بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
58- 59- امیر المومنین متقین - شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال! «یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة»2
- سلامت انسان- گاهى سلامتى موجب غفلت و مستى انسان است، گویا فردى یله و رها و مختار على الاطلاق در این عالم است و فکر مىکند، دائماً این سلامتى و نشاط براى او هست، در حالى که اگر در حال انسانهائى که این گوهر را از دست دادهاند، و بر روى تخت بیمارستانها خوابیدهاند، یا افراد پیرى که گوشه گوشه جسم آنها دچار بیمارى شده، نظر کند، از سلامت بخش عالم وجود، غفلت نمىکند، و دائماً در شکر او به سر مىبرد. دوستان ناباب- از مؤثرترین عوامل غفلت ، نشست و برخاست با دوستان ناباب و اهل غفلت است، این معاشرت به جز غفلت ثمرى ندارد، و این عمل نخستین گام بدبختى و شقاوت است پس تا زود است حساب خود را از آنها جدا کن که فردا دیر است.
- عبادت بدون تفکّر- گاهى عبادت بدون تفکّر و بدون هدف موجب غرور و غفلت شخص است و چه بسا در ذکر است ولى مذکور (یعنى ذکر شده و خداوند) را فراموش کرده، به لفظ بسنده کرده و از معنا غافل است، این عبادت جز هسته بى مغز نیست که انسان را مانند بچه به خود مشغول مىکند، گاه این عبادت مثل کارى شده که فرد عادت کرده انجام دهد که اگر انجام ندهد ناراحت است.
- پرخورى و رغبت به شکم و سیرى زیاد نیز موجب غفلت است. صاحب تحف العقول شیخ بزرگوار مرحوم حسن شعبة الحرّانى بعد از آوردن رساله حقوق امام زین العابدین (علیه السلام) کلام آن حضرت را در مورد زهد مىآورد که در ضمن آن آمده: «وَاعْلَم وَیْحَک یا ابن آدم انّ قسوَة البطنة و فَطرةَ المَیْلة و سُکْرُ الشِّبَع و عِزّة المُلک مما یُثْبِط و یُبْطِىءُ عن العمل وَ یُنْسى الذِکر و یُلهى عن اقْتراب الآجَل حَتّى کَانّ المُبْتَلى بِحُبّ الدّنیا به خَبَلَ مِن سُکر الشَّراب»: «بدان (واى بر تو) اى فرزند آدم که قساوت پرخورى و میل زیاد و مستى سیرى و عزّت و غلبه ملک (و مقام) از امورى است که انسان را از عمل باز مىدارد و یاد (خدا) را به فراموشى سپرده و فکر را از نزدیک شدن مرگ مشغول مىکند، تا این که گویا فرد مبتلا به دوستى دنیا از مستى باده، عقل از کف داده است».
- آروزهاى دور و دراز- مولى على (علیه السلام) در خطبه 86 نهجالبلاغه مىفرمایند: «اعْلَمُوا انّ الامل یُسهِى العقلَ و یَنْسى الذّکر فَاکْذِبوا الامل فانّه غرور و صاحبُه مغرور»: «آگاه باشید که آرزو (و امیدهاى نامعقول و دور و دراز) عقل را به خطا مىاندازد و موجب غفلت و نسیان از یاد خدا مىشود پس آرزو را حمل بر دروغ و کذب کنید (و همچون سرابى که به حقیقت نمىرسد بپندارید) زیرا آرزو فریب و صاحب آن فریفته و فریب خورده است».
- عوامل بیدارى- تعدادى از عوامل غفلت را ذکر نمودیم، و حال تعدادى از عوامل بیدارى را متذکر مىشویم:حوادث دردناک زندگى- یکى از فلسفههاى حوادث ناگوار و مصائب سنگین، بیدارى از خواب غفلت است، گاه خداوند به تناسب سبکى و سنگینى خواب غافلان، حادثهاى مىآفریند، این حوادث دستاندازهاى جاده زندگى بشر است، این دستاندازها براى جلوگیرى از خواب است، رانندههاى ماهر از جادههاى صاف و بدون فراز و نشیب و پیچ و خم وحشت دارند، زیرا اینگونه جادهها موجب غفلت و خوابآور است، حوادث روزگار نعمتهائى است که خداوند به عنوان فراز و نشیب در مسیر زندگى قراى مىدهد، بعضى زلزلهها، سیلها، آتشفشانها، طوفانها و غیره براى تکان دادن بشر و بیدار کردن او است- اگر بیدار شود.
- مطالعه تاریخ گذشتگان از لابلاى کتابها و از آثار باقیمانده روى زمین، چون کاخ کسرى، ایوان مدائن، تختجمشید، قبرستانهاى خاموش آنها و اهرام مصر و ... این ساکتان فریادگر تاریخ بشرند، اگر دقت کنیم مىبینیم مهر سکوت بر لب ندارند، که فریاد زن بر غافلانند، این کاخها همان درگاههائى است که روزگارى بر و بیا داشت، و صورتهائى روى خاکهاى آن در مقابل گردنکشان بر زمین نهاده مىشد، با زبان بىزبانى گویند، ببینید روزگار چه بر سر ما آورده است؟! بهترین علوم و دانشها، علوم تجربى آزمایشگاهى است و ما بهترین دانشهاى خود را از آزمایشگاه بزرگى به نام تاریخ مىتوانیم اخذ کنیم، آزمایشگاهى که چیزى به جز انبوه تجربهها نیست، تجربه حاصل زندگى انسان است، و بهترین مرشد و راهنماى انسانهائى که تازه به راه افتادهاند.
- به همین دلیل مولى على (علیه السلام) در نامه حکیمانه خود به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) خصوصاً روى این نکته تکیه دارد: «اى بُنَىّ و انْ لم اکُنْ عمّرتُ عُمرَ مَنْ کانَ قَبْلى فَقَد نَظَرتُ فى اعمالهم و فَکَّرْتُ فى اخبارهم و سِرتُ فى آثارهم حتّى عُدتُ کَاحَدِهم بَل کَانّى بِما انتَهى الَىّ مِنْ امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الى آخرهم فَعَرفت صَفَو ذلک مِنْ کَدِره و نفعه مِنْ ضَرَره فَاستَخصلتُ لَک من کُلّ امر نَخیلَه»: «اى فرزندم! درست است که من به اندازه همه ى کسانى که پیش از من زیستهاند، عمر نکردهام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان تفکّر نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گوئى به خاطر آنچه از تاریخشان به من رسید، با همه آنها از اول جهان تا امروز بودهام، من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش کدر و تاریک آنها بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، و از میان تمام آنها قسمتهاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه نمودم».
- تاریخ معلّم - بنابراین تاریخ آئینهاى است که گذشته را نشان مىدهد و حلقهاى است که امروز را با دیروز متصل مىکند و عمر انسان را به اندازه خود بزرگ مىنماید. تاریخ معلّمى است که رمز عزّت و سقوط امتها را بازگو مىکند، به ستمگران اخطار مىدهد، سرنوشت شوم ظالمان پیشین را که از آنها نیرومندتر بودند، مجسّم مىسازد، به مردان حقّ بشارت مىدهد و به استقامت دعوت مىکند و آنها را در مسیرشان دلگرم مىسازد.
- پند از تاریخ - تاریخ چراغى است که مسیر زندگى انسانها را روشن مىسازد، و جادهها را براى حرکت مردم امروز باز و هموار مىکند. تاریخ تربیت کننده انسانهاى امروز، و انسانهاى امروز سازنده تاریخ فردایند و در یک جمله تاریخ یکى از اسباب بیدارى و هشدار انسانها است. در روایتى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل شده: «اغْفَلُ النّاس مَنْ لَمْ یتّعِظ بَتَغَیُّر الدنیا مِنْ حال الى حال»: «غافلترین مردم کسى است که از دگرگونى و تحول دنیا از حالى به حالى پند نگیرد». درس عبرت - آرى از نظر پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله) غافلترین مردم انسانى است که از تحوّل تاریخ و روزگار درس عبرت نگیرد، چه پادشاهان و سلاطینى که شب امیر و صبح اسیر بودند! چه امرائى که شام امیر و صبح آواره بودند! جالب اینجا است همزمان با نگارش این سطور امیر کویت (شیخ جابر الاحمد الصباح) شب امیر بود ولى با حمله شبانه عراق به کویت صبح آواره عربستان گردید.
- در مورد عبرت از تاریخ گذشتگان شاعرى گفته:
نادره مردى از عرب هوشمند |
|
گفت به عد الملک از راه پند |
روى همین مسند و این تکیه گاه |
|
زیر همین قبّه و این بارگاه |
بودم و دیدم بر ابن زیاد |
|
آه چه دیدم که دو چشمم مباد |
تازه سرى چون سپر آسمان |
|
طلعت خورشید ز رویش نهان |
بعد از چندى سر آن خیره سر |
|
بد بر مختار به روى سپر |
بعد که مصعب سرو سردار شد |
|
دستکش او سر مختار شد |
نک سر مصعب به تقاضاى کار |
|
تا چه کند با تو دگر روزگار |
***
- غافل مشو - پس اى برادر عبرت گیر و غافل مشو، نه غافل از خداوند و نه غافل از مرگ که همگى به آن مىرسند فکر مکن گردنکشان در این دنیا به عذاب الهى رسیدند، و مگر موجب راحتى آنها است که نه چنین است. به قول شاعر:
و لو کُنّا اذا مِتْنا تُرِکنا |
|
لکانَ الموتُ راحةَ کُلّ حَىِ |
و لکنّا اذا مِتْنا بُعِثْنا |
|
وَ نُسئَلُ بعدَه عن کلّ شَىء |
ترجمه: اگر به هنگامى که مىمردیم ما را رها کرده به حال خود وامىگذاشتند در این صورت مرگ راحتى هر زندهاى بود، ولکن وقتى مىمیریم برانگیخته مىشویم، و از هر چیزى بعد از برانگیخته شدن سؤال مىشویم. آن گردنکشان کسانى بودند که خدا را فراموش کردند، و خدا هم خودشان را از یادشان برد، و آنها در زمره گروه فاسقین قرار گرفتند وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ
- 3- تفکر درباره مرگ و دیدار از قبرستانها- این تفکر از عوامل بسیار مهم بیدارى و تازیانهاى بر گرده انسان غافل و خواب است، عاقبت هر انسانى در دنیا به اینجا ختم مىشود و هر کسى را بخواهى بیابى اینجا مىآورند خواه شاه باشد خواه گدا! گویند شبى از بهلول مالى بردند، دیدند فرداى آن شب از خانه بیرون شد و از این کوچه به آن کوچه رفت تا این که به قبرستان شهر رسید، و آنجا نشست و به او گفتند مال تو را دزدیدهاند، چرا به دنبالش نمىروى گفت به دنبالش آمدهام، گفتند مگر دزد تو قبرستان است گفت مىآورندش، زیرا دزد من هر که باشد به اینجا مىآورندش!
- دزد را هم به قبرستان میاورند - بهلول با این سخن چه غافلانى را بیدار کرد، و به آنها آموخت آرى همه را به اینجا مىآوردند و مىتوانید هر که را بخواهید ببینید. این جهان، جهان باقى نیست، بالاخره همه خواهند مرد، اما ببین عمر گرانبها را چگونه صرف و جوانى را چگونه نابود کردى! از زندگى دیگران عبرت گیر از عمر و جوانى خود غفلت نورز، بیدارانِ راه حق براى بیدارى انسانها از آنچه بر جهان مىگذرد،
- گذر عمر ببین - به زبان نثر و نظم، پندها ساخته و زنگهاى بیدار باشى به صدا در آوردهاند که: ذکر بعضى از آنها خالى از لطف نیست: حافظ گوید:
بر لب جوى نشین و گذر عمر ببین |
|
کاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس |
|
|
|
و شاعرى دیگر گوید:
جوانى گفت با پیرى دل آگاه |
|
که خم گشتى چه مىجوئى در این راه؟! |
جوابش گفت پیر خوش تکلّم |
|
که ایام جوانى کردهام گم |
|
|
|
سعدى نیز گفته است:
دور جوانى بشد از دست من |
|
آه و دریغ زان زمن دلفروز |
قوت سرپنجه شیرى برفت |
|
راضیم اکنون به پنیرى چو یوز |
پیرهزنى موى سیه کرده بود |
|
گفتمش اى مامک دیرینه روز |
موى به تدلیس سیه کردهاى |
|
راست نخواهد شد این پشت کوژ |
پروین اعتصامى نیز گوید:
چنین گفت روزى به پیرى جوانى |
|
که چونست با پیریت زندگانى |
بگفتش در این نامه حرفى است مبهم |
|
که معنیش جز وقت پیرى ندانى |
تو، به کز توانائى خویش گوئى |
|
چه مىپرسى از دوره ناتوانى |
جوانى نگهدار کاین مرغ زیبا |
|
نماند در این خانه استخوانى |
چو من گنج خود رایگان دادم از کف |
|
تو گر مىتوانى مده رایگانى |
چو سرمایهام رفت بىمایه ماندم |
|
که بازیست بىمایه بازارگانى |
هر آن سرگرانى که با چرخ کردم |
|
جهان بیشتر کرد از آن سرگرانى |
از آن برد گنج مرا دزد گیتى |
|
که در خواب بودم گه پاسبانى |
- مرگ از شما غفلت نمىکند - مولى على (علیه السلام) در خطبه 188 نهجالبلاغه چنین مىفرماید: «شما را به یاد مرگ و کم کردن غفلت از آن سفارش مىکنم (گویا غفلت نکردن به طور کلى از مرگ براى انسان میسور نیست، لذا مىفرماید کم کنید غفلت را) و چگونه غافلید از چیزى که از شما غفلت نمىکند، و امید به کسى بستهاید که مهلت به شما نمىدهد، پس کفایت مىکند شما را بعنوان واعظ و پند دهنده، مردههائى که دیدید آنها را، حمل شدند به قبرهایشان در حالى که خود راکب و سوار بر دست مردم نشدند، و به قبرها سرازیر شدند، در حالى که خود سرازیر نشدند (یعنى مایل نبودند، بر روى دست مردم روانه قبر شوند ولى با آنها چنین کردند)
- دنیا آنها را به زمین زد- گویا ساکن این دنیا نبودند، و گویا آخرت جایگاه همیشگى آنها بوده است، از آنجا که (در خانه قبر) سکنى مىگزینند وحشت داشتند، و در آنجا هم سکنى گزیدند، آلوده به دنیایى بودند که از آن دست کشیدند و تباه کردند آخرتى را که به سوى آن منتقل گشتند، قدرت از بین بردن عمل زشت و قبیحى و یا قدرت زیاد کردن عمل نیک و صالحى را در آخرت ندارند، به دنیا انس گرفته و دنیا آنها را فریب داد، به دنیا اعتماد کردند و آن آنها را به زمین زد. عمر مىگذرد - سبقت گیرید (خدا شما را رحمت کند) به منازلى که مأمورید آبادشان کنید، و رغبت به آنها دارید و به آنها دعوت شدهاید، و با صبر بر عبادت و طاعت و دورى از معصیت، نعمتهاى الهى را بر خود تمام کنید، زیرا فردا نزدیک به امروز است، چقدر سریع، ساعات در روز و روزها در ماه و ماهها در سالها و سالها در عمر مىگذرد».
- دنبال جنازه - در حکمت 122 نیز آمده که مولى على (علیه السلام) به دنبال جنازهاى بودند، شنیدند مردى مىخندد، فرمودند: (خیال مىکنى) گویا مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده، و حق بر غیر ما واجب شده، و مىپندارى مردههائى که مىبینیم مسافرینى هستند که به زودى به سوى ما باز مىگردند، ایشان را در قبرهایشان مىگذاریم، دارائى آنها را مىخوریم، مانند آنکه ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند، سپس پند هر واعظى (از زن و مرد از مردگان) را فراموش کرده و به هر آفت و زیانى گرفتار شدیم».
- تفکر در مرگ - پس اى برادر از حوادث و مصائب و مطالعه تاریخ گذشتگان و تفکر در مرگ و عواقب گردنکشان، بیدارى طلب، و از خواب غفلت بیدار شو که نه مال و نه جاه و نه علم بدون عمل و نه سرگرمیها و نه سلامتى و نه دوستان ناباب و عبادت بىتفکر هیچکدام ماندنى نیست و به طور کلى دنیا و امور وابسته به آن پایدار نیست.
- بشنوانید دعوت مرگ را - ،مولى در خطبه 131 چنین مىفرماید: «دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانید، قبل از این که دعوت به آن شوید ... ذکر و یاد اجلها و مرگها از قلبهاى شما غائب و آرزوهاى دروغین حاضر شده است، دنیا اختیار شما را بیشتر دارد تا آخرت، (و بیشتر عبد دنیائید تا آخرت) و دنیا شما را بیشتر برده و به طرف خود کشیده تا آخرت».بزرگان ما، غفلت انسان از مرگ و قبر و فرو رفتن او را در دنیا و لذات فانى آن، به انسانى تشبیه کردهاند که در وسط چاهى قرار گرفته و در بالاى آن شیر درندهاى منتظر بالا آمدن او است و اژدهاى عظیمى در ته چاه منتظر افتادن او است و دست این شخص به ریسمانى بند است که دو موش سیاه و سفید دائماً و با سرعت آن ریسمان را مىجوند تا پاره شود و این شخص با اینکه همه را مىبیند، مشغول خوردن عسلى است که با خاک و زهر زنبوران مخلوط شده و زنبوران به او نیش مىزنند و او مشغول دفع آنها است
- اژدهای قبر - و حقیقت این امور این است که: ریسمان عمر، و شیر درنده مرگ، و اژدها قبر، و دو موش سفید و سیاه روز و شب است که با گذشتن آنها عمر مىگذرد و تمام مىشود و عسل کثیف آلوده به خاک و زهر زنبور لذّات دنیا است که همراه با درد نیش زنبوران است و زنبوران اهل دنیا هستند که مزاحم اویند.
- آنها که بیدارند مىنالند - این قضیه را شیخ بهائى با کمى تفاوت در کتاب اربعین خود از کمال الدین نقل مىکند، و در آخر مىگوید: «قسم به جان خودم که این مثال از محکم ترین مثالها و منطبقترین آنها بر ممثّل (آنچه برایش تمثیل زده شده) است و از خدا بصیرت و هدایت را خواهانیم و از غفلت و گمراهى به او پناه مىبریم». چرا این قدر در خوابیم و از رفتن عُمر و بىعملى و نزدیک شدن مرگ بىخبریم، آنها که بیدارند مىنالند، واى بر ما که نمىدانیم چه کنیم!
- تفکر وگریه - مرحوم شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد الحارثى الهمدانى العاملى پدر بزرگوار شیخ بهائى در کتاب خود «نور الحقیقة و نور الحدیقة» صفحه 63 گوید: «فردى مىگریست به او گفته شد، چه تو را به گریه انداخته، گفت: «تَفَکّرتُ فى ذهاب عمرى و قِلَّةِ عَمَلى وَ اقتراب اجَلى»: «فکر کردم در رفتن عمرم، و کمى عملم، و نزدیکى مرگم».
- نشانههاى افراد غافل- در مکتب لقمان زانو مىزنیم تا علامت غافلان را ببینیم: امام صادق (علیه السلام) فرمودند لقمان به فرزندش گفت: «یا بُنَىّ لِکُلّ شىء علامة یُعَرفُ بِها و یُشْهَد علیها ... و للغافِل ثلاثُ علامات: اللَّهوُ وَ السَّهو و النِّسیان»: «اى فرزندم براى هر چیز نشانهاى است که با آن شناخته مىشود و شهادت بر آن داده مىشود ... و براى غافل سه نشانه است مشغول شدن به کارهاى بىارزش، و اشتباه و خطا کردن و فراموشى».
- علامت غافل - در سوره انبیاء، آیات 1 و 2 و 3، اشارهاى به علامت غافل شده است، آنجا که مىفرماید: اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ* ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ* لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ ...: «حساب مردم نزدیک شد و آنها در بىخبرى اعراض کننده هستند* هیچ پندى جدید از طرف پروردگاراشن نیامد، مگر این که شنیدند و بازى کردند* قلبهاى آنها لهو و مشغول به کارهاى بىارزش بود».
- غافل محض بودند،- مرحوم علامه طباطبائى مفسر بزرگ قرآن در ذیل این آیات مىفرماید: «غافل بودن آنها براى این بود که تعلق به دنیا پیدا کرده و به بهره بردن از آن مشغول بودند، و قلوب آنها از دوستى و حبّ دنیا پر شده بود به طورى که جائى براى یاد حساب قیامت نبود که متأثر از آن شوند، حتّى اگر تذکر به آنها داده مىشد متذکر نمىشدند و این همان غفلت است، زیرا امرى چنانکه اگر از اصل تصور نشود مورد غفلت قرار مىگیرد، اگر آن طور که باید تصور شود نیز تصور نشود، و حقّ تصور آن اداء نشود به طورى که تأثیر در نفس گذارد، مورد غفلت قرار مىگیرد (پس نه اینکه حساب روز قیامت به طور کلى در اندیشه آنها نبود، و غافل محض بودند، بلکه چه بسا تصور هم کرده بودند، اما آنطور که باید و شاید به آن نمىپرداختند، که متأثر شوند، و لذا این هم خود غفلتى است!)
- لعب و لهو از علامات غفلت - سپس آیه دوم را به عنوان تعلیل آیه اول مىگیرند، که غفلت علت بازى و کارهاى بیهوده آنهاست، اگر در غفلت نبودند به بازى و کارهاى بیهوده در وقت شنیدن ذکر و پند کتابهاى آسمانى که یکى بعد از دیگرى مىآمد نمىپرداختند، پندى که آنها را بر امر مهم و آنچه واجب است آمادگى مىداد، پس لعب و لهو از علامات اهل غفلت است که مىشود آنها را با این علامات شناخت.
- باز دارنده از امور مهم - مرحوم علامه «لعب» را به کار منظم که غایتى براى آن نیست، تعریف مىکنند مانند بازى بچهها (گاهى بسیار دقیق خانهاى گلین مىسازد، ولى غرض عقلائى بر آن مترتب نبوده و خراب مىکند) و «لهو» را به مشغول شدن به کارى که انسان را از امر مهمّش باز مىدارد تعریف مىکنند، و مىفرمایند: به همین جهت به آلات طرب و لهو و موسیقى، «لهو» گویند چون انسان را از امور مهم و پرفائده باز مىدارد، و در آخر اشاره مىکنند، «لهو» عمل قلب است یعنى اشتغال قلبى به امرى که بازدارنده از امور مهم است و لذا در آیه فرمود «لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ».
- عواقب غفلت - عواقب غفلت بسیار است که ما به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:1 و 2- زندگى تنگ و سخت دنیوى و کورى در آخرت که از کورى بصیرت و چشم جان نشأت مىگیرد، و به این دو در سوره طه اشاره فرمود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى: «و کسى که از یاد من غافل شده روى گردانید براى او زندگى تنگ و سختى است و روز قیامت او را کور محشور مىکنیم».
- آرى وقتى یاد خدا از صفحه دلها رخت بربندد، وسعت روزى و راحتى و سعادت زندگى نیز با آن کوچ مىکند، گاهى تنگى معیشت به خاطر بىپولى و کم درآمدى نیست چه بسا درآمدش هنگفت است ولى حرص و آز، زندگى را بر او تنگ مىکند، و میل ندارد در خانهاش باز باشد، و دیگران از زندگى او استفاده کنند، به قول على (علیه السلام) «همچون فقیران زندگى مىکند، و همانند اغنیاء و ثروتمندان حساب پس مىدهد» این در مورد فرد بود، وقتى وارد جامعههائى شویم که از یاد خدا روى گرداندهاند، مسأله از این وحشتناک تر خواهد بود، جوامعى که علیرغم پیشرفت شگفتانگیز صنعت و علیرغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شدید به سر مىبرند، در تنگناى عجیبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مىبینند.
- همه از هم مىترسند، هیچ کس به دیگرى اعتماد نمىکند، رابطه و پیوندها همه بر محور منافع شخصى است، بار تسلیحات سنگین به خاطر ترس از جنگ بیشترین امکانات اقتصادى آنها را در کام خود فرو برده و پشتهایشان زیر این بار سنگین خم شده است. زندآنهامملو از جنایتکاران است و در هر ساعت و دقیقه طبق آمارهاى رسمیشان، قتلها و جنایتهاى هولناکى رخ مىدهد، آلودگى به موادمخدّر و فحشاء آنها را برده و اسیر ساخته است در محیط خانوادههایشان نه نور محبتى است و نه پیوند عاطفى نشاطبخشى، آرى این است زندگى سخت و معیشت «ضنک» آنها!
- رئیس جمهور اسبق آمریکا «نیکسون» در نخستین نطق ریاست جمهوریش به این واقعیت اعتراف کرد و گفت: «ما گردادگرد خویش زندگانیهاى توخالى مىبینیم، در آرزوى ارضاء شدن هستیم ولى هرگز ارضاء نمىشویم!» یکى دیگر از مردان معروف آنها که نفش او در جامعه به اصطلاح شادى آفریدن براى همه بود، مىگوید: «من مىبینم انسانیت در کوچه تاریکى مىدود که در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نیست»!
- عواقب غفلت - 3- قساوت قلب- در روایتى از امام باقر (علیه السلام) آمده: «ایّاکَ و الغَفْلَةَ فَفیها تَکُونُ قَساوةُ القَلْب»: «بپرهیز از غفلت که در آن قساوت قلب و سنگدلى است». تسریع در هلاکت- غفلت از یاد خدا موجب تعجیل و تسریع در هلاکت مىشود، چه هلاکت جسمانى و چه روحانى مولى على (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ طالَتْ غفلت ه تعجَّلتْ هَلَکَتُه»: «کسى که غفلت ش طولانى شود، هلاکتش نزدیک گردد».
- قلب مردگى- امام على (علیه السلام) در روایتى فرمودند: «مَنْ غَلَبَتْ علیه الغفلة مات قَلبُه»: «کسى که غفلت بر او غلبه کند، قلبش مرده است». کوردلى- در روایتى دیگر مولى على (علیه السلام) فرمودند: «دَوامُ الغَفْلَة تُعمِى البَصیرة»:
- کورى بصیرت و دل - «دوام بىخبرى موجب کورى بصیرت و دل مىشود». و همین کوردلى موجب کورى در قیامت مىشود. (نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى) وقتى هم اعتراض مىکند که پروردگار من چرا کور محشورم کردى، در حالى که در دنیا بینا بودم، خطاب مىشود: قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى: «همان طور که آیات ما به تو رسید و فراموش کردى، و غفلت ورزیدى، همان طور امروز فراموش خواهى شد».
- غفلت از آیات الهى موجب کوردلى و این، غفلت خداوند از ما را به دنبال دارد، و غفلت او از ما، مایه کورى در قیامت است. فاسد شدن اعمال- مولى على (علیه السلام) در روایتى دیگر مىفرمایند: «ایّاک و الغفلة و الاغترار و بالمهلة فانّ الغفلة تفسد الاعمال»: «از غفلت و مغرور شدن بواسطه مهلت الهى بپرهیز، زیرا غفلت موجب فساد اعمال است». از این حدیث مىتوان استفاده کرد که مغرور شدن و فریب مهلت خوردن نیز از عواقب غفلت است.
- خسران و زیانکارى- مولى در نهجالبلاغه مىفرمایند: «مَن حاسَب نَفسَهُ رَبح و مَن غَفَل عنه خسر»: «کسى که نفس خود را محاسبه کند، سود برد، و کسى که از آن غفلت ورزد، دچار خسران (دنیوى و اخروى) شود». و چه زیانى از عذاب الهى و جهنم بدتر و در دنیا از این بدتر، آن که خداوند او را مثل چهارپایان و حتى بدتر بداند، وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ: «و بطور مسلم بسیارى از جن و انس را براى جهنم آفریدیم، آنها قلبهائى دارند که با آنها اندیشه نمىکنند، و چشمهائى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهائى دارند که با آنها نمىشنوند (و در غفلت به سر مىبرند) آنها مثل چهارپایانند، بلکه آنها گمراه ترند، آنها همان غافلانند». پس از خواب غفلت بیدار شویم وگرنه به قول مولى مرگ بیدار مىکند. «مَن غَفَلَ عن حوادث الایام ایقَظَهُ الحِمام» «کسى که از حوادث روزگار غافل بود، مرگ او را بیدار مىکند».آرى به قول مولى «اهل الدنیا رَکبٌ یِسارُبهم و هم نِیام»: «اهل دنیا مسافرینى هستند که حرکت داده مىشوند، و آنها در خواب غفلت ند». خداوند ما را قبل از مرگ از خواب غفلت بیدار کند و نگذارد که خود را به خواب زنیم انشاءاللّه.
- با این توضیحات روشن شد که پرهیزگاران از خوف این غفلت در حذرند و از امید به رحمت الهى در فرحند. در خاتمه به کلام ابن ابى الحدید در ذیل این فراز از خطبه اشاره مىکنیم، وى در مورد خوف و رجاء به روایتى اشاره مىکند که: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به یکى از اصحاب خود وارد شده در حالى که او از شدت عبادت نزدیک بود جان خود را از دست دهد، پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند چگونه خود را مىیابى؟ گفت: «اجِدُنى اخافُ ذُنُوبى و ارجُو رَحمَةَ ربّى»: «مىترسم از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم دارم»، پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ما اجْتَمَعا فى قلبِ عبد فى هذا المَوطِن الّا اعطاهُ اللّه ما رَجاهُ و أَمَّنَهُ مِمّا خافَه»:
- «جمع نمىشود خوف و رجا در قلب بندهاى در این مقام مگر این که خداوند آنچه را امید دارد، به او اعطاء کرده و از آنچه مىترسد، مأمونش مىکند». در مورد رجاء هم اشاره کرده که از مقام عارفان است و پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) از خداوند نقل فرمودند که «انا عند ظن عبدى بى فلیظن بى ما شاء»: «من نزد گمان (نیک) بندهام نسبت به خودم هستم پس باید هر چه خواهد به من گمان (نیک) داشته باشد (اگر گمان نیک و حسن ظنّ به من داشت من هم به او گمان نیک دارم، و یاریش کنم)».
- متقیان امید تجارتى دارند که هرگز فانى نشود و ضرر و خسرانى در آن نیست. در سوره فاطر آیه 29 خداوند متعال مىفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ: «کسانى که تلاوت قرآن نموده، و اقامه نماز کردند، و از آنچه روزى آنها کردیم، انفاق کردند، در پنهان و آشکار، آنها امید به تجارت و معاملهاى دارند که نابود نمىشود (و آن دادن عمل صالح و گرفتن مواهب و بهشت الهى و رضوان او است».
مرحوم الهى آن مرد عارف در ذیل این دو فراز (یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه) گوید:شبش چون روز گردد، خسته جانست
|
چو روزش شام گردد شادمانست |
پریشان خاطر است از غفلت خویش |
|
فرحناک از نگار و مهربانیش |
دل غافل اسیر درد و غم باد |
|
بجز یادش مبادا خاطرى شاد |
|
|
|
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 281.. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم