امیر المومنین – متقین94- فراموشکارِ دستورات الهى نیست 95- کسى را با لقب زشت نمىخواند- 96 -همسایه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل - در برابر ناگواریها شکیبا امیر المومنین – متقین94- فراموشکارِ دستورات الهى نیست «و لا ینسى ما ذکر» : پرهیزگار آنچه را از ناحیه الهى به او تذکر داده شده فراموش نمىکند.***
- ذهنشان از امور غفلت ندارد - شرح: تذکّر و نسیان دو امر متقابل است، در یک لحظه نمىشود فردى هم متذکّر و هم ناسى باشد، از صفات پرهیزگاران این است که آنچه را خداوند در آیات کریمه خود به صورت واجبات و احکام و عبرتها و حکایتهاى پندآموز و عقائد و اخلاق بیان فرموده در حافظه خود همیشه مانند تابلوئى در مقابل ذهن دارند و ذهنشان از آنها غفلت نمىکند.
- ادراک ؛ حفظ ؛ سهو- یکى از محققین در توضیح نسیان و تذکر مىگوید: «ادراک در ما عبارت از حصول صورتى عقلى یا حسى در قوهاى از قوههاى ما ا ست؛ و این قوه را مُدرکِه نامند و حفظ ، عبارت از وجود این صورت در قوه دیگرى است که فوق این قوه است و آن را خِزانه و حافظه نامند، و تذکّر، عبارت از حاضر کردن این صورت است یکبار دیگر از حافظه ، بعد از این که در آن مخزون شد، و نسیان عبارت از زوال و از بین رفتن آن صورت از مُدرِکة و حافظه است و سهو عبارت از زوال آن صورت از مُدرکة فقط است نه حافظه ».
- حافظه او نسیان نگیرد- پس متقى آنچه را که خداوند فرموده، در خاطر دارد و نسیان و غفلت نمىکند، زیرا دائماً عمل به آن اعمال مىکند و دائماً ملاحظه و مداومت بر حاضر کردن آن دستورات در صفحه ذهن دارد، و گرچه براى او سهو رخ دهد ولى نسیان به او دست نمىدهد، به طورى که دستورات الهى از حافظه او محو شود. گوئى حافظه آنها کتاب الهى است که دستورات آن در آن نقش بسته است و هر روز و هر شب به سراغ آن مىروند.
- در حافظه خود با ممارست حفظ کرده ،- اصولا نسیان و فراموشى در جائى است که مطلبِ دانسته شده که در حافظه جا گرفته، توجه به آن نشود ولى وقتى مطلبى است که هر چند وقت یک بار انسان، آن را از حافظه بیرون کشیده و مورد نظر و توجه قرار مىدهد، فراموش نمىشود. کسى که احکام و دستورات و مطلوبهاى الهى را مورد توجه قرار داد و در حافظه خود با ممارست حفظ کرد،
- قلب متوجه یاد حق - اعمال خودرا سعى مىکند بر این دستورات و این کتاب الهى وفق دهد، تا این که در عمل هم کتابى دیگر شود، کتابى که عملا آنچه را خداوند فرموده نشان مىدهد، چنین انسانى هر وقت بخواهد سخن گوید، یا فعلى انجام دهد، بر کتاب خداوند عرضه مىکند و آنچه او مىخواهد مىگوید و آنچه او مىطلبد، انجام مىدهد، چنین شخصى موجبات غفلت را زدوده و قلب را متوجه یاد حق و دستورات حقه کرده است و او است که به مقصد فلاح و رستگارى حرکت مىکند و خواهد رسید. چون توضیح بیشتر را در ضمن فرازهاى سابق تحت عنوان غفلت و ذکر دادهایم، به همین مقدار بسنده مىکنیم.
- مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا ینسى ما ذکر) گوید:
-
تذکرهاى قرآن را کند گوش
نسازد یاد جانان را فراموش
به یاد دوست دل را زنده دارد
به جان نقش جمالش برنگارد
دل غافل زیادش غرق خون باد
گل شادى ز بستانش برون باد
سر فارغ ز سوداى نکوئى
دم چوگان چرخ افتد چو گوئى
- کسى کز جان نمىجوید نشانش
برون باد از بهشت عاشقانش
به خاطر دار نقش یار و خوش باش
مشو غافل وز این معنى به هُش باش
که یاد حق گر از دل شد فراموش
کند دیوت، غلام حلقه در گوش
وگر با یاد حق باشد روانت
بود رشک بهشت خُلد، جانت
الهى بر نگار این نقش در دل
مکن جانم ز فکر دوست غافل
به ذکر خویش جان را آگهى بخش
گداى کوى را شاهنشهى بخش
ز مهر دوست روشن کن روانم
که رشک ماه گردد تیره جانم
به دل از یاد جانان فَرَّهى ده
به سر چون عاشقان شورِ شَهى ده
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 545
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین95- کسى را با لقب زشت نمىخواند «و لا ینابز بالالقاب» : پرهیزگار قلب زشت روى کسى نمىگذارد.***
- لقب زشت بکارنمی برند- شرح: صفتى دیگر از پرهیزگاران که از صفاى باطن و روح سالم آنها نشأت مىگیرد، این است که کسى را با لقب زشت نمىخوانند.
- پرهیزگاران واقعى سخن نیک گویند - این خصلت زشت که گاهى دیده مىشود، بعضى به خاطر خنداندن دیگران از روى مسخره کسى را با القاب زشت صدا مىکنند این از موارد فُحش است که سابقاً گفته شد، پرهیزگاران از آن دورند، پرهیزگاران واقعى سخن نیک گویند و اگر سخنى نیک براى گفتن نداشته باشند، سکوت مىکنند، آنها را به مجالسى که مؤمنین در آنها مسخره مىشوند، راهى نیست، اگر در مجلسى هم باشند و چنین عملى از دیگرى سر زند از آن جلوگیرى مىکنند.
- نام ،کنبه ، لقب - در عرب رسم بوده که سه گونه اسم داشتهاند: 1- نام شخص، مثل على و حسن یا زهرا و زینب. 2- کنیه که با لفظ اب و ام مىآمده، مثل ابوطالب یا امکلثوم. 3- لقب که معنا و وصفى را در آن لحاظ کردهاند مثل امیرالمؤمنین و سیدالشهداء (علیهما السلام). لقب مىتواند بر دو گونه باشد: یکى: براى احترام و تشریفات مثل القاب سلاطین و یکى براى سرزنش کردن، و این نوع است که در قرآن از آن نهى شده است. «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ»: «لقبهاى زشت بر یکدیگر مگذارید، چقدر بَد است فردى بعد از ایمان آوردن، اسم فاسق و کافر بر او نهاده شود».
- مسخره نکند،- این قسمیى از آیه یازده سوره حجرات است، در آن آیه مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، گروهى (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آن گروه بهتر از این گروهى باشد که مسخره مىکند و نه زنانى از زنان دیگر، شاید آنها بهترا ز اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان نام کفر بگذارید و آنها که توبه نکنند ستمگر و ظالمند».
- نهى ازکارهاى زشت - در مورد شأن نزول این آیه مفسران مختلف گفتهاند: از جمله این که: عبارت «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»: «گروهى از مردان گروه دیگر را مسخره نکنند»، درباره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر (صلى الله علیه وآله)) نازل شده است که گوشهاى سنگینى داشت و هنگامى که وارد مسجد مىشد کنار دست پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى او جائى باز مىکردند، تا سخن حضرت را بشنود، روزى وارد مسجد شد، در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده و هنوز جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مىشکافت و مىگفت: جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، امّا خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم، «ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مىبردند یاد کرد، آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت، آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونهکارهاى زشت نهى کرد.
- زنان زنان دیگر را مسخره نکند- و گفتهاند «وَلا نِساءٌ مِنْ نِساء»: «گروهى از زنان، زنانِ دیگر را مسخره نکنند» درباره «ام سَلَمِه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
- مبغوض خداوند - نکته قابل ذکر این که «تَنابُزوا بالالقاب» امروزه خصوصاً نسبت به غیرعرب در لقب تنها نیست، بلکه هر اسم خواه به صورت لقب یا غیرلقب، اگر اراده مسخره و سرزنش و کوچک شمردن از آن شد، نکوهیده و مبغوض خداوند است.
- سه ریشه اختلاف - در آیه فوق خداوند به سه حکم در زمینه اخلاق اجتماعى اشاره کرده است، مسخره نکردن، عیبجوئى نکردن، صدا نزدن به القاب زشت). قرآن کتابى است که آمده تا فرهنگ جامعه اسلامى را براساس معیارهاى اخلاقى پىریزى کند، در این آیه خداوند به سه ریشه از ریشههاى اختلاف پرداخته، تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود و درگیرى و نزاع پایان پذیرد.
- گمان بد، تجسس، و غیبت - خداوند در این آیه سه عامل مهم جنگ و نزاع را شمرده و در آیه دیگر که مورد بحث ما نیست نیز به سه عامل دیگر (گمان بد، تجسس، و غیبت) اشاره کرده است. در مورد «تَنابُزوا بالالقاب»
- خودتان را عیبجوئى نکنید - در حدیثى آمده که روزى «صفیه» دختر «حىّ ابن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله) درآمد)
روزى خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد، در حالى که اشک مىریخت، پیامبر (صلى الله علیه وآله) از ماجرا پرسیدند، گفت: عایشه مرا سرزنش مىکند و مىگوید: «اى یهودىزاده!» پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «چرا نگفتى پدرم هارون است وعمویم موسى (علیه السلام) و همسرم محمد (صلى الله علیه وآله)» و در اینجا بود که آیه نازل شد «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ، بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ» جالب اینجا است که در همین آیه مىگوید: «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ»: «نفسهاى خود را عیبجوئى نکنید). عوض این که بگوید دیگرى را عیبجوئى نکنید»، مىگوید: خودتان را عیبجوئى نکنید، و این نشان دهنده این است که در فرهنگ قرآن مؤمنان به منزله ء نفس واحدى هستند که عیبجوئى از دیگرى عیبجوئى از خود است و این مایهاى براى اختلاف و کشمکش است
- مؤمنان به منزله ء نفس واحدى - این گونه برخورد با دیگران که با عیبجوئى و سرزنش و با نام زشت صدا زدن باشد، موجب عداوت و دشمنى در صفوف مسلمین است و به این جهت، نهى از آن شده است آنقدر این خصلت در نزد خداوند، مبغوض است که سورهاى به نام «هُمَزَه» (عیبجوئى و سرزنش کننده) در قرآن آمده و با لحنى شدید وعده عذاب و آتش به دارنده این خصلت مىدهد.
- مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و لا ینابز بالالقاب) گوید:
- نام فسق را برخود - بعضى در تفسیر این جمله احتمال دیگرى دادهاند و آن اینکه خداوند مؤمنان را نهى مىکند، از اینکه بعد از ایمان به خاطر عیبجوئى مردم نام فسق را بر خود پذیرند، تفسیر نمونه، تفسیر اول را با توجه به صدر آیه و شأن نزولى که ذکر شد مناسبتر دیده است ..
-
به نام زشت مردم را نخواند
نکوهش بر زبان هرگز نراند
خلائق را بالقابى که زشت است
نخواند هر که او نیکو سرشت است
نیارد از زبان بر خلق بیداد
بخوش گفتار هر دل را کند شاد
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 549- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 96- 1- عدم ضرر به همسایه «لا یضر بالجار» : پرهیزگار ضرر و زیان به همسایه نمىزند.***
- ضرر و زیان همسایه - شرح: کمترین حقى که هر فرد نسبت به انسان دارد، این است که انسان ضرر به او نرساند و از جمله، همسایه است که باید از ضرر و زیان همسایه دیگر مصون باشد، مولى على (علیه السلام) مىفرمایند پرهیزگار کسى است که ضرر به همسایه خود نمىرساند و نه تنها ضرر نمىرساند که اینگونه پرهیزگاران به همسایه توجه و عنایت مىکنند.
- حق همسایه همچون حق ارحام و بستگان نزدیک انسان است، زیرا هر همسایه حقى بیشتر از حق برادرى اسلامى که همه مسلمانها دارند، دارد، کسى که در حق او تقصیر کند و به او ضرر و زیانى رساند گناهکار و تجاوز پیشه است.
- سه حق همسایه - در ضمن مطالب قبل وقتى درباره مسئله صله رحم و ارتباط با افراد صحبت مىشد، روایتى گذشت که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «همسایه ها سه گروهى: گروهیه سه حق دارند، (حق همسایگى، حق اسلام و حق خویشاوندى) و گروهى دو حق دارند (حق اسلام و حق همسایگى) و گروهى یک حق دارند و آن کافر است که فقط حق همسایگى دارد».
- حق همسایگى را اداء کن - پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتى براى کافر نیز حق همسایگى قرار دادهاند، در جاى دیگر فرمودند: «رفتار خودرا با همسایه ات نیکوگردان (و حق همسایگى را اداء کن) آن وقت مؤمن هستى «احْسِنْ مُجاوَرةَ مَنْ جاوَرَک تَکُنْ مُؤْمناً»:
- اذیت همسایه - «مؤمن آن است که در مرحله عمل، ایمان خود را به اثبات رساند»، در جاى دیگر فرمودند: «کسى که ایمان به خدا و روز معاد دارد، همسایه خود را اذیت نمىکند «مَن کانَ یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یُؤذ جارَه». ) خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»: خدا را عبادت کنید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به والدین (پدر و مادر) و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور و دوست و همنشین و واماندگان در سفر و بردگانى که مالک آنها هستید احسان کنید ...»
- اول پرستش مرحله دوم احسان به خویشان - خداوند بعد از امر به پرستش خود، دومین چیزى را که مورد اهمیت قرار مىدهد، احسان به کسانى است که در آیه مىشمارد، و از جمله آنها «الجارُذى القُربى والجارُ الجُنُب» است.«الجار ذى القربى» یعنى همسایگان نزدیک از نظر مکانى، بعضى خواستهاند همسایگان خویشاوند را بگویند، ولى بعید به نظر مىرسد، زیرا از خویشاوندان با عبارت «ذى القربى» تعبیر شده است پس یا همسایگان مکانى یا همسایگانى که از نظر مذهب و دین با انسان نزدیک هستند مراد است.
- چهل خانه از چهار طرف- و «الجار الجنُنُبْ» یعنى همسایگان دور خواه مکانى و خواه آنها که از نظر کیش و آئین و مذهب از انسان دور هستند.
و بطور کلى همه همسایگان را در برمىگیرد، خواه نزدیک و خواه دور، خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان، در تفسیر نمونه ذیل آیه مىگوید: طبق پارهاى از روایات تا چهل خانه از چهار طرف همسایه محسوب مىشوند که در شهرهاى کوچک تقریباً تمام شهر را در برمىگیرد (چون اگر خانه هر انسانى را مرکز دایرهاى فرض کنیم که شعاع آن از هر طرف چهل خانه باشد، با یک محاسبه ساده درباره مساحت چنین دایرهاى روشن مىشود که، مجموع خانههاى اطراف آن را تقریباً پنج هزار خانه تشکیل مىدهد، که مسلماً شهرهاى کوچک بیش از این خانه ندارند).
- سفارش جبرئیل به همسایه - حق جوار و همسایگى آنقدر در اسلام مورد تأکید قرار گرفته که نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) مىفرمایند: «ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتّى ظَنَنْتُ انّه سَیُوَرّثه»: «جبرئیل دائماً مرا سفارش به همسایه مىکرد به طورى که گمان کردم او ارث مىبرد.
- نیکو همسایگى کنید،- امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز در وقت شهادت فرمودند: «اللّه اللّه فى جیرانکم فانه وصیة نبیکم مازال یوصى بهم حتّى ظَنَنّا انه سَیُوَرّثهم»: «خدا را در مورد همسایگان در نظر بگیرید و نیکو همسایگى کنید، زیرا سفارش پیامبر (صلى الله علیه وآله) شما این بود و مرتب سفارش براى آنها مىکرد به طورى که گمان کردیم ارث مىبرد».
- حرمت همسایه به انسان - و این کلمات نشان دهنده نزدیکى حق همسایه به حق نزدیکان است، زیرا نزدیکان به حسب نزدیکیشان ارث مىبرند.
-
رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «حرمت و احترام همسایه بر انسان مثل حرمت و احترام مادر انسان است».
مردى به نزد رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) آمد و گفت یا رسول الله (صلى الله علیه وآله) من قصد خرید خانه کردم کجا دستور مىدهید بخرم؟ در «جَهینه» یا «مزینه» یا «ثقیف» یا «قریش»، فرمودند: «الجار ثُم الدار، الرفیق ثُمّ السفر»: «همسایه سپس خانه، رفیق سپس سفر!».
- برای خانه از همسایه سؤال کن : مولى على (علیه السلام) هم فرمودند: «سَلْ عن الجار قبل الدار»: «از همسایه قبل از خانه سؤال کن!». این روایات نشان دهنده اهتمام به همسایه نیک است به طورى که اول مىگوید همسایه را بنگر سپس خانه یعنى در خریدن خانه تنها موقعیت خانه و امکانات آن را در نظر نگیر بلکه به همسایه آن بنگر، زیرا بسیارى از روحیات او ممکن است به تو منتقل شود، خانواده تو با همسایه رفت و آمد مىکنند و اخلاق و روحیات آنها در خانواده شما مؤثر است.
- همسایه بد - لقمان حکیم فرمود: «صخره سنگین و آهن را حمل کردم و هر بارى سنگین است، ولى چیزى سنگینتر از همسایه بد حمل نکردم!» آرى سنگینى و تحمل همسایه بد از آهن و کوهها بیشتر و سختتر است.
- چهار چیز است که کمرشکن - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اى على، چهار چیز است که کمرشکن است، عالم بی عمل –زن خیانت کار – نیازمند بی چاره - یکى از آنها هم همسایه بد است.
- مادر فقرها سه است - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: سه چیز است که مادر فقرها است، (هر چه انسان هم مال داشته باشد اگر یکى از اینها باشد باز فقیر است) و یکى از آنها همسایه اى است که چشمش مواظب تو و قلبش آگاه از تو است، اگر حسنه و نیکى ببیند پنهان کرده، اظهار نمىکند و اگر گناه و بدى ببیند، اظهار و پخش مىکند.
- شدیدترین بلا است - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «همسایه بد بزرگترین سختى و شدیدترین بلا است «جار السوء اعظم الضرّاء و اشَدّ البلاء». پس اى عزیز حال که دانستى باید از همسایه بد مواظب باشى، خود از اینگونه همسایه ها براى دیگران مباش،
- ازمانیست شر همسایه - که رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: از ما نیست کسى که همسایه او از شر او ایمن نباشد» «لیس منّا مَنْ لَم یَأمن جارُ بوائقَه».
- امید خیر به همسایه - ) مردى از انصار نزد رسول گرامى (علیه السلام) آمد و گفت: خانهاى از بنى فلان خریدهام و نزدیکترین همسایه به من کسى است که امید خیر از او ندارم و از شرّ او ایمن نیستم.
- ایمان وهمسایه- راوى مىگوید: رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، على (علیه السلام) و سلمان و ابوذر (و یکى دیگر را که فراموش کردهام و به گمانم مقداد بود) را دستور دادند، با صداى بلند در مسجد ندا دهند، ایمان ندارد کسى که همسایه اش از شرور او در امان نیست و سه بار ندا دادند». (صاحب میزان الحکمة مىگوید: نسیان و فراموشى از راوى بوده و نفر چهارم «عمرو بن عکرمة» بود
-
- ۰۲/۰۴/۱۱