پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۳۲ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

۲۱
دی

حیوانات چه می گویند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. هستی شعور دارد؛  ذرات وجود هستی شعور دارند؛ من جمله جمادات شعور دارند؛ نباتات ؛ گزندگان ؛ چرندگان ؛ خزندگاه ؛ حیوانات ؛ شعور هستی محبت است و...   
  2. حیوانات چه می گویند همه موجودات عالم مشغول تسبیح خدا هستند:
  3. تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا
  4. هفت آسمان و زمین وهرچه هست تسبیحش کنند موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی ستاید ،شما ذکر شان را نفهمید اوبردبار و آمرزنده است.
  5. اما این موجودات چه ذکری را تکرار می کنند؟چه می گویند؟آیا کسی زبان آنها را می داند؟ آیا کسی آن را ترجمه کرده است؟
  6. پاسخ مثبت است.به عقیده شیعه از شرائط انسان کامل، دانستن زبان همه موجودات است.در روایات متعددی به این موضوع اشاره شده.
  7. که اگر انسان در مسیر صراط مستقیم حرکت کند و آلوده دنیا نشود به حقایق عالم ماده پی می برد.آنجاست که چشم و گوش انسان باز می شود.
  8. و صدای موجودات را می شنود که می گویند:ما سمیعیم و بصیریم وهُشیم  با شما نامحرمان ما خامُشیم
  9. به همین خاطر است که در آیات قرآنی انسانهای گناهکار پست تر از حیوانات معرفی شده اند:
  10. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ(179اعراف)
  11. برای جهنم بسیاری از جن و انس را بیافریدیم ایشان را دلهایی است ، که بدان نمی فهمند و چشمهایی است که بدان نمی بینند و گوشهایی است که بدان نمی شنوند اینان همانند چارپایانند حتی گمراه تر از آنهایند اینان خود غافلانند.
  12. در کتاب خرائج راوندی روایتی طولانی از امام حسین علیه السلام نقل شده است:الباب الرابع فی معجزات الحسین بن علی ع ..ص : 245
  13. أنه ع سئل فی حال صغره عن أصوات الحیوانات لأن من شرط الإمام أن یکون عالما بجمیع اللغات حتى أصوات الحیوانات فقال-
  14. ایام کودکى از امام حسین- علیه السّلام- در باره صداى حیوانات سؤال کردند؛ چون از شرائط امامت این است که عالم به زبان تمام حیوانات باشد.
  15. ثُمَّ قَالَ علیه السلام:مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ تَسْبِیحٌ یَحْمَدُ بِهِ رَبَّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏ بحار..
  16.  امام- علیه السّلام- در پاسخ آنان- که حیوانات هنگامى که صدا مى‏کنند چه مى‏گویند- فرمود: تمام مخلوقات خداوند او را تسبیح مى‏کنند.
  17. بعد امام این آیه را تلاوت فرمود: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏ «اسراء/44».
  18. 41- وَ إِذَا صَهَلَ الْفَرَسُ یَقُولُ سُبْحَانَ رَبِّنَا سُبْحَانَهُ - اسب ‏گوید: سبحان ربّنا سبحانه!-
  19. 42- وَ إِذَا صَاحَ الذِّئْبُ یَقُولُ مَا حَفِظَ اللَّهُ فَلَنْ یَضِیعَ أَبَداً- گرگ مى‏گوید: کسى را که خدا حفظ کند، هرگز ضایع نمى‏گردد.
  20. 43- وَ إِذَا صَاحَ ابْنُ آوَى یَقُولُ الْوَیْلُ الْوَیْلُ الْوَیْلُ لِلْمُذْنِبِ الْمُصِرِّ- شغال گوید: واى! واى! واى! برگناهکارى که درگناه کردن، اصرارنماید.
  21. 44- وَ إِذَا صَاحَ الْکَلْبُ یَقُولُ کَفَى بِالْمَعَاصِی ذُلًّا - سگ مى‏گوید: گناهان، باعث خوارى است.
  22. 45- وَ إِذَا صَاحَ الْأَرْنَبُ یَقُولُ لَا تُهْلِکْنِی یَا اللَّهُ لَکَ الْحَمْدُ - خرگوش مى‏گوید: خدایا! مرا هلاک نکن و حمد و ستایش براى توست.
  23. 46- وَ إِذَا صَاحَ الثَّعْلَبُ یَقُولُ الدُّنْیَا دَارُ غُرُورٍ- روباه مى‏گوید: دنیا خانه غرور است.
  24. 47- وَ إِذَا صَاحَ الْغَزَالُ یَقُولُ نَجِّنِی مِنَ الْأَذَى- غزال مى‏گوید: خدایا! مرا از آزار و اذیت نجات بده.
  25. 48- وَ إِذَا صَاحَ الْکَرْکَدَّنُ یَقُولُ أَغِثْنِی وَ إِلَّا هَلَکْتُ یَا مَوْلَایَ- کرکدن مى‏گوید: (خدایا) به فریادم برس و الّا هلاک مى‏گردم.
  26. 49- وَ إِذَا صَاحَ الْأُیَّلُ یَقُولُ حَسْبِیَ‏ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ حَسْبِی - گوزن مى‏گوید: خداوند مرا کفایت مى‏کند و بهترین وکیل است.
  27. 50- وَ إِذَا صَاحَ النَّمِرُ یَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ سُبْحَانَهُ - پلنگ مى‏گوید: پاک و منزه است خدایى که با قدرت، عزیز شده است.
  28. 51- وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْحَیَّةُ تَقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَاکَ یَا رَحْمَانُ- مار‏گوید: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است کسى که تو را معصیت مى‏کند.
  29. 52- وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْعَقْرَبُ تَقُولُ الشَّرُّ شَیْ‏ءٌ وَحْشٌ-- عقرب مى‏گوید: بدى، چیز وحشتناکى وموحشی است
  30. ثُمَّ قَالَ ع مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ تَسْبِیحٌ یَحْمَدُ بِهِ رَبَّهُ پس حضرت فرمود هیچ چیز نیست مگر آنکه تسبیحی است آن را،
  31. ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏
  32. 53- (آهو) می گوید:مرا از آزار واذیت برهان، جابر ازامام باقر- علیه السّلام- روایت مى‏کند که فرمود:
  33. 54- تکلم خورشید با امیرالمؤ منین (علیه السلام ) حدیث چهارم
    ((اخطب خوارزمى )) که از تلامذه ((زمخشرى )) است در کتاب مناقب خود نقل میکند از رسول اکرم (ص ) که به على (علیه السلام ) فرمود: یا اباالحسن با آفتاب تکلم نما، على (علیه السلام ) فرمود: السلام علیک ایها العبد المطیع لله ، آفتاب در جواب گفت : و علیک السلام یا امیرالمؤ منین و امام المتقین و قائدالغرالمحجلین .
  34. تکلم شیر با زبان فصیح  با امیرالمؤ منین (علیه السلام ) حدیث پنجم
    از ((ابوجعفر محمد بن ابى مسلم )) در کتاب ((اربعین )) خود از ((منقض بن ابقع اسدى )) که از خواص امیرالمؤ منین علیه السلام بوده نقل میکند که گفت در نیمه شعبان با امیرالمؤ منین (علیه السلام ) عازم مکانى بودیم شب شد و در محلى منزل نمودیم ، ناگاه متوجه شدم که استر آنحضرت همهمه میکند گوش خود را تیز نموده و نگاه بچیزى میکند برخاستم نفهمیدم که چه اتفاقى رخ داده
  35. ناگاه امیرالمؤ منین سیاهى از دور مشاهده فرمود و گفت شیر است از محل عبادت خود برخاسته شمشیر بر دست گرفت بجانب شیر حرکت کرد.
  36. و صدا زد با زبان عامیانه که اى شیر بایست و شیر ایستاد و استر ساکت شد حضرت فرمود اى شیر مگر ندانستى که من ((لیثم )) و ((ضرغام )) و ((حصور)) و ((قسور))، ((وحیدم  ))، اینها تماما نام شیر است ، بعد فرمود: خدایا زبان این شیر را گویا گردان ،
  37. شیر با زبان فصیح گفت : یا امیرالمؤ منین یا خیرالوصیین یا وارث علم النبیین و یا مفرقا بین الحق و الباطل . هفت روز است که عذابى بمن نرسیده و گرسنگى مرا ضرر میرساند و از مسافت دو فرسخ شما را دیدم نزدیک شدم و با خود گفتم میروم تا ببینم آنها کیستند
  38. حضرت فرمود اى شیر مگر ندانستى که من على پدر یازده امامم آنگاه شیر سر بر زمین گذاشت و پیش روى امیرالمؤ منین دراز شد و از گرسنگى شکایت کرد، حضرت فرمود: خدایا بحق محمد و اهلبیت او این شیر را روزى بده که ناگاه دیدم بره اى در دهان شیر است و آنرا میخورد و چون خورد و سیر شد گفت :
  39. یا امیرالمؤ منین والله ما طایفه سباع کسى را که دوست تو و اهلبیت تو باشد نمیخوریم و ما طایفه اى هستیم که دوست بنى هاشم و عترت آنها هستیم . حضرت فرمود: کجا منزل دارى ؟ گفت من و ذریه من در شام هستیم ، فرمود چرا بکوفه آمدى؟
  40. گفت به حجاز آمدم و چیزى بدستم نیامد تا به این صحرا رسیدم ولى امشب میروم نزد مردى از دشمنان شما که ((سنان بن وائل )) است و از جنگ ((صفین )) فرار کرده و در ((قادسیه )) منزل دارد او روزى امشب منست و او از اهل شام است ، این جملات را گفت و رفت ، منقض گوید چون ما به قادسیه رسیدیم قبل از اذان صبح بود که مردم با یکدیگر میگفتند دیشب سنان را شیر خورده من براى تماشاى او رفتم جز سر و بعضى از اعضا مثل سر انگشتان چیز دیگرى از او باقى نمانده بود.
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۱
دی

حیوانات چه می گویند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. هستی شعور دارد؛  ذرات وجود هستی شعور دارند؛ من جمله جمادات شعور دارند؛ نباتات ؛ گزندگان ؛ چرندگان ؛ خزندگاه ؛ حیوانات ؛ شعور هستی محبت است و...   حیوانات چه می گویند همه موجودات عالم مشغول تسبیح خدا هستند:

 

عَلَى مَا رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَارِثِ التَّیْمِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ ع أَنَّهُ قَالَ‏ هنگام صدا کردن حیوانات این اذکاررا تسبیح می کنند.   

  1. 1-إِذَا صَاحَ النَّسْرُ فَإِنَّهُ یَقُولُ یَا ابْنَ آدَمَ عِشْ مَا شِئْتَ فَآخِرُهُ الْمَوْتُ، کرکس گوید:اى فرزند آدم!هرگونه که ‏خواهى زندگى کن ولى بدان عاقبت مرگ است.
  2. 2- وَ إِذَا صَاحَ الْبَازِی یَقُولُ یَا عَالِمَ الْخَفِیَّاتِ یَا کَاشِفَ الْبَلِیَّاتِ‏ - پرنده بازمى‏گوید: اى عالم به خفیّات واى رفع‏کننده بلاها!
  3. 3- وَ إِذَا صَاحَ الطَّاوُسُ یَقُولُ مَوْلَایَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اغْتَرَرْتُ بِزِینَتِی فَاغْفِرْلِی:طاوس ‏گوید:خدایا! به خود ظلم کردم و به زینتم مغرور شدم، مرا ببخش.
  4. 4- وَ إِذَا صَاحَ الدُّرَّاجُ یَقُولُ‏ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ - خارپشت مى‏گوید: خداوند بر عرش خود قرار گرفته است.
  5. 5- وَ إِذَا صَاحَ الدِّیکُ یَقُولُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ لَمْ یَنْسَ ذِکْرَهُ - خروس مى‏گوید: هر کس خدا را شناخت او را فراموش نمى‏کند.
  6. 6- وَ إِذَا قَرْقَرَتِ الدَّجَاجَةُ تَقُولُ یَا إِلَهَ الْحَقِّ أَنْتَ الْحَقُّ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ یَا اللَّهُ یَا حَقُّ- مرغ ‏گوید: اى خدایى که برحقى، تو بر حقى و سخن تو حق است.
  7. 7- وَ إِذَا صَاحَ الْبَاشَقُ یَقُولُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ- قرقى مى‏گوید: به خدا و روز قیامت، ایمان دارم.
  8. 8- وَ إِذَا صَاحَتِ الْحِدَأَةُ تَقُولُ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ تُرْزَقْ- لاشخورمى‏گوید: به خدا توکل کن که او روزى مى‏دهد.
  9. 9- وَ إِذَا صَاحَ الْعُقَابُ یَقُولُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ لَمْ یَشْقَ- عقاب مى‏گوید: هر کس از خدا اطاعت کند، سختى نمى‏بیند.
  10. 10- وَ إِذَا صَاحَ الشَّاهِینُ یَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً- شاهین مى‏گوید: خداوند، پاک، منزه و حقّ است چه حقّى!
  11. 11- وَ إِذَا صَاحَتِ الْبُومَةُ تَقُولُ الْبُعْدُ مِنَ النَّاسِ أُنْسٌ- جغد مى‏گوید: انس در دورى نمودن از مردم است.
  12. 12- وَ إِذَا صَاحَ الْغُرَابُ یَقُولُ یَا رَازِقُ ابْعَثْ بِالرِّزْقِ الْحَلَالِ - کلاغ  مى‏گوید: اى روزى دهنده! روزى حلال برسان.
  13. 13- وَ إِذَا صَاحَ الْکُرْکِیُّ یَقُولُ اللَّهُمَّ احْفَظْنِی مِنْ عَدُوِّی- دُرنا مى‏گوید: خدایا! مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن.
  14. 14- وَ إِذَا صَاحَ اللَّقْلَقُ یَقُولُ مَنْ تَخَلَّى مِنَ النَّاسِ نَجَا مِنْ أَذَاهُمْ - لک لک مى‏گوید: هر کس از مردم فاصله بگیرد، راحت‏تر است.
  15. 15- وَ إِذَا صَاحَتِ الْبَطَّةُ تَقُولُ غُفْرَانَکَ یَا اللَّهُ غُفْرَانَکَ- اردک مى‏گوید: آمرزش تو را خواهانم اى خدا!-
  16. 16- وَ إِذَا صَاحَ الْهُدْهُدُ یَقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَى اللَّهَ- هدهد مى‏گوید: چقدر شقى و بدبخت است کسى که گناه مى‏کند.
  17. 17- وَ إِذَا صَاحَ الْقُمْرِیُّ یَقُولُ یَا عَالِمَ السِّرِّ وَ النَّجْوَى یَا اللَّهُ - قمرى مى‏گوید: اى داناى به اسرار و پنهانها، اى خدا!
  18. 18- وَ إِذَا صَاحَ الدُّبْسِیُّ یَقُولُ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ سِوَاکَ یَا اللَّهُ‏ - کبوتر مى‏گوید: تویى خدا و غیر از تو خدایى نیست.
  19. 19- وَ إِذَا صَاحَ الْعَقْعَقُ یَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ خَافِیَةٌ - زاغ مى‏گوید: منزّه است کسى که بر او چیزى مخفى نیست.
  20. 20- وَ إِذَا صَاحَ الْبَبَّغَاءُ یَقُولُ مَنْ ذَکَرَ رَبَّهُ غَفَرَ ذَنْبَهُ - طوطى مى‏گوید:می گوید:کسی که پروردگارش را یاد کند،گناهانش را می آمرزد.پایین فرم
  21. 21- وَ إِذَا صَاحَ الْعُصْفُورُ یَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا یُسْخِطُ اللَّهَ - گنجشک مى‏گوید: طلب آمرزش مى‏کنم از گناهانى که خدا را به خشم آورد.
  22. 22- وَ إِذَا صَاحَ الْبُلْبُلُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً- بلبل مى‏گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ حقّا حقّا».حقاً خدایی جز الله نیست.
  23. 23- وَ إِذَا صَاحَتِ الْقَبْجَةُ تَقُولُ قَرُبَ الْحَقُّ قَرُبَ - کبک مى‏گوید: قیامت نزدیک است. کبک می گوید:حق نزدیک شد،نزدیک شد.
  24. 24- وَ إِذَا صَاحَتِ السُّمَانَاةُ تَقُولُ یَا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْفَلَکَ عَنِ الْمَوْتِ - بلدرچین مى‏گوید: اى فرزند آدم! چه چیز تو را از مرگ غافل کرده است.
  25. 25- وَ إِذَا صَاحَ السَّنَوْذَنِیقُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَآلُهُ خِیَرَةُ اللَّهِ،مرغ شکارى:جزالله خدایی نیست.محمدواهل بیتش برگزیدگان خدایند.
  26. 26- وَ إِذَا صَاحَتِ الْفَاخِتَةُ تَقُولُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ- فاخته مى‏گوید: «یا واحد یا احد یا فرد یا صمد».
  27. 27- وَ إِذَا صَاحَ الشَّقِرَّاقُ یَقُولُ مَوْلَایَ أَعْتِقْنِی مِنَ النَّارِ- دارکوب مى‏گوید: خداى من! مرا از آتش نجات بده.
  28. 28- وَ إِذَا صَاحَتِ الْقُنْبُرَةُ تَقُولُ مَوْلَایَ تُبْ عَلَى کُلِّ مُذْنِبٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ - چکاوک مى‏گوید: خدایا! گناهان مؤمنین را ببخش.
  29. 29- وَ إِذَا صَاحَ الْوَرَشَانُ یَقُولُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ ذَنْبِی شَقِیتُ- کبوتر صحرایى مى‏گوید: خدایا! اگر مرا نبخشى، بدبخت مى‏شوم.
  30. 30- وَ إِذَا صَاحَ الشِّفْنِینُ یَقُولُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ- مرغ عشق ‏گوید: نیرویى جز به [قدرت‏] خدا نیست و او بلندمرتبه بزرگ است.
  31. 31- وَ إِذَا صَاحَتِ النَّعَامَةُ تَقُولُ لَا مَعْبُودَ سِوَى اللَّهِ - شتر مرغ مى‏گوید: معبودى به غیر از خدا نیست.
  32. 32- وَ إِذَا صَاحَتِ الْخُطَّافَةُ فَإِنَّهَا تَقْرَأُسُورَةَ الْحَمْدِ وَتَقُولُ یَا قَابِلَ تَوْبَةِ التَّوَّابِینَ یَا اللَّهُ لَکَ الْحَمْدُ- پرستو،سوره حمد خواند وگوید:اى قبول‏کننده توبه‏کنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست.
  33. 33- وَ إِذَا صَاحَتِ الزَّرَافَةُ تَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ - زرّافه مى‏گوید: « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ «خدایى جزخداى یگانه نیست ».
  34. 34- وَ إِذَا صَاحَ الْحَمَلُ یَقُولُ کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً - میش مى‏گوید: مرگ بهترین پند دهنده است.
  35. 35- وَ إِذَا صَاحَ الْجَدْیُ یَقُولُ عَاجَلَنِی الْمَوْتُ فَقَلَّ ذَنْبِی - بزغاله مى‏گوید: (خدایا!) مرگم را برسان تا گناهانم کم باشد.
  36. 36- وَ إِذَا زَأَرَ الْأَسَدُ یَقُولُ أَمْرُ اللَّهِ مُهِمٌّ مُهِمٌّ - وقتى که شیر غرش مى‏کند؛ یعنى امر خداوند مهم است مهم.
  37. 37- وَ إِذَا صَاحَ الثَّوْرُ یَقُولُ مَهْلًا مَهْلًا یَا ابْنَ آدَمَ أَنْتَ بَیْنَ یَدَیْ مَنْ یَرَى وَ لَا یُرَى وَ هُوَ اللَّهُ - گاونر‏گوید: اى فرزند آدم! صبر کن. تو در مقابل کسى هستى که تو را مى‏بیند و دیده نمى‏شود و آن خداست.
  38. 38- وَ إِذَا صَاحَ الْفِیلُ یَقُولُ لَا یُغْنِی عَنِ الْمَوْتِ قُوَّةٌ وَ لَا حِیلَةٌ - فیل مى‏گوید: از مرگ، گریزى نیست.
  39. 39- وَ إِذَا صَاحَ الْفَهْدُ یَقُولُ یَا عَزِیزُ یَا جَبَّارُ یَا مُتَکَبِّرُ یَا اللَّهُ - یوز پلنگ مى‏گوید: «یا عزیز یا جبّار یا متکبّر یا اللَّه!».
  40. 40- وَ إِذَا صَاحَ الْجَمَلُ یَقُولُ سُبْحَانَ مُذِلِّ الْجَبَّارِینَ سُبْحَانَهُ‏- شتر مى‏گوید: منزّه است خدایى که خوارکننده ستمکاران است.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۱
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 

شعورهستی به انسان رشد و هوشیاری وبصیرت محبت می دهند؛

  1.  شعور هستی و واکنش موجودات براساس محبت است .
  2. ملکول  های آب واکنش نسبت به حوادث دارند براساس محبت است.  
  3. ما خیلی چیزها رو باید از حیوانات یاد بگیریم. دستگاه گوارش
  4. جمادات ؛ گیاهان محبت را می فهمند ؛ عکس العمل براساس محبت میکنند؛  
  5. روایت داریم حیوانات با واکنش محبت وارد بهشت می شوند
  6. محبت شد جواب مثبت می دهد کنش بصیرت و آگاهی می دهد,
  7.  شعور یکتایی :انسانی که حرف حقّ برایش تلخ وسبب تعجّب است. چند خداى بى شعوررا پذیرفته.«قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی »«مریم/46» «اى ابراهیم! اگر (از این کار) دست برندارى، تو را سنگسار مى‏کنم!
  8. شعورآتش دنیوی:هستى شعور  دارد ومخاطب قرارمى‏گیرد. آثار آتش به خواست و اراده‏ى الهى سرد وسلامت شود. «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً»
  9. شعور پرندگان :همه موجودات ازجمله کوه‏ها و پرندگان بهره‏اى ازشعور دارند و به تسبیح خداوند مشغولند :.« یُسبّحن‏ ربّهن عز و جلّ وقُوَت یومهن»
  10. صدای گنجشکان:ثمالى گوید با امام چهارم علیه السّلام بودم در خانه‏اش که درآن گنجشکها آواز میکردند بمن فرمود: میدانى این گنجشکها چه یگویند؟
  11. گنجشکها قبل از طلوع وبعد از طلوع خورشید پروردگار خود را تقدیس کنند و از او خوراک روز خود را خواهند
  12. کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع فَقَالَ لِی أَ تَدْرِی مَا تَقُولُ هَذِهِ الْعَصَافِیرُ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ طُلُوعِهَا قَالَ فَإِنَّهُنَّ یُقَدِّسْنَ رَبَّهُنَّ وَ یَسْأَلْنَهُ قُوتَ یَوْمِهِن‏،
  13. من نوعی امرواجب ،حتمی ،یقینی، عینی باری تعالی پروردگارعالمیان را زیرپا گذارم وگناه کبیره مورد لعن ونفرین رابرای خودم میخرم بی انصافی نیست!
  14. من نوعی: اضافه براینکه نمازم را سبک می شمارم وبه پانزده بلا گرفتارام ودرعالم دنیا وعالم برزخ وعالم قیامت تمامی ندارد، نمازرا هم به وقت نمی خوانم.
  15. بادها نیزشعور  دارند وفرمان خداوند و اولیاى او را درک واجرا ‏کنند. تحت فرمان حضرت سلیمان شدند و به یک شب و روز راه یک ماهه مى‏پیمود. ابر و باد و باران، به فرمان خداوند هستند. «ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ»
  16. شعور بادها منّت و آزار بعد از انفاق، همچون باد سوزانى است بر باغى سرسبز، و آتشى بر بوستانى خرّم. «فَاحْتَرَقَتْ»
  17. رحمت فرگیرموجودات الهی همان گونه که آفریده‏هاى خدا دردنیا (مثل: باد، باران، روز و شب، گیاهان..) رحمت قرار داده ازبرای ما، معاد هم رحمت است. «لَیَجْمَعَنَّکُمْ»
  18. ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند .. تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى ..
  19. همه از بهر تو سرگسته وفرمان بردار.. شرط انصاف نباشد که توفرمان نبری.
  20. شعور تمام هستى براى خداوند سجده و خضوع مى‏کند. «یَسْجُدُ» و شعور ، سجده مخصوص انسان نیست. «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»
  21. همرنگ شعور (اگر بدانیم همه هستى تسلیم خدا هستند ما نیز وصله ناهمرنگ نخواهیم بود. شرک و تکبّر مخالف نظام هستى است)
  22. شعور  اعضاء گواهى‏ درک و شعور  نیاز دارد. واعضاى بدن آنچه را انجام‏ ‏دهند درک کنند، گرچه ما نفهمیم.«تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ»
  23. شعور  آگاهی: همه‏ى موجودات، شعور  دارند ونماز و تسبیح آنها، آگاهانه است. «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ»
  24. شعور کلاغ : چه بسا لیاقت بعضی از حیوانات از بعض انشانها بیشتر است. مثلا شعور ی که دربعضی از پرندگان آمده .مثلا کلاغ: شعور کلاغ : فرزند آدم از کلاغ آموزش مى‏بیند،
  25. گفته اند رفاقت کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش، کلاغ اولین معلم انسان قرار گرفت ، ما خیلی چیزها رو باید از حیوانات یاد بگیریم.
  26. شعور هدهد: اطلاع از کفر مردم سبأ با خبر دادن هدهد به حضرت سلیمان..
  27. زنده شدن ماهى، در ماجراى ملاقات این دو پیامبر، و راه دریا راگرفتن.
  28. شعور نقش عنکبوت در حفاظت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در غار و..
  29. شعور عنکبون : توطئه‏ى کفّار مکّه با عنکبوتى خنثى شود. اینها همه براى نشان دادن نهایت ضعف و ناتوانى بشر دربرابر قدرت بى‏پایان الهى است. لیاقت :آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد..هرکه راهرچه لایق بود داد.
  30.  شعورسگ: نقش حفاظتى سگ براى اصحاب کهف. وفای سگ برای صاحبش.
  31. شعور هدهد: به او می‏گوید: أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ‏ نمل/ 22 شعور  هدهد : انحراف مردم را تشخیص مى‏داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد.هدهد می‏تواند احاطه علمی به خبری پیدا کند که انبیاء ندارند.
  32. کوردلانی که نطق نمل و طیر را نمی‏توانند تحمل کنند چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمان‏ها و زمین است که خالق آنان می‏فرماید: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏ اسراء/ 44
  33. شعور موریانه: مرگ سلیمان با موریانه کشف مى‏شود،
  34. شعور هد هد: بلقیس با هدهد دعوت مى‏شود،
  35. شعور  ابابیل: فیل سواران ابرهه، با پرندگان کوچکى به نام‏ ابابیل و..
  36. شعور پشه : نمرود با پشه نابود مى‏شوند،
  37. ذالجناح در گودال قتلگاه واکنش محبت نسبت به ابا عبدالله نمود زانوهارا خم کردشکم را به زمین رساند دوش وپیکره بدنش را به خاک رسان تا بدن مجروح حضرت از صدر زین به زمین نیفتد آرام به زمین قرار گیرد برحسب محبت واکنس نشان داد,
  38. ذالجناح به طرف خیمه گاه واکنش محبت حیوان است  برای محنت امام زمان می فرمایند مصیبتش را بخوانید
  39. شعورشتر امام سجاد وغلاام سیه چهره ابوذردرکربلا: حضرت صورت به صورتش گذاشت .السلام علی اصحاب حسین...
  40. گر توانا بینی، گر کوتاه دست .... هر که را بینی چنان باید که هست......اینکه مسکین است اگر قادر شود .... بس خیانت ها از او صادر شود. ......گربه محروم اگر پر داشتی....  تخم گنجشک از زمین برداشتی.....آن دو شاخ گاو اگر خرداشتی.... نسل آدم برزمین نگذاشتی. ....برای افزایش ظرفیت .... برای کسب درجه لیاقت .... برای رسیدن به کمال تلاش .... ورشد بصیرت  لازم دارد!. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  41.  
  • حسین صفرزاده
۱۶
دی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

نهج البلاغه خطبه همام ... فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل

بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است  بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده  می توانید در ایتا نهج البلاغه (ح فرزاد) یا در وبلاگ  پردازش اربعیه حسینی  مطالعه فرمایید . متشکرم نظردهید. https://safarzade.blog.ir/       

کاوشى ‏درنهج‏البلاغه : خطبه یک صد و هشتاد و هشتم: [ در وصف متقین ]. به نظر من، این خطبه ، همچون آئینه ‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متّقین مقایسه کنند. ( خطبه همام ) در این خطبه 133 نکته فضیلت در وصف  متقین..

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. متقین 13 : فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل : متقین سیزده: نزّلت أنفسهم منهم فى البلاء کالّتى نزّلت فى الرّخاء،
  2. اختیارمصباح‏السالکین ..صفحة 380 , نزّلت أنفسهم منهم فى البلاء کالّتى نزّلت فى الرّخاء، مشتاق  گر مدتی که برایشان مقرّر شده نبود، به اندازه یک چشم به هم زدن، روحشان در بدنشان مستقر نمی شد و مشتاق پاداش و بیم عذاب بودند. و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب، و خوفا من العقاب،
  3. (2683) «نُزّلَتْ أنفسهم منهم بالبَلاء» بلاء ؛ امید : یعنی اگر در مصیبت بودند، امید به خدا داشتند، گویی در رفاه بودند، مضطرب و ذلیل نبودند، و اگر در رفاه بودند، از ترس خدا و برحذر بودن از انتقام بودند. اگر در مصیبت بودند، نه کند و نه متکبر أی أنهم إذا کانوا فی بلاء کانوا بالأمل فی اللَّه، کأنهم کانوا فی رخاء لا یجزعون و لا یهنون، و إذا کانوا فی رخاء کانوا من خوف اللَّه و حذر النقمة، کأنهم فی بلاء لا یبطرون و لا یتجبّرون.

 

  1. منهاج‏البراعة(راوندى) ج 2  صفحة 277  با مصیبت دررفاه .. «نُزّلَتْ أنفسهم منهم بالبَلاء». و نسبت به آن فرموده خداوند متعال است: «« وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ» ». و با قدردانی از آن، ارواحشان به اختیارشان در مصیبت فرود آمد، و دلی پاک مانند دل مهربانی که روحش در رفاه نازل شد، می سازند و نحوه قول اللّه تعالى « وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ» تقدیره و مثل الداعی الذین کفروا کبهائم الذی ینعق. و تقدیر ذلک نزلت أنفسهم فی البلاء من قبلهم اختیارا، و یطیبون به قلبا مثل طیب قلب الذی نزلت نفسه فی الرخاء.

 

  1. منهاج‏البراعة(راوندى) ج 2  صفحة 276  و قوله «لما نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالذی نزلت فی الرخاء»  خوشدلی در رفاه و زندگی (و الرخاء) قطب راوندى گفته: پرهیزکاران بدنهاشان را برای اطاعت خدا رنج دهند تنهاى خود را در طاعت و خوشدلند بدان رنج و مشقت که بر خود هموار کنند، چون خوشدلى در رفاه زندگى میکنند ..ان المتقین یتعبون أبدانهم فی الطاعات، فیطیبون نفسا بتلک المشقة التی یحتملونها مثل طیب قلب الذی نزلت نفسه فی الرخاء و الراحة و السعة.

 

  1. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 12 صفحة 117  و السادس أنّهم (نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالّذى نزلت فی الرّخاء)  رضایت به حکم : یعنی در حال آشتی دادن با آنچه خداوند برایشان مقدر کرده است از حیث مصیبت و رفاه، آسانی و مصیبت، سختی و فراوانی، فضل و مصیبت، و عاقبت آن را رضایت به حکم توصیف می کنند : یعنی أنّهم موطّنون أنفسهم على ما قدّره اللّه فی حقّهم من الشدّة و الرّخاء و السّراء و الضّراء و الضّیق و السّعة و المنحة و المحنة و محصّله وصفهم بالرّضاء بالقضاء.
  2. منهاج‏البراعة(الخوئی)  ج 12  صفحة 112 نداشتن تکلیف از خود : خداوند بندگانش را که ایمان آورده اند، بشارت مى دهد، و آنها نیز در قول خود فرمود کسانى که پیش از شما  بودند،  پس آنان از نصیبشان بهره‏مند شدند، شما نیز همان‏گونه که پیشینیانِ شما متمتّع شدند، بهره‏ى خود را بردید و فرو رفتید، چنانکه آنان فرورفتند.آنها اعمالشان در دنیا و آخرت محو شد. وبر این منوال در بلاء و راحتی بودند واز خود تکلیفی نداشتند : یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا أى ذلک تبشیر اللّه و کذلک قالا فی قوله تعالى کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا و على هذا فیکون المعنی: نزلت أنفسهم منهم فى البلاء مثل نزولها فی الرّخاء و هذا لا تکلّف فیه أصلا.

 

  1. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 12 صفحة 112 روح ما در دست اوست:  و بعد از همه اینها نزدیکترین به من این است که آنچه را که از آن سرچشمه می گیرد حکم آب منبع قرار دهد، چنانکه یونس نزد او رفت و اخفش در گفتار سبحان به نزد او رفت. اوست که بندگانش را که ایمان آورده‌اند بشارت می‌دهد، مراد: ارواحشان در مصیبت فرود آمد، چنان که در رفاه فرود آمدند، و این بار اولی ندارد .. و بعد ذلک کلّه فالأقرب عندی أن یجعل الّذى مصدریّا بأن یکون حکمه حکم ماء المصدریّة کما ذهب الیه یونس و الأخفش فی قوله سبحانه ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا أى ذلک تبشیر اللّه و کذلک قالا فی قوله تعالى کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا و على هذا فیکون المعنی: نزلت أنفسهم منهم فى البلاء مثل نزولها فی الرّخاء و هذا لا تکلّف فیه أصلا.

 

  1. منهاج‏البراعة(الخوئی)  ج 12  صفحة 111  نزلت أنفسهم منهم فى البلاء مثل نزولها فی الرّخاء جمله محذوف دارد.. و مفسر بحرانی بر آن اقتدا کرد که گفت: مصدرمحذوف وضمیر هم  وضمیرعاید هم محذوف لذا تقدیر از آنها در مصیبت فرود آمد به کسانی از آنها که در رفاه از آنها نازل شدند. و تبعه على ذلک الشّارح البحرانی حیث قال: و الّذی خلقه مصدر محذوف و الضمیر العاید إلیه محذوف أیضا، و التقدیر: نزلت کالنّزول الّذى نزلته فی الرّخاء
    1. و بعضى گفتند: حذف نون  زیرا تشبیه جمع به یک صحیح نیست، یعنى هر یک از آنها در هنگام نازل شدن مصیبت، مانند انسانى است که روحش دررفاه و مانند آن نازل شده است
    2. ثمّ احتمل وجها آخر و قال: و یحتمل أن یکون المراد بالذی الذین فحذف النّون کما فی قوله تعالى کَالَّذِی خاضُوا و یکون المقصود تشبیههم حال نزول أنفسهم منهم فی البلاء بالّذین نزلت أنفسهم منهم فی الرّخاء.
    3. بعضی هم گفته اند ناچار هستیم مضاف در تقدیر بگیریم و قال بعضهم: إنّه لا بدّ من تقدیر مضاف لأنّ تشبیه الجمع بالواحد لا یصحّ، أى کلّ واحد منهم إذا نزلت فی البلاء یکون کالرّجل الذی نزلت نفسه فی الرّخاء و نحوه قوله تعالى مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ.

 

 

  1. منهاج‏البراعة(الخوئی)  ج 12  صفحة 112 نیازی به تصحیح جمله نیست ؛ سپس پس از چشم پوشی از آن و استناد به آنچه که قبل ذکر شد، دیگر نیازی به تصحیح تشبیه جمع با مفرد به تعبیر آنچه در ظاهر مفرد است با جمع و مقدر به حذف آن نیست. اسم به عنوان اول، یا تعبیر جمع به مفرد با مقدر برای تخمین مثنی که دیگری آن را تجسم می کند، برای جواز قدردانی از وصف بیان کننده عشبره ، جمع و مانند آن که مفرد است. در بیان و جمع در معنا، و معنی است ثمّ بعد الغضّ عن ذلک و البناء على ما ذکر فلا حاجة فی تصحیح تشبیه الجمع بالمفرد إلى تأویل ما هو المفرد ظاهرا بالجمع و المصیر إلى حذف النون کما تمحّله الأوّل، أو تأویل الجمع بالمفرد بالمصیر إلى تقدیر المضاف کما تجشّمه الاخر، لجواز تقدیر موصوف الذی لفظ الرّهط (عشره )و الجمع و نحوهما ممّا یکون مفردا لفظا و جمعا فی المعنى، و یکون المعنى نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالرّهط أو الجمع الذی نزلت نفسهم منهم فی الرّخاء.

 

  1. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 12 صفحة 111 .. قوله: حین خلقهم ظرف زمان،  قید زمان ، درآن زمان که آنها را آفرید..و فی بعض النسخ حیث خلقهم بدله ، آنها را به جای آنها آفرید ومصدر محذف است و الذی الموصول قد حذف العاید الیه ضمیر متّصل موصول را  حذف کرده و هو الهاء فی نزلته کقولک: و ضمیر در نزلته ماند أى ضربت الذی ضربته. که ضمیر آن حذف شده ؛ معنی جمله نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالّذی نزلت فی الرّخاء، این گونه می شود که در آن زمان که خدا وند آنها را آفرید ( آنها را که خدا وند بجای آنها آفرید) در سختی وآسایش یگانه آفرید.  مفسرین ، شارح در شرح جمله اختلاف کردند اختلاف دراعراب جمله است.

 

  1. مفردات‏نهج‏البلاغه ج 1 صفحة 441 .. نزلّت انفسهم منهم فى البلّاء کالّتى نزلّت فى الرّخاء» خ 193، 303 نفسشان قرار گرفته در وجود آنها در وقت بلاء مانند وقت فراخى و وسعت، یعنى در وقت بلاء جزع و بى تابى نمى‏کنند و در وقت وسعت و قدرت تبختر و تکبّر نمى‏نمایند.

 

  1. المعجم‏الموضوعی  صفحة 161 . تجارتی سودمند. کسانی که بر آن کشتی مسیر طی می کنند اهل فضیلت هستند. ارواحشان در مصیبت از آنان نازل شد چنانکه آنان دررفاه باشند. روزهای کوتاه صبر کردند و به دنبال آن استراحتی طولانی کردند، تجارتی سودمند که پروردگارشان بر آنان آسان گردید. نشان کسی است و خود را در فقر آراسته و در تنگنا شکیبا باش. در زلزله آرام است، در مصیبت صبور و در رفاه شکرگزار است. و اگر به او ستم شود صبر می کند تا خدا انتقام گیرنده اوست. فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل... نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالّتی نزّلت فی الرّخاء... صبروا أیّاما قصیرة أعقبتهم راحة طویلة، تجارة مربحة یسرّها لهم ربّهم... فمن علامة أحدهم... و تجمّلا فی فاقة، و صبرا فی شدّة... فی الزّلازل و قور، و فی المکاره صبور، و فی الرّخاء شکور... و إن بغی علیه صبر حتّى یکون اللّه هو الّذی ینتقم له (خ 193).

 

  1. مصباح‏البلاغة ج 3 صفحة 300  .درهرحال راضی : راضی به قضای خداوند .نزلت انفسهم منهم فى البلاء کالّتى نزلت منهم فی الرّخاء رضا منهم عن اللَّه بالقضاء

 

  1. فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 3 صفحة 164 .ترس وامید.(نزلت أنفسهم منهم فی البلاء إلخ). در سختی ها امید به رحمت خدا دارند و در هنگام برکت از قدرت او می ترسند.  امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «بنده مؤمن نیست مگر اینکه بترسد و امیدوار باشد و بیمناک و امیدوار نباشد تا آنچه را که می ترسد و امید دارد انجام دهد». این موضوع عاقل اعم از مؤمن یا کافر است که هر سختی که باشد نا امید نمی شود و تسلیم نمی شود. یرجون رحمة اللّه عند الشدة، و یخافون بأسه عند النعمة. قال الإمام الصادق (علیه السلام ): «لا یکون العبد مؤمنا حتى یکون خائفا راجیا، و لا یکون خائفا راجیا حتى یکون عاملا لما یخاف و یرجو». و هذا شأن العاقل مؤمنا کان أم کافرا، لا ییأس و یستسلم مهما کانت المصاعب.

 

  1. فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة ج 3 صفحة 164 نه سستی ونه فراموشی : .نُزِّلَتْ انْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلَاءِ کَالَتِی نُزِّلَتْ فِى الرَّخَاءِ  آنها به هنگام سختى و ابتلاء همانگونه‏اند که در رفاه و آسایش. یعنى نه به هنگام بلا سست میشوند و ناله سر مى‏دهند و نه زمان رفاه و آسایش خدا را فراموش مى‏کنند.

 

  1. «لما نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالذی نزلت فی الرخاء» شوق ؛ ترس ؛ یقین ؛ اشتیاق ؛ فرهنگ‏معارف ج 1 صفحة 514 ..نزّلت انفسهم منهم فى البلاء فى الرّخاء خ 193 4 8-  داراى روحى مشتاق براى آخرت. امتلاک روح تتوق إلى الآخرة ..الف: اشتیاق براى پاداش الهى شوقا الى الثّواب ..خ 193 4 ب: ترس از عذاب الهى و خوفا من العقاب ..خ 193 5 9-  برترى خداوند در جان شان از هر چیز عظم الخالق فى أنفسهم ..خ 193 5 10-  کوچک و حقیر دانستن ما سوى اللّه فصغر ما دونه فى أعینهم ..خ 193 5 11-  یقین به بهشت و نعمتهاى آن فهم و الجنّة کمن قدراها فهم فیها منعّمون ..خ 193 5 12-  یقین به جهنم و عذاب‏هاى آن و هم و النّار کمن قد راها فهم فیها معذّبون خ 193 6 13-أ: التوق إلى المکافأة الإلهیة ، والشوق إلى المکافآت: الخوف من العقاب الإلهی ، والخوف من الله - تفوق الله فی حیاتهم على کل شیء ، وعظمة الخالق فی نفسه - معتبرین إیانا صغارًا وغیر مهمین. فی نظر الله نعمتنا معروفة فی أعینهم - یقین - علم الجنة وبرکاتها - ومعرفة الجنة وقوس القدر التی یحرم فهمها - یقین الجحیم وعذاباتها ، و الجحیم والنار ، قوس الطرق ، فهم المعذبین

 

  1. فرهنگ‏معارف ج 1 صفحة 514 ..نزّلت انفسهم منهم فى البلاء : نزّلت از باب تفعیل بصیغه مجهول، در بعضى از نسخه‏ها انفسهم نائب فاعل و در بعض نسخ بصیغه معلوم ثلاثى مجرّد انفسهم مرفوع بفاعلیّت. کاف کالّذى تشبیهیّه لو لا شرطیّه لم تستقرّ جوابیّه ارواحهم مرفوع بفاعلیّت طرفة عین منصوبست بظرفیّت شوقا منصوب‏ است مفعول له همچنین تذییل- 

 

  1. بدانکه مستفاد از اقاویل شرّاح در اعراب جمله «کالّذى نزلت فى الرّخاء» ابن ابى الحدید گفته: تقدیر کلام از جهت اعراب «نزولا کالنّزول الّذى نزلت منهم فى حال الرّخاء» تقدیر کرده مصدر «کالنّزول» بنا بر این موضع «کالّذى» منصوبست زیرا صفت است بمصدر محذوف، مصدر «کالنّزول» حذف شده و ضمیر عاید به «الّذى» حذف شده و آن ضمیر محذوف «هاء» است مثل «ضربت الّذى ضربت» اى «ضربت الّذى ضربته» و بعضى‏ها تقدیر مضاف دیگر کرده و گفته: اى «کالرّجل الّذى» زیرا که تشبیه جمع به واحد جایز نیست، اى «کلّ واحد منهم اذا نزل فى البلاء یکون کالرّجل الّذى نزلت نفسه فى الرّخاء».

 

  1. در منهاج البراعة  اختلاف در اعراب جمله کرده اند : پس از بیان اختلاف گفته : «الّذى» مصدریّه باشد یعنى «الّذى» حکم «ماء مصدریّه» باشد چنانکه یونس و اخفش در آیه کریمه گفته‏اند: ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا و بنا بر این. تقدیر جمله چنین مى‏شود: «نزلت انفسهم منهم فى البلاء مثل نزولها فى الرّخاء». شرح‏نهج‏البلاغه(مدرس‏وحید)، ج 12 ، صفحة 6

 

  1. شرح‏نهج..(المجلسی) ج 2 صفحة 525 (2682) . ترس در رفاه وامید در مصیبت : چشمان خود را فرود آوردند: فرو انداختند و بستند. (2683) خود را به مصیبت رساندند: یعنى اگر در مصیبت بودند، به خدا امید داشتند، گویى در رفاه بودند، وحشت و خوارى نداشتند، و اگر در رفاه بودند. از ترس خدا و برحذر بودن از انتقام، گویی در مصیبتی هستند که سرعتش را کم نمی‌کنند و یا متکبرانه.غضّوا أبصارهم: خفضوها و غمضوها. (2683) نزّلت أنفسهم منهم بالبلاء: أی أنهم إذا کانوا فی بلاء کانوا بالأمل فی اللّه، کأنهم کانوا فی رخاء لا یجزعون و لا یهنون، و إذا کانوا فی رخاء کانوا من خوف اللّه و حذر النقمة، کأنهم فی بلاء لا یبطرون و لا یتجبّرون.

 

  1. شرح‏نهج..(المجلسی) ج 2  صفحة 361 از بلاء مایوس واز سعادت طغیان نکنند . ششم: فرود آمدن روحشان در مصیبت از ایشان همان گونه که در رفاه نازل می شوند، یعنی از بلایی که به آنها می رسد مأیوس نمی شوند و از سعادتی که به آنها می رسد طقیان نکنند، بلکه جایگاهشان در هر دو صورت این است. آن سپاسگزاری و «الذی» صفت مصدر حذف شده است و ضمیر اشاره به آن نیز حذف . و ممکن است مراد از «الذی» «الذین» باشد، پس  حذف نون شده است، چنانکه در فرموده باری تعالی: «مثل الَّذِی خاضُوا.».مقصود تشبیه آنهاست هنگامى که جانشان در مصیبت نازل شد به کسانى که در رفاه از آنها نازل شد و معناى آن نیز همین است.السادسة: نزول أنفسهم منهم فی البلاء کنزولها فی الرخاء، أی لا تقنط من بلاء ینزل بها و لا تبطر برخاء یصیبها، بل مقامها فی الحالین مقام الشکر. و «الّذی» صفة مصدر محذوف و الضمیر العائد إلیه محذوف أیضا، و التقدیر: نزلت کالنزول الّذی نزلته فی الرخاء. و یحتمل أن یکون المراد ب «الّذی» «الّذین» فحذف النون کما فی قوله-  تعالى- : «کَالَّذِی خاضُوا. و یکون المقصود تشبیههم حال نزول أنفسهم منهم فی البلاء بالّذی نزلت أنفسهم منهم فی الرخاء، و المعنى واحد.

 

  1. شرح‏نهج..(المجلسی) ج 2 صفحة 350 سختی مانند نمک ومصیبت مانند فضل ..نزلت أنفسهم منهم فی حال البلاء فرود آمدن مانند نزولی که در صورت سعادت از آنان نازل شدم. الکبدری می‌گوید «نزّلت أنفسهم ... إلخ» باب شهوات حیوانی را شکستند و خود را نیکو ساختند و ارواح و جان خود را بر رضای خدا نهادند و آنان را در راه او زندانی کردند، پس آرزوی آنچه در آن است برای خود ندارند، بلکه بیشتر مراقب خود هستند. صرف دستیابی به آنچه برای آن آفریده شده اند از جهت تدارک رزق قیامت و حضور همه چهره ها بر عبادت پروردگار بندگان است و توجهشان به اجساد در مسیر طبیعت است مانند توجه. مسافر صحرا برای زیارت واقعی ..درچرای شتران، به یقین می دانستند که آنچه از زحمت در راه به آنها می رسد، اگر چه بزرگ باشد، جز آن چیزی نیست که از ملاقات به آن می رسند. محبوب و به دست آوردن مطلوب، پس سختی برای آنها مانند نمک و مصیبت مانند فضل است..نزولا کالنزول الّذی نزلته منهم فی حال الرخاء. و قال الکیدری-  قدّس سرّه- : «نزّلت أنفسهم ... إلخ» لأنّهم کسروا سورة الشهوة البهیمیة و طیّبوا عن أنفسهم نفسا و وقفوا أشباحهم و أرواحهم على مرضاة اللَّه و حبسوها فی سبیله، فلا مطمح لهم الى ما فیه نصیب أنفسهم، بل جلّ عنایتهم مصروفة إلى تحصیل ما خلقوا لأجله من إعداد زاد المعاد، و الاقبال بکلّ الوجوه على عبادة ربّ العباد،

 

  1. و التفاتهم إلى الأبدان یکون على طریق الطبع کالتفات سالک البادیة للحجّ الحقیقیّ إلى رعی الجمل، و علموا یقینا أنّ ما أصابهم من الکدّ فی الطریق و إن کان عظیما فإنّه کلا شی‏ء فی جنب ما یصلون به إلیه من لقاء المحبوب و نیل المطلوب، فالمحن عندهم کالملح و البلیّة کالنعم.

 

  1. شرح‏نهج..(المجلسی) ج 2 صفحة 361 ..السادسة:  درمصیبت وسعادت شکر گداری : نزول أنفسهم منهم فی البلاء کنزولها فی الرخاء، . یعنى از مصیبتى که به او مى رسد ناامید نمى شود و به سعادتى که به او مى رسد مشغول نیست، بلکه جایگاه او در هر دو صورت شکرگزارى است. و «الذی» صفت مصدر حذف شده است و ضمیر اشاره به آن نیز حذف می شود. و ممکن است مراد از «الذی» «الذین » باشد، پس اسم حذف شده است، چنانکه در فرموده باری تعالی: ««کَالَّذِی خاضُوا.». و مقصود تشبیه آنهاست هنگامى که جانشان در مصیبت نازل شد به کسانى که در رفاه از آنها نازل شد و معناى آن نیز همین است.أی لا تقنط من بلاء ینزل بها و لا تبطر برخاء یصیبها، بل مقامها فی الحالین مقام الشکر. و «الّذی» صفة مصدر محذوف و الضمیر العائد إلیه محذوف أیضا، و التقدیر: نزلت کالنزول الّذی نزلته فی الرخاء. و یحتمل أن یکون المراد ب «الّذی» «الّذین» فحذف النون کما فی قوله-  تعالى- : «کَالَّذِی خاضُوا. و یکون المقصود تشبیههم حال نزول أنفسهم منهم فی البلاء بالّذی نزلت أنفسهم منهم فی الرخاء، و المعنى واحد.

 

  1. شرح‏نهج..(السیدعباس) ج 3 صفحة 357 -  نیک و بد، مساوی با نعمت و بلا است، (نزّلت أنفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء) برای آنان، نعمت و مصیبت، نیک و بد، مساوی با نعمت و بلا است، پس به مصیبت ها و بلاها نیز رضایت می دهند، همان گونه که در روزگار فراوانی و رفاه راضی می شوند. زیرا می داند که همه از جانب خدا هستند و بلا ثواب دارد و ثواب دارد و باید تمام شود و تمام شود پس بلاها برایشان آسان می شود و بلاها آسان می شود. تساوت عندهم المنحة و المحنة، السراء و الضراء النعمة و البلاء فأنفسهم راضیة فی المصائب و البلایا کرضاها فی أیام السعة و الرخاء.. لأنها تعلم أنها کلها من عند اللَّه و إن البلاء علیه أجر و ثواب و لا بد من زواله و انقضائه فتهون علیهم المصائب و تسهل الویلات...

 

  1. شرح‏نهج..(ابن‏میثم) ج 3 صفحة 415  - عدم ناامیدی وعدم طغیان : نامید نشود در بلاء که برش نازل شده و طقیان نکند سعادتی که نصیب گردیده بلکه در دو حالت مقام شکر گذاری را  برای خود محفوظ میدارند..  أى لا تقنط من بلاء ینزل بها و لا یبطر برخاء یصیبها بل مقامها فی الحالین مقام الشکر.

 

  1. (نزّلت أنفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء) بلا و آسایش با یک معنی . با حدف موصول که مصدر جمله و وهمچنین  تقدیر این جمله نزلت مانند نزول واحتمال حدف ضمیر جمله عاید موصول و حذف نوان موصول هم در تقدیر جمله موصوله که در مثال «کَالَّذِینَ مِنْ» تشبیه آمده است معنی  مقصود بلا و آسایش برای متقی یک معنای واحد پیدا می کند.. و الّذى صفة مصدر محذوف، و الضمیر العاید إلیه محذوف أیضا، و التقدیر نزلت کالنزول الّذى نزلته فی الرخاء، و یحتمل أن یکون المراد بالّذى الّذین محذف النون کما فی قوله تعالى «کَالَّذِینَ مِنْ» و یکون المقصود تشبیههم حال نزول أنفسهم منهم فی البلاء بالّذین نزلت أنفسهم منهم فی الرخاء، و المعنى واحد.

 

  1. شرح‏نهج..(ابن‏أبی‏الحدید) ج 10 صفحة 141 . قوله نزلت أنفسهم منهم فی البلاء- کالذی نزلت فی الرخاء- . طبع پسند در دوحالت : یعنی در مصیبت با خود طبع پسند بوده اند - همان گونه که در رفاه و فضل با خود طبع پسند هستند – یعنی أنهم قد طابوا نفسا فی البلاء و الشدة-  کطیب أنفسهم بأحوالهم فی الرخاء و النعمة- و این به دلیل بی توجهی به سختی های دنیا و مصیبت های آن است – و ذلک لقلة مبالاتهم بشدائد الدنیا و مصائبها- وجمله ازنطر نحواعراب - و تقدیر الکلام من جهة الإعراب- طبع ونفوسشان در حالت مصیبت - مانند نزول در حال سعادت آمدم – نزلت أنفسهم منهم فی حال البلاء نزولا-  کالنزول الذی نزلته منهم فی حال الرخاء-پس مقام جمله مانند آن است که مضارع باشد زیرا صفت حذف شده است. فموضع کالذی نصب لأنه صفة مصدر محذوف-  
    1. مصدر - و ربط آن را حذف کرده است که به آن باز می گردد و در نزول آن حواس پرتی است. و الموصول قد حذف العائد إلیه و هو الهاء فی نزلته- همانطور که در شما می گویید به آن که می زنید ضربه می زنید یعنی به آن که می زنید می زنید . کقولک ضربت الذی ضربت أی ضربت الذی ضربته- .
    2. سپس حضرت علیه السلام فرمود: از شدت اشتیاقشان به بهشت ​​- و از شدت ترس از جهنم - تقریباً ارواحشان از بدنشان خارج می شود – ثم قال علیه السلام إنهم من شدة شوقهم إلى الجنة-  و من شدة خوفهم من النار- تکاد أرواحهم أن تفارق أجسادهم-
    3. اگر خدای متعال برایشان مهلت تعیین نمی کرد. که به آن پایان میابند -. سپس اشاره کرد که چون آفریدگار در نظرشان بزرگ شد – به هر چیزی که کمتر از او بود به حقارت می نگریستند –
    4. و به دلیل یقین و صراحت قوی خود مانند کسی شدند که بهشت ​​را در حال لذت بردن از آن دید - و مانند کسی که دید. جهنم در حالی که در آن عذاب می شد – و شکی نیست که هر که این دو مورد را ببیند - در راه راست است قدمی بزرگ از عبادت و بیم و امید - و این مقام بزرگی است - و مانند آن..
    5. لو لا أن الله تعالى ضرب لهم آجالا ینتهون إلیها- . ثم ذکر أن الخالق لما عظم فی أعینهم-  استصغروا کل شی‏ء دونه-  و صاروا لشدة یقینهم و مکاشفتهم-  کمن رأى الجنة فهو یتنعم فیها-  و کمن رأى النار و هو یعذب فیها-  و لا ریب أن من یشاهد هاتین الحالتین-  یکون على قدم عظیمة من العبادة و الخوف و الرجاء-  و هذا مقام جلیل-  و مثله

 

    1. حدائق‏الحقائق ج 2 صفحة 132 - نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: بلا و رخا هردو نعمت . باب شهوات حیوانی را شکسته و به خود نیکو شده اند و روح و جان خود را بر رضای خدا نهاده اند و در راه او زندانی کرده اند . .لأنهم کسروا سورة الشهوة البهیمیة، و طیبوا عن أنفسهم نفسا، و وقفوا أشباحهم و أرواحهم على مرضاة اللّه،
    2. پس هیچ آرزویی برای آنچه در آن است برای جان خود ندارند. و حبسوها فی سبیله، فلا مطمح لهم إلى ما فیه نصیب أنفسهم،
    3. بیشترین عنایت آنان صرف دستیابی به آنچه برای آن آفریده شده اند، از تدارک روزی قیامت است. بل جلّ عنایتهم مصروفة إلى تحصیل ما خلقوا لأجله، من اعداد زاد المعاد،  
    4. وحضور همه چهره ها برای عبادت پروردگار بندگان و روی آوردنشان به اجساد، مسیر راه . و الاقبال بکل الوجوه على عبادة رب العباد، و التفاتهم إلى الأبدان یکون طریق.
    5. مانند روی آوردن صحراگرد برای زیارت راستین به چرای گوسفندان، و می دانند آنچه از زحمت در راه به آنها رسیده است، التبع کالتفات سالک البادیة للحج الحقیقی إلى رعی الحمل، و علموا أن ما أصابهم من الکدّ فی الطریق
    6. هر چند بزرگ باشد، جز آن چیزی نیست که از ملاقات معشوق و به دست آوردن آن به آن می رسند. مطلوب، برای آنها مصیبت مانند نعمت و بدبختی مانند نعمت است و إن کان عظیما فانه کلا شی‏ء فی جنب ما یصلون به الیه من لقاء المحبوب و نیل المطلوب فالمحن عندهم کالمنح و البلیة کالنعم.

 

  1. توضیح‏نهج‏البلاغة ج 3 صفحة 233 - (نزّلت انفسهم منهم فى البلاء کالّتى نزّلت فى الرّخاء) بلاء و رخاء برایشان مساوی است . یعنی روحشان در مصیبت و رفاه مساوی است، نه این که در مصیبت بنوشند ، و درفراخی مثل کسانی که برای خود متانت ندارند..اى نفوسهم فى البلاء و الرّخاء على حدّ سواء، لا انهم یجرعون عند البلاء، شان الذین لا رزانة لأنفسهم

 

  1. تنبیه‏الغافلین ج 2  صفحة 21 - (نزلت انفسهم منهم فى البلاء) اصل قرب به درگاه الهی بلیّه مثل نعیم.است فرود آید نفس‏هاى ایشان از ایشان در گرفتارى (کالّذى نزلت فى الرّخاء) فرود آمدن آن نفس‏ها در فراخى و آسانى زیرا که ایشان شکسته‏اند صورت شهوت بهیمه را در جمیع اوقات و بداشته‏اند اشباح خود را در مقام رضاى قاضى الحاجات و حبس کرده‏اند نفس‏هاى سرکش را در راه او مطمحى نیست ایشان را غیر از قرب به بارگاه او، و اوقات خجسته غایات خود را صرف مى‏نمایند به تحصیل چیزى که مخلوق شده‏اند براى آن و به جمیع الوجوه روى آورده‏اند به فرمان حضرت یزدان و به یقین دانسته‏اند که آنچه به ایشان مى‏رسد از مشقّت و محنت هر چند عظیم است امّا حقیر است در جنب قرب ملک کریم. پس محن نزد ایشان منح است و بلیّه مثل نعیم.

 

  1. نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: آسانی همچو گرفتاری است برای متقین , بر آنها و بدارند گوشهاى خود را بر علم فائده‏مند براى خود فرود آید علیهم و وقفوا اسماعهم على العلم النّافع لهم نزلت انفسهم منهم ..... نفسهاى ایشان از ایشان ..... فى البلاء کالّذى نزلت فى الرّخاء  در گرفتارى همچو فرود آمدن آن نفسها در آسانى و فراخى اگر نبودى اجلى که سرنوشت کرد خدا براى آنها  نوشته : لو لا الاجل الّذى کتب اللَّه لهم .....

 

  1. «نزلت أنفسهم منهم فی البلاء کالتی» کالتی آمده  در کتاب (المصریه) این گونه است و صحیح است: (همانطور که هست) مانند (ابن ابی الحدید، ابن میثم و الخویی) و حتی در الراوندی و الکدری به روایت ال. -روایت مجلسی از ایشان، و لذا در بسیاری از سندهای او (التحف) و (الصفات) و کتاب سلیم و خواسته های ابن طلحه و به طور کلی در رویکرد شکی نیست..هکذا فی (المصریة) و الصواب: (کالذی) آمده  کما فی (ابن أبی الحدید و ابن میثم و الخوئی) بل و فی الراوندی و الکیدری على نقل المجلسی عنهما و کذا فی کثیر من أسانیده (التحف) و (الصفات) و کتاب سلیم و مطالب ابن طلحة و بالجملة لا ریب ان فی النهج‏

 

  1. بهج‏الصباغةفی‏شرح‏نهج‏البلاغة، ج 12 ، صفحة 424  نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: سنت ولى او صبر بر مصیبت..  در جمله «نزلت فی الرخاء» وی با بیان اوصاف شیعیان از حضرت رضا علیه السلام، گفت: مؤمن مؤمن نیست مگر اینکه سه خصلت داشته باشد: سنّتی از پروردگارش، سنّتی از پیامبرش و سنّتی. از ولى او ـ تا آنکه فرمود: ـ اما در سنت ولى او صبر بر مصیبت و مصیبت است، حق تعالى مى فرماید:. و آنان که در مصیبت و مصیبت شکیبا هستند»...روى صفات الشیعة عن الرضا علیه السّلام قال لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون فیه ثلاث خصال: سنّة من ربّه و سنّة من نبیّه، و سنّة من ولیّه-  إلى أن قال:-  و أما السنّة من ولیّه فالصبر على البأساء و الضراء یقول تعالى:... وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ...«»
  2. «نُزِّلَتْ‏ انْفُسُهُمْ‏ مِنْهُمْ‏ فِى‏ الْبَلاءِ کَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ»؛ پرهیزکاران کسانى هستند که در حال رخا و آسایش و آرامش همان گونه هستند که در حال بلا و سختى و گرفتارى هستند.
  3. نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: اخلاق متعادل در جامعه متعادل مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (احترام حقوق و تحقیر دنیا (بیست گفتار))، ج‏23، ص: 743 حدیثى است از رسول اکرم که فرمود: اسْتَووا تَسْتَوِ قُلُوبُکُمْ  معتدل و همسطح باشید و در میان شما ناهمواریها و تبعیضها وجود نداشته باشد، تا دلهاى شما به هم نزدیک بشود و در یک سطح قرار بگیرد؛ یعنى اگر در کارها و موهبتها و نعمتهاى خدا بین شما شکاف و فاصله افتاد، بین دلهاى شما هم قهراً فاصله مى‏افتد، آن‏وقت دیگر نمى‏توانید همدل و همفکر باشید و در یک صف قرار بگیرید، قهراً در دو صف مختلف قرار خواهید گرفت.

 

  1. قرآن کریم مى‏فرماید:.وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً[1].همه با هم به ریسمان الهى بچسبید و متفرق و متشتت نشوید. آن وقت را به یاد بیاورید که با هم دشمن بودید، نسبت به هم کینه و عداوت و حسادت داشتید، خداوند به وسیله اسلام دلهاى شما را به هم مهربان کرد، صبح کردید در حالى که همه با یکدیگر برادر بودید.این آیه، همان طورى که مضمونش معلوم است، در موضوع اتحادى است که دین اسلام به مردم داد. نتیجه در جامعه به خاصه شخص متقی اخلاق متعادل فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء را یرای خود کسب نماید ...

 

  1. نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: معیار حق حالتى میانه و رضایت عامه مردم : حدیث‏ الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 723 امام على «علیه السلام »- از عهدنامه اشترى: .. داد خدا و داد مردم را از خود و از خواص خاندان و از هر کس از رعیتت که هواخواه او هستى بده، که اگر چنین نکنى ستم کرده‏اى .. و باید که محبوبترین چیزها در نظر تو آن باشد که در معیار حق حالتى میانه داشته باشد، و از نظر عدالت همگان را شامل شود، و خرسندى رعیت را بیشتر فراهم آورد، چه خشم عامه مردم خرسندى خواص را بى‏اثر مى‏سازد، ولى خشم خاصان با وجود خرسندى عامه مردم قابل اغماض است. در ضمن، هیچ یک از افراد رعیت براى والى در هنگام راحتى پرخرجتر، و در هنگام بلا و ناراحتى کم فایده‏تر، و از داد دهى بیزارتر، و در خواهش سمجتر، و هنگام بخشش کم‏سپاستر، و هنگام جلوگیرى از بخشش عذر ناپذیرتر، و در ناراحتیهاى روزگار ناشکیباتر از خواص نیست، این است که ستون دین و مایه اجتماع مسلمانان و فراهم آورنده وسایل براى رو به رو شدن با دشمنان، همان عامه امتند، پس باید که میل تو به جانب ایشان باشد و رضاى آنان را به چنگ آورى.الامام علی ««علیه السلام »»- من العهد: أنصف اللَّه و أنصف الناس من نفسک و من خاصّة أهلک و من لک فیه هوى من رعیّتک، فإنّک إلّا تفعل تظلم! .. و لیکن أحبّ الامور الیک أوسطها فی الحقّ و أعمّها فی العدل، و أجمعها لرضا الرعیّة، فإنّ سخط العامّة یجحف برضا الخاصّة، و إنّ سخط الخاصّة یغتفر مع رضا العامّة. و لیس أحد من الرعیّة أثقل على الوالی مئونة فی الرّخاء، و أقلّ معونة له فی البلاء، و أکره للإنصاف، و أسأل بالإلحاف، و أقلّ شکرا عند الإعطاء، و أبطأ عذرا عند المنع، و أضعف صبرا عند ملمّات الدّهر، من أهل الخاصّة. و إنّما عمود الدین و جماع المسلمین و العدّة للأعداء، العامّة من الامّة؛ فلیکن صغوک لهم، و میلک معهم‏.
  2. نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء:  سختی و شادی به خاطر سعه صدر و دریا شدنش، سختی و شادی برای او فرقی ندارد. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع): نُزِّلَتْ‏ أَنْفُسُهُمْ‏ مِنْهُمْ‏ فِی‏ الْبَلاءِ کَالَّتِی‏ نُزِّلَتْ‏ فِی‏ الرَّخَاءِ نهج‏البلاغه، خطبه 193.
  3. نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: مصداق شکر در بلاء آقا جانم امبرالمومنین علی علیه السلام از حضرت سؤل فرمودند: یا رسول اللَّه .در روز احد گروهى به شهادت رسیدند و من در آن روز به این فیض نرسیدم و سخت ناراحت بودم. شما در آن روز بمن فرمودید اى على تو را مژده مى‏دهم که تو هم بعد از این به شهادت خواهى رسید و این موضوع حتما پیش خواهد آمد، شما در آن روز چگونه صبر خواهید کرد، گفتم: یا رسول اللَّه این جا از جاهاى صبر و شکیبائى نیست، باید در این گونه جاها و از این گونه موقعیت‏ها خوشحال شد و سپاسگزارى کرد. لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَی وَ الشُّکْرِ نهج البلاغه، خطبه 156
  4. نزلت أنفسهم منهم فی البلاء: کالذی نزلت فی الرخاء: مقام رضا بتقدیر الهى ؛ اختیارمصباح‏السالکین  صفحة 380 - یعنى حالشان در بلاء و گرفتارى مقام رضا بتقدیر الهى خوشنود و راضى همچنانست که در آسایش و شادى، در مقام صبر و شکیبا تسلیم قضا، در مقام رخاء و رفاه شکر و سپاسگزارى، در مقام بلا مأیوس از فضل خداوند نبوده و امیدوار فرج و گشایش، در مقام رفاه مصون از مرح و فرح.   نزّلت أنفسهم منهم فى البلاء کالّتى نزّلت فى الرّخاء. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
 

 

  • حسین صفرزاده
۱۶
دی

عوامل رشد بصیرت  استاد سالک  شنبه 5 آذر1401

عوامل رشد بصیرت فکریعنی اندیشیدن

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. جلسه 15 ..موضوع برسی رشد بصیرت 12 عامل 1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم 4- الاعتبار دوام الاعتبار الی الاستبصار .. أصل‏ الْعَبْرِ: تجاوزٌ من حال إلى حال، فأمّا الْعُبُور تاریخ گذشته گان
  2. اسْتَبْصَرَ- اسْتِبْصَاراً [بصر] الأمرَ: آن کار را توانست با اظهار نظر رسیدگى کند، آن چیز را آشکار کرد،- الأمرُ: آن چیز آشکار و پیدا شد،- فیه: در آن کار اندیشید و تأمل کرد.
  3. عبرت  گرفتن پیوسته انسان را مى‏کشاند به سوى بینایى، و میوه باز ایستادن مى‏دهد دوام الاعتبار یؤدّى الى الاستبصار و یثمر الازدجار. 4 22. ترجمه‏غررمحلاتى .ج 2 .ص 72
  4. عیرت گرفتن ؛ پندگرفتن؛ اندرز پذبری ؛ مقیاس گرفتن ؛ 6 مرتبه در قرآن آمده  
  5. باب عبرت   در قرآن نور42 النور : 44 یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار
  6. عبرت  پند است برای صاحبان بصیرت و روی علم ودگرگونی 3 مورد بحث کردند.
  7. عیرت گرفتن ؛ شب وروز پشت سرهم در حال حرکت : اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ‏ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما ...چهار فصل: خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیّامٍ‏ فرقان/ 59.
  8. عیرت گرفتن ؛ از خورشید وماه به شرح نهج البلاغه آیت الله مکارم رجوع کنید در این مورد بیان فرمایند : ألشَّمْسُ‏ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ* وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ‏ (الرحّمن، 5- 6)
  9. دلیل عبرت -  الشمس و القمر (خورشید و ماه)  و اجرى فیها سراجا مستطیرا... خطبه 1 1 51 و الشمس و القمر دائبان... خطبه 90 1 215 و جعل شمسها آیة مبصرة... خطبة 91 1 225 فى السماوات من تلألؤا نور القمر خطبه 182 2 241 و تعقبه الشمس ذات النور خطبه 163 2 185
  10. عیرت گرفتن ؛ دگرگونی جامع همه این مسایل است : چهره‏ها، مى‏تواند، دگرگونى‏ دل و فطرت سالم و عقل و هوش، از مسیر سعادت باشد، که در نتیجه‏ى لجاجت و سرسختى در برابر آیات الهى،
  11. انقلاب درونى، دگرگونى هر چه اسمش را بگذاریم. اصلاح، اصلاح باطن که رمز تمام انقلاب ها و اصلاح‏هاى بیرونى مى‏شود.
  12. سعه صدر، سوز،  پاکی واخلاص، خودمانى بودن، نظم‏، تشویق، تجلیل از معلمان قبلى، انعطاف پذیرى، انصاف علمى، شهامت به جا، تواضع، آراستگى ظاهرى، حفظ ادب، عمق و بصیرت‏، خیلى حرف است. یعنی ما به یک نظمی به این جهان می رسیم در دل بصیرت
  13. در دل بصیرت ؛ علم آگاهی؛ ژرف نگری ؛ همت ؛ سوره طه
  14. پاکی واخلاص، سعه صدر، سوز، خودمانى بودن، نظم‏، تشویق، تجلیل از معلمان قبلى، انعطاف پذیرى، انصاف علمى، شهامت به جا، تواضع، آراستگى ظاهرى، حفظ ادب، عمق و بصیرت‏، خیلى حرف است. –
  15. پاکی واخلاص، تاریخ، بهترین معلّم و صادق‏ترین واعظ است، هر کس از آن عبرت  نگیرد، سزاوار توبیخ است. أَ فَلَمْ‏ یَهْدِ ...
  16. ماجراى کعبه و ابراهیم واقعه‏اى است که نباید فراموش شود. «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی‏ شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (حج26)
  17.  پاکی واخلاص، (به یادآور) آنگاه که مکان کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم (به او گفتیم:) هیچ گونه شرکى نسبت به من روا مدار و خانه‏ى مرا براى طواف کنندگان وقیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه دار؛ همه‏ى ما محتاج توفیقات الهى هستیم. «بَوَّأْنا»
  18. عبرت  ازحرص توانگران : نامه‏اى است که امام «علیه السلام » به معاویه نوشته است. در این نامه نظریه صحیح وى را در باره توانگرانى که زیادى مال، آنان را حریص‏تر مى‏سازد، مى‏خوانیم: پس از سپاس و درود، راستى دنیا آدمى را از غیر خودش باز مى‏دارد دنیا پرست به چیزى از دنیا نمى‏رسد مگر آنکه دنیا در حرص و ولع بیشترى بسوى او مى‏گشاید، و هرگز به سبب آنچه در دنیا به آن رسیده از آنچه به آن نرسیده بى‏نیاز نمى‏گردد، و به دنبال این جمع‏آورى و استوار سازى، جدائى و شکست خواهد بود. تو اگر از گذشته عبرت  بگیرى بقیه را نگاهدارى خواهى کرد.  امیر المومنین بالغ برا 50 مورد مطرح کردند..
  19. حوادث ناگوار روزگار : شما از کیفر خدا-  که به ملل متکبر و خودخواه پیش از شما رسیده-  عبرت  بگیرید و از جایگاههاى چهره‏ها و محل افتادن پهلوهایشان (یعنى از قبرها) پند بیاموزید و از چیزهائى که ایجاد کننده تکبر است بخدا پناه ببرید چنانکه از حوادث ناگوار روزگار به او پناهنده مى‏شوید. بخشى‏اززیبایى‏هاى‏نهج..ص 225
  20. پیش از آنکه آیندگان از شما عبرت  بگیرند شما از گذشتگان پند بگیرید.  إنّ العرب لمّا عبرت  دجلة إلى القصر الأبیض بالمدائن عبرت ها فی أیّام مدّها- بهج‏الصباغة  ص 125    
  21. متى بنیت هذه المدینة فقالوا: سبحان اللّه ما تذکر آباؤنا و لا أجدادنا متى بنیت، ثم غبت عنها نحوا من خمسمائة سنة و عبرت  علیها بعد ذلک فإذا هی خاویة على عروشها و لم أر أحدا أسأله، بهج‏الصباغة ج 8 ص 478           
  22. بارها این حقایق را به برادران گفته‏ام و شگفتى آنان را بر انگیخته‏ام، و این امر واقعیت و حقیقتى است عبرت  انگیز و آموزنده و جاى تفکر و توجه بدان. پرتوى‏ازنهج‏البلاغه ص 78
  23. عبرت امّتهاى پیشین : بخش دیگرى در باره مواعظ و نصایح و درسهاى عبرت در زندگى امّتهاى پیشین و آیین کشور دارى و زندگى اجتماعى و آداب جهاد و امثال آن است که عموما مطالبى منطقى و مستدل یا قابل استدلال است. پیام‏امام . ج 1 .ص 66 
  24. عبرت و اندیشه : رحم اللَّه امرأ تفکّر فاعتبر، و اعتبر فابصر خداوند رحمت کند مردى را که مى‏اندیشد و از پس آن عبرت  مى‏گیرد و عبرت  مى‏گیرد و آن گاه با بصیرت عمل مى‏کند. یادنامه‏دومین‏کنگره .ص 224     
  25. عبرت از گذشته گان : حضرت على (علیه السلام ) بعد از این که آیات: أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ سوره 102 قرآن را تلاوت فرمود، خطبه بسیار غرایى در زمینه عبرت  آموزى بیان فرمود. یادنامه‏دومین‏کنگره  .ص 189     
  26. حالات عبرت  آموزی در خطبه 109/26 و راهای عبرت  آموزی از گذشته گان 152/17 در حطبه  خ 2خ1
  27. عبرت  آموزی از کسانی که اهل قبرند ..عبرت  آموزی از حوادث روزگار ..عبرت  آموزی از.. دوام الاعتبار الی الاستبصار ..
  28. عبرت دایمی : حدیث 50 و51 آمده است که پند گرفتن باید بصورت دایمی باید باشد
  29. عبرت  از جنایات : ما باید ستمگری در جهان : جنایات آنان ، کستار بشریت ؛ نابودی ادیان ؛ باید عبرت بگیریم ..    
  30. عبرت  از جنایات : (او لیس لکم فی آثار الاوّلین) آیا نیست مر شما را در آثار پیشینان (و فی آبائکم الماضین) و در پدران شما که در گذشتگانند (تبصرة) بینایى (و معتبر) و محلّ عبرت  گرفتنى (ان کنتم تعقلون) اگر هستید که تعقّل کنید در امور دنیا (ا و لم تروا الى الماضین منکم) آیا نمى‏بینید به دیده بصیرت به سوى گذشتگان از شما (لا یرجعون) که باز نمى‏گردند اصلا.. تنبیه‏الغافلین .ج 1.ص 473
  31. عبرت از تاریخ : قال علی علیه السلام فی خطبه لیس الماضین معبر بصیر..اگر به تاریخ گدشته گان توجه کنیم ..کتاب مصباح المته ص 38؛ حدیث 508
  32. عبرت  آموزی توسط انسان ، انسان در خلقت هستی نگاه کند پر از عبرت  است
  33. لحظه به لحظه دارد برای ما عبرت  می آقریند سیروفی الارض- واذکروا وتلک  التی آباء کم واخوانکم بها خطبه 89 بیاد بیاورید قبل انقلاب رضا شاه چه چه ظلم نکرد.
  34. آدمهای بی بصیرت در میدان قدرت تشخیص حق و باطل را ندارند
  35. آدمهای با بصیرت دوست شناس ودشمن شناس هستند؛  قرت فکرشان بلا است؛
  36. در صراط توحید حرکت می کنند ؛ تسخیر ذهن وعقل را می گیرند ؛ فی کل اعتبار عمل می کنند ؛
  37. خطبه 13/60 رحم اللَّه امرأ تفکّر فاعتبر، و اعتبر فابصر خداوند رحمت کند مردى را که مى‏اندیشد و از پس آن عبرت  مى‏گیرد و عبرت  مى‏گیرد و آن گاه با بصیرت عمل مى‏کند. یادنامه‏دومین‏کنگره .ص 224
  38. فرمول بصیرت : اندیشه کردن به اضافه اعتبار + پند پذیری ( تفکر > اعتبار > بصیرت )
  39. دوام الاعتبار یؤدّى الى الاستبصار و یثمر الازدجار. 4 22 عبرت  گرفتن پیوسته انسان را مى‏کشاند به سوى بینایى، و میوه باز ایستادن مى‏دهد. ترجمه‏غررمحلاتى .ج 2 .ص 72
  40. ما اکثرالاعبره و اقل الاعتبار : و قال علیه السّلام: ما أکثر العبر و أقلّ الاعتبار اراد بالعبر: مواضع الاعتبار. ؛ اختیارمصباح‏السالکین .ص 648     
  41. عدم عبرت : این امور را در پی خوهد داشت صعف علمی ؛ صعف آگاهی ؛ صعف همت کم ؛ بعید الهمت ..ما اختیاری از خودمان در این اتوبوس به مقد س نداریم اتوبوسی که راننده آن کرام الکاتبین است. در مسیر روزگار از ان پند گیریم     اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

  1.  متقین دوازده و وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، متقین
  1. متقین چهارده : فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل : چهارده ؛ و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب،
  2. صبحی الصالح .صفحة 303 خطبة 193  وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏ ؛
  3. بحث لو لا در نهج البلاغه . خطبة 3 . لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر..خطبة 119. ولَوْ لَا رَجَائِی الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِی الْعَدُو.خطبة 182 ؛ لَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّة ؛ خطبة 193 ؛  لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِم‏؛ خطبة 200 لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ ؛ خطبة 235 ، لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَع‏ - وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَة ؛ لَوْ لَا بَعْضُ الِاسْتِبْقَاء ؛ بحث لو لا در نهج البلاغه 10 مرتبه آمده ..

 

  1. شهید استاد مطهری چنین بود : وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏ ؛ او با نهج البلاغه مى‏زیست، با نهج البلاغه تنفس مى‏کرد. روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب مى‏زد و قلبش با این کتاب مى‏تپید. جمله‏هاى این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مى‏نمود. غالباً جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. براى ما درگیرى او با نهج البلاغه- که از ما و هرچه در اطرافش بود مى‏برید و غافل مى‏شد- منظره‏اى تماشایى و لذت‏بخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحب‏دلى شنیدن، تأثیر و جاذبه و کشش دیگرى دارد. او نمونه‏اى عینى از سلف صالح بود. سخن على درباره‏اش صادق مى‏نمود: «وَ لَوْ لَا الأجَلُ‏ الَّذى‏ کَتَبَ‏ اللَّهُ‏ عَلَیْهِمْ‏ لَمْ‏ تَسْتَقِرَّ ارْواحُهُمْ‏ فى‏ اجْسادِهِمْ‏ طَرْفَةَ عَیْنٍ‏، شَوْقاً الَى الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ، عَظُمَ الْخالِقُ فى انْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دونَهُ فى اعْیُنِهِمْ.»
  2. وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ : تجزیه ترکیب (لولا) حرف امتناع لوجود فیه معنى الشرط.. «لولا» لغتان معناهما: هلا. ابن الجوزی- زاد المسیر 4/ 383.حرف شرط غیر جازم‏ ؛ - (لولا) حرف تحضیض بمعنى هلّا - «لو لا» شرطیه است که داخل بر دو جمله مى‏شود که اوّلین آن شرط و حتما باید جمله اسمیه باشد و دومین آن جواب بوده و حتما باید فعلیه باشد و معناى آن، ایجاد ارتباط بین عدم و امتناع تحقق مضمون جمله جواب، به جهت وجود و تحقق جمله شرط مى‏باشد، مانند: «لو لا على لهلک عمر»، شاهد مثال است. -  الأجَلُ ‏- اسم زما ن معرف به الف و لام مبتدا  الَّذى‏ ، موصول‏ خبر مبتدا، کَتَبَ فعل‏ ماضی معلوم  و فاعل اللَّهُ‏ و عَلَیْهِمْ‏ مفعول به جمله صله، خبر براى‏ الاجل؛ - لَمْ‏ «لم» حرف جزم لنفی المضارع و قلبه ماضیا، نحو قوله تعالى: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (الإخلاص/ 3)

 َتسْتَقِرَّ جزم لنفی المضارع و قلبه ماضیا،  ارْواحُهُمْ‏ فى‏ اجْسادِهِمْ‏ طَرْفَةَ عَیْنٍ‏، الَّذى‏  :" اگر اجلى که خداوند براى آنها مقرر کرده نبود حتى یک چشم بر هم زدن ارواح آنها در بدنهایشان آرام نمى‏گرفت، به خاطر عشق به پاداش الهى و ترس و وحشت از مجازات و کیفر او

  1. مرگ سپر و پناهگاه است  : لولا الاجل الذى کتب الله.. 193 2 325 و ان الاجل جنة حصینة حکمت 201 3 285  
  2. و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب،

اختیارمصباح‏السالکین .ص 55 .. خطبه 65. سپاس مخصوص خدائى است. امیر المؤمنین (علیه السلام ) در خطبه‏اى فرمود: سپاس مخصوص خدائى است که گویندگان از ستایش او باز مى‏مانند، و حسابگران از شمارش نعمتهایش عاجزند، و تلاشگران در اداى حقش فرو مى‏مانند. خدائى که اندیشه‏هاى بلند، او را درک نمى‏کنند و زیرکیهاى ژرف به وى دست نمى‏یابند. صفاتش محدود نیست. نه در وصف مى‏آید و نه در زمانى مى‏گنجد و نه داراى سرآمدى طولانى است. با قدرتش موجودات را آفرید، و به رحمتش بادها را پراکنده ساخت، و با صخره‏ها پهنه زمین را استوار گردانید. و لا وقت معدود، و لا اجل ممدود: فطر الخلائق بقدرته، و نشر الرّیاح برحمته، - و لا أجل ممدود، لکونه تعالى واجب الوجود دائما.

  1. و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب،

یادنامه‏علامه‏شریف‏رضى .صفحة 103 . نوشته شده شماهم بنویسید. .خداوند در قرآن مى‏فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که بدهى مدّت دارى (بر أثر وام یا معامله) به یکدیگر پیدا مى‏کنید، آنرا بنویسید. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ. البقرة، 282.

  1. و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب،

منیة : مرگ و اجل ؛ واژه‏هاى‏نهج‏البلاغه . صفحة 28 . اجل سریع شد، مدت عمر نزدیک بپایان شد

  1. و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب،

هزارگوهر.صفحة 272 ..ود راحت نیکبختان، اجل چه بهتر ز مردن بحسن عمل ‏بدنیا..... بود، راحت اشقیا برنج و عذابند در آن سرا.

  1. کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ : در قرآن یک بار آمده ؛ و اگر این نبود که خداوند، بیرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنیا عذاب مى‏کرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند. وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ سوره الحشر، آیه 3
  2. وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شوقا إلى

و اگر نبود مدّت عمرى که نوشته است خداوند بر آنان قرار نمى‏گرفت روحهاى آنها در بدنهایشان باندازه چشم بهمزدن براى آرزومندى

  1. تنبیه‏الغافلین ج 2 .صفحة 22 ..(لم تستقرّ ارواحهم) قرار نمى‏گرفت روح‏هاى ایشان (فى اجسادهم) در بدن‏هاى ایشان (طرفة عین) به قدر نگریستن دیده (شوقا الى الثّواب) به جهت آرزومندى به ثواب الهى (و خوفا من العقاب) و ترس کارى از عقوبت نامتناهى‏
  2. لَمْ تَسْتَقِرَّ : جا نگرفته است، قرار نگرفته است. مص. استقرار ر. ق ر ر-  لم تستقر، فعل جحد مفرد مؤنث غایب مضاعف از باب استفعال است. در اینجا معنى ماضى استمرارى (جا نمى‏گرفت) مى‏دهد. لم تستقر ارواحهم. خ 184 ص س
  3. لم تستقرّ ارواحهم فى اجسادهم طرفة عین شوقا الى الثّواب و خوفا من العقاب؛ جای نمى‏گرفت روحهاى آنها در بدنهاى ایشان بقدر نگریستن دیده بجهة آرزومندى بثواب الهى و رستگارى وترساز عذاب اللهی.
  4. لو لا الأجل الّذى کتب اللّه علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى و اگر نبود مدّت عمرى که نوشته است خداوند بر آنان قرار نمى‏گرفت روحهاى آنها در بدنهایشان باندازه چشم بهمزدن براى آرزومندى
  5. جلوه‏هاى‏حکمت صفحة 125  » وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏ ؛ پرهیزکاران در دنیا داراى این صفات برجسته‏اند: گفتارشان درست، پوشش آنها متوسط، راه رفتن آنها با تواضع و فروتنى است... اگر نبود اجل که خداوند براى آنها مقرر داشته، جانشان حتى یک چشم به هم زدن از شوق پاداش و خوف از عقوبت در کالبدشان قرار نمى‏گرفت. لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى الثواب و خوفا من العقاب.
  6. سیرى‏درفرهنگ‏لغات  صفحة 378 » لَمْ تَسْتَقِرَّ سیرى‏درفرهنگ‏ لغات  صفحة 378 » َلمْ تَسْتَقِرّیعنی َجا نگرفته است، قرار نگرفته است. مص. استقرار ر. ق ر ر-  لم تستقر ، فعل جحد مفرد مؤنث غایب مضاعف از باب استفعال است. در اینجا معنى ماضى استمرارى (جا نمى‏گرفت) مى‏دهد. 
  7. وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏ ؛ چون در دنیا هوای نفس وگرفتاری است متقبن در دنیا نفسشان را در دنیا قرار نداده که هدایت دردل بستگی به دنیا نیست در آخرت هم بخاطر نداشتن ایمان به خدا و پیامبر و قرآن و جایگاه انبیاء نیست ؛ شرح‏نهج..(السیدعباس) ج 5  صفحة 231 » لأنه فی الدنیا یعیش الهوان و العذاب لأنه لم تستقر نفسه و لم تهدأ و أما فی الآخرة فلعدم إیمانه باللَّه و الرسول و الکتب المنزلة على الأنبیاء...
  8. «لو لا الأجل الذی کتب لهم لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى الثواب، و خوفا من العقاب». فی‏رحاب‏نهج‏البلاغة صفحة 70 » قال (علیه السلام): کسی که عمل خود را برای خدا خالص گرداند سپس حداوند باری تغالی مقام خلوص را به اوعنایت می فرماید «قد أخلص للّه سبحانه فأستخلصه»
  9. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 18 صفحة 361  » لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثواب و خوفا عن العقاب : همان گونه که حضرت امام برای همام تفهیم نمودند؛ شیخ الرئیس در گفتار اشارات مقامات عارفین آورده اند متقین که انهم جان در کالبد وبدنشان کنده شده وروحشان مجرد گردیده به سوی عالم ملکوت ، کما ألقاه علیه السّلام على همّام، و قد أخذ من مأدبته الشیخ الرّئیس فی قوله فی النمط التاسع من الاشارات فی مقامات العارفین فکأنّهم و هم فی جلابیب من أبدانهم قد نضوها و تجرّدوا عنها إلى عالم القدس.
  10. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 19  صفحة 328  » لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم خوفا من العذاب و شوقا إلى الثواب، روایت  را  ثقه الاسلام کلینی در کافی با کمترین تفاوت نقل کرده و رواه ثقة الإسلام الکلینی فی الکافی بأدنى تفاوت (الحدیث 25 من باب المؤمن و علاماته و صفاته من کتاب الإیمان و الکفر: ص 186 ج 2).
  11. شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، شرح‏نهج..(السیدعباس) ج 3 صفحة 357  » اگرخداوند قرارنداده بود وقت  را برای موت همان وقت به یک چشم به هم زدن جان می دادند.. وجانشان از شوق پاداش و خوف از عقوبت در کالبدشان قرار نمى‏گرفت.
  12. شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، اگر نبود مقرر نکرده بود خداوند وقت معینی برای موت همان وقت به یک چشم به هم زدن جان می دادند.. وجانشان از شوق پاداش و خوف از عقوبت در کالبدشان قرار نمى‏گرفت.اگر وقت معین برای مرگ قرار نداده بود  چه بساخارج می شد روحشان از بدن؛  معین فلولا أن اللَّه ضرب لهم وقتا معینا یموتون عنده لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین شوقا إلى ثواب اللَّه و خوفا من عقابه، فهم لشوقهم إلى الجنة و خوفهم من النار تکاد تخرج أرواحهم لولا أجلهم الذی وقته اللَّه لهم...
  13. شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، منهاج‏البراعة(الخوئی)  ج 12 صفحة 118  » آن اشاره برای نهایت نفرت از دنیا است . وشوق رسیدن به آخرت  چون عظمت ووعده  آخرت را دانسته اند وبه هر صورت متوجه آخرت هستند وشتاق انتقال روح به آخرت از شدت اشتیاق ومانعی هم برای انتقال روح در وجودشان ندارند مگر سر رسید زمان مرگ که نوشته شده ومدت پایانی زندگی در دنیا نرسیده  و هو إشارة إلى غایة نفرتهم عن الدّنیا و فرط رغبتهم إلى الاخرة لما عرفوا من عظمة وعده و وعیده، یعنی أنّهم بکلیّتهم متوجّهون إلى العقبى مشتاقون إلى الانتقال إلیها شدّة الاشتیاق، لا مانع لهم من الانتقال إلّا الاجال المکتوبة و عدم بلوغها غایتها.
  14. منهاج‏البراعة(الخوئی) ج 18 صفحة 361 » و لو لا الأجل الّذی کتب اللّه علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم‏ این مطلب برای اولیاء خدا ترسی ناراحتی برای آنها نیست. همانا کراهت مرگ برای وابستگی و ودل بستگی آنهاست وفراموشکردن حظ فراگیردر آخرت است ولیکن اوالیاء خدا برایشان مثل در دنیا نبودن است که حضرت در بعضی ازخطبه هایشان به آن اشاره می کنند من جمله این کلام قوله علیه السّلام: (واللّه ما فجئنی من الموت-  إلخ)  و ذلک لأنّ أولیاء اللّه لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، و إنّما یکره الموت من تعلّق بالدّنیا و نسى حظّه الأوفر فی العقبى و أمّا أولیاء اللّه فهم فی الدّنیا کمن لیس منها کما قاله علیه السّلام فی بعض الخطب الماضیة
  15. شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، منهاج‏البراعة(الخوئی)  ج 19  صفحة 328 » نظر آنها عبرت است و گفتارشان حکمت و مشى آنها میان مردم برکت اگر اجل بر ایشان معین نشده بود از ترس عذاب و شوق ثواب در پوست خود نمیگنجیدند. نظرهم عبرة، و نطقوا فکان نطقهم حکمة، و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لو لا الاجال الّتی قد کتبت ع
  16. لیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم خوفا من العذاب و شوقا إلى الثواب،  و رواه ثقة الإسلام الکلینی فی الکافی با کترین تفاوت  این حدیث را در کتاب ایمان وکفر آورده حدیث  بأدنى تفاوت (الحدیث 25 من باب المؤمن و علاماته و صفاته من کتاب الإیمان و الکفر: ص 186 ج 2).نهج‏السعادة ج 3  صفحة 380  »
  17. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : امام على «علیه السلام »: بزرگى آفریدگار در جان آنان (پرهیزپیشگان) نمودار گشت، پس هر چیز دیگر در برابر چشمشان کوچک شد. آنان نسبت به بهشت چنانند که گویى آن را مى‏بینند و در آن از نعمت برخوردارند و نسبت به دوزخ چنانند که گویى آن را مى‏بینند و در آن در حال عذابند. دلهاى ایشان اندوهگین و از آزارشان ایمنى است. پیکرهایشان‏عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم، فهم و الجنّة کمن قد رآها [فهم فیها] منعّمون، و هم و النّار کمن قد رآها فهم فیها معذّبون.

 

  1. 613 شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، «فى القران نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم ما بینکم» خبر گذشتگان و آیندگان و حکم آنچه در میان شما است، در قرآن است .....ز آینده باشد بقرآن خبر            تو بگذشته را نیز در آن نگر

         بود حکم هر چیز در این کتاب       حلال و حرام و ثواب و عقاب

 

  1. شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، هزارگوهر  صفحة 224  »دو چیز است افزونتر اندر ثواب ،یکى عفو و بخشش بجاى عقاب دگر در گه قدرت است عدل و دادکه مظلوم گردد ز دست تو شاد

 

  1. شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، هزارگوهر صفحة 272 »ز آینده باشد بقرآن خبرتو بگذشته را نیز در آن نگربود حکم هر چیز در این کتاب‏حلال و حرام و ثواب و عقاب

 

  1.  شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : هزارگوهر صفحة 347 »ستمدیده را یار و یاور شدن،بعدل و بانصاف داور شدن،به اجر است افزونتر از هر ثواب رهاننده‏تر باشدت از عقاب

 

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : نهج‏البلاغه‏پارسى(دین‏پرور)متن صفحة 519  »خداوند از آنان بدانان آگاه‏تر است ولى بدان جهت است که هر کس در میدان عمل ظاهر شود تا ثواب و عِقاب به استحقاق دهد، زیرا بعضى فرزند پسر خواهند و دختر را ناخوش دارند، و گروهى به افزایش ثروت علاقه‏مندند و از نادارى گریزان.     

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : نهج‏البلاغه‏پارسى(دین‏پرور) متن صفحة 212 »بى‏شک از فرمانهاى قطعى خداوند در قرآن که محور «ثواب » و «عقاب »، و مورد «خشنودى» و «خشم» الهى است و هیچ بنده‏اى از عبادتهاى طاقت فرسا و کردارهاى خالص خود سودى نبرَد و طرفى نبندد، آن است که عمرش را به پایان برَد و به دیدار پروردگارش شتابد در حالى که به یکى از این خصلتها مبتلا باشد و از آن توبه نکرده باشد: 1. در عبادت الهى مشرک باشد و غیر او را نیز پرستد،. 2 یا با کشتن دیگرى خشم خود را فرو نشانَد، 3. یا دیگرى را در کارى سرزنش کند،. 4 یا براى پیشرفت کارش در دینش بدعت گذارَد، 5. یا با دو چهره و دو زبان با مردم برخورد کند.

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : نبوّت، اطّلاع به خواصّ آثار اشیا است در مراتب و مواطن مختلفه، مثل خواصّ و آثار و احکام مترتّبه بر اقوال و افعال و اخلاق حسنات در موطن دنیا و در موطن برزخ و در موطن قیامت، و همچنین خواصّ سیّئات اقوال و افعال و اخلاق و امر و نهى و وعد و وعید انبیا که در شریعت وارد است‏ ثواب و عِقاب

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : مفردات‏نهج‏البلاغه ج 2  صفحة 1146  »صفّین به قضاء و قدر خدا بود فرمود: فکر کردى که قضا و قدر حتمى بود (اجبارى)، اگر آن طور بوده باشد ثواب و عقاب باطل مى‏شود و وعد و وعید ساقط میگردد: «و لو کان ذلک کذلک لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعید» حکمت 78

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : مفردات‏نهج‏البلاغه ج 1  صفحة 539   »اگر رفتن با قضا و قدر حتمى بوده باشد، ثواب و عِقاب باطل گشته و وعده خوب و بد ساقط مى‏شد. عمّار بن یاسر با مغیرة بن شعبه سخن مى‏گفت امام علیه السلام فرمود: «دعه یا عمّار فانه لم یأخذ من الدین الّا ما قاربه من الدنیا و على عمد لبس على نفسه لیجعل الشبهات عادزا لسقطاته» حکمت 405،

 

  1. کتاب «الآداب الدینیة للخزانة المعینیة» کتابى است در موضوع دعا و اعمال مستحبى که سزاوار است براى درک اجر معنوى به آن عمل شود. . این کتاب، ادب زندگى دینى را، براى انسان ترسیم کرده و اعمال پسندیده‏اى را که توحید و توجّه دائمى انسان به خداى متعال را تأمین مى‏کنند نشان مى‏دهد.کتاب «الآداب الدینیّة للخزانة المعینیّة» یعدّ من کتب الأدعیة و الأعمال التی یرجى بالمحافظة علیها جزیل الثواب، هذا الکتاب یمثّل للإنسان الأدب الدینی و الأعمال الحسنة و الممدوحة التی تعرّف التوحید و التوجه الدائمی من الإنسان‏

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، :. ثواب نماز های یومیه به جماعت‏1. نماز صبح ‏جماعت صبح: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله ): پیامبر (ص) به عثمان بن مظعون‏چنین فرمودند: اى عثمان! هر کس نماز صبح را با جماعت بگزارد و سپس بنشیند و تا هنگام طلوع خورشید به ذکر و یاد خدا مشغول شود، براى او در بهشت هفتاد درجه است و فاصله میان هر دو درجه به اندازه مسافتى است که اسب گزیده با شتاب و تاخت در هفتاد سال بپیماید. مَنْ صَلَّی صَلاةَ الْفَجْرِ فِی جَمَاعَةٍ ثُمَّ جَلَسَ یَذْکُرُ اللَّهَ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ کَانَ لَهُ فِی الْفِرْدَوْسِ سَبْعُونَ دَرَجَةً بُعْدُ مَا بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ کَحُضْرِ الْفَرَسِ الْجَوَادِ الْمُضَمَّرِ سَبْعِینَ سَنَةً أمالی صدوق، ج 66.

 

  1. لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین، شوقا إلى جزیل الثّواب و خوفا من وبیل العقاب، : ثواب زیارت آقا جانم امیر المومنین علی بن ابیطالب علیهر السلام برخى از شیعیان روایت کرده‏اند که در خدمت امام صادق علیه السّلام نام امیر المؤمنین علیه السّلام برده شد، «ابن مارد» به امام علیه السّلام گفت: ثواب زائر جدّت چقدر است؟ فرمود: اى پسر مارد، هر کس جد مرا زیارت کند، و عارف به حق او باشد، خداوند براى هر قدمش ثواب یک حج و عمره مقبوله مى‏نویسد، سوگند به خدا اى پسر مارد، خداوند قدمى را که در راه زیارت جدّم علیهم السّلام برداشته شده، طعمه آتش نمى‏کند، چه سواره برود و چه پیاده. ای ابن مارد این حدیث را با آب طلا بنویس ؛ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ قَالَ‏ کُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ ع فَذَکَرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ فَقَالَ ابْنُ مَارِدٍ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ مَا لِمَنْ زَارَ جَدَّکَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا ابْنَ مَارِدٍ مَنْ زَارَ جَدِّی عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ عُمْرَةً مَقْبُولَةً وَ اللَّهِ یَا ابْنَ مَارِدٍ مَا یُطْعِمُ اللَّهُ النَّارَ قَدَماً تَغَیَّرَتْ فِی زِیَارَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مَاشِیاً کَانَ أَوْ رَاکِباً یَا ابْنَ مَارِدٍ اکْتُبْ هَذَا الْحَدِیثَ بِمَاءِ الذَّهَب‏.. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏2، ص: 443 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

موضوع جلسه برسی رشد بصیرت 12 عامل آوردند 1- تفکرو اندیشه یعنی اندیشیدن > عقل. 2- تعقل 3- التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن  5- تقوی 6-  ذکرویاد خدا 7-  پاکی واخلاص : پاکی 8-  زهد و پارسایی 9- قبول  نصیحت پذیری 10 – الاستقبال الامور 11- المسموع وگرسنگی 12 – الدعا؛  8- عامل رشد بصیرت  زهد

جلسه 19 عوامل رشد بصیرت  از دید گاه امی المومنین در نهج البلاغه شنبه 10 دی 1401؛ 8جمادی 1444

  1. قسمت دوم از جلسه 19  قبول نصیحت پزیری عامل رشد بصیرت انسان ؛
  2. ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) صفحة 1235 : نصیحت امام (علیه السلام) هنگام تشییع جنازه فردى از یک نفر صداى خنده شنید و فرمود: گویا مرگ را براى غیر ما نوشته‏اند و گویا حق بر کسانى غیر از ما واجب شده و گویى مردگانى که مى‏بینیم، مسافرانى هستند که بزودى به سوى ما باز مى‏گردند آنها را در خانه قبرشان جاى مى‏دهیم، میراثشان را مى‏خوریم و گویى که ما براى همیشه بعد از آنها زنده‏ایم
  3.  نصیحت ؛ پند پذیری : مرگ بر حق نوشته شده وعمل به حق  برهمه ما واجب است ؛ خدا ما را ذلیل نکند   آبروی مان نرود
  4. خدا رحمت کند او را : تمام احکام فرعیه شرعیه را بلد بود ایشان در حال رکوع از دنیا رفت ؛ خدا همه مارا از گذند دنیا برحضر ولحظه جان دادن را برما راحت کند؛ فرمود بدنهای این ها هم در قبر وارد می شود
  5. نصیحت ؛ پند پذیری :خطبه 105 قسمت 7  قال أیّها النّاس، استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متّعظ، و امتاحوا من صفو عین قد روّقت من الکدر. از فروغ و پرتو انوار پند دهنده که خود پذیراى پند است چراغى بر فروزید و نصیحت ناصح بیدار دل را بپذیرید و در آنجا که شما را سود مى‏رساند بایستید و تعلیماتش را بیاموزید (و بکار بندید تا رستگار شوید).
  6. نصیحت ؛ پند پذیری : از خطبه های ماندگار أیّها النّاس، استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متّعظ، و امتاحوا من صفو عین قد روّقت من الکدر. ای مردم چراغ دلتان را ازنور انسانهای متقی  روشن کنید  از شعله واعظى که خود پند گرفته روشنى جویید، و نصیحت خیرخواهى که بیدار باشد بپذیرید، و به ایستید (یعنى عمل کنید) نزد آنچه شما را سود دهد از آموزش و تعلیم بایستید.  از امامان چراغ چشم و دلتان را به نور امامان  روشن کنید
  7. نصیحت ؛ پند پذیری : ظرفهای جانتان را از سرچشمه ذلال آب کلام خدا واهل البیت  و از آلودگی ها پاک  کنید؛
  8. نصیحت ؛ پند پذیری : ای مردم چراغ دل را از نور گفتار گوینده با عمل  روشن کنید ؛
  9. نصیحت ؛ پند پذیری : 1- گوش دادن به کلمات اهل بیت  2- دقت در گفتار اهل بیت  کوثر خاص اهل ولایت بهره گیرید
  10. نصیحت ؛ پند پذیری : ولایت پذیر باشید؛ به تولا چنگ زنید ؛  آب آلوده نخورید  آب کوثر را از هل بیت بگیرید ؛
  11. نصیحت ؛ پند پذیری : در هر مسأله‏اى مورد اختلاف رعیت شد باید به امام ارجاع شود و امام باید در اقامه حدود الهى از خدا استعانت جوید، اجتهاد خود را بکار برد و رعیت را به اطاعت فرمان خود وادارد؛
  12. نصیحت و اندرز : غرر4482 قد نصحتم فانتصحوا ، قد نصحتم فانتصحوا، و بصّرتم فابصروا، و ارشدتم فاسترشدوا.بتحقیق که نصیحت کرده شده‏اید پس قبول کنید نصیحت را، و بینا کرده شده‏اید پس ببینید، و راه راست نموده شده‏اید پس فرا گیرید آنرا،
  13. نصیحت و اندرز : إنی قد نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین- . مانند أیّها النّاس ألزموا طاعتکم و لا تنکثوا بیعتکم فیقع بکم واقعة و تصیبکم قارعة و لا یکن بعدها لکم بقیة ألا إنّی قد نصحت لکم و لکن لا تحبّون الناصحین.
  14.   نصیحت و اندرز : لا خیر فى قوم لیسوا بناصحین و لا یحبّون النّاصحین. 6 427 خیر و خوبى نیست در مردمى که نه خود نصیحت کننده هستند و نه نصیحت کننده را دوست مى‏دارند.
  15. نصیحت و اندرز : دانش رشد و استقامتى است در راه حق براى کسى که به آن عمل نماید. 85-  العلم کلّه حجّة إلّا ما عمل به 1399. الا ما عملت :کوتاهی در بیان و پند پزیری  نکنید ؛
  16. نصیحت و اندرز : سلونى قبل أن تفقدونى فإنّى بطرق السّماء أخبر منکم بطرق الأرض: پیش از آنکه مرا نیابید هر چه مى‏خواهید از من بپرسید زیرا آگاهى من باخبار و راههاى آسمانى بیش از شما باخبار و راههاى زمینى است (بعد از آن حضرت فرمودند: هر کس پس از من این ادّعا را بکند رسوا مى‏شود همینطور هم شد).   ابلغ فی الموعظه    تلاش در راستای  اقامت الحدود    این یک فانون جهانی   - یک اصل جهانی رامطرح می کند
  17.   نصیحت و اندرز :  و لقد بصّرتم إن أبصرتم، و أسمعتم إن سمعتم، و هدیتم إن اهتدیتم، و بحقّ أقول لکم: لقد جاهرتکم العبر و زجرتم بما فیه مزدجر، و ما یبلّغ عن اللّه بعد رسل السّماء إلّا البشر فریاد هشدار دهندگان از جمله سخنان آن حضرت است توجّه پیوسته به جهان پسین و عبرت گرفتن از حوادث این جهانى اگر شما هم آنچه را در گذشتگان شما بى‏پرده و آشکارا مشاهده کرده‏اند، به عیان و به روشنى مى‏دیدید، بى‏گمان به هراس آمده خود را مى‏باختید و شنوا گشته فرمان مى‏بردید، و لیکن آنچه آنان مشاهده کرده‏اند (در پس پرده حواس ظاهر و حجاب طبیعت) از شما پنهان است، و اندکى بیش نگذرد که این پرده ستبر از برابر چشم شما به کنار رود  به حقیقت چشم شما را هم (در همین جهان) بینا کرده‏اند اگر خود بخواهید ببینید، و حقایق را به گوشتان رسانیده‏اند اگر بخواهید بشنوید، و شما را هدایت کرده‏اند اگر بخواهید به راه آیید، بر پایه حقّ و راستى به شما مى‏گویم: عبرتهاى آموزنده به بانگ بلند به شما هشدار مى‏دهند، و با آنچه مى‏توان از کارهاى ناشایست و پیمودن راه انحرافى باز داشت، باز پس رانده شده‏اید (شاید تکان خورده به هوش آیید.
  18. شما نصیت شده اید قرآن به پیغمبرش مى‏فرماید: چشم هایت را به این‏هایى که اهل دنیا هستند خیره نکنى، مواظب باش، نکند زرق و برق دنیا در تو اثر بگذارد. پیغمبر مورد نصیحت‏ قرآن‏ است. خدا در قرآن مى‏فرماید: «أَلْقَى الشَّیْطانُ فى أُمْنِیَّتِهِ» (حج/ 52)
  19. شما نصیت شده اید  امام 2- نصیحت‏ امام‏ حسین (ع) به آنها که مى‏گفتند نرو: «فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیَا تُعَدُّ نَفِیسَهً فَدَارُ ثَوَابِ اللَّهِ أَعْلَى وَ أَنْبَل» (المناقب، ج 4، ص 95) دنیا خیلى خوب است که مى‏گویید من با یزید بسازم؟ سازش کنم بخاطر زندگى دنیا خیلى خوب است؟ «فَدَارُ ثَوَابِ اللَّهِ أَعْلَى وَ أَنْبَل» اگر دنیا خوب است آخرت بهتر است‏
  20. نصیت حتی شامل پدر ومادر میشود : لقمان‏ حکیم به فرزندش فرمود: «فرزندم! اگر دل مؤمن را بشکافند در آن دو نور خواهند یافت؛ یکى نور ترس الهى و دیگرى نور امید و رحمت که هر دو با هم یکسانند». لقمان‏، فرزندش را چنین موعظه مى‏کند؛ «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ» در راه رفتن معتدل و میانه باش.
  21. نصیحت و اندرز : سخن آقاجانم امیرالمومنین : پس از  نصیحت شما بیدارشده اید؛ شرح‏غررالحکم(خوانسارى) ج 2   صفحة 258 استصبحوا من شعلة واعظ متّعظ، و اقبلوا نصیحة ناصح متیقّظ، وقفوا عند ما افادکم من التّعلیم. چراغ بر فروزید از شعله پند دهنده که خود پند گرفته باشد، و قبول کنید نصیحت نصیحت کننده بیدارى را، و بایستید نزد آنچه عطا کند شما را از آموزاندن یعنى عمل کنید به آن چه بیاموزد بشما و از آن تجاوز مکنید.
  22. نصیحت و اندرز : بعضی نمی خواهند چشم دلشان باز شود  : ترجمه‏غرر(انصارى) ج 1 صفحة 366  ثوبوا من الغفلة و تنبّهوا من الرّقدة و تأهبّوا للنّقلة و تزوّدوا للرّحلة: از این تغافل باز گردید و از خواب گران بیدار شوید و براى دل کندن از جهان آماده باشید و براى کوچیدن توشه بردارید.
  23. نکته آخر  نصیحت شرح‏نهج..(مدرس‏وحید) ج 8  صفحة 20  : ارسله داعیا الى الحقّ-  برانگیخت آن پیامبر اکرم را دعوت کننده خلایق بحق -  بحکمت و موعظه حسنه و شاهدا على الخلق-  و گواه بر مردم-  (یعنى-  بر اوصیاء و انبیاء سلف و امّتهایش شاهد است بر اعمال خلایق-  گواه است بر طاعت مطیع و بر عصیان عاصى و شاهد است به انبیاء-  به تبلیغ رسالات و احکام-  و بر امّتها فبلّغ رسالات ربّه‏
  24. چشم باز کنید در  نصیحت پذیری :  دنیا عامل رشد بصیرت  نصیحت پذیری است.
  25. نصیحت و اندرز : گرچه منافقان پندپذیر و نصیحت‏ خواه نیستند، ولى بهتر است آنها را مؤعظه و نهى از منکر کرد. «قِیلَ لَهُمْ» تفسیر نور(10جلدى) ج‏1 60 پیام‏ها: ..... ص : 60-
  26. نصیحت و اندرز : * ابوذر کنار کعبه مردم را نصیحت‏ مى‏کرد که براى وحشت و تنهایى قبر، در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.
  27. نصیحت و اندرز : به هشدارهاى دلسوزانه بهمه دهیم و نصیحت‏ دیگران را بپذیریم. «فَاخْرُجْ- فَخَرَجَ»
  28. نصیحت و اندرز : فرزند، به نصیحت ‏ نیاز دارد. از فرزندانمان غافل نشویم. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»
  29. نصیحت و اندرز : حسود هرگز خیرخواهى و نصیحت‏ نمى‏کند و به خاطر خوى حسادت، از رسیدن خیر خودش به دیگران جلوگیرى مى‏کند.
  30. نصیحت و اندرز : نامه بچه: حضور محترم پدر عزیز و مهربانمان حضرت امام خمینى، امیدوارم سلام گرم مرا بپذیرید و وجودتان از هرگونه بیمارى و ناراحتى دور باشد. ما مى‏خواستیم همانطور که در کتاب تعلیمات دینى سال پنجم بود نامه‏اى به شما بنویسیم و مانند امام محمد تقى (علیه السلام ) که فرماندار سیستان را نصیحت کرد شما را نصیحت کنیم، اما متوجه شدیم که این کار اشتباه بزرگى است، چون شما شخصى بزرگ و پرهیزکار هستید و در برابر قدرت‏هاى شرق و غرب ایستاده‏اید در حالى که ما کودکانى هستیم که شاید دست راست و چپ خود را تشخیص ندهیم. پس چگونه خود را راضى کنیم که شما را نصیحت نماییم، به همین دلیل فقط تصمیم گرفتیم که نامه‏اى براى شما بنویسیم و ضمن عرض سلامى گرم با محبت از خداوند بزرگ بخواهیم که شما را در پناه خود در کلیه امور موفق و پیروز نگاه دارد و هر چه زودتر سربازان اسلام را برنیروهاى صدام و کافران بعثى پیروزى عطا فرماید. آمین یا رب العالمین خدایا، خدایا... نیشابور روستاى معدن فیروزه نماینده کلاس پنجم الف‏
  31. نصیحت و اندرز : امام در جواب مى‏فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم. چه خوب بود نصیحتى را که در نظر داشتید مى‏نوشتید، ما همه محتاج به نصیحت هستیم ولى الآن طلبه به بزرگ‏تر یا آمپول زن به دکتر نمى‏تواند نصیحت کند. نصیحت شما عزیزان بى غرض و از روى صفاى قلب است. اکنون به عنوان پدر پیرى شما عزیزان را نصیحت مى‏کنم که در تحصیل علم و دانش و اخلاق و کردار نیکو کوشا باشید که افراد متعهد و سود مندى براى اسلام بزرگ و میهن عزیزتان باشید. خداوند یار و نگهدارتان باشد.
  32. 8- نصیحت پنهانى، نه افشاى عیوب مردم‏ : نصیحت و اندرز : اگر انتقاد مى‏کنید یواشکى بکنید. «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً» (بحارالانوار/ 71/ ص 166) اگر طرف شما عیبى دارد، یواشکى به او بگویید. «وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِیَه ..» عیب مردم را تنگ گوشش بگو. داد نزنید. مثل آینه، آینه وقتى مقابلش ایستادى به تو مى‏گوید: اینجا سیاه است. آینه وقتى عیبت را مى‏گوید داد نمى‏زنى. مى‏گوید: مؤمن مثل آینه است. «الْمُؤْمِنُ مِرْآهُ الْمُؤْمِن» (بحارالانوار/ ج 71/ ص 268) یعنى آینه داد نمى‏زند. تو هم عیب مردم را یواشکى به خودش بگو. پشت سرش نگو. داد هم نزن!
  33. در ثواب موعظه و نصیحت نمودن است‏ : فرمود پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: هدیه نداده است مسلمانى برادر مسلمانش را هدیه‏اى که بهتر و بالاتر باشد از کلمه موعظه و حکمتى که زیاد کند در شنونده هدایت را یا باز دارد او را از معصیت و هلاکت.
  34. نصیحت و اندرز : فرموده است: نیکو بخششى است و نیکو هدیه‏ایست موعظه و پند و اندرز، چنان که خداوند سبحان وحى فرموده بحضرت موسى که اى موسى یاد بگیر خیر و موعظه را و یاد بده کسى را که نمیداند بدرستى که من روشن‏کننده هستم قبر یاد دهنده و یادگیرنده را تا اینکه وحشت نکنند در قبرشان.
  35. نصیحت و اندرز فرمود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نیست صدقه و احسانى که مؤمن بدهد و نزد خداوند نیکو و محبوب باشد مانند موعظه و پند و اندرز که یاد دهد آن را بمردمان گمراه و پراکنده و على التحقیق نفع بخشنده است خداوند آنها را بوسیله موعظه، و یاد دادن پند و گفتن نصیحت بهتر است از عبادت یک سال.
  36. نصیحت و اندرز : چرا بودند نمازگزار و روزه‏گیرنده و حج و عمره‏کننده بلکه کسى بیشتر از اینها این کارها را نمیکردند لکن غافل بودند نصیحت و اندرز از مواعظ الهى.
  37. نصیحت و اندرز : از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده که فرمود دوست‏ترین مؤمن نزد خدا کسیست که قرار دهد نفس خود را در طاعت حق سبحانه و نصیحت کند امت پیغمبر خود را و تفکر در عیوب خویشتن نماید و باصلاح نفس خود پردازد و باحکام الهى کلا عمل کند و بدیگران هم یاد دهد
  38. نصیحت و اندرز على علیه السّلام در ضمن نامه‏اى که بفرزند خود حضرت مجتبى علیه السّلام نوشته این نکته را صریحا خاطر نشان فرموده است:
  39. فرزند عزیز، فانّى لم آلک نصیحة و انّک لن تبلغ فی النّظر لنفسک و ان اجتهدت مبلغ نظرى لک.فرزند عزیز، من هیچ وقت در انجام وظیفه نصیحت نسبت بتو کوتاهى نکردم و در اندرز گفتنت مسامحه ننمودم، فرزند عزیز، تو همواره در فکر تأمین خیر و سعادت خود هستى و من نیز روى مهر پدرى در اندیشه نیکبختى و رستگارى تو هستم ولى مطمئن باش که تو هر قدر در راه خیر و صلاح خود مجاهده کنى افکارت به پایه اندیشه‏هاى پدر آزموده‏ات نخواهد رسید.
  40. قال علىّ علیه السّلام: من قبل النّصیحة سلم من الفضیحة.على علیه السّلام فرموده است: کسى که اندرز و نصیحت را بپذیرد از رسوائى مصون خواهد ماند.الحدیت-روایات تربیتى، ج‏1، ص: 303
  41. جلسه 19 عوامل رشد بصیرت  از دید گاه امی المومنین در نهج البلاغه شنبه 10 دی 1401؛ 8جمادی 1444 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

موضوع جلسه برسی رشد بصیرت 12 عامل آوردند 1- تفکرو اندیشه یعنی اندیشیدن > عقل. 2- تعقل 3- التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن  5- تقوی 6-  ذکرویاد خدا 7-  پاکی واخلاص : پاکی 8-  زهد و پارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10 – الاستقبال الامور 11- المسموع وگرسنگی 12 – الدعا؛

قسمت اول جلسه 19جلسه 19 عوامل رشد بصیرت  از دید گاه امی المومنین در نهج البلاغه شنبه 10 دی 1401؛ 8جمادی 144

  1. جلسه 19  قبول نصیحت پزیری عامل رشد بصیرت انسان ؛
  2.  نصیحت در کتاب لغت : پند دادن؛ اندرز گیری ؛ پند گو؛ پندپزیر ؛
  3. اولین کلام 86 قسمت 10 مجموعه ارزش های اخلاقی:  قال علی علیه السلام : مورد نظر ما.. عباد اللّه انّ انصح النّاس لنفسه اطوعهم لربّه و انّ اغشّهم اى بندگان بدرستى که نصیحت کننده‏ترین مردمان مر نفس امّاره خود را فرمان برنده‏ترین ایشانست خدا را و بتحقیق که خیانت کننده‏ترین ایشان آن کس است که نصیحت پذیر نباشد.
  4. لنفسه اعصاهم لربّه و المغبون من غبن نفسه و المغبوط من سلم : مر نفس خود را عاصى‏ترین ایشانست مر پروردگار خود را و زیانکار کسیست که زیان سازد نفس خود را در معصیت و سودمند باشد کسى که سلامت باشد
  5. آن کسی که نسبت به خودش خیر خواهی کند اطاعتش از خدا بیشتر است ؛
  6. آن کسی که  نصیحت بیشتر می کند از خدا بیشتر اطاعت می کند؛
  7. آن کسی که  نصیحت بیشتر می کند نسبت به خودش خیر خواهی  می کند؛
  8. آن کسی که  نصیحت بیشتر می کند از پروردگار علم فرمانبرداری بیشتر می کند؛
  9. آن کسی که خودش را بیشتر گنه کار بداند افتادن به خاک بیشتر دارد؛
  10. آن کسی که بیشتر خودش را بفریبد  گنه کارتر است در برابر خداوند ؛
  11. آن کسی که خودش را بیشتر پند دهد اطاعتش در برابر خدا بیشتر است ؛
  12. این یک فرمول است<  خودش را بیشتر پند دهد اطاعتش در برابر خدا بیشتر است؛
  13. این یک فرمول است<  خودش را  پند ندهد اطاعتش در برابر خدا کمتر است؛
  14. خطبه 7را آقای جوادی آملی خوب تفسیر کرده 
  15. امیر المومنین می آید در دامن کسی که اطاعتش در برابر خدا کمتر است؛ بچه هایش را می فرستد در دامن کسی که نصیحتش برای خدا کمتر است؛
  16. کسی که پند دهد به خودش نزد بندگان خدا عزیز تر است؛
  17. پند موجب بصیرت وبینایی است ، آقای جوادی آملی زیباتر تفسیر کرده؛
  18. اموال واولاد یکی از بخش های این مقوله است؛
  19. قال علیه السلام خطبه 147 سطر 11: بخش  نصیحت های حکیمانه حضرت امیرالمومنین ایّها النّاس انّه من استنصح اللّه : اى مردمان بدرستى که هر که طلب نصیحت کند از خدا ؛ وفّق و من اتّخذ قوله دلیلا هدى للّتى هى اقوم و بانّ جار اللّه امن : توفیق داده شود و هر که فرا گیرد گفتار خدا را راهنما نموده شود بملتى که آن را استر تمام ملتهاست و بدرستى که همسایه خدا ایمن است هرکسی از خدا خیر خواهی طلب کند وخودش را در معرض حضرت حق قرار بدهد...
  20. طلب نصیحت از خدا :حضرت امام خمینی(ره) یک عمر خیر خواهی کرد نصیحت نمود : مصداق کلیت این کلام است. که همساییه خدا قرار گرفت ، عبادت ها را یکی یکی انجام می داد با آن همه مشغله های انقلابی؛ وقت نماز در مقابل رییس جمهور های کشور های مختلف  صدای اذان بلند می شد می فرمود وقت نماز است جلسه را برای نماز واجب نرک می کردند؛
  21. طلب نصیحت کند از خدا : آقای شهید رجایی هنگام سخرانی صدای اذان را که می شنید اماده برای نماز بود میگفت اگر یک مقام بالاترین به شما زنگ بزند شما چه می کنید؟ شما اجازه می دهید من جواب بدهم؟ الان صدای اذان می آید وقت نماز است؛ در مقابل خدا ول وله ای رخ داد؛ صدای الله اکبر بلند شد.
  22. طلب نصیحت کند از خدا مرحوم صیاد شیرازی این چنین بود؛ توسل به امام زمان کرد؛ گفت
  23. آقایان اجازه می دهید تلفن جواب دهم؛گفت همگی نماز را خواندیم برگشتیم دنبال جلسه؛ کسیکه خودش را برای خدا انتخاب کند خدا او را برای خودش انتخاب خواهد کرد؛
  24. لوازم انتخاب 1-مراقبت 2- مشارکت 3- مصاحبت 4- معاشرت 5- معاهدت
  25. دربخش دوم است خوبی وزیبایی های دنیا را می فرماید؛ ان الذی دار، ربّ صادق من خیر الدّنیا عندک مکذّب بسا راست گوینده از خوبى دنیا که نزد تو دروغگو است (و حال این که او راست گو است و دنیا تجارتخانه مردان خدا است). 
  26. برای کسی که کلمه صادق  دارند تندرستی وعافیت ؛ و الدار آخره هم برایشان است
  27. برای کسی که.کلمه صدق ندارد. دار البلاء و آخرت هم دار المکافات .
  28. دنیا محل انسان های ناشی و برای متقین  تندرستی وعافیت است ؛
  29. خیلی ها دنیا را نمی شناسند ؛ ما عرضه ان را نداریم که از خوبی ها وزیبایی های دنیا استفاده کنیم؛
  30. نصیحت آقا جانم امیرالمومنین علی علیه السلام : ترجمه‏غررمحلاتى ج 1 صفحة 382 : انّ الدّنیا دار صدق لمن صدّقها، و دار عافیة لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزوّد منها، و دار موعظة لمن اتّعظ بها، قد آذنت ببینها، و نادت فراقها و نعت نفسها و اهلها، فمثّلت لهم ببلائها البلاء، و شوّقتهم بسرورها الى السّرور راحت بعافیة و تبکّرت بفجیعة، ترغیبا و ترهیبا و تخویفا و تحذیرا، فذمّها رجال غداة النّدامة، و حمدها آخرون ذکّرتهم فذکروا، و حدّثتهم فصدّقوا و وعظتهم فاتّعظوا منها الغیر و العبر. به راستى که دنیا خانه صدق و راستى است براى آن کس که با آن به راستى رفتار کند، و خانه تندرستى است براى آن کس که از آن چیزى بفهمد، و سراى بى‏نیازى است براى آن کس که از آن توشه بر گیرد، و جاى اندرز است براى کسى که از آن اندرز گیرد، جدایى خود را اعلام داشته، و از فراق خود خبر داده و مرگ خود و اهلش را بیان کرده، پس دنیا با نمونه‏هایى از بلا، گرفتارى را به آنها نشان داد، و با سرور و خوشحالى‏اش دلها را به خوشحالى متوجه ساخت، گاه به هنگام عصر در عافیت است، و به هنگام صبح در مصیبت، تا ترغیب کند و بترساند، و بیم دهد و بر حذر دارد، مردمى در بامداد پشیمانى، بدگوى او بودند، و مردمى دیگر (در روز قیامت) آن را ستودند، به یادشان آورد و یاد آور شدند، با آنان سخن گفت و تصدیقش کردند، و اندرزشان داد و آنها از آن دگرگونیها و عبرتها پذیرا شدند.
  31. نصیحت آقا جانم امیرالمومنین علی علیه السلام : الدنیا دار العافیه ؛ برای دنیا طلب ها خانه وبرانی؛ الدنیا دار الموعظه برای پند پزیران ؛ دنیا محل سجده انسان هااست؛ دنبا خانه ملایکه الله است؛ دنیا جایگاه فرشته گان اللهی؛ تَنَزَّلُ‏ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ فِیها بِإِذْنِ‏ رَبِّهِمْ‏ مِنْ‏ کُلِ‏ أَمْرٍ
  32. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا روح همان جبرئیل است؟ فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح برتر از ملائکه است. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: تَنَزَّلُ‏ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ .. )
  33. نصیحت : انسان به طور طبیعى، خواهان آرامش و رفاه و زندگانى جاوید است و خداوند، راه رسیدن به تمام این خواسته‏ها را در گرو ایمان و عمل صالح پایدار مى‏داند..الأحقاف : 13 إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏
  34. 1223قال علی علیه السلام :  کلمه حیاه طیبه انسان؛ (و سئل علیه السّلام عن قوله تعالى) و پرسیده شد آن حضرت از «حیوة طیبه» که واقع شده در قول حضرت عزّت عزّ شأنه و عظم برهانه که: (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیَّبَةً) یعنى هر آینه زندگانى دهیم بنده صالح را در دنیا به زندگى خوب (فقال) پس حضرت در جواب فرمود (القناعة) یعنى حیات طیّبه ، حلاوت قناعت است و اکتفا نمودن به اندک بضاعت. از خداى متعال تقاضا مى‏کنیم که بما توفیق بدهد که از مرگ تغذیه شویم و در این حیات، حیات طیّبه بدست آوریم.
  35. پند آموزی در دنیا . «و اتّعظوا فیها بالّذین قالوا: مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً،» و پند گیرید در دنیا به آنانى که گفتند: کیست سختتر از ما به قوّت. «حملوا إلى قبورهم فلا یدعون رکبانا،» حمل کردند ایشان را تا قبرها، پس نخواندندشان که سوار شوند. «و انزلوا«» فلا یدعون ضیفانا،» و فرود آوردند ایشان را در منازل، پس نخواندندشان به مهمانى..
  36. اگر کسی مرا نصیت کرد بگویم چشم ؛کسی که مرا  نصیحت می کند در دنیا خطرات دنیا را دیده
  37. اوصاف متقین : الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ أرواحهم فى أجسادهم طرفة عین شوقا إلى الثّواب، و خوفا من العقاب، عظم الخالق فى أنفسهم فصغر ما دونه فى أعینهم،
  38. حکمت 129 : پند از مرگ  ؛ الموت علی  الاموات؛ حضرت اشک می ریخت وگریه می کرد. درتشیع جنازه می رفتند حضرت پند می دهد ؛
  39. خطبه 105پند پزیری جاودانه  ایها الناس   واعظ وکان حق   وکان  ونعلوا    صراط     کل واحد
  40. نصیحت از کوثر ولایت : کوثر آب ولایت است خودت رابا سرچشمه ولایت وآ ب جوشان ولایت بساز
  41. نصیحت از آفا امبرالمومنین : شاهد مثال گشته امامان برای تک تک ما ؛ فرمودند ما به گور وارد می شویم حضرت فرمودند مرگ مگر برای غیرما نوشته شده ؛  می شنیدند و میخندید؛ پایان قسمت اول جلسه 19 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

 

  1. عوامل رشد بصیرت  استاد سالک  شنبه 5 آذر1401
  2. بسم الله الرحمن الرحیم
  3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  4. عوامل رشد بصیرت فکریعنی اندیشیدن >
  5. جلسه 16. ذکر2.موضوع برسی رشد بصیرت 12 عامل 1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم 4- الاعتبار دوام الاعتبار الی الاستبصار 5 –تقوی  6--  ذکرویاد خدا یکی از عواامل رشد بصیرت ذکراست  ذکردر قرآن 256 مرتبه آمده َ..
  1. ذکر در قرآن 256 بطور عام آمده :  اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُم‏... البقرة : 152 فَاذْکُرُونیأَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُون‏.... البقرة : 269 یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏... برای صلاه..َ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً ... الأنعام : 126 وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقیماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُون... الحجر : 9 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏... طه : 34 وَ نَذْکُرَکَ کَثیرا...
  2. 14 بار ذکرالله آمده الرعد : 28 الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذکر اللّه أَلا بِذکر اللّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب... الحج : 35 الَّذینَ إِذا ذکر اللّه وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرین‏... النور : 37 رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذکر اللّه وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاة... مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه‏...
  3. 22 مرتبه ذکری آمده  طه : 124 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏... هود : 114 وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرىلِلذَّاکِرین‏... الشعراء : 209 ذِکْرىوَ ما کُنَّا ظالِمین‏... ص : 43 وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرىلِأُولِی الْأَلْباب‏
  4. أ(اهل ذکر) َفِیضُوا فِی ذکر اللّه فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ. وَ ارْغَبُوا فِیمَا وَعَدَ الْمُتَّقِینَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ. وَ اقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ.
  5. (اهل ذکر) قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: ذکر اللّه عز و جل عبادة، و ذکری عبادة، و ذکر علی عبادة، و ذکر الائمة من ولده عبادة، و الذی بعثنی بالنبوة، و جعلنی خیر البریة، ان وصیی لأفضل الاوصیاء، و انه لحجة اللّه على عباده، و خلیفته على خلقه، و من ولده الائمة الهداة بعدی، بهم یحبس اللّه العذاب عن أهل الارض،
  6. (اهل ذکر)  رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله فرمود: ذکر خدا (و یاد کردن او) عبادت است و یاد کردن من عبادت است، و یاد کردن على عبادت است، و یاد کردن امامان از فرزندان او عبادت است، و سوگند به آنکه مرا به پیغمبرى برانگیخته و بهترین مردمان قرارم داده، وصىّ من بهترین اوصیاء است، و به درستى که او حجت خداست بر بندگانش، و خلیفه او بر خلقش مى‏باشد، و امامان راهنما پس از من از فرزندان او هستند، به خاطر آنها خداوند عذاب را از اهل زمین باز دارد،
  7. اگر اهل ذکر را در اندیشه خود آورى و مقامات ستوده آنان و مجالس آشکارشان را بنگرى، مى‏بینى که آنان نامه‏هاى اعمال خود را گشوده، و براى حسابرسى آماده‏اند، که همه را جبران کنند، و در اندیشه‏اند، در کدام یک از اعمال کوچک و بزرگى که به آنان فرمان داده شده، کوتاهى کرده‏اند، یا چه اعمالى که از آن نهى شده بودند مرتکب گردیده‏اند،
  8. ذکر به اشکال مختلف در قرآن سوره طه 124در معیشت سخت وسنگین : کسی که از خدا  روی برگرداند .کهف 210  عن ذکری فله....توجه به آیات  بدون ذکر چشم از کارمی افنتد؛ گوش هم از کار می افتد..هوش هم  از کارمی افتد..
  9. چه خبر است ذکر الله است که چشم مرده را بینا  و زنده می کند گوش ناشنوا رابیا پای کار ویاد خدا تابلوا قرار بده فرعون ونمرود و... ذلیل شدند در مقابل خدا  وموسی .گفت .ان ربی لیهیدین .. الا بذ کرالله ...تطمن القلوب  انسان را از بن بست ها وگرفتاری ها نجات می دهد
  10. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏ «124» و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور مى‏کنیم. سوره طه، آیه 124
  11. اهل ذکر : اهل خواص کیان هستند 1-  اهل ذکر توجه می کنند وعلامات دنیا را تبدبل می کنند به آخرت بهر ایام حیات  روزگار را طی می کنند 24 ساعت خود رادر محضر خدا بنهند اگر این چنین شد گذرش به خلف عادت عادت نمی کند  که در اقتصاد شهید بهشتی داریم از اقتصاد اسلامی است
  12. اهل ذکر : قبل از اینکه اعلام کنند خود به آن عمل میکنند  یعتبرون به  ایت الله مشکینی .گفت چون خودم عمل نکردم نمی توانم بگویم وقتی عمل کرد بیان کرد
  13. نهی ازمنکر بزرگتر عمل به معروف است امام حسین علیه السلام به معروف عمل کرد  تا منکر نپدیرد
  14.  اهل ذکر یک چیز هایی می بینند که کسی نمیبیند  مرحوم بهاالدینی در جواب حل مشکل طرف مقابل فرمودند چرا نمازت را اول وقت نمی خوانی
  15. اهل ذکر : قسمت نهم نهج البلاغه به فرزندش ....به تقوی الله  ولزوم امرکم... تنبیه‏الغافلین .ج 2 . ص 60     
  16. اهل ذکر : ثلاث هنّ زین المؤمن: تقوى اللَّه و صدق الحدیث و اداء الامانة. 3 342 سه چیز است که اینها زیور مؤمن است: تقواى الهى و راستگویى و امانتدارى. ترجمه‏غررمحلاتى ج 1صفحة 638   
  17. اهل ذکر :  من لم یصحب الأخلاص عمله لم یقبل: هر که اخلاص و پاکى را با نیّتش همراه نگرداند عملش پذیرفته نشود. ترجمه‏غرر(انصارى) ج 2  صفحة 703
  18. اهل ذکر : مع الأخلاص ترفع الأعمال: بوسیله پاکى و اخلاص اعمال بالا مى‏روند و بلند مى‏گردند. ترجمه‏غرر(انصارى) ج 2 صفحة 758  
  19. اهل ذکر : یحتاج الأیمان الى الأخلاص: ایمان به اخلاص و پاکى نیّت نیازمند است. ترجمه‏غرر(انصارى) ج 2  صفحة 874
  20. اهل ذکر : ترجمه‏غررمحلاتى ج 1 صفحة 326 و از جمله کلام نصیحت فرجام آن امام همام است علیه السّلام: (کان یوصى به اصحابه) که وصیّت مى‏کند به آن صحابه‏هاى خود را به این وجه که: (تعاهدوا امر الصّلوة) تعهّد کنید کار نماز را که مناجات است با حضرت قاضى الحاجات (و حافظوا علیها) و محافظت نمایید بر آن با شرایط و ارکانش در جمیع اوقات (و استکثروا منها) و بسیار خواهید از نماز به کثرت و مداومت (و تقرّبوا بها) و نزدیکى جویید از آن به سوى قرب حضرت عزّت (کانت على المؤمنین) هست بر جمیع مؤمنان (کتابا موقوتا) فریضه کرده شده، که تعیین نموده شده است ذکر در متون دینی ما اعم از نماز است.
  21. اهل ذکر : وقت آن (الا تسمعون) آیا نشنیده‏اید و گوش فرا نداشته‏اید (الى جواب اهل النّار) به جواب اهل دوزخ (حین سئلوا) وقتى که پرسیده شوند ایشان (ما سلککم فى سقر) چه چیز در آورد شما را در دوزخ (قالوا لم نک من المصلّین) گویند نبودیم ما از نماز گذارندگان (و انّها) و به تحقیق که نماز (لتحتّ الذّنوب) هر آینه مى‏ریزاند گناهان را (حتّ الورق) همچه ریختن برگ از درختان (و تطلقها) و رها مى‏کند.. ذکر در متون دینی ما اعم از نماز است.
  22. از چهار چوب اهل ذکر : خدا خارج نشو  اگر خارج شدی گرفتار خواهی شد قلبت رازنده کن به یاد خدا ..زبانت را ... چو زبان میثم تمار در بالای دار تا آخیرین لحظات عمر شریفش هم مشغول یاد و ذکرخدا بود.لا اله الا الله 
  23. زبان ذاکر : قلب  را زنده نگه می دارد. مرا قبت لازم دارد انسان با خودش شرط کند در مراقبت خدا را فرموش نکند با خدا وفای به عهد ..وفای به عهد لازم می آید که انسان توجه  خود را بیشتر و بیشتر کند
  24. فال علی علیه السلام  قلب ما ورای ذکر خدا نباشد : أما علمه فهو عن النبی (صل الله علیه وآله ) تلقاه منه مباشرة بأذن واعیة، و قلب ذاکر ، و عقل حافظ، و استمر النبی (صل الله علیه وآله ) یغذیه من علمه و أخلاقه لیله و نهاره مدة تنوف على ثلاثین عاما، فی‏ظلال‏نهج‏البلاغة .ج 2 .ص 511
  25. اهل ذکر : ما باید قوی بشویم  ازنظر مادی وهم از نطر نوری معنوی  در درون و برون جز خدا نبینیم .
  26. اهل ذکر : هدایت کننده است  عقل را  .. منهاج‏البراعة(راوندى) .ج 2 .ص 137 عقل که هدایت شد لا جرم انسان را باخودش می برد . ذکر العقول : و المراد بها العقلاء الذین استعملوا عقولهم. الذکر عقول
  27. اهل ذکر : پروردگار ذکر و یاد خودش را صفا و روشنى دلها قرار داده است، دلها بعد از غفلت و ناشنوائى با آن (ذکر خدا) مى‏شنوند و بعد از کم سو شدن با آب مى‏بینند و بعد از عناد و مکابره با آن، منقاد و مطیع مى‏شوند. إنّ اللّه سبحانه جعل الذّکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة، و تبصر به بعد العشوة، و تنقاد به بعد المعاندة، و ما برح للّه-
  28. اهل ذکر : ألذّکر جلاء البصائر و نور السّرائر: یاد خدا بودن جلا دهنده بصیرتها و روشن کننده درونها است ترجمه‏غرر(انصارى). ج 1 . صفحه‏ى 50     
  29. الذکر جلاء  و جلاء نور البصر و نور البصر  الی ایمان  ذکر وقتی که وارد قلب شد غوغا می کند
  30.  ذکر روشنی قلب : ذکر خدمت علما عبادت است ..بی خود نیست  که در خطبه 222چندین بار از اهل ذکر بیان فرموده : چنانکه فرموده: «انّ اللّه سبحانه و تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب» خ 222، 342. خداوند ذکر اللّه را روشنى قلوب گردانده است. ایضا جلاء به معنى خارج شدن و خارج کردن از محلّ و نیز به معنى افتراق آید. چنانکه در رابطه با دنیا فرموده: «و الدنیا دار منى لها الفناء و لاهلها منها الجلاء» ، دنیا دارى است که براى آن فنا مقدّر شده و براى مردمش از آن، خارج شدن مقدّر گشته است.
  31. الذکر به اندیشیدن و اخلاق خود انسان سامان می دهد فکر را به سوی بصیرت سوق می دهد.
  32. اهل ذکر : شان نزول آن این است آیات سوره نور فی بیوت امام در بارصلات  تبصره بعد اشبع بعد معانده.  
  33. چشم اهل ذکر و- هفت‏ جا مجبت اهل البیت کارساز است:  رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «حُبّى‏ وَ حُبّ أهل‏بیتِى نافِعٌ فى سَبعَة مَواطِنَ اهوالهُنَّ عَظِیمَة: عِندَ الوَفاةِ و فِى القَبرِ و عِندَ النُّشورِ و عِندَ الکِتابِ و عِندَ الحِسابِ و عِند المِیزانِ و عِندَ الصّراطِ» محبّت وعلاقه به من و اهل‏بیتم در هفت‏ ‏ جاى بسیار هولناک، کارساز ونجات‏بخش است: 
  34. طایفه امام حسن عسگری به حق :  پاکی واخلاص ؛ مومنین ؛  مخلصین  ، خْلَصِینَ اولیاء الله .. حَوَارِیِّینَ لِأَنَّهُمْ کَانُوا مُخْلَصِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ مُخْلِصِینَ لِغَیْرِهِمْ مِنْ أَوْسَاخِ الذُّنُوبِ بِالْوَعْظِ وَ التَّذْکِیرِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَلِمَ سُمِّیَ النَّصَارَى نَصَارَى قَالَ لِأَنَّهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ اسْمُهَا نَاصِرَةُ مِنْ بِلَادِ الشَّامِ نَزَلَتْهَا مَرْیَمُ وَ عِیسَى ع بَعْدَ رُجُوعِهِمَا مِنْ مِصْر... مخلصین   با فتحه لام اصلا به  چرخه گناه آلوده نمی گردند...و مخلصین  به کسره لام افراد مدعی و مومن هستند. من وشما هستیم ان شا الله ذکرخدا قلب را ودرون وبرون  انسان را  اصلاح می کند؛ آباد میکند.
  35. اهل ذکر :  ألذّکر نور العقل و حیاة النّفوس و جلاء الصّدور یاد خدا روشن کننده خرد و زنده کننده نفوس و صیقل دهنده سینه‏ها است. ترجمه‏غرر(انصارى)ج 1 ص 87
  36. در کلمات قصار بابا طاهر است که: الذّکر نور المؤمن من و جلاء الصدر. ترجمه‏نهج..(سپهر) ج 3 ص 1494           
  37. یاد خدا جلاء و پرداخت بینایى‏ها، و نور باطن‏هاست. گفتارامیرالمؤمنین(ع) ج 1 .ص 549
  38. یاد خدا سبحان الله وتعالی  روشنی بخش دل انسان است ..قلب را روشن وآگاه می کند  بازدهی بصیرتی دارد. ظاهر وباطن انسان هم روشن می شود .
  39. افراد بی بصیرت گوش داده ولی شنوایی  ندارد سنگین است : نظر، غیر از بصیرت‏ است. در سوره اعراف مى‏خوانیم: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» مى‏بینى که به تو نگاه مى‏کنند، در حالى که نمى‏بینند. یعنى چشم بصیرت‏ ندارند که حقّ را ببینند.
  40. اهل ذکر :  قدرت  الهی را در جهان هستی نمی بینی فرمانروایی شیطان بر قلب و روان انسان تخم می کند نمونه گام‏هاى شیطان‏ عبارت است از: دوستى با افراد فاسد، شرکت در مجالس آنان، ارتکاب گناهان کوچک، و پس از آن گناهان بزرگ و در نهایت قساوت قلب‏ و بدعاقبتى و پایانى شوم.
  41. اهل ذکر : وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏ «124» و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور مى‏کنیم.سوره طه، آیه 124 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

 

آئین بلاغت: شرح مختصر المعانى،

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. آئین بلاغت: شرح مختصر المعانى، باب چهارم: متعلقات فعل ومثال های مربوط:‏
  2. الفعل مع المفعول: فاعل و مفعول هردو معمول فعل‏اند فعل جنبه صدورى و مفعول جنبه وقوعى دارد. مانند «ضرب زید عمرا» یعنى ضرب از زید صادر شده و بر عمرو واقع گردیده.
  3. «فلان یعطی الدنانیر» مفعول ذکر شده، هدف فقط اثبات فعل براى فاعل نبوده‏
  4. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ». شاهد بر «یعلمون» است که در هردو مورد مفعولش حذف شده‏
  5. علت حذف مفعول فعل متعدى‏ : «المؤمن غرّ کریم» و «المنافق خبّ لئیم» که منظور از مؤمن و منافق در هردو عبارت عموم و شمول است. غرّ بکسر غین بمعنى نداشتن حیله و نیرنگ و ساده‏بودن است. وکریم بمعنى خلق نیکو است، خبّ بفتح خاء بمعنى خدعه‏گر. و لئیم ضد کریم است.
  6. آیه‏ «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ...» نیز از این قبیل است یعنى علاوه بر بیان تساوى در ذات علم. عموم و شمول مفعول نیز استفاده مى‏شود. پس معنى آیه اینطور است آنکه بداند. با آنکه نداند مساوى نیست. دانستن میزان است. نه مفعول که چه چیز را بداند. و ندانستن میزان است. نه آنکه چه چیز را نداند.
  7. حذف فعل  اشرط : حذف‏ فعل‏ الشرط مع أن الأداة من، و قد توفر فی الکلام وجود لا النافیة و العطف، و فی القرآن الکریم: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ‏ و قوله سبحانه: وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها و أنت خبیر بأن البصریین یجعلون فعل الشرط محذوفا فی مثل هاتین‏
  8. حذف‏ فاعل‏ : قوله تعالى: أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ فإنه قد حذف‏ فاعل‏ أبصر لدلالة فاعل أسمع علیه،
  9. حذف‏ فاعل‏ : «غِیضَ الْماءُ» و هو الأرض، و فاعل «اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِ‏» و هو السفینة،
  10. [فعل متعدى نازل منزله لازم‏] و الاوّل: فعل متعدى که بدون مفعول مى‏آمد دو قسم بود. قسم اول آن بود. شجو حسّاده و غیظ عداة ... شاهد بر دو فعل «یرى» و «یسمع» است که بدون‏ مفعول‏ آمده ولى کنایه از فعلى است که مربوط بفعل خاصّى است یعنى. «یرى محاسنه» و «یسمع اخباره».
  11. فعل متعدّى نازل منزله لازم گردیده مانند آیه‏ «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ...»
  12. [نکات حذف مفعول‏] ثم الحذف للبیان بعد الابهام: یکى از نکات حذف مفعول بیان بعد الابهام است با این شرائط. 1- از فعلهائى مانند «شاء، اراد، عزم، و قصد» باید حذف نمود نه از هرفعلى.2- این افعال مى‏بایست فعل شرط براى اداتى مانند «ان ولو» قرار بگیرند.3- مفعول عجیب و غریب نباشد زیرا اگر چنین باشد حذف نمى‏شود. مثال این قسمت‏ «فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»* است مفعول «هدایتکم» بوده که حذف شده‏
  13. [نکات تقدیم مفعول‏] براى : زیدا عرفت لا غیره. گاهى تقدیم‏ مفعول‏ براى ردّ خطاء در اشتراک  زید و عمرو را شناخته ما باو میگوئیم «زیدا عرفت» در تأکید اینطور کلامى گفته میشود «زیدا عرفت وحده»
  14. تقدیم مفعول بر فعل براى افاده حصر : 1- «ما زیدا ضربت و لا غیره ..2- «ما زیدا ضربت و لکن اکرمته.» 3- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»* جار ومجرور در تقدبر میگیریم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ».
  15. [بحث و التخصیص لازم للتّقدیم غالبا: اینکه گفته شد تقدیم مفعول حصر: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» و «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» که معنى حصر در آن‏ها اینست که عبادت مخصوص خدا است نه غیر او و کمک خواستن و استعانت جستن نیز مخصوص خدا است.
  16. چهارمین نکته تقدیم بعضى معمولات بر بعضى دیگر اینست که اگر مؤخر شود تناسب لفظى بهم میخورد. چنانکه این موضوع در فواصل آیات دیده میشود. مانند: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى‏» در این آیه سه معمول است: 1- موسى 2- فی نفسه 3- خیفة. جار و مجرور و مفعول که قاعدة مى‏بایست از فاعل مؤخّر باشند مقدّم شدند بخاطر آنکه رؤس آیات همه بر الف است.
  17. 5- باب پنجم: القصر پنجمین باب علم معانى قصر است. قصر در لغت باین معانى آمده: 1- ساختن عمارت عالى. 2- کوتاهى و کم شدن. 3- حبس. مناسب با معنى اصطلاحى است.
  18. حصر 10 قسمت تقسیم میشود. زیرا حصر یا حقیقى است یا اضافى. حقیقى یا حصر موصوف است در صفت یا حصر صفت است‏ برموصوف ما زید الّا کاتب، «ما زید الا قائم» قیام صفتى است که عارض بر زید شده‏ عموم وخصوص من وجه «اعجبنى هذا العلم»
  19. در مثال حصر «العلم حسن» علم وصف معنوى‏ «ما زید الّا اخوک» و «ما الباب الّا السّاج» و «ما هذا الا زید» است‏
  20. [معانى اخبار و انشاء]اول: معنى مصدرى اصلى. که انشاء بمعنى ایجاد نمودن چنانکه در آیه شریفه‏ «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» است. بمعنى اوجدناه خلقا آخر.
  21. همه انشائات چه طلبى یا غیر آن در اصل اخبار بودند و سپس بیکى از سه وسیله بانشاء منتقل شدند: 1- نقل مانند انکحت و زوجّت. 2- حرف مانند لام امر و لاء نهى در لیکرم و لا یکرم.3- اشتقاق مانند اکرم و انصر که از تکرم و تنصر مشتق‏اند.
  22. باب هفتم: فصل و وصل‏ ، فصل مانند: هو اللّه الذى لا اله الّا هو الملک القدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبّر. و اینکه مصنف اختصاص به جمله‏ها داده‏ فصل مانند: هو اللّه الذى لا اله الّا هو الملک القدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبّر. و اینکه مصنف اختصاص به جمله‏ها داده‏
  23. در بحث وصل‏ است. اتصال دو جمله یا با واو است یا با غیر واو «فاء و ثم و حتى و ...» اگر با واو باشد و بخواهیم جمله دوم در اعراب جمله اول شرکت کند در صورتى میتوان بوسیله واو عطف گرفت که بین ایندو جمله جهت جامعه باشد
  24. باب هشتم: ایجاز، اطناب و مساوات‏ : ایجاز در لغت بمعنى کوتاه آوردن است و بگونه لازم و متعدى استعمال میشود. اطناب در اصل لغت بمعنى مبالغه نمودن است. مانند سخن خداى برین: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ ...» (اى رسول) شیوه عفو و بخشش پیشه کن و به نیکوکارى فرمان بده و از مردم نادان، روى بگردان.
  25. بحث دوم درباره «إطناب» و اقسام آن است‏ إطناب‏، افزونى لفظ بر معناست براى فایده‏اى و یا اداکردن معناست‏ در این آیه شریفه، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» و «تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» تجارت نجاتبخش را بیان مى‏کند
  26. واژه «فصاحت»، از نظر لغوى بر معنى‏هاى فراوانى به کار مى‏رود، از آن معانى است: آشکارکردن و هویدا بودن. خداوند برین، به حکایت از حضرت موسى- علیه السّلام- فرموده: «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً» یعنى: «برادرم، هارون گفتارش از من آشکارتر و سخنش روشن‏تر است».
  27. در غرابت‏ و پژوهش، از یک قلمرو باشد؛ مانند سخن خداى متعال: «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» به خدا سوگند پیوسته یوسف را یاد مى‏کنى.
  28. مانند مفهوم انسان کلى که بهر انسان خارجى صادق است- با این همه در ماده انسانى که- بهر انسان قابل تطبیق‏ باشد نداریم- زیرا هر انسان که در خارج مى‏باشد شخصى است- که بغیر خود قابل تطبیق نیست-
  29. فصاحت کلام، به تهى بودن از شش عیب، شکل مى‏گیرد:1- ناگوارى و رمندگى واژه‏ها هنگامى که به هم مى‏پیوندد.2- سستى ترکیب و پیوند.3- پیچیدگى لفظى.4- پیچیدگى معنوى.5- چندباره آوردن (کثرت تکرار). 6- اضافه شدن‏هاى پى‏درپى.
  30. تطبیق‏ اجراء  : همیشه ثابت باشد. مانند آیه شریفه‏ «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» وجوب قطع ید، تابع این نیست که بر سارق، الآن- حین اجراء حکم- هم عنوان سارقیّت، صادق باشد.
  31. فصاحت‏ : قرآن کریم را بخواهیم ترجمه کنیم که در کمال اعجاز، و نهایت فصاحت‏ و بلاغت است باید کمال دقت خود را به کار گیریم که ضمن انتقال مفاهیم والاى موجود در متن اصلى، از اظهار نظر شخصى و استنباطات بدون دلیل که هر آن احتمال بروز اشتباه را قوت مى‏بخشد مصون و محفوظ باشد.
  32. توضیح: «فصاحت‏»، وصف کلمه قرار مى‏گیرد، یعنى‏: به هرواژه‏اى که هماهنگ با قواعد فصاحت کلمه باشد مى‏گوییم: این واژه، فصیح است‏.
  33. فصاحت‏ کلام: یعنى‏ این‏که سخن، پس از فصاحت تک‏تک واژه‏هایش از چیزى که معنایش را نامفهوم مى‏سازد و جلوى دریافت مراد و مقصود را مى‏گیرد، پیراسته باشد.
  34. بلاغت‏ یعنى بجا سخن گفتن و در هر شرائطى مقتضاى حال را رعایت کردن یعنى شرائط زمانى و مکانى و وضعیت شنوندگان را باید در نظر گرفته و بهمان اندازه خطبه‏ها را طول دهد ...].
  35. سخن رسا گفتن «بلاغت» در لغت، به معنى دست یافتن و رسیدن است. گفته مى‏شود: «بلغ فلان مراده» یعنى فلان به آرمانش دست یافت. و گفته مى‏شود: «بلغ الرکب المدینة» زمانى که کاروان به شهر برسد. و «مبلغ» هرچیز، پایان آن است. و مى‏گویند: «بلغ الرّجل بلاغة» آن مرد به بلاغت رسیده و بلیغ است زمانى که از آنچه در درون دارد نیکو تعبیر کند.
  36. سخن رسا گفتن‏ «بلاغت»  می گویندآیا خدا هم مثال مى‏زند؟! نخست مى‏گوید: «خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچکى مانند پشه و یا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها).
  37. سخن رسا گفتن‏ «بلاغت» مثال وسیله‏اى است براى تجسم حقیقت، گاهى که گوینده در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است بلاغت‏ سخن ایجاب مى‏کند که براى نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعیفى را براى مثال انتخاب کند.
  38. بلاغت کلام‏ «بلاغت» در سخن، هماهنگى سخن با چیزى است که حال خطاب (شرایط و زمینه‏هایى که هنگام ایراد سخن هست) آن را مى‏طلبد علاوه بر فصیح بودن واژه‏هاى مفرد و مرکب آن سخن‏
  39.  علم معنانی : دانش معانى، اصول و قاعده‏هایى است که با آنها حالات هماهنگى سخن عربى با اقتضاى حال، شناخته مى‏شود به گونه‏اى که سخن، با هدف ایراد آن، متناسب گردد
  40. علم بیان : شیوه‏هاى مختلف مورد بحث در علم‏ بیان‏، براى ارائه یک معنى‏ «حقیقت و مجاز، تشبیه و استعاره و کنایه» مى‏باشد که هریک از زیبایى، ظرافت و تاثیر خاصى در شنونده، برخوردار مى‏باشد. علم بدیع نظر به زیبایى‏هاى لفظى و معنوى‏که دارد نقش اساسى در سخن ندارد، بلکه بر زیبایى سخن مى‏افزاید بر خلاف «معانى، بیان» که نقش مهمى را در پیام‏رسانى و تأثّر و تحول روحى مخاطب، بازى مى‏کند. آنچه مسلّم است
  41. بیشترین جنبه اعجاز قرآن، اعجاز بیانى قرآن است و برخى از علماء معتقدند اگر آدمى از فراگیرى علم بلاغت، غفلت ورزد فصاحت و بلاغت قرآن را نفهمد، اعجاز قرآن را درک نکرده است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۵
دی

 

بسم الله الرحمن الرحیم   

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد بصیرت  استاد سالک  21 آبان 1401

 برسی عوامل رشد موضوع برسی رشد بصیرت 12 عامل 1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم 4- الاعتباروعبرت

  1. برسی عوامل بصیرت الاعتبارعبرت گرفتن: جلسه 18
  2. الاعتبار، عبرت گرفتن : عبرت از گفتن ، پند گرفتن ، اثر پزیری ، مقیاس گرفتن ، سنجیدن ،
  3.  الاعتبار ، عبرت گرفتن : در قرآن سوره نور 42 یقلب الیل ونهار.. عتر ویا اولی الابصار..
  4. الاعتبار ، عبرت گرفتن : به یقین در دو گروهى که (در جنگ بدر) با هم روبرو شدند، براى شما نشانه (و درس عبرتى) بود. گروهى در راه خدا نبرد مى‏کردند و گروه دیگر که کافر بودند (در راه شیطان و هوس خود.) کفّار به چشم خود مسلمانان را دو برابر مى‏دیدند (واین عاملى براى ترس آنان مى‏شد) و خداوند هر کس را بخواهد به یارى خود تأیید مى‏کند. همانا در این امر براى اهل بینش، پند وعبرت است.آل‏عمران : 13 قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی‏ فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ
  5. الاعتبار ، عبرت گرفتن : خداوند، شب و روز را جا به جا مى‏کند. همانا در این امر براى اهل‏بصیرت، عبرتى قطعى است. النور : 44 یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ
  6. الاعتبار ، عبرت گرفتن : اوست آن که کسانى از اهل کتاب را که کفر ورزیدند براى اولین بار از خانه‏هایشان بیرون راند، با آنکه شما گمان نداشتید که آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بیرون روند و خودشان گمان مى‏کردند که قلعه‏ها و حصارهایشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جایى که گمان نمى‏کردند بر آنان وارد شد و در دل‏هایشان ترس و وحشت افکند (به گونه‏اى که) خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان خراب مى‏کردند، پس اى صاحبان بصیرت عبرت بگیرید.الحشر : 2 هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار
  7.  
  8.  
  9.  
  10. الاعتبار ، عبرت گرفتن : خدا خودش روز وشب را دگر گون می کند در ان عبرت وپند است برای صاحبان بصیرت
  11. روی کلمه دگرگونی موردی بحث کردند حضرت آیت الله مکارم شیرازی هم بیان کرده اند.
  12. الاعتبار، دگرگونی : شب وروز پشت سرهم در حال حرکت است مسأیله خورشید وماه وآثار خورشید در ماه خیلی است
  13. الاعتبار، دگرگونی :مسأ یله فضول که در سال به وجود می آید چهارفصل بهار و تابستان و پاییز و زمتتان
  14. الاعتبار، دگرگونی : بعد ازاین موارد به دگرگونی جامع در سطح جهان می رسیم در همین بحث است حرکت لیل ونهار وحرکت قمر یعنی ما یک نظمی در جهان هستی داریم کهبواسطه این نطم در سطح جهان می رسیم که دردل الاعتبارو بصیرت وآگاهی وژرف نگریستن است .
  15. عبرت ، دگرگونی : پس آیا مردمانى که پیش از این مورد قهر و هلاکت ما قرار گرفتند و (اینان امروز) در خانه‏هاى آنان رفت و آمد مى‏کنند، براى هوشیارى و هدایتشان کافى نیست؟! همانا در آن (حوادث) براى صاحبان عقل و اندیشه نشانه‏ها و عبرت‏هاست. افَلَمْ‏ یَهْدِ لَهُمْ‏ کَمْ‏ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ‏ مِنَ‏ الْقُرُونِ‏ یَمْشُونَ‏ فِی‏ مَساکِنِهِمْ‏ إِنَ‏ فِی‏ ذلِکَ‏ لَآیاتٍ‏ لِأُولِی‏ النُّهى‏ «128»
  16. عبرت ، دگرگونی :  آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل‏هایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند، یا گوش‏هایى که با آن حقیقت را بشنوند؟ البتّه چشم‏هاى آنان کور نیست، لکن دل‏هایى که در سینه دارند نابینا است. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ « حج 46»
  17. عبرت آموزی : در نهج البلاغه امیرالمومنین  بالای از 50 مورد ذکر  کرده اند.  حالات عبرت آموزی 109/26
  18. عبرت آموزی : ترجمه ‏روان‏نهج..(ارفع) صفحة 339  آیا آنچه از گذشتگان باقى مانده براى شما عبرت آموز نیست تا شما را از اعمال زشت باز دارد اگر اهل فکر و تعقل باشید وضع پدران از دست رفته شما برایتان درس عبرت و هشدار است. نمى‏بینید گذشتگان شما بر نمى‏گردند و زنده‏ها جاودانه نمى‏مانند. نمى‏بینید که مردم دنیا هر روز و هر شب حالتى دارند،
  19. عبرت آموزی : ترجمه‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم)ج 1 صفحة 441 در این صورت فرض چنین است که گویا آن مصیبت و امور ناگوار بر شخص عبرت آموز وارد شده و به همین لحاظ براى عبرت گیرنده تنفّرى از دنیا حاصل مى‏گردد
  20. عبرت آموزی : ترجمه‏نهج..(احمدزاده) صفحة 328  هر که بینش زیرکانه‏اى داشت، حکمت بر او آشکار گشت. و آن که حکمت را به روشنى شناخت، عبرت آموخت. و آن که عبرت آموز شده، گویى در میان پیشینیان بوده است. و داد بر چهار شعبه است: شناورى در فهم، ژرف اندیشى در دانش، نیک داورى، و استوارى در بردبارى. پس، هر که فهمید، به ژرفاى دانش رسید. و آن که به ژرفاى دانایى رسید از سرچشمه‏هاى حکمت سیراب گردید. و آن که بردبار بود، در کار خود کوتاهى نورزید، و در میان مردم به نیکنامى به سر برد..
  21. عبرت آموزی : راههای عبرت عبرت آموزی  از گذشته گان ترجمه‏نهج..(دشتى) صفحة 65 مطالب عبرت آموز اندرز دهنده را آشکارا دیدید، و از حرام الهى نهى شدید، و پس از فرشتگان آسمانى، هیچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمى‏کند. ترجمه‏نهج..(دشتى) صفحة 663     
  22. عبرت آموزی : ترجمه‏نهج..(دشتى) صفحة 663  مى‏گویم: (اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین یک حکمت براى اندرز دادن کافى بود این سخن، حکمتى رسا، و عامل بینایى انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب اندیشه است)
  23.  عبرت گیری ازغیبت : جلوه‏تاریخ .ج 4 صفحة 278  از سخنان آن حضرت (ع) در نهى از غیبت کردن از مردم [در این خطبه که با عبارت «و انما ینبغى لاهل العصمة و المصنوع الیهم فى-  السلامه ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیة» (همانا براى آنان که اهل عصمت‏اند و سلامت از گناه براى آنان فراهم است شایسته است که بر بزهکاران و گنه پیشگان رحمت آورند) شروع مى‏شود هیچ گونه بحث تاریخى نیامده است ولى مبحثى بسیار خواندنى و عبرت آموز درباره زشتى غیبت و بر شمردن عیب مردم در غیاب ایشان در چهار فصل آورده است‏ جلوه‏تاریخ  ج 4  صفحة 278
  24. عبرت موجب بصیرت : جلوه‏تاریخ ج 4 صفحة 278 حضرت اول هر خطبه ذهنبت ایجاد می کند بعد بحث میکند. دوام الاعتبار..غررحدیث 50. عبرت گرفتن، پند گرفتن ،تواوم پندگیری موجب بصیرت ا
  25. بصیرت از گناه وخطا. در حقیقت یک دستوری درباره پند گرفتن است که باید لحظه به لحظه  باشد. به دنبال پیشینیان در حرکتند، نه مرگ از تباه کردن آنها دست برمى‏دارد و نه بازماندگان (از سرنوشت پیشینیان عبرت مى‏گیرند و) از گناه و عصیان روى‏گردان مى‏شوند» (و کذلک الخلف بعقب السّلف، لا تقلع المنیّة اختراما، و لا یرعوی الباقون اجتراما). آرى: «همچون آنان عمل مى‏کنند، و همانندشان گام برمى‏دارند، تا به پایان جهان برسند،
  26. عبرت پندگرفتن از گذشت عمر و این حالت را نباید از دست داد. هنگامى که انسان توجّه به مراقبت الهى و محدود بودن عمر ، در این دارد «امتحان» و «عبرت » پیدا کند، از نافرمانى‏ها به سوى اطاعت خداوند، بازمى‏گردد. پیام‏امام      ج 3  صفحة 345
  27. عبرت از کسانی که اهل خیرند : پرهیزگار بهترین عبرت را از دنیا مى‏گیرد و پسندیده‏ترین راه را انتخاب مى‏کند. 17-  براى سعادت آخرتش نیکوترین زاد را پیشاپیش مى‏فرستد. یعنى براى آخرتش کار خیر انجام مى‏دهد و خوشبختى دایمى را نصیب خود مى‏گرداند. دو کلمه «سعیدا و حمیدا» در عبارت امام (ع) بعنوان حال منصوب به کار رفته است. ترجمه‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم)  ج 3  صفحة 355 -       
  28. عبرت گری از حوادث روز گار ، همانا هر کس از کیفرهاى روزگار که پیش چشم اوست عبرت گیرد، تقوى را پیشه خود قرار مى‏دهد و گرفتار شبهه‏ها نمى‏شود. هشدار که دوباره شما مردم مانند روزى که خداوند پیامبرش را بر انگیخت آزمایش مى‏شوید. سوگند به آن خدایى که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) را به حق مبعوث کرد، مثل دانه‏اى که در غربال ریزند و یا مثل دیگ جوشان که با جوشش فراوان خود هر چه در خود دارد زیر و رو مى‏کند شما نیز چنان در هم آمیخته و زیر و رو خواهید شد. ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) صفحة 16- 
  29. عبرت بینایی : قال علی علیه السلام :  دوام الاعتبار یؤدّى الى الاستبصار و یثمر الازدجار. عبرت گرفتن پیوسته انسان را مى‏کشاند به سوى بینایى، و میوه باز ایستادن مى‏دهد. شرح‏غررالحکم(خوانسارى)  
  30. دایم بودن عبرت گرفتن مى‏کشاند بسوى بینائى، و میوه مى‏دهد باز ایستادن را، یعنى بینائى دل و ذهن را و باز ایستادن از بدیها را. و مراد به «عبرت گرفتن» نپذیرفتن است و این که از بدى عاقبت هر امرى پى برده شود ببدى آن و امثال آن و اجتناب شود از آنها، و از خوبى عاقبت هر امرى پى برده شود بخوبى آن و أمثال آن و رغبت شود در آنها. دوام الاعتبار یؤدّى الى الاستبصار و یثمر الازدجار.  شرح‏نهج..(نواب‏لاهیجى) صفحة 219     
  31. ثمره این پند گرفتن پرهیز از گناه است . لحظه لحظه انسان باید عبرت آموز ی کند. از ستمگران ، جباران ، آنان که کشار بشریت را ونابوی انسان وانسانیت را خط مشی خود قرار داده اند. باید گعبرت گرفت .
  32. اگربه تاریخ گذشته گان تا توجه کنید .هم پند آموزی درش هست هم بصیرت  قال علی علیه السلام: اولیس کنتم فی آثار الاولین والآبایهم  الماضی المعبر البصیر درکتاب مصباح المتحجبین : ص38 حدیث 508
  33. عبرت آموزی انسان : مطلب ونکته که باید توجه داشت؛  عبرت آموزی انسان توسط گذشتگان به آیه سیرو فی الارض ...
  34. عبرت آموزی انسان در خلقت الی ما شا الله پر از عبرت است .عبرت آموزی انسان لحظه به لحظه ، فاعتبرو عبادالله وذکروا خطبه 89
  35. عبرت آموزی انسان از تاریخ : قبل از انقلاب چه قدر رضا خان ظلم کرد یک نمونه آن فاجعه مسجد گوهر شاد مشهد. آدمهای بی بصیرت  درمیدانهای دشمن بازی می کنند .آدمهای با بصیرت قدرت تشخیص حق وباطل را دارند.
  36. آدمهای با بصیرت دوست شناس هستند آدمهای با بصیرت قدرت فکرشان بلاست
  37. آدمهای با بصیرت درصرط توحید ویگانگی حرکت می کنند. آدمهای بی بصیرت تسخیر ذهن وعقل را می گیرند. فی کل الاعتبار خطبه 103 /3..رحم الله امری تفکر فاعتبروا ...
  38. فرمول بصیرت 1- اندیشه کردن  به اضافه اعتبار وپند آموزی بصیرت را به همراه دارد. اما فکر را به کارنمی اندازیم !!! درصورتی که با تفکر واعتبار بصیرت حاصل می شود. دوام الاعتبار یوید الی الاستبصار.
  39. دا یم بودن عبرت گرفتن  حکمت 297..ما اکثر العبر واقل الاعتبار بخاطر 1-ضعف علمی ضعف 2- ضعف آگاهی 3- همت کم 4- بعید الهمه 5- القاعات دشمنان  باعث گردیده که ما اختیار خودمان را در این اتوبوس حرکت انقلاب نداشته باشیم .. اتوبوسی که جامعه را به انحراف می کشاند واز مسیر مستقیم منحرف می کند یا بدره سقوط و یا به سنگلاخ کوه..حد اقل در امر اقتصاد 32 سال ریل گذاری براساس یک نوع اقتصاد بوده بنام تعدیل اقتصاد آقای نوربخش در دروران وزارت می گفت ما بدنبال تعدیل  اقتصاد هستیم  که از کشور های همچومالزی تعدیل اقتصادی کردند موفق بوده اند.
  40. دا یم بودن عبرت گرفتن گفته شد شما دنبال تعدیل اقتصادی وابسته اید سرمایه  دارآنچنان می خورد که تا حلقومش پرمی شود که آروق بزند   مردم از آروق  سرمایه دار ارتذاق  کنند. که نتیجه آن شکاف طبقاتی داردکه در کشور  ایجاد شده.که الان بانک مرکزی بخواهد ریل را عوض کند خون ریزی دارد.مورد دیگر استقراض از بانک مر کزی یعنی خلق پول رشد نقدینگی 400 هزار میلیارد ریال 500میلیارد ریال باید تامین کند. ما اکثرالاعبر واقل الاعتبار..
  41. دا یم بودن عبرت گرفتن : باید تدبیرکر با هر گونه فتنه بین المللی ، ما یکل .... طراح فته هاست قدرت قرآن از اینها بلاتر است ؛ امروز انقلاب اسلامی امانت بزرگی است باید حفظش کنیم تفکر، تعقل، شناخت اسلام ناب اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده