و شرورهم مأمونة - مردم از آنها در امانند
بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛ ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام در دانش نامه علوی آمده است یا شروح دیگر؛ بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده تیتر موضوعی خطبه همام (متقین) را در نهج البلاغه (ح فرزاد) یا در نمایش پردازش اربعین حسینی ملاحظه فرمایید لطفا نظر دهید متشکرم .
https://safarzade.blog.ir/ بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 11- و شرورهم مأمونة - ترجمه: (و مردم) از شرّ آنها در امان هستند.
- شرح: این عبارت در حقیقت سالبه به انتفاع موضوع است یعنى متقین اصلا شرى ندارند، نه اینکه دارند، و مردم از آن در امانند، زیرا لازمه شر عدم امنیت است، اگر چه بسیار اندک باشد، شرّى در آنها نیست، زیرا رأس تمام شرور حبّ دنیا است، و این محبت در دل آنها آشیانه نکرده است، اساساً امنیت از شرّ، از ویژگیهاى فرد مسلمان است نه از خصوصیات پرهیزکار فقط، چنان که در روایت آمده «المسلم من سلم الناس من یده و لسانه»: «فرد مسلمان کسى است که مردم از دست و زبان او در امان باشند»، «مُسلِم» از ماده «سلامت» است و طبعاً باید کانون سلامت باشد، آیا واقعاً ما چنین هستیم؟ آیا مردم از دست و زبان ما در عذاب نیستند، آیا آبروى مسلمانى را نمىبریم آیا هتک حیثیت او نمىکنیم، اگر چنین است نامگذارى ما به «مسلم» صحیح است وگرنه، باید به دنبال نام دیگرى بگردیم و خدا کند حداقل نام ما از حیطه اسماء و صفات انسانى خارج نشود، که با این رفتار ما جاى تعجب نیست اگر در ملکوت اعلى اسمى و صفتى غیر انسانى بر ما نهند که از این مصیبت به خدا پناه مىبریم که «له الاسماء الحسنى»: «براى او (خداوند) اسماء نیکو است».
- همه خیر است شر نیست- بحثى که ذکرش در اینجا مناسب است، این است که: آیا دو چیز به عنوان خیر و شرّ در این عالم موجود است یا خیر ، ثنویین (دوگانه پرستان همانند ایرانیان قدیم) مىگفتند: آرى، عالم ترکیبى از خیر و شرّ است و دو آفریننده دارند زیرا «اگر آفریننده، خوب باشد بدها را نمىآفریند و اگر بد باشد خوبها و خیر ها را ایجاد نمىکند».
- خالق شر نداریم -اینها قائل به دو خالق بودند: 1- خالق خیر . 2- خالق شرّ. امنیت و سلامتى و صلح و دوستى و صفا و صمیمیت و محبت را از خالق خیر ، و دشمنى و خونریزى و جنگ و قحطى و بیمارى را از خالق شرّ مىدانستند.
- شر مطلق نیست- از نظر موحّدان و یگانهپرستان که توحیدى کاملتر از دیگران دارند، در این عالم وجودى بنام شرّ مطلق نیست، بلکه همه چیز خیر است، و نظامى احسن از این نظام آفرینش نیست، اگر چشم دوبین (لوچ) و مطالعات شرکآلود و تلقینات و تربیتهاى ناصحیح نباشد، در این عالم جز خیر دیده نمىشود، اینها که عالم را مرکب از خیر و شرّ مىبینند احول (دوبین) هستند.
- شر درنکوین خلقت- سؤالى که: مطرح مىشود این است که: اگر شرورى وجود ندارد، پس آنچه شرّ مىنامیم چیست؟ و در کتاب تکوین خلقت الهى چه محلى از اعراب را دارا هستند؟
- بد و شر مستلزم نسبت است - جواب این است که: اساساً آنچه از شرّ و بد مىنامیم یا خودش (عدم ) و نیستى است، یا مستلزم عدم و نیستى مىباشد، یعنى یک موجودى است که خودش از آن جهت که خودش است، خوب است، و از آن جهت بد است که مستلزم یک نیستى مىباشد، و تنها از آن جهت که مستلزم نیستى است بد است نه از جهت دیگر. ما نادانى، فقر و مرگ را بد مىدانیم، اینها ذاتاً نیستى و عدم مىباشند، همچنین ما گزندگان، درندگان میکروبها و آفتها را بد مىدانیم، اینها مستلزم نیستى و عدم هستند نادانى (جهل)، فقر، مرگ، بیمارى، نابینایى، ناشنوائى و نظائر اینها امور عدم ى هستند، که: هر یک به ترتیب عدم علم، عدم غنا، عدم حیات، نیستى، سلامتى، فقدان بینائى و شنوائى است، در همه اینها از دست دادن است نه چیزى را به دست آوردن، وقتى دست در جیب مىکنیم و خالى از پول مىیابیم، گوئیم دچار شرّ شدهایم، عدم پول فقدان پول است و امرى عدم ى است، حتّى در امور اخلاقى و صفات زشت هم چنین است، ظلم نیستى عدل است، بى حیائى عدم حیا و بى تقوایى و بى عفّتى، عدم تقوى و عفّت است.
- شر و بدی و آفت عدمی است- امورى هم که موجب عدم مىشوند مثل درندگان و گزندگان و ما نام شرّ و بدى بر آنها مىگذاریم، نه به این خاطر است که خود بد هستند، اگر پیامد دریدن و گزیدن و در نهایت منجر شدن به مرگ را نداشتند، ابداً نام بد و شرّ به آنها نمىدادیم، پس آنچه بد است چیزى است که از آنها سر مىزند، و آنها همه عدم هستند، نه وجود، بیمارى و مرگ حاصل از دریدن و گزیدن و گرفتار میکروب شدن و از بین رفتن گیاهان و کشتزارها ناشى از آفت همه نیستى و فقدان هستند، پس امرى وجودى نیستند، تا منتسب به فاعلى باشند، و ما براى آنها مثل ثنویه (دوگانه پرستان) خدائى و خالقى جداگانه انتخاب و اختیار کنیم.
- خیر وجودی؛ شرعدمی - پس دوگونه سؤال و پرسش فوق جواب گفتیم: شر عدمى است نه امرى وجودى تا نیاز به خالق داشته باشد (نیستى خالق نمىخواهد بلکه هستى نیاز به خالق دارد و عدم هستى، نیستى است) این جواب اشکال را از امورى مثل جهل و عجز و فقر و بیمارى و نظائر اینها که صفاتى حقیقى (غیرنسبى) هستند رفع مىکند.
- شرّ نسبى است نه مطلق، شرّورى که خود امر وجودى هستند ولى منشأ امور عدم ى هستند، مانند سیل، زلزله، گزنده، درنده و نظائر اینها بدون شک، بدى اینها نسبى است، توضیح اینکه «صفاتى که اشیاء به آنها موصوف مىگردند، بر دو قسم است، حقیقى و نسبى، وقتى یک صفت براى چیزى در هر حال و با قطع نظر از هر چیز دیگر ثابت باشد، آن را صفت «حقیقى» مىنامیم. صفت حقیقى آن است که براى امکان اتصاف یک ذات به آن صفت، فرض خود آن ذات و آن صفت کافى است. اما یک صفت نسبى آن است که فرض موصوف و فرض صفت، بدون فرض یک امر سوم، که طرف نسبت و مقایسه قرار گیرد، براى امکان اتصاف موصوف به آن صفت کافى نیست، بنابراین هرگاه صدق یک صفت بر چیزى منوط به در نظر گرفتن امر ثالث و مقایسه این با آن باشد، در این صورت، صفت را «نسبى» مىنامیم.
- شرنسبی -چیزى که وجود او نسبت به همه چیز خیر است، خیر مطلق است مانند واجب الوجود، و اگر چیزى فرض شود که وجودش نسبت به همه چیز شرّ باشد، شر مطلق است، و چیزى که وجودش نسبت به بعضى چیزها خیر و نسبت به بعضى شر باشد، خیر و شرّ نسبى است مانند اکثر اشیاء جهان.
- شر امر عدمی - مثلا حیات یک امر حقیقى است. یک موجود خودش قطع نظر از اینکه با شىء دیگر مقایسه و سنجیده شود، یا زنده و جاندار است، و یا بیجان و مرده و همچنین سفیدى و سیاهى (به فرض اینکه رنگها امور واقعى باشند) صفتهاى حقیقى هستند، یک چیز که سفید است با قطع نظر از مقایسه با چیز دیگر سفید است، و یک چیز که سیاه است خودش سیاه است، و لازم نیست که با چیز دیگر، و از آن جمله است کمیت و مقدار. ولى کوچکى یا بزرگى صفتى نسبى است، وقتى یک جسم را مىگوئیم کوچک است باید ببینیم با مقایسه با چه چیز و یا نسبت به چه چیز آن را کوچک مىخوانیم، هر چیزى ممکن است هم کوچک باشد و هم بزرگ، بستگى دارد، به اینکه چه چیز را معیار و مقیاس قرار داده باشیم» مثلا یک سیب را مىگوئیم کوچک است، نسبت به چه چیز کوچک است؟ نسبت به سیبهاى دیگر کوچک است ولى همین سیب نسبت به فندق و پسته بزرگتر است.
- «خوب بودن یک قانون اجتماعى به این است که: مصلحت افراد و مصلحت اجتماع را توأماً در نظر بگیرد، و حق جمع را بر حق فرد مقدم بدارد، و آزادیهاى فرد را تا حدود امکان تأمین نماید، اما تأمین همه آزادیهاى افراد صددرصد ناممکن است، و لهذا خوب بودن یک قانون از این نظر، یعنى از نظر تأمین آزادیها نسبى است، زیرا تنها بعضى از آنها قابل تأمین است، قانون خوب آن است که حداکثر آزادیها را که ممکن است تأمین کند. هر چند مستلزم سلب برخى آزادیها است، پس خوب بودن یک قانون از جنبه تأمین آزادیها نسبت به قانونهاى مفروض دیگر است، که کمتر از این قانون قادر بر حفظ و تأمین آزادیها است»
- شر نسبت به شىء- «از اینگونه امورى (که خود وجودى و منشأ امر عدم ى هستند) آنچه بد است، نسبت به شىء یا اشیاء معینى بد است، زهرمار، براى مار بد نیست، براى انسان و سایر موجوداتى که از آن آسیب مىبینند، بد است، گرگ براى گوسفندان بد است، ولى براى خودش و براى گیاه بد نیست، همچنانکه گوسفند هم نسبت به
- بد مطلق، نباشد -گیاهى که آن را مىخورد، و نابود مىکند بد است، ولى نسبت به خودش یا انسان یا گرگ بد نیست، مولوى مىگوید: زهرمار، آن مار را باشد حیات..... لیک آن، مر آدمى را شد ممات..... پس بد مطلق، نباشد در جهان..... بد به نسبت باشد، این را هم بدان»
- شرّ نسبى باشد نه مطلق، - یش عقرب و رتیل و زنبور عسل را شرّ مىنامیم، در حالى که اگر از خود آنها سؤال شود، آن را نعمتى بزرگ پنداشته و گویند وسیله دفاعى ما این است، همچنان که شما اسلحههاى مختلف براى دفاع دارید، فقدان آن موجب هلاکت ما است، آرى به نظر ما شرّ است نه در رابطه با آنها، پس شرّ نسبى شد نه مطلق، بسیارى از حیوانات غذا و طعمه خود را با نیش به دست مىآورند، زهر را داخل بدن طعمه کرده و آن را از کار مىاندازند، عدم نیش اینها برابر با گرسنگى و سپس مرگ اینها است. میکروبى که ما آن را شرّ مىپنداریم و به ظاهر آن را شرّ محض مىانگاریم، از شکاف کوچکى وارد بدن شده و بدن سریعاً عکس العمل نشان داده و براى مبارزه با آنها گلبولهاى سفید خون را که همانند سربازان کار کرده و منظمى هستند، بسیج کرده و با میکروبها و ستیز مىپردازند، این میکروب با این به ظاهر شرارت و فسادش عامل خیر مىگردد و آن پروریدن سلولهاى بدن است.
- اگر میکروبها اعتصاب کرده و به اجسام هجوم نیاورند، مردم از لاغرى بسیار افسرده و کوتاه مىمانند و رشد آنها یا متوقف و یا لااقل کند مىگردد، دانشمندى گوید «اگر میکروبها نبودند رشیدترین مردم شاید بیش از 80 سانتىمتر رشد نمىکرد».
- شرّ نسبى -آرى اگر میکروبها نبودند سلولها بیکار و سرگردان بوده و رشدى نداشتند، پس اگر آنها را شرّ مىنامیم شرّ نسبى است، در بعضى مواقع که میکروبها زیاد و در نتیجه بر مدافعان بدن غالب مىگردند بیمارى حاصل شده و گوئیم شر به ما روى آورده است.
- شرّ مطلق - بنابراین شرّ مطلق وجود ندارد بلکه نسبى و به قیاس با ما چنین است و این شرور نسبى لازم لاینفک نظام احسن است، و هیچ گونه کم لطفى از طرف خالق این نظام صورت نگرفته است، غزالى گوید «لیس فى الامکان ابْدَعُ ممّا کان»:
- «نظامى زیباتر از نظام موجود امکان ندارد» حافظ نیر با لحنى نغز و زیبا چنین سروده است:
|
|
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت..... آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
- جهان ظلّ حق و سایه حق -جهان ضل وسایه حق مراد او این است که در نظر بى آلایش و پاک پیر یعنى عارف کامل «که جهان را به صورت یک واحد تجلّى حق مىبیند، همه خطاها و نبایستنىها که در دیدههاى محدود آشکار مىشود، محو مىگردد، جهان ظلّ حق و سایه حق است، ذات حق جمیل على الاطلاق و کامل على الاطلاق است، ظلّ جمیل، جمیل است، محال است که جمیل نباشد، در هر اندام زیبا اگر عضوى را تک و تنها، بدون توجه به اینکه موقعیت عضوى دارد، و با یک سلسله اعضاء دیگر مجموعاً یک اندام را تشکیل مىدهند، مورد توجه قرار دهیم حقانیت و درستى و کمال او را درک نخواهیم کرد، و احیاناً فکر مىکنیم که اگر به گونهاى دیگر بود بهتر بود، اما همین که با دیدى گسترده آن را به عنوان یک عضو در مجموعه یک اندام زیبا ببینیم، نظر ما دگرگون مىگردد و آنچه قبلا نادرست و نبایستنى مىپنداشتیم به کلى محو مىگردد».
- تبدیل خیرات به شر- نابودی بشر با نیروی خدا دادی : در بسیارى از موارد این موجود دوپا به نام انسان است که نعمتهاى خوب و خیر ات خداوندى را بدل به شرّ مىکند، و مقصر اصلى این موجود است، درون اتم، نیروى بى مانندى است که اگر استخراج شده و در مسیر صحیح هدف داده شود بوسیله آن همه جا آباد مىگردد، بوسیله این نیرو مىتوان برق شهرها را تأمین کرد، چرخهاى کشاورزى و صنعت را به حرکت درآورد و وضع خراب اقتصادى را اصلاح کرد، ولى متأسفانه این انسان است که این نیروى خدادادى را مورد سوء استفاده قرار مىدهد و در مسیر نابودى بشر بمب اتم مىسازد که شهر 100 هزار نفرى هیروشیما را تبدیل به خاکستر مىکند به نحوى که خاکسترش هم قابل استفاده نمىباشد، زیرا تشعشعات اتمى ایجاد شده، مانع از هر گونه زندگى موجود زنده است، خالق و خداى این جهان نفرموده بود، چنین کنند، و چنین استفاده از این نیروى عظیم ببرند، اما این بشر است که: تبدیل کننده خیر ات به شرور و مفاسد، و عامل بدبختى مىگردد، این خود انسان است که: مىتواند نجاتبخش یا هلاکت فرد یا جامعه شود.
- تکنولژی علیه کشتار مردم - یکى از دورانهاى بشر دوران آهن است در این دوران آهن کشف شد و یک فلز توانست قیافه تمدن بشرى را دگرگون سازد، اما این انسان که: مىبایست مسیر دهنده و راهنماى سیر صعودى این فلز باشد، آیا آن را در مسیر صحیح حرکت مىداد، یا در مسیر ناصحیح، آیا به خیر ات و منافع آن مىنگریست یا به مفاسد و مضارّ آن، چه بسیار افرادى که با این فلز کارد ساخته و عامل قتلى شدند که: از دیدگاه قرآن کریم همانند قتل جمیع مردم است «فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» و چه بسیار ممالکى که با این فلز عوامل مخرّب ساخته و به نابودى هر چه بیشتر بشر باعث شدند.
- شر عصیان و جنایت -چه زیبا مىفرماید قرآن کریم: (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ): «ظاهر شد فساد (و پریشانى) در خشکى و دریا به سبب آنچه دستهاى مردم کسب کرد تا بچشاند خداوند آنها را بعضى از آنچه را عمل کردند (از معاصى و جنایتها) شاید (از معصیت دست برداشته) و به راه آیند».
- فساد در سطح زمین - از این آیه فهمیده مىشود که: مردم با دست خود بَرّ و بحر در یک کلمه سطح زمین را به فساد مىکشند، ولى خداوند این وزر وبال حاصل شده را براى آنها به منزله عَذابى قرار داده، تا لااقل کیفر بعضى از اعمال خلاف و عصیانگرىهاى خود را دیده، و بر طریق صحیح سیر کنند.
- شرّ ورترین مردم -در اینجا به سراغ آیات و روایات مىرویم تا شرّ ورترین مردم را بشناسیم به قرآن مراجعه مىکنیم در این رابطه به دو آیه برمىخوریم: (إِنَّ شرّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ): «بدترین جنبدگان (و جانوران) نزد خداوند کَران و لالهائى هستند (که مراد این است که نسبت به حرف حق کر و لال هستند) که تعقّل نمىکنند».
- «بدترین جانوران - (إِنَّ شرّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ): «بدترین جانوران نزد خداوند کسانى هستند که کافر شده و ایمان نمىآورند».در روایات هم تعبیرات زیادى است که معصومین (علیهم السلام) به تناسب مقامات گوناگون ابراز کردهاند. به عنوان نمونه:
- بد ترین پیشواى ستمکار - قال على (علیه السلام): «انّ شرّ النّاسِ عندَاللّه امامٌ جائرٌ ضَلَّ ضُلَّ بِه فَاماتَ سُنَّةً مَأخوذَةً وَ أَحْیا بدعةً مَتْروکة»:
«همانا بدترین مردم نزد خداوند، پیشواى ستمکارى است، که گمراه است، و دیگران هم بوسیله او گمراه شدند، پس مىراند سنتى را که از (رسول خدا) گرفته شده، و زنده کرد بدعتى را که از بین رفته بود» به دنبال این کلام هم حضرت مىفرمایند: «از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که مىگفت: رهبر و پیشواى ستمگر را روز قیامت مىآورند، در حالى که نه یاورى و نه عذرخواهى (که عذاب را از او برطرف کند) دارد، پس رها مىشوید در آتش جهنم، و در آن مىگردد چنانکه آسیا گردش مىکند، سپس بسته مىشود و حبس مىگردد در قعر جهنم»
- «بدترین مردم -قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): «شرّ النّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَه بِدُنیاه و شرّ مِنْ ذلک مَنْ باع آخِرتَه بِدُنیا غَیرِه»
: «بدترین مردم کسى است که آخرتش را به دنیایش بفروشد، و بدتر از او کسى است که: آخرتش را به دنیاى غیر خود بفروشد»
- احترام ترس از شر : قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): «شرّ النّاسِ عِنْدَالله یومَ القِیامةِ الَّذین یُکْرَمُونَ اتّقاء شرّهم»:
«بدترین مردم نزد خداوند روز قیامت کسانى هستند که به خاطر ترس از شرّ آنها احترام مىشوند»
- شر اهل زمین و زمان : قال على (علیه السلام): «یَأتى علَى النّاسِ زمانٌ لا یَبْقى فیهم مِنَ القُرآنِ الّا رَسْمُهُ و مِنَ الاسلامِ الّا اسْمُهُ وَ مَساجِدُهُم یَومئِذ غامِرَةٌ مِنَ البِناءِ، خرابٌ مِنَ الهُدَىَ، سُکّانُها و عُمّارُها شرّ اهْلِ الارْضِ، مِنْهُم تَخْرُجُ الفِتْنَةُ و الَیْهم تَأوِى الخَطیئَةُ، یَرُدّونَ من شَذَّ عَنْها فِیها و یَسُوقُون مَنْ تأَخَّرَ عَنْها الَیْها، یَقولُ اللّهُ سُبحانَه: فَبِى حَلَفْتُ لَأَبْعَثَنَّ على اولئکَ فِتْنَةً تَتْرُکُ الحَلیم فیها حَیرانَ و قَدْ فَعَل و نَحنُ نَسْتَقیِلُ اللّهَ عَثْرَة الغَفلَة»:
«مىآید بر مردم زمانى که باقى نمىماند در آنها از قرآن مگر نشانهاى (نوشتن و خواندن بدون اندیشه) و از اسلام مگر نامى (گفتن شهادتین بدون عمل به احکام)، در آن روز مسجدهایشان از جهت ساختمان (و زینت و آرایش) آباد است و از جهت هدایت و رستگارى ویرآن (چون پرهیزکار و هدایت کننده در آنها یافت
نمىشود) ساکنان و آباد کنندگان آنها (کسانى که در مسجدها گرد مىآیند) بدترین اهل زمین هستند (زیرا) از آنها فتنه و تباهکارى بیرون آید، و در آنها معصیت و گناه جا گیرد، بر مىگردانند در آن
- شر فتنه جوبان : فتنه هر که را که از آن کناره گیرد، و به سوى آن مىبرند، هر که را از آن مانده است، خداوند سبحان مىفرماید: «به حقّ خودم قسم یاد کردهام که فتنه و تباهکارى را بر آن مردم برانگیزم طورى که بردبار خردمند در (رهائى از) آن سرگردان ماند، و محققاً (آنچه را فرموده) به جا مىآورد، و ما از خدا گذشت از لغزش غفلت و بى خبرى را درخواست مىنمائیم (تا مانند فتنه جویان به کیفر جاوید گرفتار نشویم)». در بعضى از کشورهاى اسلامى مشاهده مىشود، مدارسى براى حفظ قرآن تأسیس شده است البته این کار بسیار خوبى است ولى آیا این اهتمامى که براى حفظ و قرائت و تجوید به کار مىرود، براى پیاده شدن محتوى آن هم به کار مىرود؟! چه اندازه از مفاهیم قرآن در آنجا پیاده شده است، گویا در اسلام نه برنامههاى اخلاقى و نه سیاسى و اجتماعى است.
- شر به نام قرآن،- آرى در هر بیابانى مسجد ساختهاند، چقدر زیبا و چقدر تمیز، اما از هدایت که شعار اصلى مساجد است خبرى نیست. ساکنان اینگونه مساجد بدترین انسانهاى روى زمین هستند مگر بانى و ساکن مسجدى هم مىشود بدترین انسانها باشد؟! بله جاى تعجب نیست، چرا بدترین مردم نباشند در حالى که به نام قرآن، قرآن را به نابودى مىکشند، به نام اسلام، در صدد محو اسلام هستند، کار به جائى رسیده که استاد مىفرمودند: در پایتخت یکى از حکومتهاى به اصطلاح اسلامى، بیمارى داشتیم و به دنبال آبمیوه مىگشتیم، گفتند آبمیوهگیریها مشروب دارند، و در نتیجه آبمیوهها هم در اثر نامبالاتى آنها نجس است، شاید در زمان رژیم قبلى در ایران هم چنین افتضاحى نبود.
- شرم و حیا خدا حافظ -رادیو، تلویزیون بعضى از این کشورهاى اسلامى را هم که ملاحظه مىکنیم باید بگوئیم (على الاسلام السلام) یعنى باید از اسلام خداحافظ کرد، همین کشور عربستان که سردمداران آن مدّعى خادم الحرمین هستند، رادیو و تلویزیون آن حتى در ایام حج چه مىکند، مسلمان و هر انسان آزاده و با حیائى شرم مىکند این برنامهها را استماع و یا مشاهده کند.
- بدترین های تاریخ بشریت- آیا کلمات نورانى و گهربار مولى تطبیق با اینگونه کشورهاى اسلامى نمىکند؟! مسلماً جواب مثبت است، و اگرچنین شد جاى تعجب نخواهد بود اگر مدّعیان خادم الحرمین، با گلولههاى اربابان آمریکائى خود از میهمانان کوى الله و زائرین بیت الله الحرام در ماه حرام و در حرم امن الهى استقبال کنند، جاى تعجب نخواهد بود، که در کنار کعبه جوى خون به راه اندازند و کارى کنند که عرب جاهلى در ماه حرام نمىکرد و جاى تعجب نیست که 400 نفر از شیعیان و پیروان على بن ابیطالب را مظلومانه به شهادت رسانند و به خاک و خون کشند، چهره تاریخ بشریت را لکهدار کردند، ننگى ببار آوردند که هرگز با رنگ پاک نخواهد شد.
- «بدترین مردم - قال على (علیه السلام): «شرّ النّاس مَنْ یَظْلِمُ النّاسَ»: «بدترین مردم کسى است که ظلم به مردم کند».
تا به اینجا درباره بدترین مردم بحث شد، حال ببینیم بدترین دین و بدترین مکان از زبان على (علیه السلام) چه دین و مکانى است؟ حضرت در خطبهاى پیش از حرکت به طرف نهروان چنین مىفرمایند:
- بدترین کیش و آئین -«انَّ اللّه بَعَثَ مَحَمَداً (صلى الله علیه وآله) نذیراً لِلعالَمینَ و امیناً على التَّنزیلِ، و انْتُم مَعْشَرَ العَرَبِ عَلى شرّ دین و فى شرّ دار، مُنیخونَ بَیْنَ حِجارَة خُشْن وَ حَیات صُمٍّ، تَشْرَبونَ الکَدِرَ و تَأکُلُونَ الجَشْبَ و تَسْفِکُونَ دِماءَکُم و تَقطَعُونَ ارْحامَکُم، الاصْنَامُ، فیکُم مَنْصوبَةٌ وَ الّاثامُ بِکُم مَعْصُوبَةٌ»:
- «خداوند متعال فرستاد حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) را در حالى که ترساننده جهانیان از عذاب و امین بر ابلاغ احکامى بود که بر او نازل شده بود، و شما اى گروه عرب بر بدترین کیش و آئین (یعنى شرک و بتپرستى) و در بدترین خانه و جایگاه (یعنى حجاز) بودید (که قحطى و فتنه در آنجا بسیار بود)، در زمینهاى سنگلاج و میان مارهاى پر زهرى که از آوازها نمىرمیدند، مانند اینکه کر بودند، اقامت داشتید، آب لجن سیاه را مىآشامیدید و غذاى خشن (مانند جُوِ پر سبوس و آرد هسته خرما و سوسمار) مىخوردید، و خون یکدیگر را مىریختید و قطع رحم و دورى از خویشاوندان مىکردید، (بر اثر سختى معیشت و بدى اخلاق رعایت صله رحم نمىنمودید) بتها در میان شما نصب، و گناهان به شما پیچیده شده بود».پس روشن شد که از دیدگاه على (علیه السلام) بدترین دین، دینى است که از توحید و یگانهپرستى به دور باشد و بدترین جایگاهها و مکانها هم، مکانى است که داراى صفاتى باشد که حضرت در ادامه سخنان خود به آن اشاره فرمودند.
- «بهترین خصلتهاى زنان : در پایان این بحث به عنوان حسن ختام در روایت بسیار جالب دیگر نقل مىکنیم و امید است که براى همه مفید واقع شود. قال على (علیه السلام): «خِیارُ خِصالِ النّساء شرارُ خِصال الرِّجالِ: الزَّهْوُ و الْجُبْنُ و البَخلُ فَاذا کانَتِ المَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِها، و اذا کانَتْ بَخیِلةً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها و اذا کانَتْ جَبانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَىء یَعْرِضُ لَها»:
«بهترین خصلتهاى زنان بدترین خصلتهاى مردان است، تکبر و ترس و بخل، پس هرگاه زن متکبر باشد (به کسى جز شوهرش) سر فرود نمىآورد، و هرگاه بخیل باشد مال خود و مال شوهرش را حفظ مىکند، و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او رو آورد فَزَع کرده
دورى مىگزیند، مثلا اگر زمینه عملى فراهم شده که عرضُ و آبروى شوهرش در خطر است، ترسیده و دست را به آن عمل آلوده نمىکند».
- شرّ سه چیز،- قال رسولاللّه (صلى الله علیه وآله): «مَنْ وَقى شرّ ثلاث فَقَدْ وَقى الشرّ کُلَّه: لقلقة و قبقَبةٌ و ذَبْذَبَةٌ فَلَقْلَقَتهُ لسانهُ وَ قَبْقَبَتُه بَطْنُه و ذَبْذَبَتُه فَرجُه»: «کسى که بپرهیزد از شرّ سه چیز، پس پرهیز کرده است از جمیع شرور
: لَقْلَقه و قَبْقَبَه و ذَبْذَبَة، پس لقلقه او، زبان او و قبقبه او شکم او و ذبذبه او آلت شَهَوى او است»
حضرت در این روایت منشأ جمیع شرارتها و بدیها را، سه چیز معرفى کردند، که به هر نسبت تحت کنترل عقل قرار گیرد، به همان نسبت از بدیها و زشتیهاى فرد کاسته مىشود «اعاذنا الله من شرور هذه الثلاثة».
- در پایان به گلستان الهى و دیوان اشعار او رویم، وى در ذیل این فراز (و شرورهم مأمونه) چنین نغز مىسراید:
نبیند هیچکس ز آنان جفائى |
جز این نبود طریق پارسائى |
|
نکو مردان تقوى پیشه در کار |
کنند اندیشه ناخوب زنهار |
|
زپاکان مىنبیند هیچ کس شرّ |
شرّ انگیزد رخ ناپاک گوهر |
|
ز آنان چون همه نوشند بى نیش |
نبیند تلخى اى بیگانه و خویش |
|
کى از نخل رطب شد تلخ کامى |
کجا شهدى شرنگ آرد به جامى |
نه از شکر لبى تلخى چشیده است |
نه کس شیرینى از حنظل شنیده است |
|
چو نیک اندیش بتوان بود بارى |
بداندیشى مکن گر هوشیارى |
|
بجاى بد، نکوئى چون توان کرد |
همان بهتر که نیکوئى کند مرد |
|
ز تو چون خواست ایزد عدل و احسان |
دلا چون پارسایان باش اینسان |
|
که خلقان از شرّورت ایمن آیند |
روانت را به نیکوئى ستایند |
|
جهان دار المکافات است زنهار |
حذر کن زیردستان را میازار |
|
که بیداد ارکنى بر ناتوانى |
کشى کیفر زداد آسمانى |
|
*** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص: 301.. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم