پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۰ مطلب با موضوع «زیارت وگریه برحسن علیه السلام» ثبت شده است

۲۷
آبان
  1. بسم الله الرحمن الرحیم       
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3.  20 -شرح زیارت عاشورا..
  4. مجلس هفتم : السلام علیک یابن امیرالمؤ منین
  5.  و دیگر آیات مشابه آن کسى غیر از خدا غیب را نمیداند و این علم مخصوص ذات باریتعالى میباشد پس آنچه شما به على نسبت میدهید مخالف آیات قرآنى است .
  6. جوابش اینست که خود میفرماید که : عالم الغیب فلا یطهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول . (8) یعنى مطلع نمیگرداند خدا کسى را بر غیب خود مگر آنکس را که بپسندد از رسول و فرستاده خودش تا معجزه وى باشد
  7. پس هر چه امیرالمؤ منین و سایر ائمه علیهم السلام از آن خبر میدادند از جانب پیغمبر بوده و آنحضرت هم از جانب خدایتعالى میفرمود.
  8. لقب امیرالمؤ منین حضرت على علیه السلام است
    لقب امیرالمؤ منین مخصوص حضرت علی (علیه السلام) است و کسى حق ندارد که این نام را بر خود نهد اما عامه و اهل سنت میگویند که خلفا در این نام شرکت دارند و میتوان بآنها امیرالمؤمنین گفت بلکه بعضى از آنها میگویند اول کسى که باین نام معروف شد خلیفه ثانى عمر بوده ولى آنچه در اخبار معتبر خودشان وارد شده برخلاف گفتارشان میباشد.
  9. سیدبن طاووس در انموضوع کتابى نوشته که تمام اخبار آنرا از عامه نقل مینماید و دویست و بیست حدیث از طرق آنها نقل میکند که نام امیرالمؤ منین مخصوص على ست و خدا این لقب را به على مرحمت فرمود و
  10. بعد سید میفرماید که من استقصار جمیع اخبار را ننموده ام بنابراین ما چند حدیثى از آن کتاب نقل میکنیم
  11. نام امیرالمؤ منین مخصوص على علیه سلام است
  12.  حدیث اول
    خدا این لقب را براى علی (علیه السلام) قرار داد و بحضرت آدم هم جریان را بیان فرمود: ((ابوالفتح کاتب اصفهانى )) در کتاب خصایص از ابن عباس نقل میکند
  13. که چون حقتعالى آدم را حقتعالى فرمود و روح در او دمیده شد عطسه کرد، خدا به او الهام فرمود که بگوید: الحمدالله رب العالمین . بعد خدا به او فرمود: یرحمک ربک چون ملائکه او را سجده کردند او بخود بالید و گفت خدایا آیا هیچ خلقى آفریده اى که محبوبتر از من بسوى تو باشد جوابى نشنید،
  14. ثانیا گفت و جوابى نشنید در مرتبه سوم که گفت خطاب رسید بلى اى آدم خلقى دارم که محبوبتر است نزد من از تو و
  15. اگر آنها نبودند تو را نمى آفریدم ، گفت خدایا آنها را بمن نشان ده ، به ملائکه حجب وحى رسید که رفع کنید تا آدم ببیند چون آدم نگاه کرد پنج شبه دید که در جلوى عرشند گفت خدایا اینها کیانند؟
  16. خداى تعالى فرمود اى آدم این محمد پیغمبر من است و این على امیرالمؤ منین است که پسرعم پیغمبر من و وصى او است و این فاطمه دختر پیغمبر من است و این حسن و حسین پسران على و فاطمه میباشند،
  17. آنگاه فرمود که اى آدم اینها از اولادان تو هستند آدم خوشحال شد و چون ترک اولى کرد گفت : یا رب اسئلک بمحمد و على و فاطمة و الحسن و الحسین لما غفرت لى و خدا بواسطه این کلمات او را آمرزید.
  18. حدیث دوم
    پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) بهعلی (علیه السلام) امیرالمؤ منین میگفت ، ((ابن مردویه )) از ((انس بن مالک )) روایت میکند که گفت حضرت رسالت در خانه ام حسبیه دختر ابوسفیان تشریف داشتند به ((ام حسبیه )) فرمودند که در کنارى برو که مرا حاجتى است .
  19. آنگاه آب وضو ساخت ، بعد فرمود اول کسى که از این در درآید امیرمؤمنان و سید عرب و بهترین اوصیاء است . انس میگوید من گفتم ایکاش یک مردى از انصار میآمد که ناگاه على وارد شد تا کنار رسول خدا نشست تا آخر حدیث .
  20. بعدی حدیث سوم
    جبرئیل هم على را امیرالمؤ منین میگفت ، ((ابن مردویه )) در کتاب مناقب خود از ابن عباس نقل مى کند که جبرئیل بصورت ((دحیه کلبى )) بر پیغمبر نازل شده بود و سر پیغمبر را در دامن نهاده بود که على وارد خانه شد و حال مبارک پیغمبر را از جبرئیل که بصورت دحیه بود سئوال نمود،
  21. دحیه در جواب گفت خوبست آنگاه گفت من تو را دوست میدارم زیرا تو امیرالمؤ منین و قائدالغرالمحجلین یعنى پیشوای همه سپید رویان عالم کشا ننده بزرگان اهل ایمان بسوى هدایت و بهشت هستى .
  22. حدیث چهارم
    ((اخطب خوارزمى )) که از تلامذه ((زمخشرى )) است در کتاب مناقب خود نقل میکند از رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) که به علی (علیه السلام) فرمود: یا اباالحسن با آفتاب تکلم نما،علی (علیه السلام) فرمود: السلام علیک ایها العبد المطیع لله ،
  23. آفتاب در جواب گفت : و علیک السلام یا امیرالمؤ منین و امام المتقین و قائدالغرالمحجلین .
  24. حدیث پنجم
    از ((ابوجعفر محمد بن ابى مسلم )) در کتاب ((اربعین )) خود از ((منقض بن ابقع اسدى )) که از خواص امیرالمؤ منین علیه السلام بوده نقل میکند که گفت در نیمه شعبان با امیرالمؤ منین (علیه السلام ) عازم مکانى بودیم شب شد و در محلى منزل نمودیم ،
  25. ناگاه متوجه شدم که استرآنحضرت همهمه میکند گوش خود را تیز نموده و نگاه بچیزى میکند برخاستم نفهمیدم که چه اتفاقى رخ داده
  26. ناگاه امیرالمؤ منین سیاهى از دور مشاهده فرمود و گفت شیر است از محل عبادت خود برخاسته شمشیر بر دست گرفت بجانب شیر حرکت کرد و
  27. صدا زد که اى شیر بایست و شیر ایستاد و استر ساکت شد حضرت فرمود اى شیر مگر ندانستى که من ((لیثم )) و ((ضرغام )) و ((حصور)) و ((قسور))، ((وحیدم ))، اینها تماما نام شیر است ، بعد فرمود: خدایا زبان این شیر را گویا گردان ،
  28. شیر با زبان فصیح گفت : یا امیرالمؤ منین یا خیرالوصیین یا وارث علم النبیین و یا مفرقا بین الحق و الباطل .
  29. هفت روز است که عذابى بمن نرسیده و گرسنگى مرا ضرر میرساند و از مسافت دو فرسخ شما را دیدم نزدیک شدم و با خود گفتم میروم تا ببینم آنها کیستند
  30. حضرت فرمود اى شیر مگر ندانستى که من على پدر یازده امامم آنگاه شیر سر بر زمین گذاشت و
  31. پیش روى امیرالمؤ منین دراز شد و از گرسنگى شکایت کرد، حضرت فرمود: خدایا بحق محمد و اهلبیت او این شیر را روزى بده که ناگاه دیدم بره اى در دهان شیر است و آنرا میخورد و چون خورد و سیر شد گفت :
  32. یا امیرالمؤ منین والله ما طایفه سباع کسى را که دوست تو و اهلبیت تو باشد نمیخوریم و ما طایفه اى هستیم که دوست بنى هاشم و عترت آنها هستیم . حضرت فرمود: کجا منزل دارى ؟ گفت من و ذریه من در شام هستیم ، فرمود چرا بکوفه آمدى؟
  33. گفت به حجاز آمدم و چیزى بدستم نیامد تا به این صحرا رسیدم ولى امشب میروم نزد مردى از دشمنان شما که ((سنان بن وائل )) است و از جنگ ((صفین )) فرار کرده و در ((قادسیه )) منزل دارد او روزى امشب منست و او از اهل شام است ،
  34. این جملات را گفت و رفت ، منقض گوید چون ما به قادسیه رسیدیم قبل از اذان صبح بود که مردم با یکدیگر میگفتند دیشب سنان را شیر خورده
  35. من براى تماشاى او رفتم جز سر و بعضى از اعضا مثل سر انگشتان چیز دیگرى از او باقى نمانده بود.
  36. من قصه شیر را براى مردم نقل کردم ، مردم خاک زیر پاى آنحضرت را برمیداشتند حضرت پس از حمد و ثناى الهى فرمودند هر کس ما را دشمن دارد به جهنم میرود و هر کس دوست ما باشد به بهشت خواهد رفت،
  37. من قسیم جنت و نارم و در روز قیامت به جهنم میگویم که این از منست و این از تو شیعیان من بر صراط چون برق خاطف و رعد عاصف و مرغ تیزرو میگذرد.تنبیه
  38. این نکته را هم باید دانست که این لقب شریف مخصوص آنحضرت است و به کسى دیگر جایز نیست
  39. امیرالمؤ منین گفت اگر چه سایر امامان باشند.3 -انعام - 594 - جن 26 و 27...
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

     بسم الله الرحمن الرحیم       

         اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                          19- -شرح زیارت عاشورا...مجلس هفتم : السلام علیک یابن امیرالمؤ منین
                            سلام بر تو باد اى پسر فرمانرواى تمام اهل ایمان امیرالمؤ منین على علیه السلام

  1. لقب اسمى است که بعد از اسم اول وضع میشود و براى تعریف یا تشریف یا تحقیر میباشد اما از وضع لقب براى تحقیر منع شده است چنانکه خداى تعالى میفرماید: ولا تنابزوا بالالقاب ((حجرات - 11)) از همدینان خود عیبجویى نکنید و لقبهاى زشت بیکدیگر ندهید.
  2. معناى امیرالمؤ منین امیر بر وزن فعیل بمعناى فرمانروا است ، پس علی (علیه السلام) فرمانرواى همه مؤ منین است ، یعنى مؤ منین هر زمانى ، تا روز قیامت .
  3. اگر اشکال شود که على با نبودن در دنیا چگونه ممکنست فرمانرواى همه مؤ منین عالم باشد جوابش اینست که بنا بر نقل معالى الاخبار و ((علل صدوق )) مردى از موسى بن جعفر (علیه السلام)) سئوال کرد به چه علت على امیرالمؤ منین نام نهاده شد، حضرت فرمود: لانه یمیرهم بالعلم . یعنى به جهت آنکه به اهل ایمان علم اطعام میکنند.
  4. در ((صحاح )) میگوید اصل میره بمعنى طعامست و مار؛ یمیر بمعنى تحصیل کردن و جلب نمودن طعام است پس چون مردم اهل عالم ازعلم على استفاده کرده و میکنند لذا امیرالمؤ منین نام نهاده شد. کل من یمیر قوما فهو امیرهم .
  5. در اخبار تولد حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که چون قنداقه را خدمت رسول اکرم آوردند بر روى رسول خدا خندید و گفت : السلام علیک یا رسول الله ، بعدا سوره مؤ منون را تلاوت کرد: قد افلح المؤ منون الذینهم فى صلوتهم خاشعون .
  6. رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود: قد افلحوا بک انت والله من علومک و انت والله دلیلهم و بک یهتدون .
  7. در این عبارت تمیرهم فرع برای امیرهم شده و )(به تحقیق که رستگار شدند به تو، سوگند به خداى، امیر ایشانى و خوردنى مى‏برى ایشان را از علوم خود، پس ایشان متنعّم مى‏شوند، و تو قسم به خداى دلیل ایشانى و به تو هدایت مى‏شوند. ((
  8. امارت ( ولایت ها؛ فرمانروایی ها؛ سردای ها) )) علت جلب علوم براى مؤ منان است ، لقب امیرالمؤ منین را وجود مبارک پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) بآنحضرت نداده است بلکه خداوند این لقب را بآنحضرت عنایت فرموده است .
  9. دلیل بر اینمطلب حدیثى از پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) است که از طریق اهل سنت و جماعت نقل شده که خدایتعالى در عالم زر فرمود: الست بربکم ؟ ارواح گفتند: بلى . فرمود: انا ربکم و محمد نبیکم و على امیرکم .
  10. نیز پیغمبر فرمود:  لو علم الناس متى سمى على امیرالمؤ منین ما انکروا افضله . اگر مردم میدانستند که در چه زمانى على امیرالمؤ منین نام نهاده شد فضیلت او را انکار نمیکردند.نیز از کتب عامه نقل شده که پیغمبر فرمود: فى اللوح المحفوظ تحت العرش على امیرالمؤ منین .
  11. علم على علیه السلام
    در مورد علم علی (علیه السلام) مطالبى نوشته شده که یک از هزار هم نمیشود و تازه آنمقداریکه علی (علیه السلام) بمردم آموخته و امیر آنها شده یک میلیاردهاى علم او نبوده است
  12. زیرا مردم قابلیت و استعداد علم على را ندارند و لذا خودش به کمیل فرمود: إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ) یعنى به درستى که در میان دو پهلوى من جا گرفته علم بسیارى کاشکى مى‏یافتم از براى او حاملان چند را که تاب حمل و توانایى تحمّل آن را داشته باشند،ص433 قصار13
     
  13. ابن ابى الحدید)) در اول ((شرح نهج البلاغه )) میگوید: جمیع علوم به علی (علیه السلام) منتهى میشود چون ((معتزله )) که اهل توحید و عدل و ارباب فکر و نظرند شاگرد ((واصل بن عطا)) هستند که او شاگرد ((ابوهاشم )) و او شاگرد ((محمد بن حنفیه )) هر چه دارد از پدرش ‍علی (علیه السلام) دارد. و
  14. اما ((...اشعریه )) نسبت تعلیم را به ((ابوالحسن اشعرى )) میرسانند و او شاگرد ((ابوعلى جبایى )) و او از تلامذه مشایخ معتزله است و گفته شد که علم معتزله به علی (علیه السلام) میرسد. ((
  15. امامیه )) و ((زیدیه )) هم واضح است که علمشان بحضرت ائمه علیهم السلام میرسد و علم ایشان هم از على علیه السلام است . و ((ابوحنیفه )) و ((مالک بن انس )) از شاگردان امام صادق (علیه السلام )
  16. و ((شافعى )) از شاگردان ((محمدبن الحسن شیبانى )) است که او از شاگردان ((ابوحنیفه )) و ((مالک )) بوده و آندو هم از شاگردان امام صادق (علیه السلام ) بوده اند.و... احمد بن حنبل هم از شاگردان ((شافعى )) است ، پس علم چهار فرقه اهل تسنن به امام صادق (علیه السلام) منتهى میشود و علم آنحضرت هم ازعلی (علیه السلام) است .
  17. در صحابه کسى فقیه تر از ابن عباس نبوده و علم تفسیر قرآن را از هر راه که دنبال کنند به ((ابن عباس )) میرسد و او هر چه دارد ازعلی (علیه السلام) دارد.
  18. کسى به ((ابن عباس )) گفت نسبت علم تو با پسرعمت على در چه مرتبه است در جواب گفت : چنانست که یک قطره به بحر محیط.و... علم و طریقت و حقیقت ظاهر است که به ((شیخ شبلى )) و ((یایزید بسطامى )) و ((جنید بغدادى )) و ((معروف کرخى )) میرسد و که همه اینها از شاگردان و خادمان ائمه بودند و گفتیم علم ائمه منتهى به علم على میشود.و...
  19. فرقه صوفیان تا امروز از هر طایفه و صاحب هر خانقاه . دیر و مرشدى که بوده اند بآنحضرت میرسند همه علماى زمان میدانند و معترفند که امام علم نحو و عربیت ((ابوالاسود))ست و او از على مجملى شنیده و تفصیل داده است .
  20. و اما علم کلام که اصل همه علوم است از کلام و خطبه هاى علی (علیه السلام) است .
    تا اینجا مجملى از کلمات ((ابن ابى الحدید معتزلى )) بود که این نکته را هم باید دانست که بعضى از... خواسته اند که ((صوفیه )) را صاحب مرتبه بدانند و بگویند که اینمقام را از شاگردى و خدمتگزارى اهلبیت عصمت آموخته اند و این از اکاذیب است
  21. چه سرسلسله صوفیه ((ابوهاشم کوفى )) است که او تابع معاویه و جبرى مذهب و در باطن مانند معاویه ملحد و دهرى بوده است .
  22. بارى موضوع بحث ، علم على امیرالمؤ منین (ع ) بود که خود به ((ابن عباس )) فرمود اگر بخواهم از معانى و حقایق سوره فاتحه الکتاب بنویسم ، هفتاد هزار شتر را از آن پربار کنم .
  23. در ((صحیح مسلم )) است که آنحضرت فرمود: سلونى عن طرق السماء فانى اعرف بها من طرق الارض .
    یعنى : از من سئوال کنید از راههاى آسمانى که من به آنها داناترم از راههاى زمین .
  24. آگاهى على علیه السلام از شب معراج : در اخبار شب معراج نقل شده است که حقتعالى طعام شیربرنج براى مهمانش پیغمبر مهیا نمود
  25. پیغمبر فرمود: خدایا چگونه تنها غذا بخورم و حال آنکه تو لعن فرموده اى کسى را که تنها غذا بخورد، دستى شبیه دست على از پشت پرده ظاهر شد، بعد از تمام شدن غذا ظرف سیبى ظاهر شد یکى را حضرت برداشت و یکى را آندست .
  26. چون از معراج برگشت صبح همانروزعلی (علیه السلام) بخدمت پیغمبر مشرف شد و تبریک گفت پیغمبر فرمود: یا على تو از معراج من چگونه مطلع شدى ،علی (علیه السلام) همان سیب را از جیب خود بیرون آورده نزد پیغمبر گذاشت .
  27. على علیه السلام از گذشته و آینده باخبر بود((ابن شهر آشوب )) نقل میکند که چون علی (علیه السلام) بکوفه آمد، روزى نماز صبح را گذاشته بشخصى فرمود به فلان موضع میروى که در آنجا مسجدى است و یکطرف آن مسجد خانه اى است که در آنجا مردو زنى صداى خود را بلند کرده اند، هر دو آنها را نزد من بیاور.
  28. آن مرد رفت و پس از مدتى آنزن و مرد را خدمت حضرت حاضر کرد. آنحضرت به آنها فرمود که به چه سبب نزاع شما به طول انجامید؟
  29. چوان گفت : یا امیرالمؤمنین من این زن را خواستم و تزویج نمودم چون با او خلوت نمودم از او نفرتى در خود یافتم که مانع نزدیکى من با او شد و اگر میتوانستم در همان شب او را از خانه خود دور میکردم بنابراین میان ما نزاع بود تا فرستاده شما آمد و ما را طلب کرد. حضرت رو بطرف حضار مجلس نموده فرمود: بعضى مطالب را نمیتوان نزد مردم فاش نمود شما بیرون روید فقط این زن و این جوان بمانند.
  30. همه مردم بیرون رفتند حضرت به آنزن فرمود: این جوان را میشناسى گفت نه امیرالمؤ منین فرمود من چنان او را معرفى کنم که خوب بشناسى ، آنگاه فرمود: تو دختر فلان کس نیستى؟ گفت بلى . فرمود که از براى تو پسرعمویى نبود که به هم میل و رغبت داشتید؟ گفت بلى .
  31. فرمود: پدرت به این ازدواج تن در نداد و راضى باین وصلت نبود، لذا او را رد کرد.؟ گفت چرا چنین بود،
  32. فرمود: فلان شب تو براى قضاء حاجت بیرون رفتى و او ترا ملاقات کرد و به اکراه ازاله بکارت تو نمود و از او حامله شدى و تو این موضوع را از مادرت پنهان میداشتى و چون مادرت اطلاع یافت از پدرت پنهان میداشت و چون وضع حمل تو نزدیک شد مادر ترا شبانه از خانه بیرون برد و در فلان موضع تو وضع حمل نمودى
  33. و آن کودک را در جامه اى پیچیدى در خارج شهر در محلى که در آنجا قضاى حاجت میکردند گذاشتى ، سگى آمد او را بوئید و تو ترسیدى که او را بخورد سنگى انداختى آن سنگ بر سر آن طفل آمده شکست و تو و مادرت بر سر او رفتید و مادرت از جامه خود پارچه اى جدا کرد سر او را بست بعدا او را گذاشتید و رفتید و ندانستید که حال او چه شد.
  34. دخترچون اینها را از آنحضرت شنید ساکت شد، حضرت فرمود: بگو اینمطالب درست و صحیح است یا نه ؟ گفت بلى . والله یا امیرالمؤ منین که این امر را غیر از من و مادرم کسى نمیدانست حضرت فرمود که خدا مرا بر این امر مطلع نمود،
  35. بعد حضرت فرمود که چون شما آن طفل را گذاشتید در صبح آنشب بنو فلان آمده و او را برده و تربیت کردند تا بزرگ شد و با ایشان بکوفه آمد
  36. و این مرد همان طفلست که با تو ازدواج نموده ، پس این پسر تو است نه شوهرت بعد حضرت به جوان فرمود که سرت را بگشاى چون گشود اثر شکستگى بر آن ظاهر بود. آنگاه فرمود: حقتعالى پسر ترا از آنچه بر او حرام بود نگاه داشت اینک با فرزند خود برو که میان شما نکاح صورت نمیگیرد.
  37. فرمایش على علیه السلام راجع به علم و دانش خود
    ((سید رضى )) میگوید که امیرالمؤ منین علیه السلام به جندب فرمود: هیچکس از علم الهى و علمى که خدا به پیغمبرش داده از من داناتر نیست تنها من هستم که علوم نبوى را میدانم .
  38. و نیز حضرتش فرمود: قسم بآن خدایى که على را آفرید هر سئوال از هر قومى و هر حادثه اى که در آن صدها نفر شرکت داشته باشند در هر زمان و هر مکان که باشد و هر پرسشى که از گذشته و آینده جهان بکنید از هر گونه علم و دانش و سانحه اى که رخ داده یا بعدا رخ دهد من شما را خبر میکنم و حقیقت حال شما را بشما میگویم .
  39. این فرمایش را جز على کسى نمیتوانند بگوید چه دانش و علم مردم از خلق است ولى علم على از وحى و الهام الهى سرچشمه گرفته و از منبع علوم غیبى سیراب گشته است لذا نقشه جهان آفرینش زیر نظر على بود و بتمام جزئیات خلقت واقف و بینا و از کلیه حوادث و سوانح عالم مطلع بود و آنروز که نه بغداد ساخته شده بود و نه بنى عباس بودند از ساختمان شهر بغداد و دوران پادشاهى بنى عباس ‍ و احوال و انتهاى ایشان و نیز از آمدن ((مغول )) و آمدن ((هلاکوخان )) بغداد خبر داد.و...
  40. لذا روزى که هلاکوخان بغداد را محاصره کرد و اهل حله آمدند و خبر فتح و پیروزى را دادند و آنچه را آنحضرت فرموده بود بعرض هلاکوخان رسانیدند و خط امان گرفتند. بعضى از معاندین در اینمقام مناقشه کرده اند که بموجب نص قرآنى که میفرماید: وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو(7)      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم       

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

          18-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  ششم ...

  1. گفتم روزه هستم ولى از براى شما عذرى هست که افطار میکنید؟ گفت کار من داستانى دارد، آنگاه شرح داده که هارون بطوس آمد و شبى مرا خواست نزد او رفتم ، دیدم شمعى روشن و شمشیرى در دست دارد و غلامى مقابل او ایستاده بمن گفت اطاعت تو از ما تا چه حد است ؟ گفتم بجان و مال ، سر بزیر انداخت و مرا مرخص کرد.هنوز در بستر خواب استراحت نکرده بودم که باز غلام هارون آمد که خلیفه مرا میخواهد، نزد هارون رفتم باز بمن گفت ، تا چه حد بما خدمت میکنى ؟ گفتم جان و مال و اهل و عیالم در اختیار تست ، دوباره سر بزیر انداخت و مرا مرخص کرد، برگشتم کمى استراحت کردم
  2. باز غلام آمد و گفت : اجب امیرالمؤ منین ، با کمال وحشت و اضطراب برخاستم رفتم ولى سرنوشت خود را نمیدانستم در آن تاریکى شب چه خواهد شد هارون سر بلند کرد باز همان سئوال را نمود گفتم بجان و مال و اهل و عیال و دین ترا اطاعت میکنم
  3. هارون خندید و گفت این شمشیر را بگیر و آنچه این غلام به تو گفت انجام بده ، من و خادم بیرون آمدیم غلام مرا بخانه اى برد که چهار زاویه داشت و در هر زاویه زندانى بود که در هر یک بیست نفر سید را زندانى کرده بودند و چاهى در وسط حیاط حفر کرده حاضر مهیا بود،
  4. غلام آمد در زاویه اول را گشود بیست سید علوى جوان خوش سیما داراى گیسوان بلند و برخى سالخورده و نورانى بودند، بمن گفت اینها را گردن بزن آنها را در قید و زنجیر بودند یک یک آوردند و من گردن زدم ، زاویه دوم و سوم را گشود
  5. به همین ترتیب سادات علوى و حسنى و حسینى را یکایک آورده و بمن گفت باید گردن بزنى تا آخرى که پیرمردى بود بسیار نورانى و روشن ضمیر بمن گفت واى بر تو جواب جدم پیغمبر را چه میدهى که اولاد او را چنین گردن میزنى ، خواستم خوددارى کنم غلام بر من نگاهى غضب آلود کرد، بالاخره او را هم گردن زدم و بدن آنها را در چاه انداختم و پس از کشتن این شصت نفر سید در یکشب دیگر نماز و روزه براى من چه فایده اى دارد.
  6. خلفاى بنى عباس بدین روش علویانرا بدست میآوردند و محو و نابود میکردند و گمان میکردند که با کشتن سادات علوى دودمان و سلطنت آنها تا قیامت باقیست در حالیکه ابواب طعن و لعن را بسوى خود گشودند و با حداکثر بیست سال سلطنت و خلافت مرتکب بزرگترین جنایات گردیدند
  7. و تاریخ اسلام را با اعمال خود ننگین و لکه دار کردند حال خوبست که سر از قعر جهنم بیرون آوردند و ببینند که از نسل خودشان کسى باقى نمانده ولى سادات زنده و جاوید و کثیرالاولاد شدند که مینویسند اکنون بالغ بر پنج میلیون سادات علوى در روى زمین زندگى میکنند.

 

  1. مجلس ششم : السلام علیک یابن رسول الله سلام بر تو اى پسر رسول خدا.....
  2. حمید بن قحطبه) والى خراسان ) بدستور هارون 60 سید را کشت و هارون بپاداش این عمل حکومت خراسانرا با قصریکه در طوس داشت باوبخشید ولى این حمید سالها درگیر فکر و الم کار خود بود و ...
  3. چون حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام از مدینه به بدعوت مامون به مرو تشریف برد مرکز پذیرایى آنحضرت در طوس باغى بود که قصر هارونى میگفتند. امام رضا علیه السلام آن باغ بزرگ را خرید و همان منطقه اى است که امروز بست بالا و پائین و فلکه شمالى و جنوبى تا ((باغ رضوان )) و نزدیک ((قبر طبرسى )) و از طرف دیگر باغ دفتر ((آستان قدس رضوى )) میباشد که همه جزو باغ و ملک خاص حضرت رضا بود و حمید هم خسرالدنیا و الاخره شد.همین...
  4. ظلم و ستم و کشتارهاى ظالمانه بنى امیه و بنى عباس باعث شد که سادات از وطن اصلى خود که حجاز بود باطراف پراکنده شدند و اکثر آنان بطرف ایران آمدند مخصوصا بعد از آمدن حضرت رضا علیه السلام بایران که گمان میکردند در پناه حضرت رضا خواهند بود و پس از آنحضرت در کوهستانها و دهکده ها پناهنده شدند تا از دنیا رفتند.
  5. بسیارى از این امامزادگان محترم جلاء وطن نمودند و مخفى بودند تا از دنیا رفتند ...
  6. آنچه در کتاب عمدة الطالب نقل شده که محمدبن محمدبن زیدبن على بن الحسین علیه السلام به پدرش گفت : من دوست دارم که عمویم جناب ((عیسى بن زید)) را ببینم ،
  7. فرمود به کوفه میروى و در فلان محل مى نشینى شخص گندمگونى از آنجا میگذرد که به پیشانیش آثار سجود است شترى دارد که دو مشک آب بر او حمل کرده و قدمى بر نمیدارد مگر آنکه تکبیر و تسبیح و تهلیل و تقدیس خدا را میکند، همان شخص عموى تو عیسى است ،
  8. جناب ((محمد بن زید)) گفت :من بکوفه رفتم و در همان موضع نشستم دیدم شخصى متصف به همان اوصاف از راه عبور کرد و پس برخاستم دست و پاى او را بوسیدم ، عیسى فرمود تو کیستى ؟ گفتم برادرزاده تو محمد بن محمد هستم ،
  9. پس شترش را خوابانید و در سایه دیوارى نشست و از احوال اقارب و دوستانش که در مدینه بودند، سئوال کرد بعد از من خداحافظى کرد
  10. و فرمود دیگر اینجا نزد من نیایى که من میترسم مشهور شوم و مردم مرا بشناسند چه از روزى که وارد اینشهر شدم تا کنون مردم مرا نشناخته اند که من پسر چه شخصى هستم .و...
  11. نقل فرموده اند که این عیسى در ایامى که در کوفه بود عیالى اختیار نمود خداوند دخترى باو مرحمت فرمود تا اینکه دختر بزرگ شد
  12. جناب عیسى را هم براى بعضى از سقاهاى کوفه آب کشى میکرد آن سقا پسر جوانى داشت بخیال افتاد که دختر عیسى بن زید را از براى جوان خود خطبه نماید در حالیکه نمیدانست جناب عیسى از چه طایفه اى میباشد و نسبش به چه محترمى میرسد،
  13. مادر این جوان براى خواستگارى بمنزل عیسى رفت ، زوجه عیسى که فهمید دختر او را براى سقایى میخواهند آنهم بسیار ازین وصلت خوشحال شد به شوهرش جناب عیسى گفت که باید این وصلت انجام داده شود عیسى بن زید متحیر شود تا بالاخره آندختر از دنیا رفت ،
  14. عیسى خیلى محزون شد و در فوت او بسیار گریه کرد، یکى از دوستانش که او را میشناخت باو گفت اگر از من سئوال میکردند که اشجع اهل زمین کیست من ترا نشان میدادم و حالا مى بینم که در فوت دختر چنین جزع و اضطراب میکنى ،
  15. عیسى فرمود بخدا جزع من از فوت ایندختر نیست ، بلکه به آن جهت است که ایندختر مّرد و ندانست که پاره تن پیغمبر و از نسل فاطمه علیهم السلام است تا اینکه جناب عیسى بن زید در کوفه در سن شصت سالگى از دنیا رفت در صورتیکه نصف عمر خود را از خوف بنى عباس ‍ پنهان بود.
  16. از این قبیل قضایا زیادست ، و مى فهمیم که سادات تا چه اندازه در فشار بودند و چه بسیار از آنها از دنیا رفتند و ابدا شناخته نشدند که سید اولاد پیغمبر میباشند.
  17. فرار قاسم موسى بن جعفر علیه السلام از ترس هارون الرشید
    از جمله کسانى که در زمان حکومت هارون الرشید فرارى شد و پنهان بود تا از دنیا رفت جناب قاسم موسى بن جعفر علیه السلام بود که از ترس جان خویش بطرف شرق متوارى گشت ،
  18. روزى در کنار فرات راه میرفت چشمش به دو دختر کوچک افتاد که با یکدیگر بازى میکردند یکى از آنها براى اثبات ادعاى خود بدیگرى میگفت بحق میرصاحب بیعت در روز غدیرخم اینطور نیست ،
  19. قاسم جلو رفت و پرسید منظورت از این امیر کیست ؟ دختر گفت برادرم ابوالحسن پدر امام حسن و امام حسین علیه السلام است قاسم خشنود شد که بمحل دوستان اجداد خود رسیده است ،
  20. گفت آیا مرا بسوى رئیس این قبیله راهنمایى میکنى ، دختر جواب داد آرى ، پدرم رئیس این قبیله است
  21. قاسم از عقبش حرکت نمود و او پدر خود را به قاسم معرفى کرد، سه روز با کمال احترام و پذیرایى شایسته در آنجا ماند،
  22. روز چهارم ، پیش شیخ و رئیس قبیله رفت ، گفت من از کسى شنیده ام که از پیغمبر نقل میکرد، میهمان بودن سه روز است بعد از آن هر چه بخورد از باب صدقه و انفاق خواهد بود باینجهت دوست ندارم که از صدقه استفاده کنم ، تقاضا دارم مرا بکارى وادارى تا آنچه میخورم صدقه نباشد، شیخ گفت کارى براى شما تهیه میکنم ولى قاسم درخواست کرد که آب دادن مجلس خود را به او واگذار کند شیخ پذیرفت
  23. مدتى قاسم در آنجا به همین کار اشتغال داشت تا اینکه نیمه شبى شیخ قبیله از اطاق بیرون آمد، قاسم را دید که به پیشگاه پروردگار دست نیاز دراز کرده و با توجه به مخصوصى چنان غرق دریاى مناجاتست که هیچ چیز او را بخود مشغول نمیکند، از دیدن حال قاسم محبتى از او در دلش جاى گرفت ،
  24. صبحگاه که شد بستگان خود را جمع کرد گفت میخواهم دخترم را باین مرد صالح تزویج کنم ، همه قبول کردند، دختر خود را بازدواج او درآورد خداوند از آن زن به قاسم دخترى عنایت کرد، آن بچه دوران کودکى را تا سه سال گذرانید در اینموقع قاسم مریض شد و بیماریش شدید گردید،
  25. روزى شیخ بالاى سر قاسم نشسته بود از خانواده و فامیل او سئوال میکرد، جوابهایى داد که شیخ را وادار به توجه بیشترى کرد، ناگاه گفت فرزندم شاید تو هاشمى هستى ،
  26. گفت من قاسم بن موسى بن جعفرم بدون واسطه فرزند امام هفتم میباشم پیرمرد بر سر و صورت زد و گفت چه شرمنده گشتم پیش پدرت موسى بن جعفر. قاسم پوزش خواست و گفت تو مرا گرامى داشتى و پذیرایى کردى با ما در بهشت خواهى بود
  27. ولى من سفارشى دارم بعد از آنکه از دنیا رفتم مرا غسل و کفن نموده دفن کردى موسم حج که رسید شما و زوجه ام با دخترکم که یادگار منست براى زیارت خانه خدا حرکت کنید
  28. پس از انجام مراسم حج در مراجعت وقتى که بمدینه رسیدید دخترم را اول شهر پیاده کنید و بهر طرف خواست برود مانع نشوید شما هم پشت سر او بروید، بر در منزل بزرگى میرسد همانجا خانه ماست داخل میشود در آنجا فقط زنهاى بى سرپرست بسر میبرند و مادر من در میان آنها میباشد.
  29. قاسم از دنیا رفت تمام سفارش و وصیتهاى او را انجام دادند، پس از مراسم حج بمدینه بازگشتند پیرمرد دختر را بزمین گذاشت او هم شروع براه رفتن کرد تا بر خانه بزرگى رسید، داخل شد شیخ با دخترش بر در منزل ایستادند همینکه زنان چشمشان باین دختر کوچک افتاد
  30. هر یک از این گل نوشکفته سئوالى میکردند ولى آن بچه یتیم اشک میریخت و بصورت آنها با دقت نگاه میکرد، مادر قاسم که چشمش باین دختر افتاد شروع بگریه کرد او ار در آغوش گرفت و همى بوسید.
  31. گفت بخدا قسم این بازمانده پسرم قاسم است ، زنها شگفت زده پرسیدند از کجا میدانى گفت زیرا شباهت تامى به پسرم دارد، آنگاه دخترک گفت مادر و پدربزرگم بر در منزلند میگویند بعد از آنکه مادر قاسم از حال فرزندش باخبر شد سه روز بیشتر زندگى نکرد، مدفن جناب قاسم در شش فرسخى حله معروف است .                           
  32. علامه مجلسى میفرماید از جمله امامزاده هایى هم که جلالت قدرش معلومست و هم موضع قبرش؛ امامزاده قاسم فرزند موسى بن جعفر علیه السلام است که قبرش در هشت فرسخى هله زیارتگاه عامه خلق است
  33. و سید بن طاووس ترغیب زیادى بزیارت او نموده است  پایان مجلس  ششم. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم       

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

          17-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  ششم ...

  1. مجلس ششم : السلام علیک یابن رسول الله                          سلام بر تو اى پسر رسول خدا.....
  2. آیه دوم که دلالت دارد ایندو بزرگوار فرزند پیغمبرند  حقتعالى میفرماید: و وهبنا له اسحاق یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین . (84/  ، 85/ ا نعام)
  3. ما به ابراهیم ، اسحاق و یعقوب دادیم همه را راهنمایى کردیم و نوح را پیش از ابراهیم و فرزندش داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت نمودیم و همچنین نیکوکاران را پاداش خواهیم داد و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس همه از نیکوکارانند.
  4. ((عیاشى )) از ((ابى الاسود))  روایت کرده که حجاج شخصى نزد یحیى بن معمر فرستاد و باو پیغام داد، شنیده ام تو عقیده دارى که امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) فرزندان پیغمبرند و گفته اى که اینمطلب در قرآن میباشد، من قرآن را از اول تا آخر خواندم چنین چیزى ندیدم .
  5. یحیى در جواب گفت آیا درسوره انعام نخوانده اى و من ذریته داود و سلیمان تا آنجا که میگوید یحیى و عیسى از ذریه ابراهیم نیست ؟ گفت چرا، گفت عیسى عیسى با آنکه پدر نداشت از ذریه ابراهیم خوانده شده همینطور است امام حسن و امام حسین . (علیه السلام )
  6. در عیون اخبارالرضا از حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام ماءثور است که حقتعالى عیسى را از طریق مریم به ذرارى انبیاء ساخت و ما اهلبیت را از طرف مادرمان فاطمه الزهرا علیهاالسلام به ذرارى حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم  ) ملحق ساخت .اخبارى که از طریق شیعه و سنى رسیده که حسن و حسین علیهماالسلام فرزندان پیغمبران بسیار است و ما بعضى از آنها را نقل میکنیم .
  7. روایت اول :                                                                                                                       در صحیح بخارى یکى از کتب معتبر اهل سنت از ابى بکر نقل میکند که گفت : سمعت النبى صلى الله علیه و آله و هو على المنبر و الحسن الى جنبه ینظر الى الناس مرة اولیه مرة و یقول ابنى هذا سید و لعل الله ان یصلح به بین فئتین من المسلمین .
  8. شنیدم که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) در حالیکه بر منبر بوده و حسن در پهلوى او نشسته بود و گاهى بمردم نظر میکرد و گاهى بسوى حسنش و میفرمود: این پسر من سید است . یعنى امام واجب الاطاعة است . و خداوند به واسطه او بین دو طایفه از مسلمین را اصلاح خواهد کرد.                                                                                    این روایت اشاره بصلح حضرت حسن و معاویه است و اینکه این روایت معاویه و اهل شام را مسلم خطاب فرموده مراد اسلام ظاهریست که تکلم به شهادتین میکردند و الا کفر معاویه مسلم است چنانچه شرح آن بعدا خواهد آمد.
  9. روایت دوم
    در صحیح ترمذى ((اسامة بن زید)) نقل میکند: قال طرقت لنبى صلى الله علیه و آله ذات لیلة فى بعض الحاجة فخرج النبى صلى الله علیه و آله و هو مشتمل على شى ء لا ادرى فلما فرغت من حاجتى قلت ما هذا الذى انت مشتمل علیه فکشفه فاذا حسن و حسین علیهماالسلام على ورکه فقال هذان ابناى و ابنا بنتى اللهم انى احبهما فاحبهما و احب من یحبهما .
  10. اسامة بن زید میگوید شبى براى حاجتى خدمت پیغمبر رفتم در خانه را کوبیدم حضرت خودش تشریف آورد و با خود چیزى داشت که من ندانستم آن چیست چون کارم با آنحضرت تمام شد عرض کردم این چیست که با خودتان دارید، چون حضرت بمن نشان داد دیدم حسین و حسن هستند که روى ران آنحضرت بودند آنگاه بمن فرمود اینها دو پسران  دختر منند خدایا من اینها را دوست دارم و تو هم دوست دار ایشانرا دوست بدار کسى را که دوستدار ایشان باشد.
  11. روایت سوم
    ترمذى در صحیح خود از یوسف بن ابراهیم نقل میکند که انه سمع انس بن مالک یقول سئل رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اى اهل بیتک احب الیک قال الحسن و الحسین و کان یقول و لفاطمة ادعى ابنى فیشمهما و یضمهما الیه . انس گفت که از رسول خدا سئوال کردند کدامیک از اهل بیت شما نزد شما محبوبتر است ؟ فرمود حسن و حسین .
  12. رسم آنحضرت چنان بود که به فاطمه میفرمود: پسران مرا بخوان ، چون حسنین میآمدند آنها را در بر گرفت و ایشان را میبوئید.
  13. روایت چهارم
    ابن حجر در صواعق نقل میکند که پیغمبر ((صل الله علیه وآله وسلم )  ) فرمود: دو پسر من حسن و حسین سید جوانان بهشتند ولى پدر آنها بهتر از آنهاست .
    و نیز روایت میکند که رسول خدا فرمود: هارون دو پسر خود را شبر و شبیر نام نهاد و من پسرانم را حسن و حسین نام گذاردم
  14. روایت پنجم
    ((شیخ سلیمان حنفى )) در کتاب ((ینابیع المودة )) از عبداله بن شداد نقل میکند که گفت : رسول خدا براى ادا نماز مغرب یا نماز عشاء آمد و حسن و حسین را بر دوش خود سوار نموده بود چون مهیاى نماز شد آنانرا بر زمین گذاشت و تکبیر نماز را گفته وارد نماز شد و سجده را بسیار طولانى فرمود که من سر بلند کردم دیدم آندو طفل بر دوش پیغمبر سوارند، مجددا بسجده رفتم چون نماز تمام شد مردم عرص کردند یا رسول الله سجده را طولانى فرمودى تا بحدیکه ما گمان کردیم وحى نازل شده یا اتفاق دیگرى رخ داده است فرمود: هیچیک از اینها که شما گفتید نبود بلکه فرزندان من بر پشت من بودند و نخواستم که آنها را بر زمین گذارم تا اینکه خودشان پائین آیند.
  15. روایت ششم
    در اکثر تفاسیر شیعه و سنى نقل کرده اند که ((عاص بن وایل سهمى )) در نزدیک باب ((بنى سهم )) وجود مبارک پیغمبر را ملاقات کرد، مدتى با یکدیگر سخن میگفتند بعد از جدا شدن عاص بن وایل بمسجدالحرام وارد شد جمعى از بزرگان قریش که در مسجد نشسته بودند از او پرسیدند با که سخن میگفتى ؟ گفت با این ابتر صنوبر، چه عادت عرب این بود که هر کس پسر نداشت او را ابتر میگفتند یعنى اقطع است و از او عقبى نخواهد ماند و صنوبر شخصى است که او را فرزند و برادر نباشد و
  16. در آن ایام پسر آنحضرت که عبدالله نام داشت و ملقب بطاهر و از خدیجه بود درگذشته و خاطر مبارک پیغمبراندوهناک شده بود، در آنحال جبرئیل نازل شده سوره کوثر را آورد و گفت دلتنگ مباش از اینکه ترا ابتر خوانند، ما فرزندان بسیارى بتو عطا کنیم که در اقطار عالم مکانى نباشد مگر آنکه جماعتى از فرزندان و نسل تو در آنجا باشند.در روز عاشورا که بنى امیه حضرت سیدالشهدا را شهید کردند جز فرزندش على بن الحسین امام سجاد کسى باقى نماند، خداوند از نسل آن یکنفر عالم را پر کرد –
  17. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) اکنون اى رسول ما به شکرانه این نعمت براى خدا به نماز و طاعت و قربانى و اعمال حج بپرداز، که دشمنان بدگو و عیب جویان تو نسل بریده خواهند بود و در جهان از ایشان و اعقابشان اثرى باقى نخواهد ماند.
  18. این دلیلى است که خداوند در این سوره میفرماید: ما به تو کوثر دادیم ، یعنى اولاد و نسل زیادى به تو عنایت کردیم و این مسلم است که نسل پیغمبر از حسن و حسین بوده پس این دلیلى است که آندو بزرگوار فرزندان پیغمبر بوده اند.
  19. تعداد فرزندان پیغمبر
    در اصول کافى است که وجود مبارک رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم )  از خدیجه کبرى سه پسر و چهار دختر داشتند که جناب قاسم و زینب و رقیه و ام کلثوم قبل از بعثت متولد شدند و جناب طیب و طاهر و فاطمه زهرا که بعد از بعثت متولد گردیدند.
  20. از مناقب ابن شهر آشوب مستفاد میگردد که حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله از خدیجه کبرى دو پسر داشت و چهار دختر، قاسم و عبدالله آندو را طیب و طاهر میگفتند و از این عبارت معلوم میگردد که طاهر لقب قاسم و طیب لقب عبدالله بوده است .
  21. در بحار نقل میکند که طاهر و طیب هر دو لقب جناب عبدالله است و از سایر زوجات آنحضرت ابدا اولادى نشد مگر جناب ابراهیم که از ماریه قطبیه بود، پس آنحضرت دختر داشتند و سه یا چهار پسر و تمام اولادهاى آنحضرت در مکه متولد شدند مگر ابراهیم که در مدینه متولد شد.
  22. و نیز تمام اولادان آنحضرت در زمان حیات آنحضرت از دنیا رفتند غیر از فاطمه زهرا سلام الله علیها که چندى بعد از آنحضرت از دنیا رحلت فرمود.
    پس مسلم شد که اولادان آنحضرت هر چه در دنیا فعلا موجودند از نسل حسن و حسین علیهماالسلام میباشند.
  23. مورخین مینویسند که یزید بن معاویه ملعون در سن سى و هشت سالگى بدرک جهنم واصل شد در حالیکه داراى سیزده پسر و چهار دختر بود و امروز یکنفر از نسل یزید در تمام دنیا پیدا نمیشود ولى در روز عاشورا یک پسر از حسین علیه السلام باقى ماند بنام على بن الحسین امام سجاد علیه السلام و دو دختر که سکینه و فاطمه بودند و امروز کمتر مجلسى است که منعقد شود و چند نفر از اولادان فاطمه در اینمجلس نباشند، پس در حقیقت این یکى از معجزات قرآنست که میفرماید: انا اعطیناک الکوثر، به تو خیر کثیرى دادیم که آن وجود فاطمه است نسل شما از او باقى خواهد ماند.
  24. اگر در بین ما مردى بمیرد و اولاد او منحصر به یک یا چند دختر باشد پس از آنکه دخترها از دنیا رفتند میگویند او قطع اگر چه آن دخترها داراى اولاد باشند چه آن اولادها انتسابشان به پدر است و اگر بگویند این مرد ابتر است جا دارد و روى همین حساب هم وجود مبارک پیغمبر را ابتر میگفتند و نظرشان این بود که پیغمبر پسرى نداشت که جانشین او بشود، خداوند در بین سى و دو نفر از اولادهاى امیرالمؤ منین علیه السلام نسل پیغمبر را در دو اولاد فاطمه یعنى حسن و حسین قرار داد و سایر اولادهاى پیغمبر را از نسل پسر و دختر در زمان حیات آنحضرت از دنیا برد بعلت اینکه بعد از پیغمبر اختلاف در خلافت پیدا نشود و مردم نگویند اولاد پیغمبر ولى بجانشینى آنحضرت هستند تا داماد و ابن عم آن بزرگوار.
  25. مخالفت بنى امیه با فر زندان پیغمبر
    بزرگترین مخالفت و منکر فرزندان پیغمبر بنى امیه بودند که به عمال و پیروان خود دستور میدادند در بین مردم شایع سازند که حسنین اولاد پیغمبر نیستند و اولاد دختر را نمیتوان فرزند خواند در صورتیکه که در صدر اسلام بیشتر صحابه از قبیل : ابن عباس ، عبدالله بن عمر، زید بن ارقم ، جابر بن عبدالله انصارى و دیگران به آن دو آقا زاده میگفتند یابن رسول الله .
  26. حتى وقتى شمر براى بریدن سر آنحضرت روى سینه آن بزرگوار نشست گفت : گواهى میدهم که تو زاده پیغمبرى و پسر دختر او هستى با وجود این سرت را میبرم .
    پیغمبر فرمود: فرزندان هر مردى بقوم و قبیله پدرى خود منتسب میشوند فرزندان فاطمه که پدرشان من هستم و به من منسوب میباشند.
  27. و نیز فرمود: خداى تعالى فرزندان هر پیغمبرى را از صلب او قرار داده مگر فرزندان مرا که از صلب من و صلب على بن ابیطالب آفریده است .
  28. قتل عام سادات علوى
    حکومت اموى و آل مروان مبغوضترین دولتها و منفورترین حکومتهاى عربى بوده است ، نه تنها با علویان و ذریه فاطمه دشمنى داشته داشتند، بلکه اصلا با اسلام و مردان حق و پاکدل مخالفت مى ورزیدند و بقدرى از بنى هاشم و مردان خوب کشتند و زیر خاک نمودند که جاى شرح آن نیست ان شاء الله در جاى خود بعضى از فجایع آنها را نقل میکنیم .
  29. امویان دشمن دیرین بنى هاشم و بدخواه و بدکینه و بیخرد بودند و بمقتضاى هیئت ناپاک و درمان خود مرتکب چنان جنایاتى گردیدند ولى بنى عباس چه عذرى داشتند؟ آنها در نسب و خون مشترک با بنى هاشم بودند پس چرا آن جنایات را با اولاد فاطمه کردند.
  30. مثلا چون منصور دوایقى بر حکومت مستقر شد و خواست شهر بغداد را بسازد و مرکز خلافت را از حیره رصافه به بغداد منتقل سازد و دستور داد هر جا که سیدى از اولاد علوى خواه حسنى یا حسینى بزرگ یا کوچک دیدند، مخصوصا اگر پسر بود در هر سن و سالى او را دستگیر کرده به بغداد بفرستند.
  31. منصور گروهى از بدطینتان دربارى را براى جاسوسى و دستگیرى سادات علوى به حجاز و کوفه و بصره فرستاد تا جوانان سادات علوى و فاطمى را گرفته به بغداد بفرستند این مردمان پست براى ریاست چند روزه دنیا شبانه در خانه ها میریختند و تمام اتاقها و سایبانهاى خانه ها را جستجو میکردند
  32. و هر کجا سیدى بود میگرفتند و بى هیچ رحم و شفقتى آنها را به بغداد میآوردند و مبلغى جایزه میگرفتند در حقیقت خون آنها را به خلیفه میفروختند و او هم دستور میداد که این سادات بیگناه را در میان بناها بگذارند و روى آنها را بپوشانند اکثر ستونهاى مجوف شهر بغداد از سادات علوى پر شده بود.
  33. کودک حسینى
    روزى یکى از عمال جاسوسى بنى عباس که در جستجوى سادات علوى بود به پسرى کوچک در کمال حسن و ملاحت بود برخورد که موهاى سیاه و بسیار زیبایى داشت ، این کودک یکى از اولاد امام حسن مجتبى علیه السلام بود، جاسوس او را گرفته به بغداد آورد و بدست بنایى سپرد که مشغول بالا بردن دیوار بود باو تکلیف کرد که باید او را در میان دیوار بگذارى و روى آنرا بپوشانى و اصرار داشت که در حضور من باید این ستون از گچ و آجر بالا رود و این سید حسنى را در میان آن بگذارى
  34. شخص بنا که این طفل معصوم را دید بر حالت مظلومیت او رحم کرد و در حالیکه ناگزیر بود کودک را در میان ستون گذاشت و آهسته باو گفت نگران مباش من براى تو راه نفس میگذارم و شب که دشمن متوجه نباشد تو را بیرون میآورم .
  35. بنا کار خود را بپایان برد و شب که شد آمد و آن طفل را از میان ستون بیرون آورد و سر ستون را باز پوشانید و به آن کودک گفت من براى خدا و احترام جدت رسول خدا تو را نجات دادم راضى مباش که من و زن و فرزندم کشته شویم اگر تو خود را در جایى پنهان نکنى و جاسوسان منصور بفهمند مرا با زن و فرزندم خواهند کشت ، تو بمنزلى برو که بتوانى خود را مخفى کنى و از جدت رسول بخواه که شفاعت مرا در روز قیامت بکند و قدرى هم از گیسوان او را بریده به گچ آلوده کرد که اگر خواستند نشان دهد.
  36. آن کودک حسنى هم گفت منهم از تو توقعى دارم و آن اینست که از موهاى من قدرى بچینى و به مادرم که در فلان نقطه در انتظار منست از حال من خبر دهى تا بداند که من زنده هستم ولى گریخته ام او هم پذیرفت .
  37. طفل ناپدید و بنا بدبنال مادر رفت و او را یافت ، دید چند نفر زن گرد یکدیگر نشسته مشغول گریه هستند، شناخت که آن زنى که بیشتر گریه میکند مادر آن کودک است ، نزد او رفت و جریان فرزندش را گفت او قدرى آرام گرفت .
  38. گفته اند این کودک حسین بن زید بود که بخانه امام جعفر صادق علیه السلام پناه برد و مخفى شد و در مدت عمر بعبادت و علم پرداخت و امام صادق علیه السلام او را تربیت فرموده و بقدرى گریه میکرد که معروف به ((ذى العیره )) شد و در سال صد و سى و پنج از دنیا رفت و در حله مدفون شد و قبر او در حله معروف و محل زیارت عرب و عجم است ،
  39. امامزاده طاهر که در صحن حضرت عبدالعظیم داراى قبه و بارگاه میباشد از اولاد ایشانست و به سه واسطه بجناب حسین میرسد.
  40. قتل شصت سید علوى بفرمان هارون
    علامه مجلسى در ((بحار)) نقل میکند که ((عبیدالله بزاز نیشابورى )) گفت من با ((حمید بن قحطبه )) والى خراسان دوست بودم و در ماه رمضان به طوس رسیدم حمید بدیدن من آمد، منهم نزدیک ظهرى به منزل او رفتم ، آفتابه لگن آوردند دست شستم و سفره آوردند متوجه شدم که ماه رمضان است ، گفتم روزه هستم ولى از براى شما عذرى هست که افطار میکنید؟ اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۰
آبان

                 بسم الله الرحمن الرحیم       

                               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

               14-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  پنجم ...

  1. مجلس پنجم : السلام علیک یابن رسول الله
    سلام بر تو اى پیغمبر خدا:شرح لفظ یابن رسول الله
  1. نزد شیعه اثنى عشرى که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دو فرزند بزرگوار پیغمبرند ولى چون بعضى از اهل سنت و جماعت مخالف اینموضوع میباشند لذا باید اینمطلب را با ادله اى که نزد آنها معتبر است ثابت کنیم ، دلیل از قرآن و نیز اخباریست که شیعه و سنى در کتب معتبر خود نقل کرده اند.
  2. - آیه اول : در اثبات اینکه حسنین اولاد پیغمبرند
    حقتعالى میفرماید: فمن حاجک فیه من ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین . ((آل عمران - 61))
  3. -در آیات قبل از این آیه شرح حال حضرت عیسى آمد. نصاراى نجران اعتراض کردند که اى محمد چرا عیسى را دشنام میدهى و نام بندگى بر او مى نهى ، زا تو پسندیده نیست .
  4. حضرت رسول فرمودند: پناه میبرم از اینکه نام عبدالله بر عیسى دشنام باشد او بنده اى است که از طرف خدا بسوى خلق فرستاده شده و اینکه شما نصارى او را پسر خدا میدانید اشتباه است . بزرگ رؤ ساى نجران غضبناک شده گفت : هرگز دیده اى که فرزندى بى پدر خلق شود؟
  5. حقتعالى این آیه را فرستاد که :ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون . ((آل عمران - 59))
    شما خلقت حضرت آدم را از خاک قبول دارید و به نظر شما بعید نمیآید، پس چرا استعباد میکنید که عیسى بدون پدر از خون خلق شود، حضرت آدم که نه پدر داشت ، نه مادر، ولى عیسى که مادر داشت پس قصه خلقت آدم عجیب تر از خلقت عیسى میباشد.
    بعد از این بیان حقتعالى میفرماید: فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم .
  6. پس هر که از نصارى در باب عیسى با تو خصومت و مجادله نماید، و از ضلالت و جهالت بر نگردد و بر اعتقاد خود مصر باشد بعد ما جائک من العلم . پس از آنکه آیات و بیناتى بر تو آمد که موجب علم و یقین توست بر اینکه عیسى برگزیده خدا بر خلق است . فقل تعالوا ابنائنا و ابنائکم پس به آنان بگو که براى مباهله پسران خود را بیاورید، ما هم پسران خود را میآوریم و نسائنا و نسائکم ما زنان خود و شما زنان خود را بیاورید و انفسنا و انفسکم ما کسانى را که از غایت نزدیکى بما مثل خود ما میباشند میآوریم و شما هم نزدیکان خود را که به همین قسم باشند بیاورید ثم نبتهل پس لعنت کنیم بر آنکه دروغ میگوید فنجعل لعنة الله على الکاذبین لعنت خدا را براى دروغگو قرار دهیم .
  7. صلح نصاراى نجران با پیغمبر : در کتب تفسیر شیعه و سنى نقل شده که چون این آیه نازل شد، حضرت رسالت نصاراى نجران را طلبید و فرمود هر چند من بر حجت و دلیل میافزایم شما بر عناد و منازعه میافزائید اکنون بیائید بمباهله مشغول شویم تا حقتعالى محق را از مبطل و صادق را از کاذب ممتاز گرداند،
  8. ایشان گفتند امروز ما را مهلت بده تا بمنزل رویم و با یکدیگر در این امر مشورت کنیم بعد هر چه مصلحت باشد به آن عمل نمائیم .
    چون بمنزل رفتند ((عاقب )) که صاحب راى و عالم ایشان بود آنها را نصیحت کرد که با یکدیگر کمابره مکنید و اشخاص منصفى باشید زیرا بر شما ظاهر شد که محمد پیغمبر خداست .
  9. اسقف از جمله ایشان بود گفت : اى قوم اگر محمد فردا با عامه اصحاب خود بیرون آمد هیچ اندیشه نکنید و با او مباهله نمائید که او بر حق نیست و اگر با خواص اقرباء خود بیرون آید از مباهله او حذر کنید و بدانید که او پیغمبر بر حق است .
  10. روز دیگر صحابه در مسجد جمع شدند و هر کدام توقع داشتند که رسول خدا او را حاضر کند. آنحضرت فرمود: حقتعالى بمن فرموده که ار خواص اقارب و زنان و مردان و کودکان خود را ببرم که بدعاى ایشان عذاب نازل سازد پس دست امیرالمؤ منین را گرفت و حسن و حسین از پیش روى او میرفتند و فاطمه در عقب ایشان و حضرت به آنها فرمود من دعا میکنم شما آئین بگوئید.
  11. اسقف گفت اینها کیستند که با محمد آمده اند، گفتند: آن جوان پسرعم و داماد و آن زن دخترش و آن کودکان دخترزادگان اویند. اسقف با ترسایان گفت ببینید چگونه امیدوار بکار خود است که فرزندان و خواص خود را بمباهله آورده است . بخدا اگر او خوفى در این باب داشت هرگز ایشانرا اختیار نمیکرد و از مباهله حذر مینمود مصلحت نیست که ما با او مباهله کنیم اگر از خوف قیصر روم نبود من باو ایمان میآوردم ،
  12. حال باید با او مصالحه کنیم بر هر چه او خواهد و بعد که بشهر خود مراجعت کردید فکر کنید تا صلاح خود را در چه مى بینید.
    آن جماعت گفتند راى ما راى توست ، پس اسقف خطاب به آنحضرت گفت ما با شما مباهله نمى کنیم ولى مصالحه مینمائیم .
  13. رسول خدا (صل الله علیه وآله  ) بر دو هزار حله از حله هاى عراقى با آنها مصالحه نمود که قیمت هر حله چهل درهم و اگر زیاد و کم باشند قیمت آنرا حساب کنند که هزار حله در ماه صفر و هزار حله در ماه رجب بدهند بعلاوه سى زره آهنى و سى نیزه و سى اسب بپردازند تا بر دین خود باشند و مسلمانان با آنها جنگ نکنند.
  14. صلح نامه اى باین مضمون نوشتند و رفتند ((عاقب )) و ((عبدالمسیح )) در بین راه بآنها گفتند والله ما و شما میدانیم که محمد پیغمبر مرسل است و آنچه میگوید از نزد خداست بخدا هیچکس با هیچ پیغمبرى ملاعنه نکرد مگر آنکه مستاصل شد و از کوچک و بزرگ آنان یکى از زنده نماند، اگر شما مباهله میکردید هلاک میشدید و بر روى زمین هیچیک از نصارى باقى نمى ماندند بخدا قسم که من ایشان را نگاه کردم و رویهایى دیدم که اگر از خدا میخواستند که کوهها از مواضع خودش زائل شود البته میشد.
  15. بعد از مراجعت ایشان پیغمبر خدا (صل الله علیه وآله  ) فرمود: قسم به آن خدایى که جان محمد در قبضه قدرت اوست اگر اینها با من مباهله میکردند حقتعالى ایشانرا بصورت بوزینه و خوک مسخ میکرد و آتش بر ایشان فرو میریخت و همگى اهل نجران حتى مرغان بر درختهاى ایشان هلاک میشدند.
  16. بنابر نقل طنطاوى و روح البیان این جماعت نصارى نحران 60 نفر سواره بودند که چهارده نفر از اشراف و سه نفر آنها از اکابر قوم بودند که یکى امیر و اشمس ((عبدالمسیح )) و دیگرى مشاور صاحب راءى آنها بود که به او سید میگفتند و اسم او ((الایهم )) ((وسومى )) ((حبر)) و اسقف آنها که اشمس ((ابوحارثه بن علقمه )) بود.
  17. سلاطین روم به ابوحارث خیلى اهمیت میدادند و بواسطه علم و اجتهادى که در دین نصارى داشت از او تجلیل میکردند و امپراطور روم براى او کنیه هایى بنا کرده بود.
  18. چون این جماعت از نجران حرکت کردند ابوحارث برقاطرى سوار بود و پهلوى او هم برادرش ((کزربن علقمه )) سوار بود، در بین راه قاطر ابوحارث بر زمین خورد کرز ببرادرش گفت برادر صدمه اى به تو نرسد و هلاک تو بعد از هلاکت رسول خدا باشد، ابوحارث گفت مادرت هلاک شود این چه حرفیست که میگویى بخدا قسم این پیغمبریست که ما انتظار او را داشتیم . کرز گفت پس ‍ چرا باو ایمان نمى آورى در صورتیکه میدانى او پیغمبر است .
    گفت بجهت اینکه سلاطین عطایا و اموالى بما میدهند و اکرامهایى میکنند که اگر ما به محمد ایمان آوریم تمام این اشیاء و اموال را از ما میگیرند.
  19. این حرف در قلب کرز خیلى اثر کرد و پنهان میداشت تا مسلمان شد.
  20. بارى این جماعت وقتى بمدینه رسیدند بعد از نماز عصر در مسجد پیغمبر خدمت آنحضرت آمدند با صورتهاى خوب و لباسهاى فاخر.اصحاب پیغمبر قصد داشتند که نگذارند آنها داخل شوند، لکن پیغمبر آنها را از این عمل منع فرمود و آن جماعت را بطرف خود خواند آن سه نفر که امیر و سید اسقف باشند با رسول خدا صحبت کردند گاهى میگفتند عیسى خداست و گاهى مى گفتند پسر خداست و گاهى مى گفتند ثالث ثلثه است و دلیل آنها بر خدا بودن عیسى بدون پدر آمدن آنحضرت بود و دلایل دیگر اینکه :
  21. -((یحیى الموتى )) و تبرى الاکمه و الا برص (( و تخلق من الطین کهیه الطیر)) و فنتنفخ فیها و (( فتکون طیرا)) از این آیه مبارکه و بیان مفسرین چند مطلب مهم براى حقانیت شیعه اثبات میشود.
  22. اول - اثبات حقانیت رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم  )که اگر ذى حق نبود جراءت مباهله نمى نمود و علماء بزرگ مسیحى از میدان مباهله فرار نمیکردند لذا در آیه فرمود: فمن حاجک فیه من ما جائک من العلم ، یعنى بعد از آنکه شما علم به حقانیت و پیغمبرى خود دارى مباهله را با نصارى شروع کن .
  23. دوم - اثبات اینکه حسنین فرزندان رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) هستند.اجماع مفسرین بلکه جمیع امت بر اینست که مراد از ابنائنا حسین و حسن علیهماالسلام میباشند ابوبکر رازى گفته این آیه دلیلست که حسن و حسین پسران رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم )) هستند و پسر دختر شخص حقیقتا پسر اوست و اخبار عامه و خاصه هم بر این مدعا گواه است .
  24. حافظ ابونعیم و ابن حجر در صواعق و طبرانى در ترجمه حالات حضرت امام حسن (علیه السلام  ) و جمعى دیگر از علما عامه از خلیفه عمر بن خطاب نقل میکنند که گفت :انى سمعت رسول الله یقول کل حسب و نسب فمنقطع یوم القیامة ما خلاجسى و نسبى و کل بنى انثى عصبتهم لابیهم ماخلا بنى فاطمة انا ابوهم و انا عصبتهم .
  25. یعنى شنیدم از رسول خدا (صل الله علیه وآله  ) که فرمود هر حسب و نسبى روز قیامت قطع میشود مگر حسب و نسب من و عصبته هر اولاد دخترى از جانب پدر است مگر اولاد فاطمه من پدر و عصبته آنها مى باشم .
  26. خطیب خوارزمى و احمد بن حنبل و سلیمان بلخى حنفى در - ینابیع المودة - با مختصرکم و زیادى در الفاظ نقل میکنند که رسول اکرم  (صل الله علیه وآله  )) فرمودند: ((ابناى هذان ریحانتاى من الدنیا ابناى هذان امامان قاما او قعدا .
  27. یعنى دو فرزند من حسن و حسین ریحانه دنیاى منند و هر دو فرزندان من امامانند خواه قائم به امر امامت و خواه ساکن و قاعد باشند.
  28. در خبر است که محمد بن حنیفه روزى در صفین جنگ نمایانى کرد، امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود:اشهد انک ابنى حقا. گواهى میدهم که به حقیقت پسر منى گفتند یا امیرالمؤ منین حسن و حسین نیز فرزندان تواند فرمود: هما ابنا رسول الله .
  29. اشکال : بعضى ازعلماء اشکال نموده اند که مقصود از مباهله همراه بردن منسوبین بوده است از اینجهت حسنین را همراه خود برد و این حسنین فضیلتى نمى شود چه آنها طفل بودند و اطفال موصوف به فضیلت نباشند.
  30. جواب - اولا اگر از مقصود مباهله فقط همراه بردن منسوبین باشد و مراد فضیلت باشد و مراد فضیلت نباشد بایستى که حضرت رسول (ص ) عباس و عقیل را با خود ببرد زیر آنها مسن تر از امیرالمؤ منین و حسنین علیهم السلام بودند پس نبردن آنها و بردن على و حسنین علیهم السلام کاشف از اینست که در مباهله مقصود همراه بودن افضل منسوبین بوده نه کسى که با آنحضرت نسبت داشته باشد.
  31. ثانیا: قضیه مباهله رسول با نصارى نجران در سال دهم هجرت بوده و حضرت حسنین در آن تاریخ ممیز و در حد رشد و عرفان بودند هر چند که بالغ شرعى باشند و در اول اسلام احکام دائر مدار بلوغ نبوده بلکه دائر مدار تمیز بوده است چنانچه خود علماء عامه اینرا نقل کرده اند.
  32. ثالثا: اینکه گفته اند اطفال داراى فضیلت نیستند بر خلاف قرآن و اخبار است چه در قرآن در باره عیسى بن مریم چند ساعته میفرماید: انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا . پس وقتى طفل ساعته ممکنست داراى مقام نبوت و فضیلت باشد چگونه طفل ممیز داراى مقام و فضیلت نیست .
  33. و یا درخبر است که حضرت یحیى در کودکى به بیت المقدس آمد و عباد و رهبانان را دید که پیراهنهایى از مو پوشیده و کلاههایى از پشم بر سر گذاشته و زنجیرهایى در گردن کرده و خود را به ستونهاى مسجد بسته اند چون این جماعت را مشاهده نمود نزد مادرش ‍ رفته گفت : اى مادر براى من پیراهنى از مو و کلاهى از پشم بباف تا به بیت المقدس بروم و عبادت خدا را بکنم و با عباد و رهبانان باشم ، مادر گفت : صبر کن تا پدرت پیغمبر خدا بیاید و با او مصلحت کنیم چون حضرت زکریا آمد سخن یحیى را نقل کرد زکریا گفت : اى فرزند چه چیز باعث شد که چنین اراده اى کنى ، تو هنوز طفل و خردسالى . حضرت یحیى گفت : اى پدر مگر ندیده اى که از من خردسالتر شربت ناگوار مرگ را چشیده اند؟
  34. آنگاه زکریا بمادر یحیى گفت آنچه میگوید برایش انجام ده پس مادر کلاه و پشم و پیراهن مویین براى او بافت و یحیى پوشیده به بیت المقدس رفت و با عباد مشغول عبادت شد تا اینکه پیراهن مو بدن شریفش را خورد روزى به بدن خود نظر کرد و گریست ، خطاب الهى باو رسید که اى یحیى آیا گریه میکنى از اینکه بدنت کاهیده شده و بعزت و جلال خودم سوگند اگر یک نظر به جهنم کنى پیراهن آهنى خواهى پوشید حضرت یحیى آنقدر گریست که از بسیارى گریه رویش مجروح شد که دندانهایش پیدا شد چون اینخبر بمادرش رسید با زکریا نزد او آمدند و عباد بنى اسرائیل اطراف او جمع شده به او گفتند از بسیارى گریه روى تو چنین مجروح و کاهیده گشته است . گفت تا حال باخبر نشده بودم .
  35. مادر نمدى تهیه کرد بصورت او نهاد که دندانهاى او را پوشانیده و اشک چشم را هم جذب مینمود تا آخر روایت که مفصل است .
    مقصود از نقل این روایت این بود که طفل و بچه خردسال هم ممکنست داراى فضیلتى باشد،
  36. یحیى پدرش زکریا بود، اما حسنین پدرشان امیرالمؤ منین و جدشان پیغمبر و مادرشان فاطمه زهرا بود پس حسنین گذشته از فضیلت شخصى فضیلت خانوادگى هم داشته اند.
  37. وحى کودک : از جمله اطفالى که در دنیا داراى فضیلت شایانى بودند داستان وحى کودک است که بین ملت یهود شهرت دارد.
    مرحوم ملا محمدرضاى جدیدالاسلام که از مراجع بزرگ روحانیت یهود بود، پس از تاءمل به آئین مبین اسلام مشرف گشت . او در کتاب ردالیهود که موسوم به منقول رضایى و بزبان عربیست چنین مینویسد:
  38. بر حسب آنچه علماى یهود در مقدمه کتاب وحى کودک نگاشته اند یکى از علما بنى اسرائیل بنام ((ربى پنجاس )) که به زهد و پاکى معروف خاص و عام بود با زنش راهیل که وى نیز از زنان پاک سیرت دوران خود بود زمانى چند در آرزوى فرزندى صالح و برومند دست نیاز بسوى پروردگار دراز داشتند تا اینکه حقتعالى دعاى آنان را به هدف اجابت رسانیده
  39. کودکى بنام ((لحمان حطوفاه )) به آنان مرحمت فرمود.
  40. -اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
آبان

-بسم الله الرحمن الرحیم       

-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

11-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس چهار... شمه اى ازکارهاى بنى امیه.

  1. اگر میگویند دامادى پیغمبر فضیلت است و عثمان داماد پیغمبر بود میگوئیم اولا فضیلت فاطمه اززینب وام کلثوم بیشتر بود و ثانیا... آنها را کشت ،
  2. و ثالثا آنها(اهل بیت) را کشتند وحق ... را بردند پس چگونه است که باید اسم آنها روى برگهاى بهشت باشد و اسم على علیه السلام نباشد؟
  3. حدیثی براى عثمان جعل که پیغمبر به ابن عباس فرمود: چون روز قیامت شود منادى از زیر عرش ندا کند که اصحاب محمد (صل الله علیه آله ) را بیاورید،
  4. پس ابوبکر وعمر وعثمان و على را بیاورند، آنگاه به ابوبکر گفته شود که بردربهشت بایست وهر که را میخواهى داخل وهرکه را نمیخواهى وارد مکن
  5. و به عمر میگویند تو هم نزد میزان باش هر که را خواستى میزان عملش را سنگین کن و هر که را خواستى سبک بگردان.
  6. و به عثمان هم شاخه اى از درختى میدهند که آن درخت را خدا بدست خودش غرس ‍ کرده و میگویند هر که را خواستى با این شاخه از کنار حوض کوثر بران و هر که را خواستى آب بده و به على هم دو حله میدهند و میگویند روزى که خدا زمین و آسمان را خلق کرد این دو حله را براى تو نگه داشت .
  7. این چگونه عدل خداوندیست که هرمؤ من پستى هفتاد حله دارد ولى على با آن فضایل دو حله دارد و همه کار روز قیامت بدست آن سه نفروعلى هیچ کاره.
  8. درصورتیکه وقتى مصریها عثمان را کشتند دارایى او بنا بر قول جرجى زیدان به قرار زیر بود:
    1موجودى او نزد خزانه یک میلیون درهم .2موجودى طلاى3.قیمت املاک وادى القَرى وحنین .4قیمت اسبها واثاثیه اوهرکدام صد و پنجاه هزار دیناربود.
  9. ولى روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان که حضرت امام حسن پدررا دفن کرد و به کوفه برگشت و در مسجد بالاى منبر رفت و خطبه خواند فرمود:
  10. بخدا قسم امیرالمؤ منین علی علیه السلام دینار ودرهمى پس ازخود باقى نگذاشت مگرچهارصد درهم که اراده داشت با آن مبلغ خادمى ازبراى اهل خودبخرد.
  11. معاویه با مردم بیدین ودنیاپرست این قبیل اکازیب براى عثمان وآن دو نفردرست کردند که معاویه گفت بس است، ترسید که خلافت وحکومتش متزلزل شود.
  12. او براى عمال خود نوشت که در هر شهرى که کسى درباره دیگرى شهادت دهد که او دوست على است نام او را از دفتر ارزاق قطع کنید.
  13. وعطایى به او ندهید. و پس از آن نوشت هر کس متهم به دوستى على بن ابیطالب است خانه اش را خراب کنید و او را به انواع عذابها معذب نمائید.
  14. کشته شدن دوستان على علیه السلام توسط نماینده معاویه : (طبرى درجلد ششم مینویسد) که وقتى زیاد بن ابیه سمرة بن جندب را نایب خود در بصره قرار داد.
  15. واو به کوفه آمده سمره هشتهزار نفراز دوستان على را گردن زد وقتى خبر بمعاویه رسید براى او نوشت مگر ترسى دارى که کسى را بیگناه کشته باشى ؟
  16. سمرة گفت : در مقابل آنچه کشتم شانزده هزار دیگر هم بکشم خوفى ندارم .
  17. ابوسواد عدوى میگوید که سمره چهل و هفت هزار نفر از عشیره مرا کشت که همه آنها قاریان قرآن بودند
  18. ابن ابى الحدید نقل میکند که مردى ازاهل خراسان به بصره آمد مقدارى زکوة مال خود داد وقبض رسید گرفت بعد به مسجد رفته ، مشغول خواندن نماز شد.
  19. به سمره گفتند که دوست على است بدون معطلى دستور داد او را گردن زدند، ناگاه در جیب او قبض پرداخت زکوة پیدا کردند، به سمره گفتند مگر قرآن نخوانده اى که خدا میفرماید: قدافلح من تزکى و ذکر اسم ربه فضلى این مرد زکوة خود را میپرداخت و نماز میخواند چرا او را کشتى ؟
  20. گفت: زیاد بمن امر کرده که هر کس دوست على باشد بکشم اگر چه نمازبخواند و زکوة بدهد.
  21. واقعا حیرت آوراست که از چنین مردى شقى و بى دین بخارى مسلم ترمذى، ابوداود، ابن ماجه ، احمد بن حنبل ، طبرى و حسن بصرى روایت نقل کند،
  22. واقعا حیرت آوراست که از چنین مردى شقى و بى دین (معاویه) رادراستیعاب او راعظیم الامانه ، صدوق الحدیث و کثیرالروایة معرفى میکنند.
  23. ابوهریره (در حالی که 2 سال بیشتر با پیامبر (ص) نبوده و 5374 حدیث نقل کرده.)
  24. سمرة بن جندب( رسول الله (ص) قانون لا ضَرَرَ وَ لا ضِرَاربرش اجراء کرد،مردخبثی که پول مى‏گرفت و حدیث مى‏فروخت.) باشند.
  25. امام حسین علیه السلام میداند که اگر چند صباحى بگذرد و بنى امیه به این منوال رفتار کنند، علاوه بر اینکه خاندان آل محمد را از بین میبرند. ازاسلام هم
  26. اثرى نخواهد ماند، و مسلمانان هم به کلى از بین میروند، این بود که قد علم کرده با شجاعت و رشادت وارد صحنه کربلا شد، پس او علت مبقیه دین جدش گشت و اسلامى را که بنى امیه میخواستند برچینند، نگه داشت .
  27. ماءموریت بسربن ارطاة ازطرف معاویه : درکشف الهاویه آمده- که معاویه ، بسر بن اطارة را با لشکرزیادى به مدینه فرستاد تا براى خود بیعت بگیرد،
  28. به او گفت چون وارد مدینه شدى هر یک از شیعیان على را دیدى سرش را ببر و اموالش را به غنیمت بردار و چنان اهل مدینه را بترسان که گمان کنند،
  29. یکنفر از آنها باقى نخواهد ماند سپس هر که در طاعت ما وارد شد دست ازاو بردار ولى به شیعیان على سخنان درشت بگو و کار را بر ایشان سخت بگیر،
  30. ودر قتل و غارت آنها کوتاهى مکن آنقدر از آنها بکش تا از طاعت على بیرون رفته و به طاعت ما درآیند.
  31. پس با چهار هزار سوى مدینه شتافت چون نزدیک مدینه رسید مردم از ترس به استقبال او شتافتند ولى جز دشنام و سب چیز دیگرى از او استماع نکردند.
  32. چون وارد مدینه شد در مسجد پیغمبر بالاى منبر وآنقدر بمردم بد گفت که اهل مدینه گمان کردند همه را خواهند کشت و لذا عده زیادى از مدینه فرار کردند.
  33. ازمنبر به زیرآمد اول خانه اى که آتش زد خانه ابو ایوب انصارى از اصحاب برجسته رسول خدا صل الله علیه وآله بود. آنگاه شروع به خراب کردن خانه ها
  34. آنگاه شروع به خراب کردن خانه ها ى دیگر کرد و اموال آنها را غارت نمود و جماعت کثیرى از آنها را کشت .
  35. بعد آن درمکه چنان زیاد قتل وغارت که مورخین به حساب درنیاورده اند، با آنکه آنجا خانه امن خداست وحتى حیوانات ، پرنده و چرنده نیزدرامان باشند.
  36. وچون براى نجران حرکت کرد در راه خود و در آنجا یکنفر از شیعیان على را باقى نگذاشت و همه را گردن زد.
  37. بعدا ازجانب صنعا و یمن حرکت کرد، عبدالله بن عباس که از جانب امیرالمؤ منین علیه السلام والى آنجا بود دید تاب مقاومت در برابر بسر را ندارد،
  38. ناچار به جانب کوفه حرکت کرد و دو پسر خود را به مردى از قبیله بنى کنانه سپرد. چون بسر ملعون وارد شد و کودک ابن عباس را گرفت،
  39. مرد کنانى پیش دویده گفت این دو طفل گناهى ندارند براى چه میخواهى آنها را بکشى اگر میخواهى آنها را بکشى اول مرا به قتل برسان ،
  40. آن ملعون ازل و ابد گفت:چنین خواهم کرد واول آن مرد کنانى را کشته وسپس آن دو کودک را چون گوسفندى سر بریدند.زنان بنى کنانه ناله کنان و فریاد،اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
آبان

-بسم الله الرحمن الرحیم       

-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

10-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس چهار

  1. خداوند شفاعت مرا بایشان نرساند.مردى او را مى کشد که رخنه در دین خواهد کرد و بخداى بزرگ کافر خواهد شد. آنگاه فرمود:
  2. خداوندا من درحق این فرزند ازتو سؤ ال میکنم آنچه را که ابراهیم در حق ذریه خود سئوال کرد.خداوندا تو دوست دار ایشان را
  3. و دوست بدار هر که ایشان را دوست میدارد و لعنت کن هر که ایشان را دشمن میدارد و لعنتى چنان که زمین و آسمان پر شود.
  4. دانستیم که اسم امام حسین و کنیه اش از طرف خدا بوده و هر دو آنها در اول تولد نهاده شده است .علل نامگذارى ابا عبدالله
  5. ابا عبدالله بمعنى پدربندگان خداست و علت و جهت اینکه آنحضرت پدربندگان خدا شد چند چیز است که ذیلا ذکر مینمائیم .
  6. علت اول این مسلم است که اول چیزى را که خداى تعالى خلق فرمود نور وجود مبارک محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله بود
  7. که خودش ‍ فرمود: اول ما خلق الله نورى ، و آن روایاتى که میگوید: اول ما خلق الله العقل درمجردات است نه در بین تمام اشیاء عالم .
  8. پس بطور قطع میتوان گفت اول خلقت عالم امکان نور مبارک آنحضرت بوده است و در روایات زیادى گواه براین مطلب است .
  9. ازجمله روایت علامه مجلسى ازحضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل کند : خدا بود وهیچ خلقى با او نبود. پس اول چیزى که خلق کرد.
  10. نورحبیب خود محمد بود قبل از آنکه 1-لوح و 2- قلم و3- عرش و 4- کرسى و 5- آسمانها و 6- زمین و 7- بهشت و 8- جهنم و 9- ملائکه 10- آب و 11- خاک و12- آدم و 13-حوا بیافریند. چهارصد و بیست و چهار هزار 424000 سال. پس چون نور محمد پیغمبرما صلى الله علیه و آله را خلق فرمود 1000هزار سال سال نزد پروردگار خود ایستاده
  11. واورا بپاکى یاد، و حمد و ثناى او را مینمود و حقتعالى نظر رحمت بسوى اوداشت و به او فرمود: مراد و مقصود من از خلق عالم تویى.
  12. اراده کننده خیر و سعادت تویى . برگزیده خلق من توی .حال که معلوم شداول ما خلق الله نور وجود مبارک پیغمبر بود، با بیانى ازمرحوم
  13. شیخ جعفر شوشترى که در کتاب وسایل المحبین دارد میگوئیم حسین علیه السلام نیز اول ما خلق الله بوده است .
  14. اومیفرماید که پیغمبر خدا فرمود: حسین منى و انا من حسین ، و در روایت دیگر است که : انا من حسین و حسین منى .
  15. پس وقتى حسین از پیغمبر و پیغمبر از حسین شد باید هر زمان که پیغمبر بوده حسین نیز بوده باشد.
  16. اگرمراد ازحسین منى اینست که پیغمبرفرماید حسین از نسل من است و از من بوجود آمده میگویم این گفته بایدخصوصیتى نداشته باشد،
  17. بلکه درباره امام حسن علیه السلام نیز گفته شود یعنى بفرماید: حسن و حسین منى و انا من حسن و حسین ،
  18. حال آنکه این جمله حسین منى فقط درباره حضرت حسین علیه السلام گفته شده است و نه درباره امام حسن علیه السلام.
  19. با این بیانى که شد میگوئیم اگر خداوند همه موجودات عالم را به واسطه نور پیغمبر خلق فرموده باید به واسطه حسین هم خلق شده باشد
  20. زیرا حسین از پیغمبر و پیغمبر از حسین است . پس حسین پدرهمه موجودات عالم است و باید به اوابا عبدالله گفته شود.
  21. علت دوم : وجهتى که حسین علیه السلام ابا عبدالله ، پدر بندگان خدا شد براى قیامش بود چون اگرآنحضرت قیام نمى فرمود.
  22. با نقشه هایى که بنى امیه کشیده بودند یکنفر گوینده لا اله الا الله باقى نمیماند و گروه گروه از دین و آئین محمدى صلى الله علیه و آله بر میگشتند،
  23. ودرنتیجه اسلام آخرین لحظات عمر خود را تسلیم مظالم دولت اموى میکرد.حسین علیه السلام  دید اگر قیام نکند ارکان اسلام از جاى کنده شده
  24. ومقدسات آن دستخوش هوى و هوس بنى امیه واقع میشود و میلیونها جمعیت که با هزاران خون دل و فداکاریهاى گران،
  25. ازتیه ضلالت و حضیض مذلت خانه بدوشى ، یغماگرى و بت پرستى نجات یافته و به شاهراه سعادت ابدى رسیده اند،
  26. اینک دراثر دلخواه معاویه و یزید فوج فوج از دین خارج شده بلکه از جاده بشریت و آدمیت نیز بیرون میروند.
  27. عترت آل محمد صلى الله علیه و آله ناموس بزرگ الهى مورد ایذاء واذیت واقع وهزاران مسلمان تحت نفوذ ظالمانه بنى امیه دچار شکنجه وعذابند.
  28. ابن ابى الحدید (درجلد سوم شرح نهج )نقل کند که روزى عمربن خطاب به مغیره گفت: تو از روزى که کورشدى با این چشم چیزى دیده اى؟
  29. مغیره گفت نه، عمر گفت : بخدا قسم که بنى امیه اسلام را کورخواهند کرد آنچنان که چشم تو کور شده است و چنان آنرا کور میکنند،
  30. که دیگراسلام نمیداند کجا میرود و کجا مى آید، مثال معروفیست: ویل لمن کفرنَمرُود، بنى امیه با اسلام چه معامله اى کردند که این گونه مذمت شدند.
  31. شمه اى ازکارهاى بنى امیه
  32. دستور معاویه براى جعل حدیث: ابن ابى الحدید (درجلد سوم شرح نهج ) نقل کند که معاویه به عمال خود نوشت؛ مبادا شهادت یکنفر شیعى را قبول کنید.
  33. درجمیع بلاد نوشت مبادا شهادت یکنفر شیعى را قبول کنید. شیعه عثمان را بخود نزدیک .هرکه درفضایل عثمان روایت کرد گرامى بدارید،
  34. ودرمجالس خود عثمان را فوق العاده احترام کنید. حدیثى را که روایت کرده با اسم خودش ، پدرش و عشیره اش براى من بفرستید.
  35. عمال معاویه به فرمان ودستوراوعمل وآنقدرحدیث جعلى درفضایل عثمان براى او فرستادند که خود معاویه گفت کافى واین عمل همه راغنى کرد.
  36. علم و فضل وزهدعلى علیه السلام را کسى انکار نکرده وتا امروز نیزهمه نویسندگان عالم از شیعه و سنى و افراد غیرمسلمان فضایل او.
  37. مناقب على علیه السلام را قبول دارند، در صورتیکه آنها سواد نداشته و حتى زبان عربى ساده که زبان خودشان بود نمیدانستند.
  38. ازابوبکر پرسیدند درسوره عبس: وفاکهة وابا.اب ، چه معنى دارد؟ ابوبکر گفت کدام آسمان بر سرم سایه و کدام زمین مرا بر دوش گیرد اگربگویم نمیدانم .
  39. ازعمر معنى آنرا پرسیدند؛ گفت : هرآیه اى که معنى آن روشن است و میدانید به آن عمل کنید و هر کدام را نمیدانید به حال خود گذارید.
  40. وقتى این موضوع را به على علیه السلام گفتند حضرت فرمود: سبحان الله . آیا نمیدانید اب گیاهى را گویند که حیوان از آن نفع میبرد؟!

-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

   

  • حسین صفرزاده
۱۸
آبان

-بسم الله الرحمن الرحیم       

                                    -اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

8-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  سوم

مجلس سوم : تاریخچه سلام

  1. علامه مجلسى در بحار 16 از داود رقى نقل میکند که خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم ناگاه آنحضرت بمن فرمودند،
  2. اى داود اعمال شما روز پنجشنبه بر من عرضه شد صله رحم تو نسبت به پسرعمویت - فلانى - را دیدم و از این کار تو مسرور شدم ،
  3. ومیدانم که اینکار تو زودتر اجل او را میرساند و عمرش را تمام میکند.
  4. داود گفت : من پسرعمویى داشتم بدسیرت که ناصبى و دشمن خاندان نبوت بود از او و همسرش صدمه زیادى بمن رسیده بود،
  5. شنیدم از نظر معیشت وضع زندگانى آشفته ودرسختى زندگانى میگذراند قبل ازعزم مکه، مقدارى از اموال خود را به جهت مخارج آنها فرستادم ،
  6. وقتى وارد مدینه شدم و حضور امام صادق علیه السلام علیه السلام شرفیاب گشتم آن حضرت از صله رحم من خبر دادند.
  7. حیات و ممات پیغمبر براى امت خیر است شیخ طوسى در مجالس و نیز در تفسیر عیاشى از امام باقر علیه السلام روایت میکند که حضرتش فرمود:
  8. روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله در میان جمعى ازصحابه نشسته بود، فرمود که بودن من در میان شما خیر،مفارقت من هم برایتان خیر است. جابر انصارى برخاست و عرض کرد یابن رسول الله خیر بودن شما در میان ما معلومست ولى مفارقت شما چگونه براى ما خیر میباشد؟
  9. حضرت فرمودند: بودن من میان شما خیر است زیرا خداى تعالى میفرماید: ما کان الله لیعذبهم وانت فیهم .
  10. اما خیر من در مفارقت به جهت آنست که اعمال شما درهر دوشنبه و پنجشنبه بر من عرضه مى شود اگر عمل نیکى از شماها ببینم خوشحال مى شوم و حمد خدا را مى کنم و اگر عمل بدى ببینم براى شما طلب آمرزش میکنم .
  11. بلکه اعمال هرمؤ من و کافرى را در موقع و دفن شدن بر پیغمبر و امام عرضه میدارند. امام صادق علیه السلام فرمود: هر کافر ومؤ منى در موقع دفن و گذاردن در قبر اعمالش بر پیغمبر وامیرالمؤ منین و یک یک ائمه معصومین علیهم السلام عرضه شود تا برسد حضور حضرت حجت روحى فداه
  12. بلکه مهمتر اینکه پیغمبر وامام از وضع آتیه ما هم باخبرند که آیا سعید و خوش عاقبت ازدنیا میرویم یا برعکس .روزى که از رحم مادرپا بعرصه دنیا گذارد تمام سرگذشت زندگانى اواز فقروغناء صحت ومرض سعادت و شقاوت و کفروایمان برپیشانى اونوشته وتنها خط را پیغمبر وامامان بخواند .
  13. چنانکه جناب امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: کان رسول الله المتوسم و انا من بعده و الائمة من بعدى هم المتوسمون .
  14. پیغمبر که مکتب نرفته و امى بود خط پیشانى مردم را میخواند، من این علم را از پیغمبر تعلیم گرفتم . به اولاد خود آموختم ،
  15. این علم نزد هیچکس نیست ومنحصر به ما اهلبیت است .فرماید: به یقین دراین براى هوشیاران عبرتهاست. ان فى ذلک لایات للمتوسمین (حجر/75)
  16. درهلاک قوم لوط از سوى ما نشانه هایى است براى عبرت صاحبان توسم و فراست که به فطانت بنگرند و حقیقت آنرا به سمات وعلامات آن بشناسند و به تفکر از آن عبرت گیرند.فراست از صفات مؤ منانست چنانکه در حدیث است : اتقوا من فراسته المؤ من فانه ینظر بنورالله .و نیز فرمود: ان الله عبادا یعرفون الناس بالتوسم . و بعد آیه فوق را تلاوت فرمود.امام صادق علیه السلام فرمود: نحن المتوسمون ،
  17. و نیز آنحضرت فرمود که : انها لبسبیل مقیم . یعنى امامت هرگز از ما بیرون نرود.منظور حضرت اینست که امام همیشه در بین مردم خواهد بود، و او متوسم مردم میباشد که حقیقت مردم بر او آشکار است .در بصائرالدرجات است که امام باقرعلیه السلام فرمود: هیچ مخلوقى نیست مگر آنکه ما بین دو چشم او نوشته شده که مؤ من است یا کافر و این کتابت از شما پنهانست ولى از ائمه آل محمد علیهم السلام محجوب و پنهان نیست .
  18. پس احدى بر امامان داخل نمى شود مگر آنکه او را به آن کتابت مى شناسند که مؤ من است یا کافر، بعد این آیه را تلاوت فرمودند: ان فى ذلک الایات للمتوسمین انهالبسبیل مقیم (هجر/ 75) درکمال الدین از حضرت صادق علیه السلام ماثور است که هر گاه حضرت قائم علیه السلام قیام فرماید
  19. احدى ازخلق پیش وى نخواهد ایستاد مگر آنکه حضرت شناسد که اوصالح یا طالح است .آن حضرت سبیل مقیم وآیات متوسمان درآنحضرت است، این علم از مختصات پیغمبر و آل اوست و لذا فرمودند که ما این علم را بمردم نمى آموزیم زیرا از اسرار است .
  20. هر که را اسرار حق آموختند.... مهر کردند و دهانش دوختند... سر حق را توان آموختن... که ز گفتن لب تواند دوختن.
  21. لیس مخلوق الا و بین عینیه مکتوب انه مؤ من او کافر و ذلک محجوب عنکم و لیس محجوب عنا .
  22. این علم توسم و تفرس غیر ازعلم جفر و رمل و نجوم و قیافه شناسى است ، گویا این همان علمى است که على علیه السلام فرمود:
  23. ان هیهنا لعلما جمالو وجدت له حملة الخ ، درسینه من علمیست که نتوانم براى کسى نقل کنم زیرا ظرفیت تحملش را ندارند و مرا تکفیرومیکشند.
  24. بالجمله امامان ما هر کس را که میدیدند مى شناختند که چه کاره و صاحب چه عملى است .
  25. مانند کسى که ازهیچ چیزخبر ندارد ساکت و صامت ، مثل آنکه شما ببینید کسى مشغول عمل قبیحى اما هیچ به روى خود نیاورید وبروزش ندهید.
  26. امامان نیز که از جمیع اعمال مردم از گذشته و آینده باخبرند که چه کرده و چه کرده و چه خواهند کرد به جهت نظم امور زندگانى مردم و براى آنکه پرده درى نکرده باشند در ظاهر تجاهل مینمودند. مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز... ورنه در مجلس رندان خبرى نیست که نیست.
  27. دربحار نقل میکند که در بدو خلافت امیرالمؤ منین علیه السلام که مردم براى بیعت کردن و تهنیت گفتن از اطراف بخدمت آنحضرت میآمدند
  28. ده نفر براى عتبه بوسى آنحضرت از مصر به کوفه آمدند، در آن وقت حاکم مصر محمد بن ابى بکر بود. عریضه اى خدمت آنحضرت فرستاده اسم آن ده نفر را نوشته بود که اینها را از مصر فرستادم تا بخدمت شما بیایند و بیعت کنند چه اینها ازرؤ سا و بزرگان قوم هستند.
  29. ابن ملجم ازآن ده نفربود، حضرت نامه را خواند به اسم وى رسید نگاهى کرده فرمود: ابن ملجم تویى؟ عرض کرد بلى. فرمود: لعن الله عبدالرحمن بن ملجم،
  30. عرض کرد فدایت شوم انا والله لِاُحبک یعنى بخدا قسم من شما را دوست میدارم . حضرت فرمود تو مرا دوست نمیدارى و دروغ میگویى تا سه مرتبه این گفتگو رد و بدل شد تا اینکه ابن ملجم قسم خورد من تو را دوست میدارم حضرت تکذیبش فرده و مؤ کد به قسم فرمود.حضرت چوبى در دستش بود که سر آنرا بر زمین میزد و خط میکشید، فرمود بنشین ، مدتى بصورت آن ملعون نگاه کرد تا اینکه فرمود از تو سئوالى میکنم راستش را بگو،
  31. آیا درایامى که کودک بودى و با اطفال بازى میکردى، هر وقت تو را میدیدند نمى گفتند که : جاء ابن راعى الکلاب ، پسرچراننده سگها آمد،
  32. آیا چنین چیزى نبود؟ عرض کرد بلى چنین بود. حضرت فرمود چون بزرگ شدى آیا مادرت نگفت که حمل تو در ایام حیض بود؟
  33. ابن ملجم سر پیش انداخته خاموش ماند، بعد عرض کرد بلى ، سپس حضرت به همگى آنها اسب و خلعت و انعام داده مرخص نمود که بمنزل رفته ورفع خستگى کنند. وقتى آن ده نفر از خدمت حضرت مرخص ‍ شدند
  34. آنحضرت ابن ملجم را بمردم نشان دادند و فرمودند هر کس میخواهد به قاتل من نظر کند این مرد خبیث را ببیند.
  35. مالک اشتر برخاست شمشیر کشید وعرض کرد فدایت شوم این سگ چه لیاقت وعرضه اى دارد نسبت بشمائى ادبى کند.اجازه فرمائید تا او را بکشم
  36. حضرت فرمودند: خدا ترا رحمت کند، شمشیرت را غلاف کن که قصاص پیش از جنایت جایز نیست که از او تقصیرى ظاهر نشده است ،
  37. ولى من ازباب علم توسم و تفرس خبر دادم که در علم حقتعالى گذشته که او قاتل من باشد.

-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۸
آبان

-بسم الله الرحمن الرحیم

            -اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

          7  - شرح زیارت عاشورا...   مجلس سوم : تاریخچه سلام

درتفسیر صافى از پیغمبر صلى الله علیه و آله روایت میکند که مردى بآن حضرت گفت : سلام علیک حضرت فرمودند: وعلیک السلام و رحمة الله

  1. دیگرى گفت: السلام علیک و رحمة الله .حضرت فرمودند:علیک السلام و رحمة الله و برکاته .ودرالسلام علیک و رحمة الله و برکاته ،فقط علیک آمده.
  2. در کافى از حضرت باقر علیه السلام روایت میکند که فرمود: امیرالمؤ منین علیه السلام به قومى گذر کرد و بر آنها سلام نمود، آنان در جواب گفتند: علیک السلام و رحمة الله و برکاته و مغفرته و رضوانه . حضرت فرمود: نسبت به ما از آنچه ملائکه به پدرمان ابراهیم گفتند تجاوز نکنید.
  3. این روایت اشاره دارد به اینکه رسم سلام تام و کامل یعنى عبارت : السلام علیک و رحمة الله و برکاته ازراه ودین حنیف ابراهیم است تاءکید میکند.
  4. سلام نکردن برچند دسته با آنکه شعار مسلمانان سلامست و اخبار زیادى در تاءکید آن وارد شده و فقهاء سلام را مستحب مؤ کد دانسته اند،
  5. معذلک دستور داده اند که به چند دسته نباید سلام کرد. امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: سزاوار نیست به شش طایفه از مردم سلام کنید.
  6. 1 -یهود و نصارى .2 - کسانى که شطرنج بازى مى کنند(شطرنج از باب مثالست و الا خصوصیتى ندارد، پس همه نوع قمار را شامل میشود، خواه برد و باخت در آن باشد یا نباشد.).3 - کسانى که خمر مینوشند.4 - کسانى که بربط و طنبور مى نوازند(آلت غنا و ساز و آواز هر زمان را شامل میشود.).5 - کسانیکه سب مادرها ورد زبانشان باشد.6 - شاعرانى که زنهاى محصنه را قذف کنند (به زنهاى شوهردار نسبت ناروا دهند.).
  7. و در خبر دیگرى رباخوار و متجاهر به فسق و کسى که صورت مجسمه میسازد و نیز مخنث (ضم میم و فتح خاء و نون مشدد، مردى را گویند که حالات و اطوار زنان را از خود بروز دهد) را از آنها شمرده است .
  8. پس مؤمن باید به اینگونه اشخاص سلام نکند، ودرضرورت و اگر کافرکتابى بر مسلمان سلام کرد و درجواب اوعلیکم یا علیک یا سلام تنها بگوید
  9. مانند زمان ما که رسم شده میگویند سلام عرض میکنم واوهم در جواب میگوید سلام عزیزم. پس اینگونه سلام کردن به این افرادعیبى ندارد.
  10. ویا به قصد قرآن سلام کند، زیرا سلام از کلمات قرآنى است ، و یا به آن دو ملکى که با او هستند سلام نماید و درموقع ضرورت
  11. مانند طیابت و نحو آن براى دعا کردن باو بگوید: بارک الله لک فى دنیاک . بر شخص نمازگزارهم نباید سلام کرد.
  12. از بعضى از اخبار استفاده میشود که مستحب سواره بر پیاده و آنکه مرکب بهتر دارد بر آنکه مرکب پستتر دارد، ایستاده بر نشسته ،
  13. جماعت کم بر جماعت زیاد و کوچک بر بزرگ سلام کند.معلوم است که اینها مستحب در مستحب استعکس آن واقع شود ازاستحباب بیرون نمیرود.
  14. فرع 1رد سلام دیگرى در نماز واجب است واگرمخالفت کرد و جواب سلام را نداده به نماز ادامه داد نماز باطل نیست گر چه بعضى باطل دانسته .
  15. فرع 2 رد سلام در نماز باید مثل سلام باشد، اگر کسى بگوید سلام علیکم واجب است در جواب بگوید سلام علیکم ، مگردرجواب قصد قرآنى کند.
  16. فرع 3 اگر کسى به غلط به او سلام کرد واجبست که جواب آن را صحیح بگوید و بهتر قصد دعا و قرآنست .
  17. فرع 4 اگر سلام کننده سلام بدون علیکم بگوید درجواب یا سلام گفته وعلیکم را تقدیر بگیرد و یا سلام علیکم ودومى به قصد دعا یا قرآن بهتراست .
  18. فرع 5 جواب سلام واجب فورى،عصیانا یانسیانا تاءخیر کرد واجب نیست .واجبست جواب را بشنواند وبسخریه یا مزاح جواب آن واجب نیست .
  19. سلام بر پیغمبر و ائمه طاهرین سلام و صلوات فرستادن بر حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله مستحب است و فضیلت بسیار داردبرآن حضرت.
  20. کسى که سلام و صلوات فرستد ملکى موکل جواب سلام اورا میگوید وخبردهد که فلان شخص بشما سلام نمود، آنحضرت میفرماید: وعلیه السلام .
  21. درتحفة الزائر مجلسى از امام سجاد علیه السلام روایت میکند که پیغمبر خدا  صلى الله علیه و آله فرمودند که هر کس بعد از مرگ من قبر مرا زیارت کند چنانست که در حیات من بسوى من هجرت کرده باشد و اگر نتواند از دور به من سلام کند بمن میرسد.
  22. سند معتبراز شخصى که بخدمت حضرت زهرا سلام الله علیها رفت حضرت از او پرسید از براى چه آمده اى ؟ گفت از براى طلب برکت و ثواب .
  23. فرمود: پدرم صلى الله علیه و آله بمن خبر داد که هر کس سه روز بر او و بر من سلام کند حقتعالى بهشت را بر او واجب گرداند.

آن شخص عرض کرد اینمطلب در حیات آنحضرت و شما میباشد. حضرت فرمود: چه در حیات و چه در ممات .رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس د

  1. ر هر کجا بر من سلام کند بمن میرسد.
  2. ابن ابى نصرخدمت حضرت رضا علیه السلامعرض کرد که بعد از نماز چگونه سلام و صلوات برحضرت رسول صلى الله علیه و آله باید فرستاد؟ فرمود.
  3. میگویى السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته السلام علیک یا محمد بن عبدالله السلام علیک یا خیرة  السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوة الله السلام علیک یا امین الله اشهد انک رسول الله و اشهد انک محمد بن عبدالله و اشهد انک قدنصحت لامتک وجاهدت فى سبیل ربک و عبدته حتى اتیک الیقین فجزاک الله یا رسول الله افضل ماجزى نبیا امته اللهم صل على محمد و آل محمد افضل ماصلیت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید.
  4. ودرروایت معتبر دیگر از حضرت صادق علیه السلام منقولست که هر کس بخواهد قبر حضرت رسول و قبر امیرالمؤ منین و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین و قبرهاى حجت هاى خدا صلوات الله علیهم اجمعین را زیارت کند و در شهر خود باشد، روز جمعه غسل کند و جامه پاکیزه بپوشد و به صحرا رود، پس چهار رکعت نماز بخواند با هر سوره اى که میتواند پس به طرف قبله بایستد و بگوید:
  5. السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته السلام علیک ایها النبى المرسل و الوصى المرتضى والسیدة الزهرا و السبطان المجتبان و الاولاد و الاعلام و الامناء المنتجبون جئت انقطاعا الیکم والى ابائکم و ولدکم الخلف على برکة الخلق فقلبى و نصرتى لکم معدة حتى یحکم الله لدینه فمعکم معکم لا مع عدوکم انى لمن القائلین بفضلکم مقر برجعتکم لا انکر لله قدرة و لا ازعم الا ما شاء الله سبحان الله ذى الملک و الملکوت یسبح الله باسمائه جمیع خلقه و السلام على ازواجکم و اجسادکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
  6. در روایت دیگر است که این زیارت را بر بام خانه خود بکن مرحوم مجلسى میفرماید: خواندن این گونه زیارات در صحرا یا بام خانه البته بهتر است اما اگر میسر نشود و در هر محلى که باشد و زیارت کند عیبى ندارد.
  7. معنى اسلام درلغت بمعناى متعددى آمده که اصل در آنها بمعنى 1- سلامتى 2- و یکى از اسماء الهى است چه حقتعالى خلق را از بلایا و آفات و شرور و نقایص حفظ میکند پس مراد از سلام سلامتى و آسایش است 3- و لفظ على درعلیک مفید شمول و احاطه میباشد.
  8. بنابراین کسى که از دوریا نزدیک به امام سلام میکند باید متوجه باشد که هیچ آزار و صدمه اى از ناحیه او به امام نرسد، نه در هنگام سلام ونه بعد.
  9. یک مطلب مهم کجا: چون معلومست که حضرت ائمه علیهم السلام غرضشان جز هدایت مردم و بندگى خدا و ترک نافرمانى او چیز دیگرى نیست.
  10. البته از معصیت کردن مردم و اینکه از اوامر و نواهى الهى تخلف کنند ناراحت و متاءذى خواهند شد.
  11. آگاهى پیغمبر و امام از اعمال ما:على بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام روایت میکند که حضرت فرمود: اعمال بندگان در هر صبح به رسول خدا عرض میشود، چه نیکان آنها و چه بدان آنها پس حذر کنید و شرم نمائید که عمل قبیح شما خدمت پیغمبر عرضه شود.
  12. در تفسیر قول خداى تعالى : وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمُ‏ْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (توبه /105)
  13. امام صادق علیهم السلام فرمود که مراد از مؤ منان مائیم .بنابراین فرمایش ، تمام اعمال نیک و بد ما را خدا و رسول و ائمه طاهرین مى بینند،
  14. وازخوب آن خوشحال و از بد آن ناراحت مى شوند. دلیل بر اینمطلب روایتى است که علامه مجلسى از امام صادق علیه السلام نقل میکند.
  15. که آنحضرت باصحاب خود فرمودند که چرا رسول خدا از خود آزرده میکنید، یکى از ایشان گفت فدایت شوم چگونه آنحضرت را آزرده مى کنیم ؟
  16. فرمود: مگر نمیدانید که اعمال شما خدمت آنحضرت عرض میشود و چون گناه و معصیتى درنامه عمل شما ملاحظه فرماید آزرده میگردد،

پس ‍ آنحضرت را با معصیت آزرده نکنید، بلکه با اعمال صالح خود آنجناب را خوشحال نمائید.. -اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۸
آبان

-بسم الله الرحمن الرحیم       

                           -اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                         6- شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  سوم

            مجلس سوم : تاریخچه سلام

           خلاصه مجلس دوم

  1. در موضوع زیارت عاشورا.فائده مقتضى ظاهر ادله آن است که تمام عمل در یک نشست بجا آورد و به طورى که در اثناى عمل هیچ فاصله اى نیفتد ولى ظاهرا بعضى کارها یا حرف زدن یا راه رفتن در بین عمل ضررى ندارد چنانکه میتواند صد مرتبه لعن و سلام را بتدریج در روز بگوید.
  2. نیز جایز است که زیارت عاشورا را در شب بخواند اگر چه در زیارت دارد که : اللهم ان هذا الیوم تبرکت به بنى امیة ولى اختصاص به روز ندارد
  3. زیرا در حدیث صفوان ذکر شد که حضرت فرمودند : اذا حدث لک حاجة  پیش آمد درهرمکانى هستى الخ..امام فرموده: اگر بتوانى امام حسین علیه السلام را هر روز باین زیارت بخوانى بجا آورد که تمام این ثوابها براى تو خواهد بود. بلکه در عبارت کامل الزیارة آمده است که اگر بتوانى هر روز عمرت این زیارت را بخوان .نیز براى برآمدن حاجات و امور مهم ، خواندن زیارت عاشورا بسیار مجرب است و فرمود هر گاه براى و حاجتى پیش آید این زیارت را بخوان به هر کجا که باشى و حاجت خود را از خداوند سئوال کن که برآورده میشود. گر چه در روایت چهل روز وارد نشده ولى تجربه اینمطلب را ثابت نموده است.
  4. حکایت سید رشتى ازمحدث نوری که فرمودند نافله ، نافله ، نافله .وفرمود چرا عاشورا نمى خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. بعد فرمود چرا جامعه نمى خوانید؟ سه مرتبه فرمود: جامعه ، جامعه ، جامعه . بخوان تا راه را پیدا کنى .
  5. حکایت حاج محمدعلى یزدى در زیارت عاشورا زوجه استاد اشرف آهنگر. در شب وفات او حضرت امام حسین علیه السلام سه مرتبه بزیارت وى آمدند ودر مرتبه سوم امر فرمودند که عذاب ازاین مقبره(عشار) رفع شود و حالت ما نیکو شد دروسعت و نعمت افتادیم به مداومت زیارت عاشورا.
  6. کرامتى از زیارت عاشورا ورفع وبا ازشیعیان سامرا نقل ازحاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، وحکم استاد بزرگ خود مرحوم سیدمحمد فشارکى.
  7. فرمود شما مرا مجتهد میدانید؟ عرض کردیم بلى . فرمود عادل میدانید؟ عرض کردیم بلى . فرمود من به تمام زن و مرد شیعه سامرا حکم میکنم
  8. که هر یک از ایشان یک فقره از زیارت عاشورا را به نیابت نرجس خاتون والده ما جد امام زمان سلام الله علیه بخوانند و آن مخدره را نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار دهند که آنحضرت از خداوند عالم بخواهد که خدا شیعیان مقیم سامرا را از این بلا نجات دهد.
  9. هر قوم و ملتى درسلام و آداب و رسومى بوده که هنگام ملاقات یکدیگراجرا مینموده اند.مثلا رسم ملت یهود این بود که با انگشت اشاره میکردند.
  10. ملت نصارى دست بر دهان میگذاردند چنانکه دراینزمان کلاه بر میدارند، گبران و عجمهاى سابق خم میشدند و تعظیم میکردند.
  11. عرب قبل از اسلام کلمه حیاک الله را به کار میبرد یعنى خدا ترا زنده بدارد. در لسان العرب میگوید: اعراب زمان جاهلیت به یکدیگر تحیت میدادند،
  12. که انعم صباحا یعنى صبح بخیر و یا مى گفتند سلام علیکم و این سلام علامت مسالمت بود باین معنى که ما با هم جنگ نداریم.
  13. اسلام دستوربه افشاء سلام دارد،خداوند سلام را از قول ابراهیم نقل دارد که با عمویش آزر گفتگو دارد که عمو بت پرستى نکن عمواورا تهدید کرد.
  14. که اگر دست از خداى خود بر ندارى و به خدایان ما بى اعتنایى کنى و بر حرف خود بمانى تو را سنگسار کنم و گرنه سالها از من دور باش .
  15. ابراهیم درجواب گفت سلام علیک ، سلام بر تو یعنى تو را وداع میکنم و چون آذر دانست که ابراهیم میرود از گفتارپشیمان شده و اورا ایمن ساخت.
  16. ابراهیم گفت : ساستغفر لک ربى انه کان بى حفیا . من از خدا بر تو آمرزش میطلبم او بسیار در حق من مهربان است .این مطلب شاهد براین است.
  17. که رسم سلام از دین حنیف ابراهیم مثل حج و امثال آن نزد عرب باقیمانده بود، خداوند آن را سنت قرارداد که هر گاه دو نفر بهم میرسند سلام کنند.
  18. در قرآن خطاب به پیغمبر مى فرماید که به مؤ منین سلام فرماید:  و اذا جائک الذین یؤ منون بایاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم على نفسه الرحمة ،
  19.  آنان که به آیات ما میگروند نزد تو آیند سلام بر شما باد پروردگارتان بر خویش رحمت نوشته بلکه آن حضرت را امر به سلام برهمه فرمود،
  20. ازگناهان آنان درگذرو سلام بگو چرا که خود ایشان بزودى عواقب کار خود را خواهند دانست .فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (زخرف /89)
  21. به مؤمنین امر به سلام فرماید:  یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرْبُیُوتِکُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا  ذَالِکُمْ خَیرْ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ )نور  (27/
  22. اى کسانیکه ایمان آورده اید بخانه هایى غیر از خانه خود داخل نشوید تا آنکه رخصت یافته داخل شوید و بر اهل آن خانه سلام کنید.
  23. (این اجازه همراه با درود) براى (حسن معاشرت شما) بهتر است تا شاید شما پند بگیرید.
  24. واگر کسى در خانه نباشد امر فرموده که بر خود سلام کنند: فاذا ادخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة (نور/61)
  25. وهر وقت داخل خانه اى شوید(اگر کسى در آن خانه نباشد) بر خودتان سلام کنید که این تحیت برکتى نیکو از جانب خدا است .
  26. خداوند سلام را تحیت خویش قرارداده ودرمواردى ازکلام خود ذکرکرده ،سلام على نوح فى العالمین ، على ابراهیم ، سلام على موسى و هارون .
  27. خداوند برهمه پیغمبران سلام نموده: سلام على المرسلین . ولى بر آل هیچ پیغمبرى سلام نکرده مگر پیغمبرخاتم ، که فرمود: سلام على آل یس .
  28. چون مسلم است که یس یکى ازاسماء وجود مبارک پیغمبر است که در سوره یس میفرماید:یس والقرآن الحکیم انک لمن المرسلین على صراط مستقیم.
  29. پس آل یاسین آل پیغمبر مى باشند.چون خداوند بر پیغمبر سلام میکند وجود مبارک پیغمبر بر دیگران سبقت سلام میجوید.
  30. پس لازمست که مؤ منین نیز در سلام کردن بر یکدیگر سبقت جویند زیرا اولى ترین مردم به خدا و رسول کسى است که ابتدا به سلام نماید.
  31. بخیلترین مردم است که ازمسلمانى بگذرد و به او سلام نکند.سلام کردن به بچه هاى ممیز، مساوات بین فقیروغنى درسلام کردن مستحب است.
  32. در اخبار وارد شده که اگر در سلام کردن بین فقیر وغنى فرق بگذارد خداوند روز قیامت از او در غضب باشد.
  33. سلام مرد بر زن جایز است ولى مکروه است که به زن جوان سلام نماید.در خبر است که
  34. مردى بر در خانه کسى ایستاده بود، مَلکى عبور میکرد، سئوال کرد چرا اینجا ایستاده اى جواب داد برادر مؤ منى دارم که میخواهم باو سلام کنم ،
  35. ملک پرسید آیا بین تو و او خویشى هست و یا حاجتى دارى ؟ جواب داد نه . فقط برادر دینى منست و خواستم باو سلامى کرده باشم .
  36. آن ملک گفت خداوند مرا نزد تو فرستاده و برتو سلام میفرماید مرا زیارت کردى و رسیدگى نمودى بهشت را بر تو واجب کردم و ترا از غضب خود عفو و از آتش آزاد نمودم .
  37. جواب سلام واجب است و باید بهتر جواب داد اگر چه خود سلام مستحب است ولى جواب آن واجب است و باید بهتر جواب سلام بگویند،
  38. خداوند مى فرماید: و اذا حُیِّیتُم بتحیة فحیوا باحسن منها اوردوها ان الله کان على کل شى حسیبا( نساء 85) یعنى :
  39. هر گاه کسى شما را تحیت گفت و ستایش کرد شما نیز به ستایشى مانند آن یا بهتر پاسخ دهید که خدا بحساب هر نیک و بدى کاملا خواهد رسید.
  40. -اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده