پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۹۲۵ مطلب توسط «حسین صفرزاده» ثبت شده است

۱۴
تیر

عیدانه ؛غدیر یه  زیارت  امیرالمومنین  علی (علیه السلام) در روز عید غدیر 4-

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

توضیحات فراز چهارم زیارت

  1. (اهداء سلام دوباره همراه با توصیفات 30 صفت از صفات  امیرالمومنین (علیه السلام))
  2. در بخش چهارم زیارت با سلامی خدمت  امیرالمومنین (علیه السلام) در حدود سی وپنج فضیلت از فضائل آن حضرت  بیان شده است .
  3. فلسفه ی این سلام همراه با توصیف صفات  امیرالمومنین (علیه السلام)  را می توان در چند نکته جستجو نمود :
  4. 1-اثبات تکرار،افضلیت امیر المومنین (علیه السلام) در امر امامت وخلافت نسبت با دیگران که افراد منافق ومعاند صفت وغیر شایسته نودند(لازم به ذکر است یکی از قوی ترین وعقلانی ترین دلائل اثباط غلافت وامامت حضرت علی (علیه السلام) دلیل افضلیت وبرتری های شخصیتی ایشان برسایرین است. )  
  5. 2-تبین، تبین سفات شایست وبایسته که برای یک حاکم اسلامی ضرزری واجتناب نا پزیراست.
  6. 3-شمارش، بخشی از فضائل صفات وامیر المومنین (علیه السلام) که خود عبادت بزرگ وراهی میانه برایقرب الهی است.
  7. 4آشنایی،با ویژگی های انسان کامل با صفت تاثیر پذیری و ایجاد سنخیت وهمانند سازی با ولی خدا 

 

متن فراز چهارم زیارت :

  1. (اهداء سلام دوباره همراه با توصیف 30 صفت از صفات  امیرالمومنین (علیه السلام))
  2. سی وپنچ فضیلت - .در بخش چهارم زیارت با سلامی خدمت  امیرالمومنین  در حدود سی وپنج فضیلت از فضائل آن حضرت بیان شده است،
  3. فلسفه این سلام همراه با توصیف صفات امیر المومنین(علیه السلام) می توان در چند نکته جستجو کرد ،
  4. نکته 1- اثبات وتکرار افضلیت امیرالمومنین (علیه السلام) در امرامانت وخلافت نسبت به دیگران که افرادی معاند ، منافق صفت وغیر شایسته بودند.(لازم به تذکر است یکی از قویترین ، عقلانی ترین دلائل  اثبات امامت وخلافت حضرت علی (علیه السلام) دلیل افضلیت وبرتری های شخصی ایشان بر سائرین است،
  5. نکته 2- تبین صفات شایسته وبایسته ای برای یک حاکم اسلامی ضروری واجتناب ناپذیر است،
  6. نکته 3-شماره بخشی از فضائل وصفات  امیرالمومنین(علیه السلام)  که خود عبادتی برزگ وراهی میانه برای قرب الهی است،
  7. نکته 4-آشنایی با ویژگی های انسان کامل باحدف تاثیر پزیری از او وتلاش برای ایجاد سنخیت وهمانند سازی خو باولی خدا

 

30 صفت وحدود سی وپنج فضیلت از فضائل آن حضرت (علیه السلام)

 

  1. 1- السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): سلام بر تو ای امیر مؤمنان،
  2. 2- عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا : خدا را خالصانه عبادت کردی
  3. 3- وَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ صَابِرا : و صابرانه در راه خدا جهاد نمودی
  4. 4- وَ جُدْتَ بِنَفْسِکَ مُحْتَسِبا : و به حساب خدا جانبازی کردی
  5. 5- وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ : و به کتابش عمل نمودی
  6. 6- وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ : و روش پیامبرش را پیروی کردی
  7. 7- وَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ : و نماز را بپا داشتی
  8. 8- وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ : و زکات را پرداختی
  9. 9- وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ : و به معروف امر کردی
  10. 10- وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ مَا اسْتَطَعْتَ مُبْتَغِیا مَا عِنْدَ اللَّهِ رَاغِبا فِیمَا وَعَدَ اللَّهُ : و تا توانستی از منکر نهی نمودی، طالب بودی آنچه را نزد خداست، مشتاق بودی در آنچه خدا وعده داد.
  11. 11- لا تَحْفِلُ بِالنَّوَائِبِ : کاسه صبرت از پیش آمدها لبریز نشد
  12. 12-  وَ لا تَهِنُ عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَ لا تَحْجِمُ عَنْ مُحَارِبٍ أَفِکَ مَنْ نَسَبَ غَیْرَ ذَلِکَ إِلَیْکَ وَ افْتَرَى بَاطِلا عَلَیْکَ وَ أَوْلَى لِمَنْ عَنَدَ عَنْکَ : و هنگام سختی‌ها سست نگشتی؛از برابر هیچ جنگجویی بازنگشتی، آنکه غیر این امور را به تو نسبت داد تهمت زد و به باطل بر تو دروغ بست و مرگ بر کسی که با اصرار بر مخالفت با تو از تو روی گرداند،
  13. 13- لَقَدْ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ الْجِهَادِ : به راستی در راه خدا آن‌گونه که شایسته جهاد بود جهاد کردی
  14. 14- وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذَى صَبْرَ احْتِسَابٍ : و بر آزار مردم به نیکی صبر کردی صبری به حساب خدا،
  15. 15- وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ : تویی اوّل کسی که به خدا ایمان آوردی
  16. 16- وَ صَلَّى لَهُ : و برای او نماز خواندی
  17. 17- وَ جَاهَدَ : و جهاد کردی
  18. 18- وَ أَبْدَى صَفْحَتَهُ فِی دَارِ الشِّرْکِ وَ الْأَرْضُ مَشْحُونَةٌ ضَلالَةً وَ الشَّیْطَانُ یُعْبَدُ جَهْرَةً : و خود را در خانه شرک برای حق آشکار نمودی، درحالی‌که زمین انباشته به گمراهی بود و شیطان آشکارا عبادت می‌شد
  19. 19- وَ أَنْتَ الْقَائِلُ لا تَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِی النَّاسُ جَمِیعا لَمْ أَکُنْ مُتَضَرِّعا : و تویی گوینده این سخن: کثرت مردم در پیرامونم عزّتی به من نیفزاید و پراکنده شدنشان ترسی به من اضافه نکند، اگر همه مردم از من دست بردارند، نالان نشوم،
  20. 20- اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ : پناهنده به خدا شدی و عزّت یافتی،
  21. 21- وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ : آخرت را بر دنیا برگزیدی
  22. 22- وَ أَیَّدَکَ اللَّهُ : و پارسا گشتی، خدا حمایتت کرد
  23. 23- وَ هَدَاکَ : و راهنمایی‌ات فرمود
  24.  24- وَ أَخْلَصَکَ و در گردونه خلوص قرار داد
  25. 25- وَ اجْتَبَاکَ : و تو را برگزید،
  26. 26- فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ : کردارهایت ضد و نقیض نشد،
  27. 27- وَ لا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ :گفتارهایت اختلاف نیافت،
  28. 28- وَ لا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُکَ : حالاتت زیر و رو نگشت،
  29. 29- وَ لا ادَّعَیْتَ : ادعای بیهوده نکردی
  30. 30- وَ لا افْتَرَیْتَ عَلَى اللَّهِ کَذِبا : و بر خدا دروغ نبستی
  31. 31- وَ لا شَرِهْتَ إِلَى الْحُطَامِ : و به متاع اندک دنیا طمع نورزیدی،
  32. 32- وَ لا دَنَّسَکَ الْآثَامُ : گناهان تو را آلوده نساخت،
  33. 33- وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ: همواره امورت بر پایه برهانی از سوی پروردگارت بود،  
  34. 34- وَ یَقِینٍ مِنْ أَمْرِکَ : در کارت بر یقین بودی،
  35. 10-1-35-  تَهْدِی إِلَى الْحَقِّ : به سوی حق
  36. 36- وَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ : و راه مستقیم هدایت می‌نمودی،

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۴
تیر
  1. عیدانه ؛غدیریه  زیارت  امیرالمومنین  علی (علیه السلام) در روز عید غدیر  3-
  2. من کنت مولاه فهذا علی مولاه
  3. بسم الله الرحمن الرحیم
  4. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                      توضیحات فراز سوم زیارت

                   (بیان اعتقادات خود درباره ی شخصیت حضرت  علی (علیه السلام)درقالب شهادت دادن )

  1. در این فراز زائر ده مرتبه؛ به مقامات معنوی وفضائل امیر المومنین(علیه السلام) شهادت می دهد ()
  2. در شهادت اول = أَشْهَدُ أَنَّکَ أَخُو رسول اللَّهِ - گواهی می‌دهم که تویی برادر رسول خدا،
  3. درشهادت دوم= وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ - گواهی می‌دهم حضرت همه آنچه درباره تو نازل شده بود به مردم رساند
  4. درشهادت سوم = وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ تَعَالَى- و گواهی می‌دهم که تو به عهد خدای تعالی وفا کردی
  5. درشهادت چهارم= وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الْحَقُّ - گواهی می‌دهم که تویی امیرمؤمنان آن حقّی که قرآن به ولایتت گویا شد
  6. درشهادت پنجم = أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ عَمَّکَ وَ أَخَاکَ الَّذِینَ تَاجَرْتُمُ اللَّهَ بِنُفُوسِکُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیکُمْ : ورسول  خدا در این زمینه برای تو از امّت پیمان گرفت ؛ و گواهی می‌دهم که تو و عمو و برادرت کسانی هستید که با خدا با جان‌هایتان معامله کردید،
  7. درشهادت ششم = انَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ - و گواهی می‌دهم که پس خدا این آیه را در حق شما نازل کرد:.
  8. درشهادت هفتم = وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ ..أَکْمَلَهُ بِوِلایَتِکَ یَوْمَ الْغَدِیرِ - و آن را روزغدیر به ولایت تو دین خدا را کامل نموده
  9. درشهادت هشتم = وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ - مقصود تویی: «و یقیناً این راهِ مستقیمِ من است؛
  10. درشهادت نهم = وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَزَلْ لِلْهَوَى مُخَالِفا - و گواهی می‌دهم که تو پیوسته با هوای نفس مخالف و با پرهیزگاری هم‌پیمان
  11. درشهادت دهم = وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَا اتَّقَیْتَ ضَارِعا - و گواهی می‌دهم که از روی زبونی محافظه‌کاری نکردی
  12. بلاخره درشهادت یازدهم = وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ و گواهی می‌دهم که تو ای امیرمؤمنان

 

  1. متن فراز سوم زیارت:

 

  1. 3- تویی برادر رسول خدا،1- أَشْهَدُ أَنَّکَ أَخُو رسول اللَّهِ وَ وَصِیُّه  وَ وَارِثُ عِلْمِهِ وَ أَمِینُهُ عَلَى شَرْعِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی أُمَّتِهِ وَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ صَدَّقَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِیِّهِ : خدا بر تو باد؛ گواهی می‌دهم که تویی برادر رسول خدا، جانشین و وارث علمش و امین او بر قانونش و جانشین او در امّتش و اوّل کسی که به خدا ایمان آورد و آنچه را بر پیامبرش نازل شده بود تصدیق کرد؛
  2. 3- طاعت و ولایتت واجب 2- وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ مَا أَنْزَلَهُ فِیکَ فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى أُمَّتِهِ فَرْضَ طَاعَتِکَ وَ وِلایَتِکَ وَ عَقَدَ عَلَیْهِمُ الْبَیْعَةَ لَکَ وَ جَعَلَکَ : و گواهی می‌دهم که آن حضرت  همه آنچه را خدا درباره تو نازل کرد به مردم رساند و امر خدا را درباره تو با صدای بلند اعلام کرد و بر امّتش حتمی بودن طاعت و ولایتت را واجب نمود و بیعت تو را بر عهده آنان نهاد
  3. 3- خدایا گواه باش 3- أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ کَذَلِکَ ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَ لَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى : و حضرت ترا نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خودشان قرار داد، چنان‌که خدا خود او را این‌چنین قرار داد، سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) اسلام خدا را بر مردم شاهد گرفت و فرمود: آیا من آن نیستم که رساندم؟ همه گفتند: به خدا آری،
  4. فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ کَفَى بِکَ شَهِیدا وَ حَاکِما بَیْنَ الْعِبَادِ فَلَعَنَ اللَّهُ جَاحِدَ وِلایَتِکَ بَعْدَ الْإِقْرَارِ وَ نَاکِثَ عَهْدِکَ بَعْدَ الْمِیثَاقِ: پس فرمود: خدایا گواه باش و تو برای گواهی و حاکمیت بین بندگان بسی. پس خدا لعنت کند منکر ولایتت را بعد از اقرار و شکننده پیمانت را پس از پیمان بستن
  5. 3- وفا کننده به عهد 4- وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى مُوفٍ لَکَ بِعَهْدِهِ : و گواهی می‌دهم که تو به عهد خدای تعالی وفا کردی و خدای تعالی وفا کننده به عهد خویش برای توست
  6. 3- پاداشی بزرگ 5- وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهِ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرا عَظِیما : «و آن که به پیمانی که با خدا بسته وفاداراست، یقیناً [خداوند] پاداشی بزرگ به او می‌دهد‌»
  7. 3-6-  وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الْحَقُّ الَّذِی نَطَقَ بِوِلایَتِکَ التَّنْزِیلُ وَ أَخَذَ لَکَ الْعَهْدَ عَلَى الْأُمَّةِ بِذَلِکَ ال رسول  
  8. 3- قرآن به ولایتت گویا 7- وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ عَمَّکَ وَ أَخَاکَ الَّذِینَ تَاجَرْتُمُ اللَّهَ بِنُفُوسِکُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیکُمْ : و گواهی می‌دهم که تویی امیرمؤمنان آن حقّی که قرآن به ولایتت گویا شد و  رسول  خدا در این زمینه برای تو از امّت پیمان گرفت ؛ و گواهی می‌دهم که تو و عمو و برادرت کسانی هستید که با خدا با جان‌هایتان معامله کردید، پس خدا این آیه را در حق شما نازل کرد:
  9. 3- کامیابی بزرگ!‌8- إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدا عَلَیْهِ حَقّا فِی التَّوْرَیةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ : مسلّماً خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را به بهای این‌که بهشت برای آنان باشد خریده، [مؤمنانی که] همواره در راه خدا نبرد می‌کنند، [دشمن را] می‌کشند و [خود] کشته می‌شوند، خداوند برعهدۀ خود در تورات و انجیل و قرآن به آنان وعدۀ بهشت داده؛ وعده‌ای ثابت و درست، چه کسی به عهدش از خدا وفادارتر است؟ پس [ای مؤمنان!] به [این] دادوستدی که با خداوند داشته‌اید خوش‌حال باشید، این است کامیابی بزرگ!‌
  10. 3- مؤمنان را مژده ده 9- التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ : [مؤمنان همان] توبه‌کنندگان، عبادت‌کنندگان، ستایش‌گران، روزه‌داران، رکوع‌کنندگان، سجده‌کنندگان، آمرانِ به معروف، ناهیانِ از منکر و پاسدارانِ حدودِ خداوند[ند] و مؤمنان را [به مغفرت و رحمت و بهشت و رضوان] مژده ده
  11. 3- روزغدیر دین به ولایت تو کامل شد 10- أَشْهَدُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّ الشَّاکَّ فِیکَ مَا آمَنَ بِال رسول  الْأَمِینِ وَ أَنَّ الْعَادِلَ بِکَ غَیْرَکَ عَانِدٌ [عَادِلٌ‏] عَنِ الدِّینِ الْقَوِیمِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لَنَا رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ أَکْمَلَهُ بِوِلایَتِکَ یَوْمَ الْغَدِیرِ: گواهی می‌دهم ای امیرمؤمنان ‌که شک کننده درباره تو به رسول امین ایمان نیاورده و اینکه روی گرداننده ازولایت تو به ولایت غیر، معاندانه روی گردان از دین است، دین میانه‌ای که پروردگار جهانیان برای ما پسندیده و آن را روزغدیر به ولایت تو کامل نموده است
  12. 3-گواهی میدهم 11- وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ : و گواهی می‌دهم که در این گفته خدای عزیز رحیم،
  13. خدایا امرت را شنیدیم - وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیما فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ضَلَّ وَ اللَّهِ وَ أَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِوَاکَ وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عَادَاکَ اللَّهُمَّ سَمِعْنَا  لِأَمْرِکَ وَ أَطَعْنَا وَ اتَّبَعْنَا صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ فَاهْدِنَا : مقصود تویی: «و یقیناً این راهِ مستقیمِ من است؛ بنابراین از آن پیروی کنید، و پیروِ راه‌ها [ی دیگر] نباشید که شما را از راه خدا پراکنده می‌کند»، به خدا سوگند گمراه شد و گمراه کرد کسی که از غیر تو پیروی کرد و کسی که تو را دشمن داشت، از حق روی گرداند؛ خدایا امرت را شنیدیم و اطاعت کردیم و راه راست تو را پیروی نمودیم،
  14. 3-سپاسگزاران نعمت‌ها12- رَبَّنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا إِلَى طَاعَتِکَ وَ اجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرِینَ لِأَنْعُمِکَ : پروردگارا ما را هدایت کن و بعد از اینکه ما را به طاعتت هدایت کردی دل‌هایمان را منحرف مساز و ما را از سپاسگزاران نعمت‌هایت قرار ده
  15. 3- مخالف با هوای نفس 13-  وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَزَلْ لِلْهَوَى مُخَالِفا وَ لِلتُّقَى مُحَالِفا وَ عَلَى کَظْمِ الْغَیْظِ قَادِرا وَ عَنِ النَّاسِ عَافِیا غَافِرا وَ و گواهی می‌دهم که تو پیوسته با هوای نفس مخالف و با پرهیزگاری هم‌پیمان و به فرو خوردن خشم توانا و گذشت کننده از مردم وعفو کننده آنان بودی
  16. عمل به پیمان - اِذَا عُصِیَ اللَّهُ سَاخِطا وَ إِذَا أُطِیعَ اللَّهُ رَاضِیا وَ بِمَا عَهِدَ إِلَیْکَ عَامِلا رَاعِیا لِمَا اسْتُحْفِظْتَ حَافِظا لِمَا اسْتُودِعْتَ مُبَلِّغا مَا حُمِّلْتَ مُنْتَظِرا مَا وُعِدْتَ :و زمانی که خدا معصیت می‌شود خشمناک و هنگامی‌که اطاعت می‌شود خشنودی؛ به آنچه خدا با تو پیمان بسته بود عمل کننده بودی و آنچه نگهداری‌اش از تو خواسته شده بود رعایت نمودی و آنچه به تو سپرده شده بود حفظ کردی و آنچه از حق بر عهده‌ات نهاده شده بود رساندی و آنچه را به آن وعده داده شدی به انتظار نشستی
  17. 3- 14 - وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَا اتَّقَیْتَ ضَارِعا وَ لا أَمْسَکْتَ عَنْ حَقِّکَ جَازِعا وَ لا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجَاهَدَةِ غَاصِبِیکَ [عَاصِیکَ‏] نَاکِلا وَ لا أَظْهَرْتَ الرِّضَى بِخِلافِ مَا یُرْضِی اللَّهَ مُدَاهِنا وَ لا وَهَنْتَ لِمَا أَصَابَکَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا ضَعُفْتَ: و گواهی می‌دهم که از روی زبونی محافظه‌کاری نکردی و در اثر بی‌تابی و عجز از گرفتن حقت باز نایستادی و به خاطر ترس و وحشت، از پیکار با غاصبان ولایتت قدم به عقب نگذاشتی و به علّت سستی بر خلاف آنچه خدا را خشنود می‌کند اظهار خشنودی ننموده و برای آنچه در راه خدا به تو دررسیده سست نشدی؛
  18. 3- کارت به او واگذار کردی 14- وَ لا اسْتَکَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّکَ مُرَاقِبا مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ تَکُونَ کَذَلِکَ بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّکَ وَ فَوَّضْتَ إِلَیْهِ أَمْرَکَ وَ ذَکَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّکَرُوا وَ وَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا وَ خَوَّفْتَهُمُ اللَّهَ فَمَا تَخَوَّفُوا و به خاطر ترس و زبونی از خواستن حقّت ناتوان و درمانده نگشتی، پناه به خدا از اینکه چنین باشی، بلکه زمانی که مورد ستم واقع شدی به حساب پروردگارت گذاشتی و کارت را به او واگذار کردی و ستمکاران را پند دادی ولی نپذیرفتند و اندرز دادی ولی قبول نکردند و آنان را از خدا ترساندی، ولی نترسیدند
  19. 3-گواهی دهم 15- وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ و گواهی می‌دهم که تو ای امیرمؤمنان
  20. 3- شایسته جهاد 16- جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى دَعَاکَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ قَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّةَ بِقَتْلِهِمْ إِیَّاکَ لِتَکُونَ الْحُجَّةُ لَکَ عَلَیْهِمْ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ : در راه خدا آن‌گونه که شایسته جهاد بود جهاد کردی تا اینکه خدا تو را به جوارش فرا خواند و به اختیارش تو را به جانب خود قبض روح کرد و حجّتت را بر دشمنانت با به قتل رساندن تو همراه کرد، تا حجّت به سود تو و بر زیان آنان باشد، همراه با آنچه برای تو بود از حجّت‌های رسا بر همه آفریده‌های او
  21. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۴
تیر

عیدانه ؛غدیریه  زیارت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در روز عید غدیر  2-

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. پس چون زیارت حضرت علی (علیه السلام)معادل بلکه عین زیارت  رسول  الله (صلی الله علیه وآله) میباشد در ابتدا به آن حضرت سلام می دهی،                                                                                 بقول شاعر : گوید چون علی عین محمد شد؛ محمد از علی  ...... آفریدند و علی باز ازمحمد  ساختند.

 

  1. 4- زیارت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) - درزیارتنامه حضرت  علی (علیه السلام) زیارت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) مقدم شده است تا تفکر آن دسته از غالبان (افراطیون) که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را فرموش کرده وحضرت  علی (علیه السلام)را برایشان مقدم می دارند نفی گردد.

 

  1. ارتباط منطقی انبیآء واولیاء - در ادامه این فراز زیارت ، پس از زیارت  رسول  اعظم  (صلی الله علیه وآله) بر انبیاء و رسول ان پیشین وبندگان صالح وفرشتگان الهی سلام می دهیم  وآنان را نیز زیارت می کنیم تا بیانگر ارتباط منطقی انبیآء واولیاء در طول تاریخ با یکدیگر وارتباط آرمانی آنان با ائمه طاهرین باشد ...

 

  1. متن فراز اول زیارت

 

  1. 1-بگو السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدٍ  رسول  اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ : سلام بر محمّد  رسول  خدا، خاتم پیامبران.

وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَمِینِ اللَّهِ عَلَى وَحْیِهِ : و سرور  رسول ان و برگزیده پروردگار جهانیان، امین خدا بر وحی‌اش

  1. اراده‌های قطعی الهی - وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ وَ الْمُهَیْمِنِ عَلَى ذَلِکَ کُلِّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ و اراده‌های قطعی الهی و ختم کننده آنچه گذشته و گشاینده آنچه خواهد آمد و نگهدار بر همه این‌ها و رحمت و برکات و درودها و تحیات خدا براو باد
  2. سلام بر پیامبران خدا - السَّلامُ عَلَى أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ : سلام بر پیامبران خدا و  رسولانش و فرشتگان مقرّب و بندگان شایسته‌اش.  

 

  1. توصیحات فراز دوم زیارت (سلام بر حضرت  علی (علیه السلام)همراه با وصف ایشان)

مهمترین نکات معرفتی بخش دوم زیارت آن حضرت  را می توان این گونه برشمرد،

 

  1. در ابتداء بر وجود آن حضرت شش مرتبه بر وجود مقدس آن حضرت سلام می فرستیم.

 

  1. امیر المومنین ؛ امام  متقین - در این بخش. بیشترین تاکید بر شان ومنزلت حکومتی ، سیاسی، وولایی ،آن حضرت  صورت گرفته است، به طوری که در طول این قسمت از زیارت، آن حضرت  را سه مرتبه به لقب امیر المومنین(علیه السلام)  ویک مرتبه با لقب امام  متقین مورد خطاب قرارمی دهیم،

 

  1. لقب حضرت مستند قرآنی - در این فراز.از زیارتنامه به چندین لقب حضرت که مستند قرآنی دارد اشاره می کنیم! (صراط المستقیم) لْآمِرُ بِالْعَدْلِ:  «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
  2. در مجموع این بخش از زیارت به21ویژگی  آن حضرت  اشاره شده
  3. 1- معنای امیر، آقا ؛ سالار - أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ : در لسان قرآن مبین: معنای امیر، فرمانروا، آقا و سالار همه ایمان آورندگان به خدا و  رسول  است که از زیباترین، مشهورترین، « امیر المؤمنین »مهمترین و اختصاصی ترین لقب امام علی علیه السلام میباشد.  رسول  خداصلی الله علیه وآله فرمود: این لقب به علی اختصاص دارد که خداوند متعال برای او برگزیده، نه قبل از ایشان و نه بعد از ایشان برای کسی نامیده نشده است. هرجا یاایهاالذین آمنوا آمده است، خطاب به علی علیه السلام است
  4. 2- سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ وَ- هو فوق ما یصفه الواصفون = او برتر و بالاتر؛ از آنچه وصف کنندگان او را بستایند-
  5. 3- وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ   = وارث دانش پیامبران
  6. 4- وَلِیَّ رَبِّ الْعَالَمِینَ = ولی پروردگار جهانیان
  7. 5- مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ = مولای من و مولای مؤمنان
  8. 6- أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ  = امین خدا بر روی زمینش
  9. 7- سَفِیرَهُ فِی خَلْقِهِ  = سفیر او در آفریده‌هایش
  10. 8- حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى عِبَادِهِ = حجّت رسایش بر بندگان؛
  11. 9- دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ = دین برافراشته خدا
  12. 10- صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ = راه راستش،
  13. 11- النَّبَأُ الْعَظِیمُ = خبر بزرگ.
  14. 12- آمَنْتَ بِاللَّهِ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ = به خدا ایمان آوردی، درحالی‌که مردم همه شرک می‌ورزیدند .
  15. 13- صَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ مُکَذِّبُونَ = حق را تصدیق کردی وقتی‌که آنان، آن را تکذیب می‌نمودند.
  16. 14- جَاهَدْتَ وَ هُمْ مُحْجِمُونَ = جهاد کردی و آنان از جهاد عقب‌نشینی می‌کردند،
  17. 15- عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا لَهُ الدِّینَ = خدا را عبادت کردی، درحالی‌که برای او عبادت را خالص کردی،
  18. 16- صَابِرا = صبرکردی
  19. 17- مُحْتَسِبا = به حساب خدا گذاشتی
  20. 18- سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ= آقای مسلمانان
  21. 19- یَعْسُوبَ الْمُؤْمِنِینَ = رئیس وبزرگ دین
  22. 20- إِمَامَ الْمُتَّقِینَ  = پیشوای پرهیزکاران
  23. 21- قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ = مقتدای سپیدرویان

 

فراز دوم زیارت:

 

  1. 2- مولای من و مولای مؤمنان 1- السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ وَ وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ وَ وَلِیَّ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَوْلایَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ : سلام بر تو ای امیرمؤمنان و سرور جانشینان و وارث دانش پیامبران و ولی پروردگار جهانیان و مولای من و مولای مؤمنان و رحمت و برکات خدا بر او باد.

 

  1. 2-امین خدا وسفیر او 2- السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَفِیرَهُ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى عِبَادِهِ : سلام بر تو ای مولای من ای امیرمؤمنان، ای امین خدا بر روی زمینش و سفیر او در آفریده‌هایش و حجّت رسایش بر بندگان؛
  2. 2- دین برافراشته 3 - السَّلامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ

 سلام بر تو ای دین برافراشته خدا و راه راستش،

  1. 2-خبر بزرگ 4- السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ وَ عَنْهُ یُسْأَلُونَ : سلام بر تو ای خبر بزرگی که آن‌ها در آن اختلاف کردند و از آن بازخواست شوند،
  2. 2- امیرمؤمنان،5- السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ آمَنْتَ بِاللَّهِ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ وَ صَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ مُکَذِّبُونَ وَ جَاهَدْتَ [فِی اللَّهِ‏] وَ هُمْ مُحْجِمُونَ [مُجْمِحُونَ‏]: سلام بر تو ای امیرمؤمنان، به خدا ایمان آوردی، درحالی‌که مردم همه شرک می‌ورزیدند و حق را تصدیق کردی وقتی‌که آنان، آن را تکذیب می‌نمودند و جهاد کردی و آنان از جهاد عقب‌نشینی می‌کردند،
  3. 2-عبادت خالص 6- وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا لَهُ الدِّینَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ : خدا را عبادت کردی، درحالی‌که برای او عبادت را خالص کردی، صبر کردی و به حساب خدا گذاشتی تا مرگ به سویت آمد، آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران.
  4. 2- رئیس دین 7- السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ وَ یَعْسُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ سلام بر تو ای آقای مسلمانان و رئیس دین و پیشوای پرهیزکاران و مقتدای سپیدرویان و رحمت و برکات      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۴
تیر

                                       

                                     عیدانه ؛غدیر یه  زیارت  امیرالمومنین علی (علیه السلام) در روز عید غدیر  1-

                                      من کنت مولاه فهذا علی مولا ه

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

                                      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. پیشگفتار : از جماله جریانات مهم وبزرگ زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)  براساس یک آینده نگری حکیمانه طراحی واجرا گردیده ؛ واقعه غدیر وجانشین برای به انگیزه ی مرافبت از رسالت نبوی(صلی الله علیه وآله) می باشد, واقعه غدیر ابعاد ؛عرفانی ؛ تربیتی ؛ سیاسی ؛ اجتماعی فراوانی دارد؛ چرا که موضوع خلافت و امامت حضرت  علی  (علیه السلام)  وجانشینان ایشان از ابعاد گونان گون وپیامد های بیشماربرخورداراست.
  2. امامت حضرت  علی  (علیه السلام)  نه تنها ازبعد سیاسی , تربیتی , اجتماعی حائز اهمیت است بلکه از بعد عرفانی واخلاقی نیزاهمیت بسزایی دارد, زیرا حاکمیت امامت وصالحان بر جامعه , مردم را به سوی فضائل , صلاح و ارزش های انسانی سوق می دهند, در دیرباز واقعه غدیر  همان اندازه که سبب مسرت وخوشحالی دوستان وپیروان اهل بیت بوده , برای دشمنان ومنافغین ولایت ناخوش آیند وغیر قابل تحمل بوده وهست,
  3. شناخت صحیح ماجرای غدیر وپاسداری عاطفی ومعرفتی آن وشناساندن واقعیت وپیام های غدیر به بشریت در واقع شناختن وشناساندن همه خوبی ها ونیکی هاست همچو ریسمان الهی , سبب اتصال ولایت به رسالت نبوی (صلی الله علیه وآله)   بلکه پیوند ولایت به رسالت همه انبیاء پیشین وآنگاه ارتباط با خدا می باشد,
  4. گنجینه اسرار- با مروری گذرا بر زیارت مخصوص حضرت   (علیه السلام)   درروزغدیر  به روایت حضرت  امام هادی (علیه السلام) که از نظر محتوا وشیوایی هم تراز زیارت جامعه کبیره است برآن شدیم به منظور کسب معرفت ومعرفت افزایی بیشتر نسبت به مقام ولایت وامامت آن امام هما  (علیه السلام)  , به معرفی و تبین بیشتراین زیارت به پردازیم که بدون شرط گنجینه ای سر شار از اسرار ولایت ومعرفت را درخود جای داده است,

 

  1. کسب کمالات - امید آنکه با تامل واندیشه بر معارف عمیق این زیارت  در ایام با شکوه غدیریه و یا در زیارت های آن حضرت   (علیه السلام)   علاوه برکسب پاداش زیارت آن حضرت   (علیه السلام) از موهبت های والای الهی وکمالات ملکوتی علوی بهره مند شویم برگرفته از غدیریه حجت الاسلام مهدی نیلی پورذالحجه الحرام 1444/ تیر 1402

 

  1. مقدمه  : یکی از زخارئر معرفتی شیعه, زیارتنامه ها ومتون موثق روایی است که ازسوی معصومین در باب زیارت امامان دراختیار ما قرار گرفته است, زیارتی چون ؛ زیارت عاشورا ، زیارت جامعه ، زیارت آل یاسین، ودرخصوص زیارت حضرت  علی  (علیه السلام)  نیز زیارت نامه های متعددی درمجامع روای وارد شده که برخی این زیارت ویژه زمان خاص است، مانند زیارت آن حضرت  (علیه السلام)   در روز مبعث ویا در روزغدیر خم، وبرخی دیگر به زمان ومکان های خاص اختصاص ندارد که از آنها به زیارت مطلقه تعبیر می شود ، 

 

  1. به روایت حضرت  امام هادی (علیه السلام)- ازجمله زیارت مخصوص حضرت  علی  (علیه السلام)   زیارت آن حضرت  در روز غدیرخم به روایت امام هادی  (علیه السلام)   از امام حسن عسگری  (علیه السلام)  است، که طولانی یرین وقوی ترین زیارت  امیرالمومنین (علیه السلام)  می باشد،

 

  1. این زیارت را علامه مجلسی (رحمه اله علیه ) در جلد 97 بحارص 395به نقل ازشیخ مفید آورده اند، همچنین این زیارت با اندکی تفاوت در کتاب المزارمرحوم شهید اول ص 64آمده است،

 

  1. در یک نگاه کلی، می توان امتیازات ویزه این زیارت را اینچنین برشمرد،
  2. شصت آیه قرآن- دراین زیارت با اقتباس ازشصت آیه قرآن به معرفی مقامات ملکوتی آن حضرت  (علیه السلام)  ویا معرفی دشمنان ایشان پرداخه شده وبه یک تعبیراین زیارتنامه منبع قوی پیرامون (آیات الولایه) وجایگاه رفیع  امیرالمومنین (علیه السلام)  وفرزندان ایشان در قرآن به شمار می آید.

 

  1. فلسفه و راز ولایت بیش از 50 آیه از قرآن ، چه به صورت مستقیم وچه با استفاده بخشی از آیات در متن این زیارت در درجه اول بیان الهی بودن وقرآنی بودن اساس ولایت امیر المومنین(علیه السلام) می باشد،

 

  1. آغاز اعلام ولایت - زیرا از آغاز اعلام ولایت آن حضرت  (علیه السلام)  توسط  رسول  مخالفان با القاء شبهه این انتصاب رامساله شخصی و سلیقه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله)   معرفی میکردند ودرصدد انکارالهی بودن انتخاب حضرت  علی (علیه السلام) بودند،    

 

  1. آیات قرآن در شان علی (علیه السلام)   ثانیا این تعداد آیات قرآن در شان علی نازل شده بهانه ای را از دست کسانی که شعار(حسبنا کتب الله ) به جنگ ولایت آمده بودند ، می گیرد ، چرا که با پذیرش این شعار (انحرافی) باز هم مدعای مخالفان ثابت نمی گردد، زیرا قرآن است که در جای جای آن به فضائل و شایستگی های شخصیتی حضرت  (علیه السلام)   اشاره می کند،

   

  1. مقامات  امیرالمومنین (علیه السلام) ثالثا بیان مقامات  امیرالمومنین (علیه السلام)   از زبان قرآن  براعتقاد پیروان وشیعیان آن حضرت  (علیه السلام)   نسبت به ولایت می افزاید وآنان را به استفاده ازآیات قرآن برای دفاع از ولایت ترغیب می نماید،

 

  1. زیارتنامه ی غدیریه - رابعا فراوانی آیات ولایت در زیارتنامه ی غدیریه می تواند بصورت غیر مستقیم جوابگوی این شبهه باشد که چرا اسم حضرت  علی (علیه السلام)   در قرآن نیامده است با این توضیح که نام بسیاری از انبیاء در قرآن نیامده این دلیل برعدم نبوت انبیاء نمی باشد، وجود اسم دلالتی برشایستگی های لازم امام وعلت انتخاب های الهی از بین بندگان ندارد،

 

  1. صفات امام (علیه السلام)  برخلاف وصف که بیانگرصفات امام (علیه السلام)   وشایستگی های مورد نیازولازم  یک رهبرآسمانی است،

 

  1. صدها بار وصف - مثلا نام مبارک نبی  اکرم (صلی الله علیه وآله)  چهار مرتبه بیشتردر قرآن نیامده ، در حالی که صدها بار وصف آن حضرت  بیان شده است ،

 

  1. دهها آیه در وصف - به همین ترتیب نام حضرت  علی(علیه السلام)    نیزدر قرآن نیامده ، اما دهها آیه در وصف ایشان نازل شده که این شیوه ی در کنارمصونیت بخشی به قرآن در برابر تحریف مخالفان  آن حضرت  را به طورکامل معرفی می نماید، در این زیارات عمدتا ازمحتوای والفاظ روایی که ازسوی پیامبر  اکرم (صلی الله علیه وآله)  وسایر معصومین حضرت  علی (علیه السلام)   ایراد کرده اند استفاده شده است،

 

  1. زیارت چند وجهی - در این زیارت ابتدا برروان پاک  رسول  اکرم (صلی الله علیه وآله)  و پس از آن بر امیرالمومنین (علیه السلام)  ضمن توصیف شخصیت والای ایشان دورود وسلام اهداء شده است، (از این رو این زیارت زیارت چند وجهی است ،)

 

  1. ذکرعلی عبادت - در این زیارت فضائل ومناقب متعددی از حضرت  علی(علیه السلام)   بیان شده که مرور آنها خود عبادت معرفتی است، (چنانچه حضرت  رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند ذکرعلی عبادت است)

 

  1. سبقت دراسلام - در این زیارت مسئله دوره حکومتی امیرالمومنین  وفضائل افتخارآمیزآن حضرت (علیه السلام)   از ابتداء جوانی تا لحظه ی شهادت همچون سبقت دراسلام ، هجرت ، لیلت المبیت ، وسوابق درخشنده ی جهادی ایشان بیان گردیده است، (مروری بر تاریخ زندگی آن حضرت )
  2. تبری در اسلام - در این زیارتنامه دشمنان  حضرت  صریح ویا با کنایه معرفی ولعن شده اند.(تبری)

 

  1. تولی در اسلام - در این زیارتنامه به آثار ولایت پذیری وپیروی از آن حضرت  اشاره شده است (تولی)

در این زیارتنامه عواقب سوء تمرد ونپذرفتن ولایت وامامت آن حضرت  بیان شده است،

 

  1. فضائل امیر المومنین(علیه السلام) - در این زیارتنامه به فضائل امیر المومنین(علیه السلام)   اقرار شده است،

 

  1. داستان واقعه ی غدیر خم - همچنین در این زیارتنامه داستان واقعه ی غدیر خم وسخنان مهم پیامبر  اکرم (صلی الله علیه وآله)  در باره  امیرالمومنین (علیه السلام)  در این روز بیان گردیده است.

      

  1.  زیارت  نامه   با   سند    های   معتبر  - در مفاتیح الجنان آقای شیح عباس قمی (رحمت الله علیه) دوم زیارتى است که به سندهاى معتبره از حضرت  امام على نقى (علیه السلام)     نقل شده‏  که زیارت کردند حضرت  امیر المؤمنین (علیه السلام)    را به آن در روزغدیر در سالى که معتصم آن حضرت  را طلبیده بود و

 

  1. کیفیت زیارت -  آن چنان است که چون اراده زیارت نمایى بایست بردر قبه منوره و رخصت طلب نما و شیخ شهید گفته که غسل مى‏کنى و پاکترین جامه‏هاى خود را مى‏پوشى و اذن دخول مى‏طلبى مى‏گویى

 

  1. اللَّهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابِ من ..... و این همان اذن دخول اول است که ما در اول باب نقل کردیم پس پاى راست را مقدم دار و داخل شو و برو به نزدیک ضریح مقدس و پشت به قبله در برابر ضریح بایست وبگو..

 

  1. توضیحات فراز زیارت ( رسول اعظم صلی الله علیه وآله) دربخش اول زیارت  امیرالمومنین (علیه السلام)   ابتدا زیارت سید اعظم؛ (صلی الله علیه وآله)      رسول   اکرم (صلی الله علیه وآله) ؛ وارد شده تا هر زائرعلوی (علیه السلام)   در آغاز زیارت  امیرالمومنین (علیه السلام)   زائر نبوی(صلی الله علیه وآله) باشد !     
  2. سراین مطلب را می توان در چند نکته دانست:

 

  1. 1- محو عظمت رسول خدا - حضرت  علی (علیه السلام)     شاگرد وعبد مطیع  رسول  خدا (صلی الله علیه وآله)  بود ادب اقتضا می کند که در عرض ادب استاد را برشاگرد ومولارا برعبد مقدم داشت، واین شیوه بر کسب شاگردی مودب چون امیر المومنین(علیه السلام) که محو عظمت رسول خداست، بسیار موثر وپسندیده است ، چنانچه حضرتش در عوج خاکسا ری نسبت به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ‏ عَبِیدِ مُحَمَّد (صلی الله علیه وآله) (اصول کافی) إِنَ‏  رسول اللَّهِ‏ (صلی الله علیه وآله)    أَدَّبَهُ‏ اللَّهُ‏- وَ هُوَ(صلی الله علیه وآله)  أَدَّبَنِی (بحار-ج16-ص231)‏

 

  1. 2- نفس رسول خدا(صلی الله علیه وآله)-  امیرالمومنین (علیه السلام) در واقع نفس رسول خدا(صلی الله علیه وآله):در زیارت امیر المومنین(علیه السلام) به نوعی به این حقیقت وجودی اشاره شده است، در قرآن وروایات شواهد متعددی براین مطلب وجود دارد،که به برخی از آنها اشاره می کنیم:  

 

  1. ما از نفوس خود جان خود را - پیامبر  اکرم (صلی الله علیه وآله)فرمودند: على علیه السّلام نفس‏ و برادر من است او را اطاعت کنید. در آیه مباهله امیر المؤمنین علیه‏ السّلام را نیز آورد که او نفس‏ پیامبر است تصریح آیه، خداوند در قرآن ودر جریان مبا هله حضرت  علی (علیه السلام)   می فرماید: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم‏) (آل عمران /61) پس به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ جان خود را ...)

 

  1. علی ازمن ومن از اویم - پیامبر  اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: (علی منی وانا منه ) علی از من است ومن از اویم ،(ان علیا لحمه لحمی ودمه دمی ) همانا گوشت علی از گوشت من  وخون علی از خون من است،

 

  1. حضرت  علی فرمودند : انَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا وَ أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنِّی‏: (من محمدم ومحمد من است ومن از محمد ومحمد ازمن است،)
  2. علی را قدر پیغمبر شناسد..... که هر کس خویش را بهتر شناسد،
  3. 3- روایت متعددی داریم که زیارت حضرت  علی (علیه السلام)   را زیارت حضرت  پیامبر(صلی الله علیه وآله)   معرفی کرده است،

 

  1.  قال  رسول  الله (صلی الله علیه وآله) مَنْ‏ زَارَ عَلِیّاً فَقَدْ زَارَنِی‏، وَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی، (هرکس علی را زیارت کند مرا زیارت کرده است ،)

 

  1. امام صادق نیز می فرمایند : هر گاه اراده به رفتن سوی نجف کردی زیارت امیر المؤمنین (علیه السلام)  را نمودى  بدان که در واقع استخوان‏هاى حضرت  آدم (علیه السلام)   و بدن نوح علیه السّلام و جسم امیر المؤمنین علیه السّلام را زیارت مى‏کنى. وعموم معتقدند حضرت  آدم استخوانهایش در بیت اللَّه الحرام دفن شده بو د به نجف انتقال داد ، پس جسم على بن ابى طالب علیه السّلام را زیارت کن که زائر آباء اوّل و گذشته (آدم و نوح علیهما السّلام) و حضرت  محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم که خاتم انبیاء است و حضرت  علىّ علیه السّلام که سید اوصیاء بوده وعلی سرور جانشینان خواهد بود ، و باید توجه داشته باشى‏ در زیارت ..  

 

  1. فَإِذَا أَرَدْتَ‏ جَانِبَ‏ النَّجَفِ‏ فَزُرْ عِظَامَ آدَمَ وَ بَدَنَ نُوحٍ وَ جِسْمَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ  فَإِنَّکَ زَائِرٌ الْآبَاءَ الْأَوَّلِینَ وَ مُحَمَّداً ص خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ عَلِیّاً سَیِّدَ الْوَصِیِّین‏)
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۱
تیر

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

                                                       اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. میر المومنین – متقین 100- هرگز از سکوت غمگین نمى‏شود «ان صمت لم یغمه صمته»: اگر پرهیزگار سکوت کند، سکوت او، او را محزون نمى‏کند.***
  2. خوشنودی از سکوت - شرح: فرد متقى وقتى سکوت مى‏کند، که حرفى پسندیده نداشته باشد، و کسى که بداند اگر بخواهد سخن گوید، حرف بیهوده و چه بسا باطل که منجر به  گناه مى‏شود، مى‏زند، از سکوت خود خشنود است، اگر صاحب مارى، مارى را در سوراخ خود محبوس کرده باشد، مگر ناراحت مى‏شود، نه هرگز! زیرا بیرون آمدن مار همان و نابود کردن انسانها و بلکه خود صاحب مار همان!
  3. عادت برسکوت - غصه خوردن بر سکوت براى کسى است که زبان خود را عادت به بیهوده‏گوئى و سخنان زائد داده است و اهل تقوى به جهت آگاهى از فوائد و ثمرات دنیوى و اخروى سکوت و مفاسد و آفات سخن گفتن مثل خطا و دروغ و غیبت و سخن‏چینى و نفاق و اهانت و ستیزه‏جوئى و ایذاء خلق و غیر اینها، خود را عادت داده‏اند که بیشتر از مقدار لازم سخن نگویند.
  4. زیاده گویی وزیادی مال -   رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) مى‏فرمایند : «طوبى لِمَنْ امسک الفضل من لسانه و انفَق الفضل من ماله»: «خوشا به حال کسى که زیاده‏گوئى را از زبانش گرفت و زیادى مال‏ خود را انفاق کرد».
  5. کلام نقره وسکوت طلا است- امیرمؤمنان (علیه السلام) مى‏فرمایند: «اگر کلام تو از نُقره باشد، یقین بدان که سکوت از طلا است».
  6. لایق زندان است زبان - و در کلمات بزرگان آمده است: لایق‏ترین چیزى که در زندان مى‏باشد، زبان است « (الیق شى یکون فى السجن هو اللسان»
  7. کم وزن و بزرگ جرم  - ) و نیز گفته شده: زبان کم وزن ولى بزرگ جُرم است! « اللسان صغیرُ الجِرم و عظیمُ الجُرم».
  8. آنچه که بیرون آمد دگر برنمی گردد- ) ابوبکر بن عیاش مى‏گوید: چهار پادشاه هند و چین و کسرى و قیصر اجتماع کردند (کسرى لقب پادشاهان ایران و قیصر لقب پادشاهان روم بوده است)، یکى از آنها گفت، من بر آنچه گفته‏ام پشیمانم و بر آنچه نگفته‏ام پشیمان نیستم، دومى گفت: من هنگامى که سخن مى‏گویم و کلمه‏اى بر زبانم جارى مى‏کنم، آن کلمه مالک من است ولى من مالک و صاحب اختیار او نیستم و وقتى آن کلمه را نگویم مالک آن هستم و آن مالک من نیست، سومى گفت: تعجب مى‏کنم براى متکلّم که وقتى سخن او به سوى او برگردد، کلمه او ضرر و زیان به او مى‏زند و اگر رجوع به او نکرد نفع به او نمى‏رساند (یعنى تعجب از بعضى که وقتى سخن مى‏گوید، یا به ضرر او تمام مى‏شود، یا نفعى براى او ندارد) چهارمى گفت: من بر برگرداندن آنچه نگفتم قدرتمندتر هستم، تا آنچه گفتم (آنچه از دهان بیرون آمد دیگر برنمى‏گردد).
  9. هرگز بر نگردد- گفته‏اند چهار چیز است که: هرگز برنمى‏گردد: 1- سخنى که گفته شود. 2- تیرى که انداخته شود. 3- ساعتى که بگذرد. 4- فرصتى که از دست برود.
  10. 13فوائد سکوت - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سکوت شعار محققین به حقائق گذشتگان و حقائق ثابت و محقق است (و در آن فوائدى است).1- کلید همه راحتیهاى دنیا و آخرت است. 2- رضایت خداوندى در آن است. 3- سبک کردن حساب. 4- حفاظت از خطاها و لغزشها. 5- پوششى بر جاهل است که جهل و نادانیهاى او آشکار نشود. 6- زینت و زیبائى و ابهّت عالم است. 7- در سکوت گوشه‏گیرى و انزواى هواى نفسانى است. 8- ریاضت و مجاهدت با نفس در آن است. 9- شیرینى عبادت. 10- از بین رفتن قساوت قلب . 11- عفت. 12- جوانمردى و مروّت. 13- تدبر صحیح و فهم و کیاست و عقل. پس تا مجبور و ناچار نشدى، لب به سخن مگشاى و زبان فرو بند، خصوصاً اگر شنونده اهلیت کلام تو را نداشته باشد.
  11. سکوت مایه نجات وسخن گرفتار - ربیع بن خثیم کاغذى در برابر خود مى‏گذاشت، و هر چه تکلم مى‏کرد مى‏نوشت و شبانگاه محاسبه مى‏کرد، که چه به نفع او بوده و چه به ضرر او و مى‏گفت: «آه آه نَجَا الصامِتُون و بَقینا»: «آه آه سکوت کنندگان نجات یافتند و ما باقى ماندیم» (و گرفتار سخن شدیم)!
  12. سنگ در دهان - بعضى از یاران رسول الله (صلى الله علیه وآله) مرتب سنگ در دهان خود مى‏گذاردند، وقتى مى‏خواستند حرف بزنند و مى‏دانستند براى خدا و در راه خدا و براى انجام وظیفه الهى است، سنگ را از دهان بیرون آورده و سخن مى‏گفتند. بسیارى از صحابه (سکوت مى‏کردند) و گاهى آه بلندى مثل تنفس انسان غمدیده از سینه مى‏کشیدند و مانند اشخاص مریض (که به زور حرف مى‏زند) حرف مى‏زدند!
  13. هلاکت ونجات - و جز این نیست که سبب هلاکت خلق و نجات آنها در سخن و سکوت است (سخن موجب هلاکت و سکوت موجب نجات است)!
  14. معرفت کلام یا سکوت مدام - پس خوشا به حال کسى که معرفت عیب کلام و درستى آن و فوائد سکوت نصیبش شد که این از اخلاق انبیاء (علیهم السلام) و شعار برگزیدگان است، کسى که ارزش و مقدار تأثیر کلام را فهمیده باشد سکوت را شعار خود قرار داده و بدون دقت و تفکر سخن نمى‏گوید و کسى که اطلاع و احاطه بر آثار لطیف و خصوصیات دقیق و باریک سکوت پیدا کرده و سکوت را نگهبان امین اسرار و حقائق قلبى خود قرار داده است، البته کلام و سکوت چنین آدم، عبادت خواهد بود و کسى بر این عبادت او آگاهى نمى‏یابد بجز پادشاه با جبروت که خداوند متعال است.
  15. سکوت را غنیمت دان - ابن ابى الحدید در ذیل این فراز مى‏گوید: پرهیزگار از فوت کلام و سخن نگفتن محزون و ناراحت نمى‏شود، زیرا سکوت را غنیمت مى‏داند، نه خسران و زیان‏ (لانه یَرى الصمتَ مَغْنَماً لا مَغْرَماً)
  16. قرآن ساکت ناطق است‏) آرى پرهیزگاران ساکتان ناطقند، آنها گرچه ساکتند ولى روش و منش آنها گویاى ارزشهاى اخلاقى است آنها مجسمه و تابلوى تمام‏نماى قرآنند، قرآن هم امر و هم نهى مى‏کند و ساکت ناطق است‏ (القرآن آمر زاجرو صامتٌ ناطق).
  17.  سکوت اولین عبات است - رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مى‏فرمایند: «چهار چیز است که فقط مؤمن دارا است، یکى از آنها سکوت است و آن اولین عبادت است».
  18. اهلیت سخن و الا سکوت - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: کسانى که قبل از شما بودند، سکوت را فرا گرفتند و شما سخن را، اگر فردى از شما خواست متعبّد و عبادت کننده (با خلوص نیت) باشد، باید سکوت را قبل از آن به مدت ده سال فرا گیرد، اگر این کار را به خوبى انجام داد و صبر بر آن کرد، متعبّد مى‏شود وگرنه باید بگوید: من اهلیت آنچه را در نیت دارم، ندارم‏ «ما انا لِما اروم بِاهْل».
  19. خصلت بهشتی شدن ؛ سکوت - از نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده که حضرت به مردى که نزد ایشان آمده بود فرمودند: «آیا تو را به امرى که وارد بهشت مى‏کند، راهنمائى کنم» گفت بله یا رسول الله (صلى الله علیه وآله)! فرمودند: «از آنچه خدا به تو داده به دیگرى بده»، گفت: اگر محتاجتر از دیگرى بودم چه طور؟! فرمودند: «مظلوم را یارى کن» گفت: اگر ضعیف‏تر از کسى باشم که یاریش مى‏کنم؟! فرمودند: «راهنماى انسان جاهل و احمق باش»، گفت: اگر خود، جاهلتر از دیگرى بودم؟! فرمودند: «فَاصْمت لِسانک الّا مِنْ خیر»: «زبان خود را ساکت کن، جز براى خیر». تو را خوشحال نمى‏کند این که در وجودت خصلتى از این خصال باشد، که به سوى بهشت تو را سوق دهد.
  20. مؤمن سکوتش زیاد است- مولى على (علیه السلام) نیز در صفات مؤمن در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «کثیرٌ صمته، مشغول وقته»:«مؤمن سکوتش زیاد و وقتش مشغول است». آن قدر به دنبال کار خیر است که دیگر، وقتى براى کلام و سخن بیهوده ندارد. کم گوى و بجز مصلحت خویش مگوى‏ ..... چیزى که نپرسند تو خود پیش مگوى ..... گوش تو دو دادند و زبان تو یکى‏ .....  یعنى که دو بشنو و یکى بیش مگوى..... آن را که شراب معرفت نوش کنند ..... از هر چه به جز اوست فراموش کنند ..... آن را که زبان دهند، دیده ندهند ..... و آن را که دهند دیده خاموش کنند...***
  21. عارف به زمان خود باشد - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: «در حکمت آل داود (علیه السلام) چنین آمده است: «على العاقل ان یکون عارفاً بزمانه مُقْبلا على شأنه حافظاً لِلِسانه»: «بر فرد عاقل لازم است که عارف به زمان خود باشد و روى آورنده به شأن و امورات خود گردد و بررسى احوال خود کند و حافظ زبان خود باشد».
  22. ده سال سکوت اختیار کند - «وَشّا» مى‏گوید: شنیدم از امام هشتم (علیه السلام) که مى‏فرمود: اگر مردى از بنى‏اسرائیل مى‏خواست عابد بشود مى‏بایست ده سال قبل از آن سکوت اختیار کند.
  23. پرهیز از لغز های زبان - اتفاق عجیبى که براى ابویوسف که از اکابر علماء ادبیات و بزرگان شیعه و از اصحاب امام جواد و امام‏ هادى (علیهما السلام) است این که در پرهیز از لغزشهاى زبان گفته:
  24. زبان بسیار سر بر باد داده است‏

     

    زبان سر را عدوى خانه زاد است‏

    عدوى خانه خنجر تیز کرده‏

     

    تو از خصم برون پرهیز کرده‏

    نشد خاموش کبک کوهسارى‏

     

    از آن شد طعمه باز شکارى‏

    اگر طوطى زبان مى‏بست در کام‏

     

    نه خود را در قفس دیدى نه در دام‏

    خموشى پرده پوش راز باشد

     

    نه مانند سخن غمّاز باشد

         

     

    یصابُ الفَتى مِنْ عَثْرَة بلسانِه‏

     

    و لیس یصاب المرء مِنْ عثرَةِ الرِجل‏

    فَعَثْرَتُه فى القول تذهب رأسَه‏

     

    و عثرته فى الرَّجل تذهب عن مَهَل‏

     

     

    (از لغزش زبان به جوان صدمه مى‏رسد و از لغزش پا به مرد صدمه نمى‏رسد).

  25. لغزش در گفتار سر میبرد -(لغزش او در گفتار سر او را مى برد و لغزش او در پا زود رسیدن را مى برد) اگر خواهى مرد حقیقت باشى سکوت کن،
  26. حقیقت ده جزو است - که گویند شخصى در چین نزد پیرمرد آگاه و صاحب نظرى رفت، و گفت مرا از حقیقت آگاه کن. پیر گفت: حقیقت ده جزو است: یکى کم گفتن و نه دیگر خموش بودن، «باز» (این پرنده شکارى) به سبب خاموشى به دست پادشاهان است و بلبل به جهت آواز خوشش در قفس. چون چشمه در جوش مباش تا از خاموشى، دریا گردى. درین دریا به گوهر هر که ره داشت،..... به غواصیش باید دم نگه داشت.
  27. به چه زبانى ‏توانی سکوت کرد - پیرگوى (گوینده‏اى که پیرمرد بود) خودستایى نزد حکیمى لاف مى‏زد، که بر سه زبان مسلط است و مى‏تواند با آن زبانها نطق کند. حکیم گفت: بفرمائید که به چه زبانى مى‏توانید سکوت کنید.
  28. سکوت اولاتر از راست یا دروغ - در مجلس معاویه یکى از بزرگان خاموش بود و هیچ نمى‏گفت، معاویه گفت: چرا سخن نمى‏گوئى؟ آن مرد فاضل گفت: چه گویم، اگر راست گویم از تو بترسم و اگر دروغ گویم از خدا بترسم، پس در این مقام سکوت اولاتر.
  29. نگاه کن و سکوت کن- گاهى سکوت از صد فحش بدتر است. پرسید چرا؟ گفت چون از او طلب دارم نمى‏دهد و مى‏گوید برو فردا بیا و باز هم که مى‏روم، فردا فردا مى‏کند. امام فرمود: برو او را نگاه کن و سکوت کن. چون سکوت گاهى وقتها ویتامینش از فریاد هم بیشتر است.
  30. شر شکم و شهوت و زبان - قال على (علیه السلام): «من وقى شر قبقبه و ذبذبه و لقلقه فقد وقى» (شرح‏نهج‏البلاغه/ ج 10/ ص 136) قبقب: شکم. ذبذب: شهوت. لقلق: زبان. اگر کسى بتواند از شر شکم و شهوت و زبان حفظ شود این اهل نجات است.
  31. شکستن سکوت - بهترین جهاد شکستن سکوت در برابر ظلم و فساد است‏ سکوت، و به همین خاطر گفته‏اند که بهترین جهاد این است که کسى سکوت را بشکند و حرف حق را بزند. ما یک سرى آدم‏هایى داریم، آدم‏هاى بزدل، مى‏ترسند منتهى عرض کردم هر کسى، هر حرفى را همه جا نمى‏خواهم بزند، باید احتمال تاثیرش را بداند، باید حرف حساب شده باشد، آن زینب کبرى است که مى‏تواند بزند،
  32. سکوت راحت دنیا و آخرت - و موجب رضاى خدا، و حسابش روز قیامت آسان، از خطا حفظ و اگر عیبى دارد محفوظ. مى ماند:  تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
  33. سکوت نابجا هم خود یک گناه است‏ همان چیزى که مقام معظم رهبرى فرمود: سکوت خواص‏ ساکت مى‏شوند در مقابل حرکتهایى که غلط فکر مى‏کنند و مى‏نویسند، که باید با آنها صحبت و برخورد کرد، پس سکوت نابجا هم خود یک گناهى است.
  34. جواب الاحمق سکوت‏ - و هیچ احمق و نادانى به عکس العمل مانند سکوت در مقابل او کیفر و شکنجه نگردد.قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): لا عُوقِبَ الاحْمَقُ بِمِثْلِ السُّکُوتِ عَنْهُ‏ أمالی مفید، ص 118.
  35. سکوت بهترین جواب بر کم خرد - قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) : خاموشى بر کم خرد و متعرّض جواب او نشدن بهترین جواب اوست چنانکه مشهور است «جواب ابلهان خاموشى آمد».1161 السکوت علی الاحمق أفضل جوابه‏ غررالحکم، ص 77.
  36. جمع همه خیر ها - و قال علیه السّلام: و قال علیه السّلام: همه‏ى خیرها در سه چیز جمع شده: تفکر، سکوت، و گفتار؛ اما تفکر بدون عبرت‏گیرى لغو است، خاموشى بى‏فکر و تأمل غفلت است، و گفتار خالى از ذکر خدا بیهوده است. جمع الخیر کلّه فی ثلاث: النظر، و السکوت‏، و الکلام؛ فکلّ نظر لیس فیه اعتبار فهو سهو، و کلّ سکوت لیس فیه فکرة فهو غفلة، و کلّ کلام لیس فیه ذکر فهو لغو.
  37. مرحوم الهى، عارف معارف، در ذیل این فراز (ان صمت لم تَغُمّه صَمتُه) گوید:
  38. لب ار خاموش سازد از تکلم‏

     

    غمش نبود که دل دارد ترنّم‏

    به خاموشى توان با دل سخن گفت‏

     

    گهرهاى حقائق بى زبان سفت‏

    به خاموشى گل آراید چمن را

     

    هزاران راز گوید یاسمن را

    1. به خاموشى یکى مرد روان پاک‏
     

    ز باغ دل زداید خار و خاشاک‏

    ز لب چون زشت و زیبا در حجابست‏

     

    خموشى به ز گفت ناصواب است‏

    ز خاموشى نکوتر گفتن خوش‏

     

    و اگر ناخوب گوئى باش خامش‏

    ز خاموشى تو را زنهار ناید

     

    که گفت بد دَرِ حسرت گشاید

    1. ز خاموشى خیال مرد هشیار
     

    در آسایش بود ز اندوه و تیمار

    به گاه خامشى نادان غمین است‏

     

    که گوئى با خیال خود به کین است‏

    هر آن کو در دلش نقش نگار است‏

     

    به گاه خامشى سرگرم یار است‏

    لبش خاموش و دل در صحبت دوست‏

     

    که با دل صحبت دلدار نیکوست‏

    1. چو غم دارد زبانش گر خموشست‏
     

    دلش با روى دلبر در خروش است‏

    ببند اى دل لب از گفتن زمانى‏

     

    که دلبر گویدت راز نهانى‏

    39اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 577

    40- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۱
تیر

                                بسم الله الرحمن الرحیم

                             اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 96- 2- عدم ضرر به همسایه «لا یضر بالجار» : پرهیزگار ضرر و زیان به همسایه  نمى‏زند.***
  2. رعایت همسایه - آفرین باد بر چنین مکتبى که این‏گونه ارزشهاى انسانى را زنده مى‏کند، چه کسى توانسته مثل امام سجاد (علیه السلام) و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) درباره رعایت همسایه  سخن گوید؟!
  3. رساله حقوق و پنجاه حق - امام سجاد (علیه السلام) در رساله حقوق خود که پنجاه حق را براى هر انسانى مى‏شمارند، درباره حق همسایه  چنین مى‏فرمایند: حق همسایه  این است که در غیاب (آبروى) او را  حفظ  کنى و در حضور احترامش را نگه دارى، و در هر حال یار و مددکارش باشى، در پى عیب‏جوئى او نباشى، براى پیدا کردن بدیهایش کنجکاوى نکنى،
  4. سینه‏ات دژ محکم همسایه - اگر تصادفاً و بدون قصد و تعقیب، به عیبى در او برخوردى، باید سینه‏ات دژى محکم و پرده‏اى مستحکم باشد که با سر نیزه هم نتوان بدان راز دست یافت، اگر با کسى راز مى‏گوید، گوش مده، او را در سختیها وامگذار، در نعمت بر او رشک و حسد مبر، از خطایش بگذر، لغزشش را نادیده گیر، اگر نادانى کرد تو بردبارى کن، مسالمت را از دست مده، زبان بدگویان را از او بگردان، دغل کارىِ نصیحتگو (ىِ منافق) را بر او فاش گردان و با وى خوشرفتار باش!
  5. یاری همسایه - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) نیز مى‏فرمایند: اگر از تو کمک خواست یاریش کن، اگر از تو قرض خواست به قرض او بده و اگر نیازمند شد، به او برگردان (و ببخش) و اگر

به او خیر رسید تبریکش گوى و اگر مریض شد به عیادتش برو و اگر مصیبتى به او رسید، تعزیت و تسلیتش ده، و اگر فوت کرد به دنبال جنازه‏اش برو و دیوار خانه خود را طورى بلند مکن که راه باد را بر او ببندد مگر به اجازه او باشد و اگر میوه‏اى خریدى، به او هدیه کن و اگر نکردى (به هر دلیلى بود) پنهانى به خانه‏ات وارد کن و مواظب باش فرزندانت بیرون نبرند، که فرزندان او احساس نقص و کمبود کنند و با دود دیگ خود که پخت و پز مى‏کنى، او را اذیت مکن، مگر اینکه مقدارى هم به او دهى!

  1. به من ایمان نیاورده - رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند: به من ایمان نیاورده است کسى که سیر بخوابد و همسایه  او شکمش گرسنه باشد، و همچنین به من ایمان نیاورده است کسى که شب را به روز آورد و پوشیده باشد ولى همسایه ‏اش بدون لباس باشد. «ما آمَنَ مَنْ باتَ شبعان و جارُه طاو، ما آمَنَ بى مَنْ باتَ کاسِیاً و جارُه عار».
  2. حُسن جوار و همسایگى - در روایتى آمده که با همین کمکها که از زیادى غذا و خرما و برگ درخت و لباس و غیره به دیگران مى‏کنید: غضب پروردگار را خاموش مى‏نمائید.

در حدیث بسیار جالب امام هفتم (علیه السلام) مى‏فرمایند: حُسن جوار و همسایگى خوب آن نیست که اذیت به او نکنى، بلکه آن است که صبر بر اذیتهاى او داشته باشى‏ «لیس حُسنُ الجوار کَفُّ الاذى ولکن حُسنُ الجَوار الصّبرُ عَلَى الاذى».

  1. فوائد حُسن جوار (همسایگى خوب) ثمرات و فوائد خوب برخورد کردن در همسایگى و مراعات همسایه  بسیار است که به بعضى اشاره مى‏کنیم: موجب زیادتى در رزق مى‏شود- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «حسن الجوار یزید فى الرزق».
  2. (همسایگى خوب) موجب طول عمر - موجب آبادى شهر و زیادى عمر مى‏شود- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «حسن الجوار یعمر الدیار و یزید فى الاعمار»، آبادى و خرمى شهر در روابط

حسنه بین مردم و همسایگان است نه به خرمى فضاهاى سبز و پارکهاى آن، چنانکه خرّمى و احیاء مسجد به عبادت است نه به پرداختن به ظواهر و در و دیوار و محراب آن، و همچنین هر وقت انسان از دست همسایه  راحت بود و در آسایش به سر برد طبعاً از فشارهاى روحى او کاسته شده و موجب طول عمر مى‏شود و چه بسا در این روابط حسنه رزق و روزى او نیز افزوده شود.

  1. کمک‏کار همسایه  - یارى کنندگان و کمک کنندگان انسان زیاد مى‏شود- مولى على (علیه السلام) فرمودند «مَنْ احسَنَ الى جیرانه کَثُر خَدَمُه»:

«کسى که به همسایگان خود نیکى کند خدمتکارها و کمک کارهاى او زیاد مى‏شود» و این مسئله بسیار واضح است و قابل تجربه، کسى که در محلى خیرخواه و کمک‏کار همسایگان بود، هر کدام از آنها در وقت گرفتارى به کمک او مى‏شتابند و اگر تقاضائى داشت با جان و دل انجام مى‏دهند ولى اگر توجهى به آنها نکرد، عکس العمل آنها نیز بى توجّهى است.

  1. خوش برخورد با همسایه - همسایگان انسان زیاد مى‏شوند، مولى على (علیه السلام) مى‏فرماید: کسى که حُسْن جوار داشت و خوب همسایگى کرد، همسایه ‏هاى او زیاد مى‏شود: «مَنْ حَسُنَ جواره کثیر جیرانه»:

زیرا خوش‏ برخوردى موجب گرایش افراد به سوس او مى‏شود و در نتیجه همسایه  و دوست بیشترى پیدا مى‏کند و چه بسا با این خوش برخوردى افراد دیگرى که در آن منطقه نیستند نیز طالب همسایگى او شوند.

  1. دعا برای همسایه - پس اى برادر نه تنها ضرر و زیان به همسایه  نزن، بلکه به او احسان کن، و بلکه ضرر اورا تحمل نما و به او دعا کن، چنانکه حضرت زهرا (علیها السلام) به نقل امام حسن (علیه السلام) اول به همسایه  دعا مى‏کردند، و سپس به خود و این را موجب سرعت استجابت دعا در حق خود مى‏دانستند (الجّار ثم الّدار) و امام سجاد (علیه السلام) نیز در صحیفه سجادیه (دعاى بیست و ششم) دعا، براى همسایگان دارند.
  2. مرحوم الهى، این نکته سنج عالم در ذیل این فراز (و لا یضار بالجار) گوید:

نخواهد در زیان همسایگان را

 

که نبود سخره این کون و مکان را

مخواه آزردن همسایه  زنهار

 

ز قرآن دَر نِیوش‏ این نغز گفتار

به احسان کوش با همسایه  و خویش‏

 

ز آزار دل آنان بیندیش‏

حق همسایه  را در دفتر عشق‏

 

سفارشها نموده، دلبر عشق‏

کتاب عشق قرآن را بیاموز

 

به اشراقش چراغ جان بیفروز

دل همسایه  گر شاد از تو باشد

 

بسى به تا به فریاد از تو باشد

 

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

                   بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 97- مصیبت‏زده را شماتت نمى‏کنید «و لا یشمت بالمصائب» : پرهیزگار به مصیبت دیگران خوشحال نمى‏شود (گرچه دشمن او باشد) و کسى را شماتت نمى‏کند.***
  2. مصیبتها گوناگون است،- شرح: عالم پر از حوادث ناگوار و مصیبتهاى گوناگون است، هر روز چرخ روزگار مصیبتى را متوجه فرد یا افرادى مى‏کند، همه هدفى براى تیرهاى بلا هستند، حال اگر کسى بر این باور باشد، بر ناراحتى و غم و مصیبت دیگران خشنود نمى‏شود، زیرا هر آن ممکن است تیرى شبیه آن دو را هدف قرار دهد.
  3. به خشنودى دیگران خشنود،- پرهیزگاران و اهل تقوى به خشنودى دیگران خشنود، و به ناراحتى دیگران ناراحت مى‏شوند، راضى نیستند حتى دشمنشان به مصیبت نشنید و اگر نشست مسرور نمى‏گردند، بلکه اگر راهى براى تسلّى او باشد، او را تسلى مى‏دهند. چطور انسان از بیچارگى دیگرى خشنود باشد و حال آنکه از صبح تا شام خود در معرض بلاها و حوادث ناگوار است و از لابه‏لاى تیرهاى خانمان سوز عبور مى‏کند.

کسى که روح او با یاد خدا تلطیف شده، نمى‏تواند رنجشى در سیماى دیگرى‏ ببینید، قلبى که محزن انوار الهى شد هرگز نمى‏تواند، از غم دیگران مسرور گردد، زیرا که این تاریکى است و قلب  آنها تاریکى نمى‏پذیرد.

  1. بلای سخت شماتت دشمن - از امام صدق (علیه السلام) است که فرمودند:«لا ُبْدى الشِّماتَةَ لَاخیک فَیَرْحَمُه اللّه و یَصیرها بِک»: «اظهار خشنودى به‏ خاطر مصیبتى که به برادرت وارد شده، مکن، که خداوند او را مورد رحمت قرار مى‏دهد و شماتت را به تو برمى‏گرداند» چنان دچار مصیبت شوى، که مردم تو را شماتت کنند و چیزى سخت‏تر از شماتت دشمن نیست، از حضرت ایوب (علیه السلام) پرسیدند، از این همه بلا و مصیبت که دیدى کدام سخت‏تر بود؟! نفرمود بیمارى و مرض و از دست دادن مال و فرزند، بلکه فرمود: «شماتة الاعداء»: «شماتت و خشنودى دشمنان».
  2. شادی دشمنان - و همین است که وقتى موسى (علیه السلام) از کوه طور بازگشت و دید مردم گوساله پرست شده اند و به برادرش اعتراض کرد، هارون گفت نزدیک بود مرا بکشند و مرا ضعیف کردند فلا تُشْمِت بى الاعداء»: «تو با خشم و اعتراض به من، دشمنان را به من شاد مگردان».
  3. سخت ترین مصیبت - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: « مَنْ شَمَتَ بِمُصیبَة نزَلَتْ بِاخیه لم یَخْرُجْ مِنَ الدّنیا حتّى یفْتَتَنُ»: «کسى که خشنود شود به مصیبتى که به برادرش وارد شده، از دنیا بیرون نمى‏رود، تا اینکه او خود به همان مصیبت گرفتار شود و آزمایش گردد». شماتت به مؤمن علاوه بر این، مایه شکستن قلب  مؤمن و محزون کردن و مجروح آن مى‏شود، که نیز مخالف مقصود خداوند است، او مى‏خواهد قلب

گاهى شماتت، به قلب  انسان چنان مى‏کند، که شمشیر و نیزه نمى‏کند، بى‏جهت نیست که امام سجاد (علیه السلام) این قدر نالیدند، وقتى از ایشان سؤال شد، کجا سخت‏تر به شما گذشت؟! سه بار فرمود: «الشام، الشام؛ الشام»: زیرا در شام بسیار مردم بر حال ما خوشحال بودند و زخم زبان زدند»! درد از دست دادن پدر و برادران و اسارت زن و بچه‏ها، این قدر تحت الشعاع قرار گرفت که از آنها شکایت نکردند و سخن از شام گفتند!

  1. مصیبت و شکر وسپاس - در روایتى از رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) است که وقتى اهل بلا و مصیبت را دیدید، شکر و سپاس خدا کنید که شما به مصیبت گرفتار نشدید، ولى نگذارید آنها بشنوند، زیرا ناراحت مى‏شوند. یعنى هم متأثر شوید به حال آنها و هم خود شاکر باشید که دچار مصیبت نشده‏اید. مؤمن واقعى آن است که از مصیبت دیگران خشنود نشود و از وارد شدن حوادث ناگوار نسبت به خود و خانواده‏اش جزع و فزع نکند. بقول آن شاعر در وصف فردى مى‏گوید: فلَستَ تراه شامتا بمصیبة ..... و لا جَزَعاً مِنْ طارِقِ الحَدَثان‏ .. «نمى‏بینى او را که خشنود به مصیبت دیگرى شود و نمى‏بینى از شرور کوبنده جزع و فزع کند».
  2. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا یشمت بالمصائب) مى‏گوید:

نیازارد کسى را از نکوهش‏

 

که خوب آزار دید از چرخ سرکش‏

ور از دهرش هزاران گونه رنج است‏

 

نه بر دل بار و نى بر رخ شکنج است‏

 

فلک بر جام اقبالش زند سنگ‏

 

که گردد از هجوم غصه دلتنگ‏

نگردد زشت لیکن نیک نامش‏

 

فزون گردد زِهَر سختى مقامش‏

دلش آزاد شد از دام اوهام‏

 

دو زلف یار گشت آن مرغ را دام‏

الهى دام بگسل دانه بگذار

 

برون شو زین قفس برطرف گلزار

     

                *** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 563 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

            بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

امیر المومنین – متقین 98- 99- وارد باطل نمى‏گردد و از دایره حق بیرون نمى‏رود «و لا یدخل فى الباطل و لا یخرج من الحق»: پرهیزگار وارد باطل نمى‏شود، و خارج از حق نمى‏گردد.***

  1. تمسک به ریسمان الهی- شرح: پرواداران بواسطه داشتن ملکه تقوى هرگز در گرداب باطل فرو نمى‏روند، هرگاه بخواهند، پاى آنها بلغزد یا بخواهند آنها را در این گرداب اندازند، با تمسک به ریسمان خداوندى و حبل اللّه المَتین نجات مى‏یابند.
  2. مصادیق بارز حق- قرآنِ خداوند همچون ریسمانى است که اگر انسان به آن چنگ زند، به باطل نمى‏افتد، آن کتاب نشان دهنده حق و صحیفه نور است، کسى که به آن روى آورد، در باطل نمى‏افتد و از مسیر حق خارج نمى‏شود. پرهیزگاران آنچه را کتاب الهى حق دانسته پذیرفته و هر چه را باطل دانسته رها کرده‏اند، براساس آیات قرآن مجید مصادیق بارز حق عبارتند از:
  3. 1- حق وعظمت خداوند «اللَّهَ هُوَ الْحق»- «فتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحق». روز قیامت را روز «لقاء» مى‏نامند، چون در آن روز غفلت‏ها و جهل‏ها و موانع دیگر کنار مى‏روند و همه‏ى مردم عظمت خدا را مى‏بینند. ویعلمون ان اللّه‏ هو الحقّ‏ المبین‏
  4. 2- حق وخلقت - خلقت آسمان و زمین و موجودات آنها و ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بیْنَهُما إِلَّا بِالْحق- ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بیْنَهُما إِلَّا بِالْحق- خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحق ..
  5. 3- حق رسالت وامامت - ما هستى را باطل نیافریدیم. نه براى باطل و نه لاعب اهل لهو و لعب بودیم. «خَلَقَ‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضَ‏ بِالْحَقِ‏» (انعام/ 73) - بعثت انبیاء و رسل و امامت ائمه معصومین (علیهم السلام)- لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحق . ، دراینجا نیز اهل بهشت ودوزخ همین اقرار را دارند.
  6. 4- حق وکتابهای آسمانی - نزول کتابهاى آسمانى- فبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحق- نزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحق.. َاو کتاب (قرآن) را به حقّ بر تو نازل کرد، که تصدیق کننده کتاب‏هاى پیشین است و (او است که) تورات و انجیل را فرو فرستاد.
  7. 5- حق از طرف خداوند است . هر چه از ناحیه خداوندى آمده- فیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحق- وَ إِذا یتْلى‏ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحق مِنْ رَبِّنا.. و زمانى که (قرآن) بر آنان تلاوت شود، گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همانا آن، حقّى است از طرف پروردگار ما (و) ما پیش از این (نیز) اهل‏تسلیم بوده‏ایم.
  8. 6- آمدن مرگ حق است - مرگ و سکرات آن- وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحق‏... قرآن مى‏فرماید که مرگ آدم را مست مى‏کند، سکره و سکارى، وقتى مرگ مى‏اید مرگ چطور آدم را مست مى‏کند آدم گیج مى‏شود فشار که به آدم مى‏اید آدم اعتدالش را از دست مى‏دهد، «وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ» نفس آخر مگر مى‏اید و بعد مى‏گوید «ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ»، این همان بود که از آن مى‏ترسیدى‏
  9. 7- قیامت وخروج از قبر حق است - صیحه‏اى که مقدمه حشر است- یوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحق ذلِکَ یوْمُ الْخُرُوجِ‏ .. روزى که آن صیحه حقیقى را (از صور اسرافیل) بشنوند، آن روز، روز خروج (مردم از قبرها) است.
  10. 8- حکومت الهى حق است- قیامت و حکومت الهى در آن روز- الْمُلْکُ یوْمَئِذٍ الْحق لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً.. در آن روز، فرمانروایىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است و روزى است که بر کافران سخت و سنگین است‏
  11. 9- سنجش اعمال حق است- ترازوهاى سنجش اعمال- وَ الْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحق فَمَنْ ثقُلَتْ مَوازِینُهُ‏ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.. َو در آن روز (قیامت،) سنجش (اعمال بر پایه‏ى) حقّ است. پس هر کس کارهاى سنجش شده‏اش سنگین باشد، پس آنان همان رستگارانند.
  12. 10- شاهد وقاضی وحکم خدوند حق است- قضاوت خداوند نسبت به مردم در دنیا و آخرت- وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بیْنَهُمْ بِالْحق وَ هُمْ لا یُظلمونَ‏.. و (در آن روز) زمین به نور پروردگارش روشن گردد و نامه‏ى اعمال را در میان نهند و پیامبران و شاهدان را حاضر سازند و میان آنان به حقّ داورى شود، در حالى که بر آنان ستم نمى‏رود.
  13. 11- وعده خداوند حق است - وعده‏هاى حضرت حق- وَعْدَ اللَّهِ حقا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا- إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حقا - أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حق وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یعْلَمُونَ‏- وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ‏..آنان که به این واقعیات معرفت دارند و تمام حرکات و سکنات خود را برحسب این معلومات انجام دهند، اهل تقوى و اهل حقند و هر کس از مدار این معرفت و عمل خارج است اهل باطل است.
  14. چشمه معرفت و شناسائى خدا- امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: تقوى آبى است که از چشمه معرفت و شناسائى خداى متعال، خارج مى‏شود و هر قسمتى از علم و یقین محتاج به تقوى است و تقوى نیازمند است، به تصحیح و تکمیل معرفت الهى به وسیله سکون و برقرار شدن در تحت عظمت و تسلط پروردگار متعال، و توجه به آنکه حکومت و سیطره عظمت پروردگار متعال در همه حال انسان را فرا گرفته است و هر چه انسان بیشتر به احاطه و آگاهى و قیومیت خداوند عزیز توجه پیدا کرد، موجب زیادى تقوى و سبب محکم بودن آن خواهد بود،
  15. پایه حق وحقیقت - پس تقوى اساس و پایه  هرحق و حقیقتى است. و امّا باطل، آن چیزى است که انسان را از قرب به پروردگار متعال دور سازد، و در نامطلوب بودن آن خلافى نیست، لازم است که از باطل دورى کرده و باطن و قلب  را وابسته به خداوند عزیز نموده و متمسک به قرب او گردید.
  16. حق ثابت وصحیح و متحقق است- عارف بزرگوار شیخ حسن مصطفوى، در ذیل این کلمات گوید: «حق به معنى ثابت و صحیح و متحقق است و مقابل حق باطل است و آن چیزى است که ثبوت نداشته و روى اساس و پایه محکم برقرار نباشد و در عالم وجود آنچه ثابت و برقرار و ازلى و ابدى و بى‏نیاز و لا یتغیر است. وجود خداوند متعال است و سپس آنچه وجهه او و از اسماء او باشد «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ‏ ذى‏ الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» و بقیه همه باطلند «الا کل شى ما سوى اللّه باطل»:
  17. باز دارنده ازخدا باطل است - و بهترین تعبیر از باطل همان است که امام صادق (علیه السلام) در عبارات فوق فرمودند «هو ما یقْطَعُکَ عَنِ الحق»: «آنچه تو را از خداوند و حق باز مى‏دارد». و از این جا معلوم مى‏شود، حقیقت تقوى عبارت است از، خوددارى از باطل و  حفظ  خود از هر آنچه انسان را از رسیدن به حق و از گرفتن و جهه و راه حق و از اتصاف به صفات و اسماء حق جلوگیرى نماید، پس تقوى خود و جهه حق پیدا کردن و صورت حق گرفتن است.
  18. فاصله بین حق و باطل - امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند: مردى از شام از طرف معاویه خدمت امام حسن (علیه السلام) رسید و گفت پادشاه روم از معاویه سؤال کرده: «کَمْ بینَ الحق و الباطل؟»: «بین حق و باطل چقدر فاصله است»، حال آمده‏ام تا جوابش را از شما بگیرم، حضرت فرمودند: «اربع اصابع، فما رَأَیتَه بِعَینک فَهُو الحق و قَد تَسمَعَ بِاذُنیک باطلا کثیراً»: «چهار انگشت است، آنچه را با دو چشم خود دیدى حق است و چه بسا با دو گوش خود باطل زیادى بشنوى».
  19. دیدن حق وشنیدن اکثرا باطل است - امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند: از امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز همین سؤال شد، و حضرت فرمودند: «چهار انگشت است» و حضرت چهار انگشت را پهلوى هم گذاشته و بین گوش و چشمهاى خود گذاردند، سپس فرمودند: «آنچه چشمان تو دید حق و آنچه گوشهاى تو شنید اکثر آن باطل است»!
  20. فرق دیدن با شنیدن - در جاى دیگر فرمودند: «بین حق و باطل چهار انگشت است ... و باطل این است که بگوئى شنیدم، حق این است که بگوئى دیدم». چون در ذیل بحث‏ «یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه» توضیحاتى گذشت توضیح بیشتر را در این جا لازم نمى‏دانم. فقط در یک جمله مى‏گویم حق‏گوى و به حق عمل کن و در مجالس حق شرکت کن که نجات ابدى در این است.

مرحوم الهى، در ذیل این فراز (لایدخل فى الباطل و لا یخرج من الحق) گوید:

نپوید راه باطل آن نکونام‏

 

نه از حق یک قدم بیرون نهد گام‏

چنین گفتند ارباب حقائق‏

 

چو بشگفتند چون باغ شقایق‏

که باشد در حقیقت باطل و حق

 

گدائى ابد شاهى مطلق‏

به باطل گر جهان‏گیرى گدائى‏

 

چو چون را پیروى، کشور گشائى‏

حق آن هستى محض آمد که آنجا

 

نیارد نیستى هرگز نهد پا

به حق پیوند اگر هشیارى اى دل‏

 

ز باطل رشته امید بگسل‏

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 569. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۱
تیر

 

                                بسم الله الرحمن الرحیم

                              اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1.    
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل - در برابر ناگواریها شکیبا امیر المومنین – متقین94- فراموشکارِ دستورات الهى نیست‏ «و لا ینسى ما ذکر» : پرهیزگار آنچه را از ناحیه الهى به او تذکر داده شده فراموش نمى‏کند.***
  3. ذهنشان از امور غفلت ندارد - شرح: تذکّر و  نسیان  دو امر متقابل است، در یک لحظه نمى‏شود فردى هم متذکّر و هم ناسى باشد، از صفات پرهیزگاران این است که آنچه را خداوند در آیات کریمه خود به صورت واجبات و احکام و عبرتها و حکایتهاى پندآموز و عقائد و اخلاق بیان فرموده در  حافظه  خود همیشه مانند تابلوئى در مقابل ذهن دارند و ذهنشان از آنها غفلت نمى‏کند.
  4. ادراک ؛  حفظ  ؛ سهو- یکى از محققین در توضیح  نسیان  و تذکر مى‏گوید: «ادراک در ما عبارت از حصول صورتى عقلى یا حسى در قوه‏اى از قوه‏هاى ما ا ست؛ و این قوه را مُدرکِه نامند و  حفظ ، عبارت از وجود این صورت در قوه دیگرى است که فوق این قوه است و آن را خِزانه و  حافظه  نامند، و تذکّر، عبارت از حاضر کردن این صورت است یکبار دیگر از  حافظه ، بعد از این که در آن مخزون شد، و  نسیان  عبارت از زوال و از بین رفتن آن صورت از مُدرِکة و  حافظه است و سهو عبارت از زوال آن صورت از مُدرکة فقط است نه  حافظه ».
  5.  حافظه  او نسیان نگیرد- پس متقى آنچه را که خداوند فرموده، در خاطر دارد و  نسیان  و غفلت نمى‏کند، زیرا دائماً عمل به آن اعمال مى‏کند و دائماً ملاحظه و مداومت بر حاضر کردن آن دستورات در صفحه ذهن دارد، و گرچه براى او سهو رخ دهد ولى  نسیان  به او دست نمى‏دهد، به طورى که دستورات الهى از  حافظه  او محو شود. گوئى  حافظه  آنها کتاب الهى است که دستورات آن در آن نقش بسته است و هر روز و هر شب به سراغ آن مى‏روند.
  6. در  حافظه  خود با ممارست  حفظ  کرده ،- اصولا  نسیان  و فراموشى در جائى است که مطلبِ دانسته شده که در  حافظه  جا گرفته، توجه به آن نشود ولى وقتى مطلبى است که هر چند وقت یک بار انسان، آن را از  حافظه  بیرون کشیده و مورد نظر و توجه قرار مى‏دهد، فراموش نمى‏شود. کسى که احکام و دستورات و مطلوبهاى الهى را مورد توجه قرار داد و در  حافظه  خود با ممارست  حفظ  کرد،
  7. قلب  متوجه یاد حق - اعمال خودرا سعى مى‏کند بر این دستورات و این کتاب الهى وفق دهد، تا این که در عمل هم کتابى دیگر شود، کتابى که عملا آنچه را خداوند فرموده نشان مى‏دهد، چنین انسانى هر وقت بخواهد سخن گوید، یا فعلى انجام دهد، بر کتاب خداوند عرضه مى‏کند و آنچه او مى‏خواهد مى‏گوید و آنچه او مى‏طلبد، انجام مى‏دهد، چنین شخصى موجبات غفلت را زدوده و قلب  را متوجه یاد حق و دستورات حقه کرده است و او است که به مقصد فلاح و رستگارى حرکت مى‏کند و خواهد رسید. چون توضیح بیشتر را در ضمن فرازهاى سابق تحت عنوان غفلت و ذکر داده‏ایم، به همین مقدار بسنده مى‏کنیم.
  8. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا ینسى ما ذکر) گوید:
  9. تذکرهاى قرآن را کند گوش‏

     

    نسازد یاد جانان را فراموش‏

     

    به یاد دوست دل را زنده دارد

     

    به جان نقش جمالش برنگارد

    دل غافل زیادش غرق خون باد

     

    گل شادى ز بستانش برون باد

    سر فارغ ز سوداى نکوئى‏

     

    دم چوگان چرخ افتد چو گوئى‏

    1. کسى کز جان نمى‏جوید نشانش‏
     

    برون باد از بهشت عاشقانش‏

    به خاطر دار نقش یار و خوش باش‏

     

    مشو غافل وز این معنى به هُش باش‏

    که یاد حق گر از دل شد فراموش‏

     

    کند دیوت، غلام حلقه در گوش‏

    وگر با یاد حق باشد روانت‏

     

    بود رشک بهشت خُلد، جانت‏

    الهى بر نگار این نقش در دل‏

     

    مکن جانم ز فکر دوست غافل‏

    به ذکر خویش جان را آگهى بخش‏

     

    گداى کوى را شاهنشهى بخش‏

    ز مهر دوست روشن کن روانم‏

     

    که رشک ماه گردد تیره جانم‏

    به دل از یاد جانان فَرَّهى‏ ده‏

     

    به سر چون عاشقان شورِ شَهى ده‏

    اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 545

    - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  10. امیر المومنین – متقین95- کسى را با لقب زشت نمى‏خواند «و لا ینابز بالالقاب» : پرهیزگار قلب  زشت روى کسى نمى‏گذارد.***
  11. لقب زشت بکارنمی برند- شرح: صفتى دیگر از پرهیزگاران که از صفاى باطن و روح سالم آنها نشأت مى‏گیرد، این است که کسى را با لقب زشت نمى‏خوانند.
  12. پرهیزگاران واقعى سخن نیک گویند - این خصلت زشت که گاهى دیده مى‏شود، بعضى به خاطر خنداندن دیگران از روى مسخره کسى را با القاب زشت صدا مى‏کنند این از موارد فُحش است که سابقاً گفته شد، پرهیزگاران از آن دورند، پرهیزگاران واقعى سخن نیک گویند و اگر سخنى نیک براى گفتن نداشته باشند، سکوت مى‏کنند، آنها را به مجالسى که مؤمنین در آنها مسخره مى‏شوند، راهى نیست، اگر در مجلسى هم باشند و چنین عملى از دیگرى سر زند از آن جلوگیرى مى‏کنند.
  13. نام ،کنبه ، لقب - در عرب رسم بوده که سه گونه اسم داشته‏اند: 1- نام شخص، مثل على و حسن یا زهرا و زینب. 2- کنیه که با لفظ اب و ام مى‏آمده، مثل ابوطالب یا ام‏کلثوم. 3- لقب که معنا و وصفى را در آن لحاظ کرده‏اند مثل امیرالمؤمنین و سیدالشهداء (علیهما السلام). لقب مى‏تواند بر دو گونه باشد: یکى: براى احترام و تشریفات مثل القاب‏ سلاطین و یکى براى سرزنش کردن، و این نوع است که در قرآن از آن نهى شده است. «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ»: «لقب‏هاى زشت بر یکدیگر مگذارید، چقدر بَد است فردى بعد از ایمان آوردن، اسم فاسق و کافر بر او نهاده شود».
  14. مسخره نکند،- این قسمیى از آیه یازده سوره حجرات است، در آن آیه مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، گروهى (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آن گروه بهتر از این گروهى باشد که مسخره مى‏کند و نه زنانى از زنان دیگر، شاید آنها بهترا ز اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان نام کفر بگذارید و آنها که توبه نکنند ستمگر و ظالمند».
  15. نهى ازکارهاى زشت - در مورد شأن نزول این آیه مفسران مختلف گفته‏اند: از جمله این که: عبارت‏ «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»: «گروهى از مردان گروه دیگر را مسخره نکنند»، درباره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر (صلى الله علیه وآله)) نازل شده است که گوشهاى سنگینى داشت و هنگامى که وارد مسجد مى‏شد کنار دست پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى او جائى باز مى‏کردند، تا سخن حضرت را بشنود، روزى وارد مسجد شد، در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده و هنوز جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مى‏شکافت و مى‏گفت: جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، امّا خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم، «ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مى‏بردند یاد کرد، آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت، آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه‏کارهاى زشت نهى کرد.
  16. زنان زنان دیگر را مسخره نکند- و گفته‏اند «وَلا نِساءٌ مِنْ نِساء»: «گروهى از زنان، زنانِ دیگر را مسخره نکنند» درباره «ام سَلَمِه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
  17. مبغوض خداوند - نکته قابل ذکر این که‏ «تَنابُزوا بالالقاب» امروزه خصوصاً نسبت به غیرعرب در لقب تنها نیست، بلکه هر اسم خواه به صورت لقب یا غیرلقب، اگر اراده مسخره و سرزنش و کوچک شمردن از آن شد، نکوهیده و مبغوض خداوند است.
  18. سه ریشه اختلاف - در آیه فوق خداوند به سه حکم در زمینه اخلاق اجتماعى اشاره کرده است، مسخره نکردن، عیب‏جوئى نکردن، صدا نزدن به القاب زشت). قرآن کتابى است که آمده تا فرهنگ جامعه اسلامى را براساس معیارهاى اخلاقى پى‏ریزى کند، در این آیه خداوند به سه ریشه از ریشه‏هاى اختلاف پرداخته، تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود و درگیرى و نزاع پایان پذیرد.
  19. گمان بد، تجسس، و غیبت - خداوند در این آیه سه عامل مهم جنگ و نزاع را شمرده و در آیه دیگر که مورد بحث ما نیست نیز به سه عامل دیگر (گمان بد، تجسس، و غیبت) اشاره کرده است. در مورد «تَنابُزوا بالالقاب»
  20. خودتان را عیبجوئى نکنید - در حدیثى آمده که روزى «صفیه» دختر «حىّ ابن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله) درآمد)
  21.  روزى خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد، در حالى که اشک مى‏ریخت، پیامبر (صلى الله علیه وآله) از ماجرا پرسیدند، گفت: عایشه مرا سرزنش مى‏کند و مى‏گوید: «اى یهودى‏زاده!» پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «چرا نگفتى پدرم هارون است وعمویم موسى (علیه السلام) و همسرم محمد (صلى الله علیه وآله)» و در اینجا بود که آیه نازل شد «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ، بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ» جالب اینجا است که در همین آیه مى‏گوید: «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ»: «نفسهاى خود را عیبجوئى نکنید). عوض این که بگوید دیگرى را عیبجوئى نکنید»، مى‏گوید: خودتان را عیبجوئى نکنید، و این نشان دهنده این است که در فرهنگ قرآن مؤمنان به منزله ء نفس واحدى هستند که عیبجوئى از دیگرى عیبجوئى از خود است و این مایه‏اى براى اختلاف و کشمکش است

  22. مؤمنان به منزله ء نفس واحدى - این گونه برخورد با دیگران که با عیبجوئى و سرزنش و با نام زشت صدا زدن باشد، موجب عداوت و دشمنى در صفوف مسلمین است و به این جهت، نهى از آن شده است آنقدر این خصلت در نزد خداوند، مبغوض است که سوره‏اى به نام «هُمَزَه» (عیبجوئى و سرزنش کننده) در قرآن آمده و با لحنى شدید وعده عذاب و آتش به دارنده این خصلت مى‏دهد.
  23. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا ینابز بالالقاب) گوید:
  24. نام فسق را برخود - بعضى در تفسیر این جمله احتمال دیگرى داده‏اند و آن اینکه خداوند مؤمنان را نهى مى‏کند، از اینکه بعد از ایمان به خاطر عیبجوئى مردم نام فسق را بر خود پذیرند، تفسیر نمونه، تفسیر اول را با توجه به صدر آیه و شأن نزولى که ذکر شد مناسبتر دیده است ..
  25. به نام زشت مردم را نخواند

     

    نکوهش بر زبان هرگز نراند

    خلائق را بالقابى که زشت است‏

     

    نخواند هر که او نیکو سرشت است‏

    نیارد از زبان بر خلق بیداد

     

    بخوش گفتار هر دل را کند شاد

    اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 549- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

       

                            بسم الله الرحمن الرحیم

                           اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  26. امیر المومنین – متقین 96- 1- عدم ضرر به همسایه «لا یضر بالجار» : پرهیزگار ضرر و زیان به همسایه  نمى‏زند.***
  27. ضرر و زیان همسایه  - شرح: کمترین حقى که هر فرد نسبت به انسان دارد، این است که انسان ضرر به او نرساند و از جمله، همسایه  است که باید از ضرر و زیان همسایه  دیگر مصون باشد، مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند پرهیزگار کسى است که ضرر به همسایه  خود نمى‏رساند و نه تنها ضرر نمى‏رساند که این‏گونه پرهیزگاران به همسایه  توجه و عنایت مى‏کنند.
  28. حق همسایه  همچون حق ارحام و بستگان نزدیک انسان است، زیرا هر همسایه  حقى بیشتر از حق برادرى اسلامى که همه مسلمانها دارند، دارد، کسى که در حق او تقصیر کند و به او ضرر و زیانى رساند گناهکار و تجاوز پیشه است.
  29. سه حق همسایه - در ضمن مطالب قبل وقتى درباره مسئله صله رحم و ارتباط با افراد صحبت مى‏شد، روایتى گذشت که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «همسایه ‏ها سه گروهى: گروهیه سه حق دارند، (حق همسایگى، حق اسلام و حق خویشاوندى) و گروهى دو حق دارند (حق اسلام و حق همسایگى) و گروهى یک حق دارند و آن کافر است که فقط حق‏ همسایگى دارد».
  30. حق همسایگى را اداء کن - پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتى براى کافر نیز حق همسایگى قرار داده‏اند، در جاى دیگر فرمودند: «رفتار خودرا با همسایه  ات نیکوگردان (و حق همسایگى را اداء کن) آن وقت مؤمن هستى‏ «احْسِنْ مُجاوَرةَ مَنْ جاوَرَک تَکُنْ مُؤْمناً»:
  31. اذیت همسایه  - «مؤمن آن است که در مرحله عمل، ایمان خود را به اثبات رساند»، در جاى دیگر فرمودند: «کسى که ایمان به خدا و روز معاد دارد، همسایه  خود را اذیت نمى‏کند «مَن کانَ یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یُؤذ جارَه». ) خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»: خدا را عبادت کنید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به والدین (پدر و مادر) و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه  نزدیک و همسایه  دور و دوست و همنشین و واماندگان در سفر و بردگانى که مالک آنها هستید احسان کنید ...»
  32. اول پرستش مرحله دوم احسان به خویشان - خداوند بعد از امر به پرستش خود، دومین چیزى را که مورد اهمیت قرار مى‏دهد، احسان به کسانى است که در آیه مى‏شمارد، و از جمله آنها «الجارُذى القُربى والجارُ الجُنُب» است.«الجار ذى القربى» یعنى همسایگان نزدیک از نظر مکانى، بعضى خواسته‏اند همسایگان خویشاوند را بگویند، ولى بعید به نظر مى‏رسد، زیرا از خویشاوندان با عبارت‏ «ذى القربى» تعبیر شده است پس یا همسایگان مکانى یا همسایگانى که از نظر مذهب و دین با انسان نزدیک هستند مراد است.
  33. چهل خانه از چهار طرف- و «الجار الجنُنُبْ» یعنى همسایگان دور خواه مکانى و خواه آنها که از نظر کیش و آئین و مذهب از انسان دور هستند.
  34. و بطور کلى همه همسایگان را در برمى‏گیرد، خواه نزدیک و خواه دور، خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان، در تفسیر نمونه ذیل آیه مى‏گوید: طبق پاره‏اى از روایات تا چهل خانه از چهار طرف همسایه  محسوب مى‏شوند که در شهرهاى کوچک تقریباً تمام شهر را در برمى‏گیرد (چون اگر خانه هر انسانى را مرکز دایره‏اى فرض کنیم که شعاع آن از هر طرف چهل خانه باشد، با یک محاسبه ساده درباره مساحت چنین دایره‏اى روشن مى‏شود که، مجموع خانه‏هاى اطراف آن را تقریباً پنج هزار خانه تشکیل مى‏دهد، که مسلماً شهرهاى کوچک بیش از این خانه ندارند).

  35. سفارش جبرئیل به همسایه - حق جوار و همسایگى آنقدر در اسلام مورد تأکید قرار گرفته که نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) مى‏فرمایند: «ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتّى ظَنَنْتُ انّه سَیُوَرّثه»: «جبرئیل دائماً مرا سفارش به همسایه  مى‏کرد به طورى که گمان کردم او ارث مى‏برد.
  36. نیکو همسایگى کنید،- امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز در وقت شهادت فرمودند: «اللّه اللّه فى جیرانکم فانه وصیة نبیکم مازال یوصى بهم حتّى ظَنَنّا انه سَیُوَرّثهم»: «خدا را در مورد همسایگان در نظر بگیرید و نیکو همسایگى کنید، زیرا سفارش پیامبر (صلى الله علیه وآله) شما این بود و مرتب سفارش براى آنها مى‏کرد به طورى که گمان کردیم ارث مى‏برد».
  37. حرمت همسایه به انسان - و این کلمات نشان دهنده نزدیکى حق همسایه  به حق نزدیکان است، زیرا نزدیکان به حسب نزدیکیشان ارث مى‏برند.
  38. رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «حرمت و احترام همسایه  بر انسان مثل حرمت و احترام مادر انسان است».

    مردى به نزد رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) آمد و گفت یا رسول الله (صلى الله علیه وآله) من قصد خرید خانه کردم کجا دستور مى‏دهید بخرم؟ در «جَهینه» یا «مزینه» یا «ثقیف» یا «قریش»، فرمودند: «الجار ثُم الدار، الرفیق ثُمّ السفر»: «همسایه  سپس خانه، رفیق سپس سفر!».

  39. برای خانه از همسایه سؤال کن : مولى على (علیه السلام) هم فرمودند: «سَلْ عن الجار قبل الدار»: «از همسایه  قبل از خانه سؤال کن!». این روایات نشان دهنده اهتمام به همسایه  نیک است به طورى که اول مى‏گوید همسایه  را بنگر سپس خانه یعنى در خریدن خانه تنها موقعیت خانه و امکانات آن را در نظر نگیر بلکه به همسایه  آن بنگر، زیرا بسیارى از روحیات او ممکن است به تو منتقل شود، خانواده تو با همسایه  رفت و آمد مى‏کنند و اخلاق و روحیات آنها در خانواده شما مؤثر است.
  40. همسایه  بد - لقمان حکیم فرمود: «صخره سنگین و آهن را حمل کردم و هر بارى سنگین است، ولى چیزى سنگین‏تر از همسایه  بد حمل نکردم!» آرى سنگینى و تحمل همسایه  بد از آهن و کوهها بیشتر و سخت‏تر است.
  41. چهار چیز است که کمرشکن - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اى على، چهار چیز است که کمرشکن است، عالم بی عمل –زن خیانت کار – نیازمند بی چاره  - یکى از آنها هم همسایه  بد است.
  42. مادر فقرها سه است - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: سه چیز است که مادر فقرها است، (هر چه انسان هم مال داشته باشد اگر یکى از اینها باشد باز فقیر است) و یکى از آنها همسایه ‏اى است که چشمش مواظب تو و قلبش آگاه از تو است، اگر حسنه و نیکى ببیند پنهان کرده، اظهار نمى‏کند و اگر گناه و بدى ببیند، اظهار و پخش مى‏کند.
  43. شدیدترین بلا است - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «همسایه  بد بزرگترین سختى و شدیدترین بلا است‏ «جار السوء اعظم الضرّاء و اشَدّ البلاء». پس اى عزیز حال که دانستى باید از همسایه  بد مواظب باشى، خود از اینگونه همسایه ‏ها براى دیگران مباش،
  44. ازمانیست شر همسایه - که رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: از ما نیست کسى که همسایه  او از شر او ایمن نباشد» «لیس منّا مَنْ لَم یَأمن جارُ بوائقَه».
  45. امید خیر به همسایه - ) مردى از انصار نزد رسول گرامى (علیه السلام) آمد و گفت: خانه‏اى از بنى فلان خریده‏ام و نزدیکترین همسایه  به من کسى است که امید خیر از او ندارم و از شرّ او ایمن نیستم.
  46. ایمان وهمسایه- راوى مى‏گوید: رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، على (علیه السلام) و سلمان و ابوذر (و یکى دیگر را که فراموش کرده‏ام و به گمانم‏ مقداد بود) را دستور دادند، با صداى بلند در مسجد ندا دهند، ایمان ندارد کسى که همسایه ‏اش از شرور او در امان نیست و سه بار ندا دادند». (صاحب میزان الحکمة مى‏گوید:  نسیان  و فراموشى از راوى بوده و نفر چهارم «عمرو بن عکرمة» بود
  47.  

    . اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۱
تیر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین94- فراموشکارِ دستورات الهى نیست‏ «و لا ینسى ما ذکر» : پرهیزگار آنچه را از ناحیه الهى به او تذکر داده شده فراموش نمى‏کند.***
  2. ذهنشان از امور غفلت ندارد - شرح: تذکّر و  نسیان  دو امر متقابل است، در یک لحظه نمى‏شود فردى هم متذکّر و هم ناسى باشد، از صفات پرهیزگاران این است که آنچه را خداوند در آیات کریمه خود به صورت واجبات و احکام و عبرتها و حکایتهاى پندآموز و عقائد و اخلاق بیان فرموده در  حافظه  خود همیشه مانند تابلوئى در مقابل ذهن دارند و ذهنشان از آنها غفلت نمى‏کند.
  3. ادراک ؛  حفظ  ؛ سهو- یکى از محققین در توضیح  نسیان  و تذکر مى‏گوید: «ادراک در ما عبارت از حصول صورتى عقلى یا حسى در قوه‏اى از قوه‏هاى ما ا ست؛ و این قوه را مُدرکِه نامند و  حفظ ، عبارت از وجود این صورت در قوه دیگرى است که فوق این قوه است و آن را خِزانه و  حافظه  نامند، و تذکّر، عبارت از حاضر کردن این صورت است یکبار دیگر از  حافظه ، بعد از این که در آن مخزون شد، و  نسیان  عبارت از زوال و از بین رفتن آن صورت از مُدرِکة و  حافظه است و سهو عبارت از زوال آن صورت از مُدرکة فقط است نه  حافظه ».
  4.  حافظه  او نسیان نگیرد- پس متقى آنچه را که خداوند فرموده، در خاطر دارد و  نسیان  و غفلت نمى‏کند، زیرا دائماً عمل به آن اعمال مى‏کند و دائماً ملاحظه و مداومت بر حاضر کردن آن دستورات در صفحه ذهن دارد، و گرچه براى او سهو رخ دهد ولى  نسیان  به او دست نمى‏دهد، به طورى که دستورات الهى از  حافظه  او محو شود. گوئى  حافظه  آنها کتاب الهى است که دستورات آن در آن نقش بسته است و هر روز و هر شب به سراغ آن مى‏روند.
  5. در  حافظه  خود با ممارست  حفظ  کرده ،- اصولا  نسیان  و فراموشى در جائى است که مطلبِ دانسته شده که در  حافظه  جا گرفته، توجه به آن نشود ولى وقتى مطلبى است که هر چند وقت یک بار انسان، آن را از  حافظه  بیرون کشیده و مورد نظر و توجه قرار مى‏دهد، فراموش نمى‏شود. کسى که احکام و دستورات و مطلوبهاى الهى را مورد توجه قرار داد و در  حافظه  خود با ممارست  حفظ  کرد،
  6. قلب  متوجه یاد حق - اعمال خودرا سعى مى‏کند بر این دستورات و این کتاب الهى وفق دهد، تا این که در عمل هم کتابى دیگر شود، کتابى که عملا آنچه را خداوند فرموده نشان مى‏دهد، چنین انسانى هر وقت بخواهد سخن گوید، یا فعلى انجام دهد، بر کتاب خداوند عرضه مى‏کند و آنچه او مى‏خواهد مى‏گوید و آنچه او مى‏طلبد، انجام مى‏دهد، چنین شخصى موجبات غفلت را زدوده و قلب  را متوجه یاد حق و دستورات حقه کرده است و او است که به مقصد فلاح و رستگارى حرکت مى‏کند و خواهد رسید. چون توضیح بیشتر را در ضمن فرازهاى سابق تحت عنوان غفلت و ذکر داده‏ایم، به همین مقدار بسنده مى‏کنیم.
  7. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا ینسى ما ذکر) گوید:

تذکرهاى قرآن را کند گوش‏

 

نسازد یاد جانان را فراموش‏

 

به یاد دوست دل را زنده دارد

 

به جان نقش جمالش برنگارد

دل غافل زیادش غرق خون باد

 

گل شادى ز بستانش برون باد

سر فارغ ز سوداى نکوئى‏

 

دم چوگان چرخ افتد چو گوئى‏

  1. کسى کز جان نمى‏جوید نشانش‏
 

برون باد از بهشت عاشقانش‏

به خاطر دار نقش یار و خوش باش‏

 

مشو غافل وز این معنى به هُش باش‏

که یاد حق گر از دل شد فراموش‏

 

کند دیوت، غلام حلقه در گوش‏

وگر با یاد حق باشد روانت‏

 

بود رشک بهشت خُلد، جانت‏

الهى بر نگار این نقش در دل‏

 

مکن جانم ز فکر دوست غافل‏

به ذکر خویش جان را آگهى بخش‏

 

گداى کوى را شاهنشهى بخش‏

ز مهر دوست روشن کن روانم‏

 

که رشک ماه گردد تیره جانم‏

به دل از یاد جانان فَرَّهى‏ ده‏

 

به سر چون عاشقان شورِ شَهى ده‏

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 545

- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین95- کسى را با لقب زشت نمى‏خواند «و لا ینابز بالالقاب» : پرهیزگار قلب  زشت روى کسى نمى‏گذارد.***
  2. لقب زشت بکارنمی برند- شرح: صفتى دیگر از پرهیزگاران که از صفاى باطن و روح سالم آنها نشأت مى‏گیرد، این است که کسى را با لقب زشت نمى‏خوانند.
  3. پرهیزگاران واقعى سخن نیک گویند - این خصلت زشت که گاهى دیده مى‏شود، بعضى به خاطر خنداندن دیگران از روى مسخره کسى را با القاب زشت صدا مى‏کنند این از موارد فُحش است که سابقاً گفته شد، پرهیزگاران از آن دورند، پرهیزگاران واقعى سخن نیک گویند و اگر سخنى نیک براى گفتن نداشته باشند، سکوت مى‏کنند، آنها را به مجالسى که مؤمنین در آنها مسخره مى‏شوند، راهى نیست، اگر در مجلسى هم باشند و چنین عملى از دیگرى سر زند از آن جلوگیرى مى‏کنند.
  4. نام ،کنبه ، لقب - در عرب رسم بوده که سه گونه اسم داشته‏اند: 1- نام شخص، مثل على و حسن یا زهرا و زینب. 2- کنیه که با لفظ اب و ام مى‏آمده، مثل ابوطالب یا ام‏کلثوم. 3- لقب که معنا و وصفى را در آن لحاظ کرده‏اند مثل امیرالمؤمنین و سیدالشهداء (علیهما السلام). لقب مى‏تواند بر دو گونه باشد: یکى: براى احترام و تشریفات مثل القاب‏ سلاطین و یکى براى سرزنش کردن، و این نوع است که در قرآن از آن نهى شده است. «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ»: «لقب‏هاى زشت بر یکدیگر مگذارید، چقدر بَد است فردى بعد از ایمان آوردن، اسم فاسق و کافر بر او نهاده شود».
  5. مسخره نکند،- این قسمیى از آیه یازده سوره حجرات است، در آن آیه مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، گروهى (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آن گروه بهتر از این گروهى باشد که مسخره مى‏کند و نه زنانى از زنان دیگر، شاید آنها بهترا ز اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان نام کفر بگذارید و آنها که توبه نکنند ستمگر و ظالمند».
  6. نهى ازکارهاى زشت - در مورد شأن نزول این آیه مفسران مختلف گفته‏اند: از جمله این که: عبارت‏ «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»: «گروهى از مردان گروه دیگر را مسخره نکنند»، درباره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر (صلى الله علیه وآله)) نازل شده است که گوشهاى سنگینى داشت و هنگامى که وارد مسجد مى‏شد کنار دست پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى او جائى باز مى‏کردند، تا سخن حضرت را بشنود، روزى وارد مسجد شد، در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده و هنوز جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مى‏شکافت و مى‏گفت: جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، امّا خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم، «ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت‏

مى‏بردند یاد کرد، آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت، آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه‏

کارهاى زشت نهى کرد.

  1. زنان زنان دیگر را مسخره نکند- و گفته‏اند «وَلا نِساءٌ مِنْ نِساء»: «گروهى از زنان، زنانِ دیگر را مسخره نکنند» درباره «ام سَلَمِه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
  2. مبغوض خداوند - نکته قابل ذکر این که‏ «تَنابُزوا بالالقاب» امروزه خصوصاً نسبت به غیرعرب در لقب تنها نیست، بلکه هر اسم خواه به صورت لقب یا غیرلقب، اگر اراده مسخره و سرزنش و کوچک شمردن از آن شد، نکوهیده و مبغوض خداوند است.
  3. سه ریشه اختلاف - در آیه فوق خداوند به سه حکم در زمینه اخلاق اجتماعى اشاره کرده است، مسخره نکردن، عیب‏جوئى نکردن، صدا نزدن به القاب زشت). قرآن کتابى است که آمده تا فرهنگ جامعه اسلامى را براساس معیارهاى اخلاقى پى‏ریزى کند، در این آیه خداوند به سه ریشه از ریشه‏هاى اختلاف پرداخته، تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود و درگیرى و نزاع پایان پذیرد.
  4. گمان بد، تجسس، و غیبت - خداوند در این آیه سه عامل مهم جنگ و نزاع را شمرده و در آیه دیگر که مورد بحث ما نیست نیز به سه عامل دیگر (گمان بد، تجسس، و غیبت) اشاره کرده است. در مورد «تَنابُزوا بالالقاب»
  5. خودتان را عیبجوئى نکنید - در حدیثى آمده که روزى «صفیه» دختر «حىّ ابن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله) درآمد)

روزى خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد، در حالى که اشک مى‏ریخت، پیامبر (صلى الله علیه وآله) از ماجرا پرسیدند، گفت: عایشه مرا سرزنش مى‏کند و مى‏گوید: «اى یهودى‏زاده!» پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «چرا نگفتى پدرم هارون است وعمویم موسى (علیه السلام) و همسرم محمد (صلى الله علیه وآله)» و در اینجا بود که آیه نازل شد «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ، بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ» جالب اینجا است که در همین آیه مى‏گوید: «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ»: «نفسهاى خود را عیبجوئى نکنید). عوض این که بگوید دیگرى را عیبجوئى نکنید»، مى‏گوید: خودتان را عیبجوئى نکنید، و این نشان دهنده این است که در فرهنگ قرآن مؤمنان به منزله ء نفس واحدى هستند که عیبجوئى از دیگرى عیبجوئى از خود است و این مایه‏اى براى اختلاف و کشمکش است

  1. مؤمنان به منزله ء نفس واحدى - این گونه برخورد با دیگران که با عیبجوئى و سرزنش و با نام زشت صدا زدن باشد، موجب عداوت و دشمنى در صفوف مسلمین است و به این جهت، نهى از آن شده است.

آنقدر این خصلت در نزد خداوند، مبغوض است که سوره‏اى به نام «هُمَزَه» (عیبجوئى و سرزنش کننده) در قرآن آمده و با لحنى شدید وعده عذاب و آتش به دارنده این خصلت مى‏دهد.

  1. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا ینابز بالالقاب) گوید:
  2. نام فسق را برخود - بعضى در تفسیر این جمله احتمال دیگرى داده‏اند و آن اینکه خداوند مؤمنان را نهى مى‏کند، از اینکه بعد از ایمان به خاطر عیبجوئى مردم نام فسق را بر خود پذیرند، تفسیر نمونه، تفسیر اول را با توجه به صدر آیه و شأن نزولى که ذکر شد مناسبتر دیده است ..

به نام زشت مردم را نخواند

 

نکوهش بر زبان هرگز نراند

خلائق را بالقابى که زشت است‏

 

نخواند هر که او نیکو سرشت است‏

نیارد از زبان بر خلق بیداد

 

بخوش گفتار هر دل را کند شاد

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 549- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 96- 1- عدم ضرر به همسایه «لا یضر بالجار» : پرهیزگار ضرر و زیان به همسایه  نمى‏زند.***
  2. ضرر و زیان همسایه  - شرح: کمترین حقى که هر فرد نسبت به انسان دارد، این است که انسان ضرر به او نرساند و از جمله، همسایه  است که باید از ضرر و زیان همسایه  دیگر مصون باشد، مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند پرهیزگار کسى است که ضرر به همسایه  خود نمى‏رساند و نه تنها ضرر نمى‏رساند که این‏گونه پرهیزگاران به همسایه  توجه و عنایت مى‏کنند.
  3. حق همسایه  همچون حق ارحام و بستگان نزدیک انسان است، زیرا هر همسایه  حقى بیشتر از حق برادرى اسلامى که همه مسلمانها دارند، دارد، کسى که در حق او تقصیر کند و به او ضرر و زیانى رساند گناهکار و تجاوز پیشه است.
  4. سه حق همسایه - در ضمن مطالب قبل وقتى درباره مسئله صله رحم و ارتباط با افراد صحبت مى‏شد، روایتى گذشت که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «همسایه ‏ها سه گروهى: گروهیه سه حق دارند، (حق همسایگى، حق اسلام و حق خویشاوندى) و گروهى دو حق دارند (حق اسلام و حق همسایگى) و گروهى یک حق دارند و آن کافر است که فقط حق‏ همسایگى دارد».
  5. حق همسایگى را اداء کن - پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتى براى کافر نیز حق همسایگى قرار داده‏اند، در جاى دیگر فرمودند: «رفتار خودرا با همسایه  ات نیکوگردان (و حق همسایگى را اداء کن) آن وقت مؤمن هستى‏ «احْسِنْ مُجاوَرةَ مَنْ جاوَرَک تَکُنْ مُؤْمناً»:
  6. اذیت همسایه  - «مؤمن آن است که در مرحله عمل، ایمان خود را به اثبات رساند»، در جاى دیگر فرمودند: «کسى که ایمان به خدا و روز معاد دارد، همسایه  خود را اذیت نمى‏کند «مَن کانَ یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یُؤذ جارَه». ) خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»: خدا را عبادت کنید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به والدین (پدر و مادر) و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه  نزدیک و همسایه  دور و دوست و همنشین و واماندگان در سفر و بردگانى که مالک آنها هستید احسان کنید ...»
  7. اول پرستش مرحله دوم احسان به خویشان - خداوند بعد از امر به پرستش خود، دومین چیزى را که مورد اهمیت قرار مى‏دهد، احسان به کسانى است که در آیه مى‏شمارد، و از جمله آنها «الجارُذى القُربى والجارُ الجُنُب» است.«الجار ذى القربى» یعنى همسایگان نزدیک از نظر مکانى، بعضى خواسته‏اند همسایگان خویشاوند را بگویند، ولى بعید به نظر مى‏رسد، زیرا از خویشاوندان با عبارت‏ «ذى القربى» تعبیر شده است پس یا همسایگان مکانى یا همسایگانى که از نظر مذهب و دین با انسان نزدیک هستند مراد است.
  8. چهل خانه از چهار طرف- و «الجار الجنُنُبْ» یعنى همسایگان دور خواه مکانى و خواه آنها که از نظر کیش و آئین و مذهب از انسان دور هستند.

و بطور کلى همه همسایگان را در برمى‏گیرد، خواه نزدیک و خواه دور، خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان، در تفسیر نمونه ذیل آیه مى‏گوید: طبق پاره‏اى از روایات تا چهل خانه از چهار طرف همسایه  محسوب مى‏شوند که در شهرهاى کوچک تقریباً تمام شهر را در برمى‏گیرد (چون اگر خانه هر انسانى را مرکز دایره‏اى فرض کنیم که شعاع آن از هر طرف چهل خانه باشد، با یک محاسبه ساده درباره مساحت چنین دایره‏اى روشن مى‏شود که، مجموع خانه‏هاى اطراف آن را تقریباً پنج هزار خانه تشکیل مى‏دهد، که مسلماً شهرهاى کوچک بیش از این خانه ندارند).

  1. سفارش جبرئیل به همسایه - حق جوار و همسایگى آنقدر در اسلام مورد تأکید قرار گرفته که نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) مى‏فرمایند: «ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتّى ظَنَنْتُ انّه سَیُوَرّثه»:

«جبرئیل دائماً مرا سفارش به همسایه  مى‏کرد به طورى که گمان کردم او ارث مى‏برد.

  1. نیکو همسایگى کنید،- امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز در وقت شهادت فرمودند: «اللّه اللّه فى جیرانکم فانه وصیة نبیکم مازال یوصى بهم حتّى ظَنَنّا انه سَیُوَرّثهم»:

«خدا را در مورد همسایگان در نظر بگیرید و نیکو همسایگى کنید، زیرا سفارش پیامبر (صلى الله علیه وآله) شما این بود و مرتب سفارش براى آنها مى‏کرد به طورى که گمان کردیم ارث مى‏برد».

  1. حرمت همسایه به انسان - و این کلمات نشان دهنده نزدیکى حق همسایه  به حق نزدیکان است، زیرا نزدیکان به حسب نزدیکیشان ارث مى‏برند.

رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «حرمت و احترام همسایه  بر انسان مثل حرمت و احترام مادر انسان است».

مردى به نزد رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) آمد و گفت یا رسول الله (صلى الله علیه وآله) من قصد خرید خانه کردم کجا دستور مى‏دهید بخرم؟ در «جَهینه» یا «مزینه» یا «ثقیف» یا «قریش»، فرمودند: «الجار ثُم الدار، الرفیق ثُمّ السفر»: «همسایه  سپس خانه، رفیق سپس سفر!».

  1. برای خانه از همسایه سؤال کن : مولى على (علیه السلام) هم فرمودند: «سَلْ عن الجار قبل الدار»: «از همسایه  قبل از خانه سؤال کن!». این روایات نشان دهنده اهتمام به همسایه  نیک است به طورى که اول مى‏گوید همسایه  را بنگر سپس خانه یعنى در خریدن خانه تنها موقعیت خانه و امکانات آن را در نظر نگیر بلکه به همسایه  آن بنگر، زیرا بسیارى از روحیات او ممکن است به تو منتقل شود، خانواده تو با همسایه  رفت و آمد مى‏کنند و اخلاق و روحیات آنها در خانواده شما مؤثر است.
  2. همسایه  بد - لقمان حکیم فرمود: «صخره سنگین و آهن را حمل کردم و هر بارى سنگین است، ولى چیزى سنگین‏تر از همسایه  بد حمل نکردم!» آرى سنگینى و تحمل همسایه  بد از آهن و کوهها بیشتر و سخت‏تر است.
  3. چهار چیز است که کمرشکن - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اى على، چهار چیز است که کمرشکن است، عالم بی عمل –زن خیانت کار – نیازمند بی چاره  - یکى از آنها هم همسایه  بد است.
  4. مادر فقرها سه است - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: سه چیز است که مادر فقرها است، (هر چه انسان هم مال داشته باشد اگر یکى از اینها باشد باز فقیر است) و یکى از آنها همسایه ‏اى است که چشمش مواظب تو و قلبش آگاه از تو است، اگر حسنه و نیکى ببیند پنهان کرده، اظهار نمى‏کند و اگر گناه و بدى ببیند، اظهار و پخش مى‏کند.
  5. شدیدترین بلا است - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «همسایه  بد بزرگترین سختى و شدیدترین بلا است‏ «جار السوء اعظم الضرّاء و اشَدّ البلاء». پس اى عزیز حال که دانستى باید از همسایه  بد مواظب باشى، خود از اینگونه همسایه ‏ها براى دیگران مباش،
  6. ازمانیست شر همسایه - که رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: از ما نیست کسى که همسایه  او از شر او ایمن نباشد» «لیس منّا مَنْ لَم یَأمن جارُ بوائقَه».
  7. امید خیر به همسایه - ) مردى از انصار نزد رسول گرامى (علیه السلام) آمد و گفت: خانه‏اى از بنى فلان خریده‏ام و نزدیکترین همسایه  به من کسى است که امید خیر از او ندارم و از شرّ او ایمن نیستم.
  8. ایمان وهمسایه- راوى مى‏گوید: رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، على (علیه السلام) و سلمان و ابوذر (و یکى دیگر را که فراموش کرده‏ام و به گمانم‏ مقداد بود) را دستور دادند، با صداى بلند در مسجد ندا دهند، ایمان ندارد کسى که همسایه ‏اش از شرور او در امان نیست و سه بار ندا دادند». (صاحب میزان الحکمة مى‏گوید:  نسیان  و فراموشى از راوى بوده و نفر چهارم «عمرو بن عکرمة» بود. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۱
تیر
  1.  

                                        بسم الله الرحمن الرحیم

                                    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 90- به خاطر دشمنى  ظلم نمى‏کند 91- به خاطر دوستى مرتکب گناه نمى‏شود؛
  2. پرهیزگار بر کسى که با او دشمنى دارد  ظلم روا نمى‏دارد و بخاطر کسى که دوستش دارد گناه نمى‏کند.*** لا یحیف على من یبغض و لا یأثم فیمن یحب‏:
  3. ازاصول اغتقادی ماست - شرح: مولى در این دو فراز اشاره به دو مطلب مهم مى‏کنند، یکى اینکه پرهیزگار اگر به واسطه معیارهاى انسانى اسلامى با کسى عداوت و دشمنى پیدا کرد،  ظلمى بر او روا نمى‏دارد، با اینکه زمینه و انگیزه  ظلم که بُغْض و عداوت است موجود است و دیگر این که اگر برحسب همان معیارها با کسى دوستى ورزید به خاطر دوستى مرتکب گناه نمى‏شود، براى رضا و خشنودى او پا روى اصول اعتقادى خود نمى‏گذارد، معمولا اگر انسان با کسى دشمن شد، شیطان وسوسه مى‏کند که به او ضربه‏اى زند، و توجیهاتى نیز در جلو پاى او مى‏گذارد، که چنین و چنان کن، او بود که به تو اهانت کرد، او بود که حق تو را پایمال کرد، او بود آبروى تو را بُرد، او بود ستم به تو روا داشت ...
  4. دوستی ودشمنی ضد شرعی و اخلاقی - حتى اگر خودش نتواند در برابر او بایستد، نفس مى‏گوید دوستان دیگر خود را ببین و وادارشان کن او را تنبیه کنند و گاهى مى‏گوید، ادب کنند یعنى وجهه اخلاقى به مسئله مى‏دهد، در حالى که عمل خود و دوستانش ضد اخلاقى است. از طرف دیگر وقتى انسان دوستى پیدا کرد، دلش مى‏خواهد هر چه او مى‏گوید، انجام دهد و این در عشقهاى مجازى بین دو جنس مخالف بیشتر است،
  5. خدا نکند پسرى عاشق دخترى نااهل یا برعکس دختر عاشق پسرى نااهل شود، که چه بسا این عشق و محبت کاذب انسان را کور و کر مى‏کند و حتى پا روى اعتقادات و اصول مسلم و پذیرفته شده عقلى و نقلى مى‏گذارد، و دست به گناه آلوده مى‏کند و محدودیتهاى مرزهاى الهى را مى‏شکند، چه بسا پسر جوان به خاطر محبوبش بى‏نماز و بى اعتقاد مى‏شود و فکر مى‏کند اگر در برابر این دوست معشوقش نماز خواند و ظواهر دین را رعایت کند، امّل و غیر مترقى است و چه بسا دختر بواسطه این که پسرى را دوست مى‏دارد و او نااهل است و خانواده‏اش بى‏حجاب است، دست از حجاب خود مى‏کشد و حریم عفّت را مى‏شکند!
  6. مرز حبّ و بغض - مولى در این دو فراز مرز حبّ و بغض را مشخص مى‏کنند، که نباید از محدوده شرعى خارج شود مثل بعضى قضات و یا امراء جور مباش، که وقتى بغضى کس را به دل گرفتند، در صدد  ظلم به او هستند و نه مثل کسى باش که به خاطر دوست داشتن کسى، اگر خلاف کرد، حکم شرعى او را نگوید به خاطر حُبّ مُفرط به همسرش، دلش نمى‏آید، بگوید چادر نازک و جوراب نازک مپوش چون رنجیده خاطر مى‏شود بدین ترتیب خدا را مى‏رنجاند، تا همسرش رنجیده نشود!
  7. پنج نوع محبت - حکماء گفته‏اند محبت پنج نوع است: طبیعى، مثل محبت اولاد، ارادى مثل محبت دوستان و یاران، شَهَوىّ (از روى شهوت و میل درونى) مثل محبت همسران، نفعى مثل محبت انعام کنندگان و الهى مثل محبت اهل خیر. پرهیزگار واقعى به خاطر هیچکدام از این محبتها و دوستیها مرز و حدود را نمى‏شکند. به خاطر دوستى، خلاف مکن، حق را ناحق مکن، ستم به دیگرى منما.
  8. حُبّ و بغض دو نیروی روان - حُبّ و بغض دو نیرو در روان آدمى است، که یکى جذب و دیگرى دفع مى‏کند، در صورتى این دو نیرو خوب عمل مى‏کنند که برآیند حاصل از اینها تحقق منوّیات الهى باشد، حبّ و بغض نباید انگیزه‏اى براى تجاوز و شکستن حدود باشد، بلکه باید وسیله‏اى براى سرعت دادن به حرکت معنوى باشد. به خاطر بغض دیگرى  ظلم به او مکن، که مولى فرمودند: «البَغْىُ سائَقٌ الى الحین»:« ظلم و تجاوز انسان را به هلاکت مى‏برد».
  9. با  ظلم، پیروزى حاصل نشود - فکر مکن اگر به او  ظلم کردى هنرى کرده‏اى و پیروزى و افتخارى نصیب خود کرده‏اى، که مولى على (علیه السلام) فرمودند: «لا ظفر مع البغى»: «با  ظلم، پیروزى حاصل نمى‏شود».
  10. مرحوم الهى، در ذیل فراز «لا یحیف على من یبغض» چنین گوید:

بغى شوم است گِرد بَغْى مگرد

 

بغى بیخ حیات را بکند

مرد را از از صَفِ بقا ببرد

 

ناگه اندر کف فنا فکند

     

 

هر که از راه بغى چیزى جست‏

 

ظفر از راه او عنان بر تافت‏

ور ظفر یافت منفعت نگرفت‏

 

پس چنان است آن ظفر که نیافت‏

     

 

ز بد خواهى گرش خاطر غمین است‏

 

نه هرگز بر جفایش در کمین است‏

به دشمن هم نخواهد جور و بیداد

 

که جانش راست زیب دانش و داد

درى غیر از نکوکارى نشاید

 

به روى دوست یا دشمن گشاید

 

ستمگر شمع جان خود گدازد

 

روان خویشتن را تیره سازد

ستمگر بر هلاک خود تواناست‏

 

هلاک خود نخواهد هر که داناست‏

ستمگر خوار سازد خویشتن را

 

روان را زار سازد خسته تن را

  1. کسى کو ناتوان را ستم کرد
 

دو عالم خویش را زار و دژم کرد

بیندیش از جفاى خلق و هشدار

 

که بیند کیفر خود هر جفا کار

به نیکى کوش و در بیداد مخروش‏

 

نسازد دهر کیفر را فراموش‏

چو تیر نیک و بد جست از کمانت‏

 

خودى، گر نیک پندارى نشانت‏

جهان آئینه وَش هر نقش بندد

 

اگر خندى به رویت باز خندد

و گر گرید ز دستت دل فکارى‏

 

بگریاند جهانت روزگارى‏

     
  1. حکایت‏...مرحوم الهى در ذیل فراز «و لا یأثم فیمن یحب» گوید:

شنیدم گفت: مرغ ناتوانى‏

 

که صیدش کرد باز سخت جانى‏

مباش ایمن ز آه خسته جانم‏

 

که باز چرخ سوزد از فغانم‏

ستمدیده چو آه از دل برآرد

 

بر ستمگر شرار قهر بارد

نکرد این نکته گوش آن باز و ناگاه‏

 

به شکل تیر صیادى شد آن آه‏

نکرد طعمه‏اش آن ناتوان را

 

که داد اندر کف صیاد جان را

بر آن صیاد نیز این رفت بیداد

 

که با وى گرگ خونخوارى در افتاد

بر آن گرگ از جفاى آسمان باز

 

پلنگى چیره شد چون مرغ و شهباز

چه آمد بر پلنگ تیز چنگال‏

 

تو دانى در جهان این بوده احوال‏

گر امروز از تو مسکینى بنالد

 

دگر روزى سپهرت گوش مالد

     

 

دل روشن نسازد از گنه تار

 

به راه دوستان آن نیک رفتار

ز عصیان رنج نپذیرد به جانش‏

 

که آساید روان دوستانش‏

  1. چرا جان در تبهکارى و بیداد
 

در اندازد که یاران را کند شاد

دلا در راه عصیان چند تازى‏

 

که خود سوزى و یاران را نوازى‏

به خود چون شمع خواهى سوختن را

 

براى دوست بزم افروختن را

زهى نادان که خود را خوار سازد

 

به عصیان، تا دگر کس را نوازد

ز قرب درگه حق روى تابد

 

که قرب دوستان را باز یابد

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 529 - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 92- اعتراف به حق - «یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه» : پرهیزگار اعتراف به حق مى‏کند، قبل از این که شهادت علیه او داده شود.***
  2. اعتراف به حق - شرح: از دیگر اوصاف پرهیزگاران اعتراف به حقیقت است، آنها نیاز به گواه و شاهد علیه خود ندارند، زیرا در مخاصمات و منازعات بین افراد، اگر طرفى، حرف دیگرى را پذیرفت نزاع مرتفع مى‏شود و تنها وقتى نیاز به شاهد و گواه است که یکى ادعا کند و دیگرى انکار کند،
  3. پرهیزگار واقعى خود اعتراف به حق مى‏کند و دیگر نیاز به شاهد و گواه بر ضد او نیست، زیرا اگر انکارحق کند، دروغ و کذب صریح است و تقوى و عدالت باطنى او اجازه این گناه را به او نمى‏دهد. او مى‏داند اگر در نزاعى محکوم هم شود و ضررى ببیند، ضرر دنیوى و مادى است و آن بهتر از ضرر اخروى و معنوى است که او را از سعادت ابدى محروم مى‏کند.
  4. نفس خود را بر حق صبور گردان،- امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند:«اصبر نفسَکَ على الحق فانّه من مَنَعَ شیئاً فى حق اعطى فى الباطل مثلیْه»: «نفس خود را بر حق صبور گردان، زیرا کسى که چیزى را در راه حق منع کند دو برابر آن را در راه باطل مصرف خواهد کرد».
  5. بر تلخى حق صبر کن - على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «اصبر على مَرارة الحَقّ و ایّاکَ انْ تَنْخَدِعَ لَحَلاوة الباطِل»: «بر تلخى حق صبر کن و مواظب باش فریب شیرینى باطل را نخوردى». در جاى دیگر فرمودند: «لایصبر للحق الّا مَن یعرففضله»: «کسى براى حق صبرنمى کند مگر آنکه فضیلت آن را بداند.
  6. صبر کن بر حق گر چه تلخ باشد - امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند: «وقتى نزدیک وفات پدرم امام زین‏العابدین (علیه السلام) بود، مرا به سینه خود چسبانیدند و فرمودند: پسرم! آیا مى‏خواهى تو را سفارش کنم، به آنچه پدرم (حسین بن على (علیهما السلام)) در موقع مرگ و شهادت و آخرین لحظات به من سفارش فرمود، و پدر او «على (علیه السلام)» نیز او را به آن وصیت و سفارش کرده بود: «أَى بُنَىّ اصبر على الحق و انْ کان مُرّاً»: «پسرم! صبر کن بر حق، اگر چه تلخ باشد».
  7. حق ؛ وصیت سه امام - چه مطلب بزرگى است که سه امام در آخرین لحظات عمر خود سفارش کرده‏اند، آن هم به این صورت که امام حسین (علیه السلام) و امام سجاد (علیه السلام) در لحظات آخر حیات بوده‏اند، با کوله‏بارى از تجربه‏هاى تلخ و شیرین و آن هم به صورتى که امام سجاد (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) را به سینه مى‏چسبانند.
  8. صبر کن بر حق،- در روایت آمده، مردى از کوهستان و خارج شهر نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و مسئله‏اى پرسید و حضرت، پاسخى فرمودند که مطابق میل او نبود، سپس در سیماى او کراهت و گرفتگى را احساس کردند، و فرمودند: «یا هذا اصْبِر عَلى الحَقٍّ فَانَّه لَم یَصْبر احدٌ قَطُّ لِحَقٍّ الّا عوَّضَه اللّه ما هُو خیرٌ لَه»: «اى مرد صبر کن بر حق، زیرا احدى براى حق صبر نکرده است مگر این که خداوند آنچه را خیر براى او بوده در عوض صبر به او داده است».
  9. حق سنگین است - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «حق سنگین است و خداوند گاهى سبک مى‏گرداند بر عده‏اى که عاقبت (عافیت) را طلب کرده و نفوس خود را صبور ساخته و اعتماد کردند. به درستى آنچه خداوند وعده داده است به صابرین و محاسبه گران، پس از آنها باش و از خداوند یارى طلب».«الحقُّ ثَقیل، و قد یخَفَّفْهُ اللّه عَلى اقْوام طَلَبُوا العاقبةَ (العافیة) فَصَبّروا نفوسَهُم وَ وَثقوا بصدق موعود اللّه لِمَن صَبَر و احتَسَب فکن منهم و استَعْنِ باللّه»:
  10. حق گوئید گرچه بر علیه و بر ضرر شما باشد، خداوند در سوره نساء مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، کاملا قیام به عدالت کنید، براى خدا گواهى دهید، اگرچه (این گواهى) به زبان خود شما با پدر و مادر با نزدیکان شما بوده باشد؛ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ ...) در ذیل آیه فوق حدیثى از ابن‏عباس آمده که از آن استفاده مى‏شود، افراد تازه مسلمان حتى بعد از ورود به مدینه به خاطر ملاحظات خویشاوندى از دادن شهادتهائى که به ضرر بستگان آنها مى‏شد، خوددارى مى‏کردند و آیه فوق نازل شد و به آنها هشدار داد.
  11. حق گو وعوض بدی نیکی کن - امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند: على (علیه السلام) فرموده‏اند در قبضه (دسته) شمشیرى از شمشیرهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) صحیفه‏اى بود که در آن سه چیز بود: «صِل مَنْ قَطَعَک و قُل الحَقّ و لو على نفسِک و احسن الى مَنْ اساءَ الیک»: «کسى که با تو ارتباطش را قطع‏ کرده تو ارتباط با او برقرارکن و حق را بگو گرچه بر ضرر تو باشد و کسى که به تو بدى کرد تو به او نیکى کن!»
  12. با تقواترین مردم - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «با تقواترین مردم کسى است که در آنچه به نفع یا به ضرر اوست، حق را بگوید « اتْقَى الناس مَنْ قال الحقُّ فیما له و علیه».
  13. حق گویی در هر حال- مولى على (علیه السلام) در وصایاى خود به امام حسین (علیه السلام) مى‏فرمایند: «فرزندم تو را سفارش مى‏کنم، به پرهیزگارى و خداترسى در بى‏نیازى و فقر و این که حق‏گوئى و حق را مراعات کنى در حالت رضا و غضب ...». : «یا بُنَىّ اوصیک بتقوى الله فى الغنى و الفقر و کلمة الحق فى الرضا و الغضب ...»: رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «کسى که با مظلومى رود تا حق او را اثبات کند، خداوند متعال قدمهاى او را در روزى که قدمها مى‏لغزد ثابت مى‏کند».
  14. هوا دار حق ذلیل است- مولى على (علیه السلام) در زمان خود مى‏نالید و مى‏فرمود: «بدانید «خداوند، شما را رحمت کند» شما در زمانى هستید که گوینده به حق در این زمان کم و زبان از راستگوئى کُند شده (و راست و صدق نمى‏گوید) و مُلازم حق ذلیل است».: «اعْلَمُوا رَحِمکُمُ اللّه انّکم فى زمان القائلُ فیه بالحق قلیل و اللسان عن الصدق کلیل و اللازم للحقّ ذلیل ...»:
  15. الهى، این شاعر شیوا در ذیل این فراز «یعترف بالحق قبل ان یُشهد علیه»مى‏گوید:

بحق زان پیش بر خویش آرد اقرار

 

که بگشاید گواهى لب به گفتار

کى او را اعتراف حق زیان است‏

 

که با حق هر زمان سودى عیان است‏

 

ز حقگوئى همه سود آشکارا

 

به هر کار است مردان خدا را

کسى حق را نهان خواهد به انکار

 

که پندارد زیانش را در اقرار

  1. به اقرار حق ار تنها زیان است‏
 

زیان تن را ولى سود روان است‏

زیان تن بسى ناچیز باشد

 

چو جان را از زیان پرهیز باشد

به انکار حق ارگیرى جهان را

 

زیان باشد که سازى تیره جان را

جهان بگذارى و تاریک جانت‏

 

کشد در رنج و حسرت جاودانت‏

ور از اقرار حق محتاج گردى‏

 

به ملک عقل صاحب تاج گردى‏

***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 535

- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. امیر المومنین – متقین93- در امانت خیانت نمى‏کند «لا یضیع ما است حفظ » : پرهیزگار آنچه را به او سپرده‏اند ضایع نمى‏کند.***
  3.  محافظت در امانتدارى - شرح: از خصلتهاى دیگر پرهیزگاران امانتدارى آنها است بر آنچه خداوند به آنها فرموده  محافظت کنند. مرحوم خوئى مى‏فرماید: آنچه را خداوند امر به  محافظت آن کرده مثل نمازهاى پنجگانه و مانند آن از عبادتهاى دیگر،  محافظت مى‏کنند و آنها را پایمال نمى‏کنند، خداوند متعال مى‏فرماید: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏»: بر نمازها و نماز میانه  محافظت کنید». «وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»: و کسانى که ایمان به آخرت آوردند، ایمان به قرآن و کتاب خدا آوردند و آنها بر نمازشان‏  محافظت مى‏کنند».
  4.  محافظت بر نماز از صفات اهل ایمان به قرآن و معاد شمرده شده است، خداوند در سوره مؤمنون اینها را بشارت مى‏دهد: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ‏ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»: «کسانى که بر نمازهایشان  محافظت مى‏کنند* آنها وارثین هستند که بهشت فردوس را ارث مى‏برند و در آن جاودانى مى‏شوند». و نیز در سوره معارج مى‏فرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ»: «کسانى که بر نماز خود حفاظت مى‏کنند آنها در بهشتها اکرام مى‏شوند».
  5. محافظت، از جنود و سپاه عقل است - مراد از  محافظت،  محافظت بر اوقات و حدود و مراعات آداب و شرائط و مداومت بر آن است و عکس  محافظت، سستى و کاهلى در امر نماز و خصوصیات آن است، اولى از جنود و سپاه عقل است و دومى از سپاه جهل، چنانکه در حدیث کافى آمده و مراد به تضییع اعمّ از ترک نماز و سستى و اخلال به حدود آن است.
  6. محافظت بر فروع دین- مرحوم خوئى در ذیل این فراز این چنین سخن گفته است ولى تعجب از ایشان است که چرا فقط به مسئله  محافظت بر نمازهاى پنجگانه یا مثل آن از عبادات، مثل نمازهاى مستحبى اشاره کرده‏اند. در حالى که پیمان حفاظت تنها بر نماز گرفته نشده است، مى‏توان گفت تمام قوانین اسلام و حدود و مرزهاى الهى باید  حفظ  شود.در مورد اهل ایمان قرآن مى‏فرماید: «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ‏ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»: «امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند وحدود و مرزهاى خداوند را که در اوامر و نواهى او متجلّى شده  حفظ  مى‏کنند».
  7. محافظت برتمام دستورات الهی- از ما پیمان گرفته شده که خداپرست باشیم و شرک به خدا نورزیم و لازمه این پیمان رعایت و امانتدارى و حفاظت از تمام دستورات الهى است. در جاهاى متعدد نیز قرآن اشاره به بعضى مصادیق حدودى که باید  محافظت شود، مى‏کند،
  8. مصادیق و حدود محافظت- از جمله در سوره احزاب مى‏فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»: «همانا کلیه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان اهل طاعت و عبادت و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس و خاشع و مردان و زنان خیرخواه و مسکین نواز و مردان و زنان روزه‏دار و مردان و زنانى که یاد خدا بسیار کنند خدا براى همه آنها مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است.
  9. محافظت بر عمل صالح - گرچه بالفظ «حافظین و حافظات» بر مسئله مسائل جنسى اشاره فرموده ولى دیگر امور یاد شده در آیه هم لازم است  محافظت شود، اسلام و ایمان و صداقت و اهل عبادت بودن و صبر و خشوع و کمک به محرومین و روزه و یاد خداوندى از امورى است و از حدودى است که  حفظ  آن واجب است،
  10. صبر بر محافظت- اگر خداوند متعال امر به عمل صالح‏ مى‏کند و غیر آن را خسران و زیان مى‏داند، چنانکه در سوره عصر مى‏فرماید: «همانا انسان در خسران و زیان است مگر کسانى که ایمان و عمل صالح‏ داشته باشند، و سفارش به حق و صبر کنند». مسلماً  محافظت بر آن ایمان و اعمال صالح را به طریق اولى از او مى‏خواهد.
  11. محافظت برحقوق الهی - در جاى دیگر قرآن در مورد زنان صالح و پاکدامن مى‏فرماید: زنان صالح کسانى هستند که به عبادت پروردگار پرداخته و در غیاب شوهران خود، خود را  حفظ  مى‏کنند و پاکدامنى را رعایت کرده و حقوق شوهران را  محافظت مى‏کنند و از طرف دیگر آنچه را خداوند امر به  حفظ  آن کرده،  حفظ  مى‏کنند، یعنى حقوق خداوند را هم رعایت مى‏کنند فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما  حفظ  اللَّهُ‏.. پس نه فقط حق نماز و رعایت آن لازم است، بلکه تمام حقوق الهى نیز لازم الاتباع و  محافظت و  حفظ  آن واجب مى‏باشد و پرهیزگار واقعى آن است که این حقوق را تضییع و پایمال نکند.
  12. محافظت همه اعضاء وجوارح - اسرار مردم، گفته‏هاى خصوصى انسانها، دست و پا و اعضاء و جوارح ما همه و همه از امانات الهى و از امورى است که  حفظ  آن واجب است. و از بزرگترین امورى که  حفظ  آن بر ما واجب است کتاب خداوند و عترت اهل‏بیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) است یعنى همان دو گوهر گرانبها که در حدیث ثقلین آمد(کتاب الله و عترتى) و  حفظ  این دو، توجه و عمل به دستورات آنها و محبت آنها است.
  13. محافظت کتاب وعترت- مولى على (علیه السلام) نیز در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «با صبر بر عبادت و بندگى خدا و با  محافظت بر کتاب خدا و آنچه از شما در آن خواسته بر آن  محافظت کنید، نعمت خدا را بر خود تمام کنید (اگر اطاعت و حفاظت کردید خداوند نعمت خود را بر شما تمام خواهد کرد».«واسْتَتِمُّوا نِعْمةَ اللّهِ عَلَیکُم بالصَّبر عَلى طاعةِ اللّه و المُحافَظَة عَلى ما اسْتَ حفظ کُم مِنْ کِتابه»:

مرحوم الهى، در ذیل این فراز (لا یضیّع ما است حفظ ) چنین سروده است:امانات حق و خلق و دل و دین‏

 

نگه دارد نکو آن پاک آئین‏

نگه دارد همه راز جهان را

 

نسازد فاش اسرار نهان را

هر آن رازى که محفوظیش بایست‏

 

نمودن فاش آن را نیست شایست‏

     

*** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 541 - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۱
تیر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. جلسه 35 بصیرت در نهج البلاغه – موضوع چهارمین جلسه مواتع رشد بصیرت – در باره غفلت    10/4/1402 برشما باد تبریک روزعرفه – عید قربان – هفته ولایت ؛ عید سعید غدیر برهمگی مبارک ..
  2. تضرع و خوف،- پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن؛ و از غافلان مباش!وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی‏ نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ (اعراف/205)
  3. اهم مطالب - یاد خدا درهمه حال وهمه جا بیداری دلها وکناررفتن ابرهای تاریکی غفلت  از قلب آدمی است.
  4. نکته ها1- پیامبران نیز باید پیوسته به یاد خدا باشند، تا چه رسد به دیگران. 2- قرآن، علاوه بر ذکر زبانى، ذکر قلبى و درونى را هم مى‏ستاید. «فِی‏ نَفْسِکَ‏» 3- یاد خدا وقتى غفلت‏زدایى مى‏کند که بدون تظاهر و سر وصدا باشد، وگرنه خودش نوعى سرگرمى و غفلت مى‏شود.5- آن ذکر و یادى بیمه کننده‏ى انسان است که عاشقانه و سوزناک و پیوسته و در هر صبح و شام باشد.
  5. 6- یاد خدا در همه حال - در آغاز هر روز و هنگام شروع به کار و تصمیم‏گیرى و در پایان هر روز و هنگام جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى باید به یاد خدا بود.7- آنان که هر صبح و شام، خدا را یاد نمى‏کنند، از غافلانند. 8- غفلت از خداوند، بر اثر خودبزرگ‏بینى و استکبار است. 9-از غافلان و نادانان نباشید. «وَ لا تَکُنْ‏ مِنَ‏ الْغافِلِینَ‏»، و «فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ»
  6. یا خدا و احساس مسؤولیت -. احساس مسؤولیت  و روشن بینی وهر دو عمل مثبت وسازنده است. ذکر ویاد پروردگار را به دوقسم تقسیم کرده اند- یکی در دل ویکی به زبان وآهسته –
  7. تعریف تضرع وخفیه – تضرع از ضراعه به معنی تملق توام با نوعی خشوع وخضوع است. و- خفیه یک نوع فرافکنی دارد میل ندارد که به او نزدیک شود. چون هول وترس یا  خوف ورجاء است؛ خوف وتضرع یا در خدا قیمت دارد .نزدیک گناه و حرام نرود وانجام ندهد اهل بصیرت است؛
  8. تضرع و خوف،- خداوند هزار ویک اسم دارد ؛ اسماء جلالیه ؛ اسماء جمالیه ، جمع آنها اسماء الحسنی شامل هردو می شود نجات انسان از اسماء حسنی است – حزن در پرهیز از گناه . و شوق دیدار درعبادت وذکر است؛     
  9. مراحل غافلین - غافلین چه کسانی هستند؟ غافل چند مرحله دارد! 
  10. غفلت وتوجه1- یک لحظه ای متوجه می شود؛ برمی گردد جبران می گند مانند کسی که یک کوچه یا یک خیابان را در آدرس اشتباه رفته برمی گردد صحیح می رود جبران می کند؛
  11. غفلت به زمان 2- یک مر حله غفلت به زمان ویک سال ویک عمر انسان برمی گردد! یکی از علماء برزگ در حدود دوسال فکر کردند که چه طور از این آقا جدا شوند !
  12. غفلت و لزوم توجه مستمر 3- قسمت سوم غفلت _ حضرت علامه طبا طبایی (رحمه الله تعالی علیه) در تفسیر آیه «وَ لا تَکُنْ‏ مِنَ‏ الْغافِلِینَ‏»،- مستمرا ؛ و پیوسته  باید انسان از غفلت دوری کند
  13. غفلت و دام شیطان – حضرت می فرمایند: غفلت در وجود این فرد خانه کرده است فی نفسه .. ایشان می فرمایند : لحظه به لحظه ؛  دقیقه به دقیقه ؛ ساعت به ساعت ؛ انسان از غفلت دوری کند؛ یک عکسی از آقای دکتر حسابی در آخرعمر گرفته اند که در بستر بیمارستان در حالی تحت مراقبت پزشکی شددید بود ولیکن دکتر حسابی مشغول مطالعه کتاب وضدودن  غفلت تا اواخر لحظات عمر خود بسر می برد. از مطلب نتیجه می گیریم تلاش بی رفع غفلت برای انسان مستمر باید باشد والا اگر مستمر نباشد؛ غفلت انسان را به دام انداخته ودر پایان هلاکت  ارمغان دارد-«وَ لا تَکُنْ‏ مِنَ‏ الْغافِلِینَ‏»،- 
  14. ذکر قلبی ؛ لسانی ؛ عملی - رفع غفلت فقط به لفظ توبه نیست بکه به قلب وبه عمل باید نمود داشته والا 70 بار هم توبه کند و در کردار ورفتارجامعه نباشد؛ و بصیرت در عمل نباشد اثر ذکر را ندارد-
  15. عبرت از گذشت زمان - قال علی (علیه السلام): در خطبه 157 بند 3و4- .می فرمایند:  آنچه در آن موجود است همیشه و دائم باقى نمیماند، رفتار آخر آن مانند اول آنست، امور و آثار آن بر یک دیگر پیشى میگیرند و نشانه‏هاى رفتار آن کمک و معاون یک دیگرند (در دنیا گرفتاریها و آسودگى و فقر و ثروت و بیمارى و سلامتى و عزت و ذلت براى افراد مردم باشد و ارزش و اعتبارى براى روزگار نیست و باید از رفتار آن عبرت گرفت و دل بآن نبست) پس گویا شما با قیامت قرین هستید .فمن شغل نفسه‏ بغیر نفسه‏ تحیّر فی الظّلمات و ارتبک فی الهلکات و مدّت به شیاطینه فی طغیانه و زیّنت له سیّى‏ء
  16. سر گردانی وگرفتاری - هر کسی که به غیر خودش مالک نفس خود شد در تاریکی بسر می برند  وبه سرگردانی ها گرفتارمی شود ؛  تحیر فی طبقات ظلمه - ظلمت  فکری – عملی – تحیر فی الهلکات تحیر به الهلاکت – شیطان در خانه اش لونه می کند- دیگر رهایش نمی کند ؛ حضرت آِیت الله درقم یک تلگراف زد به شاه از آن به بعد شیطان سوارش شد. دیگر این آدم  گرفتارشیطان شد وازغفلت رهایی ندارد؛
  17. وظیفه انسان مومن انقلابی - ؛«وَ لا تَکُنْ‏ مِنَ‏ الْغافِلِینَ‏»،– یک موضوع را دردنیا باید همیشه مد نظر داشته باشیم : «حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا» و اینگونه محاسبه‏ها، زمینه‏ى بیدارى انسان و نبود آن نشانه‏ى غفلت اوست. . یک بخش زندگی خودت بگذار برای محاسبه ؛ این محاسبه رسالت بزرگهی است  و الا گرفتارمی شوی ! کارهای خودت را سرکشی کن ؛ سرکشی نکنی نتیجه عقلت مانع رشد بصیرت می شود؛
  18. صفات اهل ذکر- ؛  صفات اهل ذکر-  (این نور هدایت) در خانه‏هایى است که خدا اذن داده رفعت یابند و نام او در آنها ذکر شود. در آنها بامدادان و شامگاهان او را تسبیح گویند. مردانى که هیچ تجارت و معامله‏اى، آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات، به خود مشغول نمى‏سازد،. خطبه 222 بند7. فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏ .. رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه‏. ( سوره النور : 36).. فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ‏ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ‏ عَنْهُ یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی‏ أَسْمَاءِ الْغَافِلِینَ (خطبه 222نهج البلاغه)
  19. این خطبه 222 را ؛  چند بار بخوانید بند بند آنرا توجه کنید حضرت می فرمایند : ؛ مردمی هستند که ذکر خدا را به جای دنیا برگزیده اند ؛ هیج تجارتی وهیچ خرید وفروشی آنهارا از یاد خدا غافل نمی کند اینها با یا خدا روزگار می گذراند  ایها اهل ذکرند ؛ غافلان را هشدارمی دهد به کیفر های الهی ..
  20. دنیا چه چیزدر گوش غافلین می کند؟ ؛1- غافلین را می ترساند 2- هشدارها دهد که غافلین از خواب غفلت بیدار شوند ولی گوش شنوا ندارند
  21. اصحاب دیدند که پیامبر شروع کرد به گریه  سوال کردند که برای چه گریه می کند؟ حضرت فرمودند : برای یک عده ای که غافلند دلم برای آنها می سوزد 3- دعوت به عدالت می کنند در حالی که خودشان عمل به عدالت نمی کنند به حکمت 332یا 331 به این مضمون آمده است- روایت را پیدا نکردم !!
  22. ذکر وزمینه شکر وسپاس- نکته خداوند در سوره بقره آیه 152 . فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُونِ.. ذکر خدا و نعمت‏هاى او، زمینه‏ى شکر و سپاس است. چنانکه غفلت از یاد خدا، مایه‏ى کفران است.  می فرماید : مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم بزرگان گفته اند قبل از اینکه ما بخواهیم خدا را ذکر کنیم او ما ذکر کرده است ؛ چون که او خالق وما مخلوقش هستیم
  23. سوال ذکر خدا چیست ؟ ذکر خدا تنها با زبان نیست گر چه زبان تر جمان قلب است ؛ بلکه انسان مومن با تقوای معتقد انقلابی با تمام وجود وجان توجهاتش به یاد حق وبا همه وجودش دربست به یاد خداست.
  24. ذکر وامید وعدم ترس - حضرت امیر المومنین پرچم را در جنگ جمل به دست محمد حنفیه دادند وفرمودند .اگر کوهها از جاى کنده شود، تو جاى خویش بدار! دندانها را بر هم فشار، و کاسه سرت را به خدا عاریت سپار! پاى در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نه، و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزى از سوى خدا است! تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَ‏ عَلَى‏ نَاجِذِکَ‏ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه‏ .(خطبه 11نهج البلاغه)
  25. مصداق بازر ذکر در این زمان - مصداق بارز ما در این زمان حضرت امام رحمه الله می باشد که ده بند ازنفس اماره عبور کردند ؛ یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (الفجر27) با این مقام وداشتن چنین روح سرش را صلوات از بدن جدا کردند لذا ذکرفقط ذکر زبانی نیست بلکه قلب وعمل را باید همراه داشته باشد.شعاعر ده بند نفس اماره را به شعر آورده که قابل توجه است. می فرماید : خواهی که شود دل تو چون آینه ..... ده چیز برون کن از درون سینه ..... کبر وحسد وبخل و حرام و غیبت ..... ظلم وطمع و حرص و ریاء وکینه ؛  
  26. یادآوردن خدا در هر حال - حدیث وصیت حضرت پیامبراکرم (صل الله علیه وآله)  برعلی (علیه السلام ) با ده سند ومدرک فرمودند : خصال: در آنچه پیغمبر (صل الله علیه وآله ) بعلى (علیه السلام) سفارش کرد این بود که فرمود: اى على‏ سه چیز است که این امت را تواناى آن نیست: همراهى کردن با برادر دینى در مال و دارائى و انصاف دادن بمردم از طرف خود و قضاوت به نفع آنها بر ضرر خود، و یادآوردن خدا در هر حال (که مانع از گناه و خطا گردد). و آن ذکر «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» نیست ولى هر گاه وارد شود آنچه را که بر او حرام مى‏شود بیمناک باشد خداى عز و جل را در نزد خدا و حرام را واگذارد. الخصال - فِیمَا أَوْصَى بِهِ النَّبِیُّ (صل الله علیه وآله) عَلِیّاً (علیه السلام)‏ یَا عَلِیُ‏ ثَلَاثٌ لَا تُطِیقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ- الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِی‏ مَالِهِ وَ إِنْصَافُ‏ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ- وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال.. وَ لَیْسَ هُوَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ- وَ لَکِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَى مَا یَحْرُمُ عَلَیْهِ- خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَهُ وَ تَرَکَه‏
  27.  3 چیز است که این امت توان انجامش را به طور کامل ندارند؛ مواسات در مقابل برادر دینی دین به طور مساوی نمی توانند انجام دهند وعمل کنند ؛  ادای حق مردم را به طور قضاوت عادلانه  و انصاف نمی توانند انجام دهند ؛ نفش شان بر آنها غلبه می کند  ذکر خدا را در هر حال باشد نمی تواند بجا اورند  ...لیس سبحانه الله .. منظور از ذکر فقط همین این ذکرلسانی وزبانی نیست بلکه قلب وعوامل موانع برای رشد بصیرت  می باشد. منظورازذکر دوری آن میزان کار حرام وگناهی که ذاکر متوجه آن می شود گرفتارش نشود؛ والا به وصیت عمل نکرده.
  28. غفلت از یاد خدا- چند نکته غفلت از خدا گرفتاری وهلاکت.. روشن است که غفلت‏ از یاد خدا سبب هم‏نشینى با شیطان مى‏شود: «و من یعشُ عن ذکر الرّحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین» انسان را به عذاب شدید و فزاینده‏اى گرفتار مى‏سازد: «و من یُعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذاباً صَعَداً»  
  29. جامعه بیدار- هر اندازه  خواب غفلت نباشد به همان انداز رشد بصیرت  است. جامعه‏اى بیدار است (نه غافل‏، نه خواب) و با بصیرت‏، خنثى کننده هر طرح شیطانى (انسى یا جنّى) است.
  30. رشد بصیرت در شهداء - هر اندازه  درخواب غفلت باشد به همان انداز موانع رشد بصیرت واز غافین است. حسین (علیه السلام) شهید شد ولى به مردم آزادى و آگاهى داد و به بى اراده‏ها، اراده داد و به بى شعورها، شعور داد و به غافلین‏ هشدار داد و به خوابها بیدارى داد و مرده‏ها را زنده کرد.
  31. مومن یک لا اله الا الله گوید با بصیرت در آسمان وزمین  وملایک صدای اورا می فهمند؛ بلکه یک یاعلی گوید ذکر وعبادت  جن وملک عرض وسماء با او همراهی کنند؛ فرمودند : . در باب ذکر است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ وَ ذِکْرِی عِبَادَةٌ وَ ذِکْرُ عَلِیٍ‏ عِبَادَةٌ وَ ذِکْرُ الائِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَةٌ اختصاص مفید، ص 223
  32. معرفت الهی -غرض از خلقت معرفت الهی است؛ که محبت  الهی می آورد  ومعرفت نفس و حساب نفس  حاصل نمی شود ؛ وحساب نفس حاصل نمی شود مگر به یا خدا . خداوند مى‏فرماید: «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، یاد خداوند دلهاى مؤمنان را مضطرب مى‏کند، ولى در جاى دیگر مى‏فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»  با یاد خداوند دلها آرام مى‏گیرد.
  33. بصیرت یعنی درعمل هم باشد - .واین یعنی بصیرت است . پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) فرموده: هر که خود را (از روى علم و دانش) شناخت پروردگارش را (هم از روى علم و دانش) شناخته پس (از شناختن پروردگار از روى علم و دانش) بر تو باد بعلم و دانش بآنچه که جز بآن عمل و کار (هر کس) صحیح و درست نیست، و آن علمى که جز بآن عمل و کار درست نیست اخلاص و پاکدلى است (عمل از روى علم و دانش یعنى از روى اخلاص بجا آورده شود، نه از روى رئاء و خودنمائى). . 14 -22- قَالَ النَّبِیُّ ص‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ‏ رَبَّهُ‏ ثُمَّ عَلَیْکَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا یَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاص‏
  34. حد ذکر خدا- درمعنی ذکر و ذاکر و مذکور- می فرمایند ذکر حضرت پیامبر محمد بن عبدالله (صلّى اللَّه علیه و آله) وامام علی بن ابیطالب  (علیه السلام) است.   که ذکر وذاکر فانی در مذکور می شوند مذکور پروردگار عالم است. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس زبان ذاکر داشته باشد، خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است. و امام صادق علیه السلام فرمود: هر چیزى حدّى دارد جز ذکر خدا.
  35. بصیرت در ذکر - بصیرت این است که بچه شهید 13 ساله برای وصیت خود به دیگران از 1001 اسم خدا استفاده کرد وصیت نامه نوشت .
  36. این مطلب است که هیچ عبادتی بالا تر از ذکر خدا ویاد خدا وحاظر دانستن خدا نیست برای حصول بصیرت است؛
  37. کلید همه‏ى بدبختى‏ها،- هیچ گناهی بالا تر از غفلت و مانع رشد بصیرت نیست؛ کلید همه‏ى بدبختى‏ها، غفلت‏ است. غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پیامدهاى گناه‏، غفلت از توطئه‏ها، غفلت از محرومان، غفلت از تاریخ و سنّت‏هاى آن و غفلت از جوانى و استعدادها وزمینه‏هاى رشد.
  38. موانع رشد بصیرت - نتیجه موانع رشد بصیرت غفلت است اگر انسان اهل ذکر باشد مفید برای خود وجامعه ودرک حق وحقیقت خو وجامعه است.
  39. عالم محضر خدا - برای اینکه ما برای جامعه مفید باشیم خدارا خاضر وناظر خود دانیم که عالم محضر خداست ؛
  40. یاد خدا در همه حالات - هرکه یادخدا کند از کناه وحرام وغفلت در امن است ویاد خدا قطع شد در گناه وحرام وغفلت بسر برد درمنجلاب غافلین است. ودر میدان دشمن بازی می کنند؛والسلام
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم. https://safarzade.blog.ir
  • حسین صفرزاده