امیر المومنین – متقین70- 71 سهولت در برخوردها«سهلا امره» ** برخورد آسان وساده -شرح: از صفات دیگر متقیان سادگى امور و کمخرجى آنها است. آنها با مسائل، ساده و آسان برخورد مىکنند،
جمعه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ
safarzade.blog.ir/ یا @nahjolbalaghehfarzad
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین70- سهولت در برخوردها«سهلا امره» ترجمه: (مىبینى پرهیزکار را که) امورش آسان و به اصطلاح خفیف المؤوْنه است.***
- برخورد آسان وساده -شرح: از صفات دیگر متقیان سادگى امور و کمخرجى آنها است. آنها با مسائل، ساده و آسان برخورد مىکنند، نه با سختى و شدت و تکلّف، و این ناشى از روح بلند و ایمان قوى آنها است.
- سریع به کار خود رسند - گاهى انسان افرادى را مىبیند که وقتى مىخواهند از خانه خارج شوند، یا به میهمانى روند، یا مسافرتى کنند، بسیار ساده امور خود را ترتیب مىدهند و سریع به کار خود مىرسند ولى بعضیها براى یک میهمانى رفتن آن قدر خود را در چهارچوب آداب و رسوم تجملاتى محصور مىکنند و جدا خود را به تکلف و زحمت مىاندازند، مسافرت رفتن آنها نیز با مشقت و زحمت همراه است، باید حتماً چند چمدان از این طرف لباس ببرند و چند چمدان سوغاتى خریده از آن طرف بیاورند، به زیارت حج و طواف خانه کعبه مىروند ولى تجملات و تکلّفات آنها را ببین چه قدر است، برعکس انسان خفیف المؤونة و ساده که با یک کیف کوچک به سفرى چند ماهه مىرود و بازمىگردد و خود را مقید به این قیود و آداب زائد نکرده است.
- بسیار راحت برخورد - انسان پرهیزکار در معامله با مردم آسان مىگیرد، در قرض دادن و کارهاى خیر دیگر سختگیرى نمىکند، در گرفتن طلب و قرض خود شدت به خرج نمىدهد، در مسائل ازدواج بسیار راحت برخورد مىکند، و از تنگ نظرى به دور است نه خود را به زحمت مىاندازد و نه دیگران را به دردسر بیندازد.
- نزول رحمت الهى - و همین نیک نفسى و خوش حسابى با مردم موجب مىشود، که رحمت الهى بر او نازل شده و خداوند نیز با او همانگونه محاسبه کند.براى این که سهل الامر بودن و در مقابل آن سختگیر بودن روشن شود،
- براى حساب سخت - حدیثى را از تفسیر برهان که در ذیل آیه 21 سوره رعد وارد شده است نقل مىکنیم، خداوند در آیه 18 همین سوره در مورد کسانى که دعوت حق را اجابت نکردند مىفرماید: أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحساب وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ: «براى آنها حساب سخت و جایگاهشان جهنم است که بسیار بد جایگاهى است».
- عمل کرده و خاشع - و در آیه 21 همان سوره درباره کسانى که دستورات خداوند را عمل کرده و خاشع شدند مىفرماید: یَخافُونَ سُوءَ الْحساب: «از سختى و بدى حساب مىترسند».
- سخت گرفتن - حمّاد بن عثمان گفت: مردى بر امام صادق (علیه السلام) وارد شد و از یکى از اصحاب او شکایت کرد، در همان موقع آن مردى که از اصحاب بود، سررسید، حضرت به او فرمودند: چرا فلانى از تو شکایت مىکند! گفت چون تمام حقّم را از او مىخواهم بگیرم (تا دین ار آخر را مىخواهم در سر وقت بگیرم) حضرت با حالت غضب نشستند و فرمودند: تو گمان مىکنى وقتى تا آخرین حقّت را گرفتى بدى نکردهاى، و کار سوئى انجام ندادهاى! آیا ندیدهاى قول خداوند را که از قول افراد نیک حکایت مىکند: یَخافُونَ سُوءَ الْحساب: آیا فکر مىکنى از خدا مىترسند که ظلم بر آنها روا دارد، نه به خدا قسم نمىترسند مگر از این که خداوند تا آخرین چیز آنها را محاسبه کند اینگونه حساب را خداوند عزوجل به حسابى (سوء الحساب) نامیده است.
- حساب سخت و آسان - از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که مردم در قیامت به دو گروه تقسیم مىشوند: گروهى هستند که خداوند حساب آنها را به آسانى و سهولت رسیدگى مىکند و هیچگونه سختگیرى در موردشان نخواهد کرد فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ- فَسَوْفَ یُحاسَبُ حساباً یَسِیراً و به عکس کسانى هستند که با شدّت به حساب آنها رسیدگى مىشود و ذره مثقال آن مورد دقت قرار مىگیرد، چنانکه درباره بعضى از شهرها که مردم آن سرکش و گنهکار بودند، مىفرماید: فَحاسَبْناها حساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً و یا در آیه 18 سوره رعد فرمود: أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحساب: به خاطر این است که عدهاى در زندگى دنیا و رسیدگى به حساب دیگران فوق العاده سختگیرند، و به اصطلاح مو را از ماست مىکشند و سعى دارند حق خود را تا آخرین دین ار به هر قیمتى که شده بگیرند،
- حساب سخت - و به هنگامى که خطائى از دیگرى سر زده، تا آخرین حدّ ممکن او را مجازات کنند، اینها کسانى هستند که در زندگى کمترین گذشت حتى در مورد زن و فرزند و برادر و دوستان ندارند، و از آنجا که زندگى جهان دیگر بازتاب و انعکاس از زندگى این جهان است، خداوند نیز در حساب آنها چنان سختگیرى مىکند، و در زندگى که کمترین گذشت ندارد درعوض هر کارى که کردهاند، باید در برابر آن جوابگو باشند، بى آنکه کمترى گذشتى درباره آنها شود!
- حساب آسان - امّا به عکس، کسانى هستند آسانگیر و پرگذشت و بزرگوار، مخصوصاً به هنگامى که در برابر دوست و آشنا و یا کسانى که بر آنها حق دارند و یا افراد ضعیف قرار مىگیرند، آن قدر بزرگوارند که سعى مىکنند، در بسیارى از موارد خود را به
- رحمت وسیع - تغافل زنند و گناهان بعضى را نادیده بگیرند، البته گناهانى که نسبت به آنها جنبه شخصى دارد، خداوند در مورد اینگونه اشخاص آسان مىگیرد و آنها را مشمول عفو بىپایان و رحمت وسیع خود قرار مىدهد و با حساب یسیر و آسان آنها را محاسبه مىکند و این درسى است بزرگ براى همه انسانها، مخصوصاً کسانى که مصدر کارى هستند و با گروه زیادى سر و کار دارند.
- بدون حساب - اگر ما در محاسبات خود سختیگرى نکنیم خداوند نیز حساب ما را آسان مىگیرد و بلکه بدون حساب وارد بهشت مىکند، و بدون حساب روزى مىدهد یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حساب
- سریع و راحت حلّ - اگر انسان سهل الامر و خفیف المؤونه شد کارهاى او را خداوند سریع سامان مىدهد، گاهى انسان تعجب مىکند از بعضى افراد که چگونه کارهاى زندگى آنها سریع و راحت حلّ مىشود، گویا دست خداوند قبل از رسیدن او گره را باز کرده است، حتى دیده شده چنین افرادى مرگ و کارهاى بعد از مرگشان به راحتى انجام مىگیرد و مىگویند چه مرگ راحتى کرد و چگونه کارها و قرضهایش سریع انجام و پرداخت شد، اینان هم خود سبکبار و سبکبالند و به راحتى به سوى آخرت پرواز مىکنند و هم بار مردم را سبک مىکنند و تکلیفى به دوش دیگران نمىگذارند، دیگران را براى کار خود به زحمت نمىاندازند.
- بگو سختگیر نیستم - امام صادق (علیه السلام) در روایتى مىفرمایند: «تکلّف در هر بابى و موردى از اخلاق و سیره صالحین نیست و خداوند متعال به پیامبرش فرمود: «قل لا اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین»: «بگو بر امور رسالت خود اجر و پاداشى از شما نمىخواهم و من از افراد متکلّف سختگیر نیستم».»***..
-
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 391 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
امیر المومنین – متقین 71- محافظت از دین حریزا دین ه -ترجمه: (مىبینى پرهیزگار را که) دین او داراى حرز و حصار و محفوظ است.***
- دین با یقین آمیخته - شرح: از صفات دیگر پرهیزگاران مصون بودن دین و عقائد آنها از امورى است که موجب نقص و خلل در آن مىشود، این محفوظ بودن دین ناشى از ایمان آنها است که با یقین آمیخته است.
- علم مطابق با واقع - در ذیل فراز: «ایمانا فى یقین» توضیح دادیم که ایمان اشخاص و عقاید آنها داراى شدت و ضعف است و گاهى از روى تقلید و بدون دلیل و استدلال است و گاهى از روى دلیل و استدلال است و گاهى بالاتر از این دو است: یعنى از روى علم است با آگاهى به این که علم او هم صحیح و مطابق با واقع است و این «علم الیقین» است.
- علم به صورت یقین - ایمان و اعتقاد تقلیدى و استدلالى هر دو با شبهه و اشکال تراشى ممکن است، تضعیف و یا تخریب شود، ولى علمى که به صورت یقینى درآمد، احتمال خلاف در آن راه ندارد، زیرا دارنده این علم مىداند که واقع، همان ادراکى است که کرده است.
- مصون بودن دین - مرحوم خوئى شارح نهجالبلاغه مصون بودن دین از شکوک و شبهات را عنوان کرده است و مىتوان گستردهتر از آن بیان کرد و مطلق چیزهائى را گفت که موجب خلل و نقص و یا نابودى دین مىشود،
- متقین دین خود را در حفاظت دارند، چنانکه اهل دنیا اشیاء گرانبهاى خود را در گاوصندوقها حفاظت مىکنند.
- دین خود را نفروشیم -گاهى انسان تعجب مىکند از بعضى که دین و عقیده خود را به نازلترین قیمت مىفروشند در حالى که اگر ما به این قیمت نفروشیم ممکن است به قیمت گران بفروشیم!
- دین فروشی به کمترین قیمت - چه افرادى بودند که براى یک کیسه برنج دین و شرف فروختند و جاى تعجب نیست چه تضمینى هست که ما اگر در شرائط آنها باشیم چنین نکنیم!
- فروش دین برابر طوفان شهوت - بسیارى از افرادى که در کربلا حاضر شدند و در لشکر عمرسعد قرار گرفتند، و با حسین بن على (علیه السلام) و امام وقت خود جنگیدند، به خاطر گرفتن پول ناچیز به این کار اقدام کردند، آنها دین خود را فروختند، اینها افرادى بودند که اگر گوهر ایمان و دین داشتند، در حرز و حفاظ قرار نداده بودند، بلکه در برابر طوفان شهوات قرار دادند و این طوفان برحسب سنگینى و سبکى دین آنها، دین یکى را زودتر و دین دیگرى را کمى دیرتر برد.
- دین فروشی وعبرت از تاریخ - در انقلاب اسلامى که به رهبرى امام فقید، خمینى کبیر به وقوع پیوست چه بسیار افراد به ظاهر متدین ى را دیدیم که براى مالى اندک دین خود را فروختند و مردم را با بمب گذاریها به خاک و خون کشیدند، حتى میعادگاه نماز جمعهها را با خون مردم و ائمه جمعه رنگین کردند! ولى این تاریخ است که تکرار مىشود و حوادث صحراى کربلا مکرّر به نمایش مىگذارد، ولى با بازیگرانى دیگر و این ما هستیم که باید از تاریخ عبرت بگیریم.
- فروختن دین و آبادی دنیای دیگران - اى کاش دین خود را مىفروختند و دنیاى خود را آباد مىکردند، بعضى دین مىفروشند و دین اى دیگران را آباد مىکنند و این نهایت بدبختى است!
- واقعیتى دردناک - در اینجا حکایتى تاریخى و واقعیتى دردناک را یادآور مىشویم که شاید پند گیریم و گوهر عقاید را با مطالعه عمیقتر و با ایمان بیشتر محفوظتر گردانیم.
- روزه خواری ماه مبارک رمضان - این قضیه را مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) و مرحوم مجلسى در «بحار الانوار» آورده است. از عبیداللّه بزاز نیشابورى که مردى مسن بود، نقل کردهاند که گفت: میان من و حمید بن قحطبة الطائى الطوسى (والى خراسان) دوستى بود، من در بعضى مواقع وارد بر او مىشدم، چون خبر آمدن من به او رسید، مرا استحضار نمود و من جامه سفر را عوض نکرده بودم، و آن موقع ماه رمضان وقت نماز ظهر بود، چون بر او وارد شدم دیدم او را در خانهاى که آب در آن خانه جارى بود، بر او سلام کردم و نشستم، پس طشتى و ابریقى (آفتابهاى) آوردند و دست او را شستند، و مرا نیز امر نمود، دستم را شستم و غذا حاضر ساختند، در این حال به خیالم خطور کرد که ماه رمضان است.
- علتی ندارم که افطار کنم – چون متذکر شدم، دست نگاه داشتم، حمید گفت چرا غذا نمىخورى، گفتم ماه رمضان است و من هم مریض نیستم و علتى ندارم که روزه خود را افطار کنم، شاید شما را عذرى یا علتى باشد که، افطار مىکنید.
- اشک دین فروش - گفت مرا هم علّتى نیست، من هم صحیح و سالم هستم؛ در این حال اشک از دیدهاش جارى شد و مشغول غذا خوردن شد، بعد از غذا گفتم چه چیزى تو را به گریه انداخت، گفت وقتى هارون در طوس بود، شبى کسى را نزد من فرستاد که پیش امیرالمؤمنین هارون بیا چون وارد بر او شدم
- اطاعت از هارون - پیش روى او شمعى برافروخته و شمشیرى کشیده بود و در کنار او خادمى ایستاده بود، سر خود را بلند کرد، و گفت: اطاعت تو نسبت به امیرالمؤمنین چگونه است؟
- نفس ومال در راه هارون - گفتم: به نفس و مال اطاعت مىکنم، و حاضرم این دو را در راه شما بدهم، سر خود را به زیرا افکند و اجازه مرخصى داد و کمى در منزل خود استراحت کرده بودم که دوباره شخصى را نزد من فرستاد و گفت باز خلیفه تو را مىخواهد، من در نزدخود گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»: و بر خود ترسیدم که عزم و اراده قتل مرا کرده باشد،
- نفس و مال و عیال و فرزند در اطاعت هارون - قضیه به همان صورت اول گذشت و همان سؤال را تکرار کرد من گفتم: به نفس و مال و عیال و فرزند اطاعت مىکنم (العبد و ما فى یده کان لمولاه) این بار تبسمى کرد و اذن مراجعت داد، پس از مدتى که بازگشته بودم، بار دیگر مأمور او آمد: «اجب امیرالمؤمنین) باز امیرالمؤمنین، تو را احضار مىکند،
- بارسوم دین م را به هارون فروختم - این بار نیز همان سؤال را تکرار کرد و من گفتم به نفس و مال و عیال و فرزند و دین اطاعت مىکنم (یعنى آخرین چیزى که دارم، دین است که در راه تو مىدهم). خندهاى کرد و گفت: این شمشیر را بگیر و هر چه این خادم گفت عمل کن!
- شصت پیر و جوان علوى و فاطمى گردن زدم - خادم شمشیر را به من داد و مرا بر در خانهاى که بسته بود برد و درب را گشود، دیدم در وسط آن خانه چاهى است و در آن خانه سه اطاق بود، که دربهاى آن بسته بود، درب یکى را گشودم، بیست نفر را که بعضى پیر بودند و بعضى جوان با موهاى بلند، در غل و زنجیر دیدم، خادم به من گفت: امیرالمؤمنین تو را مأمور کرده که اینها را به قتل رسانى و همه از سادات علوى و از اولاد على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) هستند، یکى یکى را گردن زده و جسد و سرها را درون چاه انداختم! سپس درب اطاق دوم و سوم را گشودم و در هر کدام بیست سید بودند که مجموع همه آنها شصت نفر مىشدند، بقیه را نیز به همین طرز به قتل رساندم، آخرین نفر، پیرمدى بسیار نورانى و روشن ضمیر بود، به من گفت واى بر تو جواب جدّم پیامبر (صلى الله علیه و آله) را چه مىدهى که اولاد او را چنین گردن زدى؟! خواستم دست نگه دارم خادم خلیفه نگاهى غضبآلود به من کرد و ترسیدم و او را هم گردن زدم و در چاه انداختم و پس از کشتن این شصت پیر و جوان علوى و فاطمى در یک شب، دیگر نماز و روزه براى من چه فائدهاى دارد که مىدانم مخلّد در آتش خواهم بود.
- سرانجام دین فروشی- چهارده معصوم (علیهم السلام)، صفحه 996، در همین کتاب، صفحه 995 دارد که هارون در طوس باغى داشت که مکرر به طوس مىرفت و در سال 193 به طوس آمد و فوت کرد و در باغ حمید بن قحطبه او را دفن کردند، در صفحه 996 نیز مىگوید که این حمید، همان کسى است که در مجلس مأمون در اثر اهانت به حضرت، شیر روى پرده به امر حضرت او را بلعید ..
- با ارزشترین چیز در برابر یهای اندک - آرى حبّ جاه و مقام و شهوت انسان را به جائى مىرساند که با ارزشترین چیز خود را که از جان و مال و ناموس ارزشمندتر است به بهائى اندک مىفروشد، اگر همه دنیا را هم به انسان دهند در برابر زندگى ابدى آخرت بسیار کمارزش است.
- یأس و ناامیدى بلاترین گناه - وقتى خبر عملکرد حمید (والى خراسان) را به حضرت رضا (علیه السلام) دادند، فرمود یأس و ناامیدى او از رحمت پروردگار، گناهش بیشتر از قتل شصت سیدهاشمى است! (یعنى گناه ناامیدى این قدر بزرگ است و درگه او درگه نومیدى نیست).
- مواظب باشیم دین فروش نشویم،- نه ارزان نه گران، در این وادى ما باید به کسى اقتداء کنیم که فروشنده نباشد، به مولائى چون على بن ابیطالب (علیه السلام) اقتداء کنیم که مىفرماید حاضر نیستم کمترین ظلمى به کسى نمایم و دانهاى از دهان مورى گیرم، به این مولى اقتداء کنیم که چراغ بیت المال را به خاطر رف خصوصى طلحه و زبیر خاموش مى کند به او اقتدا کنیم که در برابر تقاضاى برادرش عقیل، آهن داغ به دست او نزدیک مىکند، به فرزند او حسین بن على (علیه السلام) اقتداء کنیم که جان و یاران خود را مىدهد، ولى دین نمىدهد، حاضر به اسارت زن و بچه خود مىشود ولى عقیده خود را از دست نمىدهد، به برادرش ابوالفضل (علیه السلام) اقتداء کنیم که وقتى شمر ذى الجوشن براى او اماننامه مىآورد تا دین خود را به دنیا بفروشد دست ردّ به سینه آنها مىزند، به حجر بن عدىها و میثم تمارها اقتداء کنیم که جان مىدهند و از عقیده و آئین خود محافظت مىکنند.
- دین فروشی ؛ وطن فروشی ؛ خودفروشی – اى عزیز! رفیق، همسر، پدر، مادر، برادر، خواهر و فرزند گرامى هر کدام از تو توقعاتى دارند، خصوصاً اگر به جائى رسى، از تو ملاحظاتى مىطلبند، اگر دیدى تقاضاها و توقعات آنها مساوى با شکستن حریم دین است بگو تا این جا رفاقت و پدرى و زوجیت و برادرى و خواهرى است، از این جا به بعد حریم دین است، دین فروشى نمىکنم، ضوابط مقدم بر روابط است، آن هم ضوابط و قوانین الهى.
- عقوبت بسیار دشوار - مواظب باش که شیطان تو را نفریبد که دین فروشى آسان و عقوبت آن بسیار دشوار است. خداوند ما را از این امتحان الهى سربلند بیرون آورد و دین و عقیده ما را از گزند حوادث و فتن مصون و محفوظ دارد انشاءاللّه تعالى.
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 397 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۳/۱۹