پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۹۲۵ مطلب توسط «حسین صفرزاده» ثبت شده است

۲۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین73- مهار کردن قوه غضب‏ مکظوما عیظه‏ ترجمه: (مى‏بینى براى فرد پرهیزکار که) خشم او فرو نشسته است.***

  2. علاج غضب ‏الف- براى علاج غضب در همان حالت غضب و اشتعال آن، امورى علمى و عملى را علماء اخلاق و روانپزشکان ذکر کرده‏اند:
  3. علاج علمى- آن که در مفاسد غضب فکر کند که موجب هتک حرمت و نوامیس مردم مى‏شود، گاه موجب قتل یا به خاک مذلت نشاندن مظلومى مى‏گردد، گاهى باعث کینه‏توزى و حسد و غیره مى‏شود و این مفاسد هر یکى براى هلاکت انسان کافى است.
  4. علاج عملى- عمده آن انصراف و منحرف کردن نفس در ابتداى پیدایش این حالت است، زیرا که آتش را در مراحل ابتدائى به راحتى مى‏توان مهار کرد، تا این شعله بیشتر مشتعل نشده خود را به وسائلى منصرف کند، یا به رفتن از آن محل، یا به تغییر حالت، اگر نشسته است برخیزد و اگر ایستاده است بنشیند، یا به ذکر خداى مشغول شود، بلکه بعضى ذکر خدا را در حال غضب واجب دانسته‏اند.
  5. موجب رفتن وسوسه  - در نزد امام باقر (علیه السلام) سخن از غضب به میان آمد، فرمودند: «همانا انسان غضبناک مى‏شود و راضى نمى‏شود تا داخل آتش شود، پس هر کسى که غضب بر کسى کرد و ایستاده است زود بنشیند، زیرا این عمل موجب رفتن وسوسه شیطان از او مى‏شود ...».
  6. ب- براى معالجه اساسى غضب نیز فرموده‏اند: باید ریشه غضب را جستجو کرده و با آن مبارزه نمود، گاهى عجب، افتخار، تکبر، لجاجت، مزاح، و غیره است ولى عمده آنها به دو چیز برمى‏گردد:
  7. یکى حبّ نفس است، که از آن حبّ مال و جاه و شرف و حبّ نفوذ اراده و بسط قدرت تولید مى‏شود، و اینها نوعاً اسباب هیجان آتش غضب مى‏گردد، زیرا انسانى که داراى این چنین محبتهائى است، به این امور خیلى اهمیت مى‏دهد، و موقعیت اینها در قلبش بزرگ است و اگر مختصر مزاحمتى در یکى از اینها برایش پیش آمد کند و یا احتمال مزاحمت دهد، بى موقع غضب کند و جوش و خروش نماید و مالک نفس خود نشود ولى اگر تمایلش چندان شدید نباشد، به این امور اهمیت ندهد
  8. وسکونت نفس و طمأنینه حاصل از ترک حبّ جاه و شرف و سایر شُعَبات آن نگذرد نفس برخلاف رویه و عدالت قدمى گذارد. و انسان بى تکلّف و زحمت در مقابل ناملایمات بردبارى کند و عنان صبرش گسیخته نشود و اگر حبّ دنیا از دلش ریشه‏کن شود و قلع این ماده فساد بکلّى شود، تمام مفاسد نیز از قلب‏ هجرت کند و تمام محاسن اخلاقى در مملکت روح وارد گردد.
  9. و سبب دیگر از مهیجات غضب آن است که انسان غضب و مفاسد حاصل از آن را که از اعظم قبائح و نقایص و رذائل است، به واسطه جهل و نادانى، کمال گمان کند و از محاسن شمرد، چنانچه بعضى از جهّال آنها را از جوانمردى و شجاعت و شهامت و بزرگى دانند و از خود تعریف‏ها و توصیفها کنند که ما چنین و چنان کردیم و شجاعت را که از اعظم صفات مؤمنین است، با این صفت زشت اشتباه کند باید بداند که شجاعت غیر از این رذیله است و موجبات و مبادى و آثار و خواص آن نیز غیر آن است.
  10. مبدأ شجاعت قوت نفس و طمأنینه آن و اعتدال و ایمان و قلّت مبالات به زخارف دنیا و پست و بلند آن است ولى غضب از ضعف نفس و سستى ایمان و عدم اعتدال مزاج و محبت دنیا و خوف از دست رفتن لذائذ دنیوى است و در مورد آثار نیز، فردِ غضبناک در حال شدت و فوران غضب مثل دیوانه‏ها، عنان گسیخته شده و چون حیوانات درنده گشته
  11. آئینه به دست او بدهند،-و بدون ملاحظه عواقب امور و بدون رویه و حکم عقل حمله کند و افعال و اطوار زشت و قبیح از او صادر شود، مالک زبان و دست و پا و سائر اعضاى خود نباشد چشم و لب و دهن را به طورى زشت و بدترکیب کند که اگر در آن حال آئینه به دست او بدهند، از زشتى صورت خود خجل و شرمسار گردد.
  12. شخص شجاع در تمام این موارد - بعضى از اینها به حیواناتى بى شعور بلکه به جمادات غضب کنند هوا و زمین و برف و باد و باران و سائر حوادث را سبّ کنند، اگر خلاف مطلوب آنها جریان پیدا کند، گاهى بر قلم و کتاب و کاسه و کوزه غضب کنند، آنها را درهم شکنند یا پاره کنند، ولى شخص شجاع در تمام این موارد برخلاف عمل کند،
  13. به موقع غضب کند - کارهایش از روى رویه و میزان عقل و طمأنینه نفس است، به موقع غضب کند و در موقع خود حلم پیشه کند، هر چیزى او را به غضب در نیاورد، و موقع غضب به کلى از کنترل خارج نمى‏شود و با تمیز و عقل انتقام کشد، مى‏فهمد از که انتقام کشد و به چه اندازه و به چه کیفیت‏کند و از که عفو و اغماض نماید و بطور کلى کارى کند که پشیمانى ندارد.
  14. به ذلت معذرت‏خواهى - یکى از حکماء جمله بسیار ارزنده‏اى دارد که قابل توجه است، او مى‏گوید:«لا یَفى عِزُّ الفضبِ بَذِلّة الاعتذار»: «عزت غضب به ذلت معذرت‏خواهى برابرى نمى‏کند».
  15. ذلت نزد ارباب بصیرت - یعنى فرد غضبناک فکر مى‏کند با این عمل عزّتى براى خود کسب کرده و خود را مى‏گیرد و به خود مى‏بالد، ولى این عزّت در برابر ذلّت پشیمانى و عذرخواهى قابل مقایسه نیست، اصلا در این عمل هر چه هست ذلت است و نزد ارباب بصیرت عزّتى نیست.
  16. شیطان دشمن خدا - مردى به نزد ربیع بن زیاد حارثى آمد و گفت فلانى غیبت تو را کرده، و به تو دشنام داده، گفت: به خدا قسم من از کسى که به او امر کرده خشمگین و غضبناکم، مرد گفت چه کسى به او امر کرده است؟ گفت شیطان، دشمن خدا، گمراه کرد او را تا به گناهش وادارد و اراده کرد تا مرا بر ضد اوغضبناک کند و مجازاتش کنم
  17. خداوند آن مرد را بیامرزد - و به خدا آنچه را دوست دارد به او ندهم، خداوند گناهان ما و آن مردى را که پشت سر من غیبت کرد و ناسزا گفت، بیامرزد.
  18. آب سرد حلم - پس برادر کظم غیظ کن و شعله خشم خود را با آب سرد حلم فرو نشان.
  19. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ما تَجَرَّع عبدٌ جرعَةً افضَلْ عند اللّه مِنْ جرعة غیظ کَظَمَها لِلّه ابتغاء وجه اللّه»:
  20. جرعه ای با فضلیت - «هیچ بنده‏اى جرعه‏اى نخورد که با فضیلت‏تر باشد نزد خداوند از جرعه غیظى که آن را براى خدا و رسیدن به رضاى او خورد و کظم غیظ نمود».
  21. درون پر ایمان - در جاى دیگر فرمودند: کسى که کظم غیظ نمود، خداوند درون او را پر از ایمان گرداند.
  22. جرعه خشم بنوشید - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هیچ جرعه‏اى بنده ننوشد نزد خداى عزوجل که محبوبتر باشد از جرعه خشمى که هنگام غیظ در دل بنوشد، بوسیله صبر یا خویشتن دارى.
  23. محبوب ترین دوجرعه - در جاى دیگر فرمودند: از محبوبترین راهها به سوى خداوند عزوجل دو جرعه است: یکى جرعه غضبى که با حلم رد کنى و دیگرى مصیبتى که با صبر دفع کنى.
  24. برای رضای خدا - متّقین محکوم غرایز نیستند، آنان حاکم ومالک خویشتن‏اند. «الْکاظِمِینَ‏ الْغَیْظَ» هنگام خشم، براى رضاى او خود را نگاه مى‏دارد. «وَ الْکاظِمِینَ‏ الْغَیْظَ» - وَ الْکاظِمِینَ‏ الْغَیْظ. (آل عمران/ 134)
  25. پاداش فروبردن غیض - امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بنده‏اى نیست که خشم خود را فرو ببرد، مگر آنکه خداوند عزّت او را در دنیا و آخرت فزونى بخشد. خداوند فرمود: «و الکاظمینَ‏ الغَیظِ ... و اللّه یُحبّ المحسنین» این پاداش فروبردن آن خشم است.
  26. گیرم شما روى دلیلى هم غیظ کردید، مسلمان باید غیظ خودش را فرو نشاند. اصلًا پهلوان کیست؟ ما پهلوان به کسى مى‏گوئیم که یک ماشین بارى را سردست بلند کند. على ابن ابیطالب مى‏گوید پهلوان کسى است که هنگام غیظ کردن بتواند خودش را نگه دارد.
  27. یکی از انسان صفات مومن این است که غیظش را فروکش کند گذشته‏ها را به رخ نکشد «وَ الْکاظِمینَ‏ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس» (آل عمران/ 134) انسان ممکن است تصمیم خطرناک بگیرد پشیمان بشود ولى خیلى کم احتمال دارد که آدم از عفو پشیمان بشود چرا بخشیدم در بخشیدن پشیمانى نیست گذشته را بروى خودمان نیاوریم‏
  28. مرحوم الهى در ذیل فرازهاى‏ (تراه قریباً امله قلیلا زلله خاشعاً قلبه قانعة نفسه منزوراً کله سهلا امره حریزاً دینه میتة شهوته مکظوما غیظه) گوید:
    1. تو چون آن پاک گوهر باز بینى‏
     

    بدین اوصاف خوش دمساز بینى‏

    امل نزدیک و لغزش اندک و باز

     

    دل خاشع به مهر دوست دمساز

    1. قناعت پیشه و کم خوار و آسان‏
     

    همه کارش در آئین سخت بنیان‏

    به دست قدرت روحانى خویش‏

     

    سپرده شهوت نفس بد اندیش‏

    1. فرو بنشانده شعله آتش خشم‏
     

    نه چینش در جبین نى خیره در چشم‏

         
  29. حکایت‏
  30. شنیدستم کنیز شاه سجاد

     

    که بر حلمش ز ایزد آفرین باد

    فتاد ابریقش از کف بر رخ شاه‏

     

    که گلگون گشتى از خون روى آن ماه‏

    1. شه دین بر کنیزک دیده بگشود
     

    نگاهى خوش به چشم قهر فرمود

     

    1. کنیز (الکاظمین الغیظ) برخواند
     

    هماندم خشم و قهر شاه بنشاند

    ز قرآن باز خواند او آیت عفو

     

    شه سجاد برزد رایت عفو

    1. به ذکر محسنین آمد که سجاد
     

    به جاى قهر کرد از لطفش آزاد

    الهى شو زنیکان جو نشانه‏

     

    وز آن شه بشنو آن شیرین ترانه‏

    1. از آنشه بردبارى را بیاموز
     

    چراغ معرفت جان را بیفروز

    که با نیکى و حلم و بردبارى‏

     

    رهى از جور خلق و قهر بارى‏

  31. حکایت‏
  32. شنیدستم ز عیساى مجرّد

     

    یکى پرسید کى روح مؤید

    چه باشد سخت‏تر در هر دو عالم‏

     

    بگفتا خشم ایزد دان مسلّم‏

    بگفت آن کیست کز خشم خدا رست‏

     

    بگفت آن کس که چشم از خشم خود بست‏

         

     

    1. تو با هر نیک و بد گر هوشیارى‏
     

    رها کن خشم و بگزین بردبارى‏

    به دام خشم و شهوت تا اسیرى‏

     

    اگر شاهى یکى مسکین فقیرى‏

    1. الهى خشم خود بنشان چو خواهى
     

    که ایمن باشى از خشم الهى‏

         
  33. *** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 411
  34. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

 @nahjolbalaghehfarzad  یا https://safarzade.blog.ir

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین - متقین -72-  خاموش کردن شعله‏هاى شهوت ‏ «میتة شهوت ه» ترجمه: (مى‏بینى براى پرهیزکار که) شهوت  او مرده است.***
  2. مرگ شهوت ، - شرح: از ویژگیهاى دیگر پرهیزکاران خاموش کردن شعله‏هاى شهوت  است، مراد از مرگ شهوت ، کنترل و اعتدال آن و عدم سرکشى آن است، نه این که واقعاً این غریزه خدادادى را نابود کنند که این نیز طبق روایات عملى نکوهیده و غیر جائز است، حضرت، موت را کنایه از فروشى شهوت  و عدم طغیان گرفته‏اند، زیرا مرده نیز بعد از مرگ دیگر قدرت طغیانگرى ندارد، شهوت  دشمنى است که اگر رها شود، انسان را به هلاکت مى‏اندازد.
  3. بعد معرفت وشناخت - امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) نقل کردند که: «ثلاث اخافهن على امتى بعدى: الضلالة بعد المعرفته و مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج»: «سه چیز است که بعد از خود بر امت خود مى‏ترسم: گمراهى بعد از معرفت و شناخت، و گمراهى در آزمایشها و امتحانات، و شهوت  شکم و فرج» (اشاره به شهوت  جنسى).
  4. عبادتی با فضیلت - امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند: «عبادتى با فضیلت‏تر از پاکدامنى شکم و فرج نیست». امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیار فرمودند که:
  5. «افْضَلُ العبادةِ العِفاف»: «بهترین عبادت، عفاف و پاکدامنى و کنترل شهوات است».
  6. رشد و هدایت - مولى على (علیه السلام) در وصیتى به فرزند خود محمدبن حنفیه، مى‏فرمایند: مَنْ لَم یُعطِ نفسه شهوت ها اصابَ رُشْدَه؛ «کسى که خواهش‏هاى نفس را در اختیارش نگذاشت و به خواسته‏ها و تمایلات آن جواب مثبت نداد، به رشد و هدایت رسیده است».
  7.  پست‏ترین مردگان - میلها و خواسته‏ها در هر زمینه‏اى که باشد، براى پرهیزکاران واقعى قابل کنترل است، و هیچگاه اسیر و برده شهوت  نمى‏شوند. زیرا برده شهوت  پست‏ترین مردگان است‏ «عبدالشهواة اذلُّ من عبدالرّق»
  8. اسارت بی پایان - و کسى که اسیر شهوت  شد، اسارتش پایان نپذیرد، مگر با مرگ‏ «عبدُ الشّهوة اسیرٌ لا ینفک أسْرهُ» ) و پرهیزکاران به مقتضاى علم (و ایمانى) که دارند به بردگى شهوت  کشیده نمى‏شوند
  9. جاهل برده شهوت  - که‏ «الجاهلُ عَبدُ شهوت ه»: «جاهل برده شهوت  خود است» و اساساً خواهشهاى نفسانى جاهلان را اسیر مى‏کند «الشهواتُ تَسْتَرِقُّ الجُهُول» و اگر شهوت  کنترل شد یعنى عقل حاکم شده است:
  10. لجام نفس خودت - نیکى از عرفا گفته است: چه حیوان چموشى محتاج‏تر است به لجام محکم، از نفس خودت.
  11. سه دشمن - یکى از زاهدان گفته: دشمنان انسان سه چیز است: دنیا، شیطان و نفس او، خود را از دنیا با زهد و بى‏اعتنائى به آن و از شیطان با مخالفت با آن و از نفس با ترک شهوات آن، حفظ کن.
  12. قبرهاى حیوانات - سقراط حکیم مریض بود به او گفتند: براى شما مرغى ذبح کنیم، گفت: دلهاى کسانى که در باب معرفت حقایق غرق باشند، منبرهاى فرشتگان و ملائکه است و شکم‏هاى کسانى که از شهوات لذت برند، قبرهاى حیوانات هلاک شده است.
  13. پرهیز از دودسته مردم - یکى از حکماى هند گفت: از دو دسته از مردم باید پرهیز کرد و دورى گزید، یکى کسى که بگوید: نه ثوابى، نه عقابى، نه معادى و نه نیکى و نه گناهى است (منکر این امور باشد و خداشناس نباشد) و دیگر آنکه مالک شهوت  خود نباشد و قادر بر گرداندن قلب و دیده‏اش از شهوت  نباشد.
  14. زندگی جاودانه - در روایتى آمده است: «اسْتَهِینُوا بِالموت کیلا تَمُوتوا و امِیْتُوا الشهواتِ تَخْلُدُوا»:
  15. «مرگ را خوار و حقیر شمارید تا نمیرید و شهوات را بمیرانید تا زندگى جاودانه یابید».
  16. حفظ شکم  عدم پر خوری - یکى از عوامل خاموش کردن شعله‏هاى خانمان‏سوز شهوات، حفظ شکم و عدم پرخورى است که حضرت در فراز قبل متذکر شده‏اند و گویا این فراز معلول فراز قبلى است و حضرت پس از آن ذکر کردند.
  17. مولى فرمودند: - خداوند ما را از همنشینى شهوت  دور گرداند که مولى فرمودند:
  18. «قَرین الشَهوة مریضُ النفس مَعْلُولُ العقل»:«همنشین شهوت  و تمایلات نفسانى، داراى نفس مریض و عقل علیل است».
  19. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 401
  20. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  21. ========
  22. بسم الله الرحمن الرحیم
  23. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  24. امیر المومنین – متقین73- علاج غضب امیر المومنین – متقین73-مهار کردن قوه غضب‏ مکظوما عیظه‏ ترجمه: (مى‏بینى براى فرد پرهیزکار که) خشم او فرو نشسته است.***
  25. مهار قوه غضب، - شرح: در فراز قبل اشاره به مهار کردن قوه شهوت  بود و حال اشاره به مهار کردن قوه غضب، دو قوه‏اى که مى‏تواند، تحت نفوذ عقل عمل کند، و انسان را مثل دو بال به عالم ملکوت پرواز دهد.
  26. محل خروج نفس - مفردات راغب گوید «کظم» محل خروج نفس را گویند و در موارد سکوت استعمال مى‏شود (انسان ساکت کسى است که گویا محل خروج کلمات را بسته است).
  27. فوران خون قلب - در مورد «غیظ» نیز مى‏گوید: شدیدترین حالت غضب است و آن حرارتى است که انسان از فوران خون قلبش احساس مى‏کند.
  28. بستن مشک - در لغت وقتى سقّا دهنه مشک را بعد از پر شدن آب مى‏بندد «کظم السقّاء»
  29.   بستن غیظ -گویند دهنه مشک را مى‏بندد تا آبهاى جمع شده در درون آن بیرون نریزد، فردى که در حالت عصبانت به سر مى‏برد کوره‏اى از آتش مى‏شود، اگر خود را کنترل کند کظم غیظ کرده است، بسیارى از جنایتها، قتلها و کشتارها، از این آتش درونى (غضب) سرچشمه مى‏گیرد.
  30. صداى غیظآلود جهنم  - انسان در حال غضب، تجلى‏گاه جهنم است، اگر خود را کنترل نکرد، زبانه و شراره این آتش به بیرون سرایت مى‏کند و در روز قیامت با همین آتش مى‏سوزد، صداى تنفس و ناله انسان غضب کرده، صداى غیظآلود جهنم است‏ (سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً): براى جهنم ناله غیظآلود و رفت و برگشت تنفس او را مى‏شنوند گویى جهنم مثل موجودى زنده است.
  31. نه تصمیم، نه اقدام! - چنانکه در روایت است، از جاهائى که شیطان بسیار به انسان نزدیک مى‏شود حال عصبانت است، پس در این حالى که محدوده قدرت شیطانى است، نه تصمیم گیر و نه عملى انجام ده، که هر دو شیطانى است و همیشه این شعار را مدّ نظر داشته باش، که در حال عصبانت نه تصمیم، نه اقدام!
  32. محدوده قدرت شیطان - محقق بزرگ، احمدبن محمد، معروف به ابن مسکویه در کتاب «طهارة الاعراق» که از کتب کم‏نظیر و گرانقدر در نیکوئى ترتیب و حسن بیان است، درباره غضب سخنى دارد که حاصل ترجمه‏اش قریب به این مضمون است:
  33. آتش فروزنده وخفه کنند - «غضب» در حقیقت عبارت از حرکتى نفسانى است که بواسطه آن، جوشش در خون قلب براى شهوت  انتقام حادث شود. پس وقتى که این حرکت تند شود، آتش غضب را افزون کند و بر افروخته‏تر سازد و شریانهاى مغز را پر کند از یک دود تیره و تاریکى به واسطه آن خود عقل کم و ناچیز شود و کار او ضعیف گردد و مَثَل انسان در این هنگام،
  34. غاری با دود خفه کننده - چنانچه حکما گویند، مَثَل غارى شود که در آن آتش افروزند و از دود خفه کننده پر گردد. پس علاج آن سخت شود و خاموش نمودن آن مشکل گردد و چنان شود که هر چه بر وى افکنند که او را فرو نشاند خود او نیز جزء آن شود
  35. از رشد وهدایت باز ماند - و بر ماده آن افزاید و سبب ازدیاد آن شود، پس از این سبب است که انسان در این حال از رشد و هدایت باز مى‏ماند.
  36. نفس شعله ور - پس از آن فرماید: و امّا بقراط (حکیم) گوید که من از کشتى‏اى که دچار بادها و طوفان‏هاى سخت شود و آن را موج‏هاى دریا متلاطم سازد، امیدوارترم از شخص غضبناک برافروخته، زیرا ممکن است کشتى را در این حال، ملّاحان با لطائف الحیل به ساحل نجات هدایت کنند و امّا نفس وقتى آتش در آن شعله ور گردد، امید نجات براى او نیست ... زیرا که هر چه حیله به خرج دهى از قبیل مواعظ و نصائح و هر چه با او فروتنى و زارى نمائى بر شعله و مایه آن افزاید.
  37. قوه غضب در اصل یکى از نعمتهاى بزرگ الهى است که بوسیله آن انسان مى‏تواند بقاى خود را حفظ کند و مدخلیتى بزرگ در تشکیل مدینه فاضله و نظام برتر دارد.
  38. نباید قوه غضبیه کشته شود - این قوه مایه أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ: است که از اوصاف مؤمنین است، اشتباه کردند کسانى که فکر کردند، باید قوه غضبیه کشته شود و خاموش کردن آن از کمالات و معارج نفس است، آنها از مقام اعتدال و حدّ کمال غافلند، نفهمیدند که در جمیع سلسله حیوانى خداوند این قوه را عبث و بیهوده نیافریده است، این سرمایه زندگانى را بى‏جهت نداده است، جهاد با دشمنان دین و دفع دشمن از مال و ناموس و دیگر نوامیس مبتنى بر این قوه است.
  39. مذمت جنبه افراط - آنچه مذمت شده، جنبه افراط آن است که امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل کردند: «الغضب یُفْسِدُ الایمان کما یُفْسد الخَلّ العَسَل»:
  40. تکه آتشی از شیطان - «غضب ایمان را فاسد مى‏کند، چنانکه سرکه عسل را». امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند: «این غضب تکه آتشى از شیطان است که در قلب فرزند آدم افروخته شده‏
  41. نگه داشتن غضب -  در حدیثى دیگر فرمودند: در تورات در خطابهائى که به موسى (علیه السلام) شده، نوشته است: اى موسى غضب خود را از کسى که تو را بر او مسلط کرده‏ام، نگاه دار، من نیز غضب خود را از تو باز مى‏دارم».
  42. غضب بر زیردست - این حدیث نشان مى‏دهد که غضب بر زیردست مظلوم، غضب الهى را به دنبال دارد.
  43. جامع‏ترین کلمات - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند از پدرم شنیدم که مى‏فرمود: مردى بادیه نشین نزد رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) آمد و گفت: من در بیابان زندگى مى‏کنم، جامع‏ترین کلمات را (که کوتاه و پرمعنا) باشد به من تعلیم کن! حضرت فرمودند: «آمرک ان لا تغضب»: تو را امر مى‏کنم که غضب نکنى»!
  44.  سخت تر از غضب نیست - سپس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: پدرم مکرّر مى‏فرمود: چه چیزى سخت‏تر از غضب است؟ همانا مرد غضب مى‏کند و نفس محترمه‏اى را که خداوند ریختن خون آن را حرام کرده، مى‏کشد و افتراء و نسبت ناروا به زن عفیفه و پاکدامنى مى‏دهد.
  45. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    1. عوامل رشد بصیرت جلسه 12 دومین عامل رشد عبارت است ازعقل
  1. در قرآن = وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیر - و مى‏گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل مى‏کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» الملک : 10
  2. نکات = عامل بد بختی انسان چیست ؟ عدم توجه به دو مسأله مهم.
  3. الف = عدم توجه به به پیامبر درونی یعنی عقل وهوش
  4. باء  = عدم توجه به به پیامبررونی  یعنی انبیاء اللهی ورسول اکرم صلی الله علیه وآله  با توجه  به این دومبعث که موجب سعادت ورستگاری انسان است؛
  5. حال – هنگامی که انسان گوش دارد ؛ اما با آن نمی شنود
  6. هنگامی که انسان چشم دارد ؛ اما با آن نمی بیند.
  7. هنگامی که انسان عقل  دارد ؛ اما نی اندیشد ؛
  8. اگر تمام پیامبران الهی وکتب آسمانی به سراغ او آیند اثری ندارد ؛  چون ابزار شناخت ندارد!! خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏ . البقرة : 7. قرآن در وصف عذاب قیامت، چندین تعبیر دارد: «أَلِیمٌ»، «شَدِیدُ»، «غَلِیظٌ»، «عَظِیمٌ‏» که همه اشاره به شدت و عظمت عذاب دارد.
  9. ارزش ولای عقل وخرد = اسلام اساس خداشناسی وسعادت ونجات را به عقل وخرد می دهد وروی سخن در همه جا با  أُولُوا الْأَلْباب‏ والوا الابصار  است ؛ واندیشمندان و عاقلان جامعه است ؛
  10. قرآن مجید در مورد عفل ..22 مرتبه یعقلون.. 8 مرتبه ..لِقَوْمٍ یَعْقِلُون‏ ...12مرتبه.لا یعقلون آیه آورده ؛
  11. در نهج البلاغه آقا جانم امیرالمومنین علی علیه السلام در باب عقل وعقول وعاقل در32 موضوع  آورده
  12. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ. اینان عقل‏ ندارند، چشم بصیرت‏ ندارند. اینها گوش شنوا و زبان گویا ندارد. لذا اینها دیوانه‏اند.
  13. قرآن مجید  درباب عبرت می فرماید : به اهل عقل‏ و خرد، و دارندگان مغز و بصیرت‏ و در نهایت به همه‏ى انسانها دستور مى‏دهد که از تمام امور، جهت رشد و کمال خود، و خوددارى از پلیدى و آلودگى عبرت بگیرید:
  14. در آثار اخلاص - عقل‏ وجدان و معلومات ذهنى و بصیرت‏ باطنى و چشم دل جلوه و جلاى بیشترى پیدا مى‏کند.
  15. طلب دانش - دانش: چراغ راه، حرارت عقل‏، بینایى و بصیرت‏، ارزش و قیمت و شرافت و کرامت است.
  16. باب العقل (خرد) غرر الحکم و درر الکلم، - العقل زین، الحمق شین‏ = زیرکى زینتى است از براى این کس، و حماقت عیبى و ننگى از براى او.
  17. العقل شفاء = خرد شفاست از امراض جهالت، چه کسى را که خرد باشد بتحصیل علوم علاج همه آنها تواند کرد.
  18. الانسان بعقله - العقل فضیلة الانسان - العقل رسول الحق‏ - العقل داعى الفهم - العاقل یطلب الکمال، الجاهل یطلب المال‏ - العاقل اذا علم عمل و اذا عمل اخلص ‏ - بالعقل یستخرج غور الحکمة - - ثلاثة تدل على عقول اربابها: الرسول و الکتاب و الهدیة - ضلال العقل اشد ضلة و ذلة الجهل اعظم ذلة - قیمة کل امرء عقله‏ درعقل بصیرت آید..
  19. در کلام حضرت علی علیه السلام  الف – ارزش عقل ح 113-2 ارزش هاوروایات اخلاقی
  20. لا مال اعود من العقل – ولا وعده اوحسن والعجب  - ولا عقل کا تدبیر – ولا علم کالیفکر –
  21. سرمایه ای سود مند تر از عقل نیست  - عقلی نیست چون در آن اندیشه نیست – پس عقل رشد بصیرت است.
  22. باء  – ارزش عقل وبرد باری  ح2-24
  23. الحلم غطاء ساتر – والعمل حسام القاطع
  24. فاستر خلل خلقک  بحلمک وقایل .....بعلمک
  25. عقل شمشیری است بران – پس کم بود های اخلاقی خود رابا برد باری بپوشان وهوای نفس خود را با شمشیر عقل
  26. مثل حضرت یوسف علیه السلام وذلیخا – مثل حضرت موسی وفرعون – مثل حضرت امام رحمه ا.. وآمریکا  که فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی تواند یکند ومثل امام خامنه ای وفتنه  های متعدد متعدد با نیروهای فراخوان
  27. ارزش عقل وتجربه – و به آنچه پیمان به ستم وفا دارم، هر چند تو دگرگون شده، و همانند روزى که از من جدا شدى نباشى. همانا تیره روز کسى است که از عقل و تجربه‏اى که نصیب او شده، محروم ماند، و من از آن کس که به باطل سخن گوید - وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی‏ وَ إِنْ‏ تَغَیَّرْتَ‏ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِل‏... نامه 78/4
  28. در موضوع عقل می فرمایند - نامه 78- (1) جواب نامه ابو موسی اشعری پیرامون حکمیت است. (2) این نامه از دوقسمت از دوقسمت تشکیل شده .
  29. الف- دررابطه  با موضوع حکمیت وسقوط جامعه رابیان می فرماید. فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُم‏ – همانا بسیاری ازمردم تغیر کرده اند.
  30. باء – نقش امام علیه السلام در تحقق وحدت جامعه اسلامی فرمودند : پس بدان در امت اسلام هیچ کس همانند من وجود ندارد به وحدت امت محمد صلی الله علیه وآله وبه انس گرفتن آنها با هم دیگر دلسوز تر باشد. اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ وَ أَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ [یَعُودَ عَلَقاً یَعُودُ] یَکُونَ عَلَقاً وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ‏] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ
  31. همانا بازنده -  کسی است که از عقل وتجربه ای که نصیب او شده محروم ماند . فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ  =
  32. نکته = در قرن 19 یورش به عقل از طرف پوتینهاور ؛ وگرویدن به واپس گرایی رواج پیداکرد یعنی سر پوش به عقل یعنی بی بصری ؛
  33. دال – نقش عقل در سعادت ورستگاری – نشانه عقل سالم نهج 4212 قال علی علیه السلام
  34. عقل ترا کفایت می کند که راه گمراهی  را از رستگاری نشانت دهد. نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام‏ کفاف [کَفَاکَ‏] مِنْ‏ عَقْلِکَ‏ مَا أَوْضَحَ لَکَ سَبِیلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِک‏
  35.  نشانه کمال - قال علی علیه اسلام – نشانه کمال عقل است . چون عقل عامل شده سخن اندک گردد.- کَمَا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ إِذَا تَمَ‏ الْعَقْلُ‏ نَقَصَ‏ الْکَلَام - نامه 71
  36. سه جرء عقل وخرد - حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله ) فرمودند: عقل وخرد سه جزء تقسیم شده است؛  پس هر کس این سه جزء را در او باشد خردش کامل است ؛ ودرهرکس نباشد از خرد بی بهره است . – 1- بفکر شناخت خداوند جل ذکره    2-نیکو فرمان بردن از او 3-بصیرت نیکو داشتن در کاراو..قال رسول الله (صلی الله علیه وآله ) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ قُسِمَ‏ الْعَقْلُ‏ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ کَمَلَ عَقْلُهُ وَ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ فَلَا عَقَلَ لَهُ حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُسْنُ الطَّاعَةِ لَهُ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلَى أَمْرِه‏
  37. خرمند باید به زمان خود بصیرت وبینش داشته باشد. – علی العالم ان یکون بصیرا بزمانه بحار انوار – خصال ص 102 ج8
  38. خرمند با چشم دل - عنه - خرمند با چشم دل پایان کار خویش را می بیند ونشیب وفراز آنرا می شناسد؛ قال علی علیه السلام = ناظر القلب المنیب به یبصر امده ویعرف عوره ونجده. حصال ج 13
  39. -اهم مطالب 1-باید نعمت عقل را که موهبت الهی است بشناسیم. 2- قدربدانیم ودر زندگی بکارببندیم - آدم عاقل با بصیرت است وبصیرت او سبب کمال او می باشد . 40- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۵
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. جلسه 11موضوع عوامل رشد بصیرت حوزه علمیه صدر بازار اصفهان استاد سالک 30/ 7/ 1401
  2. مقدمه = برسی عوامل رشد بصیرت به دوازده عامل می رسیم که عبارت است از1-تفکر واندیشه 2- تعقل 3 – التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن 5- تقوی 6- دکر ویا خدا 7- الاخلاص 8 – زهد وپارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10- الاستغبال الامور 11- المسموع وگرسنگی12- الدعا به ترتیب بحث عوامل قویآ در شرایط کنونی  به این مقولات نیاز مندیم .
  3. اول در موضوع تفکرفکر درلغت بمعنی اندیشه ؛ جمع افکار ؛ متفکریعنی اندیشه کردن ؛  در کتاب لغت فرهنگ فارسی معین ص 924 آمده الفکر ترددالخاطر بالتامل والتدبر یطلب المعانی
  4. در کتاب المنجد ص 634 آمده ک ما یلخطه بالقلب من المعانی ؛
  5. در قرآن 7 مورد در پیرامون فکر مطلب دارد: البقرة : 219- البقرة : 266- انعام 50- اعراف 184- نور 46- رم 8- مدثر 18
  6. در نهج البلاغه امیرالمومنین علی علیه السلام 8 مورد در پیرامون فکر مطلب دارد .خطبه های 9/1؛ 27/91؛ 1/90؛ 1/108؛ 13؛ 2/179؛ 26/193؛ 180؛ 1/29؛ حکمت 365و 281   
  7. فکر در احادیث - در این رابطه رجوع می کنیم به کلمات نورانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وایمه معصومین (علیهم السلام) که باید توام با پژوهش صورت پذیرد.
  8. فکر در کلام بزرگان - البته نقطه نظر علماء ؛ دانشمندان؛ بزرگان ؛ سیاسیون ؛ تدبر شود در فهم مطلب بهترخواهد بود
  9. بحث ما پیرامون عوامل زشد بصیرت است؛
  10. توجه شما عزیزان را به سوره ق آیه 6 تا 8جلب می کنم : أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ (7) تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (8)
  11. آیا آنها به آسمانى که بالاى سرشان است نگاه نکردند که چگونه ما آنرا بنا کرده‏ایم و چگونه به‏وسیله ستارگان زینت بخشیده‏ایم و هیچ شکاف و ناموزونى در آن نیست. و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههاى عظیمى افکندیم و از هرگونه گیاه بهجت‏انگیز رویاندیم. این خلقت‏ها که گفته شد تا وسیله بینائى و بیدارى براى هربنده توبه‏کارى باشد
  12. نگاه توام با اندیشه - ا فَلَمْ یَنْظُرُوا = عنیی نگاه توام با اندیشه انسان را بقدرت خالق میرساند؛ ن
  13. این آیه مبارک مارا به تفکرواندیشه در آسمانه رهنمود می نماید ودعوت می کند؛
  14. این آیه مبارک نظر مارا به وسایل رینت آسمانها دعوت می کند؛
  15. این آیه مبارک مارا دعوت می نماید مارابه یک پارچگی آسمانها بدون شکاف ؛
  16. این آیه مبارک مارا دعوت می کند به جلب نظر واندیشه وتفکر به گسرش زمین وگیاهان متنوع  
  17. این آیه مبارک مارا دعوت  به نتیجه 1-مهم اولا رشد فکری وبینایی ودرک قلبی وتدبر وذکر ویاآوری وبازگست
  18. نتیجه 2-مهم توجه وتفکر در آسمان وزمین در حقیقت یک دستور اللهی ویک نگاه مطلعاتی  که در آفاق است؛ وسپس دستور تفکر در انفس را می دهد؛
  19. حدیث قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) ان التفکر حیات القلب کما یخشی المستکبر فی الضالمات بالنور – فعلیکم بحسن النملق وقله والتربص اصول کافی ص 599
  20. اندیشیدن حیات بخش دل شخص مارا بصیرت می دهد ؛ همان گونه که شخص چراغ به دست در تاریکی ها در پرتونور (چراغ) راه میرود؛ پس برشما نیک رسیدن وکمتر درنگ کردن وخلاصی یافتن ورهایی است،
  21. حدیث قال علی علیه السلام فَتَفَکَّرُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ تَبَصَّرُوا وَ اعْتَبِرُوا وَ اتَّعِظُوا وَ تَزَوَّدُوا لِلْآخِرَةِ تَسْعَدُوا ، غررالجکم ح 6589
  22. دربین مردم بزیستید وبینا شوید(بابصیرت) عبرت گیرید؛پند آموزید؛ برا آخرت توشه برگیرید؛وسعادتمند شوید ؛ نامه 31 نهج البلاغه
  23. قال علی (علیه السلام)  مَنْ‏ تَفَکَّرَ أَبْصَر هرکه بیندیشد بینا شود.
  24. قال علی (علیه السلام) مَنْ‏ فَکَّرَ أَبْصَرَ الْعَوَاقِب‏ غرروالحکم ج 1577 -هرکس بیندیشد فرجامها وعواقب را می بیند وقدر آینده نگری پیدا می کند ؛
  25. قال علی (علیه السلام) فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ‏ سَمِعَ‏ وَ تَفَکَّرَ وَ نَظَرَ وَ أَبْصَرَ- وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ وَ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً- یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْهَوَى‏ تحف العقول ص 155
  26. قال علی (علیه السلام) بینا وبصیر کسی است که بشنود وبیندیشد ؛ بنگرد وبینا شود واز عبرتها بهره گیرد وراه هموارو آشکار به پوید ؛ واز فورو افتادن در مسیر پرتگاه ها بپرهیزد ؛  
  27. قال علی (علیه السلام) افکر تسبصر بیندیش تا بیشتر یابی؛
  28. قال علی (علیه السلام) رَأْسُ‏ الِاسْتِبْصَارِ الْفِکْرَة -ج 5232 اساس بصیرت اندیشیدن است ؛
  29. قال علی (علیه السلام) من طالب فکرته حسنت؛ کسی که بسیار اندیشه کند بصیرت نیکویی می یابد ؛
  30. قال علی (علیه السلام) لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ‏ لَا فِکْرَ لَه‏..ح 10774 کسی که اندیشه ندارد بصیرت ندارد؛
  31. قال علی (علیه السلام) تفکّرک یفیدک الإستبصار، و یکسبک الإعتبار.؛ اندیشیدن تو به تو بصیرت می دهد عبرت آموزی می بخشد
  32. قال الحسن (علیه السلام)
  33. وَ مِنْ کَلَامِهِ (علیه السلام)  أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ فِیهِ مَصَابِیحُ النُّورِ- وَ شِفَاءُ الصُّدُورِ- فَلْیَجْلُ جَالٍ بِضَوْئِهِ وَ لْیُلْجِمِ الصِّفَةَ- فَإِنَّ التَّلْقِینَ حَیَاةُ الْقَلْبِ‏ الْبَصِیرِ- کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّور؛ برشما باد اندیشیدن زیرا که آن زندگی بخش دل شخص؛ بصیرت وکلید های در های حکمت است؛بحار ج 78- ص 115 ج 12
  34. نتیجه 1-تفکر مسولیت آفرین است؛
  35. 2- قدرت برنامه ریزی را در انسان احیاء می کند برای فعالیتهای روز مره خانواده وجامعه وحکومت ؛
  36. 3- با اندیشه توجه شکوفایی استعداد وبکارگیری نعمت های درمان انسان است در رشته هاای مختلف؛
  37. تفکر وبصیرت موجب تقویت در ارتباطات ؛ ارتباطات خانواده ؛ جامعه ؛ حکومت ؛ وجهان است؛
  38. تفکر صحیح  که موجب رشد بصیرت گردد انسان را مطیع خدوند ؛ پیامبر وابییمه وپی بردن به قدرت لا یزال اللهی ورسیدن به اینکه جهان هستی مدیر ومدبر وناظم خالق دارد ؛
  39. انسان با تفکر وبصیرت خودرا با ستمگران اللهی ومردم میداند وتلاش می کند از عمرش بهره ببرد؛
  40. تعامل وتدبر و اندیشه  وسعی وکوشش  موجب رشد عملکرد جامعه وجکومت در راستای پیشرفت وعدالت عمل می کند ؛
  41. متفکرین جامعه قدرت طراحی وبرنامه ریزی برای آینده روشن وامید آفرینند؛  
      1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۵
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. از موانع رشد بصیرت غفلت - جلسه 32  1- که خدمت شما هستیم در 20 خرداد پیرامون موضوع موانع رشد بصیرت دارد ما ادامه دادیم و رسیدیم به موانع وضعیت چه چیزهایی مانع رشد بصیرت انسان میشود سه محور را بیان کردم امروز محور چهارم را
  2. چهارمین مانع رشد بصیرت عبارت است از غفلت درقرآن آیات متعددی داریم لغات غافلین غافلین ها بحث فنی است نکات بسیار دقیقی اندراین بحث هست ؛ از این آیات که سیر تاریخی دارد
  3. توجه به آثار وضعی غفلت میگذارنیم ؛ آیات قابل توجه است تعدادش زیاد است؛ یادداشت کردم خدمتتون عرض می کنم .1- الأنعام : 131 ..مُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ‏ .2-.الأعراف : 179.. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏.3.یونس : 7 ..وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ‏ .4.یونس : 92 ..وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ‏ .5.یوسف : 13.. وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ‏ .6.النحل : 108..وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏ .7.الروم : 7 . عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‏ .8.یس : 6 لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‏..9.الأحقاف : 5 وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون‏.. درقرآن 9 آیه غافلون ؛ 8آیه غافلین ؛  7آیه غفل آمده ؛ جمعا 24آیه..
  4. یکی از آیات که در بین اینهاست و انتخاب کرده ام  برای جلسه امروز سوره یونس آیه 7 قرآن می فرماید : إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ (7)
  5. لا یَرْجُونَ لِقاءَنا به قیامت ایمان  ندارند؛ 2- رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا ؛ راضی به زندگی دنیا شده اند ؛ 3 وَ اطْمَأَنُّوا بِها و به جیات دنیا آرام گرفته وتکیه مى‏کنند 4 وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ و نیز کسانى که از نشانه‏هاى (قدرت) ما غافلند. با این۴ مورد قرآن نتیجه اعلام  کرده می فرمایند جهنم جایگاه شان است ما نخواستیم برای ایشان بلکه خودشون این را میخواستند  برای خودشان – نتیجه – اینها مریض هستند خدا مریض شان را زیا د کند برایشان غذاب درد ناکی هست به آنچه که یکذیب می کردند البقرة : 10 فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون‏
  6. در این آیه خدای متعال می فرماید : کسانی که امید و ایمان به لقاء ما ندارند این افراد از غافلان هستند !! والا عمل صالح و ایمان به قیامت ونیت وامید به ملاقات خداوند ، باید عمل صالح انجام مورد رضای حضرت حق است.  ولیکن اینها غافلین اصلا امیدی و ایمان به ملاقات با خدا را قبول ندارند و قبول ندارند بعد حیات دنیا آخرتی را.
  7. درمان غافلان دو قسمت دارد  قسمت اولش خدمت شما عرض می کنم  غافلان وغفلت وغافل بی خبر گشتن ونادانستن است ؛ که در سوره می فرماید: آنان دل دارند، ولى نمى‏فهمند، چشم دارند ولى نمى‏بینند، گوش دارند ولى حقّ را نمى‏شنوند، این گروه همچون چهارپایان بلکه از آنها پست‏تر و گمراه‏ترند، ایشان غافل هستند. هُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف/179)
  8. قسمت دوم غافلان ؛ فراموشی ؛ نکوهش غافلان خطر کارگذاران ناتوان وغافل- اى‏ بى‏ خبرانى‏ که‏ آنى مورد غفلت نیستید، و اى ترک کنندگان فرامین الهى که از تمامى کارهایتان بازخواست مى‏شوید! شما را چه شده است که از خداى خود روى گردان و به غیر او گرایش دارید؟ چونان چار پایانى که چوپان آنها را در بیابانى و با خیز، و آب‏هایى بیمارى‏زا رها کرده است. گوسفندان پروار را مى‏مانید که براى کارد قصّاب آماده‏اند ولى خودشان نمى‏دانند!  أَیُّهَا النَّاسُ غَیْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِکُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِی أَرَاکُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِینَ وَ إِلَى غَیْرِهِ رَاغِبِینَ کَأَنَّکُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِیٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِی‏.. خطبه 175؛
  9. از موانع رشد بصیرت غفلت - در نهج البلاغه 17 مورد برحسب موضوعات بالغ بر بیش از بیست مورد است که از باب نمونه می آوریم  غافل سرزنش شده ؛ عوامل غفلت - عوامل غفلت زدگی – غفلت انسان از آخرت – غفلت دنیا پرستان –غفلت مردم از خدا – بی تفاوتی وغفلت - - پرهیز از غفلت-  پرهیز از غفلت زدگی- پرهیز از غفلت وفرموشی- تاسف ازغفلت انسانها – خطر غفلت از خویشتن- خنده غفلت وخنده استهزاء-  درمان غفلت - درمان غفلت زدگی ها –سرانجام گمراهان غفلت – هشدار از غفلت زدگی. و...
  10. از موانع رشد بصیرت غفلت - از باب نمونه خطبه 135 - 86- 88- 34- 5- 175- 2-4- 222-132 - 153 حکمت 20 -  24بند4- 221-  196- 231- حکمت 391- 122- 164- حکمت 291 نامه 69 ..گفتار پیامبر واهل بیت درمن لا یحضر واصول کافی واژهای غفلت به طور مفصل آمده است .
  11.  خسران غافلین - حکمة 208 - وَ قَالَ ( علیه‏السلام  )مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ
  12.  پرهیز از غفلت - خطبة 99- غَافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِی مَا یَمْضِی الْبَاقِی‏
  13. نکوهش از غفلت زدگی کوفیان - خطبه 108 بند 7- 11- اینجا حضرت علی علیه السلام نکوهش می‌کند سرزنش می کند  کوفیان را حضرت به کوفیان حمله می کند که اینجا قابل توجه باز  است که غافلان به خود آیند ..
  14. صفات غافلین - درمان غفلت - در خطبه ۱۵۳ و گمراهان  وغافلین ودرمان غفلت زدگی به درستی شنیدن و به درستی نگریستن  وبه درستی  اندیشه کردن می فرمایند . 158 إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ وَ نَفْسِی هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ‏ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ
  15. حسد ؛غفلت و فراموشی یاد خدا - خطبه 86  یاد آوری ارزش های اخلاقی ...آرزوهای دور ودراز آدم را غافل می کند . تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ وَ اعْلَمُوا أَنَ‏ الْأَمَلَ‏ یُسْهِی‏ الْعَقْلَ‏ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُور- بر هم حسد مبرید که حسد ایمان را مى‏خورد چنانکه آتش هیزم را- و با یکدیگر دشمنى مکنید که آن پیوند خویشاوندى را مى‏برد. و بدانید که آرزوهاى نفسانى خرد را به غفلت وادارد، و یاد خدا را به فراموشى سپارد. پس آرزوى نفسانى را دروغزن دانید که- آنچه خواهد- فریب است و امید بیهوده، و خداوند آرزو فریفته است- و در خواب غفلت غنوده-.
  16. عبرت از فرموشکاران - خطبه 88عوامل هلاکت انسانها . أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ‏ اللَّهَ‏ لَمْ‏ یَقْصِمْ‏ جَبَّارِی‏ دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِیلٍ وَ رَخَاءٍ وَ لَمْ یَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ وَ مَا کُلُّ ذِی قَلْبٍ بِلَبِیبٍ وَ لَا کُلُّ ذِی سَمْعٍ بِسَمِیعٍ وَ لَا کُلُّ [ذِی‏] نَاظِرٍ بِبَصِیر.. امّا بعد، خداوند ستمکاران روزگار را شکست نداده، جز آنکه نخست آنان را لختى مهلت داده، و در آسایش به روى‏شان گشاده. و شکست هیچ مردمى را نبسته، جز از پس آنکه- گرد- سختى و بلا بر سرشان نشسته. پس در کمتر آن دشوارى که از آن استقبال کردید و اندک آن سختى که بدان پشت کردید، مایه عبرت است. نه هر که دلى دارد، بخردى داننده است و نه هر که گوشى دارد نیک شنونده است، و نه هر که دیده‏اى دارد بیننده است.
  17. ثمره غفلت حیران وسرگردان - خطبه 34- درنکوهش سستی ونافرمانی کوفیان ..ترس ازمرگ عقل شمارا ربوده است ..گویا عقل خود را از دست داده اید؛ دربند 5می فرمایند  دشمن شما خواب ندارد ولی شما درغفلت به سر می برید .. فَلَا تَمْتَعِضُونَ لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ‏ فِی‏ غَفْلَةٍ سَاهُونَ‏ غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ وَ ایْمُ اللَّه‏.. نفرین بر شما! یا در فراموشى و مستى به سر مى‏برید. در پاسخ سخنانم درمى‏مانید، حیران و سرگردانید، گویى دیو در دلتان جاى گرفته و دیوانه‏اید. نمى‏دانید و از خرد بیگانه‏اید. من دیگر هیچگاه به شما اطمینان ندارم، و شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم. شترانى را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده.
  18. عبرت از گذشته گان خطبه 157 . بند 2و4-  عباد اللّه! إنّ الدّهر یجری بالباقین کجریه بالماضین، لا یعود ما قد ولّى منه و لا یبقى سرمدا ما فیه، آخر فعاله کأوّله، بندگان خدا! روزگار بر آیندگان چنان مى‏گذرد که بر گذشتگان‏ گذشت‏، آنچه گذشت باز نمى‏گردد، و آنچه هست جاویدان نخواهد ماند، پایان کارش با آغاز آن یکى است، ماجراها و رویدادهاى آن همانند یکدیگرند، و نشانه‏هاى آن آشکار است.
  19. هشدار از غفلت زدگی خطبه ۱۹۶... بَعَثَهُ حِینَ لَا عَلَمٌ قَائِمٌ وَ لَا مَنَارٌ سَاطِعٌ وَ لَا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ وَ مَحَلَّةُ تَنْغِیصٍ سَاکِنُهَا ظَاعِنٌ وَ قَاطِنُهَا بَائِنٌ تَمِیدُ بِأَهْلِهَا مَیَدَانَ السَّفِینَةِ تَعْصِفُهَا الْعَوَاصِفُ فِی لُجَجِ الْبِحَارِ فَمِنْهُمُ الْغَرِقُ الْوَبِقُ‏ .. خداوند متعال رسول خود را هنگامى مبعوث فرمودند که نشانه‏اى بر پا نبود و مردم نمى‏دانستند چه کنند، نورى که بدرخشد و تاریکیهاى کفر و ضلالت را از هم بشکافد و روشنائى سعادت را نشان دهد نبود، و راهیکه مردم را بطرف حق بکشاند وجود نداشت اى بندگان خداوند شما را به تقوى و ترس از خداوند دعوت میکنم، و شما را از گرایش به دنیا باز میدارم، دنیا شما را ناراحت میکند و زندگى شما را بر هم میزند، کسانى که روى زمین زندگى مى‏کنند از این جا خواهند رفت و همه آن جا را ترک خواهند گفت زمین ساکنان خود را به جنبش و اضطراب وامى‏دارد همان گونه که کشتى در دریا مضطرب مى‏شود، بادها و طوفان‏ها آن را در دریاها غرق میکنند،
  20. هشد ار؛ از زندگی خود می بایست از کلمات حکمت آمیز .. 81- آن کس که از هشدار بهراسد [زمان‏] دور بر او نزدیک شود، و کسى که به روزى [معیّن‏] این سرا بسنده نکند دیگر هر چه فراهم آورد او را بس نباشد. مَنْ خَافَ الْوَعِیدَ قَرُبَ عَلَیْهِ الْبَعِیدُ وَ مَنْ کَانَ مِنْ قُوتِ الدُّنْیَا لَا یَشْبَعُ لَمْ یَکْفِهِ مِنْهَا مَا یَجْمَعُ وَ مَنْ سَعَى لِلدُّنْیَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا أَتَتْهُ إِنَّمَا الدُّنْیَا ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ رَحِمَ اللَّه .. تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 213
  21. غفلت زدگی  - حکمت ۳۹۱ وَ قَالَ ع‏ ازْهَدْ فِی‏ الدُّنْیَا یُبَصِّرْکَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْک.. على علیه السّلام فرمود: در دنیا زاهد باش تا خداوند اسرار دنیا را به تو نشان دهد، و غفلت نداشته باش و بدان که از تو غافل نیستند.
  22. هشدار از غفلت‏ زدگى - خطبه 220 ..آنان که دنیا را دوشیدند، به غفلت‏ زدگى‏ در دنیا گرفتار آمدند، فرصت‏ها را از دست دادند،  کَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ لَیْسُوا مِنْ أَهْلِهَا فَکَانُوا فِیهَا کَمَنْ لَیْسَ مِنْهَا نهج البلاغة، ص: 353
  23. کلام نادرست از روی غفلت - حکمت ۲۶۵- امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: سخن دانشمندان بینا اگر درست باشد (براى دردهاى دنیا و آخرت) دارو است و اگر نادرست باشد درد است (موجب فتنه و تباهکارى است). - نهج البلاغة قَالَ (علیه السّلام) إِنَ‏ کَلَامَ‏ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ‏ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَاءً کَانَ دَاء
  24. غفلت دنیا پرستان - حکمت ۶۴ غفلت دنیا پرستان را چه جوری می شود شناخت - حضرت تشریح کردند و نکوهش - على علیه السّلام فرمودند: اهل دنیا مانند سوارانى هستند که حرکت میکنند ولى در خواب میباشند فرمودند: هر گاه شما به دنیا پشت کرده باشى و مرگ هم از مقابلت مى‏آید،نهج البلاغة قَالَ ع‏ أَهْلُ‏ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ‏ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَام‏
  25. حذر از منازل غافلان - نامه ۶۹بند ۱۰ و ۱۲ و پرهیز از سیاست‌زدگی  - امیرالمومنین راجع غفلت وجاهایی که مردم ازآن یا خدا غافلند. - نهج البلاغه: امیر مؤمنان در نامه‏اى به حارث همدانى نوشت: در شهرهاى بزرگ سکونت کن که مرکز اجتماع مسلمانانست، و بر حذر باش از منازل غافلان و جفاکاران.. نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ فِیمَا کَتَبَ إِلَى الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ وَ اسْکُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ- فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ احْذَرْ مَنَازِلَ‏ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَا
  26. خلاف دیده غفلت میاورد - درعلت پنهان بودن اسرار پس از مرگ و درمان غفلت خطبه 20  می فرمایند - اگر شما به چشم خود ببینید  آنچه را دیده‏اند مرده‏هاى شما که خلاف کردند نسبت بدان چه شما مدعى آنید، هر آینه مى‏شتافید و بیرون مى‏دویدید و مى‏شنیدید ولى میان شما و آنچه آنها دیده‏اند پرده‏ایست و به زودى آن پرده به کنارى افتد. فَإِنَّکُمْ‏ لَوْ عَایَنْتُمْ‏ مَا عَایَنَ مَنْ قَدْ مَاتَ مِنْکُمْ مِمَّنْ خَالَفَ مَا قَدْ تُدْعَوْنَ إِلَیْهِ لَبَدَرْتُمْ وَ خَرَجْتُمْ وَ لَسَمِعْتُمْ وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیباً مَا یُطْرَحُ الْحِجَاب‏
  27. سستی ونافرمانی - عوامل غفلت خطبه 34 بند 4- شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم. شترانى را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده. که چون از سوئیشان فراهم کنند، از دیگر سو بپراکنند.  – مَا أَنْتُمْ‏ إِلَّا کَإِبِلٍ‏ ضَلَ‏ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَر..
  28. درمان غفلت زدگی - خطبه 153- شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم. شترانى را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده. که چون از سوئیشان فراهم کنند، از دیگر سو بپراکنند. شما افروختن آتش جنگ کجا توانید؟ که فریب مى‏خورید و فریب دادن نمى‏دانید.-  فَلْیَنْتَفِعِ‏ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ‏ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی وَ لَا یُعِینُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ..‏
  29. هشدار از غفلت زدگی - خطبه 196- اى بندگان خداوند شما را به تقوى و ترس از خداوند دعوت میکنم، و شما را از گرایش به دنیا باز میدارم، دنیا شما را ناراحت میکند و زندگى شما را بر هم میزند، کسانى که روى زمین زندگى مى‏کنند از این جا خواهند رفت و همه آن جا را ترک خواهند گفت زمین ساکنان خود را به جنبش و اضطراب وامى‏دارد همان گونه که کشتى در دریا مضطرب مى‏شود،- أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ وَ مَحَلَّةُ تَنْغِیصٍ سَاکِنُهَا ظَاعِنٌ وَ قَاطِنُهَا بَائِنٌ تَمِیدُ بِأَهْلِهَا مَیَدَانَ السَّفِینَةِ تَعْصِفُهَا الْعَوَاصِفُ فِی لُجَجِ الْبِحَار..
  30. پیوند فاصله ها - خطبه 231- در ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه وآله)آنچه را بدو فرمودند آشکار گرداند، و پیامهاى پروردگارش را رساند. پس خدا بدو شکستها را بست، و گشادگیها را به هم پیوست. و خویشاوندان را که دشمن بودند بدو، با هم مهربان ساخت از آن پس که دشمنى سینه‏هاشان را مى‏سوخت و کینه‏هاى افروخته دلهاشان را مى‏گداخت. - فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَیْنَ ذَوِی الْأَرْحَامِ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِی الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِی الْقُلُوب..‏
  31. لحظه‏اى از تو غفلت نشود - حکمت 391-  ضرورت‏ ترک‏ حرام و غفلت زدگى‏ (اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: از حرام دنیا چشم پوش، تا خدا زشتى‏هاى آن را به تو نمایاند، و غافل مباش که لحظه‏اى از تو غفلت نشود. وَ قَالَ علیه السلام - ‏ ازْهَدْ فِی‏ الدُّنْیَا یُبَصِّرْکَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْک‏
  32.  خنده بی جا علامت غفلت - حکمت ۱۲۲ على علیه السّلام با گروهى از مردم جنازه‏اى را مشایعت مى‏نمود. شنید مردى بلند بلند مى‏خندد. حضرت ناراحت شد فرمود: او خنده مى‏کند مثل اینکه مرگ در دار دنیا براى غیر ما مقدّر گردیده و مثل اینکه رعایت حق در این سراى، براى غیر ما واجب شده است. و تبع جنازة فسمع رجلا یضحک فقال علیه السّلام: کأنّ‏ الموت‏ فیها على غیرنا کتب و کأنّ الحقّ فیها على غیرنا وجب.
  33. هشدار دادن حضرت به عثمان - کلام 164- خدا را! خدا را! خویشتن را بپاى. به خدا، تو کور نیستى تا بینایت کنند، نادان نیستى تا تو را تعلیم دهند. راهها هویداست، و نشانه‏هاى دین برپاست. بدان که فاضل‏ترین بندگان خدا نزد او امامى است دادگر، هدایت شده و راهبر، وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ‏ عَمًى‏ وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّینِ لَقَائِمَةٌ فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِل‏
  34. اخلاق کارگزارن حکومتی - نامه 69- نهج البلاغه: امیر مؤمنان در نامه‏اى به حارث همدانى نوشت: در شهرهاى بزرگ سکونت کن که مرکز اجتماع مسلمانانست، و بر حذر باش از منازل غافلان و جفاکاران  .. نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ فِیمَا کَتَبَ إِلَى الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ وَ اسْکُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ- فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ احْذَرْ مَنَازِلَ‏ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَا..
  35. غفلت ازموانع رشد بصیرت - به علاوه براین مطالب غفلت ازموانع رشد بصیرت پیامبر اکرم در کافی و من لایحضر در واژه غفلت و جا های دیگر اصول و شیوه برخورد با عوامل غفلت ما که خودش  دنیای عجیبی توی این قضیه است.رویات متعدد از اهل بیت آمده است .
  36. درموضوع غفلت چه در احکام و چه برای عبادات بحث می کند مسایل زیادی روی مورد آیه سوره یونس آیه 7 آن هست که ما در اینجا این فقط  کلید واژه غفلت از این آیه نکاتی رو ما یادداشت کردیم که مورد بحث ما ست  می فرماید : إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ (7)
  37. غفلت  و دو موضوع اصلی - از ابتدا بهشتیان و دوزخیان را مطرح و دو موضوع اصلی رو مورد بحث قرار داده  1- مورد مبدا 2- معاد  وبهشت ودوزخ وحساب وکتاب در سوره است تشریح می شود ؛ آیاتی که در قرآن هست جمیع مسایل آخرت ودچار سردگمی آخرت . که علت اصلی آن غفلت مانع رشد بصیرت  می باشد.  
  38.  غفلت از ایمان - درسوره روم آیه ۷- قرآن مورد معاد را از حضرت حق درسوره علم به ظواهرِ دنیاى مادّى بدون توجّه به آخرت، مورد انتقاد است. یَعْلَمُونَ‏ ظاهِراً ... عَنِ‏ الْآخِرَةِ هُمْ‏ غافِلُون‏ .مطرح می‌کنند و در سوره یونس همچنین بعد ازآیه 7 راجع به انسان های مومن از عمل صالح دارند و جایگاه بهشتی دارند مورد بحث قرار می‌گیرد . و بعد از آن انسانهای غافل را می فرماید.  لَوْ یُعَجِّلُ‏ اللَّهُ‏ ... لَقُضِیَ‏ إِلَیْهِمْ‏ أَجَلُهُمْ ..اگر خداوند در دنیا، بدکاران را کیفر فورى مى‏داد، کسى باقى نمى‏ماند و نسل بشر منقرض مى‏شد. ‏فَنَذَرُ الَّذِینَ‏ ... پس هلاک نشدن کفّار، نشانه‏ى حقّانیّت آنان نیست.
  39.  خواب بودن در دنیا - ودر آغاز سوره یونس و تا آیه 7 آمده ومورد نظر ما بیشتر جهان آخرت است که مرد و زنی  که لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا ..و روز قیامت را قبول نداشتند از آنها سوال می شود ؟ چرا در آیات الهی و نشانه های قدرت الهی جهان آفرین اندیشه نمی کند چرا به کار نمی بندد ؛ اگر اندیشه کنند وبه  کار به اندازند قلب آنها  بیدار شود ..
  40. غفلت ومصیبت دیگران - چون غافلند از قدرت‌ها و نشانه ها در آیات الهی تفکر و اندیشه نمی کنند لذا قلبشان بیدار نمی شود و دلشون به اصطلاح مردم  احساس مسئولیت پیدا نمیکند  و این آدم ها با کم دید حافظه باعث مصیبت های دیگری می شوند.
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۵
خرداد

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. از موانع رشد بصیرت غفلت - جلسه 32  - 2- که خدمت شما هستیم در 20 خرداد پیرامون موضوع موانع رشد بصیرت
  2. مصیبت های غفلت - از آیات الهی بدست می آید که این مصیبت ها سرچشمه اش بیگانگی با خداست  وفاصله با خدا باعث فساد و گناه می شوند. وسر انجامشان  چیزی جز فساد و ظلم و تجاوز در جامعه نخواهد بود

  3. رفع ودفع غفلت - برای رفع ودفع این نوع مسائل عبارت است از تقویت پایه های ایمانی و ایجاد گل امید در جامعه فردی و جامعه اجتماعی ایمان به خدا و امید به آینده روشن  داشته باشد؛ 
  4. پایه های اصلی عدم غفلت - ایمان ومعاد اینها دوتا پایه های اصلی و یا به تعبیر دیگردو شرطی هستند که پایه‌های اصلی اعتقادی انسان را محکم میکند باید در وجود فرد باشد  و دراعتقاد خودش داشته باشد؛  این انسان قدرت رهبری جامعه را دارد
  5. انسانها دراین دنیا  خیلی شان رد می شوند ؛ ما الان استکبار جهانی را با همین آیات  می توانیم  او را از سر به در کنیم !!
  6. اعتقاد ایمان وقیامت - مهم این است که این انسان به دون معاد انسان سوخته و به اصلاح انسان بی امید جامعه است. این نکته بسیار قابل توجهی است که باید بآن دقت زیاد داشت که بدون توجه به معاد آدم در این وضعیت  غافل است  یعنی ترس از مجازات کاری را که در دنیا کرده ندارد ؛
  7. می گویند از خدا بترس می گوید خدا که ترس نداره خدا مهربون ارحم الراحمین است از چی بترسیم جوابش این است ازعمل زشتی که انجام می دهی بترس؟  چرا چون فردای قیامت خداست که محاکمه می کند پس امور اعتقادی  پایه تمام اصلاحات اجتماعی در خانواده و جامعه حکومت است که مایع رشد بصیرت هست ایمان به خدا و ایمان به قیامت را وظیفه حکومت است که بهینه کند ؛
  8. ایمان وامید - این فرمایش آقا  (مقام معظم رهبری )روز ۱۴ خرداد (1402 شمسی) در مرقد امام  که فرمودند دشمن دو چیز را هدف قرار داده امید و ایمان - و امام نرم‌افزار ایمان امید و بود ؛ و سخت افزاری چون کاغذ و قلم ونوار نداشت ولی با این قدرت دنیا رو گرفت ؛ وبا ایمان وامید تحول در کشور ایجاد کرد و در کشورهای اسلامی و در جهان ؛ حرکت بزرگ امام با ایمان وامید پیش برد ؛
  9. اعتقاد به خدا - این که دنیا مزرعه الاخره یک فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون‏ دو -  کُلُ‏ نَفْسٍ‏ بِما کَسَبَتْ‏ رَهِینَةٌ سه - آیات زیادی داریم که خوب و بد را هر چیز در دنیا آش کرده فردا قیامت همون رو میکنه ؛
  10. درمان غفلت زدگی اما حدیث خطبه ۱۵۳ قسمت اول تا سوم  آنرا مورد بحث قرار می‌دهیم ؛ برای درمان غفلت زدگی - خطبه 153- شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم. شترانى را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده. که چون از سوئیشان فراهم کنند، از دیگر سو بپراکنند. شما افروختن آتش جنگ کجا توانید؟ که فریب مى‏خورید و فریب دادن نمى‏دانید.-  فَلْیَنْتَفِعِ‏ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ‏ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ -
  11. این توصیف انسانهای گمراه و دو گروه تو این خود روی است که۱۴۰۰ سال است دراستخر منجلاب جهان رفته ودر مسیر هلاکت قدم برمیداره حرکت در مسیر نابودی
  12. غافلین شب وروز با گنه کاران سپری می کنند دنبال راه حق نیستند ؛ دنبال امام ورهبر نیستند؛ تا کی تا آن زمانی که کیفر های خدا نمایان بشود وقتی که سرشان به لحد خورد بیدار می شوند ! هم چو فرعون تا آخرین نفس  که جان دهنددر غفلت به سرمی برند وتوبه آخر کار گرگ مرگ است.  
  13. ایمان وقیامت - اگراین دو گروه با هم جمع بشوند وبصیرت دنبالش باشد وعلوم با سعادت شد قابل دقت هست و باید بآن توجه کرد این نکته مهم است ایمان وقیامت درعدم غفلت ..
  14. قیامت وحساب را - اینها غافلین که صبح را شروع می کنند وبه شب می رساند و با گناهکاران سپری می‌کنند و به دور از سپری کردن روزگار با هم در مسیر گناهکاران  عمررا به غفلت می گذرانند البته دو چیز را فراموش می کنند قیامت وحساب را  
  15. اینها غافلین هستند- دنبال راه حق و به مقصود رسیدن نیستند و دنبال این نیستند که با امام وراه حق  بروند تا از راهنمایی های او استفاده کنند.
  16.  هیها ت گذشته دیگر گذشته ؛ - خدمت شما (حضرت استاد) عرض می‌کنم که این قضیه  قابل دقت وتوجه است این مسئله را تا کجا وتا کی این کار را  ادامه پیدا می کند تا اون زمانی که کیفرهای خدا نمایان می شود لحظه مرگ وقتی سرشان به سنگ لحد خورد بیدار می شوند ؛  وآن وقتی که بیدارشد وگفت پشیمانم من برگشتم به آخرت ایمان آوردم حال برگردم به دنیا جبران کنم ولی دیگه گفته می شود؛ هیها ت گذشته دیگر گذشته ؛
  17. این توبه فرعون است - چون حضرت موسی وافرادش به رود نیل رسیدند آب شکفته شد و از رود نیل عبور کردند ، لشکر فرعون به دنبال و در تعقیب آنها  دیواره آب  جمع شد و لشکر فرعون غرق شدند ودر لحظات آخر فرعون به وحدانیت خدا ایمان آورده وگفت خدایا مرا نجات بده  خطاب رسید که دیگر دیر شده دیگر فایده ندارد ؛ بدنش را برای عبرت روزگار به روی آب انداخت؛
  18. حاشا وکلا ازغافلین- دیگه نمی توانند توبه کنند؛ وقتی که لحظه فشرده شدن نفس های آخررا میکشد آن  وقت به خدا یا قیامت ایمان آوردن به پروردگارمی فرمایند  دیگر گذشته ؛ حضرت موسی به فرعون فرمود دیگه گذشت ؛
  19. هشدار- حضرت علی علیه السلام فرمودند: خودم را - من و شما و خود را از این گونه غفلت زدگی می ترسانم هر کسى بایداز- کار- خود سود ببرد، که بینا کسى است که شنید، و اندیشید، و دید، و به دل بینا گردید، و از آنچه مایه عبرت است سود گزید، 158 إِنِّی‏ أُحَذِّرُکُمْ‏ وَ نَفْسِی هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ
  20. غافل از امام ورهبری - برای شما عرض کردیم - على- علیه السّلام- فرمود: آنچه بیشتر از همه بر شما مى‏ترسم دو چیز است: هواپرستى و آرزوى دراز؛ پیروى هوى سد راه حق است، و آرزوى دراز آخرت را از یاد مى‏برد؛ قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: ألا إنّ أخوف ما أخاف علیکم‏ اثنان‏: اتّباع الهوى، و طول الامل؛ أمّا اتّباع الهوى فیصدّ عن الحقّ، و أمّا طول الأمل فینسی الآخرة.- نگرانی  به  این است کارهای رهبری توجیه میکنند یا اینکه میگویند که ما کاری به رهبری نداریم و غافلند از امام غائب
  21. توجیه کردن ویا تعین تکلیف - حضرت علی علیه السلام  در نامه در نامه ۴۵ نهج البلاغه می فرماید : وَ إِنَّ لِکُلِ‏ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاه‏ ..چرا کارهایتان را توجیه می کنید کار امام را توجیه میکنید وبرامام ورهبری تعیین تکلیف می کنید تعیین تکلیف نکنید ! توجیه کردن عمل کردها ومصلحت امور حکومت جایگاهی ندارد. اگر مشکلی دارید در برداشت سوال کنید و بگویید نظرتون را بفرمایید؛
  22. درمصلحت نظام -  وشورای مصلحت نطام نظر مشاوره ای می دهد ودر نظام عدالت است وهمان کارعین عدالت است وشاورهم فی الامر ؛ مشاوره برای اجرای عدالت است ودر نهج البلاغه همین را داریم درمورد تصمیم گرفتن که ازعدالت خارج نشویم ؛
  23. توبیخ عاصم بن الزید – حضرت به عاصم بن الزید فرمودند : دشمنک خویش! شیطان سرگشته‏ات کرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمى‏آرى، و چنین مى‏پندارى که خدا آنچه را پاکیزه‏ است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن بردارى؟ تو نزد خدا خوار مایه‏تر از آنى که مى‏پندارى! [گفت: «اى امیر مؤمنان! و تو در این پوشاک زبر تن آزار باشى و خوراک دشوار خوار؟» فرمود:] واى بر تو! من نه چون توأم، که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند. عاصم بن الزید را حضرت توبیخش کرد فرمود «وَیْحَکَ إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ»
  24. حضرت فرمودند ..تونمی توانی  مثل من درنظام با دلیل آیات قرآن  فتار کنید ومثل من  باشید ولی می توانی مرا حمایت  کنی  وبهمن کمک کنید ؛ مومن باید امام خود را حمایت کند کمک کند با چه با پرهیز گاری خود وگوشش وتلاش .الا وانکم لا یقدرون علی ذلک  ولا کن اعیونی به ورع والاجتهاد وعفه وسداد..مرا کمک کنید با اخلاق
  25. امام درجامعه جای پدر درخانه است مدیریت می کند می بیند برای رشد به این فرزند بیشتر برسد تا به آن فرد چون این فرزند یک ناتوانی هایی داره باید توانا یش کند؛ ولی آن یکی جوان بعدیش توانایی خودش داره خوب این کار را انجام می دهد. گلیم خودش را از آب در می آورد .
  26. در معامله با خدا،- ما استفاده میکنیم از آیه ۱۱۱ سوره توبه  - در معامله با خدا، سود یقینى و قطعى است. «وَعْداً عَلَیْهِ‏ حَقًّا» در مزایده با خداوند هرچه هست حقّ و به سود انسان است، بر خلاف دیگران که یا قصد جدّى نیست یا بى‏انگیزه‏و دروغ است، یا غلّو، یا از روى هوس و یا براى طرد کردن رقیب است.-إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة..
  27. که کلید واژه غفلت 1- ظلال وگمراهی 2- دوم کلید واژه غافل و غفلت ؛ فساد ؛ فراموشکار؛ گول خورده   
  28. از این مقوله  این دو دسته در یک جا باهم مشترک هستند درطول عمر با هم مشترکند وآن عبارت است از عدم تعهد و اندیشه و گرفتار شدن به تاریکی های اعتقادی انسانی و اخلاقی که سرنوشت آنها آتش است.چند نکته دارد ..
  29. نکته اول - غفلت ازهوای نفس ؛ عدم اندیشه و تعقل ؛ تاریکی اخلاق ؛ گرفتاری های ضد ارزش؛  ضعف در عبودیت ؛ در زیاده خواهی های مطلق؛ گره مشترک ؛ محوراشتراک گمراهان با غافل همراه می شود؛
  30. نکته دوم خداوند بزرگ مخلوقاتش دوست میداره نمیخواد مخلوق جهنمی بشوند و نابود بشوند رضا نیست مخلوقش چه گمراه باشد چه غافل باشد؛ که شاید مخلوق اندیشه کند و بیدار شود در دنیا ؛ (نه همان لحظه مرگ ) بیدار باشه ممکن است که توبه کند بازگشت به سوی خدا داشته باشد؛  ولی در آخر کار اگر توبه کرد توبه گرگ است بابی مفصل است در قرآن و روایات ونهج البلاغه  است وتوبه گرگ مرگ است .
  31. خدا ما را بخود وا نگذارد -کسی را که خدا به خودش وا گذاشت گرفتار 9 بلیه می شود  گمراهی و گناهکاری و پریشانی روزگار این 3 مورد قبل از توبه است بلکه به خود بیاد ببیند و به راه صلاح بیاید
  32. فرصت را از دست ندهیم - همینطور آدم دردوران زندگی مهلت خداوندی را دارد برای اینکه توبه کند ولی همیشه  یادش میاید ولیکن به تاخیر می اندازد انسان فراموشکاراست از فرصت ها درست استفاده نمی کند ودر آخر کار آب از سرش گذشنه ؛
  33. نکته سوم همراهی گمراه با آدم بی خبر و غافل بر اساس یک استراتژیک شیطانی ؛ نفس اماره فتنه 88؛ فتنه 87، فتنه ؛ 401؛ را در پی دارد؛ عدم تدبر وتفکر؛ همراهی افراد گمراه وغافل؛ عمل کرد افرادی است که غافلند - حرکت شیطانی است.   
  34. 24ساعت مهلت - اعدامی فتنه را 24ساعت مهلت بدهند که در عمل کرد خود تدبر واندیشه کند آخر کار گوید به دنبال رهبری وتابع رهبری  نیستم  این غافلان جامعه که دنبال رو یک عده مغرض و غافل در مسیر گناهکاران را به سر می‌برند و به هیچ وجه توجهی به راه حق ندارند پشت پا به به امام واعتقادات مردم می زند ومی خواهند این جامعه رو به  تباهی کشند  اگر کنترل و هدایت نشد به نا کجا آباد خواهند رسید.
  35. نکته بعد عامل بیداری کجاست و چگونه است اول بیداری آن لحظه ای است که مرگ برای انسان فرا می رسد لحظه ایکه رو به قبله خوابیدن پیش فیلم زندگی فرزندانش اموالش اینها همه عنصر جلوی چشمش شروع سوال کردن میکنند به ما میگویند شما ازکجا آوردی ؟ از مال حلال خمس دادی ؟ به فرزندان و همسر میگوید که شما کمکم میکنید در اینجا ؟ جواب می دهند ما آماده خداحافظی هستیم از این لحظه با تو هستم تا بالای قبر!
  36. نجات قبل از رسیدن مرگ - درخطبه ۱۷۶نهج البلاغه چند مطلب مطرح می کند ؛ مب فرماید 1ضرورت اطاعت از دستورات اللهی 2به کارگیری پندهای قرآن 3- تشویق به اعمال نیکو 4- ضرورت کنترول زبان 6 پرهیز از بدعت ها 7- پرهیز از اقسام طلم وستم 8- ضرورت خود سازی که درعملکرد مثبت پنج تا مطلب امیرالمومنین دراین نامه خود که اینجا مطرح می‌کند که این مسئله عامل بیداری خوب اگر ایمان بیاورد قبل از مرگ راه نجات دارد اما در آن لحظه آخر دیگر خریداری ندارد ایمان آورده اید ایمان آوردن این لحظه آخرجای دیگر باید جواب داد.
  37. ۳ اعدامی های خانه اصفهان اصلی یک تیراندازی کرده بودم گفتم من بازم ادامه میدم گفت الان تشریح کنم من اشتباه کردم نباید آدم میکشتم ولی منافقین ورزش در ذهنم  پرکردند و تشویق کردند دست به اسلحه برم ؛  این استراتژی دشمن است آدم های غافل را درمیدان و در جاده اسب سواری دشمن قرار می دهند امان از آدمای غافل !!؟ ؟
  38. هشداری درمیدان - دوستان عزیز توجه کنید که با برخورد جامعه غفلت هایی را انجام بدید ونگویید امام جماعت مسجد هستیم نمازم تمام می شود حالش را ندارم یک روایتی حکم از احکام  اللهی را برای مردم بگویم
  39. تبین وبیان عدم غفلت - اگه فردی نمازش یا عبادتش با مشکلات فکری به اخطار شما و من یا امام جماعت یا مسئولین مورد غفلت قرار گرفته رفع نشود و در بی‌خبری  ماند مسئولیم  درغفلت  مردم والا اگر رفع غفلت نشود به دام غیر از ماها (مغرضین) گرفتارمی‌شوند؛
  40. علم ودانایی- ممکن است بنده ام گرفتار بودم  ؛ باید یافته های من وشما از روی علم و دانایی ومستند باشد ؛ تبین شود برای شخص که نسیان پیدا کرده برمیگرد؛ حضرت در این خطبه بالا هشدارمی دهند به ضد غفلت که رشد بصیرت است. خدایا به حق محمد و آل محمد و از خواب غفلت بیدار شد عزت و جلال تو راست میگی ما را به وظایف آن آشنا بفرمایید
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
خرداد

safarzade.blog.ir/   یا   @nahjolbalaghehfarzad 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین70- سهولت در برخوردها«سهلا امره» ترجمه: (مى‏بینى پرهیزکار را که) امورش آسان و به اصطلاح خفیف المؤوْنه است.***
  2. برخورد آسان وساده -شرح: از صفات دیگر متقیان سادگى امور و کم‏خرجى آنها است. آنها با مسائل، ساده و آسان برخورد مى‏کنند، نه با سختى و شدت و تکلّف، و این ناشى از روح بلند و ایمان قوى آنها است.
  3. سریع به کار خود رسند - گاهى انسان افرادى را مى‏بیند که وقتى مى‏خواهند از خانه خارج شوند، یا به میهمانى روند، یا مسافرتى کنند، بسیار ساده امور خود را ترتیب مى‏دهند و سریع به کار خود مى‏رسند ولى بعضیها براى یک میهمانى رفتن آن قدر خود را در چهارچوب آداب و رسوم تجملاتى محصور مى‏کنند و جدا خود را به تکلف و زحمت مى‏اندازند، مسافرت رفتن آنها نیز با مشقت و زحمت همراه است، باید حتماً چند چمدان از این طرف لباس ببرند و چند چمدان سوغاتى خریده از آن طرف بیاورند، به زیارت حج و طواف خانه کعبه مى‏روند ولى تجملات و تکلّفات آنها را ببین چه قدر است، برعکس انسان خفیف المؤونة و ساده که با یک کیف کوچک به سفرى‏ چند ماهه مى‏رود و بازمى‏گردد و خود را مقید به این قیود و آداب زائد نکرده است.
  4. بسیار راحت برخورد - انسان پرهیزکار در معامله با مردم آسان مى‏گیرد، در قرض دادن و کارهاى خیر دیگر سختگیرى نمى‏کند، در گرفتن طلب و قرض خود شدت به خرج نمى‏دهد، در مسائل ازدواج بسیار راحت برخورد مى‏کند، و از تنگ نظرى به دور است نه خود را به زحمت مى‏اندازد و نه دیگران را به دردسر بیندازد.
  5. نزول رحمت الهى - و همین نیک نفسى و خوش حسابى با مردم موجب مى‏شود، که رحمت الهى بر او نازل شده و خداوند نیز با او همانگونه محاسبه کند.براى این که سهل الامر بودن و در مقابل آن سخت‏گیر بودن روشن شود،
  6. براى حساب سخت - حدیثى را از تفسیر برهان که در ذیل آیه 21 سوره رعد وارد شده است نقل مى‏کنیم، خداوند در آیه 18 همین سوره در مورد کسانى که دعوت حق را اجابت نکردند مى‏فرماید: أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحساب وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ: «براى آنها حساب سخت و جایگاهشان جهنم است که بسیار بد جایگاهى است».
  7. عمل کرده و خاشع - و در آیه 21 همان سوره درباره کسانى که دستورات خداوند را عمل کرده و خاشع شدند مى‏فرماید: یَخافُونَ سُوءَ الْحساب: «از سختى و بدى حساب مى‏ترسند».
  8. سخت گرفتن  - حمّاد بن عثمان گفت: مردى بر امام صادق (علیه السلام) وارد شد و از یکى از اصحاب او شکایت کرد، در همان موقع آن مردى که از اصحاب بود، سررسید، حضرت به او فرمودند: چرا فلانى از تو شکایت مى‏کند! گفت چون تمام حقّم را از او مى‏خواهم بگیرم (تا دین  ار آخر را مى‏خواهم در سر وقت بگیرم) حضرت با حالت غضب نشستند و فرمودند: تو گمان مى‏کنى وقتى تا آخرین حقّت را گرفتى بدى نکرده‏اى، و کار سوئى انجام نداده‏اى! آیا ندیده‏اى قول خداوند را که از قول افراد نیک حکایت مى‏کند: یَخافُونَ سُوءَ الْحساب: آیا فکر مى‏کنى از خدا مى‏ترسند که ظلم بر آنها روا دارد، نه به خدا قسم نمى‏ترسند مگر از این که خداوند تا آخرین چیز آنها را محاسبه کند این‏گونه حساب را خداوند عزوجل به حسابى (سوء الحساب) نامیده است.
  9. حساب سخت و آسان  - از آیات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود که مردم در قیامت به دو گروه تقسیم مى‏شوند: گروهى هستند که خداوند حساب آنها را به آسانى و سهولت رسیدگى مى‏کند و هیچ‏گونه سختگیرى در موردشان نخواهد کرد فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ- فَسَوْفَ یُحاسَبُ حساباً یَسِیراً و به عکس کسانى هستند که با شدّت به حساب آنها رسیدگى مى‏شود و ذره مثقال آن مورد دقت قرار مى‏گیرد، چنانکه درباره بعضى از شهرها که مردم آن سرکش و گنهکار بودند، مى‏فرماید: فَحاسَبْناها حساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً و یا در آیه 18 سوره رعد فرمود: أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحساب: به خاطر این است که عده‏اى در زندگى دنیا و رسیدگى به حساب دیگران فوق العاده سختگیرند، و به اصطلاح مو را از ماست مى‏کشند و سعى دارند حق خود را تا آخرین دین  ار به هر قیمتى که شده بگیرند،
  10. حساب سخت - و به هنگامى که خطائى از دیگرى سر زده، تا آخرین حدّ ممکن او را مجازات کنند، اینها کسانى هستند که در زندگى کمترین گذشت حتى در مورد زن و فرزند و برادر و دوستان ندارند، و از آنجا که زندگى جهان دیگر بازتاب و انعکاس از زندگى این جهان است، خداوند نیز در حساب آنها چنان سختگیرى مى‏کند، و در زندگى  که کمترین گذشت ندارد درعوض هر کارى که کرده‏اند، باید در برابر آن  جوابگو باشند، بى آنکه کمترى گذشتى درباره آنها شود!
  11. حساب آسان - امّا به عکس، کسانى هستند آسانگیر و پرگذشت و بزرگوار، مخصوصاً به هنگامى که در برابر دوست و آشنا و یا کسانى که بر آنها حق دارند و یا افراد ضعیف قرار مى‏گیرند، آن قدر بزرگوارند که سعى مى‏کنند، در بسیارى از موارد خود را به‏
  12. رحمت وسیع - تغافل زنند و گناهان بعضى را نادیده بگیرند، البته گناهانى که نسبت به آنها جنبه شخصى دارد، خداوند در مورد این‏گونه اشخاص آسان مى‏گیرد و آنها را مشمول عفو بى‏پایان و رحمت وسیع خود قرار مى‏دهد و با حساب یسیر و آسان آنها را محاسبه مى‏کند و این درسى است بزرگ براى همه انسانها، مخصوصاً کسانى که مصدر کارى هستند و با گروه زیادى سر و کار دارند.
  13. بدون حساب - اگر ما در محاسبات خود سختیگرى نکنیم خداوند نیز حساب ما را آسان مى‏گیرد و بلکه بدون حساب وارد بهشت مى‏کند، و بدون حساب روزى مى‏دهد یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حساب
  14. سریع و راحت حلّ - اگر انسان سهل الامر و خفیف المؤونه شد کارهاى او را خداوند سریع سامان مى‏دهد، گاهى انسان تعجب مى‏کند از بعضى افراد که چگونه کارهاى زندگى آنها سریع و راحت حلّ مى‏شود، گویا دست خداوند قبل از رسیدن او گره را باز کرده است، حتى دیده شده چنین افرادى مرگ و کارهاى بعد از مرگشان به راحتى انجام مى‏گیرد و مى‏گویند چه مرگ راحتى کرد و چگونه کارها و قرضهایش سریع انجام و پرداخت شد، اینان هم خود سبکبار و سبکبالند و به راحتى به سوى آخرت پرواز مى‏کنند و هم بار مردم را سبک مى‏کنند و تکلیفى به دوش دیگران نمى‏گذارند، دیگران را براى کار خود به زحمت نمى‏اندازند.
  15. بگو سختگیر نیستم - امام صادق (علیه السلام) در روایتى مى‏فرمایند: «تکلّف در هر بابى و موردى از اخلاق و سیره صالحین نیست و خداوند متعال به پیامبرش فرمود: «قل لا اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین»: «بگو بر امور رسالت خود اجر و پاداشى از شما نمى‏خواهم و من از افراد متکلّف سختگیر نیستم».»***..
  16. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 391 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    1.  
  17. امیر المومنین – متقین 71- محافظت از دین  حریزا دین  ه‏ -ترجمه: (مى‏بینى پرهیزگار را که) دین   او داراى حرز و حصار و محفوظ است.***

  18. دین   با یقین آمیخته - شرح: از صفات دیگر پرهیزگاران مصون بودن دین   و عقائد آنها از امورى است که موجب نقص و خلل در آن مى‏شود، این محفوظ بودن دین   ناشى از ایمان آنها است که با یقین آمیخته است.
  19. علم مطابق با واقع - در ذیل فراز: «ایمانا فى یقین» توضیح دادیم که ایمان اشخاص و عقاید آنها داراى شدت و ضعف است و گاهى از روى تقلید و بدون دلیل و استدلال است و گاهى از روى دلیل و استدلال است و گاهى بالاتر از این دو است: یعنى از روى علم است با آگاهى به این که علم او هم صحیح و مطابق با واقع است و این «علم الیقین» است.
  20. علم به صورت یقین - ایمان و اعتقاد تقلیدى و استدلالى هر دو با شبهه و اشکال تراشى ممکن است، تضعیف و یا تخریب شود، ولى علمى که به صورت یقینى درآمد، احتمال خلاف در آن راه ندارد، زیرا دارنده این علم مى‏داند که واقع، همان ادراکى است که کرده است.
  21. مصون بودن دین   - مرحوم خوئى شارح نهج‏البلاغه مصون بودن دین   از شکوک و شبهات را عنوان کرده است و مى‏توان گسترده‏تر از آن بیان کرد و مطلق چیزهائى را گفت که موجب خلل و نقص و یا نابودى دین   مى‏شود،
  22. متقین دین   خود را در حفاظت دارند، چنانکه اهل دنیا اشیاء گرانبهاى خود را در گاوصندوقها حفاظت مى‏کنند.
  23. دین   خود را نفروشیم -گاهى انسان تعجب مى‏کند از بعضى که دین   و عقیده خود را به نازلترین قیمت مى‏فروشند در حالى که اگر ما به این قیمت نفروشیم ممکن است به قیمت گران بفروشیم!
  24. دین   فروشی به کمترین قیمت - چه افرادى بودند که براى یک کیسه برنج دین   و شرف فروختند و جاى تعجب نیست چه تضمینى هست که ما اگر در شرائط آنها باشیم چنین نکنیم!
  25. فروش دین   برابر طوفان شهوت - بسیارى از افرادى که در کربلا حاضر شدند و در لشکر عمرسعد قرار گرفتند، و با حسین بن على (علیه السلام) و امام وقت خود جنگیدند، به خاطر گرفتن پول ناچیز به این کار اقدام کردند، آنها دین   خود را فروختند، اینها افرادى بودند که اگر گوهر ایمان و دین   داشتند، در حرز و حفاظ قرار نداده بودند، بلکه در برابر طوفان شهوات قرار دادند و این طوفان برحسب سنگینى و سبکى دین   آنها، دین   یکى را زودتر و دین   دیگرى را کمى دیرتر برد.
  26. دین   فروشی وعبرت از تاریخ - در انقلاب اسلامى که به رهبرى امام فقید، خمینى کبیر به وقوع پیوست چه بسیار افراد به ظاهر متدین  ى را دیدیم که براى مالى اندک دین   خود را فروختند و مردم را با بمب گذاریها به خاک و خون کشیدند، حتى میعادگاه نماز جمعه‏ها را با خون مردم و ائمه جمعه رنگین کردند! ولى این تاریخ است که تکرار مى‏شود و حوادث صحراى کربلا مکرّر به نمایش مى‏گذارد، ولى با بازیگرانى دیگر و این ما هستیم که باید از تاریخ عبرت بگیریم.
  27. فروختن دین   و آبادی دنیای دیگران -  اى کاش دین   خود را مى‏فروختند و دنیاى خود را آباد مى‏کردند، بعضى دین   مى‏فروشند و دین  اى دیگران را آباد مى‏کنند و این نهایت بدبختى است!
  28. واقعیتى دردناک - در اینجا حکایتى تاریخى و واقعیتى دردناک را یادآور مى‏شویم که شاید پند گیریم و گوهر عقاید را با مطالعه عمیق‏تر و با ایمان بیشتر محفوظتر گردانیم.
  29. روزه خواری ماه مبارک رمضان - این قضیه را مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) و مرحوم مجلسى در «بحار الانوار» آورده است. از عبیداللّه بزاز نیشابورى که مردى مسن بود، نقل کرده‏اند که گفت: میان من و حمید بن قحطبة الطائى الطوسى (والى خراسان) دوستى بود، من در بعضى مواقع وارد بر او مى‏شدم، چون خبر آمدن من به او رسید، مرا استحضار نمود و من جامه سفر را عوض نکرده بودم، و آن موقع ماه رمضان وقت نماز ظهر بود، چون بر او وارد شدم دیدم او را در خانه‏اى که آب در آن خانه جارى بود، بر او سلام کردم و نشستم، پس طشتى و ابریقى (آفتابه‏اى) آوردند و دست او را شستند، و مرا نیز امر نمود، دستم را شستم و غذا حاضر ساختند، در این حال به خیالم خطور کرد که ماه رمضان است.
  30. علتی ندارم که افطار کنم – چون متذکر شدم، دست نگاه داشتم، حمید گفت چرا غذا نمى‏خورى، گفتم ماه رمضان است و من هم مریض نیستم و علتى ندارم که روزه خود را افطار کنم، شاید شما را عذرى یا علتى باشد که، افطار مى‏کنید.
  31. اشک  دین   فروش - گفت مرا هم علّتى نیست، من هم صحیح و سالم هستم؛ در این حال اشک از دیده‏اش جارى شد و مشغول غذا خوردن شد، بعد از غذا گفتم چه چیزى تو را به گریه انداخت، گفت وقتى هارون در طوس بود، شبى کسى را نزد من فرستاد که پیش امیرالمؤمنین هارون بیا چون وارد بر او شدم
  32. اطاعت از هارون - پیش روى او شمعى‏ برافروخته و شمشیرى کشیده بود و در کنار او خادمى ایستاده بود، سر خود را بلند کرد، و گفت: اطاعت تو نسبت به امیرالمؤمنین چگونه است؟
  33. نفس ومال در راه هارون - گفتم: به نفس و مال اطاعت مى‏کنم، و حاضرم این دو را در راه شما بدهم، سر خود را به زیرا افکند و اجازه مرخصى داد و کمى در منزل خود استراحت کرده بودم که دوباره شخصى را نزد من فرستاد و گفت باز خلیفه تو را مى‏خواهد، من در نزدخود گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»: و بر خود ترسیدم که عزم و اراده قتل مرا کرده باشد،
  34. نفس و مال و عیال و فرزند در اطاعت هارون -  قضیه به همان صورت اول گذشت و همان سؤال را تکرار کرد من گفتم: به نفس و مال و عیال و فرزند اطاعت مى‏کنم (العبد و ما فى یده کان لمولاه) این بار تبسمى کرد و اذن مراجعت داد، پس از مدتى که بازگشته بودم، بار دیگر مأمور او آمد: «اجب امیرالمؤمنین) باز امیرالمؤمنین، تو را احضار مى‏کند،
  35. بارسوم دین  م را به هارون فروختم - این بار نیز همان سؤال را تکرار کرد و من گفتم به نفس و مال و عیال و فرزند و دین   اطاعت مى‏کنم (یعنى آخرین چیزى که دارم، دین   است که در راه تو مى‏دهم). خنده‏اى کرد و گفت: این شمشیر را بگیر و هر چه این خادم گفت عمل کن!
  36. شصت پیر و جوان علوى و فاطمى گردن زدم - خادم شمشیر را به من داد و مرا بر در خانه‏اى که بسته بود برد و درب را گشود، دیدم در وسط آن خانه چاهى است و در آن خانه سه اطاق بود، که دربهاى آن بسته بود، درب یکى را گشودم، بیست نفر را که بعضى پیر بودند و بعضى جوان با موهاى بلند، در غل و زنجیر دیدم، خادم به من گفت: امیرالمؤمنین تو را مأمور کرده که اینها را به قتل رسانى و همه از سادات علوى و از اولاد على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) هستند، یکى یکى را گردن زده و جسد و سرها را درون چاه انداختم! سپس درب اطاق دوم و سوم را گشودم و در هر کدام‏ بیست سید بودند که مجموع همه آنها شصت نفر مى‏شدند، بقیه را نیز به همین طرز به قتل رساندم، آخرین نفر، پیرمدى بسیار نورانى و روشن ضمیر بود، به من گفت واى بر تو جواب جدّم پیامبر (صلى الله علیه و آله) را چه مى‏دهى که اولاد او را چنین گردن زدى؟! خواستم دست نگه دارم خادم خلیفه نگاهى غضب‏آلود به من کرد و ترسیدم و او را هم گردن زدم و در چاه انداختم و پس از کشتن این شصت پیر و جوان علوى و فاطمى در یک شب، دیگر نماز و روزه براى من چه فائده‏اى دارد که مى‏دانم مخلّد در آتش خواهم بود.
  37. سرانجام دین   فروشی- چهارده معصوم (علیهم السلام)، صفحه 996، در همین کتاب، صفحه 995 دارد که هارون در طوس باغى داشت که مکرر به طوس مى‏رفت و در سال 193 به طوس آمد و فوت کرد و در باغ حمید بن قحطبه او را دفن کردند، در صفحه 996 نیز مى‏گوید که این حمید، همان کسى است که در مجلس مأمون در اثر اهانت به حضرت، شیر روى پرده به امر حضرت او را بلعید ..
  38. با ارزش‏ترین چیز در برابر یهای اندک - آرى حبّ جاه و مقام و شهوت انسان را به جائى مى‏رساند که با ارزش‏ترین چیز خود را که از جان و مال و ناموس ارزشمندتر است به بهائى اندک مى‏فروشد، اگر همه دنیا را هم به انسان دهند در برابر زندگى ابدى آخرت بسیار کم‏ارزش است.
  39. یأس و ناامیدى  بلاترین گناه - وقتى خبر عملکرد حمید (والى خراسان) را به حضرت رضا (علیه السلام) دادند، فرمود یأس و ناامیدى او از رحمت پروردگار، گناهش بیشتر از قتل شصت سیدهاشمى است! (یعنى گناه ناامیدى این قدر بزرگ است و درگه او درگه نومیدى نیست).
  40. مواظب باشیم دین   فروش نشویم،-  نه ارزان نه گران، در این وادى ما باید به کسى اقتداء کنیم که فروشنده نباشد، به مولائى چون على بن ابیطالب (علیه السلام) اقتداء کنیم که مى‏فرماید حاضر نیستم کمترین ظلمى به کسى نمایم و دانه‏اى‏ از دهان مورى گیرم، به این مولى اقتداء کنیم که چراغ بیت المال را به خاطر رف خصوصى طلحه و زبیر خاموش مى کند به او اقتدا کنیم که در برابر تقاضاى برادرش عقیل، آهن داغ به دست او نزدیک مى‏کند، به فرزند او حسین بن على (علیه السلام) اقتداء کنیم که جان و یاران خود را مى‏دهد، ولى دین   نمى‏دهد، حاضر به اسارت زن و بچه خود مى‏شود ولى عقیده خود را از دست نمى‏دهد، به برادرش ابوالفضل (علیه السلام) اقتداء کنیم که وقتى شمر ذى الجوشن براى او امان‏نامه مى‏آورد تا دین   خود را به دنیا بفروشد دست ردّ به سینه آنها مى‏زند، به حجر بن عدى‏ها و میثم تمارها اقتداء کنیم که جان مى‏دهند و از عقیده و آئین خود محافظت مى‏کنند.
  41. دین   فروشی ؛ وطن فروشی ؛ خودفروشی – اى عزیز! رفیق، همسر، پدر، مادر، برادر، خواهر و فرزند گرامى هر کدام از تو توقعاتى دارند، خصوصاً اگر به جائى رسى، از تو ملاحظاتى مى‏طلبند، اگر دیدى تقاضاها و توقعات آنها مساوى با شکستن حریم دین   است بگو تا این جا رفاقت و پدرى و زوجیت و برادرى و خواهرى است، از این جا به بعد حریم دین   است، دین   فروشى نمى‏کنم، ضوابط مقدم بر روابط است، آن هم ضوابط و قوانین الهى.
  42. عقوبت بسیار دشوار - مواظب باش که شیطان تو را نفریبد که دین  ‏فروشى آسان و عقوبت آن بسیار دشوار است. خداوند ما را از این امتحان الهى سربلند بیرون آورد و دین   و عقیده ما را از گزند حوادث و فتن مصون و محفوظ دارد انشاءاللّه تعالى.
  43. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 397 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
خرداد

. safarzade.blog.ir/   یا   @nahjolbalaghehfarzad 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 69- 2- کم خورى و اعتدال در غذا «منزورا أکله (اکله)» (مى‏بینى پرهیزگاران را که) غذایش قلیل و (بهره‏اش از دنیا) اندک است.***
  2. کم‏خورى مایه بیدارى و استفاده از فرصتها است- بسیار تجربه شده که غالب خوابها ناشى از پرخورى است، چه بسیار فعالیتها و مطالعه‏ها و کسب و کارها و استفاده از فرصتها که با خواب بعد از پرخورى از بین مى‏رود، چه بسیار عبادتها خصوصاً نماز شبها که با پرخورى سر شب از دست مى‏رود.
  3. پرخوری و تلف شدن عمر - بزرگان مى‏گویند: کسى که سیر خورد، آب زیاد مى‏آشامد و آشامیدن آب زیاد موجب کثرت خواب مى‏شود و در کثرت خواب تلف شدن عمر است که نفیس‏ترین‏ جواهر و سرمایه انسان است که با آن تجارت کرده و براى آخرتش توشه برمى‏گیرد.
  4. پرخوری و خواب زیاد - حضرت مسیح (علیه السلام) مى‏فرماید: اى بنى‏اسرائیل غذا را زیاد نکنید، زیرا کسى که غذایش را زیاد کرد، خوابش نیز زیاد مى‏گردد.
  5. کم خوری وصفای روح - کم‏خورى موجب صفاى روح و نشاط روان است- رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمایند:«مَنْ قَلّ طَعْمَه صَحّ بَطْنُه وَ صَفا قَلْبُه و مَن کَثُرَ طَعْمُه سَقُمَ بَطْنُه وَ قَسا قَلْبُه»: «کسى که غذایش کم شد، شکمش سالم و قلبش باصفا مى‏گردد و کسى که غذایش زیاد شد، شکمش مریض و قلبش قسى مى‏گردد».
  6. خداوند سه کم الهام کند- کم خوراکى از چیزهائى است که اگر خداوند به بنده‏اى محبت ورزد به او عنایت کند، مولى مى‏فرمایند: «اذا ارادَ اللّه سُبحانه صَلاحُ عَبْدِه الْهَمَه قِلّةُ الکلامِ و قَلَّةَ المَنام»: «هنگامى که خداوند سبحان خیر و صلاح بنده‏اش را خواهد، کمى سخن و کمى غذا و کمى خواب را به او الهام کند».
  7. کم خورى موجب عدم اسراف و تبذیر است- بسیارى از پرخوریها باعث اسرافها و تبذیرها است اگر به اندازه کفاف انسان داشته باشد که بخورد دیگر چیزى باقى نمى‏ماند که به اسراف و تبذیر منجر شود مولى مى‏فرمایند:«قِلّةُ الاکْلِ مِنَ العَفافِ وَ کَثْرتهُ مِنَ الاسْراف» «کم خوراکى از عفت و پرخورى از موارد اسراف است».
  8. کم خورى وجکمت - کم خورى زاینده حکمت و دانش در قلب است- رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمایند:«القَلْبُ یَنْتَحِل الحَکْمَةُ عَنْدَ خُلُوّ البَطْنُ یُمَجّ مِن الحِکمَةِ عِنْد امْتِلاءِ البَطْن»: «قلب در موقع خالى بودن شکم داراى حکمت و دانش مى‏شود، قلب خالى از حکمت مى‏شود در وقتى که شکم پر مى‏شود».
  9. پرخوری و کوری دل - در بعضى روایات دارد، که حتى اگر شکم از چیزهاى مباح و حلال پر شود، قلب از تشخیص صلاح و فساد خود باز مانده و کور مى‏شود، یعنى اثر وضعى پرخورى این است.
  10. فهم وشکم پرستی - مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «اذا مَلِى‏ء البَطْنُ مِنَ المُباح عَمِىَ القَلْب عن الصَّلاح» «هنگامى که شکم از مباح پر مى‏شود قلب از تشخیص نیک و بد خود و دیدن راه از چاه کور مى‏شود» و کورى قلب یعنى عدم اکتساب معرفت و حکمت زیرا مبدأ علم پذیرى قلب و دل و روح انسانى است اگر کور شود از کسب علم حقیقى محروم مى‏شود «لا فِطنَةَ مَعَ بِطنَة»: «فطانت و فهم با شکم‏پرستى جمع نمى‏شود».
  11. روزه  وقوای شهوانی - کم‏خورى موجب اسارت نفس و عدم ارتکاب معصیت و عدم هیجان شهوت است- از عوامل کنترل هواهاى نفسانى کم خورى و گرسنگى است حتى علماى اخلاق براى کسانى که هنوز وسیله ازدواج آنها فراهم نشده ولى تحریک مى‏شوند، روزه را توصیه مى‏کنند، سرّ آن هم روشن است که روزه موجب عدم تحریک قواى شهوانى و یا کاستن از آن مى‏شود.
  12. عادت نفس وگرسنگی - مولى مى‏فرمایند: «بهترین یاور بر اسارت نفس و شکستن عادت نفس، گرسنگى کشیدن است».
  13. قساوت قلب و هیجان شهوت - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: «هیچ چیز براى قلب مؤمن زیان بارتر از پرخورى نیست و آن دو چیز به ارث مى‏گذارد قساوت قلب و هیجان شهوت» «لَیسَ شى‏ءٌ أضَرّ لَقَلبِ المُؤمِن مِنْ کثرة الاکْل وَ هِىَ مُورثَة شَیئَین: قَسوَةُ القَلبِ و هَیَجانُ الشَّهوة».
  14. کم خوری وتوفیق - در روایتى از مولى آمده است: «نِعم عَونِ المَعاصِى الشّبَع»: «بهترین یاور بر معاصى، سیرى و پرخورى است». کم خورى سبب توفیق در انجام عبادات است.
  15. پرخوری وغافلین - در کلمات حضرت عیسى (علیه السلام) به بنى اسرائیل است که: هر کس پرخورى کند پرخوابى کند و هر کس پرخوابى کند، نماز کم خواند و کسى که کم نماز خواند و به عبادت کم مشغول شده نام او جزو غافلین از یاد حق نوشته مى‏شود.
  16. گرسنگی و تضرع - در روایت است که وقتى جبرئیل نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمده و خزائن دنیا را به او عرضه کرد، تا انتخاب‏کند و پیامبر از انتخاب آن امتناع کردند، به جبرئیل فرمودند: مرا رها کن، روزى گرسنه و روزى سیر باشم، روزى را که گرسنه‏ام به تضرع و سؤال از پروردگارم مى‏پردازم و روز سیرى را شکر و حمد او گذارم، جبرئیل گفت: «وُفِّقْتَ لکلِّ خَیْر» «در این صورت براى هر کار خیرى موفق باشى».کم‏خورى اشتیاق و علاقه ملائکه را به دنبال دارد-
  17. اشتیاق و شوق ملائکه - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمایند: کسى که تسبیح و تمجیدش زیاد گردید و طعام و نوشیدنى و خوابش کم شده ملائکه به سوى او اشتیاق و شوق پیدا مى‏کنند (و او را تأیید مى‏کنند).
  18. موجب حیات قلب - کم‏خورى موجب تداوم حیات قلب و پرخورى موجب میراندن آن است- رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «لا تُمیتُوا القلوب بکثرَةِ الطّعام و الشَّراب فانَّ القلبَ یَمُوتُ کالزّرع اذا کثر علیه الماء»: «قلبها را با زیادى غذا و نوشیدنى نمیرانید، زیرا قلب مثل زراعتى است که وقتى زیاد آب بر آن رود مى‏میرد».
  19. کم خنده کم خوراک باگرسنگی - در جاى دیگر رسول گرامى فرمودند: «قلبهاى خود را با کمى خنده و کمى‏خوردن زنده کنید و با گرسنگى آن را پاک کنید تا صاف و رقیق شود».
  20. روشنائى نور معرفت - از بعضى روایات مى‏توان استفاده کرد که کم‏خورى موجب روشنائى نور معرفت در قلب و پرخورى موجب خاموشى آن است، همان نور معرفت فطرى که خداوند براى تشخیص صلاح و فساد در نهاد هر انسانى قرار داده است. در ذیل شماره 5 گفتیم قلب با کم خورى از کسب معرفت و حکمت و دانش باز مى‏ایستد. ولى اینجا مى‏گوئیم اگر کار از حد بگذرد قلب مى‏میرد،
  21. خاموشی نور معرفت - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: لا تَشْبَعُوا فَیطفَى‏ء نُورٌ المعرفة مِنْ قُلُوبِکم‏ «شکمها را پر نکنید که نور معرفت و شناخت از سرزمین قلبهاى شما خاموش مى‏شود».
  22. پرخوری وعدم ترقی -کم‏خورى موجب ورود به مقامات عالى و ملکوت آسمانها و زمین و در مقابل پرخورى مانع آن است- رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «لا یَدْخُلُ مَلَکُوتُ السَّمواتِ وَ الارْضِ مَنْ مَلأَبَطنُه» «کسى که شکمش را پر کرد، داخل ملکوت آسمانها و زمین نمى‏شود» کنایه از این که ترقى نخواهد کرد.
  23. کم خوری و رحمت خداوندی - کم‏خورى مایه نزول رحمت خداوندى و پرخورى مایه غضب الهى و دورى از خداوند و رحمت او است.امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ما مِنْ شى‏ء ابْغَضُ الَى اللّهِ مِنْ بَطْنِ مَمْلُوّ»: «هیچ چیزى نزد خداوند مبغوض‏تر از شکم پر نیست» شبیه به این روایت که به جاى «مملوّ»، «مِلآن» دارد، نیز از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) رسیده است.
  24. دورترین مخلوق به خداوند - در روایتى دیگر امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «أبْعَد الخَلقِ من اللّه اذا ما إمتلا بطنُه»: «هنگامى که شکم کسى پر شود، در این لحظه دورترین مخلوق به خداوند است».کم‏خورى موجب رقّت قلب و تأثیر موعظه در آن مى‏گردد.
  25. قلب متأثر و مسموم - در روایتى از رسول اسلام (صلى الله علیه و آله) آمده: «ایّاکُم و فُضُول المطعم فَإنَّه یَسُمُّ القلبُ بالفَضلة و یُبْطى‏ء بالجوارحِ عن الطّاعةِ و یَصَمّ الهِمَمُ عن سِماع المَوعِظَة»: «بپرهیزید از پرخورى و زیادى غذا زیرا قلب با زیادى غذا متأثر و مسموم مى‏شود، و جوارح از طاعت خدا کند مى‏گردد و همتها از شنیدن موعظه سنگینى مى‏کند».
  26. نادانى و عدم تفکر - کم خورى مایه اندیشه و فکر مستقیم و صحیح مى‏گردد و پرخورى موجب حماقت و نادانى و عدم تفکر صحیح و سلیم است. لقمان به فرزندش گفت: اى فرزند من هنگامى که معده پر شد، تفکر به خواب مى‏رود و حکمت و دانش لال مى‏شود (و قدرت راهنمائى و روشنائى ندارد) و اعضاء و جوارح از عبادت باز مى‏ماند.
  27. فکر نیک در میانه روی- مولى نیز فرمودند: «مَنْ اقْتَصَدَ فى أکْلِه کَثُرَتْ صِحَّتُه وَ صَلُحَتْ فِکْرَتُه»: «کسى که میانه‏روى در خوردن پیشه کند سلامتى او افزون و فکرش نیک مى‏گردد».
  28. مناجات و راز و نیاز - کم خورى مایه حال دعا و مناجات و راز و نیاز است و پرخورى میراننده این حال- این مسئله شاید به تجربه ثابت شده چه بسا کسانى ارده کنند شب جمعه مشغول دعا و راز و نیاز باشند ولى در اثر پرخورى حال دعا به آنها دست نمى‏دهد، بلکه آنچه به آنها دست مى‏دهد حالت خواب و چرت است.
  29. سیر غذا مى‏خورى ازذکر باز می داریم - چه بسا شیطان انسان را به وسیله پرخورى از مشغول شدن به عبادت و حال انابة بازمى‏دارد، در حدیثى آمده که گفتگوئى بین حضرت یحیى (علیه السلام) و شیطان درگرفت.طبق آن حدیث حضرت یحیى (علیه السلام) به شیطان گفت این چیزهائى که به تو آویزان ست چیست؟ گفت: اینها وسیله شهواتى است که فرزندان آدم را با آنها مشغول مى‏کنم حضرت فرمود آیا از اینها چیزى براى من هم هست؟ گفت: بله؟ چه بسا مى‏شود که سیر غذا مى‏خورى و تو را مشغول مى‏کنیم و از نماز و ذکر باز مى‏داریم.
  30. شکمها هرگز پر از طعام نکنند - حضرت گفت: قسم به خدا که دیگر شکم خود را از غذا پر نکنم، شیطان نیز گفت قسم به خدا که هرگز مسلمانى را نصیحت نکنم (که راه فرار را یاد گیرد).سپس امام جعفرصادق (علیه السلام) نیز فرمودند: «که به خدا قسم بر گردن جعفر و آل او است که شکمهایشان را هرگز پر از طعام نکنند و به خدا قسم بر گردن جعفر و آل جعفر است که عملى هرگز براى دنیا انجام ندهند».
  31. کم خورى موجب بقاء ورع و تقوى و پرخورى موجب فساد تقوى و مایه طغیان است. مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند:«ادْمانُ الشِّبَع یورثُ الأَشر و یُفْسِد الورع»: «تداوم پرخورى، موجب طغیان و سرکشى و فاسد کردن پرهیزکارى است». در جاى دیگر فرمودند: «بِئسَ قَرینُ الوَرَعِ الشِّبَع»: «پرخورى و سیرى، بد همنشینى براى پرهیزکارى است».
  32. کم خورى و گرسنگى موجب سیرى در قیامت و پرخورى مایه گرسنگى در قیامت است. رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) در روایتى مى‏فرمایند: «طوبى لِمَنْ طَوى و جاعَ اولئک الذین یَشْبَعُون یَومَ القیامة»: «خوشا به حال کسى که دامنه خوردن را جمع کند و گرسنگى‏کشد، آنها کسانى هستند که روز قیامت سیر هستند».در روایتى دیگر آمده است: «اکثَرُ النّاس شَبَعاً اکثرهم جُوعاً یومَ القیامة»: «کسانى که بیشتر سیر هستند، روز قیامت بیشتر گرسنه‏اند».
  33. لذّت بردن از طعام  - کم خورى و گرسنگى سبب لذّت بردن از طعام است به خلاف پرخورى. به تجربهاثبات شده که اگر انسان گرسته باشد همیشه با اشتها است و غذا به دهان او طعم مى‏کند، ولى اگر سیر باشد، و بخواهد چیزى خورد آنقدر احساس لذّت نمى‏کند لذا لقمه‏هاى آخر انسان که در حال سیرى است، لذتى مانند لقمه‏هاى اول را ندارد.
  34. انسانى که کم خوراک است و خود را گرسنه نگاه مى‏دارد به یاد گرسنگى فقراء و مساکین نیز هست، وقتى درد گرسنگى را کشید، درد گرسنگان را احساس مى‏کند و انگیزه‏اى بر یارى آنها و دعوت آنها بر سر سفره و اطعام کردن آنها مى‏شود به خلاف فرد سیر و پرخورى که بى‏درد است و احساس رنج و درد گرسنگان را ندارد.
  35. سیر گرسنه را فراموش کند- به همین جهت بود که وقتى به حضرت یوسف (علیه السلام) گفتند: چرا گرسنگى مى‏کشى، در حالى که کلید خزینه‏هاى زمین در دست تو است و خزانه‏دار پادشاه مصر هستى؟ گفت: «اخافَ ان اشْبَعَ فَانسى الجائع»: «مى‏ترسم از این که سیر باشم و گرسنه را فراموش کنم».
  36. بدهکار به شکم نباشید- کم خورى مایه کم‏مؤونه بودن است کسى که عادت بر کم‏خورى دارد غذاى کم و مال محقّرى او را کفایت مى‏کند به خلاف کسى که شکم‏پرستى کرده و خود را بر آن عادت داده است که هر روز و شب او طلبکار او است. او را مى‏کشد به جائى که به مال مردم طمع کند و او را یا به کسب حرام مى‏کشد که عقاب دارد، یا به حلال مى‏کشد که حساب دارد.
  37. مصونیت روان آدمى - کم خورى و گرسنگى باعث مصونیت روان آدمى از نفوذ شیطان است. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «انّ الشیطان یجرى مِنْ آدم جرى الدّم فى العروق فَضَیّقوا مجاریه بالجُوع»: «شیطان در دروان فرزند آدم به جریان مى‏افتد مثل جریان خون در رگها، پس راههاى او را با گرسنگى ببندید»!
  38. کم خوری و کنترل عمده از وساوس - با گرسنگى مى‏توان قسمت عمده از وساوس آن را کنترل کرد، قوه غضبیه و شهویه که از ارکان لشکر او هستند، با کم خوراکى تا حدّى قابل تعدیل هستند
  39. این بیست ثمره بود که ذکر کردیم و غزالى در احیاء العلووم به ده تا از اینها اشاره کرده است که مرحوم خوئى در ذیل خطبه 159، جلد 9 آنها را آورده است.
  40. مصونیت روان آدمى - کم خورى و گرسنگى باعث مصونیت روان آدمى از نفوذ شیطان است. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «انّ الشیطان یجرى مِنْ آدم جرى الدّم فى العروق فَضَیّقوا مجاریه بالجُوع»: «شیطان در دروان فرزند آدم به جریان مى‏افتد مثل جریان خون در رگها، پس راههاى او را با گرسنگى ببندید»!
  41. کم خوری و کنترل عمده از وساوس - با گرسنگى مى‏توان قسمت عمده از وساوس آن را کنترل کرد، قوه غضبیه و شهویه که از ارکان لشکر او هستند، با کم خوراکى تا حدّى قابل تعدیل هستند اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 387 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
خرداد

safarzade.blog.ir/   یا   @nahjolbalaghehfarzad 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. امیر المومنین – متقین 69- 1- کم خورى و اعتدال در غذا «منزورا أکله (اکله)» (مى‏بینى پرهیزگاران را که) غذایش قلیل و (بهره‏اش از دنیا) اندک است.***
  2. کم‏خورى پرهیزگاران - شرح: مولى على (علیه السلام) در این فراز به کم‏خورى پرهیزگاران به عنوان صفتى پسندیده، اشاره مى‏کنند، کم‏خورى و اعتدال در غذا که از عِفاف آنها سرچشمه مى‏گیرد مسئله ساده‏اى نیست، مسئله‏اى است داراى ابعاد گوناگون جسمى، اخلاقى، عبادى، اجتماعى و غیره.
  3. کم‏خورى موجب سلامتی - بسیارى از امراض را پزشکان از پرخروى مى‏دانند، خصوصاً در عصر ما که تلاشهاى جسمى کم شده و ماشین جایگزین نیروى انسانى شده است، و این عدم تحرک موجب جمع شدن چربیها در بدن گردیده و کانونى از عفونت را به همراه مى‏آورد، بار قلب را این زوائد سنگین و کار کلیه را مشکل و به طور کلى سنگینى و ناتوانى بدن را به همراه دارد و «صُوموا تَصِحّوا»: «روزه بگیرید تا سالم باشید»، سرّش همین است چون کم‏خورى موجب سلامتى است.
  4.  فعالیت و امساک - یکى از اطباء گفته بود تجربه بیست سال پزشکى من در مورد سلامتى انسان دو چیز است: فعالیت جسمانى و امساک در غذا.
  5. موجب تندرستی - سعدى در گلستان گوید: یکى از ملوک عجم طبیبى حاذق به خدمت مصطفى (صلى الله علیه وآله) فرستاد، سالى در دیار عرب بود و کسى تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وى نخواست پیش پیغمبر (صلى الله علیه و آله) آمد و گله کرد که بنده را براى معالجه اصحاب فرستاده‏اند و در این مدت کسى به من التفات نکرد تا خدمتى که بر بنده معین است به جا آورم. حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) فرمود: این طائفه را طریقتى است که تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقى بوده که دست از طعام بدارند. حکیم گفت: این است موجب تندرستى، زمین ببوسید و رفت.
  6.  اخلاقی و پزشکی - پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)
  7. «المِعْدَةُ رأس کلِّ داء و الحِمیَةُ رَأسُ کُلُّ دَواء»: «معده اساس هر بیمارى و پرهیز ریشه و سرآمد همه دواها است» این از نظر پزشکى، امّا از نظر اخلاقى نیز معلمین و اساتید اخلاق و رهروان راه حقیقت مرتباً و بدون استثناء سفارش و توصیه مى‏کنند، که کم خورید، تا نورانیت قلب و صفاى باطن پیدا کنید، نه این که به قدرى نخورید که به ضعف کشیده شوید و به بیمارى مبتلا گردید و به تعبیر عامیانه آن قدر عقب رویم که از آن طرف بیفتیم، بلکه مراد آنها پرهیز از پرخورى است همینطور که پرخورى مانع تحرک و کار عبادت است، کم‏خورى که مایه ضعف شود، نیز مانع تحرک و عبادت، مى‏باشد، از این رو مولى از جمله صفات متقیان کم‏خوراکى را مى‏شمارند، نه بى‏خوراکى را، زیرا قوام جسم و بدن و روح انسان خوراک و غذا است.
  8. حیات و زندگی - حالت تعادل در هر کارى و به خصوص در غذا خوردن پسندیده است، نه بى‏ خوراکى و نه پرخوراکى که به اسراف و تبذیر منجر شود، بى خوراکى انسان را به سستى و ضعف‏ مى‏کشاند، و پرخورى موجب اسراف مى‏گردد و اسراف کنندگان اهل آتشند أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ و همچنین پرخورى باعث تبذیر مى‏شود و اهل آن برادران شیطان هستند. «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ» دین اسلام جامع ترین وکاملترین ادیان است و باید به تمام شئون انسان رسیدگى کند جامعترین و کوتاه ترین تعریف درباره‏ء دین و مذهب این است که دین آئین حیات و آئین زندگى است. این تعریف از سوره انفال آیه 24 قابل استفاده است‏. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ ...»: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا و رسول او را هنگامى که شما را به سوى آنچه به شما حیات و زندگى مى‏بخشد دعوت مى‏کنند، اجابت کنید».
  9. حیات مادی ومعنوی - خدا و رسول ما را به چیزى دعوت مى‏کنند که ما را حیات مى‏بخشد و این حیات اعم از مادى و معنوى است، از این رو باید هم به امور زندگى مادى و دنیوى که خوردن و آشامیدن است برسد و هم به امور معنوى و اخروى بپردازد و بحث ما در این فراز راجع به قسمت اول و یکى‏ از مسائل زندگى مادى است که بى ارتباط با زندگى اخروى نیست.
  10. کم خوردن در هر حالى - در کتاب مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة در باب 41 چنین آمده است:
  11. «قِلَّةُ الاکْلِ مَحْمُودٌ فى کُلِّ حال وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْم لأَنّ فیه مَصْلحةً للظّاهرِ وَ الباطِن وَ المَحْمُود مِنَ المَاکُولات ارْبَعَةٌ، ضَرُورةٌ و عُدّة و فُتُوح و قُوَّة، فالاکْل الضّرورى للأصْفِیاء و العُدَّة لقوام الاتْقیاء و الفُتُوحُ لِلمُتَوَکّلین و القُوَّةُ لِلمؤمنین وَ لَیسَ شى‏ءٌ أضَرَّ عَلى قلب المؤمن مِنْ کَثْرَةِ الاکْلِ فَیُورِثُ شَیئَین قَسْوَةُ القَلْبِ وَ هَیَجانُ الشَّهْوَةِ والجوع إدامُ لِلمؤمنین وَ غَذاءٌ لِلرُّوح و طَعامٌ لَلْقَلْبِ وَ صحَّة لَلْبَدَنْ».«کم خوردن در هر حالى و نزد هر قوم و دسته‏اى پسندیده است، زیرا در آن صلاح و خیر ظاهر و باطن است و آنچه از انواع خوردنیها مطلوب و پسندیده است چهار است:
  12. خوردن ضرورى، که آن براى انبیاء (علیهم السلام) و فراد برگزیده است.
  13. خوراک مقدمه انجام وطیفه - خوردن عدة که به معناى مهیا شدن براى امر دیگر است و این براى پرهیزگاران است که خوراک را مقدمه انجام وظیفه قرار مى‏دهند.
  14. خوردن توکل کنندگان به حق - خوردن فتوح که وسیله گشایش امور تکیه کنندگان به حق است.
  15. نیرو گرفتن مؤمنین - خوردن قوّت است که براى توانائى و نیرو گرفتن مؤمنین است. چیزى زیان‏آورتر بر قلب مؤمن از پرخورى نیست، که موجب قساوت و سنگدلى قلب و هیجان و شعله ور شدن شهوت مى‏شود و گرسنگى خورشت مؤمنین و غذاى روح و طعام قلب و سلامتى بدن است».شرح بیشتر کلمات فوق این است که: غذا خوردن سه مرتبه دارد:
  16. لذت بردن از غذا - یک بار به منظور لذت بردن از غذا و طعام است و بس و این موافق طبع حیوانات است که تا آنجا که از غذا لذّت‏ مى‏برند، مى‏خورند و هیچ‏گونه رعایت بهداشت و تندرستى و یا ملاحظه روحانیت و معنویت نمى‏کنند.
  17. به منظور لذت بردن از خوراکى با حفظ بهداشت تن، و در این مقام هر دو جنبه رعایت مى‏شود، و اشخاصى که این طور هستند در اثر علوم پزشکى و بهداشتى و یا تجربه مقّیدند که خوردن و التذاذ از طعام بیش از حدود بهداشتى نباشد.
  18. به منظور حفظ روحانیت و براى توفیق در انجام وظائف الهى، و در این مرتبه است که چهار نوع مزبور متصوّر مى‏شود و به اختلاف مقامات اصفیاء، اتقیاء، متوکلین، مؤمنین نیت و مقصود در خوردن متفاوت خواهد شد.
  19. در آن کتاب شریف در ادامه روایاتى را از بزرگان دین نقل مى‏کند که اشاره مى‏کنیم: نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «فرزند آدم ظرفى را پر نکرد که بدتر از شکمش باشد (زیرا مایه قساوت قلب و بدبختى انسان است)» حضرت داود (علیه السلام) فرمود: «تَرْکُ لُقْمَة مَعَ الضّرُورَةِ الَیْها أحَبُّ ألَىَّ مِنْ قِیامِ عِشْرینَ لَیلةً»:
  20. کم کردن یک لقمه - «ترک کردن لقمه‏اى با این که نیاز به آن است، محبوب‏تر است نزد من از عبادت بیست شب».آرى این پیامبر الهى، به اثر آن لقمه آگاه‏تر است، تا ما که بى‏خبریم گاه آن لقمه اثرى مى‏گذارد که عبادت بیست شب نمى‏تواند اثر آن را خنثى کند.
  21. کم خوری وپرخوری - رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «مؤمن در یک معده چیزى مى‏خورد و منافق در هفت معده». به اصطلاح مؤمن یک شکم مى‏خورد و منافق هفت شکم! و این کنایه از کم‏خورى مؤمن و پرخورى منافق است.
  22. مردم و قبقبین - در حدیثى دیگر فرمودند: واى بر مردم از «قَبْقَبَینْ» سؤال شد مراد از دو (قبقب) چیست؟ فرمودند: شکم و فرج (که اشاره به شهوت جنسى است).
  23. دور گشتن از رحمت الهى - عیسى بن مریم (علیه السلام) فرمود: قلبى مریض نمى‏شود، به شدیدتر از قساوت و نفسى مریض و بیمار نمى‏گردد، به سخت‏تر از بُغْض گرسنگى و این دو بیمارى دو مهارند براى مطرود شدن و دور گشتن از رحمت الهى و نزدیک شدن به شقاوت و گمراهى. نخستین قدم براى مهیا شدن در مسیر سیر و سلوک، پرهیز کردن از خوردن بیش از حدّ لازم است تا بتوان همیشه خود را مهیاى خضوع و خشوع و عبادت نماید.
  24. اعتدال درخوردن - در مقدار خوردن و اعتدال در آن، باید مثل همه کارها به اسوه‏هاى اخلاق و راهیان راه الهى توجه کرد، پیامبران و اولیائى که با روش و سیر خود راه را به ما نشان مى‏دهند. مولى على (علیه السلام) در ذیل خطبه 159 در مورد چند پیامبر بزرگوار الهى چنین مى‏فرماید: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ:
  25. محتاج خیر ونیکویی - در مورد حضرت موسى کلیم اللّه مى‏فرماید: آن حضرت مى‏گفت: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ: «پروردگارا، به آنچه از خیر و نیکوئى برایم فرستادى فقیر و محتاجم». سوگند به خدا موسى (علیه السلام) از خدا نخواسته بود، مگر نانى را که بخورد، زیرا گیاه زمین را مى‏خورد، و به جهت لاغرى بیش از اندازه، سبزى گیاه از زیر پوست او دیده مى‏شد.
  26. درخواست طعام  ازخدا - سوره قصص، آیه 24 (اکثر مفسرین گفته‏اند مراد از آن خیرى که نازل بر حضرت موسى (علیه السلام) شد طعام و غذا بود و این حرف را روایت تفسیر صافى و تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام) تائید مى‏کند که حضرت فرمودند موسى (علیه السلام) از خدا طعام خواست (سَأَلَ الطعام) و در تفسیر صافى گفته در «اکمال» روایت شده که موسى (علیه السلام) درخواست طعام مى‏کرد در حالى که نیاز به نصف خرما داشت و در مجمع البیان، از ابن‏عباس نقل کرده که حضرت موسى (علیه السلام) این نبىّ خداوند نصف نان از خدا درخواست مى‏کرد تا استقامت و توانائى خود را حفظ کند (سأَلَ نبىُّ اللّه فِلْقَ خُبز یُقیم بِه صُلبَه) (شرح نهج‏البلاغه خوئى، جلد 9، صفحه 368).
  27. یک عدد نان جو - درباره حضرت داود (علیه السلام) که صاحب مزامیر و زبور و خواننده اهل بهشت است قبل از بافتن زره مى‏فرماید به دست خود از لیف خرما زنبیل مى‏بافت‏ و به همنشینان خویش‏ مى‏گفت: کدام یک از شما در فروختن آنها مرا کمک مى‏کنید (شاید مرادش این بود که کدامیک مى‏خرید؟) و از بهاى آنها براى خود غذا تهیه مى‏کرد که یک عدد نان جو بود. مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏فرماید: شاید این زنبیل بافى، قبل از آن بوده که آهن به دست او نرم شود (زیرا خداوند آهن را براى او نرم کرد تا زره ببافد) ..
  28. میوه او گیاه روی زمین - در مورد حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) مى‏فرماید: سنگ را پشتى خود قرار داده و لباس خشن مى‏پوشید و طعام سفت مى‏خورد و خورش او گرسنگى بود و چراغ او در شب روشنائى ماه بود و سایه‏بان او در زمستان مشرق و مغربها زمین بود، یعنى جائى بود که آفتاب مى‏تابید و خانه‏اى براى سکونت نداشت (ممکن است مراد از مشرق صبح و مغرب عصر باشد چنانکه مرحوم خوئى ذکر کرده است) و میوه و سبزى خوشبوى او گیاهى بود، که زمین براى چهارپایان مى‏رویاند، نه زنى داشت که او را به فتنه و تباهکارى افکند و نه فرزندى که او را اندوهگین سازد و نه دارائى که او را از توجه به خدا بازدارد و نه (به دنیا و اهل آن) طمعى که او را خوار کند، مرکب او دوپا بود (پیاده را مى‏رفت) و خدمتکار او دو دستش (هر کارى را خود انجام مى‏داد).
  29. خورش او گرسنگى - مرحوم خوئى دو احتمال  داده : 1- از گرسنگى لذت مى‏برد چنانکه از خورشت و غذا لذت مى‏برد. 2- گرسنگى بدل از خورشت است، پس لفظ جوع به معنى گرسنگى براى خورشت استعاره گرفته شده آن هم استعاره اسم ضد براى ضد .. اما دو احتمال داده مرحوم مجلسى 1- انسان محتاج به خورشت است زیرا نفس انسانى برایش مشکل است نان خشک و خالى خورد، پس با گرسنگى شدید از نان لذت مى‏برد و چیز دیگرى نمى‏خواهد پس گرسنگى گویا به منزله خورشت مى‏شود. 2- یا آن که نان را در موقع گرسنگى اگر خورد گویا گرسنگى با آن، مثل خورشت مخلوط مى‏شود.
  30. جز گیاه صحرا نخورد- مرحوم خوئى در شرح کلمات فوق در مورد حضرت موسى (علیه السلام) مى‏گوید: از شهر فرعون که به حال ترس خارج شد، بدون مرکب و توشه بود، گاه زمین مى‏خورد و گاه بلند مى‏شد، تا این که به زمین «مدین» رسید و فاصله شهر فرعون و (مدین) سه روز و به قولى هشت روز بوده، با پاى برهنه خارج شد ... و در مدت سفرش به جز گیاه صحرا و روئیدنیهاى زمین نخورد.
  31. گرده نانی از جو- مرحوم خوئى در مورد حضرت عیسى (علیه السلام) مى‏گوید: در عدة الداعى از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند: در انجیل است که عیسى (علیه السلام) گفت خدایا در صبح گرده نانى از جو و در عصر نیز گرده نانى از جو روزیم گردان، و بیشتر از این به من مده که طغیان مى‏کنم.
  32. سلیمان غذایش از زنبیل بافی- سپس در مورد ابراهیم خلیل اللّه گوید: لباسش پشمین و غذایش از جو بود (مثل نان جو) و حضرت یحیى بن زکریا (علیه السلام) لباسش از لیف خرما و غذایش برگ درخت بود، سلیمان (علیه السلام) نیز غذایش را از طریق زنبیل‏بافى با لیف خرما مانند پدرش به دست‏ مى‏آورد.
  33. نان خشک مى‏خورد،- در مورد پیامبر خاتم نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) نیز مى‏فرماید: «لقمه دنیا را به اطراف دندان مى‏خورد نه به پرى دهان» یعنى در دنیا زیادتر از آنچه را که ناچار به استفاده بود، فرانمى‏گرفت، و یا مراد از به اطراف دندان خوردن، این است که غذاى سخت و خشک مثل نان خشک مى‏خورد، که با دندانهاى محکم آسیا جویده و خُرد مى‏شود نه چیزهاى نرم که با تمام دهان خورده مى‏شود و دنیا را به گوشه چشم نمى‏نگریست (مثل آدمهائى که حسرت آن دارند و دل به آن بسته‏اند)،
  34. از جهت بدن لاغرتر و از جهت شکم گرسنه‏ترین اهل دنیا بود، دنیا به او پیشنهاد شد (خداوند نیز بوسیله جبرئیل اختیار کردن دنیا را به او پیشنهاد فرمود) از قبول آن امتناع نمود ... او بر روى زمین (بى آنکه سفره اندازد) غذا مى‏خورد و مانند نشستن بنده مى‏نشست (دو زانو مى‏نشست و پا روى پا نمى‏انداخت) به دست خود پارگى کفشش را دوخته و جامه‏اش را وصله مى‏کرد و بر خر برهنه سوار مى‏شد و پشت سر خویش دیگرى را سوار مى‏کرد ...)
  35. مقدار کم‏خوراکى‏ - مقدار آن را نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) و پزشک عالم بشریت معین کرده است، در عدة الداعى مى‏گوید: از آن حضرت روایت شده که فرمودند: فرزند آدم در غذا خوردن حساب مى‏کند چند لقمه بخورد که توانائى او حفظ شود و اگر بخواهد بخورد معده را سه قسمت مى‏کند، یک سوم براى غذا، یک سوم براى نوشیدنى، و یک سوم براى تنفس. «قرطبى» مى‏گوید: اگر «بقراط» آن حکیم بزرگ این قسمت از سخن پیامبر (صلى الله علیه و آله) را مى‏شنید، از حکمت آن حضرت تعجب مى‏کرد.
  36. مراتب غذا خوردن - خوردن بعضى مراتب خوردن را به هفت رسانده‏اند: 1- مقدارى که بتواند شخص زندگى کند. 2- مقدارى زیاد کند که بتواند روزه بگیرد و نماز ایستاده خواند (و فعالیت واجب زندگى را انجام دهد) و این دو مرتبه از واجبات خوردن است. 3- مقدارى زیاد کند که بتواند مستحبات و نوافل را به جاى آورد. 4- مقدارى زیاد کند که قدرت بر کسب براى گسترش زندگى پیدا کند، و این دو مرتبه مستحب است. 5- به مقدار ثلث معده غذا خورد که این جائز است و همان است که نبى‏اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند. 6- مقدار زیادترى خورد به طورى که بدن سنگین شود و خواب زیاد گردد و این مکروه است. 7- به اندازه‏اى زیاد خوردن که ضرر داشته باشد و این شکم‏پرستى و پرخورى است که از آن نهى شده است و این حرام است (مرحوم خوئى در شرح خود مى‏گویند ممکن است مرتبه اول را در دوم و سوم را در چهارم ادغام نمود).
  37. فوائد کم‏خورى و مضرات پرخورى
  38. کم‏خورى موجب سلامتى و اعتدال جسمى و روحى مى‏شود- چنانکه در ذیل همین فراز از خطبه توضیح دادیم تمام پزشکان بر این باورند که: از عوامل مؤثر و مهم در سلامتى جسم کم‏خوراکى است و عامل بسیارى از سکته‏ها و مرگهاى زودرس پرخورى است، روانشناسان و روانپزشکان نیز یکى از عوامل به هم خوردگى اعتدال روحى و اضطرابات و کسالتها را پرخورى مى‏دانند.
  39. غذای زیاد، سلامتى  کم - مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند«قَلّةُ الغذاءِ کَرَمُ النّفس و أدْوَم للصّحة»:«کم‏خورى موجب کرامت نفس و دوام سلامتى است». در جاى دیگر مى‏فرمایند: کسى که غذایش زیاد شد، سلامتى او کم مى‏شود و سختى و ناراحتى بر نفس او زیاد مى‏گردد.
  40. غذای کم ؛ دردهای کم - در جاى دیگر مى‏فرمایند «من قَلّ طعامُه قَلّ الامُه»: «کسى که غذایش کم شد دردهایش کم مى‏شود». زیاد شدن أخلاط در معده و عروق است.
  41. خوردن برای زنده ماندن - نقل شده که سقراط حکیم کم‏خوراک بود و وقتى در این باره از او سؤال شد جواب داد: «إنّ الأَکْلَ لَلْحَیاةِ وَ لَیْسَ الحَیاةُ لِلأکْل»: «خوردن براى زنده ماندن است نه زنده ماندن براى خوردن» (به تعبیر دیگر مى‏خوریم تا زندگى کنیم نه زندگى مى‏کنیم‏ تا بخوریم). محدث جزائرى در «زهر الربیع» گوید: در حدیثى آمده که حکیمى نصرانى وارد بر امام صادق (علیه السلام) شد و گفت: آیا در کتاب پروردگار شما (قرآن) و در سنت پیامبر (روایات) شما چیزى از طبّ و پزشکى هست؟ فرمودند: آیا در کتاب پروردگار ما نیست: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»: «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید»،
  42. اسراف درخوردن سرآمد هر مرض- و آیا در سنت پیامبر ما نیست: «ألِاسْرافُ فِى الاکْلِ رَأسُ کُلِّ داء وَ الحِمیةَ منه رَأْس کُلِّ دَواء»: «اسراف در خوردن سرآمد هر مرض و پرهیز از خوردن سرآمد هر دوائى است»، مرد نصرانى بلند شد و گفت: به خدا قسم کتاب پروردگار شما و سنّت پیامبر شما، از طبّ جالینوس چیزى را جا نگذاشته (یعنى تمام دستورات جالینوس در همان دو جمله خلاصه شده است).
  43. زیاد خوردن سبب مرگ - مرحوم محدث جزائرى گوید: از امام صادق (علیه السلام) روایت شد که اگر از اهل قبور سؤال شود، سبب مرگ شما چه بود؟ اکثر آنها مى‏گویند: «تُخَمِة» (سنگینى ناشى از خوردن).
  44. پرخوردی بعد رمضان سبب مرگ - یکى از دانشمندان مى‏گفت: روزى سنگ قبرها را خواندم، دیدم اکثر آنها در ماه شوال فوت کرده‏اند مى‏دانید چرا؟ زیرا بعد از ماه رمضان بدون رویه پرخورى کرده‏اند و این واقعیتى است گرچه او به شوخى مى‏گفت اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۷
خرداد

 

     

    بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    1. امیر المومنین – متقین 68- پرهیزگاران و قناعت  طبع «قانعة نفسه» ترجمه: (مى‏بینى پرهیزگاران را که) نفسش قانع است. «حیاة طیبه»  
    2. قناعت  طبع - شرح: صفت دیگر آنها قناعت  طبع است. در اهمیت قناعت  همین بس، که مولى على (علیه السلام) «حیاة طیبه» را به آن تفسیر فرموده‏اند، وقتى درباره این آیه شریفه‏ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً «کسى که عمل صالح انجام دهد خواه مرد خواه زن و مؤمن باشد او را زنده مى‏کنیم به زندگى پاکیزه» از حضرت سؤال شد فرمودند: «مراد از این زندگى که خداوند در پاداش اعمال صالح مرد و زن مؤمن مى‏دهد، قناعت  است».
    3. قناعت  مقابل حرص - عجب گوهرى است که پاداش اعمال صالح قرار مى گیرد، از یکى از حکماء سؤال شد، چیزى بهتر از طلا سراغ دارى؟ گفت بله قناعت ، قناعت  که مقابل حرص است، ملکه نفسانى است که موجب اکتفاء به قدر نیاز از مال است بدون اینکه تلاش و سختى در طلب زائد کند و این صفتى است پسندیده که کسب سائر فضائل متوقف بر آن است.
    4. قناعت به قدر حاجت - یکى از حکماء مى‏گوید: «إسْتِغنائُک عَن الشى‏ء خیرٌ مِنْ استغنائِک بِه»: «بى‏نیازى تو و عدم حاجت تو به چیزى، بهتر از بى‏نیازى تو به وسیله آن چیز است».چه جمله زیبائى است، جمله او اشاره به مسئله قناعت  دارد، مى‏گوید اگر قناعت  پیشه کردى چیزى نخواستى بهتر است از این که قناعت  پیشه نکنى و فکر کنى با فلان چیز بى‏نیازى.عمدتاً مردم فکر مى‏کنند، باید چیزى را داشته باشند، تا بى‏نیاز شوند و دستشان پیش دیگرى دراز نباشد، فکر مى‏کنند باید خانه‏اى با چنین خصوصیات و ماشینى با چنان ویژگى داشته باشند، تا بى‏نیاز باشند، در حالى که این حکیم مى‏گوید اگر قناعت  پیشه کردى و به قدر حاجت و نیاز اکتفاء کردى، تو بى‏نیازى این بى‏نیازى بهتر از آن بى‏نیازى است، این بى‏نیازى تملق و چاپلوسى و حرام و حلال کردن ندارد، در حالى که آن بى‏نیازى که با داشتن چیزى حاصل شود، نیاز به تلاش و دوندگى دارد، و چه بسا تملق و حرام و حلال کردن، و این همان است که مولى مى‏فرمایند:«القَناعةُ مالٌ لا یَنْفَد»: «قناعت  مالى و سرمایه‏اى است که تمام شدنى نیست».
    5. قناعت ریشه امور اقتصادى - تنها جنبه آخرتى ندارد، بلکه از نظر سیاسى و اقتصادى نیز ریشه امور است بسیارى از جهت‏گیریهاى سیاسى در روابط بین‏المللى، بر میزان قناعت  صورت مى‏گیرد، آبروى سیاسى، اقتصادى و خودکفائى یک مملکت را قناعت  حفظ مى‏کند و در مقابل عدم قناعت  از بین برنده شخصیت سیاسى یک مملکت در فضاى سیاسى عالم است، گاه یک کشور در اثر عدم قناعت  و گرفتن وامهاى کمرشکن و براى این که مقدارى در رفاه باشد مطرود و منزوى و کشور عقب افتاده مى‏شود،
    6. نیازمند نابودی شخصیت - ملتى که قناعت ‏را از خود دور کرد بدبخت و بى‏نوا شده و هیچگاه فرصت شکوفائى اقتصادى پیدا نمى‏کند، نمونه این کشورها امروزه چه بسیار است. قناعت  نکردن نابود کننده شخصیت فرد است و او را نیازمند به غیر مى‏کند و همیشه باید سرشکسته و سرافکنده در جامعه حرکت کند
    7. نیاز شخص را نابود مى‏کند - و چه بسا از مرز شخصیت گذشته و شخص را نابود مى‏کند عدم اکتفاء به قدر نیاز موجب استیصال فرد و جامعه است، آنچه درباره جامعه و رفاه‏طلبى آن گفتیم درباره فرد هم صادق است، بعضى را مى‏بینیم که براى توسعه زندگى خود که گاه نیاز به آن توسعه هم ندارد، از چندین جا وام مى‏گیرد و کار را به جائى مى‏رساند که اصل سرمایه را هم باید بابت بهره آن وام‏ها بپردازد، چرا؟!
    8. خوشی از زندگی - زندگى خوش و گوارا از نظر اسلام چه زندگى مى‏تواند باشد، آیا تابحال این سؤال را از خود کرده‏ایم و به دنبال جواب برآمده‏ایم یا نه، این جواب را امام صادق (علیه السلام) در روایتى فرموده‏اند: «خمسٌ مَنْ لم تکن فیه لم یَتَهَنَّأ بالعیش، الصّحّة و الأَمن و الغِناء و القَناعة و الانیس المُوافِق»: «پنج چیز است که اگر در فردى نباشد، خوشى از زندگى نمى‏برد،
    9. پنج چیز اگر در فردى نباشد - و به قول عوام آب خوش از گلویش پائین نمى‏رود و زندگى گوارائى نخواهد داشت: 1- تندرستى 2- امنیت 3- بى‏نیازى و عدم حاجت (به قدرى که محتاج نباشد داشته باشد) 4- قناعت  و اکتفاء به قدر حاجت و عدم زیاده‏طلبى 5- مونس و یار موافق).
    10. قناعت در جایگاه ویژه - پس یکى از عواملى که موجب گوارائى و خوشى زندگى مى‏شود قناعت  است و باید گفت قناعت  در بین این پنج مورد جایگاه ویژه‏اى دارد.
    11. قانع منت از کسی نبرد- حال به چند حکایت در مسئله قناعت  از گلستان و بوستان شیخ شیراز سعدى مى‏نگریم.حاتم طائى را گفتند: از خود بلند همت‏تر در جهان دیده‏اى یا شنیده‏اى؟ گفت بلى روزى چهل شتر قربان کرده بودم و امراى عرب را به مهمانى خوانده پس به گوشه صحرائى به حاجتى رفته بودم، خارکنى را دیدم، پشته خارى فراهم آورده گفتمش به مهمانى حاتم چرا نروى که خلقى بر سماط (سفره) او گرد آمده‏اند گفت: هر که نان از عمل خویش خورد..... منّت از حاتم طائى نبرد... انصاف دادم و او را به همت و جوانمردى بیش از خود دیدم.
    12. حریص جهان گرد - بازرگانى را دیدم که صد و پنجاه بار داشت، و چهل بنده و خدمتکار، شبى در جزیره کیش مرا به حجره خویش برد و همه شب نیارامید از سخن‏هاى پریشان گفتن، که فلان انبارم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان، و این کاغذ قباله فلان زمین و فلان چیز را فلان، ضمین (کفیل و ضامن)، گاه گفتى که خاطر اسکندریه دارم که هوائى خوش است و گاه گفتى که دریاى مغرب مشوّش است.
    13. مالیخولیا فرو خواند - و باز گفت سعدیا سفرى در پیش است اگر آن کرده شود، بقیت عمر خوش به گوشه‏اى بنشینم و ترک تجارت کنم، گفتم آن سفر کدام است؟ گفت گوگرد پارسى به چین خواهم برد، شنیدم که آنجا قیمت عظیم دارد و از آنجا کاسه چینى به روم آرم و دیباى رومى به هند و پولاد هندى به حلب و آبگینه حلبى به یمن و برد یمانى به پارس و از آن پس ترک تجارت کرده و به دکّانى بنشینم، چندان از این مالیخولیا فرو خواند که بیش از آن طاقت گفتنش نماند!!
    14. دنیا دوست - پس گفت اى سعدى تو نیز سخنى بگوى، از آنچه دیده و شنیده‏اى.گفتم:
    15. هر کسى را هر چه لایق بود - موسى (علیه السلام) درویشى را دید که از برهنگى به ریگ اندر شده گفت اى موسى دعائى کن تا خداوند عزوجل مرا کفافى دهد که از بى‏طاقتى به جان آمده‏ام، موسى (علیه السلام) دعا کرد و رفت، پس از چند روز که باز آمد، او را دید که گرفتار و خلقى بر وى گرد آمده، حالش پرسید گفتند خمر خورده و عربده کرده و کسى را کشته و اکنون به قصاص او وى را داشته‏اند
    16. عدل جهان آفرین - موسى (علیه السلام) به حکمت و عدل جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.

    آن شنیدستى که در اقصاى غور

     

    بار سالارى بیفتاد از ستور

    گفت چشم تنگ دنیا دوست را

     

    یا قناعت  پر کند یا خاک گور

     

    آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد

     

    هر کسى را هر چه لایق بود داد

    گر به مسکین اگر پر داشتى‏

     

    تخم گنجشک از جهان برداشتى‏

    وان دو شاخ گاو اگر خر داشتى‏

     

    آدمى نزد خود نگذاشتى‏

         

    «وَلَوْ بَسَطَ اللهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِى الْارْضِ» «اگر خداوند روزى و رزق را براى بندگانش پهن کرده و بگستراند ظلم و عصیان در زمین کنند».

    1. از همه مؤمن‏تر - بحال در مورد قناعت  به سراغ بعضى از روایات و کلمات بزرگان رویم: رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «از شبهه و مال مشتبه بپرهیز تا عابدترین خلق باشى، و به آنچه دارى قناعت  کن تا شاکرترین مردم به حساب آئى، و بر خلق همان پسند که بر خود مى‏پسندى، تا از همه مؤمن‏تر باشى».
    2. قناعت  وانصاف - موسى (علیه السلام) گفت: یا ربّ از بندگان تو که توانگرتر است؟ فرمود: «آن که قناعت  کند، به آنچه من دهم. گفت: عادل‏تر؟ فرمود: آن که انصاف از خود بدهد.
    3. از همه بی نیاز نر - محمدبن واسع (رحمه الله) نان خشک در آب کردى و مى‏خوردى و مى‏گفتى هر که بدین قناعت  کند، از همه خلق بى‏نیاز بود.
    4. اندک کفایت کند - ابن مسعود گفت: هر روز فرشته‏اى ندا کند: اى پسر آدم اندکى که تو را کفایت کند، بهتر از بسیارى که تو را کفایت نبود و از آن بطر و غفلت زاید.
    5. حریص مطمع - سمیط بن عجلان گوید که: شکم تو بدستى (در یک وجب) بیش نیست چرا باید که تو را به دوزخ برد؟! یکى از حکماء گوید: هیچ کس به رنج صبورتر از حریص مطمع نبود، و هیچ کس را عیش خوشتر از قانع نبود، و هیچ کس اندوهگین‏تر از حسود نبود و هیچ کس سبکبارتر از آن کس نبود که ترک دنیا گوید و هیچ کس پشیمان‏تر از عالم بدکردار نبود.
    6. قناعت  توانگر کند مرد را - به قول سعدى:

    خدا را ندانست و طاعت نکرد

     

    که بر بخت و روزى قناعت  نکرد

    قناعت  توانگر کند مرد را

     

    خبر کن حریص جهان گرد را

    سکونى به دست آور اى بى‏ثبات‏

     

    که بر سنگ گردان نروید نبات‏

    مپرور تن ار مرد رأى و هُشى‏

     

    که او را چو مى‏پرورى مى‏کشى‏

    خردمند مردم هنر پرورند

     

    که تن پروران از هنر لاغرند

    کسى سیرت آدمى گوش کرد

     

    که اول سگ نفس خاموش کرد

    خور و خواب تنها طریق دد است‏

     

    بر این بودنن آئین نابخرد است‏

    خنک نیک بختى که در گوشه‏اى‏

     

    به دست آرد از معرفت توشه‏اى‏

    بر آنان که شد سرّ حق آشکار

     

    نکردند باطل بر آن اختیار

    ولیکن چو ظلمت نداند ز نور

     

    چه دیدار دیوش چه رخسار حور

    تو خود را از آن در چه انداختى‏

     

    که چه راز ره باز نشناختى‏

    بر اوج فلک چون پرّد جرّه باز

     

    که بر شهپرش بسته‏اى سنگ آز

    کسى کو کم از عادت خویش خورد

     

    به تدریج خود را ملک خوى کرد

    کجا شیر وحشى رسد در ملک‏

     

    نشاید پرید از ثرى بر فلک‏

    نخست آدمى سیرتى پیشه کن‏

     

    پس آنگه ملک خوئى اندیشه کن‏

    تو بر کرّه تو سنى بدگهر

     

    نگر تا نپیچد زحکم تو سر

     

    1. که گر پالهنگ از کفت در گسیخت‏
     

    تن خویشتن خست و خون تو ریخت‏

    درون جاى قوتست و ذکر و نفس‏

     

    تو پندارى از بهر نانست و بس‏

    ندارند تن پروران آگهى‏

     

    که پر معده باشد زحکمت تهى‏

    دو چشم و شکم پر نگردد، به هیچ‏

     

    تهى بهتر این روده پیچ پیچ‏

    چو دوزخ که سیرش کنند از وعید

     

    دیگر بانگ دارد که هل من مزید

    همى میردت عیسى از لاغرى‏

     

    تو در بند آنى که خر پرورى‏

    به دین اى فرومایه دنیا مَخَر

     

    تو خر را به انجیل عیسى مخر

    مگر مى نبینى که دَد را مدام‏

     

    نینداخت جز حرص خوردن به دام‏

    پلنگى که گردن کشد بر وحوش‏

     

    به دام افتد از بهر خوردن چو موش‏

    چو موش آن که نان و پنیرش خورى‏

     

    به دامش درافتى و تیرش خورى‏

         

     

    1. قانع از رنج دو دنیا راحت - برادر! قناعت  پیشه کن، تا از رنج دو دنیا راحت شوى، قانع باش که قانع آرام است و آرامش‏ساز، مودب است و آداب‏ساز، نورانى است و مُنَوّر کننده، راحت است و راحت‏بخش «در کتاب مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقة» که منسوب به امام صادق (علیه السلام) است آمده که‏ «وهَبُ بنُ مُنَبّه» گفت در کتابهاى گذشتگان نوشته بود: «یا قَناعَة العِزُّ و الغِنى مَعَک فازَ مَنْ فازَ بِک»: «اى قناعت ، عزّت و بى‏نیازى با تو است، کسى که تو را به دست آورد، رستگار شد».
    2. قانع مالک دوجهان - و نیز در همان کتاب آمده است که‏ «لَوْ حَلَفَ القانعُ بتملّکه الدارین لَصَدّقه اللّه عزوجل بذلک و لأبَرَّه لِعِظَمِ شَأن مرتَبَة القناعة»: (اگر قانع و قناعت  پیشه قسم خورد بر این که مالک دو جهان است، خداوند عزوجل او را به خاطر قناعت ش تصدیق کرده و قسم او را امضاء مى‏کند به خاطر بلندى مرتبه قناعت ).
    3. قناعت در تمام امور زندگی - قناعت  اگر در تمام امور زندگى: (پوشاک، خوراک، مسکن، شهوات، تمایلات‏ نفسانى، ثروت، ملک) صورت بگیرد، ریشه طمع و شهوت و هواهاى نفسانى قطع شده، و با آسایش خاطر و راحتى تن و دل مى‏توان توجه کامل به عالم روحانیت و لقاء محبوب پیدا کرد.
    4. گرفتاری در حرص و طمع و شهوت - در روایت است که طالب علم و طالب مال سیر نمى‏شود، طالب مال دنیا اگر تمام دنیا را نیز به دست آورد سیر نمى‏شود، زیرا علاقه قلبى او نامحدود و دنیا با همه گستردگى محدود است، طالب دنیا پس از دارا شدن تمام دنیا، مى‏باید باز به همان مقدار قناعت  کرده و حرص و طمع خود را محدود نماید. پس چه بهتر است که این امر (قناعت ) در همان مرحله اول صورت گرفته، و پس از به دست آوردن حداقل وسائل زندگى حرص و طمع و شهوت و علاقه خود را محدود کرده و از فعالیت بیجا و زحمت و مشقت بى‏نتیجه خوددارى نموده و خود را مبتلا و گرفتار نسازد قانع . در سر نه هواى مال و جاهى دارم .... در دل نه غم زر و سپاهى دارم‏ ..... صاحب نظرى توجهى گر بکند..... چون آینه چشم یک نگاهى دارم
    5. سلطنتى است که از بین نمى‏رود - در همان کتاب از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل مى‏کند که فرمودند: «القناعةَ مُلکٌ لا یزول و هى مَرکَبُ رِضَى اللّه تعالى تحمِلُ صاحِبَها الى داره فَأحسِنْ التوکّل فیما لم تُعطَ و الرّضا بِما اعْطیت و اصبِر على ما أصابَک فانّ ذلک مِنْ عزمِ الامور». «قناعت سلطنتى است که از بین نمى‏رود و مرکب رضایت خداوند است که صاحبش را به خانه خدا سوق مى‏دهد، پس توکل خود را به خدا در آنچه به تو داده نشده، نیکو گردان و راضى به آنچه داده شده‏اى باش و بر آنچه به تو مى‏رسد، صبر کن، زیرا علامت محکم بودن و جدى بودن است».

    یکى گربه در خانه زال بود

     

    که برگشته ایام و بد حال بود

     

    روان شد به مهمانسراى امیر

     

    غلامان سلطان زدندش به تیر

    برون جست و خون از تنش مى‏چکید

     

    همى گفت و از هول جان مى‏دوید

    که گر جستم از دست این تیر زن‏

     

    من و موش و ویرانه پیرزن‏

    نیرزد عسل جان من زخم نیش‏

     

    قناعت  نکوتر بدوشاب خویش‏

    خداوند از آن بنده خرسند نیست‏

     

    که راضى به قسم خداوند نیست‏

     

    1. امنیت درون وبرون - آرى قناعت  راحت دین و دنیا و آخرت است و سبب امنیت درون و برون است، قناعت  علّت بر جا ماندن مرز و حدود اجتماعى و باعث حفظ حقوق همگان است.
    2. فقط به پاک آن قناعت  - از دو دست خود به وضو و نوشتن براى حق و کمک به افتاده و برداشتن به پیشگاه معبود قناعت  کنید، از قدم خود به صله رحم و رفتن به جنگ با دشمنان و رفتن براى یارى دادن به مظلوم قناعت  نمائید، از چشم خود براى زیارت و تماشاى مناظر الهى و دیدن آثار و عجائب وجود خود قناعت  نمائید، از شکم خود به خوردن حلال و از شهوات خویش به رختخواب شرعى قناعت  کنید، و از زبان فقط به گفتن حق و از گوش تنها به شنیدن حق قناعت  کنید و از مغز فقط به فکر صحیح بسنده کنید و از مال و روزى و ثروت و مکنت و جاه و جلال فقط به پاک آن قناعت  نمائید.
    3. از مردم چیزى نخواهید - رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: یک چیز را هر کس از من بپذیرد و متقبّل شود، من نیز بهشت را براى او متکفل مى‏شوم «ثوبان» گفت: یا رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) من متقبل مى‏شوم فرمودند: «لا تَسئَل النّاس شیئاً»: «از مردم چیزى درخواست مکن».
    4. رضایت خدا و بى‏نیازى از مردم.- گفته‏اند از آن پس هرگاه تازیانه «ثوبان» از دستش مى‏افتاد، خود برمى‏داشت‏ و از کسى تمنا و خواهش نمى‏کرد. پادشاهى به اهل دلى گفت: ثروتت چیست؟ گفت: رضایت از خدا و بى‏نیازى از مردم.
    5. چهار آیه در قرآن – خدا مرا کفایت کند.. عامر بن عبد قیس عنبرى، مى‏گفت چهار آیه در قرآن است چون شب بخوانم باکى برایم نیست که چگونه شب را به سر برم و چون روز بخوانم باکى ندارم که روز را چگونه بگذرانم:
    6. 1- هیچ کس قادر رحمت نیست- ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏: (فاطر 2) «درى که او از رحمت به روى مردم مى‏گشاید، هیچ کس قادر به بستن نیست، و آن را که او ببندد، کسى را قدرت باز کردن نیست و اوست خداى بى همتاى با اقتدار و دارنده حکمت».
    1. 2- کسی قدرت دفع او ندارد - وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ (یونس107) : «اگر خداوند بر تو ضررى خواهد، کسى قدرت دفع او را ندارد، مگر خودش‏ و اگر خیر و رحمتى خواهد، کسى قدرت ردّ آن فضل و رحمت را ندارد، فضل و رحمت او به هر کس از بندگان بخواهد مى‏رسد و او آمرزنده مهربان است».
    2. 3- وبرخداست رزق وروزی - َ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (هود6: «جنبنده‏اى در زمین نیست، مگر این که بر خداوند رزق و روزى آن است، و مى‏داند قرارگاه دائمى و موقت آن را و همه امورات موجودات در دفتر آشکار (ثبت و ضبط) است».
    3. 4- خداوند برسختی آسانی قرار داده - ..سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً (طلاق7): «خداوند بزودى بعد از سخنى آسانى قرار مى‏دهد».
    4.  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 

                                               

                    

    • حسین صفرزاده