امیر المومنین – متقین 90- به خاطر دشمنى ظلم نمىکند 91- 92- 93 به خاطر دوستى مرتکب گناه نمىشود؛ پرهیزگار بر کسى که با او دشمنى دارد ظلم روا نمىدارد و بخاطر کسى که دوستش دارد گناه نمىکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 90- به خاطر دشمنى ظلم نمىکند 91- به خاطر دوستى مرتکب گناه نمىشود؛
- پرهیزگار بر کسى که با او دشمنى دارد ظلم روا نمىدارد و بخاطر کسى که دوستش دارد گناه نمىکند.*** لا یحیف على من یبغض و لا یأثم فیمن یحب:
- ازاصول اغتقادی ماست - شرح: مولى در این دو فراز اشاره به دو مطلب مهم مىکنند، یکى اینکه پرهیزگار اگر به واسطه معیارهاى انسانى اسلامى با کسى عداوت و دشمنى پیدا کرد، ظلمى بر او روا نمىدارد، با اینکه زمینه و انگیزه ظلم که بُغْض و عداوت است موجود است و دیگر این که اگر برحسب همان معیارها با کسى دوستى ورزید به خاطر دوستى مرتکب گناه نمىشود، براى رضا و خشنودى او پا روى اصول اعتقادى خود نمىگذارد، معمولا اگر انسان با کسى دشمن شد، شیطان وسوسه مىکند که به او ضربهاى زند، و توجیهاتى نیز در جلو پاى او مىگذارد، که چنین و چنان کن، او بود که به تو اهانت کرد، او بود که حق تو را پایمال کرد، او بود آبروى تو را بُرد، او بود ستم به تو روا داشت ...
- دوستی ودشمنی ضد شرعی و اخلاقی - حتى اگر خودش نتواند در برابر او بایستد، نفس مىگوید دوستان دیگر خود را ببین و وادارشان کن او را تنبیه کنند و گاهى مىگوید، ادب کنند یعنى وجهه اخلاقى به مسئله مىدهد، در حالى که عمل خود و دوستانش ضد اخلاقى است. از طرف دیگر وقتى انسان دوستى پیدا کرد، دلش مىخواهد هر چه او مىگوید، انجام دهد و این در عشقهاى مجازى بین دو جنس مخالف بیشتر است،
- خدا نکند پسرى عاشق دخترى نااهل یا برعکس دختر عاشق پسرى نااهل شود، که چه بسا این عشق و محبت کاذب انسان را کور و کر مىکند و حتى پا روى اعتقادات و اصول مسلم و پذیرفته شده عقلى و نقلى مىگذارد، و دست به گناه آلوده مىکند و محدودیتهاى مرزهاى الهى را مىشکند، چه بسا پسر جوان به خاطر محبوبش بىنماز و بى اعتقاد مىشود و فکر مىکند اگر در برابر این دوست معشوقش نماز خواند و ظواهر دین را رعایت کند، امّل و غیر مترقى است و چه بسا دختر بواسطه این که پسرى را دوست مىدارد و او نااهل است و خانوادهاش بىحجاب است، دست از حجاب خود مىکشد و حریم عفّت را مىشکند!
- مرز حبّ و بغض - مولى در این دو فراز مرز حبّ و بغض را مشخص مىکنند، که نباید از محدوده شرعى خارج شود مثل بعضى قضات و یا امراء جور مباش، که وقتى بغضى کس را به دل گرفتند، در صدد ظلم به او هستند و نه مثل کسى باش که به خاطر دوست داشتن کسى، اگر خلاف کرد، حکم شرعى او را نگوید به خاطر حُبّ مُفرط به همسرش، دلش نمىآید، بگوید چادر نازک و جوراب نازک مپوش چون رنجیده خاطر مىشود بدین ترتیب خدا را مىرنجاند، تا همسرش رنجیده نشود!
- پنج نوع محبت - حکماء گفتهاند محبت پنج نوع است: طبیعى، مثل محبت اولاد، ارادى مثل محبت دوستان و یاران، شَهَوىّ (از روى شهوت و میل درونى) مثل محبت همسران، نفعى مثل محبت انعام کنندگان و الهى مثل محبت اهل خیر. پرهیزگار واقعى به خاطر هیچکدام از این محبتها و دوستیها مرز و حدود را نمىشکند. به خاطر دوستى، خلاف مکن، حق را ناحق مکن، ستم به دیگرى منما.
- حُبّ و بغض دو نیروی روان - حُبّ و بغض دو نیرو در روان آدمى است، که یکى جذب و دیگرى دفع مىکند، در صورتى این دو نیرو خوب عمل مىکنند که برآیند حاصل از اینها تحقق منوّیات الهى باشد، حبّ و بغض نباید انگیزهاى براى تجاوز و شکستن حدود باشد، بلکه باید وسیلهاى براى سرعت دادن به حرکت معنوى باشد. به خاطر بغض دیگرى ظلم به او مکن، که مولى فرمودند: «البَغْىُ سائَقٌ الى الحین»:« ظلم و تجاوز انسان را به هلاکت مىبرد».
- با ظلم، پیروزى حاصل نشود - فکر مکن اگر به او ظلم کردى هنرى کردهاى و پیروزى و افتخارى نصیب خود کردهاى، که مولى على (علیه السلام) فرمودند: «لا ظفر مع البغى»: «با ظلم، پیروزى حاصل نمىشود».
- مرحوم الهى، در ذیل فراز «لا یحیف على من یبغض» چنین گوید:
بغى شوم است گِرد بَغْى مگرد |
بغى بیخ حیات را بکند |
|
مرد را از از صَفِ بقا ببرد |
ناگه اندر کف فنا فکند |
|
هر که از راه بغى چیزى جست |
ظفر از راه او عنان بر تافت |
|
ور ظفر یافت منفعت نگرفت |
پس چنان است آن ظفر که نیافت |
|
ز بد خواهى گرش خاطر غمین است |
نه هرگز بر جفایش در کمین است |
|
به دشمن هم نخواهد جور و بیداد |
که جانش راست زیب دانش و داد |
|
درى غیر از نکوکارى نشاید |
به روى دوست یا دشمن گشاید |
ستمگر شمع جان خود گدازد |
روان خویشتن را تیره سازد |
|
ستمگر بر هلاک خود تواناست |
هلاک خود نخواهد هر که داناست |
|
ستمگر خوار سازد خویشتن را |
روان را زار سازد خسته تن را |
|
|
دو عالم خویش را زار و دژم کرد |
|
بیندیش از جفاى خلق و هشدار |
که بیند کیفر خود هر جفا کار |
|
به نیکى کوش و در بیداد مخروش |
نسازد دهر کیفر را فراموش |
|
چو تیر نیک و بد جست از کمانت |
خودى، گر نیک پندارى نشانت |
|
جهان آئینه وَش هر نقش بندد |
اگر خندى به رویت باز خندد |
|
و گر گرید ز دستت دل فکارى |
بگریاند جهانت روزگارى |
|
- حکایت...مرحوم الهى در ذیل فراز «و لا یأثم فیمن یحب» گوید:
شنیدم گفت: مرغ ناتوانى |
که صیدش کرد باز سخت جانى |
|
مباش ایمن ز آه خسته جانم |
که باز چرخ سوزد از فغانم |
|
ستمدیده چو آه از دل برآرد |
بر ستمگر شرار قهر بارد |
|
نکرد این نکته گوش آن باز و ناگاه |
به شکل تیر صیادى شد آن آه |
|
نکرد طعمهاش آن ناتوان را |
که داد اندر کف صیاد جان را |
|
بر آن صیاد نیز این رفت بیداد |
که با وى گرگ خونخوارى در افتاد |
|
بر آن گرگ از جفاى آسمان باز |
پلنگى چیره شد چون مرغ و شهباز |
|
چه آمد بر پلنگ تیز چنگال |
تو دانى در جهان این بوده احوال |
|
گر امروز از تو مسکینى بنالد |
دگر روزى سپهرت گوش مالد |
|
دل روشن نسازد از گنه تار |
به راه دوستان آن نیک رفتار |
|
ز عصیان رنج نپذیرد به جانش |
که آساید روان دوستانش |
|
|
در اندازد که یاران را کند شاد |
|
دلا در راه عصیان چند تازى |
که خود سوزى و یاران را نوازى |
|
به خود چون شمع خواهى سوختن را |
براى دوست بزم افروختن را |
|
زهى نادان که خود را خوار سازد |
به عصیان، تا دگر کس را نوازد |
|
ز قرب درگه حق روى تابد |
که قرب دوستان را باز یابد |
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 529 - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 92- اعتراف به حق - «یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه» : پرهیزگار اعتراف به حق مىکند، قبل از این که شهادت علیه او داده شود.***
- اعتراف به حق - شرح: از دیگر اوصاف پرهیزگاران اعتراف به حقیقت است، آنها نیاز به گواه و شاهد علیه خود ندارند، زیرا در مخاصمات و منازعات بین افراد، اگر طرفى، حرف دیگرى را پذیرفت نزاع مرتفع مىشود و تنها وقتى نیاز به شاهد و گواه است که یکى ادعا کند و دیگرى انکار کند،
- پرهیزگار واقعى خود اعتراف به حق مىکند و دیگر نیاز به شاهد و گواه بر ضد او نیست، زیرا اگر انکارحق کند، دروغ و کذب صریح است و تقوى و عدالت باطنى او اجازه این گناه را به او نمىدهد. او مىداند اگر در نزاعى محکوم هم شود و ضررى ببیند، ضرر دنیوى و مادى است و آن بهتر از ضرر اخروى و معنوى است که او را از سعادت ابدى محروم مىکند.
- نفس خود را بر حق صبور گردان،- امام باقر (علیه السلام) مىفرمایند:«اصبر نفسَکَ على الحق فانّه من مَنَعَ شیئاً فى حق اعطى فى الباطل مثلیْه»: «نفس خود را بر حق صبور گردان، زیرا کسى که چیزى را در راه حق منع کند دو برابر آن را در راه باطل مصرف خواهد کرد».
- بر تلخى حق صبر کن - على (علیه السلام) مىفرمایند: «اصبر على مَرارة الحَقّ و ایّاکَ انْ تَنْخَدِعَ لَحَلاوة الباطِل»: «بر تلخى حق صبر کن و مواظب باش فریب شیرینى باطل را نخوردى». در جاى دیگر فرمودند: «لایصبر للحق الّا مَن یعرففضله»: «کسى براى حق صبرنمى کند مگر آنکه فضیلت آن را بداند.
- صبر کن بر حق گر چه تلخ باشد - امام باقر (علیه السلام) مىفرمایند: «وقتى نزدیک وفات پدرم امام زینالعابدین (علیه السلام) بود، مرا به سینه خود چسبانیدند و فرمودند: پسرم! آیا مىخواهى تو را سفارش کنم، به آنچه پدرم (حسین بن على (علیهما السلام)) در موقع مرگ و شهادت و آخرین لحظات به من سفارش فرمود، و پدر او «على (علیه السلام)» نیز او را به آن وصیت و سفارش کرده بود: «أَى بُنَىّ اصبر على الحق و انْ کان مُرّاً»: «پسرم! صبر کن بر حق، اگر چه تلخ باشد».
- حق ؛ وصیت سه امام - چه مطلب بزرگى است که سه امام در آخرین لحظات عمر خود سفارش کردهاند، آن هم به این صورت که امام حسین (علیه السلام) و امام سجاد (علیه السلام) در لحظات آخر حیات بودهاند، با کولهبارى از تجربههاى تلخ و شیرین و آن هم به صورتى که امام سجاد (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) را به سینه مىچسبانند.
- صبر کن بر حق،- در روایت آمده، مردى از کوهستان و خارج شهر نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و مسئلهاى پرسید و حضرت، پاسخى فرمودند که مطابق میل او نبود، سپس در سیماى او کراهت و گرفتگى را احساس کردند، و فرمودند: «یا هذا اصْبِر عَلى الحَقٍّ فَانَّه لَم یَصْبر احدٌ قَطُّ لِحَقٍّ الّا عوَّضَه اللّه ما هُو خیرٌ لَه»: «اى مرد صبر کن بر حق، زیرا احدى براى حق صبر نکرده است مگر این که خداوند آنچه را خیر براى او بوده در عوض صبر به او داده است».
- حق سنگین است - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «حق سنگین است و خداوند گاهى سبک مىگرداند بر عدهاى که عاقبت (عافیت) را طلب کرده و نفوس خود را صبور ساخته و اعتماد کردند. به درستى آنچه خداوند وعده داده است به صابرین و محاسبه گران، پس از آنها باش و از خداوند یارى طلب».«الحقُّ ثَقیل، و قد یخَفَّفْهُ اللّه عَلى اقْوام طَلَبُوا العاقبةَ (العافیة) فَصَبّروا نفوسَهُم وَ وَثقوا بصدق موعود اللّه لِمَن صَبَر و احتَسَب فکن منهم و استَعْنِ باللّه»:
- حق گوئید گرچه بر علیه و بر ضرر شما باشد، خداوند در سوره نساء مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، کاملا قیام به عدالت کنید، براى خدا گواهى دهید، اگرچه (این گواهى) به زبان خود شما با پدر و مادر با نزدیکان شما بوده باشد؛ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ ...) در ذیل آیه فوق حدیثى از ابنعباس آمده که از آن استفاده مىشود، افراد تازه مسلمان حتى بعد از ورود به مدینه به خاطر ملاحظات خویشاوندى از دادن شهادتهائى که به ضرر بستگان آنها مىشد، خوددارى مىکردند و آیه فوق نازل شد و به آنها هشدار داد.
- حق گو وعوض بدی نیکی کن - امام باقر (علیه السلام) مىفرمایند: على (علیه السلام) فرمودهاند در قبضه (دسته) شمشیرى از شمشیرهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) صحیفهاى بود که در آن سه چیز بود: «صِل مَنْ قَطَعَک و قُل الحَقّ و لو على نفسِک و احسن الى مَنْ اساءَ الیک»: «کسى که با تو ارتباطش را قطع کرده تو ارتباط با او برقرارکن و حق را بگو گرچه بر ضرر تو باشد و کسى که به تو بدى کرد تو به او نیکى کن!»
- با تقواترین مردم - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «با تقواترین مردم کسى است که در آنچه به نفع یا به ضرر اوست، حق را بگوید « اتْقَى الناس مَنْ قال الحقُّ فیما له و علیه».
- حق گویی در هر حال- مولى على (علیه السلام) در وصایاى خود به امام حسین (علیه السلام) مىفرمایند: «فرزندم تو را سفارش مىکنم، به پرهیزگارى و خداترسى در بىنیازى و فقر و این که حقگوئى و حق را مراعات کنى در حالت رضا و غضب ...». : «یا بُنَىّ اوصیک بتقوى الله فى الغنى و الفقر و کلمة الحق فى الرضا و الغضب ...»: رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «کسى که با مظلومى رود تا حق او را اثبات کند، خداوند متعال قدمهاى او را در روزى که قدمها مىلغزد ثابت مىکند».
- هوا دار حق ذلیل است- مولى على (علیه السلام) در زمان خود مىنالید و مىفرمود: «بدانید «خداوند، شما را رحمت کند» شما در زمانى هستید که گوینده به حق در این زمان کم و زبان از راستگوئى کُند شده (و راست و صدق نمىگوید) و مُلازم حق ذلیل است».: «اعْلَمُوا رَحِمکُمُ اللّه انّکم فى زمان القائلُ فیه بالحق قلیل و اللسان عن الصدق کلیل و اللازم للحقّ ذلیل ...»:
- الهى، این شاعر شیوا در ذیل این فراز «یعترف بالحق قبل ان یُشهد علیه»مىگوید:
بحق زان پیش بر خویش آرد اقرار |
که بگشاید گواهى لب به گفتار |
|
کى او را اعتراف حق زیان است |
که با حق هر زمان سودى عیان است |
ز حقگوئى همه سود آشکارا |
به هر کار است مردان خدا را |
|
کسى حق را نهان خواهد به انکار |
که پندارد زیانش را در اقرار |
|
|
زیان تن را ولى سود روان است |
|
زیان تن بسى ناچیز باشد |
چو جان را از زیان پرهیز باشد |
|
به انکار حق ارگیرى جهان را |
زیان باشد که سازى تیره جان را |
|
جهان بگذارى و تاریک جانت |
کشد در رنج و حسرت جاودانت |
|
ور از اقرار حق محتاج گردى |
به ملک عقل صاحب تاج گردى |
***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 535
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین93- در امانت خیانت نمىکند «لا یضیع ما است حفظ » : پرهیزگار آنچه را به او سپردهاند ضایع نمىکند.***
- محافظت در امانتدارى - شرح: از خصلتهاى دیگر پرهیزگاران امانتدارى آنها است بر آنچه خداوند به آنها فرموده محافظت کنند. مرحوم خوئى مىفرماید: آنچه را خداوند امر به محافظت آن کرده مثل نمازهاى پنجگانه و مانند آن از عبادتهاى دیگر، محافظت مىکنند و آنها را پایمال نمىکنند، خداوند متعال مىفرماید: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى»: بر نمازها و نماز میانه محافظت کنید». «وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»: و کسانى که ایمان به آخرت آوردند، ایمان به قرآن و کتاب خدا آوردند و آنها بر نمازشان محافظت مىکنند».
- محافظت بر نماز از صفات اهل ایمان به قرآن و معاد شمرده شده است، خداوند در سوره مؤمنون اینها را بشارت مىدهد: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»: «کسانى که بر نمازهایشان محافظت مىکنند* آنها وارثین هستند که بهشت فردوس را ارث مىبرند و در آن جاودانى مىشوند». و نیز در سوره معارج مىفرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ»: «کسانى که بر نماز خود حفاظت مىکنند آنها در بهشتها اکرام مىشوند».
- محافظت، از جنود و سپاه عقل است - مراد از محافظت، محافظت بر اوقات و حدود و مراعات آداب و شرائط و مداومت بر آن است و عکس محافظت، سستى و کاهلى در امر نماز و خصوصیات آن است، اولى از جنود و سپاه عقل است و دومى از سپاه جهل، چنانکه در حدیث کافى آمده و مراد به تضییع اعمّ از ترک نماز و سستى و اخلال به حدود آن است.
- محافظت بر فروع دین- مرحوم خوئى در ذیل این فراز این چنین سخن گفته است ولى تعجب از ایشان است که چرا فقط به مسئله محافظت بر نمازهاى پنجگانه یا مثل آن از عبادات، مثل نمازهاى مستحبى اشاره کردهاند. در حالى که پیمان حفاظت تنها بر نماز گرفته نشده است، مىتوان گفت تمام قوانین اسلام و حدود و مرزهاى الهى باید حفظ شود.در مورد اهل ایمان قرآن مىفرماید: «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»: «امر به معروف و نهى از منکر مىکنند وحدود و مرزهاى خداوند را که در اوامر و نواهى او متجلّى شده حفظ مىکنند».
- محافظت برتمام دستورات الهی- از ما پیمان گرفته شده که خداپرست باشیم و شرک به خدا نورزیم و لازمه این پیمان رعایت و امانتدارى و حفاظت از تمام دستورات الهى است. در جاهاى متعدد نیز قرآن اشاره به بعضى مصادیق حدودى که باید محافظت شود، مىکند،
- مصادیق و حدود محافظت- از جمله در سوره احزاب مىفرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»: «همانا کلیه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان اهل طاعت و عبادت و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس و خاشع و مردان و زنان خیرخواه و مسکین نواز و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنانى که یاد خدا بسیار کنند خدا براى همه آنها مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است.
- محافظت بر عمل صالح - گرچه بالفظ «حافظین و حافظات» بر مسئله مسائل جنسى اشاره فرموده ولى دیگر امور یاد شده در آیه هم لازم است محافظت شود، اسلام و ایمان و صداقت و اهل عبادت بودن و صبر و خشوع و کمک به محرومین و روزه و یاد خداوندى از امورى است و از حدودى است که حفظ آن واجب است،
- صبر بر محافظت- اگر خداوند متعال امر به عمل صالح مىکند و غیر آن را خسران و زیان مىداند، چنانکه در سوره عصر مىفرماید: «همانا انسان در خسران و زیان است مگر کسانى که ایمان و عمل صالح داشته باشند، و سفارش به حق و صبر کنند». مسلماً محافظت بر آن ایمان و اعمال صالح را به طریق اولى از او مىخواهد.
- محافظت برحقوق الهی - در جاى دیگر قرآن در مورد زنان صالح و پاکدامن مىفرماید: زنان صالح کسانى هستند که به عبادت پروردگار پرداخته و در غیاب شوهران خود، خود را حفظ مىکنند و پاکدامنى را رعایت کرده و حقوق شوهران را محافظت مىکنند و از طرف دیگر آنچه را خداوند امر به حفظ آن کرده، حفظ مىکنند، یعنى حقوق خداوند را هم رعایت مىکنند فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حفظ اللَّهُ.. پس نه فقط حق نماز و رعایت آن لازم است، بلکه تمام حقوق الهى نیز لازم الاتباع و محافظت و حفظ آن واجب مىباشد و پرهیزگار واقعى آن است که این حقوق را تضییع و پایمال نکند.
- محافظت همه اعضاء وجوارح - اسرار مردم، گفتههاى خصوصى انسانها، دست و پا و اعضاء و جوارح ما همه و همه از امانات الهى و از امورى است که حفظ آن واجب است. و از بزرگترین امورى که حفظ آن بر ما واجب است کتاب خداوند و عترت اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) است یعنى همان دو گوهر گرانبها که در حدیث ثقلین آمد(کتاب الله و عترتى) و حفظ این دو، توجه و عمل به دستورات آنها و محبت آنها است.
- محافظت کتاب وعترت- مولى على (علیه السلام) نیز در نهجالبلاغه مىفرمایند: «با صبر بر عبادت و بندگى خدا و با محافظت بر کتاب خدا و آنچه از شما در آن خواسته بر آن محافظت کنید، نعمت خدا را بر خود تمام کنید (اگر اطاعت و حفاظت کردید خداوند نعمت خود را بر شما تمام خواهد کرد».«واسْتَتِمُّوا نِعْمةَ اللّهِ عَلَیکُم بالصَّبر عَلى طاعةِ اللّه و المُحافَظَة عَلى ما اسْتَ حفظ کُم مِنْ کِتابه»:
مرحوم الهى، در ذیل این فراز (لا یضیّع ما است حفظ ) چنین سروده است:امانات حق و خلق و دل و دین
نگه دارد نکو آن پاک آئین |
||
نگه دارد همه راز جهان را |
نسازد فاش اسرار نهان را |
|
هر آن رازى که محفوظیش بایست |
نمودن فاش آن را نیست شایست |
|
*** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 541 - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۴/۱۱