پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۹ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

۲۹
ارديبهشت
  1. یا بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم جلسه 27 -16/2/1402
  1. موانع بصیرت : موانع بصیرت چیست؟
  2. هوی پرستی - حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: من براى دو چیز بر شما هراسانم: یکى پیروى از هوا و هوسها و دیگرى آرزوهاى طولانى. «فامّا اتّباعُ‏ الهَوى‏ فَیصُدُّ عن الحقّ و امّا طول‏
  3. هدایت، با هوا و هوس سازگار نیست. -کسى‏که تسلیم حقّ نباشد، مستکبر است. - هوا پرستى، انسان را تا پیامبرکشى پیش مى‏برد. «فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‏» البقرة : 87: ٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُم‏ .
  4. منحرف از حقّ - از هوسها پیروى نکنید که در نتیجه از حقّ منحرف شوید و عدول کنید. - پیروى از هواى نفس مانع اجراى عدالت است و ملاحظه فامیل و فقر و غنا نشانه‏ى هوى پرستى است. «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ‏ تَعْدِلُوا».. النساء : 135
  5. ریشه‏ى تکذیب و کشتن انبیا، هواى نفس بنى‏اسرائیل است. «بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ‏ فَرِیقاً کَذَّبُوا».. المائدة : 70
  6. در روایات مى‏خوانیم که امام باقر علیه السلام فرمود: ما اهل بیت رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله، بقیه ذرّیّه ابراهیم هستیم که دل‏هاى مردم به سوى ما گرایش دارد، سپس این آیه را تلاوت فرمودند: رَبَّنا إِنِّی‏ أَسْکَنْتُ‏ ... فَاجْعَلْ‏ أَفْئِدَةً مِنَ‏ النَّاسِ‏ تَهْوی إِلَیْهِمْ – _ ابراهیم 37-:
  7. اخلاص، انسان را در برابر بادها و طوفان‏ها بیمه ونداشتن اخلاص انسان را در مسیر طوفان‏ها قرار مى‏دهد. - وْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی‏ مَکانٍ سَحیق‏- الحج 37.
  8. * هواپرستى، مانع قضاوت عادلانه است. رهبران و داوران جامعه باید از هواى نفس دور باشند. هر چه در برابر حقّ قرار گیرد، هوى و هوس است. خطر قضاوت، دورى از حقّ و توجّه به هواهاى نفسانى است. همه انسان‏ها حتّى انبیا در معرض دام هوس هستند که از طریق هشدارهاى الهى مصون مى‏مانند. - هوى پرستى با انحراف مساوى است. - هوى پرستى و فراموش کردن روز قیامت، خطراتى است که حاکمان جامعه را تهدید مى‏کند. ًسبب انحراف از راه خداست.وعدم بصیرت - خَلِیفَةً ... فَاحْکُمْ‏ ... لا تَتَّبِعِ‏ الْهَوى‏.ص 26- ِّ
  9. انسان عذرى ندارد.- خداوند، بر همه اتمام حجّت کرده است و پس از آمدن وحى، دیگر انسان عذرى ندارد. - ارشاد و هدایت، از شئون ربوبیّت است. «مِنْ‏ رَبِّهِمُ‏ الْهُدى‏»- هرگاه راه‏هایى را محکوم مى‏کنید، راه حق را ارائه دهید. «جاءَهُمْ‏ مِنْ‏ رَبِّهِمُ‏ الْهُدى‏»- راه علم و راه وحى، حق است. سُلْطانٍ‏ ... مِنْ‏ رَبِّهِمُ‏ الْهُدى‏ ولى سلیقه‏هاى شخصى «أَنْتُمْ‏» و نیاکان «آباؤُکُمْ‏» و راه ظنّ و گمان «إِلَّا الظَّنَ‏» و راه هوى و هوس «تَهْوَى‏ الْأَنْفُسُ‏» همه باطل‏اند. - رها کردن هدایت الهى «مِنْ‏ رَبِّهِمُ‏ الْهُدى‏» و به سراغ آرزوهاى خیالى رفتن محکوم است. «أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى»
  10. راه علم و راه وحى، حق است. سُلْطانٍ‏ ... مِنْ‏ رَبِّهِمُ‏ الْهُدى‏ ولى سلیقه‏هاى شخصى «أَنْتُمْ‏» و نیاکان «آباؤُکُمْ‏» و راه ظنّ و گمان «إِلَّا الظَّنَ‏» و راه هوى و هوس «تَهْوَى‏ الْأَنْفُسُ‏» همه باطل‏اند. ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ -قرآن به ما هشدار می دهد که پیروی از هوی نفس انسان را به ضلالت سوق می دهد !- النجم 23-
  11. توجه به تاریخ و سرنوشت آنهایی که دنبال هوای نفس رفتند ! - از تاریخ‏ وسرنوشت‏ دیگران عبرت بگیریم. فَانْظُرْ ... عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‏ - آگاهى بر تاریخ‏ وسرنوشت‏ مخافان انبیا، لازم است. فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ ..
  12. 1-از عاقبت و سرانجام دیگران‏، عبرت‏ بگیرید. «کَما سُئِلَ مُوسى‏»
  13. 2- از تجربیّات تلخ دیگران‏، عبرت‏ بگیریم. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها»
  14. 3- از تاریخ و سرنوشت دیگران‏ عبرت‏ بگیریم. «کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ»
  15. 4- از مجرمین وسرنوشت دیگران‏ عبرت‏ بگیریم. فَانْظُرْ ... عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‏
  16. 5- از گذشته گان  و سرنوشت دیگران‏ عبرت‏ بگیریم. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ»
  17. 6- از تکذیب و هلاکت دیگران‏ عبرت‏ بگیرید. «لَآیَةً»
  18. 7- ازمحارب‏با خدا عبرت بگیریم - جمعى از مشرکان مسلمان شدند و به مدینه آمدند، ولى آب و هوا به آنان نساخت. رسول الله (صل الله علیه وآله) فرمود در منطقه بیرون مدینه که شتران زکاتى را نگهدارى مى‏کردند بروند تا از آب و هوا و شیر تازه بهره‏مند شوند. آنها رفتند و بهبود پیدا کردند، لکن به جاى قدردانى چوپان‏هاى مسلمانان را گرفتند و دست و پا بریدند و چشم آنها را از بین بردند و شتران را غارت و از اسلام بیرون رفتند! رسول الله(صل الله علیه وآله) دستور دستگیرى آنها را صادر فرمودند: آنها را دستگیر و مقابله به مثل کردند؛ یعنى: چشم آنها را کور و دست و پاى آنها را بریدند تا دیگران‏ عبرت‏ گیرند. آیه فوق نازل شد، که جزاى کسانی که به روى مردم اسلحه مى‏کشند و تهدید مى‏کنند 4 عمل است. َ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الارْضِ فَسادا مایده 33
  19. هوی پرست – تمام چراغهای هدایت را در درون خود خاموش کرده است اختیارا - البقرة : 7 خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏ در این موضوع ختم  5 مورد در قرآن آمده
  20. فرا افکنی انسان به جایی میرسد که هوای نفس خود را به جای خدا معبود قرار می دهد ! بگو: اى مردم! اگر از (درستى) دین من در شک و تردیدید، پس (بدانید که من) کسانى را که شما به جاى‏ خدا مى‏پرستید، نمى‏پرستم، بلکه خدایى را مى‏پرستم که جان شما را (در وقت مرگ) مى‏گیرد و مأمورم که از مؤمنان باشم. فَلا أَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه‏...(یونس 104)
  21. تا این جا نمونه های قرآنی در فرافکنی و هوی پرستی آورده شد.که از موانع بصیرت است.  
  22. باید دانست دلی که باید درش فرمان خدا موج زند فرمان خدا را رها کند وبه هوای نفس اماره عمل نماید واز اطاعت خدا سر باز می دارد ! از موانع بصیرت وظلم است. - ظلم، مانع‏ بصیرت‏ و سبب محروم شدن از الطاف الهى است. «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»
  23. قرآن می فرماید ازموانع بصیرت. اى انسان‏ها! آیا از شما پیمان نگرفتم که از شیطان اطاعت نکنید که او براى شما دشمنى آشکار است و اینکه تنها مرا پرستش کنید که این صراط مستقیم است. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین‏ ٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» یس : 60  
  24. ازموانع بصیرت - در جاى دیگرى مى‏خوانیم: در آن روز قیامت ، شفاعت هیچ کس سودى نمى‏بخشد جز کسى که خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضى است. - یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلا- طه : 109.
  25. در امر بصیرت وموانع آن - عشق‏ها، دوستى‏ها و اطاعت‏ها باید حدّ و مرز داشته باشد. هر نوع نظام، قطب، مراد، مرشد، چه اطاعت تشکیلاتى و چه اطاعت حزبى و . اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُون . التوبة : 31...،
  26. در همه امورو تصمیم گیری ها شخص بصیر در زندگی اش اگر سرچشمه‏اش وحى و امر خدا ملاک نباشد، شرک است. اتَّخَذُوا ... أَرْباباً مِنْ‏ دُونِ‏ اللَّه
  27. نقل قول حضرت امیر المومنین در جنگ بدر خوابشان برد حضرت را دیدند فرمودند یا هو من لا اله الا الله‏- در ‏تجلی هوای پرستی هوای نفس به بت پرستی ختم گردد..
  28. جمع بندی  1-معبود چیزی جز خدای یکتا نمی تواند باشد؛ 2- عدم اطاعت از خدا اگر صورت بگیرد باید فاتحه رستگاری خوانده شود!3-اگر اینها که دنبال هوای نفس می روند از خدا دور شوند به خود شان واگذار می شوند !4-  نفس پرستی عنصر خطر ناک است !
  29. مبعودی مبقض تر از هوای نفس وجود ندارد. ما عبد تحت السماء الله ابغض الی الله من الحصوره آدرس یافت نشد
  30. دشمن‏ترین دشمن تو نفس تو است که در بین دو پهلوى تو است‏ بحار ج 5 جزء دوم صفحه 40 به نقل از على (علیه السلام) عدة الداعى‏. اعدى عدوّک‏ نفسک‏ الّتی بین جنبیک..شعر شاعر است که .. بهر انسان نیست چیزى سختر..... دشمنى دشمن‏تر از نفس بشر
  31. هوای نفس انسان را از عوج عزت به ذلت ودرمانگی می کشاند. ذلّت و بیچارگی: وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤبِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِ‏آیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون‏ بقره/ 61.
  32. باید نتیجه گرفت - در این بحث باید نتیجه گرفت که ضد ارزش ها درسایه هوای نفش رشد می کند ! در انقلاب اسلامی ما رشد فزاینده: با داشتن بیشترین دشمن‏ و ضربات فراوان، بیشترین رشد را در طول عمر خود داشته است.
  33. اگر دستمان را در خانه خدا دراز وگردنمان را کج کنیم که خدایا دستمان خالیست شرمنده ایم عنایت فرما؛ خود بینی اولین شاخه های هلاکت است؛ خدا هر کارى بخواهد بکند، مى‏کند. حالا که خدا هر کارى بخواهد بکند، مى‏کند. ماجراى طوفان شن در طبس را به یاد مى‏آورید که چه طور وحشت را به جان طاغوتیان افکند؟ خدا هر کارى بخواهد بکند، مى‏کند. در خانه‏ خدا برویم، خدایى که با یک موسى و یک عصا چنین کارى مى‏کند و لذا مى‏گویند که خدا سبب ساز است و خدا سبب سوز است. آتش سبب سوختن است اما ابراهیم که در آتش مى‏افتد، خدا این سبب را مى‏سوزاند، یعنى جلوى سوزاندن آتش را مى‏گیرد. اینجا سبب سوز است. یک چیزى سبب ساز است، شن به درد هلیکوپتر نمى‏خورد اما خدا شنهاى طبس را به جان هلیکوپتر سبب قرار مى‏دهد
  34. حضرت امام رحمته الله علیه سر به سجده می گذاشتند وبا خدا راز ونیاز داشتند که خدیا من هیچ ندارد! هندوانه آوردند برایشان پاشدند نخوردند فرمودند من نفس خودم را گول بزنم به شیرینی هندوانه !
  35. از هوای پرستی است - در نحج البلاغه 20 مورد هوای نفس آمده بحث : المالَ‏الشهوات صبحی الصالح  وَ قَالَ ( علیه‏السلام  )الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَات‏ ریشه هوای پرستی است وریشه هوای پرستی شهوت است که انواع دارد جنسی ؛ علمی ؛ پست و ریاستی ؛ که از هوای پرستی است؛ حکمة 58-
  36. باید پرهیز از هوای پرستی وآرزوهای دراز داشته باشیم ! - آرزوهاى‏ دراز انسان را غافل مى‏کند بعضى اوقات آرزوها «یُلْهِهِمْ الْأَمَلُ» (حجر/ 3) سوره حجر آیه 3 یعنى آرزو دارد، که این آرزوهاى دراز هم انسان را پیر مى‏کند. چه دخترانى که دوره دبیرستان خواستگار داشتند، پیش دانشگاهى خواستگار داشتند، سال اول دانشگاه خواستگار داشتند. این دختر آرزو داشت بگذار لیسانس بگیرم در عوض خواستگار دکتر برایم مى‏آید. حالا فوق لیسانس است و دیگر کسى نمى‏آید. «یُلْهِهِمْ الْأَمَلُ».
  37. اى مردم همانا بر شما از دو چیز مى‏ترسم:  هوا پرستى و آرزوهاى طولانى.  امّا پیروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مى‏دارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از یاد مى‏برد.  آگاه باشید دنیا به سرعت پشت کرده  و از آن جز باقى مانده اندکى از ظرف آبى که آن را خالى کرده باشند، نمانده است.  بهوش باشید که آخرت به سوى ما مى‏آید، دنیا و آخرت، هر یک فرزندانى دارند. بکوشید از فرزندان آخرت باشید، نه دنیا،  زیرا در روز قیامت، هر فرزندى به پدر و مادر خویش باز مى‏گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل. خطبه 42 بعد از جنگ جمل در مسجد کوفه حضرت آقا جانم امیر المومنین می فرمودند : وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَدا . خطبة 28
  38. درمفاتیج الجنان حاج عباس قمی می فرمایند:
  39.  آقا جانم امیر المومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام)- در مورد نمازهاى پنجگانه، زکات، روزه، حجّ و جهاد، امام همه را به زیباترین وجه به جا مى‏آورد و حالاتش در عبادت و خشوع، و خوف‏ خدا بسیار عجیب بود و جز پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم کسى به او نمى‏رسید، تا آنجا که فرمود: نشستن من در مسجد، نزد من دوست داشتنى‏تر از بهشت است، چرا که لذّت بودن در بهشت براى رضایت خاطر نفس‏ است ولى نشستن در مسجد براى کسب رضایت خداست.
  40. درعدم بصیرت تملق است  فرمودند: به خودت توجه کن، کثرت تملق مرا در معرض بدگمانى قرار میدهد، هر گاه مشاهده کردى برادرت مورد اعتماد میباشد از تملق دست بردار و حسن نیت داشته باشى - گروهى امیر المؤمنین علیه السّلام را مدح کردند، آن حضرت فرمودند: بار خدایا تو میدانى من چگونه میباشم و خودم نیز از آنها بهتر خود را میشناسم، (وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ) اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ... بحث : نفسی‏ ...عبده حکمة 99
  41. درخطبه متقین - نفس او در زحمت‏ - مردم از او در راحت‏ - خود را براى آخرت به سختى مى‏اندازد - مردم را در آسایش قرار مى‏دهد «نفسه منه فى عناء و الناس منه فى راحة ا تعب نفسه لا خرته و اراح الناس من نفسه» ترجمه: نفس او در سختى، و مردم از او در آسایشند، نفس خود را براى آخرت خویش به تعب افکنده و مردم را از خود در راحتى قرار مى‏دهد. نفس‏ همام عما ورد علیه من خوف‏ الله و رجائه و أیضا فإنه ع کان متصفا بهذه الصفات لم یفقدها حتى یتحسر على فقدها. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۹
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

     

  2. 58- 59- امیر المومنین متقین - شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال! «یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة»1
  3. خوشنود و خوشحال- ترجمه: شخص پرهیزگار شب را به سر مى‏برد (در حالى که از غفلت  خویش) هراسان است. و صبح مى‏کند در حالى که خوشحال است، ترسناک براى غفلتى که از آن ترسانده شده و خوشنود و خوشحال براى فضل و رحمت الهى که به او رسیده است.***
  4. خوف و رجاء - شرح: مرحوم خوئى و بحرانى در شرحهاى خود متذکر شده‏اند که ظاهر کلام مولى على (علیه السلام) این نیست که شب اختصاص به خوف و روز اختصاص به خوشحالى دارد، بلکه کنایه است از این که آنها همیشه بین خوف و رجاء هستند، بین ترس و خوشنودى به سر مى‏برند،
  5. دائماً در ذکر - چنانکه در عرف هم این کنایه معمول است و حضرت به جاى خوف و رجاء، لازم این دو را ذکر کرده‏اند، لازمه خوف حذر و لازمه رجاء خوشحالى و فرح است. (حذر را صاحب مفردات گوید «احتراز عن مخیف»: «دورى از شى‏ء ترسناک که مى‏ترساند». پس احتراز و دورى لازمه ترس و خوشنودى لازمه امید و شوق است. البته چنانکه بحرانى گفته احتمال دارد فقره سابق هم همین معنى کنائى را داشته باشد، یعنى دائماً در ذکر و شکرند نه این که ذکر مختص به صبح و شکر مختص به شام باشد.
  6. ترک یاد خدا - این فراز از خطبه دو احتمال در آن است: یکى این که ترس از غفلت  و ترک یاد خدا باشد، و وحشت دارند که در زمره غافلان باشند، که خدا دست عنایت خود را از سر آنها برداشته و لذت انس با خود را از آنها گرفته، گرچه هیچ عذابى هم روز قیامت براى آنها نباشد، همین که خود را در زمره آنها ببینند که دیگر محبوب به آنها توجه نمى‏کند، بیمناکند، و در مقابل خوشنود به چیزهائى هستند که خدا در این دنیا به آنها تفضّل و عنایت کرده است، به آنها دین اسلام و دوستى و پیروى محمدو آل‏محمد (صلى الله علیه و آله) را داده است، و رحمت او است که به هر کس که بخواهد مى‏دهد، چنانکه فرمود: قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏: «بگو اى پیامبر که تفضّل و فضل به دست خدا است، به هر کس که بخواهد مى‏دهد، و خداوند رحمتش واسع و علیم است* رحمتش را به هر که بخواهد مختص مى‏کند، و خداوند صاحب فضل عظیم است».
  7. نفس عبادت - و احتمال دوم این که ترسناک از عذاب و عقابى باشند که در اثر غفلت  در دنیا و آخرت گریبانگیر آنها مى‏شود و خوشنود به اجر و ثوابهائى که در اثر عمل به احکام به آنها مى‏رسد، یعنى نفس عبادات آنها رحمت و فضل الهى است، که به آنها رسیده و موجب اجر و پاداش است، پس سرور آنها به حسنات آنها است که موجب پاداش الهى است.
  8. خوف و فرح عبادت - حاصل دو احتمال این که در احتمال اول خوف از نفس غفلت  و در نتیجه عدم توجه خداوند به غافل است، و خوشنودى به رحمتهائى که خداوند بدون عوض به او داده، و هیچ عملى در مقابل آن انجام نداده است و احتمال دوم این که‏ خوف از عقاب غفلت  چه دنیوى و چه اخروى و فرح و شادمانى به عبادات و حسناتى که خود رحمت الهى است و به او رسیده به خاطر ثوابهائى که بر آن مترتب مى‏شود.
  9. خشنود وناراحت - در روایتى مسعدة بن صدقه، از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمود: «مَنْ سَرَّته حَسَنَتُه و ساءَته سیّئتُه فهو مؤمن»: «کسى که حسنة و کار شایسته او خشنودش کند، و کار زشت او ناراحتش کند، او مؤمن است».
  10. برگزیده‏ترین بندگان - در روایتى دیگر نیز امام پنجم باقر العلوم (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از بهترین و برگزیده‏ترین بندگان سؤال شدند، فرمودند: «الذّین اذا احْسَنُوا استَبْشَروا وَ اذا أَساؤُا استَغْفَروا و اذا اعطُوا شَکروا و اذا ابْتَلُوا صَبَروا و اذا غَضَبوا غَفَروا»: «کسانى که وقتى احسان کرده و کار نیک کنند، خشنودند و وقتى کار ناشایست کنند، استغفار نمایند و وقتى چیزى به آنها اعطاء شود شکرگزارند، و وقتى به مصیبت مبتلا شدند، صبر کنند، و وقتى ناراحت و غضبناک شدند، ببخشند و درگذرند». بارى عامل دلهره متقین غفلت  است، آفتى که به جان انسانها مى‏افتد و آنها را به ورطه نابودى و هلاکت مى‏سپارد.
  11. عظیم‏ترین عیوب - صاحب لئالى الاخبار از بعضى بزرگان نقل مى‏کند که فرمود: غفلت  قلب از حق، عظیم‏ترین عیوب و بزرگترین گناهان است، گرچه به اندازه آنى از آنات و لحظه‏اى از لحظات باشد، و چنانکه عوام مردم بر سیئات خود عقاب مى‏شوند، همچنین خواص و مقربین بر غفلات خود عقاب مى‏شوند، پس بپرهیز از اختلاط و نشست و برخاست با اصحاب غفلت  در هر حالى، اگر مى‏خواهى از اهل کمال و ..محبت و دوستى خدا شوى!
  12. عوامل غفلت  و نسیان،- در روایتى خداوند به موسى (علیه السلام) فرمود: «یا مُوسى مَنْ احَبَّنى لَمْ یَنْسَنى»: «اى موسى کسى که مرا دوست دارد فراموشم نمى‏کند». یعنى یکى از عوامل غفلت  و نسیان، عدم دوستى و محبت است، زیرا که محبّ هیچ‏گاه محبوب را از صفحه ذهن خود پاک نکرده و فراموشش نمى‏کند.
  13. اعراب قلبها چهار نوع است - در روایتى منسوب به امام ششم (علیه السلام) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه چنین آمده است: «اعراب القلوب اربعةٌ انواع رفع و فتحٌ و خَفْضٌ و وَقْف فرفع القلب فى ذکر اللّه و فَتْحُ القلبِ فى الرّضا عَنِ اللّه و خَفْضُ القلب فی الاشتِغال بغیر اللّه و وَقْفُ القلب فى الغَفْلَةِ عَنِ اللّه .... و اذا غَفَلَ عن ذکر اللّه کَیفَ تَراه بَعد ذلک مَوقُوفاً مَحْبُوباً قَد قَسا وَ اظْلَمَ مُنْذُ فارَقَ نُورَ التعظیم .... و علامةُ الوَقْف ثَلاثَةُ اشیاء زَوال حلاوةِ الطّاعَة و عَدَمُ مرارةِ المَعْصِیَة و الْتِباس عِلمِ الحلالِ بالحرام»: «اعراب قلبها چهار نوع است: رفع، فتحه، کسره، سکون، رفع (ضمّه) قلب و بلندمرتبه بودن آن در این است که قلب در یاد خدا باشد، و فتح و گشادگى آن در رضایت از خدا و قضاى او باشد، و کسر قلب و چیزى که موجب به زیر کشیدن قلب مى‏شود، پرداختن به غیر خدا است، و توقف و سکون قلب در غفلت  از خداوند است ... و زمانى که (قلب) غافل از ذکر خدا شد، چگونه مى‏بینى آن را بعد از این که غفلت  او را فراگرفته، (مى‏بینى آن را) قلبى متوقف و محجوب که قسى و تاریک شده از وقتى که نور تعظیم از آن مفارقت و هجرت کرده است ...
  14. ونشانه توقف قلب سه چیز است: برطرف شدن حلاوت طاعت و عبادت و عدم تلخى معصیت و مشتبه شدن علم حلال به حرام»، و این که نفهمد کدام حلال و کدام حرام است و عدم احتیاط در خوردنیها و پوشیدنیها.
  15. غفلت  از خدا - مرحوم عبدالرزاق گیلانى در شرح خود بر کتاب شریف‏ «مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة» در ذیل عبارات فوق چنین گوید: «یعنى وقف دل در غفلت  از خدا است و به یاد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت  آن است که وقف به معنى قطع است و غفلت  از حضرت بارى نیز موجب قطع منافع دنیوى و اخروى است. اما دنیوى بواسطه آن که اکثر منافع دنیوى منوط است، به ذکر الهى مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلم از ظالم، چنانکه در کتب ادعیه و احادیث مذکور است و از براى هر کدام از فوائد مذکوره، دعائى مقرّر است،
  16. ترک ذکر خداى تعالى - حتّى گفته‏اند که: هیچ صیدى به قید (و دام) صیاد در نمى‏آید، مگر به ترک ذکر خداى تعالى ... سپس در مورد عبارت «اذا غفل عن ذکر الله ...» مى‏گوید: «یعنى هرگاه کسى .... بعد از یاد الهى و توجه به جناب احدیت به سبب اشتغال به کارهاى دنیاى دنیه و میل به لذّات فانیه کاسده (که اهل معرفت به آن توجه نکرده و بازارش نزد آنها کساد است) از یاد او غافل شود، و از معموره ذکر رو به خرابه غفلت  آرد، در این حالت چنین مى‏یابد که گویا از نورانیت به ظلمت، و از انس به وحشت میل نموده، از این جهت است که مردان خدا و دوستان او از اختلاط مردم متوحشند، و در میان مردم به دیوانگان و بلها (احمقها) شبیهند، و فى الواقع به عکس این است و ...».
  17. در مورد نشانه‏هاى سه‏گانه نیز چنین گوید: نشانه وقف ... سه چیز است: یکى- زائل شدن لذّت است از فعال عبادت، یعنى از طاعت و عبادت لذّت نیافتن، و این نشانه غفلت  و قساوت قلب است، چرا که لذت طاعت و بندگى نمى‏باشد مگر با حضور قلب و اطمینان خاطر، و در حال وقف که حال غفلت  است نه حضور قلب است و نه اطمینان خاطر.
  18. دوم- تلخ نبودن معصیت است، این نیز نشانه غفلت  است، چرا که ادراک کردن مرارت و تلخى از فعل معصیت فرع صفاى باطن است و ادراک کردن لذت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت  از بارى عزّاسمه، چنانکه از ارتکاب طاعت لذّت نیست از اقتراف (ارتکاب) گناه نیز تلخى نخواهد بود،
  19. اهل اللّه - از این جهت است که از اهل اللّه اگر گاهى به سبیل اتفاق خواه از روى اختیار و خواه از روى اضطرار خلاف شرعى یا اخلاف اولائى صادر شود، در کام ایشان بسیار تلخ و ناگوار است و فى الفور در مقام تدارک و استغفار مى‏شوند به خلاف اهل دنیا و اهل قساوت قلب، که در حال ایشان به عکس این است،
  20. اطاعت مخلوق - بندگى خالق به ایشان در نهایت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غایت سهولت و گوارائى، بسا باشد که از خدمت سلاطین و حکام به توقع مرتبه پستى و نفع سهلى متحمل زحمات شاقّه شوند، و تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بى خوابى به سر برند، و به این حال راضى باشند، و از دو رکعت نماز به وقت که فى الجمله به حضور قلب باشد کاره باشند و ندانند که فائده این فایده‏اى است ثابت و غیرمنقطع، و فائده آن اگر بشود فائده‏اى است دنیوى و منقطع و مشوب و آمیخته به چندین کدورات و مکاره، و منشأ این نیست مگر غفلت  و به خاطر نیاوردن مراتب عالیه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.
  21. سوم- اشتباه حلال است به حرام، یعنى در مأکولات (خوردنیها) و مطعومات (چشیدنیها) و مکاسب احتیاط ننمودن و حرام و مشتبه را از حلال و غیر مشتبه تمیز نکردن و مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد صرف کردن و به حیطه تصرف درآوردن، این صفت نیز نشانه غفلت  است.
  22. علم حلال و حرام - سپس اضافه مى‏کند فائده قید علم (که فرمود اشتباه علم حلال و حرام مى‏شود) اشاره است به آن که اشتباه و عدم تمیز میان حرام و حلال در هنگام غفلت  از خداوند به لحاظ علم فرد غافل است و عدم مراعات علم نه به نظر و لحاظ نفس حرام و حلال که معلومند، زیرا که حلال و حرام مشخص هستند، و اشتباه نمى‏شود، بلکه علم به این دو مشتبه مى‏شود.
  23. گاو خوش علف - آرى قلبى که در اثر بیمارى غفلت ، مریض شد، بهترین غذا در ذائقه‏اش تلخ‏ مى‏شود و از این رو بهترین غذاى روحى عبادت و ذکر و یاد حق را تلخ مى‏پندارد و تلخى معصیت را شیرین مى‏انگارد و در اثر اختلال روحى حلال و حرام و مشتبه را استعمال مى‏کند و چون گاو خوش علف هر چه به دست آید، خوردن و از هر کجا به دست آید بردن.
  24. طعم محبّت تو را چشیدن- اگر کسى واقعاً طعم ذکر و محبت الهى را چشید، مگر از محبوب روى برمى‏گرداند؟ و به قول امام سجاد (علیه السلام): «مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ طَعْمَ مَحَبّتک فَرامَ مِنکَ بَدلا؛ چه کسى است که طعم محبّت تو را چشید و دیگرى را به جاى تو برگزید و اراده نمود» هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن که از جام حقیقت توجه به خدا نوشید، به طرف محبت مجازى روى نمى‏آورد، و آن که چنین محبتى با گوشت و پوستش آمیخته شد و پرده‏هاى غفلت  کنار رفت و به وصال دوست مى‏اندیشد.
  25. و به قول مرحوم الهى قمشه‏اى آن شیدا و واله محبوب:
  26. من طایر قدّوسیم مرغ گلستان نیستم‏

     

    مست مى‏لاهوتیم زین مى پرستان نیستم‏

    حور است و غلمان چاکرم ماه است و انجم در برم‏

     

    خورشید چرخ اخضرم شمع شبستان نیستم‏

    از مهرت اى خورشید جان چون ذره‏ام هر سوروان‏

     

    مجذوب حسن دیگران اى ماه خوبان نیستم‏

    هر روز چون آه سحر گردم به کویت در به در

     

    شاید نمائى یک نظر نومید ز احسان نیستم‏

    گر من فقیرم هر شبى دارم ز یارب یا ربى‏

     

    جشنى نوائى مطربى کمتر ز سلطان نیستم‏

    این خاکیان تیره دل مستند و غرق آب و گل‏

     

    من دل بر آن ماه چون گل مستم کز اینان نیستم‏

     

  27. گرزار و بیمارم چه غم شادم بهر رنج و الم‏

     

    با درد عشقت اى صنم محتاج درمان نیستم‏

    روزى الهى مرغ جان بیرون پرد زین آشیان‏

     

    بینى مرا با عرشیان زین ملک وسامان نیستم25

    غفلت  و نسیان گرچه در بسیارى از امور دنیوى و حوادث ناگوار نعمتى است که خداوند در وجود انسان قرار داده است، اگر غفلت  و فراموشى نباشد انسان نمى‏تواند زندگى کند، مثلا انسان عزیزترین عزیزان را از دست مى‏دهد، در ابتدا سر به دیوار زدن و ناله کردن است که اگر این حالت ادامه یابد، چند روزى بیشتر نمى‏تواند زنده بماند ولى خداوند غفلت  و فراموشى را مثل پرده سیاه شب بر قلب او مى‏افکند و به او اجازه زندگى مى‏دهد، اگر در مشکلات و مصائب انسان از بین نرود هر لحظه زندگى با این مصیبت‏ها مرگ است، این‏گونه، غفلت  لازمه مکانیسم روحى و جسمى‏انسان است این نعمتى است که در وجود انسانى عامل بقاى زندگى است

    26- غفلت از خدا شناسی - ولى این غفلت در همین محدوده ضرورى است و نباید گذاشت به حریم خداشناسى راه پیدا کند، نباید به قلمرو امور اخروى راه پیدا کند. این غفلتى است که بزرگان و ائمه اطهار (علیهم السلام) ما را به بیدارى از آن هشدار مى‏دهند و مولى على (علیه السلام) مى‏فرماید: «الا مستیقظٌ مِنْ غفلت ه قَبْل نَفاد مدّته»: «آیا بیدار شونده از خواب غفلت  نیست، که قبل از پایان مدّتش بیدار شود».«الا مُنْتَبِه مِنْ رَقدته قبل حین مُنْیَتِه»:

  28.  
  29. 27- «آیا متوجهى نیست که از خواب خود قبل از مرگش (بیدار شده) و متنّبه گردد». این غفلت ى است که اگر بر قلب حاکم شد دیگر توجه و بیدارى چشم بى‏فائده‏ است، بصیرت که به خواب رفت، بیدارى بصر سودى نبخشد. مولى فرمودند: «انْتباه العُیون لا یَنْفَع مع غَفْلَة القُلوب»:
  30. 28- بیداران خواب‏آلود - «توجه و بیدارى چشمها با غفلت  قلبها بى‏فائده است».این غفلتى است که اگر مستولى بر انسان شد، بیدار خواب است و حاضرى غائب و بیننده‏اى کور و شنونده‏اى کر و گوینده‏اى لال. مولى خطاب به مردم زمان خود مى‏فرماید: «ما لى اراکُم ... أیقاظا نُوَّماً و شُهوداً غُیّباً و ناظِرَةً عمیاء و سامعةً صَمّاء و ناطقَةً بَکما»: «چه شده که شما را ... بیداران خواب‏آلود و حاضران غائب و بیننده کورو شنونده کر و گوینده لال مى‏بینم».
  31. 29- حنده وگریه - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که از شش چیز تعجب مى‏کنم، سه چیز مرا مى‏خنداند و سه چیز مى‏گریاند، آن که مى‏گریاند: 1- فراق و دورى دوستان (مثل) محمد (صلى الله علیه‏ وآله). 2- ترس از خداوندى که از همه چیز آگاه است (یا ترس از آن اعمالى که آورده مى‏شود). 3- ایستادن در مقابل قدرت خداوند. و اما آن سه که مى‏خنداند این که: 1- طالب دنیا است و موت او را مى‏طلبد. 2- غافل است ولى از او غفلت  نشده (یعنى خداوند از او غافل نیست). 3- خنده کننده‏اى که دهانش پر از خنده است و نمى‏داند آیا بخشیده شده یا مورد سخط و غضب است.
  32. 30 غفلت  انسان - از آیات قرآن استفاده مى‏شود که غفلت  انسان را به جهنم سوق مى‏دهد. سوره یونس آیات 7 و 8 مى‏خوانیم: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ- أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏: «و کسانى که از نشانه‏هاى ما غافلند* آنها جایگاهشان آتش است به سبب آنچه کسب کرده بودند».
  33. 31- عاقبت غافلین - و یا در آیه 17 سوره جن مى‏خوانیم: وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً: «کسى که از ذکر و یاد پروردگارش روى گرداند، او را به عذاب شدید و روزافزونى گرفتار سازد». این آیات به خوبى نشان دهنده عاقبت غافلین است.
  34. 32- چرا این همه غفلت - راستى چرا این همه غفلت ؟! اگر انسان بداند که خداوند مراقب و مواظب او است‏ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً و اگر بداند خداوند ناظر اعمال او است‏ أَ َمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏ چگونه غفلت  مى‏کند، اگر ایمان به این مطلب باشد کجا بى خبرى به سراغ انسان مى‏آید.
  35. 33- عوامل غفلت : مال و ثروت- مال و ثروتِ زیاد، براى غالب افراد مایه غفلت  است، بسیارى از افراد متدین را دیدیم و تاریخ نشان داده که وقتى فقیر بودند به سوى خدا مى‏آمدند، ولى وقتى از نظر مادى ترقى کردند و صاحب ثروت شدند فراموش کردند، و داستان آن صحابى پیامبر معروف است که از دعاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) وضعش خوب شد به طورى که دیگر فرصت نکرد به مسجد آید و کار کسى که دائماً پشت سر پیامبر (صلى الله علیه و آله) نماز مى‏خواند و از او پیروى مى‏کرد به جائى رسید که مأمور زکات آن حضرت را رد کرده و دیگر زکات نپرداخت!
  36. 34- مستى مال - تا وقتى که وضعش خراب است دنبال دعا و توسل و گریه و زارى و انابه است، ولى همین که وضع مالى او بهبود یافت همه چیز را فراموش مى‏کند. استاد مى‏فرمودند چند سال پیش آدمى بود که از صفر شروع کرده بود در ابتدا وضع خوبى نداشت و بعدها وضعش خوب شده ولى به فساد افتاده، مطربها را دعوت کرده و مى‏گفت «بزن میلیونرم من، بزن میلیونرم من» در آخر کار هم به بدبختى افتاد. امان از مستى مال که از مستى شراب بدتر است، مستى شراب یک شب تا به صبح است ولى مستى مال و منال تمامى عمر است.
  37. 35 - زیاده‏طلبى غیرمعقول - پس به دنبال زیاده‏طلبى غیرمعقول مرو که مایه بى‏خبرى است! (أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ- حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ): «مشغول کرد و به غفلت  انداخت شما را زیاده‏طلبى، حتى مقبره‏هاى خود را زیارت کردید (و آنها را شمارش کردید». در تفسیر این آیه آمده که درباره قبائلى نازل شده که به خاطر تفاخر و مباهات کثرت نفرات و جمعیت و اموال و ثروت بر دیگران به قبرستانها رفته و مردگان خود را شمارش و در زمره افراد خود محسوب مى‏کردند، تا افرادشان زیادتر شود.در این زمینه سخنى در نهج‏البلاغه است که حضرت بعد از تلاوت‏ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ فرمود: شگفتا! چه هدف بسیار دورى! و چه زیارت کنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و رسوائى! به یاد استخوان پوسیده کسانى افتاده‏اند که سالها است خاک شده‏اند، آنهم چه یادى! با این فاصله دور به یاد کسانى افتاده‏اند که سودى به حالشان ندارند، آیا به محل نابودى پدران خویش افتخار مى‏کنند! و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین، خود را بسیار مى‏شمرند! آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به سکون مبدل شده!
  38. 36- بیش از هزار بار این خطبه را خوانده‏ام - این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند! این خطبه که قسمتى از آن را نقل کردیم به قدرى تکان دهنده و گویا و صریح‏ در بیدارى نفوس از خواب غفلت  است که‏ «ابن ابى الحدید» معتزلى گوید: من به کسى که همه امتها به او سوگند یاد مى‏کنند، قسم مى‏خورم که از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده‏ام و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازه‏اى پدید آمده و در روحم به سختى اثر گذارده، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده، و هرگز نشده که در آن تأمّل کنم جز این‏که در آن حال به یاد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتاده‏ام، و درست برایم مجسّم شده که من هم همانم که امام (علیه السلام) توصیف فرموده است.
  39. 37- تأثیر سخن او در قلب - چقدر واعظان و خطبا و گویندگان و افراد فصیح در این باره سخن گفته‏اند و من گوش فرا داده‏ام و در سخنان آنها دقت کرده‏ام ولى در هیچ یک تأخیر سخن امام (علیه السلام) را نیافته‏ام.این تأثیرى که سخن او در قلب من مى‏گذارد، یا از ایمانى سرچشمه مى‏گیرد که به گوینده آن تعلق دارد، و یا نیت پاک و اخلاص او سبب شده است که این چنین در ارواح نفوذ کند، و در قلوب جایگزین شود!
  40. 39- فصاحت امیرالمؤمنین على - در قسمت دیگر از سخنانش گوید: «سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع کنند و این خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده کنند». در همین جا هم اشاره به گفته معاویه درباره فصاحت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) کرده و مى‏گوید «واللّه ما سَنّ الفصاحة لقریش غیره»: «به خدا هیچ کس فصاحت را براى قریش غیر او پایه‏گذارى نکرد».
  41. -40- مستی مقام - مقام- مقام گاهى مایه غفلت  و اعراض از خداوند است، فرعون که از آیات خدا غافل شده و با نصایح موسى (علیه السلام) متّعظ و پندپذیر نبود و قلب خواب او بیدار نشد، در قوم خود فریاد زد: «یا قَومِ الَیْسَ لى مُلکُ مصرَ و هذِه الانهارُ تَجرى مِنْ تَحتى»:«اى قوم من آیا پادشاهى مصر براى من نیست در حالى که این نهرها از زیر من جارى است». او مست مقام پادشاهى خود بود، و در عالم بى‏خبرى از حقایق عالم حرکت مى‏کرد، تا این که با فرو رفتن زیر آب‏ نیل به هوش آمده بیدار شد ولى دیگر دیر شده بود وقتى طلب نجات کرد، جبرئیل لجنى در دهان او کوبید و گفت الان حق روشن شد؟! این همه در خواب بودى و حق را نشناختى‏ «الانَ حَصْحَصَ الحق»؟!
  42. مقام‏پرستى - نه تنها فرعون که تاریخ بسیار نمونه‏هائى دارد، تمام سلاطین و فرماندهان بى‏خبر عالم که مغرور از باده مقام شدند، یزید و معاویه و دیگر خلفاى بنى‏امیه و بنى‏عباس و هیتلرها و چنگیزها و موسولینیها از این دسته بودند. از نمونه‏هاى بارز، عمرسعد است (که لعنت ابدى بر او باد) که مقام‏پرستى او را از راه تذکر و توجه، به بى‏راهه غفلت  و فراموشى از خدا کشاند، و دست خود را به خون امامش حسین بن على (علیهم السلام) آلوده کرد، و هرگز به مقام و حکومت رى هم نرسید، باشد که اینها عبرتى براى ما باشد.
  43. -41- خود را به خواب نزن - بسیارى از جوانان مغرور از قدرت جوانى به هرزگى و مردم آزارى پرداخته و از یاد خدا غافلند، این پیرمردى که عصازنان مى‏رود و گاهى مى‏نشیند و گاه به دیوار تکیه مى‏زند، این چنین از مادر متولد نشده او هم روزى مانند تو جوان بوده، قهرمان بوده، حال بنگر چه شده است، تو هم چهار روزى چنینى، اگر دعاى خیر پدر و مادرت بدرقه راهت باشد و به پیرى برسى، این روز را خواهى دید، پس خود را به بى‏خبرى نزن خود را به خواب مزن که انسان خوابیده را مى‏شود بیدار کرد، ولى انسانى که خود را به خواب زده نمى‏شود، بیدار کرد، مرد قدرتمند،- همچون حربن یزید ریاحى، آن مرد قدرتمند، اگر چند روزى به خواب رفتى مى‏توان با، نوائى حسینى بیدارت کرد ولى اگر مثل عمرسعد و یزید و ابن‏ملجم خود را به خواب زدى‏ نمى‏شود بیدارت کرد! علم- گاهى علم مایه غفلت  مى‏شود چنانکه بسیارى از عالمان را مى‏بینیم که در پست طبیب و مهندس و غیره به‏کار مشغولند، و چه جنایتهائى از روى غفلت  مى‏کنند، چه بسیارند «بلعم باعوراها» که علمشان موجب هلاکتشان شد، پس مواظب باش علم تو را به زمین نزند.
  44.  -42- سرگرمیهاى ناسالم-سرگرمیهاى ناسالم که انسان را از خدا دور مى‏کند، از عوامل غفلت ‏زا و دورى از خداوند است، بسیارى از سرگرمیهاى امروز که براى پر کردن وقت جوانان فراهم شده و حتى فرصتى براى توجه به مبدأ حقیقى عالم براى آنها باقى نگذارده، حتى وقتى براى سر و سامان دادن به زندگى‏هاى آنها باقى نگذارده و آنها در سرگرمى محض به سر مى‏برند و انسانیت آنها زیر سؤال رفته است!اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

  • حسین صفرزاده
۲۹
ارديبهشت

                          بسم الله الرحمن الرحیم   

  1.              اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                 58- 59- امیر المومنین متقین - شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال! «یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة»2

  1. سلامت انسان- گاهى سلامتى موجب غفلت  و مستى انسان است، گویا فردى یله و رها و مختار على الاطلاق در این عالم است و فکر مى‏کند، دائماً این سلامتى و نشاط براى او هست، در حالى که اگر در حال انسانهائى که این گوهر را از دست داده‏اند، و بر روى تخت بیمارستانها خوابیده‏اند، یا افراد پیرى که گوشه گوشه جسم آنها دچار بیمارى شده، نظر کند، از سلامت بخش عالم وجود، غفلت  نمى‏کند، و دائماً در شکر او به سر مى‏برد. دوستان ناباب- از مؤثرترین عوامل غفلت ، نشست و برخاست با دوستان ناباب و اهل غفلت  است، این معاشرت به جز غفلت  ثمرى ندارد، و این عمل نخستین گام بدبختى و شقاوت است پس تا زود است حساب خود را از آنها جدا کن که فردا دیر است.
  2. عبادت بدون تفکّر- گاهى عبادت بدون تفکّر و بدون هدف موجب غرور و غفلت  شخص است و چه بسا در ذکر است ولى مذکور (یعنى ذکر شده و خداوند) را فراموش کرده، به لفظ بسنده کرده و از معنا غافل است، این عبادت جز هسته بى‏ مغز نیست که انسان را مانند بچه به خود مشغول مى‏کند، گاه این عبادت مثل کارى شده که فرد عادت کرده انجام دهد که اگر انجام ندهد ناراحت است.
  3. پرخورى و رغبت به شکم و سیرى زیاد نیز موجب غفلت  است. صاحب تحف العقول شیخ بزرگوار مرحوم حسن شعبة الحرّانى بعد از آوردن رساله حقوق امام زین العابدین (علیه السلام) کلام آن حضرت را در مورد زهد مى‏آورد که در ضمن آن آمده: «وَاعْلَم وَیْحَک یا ابن آدم انّ قسوَة البطنة و فَطرةَ المَیْلة و سُکْرُ الشِّبَع و عِزّة المُلک مما یُثْبِط و یُبْطِى‏ءُ عن العمل وَ یُنْسى الذِکر و یُلهى عن اقْتراب الآجَل حَتّى کَانّ المُبْتَلى بِحُبّ الدّنیا به خَبَلَ مِن سُکر الشَّراب»: «بدان (واى بر تو) اى فرزند آدم که قساوت پرخورى و میل زیاد و مستى سیرى و عزّت و غلبه ملک (و مقام) از امورى است که انسان را از عمل باز مى‏دارد و یاد (خدا) را به فراموشى سپرده و فکر را از نزدیک شدن مرگ مشغول مى‏کند، تا این که گویا فرد مبتلا به دوستى دنیا از مستى باده، عقل از کف داده است».
  4. آروزهاى دور و دراز- مولى على (علیه السلام) در خطبه 86 نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «اعْلَمُوا انّ الامل یُسهِى العقلَ و یَنْسى الذّکر فَاکْذِبوا الامل فانّه غرور و صاحبُه مغرور»: «آگاه باشید که آرزو (و امیدهاى نامعقول و دور و دراز) عقل را به خطا مى‏اندازد و موجب غفلت  و نسیان از یاد خدا مى‏شود پس آرزو را حمل بر دروغ و کذب کنید (و همچون سرابى که به حقیقت نمى‏رسد بپندارید) زیرا آرزو فریب و صاحب آن فریفته و فریب خورده است».
  5. عوامل بیدارى‏- تعدادى از عوامل غفلت  را ذکر نمودیم، و حال تعدادى از عوامل بیدارى را متذکر مى‏شویم:حوادث دردناک زندگى- یکى از فلسفه‏هاى حوادث ناگوار و مصائب سنگین، بیدارى از خواب غفلت  است، گاه خداوند به تناسب سبکى و سنگینى خواب غافلان، حادثه‏اى مى‏آفریند، این حوادث دست‏اندازهاى جاده زندگى بشر است، این دست‏اندازها براى جلوگیرى از خواب است، راننده‏هاى ماهر از جاده‏هاى صاف و بدون فراز و نشیب و پیچ و خم وحشت دارند، زیرا این‏گونه جاده‏ها موجب غفلت  و خواب‏آور است، حوادث روزگار نعمتهائى است که خداوند به عنوان فراز و نشیب در مسیر زندگى قراى مى‏دهد، بعضى زلزله‏ها، سیلها، آتشفشانها، طوفانها و غیره براى تکان دادن بشر و بیدار کردن او است- اگر بیدار شود.
  6. مطالعه تاریخ گذشتگان از لابلاى کتابها و از آثار باقیمانده روى زمین، چون کاخ کسرى، ایوان مدائن، تخت‏جمشید، قبرستانهاى خاموش آنها و اهرام مصر و ... این ساکتان فریادگر تاریخ بشرند، اگر دقت کنیم مى‏بینیم مهر سکوت بر لب ندارند، که فریاد زن بر غافلانند، این کاخها همان درگاههائى است که روزگارى بر و بیا داشت، و صورتهائى روى خاکهاى آن در مقابل گردنکشان بر زمین نهاده مى‏شد، با زبان بى‏زبانى گویند، ببینید روزگار چه بر سر ما آورده است؟! بهترین علوم و دانشها، علوم تجربى آزمایشگاهى است و ما بهترین دانشهاى خود را از آزمایشگاه بزرگى به نام تاریخ مى‏توانیم اخذ کنیم، آزمایشگاهى که چیزى به جز انبوه‏ تجربه‏ها نیست، تجربه حاصل زندگى انسان است، و بهترین مرشد و راهنماى انسانهائى که تازه به راه افتاده‏اند.
  7. به همین دلیل مولى على (علیه السلام) در نامه حکیمانه خود به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) خصوصاً روى این نکته تکیه دارد: «اى بُنَىّ و انْ لم اکُنْ عمّرتُ عُمرَ مَنْ کانَ قَبْلى فَقَد نَظَرتُ فى اعمالهم و فَکَّرْتُ فى اخبارهم و سِرتُ فى آثارهم حتّى عُدتُ کَاحَدِهم بَل کَانّى بِما انتَهى الَىّ مِنْ امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الى آخرهم فَعَرفت صَفَو ذلک مِنْ کَدِره و نفعه مِنْ ضَرَره فَاستَخصلتُ لَک من کُلّ امر نَخیلَه»: «اى فرزندم! درست است که من به اندازه همه ى کسانى که پیش از من زیسته‏اند، عمر نکرده‏ام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان تفکّر نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گوئى به خاطر آنچه از تاریخشان به من رسید، با همه آنها از اول جهان تا امروز بوده‏ام، من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش کدر و تاریک آنها بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، و از میان تمام آنها قسمتهاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه نمودم».
  8. تاریخ معلّم - بنابراین تاریخ آئینه‏اى است که گذشته را نشان مى‏دهد و حلقه‏اى است که امروز را با دیروز متصل مى‏کند و عمر انسان را به اندازه خود بزرگ مى‏نماید. تاریخ معلّمى است که رمز عزّت و سقوط امتها را بازگو مى‏کند، به ستمگران اخطار مى‏دهد، سرنوشت شوم ظالمان پیشین را که از آنها نیرومندتر بودند، مجسّم مى‏سازد، به مردان حقّ بشارت مى‏دهد و به استقامت دعوت مى‏کند و آنها را در مسیرشان دلگرم مى‏سازد.
  9. پند از تاریخ - تاریخ چراغى است که مسیر زندگى انسانها را روشن مى‏سازد، و جاده‏ها را براى حرکت مردم امروز باز و هموار مى‏کند. تاریخ تربیت کننده انسانهاى امروز، و انسانهاى امروز سازنده تاریخ فردایند و در یک جمله تاریخ یکى از اسباب بیدارى و هشدار انسانها است. در روایتى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل شده: «اغْفَلُ النّاس مَنْ لَمْ یتّعِظ بَتَغَیُّر الدنیا مِنْ حال الى حال»: «غافلترین مردم کسى است که از دگرگونى و تحول دنیا از حالى به حالى پند نگیرد». درس عبرت -  آرى از نظر پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله) غافلترین مردم انسانى است که از تحوّل تاریخ و روزگار درس عبرت نگیرد، چه پادشاهان و سلاطینى که شب امیر و صبح اسیر بودند! چه امرائى که شام امیر و صبح آواره بودند! جالب اینجا است همزمان با نگارش این سطور امیر کویت (شیخ جابر الاحمد الصباح) شب امیر بود ولى با حمله شبانه عراق به کویت صبح آواره عربستان گردید.
  10. در مورد عبرت از تاریخ گذشتگان شاعرى گفته:

نادره مردى از عرب هوشمند

 

گفت به عد الملک از راه پند

روى همین مسند و این تکیه گاه‏

 

زیر همین قبّه و این بارگاه‏

بودم و دیدم بر ابن زیاد

 

آه چه دیدم که دو چشمم مباد

تازه سرى چون سپر آسمان‏

 

طلعت خورشید ز رویش نهان‏

بعد از چندى سر آن خیره سر

 

بد بر مختار به روى سپر

بعد که مصعب سرو سردار شد

 

دستکش او سر مختار شد

نک سر مصعب به تقاضاى کار

 

تا چه کند با تو دگر روزگار

***

  1. غافل مشو - پس اى برادر عبرت گیر و غافل مشو، نه غافل از خداوند و نه غافل از مرگ که همگى به آن مى‏رسند فکر مکن گردنکشان در این دنیا به عذاب الهى رسیدند، و مگر موجب راحتى آنها است که نه چنین است. به قول شاعر:

و لو کُنّا اذا مِتْنا تُرِکنا

 

لکانَ الموتُ راحةَ کُلّ حَىِ‏

و لکنّا اذا مِتْنا بُعِثْنا

 

وَ نُسئَلُ بعدَه عن کلّ شَى‏ء

ترجمه: اگر به هنگامى که مى‏مردیم ما را رها کرده به حال خود وامى‏گذاشتند در این صورت مرگ راحتى هر زنده‏اى بود، ولکن وقتى مى‏میریم برانگیخته مى‏شویم، و از هر چیزى بعد از برانگیخته شدن سؤال مى‏شویم. آن گردنکشان کسانى بودند که خدا را فراموش کردند، و خدا هم خودشان را از یادشان برد، و آنها در زمره گروه فاسقین قرار گرفتند وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏

  1. 3- تفکر درباره مرگ و دیدار از قبرستانها- این تفکر از عوامل بسیار مهم بیدارى و تازیانه‏اى بر گرده انسان غافل و خواب است، عاقبت هر انسانى در دنیا به اینجا ختم‏ مى‏شود و هر کسى را بخواهى بیابى اینجا مى‏آورند خواه شاه باشد خواه گدا! گویند شبى از بهلول مالى بردند، دیدند فرداى آن شب از خانه بیرون شد و از این کوچه به آن کوچه رفت تا این که به قبرستان شهر رسید، و آنجا نشست و به او گفتند مال تو را دزدیده‏اند، چرا به دنبالش نمى‏روى گفت به دنبالش آمده‏ام، گفتند مگر دزد تو قبرستان است گفت مى‏آورندش، زیرا دزد من هر که باشد به اینجا مى‏آورندش!
  2. دزد را هم به قبرستان میاورند - بهلول با این سخن چه غافلانى را بیدار کرد، و به آنها آموخت آرى همه را به اینجا مى‏آوردند و مى‏توانید هر که را بخواهید ببینید. این جهان، جهان باقى نیست، بالاخره همه خواهند مرد، اما ببین عمر گرانبها را چگونه صرف و جوانى را چگونه نابود کردى! از زندگى دیگران عبرت گیر از عمر و جوانى خود غفلت  نورز، بیدارانِ راه حق براى بیدارى انسان‏ها از آنچه بر جهان مى‏گذرد،
  3. گذر عمر ببین - به زبان نثر و نظم، پندها ساخته و زنگ‏هاى بیدار باشى به صدا در آورده‏اند که: ذکر بعضى از آنها خالى از لطف نیست: حافظ گوید:

بر لب جوى نشین و گذر عمر ببین‏

 

کاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس‏

     

و شاعرى دیگر گوید:

جوانى گفت با پیرى دل آگاه‏

 

که خم گشتى چه مى‏جوئى در این راه؟!

جوابش گفت پیر خوش تکلّم‏

 

که ایام جوانى کرده‏ام گم‏

     

سعدى نیز گفته است:

دور جوانى بشد از دست من

 

آه و دریغ زان زمن دلفروز

قوت سرپنجه شیرى برفت‏

 

راضیم اکنون به پنیرى چو یوز

پیره‏زنى موى سیه کرده بود

 

گفتمش اى مامک دیرینه روز

موى به تدلیس سیه کرده‏اى‏

 

راست نخواهد شد این پشت کوژ

پروین اعتصامى نیز گوید:

چنین گفت روزى به پیرى جوانى‏

 

که چونست با پیریت زندگانى‏

بگفتش در این نامه حرفى است مبهم‏

 

که معنیش جز وقت پیرى ندانى‏

تو، به کز توانائى خویش گوئى‏

 

چه مى‏پرسى از دوره ناتوانى‏

جوانى نگهدار کاین مرغ زیبا

 

نماند در این خانه استخوانى‏

چو من گنج خود رایگان دادم از کف‏

 

تو گر مى‏توانى مده رایگانى‏

 

چو سرمایه‏ام رفت بى‏مایه ماندم‏

 

که بازیست بى‏مایه بازارگانى‏

هر آن سرگرانى که با چرخ کردم‏

 

جهان بیشتر کرد از آن سرگرانى‏

از آن برد گنج مرا دزد گیتى‏

 

که در خواب بودم گه پاسبانى‏

  1. مرگ از شما غفلت  نمى‏کند - مولى على (علیه السلام) در خطبه 188 نهج‏البلاغه چنین مى‏فرماید: «شما را به یاد مرگ و کم کردن غفلت  از آن سفارش مى‏کنم (گویا غفلت  نکردن به طور کلى از مرگ براى انسان میسور نیست، لذا مى‏فرماید کم کنید غفلت  را) و چگونه غافلید از چیزى که از شما غفلت  نمى‏کند، و امید به کسى بسته‏اید که مهلت به شما نمى‏دهد، پس کفایت مى‏کند شما را بعنوان واعظ و پند دهنده، مرده‏هائى که دیدید آنها را، حمل شدند به قبرهایشان در حالى که خود راکب و سوار بر دست مردم نشدند، و به قبرها سرازیر شدند، در حالى که خود سرازیر نشدند (یعنى مایل نبودند، بر روى دست مردم روانه قبر شوند ولى با آنها چنین کردند)
  2. دنیا آنها را به زمین زد-  گویا ساکن این دنیا نبودند، و گویا آخرت جایگاه همیشگى آنها بوده است، از آنجا که (در خانه قبر) سکنى مى‏گزینند وحشت داشتند، و در آنجا هم سکنى گزیدند، آلوده به دنیایى بودند که از آن دست کشیدند و تباه کردند آخرتى را که به سوى آن منتقل گشتند، قدرت از بین بردن عمل زشت و قبیحى و یا قدرت زیاد کردن عمل نیک و صالحى را در آخرت ندارند، به دنیا انس گرفته و دنیا آنها را فریب داد، به دنیا اعتماد کردند و آن آنها را به زمین زد. عمر مى‏گذرد - سبقت گیرید (خدا شما را رحمت کند) به منازلى که مأمورید آبادشان کنید، و رغبت به آنها دارید و به آنها دعوت شده‏اید، و با صبر بر عبادت و طاعت و دورى از معصیت، نعمتهاى الهى را بر خود تمام کنید، زیرا فردا نزدیک به امروز است، چقدر سریع، ساعات در روز و روزها در ماه و ماهها در سالها و سالها در عمر مى‏گذرد».
  3. دنبال جنازه - در حکمت 122 نیز آمده که مولى على (علیه السلام) به دنبال جنازه‏اى بودند، شنیدند مردى مى‏خندد، فرمودند: (خیال مى‏کنى) گویا مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده، و حق بر غیر ما واجب شده، و مى‏پندارى مرده‏هائى که مى‏بینیم مسافرینى هستند که به زودى به سوى ما باز مى‏گردند، ایشان را در قبرهایشان مى‏گذاریم، دارائى آنها را مى‏خوریم، مانند آنکه ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند، سپس پند هر واعظى (از زن و مرد از مردگان) را فراموش کرده و به هر آفت و زیانى گرفتار شدیم».
  4. تفکر در مرگ - پس اى برادر از حوادث و مصائب و مطالعه تاریخ گذشتگان و تفکر در مرگ و عواقب گردنکشان، بیدارى طلب، و از خواب غفلت  بیدار شو که نه مال و نه جاه و نه علم بدون عمل و نه سرگرمیها و نه سلامتى و نه دوستان ناباب و عبادت بى‏تفکر هیچکدام ماندنى نیست و به طور کلى دنیا و امور وابسته به آن پایدار نیست.
  5. بشنوانید دعوت مرگ را - ،مولى در خطبه 131 چنین مى‏فرماید: «دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانید، قبل از این که دعوت به آن شوید ... ذکر و یاد اجلها و مرگها از قلبهاى شما غائب و آرزوهاى دروغین حاضر شده است، دنیا اختیار شما را بیشتر دارد تا آخرت، (و بیشتر عبد دنیائید تا آخرت) و دنیا شما را بیشتر برده و به طرف خود کشیده تا آخرت».بزرگان ما، غفلت  انسان از مرگ و قبر و فرو رفتن او را در دنیا و لذات فانى آن، به انسانى تشبیه کرده‏اند که در وسط چاهى قرار گرفته و در بالاى آن شیر درنده‏اى منتظر بالا آمدن او است و اژدهاى عظیمى در ته چاه منتظر افتادن او است و دست این شخص به ریسمانى بند است که دو موش سیاه و سفید دائماً و با سرعت آن‏ ریسمان را مى‏جوند تا پاره شود و این شخص با اینکه همه را مى‏بیند، مشغول خوردن عسلى است که با خاک و زهر زنبوران مخلوط شده و زنبوران به او نیش مى‏زنند و او مشغول دفع آنها است
  6. اژدهای قبر - و حقیقت این امور این است که: ریسمان عمر، و شیر درنده مرگ، و اژدها قبر، و دو موش سفید و سیاه روز و شب است که با گذشتن آنها عمر مى‏گذرد و تمام مى‏شود و عسل کثیف آلوده به خاک و زهر زنبور لذّات دنیا است که همراه با درد نیش زنبوران است و زنبوران اهل دنیا هستند که مزاحم اویند.
  7. آنها که بیدارند مى‏نالند - این قضیه را شیخ بهائى با کمى تفاوت در کتاب اربعین خود از کمال الدین نقل مى‏کند، و در آخر مى‏گوید: «قسم به جان خودم که این مثال از محکم ترین مثالها و منطبق‏ترین آنها بر ممثّل (آنچه برایش تمثیل زده شده) است و از خدا بصیرت و هدایت را خواهانیم و از غفلت  و گمراهى به او پناه مى‏بریم». چرا این قدر در خوابیم و از رفتن عُمر و بى‏عملى و نزدیک شدن مرگ بى‏خبریم، آنها که بیدارند مى‏نالند، واى بر ما که نمى‏دانیم چه کنیم!
  8. تفکر وگریه - مرحوم شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد الحارثى الهمدانى العاملى پدر بزرگوار شیخ بهائى در کتاب خود «نور الحقیقة و نور الحدیقة» صفحه 63 گوید: «فردى مى‏گریست به او گفته شد، چه تو را به گریه انداخته، گفت: «تَفَکّرتُ فى ذهاب عمرى و قِلَّةِ عَمَلى وَ اقتراب اجَلى»: «فکر کردم در رفتن عمرم، و کمى عملم، و نزدیکى مرگم».
  9. نشانه‏هاى افراد غافل‏- در مکتب لقمان زانو مى‏زنیم تا علامت غافلان را ببینیم: امام صادق (علیه السلام) فرمودند لقمان به فرزندش گفت: «یا بُنَىّ لِکُلّ شى‏ء علامة یُعَرفُ بِها و یُشْهَد علیها ... و للغافِل ثلاثُ علامات: اللَّهوُ وَ السَّهو و النِّسیان»: «اى فرزندم براى هر چیز نشانه‏اى است که با آن شناخته مى‏شود و شهادت بر آن داده مى‏شود ... و براى غافل سه نشانه است مشغول شدن به کارهاى بى‏ارزش، و اشتباه و خطا کردن و فراموشى».
  10. علامت غافل - در سوره انبیاء، آیات 1 و 2 و 3، اشاره‏اى به علامت غافل شده است، آنجا که مى‏فرماید: اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ* ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ* لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ ...: «حساب مردم نزدیک شد و آنها در بى‏خبرى اعراض کننده هستند* هیچ پندى جدید از طرف پروردگاراشن نیامد، مگر این که شنیدند و بازى کردند* قلبهاى آنها لهو و مشغول به کارهاى بى‏ارزش بود».
  11. غافل محض بودند،- مرحوم علامه طباطبائى مفسر بزرگ قرآن در ذیل این آیات مى‏فرماید: «غافل بودن آنها براى این بود که تعلق به دنیا پیدا کرده و به بهره بردن از آن مشغول بودند، و قلوب آنها از دوستى و حبّ دنیا پر شده بود به طورى که جائى براى یاد حساب قیامت نبود که متأثر از آن شوند، حتّى اگر تذکر به آنها داده مى‏شد متذکر نمى‏شدند و این همان غفلت ‏است، زیرا امرى چنانکه اگر از اصل تصور نشود مورد غفلت  قرار مى‏گیرد، اگر آن طور که باید تصور شود نیز تصور نشود، و حقّ تصور آن اداء نشود به طورى که تأثیر در نفس گذارد، مورد غفلت  قرار مى‏گیرد (پس نه اینکه حساب روز قیامت به طور کلى در اندیشه آنها نبود، و غافل محض بودند، بلکه چه بسا تصور هم کرده بودند، اما آنطور که باید و شاید به آن نمى‏پرداختند، که متأثر شوند، و لذا این هم خود غفلتى است!)
  12. لعب و لهو از علامات غفلت - سپس آیه دوم را به عنوان تعلیل آیه اول مى‏گیرند، که غفلت  علت بازى و کارهاى بیهوده آنهاست، اگر در غفلت  نبودند به بازى و کارهاى بیهوده در وقت شنیدن ذکر و پند کتابهاى آسمانى که یکى بعد از دیگرى مى‏آمد نمى‏پرداختند، پندى که آنها را بر امر مهم و آنچه واجب است آمادگى مى‏داد، پس لعب و لهو از علامات اهل غفلت  است که مى‏شود آنها را با این علامات شناخت.
  13. باز دارنده از امور مهم - مرحوم علامه «لعب» را به کار منظم که غایتى براى آن نیست، تعریف مى‏کنند مانند بازى بچه‏ها (گاهى بسیار دقیق خانه‏اى گلین مى‏سازد، ولى غرض عقلائى بر آن مترتب نبوده و خراب مى‏کند) و «لهو» را به مشغول شدن به کارى که انسان را از امر مهمّش باز مى‏دارد تعریف مى‏کنند، و مى‏فرمایند: به همین جهت به آلات طرب و لهو و موسیقى، «لهو» گویند چون انسان را از امور مهم و پرفائده باز مى‏دارد، و در آخر اشاره مى‏کنند، «لهو» عمل قلب است یعنى اشتغال قلبى به امرى که بازدارنده از امور مهم است و لذا در آیه فرمود «لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ».
  14. عواقب غفلت ‏- عواقب غفلت  بسیار است که ما به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:1 و 2- زندگى تنگ و سخت دنیوى و کورى در آخرت که از کورى بصیرت و چشم جان نشأت مى‏گیرد، و به این دو در سوره طه اشاره فرمود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏: «و کسى که از یاد من غافل شده روى گردانید براى او زندگى تنگ و سختى است و روز قیامت او را کور محشور مى‏کنیم».
  15. آرى وقتى یاد خدا از صفحه دلها رخت بربندد، وسعت روزى و راحتى و سعادت زندگى نیز با آن کوچ مى‏کند، گاهى تنگى معیشت به خاطر بى‏پولى و کم‏ درآمدى نیست چه بسا درآمدش هنگفت است ولى حرص و آز، زندگى را بر او تنگ مى‏کند، و میل ندارد در خانه‏اش باز باشد، و دیگران از زندگى او استفاده کنند، به قول على (علیه السلام) «همچون فقیران زندگى مى‏کند، و همانند اغنیاء و ثروتمندان حساب پس مى‏دهد» این در مورد فرد بود، وقتى وارد جامعه‏هائى شویم که از یاد خدا روى گردانده‏اند، مسأله از این وحشتناک تر خواهد بود، جوامعى که علیرغم پیشرفت شگفت‏انگیز صنعت و علیرغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شدید به سر مى‏برند، در تنگناى عجیبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مى‏بینند.
  16. همه از هم مى‏ترسند، هیچ کس به دیگرى اعتماد نمى‏کند، رابطه و پیوندها همه بر محور منافع شخصى است، بار تسلیحات سنگین به خاطر ترس از جنگ بیشترین امکانات اقتصادى آنها را در کام خود فرو برده و پشتهایشان زیر این بار سنگین خم شده است. زندآنهامملو از جنایتکاران است و در هر ساعت و دقیقه طبق آمارهاى رسمیشان، قتلها و جنایتهاى هولناکى رخ مى‏دهد، آلودگى به موادمخدّر و فحشاء آنها را برده و اسیر ساخته است در محیط خانواده‏هایشان نه نور محبتى است و نه پیوند عاطفى نشاطبخشى، آرى این است زندگى سخت و معیشت «ضنک» آنها!
  17. رئیس جمهور اسبق آمریکا «نیکسون» در نخستین نطق ریاست جمهوریش به این واقعیت اعتراف کرد و گفت: «ما گردادگرد خویش زندگانیهاى توخالى مى‏بینیم، در آرزوى ارضاء شدن هستیم ولى هرگز ارضاء نمى‏شویم!» یکى دیگر از مردان معروف آنها که نفش او در جامعه به اصطلاح شادى آفریدن براى همه بود، مى‏گوید: «من مى‏بینم انسانیت در کوچه تاریکى مى‏دود که در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نیست»!
  18. عواقب غفلت ‏- 3- قساوت قلب- در روایتى از امام باقر (علیه السلام) آمده: «ایّاکَ و الغَفْلَةَ فَفیها تَکُونُ قَساوةُ القَلْب»: «بپرهیز از غفلت  که در آن قساوت قلب و سنگدلى است». تسریع در هلاکت- غفلت  از یاد خدا موجب تعجیل و تسریع در هلاکت مى‏شود، چه هلاکت جسمانى و چه روحانى مولى‏ على (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ طالَتْ غفلت ه تعجَّلتْ هَلَکَتُه»: «کسى که غفلت ش طولانى شود، هلاکتش نزدیک گردد».
  19. قلب مردگى- امام على (علیه السلام) در روایتى فرمودند: «مَنْ غَلَبَتْ علیه الغفلة مات قَلبُه»: «کسى که غفلت  بر او غلبه کند، قلبش مرده است». کوردلى- در روایتى دیگر مولى على (علیه السلام) فرمودند: «دَوامُ الغَفْلَة تُعمِى البَصیرة»:
  20. کورى بصیرت و دل - «دوام بى‏خبرى موجب کورى بصیرت و دل مى‏شود». و همین کوردلى موجب کورى در قیامت مى‏شود. (نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏) وقتى هم اعتراض مى‏کند که پروردگار من چرا کور محشورم کردى، در حالى که در دنیا بینا بودم، خطاب مى‏شود: قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى‏: «همان طور که آیات ما به تو رسید و فراموش کردى، و غفلت  ورزیدى، همان طور امروز فراموش خواهى شد». ‏
  21. غفلت از آیات الهى موجب کوردلى و این، غفلت  خداوند از ما را به دنبال دارد، و غفلت  او از ما، مایه کورى در قیامت است. فاسد شدن اعمال- مولى على (علیه السلام) در روایتى دیگر مى‏فرمایند: «ایّاک و الغفلة و الاغترار و بالمهلة فانّ الغفلة تفسد الاعمال»: «از غفلت  و مغرور شدن بواسطه مهلت الهى بپرهیز، زیرا غفلت  موجب فساد اعمال است». از این حدیث مى‏توان استفاده کرد که مغرور شدن و فریب مهلت خوردن نیز از عواقب غفلت  است.
  22. خسران و زیانکارى- مولى در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «مَن حاسَب نَفسَهُ رَبح و مَن غَفَل عنه خسر»: «کسى که نفس خود را محاسبه کند، سود برد، و کسى که از آن غفلت  ورزد، دچار خسران (دنیوى و اخروى) شود». و چه زیانى از عذاب الهى و جهنم بدتر و در دنیا از این بدتر، آن که خداوند او را مثل چهارپایان و حتى بدتر بداند، وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏: «و بطور مسلم بسیارى از جن و انس را براى جهنم آفریدیم، آنها قلب‏هائى دارند که با آنها اندیشه نمى‏کنند، و چشمهائى دارند که با آنها نمى‏بینند، و گوشهائى دارند که با آنها نمى‏شنوند (و در غفلت  به سر مى‏برند) آنها مثل چهارپایانند، بلکه آنها گمراه ترند، آنها همان غافلانند». پس از خواب غفلت  بیدار شویم وگرنه به قول مولى مرگ بیدار مى‏کند. «مَن غَفَلَ عن حوادث الایام ایقَظَهُ الحِمام» «کسى که از حوادث روزگار غافل بود، مرگ او را بیدار مى‏کند».آرى به قول مولى‏ «اهل الدنیا رَکبٌ یِسارُبهم و هم نِیام»: «اهل دنیا مسافرینى‏ هستند که حرکت داده مى‏شوند، و آنها در خواب غفلت ند». خداوند ما را قبل از مرگ از خواب غفلت  بیدار کند و نگذارد که خود را به خواب زنیم انشاءاللّه.
  23. با این توضیحات روشن شد که پرهیزگاران از خوف این غفلت  در حذرند و از امید به رحمت الهى در فرحند. در خاتمه به کلام ابن ابى الحدید در ذیل این فراز از خطبه اشاره مى‏کنیم، وى در مورد خوف و رجاء به روایتى‏ اشاره مى‏کند که: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به یکى از اصحاب خود وارد شده در حالى که او از شدت عبادت نزدیک بود جان خود را از دست دهد، پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند چگونه خود را مى‏یابى؟ گفت: «اجِدُنى اخافُ ذُنُوبى و ارجُو رَحمَةَ ربّى»: «مى‏ترسم از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم دارم»، پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ما اجْتَمَعا فى قلبِ عبد فى هذا المَوطِن الّا اعطاهُ اللّه ما رَجاهُ و أَمَّنَهُ مِمّا خافَه»:
  24. «جمع نمى‏شود خوف و رجا در قلب بنده‏اى در این مقام مگر این که خداوند آنچه را امید دارد، به او اعطاء کرده و از آنچه مى‏ترسد، مأمونش مى‏کند». در مورد رجاء هم اشاره کرده که از مقام عارفان است و پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) از خداوند نقل فرمودند که «انا عند ظن عبدى بى فلیظن بى ما شاء»: «من نزد گمان (نیک) بنده‏ام نسبت به خودم هستم پس باید هر چه خواهد به من گمان (نیک) داشته باشد (اگر گمان نیک و حسن ظنّ به من داشت من هم به او گمان نیک دارم، و یاریش کنم)».
  25. متقیان امید تجارتى دارند که هرگز فانى نشود و ضرر و خسرانى در آن نیست. در سوره فاطر آیه 29 خداوند متعال مى‏فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ: «کسانى که تلاوت قرآن نموده، و اقامه نماز کردند، و از آنچه روزى آنها کردیم، انفاق کردند، در پنهان و آشکار، آنها امید به تجارت و معامله‏اى دارند که نابود نمى‏شود (و آن دادن عمل‏ صالح و گرفتن مواهب و بهشت الهى و رضوان او است».

مرحوم الهى آن مرد عارف در ذیل این دو فراز (یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه) گوید:شبش چون روز گردد، خسته جانست‏

 

چو روزش شام گردد شادمانست‏

پریشان خاطر است از غفلت  خویش‏

 

فرحناک از نگار و مهربانیش‏

دل غافل اسیر درد و غم باد

 

بجز یادش مبادا خاطرى شاد

     
  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 281.. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۹
ارديبهشت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1.  

     

  2. 56- 57- امیر المومنین متقین 1- شب هنگام شکر  خدا و صبحگاهان یاد او «یمسى و همه الشکر  و یصبح و همه الذکر »
  3. ترجمه: پرهیزگار روز را شام مى‏سازد و اهتمام او به شکر  است و شب را به روز مى‏آورد و اهتمامش ذکر  و یاد خداوند است.***
  4. شرح: از دیگر صفات پرهیزگاران شکر  و ذکر  است، ذکر  براى این که خدا متذکر  آنها باشد، و به آنها نعمت دهد، و شکر  براى نعمتهاى داده شده است.
  5. شکر بر داده ونداده ها - ابن میثم بحرانى در تفسیر این فراز گوید: همّ و تلاش پرهیزگاران در وقت عصر و شامگاه، شکر خداوند است بر آنچه در روز به آنها روزى داده یا نداده است (شکر  بر داده‏ها و نداده‏ها مى‏کنند). و در وقت صبح، همّ آنها ذکر و یاد خداوند است، تا آنها را یاد کرده و روزى دهد، چه از کمالات نفسانىّ و چه بدنىّ چنانکه خداوند فرموده: فَاذکر ونِی أَذکر کُمْ وَ اشکر وا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ‏ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر گزار من باشید و کفران نورزید».
  6. ذکر به صبح وشکر به شامگاه - مرحوم خوئى در شرح خود بعد از آوردن کلمات بحرانى مى‏گویند: توضیحات بحرانى کافى در رساندن مراد نیست، و نکته تقیید اهتمام به ذکر را به‏ صبح و اهتمام به شکر  را به شامگاه دقیقاً روشن نمى‏کند، سپس مى‏افزاید: اولى و بهتر این است که این چنین گفته شود: اما این که همّ آنها در صبحگاه ذکر است، براى تاکّد استحباب ذکر در آن وقت است، و دلیل بر این استحباب روایاتى است.
  7. سپس سه روایت در این باره ذکر مى‏کند: 1- راوى (عمیر بن میمون) گوید: امام حسن (علیه السلام) را دیدم که وقتى نماز صبح مى‏خواند در جایگاه خود مى‏نشست تا خورشید طلوع کند
  8. مستور ازآتش- و شنیدم از آن امام که مى‏فرمود: شنیدم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) که مى‏فرمود: «مَنْ صَلّى الفَجْر ثُمَّ جَلَسَ فى مَجْلِسه یَذکر  اللّه حتّى تَطلعَ الشمس سَتَرَهُ اللّه مِنَ النّار سَتَرَه اللّه من النار سَتَرَه اللّه مِنَ النّار»: «کسى که نماز صبح گزارد و در جایگاه خود نشیند در حالى که ذکر خدا گوید تا خورشید طلوع کند، خداوند او را از آتش مستور گرداند. و آن حضرت این جمله را سه بار تکرار فرمودند».
  9. هفتاد درجه در بهشت - انس در حدیثى گوید: رسول الله (صلى الله علیه و آله) به عثمان به مطعون فرمودند: «کسى که نماز صبح را با جماعت گزارد و سپس بنشیند و ذکر  خدا گوید تا خورشید طلوع کند، براى او در بهشت هفتاد درجه است که فاصله هر دو درجه مثل حضور اسب سریعى است که هفتاد سال مخفى باشد (شاید مراد این باشد که اسب تندرو که آشکار نیست اگر فرض شود هفتاد سال حرکت کند این مقدار مسافتى که طى مى‏کند فاصله هر دو درجه است)».
  10. مثل حجّاج خانه خدا - امام حسن (علیه السلام) فرمودند: «شنیدم از پدرم على بن ابیطالب (علیه السلام) که مى‏فرمود رسول الله (صلى الله علیه و آله) چنین فرمود: هر انسانى در مصلّائى که نماز صبح را اقامه کرده بنشیند، و ذکر  خدا گوید تا خورشید طلوع کند، اجر او مثل حجّاج خانه خدا است و گناهان او آمرزیده مى‏شود».
  11. دخالتى عظیم در رزق - سپس مرحوم خوئى اضافه مى‏کند: نکته دیگرى در ذکر  صبحگاه است که خداوند چون روز را براى بدست آوردن معاش و طلب رزق و جستجوى فضل‏ و رحمت خود قرار داد، چنانکه براى سکون و راحتى و خواب شب را خلق کرد و براى ذکر  در صبح دخالتى عظیم در رزق و روزى است از این جهت اهتمام پرهیزگاران به ذکر  در صبح است.
  12. طلب معیشت - اما این که روز را براى رزق و معاش قرار داده چون فرمود: وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً- وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً- وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً: «و خواب شما را مایه آسایش قرار دادیم و شب را پوششى براى شما گردانیدیم، و روز را وقت طلب معیشت قرار دادیم».
  13. و اما دلیل بر این که ذکر و یاد خدا در صبحگاه موجب ازدیاد رزق مى‏شود، اخبار زیادى است که دو روایت را مرحوم خوئى نقل کرده است.
  14. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: «نشستن بعد از نماز صبح و مشغول به تعقیبات و دعاء بودن تا این که خورشید طلوع کند، بهتر است در طلب روزى از سیر و تلاش در زمین».
  15. یعنى اگر انسان به یاد خدا بود، و سپس به دنبال روزى رفت، خدا او را موفق‏تر مى‏کند، تا کسى که بلافاصله بعد از نماز به دنبال کار رود.
  16. دنبال کارش با وضو وذکر - حمّاد بن عثمان گفت از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که مى‏فرمود: «نشستن مرد در تعقیب نماز صبح تا طلوع خورشید نافذتر و مؤثرتر است در طلب رزق از سوار شدن در دریا و حرکت در آن»، گفتم، گاهى حاجت و نیازى براى مرد است که‏ مى‏ترسد (اگر دیر شود) فوت شود، فرمود: «داخل آن کار شود و به دنبال حاجتش رود، و ذکر خداوند عزوجل گوید زیرا او مادامى که وضو دارد در حال تعقیبات است».
  17. مشغول به تعقیبات - پس از این روایات به دست مى‏آید که بهتر است انسان ذکر  خدا را بعد از نماز گوید و مشغول به تعقیبات شود، و اگر کارى ضرورى بود که نمى‏تواند بنشیند، حضرت فرمودند: «با یاد خدا به دنبال آن کار رود، و مادامى که وضو دارد، مثل این است که در تعقیبات نماز است».
  18. شکر بر نعمت ها - سپس مرحوم خوئى گوید: اما همّ آنها در شامگاه به شکر  خداوند، براى این است که شامگاه در مقابل صبحگاه است، و وقتى طلب رزق و نزول نعمت با یاد و ذکر  خدا در اول روز باشد (چنانکه در روایات گذشت) پس مناسب است که شکر  بر آن نعمتهاى نازل شده در آخر روز باشد (چنانکه انسان نیز از کسى که براى او کارى انجام داده، در آخر وقت و بعد از عمل تشکر  و قدردانى مى‏کند).
  19. فضیلت شکر - خداوند متعال شکر  خود را مقرون به ذکر  خدا کرده است و فرمود: فَاذکر ونِی أَذکر کُمْ وَ اشکر وا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ با اینکه فرمود: وَ لَذکر اللَّهِ أَکْبَرُ: «ذکر  و یاد خداوند بزرگتر از هر چیزى است».
  20. بزرگترین چیزها - یعنى ذکر خدا که بزرگترین چیزها است اگر انجام دادید، خدا شما را یاد مى‏کند و اگر بر نعمتهاى او شکر  کردید، و کفران نورزیدید، او پاداش دهد وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ در ذیل آیه‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ  که شیطان پس از رانده شدن گفت: «در مسیر و راه مستقیم تو براى گمراه کردن آدم (علیه السلام) و فرزندان او مى‏نشینم» در تفسیر آمده که مراد از راه مستقیم راه شکر  است و به جهت بلندى مرتبه‏ شکر-
  21. شکر گذار کم هستند- شیطان لعین طعنه در مردم زد که‏ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ‏: «بیشترین فرزندان آدم (علیه السلام) را شکر گزار نمى‏یابى»، یعنى رهروان این مسیر به واسطه وساوس من کم هستند، و اکثر آنها از این مسیر خارج مى‏شوند، و خداوند هم او را تصدیق کرده، و فرموده: (قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ: «کمى از بندگان من شاکر هستند».
  22. شکر نعمت زیاد کند - خداوند شکر  را مایه ازدیاد نعمت دانسته و فرموده که اگر شکر  کردید، نعمتهاى شما را زیاد مى‏کنم: لَئِنْ شکر تُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ‏ و این زیادى را مطلق فرموده، و استثنائى نکرده، یعنى براى هر چه شکر  کردید زیاد مى‏کنم.
  23. ولى در پنج مورد استثناء به این اطلاق زده و مقید کرده است، یعنى در پنج مورد اگر خودش صلاح دید مى‏دهد:
  24. 1-بى‏نیازى‏ فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ: «بزودى بى‏نیاز مى‏کند خداوند شما را از فضل خودش اگر خواست».
  25. 2- اجابت دعا فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ: «اجابت مى‏کند آنچه را مى‏خوانید اگر خواست».
  26. 3- رزق‏ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ: «کسى را که مى‏خواهد روزى مى‏دهد».
  27. 4- آمرزش و مغفرت‏ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ: «و خداوند گناه کمتر از شرک را مى‏آمرزد براى کسى که بخواهد».
  28. 5- توبه‏ وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ: «و قبول مى‏کند خداوند توبه کسى را که‏ بخواهد».
  29. اخلاق ربوبى - چگونه شکر  از اخلاق نیکو و پسندیده نباشد، در حالى که خداوند خود را به این صفت ستوده و آن را از اخلاق ربوبى شمرده است‏ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ‏ «خداوند شکر گزار و بردبار است» و نیز شکر  را کلام اهل بهشت خوانده و فرموده: اهل بهشت چنین گویند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ‏: «حمد براى خدائى است که با ما صدق وعده رفتار کرد، و تخلّف نکرد» و نیز درباره آنها فرمود: وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏: «آخرین دعا و سخن آنها الحمدلله رب العالمین است (یعنى حمد براى خدائى است که پروردگار عالمین است)».
  30. بنده شکر گزار - از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «رسول الله (صلى الله علیه و آله) شبى نزد عایشه بودند، عایشه گفت اى رسول خدا چرا این قدر نفس خود را به زحمت مى‏اندازید، (و عبادت مى‏کنید) با این که خداوند آنچه در قبل و بعد انجام مى‏دهید، راضى است، و شما را آمرزیده است، فرمود: اى عایشه‏ «الا اکُونُ عبداً شَکُوراً»: آیا نباید بنده شکر گزارى باشم.
  31. گریه بر شکر نعمت - در روایتى دیگر آمده که: عایشه دید پیامبر (صلى الله علیه و آله) در شب وضو ساخته و به نماز ایستادند، و شروع به گریه کردند به طورى که اشکها بر سینه مبارکش جارى شد سپس رکوع کرده و گریست، سجده کرده و گریست، سر برداشت و گریست و آن قدر چنین کرد، تا بلال آمده و اعلان نماز صبح نمود، و عایشه به حضرت عرض کرد چرا این قدر گریه مى‏کنید، حضرت فرمود: (الا اکونُ عبداً شکوراً)
  32. شدّت و مشقّت درنماز - در روایتى از امام هفتم (علیه السلام) از پدرانش از امیرالمؤمنین على (علیه السلام) آمده که فرمود پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) ده سال بر انگشتان مى‏ایستاد، و نماز مى‏گزارد، تا این که قدمهایش متورم شده، و صورتش زرد گردید و تمام شب چنین مى‏کرد، تا این که مورد عتاب خداوند قرار گرفت،«طه ما انزلنا علیک القرآن لِتَشْقى»: «اى پیامبر، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به شدّت و مشقّت افتى».
  33. «ذکر » و فضیلت دوام آن‏- «ذکر » به یاد خدا بودن است در همه حال و این عامل مؤثرى براى جلب توجه الهى به خود است و این که در تمام احوال به یاد ما باشد، ما را از خطرات و لغزشگاهها مصون دارد.
  34. غایت عبادات - ذکرى نافع است که مداومت بر آن باشد، با توجه و حضور قلب و فراغ خاطر، تا ذکر شده یعنى خداوند متعال در قلب‏ که جایگاه و عرش او است جاى گرفته و عظمت و نورانیت آن بر قلب مستولى شود، و سینه مفتوح و شرح صدر حاصل شود، و این غایت عبادات است.
  35. مراد از ذکر- علماى اخلاق گویند: براى ذکر  اول و آخرى است، اوّلش موجب انس و محبت و آخرش نیز موجب انس و محبت است، و مراد از ذکر  هم همین دو است.
  36. قلب و زبان متوجه - بنده در ابتداى امر برایش مشکل است که قلب و زبان را از وساوس به طرف خدا متوجه گرداند، ولى اگر موفق به مداومت شد و با آن انس گرفت، محبت خداوند در قلب او جاى مى‏گیرد، کسى که چیزى را دوست داشت زیاد او را ذکر  کرده و کسى هم که چیزى را بسیار یاد کرد آن را دوست دارد
  37. بیست سال سختى - و از اینجا است بعضى گفته‏اند که: «کاءَدتُ القُرآنَ عشرین سنةً ثمّ تَنَعَّمتُ به عشرین سَنَةً» «در راه قرآن‏ بیست سال سختى کشیدم (و خواندم و یاد گرفتم و با ظرائفش آشنا شدم) سپس بیست سال به وسیله آن متنعّم شده و لذّت بردم».
  38. عادت به سختی - نعمت به دست نمى‏آید، مگر با انس و محبت، و انس و محبت نیز به دست نمى‏آید، مگر با مداوت بر سختى‏ها در مدت طولانى تا این که تکلّف و سختى طبیعتى براى انسان مى‏شود و این بعید نیست، زیرا در امور مادى مثل غذا خوردن گاه انسانى با اکراه غذائى را که مورد طبعش نیست، تناول مى‏کند و سختى خوردن را به خود تحمیل مى‏کند، و مواظبت بر این امر مى‏کند تا این که عادت کرده و دیگر براى خوردن آن نیاز به شکیبائى ندارد، نفس انسانى نیز با عادت دادن بر سختى، سختى برایش آسان مى‏شود «هى النفس ما عوَّدتها تَتَعَوَّد» «این نفس آنچه را عادتش دهى عادت مى‏کند».
  39. انس به ذکر خدا - وقتى انس به ذکر خدا شد، از غیرخدا بریده و این انس با خداوند، رفیق او نزد مرگ مى‏شود و در آن وقت به غیر از یاد الهى نمى‏ماند، اگر با یاد خدا انس گرفته از آن بهره برده و متمتّع و متلذّذ مى‏شود، امور دنیوى موانع رسیدن او به محبوب بوده، و بعد از مرگ این امور از بین رفته، و به محبوب مى‏رسد، از زندانى که در آن محبوس بود به دیدار دوست مى‏شتابد.
  40. ذکر اصل و ریشه هدایت - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که: «کسى که ذکر  خدا کند حقیقتاً، او مطیع است و کسى که غافل از او باشد، عاصى و طغیانگر است و طاعت و عبادت علامت هدایت و معصیت علامت ضلالت و گمراهى است و اصل و ریشه هدایت و ضلالت ذکر و غفلت است.
  41. قلب قبله زبان - پس قلب خود را قبله زبانت قرار ده، و بدون اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى ایمان زبان را حرکت نده (فاجعل قلبک قبلة للسانک و لا تحرکه الا باشارة القلب و موافقة العقل و رضا الایمان).
  42. توفیق ذکر گفتن- خداوند عالم به پنهان و آشکار تو است ... و قلب خود را با آب حزن بشوى و یاد کردن خودت اللّه را براى یاد کرن خداوند تو را، قرار ده، زیرا او یاد تو مى‏کند در حالى که بى‏نیاز از تو است و یاد کردن خداوند تو را برتر و عالى‏تر از ذکر  کردن تو او را مى‏باشد ... کسى که مى‏خواهد ذکر  خدا کند، باید بداند که مادامى که خداوند عبد را به توفیق یاد خود موفق نکند (و به او توفیق ذکر  گفتن ندهد (عبد قدرت بر ذکر  او ندارد».
  43.  
  44. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۹
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

     

  2. 56- 57- امیر المومنین متقین 2- شب هنگام شکر  خدا و صبحگاهان یاد او «یمسى و همه الشکر  و یصبح و همه الذکر » 
  3. در فضل مداومت بر ذکر-  همین بس که خداوند این‏گونه افراد را مدح کرده، و مى‏فرماید، الَّذِینَ یَذکرونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ‏: «کسانى که در حال‏ ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده و یاد خدا هستند». یعنى در تمامى احوال چنین هستند و نیز فرموده: رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذکراللَّهِ‏: «مردانى که آنها را تجارت و نه معامله از یاد خدا باز نمى‏دارد».
  4. ذکر ومرحله یقین - و نیز به پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ- وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏: «پس تسبیح و حمد پروردگارت کن و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا به مرحله یقین و مرگ رسى».
  5. قلب با نور ذکر اللّه - در حدیث قدسى نیز به موسى (علیه السلام) فرمود «یا موسى اذکرنى فَانَّ ذکرى حَسَنٌ على کُلّ حال» : «اى موسى یاد کن مرا که یاد من در هر حالى نیکو است» زیرا قلب با نور ذکر اللّه روشن و منوّر مى‏گردد.
  6. ذکر خدا در هر حالى نیکو است - حتى در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) آمده که «لا بَأسَ بِذکر  اللّه و انْتَ تَبُول فَانّ ذکر  اللّه حَسَنٌ على کُلّ حال و لاتَسأَم مِنْ ذکر  اللّه»: «اشکالى ندارد که نام خدا و ذکر  او گوئى در حالى که بول و ادرا مى‏کنى زیرا ذکر خدا در هر حالى نیکو است و از یاد و ذکر  او (در آن حال) ناراحت مباش».
  7. یاد من در هر حالى نیکو است - از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده که فرمود: در توراتى که دستخوش تحریف نشده، نوشته شده که موسى از پروردگارش سؤال کرد و گفت: خداى من، در مجالسى قرار مى‏گیرم که شأن تو را اجلّ و اعز مى‏دانم از این که نام تو را و یاد تو را در آن حال به زبان و خاطر آورم فرمود: «یا مُوسى انّ ذکر ى حَسَنٌ على کل حال» «اى موسى یاد من در هر حالى نیکو است».
  8. ذکر  او در هر حالى حسن است.- اطلاق ذکر  خدا على کُل حال نشان مى‏دهد، حتّى در حال تخلّى نیز ذکر  او بدون اشکال است و جاى حیاء و خجالت نیست، باید به فکر افتاد اگر دستگاه تخلیه ادرار به اذن خدا کار نکرد چه کسى مى‏تواند آن را به کار اندازد؟ پس خود تخلیه هم از نعمتهاى الهى است که انسان مى‏تواند به زندگى خود ادامه دهد! حتى در نماز گرچه حرف زدن موجب بطلان است ولى ذکر  گفتن مثل الله اکبر، لا اله الّا الله و الحمد الله و غیره بدون اشکال است، زیرا ذکر  او در هر حالى حسن است.
  9. جلاء و روشنى قلب -در قرآن مى‏خوانیم: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذکر وا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ‏: «کسانى که تقوا پیشه کردند، وقتى گروهى از شیطانها با آنها تماس برقرار کردند و به یاد خدا افتاده و بصیر مى‏شوند (و قلب آنها روشن مى‏شود)» از این آیه به دست مى‏آید که جلاء و روشنى قلب با یاد خدا حاصل مى‏شود، چنانکه در روایتى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است:
  10. قلب شنوا و بینا و مطیع - «انَّ الذکر  جَلاءُ القُلوبِ یُسمَع به بعد الوقْرَةِ و یُبصَرُ به بعد الغَشْوَةِ و یَنْقاد به بَعْدَ المُعانَدة»: «ذکر  و یاد خدا روشنى قلوب است (و زنگار را پاک مى‏کند) با ذکر ، قلب شنوا و بینا و مطیع مى‏شود بعد از آنکه ناشنوا و نابینا و غیرمطیع بود».
  11. یاد نعمتهاى الهى - پس اى برادر قلب را با یاد خدا آگاهى بخش، چنانکه رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) در وصیت خود به ابى‏ذر فرمودند: «نَبّه بالذکرقَلْبَکَ»: « زنگارهاى آن را با ذکر  نعمتهاى‏ الهى برطرف کن» که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «یَصُدُّ القَلْبُ فَاذا ذکرتَه بِآلاءِ اللّه انجَلى عنه»: «مانعى قلب را مى‏گیرد وقتى یاد نعمتهاى الهى کنى برطرف شده، و از قلب رخت برمى‏بندد».
  12. ذکر اللّه نور است - بعضى از بزرگان فرموده‏اند: ذکر اللّه نور است و ذکر  غیر او تاریکى و ظلمت است، زیرا وجود، نور و عدم، ظلمت است، پس حق، نور، و ماسواى او منبع تاریکى است، قلب وقتى در آن ذکر  آید، نور در آن آید، و وقتى متوجه خلق شد، ظلمت در آن حاکم شود، و هر وقت از حق اعراض کرد و روى به خلق آورد، ظلمت خالص تامّ حاکم شود، پس اعراض و روى گرداندن از حق مراد قول خداوند است که فرمود: وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذکر نا وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏: «اطاعت کسى را که قلبش را از ذکر مان غافل کردیم و متابعت هوایش را کرد، مکن».یعنى با غفلت از یاد ما قلبش سیاه شد و نورانیتش را از دست داد.
  13. قلب می میرد - و همین مراد قول خداوند است‏ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذکر  اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏: «واى بر کسانى که قلبش از ذکر خدا قساوت پیدا کرد، آنها در گمراهى‏آشکارى هستند». عدم یاد خدا و غفلت از آن موجب قساوت قلب و مردن آن مى‏شود، خداوند به موسى خطاب کرد: «یا موسى لا تنسنى فان نسیانى یمیت القلب»: «اى موسى مرا فراموش مکن زیرا فراموشى من قلب را مى‏میراند».
  14. قلب دو گوش دارد - در تفسیر صافى در ذیل سوره‏ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»: رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرموده‏اند: «ما من مؤمن الا و لقلبه اذن ینفث فیها الوسواس الخناس و اذن ینفث فیها الملک فیؤید الله المؤمن بالملک فذلک قوله‏ (وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)» هر مؤمنى، قلبش دو گوش دارد: گوشى که وسواس خناس در آن مى‏دمد، گوشى که فرشته در آن مى‏دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تأیید مى‏کند و این است معنى آیه‏ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏.
  15. شیطانی به شکل کلاغ - در کتاب لئالى الاخبار حکایتى از زاهدى نقل مى‏کند که او گفته بود، بین من و جنّى، دوستى و الفتى بود، روزى در مسجد نشسته بودم، به من گفت، این مردم را در مسجد چگونه مى‏بینى؟ گفتم بعضى را در خواب و بعضى را در بیدارى مى‏بینم، گفت: بر سر آنها چه مى‏بینى؟ گفتم هیچ چیز. چشمش را با دستش باز کرد، و مالید، پس دیدم بر سر هر کدام کلاغى است که بعضى از آنها کلاغها بطور کامل آن فرد را با بالهایش مى‏پوشاند که چشم من نمى‏دید و بعضى را گاهى مى‏پوشاند و گاهى بالش را بلند مى‏کرد، گفتم: این چه است؟ گفت: این شیاطین بر سر آنها نشسته و به قدر غفلت هر کدام بر آنها مستولى مى‏شوند، سپس این آیه را تلاوت کرد: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذکر الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ‏: «و کسى که از ذکر  خداوند رحمان‏ اعراض کند براى او شیطانى گماریم و او رفیق و همراه او است».
  16. حزب شیطان- صاحب لئالى سپس آیه‏اى را که به همین مطلب اشاره دارد، ذکر مى‏کند: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذکر  اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ‏: «شیطان بر آنها مسلّط شده، و ذکر خدا را از یادشان برده، آنها حزب شیطانند، آگاه باشید که حزب و گروه شیطان در خسران و زیانند».
  17. یاد خدا و ذکر او - اى برادر به یاد خدا باش که امواج متلاطم قلبها در ساحل یاد خدا و ذکر او آرام گیرد ألا بِذکر  اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ چنانکه در روایت است تا وقتى انسان به ذکر خدا مشغول باشد، در نماز است خواه ایستاده باشد و خواه نشسته و خواه خوابیده که خداوند فرمود: الَّذِینَ یَذکر ونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ‏. آرام گیرد.
  18. ذکر خدا حدی ندارد- در کتاب شریف کافى است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «هیچ چیزى نیست مگر این که حدّى دارد که به آن منتهى مى‏شود، الّا ذکر که خداوند به کم و قلیل آن راضى نشده و براى آن حدّى قرار نداده که به آن منتهى شود»؛ سپس این آیه را خواندند: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکر وا اللَّهَ ذکر اً کَثِیراً- وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا را یاد کنید یاد کردنى کثیر و صبح و شام تسبیح او گویید».
  19. هجرت شیطان - و نیز رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «خانه‏اى که قرآن در آن قرائت شود و ذکر خدا در آن باشد برکتش زیاد شده و ملائکه در آن حاضر و شیطان از آن هجرت مى‏کند و براى اهل آسمان مى‏درخشد، چنانکه ستاره درخشان براى اهل زمین چنین است».
  20. مثل زنده ومرده - و نیز فرمود: «مَثَل خانه‏اى که ذکر  خدا در آن باشد و خانه‏اى که ذکر  خدا در آن نباشد، مَثَل زنده و مرده است». و نیز فرمود: «قومى نمى‏نشیند، و ذکر  خدا نمى‏گوید، مگر این که ملائکه آنها را در برگرفته، و رحمت آنها را مى‏پوشاند، و سکینه و آرامش بر آنها نازل شده و خدا در میان بندگانش یاد آنها کند».
  21. شیطان ودنیا - و نیز فرمود: «قومى اجتماع نمى‏کنند، و ذکر خدا نمى‏گویند، مگر این که شیطان و دنیا از آنها کناره مى‏گیرد، و شیطان به دنیا گوید: آیا نمى‏بینى چه مى‏کنند؟» دنیا گوید: «دَعْهم فَلَو قَد تَفَرَّقوا اخَذْتُ بِاعْناقهم»:«آنها را رها کن اگر متفرق شدند (و یاد خدا نکردند) گردنهاى آنها را مى‏گیرم».
  22. خدارا یاد کنید تا خدا شما را یا کند - امام باقر (علیه السلام) فرمودند: در توراتى که تحریف و تغییر در آن رخ نداده است نوشته شده که حضرت موسى (علیه السلام) از پروردگارش سؤال کرد، آیا قریبى تا با تو نجوى و مناجات کنم (مناجات درگوشى سخن گفتن را گویند در مقابل منادات که سخن گفتن بلند و از دور باشد) یا دورى (تا منادات کنم و فریاد زنم)؟ خداوند وحى رساند که «انا جلیس من ذکر نى»: «من‏ هم‏نشین کسى هستم که مرا یاد کند»، موسى (علیه السلام) گفت: چه کسى در حفظ تو است در روزى که پناهى و حرزى جز پناهگاه تو نیست؟ «فقال: الذین ذکر ونى فاذکر هم»؛ «فرمود: کسانى که یادم کنند یادشان مى‏کنم». یعنى یاد کردن خدا و توجه او منوط و بسته به یاد کردن و توجه بنده به او است.
  23. یک ذراع در عوض یک وجب - لئالى الاخبار، جلد 1، صفحه 193 تا 191 (شبیه روایت چهارم با اضافه‏اى در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ذیل همین فراز دارد که پیامبر (صلى الله علیه و آله) از قول خداوند فرمودند: وقتى بنده من در نفس خود مرا یاد کند در نفسم یادش کنم و وقتى مرا در جمعى یاد کند در جمع خیرى از اجتماعات او، یادش کنم، و اگر به اندازه یک وجب به من نزدیک شود یک ذراع به او نزدیک مى‏شوم (ذراع تقریباً به اندازه سرانگشت دست تا آرنج است) و اگر یک ذراع به من نزدیک شود به انداه (باع) که به اندازه کشیدن دو دست است به او نزدیک مى‏شوم و اگر به طرف من راه آمد به طرف او مى‏دوم (اذا مشى الىّ هَر ولت الَیه» البته واضح است که خداوند این مقادیر را براى انس ذهن با ما مقادیر بیان فرموده وگرنه اگر انسان به طرف او رود او به حدى به طرف ما آید که با محاسبات دنیوى قابل مقایسه نیست ..
  24. خیر وصلاح در یاد خدا - خداوند فرموده: کسى که مرا در جمع مردم یاد کند من او را در جمع ملائکه یاد کنم، و نیز فرموده: اى فرزند آدم مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمع بهترى از جمع خودت یاد کنم. (یعنى اگر خدا را یاد کردى او تو را در بین مردم یاد مى‏کند، و قلب مردم را متوجه تو مى‏کند خیر و صلاح تو را بر سر زبان آنها مى‏اندازد).
  25. مرطوب زبان به یاد خدا- پیامبر (صلى الله علیه و آله) در جواب کسى که از بهترین و محبوبترین اعمال نزد خداوند سؤال کرد چنین فرمودند: «ان تموتَ و لسانُک رطبٌ مِنْ ذکر  اللّه»: «اینکه بمیرى و زبان تو از یاد خدا مرطوب باشد».
  26. یاد خدا مثل میدان جنگ - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ذاکِرُ اللّه فى الغافلین کالمقاتل فى الفارّین و المقاتل فى الفارّین له الجنّة»: «یاد کننده خدا در بین غافلین مثل جنگ کننده (در راه خدا) در بین فرار کنندگان (از میدان جنگ) است و جنگ کننده در راه خدا در میان فرار کنندگان، بهشت براى او است».
  27. کثیر الذکر- امام صادق (علیه السلام) در حدیثى‏ از پدرش حکایت مى‏کند که فرمود: پدرم کثیر الذکر  بود و من با او راه مى‏رفتم و ذکر  مى‏گفت و با او غذا مى‏خوردم و ذکر  مى‏گفت مردم با او سخن مى‏گفتند ولى این مسئله او را از ذکر خدا بازنمى‏داشت مى‏دیدم‏
  28. امر به ذکر- زبانش به حنکش‏ و بالاى دهانش چسبیده و مى‏گفت‏ لا اله الّا اللّه‏ و مرا جمع کرده و امر به ذکر مى‏نمود تا خورشید طلوع کند.
  29. گردش در باغهاى بهشت - از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «مَنْ احَبَّ انْ یَرْتَعَ فِى رِیاضِ الجَنَّة فَلیُکثِر مِن ذکر  اللّه»: «کسى که دوست دارد در باغهاى بهشت گردش کند، باید ذکر خدا را زیاد گوید».
  30. مرحوم فیض کاشانى در محجة البیضاء گوید: «ثابت البنانى» گفت من مى‏دانم چه موقع پروردگارم مرا یاد مى‏کند، اطرافیان اعتراض کرده ناراحت شدند و گفتند چگونه مى‏دانى چه موقع خداوند یادت مى‏کند؟! گفت‏
  31. خدا یادم کند - «اذا ذکر ته ذکر نى»: «وقتى یادش کنم یادم مى‏کند». بحثهاى زیادى درباره ذکر است که در ذیل فراز «ان کان فى الغافلین کتب فى الذاکرین ...»: توضیح بیشترى خواهیم داد.
  32. برکات یاد و ذکر خدا - یاد خدا تنها به ذکر زبانى نیست، اگر چه یکى از مصادیق روشن یاد خداست. زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.
  33. برکات بسیار - یاد خداوند برکات بسیار دارد، از جمله: الف: یاد نعمت‏هاى او، عامل شکر اوست.
  34. توکل ومحبت - ب: یاد قدرت او، سبب توکّل بر اوست. ج: یاد الطاف او، مایه محبّت اوست.
  35. یاد قهر یاد عظمت - د: یاد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست. ه: یاد عظمت و بزرگى او، سبب خشیت در مقابل اوست.
  36. یاد علم یاد عفو - و: یاد علم او به پنهان و آشکار، مایه حیا و پاکدامنى ماست. ز: یاد عفو و کرم او، مایه امید و توبه است.
  37. انسان، بى‏نهایت طلب - ح: یاد عدل او، عامل تقوا و پرهیزکارى است. انسان، بى‏نهایت طلب است و کمال مطلق مى‏خواهد ولى چون هر چیزى غیر از خداوند محدود است و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمى‏گرداند. در مقابل کسانى که با یاد خدا آرامش مى‏یابند، عده‏اى هم به متاع قلیل دنیا راضى مى‏شوند. «رضوا بالحیوة الدنیا واطمأنوا بها»
  38.  ذکر ونماز - نماز، ذکر الهى ومایه آرامش است. «و اقم الصلاة لذکرى» ، «الا بذکر اللَّه تطمئن»
  39. محبوب ترین ذکر نزد خدا- روی رِبْعی عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیه السلام‏ قَال: لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التَّهْلِیلِ وَ التَّکْبِیرِ کافی، ج 2، ص 506.
  40. یک تکبیر و حسنات بی نهایت‏ - قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله‏ مَنْ هَبَطَ وَادِیاً فَقَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ مَلا اللَّهُ الْوَادِیَ حَسَنَاتٍ فَلْیَعْظُمِ الْوَادِی بَعْدُ أَوْ فَلْیَصْغُرْ بحارالانوار، ج 73، ص 244.
  41. نماز و ارتباط با خداوند را ذکر می‏داند: اقم الصلوة لذکری‏ و ذکر را وسیله اطمینان می داند: أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏ رعد، 28. و اطمینان را وسیله پرواز می داند: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ‏ فجر، 27- 28
  42. معنای ذکر در قرآن: یکی از نامهای قرآن ذکر است که فرموده است: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ‏ حجر/ 9 هم چنین در سوره‏های آل عمران، آیه 58؛ حجر؛ آیه 6؛ نحل آیه، 44 و ... ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الایاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکیمِ‏ آل عمران/ 58 وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ‏ حجر/ 6
  43. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (یمسى و همه الشکر  و یصبح و همه الذکر ) گوید:

کند شب روز خود در شکر  یزدان‏

 

که بگشاید در الطاف سبحان‏

به روز آرد شب و همت گمارد

 

که یاد یار بر خاطر نگارد

خوشا روز و شب آن عشقبازى‏

 

که در دل نیست جز یارش نیازى‏

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 251 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۲۹
ارديبهشت
  1. یا بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امیر المومنین متقین 55- در عین انجام اعمال  نیک باز هم ترسانند! «یعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل» ترجمه: پرهیزگاراعمال  صالح انجام مى‏دهد در حالى که خائف و ترسناک است. ***
  2. شرح: یکى دیگر از صفات پرهیزگاران وحشت داشتن آنها است با این که عمل صالح انجام مى‏دهند.
  3. وحشت از چه چیز؟ وحشت از ردّاعمال  و عدم قبول آنها بواسطه جمع نبودن شرائط صحت و قبول عمل! «وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا اتَوا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»؛ «اعمال صالح انجم مى‏دهند و قلوب آنها خائف است».
  4. از امام زین العابدین (علیه السلام)  روایت شده که در حالى که بر مرکب خود سوار بودند، و تلبیه مى‏گفتند «لَبیک اللّهم لَبیک» بر روى مرکب غش کردند، وقتى به هوش آمده، از ایشان علت را پرسیدند، فرمودند
  5. «خشیت ان یقول ربّى: لا لبّیک و لا سعدیک»: ترسیدم پروردگارم بگوید «لا لبیک و لا سعدیک» (و جواب مرا ندهد).
  6. متقین مى‏ترسند از این که دراعمال  آنها ریائى بوده باشد، ریائى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) در روایتى درباره آن فرمودند: «انَّ اخوف  ما اخافُ علیکم الشّرکُ الاصْغَر- قالوا: وَ مَا الشِّرکُ الاصْغَر؟- قال: الرّیاء ...»:«ترسناک‏ترین چیزى که بر شما مى‏ترسم، شرک اصغر است.‏
  7. شرک اصغر و کوچک است- گفتند: شرک کوچک چیست؟- فرمودند: ریا»، ریائى که از راه رفتن مورچه سیاهى بر سنگ سیاهى در شب تار، مخفیانه‏تر در وجود انسان نفوذ مى‏کند!
  8. گریه پیامبر - شدّاد بن أوس گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله) را دیدم گریه مى‏کند، عرض کردم یا رسول الله چه چیزى شما را به گریه وا داشته است؟ فرمود: مى‏ترسم بر امّتم از شرک، آگاه باش که آنها عبادت بت و خورشید و ماه نمى‏کنند ولکن با اعمال شان ریا مى‏کنند (و این ریا شرک است، یعنى در عبادت، غیرخدا را با او شریک مى‏کنند).
  9. مخلوقات کور- به امام على (علیه السلام)  گفته شد: کدام یک از مخلوقات کورند؟ فرمود: «آن که عمل براى غیرخدا انجام دهد!» آن عابد به نماز جماعت همیشه مى‏رفت، و در صفّ اول مى‏ایستاد، سى سال چنین مى‏کرد، روزى دیر رسید و صف آخر ایستاد، دید احساس ناراحتى مى‏کند، نماز سى سال را قضا کرد، براى این که احتمال داد شاید ریائى در این مدت در کار بوده است!
  10. عجب موجب هلاکت -  پرهیزگار مى‏ترسد از این که گرفتار عجب شود، عجبى که امام صادق (علیه السلام)  فرمودند: «من دخله العجب هلک»؛ «هر کس عجب به او راه پیدا کند، هلاک مى‏شود».
  11. «خودبرتربینى - امام على (علیه السلام)  نیز فرمودند: «العجب هلاک و الصبرِ مَلاک»؛ «خودبرتربینى و خوشنودى از خود هلاکت و صبر (در مقابل خودبینى) اقتدار و مایه قوام است».
  12. پرهیزگار مى‏ترسد از عجبى که در روایت است: اگر شخص گناه کند و پشیمان شود، بهتر از این که عملى و عبادتى کند و عجب در آن راه یابد.
  13. عبادت عابد وفاسق - عجبى که امام صادق (علیه السلام)  درباره آن فرمودند: «دو نفر وارد مسجد شدند، یکى عابد و دیگرى فاسق، سپس خارج شدند در حالى که فاسق، صدیق و عابد، فاسق شده بود، زیرا عابد داخل شد و عجب به عبادت پیدا کرد و فکرش مشغول به آن بود و فکر فاسق در پشیمانى و ندامت بر فسقش بود، پس استغفار کرد و از گناهانش توبه نمود.
  14. عدم اصلاح احمق - حضرت عیسى بن مریم (علیهما السلام) گفت: «بیماران را مداوا کرده و شفا دادم به اذن خدا و کور و جذامى را به اذن خدا بهبودى دادم، و مردگان را معالجه کرده و به اذن خدا زنده کردم، و احمق را معالجه نکردم، و قدرت بر اصلاحش نیافتم، گفته شد
  15. احمق کیست؟- یا روح الله (اى عیسى بن مریم (علیه السلام) احمق کیست؟ فرمود: «المُعجب بِرأیه و نفسه الّذى یَرَى الفَضْل کلَّه له لا عَلَیه و یُوجِبُ الحَقَ کلَّه لِنَفْسِه و لا یُوجِبُ عَلَیْها حَقّاً فَذاکَ الاحْمَقُ الّذى لا حیلةَ فى مُداواتِه»: «خودبینى و عجب کننده به رأى و نفس خود، آن که تمام فضیلت و برترى را براى خود بیند نه بر علیه خود و تمام حق را براى نفس خود مى‏داند و نه بر ضرر آن، و او احمقى است که چاره‏اى در مداوایش نیست».
  16. درس از قورباغه - امام صادق (علیه السلام)  گویند حضرت داود (علیه السلام)  شبى به عبادت و به تلاوت زبور پرداخت، عبادت کردن او را به حالتى کشاند که گویا از خودش خوشش آمد، ناگهان قورباغه‏اى صدا کرد، اى داود از شب زنده‏دارى شبى به تعجب افتاده‏اى، در حالى‏ من که در زیر این صخره چهل سال است، زبانم از ذکر خدا خشک نشده است و (مرتب در حال ذکر و یاد اویم).
  17. ریا در حال عمل وسمعه بعد از عمل - پرهیزگار و خداترس خوف دارد، که دچار «سمعة» شود، گویند: ریا در حال عمل و «سمعه» بعد از آن است، دوست دارد به گوش مردم برساند که چه کرده است، گرچه موجب بطلان عمل نیست ولى ثواب و اجر را نابود مى‏کند.
  18. سمعه افتخار ومباهات است - پرهیزگار مى‏ترسد از سمعه‏اى که در روایت رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) است: اگر کسى بنائى از روى ریاء و سمعه بسازد، روز قیامت او را تا هفت طبقه زمین حمل کرده و سپس طوقى از آتش به گردن او مى‏گذارند، و او را در آتش رها مى‏کنند (در روایت دارد که پرسیدیم) یا رسول الله (صلى الله علیه و آله) چگونه بنائى ریائى و برحسب سمعه بنا مى‏شود فرمود: «بنا مى‏کند بیشتر از مقدار کفایت (یعنى بیشتر از آن مقدارى که نیاز دارد خرج مى‏کند) یا براى مباهات و افتخار کردن بنا مى‏کند».
  19. قرآن خواندن با سمعه - سمعه‏اى که در روایت از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) است: «کسى که قرآن را بخواند و مرادش سمعه و چیز گرفتن باشد، خداوند را ملاقات مى‏کند در روز قیامت در حالى که صورتش استخوان است و گوشتى بر آن نیست، و قرآن به پشت گردن او زده و داخل آتشش مى‏کند، و سقوط مى‏کند در آتش با کسانى که سقوط در آن کردند».
  20. حبط اعمال - فرد متّقى مى‏ترسد، که عملش بواسطه گناه حبط شود، وقتى طوفان گناه مى‏آید اعمال  صالح مثل خاکستر در دم توفان به‏ هر سو پراکنده مى‏شوداعمال هُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ
  21. اعمال ما و کرم او - ریا و سمعه و عجب و حبطاعمال ، آفاتى براىاعمال  صالح متقین است و اگر اینها هم نباشد «فَما قَدرُاعمال نا فى جَنْبِ کَرَمِک»: «اعمال ما چه ارزشى در برابر کرم‏ و نعمتهاى الهى دارد»، اصلا قابل مقایسه نیست، وقتى چنین است چرا نترسند؟!
  22. انسان ناقص است- انسان در صورتى مسیر تکامل را طى مى‏کند که قبول کند ناقص است، اگر خود را کامل بداند براى کمال خود تلاش نمى‏کند زیرا خود را صاحب کمال مى‏داند اگر کسى خود را سالم بداند به سراغ طبیب نمى‏رود، چرا سرطان خطرناک است، زیرا اعلام نمى‏کند و مریض سرطانى اگر کسى او را مطلع نکند، فکر مى‏کند سالم است، وقتى روشن مى‏شود که مى‏بیند کار از کار گذشته است، بسیارى از ما وقتى بیدار مى‏شویم که سرمان به سنگ لحد خورد ولى دیگر دیر است، مریضىِ غفلت و عجب و ریا در این دنیا گریبانگیرمان است، ولى متوجه نیستیم! باید در کنار امید به رحمت، خوف از مقام ربوبى داشت.
  23. عذاب در نیکی جن وانس - شخصى گوید به امام صادق (علیه السلام)  گفتم: چه چیزى در وصیت لقمان بود؟ فرمود: امور عجبیه‏اى، و عجیب‏تر از همه این که به فرزندش گفت:«خَفِ اللّه عزَّوجلَّ خیفَةً لَو جِئتَهُ بِبِرّ الثَقلین لَعَذَّبَک و ارجُ اللّه رجاءً لو جِئتَه بِذُنُوبِ الثِّقَلَین لَرَحِمَک»: «بترس از خداى عزوجل، ترسى که اگر نیکى جن و انس را آورده باشى، عذابت کند
  24. رحم در گناه جن وانس- و امید به خدا داشته باشد، امیدى که اگر گناهان جن و انس را آورده باشى، تو را رحم کند». پرهیزگاران از خاتمه و عاقبت خود هراسانند، آنها مى‏ترسند مبادا دچار سوء خاتمه و بدى عاقبت شوند.
  25. سخن در سوء خاتمه - مرحوم فیض کاشانى در مورد سوء خاتمه سخنانى دارد که ذکر آن بى‏فائده نیست، ایشان مى‏فرمایند: «بدان که سوء خاتمه و بدعاقبتى بر دو مرتبه است که: یکى اعظم از دیگرى‏ است،
  26. نزد سکرات موت - اما مرتبه اول که عظیم و هولناک است این که شک یا انکار بر قلب در نزد سکرات موت ظاهر شده، و بر این حالت قبض روح مى‏شود و این حالت حجابى بین او و بین خداوند مى‏شود، و موجب دورى دائمى و عذاب همیشگى خواهد شد،
  27. محبت امور دنیا - و مرتبه دوم که به مرتبه اول نمى‏رسد دوستى و محبت امرى از امور دنیوى و شهوت و تمایلى از آن شهوات دنیوى بر قلب او غلبه مى‏کند، و آنقدر قلب او مشغول به آن امر مى‏شود که دیگر جائى براى غیر آن نیست، و این حالت موجب مى‏شود که توجه او به دنیا شود و هرچه توجه او از خدا دور شود و به دنیا نزدیک مى شود، حجاب بیشتر مى‏شود، وقتى حجاب آید عذاب آید، زیرا آتش الهى نمى‏گیرد مگر محجوبین و کسانى را که بین آنها و خداوند پرده‏اى حائل شد
  28. خاموشی آتش جهنم - و اما مؤمنى که قلبش سلیم وسالم از حب دنیا است و هم و غمش خداوند است آتش جهنم به او گوید: عبور کن اى مؤمن که نور تو شعله آتش مرا خاموش کرد».
  29. غلبه حبّ دنیا - مرحوم فیض در ادامه سخنانش مى‏گوید: «هرگاه قبض روح در حالت غلبه حبّ دنیا باشد، مسئله مشکل است، زیرا انسان بر آنچه زیسته مى‏میرد، و ممکن نیست‏
  30. تصرف در قلب - قلب صفت دیگرى بعد از مرگ اکتساب کند که متضاد صفت غالبى آن باشد، چون در قلوب تصرف ممکن نیست، مگر با عمل کردن جوارح و اعضاء و به تحقیق جوارح و اعضاء با مرگ باطل و فانى شده، و عمل کردن آنها نیز چنین شده است،
  31. حسرت عظیم - پس نه امیدى در عملى و نه امیدى در رجوع به دنیا است که تدارک کند، و در این هنگام حسرت عظیم مى‏شود مگر این که اصل ایمان و محبت خداوند در قلب او رسوخ کرده باشد و با عمل صالح تقویت شده باشد، اگر چنین بود این حالت که در موقع مرگ عارض بر قلب شده، محو مى‏گردد،
  32. یک مثقال ایمان - اگر ایمان او به اندازه مثقالى باشد او را در زمان کوتاهى از آتش خارج مى‏کند، و اگر کمتر باشد توقف او در آتش بیشتر است و اگر به اندازه مثقال و دانه گندمى ایمان بیشتر نداشته باشد از آتش خارج مى‏شود گرچه بعد از هزاران سال‏ باشد».
  33. خوف و مهر امید - پس بطور کلى مى‏توان استفاده کرد که سوء خاتمه یا به عارض شدن حالت انکار و شک و تردید در معتقدات است و یا به عارض شدن حبّ دنیا بر قلب است که خداوند انشاء الله ما را از این دو مصون دارد، و خوف ما را با مهر امید آرامش بخشد.
  34. اعتدال میان خوف و امید - بین خوف و رجا. نه باید خیلى امیدوار باشیم که ما همه گناهکاریم و یک حسین داریم، خدا ارحم الراحمین است، بله خدا ارحم الراحمین است اما به شما ربطى ندارد. مثل اینکه بانک خیلى پول دارد. بله ولى یک قرانش را به تو نمى‏دهند. بانک پول دارد، اما معنایش این نیست که به تو بدهند. قرآن بخوانم‏ «إِنَّ رَحْمَهَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنْ الْمُحْسِنِینَ» (اعراف/ 56)
  35. اگر تو آدم خوبى بودى رحمت خدا به تو مى‏رسد. ولى اگر آدم دربسته‏اى بودى که نه حرف حق رفت در تو، نه فکر حق رفت در کله‏ات، نه غذاى حلال رفت در شکمت، قفل شده‏اى. آدمى که قفل شده مثل توپى که در بسته است. توپ در بسته را در اقیانوس اطلس هم بیندازند، آب تویش نمى‏رود. گیر در اقیانوس نیست، گیر در توپ است. اگر در یک شیشه را ببندى در هر اقیانوسى بیندازى آب تویش نمى‏رود. دریا گیر ندارد، آب دریا زیاد است، این درش بسته است. رحمت خدا زیاد است این آقا در رحمت خدا را روى خودش بسته.
  36. تعادل در خوف‏ ورجا - در قرآن یکصد وچهل وپنج مرتبه اسم آتش و نار برده شده و به همین عدد هم اسم بهشت وجنّت، یکصد و پانزده مرتبه نام دنیا و به همین عدد نام آخرت به میان آمده و این به خاطر آن است که یک کتاب تربیتى که هدفش هدایت مردم به راه مستقیم است باید تربیت‏شدگان خود را میان خوف‏ ورجا ومتعادل نگاه دارد، هرگاه یکى از جهات بیم یا امید در انسانى بیشتر شود، خطر سقوط او را تهدید مى‏کند.
  37.  

  38. الهى قمشه‏اى در ذیل این فراز (یعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل) گوید:
  39. همه نیکى کند و از عدل بارى‏

     

    همى ترسد نیابد رستگارى‏

    که هرگز با مقام عدل داور

     

    ندارد کس فلاح خویش باور

    اگر سر زد ز خاصانش گناهى‏

     

    نباشند ایمن از قهر الهى‏

    هم آخر کس نداند تا سرانجام‏

     

    چه پیش آید که سازد خاطر آرام‏

    1. بساط عشق را شیب و فراز است‏
     

    مآل‏ زندگى نگشوده راز است‏

    که چون با ناز یار افتد سر و کار

     

    بسوزد یا بسازد لطف دادار

    چه خواهد یار فرجامش ندانى‏

     

    فراقش یا وصال جاودانى‏

    اگر مهرش فروزد جسم و جان را

     

    هم ار نازى کند سوزد جهان را

    1. به نازى کار عالم زار سازد
     

    هزاران گلستان را خار سازد

    بموج آرد اگر بحر کرم را

     

    فرا گیرد هزاران بوالحکم را

    وگر جنبش فتد در قلزم‏ قهر

       
    خلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 235 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۹
ارديبهشت

                            بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. 54- امیر المومنین خطبه متقین نهج البلاغه - پرهیز از طمع «و تحرجا عن طمع »- پرهیز از طمع ترجمه: و (مى‏بینى براى هر یک از آنها) دورى و اجتناب از طمع .***
  2. شرح: «تحّرج» از ماده «حرج» و در اصل، به معنى مجتمع و محل اجتماع شى‏ء است و سپس به تنگى و ضیق بین دو چیز اطلاق شده و براى امور ضیق حرج اطلاق مى‏شود و نیز به معنى گناه هم آمده است، و ماده تفعّل آن «تحّرج» و انفعال آن «انحراج» به معنى دورى و اجتناب از گناه و ضیق است‏ و در این فراز که به طمع  اضافه شده یعنى دورى از طمع .
  3. اما «طمع » در لغت به معنى شوق و جذب شدن نفس به طرف چیزى است از روى شهوت و میل به آن چیز. و چون بیشترین طمع  به خاطر هواى نفسانى است، گفته‏اند: طمع ، طبع وطبیعتى است.
  4. طمع  دو گونه است: ممدوح و مذموم، ممدوح مثل مثل طمع  در عفو خداوندى، چنانکه امام سجاد (علیه السلام) در دعاى ابوحمزه مى‏فرمایند: «اذا رَأَیتُ مولاى ذنوبى فَزِعت، و اذا رَأَیْتُ عَفْوکَ طمع ت؛ «وقتى مولاى من گناهانم را مى‏بینم فزع و جزع مى‏کنم، و وقتى عفو تو را مى‏نگرم، طمع  مى‏کنم» یا مثل طمع  در رأفت و رحمت الهى چنانکه امام سجاد (علیه السلام) در همان دعا مى‏فرمایند: «فَانَّما اسْئَلک لَقَدیم الرِّجاء لَک وَ عَظیم الطمع  فیکَ الَّذى اوْ جَبْتَه عَلى نَفْسَکَ مِنَ الرأفة و الرَّحمة»: «همانا به خاطر قدم امید به تو و عظمت طمع  (بندگان) در وجود تو طلب مى‏کنم آنچه را که واجب کردى بر نفس خودت که رأفت و رحمت است».البته این طمع  ممدوح و امید به این رحمت و ثواب و قرب الهى و دخول در جنّت به صرف طمع  حاصل نمى‏شود. آن امام سجاد (علیه السلام)، که طمع  در رحمت الهى دارد، به وظائف و تکالیف الهى نیز عمل کرده، و چنین توقعى دارد.
  5. بهشت وسختی ها وجهنم وشهوت - در آیه 214 سوره بقره چنین مى‏خوانیم: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ: «آیا گمان کردید داخل بهشت مى‏شوید (بدون اینکه سختى و رنج ببینید) و هنوز نیامده است مثل کسانى که قبل از شما بودند، ناراحتى جنگ و سختى و شدت درونى را کشیدند ..». این آیه نشان مى‏دهد که بدون تحمل سختى و مشقت توقع دخول در بهشت‏ توقعى بى‏جا است چرا چنین نباشد که: «انّ الجَنة حُفَّت بِالمکاره و انّ النار حُفَّتْ بالشهوات»: بهشت پیچیده به سختیها و آتش جهنم پیچیده به شهوات است. از لابلاى جهادها و دریاهاى آتش و فراز و نشیبهاى خطرناک باید بگذرى، تا به بهشت رسى، ولى رسیدن به آتش جهنم از لابلاى هوا و هوسها است.
  6. و طمع  مذموم همان طمع  خاصى است که در عرف گویند، فلانى طمع  خام دارد، یعنى چشمش به مالِ در دست مردم است.
  7. فساد مرد طمع  و آز - این طمعى است که فرمودند خصلت ناپسند و زشتى است، این نوع طمع  حکمت را از قلب علماء مى‏برد کمى طمع ، ورع و پرهیزگارى زیاد را فاسد مى‏کند، همین طمع  است که درباره آن فرمودند: هیچ چیزى مثل بدعت دین را خراب نمى‏کند و هیچ چیزى مثل طمع  و آز مرد را فاسد نمى‏کند.
  8. چشم و عقل انسان را کور - در روایت از مولى على (علیه السلام) رسیده که: «اکْثَرُ مَصارعِ العُقُول تَحتَ بُروق المَطامِع» «بیشترین زمین خوردن عقلها زیر برقهاى طمع ها است». برق طمع  مى‏درخشد و چشم و عقل انسان را کور کرده و انسان به زمین مى‏خورد
  9. عقل را از بین مى‏برد - و از همان حضرت است: «مَا الخَمر صَرَفاً بِأذهب بعقول الرجال مِنَ الطمع »: «هیچ شرابى بیش از طمع عقل را از بین نمى‏برد». به قول مولى على (علیه السلام) «عقل نادانها در نزد غرور و مستى طمع ها فریب مى‏خورد، و در همین وقت مردم از نظر عقل امتحان مى‏شوند».
  10. کلید هر پلیدى - در روایتى از پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمده: «ایّاکَ وَ اسْتِشْعارَ الطمع  فَانَّهُ یَشُوب القَلْبَ شِدةُ الحِرْصَ وَ یَخْتِمُ على القُلُوب بِطابع حُبِّ الدُّنیا وَ هُوَ مِفْتاحُ کُلِ سَیِّئة و رأسُ کُلّ خَطیئَة و سَبَبُ احْباطِ کلِّ حَسَنَة»: «بپرهیز از این که طمع  را مثل موى بدن جزء وجودت کنى، (استشعار از شعر به معنى مو است) زیرا شدت حرص قلب را آشفته مى‏سازد و بر قلبها مهر دوستى دنیا مى‏زند، و آن (محبت) کلید هر پلیدى و منشأ هر گناهى و سبب نابودى هر حسنه و ثوابى است».
  11. میوه طمع  ذلت دنیا - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «ثَمَرةُ الطمع  ذُلّ الدّنیا و شِقاء الآخرة»: «ثمره و میوه طمع  ذلت دنیا و شقاوت در آخرت است».
  12. طمع ذلیل کننده است - در جاى دیگر فرمود:«لا شِیمَةَ أذَل مِنَ الطمع »؛ «هیچ خوى و عادتى پست‏تر از طمع  نیست».مولى در نهج البلاغه در ردیف اوصاف حضرت عیسى (علیه السلام) چنین مى‏فرمایند: «لَم تَکُن لَهُ زَوجَةٌ تَفْتِنُهُ و لا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ و لا مالٌ یَلْفِتُهُ و لا طمع  یُذِلُّه»؛ «براى او همسرى نبود تا گمراهش کند، و نه فرزندى که محزونش نماید و نه مالى که نظر او را به خود جلب کند و نه طمع ى که او را ذلیل گرداند».
  13. پناه برطمع و حرص - مولى درباره منافقین نیز بعد از این که مى‏فرماید در برابر هر حقى باطلى در برابر هر دلیلى قطعى، شبهه‏اى، و براى هر زنده‏اى کشنده‏اى و براى هر در بى‏کلیدى، و براى هر شبى چراغى مهیا کرده‏اند، مى‏فرماید: «یَتَوَصَّلون الَى الطمع  بالیأس لَیُقیمُوا به اسْواقَهم و یُنْفِقُوا به اعْلاقَهُم»:
  14. «منافقین بخاطر مأیوس بودن، به طمع  و حرص پناه مى‏برند، تا بازارهاى خود را برپا داشته (و گرم کنند) و با طمع  خدعه و نیرنگهاى زینت داده شده خود را ترویج و عرضه مى‏کنند».
  15. با نیرنگهائى  که تزئین مى‏کنند - (4). خطبه 194 نهج‏البلاغه صبحى صالح ینفقوا بمعنى ترویج دادن در مقابل کساد است و اعلاق جمع علق به معنى شى نفیس است که در اینجا مراد نیرنگهائى است که تزئین مى‏کنند و جلوه مى‏دهند. (شرح لغات از نهج‏البلاغه صبحى صالح) ..
  16. طمع ؛ بندگى و ذلت - پس اى برادر خود را به بندگى طمع  مسپار که طمع  خود، بندگى و ذلت است و در مقابل چشم نداشتن به آنچه در دست مردم است، آزادى و حرمت است‏ «الطمع  رِقّ الْیأس عتقٌ».
  17. راضى به نان خود - علامه شیخ محمدتقى تُستَرى در شرح نهج‏البلاغه خود بنام «نهج الصباغة» در جلد 10، صفحه 2 چنین گوید که «فتح موصلى» به دو بچه رسید که یکى تکه نانى داشت که بر آن عسل بود، و به دست دیگرى نیز تکه نانى بود که خورشتى روى آن مالیده بود آن بچه به بچه‏اى که عسل بر نان او بود گفت: از نانت به من بده، آن بچه گفت اگر سگ من شوى به تو مى‏دهم، گفت باشد و بچه مقدارى نان و عسل به او داد و طنابى و ریسمانى در دهان او گذارد و شروع به کشیدن کرد، «فتح» گفت «لو لا رضیت بخبزک ما کنت کلبا»: «اگر به نان خود راضى مى‏شدى دیگر سگ نبودى»، شاعر نیز گفته: کَلَّفَنى حُبِّى للدراهم‏ ..... و قِلة البَقوى على المغارم..... خدمة مَنْ لستُ له بخادم‏...(پول‏دوستىِ من اندک مالِ باقى مانده در اثر خسارتها، وادارم کرد خدمت کسى کنم که خادم او نبودم).
  18. افسار برگردن حقیقت طمع  است!- این حکایت گرچه بچه‏گانه به نظر مى‏رسد ولى گویاى واقعیتى بزرگ است، واقعیتى که شاید هر روز و شب با آن برخور مى‏کنیم، و متوجه نیستیم، در واقع هر طمعى به مال کسى و درخواست از دیگرى و چشم داشتن به مال او، افسار انداختن به گردن خود است، این افسار همان حقیقت طمع  است!
  19. پرتگاه و افسار طمع - این است که امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «بئس العبد عبد له طمع  یقوده»: «بد بنده‏اى است بنده‏اى که داراى طمعى باشد که او را (به هر طرف) بکشد»، افسار طمع ، انسان‏ را به هر جا و هر پرتگاهى مى‏کشد ولى متوجه نیستیم.
  20. تمام خیر بر قطع طمع - پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) نیز فرمودند: «تمام خیر را در قطع طمع  از آنچه در دست مردم است، یافتم» اى عزیز چشم از مال مردم بپوش و به آنچه خدا روزى تو کرده است راضى شو که هیچ ثروتى بالاتر از این چشم‏پوشى نیست، هیچ آزادى بهتر از این نیست (کسى که مى‏خواهد در طول حیاتش آزاد زندگى کند، نباید طمع  در قلب او سکنى گزیند).
  21. اهانت به نفس خود - کسى که طمع  کند، به غیر از این که به نفس خود اهانت کرده، کارى نکرده است، مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «ازْرى بِنَفْسِهِ مَنْ اسْتَشْعَرَ الطمع » کسى که طمع  را شعار خود کرده و مثل پیراهن زیرین به بدن خود چسبانده است، اهانت به نفس خود کرده است.
  22. موجب و کینه و حسد و عداوت و غیبت و رسوائى - مرحوم خوئى در شرح خود در ذیل این فراز در وجه دورى پرهیزگار از طمع چنین گوید: «پرهیزگار چشم طمع  به آنچه‏ در دست مردم است، ندارد، زیرا علم دارد که طمع  از رذائل نفسانى و منشأ مفاسد عظیم است، چون موجب ذلّت و استخفاف و کینه و حسد و عداوت و غیبت و رسوائى و نرمش با اهل معصیت و نفاق و ریا مى‏شود و مایه مسدود شدن باب نهى از منکر و امر به معروف و ترک توکل بر خدا و انابه سوى او و عدم رضایت به قسمت الهى مى‏شود».
  23. طمع  و حرص خروج از ایمان - یکى از یاران امام صادق (علیه السلام) به نام «سعدان» مى‏گوید به امام صادق (علیه السلام) گفتم: چه چیزى ایمان را در بنده تثبیت مى‏کند، قال: الورع (فرمود: پرهیزگارى و عفت نفس) گفتم: چه چیزى ایمان را از او خارج مى‏کند؟ قال: الطمع  (فرمود: طمع  و حرص).
  24. دعا با خوف وطمع -. با خوف و طمع دعا کنند وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً اعراف/ 56.. یقین به اجابت دعا داشته باشد..قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالاجَابَةِ عده‏الداعی، ص 144.
  25. طمع نداشتن‏ در امور مادی : عَنِ الْبَاقِرِ (علیه السلام) قَالَ‏ اطْلُبْ بَقَاءَ الْعِزِّ بِإِمَاتَةِ الطَّمَع‏ بحارالانوار، ج 75، ص 162
  26. کلید ذلت طمع. طمع‏ : قَالَ الْکَاظِمُ (ع) یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَیْکَ بِالْیَأْسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحٌ لِلذُّلِ‏ تحف‏العقول، ص 399.
  27. تر س و طمع - اگر در دنیا جزا باشد مردم از ترس و طمع خوب مى‏شوند اگر در دنیا جزا باشد مردم یا از ترس خوب مى‏شوند
  28. طمع مانع درک حقیقت‏ : هوس طمع- افرادى حقوق بگیر هستند. چون حقوق بگیرند، وقتى خلاف مى‏بینند، مى‏ترسند حق را بفمند یا بگویند. مى‏ترسند حقوقشان قطع بشود. آن چیز که لب ایشان را بسته است حقوق ایشان است. طمع باعث مى‏شود که انسان حق را نگوید.
  29. دروغ بخاطر طمع‏ :گاهى طمع باعث مى‏شود که دروغ مى‏گوید، چند خریدى؟ مى‏خواهد سود بیش‏ترى ببرد. مثلًا سى صد تومان خریده است مى‏گوید: سى صد و پنجاه تومان خریده‏ام، دروغ مى‏گوید به حساب این که درآمد بیش‏ترى داشته باشد.
  30. رمز ذلت - حرص و طمع، رمز ذلّت‏ : «بَقَاءَ الْعِزِّ بِإِمَاتَهِ الطَّمَعِ» (بحارالانوار/ ج 75/ ص 162) اگر مى‏خواهى عزتت باقى بماند طمعت را قطع کن.
  31. مذمّت حرص و طمع در کسب مال و ثروت‏ : خوب! آدم حریص اول خودش را فراموش مى‏کند، این‏هایى که مال دنیا را خیلى دوست دارند. مال دنیا را دوست دارند، حالا! خودش را فراموش مى‏کند. خدا را هم فراموش مى‏کند. حساب را هم فراموش مى‏کند. دوستانش را فراموش مى‏کند، سلامتى خودش را هم فراموش مى‏کند. آدمى که حرص مى‏زند، چون مى‏خواهد پول زیادى به دست آورد، یادش مى‏رود که مریض مى‏شود، سلامتى‏اش را از دست مى‏دهد. رفقایش را از دست مى‏دهد، چون حرص دارد، سخاوت ندارد. آدم حریص چند چیز را فراموش مى‏کند. 1- خدا را فراموش مى کند. 2- خودش را فراموش مى‏کند. 3- سلامتى را فراموش مى‏کند. 4- دوستانش را فراموش مى‏کند.
  32. طمع وزندگی حرام - رباخوار، بسیار ناسپاس و گنهکار است. او با گرفتن ربا خود را ضامن مردم، زندگى خود را حرام، عباداتش را باطل، و حرص و طمع‏ قساوت را بر خود حاکم مى‏گرداند. «کَفَّارٍ أَثِیمٍ»
  33. خود باختگی در طمع - به بهانه‏ى جذب کفّار، به آنها محبّت نکنید، زیرا گاهى انگیزه‏ى واقعى محبّت، طمع‏ یا ترس و یا خودباختگى است. «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»
  34. راه نفوذ دشمن در مسلمانان، یا ترس و طمع‏ خودمان است و یا بى‏پروایى و بى‏تقوایى ما که صبر و تقوا، راه چاره آن است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ»
  35. به طمع‏ مال دنیا، دچار کتمان و لغزش نشوند. «وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا»
  36. طمع به منافع ستمگران - امام حسین علیه السلام در توضیح این آیه فرمود: دلیل سکوت علما و رها کردن امر به معروف و نهى از منکر، یا طمع‏ به منافع ستمگران است و یا ترس از آنان «رغبة فیما کانوا ینالون منهم أو رهبة مما یحذرون»
  37. طمع بر رحمت الهی- به نقل ابن عبّاس، هنگامى که آیه‏ى‏ «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» نازل شد، شیطان نیز در رحمت الهى طمع‏ کرد و گفت: عبارت‏ «کُلَّ شَیْ‏ءٍ»، شامل من هم مى‏شود. خداوند براى رفع این توهّم فرمود: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ‏ ...آرى، رحمت الهى گسترده است و به همه کس مى‏رسد، امّا شمول رحمت براى غیر مؤمنان، به تفضّل الهى است.
  38. الهى آن عارف شیدا در ذیل این فراز (تحرجا عن طمع ) گوید:
  39. مقام قدس کرّمنا است دلبند

     

    بر آن ملک و بر آن دو لب طمع  بند

    طمع  بر گلشن جان بایدت بست‏

     

    که از لعل لب جانان شوى مست‏

         
    ***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 227.. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۷
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

            اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    1. معماهای شخصیت‌ها،‌اصحاب، قبایل، حیوانات،‌مکان‌ها و...
  1. 1- «لقمان حکیم» چند بار نامش در  قرآن  آمده است؟ نام لقمان حکیم «2 بار» در  قرآن  کریم آمده است.  
    2. در  قرآن  کریم چند بار به نام «قوم بنی اسرائیل» اشاره شده است؟ در  قرآن  «41 بار» به قوم بنی اسرائیل اشاره شده است.
    3. «بت‌هایی» که نامشان در  قرآن  آمده را نام ببرید؟  بت‌هایی که نا
    مشان در  قرآن  آمده : «العجل، العزی، لات، مناة، ود، یعوق» است.
    4. «ستمگرانی»که نامشان در  قرآن  آمده را نام ببرید. عبارتند از: جالوت، هامان، سامری، نمرود، فرعون، قارون و ابولهب.  
    5. چه تعداد از سوره‌های  قرآن  به نام حیوانات، است؟ نام
    4سوره ها به اسم حیوانات : بقره, نمل, عنکبوت, فیل. آمده
    6. «قبایلی» که نام آنها در  قرآن  آمده را نام ببرید. «ثمود، عاد، قریش، مدین، اصحاب الایکه و اصحاب الرس».
    7. نام «جبرئیل» چند بار در  قرآن  آمده است؟
    نام جبرئیل «3 بار» در  قرآن  آمده است.  
    8. فرعون درکجا به هلاکت رسید؟ فرعون و یارانش در دریا غرق شدند و به هلاکت رسیدند.
    9. کدام «حیوان» نمرود را به هلاکت رساند؟ حیوانی که نمرود را به هلاکت رساند «پشه» بود.
    10. نام «ابلیس» در  قرآن  چند بار آمده است؟ «11 بار» نام ابلیس در  قرآن  ذکر شده است.
    11. پرندگانی که لشگریان ابرهه را به هلاکت رساندند چه نام داشتند؟ پرندگانی که لشگریان ابرهه را به هلاکت رساندند «ابابیل» نام داشتند.
    12. «فرشتگانی» که نامشان در  قرآن  آمده است را نام ببرید.
    . «جبرئیل، ماروت، هاروت، میکال و مالک».  
    13. کدام قسمت از زمین بود که فقط یکبار نور خورشید بر آن تابید؟ کف دریا
    بود که به امر آب دریا شکافته و لشگریان فرعون غرق شدند.
    14. پرنده‌ای که در دربار حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ خدمت می‌کرد چه نام داشت؟ این پرنده «هدهد» نام داشت.
    15. قارون، که گنج معروفی داشت و در  قرآن  نیز به آن اشاره شده است شوهرخواهر کدامیک از پیامبران بود؟
    حضرت موسی ـ علیه السلام.
    16. اصحاب کهف چند سال در غار خواب بودند؟ اصحاب کهف «309» سال در غار خواب بودند.
    17. لشگریان ابرهه سوار بر کدام حیوان شده و به جنگ خانه خدا آمدند؟ لشگریان ابرهه بر «فیل‌ها» سوار بودند.
    18. «کافرانی» که نامشان در  قرآن  آمده است را نام ببرید. «قارون، جالوت و آذر».
    19. کدام یک از حیوانات همراه اصحاب کهف به غار رفت؟ «سگ» بود.
    20. کدام قوم بیشترین نافرمانی را نسبت به پیامبرانشان کردند؟ قوم «یهود».
    21. نام چه تعداد از «چشمه‌های بهشتی» در  قرآن  بیان شده است؟ «سلسبیل، کوثر و تسنیم»
    22. «رودهایی» که در  قرآن  از آنها نام برده شده کدامند؟
    «رود نیل» در سوره (انبیاء) و «فرات» در سوره‌های (فرقان و فاطر).  
    23. به کدام حیوان وحی شد؟ به «زنبور» وحی شد (آیه 68 سوره نحل).
    24. نام «هشت قوم» در دو خط از  قرآن  بیان شده در کدام سوره قرار دارد؟
    نام این هشت قوم در آیات «12 الی 14 سوره ق» آمده.  
    25. «ماجرای
    اولین قتل در روی زمین» در کدام سوره بیان شده ؟ماجرای اولین قتل در روی زمین در «آیه 30 سوره مائده» آمده.
    26. «فرزند کافر حضرت نوح ـ علیه السلام ـ » چه نام داشت؟ نام فرزند حضرت نوح ـ علیه السلام ـ «کنعان» بود.  
    27. لقب کدام پیامبر «اسرائیل» است؟ لقب «حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ » اسرائیل است.
  2. 28.فرزندان کدام پیامبر آمدند خدمت پدر و گفتند: پدر جان از خداوند بخواه ما را ببخشد؟ ج 1.فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام که آمدند خدمت پدر و گفتند: «یا ابانا استغفر لنا» «سوره یوسف، آیه 97» پدر جان از خداوند بخواه ما را ببخشد،
  3. 29.کدام آیه از  قرآن  دلالت برزنده بودن شهدا وامامان چون اباعبدالله حسین‏بن على علیهما السلام دارد؟ ج 2. سوره آل‏عمران، آیه 169«و لاتحسبنّ الّذین قُتلوا فى سبیل اللّه امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون» و گمان نکنید کسانى که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده‏اند، بلکه زنده ودر پیشگاه پروردگار خود روزى مى‏خورند.
  4. 30.ساختن مسجد و بارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهى در کجای  قرآن  آمده است.  ج3. قرآن  در نقل ماجراى اصحاب کهف مى‏فرماید: هنگامى که ماجراى اصحاب کهف بر ملا شد، مردم براى دیدن آنها شتافتند، ولى آنها را مرده یافتند، هر کس پیشنهادى کرد؛ یکى پیشنهاد کرد که بر روى آنها، بناى یادبودى ساخته شود. دیگرى پیشنهاد کرد که مسجدى بر روى غار بنا کنیم. این پیشنهاد پذیرفته شد.... قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً « سوره کهف، آیه 21»
  5. 31.طلاکارى گنبد و ضریح برقبوراهل‏بیت علیهم السلام چه امری دارد؟  ج 4.ساختن بنا وبارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهى نشان دهنده عشق به اهل‏بیت علیهم السلام است، خداوند به پیامبرش مى‏فرماید:«قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّة فى القربى» «سوره شورى، آیه 23» بگو: من چیزى به عنوان مزد رسالت از شما مطالبه نمى‏کنم، مگر دوستى با اهل‏بیت من. در واقع ساختن بنا وبارگاه،طلا کارى گنبد و ضریح، نوعى ابراز علاقه و محبّت به اهل‏بیت پیامبر و تعظیم شعائر و تشکّر از آنهاست. علاوه بر آنکه نوعى زینت وزیبایى است و زیبایى نیز هیچ ایراد و اشکالى ندارد، بلکه امرى پسندیده است‏
  6. 32.چهار نکته حضرت على علیه السلام فرمود که خداوند آیات آن را نازل کرده درکدامین سورهاست؟ ج 20.« محمّد، 30» (یونس، 39) « بقره، 247» « بقره 179؛ کافى، ج 1، ص 166»
  7. 33.عبدالعظیم حسنى از امام جواد علیه السلام نقل مى‏کند که حضرت على علیه السلام فرمود: چهار نکته گفتم که خداوند آیات آن را نازل کرده است:
  8. 34.«المرء مخبوء تحت لسانه‏» شخصیّت انسان در زیر زبانش پنهان است، آیه نازل شد: «ولتعرفنّهم فى لحن القول» « محمّد، 30» یعنى در گفتگو آنان را مى‏شناسى.
  9. 35. گفتم: «مَن جهل شیئاً عاداه‏» هرکس چیزى را نداند، دشمنى با آن مى‏کند، آیه نازل شد: «بل کذّبوا بما لم یحیطوا» (یونس، 39)
  10. 36. گفتم: «قیمة کلّ امرء ما یحسنه‏» ارزش هرکس به لیاقت و عملکرد اوست، آیه نازل شد:«انّ اللّه اصطفاه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم» « بقره، 247» یعنى خداوند طالوت را به خاطر توانایى‏هایش برگزید.
  11. 37. «القتل یقلّ القتل‏» کشتن ستمگر، جلو زیاد شدن قتل را مى‏گیرد، آیه نازل شد: «و لکم فى القصاص حیاة» « بقره 179؛ کافى، ج 1، ص 166»
  12. 38. شکر و کفران نعمت : به هر جا که نعمت فراوان شود ..... نشانى ز بى میلى عنوان شود 242 . «مترف» از «ترفه» به معناى نعمت‏ فراوان‏ است و به کسى گویند که نعمت‏ها او را مغرور و سرمست کرده باشد.
  13. 39. محبت که ازحد بگذرد.....  نادان خیال بد کند، توبه) «بسم‏اللَّه» نیامده و این به فرموده حضرت على علیه السلام به خاطر آن است که «بسم الله» کلمه امان و رحمت است، واعلام برائت از کفّار و مشرکان، با اظهار محبّت‏ ورحمت سازگار نیست.

40- * کسانى که چون با محبّت‏ اهل‏ بیت‏ علیهم السلام از دنیا رفتند پاداش شهید دریافت مى‏کنند. «من مات على حب آل محمد مات شهیدا»            اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۷
ارديبهشت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. 53- نشاط در مسیر هدایت‏ «و  نشاطا فى هدى»  ترجمه: و (مى‏بینى براى هر یک از متقین) نشاط و (سُرورى) در مسیر هدایت و حق.***
  3. شرح: «هدى و هدایت» در مقابل ضلال و ضلالت و گمراهى است، یعنى از صفات دیگر پرهیزگاران نشاط در مسیر رشاد و حق است، آنها چون روحى با نشاط  دارند، تمام اعمال آنها نیز منطبق بر نشاط است؛ عبادت و اعمال شبانه روز آنها با راحتى ونشاط انجام مى‏گیرد.
  4. گفتار و سیماى آنها بانشاط و براى دیگران  نشاط  انگیز است، صورت آنها مایه و منبع سرور است، هر کس آنها را مى‏بیند، از کسالت بدر آمده، در اوج نشاط  خود را مى‏یابد.
  5. این نشاط نیروى اعتقاد آنها به ثوابهائى است که در انتظار آنها است و به آنها وعده داده شده است. این سبکبالى که در خود احساس مى‏کنند به خاطر هدف بلند و شرف غایت آنها است!
  6.  نشاط چگونه حاصل مى‏شود
  7. نشاط ، نشأت گرفته و مولد هماهنگى روحیه و عمل است، اگر روحیه انسان مجذوب عملى شد، آن عمل با      نشاط      صورت مى‏گیرد، آن کس که عشق به کار و کسبى دارد،
  8. صبح زود بانشاط  و زودتر از کارفرما به سر کار مى‏رود، اگر روحیه او مجذوب درس خواندن هم باشد، با نشاط      درس مى‏خواند، و به کسى توجهى ندارد، و خود را در اوج خوشى مى‏بیند، چنانکه از خواجه نصیرالدین طوسى نقل شده که پس از مطالعه مى‏فرمود:«ایْنَ المُلُوک، ایْنَ ابْناءُ المُلُوک»:
  9. «کجایند پادشاهان و فرزندان آنها» که ببینند آنها خوشى و سلطنت مى‏کنند یا من که با این نشاط مشغول مطالعه مى‏شوم و در باغستانهاى کتب به گردش مى‏پردازم و از آنها ثمر برمى‏گیرم؛ «الکُتُب بَساتینُ العُلِماء»
  10. مرحوم خواجه این مطلب را به شعر آورده و چنین گفته است:

لذات دنیوى همه هیچ است نزد من‏

 

در خاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست‏

روز تنعّم و شب عیش و طرب مرا

 

غیر از شب مطالعه و روز درس نیست‏

گر کسى طالب بازى نیز شد همین گونه با نشاط به دنبال آن مى‏رود.

  1. اگر کسى علاقه شدید به عبادت داشته باشد، عبادت بانشاط صورت مى‏گیرد، وگرنه اگر در حالت متعادل روحى نباشد و خسته و کوفته باشد، عبادت با کسالت صورت مى‏گیرد، و بسیار در نماز خواندن خود تجربه کرده‏ایم، گاهى آنقدر به نماز بى علاقگى نشان مى‏دهیم که مى‏گوئیم نماز را بخوانیم تا راحت شویم، گویا نماز عذابى است که تا نخوانیم راحت نشویم، و سریع نماز را مى‏خوانیم بى حال و بى نشاط و فکر مى‏کنیم در عذابیم و باید هر چه زودتر نجات یابیم، و گاه مى‏شود اگر در مقابل مردم بخواهیم نماز گزاریم، با آداب و با حال و با قرائت زیبا نماز مى‏خوانیم.
  2. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: امیرالمؤمنین على (علیه السلام) چنین فرموده: «ثلاثُ علامات لِلْمُرائى: یَنْشُط اذا رأى الناس و یَکسل اذا کان‏ وحده و یُحبّ ان یُحمَدَ فى جمیع اموره»: سه علامت براى انسان ریاکار است: زمانى که مردم را ببیند با نشاط است و وقتى تنها باشد کسل است و دوست مى‏دارد در تمام امورش ستایش شود. مرد پرهیزگار برخلاف فرد ریاکننده در همه حال با سبکى و نشاط به کار و عبادت خود مشغول است و به غیر بى‏توجه.
  3. چرا در عبادت بى‏ نشاطیم‏ : بى‏  نشاطى عوامل گوناگونى دارد، و عمده آن دو چیز باشد:
  4. 1- عدم ایمان به هدف و عدم اعتقاد به اعمالى که انجام مى‏دهیم، عده‏اى از ما که در عملشان بى‏ نشاط ند براى این است که هدف مشخصى ندارند، یا ایمان به هدف ندارند، علم به خدا و معاد دارند اما نور ایمان بر قلبشان سایه‏افکن نشده است، این ایمان و سستى در عقیده موجب بى‏ نشاطى در عبادت مى‏شود، چنانکه اگر کسى هدفى براى درس خواندن و کار کردن نداشته باشد، با کسالت درس مى‏خواند و کار را انجام مى‏دهد.
  5. 2- خستگى- عدم نشاط در کار و عبادت گاهى از خستگى و کوفتگى جسمى و روحى نشأت مى‏گیرد، چنانکه بسیار در اعمال روزانه خصوصاً نماز خواندن آزموده‏ایم، وقتى از سر کار با خستگى آمده‏ایم، نماز خواندن براى ما سنگینى کرده، و انجام آن سریع، و با کسالت همراه است، هر دو عامل یعنى بى‏هدفى و خستگى را مى‏توان با تقویت ایمان و ترک عمل در حال خستگى درمان کرد، چنانکه در روایات است عبادات بدون نشاط و با خستگى انجام ندهید که موجب سرخوردگى انسان از عبادت مى‏شود باید در هر کارى نسبت به آن در خود شوق و علاقه ایجاد کنیم‏
  6. عبادت نیز باید توأم با نشاط باشد و هدف از عبادت و بندگى صفاى نفس و قلب است، عبادت اگر در حال کسالت و بى‏     نشاطى انجام گیرد موجب کدورت قلب مى‏شود و بهتر است انجام نگیرد!
  7. البته این نکته گفتنى است که در بعضى موارد و کارها عدم توجه طرف مقابل موجب بى‏ نشاطى است مثلا اگر دانش‏آموزان توجه به معلم نکنند و معلم احساس بى‏توجهى کند، سرد و بى‏ نشاط مى‏شود، یک سخنران هم همینطور است (مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد) این حالت بى‏ نشاطى در بچه‏ها هم پیدا مى‏شود،
  8. فرزندان هدفشان در بیشتر اعمالشان جلب توجه پدر و مادر و بزرگترها است مثلا اگر خوب درس مى‏خوانند یا به اصطلاح حرکات و اعمالى مثل نماز خواندن انجام مى‏دهند، براى جلوه دادن خود است و باید در اعمال نیک او بزرگترها به ویژه پدر و مادر به او توجه کنند، تا تشویق شود و این کار بسیار اثر تربیتى در وى مى‏گذارد.
  9. البته این عامل بى‏ نشاطى را باید با ایمان قوى از بین برد، معلم مؤمن به ارزش کار و مبلّغ و سخنران معتقد به مبدأ و معاد از بى توجهى دانش‏آموز و مردم نمى‏نالند و همچون پیامبران الهى در اعمال الهى خود بى‏ نشاطى نشان نمى‏دهند چون هدفى والا را دنبال مى‏کنند.
  10. نماز و نشاط : قرآن از منافقین چنین یاد مى‏کند که آنها با کسالت نماز مى‏خوانند، نه عاشقانه: «و اذا قاموا الى الصلوة قاموا کُسالى»
  11. نشاط در محیط کار- وَ النّاشِطاتِ نَشْطًا (نازعات، 2) قسم به فرشتگانى که ماموریت خود را با نشاط انجام مى‏دهند. نشاط در انجام ماموریت یک ارزش است و از انگیزش درونى افراد نشات مى‏گیرد، لذا باید مدیران کارى کنند که انگیزه افراد تقویت شود تا در انجام ماموریت‏ها و وظایف با نشاط باشند و با علاقه به آن بپردازند. حفظ نشاط در سازمان و محیط کار، یکى از وظایف اصلى مدیران است، که با حضور شاداب مدیران میسّر مى‏گردد.
  12. انگیزه، اخلاص، نشاط و آگاهى در کربلا- بر خلاف دنیاى امروز که به ثروت، نیرو، اطلاعات، تخصص، تکنولوژى و حمایت دیگران تکیه دارد، اسلام کارائى و نقش همه‏ى آنها را در کنار ایمان به خدا، اخلاص، نشاط و انگیزه مى‏داند.
  13. موجبات نشاط _ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : أمَّا تَوْبَةُ الْعَامِّ فَأَنْ یَغْسِلَ بَاطِنَهُ مِنَ الذُّنُوبِ بِمَاءِ الْحَسْرَةِ وَ الاعْتِرَافِ بِجِنَایَتِهِ دَائِماً وَ اعْتِقَادِ النَّدَمِ عَلَی مَا مَضَی وَ الْخَوْفِ‏  عَلَی مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ وَ لا یَسْتَصْغِرَ ذُنُوبَهُ فَیَحْمِلَهُ ذَلِکَ عَلَی الْکَسَلِ وَ 0000 مصباح‏الشریعة، ص 97.: و حقیقت توبه عوام اینست که: بشوید باطن خود را که از معاصى آلوده و کدر شده است به اشک حسرت و ندامت، و اعتراف کند به تقصیر و جنایت خود دائما و در همه حال، و از صمیم دل بر اعمال سوء و غفلت گذشته خود اظهار پشیمانى کند، و پیوسته نسبت به آینده خود ترسناک و مضطرب باشد، و هرگز معصیت و خلاف را کوچک نشمارد، تا موجب جرأت و بى‏اعتنایى و کسل بودن او گردد.
  14. رسول خدا (صل الله علیه وآله ) .. پس هنگامی که کسی صبح از خواب برمی خیزد: 1- خدا را یاد کند 2- وضو ب اللهگیرد 3- نماز بخواند. فَأَصْبَحَ نَشِیطاً طَیِّبَ النَّفْسِ وَ إِلا أَصْبَحَ خَبِیثَ‏ النَّفْسِ کَسْلانَ مستدرک‏الوسائل، ج 6، ص 340.
  15. نقش عبادت شبانگاهان در ایجاد نشاط. على علیه السّلام فرمود: خداوند متعال طاعت را براى افراد باهوش غنیمت قرار داده تا تقصیر ناتوان‏ها معلوم گردد که آنها در طاعت تفریط کرده‏اند.قَالَ أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ (علیه السلام ) : إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِیمَةَ الاکْیَاسِ عِنْدَ تَفْرِیطِ الْعَجَزَةِ نهج‏البلاغه، حکمت 331.
  16. تاثیر بوی خوش و عسل در نشاط : از امیر المؤمنین علیه السّلام که سه چیز حافظه فزایند و بلغم زدایند: خواندن قرآن، خوردن عسل و کندر، بهمین سند فرمود بوى خوش    نشاط    دارد و عسل    نشاط    دارد، و سوارى و دیدار سبزه هم    نشاط    دارند، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ (علیه السلام ) : وَ الطِّیبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّکُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ نهج‏البلاغه، حکمت 400.
  17. نشاط درچهره بهشتیان‏ - تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ مطففین/ 24. شادی و نشاط در چهره هایشان موج می‏زند.
  18. نشاط متقین‏ - قَالَ أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ (علیه السلام): طَلَباً فِی حَلالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًی‏ نهج‏البلاغه، خطبه 193.
  19. نشاط فرشتگان‏ - فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ‏ فصلت/ 38.
  20. 5. مرگ با نشاط-  وَ النّاشِطاتِ نَشْطاً نازعات/ 2
  21. نشاط در دین‏ -قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): وَ نَشَاطاً فِی هُدًی‏ نهج‏البلاغه، خطبه 193.
  22. ریشه نشاط، یقین است. وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلا وَ هُمْ کُسالی‏ توبه/ 54.
  23. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه وآله): أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ کافی، ج 2، ص 83
  24.   نشاط   و سرور: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ‏ زخرف/ 70. (آثار شادى در چهره شما هویداست)
  25. تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ‏ مطففین/ 24. (طراوت و نشاط نعمتها مشهود است)
  26. وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ عبس/ 39- 38. نشاط شهید -على علیه‏السلام با امید شهادت زنده بود.
  27. خدمت به مردم از روى نشاط، نه اکراه‏- یک زنى آمد پهلوى حضرت زهرا (سل الله علیه ) سؤالى کرد جوابش را داد سؤال سوم، چهارم، طرف خجالت کشید حضرت فرمود چرا خجالت مى‏کشى؟ من هر جوابى که به تو مى‏دهم لذت مى‏برم چون در هر جوابى که به تو مى‏دهم یک درجه به درجات من افزوده مى‏شود
  28. 4- نقش طبیعت سالم در نشاط و شادابى انسان‏ - اصلًا طبیعت در روان انسان اثر دارد. روایت داریم که انسان سه چیز را که نگاه مى‏کند، غمش بر طرف مى‏شود. نگاه به آب، نگاه به زیبایى و نگاه به سبزى! 1- سبزى 2- زیبایى 3- آب غصه را از انسان برطرف مى‏کند، یعنى طبیعت در روان انسان اثر دارد. این حدیث است. «أَرْبَعٌ یُضْئِنَ الْوَجْهَ النَّظَرُ إِلَى الْوَجْهِ الْحَسَنِ وَ النَّظَرُ إِلَى الْمَاءِ الْجَارِى وَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَهِ وَ الْکُحْلُ عِنْدَ النَّوْمِ» (مستدرک .../ ج 1/ ص 397)
  29. مرحوم الهى در ذیل این فراز (و نشاطا فى هدى) گوید:
  30. ***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 219
  31. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

همى بینى در آن دلهاى آگاه‏

 

     نشاط    ا فى هدى شوقاً الى الله‏

چو یابد راه کوى دلبرش را

 

     نشاط     انگیز سازد خاطرش را

لقد آنست ناراً جانب الطور

 

هدینى فى الدجى نور على نور

اضاء العین فى عین الظلام‏

 

فیا بشریک من هذا الغلام‏

فوادى مهجتى نور الهداه‏

 

     نشاط      بهجتى عین الحیواه‏

تقر العین اذ راح المدام‏

 

و ماذا الراح بالشرع الحرام‏

بشارت باد مستان صفا را

 

بجان پویندگان راه وفا را

به انوار الهدى للمتّقینا

 

و اشراق یحبّ المحسنینا

و اعطاء لاصحاب الیمین‏

 

باکواب و کاس من معین‏

یکى را مست چشم یار کردند

 

یکى دردى کش خمّار کردند

یکى را ناز جانان دار باید

 

یکى را نقش بیجان جان فزاید

یکى مست بتان لاله زار است‏

 

یکى مخمور چشم آن نگار است‏

یکى با آب جو در کار مستى است‏

 

یکى هشیار صهباى الستى است‏

تو شادى با مى انگور بستان‏

 

چه دانى شادى ایزدپرستان‏

تو را زیبد      نشاط      آب و نانى‏

 

     نشاط      عشقبازان را چه دانى‏

     
  • حسین صفرزاده
۱۷
ارديبهشت

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امیر المومنین متقین52- پرهیزگاران طالب  حلال ند «و طلبا فى  حلال »
  2. 52- پرهیزگاران طالب  حلالند «و طلبا فى  حلال » ترجمه: و (مى‏بینى براى هر یک از متقیان) طلب کردن مال  حلال  را.
  3. شرح: از اوصاف دیگر آنها این است که هرگز به دنبال مال از طریق حرام نیستند، حتى اگر هدیه‏اى براى آنها آورده شود، تا نفهمند از چه مالى است از آن استفاده نمى‏کنند.
  4. تنبل سربار- از این فراز به دست مى‏آید، پرهیزگاران اولا در طلب روزى هستند، و انسانهاى تنبل و تن‏پرور و سربار جامعه نیستند و ثانیاً تلاشگرند ولى در مسیر  حلال ، طلب روزى مى‏کنند ولى روزى  حلال  و طیب.
  5. حلال و پاکیزه - اساساً خداوند متعال نیز به جز روزى  حلال  را براى بندگان خود تجویز نکرده است، گرچه همه چیز از او است ولى حق استفاده را فقط در امور طیب و حلال و پاکیزه داده است.
  6. اشیاء طیب - در آیات مختلفى به خوردن اشیاء طیب امر شده است: کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً «بخورید از پاکیزه‏ها، و عمل صالح و نیک انجام دهید» این آیه نشان مى‏دهد که اجازه دادن خداوند به حق استفاده از طیبات منوط به انجام عمل صالح است. اگر از نعمتهاى پاکیزه‏ خداوند بخورى و سر به طغیان بردارى، تخلف از دستور ولى نعمت خود کرده‏اى و امر تو بدست او است تا با تو چه کند! کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ  حلال ا طَیِّباً: «بخورید  حلال  و طیب از آنچه در زمین است».
  7. بزرگترین عوامل مؤثر - یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ‏: « (اى پیامبر) از تو سؤال مى‏کنند چه چیزى براى آنها  حلال  است، بگو حلال است براى شما طیبات و پاکیزه‏ها». آنچه انسان با آن ارتزاق مى‏کند، از بزرگترین عوامل مؤثر در جسم و روان و نسل آدمى است، روحیات انسان متأثر از غذائى است که مى‏خورد، بدن آدمى ساخته شده از چیزى است که تناول مى‏کند.
  8. غذاى مشتبهى نخورى،- در حالات مرحوم محمدباقر مجلسى هم نقل شده که در وقتى که مادرش بر او باردار بود، مرحوم مجلسى اول (محمدتقى) پدر او گفته بود، هر چه من در خانه مى‏آورم باید بخورى، نه چیز دیگرى، زیرا نمى‏خواهم غذاى مشتبهى بخورى، چون بر بچه مؤثر است، مرحوم مجلسى متول شده، و بزرگ مى‏شود، تا نوجوانى مى‏شود، روزى برحسب بازى و شیطنت بچه‏گانه چیزى شبیه میخ بزرگ یا جوالدوزى که به دست داشته در مشک یکى از آب‏کش‏ها فرو مى‏کند، و پا به فرار مى‏گذارد، خبر به پدر وى مى‏رسد و پس از این که خسارت را مى‏پردازد، به مادر وى مى‏گوید از تو سؤالى مى‏کنم باید جواب صحیح بدهى مگر نگفتى از غیر از آنچه من‏ مى‏آورم نخورى، گفت چنین نکردم، گفت خیر اگر چنین کرده بودى، این اتفاق نمى‏افتاد
  9. سوزن در مال غیر - خوب فکر کن چه خورده‏اى که روى این بچه اثر گذاشته، و امروز چنین کرده است، پس از مدتى فکر، گفت یادم افتاد روزى در حیاط خانه خیاطى مى‏کردم انارى از درخت همسایه به خانه ما افتاد و من با سوزن به درون آن فرو کرده و مقدار آبى از آن خورده بودم و چون به یاد حرف شما افتادم بقیه را نخوردم، مرحوم مجلسى گفت معما روشن شد، سوزن جوالدوز، و انار مشک شد!
  10. هفتاد جزء عبادت - از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل شده: «العبادة سبعون جزءً و افْضَلُها جُزءً طَلَبُ الحلال »:«عبادت هفتاد جز دارد و افضل آنها طلب روزى  حلال  است». یعنى به دنبال روزى  حلال  رفتن از بزرگترین عبادات است.
  11. خوردن مال حرام - و روى همین اصل در حدیثى دیگر از پیامبر   (صلى الله علیه و آله) رسیده:«العِبادَةُ مَعَ اکل الحَرامِ کالبَناء عَلَى الرَّمل»: «عبادت با خوردن حرام مثل بنا ساختن بر زمین رملى و شنى است که به هیچ وجه استقامت ندارد و ساختن ساختمان بر آن کارى عبث و بى‏فائده است».
  12. عبادت ده جزء - در روایت قدسى آمده که «اى احمد (مراد پیامبر (صلى الله علیه وآله) است) عبادت ده جزء است، نه جزء آن در طلب حلال است، پس اگر غذا خوردن و آشامیدن خود را طیب و پاکیزه کردى، در حفظ و حمایت من هستى».
  13. رزق وقوت برگزیده - بزنطى راوى معروف و صحابى حضرت رضا (علیه السلام) مى‏گوید: به حضرت رضا (علیه السلام) گفتم: «فدایت شوم از خداوند عزوجل بخواه،  حلال  روزى من گرداند، حضرت فرمودند: آیا مى‏دانى حلال  چیست؟ گفتم آنچه در نزد ما کسب پاکیزه و طیب باشد،  حلال  است، حضرت فرمودند: بسیار على بن الحسین زین‏العابدین (علیه السلام) مى‏فرمود:  حلال  رزق و قوت برگزیدگان است‏ «الحلال  قُوتُ المُطْطَفَین» سپس فرمودند: از خدا چنین بخواه‏ «اسئلک من رزقک الواسع»: «از رزق و روزى واسع تو درخواست و طلب مى‏کنم».
  14. انگل وسر بار - در روایت است که وقتى پیامبر   (صلى الله علیه و آله) از مردى خوشش مى‏آمد از او سؤال مى‏کردند، شغل و حرفه تو چیست؟ اگر مى‏گفت شغلى ندارم، مى‏فرمود «سقط من عینى»: «از چشم من افتاد». این روایات اهتمام پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به کسب و کار از طریق  حلال  روشن مى‏کند و این که حاضر نبودند، حتى لحظه‏اى یک فرد انگل و سربار جامعه باشد.
  15. زاد وتوشته بهشتی - در حدیثى از پبامبر   (صلى الله علیه و آله) آمده‏ «مَنْ اکتسب مالا مِنْ غیر حِلّه کانَ زادهَ الى النار»: «کسى که کسب مال از طریق غیر حلال  کند، آن مال زاد و توشه او بسوى آتش جهنم است». یعنى در مسیر قیامت مال  حلال  زاد و توشه افراد بهشتى است، و مال حرام زاد و توشه افراد جهنمى و هر دسته از اینها با این غذاى سفر، به مقصد خود بهشت و جهنم مى‏رسند.
  16. قلب نورانی - در حدیثى دیگر از آن بزرگوار آمده‏ «مَنْ اکَلَ الحلال  ارْبَعینَ یوماً نَوّر اللّه قَلْبَه»: «کسى که چهل روز غذاى  حلال  بخورد، خداوند قلب او را نورانى کند».
  17. تاریکی لقمه حرام- این روایت ناظر به همان اثرى است که گفتیم لقمه حلال  بر روان و روح و قلب آدمى دارد، لقمه حلال  تا چهل روز نورانیت در قلب ایجاد مى‏کند، و در مقابل لقمه حرام تاریکى و گرفتگى و افسردگى دل را به همراه دارد.
  18. مال حرام مانع قلب نورانی - استاد مى‏فرمودند در مسجد الحرام جوانى دامن مرا گرفت و گفت نمى‏دانم، چرا حال دعا در این مکان پر عظمت که همه حال دعا و انابة دارند من ندارم، گفتم:سفر اول اگر کسى بیاید، باید از خود بى خود شود، از گناهانت استغفار کن، شاید مال حرام خورده‏اى، وگرنه کانون نورى که هر فاقد نور را نورانى مى‏کند، چرا باید قلب تو را نورانى نکند، جائى که مرکز نور است، چرا نور قلب را نباید زیاد کند.
  19. تاریکی در قلب - درست است که در روایات داریم: «کل شى‏ء  حلال  حتى تعرف انه حرام»: تا علم به حرمت ندارد هر چیزى  حلال  است ولى این از نظر حرمت تکلیفى است، یعنى تا ندانى حرام نیست بخورى ولى اثر وضعى خود را دارد، چنانکه اگر ندانى شیشه‏اى شراب است و بخورى فعل حرام انجام نداده‏اى، ولى آیا مست نمى‏شوى!؟ مال حرام هم اگر علم نداشته باشد، به حرمت آن، ولى آن تاریکى را براى قلب خواهد آورد.
  20. عدم قبول وجبات ومستحبات - و نیز از همان حضرت است که براى خداوند فرشته‏اى است که بر بام بیت المقدس ندا مى‏دهد در هر شب «من اکل حراما لم یقبل الله منه صرفا و لا عدلا و الصرف النافلة و العدل الفریضة»: «کسى که حرام خورد خداوند صرف و عدل او را قبول نکند، و صرف نوافل و مستحبات و عدل فرائض و واجبات است».
  21. عدم قبول تسبیح وشکر - مولى على (علیه السلام) نیز فرمودند: «اى کمیل زبان از قلب ظهور مى‏کند (یعنى هر چه در قلب است به زبان مى‏آید و هر چه زبان مى‏گوید چیزى است که از دل تراوش کرده است) و قلب از غذا پابرجا است، پس نظر کن، در آنچه قلب و جسم تو از آن تغذّى مى‏کند. اگر حلال  نباشد خداوند تسبیح و شکر تو را قبول نمى‏کند.
  22. در میل خوراکی اقتدا به بزرگان - این بزرگوارانى که این‏گونه توصیه مى‏کنند خود از عاملان به این دستورات الهى بوده‏اند، و جا دارد پرهیزگاران به آنها اقتدا کنند. در احوالات پیامبر   (صلى الله علیه و آله) آمده که «امّ عبدالله خواهر شدّاد بن أوس قدح شیرى براى افطارى پیامبر   (صلى الله علیه و آله) فرستاد، حضرت توسط شخصى براى او برگردانده، فرمودند: این شیر کجا بوده گفت: از گوسفند است بار دیگر پیامبر(صلى الله علیه و آله) برگرداندند، و فرمودند گوسفند از کجا بوده، گفت از مالم خریدم، پس آن حضرت نوشیدند، فرداى آن روز امّ عبدالله نزد پیامبر   (صلى الله علیه و آله) آمد و گفت یا رسول الله من براى شما شیر مى‏فرستم و شما برمى‏گردانید؟!
  23. خوراک طیب  عمل صالح - پیامبر (صلى الله علیه و آله) به او فرمود: انبیاء و رسولان قبل از من این گونه مأمور بودند که چیزى نخورند مگر طیب باشد، و عملى نیز جز عمل صالح انجام ندهند».شاید از آیات و روایاتى که پس از خوردن مال  حلال  و طیب، سخن از عمل صالح مى‏گوید بتوان استفاده کرد که خوردن مال حلال  خود مؤثر در انجام عمل صالح و ازدیاد آن است.
  24. طلب مال حلال - در مورد اوصیاء این نبىّ مکرّم (صلى الله علیه و آله) نیز چنین بوده است. در مورد امام صادق (علیه السلام) نقل شده که روزى «مصادف» غلام خود را خواستند و به او هزار دینار دادند، و فرمودند آماده سفر به مصر شو، زیرا خانواده ما زیاد شده‏اند (گویا حضرت براى روزى خانواده خود در مضیقه بودند و دست به تجارت زدند) «مصادف» جنسى خرید و با تجار به طرف مصر رفت. وقتى نزدیک مصر شد، قافله‏اى در خارج مصر به آنها رسید، از آنها پرسیدند اوضاع تجارت چگونه است؟ و گفتند ما این متاع را که متاعى عمومى و مورد نیاز همگان است داریم. افراد آن قافله گفتند، در مصر از این متاع نیست، پس قسم خوردند، و عهد کردند که متاع خود را نفروشند مگر به دو برابر قیمتى که خود خریده‏اند (یعنى شى‏ء یک دنیارى را به دو دینار بفروشند). وقتى متاع را فروخته و پولها را گرفته، به مدینه بازگشتند، «مصادف» غلام حضرت وارد بر امام صادق (علیه السلام) شد در حالى که دو کیسه که در هر یک هزار دینار بود داشت، گفت: فدایت شوم این سرمایه و این هم رنج است، حضرت فرمودند: این سود زیادى است، چگونه با متاع عمل کردید!؟ جریان را «مصادف» گفت و این که چگونه قسم خوردند،
  25. شمشیر بر بدن آسانتر از کسب حلال است - حضرت فرمود: سبحان الله، قسم بر علیه مسلمانان مى‏خورید که به‏ ازاء یک دینار یک دینار سود برید، سپس یکى از کیسه‏ها را گرفته و فرمودند این رأس المال و سرمایه من که به شما دادم، و نیاز در این سود براى ما نیست،  سپس فرمودند: یا «مصادف» مِجالَدَةُ السُّیوفِ اهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الحلال ؛ «اى «مصادف» فرود شمشیرها بر کالبد و بدن در مبارزه، آسانتر از طلب حلال  است».
  26. کراهت سود زیاد در معامله - جانم به فدایت اى رهبر جهانیان با این که نیازمند به پول براى خانواده خود بودى، راضى به این معامله پرسود نشدى گرچه براى حضرت حرام نبود و از این رو فقهاء مثل شیخ حرعاملى، در وسائل، فتوى به کراهت این گونه معامله داده‏اند، در مکتب این امام همام طلب مال حلال  مشکلتر از شمشیر خوردن است!
  27. معامله با طیب و رضایت - اى برادر مواظب باش و به خیال زیاده‏خواهى، حق و ناحق نکنى، اگر فکر مى‏کنى، با کلاه گذاشتن بر سر مردم رزق و روزیت زیاد مى‏شود فکر درستى نیست و بدان که، اگر معامله با طیب و رضایت برادر دینیت نبود، به فعل حرام مرتکب شده‏اى، و مالى که از حرام آید علاوه بر عذاب اخروى مالى بى‏برکت است، سعى کن حرمت مال مسلمان را نگاه دارى که
  28. حرمت مال مسلمان - در روایت از رسول اکرم   (صلى الله علیه و آله) رسیده‏ «حرمة مال المسلم کحرمة دمه»: «حرمت و احترام مال مسلمان مثل احترام و حرمت خون او است»، مواظب باش با خوردن مالش خونش را نخورى!
  29. خوردن مال برادر - در حجة الوداع و سفر آخرى که پیامبر   (صلى الله علیه و آله) به حج رفتند، در خطبه‏اى که ایراد کردند فرمودند: «ایُّها الناس انما المؤمنون اخْوَه و لا یحلّ لِمؤمِن مالُ اخیه الّا مِنْ طیب نفس منه»:«اى مردم مؤمنان برادرند وحلال  نیست براى مؤمن (خوردن) مال برادر دینى خود مگر با رضایت او باشد».
  30. تجارت با رضایت - در قرآن نیز فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ‏: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اموال خود را بین خود به باطل نخورید، مگر اینکه تجارت و معامله با رضایت شما (صاحب مال) باشد».
  31. خود را خسته مکن - اى عزیز به خداوندى که تو را خلق کرده، و تا حال روزى داده، بیشتر از آنچه باید به دست تو رسد، نمى‏رسد، پس زیاد خود را خسته مکن، به امید خدا به سر کار خود رو و با کسب  حلال  امور خود بگذران، اگر حق را باطل کردى، و فکر کردى مال بسیار به هم زدى چه بسا در جائى از دست دهى که خود نمى‏فهمى، و اگر حساب کنى مى‏بینى آن مقدار که بنا بوده به تو رسد همان مقدار باقى مانده‏اى است که در دست تو است.
  32. نفس خود را محروم مکن - در مورد این که بیش از آنچه مقدر است به دست ما نمى‏آید، حکایتى عرض کنم، در روایتى آمده که روزى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) داخل مسجد شدند، و به مردى گفتند: استر و مرکوب مرا نگه دار، آن مرد هم لجام آن را سرقت کرده و قاطر را رها کرد، و رفت، پس از مدتى حضرت بیرون آمده، و در دستشان دو درهم بود، و خواستند به مرد دهند در عوض نگهدارى استر، ولى حضرت استر را بدون لجام یافتند؛ سپس به غلام خود دو درهم را دادند تا لجامى بخرد، غلام لجام استر حضرت را در بازار یافت، در حالى که آن سارق به دو درهم فروخته بود، حضرت فرمودند: «انّ العَبْدَ لَیَحْرُمُ نَفْسَه المُرزَق ال حلال  بترک الصبر و لا یزداد على ما قُدِّرَ له»: «بنده نفس خود را محروم مى‏کند از روزى  حلال  به جهت عدم بردبارى ولى از آنچه براى او مقدر شده است زیاده بهره نمى‏برد».
  33. کندى رسیدن رزق،- صاحب وسائل از مرحوم کلینى نقل کرده که امام باقر (علیه السلام) فرمودند: رسول اکرم   (صلى الله علیه و آله) در حجة الوداع فرمودند: «جبرئیل امین در قلب من القاء کرد که: هیچ نفسى نمى‏میرد مگر این که رزقش را کامل کند، پس پروا داشته باشید از خدا و طلب و کسب خود را زیبا و ( حلال ) کنید، و کندى رسیدن رزق، شما را سست نکند، که با معصیت خدا آن را طلب کنید، زیرا خداوند تبارک و تعالى ارزاق را به صورت  حلال  میان خلقش تقسیم مى‏کند و به صورت حرام تقسیم نکند، پس کسى که از خداوند بترسد صبر نماید خداوند رزق او را از طریق  حلال  مى‏رساند و کسى که هتک حجاب سرّ کرد و عجله نمود و رزق خود را از غیر طریق  حلال  به دست آورد، خداوند  حلال  او را مى‏برد و روز قیامت او را به پاى میز محاسبه خواهد کشید».
  34. تقسیم رزق - در روایتى دیگر صاحب وسائل از مرحوم شیخ مفید در «مقنعه» نقل مى‏کند که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: رزق بر دو نحو تقسیم مى‏شود: یکى مى‏رسد به صاحبش اگر چه طلب نکند، و نوع دوم این که معلقّ به طلب و خواست او است، پس آنچه براى عبد مقدور قسمت شده عاقبت به او مى‏رسد گرچه تلاشى براى آن نکند، و آنچه به سعى و کوشش شخص تقسیم مى‏شود، پس سزاوار است شخص آن را از طریق مشروع درخواست کند، نه غیر آن، پس اگر از جهت حرام طلب کرد و آن را یافت، همان رزق او محسوب شده، و روز قیامت محاسبه مى‏شود.
  35. از فقر نتر سید - نکته‏اى که در پایان قابل تذکر است این است که بر زمامداران هر نظامى لازم است که شرائط و زمینه‏هاى اشتغال به کسب  حلال  را آماده کنند تا کسى دست به کسبهاى کاذب و حرام نزند، باید از قرآن یاد گیریم اگر در سوره نور مى‏فرماید: «مرد و زن زناکار را صد ضربه شلاق زنید» الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ این قانون است ولى زمینه‏هاى این قانون را هم ذکر کرده که ازدواج کنید و زمینه ازدواج جوانهارا مهیا کنید و از فقر نترسید، خدا تأمین کننده است، بر روى‏ مسأله حجاب و عدم چشم‏چرانى و عفیف بودن مرد و زن تکیه مى‏کند و بسیار موارد تربیتى دیگر.
  36. قاعده لطف - در علم کلام بحث شده که ارسال رسل و انزال کتب و وجود امام برحسب قاعده لطف است یعنى خداوند که این انسان را خلق کرده و رشد او را مى‏طلبد، خود باید شرائط این رشد را که رسول و کتاب و وجود امام است، تأمین کند. چرا ما این قاعده را در بقیه امور و نسبت به خودمان فراموش کرده‏ایم، اگر مى‏خواهیم فقر نباشد، باید با فقر مبارزه کنیم اگر مى‏خواهیم فساد نباشد باید روشهاى صحیح دیگر ارائه دهیم، زمانى بود که جوانها به عکسهاى زنان آلوده و شخصیتهاى کاذب روى آورده بودند، و ما مى‏گفتیم این کار صحیح نیست ولى حرف زدن کافى نبود، باید چیزى ارائه مى‏دادیم، و از این رو در مجله مکتب اسلام اقدام به عکسهائى شد از مشاهد مشرفه و غیره که اگر گفتند چه بزنیم، آنها را ارائه دهیم.
  37. زمینه رزق حلال - این قاعده کلى است، اگر کسى یا افرادى را منع از کارى کردیم، باید زمینه آن را فراهم کنیم، اگر مثلا مى‏گوئیم آقا روى دیوار اعلامیه و پوستر نچسبانید، باید در هر رهگذرى تابلو اعلانات بگذاریم. اینها همه را گفتیم تا روشن شود بحث طلب  حلال  از مصادیق این قانون کلى است که باید زمینه را براى آن ایجاد کنیم، این بحث اجتماعى مفصّل و مهمى است که به جهت اختصار به آن اشاره‏اى کردیم.
  38. مرحوم الهى در ذیل این فراز (و طلبا فى  حلال ) چنین مى‏سراید:

به روزى در پس کسب  حلالند

 

به حشر آسوده زاندوه و وبالند

دهد رزق  حلال  آسایش دل‏

 

شود بر طاعت دلدار مایل‏

  1. ستمکارى که جویاى حرام است‏

 

ز خون مردمش عیش مدام است‏

نبیند روى آسایش شب و روز

 

بسوزد عاقبت آن آتش افروز

حرام از دل برد مهر و وفا را

 

کند ناپاک قلب باصفا را

خرد را داور بیداد سازد

 

روان شاد را ناشاد سازد

  1. حرام آرد به دل صد فکر باطل‏

 

کند جان را زیاد دوست غافل‏

هر آن کو پیشه ناپاک دارد

 

به محشر جان خود غمناک دارد

نیفتد طایر دولت به دامش‏

 

بریزد زهر، حسرت در مدامش‏

حرام اندوه و غمناکى فزاید

 

به جان پاک، ناپاکى فزاید

حرام است آنچه یابى یا  حلال  است‏

 

به تقدیر است و بیش و کم محال است‏

همان به جز طریق دین نپوئى‏

 

 حلال  از سفره تقدیر جوئى‏

  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 213 .. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  •  

 

 

 

  • حسین صفرزاده