نهج البلاغه - متقین 10قلوبهم محزونه -کسى که نظر کند به آنچه در دست مردم است حزن او طولانى و تأسفش مداوم خواهد بود» وقتى چشمش به ساختمان مدرنى مىافتد کنارش ایستاده و آه مىکشد، که چرا او ندارد؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 10-2- قلوبهم محزونة : [عوامل بقاء حزن] خطبه همام نهج البلاغه ( علامات متقین)
- چشم دوختن به آنچه در اختیار مردم است، در روایتى از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) آمده: «مَنْ نَظَرَ الى ما فى أیدى النّاس طال حزنه و دامَ أَسَفُه»:«کسى که نظر کند به آنچه در دست مردم است حزن او طولانى و تأسفش مداوم خواهد بود» وقتى چشمش به ساختمان مدرنى مىافتد کنارش ایستاده و آه مىکشد، که چرا او ندارد؟!
- باید به این شخص گفت: به نزد قلب او بنشین و با دلش همراز شو، نه در کنار ساختمانش بایست و آه بکش، نزدیک برو و ببین که او به حال تو غبطه مىخورد، و از سعادت تو سخن مىگوید، چه بسا سفرههاى رنگین با انواع غذاها براى مردم مىاندازد و خود بواسطه بیمارى از خوردن آن محروم است، گاهى بواسطه مرض قتد باید نان سوخارى بخورد، چه بسا با وجود ثروت هنگفت، هر هفته باید خون او تعویض شود، و چه توانگرى که خواب ندارند.
- یکى از نانوایان یوسفآباد تهران نقل کرد که خمیرگیر من شبها در نانوایى مىخوابید و یکى از شبها نزدیک اذان صبح طبق معمول رفتم به درب مغازه، نزدیک مغازه که رسیدم دیدم مردى خیره خیره به درون مغازه نگاه مىکند، نزدیک شدم، سؤال کردم آیا کارى دارید، مشکلى پیش آمده گفت نه من یک پزشکم و هیچ مشکلى ندارم و بسیار زندگى مرفهاى دارم، ولى متأسفانه شبها خوابم نمىبرد امشب با اینکه قرص خواب هم خوردهام خوابم نبرده و لذا تصمیم گرفتم مقدارى در خیابان قدم بزنم اتفاقاً مقابل این مغازه که رسیدم دیدم کارگر و خمیرگیر شما یک گونى زیرپا و گونى دیگر روى خود انداخته و صداى خوروپف او بلند است، با دیدن این منظره غبطه به حال او مىخورم کهاى کاش من نیز ساعتى چنین مىآرمیدم.
- عوامل بقاء حزن - آرى، پس از دور قضاوت مکن، نزدیک برو تا بدانى بزرگترین ثروت که سلامتى است تو دارا هستى، و باز طمع دارى. یک کشاورز ساده را بنگر که چه راحت غذا خورده و شب در عالم رؤیا خواب مکّه و کربلا مىبیند، اما آن ثروتمند بیچاره تا 2 ساعت بعد از نیمه شب خوابش نبرده و در خواب نیز مىبیند که اموال او به سرقت رفته و سراسیمه از خواب مىپرد.
- 2. غضب کردن و خشمناک شدن بر کسى که قدرت مبارزه و ضربه زدن به او را نداریم. در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده:«مَنْ غَضَبَ على مَنْ لایَقْدر أَنْ یَضُرَّه طالَ حزنهُ و عَذَّبَ نَفْسَه»
: «کسى که خشم و غضب کند بر کسى که قدرت ضرر زدن به او را ندارد، اندوه خود را طولانى و نفس خود را در عذاب قرار داده است»
- بنابر آنچه ذکر شد، غم و اندوه به دو شاخه تقسیم مىشود: 1- ممدوح ( غم سازنده) که از جمله اینها سه غم اول است. 2- مذموم ( غم ویران کننده) که از جمله اینها چهار غم آخر است.
حال چه کنیم تا غم فرساینده از ما رخت بربسته، و غم سازنده جایگزین آن شود؟ راهش این است که اندیشه ما عوض شود. جهانبینىها، سرچشمه ایدئولوژىهاى انسان است، قرآن مىفرماید: (... أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ...) (علیهم السلام) «... انفاق کنید از آنچه قرار داده شما را خلیفه در آن چیز (یعنى شما جانشین او در تصرف هستید)»
- غم و غصه مذ موم : این اموال امانت در دست شما است، نه از آمدنش خوشحال و نه از رفتنش بدحال باشید، داستان معروفى است که زن باایمانى کودکش از دست رفت، و خواست به همسرش خبر دهد، وقتى از سرکار آمده به او گفت: اگر کسى امانتى نزد شما داشته باشد، و درخواست آن را کرد، چه مىکنید؟ گفت: ردّ مىکنم و این وظیفه من است، و جاى نگرانى و ناراحتى نیست زن گفت: پس بدان خداوند امانتى نزد ما داشت و آن را پس گرفت، چه امانتى؟ زن گفت: فرزند ما، و بنابر گفته خودت ناراحتى ندارد.
- بله در اینگونه موارد ممکن است غم و اندوه باشد، و جاى انکار هم نیست، لکن حزنى سطحى است نه ریشهدار و کشنده، اگر دیدگاه من نسبت به دنیا چنین باشد که: «قَنْطَرَهٌ فَاعْبُروها و لا تسکنوها»:
«پُلى است عبور کنید از روى آن و ساکن نشوید» ناراحتى نسبت به حوادث هرگز پیش نخواهد آمد، وقتى دنیا محل سکونت و اطراق فرض شود نه محلى براى عبور و گذر، آن وقت جاى خوف است که زندگى را در هم مىپیچد، آن وقت است که محبوب، غیر خدا خواهد شد.
- غم و غصه ممدوح _اگر بنا باشد مسلمانان غم و غصهاى داشته باشند باید از نوع غم و غصه سازنده باشد، غم و غصّه از اینکه توطئههاى دشمنان اسلام یکى بعد از دیگرى در جوامع اسلامى پیاده مىشود و مسلمانان به جان هم افتادهاند بیتالمقدسى که پیش از 13 سال قبله پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود (و سپس بعد از ورود به مدینه روى مصالحى تغییر یافته و کعبه قبله شد)، بیت المقدسى که کانون انبیاء و اولیاء الهى بود و اساساً هیچ منطقهاى از جهان مثل شام و فلسطین پیامبرپرور نبود، بیت المقدسى که ارض مقدسه و مبارکه بود (ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ): «داخل شوید زمین مقدسى را که براى شما خداوند مقرّر فرمود»- (إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ): « (منزه است خدایى که پیامبر (صلى الله علیه وآله) را شبى از مسجدالحرام به مسجد الاقصى سیر داد، مسجد الاقصائى که پیرامون و اطرافش را مبارک و پرنعمت ساختیم)» و بیت المقدسى که میراث بزرگ مسلمانان بود، توسط اسرائیل و دشمنترین فرقه مسلمانان اشغال شده و همین بیت المقدس پایتخت آن کشور کفر شناخته مىشود.
- غم و غصه ممدوح -واى و صد افغان از این درد، حکومت صهیونیستى را بزور در چشم و قلب حکومتهاى اسلامى فرو کردند، اسرائیلى که سکوى پرش قدرتهاى بزرگ استعمارى و ضد خدایى بود، اسرائیلى که تبلور خواستههاى آمریکا و شوروى بود، اسرائیلى که سمبل و زاییده دو مکتب کمونیسم و سرمایهدارى بود. گفتم بیت المقدس میراث بزرگ مسلمانان بود چرا؟ زیرا مسلمانان دو قرن (200 سال) با مسیحیان در جنگهاى صلیبى درگیر بودند و بارها مسلمانان قدس را گرفته و از دست دادند تا سرانجام (صلاح الدین ایوبى) سردار لشکر اسلام بیت
- المقدس را به محاصره در آورده و (والیان فرمانده دشمن وادار شد با پرچمى سفید به نشانه صلح به نزد او آید ولى او در جواب وى گفت آیا فراموش کردهاید جنایتهاى خود را و اینکه چگونه مسلمانان را قتل عام مىکردید و چه بزرگوارانى را به خاک و خون کشیدید و در نهایت صلح را نپذیرفت ولى بواسطه وساطت ریش سفیدان شهر به اهالى آنجا به دو شرط امان داد.
- غم و غصه ممدوح - تسلیم شهر به مسلمانان. 2- جزیه دادن به سپاه اسلام براى هر مرد 10 دینار و براى هر زن 5 دینار و براى بچههاى پسر و دختر 1 دینار، عاقبت روز جمعه 28 رجب سال 583 ه-. ق لشکر اسلام وارد شهر شدند و پرچمها را برفراز شهر به اهتزاز درآوردند؛ صلاح الدین مستقیماً به مسجد الاقصى رفته و نماز جماعت گزارده و یکى از وعاظ به سخنرانى پرداخت و از انْجاز و تحقق وعده خدا مردم را خبر داد که دیدید چگونه وعده خداوندى محقق شد و قدس آزاد گردید. بعد از سه روز هم کلیساها را به کشیشان واگذار کرد و هیچ تعرّضى را به مقدّسات و آثار آنان روا نداشت
- اما این درد را به که گوییم و کجا برویم که میراث 200 ساله و دستاورد میلیونها خون ریخته شده در 6 روز (جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل) به باد رفت. چنان هم رفت که تلاش تلاشگران و مبارزه مبارزین بعدى هنوز کارگر نیفتاده و نتوانسته دستاورد رفته را بازگرداند، حتى فداکارى بزرگانى چون عزّالدین قسّامها هم عقیم ماند، آن مردى که حدود 5 سال گروههاى چریکى را مخفیانه هدایت کرد که دشمن و حتى خود فلسطینىها نمىدانستند، تا اینکه بعد از مرگش متوجه شدند، بعد از 5 سال زمینه قیام علنى را مناسب دیده و تصمیم گرفت به بیشه یَعْبُد رود و کار خود را آغاز کند ولى خائنى که در شهربانى کار مىکرد نقشه را به انگلیسىها گزارش کرده و موجبات شهادت قسّام و اطرافیانش را فراهم کرد، هر چند که این خائن در شهر حیفا بدست مبارزین ترور شد، ولى ضربه بزرگى بر پیکر مبارزه زد.
- غم و غصه ممدوح - در سال 1937 یعنى یک سال پس از شهادت قسّام اثر عملى قیام او ظاهر شد، اختلالات و بمب گذاریها در مراکز بزرگ آغازیدن گرفت ولى باید گفت هر چند این اثرات مهم بود ولى با مرگ قسّام، مرگ حرکتهاى پارتیزانى وچریکى که برخاسته از مذهبى حقیقى و واقعى به رهبرى شیخى بزرگ بود نیز تحقق یافت به هر حال کسانى که عامل تاراج رفتن این میراث عظیم بودند، مسئول گذشتگان و تاریخاند، آنها خلف ناصالح سلف صالحند، گذشتگان حق دارند ما را زیر سؤال برند و استنطاق کنند، چرا چنین کردید ما باید دقت کنیم این بدبختى که به صورت لکه ننگى لباس اسلام را مُلوّث کرد از کجا آمد،
- به اختصار باید گفت این بدبختى در ابتداء مرهون غفلت مسلمانان و در ادامه مرهون حسّ ناسیونالیستى اعراب بود، آنها جنگ را جنگ اسرائیل و اعراب مىدانستند نه جنگ اسرائیل و اسلام. دائماً دم از عربیّت و برترى نژادى عرب مىزدند، در حالى که اگر دم از اسلام مىزدند اوّلًا جمعیّت مبارزه کننده بالغ بر یک میلیارد مسلمان (1000 میلیون) مىشد و ثانیاً داعى براى جانبازى و انگیزه فداکارى هر چه بیشتر رو به تزاید مىگذارد زیرا چه آزادهاى براى عربیّت جان مىبازد ولى وقتى بنا شد مسئله اسلام و نجات قبله مسلمین باشد به راحتى مسلمانان جانبازى مىکنند.
- غم و غصه ممدوح -بحمدالله بعد از انقلاب شعار اسلام در سطح خاورمیانه و بلکه دنیا اوج گرفته و به ابتکار رهبر کبیر انقلاب نیز جمعه آخر ماه مبارک رمضان روز قدس نامگذارى شده و این باید به عنوان شعارى براى تشجیع مسلمانان حفظ شود تا دشمن بداند هنوز ما به فکر قدسیم و آن را به ورطه فراموشى نسپردهایم و هر زمان این قدرت را احساس کنیم که مىتوانیم میراث از دست رفته را برگردانیم، چنین خواهیم کرد و اکنون، هم ما و هم دشمن طلیعه و فجر صادق این نور قدرت را مشاهده مىکنیم و امیدواریم هر چه زودتر
این نور بر شب ظلمانى هر چه زودتر غلبه کند و صبح صادق سر رسد «أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» اگر از درد این بى حرمتىهایى که به ساحت اسلام و مسلمانان رفته بمیریم جاى ملامت نیست، این گفته من نیست بلکه گفته
- مسلمان از حزن و اندوه بمیرد - مولى على (علیه السلام) است که در خطبه جهاد مىفرماید ... معاویه توسط سفیان بن عوف، شهر انبار (یکى از شهرهاى قدیمى عراق واقع در سمت شرقى فرات) را غارت کرد، و حسّان بن حسّان بکرى (والى و حاکم آنجا) را کشت و سواران شما (اهل عراق) را از حدود آن شهر دور کرد و تار و مار گردانید و به من خبر رسیده یکى از لشکریان ایشان بر یک زن مسلمان و یک زن ذمّى وارد شده، و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارههاى آنها را کنده،
- و آنها نتوانستهاند از او ممانعت کنند مگر آنکه صدا زد به گریه و زارى بلند نموده از خویشان خود کمک بطلبند، سپس دشمنان با غنیمت بسیار بازگشتند، در صورتى که به یک نفر از آنها زخمى نرسیده و خونى از آنها ریخته نشده
«فَلَو انَّ امرَءاً مُسْلِماً ماتَّ مِنْ بَعدِ هذا أَسَفاً ما کانَ بِهِ مُلوماً، بَل کانَ بِه عِندى جَدِیرا»
(اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه در اثر حزن و اندوه بمیرد بر او ملامت نیست؛ بلکه به نزد من هم به مردن سزاوار است».
- دل را مىمیراند -اى بسا جاى حیرت و شگفتى است، به خدا قسم اجتماع ایشان (معاویه و همراهان او) بر کار نادرست خودشان و تفرقه و اختلاف شما از کار حقّ و درست خوتان، دل را مىمیراند و غم و اندوه را جلب مىنماید،
«فَقُبحاً لَکُمْ و تَرَحاً حِینَ صِرْتُم غَرَضاً یُرْمى»:
«پس روهاى شما زشت و دلهایتان غم گین باد هنگامى که در آماج تیر آنها قرار گرفتهاید» (یعنى دشمن به سوى شما تیراندارى مىکند و شما از روى بىحمیّتى و تفرقه و اختلافى که دارید سینه خود را هدف قرار داده خاموش نشستهاید) مال شما را به ی غم ا مىبرند، و شما غارت نمىکنید، و با شما جنگ مىکنند، و شما
جنگ نمىکنید و عصیان خدا را مىکنند و شما راضى هستید».
- مردانگى و غیرت -چقدر مولى زیبا مطالب را بیان مىکنند، گویا مورد خطاب حضرت، ما هستیم. بعضى مسلمانان به قدرى مردانگى و غیرت و حمیّت خود را از دست دادهاند که مورد خطاب حضرت در جاى دیگر این خطبه قرار مىگیرند
«یا اشْباهَ الرّجالِ وَ لا رجالَ، حُلُومُ الأطفالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الحِجالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّى لَمْ أَرَکُم أَعْرِفْکُم مَعرِفَةً و اللهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَما، قاتَلَکُمُ اللهُ لَقَدْ مَلأَتُم قَلبى قَیْحاً و شَحَنْتُمْ صَدرِى غَیظاً وَ جَرَّعْتُمونِى نُغَبَ التَّهْمامِ أَنْفاساً».
: «اى کسانى که شبیه مردانید ولى مرد نیستید (اى نامردانى که آثار مردانگى در شما نیست) اى کسانى که عقل شما مانند عقل بچهها و زنهاى تازه به حجله رفته است، دوست داشتم شما را ندیده بودم و نشناخته بودم، نتیجه این معرفت، به خدا قسم پشیمانى و اندوه بود، خدا شما را بِکُشَد که دل مرا پر از چرک کردید دل مرا چرکین کردید و سینهام را مملو از خشم نمودید و در هر نَفَس پى در پى غم و اندوه به من خوراندید» حقیقتاً اگر بعضى از مسلمانان امروز در عصر حضرت مىزیستند، نفرین حضرت به آنها متوجه مىشد زیرا با اعمالشان دل مبارک حضرت را چرکین و سینه ایشان را آکنده از خشم و غضب مىکردند.
- در برابر ظلم ظالمان و ستم ستمگران و جبر جباران و زور زورگویان باید مقابله کرد، و ایستاد، اگرچه از پایدارى ما ناراحت شوند، ولى باید گفت اى ستمگران تاریخ از دست ما عصبانى باشید و از این عصبانیتتان بمیرید که راهى جز هلاکت و مرگ براى شما نمانده است.
- اشک غم درد دوا نمی کند -بدانید و آگاه باشید که رهبر ما على بن ابیطالب (علیه السلام) آن مردى است که براى دفاع از اسلام و توحید و براى مبارزه با ستم و شرک چنین مىفرماید:
«لَقَدْ نَهَضْتُ فیها وَ مابَلَغتُ العِشرین وها انَا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ على السِّتِّینَ»:
«قیام کردم در امر جنگ و مبارزه نمودم در
حالى که به سنّ بیست سالگى نرسیده بودم و اکنون زیاده از
شصت سال از عمرم مىگذرد»
- فقط اشک ریختن براى مظلومیّت اسلام و مسلمین دردى را دوا نمىکند، باید قیام کرد. اخیراً کتابى از نیکسون (رئیس جمهور اسبق آمریکا) به چاپ رسیده به نام (پیروزى بدون جنگ) وى حقایقى را بازگو کرده، که: به عقیده من بیدارگر جهان اسلام است، و هشدار دهنده فرد فرد آنهایى که قلبشان براى مظلومیت اسلامى مىتپد.
- غم آیین و مکنب اسلام - وجه تسمیه و نامگذارى کتاب این است که ما باید پیروزى بدون جنگ و خونریزى داشته باشیم، و کوتاه سخن اینکه ارباب همه باشیم، بدون اینکه قطرهاى خون از بینى یک آمریکایى بر زمین ریخته شود!
- ریشه کن کردن - او مىگوید: خطر عمده در دنیا که عامل اتحاد آمریکا و شوروى در برابر ریشه کن کردن این خطر است، اسلام بنیادى است، اسلامى که نه شرقى و نه غربى است، اسلامى که مبناى سیاست خارجیش عدم تکیه بر قدرت شرق و غرب است، وى مىگوید: خطر کمونیسم براى ما کم نیست ولى در این مرحله باید دست به دست کمونیسم داده، تا این اسلام را براندازیم و به تعبیر یکى از سردمدارانشان ریشه این ملّت متدیّن به این دین را برکنیم.
یکى از همپالکىهاى نویسنده کتاب هم گفته این مهمترین کتاب در قرن اخیر براى زیربناى سیاست آمریکا است!
- در اینجا جا دارد- پیروزى بدون جنگ نیکسون و به قول آن آقا زیربناى سیاست آمریکا را تشریح کنیم، 5 ماده آن را متذکر مىشویم:
- غم اختلاف اندوه ذلت - ایجاد اختلاف که خود به صورت شعارى درآمده «اختلاف بیندار و حکومت کن».
دامن زدن به ناسیونالیسم افراطى، به هر قوم و مذهبى مىگویند
توخودت را حفظ کن، تو تاریخ خودت را بساز به ایرانى مىگویند تو چکار به افغانى و لبنانى دارى به آنها هم چنین مىگویند و چنین القاء مىکنند، 46 مملکت اسلامى را 46 شکاف در بین آنها ایجاد مىکنند و پس از ایجاد شکاف هر چه خواهند مىکنند، مگر در اواخر دوران ستمشاهى ایران، تاریخ اسلام به تاریخ شاهنشاهى تغییر نیافت، مگر به راحتى قوانین اسلام را زیر پا نمىنهادند،
- مگر نمىگفتند فرامین الهى دِمُدِه شده و قوانین و مصوبات غرب و شرق مُد شده است، چرا با این مملکت چنین مىکردند؟ زیرا ایران در زیر بیرق و پرچم شاهنشاهى خطرى نداشت، مگر قانون بى حجابى را هم زمان در ترکیه آتاتورکى و ایران رضاخانى و عراق یاسین هاشمى به اجرا در نیاوردند؟ مگر ادبیات ترکیه و ایران را نمىخواستند دستکارى کنند، و مقدارى هم انجام دادند، ولى دیدیم چه رسوائى ببار آوردند، چرا چنین مىکردند؟ با این اعمال هدفى را دنبال نمىکردند، جز ایجاد شکاف بین مسلمین و فرهنگ 1400 ساله آنها،
- ولى الحمدالله در بسیارى از موارد با شکست مواجه شدند زیرا در محاسبات خود محبت این مردم را به اهلبیت علیهمالسّلام و تلالُؤ انوار ولایت آنها را در سینههاى آنها در نظر نگرفته بودند، و همین نور ولایت بود که در 22 بهمن 1357 متجلى شده و مبدأ تحولى عظیم در سطح جهانى گردید.
روى کار آمدن دولتهاى دست نشانده مثل حجاز، اردن، تونس، مصر، کویت و غیره مگر پیروزى بدون جنگ غیر از این مفهومى دارد، مردم را در مقابل حکومتهایشان قرار مىدهند تا در برابر آنها نایستند، در نابسامانیهاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و غیره دولتها را مقصّر جلوه مىدهند، در حالى که آنها بیش از عروسکهاى خیمه شببازى نیستند، و کارگردان اصلى پشت چهره این عروسکها عمل مىکند.
ایجاد وابستگىها، صنایع را به عنوان پیشرفت روانه ممالک جهان سوم کرده، و به دنبال آن کارشناسان، مشاورین و تکنیسینهاى خود را سرازیر آن ممالک مىکند،
- و این بسیار واضح است، که: آمدن اینها همان، و القاء فرهنگ استعمارى به این مملکتها هم همان.
ایجاد فشار در میان نسل جوان و فعّال از طریق مواد مخدّر و امور دیگرى مانند آن، در بعضى کشورها و هروئین از سیگار ارزانتر است، چرا باید چنین باشد؟ باید درک کنیم که موفقیت استکبار در این طرحها، پیروزى بدون جنگ است آرى اینها غم و غصه دارد، مؤمنان غم این مسائل را مىخورند، ملت ایران تا حدّى بیدار شده ولى متأسفانه بعضى ملتها هنوز در خوابند، آن هم چه خوابى گویا که مردهاند!!
- درد اینجا است که: نظارهگر از دست رفتن زحمات این همه انبیاء و اولیاء باشیم، از زحمات نوح پیامبر (علیه السلام) گرفته تا رنجها و مشقتهاى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) آن سمبل حلم و بردبارى، در مسیر هدف، مولى على (علیه السلام) این مسائل را در حدّ اعلاء درک مىکند، و به تناسب معرفتش، اندوه و غم مىخورد، در خطبه شقشقیه غم و اندوه حضرت در دل الفاظ موج مىزند
«صبرتُ و فى العَیْن قَذىً وفى الحَّلقِ شَجاً»:
«صبر کردم در حالى که در چشمم خار و در گلویم استخوان بود»، حضرت 25 سال با این وضعیت زندگى کرد، یک لحظهاش قابل تحمل براى او نبود و از همین روى غم امت مىخورد، غم اسلام را جرعه جرعه مىنوشد،
- چرا چنین نکند در حالى که او نظارهگر از بین رفتن میراث نبوى و دستبرد فرهنگ اصیل اسلامى است، چقدر ناراحتى دارد، که: باغبان ببیند غنچهها و گلها و محصولش مىخشکد و از بین مىرود،: ولى دست او بسته است، که: کارى کند، گویا چشم و زبان او هم قادر به دیدن و تکلّم نیست، زیرا آنچه مىبیند و آنچه بازگو مىکند اثرى بر آن مترتّب نیست.
- درک عوامل و رشد بصیرت -آرى على (علیه السلام) در چنین حالتى بود و امان از بىخردى و بىفرهنگى آن مردمان که باید کار به جائى رسانند، که: شخصى و رهبرى مثل مولى سر در چاه
کرده و با چاه درددل گوید شاید که چاه مولى را درک کند، آن مردم که درک نکردند، من نمىدانم با چاه چه مىگفت: خدا داند و قلب على، باید به هوش بود و عبرت گرفت
«فَاعْتَبِروا یا اولى الابصار»
که با رهبران حقیقى و الهى خود چه کنیم تا درد دل به چاه نگویند.
- بحث در حزن بود، بنابر آنچه ذکرش رفت، انسان باید از عوامل حزن و اندوهى که غیرسازنده است دورى گزیند، زیرا که
«الاحزان اسقام القُلوب کما انَّ الامْراضَ اسْقامُ الابْدان»:
«حزنها بیماریهاى قلبها هستند چنانکه مرضها بیماریهاى بدنها مىباشند»[1] همچنانکه امراض بدن را به نابودى مىکشد، حزن هم ابتداءً نفس و روح را فرسوده، و سپس جسد را از بین مىبرد
«الحُزْنُ یَهْدمُ الجَسَدَ»
- غم واندوه مذموم : برادر و خواهرم! اگر امرى را طالب بودى، و به آن نرسیدى، مبادا بر آن غصّه خورى، بلکه به منزله امرى بنگر که گویا اصلا به ذهن تو خطور نکرده بود
«اجْعَل ما طَلَبْتَ مِنَ الدُّنیا فَلَنْ تَظْفَر بِه بِمنزلة ما لَمْ یَخْطُرْ بِبالِک»
نرسیدن به امور و خواستهها، طبیعت زندگى دنیوى است زیرا به فرموده مولى على (علیه السلام):
«الدَّهرُ یَومان یومَ لک و یَومٌ عَلیک فَانْ کانَ لَک لا تَبْطر و انْ کانَ علیکَ فَلا تَضْجُر»:
«روزگار دو روز است روزى به نفع تو، و روزى بر ضرر تو، پس اگر به سود تو بود، خشنود مشو، و اگر بر ضرر تو بود، ناراحتى مکن».
- پس هرگاه غم هاى عالم به تو روى آورد به خدا روى آور و مکرر بگو:
«لا حول و لا قوّة الّا باللّه»
که: امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«اذا تَوالَتْ الهِمومُ فَعَلیْکَ بِلا
حَولَ و لا قوّة الّا باللّه»: «زمانى که ناراحتىها، پى در پى به تو روى آود بر تو است گفتن لا حول و لا قوة الّا باللّه»
- دل سوخته الهی : مرحوم الهى سوخته دل در ذیل این فراز «قلوبهم محزونة» چنین مىسراید:
پُر اندهُ باشد آن دلهاى مشتاق |
بلى جفت غم است، از یار خود طاق |
|
بهر دل مشعل تقوى فروزند |
چو شمعش در شرار غم بسوزند |
|
کدامین غم ؟ غم دین دین دلبر |
کز آن غم کس مبادا شاد خاطر |
|
نشان معرفت قلب حزین است |
دل پاکان بدرد و غم قرین است |
|
|
سرشک سرخ بارد بر رُخ زرد |
|
زهر غم خاطرى باشد پریشان |
غم یار و غم جسم و غم جان |
|
چو مشتاقى ز قید جسم و جان رست |
بدام عشق جانان باز پیوست |
|
غم ش تنها غم و درد فراق است |
به چهره اشک خونین ز اشتیاق است |
|
غم آن آتش بود کز شعله طور |
دل غم دیدگان را کرد پر نور |
|
دل بشکسته را بخشد تسلّى |
|
غم است آن یا نشاط هر دو عالم |
که افروزد دل و جان مرحبا غم |
|
خوشا غم آفرین غم کز رخ جان |
فشاند گرد غم چون ابر نیسان |
|
غم دین شادى هر دو جهان است |
غم دنیاى دون خوردن زیان است |
|
چو خوش گفت آن حکیم ذوق پرور |
غم دین خور مخور اندوه دیگر |
|
غم دین خور که دنیا غم ندارد |
عروس یکشبه ماتم ندارد |
|
عروسى زشت و بى مهر و وفا هم |
ندارند از فراقش عاقلان غم |
|
چو کار این جهان کارى است باطل |
چرا در غم نشیند مرد عاقل |
|
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص: 285
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۱۱/۰۸
دانش خانواده و جمعیت ویراست سوم پیام نور