58- 59- امیر المومنین متقین - شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال! «یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة شخص پرهیزگار شب را به سر مىبرد (در حالى که از غفلت خویش) هراسان است. و صبح مىکند
بسم الله الرحمن الرحیم
-
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 58- 59- امیر المومنین متقین - شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال! «یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة»1
- خوشنود و خوشحال- ترجمه: شخص پرهیزگار شب را به سر مىبرد (در حالى که از غفلت خویش) هراسان است. و صبح مىکند در حالى که خوشحال است، ترسناک براى غفلتى که از آن ترسانده شده و خوشنود و خوشحال براى فضل و رحمت الهى که به او رسیده است.***
- خوف و رجاء - شرح: مرحوم خوئى و بحرانى در شرحهاى خود متذکر شدهاند که ظاهر کلام مولى على (علیه السلام) این نیست که شب اختصاص به خوف و روز اختصاص به خوشحالى دارد، بلکه کنایه است از این که آنها همیشه بین خوف و رجاء هستند، بین ترس و خوشنودى به سر مىبرند،
- دائماً در ذکر - چنانکه در عرف هم این کنایه معمول است و حضرت به جاى خوف و رجاء، لازم این دو را ذکر کردهاند، لازمه خوف حذر و لازمه رجاء خوشحالى و فرح است. (حذر را صاحب مفردات گوید «احتراز عن مخیف»: «دورى از شىء ترسناک که مىترساند». پس احتراز و دورى لازمه ترس و خوشنودى لازمه امید و شوق است. البته چنانکه بحرانى گفته احتمال دارد فقره سابق هم همین معنى کنائى را داشته باشد، یعنى دائماً در ذکر و شکرند نه این که ذکر مختص به صبح و شکر مختص به شام باشد.
- ترک یاد خدا - این فراز از خطبه دو احتمال در آن است: یکى این که ترس از غفلت و ترک یاد خدا باشد، و وحشت دارند که در زمره غافلان باشند، که خدا دست عنایت خود را از سر آنها برداشته و لذت انس با خود را از آنها گرفته، گرچه هیچ عذابى هم روز قیامت براى آنها نباشد، همین که خود را در زمره آنها ببینند که دیگر محبوب به آنها توجه نمىکند، بیمناکند، و در مقابل خوشنود به چیزهائى هستند که خدا در این دنیا به آنها تفضّل و عنایت کرده است، به آنها دین اسلام و دوستى و پیروى محمدو آلمحمد (صلى الله علیه و آله) را داده است، و رحمت او است که به هر کس که بخواهد مىدهد، چنانکه فرمود: قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ: «بگو اى پیامبر که تفضّل و فضل به دست خدا است، به هر کس که بخواهد مىدهد، و خداوند رحمتش واسع و علیم است* رحمتش را به هر که بخواهد مختص مىکند، و خداوند صاحب فضل عظیم است».
- نفس عبادت - و احتمال دوم این که ترسناک از عذاب و عقابى باشند که در اثر غفلت در دنیا و آخرت گریبانگیر آنها مىشود و خوشنود به اجر و ثوابهائى که در اثر عمل به احکام به آنها مىرسد، یعنى نفس عبادات آنها رحمت و فضل الهى است، که به آنها رسیده و موجب اجر و پاداش است، پس سرور آنها به حسنات آنها است که موجب پاداش الهى است.
- خوف و فرح عبادت - حاصل دو احتمال این که در احتمال اول خوف از نفس غفلت و در نتیجه عدم توجه خداوند به غافل است، و خوشنودى به رحمتهائى که خداوند بدون عوض به او داده، و هیچ عملى در مقابل آن انجام نداده است و احتمال دوم این که خوف از عقاب غفلت چه دنیوى و چه اخروى و فرح و شادمانى به عبادات و حسناتى که خود رحمت الهى است و به او رسیده به خاطر ثوابهائى که بر آن مترتب مىشود.
- خشنود وناراحت - در روایتى مسعدة بن صدقه، از امام صادق (علیه السلام) نقل مىکند که فرمود: «مَنْ سَرَّته حَسَنَتُه و ساءَته سیّئتُه فهو مؤمن»: «کسى که حسنة و کار شایسته او خشنودش کند، و کار زشت او ناراحتش کند، او مؤمن است».
- برگزیدهترین بندگان - در روایتى دیگر نیز امام پنجم باقر العلوم (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از بهترین و برگزیدهترین بندگان سؤال شدند، فرمودند: «الذّین اذا احْسَنُوا استَبْشَروا وَ اذا أَساؤُا استَغْفَروا و اذا اعطُوا شَکروا و اذا ابْتَلُوا صَبَروا و اذا غَضَبوا غَفَروا»: «کسانى که وقتى احسان کرده و کار نیک کنند، خشنودند و وقتى کار ناشایست کنند، استغفار نمایند و وقتى چیزى به آنها اعطاء شود شکرگزارند، و وقتى به مصیبت مبتلا شدند، صبر کنند، و وقتى ناراحت و غضبناک شدند، ببخشند و درگذرند». بارى عامل دلهره متقین غفلت است، آفتى که به جان انسانها مىافتد و آنها را به ورطه نابودى و هلاکت مىسپارد.
- عظیمترین عیوب - صاحب لئالى الاخبار از بعضى بزرگان نقل مىکند که فرمود: غفلت قلب از حق، عظیمترین عیوب و بزرگترین گناهان است، گرچه به اندازه آنى از آنات و لحظهاى از لحظات باشد، و چنانکه عوام مردم بر سیئات خود عقاب مىشوند، همچنین خواص و مقربین بر غفلات خود عقاب مىشوند، پس بپرهیز از اختلاط و نشست و برخاست با اصحاب غفلت در هر حالى، اگر مىخواهى از اهل کمال و ..محبت و دوستى خدا شوى!
- عوامل غفلت و نسیان،- در روایتى خداوند به موسى (علیه السلام) فرمود: «یا مُوسى مَنْ احَبَّنى لَمْ یَنْسَنى»: «اى موسى کسى که مرا دوست دارد فراموشم نمىکند». یعنى یکى از عوامل غفلت و نسیان، عدم دوستى و محبت است، زیرا که محبّ هیچگاه محبوب را از صفحه ذهن خود پاک نکرده و فراموشش نمىکند.
- اعراب قلبها چهار نوع است - در روایتى منسوب به امام ششم (علیه السلام) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه چنین آمده است: «اعراب القلوب اربعةٌ انواع رفع و فتحٌ و خَفْضٌ و وَقْف فرفع القلب فى ذکر اللّه و فَتْحُ القلبِ فى الرّضا عَنِ اللّه و خَفْضُ القلب فی الاشتِغال بغیر اللّه و وَقْفُ القلب فى الغَفْلَةِ عَنِ اللّه .... و اذا غَفَلَ عن ذکر اللّه کَیفَ تَراه بَعد ذلک مَوقُوفاً مَحْبُوباً قَد قَسا وَ اظْلَمَ مُنْذُ فارَقَ نُورَ التعظیم .... و علامةُ الوَقْف ثَلاثَةُ اشیاء زَوال حلاوةِ الطّاعَة و عَدَمُ مرارةِ المَعْصِیَة و الْتِباس عِلمِ الحلالِ بالحرام»: «اعراب قلبها چهار نوع است: رفع، فتحه، کسره، سکون، رفع (ضمّه) قلب و بلندمرتبه بودن آن در این است که قلب در یاد خدا باشد، و فتح و گشادگى آن در رضایت از خدا و قضاى او باشد، و کسر قلب و چیزى که موجب به زیر کشیدن قلب مىشود، پرداختن به غیر خدا است، و توقف و سکون قلب در غفلت از خداوند است ... و زمانى که (قلب) غافل از ذکر خدا شد، چگونه مىبینى آن را بعد از این که غفلت او را فراگرفته، (مىبینى آن را) قلبى متوقف و محجوب که قسى و تاریک شده از وقتى که نور تعظیم از آن مفارقت و هجرت کرده است ...
- ونشانه توقف قلب سه چیز است: برطرف شدن حلاوت طاعت و عبادت و عدم تلخى معصیت و مشتبه شدن علم حلال به حرام»، و این که نفهمد کدام حلال و کدام حرام است و عدم احتیاط در خوردنیها و پوشیدنیها.
- غفلت از خدا - مرحوم عبدالرزاق گیلانى در شرح خود بر کتاب شریف «مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة» در ذیل عبارات فوق چنین گوید: «یعنى وقف دل در غفلت از خدا است و به یاد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت آن است که وقف به معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نیز موجب قطع منافع دنیوى و اخروى است. اما دنیوى بواسطه آن که اکثر منافع دنیوى منوط است، به ذکر الهى مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلم از ظالم، چنانکه در کتب ادعیه و احادیث مذکور است و از براى هر کدام از فوائد مذکوره، دعائى مقرّر است،
- ترک ذکر خداى تعالى - حتّى گفتهاند که: هیچ صیدى به قید (و دام) صیاد در نمىآید، مگر به ترک ذکر خداى تعالى ... سپس در مورد عبارت «اذا غفل عن ذکر الله ...» مىگوید: «یعنى هرگاه کسى .... بعد از یاد الهى و توجه به جناب احدیت به سبب اشتغال به کارهاى دنیاى دنیه و میل به لذّات فانیه کاسده (که اهل معرفت به آن توجه نکرده و بازارش نزد آنها کساد است) از یاد او غافل شود، و از معموره ذکر رو به خرابه غفلت آرد، در این حالت چنین مىیابد که گویا از نورانیت به ظلمت، و از انس به وحشت میل نموده، از این جهت است که مردان خدا و دوستان او از اختلاط مردم متوحشند، و در میان مردم به دیوانگان و بلها (احمقها) شبیهند، و فى الواقع به عکس این است و ...».
- در مورد نشانههاى سهگانه نیز چنین گوید: نشانه وقف ... سه چیز است: یکى- زائل شدن لذّت است از فعال عبادت، یعنى از طاعت و عبادت لذّت نیافتن، و این نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا که لذت طاعت و بندگى نمىباشد مگر با حضور قلب و اطمینان خاطر، و در حال وقف که حال غفلت است نه حضور قلب است و نه اطمینان خاطر.
- دوم- تلخ نبودن معصیت است، این نیز نشانه غفلت است، چرا که ادراک کردن مرارت و تلخى از فعل معصیت فرع صفاى باطن است و ادراک کردن لذت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از بارى عزّاسمه، چنانکه از ارتکاب طاعت لذّت نیست از اقتراف (ارتکاب) گناه نیز تلخى نخواهد بود،
- اهل اللّه - از این جهت است که از اهل اللّه اگر گاهى به سبیل اتفاق خواه از روى اختیار و خواه از روى اضطرار خلاف شرعى یا اخلاف اولائى صادر شود، در کام ایشان بسیار تلخ و ناگوار است و فى الفور در مقام تدارک و استغفار مىشوند به خلاف اهل دنیا و اهل قساوت قلب، که در حال ایشان به عکس این است،
- اطاعت مخلوق - بندگى خالق به ایشان در نهایت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غایت سهولت و گوارائى، بسا باشد که از خدمت سلاطین و حکام به توقع مرتبه پستى و نفع سهلى متحمل زحمات شاقّه شوند، و تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بى خوابى به سر برند، و به این حال راضى باشند، و از دو رکعت نماز به وقت که فى الجمله به حضور قلب باشد کاره باشند و ندانند که فائده این فایدهاى است ثابت و غیرمنقطع، و فائده آن اگر بشود فائدهاى است دنیوى و منقطع و مشوب و آمیخته به چندین کدورات و مکاره، و منشأ این نیست مگر غفلت و به خاطر نیاوردن مراتب عالیه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.
- سوم- اشتباه حلال است به حرام، یعنى در مأکولات (خوردنیها) و مطعومات (چشیدنیها) و مکاسب احتیاط ننمودن و حرام و مشتبه را از حلال و غیر مشتبه تمیز نکردن و مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد صرف کردن و به حیطه تصرف درآوردن، این صفت نیز نشانه غفلت است.
- علم حلال و حرام - سپس اضافه مىکند فائده قید علم (که فرمود اشتباه علم حلال و حرام مىشود) اشاره است به آن که اشتباه و عدم تمیز میان حرام و حلال در هنگام غفلت از خداوند به لحاظ علم فرد غافل است و عدم مراعات علم نه به نظر و لحاظ نفس حرام و حلال که معلومند، زیرا که حلال و حرام مشخص هستند، و اشتباه نمىشود، بلکه علم به این دو مشتبه مىشود.
- گاو خوش علف - آرى قلبى که در اثر بیمارى غفلت ، مریض شد، بهترین غذا در ذائقهاش تلخ مىشود و از این رو بهترین غذاى روحى عبادت و ذکر و یاد حق را تلخ مىپندارد و تلخى معصیت را شیرین مىانگارد و در اثر اختلال روحى حلال و حرام و مشتبه را استعمال مىکند و چون گاو خوش علف هر چه به دست آید، خوردن و از هر کجا به دست آید بردن.
- طعم محبّت تو را چشیدن- اگر کسى واقعاً طعم ذکر و محبت الهى را چشید، مگر از محبوب روى برمىگرداند؟ و به قول امام سجاد (علیه السلام): «مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ طَعْمَ مَحَبّتک فَرامَ مِنکَ بَدلا؛ چه کسى است که طعم محبّت تو را چشید و دیگرى را به جاى تو برگزید و اراده نمود» هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن که از جام حقیقت توجه به خدا نوشید، به طرف محبت مجازى روى نمىآورد، و آن که چنین محبتى با گوشت و پوستش آمیخته شد و پردههاى غفلت کنار رفت و به وصال دوست مىاندیشد.
- و به قول مرحوم الهى قمشهاى آن شیدا و واله محبوب:
-
من طایر قدّوسیم مرغ گلستان نیستم
مست مىلاهوتیم زین مى پرستان نیستم
حور است و غلمان چاکرم ماه است و انجم در برم
خورشید چرخ اخضرم شمع شبستان نیستم
از مهرت اى خورشید جان چون ذرهام هر سوروان
مجذوب حسن دیگران اى ماه خوبان نیستم
هر روز چون آه سحر گردم به کویت در به در
شاید نمائى یک نظر نومید ز احسان نیستم
گر من فقیرم هر شبى دارم ز یارب یا ربى
جشنى نوائى مطربى کمتر ز سلطان نیستم
این خاکیان تیره دل مستند و غرق آب و گل
من دل بر آن ماه چون گل مستم کز اینان نیستم
گرزار و بیمارم چه غم شادم بهر رنج و الم
با درد عشقت اى صنم محتاج درمان نیستم
روزى الهى مرغ جان بیرون پرد زین آشیان
بینى مرا با عرشیان زین ملک وسامان نیستم25
غفلت و نسیان گرچه در بسیارى از امور دنیوى و حوادث ناگوار نعمتى است که خداوند در وجود انسان قرار داده است، اگر غفلت و فراموشى نباشد انسان نمىتواند زندگى کند، مثلا انسان عزیزترین عزیزان را از دست مىدهد، در ابتدا سر به دیوار زدن و ناله کردن است که اگر این حالت ادامه یابد، چند روزى بیشتر نمىتواند زنده بماند ولى خداوند غفلت و فراموشى را مثل پرده سیاه شب بر قلب او مىافکند و به او اجازه زندگى مىدهد، اگر در مشکلات و مصائب انسان از بین نرود هر لحظه زندگى با این مصیبتها مرگ است، اینگونه، غفلت لازمه مکانیسم روحى و جسمىانسان است این نعمتى است که در وجود انسانى عامل بقاى زندگى است
26- غفلت از خدا شناسی - ولى این غفلت در همین محدوده ضرورى است و نباید گذاشت به حریم خداشناسى راه پیدا کند، نباید به قلمرو امور اخروى راه پیدا کند. این غفلتى است که بزرگان و ائمه اطهار (علیهم السلام) ما را به بیدارى از آن هشدار مىدهند و مولى على (علیه السلام) مىفرماید: «الا مستیقظٌ مِنْ غفلت ه قَبْل نَفاد مدّته»: «آیا بیدار شونده از خواب غفلت نیست، که قبل از پایان مدّتش بیدار شود».«الا مُنْتَبِه مِنْ رَقدته قبل حین مُنْیَتِه»:
- 27- «آیا متوجهى نیست که از خواب خود قبل از مرگش (بیدار شده) و متنّبه گردد». این غفلت ى است که اگر بر قلب حاکم شد دیگر توجه و بیدارى چشم بىفائده است، بصیرت که به خواب رفت، بیدارى بصر سودى نبخشد. مولى فرمودند: «انْتباه العُیون لا یَنْفَع مع غَفْلَة القُلوب»:
- 28- بیداران خوابآلود - «توجه و بیدارى چشمها با غفلت قلبها بىفائده است».این غفلتى است که اگر مستولى بر انسان شد، بیدار خواب است و حاضرى غائب و بینندهاى کور و شنوندهاى کر و گویندهاى لال. مولى خطاب به مردم زمان خود مىفرماید: «ما لى اراکُم ... أیقاظا نُوَّماً و شُهوداً غُیّباً و ناظِرَةً عمیاء و سامعةً صَمّاء و ناطقَةً بَکما»: «چه شده که شما را ... بیداران خوابآلود و حاضران غائب و بیننده کورو شنونده کر و گوینده لال مىبینم».
- 29- حنده وگریه - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که از شش چیز تعجب مىکنم، سه چیز مرا مىخنداند و سه چیز مىگریاند، آن که مىگریاند: 1- فراق و دورى دوستان (مثل) محمد (صلى الله علیه وآله). 2- ترس از خداوندى که از همه چیز آگاه است (یا ترس از آن اعمالى که آورده مىشود). 3- ایستادن در مقابل قدرت خداوند. و اما آن سه که مىخنداند این که: 1- طالب دنیا است و موت او را مىطلبد. 2- غافل است ولى از او غفلت نشده (یعنى خداوند از او غافل نیست). 3- خنده کنندهاى که دهانش پر از خنده است و نمىداند آیا بخشیده شده یا مورد سخط و غضب است.
- 30 غفلت انسان - از آیات قرآن استفاده مىشود که غفلت انسان را به جهنم سوق مىدهد. سوره یونس آیات 7 و 8 مىخوانیم: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ- أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ: «و کسانى که از نشانههاى ما غافلند* آنها جایگاهشان آتش است به سبب آنچه کسب کرده بودند».
- 31- عاقبت غافلین - و یا در آیه 17 سوره جن مىخوانیم: وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً: «کسى که از ذکر و یاد پروردگارش روى گرداند، او را به عذاب شدید و روزافزونى گرفتار سازد». این آیات به خوبى نشان دهنده عاقبت غافلین است.
- 32- چرا این همه غفلت - راستى چرا این همه غفلت ؟! اگر انسان بداند که خداوند مراقب و مواظب او است إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً و اگر بداند خداوند ناظر اعمال او است أَ َمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى چگونه غفلت مىکند، اگر ایمان به این مطلب باشد کجا بى خبرى به سراغ انسان مىآید.
- 33- عوامل غفلت : مال و ثروت- مال و ثروتِ زیاد، براى غالب افراد مایه غفلت است، بسیارى از افراد متدین را دیدیم و تاریخ نشان داده که وقتى فقیر بودند به سوى خدا مىآمدند، ولى وقتى از نظر مادى ترقى کردند و صاحب ثروت شدند فراموش کردند، و داستان آن صحابى پیامبر معروف است که از دعاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) وضعش خوب شد به طورى که دیگر فرصت نکرد به مسجد آید و کار کسى که دائماً پشت سر پیامبر (صلى الله علیه و آله) نماز مىخواند و از او پیروى مىکرد به جائى رسید که مأمور زکات آن حضرت را رد کرده و دیگر زکات نپرداخت!
- 34- مستى مال - تا وقتى که وضعش خراب است دنبال دعا و توسل و گریه و زارى و انابه است، ولى همین که وضع مالى او بهبود یافت همه چیز را فراموش مىکند. استاد مىفرمودند چند سال پیش آدمى بود که از صفر شروع کرده بود در ابتدا وضع خوبى نداشت و بعدها وضعش خوب شده ولى به فساد افتاده، مطربها را دعوت کرده و مىگفت «بزن میلیونرم من، بزن میلیونرم من» در آخر کار هم به بدبختى افتاد. امان از مستى مال که از مستى شراب بدتر است، مستى شراب یک شب تا به صبح است ولى مستى مال و منال تمامى عمر است.
- 35 - زیادهطلبى غیرمعقول - پس به دنبال زیادهطلبى غیرمعقول مرو که مایه بىخبرى است! (أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ- حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ): «مشغول کرد و به غفلت انداخت شما را زیادهطلبى، حتى مقبرههاى خود را زیارت کردید (و آنها را شمارش کردید». در تفسیر این آیه آمده که درباره قبائلى نازل شده که به خاطر تفاخر و مباهات کثرت نفرات و جمعیت و اموال و ثروت بر دیگران به قبرستانها رفته و مردگان خود را شمارش و در زمره افراد خود محسوب مىکردند، تا افرادشان زیادتر شود.در این زمینه سخنى در نهجالبلاغه است که حضرت بعد از تلاوت أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ فرمود: شگفتا! چه هدف بسیار دورى! و چه زیارت کنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و رسوائى! به یاد استخوان پوسیده کسانى افتادهاند که سالها است خاک شدهاند، آنهم چه یادى! با این فاصله دور به یاد کسانى افتادهاند که سودى به حالشان ندارند، آیا به محل نابودى پدران خویش افتخار مىکنند! و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین، خود را بسیار مىشمرند! آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به سکون مبدل شده!
- 36- بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام - این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند! این خطبه که قسمتى از آن را نقل کردیم به قدرى تکان دهنده و گویا و صریح در بیدارى نفوس از خواب غفلت است که «ابن ابى الحدید» معتزلى گوید: من به کسى که همه امتها به او سوگند یاد مىکنند، قسم مىخورم که از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازهاى پدید آمده و در روحم به سختى اثر گذارده، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده، و هرگز نشده که در آن تأمّل کنم جز اینکه در آن حال به یاد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتادهام، و درست برایم مجسّم شده که من هم همانم که امام (علیه السلام) توصیف فرموده است.
- 37- تأثیر سخن او در قلب - چقدر واعظان و خطبا و گویندگان و افراد فصیح در این باره سخن گفتهاند و من گوش فرا دادهام و در سخنان آنها دقت کردهام ولى در هیچ یک تأخیر سخن امام (علیه السلام) را نیافتهام.این تأثیرى که سخن او در قلب من مىگذارد، یا از ایمانى سرچشمه مىگیرد که به گوینده آن تعلق دارد، و یا نیت پاک و اخلاص او سبب شده است که این چنین در ارواح نفوذ کند، و در قلوب جایگزین شود!
- 39- فصاحت امیرالمؤمنین على - در قسمت دیگر از سخنانش گوید: «سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع کنند و این خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده کنند». در همین جا هم اشاره به گفته معاویه درباره فصاحت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) کرده و مىگوید «واللّه ما سَنّ الفصاحة لقریش غیره»: «به خدا هیچ کس فصاحت را براى قریش غیر او پایهگذارى نکرد».
- -40- مستی مقام - مقام- مقام گاهى مایه غفلت و اعراض از خداوند است، فرعون که از آیات خدا غافل شده و با نصایح موسى (علیه السلام) متّعظ و پندپذیر نبود و قلب خواب او بیدار نشد، در قوم خود فریاد زد: «یا قَومِ الَیْسَ لى مُلکُ مصرَ و هذِه الانهارُ تَجرى مِنْ تَحتى»:«اى قوم من آیا پادشاهى مصر براى من نیست در حالى که این نهرها از زیر من جارى است». او مست مقام پادشاهى خود بود، و در عالم بىخبرى از حقایق عالم حرکت مىکرد، تا این که با فرو رفتن زیر آب نیل به هوش آمده بیدار شد ولى دیگر دیر شده بود وقتى طلب نجات کرد، جبرئیل لجنى در دهان او کوبید و گفت الان حق روشن شد؟! این همه در خواب بودى و حق را نشناختى «الانَ حَصْحَصَ الحق»؟!
- مقامپرستى - نه تنها فرعون که تاریخ بسیار نمونههائى دارد، تمام سلاطین و فرماندهان بىخبر عالم که مغرور از باده مقام شدند، یزید و معاویه و دیگر خلفاى بنىامیه و بنىعباس و هیتلرها و چنگیزها و موسولینیها از این دسته بودند. از نمونههاى بارز، عمرسعد است (که لعنت ابدى بر او باد) که مقامپرستى او را از راه تذکر و توجه، به بىراهه غفلت و فراموشى از خدا کشاند، و دست خود را به خون امامش حسین بن على (علیهم السلام) آلوده کرد، و هرگز به مقام و حکومت رى هم نرسید، باشد که اینها عبرتى براى ما باشد.
- -41- خود را به خواب نزن - بسیارى از جوانان مغرور از قدرت جوانى به هرزگى و مردم آزارى پرداخته و از یاد خدا غافلند، این پیرمردى که عصازنان مىرود و گاهى مىنشیند و گاه به دیوار تکیه مىزند، این چنین از مادر متولد نشده او هم روزى مانند تو جوان بوده، قهرمان بوده، حال بنگر چه شده است، تو هم چهار روزى چنینى، اگر دعاى خیر پدر و مادرت بدرقه راهت باشد و به پیرى برسى، این روز را خواهى دید، پس خود را به بىخبرى نزن خود را به خواب مزن که انسان خوابیده را مىشود بیدار کرد، ولى انسانى که خود را به خواب زده نمىشود، بیدار کرد، مرد قدرتمند،- همچون حربن یزید ریاحى، آن مرد قدرتمند، اگر چند روزى به خواب رفتى مىتوان با، نوائى حسینى بیدارت کرد ولى اگر مثل عمرسعد و یزید و ابنملجم خود را به خواب زدى نمىشود بیدارت کرد! علم- گاهى علم مایه غفلت مىشود چنانکه بسیارى از عالمان را مىبینیم که در پست طبیب و مهندس و غیره بهکار مشغولند، و چه جنایتهائى از روى غفلت مىکنند، چه بسیارند «بلعم باعوراها» که علمشان موجب هلاکتشان شد، پس مواظب باش علم تو را به زمین نزند.
- -42- سرگرمیهاى ناسالم-سرگرمیهاى ناسالم که انسان را از خدا دور مىکند، از عوامل غفلت زا و دورى از خداوند است، بسیارى از سرگرمیهاى امروز که براى پر کردن وقت جوانان فراهم شده و حتى فرصتى براى توجه به مبدأ حقیقى عالم براى آنها باقى نگذارده، حتى وقتى براى سر و سامان دادن به زندگىهاى آنها باقى نگذارده و آنها در سرگرمى محض به سر مىبرند و انسانیت آنها زیر سؤال رفته است!اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۲/۲۹