آئین بلاغت: شرح مختصر المعانى، باب چهارم: متعلقات فعل ومثال های مربوط: 1-الفعل مع المفعول: فاعل و مفعول هردو معمول فعلاند فعل جنبه صدورى و مفعول جنبه وقوعى دارد.
پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۴۲ ق.ظ
آئین بلاغت: شرح مختصر المعانى،
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- آئین بلاغت: شرح مختصر المعانى، باب چهارم: متعلقات فعل ومثال های مربوط:
- الفعل مع المفعول: فاعل و مفعول هردو معمول فعلاند فعل جنبه صدورى و مفعول جنبه وقوعى دارد. مانند «ضرب زید عمرا» یعنى ضرب از زید صادر شده و بر عمرو واقع گردیده.
- «فلان یعطی الدنانیر» مفعول ذکر شده، هدف فقط اثبات فعل براى فاعل نبوده
- «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ». شاهد بر «یعلمون» است که در هردو مورد مفعولش حذف شده
- علت حذف مفعول فعل متعدى : «المؤمن غرّ کریم» و «المنافق خبّ لئیم» که منظور از مؤمن و منافق در هردو عبارت عموم و شمول است. غرّ بکسر غین بمعنى نداشتن حیله و نیرنگ و سادهبودن است. وکریم بمعنى خلق نیکو است، خبّ بفتح خاء بمعنى خدعهگر. و لئیم ضد کریم است.
- آیه «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ...» نیز از این قبیل است یعنى علاوه بر بیان تساوى در ذات علم. عموم و شمول مفعول نیز استفاده مىشود. پس معنى آیه اینطور است آنکه بداند. با آنکه نداند مساوى نیست. دانستن میزان است. نه مفعول که چه چیز را بداند. و ندانستن میزان است. نه آنکه چه چیز را نداند.
- حذف فعل اشرط : حذف فعل الشرط مع أن الأداة من، و قد توفر فی الکلام وجود لا النافیة و العطف، و فی القرآن الکریم: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ و قوله سبحانه: وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها و أنت خبیر بأن البصریین یجعلون فعل الشرط محذوفا فی مثل هاتین
- حذف فاعل : قوله تعالى: أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ فإنه قد حذف فاعل أبصر لدلالة فاعل أسمع علیه،
- حذف فاعل : «غِیضَ الْماءُ» و هو الأرض، و فاعل «اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِ» و هو السفینة،
- [فعل متعدى نازل منزله لازم] و الاوّل: فعل متعدى که بدون مفعول مىآمد دو قسم بود. قسم اول آن بود. شجو حسّاده و غیظ عداة ... شاهد بر دو فعل «یرى» و «یسمع» است که بدون مفعول آمده ولى کنایه از فعلى است که مربوط بفعل خاصّى است یعنى. «یرى محاسنه» و «یسمع اخباره».
- فعل متعدّى نازل منزله لازم گردیده مانند آیه «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ...»
- [نکات حذف مفعول] ثم الحذف للبیان بعد الابهام: یکى از نکات حذف مفعول بیان بعد الابهام است با این شرائط. 1- از فعلهائى مانند «شاء، اراد، عزم، و قصد» باید حذف نمود نه از هرفعلى.2- این افعال مىبایست فعل شرط براى اداتى مانند «ان ولو» قرار بگیرند.3- مفعول عجیب و غریب نباشد زیرا اگر چنین باشد حذف نمىشود. مثال این قسمت «فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»* است مفعول «هدایتکم» بوده که حذف شده
- [نکات تقدیم مفعول] براى : زیدا عرفت لا غیره. گاهى تقدیم مفعول براى ردّ خطاء در اشتراک زید و عمرو را شناخته ما باو میگوئیم «زیدا عرفت» در تأکید اینطور کلامى گفته میشود «زیدا عرفت وحده»
- تقدیم مفعول بر فعل براى افاده حصر : 1- «ما زیدا ضربت و لا غیره ..2- «ما زیدا ضربت و لکن اکرمته.» 3- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»* جار ومجرور در تقدبر میگیریم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ».
- [بحث و التخصیص لازم للتّقدیم غالبا: اینکه گفته شد تقدیم مفعول حصر: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» و «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» که معنى حصر در آنها اینست که عبادت مخصوص خدا است نه غیر او و کمک خواستن و استعانت جستن نیز مخصوص خدا است.
- چهارمین نکته تقدیم بعضى معمولات بر بعضى دیگر اینست که اگر مؤخر شود تناسب لفظى بهم میخورد. چنانکه این موضوع در فواصل آیات دیده میشود. مانند: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى» در این آیه سه معمول است: 1- موسى 2- فی نفسه 3- خیفة. جار و مجرور و مفعول که قاعدة مىبایست از فاعل مؤخّر باشند مقدّم شدند بخاطر آنکه رؤس آیات همه بر الف است.
- 5- باب پنجم: القصر پنجمین باب علم معانى قصر است. قصر در لغت باین معانى آمده: 1- ساختن عمارت عالى. 2- کوتاهى و کم شدن. 3- حبس. مناسب با معنى اصطلاحى است.
- حصر 10 قسمت تقسیم میشود. زیرا حصر یا حقیقى است یا اضافى. حقیقى یا حصر موصوف است در صفت یا حصر صفت است برموصوف ما زید الّا کاتب، «ما زید الا قائم» قیام صفتى است که عارض بر زید شده عموم وخصوص من وجه «اعجبنى هذا العلم»
- در مثال حصر «العلم حسن» علم وصف معنوى «ما زید الّا اخوک» و «ما الباب الّا السّاج» و «ما هذا الا زید» است
- [معانى اخبار و انشاء]اول: معنى مصدرى اصلى. که انشاء بمعنى ایجاد نمودن چنانکه در آیه شریفه «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» است. بمعنى اوجدناه خلقا آخر.
- همه انشائات چه طلبى یا غیر آن در اصل اخبار بودند و سپس بیکى از سه وسیله بانشاء منتقل شدند: 1- نقل مانند انکحت و زوجّت. 2- حرف مانند لام امر و لاء نهى در لیکرم و لا یکرم.3- اشتقاق مانند اکرم و انصر که از تکرم و تنصر مشتقاند.
- باب هفتم: فصل و وصل ، فصل مانند: هو اللّه الذى لا اله الّا هو الملک القدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبّر. و اینکه مصنف اختصاص به جملهها داده فصل مانند: هو اللّه الذى لا اله الّا هو الملک القدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبّر. و اینکه مصنف اختصاص به جملهها داده
- در بحث وصل است. اتصال دو جمله یا با واو است یا با غیر واو «فاء و ثم و حتى و ...» اگر با واو باشد و بخواهیم جمله دوم در اعراب جمله اول شرکت کند در صورتى میتوان بوسیله واو عطف گرفت که بین ایندو جمله جهت جامعه باشد
- باب هشتم: ایجاز، اطناب و مساوات : ایجاز در لغت بمعنى کوتاه آوردن است و بگونه لازم و متعدى استعمال میشود. اطناب در اصل لغت بمعنى مبالغه نمودن است. مانند سخن خداى برین: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ ...» (اى رسول) شیوه عفو و بخشش پیشه کن و به نیکوکارى فرمان بده و از مردم نادان، روى بگردان.
- بحث دوم درباره «إطناب» و اقسام آن است إطناب، افزونى لفظ بر معناست براى فایدهاى و یا اداکردن معناست در این آیه شریفه، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» و «تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» تجارت نجاتبخش را بیان مىکند
- واژه «فصاحت»، از نظر لغوى بر معنىهاى فراوانى به کار مىرود، از آن معانى است: آشکارکردن و هویدا بودن. خداوند برین، به حکایت از حضرت موسى- علیه السّلام- فرموده: «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً» یعنى: «برادرم، هارون گفتارش از من آشکارتر و سخنش روشنتر است».
- در غرابت و پژوهش، از یک قلمرو باشد؛ مانند سخن خداى متعال: «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» به خدا سوگند پیوسته یوسف را یاد مىکنى.
- مانند مفهوم انسان کلى که بهر انسان خارجى صادق است- با این همه در ماده انسانى که- بهر انسان قابل تطبیق باشد نداریم- زیرا هر انسان که در خارج مىباشد شخصى است- که بغیر خود قابل تطبیق نیست-
- فصاحت کلام، به تهى بودن از شش عیب، شکل مىگیرد:1- ناگوارى و رمندگى واژهها هنگامى که به هم مىپیوندد.2- سستى ترکیب و پیوند.3- پیچیدگى لفظى.4- پیچیدگى معنوى.5- چندباره آوردن (کثرت تکرار). 6- اضافه شدنهاى پىدرپى.
- تطبیق اجراء : همیشه ثابت باشد. مانند آیه شریفه «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» وجوب قطع ید، تابع این نیست که بر سارق، الآن- حین اجراء حکم- هم عنوان سارقیّت، صادق باشد.
- فصاحت : قرآن کریم را بخواهیم ترجمه کنیم که در کمال اعجاز، و نهایت فصاحت و بلاغت است باید کمال دقت خود را به کار گیریم که ضمن انتقال مفاهیم والاى موجود در متن اصلى، از اظهار نظر شخصى و استنباطات بدون دلیل که هر آن احتمال بروز اشتباه را قوت مىبخشد مصون و محفوظ باشد.
- توضیح: «فصاحت»، وصف کلمه قرار مىگیرد، یعنى: به هرواژهاى که هماهنگ با قواعد فصاحت کلمه باشد مىگوییم: این واژه، فصیح است.
- فصاحت کلام: یعنى اینکه سخن، پس از فصاحت تکتک واژههایش از چیزى که معنایش را نامفهوم مىسازد و جلوى دریافت مراد و مقصود را مىگیرد، پیراسته باشد.
- بلاغت یعنى بجا سخن گفتن و در هر شرائطى مقتضاى حال را رعایت کردن یعنى شرائط زمانى و مکانى و وضعیت شنوندگان را باید در نظر گرفته و بهمان اندازه خطبهها را طول دهد ...].
- سخن رسا گفتن «بلاغت» در لغت، به معنى دست یافتن و رسیدن است. گفته مىشود: «بلغ فلان مراده» یعنى فلان به آرمانش دست یافت. و گفته مىشود: «بلغ الرکب المدینة» زمانى که کاروان به شهر برسد. و «مبلغ» هرچیز، پایان آن است. و مىگویند: «بلغ الرّجل بلاغة» آن مرد به بلاغت رسیده و بلیغ است زمانى که از آنچه در درون دارد نیکو تعبیر کند.
- سخن رسا گفتن «بلاغت» می گویندآیا خدا هم مثال مىزند؟! نخست مىگوید: «خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچکى مانند پشه و یا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها).
- سخن رسا گفتن «بلاغت» مثال وسیلهاى است براى تجسم حقیقت، گاهى که گوینده در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است بلاغت سخن ایجاب مىکند که براى نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعیفى را براى مثال انتخاب کند.
- بلاغت کلام «بلاغت» در سخن، هماهنگى سخن با چیزى است که حال خطاب (شرایط و زمینههایى که هنگام ایراد سخن هست) آن را مىطلبد علاوه بر فصیح بودن واژههاى مفرد و مرکب آن سخن
- علم معنانی : دانش معانى، اصول و قاعدههایى است که با آنها حالات هماهنگى سخن عربى با اقتضاى حال، شناخته مىشود به گونهاى که سخن، با هدف ایراد آن، متناسب گردد
- علم بیان : شیوههاى مختلف مورد بحث در علم بیان، براى ارائه یک معنى «حقیقت و مجاز، تشبیه و استعاره و کنایه» مىباشد که هریک از زیبایى، ظرافت و تاثیر خاصى در شنونده، برخوردار مىباشد. علم بدیع نظر به زیبایىهاى لفظى و معنوىکه دارد نقش اساسى در سخن ندارد، بلکه بر زیبایى سخن مىافزاید بر خلاف «معانى، بیان» که نقش مهمى را در پیامرسانى و تأثّر و تحول روحى مخاطب، بازى مىکند. آنچه مسلّم است
- بیشترین جنبه اعجاز قرآن، اعجاز بیانى قرآن است و برخى از علماء معتقدند اگر آدمى از فراگیرى علم بلاغت، غفلت ورزد فصاحت و بلاغت قرآن را نفهمد، اعجاز قرآن را درک نکرده است.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۱۰/۱۵