55- در عین انجام اعمال نیک باز هم ترسانند! «یعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل» ترجمه: پرهیزگاراعمال صالح انجام مىدهد در حالى که خائف و ترسناک است.
جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ
- یا بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین متقین 55- در عین انجام اعمال نیک باز هم ترسانند! «یعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل» ترجمه: پرهیزگاراعمال صالح انجام مىدهد در حالى که خائف و ترسناک است. ***
- شرح: یکى دیگر از صفات پرهیزگاران وحشت داشتن آنها است با این که عمل صالح انجام مىدهند.
- وحشت از چه چیز؟ وحشت از ردّاعمال و عدم قبول آنها بواسطه جمع نبودن شرائط صحت و قبول عمل! «وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا اتَوا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»؛ «اعمال صالح انجم مىدهند و قلوب آنها خائف است».
- از امام زین العابدین (علیه السلام) روایت شده که در حالى که بر مرکب خود سوار بودند، و تلبیه مىگفتند «لَبیک اللّهم لَبیک» بر روى مرکب غش کردند، وقتى به هوش آمده، از ایشان علت را پرسیدند، فرمودند
- «خشیت ان یقول ربّى: لا لبّیک و لا سعدیک»: ترسیدم پروردگارم بگوید «لا لبیک و لا سعدیک» (و جواب مرا ندهد).
- متقین مىترسند از این که دراعمال آنها ریائى بوده باشد، ریائى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) در روایتى درباره آن فرمودند: «انَّ اخوف ما اخافُ علیکم الشّرکُ الاصْغَر- قالوا: وَ مَا الشِّرکُ الاصْغَر؟- قال: الرّیاء ...»:«ترسناکترین چیزى که بر شما مىترسم، شرک اصغر است.
- شرک اصغر و کوچک است- گفتند: شرک کوچک چیست؟- فرمودند: ریا»، ریائى که از راه رفتن مورچه سیاهى بر سنگ سیاهى در شب تار، مخفیانهتر در وجود انسان نفوذ مىکند!
- گریه پیامبر - شدّاد بن أوس گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله) را دیدم گریه مىکند، عرض کردم یا رسول الله چه چیزى شما را به گریه وا داشته است؟ فرمود: مىترسم بر امّتم از شرک، آگاه باش که آنها عبادت بت و خورشید و ماه نمىکنند ولکن با اعمال شان ریا مىکنند (و این ریا شرک است، یعنى در عبادت، غیرخدا را با او شریک مىکنند).
- مخلوقات کور- به امام على (علیه السلام) گفته شد: کدام یک از مخلوقات کورند؟ فرمود: «آن که عمل براى غیرخدا انجام دهد!» آن عابد به نماز جماعت همیشه مىرفت، و در صفّ اول مىایستاد، سى سال چنین مىکرد، روزى دیر رسید و صف آخر ایستاد، دید احساس ناراحتى مىکند، نماز سى سال را قضا کرد، براى این که احتمال داد شاید ریائى در این مدت در کار بوده است!
- عجب موجب هلاکت - پرهیزگار مىترسد از این که گرفتار عجب شود، عجبى که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «من دخله العجب هلک»؛ «هر کس عجب به او راه پیدا کند، هلاک مىشود».
- «خودبرتربینى - امام على (علیه السلام) نیز فرمودند: «العجب هلاک و الصبرِ مَلاک»؛ «خودبرتربینى و خوشنودى از خود هلاکت و صبر (در مقابل خودبینى) اقتدار و مایه قوام است».
- پرهیزگار مىترسد از عجبى که در روایت است: اگر شخص گناه کند و پشیمان شود، بهتر از این که عملى و عبادتى کند و عجب در آن راه یابد.
- عبادت عابد وفاسق - عجبى که امام صادق (علیه السلام) درباره آن فرمودند: «دو نفر وارد مسجد شدند، یکى عابد و دیگرى فاسق، سپس خارج شدند در حالى که فاسق، صدیق و عابد، فاسق شده بود، زیرا عابد داخل شد و عجب به عبادت پیدا کرد و فکرش مشغول به آن بود و فکر فاسق در پشیمانى و ندامت بر فسقش بود، پس استغفار کرد و از گناهانش توبه نمود.
- عدم اصلاح احمق - حضرت عیسى بن مریم (علیهما السلام) گفت: «بیماران را مداوا کرده و شفا دادم به اذن خدا و کور و جذامى را به اذن خدا بهبودى دادم، و مردگان را معالجه کرده و به اذن خدا زنده کردم، و احمق را معالجه نکردم، و قدرت بر اصلاحش نیافتم، گفته شد
- احمق کیست؟- یا روح الله (اى عیسى بن مریم (علیه السلام) )، احمق کیست؟ فرمود: «المُعجب بِرأیه و نفسه الّذى یَرَى الفَضْل کلَّه له لا عَلَیه و یُوجِبُ الحَقَ کلَّه لِنَفْسِه و لا یُوجِبُ عَلَیْها حَقّاً فَذاکَ الاحْمَقُ الّذى لا حیلةَ فى مُداواتِه»: «خودبینى و عجب کننده به رأى و نفس خود، آن که تمام فضیلت و برترى را براى خود بیند نه بر علیه خود و تمام حق را براى نفس خود مىداند و نه بر ضرر آن، و او احمقى است که چارهاى در مداوایش نیست».
- درس از قورباغه - امام صادق (علیه السلام) گویند حضرت داود (علیه السلام) شبى به عبادت و به تلاوت زبور پرداخت، عبادت کردن او را به حالتى کشاند که گویا از خودش خوشش آمد، ناگهان قورباغهاى صدا کرد، اى داود از شب زندهدارى شبى به تعجب افتادهاى، در حالى من که در زیر این صخره چهل سال است، زبانم از ذکر خدا خشک نشده است و (مرتب در حال ذکر و یاد اویم).
- ریا در حال عمل وسمعه بعد از عمل - پرهیزگار و خداترس خوف دارد، که دچار «سمعة» شود، گویند: ریا در حال عمل و «سمعه» بعد از آن است، دوست دارد به گوش مردم برساند که چه کرده است، گرچه موجب بطلان عمل نیست ولى ثواب و اجر را نابود مىکند.
- سمعه افتخار ومباهات است - پرهیزگار مىترسد از سمعهاى که در روایت رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) است: اگر کسى بنائى از روى ریاء و سمعه بسازد، روز قیامت او را تا هفت طبقه زمین حمل کرده و سپس طوقى از آتش به گردن او مىگذارند، و او را در آتش رها مىکنند (در روایت دارد که پرسیدیم) یا رسول الله (صلى الله علیه و آله) چگونه بنائى ریائى و برحسب سمعه بنا مىشود فرمود: «بنا مىکند بیشتر از مقدار کفایت (یعنى بیشتر از آن مقدارى که نیاز دارد خرج مىکند) یا براى مباهات و افتخار کردن بنا مىکند».
- قرآن خواندن با سمعه - سمعهاى که در روایت از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) است: «کسى که قرآن را بخواند و مرادش سمعه و چیز گرفتن باشد، خداوند را ملاقات مىکند در روز قیامت در حالى که صورتش استخوان است و گوشتى بر آن نیست، و قرآن به پشت گردن او زده و داخل آتشش مىکند، و سقوط مىکند در آتش با کسانى که سقوط در آن کردند».
- حبط اعمال - فرد متّقى مىترسد، که عملش بواسطه گناه حبط شود، وقتى طوفان گناه مىآید اعمال صالح مثل خاکستر در دم توفان به هر سو پراکنده مىشوداعمال هُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ
- اعمال ما و کرم او - ریا و سمعه و عجب و حبطاعمال ، آفاتى براىاعمال صالح متقین است و اگر اینها هم نباشد «فَما قَدرُاعمال نا فى جَنْبِ کَرَمِک»: «اعمال ما چه ارزشى در برابر کرم و نعمتهاى الهى دارد»، اصلا قابل مقایسه نیست، وقتى چنین است چرا نترسند؟!
- انسان ناقص است- انسان در صورتى مسیر تکامل را طى مىکند که قبول کند ناقص است، اگر خود را کامل بداند براى کمال خود تلاش نمىکند زیرا خود را صاحب کمال مىداند اگر کسى خود را سالم بداند به سراغ طبیب نمىرود، چرا سرطان خطرناک است، زیرا اعلام نمىکند و مریض سرطانى اگر کسى او را مطلع نکند، فکر مىکند سالم است، وقتى روشن مىشود که مىبیند کار از کار گذشته است، بسیارى از ما وقتى بیدار مىشویم که سرمان به سنگ لحد خورد ولى دیگر دیر است، مریضىِ غفلت و عجب و ریا در این دنیا گریبانگیرمان است، ولى متوجه نیستیم! باید در کنار امید به رحمت، خوف از مقام ربوبى داشت.
- عذاب در نیکی جن وانس - شخصى گوید به امام صادق (علیه السلام) گفتم: چه چیزى در وصیت لقمان بود؟ فرمود: امور عجبیهاى، و عجیبتر از همه این که به فرزندش گفت:«خَفِ اللّه عزَّوجلَّ خیفَةً لَو جِئتَهُ بِبِرّ الثَقلین لَعَذَّبَک و ارجُ اللّه رجاءً لو جِئتَه بِذُنُوبِ الثِّقَلَین لَرَحِمَک»: «بترس از خداى عزوجل، ترسى که اگر نیکى جن و انس را آورده باشى، عذابت کند
- رحم در گناه جن وانس- و امید به خدا داشته باشد، امیدى که اگر گناهان جن و انس را آورده باشى، تو را رحم کند». پرهیزگاران از خاتمه و عاقبت خود هراسانند، آنها مىترسند مبادا دچار سوء خاتمه و بدى عاقبت شوند.
- سخن در سوء خاتمه - مرحوم فیض کاشانى در مورد سوء خاتمه سخنانى دارد که ذکر آن بىفائده نیست، ایشان مىفرمایند: «بدان که سوء خاتمه و بدعاقبتى بر دو مرتبه است که: یکى اعظم از دیگرى است،
- نزد سکرات موت - اما مرتبه اول که عظیم و هولناک است این که شک یا انکار بر قلب در نزد سکرات موت ظاهر شده، و بر این حالت قبض روح مىشود و این حالت حجابى بین او و بین خداوند مىشود، و موجب دورى دائمى و عذاب همیشگى خواهد شد،
- محبت امور دنیا - و مرتبه دوم که به مرتبه اول نمىرسد دوستى و محبت امرى از امور دنیوى و شهوت و تمایلى از آن شهوات دنیوى بر قلب او غلبه مىکند، و آنقدر قلب او مشغول به آن امر مىشود که دیگر جائى براى غیر آن نیست، و این حالت موجب مىشود که توجه او به دنیا شود و هرچه توجه او از خدا دور شود و به دنیا نزدیک مى شود، حجاب بیشتر مىشود، وقتى حجاب آید عذاب آید، زیرا آتش الهى نمىگیرد مگر محجوبین و کسانى را که بین آنها و خداوند پردهاى حائل شد
- خاموشی آتش جهنم - و اما مؤمنى که قلبش سلیم وسالم از حب دنیا است و هم و غمش خداوند است آتش جهنم به او گوید: عبور کن اى مؤمن که نور تو شعله آتش مرا خاموش کرد».
- غلبه حبّ دنیا - مرحوم فیض در ادامه سخنانش مىگوید: «هرگاه قبض روح در حالت غلبه حبّ دنیا باشد، مسئله مشکل است، زیرا انسان بر آنچه زیسته مىمیرد، و ممکن نیست
- تصرف در قلب - قلب صفت دیگرى بعد از مرگ اکتساب کند که متضاد صفت غالبى آن باشد، چون در قلوب تصرف ممکن نیست، مگر با عمل کردن جوارح و اعضاء و به تحقیق جوارح و اعضاء با مرگ باطل و فانى شده، و عمل کردن آنها نیز چنین شده است،
- حسرت عظیم - پس نه امیدى در عملى و نه امیدى در رجوع به دنیا است که تدارک کند، و در این هنگام حسرت عظیم مىشود مگر این که اصل ایمان و محبت خداوند در قلب او رسوخ کرده باشد و با عمل صالح تقویت شده باشد، اگر چنین بود این حالت که در موقع مرگ عارض بر قلب شده، محو مىگردد،
- یک مثقال ایمان - اگر ایمان او به اندازه مثقالى باشد او را در زمان کوتاهى از آتش خارج مىکند، و اگر کمتر باشد توقف او در آتش بیشتر است و اگر به اندازه مثقال و دانه گندمى ایمان بیشتر نداشته باشد از آتش خارج مىشود گرچه بعد از هزاران سال باشد».
- خوف و مهر امید - پس بطور کلى مىتوان استفاده کرد که سوء خاتمه یا به عارض شدن حالت انکار و شک و تردید در معتقدات است و یا به عارض شدن حبّ دنیا بر قلب است که خداوند انشاء الله ما را از این دو مصون دارد، و خوف ما را با مهر امید آرامش بخشد.
- اعتدال میان خوف و امید - بین خوف و رجا. نه باید خیلى امیدوار باشیم که ما همه گناهکاریم و یک حسین داریم، خدا ارحم الراحمین است، بله خدا ارحم الراحمین است اما به شما ربطى ندارد. مثل اینکه بانک خیلى پول دارد. بله ولى یک قرانش را به تو نمىدهند. بانک پول دارد، اما معنایش این نیست که به تو بدهند. قرآن بخوانم «إِنَّ رَحْمَهَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنْ الْمُحْسِنِینَ» (اعراف/ 56)
- اگر تو آدم خوبى بودى رحمت خدا به تو مىرسد. ولى اگر آدم دربستهاى بودى که نه حرف حق رفت در تو، نه فکر حق رفت در کلهات، نه غذاى حلال رفت در شکمت، قفل شدهاى. آدمى که قفل شده مثل توپى که در بسته است. توپ در بسته را در اقیانوس اطلس هم بیندازند، آب تویش نمىرود. گیر در اقیانوس نیست، گیر در توپ است. اگر در یک شیشه را ببندى در هر اقیانوسى بیندازى آب تویش نمىرود. دریا گیر ندارد، آب دریا زیاد است، این درش بسته است. رحمت خدا زیاد است این آقا در رحمت خدا را روى خودش بسته.
- تعادل در خوف ورجا - در قرآن یکصد وچهل وپنج مرتبه اسم آتش و نار برده شده و به همین عدد هم اسم بهشت وجنّت، یکصد و پانزده مرتبه نام دنیا و به همین عدد نام آخرت به میان آمده و این به خاطر آن است که یک کتاب تربیتى که هدفش هدایت مردم به راه مستقیم است باید تربیتشدگان خود را میان خوف ورجا ومتعادل نگاه دارد، هرگاه یکى از جهات بیم یا امید در انسانى بیشتر شود، خطر سقوط او را تهدید مىکند.
- الهى قمشهاى در ذیل این فراز (یعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل) گوید:
-
همه نیکى کند و از عدل بارى
همى ترسد نیابد رستگارى
که هرگز با مقام عدل داور
ندارد کس فلاح خویش باور
اگر سر زد ز خاصانش گناهى
نباشند ایمن از قهر الهى
هم آخر کس نداند تا سرانجام
چه پیش آید که سازد خاطر آرام
- بساط عشق را شیب و فراز است
مآل زندگى نگشوده راز است
که چون با ناز یار افتد سر و کار
بسوزد یا بسازد لطف دادار
چه خواهد یار فرجامش ندانى
فراقش یا وصال جاودانى
اگر مهرش فروزد جسم و جان را
هم ار نازى کند سوزد جهان را
- به نازى کار عالم زار سازد
هزاران گلستان را خار سازد
بموج آرد اگر بحر کرم را
فرا گیرد هزاران بوالحکم را
وگر جنبش فتد در قلزم قهر
- ۰۲/۰۲/۲۹