پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۹۲۵ مطلب توسط «حسین صفرزاده» ثبت شده است

۱۶
خرداد

 

safarzade.blog.ir/  ---   @nahjolbalaghehfarzad 

                  

                           بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیرالمومنین متقین  66 - کمى خطا و لغزش‏ «قلیلا زلله» ترجمه: (مى‏بینى پرهیزگاران را که) خطا و لغزش او قلیل، و اندک است.*** 67 ا- خشوع قلب‏ «خاشعا قلبه»  
  2. پایشان نلغزد - شرح: از صفات دیگر پرهیزگاران، کمى خطا و لغزش آنها است، گرچه در لغزشگاهها داخل شوند، ولى بسیار کم است که کنترل خود را از دست بدهند و پایشان بلغزد.هر انسانى به جز معصومین (علیهم السلام) خطاکار است آنها الگوها و اسوه‏هاى مردم هستند، اگر اینها هم خطا کنند، دیگر اعتمادى براى مردم نمى‏ماند، اساساً جلب اعتماد آنها بواسطه مصون بودن آنها از خطا است. در علم کلام نیز این بحث مطرح شده و اثبات شده است، باید رسول حق و خلفاى دوازده‏گانه او معصوم از هر خطائى باشند تا بتوانند به نحو احسن جلب اعتماد کرده و در نتیجه تبلیغ احکام کنند.
  3. تالى تلو ائمه (علیهم السلام) - اگر کسى به این درجه از عصمت رسید از لغزش مصون است ولى غیر از انبیاء و ائمه (علیهم السلام) معلوم نیست کسانى به این مقام رسند ولى تالى تلو آنها و در مسیر آنها یافت مى‏شوند و اینها همان پرهیزگاران هستند که مولى خطاى آنها را قلیل مى‏شمارد، زیرا آنها داراى ملکه عدالت هستند گناه کبیره نکرده و اصرار بر صغائر ندارند، اگر خطائى از آنها صادر شود بسیار کم است، برحسب درجه تقوى، خطا و لغزش متغیر است هر چه پرهیزگارى آنها بیشتر باشد لغزش آنها کمتر و اگر پرهیزگارى کمتر لغزش آنها بیشتر است.
  4. عوامل خطا و لغزش‏ - عوامل لغزش و گناه مختلف است، که به چند عامل آن اشاره مى‏کنیم:
  5. جهل به قانون واجراء - جهل- جهل به چه کنم یا چگونه کنم و یا به تعبیر دیگر جهل به اصل قانون که چه کنیم و جهل به نحوه اجراى آن که چگونه کنیم، موجب خطا و گمراهى است، هر فرد و جامعه‏اى براى این که بتواند کارى صحیح انجام دهد، اول نیاز به آگاهى به قانون و سپس به نحوه اجراء آن دارد، هر کدام نباشد، انسان دچار لغزش مى‏گردد و از آن جهت که پرهیزگاران در مسیر زندگى خود به سوى هدف عالى خود، عالم و آگاه هستند «علماء حلماء» پس از این جهت به خطا نمى‏افتند.
  6. حجابهای مانع تعقل - حجابهاى نفسانى که همانا رذائل اخلاقى هستند، هر یک راهى به سوى خطا در برابر انسان مى‏گشایند، هواپرستى، تکبر، لجاجت، حسادت هر یک مانعى براى تعقّل صحیح است اگر حجابها دریده شود، چهره حقائق آشکار مى‏گردد، من اگر خطا مى‏کنم چشم حقیقت‏بین ندارم، من حجاب افکنده‏ام: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «أقْرَبُ الآراء مِنَ النُّهى أبعدَها مِنَ الهَوى»: «نزدیکترین نظریه‏ها به عقل (و صواب) دورترین آنها از هواى نفسانى است».
  7. تکبر وحسادت مانع سخن حق - در جاى دیگر مى‏فرماید: «خیرُ الآراء أبَعدُها عن الهوى و أقْرَبها مِنَ السّداد» «بهترین آراء دورترین آنها از هواى نفسانى و نزدیکترین آنها به حق است که راه باطل را مسدود مى‏کند».کسى که تکّبر به او اجازه نمى‏دهد، به سخن حق دیگرى گوش کند، یا حسادت او نمى‏گذارد حرف حق دیگران را تصدیق کند، چنین کسى راهى به سر منزل صواب ندارد.
  8. پرده و حجاب لجاجت - کسى که پرده و حجاب لجاجت روى قلب او را پوشانده، اگر رأى و راه صحیحى هم به او ارائه شود، به آن توجه نمى‏کند، اگر خود نیز به فکر صحیحى دست یافت، لجاجت او اجازه نمى‏دهد در مرحله عمل بر طبق آن رفتار کند، چنان که دیدیم بسیارى از مشرکین و گمراهان با این که مى‏دانستند، سخنان پیامبر (صلى الله علیه و آله) حق است باز به او نگرویدند، چرا که لجاجت آنها با پیامبر (صلى الله علیه و آله)، اجازه نمى‏داد، لشکریان عمرسعد و امویان به خاطر لجاجت با امیرالمؤمنین على (علیه السلام) خون فرزندش حسین بن على (علیه السلام) را با این که بسیارى از آنها مى‏دانستند، امام است و سخنانش بر حق است، بر زمین ریختند.
  9. لجاجت درخت حق را بر کند- این است که مولى على (علیه السلام) مى‏فرماید: «اللّجاجة تَسُلّ الرّأى»:«لجاجت، رأى صواب و صحیح را از بیخ و بن همچون درختى پربار برمى‏کند و نابود مى‏کند».لجاجت همچون رهزنى بر راه سخن صواب نشسته و آن را مى‏رباید.
  10. تصمیم در حال غضب- از امورى که موجب خطا و اشتباه مى‏شود و خود حجابى از حجابهاى درونى است، تصمیم‏گیرى در موقع غضب است، در آن حالت انسان در حال‏ متعادل روحى نبوده و قواى ادراکى او بطور صحیح کار نمى‏کند، و چه بسا قواى تحریکى او نیز کارى کند که جز پشیمانى سودى ندارد، انسان باید چنان خود را بسازد که اگر فکر صحیحى و نظر مصابى داشت در حال غضب تحت تأثیر نفس امّاره قرار نگیرد امام حسن (علیه السلام) مى‏فرمایند «لا یُعرَف الرَأىُ الّا عِندَ الغَضَب»: «فکر و نظر صحیح شناخته نمى‏شود مگر در حالت غضب» اگر ثابت‏قدم بود آن رأى سلیم است اگر بر حق پا نگذاشت آن نظرى صواب است که به خطا منجر نمى‏شود.
  11. عدم تأمل در تصمیم‏گیرى- این نیز از عوامل لغزش است، در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده: «الرَأىُ مَعَ الأناةِ و بئسَ الظّهیرُ الرأى الفَطیر»(رأى و فکر صحیح با تأمل و دقّت است و فکر و نظر بدون تأمل و تصمیم‏گیرى با سرعت، بد پیشتیبانى براى انسان است).
  12. استبداد رأى و عدم مشورت در امور- استبداد رأى عامل دیگى براى لغزش انسان و به خطا رفتن او است و چه بسا ریشه آن نیز در هواپرستى باشد و انگیزه‏هاى هواپرستانه آن را ایجاب کند. مستبد کسى است که مى‏خواهد کارى را به تنهائى انجام دهد خواه انگیزه او تمایلات نفسانى باشد و خواه غیر آن و مسلم است که چنین شخص خطایش بیشتر از کسى است که در مقام مشاورت برآمده و از عقل دیگران استفاده کرده و از چراغ افکارشان نور مى‏گیرد. مولى مى‏فرمایند: «المستَبِدّ مُتَهَوّرٌ فى الخطاء و الغلط» «فرد مستبدى که به نظر خود متکى است نسبت به خطا و اشتباه بى‏باک و گستاخ است».
  13. مستبد به رأى خود- در جاى دیگر مى‏فرمایند: «خاطر من إستغنى برأیه»: «آن کس که به رأى خود قناعت  کند خود را به خطر افکنده».امام صادق (علیه السلام) نیز مى‏فرمایند: «المُستَبِدّ بِرَأیه موقوفٌ على مَداحض الزَّلَل» «فردى که فقط به فکر خود اتکاء مى‏کند، بر لغزشگاههاى خطا ایستاده است» و هر آن باید منتظر سقوط خود باشد فرد مستبدى که فقط رأى و فکر خود را مى‏پسندد و بر آن تکیه مى‏کند، از نظر مکتب اسلام هم‏نظر خودش صواب نیست و هم در مقام مشورت، از مشورت با او نهى شده است، امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند با مستبد خودرأى مشورت مکن‏ «لا تُشِرْ على المستَبِدّ برأیه».
  14. عالم به دنبال سخن بزرگ است - مولى على (علیه السلام) نیز مى‏فرمایند: رأى انسان منفرد و تک‏رو و انسانى که فقط به رأى و نظر خود خوشنود است در واقع رأى و نظر باارزشى نیست. «لا رأى لِمَن انفَرَد برأیه»، «لیس لِمُعْجِب رأىٌ» ) زیرا فکر و نظرى ارزش دارد که هدایت کننده انسان به راه راست و دور کننده انسان از پرتگاه باشد.
  15. منفرد و انسان تک رو- در مکتب مولى على (علیه السلام) چنین فردى، یک جاهل است: «ما أعْجَبَ برأیه الّا جاهل») «خودبینى نکند به رأى خود مگر جاهل»؛ و آدم جاهل قابل مشورت نیست، عالم همیشه به دنبال زیاد کردن علم و علم آموزى است، گرچه از فرد حقیر و کوچکى باشد، او به دنبال سخن بزرگ است، گرچه از کودک صادر شود، پس او خودرأى نیست، و چنین انسانى قابل مشورت است چون عالم است.
  16. هرسری یک عقلی دارد -  مولى فرمود: لا تُصَغِّرنَّ عندک الرأى الخَطیر اذا أتاک به الرجلُ الحقیر»«رأى بزرگ را نزد خود کوچک مشمار هنگامى که مرد حقیرى آن را به تو رساند». مولى در جاى دیگر مى‏فرمایند: مَنْ استَبزدّ برایه هَلَک و مَنْ شاوَرَ الرّجالَ‏ شارَکَها فى عُقُولها»:«کسى که مستبد و خودرأى شد، هلاک مى‏شود و کسى که با بزرگان مشورت کرد در عقلهایشان شریک شده است» و شریک از شریک دیگر استفاده مى‏کند و طبیعى است که اگر چند عقل به هم ضمیمه شوند کمتر به خطا مى‏افتد، تا یک عقل منفرد. از رسول گرامى سؤال شد:، «مَا الحَزْم»: «دوراندیشى و آینده‏نگرى و استوارى در امور چیست» فرمودند: «مُشاوَرةُ ذَوى الرّأى و أتِّباعهم» «مشورت با صاحبان فکر و اندیشه و متابعت کردن از آنها».
  17. مشورت در امور - به قول مولى نظر و فکر بسیار است ولى نظرى که مصاب و رساننده به هدف و ثابت باشد، بسیار کم است‏ ، «الرأىُ کثیرٌ و الحَزْمُ قلیل» ) ولى مى‏توان با سفارش پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به این قلیل دست یافت، کسى که در امور خود تن به مشورت دهد و آیات الهى را مدّنظر گیرد: وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ‏ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ به صلاح و سداد نزدیکتر است و حیران و پشیمان نخواهد شد.
  18. مشورت با صاحبان عقل - مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) مرا به سوى یمن فرستادند و سفارش کردند که:«یا علىّ ما حارَ مَنْ استخار و لانَدم مَنْ اسْتَشارَ» «اى على، کسى که طلب خیر کرد حیران نمى‏شو و کسى که مشورت کرد پشیمان نمى‏گردد».کسى که با صاحبان عقل مشورت کرد از انوار عقول آنها نور گرفته است: «من‏شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاد بِانْوارِ العُقُول».
  19. گره کار را مشورت باز کند- هیچ پشتیبانى، همچون مشاورت نیست: «لا ظَهیرَ کالمُشاورة».) ما از معصومین (علیهم السلام) بالاتر نیستیم، آنها در کارها با دیگران مشورت مى‏کردند، حتى امام هشتم (علیه السلام) در مورد پدر خود مى‏فرمایند، عقلها به مستواى عقل او نبود ولى چه بسا مى‏شد با غلام سیاهى از غلامان خود مشورت مى‏کرد، وقتى به ایشان گفته مى‏شد، آیا با مثل این مشورت مى‏کنید؟ مى‏فرمود «انَّ اللّهَ تَبارَک وَ تَعالى رُبَّما فَتَح عَلى لِسانِه ...» «خداوند تبارک و تعالى چه بسا با زبان او مشکل و گره کار مرا باز کند».
  20. فوائد مشورت- مشورت داراى فوائد بسیار است که به چند مورد آن اشاره مى‏کنیم: دفع خطا و یا به حداقل رساندن آن- این ثمره همان چیزى است که مورد بحث است و گفتیم که ضمیمه شدن چند عقل و رأى و انتخاب بهترین نظریه که زائیده چندین عقل و فکر است مسلماً به صواب نزدیکتر است تا یک عقل و رأى.
  21. مشورت جاذبه دارد- این از آثار اجتماعى مشورت است، اگر انسان با دیگران در کارها مشورت کرد، مردم هم براى کارهاى خود با او مشورت کرده و به رأى او ارزش‏ قائل مى‏شوند،
  22. طرف مشورت درکارها - این نکته را مى‏شود از آیه شریفه قرآن به دست آورد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ «اى پیامبر با رحمت خداوندى با مردم نرم‏گشتى و اگر سخت و تند با آنها برخورد مى‏کردى، از دور تو پراکنده مى‏شدند، پس از آنها درگذر و طلب مغفرت براى آنها کن و آنها را در کارها طرف مشورت قرار ده».
  23. مشورت عامل جزب مردم - به قرینه صدر آیه که اگر سخت و تندخوى بودى از دور تو پراکنده مى‏شدند، پس لازم است این سه کار (عفو و طلب مغفرت و مشاوره) را انجام دهى، مى‏توان استفاده کرد مشورت عاملى براى جذب مردم است.
  24. بهاء دادن به مردم - بهاء دادن به دیگرى و در نتیجه بها پیدا کردن خود. وقتى مردم دیدند، به آنها بهاء داده شده و طرف مشورت بودند، طبعاً به مشورت کننده در کارها بهاء داده و براى او ارزش قائلند این ثمره‏اى فردى و اجتماعى است.
  25. مدیریت با مشورت - خودکفائى مدیریت و ساخته شدن دیگران- این ثمره نیز از آثار اجتماعى مشورت است، ما فقط به خودکفائى اقتصادى و مادى نیاز نداریم، بلکه خودکفائى مدیریت و فکرى هم لازم است، اگر بنا باشد مدیران صنایع و کارخانه‏ها و ادارات ما تمام سرنخها را خود در دست داشته باشند، به طورى که اگر روزى در سر کار حاضر نشدند، کارها تعطیل شود، این مدیران، مدیران مدبّر و مدیر به معنى واقعى کلمه نیستند، باید افراد را پرورش دهند و این جز از راه مشورت و بها دادن به رأى زیردستان امکان‏پذیر نیست، باید با مشاورت آنها، رمز کار را به آنها آموخت، نه‏ تنها در اداره و کارخانه بلکه کاسب هم باید با شاگرد خود در امور مشورت کند و او را بسازد. که در بعضى موارد ساختنى بهتر از مشاورت نیست.
  26. خصوصیات شخص مشورت کننده (یا حدود مشورت)  امام صادق (علیه السلام) در روایتى اشاره به مطلب مى‏کنند، این روایت را مرحوم محدث قمى در سفینة البحار آورده است:«المَشوِرَةٌ لا یَکُونُ الّا بِحدُودِها فَمَن عَرِف بحُدُودها و الّا کانَتْ مَضَرّتُها على المُسْتِشیر اکثر مُن مَنْفعتها له فَأوَّلُها انْ یَکونَ الَّذى یُشاوِرُه عاقِلا وَ الثانیةُ أن یکونَ حُرّاً متدیّنا و الثالثةُ ان یکونَ صَدیقاً مُواخِیاً وَ الرابعة ان تُطَلَّعه على سرِّک فیکون عِلمُه به کعِلْمِک بَنَفْسک ثمّ یَستُر ذلک و یکتُمُه
  27. حدود و خصوصیات مشورت - «مشورت حاصل نمى‏شود مگر به حدود و خصوصیات آن، کسى که حدود آن را شناخت (به نتیجه رسیده نفع مى‏برد) وگرنه ضرر آن نسبت به مشورت کننده بیشتر از نفع آن است نخستین حدّ از آن حدود، این است که با انسان عاقل مشورت کند.
  28. اول این که کسى که مورد مشورت قرار مى‏گیرد عاقل باشد : فانّه اذا کانَ عاقلا انْتَفَعتْ بِمَشوِرَته
  29. دوم این که کسى که مورد مشورت قرار مى‏گیرد آزاده و متدین باشد: و اذا کانَ حُرّاً متدیّنا جَهَد نفسه فى النّصیحة لک
  30. سوّم این که دوست و برادر باشد. الثالثةُ ان یکونَ صَدیقاً مُواخِیاً
  31. چهارم این که کسى باشد که او را بر سرّ راز خود مطلع کنى و علمش به آن راز مثل علم تو به نفس خودت باشد و آن را مستور و کتمان کند. و اذا کان صَدیقاً مُواخیاً کَتَمَ سرِّک اذا اطَّلعتَه علیه و اذا اطّلعتَه على سِرَّک فکانَ عِلمُه بِه کعِلمِک تَمَّت المشورةٌ و کَمُلَتِ النَّصیحَة»:
  32. مشورت عاقل - پس اگر شخص مورد مشورت عاقل باشد، از مشورتش نفع مى‏برى، و اگر آزاده و متدین باشد، در نصیحت تو با نفس خود مجاهدت کرده و از راهنمائى تو مضایقه نمى‏کند و اگر دوست و برادر باشد کتمان سرّ تو کرده و عملش به راز تو مثل علم تو باشد در این صورت مشورت و نصیحت کامل مى‏شود». از روایت فوق
  33. خصوصیات و اوصاف شخص مورد مشورت، روشن شد و اینکه: عاقل، حرّ، متدین، صدیق، برادر و امین بر سرّ باشد.***
  34. امیر المومنین – متقین 67 ا- خشوع قلب‏ «خاشعا قلبه» ترجمه: (مى‏بینى پرهیزگاران را که) قلبش خاشع است.***
  35. خشوع قلب وخضوع اعضاء - شرح: در این فراز بار دیگر مولى سخن از خشوع متقیان مى‏فرماید، در مرتبه اول عبادت را متذکر شد و اینجا خشوع قلب و خاضع در برابر عظمت الهى است و این خشوع قلبى زائیده درک عمظمت الهى است و مسلماً خشوع قلب نیز سایر اعضاء را به خضوع وامى‏دارد.
  36. درباره خشوع قبلا به تفصیل بحث کرده‏ایم، در این جا به اختصار بیان مى‏کنیم امام صادق (علیه السلام) در روایتى مى‏فرمایند:
  37. پند گیری از مردگان - «خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) چنین وحى کرد: یا عیسى! از دیدگانت اشک بریز و قلبت را خاضع گردان و دو چشم خود را با میل اندوه و حزن سرمه بکش در هنگامى که اهل بطالت و خوشگذرآنهامى خندند، در کنار قبور مردگان بایست و آنها را با نداى بلند صدا زن، شاید از آنها پندگیرى و بگو من در زمره ملحق شوندگان به شما، ملحق خواهم شد».
  38. زینت دوستان خوشوع و خوف - در روایتى دیگر آمده که خداوند متعال به موسى و هارون (علیهم السلام) وحى رساند که: «انّما یَتَزَیّن لى اولیائى بالذُّلّ و الخُشُوعِ و الخوفِ الّذى یَنْبت فى قُلوبِهِم فَیَنظُر على أجْسادِهم»: «دوستان من با خشوع و ذلت‏ درونى و خوفى که در قلبهاى آنها مى‏روید خود را براى من زینت مى‏دهند، و سپس آثار آن بر بدنهاى آنها نیز نمودار مى‏شود.
  39. علامت خاشع‏ - در روایتى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) علامت خاشع را چهار چیز مى‏شمارند: «امّا عَلامَةُ الخاشِع فاربَعَةٌ: مُراقبة فى السرِّ العلانیة و رُکوبِ الجمیلِ و التفکّرُ لِیومِ القِیامَة و المناجاةُ للّه».
  40. مراقبت ؛کارنیک ؛ تفکر ؛ مناجات - «علامت خاشع چهار چیز است: 1- در پنهان و آشکار مراقبت مى‏کند که عملى برخلاف رضاى خداوند انجام ندهد. 2- همیشه بر پشت کارهاى نیک رسول شده و آنها را انجام مى‏دهد. 3- تفکر براى روز قیامت. 4- مناجات با خداوند متعال».
  41. گوهرى در درون - با علامات و نشانه‏هاى فوق که در چهره و قول و فعل او ظاهر است مى‏توان بر گوهرى در درون او به نام «قلب خاشع» اطلاع پیدا کرد و خوشا به چنین صدفهائى که چنین درّهائى در درون خود مى‏پرورانند که برق آن درّها در آسمان وجودشان و صفحه اعضاء و جوارحشان نمودار مى‏گردد.a

*** اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۶
خرداد

https://safarzade.blog.ir/   یا   @nahjolbalaghehfarzad 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیرالمومنین – متقین 65- کوتاهى آرزو ها «تراه قریبا امله» ترجمه: آرزو هایشان را نزدیک و غیر طولانى مى‏بینى.
  2. نفی مداومت آرزو - شرح: از صفات دیگرى که مولى على (علیه السلام) براى پرهیزگاران مى‏شمارند طولانى نبودن آمال و آرزو هاى آنها است. مولى امل و آرزو  و امید به آینده را نفى نمى‏کنند، بلکه طول آن را مذّمت مى‏کنند. اصل امید و آرزو  موتور محرّک وجود انسان است، یعنى انسان زنده داراى امیدها و آرزو ها است، چرخ وجود انسان را امیدها به حرکت درمى‏آورد، آرزو ها ذاتاً بد نیست، بلکه طول امل و آرزو ى دور و دراز ناپسند است.
  3. رحمت براى امّت - در روایتى از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) آمده که فرمودند: «الامَلُ رَحْمةٌ لُامَّتى وَ لَو لا الاملُ ما رَضَعَتْ و الدةٌ وَلَدَها و لا غَرَسَ غارِسٌ شجراً»:« امید و آرزو  رحمتى براى امّت من است واگر امید نبود هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى‏داد و هیچ باغبان و نشاننده درخت، درختى نمى‏نشاند».
  4. زنده و زندگی - نقل شده است که حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) نشسته بودند و پیرمردى با بیل کار مى‏کرد و زمین را شخم مى‏زد. حضرت عیسى (علیه السلام) فرمودند: خدایا، امید را از او بگیر، هماندم پیرمرد بیل را کنار گذاشته و خوابید.پس از مدتى حضرت فرمود خدایا امید را به او برگردان بلافاصله پیرمرد بلند شد و شروع به کار کرد، حضرت نزد او آمده و از او پر سید، این چه جریانى بود از تو دیدم، گفت کار مى‏کردم ناگهان نفسم به من گفت، تا کى کار مى‏کنى و تو پیر و فرسوده شده‏اى، بیل را رها کرده و خوابیدم. سپس نفس به من گفت به خدا قسم تو ناگزیرى از زندگى مادامى که زنده‏اى، پس بلند شدم و بیل را به دست گرفتم.مولى نیز مى‏فرمایند:الامَلُ رفیقٌ مُونِس»
  5. امید وآرزوی معقول - «امید و آرزو  رفیق و مأنوس انسان است» امام چهارم نیز از خدا امیدى را مى‏خواهند که متناسب و معقول باشد نه این که طولانى باشد که آرزوى طولانى مثل سرابى است که بیننده را فریب مى‏دهد و کسى که به او امید و دل‏بسته ناامید و محروم مى‏سازد. پس آنچه مذموم است طولانى بودن امید و آرزو ها است، نیروهاى انسان محدود است، عمر نیروى عقل، توان بازو و قدرت محدود است، حال اگر دامنه آرزو ها نامحدود شد، تمام نیروى جسمى و فکرى را خرج این آرزو ها کنیم به اینها نمى‏رسیم، به کارهاى دیگر هم نمى‏رسیم، این است که مولى مى‏فرماید:«مَنْ طال امَلُه ساء عَمَلُه» «کسى که آرزو یش طولانى شد عملش بد مى‏شود» زیرا نیروها را به‏ (اللهم ربّ العالمین .... اسئلک ... من الآمال أوفَقُها).مولى فرمودند: «الاکْلُ کَالسَّرابِ یَغُرّ مَنْ رَآه و یخلف من رَجاه» هدر مى‏دهد و آن‏گونه که باید نیرو صرف یک عمل کند، نمى‏کند.
  6. امید وآرزوی غیر معقول - آرزو  نوعى خواستن است که مطلوب و خواسته شده فعلا تحققى ندار و از عوامل و عللى که ممکن است آن خواسته شده را در آینده تحقق بخشد اثرى و نشانى وجود ندارد، به همین جهت است که انسان در حال آرزو هاى دور و دراز مجبور است انرژى‏هاى مغزى خود را در ساختن تصنّعى علل و عوامل و جابجا کردن حقائق و حذف و انتخاب نامعقول واقعیات مستهلک نماید، در صورتى که این نیروها و انرژیهاى مستهلک شده ممکن است آرمانهاى بسیار مفیدتر و ضرورى‏تر از آن خواسته‏هاى آرزو ئى را تحقق ببخشد، نتیجه تباه کننده دیگرى که آرزو ها دور و دراز در بردارد همان است که موجب ناپدید شدن آخرت و سراى ابدیت و لقاء الله از افق روح آدمى مى‏گردد. این همان خطر بزرگ است که سر راه حیات هدفدار انسانها را مى‏گیرد و از حرکت در مسیر تکاملى «حیات معقول» باز مى‏دارد. آرزو ها یک امواج زودگذر و ناپایدار مغزى نیستند که لحظاتى سر برکشند و سپس فرو بنشنند، بلکه آرزو ها همواره سطوح روانى امروز را که رویاروى حقایق و واقعیات و متأثر از آنها است مى‏تراشد و مى‏خراشد و قشرى از مفاهیم حقیقت‏نما و مطلوب‏نما در آینده را بر آن سطوح مى‏چسباند و جلو فعالیت‏هاى طبیعى روح را مى‏گیرد، اینان در فرداهاى بدون دیروز و امروز زندگى مى‏کنند. عمر من شد بَرْخى‏ فرداى من ..... واى از این فرداى ناپیداى من... (ناظر زاده کرمانى)
  7. اشتیاق به ابدیت - و به همین علت است که درک و اشتیاق به ابدیت از افق روح محو مى‏شود و به جاى آن «فرداهاى» موهوم جانشین مى‏گردد.مولى على (علیه السلام) در خطبه 42 نهج‏البلاغه چنین مى‏فرمایند:«أیّها النّاس إِنّ أخوَفَ ما أَخافُ عَلَیْکم إثْنانْ: إتِّباعُ الهَوى وَ طُولُ ألامَلْ فَأمّا إتِّباعُ الهَوى فَیَصُدُ عَن الحَقْ وَ أمّا طُولْ الأَمل فَیُنْسِى الآخرَةَ، ألا وَ أنَّ الدُنْیا قَدْ وَلَّت حَذاءَ ، فَلَم یَبْقَ منها إلّا صُبابَةٌ کصبابة الإناء اصطبّها صابَّها. ألا و إنّ الآخرة قد أقبلت و لکلّ منهما بَنُونِ فَکونوا مِنْ ابناء الآخرة و لا تَکونوا منْ ابناء الدّنیا فَإنَّ کُلّ وَلَد سَیُلْحَقُ بِأبیهِ‏[1] یَوم القیامة و انّ الیَومَ عَمَلٌ و لا حساب وَغَداً حِسابٌ ولا عَمَل».«اى مردم ترسانکترین چیزى که بر شما مى‏ترسم دو چیز است: یکى متابعت خواهشهاى نفسانى که باز مى‏دارد از حق و دوم طولانى بودن امید و آرزو  که آخرت را به فراموشى مى‏سپارد، آگاه باشید که دنیا به سرعت پشت کرد و چیزى از آن باقى نماند، مگر ته مانده‏اى مثل ته‏مانده ظرف که دور ریزند آن را دور مى‏ریزد. آگاه باشید که آخرت روى آورد، و براى هر یک از دنیا و آخرت فرزندانى است. پس فرزندان آخرت باشید، و از فرزندان دنیا نباشید، زیرا هر فرزندى به زودى در روز قیامت به پدرش ملحق مى‏شود، و امروز روز عمل است نه حساب، و فردا روز حساب است، نه عمل
  8. تمایل نفسانی وآرزوی دراز - (پس امروز را غنیمت شمرده در عمل کوشید تا فردا که روز حساب است، فارغ البال از کوثر و سلسبیل آب نوشید و از سند و استبرق لباس پوشید انشاءاللّه). در این خطبه حضرت دو چیز را بسیار خطرناک و رهزن راه ترقى و کمال مى‏دانند یکى پیروى از هواها و خواهشها و تمایلات نفسانى و دیگرى درازى آرزو ها. در مورد تبعیت از خواهشهاى نفسانى و طغیانگرى در برابر حق تعالى در قرآن مى‏خوانیم: فَأَمَّا مَنْ طَغى‏- وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا- فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏- وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏- فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏»: «کسى که طغیانگرى و سرکشى کند و متابعت هواى نفس کرده و به دنبال حیات دنیوى رود، آتش جهنم جایگاه او است و کسى از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هواى نفسانى دور کرد جایگاهش بهشت است».
  9. هوا و تمایلات در حیات دنیوى جمع مى‏شود و آن نیز 5 مرحله دارد که: قبلا توضیح داده‏ایم و خداوند در این آیه جمع کرده است: أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ «حیات دنیوى بازى و اشتغال به امور غیر مهم و زینت و فخرفروشى و افتخار بین خود و کثرت در اموال و اولاد است، مانند بارنى مى‏ماند که گیاه خوب و بسیار برویاند که کفّار به تعجب واداشته شوند، ولى پس از مدتى خشک شده و زرد بینى و سپس شکسته ریزریز شود».
  10. تمایلات هفت چیز -و چیزهائى که این 5 مرحله از آن حاصل مى‏شود قرآن هفت چیز شمرده و در آیه‏اى جمع کرده است: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ‏ و الحرث ذلک متاع الحیاة الدنیا و الله عنده حسن الم  «دوستى و محبت شهوات براى انسانها زینت داده شده که زنان و فرزندان و مالهاى بسیار از طلا و نقره و اسبهاى نشاندار و شترها (و گاوها و گوسفندان) و زراعت است آن کالاى زندگى دنیوى است و خداوند نزدش خوب بازگشتن است». حال به سراغ خصلت خطرناک دوم یعنى (طول امل) رویم:
  11. آرزو مرادف آن طمع و رجاء - مراد از «امل» تعلق نفس به حصول چیزى دوست داشتنى در آینده است و مرادف آن طمع و رجاء است الا این «امَل» بیشتر در چیزى استعمال مى‏شود که به دست آوردنش بعید و دور است و طمع در چیزى که نزدیک است و رجاء و امید حدّ فاصل بین «امل» و «طمع» است و طول امل عبارت از انتظار امرى دنیوى است که حصول آن نیاز به زمان و مهلتى دارد.
  12. آرزو در تمنای بقاء - مولى فرمود طولانى بودن آروز موجب فراموشى آخرت است و این واضح است، زیرا طولانى بودن آرزو  عبارت از انتظار به دست آوردن چیز دوست داشتنى دنیوى بود و این موجب تداوم ملاحظه و نظر کردن و دلبستن به آن است و این دلبستگى موجب روى گرداندن نفس از پرداختن به احوال آخرت است. سیب درازى آرزو  و امید، دوستى و محبّت دنیا است، وقتى انسان با آن مأنوس شد، و به لذّاتش مشغول شد، دورى کردن و ترک آن سخت است و دوست دارد این دنیا و آنچه در آن است، دائمى باشد، و در این حال دیگر به مرگى که سبب مفارقت اوست نمى‏اندیشد، زیرا کسى که چیزى را دوست دارد، دوست ندارد درباره باطل کننده آن فکر کند و بیندیشد، از این رو دائماً تمنّاى بقاى دنیا کند.
  13. دل در گرو خسران مبین - و اگر به ناچار فکر مرگ و توبه و انجام اعمال اخروى از ذهن او بگذرد، از روزى به روزى و از ماهى به ماهى و از سالى به سالى به تأخیر اندازد و گوید تا وقتى پا به سال گذاریم وقت است، وقتى سنّى از او گذشت گوید تا پیرى فاصله است، وقتى پیر شد گوید: این خانه را تمام کنم و پسرم را داماد یا دخترم را عروس کنم، از این سفر برگردم و همین طور توبه را به تأخیر مى‏اندازد، تا اینکه مرگ او فرا رسد در حالى که غافل و غیر آماده براى مرگ است، قلب او مستغرق در امور دنیوى است و در آخرت جز حسرت و ندامت و پشیمانى توشه‏اى ندارد و این خسران مبین است.
  14. عبرت از آرزوی دراز- اى جوان تو از زندگى عمر کسانى که عمرشان رفت و به آمال خود نرسیدند، عبرت گیر، مثل بعضى از جوانها مباش که تا جوان است گوید اول زندگانى است، خدایا اگر یک اطاق داشته باشم راضیم، گرچه اجاره‏اى باشد، بعد که مى‏رسد گوید اجاره‏نشینى مشکل است خدا نجاتم دهد، آیا مى‏شود خانه‏اى 50 مترى از خودم داشته باشم، بعد که مى‏رسد مى‏گوید این که مثل قبر است، اگر بنا باشد در دنیا هم در قبر باشم، این که زندگى نشد!
  15. آنها که مردند به آرزوی دراز خود نرسیدند - در روایتى است که از سعادت انسان وسعت خانه است (من سعادة المرء سعة داره) وقتى به هدف رسید، باز بلندپروازى مى‏کند، گویا نمى‏داند که آرزو  نهایتى ندارد، آمال تمام شدنى نیست، گویا کلام مولى را نشنیده که «اعْلَم انَّک لَنْ تبلُغْ أمَلَک و لَنْ تعدُوا اجَلَک و انَّک فى سبیل مَنْ کان قبلک»: «بدان و آگاه باش که تو به آرزو یت هرگز نمى‏رسى و از دست اجل و مرگ هرگز فرار نتوانى کرد و تو در راه پیشینیان خود هستى (آنها که مردند و به آرزو هایشان نرسیدند».
  16. زندگی ابدی در دنیا نشاید- هر چه امید و آرزوى خود را زیاد کنى، مثل آدم تشنه که آب شور خورد و بیشتر تشنه مى‏شود، بیشتر امید و آرزو  پیدا مى‏کنى، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند:«مَنْ کانَ یَأمل أنْ یَعیشَ غداً فانّه ان یعیشَ ابداً»:«کسى که آرزو  کند فردا زنده باشد، آرزو مى‏کند که همیشه زنده باشد، و زندگى ابدى داشته باشد» ولى زهى خیال باطل خداوند بزرگانى چون پیامبر خاتم (صلى الله علیه و آله) و جانشین وى امام على (علیه السلام) را زندگى ابدى نبخشید، ما را ببخشید؟!
  17. کافران آرزوی اسلام کنند - فقط در مورد حضرت خضر (علیه السلام) روایاتى رسیده که بنا به مصالحى آب حیات نوشید و خدا نسبت به او نیز آگاهتر است که، وضعش چگونه است، حتى امام زمان (علیه السلام) نیز زندگى ابدى نخواهد داشت پس ما در چه اندیشه‏ایم؟! قرآن تلذّذ و غرق شدن در مادّیات و خوردن و بهره بردن را که از شئون پیروى از نفس و هواهاى نفسانى است و طول آروز را از اخلاق کافرین مى‏داند، مى‏فرماید: «رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ- ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»: «چه بسا کسانى که کافر شدند، آرزوى اسلام کنند (ولى اینها چنین‏ نمى‏کنند) پس رهایشان کن بخورند و بهره برند و آرزو آنها را مشغول کند به زودى مى‏دانند».اخبار و روایات هم بر مذمت و پرهیز از طول امل فوق العاده زیاد است که
  18. آرزوی دراز مادی دوری از خدا - به عنوان نمونه در حدیث قدسى آمده است: «یا موسى لا تَطُلْ فی الدنیا أمَلَک فَیَقْسُوا لِذلک قلبک و قاسى القلب منّى بعیدٌ»: «اى موسى، آرزو ى خود را در دنیا طولانى مکن که قلب تو را قسّى و سخت مى‏کند و کسى که قلب او قاسى و سخت شد از من دور است».
  19. چه معلوم فردایی باشد- در روایت نبوى معروف از طرق مختلف رسیده نبىّ اکرم (صلى الله علیه و آله) مى‏فرماید: «اى اباذر، بپرهیز از طول آرزو هاى خود، زیرا تو در روز خود (که امروز است) هستى و در بعد امروز نیستى، اگر براى تو فردائى باشد، در فردا باش، چنانکه در امروزى و اگر براى تو فردائى نبود، پشیمان بر زیاده ‏روى و افراط خود در امروز نیستى.
  20. ای اباذرنمی دانم اسم تو فردا چیست -اى اباذر چه بسیار کسانى که امید به روزى بسته بودند، و نتوانستد آن را تکمیل کنند، و چه بسیار منتظر فردائى که به فردا نرسید، اى اباذر اگر در اجل و عاقتب آن بنگرى، از آرزو  و فریب آن غضبناک شوى. اى اباذر اگر صبح کردى با نفس خود نسبت به عصر سخن مگو و اگر عصر کردى نسبت به صبح سخن مگو، و از سلامتى خود قبل از بیمارى استفاده کن، و از زندگیت قبل از مرگت فائده ببر، زیرا نمى‏دانم اسم تو فردا چیست».
  21. انسان ؛مرگ ؛ آرزو - از انس نقل شده که گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) خطى کشیدند و فرمودند: این انسان است و خطى دیگر در کنار آن‏کشیدند، فرمودند: این هم اجل و مرگ است و خط دیگرى دورتر از خط دوم کشیده فرمودند: این هم آرزو  و امید انسان است، در فکر آن بسر مى‏برد که نزدیکتر (یعنى مرگ) او را مى‏گیرد.
  22. دمی که باز دم ندارد - در روایتى دیگر شبیه به این مضمون هست که حضرت سه چوب به جاى خط گذاردند.در روایتى آمده که دو بنده از بندگان خدا به هم برخورد کردند، یکى به دیگرى گفت: کوتاهى آرزوى تو چقدر است؟ گفت: این که اگر صبح کنم امید ندارم، عصر کنم و اگر عصر کنم، امید ندارم صبح کنم، دیگرى گفت تو آرزو یت طولانى است، اما من امید ندارم، اگر نفسى بکشم باز گردد و اگر داخل شد، خارج شود.
  23. اتّصال نفسى به نفسى - و در صحیفه سجادیه امام زین‏العابدین (علیه السلام) مى‏فرماید: «اللّهُمَ صَلّ على مُحَمّد و آل محمد و اکْفِنا طُولَ الامَل و قَصِّره عنّا العَمَل حتّى لا نُؤَمِّل استِتْمام ساعةِ بعد ساعة و لا استیفاءَ یوم بعد یوم و لا اتّصال نفس و لا لحوق قَدَم بَقَدَم و سَلّمنا من غروره و أمنّا مِنْ شُروره»؛ «خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و طول آرزو  را از ما کفایت فرما (و ما را بى‏نیاز از امیدهاى طولانى قرار ده) و آن را با صداقت در عمل کوتاه کن، تا این که آرزو ى تمام کردن ساعتى بعد از ساعتى و گذراندن روزى بعد از روزى و اتّصال نفسى به نفسى و ملحق کردن قدمى به قدمى را نداشته باشیم و ما را از فریب آرزو هاى طولانى سالم و از شرورش ایمن بگردان».
  24. فریب درآرزو هاى طولانى - این امامى که داراى مقام عصمت است این‏گونه در خانه خدا راز و نیاز مى‏کند، کى مى‏شود که ما دعا کردن را هم از اینان یاد گیریم و مثل آنکه هشتاد سال از عمرش گذشته و هنوز در کنار خانه خدا دست بلند مى‏کند فلان خانه را نصیبم گردان و خانه‏ام کوچک است بزرگ گردان و وضع مالیم را بهتر از این گردان، نباشیم، اى انسان عمرت رفت دعا مکن خدا به تو بدهد، دعا کن از تو بگیرد، شقاوت و حسادت و تکبر و رذائل اخلاقى و به ویژه طولانى بودن آرزو  را از تو بگیرد، که هر چه انسان پیرتر مى‏شود، حریص‏تر و امیدهایش بیشتر مى‏گردد و رفع رذائل و موانع رسیدن به کمالات مقدم بر اکتساب فضائل است.
  25. کفن های بافته شده !- در دیوان منسوب به امام على (علیه السلام) است:
  26. آرزو ى دور و دراز در دنیا دارى، و نمى‏دانى که اگر شب شد، آیا تا به صبح زنده‏اى یا نه! چه بسا افراد سالمى که بدون مَرضى مردند و چه بسیار مریضهائى که روزگار تا روزگار زندگى کردند؛ و چه بسیار جوان که شب و روز مى‏گذرانند و ایمن هستند در حالى که کفنهاى آنها بافته شده و آنها نمى‏داند.
  27. درمان سرچشمه آرزو طولانی - درمان طول آرزو مرحوم محمد مهدى نراقى این عارف بزرگ و معلم سترگ اخلاق گوید: «طول أمل و آروز از جهل و حبّ دنیا سرچشمه مى‏گیرد، جهل را باید با فکر صحیح و صاف که خالى از هرگونه «شائبه باشد» از بین برد و نیز به شنیدن پند و موعظه از نفوس طاهره.
  28. حقارت و پستی دنیا - کسى که صحیح فکر کند مى‏فهمد که مرگ نزدیکترین چیزها به او است و چاره‏اى جز حمل جنازه او و دفن در قبرش نیست و شاید سنگى که لحد و قبر او را مى‏پوشاند، ساخته شده باشد و چه بسا کفنهاى او نیز بافته شده و آماده شده باشند ولى او آگاه نیست و اما محبت و حبّ دنیا سزاوار است از قلب خارج مى‏شود، به این که تأمل در حقارت دنیا و نفاست آخرت و پستى دنیا و پرارزشى آخرت کند، و نیز دقّت در اخبار و روایاتى که در مذّمت حبّ دنیا و میل به آن وارد شده کند و در مقابل تفکر و مطالعه در اخبارى که در مدح ترک دنیا و بى‏رغبتى به آن شده، نماید.و نیز به روایاتى که مدح قصر الامل (کوتاهى آرزو ) که ضدّ طول امل است نظر کند تا که کم‏کم محبت کاذب دنیوى کم شده و در مقابل محبت حقیقى خالق دنیا زیاد شود».
  29. مدح قصر امل (کوتاهى آرزو )  کوتاه کردن آرزو ها و امیدها شعار مؤمنان و لباس اهل یقین است. پیامبرگرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: آیا همه شما دوست دارید وارد بهشت شوید؟ گفتند: بله یا رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمود : «قَصِّروا مِنَ الأمَل وَ اجعَلُوا آجالَکم بین ابصارکم و استَحْیُوا مِنَ اللّه حقِّ الحیاء»: «از آرزو  کوتاه کنید و مرگهاى خود را جلو چشمهاى خود قرار دهید، و از خداوند آن طور که سزاوار است حیا کنید».
  30. اهتمام به روزی فردا - در روایتى دیگر آمده که بعد از ظهرى یا شبى بوده پیامبر (صلى الله علیه و آله) به مردم نظر کردند و فرمودند: اى مردم! آیا از خداوند متعال حیا نمى‏کنید؟ گفتند: چگونه حیا نمى کنیم؟! فرمود: «تَجمَعُون مالا تَاکلون و تَأمَلون مالا تُدرکون و تَنْبُونَ مالا تَسْکنون»: «آنچه نمى‏خورید جمع مى‏کنید و آنچه به آن نمى‏رسید، آرزو  مى‏کنید و آنچه در آن سکنى نمى‏گزینید، بنا مى‏کنید». حضرت عیسى (علیه السلام) فرمود: اهتمام به روزى فردا نکنید که اگر فردا در عمرهاى شما باشد روزى و رزق شما با عمر شما مى‏آید، و اگر نباشد، پس براى رزق و روزى غیر خود تلاش نکنید.
  31. دوست دارند عمر هزار ساله - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) وقتى شنیدند که «اسامه» غلامى به صد دینار یکماهه خریده است فرمودند: اسامه طویل الأمل (بلند آرزو ) است و قسم به آنکه نفس من به دست او است هرگز چشم نبستم که امید باز شدن داشته باشم و هرگز چشم نگشودم که امید بر هم نهادن آن را داشته باشم و هرگز لقمه به دهان نبردم که امید فرو بردن آن را پیش از مرگ داشته باشم، سپس فرمود: اگر عاقلید نفس خود را از مردگان به‏ حساب آورید و قسم به آنکه جانم در دست او است، آنچه وعده داده شده‏اید، به سراغتان مى‏آید و شما قدرت دفع و به عجز کشاندن آنها را ندارید. مردم در کوتاهى و بلندى آرزو  مختلفند: بعضى آرزو ى عمر دائمى و زندگى ابدى مى‏کنند، چنانکه خداوند مى‏فرماید: یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ «دوست دارد هر یک از آنها (یهود بنى‏اسرائیل) که عمر هزار ساله کند».
  32. حقیقت ایمان - هزار سال کنایه از عمر دائمى است، نه این که دقیقاً منظور هزار سال است، یعنى عدد تکثیر است نه تعداد. بعضى بیشترین عمر متداول عصر خود را مى‏خواهند، بعضى عمر یک سال دیگر را مى‏خواهند، بعضى آرزو  دارند، چند ماه دیگر زنده باشند. بعضى یک شبانه‏روز و هر یک از اینها برحسب همین مدتى که آرزو  مى‏کنند تلاش در معاش مى‏کنند، و بعضى دیگر آرزو  نمى‏کنند، لحظه دیگر زنده باشند، گویا مرگ در مقابل چشمان آنها است و اینها منتظر آن هستند. در روایتى است که پیامبر (صلى الله علیه و آله) از یکى از صحابه از حقیقت ایمان سؤال کردند گفت: «ما خَطوتُ خطوةً الّا ظَنَنْتُ انّى لا أَتْبَعُها اخرى» «قدم از قدم برنمى‏دارد، مگر این که اعتقاد دارم نتوانم قدمى بعد از آن قدم بردارم».
  33. منتظر ملک الموت - یکى از بزرگان، هنگام نماز، به راست و چپ نظر مى‏کرد و وقتى از او سؤال مى‏شود، این التفات به چپ و راست براى چیست؟ مى‏گوید: «أنْتَظَرُ مَلَک الموت مِن أىّ جَهَة یَأتینى» «من منتظر ملک الموت (مالک مرگ) هستم که از چه جهتى مى‏آید».
  34. حرص و بلندى آرزو - در این زمان اکثر مردم را درازى آرزو ها به دام انداخته، به طورى که افراد کم‏ آرزو و کوتاه امل بسیار کم است تعجب است که طول امل با طول عمر رابطه مستقیم پیدا کرده و هر چه پیرتر مى‏شود آرزو هایش طولانى‏تر مى‏شود، و بى‏جهت نبود که رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمود: «یَشیبُ ابن آدم و تَشُبّ فیه خَصْلَتان، الحرص و طول الأمل»: «فرزند آدم پیر مى‏شود و دو خصلت در او جوان مى‏شود، حرص و بلندى آرزو ».
  35. حبّ و دوستى پیر - و نیز فرمود: «حُبّ الشّیخ شابّ فى طلب الدنیا و ان إلتَقَتْ تَرقُوَتاه مِنَ الکَبَر إلّا الّذین اتّقوا و قلیلٌ ما هُم»: «حبّ و دوستى پیر در طلب دنیا جوان است گرچه دو استخوان دو طرف گردن او از فرط پیرى به هم رسد، مگر تقوا پیشه‏کنندگان و آنها نیز اندکند».
  36. چنین عمری با چنین سرعتی - به هوش آى که در این مدت کوتاه عمر، جائى براى پرداختن به آرزو هاى دور و دراز نیست، غافل مباش که به قول مولى دنیا سریع مى‏گذرد، نه این که مى‏گذرد که زمان را مى‏گذرانیم، زمان چیزى جز مقدار حرکت نیست، و حرکتهاى ما گذراننده زمان است. یکى از بزرگان نوشته، روزى در بالین بیمارى که حدود نود سال از عمرش گذشته بود و دو روز بعد، از دنیا رفت، نشسته بودم، هنوز هوش و درکش را از دست نداده بود از وى پرسیدم، سالیان گذشته عمر خود را چگونه درک مى‏کنید؟ او پلک‏هاى چشمش را روى هم گذاشت و فوراً باز کرد و گفت: «چنین چیزى» و با «چنین سرعتى». پرداختن به آرزو هاى دور و دراز قدرت تفکر صحیح را از انسان مى‏گیرد، و انسان نمى‏فهمد که دنیا زودگذر است، نمى‏خواهد درگذشت زمان تعمّق کند، زیرا گذشت زمان عبارت است از بریدن تدریجى درخت عمر.
  37. تُؤمِّلُ فى الدّنیا طویلا و لا تدرى‏

     

    اذا جَنّ لیلْ هل تَعیشُ الى فَجر

    فَکم من صحیح مات من غیر علة

     

    و کم مریض عاش دهراً الى دهر

    و کم مِنْ فَتىً یمسى و یصْبحُ أمناً

     

    و قَد نُسِجّت أکفانُه و هُوَ لا یدرى‏

     

    در قطع نخل سرکش باغ حیات ما

     

    چون اره دو سر نَفَس اندرکشاکش است‏

     

  38. کوتاهی دنیا وبلندی آرزوها - با توجه به کوتاهى دنیا و کوتاه کردن آرزو ها و اعتقاد به این که با هر نفسى از زندان دنیا و محبوس بودن در آن آزاد شده و به طرف پروردگار مى‏رویم مى‏توان از تأسف و وحشت درونى نسبت به سرعت دنیا و تمام شدن عمر کاست.
  39. سرعت عمر وکندی آرزو- اگر انسان چشم بصریت باز کند و سرعت گذشتن عمر و نزدیک شدن مرگ را درک کند از آرزو  بیراز مى‏شود. مولى فرمودند: «لَو رَأىَ العَبدُ أَجَلَه و سُرعَتَه الَیه ابْغَضَ الاملَ ...»:
  40. آرزو ها همچون یخ آب می شود- «اگر بنده مرگ و سرعت آن را به سوى خود ببیند، از آرزو  ناراحت و بیزار مى‏شود». اگر مرگها ظاهر شوند، آرزو ها همچون یخ در مقابل خورشید ذوب مى‏شوند. مولى مى‏فرمایند: «لو ظَهَرَت الآجال إفْتَضَحَت الامال»:
  41. شرآرزوی دور ودراز - «اگر اجلها ظاهر مى‏شدند، زشتى و عیب و بى‏ثمر بودن آرزو ها آشکار مى‏گردید».پس گول آرزو هاى بلند را مخور که چشمهاى قلب تو را کور مى‏کند «ألا مانى‏ تَعْمَى عیونَ البَصائ»). و مثل سرابى حقائق را به دروغ جلوه مى‏دهد و از واقعیت دور مى‏اندازد. (الأَمَلُ کالسّراب ...) (ألأمَلُ خادعٌ غارٌّ ضارٌّ)) «آرزو  نیرنگ باز و ضرر زننده است». هر که در میدان آرزو  دوید، با آمدن مرگ لغزند و به زمین خورد. (مَنْ جَرى فى میدان أمَلِه عُثِرَ بِأجَلِه) خداوند ما را از شرور نفس امّاره و آرزوى دور و دراز دور گرداند. ان شاء اللّه تعالى.
  42. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه
  43. (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 345 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

این نفس جانهاى ما را همچنان‏

 

اندک اندک دزدد از حبس جهان‏

تا الیه یصْعَد أطیابُ الکَلِم‏

 

صاعداً منّا الى حیثُ عُلِم‏

تَرتَقى انفاسُنا بالارتقاء

 

مُتْحَفا مِنّا الى دار البقاء

پارسى گویم، یعنى این کشش‏

 

زانطرف آید که دارد او چشش‏

     
 

 

  • حسین صفرزاده
۱۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

امیر المومنین خطبه متقین 63 و 64- آمیختن حلم با علم و گفتار با کردار «یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل»

  1. ترجمه: پرهیزگار و متقى بردبارى و دانش  را به هم آمیخته و گفتار را با کردار هماهنگ ساخته است.***

شرح: در مورد حلیم بودن و علیم بودن پرهیزگاران در موارد مختلفى از خطبه بحث شد، از جمله در ذیل «اما النهار فحلماء علماء» و «علما فى حلم» ولى نکته‏اى که باعث شده این جا حضرت براى سومین بار روى حلم و چهارمین بار روى علم تکیه کنند ترکیب و مخلوط کردن حلم و علم است، حلم آنها از روى آگاهى و آگاهى آنها مبتنى بر حلم است.

  1. دانش وحوصله - اگر در جائى بردبارى به خرج مى‏دهد، و حوصله مى‏کند، از روى علم و آگاهى به ثمرات حلم و پاداشهائى است که خداوند براى فرد حلیم قرار داده است، به خاطر فضیلت حلم است که بردبارى مى‏کند نه مثل بعضى جاهلین که از ضعف نفس و عدم مبالات به آنچه به او گفته مى‏شود یا با او عمل مى‏شود صبر و شکیبائى به خرج مى‏دهد، و اگر پرهیزگار  دانش  اندوزى مى‏کند، یا تعلیم مى‏دهد، با تکیه به پشتِىِ حلم چنین مى‏کند، از طعنه جاهلین از کوره به در نمى‏رود و بر هدف و مسیر خود استقامت مى‏کند.
  2. علم وتواضع - امام صادق (علیه السلام) در روایتى در کافى فرمودند: «اطلبُوا العِلْم وَ تَزَیَّنُوا مَعَه بِالحِلم و الوَقار و تواضَعوا لِمَنْ تُعَلّمُونَه العلم و تواضَعُوا لِمنْ طلبتمُ منه العلم و لا تَکُونُوا عُلَماء جبّارین فَیَذْهبَ باطلُکم بِحِقِّکم»: «علم را طلب کنید و خود را با توجه به علمتان به حلم و وقار زینت دهید و براى کسانى که به آنها علم مى‏آموزید، متواضع باشید، و نیز براى کسانى که از آنها علم مى‏گیرید، خاضع باشید، و همچون  دانش مندان جبار و اشراف‏منش نباشید که باطل شما حق شما از میان مى‏برد».
  3. بینش سکوت و آرامش -،و در روایتى دیگر «معاویة بن وهب» از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمودند: «کانَ امیرالمؤمنین (علیه السلام) یقول یا طالب العلم انّ للعالم ثلاث علامات: العلم و الحلم والصمت و للمتکلّفِ ثلاث علامات: یُنازع مَنْ فَوقَه بالمعصیة و یظلم مَن دونَه بالغلبة و یُظاهِرُ الظلّمة»: «امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:  دانش مند (واقعى) داراى سه علامت است:  دانش  و بینش، حلم و بردبارى، سکوت و آرامش و وقار، و براى عالم‏نماها و  دانش مندانى که با تکلف، جامه علم را بر قامت نارساى خود پوشاندند، سه نشانه وجود دارد: با  دانش مندانِ برتر و والاتر از خویش با کردارهاى آلوده به گناه، درگیر شوند و با آنان بستیزند و نسبت به  دانش مندان فرومایه‏تر از طریق قهر و غلبه ستمگرانه عمل کنند و دیگر آنکه از ستمگران و جفاپیشگان، حمایت و پشتیبانى نمایند».
  4. دانش دوست وبرد باری وزیر - در حدیث دیگرى از امیرالمؤمنینعلى (علیه السلام) است که فرمود: «لا یکون السَّفَة و الغِرَّة فى قلبِ العالم»: «بى‏حوصلگى و غفلت در قلب عالم نمى‏باشد». بارى نقش علم دادن طرح است، و نقش حلم اجراء کردن آن، علم طرح دهنده و حلم مجرى آن است، در روایتى از امام صادق (علیه السلام) است که:«العِلْمُ خَلیل‏ المؤمن و الحِملْمُ وزیره و العقل امیرُ جُنُوده»:  « دانش  دوست مؤمن و بردبارى وزیر و عقل امیر و پادشاه لشکریان مؤمن است».
  5. شیطان وزیر تو رباید- دوست خوب پند و نصیحت کند، و عقل پذیرفته و به حلم که وزیرش است، مأموریت اجرا مى‏دهد، پس مگذار شیطان حلم تو را یعنى وزیر تو را برباید، که پاى علم و عقل لنگ است.

افضلیت مداد علماء - درباره علم، مرحون حاج شیخ عباس قمى در سفینة البحار از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمودند: «اذا کانَ یَوْمَ القیامة جَمَعَ اللّهُ عزّوَجلَّ النّاسَ فى صَعید واحد وَ وُضِعَتِ المَوازین فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهداء مَعَ مِدادُ العُلماء فَیُرَجَّع مِدادُ العلماء على دماءِ الشُّهداء»: «وقتى قیامت برپا شود خداوند عزوجل مردم را در زمین و سطحى واحد جمع کرده و ترازوها را قرار مى‏دهد، و خونهاى شهداء با مرکب علماء سنجیده مى‏شود و مرکب علماء بر خونهاى شهداء ترجیح پیدا مى‏کند».

  1. ترازوی صفات اخلاقی - هر چیزى در این دنیا ترازوئى مخصوص به خود دارد، اشیاء سنگین و داراى وزن، با ترازوهاى متعارف، حرارت و برودت با دماسنج، فشار هوا با فشارسنج، سرعت باد با بادسنج و بطور کلى هر چیزى مقیاس و میزانى براى اندازه‏گیرى دارد، در آخرت نیز هر چیزى ترازوئى دارد، مثلا ترازوى صفات اخلاقى و ارزشها، نمونه‏هاى کامل اخلاق و شاخص‏هاى بارز ارزشها هستند،
  2. مولی شاخص اعمال - در زیارت حضرت على (علیه السلام) است: «السلام علیک یا میزان الاعمال»؛ «سلام بر تو اى ترازوى اعمال» یعنى دیگران را با شاخص مولى مى‏سنجند، در این روایت نیز ترازوى خونهاى شهداء مُرکَّب علماء است ارزش خون شهید با ارزش مُرکَّبى که عالم با آن نوشته، روشن مى‏شود. در طرفى خونهاى تمام شهداء را مى‏گذارند، و در کفّه دیگر تمام مُرکَّب علماء را در طول تاریخ، چه موازنه‏اى، چه اندازه‏گیرى و محاسبه‏اى! و در این موازنه مُرکَّب سیاه برخون سرخ سنگینى مى‏کند! اگر همه بحثهاى اسلام درباره علم کنار گذاشته شود و همین یک حدیث درباره نظر و دید اسلام به علم مطرح شود، براى وسعت دید و بلندنظرى این مکتب کافى است.
  3. موازنه جوهر وخون - چرا چنین است، مگر خون شهید کم‏ارزش است؟! خیر، آیه‏اى که درباره شهید است که نزد پروردگارش زنده و روزى خورنده است، براى غیرشهید نیست‏ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏: این خون شهید است که موجب حیات او است. با توجه به این ارزش شهید چرا مُرکَّب عالم از خون شهید برتر است، در اینجا تذکر چهار نکته لازم است:
  4.  قلم عالم وخون شهید - دانش مند با قلمش با روح و فکر و اندیشه مردم سر و کار دارد، و شهید با شمشیرش با جسم مردم، شهید ضربه بر پیکر مردم مى‏زند، ولى عالم تازیانه بر گرده افکار مردم، گاه یک قطره مرکّب عالم که سطرى بنگارد از نظر هدایت و تحول جامعه به سوى سعادت، اثرش بیشتر از خونهاى شهداى در راه خداست، گاه یک یا چند قطره مرکب عالم جمله‏اى بر روى کاغذى شده و دست استعمارى را کوتاه مى‏کند، و او را به عقب‏نشینى وامى‏دارد،
  5. فتوای تحریم تنبا کو - چنانکه فتواى معروف مرحوم شیرازى در رابطه با تحریم تنباکو چنین کرد، با اینکه شاید بیش از چند کلمه نبود، یا پیامهاى رهبر کبیر انقلاب امام خمینى (رحمه الله) چنان کرد که شاید خون شهدا به تنهائى نمى‏کرد، کار شهید باارزش است ولى کار عالم باارزشتر.خون شهید باید از مرکّب  دانش مندان مدد گیرد تا رنگ ابدیت پیدا کند، در مکان و زمان خاصى شهید شده،
  6. عالم پیام رسان خون شهید - چه‏ مى‏تواند خون او را به تمام کره زمین کشد، و در پهنه زمین و زمان بگستراند، این مرکب سر قلم  دانش مند است، اگر این نبود، ممکن بود کم‏رنگ و سپس بى‏رنگ شود. شهید و شهادت او یک حادثه است، حادثه نیاز به تحلیل دارد، عوامل این حادثه چه بوده؟ پیامدهایش چه بوده؟ امروز مى‏گویند خون شهید پیام دارد، پیام‏رسان آن عالم است، او است که باید با تجزیه و تحلیل، حادثه را موشکافى کرده، و پیام را بیرون کشد، اگر علماء و نویسندگان اسلامى نبودند تا به این حد حادثه کربلا و خون شهداى آن و پیام سرور آنها حسین بن على (علیهما السلام) آشکار نمى‏شد، اگر  دانشمندان و نویسندگان نبوند پیام خون حسین (علیه السلام) و پیام جهانى و انسانى او (هیهات منّا الذّلة) که همیشه بعنوان تابلوئى روشن در مسیر هر قوم و ملتى متجلّى است روشن نمى‏شد.
  7. اثبات خون به قلم - بلکه باید گفت اثبات شهادت و اینکه خون ریخته شده خون شهید است، چه بسا با قلم  دانشمندان است، اگر تجزیه و تحلیل آنها نباشد، ممکن است خون شهید نیز هدر رود، و حتى او بعنوان فردى طاغى و یاغى و فردى دوستدار دنیا و جاه و مقام قلمداد شود، چنانکه بعضى خواستند نهضت حسینى را چنین قلمداد کنند!
  8. قلم و قوام خون شهید- شهادت همیشه میسر نیست، گاهى زمینه شهادت و جهاد در مقابل دشمن نمى‏باشد، شاید دهها سال طول بکشد و زمینه‏اى براى شهادت پیش نیاید، خصوصاً بعد از زمان معصومین (علیهم السلام). شهادت و شهید و جهاد نظامى مقعطى است، ولى جهاد با قلم این اسلحه کوچک قدرتمند همیشه هست، هر زمان هر روز و هر شب مى‏توان با آن وارد جنگ شد، و در اعتلاى حق نسبت‏
  9. محدود وغیر محدود - به هر حادثه‏اى کوشید، و به عبارت دیگر خون شهید محدوده زمانى مکانى دارد، ولى قلم محدودیتى مثل آن ندارد. وَالقَولَ بِالعَمَل- هماهنگى گفتار با کردار - مسئله دیگر که روى آن تکیه مى‏کنند ترکیب قول و عمل یا گفتار و رفتار با هم‏ است آدم پرهیزگار قول را با عمل تزئین مى‏کند، عمل او موافق او است، اگر امر به معروف مى‏کند، خود عالم به آن معروف مى‏باشد و اگر نهى از منکر مى‏کند، خود از آن باز مى‏ایستد، و مرتکب نمى‏شود، وعده مى‏دهد و وفا مى‏کند،
  10. سخط و غضب الهى - هرگز چیزى نمى‏گوید که انجام ندهد، و وعده‏اى نمى‏دهد که از آن تخلف کند، زیرا مى‏داند دچار سخط و غضب الهى مى‏شود، خداوند مى‏فرماید: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ- کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ‏: «چرا مى‏گوئید آنچه را انجام نمى‏دهید، بزرگ است نزد خداوند از نظر غضب و سخط اینکه بگوئید آنچه را که انجام نمى‏دهید». غضب الهى که در عذاب او جلوه مى‏کند، بسیار ناگوار است. فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ* وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ‏: «آنها و گمراهان به روى در آتش افکنده شوند* و لشکریان ابلیس نیز همگى چنان شوند».
  11. زبان منافقانه دارند - در ذیل این آیه‏ فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ‏ ابى بصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل مى‏کند که حضرت فرموند: «هم قومٌ وَصَفُوا عدلا بِالسِنَتِهم ثمَّ خالَفُوه الى غیره»:«اینها (که دچار عذاب شده و به رو به آتش مى‏افتند) کسانى هستند که سخن خوب و حرف حق‏ را با زبانهایشان گفتند، سپس نسبت به غیر در مرحله عمل مخالفت کردند» ابن ابى الحدید گوید شعرا حوص به این مطلب اشاره دارد که: وَ اراک تَفعَلُ ما تَقُول و بعضُهم‏ ..... مَذِقُ اللسان یقول ما لا یفعَلْ‏ ....(و مى‏بینیم تو را که عمل مى‏کنى آنچه مى‏گویى، و بعضى از آنها زبان منافقانه دارند و مى‏گویند آنچه را که انجام نمى‏دهند).
  12. آفات علم بى عمل‏- مرحوم مجلسى در جلد دوم بحار الانوار که درباره علم است، از صفحه 26 به بعد روایات عالم بى عمل را آورده است و ما از آن منبع و منابع دیگر به بعضى آفات علم بى‏عمل اشاره مى‏کنیم: علم بى عمل موجب نابودى و از بین رفتم علم است، در روایتى از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) چنین آمده است: «انّ العِلمَ یَهْتِفُ بالعمل فَان اجابه و الّا ارتَحَلَ عنه»: علم عمل را ندا مى‏کند اگر جواب داد که هیچ وگرنه از وجود آن عالم کوچ مى‏کند».
  13. ملاک عالم به عمل است - از این روایت استفاده مى‏شود که علم نوعى انگیزه در انسان ایجاد مى‏کند و فقط مثل دوستى عزیز انسان را صدا مى‏زند، اگر پاسخ گفتى با تو است، و اگر پاسخ ندادى، علامت بى‏اعتنائى گرفته، و دیگر منتظر تو نمى‏ماند، و از تو جدا مى‏شود. علم تحریک مى‏کند، ولى هرگز مجبور نمى‏کند، یعنى این طور نیست که هر عالمى به صرف علم داشتن عامل باشد، و علم او، او را به مرحله عمل کشد، خیر، علم فقط مى‏خواند تا چه کسى جوابش دهد! در مکتب اسلام عالم به کسى مى‏گویند که عمل به عملش کند گرچه کم عمل باشد، یعنى ملاک عالم بودن تنها به علم نیست، به عمل بعد از علم است.
  14. مدرک عالم عمل است.- در روایتى از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) آمده: «الا و انّ العالم مَنْ یعمل بالعلم و ان کان قلیلَ العمل»: «آگاه باشید که عالم کسى است که به علم عمل کند گرچه کم عمل باشد». عنوان عالم در این مکتب بسته بر عمل است اگر عمل بعد از علم بود مى‏توان به او اطلاق عالم کرد، گویا بعد از علم آموختن صبر مى‏کنند تا ببینند این آدم به علم خود عمل مى‏کند یا نه، اگر کرد در جامعه اسلامى به عنوان عالم شناخته مى‏شود. مثل اینکه بگویند کسى که دکتر شده تا عمل نکند و علم را در بوته عمل نگذارد، مدرک به او داده نمى‏شود و به عنوان پزشک به او اطلاق نمى‏شود.
  15. علم عمل نشود جهل شود - از نظر روانى اثبات شده که اگر علم به مرحله اجرا درنیاید، به تدریج در اثر موریانه بى عملى از بین مى‏رود، در وادى بى‏عملى کبوتر علم نمى‏نشیند، و اگر بنشیند زود به پرواز درآمده کوچ مى‏کند، قلب عالم بى‏عمل شوره‏زارى است که پرنده علم رغبت به فرود آمدن در آنجا را ندارد و اگر مجبور به فرود شود قصد اقامت ندارد. این مضمون روایت مولى على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه است که مى‏فرماید: «لاتَجْعَلُوا عِلْمَکُم جهلا و یقینَکم شکا اذا علمتم فَاعملُوا و اذا اتیقَّنتُم فاقدموا»:«علم خود را جهل و نادانى و یقین خود را شک قرار ندهید زمانى که دانستید عمل‏ کنید، و وقتى یقین کردید اقدام کنید!» چگونه مى‏شود علم جهل مى‏شود؟ وقتى که عمل به آن نشود.
  16. عمل مورد توجه مکتب- آنقدر عمل در این مکتب مورد توجه است که مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «انَّکم الَى العَمَل بما عَلِمتُم أحوج منکم الى تَعَلُّم مالم تَکُونُؤا تَعْلَمون»:(شما به عمل به آنچه مى‏دانید محتاجترید تا یادگیرى آنچه یاد نگرفته‏اید) یعنى عمل به آنچه مى‏دانى بهتر از یادگیرى آن چیزى است که نمى‏دانى.
  17. علم بی عمل ؛ درخت بی ثمر - در روایتى دیگر مولى مى‏فرمایند: بر عالم است که عمل به آنچه مى‏داند کند، سپس دنبال یادگیرى آنچه نمى‏داند رود. علم بى عمل در نفوس مردم مؤثر نخواهد بود، در مقدمه کتاب معالم الاصول از مرحوم کلینى نقل مى‏کند که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «انّ العالم اذا لم یعمل بِعلمه زلّت موعظَتُه عن القلوب کما یَزلّ المطَرُ عن الصّفا»: «عالم هنگامى که‏ عمل به عملش نکند، موعظه و پند او از قلبها مى‏لغزد، چنانکه باران از روى جسم صاف (مثل سنگ صاف) مى‏لغزد و نفوذ نمى‏کند». علم که باید مؤثر در قلوب شود، نفوذناپذیر مى‏شود، کارائى علم و نفوذپذیرى آن به عمل است.
  18. علم بی عمل دور از رحمت - علم بى عمل نه تنها مفید نیست، که دور کننده از خداوند و رحمت او نیز هست. بعضى مى‏گویند علم بى عمل بى‏فائده است، ولى باید گفت اى کاش چنین بود یعنى اى کاش مانند حیوان چهارپائى بود که بر او کتاب بار است و به او ضرر نمى‏زند، علم بى عمل سنگدلى و قساوت و بدبختى مى‏آورد و نتیجه آن دورى از رحمت الهى است.
  19. علم بی عمل دور از حضرت حق - در روایتى آمده که شخصى نزد امام زین‏العابدین (علیه السلام) آمد و از حضرت درباره مسائلى سؤال کرد و حضرت پاسخ گفتند، سپس خواست سؤال از مثل همان مسائل کند، حضرت فرمودند: «مکتوب فى الانجیل: لا تَطلُبُوا علم ما لا تَعلَمون و لمّا تعمَلوا بما عَلِمتُم فَانّ العلم اذا لم یعمل به لم یَزَدْ صاحبه الّا کُفْراً و لم یَزْدَد من اللّه تعالى الّا بُعْداً»: «در انجیل نوشته شده که دانستن آنچه نمى‏دانید را طلب نکنید، در حالى که هنوز به آنچه مى‏دانید عمل نکرده‏اید، زیرا علم هنگامى که به آن عمل نشود، صاحبش را غیر از کفر نمى‏افزاید، و به غیر از دورى از خداوند چیزى زیاد نمى‏کند».
  20. علم بی عمل موجب بد بختی -  از حضرت عیسى (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «دیدم سنگى را که روى آن نوشته بود، مرا برگردان، من برگرداندم، در پشت آن نوشته شده بود: «مَنْ لا یَعمَل بِما یَعْلَمُ مَشؤُومٌ عَلَیهِ طَلَبُ مالا یَعْلم وَ مَرْدُودٌ عَلَیه ما عَلم»: «کسى که عمل به آنچه مى‏داند نکند، طلب آنچه نمى‏داند براى او بدبختى است، و آنچه مى‏داند بى‏فائده و مردود است». در روایتى از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) آمده: «کلُّ علم وَ بالٌ على صاحِبه الّا من عمل به»: «هر علمى موجب وخامت و بدعاقبتى صاحبش است مگر این که به آن عمل کند».
  21. چراگاه شیطان است - (المرعى الوبیل) را گفته‏اند مزرعه و چراگاهى است که آفت زده باشد، هر علمى نیز مثل مزرعه آفت زده‏اى است که چراگاه شیطان است مگر اینکه صاحب آن به آن عمل کند، و گویا عمل، عامل پیشگیرى از آفت این مزرعه است. موجب عقوبت سنگین است که بدترین آن خارج شدن حلاوت یاد و ذکر خدا از قلب است-
  22. خروج شیرینی ذکر - در روایتى آمده است که‏ خداوند تبارک و تعالى به حضرت داود (علیه السلام) وحى رساند که:«انّ اهوَنَ ما انَا صانِعٌ بِعالِم غیر عامل بِعِلمِه اشَدُّ مِنْ سَبْعین عقوبةً انْ اخرِجَ مِنْ قَلبِه حلاوةَ ذِکرى»: «همانا سبک‏ترین و خفیف‏ترین کارى که با عالم غیر عامل به عملش مى‏کنم، شدیدتر از هفتاد عقوبت است، و آن این است که شیرینى ذکر خود را از قلب او خارج مى‏کنم».
  23. فعل با قول موافق - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که مفضّل از حضرت پرسید: «بِمَ یُعَرفُ الناجى؟ فقال: مَنْ کانَ فِعلُهُ لِقَوله مُوافِقاً فهو ناج وَ مَن لم یَکُن فِعْلُهُ لَقَولهِ موافِقاً فانّما ذلک مُستَودَعٌ»: «به چه چیزى رستگار و ناجى شناخته مى‏شود؟ فرمود: کسى که فعلش با قولش موافق باشد، او رستگار است، و کسى که فعلش موافق قولش نباشد، او کسى است که علم و ایمان چند روزى به او به ودیعت داده شده، و سپس از او به کوچکترین امتحانى سلب مى‏شود». انسانى که علم و ایمان در وجودش مستقر نشده، بلکه مستودع است، راه‏ نجاتى براى او نیست.
  24. شدید ترین حسرت - ازُدى در روایتى دیگر از آن حضرت نقل مى‏کند که فرمودند: «ابْلِغْ مَوالینا عَنّا السَّلام وَ اخْبِرْهُمْ انّا لا نُغْنى عنهم مِنَ اللّه شیئاً الّا بِعَمَل و ...»: «به دوستداران ما از طرف ما سلام برسان و به آنها خبر ده که ما چیزى به آنها نمى‏دهیم (و شفاعت آنها را نمى‏کنیم) مگر با عمل ...»؛ سپس افزودند: آنها هرگز به فلاح نمى‏رسند، مگر با عمل و پرهیزگارى، و شدیدترین مردم از نظر حسرت در قیامت آن کسى است که سخن صحیحى گوید، و سپس خود به خلاف آن عمل کند.
  25. عمل عظیم - برعکس طبق روایت آن حضرت اگر کسى براى خدا  دانش  آموخت، و براى او عمل کرد، و تعلیم داد، در آسمانها عظیم‏ و بزرگ خوانده مى‏شود. «مَنْ تَعَلّم للّه عزّوَجلَّ و عَمِل للّه و علم للّه دُعِىَ فى مَلَکُوتِ السّماوات عَظیماً».این بزرگوارانى که به ما این علوم را آموختند، خود قبل از همه عامل به آن بودند،
  26. سبقت در عمل - نهج‏البلاغه مولى را ببینید حضرت در پایان خطبه 175 که مردم را پند مى‏دهد، مى‏فرماید: «ایها الناس انّى و الله ما احُثّکُم على طاعة الّا و اسْبَقُکُم الیها و لا انهاکم عن معصیة الّا و اتَناهى قبلَکُم عنها»: «اى مردم به خدا قسم شما را به کار نیک و طاعتى ترغیب و تحریص نمى‏کنم، مگر این که در انجام آن بر شما سبقت مى‏گیرم و از معصیتى نهى نمى‏کنم مگر این که قبل از شما از آن دورى مى‏جویم».پیروان راستین این بزرگان هم چنین هستند،
  27. نوشت وخود اول عمل کرد - شما در احوالات شیخ طوسى ببینید گفته‏اند وقتى مصباح المتهجد که کتاب دعا و زیارت و نماز و ذکر مثل مفاتیح الجنان است را نوشت اول خود عمل کرد و یک بار هم اهل خود را مأمور کرد چنین کنند و سپس به مردم ارائه کرد. حال کلامى نیز درباره عمل بدون علم گوئیم و به آفات آن اشاره کنیم:
  28. آفات عمل بدون علم‏ مرحوم مجلسى در جلد اول بحار، صفحه 206 تا 209، دوازده روایت در باب عمل به غیر علم آورده است، در اینجا به آفاتى چند که از آن روایات براى عمل بدون علم استفاده مى‏شود اشاره مى‏کنیم:
  29. دوری ار راه مستقیم - گمراهى از جاده مستقیم حق و دورى از آن- در روایتى از امام صادق (علیه السلام) رسیده که فرمودند: «العامِل على غَیر بَصیرة کالسّائر على غیر الطریق و لا یزیده سرعةَ السیر من الطریق الّا بُعداً»:«عمل کننده غیر بصیر و ناآگاه و جاهل مثل سیر کننده در غیر راه است (و بیراهه مى‏رود) و عمل بدون علم سرعتى نمى‏افزاید مگر دورى از مسیر و راه را».در روایتى دیگر از آن حضرت است: «العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَةِ کالسائر على السّراب بِقیعَة لایزید سرعةُ سیر الّا بُعْداً»:«عمل کننده از روى نادانى و ناآگاهى مثل راه رونده بر سرابى در زمین صافى است که سریع رفتن او به جز دورى از حقیقت و راه حق چیزى به همراه ندارد».
  30. عمل بی معرفت - در مقابل کسى که عمل از روى علم کند امیرالمؤمنین (علیه السلام) گویند مثل راه رونده بر روى راه روشن است پس باید ناظر ببیند سیر مى‏کند یا عقب‏گرد مى‏کند «العامِلُ بِالعِلمِ کَالسّائِر عَلى الطّریقِ الواضِح فَلْیَنْظُر ناظِرٌ اسائِرٌ هُوَ امْ راجِعِ». عدم قبول عمل بدون علم و معرفت- راوى گوید شنیدم که امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمود: «لا یَقْبَل اللّه عزّوجلّ عملا الّا بمعرفة و لا معرفَة الّا بعمل فَمَنْ عرف دلّته‏ المعرفَة على العمل و مَنْ لم یعمل فلا معرفةَ له، انّ الایمانَ بَعْضُه مِنْ بَعْض»؛ «خداوند عزوجل عمل را بدون علم و شناخت نمى‏پذیرد و شناخت و معرفتى بدون عمل نیست، (یعنى اگر علم بدون عمل باشد، اصلا علم نیست) و کسى که عمل نمى‏کند معرفتى براى او نیست، همانا ایمان بعضش از بعض دیگر و مربوط به هم است».
  31. فساد در عمل بدون علم - لازمه عمل بدون علم فساد است- در روایتى از صادق اهل‏بیت (علیه السلام) رسیده که: از پدران خود نقل کردند که، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلى غَیر علم کان ما یُفْسِده اکثرَ ممّا یُصْلِح» «کسى که عمل بدون علم انجام دهد افسادش بیشتر از صلاحش است و آنچه را فساد مى‏کند، بیشتر از چیزى است که اصلاح مى‏کند (عملى را که فرک مى‏کند خیر و صلاح است از روى عدم علم فاسد مى‏کند)».
  32. مثل الاغ در آسیاب - در جا زدن در مسیر تکامل- امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید: «المُتَعَبّدُ على غَیر فقه کَحِمارِ الطّاحُونَة یَدور و لا یَبْرح، و رکعتان من عالم خیر من سبعین رکعةً من جاهل‏لانَّ العالِمَ تَاتیه الفَتْنَةُ فَیَخرُج منها بِعِلْمه و تأتِى الجاهل فَتَنْسفه نَسْفاً و قَلیلُ العَمَل مع کثیرِ العلم خیرٌ مِنْ کثیرِ العملِ مَع قلیلِ العلم و الشکِ و الشبهة»: «عبادت کننده و عمل کننده بدون علم مثل الاغ آسیاب است که دور مى‏زند، و از جاى خود حرکت نمى‏کند (درجا مى‏زند، اگر هفتاد سال هم دور بزند وقتى چشمش را باز مى‏کد، مى‏بیند، در همان نقطه اول است. اى کاش ما هم در دنیا مى‏فهمیدیم! بعضى از ما در دنیا هم نمى‏فهمیم که سر جاى اول خود هستیم، یعنى گاهى از حیوان چهارپا هم پست‏تر و غافلتریم)
  33. بهتر از هفتاد رکعت نماز - و دو رکعت نماز از عالم بهتر از هفتاد رکعت از جاهل است، زیرا فتنه به عالم روى مى‏آورد، و از آن بوسیله علمش خارج مى‏شود و به جاهل روى مى‏آورد، و او را از جاى کنده خرد مى‏کند و کسى که کم عمل و پر علم‏ است بهتر از کسى است که پر عمل و کم علم مى‏باشد و داراى شکّ و شبهه است!»
  34. این بود اشاره‏اى به آفات علم بدون عمل، و عمل بدون علم، در پایان از خداوند منّان و عالم به همه امور مى‏خواهیم که همه ما را جزو عالمان عامل و عاملان عالم قرار دهد، و علم و عمل را در درون ما هم‏آهنگ گرداند که هیچاه یکى بدون دیگرى نموند نکند.مرحوم الهى در ذیل این دو فراز (یمزح الحلم بالعلم و القول بالعمل) چنین مى‏سراید:

به علمش حلم را آن پاک گوهر

 

درآمیزد چنان با شیر شکر

هم او گفتار و کردارش جدا نیست‏

 

به قول خویش بى‏عهد و وفا نیست‏

نگوید تا کند آن نیک رفتار

 

چو خواهد کرد آنگه دارد اظهار

خلاف  دانش  است و بردبارى

 

به عهد خویشتن ناپایدارى‏

کسى کو علم و حلمش یار باشد

 

به قول و عهد خود استوار باشد

** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 329- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۶
خرداد

 

  1. بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

1- امیر المومنین (خطبه متقین) 61 و 62- توجه به باقى و  زهد  در فانى.. «قرة عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لا یبقى»

روشنى چشمش در چیزى است که زوال در آن راه ندارد (مثل کمالات نفسانى و نعمتهاى اخروى) و بى‏اعتنائى او به چیزى است که باقى نمى‏ماند، و فانى شدنى است.***

شرح: در فارسى (قرة العین) را به نور چشم ترجمه مى‏کنند و در عربى معنى کنایه‏اى دارد، و صاحب مفردات گوید: «قرت عینه» یعنى (سُرَّت مسرور شد)، و به آنچه مایه خوشنودى و سرور است، قرة العین گویند (از این رو به فرزند خوب «قرة العین» گویند چون سرمایه سرور و مسرّت و الدین است و بوسیله آن گویا نور چشم آنها زیاد مى‏شود).

مایه سرور - در قرآن یک مرتبه‏ «قرة عین» آمده، و آن در داستان حضرت موسى (علیه السلام) است وقتى کودک بود و به دستور فرعون از آب گرفته شد و زن فرعون به فرعون گفت: این کودک را مکش که مایه سرور من و تو است‏ وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ‏ لا تَقْتُلُوهُ

روشنی چشمان  - و دو مرتبه‏ «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» آمده: یکى در مورد بندگان مقرّب الهى است که به خداوند مى‏گویند به ما همسران و فرزندانى ده که مایه سرور باشد رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ‏: و دیگرى در مورد نماز شب است که خداوند مى‏فرماید هیچ کس نمى‏داند براى شب زنده‏داران (کسانى که نماز شب مى‏خوانند) چه مایه سرور و ابتهاجى قرار داده شده، و این جزاى عمل آنهاست‏ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ

براى سرور، اشک‏ سرد - مفردات در ادامه گوید: گفته شده اصل «قرة» از «قرّ» به معنى سرد است پس «قرّت عینُه» به معنى این است که چشمش سرد شد، و گفته شد براى سرور، اشک‏ سرد و براى غم و اندوه، اشک گرم است، و از این جهت در موقع نفرین در حق کسى گویند: «اسخَنَ اللّه عینَه»: خدا چشم او را گرم کند» (یعنى چشمش از اندوه گریان شود).

موجب سرور - «تقرّ اعینهنّ» دارد که در مورد زنان پیامبر (صلى الله علیه و آله) است «ذلک ادنى ان تقرّ اعینهنّ» این نزدیکتر است به این که موجب سرور آنها شود. (سوره احزاب، آیه 51) در این آیه «حق قسم» را از پیامبر (صلى الله علیه و آله) برداشت، حق قسم آن است که شوهر اوقات خود را در میان همسران به طور عادلانه تقسیم کند، اگر یک شب نزد یکى از آنها است شب دیگر نزد دیگرى باشد و نباید تفاوتى از این نظر بین آنها باشد و این یکى از احکام اسلامى است که در فقه مورد بررسى قرار گرفته شده است.

زهد عدم رغبت در امور فانی - و نیز گفته شده «قرة» از «قرار» است و معنى این مى‏شود که خداوند آنچه مایه سکون و آرامش چشم او است به او عطاء کند، تا به دیگرى نظر نکند. از مجموع این سخنان مى‏توان به دست آورد که سرور و ابتهاج و مایه سکون پرهیزگاران در امورات باقى است و  زهد و عدم رغبت آنها در امورات فانى.

امور باقی محِبّت او - حال ببینیم امور باقى و زوال‏ناپذیر چیست؟ در این باره سه احتمال ممکن است داده شود و از کلمات شارحین نهج‏البلاغه استفاده مى‏شود: 1- مراد خداوند متعال است‏ یعنى خداوند لایزال که‏ کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ او ماندنى است، و دل به او و محبت او بسته‏اند، و به مقتضاى اینکه مُحِبّ به دنبال محبوب است و هر چه او گوید و هر چه او خواهد عمل مى‏کند، از این رو خداوند را براى خودش مى‏خواهد نه براى ثواب و بهشتش، او را عبادت مى‏کند چون او را اهل عبادت یافته است نه به خاطر شوق به بهشت و خوف از آتش جهنمش، چنانکه مولى المتقین على (علیه السلام) یکى از اینها است که فرمود:«لَمْ اعبده خَوفاً و لا طمعاً لکنّى وَجَدتهُ اهلا للعبادة فَعَبَدْتُه»:

مقربان درگاه خدائید - «عبادت به خاطر خوف (از آتش) و طمع (به بهشت) نکردم بلکه او را اهل عبادت یافتم و عبادتش کردم». اینها مقربین درگاه ربوبى هستند، چنانکه در روایتى آمده که: حضرت عیسى (علیه السلام) به سه نفر گذر کردند که بدنهایشان نحیف و رنگشان پریده بود، فرمود: چه به شما رسیده؟ گفتند: خوف از آتش، فرمود: بر خداوند است کسانى را که از او مى‏ترسند، ایمن کند، سپس عبور کرده به سه نفر دیگر رسید، که: از نظر لاغرى و تغیر رنگ بدتر از سه تاى اولى بودند، فرمودند: چه به شما رسید، گفتند: شوق به بهشت، فرمود: بر خدا است که حاجت امیدوار به خود را، اعطا کند، سپس به سه نفر دیگر رسید که حالشان بدتر از دیگران بود، و نور از سیمایشان نمودار بود، فرمود چه رسیده به شما؟ گفتند: حبّ خداوند عزوجل فرمود: «انتم المقربون»: شما مقربان درگاه خدائید و سه بار این جمله را تکرار نمودند.

دوستی براى خود او - یکى از عارفین گفته است: من راضى نیستم که مثل اجیر فرومایه‏اى باشم که اگر به او اجرت داده شد راضى و خشنود شود، و اگر به او داده نشد ناراحت و غمگین شود، من او را براى خودش دوست دارم. (انما احبه لذاته). یکى از شعرا گفته: فَهِجْرُهُ اعْظَمُ مِنْ نارِه‏ ..... وَ وَصْلُه اطیبُ مِنْ جَنَّتِه‏..(ترک کردن و دورى از او بدتر و ناراحتیش عظیم تر از آتش او است، و رسیدن به او بهتر از رسیدن به بهشت او است).

صبر در فراق نشاید - و این همان است که مولى الموحدین على (علیه السلام) در دعاى کمیل مى‏فرماید: «الهى و سیدى و مولاى و ربّى صبَرتُ على عَذابک فکیف اصبِرُ على فراقِک و هَبْنى صَبرتُ على حَرّ نارِک فکیف اصْبِرُ على النّظر الى کرامَتِک»: «خداى من و آقاى من و مولاى من و پروردگار من گیرم که بر عذاب تو صبر کردم، چگونه بر دورى تو صبر کنم، بر فرض بر گرمى آتش تو صبر کردم، چگونه بر دورى از کرامت تو و نظر بر آن صبر کنم!» آنها در فراق از خداوند مى‏سوزند و به قول شاعر: یقُلون انَّ المَوتَ صَعْبٌ عَلَى الفَتى ..... مُفارَقَةُ الاحْبابِ و اللّه اصعَب‏ (مى‏گویند مرگ بر جوان سخت است، به خدا قسم دورى دوستان سخت‏تر و مشکل‏تر است) و چه دوستى بالاتر و بزرگتر از خداوند که دوستیش چون خودش زوال‏ناپذیر است!)

2- امور باقی نعمتهاى بهشتى- زیر آنها زوال‏ناپذیر و دائمى هستند و نعمتهاى دنیوى و عالم ماده فناپذیر است.

3- امور باقی کمالات نفسانى -کمالات نفسانى که باقى مانده است مثل علم و حکمت و مکرمتهاى اخلاقى و اعمال صالح که سعادت دائمى و لذت ابدى را به همراه دارد، و در مقابل بى اعتنائى آنها به زینتهاى دنیوى است که از حدّ و مرز دنیاى پست فراتر نمى‏رود، به خلاف کمالات و اعمال صالح که تا آخر همراه انسانند.

اشک شوق به امور باقی- دوگونه اشک داریم: اشک غم و اشک شادى، معتقد بودند اشک غم سوزان و اشک شادى خنک است، از این رو مى‏گفتند چشمهایش خنک شده، مولى نیز در این دو فراز مى‏فرماید: پرهیزگار اگر اشک بریزد اشک خنک شوق نسبت به امور باقى دارد و نسبت به امور ناپایدار زاهد است و این اشاره به جهان‏بینى اسلامى است، جهان‏بینى یک مسلمان واقعى و اصیل که سراى جاودان را بهشت مى‏داند و مرگ را دریچه‏اى به جهان باقى، و لذا از مرگ و شهادت نمى‏هراسد، دنیا را پل پیروزى مى‏داند و آگاه است که روى پل جاى اقامت نیست، جاى خیمه و خرگاه زدن نیست، محل توقف نیست دنیا گذرگاهى به سوى آخرت است، حیات دنیوى نه حیات حقیقى بلکه مرگ تدریجى است‏ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ

زهد  در امورى که باقى نیست‏ - چند جمله نیز درباره  زهد  بگوئیم«زَهادَتُه فیما لا یبقى»: حقیقت  زهد  آن‏ نیست که در اذهان بسیارى رفته که فقیر بودن و چیزى نداشتن،  زهد  است،  زهد  بیگانگى از دنیا نیست، بلکه وارستگى از دنیا است. زهد آن نیست، که دنیا را نداشته باشى بلکه آن است که دنیا مالک تو نباشد، اگر مملوک و برده مال و مقام نبودم آن وقت مالک مال و منالم- اسیر نیستم، امیرم- زاهدم! اگر به اندازه یک پیراهن کرباس بیش ندارم، و دلبستگى دارم که اگر از دستم رود ناراحت مى‏شود زاهد نیستم، راغب و مایلم. هر چه جمع کنى، باید گذاشتن و گذشتن- چیزى که آخرش این است، از اول دل به آن مبند.

گذاشتن و گذشتن- در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده: «لَیْسَ الزهد  فى الدنیا بِاضاعة المال و لا بتحریم الحلال بل الزهد فى الدّنیا انْ لا تَکونَ بِما فى یَدِک اوثَقَ منک بما فى یَدِاللّه عزّوجلّ»: « زهد در دنیا، به ضایع کردن مال و حلال خدا را حرام کردن نیست بلکه  زهد  در دنیا این است که اعتمادت به آنچه در دست خودت است بیشتر از آنچه در دست خداوند عزوجل است نباشد» (یعنى اعتماد تو به خدا و آنچه در اختیار او است بیشتر باشد، از اعتماد تو به آنچه در دست خودت است). اعتماد تو به دست خدا - در روایتى از مولى آمده که: «الزهد  تَقْصیرُ الآمالِ وَ اخلاصُ الاعمال»: « زهد کوتاه کردن آرزوها و خالص کردن اعمال است».

علامات زاهد - علامات زاهد.کار برای آخرت .امام سجاد (علیه السلام) در روایتى مى‏فرمایند: «انّ عَلامَةُ الزاهدینَ فى الدّنیا الراغِبینَ فِى الاخرَة تَرکُهُم کلَّ خلیط و خَلیل و رَفْضُهُم کلَّ صاحب لا یُریدُ ما یُریدُون ألا و انَّ العامِلَ لِثَوابِ الآخِرة هو الزّاهِد فى عاجِل زَهْرَةِ الدنیا ...»:«همانا علامت و نشانه زاهدان در دنیا که رغبت و میل به آخرت دارند، این است که ترک مى‏کنند هر چیزى را که ناخالصى دارد

برای ثواب آخرت - (و هر مال مشتبهى را کنار مى‏گذارند) و هر رفاقت و دوستى را به آن دل نمى‏بندند، و هر مصاحب و همنشینى را که غیر از مطلوب و محبوب آنها اراده کند، کنار مى‏گذارند، (با افرادى که میل به دنیا و دلبستگى به آن دارند، و از آخرت غافلند مراوده و رفت و آمد ندارند) آگاه باشید کسى که براى ثواب آخرت عمل مى‏کند، او زاهد در این دنیا است ..».

در روایتى مولى مى‏فرمایند: «الزاهِدُ فِى الدُّنیا کُلَّما ازْدادَتْ له تجلّیا ازداد عنه تَوَلیّاً»: «زاهد در دنیا هر چه براى او بیشتر تجلى و جلوه کند، او بیشتر تولّى کرده و پشت مى‏کند». در ذیل آیه 28 سوره کهف: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ ...در تفسیر برهان از على بن ابراهیم روایت مى‏کند که این آیه در برخوردى که به وسیله یک متکبّر ثروتمند با سلمان پیش آمد، نازل شد.

ملاک زاهدان چشم به دنبا نیست- داستان از این قرار است که سلمان پوششى از پشم داشت که از آن براى سفره و پوشش استفاده مى‏کرد، روزى مردى به نام «عُیینَة بن حصین» وارد بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) شد، در حالى که سلمان خدمت حضرت بود، فریاد زد یا رسول الل (صلى الله علیه و آله) هر وقتى ما بر تو وارد مى‏شویم، این مرد و هم نوعانش را از نزد خود بیرون کن، پس از رفتن ما هر کس را مى‏خواهى بپذیر! براى این گونه مردمان بى‏خبر از حقائق که چشم آنها به دنیا است و از راه و روش زاهدان بى‏خبرند جاى تعجب نیست، که چنین با زاهدان دنیا برخورد کنند.

    1. با على گفتا یکى در رهگذار
     

    از چه باشد جامه تو وصله دار

    تو امیرى و شهىّ و سرورى‏

     

    از تمام رادمردان برترى‏

    هستى ما جملگى از هست تست‏

     

    اختیار عالمى در دست تست‏

    1. اى امیر تیز رأى و تیزهوش‏
     

    جامه‏اى چون جامه شاهان بپوش‏

    از چه باشد اى جهانى را پناه‏

     

    جامه صد وصله در اندام شاه‏

    گفت صاحب جامه را بین جامه چیست‏

     

    دید باید در درون خانه کیست‏

    جامه زیبا نمى‏آید، به کار

     

    حرفى از معنى اگر دارى بیار

    1. اهل سیرت را به صورت کار نیست‏
     

    جامه گر صد وصله دارد عار نیست‏

    کار ما در راه حق کوشیدن است‏

     

    جامه  زهد  و   ورع پوشیدن است‏

     زهد  باشد زینت پرهیزگار

     

    زینت دنیا به دنیا وگذار

         
  1. زهد  مقدس اردبیلى‏ - مرحوم محمدنبى تویسرکانى صاحب لئالى الاخبار گوید: «موثق‏ترین استاد بزرگوار من مرحوم ملّا محسن تویسرکانى (رحمه الله) نقل کرده که مرحوم مقدس اردبیلى در ابتداى تحصیل در حجره‏اى به طور منفرد زندگى مى‏کرد، یکى از طلاب از او خواست تا با او در آن حجره باشد، وى قبول نکرد، بالاخره با اصرار فراوان به طور مشروط قبول کرد، که نباید کسى بر حالات وى (یعنى مقدس اردبیلى) مطلّع شود. آن طلبه قبول کرد، و مدتى نزد او بود، تا این که زندگى بر آنها سخت شد، به طورى که قادر به تهیه کمترین غذا براى خود نبودند، کم‏کم آثار گرسنگى و سختى در چهره آن طلبه ظاهر شد، و ضعف بر او غلبه گردید مردى او را دید و از حال او استفسار کرد، و او کتمان کرد تا این که با اصرار و التماس حال خود و مقدس را گفت، آن مرد غذا و مقدارى پول برایش آورد، و گفت این براى تو و رفیقت.
  2. بریدن ازشکم برای نماز شب - وقتى مقدس آمد و از جریان مطلع شد،گفت: چرا اظهار حال کردى و تو نقص پیمان و عهد کردى! آن طلبه گفت: او آن قدر اصرار کرد که من مجبور شدم بگویم، مرحوم مقدس گفت: وقتى جدائى فرا رسید، و این غذا و پول چون روزى خداوند براى من وتو است (و گفت مال هر دوى ما است) نیمى براى تو و نیمى براى من. از اتفاق آن شب، مقدس نیاز به آب پیدا کرد، و رو به حمام آورد، تا بتواند نماز شبش را بخواند، ولى هنوز وقت باز شدن حمام نشده بود، به حمامى اصرار کرد و بیشتر از اجرت معمول به او داد ولى قبول نکرد، تا این که مقدس قیمت را کم‏کم بالا برد تا تمام سهمى که از پول برایش بود، داد، و حمامى راضى شد، و او غسل کرده و به نماز شب رسید.
  3. حکمت در جان زاهد - در حدیث دیگرى مى‏خوانیم: کسى که در دنیا زاهد باشد و زرق و برق‏ها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر مى‏کند. حفظ زبان، کنترل شکم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها کردن مسائل غیر مفید، زمینه‏هاى پیدایش حکمت است.
  4. زهد در آزادی انتخاب - اگر خداوند به هر فردى که کار خیرى انجام داد، فلان باغ، کاخ، مال و مدرک را در دنیا بدهد، همه مردم زاهد، عابد ومسلمان مى‏شوند واین ارزشى ندارد، شرف انسان به آزادى و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهرى را میلیون‏ها میلیون ملائکه داشتند، ولى خدا انسان را آفرید تا در میان هواها و هوسها و گرایش‏هاى ضد و نقیض، یکى را انتخاب نماید.
  5. زاهد وعدم حب دنیا - پس باید در دنیا سعى کنیم که زاهد باشیم و نگذاریم حبّ دنیا در دل ما آنچنان اثر کند که جدایى از آن مثل کندن چسب زخم از پشت دست، سبب زجر ما شود.
  6. زاهد نمایان‏ -سفیان ثوری محضر امام صادق (علیه السلام) رسید؛ لباس سفید امام را دید و گفت: این لباس برای شما خوب نیست، لباس ساده‏تری بپوشید. امام صادق (علیه السلام) فرمود:" پیامبر (صلی الله علیه و آله) که لباس بسیار ساده می‏پوشید در زمانی بود که مردم در بدبختی بودند؛ امّا اگر وضع مردم خوب باشد ابرار و مؤمنان از کفار و منافقان سزاوارترند که از مال حلال بهره‏مند شوند.
  7. «الهى» واله در ذیل این دو فراز (قرة عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لا یبقى) چنین گوید:
  8. دو چشم روشن از انار سرمد

     

    گشوده سوى آن ملک مؤبّد

    بجان مشتاق ملک بى زوال است‏

     

    که بیزار از جهان انتقال است‏

    1. جهان بى قرار اى هوشمندان
     

    روان پاک خوبان راست زندان‏

    ز بس نیرنگ و رنگش بى ثبات است‏

     

    در این شطرنجگه هر فکر مات است‏

    به هر گل اندر این گلزار فانى‏

     

    شبیخون آورد باد خزانى‏

    1. پس از مرگ تن آمد زندگانى‏
     

    تن خاکى نپاید جاودانى‏

    چو گردد خاک تن، جان مجرد

     

    شتابد سوى اقلیم مؤبد

    جهان بیند از این دیده پنهان‏

     

    در آنجا ذره‏اى خورشید تابان‏

    1. فزون ز اندیشه دلشاد است جانش‏
     

    نگنجد در تن از شادى روانش‏

    به باغ جان به چشم آن جهانى‏

     

    به کوى دوست بیند گلستانى‏

    زلطف مهربان یار وفادار

     

    همى بیند یکى بس نغز گلزار

     

    1. منزّه گلشنى از خار هجران‏
     

    مصفّا گلستانى خوشتر از جان‏

    نه با برگ گلشن باد خزانى‏

     

    نه شاخ سنبلش بى ارغوانى‏

    نه چون باغ جهان پر میوه غم‏

     

    نه برگ شادیش بر شاخ ماتم‏

    1. نه گل با خار هم صحبت در آن باغ
     

    نه با بلبل بود همداستان زاغ‏

    در آن زیبا گلستان دل افروز

     

    زند پر طائر جان شاد و فیروز

    از این باغ و چم گر چشم پوشى‏

     

    بدان گلشن شراب وصل نوشى‏

    1. ز این خاکى قفس چون پرفشانى
     

    در آن جا طایر قدس آشیانى‏

    از این بیغوله گر بیرون کشى رخت‏

     

    در آن کاخ ابد شادان زنى تخت‏

    در آنجا نیست دل را رنج و محنت‏

     

    نه رشک آرزو نه اشک حسرت‏

    1. نه کس را با کسى پیکار و آزار
     

    نه خار کینه در آن نغز گلزار

    نه غیر چشم جانان فتنه سازى‏

     

    نه جز تیر نگاهش جانگدازى‏

    نه دامى غیر زلف خوبرویان‏

     

    نه شامى غیر گیسوى نکویان‏

    1. نه جز لعل بتان خونین دلى هست‏
     

    نه نالان جز به شادى بلبلى مست‏

    تو ما را اى شهنشاه کریمان‏

     

    درى بگشا به باغ اهل ایمان‏

    که بر یاد تو با یاران (الهى)

     

    نشیند اندر آن گلزار شاهى‏

    1. بدان گلشن سبک پرواز گردد
     

    بناله بلبلان هم راز گردد

    در آن گلشن جمال یار بیند
 

نه گل بیند نه جور خار بیند

  1. **اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 315  
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۳
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین (خطبه متقین)، 60- 2- پرهیزگاران در جهاد با  نفس «ان استصعبت علیه  نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب»
  2. مراقبت سه حال - صاحب کتاب عرفان اسلامى مى‏گوید: اهل مراقبت سه حال دارند:
  3. 1- خدا حاضر و ناظر-  اول حال آن است که بواسطه معرفت و یقین بر اینکه خداوند مطلع بر ضمیر بنده است، این حال پیش مى‏آید که فکر بد و شیطانى به قلب او راه پیدا نمى‏کند، و چون خدا را حاضر و ناظر در همه جا مى‏بیند کمتر به دام هواى  نفس مى‏افتد. این است مراد یکى از عرفاى عالى مقدار که فرمود: «المُراقَبَةُ استِدامَةُ علمِ العَبدِ باطّلاع الرّبِ فى جمیع احْوالِه» «یعنى مراقبت دوام علم بنده است به اینکه پروردگار از تمام احوال بنده مطلع است». حاصل آنکه اول حال، مراقبت آن است که حسن بن على دامغانى گفته: «علیکم بحفظ السرائر فانّه مطّلعٌ على الضمائر»: «بر شما است حفظ پنهانیها زیرا خدا آگاه بر ضمائر و مکنونات است».
  4. 2- حقاً مراقب حق - دوم حال مراقبت آن است که سالک، کائنات را فراموش کند، به طورى که وجود و عدم دنیا براى او یکسان باشد، و چنان مراقب باشد که جز خدا هیچ چیز در ذهن و فکر او نباشد. احمد بن عطا گفت « خیرُکُم مَنْ راقَبَ الحقَّ بالحق فى فَناء ما دُونَ الحق»: «بهترین شما کسى است که حقاً مراقب حق باشد، در این که غیر از وجود حق، فانى است».
  5. 3- بین او و خدا هیچ - حال سوم، حال بزرگان اهل مراقبت است که از خدا مى‏خواهند که آنها را در حال مراقبت رعایت فرماید، یعنى خداوند متولى امر آنها باشد، و به فضل خویش آنها را مصداق‏ «و هو یتولّى الصالحین» فرماید. «سالک باید در این مقام طورى باشد که خود از میان برخیزد، و بین او و خدا هیچ حجابى باقى نماند».
  6. حجاب عام وحجاب حاص - به یکى از عرفا گفتند که مى‏گوئى حجاب سه است: نفس و خلق و دنیا، گفت: این سه حجاب عام است، حجاب خاص سه است: دید طاعت، و دید ثواب و دید کرامت، مقصود این است که در این مقام در بیخودى باید به مقامى برسد که خود به مراقبت خود واقف نباشد (و به تعبیر دیگر عمل خود را نبیند و نظر به ثواب و کرامت نکند، که دیدن علت غرور علّت انحطاط است) بقول عارف بزرگوار حکیم صفاى اصفهانى:
  1. ز مغز و پوست برون رفته تا به دوست رسیدم‏
 

به جان دوست که از هر چه غیر اوست بریدم‏

خلیل وقتم و فارغ ز آفتاب و ز ماه‏ام‏

 

رهین عشقم و بیگانه از سیاه و سپیدم‏

نبوده ره که ز آفات جان برم به سلامت‏

 

نداده بود اگر دل به وصل دوست نویدم‏

ز دست این دل سودائى از تطاول زلفش‏

 

چه اشکها که فشاندم چه آه‏ها که کشیدم‏

  1. اگر هزار قیامت کند قیام نسنجد
 

به فتنه‏اى که من از قامتش معاینه دیدم‏

مرا که رفعت خورشید بود در افق دل‏

 

به پیش ابروى آن ماه چون هلال خمیدم‏

 

چه غم که هیکل من شد غبار و جزو هوا شد

 

نسیم صبح سعادت شدم، به خلد وزیدم‏

من آن کبوتر قدسم که از فضاى حقیقت‏

 

به حبس این قفس افتادم و دوباره پریدم‏

  1. به خاک میکده عشق تا امید نبستم‏
 

نشد زهستى موهوم خویش قطع امیدم‏

زفیض پیر خرابات دوش در حرم دل‏

 

به یک نماز که بردم هزار راز شنیدم‏

بساط فقر به او رنگ سلطنت نفروشم‏

 

به نقد عمر گرانمایه این بساط خریدم‏

     
  1. محاسبه‏ بعد از مراقبت محاسبه لازم است چنانکه هر تاجرى در پایان هر روز و آخر هر هفته یا ماه یا سال، حساب کار خود کند، و چه بسا دفتر روزانه، ماهانه و سالانه دارد، وقتى بنا است خداوند ما را محاسبه کند حتى ذره مثقال و حبه خردل را محاسبه کند، إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى‏ بِنا حاسِبِینَ‏ چرا ما خود به محاسبه  نفس نپردازیم، و چرا به دستورات بزرگان این راه گوش فرا ندهیم، که فرمودند: «حاسبوا ا نفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوا اعمالکم بمیزان الحیاء قبل ان توزنوا»: « نفس‏هاى خود را محاسبه کنید، قبل از اینکه خود محاسبه شوید، و اعمال خود را با میزان حیاء وزن کنید، قبل از این که وزن شوید».
  2. مؤمن مسافر است - ابوذر از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل مى‏کند که فرمود: «لا یکون المؤمن ظاعِناً الّا فى ثلاث، تَزَوُّد لمعاد او مَرَمَّة لمعاش او لذَّة فى غیر مُحَرّم»:«مؤمن مسافر نمى‏باشد، مگر این که سه چیز داشته باشد: زادى براى معاد، و چیزى که تأمین معاش کند، و لذّتى که حرام نباشد».
  3. چهار وقت برای عاقل - و به همین معنا از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) روایت کرده: «عَلَى العاقِلِ انْ یَکُونَ لَهُ اربَعُ ساعات: ساعةٌ یُناجى فیها رَبَّه وَ ساعَةٌ یُحاسِبُ فیها  نفسه و ساعَةٌ یتفکَّر فیها فى صُنْع اللّه و ساعَةٌ یَخْلُو فیها للمطعَمِ و المشرَب فَانَّ فى هذه الساعةِ عَوناً له على بَقیّة الساعات»: «بر عاقل است که چهار ساعت و چهار وقت براى خود گذارد، وقتى براى مناجات با پروردگارش و وقتى براى محاسبه  نفسش، و وقتى براى تفکر در موجودات خداوند و دستگاه آفرینش، و ساعتى براى غذا خوردن و نوشیدن، و در این ساعت اخیر است که براى بقیه ساعات قدرت و نیرو مى‏گیرد، (و این اشاره است که توجه به جسم از مسائل مهمى است که مورد نظر اسلام و شارع مقدس است و بدون آن سه وقت دیگر دچار اختلال مى‏شود)».
  4. محاسبه با  نفس - حقیقت محاسبه با شریک آن است که نظر در سرمایه و در سود ضرر کند تا زیاده و نقصان روشن شود، اگر زیادى آورده شکر و اگر خسران دیده و ضرر کرده از او مطالبه‏کند، اگر شریک دارد جبران خسار کند، و اگر ندارد به ذمّه بگیرد، و در آینده تدارک کند.در مورد محاسبه با  نفس هم چنین است، در مقابل سرمایه باید به فرائض و واجبات عمل کرده باشد، و اگر به مستحبات عمل کرده، سود و ریح برده، و اگر معصیت کرده ضرر کرده است، در شامگاه باید دید  نفس چه کرده، اگر رنج برده، باید از این شریک تشکر کرد، و اگر ضرر کرده باید با انجام نوافل و مستحبات و کارهاى خیر آن را جبران کند.
  5. محاسبه از خود - مرحوم کلینى در کافى از ابى الحسن الماضى (یعنى امام هفتم (علیه السلام)) نقل مى‏کند که فرمودند: «لیس منّا مَنْ لم یحاسب  نفسه فى کلّ یوم فَانْ عمل حَسَناً استَزاد اللّه و انْ عمل سیّئا استَغْفر اللّه منه و تاب الیه»: «از ما نیست کسى که هر روز  نفس خود را محاسبه نکند، اگر عمل نیکى انجام داده است از خداوند زیادى آن را خواهد و اگر گناه و کار بدى کرده در آن از خدا آمرزش خواهد و به سوى او بازگشت کند». از  نفس خود آنچه را که خداوند از تو محاسبه مى‏کند، محاسبه کن،
  6. از چهار چیز سؤال شود - در روایتى از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) آمده: «لا تزول قَدَما عبد یوم القیامة حتّى یُسْأل عن اربع: عن عمره فیما افناه و شَبابه فیما ابلاه و عن مالِه مِنْ اینَ کسبهُ و فیما انفَقَه و عن حُبّنا اهل البیت»: «قدمهاى بنده‏اى روز قیامت حرکت نمى‏کند، مگر این که از چهار چیز سؤال مى‏شود: از عمرش که در چه چیزى فنا کرده و جوانیش که در چه چیزى گذرانده و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راه انفاق کرده و از دوستى ما اهل‏بیت».
  7. آماده براى‏ جواب - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) نیز آمده که در مواعظ لقمان به فرزندش آمده است که: فرزندم! فردا وقتى در برابر خداوند عزوجل قرار گرفتى، از چهار چیز سؤال مى‏شوى: از جوانیت که در چه راهى گذراندى، و از عمرت که در چه ضایع کردى، و از مالت که از چه و کجا به دست آوردى، و در چه راه خرج کردى، پس آماده براى‏ جواب آنها شو و جوابى آماده کن!
  8. سؤال ‏شود از کمتری عمل  - چگونه غافل نشسته‏ایم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به «معاذ» فرمودند : «انّ العبدَ لیُسألُ عن کُحلِ عینیه و عن فَتّه الطّین بِاصْبَعیه و عَنْ لَمْسِه ثوبَ اخیه»: «بنده از سرمه چشمانش و از ریختن گل (و خاک دیوار مردم) با دو انگشتش (که از روى بازى به دیوار مى‏کشد) و از دست زدن به پیراهن برادرش سؤال مى‏شود».
  9. معاقبه‏ بعد از محاسبه اگر معلوم شد که  نفس تقصیر کرده، و دست به ارتکاب معاصى زده، باید به او مهلت نداد که مهلت دادن همان و ارتکاب معاصى و مانوس شدن با آن همان، و اگر مثل کودک به شیر مادر، به معصیت انس گرفته و از آن تغذیه کرد، جدا کردن آن از ارتکاب معصیت دشوار است. اگر لقمه مشتبهى از روى شهوت  نفسانى خورده، باید با گرسنگى شکم را تنبیه کرد، و اگر به نامحرم نظر کرده، باید چشم را از نظر کردن منع کرد، و همین طور سائر اعضاء و جوارح!
  10. تنبیه نفس - طلحه نقل کرده که روزى مردى لباسش را کند و شروع کرد در هواى گرم (که زمین داغ بود) خود را در خاک مالیدن، و به  نفس خود مى‏گفت: بچش که عذاب جهنم شدیدتر و گرمتر از این است! آیا مثل مرده‏اى در شب و فرد بیهوده‏اى در روز هستى! طلحه مى‏گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله) در زیر درختى بودند، وقتى او را دیدند، نزدیک آمدند، آن مرد گفت  نفس من بر من غلبه کرده است پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند «آیا چاره‏اى جز این نبود؟» (گویا مرد گفته باشد، نه، فقط به این صورت  نفس من تنبیه مى‏شود) پیامبر فرمودند: «دربهاى آسمان به روى تو گشوده، و خداوند عزوجل به تو نزد ملائکه مباهات و افتخار مى‏کند، سپس به اصحاب فرمودند: «تزودّوا من اخیکم»: از برادرتان توشه برگیرید» و این‏گونه در مقابل  نفس مقاومت کنید، و از او حساب کشید و عقابش کنید.
  11. زندگى، زندگى آخرت - تعجب است اهل و فرزند و زیردستان خود را به خاطر کار زشتى که کرده‏اند مورد عتاب قرار مى‏دهى، از این مى‏ترسى که اگر عقاب نکنى از تحت قدرت و امر تو خارج شوند، و بر تو طغیان کنند، ولى به  نفس خود که بزرگترین دشمن تو است، مهلت مى‏دهى، به کسى که طغیانش و ضررش از طغیان و ضرر زیردستانت بیشتر است، نهایت ضررى که اهل تو در اثر نافرمانى به تو مى‏رسانند، این است که معیشت و زندگى تو را مشوش و دچار اختلال مى‏کنند، و اگر تعقل مى‏کردى مى‏یافتى که زندگى، زندگى آخرت است، و نعمت بهشت ماندنى است، و  نفس تو چیزى است که عیش ابدى تو را منغّض و ناگوار مى‏کند، پس او اولى به معاقبة و تنبیه است!
  12. مجاهدت و معاقبه - بعضى همین چهار مرحله را شمرده‏اند، ولى بعضى دیگر مثل مرحوم فیض کاشانى در محجة البیضاء دو تاى دیگر یعنى مجاهدت و معاقبه (توبیخ) را هم اضافه کرده‏اند، که شاید بتوان به گونه‏اى این دو را در همان معاقبة ادغام کرد، ولى ما به تبع مرحوم فیض این دو را نیز شرح مى‏دهیم:
  13. مجاهدت وقتى محاسبه تمام شد و  نفس را متضّرر و کاسب معاصى دانست، گفتیم عقاب باید کند، و اما اگر آن را سست و بى‏حوصله در بعضى فضائل یا اذکار یافت باید او را وارد به آنها کند، و با او مجاهدت نماید. در معاقبه،  نفس را از چیزهائى که‏ دوست داشت محروم مى‏کرد،
  14. و اینجا  نفس را به کارهاى سنگین وامى‏دارد، به کارهائى که سستى برایش به خرج مى‏دهد، و این کار کسانى است که براى خدا عمل مى‏کنند، یکى از بزرگان وقتى نماز عصرش فوت مى‏شد، زمینى که قیمتش صدهزار درهم بود، براى جبران آن در راه خدا داد،
  15. و دیگرى نماز جماعتش در شب ترک شد و آن شب را به شب‏زنده‏دارى مشغول شد، دیگرى نماز مغرب را به تأخیر انداخت براى جبران آن دو بنده آزاد کرد و از ابن ربیعة دو رکعت نماز صبح قضا شد و بنده‏اى آزاد کرد. بعضى براى مجاهدت با  نفس، روزه یک سال یا حج با پاى پیاده یا صدقه دادن تمامى مال را بر خود واجب مى‏کردند.
  16. خداوند با احسان - در روایتى در مصباح الشریعة از امام صادق (علیه السلام) آمده: «طوبى لعبد جاهد اللّه  نفسه و هواه»: «خوش به حال بنده‏اى که با  نفس و هواى خود مجاهدت کند!» خداوند هم فرمود: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ‏: «و کسانى که در راه ما مجاهدت کردند، راههاى خود را به آنها نشان داده، و هدایتشان مى‏کنیم، و خداوند با احسان کنندگان است».
  1. حکایت شده که عده‏اى به عیادت عمر بن عبدالعزیز آمدند، و در بین آنها جوان لاغراندامى بود، عمر بن عبدالعزیز به او گفت: اى جوان چه به تو رسیده که این قدر لاغر و نحیف هستى؟ جواب داد: دچار بیمارى شده‏ام، گفت چه بیمارى به جان تو افتاده؟ گفت: اى امیرالمؤمنین شیرینى دنیا را چشیدم تلخ یافتم، و نزد من خوشى و زیبائى و شیرینى دنیا کوچک آمد، و طلا و سنگش مساوى آمد، و گویا به عرش پروردگارم به طور واضح نظر مى‏کنم، و مردم را مى‏بینم که به طرف بهشت و آتش مى‏روند،
  2. پس روزم را به تشنگى، و شبم را به شب زنده‏دارى به سر کردم، و هر چه در آن هستم کوچک است در کنار ثواب خداوند و عقاب او (و این بیمارى من است که شیرین را تلخ و چیز بزرگ را کوچک و شى‏ء گرانقیمت و بى‏ارزش، در نظرم یکى است).
  3. معاتبة (توبیخ  نفس) دانستیم که دشمن‏ترین دشمنان،  نفس است، و امر کننده به پلیدیها و میل کننده به شر و فرار کننده از خیر است، و از طرفى امر به تزکیه و کشاندن آن به سوى عبادت پروردگار و خالقش، و به منع از شهواتش شده‏ایم، و اینکه آن را از لذاتش جدا کنیم، اگر در این کار اهمال کنیم، طغیان کرده، به طورى که دیگر قابل کنترل نمى‏باشد باید با تازیانه توبیخ و عتاب و ملامت هر لحظه برگرده آن زد، تا از مسیر خود منحرف نشود، اگر به این مقام ملامت رسید  نفس «لوّامه» مى‏شود که اگر رشد کند به مقام عالى « نفس مطمئنه» مى‏رسد.
  4. نفس خود را پند ده - پس تا به پند و وعظ نفس خود مشغول نشده‏اى، به پند دادن دیگران مپرداز، خداوند تعالى به حضرت عیسى (علیه السلام) وحى رساند که «یابن مریم عظ  نفسک فان ا تعظت فعظ الناس و الا فاستحى منى»: «اى فرزند مریم،  نفس خود را پند ده وقتى خود پند گرفتى آن وقت مردم را پنده ده وگرنه از من حیا کن!» وقتى خود را ساختى، مردیم سریعاً از خودسازى تو ساخته مى‏شوند: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ‏
  5. آرزوهاى (غیرمعقول - پس اى برادر متابعت از هواى  نفس مکن، که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «الکَیِّس مَنْ دانَ  نفسه وَ عَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ وَ الا حمقُ مَنْ اتْبَعَ  نفسهُ هواها و تَمَنّى على اللّه‏ الامانِىّ»: «دانا کسى است که  نفسش ضعیف شده و براى بعد از مرگش عمل مى‏کند و احمق و نادان کسى است که متابعت هواى  نفس کرده، و آرزوهاى (غیرمعقول و دور و دراز) از خدا تمنّا مى‏نماید».
  6. حصول رضایت - اگر این مراحل ششگانه به خوبى طى شد دیگر جاى صفات رذیله تقلّب و دزدى و تکبر و نخوت نیست و انسان چنان مى‏شود که در برابر حق مثل على بن یقطین صورت بر خاک سیاه مى‏گذارد، و از ابراهیم جمال ساربان مى‏خواهد تا کف کفش خود را بر صورت آن وزیر هارون گذارد، (داستانش گذاشت که در اثر بى‏اعتنائى به ابراهیم جمّال که یکى از دوستان امام هفتم (علیه السلام) بود، حضرت به او بى‏اعتنائى کردند، و گفتند: باید رضایت او را حاصل کنى،
  7. خاک درب خانه - و ابن یقطین براى رضایت ابراهیم جمّال صورت بر خاک درب خانه او گذارد، و از او خواست براى این که امام هفتم (علیه السلام) عذر او را بپذیرد، و خدا از او درگذرد ته کفش خود را روى صورت وى‏گذارد و آن ساربان با اصرار على بن یقطین چنین کرد و على بن یقطین مى‏گفت‏ «اللّهم اشْهَدْ (خدایا تو شاهد باش) که بنده‏ات از من گذشت.
  8. آرى دستورات اسلامى و گفتار اولیاء الهى اگر عمل شود، پشت وزیر را هم خم کرده، و صورتش را به خاک تقرب الهى مى‏گذارد، آن هم وزیر هارونى که به ابر مى‏گفت: هر کجا مى‏خواهى ببار، که از ملک و سطنت من خارج نیست! آرى با عمل به راهیان این راه، على بن یقطین تربیت مى‏شود
  9. صحابى رسول خدا -که طبق روایات، امام هفتم (علیه السلام) به اصحاب خود مى‏فرمودند: «اگر مى‏خواهید یکى از صحابى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را ببینید، در صورت او نظر کنید، و نیز مى‏فرمودند: من شهادت مى‏دهم که او اهل بهشت است».
  10. خداوند ما را در مسیر خود موفق و در عمل به مراحل ششگانه فوق مؤید فرماید! (ان شاء اللّه تعالى) «الهى» آن مست باده معارف در ذیل این فراز (ان استصعبت علیه  نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب) چنین گوید:

اگر  نفسش به طاعت سختى افزود

 

ز  نفس، او هم خوشیها دور بنمود

دهد کیفر به کار  نفس دونش‏

 

کند هنگام خواهشها زبونش‏

  1. ***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 305
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۳
خرداد

 

  1. بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1.  
  2. امیر المومنین (خطبه متقین)، 60- 1-پرهیزگاران در جهاد با  نفس «ان استصعبت علیه  نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب»
  3. ترجمه: هرگاه  نفس او در انجام وظائفى که خوش ندارد سرکشى کند، او هم از آنچه دوست دارد محرومش سازد.
  4. شوق به حسنات - شرح: در این فراز مولى به مجاهدت  نفسانى متقین مى‏پردازد که کراهت از معاصى و شوق به حسنات دارند، برخلاف  نفس اماره که کراهت از حسنات و شوق به معاصى دارد.
  5. دشمن‏ترین دشمنان - مخالفت متقین با امیال  نفسانى به خاطر آگاهى آنها به این است که  نفس دشمن‏ترین دشمنان است (اعدى عدوک  نفسک التى بین جنبیک) آنها مى‏دانند که دشمن به هیچ وجه خیر و صلاح آنها را نمى‏خواهد و از این رو با آن مبارزه مى‏کنند!
  6. رفیق و همنشین نیک - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که به مردى فرمودند: «اجعل قَلبک قریناً برّاً و ولداً واصلا و اجعل علمک والداً تبعه و اجعل  نفسک عدوّاً تجاهده و اجعل مالک عاریة تردّها»: «قلب خود را رفیق و همنشین نیک و فرزند رسیده و (صالح) قرار ده، و علم خود را پدرى که متابعتش مى‏کنى قرار ده، و  نفس خود را دشمنى که با آن مجاهدت مى‏کنى قرار ده، و آنچه از اموال و غیره به دست تو است عاریتى قرار ده که (به صاحب اصلیش) رد خواهى کرد».
  7. مگذار شکست خوری - پس مگذار در مبارزه با  نفس امّاره شکست خورى که هم خود از بین روى هم قلب تو که همچون همنشینى نیک و پسرصالح تو است و هم علمى که چون پدرى براى تو است و هم سرمایه‏ات از دست رود، و بدون جواب در برابر صاحب اصلى اموال و عاریه دهنده آن خواهى بود.
  8. انسان قوی ومحکم - و نیز مرحوم صدوق نقل کرده که از کلمات رسول الله (صلى الله علیه و آله) این بود: «الشّدید مَنْ غَلَبَ  نفسه»: «انسان محکم و قوى کسى است که بر  نفسش غلبه کند».
  9. مفضل بن عمر گفت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ لَمْ یکن لَهُ واعظٌ مِنْ قَلبه و زاجرٌ مِنْ  نفسه و لَم یکنْ لَه قرینٌ مُرشد اسْتمکَنَ عَدُوُّ مِن عنقِه»: «کسى که براى او پند دهنده و واعظى از درون قلبش و نهى کننده‏اى از درون  نفسش نباشد، و راهنمائى مصاحب او نباشد دشمن او قدرت پیدا مى‏کند که گردنش را بگیرد».
  10. سخت تر از جهاد - و این جهاد و مبارزه  نفسانى همان جهاد اکبر است که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که نبىّ‏اکرم (صلى الله علیه و آله) لشکرى را به جنگى فرستادند وقتى بازگشتند، فرمودند: «مرحَباً بَقَوم قَضَوا الجهاد الاصغر وبقى علیهم الجهاد الاکبر فقیل: یا رسول الله (صلى الله علیه و آله) ما الجهاد الاکبر قال جهاد ال نفس»: «آفرین به گروهى که جهاد اصغر را تمام کردند و باقى ماند بر آنها جهاد و جنگ بزرگترى، پس گفته شد: یا رسول الله (صلى الله علیه و آله) (این همه سختى و مشقت و مجروح و کشته در جنگ است چه چیزى بالاتر از این است) جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: جهاد و مبارزه با  نفس
  11. مالک  نفس خود - در روایتى «شعیب عقرقوقى» از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که فرمودند:
  12. «مَنْ ملک  نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتَهى، و اذا عضب و اذا رَضِىَ حَرَّم‏ الله جَسَده على النّار»:«کسى که مالک  نفس خود شد و وقتى او راده کرد یا ترسید یا اشتها و میل داشت یا غضبناک و راضى از چیزى شد، آن را کنترل کرد خداوند بدنش را بر آتش حرام کرده است».

  13. سهل‏انگارى و راه تاریک - مولى على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «لا تُرَخِّصُوا لَا نفسکُم فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَص فیها مذاهَب الظُلمه»: «مسامحة و سهل‏انگارى در مورد نفوس خود نکنید که این سهل‏انگاریها در مورد  نفس شما را به راههاى تاریک مى‏کشاند».
  14. آزدی از اسارت شهوت - در ذیل کلام فوق مرحوم خوئى در شرح خود این روایت را از امام صادق (علیه السلام) آورده است که: «اقْصِر نفسک عمّا یَضّرّها مِنْ قبل انْ تُفارقَک واسْعَ فى فِکاکها کما تسعى فى طلب معیشتک فَانّ  نفسک رهینَةٌ»: « نفس خود را از آنچه ضرر به آن مى‏رساند (دور کن) قبل از این که از تو جدا شود، و در آزادى آن (از اسارت شهوات) تلاش کن، چنانکه در طلب روزى خود تلاش مى‏کنى، زیرا  نفس تو مرهون و بسته به عمل تو است (اگر عمل تو صالح باشد،  نفس تو سالم خواهد بود، و اگر عمل تو طالع و فاسد باشد  نفس تو نیز ناسالم است)».
  15. ارتکاب شبهات - سپس مرحوم خوئى ادامه مى‏دهد که مراد از «ترخیص» براى  نفس در کلام مولى ظاهراً مساهله و مسامحه است (چنانکه در ترجمه آن گفتیم) و احتمال دارد مراد رخصت دادن و اجازه دادن در ارتکاب شبهات باشد که منجر به فرو رفتن در هلکات است و آن وقت شبیه روایتى مى‏شود که مرحوم صدوق از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که حضرت فرمودند: امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در خطبه‏اى براى مردم فرمودند: «حَلال بَیِّنٌ و حرامٌ بَیِّنٌ و شُبَهاتٌ بَینَ ذلک فَمَن تَرَک ما اشْتَبَه عَلیه مِنَ الاثم فَهُوَ لِما استَبانَ له اترَک و المَعاصِى حِمَى اللّه فَمن یرتَع حَولَها یُوشَک ان یدخُلَها»:
  16. ترک گناهى مشتبه - «حلال آشکار و حرام آشکار و شبهاتى بین این دو (که به طور واضح حلیت و حرمت آن روشن نیست) پس کسى که ترک گناهى که مشتبه است کند، او براى آنچه حرام آشکار است آماده‏تر است تا ترک کند، و گناهان غرقگاه خداوند است (که کسى نباید در آنها داخل شود) کسى که در اطراف آن گردش کند نزدیک است که وارد آنها شود».
  17. شکایت از نفس- اى برادر مبارزه با  نفس امّاره را آسان مگیر، این موجودى است که بزرگان و مقربّان دستگاه ربوبى چون یوسف صدیق (علیه السلام) از آن به خدا پناه مى‏برد: «انّ ال نفس الامّارة بالسوء الّا ما رَحِمَ ربّى»: این هیولائى است که امام سجاد (علیه السلام) در مناجات شاکین وقتى شروع به مناجات مى‏کند از آن مى‏نالد، و مى‏فرماید: «الهى الیک اشکوه  نفساً بالسوء امّارة و الى الخطیئة مُبادرة و بمعاصیک مُولَعَة و لَسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةَ تَسْلُکُ بى مسالِکَ المهالک و تَجْعَلُنى عندکَ اهْوَنَ هالِک کثیرَة العِلَلِ طَویلةَ الامل انْ مَسَّهَا الشَّرُ تَجْزَع و انْ مَسَّهَا الخَیْرُ تَمْنَعُ مَیّالَةً الى الَّعْب و اللَّهو مَمْلُوَّةً بِالغَفْلَةِ و السهو تُسرعُ بى الى الحَوبَة و تُسَوِّفُنى بالتّوبَة»: «خداى من به تو شکایت  نفسى را مى‏کنم که امر کننده به بدیها است و به خطا سبقت مى‏گیرد، و به معصیت‏ها و گناهان حریص و در معرض سخط تو قرار مى‏گیرد، مرا به راههاى مهلک مى‏کشاند، و مرا در نزد تو خوارترین و پست‏ترین هلاک شدگان قرار مى‏دهد، تعلّل او زیاد و آرزوى او بلند است،
  18. غفلت و خطا - اگر شرى به او رسد، جزع و فزع کند، و اگر خیرى به او رسد منع مى‏کند، بسیار میل کننده به‏ بازى و لهو و اشتغال به امور بى‏فائده است، از غفلت و خطا پرگشته و مرا به سوى گناه سرعت مى‏دهد و از توبه عقب مى‏اندازد». از این سخان حضرت مى‏توان به بزرگى این دشمن پى برد، دشمنى که بزرگان را راحت نمى‏گذارده چه رسد ما را! حضرت در ادامه این مناجات چنین گویند: خداى من از دشمنى به تو شکایت مى‏کنم که گمراهم مى‏کند و شیطانى که مرا فریب مى‏دهد، سینه من پر از وسوسه شده و اوهام آن قلبم را احاطه کرده و یارى هواى  نفس مى‏کند، و دوستى دنیا را برایم زینت مى‏دهد، و بین من و اطاعت و مقام تقرب خداوندى حائل مى‏شود).
  19. جهاد با  نفس از جهادهائى است که خداوند بر انسان واجب کرده است، در روایتى از امام حسین (علیه السلام) آمد که جهاد بر چهارگونه است: دو تا واجب و دو تا مستحب، و نخستین واجب را جهاد با  نفس شمرده است. در اینجا به اختصار اشاره مى‏شود به چند جهت که چرا جهاد با  نفس نسبت به جهاد با دشمن خارجى بزرگتر و اکبر است: از جهت مدّت- از جهت مدّت جهاد با  نفس بیشتر است،
  20. جهاد ممتد داخلی - ظاهراً بعد از زمان امام زمان (علیه السلام) جنگى به عنوان جهاد اصغر نباشد، ولى جهاد با  نفس هست و بر فرض هم که بعد از حضرت جهادى باشد، در هر زمان بطور ممتد جهاد خارجى نیست پس جهاد درونى از نظر مدّت بیشتر و اکبر است.از جهت عُدِّه- عدّه یعنى وسیله، وسیله‏هاى جنگى در هر زمان محدود است و به تناسب آن زمان باید اسحله‏هائى بدست گرفت ولى جنگ درونى و جهاد اکبر وسیله مخصوصى ندارد، باید از کلمات انبیاء (علیهم السلام) و اولیاء و تاریخ گذشتگان وسیله جنگى براى مبارزه با  نفس امّاره استخدام کرد هر وسیله‏اى که بود «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ».از جهت عِدّه- عدّه یعنى نفرات، در جنگ معمولا جوانها و در سن مخصوصى به جنگ دشمن خارجى مى‏روند مثلا از 50 میلیون 4 میلیون ولى در جنگ با دشمن درون از 50 میلیون، 50 میلیون جنگ مى‏کنند.
  21. دشمن‏ترین دشمنان - جنگ با دشمن داخلى همیشه مشکل تر و بزرگتر از جنگ با دشمن خارجى است (همچنانکه در قرآن عتابها نسبت به منافقین که از داخل مبارزه مى‏کنند، بیشتر از کفّار است) و این همان است که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند دشمن‏ترین دشمنان دشمنى است که بین دو پهلوى تو است یعنى دشمن داخلى که  نفس است. جنگ با دشمن داخلى و جهاد  نفسانى پشتوانه جهاد خارجى است، کسى که بر خصم درون پیروز است، مبارزه با خصم برون برایش آسانتر است، ولى کسى که اسیر لانه و دانه و همسر است، نمى‏تواند آن طور که باید و شاید با دشمن بجنگد.
  22.  جهاد با  نفس - در جنگ آمریکا با ویتنام، آمریکائیها 500 هزار سرباز کار کرده وارد عمل کردند، و براى روحیه دادن به آنها با هواپیماها مشروبات الکلى و زنهاى خواننده فرستادند، ولى در دوران جنگ تحمیلى با عراق دیدیم که چگونه نماز و دعا و جهاد با  نفس به رزمندگان روحیه مى‏داد! آرى باید روحیه و پشتوانه از درون و از میدان مبارزه با  نفس باشد نه از برون.
  23. رضایت خدا از بنده - اهمیت جهاد به اهمیت و قدرت دشمن است، جنگ با یک کشور کوچک آسانتر است تا با یک کشور بزرگ، زیرا دشمن هر چه قویتر باشد، جنگ با آن مشکل‏تر است، و  نفس و هم‏پیمان آن شیطان، قویترین دشمنان عالم هستند. از حیث نتیجه- نتیجه جهاد با دشمن خارجى یا پیروزى است یا شهادت که هر کدام باشد در مسیر الهى (احدى الحسنیین) است ولى نتیجه جهاد با  نفس و پیروز در آن میدان رسیدن به  نفس مطمئنه است و رضاى بنده از خدا و رضایت او از بنده‏ یا أَیَّتُهَا ال نفس الْمُطْمَئِنَّةُ- ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً- فَادْخُلِی فِی عِبادِی- وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏: «اى  نفس مطمئنه (و اى کسى که به این مقام رسیده‏اى) به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که راضى هستى، و خدا از تو راضى است، پس داخل بندگان من شو و داخل بهشت من شو».
  24. التزام به آنها لازم - علماى اخلاق براى جهاد با  نفس امورى را بیان کرده‏اند که التزام به آنها لازم است؛ مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاقبه، مجاهده، معاتبه‏ ؛ مشارطهفرموده‏اند عقل انسانى مثل تاجر است، عمر و وقت خود را مى‏دهد تا اعمال صالح و نیکو کسب کند، و این اعمال صالح با تزکیه  نفس حاصل مى‏شود، ربح و سود او تزکیه  نفس‏است، زیرا به سبب آن به فلاح و رستگارى مى‏رسد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها: «رستگار شد کسى که  نفس را تزکیه و پاک کرد، و متضرّر شد کسى که آن را تباه کرد».
  25.  نفس شریک عقل است- در این معامله عقل شریکى دارد به نام  نفس و باید مثل شریکها در معاملات دنیوى با او برخود شود: اول از همه باید با او شروطى در نظر گرفته شود که مبادا خیانتى کند و سرمایه را به باد فنا دهد، چنانکه شریک جنایکار ممکن است در امور دنیوى چنین کند و این شرط کردن مشارطه است.
  26. تجارت پرسود -این تجارت سودش بهشت و رسیدن به «سدرة المنتهى» و بودن با انبیاء و شهدا است، پس دقت در محاسبه و دقت در کار این شریک  نفسانى، باید بیشتر از دقت در ریح و سود دنیوى باشد، زیرا سودها قابل مقایسه نیست، ریح اخروى خیرى است که دوام دارد، و ریح دنیوى دوام ندارد، و گفته‏اند: «لا خیرَ فى خیر لا یَدُوم بل شرٌّ لا یَدُوم خیرٌ مِنْ خیر لا یَدُوم»: «خیر و برکت در امر خیرى که دوام ندارد نیست، بلکه شرّى که دوام ندارد، بهتر از خیر است که دوام ندارد» زیرا شرّى که دوام ندارد وقتى قطع شد، شادى به همراه دارد، چون شرّ پشت سر گذاشته شد، ولى خیرى که دوام ندارد، تأسف را به خاطر انقطاعش به همراه دارد!
  27. گوهر گرانبهائ - پس هر صاحب  نفسى نباید غافل باشد، که هر  نفسى از عمر، گوهر گرانبهائى است که عوض ندارد، و ممکن است گنجى از گنجهاى بهشتى با آن به دست آید که نعمتش ابدى است. بنابراین هر شخصى باید وقتى از نماز صبح فارغ شد، ساعتى با  نفسش خلوت کند، براى «مشارطه» آن چنانکه تاجر با شریکش مى‏کند و به  نفس بگوید به جز کالاى عمر ندارم، و اگر آن از بین رود، سرمایه‏ام از بین رفته، و از تجارت‏ مأیوس مى‏شوم، و رنجى و سودى به دست نمى‏آورم، امروز را خدا به من مهلت داده، و اگر مى‏مردم از خدا مى‏خواستم مرا به دنیا به اندازه یک روز برگرداند، تا عمل صالح انجام دهم، پس فرض کن مرده‏اى و امروز برگشته‏اى، و به تو مهلت داده شده، پس بپرهیز از اینکه این روز پرقیمت را ضایع کنى.
  28. به دنیا برگردانده‏ شدى،- در احوال یکى از زهاد است که گویند قبرى کنده بود و صبحها در آن مى‏خوابید و آیه‏ رَبِ‏ ارجعونى- لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ»: «را مى‏خواند (یعنى سخن کسانى را که در قیامت از خدا مى‏خواهند به دنیا برگردند، و عمل صالح انجام دهند را مى‏گفت) و بلند مى‏شد، و به خود مى‏گفت: تو امروز به دنیا برگردانده‏ شدى، برو ببینم چه مى‏کنى!
  29. حسرت مى‏خورد - در خبرى آمده «براى بنده در هر شبانه روز بیست و چهار خزانه پشت سر هم است که خزانه‏اى از آن باز مى‏شود، و مى‏بیند پر از نور است که در اثر اعمال صالح است که در آن موقع انجام داده، خوشحال مى‏شود، به قدرى که اگر آن خوشحالى را بین اهل آتش توزیع کنند، به وحشت مى‏افتند، سپس خزانه و جعبه دیگرى باز مى‏شود که سیاه و تاریک است، و بوى بد از آن بلند مى‏شود، و آن ساعتى است که عصیان خدا کرده و آنچنان ترسى و فزعى به او دست مى‏دهد که اگر بین اهل بهشت تقسیم شود، عیش آنها را از بین مى‏برد، و جعبه‏اى دیگر باز مى‏شود که خالى است، نه مایه خوشحالى و نه ناراحتى است‏ و آن ساعتى است که خوابیده و غافل‏ بوده یا مشغول به مباحات دنیوى بوده، پس حسرت مى‏خورد و متضرّر مى‏شود.
  30. خزائن بیست و چهارگانه - به  نفس بگو امروز خزائن بیست و چهارگانه را خالى مگذار، و مرا به کسالت و بیحالى مینداز و مغبون و حسرت بارم مکن، که خداوند فرموده: یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ‏: «روزى جمع مى‏کند شما را براى روز جمع شدن (که روز قیامت باشد) و آن روز خسران و ضرر است».
  31. اعضاء هفتگانه - این سفارشات براى خود  نفس بود، سپس سفارشى به  نفس در مورد اعضاء هفتگانه کند: چشم و گوش و زبان و شکم و فرج (کنایه از شهوت جنسى) و دست و پا به این که اینها خدمتکاران و رعیت تو هستند، که با اینها تجارت مى‏کنى، براى جهنم هفت درب است که براى هر دربى عده‏اى از مردم مشخص شده‏اند که وارد شوند، و این هفت درب براى کسانى است که با اعضاء هفتگانه عصیان کنند.
  32. مشارطه‏ اعضاء - پس چشم را از نظر به نامحارم بپوشان و نظر احتقار به مؤمنى مکن، بلکه نظرى زائد بر ضرورت مکن، که خداوند همچنان که از کلام زیادى بازخواست کند، از نظر زیادى نیز سؤال کند، و همینطور براى هر عضوى خصوصاً زبان و شکم توصیه به  نفس کند.
  33. مراقبت‏ بعد از «مشارطة» و شرطگذارى با شریک، باید مراقب او بود، تا تخلف نکند، همانگونه که خدا مراقب بنده‏هاى خود است: إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً ما هم باید مواظب‏ بنده خود یعنى  نفس خود باشیم او را بنده خود حساب کنیم، نه خود را بنده او، باید دقیقاً مراقب او بود. آن طور که باید بنده از مراقبت خدا بترسد، باید  نفس هم از مراقبت ما بترسد، حکایت شده که وقتى زلیخا با یوسف (علیه السلام) خلوت کرد روى بت خود را پوشاند تا نبیند چه مى‏کند، یوسف (علیه السلام) گفت‏ «مالَک اتَسْتَحینَ مِنْ مراقِبَة جماد و لا اسْتَحى مِنْ مراقبة الملک الجَبّار»: «چه مى‏کنى آیا از مراقب بودن سنگ (که شعورى ندارد) حیا مى‏کنى، ولى من از مراقب بودن خداوند قادر و قاهر حیا نکنم».
  34. خدائى که مراقب ما است - از جوانى حکایت شده که شبى قصد دست درازى به کنیزى را داشت، کنیز گفت آیا حیا نمى‏کنى؟ جوان گفت: از چه کسى حیا کنم؟ در حالى که غیر از کواکب و ستارگان کسى ما را نمى‏بیند. «مِمَّن استَحى و ما یَرانا الّا الکَواکِب»: آن کنیز گفت: «وَ ایْنَ مُکَوکَبها»: مراد زن این بود که کجا است خدائى که مراقب کواکب و ما هر دو هست.
  35. مراقبت ظاهر وباطن - مردى به یکى از عرفا گفت: از چه کسى بر چشم‏پوشى کمک جویم؟ گفت: به علم خود به این که نظر نظرکننده (یعنى خدا) زودتر است از نظر تو به آنچه نظر مى‏کنى، «بِعِلْمِکَ انّ نَظَر النّاظر الیک اسْبَقْ مِنْ نَظَرک الى المنظور الیه». روایت شده که خداوند عزوجل به ملائکه فرمود: «انتُم مُوَکِّلون بالظواهر و انَا رقیبٌ على البَواطِن»: «شما بر ظاهر مردم گماشته شده‏اید، و من مراقب باطن آنها هستم».
  36. ضرورتى از ضروریات - عارف و فیلسوف بزرگوار «علامه طباطبائى» مى‏گوید: «یکى از اهم چیزهایى که در راه سیر و سلوک و در حکم ضرورتى از ضروریات آن است، همانا امر مراقبت است».سالک باید از اولین قدم که در راه مى‏گذارد، تا آخرین قدم، خود را از مراقبت خالى ندارد، و این از لوازم حتمى سالک است، باید دانست که مراقبت داراى درجات و مراتبى است: سالک در مراحل اولیه یک نوع مراقبه‏اى دارد، و در مراحل دیگر انواع دیگرى، هر چه رو به کمال مى‏رود و طىّ منازل و مراحل کند، مراقبت او دقیق‏تر و عمیق‏تر خواهد شد به طورى که آن درجات از مراقبت را اگر بر سالک مبتدى تحمیل کنند، از عهده آن برنیامده، یک باره، بارسلوک را به زمین مى‏گذارد، یا سوخته و هلاک مى‏شود، ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اولیه و تقویت در سلوک مى‏تواند مراتب عالیه از مراقبه را در مراحل بعدى به جاى آورد، و در این حالات حتى بسیارى از مباحات در منازل اولیه بر او حرام و ممنوع مى‏گردد.
  37. آثار حبّ و عشق - در اثر مراقبت شدید و اهتمام به آن آثار حبّ و عشق در ضمیر سالک هویدا مى‏شود، زیرا عشق به جمال و کمال على الاطلاق فطرى بشر بوده، و با نهاد او خمیر شده، و در ذات او به ودیعت گذارده شده است، لیکن علاقه به کثرات و حبّ به مادیات حجابهاى عشق فطرى مى‏گردند، و نمى‏گذارند که این پرتو ازلى ظاهر گردد. بواسطه مراقبت کم‏کم حجابها ضعیف شده، بالاخره از میان مى‏رود، و آن‏ عشق و حبّ فطرى ظهور نموده، ضمیر انسان را به آن مبدأ جمال و کمال رهبرى مى‏کند، این مراقبت در اصطلاح عرفاء تعبیر به «مى» شده است.
    1. به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات‏
     

    بخواست جام «مى» و گفت راز پوشیدن‏

     

    راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازین‏

     

    «مى» خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم‏

         
  38.  
  39. 36- چراغى افروخته - چون سالک در امر «مراقبه» مواظبت نمود، حق تعالى از باب مهر و عطوفت انوارى را بر او به عنوان طلایع ظاهر مى‏گرداند، در ابتداى امر این انوار مانند برق ظاهر گشته، ناگهان پنهان مى‏شوند، این انوار کم‏کم قوّت یافته، مانند ستاره ریز درخشان مى‏گردند، و سپس نیز قوّت یافته به صورت ماه و بعداً به صورت خورشید پدید مى‏آیند، و گاهى مانند چراغى که افروخته باشند یا قندیلى نمایان مى‏شوند، این انوار را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانى» (یعنى خواب عرفانى) نامند.
  40. 37- مرقبت صدیق وحیا - مرحوم فیض کاشانى مطالبى در باب مراقبت دارد که بطور خلاصه نقل مى‏کنیم: .... معرفت و علم به این که خداوند مطلع بر ضمائر عالم و پنهانیهاى آن است، و مراقب اعمال بندگان است و پنهانیهاى قلب در مقابل او ظاهر است، چنانکه ظاهر بدن انسان براى مخلوقات مکشوف است، وقتى این علم به حدّ یقین رسید، و شکى در آن یافت نشد، مراقبت که حالتى براى قلب است، حاصل مى‏شود که نتیجه آن در اعضاء و جوارح با انجام اعمال صالح آشکار مى‏شود.سپس مى‏افزاید اگر انسان به این حد رسید، موقن و به درجه یقین رسیده، و اینها اینها مقربین درگاه ربوبى هستند. و به دو قسمت تقسیم مى‏شوند: یکى مقرّب صدیق و یکى مقرب پرهیزگار که از اصحاب یمین و بهشتیان است. اوّلى مراقبتش از روى تعظیم و بزرگ شمردن خداوند است و هیبت الهیه موجب مراقبت او شده، و دوّمى به جهت حیا از او مراقبت مى‏کند، یعنى وقتى از بچه دو ساله‏اى که در اتاقى او را مشاهده مى‏کند، حیا مى‏کند و گناه نمى‏کند، از خداوند به طریق اولى حیا مى‏کند، و مراقبت از خود مى‏کند و مسلماً درجه دسته اول برتر از دسته دوم است.
  41. 38- پس اى برادر مراقب اعمال خود باش و ببین چه مى‏کنى و براى که مى‏کنى و چگونه مى‏کنى! در روایتى آمده: «براى بنده در هر حرکتى از حرکات او اگر چه کوچک باشد، سه دفتر و دیوان است: «الاوّلُ لِمَ و الثانى کیفَ و الثالث لِمَنْ»: معنى «لِمَ» یعنى براى چه انجام دادى، مقصودت از این عمل چه بود براى شهوت و هواى  نفسانى بود، اگر جواب قانع کننده داد و عمل را براى مولایش انجام داده آن وقت از دیوان دومى سؤال مى‏شود که:«کَیفَ فَعَلتَ»: «چگونه عمل کردى؟» هر عملى داراى شرطى و جزئى و حکمى است، آیا از روى علم به احکام و اجزاء عمل کردى؟ یا از روى جهل و گمان، اگر به سلامتى از این دیوان گذشت، دیوان سوم باز شده، و از او مطالبه اخلاص مى‏شود که براى چه کسى این عمل را انجام دادى؟ آیا تنها براى خدا آن را انجام دادى، یا براى غیر، یا غیر را شریک کردى؟!
  42. 39- مراقبت دو مراقبت و نظر لازم است: یکى قبل از عمل که در قصد و حرکت اولیه مراقب باشد که براى خدا حرکت کند، نه براى هوا.دوم در موقع شروع در عمل که آن چه خدا مى‏خواهد از حیث حرکات و سکنات انجام دهد، و مراعات ادب مولى را کند، و مثلا اگر نشسته است رو به قبله‏ نشیند، که رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمود: «خَیرُ المَجالِس ما اسْتَقْبِلَ بِه القِبْلة»: «بهترین مجالس آن است که رو به قبله انجام گیرد و چهارزانو ننشیند، زیرا در مجلس پادشاهان چنین ننشینند»، و مالک الملوک مطلع بر این مطلب است، اگر مى‏خواهد بخوابد بر دست راست رو به قبله با سائر آداب که در جاى خود بیان شده، بخوابد حتى در قضاء حاجت، آداب آن را (که در کتابها ذکر شده) مراعات کند، اسلام دین ادب و تربیت است، حتى در جاهاى پست انسان را مؤدب به آداب تربیت مى‏کند.40 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۲
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

جلسه  14 رشد بصیرت - /  /

      1. ذکر  الله قابل رشد بصیرت است.
  1. بستن نفوذ شیطان - تا زمانى که از خدا نبریده‏ا ، وسوسه‏هاى شیطان با یاد او و توبه قابل جبران است، «مَسَّهُمْ‏ طائِفٌ‏ مِنَ‏ الشَّیْطانِ‏ تَذَکَّرُوا» ولى بریدن از خدا سبب افتادن در دام شیطان و سلطه‏ى او مى‏شود که قابل جبران نیست. کلمه‏ى «مس»، به معناى اصابت و برخورد کردن همراه با لمس کردن است. «طائِفٌ‏»، به معنى طواف کننده است، گویا وسوسه‏هاى شیطانى همچون طواف کننده‏اى پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش مى‏کند تا راهى براى نفوذ بیابد.
  2. پناه به خدا - شیطان‏ها براى انحراف، پیوسته در حال گشت و طوافند. «طائِفٌ‏» گاهى ممکن است علما، مربّیان و مصلحان، مورد تماس‏هاى مشکوک براى القاى خط انحرافى قرار گیرند که باید هشیار باشند و در مسیر خواسته‏هاى دشمن قرار نگیرند و به خدا پناه ببرند. إِذا مَسَّهُمْ‏ ... تَذَکَّرُوا
  3. توجه به خدا - یاد خدا، به انسان بصیرت مى‏دهد و او را از وسوسه‏ها نگاه مى‏دارد. متّقى، به خدا توجّه کرده و شیطان‏شناس و آگاه است. اگناهکاران و گرفتاران شیطان، کورند و نجات یافتگان از دام‏هاى ابلیس، بینایند. اگر افراد جامعه از نظر اخلاقى، سیاسى، اقتصادى و نظامى، پاک و متّقى باشند، رفت و آمدها وتماس‏ها با شیطان صفتان کارساز نخواهد بود. «تَذَکَّرُوا، مُبْصِرُونَ‏»
  4. متذکر یاد خدا-  مؤمنان که شیطان با آنان تماس مى‏گیرد، ولى آنها متذکّر شده ونجات مى‏یابند مؤمن در صورت تماس با شیطان، متذکر یاد خدا مى‏شود، امّا منافق که از مرحله تماس به مرحله سلطه‏پذیرى شیطان رسیده، دیگر متذکر هم نمى‏شود. «فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ»
  5. عدم نفوز شیطان - هنگامى که شیطان‏ها به سراغ افراد باتقوا مى‏روند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمى‏دهند. -الأعراف : 201 إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ‏-  الزخرف : 13 لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنین..‏ راه پیروزی از شیطان چه چیز می شود؟ مگر ذکر وبصیرت .
  6. در ذکر  الله قابل رشد بصیرت- نکاتی هست : 1- تقویت امور تقوی در وجود زندگی انسان در تمام رسته های زندگی انسان در برابر شیطان عبارت است از تقوا است.  شیطانى همچون طواف کننده‏اى پیرامون فکر اندیشه وتفکر و روح انسان پیوسته گردش مى‏کند تا راهى براى نفوذ بیابد. یا دخدا همواره پرسه شیطانی را مسدود می کند. که شیطان روح وقلب انسان را پاره می کند.
  7.  2- ذکر  با اخلاص - ذکر  به حق طایفه انسان را که اهل اخلاصند مخلصین ومخلصین اولیاء خدا هستند که من وشما هستیم ان شاالله از شیطان دور می کند واجازه نفوز او را نخواهد داد. ذکر  قلب ودرون وبرون انسان را اصلاح می کند؛
  8. ذکر  خدا عامل رشد - آیا شیطان می تواند مخلصین را می توانست درشان تسلط داشته باشد که تلگراف به شاه بزند درآن زمان؛ با بصیرت ذاکر باید تسلط وطواف شیطان را مسدود کند. وباتبر رفیقانش را بکشد. ذاکر خدا عامل رشد بصیرت است .
  9. فراموشى آیات الهى  - گروهى در قیامت، کور محشور مى‏شوند و این نتیجه‏ى کوردلى و فراموشى آیات الهى در دنیاست و چنین کسانى گویا کورند . 180واژه ذکر  به اشکال مختلف در قرآن آمده ؛ قرآن ذکر است، «نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و اعراض از ذکر و قرآن، انسان را به بدبختى مى‏کشاند.
  10. بدبختى  دنیا و آخرت- پیامد اعراض از ذکر خدا، تنها به زندگانى نکبت بار در این دنیا خلاص نمى‏شود، «مَنْ أَعْرَضَ ... فَإِنَ‏ لَهُ‏ مَعِیشَةً ضَنْکاً» بلکه بدبختى آخرت را نیز به همراه دارد.
  11. زندگى تنگ و سخت  - و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور مى‏کنیم. امام سجاد علیه السلام پس از تلاوت آیه‏ى مَنْ‏ أَعْرَضَ‏ ... ضَنْکاً فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ‏هاى بهشت یا گودالى از گودال‏هاى جهنّم است. بنابراین دامنه معیشت تنگ تا برزخ نیز ادامه دارد.
  12. دورى از یاد خدا - انسان‏ها در انتخاب آزادند. «مَنْ‏ أَعْرَضَ‏» فطرت انسان بر خداپرستى است، انبیا و ادیان آسمانى تنها آن را یادآورى مى‏کنند. «عَنْ‏ ذِکْرِی‏» دورى از یاد خدا مایه اضطراب، حیرت و حسرت است، هر چند تمکّن مالى بالا باشد. مَنْ‏ أَعْرَضَ‏ . زندگى آرام و شیرین، فقط در پرتو یاد و ذکر خداست. «مَنْ‏ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْرِی‏» معنویت در زندگى مادّى نیز نقش مهمى دارد. «وَ مَنْ‏ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْرِی‏ فَإِنَ‏ لَهُ‏ مَعِیشَةً ضَنْکاً»
  13. بصیرت و حقایق - کسى که در دنیا چشم جانش را بر روى حقایق بست، در قیامت کور محشور خواهد شد. «مَنْ‏ أَعْرَضَ‏- یَوْمَ‏ الْقِیامَةِ أَعْمى‏»
  14.  بى ایمان مشقّت‏بار - بى ایمان، هم در دنیا زندگى مشقّت‏بار دارد و هم در آخرت از نعمت دیدن محروم است. «مَنْ‏ أَعْرَضَ‏- مَعِیشَةً ضَنْکاً- یَوْمَ‏ الْقِیامَةِ أَعْمى‏»
  15. آثار و برکات ذکر  - قرآن براى ذکر خدا آثار و برکاتى بیان کرده و یکى از دلایل نماز را ذکر خدا دانسته است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» یاد خدا تنها وسیله‏ى آرامش دل‏هاست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» و روح آرام و نفس مطمئنّ به پرواز در مى‏آید و به حقّ مى‏رسد. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ» و اعراض از ذکر خدا زندگى نکبت بارى را به همراه دارد مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً. طه : 100
  16. مراد از «ذکر» - از امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه‏ى «أَعْیُنُهُمْ‏ فِی‏ غِطاءٍ عَنْ‏ ذِکْرِی‏» نقل شده که به مأمون فرمود: مراد از «ذکر» در این آیه على‏بن ابى‏طالب علیهما السلام است. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏ طه : 124
  17. بصیرت و راه شناخت،- راه شناخت، بیشتر به وسیله‏ى چشم و گوش است. آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنیدن حقّ را نداشت. و حقّ را نمى‏فهمیدند، والّا ذکر که دیدنى نیست! «أَعْیُنُهُمْ‏ فِی‏ غِطاءٍ عَنْ‏ ذِکْرِی‏» گوش از کار می افتد چشم از کار می افتد. چه چیز است ذکر  الله است که گوش وچشم  مرده را زنده نگه می دارد.؟الکهف : 101 الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعا
  18. فلاکت وبد بختی - آقا جانم امیر المومنین در قسمت نهم نهج البلاغه به فرزندش می فرماید: یا بنىّ‏ إن الدنیا بحر عمیق قد غرق فیه عالم کثیر فلتکن سفینتک فیها تقوى‏ اللّه‏، و جسرها الإیمان، و شراعها التوکل، و قیمها العقل، و دلیلها العلم، و سکّانها الصبر. انسان اگر از چهارچوب خدا خارج شد به فلاکت وبد بختی دچارخواهد شد.
  19.  الله اکبر برسردار- قلب را زنده  و به یا خدا نگهدارید ؛ زمان ما همچو زمان حضرت میثم تماز باشد.که کلام حق  وذکر  خدا را هم برسر دار در قلب وسر زبان جاری کنیم میثم‏ تمار که به جرم طرفدارى از حضرت على علیه السلام بدستور ابن‏زیاد به دار آویخته شد و با نیزه به او حمله کردند، در لحظه شهادت تکبیر مى‏گفت و از دهانش خون مى‏آمد.
  20. قلب را زنده نگه دارید به ذکر  الله و نماز و یا خدا ومراقبت داشته باشید ومجاهدت کنید وبا خود شرط و عهد کنید که از خط خارج نشوید. وفای به عهد را جزء مرام خود قرا دهید که دروفای به عهد لازم می آید که از خدا غافل نشوید. وتوجه به ذکر  الله داشته باشد وخد ارا همیشه حاضر وناظر خود بدانید که بصیرت را به همراه دارد.  
  21. قلب بصیرت باطن - قلب دید ماورای چشم ظاهری که در بصیرت به باطن  امر پی می برد. وروشنگری کرده وعبرت می گیرد
  22. ذکر  ذاکر ومذکور.ذکر  از وظیفه‏هاى زبان واز مذهبهاى فکر و لیکن آن اوّلى است از یاد کرده شده و دوّمى است از یاد کننده یعنى چنین نیست که ذکر وظیفه زبان باشد و نتواند زبان که ذکر نکند و این در ذکر زبانى است، و نه این که از مذهبهاى فکر فکر و اندیشه باشد و البتّه آنها باین راه روند و نتوانند که باین راه نروند و این در ذکر و یاد بدل است بلکه اوّلى است یعنى مبدأ آن یاد کرده شده است یعنى حق تعالى که باید که توفیق این معنى بدهد و اسباب آن را از براى او مهیّا سازد و دوّمى است از یاد کننده که متصدّى و مباشر آن گردد. 3603 الذِّکْرُ لَیْسَ مِنْ مَرَاسِمِ اللِّسَانِ وَ لَا مِنْ مَنَاسِمِ الْفِکْرِ وَ لَکِنَّهُ أَوَّلٌ مِنَ الْمَذْکُورِ وَ ثَانٍ مِنَ الذَّاکِرِ (134/ 2).
  23. رساله نور على نور کتابی است در ذکر و ذاکر و مذکور به قلم آیة الله حسن زاده آملى 112- 5 مشتمل بر: مقدمه کلماتى چند حول مکانت و منزلت دعاء است در اینکه خداوند در هر چیز به کم اکتفاء کرد و حد براى آن معین فرموده است مگر در ذکر و دعا، می فرماید إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ 3087 جِلاءً 3088 لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ 3089 وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ 3090 وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِی أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ‏ 3091 عِبَادٌ نَاجَاهُمْ‏ 3092 فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا 3093 بِنُورِ یَقَظَةٍ فِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَةِ یُذَکِّرُونَ بِأَیَّامِ اللَّهِ وَ یُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ 3094
  24. بجز خدا نبینیم - از درون خود بیرون خدا نگرچه گونه است که ما به زمین چسبیدیم باید که هر سه ذکر و ذاکر و مذکور یکی شود . ما باید قوی بشویم مادی ومعنوی در درون وبیرون بجز خدا نبینیم  الذکر  عقول ذکر  هدایت کننده است عقل را عقل را که هدایت کرد لاجرم انسان را با خود می برد
  25.  حکمت علماء - الذکر  جلاء البصایر ؛ جلاء وجلال ؛ نور البصر که ایمان است  وقتی وارد قلب شد غوغا می کند ؛ حکمت علماء عبادت است؛ بی خود نیست که در خطبه 222امیر المومنین که بخوانید چندین بار ..می فرمایند اندیشه واخلاق فکر را سامان وپرورش می دهد.
  26. شکوفا یی عقل - شان نزول آن این است که آیات سوره نور النور : 36 فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏..ذکر  خدا عقل ها را شکوفا می کند
  27. النور : 37 رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار
  28. ذکر  مردان خدا - حتّى کارهاى حلال و مباح نباید انسان را از یاد خدا غافل کند، چه رسد به کارهاى مکروه و حرام. «لا تُلْهِیهِمْ‏ تِجارَةٌ» ارزش است. لا تُلْهِیهِمْ‏ تِجارَةٌ ... عَنْ‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏ وَ ... (مردان خدا براى زندگى دنیوى تلاش مى‏کنند، ولى از آخرت غافل نیستند.)
  29. بهجت قلب و فرح - حضرت امام در باره آداب قلبیه صلاه  می فرمایند : از آداب‏ قلبیّه‏ نماز و سایر عبادات، که موجب نتایج نیکویى است، بلکه باعث فتح بعضى از ابواب و کشف بعضى از اسرار عبادات است، آن است که سالک جدّیت کند که عبادت را از روى نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید کند.
  30. روشن بخش  دل انسآن - یاد خدای سبحانه تغالی روشن بخش  دل انسآن است.قلب روشن وآگاه بازدهی بصیرتی بسیار بلایی دارد با ذکرباطن انسان هم رشن می شود. خداوند بماگوش داده ولی شنوایی ندارد سنگین است.قدرت اللهی را در جهان هستی نمی بیند  18 صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون .باذکر خدا انسان بصیرت پیدا می کند دلش روشن می شود چشم وگوش او می بیند و می شنود.‏
  31. فرمانرویی شیطان - برجسم و قلب روح انسان غلبه می کند اول در دورون انسان تخم قلب ریزی می کند وپخش می کند؛ می گوید بیا پای ذکر و یاد خدا تابلو قرار بده ولی چون فرعون ونمرود مقابل خدا ذلیل شدند وموسی فرمودند: «قَالَ عَسىَ رَبىِ‏ أَن یَهْدِیَنىِ سَوَاءَ السَّبِیل» (قصص/ 22) گفت امید است که پروردگار من مرا به راه راست هدایت کند وگفت در کنار رود نیل «قَالَ کلَاَّ إِنَّ مَعِىَ رَبىِ‏ سَیهْدِینِ» (شعرا/ 62) گفت: خدا با من است. پشت سر من لشگر، جلوى من آب اما خدا با من است. رسید
  32. قرآن براى ذکر خدا _ آثار و برکاتى بیان کرده و یکى از دلایل نماز را ذکر خدا دانسته است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» یاد خدا تنها وسیله‏ى آرامش دل‏هاست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوبُ‏» و روح آرام و نفس مطمئنّ به پرواز در مى‏آید و به حقّ مى‏رسد. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ» و اعراض از ذکر خدا زندگى نکبت بارى را به همراه دارد «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» و الإسراء : 72 وَ مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبیلا- الرعد : 28 الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب
  33.  خاص وعام - رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ضمن گفتارى فرمود: «اگر عالمان دین و زمامداران، فاسد شدند، مردم نیز فاسد مى‏شوند.»وبه  اهل خواص  اشاره کرده  که چه کسانی هستند «عوام امت من اصلاح نمى‏شوند مگر با اصلاح خواص امت من!» خواصی اهل ذکر هستند. «خواص‏ امتى‏ اربعة: الملوک و العلماء و العباد و التجار» خواص امت من چهار دسته‏اند: 1- زمامداران. 2- دانشمندان. 3- عابدان. 4- تاجران.
  34. خواصی که اهل ذکر هستند -توجه می کنند دنیا را تبدیل می کنند و به آخرت توجه می کنند با دلخون ایام حیاه روزگار طی میکنند در24 ساعت خود را در محضر خدا می بیند اگر چنین شد تخلف از امرمولا نمی کنند 
  35. ذاکر ومزکور- شهید بهشتی فرمودند - درجهان اقتصاد داریم اما اقتصاد اسلام سر آمده تمام اقتصاد های دنیا  چرا به اقتصاد اسلام عمل نمی کنند.چون اهل عمل نیسنتد.
  36. اهل ذکر قبل از اینکه اعلام کنند خود عمل می کنند. خضرت آیت الله مشکینی گفت چون خودم عمل نکرده بودم چطور برای شما بگویم .. - پیش گام بودن، امام على (علیه سلام ) در نهج البلاغه مى‏فرماید دستورى ندادم جز اینکه قبل از شما خودم‏ عمل‏ کردم و شما را از کارى بازنداشتم جز اینکه اول خودم آن کار را نکردم.!؟
  37. بزرکتر از معروف منکر است حضرت امام حسین در معروف بود و دربرابرمنکر یزید پزیر نبود. منکر، حکومت یزید است که امام حسین‏ علیه السلام براى نهى از آن به کربلا مى‏رود وشهید مى‏شود، مى‏فرماید: هدف من از این حرکت و قیام، امر به معروف و نهى از منکر است، امّا گاهى منکر در این حدّ نیست، بلکه گناهى است که باید میان خطر ومفسده‏ى گناه و از دست‏دادن مال وجان وآبرو مقایسه و با توجّه به اهمیّت و اولویّت عمل کرد.
  38. . اخلاص چهل روز سرچشمه زهد است و بصیرت‏ در دردها و درمان ها و حکمت درونی است. قال الباقر (علیه السلام): مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ‏ کافی، ج 2، ص 16.
  39. اهل دکر چیز هایی را می بینند که کسی نمی بیند مرحوم بهاالدینی  در جواب سوال کننده که حاجتم  برآورده نمی شود ؛ فرمودند چرا نمازت را درست نمی خوانی نمازت را درست کن تا حاجتت برآورده شود این است چشم اهل بصیرت واهل ذکر ودوستی اهل البیت .. در هفت موضع به داد شما می رسد .نزد خداوند باری تعالی  وقت مردن ودر قبر وروز قیامت ونزد حوض کوثر و نزد میزان ونزد صراط . قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَیُنْتَفَعُ بِهِ فِی سَبْعِ‏ مَوَاطِنَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ عِنْدَ الْقَبْرِ وَ یَوْمَ الْحَشْرِ وَ عِنْدَ الْحَوْضِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ و عِنْدَ الصِّرَاط
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ؛.   @nahjolbalaghehfarzad  یا https://safarzade.blog.ir
  • حسین صفرزاده
۱۱
خرداد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

      1. جلسه  13 رشد بصیرت  عبرت گرفتن از نهج البلاغه  - /  /
  1. عبرت گرفتن – پند گرفتن – اندرز پزیری – تحول ودگرگونی «فَاع بصیرت گرفتن - ْاتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» حشر:.
  2. «فَاعْتَبِرُوا» از واژه «عبر» به معناى عبور کردن از ظاهر و رسیدن به باطن است. کلمه «عبارت» به معناى عبور از لفظ و رسیدن به معناست‏
  3. باب عبرت در قرآن گرچه حوادث براى همه مایه‏ى پند و عبرت است؛ «کانَ‏ لَکُمْ‏ آیَةٌ» ولى درس گرفتن از نشانه‏ها، بصیرت وبینش مى‏خواهد. «لَعِبْرَةً لِأُولِی‏ الْأَبْصارِ» - کسانى که از جنگ بدر درس نگیرند، صاحب بصیرت نیستند. - ِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار (حشر2)
  4. عبرت ازتاریخ  انبیاء «قَصَصِهِمْ‏» 1-شاید اشاره به داستان تمام انبیا باشد و شاید مراد، داستان یوسف، یعقوب، برادران، عزیز مصر وحوادث تلخ وشیرینى باشد که در این سوره آمده بود.«لَقَدْ کانَ‏ فِی‏ قَصَصِهِمْ‏ عِبْرَةٌ» 2- چنانکه حضرت یوسف علیه السلام على رغم همه کیدها و مشکلات و موانع به عزّت و قدرت رسید، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز على رغم همه‏ى مکرها و ... به عزّت و قدرت خواهد رسید. «لَقَدْ کانَ‏ فِی‏ قَصَصِهِمْ‏ عِبْرَةٌ»*3- تنها خردمندان از داستان‏ها، پند وعبرت مى‏گیرند. «عِبْرَةٌ لِأُولِی‏ الْأَلْبابِ‏»4- عبرت‏آموزى از قصص قرآن، مخصوص یک زمان نیست. «لِأُولِی‏ الْأَلْبابِ‏» 5- داستان‏هاى قرآن، بیان واقعیّت‏هاى عینى و عبرت آموز است. (یافتنى است، نه بافتنى.) «ما کانَ‏ حَدِیثاً یُفْتَرى‏»6- گفتار راست و واقعى، تأثیر عمیق دارد. عِبْرَةٌ ... ما کانَ‏ حَدِیثاً یُفْتَرى‏7- قرآن با کتب آسمانى دیگر همسو است. تَصْدِیقَ‏ الَّذِی‏ ...8- قرآن، تمام نیازهاى انسان را مطرح مى‏کند. «تَفْصِیلَ‏ کُلِ‏ شَیْ‏ءٍ»9- قرآن، هدایت محض است و آمیخته با هیچ ضلالتى نیست. «هُدىً‏»10- تنها اهل ایمان از هدایت ورحمت قرآن بهره مى‏برند. «هُدىً‏ وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ‏ یُؤْمِنُونَ‏»11- نکته سنجى و درس گرفتن عقل لازم دارد؛ «عِبْرَةٌ لِأُولِی‏ الْأَلْبابِ‏» ولى دریافت نور و رحمت الهى، ایمان نیز لازم دارد. «لِقَوْمٍ‏ یُؤْمِنُونَ‏»12- داستان یوسف براى جویندگان حقیقت، آیت «آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ» براى خردمندان، عبرت «عِبْرَةٌ لِأُولِی‏ الْأَلْبابِ‏» و براى اهل ایمان، مایه‏ى هدایت و رحمت است. «هُدىً‏ وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ‏ یُؤْمِنُونَ‏»* یوسف : 111- لَقَدْ کانَ فی‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْباب‏
  5. بصیرت در خداشناسی - چگونه است که یک پالایشگاه نفت، مهندس لازم دارد، امّا پالایشگاه شیر، خالق نمى‏خواهد؟ «إِنَ‏ لَکُمْ‏ فِی‏ الْأَنْعامِ‏ لَعِبْرَةً» النحل : 66 وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی‏ بُطُونِه‏ 2- حتّى حیوانات را ساده ننگریم. «لَعِبْرَةً» استخراج آهن از خاک نیاز به صدها کارشناس، متخصّص وابزار دارد، ولى خداوند شیر را از دل علف بیرون مى‏کشد و با همین قدرت در قیامت انسان‏ها را از دل خاک بیرون خواهد کشید. «لَعِبْرَةً»3- شیر، یکى از نعمت‏هایى است که قرآن به آن توجّه دارد. «نُسْقِیکُمْ»4- میوه‏ها و روغن گیاهى، بر غذاهاى حیوانى مقدّم است. اوّل نام «نَخیل، اعناب، زَیتون» بعد فرمود: «نُسْقِیکُمْ‏، تَأْکُلُونَ» 5- شیر، گوشت وسوارى، قسمتى از منافع حیوانات است. «لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ» به راه افتادن کارخانجات لبنیات، چرم‏سازى، کنسروسازى، ریسندگى، بافندگى و ایجاد اشتغال و بهره‏دهى براى میلیون‏ها انسان، منافع جنبى حیوانات است. 6- نقش کشتى را در حمل و نقل ساده ننگریم. (صدها فرمول دست به دست هم مى‏دهد تا این امکان فراهم مى‏شود) «عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ» المؤمنون : 21 وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی‏ بُطُونِها
  6. بصیرت در نظام آفرینش -تغییرات و آمد و رفت شب و روز، تصادفى نیست، بلکه بر اساس نظامى دقیق استوار است. «یُقَلِّبُ‏ اللَّهُ‏ اللَّیْلَ‏ وَ النَّهارَ» - پدیده‏هاى هستى عبرت‏انگیز است، درباره آن تفکّر کنید. «لَعِبْرَةً لِأُولِی‏ الْأَبْصارِ» النور : 44 یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار
  7. بصیرت وعبرت ازتاریخ - تاریخ وسیله عبرت است، نه سرگرمى و پرکردن ایام فراغت. «لَعِبْرَةً» از تاریخ آن قسمتى را بازگو کنید که سازنده و عبرت‏آموز باشد. «لَعِبْرَةً» النازعات : 26 إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏
  8. مطالعه تاریخ، سرگرمى نیست، وسیله عبرت است. فَاعْتَبِرُوا ... تاریخ، گذرگاه است نه توقّف‏گاه. استفاده از تاریخ، بصیرت مى‏خواهد. «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی‏ الْأَبْصارِ»
  9. قرآن که عبرت وپند است برای صاحبان بصیرت روی گلمه دگرگونی 3مورد بحث کردنده اند.
  10. شب وروز پشت سر هم در حال حرکت
  11. فصولی که در طول سال پدید می آید چهار فصل
  12. مسأله خورشید وماه وآثار خورشید در ماه خیلی اینجا مطلب دارد.
  13. دگر گونی در واقعیت ها - حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع عظـام تقلید قم گفت: کسی که واقعیات نظام را دگرگون و از انتقـادات سازنده فـرار کند به ملت خیانت کرده است. وی در آغاز درس خارج خود خـاطرنشان کرد: در جامعه مردم بـاید از مسوولان انتقاد کنند و مسوولان نیز به انتقـادات آنان رسیدگی نمایند. وی اظهار داشت: منتقدان نیز باید با زبان انتقاد هم پیشرفت ها و عملکرد های مثبت را در نظر داشته و هم نکات منفی را مطرح سازند و این افراد باید به گونه ای رفتار کنند که انتقاد با عیب جویی مخلوط نشود. متاسفانه با وجود مشکلات اقتصادی در کشور ما برخی موسسات و شرکتها به صورت ناعادلانه از مردم کلاهبرداری می کنند. آیت الله مکارم شیرازی تصریح کرد: هنوز در جامعه ما مسوولان اقتصادی و غیراقتصادی از عمق این فاجعه در کشور باخبر نیستند (بصیرت لازم). این مرجع تقلید تصریح کرد: این شرکت ها ابتدا در ایتالیا تاسیس شده است ولی مسوولان آن کشور با هوشیاری آن را به سمت کشورهای جهان سوم سوق دادند. آیت الله مکارم شیرازی اظهار داشت: این شیوه کلاهبرداری ضربه های بزرگی بر پیکر اقتصاد کشور ما وارد خواهد کرد.
  14. با بصیرت ونظم _ یعنی ما به یک تنطیمی در جهان می رسیم چون در دل بصیرت ؛ علم ؛ آگاهی ؛ ژرف نگری ؛ هست ؛ سعه صدر، سوز، اخلاص، خودمانى بودن، نظم‏، تشویق، تجلیل از معلمان قبلى، انعطاف پذیرى، انصاف علمى، شهامت به جا، تواضع، آراستگى ظاهرى، حفظ ادب، عمق و بصیرت‏، خیلى حرف است.
  15. تاریخ، بهترین معلّم و صادق‏ترین واعظ است، هر کس از آن عبرت نگیرد، سزاوار توبیخ است. أَ فَلَمْ‏ یَهْدِ ... تهدیدات الهى را جدّى بگیریم. کَمْ‏ أَهْلَکْنا ...تحوّلات تاریخى به دست خداوند است. أَهْلَکْنا . به تاریخ‏ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت‏ گرفته وبه خدا پناه ببریم. «کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا»- هدف از بیان تاریخ‏ باید عبرت‏ و پندگیرى باشد. «لعبرة» - نه عمر انسان براى شنیدن همه‏ى تاریخ‏ کافى است و نه نیازى به شنیدن همه‏ى تاریخ است. باید به مقدار عبرت‏ شنید. «رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ» مناطق مخروبه و مقهوره، براى هر صاحب عقلى مایه تأمل و اندیشه است. «لَآیاتٍ‏ لِأُولِی‏ النُّهى‏»سوره طه 128 ..
  16. خدا شناسی وعبرت - علم به تنهایى کافى نیست، عبرت از تاریخ  وخدا شناسی لازم است. آنان با رفت و آمد خود ماجرا را مى‏بینند، ولى غافلند. «یَمْشُونَ‏ فِی‏ مَساکِنِهِمْ‏» - (به خاطر بیاور) زمانى را که جاى خانه (کعبه) را براى ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا کند؛ و به او گفتیم:) چیزى را همتاى من قرار مده! و خانه‏ام را براى طواف‏کنندگان و قیام‏کنندگان و رکوع‏کنندگان و سجودکنندگان (از آلودگى بتها و از هر گونه آلودگى) پاک ساز! وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی‏ شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (حج26)
  17. خدا شناسی وبصیرت -در نهج البلاغه امیرالمومنین بالغ بر 50 مورد در این موضوع مطلب مطرح کرده است . در بصیرت بدون وسیله شنوایى‏، و بیناست‏ بى آن که چشم گشاید و بر هم نهد، در همه جا حاضر است نه آن که با چیزى تماس گیرد، و از همه چیز جداست، نه اینکه فاصله بین او و موجودات باشد، آشکار است نه با مشاهده چشم، پنهان است‏ .وَ السَّمِیعِ لَا بِأَدَاةٍ وَ الْبَصِیرِ لَا بِتَفْرِیقِ آلَةٍ وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِی مَسَافَةٍ وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیَةٍ وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَة حالات عبرت آموزی در خطبه 152/بند3- 
  18. امام شناسی وبصیرت - همانا امامان دین، از طرف خدا، تدبیر کنندگان امور مردم، و کارگزاران آگاه بندگانند، کسى به بهشت نمى‏رود جز آن که آنان را شناخته، و آنان او را بشناسند، و کسى در جهنّم سرنگون نگردد جز آن که منکر آنان باشد و امامان دین هم وى را نپذیرند.  إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَصَّکُمْ بِالْإِسْلَام.خطبه 182 بند 7
  19.  دعوت به بصیرت - قرآن مى‏فرماید: هر گامى و کلامى باید بر اساس بصیرت‏ باشد «ادعوا الى اللَّه على بصیرة انا و مَن اتّبعنى» امام‏ حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل و اصحاب علیهم السلام روز عاشورا ده سخنرانى کوتاه براى موعظه و ارشاد مردم داشتند.
  20. پند و عبرت‏ بگیر - عبرت از کسانی که اهل قبرند.. حضرت فرمود بگورستان مردگان برو و براى روزى که برانگیخته از قبر مى‏شوى پند و عبرت‏ بگیر و نیز فرمود: مریضان را عیادت و دیدن کنید و تشییع جنازه‏ها بنمائید که روز قیامت را بیاد و خاطر شما آورد. قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ‏ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَشْکُو إِلَیْکَ قَسْوَةَ قَلْبِی فَقَالَ اطَّلِعْ عَلَى الْقُبُورِ وَ اعْتَبِرْ بِیَوْمِ النُّشُور
  21. عبرت گرفتن از حوادث روزگار یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیّت‏ها، پند گرفتن از حوادث‏ روزگار، و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعیّت‏ها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، و آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را شناسد، و آن که عبرت آموزى شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مى‏زیسته است. الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِینَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِین‏
  22. دایم بودن عبرت گرفتن مى‏کشاند بسوى بینائى، و میوه مى‏دهد باز ایستادن را، یعنى بینائى دل و ذهن را و باز ایستادن از بدیها را. و مراد به «عبرت گرفتن» نپذیرفتن است و این که از بدى عاقبت هر امرى پى برده شود ببدى آن و امثال آن‏ و اجتناب شود از آنها، و از خوبى عاقبت هر امرى پى برده شود بخوبى آن و أمثال آن و رغبت شود در آنها. 4709- دَوَامُ‏ الِاعْتِبَارِ یُؤَدِّی إِلَى الِاسْتِبْصَارِ وَ یُثْمِرُ الِازْدِجَارَ.
  23. پند گرفتن بصورت دایم - حدیث 50 و51 – پند گرفتن بصورت دایم باید باشد ؛ آنچه موجب پند و عبرت است (براى مردم) بگوید خود او پند بگیرد، و در اندرز (بمردم) مبالغه (و پافشارى) مینماید در حالى که خود او از اندرز بهره ‏برد، پس او کسى است کم گفتار و پرکردار است، در امورى که فناپذیر است (یعنى امر دنیا) دقت نکند ولى در آنچه باقى و دائم‏ است (یعنى نعیم آخرت) حریص باشد. ولیکن در این زمانه ستمگری ؛ جنایت آنان ؛ کشتاربشریت ؛ از نا بودی ادیان باید عبرت گرفت.
  24. عبرتى و بینائى - آیا نیست براى شما درگذشته‏گان و رفته‏گان از پدرانتان عبرتى و بینائى آیا نمى‏بینید که مردگان روى برگشت بدنیا را ندارند و بازماندگان آنها در دنیا نخواهند ماند آیا اهل دنیا را ندید که در احوال مختلف بسر مى‏برند بعضى بر مرده خویش گریانند 666 وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام‏ أَ وَ لَیْسَ لَکُمْ فِی آبَائِکُمُ الْمَاضِینَ وَ فِی آثَارِ الْأَوَّلِینَ‏ مُعْتَبَرٌ وَ بَصِیرَةٌ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ أَ لَمْ تَرَوْا إِلَى الْأَمْوَاتِ لَا یَرْجِعُونَ
  25. عبرت  در خلقت هستی - اگر به تاریخ گذشته گان توجه کنیم کتاب مصباح المتصوره ص 38 حدیث 508 عبرت آموزی توسط انسان : انسان در خلقت هستی نگاه کند پر از عبرت است. - از تاریخ‏ وسرنوشت دیگران عبرت‏ بگیریم. فَانْظُرْ ... عاقِبَةُ الْمُجْرِمِین‏
  26. 1-تحول وحوادث لحظه به لحطه دارد. جهانگردىِ هدفدار و بازدیدِ توأم با اندیشه، بهترین کلاس براى تربیت انسان‏هاست. «فَسِیرُوا ... فَانْظُروا» سیرو فی الارض وذکروا تلک التی آباءکم و اخوانکم بها
  27. 2-عبرت آموزى از روزگار جاهلیّت‏ : خضرت امیر المومنین علیه السلام می فرمایند -  اى بندگان خدا عبرت گیرید، و همواره به یاد زندگانى پدران و برادران خود در جاهلیّت باشید، که از این جهان رفتند و در گرو اعمال خود بوده، برابر آن محاسبه مى‏گردند. به جان خودم سوگند! پیمانى براى زندگى و مرگ و نجات از مجازات الهى بین شما و آنها بسته نشده است، و هنوز روزگار زیادى نگذشته، و از آن روزگارانى که در پشت پدران خود بودید زیاد دور نیست.. فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ‏ وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَیْهَا مُحَاسَبُونَ وَ لَعَمْرِی مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُون . خطبه 89
  28. ظلمهای رضا خانه - قبل از انقلاب را در تاریخ بنگرید که رضا خان  چه ظلم ها که نکرد کرد. چادر سر زنها کشیدن یکی از ظلمها بود برای نمونه - مادربزرگ ما به وسیله تعقیب ژاندارم رژیم سکته کرد در آن ماجرا درحالی و پدر ما که فرزندچند ماهه شیری بود بی مادر گردید.
  29. آدمهای بی بصیرت در میدان تشخیص حق و باطل را ندارند. در کنار هر حقى باطل هم هست. تشخیص‏ حق‏ و باطل‏ کارِ دقیقى است، باید مواظب خرافات باشیم، در آسیب‏ها وفتنه ها..
  30. آدمهای با بصیرت در میدان تشخیص دوست شناس هستند. قدرت فکرشان بلاست . چون مرد میدان ما حاج قاسم سلیمانی که شرق وغرب را متحیر کرد! آدمهای بی بصیرت در میدان تشخیص درسراط توحید حرکت می کنند. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» (فاتحه/ 7- 6) راه «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» همان راه انبیاء است. خطبه 13. رحم الله امری تفکر فاعتبر واعتر... رحم الله امری .. «رحم الله امرئ عرف قدره و لم یتعدّ طوره».
  31.  دشمن در میدان باطل تسخیر ذهن وعقل را میگیرند. ولی در بصیرت دوست ما، خداوند است که هستى را به ما داد و همه خیر را در اختیار ما گذاشت و به ما عقل‏، فکر، علم، هدایت، قدرت تشخیص و انتخاب داد و عیب ما را پوشاند و طبیعت را تسخیر ما کرد و کار نیکوى ما را چند برابر خریدارى مى‏کند.
  32. نگاه عبرت آموز - فی کل اعتبار : نگاه باید عبرت آموز باشد. یعنى همه خیر در سه چیز است و نگاهى که درآن عبرت نباشد لهو و بیهوده است، مثل انسانى که از کتاب علمى فقط به عکس هایش نگاه مى‏کند. امیرالمومنین (علیه السلام) مى‏فرماید: «جُمِعَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِى ثَلَاثِ خِصَالٍ النَّظَرِ وَ السُّکُوتِ وَ الْکَلَامِ فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ کُلُ‏ کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ وَ کُلُّ سُکُوتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرَهٌ فَهُوَ غَفْلَهٌ فَطُوبَى لِمَنْ کَانَ نَظَرُهُ عَبَراً وَ سُکُوتُهُ فِکْراً وَ کَلَامُهُ ذِکْراً وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ وَ أَمِنَ النَّاسُ شَرَّهُ» (المحاسن، ج 1، ص 5
  33. فرمول بصیرت : اندیشه کرده به اضافه اعتبار وپندآموزی است.  تفکر> اعتبار > بصیرت ...دایم بودن عبرت گرفتن مى‏کشاند بسوى بینائى، و میوه مى‏دهد باز ایستادن را، یعنى بینائى دل و ذهن را و باز ایستادن از بدیها را. و مراد به «عبرت گرفتن» نپذیرفتن است و این که از بدى عاقبت هر امرى پى برده شود ببدى آن و امثال آن‏ و اجتناب شود از آنها، و از خوبى عاقبت هر امرى پى برده شود بخوبى آن و أمثال آن و رغبت شود در آنها.[116] دوام‏ الإعتبار یؤدّى‏ إلى‏ الإستبصار و یثمر الإزدجار.
  34. تفکّر در تاریخ و سرگذشت دیگران، ثمره‏اش عبرت و پند گرفتن است. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون»
  35. عبرت ها چقدر فراوان وعبرت پزیران چه اندک -..عیب ما در این زمانه ضعف علمی ؛ ضعف آگاهی ؛ همت کم ؛ بعید الهمه است ..ما اعتباری از خودمان در اتوبوس زمان نداریم حکمت 297 ما اکثرالعبر واقل الاعتبار
  36. از صحابه بزرگ - راوی گوید: طلحة بن عبیدالله از صحابه بزرگ بود که در رکاب نبی مکرم اسلام تلاش و مجاهدت بسیار از خود نشان داد بعدها گرایش به دنیا مسیر حرکت و نگرش او را تغییر داد هرچند که در ابتدای حکومت امام علی(علیه السلام) هم با ایشان بیعت کرد . ولی در برابر عدالت علوی تاب نیاورد و بیعت شکست و از پایه های جنگ جمل گردید و شمشیر کشید.
  37. طلحه بخشنده - حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند: در مجلس سعیدبن عاص در کوفه,یک فردی گفتش که: مااجود طلحة؟ طلحه چقدر جواد و بخشنده است لابد پولی به کسی داده بود، یا به کسانی محبّتی کرده بود که او دانسته بود
  38. سابقه طلحه - فقال سعید,گفتش که: ان من له مثل النشاستج لحقیق ان یکون جوادا». یک مزرعه خیلی بزرگ به نام «نشاستج» در نزدیکی کوفه بوده است - شاید همین نشاسته خودمان هم از همین کلمه باشد این ملک طلحه ,صحابی پیغمبر بوده است در مدینه ؛
  39. ظاهری بخشنده - سعیدبن عاص گفت: کسی که چنین ملکی دارد، باید هم بخشنده باشد «والله لو ان لی مثله» - اگر من مثل نشاستج را داشتم - «لاعاشکم اللَّه به عیشا رغداً»، گشایش مهمی در زندگی شما پدید می‌آوردم؛ چیزی نیست که می‌گویید او جواد است!
  40. ملاک دایم بصیرت -  حال شما این را با زهد زمان پیامبر و زهد اوایل بعد از رحلت پیامبر مقایسه کنید و ببینید که بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگی‌ای داشتند و به دنیا با چه چشمی نگاه می‌کردند. حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به این‌جا رسیده است. راوی گوید: طلحه که روزگاری اورا طلحة الخیر نامیده بودند در جنگ جمل زخمی و پس از آن کشته شد. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم؛.   @nahjolbalaghehfarzad  یا https://safarzade.blog.ir
  • حسین صفرزاده
۱۰
خرداد

 

  1. بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

      1. جلسه سی ویکم رشد بصیرت – موانع رشد بصیرت
  1. کلید واژه امل = آرزو در قرآن 38 مرتبه آمده است
  2. ای کاش مسلمان بودیم - سرفرازى آینده براى اسلام است و حسرت براى کفّار خواهد بود. «یَوَدُّ الَّذِینَ‏ کَفَرُوا» (کسانى‏که امروز اسلام را مسخره مى‏کنند، در آینده پشیمان خواهند شد و چه بسا کفّارى که آرزوى اسلام دارند، ولى گرفتار طاغوت‏ها یا محیط فساد خود هستند) - رُبَما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمین - الحجر : 2
  3. ما انسان را به حال خود رها نکردده ایم - به حال خود رها می کنیم - مسئله رهاکردن کفّار به حال خود که از جمله‏ى «ذَرْهُمْ‏» استفاده مى‏شود، به خاطر سرکشى خود آنان است، وگرنه خداوند ابتدا براى هدایت همه‏ى انسانها، پیامبر فرستاده و کسى را به حال خود رها نکرده است. چنانکه این مطلب بارها در قرآن مطرح شده است. از جمله: «وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»، آنان را رها مى‏کنیم تا در سرکشى خود سردرگم شوند و در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ» آنان را در سرکشى کردن مهلت مى‏دهیم. ذَرْهُمْ‏ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ «3»
  4.  آرزوها و خیال. «وَ یُلْهِهِمُ‏ الْأَمَلُ‏» آرزو، آنها را سرگرم نمود. فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ در سوره های الحجر : 3 ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ‏ ؛ الحجر : 96 فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ‏؛ العنکبوت : 66 ؛ الصافات : 170  غافر : 70 ‏، الزخرف : 89 فَسَوْفَ یَعْلَمُون دراین باب  6 مرتبه در قرآن آمده است. آرزوهاى طولانى نیز مانع یاد خداست. «یُلْهِهِمُ‏ الْأَمَلُ‏»
  5. رفتار در دنیا وبرداشت در آخرت - این واژه فَسَوْفَ یَعْلَمُون در مورد مسئله دنیا وآخرت که می فرمایند قیامت هست و اگر نباشد رنگى به ... نمى‏دهد، باید آنجا هدف باشد، اینجا هم وسیله باشد. اصولًا دین در دنیاى این است که‏ «الدُّنْیَا مَزْرَعَهُ الْآخِرَهِ» (مجموعه ورام، ج 1، ص 183) دنیا مزرعه‏ آخرت است، یعنى اینجا کاشت و آنجا برداشت.رفتار در دنیا و برداشت در آخرت
  6. در باب لو کان آرزوی دراز از رسول اکرم صلی الله علیه وآله  آمده : «خِصْلَتَانٌ اتِّبَاعُ الْهَوى‏ وَ طُولُ الْامَلِ، فَامَّا اتِّبَاعُ الْهَوى‏ فَانَّهُ یَعْدِلُ عَنِ الْحَقِّ، امَّا طُولُ الْامَلِ فَانَّهُ یُحبب الدُّنْیَا؛ شدیدترین چیزى که از آن بر شما مى‏ترسم دو خصلت است: پیروى از هوا و آرزوى‏ طول و دراز؛ زیرا هواپرستى شما را از حق بازمى‏دارد و امّا آرزوى‏ دور و دراز شما را حریص بر دنیا مى‏کند».
  7. سر چشمه طول امل - آرى آنان همچون چهارپایانند که جز آب و علف چیزى نمى‏فهمند، تنها تفاوتى که با چهارپایان دارند و آنها را از چهارپایان پست‏تر کرده این است که یک مشت آرزوى‏ طول و دراز اطراف فکرشان را احاطه کرده و به آنها اجازه نمى‏دهد که در سرنوشت خود بیندیشند و پیش از آنکه دست اجل گریبان آنها را بگیرد بیدار شوند و از بیراهه بازگردند. سر چشمه طول امل اخلاق در قرآن
  8. دوست داشتن وآرزو کردن : راغب، در تفسیر مجاهد آمده -ابن‏عبّاس را از واژه «امانى» به دروغ در آیه 78 بقره/ 2 (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ) شاهد بر این استنباط گرفته است؛ ولى برخى دیگر از مفسّران و لغویان، دروغ را یکى از معانى تمنّى دانسته‏اند. 6. وَدَّ: مضارع آن «یَوَدّ» از دیگر واژه‏هایى است که افزون بر معناى دوست داشتن، به معناى آرزو کردن‏ نیز آمده است. راغب..
  9. آرزو وآیات صریح - آیاتى از قرآن به طور صریح یا اشاره، مؤمنان را از برخى آرزوها بازداشته است. در آیه 32 نساء/ 4 مؤمنان از آرزو کردن‏ چیزى که برخى بندگان به آن برترى یافته‏اند، نهى شده‏اند: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ». که برخى آرزوهای مومنان –
  10. ای کاش مسلمان بودیم - آرزوها و خیال. آرزو، آنها را سرگرم نمود. - غیرت دینى، سبب طرد افراد بى‏دین و بایکوت کردن مخالفان مکتب در جامعه است. ذَرِ الَّذِینَ ... چنانکه در آیات دیگرى نیز مى‏خوانیم: گاهى سکوت و عدم برخورد است. مسئله رهاکردن کفّار به حال خود که از جمله‏ى «ذَرْهُمْ‏» استفاده مى‏شود، به خاطر سرکشى خود آنان است، وگرنه خداوند ابتدا براى هدایت همه‏ى انسانها، پیامبر فرستاده و کسى را به حال خود رها نکرده است. چنانکه این مطلب بارها در قرآن مطرح شده است. از جمله: «وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»، آنان را رها مى‏کنیم تا در سرکشى خود سردرگم شوند و در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ» آنان را در سرکشى کردن مهلت مى‏دهیم. در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نکنید. «ذَرْهُمْ‏» - انسان، گاهى چنان در کفر غوطه‏ور مى‏شود که برهان و هشدار انبیا نیز او را بیدار نمى‏کند «ذَرْهُمْ‏» آرزو اگر انسان را غافل کند، نابجاست. «وَ یُلْهِهِمُ‏ الْأَمَلُ‏» (ولى اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند مهلت الهى را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. ذَرْهُمْ‏ ... فَسَوْفَ‏ یَعْلَمُونَ‏ ..آرزوهاى طولانى نیز مانع یاد خداست. رُبَما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمینَ (2) ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (حجر3)
  11. در قیامت - در آنجا همه آرزوکنند که ای کاش مسلمان بودیم  قال: «ینادی مناد یوم القیامة یسمع الخلائق: أنه لا یدخل الجنة إلا مسلم. ثم‏ یود سائر الخلق أنهم کانوا مسلمین». مجمع البیان ص6
  12. عدم بصیرت و یوم الحسرت : همه انسانهاحسرت می خورند بلا استثناء یکى از نام‏هاى قیامت «یَوْمَ‏ الْحَسْرَةِ» است. حسرت بر فرصت‏هاى از دست داده و سرمایه‏هاى تلف شده. - یکى از وظایف انبیا، انذار است. «وَ أَنْذِرْهُمْ‏» - غفلت زمینه‏ى کفر است. «فِی‏ غَفْلَةٍ وَ هُمْ‏ لا یُؤْمِنُونَ‏» - مرگ در حال غفلت و بى‏ایمانى، مایه‏ى حسرت است. «فِی‏ غَفْلَةٍ وَ هُمْ‏ لا یُؤْمِنُونَ‏» دارایى‏ها سبب غفلت، و غفلت سبب کفر است. وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فی‏ غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُون‏ مریم : 39- إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ»
  13. پیروی از آرزو ها - ز جمله خطب آن حضرتست در تنفیر مردمان از اتباع‏ هوى‏ و طول أمل‏ باین وجه که مى‏فرماید: أى مردمان بدرستى که ترسناک‏ترین چیزى که مى‏ترسم بر شما از عقوبت آن دو چیز است: یکى متابعت خواهشات نفس أماره، و دویمى درازى امید در امور دنیویه، پس أما متابعت هواى نفس پس باز مى‏دارد بنده را از راه حقّ و أما درازى امید پس فراموش مى‏گرداند آخرت را آگاه باشید که دنیاى فانى رو گردانیده است در حالتى که شتابان است یا در حالتى که مقطوع المنفعة است،  أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَة. حدیث خطبه 42-
  14. هوای نفس مانع از رفتن در مسیر حق است وانسان را از رشد بصیرت باز می دارد اگر هدف مند نباشد.
  15. بدانید آرزو دل را میفراموشاند و وعده را دروغ مینمایاند و غفلت را زیاد میکند و موجب حسرت مى‏شود از دنیا فاصله بگیرید بشدیدترین وجهى که از چیزى فاصله میگیرید. زیرا دلبستگى بدنیا براى شخص آشکار نیست و پنهان و پوشیده است بپا دارید دین خود را بواسطه انجام نماز در وقت آن و پرداخت زکات به اهلش، و تضرع به پیشگاه خدا و خشوع براى او و پیوند خویشاوندى و ترس از معاد و بخشیدن بسائل و پذیرائى میهمان. قرآن بیاموزید و عمل کنید .فی نهج البلاغة قال علیه السلام: و اعلموا ان‏ الأمل‏ یسهى‏ القلب‏ و ینسی الذکر، فأکذبوا الأمل فأنه غرور و صاحبه مغرور. بحار جلد 78 ص 35 وبحا جلد 117  –
  16. دل بستن به دنیا - دل دادن به دنیا حسرت در پی دارد.- دل کندن از آرزوها – 10. عشق دنیا مایه غم و اندوه است، و دل کندن از آن باعث آسایش قلب و تن. وَ قَالَ ع‏ الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَن‏
  17. مناجات حضرت در آرزوی دراز - پس از تو درخواست میکنم- اى مولى و مهتر من- درخواست کسیکه بر اثر آرزوى درازش بکار بیهوده مشغول (و از آخرت دورى گزیده) و تن او از جهت آرمیدن رگهایش (نگران نبودنش از عذاب و کیفر) غافل و بیخبر، و دلش بسبب بسیارى نعمت و بخشش بر او گرفتار و پیرو هوا و خواهش، و اندیشه‏اش‏..فَأَسْأَلُکَ یَا مَوْلَایَ سُؤَالَ مَنْ نَفْسُهُ لَاهِیَةٌ لِطُولِ أَمَلِهِ‏، وَ بَدَنُهُ غَافِلٌ لِسُکُونِ عُرُوقِهِ، وَ قَلْبُهُ‏ مَفْتُونٌ بِکَثْرَةِ النِّعَمِ عَلَیْهِ، وَ فِکْرُهُ قَلِیلٌ لِمَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ.
  18. آرزوی دراز -  وعده های دروغ را نزد شما جلوه می دهد .آرزوهای دروغ را جلوه می دهد. – عقلت را  - یورث حسرت – به ارث می گذارد- قلبت را جابجا می کند – آرزوهای دراز.- قلب نه این  قلب ثنوبری را است بلکه مورد نظر درون است از دریافت یا رد آرزوها- که مورد نظر قرآن است . إنّ الأمل یسهى القلب و یکذب الوعد و یأتی بغفلة و یورث‏ حسرة فهو غرور و صاحبه فی عناء ..یورث حسرت  آرزو ها دل را از گرفتن حق می کند ودروغ را جلوه می دهد.
  19. فرار از دنیا-  بعد حضرت می فرمایند از دنیا دور شو – فرار کردن امیر المومنین  از دنیا اینگونه در مورد آرزوهای دنیوی درد می کشند - . فرمود: در کتاب على علیه السّلام مى‏باشد که مثل دنیا مانند مار است که بدنى نرم ولى در درون زهرى کشنده دارد، مردان خردمند از آن فرار مى‏کنند ولى کودک نادان به او نزدیک مى‏گردد. عَنْهُ ع قَالَ‏ إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ النَّاقِعُ یَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ وَ یَهْوِی إِلَیْهَا الصَّبِیُّ الْجَاهِل‏
  20. تو برای آخرت آفریده شدی - پسرم، بدان تو براى آخرت آفریده شدى، نه دنیا، براى رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنى، و به آخرت در آیى. و تو شکار مرگى هستى که فرار کننده آن نجاتى ندارد، و هر که را بجوید به آن مى‏رسد، و سرانجام او را مى‏گیرد. یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ ذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ وَ لَا یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا...
  21. فریب دادن  دنیا - نزد فریب دادن طمعها و امیدها فریب مى‏خورد عقلهاى نادانان و آزمایش کرده مى‏شود عقلهاى مردان. مراد اینست که طمعها و امیدها عقلهاى نادانان را فریب مى‏دهند و عقل دانا فریب آنها نمى‏خورد پس هر که فریب آنها بخورد آن نشان نادانى اوست و این که نزد فریب دادن آنها عقلهاى مردان را آزمایش مى‏توان کرد چه هر که از آنها کمتر فریب خورد عقل او بیشتر باشد. آمل. عنه علیه السلام: عِندَ غُرورِ الأَطماعِ وَ الآمالِ تَنخَدِعُ‏ عُقولُ‏ الجُهّالِ و تُختَبَرُ ألبابُ الرِّجالِ. غرر حکم دورالکلم - حدیث 6222 در سایت ها برنامه هایی  نصب می کنند که عقل جهان را بگیرد.
  22. امید مردان خدا - اما مردان خدا چی در این ورطه امتحان می شوند .که آرزوهای دراز امتحان اللهی می گردد. - مردان‏ خدا، از اصلاح جامعه نا امید نمى‏شوند و امر به معروف و نهى از منکر را ترک نمى‏کنند. «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» مصداق این آیه قرآن است: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» (نور/ 37) مردان‏ خدا کسانى هستند که تجارت داد و ستد آنها را از خدا باز نمى‏دارد.
  23. آرزوها چشم بصیرت را کور می کند؛  ازموانع رشد بصیرت است وانسان را بازی می دهد ( که در هر میدانی بازی می کند ) قا ل علی  علیه السلام.. ِ وَ الْأَمَانِیُّ تُعْمِی أَعْیُنَ الْبَصَائِرِ وَ الْحَظُّ یَأْتِی مَنْ لَا یَأْتِیهِ حکمت 275 عیون البصایر..
  24. آرزو امل  در قرآن-  امل آیات زیادی آمده. وقتی انسان کور شد در میدان شیطان بازی می کند. «حب الشئ یعمى و یصم» دوستدارى چیزى، انسان را کور وکر مى‏کند. یعنى انسان دیگر حاضر نیست عیب‏هاى آنرا ببیند ویا بشنود. هوی پرستى، چشم عقلش را کور کرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و کینه را بر مى‏انگیزد که فقر و کینه سبب انفجار شده‏؛ - آیه 66 سوره نمل مى‏فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ»
  25. دل غافل - دشمنان از نقاط کور وتاریک استفاده مى‏کنند، از توطئه‏هاى آنان غافل‏ نباشید. آیاتى همچون‏ «إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»  استدلال مى‏کنند. غافل‏ از آنکه خداوند، جسم و مادّه نیست و مراد از نظر به خداوند، نگاه با چشم دل‏ است،
  26. لجاجت  انسان را به وادی می کشاند غفلت ودر نتیجه پشیمانی که در پشیمانی دیگر سودی ندارد. على علیه السّلام فرمود: لجاجت‏ راى را از آدمى مى‏گیرد، و اطمینان قبل از آزمایش خلاف احتیاط است، تدبیر کار قبل از عمل انسان را از پشیمانى‏ نگه مى‏دارد، و هر کس با تحقیق وارد کارى شد سختى‏ها را تحمل مى‏کند. وَ قَالَ ع‏ اللَّجَاجَةُ تَسْلُبُ الرَّأْیَ وَ الطُّمَأْنِینَةُ قَبْلَ الْحَزْمِ ضِدُّ الْحَزْمِ وَ التَّدْبِیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُکَ النَّدَمَ وَ مَنْ تَحَرَّى الْقَصْدَ خَفَّتْ عَلَیْهِ الْمُؤَن‏..
  27. .امیال لجوجانه - .در اول انقلاب شایع کردند پسر حضرت آیت الله گلپایگانی ساوکی است رفتند عده ای از طلبه ها را جمع کردند منزل ایشان یک نفرطلبه سال 49-50 برای تخریب روحانیت سخنرانی کرد وایشان را محکوم کرد حضرت آقا چیزی نفرمودند  ..رفتم دنبا آن نفر گفتم سند داری برای این مطلب برای روز قیامت جوابی نداشت..!!!
  28. آدم وقتی بصیرت نداشته باشد دچارتعصب می شود وبعضا لجباز- وقلبی مریض پیدا می کند -  قلب مریض چه قلبى است؟ بسیارى از دانشمندان سرى پر از علم دارند، اما روحشان مریض است. دانشمند بد جنس، دانشمند حرام زاده، دانشمند متکبر، دانشمند بخیل، دانشمند حسود، دانشمند عقده‏اى، این‏ها دانشمندانى هستند که سرشان صندوقچه‏ى علم است، اما روحشان مریض است. بعضا بصیرت ندارند ودچار تعصب می شوند.
  29. 1- پیامها..آرزوهای دراز مانع رشد بصیرت است – دروغ را جلوه دادن – وباور کردن دروغ – رفتن به سوی دروغ –
  30. 2- لجاجت انسان را به وادی غفلت می کشاند. لجاجت پشیمانی در پی دارذد وپشیمانی سودی ندارد . این آقا یان آمدند زیر عبای روحانیت دکان آرزو های دنیوی باز کردند – انسان وقتی بصیرت نداشت باشد گرفتار تعصب می شود –
  31. 3- باید لجوج نباشد - بی جهت ومخالف ها در مقابل آیات روش اللهی انسان را به وادی غفلت می برد ولاجرم آخرش پشیمانی  سودی ندارد . اگر چه یک کتاب علیه آیت الله وحی پخش کند  آدم وقتی بصیرت نداشته باشد  گرفتار تعصب وپس گرایی می شود ..
  32. 4- اگربه خود واگذار شد - انسان اگر آنی به خودش واگذار شد مثل چهار پایان می شود  ( خوردن – شهوت – چریدن )به 9 مرض دچار می شود.
  33. 5- غرور وغفلت وآرزوها- پرده های غرور وغفلت وآرزوهای دراز چنان مشغول می شود به خود ش که سیلی می خورد.
  34. 6- آرزوها وعدم بصیرت- آرزوهای دراز مانع درک بصیرت انسان است . در سخنرانی آیت الله فلسفی در مسجد سید کسی گفت اینهایی که این می گوید من هم بلدم چرا پای منبرمن نمی آیند ..
  35. 7- آرزوها و موجودات ضعیف - گرفتار در دام آرزو ها تبدیل می شود به موجودات ضعیف مسخ شده گون منافع شخصی خودشان را هم نا بود می کنند. ..دعای کمیل حبس عن نفعی بعد املی
  36. 8- آرزو ها وطمع انسانی -  طمع انسان های جاهل  را عقلشان را می زداید وانهارا خوار می کند.وهمراه شیطان قرار می دهد.
  37. 9- دنبا گرایی – دوری از دنیا موجب رشد بصیرت ودنبا گرایی موجب غفلت ونابودی وهر گونه حسرت خوردن می شود.
  38. حضرت امام خمینی ره - دربصیرت نور افکن است ؛ ودربصیرت قبله شماست ؛ وقطب نمای شماست ،  وگم نکردن راه است. ودچار بی راهه نشدن است،  خواب مقام رهبری حضرت آیت الله خامنه ای پس از رحلت امام خواب حضرت امام را دیدند که سه مرتبه  به آقا فرمودند تویسفی ، تویسفی، تویسفی   
  39. دربصیرت برای عبور از ناگواری ها رشد بصیرت  چکنیم
  1. روحیه جهادی داشته وخود را در برابر خدا ببیند وپاداش از او بخواهد. یوسف : 108 قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین‏
  2. حسد ایمان را میخورد (موجب زوال و فناء ایمانست) همچنانچه آتش هیزم را میخورد و فانى میسازد، و با یک دیگر دشمنى ننمائید که آن مصیبت بزرگ و موجب شرور و فساد و هلاکت و ریشه کن شدن دین و اجتماع است و بدانید که آرزو عقل را بغفلت و اشتباه میاندازد و باعث مى‏شود که انسان خدا و مرگ و آخرت را فراموش نماید (چون شخص آرزومند تمام تدبیر و فکر و اهتمامش را در وسائل رسیدن بآرزوى خود صرف میکند) پس آرزو را دروغ پندارید زیرا آن فریبنده و موجب غفلت است و آرزومند فریب داده شده است (آرزوها را از خود دور و برطرف نمائید چه بسا آرزومندان که بآرزوى خود رسیده، و یا پیش از آنکه بآرزوى خود برسند مرگ گریبان ایشان را گرفته و بسزا و عقوبت جنایات و گناهانى که براى رسیدن بآرزوها مرتکب شده‏اند گرفتار گشته‏اند).اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ  فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ خطبه 86 مدیریت جهادی تلاش خالصانه در عرصه ها ی –
  3. خود را در برابر خدا بدانیم - کسى که خود را در محضر خدا بداند، از گناه پرهیز مى‏کند. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ»
  4. خود باوری – انسان مى‏تواند اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفةاللهى باشد. «جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» البتّه ستمکاران از نیل به این مقام محروم شده‏اند: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»
  5. با اراده قوی _ اراده‏ قوی‏ و قدرتمند در مدیریت‏- همه خطاها و لغزشها به خاطر نداشتن اراده‏ قوی‏ است.- چون چشم اندازش بلند است قدرت و اراده‏ قوی‏ دارد.
  6. بلندی همت : دربصیرت  ایمان به خدا، سبب خضوع انسان در برابر حقّ و عدم تسلیم در برابر طاغوت‏هاست. ایمان به قیامت، موجب وسعت دید و بلندى‏ همّت‏ مى‏گردد.

40 - درخاتمه موانع رشد بصیرت_  اگر اهل بصیرت نباشیم خطا می رویم ..مثل بحث حجاب وفتنه حجاب  نتیجه عدم 1و2 مانع رشد بصیرت یکى از راه‏هاى فتنه‏ این است که تحقیر مى‏کنند. به او مى‏خندند. این مأیوس مى‏شود. آدم هست که مثلًا اگر حجاب‏ ببندد به او بخندید، حجابش را برمى‏دارد. خوب افراد ضعیف هستند. همه‏ى افراد که مقاوم نیستند. واهل بصیرت ما کم داریم درتحقیر، اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۰
خرداد

 

  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. جلسه سیم رشد بصیرت – موانع رشد بصیرت
  2. أَمَل: آرزو، امید. دل بستن به چیزی بگذار بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان کند، این کلمه فقط دو بار در قرآن آمده است: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ‏ الْأَمَلُ‏» حجر: 3 کهف: 46،
  3. «امل » آرزوهاى طولانى است که انجام همه آنها یقینا مقدور نیست. بنا بر این پیروى هواى نفس و آرزوى طولانى سعادت به حساب نمى‏آید. سعادت کامل جز مشاهده حضرت حق و رسیدن بدرجات عالى رحمت ربوبى، و تقرّب یافتن در پیشگاه خداوند، چیز دیگرى نیست. با روشن شدن این حقیقت، پیروى از نفس امّاره در خواسته‏هاى دنیویش، و فرو رفتن در خوشیهاى از بین رونده قوى‏ترین وسیله هلاکت و نیرومندترین بازدارنده انسان از مقصد حق است و او را از پیمودن راه خداوند باز مى‏دارد و به جاى پرواز در ملکوت آسمانها، وى را به پست‏ترین جایگاه جهنم سقوط مى‏دهد. سیّد انبیا محمّد مصطفى (صل الله علیه وآله ) در مواردى فرموده‏اند: «سه چیز اسباب هلاکت است: آزمندیى که از آن اطاعت شود، هواى نفسى که از آن پیروى گردد و خودبینى آدمى.» ‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم)
  4. بدی آرزوها حضرت امیرالمومنین - بار خدایا طلحه و زبیر با من قطع رحم کرده، و بیعتم را شکستند، مردم را بروى من وا داشتند (پروردگارا) پس آنچه ایشان بسته‏اند بگشا، و آنچه آنان تابیده‏اند و اتاب و سست کن، بدى آرزو، و زشتى کردارشان را بایشان بنما اللّهمّ إنّهما قطعانى و ظلمانى، و نکثا بیعتى، و ألّبا النّاس علىّ، فاحلل ما عقدا، و لا تحکم لهما ما أبرما، و أرهما المساءة فیما أمّلا و عملا، و لقد استثبتهما قبل القتال، و استأنیت بهما أمام الوقاع، فغمطا النّعمة، و ردّا العافیة. خطبه 137بند 6
  5. بهتر وکاملتر از آرزو - هرگز از تأخیر اجابت دعا نا امید مباش، زیرا بخشش الهى باندازه نیّت است، گاه، در اجابت دعا تأخیر مى‏شود تا پاداش درخواست کننده بیشتر و جزاى آرزومند کامل‏تر شود، گاهى درخواست مى‏کنى امّا پاسخ داده نمى‏شود، زیرا بهتر از آنچه خواستى به زودى یا در وقت مشخّص، به تو خواهد بخشید، ترجمه‏نهج..(دشتى) ص 529  - فَإِنَّ الْعَطِیَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّیَّةِ-  وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الْإِجَابَةُ لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ-  وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ-  وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّیْ‏ءَ فَلَا تُؤْتَاهُ- نامه 31بند72
  6.  آرزو با عمل متقین - قولش راست میباشد، بخیرش امید است و از شرّش امان، اگر در غافلان باشد در ذاکران نوشته شود و اگر در ذاکران باشد از غافلان نوشته نشود (ذکرش از روى غفلت، و غفلتش از ذکر همراه با ذکر است) از آن کس که باو ستم کند درگذرد، و به کسى که او را محروم نموده عطا کند و با رحمى که از او بریده صله کند، و از فحش و دشنام دور، گفتارش نرم، منکر و بدیش غایب، و خوبیش حاضر خیرش روى آور، شرش رونده است. در شداید آرام و با وقار، و در ناملایمات شکیبا، در راحتى شاکر است، بر کسى که خشمگین است تجاوز و خلاف حق رفتار نکند، -الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ-  إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ-
  7. علامات باطنى مؤمن‏ در خطبه متقین -ُ او را بینى که آرزویش اندک است و لغزشهایش کم. دلش آرمیده است و جانش خرسند و ناخواهان، خوراکش اندک است و کارش آسان، دینش استوار- و مصون از دستبرد شیطان-. شهوتش مرده، خشمش فروخورده، نیکى از او بیوسان،- و همگان- از گزندش در امان. اگر در جمع بیخبران است- الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ‏ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ- 149 یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ-
  8. عمله مامول - و علما فى حلم -  و علم ممزوج بحلم. بدانکه سبب کلّى آفرینش و خلقت عوالم علوى و سفلى علم است، خداوند تعالى مى‏فرماید اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ- سخن وعمل ممزوج می دانند عالم با عمل ملاک است جریان واقفیه را مطالعه نمایید درش عالم بی عمل بسیار است ومنا ظرت حضرت امام صادق علیه السلام وحضرت امام رضا علیه السلام حضرات اهل بیت به عمله مامول امید وارند.  حلم را باعلم ممزوج وحلم وزیر علم است . شرح‏نهج..(مدرس‏وحید)
  9. محدودیت‏هاى انسان در دنیا معاشر النّاس.. کم من مؤمّل ما لا یبلغه حکمت 344 (اى مردم چه بسیار آرزوهائى که به آن نمى‏رسند، چه بسیار خانه‏هائى که در آن مسکن نمى‏کنند) 2-  شناخت مشکلات دنیا معاشر النّاس.. کم من مؤمّل ما لا یبلغه حکمت 344 (اى مردم چه بسیار آرزوهائى که به آن نمى‏رسند، چه بسیار خانه‏هائى که در آن مسکن نمى‏کنند) گفتارامیرالمؤمنین(علیه السلام ) امید و آرزو 1-  چه بسا امیدوارى که ناامید گشته، و غائب (و مسافرى که) برنگردد. 2-  کم من مؤمّل ما لا یدرکه 6957.
  10. برآورده شدن آرزویى - پروردگارا تویى سزاوار نیکو ستودن و وصف جمیل و کمالات بى‏انتها. اگر به تو امید بندند تو بهترین پناه امیدواران هستى و اگر برآورده شدن آرزویى را از تو خواهند تو گرامى‏ترین کسى براى برآورده کردن آرزویى.- ان تؤمّل فخیر مأمول، و ان ترج فخیر مرجوّ، اللّهمّ و قد بسطت لى فیما لا امدح به غیرک، و لا اثنى به على احد سواک، خطبه 91 بند 101
  11. آرزو در خطبه اشباح 15 بند دارد در بند صفات ویژه ملایکه «این خطبه معروف به اشباح است یعنى اشخاص، چون به اصناف ملائکه و مخلوقات گوناگون اشاره شده و موقعى ایراد شد که یکى به امام (علیه السلام) عرض کرد خدا را آن گونه توصیف کن که گویى آشکار او را مى‏بینى امام (علیه السلام) از این سخن به خشم آمد. مسعدة ابن صدقه از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل مى‏کند که آن گرامى فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) در شهر کوفه برفراز منبر این خطبه را ایراد کرد، بدین علت که شخصى نزد آن حضرت آمد و گفت: اى امیر مؤمنان، براى ما پروردگار را چنان توصیف کن که ارادت ما نسبت به او بیشتر شود، ِ- ترجمه‏نهج..(دشتى) ص 163      
  12. فقظ درخواست از او وآرزوی او - اشتغال به عبادت پروردگار، فرشتگان را از دیگر کارها باز داشته، و حقیقت ایمان میان آنها و معرفت حق، پیوند لازم ایجاد کرد، نعمت یقین آنها را شیداى حق گردانید که به غیر خدا هیچ علاقه‏اى ندارند. شیرینى معرفت خدا را چشیده و از جام محبّت پروردگار سیراب شدند، ترس و خوف الهى در ژرفاى جان فرشتگان راه یافته، و از فراوانى عبادت قامتشان خمیده و شوق و رغبت فراوان، از زارى و گریه‏شان نکاسته است. ما وامثال ما چیزی از کس نبای درخواست داشت باشند هرچه می خواهید از او از پروردگار بخواهید : قَدِ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ-  وَ وَصَّلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ-  وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بِهِ إِلَى الْوَلَهِ إِلَیْهِ-  وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَى مَا عِنْدَ غَیْرِهِ-  قَدْ ذَاقُوا حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِهِ-  وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ الرَّوِیَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ-
  13.   آرزوکننده - مذمت‏کننده دنیا، ساکن در محل مردگان، کوچ‏کننده از آن در فردا (زمان نزدیک)، بفرزندى که آرزوکننده است آنچه را درک نکند، رونده براه هلاک‏شده‏گان (مردگان) بسبب هدف و نشانه شدن بیماریها، و در گرو واردات روزگار، و نشانه مصیبتهاى بیشمار، و بنده دنیا، و سوداکننده غرور (سراى خدعه و فریب) و وام دار نابودیها، و اسیر مرگ، و هم سوگند رنجها، و هم‏نشین حزنها، و نشانه آفتها، و زمین خورده شهوتها، و جانشین مردگان.السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً-  إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ-  السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ
  14. آرزوی بزرگ - راوی گوید هر که به زیارت  حضرت ثامن الایمه علی بن موسی الرضا نایل گردد خواسته های متعددی دارد  از دنیا وغیره ولی همسفری داشتم که رفت به زیارت وقت برگشت دیدم شمانش از فرط گریه در حدقه برآمده وقرمز شده وقتی خواسته او را از حضرت سوال کرد م متوجه شدم که فقط دیدار حضرت را آرزوداشته واز حضرت درخواست کرده است نییجه هر چه خواهیم خودش را خواهیم واز غیر چیزی نخواهیم آرزوی دیداربزرگ
  15. آرزومند به فضل - [دعاى بعد از نماز شفع‏]- هان که من همان بنده نیازمند تو و آرزومند به فضل و احسان توأم، پس- مولاى من- اگر بناست در این شب بر کسى از آفریدگانت بخشش کنى و با بهره‏اى از کرمت بدو روى آورى، پس (نخست) بر محمد و خاندان پاک و پاکیزه و بهترین و برترین وى درود فرست، و (سپس) به احسان و نیکى‏ات بر من جود نما اى پروردگار عالمیان. وَ هَا أَنَا ذَا عَبْدُکَ الْفَقِیرُ إِلَیْکَ الْمُؤَمِّلُ فَضْلَکَ وَ مَعْرُوفَکَ فَإِنْ کُنْتَ یَا مَوْلَایَ تَفَضَّلْتَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ عُدْتَ عَلَیْهِ بِعَائِدَةٍ مِنْ عَطْفِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
  16. دعای صبحگاهی - دعای حضرت امام سجاد علی بن الحسن علیه السلام ارتقاب روز تا زوال آفتاب [همچون نیازمندى خسته از تو درخواست، و چون شکسته بالى بدرگاهت زارى، و چون فروتنى پناهنده بر تو توکل مى‏کنم، و به بارگاهت همچون آرزومندى تهیدست مى‏ایستم، و به بشارت دهنده و هشداردهنده و چراغ فروزان، محمد خاتم پیامبران، أَسْأَلُکَ سُؤَالَ الْبَائِسِ الْحَسِیرِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ تَضَرُّعَ الضَّالِعِ الْکَسِیرِ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ تَوَکُّلَ الْخَاشِعِ الْمُسْتَجِیرِ وَ أَقِفُ بِبَابِکَ وُقُوفَ الْمُؤَمِّلِ الْفَقِیرِ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِالْبَشِیرِ النَّذِیرِ وَ السِّرَاجِ الْمُنِیرِ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّین‏
  17. پناهگاه وآرزو - سخنان حضرت زینب علیها السلام درمجلس یزید لعنت ا..-  الْمَلْجَأُ وَ الْمُؤَمَّلُ‏ ثُمَّ کِدْ کَیْدَکَ وَ اجْهَدْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ الَّذِی شَرَّفَنَا بِالْوَحْیِ وَ الْکِتَابِ وَ النُّبُوَّةِ وَ الِانْتِخَابِ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا وَ لَا تَبْلُغُ غَایَتَنَا وَ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْک‏..
  18. ملجا و پناه مردم -امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است پیوسته در میان فرزندان من خواهد بود آن شخصیتى که مورد اطمینان و ملجا و پناه مردم است (یعنى امام ) عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ‏ لَا یَزَالُ فِی وُلْدِی مَأْمُونٌ مَأْمُولٌ
  19. آرزو وانتظار - و رسول خدا فرمود که مؤمن خردمند نباشد مگر اینکه در او ده خصلت گرد آید انتظار خیر از او برده شود، مردم از شر و بدیش ایمن باشند، وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ لَا یَکُونُ الْعَاقِلُ مُؤْمِناً حَتَّى تَجْتَمِعَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ‏ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُون‏.. مردم به خیر آدم های عالم امیدوارند واز شرشان در امان هستند و «اذا فسدالعالِم فسد العالَم‏» اگر عالم فاسد بشود، عالم فاسد مى‏شود. به اسلام ضربه می زند .
  20. آرزوهای خیالی: چون غافل است و در عالم‏ خیال است. ما لیسانسمان را مى‏گیریم، بعد با فلان مورد ازدواج مى‏کنیم، بعد هم چه مى‏شود و چه مى‏شود و.. در یک عالم خیالى است. روایات زیادى داریم کسانى آرزوهاى طول و درازى دارند، غافل هستند و خیلى هم خطرناک است. «یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» (حجر/ 3)
  21. آرزو و بامید خوددر آرزوهای خیالی انسان  بخودش امید می دهد - بدرستى که مرد مشرف مى‏شود بر امید خود پس مى‏برد او را رسیدن مرگ او، پس پاک است خدا نه امیدى رسیده مى‏شود بآن و نه امیدوارى واگذاشته مى‏شود، مراد این است که گاهى مرد نزدیک مى‏شود باین که برسد بامید خود که ناگاه مى‏رسد اجل او، و نمى‏گذارد که بامید خود برسد پس سبحان اللّه نه امیدى برسد آدمى بآن و نه امیدوارى واگذشته مى‏شود که برسد آرزو وبامید خود یعنى اکثر و غالب این است که آدمى بامید خود نمى‏رسد  إِنَّ الْمَرْءَ یُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَیَقْطَعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ فَسُبْحَانَ اللَّهِ لَا أَمَلٌ یُدْرَکُ وَ لَا مُؤَمِّلٌ‏ یُتْرَکُ (554/ 2).
  22. به آرزوى خود نرسید - [و فرمود:] مردم از خدا بترسید! که چه بسیار آرزومند که به آرزوى خود نرسید، و سازنده‏اى که در ساخته خویش نیارمید، و گردآورنده‏اى که به زودى گردآورده‏ها را رها خواهد کرد و بود که آن را از راه ناروا فراهم آورد، و حقى که به مستحقش نرساند، از حرام به دست آورد و گناهش بر گردنش ماند. وَ قَالَ علیه السلام : مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ اتَّقُوا اللَّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ‏ مَا لَا یَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَا یَسْکُنُهُ وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَه. حکمت 244 در تهران مردی کاخ یک کاخ مجللی در بلاشهر تهران ساخت وقتی خاست وارد کاخ جهت استفاده وبهره برداری قرار دهد  در همان وردی اجل او رسید وجان را به جان آفرین تقدیم کرد ومرد..
  23. آرزو و انتظار و امید ما - «مُؤمّل‏» -  کسی که مورد امید جامعه است - شیخ طوسى (ره) در کتاب غیبت از امام حسن عسکرى علیه السّلام روایت کرده که چون امام زمان علیه السّلام متولد شد فرمود: ستمکاران میخواستند مرا بکشند تا نسل من قطع شود، اکنون کجا هستند که قدرت خداوند را ببینند؟ از این رو امام آن مولود را «مُؤمّل‏» نامید. خدایا تویی سزاوار ستایش الامومل فخرمول اگر تورا آرزو کنیم بهترین فرد هستی ان تو کل فخر ما مومل آدرس پیدا نشد.
  24. از آثار آرزو دل بستن بدنیا ست و کوتا کردن آرزوهاست . که مبنای عقلی ندارد . آرزوهای طلحه وزبیر. آرزوهای مبنای عقلی هدفمند به خدا اید داشتن است. تحف العقول. در این جا یک درس است که به هر کس امید نبندید سرتا را پیش هر کسی خم نکنید؛  خطبه 81بند یک فقیر الآمل
  25. آرزو عقل را مى‏برد،- امام على «علیه السلام»: اى بندگان خدا! بدانید که آرزو عقل را مى‏برد، و به دروغ وعده مى‏دهد، و به غفلت برمى‏انگیزد، و حسرت به بار مى‏آورد. پس آرزو را دروغ دانید که فریب است، و انسان آرزوگرا در پرده پندار خویش گرفتار..الامام علی «علیه السلام»: اعلموا عباد اللَّه! أنّ الأمل یذهب العقل، و یکذب الوعد، و یحثّ على الغفلة، و یورث الحسرة. فأکذبوا الأمل، فإنّه غرور، و إنّ صاحبه مأزور .« تحف العقول»/ 107.
  26. آرزو وغفلت -   الامام علی «علیه السلام »: اعلموا عباد اللَّه! أنّ الأمل یذهب العقل، و یکذب الوعد، و یحثّ على الغفلة، و یورث الحسرة. فأکذبوا الأمل‏، فإنّه غرور، و إنّ صاحبه مأزور ..امام على «علیه السلام»: اى بندگان خدا! بدانید که آرزو عقل را مى‏برد، و به دروغ وعده مى‏دهد، و به غفلت برمى‏انگیزد، و حسرت به بار مى‏آورد. پس آرزو را دروغ دانید که فریب است، و انسان آرزوگرا در پرده پندار خویش گرفتار. فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُور..
  27. مناجات حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام -  در حالی که تو مراقب منی؟ ای معبود من، دستم را به دامان کرمت آویخته‌ام و برای رسیدن به بخششت، آرزویم را گسترده‌ام، پس با یکتاپرستی خالصت مرا خالص کن، و مرا از بندگان برگزیده ات قرار ده، وَانْتَ مُراقِبی الهی بِذَیْلِ کَرَمِکَ اعْلَقْتُ یَدی وَلِنَیْلِ عَطایاکَ بَسَطْتُ امَلی فَاخْلِصْنی بِخالِصَةِ تَوْحیدِکَ، وَاجْعَلْنی مِنْ صَفْوَةِ عَبیدِکَ،
  28. الْأَمَلِ - کوتاه کردن آرزو – دل نبستن به دنیا - اى مردم، زهد یعنى‏ کوتاه کردن آرزو، و شکرگزارى برابر نعمت‏ها، و پرهیز در برابر محرّمات. پس اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، تلاش کنید که حرام بر صبر شما غلبه نکند، و در برابر نعمت‏ها، شکر یادتان نرود. چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار، عذرها را قطع، و با کتاب‏هاى آسمانى روشنگر، بهانه‏ها را از بین برده است. أَیُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ  وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ فَإِنْ عَزَبَ ذَلِکَ عَنْکُمْ فَلَا یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُکْرَکُمْ فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ وَ کُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ .. خطبة 81
  29. دنبال کردن آرزو - دل بستن به دنیا نکته 1- مبنای عقلی ندارد آنچه که مقرراست انجام خواهد گرفت , آرزوهای بی هدف را  دنبال نمی کنیم که آرزو باند مدت داریم وآرزوی کوتاه مدت داریم و آرزوی متوسط .. 
  30.  آرزوهای هدف مند خدایی - آنچه داراری ارزش است آرزوهای هدف مند خدایی است که باید به آن امید ببندیم تا به خدا برسد.که دارای برنامه دار است. قد اخلص- ُ قَدْ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ 364 این نوع آرزوها قیمت دارد.
  31. آثار این آرزوها – عالمانی که  بسیار خوار خواهند شد زیرا آنها علم را رها کرده و به هوى نفس خود عمل کردند و پیروى کردن از هوى نفس و آرزوى دراز آدمى را به هلاکت مى‏رساند، زیرا پیروى کردن از هوى نفس راه حق را سد مى‏کند و آرزوى دراز آخرت را از یاد مى‏برد.1. اخروی‏ - قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): طُولُ الامَلِ یُنْسِی الاخِرَةَ کافی، ج 1، ص 44.و : أکثر الناس أملا أقلهم للموت ذکرا غرر الحکم، ص 312.
  32. با کوتاه کردن آرزو شیرینى زهد را جذب کن، با سردى (و گوارائى) قطع امید (از مردم) رشته طمع را بگسل، با شناسائى «نفس» راه خودپسندى را سد کن . مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَق ..  خطبة 122
  33. آرزو های ناروا - امام على «علیه السلام»: بدانید که آرزو و عقل‏ را به غفلت مى‏اندازد. امام على «ع»: اى بندگان خدا! بدانید که آز و عقل‏ را مى‏برد، و به دروغ وعده مى‏دهد، و به غفلت برمى‏انگیزد، و حسرت به بار مى‏آورد. پس آرزو را دروغ دانید که فریب است، و انسان آرزوگرا در پرده پندار خویش گرفتار.
  34. جایگاه آرزو - حضرت فرمودند: خداوند متعال هنگامى که آدم علیه السّلام را آفرید مرگ را بین دیدگان و آرزو را پشت سرش قرار داد و زمانى که حضرتش مرتکب آن خطیئه شد آرزو بین دیدگان و مرگ پشت سرش واقع شد و از همین جا است که فرزندان آدم عقل‏ داشته ولى علم ندارند.
  35. آرزوی غیر خدایی - بر کارهاى بد و دشمنى نمودنها و از خدا بترسید حق ترسیدن و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید بدانید اى بنده‏گان خدا آرزو در دنیا عقل‏ را برطرف میکند و وعده خدا را تکذیب‏
  36. همانا آرزو عقل‏ را مى‏برد و وعده (الهى) را تکذیب مى‏کند و به غفلت وا مى‏دارد و موجب حسرت و افسوس مى‏شود، پس آرزو را تکذیب کنید که فریب است و دارنده آن گناهکار، و با شوق (به نعمت و ثواب الهى) و هراس (از کیفر و عذاب او) عمل کنید، اگر نعمتى به شما روى آورد شکرگزارى کنید و شوق و رغبتى دیگر با آن همراه سازید که خداوند صلاى احسان و نیکى براى مسلمانان داده است،
  37. آرزوی مثبت‏ ؛ و فرمود: آرزو رحمت است براى امت من و اگر آرزو نبود ما در بچه‏اش را شیر نمى‏داد و باغبان نهالى نمى‏کاشت.قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه وآله ): الامل رحمة لامتی و لو لا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرا أعلام الدین، ص 295.
  38. امید رفیقى است انس دهنده یعنى آدمى را زود بخود انس دهد و چنان کند که از او جدا نتواند شد پس باید که راه آن بخود ندهد و اگر نه همیشه گرفتار آن باشد. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ «علیه السلام »: الامل رفیق مونس‏ غرر الحکم، ص 311.
  39. آرزوی هدفمند - قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ «علیه السلام »: اللهم رب العالمین و أحکم الحاکمین و أرحم الراحمین أسألک من الامال أوفقها بحار الانوار، ج 91، ص 155
  40. موجب بدبختى-  یاى على، چهار خصلت است که موجب بدبختى است: جمودى چشم و سختى دل، درازى آرزو و حبّ بقا. یا علىّ: أربع خصال من الشّقاء: جمود العین، و قسوة القلب، و بعد الأمل، و حبّ البقاء.
  41. میترسم بر امتم - فرمودند:  من میترسم بر امتم  برهوی نفس و آرزویهای بلند مدت که از حق دور می شوند وآخرت را فرموش می کنند - قال صلّى اللّه علیه و اله : إنّ اخوف ما أخاف على أمّتى: الهوى و طول الأمل، فأمّا الهوى فیصدّ عن الحق، و أما طول الأمل فینسى الآخرة. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده