پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۶ مطلب با موضوع «نهج البلاغه» ثبت شده است

۱۲
آبان
  1. بصیرت 2
  2. بسم الله الرحمن الرحیم
  3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  4. بصیرت دو چشم قلب است. شخص بصیر جامه­ی زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده.. موجب آبادی قلب . یاد خدا . تقوی . نفی وابستگی های دنیا..
  5. منابع بینش1. عقل؛2. علم و دانایی؛ 3.قرآن کریم؛.  4.تاریخ و سرگذشت گذشتگان؛
  6. ابتدا لازم است مقصود از بصیرت روشن گردد و آن­گاه به اصل بحث پرداخته شود.
  7. در بررسی هر امری، تجزیه مقدم بر ترکیب می­باشد؛ لذا در ابتدا بحث مفهوم­شناسی موضوع ارائه می­گردد.
  8. بصیرت در لغت به معنای: عبرت، ثبات در دین، حجت و استبصار در چیزی، علم و خبره، زیرکی و گواه، و همچنین به معنای عقیده­ی قلب و یقین می­باشد.
  9. بصیر بر دو وجه قابل استعمال است: 1. مدرک شیﺀٍ مُبصَر 2. عالم..ابن اعرابی می­گوید: ابصرالرجل: یعنی زمانی­که از کفر به سوی بصیرت ایمان خارج شد در این­جا بصیرت را به ایمان نسبت می­دهند.
  10. بصیرت در اصطلاح، روشنایی و نور خاصی است که در نتیجه­ی استضائه از چراغ وحی و امامت در عمق جان انسان پدید می­آید و چراغ وحی و امام مقدمه­ی چراغ بصیرت در عمق وجود انسانند.اشخاص فاقد بصیرت، فاقد حیات انسانی هستند؛ چون اندیشه­ی آنان در تاریکی است و حقیقت را نمی­بینند و به همین دلیل راه رشد و سعادت را هم نمی­شناسند.
  11. قرآن کریم در مورد کسانی که چراغ بصیرت را در جان دارند و کسانی که فاقد این چراغند؛ مقایسه­ای دارد.( أو من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زیّن للکافرین ما کانوا یعملون(؛ آیا کسی که مرده [دل] بود و زنده­اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی­هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این­گونه برای کافران آن­چه انجام می­دادند زینت داده شده است.
  12. اهمیت بصیرت از آن­جا روشن می­شود که محور همه­ی افعال انسان می­باشد و عکس العمل­های متفاوت افراد بر طبق آن شکل می­گیرد و ارزش و اعتبار انسان وابسته به نوع بینش اوست.
    قدر کل امرئ مایحسن ؛ هرکس آن­قدر می­ارزد که می­داند و مهم­تر از معیار ارزش انسان که شناخت­های او می­باشد، معیار ارزش شناخت­هاست که چه شناختی برای انسان سودمندتر و ضروری­تر است.
  13. ما در این مقاله برآنیم که از منظر حضرت علی علیه السلام به این موضوع بنگریم و ضمن آشنایی با عوامل و منابع بصیرت؛ کلمات نورانی آن حضرت را چراغ راهمان سازیم.
    عوامل و زمینه­های بصیرت1. تقوا و یاد حق؛ از مهم­ترین عوامل ایجاد بینش صحیح، تقوا می­باشد. و اولین شرط در مسیر کمال انسان این است که برای اعمال و رفتارهای خود، معیار و ضابطه­ای در اختیار داشته باشد و هواهای نفسانی را تحت کنترل بگیرد.
  14. چنان­که حضرت علی علیه السلام می­فرمایند:اعلموا، عبادالله، أن التقوی دارحصن عزیز ... ألا وبالتقوی تقطع حمة الخطایا...؛ ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است... آگاه باشید [که] با پرهیزکاری، ریشه­های گناهان را می­توان برید...
    برای این­که روشنی چراغ بصیرت تداوم پیدا کند، باید سدی محکم جلوی طوفان هوس کشیده شود، و تقوا همان سد نیرومندی است که می­تواند طغیان هوس را در انسان مهار کند.
  15. امیرالمؤمنین علیه السلام در جای دیگر می­فرمایند: فان الله التقوی دواﺀ داﺀ قلوبکم و بصر عمی أفئدتکم...؛ همانا تقوا و ترس از خدا، داروی بیماری­های دل­ها، روشنایی قلب­ها و ... است.
  16. امام سجاد علیه السلام می­فرمایند: برای بنده، چهار چشم است: دو چشم که با آن دو امر دین و دنیایش را می­بیند و دو چشم که با آن دو امر آخرتش را می­بیند، پس چنان­چه خداوند متعال خیر را به بنده­ای اراده کرد، دو چشم قلبش را باز می­کند سپس با آن دو غیب را می­بیند و چنان­چه خداوند به بنده، غیر آن را اراده کرد، قلبش را با آن­چه در آن است، ترک می­کند.
  17.  کسی که خداوند او را در پیکار با نفس یاری­اش دهد، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و دشواری­ها بر او آسان می­شود. چنان­که حضرت علیه السلام می­فرمایند: ... إن من أحب عبادالله الیه عبداً أعانه الله علی نفسه، فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف؛ فزهر مصباح الهدی فی قلبه وأعدالقری لیومه النازل به ... نظر فأبصر و ذکر فاستکثر...؛ ای بندگان خدا! همانا بهترین و محبوب­ترین بنده نزد خدا، بنده­ای است که خدا او را در پیکار با نفس یاری داده است، آن کس که جامه­ی زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسایل لازم برای روزی او فراهم آمده ... همواره به یاد خدا بوده و اعمال نیکو، فراوان انجام داده است...
  18. یاد خداوند موجب آبادی قلب­هاست، چنان­که دومین وصیت امام علیه السلام به فرزندشان، ذکر و یاد حق می­باشد. امام علیه السلام اهل ذکر را به کسانی تشبیه فرموده­اند که در بیابان­ها، راه را به مردم نشان می­دهند. زیرا انسان­ها را به سوی حقیقت که خداوند است، راهنمایی می­کنند. پیوسته برای خداوند در هر دوره، بندگانی بوده که به اندیشه­ی آنان الهام می­کرده و در وادی خردهایشان با آنان سخن می­گفته است...فاستصحبوا بنور یقظه فی الابصار والاسماع والافئدة...؛ اینان به نور بیداری، در دل­ها و چشم­ها و گوش­ها نور می­افشانند. اینان پرده­ی آن جهان را از جلوی چشم مردم دنیا برداشته­اند. گویا ایشان چیزهایی را می­بینند که مردم نمی­بینند و می­شنوند آن­چه را که دیگران نمی­شنوند.
  19. نتیجه­ی تقوا شناخت و ساخت خویشتن است که انسان را به مقام والای محبوبیت می­رساند و در این دنیا با بینایی نافذ می­نگرد و راهی را که باید سپری کند، با بینایی شایسته تشخیص داده، مشعل­های فروزان الهی را که سر راهش نصب شده، شناخته و ناهمواری­ها و فرو رفتن در فراز و نشیب­های راهش را پشت سر می­گذارد.
  20. 2. نفی وابستگی­های مادی؛ یکی از عواملی که موجب بصیرت انسان می­گردد این است که وابستگی­های مادی را از خود دور کند. حدیث قدسی به این مطلب اشاره دارد: یا دنیا! اخدمی من خدمنی و اتعبی من تبعک؛ ای دنیا! به کسی که به من خدمت می­کند، خدمت کن و کسی که دنبال تو می­آید را خسته کن!
  21. حضرت امیر علیه السلام نیز گرایش به دنیا را از صفات انسان­های کور می­شمرند که چیزی ورای دنیا نمی­بینند، ولی شخصی که بصیر است، گرفتار دنیا نمی­شود و از دنیا توشه بر می­دارد:
    وانما الدنیا منتهی بصر الأعمی ولا یبصر عمّا وراﺀها شیئاً، والبصیر ینفذها بصره و یعلم أنّ الدار وراﺀها. فالبصیر منها شاخص، والأعمی إلیها شاخص والبصیر منها مترود والأعمی لها متزود؛ و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی­نگرند، اما انسان آگاه نگاهش از دنیا عبور کرده، از پسِ آن، سرای جاویدان آخرت را می­بیند، پس انسان آگاه به دنیا دل نمی­بندد و انسان کوردل تمام توجهش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه می­گیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می­کند.
  22. غرض حضرت، تنفیر از دنیا و توبیخ کسی است که نظرش را به سوی دنیا کوتاه کند.
    حضرت در این فراز، به زیبایی تفاوت این دو را بیان می­فرمایند. استفاده از کلمات "مِن" و "الی" که مقابل هم می­باشند که "مِن" ابتدا و "الی" انتها را نشان می­دهند، به وضوح نشانگر اختلاف این دو صنف است.
  23. شخص بصیر از این منزل کوچ نموده و دنیا را به منزله­ی راه رسیدن به وطن و مکانش می­داند. شخص فاقد بصیرت به دنیا ناظر است. زیرا او بعد از آن­که در این دنیا چیزی را شناخت، گمان می­کند که این­جا قرارگاه است و نظرش را مصروف آن می­کند.
    حضرت علی علیه السلام در جای دیگری بیان می­فرمایند که نگاه به دنیا بر دو وجه متصور می­شود:
  24. 1.خود دنیا مطلوب بالذات باشد که در این هنگام باز دارنده­ی یاد حق است.
  25. 2. غرض از نگاه به دنیا، بصیرت یافتن و هدایت یافتن توسط آن باشد که چنین نگاهی بسیار مطلوب می­باشد. پس مقصود حضرت، خود جهان طبیعت با قواعد و شگفتی­هایش نمی­باشد، بلکه مقصود ارتباط حیات طبیعی محض انسانی با رویه محسوسی از عالم طبیعت است و لذا می­فرمایند: ... من أبصر بها بصّرته و من أبصر إلیها أعمته؛ ... کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد، او را آگاهی ­بخشد و به آن کس که چشم به دنیا دوزد، کوردلش می­کند.
  26. 3. بهره­گیری از ابزار شناخت؛ یکی از عواملی که انسان را به بینش صحیح می­رساند، این است که از وسایلی که به این منظور در اختیار او قرار گرفته است، به خوبی استفاده کند.
    هر امری برای خود وسایل خاصی نیاز دارد. وسایل مورد نیاز بینایی، شنیدن سپس اندیشیدن، نگریستن و آن­گاه بینش یافتن، عبرت گرفتن و قدم برداشتن در راه­های روشن است.
    حضرت، این بهره­گیری را وسیله بینایی معرفی می­فرمایند: قد بصّرتم إن أبصرتم، و قد هدیتم إن اهتدیتم وأسمعتم إن استمعتم؛ اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت را نشانتان داده­اند، اگر هدایت می­طلبید شما را هدایت کردند، اگر گوش شنوا دارید، حق را به گوشتان خوانده­اند.
  27. 4. عبرت؛ الفکر مرآة صافیة والاعتبار منذر ناصح؛ اندیشه، آینه­ا­ی شفاف و عبرت از حوادث و بیم دهنده­ا­ی خیراندیش است. اعتبار یعنی تأثر از آن­چه انسان از تحولات و عواقب در جوامع بشری می­بیند. خواه کسانی که از اعصار تاریخ جلوتر بوده­اند و خواه در آن­چه حاضر است و روزها و ماه­هایش بر او می­گذرد.
  28. حضرت در جای دیگر اشاره دارند که فردی که اعتبار نمی­کند، فکر ندارد و کسی که فکر ندارد، بصیرت ندارد.نیز می­فرمایند: فاتعظوا بالعبر النوافع واعتبروا بالای السواطع؛ ای بندگان خدا! از آن­چه عبرت­آور و منفعت بخش است پند گیرید و از آیات روشن در عبرت فرو روید.
  29. منابع بینش1. عقل؛ یکی از منابع بینش انسان، عقل می­باشد. تفکر و اندیشه، کاری است که در نظام آفرینش بر عهده­ی عقل نهاده شده است. مراد از عقل در این­جا عقلی است که این مقدار شناخت برایش حاصل شود که بتواند راه سعادت خویش را تشخیص دهد، چنان­که حضرت علیه السلام می­فرمایند: کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک؛ عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.
  30. و هم­چنین می­فرمایند :والعقل حسام قاطع و قاتل هواک بعقلک؛ و عقل شمشیری است برّان و هوای نفس خویش را با شمشیر عقل بکش.  امام علیه السلام فکر را عامل بصیرت معرفی می­فرمایند: من طال فکره حسن نظره؛ هرکس فکرش طولانی شود، بینایی او نیکو می­شود.
  31. 2. علم و دانایی؛ امام علی علیه السلام ضمن بیان ویژگی­های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم  می­فرمایند: مردمی که از شناخت عمقی بی­بهره­اند و شناخت آنان از هستی، منحصر به محسوسات است به عنوان بیمارانی هستند که به ناآگاهی و سرگردانی مبتلا هستند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان طبیب خبیر و متخصص است که خود به سراغ بیماران می­رود و آنان را از ناآگاهی بیرون می­آورد.
  32. امام علیه السلام در مورد این افراد می­فرمایند: من قلوب عمی و آذان صمّ والسنة بکم افرادی که به کوردلی مبتلا هستند و گوش قلبشان کر و زبان جانشان لال شده است، بیمارانی هستند که منبع شناخت­های عقلی و قلبی آنان مسدود شده است؛ بدین جهت از شناخت عمق هستی محروم­اند و لذا ایشان در توصیف این گروه می­فرمایند: لم یستضیؤا بأضواﺀ الحکمة ولم یقدحوا بزناد العلوم الثاقبة فهم فی ذلک کالانعام السائمة والصخور القاسیة؛ بنی­امیه با نور حکمت، جان و دل خود را روشن نساخته، و با شعله­های فروزان دانش، قلب خود را نورانی نکرده­اند، چونان چهارپایان صحرایی و سنگ­های سخت و نفوذ ناپذیرند.
  33. امام علی علیه السلام دانایی را عامل بینایی معرفی می­فرمایند: این دانایان کسانی هستند که با چشم عقل به هستی می­نگرند و نگاهشان از این جهان محسوس عبور می­کند و به جهان نامحسوس می­رسد و در نتیجه همراه و هم­خانه­ای که این راه به آن منتهی می­شود را می­بینند.
  34. 3. قرآن کریم؛ و کتاب الله بین اظهرکم ناطق لایعی لسانه و بیت لاتهدم ارکانه و عز لاتهزم اعوانه. کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض ولایختلف فی الله، ولایخالف بصاحبه عن الله؛ کتاب خدا؛ قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ­گاه زبانش از حق­گویی، کند و خسته نمی­شود و همواره گویاست؛ این قرآن است که با آن می­توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله­ی آن بشنوید. بعض قرآن از بعضی دیگر سخن می­گوید و برخی بر برخی دیگر گواهی می­دهد. آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد، از خدا جدا نمی­سازد.
  35. این فراز کلام حضرت که می­فرمایند: تبصرون به یعنی به وسیله­ی قرآن می­بینید، اشاره به این است که قرآن مشتمل بر حکمت است و وجه شباهت قرآن با حکمت این است که نادانان به وسیله­ی کتاب و حکمت­ها و موعظه­هایی که در آن است به مقاصد و مصالح دنیا و آخرت خود راهنمایی و بینا می­شوند. کسانی را که در سایه­ی انوار آن گام بر می­دارند، از راه حق بیرون نمی­برد و از رسانیدن آن­ها به مقصد اصلی تخلف نمی­ورزد.
  36. حضرت علیه السلام در جای دیگری، قرآن را هادی معرفی می­فرمایند که گمراه نمی­کند و سفارش می­فرمایند که از قرآن در امور مدد بگیرید.و اعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذی لایغش، والهادی الذی لایضل، والمحدث الذی لایکذب....واتهموا علیه آراﺀکم واستغشوا فیه أهواﺀکم؛ آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهنده­ای است که نمی­فریبد، و هدایت کننده­ای است که گمراه نمی­سازد، و سخن­گویی است که هرگز دروغ نمی­گوید.... و رأی و نظر خود را در برابر قرآن متّهم کنید، و خواسته­های خود را با قرآن نادرست بشمارید.
  37. و در بخشی از سخنانشان قرآن کریم را این­گونه معرفی می­فرمایند:ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الأمم، وانتقاض من المبرم، فجاﺀهم بتصدیق الذی بین یدیه، والنّور المقتدی به، ذلک القرآن فاستنطقوه، ولن ینطق، ولکن أخبرکم عنه، ألا إنّ فیه علم مایأتی، والحدیث عن الماضی، و دواﺀ دائکم، و نظم مابینکم؛ خداوند پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند و امت­ها در خواب غفلت بودند، و رشته­های دوستی و انسانیت از هم گسسته بود. پس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به میان خلق آمد در حالی که کتاب­های پیامبران پیشین را تصدیق کرد، و با نوری هدایت­گر انسان­ها شد که همه باید از آن اطاعت نمایند، و آن نور، قرآن کریم است.از قرآن بخواهید تا سخن گوید، که هرگز سخن نمی­گوید، امّا من شما را از معارف آن خبر می­دهم، بدانید که در قرآن علم آینده و حدیث روزگاران گذشته است، شفا دهنده­ی دردهای شما، و سامان دهنده­ی امور فردی و اجتماعی شما است.
  38. قرآن کریم، همه چیز مربوط به هدایت را دارد و لذا حضرت علیه السلام توصیه می­فرمایند که به وسیله­ی قرآن خواسته­های خود را از خدا بخواهید و با درستی قرآن به خدا روی آورید.
  39. 4.  تاریخ و سرگذشت گذشتگان؛ حضرت امیرعلیه السلام انسان­ها را به عبرت­گیری از تاریخ و توجه به آثار گذشتگان دعوت می­فرمایند و آثار آنان را مایه عبرت می­شمرند:...وکل حی فیها إلی فناﺀ، أولیس لکم فی آثار الاولین مزدجرٌ، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر. إن کنتم تعقلون! أولَم تروا إلی الماضین منکم لایرجعون، وإلی الخلف الباقین لایبقون! أولستم ترون أهل الدنیا یصبحون و یمسون علی أحوالٍ شتّی: ...فمیّت یبکی و آخر یعزّی، وصریع مبتلی، و عائد یعود، و آخر بنفسه یجود، و طالب للدنیا والموت یطلبه، و غافل ولیس بمغفول عنه، و علی أثر الماضی )الماضین( ما یمضی الباقی؛ ... و هر موجود زنده­ای به سوی مرگ می­رود. آیا نشانه­هایی در زندگی گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیا پرستی باز نمی­دارد؟ و اگر خردمندید آیا در زندگانی پدرانتان آگاهی و عبرت­آموزی نیست؟ مگر نمی­بینید که گذشتگان شما باز نمی­گردند؟ و فرزندان شما باقی نمی­مانند؟ مگر مردم دنیا را نمی­نگرید که در گذشت شب و روز حالات گوناگونی دارند: یکی می­میرد و بر او می­گریند، و دیگری باقیمانده به او تسلیت می­گویند، یکی دیگر بر بستر بیماری افتاده دیگری به عیادت او می­آید، و دیگری در حال جان کندن است، و دنیا طلبی در جستجوی دنیاست که مرگ او را در می­یابد، و غفلت زده­ای که مرگ او را فراموش نکرده است، و آیندگان نیز راه گذشتگان را می­پویند...
  40. این خطاب حضرت علیه السلام هشداری است بر این­که بنگرند و پند گیرند که دنیا پایدار نیست و شایستگی دوام و بقا را ندارد و مردم را در تمام حالات از دنیا پرهیز می­دهند هر چند رهایی از آن را دوست نداشته باشند، و این از بزرگ­ترین مصلحت­هاست که انسان محبوبی را که ناگزیر است از آن جدا شود، به تدریج رها کرده و نفس خود را به این امر رام کند.
  41. حضرت علیه السلام بعد از خواندن سوره­ی تکاثر می­فرمایند: یاله مراماً ما أبعده! و زوراً ما أغفله وخطراً ما أفظعه، لقد استخلوا منهم أیّ مدّکر... أفبمصارع آبائهم یفخرون! ام بعدید الهلکی یتکاثرون! ... ولأن یکونوا عبراً أحق من أن یکونوا مفتخراً ولأن یهبطوا بهم جناب ذلّة، أحجی من أن یقوموا بهم مقام عزّة! لقد نظروا إلیهم بأبصار العشوة وضربوا منهم فی غمرة جهالة ...؛ شگفتا! چه مقصد بسیار دوری! و چه زیارت کنندگان بی­خبری! و چه کار دشوار و مرگ­باری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آن­ها که سخت مایه عبرت­اند... آیا به گورهای پدران خویش می­نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته­اند؟ ... آن­ها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند، عاقلانه­تر است تا آنان را وسیله فخر فروشی قرار دهند! اما بدان­ها با دیده­های کم­سو نگریستند و با کوته­بینی در امواج نادانی فرو رفتند...
  42.  حضرت علیه السلام افرادی که با دیده­های مریض نگاه کردند و به همین دلیل معایبشان بر آنان مخفی ماند، را سرزنش می­فرمایند.
    أی مدّکر این فراز از عبارت، برای اهل بصیرت به بهترین وجه مایه­ی عبرت و پند گرفتن می­باشد، زیرا سؤال حکایت از امر عجیبی می­کند که آن­ها به چه چیز افتخار و مباهات می­کنند.
    از دیدن گورهای مردگان، باید انسان متواضع شود و به خواری خود پی ببرد که لازمه­ی آن، کوچکی در برابر عزت و ارجمندی خداوند است.
  43. کلمه­ی "أبصار" به "عشوه" اضافه شده است. زیرا میان آن­ها مناسبتی وجود دارد و چنین است که آنان با دیده­های دلشان که پرده­ی ناآگاهی و جهل نسبت به احوال مردگان آن را فرا گرفته بوده به آن­ها می­نگرند، و در این راه کورکورانه و ناآگاهانه سیر می­کنند.
  44. حضرت امیر علیه السلام در وصیت خود به امام حسن علیه السلام می­فرمایند: نکات حساس و آموزنده و ارزنده­ی تاریخی را بر قلبت عرضه کن تا از تجارب گذشتگان بهره­ ببری و آن­چنان بیندیش و بپندار که گویا در آینده­ی نزدیک، تو نیز مانند یکی از آنان خواهی بود که دوستانت را رها کرده و به دیار غربت سفر می­کنند. بیندیش که باید چه کنی!
  45. تاریخ جزﺀ علوم آلی است و شناخت آن به منظور بهره­گیری از نکات حساس آن مطلوب می­باشد و حضرت علیه السلام  نیز مردم را به دقت و تفکر در آن وا می­دارد که خود این امر موجب باز شدن چشم باطن و ایجاد دیدی واقعی و نگرشی صحیح به زندگی می­شود.
  46. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان
  1.  بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 
  3. عوامل رشد بصیرت در فرآن ونهج البلاغه 1مطلب 589 استاد سالک مدرسه صدر بازار اصفهان 
  4. بصیرت1- از آگاهی  و علم  است بصیرت درترجمه نهج البلاغه محمد دشتی 25 مورد از آگاهی آورده ..
  5. و 65 مورد از علم .. و بینش.. بصیرت از ماده بَصَر به معنای بینایی و به مجاز،
  6. آگاهی داشتن .. چشم بینای دل و نورافکن قوی و تدبیر عمیق.. لباس زمان خود، بر تنِ آن کنیم. 
  7. شرط شکوفایی علم و حکمت: بینش درونی.. بصیر به مرحله یقین نائل می شوند..
  8. حکمت را نمایان بیند ...عبرت را بشناسد و گویا چنان است که با گذشتگان می زیسته ..
  9. عوامل یا خدا..خود سازی ..تلاوت قرآن .. . نفی وابستگی مادّی.. نشانه ها.عبرت گرفتن .
  10. نگاه عبرت آموز . شناخت راه انحراف . دشمن شناسی . زمان شناسی . مشاوره .
  11. حرکت سنجیده . مناتبع. قرآن . سنت اهل بیت . تاریخ گذشته گان..  بصیرت درنهج البلاغه 
  12. بسم الله الرحمن الزحیم
  13. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  14. مقدمه: دست حکمت آمیز خداوند، به منظور دست یابی انسان به اسرار هستی و درک و دریافت جهان طبیعت و بازشناسی زیبایی ها و شگفتی های آن، ابزار خاصّی در وجود او آفریده است که از آن به »چشم« و »بَصَر« تعبیر می شود و نقش آن در زندگی، سرنوشت ساز و فقدان آن، فقدانِ درک بخش عظیمی از زیبایی های جهان است.
  15. خداوند متعال، برای تجزیه و تحلیل مسائل معنوی و غیرمادّی عالَم نیز، وسیله ای در انسان تعبیه کرده است که از آن به بصیرت و بینش یاد می شود و در نقش آفرینی و اثربخشی بالاتر از چشم جسمانی است و نبودن آن، به تحجّر و تجمّد، عوام اندیشی و پیروی کورکورانه انسان می انجامد.
  16. مفهوم و ارزش بصیرت: بصیرت از ماده بَصَر به معنای بینایی و به مجاز، آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن است و نیز به معنای نیروی باطنی است که سالک با آن، حقایق و باطن امور را درمی یابد. بصیر کسی است که به مصالح و مفاسد خود آگاه باشد و ضرر و نفع خود را(فرهنگ بزرگ سخن، حسن انوری، ج 2، ص 984، انتشارات سخن، چاپ دوم، 1382) تشخیص دهد و بداند که چه چیزی او را اصلاح می کند و چه چیزی او را به وادی فساد می کشد. بصیرت، چشم بینای دل و نورافکن قوی برای تشخیص حق از باطل است.(منهاج البراعة، میرزا حبیب اللَّه خوئی، ج 9، ص 212؛ مکتبة الاسلامیة، چاپ سوم، 1398 هجری)(حاکمیت دینی، علی سعیدی، ص 210)
  17. 1- اساس خودشناسی: سؤال از ارزش بصیرت، سؤال از ارزش نورافکن و نقش آفرینی آن در ظلمت است. فرد بصیر بسان حامل چراغ فروزان است که هیچ گاه در تاریکی نمی ماند. بهردلیل اهمیت بصیرت، شخصیت آسمانی امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام خود را با همین صفت معرفی می کند و دوری از فریفتگی و فریبندگی را در گرو آن می داند:وَ اِنَّ مَعِی لَبصیرتی ما لَبَّسْتُ عَلی نَفْسی وَ لالُبِّسَ عَلَی(نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 10)بی گمان بینش من مرا همراه است. هرگز خود را نفریفته ام و کسی هم نتوانسته مرا بفریبد.
  18. از بافت ادبی و بلاغی این سخن بلیغ علوی برمی آید که اگر کسی خود را نفریبد، فریب دیگران را هم نمی خورد. انسانی که درباره خود اندیشه جدی دارد، هرگز اندیشه های غرض آلود دیگران او را نمی فریبد. یکی از دانشمندان می گوید: اگر تو خود را نشکنی کسی نمی تواند تو را شکست بدهد. اگر تو خود را نابینا نکنی کسی نمی تواند تو را کور کند. اگر تو خود را فانی و نابود نسازی هیچ عاملی قدرت نابود ساختن تو را ندارد.(ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، ج 3، ص 195، دفتر نشر فرهنگ، چاپ اول، 1358)
  19. امام علیه السلام در این گفتار کوتاه و نغز خود، به یک قانون مهم اجتماعی اشاره می کند و آن این که »تغییر« و »تثبیت« سرنوشت هر کس در دست خود اوست و خواسته های دیگران نیز بر محور خواسته های خود او دور می زند.
  20. دلیل صحت این قانون این است که هیچ قدرتی راهی به شخصیت آدمی ندارد، زیرا خداوند متعال شخصیت را در یک منطقه ممنوعه قرار داده است که تنها خود انسان اجازه ورود به آن را دارد و بس. اگر آدمی با دست خود حرمت این منطقه را نشکند، هرگونه وسیله فریب و شکست و اخلال که تصور گردد از سطوح ظاهری شخصیت آدمی عبور می کند ولی نمی تواند وارد آن منطقه شود.(همان)
  21. 2. امر به بصیرت: در اهمیت و ارزش بصیرت همین بس که اولیاء خدا و پیشوایان معصوم با الهام از قرآن کریم، پیروان خود را به کسب بصیرت و به دست آوردن آگاهی های جهت بخش، امر می کردند و امر مستقیم آنها، حکایت از ارزش و نقش آفرینی آن مقوله دارد. حضرت علی علیه السلام در وفات پیامبراکرم صلی الله وعلیه وآله عموم مردم را به بصیرت امر می نمود: .. فَانْفُذُوا عَلی بَصائِرِکمْ(نهج البلاغه، خطبه 197، ص 412) .. پس ای مردم بادل بینا حرکت کنید! افزون بر آن، افراد خاصّی را نیز به کسب بصیرت امر می فرمود. از جمله در نامه ای به محمدبن ابی بکر، نماینده خود در سرزمین مصر نوشت: فَاَصْحِرْ لِعَدُوِّک وَامْضِ عَلی بصیرتک (همان، نامه 34) و اینک تو به صحنه درآی با آگاهی و با بینش خاص خود به سوی دشمن بتاز.
  22. 3. بصیرت، ارمغان ولایت: سیره عملی امیرمؤمنان علیه السلام و دیگر پیشوایان معصوم علیهم السلام در مورد همه امور بر مدار بصیرت بود یعنی همه جا با تحلیل و بصیرت، عمل می کردند و هرگز بدون سنجش و تدبیر عمیق وارد عمل نمی شدند.پیروان آن بزرگان نیز باید معارف و مواضع آنان را به همین شیوه تحلیل نمایند و از کارهای ائمه علیهم السلام به طور شکلی و قالبی پیروی ننمایند.
  23. مثلاً اگر امام صادق علیه السلام دستور دادند که مساجد خود را با »شمع« روشن کنید ما نباید به بهانه احیای سنّت آن امام علیه السلام فقط شکل آن کار را در نظر بگیریم و بدون تحلیل و تطبیق همان گونه عمل کنیم و در مساجد و مشاهد مشرفه همچون حرم ائمه علیهم السلام شمع روشن کنیم. بلکه آن کلام امام علیه السلام را به عنوان یک قانون، با شرایط زمان و مکان انطباق بدهیم. جامه زمان امام را از آن بر کنیم و لباس زمان خود، بر تنِ آن کنیم و بدانیم که مقصود امام علیه السلام روشن نگه داشتن اماکن مقدس و مجامع مسلمانان است، چه به صورت شمع همانند زمان صدور این گفتار، و چه به صورت استفاده از برق در زمان حاضر.
  24. اگر بدون بصیرت لازم پیش بتازیم و فقط به ظواهر کارهای امامان علیه السلام توجه کنیم و باطن امورشان کاویده نشود، در چنین شرایطی تفقه و تعمق و تجزیه تحلیل جای خود را به تقلید جامد و راکد می سپارد و جامعه دینی دچار »نصّ زدگی« و نوعی »اخباری گری« می شود.
  25. نقل است که یکی از فرزندان امام صادق علیه السلام به نام »اسماعیل« وفات کرد، امام علیه السلام فرمودند که بر کفن او نوشته شود:اِسْماعیلُ یشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلَّااللَّه(بحارالانوار، ج 47، ص 248، چاپ ایران)اسماعیل گواهی می دهد که خداوند یگانه است و جز او خدایی نیست.
  26. پس از آن، گروهی از اخباریین وصیت می کردند که بر کفن شان بنویسند »اِسْماعیلُ یشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّه« و حال آن که اسم شان چیز دیگری بود. نه اسماعیل. هنگامی که علّت این کار از آنها پرسیده می شد می گفتند: امام این طور فرموده است. ما هم همین کار را انجام می دهیم و نباید به شکل کار و قالب آن دست زد.
  27. این نوع کارها به نام تعبد و تقدّس و اطاعت از امام معصوم انجام می پذیرفته در حالی که ائمه علیهم السلام از پیروان خود چنین پیروی ها را نمی طلبند، بلکه دوست می دارند که آنان با چشم باز و بصیرت نافذ عمل کنند و از ساده اندیشی و تحجّر دوری جویند.
  28. 4.  بصیرت شرط شکوفایی علم و حکمت: بینش درونی بسان آهن رباست که آهن را به خود جذب می کند و اگر نیروی مغناطیسی آن ضعیف باشد هر چند در نزدیکی آن هم قرار دهند به خود جذب نمی کند. افرادی که بصیرت دارند علم و معرفت جذب می کنند بسان نیروی مغناطیسی و آهن ربا که قطعه آهنی را به سوی خود جذب می کند و آن که فاقد بصیرت است توان جذب علم و دانش را هم ندارد به همین جهت تنها افراد بصیر به مرحله یقین نائل می شوند و این صریح نهج البلاغه است:
  29. یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش هوشمندانه، دریافت حکیمانه واقعیت ها، پندگرفتن از حوادث روزگار، و پیمودن راه درست پیشینیان. آن که با بینش و هوشمندی دیده بگشاید، حکمت را نمایان بیند و کسی که حکمت نمایانش شود عبرت را بشناسد و کسی که به درستی عبرت آموزی را بشناسد، گویا چنان است که با گذشتگان می زیسته و با نسل های گذشته در تاریخ حضور داشته است.(نهج البلاغه، حکمت 31)
  30. کمیل بن زیاد نخعی می گوید: شبی امیرمؤمنان علیه السلام دست مرا گرفت و از شهر بیرون برد و چون به صحرا رسید، آهی عمیق کشید... و در حالی که با دست خود به سینه مبارکش اشاره کرد فرمود: در این پهنای سینه، دانش فراوانی انباشته است، ای کاش کسانی را می یافتم که بار رسالتش را به دوش می کشیدند! چرا، تیزهوشانی را می یابم که اعتماد را نشایند، کسانی که دین را به عنوان ابزاری برای اهداف مادی به کار می گیرند با نعمت های خدا و با برهان های الهی به بندگان و اولیایش فخر می فروشند و خودنمایی می کنند. دسته دیگر کسانی هستند که تسلیم و منقاد پرچمداران حقّند اما بی آن که ژرف اندیشی لازم داشته باشند با اولین شبهه که پیش آید آتش شک دردلشان شعله می کشد. نه آن گروه و نه این دسته دوم صلاحیت فراگیری این علوم و اسرار را ندارند.(همان، حکمت 147)
  31. عوامل بصیرت  1- یاد خدا: ذکر خدا، چه به صورت قلبی و چه به صورت قالبی و زبانی آثار و خیرات و برکاتی دارد که »بصیرت فزونی« از جمله آنهاست. یاد خدادل را از انواع آلودگی ها، شستشو می دهد و آن را برای دریافت حقایق بیرونی و تفکر باطنی و کسب بصیرت آماده می سازد. امیرمؤمنان علیه السلامبر آن تصریح می کند:اِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الذِّکرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ العَشْوَةِ، وَ تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعانَدَة(نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 222)همانا خدای سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنی بخشدل ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود و چشم پس از کوری بنگرد، و انسان پس از دشمنی رام گردد.
  32. 2. خودسازی: آماده سازی زمین زراعی و بذرافشانی صحیح در آن و نیز پاکسازی مزرعه از علف های هرز و آفت زدایی به موقع، محصول مرغوب و مطلوب در پی دارد. روح و روان آدمی نیز چنین است. کسب صفات و اعمال خداپسند و زدودن صفات ناپسند و اصولاً تربیت صحیح، به انسان بینش الهی می دهد. امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام این حقیقت را در موارد مختلفی بیان فرموده است. از جمله پس از شمارش برخی از صفات اهل حق و مؤمن آگاه می فرماید: قَدْ اَبْصَرَ طَریقَهُ وَ سَلَک سَبیلَهُ وَ حَرَفَ مَنارَهُ وَ قَطَعَ غِمارَهُ وَاسْتَمْسَک مِنَ الغری بِاَوْثَقِها وَ مِنَ الْجِبالِ بِاَمْتَنِها فَهُوَ مِنَ الْیقینِ عَلی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ...(همان، خطبه 87، صفحه 146) (مؤمن بصیر با تزکیه نفس و زهد و اخلاص خود را از نابینایی رهایی بخشیده) و راه هدایت را با بصیرت دریافته و در آن گام نهاده و نشانه های این راه را به خوبی شناخته و از امواج متلاطم شهوات گذشته است. از میان دستگیره های هدایت، به مطمئن ترین آنها چنگ زده و از رشته های (نجات) به محکم ترین آنها متمسّک شده است؛ به همیندلیل در مقام یقین به آنجا رسیده که (حقایق را) همانند نور آفتاب می بیند.
  33. 3. تلاوت قرآن: تلاوت آیات قرآن - به ویژه همراه با تدبر عمیق - بهدل و درون انسان صیقل و جلا می دهد و آیینه قلب را برای انعکاس حقایق و جوشش معارف، شفاف می سازد و بینش و بصیرت به انسان می دهد و این وعده محتوم و مجرب اولیای خدا و پیشوایان معصوم علیهم السلام است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
  34. این کتاب خداست که با آن بینش می یابید، گویا و شنوا می شوید کتابی که هر پاره اش، دیگر پاره را بیان گر و هر بخش، دیگر بخش را گواه است. در شناخت خدا، به چندگانگی نگراییده است که همراه خود را از خدا منحرف کند.(همان، خطبه 133)
  35. 4. نفی وابستگی های مادّی: وزنه نه چندان سنگین در پای پرنده آن را از پرواز باز می دارد و زمین گیر کرده و محدودش می کند. آدمی نیز چنین است. وابستگی مادّی او را از جهات معنوی محدود می سازد ولی قطع علاقه ها و وابستگی ها، او را در نگرش و گرایش آزاد می کند و به دید و نگاه او توسعه می بخشد و بصیرت او را روزافزون می کند و این سخن امیر سخن علی بن ابی طالب علیه السلام است که می فرماید:
  36. و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی نگرند، اما انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پس آن سرای جاویدان آخرت را می بیند. پس انسان آگاه به دنیادل نمی بندد، و انسان کوردل تمام توجه اش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه برگیرد، و نابینا برای دنیا توشه فراهم می کند.(همان) خطبه 133)
  37. موانع بصیرت 1. آرزوهای بلند: یکی از آفات روحی و معنوی آمال و آرزوهای طولانی، خشک شدن چشمه سارهای بصیرت است. آرزوهای دراز و چه بسا دست نایافتنی، عقل و اندیشه انسان را خواب آلود می سازد. از این رو امیرمؤمنان علیه السلام از آن به خدا پناه می برد و می فرماید: نَعُوذُبِاللَّهِ مِنْ سُباتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ(نهج البلاغه، خطبه 224، محمد دشتی)از خواب آلودگی عقل و زشتی لغزش ها به خدا پناه می برم. سُبات« در اصل به معنای قطع است و چون آدمی با به خواب رفتن از این عالم تصرفات و آلام و لذایذ آن و نیز از انجام هر نوع اعمال خیر، قطع ارتباط می کند به همین مناسبت از خواب به »سُبات« تعبیر می شود و کسی که بصیرت و بینش درونی خود را از دست می دهد گویا، عقل او به خواب رفته و دیده های درون بین او بسته شده است.(التحقیق فی کلمات القرآن، حسن مصطفوی، ج 5، ص 17، چاپ سوم دارالکتب العلمیة، بیروت، 1430)
  38. با نظر به این بازتاب آرزوهای طولانی است که حضرت علی علیه السلام آن از موانع مهم بینش و عقل و اندیشه آدمی می شمارد و می فرماید:وَالاَمانِی تُعْمی اَعْینَ الْبَصائِر(نهج البلاغه، حکمت 275)آرزوها، چشم بصیرت را کور می کنند.
  39. 2. وابستگی ها و عشق های کاذب: امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید:
    1. هر آن کس که به چیزی عشق ورزد، آن عشق، چشم او را کور و قلبش را بیمار می کند چنین فردی با چشم ناسالم می نگرد و با گوش ناشنوا می شنود زیرا که بی گمان، شهوت ها پرده خردش را دریده اند، و دنیا قلبش را میرانده است و او را با تمام وجود شیفته خود ساخته است. چنین است که او برده دنیا و دنیاداران می شود، همسو با سایه دنیا به هر سو می گردد و به هر جا روی می آورد.(نهج البلاغه، خطبه 109)
  40. 3. فتنه های اجتماعی: گاهی مسائل مهم سیاسی و اجتماعی زمان، در قالب فتنه ها و شبهه های بسیار پیچیده و به صورت تندباد، جریان می یابد، در حدی که التهابات و گردوغبار آنها، مانع از تشخیص دقیق ماهیت و هویت آنها می گردد و حتی برخی از افراد هوشمند و آگاه جامعه نیز از تمییز خطوط حق و باطل آن حوادث ناتوان و در موضع گیری ها، حیرت زده و سرگردان می شوند. در چنین موقعیتی باید صبر پیشه کرد تا گردوغبار فتنه بخوابد و آن صحنه به روشنی پدیدار شود. نهج البلاغه، این موقعیت خطیر را به صورت زیبا و واقع گرایانه ترسیم می کند:
  41. فتنه ها آنگاه که روی آورند با حق شباهت دارند و چون پشت کنند حقیقت چنانکه هست، نشان داده می شود. فتنه ها چون می آیند شناخته نمی شوند، و چون می گذرند شناخته می شوند. فتنه ها چون گردبادها می چرخند، از همه جا عبور می کنند، در بعضی از شهرها، حادثه می آفرینند و از برخی شهرها می گذرند.(نهج البلاغه، خطبه 93)
  42. با توجه به مانع بودن شبهات و فتنه های اجتماعی است که آن حضرت پیروان خود را از ورود به حوزه آنها باز می دارد و می فرماید: از شبهه - که مشتمل بر حق پوشی است - برحذر باش، زیرا دیری است که فتنه پرده های سیاهش را فروهشته و سیاهیش چشم ها را فراگرفته است.(همان، نامه 65)
  43. نشانه های بصیرت 1. نگاه عبرت آموز: نوع نگاه، آیینه تمام نمای اندیشه است، آدمی آن گونه می نگرد که می اندیشد، آن که کور فکری دارد نگاهش محدود، و در مظاهر مادی محصور است خلاف آن که جولان فکری دارد نگاهش به پدیده ها در ابعاد ظاهر آنها، نمی ماند، بلکه شعاع دیدش به درون اشیا نیز راه می یابد بسان اشعه آفتاب که از ورای شیشه می تابد و حرارت و روشناییش به درون نفوذ می کند افراد هوشمند نیز باید نگاهشان نافذ و »عبرت آموز« باشد. چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:. .. فَاِنّمَا الْبصیر مَنْ سَمِعَ فَتَفَکر وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ وانتفَع بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَک جَدَداً واضِحاً یتجَنَّبُ فیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهاوی وَ الضَّلالَ فِی الْمَغاوی(همان، خطبه 153) بینا کسی است که از پی شنیدن بیندیشد و با هر نگاه، بینش نو یابد و از عبرت ها همواره سود برد، و سپس در راهی روشن و هموار به پیش رود و خویشتن خویش را از سقوط در پرتگاه ها و گمراهی در کژ راهه ها و بیغوله ها نگاه دارد.
  44. ولی افراد ساده اندیش و غفلت زده برخلاف اصحاب بصیرت حس گرا و ظاهربین هستند؛ علم و تجربه نشان داده است که اکثر مردم به محسوسات بیشتر از معقولات گرایش دارند و به مشهودات و ملموسات، بیش از نادیدنی ها، ارج می نهند و اندیشه خود را محدود می کنند، گواهی قرآن گویاتریندلیل این مدعاست: یعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا (روم: 7) (بیشتر مردم) فقظ ظاهری از زندگی دنیا را می دانند.این محدوداندیشی فراگیر است و اختصاص به امور سیاسی و اجتماعی ندارد. از خداشناسی و اعتقاد به مبدأ و معاد، تا شؤون سطحی زندگی مردم مشهود است.
  45. 2. تغییر موضع شناخت راه انحراف: افراد بصیر هر چند ممکن است در شرایط خاصّی در انواع شبهات بیفتند و در مسیر فتنه ها قرار گیرند ولی به محض بازشناسی و تمییز حق از باطل، مسیر خود را تغییر داده و در حمایت از حق، موضع می گیرند. در نهج البلاغه به نمونه هایی از این افراد برمی خوریم. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به هنگام افشای سیاست استعماری و شیطانی معاویه، می نویسد: گروهی از مردم را با فریبها و شیطنتهای خود به هلاکت کشاندی و در موج جهالت غرقشان کردی در حدی که تاریکی های جهالت و غرور آنها را فرا گرفت از راه حق بیراهه رفتند مگر اندکی از آگاهان که مسیر خود را تغییر دادند، و پس از آن که تو رإ؛ششذ00 پشناختند از تو جدا شدند و از یاری کردن تو به سوی خدا گریختند، زیرا تو آنان را به کار دشواری واداشتی و از راه راست منحرف شان ساختی.(همان، نامه 32، ص 538)
  46. 3. حرکت سنجیده: انسان بصیر، هدفمندانه حرکت می کند و بدون ارزیابی دقیق و دوراندیشانه، وارد میدان عمل نمی شود. امام امیرالمؤمنین در این باره فرمود: (شخص بابصیرت) پس از آن که با چشمدل ببیند، سرآغاز کارش دانستن این نکته است که آیا کاری که انجام می دهد به سود او است یا زیانش؟ اگر به سود اوست پیش برود و اگر به زیانش، در همان آغاز بازایستد زیرا کوشش بی دانش، حرکت در بیراهه را می ماند که رهروش هر چه پیشتر رود از هدف و مقصود خویش دورتر افتد. اما کسی که با آگاهی عمل می کند، به مانند کسی است که بر راه روشنی گام می نهد و پیش می رود. (با توجه به این هشدار) هر صاحب بینشی باید در حال خویش بنگرد و ببیند که در روند پیشرفت است یا پسگرد.(همان، خطبه 154)
  47. 4. مشاوره:  انسان بصیر، هر چند ممکن است در موضوعی بیندیشد و به نقطه مثبتی برسد و دست به اقدام زند ولی چه بسا در مواردی نتواند ابعاد موضوع را به درستی بسنجد. در این صورت لازم است با همفکران خود به مشاوره و تبادل رأی بپردازد زیرا که تبادل افکار، سبب باروری اندیشه ها می شود و از این راه می توان به حقایق تازه ای دست یافت و به خطاهای فکری پی بُرد؛ چنانکه حضرت علی علیه السلام می فرماید:مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الْخَطاء(نهج البلاغه، حکمت 173)هر آن که از آراء گوناگون استقبال کند، مواضع خطا را بازشناسد.و نیز فرمود: وَالْاِسْتِشارَةُ عینُ الْهِدایةِ وَ قَدْ خاطَرَ مَنِ اسْتَغْنی بِرَأْیهِ(همان، حکمت 211)
  48. مشورت چشم هدایت است آن که با رأی خود، احساس بی نیازی کند به کام خطر درافتد.
  49. 5. زمان شناسی: صاحب بصیرت، زمان شناس و جریان شناس است. زمان شناسی یک شاخص روشن دارد و آن واقف بودن به حوادث سیاسی و اجتماعی و شناخت مبدأ، مسیر و مقصد آنهاست. با این تراز، می توان مقدار زمان شناسی اشخاص را به دست آورد اگر از حوادثی که رخ داده شگفت زده شد معلوم می شود که هنوز زمان خود را نشناخته و همچنان با مسائل جاری جامعه بیگانه است و اگر رویدادها او را به شگفت وانداشت و حوادث مهم را بسان مسائل ساری و عادی تلقّی نمود، معلوم می شود که او با زمان خود آشناست در حدی که گویا وقوع چنین پدیده هایی را انتظار می کشیده است. امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید: اَعْرَفُ النّاسِ بِالزَّمانِ مَنْ لَمْ یتَعَجَّبْ مِنْ أحْداثِهِ(تصنیف غررالحکم، ص 480، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول) آگاه ترین مردم، نسبت به روزگار، کسی است که از پیشامدهایش شگفت زده نمی شود.فرد بصیر، مسائل جاری جامعه و مشکلات سیاسی روز را با مبانی و قواعد کلی انطباق می دهد و دچار شبهات و فتنه ها نمی گردد.
  50. 6. دشمن شناسی: شناخت دشمن از مظاهر بصیربودن است. قرآن کریم در آیات بسیاری در مورد دشمن شناسی سخن گفته و پیروانش را به آن تشویق و ترغیب نموده است رسول اسلام صلی الله وعلیه وآله نیز در این باره هشدار داده و فرموده است:اَلا اِنَّ اَعْقَلَ النَّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَاطاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ(بحارالانوار، ج 77، ص 179)بدانید عاقل ترین مردمان کسی است که پروردگار خود را بشناسد و او را فرمان برد و دشمنش را نیز بشناسد و با او به مخالفت برخیزد.امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام نیز افزون بر توصیه زیاد نسبت به شناخت دشمن، برخی از خصیصه های دشمن خطرناک را بازگو فرموده است:اَکبَرُ الاَعْداءِ اَخْفاهُمْ مَکیدَةً(مستدرک نهج البلاغه)بزرگ ترین دشمنان، کسانی هستند که حیله و مکر خود را مخفی می دارند.آن حضرت علاوه بر بیان ویژگی های دشمن دینی، در مواردی، چهره برخی از آنان را نشان داده و به مسلمانان معرفی می کرد از جمله آنهاست »حسن بصری« که حضرت از او به عنوان »سامری امت اسلامی« نام برد.(برای توضیح بیشتر ر. ک. دشمن شناسی، سیدرضا تقوی دامغانی، ص 43 - 53)
  51. منابع بصیرت اندیشمند، افزون بر تدبیر و تدبر عقلانی و درک و دریافت فطری، برای کسب و تقویت بینش خود، از منابع مهم سود می جویند و به قلمرو بصیرت خود، وسعت می بخشند و آنها عبارتند از:1. قرآن کریم: انس و الفت با قرآن به بصیرت آدمی می افزاید، چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمود: وَ ما جالَسَ هذَا الْقُرآنَ اَحَدٌ اِلّا قامَ عَنْهُ بِزیادَةٍ اَوْ نُقْصانٍ زِیادةٍ فی هُدی وَ نقصانٍ مِنْ عَمی...(همان، خطبه 176) کسی با قرآن همنشین نمی شود مگر این که با فزونی و کاستی برخیزد؛ فزونی هدایت و بصیرت و کاستی کوربینی (و کوردلی).
  52. 2. سنت اهل بیت علیه السلام: سیره و سنت نبوی و آثار به جای مانده از اهل بیت علیه السلام معدن غنی بخش معرفت و بصیرت است. امیرمؤمنان علیه السلام درباره پیامبراعظم صلی الله وعلیه وآله فرمود: او طبیبی است که با ابزار گونه گون درمان، در پی بیماران می گردد، داروهای درمانی خود را خدشه ناپذیر آماده دارد و ابزار جرّاحی را به کمال گداخته باشد، تا آنها را برحسب نیاز برای درمان قلب های کور، گوش های کر و زبان های لال به کار گیرد.(همان، خطبه 106)
  53. 3. تاریخ و آثار گذشتگان: حضرت علی علیه السلام می فرماید: اَوَ لَیسَ فی آثارِ الاَوَّلینَ مُزْدَجر، وَ فی آبائکمُ الماضینَ تَبْصِرَةُ وَ مُعْتبر اِنْ کنْتُمْ تَعقِلُونَ(همان، خطبه 98)اگر خرد خویش را به کار گیرید، آیا در آثار پیشینیان تان مایه های هشدار و در سرگذشت پدران تان درس های عبرت و بصیرتی نیست؟
  54. نتیجه گیری: از آنچه گفتیم به این نتیجه می رسیم که: بصیرت ارزش حیاتی دارد و اساس خودشناسی است به همین جهت در تعالیم دینی به داشتن آن امر شده و ائمّه علیهم السلام نیز دستور می دادند که پیروانشان بر مدار بصیرت عمل کنند زیرا که بصیرت، شرط شکوفایی علم و حکمت است و بدون آن نمی توان به مرحله »یقین« رسید.بصیرت دینی با عواملی به دست می آید که ذکر خدا، خودسازی، تلاوت قرآن و نفی وابستگیهای مادّی از جمله آنها هستند. آرزوهای بلند و دست نایافتنی، عشق ها، وابستگیهای کاذب، فتنه های اجتماعی از موانع بصیرتند با وجود هر یک از آنها، عقل و تدبیر، کارآمدی خود را از دست می دهد و فاقد بصیرت می گردد. افراد بصیرتمند بانشانه هایی شناخته می شوند، همانند: 1. نگاه عبرت آموز ودیدن باطن حوادث 2. تغییر موضع و ترک جبهه باطل و بازگشت به جبهه حق. 3. حرکت سنجیده و هدفمندانه، 4. مشاوره با اهل نظر 5. زمان شناسی 6. و دشمن شناسی. گرچه بصیرت، ریشه در سرشت آدمی دارد ولی از راه ها و منابع معتبر، می توان به قلمرو آن افزود که قرآن کریم، سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام و تاریخ و آثار گذشتگان از جمله آنها هستند. 
  55.  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
شهریور

                     بسم الله الرحمن الرحیم

                     اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                            متقین  4-

    1. یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ‏ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (مریم /85)
  1. در آن روز که پرهیزگاران را دسته جمعى بسوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) محشور مى‏کنیم... (85)
  2. وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً (مریم/86)
  3. یک نکته : به چه چیز می گویند ولایت امام صادف با یک جمله ساده ولایت را معنا کرده اند.
  4. امام باقر... یا جابر من‏ أطاع اللّه و أحبنا فهو ولینا و من عصى اللّه لم ینفعه حبنا.
  5. فرمول محبت همراه با اطاعت.میشود ولایت .دنبال زمان ودنبال مکان نباشید..
  6. خاصیت ولایت امام متقین  چی شد ؟ این شد که خدا اقبال می کند .
  7. ضرورت ولایت پذیری:1. «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ»؛«از خدا و رسول و صاحبان امرتان پیروی کنید
  8. 2. «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ و رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم رَاکِعُونَ»؛ (2) «به درستی که سرپرست شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند. همان کسانی که نماز بر پا می‌دارند و در حالی که در رکوعند زکات می‌دهند
  9. نمایید اطاعت ز ربّ و رسول.....بسازید فرمان آنها قبول.....که از اهل بیت نبوت، اله....بخواهد کند دور، رجس و گناه.....شما را زهر عیب سازد، بری.....کند پاک و تطهیر از هر بدی
  10. ولایت اهل بیت علیهم السلام: روزی مردی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و پرسید: «کمترین چیزی که انسان در پرتو آن جزو مؤمنان خواهد شد، چیست؟ و کمترین چیزی که با آن جزو کافران می‌شود کدام است؟»
  11. حضرت جواب داد: «کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمرة گناهکاران در می‌آید این است که ولایت ما را نپذیرد.»
  12. آن مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین! منظورت از ما چه کسانی است؟» حضرت فرمود: «همانهایی که خداوند اطاعتشان را در ردیف اطاعت خود و پیامبر خود قرار داده است و فرمود: «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ». (3)
  13. آن مرد پرسید: «فدایت شوم! برایم روشن‌تر بیان کن.» حضرت فرمود: «آنانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد مختلف و در خطبه روز آخرش آنها را یاد کرد و فرمود: من در میان شما دو چیز با ارزش را به یادگار می‌گذارم. اگر دست به دامن آنها بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و خاندانم که از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند. (4) »
  14. ماهیت ولایت:1-اساس اسلام: عن ابی جعفر علیه السلام أنَّهُ قالَ: «بُنِیَ الْاِسْلامُ عَلَی خَمْس دَعائِمَ: اَلْوِلایَةُ وَ الصَّلاةُ وَ الزَّکاةُ وَ صَومُ شَهرِ رَمَضانَ وَ الحَجُّ؛ (5) اسلام بر پنج پایه بنا شده است؛ ولایت، نماز، زکات، روزه ماه رمضان و حج
  15. 2. نگاهبان واجبات دین: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «حُدُودُ الفَرائِضِ الَّتی فَرَضَهَا اللهُ عَلَی خَلْقِهِ هِیَ خَمْسَةٌ مِنْ کِبارِ الْفَرائِضِ: اَلصَّلاةُ وَالزَّکاةُ وَالْحَجُّ وَالصَّوْمُ وَالْوَلایَةُ الْحافِظَةُ لِهذِهِ الْفَرائِضِ الْأرْبَعَةِ (6) ؛ حدود واجباتی که خداوند آنها را به بندگانش واجب کرده است، پنج چیز از بزرگترین فرایض است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت که نگاهدارنده این چهار فریضه است
  16. نماز بی‌ولایت بی‌نمازی است.....عبادت نیست نوعی حقه بازی است
  17. پیامدهای ولایت پذیری: 1- برخورداری از بهترین پاداش: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «لَنا عَلَی النَّاسِ حَقُّ الطَّاعَةِ وَ الْوِلایَةِ وَ لَهُمْ مِنَ اللهِ سُبْحانَهُ حُسْنُ الْجَزاءِ (7) ؛ برای ما نسبت به مردم حق اطاعت و ولایت است و برای مردم نسبت به خدای سبحان برترین پاداشها است
  18. هر گاه مؤمن به برادرش تهمت بزند ایمان در قلبش از بین می‌رود همان گونه که نمک در آب ناپدید می‌شود.
  19. 2. شایستگی و برتری: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: « أوْلَی النَّاسِ بِنا مَنْ وَالاَنَا؛ (8) برترین مردم نزد ما کسی است که ولایت ما را بپذیرد
  20. 3. نجات و رستگاری: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «مَنْ رَکِبَ غَیْرَ سَفِینَتِنا غَرَقَ (9) ؛ هر کس بر کشتی‌ای غیر از کشتی ما سوار شود غرق خواهد شد
  21.  4- پیوستن به اهل بیت علیهم السلام: عن امیر المؤمنین أنَّهُ قالَ: «مَنْ تَمَسَّکَ بِنا لَحِقَ؛ (10) کسی که به دامان ما چنگ بزند [به ما] خواهد پیوست
  22. 5- جامعیت در داشتن نیکیها: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «مَنْ مَنَّ اللهُ عَلَیْهِ بِمَعْرِفَةِ أهْلِ بَیتِی وَ وِلایَتِهِمْ فَقَدْ جَمَعَ اللهُ لَهُ الخَیْرَ کُلَّهُ؛ (11) هر کس خدا بر او در شناخت و ولایت خاندان من منت نهاد، پس همانا خداوند تمام خیر و خوبی را در او جمع کرده است
  23. نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو.....به منکر علی بگو نماز خود قضا کند
  24.  
  25. «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من احب ان یلقی الله عزوجل و هو مقبل علیه غیر معرض عنه
  26. فلیتوال اخی علیا و من سره ان یلقی الله و هو عنه : پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند هر که دوست دارد ملاقات کند خدا را و روی مرحمت و لطف خود را از وی بازنگرداند - دوست بدارد و موالات کند با برادرم علی بن ابیطالب علیه السلام.
  27. وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُ فَلْیَتَوَالَ ابْنَک‏.الْحَسَنَ علیه السلام : هر که بخواهد خدا را ملاقات کند و خدا از او راضی باشد دوست بدارد فرزند او حسن علیه السلام را
  28. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ وَ لَا خَوْفَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ ابْنَکَ الْحُسَیْنَ علیه السلام : هر که بخواهد ملاقات کند خدا را و به هیچ وجه خوف و ترس نداشته باشد فرزند دیگر او حسین علیه السلام را دوست بدارد
     
  29. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ مَحَا اللَّهُ ذُنُوبَهُ عَنْهُ فَلْیُوَالِ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع فَإِنَّهُ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ: هر که بخواهد خدا را ملاقات کند و گناهان او ریخته شود و محو شده باشد دوست بدارد فرزند او علی را که بزرگ سجده کنندگان است
     
  30. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ قَرِیرُ الْعَیْنِ فَلْیَتَوَالَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ علیه السلام : هر که دوست بدارد خدا را ملاقات کند و چشمش شاد باشد فرزند او محمد بن علی را دوست بدارد که شکافنده علوم و دانش است
     
  31. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُعْطِیَهُ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَلْیَتَوَالَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام:
    هر که دوست دارد که خدا را ملاقات کند و نامه عملش را بدست راستش دهند «که نشانه رستگاری اوست» دوست بدارد جعفر بن محمد را
  32. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ طَاهِراً مُطَهَّراً فَلْیَتَوَالَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الْکَاظِمَ علیه السلام : هر که دوست می دارد خدا را ملاقات کند پاک و پاکیزه دوست بدارد موسی بن جعفر را
  33. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ ضَاحِکٌ فَلْیَتَوَالَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام : هر که دوست می دارد خدا را ملاقات کند و خندان و شادان باشد دوست بدارد علی بن موسی را
  34. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ رُفِعَتْ دَرَجَاتُهُ وَ بُدِّلَتْ سَیِّئَاتُهُ حَسَنَاتٍ فَلْیَتَوَالَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْجَوَادَ علیه السلام : هر که دوست می دارد که خدا را ملاقات کند و درجات او بلند باشد و سیئات او مبدل به حسنات شود فرزند او محمد را دوست بدارد.
  35. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُحَاسِبَهُ‏ حِساباً یَسِیراً وَ یُدْخِلَهُ جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏ فَلْیَتَوَالَ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الْهَادِیَ علیه السلام : هر که دوست می دارد خدا را ملاقات کند و حساب او به آسانی بگذرد دوست بدارد علی بن محمد هادی را  
  36. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مِنَ الْفَائِزِینَ فَلْیَتَوَالَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیَّ علیه السلام : هر که بخواهد خدا را ملاقات و از رستگاران باشد دوست بدارد حسن عسکری را
  37. وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ کَمُلَ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ فَلْیَتَوَالَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْمُنْتَظَرِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ : هر که بخواهد خدا را ملاقات کند و دین او کامل و نیکو باشد موالات و دوستی کند با حجة بن الحسن صاحب الزمان که مردم در انتظار او خواهند بود  
  38. هَؤُلَاءِ أَئِمَّةُ الْهُدَى وَ أَعْلَامُ التُّقَى مَنْ أَحَبَّهُمْ وَ تَوَالاهُمْ کُنْتُ ضَامِناً لَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّةَ : اینها چراغهای افروخته الهی و شمعهای فروزان آسمانی هستند آنها پیشوایان دین و پرهیزکاران کتب ربوبی هستند هر کس با آنها موالات کند و دوستی نماید و تسلیم امر آنها گردد من ضامن می شوم خداوند آنها را بهشت ببرد
  39. هر کس معتقد به امامت این دوازده امام گردد دوازده مژده به آنها داده می شود و هر که دوازده مژده به او داده شود پادشاه دنیا و آخرت است  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏27، ص: 108
  40. «اللّهمّ‏ صلّ‏ على‏ محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
  • حسین صفرزاده
۲۶
شهریور

بسم الله الرحمن الرحیم

          اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

         متقین  3-

کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (الزاریات /17) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (الزاریات /18)

  1. متقی یک مقدارکمی از شب را میخوابند  وقتی سحر می شد بیدار بودند. وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ .تابه مقام فعل برسند محسنین شوند اگر سحر بیدارنشود به حد فعل محسنین نرسند وبه مقام کمال  که متقین  است. نمی رسند.به همین دلیل درقرآن در چهار جا متقین  ومحسنین با هم آمده است.یک روایت باهم ببینم برویم سراغ نتیجه گیری.
  2. متقین   چه کسانی بودند که تمام قرآن را تصدیق می کنند.
  3. ص 67..وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ (133)
  4. حالا متقین  کسانی بودند که تصدیق کردند کل کتاب خدا را .
  5. الَّذینَ‏ یُنْفِقُونَ‏ فِی‏ السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (آل عمران/134)
  6. وقتی دستشان بازاست.انفاق می کنند وقتی که دستشان هم تنگ است. هم انفاق می کنند چرا؟.چون قرآن گفته کامل عمل می کنند ونتیجه هم می گیرند ، خدا رحمت کند
  7. مرحوم آفای بهلول را فرمودند. من نذر کردم من از مدینه پیاده بروم مکه.چهارصد کیلومتر است. می فرمودند یکی دوهندوانه  خرید م گذاشتم در کیسه همراه برداشتم ویک مقدارپول خرد. پنجاه سکه سعودی ریختم دربک کیسه حرکت کردم یک مقدارکه رفتم چند قاچ  ازهندوانه راخوردم وپوسته آنرا پرت کردم پشت تپه ای که از کنارش رد میشدم ، 
  8. دیدم سه چهار بچه که لباسهای مندرس پوشیدند رختند روی این پوسته هندونه ها  رفتم ان طرف تپه دیدم یک آلونک خانه محقری است.خانواده زندگی می کنند وضع مناسبی ندارند باقی هندوانه را وپنجاه  ریال سعودی راهم داشتم به آنها دادم.حالا هیچی دیگر نداشتم .کسی می تواند این کار رابکند مگرکسی که اعتقاد داشته باشد به اینکه خدا گفته تو بده تا ما بدهیم.....
  9. حالا نه پول دارم نه هندوانه . یک مقدارکه رفتم  یک اتوبوس از ایرانیها که می رفتند به مکه شناختند ایستادند بمن رسیدند گفتند آقا بیا بالا تا برسانیم شمارا ، گفتم من نذر کردم پیاده بروم یکی ازمسافران حاجی یک پلاستیک بگیرید. حالا چه کسی به فکر او اندخته بود توجهات ؟
  10. ان یکی گفت بده به آقا آن یکی گفت بگیر این پلاستیک را ، بمن دادندورفتند، یک مقدار که رفتم بسته را بازکردم دیدم پول سعودی است. وقتی شمردم دیدم یک هزاروپانصد ریال سعودی است. الَّذینَ‏ یُنْفِقُونَ‏ فِی‏ السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ. وقتی دستشان بازاست.انفاق می کنند وقتی که دستشان هم تنگ است. هم انفاق می کنند..
  11. چرا؟ انفاق می کنند.چون قرآن گفته کامل عمل می کنند ونتیجه هم می گیرند ، 
  12. وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ.... وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ... وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ
  13. فرمود: یاعلی انت وشیعتک هم المتقون ..علی جان توسیعیان  تو متفون هستید. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام) ج‏65 41 باب 15 فضائل الشیعة ..... ص : 1
  14. الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ الصَّافُّونَ الْمُسَبِّحُونَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ مَا قَامَ لِلَّهِ دِینٌ وَ لَوْ لَا مَنْ فِی الْأَرْضِ مِنْکُمْ مَا نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ قَطْرٌ یَا عَلِیُّ لَکَ فِی الْجَنَّةِ کَنْزٌ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَیْهَا وَ شِیعَتُکَ حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ اللَّهِ: هُمُ الْغالِبُونَ‏
  15. یَا عَلِیُ‏ أَنْتَ‏ وَ شِیعَتُکَ‏ الْقَائِمُونَ بِالْقِسْطِ وَ أَنْتُمْ عَلَى الْحَوْضِ تُسْقُونَ مَنْ أَحَبَّکُمْ وَ تَمْنَعُونَ مَنْ أَخَلَّ بِفَضْلِکُمْ وَ أَنْتُمُ الْآمِنُونَ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ
  16. یَا عَلِیُ‏ أَنْتَ‏ وَ شِیعَتُکَ‏ تُظَلَّلُونَ فِی الْمَوْقِفِ وَ تُنَعَّمُونَ فِی الْجِنَانِ یَا عَلِیُّ إِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَیْکَ وَ إِلَى شِیعَتِکَ وَ إِنَّ مَلَائِکَةَ الْعَرْشِ الْمُقَرَّبِینَ یَفْرَحُونَ بِقُدُومِهِمْ وَ الْمَلَائِکَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُمْ
  17. یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ الَّذِینَ یَخَافُونَ اللَّهَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ
  18. یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ الَّذِینَ یَتَنَافَسُونَ فِی الدَّرَجَاتِ وَ یَلْقَوْنَ اللَّهَ وَ لَا حِسَابَ عَلَیْهِمْ
  19. یَا عَلِیُّ أَعْمَالُ شِیعَتِکَ تُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَیِّئَاتِهِمْ
  20.  یَا عَلِیُّ ذِکْرُکَ وَ ذِکْرُ شِیعَتِکَ فِی التَّوْرَاةِ بِکُلِّ خَیْرٍ قَبْلَ أَنْ یُخْلَقُوا وَ کَذَلِکَ فِی الْإِنْجِیلِ فَإِنَّهُمْ یُعَظِّمُونَ إِلْیَا وَ شِیعَتَهُ یَا عَلِیُّ ذِکْرُ شِیعَتِکَ فِی السَّمَاءِ أَکْثَرُ مِنْ ذِکْرِهِمْ فِی الْأَرْضِ فَبَشِّرْهُمْ بِذَلِکَ
  21. یَا عَلِیُّ قُلْ لِشِیعَتِکَ وَ أَحِبَّائِکَ یَتَنَزَّهُونَ مِنَ الْأَعْمَالِ الَّتِی یَعْمَلُهَا عَدُوُّهُمْ
  22. یَا عَلِیُّ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى مَنْ أَبْغَضَکَ وَ أَبْغَضَ شِیعَتَکَ.
  23. حالا شیعه امبرالمومنین چه کسانی هستند ؟ حضرت امام حسن وامام حسین وسلمان ومقداد واباذروبعد آن ده امام برحق تا برسد حضرت ولی عصر آنهایی که شریط شیعه بودن را حفظ کنند.
  24. خصرت امام کاظم حرکت کردند چند تا غلام داشتند به یکی از غلامان  برای من گوشت و آبگوشت تهیه کن گوشت و آبگوشت یکی از غذاهای مورد علاقه اهل بیت بوده. هفته ای دومرتبه خدا ان شا الله خدا رزق وروزی کند از آن غداهایی که مورد علاقه پیامبر بوده میل کنند.فرمودند که یک گوشت وابگوشت طبخ کنید این غلام وقتی آورد نزد
  25. حضرت امام کاظم علیه سلام .کاسه آب گوشت ریخت برصورت امام کاظم علیه السلام همه صورت امام پر از آبگوشت شد.حضرت همه صورت وچهره امام درهم شد تا چهره امام در هم شد غلام این آیه راخواند. وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ.تا اینکه گفت کاظمین الغیظ تمام چهره امام متبسم شد . غلام گفت .وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ. اما فرمودن درراه خدا آزادت کردم. وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ حضرت فرمودند ..درراهمی به اوعنایت .. ویک کنیزهم به شما بخشیدم. دنباله آیه 
  26. .وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (آل عمران /135)
  27. أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (آل عمران /136)
  28. می فرماید اجرالعاملین نه اجرعمل .. وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ.... وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ... وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ
  29. بودند افرادی که خداوندشان به اشان راه نمود به اینجاها راه پیداکردند.
  30. یکی از بازاریان محترم تهران . حا لا در پیری به سرمی برد ایشان تعریف کردند که من در جوانی رفتم منزل آقا شیخ حسین زاهد آیت الله .....می گفت من رفتم منزل ایشان یک قالیچه ای از منزل ایشان برداشتم آمدم بیایم پشت درب به مرحوم سیخ حسین زاهد برخوردکرده پشت درب آمدم بیایم ایشان با کلید دررا باز کرد خدا رحمت کند ایشان را پشت در وقتی مواجه شدم با ایشان آقا فرمودند به به سلام علیکم خوش امدید. به فرمایید مهامان ناخوانده حبیب خداست .می گفت وقتی که گفت بهبه من داشتم از خجالت آب می شدم دستم را گرفتند بردند طرف منزل مهمان حبیب خداست.نشتیم ویک مقدار صحبت ویک مقدارهم پول برای خرجی برایم عنایت فرمودند وگفتند من این قالیچه را هم به شما بخشیدم بروید باآن کاسبی کنید ان شالله کسب با برکتی داشته باشید. می تا در خانه خودمان من گریه می کردم. رفتم در بازار تهران کاسبی انجام دادم وکارهای بزرگی که در بازار انجام دادم ازبرکت ان قالیچه بود ..
  31. الَّذینَ‏ یُنْفِقُونَ‏ فِی‏ السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (آل عمران/134)
  32. أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (آل عمران /136)
  33. ص42..الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره/274)
  34. در شان نزول این آیه :  آقا جانمان حضرت علی  امیرالمومنین  چهار دینار داشتند یک دینار آن را علنی ومخفیانه وآشکارا و هم شب وهم روز انفاق کردند .هم یواشکی وهم علنی .. حالا خدا چه کارمی کند. چند برابر
  35. ص 45..وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ چندبرابرفَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (بقره/265)
  36. ص46.. وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ (بقره/270)
  37. امکان ندارد ازمال حلال بدهید عوض ندهد ازمال حلال بدهید  حد اکثر هفتصد آیا در مور کشور بانکها این غمل را می کنند ؟ نمی کنند! مستحب هم است که وقتی خواستم پولم را خواستم یرگردانم پک مقدار که دوستدارم بدهم بون اینکه پک چیزی به بانک بدهم. خدامیداند تجارت رونق می گیرد برکت زیاد می شود دزدی ازبین میرفت  بیکاری ازبین میرفت . کشاورزی توسعه پیدامیکرد . خدا شاهد است ده برابر ..ده بدهید هفتصد برابر.
  38. متقین  ... «اللّهمّ‏ صلّ‏ على‏ محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
  39. متقین  را فرمودند وقتی آمدند به ملاقات من . من خودشان را قبول می کنم .حدیث..
  40. رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ‏ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَیْهِ غَیْرُ مُعْرِضٍ‏ عَنْهُ فَلْیَتَوَالَکَ یَا عَلِیُّ.
  41. هرکس که دوست دارد که به ملاقات خدا برود  وخدا از او اقبال کند.از او روبرنگرداند، ولایت علی ابن ابیطالب را قبول بکند.هر کس با ولایت علی ابن ابیطالب باشد خدا بر او می کند.کجای قرآن نوشته صفحه 311 سوره مریم «اللّهمّ‏ صلّ‏ على‏ محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
  • حسین صفرزاده
۲۶
شهریور

                  

            بسم الله الرحمن الرحیم

            اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

           متقین 2- حجت السلام معمار منتظرین                               

  1. اولین باری که می خواهیم برویم سراغ خدا . خدایی که  عباد را قبول میکند توبه را قبول می کند.
  2. اول از بندگی طاغوت اجتناب کند. طاغوت یعنی چه؟ طاغوت در قران یعنی شیطان، شیطان در قرآن به نص سوره انعام  دو دسته اند شیاطین انس وجن ، کسی که از بندگی شیاطین انس اولی ودومی وسومی واز شیاطین جن از ابلیس وایادی آن اجتناب کند آن شخص عباد است .یعنی چه از بندگی شان اجتنام کند؟ 
  3. عن محمّد بن علىّ علیهما السّلام‏: من اصغى الى ناطق فقد عبده فان کان النّاطق عن اللَّه فقد عبد اللَّه و ان کان النّاطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس.
  4. حالا شیطان کی را دعوت می کند. الشیطان.. الشَّیْطانُ‏ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ‏: شیطان به شما وعده فقر مى‏دهد و به گناه امر مى‏کند و خدا وعده بخشش به شما مى‏دهد.
  5. اینرا گوش نکنید..خدا میگوید همه چیزهست توی شیطان وعده فقرونداری تهیدستی را به شما وعده می دهد.این حرفها از خدا نیست چون خدا هست به فضل خدا همه چیز هست. اینرا گوش نکردی یعنی اجتناب کردی از او. این را می گویند طاغوت . و تو این را گوش می کنی پکرمیشودی. کلام خدا را گوش می کنی شکر می شوی توجه  فرمودید شنگول می شوی. چون خدا هست فضل خداهم هست. حالا می فرماید فَبَشِّرْ عِبادِ.. عِبادِ یعنی چی ؟ یعنی عبد حالا ..
  6. حالا عِبادِ کیاهستند..خوب گوش کنید. یستمعون القول ای یستمعون القرآن . اول قرآن را استماع می کنند.از اول فرآن تا آخر قرآن را استماع می کنند ازاول تا آخر قران قابل استماع را دارد اما همه قرآن قابل تبعیت را ندارد. چرا؟ چوندر سوره آل عمران آیت هفتم می فرماید.  ..الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ‏ مِنْه‏..تمام آیات قرآن قابلیت تبعیت را ندارد خدا مذمت می کندمی فرماید: فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ ...پس از آیات متشابه نمی شود تبعیت کرد.
  7. حالا عباد کسانی هستند که کل قران  استماع می کنند ..از کجا تبعیت می کنند؟ ویتبعون احسنه
  8. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ «18»
  9. فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ مختصر یعنی تبعیت می کنند از محمد وآل محمد . «اللّهمّ‏ صلّ‏ على‏ محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
  10. پس عباد خدا کسانی هستند که تابع سخن را از محمد وآل محمد می شنوند وپیروی از محمد وآل محمد را دارند.کیا هستند پیروی از محمد وآل محمد را؟ آنهایی هستند که خدا آنهارا هدایت کرده آنها چه صفتی دارند. و آنانند همان خردمندان.که پیروی از محمد وآل محمد را دارند.
  11. پس عباد خدا کسانی هستند که تابع پیامبر واهل بیتند. وَ مَنْ أَحْسَنُ‏ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً- وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِین‏ ....آن شخص کیه؟ آیه تبارک سوره پوسف . قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى‏ اللَّهِ‏ عَلى‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (پوسف /108)
  12. آن کس که تابع پیامبر است چه کسی است؟ امیرالمومنین وفرزندانش یک پس از دیگری تا حضرت ولی عصر عج الله تعالی الشریف.
  13. هر کسی که عبد شد خدا می فرماید یقبل توبة  عن عباد نمازی که با تبعیت با اعوا الی الله کیست مسلم تر از امیرالمومنین؟....
  14. سخن را از محمد وآل محمد می شنوند وپیروی از محمد وآل محمد را دارند.کیا هستند پیروی از محمد وآل محمد را؟ آنهایی هستند که خدا آنهارا هدایت کرده آنها چه صفتی دارند. و آنانند همان خردمندان.که پیروی از محمد وآل محمد را دارند. رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ‏ تَبِعَنی‏ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی‏ فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ (ابراهیم/36)
  15. اعمالی عبادی که تبعیت از پیامبراست مورد قبول خداست. نمازی که تبعیت از پیامبراست مورد قبول خداست.روزه ای که تبعیت از پیامبراست مورد قبول خداست. حجی که تبعیت از پیامبراست مورد قبول خداست.
  16. این مورد را شنیدید حالا این عباد کیا هستند؟ حالا یک سؤال آیا این عباد اسمم دارد در قرآن؟ سوره مبارک زخرف ص494 آیه 67 الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ (زخرف/67)
  17. الْأَخِلاَّءُ دوستها یَوْمَئِذٍ روز قیامت بَعْضُهُمْ  بعضی از این دوستها عَدُوٌّ دشمن یک دیگرند إِلاَّ الْمُتَّقینَ .مگر متقین .
  18. عزیزان هرکس شما را عوض عرضی بخواهد شما را دوست ندارد شما را برای آن غرض دوست دارد. هرکس شما را برای خاطرخدا بخواهد آن وقت شما را دوست دارد شما را برای بخاطر خدا دوست دارد. قرآن می فرماید تمام دوستی ها در دنیا دشمنی است. روز قیامت که صحنه قیامت می شود آن وقت دوست واقعی هنگام حوادث که آشکارمی شود که دوست واقعی چه کسی است. إِلاَّ الْمُتَّقینَ متقین  دوستی دارای مدومت واقعی است.
  19. حالامتقین کیاهستند؟ علی عباد ؟ عباد کیابودند ؟ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...
  20. خدا کیا می پذیرد ؟ عمل  کیا می پذیرد ؟ به کی اعتماد می کند ؟ به کسانی که متقینند. متقون کیا هستند . سوره مائده ص112 آیه 27
  21. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ (مائده/27)
  22. بشما بدهم خبردو فرزند حضرت آدم هابیل وقابیل.
  23. دوتاشان می خواستند قربانی بدهند. ازیکشان قبول شد و از یکی دیگر قبول نشد. قابیل به هابیل گفت ترا حتما می کشم جناب هابیل گفت  خدا این است وجز این نیست که حتما خدا عمل را از کی قبول می کند ؟  از متقین.
  24. هنگام ملاقات خدا اگر بخواهیم عملمان را قبول بکند وبه پذیرد باید از کیا بشیم ؟ ازمتقین.
  25. یعنی چه که از متقین بودن؟
  26. متقین کسانی هستند که لحظه ای غیر از حق فکرنمی کنند.ازلحظه ای از حق جدا نمی شوند. متقین‏ در دنیا کسانى‏ هستند که اهل فضیلت مى‏باشند، به حق سخن مى‏گویند.. بدان که على امام متقین‏ و رهبر کسانى‏ است که از کثرت عبادت پیشانیشان مى‏درخشد و أمیر مؤمنان مى‏باشد. متقی کسی است که تمام وجودش تقوا و الگوست. متقی از گناه پرهیزوسر تاپا مجسمه تقوا.است.
  27. شما کی را قبول دارید در اطرافتان که برای خدا شما را بخواهد. متقی کسی است که شمارا برای خدابخواهد.واین مطلب عالاء وآرزو های بشری است. ببینید عزیزان ..متقی یک صفت بیشتر ندارد عالائ متقین همه از یک صفت سرچشمه گرفته است. متقی قرآن را نگاه می کند تصدیق می کند تصدیق عملی هم برای جدا نشدن یک لحظه برای خداست. چون خدا گفته با تمام وجودش قبول کرد. پس اگر من در قول تصدق کرده ام ودرعمل از خدا جدا شده ام چون در فعل وعمل از تصدیق جداهستم.با تمام وجود قبول نکرده ام.خدا وقتی در قرآن می خواهد از متقین تعریف بکند فقط یک فعل به متقین نسبت می دهد یک فعل..
  28. با هم می رویم ص 462 سوره زمر.آیه 33
  29. وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (الزمر/33)
  30. الذی جاء بالصدق وانهایی که این صدق را قبول کردند أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ..
  31. متقون یک صفت بیشترندارد وآن قبول صدق است. متقی با یک فعل متقون شده وآنهم تصدیق کل خداست. شما که نصف شب بلند می شوید نماز شب می خوانید. این نماز تصدیق کل قرآنی است که نازل شده .متقی یعنی تصدیق همه حواسش در این است که مبادا یک حاشیه ای به قرآن بزند. متقی با تمام وجودش ایمان ظیدا کرده که این کتاب از خداست .پیامبراکرم این کتاب را از طرف خدا آورده است.... عزیزان تصدیق متقی در کجا ظاهر می شود؟
  32. دنبال آیه را ببینید. لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ (الزمر/34)
  33. یعنی احسان شما تصدیق آیات خداست. خدا گفته اگر شما احسان کنید من ده برابر به شما می دهم
  34. در حقیقت خدا گفته که اگر شما آیات مرا تصدیق کردید من ده برابر به شما احسان می کنم.
  35. قرآن می گوید متقین همه وجودشان تصدیق است  وهمه باید به پذیرند.
  36. یک شاهد عملی در قرآن با هم ببینیم سوره زاریات ص 522 ..آیه 15.
  37. إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (الزاریات /15)
  38. آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ (الزاریات /16)
  39. متقین کیا بودند؟ آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ آنچه که خدایشان به آنها عطاکرده می کردند. کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ آنها از قبل از محسنین بودند، همین متقین اسمشان چی بود در دنیا محسنین ، یعنی چیزی که دستشان بوده فعلا اعلام کردند.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
شهریور

 

 

                                                                                                                                                                   

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                                                              

  1. نشست ششم متقین جمعه  14/9/1397. بیست وهفتم ربیع الثانی  1440
  2. «اعوذ بالله‏ من‏ الشیطان الرجیم»..بسم الله  الرحمن الرحیم .الحمد الحمد للّه رب العالمین‏  و صلاة وسلام علی رسول  الله وعلی آله آل الله  ولعنة اللّه على‏ اعدائهم‏ الی یوم لقاء الله  محضر مبارک ام ائمه  فاطمه الزهرا علیها  السلام وارواح طیبه شهداء کربلا وسلامتی وتعجل در فرج امام عصر عجل‏ اللَّه‏ تعالى فرجه الشریف‏ همه با هم صلوات قرایی حتم می کنیم .
  3. درمحضر خطبه متقین امام امیرالمومنین بهره می بریدم . این قسمتی که امام فرمودند: متقین کسانی هستند که، و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب، و خوفا من العقاب، (اختیارمصباح‏السالکین صفحه‏ى 380) اگر نبود اجلهایی  برای مقین خداوند قادر منصوب کرده است رواح ایشان را پرمی کشید و به لقاء خدا می رفتند، شوقا عن  الثواب خوفا من العقاب....
  4. مبانی ملاقات خدا را به دکر خدا وعنایت ولی عصربه فضل الهی عنوان کردیم وگفته شد که مسئله لقاء الله که یکی ازموضوعاتی است که در زندگی هر انسانی اتفاق خواهد افتاد. در چند جلسه  از قرآن کلام الله مجید به لطف الهی بهر برداری شد.  یکی از نکات مهمی که ازهر مسلماتی  در ملاقات خدا هست که برای هر انسانی اتفاق خواهد افتاد. فرحی لقاء الله هست. برای کسانی مشتاق لقا ء الله هستند فرح دارند. وهمه ما به لقاء الله لحظه به لحظه داریم نزدیک می شویم. ورسیدیم به این جا که مسئله لقاء الله تصدیق است .وبا تصدیق با قدرت الله. وانکار قدرت خدا مساوی با تقدیرقدرت الله. بعد ازبیان این مقدمات به این نکته رسیدیم که حین ملاقات خدا نکاتی را خدا بیان فرموده  است.که ولایت هرکدام ازائمه معصومین ما را کمک می کند برای برطرف کردن این نکته ها درحین لقاء الله .یکی از نکات هنگام ملافات خدا این است که در حین ملاقات خدا ، خدا بنده وجنابعلی را خدا قبول بکند اینکه  نبده وجنابعالی خود را برای ملاقات آماده کنیم .واینکه خدا بنده را قبول کند وبما نظر کند  وازما روی نگرداند یک مطلب دیگری است. برای اینکه عزیزان آشنا بشوند که چنین مطلبی درقران کریم هست. فردآماده است ولی خدای مهربان با ایشان تکلم نمی کند! خود شما بلا تشبیه با کسی مواجه شوید که او را قبول قبلی نفرموده باشید. ازاو  در دل مردی از اوداردید نعوذا بالله اولین خاصیت آن این است که میل ندارید با او سحن بگوید.
  5. در سوره مبارکه بقره عزیزان مشرف شوند ص26 برای اینکه اطلاع بیابیم که با کدامین دسته هستیم  آیه174 را با هم می بینیم
  6. إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (174)
  7. إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ:کسانی که آیاتی را که ازخدا نازل شده است کتمان کنند. 
  8. خوب ما أَنْزَلَ اللَّهُ  چیست ؟ تمام ما أَنْزَلَ اللَّهُ  را در سوره (المایده/67)  فرمود: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ.. تمام ما أَنْزَلَ اللَّهُ اهل بیت وعصمت وطهارت هسنتد این متن صریح قرآن کریم است. وروایات هم در حصوص فراوان است. حالاکسانی معاذالله کتمان کنند ما أَنْزَلَ اللَّهُ را وچه کنند وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلیلاً این قَلیل  ! از مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلا مَتاعُ‏ قلیل است. آن کسان دنیا را خریدند به ولایت مولی امیرالمومنین واهل بیت . أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ  آیت الله آقای بهاالدینی می فرمودند ! هیچ غذابی بالاتر از این نیست. بد ترین عذاب برای بنده این است که خدا بکسی بگوید برو گم شو! وَ لا یُزَکِّیهِمْ اصلا ما را ترد می کند . آن وقتی که خدای مهربان مثل دسته گل بنده اش را وارد بهشت می کند وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ  اینها عذاب شان این است.
  9. دنباله آیه را ببینید. أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ (بقره /175)
  10. أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ ضلالة را خریدند و بِالْهُدى که ولایت آل محمد است را رها کردند ! «اللّهمّ‏ صلّ‏ على‏ محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
  11. وعذاب را خریدند با اینکه مغقرت اللهی را داشتند. فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ..
  12. این آیه جالب است.  توضیح این آیه را نگاه کنید ص59 سوره آل عمران آیه 77آورده است.
  13. إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (آل عمران/77)
  14. إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ حالا کسی بیاید این عهد را بفروشد به مال قلیل دنیا ، آن کسانی که عهد خدا را می فروشند به دنیا . أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (آل عمران/77)..سؤال عهد خداچیست؟
  15. وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ‏ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ (بقره/124)
  16. قالَ ابراهیم وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏  همه فرزندانم ؟ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی حطاب رسید که نه ، امامت من بعصی اززریه  اسماعیل تا پیامبر وآقا جان علی امیرالمومنین تا برسد به ولی عصرو کسانی که ولایت آقا جان علی  امیرالمومنین را قبول ندارند نمی رسد. این نص قرآن .. حالا بیایند این عهد خدای مهربان را بفروشند به مطاع قلیل دنیایی روز عاشورا به ملک ری این عهد را بفروشند!!!
  17. بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً به مال اندک دنیا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ خلا یعنی بهره یعنی هیچ بهره ای در آخرت ندارند دستشان خالی است.  وقتی راوی سؤال کرد فرمودند. وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ خداهم با آنها تکلم نمی کند.
  18. وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ اصلا خدا به آنها نگاه هم نمی کند وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ..
  19. این دو آیه را مثال آوردم که سؤال چکاربکنیم موقعی که می رویم ملاقات خدا ، خدا ما را به پذیرد؟ خدا بما رو کند بما نگاه کند، حالا اول برویم قرآن بخوانیم وبعد برویم سراغ روایات .
  20. درقرآن یک دسته هستند خدا خودشان را قبول می کنند ویک دسته هستند که فعل وعملشان مورد قبول می گیرد. نمی خواهم اصطلاحات فنی بکارببرم .. یک دسته فاعلند ویک دسته صاحب فعلند خدا گاهی فاعل را قبول می کنند وگاهی صاحب فعل را. اجازه بدهید اول ببینیم خدا چه فعلی را از چه کسی قبول می کند. به قرآن مراجعه کنیم . اگرعزیزان  ص 20 سوره مبارکه بقره ایه 127
  21. وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ‏ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (127)
  22. حضرت ابراهیم یک دعا کردند ، دعایشان چیه ، رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ..خدایا از من اسماعیل وابراهیم  قبول بفرما..
  23. این قبول از اسماعیل وابراهیم  قبول از عمل است. خدا هم قبول فرمودند.اما نمی خواهیم بگویم قاعده برای قبول چه است.پس قبول قبول عمل است. اما یک وقت  قبول ، قبول عامل است. عامل چیه عامل آن کسی است که آن عمل ازاوسرزده. حالا می خواهیم قبول عمل بالاتر است یا قبول عامل ؟ مسلما قبول عامل بالاتر است.  ان شاالله من وجنابعالی در یک مرتبه ای قرار می گیریم که هم خودمان را قبول کنند وهم عملمانرا ان اشاالله.
  24. حالا عامل چه است . زحمت بکشید مشرف بشویم به ص 54 سوره آل عمران آیه 35.
  25. إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (35) (آل عمران/35)
  26. آنجا عمل بود رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ  حال عامل آن کسی است که عمل را انجام می دهد حال این عامل درنیت چه دارد می شنود سخن ما را و به اینکه در قلب ما چه می گذرد الْعَلیمُ است.پس چون علیم وعلم نیات مادارد باید مراقب نیاتمان باشیم  اگر می خواهیم ما بخواهیم ما عملمان مورد قبول قرار بگیریم با ید مراقب نیاتمان  باشیم .. امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏..
  27. همسرِ «عمران» گفت: «خداوندا! آنچه را در رحم دارم، براى تو نذر کردم، که «محرَّر» (و آزاد، براى خدمت خانه تو) باشد. فَتَقَبَّلْ مِنِّی از من همسر عمران بپذیر، إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ که تو شنوا و دانایى! (35) هم ابنجا وهم درآخر آیه که حضرت ابراهیم دعا کردند آخرآیه شد إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.. یعنی چه که خدا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ  است. خدای مهربان نیات شما را علم دارد. این عامل درنیت چه دارد می شنود سخن ما را و به اینکه در قلب ما چه می گذرد الْعَلیمُ است.پس چون علیم وعلم نیات مادارد باید مراقب نیاتمان باشیم  اگر می خواهیم ما بخواهیم ما عملمان مورد قبول قرار بگیریم با ید مراقب نیاتمان  باشیم .چون خدا السَّمیعُ الْعَلیمُ. است. خوب درآیه بعد چه گفت:
  28. فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ (آل عمران/36)
  29. فَلَمَّا وَضَعَتْها یعنی مریم به دنیا آمد. قالَتْ... إِنِّی أُعیذُها بِکَ. این جا تکه حدیث کساء . وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ ...فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ‏ حَسَن‏...(آل عمران/37) اینجا نمی گوید ما از همسر عمران قبول کردیم می گوید ما قبول کردیم خود مریم را..چون همسر عمران آنچه که در بطن خود بود نذرکرد برای خدا . اونذرکرد برای خدا، خداهم فرمود فَتَقَبَّلَها ما قبول کرد یم جناب مریم را ، اینجا قبول عامل است فَتَقَبَّلَهامنا قبول عامل است.  
  30. صحبت ما دراینجا این است که وقتی ما میرویم ملاقات خدا ، خدا بجای اینکه نماز را قبول کند نماز گذاررا قبول کند. بجای اینکه روزه را قبول کند روزه گذاررا قبول کند. بجای اینکه حج را قبول کند  حاج را قبول کند.تازه بشود نسخه صحیح.. یک جور دیگه توضیح می دهم آقاجان امیر فرمودند .  فاعل خیر خیرمنه. عامل هر خیری از آن خیر بهتر است. شما که نماز می خوانید از نمازی که می خوانید بهترید، شما که می روید وقتی فارغ حج شدید ازاعمال حجی که بجا می آورید بهترید، این کلام آقاجان علی امیرالمونین. فاعل خیر خیرمنه.فواید خوب است اما شما که  عمل را انجام میدهید بهترید از فواید. صحبت ما این است. وقتی که می رویم ملاقات خدا.چه کار بکنیم وقتی خدا عمل مارا قبول کرد خداخودمان را قبول بکند..
  31. گفتگوبرسر این مسئله است که  چند روزی که فرصت داریم دردنیا کاری کنیم که وقتی به ملاقات خدا رفتیم خدای مهربان هم  عملمان را قبول کند وهم خودمان را قبول کند.
  32. بعصی وقتها عملمان را قبول دارند وخودمان را قبول ندارد
  33. حالا که به اینجا رسیدیم بینیم  قرآن  کیا را قبول دارد. در قرآن کریم در این زمینه آیات فراوان داریم. ولی ما به دوسه آیه اشاره می کنیم.
  34. یک ص 486سوره مبارکه شوراآیه 25
  35. وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (شورا/25)
  36. او توبه را قبول می کند از کیا از عباد.یعنی کیا عملشان مورد توجه خداست؟ عباد،
  37. خوب عباد کیا هستند که تمام اعمال عباد مورد قبول است.این عباد کیا هستند؟
  38. که خدای مهربان خیلی روشن مبین آشکار بدون تخصیص توبه انها را قبول می کند .نماز عباد قبول است.  
  39. خوب عباد کیا هستند ؟ خدای مهربان  در دوآیه مبین روشن واضح بدون توضیح کلی تعریف  عباد را کرده است.
  40. باهم میایم ص 460 سوره زمر.آیه 17.18.
  41. وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ (زمر/17)
  42. الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر/18)

الحمد لله رب العالمین اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده