پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

                          بسم الله الرحمن الرحیم   

  1.              اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                 58- 59- امیر المومنین متقین - شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال! «یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة»2

  1. سلامت انسان- گاهى سلامتى موجب غفلت  و مستى انسان است، گویا فردى یله و رها و مختار على الاطلاق در این عالم است و فکر مى‏کند، دائماً این سلامتى و نشاط براى او هست، در حالى که اگر در حال انسانهائى که این گوهر را از دست داده‏اند، و بر روى تخت بیمارستانها خوابیده‏اند، یا افراد پیرى که گوشه گوشه جسم آنها دچار بیمارى شده، نظر کند، از سلامت بخش عالم وجود، غفلت  نمى‏کند، و دائماً در شکر او به سر مى‏برد. دوستان ناباب- از مؤثرترین عوامل غفلت ، نشست و برخاست با دوستان ناباب و اهل غفلت  است، این معاشرت به جز غفلت  ثمرى ندارد، و این عمل نخستین گام بدبختى و شقاوت است پس تا زود است حساب خود را از آنها جدا کن که فردا دیر است.
  2. عبادت بدون تفکّر- گاهى عبادت بدون تفکّر و بدون هدف موجب غرور و غفلت  شخص است و چه بسا در ذکر است ولى مذکور (یعنى ذکر شده و خداوند) را فراموش کرده، به لفظ بسنده کرده و از معنا غافل است، این عبادت جز هسته بى‏ مغز نیست که انسان را مانند بچه به خود مشغول مى‏کند، گاه این عبادت مثل کارى شده که فرد عادت کرده انجام دهد که اگر انجام ندهد ناراحت است.
  3. پرخورى و رغبت به شکم و سیرى زیاد نیز موجب غفلت  است. صاحب تحف العقول شیخ بزرگوار مرحوم حسن شعبة الحرّانى بعد از آوردن رساله حقوق امام زین العابدین (علیه السلام) کلام آن حضرت را در مورد زهد مى‏آورد که در ضمن آن آمده: «وَاعْلَم وَیْحَک یا ابن آدم انّ قسوَة البطنة و فَطرةَ المَیْلة و سُکْرُ الشِّبَع و عِزّة المُلک مما یُثْبِط و یُبْطِى‏ءُ عن العمل وَ یُنْسى الذِکر و یُلهى عن اقْتراب الآجَل حَتّى کَانّ المُبْتَلى بِحُبّ الدّنیا به خَبَلَ مِن سُکر الشَّراب»: «بدان (واى بر تو) اى فرزند آدم که قساوت پرخورى و میل زیاد و مستى سیرى و عزّت و غلبه ملک (و مقام) از امورى است که انسان را از عمل باز مى‏دارد و یاد (خدا) را به فراموشى سپرده و فکر را از نزدیک شدن مرگ مشغول مى‏کند، تا این که گویا فرد مبتلا به دوستى دنیا از مستى باده، عقل از کف داده است».
  4. آروزهاى دور و دراز- مولى على (علیه السلام) در خطبه 86 نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «اعْلَمُوا انّ الامل یُسهِى العقلَ و یَنْسى الذّکر فَاکْذِبوا الامل فانّه غرور و صاحبُه مغرور»: «آگاه باشید که آرزو (و امیدهاى نامعقول و دور و دراز) عقل را به خطا مى‏اندازد و موجب غفلت  و نسیان از یاد خدا مى‏شود پس آرزو را حمل بر دروغ و کذب کنید (و همچون سرابى که به حقیقت نمى‏رسد بپندارید) زیرا آرزو فریب و صاحب آن فریفته و فریب خورده است».
  5. عوامل بیدارى‏- تعدادى از عوامل غفلت  را ذکر نمودیم، و حال تعدادى از عوامل بیدارى را متذکر مى‏شویم:حوادث دردناک زندگى- یکى از فلسفه‏هاى حوادث ناگوار و مصائب سنگین، بیدارى از خواب غفلت  است، گاه خداوند به تناسب سبکى و سنگینى خواب غافلان، حادثه‏اى مى‏آفریند، این حوادث دست‏اندازهاى جاده زندگى بشر است، این دست‏اندازها براى جلوگیرى از خواب است، راننده‏هاى ماهر از جاده‏هاى صاف و بدون فراز و نشیب و پیچ و خم وحشت دارند، زیرا این‏گونه جاده‏ها موجب غفلت  و خواب‏آور است، حوادث روزگار نعمتهائى است که خداوند به عنوان فراز و نشیب در مسیر زندگى قراى مى‏دهد، بعضى زلزله‏ها، سیلها، آتشفشانها، طوفانها و غیره براى تکان دادن بشر و بیدار کردن او است- اگر بیدار شود.
  6. مطالعه تاریخ گذشتگان از لابلاى کتابها و از آثار باقیمانده روى زمین، چون کاخ کسرى، ایوان مدائن، تخت‏جمشید، قبرستانهاى خاموش آنها و اهرام مصر و ... این ساکتان فریادگر تاریخ بشرند، اگر دقت کنیم مى‏بینیم مهر سکوت بر لب ندارند، که فریاد زن بر غافلانند، این کاخها همان درگاههائى است که روزگارى بر و بیا داشت، و صورتهائى روى خاکهاى آن در مقابل گردنکشان بر زمین نهاده مى‏شد، با زبان بى‏زبانى گویند، ببینید روزگار چه بر سر ما آورده است؟! بهترین علوم و دانشها، علوم تجربى آزمایشگاهى است و ما بهترین دانشهاى خود را از آزمایشگاه بزرگى به نام تاریخ مى‏توانیم اخذ کنیم، آزمایشگاهى که چیزى به جز انبوه‏ تجربه‏ها نیست، تجربه حاصل زندگى انسان است، و بهترین مرشد و راهنماى انسانهائى که تازه به راه افتاده‏اند.
  7. به همین دلیل مولى على (علیه السلام) در نامه حکیمانه خود به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) خصوصاً روى این نکته تکیه دارد: «اى بُنَىّ و انْ لم اکُنْ عمّرتُ عُمرَ مَنْ کانَ قَبْلى فَقَد نَظَرتُ فى اعمالهم و فَکَّرْتُ فى اخبارهم و سِرتُ فى آثارهم حتّى عُدتُ کَاحَدِهم بَل کَانّى بِما انتَهى الَىّ مِنْ امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الى آخرهم فَعَرفت صَفَو ذلک مِنْ کَدِره و نفعه مِنْ ضَرَره فَاستَخصلتُ لَک من کُلّ امر نَخیلَه»: «اى فرزندم! درست است که من به اندازه همه ى کسانى که پیش از من زیسته‏اند، عمر نکرده‏ام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان تفکّر نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گوئى به خاطر آنچه از تاریخشان به من رسید، با همه آنها از اول جهان تا امروز بوده‏ام، من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش کدر و تاریک آنها بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، و از میان تمام آنها قسمتهاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه نمودم».
  8. تاریخ معلّم - بنابراین تاریخ آئینه‏اى است که گذشته را نشان مى‏دهد و حلقه‏اى است که امروز را با دیروز متصل مى‏کند و عمر انسان را به اندازه خود بزرگ مى‏نماید. تاریخ معلّمى است که رمز عزّت و سقوط امتها را بازگو مى‏کند، به ستمگران اخطار مى‏دهد، سرنوشت شوم ظالمان پیشین را که از آنها نیرومندتر بودند، مجسّم مى‏سازد، به مردان حقّ بشارت مى‏دهد و به استقامت دعوت مى‏کند و آنها را در مسیرشان دلگرم مى‏سازد.
  9. پند از تاریخ - تاریخ چراغى است که مسیر زندگى انسانها را روشن مى‏سازد، و جاده‏ها را براى حرکت مردم امروز باز و هموار مى‏کند. تاریخ تربیت کننده انسانهاى امروز، و انسانهاى امروز سازنده تاریخ فردایند و در یک جمله تاریخ یکى از اسباب بیدارى و هشدار انسانها است. در روایتى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل شده: «اغْفَلُ النّاس مَنْ لَمْ یتّعِظ بَتَغَیُّر الدنیا مِنْ حال الى حال»: «غافلترین مردم کسى است که از دگرگونى و تحول دنیا از حالى به حالى پند نگیرد». درس عبرت -  آرى از نظر پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله) غافلترین مردم انسانى است که از تحوّل تاریخ و روزگار درس عبرت نگیرد، چه پادشاهان و سلاطینى که شب امیر و صبح اسیر بودند! چه امرائى که شام امیر و صبح آواره بودند! جالب اینجا است همزمان با نگارش این سطور امیر کویت (شیخ جابر الاحمد الصباح) شب امیر بود ولى با حمله شبانه عراق به کویت صبح آواره عربستان گردید.
  10. در مورد عبرت از تاریخ گذشتگان شاعرى گفته:

نادره مردى از عرب هوشمند

 

گفت به عد الملک از راه پند

روى همین مسند و این تکیه گاه‏

 

زیر همین قبّه و این بارگاه‏

بودم و دیدم بر ابن زیاد

 

آه چه دیدم که دو چشمم مباد

تازه سرى چون سپر آسمان‏

 

طلعت خورشید ز رویش نهان‏

بعد از چندى سر آن خیره سر

 

بد بر مختار به روى سپر

بعد که مصعب سرو سردار شد

 

دستکش او سر مختار شد

نک سر مصعب به تقاضاى کار

 

تا چه کند با تو دگر روزگار

***

  1. غافل مشو - پس اى برادر عبرت گیر و غافل مشو، نه غافل از خداوند و نه غافل از مرگ که همگى به آن مى‏رسند فکر مکن گردنکشان در این دنیا به عذاب الهى رسیدند، و مگر موجب راحتى آنها است که نه چنین است. به قول شاعر:

و لو کُنّا اذا مِتْنا تُرِکنا

 

لکانَ الموتُ راحةَ کُلّ حَىِ‏

و لکنّا اذا مِتْنا بُعِثْنا

 

وَ نُسئَلُ بعدَه عن کلّ شَى‏ء

ترجمه: اگر به هنگامى که مى‏مردیم ما را رها کرده به حال خود وامى‏گذاشتند در این صورت مرگ راحتى هر زنده‏اى بود، ولکن وقتى مى‏میریم برانگیخته مى‏شویم، و از هر چیزى بعد از برانگیخته شدن سؤال مى‏شویم. آن گردنکشان کسانى بودند که خدا را فراموش کردند، و خدا هم خودشان را از یادشان برد، و آنها در زمره گروه فاسقین قرار گرفتند وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏

  1. 3- تفکر درباره مرگ و دیدار از قبرستانها- این تفکر از عوامل بسیار مهم بیدارى و تازیانه‏اى بر گرده انسان غافل و خواب است، عاقبت هر انسانى در دنیا به اینجا ختم‏ مى‏شود و هر کسى را بخواهى بیابى اینجا مى‏آورند خواه شاه باشد خواه گدا! گویند شبى از بهلول مالى بردند، دیدند فرداى آن شب از خانه بیرون شد و از این کوچه به آن کوچه رفت تا این که به قبرستان شهر رسید، و آنجا نشست و به او گفتند مال تو را دزدیده‏اند، چرا به دنبالش نمى‏روى گفت به دنبالش آمده‏ام، گفتند مگر دزد تو قبرستان است گفت مى‏آورندش، زیرا دزد من هر که باشد به اینجا مى‏آورندش!
  2. دزد را هم به قبرستان میاورند - بهلول با این سخن چه غافلانى را بیدار کرد، و به آنها آموخت آرى همه را به اینجا مى‏آوردند و مى‏توانید هر که را بخواهید ببینید. این جهان، جهان باقى نیست، بالاخره همه خواهند مرد، اما ببین عمر گرانبها را چگونه صرف و جوانى را چگونه نابود کردى! از زندگى دیگران عبرت گیر از عمر و جوانى خود غفلت  نورز، بیدارانِ راه حق براى بیدارى انسان‏ها از آنچه بر جهان مى‏گذرد،
  3. گذر عمر ببین - به زبان نثر و نظم، پندها ساخته و زنگ‏هاى بیدار باشى به صدا در آورده‏اند که: ذکر بعضى از آنها خالى از لطف نیست: حافظ گوید:

بر لب جوى نشین و گذر عمر ببین‏

 

کاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس‏

     

و شاعرى دیگر گوید:

جوانى گفت با پیرى دل آگاه‏

 

که خم گشتى چه مى‏جوئى در این راه؟!

جوابش گفت پیر خوش تکلّم‏

 

که ایام جوانى کرده‏ام گم‏

     

سعدى نیز گفته است:

دور جوانى بشد از دست من

 

آه و دریغ زان زمن دلفروز

قوت سرپنجه شیرى برفت‏

 

راضیم اکنون به پنیرى چو یوز

پیره‏زنى موى سیه کرده بود

 

گفتمش اى مامک دیرینه روز

موى به تدلیس سیه کرده‏اى‏

 

راست نخواهد شد این پشت کوژ

پروین اعتصامى نیز گوید:

چنین گفت روزى به پیرى جوانى‏

 

که چونست با پیریت زندگانى‏

بگفتش در این نامه حرفى است مبهم‏

 

که معنیش جز وقت پیرى ندانى‏

تو، به کز توانائى خویش گوئى‏

 

چه مى‏پرسى از دوره ناتوانى‏

جوانى نگهدار کاین مرغ زیبا

 

نماند در این خانه استخوانى‏

چو من گنج خود رایگان دادم از کف‏

 

تو گر مى‏توانى مده رایگانى‏

 

چو سرمایه‏ام رفت بى‏مایه ماندم‏

 

که بازیست بى‏مایه بازارگانى‏

هر آن سرگرانى که با چرخ کردم‏

 

جهان بیشتر کرد از آن سرگرانى‏

از آن برد گنج مرا دزد گیتى‏

 

که در خواب بودم گه پاسبانى‏

  1. مرگ از شما غفلت  نمى‏کند - مولى على (علیه السلام) در خطبه 188 نهج‏البلاغه چنین مى‏فرماید: «شما را به یاد مرگ و کم کردن غفلت  از آن سفارش مى‏کنم (گویا غفلت  نکردن به طور کلى از مرگ براى انسان میسور نیست، لذا مى‏فرماید کم کنید غفلت  را) و چگونه غافلید از چیزى که از شما غفلت  نمى‏کند، و امید به کسى بسته‏اید که مهلت به شما نمى‏دهد، پس کفایت مى‏کند شما را بعنوان واعظ و پند دهنده، مرده‏هائى که دیدید آنها را، حمل شدند به قبرهایشان در حالى که خود راکب و سوار بر دست مردم نشدند، و به قبرها سرازیر شدند، در حالى که خود سرازیر نشدند (یعنى مایل نبودند، بر روى دست مردم روانه قبر شوند ولى با آنها چنین کردند)
  2. دنیا آنها را به زمین زد-  گویا ساکن این دنیا نبودند، و گویا آخرت جایگاه همیشگى آنها بوده است، از آنجا که (در خانه قبر) سکنى مى‏گزینند وحشت داشتند، و در آنجا هم سکنى گزیدند، آلوده به دنیایى بودند که از آن دست کشیدند و تباه کردند آخرتى را که به سوى آن منتقل گشتند، قدرت از بین بردن عمل زشت و قبیحى و یا قدرت زیاد کردن عمل نیک و صالحى را در آخرت ندارند، به دنیا انس گرفته و دنیا آنها را فریب داد، به دنیا اعتماد کردند و آن آنها را به زمین زد. عمر مى‏گذرد - سبقت گیرید (خدا شما را رحمت کند) به منازلى که مأمورید آبادشان کنید، و رغبت به آنها دارید و به آنها دعوت شده‏اید، و با صبر بر عبادت و طاعت و دورى از معصیت، نعمتهاى الهى را بر خود تمام کنید، زیرا فردا نزدیک به امروز است، چقدر سریع، ساعات در روز و روزها در ماه و ماهها در سالها و سالها در عمر مى‏گذرد».
  3. دنبال جنازه - در حکمت 122 نیز آمده که مولى على (علیه السلام) به دنبال جنازه‏اى بودند، شنیدند مردى مى‏خندد، فرمودند: (خیال مى‏کنى) گویا مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده، و حق بر غیر ما واجب شده، و مى‏پندارى مرده‏هائى که مى‏بینیم مسافرینى هستند که به زودى به سوى ما باز مى‏گردند، ایشان را در قبرهایشان مى‏گذاریم، دارائى آنها را مى‏خوریم، مانند آنکه ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند، سپس پند هر واعظى (از زن و مرد از مردگان) را فراموش کرده و به هر آفت و زیانى گرفتار شدیم».
  4. تفکر در مرگ - پس اى برادر از حوادث و مصائب و مطالعه تاریخ گذشتگان و تفکر در مرگ و عواقب گردنکشان، بیدارى طلب، و از خواب غفلت  بیدار شو که نه مال و نه جاه و نه علم بدون عمل و نه سرگرمیها و نه سلامتى و نه دوستان ناباب و عبادت بى‏تفکر هیچکدام ماندنى نیست و به طور کلى دنیا و امور وابسته به آن پایدار نیست.
  5. بشنوانید دعوت مرگ را - ،مولى در خطبه 131 چنین مى‏فرماید: «دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانید، قبل از این که دعوت به آن شوید ... ذکر و یاد اجلها و مرگها از قلبهاى شما غائب و آرزوهاى دروغین حاضر شده است، دنیا اختیار شما را بیشتر دارد تا آخرت، (و بیشتر عبد دنیائید تا آخرت) و دنیا شما را بیشتر برده و به طرف خود کشیده تا آخرت».بزرگان ما، غفلت  انسان از مرگ و قبر و فرو رفتن او را در دنیا و لذات فانى آن، به انسانى تشبیه کرده‏اند که در وسط چاهى قرار گرفته و در بالاى آن شیر درنده‏اى منتظر بالا آمدن او است و اژدهاى عظیمى در ته چاه منتظر افتادن او است و دست این شخص به ریسمانى بند است که دو موش سیاه و سفید دائماً و با سرعت آن‏ ریسمان را مى‏جوند تا پاره شود و این شخص با اینکه همه را مى‏بیند، مشغول خوردن عسلى است که با خاک و زهر زنبوران مخلوط شده و زنبوران به او نیش مى‏زنند و او مشغول دفع آنها است
  6. اژدهای قبر - و حقیقت این امور این است که: ریسمان عمر، و شیر درنده مرگ، و اژدها قبر، و دو موش سفید و سیاه روز و شب است که با گذشتن آنها عمر مى‏گذرد و تمام مى‏شود و عسل کثیف آلوده به خاک و زهر زنبور لذّات دنیا است که همراه با درد نیش زنبوران است و زنبوران اهل دنیا هستند که مزاحم اویند.
  7. آنها که بیدارند مى‏نالند - این قضیه را شیخ بهائى با کمى تفاوت در کتاب اربعین خود از کمال الدین نقل مى‏کند، و در آخر مى‏گوید: «قسم به جان خودم که این مثال از محکم ترین مثالها و منطبق‏ترین آنها بر ممثّل (آنچه برایش تمثیل زده شده) است و از خدا بصیرت و هدایت را خواهانیم و از غفلت  و گمراهى به او پناه مى‏بریم». چرا این قدر در خوابیم و از رفتن عُمر و بى‏عملى و نزدیک شدن مرگ بى‏خبریم، آنها که بیدارند مى‏نالند، واى بر ما که نمى‏دانیم چه کنیم!
  8. تفکر وگریه - مرحوم شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد الحارثى الهمدانى العاملى پدر بزرگوار شیخ بهائى در کتاب خود «نور الحقیقة و نور الحدیقة» صفحه 63 گوید: «فردى مى‏گریست به او گفته شد، چه تو را به گریه انداخته، گفت: «تَفَکّرتُ فى ذهاب عمرى و قِلَّةِ عَمَلى وَ اقتراب اجَلى»: «فکر کردم در رفتن عمرم، و کمى عملم، و نزدیکى مرگم».
  9. نشانه‏هاى افراد غافل‏- در مکتب لقمان زانو مى‏زنیم تا علامت غافلان را ببینیم: امام صادق (علیه السلام) فرمودند لقمان به فرزندش گفت: «یا بُنَىّ لِکُلّ شى‏ء علامة یُعَرفُ بِها و یُشْهَد علیها ... و للغافِل ثلاثُ علامات: اللَّهوُ وَ السَّهو و النِّسیان»: «اى فرزندم براى هر چیز نشانه‏اى است که با آن شناخته مى‏شود و شهادت بر آن داده مى‏شود ... و براى غافل سه نشانه است مشغول شدن به کارهاى بى‏ارزش، و اشتباه و خطا کردن و فراموشى».
  10. علامت غافل - در سوره انبیاء، آیات 1 و 2 و 3، اشاره‏اى به علامت غافل شده است، آنجا که مى‏فرماید: اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ* ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ* لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ ...: «حساب مردم نزدیک شد و آنها در بى‏خبرى اعراض کننده هستند* هیچ پندى جدید از طرف پروردگاراشن نیامد، مگر این که شنیدند و بازى کردند* قلبهاى آنها لهو و مشغول به کارهاى بى‏ارزش بود».
  11. غافل محض بودند،- مرحوم علامه طباطبائى مفسر بزرگ قرآن در ذیل این آیات مى‏فرماید: «غافل بودن آنها براى این بود که تعلق به دنیا پیدا کرده و به بهره بردن از آن مشغول بودند، و قلوب آنها از دوستى و حبّ دنیا پر شده بود به طورى که جائى براى یاد حساب قیامت نبود که متأثر از آن شوند، حتّى اگر تذکر به آنها داده مى‏شد متذکر نمى‏شدند و این همان غفلت ‏است، زیرا امرى چنانکه اگر از اصل تصور نشود مورد غفلت  قرار مى‏گیرد، اگر آن طور که باید تصور شود نیز تصور نشود، و حقّ تصور آن اداء نشود به طورى که تأثیر در نفس گذارد، مورد غفلت  قرار مى‏گیرد (پس نه اینکه حساب روز قیامت به طور کلى در اندیشه آنها نبود، و غافل محض بودند، بلکه چه بسا تصور هم کرده بودند، اما آنطور که باید و شاید به آن نمى‏پرداختند، که متأثر شوند، و لذا این هم خود غفلتى است!)
  12. لعب و لهو از علامات غفلت - سپس آیه دوم را به عنوان تعلیل آیه اول مى‏گیرند، که غفلت  علت بازى و کارهاى بیهوده آنهاست، اگر در غفلت  نبودند به بازى و کارهاى بیهوده در وقت شنیدن ذکر و پند کتابهاى آسمانى که یکى بعد از دیگرى مى‏آمد نمى‏پرداختند، پندى که آنها را بر امر مهم و آنچه واجب است آمادگى مى‏داد، پس لعب و لهو از علامات اهل غفلت  است که مى‏شود آنها را با این علامات شناخت.
  13. باز دارنده از امور مهم - مرحوم علامه «لعب» را به کار منظم که غایتى براى آن نیست، تعریف مى‏کنند مانند بازى بچه‏ها (گاهى بسیار دقیق خانه‏اى گلین مى‏سازد، ولى غرض عقلائى بر آن مترتب نبوده و خراب مى‏کند) و «لهو» را به مشغول شدن به کارى که انسان را از امر مهمّش باز مى‏دارد تعریف مى‏کنند، و مى‏فرمایند: به همین جهت به آلات طرب و لهو و موسیقى، «لهو» گویند چون انسان را از امور مهم و پرفائده باز مى‏دارد، و در آخر اشاره مى‏کنند، «لهو» عمل قلب است یعنى اشتغال قلبى به امرى که بازدارنده از امور مهم است و لذا در آیه فرمود «لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ».
  14. عواقب غفلت ‏- عواقب غفلت  بسیار است که ما به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:1 و 2- زندگى تنگ و سخت دنیوى و کورى در آخرت که از کورى بصیرت و چشم جان نشأت مى‏گیرد، و به این دو در سوره طه اشاره فرمود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏: «و کسى که از یاد من غافل شده روى گردانید براى او زندگى تنگ و سختى است و روز قیامت او را کور محشور مى‏کنیم».
  15. آرى وقتى یاد خدا از صفحه دلها رخت بربندد، وسعت روزى و راحتى و سعادت زندگى نیز با آن کوچ مى‏کند، گاهى تنگى معیشت به خاطر بى‏پولى و کم‏ درآمدى نیست چه بسا درآمدش هنگفت است ولى حرص و آز، زندگى را بر او تنگ مى‏کند، و میل ندارد در خانه‏اش باز باشد، و دیگران از زندگى او استفاده کنند، به قول على (علیه السلام) «همچون فقیران زندگى مى‏کند، و همانند اغنیاء و ثروتمندان حساب پس مى‏دهد» این در مورد فرد بود، وقتى وارد جامعه‏هائى شویم که از یاد خدا روى گردانده‏اند، مسأله از این وحشتناک تر خواهد بود، جوامعى که علیرغم پیشرفت شگفت‏انگیز صنعت و علیرغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شدید به سر مى‏برند، در تنگناى عجیبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مى‏بینند.
  16. همه از هم مى‏ترسند، هیچ کس به دیگرى اعتماد نمى‏کند، رابطه و پیوندها همه بر محور منافع شخصى است، بار تسلیحات سنگین به خاطر ترس از جنگ بیشترین امکانات اقتصادى آنها را در کام خود فرو برده و پشتهایشان زیر این بار سنگین خم شده است. زندآنهامملو از جنایتکاران است و در هر ساعت و دقیقه طبق آمارهاى رسمیشان، قتلها و جنایتهاى هولناکى رخ مى‏دهد، آلودگى به موادمخدّر و فحشاء آنها را برده و اسیر ساخته است در محیط خانواده‏هایشان نه نور محبتى است و نه پیوند عاطفى نشاطبخشى، آرى این است زندگى سخت و معیشت «ضنک» آنها!
  17. رئیس جمهور اسبق آمریکا «نیکسون» در نخستین نطق ریاست جمهوریش به این واقعیت اعتراف کرد و گفت: «ما گردادگرد خویش زندگانیهاى توخالى مى‏بینیم، در آرزوى ارضاء شدن هستیم ولى هرگز ارضاء نمى‏شویم!» یکى دیگر از مردان معروف آنها که نفش او در جامعه به اصطلاح شادى آفریدن براى همه بود، مى‏گوید: «من مى‏بینم انسانیت در کوچه تاریکى مى‏دود که در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نیست»!
  18. عواقب غفلت ‏- 3- قساوت قلب- در روایتى از امام باقر (علیه السلام) آمده: «ایّاکَ و الغَفْلَةَ فَفیها تَکُونُ قَساوةُ القَلْب»: «بپرهیز از غفلت  که در آن قساوت قلب و سنگدلى است». تسریع در هلاکت- غفلت  از یاد خدا موجب تعجیل و تسریع در هلاکت مى‏شود، چه هلاکت جسمانى و چه روحانى مولى‏ على (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ طالَتْ غفلت ه تعجَّلتْ هَلَکَتُه»: «کسى که غفلت ش طولانى شود، هلاکتش نزدیک گردد».
  19. قلب مردگى- امام على (علیه السلام) در روایتى فرمودند: «مَنْ غَلَبَتْ علیه الغفلة مات قَلبُه»: «کسى که غفلت  بر او غلبه کند، قلبش مرده است». کوردلى- در روایتى دیگر مولى على (علیه السلام) فرمودند: «دَوامُ الغَفْلَة تُعمِى البَصیرة»:
  20. کورى بصیرت و دل - «دوام بى‏خبرى موجب کورى بصیرت و دل مى‏شود». و همین کوردلى موجب کورى در قیامت مى‏شود. (نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏) وقتى هم اعتراض مى‏کند که پروردگار من چرا کور محشورم کردى، در حالى که در دنیا بینا بودم، خطاب مى‏شود: قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى‏: «همان طور که آیات ما به تو رسید و فراموش کردى، و غفلت  ورزیدى، همان طور امروز فراموش خواهى شد». ‏
  21. غفلت از آیات الهى موجب کوردلى و این، غفلت  خداوند از ما را به دنبال دارد، و غفلت  او از ما، مایه کورى در قیامت است. فاسد شدن اعمال- مولى على (علیه السلام) در روایتى دیگر مى‏فرمایند: «ایّاک و الغفلة و الاغترار و بالمهلة فانّ الغفلة تفسد الاعمال»: «از غفلت  و مغرور شدن بواسطه مهلت الهى بپرهیز، زیرا غفلت  موجب فساد اعمال است». از این حدیث مى‏توان استفاده کرد که مغرور شدن و فریب مهلت خوردن نیز از عواقب غفلت  است.
  22. خسران و زیانکارى- مولى در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «مَن حاسَب نَفسَهُ رَبح و مَن غَفَل عنه خسر»: «کسى که نفس خود را محاسبه کند، سود برد، و کسى که از آن غفلت  ورزد، دچار خسران (دنیوى و اخروى) شود». و چه زیانى از عذاب الهى و جهنم بدتر و در دنیا از این بدتر، آن که خداوند او را مثل چهارپایان و حتى بدتر بداند، وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏: «و بطور مسلم بسیارى از جن و انس را براى جهنم آفریدیم، آنها قلب‏هائى دارند که با آنها اندیشه نمى‏کنند، و چشمهائى دارند که با آنها نمى‏بینند، و گوشهائى دارند که با آنها نمى‏شنوند (و در غفلت  به سر مى‏برند) آنها مثل چهارپایانند، بلکه آنها گمراه ترند، آنها همان غافلانند». پس از خواب غفلت  بیدار شویم وگرنه به قول مولى مرگ بیدار مى‏کند. «مَن غَفَلَ عن حوادث الایام ایقَظَهُ الحِمام» «کسى که از حوادث روزگار غافل بود، مرگ او را بیدار مى‏کند».آرى به قول مولى‏ «اهل الدنیا رَکبٌ یِسارُبهم و هم نِیام»: «اهل دنیا مسافرینى‏ هستند که حرکت داده مى‏شوند، و آنها در خواب غفلت ند». خداوند ما را قبل از مرگ از خواب غفلت  بیدار کند و نگذارد که خود را به خواب زنیم انشاءاللّه.
  23. با این توضیحات روشن شد که پرهیزگاران از خوف این غفلت  در حذرند و از امید به رحمت الهى در فرحند. در خاتمه به کلام ابن ابى الحدید در ذیل این فراز از خطبه اشاره مى‏کنیم، وى در مورد خوف و رجاء به روایتى‏ اشاره مى‏کند که: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به یکى از اصحاب خود وارد شده در حالى که او از شدت عبادت نزدیک بود جان خود را از دست دهد، پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند چگونه خود را مى‏یابى؟ گفت: «اجِدُنى اخافُ ذُنُوبى و ارجُو رَحمَةَ ربّى»: «مى‏ترسم از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم دارم»، پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ما اجْتَمَعا فى قلبِ عبد فى هذا المَوطِن الّا اعطاهُ اللّه ما رَجاهُ و أَمَّنَهُ مِمّا خافَه»:
  24. «جمع نمى‏شود خوف و رجا در قلب بنده‏اى در این مقام مگر این که خداوند آنچه را امید دارد، به او اعطاء کرده و از آنچه مى‏ترسد، مأمونش مى‏کند». در مورد رجاء هم اشاره کرده که از مقام عارفان است و پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) از خداوند نقل فرمودند که «انا عند ظن عبدى بى فلیظن بى ما شاء»: «من نزد گمان (نیک) بنده‏ام نسبت به خودم هستم پس باید هر چه خواهد به من گمان (نیک) داشته باشد (اگر گمان نیک و حسن ظنّ به من داشت من هم به او گمان نیک دارم، و یاریش کنم)».
  25. متقیان امید تجارتى دارند که هرگز فانى نشود و ضرر و خسرانى در آن نیست. در سوره فاطر آیه 29 خداوند متعال مى‏فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ: «کسانى که تلاوت قرآن نموده، و اقامه نماز کردند، و از آنچه روزى آنها کردیم، انفاق کردند، در پنهان و آشکار، آنها امید به تجارت و معامله‏اى دارند که نابود نمى‏شود (و آن دادن عمل‏ صالح و گرفتن مواهب و بهشت الهى و رضوان او است».

مرحوم الهى آن مرد عارف در ذیل این دو فراز (یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه) گوید:شبش چون روز گردد، خسته جانست‏

 

چو روزش شام گردد شادمانست‏

پریشان خاطر است از غفلت  خویش‏

 

فرحناک از نگار و مهربانیش‏

دل غافل اسیر درد و غم باد

 

بجز یادش مبادا خاطرى شاد

     
  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 281.. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی