پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۶ مطلب با موضوع «نهج البلاغه» ثبت شده است

۲۷
آبان

عوامل رشد  بصیرت   استاد سالک 8  ...14 آبان  1401.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل.. بحث ما تعلم است..

  1. موضوع برسی رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12 عامل دار  1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم
  2.  
  3. (فعالم ربّانى) اى منسوب الى الرب تعالى، لأنه تعلم و عمل للّه سبحانه (و متعلّم على سبیل نجات ) اى یتعلم العلم-  و لم یصل الى مرتبة العالم-  و تعلّم لنجاة نفسه لا للریاء و ما اشبه (و همج رعاع) المهج ذباب صغیر یقع على کل مکان، و الرعاع الأحداث الذین لا درایة لهم
  4. مردم سه دسته‏اند، دانشمند الهى، و آموزنده‏اى بر راه رستگارى، و پشّه‏هاى دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى‏روند، و با وزش هر بادى حرکت مى‏کنند، نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ‏ :
  5. اى کمیل: دانش بهتر از مال است، زیرا علم، نگهبان تو است، و مال را تو باید نگهبان باشى؛ مال با بخشش کاستى پذیرد امّا علم با بخشش فزونى گیرد، و مقام و شخصیّتى که با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى‏گردد. یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَالعلم یزکوا على الإنفاق، و صنیع المال یزول بزواله.
  6. ارزش‏هاى والاى دانش‏: اى کمیل بن زیاد! شناخت علم راستین (علم الهى) آیینى است که با آن پاداش داده مى‏شود، و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى‏کند، و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار گذارد. دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است. یاکُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ‏ ی
  7. 3- ارزش دانشمندان‏ :اى کمیل! ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده‏اند، امّا دانشمندان، تا دنیا برقرار است زنده‏اند، بدن‏هایشان گرچه در زمین پنهان امّا یاد آنان در دل‏ها همیشه زنده است. یا کُمَیْلُ [کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ] هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ
  8. اقسام دانش پژوهان‏ : بدان که در اینجا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانى انباشته است، اى کاش کسانى را مى‏یافتم که مى‏توانستند آن را بیاموزند؟ آرى تیز هوشانى مى‏یابم امّا مورد اعتماد نمى‏باشند، دین را وسیله دنیا قرار داده، و با نعمت‏هاى خدا بر بندگان، و با برهان‏هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى‏فروشند. َعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى [أُصِیبُ‏] أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ- 347
  9. یا گروهى که تسلیم حاملان حق مى‏باشند امّا ژرف اندیشى لازم را در شناخت حقیقت ندارند، که با اوّلین شبهه‏اى، شک و تردید در دلشان ریشه مى‏زند؛ پس نه آنها، و نه اینها، سزاوار آموختن دانش‏هاى فراوان من نمى‏باشند. َوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ
  10. یا فرد دیگرى که سخت در پى لذّت بوده، و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروت اندوزى حرص مى‏ورزد، هیچ کدام از آنان نمى‏توانند از دین پاسدارى کنند، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند، و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش مى‏میرد. أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْ‏ءٍ أَقْرَبُ شَیْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ‏
  11. ویژگى‏هاى رهبران الهى‏
  12. آرى! خداوند! زمین هیچ گاه از حجّت الهى خالى نیست، که براى خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه‏هایشان از میان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند! که تعدادشان اندک ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، که خدا به وسیله آنان حجّت‏ها و نشانه‏هاى خود را نگاه مى‏دارد، تا به کسانى که همانندشان هستند بسپارد، و در دل‏هاى آنان بکارد، اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ
  13. آنان که دانش، نور حقیقت بینى را بر قلبشان تابیده، و روح یقین را دریافته‏اند، که آنچه را خوشگذاران‏ها دشوار مى‏شمارند، آسان گرفتند، و با آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنیا با بدن‏هایى زندگى مى‏کنند، که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم! وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى (3148) نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 661
  14. 1-عالم بزمانه باشید به مردم درآن جواب دهید با این فضای مجازی 2- کتب علمی نهج البلاغه کتب فقهی 3- کیفیت انتقال ونشر 4- کیفیت انتقال ونشر 5- تبلیغ کنیم کلام حضرت را  6 –  خدمت شما خدمت به مردم است  7- رفع شبهه در جامعه
  15. برای امیال دنیا شبهه  انداختن چون شبهه ابوموسی اشعری  :  برای اینکه به اعتراضات و شورش‏هاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مى‏کردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شده‏ایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است.
  16. فرقه اشعرى- عادل بودن خدا را لازم نمى‏دانستند و مى‏گفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلًا مى‏گفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان على علیه السلام را به دوزخ و قاتل او- ابن ملجم- را به بهشت ببرد مانعى ندارد.
  17. علم داشتند ولی دنیا طلبی آنها باعث مخالف بود : ولید بن عبدالملک: یکى از مخالفین امیرالمومنین (ع) مى‏گوید: «مَا زَالَتْ أَصْحَابُنَا وَ أَهْلُنَا یَسُبُّونَ عَلِىَ‏ بْنَ أَبِى طَالِبٍ ع وَ یَدْفِنُونَ فَضَائِلَهُ وَ یَحْمِلُونَ النَّاسَ عَلَى شَنَئَانِهِ وَ لَا یَزِیدُهُ ذَلِکَ مِنَ الْقُلُوبِ إِلَّا قُرْباً» (إرشاد مفید، ج 1، ص 310) معاویه‏ بخشنامه کرد که در خطبه‏هاى نماز جمعه به على بن ابیطالب فحش بدهید و آن در کتابهاى شیعه و سنن نقل شده است و او مى‏گوید: که من این لعن‏ را بارها به گوش خود شنیدم. «وَ یَدْفِنُونَ فَضَائِلَهُ» و خوبیهاى او را دفن کرده و بدى در حق او گفتند. ولى نمى‏دانم چرا هر روز مردم به او بیشتر علاقمند مى‏شوند.
  18.  4000 نقر آمدند برای کشتن امام حسین : عُمر سعد در صبح عاشورا براى‏ کشتن‏ امام‏ حسین‏ علیه السلام به لشکرش گفت: «یا خیل الله ارکبى و أبشرى بالجنة» اى لشکر خدا بر اسبان سوار شوید و شما را به بهشت بشارت باد. براى‏ کشتن‏ امام‏ حسین‏ آمده بودند، همه تارک الصلوه نبودند، بلکه نماز جماعت میخواندند
  19. در زندان بامن هم سلول بود  آزاد شد فرار کرد با مناغقین
  20. جکمت 478 مسؤلیت عالم وجاهل : (خدا از جاهلان پیمان سوادآموزى نگرفت جز آنکه از عالمان پیمان آموزش گرفت)   عهد ومیثاق از عالم ...از عالم توقع است. مسؤلیت علما ودانشمندان زیاد است . مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا.
  21. جکومت مثل آب وعکسه بز است : قسم به آن کسى که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر گروه (بیعت کنندگان) حاضر نمى‏شدند و به وجود پشتیبان، حجت برقرار نمى‏شد و خدا با دانشمندان عهد نمى‏کرد که به پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده راضى نگردند، ریسمان خلافت را بر پشتش مى‏انداختم و آخر آن را به کاسه‏ى اولش سیراب مى‏کردم، آن گاه در مى‏یافتید که این دنیاى شما نزد من ناچیزتر از عطسه‏ى بز ماده است. «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء ألّا یُقارّوا على کِظّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم لألقَیتُ حَبلَها على غارِبها و لسقیتُ آخرها بکأس اوّلها و لألفیتُم دنیاکم هذه أزهَدَ عندى من عَفطَةِ عَنْز» آخرین قسمت خطبه 3 نهج البلاغه
  22. مجموعه فضیلت در احسان کردن به مردم آزاده و نیکى کردن به اهل خیر است. جماع الفضل فى اصطناع الحرّ و الاحسان الى اهل الخیر. 3 ترجمه‏غررمحلاتى -  376
  23. در دعای کمیل می خوانیم : هر جرمى را که مرتکب شده‏ام، و هر گناهى را که از من سر زده، و هر کار زشتى را که پنهان کرده‏ام، و هر نادانى که انجام دادم چه کتمان کردم و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عیان، و هر کار بدى را که به نویسندگان گرامیت دستور یاد داشت کردنش را دادى، همان نویسندگانى که آنها را موکل بر یاد داشت اعمال من کردى،کل قبیح‏ : کل جرم اجترمته و کل ذنب أذنبته و کل‏ قبیح‏ أسررته و کل جهل عملته کتمته أو أعلنته أخفیته أو أظهرته و کل سیئة أمرت بإثباتها الکرام الکاتبین‏  
  24. مانرفتیم سراغ جوانان ما مقصریم : مقام معظم رهبری فرمودند پیروزى‏هایى را که جوانان‏ شما در میدان‏هاى دشوار به دست آورده‏اند، نباید بگذارید فراموش شود؛ این پیروزى‏ها بسیار بزرگ است؛ فقط پیروزى در یک جنگ و پیروزى بر یک دشمن متجاوز نیست؛ پیروزى بر دنیاى استکبار قهار جبار جهانى است که وقتى مى‏بیند در یک نقطه‏ى حساس دنیا مثل ایران، ملتى به‏پاخاسته و استقلال خود را در زیر سایه‏ى دین به‏دست آورده است،
  25. بحث ما تعلم است :  درلغت الدَّوَّار- [دور]: آنکه بسیار دور زند یا رفت و برگشت داشته باشد؛ «بائعٌ‏ دَوَّارٌ»:
  26. سیره پیامبر با نگاهى به قرآن کریم 15 سیماى پیامبر اسلام : قرآن شفاست: «و شفاء لمافى الصدور» پیامبر نیز طبیب‏ است: «طبیب دوّار بطبّه» حضرت على علیه السلام در معرّفى پیامبر فرمود: «طبیبٌ‏ دوّارٌ بطبّه». نهج‏البلاغه، خطبه، 108.هم قرآن شفاست: «و شفاء لمافى الصدور» و هم پیامبر طبیب‏ است: «طبیب دّوار بطّبه» حضرت در تلاش وحرکت وتبلیغ از این کوی و برزن دیگر جای های دیگر برای  بصیرت  دادن و بینش مردم اجتماع را گسترش دادن پیامبر اکرم، قرآن مجسم .ص : 54
  27. صلاح علم : چشم وگوش وعقل ونفس است : کافى-  باسنادش: خداوند بعیسى (علیه السلام) مى‏فرماید: یا عیسى زبانت در نهان و آشکار یکى باشد، همچنان قلبت یکى باشد انّى احذّرک نفسک من مى‏ترسانم تو را از نفس خودت و کفى بى خبیر و کفایت است علم و خبر من، صلاح نپذیرد دو زبان در یک دهان و دو شمشیر در یک نیام و دو قلب در یک سینه، همچنان ذهن. شرح‏نهج..(نواب‏لاهیجى)     
  28. بالاترین کارها کارى است که وا داشته شوند نفسها بر آن (یعنى که بر خلاف میل و براى رضاى خدا باشد.. أفضل الأعمال ما أکرهت النّفوس علیها: 239
  29. ظلمات 21 مرتبه در قرآن بصورت جمع  ولیکن نور مفرد آمده که پشتبان علم است : (2) البقرة : 257 اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏
  30. نور که پشتیبان علم است : ما سه رقم علم داریم. الف: علم مفید ب: بى فایده (علومى که دانستنش جایى را نمى‏سازد وندانستن آن خراب نمى‏کند.) ج: مضرعلم‏..علم مفید باعث رشد انسان مى‏شود
  31. علم باید نفع به مردم و جامعه برساند و هچنین در دعاها «عِلْماً نَافِعا» (کافى، ج 2، ص 573)
  32. حضرت امام رحمه الله با نور علم انقلاب ایران جهانی کرد.. در صحیفه حضرت امام می فرمایند : سران کشورهایى هستند که تمام بشر را دارند به آتش مى‏کشند. این، براى این است که علم‏ را اینها دارند، علم سیاست دارند، علم صنایع دارند، همه چیز دارند، اما آنى که باید داشته باشند ندارند. آنى که براى بشر مفید است ندارند و آن، تهذیب نفس و معنویت. نه معنویت مسیح را آنها دارند و نه معنویت موسى کلیم را آن دسته دارند و نه معنویت اسلام را اینهایى که ادعاى اسلام مى‏کنند-
  33. «امام صادق علیه السلام فرمود: گروهى از علما دوست دارند دانش فراهم آورند و دوست ندارند آن را به دیگران یاد دهند، این دسته در اولین طبقه زیرین جهنم مى‏باشند.
  34. گروهى دیگر کسانى هستند که چون پند دهند نخوت و مباهات کنند، و چون دیگران به آنان پند دهند شدت و خشم نشان دهند، اینان در دومین طبقه آتش‏اند.
  35. طایفه‏اى دیگر کسانى‏اند که علم را در اختیار اشراف و ثروتمندان قرار دهند و در میان بینوایان جایى براى علم نمى‏بینند، این‏ها در طبقه سوم آتش هستند.
  36. جمعى دیگر از دانشمندان روش گردنکشان و پادشاهان را در پیش گرفته‏اند: اگر جواب ردّى به آنها داده شود و یا در خدمت به آنها قصور و تقصیرى روى دهد، خشمگین مى‏گردند، این دسته در طبقه چهارم دوزخ‏اند.
  37. عده‏اى دیگر کسانى‏اند که در پى گفتار یهود و نصارى مى‏روند تا علم و حدیث خود را با آن انبوه سازند، اینان در طبقه پنجم جهنم‏اند.
  38. گروهى دیگر عالمانى هستند که به مسند فتوى تکیه مى‏زنند و مى‏گویند: (هر چه مى‏خواهید) از من بپرسید. و چه بسا کلمه‏اى هم‏ نمى‏فهمند- و خدا کسانى را که ناشایسته امرى را به خود ببندد دوست ندارد- و این گروه در طبقه ششم آتش جاى دارند.
  39. طایفه‏اى دیگر کسانى هستند که علم را وسیله نخوت و فضل‏فروشى قرار مى‏دهند، جاى اینان در طبقه هفتم دوزخ است.» الخصال، ج 2، ص 352، باب 7، حدیث 33.
  40. پس، بر اهل‏ علم‏ خیلى لازم است که این مقامات را حفظ کنند و خود را کاملا از این مفاسد پاک کنند تا هم‏ اصلاح آنها شود و هم اصلاح جامعه را کرده وعظ آنها مؤثر گردد و پند آنها در قلوب موقعیت پیدا کند. فساد عالم موجب فساد امت شود، و معلوم است فسادى که ماده فسادهاى دیگر شود و خطیئه‏اى که خطیات دیگر زاید، بالاتر و بزرگتر است پیش ولىّ النعم از فساد جزئى غیر متعدى.همنشینی با علما انسان را به سحت و بصیرت  بالا می رساند.
  41. آخرین مطلب در باب علم اندوزی آخر دعای عالیه المظامتن آ مده : اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلا کَامِلا وَ لُبّا رَاجِحا وَ عِزّا بَاقِیا وَ قَلْبا زَکِیّا وَ عَمَلا کَثِیرا وَ أَدَبا بَارِعا وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لِی وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

عوامل رشد  بصیرت   استاد سالک7...14 آبان  1401.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل.. بحث ما تعلم است

  1. موضوع برسی رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12 عامل دار  1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم
  2. خدا را باید شکر کرد که ما مردم فهیم ولایت مدار داریم که ولایت را قبول دارند که جای تشکردارد .جهت حضور پرشور چمعه 13 آبان ..
  3. نعمت فکر ، نعمت تعقل ، نعمت تعلم ، ولی دنبال تعلم نمی روند .. در برداشت اینجانب منظور تعلم استاد  درک درست باشد..داریم ؛ فقیه یعنى درک درست
  4. 1 34 وَ قَالَ علیه السلام: داناى تمام دانا کسى است که نومید نکند مردم را از رحمت خدا و نا امید نگرداند ایشان را از راحت خدا، زیرا که این معنى برترین گناهان است پس مردم را نباید چنان از حق تعالى ترسناک کرد که گنه کاران از رحمت او نومید گردند بلکه باید خاطر نشین ایشان کرد که کفر و هر گناهى که عظیم‏تر از آن نباشد هر گاه این کس ایمان آورد و توبه کند از آن و بازگشت کند بسوى خداى عزّ و جلّ، حق تعالى بیامرزد آنرا و خشنود شود از او، چنانکه آیات کریمه و احادیث شریفه در این باب زیاده از حدّ و حصر وارد شده. الْفَقِیهُ‏ کُلُ‏ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّه.
  5. در روایات مى‏خوانیم: یک ساعت تفکر ازعبادت‏هاى طولانى ارزشمندتر است، کدام تفکر و تفکر درچه چیزى‏ ارزشمند و سفارش شده است؟ تفکر در آفرینش ثمره‏اش ایمان آگاهانه است «یتفکرون فى خلق السموات و الارض ... تفکر در الطاف خدا، ثمره‏اش معرفت و عشق و محبت به خداست.تفکر در تاریخ و سرگذشت دیگران، ثمره‏اش عبرت و پند گرفتن است. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون» تفکر در زودگذرى دنیا و جلوه‏هاى آن، ثمره‏اش زهد و پارسایى است.تفکر در نعمت‏هاى الهى، ثمره‏اش شکر الهى است.تفکر در امدادهاى الهى، ثمره‏اش امید و دلگرمى است.تفکر در علم همه جانبه‏ى خداوند ثمره‏اش تقوا و حیاست.تفکر در عدالت خدا، ثمره‏اش عدالت و خوف الهى است.تفکر در قدرت الهى، ثمره‏اش استمداد و توکل بر اوست.
  6. تفکر الساغته افضل من تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة قال بعض‏ الأکابر إنما کان الفکر أفضل لأنه عمل القلب و هو أفضل من الجوارح فعمله أشرف من عملها
  7. عبادت و  بصیرت  : در اسلام تعقّل، تفکر، بصیرت‏ و معرفت، گام اول است و مناجات، گریه، انابه و عبادت‏ گام بعدى. «تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏» اول بصیرت بعد تذکّر
  8. عبادتبدون بصیرت‏ و فکر، بى ارزش است.«وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاه» عبادت‏ غیر خدا را نکن. اقبال پاکستانى حرف خوبى مى‏زند. دو شعر جالب دارد. مى‏گوید: انسان کارى مى‏کند که سگ نمى‏کند، چون انسان بصیرت‏ ندارد و خود را زود مى‏فروشد.
  9. اما جوانی است مخ او مشکل دارد. نمى‏فهمد. تحصیلاتش هم ممکن است عالى باشد. یعنى آدم تحصیل کرده‏اى است، اما درک درست ندارد. فقیه یعنى درک درست داشته باشد. یعنى بصیرت‏ داشته باشد. ما فکر مى‏کنیم هرکس الله اکبر گفت ثواب دارد. نخیر! الله اکبر! عبادت‏ نیست. کجا الله اکبر را گفتى؟ گفتن بعضى الله اکبرها حرام است.
  10. دو نفر نزد امام رضا (ع) آمدند گفتند: مسافر هستیم. فرمود: تو نمازت را درست بخوان. تو شکسته! گفت: آقا هردو برادر هستیم. از یکجا آمدیم. اگر شکسته، هردو شکسته. اگر چهار رکعتى، هردو چهار رکعتى! فرمود: نه نیت تو این است. تو براى زیارت امام رضا آمدى، سفرت حلال است. سفر حلال نماز چهار رکعتى دو رکعت مى‏شود. تو به قصد زیارت مأمون الرشید آمدى! آمدى خلیفه‏ى طاغوت را ببینى. وقتی تعلم  اتغاق افتاد کلاه سر جوان نمی رود
  11. تفکر صحیح : یعنی فقیه یعنى درک درست : ارزش فقیه در پیشگاه قرب اللهی یعنی ارزش بهی نهایت که حدف رشد فضیلت باشد.نهج‏السعادة  ج 7.ص 184     
  12. عن کنز الفوائد قال: قال النبی صلى اللّه علیه و آله: لکل شی‏ء آلة و عدة و آلة المؤمن و عدته العقل و لکل شی‏ء مطیة و مطیة المرء العقل، و لکل شی‏ء غایة و غایة العبادة العقل و لکل قوم راع و راعی العابدین العقل، و لکل تاجر بضاعة و بضاعة المجتهدین العقل، و لکل خراب عمارة و عمارة الاخرة العقل، و لکل سفر فسطاط یلجئون الیه و فسطاط المسلمین العقل.
  13. هرظرفی پر شدنی است الا ظرف علم  هر چی بریزی پرنمی شود .حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: هر ظرف و آنچه در آن چیزى نهند بوسیله آنچه در آن قرار میدهند تنگ مى‏شود جز ظرف‏ علم‏ و دانش (سینه و دل) که (چون علم در آن راه یافت) فراخ میگردد 1 82 وَ قَالَ ع‏ کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِع‏
  14. بزرگی وکوچکی : و آن حضرت (علیه السّلام) فرموده: جاهل و نادان کوچک است و اگر چه شیخ و پیرمرد باشد، و عالم و دانشمند بزرگ است و اگر چه جوان باشد. 85 وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ‏ الْجَاهِلُ صَغِیرٌ وَ إِنْ کَانَ شَیْخاً وَ الْعَالِمُ کَبِیرٌ وَ إِنْ کَانَ حَدَثاً
  15. گنج سودمند : و آن حضرت (علیه السّلام) فرموده: گنجى سودمندتر از دانش نیست و قرین و همنشین بدى بدتر از جهل و نادانى نمى‏باشد. قَالَ ع‏ لَا کَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لَا قَرِینَ سَوْءٍ شَرٌّ مِنَ الْجَهْلِ‏
  16. عقل و یادگیری :  آن حضرت (صلّى اللَّه علیه و آله) فرموده: هر که را مرگ برسد و او علم و دانشى را بطلبد (بخواهد یاد گیرد) که بوسیله آن اسلام را زنده گرداند (اصول یا فروع آن را به مردم یاد دهد) میان او و میان پیغمبران در بهشت یک درجه و پلّه است. 97 وَ قَالَ ص‏ مَنْ جَاءَهُ الْمَوْتُ وَ هُوَ یَطْلُبُ الْعِلْمَ لِیُحْیِیَ بِهِ الْإِسْلَامَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَاحِدَةٌ فِی الْجَنَّة
  17. اندکی علم و بندگی بسیار : و آن حضرت (صلّى اللَّه علیه و آله) فرموده: اندکى (یاد گرفتن) از علم و دانش بهتر است از (بجا آوردن) عبادت و بندگى بسیار. 14 104 وَ قَالَ ص‏ قَلِیلٌ مِنَ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعِبَادَة
  18. طلب علم بالعمل : حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: همانا مردم طلب علم و دانش را ترک کردند بواسطه آن چه که از دانشمند بى‏عمل دیدند. وَ قَالَ‏ لَا تَزِلُّ قَدَمُ عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ خَمْسِ خِصَالٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ عِلْمِهِ مَا ذَا عَمِلَ فِیمَا عَلِم‏
  19. طلب العلم : دانشجوئى واجب است بر هر مسلمان، بجوئید علم را از هر کجا که گمان دارید و بپذیرید آن را از اهلش زیرا آموختن دانش براى خدا حسنه است و کسب علم عبادت است مذاکره و مباحثه‏ى علمى تسبیح خداست و عمل کردن بعلم جهاد است و آموختن علم را بکسى که یاد ندارد صدقه است و بخشیدن علم را بکسى که یاد ندارد براى رضاى خدا سبب قرب بخداست‏ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ‏ طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ وَ الْمُذَاکَرَةَ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ وَ تَعَلُّمَهُ لِمَنْ لَا یَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى‏
  20. در باب تعلم علم : تعلم علم نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص 766 نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم«صل الله علیه وآله » با ترجمه فارسى : هر که از دنیا بگذرد خدایش بدون تعلم‏ علم‏ آموزد و بصیرت دهد.
  21. در باب تعلیم علم : تعلیم‏ علم‏ گرفتن از براى رضاى خدا حسنه است، و طلب آن عبادت است، مذاکره کردن آن با یک دیگر تسبیح پروردگار است، عمل کردن بآن جهاد در راه خدا است، یاد دادن آن بکسى که نمیداند تصدق کردن است، و رسانیدن به اهلش تقرب بخداست،
  22.  طلب علم برای  1-شناخت خدا  2- شناخت حق و باطل 3-  برای خدمت به خلق خدا 4- برای رضای خدا خضرت«علیه السلام »: هر که علم را براى رضاى خدا طلب کند، به هیچ بابى از آن دست نمى‏یابد مگر آنکه به سبب آن، در نفس خود، داراى فروتنیى افزونتر مى‏شود، و در میان مردم بیشتر به تواضع مى‏پردازد، و ترس او از خدا افزایش پیدا مى‏کند، و کوشش او در کار دین بیشتر مى‏شود. و این گونه کس همان است که از علم سود مى‏برد، و باید آن را بیاموزد . طلب‏ علم‏ براى‏ عموم موجب اختلال نظم باشد و واجب نباشد و بلکه حرام باشد،
  23. تواضع به نسبت العلم :  کلّ متعلّم لا بدّ له من التّواضع و الخشوع بالنّسبة الى العالم فانّ حقّ العالم على الجاهل و لا سیّما المعلّم على المتعلّم کثیر، فنتیجة هذا کون الأمام متواضعا لغیره و هو ینافی منصبه کیف لا و قد قال (ع) (من علّمنى حرفا فقد صیّرنى عبدا).
  24.  و قال علیه السّلام: أوضع العلم ما وقف على اللّسان، و أرفعه ما ظهر فى الجوارح و الأرکان. یرید بالعلم الأوّل: العلم الذى لا عمل معه، و ظهوره فى الوصف اللّسانی فقط. ترجمه‏غررمحلاتى.. 
  25. پست‏ترین علم آن است که به ایستد بر زبان (و در دل و اعضا و جوارح اثر نکند و به تنبّه و عمل نرسد).
  26. فقیه : ای خروج از وحشت تنهایى به جانب انس و دلگرمى و از حالت نادانى و بى‏خبرى به طرف علم و آگاهى و بدل ساختن فقر و نیاز به حالت غنا و بى‏نیازى و بالاخره دور شدن از خوارى و ذلّت و به دست آوردن عزّت و قدرت و یادآور شدیم که همه این غرضها از باب دفع ضرر و جلب منفعت است
  27. «هرگاه دانشمندى فاسد شد دنیایى فاسد شد»-  و خود حکیم که باید درمان مردم باشد مسبب درد آنان خواهد شد. بالاترین غلم آن است که به عمل در ارکان وجوارح نمود باشد. «اذا فسد العالم فسد العالم»-
  28. علم به زبان : ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود..... بى هنر گر دعوى بیجا کند رسوا شود. علم با هدف تکبر .حسادت . خود محوری .چپاول . استکباری . علم اخوش..
  29. عمل نکردن به گفتار، گاهى به خاطر ناتوانى است و گاهى از روى بى‏اعتنایى که این مورد توبیخ است.
  30. عالم بى‏عمل، به درخت‏ بى‏ ثمر، ابر بى باران، نهر بى آب، زنبور بدون عسل، سوزن بدون نخ و الاغى که کتاب حمل نجاتمى‏کند، تشبیه شده است.
  31. در احادیث مى‏خوانیم: «علم بلا عمل حجة الله على العبد» «2» علم بدون عمل، حجّتى بر علیه انسان است.«العلم الذى لا یعمل به کالکنز الذى لا ینفق منه» «3» علمى که به آن عمل نشود، مانند گنجى است که از آن انفاق و استفاده نشود.
  32. کسى که از عدالت سخن بگوید ولى عادل نباشد، سخت‏ترین حسرت را در قیامت خواهد داشت. «ان اشد الناس حسرة یوم القیامة الذى و صفوا العدل ثم خالفوه»
  33. حضرت عیسى علیه السلام فرمود: «أشقى الناس من هو معروف عند الناس بعلمه مجهول بعمله» «5» کسى‏که نزد مردم به علم معروف است، ولى به عمل معروف نیست، شقى‏ترین مردم است.
  34. امام صادق علیه السلام فرمود: «من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم» «6» کسى‏که کارهایش تأکیدکننده‏ى گفتارش نباشد، عالم نیست.
  35. علم فاسد بدترین علم، دانشی است که رشد و هدایت آدمی را تباه کند. :قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع): شر العلم ما أفسدت به رشادک‏ غررالحکم، ص 48
  36. جمع بندی حدیث داریم پیغمبر وارد مسجد شد دید دور یک کسى شلوغ است گفتند این کیه؟ گفتند علامه است فرمود چه علمى دارد؟ گفتند فلان و فلان، فرمود اینها علم‏ نیست‏ اینها سرگرمى است. فرهنگ استعمارى معنایش این است که گاهى مطالبى را در کتابها مى خوانیم که هیچ نیازى به آن نداریم مثلًا یک دختر در دبیرستان مى خواند که کوه هیمالیا چند متر است و حال آنکه اطلاع از کوه هیمالیا ضرورت ندارد اما روانشناسى کودک براى دخترى که فردا مادر مى شود ضرورت دارد روانشناسى کودک، چه کنیم بچه ترسو مى شود، چه کنیم بچه عقده اى مى شود، چه کنیم بچه شجاع بشود، روانشاسى کودک را بلد نیست اما کوه هیمالیا را بلد است.روضه کافى-ترجمه کمره‏اى ج‏1 123
  37. آرى چنین است وضع حکومت‏ها و اجتماعهاى فاسد که امروزه زیر یوغ استعمار قرار دارند و مستعمره‏چیان زبر دست آن‏ها را باین روز سیاه افکنده‏اند آرى مولا میدانست و این آینده نکبت بار را پیش بینى میکرد و بحساب اسفل درکات یک ملت تقریر کرده است و آه سرد کشیده.
  38. (حدیثى از امیر المؤمنین(علیه السلام ) در وصف آخر الزمان) (حدیثى از امیر المؤمنین(علیه السلام) در وصف آخر الزمان) هر گاه سپرده را غنیمت شمارند و نپردازند و زکاة را سود گیرند و بمستحق ندهند و عبادت را وسیله گردن فرازى کنند وصله و دستگیرى بمستمندان را منت‏گذارى دانند فرمود: باو گفته شد این در چه زمانى است؟ در پاسخ فرمود: هر گاه زن‏ها تسلط یابند و کارها را بکنیزان سپارند و کودکان را فرمان روا گیرند.. روضه کافى-ترجمه کمره‏اى، ج‏1، ص: 122
  39. امام باقر (علیه السلام ) فرمود: زکات‏ علم‏ این است که آن را به بندگان یاد بدهى. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ‏ زَکَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّه‏..زکات علم .الإمام على «ع»: زکاة العلم‏، نشره، و بذله لمستحقّه، و إجهاد النّفس فی العمل به. الکافی   باب بذل العلم ..... ص : 41
  40. امام على «علیه السلام »: زکات علم، یاد دادن آن به شایستگان، و وادار کردن خود به عمل به آن است. آموزش وخود سازی وتکیه به خود سازی
  41. جمع بندی آموزش : عالم زبانی . «فرو مایه‏ترین علم آن است که زبانى باشد و بلندترین آن چیزى است که در دل و جان ظاهر مى‏شود.» این موضوع کاملا بر حق و درست است زیرا هر گاه علم عالم فقط در حد گفتن به زبان باشد و عبادت و عملى از او آشکار نشود، آن شخص دانشمندى ناقص است. اما هر گاه مردم را با زبان و سخنان بهره رساند و مردم او را در حال عبادت استوار ببینند بهره‏اش تمامتر و عامتر خواهد بود و مردم مى‏گویند: اگر به آنچه مى‏گوید به حقیقت معتقد نباشد، خود را در عبادت به چنین زحمتى نمى‏اندازد. اوضع العلم ما وقف على اللسان، و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الارکان.توضیح‏نهج‏البلاغة      ج 4          صفحه‏ى 333      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

 

عوامل رشد  بصیرت استاد سالک جلسه 6     

بسم الله الرحمن الرحیم .                                                       

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.                           

قسمت 5 مطلب 609 جلسه 6

عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل

  1. واژههاى‏ نهج‏  البلاغه  درموضوع عقل : خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکى عقل و دیگرى انبیاء. عقل ، حفظ و نگهدارى تجربه‏هاست. از بین رفتن عقل و درک ..با آرامى حرکت کنید، با فکر و عقل اقدام نمائید ..تاریکى شدید، آنکه عقل و فهم ندارد، بچهار پا هم بهیمه گویند .. غائب، عقل عازب: عقل اکتسابى.. بفهم، عقل خود را بکار انداز..بخواب رفتن عقل ، تعطیل شدن عقل ..دیوانه و کم عقل شده است  ..هوی نفس بر باید عقل ساده او را .. عقل با باطن ماکاردارد..تعریف عقل از منظر بزرگان ..فکر یعنی اندیشه ..عقل نیروی قوی است که راه را از چاه می توان تشخیص داد...عفل حق را می پزیرد برای استفاده کردن عقل نیرویی است که به وسیله آن حقیقت اشیاء را درک میکند ..عقل سالم نیرویی است که به وسیله آن جلوی انحرافات انسانی گرفته می شود.
  2. العقل حفظ التجارب : العقل حاصل تجربه هاست  آنچه که انسان در زندگی بدست آورده است حاصل عقل خدادی است .
  3. حضرت علی علیه السلام : نامه 31-  با رهنمود های حضرت ما نیازی به ساختار های آموزش وپرورش نداردیم چون نامه 31 نهج البلاغه را داریم .
  4. سرفصل های نامه 31-نهج البلاغه .1- انسان وحوادث الایام 2- اخلاق اجتماعی 3- مبادرت تربیت اطفال 4- روش تربیت فرزند 5-ضرورت توجه به معنویات 6- ضرورت آخرت گرایی 7- معیارهای روابط اجتماعی  8- تاش وتوشه 9- رحمت الهی 10- شرایط دعا 11- ضرورت یاد مرک 12- شناخت دنیا 13- ضرورت واقع نگری 14- حقوق دوستان 15- ارزشهای اخلاقی 16- جایگاه زن وفرهنگ  وخلاصه جمع این نامه عقل گریی را به ما نمود می دهد 
  5. حکمت 113... و قال علیه السّلام: لا مال أعود من العقل، و لا وحدة أوحش من العجب، و لا عقل کالتّدبیر، و لا کرم کالتّقوى، و لا قرین کحسن الخلق، و لا میراث کالأدب، و لا قائد کالتّوفیق، و لا تجارة کالعمل الصّالح، و لا ربح کالثّواب، و لا ورع کالوقوف عند الشّبهة، و لا زهد کالزّهد فى الحرام، و لا علم کالتفکر،
  6. حکمت 113.ارزش‏هاى والاى اخلاقى . درود خدا بر او، فرمود: سرمایه‏اى از عقل سودمندتر نیست، و تنهایى ترسناک‏تر از خودبینى، و عقلى چون دوراندیشى، و بزرگوارى چون تقوى، و همنشینى چون اخلاق خوش، و میراثى چون ادب، و رهبرى چون توفیق الهى، و تجارتى چون عمل صالح، و سودى چون پاداش الهى، و پارسائى چون پرهیز از شبهات، و زهدى چون بى‏اعتنایى به دنیاى حرام، و دانشى چون اندیشیدن، و عبادتى چون انجام واجبات، و ایمانى چون حیاء و صبر، و خویشاوندى چون فروتنى، و شرافتى چون دانش، و عزّتى چون بردبارى، و پشتیبانى مطمئن‏تر از مشورت کردن نیست.
  7. بحث عقل ؛ عقول ؛ عاقل درترجمه محمد دشتی 32 مورد در نهج البلاغه آورده است.که سرمایه ای سودمند تر از عقل نیست..
  8. بحث عقل وجهل اصول کافی : الکافی ق: از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: دوست هر انسانى عقل او است‏ و دشمن او جهلش. َالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ‏ صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏
  9. امام صادق علیه السلام فرمود: هر که عاقل است دین دارد و کسى که دین دارد ببهشت میرود (پس هر که عاقل است ببهشت میرود).قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام :‏ مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّة
  10. پیغمبر فرمود: خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر است‏ َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ‏اَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل‏
  11. دسیور العمل خاتمیت است ازبرای حاکمیت کشور ما : خدا پیغمبر و رسول را جز براى تکمیل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدین بالاتر است. َ
  12. حدیث خاتمیت : لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ وَ مَا یُضْمِرُ النَّبِیُّ ص فِی نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ الْمُجْتَهِدِین‏
  13. عقل با ظلم سازگار نیست :حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرماید که: بر شما باد که خویشتن را از ظلم کردن باز دارید که ظلم و ستم دلها را ویران کند، و هر کردارى که نفس [نه‏] بجاى خویشتن کند آن ظلم و ستم باشد و عجب‏ از ظالم‏ که پیوسته قرآن میخواند و بدان امید نیکى میدارد و نداند که بر خویشتن لعنت میکند قال اللَّه تعالى: أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ‏.
  14. ظلم از عجب وخودبزرگ بینی : هیچ تنهایی.خطر ناک تر از عجب است .ظالمین عالم دچار این خود بر تر بینی هست من عامل النّاس فلم یظلمهم، و حدّثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم فهو ممّن کملت مروّته‏ و ظهرت عدالته و وجبت‏ أخوّته، و حرمت غیبته‏
  15. تدبیر ماثر است در امور عقلی : تدبیربرتربیت ماثر است : لا عقل کالتدبیر : أراد بالعقل تصرّف العقل العملىّ فأطلق علیه اسمه مجازا إطلاقا لاسم السبب على المسبّب. و ظاهر أنّ جملة تصرّفاته التدبیر و استخراج الآراء المصلحیّة فی الامور، و لمّا کان المقصود منه التدبیر لا جرم لم یکن له تصرّف یشبهه فلا عقل مثله. لا عقل  کلا تدبر .
  16. مقام معظم رهبری تدبیر و تبحرفرمودند : جمهورى اسلامى مى‏تواند بزرگتر از این کارها را انجام دهد. ما نظام طاغوتى را از بین بردیم و ده سال با امریکا و شوروى و قدرتهاى شرقى و غربى جنگیدیم. ما مى‏توانیم آینده را بسازیم و با همت و تدبیر مدیران قوى این کشور، براى مردم زندگى مناسبى به وجود آوریم.
  17.  عقل وبرد باری : برد باری پرده ای است پوشاننده  پس کم بود های اخلاقی خود را با برد باری بپوشانید هوای نفس را با شمشیر عقل بکش على علیه السّلام فرموده: عقل شمشیر برّانى است از آن استفاده کنید و با هواى نفس خود بجنگید. حکمت قال علىّ علیه السّلام: و العقل‏ حسام قاطع‏، و قاتل هواک بعقلک.
  18. عقل وعیب جویی : عیب جویی از حود بکن خود سازی کن  تا  در دیگران  اثر داشته باشد  وبتوانی دیگران را هدایت کنی . جلوه‏هاى‏حکمت  صفحه‏ى 436       من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره.  
  19. هر که در عیب خود نگرد عیب جویى دیگران از نظرش برود. 1. سرچشمه همه گناهان و زشتی ها: (عیب جوئی، غیبت، تهمت، تحقیر، قتل، غارت، نزاع‏های خانوادگی و قبیله‏ای و کشوری و بین المللی سوء ظن به خدا أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ نساء/ 54.)
  20. 2. استفاده از عیب جویی دشمن‏: از عیب جویی دشمن استفاده کنید، عیب را برطرف کنید و به جای اینکه از کار او ناراحت شوید، به کار خود بپردازید،
  21. عیب‏جویی دشمن راه و رمز موفقیت است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/ 1) فرق «همزه» و «لمزه» چیست؟ «همز» عیب‏ جویى‏ کم رنگ است «لمز» عیب‏ جویى‏ سخت است اگر پشت سر کسى متلک گفتى و غیبتش را کردى «همز» است چون پشت سر آسان است که آدم فحش بدهد توى رو سخت‏ «وَیْلٌ» واى‏ «وَیْلٌ لِکُلِّ» واى به هرکس که چه نیش بزند پشت سر و چه نیش بزند رو به‏ رو. نیش خیلى مهم است مسخره خیلى مهم است‏
  22. دین مردم دست روحانیت است : واجب است که عالم دینى به همه آنچه بدان اشاره کردیم، به صورتى فراگیر و هشیارانه، آگاهى داشته باشد.این علم فراگیر جامع، همان است که فقیه صاحب فتوى نیز باید آن را دارا باشد، و همان است که اگر بدون آن فتوى دهد، آنچه از دین‏ مردم‏ تباه مى‏کند بیش از آن چیزى است که اصلاح مى‏کند.پس فقیهى که شایسته است اجتماع از او تقلید کند، و زمام امور خود را در همه امور و مسائل به دست او بسپارد، لازم است که عالم و دانشمند نیز باشد، یعنى نماینده همه تعلیمات اسلامى در عبادت، و معامله، و سیاست، و فرهنگ، و جامعه، و اخلاق، و دفاع، و حکومت، و اقتصاد، و مدیریت، و آنچه به این امور پیوسته است. الامام الباقر «علیه السلام»: إنّ الفقیه، الزاهد فی الدنیا، الراغب فی الآخرة، المتمسّک بسنّة النبی «صلی الله علیه وآله »
  23. در قضیه بوسف وزلیخا آن چیزی حضرت یوسف را پیروز کرد عقل یوسف بود.. نقل مى‏کند، وقتى که امانتدارى و کفایت و عقل‏ یوسف‏ بر پادشاه ثابت شد و عذر او را در باره زندانى شدن متوجّه گشت، فرمان داد (او را به نزد من بیاورید تا او را خاصّ خود گردانم‏.. و قال فی العرائس‏ فلما تبین للملک عذر یوسف و عرف أمانته و کفایته و عقله قال‏ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی‏ ... فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ‏ قال أجب الملک الآن فخرج یوسف و دعا لأهل السجن بدعاء یعرف إلى الیوم و ذلک‏
  24. عقل حجر بن عدی : یک سطر راجع به حجر بن عدى، به حجر بن عدی گفتد تبری پیدا کن نسبت علی بن ابیطالب ، حجربن عدی گفت «قال» گفت‏ «اقطعوا رأسى» گردنم را قطع کنید «فولله لا أتبرا من على بن ابى طالب» والله قسم، دست از امام على بر نمى‏دارم
  25. حالا حکم قتل سلمان رشدی  : این کار راجع به حضرت امام (ره) هم بود امام دستور داد سلمان رشدى را اعدام کنید هر کس او را دید او را بکشد یک نامردى مثل سلمان رشدى به ولى تو جسارت کرده یک مرد خدایى مثل حضرت امام فتواى قتل او را داده‏
  26. رهنمودهاى علم و عقل : اسلام به عقل و علم اهمیت بسیار مى‏دهد تا جایى که عقل را پیامبر درونى مى‏داند و کیفر و پاداش انسان‏ها را براساس مقدار عقل آنان قرارداده است.
  27. قرآن همگان را به تعقل و اندیشیدن فرا مى‏خواند و در بسیارى از آیات تنها اهل فکر و عقل را مخاطب قرارداده است.
  28. اسلام در معرفى عقل بهترین تعبیرها را بکار برده و مى‏فرماید: عقل، وسیله بندگى خداست.
  29. در سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام به آن اندازه که از عقل و فکر تجلیل شده شاید از کمتر موضوعى قدردانى شده باشد.
  30. زمانى در خدمت امام صادق علیه السلام از شخصى سخن به میان مى‏آید که بسیار عبادت مى‏کند، حضرت مى‏پرسد: «کیف عقله» «1» او چگونه مى‏اندیشد و عقلش تا چه اندازه است؟
  31. لشکر عقل و جهل‏ : براى شناخت بیشتر گناهان، حدیث معروفى که در آن، لشکر عقل و جهل شمرده شده راهنماى بسیار خوبى است که مارا در این راستا کمک خواهد کرد.
  32. جمعى در محضر امام صادق علیه السلام بودند، سخن از عقل و جهل به میان آمد. امام صادق علیه السلام فرمود: عقل و لشکرش و همچنین جهل و لشکرش را بشناسید تا هدایت گردید.
  33. نشانه عقل وقلب سالم:قال الصادق (علیه السلام): إن کنت عاقلا فقدم العزیمة الصحیحة و النیة الصادقة مصباح‏الشریعة، ص 11.
  34. 1. عقل محتاج ادب است‏ : قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) کل شی‏ء یحتاج إلی العقل و العقل یحتاج إلی الادب‏ غررالحکم، ص 248.
  35. 1- قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) نعم قرین العقل الادب‏ غررالحکم، ص 248. عاقل و عالم زمانی محبوب می‏شوند که ادب داشته باشند.
  36. 2- بدرستى که بصاحبان عقلهاست از حاجت بسوى ادب چنانکه تشنه مى‏شود کشت بسوى باران یعنى چنانکه کشت و زرع محتاج بباران است و بى آن پژمرده و خشک مى‏شود صاحبان عقلها نیز چنان محتاج بآموختن آداب و کاربردن آنهایند و بى آن پژمرده و فاسد گردند و مراد آدابى است که در شرایع مقدّسه در هر باب مقرّر شده و ممکن است که شامل آداب نیکو که میانه مردم شایع باشد نیز باشد. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) إن بذوی العقول من الحاجة إلی الادب کما یظمأ الزرع إلی المطر غررالحکم، ص 52.
  37.  ادب محبوبیت می‏آورد و این ادب رسول الله (صلی الله علیه وآله ) بود که مردم را جمع کرد.اگر ادب نباشد علم هم فایده‏ای ندارد. ارزش عالم به ادب او است و الا کمر علی را می‏شکند.
  38. رابطة العقل و العلم‏437 عقل و خرد مرکب علم و دانش است یعنى بى آن نمى‏باشد چنانکه مرکب بى راکب نباشد پس هر که را عقل و فطنت باشد کم است که علم و دانش تحصیل نکند.الْعَقْلُ مَرْکَبُ الْعِلْمِ‏ (205/ 1).
  39. عقل و خرد اصل و بیخ علم و دانش است و خواننده بفهم و دریافت، زیرا که کسى را که عقل و شعور باشد کم است که بفکر تحصیل علم و دانش و فهم و دریافت نیفتد و مشغول آن نشود.439 الْعَقْلُ أَصْلُ الْعِلْمِ وَ دَاعِیَةُ الْفَهْمِ‏ (91/ 2).
  40. بعقلها رسیده مى‏شود باوج علمها یعنى بعقلها که حق تعالى ببندگان عطا کرده‏ مى‏توان بمراتب عالیه علوم و معارف رسید پس آدمى نباید که بکاهلى و تقصیر خود را از آن درجات محروم سازد و در بعضى نسخه‏ها «الامور» بدل «العلوم» است موافق فقره بعد، و بنا بر این مراد این است که: بعقلها رسیده مى‏شود باوج امرها یعنى کارها یا چیزها یعنى بکارهاى بلند یا مرتبه‏هاى بلند مى‏توان رسید، پس آدمى نباید که بکاهلى و تقصیر آن را عبث و بى فایده کند و خود را از ثمره آن محروم سازد.440 إِنَّکَ مَوْزُونٌ بِعَقْلِکَ فَزَکِّهِ بِالْعِلْمِ‏ (57/ 3).
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

مطلب 608 استاد سالک –  بسم الله الرحمن الرحیم .. عوامل رشد بصیرت  در قرآن ونهج البلاغه جلسه  5-                                        

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                                     

      1. عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل
  1. اندیشیدن خاصیتش موفقیت روابط اجتماعی است . کسی که بدون اندیشه و  بصیرت   به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود و او هر قدر بر سرعت مسیر خود می افزاید به همان نسبت از جاده اصلی دورتر می شود.
  2. عوامل رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12مورد آمده اول قکراست  دوم تعقل ؛ عقل..سوره مبارکه ملک  وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ (10)
  3. عده ای در برابر خردمندانى که دعوت به ایمان را اجابت کرده، مى‏گویند: «سَمِعنا»،
  4. و افرادى هستند که نسبت به این دعوت بى‏اعتنایى مى‏کنند و در قیامت با حسرت تمام مى‏گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  5. آرى، انسان‏هایى که هویّت انسانى خود را از دست داده‏اند، جایگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعقلونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» چنانکه خود آنان نیز اعتراف مى‏کنند که اگر دستورات الهى را شنیده بودند و تعقل مى‏کردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  6. گروهى در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمى‏دادند ویا در آن تعقل نمى‏کردند و این سبب دوزخى شدن آنان شده است. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ» اگر گوش شنوا داشتیم، یا تعقل مى‏کردیم، از دوزخیان نبودیم.
  7. در سوره ملک مى‏خوانیم: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ در این آیه تعقل در کنار شنیدن و در آیه مورد بحث، قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است.
  8. گاهى به بى‏توجّهى و کم فکرى خود عذر مى‏آورند: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ... اگر به نداى انبیا گوش مى‏دادیم یا تعقل مى‏کردیم بدبخت نمى‏شدیم.
  9. قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ «9» وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ «10» فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ «11»
  10. ب) اعتراف به عدم تعقل و استماع سخن حق. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏»
  11. مخالفان مىگفتند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» در آیه 26 سوره فصّلت مى‏خوانیم که به این قرآن گوش فرا ندهید ولى در آن روز خواهند گفت: اى کاش گوش مى‏دادیم! «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏»
  12. - ریشه تکذیب، عدم تعقل است. فَکَذَّبْنا ... لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ (تعالیم اسلام مطابق با عقل است، اگر تعقل مى‏کردیم مؤمن مى‏شدیم.)
  13. 5- عقل واقعى آن است که انسان حق را بشنود، بپذیرد و پیروى کند تا از قهر الهى خود را نجات دهد. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  14. درقلب جای دارد- البصیر قد سمع فتفکر ونظر فابصر درقلب جای دارد
  15. عامل بد بختی انسان 1- عدم توجه به پیامبر درون 2- عدم توجه به پیامبر برون
  16. بی توجهی اصحاب سعیر  1- گوش دارد ولیشنوایی ندارد 2- چشم دارد ولی بینایی ندارد 3- فهم دارد ولی اندیشه ندارد.
  17. خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏ آیه 7 بقره
  18. ابزار شناخت : هوى پرستى ابزار شناخت‏ را از کار مى‏اندازد، نه چشم حقیقت را مى‏بیند و نه گوش حقّ را مى‏شنود و نه دل درک صحیح دارد.
  19. کسى که راه استفاده از ابزار شناخت‏ را تعطیل کرده، تأثیرپذیرى ندارد. «سواء علیهم ...» (بر سیه دل چه سود خواندن وعظ، نرود میخ آهنین در سنگ.)
  20. ابزار شناخت‏ انسان، محدود به حسّ و عقل نیست، بلکه وحى نیز یکى از راه‏هاى شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانى مى‏شود. باید انبیا دست او را بگیرند و با سخن منطقى و سیره عملى خویش، او را به‏سوى سعادت واقعى رهنمون شوند.
  21. ارزش والای خرد وتعقل : 1- ارزش‏ چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمه‏ى تعقل‏ باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعقلونَ»
  22. 2- ارزشانسان به خردورزى اوست، اگر تعقل‏ نکند، بدترین جنبندگان مى‏شود.
  23. آیه‏ى 22، «شَرَّ الدَّوَابِّ» را کسانى دانست که نمى‏اندیشند، این آیه آنان را کسانى مى‏داند که ایمان نمى‏آورند وکفر مى‏ورزند. پس ریشه‏ى کفر، عدم تعقل‏ صحیح است. قرآن، ارزش‏ انسان را در گرو عقل و ایمان مى‏داند که اگر تعقل نکند، یا کفر ورزد، از مدار انسانیّت خارج مى‏شود. انسان واقعى، کسى است که عاقل و مؤمن باشد.
  24. اسلام اساس خدا شناسی را به عقل داده است : 13- عبادت باید بر اساس‏ تعقل و تشکّر باشد. «أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ» خدا یافتنى است، نه بافتنى، «أَبْغِیکُمْ» و پرستش غیر خدا، با عقل‏ و روحیّه‏ى‏ سپاسگزارى ناسازگار است.
  25. ایمان بر اساسفکر و عقل‏ است و بر روى موج حرکت نمى‏کند. ایمانش خالص است به هر کس و ناکسى بله قربان نمى‏گوید، اعمالش صالح است  کمبودی ندارد،
  26. فکر در آفرینش زمین و ستاره‏ها و آسمانها آیاتى است‏ «لأُوْلِى الْأَلْبَابِ». «الَّذِینَ»، «یَتفکرونَ» (آل‏عمران/ 191) «أُوْلِى الْأَلْبَابِ» کسانى هستند که در عالم هستى فکر مى‏کنند. بعد که فکر کردند، بر اساس این فکر مى‏گویند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» (آل‏عمران/ 191)
  27. گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس‏ رهنمود عقل‏ و فطرت مخالفند، مى‏گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب‏هاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت واهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است. «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم‏ والّذین اوتوا العلم درجات» ، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»
  28. روی  سخن خداوند روی اولی الالباب است. 3- عقل‏ و ایمان سبب تقواست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا» 4- عقل و ایمان از یکدیگر جدا نیست. «أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»5- براى تشویق مردم به انجام تکلیف الهى، از کمالات آن‏ها نام ببرید. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»
  29. روی سخن خداوند اولی الابصاره است . 4- عقل‏، گوش و چشم از ابزار شناخت است. یَعقلونَ ... آذانٌ ... ابصار.. کلمه‏ «بصائر» جمع‏ «بَصَر» به معناى چشم.. جمع‏ آن «بَصیرت» به معناى بینش و آگاهى و کلمه‏ى‏ «أبصار» است.
  30. تعریف عقل درک کردن وفهمیدن است : ، عقل‏ یعنى‏ نگرش داشت و مهارش کرد، نگذاشت توى دام بیفتد، این معناى عقل است. مى‏گویند فلانى عاقل است یعنى مهار دارد، عقل ندارد یعنى افسار گسیخته است. یعنى ماشین بى ترمز است یعنى کنترل ندارد، در مورد عقل خیلى حرف داریم، اول جایگاه عقل، بعد راه شناسایى عقل، سیما وصفات عاقل. کلمه عقل‏، یعنى‏ مهار، و یکى از راه‏هاى عاقل شدن فکر کردن است، انسان فکر کند، حدیث داریم از امام کاظم شب به شب که مى‏خوابید که امروز جوانى‏ام را چه کردم؟ چطور شما حساب پولت را مى‏کنى چرا حساب خودت را نمى‏کنى؟
  31. عاقل است. عقل‏ یعنى‏ قدرتى که آدم را از لغزش حفظ مى‏کند. عقیله مثل بصیره‏ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ» (قیامت/ 14) یعنى خیلى بصیر است به قول ما طلبه‏ها (ه) آن براى مبالغه است‏
  32. عقل یعنی مهار : اطاعت به معناى این نیست که: کر شو و کور شو. گاهى وقتها مى‏گویند: به ما گفته‏اند خط قرمز. بله ما خط قرمز داریم. گفته‏اند: اینجا نباید حرکت کنى. کلمه عقل‏ یعنى‏ خط قرمز کلمه عقل‏ یعنى‏ مهار، مى‏گوید شتر را عِقال کن، یعنى‏افسارش را به خط قرمز میخکوب کن، یعنى در زمین فلانى حق ندارى بروى. در این چراگاه بچر و خارج نشو. اگر بگوییم خط قرمز نمى‏خواهیم یعنى مهار عقل نمى‏خواهیم، آن هم براى انسانى که غرق نفسانیات است.
  33. امیر المؤمنین (علیه السلام) عقل را به دو قسمت تقسیم کرده‏اند: عقل ذاتى و فطرى، و عقل اکتسابى و تجربى. عقل ذاتى و فطرتى همان منبع درکى است که خداوند رحمان در بنى آدم قرار داده است براى این که از حیوانات و از جماد و نبات متمایز باشد. دیگرى، عقل اکتسابى و تجربى است. انسان در اثر رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افکار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربى و اکتسابى پیدا مى‏کند.
  34. مقوى عقل ، آنچه که عقل را تقویت میکند. حضرت در جمله‏اى مى‏فرماید: التّودّد نصف العقل. معاشرت با مردم و تبادل افکار و مباحثه، نصف عقل است.
  35. از امیر المؤمنین (علیه السلام ) پرسیده شد، عاقل را براى ما تعریف کنید (آن حضرت یک تعریف فلسفى و جامع و مانع فرمود که از این بهتر نمى‏شود.) فرمود: عاقل کسى است که هر چیزى را، هر امرى را، در موضع مناسب خودش مى‏گذارد. در موضع مناسب خودش از لحاظ طبیعت و خلقت، از لحاظ شرع، از لحاظ عقل که نا مناسب بودن مشروبات الکلى براى انسان یک نمونه است و میلیونها مثال دیگر مى‏توانید پیدا کنید که این کلمه جامع امیر المؤمنین همه آنها را شامل مى‏شود. عاقل موقع شناس است، موضع شناس است، اهمیت‏ها و اولویت‏ها را مى‏شناسد.
  36. پیغمبران آمدند تا پرده‏هاى حرص و کبر و شهوتى را که روى عقل انسانها کشیده شده است بدرند. پیغمبران آمدند تا حجاب هواى نفس را که روى عقل مردم است کنار بزنند و عقل فطرى آنها را مصفا، نورانى و پاک سازند، تا حقایق را آن چنان که هست به آنها نشان دهند تا آنها ببینند و قضاوت کنند. معناى شکوفائى عقل این است. براى این که بحث ما در این مدت محدود حدود روشنى داشته باشد آن را به پنج قسمت تقسیم کرده‏ایم: اول: تعریف عقل در نهج البلاغه دوم: نشانه‏هاى عاقل و جاهل در نهج البلاغه سوم: امورى که موجب تقویت عقل مى‏شود.
  37. در مورد عقل ، باز ما معانى مختلفى مى‏بینیم که در استعمالات منظور مى‏شود. نخست از عقل ، مبدأ ادراک و حیات فکرى انسان منظور مى‏شود. گفته مى‏شود عقل یعنى آن مبدایى که ادراک انسان، تفکر انسان از آن مى‏جوشد. گاه به معناى اثر این مبدأ، به معناى مصدرى، آن تفکر و تعقل و ادراکى را که خاصیت این مبدأ انسانى و مبدأ شعور او است عقل مى‏نامند. گاه نیز مسئله عقل به معناى پیامدهاى تفکر است، آن حالت‏هایى که براى انسان بر اساس تفکر و بر اساس تعقل پیش مى‏آید.
  38. واژههاىنهجالبلاغه  درموضوع عقل : خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکى عقل و دیگرى انبیاء. عقل ، حفظ و نگهدارى تجربه‏هاست. از بین رفتن عقل و درک ..با آرامى حرکت کنید، با فکر و عقل اقدام نمائید ..تاریکى شدید، آنکه عقل و فهم ندارد، بچهار پا هم بهیمه گویند .. غائب، عقل عازب: عقل اکتسابى.. بفهم، عقل خود را بکار انداز..بخواب رفتن عقل ، تعطیل شدن عقل ..دیوانه و کم عقل شده است ..هوی نفس بر باید عقل ساده او را .. عقل با باطن ماکاردارد..تعریف عقل از منظر بزرگان ..فکر یعنی اندیشه ..عقل نیروی قوی است که راه را از چاه می توان تشخیص داد...عفل حق را می پزیرد برای استفاده کردن عقل نیرویی است که به وسیله آن حقیقت اشیاء را درک میکند ..عقل سالم نیرویی است که به وسیله آن جلوی انحرافات انسانی گرفته می شود
  39. حضرت آیت الله مشکینى ره ..سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

                                       

عوامل رشد  بصیرت 4

           بسم الله الرحمن الرحیم

          اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم   

عوامل رشد بصیرت در قرآن ونهج البلاغه استاد سالک جلسه 4   تفکر

  1. تفکر مثل آینه -عوامل رشد  بصیرت   در کلام امیر المومنین درنهج البلاغه  12 مورد وجود دارد. تفکر روایت شده تفکر مانند آیینه است که گناهان و حسنات تو را بخوبى نشان مى‏دهد. وَ أَرْوِی‏ التفکر مِرْآتُکَ تُرِیکَ سَیِّئَاتِکَ وَ حَسَنَاتِک‏ :
  2. پرهیز از دنیاى حرام : مردم سه دسته‏اند، دانشمند الهى، و آموزنده‏اى بر راه رستگارى، و پشّه‏هاى دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى‏روند، و با وزش هر بادى حرکت مى‏کنند، نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. .النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیق‏..
  3. لا عبادة کالتفکیر6، 348...لا رشد کالفکر6، 350....لا بصیرة لمن لا فکر له‏..6، 401 کسی که اندیشه ندارد  بصیرت   ندارد. لا بصیرت   عن لا فکر له
  4. اندیشه بصیرت : درنهج البلاغه عبرت آموزی را به ارمقان می آورد . هدیه می آورد. تفکرکَ یُفِیدُکَ الِاسْتِبْصَارَ وَ یَکْسِبُکَ الاعتبار  (316/ 3).
  5. یک ساعت فکر کن ،کلید در بهای حکمت است فکر : آگاهی های حکیم محکم هستند. بکم الفکر فانه حیات القلب البصر .مفاتیح ابواب الحکم :
  6. امام کاظم : التفقه فی الدین العرفان الفقه البصر و تمام العبادت  این روایت را پیدا نکردم
  7. خوشا از براى کسى که مشغول سازد دل خود را بفکر، و زبان خود را بذکر، یعنى فکر در حقایق و معارف و اصلاح حال خود و ذکر حق تعالى. 548 طُوبَى لِمَنْ شَغَلَ قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ لِسَانَهُ بِالذِّکْرِ (239/ 4).
  8. فکر کردن ساعتى کوتاه بهترست از عبادتى دراز، مراد فکرى است که در مسئله از علوم دینیه شود و «بهتر بودن آن از عبادت» باعتبار مزیّت علم است بر عمل چنانکه أخبار متواتر است بآن. 549 فِکْرُ سَاعَةٍ قَصِیرَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَا دَةٍ طَوِیلَةٍ (414/ 4).
  9. زیادتى فکر و فهمیدن سودمندترست از زیادتى تکرار کردن و خواندن، یعنى فکر زیاد کردن در مباحثه علمیه تا این که خوب بفهمد آنها را بهترست از این که سرسرى یاد گیرد آنها را و تکرار کند و بخواند.550 فَضْلُ فِکْرٍ وَ تَفَهُّمٍ أَنْجَعُ مِنْ فَضْلِ تَکْرَارٍ وَ دِرَاسَةٍ (423/ 4).
  10. هر که تأمّل کند عبرت گیرد، یعنى هر که تأمّل کند در موجودات پى برد از آنها بوجود مبدأ آنها و علم و قدرت او بلکه بأکثر أحوال مبدأ و معاد، یا این که هر که تأمّل کند در سوانح دنیا و وقایع آن پى برد ببى اعتبارى دنیا و این که سعى و اهتمام در آن نباید داشت.مَنْ تَأَمَّلَ اعتبر (138/ 5).
  11. هر که بیدار دارد چشم فکرت خود ..... برسد بنهایت همّت خود، مراد به «بیدار داشتن چشم فکرت خود» بیدار داشتن چشم خودست در شبها از براى فکر و تأمّل در مسائل و غیر آنها از آنچه اصلاح حال او کند، یا این که کنایه است از کار فرمودن فکر و بیکار نگذاشتن آن، چه هرگاه بکار رود بمنزله شخصى است که بیدار باشد، و هرگاه بکار نرود گوئیا که شخصیست که در خوابست و مراد به «همّت او» عزم و قصد اوست، یعنى برسد بنهایت آنچه عزم و قصد آن دارد.552 مَنْ أَسْهَرَ عَیْنَ فکرتهِ بَلَغَ کُنْهَ هِمَّتِهِ (368/ 5).
  12. بکار مفرمائید رأى و اندیشه را در آنچه در نمى‏یابد آنرا چشم، و داخل نمى‏شود در آن فکرتها، مراد منع از کار فرمودن رأى و اندیشه  خودست در معارف الهیّه و اعتماد بر آن بلکه باید رجوع در آنها بأخبار انبیاء و اوصیاء علیهم السلام، و مراد فکر و اندیشه ‏ایست که دلیل و برهان عقلى قایم نشود بر آن بلکه بناى آن بر ظنّ و تخمین و قیاس باشد. لَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ فِیهِ الْفِکَرُ (308/ 6).
  13. خالى مگذار نفس خود را از فکرى که زیاد کند ترا حکمتى، و از عبرتى که عطا کند ترا عصمتى. «فکرت» اسمیست بمعنى تفکر و تأمّل، و «حکمت» چنانکه مکرّر مذکور شد علم راست درست را گویند، یا هر گاه با عملى درست نیز باشد، و «عبرت» بمعنى پى بردن از چیزیست بچیز دیگر و استنباط آن از آن، و «عصمت» بمعنى نگهداریست یعنى عبرتى که باعث نگهدارى تو شود از بلائى یا بدیى در اخلاق یا اعمال‏554 لَا تُخْلِ نَفْسَکَ مِنْ فِکْرَةٍ تُزِیدُکَ حِکْمَةً وَ عِبْرَةٍ تُفِیدُکَ عِصْمَةً (295/ 6).
  14. بدرستى که اندیشه  تو گنجایش ندارد از براى هر چیز پس فارغ گردان آن را از براى آنچه مهمّ باشد یعنى آدمى نمى‏تواند که بهمه مطالب پرداخت و سعى در همه کرد پس باید که قصد و اندیشه  خود را فارغ سازد از براى آنچه مهمّ باشد از امور دنیا و آخرت و مشغول نسازد بکارهاى دیگر که باعث محرومى او شود از آن مهمّات حتّى این که کسى که طلب علوم کند نیز ممکن نیست او را تحصیل همه آنها پس باید که مشغول نسازد خود را مگر به آن چه مهمّ باشد از آنها.555 إِنَّ رَأْیَکَ لَا یَتَّسِعُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمِّ (606/ 2).
  15. هر که ضایع کند رأى را در گل فرو رود، مراد ترغیب در سعى در درست کردن رأى و تدبیرست در کارها، و این که هر که چنین نکند و رأى او ضایع باشد نمى‏شود که در زیان و خسران نیفتد و فرو نرود..556 مَنْ أَضَاعَ الرَّأْیَ ارْتَبَکَ (187/ 5).
  16. هر که کار فرماید رأى و تدبیر را در کارها غنیمت برد. مَنْ أَعْمَلَ الرَّأْیَ غَنِمَ (188/ 5).
  17. فکر تو در معصیت میراند ترا بر افتادن در آن، مراد ازین دو فقره مبارکه اینست که اندیشه  هر چیز و فکر در آن بسیارست که سبب میل بآن مى‏شود پس باید که همواره اندیشه  طاعت کرد و فکر در آن تا باعث عمل بآن شود و اجتناب نمود از اندیشه  معصیت و فکر در آن که مبادا سبب وقوع در آن گردد.558 فکرکَ [ذِکْرُکَ‏] فِی الْمَعْصِیَةِ یَحْدُوکَ عَلَى الْوُقُوعِ فِیهَا (424/ 4).
  18. بفکر بصلاح مى‏آید رویّت، پوشیده نیست که «رویّت» چنانکه از کتب لغت ظاهر مى‏شود بمعنى فکر است و ظاهر این است که در اینجا مجازا بمعنى رأى و اندیشه  باشد یعنى هر رأى و اندیشه  که از روى فکر باشد صالح و محلّ اعتماد تواند بود، و هر رأى و اندیشه  که از روى فکر نباشد فاسد باشد و بر آن اعتماد نتوان کرد. بالفکر تصلح الرویة559 بِالْفکر تَصْلُحُ الرَّوِیَّةُ (206/ 3).
  19. بفکر گشوده مى‏شود تاریکیهاى کارها.560 بِالْفِکْرِ تَنْجَلِی غَیَاهِبُ الْأُمُورِ (234/ 3).
  20. درستى راى بجولان دادن فکرهاست، یعنى راى و اندیشه  درست در کارها باین حاصل شود که مشورت با عقلا بشود و فکرها در آن جولان داده شود تا از میان آنها راى درست ظاهر گردد.561 صَوَابُ الرَّأْیِ بِإِجَالَةِ الْأَفْکَارِ (201/ 4).
  21. فراگیر فکر را پس بدرستى که آن راه یافتن است از گمراهى، و بصلاح آورنده عملهاست. «راه یافتن است از گمراهى» یعنى سبب یافتن راه راست و بیرون آمدن از گمراهى مى‏شود.562 عَلَیْکَ بِالْفکر فَإِنَّهُ رُشْدٌ مِنَ الضَّلَالِ وَ مُصْلِحُ الْأَعْمَالِ (294/ 4).
  22. فکر مرد یا آدمى آئینه‏ایست که مى‏نماید او را نیکوئى عمل او را از زشتى آن، یعنى مى‏نماید باو نیکوئى و زشتى عمل او را، و جدا و ممتاز مى‏سازد از براى او هر یک از آنها را از دیگرى، تا بداند که چه کار خوب است و چه کار زشت، و مرتکب‏[1] آنها گردد و اجتناب از اینها نماید.563 فکر الْمَرْءِ مِرْآةٌ تُرِیهِ حُسْنَ عَمَلِهِ مِنْ قُبْحِهِ (415/ 4).
  23. هر که بکارد برد فکر خود را درست باشد جواب او، یعنى جوابى که بگوید از سؤالى که از او کنند.مَنْ ضَعُفَتْ فکرتهُ قَوِیَتْ غِرَّتُهُ (280/ 5).
  24. هرگاه روان کنى امرى را پس روان کن آنرا بعد از فکر و نظر و رجوع کردن بمشورت، و پس مینداز کار روزى را بسوى فردا، و روان کن از براى هر روزى کار آن روز را. مراد این است که هرگاه خواهى که روان کنى کارى را یعنى بکنى آن را پس مکن آن را مگر بعد از فکر و تأمل در آن و رجوع‏کردن بمشورت یعنى مشورت کردن با عقلا، و پس مینداز یعنى اهمال و کاهلى در کارهاى ضرورى مکن و هر کارى را از کارهاى اخروى یا دنیوى که در وقتى باید کرد پس تأخیر مکن و مینداز بوقت دیگر بلکه در هر وقت بکن کارى را که در آن وقت باید کرد. 566 إِذَا أَمْضَیْتَ أَمْراً فَأَمْضِهِ بَعْدَ الرَّوِیَّةِ وَ مُرَاجَعَةِ الْمَشُورَةِ وَ لَا تُؤَخِّرْ عَمَلَ یَوْمٍ إِلَى غَدٍ وَ امْضِ لِکُلِّ یَوْمٍ عَمَلَهُ (159/ 3).
  25.  بمکرّرشدن فکر بریده شود شکّ یعنى باید در مسائل و غیر آنها از مطالب مکرّر فکر کرد تا راه شک بریده شود.حسن تکرر الفکر و طوله‏567 بِتَکَرُّرِ الْفکر یَنْجَابُ الشَّکُّ (220/ 3).
  26. درازى فکر ستوده مى‏گرداند عاقبتها را، و باز یافت میکند فساد کارها را. مراد به «درازى فکر» فکر بسیار کردن است و این که هیچ کارى بىفکر نشود. و «بازیافت میکند فساد کارها را» یعنى بآن تدارک و اصلاح فساد کارهائى که شده باشد نیز مى‏توان کرد مانند تدارک گناهان بتوبه و پشیمانى. بِتَکْرَارِ الْفکر تَسْلَمُ الْعَوَاقِبُ (239/ 3). طُولُ الْفکر یَحْمَدُ الْعَوَاقِبَ وَ یَسْتَدْرِکُ فَسَادَ الْأُمُورِ (252/ 4).
  27. و ممکن است که «یعدّل» بتشدید دال خوانده شود و ترجمه این باشد که تعدیل میکند راى اندیشه  کننده را، و مراد این باشد که: هر گاه کسى در مطلبى فکر درازى کرده باشد و بعد از آن مشورت کند با عقلا، درازى فکر او حکم میکند باین که راى کدام یک از ایشان عدل و صواب است و از آن مى‏توان یافت که راى درست راى کدام یک است.570 طُولُ التَّفْکِیرِ یَعْدِلُ رَأْیَ الْمُشِیرِ (259/ 4).
  28. هر که دراز کشد فکر او نیکو شود بینائى او.571 مَنْ طَالَ فکرهُ حَسُنَ نَظَرُهُ (155/ 5).
  29. هر که بسیار باشد فکرت او یعنى تفکر و تدبّر او، نیکو باشد عاقبت او.572 مَنْ کَثُرَتْ فکرتهُ حَسُنَتْ عَاقِبَتُهُ (214/ 5).
  30. هر که بسیار کند فکر را در آنچه آموخته محکم کند علم آنرا و بفهمد آنچه را نبود که بفهمد، این نیز مضمون فقره سابقست. مَنْ أَکْثَرَ الْفکر فِیمَا تَعَلَّمَ [یَعْلَمُ‏] أَتْقَنَ عِلْمَهُ وَ فَهِمَ مَا لَمْ یَکُنْ یَفْهَمُ (397/ 5).
  31. فکر کن تا بینا گردى574 مَنْ طَالَتْ فکرتهُ حَسُنَتْ بَصِیرَتُهُ‏
  32. فکر کردن تو مى‏بخشد بتو بینائى را، و کسب مى‏فرماید ترا عبرت گرفتن.الفکر رأس الاستبصار575 أَفکر تَسْتَبْصِرْ. (171/ 2).
  33. بدیده ورى و نظر از روى بینائى حاصل مى‏شود عبرت گرفتن. مراد بعبرت و اعتبار پند است و اصل آنها مشتق از عبور است بمعنى گذشتن و پند را که عبرت و اعتبار گویند باعتبار این است که در حقیقت استدلال کردن بامرى است بر امرى پس گذشتن از چیزى است بسوى چیز دیگر.577 بِالاسْتِبْصَارِ یَحْصُلُ الاعتبار  (239/ 3).
  34. سر بینائى فکرت و تأمّل است، چه ظاهرست که بینائى در هر باب بتفکر و تأمّل در آن حاصل شود.578 رَأْسُ الِاسْتِبْصَارِ الْفکرةُ (48/ 4).
  35. هر که استقبال کند کارها را بینا گردد، مراد به «استقبال آنها» آنست که پیش از کردن آنها تأمّل و تدبّر کند در عواقب آنها.579 مَنِ اسْتَقْبَلَ الْأُمُورَ أَبْصَرَ (166/ 5).
  36. نیست بصیرتى از براى کسى که نباشد فکرى از براى او.580 لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَهُ (401/ 6).
  37.  فکر و تأمّل کردن در کارها سبب یافتن راه حق است، و غفلت و تأمّل نکردن موجب نیافتن حق.
  38. الفکر رشد، الغفلة فقد. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم
  39. ژرف نگری وغواص در دین خدا. اخذ امر علی العلماء ان لا یقادر و اعلی1- تفکر مسولیت می آورد 2- تفکر برنامه وتنظیم کننده است . برنامه ریزی ثمره تفکر واندیشه است.3- تفکر پیگیر اجرا ی برنامه ای است .4- تفکر اندیشیدن وشکوفایی می آورد واستعداد های درون انسان را نمایان می کند5- تفکر اندیشه انسان ردر برابر ومحضر خداوند قرار می گیرد. یصر وذکری6- سستی در این مسءولیت مواخذه دارد.7- اندیشیدن خاصیتش موفقیت روابط اجتماعی است . کسی که بدون اندیشه و  بصیرت  به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود و او هر قدر بر سرعت مسیر خود می افزاید به همان نسبت از جاده اصلی دورتر می شود.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۸
آبان

 

 

عوامل رشد بصیرت استاد سالک 3

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. عوامل رشد بصیرت در کلام امیر المومنین 12 مورد وجود دارد
  2. فکر، یعنى‏ یک چیزى که جاذبه داشته باشد و انسان را به سوى خودش بکشاند و بتواند براى انسان هدفهاى عالى و متعالى غیر از هدفهاى مادى مشخص کند.
  3. .پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله )فرمودند : الفکر حیاه القلب والبصر.... ازرسیدن به حیات بخش قلب است مانند کسی که چراغی به دست گرفته ..
  4. در فکر سعادت خود بودن و اندیشه کردن، متوقف است به فراغت قلب‏. و فراغت قلب، بزرگترین اساسش زهد است. و حقیقت و تمامیت زهد و ترک دنیا، با پرهیزگارى و تقوى حاصل مى‏شود.
  5. خصوصیات نیت تابع خصوصیات و دقایق معارف است، و معارف الهى هر چه در قلب‏ متجلى گردد، در چگونگى و خصوصیات فکر و نیت آدمى تأثیر خواهد بخشید، یعنى نیت محکمتر و مستدلتر و دقیقتر و عمیقتر گشته، و جهات ضعف و سستى آن کمتر خواهد بود.
  6. - تزکیه فکر: یعنى افکار و عقایدى را که با نورانیت قلب‏ شهود نکرده است، مى‏باید به میزان فرموده‏هاى خداوند متعال و رسول اکرم (صل الله علیه وآله ) مطابقه کرد.
  7. به یارى فکر و تعقل و تدبر، اشارات و نتائجى بگیرند. و چون محیط بینایى وسیعتر شده، و از جهان ما وراى ماده و از عالم برزخ نیز آگاهى یافت: خواهد توانست مفاهیم دقیق و معانى لطیف و رقیقتر از ماده را درک کرده، و از مطالب مربوط به این قسمت که در قرآن مجید است، استفاده کند. و در صورتى که بینایى به حد کامل رسیده و چشم قلب‏ شاهد حقائق اشیاء و مدک معارف الهى که از ما وراى برزخ است، گردید: معاینة این حقائق مشهود خواهد شد.
  8. فرمودند برای صاف شدن فکر به قرآن مراجعه شود : قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ غلیه السلام‏ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ فِیهِ مَصَابِیحُ النُّورِ وَ شِفَاءُ الصُّدُورِ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ‏ وَ لْیُلْحِمِ الصِّفَةَ فِکْرَهُ‏ فَإِنَّ التفکّر حَیَاةُ قَلْبِ‏ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ.
  9. فرازی از دعای آل یاسین : فِکْرِی‏ نُورَ النِّیَّاتِ وَ عَزْمِی نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِی نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِی نُورَ الصِّدْقِ وَ دِینِی نُورَ الْبَصَائِرِ مِنْ عِنْدِکَ وَ بَصَرِی‏ نُورَ الضِّیَاءِ وَ سَمْعِی نُورَ الْحِکْمَةِ وَ مَوَدَّتِی نُورَ الْمُوَالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَام.. و فکرم را به نور ثبات، و عزم و اراده‏ام را به نور علم، و نیرو و توانم را به نور عمل، و زبانم را به نور صدق و راستى و دین و عقیده‏ام را به نور بصائرى که نزد خودت مى‏باشد منوّر فرمایى، و دیدگانم را به نور ضیاء، و گوشم را به گرفتن حکمت، و مودّت و محبّتم را به نور دوستى و موالات محمّد و آل او
  10. در دعا قراةتِ قرآن آمده : اللَّهُمَّ إِنِّی نَشَرْتُ عَهْدَکَ وَ کِتَابَکَ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَظَرِی فِیهِ عِبَادَةً وَ قِرَاءَتِی تفکّراً وَ فِکْرِی اعْتِبَاراً وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَتَّعِظُ بِبَیَانِ مَوَاعِظِکَ فِیه‏.. از دعایى که هنگام به دست گرفتن قرآن و پیش از خواندن آن مى‏خواند: .. خدایا! پیمان نامه و کتابت را گشودم. خدایا! نگریستن مرا در آن عبادت قرار ده، و خواندنم را اندیشیدن، و اندیشیدنم را مایه عبرت؛ و چنان کن که از پندهاى تو در آن پند گیرم، و از گناهانت دورى جویم، و هنگام خواندن آن بر دل و گوشم مهر مزن، و بر چشمم پرده میفکن، و خواندنم را خواندنى بى‏تدبر قرار مده،
  11. خلاصه : رهایی ونجات یافتن انسان به تدبر وتالم وتفکراست اگر تفکر را از ایشان بگیرند هیچ است . و راه نجات‏ از حسرت آخرت هم ، فکر و تعقّل است. یا حَسْرَتَنا ... أَ فَلا تَعْقِلُون
  12. قصرت ألس البلغاء عن اداء مدحته، و کیفیّة صفته و شهدت مع ذلک بدایة العقول بربوبیّته، و جلال الوهیته، و اقرّت کثرة ما عداه باحدیّته و وحدانیّته، و اعترفت حاجتها الیه،.. لسان بلاغت از انجام مدح و چگونگى وصف او کوتاهى کرد و با وجود آن آغاز عقول را با ربوبیت او شاهد بودند. نسخه های مکتوب آن وجود دارد که در فصل ویژه ای از مقدمه درباره آن صحبت کردیم.
  13. فتفکّروا ایّها النّاس و تبصّروا و اعتبروا و اتّعظوا و تزودّوا للاخرة تسعدوا: الا اى مردم نیکو بیندیشید درست بنگرید پند گیرید و موعظت را بپذیرید براى آخرت توشه برگیرید تا نیکبخت گردید.
  14. حضرت علی علیه السلام : فتفکروا  و التبصروا و اعتبروا و اتعفوا وتزاودوا لیصره
  15. نامه 31- لا یتزایلون، و مسبّحون لا یسأمون. لا یغشاهم نوم العیون، و لا سهو العقول ، و لا فترة الأبدان، و لا غفلة النّسیان. و منهم أمناء على وحیه،... ناامید نمی شوند و مداحان خسته نمی شوند. نه خواب چشم ها بر آنها سایه افکنده و نه غفلت عقل ها و نه دوره تن ها و نه غفلت فراموشی. و برخی از آنها به وحی او وفادارند.
  16. من تفکر وبصر.. کسی که به اندیشد بینایی شود.
  17. توانایی تفکر را دشمنان بوسیله موبایل از ما گرفتند.. بیان مقام معظم رهبری : با این مجموعه‌ی خصوصیّات وقتی که نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در سلسله‌ی قدرت نرم نظام اسلامی، نماز جمعه یک حلقه‌ی بسیار مهم است، چون امروز آن چیزی که راه‌گشا است و تأثیرگذار است قدرت نرم است؛ قدرت سخت، تیر و تفنگ و مانند اینها، امروز در درجه‌ی بعد قرار گرفته. قدرت نرم، تأثیرگذاری بر دلها و ذهنها و روحیه‌ها، این مهم است. البتّه زنجیره‌ی قدرت نرم ما زنجیره‌ی طولانی و مفصّلی است؛ نماز جمعه یکی از مهم‌ترین حلقه‌های این زنجیره‌ی قدرت نرم محسوب میشود؛ وقتی این خصوصیّات را نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم.۱۴۰۱/۰۵/۰۵
  18. و عن الرضا علیه السّلام: لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، انما العبادة التفکر فی أمر اللَّه تعالى.
  19. «فانهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، و فکّروا کما أنت مفکّر» کان علیه السّلام یقول: التفکّر یدعو إلى البرّ و العمل به، و کان علیه السّلام یقول: نبّه بالتفکّر قلبک، و جاف عن اللیل جنبک، و اتّق اللّه ربک. امیر المؤمنین (ع) مى‏فرمود: با تفکّر دل خود را بیدار ساز، و پهلو از خواب تهى کن، و پرواى از خدا که پروردگار توست پیش گیر.
  20. «و أکثر أن تنظر إلى من فضّلت علیه فإنّ ذلک من أبواب الشّکر» یمکن أن یراد بإکثار النظر إلى المفضّل علیه التفکّر فی نعمة اللّه علیک بتفضیلک فتشکره تعالى على ذلک، و یمکن أن یراد به إکثار مساعدته لیکون شکرا لنعمته تعالى علیه.  
  21. - 1147 التّفکّر فى آلاء اللّه نعم العبادة. فکر کردن در نعمتهاى خدا خوب عبادتى است یعنى فکر کردن در آنها از براى تحصیل معارف إلهیّه و استدلال به آنها بر وجود حقّ تعالى و کمال علم و قدرت او و سائر آنچه از آنها استنباط توان نمود از احوال مبدأ و معاد، و ظاهرست که چنین تفکّر خوب عبادتى است زیرا که وسیله معرفت شود که بهترین عبادات است و باعث اداى شکر نعمت نیز گردد چه شکر فعلى است که منبى‏ء از تعظیم صاحب نعمت باشد خواه بزبان باشد و خواه بدل و خواه بأرکان، و ظاهرست که تفکّر مذکور باعث اعتقاد عظمت و بزرگوارى حقّ تعالى گردد پس شکر جنانى بعمل آید هر چند دو قسم دیگر آن از آن تخلّف تواند نمود. شرح‏غررالحکم (خوانسارى)صفحه‏ى 49  
  22. الحکمة (297) و قال علیه السّلام: مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ عن الصادق علیه السّلام: کان أکثر عبادة أبی ذر التفکّر و الاعتبار.
  23. «و رویّة الارتیاد» فی (الصحاح): الرّویّة: التفکّر فی الأمر جرت فی کلامهم غیر مهموز. تفکر برامور بدون نگرانی صورت پذیرد.
  24. «بفکرته» لأن الفکرة، توجب العبرة و العبرة توجب الفوز و السعادة، و فی (الخبر)، سئل الصادق علیه السّلام عمّا روى «ان تفکّر ساعة خیر من قیام لیلة» کیف قال: یمر بالخربة فیقول این ساکنوک أین بانوک، و عنه علیه السّلام أفضل العبادة ادمان التفکّر فی اللَّه و فی قدرته.
  25. تفکر در قرآن و روى فضل قرآن (الکافی) عن الصادق علیه السلام، قال: ان هذا القرآن فیه منار الهدى، و مصابیح الدجى، فلیجل جال بصره، و یفتح للضیاء نظره، فان التفکّر حیاة قلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور. هر کسى مى‏بایست مراقبت کند، بصیرت و دقّت نظر خویش را به کار گیرد، تا از هلاکت و گرفتارى نجات یابد، زیرا، تفکّر مایه حیات شخص بصیر است، همان طور که شخصى که چراغ دارد، در شب ظلمانى حرکت مى‏کند، و «نور» رهایى را آسان، و انتظار را اندک و راحت مى‏گرداند.
  26. «و لا علم کالتفکر» فی (الکافی) عن الصادق علیه السّلام: أفضل العبادة إدمان التفکّر فی اللَّه و فی قدرته. یکى از راویان از امام صادق علیه السّلام روایت مى‏کند که فرمود: بهترین عبادت آن است که آدمى همواره در تفکر باشد، و در مخلوقات خدا بیاندیشد و قدرت او را دریابد و از اسرار کائنات آگاه شود.
  27. و عن أمیر المؤمنین علیه السّلام: التفکّر یدعو إلى البر و العمل به، نبّه بالتفکّر قلبک و جاف عن الناس جنبک و اتّق اللَّه ربّک. 5- ربعى گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: على علیه السّلام فرمودند: تفکر آدمى را به نیکوکارى و عمل به آن دعوت مى‏کند.
  28. و فی الخبر: التفکر مرآتک تریک سیئاتک و حسناتک. روایت شده تفکر مانند آیینه است که گناهان و حسنات تو را بخوبى نشان مى‏دهد.
  29.  کان سکوت النبیّ صلى اللّه علیه و آله على أربع: على الحلم و الحذر و التقریر و التفکّر ، فأمّا تقریره ففی تسویة النظر و الاستماع من الناس، و أمّا تذکّره أو تفکّره ففی ما یبقى و یفنى، و جمع الحلم.
  30. فاتّقوا اللّه عباد اللّه تقیّة ذى لبّ شغل التفکّر قلبه، ص 77، س 16.
  31. یقرؤونه سرا للاعتبار بمواعظه و التفکّر فی دقائقه، و أصل الشعار: ما یلی البدن من الثیاب.
  32. «فاتّقوا اللّه تقّیّة ذى لبّ شغل التفکّر قلبه،» پس بترسید از خداى ترسیدن صاحب مغز عقل که مشغول کرده باشد تفکّر در مقدورات قلب او را.
  33. خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً-  الآیة-  «لیس إلّا النظر و التفکّر فى ذلک، لتعرف من أوجدک. فإنّه أحالک علیک فى قوله تعالى: وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ و فى قول رسوله-  علیه الصلاة و السلام- : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». أحالک علیک بالتفصیل، و أخفى عنک بالإجمال لتنظر و تستدلّ. فقال فى التفصیل: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ و هو آدم-  علیه السلام-  هنا
  34. ثم حث على استعمال العقل و التفکر و التأمل، فان السمع و البصر و الفؤاد انما ینتفع من استعملها. و أشار بذلک الى أن من خالفه من هؤلاء الفرق لا یستعملون العقول و لا یتبعون أثر نبى.
  35. (الحزم) هو التفکّر فی العواقب و ما یترتّب على العمل من النتائج،
  36. و التفکّر استعمال العلم الحاصل فی تحصیل ما یجهل، فهو أنفع من العلم و بعبارة اخرى التفکّر علم نامی یتولّد منه العلوم، فهو أشرف العلم.
  37. و التفکّر ، قال تعالى: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتفکّرونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران: 192)،
  38. فإنّهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، و فکّروا کما أنت مفکّر،
  39. بنفسه إن کان صادقا على ما یجنّ ضمیره، فإنّما البصیر من سمع و تفکّر، و نظر و أبصر، و انتفع بالعبر، و سلک جددا واضحا یتجنّب فیه الصّرعة فی الهوى، و یتنکّب طریق العمى، و لا یعین على فساد نفسه الغواة، بتعسّف فی حقّ، أو تحریف فی نطق، أو تغییر فی صدق، و لا قوّة إلّا باللّه.
  40. من سلک طریقه إلى اللَّه أحیا عقله و أمات نفسه 337...راس الاستبصار الفکره ..راس بصیرت اندیشه است .
  41. قال علی علیه السلام : من طالب فکر ترحصت بصیرته . ترجمه‏غرر(انصارى): هر که دور اندیش باشد خوش بینش است (و در اثر فکر بسیار دیده بصیرتش باز گردد).

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۶
آبان

عوامل رشد بصیرت استاد سالک 2

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد بصیرت در کلام امیر المومنین 12 مورد وجود دارد

  1. فکر، یعنى‏ یک چیزى که جاذبه داشته باشد و انسان را به سوى خودش بکشاند و بتواند براى انسان هدفهاى عالى و متعالى غیر از هدفهاى مادى مشخص کند
  2. فکر یعنى‏ مواد به اصطلاح امروز ایدئولوژى؛
  3. فکر یعنى‏ نظریه.. فکر یعنى‏ چه؟... هر آن کس ز دانش برد توشه‏اى..... جهانى است بنشسته در گوشه‏اى
  4. کانون دیگرى که در وجود انسان سرچشمه کارها است تفکر و اندیشه است. فکر سالم محصول و بازده سالم و پاک دارد و فکر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت.
  5. فکر عامل نیکی ها
  6. فکر در گناهان، عامل توبه‏
  7. فکر در دنیا، عامل زهد
  8. فکر در نعمت ها، عامل حب الله‏
  9. فکر در حوادث، عامل تواضع‏
  10. فکر در مرگ، عامل کنترل هوس ها وشهوات‏
  11. فکر در احوال بزرگان، عامل مقایسه و رشد
  12. فکر در عواقب، عامل مصونیت‏
  13. فکر در عذاب عامل خوف‏
  14. فکر در گذشت عمر، عامل سعی و تلاش بیشتر
  15. فکر در الطاف الهی، عامل رجاء
  16. فکر در ضعفها، عامل ت‏وکل‏
  17. فکر در وسوسه‏ها، عامل اعتصام‏
  18. فکر در تاریخ، عامل عبرت و رشد
  19. فکر در مخلوقات، عامل ایمان‏
  20. 2. فکر مانع کج روی ها
  21. 3. فکر عامل هدایت‏
  22. مرز بین انسان و حیوان فکر است‏
  23. مطالعه براى بالا بردن فکر
  24. ارزش فکر کردن : یک ساعت فکر از سالها عبادت بهتر است‏
  25. باید به آثار کار فکر کرد: «وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ» (یس/ 12)
  26. 6- علم و فکر و وحى باید با هم باشد
  27. انسان فکر است نه شکم‏
  28. 18- آدم نباید خودش را به یک فکر بفروشد
  29. 4- یکى از انگیزه‏هاى شایعه عوض کردن فکر انسان ‏
  30. هم زیاد قرآن بخوانید و هم فکر و تدبر کنید..«قالَ یا بُنَىَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ» (یوسف/ 5)
  31. 4- بدترین خودفروشى، فروختن فکر و تخصص به جنایتکاران‏ : «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ» (بقره/ 90)
  32. نابود کردن عقل و فکر، هدف دشمن‏
  33. مى گوید بیگانگان براى شما چند تا برنامه دارند، زیرا، 1- «لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا» یعنى کوتاهى نمى‏کنند، از «خَبَال»، «خَبَال» یعنى ضربه عقلى و فکرى زدن، یعنى نابود کردن عقل و فکر،
  34. سلامت فکر و روح، از آغاز تا پایان‏ لازمه انسان اندیشمند است. قرآن راجع به حضرت یحیى و عیسى مى‏گوید «وَالسَّلَامُ عَلَىَّ» سلام بر من؛ «یَوْمَ وُلِدْتُ» (مریم/ 33) روزى که متولد شدم‏ «وَیَوْمَ أَمُوتُ»
  35. فکر و فرهنگ، مایه‏ى برترى انسان به حیوان‏ می باشد.
  36. پیروزى فکر و مکتب پیامبران در طول تاریخ‏ مبی باشد.
  37. نقش دعا در بالا بردن سطح فکر انسان‏ تاثیر به سزایی دارد.
  38. بیمه کردن فکر و عقیده نسل نو با توجه به نیازهاى فطرى آنان وظیفه همگانی خصوص مبلغین دین باشد.‏
  39. بهره‏گیرى از فکر و مشورت دیگران در جامعه‏ نمود رشد اجتماعی را به ارغوان می آورد .
  40. فکر پیامبر درونی انسان پشتیبانی میکند.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

 

    1. بصیرت 4
    2. بسم الله الرحمن الرحیم
    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. به امام علیه السلام عرض شد: زیرکترین مردم کیست فرمود: کسى که در شناخت راه درست از گمراهى، بصیر و بینا باشد.
  2. الله جل جلاله سمبع. بصیر ولا بالاذون والعین ظاهری
  3. در بصیرت به حق، هیچ کس را نمى‏توان مانند آل محمّد دانست، نعمت هدایت از آنان به دیگران رسیده اساس دین و ستون یقین آنان هستند.
  4. امام (علیه السلام) در این جا به نکته مهمّى اشاره فرموده است و آن این که: «صفاى دل و صدق نیّت از اسباب بصیرت و روشن‏بینى است» مؤمنان پاکدل، مسائلى را مى‏بینند که از دیگران پنهان است و این حقیقتى است که هم در قرآن مجید به آن اشاره شده و هم در روایات اسلامى، قرآن مى‏گوید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا، اگر تقوا پیشه کنید خداوند وسیله شناخت حق از باطل را براى شما قرار مى‏دهد
  5. در حقیقت سرچشمه گمراهى هر کسى یکى از سه چیز است: نخست این که بصیرت و آگاهى کافى نسبت به کارى که مى‏خواهد اقدام کند نداشته باشد و ناآگاهانه وارد معرکه‏اى شود که بر خلاف رضاى خدا و فرمان حقّ است.
  6. به این است که همان بصیرتى که با آن رسول خدا را شناختم و در تمام حوادث مهمّ عصر او، در کنار او بودم، همان بصیرت همچنان با من است و همچون چراغ پر فروغى فرا راه من قرار گرفته است. و این جمله را اشاره‏اى به آیه شریفه قرآن مى‏دانند که مى‏فرماید: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بصیرةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی، بگو این راه من است و من و پیروانم با بصیرت کامل مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنیم»
  7. به زودى پرده‏ها کنار مى‏رود (و همه چیز را مشاهده خواهید کرد) اگر چشم بصیرت را بگشایید، وسایل بینایى شما فراهم شده است، و اگر گوش شنوا داشته باشید سخنان حق به گوش شما رسانده شده، و اگر اهل هدایت باشید وسایل هدایت فراهم گشته، (آرى) به حق مى‏گویم حوادث عبرت‏انگیز، خود را آشکارا به شما نشان داده است و با صداى رسا و مؤثّر، از آنچه ممنوع است نهى شده‏اید،
  8. آن کس که به دنیا بنگرد، نابینایش مى‏سازد» (من أبصر بها بصّرته، و من أبصر إلیها أعمته). یعنى آن کس که دنیا را، وسیله نیل به کمال و ابزارى براى وصول به آخرت و سببى از اسباب تکامل قرار دهد، حجاب‏ها از برابر دیدگان او، کنار خواهد رفت و حقایق جهان را آن چنان که هست در مى‏یابد،
  9. در حدیث دیگرى از همان حضرت (امیرمؤمنان على علیه السّلام) آمده است: (لحبّ الدّنیا صمّت الأسماع عن سماع الحکمة و عمیت القلوب عن نور البصیرة، به خاطر حبّ دنیا، گوشها از شنیدن حکمت کر شده و چشم دلها، از نور بصیرت ، نابینا گشته است».
  10. راه هدایت را با بصیرت دریافته و در آن گام نهاده و نشانه‏هاى این راه را به خوبى شناخته و از امواج متلاطم شهوات، گذشته است. از میان دستگیره‏هاى هدایت، به مطمئن‏ترین آنها چنگ زده و از رشته‏ها (ى نجات) به محکم‏ترین آنها متمسّک شده است، به همین دلیل، در مقام یقین به آنجا رسیده که (حقایق را) همانند نور آفتاب مى‏بیند.
  11. (نظر فأبصر، و ذکر فاستکثر، و ارتوى من عذب فرات سهّلت له موارده، فشرب نهلا، و سلک سبیلا جددا). در این جمله‏هاى کوتاه و پر معنا از یک سو، اشاره به اهمیّت تفکّر و نظر در جهان هستى و مسایل زندگى مى‏کند که سبب بصیرت کامل و معرفة اللّه مى‏شود و از سوى دیگر، اشاره به تداوم یاد خدا مى‏نماید، که سبب احیاى قلوب و آرامش دلهاست: ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب سپس اشاره به سیراب شدن از سرچشمه وحى و کلمات پربار معصومین مى‏کند
  12. مقصود امام (علیه السلام ) از مرگ، جدا شدن از زندگى است و منظورش از خواب و بیدارى در این جا دو معناى مجازى آنهاست و پس از آن که بر مناسبت مجاز آگاه شدى با چشم بصیرت پرده از راز این کلمه بر مى‏دارى که محقّقا مردم در آرامگاه دنیا خفته‏اند و تا از آن جدا نشوند بیدار نمى‏گردند.
  13. أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ میان آن دو نفس درجاتى است که بعضى برتر از بعضى است و چون نفوس از بدنهاى خود جدا شوند هر یک از آنها با چشم بصیرت آنچه را برایش مهیّا و آماده شده است مى‏بیند پس با چشم بصیرت عزّت و زیبائى آن را مى‏بینند و شکوه بارگاه قدس و کمال آن را مشاهده مى‏نمایند
  14. ستم سببى است که به هلاکت مى‏کشاند بر تو اى برادر واجب است که آنچه لازمه این لفظ مى‏باشد که همان هشدار بر وجوب ترک ستم است با چشم بصیرت بنگرى، و خصوصا پیش از این دانستى که ستم از بزرگترین و زشت‏ترین صفات پست مى‏باشد،
  15. اگر با چشم بصیرت خود، حقّ را بنگرد و به باطن خالص خویش توجّه کند و با خود منصفانه رفتار کند خواهد دانست که همه آنچه در جهان طبیعت است بى ثبات و بى دوام است و آنچه با دوام است همان است که در عالم بالا مى‏باشد
  16. على علیه السلام با چشم بصیرت خویش صورتهاى الهى را مانند انوار الهى مشاهده فرموده
  17. اگر با چشم بصیرت خود در این رأى درست بیاندیشى خواهى یافت که تمام چاره اندیشیهاى مربوط به ریاست و زمامدارى را داراست و نظام حرکتهاى شهرنشینى و تمدّن را بر آورده و خیر و مصلحت حکومت را گشوده است.
  18. «ذهاب البصر خیر من عمى البصیرة» کورى چشم بهتر از نداشتن بصیرت است

دریادنامه‏دومین‏کنگره آمده که  من با بصیرت خود همراهم. نه خودم چیزى را بر خود پوشانده‏ام و نه از کسى، لبس و اشتباه برایم حاصل شده است.

  1. «من راقه زبرجها أعقب ناظرته کمّها.» هر کس که به عجب آورد او را زینت دنیا و دوست دارد او را، پس کور گردید دیده بصیرت او از ادراک احوال آخرت.
  2. فإذا تمکّن النور من الباطن اتّسع الصدر، و انفتح عین البصیرة، و عاین حسن تدبیر اللّه. یعنى پس چون نور یقین در باطن متمکّن شود، صدر فراخ شود، و چشم بصیرت گشوده گردد، و نیکویى تدبیر حقّ تعالى او را معاینه گردد.
  3. بصیرت قلب و مکاشفات علم لدنّى 643.. منهاج‏الولایة      ج 1          صفحه‏ى 701
  4. قوله تعالى: لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ بصیر، و البصیرة عندهم قوّة للقلب، منوّرة بنور القدس، ترى بها حقائق الأشیاء و بواطنها، بمثابة البصر للنفس الذى ترى به صور الأشیاء و ظواهرها، و این دریافتن بصیرت معبّر است به فهم و آن باطن علم است.
  5. «البصیرة قسمان: بصیرة القلب، و هو ما قال تعالى: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بصیرةٍ أَنَا وَ مَنِ و وجدان التوحید و الدین بهذه البصیرة، و بصیرة یظهر منها أشعّة الهدایة إلى ذات الحقّ و حقیقة التوحید و معرفة الصفات، و هى قلب الروح و لبّه.» چه بصیرت قلب، تنزّل بصیرت روح است و قشر او.
  6. «هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة،» هجوم و غلبه کرده به این طایفه علم بر حقیقت بصیرت در قلوب ایشان، نه آنکه رسوم علوم است در عقول ایشان.
  7. «کافى» أبی عبد اللَّه (علیه السلام )-  این قرآن منار هدایت و مصابیح تاریکیهاست «فلیجل جال بصره و یفتح للضّیاء نظره پس جلا دهد جلاگر چشمش را و بگشاید براى نور نظرش را. «فانّ التّفکّر حیاة قلب البصیر کما یمشى المستنیر فى الظّلمات بالنّور» زیرا که تفکّر زندگى قلب بصیر است همچنان که طالب نور در تاریکى راه مى‏رود با نور.
  8. درست است که «بصیر » به معناى بینا، از مادّه «بصر» به معناى چشم گرفته شده است، ولى در مورد خداوند هرگز به معناى حقیقى به کار نمى‏رود. یا به تعبیر دیگر مجازى است بالاتر از حقیقت. بصیر بودن خداوند به معناى آگاهى او از تمام اشیایى است که قابل رؤیت است و حتّى قبل از آن که اشیاى قابل رؤیت آفریده شوند، بصیر بود
  9. چشم دل را به گرفتاریهاى دنیا بصیر و بینا گرداند: یعنى دل را وادار کند تا با چشم بصیرت و عبرت به مصیبتها و آفتهاى دنیا بنگرد.
  10.  گر چه شما عالم پس از مرگ را با چشم خود ندیده‏اید، ولى به اندازه کافى دلایل آن در اختیار شماست «اگر چشم بصیرت بگشایید وسایل بینایى شما فراهم است و اگر گوش شنوا داشته باشید سخنان حق به گوش شما رسانده شده و اگر اهل هدایت باشید وسایل هدایت فراهم گشته است» (و لقد بصّرتم ان ابصرتم، و اسمعتم ان سمعتم، و هدیتم ان اهتدیتم).
  11. یازدهم: چشم دل را به گرفتاریهاى دنیا بصیر و بینا گرداند: یعنى دل را وادار کند تا با چشم بصیرت و عبرت به مصیبتها و آفتهاى دنیا بنگرد.
  12. (لحبّ الدّنیا صمّت الأسماع عن سماع الحکمة و عمیت القلوب عن نور البصیرة، به خاطر حبّ دنیا، گوشها از شنیدن حکمت کر شده و چشم دلها، از نور بصیرت ، نابینا گشته است».
  13. خواب و بیدارى در این جا دو معناى مجازى آنهاست و پس از آن که بر مناسبت مجاز آگاه شدى با چشم بصیرت پرده از راز این کلمه بر مى‏دارى که محقّقا مردم در آرامگاه دنیا خفته‏اند و تا از آن جدا نشوند بیدار نمى‏گردند.
  14. فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ. أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ میان آن دو نفس درجاتى است که بعضى برتر از بعضى است و چون نفوس از بدنهاى خود جدا شوند هر یک از آنها با چشم بصیرت آنچه را برایش مهیّا و آماده شده است مى‏بیند پس با چشم بصیرت عزّت و زیبائى آن را مى‏بینند و شکوه بارگاه قدس و کمال آن را مشاهده مى‏نمایند چهره‏هایى که در آن روز خرّم است به سوى پروردگار خویش نگران است.
  15. مقصود امام (ع) از «صدق نیّت» خالص بودن امام (ع) براى خداى تعالى و روشن بودن آیینه نفس آن بزرگوار است و به همین دلیل چشم بصیرت آن حضرت روشن است و عاقبت کار آنها را که به کجا منتهى مى‏شود مى‏داند، چنان که پیامبر (ص) در این باره فرموده است: «مؤمن به نور خدا نظر مى‏کند».
  16.   تقواى کسى که، راه و روشها به او نمایانده شود، و او به چشم بصیرت راه خدا را دریابد، یعنى راه را بشناسد و براى پیمودن آن نهایت کوشش خود را بکار گیرد، در حالى که از تاریکیهاى جهل و نادانى گریزان است راه حق را یافته و نجات پیدا کند آن گاه ثمرات پیمودن طریق حق را ذخیره آخرت خود قرار دهد.
  17. بدلیل رعایت اوامر و نواهى حق تعالى و کوشش در راه خداوند گویا کامل‏ترین نور یقین را بخود جذب و با چشم بصیرت عالم ملکوت را مشاهده کرده است و بهشت و جهنّم را بدیده یقین دیده است به همان وضوح و جلا که چشم ظاهریش نور خورشید را مى‏بیند.
  18. کسى که داراى بصیرت و بینش است، با اندوختن تقوا و پرهیزگارى و به جا آوردن کارهاى نیک، براى سفر به دیار آخرت و لقاى پروردگار، از آن توشه برمى‏دارد، و الأعمى لها متزوّد یعنى: آن که چشم باطن او کور است،
  19. امام (ع) در این جملات بیان مى‏کند، این که مردم در عظمت آفرینش نمى‏اندیشند، به آن سبب است که شرط اندیشیدن یعنى سلامت دل و چشم بصیرت از آنها رخت بر بسته است، زیرا قلبهایشان بیمار و دیده حق بینشان معیوب است و علّت آن هم توجه به زرق و برق امور پست مادى که همانند پرده‏اى دیده دل آدمى را مى‏پوشاند و چشم بصیرت او را آن چنان بى‏نور مى‏سازد که از درک راه روشن حق، وى را باز مى‏دارد.
  20. -  فقد البصر أهون من فقدان البصیرة. 4 413 از دست دادن چشم ، بهتر است از فقدان بصیرت .
  21. یعنى عاقل با بصیرت که به چشم بصیرت مى‏نگرد باید در اوّل حرکات و سکناتش بفهمد و بشناسد آیا این کار بضرر اوست یا بسود او، آیا موجب سعادت است یا شقاوت.
  22. مسئولیت اداره یک جامعه عظیم را بر دوش خود احساس مى‏کند و داناى دین و بصیر به همه معارف اسلامى و قرآنى است و با دلى مالامال از معرفت، و روحى بزرگ و در مقامى پر مسئولیت، با مردم روبرو مى‏شود، با آنها حرف مى‏زند، و به سؤالات و استفهامات آنها پاسخ مى‏دهد.
  23. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

 

    1. بصیرت 3
    2. بسم الله الرحمن الرحیم
    3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امر به معروف و نهى از منکر 1. بصیرت و آگاهى. کسى که امر به معروف و نهى از منکر مى‏کند، باید معروف و منکر را بشناسد و شیوه را هم بداند. 2. با اراده باشد.کسى که بنا دارد به وظیفه مهم امر به معروف عمل کند، نباید کار خود را بر اساس قهر و صلح مردم تنظیم کند. قرآن مى‏فرماید: امر به معروف و نهى از منکر نیاز به عزم و اراده قوى دارد. خاطره‏..در قرآن مى‏خوانیم: حضرت موسى‏ (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) گرسنه وارد منطقه‏اى شدند و با اینکه مردم آن دیار از این دو پیامبر حتى با کمى نان پذیرایى نکردند، ولى آن دو بزرگوار همین که دیوارى را در آستانه خرابى دیدند، تصمیم به تعمیر دیوار گرفتند، در واقع بى‏وفایى مردم در آن دو بزرگوار اثرى نگذاشت.
  2. 3. براى خدا باشد.اگر آمر انتقادى مى‏کند، براسا س سلیقه شخصى، حزب سیاسى، عقده درونى و کینه و انتقام نباشد. قرآن مى‏فرماید: ریشه بعضى از انتقادها، مسائل شخصى است.
  3. سیصد نکته در مدیریت اسلامى .. قدرت و بصیرت‏.. وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِى اْلَایْدى وَ اْلابْصارِ (ص، 45)ابراهیم و اسحاق و یعقوب را یاد کن که داراى قدرت و بصیرت بودند. رهبران و مدیران باید داراى قدرت (براى انجام مسؤولیت) و بصیرت (براى شناخت مسؤولیت) باشند.
  4. اخلاص. بصیرت وشناخت زمانه . بعد از قتل طلحه، حضرت امیر (علیه السلام) جملاتی فرمود از جمله؛ وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ أَقَمْتُ لَکُمْ عَلَی سَنَنِ الْحَقِّ فِی جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَیْثُ تَلْتَقُونَ وَ لا دَلِیلَ‏ نهج‏البلاغة، ص 51.
  5. اذان. بصیرت . 5. اذان گفتن بصیرت‏ آدم را بالا می برد. بَصَر الا ان یُرشده بصیر دعائم، ج 1، ص 147
  6. رؤیت باطن اعمال با چشم بصیرت‏ :به امام سجاد (علیه السلام) گفته شد امسال در عرفات حاجى زیاد است؛ فرمود: مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ امام به من یک بینائى تازه داد وفرمود: «حالا نگاه کن» دیدم تمام صحرا پر از حیوان و لابلاى آنها گاهى انسان است. بصائرالدرجات، ص 358.
  7. باطن‏انسان. رؤیت باطن اعمال با چشم بصیرت . 1. اهمیت‏ : قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر کافی، ج 5، ص 150. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ‏ نساء/ 43. أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بصیرةٍ یوسف/ 108.
    1. قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام): اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْبصیرةَ فِی دِینِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ الاخْلاصَ فِی عَمَلِی وَ السَّلامَةَ فِی نَفْسِی وَ السَّعَةَ فِی رِزْقِی وَ الشُّکْرَ لَکَ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی‏ کافی، ج 2، ص 549.
    2. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): الْمُتَعَبِّدُ عَلَی غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَة إختصاص مفید، ص‏
  8. بصیرت ‏:عمل بدون بصیرت . 1. تشبیه حضرت علی (علیه السلام)حمار طاحونه: 1-می‏رود و به جائی نمی‏رسد چون چشم بسته است. (درجا زدن) 2 (بی‏هدفی) 3 علت رفتن و بارکشی‏اش بسته بودن چشم او است. (دیگران برایش مدار و محور تعیین می‏کنند. نظام حاکمی را پذیرفته و هیچ‏گونه تغییری نمی‏تواند بدهد.) 4 یکنواخت است و تکرار (ضرورت‏ها، موضع گیری‏ها و حوادث در او بی‏اثر است.)5 در مدار محدود است.6 حرکتش تحمیلی است (در قید است، قید سنگ آسیا، قید زمان، قید مکان، قید دهان)7 تندی و کندی او یکسان است و به جائی نمی‏رسد.
  9. حق‏وباطل. بصیرت قلب مؤمن . قلب مؤمن بینا و بصیر است: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ‏ اعراف/ 201.قلب غیر مؤمن نابینا است: وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ حج/ 46.
  10. سیره‏ پیامبر،پیمان‏ها پیام‏هاى روشندلان براى بصیرت مردم . (خواهر نابینا): خداى را سپاس که چشم سر را از من گرفته و چشم دل را به من عطا نموده است‏
  11. مى‏گوید: چشم ندارم ولى از دست هایم استفاده مى‏کنم. عرض کردم که تعداد زیادى تاکنون ژاکت بافته‏اند، کلى خدمات دیگر کرده اند و این مؤسسه‏ها در اصفهان، در مشهد و تبریز و شیراز هم هست.
  12. (نابیناى خواهر): من امروز از دست هایم به جاى چشم هایم استفاده مى‏کنم، چون استثنایى و برترم.
  13. (نابیناى خواهر): هر بنده اى که چشمش را از دست بدهد و صبورى ورزد خدایش او را بیامرزد.
  14. در جبهه نیستم چون چشم و دست ندارم اما تبلیغ خواهم کرد. افرادى هستند جبهه نرفتند تبلیغ هم نمى‏کنند و فقط نق مى‏زنند. خدا انشاءالله ایمانشان بدهد.
  15. (آقاى قرائتى) چشم ما را گرفت، اما جبهه هایمان شلوغ‏تر شد، درود بر شما
  16. این دو برادر چشم هایشان را در جبهه دادند.
  17. خواستم به استکبار جهانى گوشزد کنم که فکر نکند با نابینا کردن ما توانسته ما را از صحنه‏هاى انقلاب خارج کند
  18. تفسیرسوره‏عبس- توجه به باطن و بصیرت داشتن .
  19. «وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى‏أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى» (عبس/ 4- 3) پیغمبر! اصلا تو چه مى‏دانى شاید همین شخص عامل تزکیه شد!؟ شاید همین صف اولى‏ها نمازشان قبول نباشد! ولذا حدیث داریم وقتى انسان از خواب بیدار مى‏شود و مى‏بیند نمازش قضا شده است و ناراحت مى‏شود، خدا این ناراحتى را بیشتر از این دوست دارد که نصف شب بلند شوى، نماز شب بخوانى (یک لیتر هم گریه کنى) و بگویى: مرا مى‏بینى دیشب عجب شبى بود! حدیث داریم: نماز قضایى که انسان به واسطه آن خود را تحقیر کند، خداوند بیشتر از نماز شبى دوست دارد که انسان به واسطه آن مغرور شود. شاید همین متذکر شد، شاید همین بنزینى بود و روشن شد. شاید تذکر به درد همین بخورد.
  20. نعمت‏هاى‏الهى- دانش و بصیرت، همراه با تقویت و فضیلت . علمى که بصیرت آفرین و تقوا آفرین است این مهم است ما الآن توى دنیا مى‏توانید بگویید هرکس علمش بیشتر است بصیرتش هم بیشتر است؟ نه، افرادى داریم که مدرک علمى‏شان بالاست اما بصیرتى ندارند یعنى بینش ندارد علم دارد بصیرت ندارد مى‏گفت توى ماشین نشسته بودم خسته شدم یک شعر خواندم گفتم:الهى جسم و جانم خسته گشته در رحمت به رویم بسته گشته‏..مى‏گفت یک بیسواد بغل دستم نشسته بود گفت آقا جسم و جانت خسته گشته دو ساعت بخواب در رحمت خدا هم هیچوقت به روى هیچکس بسته نمى‏شود. مى‏گفت: خیلى من خجالت کشیدم دیدم که علمم بالاست اما بصیرتى که این دارد من ندارم‏
  21. جذب‏جوانان‏به‏مسجد - تبلیغ بر اساس بصیرت و مطالعه . بصیرت نداشتن در گفته‏ها؛ اگر یک چیزى را تسلط نداریم نگوییم. صرف اینکه یک چیزى را در روزنامه خواندیم، در یک کتابى خواندیم. هنوز ... بصیرت داشتن.
  22. تبلیغ بدون مطالعه؛ خدا رحمت کند آیت الله فلسفى از علماى مشهد اخوى خطیب شهیر، خدا هردوى آنها را رحمت کند. گفتند: صلوات ختم کن منبرش کردند، گفت: من امروز مطالعه نکردم. گفت: دومى اش را بلند تر، سومى اش را بلندتر، گفت: بابا من مطالعه نکردم. با زور صلوات روى منبر رفت گفت: بى مطالعه صحبت کردن ظلم به وقت مردم است. و من امروز مطالعه نکردم. پایین آمد. اثر آن یک دقیقه اى که من مطالعه نکردم خیلى بیشتر از این بود که ایشان مى‏رفت سخنرانى مى‏کرد. دلیلى ندارد که ما چهل دقیقه صحبت کنیم. 20 دقیقه، یا یک دقیقه صحبت کنیم. یا 5 دقیقه صحبت کنیم. در صحبتمان داد نزنیم. خیلى خودمانى حرف بزنیم. بعضى‏ها حرف که مى‏زنند خودشان را بى خود، نعره و فریاد و خیلى خودمانى ... انگار پشت کرسى با عمه مان حرف مى‏زنیم. یعنى عبارت ها، عبارت‏هاى روانى باشد. پرگویى نشود
  23. . بصیرت در دین‏.. بصر غیر از بصیرت است. بصر چشم است. قوه‏ى باصره. جمعش ابصار است. بصیرت جمعش بصائر است. بصیرت یعنى حکمت. چون گاهى آدم نگاه مى‏کند ولى باز هم نمى‏بیند. «یَنْظُرُونَ إِلَیْک» (اعراف/ 198) نگاه مى‏کنند اما نمى‏بینند. شما در فارسى مى‏گویى: والله من دیدم، ولى به او بر نخوردم. دیدم ولى به آن بر نخوردم یعنى دیدم، اما این دید من عمیق نبود. حالا، «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْک» (اعراف/ 198) «یَنْظُرُونَ إِلَیْک» یعنى پیغمبر اینها به تو نگاه مى‏کنند، «وَ هُمْ لا یُبْصِرُون» (اعراف/ 198) نگاه مى‏کنند ولى نمى‏بینند. مثل آدمى که کتاب مى‏خواند ولى نمى‏فهمد.
  24. . بصیرت‏ دردین - بهره‏گیرى از کتاب آسمانى براى اهل بصیرت . 1- بهره‏گیرى از کتاب آسمانى براى اهل بصیرت‏ : قرآن مى‏فرماید: «لِأُولِى الْأَبْصار» (آل‏عمران/ 13) کسانى که بصیرت دارند چیزى گیرشان مى‏آید. در علم و حکمت، «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ» حکمت همان بصیرت است. گاهى وقت‏ها آدم خیلى هم با سواد است. اما باز بصیرت ندارد. یعنى آنچه را که باید بفهمد، نمى‏فهمد.
  25. یک کسى در کاشان ما بود هیچ سوادى هم نداشت. آن روزى که همه‏ى مردم با بنى‏صدر، خیلى‏ها خوب بودند. مى‏گفت: بنى‏صدر آدم نیست. مى‏گفتیم: تو سیاست نمى‏فهمى. تو سواد خواندن ندارى. یک پیرمرد بى‏سواد بى‏سواد بى‏سواد. تو از کجا مى‏دانى؟ گفت: وقتى امام حکم ریاست جمهورى را به بنى صدر داد، بنى‏صدر یک دستى گرفت. خیلى آدم بى‏ادب متکبّرى است. بابا امام خمینى است. دو دستى بگیر. دست آقا را ببوس. آموزشى هم نیست. هرکسى باید خودش بفهمد. یعنى اینطور هم نیست که اگر کسى نفهمد با زور نمى‏شود به او فهماند.
  26. . قرآن‏وامام‏حسین(علیه السلام)- قیام بر اساس بصیرت و آگاهى . قیام بر اساس بصیرت و آگاهى‏
  27. آیاتى که امام حسین (علیه السلام ) در راه کربلا تلاوت فرمودند. 1- فرمود: «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بصیره» (یوسف/ 108) آیه‏ى قرآن است. «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى» (یوسف/ 108) یعنى من بصیرت دارم. مى‏فهمم چه مى‏کنم. اینطور نیست که من رفتم مثلًا حکومت تشکیل بدهم، نشد. باختم شهید شدم. حالا گاهى وقت‏ها یک افرادى یک کارى مى‏کنند، وقتى مى‏گوییم: به چه دلیل؟ مى‏گوید: والله نمى‏دانم. یا مى‏گوید: آقاى من گفته است. نیاکان ما گفتند. آداب و رسوم ما است.
  28. بصیرت، حضرت قاسم یک بچه‏ى سیزده ساله پسر امام حسن مجتبى مى‏گوید: مرگ از عسل شیرین‏تر است. این نعوذ بالله نعوذ بالله نمى‏فهمد چه مى‏گوید؟ مگر مى‏شود براى یک بچه‏ى سیزده ساله مرگ از عسل شیرین‏تر باشد؟ این چیه؟ نعوذ بالله دروغ گفته است؟ مبالغه کرده است. این یک سیاست‏مدار، متدیّن، عارفى است که مى‏گوید: هستى براى بشر، خوب گوش بدهید! هستى براى بشر آنوقت این بشر دستش در دست یزید باشد. مرگ بر این زندگى! ابر و باد و مه و خورشید و فلک براى بشر، آنوقت خداوند دست بشر را در دست یزید بگذارد. اگر بنا باشد حکومت دست بنى‏امیه باشد، اصلًا زیر خاک باشیم بهتر است. مرگ از عسل شیرین‏تر است. این یک تحلیل سیاسى است. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بصیره» مى‏فهمم.
  29. عوامل‏فتنه‏تاریخ .. نداشتن بصیرت، زمینه قرار گرفتن در فتنه . 3- نداشتن بصیرت، زمینه قرار گرفتن در فتنه‏ نبود بصیرت! چون بصیرت نیست، حق و باطل را تشخیص نمى‏دهیم. چه کنیم بصیرت پیدا کنیم؟ قرآن مى‏گوید: اگر مى‏خواهى بصیرت پیدا کنى، راهش تقوا است. گناه نکن به شما مى‏گویم: حق کدام است و باطل کدام است. قرآن راجع به تقوا سه آیه‏ى قشنگ دارد. مى‏گوید که: «وَ مَنْ» کسى که، «یَتَّقِ اللَّه» اگر کسى از گناه دورى کند، سه تا 1- «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/ 2) یک جا داریم، «یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً» (نور/ 40) یکجا دیگر داریم‏ «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» (انفال/ 29) این سه تا آیه‏ى قرآن است. اگر کسى گناه نکند، ما راه خروج برایش مى‏گذاریم. یعنى نمى‏گذاریم در بن‏بست گیر کند. ما یک نورى به او مى‏دهیم حق را مى‏فهمد. نور که روشن شد آدم راه و چاه را تشخیص مى‏دهد. ما اگر کسى تقوا داشته باشد، فرقان یعنى دیدى به او مى‏دهیم که بین حق و باطل فرق بگذارد. یعنى قاطى نمى‏کند.
  30. سیره‏امام‏کاظم(علیه السلام) - بصیرت و شناخت درست دین .. 3- بصیرت و شناخت درست دین‏«یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَىْ‏ء» خیال مى‏کند کسى است. روى حساب اینکه خیال مى‏کند کسى است، على اى حال. ولذا مى‏گویند: «افقَه» یعنى آدم باید بفهمد. داریم کنار آدم عالم روى خاک بنشینى ارزش دارد. کنار آدم جاهل روى قالى بنشینى ارزش ندارد. در ازدواج اگر یک همسرى پیدا شد، که این پسر، پسر فهمیده‏اى باشد. با یک سکه زن او شویم، ارزش دارد. اما پسرى است مخ او مشکل دارد. نمى‏فهمد. تحصیلاتش هم ممکن است عالى باشد. یعنى آدم تحصیل کرده‏اى است، اما درک درست ندارد. فقیه یعنى درک درست داشته باشد. یعنى بصیرت داشته باشد. ما فکر مى‏کنیم هرکس الله اکبر گفت ثواب دارد. نخیر! الله اکبر! عبادت نیست. کجا الله اکبر را گفتى؟ گفتن بعضى الله اکبرها حرام است. مى‏دانید چرا؟ یک قصه بگویم.
  31. دو نفر نزد امام رضا (علیه السلام) آمدند گفتند: مسافر هستیم. فرمود: تو نمازت را درست بخوان. تو شکسته! گفت: آقا هردو برادر هستیم. از یکجا آمدیم. اگر شکسته، هردو شکسته. اگر چهار رکعتى، هردو چهار رکعتى! فرمود: نه نیت تو این است. تو براى زیارت امام رضا آمدى، سفرت حلال است. سفر حلال نماز چهار رکعتى دو رکعت مى‏شود. تو به قصد زیارت مأمون الرشید آمدى! آمدى خلیفه‏ى طاغوت را ببینى. بنابراین با اینکه نماز مى‏خوانى، مسلمان هستى، سفر تو سفر حرام است. نماز تو دو رکعتى نیست. چهار رکعتى است. دو برادر از یک خانه مى‏آیند. یک چهار رکعتى، یکى دو رکعتى! مگر مى‏شود گفت: آقا ذکر خدا مى‏گوید. الله اکبر! بله الله اکبر بگو.
  32. نظر، غیر از بصیرت‏ است. در سوره اعراف مى‏خوانیم: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» مى‏بینى که به تو نگاه مى‏کنند، در حالى که نمى‏بینند. یعنى چشم بصیرت‏ ندارند که حقّ را ببینند.
  33. حوادث براى همه مایه‏ى پند و عبرت است؛ «کانَ لَکُمْ آیَةٌ» ولى درس گرفتن از نشانه‏ها، بصیرت‏ وبینش مى‏خواهد. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ»
  34. کسانى که از جنگ بدر درس نگیرند، صاحب بصیرت‏ نیستند. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ»
  35. در مکتب انبیا، پرورش روحى و آموزش فکرى، در کنار بینش و بصیرت‏ مطرح است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»
  36. خوف الهى و تقوا، به انسان بصیرت‏ و نیروى تحلیل صحیح و روشن از مسائل مى‏دهد. یَخافُونَ ... فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ
  37. پیروى از انبیا، بصیرت‏ واعراض از آنان، نابینایى است. «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبصیر»
  38. کلمه‏ى «بصر» هم به معناى چشم است و هم به معناى بصیرت‏. بنابراین آیه را مى‏توان چنین معنا کرد: نه چشم ظاهرى، خداوند را مى‏بیند و نه دل به عمق معرفت او راهى دارد.
  39. همانا از سوى پروردگارتان، مایه‏هاى بینش و بصیرت‏، (کتب آسمانى و دلائل روشن) براى شما آمده است. پس هر که بصیرت‏ یافت، به سود خود اوست و هر کس کورى گزید، به زیان خویش عمل کرده است و من نگهبان و ضامن (ایمان شما به اجبار) نیستم.
  40. آنکه شرح صدر نداشته باشد، همواره در لاک خود مى‏ماند و بیرون نمى‏آید. نتیجه‏ى شرح‏صدر، بصیرت‏ و نورانیّت همراه با قلب رقیق و حقّ‏پذیر است.
  41. آنکه با بصیرت‏ ایمان آورد، با امواج مختلف دست از ایمان بر نمى‏دارد و از تهدید نمى‏ترسد. «قالُوا إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا» آرى ایمان، انسان را دگرگون و ظرفیّت او را بالا مى‏برد. ساحرانى که دیروز در انتظار پاداش فرعون بودند، امروز به خاطر ایمان، آن چیزها برایشان ارزشى ندارد
    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

 

 

  1. بصیرت 3
  2. بسم الله الرحمن الرحیم                                                                                                                                                
  3. محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  4. جلسه 3 بصیرت درقرآن و نهج البلاغه استاد سالک مدرسه صدر بازار اصفهان

     عوامل دست یابی به بصیرت از منظر امام علی(علیه السلام) مفهوم اصلی بصیرت نیّت و حسن فاعلی.. دید باطن امور. تشخیص .حق و حقیقت را از باطل ..دلهای بینا . بصیر از اسماء الهی. قابلیت عطا با ولایت شکل می گیرد. مظهر اتم آن، رجوع به معصومین(علیهم السلام) است. اندیشه در شنیداری. نگاه با اندیشه. هدف دار. عوامل : 1- یاد خدا 2- تدبر در قرآن 3- تقوی 4- نوری است که خداوند در دل مؤمن می ‌تاباند،  . اندیشیدن : . عدم دنیاپرستی . عبرت ‌انگیزی . تقوا : ذکر الله، تدبّر در قرآن، تقوای الهی، عبرت‌گیری، دوری از دنیا، اندیشه و تفکر ....

  5. حوزه/ داشتن بینش صحیح و بصیرت برآمده از آموزه ‌های دینی، نقش بسزایی در تصحیح افعال انسان دارد و بخشی از مفهوم اصلی نیّت و حسن فاعلی در همین عنصر نهفته است.
  6.  داشتن بینش صحیح و بصیرت برآمده از آموزه ‌های دینی، نقش بسزایی در تصحیح افعال انسان دارد و بخشی از مفهوم اصلی نیّت و حسن فاعلی در همین عنصر نهفته است؛ بصیرت، قوّه ‌ای است نفسانی که به مدد نور الهی پدید آمده، و موجب می‌گردد تا صاحب آن قوه، حقیقت و باطن امور را - چنان که هست- دریابد. انسانِ با بصیرت، می ‌تواند حق و حقیقت را از باطل تشخیص دهد، صحیح بشنود و بیاندیشد.
  7. خداوند متعال در قرآن کریم می ‌فرماید: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»؛[1] آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل ‌هایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند، یا گوش ‌هایی که با آن حقیقت را بشنوند؟ البتّه چشم‌ های آنان کور نیست، لکن دل‌ هایی که در سینه دارند، نابینا است.
  8. بصیرت واژۀ شریفی است (چرا که بصیر از اسماء الهی است) و انسانی که پای در مسیر تعالی و کسب سعادت اُخروی می‌ گذارد، باید این ویژگی را به خوبی دارا باشد تا از مسیر حق و حقیقت منحرف نشود و عاقبت امر خویش را ختم به ‌خیر گرداند.
  9. بصیرت را خداوند متعال به ‌وسیلۀ ولیّ خودش که واسطۀ بین حق و خلق است، به فرد یا امت عطا می ‌کند، این عطا زمانی است که شخص، قابلیّت عطا را داشته باشد و این قابلیّت فقط با پیوند با ولایت شکل می‌ گیرد و لا غیر. بنابراین بهترین راه برای فهم چیستی بصیرت رجوع به مظهر اتم آن، یعنی معصومین(علیهم السلام) است. از این رو با رجوع به روایات نورانی امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به بررسی بیشتر مفهوم بصیرت می ‌پردازیم:
  10. ارزش بصیرت

  11. امیر مؤمنان علی(علیه السلام) با رفتار و گفتار خویش بزرگ ‌ترین آموزگار بصیرت در تمام دوران ‌ها بود و اصحاب خویش را نیز به داشتن این نعمت الهی فرا می ‌خواند.
  12. در نگاه ایشان بینش و بصیرت، عطایی الهی و منشأ هدایت است؛ چنانچه می‌ فرماید: «فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ اَلضَّلاَلَةِ بِالْهُدَی وَ أَعْطَانَا اَلْبصیرةَ بَعْدَ اَلْعَمَی»؛[2] [خداوند] پس از گمراهی ما را هدایت کرد و به جای کوری، بصیرت به ما عطا کرد.
  13. انسان بصیر از منظر آن حضرت کسی است که: به درستی بشنود و در شنیده ‌ها تفکّر کند نه اینکه هرگونه حرف و شایعه ‌ایی را بدون تفکّر و بررسی باور کند؛ چنانکه فرمودند: «فَإِنَّمَا الْبصیر مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ»؛[3] همانا [انسان] بصیر کسی است که شنید و اندیشه کرد. به درستی بنگرد، نگاهی که در پی آن، آگاهی و بینش حاصل شود؛ به عبارت دیگر انسانِ بصیر به دنبال نگاهش به عالَم، علم و آگاهی است. در اندیشه امیرمتقیان(علیه السلام)، بصیر کسی است که دیده‌ ها و شنیده ‌هایش هدف‌ دار هستند، نه سخن لغو می ‌شنود و نه نگاه هرز می ‌اندازد، بلکه از هر شنیده و دیده، عبرتی و از هر عبرتی، پندی می گیرد؛ چنانکه می‌ فرماید: «وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی، وَالضَّلاَلَ فی الْمَغَاوِی»؛[4] پس به درستی نگریست و آگاه شد، و از عبرت ‌ها پند گرفت، سپس راه روشنی را پیمود، و از افتادن در پرتگاه ‌ها، و گم ‌شدن در کوره راه ‌ها، دوری کرد.
  14. زمینه ‌ها و عوامل تحقّق بصیرت با توجه به فرمایشات حضرت چند عامل در تحقق بینش انسان نقش دارند که در ادامه به آنها اشاره می ‌کنیم.‌
  15. 1- یاد خدا اولین و مهم‌ ترین عامل بصیرت افزایی، یاد خدا است؛ امام علی(علیه السلام) در این رابطه می ‌فرماید: «إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی جَعَلَ اَلذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ اَلْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ اَلْعَشْوَةِ»؛[5] خداوند سبحان، یاد خود را روشنی دل ‌ها ساخت که به پرتو آن شنوا شوند، هر چند پیش از آن ناشنوا بوده ‌اند، و بینا گردند، هر چند پیش از آن نابینا بوده ‌اند. واضح است که مقصود حضرت شنوایی و بینایی ظاهری نیست، بلکه یاد خدا باعث شنوایی و بینایی باطنی (بصیرت) می ‌گردد، چه اینکه نابیناییِ ظاهری بهتر است از بی ‌بصیرتی و نابینایی باطنی.[6] آری، بینش و بصیرت نوری است که به سبب روشنی دل حاصل می ‌گردد و نور و روشنی قلب به واسطه یاد خدا به دست می آید؛ لذا آن حضرت در جای دیگری می ‌فرماید: «مَن ذَکَرَ اللَّهَ اِستَبصَر»؛[7] هرکس خدا را یاد کند، بصیر شود.
  16. امام علی(علیه السلام) در بیان حالات و خصوصیات اهل ذکر چنین می ‌فرماید: «وَ إِنَّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ اَلدُّنْیَا بَدَلاً فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْهُ یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ اَلْحَیَاةِ وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فِی أَسْمَاعِ اَلْغَافِلِینَ وَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَکَأَنَّمَا قَطَعُوا اَلدُّنْیَا إِلَی اَلْآخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِکَ»؛[8] اهل ذکر مردمانی هستند که یاد خدا را به جای دنیا برگزیده ‌اند و تجارت و خرید و فروخت، آنان را از آن مانع نشود. سراسر عمر را با یاد خدا گذرانند و نهی و منع خداوند را در آنچه حرام کرده به گوش غافلان می ‌خوانند. مردم را به عدالت فرمان می ‌دهند و خود به عدالت کار می‌ کنند مردم را از کارهای زشت بازمی ‌دارند و خود مرتکب آن نمی‌ شوند گویی دنیا را طی کرده ‌اند و به آخرت رسیده‌ اند و اکنون در جهان آخرت‌ اند و آنچه را که آن ‌سوی دنیاست به عیان دیده ‌اند.
  17. 2. تدبّر در قرآن : در اندیشه علوی یکی از عوامل بینش ‌افزا، تلاوت قرآن و تدبّر در آیات آن است. آن حضرت در این ‌باره می ‌فرماید: «کِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَ تَنْطِقُونَ بِهِ، وَ تَسْمَعُونَ بِهِ»؛ [این قرآن] کتاب خداست که با آن می ‌توانید [راه حق را] بنگرید، و با آن سخن گویید، و به وسیله آن بشنوید.
  18. قرآن کریم نیز به این نکته اشاره کرده و می ‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[9] ای مردم! از سوی پروردگارتان برای شما برهان و حجّتی آمده است و نوری روشنگر (همچون قرآن) را به سوی شما فرود آوردیم. قرآن کریم برهانی است از جانب خدا و از این رو در تمام جوانب زندگی ما راهنمای ماست. قرآن نوری است از سوی خدا و از این‌ رو همۀ خطوط زندگی را برای ما واضح و روشن می‌ گرداند. از آنجا که قرآن برهانی است از سوی خدا، و بشر را به خدایش ارتباط می ‌دهد، بر بشر لازم است که به وسیله ایمان خویش به این ارتباط پاسخ دهد
  19. و از آنجا که بر بشر نور است، لازم است که از این نور فروغ گیرد و از پیِ آن رود و به ریسمان آن چنگ زند.[10]«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ»؛[11] «اما آنان که به خدا ایمان آوردند.» وقتی برهان پروردگار را دیدند، «وَ اعْتَصَمُوا بِهِ»؛[12] «و به او توسّل جسته ‌اند.» پس به این سبب خداوند به آنها وعده می ‌دهد که ایشان را در رحمت و فضل خود وارد و به نور هدایت روشن کند و در صراط مستقیم قرار دهد: «فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً»؛[13] «به زودی آنان را در رحمت و فضل خویش وارد می ‌کند و آنان را به سوی خود در راه راست هدایت می‌ کند.
  20. امام امیرمؤمنان علی(علیه السلام)در جای دیگری در مورد تدبّر در قرآن می‌فرماید: ‌«تَدَبَّروا آیاتِ القُرآنِ وَ اعتَبِرُوا بِه فَانَّهُ اَبلَغُ العِبَر»؛[14] در آیات قرآن تدبر کنید و بدان ‌ها پند گیرید که آنها رساترین پندها هستند.
  21. بینش و بصیرت نوری است که خداوند در دل مؤمن می ‌تاباند، و قرآن که خود نور هدایت است، آن نور را برای کسی که بدان روشنایی خواهد، می ‌گستراند؛ چنانکه مولای متقیان فرمود: «نورٌ لِمَنِ استَضَاءَ بِهِ»؛[15] نوری است برای کسی که بخواهد از آن نور روشنایی بگیرد.
  22. ‌3. تقوا : امام علی(علیه السلام) در یکی از خطابه ‌های خود صفات پرهیزکاران و سالکان طریق حق و بصیرت را با عالی ‌ترین مضامین این گونه بیان فرمودند: «عِبادَاللهِ اِنَّ مِنْ اَحَبَّ عِبَادِ اللَّهِ اِلَیهِ عَبداً اَعَانَهُ اِللهُ عَلَی نَفْسِهِ ... قَدْ اَبْصَرَ طَریقَه و سَلَک سَبیلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، و قَطَعَ غَمارَه، وَاسْتَمْسَک مِنَ‌ الْعُری بِاَوثَقِها، و من الجِبَالِ بَاَمْتَنِها، فَهُوَ مِنَ ‌الْیقینِ عَلَی مِثْلِ ضُوءِ الشَّمْسِ»؛[16] ای بندگان خدا! از محبوب ‌ترین بندگان نزد خداوند، کسی است که او را در راه پیروزی بر (هواهای سرکش) نفسش یاری کرده است ... [این فرد] راه هدایت را با بصیرت دریافته و در آن گام نهاده و نشانه ‌های این راه را به خوبی شناخته و از امواج متلاطم شهوات، گذشته است. از میان دستگیره  ‌های هدایت، به مطمئن ‌ترین آنها چنگ زده و از رشته ‌های نجات به محکم‌ ترین آنها متمسّک شده است. [به همین دلیل] در مقام یقین [به آنجا رسیده که] حقایق را همانند نور آفتاب می ‌بیند.
  23. آن حضرت در این خطبه تقوا را از مقدمات ضروری بصیرت بر می ‌شمارند. به عبارت دیگر تا آدمی به نور تقوا مزیّن نگردد و لباس ترس از خدا بر تنش نپوشیده باشد، هرگز چراغ هدایت در قلبش روشن نشده و به نور بصیرت منور نمی ‌گردد.
  24. فروزان شدن چراغ هدایت در قلب انسانِ پرهیزکار، اشاره به تابیدن انوار علوم و معارف الهی بر قلب اوست و به تعبیر قرآن کریم «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»؛[17] و از خدا پروا کنید، و خدا [بدین گونه] به شما آموزش می‌ دهد.
  25. قرآن در جای دیگر می ‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»؛[18] ای کسانی که ایمان آورده ‌اید! اگر تقوای الهی پیشه کنید، خداوند برایتان فرقانی (قوّۀ شناخت حقّ از باطل) قرار می ‌دهد.
  26. علامه طباطبایی(ره)در ذیل این آیه می ‌نویسد: «"فرقان" به معنای چیزی است که میان دو چیز فرق می‌ گذارد، و آن در آیه مورد بحث به قرینه سیاق و تفریعش بر تقوا، فرقان میان حق و باطل است، چه در اعتقادات و چه در عمل؛ فرقان در اعتقادات، جدا کردن ایمان و هدایت از کفر و ضلالت است؛
    1. فرقان در عمل، جدا کردن اطاعت و هر عمل که مورد خشنودی خدا از معصیت است؛ و هر عملی که موجب غضب او باشد،
    2. و فرقان در رأی و نظر، جدا کردن فکر صحیح از فکر باطل است.
  27. همۀ اینها نتیجه و میوه ‌ای است که از درخت تقوا به دست می ‌آید، در آیۀ شریفه هم فرقان مقید به یکی از این چند قِسم تفرقه نگشته، و اطلاقش همه را شامل می ‌شود، علاوه بر اینکه در آیات قبلی تمامی خیرات و شرور را ذکر کرده بود، پس فرقان در آیه مورد بحث شامل همه انحاء خیر و شر می ‌شود، چون همه احتیاج به فرقان دارند.»[19]
  28. این جمله کوتاه و پر معنا یکی از مهم‌ ترین مسائل سرنوشت‌ ساز انسان را بیان کرده و آن اینکه در مسیر راهی که انسان به سوی پیروزی‌ ها می ‌رود، همیشه پرتگاه ‌ها و بیراهه‌ هایی وجود دارد که اگر آنها را به خوبی نبیند و نشناسد و پرهیز نکند، چنان سقوط می ‌کند که اثری از او باقی نماند در این راه مهم ‌ترین مسئله، شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفید و زیان بخش، و شناخت عوامل سعادت و یا بدبختی است، اگر به راستی انسان این حقائق را به خوبی بشناسد رسیدن به مقصد برای او آسان است.[20]‌
  29. 4. عبرت ‌انگیزی :  امام علی(علیه السلام) در خطبه 82 نهج ‌البلاغه چنین می‌ فرماید: «وَ مَنْ اَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ اَبْصَرَ اِلَیْها اَعْمَتْهُ»؛ هر که به دیده عبرت به آن (دنیا) نگریست او را بینا کرد، و هر کس به چشم خریداری به آن نظر نمود او را به نابینایی دچار ساخت.
  30. عبرت انگیزی از دیگر عوامل کسب بصیرت و بینش است. آن حضرت جای دیگری می ‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ اِمرَءً تَفکَّر فَاِعتَبر وَ اعتَبَرَ فَابصَرَ»؛[21] خدا رحمت کند کسی را که تفکّر کند و عبرت گیرد، و پس از آن که عبرت گرفت بینا گردد.
  31. در اندیشه مولای متقیان (علیه السلام) بصیر کسی است که همواره در پی عبرت انگیزی است: «فَإِنَّمَا الْبصیر مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَانتَفَعَ بِالعِبَر»؛[22] همانا انسان بصیر کسی است که شنید و اندیشه کرد و از عبرت‌ ها سود برد.
  32. در نگاه ایشان مؤمن واقعی کسی است که نگاهش به دنیا، نگاه پندگیرانه و عبرت آموز باشد؛ «المُؤمِنُ یَنظُرُ اِلَی الدُّنیَا بِعَینِ الاِعتِبَارِ»؛[23] مؤمن با چشم عبرت ‌آموزی به دنیا نگاه می ‌کند؛ چرا که این شیوۀ تربیتی اسلام است.
  33. امام علی(علیه السلام) در جای دیگری می ‌فرماید: «انَّ فِی کُلِّ شَیءٍ مَوعِظَهً و عِبرَهً لِذَوِی اللُّبِّ والاعتِبَار»؛[24]‌ به ‌راستی که در هر چیزی برای خردمندان و پندگیران، پند و عبرتی است.» و به تعبیر حضرتش در هر پندی نیز بینش و بصیرتی است؛ «فِی کُلِّ اعتِبَارٍ استِبصَارٌ»[25]
  34. 5. عدم دنیاپرستی : از دیگر عوامل و زمینه ‌های بصیرت ‌افزایی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدان اشاره فرموده، دنیاپرستی است.
  35. آن حضرت در چند عبارت کوتاه آنچنان زیبا دنیا را توصیف کرده ‌اند که عقل آدمی را به شگفت وامی دارد. ‌
  36. حضرت در خطبه ‌ای که در شهر کوفه ایراد کردند، می ‌فرماید: «مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ! وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَی فِیهَا فُتِنَ، وَمَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ، وَمَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إلَیْهَا أَعْمَتْهُ»؛[26] چگونه خانه دنیا را توصیف کنم که ابتدای آن سختی و مشقت، و پایان آن نابودی است، در حلال دنیا حساب، و در حرام آن عذاب است، کسی که ثروتمند گردد فریب می ‌خورد، و آن ‌کس که نیازمند باشد، اندوهناک است، و تلاش‌کننده دنیا به آن نرسد، و به رهاکننده آن، روی آورد، کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد او را آگاهی بخشد و آن ‌کس که چشم به دنبال دنیا دوزد، کوردلش می ‌کند.
  37. با نگاهی اجمالی به زندگی انسان در این جهان، در می‌یابیم که همۀ آن آمیخته با رنج و مشقّت است. قرآن مجید می ‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسَانَ فِی کَبَدٍ»؛[27] «به یقین ما انسان را در رنج آفریدیم.» اینکه قرآن می‌ گوید ما انسان را در درد و رنج آفریدیم. گویی درد و رنج، همچون خانه و لانۀ انسان است که آدمی از روز اوّل در آن جای می ‌گیرد! حتّی مرفّه ‌ترین زندگی ‌ها، از انواع درد و رنج ‌ها خالی نیست و به هر حال، هر کسی به نوعی گرفتار است.[28]
  38. آری، حضرت این چنین زیبا دنیا را توصیف می ‌کنند. دنیایی که حتی حلالش حساب دارد، تا چه رسد به حرامش. چه بسیار سرمایه‌ دارانی که ثروتشان جز بر حجابشان نیافزود و جزء این نبود که باعث شد چشم حقیقت بین آنها زائل شود و از آن طرف نیز چه بسیارند فقیرانی که در تمام عمر، غم و اندوه چنین سرمایه ‌هایی را داشته و دارند در حالی که به تعبیر قرآن زندگی دنیا جز متاع غرور و فریب چیزی نیست! «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُور»[29].
  39. حضرت علی(علیه السلام) در ادامه کلامی حیرت ‌انگیز می ‌فرماید؛ نکته ‌ای که غالب مفسّران «نهج ‌البلاغه» را به اِعجاب واداشته و سرمست از شراب طهور خود ساخته است![30] آن حضرت می‌ فرماید: «مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ»؛[31] آن کس که بدان (دنیا) بنگرد، به او بصیرت و بینایی می ‌بخشد و آن کس که در آن (دنیا) بنگرد، نابینایش می ‌سازد.»
  40. توضیح: هر کس که نگاهش به دنیا، نگاهی ابزاری و برای سیر در کمالات انسانی و گرفتن پند از عبرت ‌ها باشد، موجب بینش و بصیرتش می‌ گردد، اما اگر نگاهش به دنیا، نگاهی مادی ‌گرایانه باشد و دنیا را هدف غایی شمارد و بر آن چنگ زند، همین دنیایی که می ‌تواند عامل بینش او باشد، چنان حجابی برای وی ایجاد می ‌کند که هیچ ‌گاه نتواند حقایق عالم را درک کند و مصداق آیه شریفه «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون»[32]. ‌
  41. 6. اندیشیدن :  از دیگر عوامل کسب بینش و بصیرت، تفکّر و تعقّل و اندیشیدن است؛ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) با عبارات و تعابیر مختلفی این حقیقت را بیان می‌ فرماید؛ از جمله: «الفِکرُ یَهدِی»؛[33] فکر [و اندیشه] موجب راهنمایی است. آن حضرت فکر را سبب رشد عقلی می ‌دانند: «الفکرُ رُشدٌ»؛[34] فکر رشد [عقلی] است. و در جایی دیگر اندیشیدن را موجب نورانی شدن عقل دانسته و می ‌فرماید: «اَلفِکرُ یُنیرُ اللّبَّ»؛[35] فکر عقل [انسان] را نورانی می ‌کند.
  42. یکی از اثرات این نورانی شدن عقول در اثر اندیشیدن، منوّر شدن به نور بینش و بصیرت است. همچنان حضرتشان، حکمت را ارمغان اندیشه می ‌دانند و می ‌فرماید: «اَلفِکرُ یُفِیدُ الحِکمَۀَ»؛[36] فکر مفید حکمت است.
  43. سخن آخر : از مجموع آنچه گفته شد به ‌دست می ‌آید: اولاً: بینش و بصیرت از ویژگی ‌های اساسی یک مؤمن و مسلمان است و اگر فردی خود را مزیّن به این فضیلت نکند، ایمان و اعتقادات او در معرض وساوس شیطانی و لغزشگاه ‌های دنیوی است.
  44. ثانیاً: خداوند متعال بصیرت را که در واقع نور است در دل انسان ‌های مؤمن و با ایمان قرار می ‌دهد؛ منتهی قرار گرفتن در معرض این لطف الهی عوامل و ریشه ‌هایی دارد که بایستی به آنها توجه کرد؛ از جمله:  ذکر الله، تدبّر در قرآن، تقوای الهی، عبرت‌گیری، دوری از دنیا، اندیشه و تفکر و.... .
  45. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  46.  

 

  • حسین صفرزاده