پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۶ مطلب با موضوع «نهج البلاغه» ثبت شده است

۱۵
دی

 

بسم الله الرحمن الرحیم   

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد بصیرت  استاد سالک  21 آبان 1401

 برسی عوامل رشد موضوع برسی رشد بصیرت 12 عامل 1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم 4- الاعتباروعبرت

  1. برسی عوامل بصیرت الاعتبارعبرت گرفتن: جلسه 18
  2. الاعتبار، عبرت گرفتن : عبرت از گفتن ، پند گرفتن ، اثر پزیری ، مقیاس گرفتن ، سنجیدن ،
  3.  الاعتبار ، عبرت گرفتن : در قرآن سوره نور 42 یقلب الیل ونهار.. عتر ویا اولی الابصار..
  4. الاعتبار ، عبرت گرفتن : به یقین در دو گروهى که (در جنگ بدر) با هم روبرو شدند، براى شما نشانه (و درس عبرتى) بود. گروهى در راه خدا نبرد مى‏کردند و گروه دیگر که کافر بودند (در راه شیطان و هوس خود.) کفّار به چشم خود مسلمانان را دو برابر مى‏دیدند (واین عاملى براى ترس آنان مى‏شد) و خداوند هر کس را بخواهد به یارى خود تأیید مى‏کند. همانا در این امر براى اهل بینش، پند وعبرت است.آل‏عمران : 13 قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی‏ فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ
  5. الاعتبار ، عبرت گرفتن : خداوند، شب و روز را جا به جا مى‏کند. همانا در این امر براى اهل‏بصیرت، عبرتى قطعى است. النور : 44 یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ
  6. الاعتبار ، عبرت گرفتن : اوست آن که کسانى از اهل کتاب را که کفر ورزیدند براى اولین بار از خانه‏هایشان بیرون راند، با آنکه شما گمان نداشتید که آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بیرون روند و خودشان گمان مى‏کردند که قلعه‏ها و حصارهایشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جایى که گمان نمى‏کردند بر آنان وارد شد و در دل‏هایشان ترس و وحشت افکند (به گونه‏اى که) خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان خراب مى‏کردند، پس اى صاحبان بصیرت عبرت بگیرید.الحشر : 2 هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار
  7.  
  8.  
  9.  
  10. الاعتبار ، عبرت گرفتن : خدا خودش روز وشب را دگر گون می کند در ان عبرت وپند است برای صاحبان بصیرت
  11. روی کلمه دگرگونی موردی بحث کردند حضرت آیت الله مکارم شیرازی هم بیان کرده اند.
  12. الاعتبار، دگرگونی : شب وروز پشت سرهم در حال حرکت است مسأیله خورشید وماه وآثار خورشید در ماه خیلی است
  13. الاعتبار، دگرگونی :مسأ یله فضول که در سال به وجود می آید چهارفصل بهار و تابستان و پاییز و زمتتان
  14. الاعتبار، دگرگونی : بعد ازاین موارد به دگرگونی جامع در سطح جهان می رسیم در همین بحث است حرکت لیل ونهار وحرکت قمر یعنی ما یک نظمی در جهان هستی داریم کهبواسطه این نطم در سطح جهان می رسیم که دردل الاعتبارو بصیرت وآگاهی وژرف نگریستن است .
  15. عبرت ، دگرگونی : پس آیا مردمانى که پیش از این مورد قهر و هلاکت ما قرار گرفتند و (اینان امروز) در خانه‏هاى آنان رفت و آمد مى‏کنند، براى هوشیارى و هدایتشان کافى نیست؟! همانا در آن (حوادث) براى صاحبان عقل و اندیشه نشانه‏ها و عبرت‏هاست. افَلَمْ‏ یَهْدِ لَهُمْ‏ کَمْ‏ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ‏ مِنَ‏ الْقُرُونِ‏ یَمْشُونَ‏ فِی‏ مَساکِنِهِمْ‏ إِنَ‏ فِی‏ ذلِکَ‏ لَآیاتٍ‏ لِأُولِی‏ النُّهى‏ «128»
  16. عبرت ، دگرگونی :  آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل‏هایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند، یا گوش‏هایى که با آن حقیقت را بشنوند؟ البتّه چشم‏هاى آنان کور نیست، لکن دل‏هایى که در سینه دارند نابینا است. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ « حج 46»
  17. عبرت آموزی : در نهج البلاغه امیرالمومنین  بالای از 50 مورد ذکر  کرده اند.  حالات عبرت آموزی 109/26
  18. عبرت آموزی : ترجمه ‏روان‏نهج..(ارفع) صفحة 339  آیا آنچه از گذشتگان باقى مانده براى شما عبرت آموز نیست تا شما را از اعمال زشت باز دارد اگر اهل فکر و تعقل باشید وضع پدران از دست رفته شما برایتان درس عبرت و هشدار است. نمى‏بینید گذشتگان شما بر نمى‏گردند و زنده‏ها جاودانه نمى‏مانند. نمى‏بینید که مردم دنیا هر روز و هر شب حالتى دارند،
  19. عبرت آموزی : ترجمه‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم)ج 1 صفحة 441 در این صورت فرض چنین است که گویا آن مصیبت و امور ناگوار بر شخص عبرت آموز وارد شده و به همین لحاظ براى عبرت گیرنده تنفّرى از دنیا حاصل مى‏گردد
  20. عبرت آموزی : ترجمه‏نهج..(احمدزاده) صفحة 328  هر که بینش زیرکانه‏اى داشت، حکمت بر او آشکار گشت. و آن که حکمت را به روشنى شناخت، عبرت آموخت. و آن که عبرت آموز شده، گویى در میان پیشینیان بوده است. و داد بر چهار شعبه است: شناورى در فهم، ژرف اندیشى در دانش، نیک داورى، و استوارى در بردبارى. پس، هر که فهمید، به ژرفاى دانش رسید. و آن که به ژرفاى دانایى رسید از سرچشمه‏هاى حکمت سیراب گردید. و آن که بردبار بود، در کار خود کوتاهى نورزید، و در میان مردم به نیکنامى به سر برد..
  21. عبرت آموزی : راههای عبرت عبرت آموزی  از گذشته گان ترجمه‏نهج..(دشتى) صفحة 65 مطالب عبرت آموز اندرز دهنده را آشکارا دیدید، و از حرام الهى نهى شدید، و پس از فرشتگان آسمانى، هیچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمى‏کند. ترجمه‏نهج..(دشتى) صفحة 663     
  22. عبرت آموزی : ترجمه‏نهج..(دشتى) صفحة 663  مى‏گویم: (اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین یک حکمت براى اندرز دادن کافى بود این سخن، حکمتى رسا، و عامل بینایى انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب اندیشه است)
  23.  عبرت گیری ازغیبت : جلوه‏تاریخ .ج 4 صفحة 278  از سخنان آن حضرت (ع) در نهى از غیبت کردن از مردم [در این خطبه که با عبارت «و انما ینبغى لاهل العصمة و المصنوع الیهم فى-  السلامه ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیة» (همانا براى آنان که اهل عصمت‏اند و سلامت از گناه براى آنان فراهم است شایسته است که بر بزهکاران و گنه پیشگان رحمت آورند) شروع مى‏شود هیچ گونه بحث تاریخى نیامده است ولى مبحثى بسیار خواندنى و عبرت آموز درباره زشتى غیبت و بر شمردن عیب مردم در غیاب ایشان در چهار فصل آورده است‏ جلوه‏تاریخ  ج 4  صفحة 278
  24. عبرت موجب بصیرت : جلوه‏تاریخ ج 4 صفحة 278 حضرت اول هر خطبه ذهنبت ایجاد می کند بعد بحث میکند. دوام الاعتبار..غررحدیث 50. عبرت گرفتن، پند گرفتن ،تواوم پندگیری موجب بصیرت ا
  25. بصیرت از گناه وخطا. در حقیقت یک دستوری درباره پند گرفتن است که باید لحظه به لحظه  باشد. به دنبال پیشینیان در حرکتند، نه مرگ از تباه کردن آنها دست برمى‏دارد و نه بازماندگان (از سرنوشت پیشینیان عبرت مى‏گیرند و) از گناه و عصیان روى‏گردان مى‏شوند» (و کذلک الخلف بعقب السّلف، لا تقلع المنیّة اختراما، و لا یرعوی الباقون اجتراما). آرى: «همچون آنان عمل مى‏کنند، و همانندشان گام برمى‏دارند، تا به پایان جهان برسند،
  26. عبرت پندگرفتن از گذشت عمر و این حالت را نباید از دست داد. هنگامى که انسان توجّه به مراقبت الهى و محدود بودن عمر ، در این دارد «امتحان» و «عبرت » پیدا کند، از نافرمانى‏ها به سوى اطاعت خداوند، بازمى‏گردد. پیام‏امام      ج 3  صفحة 345
  27. عبرت از کسانی که اهل خیرند : پرهیزگار بهترین عبرت را از دنیا مى‏گیرد و پسندیده‏ترین راه را انتخاب مى‏کند. 17-  براى سعادت آخرتش نیکوترین زاد را پیشاپیش مى‏فرستد. یعنى براى آخرتش کار خیر انجام مى‏دهد و خوشبختى دایمى را نصیب خود مى‏گرداند. دو کلمه «سعیدا و حمیدا» در عبارت امام (ع) بعنوان حال منصوب به کار رفته است. ترجمه‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم)  ج 3  صفحة 355 -       
  28. عبرت گری از حوادث روز گار ، همانا هر کس از کیفرهاى روزگار که پیش چشم اوست عبرت گیرد، تقوى را پیشه خود قرار مى‏دهد و گرفتار شبهه‏ها نمى‏شود. هشدار که دوباره شما مردم مانند روزى که خداوند پیامبرش را بر انگیخت آزمایش مى‏شوید. سوگند به آن خدایى که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) را به حق مبعوث کرد، مثل دانه‏اى که در غربال ریزند و یا مثل دیگ جوشان که با جوشش فراوان خود هر چه در خود دارد زیر و رو مى‏کند شما نیز چنان در هم آمیخته و زیر و رو خواهید شد. ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) صفحة 16- 
  29. عبرت بینایی : قال علی علیه السلام :  دوام الاعتبار یؤدّى الى الاستبصار و یثمر الازدجار. عبرت گرفتن پیوسته انسان را مى‏کشاند به سوى بینایى، و میوه باز ایستادن مى‏دهد. شرح‏غررالحکم(خوانسارى)  
  30. دایم بودن عبرت گرفتن مى‏کشاند بسوى بینائى، و میوه مى‏دهد باز ایستادن را، یعنى بینائى دل و ذهن را و باز ایستادن از بدیها را. و مراد به «عبرت گرفتن» نپذیرفتن است و این که از بدى عاقبت هر امرى پى برده شود ببدى آن و امثال آن و اجتناب شود از آنها، و از خوبى عاقبت هر امرى پى برده شود بخوبى آن و أمثال آن و رغبت شود در آنها. دوام الاعتبار یؤدّى الى الاستبصار و یثمر الازدجار.  شرح‏نهج..(نواب‏لاهیجى) صفحة 219     
  31. ثمره این پند گرفتن پرهیز از گناه است . لحظه لحظه انسان باید عبرت آموز ی کند. از ستمگران ، جباران ، آنان که کشار بشریت را ونابوی انسان وانسانیت را خط مشی خود قرار داده اند. باید گعبرت گرفت .
  32. اگربه تاریخ گذشته گان تا توجه کنید .هم پند آموزی درش هست هم بصیرت  قال علی علیه السلام: اولیس کنتم فی آثار الاولین والآبایهم  الماضی المعبر البصیر درکتاب مصباح المتحجبین : ص38 حدیث 508
  33. عبرت آموزی انسان : مطلب ونکته که باید توجه داشت؛  عبرت آموزی انسان توسط گذشتگان به آیه سیرو فی الارض ...
  34. عبرت آموزی انسان در خلقت الی ما شا الله پر از عبرت است .عبرت آموزی انسان لحظه به لحظه ، فاعتبرو عبادالله وذکروا خطبه 89
  35. عبرت آموزی انسان از تاریخ : قبل از انقلاب چه قدر رضا خان ظلم کرد یک نمونه آن فاجعه مسجد گوهر شاد مشهد. آدمهای بی بصیرت  درمیدانهای دشمن بازی می کنند .آدمهای با بصیرت قدرت تشخیص حق وباطل را دارند.
  36. آدمهای با بصیرت دوست شناس هستند آدمهای با بصیرت قدرت فکرشان بلاست
  37. آدمهای با بصیرت درصرط توحید ویگانگی حرکت می کنند. آدمهای بی بصیرت تسخیر ذهن وعقل را می گیرند. فی کل الاعتبار خطبه 103 /3..رحم الله امری تفکر فاعتبروا ...
  38. فرمول بصیرت 1- اندیشه کردن  به اضافه اعتبار وپند آموزی بصیرت را به همراه دارد. اما فکر را به کارنمی اندازیم !!! درصورتی که با تفکر واعتبار بصیرت حاصل می شود. دوام الاعتبار یوید الی الاستبصار.
  39. دا یم بودن عبرت گرفتن  حکمت 297..ما اکثر العبر واقل الاعتبار بخاطر 1-ضعف علمی ضعف 2- ضعف آگاهی 3- همت کم 4- بعید الهمه 5- القاعات دشمنان  باعث گردیده که ما اختیار خودمان را در این اتوبوس حرکت انقلاب نداشته باشیم .. اتوبوسی که جامعه را به انحراف می کشاند واز مسیر مستقیم منحرف می کند یا بدره سقوط و یا به سنگلاخ کوه..حد اقل در امر اقتصاد 32 سال ریل گذاری براساس یک نوع اقتصاد بوده بنام تعدیل اقتصاد آقای نوربخش در دروران وزارت می گفت ما بدنبال تعدیل  اقتصاد هستیم  که از کشور های همچومالزی تعدیل اقتصادی کردند موفق بوده اند.
  40. دا یم بودن عبرت گرفتن گفته شد شما دنبال تعدیل اقتصادی وابسته اید سرمایه  دارآنچنان می خورد که تا حلقومش پرمی شود که آروق بزند   مردم از آروق  سرمایه دار ارتذاق  کنند. که نتیجه آن شکاف طبقاتی داردکه در کشور  ایجاد شده.که الان بانک مرکزی بخواهد ریل را عوض کند خون ریزی دارد.مورد دیگر استقراض از بانک مر کزی یعنی خلق پول رشد نقدینگی 400 هزار میلیارد ریال 500میلیارد ریال باید تامین کند. ما اکثرالاعبر واقل الاعتبار..
  41. دا یم بودن عبرت گرفتن : باید تدبیرکر با هر گونه فتنه بین المللی ، ما یکل .... طراح فته هاست قدرت قرآن از اینها بلاتر است ؛ امروز انقلاب اسلامی امانت بزرگی است باید حفظش کنیم تفکر، تعقل، شناخت اسلام ناب اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

 

عوامل رشد بصیرت در نهج البلاغه  جلسئه 17؛ شنبه 19آذر 1401

موضوع جلسه برسی رشد بصیرت 12 عامل آوردند 1- تفکرو اندیشه یعنی اندیشیدن > عقل. 2- تعقل 3- التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن  5- تقوی 6-  ذکرویاد خدا 7-  پاکی واخلاص : پاکی 8- ذهد و پارسایی 9- قبول  نصیحت پذیری 10 – الاستقبال الامور 11- المسموع وگرسنگی 12 – الدعا؛ 

 جلسه 17بصیرت  پاکی واخلاص: پاکی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. شش مورد را مطرح کردیم هفتمین مورد پاکی واخلاص  در قرآن و روایات درآیات و واقعیت ها
  2. پاکی واخلاص : سوره اعراف  29 قسط  توجه به قبله  مخلصین  له دین در محضرحق بگو: پرودگارم به عدل و داد فرمان داده و اینکه نزد هر مسجدى (هنگام نماز) روى خویش را به سوى او بدارید و او را بخوانید، در حالى که دین را براى او خالص مى‏سازید. آنگونه که شمارا در آغاز آفرید، باز خواهید گشت... الأعراف : 29 قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُون‏
  3. پاکی واخلاص : و همانا (همسر عزیز مصر) قصد او (یوسف) را کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمى‏دید (بر اساس غریزه) قصد او را مى‏کرد. اینگونه (ما او را با برهان کمک کردیم) تا بدى و فحشا را از او دور کنیم، چرا که او از بندگانِ برگزیده ما است. یوسف : 24 وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ‏
  4. پاکی واخلاص : کما در بحث  مخلصین  پوسف 24شیطان برای  مخلصین  ( لام مفتوح )مفعول ورود ندارد چون اولیاء الله است
  5. پاکی واخلاص : شیطان برای  مخلصین  ( لام مفتوح )مفعول ورود ندارد این ویزگی ببرای اولیاء الله است .شیطان برای  مخلصین  ( لام مکسور )فاعل ورود دارد برای افرد متقی است فی خطر عظیم .
  6. پاکی واخلاص : فرهنگ قوی قرآن ودر روایات  حتی حدیث قدسی نشانه انسان مخلص ومومن را آورده خبلی مفصل علایم این نشانه هاچیست
  7. پاکی واخلاص ازماده خلص رهای یافت ، نجات یافت پاکی وصفا یاقت  پاکی واخلاص خالص کردن  وویژه کردن
  8. پاکی واخلاص : کس که خلوص نیت داشته باشد نظر وعهد پاک داشته باشد.  کسیکه از نظر ااندیشه واخلاق وبینایی وتفکر ؛ شهدا وعلماء زیاد ؛ مخلض چه کسی است افراد ویژه کننده هستند؛
  9. پاکی واخلاص : کلام حضرت امیر در نهج البلاغه 59 قال فتنه وفساد را مطرح می فرماید ؛ دونکته نهفته است در این کلام 1-هوپرستی 2-بدعت گداشتن در دین گروه شیطان هستند شاهد مثال ها این جمله است  الحق حلص بعد از جنگ صفین مطرح می کند
  10. پاکی واخلاص : یکردیگر در خطبه : امرعاص به معاویه یاد داد وبا جنگ روانی توانستندحق را با با با طل ممزوج کردند دوغ و دوش آب درصورتی که هیچ گاه حق با باطل ممزوج  ومخلوط نمی شود،
  11. پاکی واخلاص : حضرت می شناختند چه کسی دوشخصیتی است ؛ آگاهی وبصیرت شناخت حق از باطل وقتی جدا میشود این زیانهای معاند قطع می شود ؛
  12. پاکی واخلاص : حسود زبانش قطع می شود؛ باطل با حق تفکیک دارد بین حق وباطل جدایی است. و زبان انسان مخلص  من هذا رفیق  ومن هذاغیری
  13. پاکی واخلاص : غیر مخلص یک کار خطر ناکی می کنند بخشی از حق را با بخشی از باطل مخلوط میکنند سناخت را مشکل می کنند
  14. پاکی واخلاص : حق شهرمندی را  وحقوق بشر را که حق است مخلوط می کنند. و دنیا را درمسیر تبلیغاتی خود قرار می دهند و جای جلاد ومقتول را عوض می شود! جای جلاد یا 70 چند شهید عوض می شود .

 

  1. پاکی واخلاص: من لم یصحب الأخلاص عمله لم یقبل: هر که اخلاص و پاکى را با نیّتش همراه نگرداند عملش پذیرفته نشود.  مع الأخلاص ترفع الأعمال:
  2. پاکی واخلاص: بوسیله پاکى و اخلاص اعمال بالا مى‏روند و بلند مى‏گردند.  یحتاج الأیمان الى الأخلاص: ایمان به اخلاص و پاکى نیّت نیازمند است. ترجمه‏غررمحلاتى ج 1  صفحة 326     
  3. پاکی واخلاص : خطبه بسیار مهم وبرای اندیشه است، عامل این فتنه خود خواهی ها وهواپرستی ها است ؛ آدم هوی پرست نمی تواند از آن تاریکی بیرون بیاید  هم مسأله سیاسی وهم مسأله اعتقادی قدرت تحلیل باید باشد، 
  4. پاکی واخلاص : نکته 2- می فرمایند مخلوط را می گذارند در مقابل حق اگر بصیرت در آن نباشد طرف اشتباه می کند
  5. عامل بصیر ت بینایی پاکی : عمروعاص به معاویه گفت مردم حمانرند (مروم خرند)  گفت چه طور گفت ثابت می کنم گفت هرکه زبانش را به سوراخ ببینیش برساند  بهشت برایش واجب است. معاویه عبایش را روی سرش کشید وبرای خودش امتحان کرد، عمروعاص گفت این خرها علی را نمی خواهند تورا می خواهند!
  6. عامل بصیر ت بینایی پاکی : قال علی : هوا پرستی که حاکم شد هر چه بخواهد می کنند! هوا پرستی که می خواهند دل هوای پرستی  که   فسفوری .....جولیان .... کنند ..
  7. خبطه 182ناب وعجیب  و پاکی واخلاص موحدا مفصل بعد از جنگ صفین  خضرت گریه می کند واز مجالس رد می شود..
  8. من اخلص ..قانون خداوند متعال  پاکی واخلاص دارد؛ در که مقابل باطل می ایستد ونشر ونمو دارد؛
  9. با ایمان پاک و  پاکی واخلاص از جمله امور راهبردی واصل وخمیر مایه حق خواهی است  چون حضرت آیت الله فیاض استاد بزرگوارما؛ مردی بزرگ و وسواسی در این امور مخصوصا در نماز؛ که می فرمودند ان صلاه تنها عن الفهشا ء والمنکر
  10. عامل بصیر ت بینایی پاکی : قال علی علیه السلام نامه 26 نهج البلاغه : محدودیت برای دریافت مالیات فقط و پاکی واخلاص عبادتی که از ایادی مور مالیات دست چسبناک نباشد،که خیانت برامانت باشد.
  11. عامل بصیر ت بینایی پاکی : با ادعا امانت ودریافت مالیات نکند این یک نکته است.
  12. عامل بصیر ت بینایی پاکی دوم نکته دیگرمسولیت اداری و امانت اینکه این کار را برای خود عبادت حساب کند که می شود مخلص ؛ در مامور حکومتی خلوص نقش اساسی دارد؛
  13. عامل بصیر ت بینایی پاکی : ما مورحکومتی باید دین شناس وخدا شناس باشد؛
  14. عامل بصیر ت بینایی پاکی : نکته بعد 1-آزمایش  2- خلوص قلب  3- رسیدگی به گرسنه گان جامعه محرومین
  15. عامل بصیر ت بینایی پاکی : کسى که با نیّت خالص خداى را فرمان برد رستگار شد یعنى به تخلیه و تصفیه اندرون، ینابیع«» حکمت ضالّه او در ظلمات حجبات ظاهر گردد، جارى از قلب مخلص او بر لسان او. إخلاص العمل، و فیه جاء النّصّ: «من أخلص للَّه أربعین صباحا، جرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه». الأمثال‏والحکم صفحة 123
  16. عامل بصیر ت بینایی پاکی : قال علی  خطیه 87  علی نفسه من اخلص الله وهومعادیک  و ارکان و الزهد «فاز بالسّعادة     
  17. عامل بصیر ت بینایی پاکی : یعنی برای خدا اعمال خود را خالض کن که خدا خودت را برای خود ش انتخاب میکند؛ من اخلص العبادة»    جامعه هزارگوهر  صفحة 275
  18. عامل بصیر ت بینایی پاکی قال علی :  پاکی واخلاص عند دعا قلب  عند تحقق  پاکی واخلاص  دید روشنی پیدا می کند .
  19. عامل بصیر ت بینایی پاکی: عامل بصیرت براى تعقّل کنندگان و فهما لمن عقل خ 106 2 10-  عامل رشد عقلى تدبّر کنندگان و لبّا لمن تدبّر خ 106 2 11- 
  20. عامل بصیر ت بینایی پاکی: ارزش زهد و پارسائى أزهد فى الدّنیا.. بمغفول عنک حکمت 391 (زاهد باش تا خدا عیب‏هاى دنیا را به تو بنمایاند) فرهنگ‏موضوعات‏کلى صفحة 575     
  21. بصیرت واخلاص : با بصیرت بنگر و پیرو هر صفتى از صفات قرآن باش که ترا به آن راهنمایى نموده است. شمع جان را که خاموشى بر وجودش حکومت مى‏کند، با فروغ کتاب آسمانى روشنى بخش و از آنچه شیطان ترا بدان راهنمایى مى‏کند و قرآن کریم بر حذرت مى‏دارد. ترجمه‏نهج..(اولیائى) صفحة 482
  22.  بصیرت واخلاص : بصیرت عقل‏ها [را] از عجایب قدرت و توانائى خود، و باز ایستاد [و منع کرد] در خاطر آینده‏ها و همهمه فکرهاى نفس‏ها را از شناختن حقیقت صفت او. (1) و گواهى مى‏دهم من که نیست خدا جز و أشهد أن لا إله إلّا اللّه، شهادة إیمان و إیقان، و إخلاص و إذعان. ترجمه‏نهج..(قرن‏5و6) ج 2  صفحة 63
  23. بصیرت واخلاص : مرحمت و شفقت و لطف و رفق با شما سلوک کردم تا از کرده خود توبه کنید و پشیمان شوید. و بصرنى فیکم صدق النیة اخلاص من با خداى تعالى و صفاى نیت و صدق طویت موجب فیض نور و بصیرت شد و به آن نور بصیرت جمیع احوال و اوضاع و عاقبت کار شما را دانستم . ترجمه‏وشرح(آملى)متن صفحة 255     
  24. بصیرت واخلاص : به خدا و آنچه آورده‏اند انبیاء و اقرار کردن به آنها (و إیقان) و از سر ایقان. که اعتقاد است به آنکه این تصدیق مطابق واقع است (و اخلاص ) و از سر اخلاص . که آن ترک هر چیزى است که نه لایق ذات واجب است (و اذعان) و از سر اذعان. که آن ثمره اخلاص است و مراد به ثمره اخلاص عباداتى است که تابع اخلاص است. تنبیه‏الغافلین ج 2  صفحة 37     
  25. بصیرت واخلاص :  ارزش زهد و پارسائى أزهد فى الدّنیا.. بمغفول عنک حکمت 391 (زاهد باش تا خدا عیب‏هاى دنیا را به تو بنمایاند)
  26. بصیرت واخلاص : زهد عامل بصیرت و آگاهى أزهد فى الدّنیا یبصرک اللَّه حکمت 391 (زاهد باش تا خدا عیب‏هاى دنیا را به تو بنمایاند) فرهنگ‏موضوعات‏کلى . صفحة 575
  27. بصیرت واخلاص : این گفتار را با مسئلت توفیق از خداوند، به پایان مى‏بریم و از او مى‏خواهیم که صدق در گفتار، اخلاص در عمل و بصیرت در دین را بر ما عطا فرماید. و آخر دعوانا ان الحمد للّه ربّ العالمین فرهنگ‏نهج‏البلاغه، صفحة 27

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

عوامل رشد بصیرت  استاد سالک  شنبه  آذر1401

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد بصیرت در نهج البلاغه  جلسئه 16 ؛ 12آذر 1401

موضوع جلسه برسی رشد بصیرت 12 عامل آوردند 1- تفکرو اندیشه یعنی اندیشیدن > عقل. 2- تعقل 3- التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن  5- تقوی 6-  ذکرویاد خدا 7-  پاکی واخلاص  8- زهد و پارسایی 9- قبول  نصیحت پذیری 10 – الاستقبال الامور 11- المسموع وگرسنگی 12 – الدعا؛

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. 6--  ذکرویاد خدا یکی از عواامل رشد بصیرت ذکراست  ذکردر قرآن 256 مرتبه آمده َ..
  2. ذکر در قرآن 256 بطور عام آمده :  اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُم‏... البقرة : 152 فَاذْکُرُونیأَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُون‏.... البقرة : 269 یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏... برای صلاه..َ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً ... الأنعام : 126 وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقیماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُون... الحجر : 9 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏... طه : 34 وَ نَذْکُرَکَ کَثیرا...
  3. 14 بار ذکرالله آمده الرعد : 28 الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذکر اللّه أَلا بِذکر اللّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب... الحج : 35 الَّذینَ إِذا ذکر اللّه وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرین‏... النور : 37 رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذکر اللّه وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاة... مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه‏...
  4. 22 مرتبه ذکری آمده  طه : 124 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏... هود : 114 وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرىلِلذَّاکِرین‏... الشعراء : 209 ذِکْرىوَ ما کُنَّا ظالِمین‏... ص : 43 وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرىلِأُولِی الْأَلْباب‏
  5. ذکر ویاد خدا ذکرالله راه پیروزی انسان از وسوسه های شیطان چه چیزی جز  ذکرو یاد خدا می تواند:
  6. ذِکْرِ اللَّه: شیطان‏. «فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» «5» شیطان، آنها را از یاد خدا غافل کرد.
  7. شیطان‏، گاهى از دور چیزى را به افراد القا و وسوسه مى‏کند و گاهى از نزدیک همدم آنان‏مى‏شود. مؤمنان از وسوسه‏ها و القائات شیطان مى‏گریزند، امّا آنگونه که در آیه‏ى 36 سوره‏ى زخرف مى‏خوانیم: «مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» هرکه از یاد خدا رخ برتافت، شیطانى براى او برمى‏انگیزیم تا یار و همنشین دائمى او باشد...
  8. در برخى روایات، ذکر «لااله الّا اللّه» براى دفع وسوسه‏هاى شیطان‏ توصیه شده است. ..
  9. ذکْرِ اللَّه: هرگاه شیطان صفتى وسوسه‏اى نماید، با استدلال ومنطق محکم بر او هجوم آورده و بدعت و التقاط و وسوسه‏هاى او را با شهاب علم و برهانِ اهل ذکر محو مى‏کنیم.
  10. ذِکْرِ رحمن : نماز، ذکر رحمن است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» قرآن، ذکر رحمن است، «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ»  پس هر کس از نماز و قرآن اعراض کند دچار سلطه شیطان‏ همراه مى‏شود.«فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»
  11. ذکْرِ رحمن : دل یا جاى رحمن است یا شیطان‏. «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً»
  12. اعراض از ذکر خدا که زمینه سلطه شیطان‏ است، ظلم به خویش و انبیاست.«إِذْ ظَلَمْتُمْ»
  13. ذکْرِ اللَّه: مؤمن در صورت تماس با شیطان‏، متذکر یاد خدا مى‏شود، «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا» «9» امّا منافق که از مرحله تماس به مرحله سلطه‏پذیرى شیطان رسیده، دیگر متذکر هم نمى‏شود. «فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ»
  14. ذکْرِ اللَّه: روشن است که غفلت از یاد خدا، سبب هم‏نشینى با شیطان‏ شده: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» «3» و انسان را به عذاب شدید و فزاینده‏اى گرفتار مى‏سازد. «وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً» «4»
  15. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه‏ «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» فرمودند: اهل ایمان با همسران بهشتى و اهل دوزخ با شیطان‏ قرین مى‏شوند.
  16. ذکْرِ اللَّه: نکاتی که  تقوبت امور تقوی در وجود زندگی انسان درتمام رشته ها و زندگی در برابر شیطان عبارت است از تقوی ؛
  17. ذکْرِ اللَّه: شیطان طواف میکند در فکر و اندیشه و تفکر انسان > یا خدا پرسه شیطانی را مسدود می کند؛ وبه روح وقلب انسان یاری میدهد تقویت شود به پاره کردن روح و قلب انسان دست اندازی نمی تواند
  18. شیطان  مخلصین  با فتحه لام را نمی تواند صدمه ای بزند. اما شیطان در محور  مخلصین   با کسره لام میگردد
  19. ذکْرِ اللَّه: تلگراف به شاه : دربار شاه‏ به استاندارى خوزستان تلگراف‏ شد که این آمریکایى خیلى مهم است وقتى مى‏رود او را بدرقه کن. هیئت بلند پایه‏ى خوزستانى به فرودگاه رفتند و آمریکایى فرار کرد. چون سفارش شده بود یک کادوى قیمتى به آمریکایى دادند. کادو قالى ابریشم بود. آمریکایى هم یک جعبه داد و گفت: به اعلى حضرت بدهید. به سفارت اعلام کردند که ما این آمریکایى را بدرقه کردیم و یک قالى ابریشمى هم به ایشان دادیم. او هم یک جعبه براى شاه داده است. (دستمال کاغذی مصرغ شده در توالت )
  20. ذکْرِ اللَّه: بصیرت :  باید طواف شیطان را مسدود کند. اجازه نمی دهد که باتبر رفیقانش را بکشد
  21. ذکْرِ اللَّه: ذکر خدا عامل رشد و بصیرت  در نهج بلاغه حدود 180 واژه ذکر آمده است
  22. أفیضوا فى ذکر اللّه فإنّه أحسن الذّکر، و ارغبوا فیما وعد المتّقین‏
  23. و الافاضة فى ذکر اللّه : الاندفاع و کونه أحسن الحدیث‏
  24. و من کلام له علیه السّلام قاله عند تلاوته: (رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذکر اللّه )
  25. فحاسب نفسک لنفسک، فإنّ غیرها من الأنفس لها حسیب غیرک. اقول: الذکر: هو القرآن الکریم، و قیل: هو ذکر اللّه مطلقا.
  26. صدق على من ذکر اللّه تعالى بقوله: (إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ)
  27. کأنّ بین أعینهم رکب المعزى من طول سجودهم إذا ذکر اللّه هملت اعینهم حتّى تبلّ جیوبهم،
  28. و قد ذکر اللّه تعالى خبره مع یوسف و ما کان من أمرهما فی کتابه العزیز.
  29. «إذا ذکر اللّه هملت» أی: فاضت.
  30. 912 «من ذکر اللّه سبحانه احیى اللّه قلبه و نوّر عقله» کسى که باید خداى پاک باشد، خدا دلش را زنده دارد و خردش را نیرو و روشنى بخشد 
  31. 434 «ذکر اللّه سجیّة کلّ محسن و شیمة کلّ مؤمن. ذکر اللّه دواء اعلال النّفوس» ذکر خدا شیوه هر انسان نیکوکار و مؤمن و داروى همه دردهاى مردم است
  32. 432 «ذکر اللّه جلاء الصّدور و طمأنینة القلوب» یاد خدا زنگ شبهه را از سینه‏ها مى‏زداید و دلها را آرام میکند
  33. 432 «ذکر اللّه جلاء الصّدور و طمأنینة القلوب» یاد خدا زنگ شبهه را از سینه‏ها مى‏زداید و دلها را آرام میکند  
  34. 431 «ذکر اللّه دعامة الإیمان و عصمة من الشّیطان» بیاد خدا بودن پایه ایمان و نگهدارنده انسان از شرّ شیطان است
  35. (اهل ذکر) 430 «ذکر الله یستنجح به الأمور و یستنیر به السّرائر» با یاد خدا نیازها برآورده مى‏شود و آنچه پوشیده است روشن و آشکار مى‏گردد ... هزارگوهر
  36. أ(اهل ذکر) َفِیضُوا فِی ذکر اللّه فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ. وَ ارْغَبُوا فِیمَا وَعَدَ الْمُتَّقِینَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ. وَ اقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ.
  37. (اهل ذکر) قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: ذکر اللّه عز و جل عبادة، و ذکری عبادة، و ذکر علی عبادة، و ذکر الائمة من ولده عبادة، و الذی بعثنی بالنبوة، و جعلنی خیر البریة، ان وصیی لأفضل الاوصیاء، و انه لحجة اللّه على عباده، و خلیفته على خلقه، و من ولده الائمة الهداة بعدی، بهم یحبس اللّه العذاب عن أهل الارض،
  38. (اهل ذکر) صفات یاد آوران (اهل ذکر) همانا مردمى هستند که ذکر خدا را به جاى دنیا برگزیدند، که هیچ تجارتى یا خرید و فروشى، آنها را از یاد خدا باز نمى‏دارد.
  39. ذکر اللّه عز و جل : با یاد خدا روزگار مى‏گذرانند، و غافلان را با هشدارهاى خود، از کیفرهاى الهى مى‏ترسانند به عدالت فرمان مى‏دهند، و خود عدالت گسترند، از بدى‏ها نهى مى‏کنند و خود از آنها پرهیز دارند.
  40. ذکر اللّه  : با اینکه در دنیا زندگى مى‏کنند گویا آن را رها کرده به آخرت پیوسته‏اند، سراى دیگر را مشاهده کرده،گویا از مسائل پنهان برزخیان و مدت طولانى اقامتشان آگاهى دارند،
  41. ذکر اللّه عز و جل : و گویا قیامت وعده‏هاى خود را براى آنان تحقّق بخشیده است، آنان پرده‏ها را براى مردم دنیا برداشته‏اند، مى‏بینند آنچه را که مردم نمى‏نگرند، و مى‏شنوند آنچه را که مردم نمى‏شنوند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

 

  1.                                  بسم الله  الر حمن الرحیم
  2.                اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  
  3. ( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین دوازده – و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم-  غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: و وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم ،
    1. خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.
    2. خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری آماده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی
  4. متقین دوازده : فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: و وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم،
  5. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم،
  6. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، شنیدن علمی که سود دارد : «آن انسانهاى با تقوى گوشهاى خود را به علومى فرا مى‏دهند که براى آنان سودى داشته باشد.  تقوا پیشگان در دنیا صاحبان فضیلت هستند، گفتارشان صحیح و پوشاکشان همراه با میانه‏روى، و رفتارشان توام با فروتنى است، از نگاه به آنچه خداوند بر آنها حرام کرده، خوددارى میکنند و به علمى که براى آنها سودمند باشد گوش فرا مى‏دهند. یاد نامه ‏کنگره‏ هزاره .ص 35
  7. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، حکمت علم حقایق : و بعضى از آنان گفتند: حکمت علم حقایق است به حدّ ممکن و آن علم سودمندى است که در دانستن آنها و آنچه در آن است در قول حق تعالى بیان مى شود: هر که را حکمت مى دهد. اراده کند و به او حکمت داده شده باشد. و به گونه ای که نباید مانند تخطی از قوانین و غفلت از آن باشد، و قال بعضهم: الحکمة هی معرفة الحقائق على ما هی علیه بقدر الاستطاعة، و هی العلم النافع المعبر عنه بمعرفة مالها و ما علیها المشار الیه بقوله تعالى: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ و افراطها الجزیرة و هی استعمال الفکر فیما لا ینبغی کالمتشابهات، و على وجه لا ینبغی حماقت است که موجب از کار افتادن قوه عقلی و بازداشتن از کسب علم می شود. و این حکمت غیر از حکمت است که علم به اموری است که وجود آن از افعال ماست. بلکه ملکه ای است که بین افعال گاربا و سفیه افعال واسط تولید می کند کمخالفة الشرائع، و تفریطها الغباوة التی هی تعطیل القوة الفکریة، و الوقوف عن اکتساب العلم، و هذه الحکمة غیر الحکمة التی هی العلم بالامور التی وجودها من أفعالنا،
      1. بل هی ملکة تصدر عنها أفعال متوسطة بین افعال الجربزة و البلاهة.
  8. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم (به حقایق و معارف) پیامبر «صلی الله علیه وآله »: هر که خواستار علم (به حقایق و معارف) از غیر قرآن باشد، خدا او را گمراه مى‏کند . و فرآن حبل الله المتین ونور المبین و شفاء نافع وعصمت برای کسی که تمسک کند به آن و نجات برای کسی که با عصمت متابعت کند است.النبی «صلی الله علیه وآله »: من ابتغى العلم فی غیره، أضلّه اللَّه .. نهج‏السعادة .ج 1 .ص 420 
  9. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، و هر کس در غیر آن علم بجوید، خداوند او را گمراه می کند، زیرا آن ریسمان محکم خدا و نور روشن و شفای نافع اوست، و برای هر کس که بدان تمسک کند، امان و هر کس از آن پیروی کند نجات است ؛ و درمانى است سود دهنده، و تشنگى را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده، و در آویزنده را نجات بخشنده. نه کج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گراید تا آن را برگردانند. کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار. راست گفت آن که سخن گفت از روى قرآن، و آن که بدان رفتار کرد پیش افتاد- از دیگران-. و من ابتغى العلم فی غیره أضلّه اللّه، فهو حبل اللّه المتین، و نوره المبین، و شفاؤه النّافع ، عصمة لمن تمسّک به، و نجاة لمن تبعه، لا یعوّج فیقام، و لا یزیغ فیتشعّب و لا تنقضی عجائبه، و لا یخلقه کثرة الرّدّ.
  10. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، دانستن اینکه چه چیزی شما را از دینتان خارج می کند، دانش مفیدی است.عوامل انحراف چیست؟آیا دیروز از تلویزیون مصاحبه ای را که با دو قطب کمونیسم در ایران انجام شد شنیدید و اینکه چگونه آنها به دلیل اینکه دانش صحیح و مفید را نیاموخته اند منحرف شدند؟دین ما
      1. من العلم النافع أن تعلم ما یخرجک من دینک. ما هی عوامل الانحراف سمعتم البارحة فی التلفزیون، المقابلة التی أجریت مع قطبین من أقطاب الشیوعیة فی ایران، و کیف أنهما انحرفا لأنهما لم یتعلما العلم الصحیح المفید العلم المفید یقوم على أساس معرفة اللّه، و معرفة الهدف الذی أراده منا، و معرفة ما یخرجنا عن دیننا.
  11. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، به دانشی که برایشان سودمند است گوش خود را بسته اند). سبحان الله: کسانی که از بیهوده روی گردانند، و فرمود: «فَکْرُوا الْحَکْمَةُ فِی الْحَکْمَةً» قرآن از کسانی یاد می کند که چیزهایی را که به آنها سود نمی رساند، و برخی از آنها می آموزند. آنچه به آنها ضرر می رساند و سودی برایشان ندارد. المتقون دانشی را انتخاب می کند که کار می کند
      1. (وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم). یقول سبحانه: الذین هم عن اللغو معرضون و قال (علیه السلام) : «الفکر فی غیر الحکمة هوس» القرآن یذکر الذین یتعلمون ما لا ینفعهم، و منهم من یتعلم ما یضرهم و لا ینفعهم. المتقون ینتخبون العلم الذی ینفع. نهج‏البلاغةنبراس‏السیاسة . ص 90 (     
  12. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم ترس از خدا : بلکه شورای علم نافع و آن است که ترس شما را از خدا زیاد می کند و میل به دنیا را کم می کند بل مجلس العلم النافع ، و هو الّذی یزید فی خوفک من اللّه و ینقص من رغبتک فی الدّنیا. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 13. ص 400

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، ( و ازعلم تا حلم ) یعنی از شوق طلب علم سودمند در آخرت و افزایش آن (و علم در حلم ) یعنی علم آمیخته به حلم      
      1. (و حرصا فی علم) أى و حرصا فی طلب العلم النّافع فى الاخرة و الازدیاد منه (و علما فى حلم) أى علما ممزوجا بالحلم و قد مرّ توضیحه فى شرح قوله و أمّا النّهار فعلماء حلماء. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 12 . ص 136
  2. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، و) علم حکمت عملی : پنجم اینکه در دنیا و آخرت «به دانشی که برایشان سودمند است» که مستلزم کمال قدرت نظری و حکمت عملی است، گوش کردند و از شنیدن سخنان بیهوده و باطل روی گردانیدند. غیبت و آواز و فحشا و زشتی و امثال آن و خداوند متعال آنها را در آن توصیف فرموده است: «وَ الَّذِینَ أَرْطَعُونَ الَّذِینَ الْباطِلِ وَ الَّذِینَ یَشْدَعُونَ الْباطِلِ وَ الَّذِینَ الْباطِلِ» از حرف های بیهوده می گذرند، با وقار می گذرند
      1. (و) الخامس أنّهم (وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم) فی الدّنیا و الاخرة الموجب لکمال القوّة النظریة و الحکمة العملیّة، و أعرضوا عن الاصغاء إلى اللّغو و الأباطیل کالغیبة و الغناء و الفحش و الخناء و نحوها، و قد وصفهم اللّه سبحانه بذلک فی قوله «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» و فی قوله «وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً». منهاج‏البراعة(الخوئی). ج 12. ص 117   

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، یعنى علم مفید، آیه روشن، یعنى نشانه روشن یا نسخ نشده، زیرا متشابه و منسوخ در اکثر موارد از آنها بهره نمى‏گیرد و وظیفه عادلانه، یعنى نظارت بر آن است. واجبات محفوظ از زیاده روی و غفلت و سنت معتبر یعنی مندوبات که نسخ باقی می ماند و بنابر این احتمال مراد از احیای سنت آوردن و رعایت آن است   
      1. أى العلم النافع آیة محکمة أى واضحة الدّلالة أو غیر منسوخة فانّ المتشابه و المنسوخ لا ینتفع بهما غالبا، و فریضة عادلة أى الواجبات المصونة من الافراط و التفریط، و سنّة قائمة أى المندوبات الباقیة غیر المنسوخة، و على هذا الاحتمال فالمراد باحیاء السنّة الاتیان بها و المراقبة علیها. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 10 .ص 363

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم صلاح دوجهان و بعضى گفتند: علم حقایق به اندازه آنهاست و علم نافع است که در دانستن آنچه دارند و دانستن مخالفتشان بیان مى شود. و ابن درید گفت: هر چیزی که به نیاز او می رسد یا از بدی باز می دارد، و گفته شد: آن چیزی که شامل درستی دو جهان بر تربیت است    
      1. و قال بعضهم: هی معرفة الحقائق على ما هى علیه بقدر الاستطاعة و هی العلم النافع المعبّر عنها بمعرفة ما لها و معرفة ما علیها. و قال ابن درید: کلّ ما یؤدّى إلى ما یلزمه أو یمنع من قبیح، و قیل: ما یتضمّن صلاح النّشأتین. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 10. ص 351

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، سپس حکمت علم صانع سبحان و علم مفید در آخرت است و توضیح بیشتر در توضیح باب سوم مختار صد و هشتاد انشاء الله می آید  
      1. ثمّ الحکمة عبارة عن معرفة الصّانع سبحانه و العلم النّافع فی الآخرة و یأتی مزید بیانها فی شرح الفصل الثّالث من المختار المأة و الأحد و الثّمانین إنشاء اللّه تعالى. منهاج‏البراعة(الخوئی) . ج 8 . ص 315  
  2. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم در قلب،: فرمود: درود خدا بر او و اهل علمش باد، علم بر دو قسم است: علم بر زبان، و آن حجت خدا بر خلقش، و علم در قلب، پس علم سودمند است، سلام. بر او و خاندانش باد: می‌فرماید: عالم را در قیامت می‌آورند و در آتش می‌اندازند، آن‌گاه توشه‌اش بیرون می‌ریزد و با آن می‌چرخد، مانند الاغی که دور آسیاب می‌گردد و مردم جهنم با آن گردش خواهد کرد.   
      1. و قال: صلّى اللّه علیه و آله العلم علمان علم على اللّسان فذلک حجّة اللّه على خلقه و علم فی القلب فذلک العلم النّافع و قال علیه السّلام إنّ العالم لیعذّب عذابا یطیف به أهل النّار استعظاما لشدّة عذابه و قال اسامة بن زید سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: یقول یؤتى بالعالم یوم القیامة فیلقى فی النّار فتندلق أقتابه فیدور بها کما یدور الحمار بالرّحى فیطیف به أهل النّار منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 6 . ص 185
  3. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، در علومی که شارع از کسب آنها نهی کرده است:
    یکی از سخنانش علیه السلام، هنگامی که تصمیم گرفت به سوی خوارج لشکر کشی کند، به یکی از یارانش گفت: ای امیرالمؤمنین، اگر در این هنگام راه بروی، می ترسم که راه بروی. به آنچه می خواهی - با علم ستارگان –(علم نجوم ) نرس، پس حضرت علیه السلام فرمود: آیا ادعا می کنی که به ساعتی هدایت شده ای که هر کس در آن قدم بردارد بدی را از او دور می کند و از ساعتی که هر کس در آن است بترسد. در آن راه می‌رود زیان می‌بیند، هر که به تو ایمان آورد، قرآن را دروغ گفته، و از یاری خدا برای رسیدن به محبوب و دفع منفور صرف نظر کرده است. به منفعت می رسد و از ضرر مصون است فی العلوم الّتی نهى الشّارع عن تحصیلها: من کلام له علیه السّلام، قاله لأحد أصحابه لما عزم المسیر إلى الخوارج، و قد قال له: إن سرت یا أمیر المؤمنین فی هذا الوقت، خشیت ألّا تظفر بمرادک-  من طریق علم النّجوم-  فقال علیه السّلام: أ تزعم أنّک تهدی إلى السّاعة التی من سار فیها صرف عنه السّوء و تخوّف من السّاعة الّتی من سار فیها حاق به الضّرر فمن صدّقک بهذا فقد کذب القرآن، و استغنى عن‏ الاستعانة باللّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه، و تبتغی فی قولک للعامل بأمرک أن یولیک الحمد دون ربّه، لأنّک-  بزعمک-  أنت هدیته إلى السّاعة الّتی نال فیها النّفع، و أمن الضرّ.  معارج‏نهج‏البلاغة  ص398     
  4. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، طلب علم نا فع واجب است : فرمود: علم ارث شریف است، گفتار در علم و فضیلت آن مقدم است و علم نافعی که انسان طلب می کند واجب است (1935) قوله: العلم وراثة کریمة، تقدّم الکلام فى العلم و فضیلته، و العلم النافع الذى طلبه فریضة. کاوشى‏درنهج‏البلاغه  ص129     
  5. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، ریشه‏هاى علم نافع چهار تاست : ازدیگر مشخصه‏هاى متّقین، آن است که گوش‏هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمى‏سپارند، بلکه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى که نافع آنها باشد، مى‏کنند. از امیر المؤمنین (علیه السلام) در روایت آمده است: «الفکر فی غیر الحکمة هوس» حتى تفکّر کردن هم در امورى که مفید و مطابق با حکمت نیست، نوعى هوس است. و قرآن کریم نیز از کسانى که علومى غیر نافع و لغو را فرا مى‏گیرند انتقاد مى‏کند. «و متّقى مقیّد است که بر اساس نیازهاى فردى و جمعى مورد قبول مکتبش، رشته علمى و تحصیلى خود را تعیین کند. و در کلمات منقول از رسول اکرم  صنقل شده است که حضرتش مى‏فرمود: اللّهم إنّی أعوذ بک من علم لا ینفع» خدایا، بتو پناه مى‏برم از علمى که بى‏فایده باشد. براى روشن شدن این که علم نافع چه خصوصیاتى و چه تقسیماتى دارد، روایتى را از امام کاظم (علیه السلام) نقل مى‏کنیم که فرمودند: ریشه‏هاى علم نافع چهار تاست. فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 4  ص312     
  6. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، (مردم بر سه قسم اند: دانا، الهى) و اوست که خدا و شریعت او را مى شناسد و به آن عمل مى کند (و آموزنده براى نجات). هر کس در طلب علم سودمند بکوشد و با وجودش به آن روی آورد، او را از آن غافل نکند و بر درد دستیابی صبر کند و شب ها در این راه بیدار بماند، عالم می شود و به شرف علم می رسد. و اگر بر اساس آن عمل کند، خیر و سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود می کند (الناس ثلاثة: فعالم ربانی) و هو الذی یعرف اللّه و شریعته، و یعمل بموجبها (و متعلم على سبیل نجاة). کل من جد فی طلب العلم النافع ، و انصرف الیه بکیانه لا یشغله عنه شاغل، و صبر على ألم التحصیل، و سهر اللیالی فی هذه السبیل-  یصیر عالما و ینال شرف العلم ، و إذا عمل بموجبه فاز بالخیر و السعادة دنیا و آخرة. فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة . ج 4 ص428     
  7. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم مفید غایت آست : اندام های انسان اندام های او هستند که برای کار از آنها استفاده می کند و عضو اصلی بدن انسان گوشه نامیده می شود. وعلم، ادراک و علم است، نه حفظ و نقل، و هر که به گفتار اعتماد کند و برای آگاهی و عمل به آن بسنده کند، سی دی و نوار ضبط شده است. با این تفاوت که این نوار صحبت می کند و نمی شنود، اما حافظ صحبت می کند و می شنود و همچنین دوست دارد به صدای او گوش دهد. و عالم واقعى کسى است که به حفظ و برترى در استدلال بر امثال خود اهمیت ندهد، بلکه به قول وسیله بنگرد و عمل مفید در نظر او غایت استجوارح الإنسان أعضاؤه التی یستعین بها على العمل، و العضو الرئیسی فی جسد الإنسان یطلق علیه الرکن. و العلم فهم و درایة، لا حفظ و روایة، و من وثق بالکلام و اکتفى به عن الوعی و العمل فهو اسطوانة و شریط مسجل.. و الفرق ان هذا الشریط یتکلم و لا یسمع، أما الحافظ فإنه یتکلم و یسمع، و أیضا یحب الاستماع الى صوته.. و العالم حقا هو الذی لا یهتم بالحفظ و التفوق بالجدال على الأقران، بل ینظر الى الألفاظ کوسیلة، و العمل النافع هو الغایة فی نظره.  فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 4.  ص312     
  8. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، (آنها خودشان بر دانشی که برایشان سودمند است ایستادند). جز حقیقت و حکمت را تقدیس نمی کنند و فقط به دانش مولد اهمیت می دهند، زیرا هیچ دینی بدون علم نیست و کسی که بدون علم کار کند بیش از آن که اصلاح کند فساد می کند (وقفوا أنفسهم على العلم النافع لهم). لا یقدسون إلا الحق و الحکمة، و لا یهتمون إلا بالعلم المنتج، إذ لا دین بلا علم، و العامل بغیر علم یفسد أکثر مما یصلح‏ .فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 1 ص449     
  9. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم مفید و عمل صالح، زیرا دنیاى خدا و راه رضاى او و بهشت ​​است و دلیلى بر آن نیست جز اینکه خداوند سبحان خیر آخرت را به خیر دنیا پیوند داده است. و شرّ آن با شرّش، و هر کس به اندازه ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید - 8 زلزله. و فرمود: و هر کس در دنیا نابینا باشد در آخرت نابینا و از راه منحرف است.72 الاسراء.و العلم النافع ، و العمل الصالح فهی دنیا اللّه و سبیل رضوانه و جنانه، و لا شی‏ء أدل على ذلک من أنه سبحانه و تعالى ربط خیر الآخرة بخیر الدنیا، و شرها بشرها، قال عز من قائل: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ-  8 الزلزلة. و قال: وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبِیلًا-  72 الاسراء
  10. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم مفید برای یک زندگی بهتر، از دین در هسته است، چه مسلمان و چه غیر مسلمان. و هر کس در مقابل علم مفید یا هر کاری که زندگی را از یک جهت اصلاح می کند بایستد خواه ناخواه دشمن خدا و دین خداست. چگونگی و اصلاح، اولین هدف پیام پیامبران و پیامبران است ..الانسان الى حیاة أفضل فهی من الدین فی الصمیم، مسلما کان أم غیر مسلم. و من یقف ضد العلم النافع أو أی عمل یصلح الحیاة بجهة من الجهات فهو عدو للّه و دین اللّه، أراد ذلک أم لم یرد. کیف و الاصلاح هو الغایة الأولى من رسالة الرسل و الأنبیاء. فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 1 ص449     
  11. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم،  وجوب علم مفید : و چون معتقدم و معتقدم اسلام فقط برای صلاح و سعادت انسان تشریع شده است و علم مفید برای او فضیلت و واجب است و تلاش برای زندگی بهتر عبادت و جهاد است، همین عقیده بود. در تبیین رویکرد بر من تحمیل شد و مرا فراخواند که هر کلمه یا جمله ای از آن را در صورتی که معنای ظاهری کلام تحمل می کند و به آن اشاره می کند از طریق این بینش توضیح دهم و لأنی أدین و أعتقد بأن الإسلام ما شرع إلا لخیر الإنسان و سعادته، و انه من أجله یعتبر العلم النافع فضیلة و فریضة، و العمل لحیاة أفضل عبادة و جهادا-  فقد فرض علیّ هذا الاعتقاد نفسه فی شرح النهج، و دعانی أن أفسر کل کلمة أو جملة منه من خلال هذه الرؤیة إن تحملها ظاهر الکلام و أشار الیها. فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 1  ص182     
  12. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، و به دانشی که برایشان سودمند است بشنوید - و گوش فر درند با آن علم من مانند بایشان سود بخش است، در دنیا و آخرت، مستلزم کمال قوت نظری و حکمت عملی، استمداد از علوم الهی، قرآنی است. آیات و احادیث نبوی و سخنان معصوم و حکیمانه و بطالت پوچ و بیهوده های عجیب و غریب. و از آنچه پنهان و سرود و ناپسند است نقش و روایت و تعلیم قرآن برانگیخته می شود: و الذین اعترافوا البیه الباطل، چون قدیس، گویی بیهوده از ذهن من دور می شود..و وقفوا اسماعهم على العلم النّافع لهم-  و گوش فرا دارند به علمى که بایشان سود بخش است، در دنیا و آخرت که موجب کمال قوّه نظریّه و حکمت عملیّه است از علوم الهیّه و آیات قرآنیّه و احادیث نبویّه و معصومیّه و کلام حکیمانه و از لغو و اباطیل بیزار. و از شنیدن غیبت و غنا و فحش دور و کنار، و اینست تعلیم قرآن: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ رستگاران کسانیست که از لغو اعراض مى‏نمایند. شرح‏نهج..(مدرس‏وحید) ج 12 ص23

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، پنجم: سماع آنها بر شنیدن علم مفید است که فضیلت عدل در قوه سماع است. علوم نافع آن است که کمال قوه نظری علم الهی و متناسب با آن چیست و کمال قوه عملیه که حکمت عملی است..الخامسة: وقوفهم أسماعهم على سماع العلم النافع، و هو فضیلة العدل فی قوّة السمع. و العلوم النافعة ما هو کمال القوّة النظریة من العلم الالهیّ و ما یناسبه و ما هو کمال للقوّة العملیّة و هی الحکمة العملیّة. شرح‏نهج..(مدرس‏وحید) ج 12 ص23    
  2. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، خیر درعقل وعلم مفید : نیکی: آنچه در آن نوشته شده است، مانند عقل، عدل، علم و چیز مفید، و شر مخالف آن است، پس از او جهنم است، و بعد از بهشت ​​بدی نیست، و خیر و شر مقید است. برای یکی خوب است و برای دیگری بد، مانند مالی که ممکن است برای زید خوب باشد و برای عمر بد..الخیر: ما یترتّب فیه الکل کالعقل و العدل و العلم و الشی‏ء النافع ، و الشر ضده قیل الخیر ضربان: خیر مطلق و هو أن یکون مرغوبا فیه بکل حال و عند کل أحد، کما وصف علیه السلام به الجنة فقال: لا خیر بخیر بعده النار و لا شر بشر بعده الجنة، و خیر و شر مقیّدان و هو یکون خیرا لواحد و شرّا لآخر، کالمال الذی یکون ربما کان خیرا لزید و شرّا لعمر. شرح‏نهج..(القرن‏الثامن) ص281

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم نافع  در نظم جهان و با جست و جو و بررسی وادی دل ها و مهجوریت، آب حیات را طلب می کنند که علم نافع آن در منظم بودن شرایط زندگی و بهره گیری از آسایش قیامت است. از نجاست هایی که آنها را سیاه می کند و جز با عرضه آن قادر به استخراج آن نیستند..و یطلبون ماء الحیاة الذی هو العلم النافع لها فی انتظام أحوال المعاش و اغتنام ارتیاش المعاد، بالبحث و الفحص عن أودیة القلوب و تخلیتها عن الأدناس المسوّدة لها، فلا یقدرون على استخراجه إلّا بامداده. شرح‏نهج..(القرن‏الثامن) ص113     

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم مفید همان چیزی است که اسلام به آموختن و تعلیم آن سفارش و سفارش کرده است و علم بیهوده نهی کرده بلکه نهی کرده است. بنابراین ما شاهد نهی از سحر و جادو و فال و سایر علوم مضر یا بیهوده هستیم و در عین حال امر به ضرورت فهم و ادب و امر به شایستگی در برخی از رشته های علمی که جامعه در هدایت زندگی و اجتماعی فاقد آن است و به آن نیاز دارد. حرکتی مانند پزشکی و مهندسی و هر چیزی که برای جامعه مسلمانان نیرو، عزت و مصونیت ایجاد می کند..إن العلم النافع هو الذی حث علیه الإسلام و أمر بتعلمه و تعلیمه، أما العلم غیر النافع فإنه نهى عنه بل منعه. و لذا نراه منع السحر و الشعوذة و الکهانة و غیرها من العلوم المضرة أو التی لا نفع فیها، بینما أمر بوجوب التفقه و الأدب و أوجب الاختصاص کفائیا فی بعض مجالات العلوم التی یفتقر إلیها المجتمع و یحتاجها فی تسییر دفة الحیاة و الحرکة الاجتماعیة کالطب و الهندسة و کل ما یوفر للمجتمع المسلم القوة و العزة و المنعة. شرح‏نهج..(السیدعباس) ج 4 ص283
  2. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، دانش سودمند: و گوش خود را بر دانشی که برایشان سودمند است ببندند) تا آنچه را که در زندگی و قیامت مفید است، بدون هیچ ضرر و زیان دیگری بردارند و به غیبت و غیبت و فحاشی و آواز گوش ندهند. فقط کار می کند.. (و وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم) فهم یلتقطون ما ینفع فی المعاش و المعاد دون ما سواه مما یضر و یؤذی فلا یستمعون إلى غیبة و لا نمیمة و لا فحش و لا غناء و ما أجمل تعبیر «وقفوا» التی تتجمد عندها الأسماع لتصغى لما ینفع فحسب... شرح‏نهج..(السیدعباس)ج 3 ص357
  3. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، اطلاق علم : از آنجا که حقیقت قناعت، سکون نفس انسان است و محبت، گرایش او به سوی منفعت است، پس اطلاق آنها به علم، اطلاق اسم واجب بر مکلف و نیز اطلاق واژه کراهت و غضب است. در حق او حق تعالی به علم خاص اوست.. إذ کانت حقیقة الرضا هى سکون النفس الإنسانیّة و المحبّة میلها إلى النافع فإطلاقهما على العلم إطلاق لاسم اللازم على الملزوم، و کذلک إطلاق لفظى البغض و الغضب فی حقّه تعالى على علمه المخصوص. شرح‏نهج..(ابن‏میثم)ج 4 ص171
  4. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، پنجم: استماع آنها به علم نافع و فضیلت عدل در قوه سمع است و علوم مفید آن چیزی است که کمال قوه نظری علم الهی و مقتضی آن است و کمال قوه عملیه که عملی است. خرد، همانطور که قبلا توضیح داده شد..الخامسة: و قوفهم أسماعهم على سماع العلم النافع
      1. و هو فضیلة العدل فی قوّة السمع، و العلوم النافعة ما هو کمال القوّة النظریّة من العلم الإلهى و ما یناسبه، و ما هو کمال للقوّة العملیّة و هى الحکمة العملیّة کما سبق بیانها.
  5. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علم مفید اخروی است : حکمت در زبان شریعت، علم مفید اخروی است و شاید بتوان آن را کلی تر از آن نامید. سپس اوصاف آن را ذکر کرد: اول: حیات قلب مرده است و روایت شده که قلب در علم عرفان روح انسان است و برای حکمت اصطلاح حیات و وجه را به عاریت گرفته است. شباهت این است که زندگی، وجود و بقای دل دارد، همچنان که خرد، بقای انسان و سعادت او در دو خانه را دارد..و الحکمة فی لسان الشریعة هى العلم النافع فی الآخرة، و قد یطلق على ما هو أعمّ من ذلک. ثمّ ذکر لها أوصافا: الأوّل: أنّها حیاة للقلب المیّت، و قد مرّ أنّ القلب فی عرف العارفین هى النفس الإنسانیّة، و استعار للحکمة لفظ الحیاة، و وجه المشابهة کون الحیاة بها وجود القلب و بقائه کما أنّ الحکمة بها بقاء الإنسان و سعادته فی الدارین، شرح‏نهج..(ابن‏میثم)ج 3  ص158     

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم،علم وایمان : سپس فرمود: و با ایمان، علم محفوظ می‌ماند - و آن هم به این دلیل که عالم در حالی که با علم خود کار نمی‌کند - از آنچه می‌داند سودی نمی‌برد، بلکه از آن زیان می‌بیند. افراط در ضرر - پس گویا علمش خراب است و سکنی ندارد - اما با ایمان که ادای تکلیف است - و پرهیز از زشتی بنابر عقیده ما - زندگی می کند یا اعتقاد و علم بر اساس عقیده است. از دیگران - یا قول زبانی به قول دیگران است - و آموزه ما محتملتر است - زیرا بنای دانش فقط از طریق کار اعضا و اعضاء است - و بدون آن علم بر ویرانه های خود همان طور که بود می ماند...ثم قال (علیه السلام) و بالإیمان یعمر العلم -  و ذلک لأن العالم و هو غیر عامل بعلمه-  غیر منتفع بما علم بل مستضر به غایة الضرر-  فکأن علمه خراب غیر معمور-  و إنما یعمر بالإیمان و هو فعل الواجب-  و تجنب القبیح على مذهبنا-  أو الاعتقاد و المعرفة على مذهب غیرنا-  أو القول اللسانی على قول آخرین-  و مذهبنا أرجح-  لأن عمارة العلم إنما تکون بالعمل من الأعضاء و الجوارح-  و بدون ذلک یبقى العلم على خرابه کما کان- شرح‏نهج..(ابن‏أبی‏الحدید) ج 9 ص202
  2.  وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، دانش سودمند : به دانشی که برایشان سودمند است گوش می‌دادند، و جان‌هایشان در مصیبت از آنان فرود می‌آید، همچنان که در رفاه فرود می‌آمدند، و اگر مدتی که برایشان مقرّر شده نبود، ارواحشان برای یک پلک زدن در بدنشان ساکن نمی‌شد. یک چشم..وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم، نزّلت أنفسهم منهم فی البلاء کما نزّلت فی الرّخاء، و لو لا الأجل الذی کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین. روائع‏نهج‏البلاغة ص185
  3. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، گفتارعلم با عمل :و به دانشی گوش دادند که برایشان سودمند است. و از روی علاقه به علم، و علم در حلم ، وحلم  را با علم و گفتار درعمل می آمیزد.. خطبه 193 184 وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ، وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ‏ بالْعَمَلِ. الدلیل‏على‏موضوعات‏نهج‏البلاغة، ص 808
  4. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، بندگان خدا حافظ علم و بدان که بندگان خدا حافظ علم او و پاسداری از امان او و تسبیح چشمان او هستند. وفا را می بینند و محبت می کنند و با روایتی اصلاح می شوند و با صلاحی رها می شوند و راهی نیست. بر آن خلقت و خلقت خود را آفریدند، پس او را دوست می دارند.. خطبه 214 205 وَ اعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْتَحْفَظِینَ عِلْمَهُ، یَصُونُونَ مَصُونَهُ، وَ یُفَجِّرُونَ عُیُونَهُ. یَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَایَةِ، وَ یَتَلَاقَوْنَ بِالْمَحَبَّةِ،
  5. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، زندگی علم : در آن از آل محمد ـ صلوات الله علیه و آله ـ  زندگی علم و مرگ جاهلیت یاد می کند. خواب آنها به شما از دانش آنها، ظاهر ظاهری آنها در مورد باطن و سکوت آنها در مورد قضاوت منطقه خود می گوید خطبه 239 239 یذکر فیها آل محمد-  صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ-  هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ. یُخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ مَنْطِقِهِمْ.
  6. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم،همانا برای هر پیروی امامی است که از او پیروی می کند و به نور علمش منور می شود نامه 45 45 أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً، یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ.
      1. و علما را بیشتر مطالعه کن و با خردمندان گفتگو کن، در تأیید آنچه امر کشورت با آن مصالحه شده است، و اقامه آنچه که زاهد ساخته است نامه 53 53 وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ، فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بِلَادِکَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ.
  7. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، فقیه همه فقیهی : و او علیه السلام فرمود: فقیه همه فقیهی است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند و از روح خدا ناامید نکند و به فریب خدا ایمان نیاورد قصار 90 87 وَ قَالَ علیه السلام: الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ. الدلیل‏على‏موضوعات‏نهج‏البلاغة، ص 809

 

  1. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، سه نفر: عالم ربانی. مردم سه دسته اند: عالم ربانی، دانش آموز در راه نجات، و وحشی غوغاگر، پیرو هر غرغری.. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ‏ رَبَّانِیٌ‏ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ إِلَى آخِرِه‏.. قصار 147 139
  2. وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، علماء تا روزگار باقى : اى کمیل، سود مال با زوال آن از بین مى‏رود، اى کمیل، مال اندوزان مرده‏اند، و علماء تا روزگار باقى است پایدارند، ظاهرا وجودشان مفقود است، ولى‏ امثال و یادگارهایشان در دلها موجود است.آه آه همانا در اینجا- و با دست اشاره به سینه‏اش فرمود- دانشى فراوان نهفته است که کاش افرادى شایسته فرا گرفتن آن مى‏یافتم، بلى، بآدم زیرک و تیزهوش دسترسى دارم ولى در مورد این دانش ویژه از او اطمینان ندارم که مبادا ابزار دین را براى دنیاى خود بکار گیرد، و با دلائل الهى بر آفریدگانش، و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش غلبه کند، تا در نتیجه بندگان ضعیف خدا او را بجاى ولىّ حق دوست نزدیک خود بگیرند. المفید، ص: 249..یَا کُمَیْلُ مَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ- وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ- هَاهْ هَاهْ‏ إِنَّ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أُصِیبُ لَهُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ یَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّینِ فِی الدُّنْیَا-
    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

 

 

 

  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

 

                                                                      بسم الله  الر حمن الرحیم

                                                               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  
  1. ( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین یازده - فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: و غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم، ،

و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم- 

غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بینهم معایشهم،

خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری آماده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی

  1. متقین یازده : فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم، ،

 

  1. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،
  2. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم، آثار چشم چرانى: حسرت. آدمهاى چشم چران هى حسرت مى‏خورند آدمهاى چشم چران زندگیشان مضطر است. آقا با خانمش دارد راحت زندگى مى‏کند مى‏آید داخل خیابان نگاه مى‏کند اه!! اینکه خوشگل‏تر از زن ما است نگاه مى‏کنداى بابا!! این کجا و زن ما کجا؟ چشم 500 تا زن را مىبیند خوب توى 500 تا بالاخره چند تا زن از زن خودش بهتر است برمى گردد خانه و به زنش مى‏گوید حرف نزن دیگه! بالاخره یک زن بیچاره نمى‏تواند با 500 زن رقابت کند.
  3. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏مرد چشم چران زندگى‏اش را متلاشى مى‏کند و حالیش نیست. قَالَ الصَّادِقُ  (علیه السلام): گاهى یک نگاههایى یک حسرتهاى طولانى را دنبال مى‏کند چون این نگاه او را به جایى مى‏کشاند که بعضى وقتها مى‏نشیند و غصه مى‏خورد.«النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ وَ کَمْ مِنْ نَظْرَهٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَهً طَوِیلَهً» (کافى/ ج 5/ ص 559)
  4. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏حیاء : چشم به یندید نگاه نکنید از آنچه که خداوند حرام کرده ؛  قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ‏ عَمَّا حَرَّمَ‏ اللَّهُ‏ عَلَیْهِمْ‏ نهج‏البلاغه، خطبه 193.
  5. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏تمام چشمها در قیامت گریان است، مگر سه چشم: چشمى که هنگام دیدن حرام فرو افتد و چشمى که در اطاعت خدا بیدارى کشد و چشمى که در دل شب از خوف خدا اشکى بریزد. قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلا ثَلاثَةً عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ سَهِرَتْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ بَکَتْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ‏ کافی، ج 2، ص 482. قُلْ لِلْمُومِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ‏ نور/ 30.
  6. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏و فرمود (علیه السلام) هر که عیوب مردم را بیند و زشت شمارد ولى آنها را براى خود پسندد خود احمق باشد. مَنْ نَظَرَ فِى عُیُوبِ النَّاسِ فَأَنْکَرَهَا ثُمَّ رَضِیَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِکَ الْأَحْمَقُ بِعَیْنِهِ» (نهج‏البلاغه/ حکمت 349)، «مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ»
  7. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏آدمهاى چشم چران سنگدلند چون چشمى که به ناموس مردم نگاه بد کرد این چشم دیگر امام زمان (عج) را نمىبیند توى سفالى که آشغال است شما براى مصرف شیر در آن نمى‏ریزید مى‏گوئید سفال کثیف است. کس که چشم چران است سنگدل مى‏شود و خداوند یک توفیقاتى را از او مى‏گیرد.
  8. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏ا گر کسى به جایى نگاه کند که نباید نگاه کند مرد به مرد نگاه کند زن به زن حدیث داریم تا چهل روز نمازش قبول نیست البته نه اینکه قبول نیست پس نخوانیم قبول نیست یعنى از اینطرف. آخر یک کسى گفت انگشترت را به من بده گفت مى‏خواهى چکار؟ گفت مى‏خواهم به آن نگاه کنم یادت بیفتم گفت نمى‏دهم هر وقت دیدى نیست یاد من بیفت. داریم که اگر گناه کردید فورى نماز بخوانید «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود/ 114) ولى در قبولى نماز اثر دارد.
  9. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏مواظب باشیم که خدا دارد ما را مىبیند. بعضى خانمها وضع حجابشان خوب نیست اما تا یک روحانى مى‏بینند خودشان را جمع مى‏کنند. خوب من که کسى نیستم من از ترس پشه مى‏روم توى پشه بند اگر بنا باشد شما از خدا حساب کن. یاد خدا، یاد قیامت اگر نگاه بد است همینطور که کسى به خواهر شما نگاه مى‏کند بد است شما هم ...
  10. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏بد نگاه : حدیث داریم اگر کسى به ناموس مردم بد نگاه کند مردم به ناموسش بد نگاه مى‏کنند دیگران را هم ناموس خود بد نگاه. چه فرقى مى‏کند. برعکس اگر کسى نگاه حرام نکرد دید گناه است نگاه نکرد.
  11. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏برخى به هرچیزى عمیق نگاه مى‏کنند : علامه طباطبایى میهمانى نمى‏رفت وقتى هم مى‏رفت زود بلند مى‏شد و مى‏رفت امام جمعه محترم شیراز مى‏گفت در یکى از میهمانى‏ها آمد چند ساعت نشست گفتند علامه‏5 دقیقه مى‏نشیند و بلند مى‏شود بعد دیدند علامه این چند ساعتى که نشسته همنیطور به گیلاس نگاه مى‏کند. یک سیب که به علامه مى‏دادند مدتى به آن نگاه مىکرد یعنى یک چیزى که به آدمهاى عاقل مى‏دهند حاصل و نعمت را هم مىبینند یعنى دست طراح را هم مىبیند یک خط شناس وقتى به خط نگاه مىکند فکر غمیق مى‏کند.
  12. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏یک آسمان شناس وقتى به آسمان نگاه مى‏کند فکر مى‏کند ما که به آسمان نگاه مى‏کنیم چیزى حالیمان نیست. یعنى هر کس عمیق‏تر و دانشمندتر است به چیزى که نگاه مى‏کند پزوهش آنرا هم مى‏بیند.
  13. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه ها با هم فرق میکند بچه بادام که دید از حرص‏اش با دندان مى‏شکند. اما یک دندانپزشک نگاه مىکند و مى‏گوید این فشارى که با دندان روى بادام آوردى به دندان فشار وارد مى‏آید ترک برمى دارد. غذا لاى آن مى‏رود دندانت مى‏پوسد سیاه مى‏شود باید داخل آن را بتراشیم موادى که با آن مى‏خواهیم گود دندان را با آن پُر کنیم اضافه برا هزینه دیگر دندان اصلی نمی شود به این مى‏گویند دید عمیق. یعنى آدم به هر چیزى نگاه کند بُن و بیخ و عاقبت کار را ببیند.
  14. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- نگاه با هوس خواهش نفس: یک جوان دخترى را که مى‏بیند قشنگ است علاقمند مى‏شود. حدیث مى‏گوید این دختر خوشگل است ولى بعضى دخترهاى بى اصل و لو شکل‏شان خوب باشد مثل گلى است که ریشه‏اش توى پهن است. گل خوشکل است اما ریشه‏اش توى کود است این خانم خوشگل است اما پدر و مادرش اصالت ندارند.
  15. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏برخى نگاهها عبادتست‏: چند تا نگاه عبادتست: 1-نگاه به قرآن ولو آدم قرآن را حفظ است از روى آن بخواند 2 - نگاه به امام روایت داریم شیعه و سنى نقل کرده‏اند «النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عِبَادَهٌ» (أمالى صدوق/ ص 361) نظر فی وجه پدر ومادر. نگاه‏هایى که عبادت است، مثل نگاه به آفرینش و طبیعت، به شرط اینکه توقفگاه نباشد بلکه عبورى باشد و به عنوان آیه باشد و باطن اشیا را ببینید و خدا این همه آسمان را قرار داده تا شما وقتى نگاه مى‏کنید، لذت ببرید. البته شاید 24 ساعت یکبار هم نگاه نکنید، ولى خداوند مى‏فرماید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا» (صافات/ 6)وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ النَّظَرُ فِی‏ ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ عِبَادَةٌ النَّظَرُ فِی‏ وَجْهِ الْوَالِدَیْنِ وَ فِی الْمُصْحَفِ وَ فِی الْبَحْر.
  16. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاههاى حرام و ممنوع ؛ نگاه به نامحرم‏..قرآن مى‏فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» (نور/ 30) «به مردم با ایمان بگو از چشمانشان تنگ بگیرند و پیش بکشند» نمى‏گوید چشمانشان را ببندند بلکه مى‏گوید اگر نگاهت به نامحرم افتاد خیره نشو و چشمت را پیش بکش.
  17. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏داریم که نگاه اول طورى نیست و نگاه دوم اشکال دارد. چون نگاه اول نگاه افتادن است ولى نگاه دوم، نگاه کردن است. «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ» (نور/ 31)
  18. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه دومى هم براى زنان است. اصولًا براى هر چیزى زنایى هست. زناى چشم نگاه نامحرم است. زناى لب بوسیدن است. زناى دست، دست گذاشتن است. چون نظر اسلام این است که محیط باید سالم باشد. از آن طرف مى‏گوید ازدواج را ساده بگیرید و اگر دامادى براى شما مى‏آید و ایرادى ندارد او را رد نکنید و سعادت و خوشبختى و رزق و روزى در دستان خداست. مگراینکه دختر نه بگوید
  19. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏برخى گناهان مثل نفت است و برخى مثل بنزین و قرآن مى‏فرماید که گناهان نفتى را انجام ندهید ولى گناهان بنزینى را نزدیک هم نشوید. چون بنزین بر خلاف نفت از دور هم آتش مى‏گیرد. زنا گناه بنزینى است، براى همین نمى‏فرماید: «لا تزن» بلکه مى‏فرماید: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى» (اسراء/ 32)
  20. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه به خانه دیگران‏ : اشکال دارد و اگر در باز بود نباید نگاه کرد. اگر کسى به خانه همسایه نگاه کند تا بفهمد چه خبر است و مى‏خواهد چیزى را کشف کند، اشکال دارد. اصلًا گیرم که در این خانه گناه شخصى شود، البته اگر گناه سیاسى یا اجتماعى و توطئه علیه نظام است فرق مى‏کند، ولى در هر صورت نباید تجسس کرد، حتى اگر احتمال گناه بدهى اشکال دارد. امام باقر فرمود: «مَنِ اطَّلَعَ فِى بَیْتِ جَارِهِ فَنَظَرَ إِلَى عَوْرَهِ رَجُلٍ أَوْ شَعْرِ امْرَأَهٍ أَوْ شَىْ‏ءٍ مِنْ جَسَدِهَا کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ النَّارَ مَعَ الْمُنَافِقِینَ الَّذِینَ کَانُوا یَتَّبَّعُونَ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ فِى الدُّنْیَا وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَفْضَحَهُ اللَّهُ وَ یُبْدِى لِلنَّاسِ عَوْرَتَهُ فِى الْآخِرَهِ» (ثواب‏الأعمال، ص 282)
  21. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه در خانه مردم : ولى در هر صورت نباید تجسس کرد، حتى اگر احتمال گناه بدهى اشکال دارد و از روزنه درهم نباید نگاه کرد. حتى خانه‏اى که کسى‏ درآن نیست. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا» (نور/ 27) یعنى درخانه غیر خودتان نباید بروید مگر اینکه اجازه بدهند. و اگر اجازه ندادند برگردید: «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» (نور/ 28) یعنى ناراحت نشوید و برگردید..
  22. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه نباید ترسناک باشد و برادر و خواهر بزرگتر ترسناک همدیگر را نگاه نکنند و وقتى مى‏خواهید قدرت خود رابه کسى نشان بدهید به یاد بیاورید که خدا هم بر شما قدرت دارد. پیامبر فرمود «مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَهً لِیُخِیفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ» (کافى، ج 2، ص 368) کسى که با چشمانش مسلمانى را بترساند، خدا در قیامت او را مى‏ترساند.
  23. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏ نگاه مسخره آمیز «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/ 1) آن‏هایى که تحقیر مى‏کنند یا حتى چشم خود را هم مى‏کشند قرآن مى‏فرماید: «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/ 1) نابینا که وارد جلسه شد چرا تغییر شکل دادى؟ اگر چه براى نابینا هیچ فرقى نمى‏کند ولى منظور این است که تو چراخودت را بهتر دانستى؟
  24. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه از روى لهو و لعب‏ : یعنى نگاه بیهوده و بى هدف یعنى همینطورى بى هدف فقط مى‏بیند.بشرطی که نگاه ادامه نداشته و چشم پر کن نباشد.
  25. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه از روى حسادت : توجه کنید که ما در اسلام چشم زخم داریم ولى صبر عطسه و نحسى عدد 13 را نداریم و یا اینکه اگر نگاه به حیوان سیاه بخورد پس روز نحسى در پیش است، نداریم. در ضمن اگر چشم زخم هست، ولى حق ندارید نسبت به کسى سوء ظن داشته باشید و بگویید فلانى چشم شور هست یا نیست. مثل اینکه آدم بى دین داریم ولى حق ندارید به کسى بگویید: «بى دین» «فَإِنَّ الْعَیْنَ حَقٌّ» (مکارم‏الأخلاق، ص 386
  26. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه کردن جایز نیست،حدیثى است از پیامبر در نهج الفصاحه، که نگاه کردن را جایز نمى‏داند، چه رسد به فتوکپى گرفتن و افشاگرى که مى‏گویند مربوط به مسائل سیاسى و اجتماعى است و افشاگرى در مسائل شخصى حرام است.
  27. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه خلاف حرام : درصدر اسلام کسى از نردبان بالا رفت و از پشت بام دید که در خانه‏اى خلاف مى‏کنند و فریاد زد که چرا خلاف مى‏کنید؟ فرد گفت: من یک خلاف کردم، ولى تو چند خلاف کردى که بکارى که به تو ربطى ندارد دخالت کردى، و از پشت بام آمدى بالا و این گناه تو از گناه من بدتر است. کار تو مثل کسى که با لجن روى دیوار سفیدى مى‏نوشت نظافت را رعایت کنید.
  28. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏در وقت غذا هم به یکدیگر و لقمه‏هاى یکدیگر نگاه نکنید «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» (عبس/ 24) وگفته به غذاى خودت نگاه کن. همه را بصورت جمع نگاه کنید. داریم که‏ «إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِیعاً» (معانى‏الأخبار، ص 79) یعنى پیامبر وقتى نگاه مى‏کرد بر همه مىنگریست.
  29. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏نگاه خیره، نگاه گدایى، چون افرادى با نگاه سؤال مى‏کنند و اگر کسى شکمش سیر باشد و باز با نگاه گدایى کند، خوردن آن چیزى که مى‏گیرد شبه دارد. خدایا چشم، قلب، گوش، فکر و عمل مارا از هرگونه انحراف پاک بفرما.
  30. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏حدیث داریم اگر پسر و دخترى نگاه کرد براى رضاى خدا چشمش را پائین انداخت خداوند جبران مى‏کند هم در دنیا همسر خوب به او مى‏دهد مى‏گوید این مزد آن نگاه نکردن هم در آخرت به او حورالعین مى‏دهد مى‏گوید مزد آن است‏
  31. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏1- لازمه‏ى ایمان، حفظ نگاهاز حرام‏ است. قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا ...
  32. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏2- جاذبه‏هاى غریزى را باید کنترل کرد. «یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»
  33. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏3- گناه را از سرچشمه جلوگیرى کنیم وتقوا را از چشم شروع کنیم. «مِنْ أَبْصارِهِمْ»
  34. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏4- چشم پاک، مقدّمه‏ى پاکدامنى است. «یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»
  35. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏5- پاکدامنى، براى مردان نیز لازم است. «یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»
  36. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏
  37. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏6- چشمچرانى و بى‏عفّتى، مانع رشد معنوى انسان است. «یَغُضُّوا- یَحْفَظُوا- أَزْکى‏»
  38. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏7- همواره در محضر خدا هستیم. در محضر خدا معصیت نکنیم. یَغُضُّوا ... إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ‏
  39. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏تنها سفارش به ترک نگاهحرام‏، کافى نیست، براى ازدواج جوانان باید اقدام کرد. «یَغُضُّوا، یَغْضُضْنَ‏، أَنْکِحُوا»
  40. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏یک نفر سیگارى هواى همه محیط را آلوده مى‏کند. یک دروغ نیز همه ارتباطات را به هم مى‏ریزد. یک نگاهِبد، سرچشمه عیاشى و زنا و فرزند حرام‏زاده مى‏شود که آن حرام‏ زاده هر روز صدها فتنه و فساد مى‏کند.
  41. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏اصلًا کارى به حلال و حرام‏ هم نداریم. گیرم نگاهحلال، گیرم بى‏حجابى حلال! حلال هم باشد، ببینم آیا این چشمچرانىها و این ولنگ و وارى‏ها، اینها ضربه‏ى علمى به دانشجو مى‏زند یا نه؟ اگر کسى عقلش را دوست دارد باید خودش را نگه دارد. مسئولین هم یک برنامه‏ریزى بکنند. اگر انسان تربیت نشده باشد، چشم دارد، «لا یُبْصِرُونَ» (بقره/ 17) قلب دارد «کَالْحِجارَه» (بقره/ 74) اینها که مى‏گویم، همه قرآن است. «کَالْحِجارَه» عربى‏هایش قرآن است. «لا یَعْقِلُون» عقل دارد، از عقلش استفاده نمى‏کند. چشم دارد، حق را نمى‏بیند. قلب دارد، قساوت دارد. شکمش‏ «کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ» (محمد/ 12) مى‏خورد! از کجاست و از چیست؟
  42. غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم،- ‏حضرت (علیه السلام) از او پرسید: آن چه مردی است که در ابتدای روز به زنی نگاه می‏کند بر او حرام است 2) در وسط روز حلال می شود 3) ظهر حرام می شود 4) عصر حلال می شود 5) غروب حرام می شود 6) عشاء حلال می شود 7) نصف شب حرام می شود 8) طلوع فجر حلال می شود؟ ؛ یحیی بن اکثم گیج شد. حضرت فرمود: 1) این زن اجنبی است. کنیزی است مال مردم. در ابتدای روز که حرام است نگاه کند2) در وسط روز او را می‏خرد، حلال می‏شود. 3) ظهر آزاد می‏کند، حرام می‏شود. 4) عصر با او ازدواج می‏کند، حلال می‏شود.5) مغرب ظهار می‏کند، حرام می‏شود. 6) وقت عشاء کفّاره می‏دهد، حلال می‏شود.7) نصف شب طلاق می‏دهد، حرام می‏شود.8) طلوع فجر رجوع می‏کند، حلال می‏شود. إرشاد مفید، ج 2، ص 283.

                                                          اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

بسم الله  الر حمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  

( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین ده - فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: و مشیهم  التواضع ،

و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم- 

غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بینهم معایشهم،

خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری آماده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی

  1. متقین ده : فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: ومشیهم  التواضع ،
  2. ومشیهم  التواضع ، باب استحباب ( التواضع  فى المأکل و المشرب، حدیث «سلّم الشّرف  التواضع  و السّخاء» فروتنى و بخشندگى نردبان شرف و بزرگى است. تواضع بود نردبان شرف ..... چو گوهر نباشد، چه ارزد صدف‏ ..... دگر پلّه آن سخاء است و جود ..... چه ماند ترا گر سخاوت نبود.... هزارگوهر، ص 219
  3. ومشیهم  التواضع ، «ثلاث یوجبن المحبّة، الدّین و  التواضع  و السّخاء» سه چیز ایجاد محبّت میکند: دین، فروتنى و بخشندگى ..محبّت فزونتر شود از سه چیز،..... نخستین بود دین، ز روى تمیز .... دو دیگر تواضع، سه بخشندگى‏ ..... بدین‏ها گوارا شود زندگى‏..هزارگوهر، ص 166
  4. ومشیهم  التواضع ، «بکثرة  التواضع  یستدلّ على تکامل الشّرف. بکثرة التکبّر یکون التّلف» با فروتنى زیاد انسان بکمال شرف رهبرى مى‏شود. غرور بسیار موجب نابودى است.. تواضع شود چون ترا بیشتر،..... براه شرافت روى پیشتر..... تو را چون تکبّر فزونتر شود،.....بنابودیت زود، منجر شود..الهادی‏إلى‏موضوعات‏نهج.. ص 75      
  5. ومشیهم  التواضع ، الحلم- التواضع : . یعنى: «هیچ اصل و تبارى بزرگتر از تواضع نیست و هیچ تنهایى، وحشتناکتر از عجب نمى‏باشد» «لا حسب اعظم من التّواضع، و لا وحدة اوحش من العجب.ح 109-  و لا حسب ک التواضع ، ص 426، س 11.
  6. ومشیهم  التواضع ، تواضع باعث زیادى رفعت : از امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثى روایت شده که فرمود: در ملاقاتى که میان جعفر بن ابى طالب (برادر على علیه السّلام) و نجاشى پادشاه حبشه انجام شد نجاشى ضمن گفتگوى خود به جعفر گفت: در آنچه بر عیسى بن مریم علیه السّلام نازل شده، آمده است که: از حق خداوند بر بندگانش اینکه چون نعمتى از او به مردم برسد باید مردم بعنوان شکر نعمت اظهار تواضع کنند. این سخن چون به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) رسید به اصحابش فرمود: صدقه دادن باعث زیادى نعمت مى‏شود، پس صدقه بدهید تا مورد رحمت الهى قرار گیرید، و تواضع باعث زیادى رفعت و مقام مى‏شود، پس تواضع کنید تا رفعت پیدا کنید و عفو و گذشت باعث زیادى عزت مى‏شود، پس گذشت و عفو کنید تا خدا شما را عزت دهد. أَنَّ النَّجَاشِیَّ قَالَ إِنَّا نَجِدُ فِیمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى عِیسَى ع- أَنَّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ أَنْ یُحْدِثُوا لِلَّهِ تَوَاضُعاً عِنْدَ مَا یُحْدِثُ لَهُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَلَمَّا بَلَغَ النَّبِیَّ ص قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِیدُ صَاحِبَهَا کَثْرَةً فَتَصَدَّقُوا یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْعَفْوَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا یُعِزَّکُمُ اللَّه‏  ح 215-  و ب التواضع  تتمّ النّعمة، ص 446، س 9.
  7. ومشیهم  التواضع ، تواضع فقرا: امام على «علیه السلام »: هر کس نزد توانگرى بیاید و براى توانگرى او در برابرش تواضع کند، دو سوّم دینش رفته است. الإمام علی «علیه السلام » : من أتى غنیّا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دینه.امام صادق «علیه السلام »: ... هر کس به نزد توانگرى بیاید و براى چیزى که از وى به دستش آید فروتنى کند، دو سوّم دینش رفته است. الإمام الصّادق «علیه السلام » : ... من أتى غنیّا فتضعضع له لشی‏ء یصیبه منه، ذهب ثلثا دینه.ح 219-  و من أتى غنیّا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دینه، ص 447، س 6.
  8. ومشیهم  التواضع ، تواضع توانگران :امام على «علیه السلام»: چه نیکو است تواضع توانگران در برابر نادران، براى دست یافتن به آنچه نزد خداست؛ و نیکوتر از آن غرور ناداران است در برابر توانگران، از باب توکّل به خدا. الإمام علی «علیه السلام» : ما أحسن تواضع الأغنیاء للفقراء طلبا لما عند اللَّه؛ و أحسن منه تیه الفقراء على الأغنیاء اتّکالا على اللَّه. ح 398-  ما أحسن تواضع الأغنیاء (إلى قوله) اتّکالا على اللّه، ص 489، س 11.
  9. ومشیهم  التواضع ، در قلب‏ متواضع رشد کند، نه قلب متکبر سرکش. خداوند تواضع‏ را ابزار عقل قرار داده و تکبر را ابزار جهل، نمى‏بینى هر که سر به سقف کوبد سرش بشکند، و هر که سر فرو افکند در سایه سقف برآساید، و در پناهش درآید خداى متعال نیز آن را که تواضع نکند، فرو نهد، و آن را که تواضع کند رفعت بخشد. ثمّ اعلم أنّ  التواضع  و التکبّر مرجعهما إلى القلب، و لیس لهما تعلّق بالزىّ و ما یتکلّفه انسان من الافعال الظاهرة. فإنّ ذلک قد یکون تصنّعا، فکم من إنسان فقیر یظهر  التواضع  و الانکسار و نفسه من أنفس الجبابرة المتکبّرین، و کم من إنسان له هیئة و أبّهة و هو من المتواضعین، ترى عنده انکسارا و خضوعا. منهاج‏الولایة .ج 2 . ص 972
  10. ومشیهم  التواضع ، سعدى رحمه الله: به گردن فتد سرکش تند خوى ..... بلندیت باید بلندى مجوى‏ .... تواضع سر رفعت افرازدت‏..... تکبّر به خاک اندر اندازدت. منهاج‏الولایةفی‏شرح‏نهج‏البلاغة، ج 2 ، ص 951‏
  11. ومشیهم  التواضع ، التواضع ذکر بر دو قسم است: ذکر خالص پروردگار متعال که به موافقت قلب صورت مى‏گیرد، و ذکرى که اشعار داشته باشد به نفى ذکرى که از غیر خدا واقع مى‏شود، چنان که رسول اکرم فرمود: من نمى‏توانم تو را ثنا گویم به آن طورى که تو خودت را ثنا گفته‏اى‏.؛ فی کلّ نفس من انفاسک شکر لازم، بل الف او اکثر، و ادنى الشّکر رؤیة النّعمة من اللَّه، من غیر علّة یتعلّق القلب بها دون اللَّه عزّ و جلّ، و الرّضا بما اعطى، و إلّا یعصیه بنعمته، او یخالفه بشی‏ء من امره و نهیه، بسبب نعمته، و کن للَّه عبدا شاکرا على کلّ حال، أفضل الشّرفین 1643.
  12. ومشیهم  التواضع ، التواضع  فروتنى کردن یعنى با مردم با بلندى مرتبه مثل عفو و در گذشتن از گناه کسى است با قدرت و توانائى انتقام کشیدن از او یعنى در اجر و ثواب. التّواضع مع الرّفعة کالعفو مع القدرة. 1953
  13. ومشیهم  التواضع ، فروتنى سر عقل است و تکبّر سر جهل و نادانى، زیرا که فروتنى مؤنت و فرجى نخواهد و باعث رضا و خشنودى خدا و خلق گردد، و تکبّر نفعى ندارد و سبب سخط خدا و دشمنى و عداوت خلق گردد، پس عاقل البتّه فروتنى کند و تا کسى جاهل نباشد تکبّر نکند. التّواضع رأس العقل و التّکبّر رأس الجهل. 2145التواضع  رأس العقل، و التّکبّر رأس الجهل 2144.
  14. ومشیهم  التواضع ، فروتنى کن تا بلند مرتبه شوى. اتّضع ترتفع.2251
  15. ومشیهم  التواضع ، بزرگترین مردم بحسب بلندى قدر کسیست که پست کرده باشد نفس خود را یعنى فروتنى فرماید او را از براى خدا و خلق. اعظم النّاس رفعة من وضع نفسه.اتّضع ترتفع 2250.
  16. ومشیهم  التواضع ، بدرستى که تو اگر فروتنى کنى بلند گرداند ترا خدا، مراد فروتنى با خدا و خلق است. انّک ان تواضعت رفعک اللّه.
  17. ومشیهم  التواضع ، بتواضع میباشد بلندى یعنى تواضع و فروتنى در درگاه حق تعالى و با خلق نیز باعث بلندى مرتبه گردد نزد حق تعالى و خلق نیز. بالتّواضع تکون الرّفعة.
  18.  ومشیهم  التواضع ، بتواضع زینت داده مى‏شود بلندى، یعنى هرگاه کسى با وجود بلندى مرتبه و بزرگى قدر تواضع و فروتنى نماید این معنى باعث زینت و آرایش بلندى مرتبه او گردد و آن را در نظرها خوش آینده تر گرداند. بالتّواضع تزان الرّفعة.
  19. ومشیهم  التواضع ، بزرگترین مردم بحسب بلندى قدر کسیست که پست کرده باشد نفس خود را یعنى فروتنى فرماید او را از براى خدا و خلق. اعظم النّاس رفعة من وضع نفسه. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏2، ص: 435..أعظم النّاس رفعة من وضع نفسه 3179.
  20. ومشیهم  التواضع ، بلندترین خصلتها فروتنى است و بردبارى و نرمى پهلو..اشرف الخلائق التّواضع و الحلم و لین الجانب.3224 -  أشرف الخلائق  التواضع  و الحلم، و لین الجانب 3223.
  21. ومشیهم  التواضع ، تواضع و فروتنى کردن بلند مى‏سازد مرتبه این کس را، و تکبّر و بزرگ منشى نمودن پست مى‏سازد آنرا.12..5158 التَّوَاضُعُ یَرْفَعُ التَّکَبُّرُ یَضَعُ‏ (12/ 1).التواضع  یرفع، التّکبّر یضع 11.
  22. ومشیهم  التواضع ، فروتنى با خداى عزّ و جلّ و خلق کردن و تکبّر نداشتن میوه علم و دانش است و بر آن مترتّب مى‏شود. التّواضع ثمرة العلم.302.. التواضع  ثمرة العلم 301
  23. ومشیهم  التواضع ، التواضع فروتنى با بلندى مرتبه مانند عفو با قدرت است. فروتنى 1-  فروتنى برترین دو شرف و بلندى مرتبه است. « تواضع سر رفعت افرازدت .... تکبر بخاک اندر اندازدت» یرفع الوضیع 310.
  24. ومشیهم  التواضع ،3-  فروتنى سر عقل، و تکبّر سر جهل و نادانى است. فروتنى‏ سر عقل است و تکبّر سر جهل و نادانى، زیرا که فروتنى مؤنت و فرجى نخواهد و باعث رضا و خشنودى خدا و خلق گردد، و تکبّر نفعى ندارد و سبب سخط خدا و دشمنى و عداوت خلق گردد، پس عاقل البتّه فروتنى کند و تا کسى جاهل نباشد تکبّر نکند
  25. ومشیهم  التواضع ، فروتنى نما تا بلند مرتبه شوى. اى هشام! همانا لقمان به پسرش گفت: براى حقّ فروتنى‏ نما تا خردورزترین مردم باشى. اى فرزند عزیزم! به راستى دنیا دریایى عمیق است که مردمى بسیار در آن غرقه‏اند؛ پس مى‏بایست کشتى تو پرهیزگارى از خداوند باشد. یَا هِشَامُ إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَکُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ یَا بُنَیَّ إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهِ عَالَمٌ کَثِیرٌ فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ وَ حَشْوُهَا الْإِیمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَلِیلُهَا الْعِلْمَ وَ سُکَّانُهَا الصَّبْر
  26. ومشیهم  التواضع ، بزرگترین مردم از نظر بلندى و رفعت کسى است که نفس خویش را پست نموده باشد. بزرگترین مردم از نظر بلندى 5161 أَعْظَمُ النَّاسِ رِفْعَةً مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ (434/ 2).
  27. ومشیهم  التواضع ، بلندترین خصلتها فروتنى و بردبارى و نرمى پهلو (و خوش خو) است. فروتنى کردن بلند مى‏سازد، و تکبر پستى آورد. 5144 تَمَامُ الشَّرَفِ التَّوَاضُعُ (280/ 3).
  28. ومشیهم  التواضع ، فروتنى نتیجه و میوه دانش است. فروتنى‏ کردن بدرگاه حقّ تعالى و با مردم نیز میوه‏ علم و دانش است پس عالمى که چنین نباشد و تکبّر کند علم او را ثمره نباشد.التّواضع ثمرة العلم.
  29. ومشیهم  التواضع ، فروتنى پست مرتبه را بلند گرداند. خردمند پست‏ مى‏گرداند نفس خود را و فروتنى‏ مى‏نماید پس بلندتر مى‏شود، و همین معنى سبب بلندى مرتبه‏ او گردد. 4792 الْعَاقِلُ یَضَعُ نَفْسَهُ فَیَرْتَفِعُ [فَیُرْفَعُ‏] (178/ 1). گفتارامیرالمؤمنین‏على‏علیه‏السلام، ج 2 ، ص 1526
  30. ومشیهم  التواضع ، فروتنى کردن یعنى بدرگاه حق تعالى و با مردم نیز سر سخن نجابت است و اوّل امریست که نجابت بى‏آن نباشد، یا مراد این است که دلیل نجابت و علامت آن است. 5130 التَّوَاضُعُ عُنْوَانُ النُّبْلِ‏ (113/ 1). التواضع  عنوان النّبل 415.
  31. ومشیهم  التواضع ، فروتنى کردن بمردم منتشر و پهن مى‏گرداند فضیلت و فروتنى آدمى را. التّواضع ینشر الفضیلة. التواضع  ینشر الفضیلة 522.
  32. ومشیهم  التواضع ، امام على «علیه السلام»: زکات برترى موقعیّت، فروتنى است. لإمام على «علیه السلام»:: التّواضع زکاة الشّرف.التواضع  زکاة الشّرف 939.
  33. ومشیهم  التواضع ، فروتنى کردن یعنى بدرگاه حقّ تعالى و با مردم نیز شریفترین مهترى و بزرگى است یعنى سبب شریفترین و بهترین مهترى و بزرگى گردد.التواضع  أشرف السّؤدد 984.
  34. ومشیهم  التواضع ، فروتنى کردن یعنى با خداى عزّ و جلّ و خلق از دامهاى صید و شکار شرف و برتریست. التّواضع من مصائد الشّرف.1506 التواضع  من مصائد الشّرف 1505.
  35. ومشیهم  التواضع ، بدرستى که تو اگر فروتنى کنى بلند گرداند ترا خدا، مراد فروتنى با خدا و خلق است. انّک ان تواضعت رفعک اللّه. إنّک إن تواضعت رفعک اللّه 3800. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏3، ص: 55
  36. ومشیهم  التواضع ، فروتنى دلیل و نشانه نجابت است. بکثرة  التواضع  یتکامل الشّرف 4287.
  37. ومشیهم  التواضع ،فروتنى نردبان شرف و بزرگى است (یعنى هر که مى‏خواهد بزرگ شود و به بام شرف رسد باید فروتنى کند).
  38. ومشیهم  التواضع ، بسبب بسیارى فروتنى (در مقابل خدا و خلق) شرف و بزرگى کامل مى‏شود. تواضع للّه یرفعک 4467.
  39. ومشیهم  التواضع ، براى خدا فروتنى نما تا تو را برکشد و بلند مرتبه گرداند.  فروتنى آدمى (یا مرد) را بالا مى‏برد. من کان متواضعا لم یعدم الشّرف 8131. من تواضع رفع 7676. من تواضع عظّمه اللّه و رفعه 8472.
  40. ومشیهم  التواضع ، زیاد گردانید او را : تواضع و فروتنى نکرد هیچ کسى مگر این که زیاد گردانید او را خداى بلند مرتبه بلندى مرتبه، مراد تواضع و فروتنى است در درگاه حق تعالى و با مردم نیز.9594..ما تواضع أحد إلّا زاده اللّه تعالى جلالة 9593.
  41. ومشیهم  التواضع ، اعتماد بر خدا [و فرمود:] چه نیکوست فروتنى توانگران برابر مستمندان براى به دست آوردن آنچه نزد خداست، و نیکوتر از آن بزرگ‏منشى مستمندان به اعتماد بر خدا برابر اغنیاست. ما أحسن تواضع الأغنیاء للفقراء طلبا لما عند اللّه سبحانه، و ما أحسن تیه الفقراء على الأغنیاء اتّکالا على اللّه سبحانه 9673.
  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

بسم الله  الر حمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  
      2. ( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین هشت - فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: منطقهم الصّواب،

و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم- 

غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بینهم معایشهم،

خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری و رفع نواقص آمده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی

  1. متقین هشت : فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: منطقهم الصّواب،
  2. «و منطقهم الصواب » لا یتکلمون إلّا فی موضعه و عن برهان- وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ... نشانه مؤمن، دورى از لغو است. مؤمن باید در تمام کارها و سخنان خود، هدف صحیح داشته باشد:
  3. «و منطقهم الصواب » سخن بیهوه : و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند، با بزرگوارى بگذرند. وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً. ترجمه‏ شرح ‏نهج..(ابن‏میثم). ج 3 .ص 745
  4. منطقهم الصّواب: درستى گفتار فضیلتى است که ناشى از رعایت عدالت در زبان است، و عبارت از این است که: انسان در جایى که باید سخن بگوید، سکوت نکند که در صورت خاموشى کوتاهى کرده، و در آن جا که باید خاموشى گزیند سخن نگوید که در صورت خلاف، زیاده روى کرده است بلکه هر سخن را در جاى خود بگوید، و هر نکته را در آن جا که سزاوار است بازگو کند، و این عدالت در زبان، اخصّ از راستگویى و صدق گفتار است، زیرا ممکن است انسان‏ چیزى را که گفتن آن سزاوار نیست بگوید و راست هم گفته باشد. ترجمه ‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج 3    ،  ص 754
  5. (منطقهم الصّواب ) سخن صواب : برخورد خوب و گفتار نیکو، نه تنها با مسلمانان، بلکه با همه‏ى مردم لازم است. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»
  6. گفتار ایشان صواب است و موافق اراده ربّ الارباب‏؛ تنبیه‏الغافلین ج 2 . ص 21     
  7. (منطقهم الصّواب ) سحن صواب : سخنشان و گفتارشان مفید باشد و راست ودرستی آن مشهود ونه آن سخن بسیارونه بهوده گویی داشته باشد ونه سخنی که شرع مقدس اجازه نداده، اى کلامهم صواب لا هذر و لا محرم فیه ، و المنطق مصدر میمى، بمعنى: النطق. توضیح‏نهج‏البلاغة.ج 3 . ص 232
  8. (منطقهم الصّواب ) سخن اختلاف در معنا : از رسول خدا (ص) سخنى است و آن را دو رویه و دو گونه معنى است: گفتارى است خاص و گفتارى است عام. آن سخن را کسى شنود که نداند خدا و رسول خدا (ص) از آن چه خواهند، پس شنونده آن را توجیه کند بى آنکه معنى سخن را بداند، یا مقصود از آن را بشناسد، یا این که بداند آن حدیث چرا گفته شده است، و همه یاران رسول خدا (ص) چنان نبودند که از او چیزى پرسند و دانستن معنى آن را از او خواهند، تا آنجا که دوست داشتند عربى بیابانى که از راه رسیده، از او چیزى پرسد و آنان بشنوند، و از این گونه چیزى بر من نگذشت جز آنکه- معنى- آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم. این است موجب اختلاف مردم در روایتها- و درست ندانستن معنى آنها-.خ 201-  و قد کان یکون من رسول اللّه الکلام له وجهان فکلام خاصّ و کلام عامّ، ص 245، س 17.
  9. «منطقهم الصواب » امیر گفتار: بدانید که زبان پاره‏اى است از انسان. اگر آدمى سخن گفتن نتواند، زبان او را گویا نگرداند، و اگر بر گفتار توانا بود، گویایى به زبان مجال درنگ ندهد. ما امیران گفتاریم. سخن- به تعلیم ما- ریشه دوانیده و شاخه‏هاى خود را بر سر ما تنیده. خ 224-  ألا إنّ اللّسان (إلى قوله) تهدّلت غصونه، ص 271، س 6.
  10. «منطقهم الصواب » تیز زبان و دل آهنین : سید رضى در نهج البلاغه گوید: بسندى از مالک بن دحیه که نزد على علیه السّلام بودیم و اختلاف مردم با هم مذاکره شد و فرمود: آغاز سرشت مردم میانشان جدائى افکنده براى آنکه آنان تیکه‏اى از شوره‏زار زمین و شیرین آن بودند و از ناهموار و هموارش و آنان باندازه نزدیک بودن خاکشان بهم با هم نزدیک باشند و باندازه دورى آن از هم با هم تفاوت دارند آنکه پر سیراب است کم خرد است و آنکه دراز بالا است کوتاه همت است، و خوش کار زشت منظر است، کم ژرف پر جستجو است و خوش طبع زشت کشش است و آنکه دل پر جوش دارد خردش پراکنده است، تیز زبان دل آهنین دارد. خ 225-  و طلیق اللّسان حدید الجنان، ص 272، س 8.
  11. «منطقهم الصواب » نفوذ کلام .فرمود: چه بسا گفته‏اى که نفوذ کلامش از قدرت حکومت بیشتر اثر دارد. ح 388-  ربّ قول أنفذ من صول، ص 487، س 13.
  12. «منطقهم الصواب » بهترین گفتنى آنست که فایده‏اى داشته باشد در وصیت به فرزندش فرمان به نیکى ده و خود اهل نیکى‏ باش منکر بدى باش بزبان و دستت، کوشش کن که از انجام دادن بدى فاصله بگیرى در راه خدا مجاهده کن و حقش را ادا نما. نگیرد ترا در راه خدا نکوهش نکوهش‏کننده و در دریاى حق فرو رو هر کجا که حق باشد، علم دین بیاموز و عادت بده نفست را بشکیبائى در ناخوشیها، نیکو خوئى است شکیبائى پناه ده نفست را در تمام کارها بسوى خدایت زیرا که او را پناه داده‏اى پناهى محکم، جلوگیرى کن سختى را، در خواستن از پروردگارت اخلاص داشته باش زیرا که بدست خداست امید و ناامیدى و بسیار طلب خیر و خوبى کن، وصیت مرا بفهم و آبروى تو نرود زیرا که بهترین گفتنى آنست که فایده‏اى داشته باشد بدان که خیرى نیست در دانشى که فایده ندارد و فایده نمیدهد دانشى که آموزش آن پابرجا نیست. ر 31-  دع القول فیما لا تعرف، ص 336، س 14.
  13. «منطقهم الصواب » بهترین گفتاره : الامام علی «علیه السلام»: بهترین گفته آن است که سود برساند، و بدان که دانشى که سودى نداشته باشد خیرى در آن نیست. و از علمى که آموختن آن شایسته نیست سودى به دست نمى‏آید. فإنّ خیر القول ما نفع. و اعلم أنّه لا خیر فی علم لا ینفع، و لا ینتفع بعلم لا یحقّ تعلّمه. أیضا-  فإنّ خیر القول ما نفع، ص 337، س 4.
  14. «منطقهم الصواب » سخن خاموشی آنچه بسبب خاموشى از دست دهى، تدارک آن آسانتر تا آنچه به سبب سخن گفتن نگاهدارى. آنچه در ظرف است به استوارى بند آنست. نزد من، نگاهداشتن چیزى که در دست دارى بهتر تا طلب چیزى که در دست دیگرى است، و شرنگ نومیدى گواراتر تا خواهش از مردمان. روزى تنگ با پرهیزگارى، بهتر که بى‏نیازى با زشتکارى.أیضا-  و تلا فیک (إلى قوله) من منطقک، ص 344، س 17.
  15. «منطقهم الصواب » زبان خردمند : حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: زبان خردمند پشت دل او است (عاقل آنچه میگوید نخست نیک و بد آن را بعقل خود سنجیده آنگاه بیان میکند) و دل احمق پشت زبان او است (بیخرد نفهمیده و ندانسته آنچه خواست میگوید و سپس در درستى و نادرستى و سود و زیان آن میاندیشد) ح 39-  لسان العاقل وراء قلبه و قلب الأحمق وراء لسانه، ص 412، س 8.
  16. «منطقهم الصواب » زبان عاقل :گرفتارى انسان از زبان است زبان درنده‏ایست که اگر رهایش کنند. زیان بسلامتى میرساند سلامتى ده قسمت است که نه قسمت آن در خاموشى است مگر بیاد خدا و یکى از آن ده قسمت در مجالست و همنشینى با نادانان است. عاقل کسى است که باطل را رها کند. پایه دین ورع و پرهیزگارى است و تباه شدن دین بوسیله طمع است. بَلَاءُ الْإِنْسَانِ مِنَ اللِّسَانِ- اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ الْعَافِیَةَ- و الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ- تِسْعَةٌ مِنْهَا فِی الصَّمْتِ إِلَّا بِذِکْرِ اللَّهِ- وَ وَاحِدٌ فِی تَرْکِ مُجَالَسَةِ السُّفَهَاءِ- وَ الْعَاقِلُ مَنْ رَفَضَ الْبَاطِلَ- عِمَادُ الدِّینِ الْوَرَعُ وَ فَسَادُهُ الطَّمَعُ‏  ح 57-  اللّسان سبع إن خلّى عنه عقر، ص 415، س 11.
  17. «منطقهم الصواب » سخن با عقل کامل : على (ع) شنید یکى از خوارج قرآن میخواند و نافله شب بجا مى‏آورد. فرمود خوابیدن با یقین بهتر از عبادت با شک است. وقتى عقل کامل شود سخن کم مى‏شود. ارزش شخص باندازه همت اوست. قیمت هر کس بمقدار کارهاى نیک اوست. مال مایه شهوتها است. مردم دشمنان چیزهائى هستند که نسبت بآن جاهلند. نفسهاى انسان،گامهاى اوست بسوى اجل.. وَ سَمِعَ ع رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِیَّةِ یَقْرَأُ وَ یَتَهَجَّدُ- فَقَالَ نَوْمٌ عَلَى یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِی شَکٍّ- إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ- قَدْرُ الرَّجُلِ قَدْرُ هِمَّتِهِ- قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ- الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ- النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوهُ- أَنْفَاسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِه‏ ح 68-  إذا تمّ العقل نقص الکلام، ص 417، س 1.
  18. «منطقهم الصواب » سخنگوی شیطان :  شیطان آنها را براى گمراه کردن مردم، مرکب‏هاى رام قرار داد، و از آنان لشکرى براى هجوم به مردم ساخت، و براى دزدیدن عقل‏هاى شما آنان را سخنگوى خود برگزید، که شما را هدف تیرهاى خویش، و پایمال قدم‏هاى خود، و دستاویز وسوسه‏هاى خود گردانید. اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النَّاسِ وَ تَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکُمْ وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکُمْ فَجَعَلَکُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ یَدِه‏ خ 234-  تراجمه ینطق على السنتهم، ص 291، س 13.
  19. «منطقهم الصواب » کم گویی در گفتار: [و فرمود:] خوشا آن که خود را خوار انگاشت، و کسبى پاکیزه داشت، و نهادش را از بدى بپرداخت، و خوى خود را نیکو ساخت و زیادت مالش را بخشید و زبان را از فزون گویى درکشید، و شرّ خود را به مردم نرساند و سنّت او را کافى بود، و خود را به بدعت منسوب نگرداند. وَ قَالَ ع‏ طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ ح 118-  و أمسک الفضل من لسانه، ص 428، س 7.
  20. «منطقهم الصواب » تا کس سخن نگوفته قیمت او نهفته : خداوندا! تو آنچنانى که من دوست دارم، مرا هم چنان کن که تو دوست دارى؛ اما حکمت: ارزش هر کس به مقدار معرفت و دانش او است، هر که قدر خود شناخت هلاک نشد، آدمى زیر زبان خود نهفته است؛ و اللّاتی فی الحکمة فقال: قیمة کلّ امرى‏ء ما یحسنه، و ما هلک امرؤ عرف قدره، و المرء مخبوء تحت لسانه.ح 140-  المرء مخبوء تحت لسانه، ص 435، س 8.
  21. «منطقهم الصواب » وقاردر خاموشی :  [و فرمود:] با خاموش بودن بسیار، وقار پدیدار شود و با دادن داد دوستان فراوان گردند و با بخشش بزرگى قدر آشکار گردد و با فروتنى نعمت تمام و پایدار، و با تحمل رنجها سرورى به دست آید و به عدالت کردن دشمن از پا در آید. و با بردبارى برابر بى خرد، یاران بسیار یابد. فقَالَ ع‏ بِکَثْرَةِ الصَّمْتِ تَکُونُ الْهَیْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ یَکْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ یَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِیهِ تَکْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَیْه‏ ح 215-  بکثرة الصّمت تکون الهیبة، ص 446، س 8.
  22. «منطقهم الصواب » پرسش بیهوده و آن حضرت (علیه السّلام)، در باره پرسش بیهوده) فرموده: مپرس از آنچه واقع نمیشود (مانند مسائل فرضیّه که در آن گفتگو میکنند) که در آنچه هست (مانند احکام شرعیّه و کارهاى زندگى) براى تو شغل و کارى است (که باید بآن بپردازى).وَ قَالَ ع‏ إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ‏ بیان لعل فیه دلالة على المنع عن سؤال مسألة واحدة عن جماعة کثیرة  ح 235-  إذا ازدحم الجواب خفى الصّواب، ص 450، س 5.
  23. «منطقهم الصواب » سخن دانشمندان بینا : در کتاب نهج البلاغه (در باب حکم و مواعظ سخن دویست و پنجاه و هفت) است. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: سخن دانشمندان بینا اگر درست باشد (براى دردهاى دنیا و آخرت) دارو است و اگر نادرست باشد درد است (موجب فتنه و تباهکارى است). نهج، نهج البلاغة قَالَ ع‏ إِنَّ کَلَامَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَاءً کَانَ دَاءً . ح 257-  إنّ کلام الحکماء (إلى قوله) کان داء، ص 462، س 4.
  24. «منطقهم الصواب » سخن‏گویان پیروز بود امام مجتبى (ع) در ستایش برادر صالحى که داشته درگذشته چنین میفرماید: او از همه مردم در نظر من بزرگتر بود بواسطه آنکه دنیا در نظرش خوار و بى‏ارزش مینمود. هرگز اسیر نادانى نمیشد. و دست بچیزى که دراز میکرد اعتماد داشت که سودمند است. هرگز شکایت نمى‏نمود و نه خشمگین میشد و نه افسرده و ملول، بیشتر اوقات ساکت بود اما وقتى سخن میگفت بر سخن‏گویان پیروز بود و پیشتاز، ناتوان بود و ناتوان شمرده میشد (یعنى متواضع بود) اما وقتى هنگام گوش فرامى‏رسید همچون شیر ژیان حمله میکرد. وَ قَالَ ع فِی وَصْفِ أَخٍ کَانَ لَهُ صَالِحٍ‏ کَانَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ فِی عَیْنِی- صَغُرَ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ- کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَةِ- فَلَا یَمُدُّ یَداً إِلَّا عَلَى ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ- کَانَ لَا یَشْتَکِی وَ لَا یَتَسَخَّطُ وَ لَا یَتَبَرَّمُ- کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً- فَإِذَا قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ‏ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً- فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ اللَّیْثُ عَادِیا . ح 281-  و کان أکثر دهره صامتا، ص 467، س 1.
  25. «منطقهم الصواب » گوینده‏ها را سرآمد: نهج البلاغه (ج 2 ص 214 شماره 289 حکم) در زمانى که گذشت برادرى داشتم در راه خدا و او را در چشمم بزرگ میکرد خردى دنیا در دید او، زیر فرمان شکمش نبود، آنچه نیافتى نخواستى، و از آنچه یافتى پر نخوردى، بیشتر روزگارش خاموش بود، اگر گفتى گوینده‏ها را سرآمد بودى و تشنگى پرسنده‏ها را فرو نشاندى، و ناتوانى بود که ناتوان شمرده میشد، و چون روز کوشش میرسید چون شیر بیشه بود و چون مار گزنده بیابان.قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَادٍ. أیضا-  و کان لا یلوم أحدا (إلى قوله) اعتذاره، ص 467، س 4.
  26. «منطقهم الصواب » حق را بزبانشان روان : نهج البلاغه 219 باب حکم و مواعظ: فرمود: از گمان مؤمنان بپرهیزید که خدا حق را بزبانشان روان کرده. نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ..ح 301-  اتّقوا ظنون (إلى قوله) على ألسنتهم، ص 470، س 9.
  27. «منطقهم الصواب » زبان را اندوخته بدار، امیر المؤمنین على (ع) فرموده است، سخن تا آن را نگفته‏اى در حجره و بند تو است و چون گفتى، در بند و حجره خود خواهد بود. زبان خویش را اندوخته بدار، همان گونه که سیم و زر خویش را اندوخته مى‏دارى و چه بسا که یک کلمه، نعمتى را سلب کند. آنچه را که نمى‏دانى مگو که خداوند سبحان براى همه اعضاى تو وظیفه‏یى مقرر فرموده است که به روز باز پسین از تو در باره آن باز خواست مى‏شود و هر کس که زبانش بر او فرمانروا باشد، نفسش خوار و زبون مى‏شود و آن کس که سخن بسیار گوید، خطایش افزون مى‏شود و آن کس که خطایش افزون شود آزرمش کاسته مى‏شود و آن کس که آزرمش کاسته شود، پارسایى او کاسته مى‏شود و آن کسى که پارسایى او کاسته شود، دلش مى‏میرد و آن کس که دلش بمیرد، به دوزخ مى‏افتد. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ الْکَلَامُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَرِقَکَ فَرُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً لَا تَقُلْ مَا لَمْ تَعْلَمْ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى قَدْ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ وَ مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ. ح 341-  و من کثر کلامه کثر خطؤه، ص 477، س 9.
  28. «منطقهم الصواب » هر چه مى‏دانى اظهار مکن،  فرمود: سخن در اختیار تو مى‏باشد مادامى که بر زبان جارى نکرده‏اى و هنگامى که سخن گفتى تو در گرو آن خواهى بود، اکنون زبان خود را نگهدار همان گونه که طلا و نقره‏ات را حفظ مى‏کنى، چه بسا کلمه‏اى که نعمتى را از انسان سلب مى‏کند و عذاب براى آدمى مى‏آورد. فرمود: هر چه نمى‏دانى مگو، و هر چه مى‏دانى اظهار مکن، خداوند بر اعضاء و جوارحت واجباتى مقرر کرده است که روز قیامت با تو احتجاج خواهد کرد.وَ قَالَ ع‏ الْکَلَامُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ وَثَاقَهُ فَاخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَرِقَکَ فَرُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً وَ جَلَبَتْ نَقِمَة. ح 373-  الکلام فى وثاقک (إلى قوله) و جلبت نقمة، ص 485، س 8.
  29. «منطقهم الصواب » آنچه میدانى مگو و آن حضرت (علیه السّلام) فرموده: آنچه را نمیدانى مگو (چون یا دروغ است یا احتمال و گمان دروغ در آن میرود، و دیگر آنکه از سخن از روى جهل و نادانى واجب است دورى گزید) بلکه هر چه را هم میدانى مگو (چون ممکن است براى خودت یا براى دیگرى زیان داشته باشد مانند فاش کردن راز کسى) زیرا خداوند منزّه و پاک بر همه اعضاء و اندام تو احکامى را واجب کرده که روز قیامت و رستخیز بآنها بر تو دلیل و راهنما مى‏آورد (مثلا میفرماید بتو زبان دادم که سخن حقّ و درست و بجا بگوئى فرمان نبردى شایسته کیفر میباشى). 1 42 نهج، نهج البلاغة لَا تَقُلْ‏ مَا لَا تَعْلَمُ‏ بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَة ح 374-  لا تقل ما لا تعلم (إلى قوله) کلّ ما تعلم، ص 485، س 11.
  30. «منطقهم الصواب » فرمود: سخن بگوئید تا شناخته شوید زیرا مردم زیر زبان‏ها پنهان شده‏اند. فرمود: سخن بگوئید تا شناخته شوید زیرا مردم زیر زبان‏ها پنهان شده‏اند .تکلّموا تعرفوا فإنّ المرء مخبوء تحت لسانه، ح 384-  487، س 7.
  31. «منطقهم الصواب » گفتار ناهنجارى نهج البلاغه: هر ادبى جامه نوى است، و فرمود: هلاک شود مردیکه اندازه خود نداند، و بیکى از هم سخنان خود که گفتار ناهنجارى آورد که شایان پذیرش نبود فرمود: پر نکشیده پرواز آغاز کردى، و چون کره شتر خردسال بانگ بر آوردى. وَ قَالَ ع لِبَعْضِ مُخَاطِبِیهِ- وَ قَدْ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ یُسْتَصْغَرُ مِثْلُهُ عَنْ قَبُولِ مِثْلِهَا- لَقَدْ طِرْتَ شَکِیراً وَ هَدَرْتَ سَقْباً؛ ح 394-  لقد طرت شکیرا و هدرت سقبا، ص 488، س 14.
  32. «منطقهم الصواب » سخن به  ضرورت هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او به حساب مى‏آید جز به ضرورت سخن نگوید. مَنْ‏ عَلِمَ‏ أَنَ‏ کَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلَامُهُ إِلَّا فِیمَا یَعْنِیه‏.. ح 341-  و من علم أنّ (إلى قوله) فیما یعینه، ص 477، س 13.
  33. «منطقهم الصواب » امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: بنده‏اى (کسى) را که خدا علم و دانش داده (توفیق عطاء فرموده و اسباب کارش را جور کرده تا علم و دانش آموخته و دانشمند شده) حقیر و کوچک مشمار، زیرا خدا هنگامى که باو علم داده او را حقیر و کوچک نشمرده.، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ لَا تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ وَ بَلَاغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَک‏..ح 403-  لا تجعلنّ ذرب لسانک (إلى قوله) من سدّدک، ص 490، س 3
  34. «منطقهم الصواب » سلامتی درسکوت: او چراغ تاریکیها است، و روشنگر پوشیده‏ها، و کلید ابهامها، و حلّال مشکلها، و راهنماى بیابانها. چون سخن گوید حقیقت را بفهماند، و چون ساکت باشد سلامت ماند. او براى خدا به اخلاص کوشیده است و خداى او را از مخلصان قرار داده است ... طریقة التّکلّم مصباح ظلمات، کشّاف عشوات، مفتاح مبهمات، دفّاع معضلات، دلیل فلوات، یقول فیفهم، و یسکت‏ فیسلم‏، قد أخلص للَّه فاستخلصه .خ 86-  یقول فیهم و یسکت فیسلم، ص 84، س 16.
  35. «منطقهم الصواب » زبان مؤمن بعد از قلب : فرمود: از دوروئى داشتن اخلاق متضاد خوددارى کنید، و بر یک روش ثابت باشید، زبان خود را در یک راه بکار گیرید، مرد باید زبان خود را حفظ کند، این زبان مانند اسب چموش به صاحب خود حمله مى‏کند، به خداوند سوگند بنده به تقوى نخواهد رسید مگر اینکه زبانش را حفظ کند.زبان مؤمن بعد از قلب او حرکت مى‏کند، قَالَ ع‏ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْیَخْتَزِنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِه‏ خ 175-  و اجعلوا اللّسان واحدا (إلى قوله) جموح بصاحبه، ص 209، س 17.
  36. «منطقهم الصواب » گفتن لقب های بد : چهل و چهارم: نام و لقبهاى بد نپراند، چون خدا در قرآن از آن غدقن کرده و فرموده (11- الحجرات) و نپرانید القاب بد را : براى اینکه کاریست فتنه انگیز و کینه خیز میان مردم و جدائى افکن و مخالف خواست شارع. الرابعة و الأربعون و لا ینابز بالألقاب و ذلک لملاحظته النهی فی الذکر الحکیم‏ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ‏ و لسر ذلک النهی و هو کون ذلک مستلزما لإثارة الفتن و التباغض بین الناس و الفرقة المضادة لمطلوب الشارع. أیضا-  و لا ینابز بالألقاب ص 227، س 8.
  37.  «منطقهم الصواب » گفتار را بعمل، مى‏بینى : روشنى چشم او در چیزهائیست که از بین رفتنى نیست (یعنى ثمرات آنها باقى است مانند نماز و سایر عبادات) و کناره‏گیرى او از چیزهائیست که باقى نمیماند (مانند آلایشهاى دنیا) مخلوط میکند بردبارى را بدانش و گفتار را بعمل، مى‏بینى آرزوى او را نزدیک، لغزشهاى او را کم، قلب او را ترسان، نفس او را قانع، خوراک او را کم، احتیاجات او را کمتر، دین او را محفوظ، یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل، تراه قریبا أمله، قلیلا زلله، خاشعا قلبه، قانعة نفسه، منزورا أکله، أیضا-  و یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل. أیضا: لیّنا قوله، ص 226، س 17.
  38. «منطقهم الصواب » سرزنش نکند : چهل و ششم: بمصیبتهاى وارده سرزنش نکند، چون اسرار قدر و علت مصائب را میداند، و خود را در معرض آنها میشناسد و بمصیبت‏زدگى دیگران شاد نمیشود. السادسة و الأربعون و لا یشمت بالمصائب و ذلک لعلمه بأسرار القدر و ملاحظته لأسباب المصائب و أنه فی معرض أن تصیبه فیتصور أمثالها فی نفسه فلا یفرح بنزولها على غیره. أیضا-  و لا یشمت بالمصائب، ص 227، س 8.
  39. «منطقهم الصواب » گفتار لغو و بیهوده : و از سخنان آن حضرت علیه السّلام است که فرمود: هر گفتارى که ذکر خدا در آن نباشد (و خدا در آن یاد نشود) آن گفتار لغو و بیهوده است، و هر خوشى که اندیشه در آن نباشد غفلت و فراموشى است، و هر نگاه کردنى که پند و عبرت در آن نباشد سرگرمى بیهوده است.و مِنْ ذَلِکَ قَوْلُهُ ع‏ کُلُّ قَوْلٍ لَیْسَ لِلَّهِ فِیهِ ذِکْرٌ فَلَغْوٌ وَ کُلُّ صَمْتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرٌ فَسَهْوٌ وَ کُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَلَهْو أیضا-  إن صمت لم یغمّه صمته، ص 227، س 10.
  40. (منطقهم الصّواب ) نگهدار زبان مگر در امر خیر - در حکمت آل داود است که بر عاقل است که آشناى بزمانش و نگهدار زبانش و متوجه آبرویش و بیمناک از مطمئن‏ترین برادرانش باشد و هر کس بسیار بیاد مرگ باشد باندک چیزى خوشنود مى‏شود و بیشترى از مشکلات زندگى بر او آسان شود و هر کس در سخنانش نسبت بکردارش حساب داشته باشد سخنش کم خواهد بود مگر در کارهاى خیر. و بدان که بهترین حالات تو این است که زبانت را از غیبت وسخن چینى و حرفهاى بیهوده نگهدارى و زبانت را سرگرم بذکر کنى‏..فِی حِکْمَةِ آلِ دَاوُدَ عَلَى الْقَائِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزِمَامِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ وَ مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوْتِ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ وَ هَانَ عَلَیْهِ مِنَ الْأُمُورِ الْکَثِیرَةِ وَ مَنْ عَدَّ کَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلَامُهُ إِلَّا مِنْ خَیْر .شرح‏نهج‏البلاغة(ابن‏أبی‏الحدید)، ج 10 ،  ص 138
  41. (منطقهم الصّواب ) ذکر الآثار الواردة فی آفات اللسان .. از آفات از غیبت و بهتان و دروغ و سخریه و جدال و مراء و مزاح و تکلم بفضول و فحش و غیرها از مفاسد زبانست و ضرر این عضو بانسان زیاده از سایر اعضاء است و آن بهترین آلات است براى شیطان بجهة گمراه کردن نبى نوع انسان پس هر که آن را مطلق العنان ساخت شیطان او را بوادى هلاکت رسانید ؛آفات‏ اللسان‏ آفتهاى زبان‏ و اعلم أن آفات اللسان کثیرة-  فمنها الکلام فیما لا یعنیک-  و هو أهون آفات اللسان و مع ذلک فهو عیب-  فتنة اللّسان أشدّ من ضرب السّیف. ضرب اللّسان أشدّ من ضرب السّنان. إنّ أبغض خلق اللَّه عبد اتّقى النّاس لسانه.. عن عبد اللَّه بن سنان قال: قال ابو عبد اللَّه علیه السّلام: من خاف النّاس لسانه فهو فی النّار.البحار 75/ 283 الوسائل 11/ 326 الکافی 2/ 327 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

 

بسم الله الر حمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  
      2. ( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین هفت - فقسّم بینهم معایشهم

و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم- 

غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بینهم معایشهم،

خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری و رفع نواقص آمده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی

  1. متقین هفت : فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏:
  2. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: عیش: زندگى. فَهُوَ فِی‏ عِیشَةٍ راضِیَةٍ حاقّه: 21 و قارعه: 7. او در یک زندگى پسندیده‏اى است.
  3. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: راغب گفته: عیش زندگى مخصوص بحیوان است (اعم از انسان و حیوان) و آن از حیات اخصّ است که حیات در خدا و فرشته و حیوان بکار میرود.
  4. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: معاش و معیشت هر دو مصدراند مثل‏ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ‏ مَعِیشَةً ضَنْکاً طه: 124. هر که از یاد من اعراض کند براى اوست زندگیى تنگ. معیشت گاهى اسم است و بطعام و شراب و غیره که وسیله زندگى‏اند گفته میشود.
  5. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: عبارت قاموس چنین است: «الْمَعِیشَةُ الَّتِی‏ تَعِیشُ‏ بِهَا مِنَ الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ وَ مَا یَکُونُ بِهِ الْحَیَاةُ وَ مَا یُعَاشُ‏ بِهِ أَوْ فِیهِ» در آیه‏ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ‏ مَعِیشَتَهُمْ‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا زخرف: 32. مراد وسائل زندگى و یا استعدادهاى آدمیان است که آنها نیز وسائل زندگى‏اند رجوع شود به «سخر» ذیل آیه فوق. جمع معیشت معایش است. وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ‏ اعراف: 10.

در آیه‏ وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً نباء:

  1. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: معاش را مصدر گرفته و مضاف مقدّر کرده‏اند مثل «وقت معاش» و نظیر آن ولى میشود آنرا اسم زمان گرفت یعنى: شب را لباس و زمان ستر قرار دادیم که با ظلمت خود اشیاء را مى‏پوشاند و مردم را باستراحت مجبور میکند و روز را زمان زندگى قرار دادیم که از فضل خدا روزى بجوئید. مثل‏ وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً فرقان: 47. در المیزان فرموده:معاش در آیه اسم زمان یا مکان است قاموس قران، ج‏5، ص: 84
  2. زندگى‏ شیرین‏ دنیوى و عاقبت نیکوى اخروى در سایه ایمان و عمل صالح است. الَّذِینَ آمَنُوا ... طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ‏.. زندگى‏ شیرین‏ و نیکو مى‏شود. «تُوبوا الیه یُمتّعکُم مَتاعاً حَسَناً» هر گاه شما توبه کنید، خداوند شما را به بهره‏اى نیکو کامیاب مى‏نماید.
  3. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏:کار این افراد غالباً با اهداف مادى توأم است. اگر ساحرى دست به سحر مى‏زند یا پهلوانى وزنه برمى‏دارد یا مرتاضى عملى انجام مى‏دهد، یا براى جلب نظر مردم است، یا جمع مال یا سرگرمى و یا در نهایت، داشتن یک زندگى‏ شیرین‏. اما هدف انبیا، ساختن انسان والا و جامعه ایده‏آل و هدایت انسان به سوى قدرتى دیگر است. زندگى‏ شیرین‏
  4. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: آنچه از نظر قرآن و حدیث و تاریخ قطعی است و همه علما اعمّ از شیعه و صدها عالم از اهل سنت از جمله امام احمد حنبل در جلد 4، صفحه 281 مسند خود نوشته‏اند، نقل می‏کنیم، ولی با تجربه چندین قرن خود ثابت می‏کنیم که می‏توانیم در کنار هم زندگیشیرین‏ داشت و در برابر استکبار جهانی ایستاد.
  5. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: گفتگو با خانواده و زندگى‏ شیرین‏: مرد، سنگ‏زیرین آسیاى زندگى است و باید با خوشرفتارى، بر سختى‏ها شکیبا باشد تا زندگی شیرین گردد. (خطاب آیه به مرد است.) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً نساء/ 19.
  6. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: اگر یک روز زنها به مردها بگویند: ما از تقاضایمان پایین مى‏آییم، حالا ماشین لباسشویى گران است با دست مى‏شوییم. اگر زنها بیایند کمک کنند، اعصاب مرد هم آرام مى‏شود. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود. آدم روى زیلو بنشیند ولى شاد باشد. چرا باید ما به این همه صندوق و بانک بدهکار باشیم. بد نیست این را بگوییم ما دورقم بنده داریم. بعضى بنده‏ها را عبد مکاتب مى‏گویند ؛ خودش ذره ذره کار مى‏کند و خودش را آزاد مى کند. آدمى که به اندازه صد چک و سفته بدهکار است، عبد مکاتب است. یعنى هر سفته‏اش را که داد یک خورده‏اش آزاد مى‏شود. یعنى زندگیمان زندگى بردگى است. حالا اى کاش وام براى اصل خانه باشد. گاهى آدم وام را براى سنگ خانه، تلفن خانه، تلویزیون رنگى مى‏گیرد. براى یک هوس چند لحظه‏اى، براى رقابت‏هاى بى خود وام مى‏گیرند.

 با فراموش کردن گذشته تاریک زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود

  1. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: داریم رو به قیامت مى‏رویم‏ «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق/ 6) ما لحظه به لحظه داریم به سمت قبر مى‏رویم. دنیا هم چیزى نیست به خاطر این که یک کلمه جسارت کرده، من گفتم این، او گفت اون، به خاطر یک جفت کفش، به خاطر یک غذا، به خاطر یک دید و بازدید، به خاطر این که چرا دیدن من نیامد، بازدید نمى‏دانم چه کرده، چه کرده، چه کرده، همه ى تاریکى هست شد؟ ها، ها، تمام شد رفت. از امشب زندگى کنیم. به شرط این که اگر مى‏خواهید زندگى‏ شیرین‏ باشد باز گذشته را نگویید چون گذشته را بگویید دو مرتبه، هر چى بوده هیچى من بد نکرده‏ام هیچى، تو بد کرده‏اى هیچى، قورتش بدهیم که زندگى‏ شیرین‏ باشد.آن وقت توى زندگى‏ شیرین‏ بچه‏ها خوب رشد مى‏کنند.
  2. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏: این همه سفارش شده به عفو و بخشش، این همه سفارش شده‏ «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» (آل عمران/ 134) هیچى به هیچى، باز هم یک دندگى، مى‏گویى نه، من گفته‏ام پایش مى‏ایستم. بر گذشته‏ها صلوات. امشب زندگى‏ شیرین‏ بشود. یک هجوم مى‏خواهد، عین رزمنده که هجوم مى‏کند، شما هم باید هجوم کنید. هجوم نظامى داریم. هجوم اخلاقى داریم. هجوم اخلاقى یعنى انسان با تمام فحش هایى که شنیده، تلخ هایى که دیده، همه ى این زنجیرهایى که دور روحش بسته شده هجوم کند و این زنجیرها را پاره کند و یک زندگى  شیرین‏ نو از سر بگیریم، نگذاریم بچه‏ها غصه بخورند.
  3. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏:  فقط با یاد خدا زندگى‏ شیرین‏ است. برخى مى‏پرسند: چه کنیم که فرزندمان نماز بخواند؟ مى‏گویم: الطاف خدا را براى فرزندت بگو، او به خدا علاقه‏مند خواهد شد و در نتیجه، نماز خواندن براى او آسان و شیرین‏ مى‏شود.نماز، براى اولیاء خدا شیرین‏ و براى منافقان دشوار و بار سنگین است: در این صورت است که از نماز، لذّت خواهیم برد و مناجات و سخن گفتن با خدا برایمان شیرین‏ خواهد بود و از نماز خواندن، سیر و خسته نخواهیم گشت.نماز، نماز، نماز.
  4. فقسّم بینهم معایشهم : یک پزهایى مى‏دهیم. کمدش رنگ میزش نیست آخ چه خاکى بر سرمان کنیم. مى‏گوییم چه شد؟ کمد رنگ میز نیست. حالا چه کنیم به داماد بگوییم دو هفته صبر کن. نمى‏آید بگوید که این گل با آن گل با آن گل سه پر بود آن چهار پر است. بابا پلویش را مى‏خورد و مى‏رود. چرا ما اسیر گل اسیر دانه انگور اسیر موکت و قالى. جوانى ما مى‏سوزد. سلامتى ما مى‏سوزد دین ما مى‏سوزد دنیاى ما مى‏سوزد، آخرت‏مان مى‏سوزد معطل الکى، حیف که فیلم سازان ما براى ازدواج ساده فیلم خوبى کم ساخته‏اند حیف که ازدواج‏هاى ساده را فیلم بردارى نکردند. این قدر مى‏شود راحت زندگى‏ شیرین‏ کرد.
  5. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ خدا مى‏داند با حقوق کم زندگى‏ شیرین‏ مى‏توان کرد و خوشى هم تو پول نیست. این قدر با درآمدهاى کم زندگى هایشان شیرین
  6. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛  ابراهیم (علیه السلام ) کعبه را ساخت گفت خدایا ما مکه را ساختیم و چند تا سنگ روى هم ساختیم اما تو کارى کن که دلها هُل بخورد به سمت اهل بیت که اینجا هست دلها را هُل بده گاهى آدم روان حرف مى‏زند امام فقیه بود فلیسوف بود مفسر بود اما همه بیان‏ها را کنار گذاشته بود حرف که مى‏زد به دل مى‏نشست. اینکه دلها جذب بشود گاهى زندگى ساده است بقدرى شیرین است. بنابراین اگر زندگى‏ شیرین‏ بشود محبت از طرف خداست. گرایش دل هم دست خداست.
  7. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ اصلًا رمز اینکه شاه سقوط کرد محبت بود چرا؟، چون مردم امام را بنیانگذار جمهورى را دوستش داشتند مى‏گفتند روح من هستى خمینى، بت شکنى خمینى، خمینى عزیزم بگو تا خون بریزم. مردم خمینى را دوست داشتند رفتند شاه را بیرونش کردند و رمز اینکه شاه فرار کرد عشق مردم به خمینى بود، به امام (ره)، عاشورا را عشق مردم به امام حسین نگه داشت، یا تبصره و آیین نامه و میز و قانون کسى شاه را نمى‏تواند بیرون کند
  8. فقسّم بینهم معایشهم : زندگی  شیرین‏ محبت ؛ زندگى‏هایى که عروس و داماد همدیگر را دوست دارند با یک پول کم زندگى‏ شیرین‏ است. عروس و دامادهایى که همدیگر را دوست ندارند با یک پول زیاد هم زندگیشان شیرین نیست، محبت خیلى مهم است، محبت، محبت به خدا نماز مى‏آورد، محبت به پیغمبر اطاعت مى‏آورد، محبت به امام شاه را بیرون مى‏کند، محبت به ایرانى جنس ایرانى مى‏خرم، محبت به ایرانى خوب تولید مى‏کنم، محبت بنّا به کارفرما خوب مى‏سازد، محبت به بچه محبت به پدر و مادر، ریشه همه کارها محبت است، محبت عنصر مهمى است
  9. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛  از دیگر آثار رضا این است که باب عیش است. زندگى‏ شیرین‏ است. خانم مى‏گوید: به شوهرم گفتم که عید باید من را به مسافرت ببرد. اما او من را نبرد. حالا مى‏خواهى چه کنى؟ حالا نرفتى که نرفتى. براى چه غصه مى‏خورى؟ چرا زندگى‏ات را تلخ مى‏کنى؟ من که سالى یک بار باید عیدى بدهم. چرا عید نوروز بدهم. عید غدیر مى‏دهم و دو برابر مى‏دهم. براى چه زندگى‏هاى خود را تلخ کنیم.‏
  10. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ از دیگر حقوق زن و مرد، احترام متقابل است. اگر او خوبى کرد تو هم خوبى کن. «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» (نساء/ 86) نسبت به غریبه‏ها هم اسلام مى‏گوید: اگر یک غریبه گفت سلام، شما بگویید سلام علیکم. اگر گفت: سلام علیکم، بگویید: سلام علیکم و رحمه الله. سعى کنید به آنها بیشتر احترام کنید. اگر زن به شوهرش احترام کرد نباید گفت: نه خیر، وظیفه‏اش است! باید لباسها را بشوید! من تشکر کنم! وظیفه‏اش است! کى گفته وظیفه‏اش است.!! نگویید وظیفه‏ات است. اگر مى‏خواهید زندگى‏ شیرین‏ داشته باشید این کلمه را به زبان نیاورید. در عین حال اسلام مى‏گوید: به برده‏ها بگو: یا فتى! یعنى جوانمرد. اسلام را قشنگ تلفظ کن. «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» (الرحمن/ 60)

5- زندگى‏ شیرین‏ در عمل دستورات اسلامى‏

  1. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ حدیث داریم: نیت گناه روزى را کم مى‏کند. قصد بد براى هیچ کس نکنید، اگر شنى در دیگى انداختى بالاخره شنى لاى دندانت خواهد آمد این عوض آن. سر سوزنى خیر و شر کنید خوب مى‏بینید. سعى کنید سالم و بدون کلک حرکت کنید خداوند هم میتواند یک زندگى‏ شیرین‏ به شما بدهد. اگر دیگرى هم خلاف کرد ما بگوییم دروغ نمى‏گوییم و خلاف نمى‏کنم پاک زندگى کنید. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزال/ 7)
  2. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ با ذکر خدا در قرآن آمده کسانى که از خداوند غافل شوند زندگى آن‏ها تاب مى‏خورد، مى فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرى فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکا» (طه/ 124) کسى که از ذکر و یاد من روى گرداند زندگى‏اش تلخ مى‏گرددافرادى با خدا روى حصیر زندگى‏ شیرین‏ و افرادى غافل روى قالى ابریشم دعوا و گرفتارى دارند، انسان با خدا آرامش دارد، چون مى‏فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28) با یاد خدا قلب‏ها آرامش مى‏یابد.
  3. زندگى‏ شیرین‏ در سایه قناعت است. حدیث داریم گواراى زندگى ساختن باکم است. حدیث داریم‏ «وَ لَا عَیْشَ أَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ» (کافى، ج 8، ص 244) زندگى گوارا و شیرین نمى‏شود مگر در سایه اخلاق نیکو. بعضى از خانه‏هاى کوچک با حسن خلق بهشت و خانه‏هاى بزرگ با بد اخلاقى جهنم مى‏شود. حدیث داریم «اطیب العیش القناعه» (غررالحکم، ص 391)

 زندگى‏ شیرین‏ در گرو اعتدال در زندگى‏

  1. حدیث داریم هر که خدا دوستش دارد به او الهام مى‏کند که زندگى‏ات را برنامه ریزى داشته باش زندگى‏ شیرین‏ «عَلَیْکَ بِالْقَصْد» حدیث داریم میانه رو باش‏  اگر میانه رو باشى زندگى‏ات شیرین است پشیمان نمى‏شوى اصلا حدیث داریم بازارى‏ها و مردم سرمایه شان را در چند راه خرج مى‏کنند «فَانَّهُ اعْوَنُ شَى‏ء عَلَى حَسُنَ العیش» (غررالحکم/ حکمت 8067)
  2. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ خودمان خودمان را گیر گذاشتیم، والا راحت مى‏شود زندگى کرد، یک نفر مى‏گفت من شش ماه است زنم با من قهر است، مى‏گفتیم چه کار کردى؟ مى‏گفت زنم خواب دیده که من یک زن دیگر گرفتم. مى‏گویم بابا من چه خاکى به سرم کنم تو خواب دیدى؟ یعنى گاهى وقت‏ها زندگى مى‏رود روى هوا بخاطر خواب و خیال و وهم و خیال، همین طور خیال، حیف، حیف زندگى‏ شیرین‏ را خودمان براى خودمان جهنم مى‏کنیم.
  3. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ یک مردى اگر با خانمش تمرکز داشته باشد، علاقه داشته باشد، زندگى‏ شیرین‏ است، اما اگر خدایى نخواسته، زبانم لال، زن یا مرد دلش جاى دیگر باشد، زندگیشان شیرین نیست. نگاه به خانمش مى‏کند، حواسش جاى دیگر است. اگر تمرکز در علاقه نباشد، زندگى‏ها متلاشى مى‏شود.
  4. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ از همسر، بچه، بزرگ، از همه تشکر کنیم. نگوییم: باید بپزد. من خریدم او هم باید بپزد. خریده‏اید، خانم بگویید: دست شما درد نکند. او هم پخته بگوید: دست شما درد نکند. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود.
  5. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ جلساتى راجع به اینکه چه کنیم زندگى‏ شیرین‏ شود، عوامل شیرین شدن زندگى ،  گاهى مسائلى پیش مى‏آید که شیرین نیست، فرق گذاشتن بین دختر و پسر است. قرآن بخوانم. قرآن مى‏گوید: اصلًا دختر و پسر هدیه‏ى الهى است. «یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً» (شورى/ 49) به هرکس بخواهیم دختر مى‏دهیم. بعد مى‏گوید: به هرکس بخواهیم پسر مى‏دهیم. اول اسم دختر را برده است. «یَهَبُ» یعنى هِبه مى‏کند. مى‏بخشد. «لِمَنْ یَشاءُ» به هرکس بخواهد «إِناثاً» است. «فَانَّهُ اعْوَنُ شَى‏ء عَلَى حَسُنَ العیش» (غررالحکم/ حکمت 8067)
  6. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ مگس نباشیم که دائم روى زخم بنشینیم. مریض مى‏شوى. آخ، ناله! اى خدا! ببینید چند وقت است سالم هستى؟ این مقدار سالم بودى حالا یک شب دوشب هم مریض هستى. ده‏ها ماه، صدها ماه، سالم بودى، حالا ده روز هم مریض هستى. اگر انسان یاد داشته‏ها باشد، زندگى‏ شیرین‏ است. یاد نداشته‏ها باشد، زندگى‏اش تلخ مى‏شود. هر چیزى را از یک زاویه مى‏شود نگاه کرد. یعنى ما خودمان مى‏توانیم با نگاه مثبت زندگى را شیرین کنیم. با نگاه منفی زندگى را تلخ کنیم.
  7. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ یک استاد دانشگاه بود شب عید قربان حاجى‏ها در مشعر هستند. ببین چقدر اطمینان ... یعنى دیدم استاد دانشگاه با نگاه مثبت نگاه مى‏کند. سرزمین صفا، سرزمینى که نژاد پرستى در آن نیست. سرزمین اعتماد، سرزمین عبادت، او با آن نگاه، نگاه مى‏کند. اعتماد مى‏کنند، لذت برد. یعنى با نگاه‏ها زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود. با نگاه‏ها زندگى تلخ ...
  8. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ از چیزهایى که زندگى را شیرین مى‏کند بیان خوبى‏ها است. به جاى یک خاطره بگویم. یوسف وقتى با برادرهایش آشنا شدند، برادرهاى یوسف گفتند که: داداش! ما نگاه به تو مى‏کنیم شرمنده هستیم. ما آمدیم تو را در چاه انداختیم. ولى تو ما را تحویل گرفتى. به روى خودت نیاوردى. من هروقت نگاه مى‏کنم شرمنده هستم. یوسف چه گفت؟ گفت: که اتفاقاً من شما را مى‏بینم لذت مى‏برم. قدیم فکر مى‏کردند من یک آدم بى‏صاحبى، بى‏کسى هستم. نه پدرى، نه برادرى، همینطور یک بچه در چاه بودم. ولى وقتى میبینم من ده‏تا برادر دارم مى‏فهمم پدرم یعقوب است، مى‏فهمد که من یک خانواده‏ى ریشه‏دارى هستم. شما باعث شدید که مردم بفهمند که من خانواده‏ى ریشه‏دار هستم. یعنى او یک مثبت نگاه مى‏کند. او یک نگاه دیگر. او مى‏گوید: من احساس مى‏کنم شرمنده‏ى تو هستم. یوسف مى‏گوید: من از بودن شما لذت مى‏برم. اینکه انسان خوبى‏ها را بگوید. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود.
  9. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛حضرت عیسى با گروهى داشتند مى‏رفتند. سگ مرده‏اى دیدند. یکى گفت: به! چه بوى بدى مى‏دهد. نمى‏دانم رنگش سیاه است. چه ... چه ... هرکسى از این سگ یک بدى گفت. حضرت عیسى گفت: چه دندان‏هاى قشنگى دارد. یعنى همه عیبش را گفتند، حضرت عیسى زیبایى‏اش را گفت. زیبایى‏ها را بگوییم. بیان زیبایى‏ها؛ زن خوبى‏هاى مرد را بگوید. مرد خوبى‏هاى زن را بگوید. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود.
  10. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ خوب، همکارى زندگى را شیرین مى‏کند. مردى که در خانه کار بکند. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود. زنى که به شوهرش کمک کند. احساس نکند که او نوکر است. او کلفت است. همکارى زندگى را شیرین مى‏کند.
  11. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ مسافرت زندگى را شیرین مى‏کند. گاهى انسان ... لازم هم نیست مسافرت دور باشد. همین کهبلند شوند تا امامزاده‏ى شهر بروند و برگردند. بلند شوند در خیابان بروند و برگردند. همین با هم یک بستنى بخورند. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود. مسافرت حالا چه نزدیک، چه دور، در زندگى‏ شیرین‏ است.
  12. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ احترام به خانواده‏ى همدیگر زندگى را شیرین مى‏کند. من اگر ببینم خانم من یک چاى دست مادر من مى‏دهد. اگر خانم من ببیند من یک چاى دست مادرش مى‏دهم. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود. زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود. احترام به فامیل، زندگى‏ شیرین‏ مى‏شود.
  13. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ شخصى به نام رافع دو تا همسر داشت. یکى پیر بود و یکى جوان بود. براى اینکه زندگى‏ شیرین‏ شود، گفت: ما این همسر پیر را طلاق مى‏دهیم. همسر آمد گفت: گرچه حق من است. ولى شما همسر جوانت را نگه دار، ما را هم نگه دار. آیه نازل شد که‏ «وَ إِنِ امْرَأَهٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزا» (نسا/ 128) مى‏گوید: اینها بنشینند، «أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما» خودشان صلح کنند. از حق خودش بگذرد، و زندگى‏شان را متلاشى نکند.
  14. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ تو سیگارى هستى. گناه اینهایى که در اتاق هستند چیست که باید هواى دودى استفاده کنند. چرا محیط زیست را با دود خودت آلوده مى‏کنى؟ یا نکش یا حداقل برو بیرون بکش. در تاکسى، اتوبوس، مسجد، حسینیه، مدرسه و دانشگاه براى همه است. چرا این صداى آهنگ را بلند مى‏کنى؟ ماشین براى خودت است. چرا دلخراش و یا صوت را آلوده مى‏کنى. بگذار آرامش باشد. دل آرام، هواى آرام، دریاى آرام، قلب آرام، زندگى‏ شیرین‏ است.
  15. فقسّم بینهم معایشهم :  زندگی  شیرین‏ ؛ رابطه‏ى انسان با مردم، با مردم رابطه چیست؟ رابطه‏ى عدالت. خوب، «إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُر» آیه‏اش را بنویسم که درسهایى از قرآن ما به هم نخورد. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/ 56) یعنى من انسان و جن را نیافریدم مگر براى عبادت. عبادت، یعنى رنگ الهى پیدا کند. آیه‏ى عدالت این است. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/ 90) «بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» رابطه‏ى ما با مردم عدل و احسان است. عدل خالى هم کافى نیست. چون اگر عدالت باشد، محبت نباشد باز زندگى‏ شیرین‏ نیست.
  16. فقسّم بینهم معایشهم : دعا برای  زندگی  شیرین‏:خدایا زندگى را شیرین، در راه رضاى خودت قرار بده. لطف هایى به امام کردى که رهبرى را به بهترین وجه انجام داد. آن چه لطف به حضرت امام (ره) کردى همه آن لطف‏ها را به آیت الله خامنه‏اى مرحمت بفرما. هرچه به عمر ما اضافه مى‏کنى بر ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکات کار ما بیفزا.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

 

                                                   بسم الله الر حمن الرحیم

                                          اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  
      2. ( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین شش- و وضعهم من الدّنیا مواضعهم،

و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم- 

غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بینهم معایشهم،

خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.

خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری و رفع نواقص آمده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی

  1. متقین شش: و وضعهم من الدّنیا مواضعهم،
  2. وضعهم من الدّنیا مواضعهم، فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل: اختیارمصباح‏السالکین ص 380     
  3. وضعهم من الدّنیا مواضعهم، «و انما أهبط آدم إلیها عقوبة لمّا صنع حیث نهاه اللَّه فخالفه، و أمره فعصاه»-  و فیه بعد قوله (و أنفسهم عفیفة) (و معونتهم فی الاسلام عظیمة)-  و بعد قوله (دواء داءهم) «و تهیج أحزانهم بکاء على ذنوبهم، و وجع کلوم جوانحهم»- بهج‏الصباغة . ج 12ص 417
  4. «و وضعهم من الدّنیا مواضعهم» ملکا و سوقة غنیا و فقیرا... وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا. ترجمه‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم) ج 3 . ص 745
  5. فقسم بینهم معایشهم و وضعهم من الدّنیا ؛ و سود نمى‏دهد فرمان بردار هر کسى پس قسمت کرد میان ایشان معیشتهاى ایشان و وضع کرد و نهاد ایشان را از دنیا
  6. مواضعهم فالمتّقون فیها هم اهل الفضائل منطقهم الصّواب و بمواضعى که سزاوار بود آنها را پس پرهیزکاران در دنیا اهل فضیلتهایند گفتار ایشان صوابست‏
  7. وضعهم من الدّنیا مواضعهم (3) فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل منطقهم الصّواب و وسائل آسایش آنها را و قرار داد آنها را از دنیا در جایگاههاى خودشان پس پرهیزگاران در آن آنها اهل فضیلتهایند گفتارشان راستى است‏
  8. وضعهم من الدّنیا مواضعهم، وَ وَصَفَهُمْ فِی الدّینِ حَیْثُ وَصَفَهُمْ. لکِنَّهُ-  تَعَالى-  عَلِمَ قُصُورَهُمْ عَمَّا یَصْلُحُ عَلَیْهِ شُؤُونُهُمْ، وَ یَسْتَقیمُ بِهِ دَاءُ أَوَدِهِمْ، فی عَاجِلِهِمْ وَ آجِلِهِمْ، فَأَدَّبَهُمْ بِأَدَبِهِ، فی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، فَأَمَرَهُمْ تَخْییراً، وَ کَلَّفَهُمْ یَسیراً، وَ أَثَابَهُمْ کَثیراً.
  9. وضعهم من الدّنیا مواضعهم، وَ أَمَازَ-  سُبْحَانَهُ-  بِعَدْلِ حُکْمِهِ وَ حِکْمَتِهِ، بَیْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أَنَامِهِ إِلى مَرْضَاتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ، وَ بَیْنَ الْمُبْطِئِ عَنْهَا وَ الْمُسْتَظْهِرِ عَلى نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِیَتِهِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ-  عَزَّ وَ جَلَّ- : أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ«».
  10. وضعهم من الدّنیا مواضعهم، وَ إِنَّمَا أَهْبَطَ اللَّهُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ مِنَ الْجَنَّةِ عُقُوبَةً لِمَا صَنَعَا، حَیْثُ نَهَاهُمَا فَخَالَفَاهُ، وَ أَمَرَهُمَا فَعَصَیَاه‏
  11. (و وضعهم من الدّنیا ) و نهاد ایشان را از دنیا (مواضعهم) به مواضعى که بود به ایشان سزاوار. تنبیه‏الغافلین . ج 2 . ص 21     
  12.  (فقسم بینهم معیشتهم) اى ارزاقهم التی یعیشون بها (و وضعهم من الدّنیا مواضعهم) اى جعل کلّ واحد من النّاس فى الموضع اللّائق به، بحیث ان بمثل هذه المواضع تدار امور الکون. توضیح‏نهج‏البلاغة . ج 3 . ص 232
  13. وضعهم من الدّنیا مواضعهم. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ.
  14. وضعهم من الدنیا  فی مراتبهم و منازلهم من غنىّ و فقیر و شریف و وضیع فهو الغنىّ المطلق عنهم، و إلیه الإشارة بقوله تعالى «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» شرح‏نهج..(ابن‏میثم).ج 3 .ص 414
  15. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) فهو سبحانه الذی أعطى کل فرد حق الحیاة أعطاه أیضا ما یعیش به و یکمل شوط الحیاة بحیث لا یموت من الجوع و قول الإمام هذا مأخوذ من قول اللَّه: نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. شرح‏نهج..(السیدعباس) ج 3.ص 356
  16. اللّغة :عزم-  یعزم-  عزما-  معزما-  عزمانا-  عزیمة-  عزمة-  از باب ضرب، قصد فعل کردن و جدّ در آن کردن فهو غارم. .عزم على الرّجل-  سوگند داد باو. خلق-  یخلق-  خلقا غنى-  یغنى-  غناء-  توانگرى امن-  یأمن-  امنا عصى-  یعصى-  عصیانا-  معصیة طاع-  یطوع-  تطوعا-  اطاع-  یطیع-  اطاعة-  از باب افعال. مواضع-  جمع موضع-  وضع-  یضع-  وضعا متّقون-  اسم فاعل بصیغه جمع از باب افتعال اتّقى-  یتّقى-  اتّقاء اصلش:
  17. و وضعهم من الدّنیا مواضعهم-  و بنهاد ایشان را از دنیا بمواضعشان. توضیح-  این جمله مستفاد و خلاصه است از آیه کریمه:
  18.  أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ قسمت کردیم در میانشان اسباب و وسائل زندگى ایشان را و بلند و افراشته کردیم مقام درجات بعضى را به بعضى». شرح‏نهج‏البلاغه(مدرس‏وحید)، ج 12   ، ص 21
  19. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) تذییل-  مقصود و مرام-  یعنى خداوند تعالى-  اعطى کلّ شی‏ء خلقه ثمّ هدى اصل وجود و ریشه خلقت و هدایت به امر زندگى و معاش و معاد و قسمت معایش و وضع درجات و مکانت از غنى و فقر و شریف و وضیع از خداوند غنىّ على الاطلاق است که در دنیا بهر کس بقدر کفایت و بمقتضاى مصلحت اصلح بهره بخشوده.
  20. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) پس اصل خلقت و آفرینش و وضع مکانت و قسمت معایش که از خدا بوده خداوند غنىّ مطلق بطاعت و انقیاد خلایق نیاز نداشته و از عصیان و سرکشى مخلوقات ضررى نیاندیشیده.
  21. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) تقسیم کننده روزى بندگان فقسم بینهم معایشهم خ 193 2 4-  قرار دهنده هر موجودى در جایگاه خویش و وضعهم من الدّنیا مواضعهم خ 193 2
  22. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) قرآن در این آیه مى‏گوید: (أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها- 28/ نازعات) خطاب به فرعون است که مى‏گوید: آیا آفرینش مجدّد تو و تدبیر کار تو بعد از مرگ مشکل‏تر است یا آسمانى که با این عظمت مدبّرانه با قدرت اللّه بنا شده است آنهم با چنین عظمت و رفعت و استوارى که بى نظمى و نابرابرى و جدایى در آن نیست، شب را تاریک و روز را روشن قرار داد و پس از آن زمین را با گسترش و وسعتش به وجود آورد و آب و چراگاه و کوهها و وسایل زندگى و چارپایان در آن آفرید و ایجاد کرد بدانید با همین دلایل محسوس، قیامت هم آمدنى و شدنى است و انسان کوشش را که در دنیا نموده، نیک یا بد همه را به یاد خواهد آورد و به پاداشش مى‏رسد: (فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏- 37 الى 41/ نازعات) پس هر کس طاغى شده و حیات دنیا را برگزید دوزخ جاى او است و کسیکه از عقوبت بیم داشت و خود را از هوى و هوس نگهداشت بهشت جاى او است.
  23.  وضعهم من الدّنیا مواضعهم) تکلیف وضع انسان قوله عزّ و جلّ: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا قال: استقاموا على ولایة علیّ أمیر المؤمنین، و قوله: وَ وَصَّیْنَا الْانسان بِوالِدَیْهِ إِحْساناً قال الإحسان رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، و قوله: بِوالِدَیْهِ‏ إنّما عنى الحسن و الحسین صلوات اللّه علیهما، ثمّ عطف على الحسین صلوات اللّه علیه فقال: حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً و ذلک أنّ اللّه أخبر رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و بشره بالحسین قبل حمله، و أن الإمامة تکون فی ولده إلى یوم القیامة،
  24. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است. - شهداى جبهه‏ها و امدادهاى الهى را فراموش نکنید. چه مملکتى است؟ تخم مرغ شانه‏اى چند شده؟ اى نامرد یک جوانى دارد تکه تکه مى‏شود تو بند به تخم مرغ هستى؟ قال: یا ابن عباس: أخبرنی عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ الْانسان لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
  25. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) در قرآن از عدّه‏اى ستایش شده که جان خود را با خدا معامله مى‏کنند و در عوض بهشت و رضوان مى‏گیرند و از عدّه‏اى انتقاد شده که بخاطر انحراف و انتخاب سوء یا سودى نمى‏برند؛ «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» «1» و یا دچار خسارت مى‏شوند؛  و در بعضى آیات همچون آیه‏ى فوق، کسانى که ایمان خود را با کفر معامله مى‏کنند، تحقیر مى‏شوند و در مقابل به مؤمنان دلدارى داده مى‏شود که ارتداد آن افراد، به خدا و راه خدا هیچ ضررى نمى‏زند. «إِنَ‏ الْانسان لَفِی خُسْرٍ»
  26. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) تجاوزگرى انسان، اغلب در هنگام رفاه و احساس بى‏نیازى است. کَشَفْنا ... یَنْکُثُونَ چنانکه در جاى دیگر مى‏خوانیم: «إِنَ‏ الْانسان لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»
  27. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) عوامل تولید در اختیار انسان است. (آب، خاک و نور خورشید ...) اگر نارسایى و کمبودى وجود دارد به خاطر مدیریّت غلط و توزیع نامطلوب است. وَ آتاکُمْ‏ مِنْ‏ کُلِ‏ ... إِنَ‏ الْانسان لَظَلُومٌ‏ کَفَّار«ابراهیم 34»
  28. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) خدایى که بشر را آفرید، همه‏ى نیازهاى او را از راه درست برآورده ساخت، اما انسان به دنبال رفع نیازهاى خود از راه گناه است. آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ ... إِنَ‏ الْانسان لَظَلُومٌ کَفَّار
  29. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) دنیا و قدرت، براى گروهى نعمت و براى گروهى وسیله‏ى بدبختى است و قرآن از هر دو نمونه یاد کرده است: اگر مؤمنان به قدرت برسند، به سراغ نماز و زکات و امر به معروف مى‏روند ولى انسان‏هاى منحرف و نااهل، اگر قدرتمند شوند کارشان طغیان است، «إِنَ‏ الْانسان لَیَطْغى‏»  و در راه نابودى منابع اقتصادى و نسل بشر گام بر مى‏دارند، «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»  و عاقبت، مردم را به دوزخ مى‏کشانند. «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»
  30. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) با اینکه مرگ و حیات و گذشته و حال و آینده انسان بدست خداوند است، ولى باز انسان سرکشى و ناسپاسى مى‏کند. أَحْیاکُمْ ... إِنَ‏ الْانسان لَکَفُور«66»
  31. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) کسى که اهل ایمان و عمل صالح نباشد. «إِنَ‏ الْانسان لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا»
  32. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) 3- هم زمین رام و ذلول است، و «الْأَرْضَ ذَلُولًا» و هم حیوانات، «ذَلَّلْناها» امّا انسان که به هر دو محتاج است، طاغى است. «إِنَ‏ الْانسان لَیَطْغى‏»
  33. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) پاسخ: در سوره‏ى ابراهیم آیات 32 تا 34 خداوند مى‏فرماید: ما باران فرستادیم و میوه‏ها رویاندیم تا رزق شما باشد. کشتى‏ها، نهرها، خورشید و ماه و شب و روز را مسخر شما کردیم و هر چه خواستید دادیم و اگر نعمت‏هاى الهى را بشمارید نمى‏توانید حسابش را بکنید، لکن مدیریّت‏هاى ناقص و توزیع‏هاى ناعادلانه و اسراف و تبذیرها و کارهاى ظالمانه، این بدبختى‏ها را براى شما آورده است و در پایان مى‏فرماید: «إِنَ‏ الْانسان لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»
  34. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَ‏ الْانسان لَکَفُورٌ مُبِینٌ «15»
  35. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) 5. تجارت بسیار زیان بار: «إِنَ‏ الْانسان لَفِی خُسْرٍ»
  36. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) ، انسانى که خود را بى‏نیاز پندارد، دست به طغیان خواهد زد. «إِنَ‏ الْانسان لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»
  37. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) إِنَ‏ الْانسان خُلِقَ هَلُوعاً «19» إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً «20» وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً «21» إِلَّا الْمُصَلِّینَ «22» الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ «23»
  38. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) 5- طبع مادّى انسان به سوى حرص و بخل میل دارد و نماز و یاد خدا آن را مهار مى‏کند. إِنَ‏ الْانسان خُلِقَ هَلُوعاً ... إِلَّا الْمُصَلِّینَ‏
  39. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) به راستى که انسان بسیار ظالم است.«إِنَ‏ الْانسان لَظَلُومٌ»
  40. وضعهم من الدّنیا مواضعهم) «إِنَ‏ الْانسان خُلِقَ هَلُوعاً» انسان بسیار حریص و کم طاقت است.«إِنَ‏ الْانسان لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است.در قرآن، بعضى مطالب با یک سوگند آمده است. «وَ الْعَصْرِ إِنَ‏ الْانسان لَفِی خُسْرٍ»انسان ناسپاس است. ما او را آفریدیم و هر چه نمى‏دانست به او آموختیم. امّا او در برابر پروردگارش طغیان مى‏کند. «کَلَّا إِنَ‏ الْانسان لَیَطْغى‏»

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۰۲
دی

                                            بسم الله  الر حمن الرحیم

                                     اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده در نمایش پردازش اربعیه حسینی  ملاحظه فرمایی. https://safarzade.blog.ir/  
      2. ( خطبه همام ) - 133 نکته فضیلت در وصف  متقین پنج - فقسم بینهم معایشهم،  

و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: باری تعالى خلق الخلق-  حین خلقهم- 

غنیّا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه، و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بینهم معایشهم،

  1. خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [در وصف متقین ]. کاوشى‏درنهج‏البلاغه : به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند.
  2. خطبه همام‏   وصیت حضرت از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام به اصحاب خود دارای سرفصل هایی است که در این مختصر خدمت حضرات اساتید محترم جهت الگو گیری و بهروری و رفع نواقص آمده شده ؛ هَلْ مِنْ‏ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‏ و هل ٍمِنْ‏ مَعِین‏ یُعینونی
  3.  متقین پنج - فقسم بینهم معایشهم ،
  4. فقسّم بینهم معایشهم : معایش" جمع" معیشت" است، که به معناى چیزهایى است که مایه زندگى جانداران و ادامه حیات آنان است، از قبیل خوردنیها، آشامیدنى‏ها و غیر آن دو. البته به صورت مصدر یعنى‏" عیش‏" و" معاش‏" هم مى‏آید.     
  5. تقسیم کننده روزى بندگان فقسم بینهم معایشهم ، خ 193 2 4- 
  6. فقسم بینهم معایشهم ، قرار دهنده هر موجودى در جایگاه خویش و وضعهم من الدّنیا مواضعهم خ 193 2
  7. فقسم بینهم معایشهم ،پس قسمت نموده میانشان وسائل معاش و زندگى را. شرح ‏نهج.. (مدرس‏وحید) .ج 12 . ص 20
  8. و وضعهم من الدّنیا مواضعهم-  و بنهاد ایشان را از دنیا بمواضعشان. توضیح-  این جمله مستفاد و خلاصه است از آیه کریمه: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ قسمت کردیم در میانشان اسباب و وسائل زندگى ایشان را و بلند و افراشته کردیم مقام درجات بعضى را به بعضى».
  9. معاش و معاد و قسمت معایش و وضع درجات و مکانت از غنى و فقر و شریف و وضیع از خداوند غنىّ على الاطلاق است که در دنیا بهر کس بقدر کفایت و بمقتضاى مصلحت اصلح بهره بخشوده. پس اصل خلقت و آفرینش و وضع مکانت و قسمت معایش که از خدا بوده خداوند غنىّ مطلق بطاعت و انقیاد خلایق نیاز نداشته و از عصیان و سرکشى مخلوقات ضررى نیاندیشیده. و چون این مقدّمه را بیان نموده شروع مى‏نماید باصل غرض خطبه و آن وصف متّقیان است که در اوّل اجمالا بیان نموده:
  10. فاء فقسّم تفریعیّه و محتمل است فاء عاطفه باشد عطف به خلق تقدیرش: خلق الخلق فقسّم بینهم معایشهم، معایشهم منصوبست بمفعولیّت، همچنین مواضعهم.
  11. نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. شرح‏نهج‏البلاغة(السیدعباس‏الموسوی)، ج 3   ، ص 357
  12. قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ : و کذلک فإنه سبحانه و تعالى رتب أمر الناس بحسب ما یراه من المصلحة فهذا غنی و الآخر فقیر، و هذا رفیع و ذاک وضیع و هذا حاکم و ذاک محکوم و هکذا و هذا أیضا من قوله تعالى:«» وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا.
  13.  فقسّم بینهم معایشهم و زیرا او ضرر نمى‏رساند او را نافرمانى آن کس که نافرمانى کند او را و سود نمى‏دهد او را اطاعت آن کس که اطاعت نماید او را پس قسمت کرد میان آنان‏ را روزى و معیشت آنان را بینشان تقسیم کرد و هر کدام را در دنیا به جاى خویش قرار داد، اما پرهیزکاران در دنیا داراى این صفات برجسته‏اند: گفتارشان راست، پوشش آنان میانه روى، و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است.

اشتراک خلق در معاش‏ بهترین معاش‏

  1. فقسّم بینهم معایشهم : دخلت علی أبی الحسن الرضا (علیه السلام) فقال لی:" یا علی من أحسن الناس معاشا قلت یا سیدی أنت أعلم به منی فقال (علیه السلام) : یا علی من حسن معاش غیره فی معاشه" على بن شعیب مى‏گوید: بر ابو الحسن الرّضا «ع» وارد شدم، او به من فرمود: یا على! زندگى چه کسى از همه نیکوتر است؟ گفتم: تو- اى آقاى من- در این باره از من داناترى، فرمود: یا على! زندگى کسى که زندگى دیگرى را تأمین کند.بحارالانوار، ج 75، ص 341.
  2. فقسّم بینهم معایشهم : فضل جهاد در کسب معاش برای عیال است‏. طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ فَوَجَدْتُهُ فِی الْکَسْبِ لِلْعِیَالِ اگر خواستی به بالاترین جهاد دست یابی دربدست آوردن و رفع نیاز زندگی خانواده تلاش کن‏ .

معاش‏ و معاد

  1. فقسّم بینهم معایشهم : انسان همچنان که مادّه محض نیست، روح محض هم نیست، معاش‏ و معاد توأم با یکدیگرند، جسم و روان در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، در همان حال که باید با عوامل روحى و روانى تفرقه در پرتو توحید در عبادت و حق‏پرستى مبارزه کرد، با عوامل تبعیض، بى‏عدالتیها، محرومیّتها، ظلمها، اختناقها، طاغوتها، غیر خدا را «رب گرفتن» ها به شدّت جنگید.
  2. فقسّم بینهم معایشهم : وضع معاش‏ : آنچه انسان را مى‏سازد و گروهش را مشخّص مى‏کند و به او جهت مى‏دهد و پایگاه فکرى و اخلاقى و مذهبى و ایدئولوژیکى او را تعیین مى‏کند، وضع معاش‏ است، تأیید مى‏کند.
  3. تغیر در امر معاش‏: انسانها با اکتساب نیروهاى مولّد تازه‏اى، وجه تولید خویش را عوض مى‏کنند و با تغییر وجه تولید و طرز امرار معاش‏ خود، کلّیه مناسبات اجتماعى را تغییر مى‏دهند.
  4. فقسّم بینهم معایشهم:  أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً «6» وَ الْجِبالَ أَوْتاداً «7» وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً «8» وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً «9» وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً «10» وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً «11» کسب معیشت حلال قرار دادیم .
  5. قدرت و حکمت الهى در آفرینش ما و هستى، دلیل آن است که ما را با مرگ رها نخواهد کرد. خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً ... نَوْمَکُمْ سُباتاً ... النَّهارَ مَعاشا

طلب معیشت‏

  1. فقسّم بینهم معایشهم  : پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: در بین گناهها، گناههایى است که نه نماز و نه صدقه کفاره آن نمى‏شود [و با آنها بخشیده نمى‏شود] عرض شد: یا رسول اللَّه، چه چیزى کفاره آنها مى‏شود، فرمود: غم و اندوههایى که در جهت امرار معاش رخ مى‏دهد. و روایت شده که حضرت داود عرض کرد: الهى به من دستور داده‏اى که صورت و بدن و پاهایم را به وسیله آب پاکیزه سازم، خدایا با چه چیزى قلب خودم را برایت پاک سازم؟ فرمود: با غم و اندوه.قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله): إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لا یُکَفِّرُهَا صَلاةٌ وَ لا صَدَقَةٌ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا یُکَفِّرُهَا قَالَ الْهُمُومُ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ الدعوات، ص 56.
  2. فقسّم بینهم معایشهم  : بهبود معیشت با صرفه‏جویى و پرهیز از ولخرجى‏ها > پیامبرفرمود: «التَّقْدِیرُ نِصْفُ الْمَعِیشَهِ» (أمالى‏طوسى، ص 614) حساب و اندازه ومیانه روی نصف معیشت‏ است. نه افراط ونه تفریط ...
  3. فقسّم بینهم معایشهم : حدیث داریم‏ «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِه» (کافى/ ج 5/ ص 88) کسى که تلاش کند براى زن و بچه انگار توى جبهه دارد زحمت مى‏کشد حدیث داریم کسى که براى خرجى زن و بچه زحمت بکشد انگار رزمنده است و توى جبهه است‏
  4. فقسّم بینهم معایشهم : تا مسائل اقتصادى و امنیّتى جامعه حل نشود، نمى‏توان آنان را به عبادت دعوت کرد. فَلْیَعْبُدُوا ... الَّذِی‏ أَطْعَمَهُمْ‏ ... وَ آمَنَهُم‏
  5. فقسّم بینهم معایشهم : زمین، در اختیار و مسخّر انسان قرار داده شده تا به رشد و کمال برسد و معیشت‏ خود را تأمین کند. مَکَّنَّاکُمْ ... سعدى مى‏گوید: ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند..... تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى‏.
  6. فقسّم بینهم معایشهم : خداوند در قرآن می فرماید: ما معیشت‏ مردم را تقسیم مى‏کنیم. گاهى وقت‏ها هم اینجا پول پیدا مى‏کنى اما رزق شما نیست. «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ» (زخرف/ 32)  فقسّم بینهم معایشهم : قصه‏ى سیب .. یک کسى یک سیب برداشت، گفت: من با این سیب آبروى امام صادق را مى‏ریزم. گفتند: چه مى‏کنى؟
  7. گفت: مى‏روم مى‏گویم: این سیب رزق من هست یا نه؟ اگر گفت: رزق تو نیست، رو به روى امام صادق مى‏خورم. بعد امام خجالت مى‏کشد و رسوا مى‏شود. اگر هم امام صادق گفت: سیب رزق تو است، مى‏گذارم و فورى لگد مى‏کنم. هرچه امام گفت، ضدش را انجام مى‏دهم. آبروى امام صادق را مى‏ریزم. گفتم: خوب برویم ببینیم. رفت و گفت: اى امام صادق! این سیب رزق من هست یا نه؟ امام یک خرده به این سیب نگاه کرد، یک خرده هم به قیافه‏ى ایشان نگاه کرد. سیب را دید و قیافه را دید. سیب را دید و قیافه را دید. سیب را دید و قیافه را دید. فرمود: اگر از گلوى تو پایین برود، معلوم مى‏شود رزق تو است. این فکرى بود چه کند؟ یعنى گاهى وقت‏ها آدم دارد، ولى از گلویش پایین نمى‏رود.
  8. فقسّم بینهم معایشهم  : یکى از مهمین مملکت، حالا بگویم: وکیل بوده، وزیر بوده، هنوز هم محبوبیت بالایى دارد. مى‏گفت: آمدم براى یک برنامه‏اى یک جایى بروم. یک ویلچرى که پایش را در جبهه داده بود، روى ویلچر نشسته بود. به من رسید گفت: آقاى ... دو سه نقطه، آقاى فلانى! این شیشه‏ى عطرت را به من بده. مى‏گفت: من این عطر را خیلى دوست داشتم، و دلم نیامد بدهم. بخل کردم. اصرار کرد به من بده، من هم سفت گرفتم، گفتم: نه! یک شیشه عطر براى تو مى‏خرم.
  9. فقسّم بینهم معایشهم : خلاصه مى‏گفت: ندادم. مى‏گفت: ندادم و جدا شدم و رفتم. یک مقدار که رفتم، آقاى وزیر نیازى به دستشویى پیدا کرد، دستشویى رفت. تا رفت بلند شود، شیشه‏ى عطر در سوراخ مستراح افتاد.
  10. فقسّم بینهم معایشهم : این آقاى وزیر و وکیل و مهم، مى‏گفت: در مستراح را بستم، یک ربع گریه کردم. گاهى براى بعضى‏ها مستراح کلاس درس 
  11. ست. بعضى‏ها درس اخلاق مى‏خوانند و نمى‏دانم جهان‏بینى و خودسازى و سیر و سلوک و عرفان و نه، گاهى در مستراح آدم درس مى‏گیرد.
  12. فقسّم بینهم معایشهم : مى‏گفت: یک ربع گریه کردم. گفتم: خدایا غلط کردم. چیزى که در راه خدا ندهى، جایش در سوراخ مستراح است. مى‏گفت: وقتى گریه کردم، از مستراح بیرون آمدم، یک جایى سخنرانى رفتم. تا وارد شدم صاحب‏خانه که سخنرانى تشکیل داده بود آمد گفت: من دلم مى‏خواهد یک شیشه عطر به تو بدهم. دیدم عین شیشه عطرى است که در سوراخ مستراح افتاد.
  13. فقسّم بینهم معایشهم:  گفتم: والله به من اجازه بدهید، این را به یک ویلچرى بدهم. گفت: به هرکسى مى‏خواهى بدهى بده. مى‏گفت: ندادم در مستراح رفت. گریه کردم عین آن برگشت.
  14. فقسّم بینهم معایشهم: فرزند عیش زندگی : امام سجاد (علیه السلام) فرمود: « نِعْمَ الشَّىْ‏ءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ فَدَعَّاءٌ حَاضِرٌ وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِیعٌ سَابِقٌ» (الدعوات/ ص 285) «عاش» یعنى «عیش» زندگى کند، معیشت‏ کند، یک دعائى است و اگر هم‏ «وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِیعٌ سَابِقٌ». از دنیا برود روز قیامت پدر و مادرش را شفاعت مى‏کند.
  15. فقسّم بینهم معایشهم:  صراط مستقیم در تمام مراحل زندگی‏1) نیت 2) عمل 3) فکر 4) علاقه 5) عبادت 6) انتخاب دوست 7) انتخاب شغل 8) انتخاب همسر 9) انتخاب مسکن 10) تقدیر معیشت‏ 11) انتقاد 12) همسرداری 13) تفریح‏.. صراط مستقیم و عدم افراط وتفریط
  16. فقسّم بینهم معایشهم: طلب معیشت‏ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله ): إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لا یُکَفِّرُهَا صَلاةٌ وَ لا صَدَقَةٌ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا یُکَفِّرُهَا قَالَ الْهُمُومُ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ الدعوات، ص 56.
  17. فقسّم بینهم معایشهم: زمین منشأ معیشت‏ انسان ..وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الارْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ‏ اعراف، 10.
  18. فقسّم بینهم معایشهم : بیمه‏های عمر و حوادث و درمانی برای جلوگیری از شدت لطمات اقتصادی وارده به معیشت‏ عادی خانواده بر اثرات فوت یا صدمات جانی ناشی از حوادث و بیماریها.
  19. فقسّم بینهم معایشهم : کم یا زیاد کردن روزى افراد به وسیله‏ى خداوند، عالمانه و حکیمانه و بر اساس معیارهاى پیدا و ناپیداست. در حدیث مى‏خوانیم: مصلحت بعضى از بندگان خدا، گسترش روزى است و اگر در تنگناى معیشت‏ قرار گیرند، فاسد مى‏شوند و بر عکسِ این گروه، صلاح گروهى دیگر در تنگنا بودن است که اگر در توسعه واقع شوند، به فساد کشیده مى‏شوند
  20. فقسّم بینهم معایشهم: دوری از ذکر خدا دچار معیشت‏ دشوار و تنگ مى‏شود: «و من اعرض عن ذکرى فانّ له معیشةً ضنکاً»  هرکس از یاد و اطاعت من سرپیچى کند، معیشتش تنگ شود.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده