پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۱ مطلب با موضوع «فضایل انسانی» ثبت شده است

۲۵
تیر

                                بسم الله الرحمن الرحیم –

                           اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. سخنرانی حجته السلام پناهیان در25 تیر ماه گاستان شهداء در مجمع روحانیون تبلیغ فرمودند :
  2. دعوت ما سوی تقوا -  این کارشناس دینی گفت: دعوت ما باید به سوی تقوا باشد نه اخلاق، زیرا مردم از اخلاق برداشت بدی دارند. کسانی که در صف اول ضدانقلاب هستند، عَلَم اخلاق را برای مبارزه با جامعه دینی برافراشته‌اند.
  3. ابراز نگرانی تبلیغ - اظهار کرد: جریان تبلیغ و مبلغین، جریانی مظلوم و مأجور و پُرثواب در کشور است. مقام معظم رهبری صریح در مورد تبلیغ ابراز نگرانی کردند و فرمودند که متأسفانه امر تبلیغ در حوزه علمیه در اولویت اول قرار نگرفته است. اگر قرار باشد تبلیغ در اولویت حوزه قرار گیرد، لازم است که تحولی در عناوین و سرفصل‌های حوزه به وجود آید.
  4. او با اشاره به اینکه یکی از لوازم ارتقای تحصیلی باید توان و تجربه و تمرین تبلیغ توسط طلاب باشد، افزود: آیت‌الله حق‌شناس از قول حضرت امام(ره) نقل می‌کردند که امام به ایشان گفته بود چون شما فعالیت تبلیغی دارید زودتر از دیگران به درجه اجتهاد خواهید رسید و همین‌طور هم شد. کار تبلیغی تقویت کننده بنیه علمی طلاب خواهد بود.
  5. رکن اصلی در تبلیغ ایجاد انگیزه در مخاطب است
  6. ما در حوزه علمیه به فقه به معنای اخص کلمه، مسائل کلامی و فلسفه می‌پردازیم. هدف ما در مقام فقه این است که مکلف را از حیرت در مقام عمل خارج کنیم و نمی‌خواهیم به او انگیزه رفتار دینی دهیم. رکن اصلی در تبلیغ ایجاد انگیزه در مخاطب است و در مورد این مسئله حتی دو واحد درسی هم در حوزه تدریس نمی‌شود.
  7. مبلغ باید اسلام‌شناس ‌باشد نه احکام شناس و حتی‌ اخلاق شناس، گفت: اگر کسی فقه به معنای رایج را دنبال کند حتی می‌تواند هیچ‌گاه تاریخ اسلام و قرآن را مطالعه نکرده باشد و فقیه هم باشد. چنین کسی اسلام ‌شناس نیست و نمی‌داند چگونه انگیزه دین‌داری در  مردم ایجاد کند؛ این فرد مبلغ خوبی هم نخواهد بود.
  8. مبلغان دینیِ موفق بیش از هر چیزی از شخصیت خوب بهره‌ می‌برند، اما نباید فعالیت تبلیغی را به شخصیت خوب مبلغ واگذار کرد. باید برای کسانی که به مرجع‌ دینی رجوع نمی‌کنند همفکری کرد. سخن با کسی که با دین مواجه است به‌مراتب سخت‌تر از سخن گفتن با کسی است که به عالم دینی مراجعه کرده است.
  9. روان‌شناسیِ دینی پیش‌زمینۀ انسان‌شناسی دینی است
  10. متخصص علوم دینی یکی از ویژگی‌های مبلغ را اسلام‌ شناس بودن آن دانست و گفت: مبلغ باید به مخاطب برای دین‌داری انگیزه دهد. برای انگیزه دادن به مخاطب، انسان‌شناسی لازم است. روان‌شناسیِ دینی پیش‌زمینۀ انسان‌شناسی دینی است که باید از متن دینی استخراج کرد. مبلغین نمی‌توانند بدون تسلط به روانشناسی دینی در امر تبلیغی موفقیت بالایی حاصل کند؛ همچنین مبلغ لازم است که زمان‌شناس باشد و به همین دلیل تسلط به تاریخ اسلام برای مبلغ لازم است. مخاطب شناسی، هم از حیث فردی و هم از حیث اجتماعی نیازمند تسلط بر روان‌شناسی دینی و تاریخ اسلام است.
  11. به مفهوم تقوا بپردازیم،- پناهیان تصریح کرد: پیش‌ازاین نیز مطرح کرده‌ام که بهتر است به‌جای پرداختن به مفهوم اخلاق، به مفهوم تقوا بپردازیم، زیرا مردم تصور می‌کنند که اخلاق، امری ارزشی و درنتیجه غیرواقعی است. خداوند ۲۰۰ مرتبه در قرآن از تقوا سخن به میان آورده و یک‌بار از اخلاق صحبت کرده است.
  12. اخلاق، دستاویز ضد انقلاب برای مقابله با جامعه دینی شده است
  13. تقوا را جایگزین اخلاق می‌کنیم.او در خصوص مفهوم اخلاق در دین، تصریح کرد: ما به‌جای اخلاق، بی‌اخلاقی را توصیه نمی‌کنیم، بلکه در مقام صحبت، تقوا را جایگزین آن می‌کنیم. طبق نظر علامه طباطبایی منظور از «خُلُق» در آیه «وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم» اخلاق نیست، بلکه مقصود آداب معاشرت است. در اکثر روایات نیز منظور از اخلاق، آداب معاشرت است و ارتباطی به اخلاق افلاطونی ندارد که موضوع آن مَلِکات است.
  14. در دین، ما هیچ سروکاری با ملکات نداریم و ملکات انسان در دین، رذیلت یا فضیلت قلمداد نمی‌شود. ملکه غضب، بخشندگی، تواضع و تکبر هرکدام در افراد مختلف با درجات مختلف دیده می‌شوند. در دین از ما در مورد اینکه چقدر با بدی‌ها در راه خدا مبارزه کردیم و ویژگی‌های خوب را کسب کردیم خواهند پرسید. مردم از اخلاق برداشت بدی دارند.
  15. درمجاهدت . مجاهدتی بیشتر از مجاهدت یک فقیه برای تبلیغ لازم است. فقیه سعی می‌کند مکلف را از حیرت در مقام عمل خارج کند، اما در امر تبلیغی باید در ساحت روح و فکر مخاطب وارد شویم و تصویر صحیحی از دین را به او منتقل کنیم. دانش‌های حوزوی امروزی بیش از ۵ درصد سواد تبلیغی به طلاب نمی‌دهد. تبلیغ از اساس امری دانشی است که باید تحصیل شود.
  16. «دیانت ما عین سیاست ما است» - ما تا کنون  نتوانسته‌ایم «دیانت ما عین سیاست ما است» را نهادینه کنیم: برخی زبان گرم و مهارت‌های کلامی خوبی دارند و هر چه بگویند به دل می‌نشیند. این افراد جمعیت‌های خوبی را جذب می‌کنند، اما به ابعاد اجتماعی دین ورود نمی‌کنند بلکه دین را کاملاً فردی ارائه می‌دهند. اعتقادات کافی نیست و لازم است در ادبیات اجتماعی وارد شویم.
  17. او ادامه داد: ما ۴۰ سال است که نتوانسته‌ایم «دیانت ما عین سیاست ما است» را در مساجد خودمان نهادینه کنیم. وضعیت به این صورت است که ادبیات اخلاقی در خدمت تبیین دین و ادبیات فقهی درخدمت تبیین مفهوم ولایت قرار گرفته و ادبیات اعتقادی نیز مفهوم ولایت را جا می‌اندازد. فقه، احکام اطاعت از ولی را مطرح می‌کند، درحالی‌که کار ولی صرفاً فرمان دادن نیست.
  18. این پژوهشگر دینی با بیان اینکه مقام ولایت درصدد برانگیختن عقول آدمی است، افزود: فرمان دادن، ساده‌ترین کاری است که ولی می‌کند و قسمت سخت‌تر مسئله ولایت آنجاست که شما باید با بصیرت خود، فرمانی را که ولی مطرح نکرده است، متوجه شوید. شب عاشورا حضرت فرمان نداد، اما ۷۲ تن خودشان تشخیص دادند تکلیف چیست؛ ولی می‌خواهد ما را به قدرت تشخیص برساند. ولایت تقویت‌کننده عقل آدمی است. وقتی با ادبیات اعتقادی ولایت را توضیح می‌دهیم، شیعه انگلیسی متولد می‌شود زودتر از دیگران به درجه اجتهاد خواهید رسید و همین‌طور هم شد.
  19. کار تبلیغی تقویت کننده بنیه علمی طلاب خواهد بود. رکن اصلی در تبلیغ ایجاد انگیزه در مخاطب است
  20. برخی مردم مسئله اخلاقی را، مسئله شخصی می‌دانند. ماسک زدن را مسئله واقعی و اخلاقی می‌دانند، اما حجاب را شخصی می‌دانند. معتقدند حیا مسئله‌ای شخصی و غیر واقعی است‌، ولی متوجه نیستند با انتخاب شخصی، بی‌حجابی به دیگران صدمه می‌زنند. ما داوری اخلاقی درباره حیای درونی افراد نداریم، اما این کار به دیگران صدمه می‌زند، بنابراین تبلیغ تقوا وظیفه ماست.
  21. اسلام‌شناسی را جز با تدبر و فهم قرآن امکان‌پذیر ندانست و بیان کرد: در درس اصول و عقاید حوزه علمیه عمدتاً شبهات مطرح است‌، درحالی‌که ۹۹درصد مردم هیچ شبهه‌ای ندارند به همین دلیل دانش کلام با چند آیه محدود از قرآن بیشتر سروکار ندارد. ما نباید با دانش کلام، تحصیل دینی را آغاز کنیم.
  22. این مدرس علوم دینی در مورد تفاوت فقیه و مبلغ اظهار کرد: در احکام رایج، صدها فقیه فتوا داده‌اند و این فتاوای در اختیار عموم قرار گرفته و می‌گیرد. اکثر آیات قرآن تبلیغی است و تبلیغ امری است که معرفت حقیقی می‌طلبد. برای تبلیغ نیازمند دانشی گسترده‌تر از فقه به معنای خاص هستی
  23. استقلال روحی صفتی مهم و استراتژیک است. مستقل بودن یا وابستگی بر سایر عملکردهای فردی و سیاسی تأثیرگذار بوده و در بسیاری از صحنه‌ها خود را بروز داده و آثار آن نیز مترتب می‌گردد. معنای استقلال روحی، اینکه از چه کسی باید مستقل بود و به چه کسی وابستگی داشت، تأثیر استقلال روحی بر سایر ویژگی‌های شخصیتی، شاخص‌های استقلال روحی و ..... از جمله مباحثی هستند که در این 12 جلسه مورد بررسی استاد پناهیان قرار گرفته است.
  24. اصلاح ادبیات : مبنای از بین رفتنِ دوقطبی کاذب «اصلاح‌طلب-اصولگر»، در اصلاح ادبیات دینی و انقلابی است. تا وقتی ادبیات دینی ما سوءتفاهم‌برانگیز باشد و دین را این‌طور معرفی نکنیم که «دین چیزی غیر از واقع‌گرایی نیست»، دعوای اصلاح‌طلب-اصولگرا وجود خواهد داشت. دین و انقلاب یعنی واقع‌بینی و عقلانیت؛ مگر کسی سر اصل «عقلانیت» دعوا دارد؟! دین و انقلاب، پیامش همین است.
  25. حکم الهی اثر وضعی دارد : اثر وضعی حالتی است که بواسطۀ انجام کاری برای انسان حاصل می شود مانند اداء نماز که موجب نورانیّت و انجام گناه که باعث کدورت نفس می گردد.جاهل اگر از روی عدم اطلاع به حکم، شراب بنوشد گرچه مست می شود ولی اثر وضعی که کدورت است برای او حاصل نمی شود وهمینطور لقمۀ حرام البته انسان باید فوراً پس از اطلاع اجتناب نموده ،توبه کند و در این صورت بر او باکی نخواهد بود.
  26. خود را ازادبیات غرب زده نجات دهید: . مقابل غرب و در مقابل اروپا و امریکا تعبد دارند! این افراد تعبد در مقابل خدا را قبول نمیکنند، ولی تعبد در مقابل سرمایه‌داری غرب و دستگاه‌های قدرت سیاسی ...
    ... شرق و غرب دست به دست گشته و برای مدتی هم آنها در جهالت بودند. در همان دوره‌ی قرون وسطا، که خودشان توصیف میکنند، در این طرف دنیا وقت شکوفایی علم بوده است؛ ...   
  27. مابه واقعیات باید توجه کنیم : را با واقع‌بینی و واقع‌گرائی همراه کنیم، ترجمه‌ی عملیاتیاش میشود اینکه ما تدبیر را با مجاهدت ترکیب کنیم؛ هم مجاهدت کنیم و مجاهدانه حرکت کنیم، هم این حرکت ...
    ... همراه با واقع‌بینی داشته باشیم - یعنی واقعیتها را ببینیم، بر اساس واقعیتها حرکت خودمان را تنظیم کنیم - باید توجه کنیم که به لغزشهائی که در اینجا ممکن است ...
  28. یک بار از اخلاق قرآن گفته  خداوند ۲۰۰ مرتبه در قرآن از تقوا توصیف سخن به میان آورده و یک‌بار از اخلاق صحبت کرده است.
  29. توصیف مومنین . ان الذین آمنوا .....ان الذین هادوا : البقرة : 62 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا ... 277 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاة .. إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (18) الکهف : 107 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (19) مریم : 96 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا
  30. توصیف متقین خطبه همام :: ابزار شناخت انسان، محدود به حس و عقل نیست، بلکه وحى نیز یکى از راههاى شناخت است که متّقین‏ به آن ایمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانى مى‏شود. باید انبیا دست او را بگیرند و با منطق و معجزه و سیره‏ى عملى خویش، او را به سوى سعادت واقعى راهنمایى کنند.
  31.  مسأله زندگى در کنار رحمت مخصوص خداوند، چیزى نیست که بتوان آن را بیان و توصیف‏ کرد، گرچه ما در هر حال در حضور خدا هستیم، ولى حضورى که در قیامت است از ویژگى خاصّى برخوردار است، چنانکه گاهى انسان در خانه خودش نماز مى‏خواند، گاهى در مسجد، گاهى در مکّه و مسجدالحرام، همه مکان‏ها از آنِ خداست، امّا شرافت آنها فرق دارد.
  32. نماز را توصیف کنیم  : نماز نیز آمیخته‏اى از توصیف‏ وحمد خدا وبیان نعمت‏هاى او و طلب هدایت و رحمت اوست و با «دعا» پیوندى عمیق دارد.
  33. حجاب پوشش را توصیف کنید : - پوشش‏ ارزش‏ است، گرچه با ساده‏ترین وسیله باشد. «وَرَقِ الْجَنَّةِ» - پوشش‏ براى چیزهاى زیبا و قیمتى، یک ارزش‏ است. «لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ» - پرده و پوشش‏ حتّى در بهشت یک ارزش‏ است. «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ»برای زن فضیلت دارد.
  34. جهنم وبهشت را توصیف کنید : در روایات آمده است: دانشمندى که دیگران را به بهشت‏ دعوت کند، ولى خودش اهل جهنّم‏ باشد، بزرگترین وسخت‏ترین حسرت‏ها را خواهد داشت. وحقّ تلاوت، عمل است. امام صادق علیه السلام فرمود: «کونوا دعاة النّاس باعمالکم و لاتکونوا دعاةً بالسنتکم» «3» با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید، نه تنها با گفتار.
  35. تبین نهایت توصیف است : «256» لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ‏ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ .. 4- دین، مایه‏ى رشد انسانیّت است. «قَدْ تَبَیَّنَ‏ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» - آیه قبل فرمود: «قَدْ تَبَیَّنَ‏ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» این آیه نمونه‏اى از رشد و غىّ را بیان مى‏کند که ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللَّهُ وَلِیُّ ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
  36. فضایل على بن أبى طالب علیه السلام : اى گروه مردم! براستى فضائل‏ على بن أبى طالب نزد خداوند است و آنها را در قرآن نازل فرموده، و از شمار خارج است، پس هر که شما را بدانها خبر داد و آگاه ساخت او را باور نموده و تصدیق کنید.
  37. فضایل بهترین کتاب قرآن کریم : * قرآن که بهترین‏ کتاب‏ آدم‏سازى و غفلت‏زا مى‏باشد، در سوره قیامت‏ «5» مى‏فرماید: «کلّا» اینقدر دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید، به فکر مردن باشید همان مرگى که‏ «اذا بَلَغَتِ التَّراقِى» چون جان شما از بدن خارج و به استخوان‏هاى گردن رسد، «وَ قِیلَ مَن رّاقٍ» گفته مى‏شود: کیست که این انسان در حال مردن را نجات دهد.‏
  38. فضیلت انسان نسبت به سایر موجودات - اى مردم! بدانید که خداوند سبحان چون خلق را بیافرید چنان خواست که از نقص به کمال روند و در آداب و فضائل اخلاقى به مقامى شریف و پایه‏اى بلند و ارجمند رسند، او مى‏دانست که آنان به کمال مطلوب نرسند جز به آنکه آنچه مفید براى ایشانست و آنچه مضرّ، همه را به آنان بیاموزد،
  39. در هر فضیلتى از فضائل‏ که براى انسان‏ کامل امکان دسترسى بآنست از علم و عمل و زهد و تقوا و دیگر فضائل سر آمد معاصرین خویش است و از همه آنان در این گونه فضائل گوى سبقت را ربوده است.
  40. با توجه بدان چه گفتیم، چون ریشه‏هاى اخلاق پسندیده انسانى که کمال انسان‏ نیز هست چهارتاست، حکمت، و عفّت، و شجاعت، و عدل، حضرت بدانها اشاره فرمود، و کلمه دعائم را براى آن استعاره آورد تا بفهماند قوام و هستى ایمان کامل، بسته باینهاست، همچون پایه‏هاى ساختمان، و از حکمت به یقین تعبیر فرمود چون حکمت را دو بخش است، نظرى که با تصور و تصدیق حقائق پیچیده جهان بمیزان استعداد بشر بدست مى‏آید.
  41. من فضائلها و مناقبها و سیرها.. الکافی الْعِدَّةُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ أقول قد أوردنا کثیرا من فضائلها و مناقبها و سیرها صلوات‏ الله علیها فی باب غصب فدک و باب فضائل‏ أصحاب الکساء علیهم السلام..اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۵
تیر

                                                             

                                                                                      

 

یدار جمعی از مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور

  1. بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

                                                                 

                                                                                            https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/53328/A/14020421_4153328.jpg

     

    یدار جمعی از مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور

  2. بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

    و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
  3. برای بنده خیلی شیرین و لذّت‌بخش است، بودن در بین این جمع محترم و معزّز از طلّاب و فضلای عزیز. همیشه یکی از آرزوهای ما همین بوده که در جمع حوزه و در جمع طلّاب و مجموعه‌ی مسئولان قلبی و دلیِ دین در حوزه‌های علمیّه تنفّس کنیم، زندگی کنیم. من یک وقتی خدمت امام  که به بنده تکلیف میکردند برای ریاست جمهوری دوره‌ی دوّم، عرض کردم آقا من میخواهم بعد از این دوره‌ی اوّل بروم قم و آنجا بمانم. ایشان گفتند که من هم دلم میخواهد بروم قم، ولی خب نمیشود. این آرزوی ما است که بتوانیم در جمع شماها باشیم، با شما باشیم، با شما کار کنیم؛ شما برادران عزیز و خواهران عزیز طلبه جزو بهترین قشرهای مورد اعتماد هستید که انسان میتواند با خیال راحت با آنها کار کند، تلاش کند.
  4. خب، مطالبی که جناب آقای اعرافی بیان کردند، مطالب بسیار خوبی بود. قبل از آمدن اینجا هم داخل این راهرو، یک نمایشگاه‌گونه‌ای تنظیم کرده بودند و بعضی از فعّالیّتها و کارها را در آن ذکر کردند که آنها هم برای من بسیار خرسندکننده بود. آن چیزی که به عنوان وظایف حوزه‌های علمیّه اینجا گفته شد و در آن نمایشگاه تصویر شد، صد درصد مورد تأیید این حقیر است.
  5. درباره‌ی حوزه و حوزویان خیلی حرف میشود زد؛ در جهتهای مختلف میشود صحبت کرد. آن نقطه‌ای را که من امروز انتخاب کرده‌ام تا روی آن صحبت کنیم، مسئله‌ی تبلیغ  است. واقعاً با اطّلاعاتی که به من میرسد از جهات مختلف، نسبت به تبلیغ  نگرانم! بله، همه‌ی این فعّالیّتهایی که ذکر شده، بیان شده، گزارش شده، واقعی است، درست است، میدانیم؛ در عین ‌حال نیاز ما بیش از اینها است! این‌قدر ظرفیّت تبلیغ  در این کشور انبوه و متراکم و گسترده است که اگر ما چندین برابر آن مقداری هم که کار میکنیم، کار کنیم، به نظرم این ظرفیّت پُر نمیشود. هم به تبلیغ  احتیاج داریم، هم به موعظه احتیاج داریم، هم به تحقیق احتیاج داریم؛ اگر تبلیغ  ما متّکی به تحقیق نباشد، خنثیٰ و ابتر خواهد شد. حالا من یک مطلبی را در پایان عرایضم عرض میکنم. لذا امروز من چند مطلب درباره‌ی تبلیغ  را آماده کرده‌ام که به شما عزیزان عرض میکنم
  6. امروز نگاه رایج در حوزه‌های علمیّه این است که تبلیغ در مرتبه‌ی دوّم قرار دارد. مرتبه‌ی اوّل چیزهای دیگر است [مانند] مقامات علمی و امثال اینها؛ «تبلیغ » در مرتبه‌ی دوّم است. ما از این نگاه باید عبور کنیم. تبلیغ ، مرتبه‌ی اوّل است؛ من این را میخواهم عرض بکنم. چرا این را میگوییم؟ برای اینکه ما هدف دین را چه میدانیم؟ دین خدا آمده است با ما انسانها چه بکند؟ خب یک هدف نهایی داریم که عبارت است از اینکه ما را در مسیر خلیفةاللهی، در مسیر انسان کامل ارتقاء بدهد، بالا ببرد ــ حالا هر چه ظرفیّت داشته باشیم ــ این هدف نهایی دین است. هدفهای میانی و ابتدائی هم وجود دارد؛ مثلاً اقامه‌ی قسط: لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۲) یا تشکیل نظام اسلامی: وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللَه‌؛(۳) مرکز اطاعت، دین است؛ این یعنی تشکیل نظام اسلامی؛ این جزو اهداف دین است؛ هدف میانی است. یا فرض کنید که اقامه‌ی معروف، اشاعه‌ی معروف، ازاله‌ی منکر، ترویج کَلِم طیّب و عمل صالح: اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُه‌‌.(۴) خب اینها اهداف دین است؛ هر کدام از اینها را که شما نگاه کنید، وسیله و ابزار رسیدن به آن، تبلیغ  است؛ بدون تبلیغ  نمیشود. حالا بله یک وقتی استثنائاً یک نفری با یک اشاره‌ی الهی، یک نوری در دلش وارد بشود، آن یک حرف دیگر است، یک چیز استثنا است، امّا دین خدا با این هدفها و امثال این هدفها برای مردم، جز با تبلیغ  تحقّق پیدا نمیکند؛ پس تبلیغ  شد مرتبه‌ی اوّل، درجه‌ی اوّل. لذا شما در قرآن می‌بینید روی مسئله‌ی تبلیغ  تکیه شده.
  7. من برای همین صحبتِ حالا، به همین فهرستهای قرآنی مراجعه کردم؛ کلمه‌ی «بلاغ» یا «بلاغ مبین» در قرآن حدود دوازده سیزده جا آمده. «بلاغ مبین» یعنی آن رساندنی که جای شبهه‌ای باقی نگذارد: وَ ما عَلَینا اِلَّا البَلاغُ المُبین‌؛(۵) باید جای شبهه باقی نگذارد. بلاغ، [یعنی] رساندن، رساندن پیام به گوشها و به دلها، این در قرآن بارها تکرار شده؛ دوازده سیزده مورد تکرار شده؛ از قول پیغمبران تکرار شده: ما عَلَینا اِلَّا البَلاغُ المُبین؛ از قول خدای متعال خطاب به پیغمبر تکرار شده: فَاِنَّما عَلَیکَ البَلاغ؛(۶) از همین مادّه‌ی بلاغ، «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَهِ وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ اَحَداً اِلَّا اللَه»(۷) [هم هست]‌ ــ آیه‌ای که [قاری محترم] تلاوت کرد ــ و آیات متعدّد دیگری هم در این زمینه هست: اُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّی‌‌،(۸)  بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک‌‌.(۹)
  8. تعبیرات موازی و هم‌معنای با «بلاغ» هم در قرآن الیٰ‌ماشاءالله [هست]: تبلیغ  «دعوت» چقدر در قرآن تکرار [شده]: اُدعُ اِلی‌ سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة؛(۱۰) اِستَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم‌‌،(۱۱) و همین‌طور آیات متعدّد دیگری با تعبیرِ عنوان «دعوت». آیات متعدّد فراوان با عنوان «انذار و تبشیر»؛ ترساندن و بشارت دادن. همه‌ی اینها دعوت است دیگر، همه‌ی اینها تبلیغ  است. سطح گسترده‌ی قرآن کریم را که شما نگاه کنید، می‌بینید تکیه روی تبلیغ  است. اصلاً قرآن کریم، پیغمبران را مسئول تبلیغ  میداند؛ ورثه‌ی پیغمبران چطور؟ «اِنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الاَنبیاء»؛(۱۲) شماها هم که ورثه‌ی انبیا هستید، اُسّ و اساس وظیفه‌ی شما عبارت است از تبلیغ ؛ باید تبلیغ  کنید؛ باید پیام دین را، پیام خدا را به دلها و گوشها برسانید؛ دل و گوش چه کسی؟ همه‌ی بشر. البتّه اولویّتهایی وجود دارد؛ طبعاً جامعه‌ی خودتان اولویّت بیشتری دارد، یک جاهایی اولویّت دارد، یک جاهایی کمتر اولویّت دارد، ولی باید به همه برسد. ما به اهمّیّت تبلیغ  این‌جوری نگاه کنیم.
  9. لذاست که شما می‌بینید در حوزه‌های علمیّه از اوّل، از هزار سال پیش، سنّت تبلیغ  وجود داشت. البتّه من فرصت نکردم که یک قدری بیشتر فحص کنم و مراجعه [کنم] ــ یعنی وقت نکردم مراجعه کنم ــ آن مقداری که حالا در ذهن من بود، فرض کنید از زمان مثلاً شیخ صدوق، این کتابهای متعدّد شیخ صدوق (رضوان الله علیه) همه تبلیغ ات استامالی تبلیغ  است، خصال تبلیغ  است، عیون اخبار الرّضا تبلیغ  است؛ همه‌ی اینها تبلیغات است. فقط هم تبلیغ  مذهب نیست؛ تبلیغ  اخلاق است، تبلیغ  دین است، تبلیغ  توحید است؛
  10. همینهایی که ما باید انجام بدهیم. تعدادی از رساله‌های شیخ مفید (رضوان الله علیه) در جواب سؤالات بلاد مختلف ــ که اینها چند سال پیش در کنگره‌ی شیخ مفید(۱۳) چاپ شد ــ تبلیغات است. شیخ طوسی، در کنار آن فقهِ عمیقِ عریقِ آن‌چنانی، امالی دارد؛ امالیِ شیخ، تبلیغ  است، امالیِ سیّد مرتضیٰ، تبلیغ است. عرض کردم، حالا من مجال نکردم مراجعه کنم ببینم ــ شماها بیشتر وقت دارید و بیشتر حوصله دارید [میتوانید مراجعه کنید] ــ که در قرون بعدی در حوزه‌های علمیّه تبلیغ  چه جوری انجام میگرفته؛ لکن مثلاً در قرون اخیر، مجلسی (رضوان الله علیه) ــ مجلسی آدم باعظمتی است؛ مجلسی را دستِ‌کم نباید گرفت، خیلی آدم باعظمتی است ــ در کنار کتاب بحار و کتب متعدّدی که ایشان در مسئله‌ی حدیث و تبیین حدیث و بیان حدیث و مانند اینها دارد، مثلاً کتاب حقّ‌الیقین و حیات‌القلوب که کتابهای فارسی [است دارد]؛ اینها برای چیست؟ تبلیغ  است دیگر. مرحوم نراقی [هم] کتاب فارسی دارد، بعدها هم البتّه بوده که حالا مواردی در ذهنم هست؛ مثلاً فرض کنید تفسیر منهجالصّادقین(۱۴)و امثال اینها فارسی است؛ فارسی برای کیست؟ فارسی برای علما و فضلا و مانند اینها نیست؛ تبلیغ  است برای آحاد مردم؛ یعنی علما به سنّت تبلیغ  اهمّیّت میدادند.
  11. حالا این را هم که منبر و شکل تبلیغی منبر از کِی بوده، بنده مجال نکردم [ببینم]؛ دلم میخواست اگر بتوانم مراجعه کنم، امّا مثلاً همین ملّاحسین کاشفی سبزواری در قرن نهم و دهم یا مثلاً واعظ قزوینی در قرن دهم ــ که شاعر بزرگی هم هست ــ در ذهن من [این‌جور] هست که اینها اهل منبر بودند و میرفتند صحبت میکردند و از آن وقتها این سنّتِ منبر وجود داشته.
  12. ما که روضه‌خوانی میکنیم، - ملّا حسین کاشفی صاحب روضة‌ الشّهدا است، و ما که روضه‌خوانی میکنیم، در واقع گرفته‌شده‌ی از کتاب آن بزرگوار است. و همچنین بعداً علمای بزرگی مثل شیخ جعفر شوشتری [اهل منبر بودند]. شیخ جعفر شوشتری معروف به وعظ است؛ ملّا است، فقیه بزرگی است امّا خب اهل منبر بوده؛ که البتّه با شیخ جعفر کاشف‌الغطاء اشتباه نشود. یا مرحوم حاج آقا رضای همدانی واعظ، ملّای بزرگ ــ که باز با حاج آقا رضای همدانی صاحب مصباح الفقیه اشتباه نشود؛ او کس دیگری است ــ صاحب هدیّة ‌النّملة الی رئیس الملّة، واعظ بوده است.
  13. در زمان خود ما مرحوما: آمیرزا ابوالحسن قزوینی فیلسوف، که امام در دوره‌ی جوانی‌اش پیش ایشان یک مقدار فلسفه خوانده بود، ملّای بزرگی بود. ایشان را خود من دیده بودم. در همین مسجد جامع تهران، در یک شبستانی نماز میخواند، منبر میرفت و مردم می‌نشستند منبر ایشان را گوش میکردند. قبل از ایشان، مرحوم شاه‌آبادی، استاد امام ــ که خب ما ایشان را درک نکردیم ــ در همین مسجد جامع منبر میرفتند. اینها کسر شأن نمیدانستند منبر رفتن را. در مشهد خود ما، مرحوم حاج میرزا حسین سبزواری، مرحوم حاج آقا حسن قمی منبر میرفتند. یعنی سنّت تبلیغ ، حالا چه به شکل نگارش، چه به شکل منبر رفتن، چه به شکل شعر گفتن، در حوزه‌های علمیّه وجود داشته؛ این اهمّیّت این را نشان میدهد.
  14. خب، حالا عرض کردیم اولویّت حوزه‌ها تبلیغ  است. در همه‌ی دوره‌ها این‌جور بوده امّا در دوره‌ی ما بالخصوص این اهمّیّت مضاعف است؛ برای اینکه در دوره‌ی ما یک اتّفاقی افتاده است که در طول بیش از هزار سال از صدر اسلام چنین اتّفاقی نیفتاده بود؛ و آن حاکمیّت اسلام بود. تشکیل سازمانِ سیاسیِ مدیریّتِ کشور در شکل محتوای اسلامی سابقه ندارد. وقتی که یک‌ چنین وضعی هست، طبعاً دشمنی‌های با اسلام شدّت پیدا میکند؛ که حالا میدانید و می‌بینید و مشاهده میکنید. این ‌قدر هم این دشمنی‌ها زیاد شده که اصلاً همه‌ی ما عادت کرده‌ایم و انواع و اقسام دشمنی‌های دشمن خیلی به چشممان نمی‌آید. خب، پس تبلیغ  در دوره‌ی ما اهمّیّت مضاعف پیدا میکند؛ هم از جهت اینکه در نظام اسلامی پایه و قوام نظام، مردمند، ایمان مردم است و اگر چنانچه ایمان مردم نباشد، نظام نخواهد بود ــ فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است؛(۱۵) گاهی انسان فکر میکند که اوجب واجبات است؛ پس حفظ ایمان مردم میشود واجب؛ تبلیغ  از این جهت اهمّیّت مضاعف پیدا میکند ــ ثانیاً از این جهت که دوره، دوره‌ی تطوّر(۱۶) علمی است. امروز انواع و اقسام شیوه‌های پراکندن پیام وجود دارد که در گذشته حتّی فکرش را هم نمیکردند؛ از تلویزیون و ماهواره بگیرید تا اینترنت و پسااینترنت؛ این چیزهای جدیدی که پیش آمده، هوش مصنوعی و امثال اینها. حالا چیزهای دیگر هم در راه است.
  15. خب، با یک‌ چنین شرایطی، با یک‌ چنین وضعیّتی که در دست دشمن شمشیرهای آخته‌ی(۱۷) برّانِ خون‌ریز وجود دارد، ما چه ‌کار میخواهیم بکنیم؟ تبلیغ ، اینجا اهمّیّتِ مضاعف پیدا میکند. امروز، هم سخت‌افزارهای مخالف، معارض و معاند تطوّر پیدا کرده، پیشرفت پیدا کرده که اشاره کردم، هم نرم‌افزارها؛ شیوه‌های باورپذیر کردن پیام را ــ چیز‌هایی که در گذشته، هیچ کس بلد نبود ــ  با پشتیبانی علمیِ روانشناسی و امثال اینها رایج کردند؛ اینها ابزارهای نرم‌افزاری است، اینها خیلی مهم است. جوری حرف میزند، جوری فیلم درست میکند، جوری صحنه‌سازی میکند، جوری در روزنامه تیتر میزند که کسی که ملاحظه میکند، تردید نمیکند که این درست است؛ در حالی ‌که صد درصد غلط است. ما امروز با اینها مواجهیم. اگر از این چیزها غفلت کردیم، اگر امروز حوزه‌ی علمیّه از اهمّیّت تبلیغ  و حسّاسیّت تبلیغ  و مضاعف بودن وظیفه‌ی تبلیغ  غفلت بکند، دچار عارضه‌ای میشویم که جبرانش به‌آسانی ممکن نیست؛ نمیگویم محال است امّا به‌آسانی ممکن [نیست] و دچار استحاله‌ی فرهنگی میشویم. اگر لاسمح‌الله(۱۸) استحاله‌ی فرهنگی پیش بیاید، درست کردنش، جبران کردنش دیگر کار یک‌ ذرّه و دو ذرّه نیست.
  16. امام در یک مواردی مکرّر میفرمودند که اگر چنین اتّفاقی بیفتد، اسلام یک سیلی‌ای خواهد خورد که تا سالهای متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۱۹) قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش می‌آید. اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ قبح‌زدایی میشود، از کبائر قبح‌زدایی میشود، عادی میشود. می‌بینید که در غرب شده؛ در غرب همین‌طور قدم به قدم دارند پیش میروند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج اینها را تکرار بکند، یعنی واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که اینها را تکرار کند؛ امّا هست دیگر. اگر تبلیغ  را دستِ‌کم بگیریم، اینها دامن جامعه‌ی ما را خواهد گرفت.
  17. خب، حالا این مطالبی بود که عرض کردم؛ این ذهنیّاتی که عرض شد، مسلّمات است، جای تردید در اینها نیست؛ لکن حالا برای اینکه یک مقداری بحث را کاربردی‌تر بکنیم، چند نکته را من یادداشت کرده‌ام که عرض بکنم.
  18. اوّلین نکته در تبلیغ ، شناخت مخاطب است. اگر ما بخواهیم درست تبلیغ  بکنیم باید مخاطب خودمان را بشناسیم. حالا مِن‌باب مثال عرض بکنیم که امروز سطح آگاهی عمومی ــ جوان و غیر جوان ــ با گذشته قابل مقایسه نیست؛ واقعاً قابل مقایسه نیست. تقریباً همه‌ی عمر تبلیغ ی بنده  ــ شصت سال، بیشتر ــ با جوانها گذشته؛ من از دوره‌ی جوانی در مشهد، جلسات داشتم که جوانها می‌آمدند، دانشگاهی‌ها می‌آمدند، دانشجوها می‌آمدند، دانش‌آموزهای دبیرستان [می‌آمدند]. آن روز هم فکر بچّه‌ها خوب بود، جوانها خوشفکر بودند
  19. امّا با امروز قابل مقایسه نبود؛ سطح فکر بالا رفته. تبلیغ  بدون توجّه به این واقعیّت خنثیٰ خواهد شد؛ باید بدانیم طرف مقابلمان در چه مرحله‌ی فکری قرار دارد تا محتوا را، مادّه را و صورت را ــ هیئت را ــ بر طبق نیاز او تنظیم کنیم؛ بدون این فایده‌ای ندارد. علاوه بر اینکه سطح فکر جوان ما، نوجوان ما، مخاطب ما، بالا رفته، یک آفتی هم وجود دارد و آن اینکه در این آشفته‌بازار صداهای مختلفِ فضای مجازی و تکثّر رسانه‌ای که وجود دارد، در این صداهای گوناگون، یک صدا در انزوا قرار گرفته و آن، صدای انتقال معارفِ نسلی و خانوادگی است. پدرها، مادرها خیلی چیزها را به بچّه‌هایشان یاد میدادند؛ خیلی از این مردم ما، یعنی شاید بشود گفت اکثر [آنها]، معلومات دینی‌شان، دانسته‌های دینی‌شان، از زبان و رفتار پدر و مادر به اینها منتقل شده بود؛ این صدا امروز ضعیف شده؛ در این غوغای تکثّر رسانه‌ای این صدا ضعیف شده؛ این هم یک نکته است که مخاطب ما، هم مخاطب بسیاری از حرفها است، هم انواع و اقسام مطالب به ذهن او رجوع میکند، هم از این طرف دچار مشکل است.
  20. سابق ما نصیحت میکردیم جوانها را و برحذر میداشتیم از رفیق بد، مصاحب بد؛ حالا مصاحب بد داخل جیبش است، صفحه‌ی مصاحبِ بد جلوی چشمش است، همه چیز در آن هست. این مخاطب را بشناسید. اگر چنانچه ما موادّ تبلیغ ی‌مان و شیوه‌ی تبلیغ مان متناسب با این وضعیّت مخاطب نباشد، ناموفّق خواهیم بود. این نکته‌ی اوّل. احتمال دارد که یکی از مصادیق یا یکی از معانی این آیه‌ی شریفه‌ی «وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِه‌‌»(۲۰) همین باشد. اینکه حالا مثلاً اگر برای مردم ترک‌زبان پیغمبری فرستادند او بایست ترک‌زبان باشد، خب اینکه بدیهی است، بدون این که معنی ندارد؛ احتمال میدهم که این «ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِه» یعنی با همان ترکیب فکری و ذهنیِ قوم باید حرف بزند، صحبت کند، تبیین کند. حالا این نکته‌ی اوّل. پس نکته‌ی اوّل شد شناخت مخاطب.
  21. نکته‌ی دوّم اینکه تبلیغ  صرفاً پاسخگویی به شبهه نیست، موضع دفاعی نیست؛ این‌جور نیست که ما خیال کنیم بنشینیم ببینیم چه شبهه‌ای وجود دارد، پیشگیری کنیم از آن شبهه، یا پاسخ بدهیم به آن شبهه؛ خب بله، این کار که واجب است، لازم است امّا فقط این نیست؛ طرفِ مقابل مبانی فکری دارد، باید به آن حمله کرد؛ طرفِ مقابل حرف دارد، فکر دارد، منطق دارد؛ مبانیِ این منطق، مبانیِ غلطی است؛ ما باید اینها را بشناسیم. در تبلیغ ، موضع تهاجم لازم است. اگر چنانچه این موضع تهاجمی به معنای واقعی کلمه بخواهد تحقّق پیدا کند، لازمه‌اش شناخت صحنه است؛ یعنی شما باید بدانید که وقتی با انبوه شبهه در ذهن جوانها مواجه میشوید، با چه کسی طرفید؛ ما با چه کسی طرفیم؟ حالا فرض کنید که یک شبهه‌ای را فلان سرمقاله‌نویس یا فلان ستون‌نویسِ فلان روزنامه یا مثلاً فلان توییت‌زن در فلان شبکه یک چیزی را مطرح کرده؛ ما با چه کسی طرفیم؟ این کیست؟ آیا این خودش است که این کار را دارد میکند؟ احتمال قوی هست که این‌جور نباشد، احتمال قوی هست که این یک پشتِ‌صحنه‌ای داشته باشد؛ آن پشتِ‌صحنه کیست؟ باید او را شناخت.
  22. ببینید، یک روز در این کشور ــ شماها البتّه آن روزها «لَم یَکُن شَیئاً مَذکورا»(۲۱) بودید؛(۲۲) صحبتِ پنجاه شصت سال قبل است ــ توده‌ای‌ها فعّالیّت میکردند؛ فعّالیّت تبلیغ ی و غیره. ظاهر مطلب این بود که این یک جوانِ توده‌ای است، به منِ مثلاً فرض کنید که جوانِ آخوند یا غیر آخوند رسیده و مثلاً میخواهد حرف خودش را بر ذهن من غالب کند؛ این ظاهر قضیّه بود، امّا باطن قضیّه این نبود. باطن قضیّه این بود که حزب توده اساساً متّکی بود به یک دستگاه فکری و سیاسیِ گسترده‌ای به نام «شوروی»؛ توده‌ای‌ها اصلاً از آنجا استفاده میکردند، تغذیه میشدند، ارتزاق مادّی و فکری میکردند؛ با منبع مارکسیسم مواجهید. لذا اینجا دانشمندان هوشمند آن روز ما، مثل مرحوم علّامه‌ی طباطبائی، نرفتند سراغ اینکه جواب اینها را بدهند، جواب مارکسیسم [را دادند]؛ این روش رئالیسم جواب مبانی فکری مارکسیستی است؛ مبنای فکری نقطه‌ی مقابل را پیدا کنند، آن را هدف قرار بدهند؛ بسیاری از کارهای مرحوم شهید مطهّری از این قبیل است؛ یعنی صحنه را بشناسیم، بدانیم چه کسی با ما طرف است.
  23. البتّه امروز که نگاه میکنیم، مارکسیسمی دیگر وجود ندارد امّا یک عرصه‌ی دیگری، یک هماورد دیگری در مقابل ما است؛ امروز این تقابل وجود دارد. این تقابل بین دو جبهه است؛ اگر این دو جبهه را درست بشناسیم، بعد تشخیص خواهیم داد که آن پدیده‌ای که در مواجهه‌ی با ما قد علم کرده، خودش مستقل است یا وابسته‌ی به آن جبهه‌ی مقابل است. این دو جبهه چه هستند؟
  24.  یک جبهه، جبهه‌ی «نظام اسلامی» است ــ که بعد دو سه کلمه عرض میکنم ــ یک جبهه، جبهه‌ی دروغ‌گویی است که خودش را «لیبرال‌دموکراسی» نام‌گذاری کرده، در حالی که نه لیبرال است، نه دموکرات؛ به دروغ میگوی
  25. لیبرال‌دموکراسی. اگر شما لیبرال هستید، چرا استعمار کردید؟ استعمارِ سنّتیِ قدیم و استعمارِ جدید و استعمارِ فراجدید و فرانو. شما چطور لیبرالی هستید، آزادی‌خواهی هستید، آزاداندیشی هستید که مثلاً یک ملّت چندمیلیونی مثل هند را سالهای متمادی، بیش از صد سال، استعمار میکنید، در تصرّف خودتان نگه میدارید، همه‌ی دارایی‌هایش را از او بیرون میکشید، تبدیلش میکنید به یک ملّت فقیر؟ اینها حرفهای نهرو است؛ نهرو ــ جزو مبارزین هند که بعد هم نخست‌وزیر هند شد ــ مینویسد و شرح میدهد که هند قبل از آمدن انگلیس‌ها، وارد شدن انگلیس‌ها، چه بود و بعد از آمدن آنها چه شد. شما لیبرالید؟ این لیبرالیسم است؟
  26. دموکرات هم نیستند، دروغ میگویند؛- یا فرانسوی‌ها در الجزایر بیش از صد سال جنایت کردند، آدم کشتند. تعداد آدمها را البتّه گفته‌اند، نوشته‌اند، مشخّص است، [منتها] من حالا یادم نیست؛ اینها [کشتار] هزاران نفر ــ شاید ده‌ها هزار کشته ــ در طول چند سال در الجزایر، عمدتاً در تونس و همین‌طور بعضی جاهای دیگر در شمال آفریقا را مرتکب شدند. دموکرات هم نیستند، دروغ میگویند؛ برای خاطر اینکه حکومتهایی را بر یک جاهایی تحمیل میکنند؛ طرف‌دار دموکراسی نیستند. با دموکراسی‌ای که در خدمت آنها نباشد صد درصد مخالفند؛ این یک جبهه است. ببینید، کسی نگوید اینها گذشته؛ بله، ‌از قضیّه‌ی هند صد سال گذشته، از قضیّه‌ی الجزایر شصت هفتاد سال گذشته، امّا خوی [امروز] آن کسی که در الجزایر و در هند آن کارها را کرده، همان خوی آن روز است. امروز هم اینها حاضرند
  27. یک ملّتی مثل ملّت بیچاره‌ی بی‌پناه اوکراین را بیندازند جلو، برای اینکه جیب کمپانی‌های اسلحه‌سازی آمریکا پُر بشود؛ قضیّه این است دیگر؛ قضیّه‌ی اوکراین اصلاً این است: او بجنگند، او کشته بشود، برای اینکه سلاح فروش برود، برای اینکه اروپایی‌ها مجبور بشوند سلاح بخرند، سلاح بسازند، سلاح بدهند و جیب کمپانی‌های سلاح پُر بشود. اینها همانها هستند. حاضرند نفت سوریه را بدزدند، که دارند میدزدند. تصوّر انسان از دزد مثلاً یک آدم صغیر حقیر کوچکی است؛ یک دولتی مثل آمریکا نفت سوریه را دارد میدزدد؛ راحت، جلوی چشم همه! اینها همانها هستند، فرقی نکرده‌اند. خب این یک جبهه است.
  28. در مقابلش هم یک نظامی است که با اتّکاء به اسلام، با الهام از اسلام، با استکبار مخالف است، با استعمار مخالف است، با دخالت در منافع ملّتهای گوناگون مخالف است؛ این مخالفت وجود دارد. حالا این دو در مقابل هم قرار دارند. شما یک وقت می‌بینید مثلاً یک تبلیغاتی علیه نظام اسلامی پیش می‌آید که مبانی این نظام را زیر سؤال قرار میدهد؛ این از طرف کیست؟ البتّه وقتی تحقیق میکنیم، دنبال میکنیم ــ که ابزار دنبال کردنش هم بحمدالله در اختیارمان هست ــ
  29. میفهمیم که منشأ کجا است امّا آن ‌که این ابزار را هم ندارد، وقتی نگاه میکند، باید بفهمد. طرف، فلان مقاله‌نویسِ ضدّانقلابِ پناه‌برده‌ی به خارج یا مثلاً احیاناً در داخل ــ که خب کمند ــ نیست؛ طرف، یک دستگاه حکومتی است؛ مبارزه، مبارزه‌ی تمدّنی است، مبارزه‌ی جهانی است. خب تقابلها اینها است. البتّه همه‌ی بحث این نیست؛ در این تقابل بین‌المللی، کارهای دیگری هم میکنند؛ برای اینکه از آسیب‌های این تقابل کم کنند، افرادی هستند، موظّفند، کارهای دیپلماسی و از این قبیل کارها میکنند؛ با حفظ اصول اشکالی هم ندارد، باید بشود، امّا بدانیم با چه کسی مواجهیم، با چه کسی طرفیم؛ تبلیغ  بدون این درست انجام نمیشود.
  30. البتّه امروز خوشبختانه آسیب‌پذیری غرب از همیشه بیشتر است. امام (رضوان الله تعالی علیه) آمریکا را مفتخر کردند به لقب «شیطان بزرگ»؛(۲۳) واقعش همین است. مجموعه‌ای از شیطان‌صفتی‌ها و شرارتها در آمریکا وجود دارد که همه‌‌ی اینها  میتواند آماج حملات تبلیغی قرار بگیرد؛ اینکه میگویم در موضع دفاعی متوقّف نشویم، یکی از مواردش همین است. امروز شرارتها و شیطان‌صفتی‌های آمریکایی‌ها در سیاست هست، در تعامل با ملّتها هست، در تعامل با ملّت خودشان هست، در نژادپرستی هست، در اختلاف طبقاتی هست، در اخلاق جنسی هست، در بی‌رحمی هست؛ اینها همه نقطه‌ضعف است. هر جا وارد بشوند بی‌رحمانه [رفتار میکنند]؛ بیست و یکی دو سال قبل که آمریکایی‌ها وارد عراق شدند و گاهی بعضی از مناظرش را انسان در تلویزیون میدید، با مردم کاری کردند که تصوّرش دل انسان را میلرزاند؛ با مردم عراق [این‌جوری رفتار کردند]، بحث سر صدّام نبود؛ بی‌رحم.
  31. پس نکته‌ی اوّل شناخت مخاطب بود، نکته‌ی دوّم اینکه در موضع تدافعی گرفتار نشویم و منحصر نباشد؛ البتّه دفاع لازم است، واجب است امّا موضع، تهاجمی [باشد]. همه‌‌ی اینها میتواند آماج حملات تبلیغی شما قرار بگیرد. البتّه شرطش این است که جریانات جهانی را بشناسید، وضع و محاذات سیاستهای دنیا را بدانید و آن‌وقت افشاگری کنید؛ هم درست ببینید، هم درست روایت کنید. این هم نکته‌ی دوّم
  32. برادران عزیز، خواهران عزیز! نکته‌ی سوّم این است که در تبلیغ ، روحیه‌ی جهادی لازم است. اگر در همه‌ی کارها روحیه‌ی جهادی باشد، کار، پیشرفتِ مضاعف میکند امّا اینجا تبلیغ  بدون روحیه‌ی جهادی، روح لازم را ندارد. اگر روحیه‌ی جهادی نباشد، اوّلاً انسان گاهی صحنه را خطا میکند و غلط میبیند، [ثانیاً] گاهی در رفتار غلط عمل میکند. وقتی که حالت جهادی باشد، نه، غالباً درست میبیند و همیشه خوب عمل میکند و پیش میرود. البتّه روحیه‌ی جهادی که عرض میکنیم، معنایش این نیست که توانایی‌های معرفتی و اخلاقی و مانند اینها لازم نیست؛ چرا، آنها به جای خودش واجب است امّا روحیه‌ی جهادی هم لازم است. این روحیه‌ی جهادی با توجّه به این آیه‌ی شریفه است: وَ لا یَطَؤُنَ مَوطِئاً یَغیظُ الکُفّارَ وَ لا یَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلاً اِلّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِح؛(۲۴) آن کاری که غیظ کفّار را برانگیزد، عمل صالح است. «یَنالونَ مِنه» یعنی ضربه زدن؛ «نالَ» به دو معنا استفاده میشود، امّا وقتی با «مِن» باشد، لا یَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلا، معنایش این است که ضربه‌ای به او نمیزند، اِلّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِح، [مگر اینکه برای او] عمل صالح مینویسند؛ خب، این بهترین جهاد است
  33. دیگر  روحانیّت باید وسط میدان باشد، باید مأیوس نشود؛ خاصیّت عمل جهادی این است. در حاشیه نشستن و گاهی مثلاً یک اشاره‌ای کردن، یک نصیحتی کردن، یک پیامی دادن، مثل روحانیّت مسیحی، کافی نیست. حالا البتّه روحانیّت مسیحی چند جور هستند؛ بعضی‌شان در کلیساها محبوس بودند، [یعنی] خودشان را محبوس کردند، بعضی بعکس، پیش‌قراول استعمار شدند. در آمریکای لاتین و در آفریقا و مانند اینها قبل از اینکه استعمارگرها پا بگذارند و نیروهای نظامی بروند جلو، کشیش‌ها رفتند، مردم را‌ آماده کردند برای اینکه آنها بیایند پدرشان را دربیاورند؛ بعضی‌شان هم این‌جوری وارد شدند. امّا خب روحانیّت اسلام باید وسط میدان جهاد لِلّه و بالله و فی‌الله قرار بگیرد و مأیوس هم نشود. وقتی این عنصر مجاهدت با نگاه علمی، با کار علمی همراه بشود، حتماً تأثیر تبلیغ  تضمین‌شده است. این هم یک نکته.
  34. نکته‌ی بعدی توجّه ویژه به نسل جوان و نوجوان است که فردای کشور را اینها تشکیل میدهند. البتّه از دیگر قشرها نباید غفلت کرد؛ قشر اهل فکر، صاحبان فکر، صاحبان نظر، عالمان، دانشمندان، هنرمندان، نویسندگان، شاعران؛ برای همه‌ی اینها بایستی انسان خوراک فکری داشته باشد، آمادگی داشته باشد. یک وقتی چند سال قبل از این، تعداد زیادی، شاید پنجاه شصت نفر یا بیشتر از سینماگرهای کشور آمدند اینجا، در بالای این حسینیّه با بنده ملاقات داشتند؛(۲۵) حرفهایی میزدند، گله‌هایی داشتند. من به این نتیجه رسیدم که ما گاهی توقّع زیادی میکنیم از اینها؛ ما کِی معارف لازم را در اختیار اینها گذاشتیم که حالا گله کنیم که چرا بر اساس این معارف شما فیلم نساختید؟ مواد را ما باید بدهیم؛ یکی از کارها این است. اینها درست است؛ یعنی بنابراین در بخشهای مختلف باید مواجهه‌ی تبلیغیِ مناسب با اصحاب فکر، اصحاب هنر، اصحاب قلم، اصحاب بیان بشود لکن اهمّ از همه، قشر جوان و نوجوان است؛ فردای کشور مال اینها است، در اختیار اینها است؛ ایمانشان باید محکم باشد، ذهنشان باید خالی از شبهه باشد.
  35. ابزارهای ترغیب جوانان به التزامِ عملی به دین، خیلی مهم است. ما گاهی جوانی داریم که حماسه و علاقه و شور حسینی مثلاً فرض کنید او را میکشاند به یک راه درستی، به راه مجاهدت، امّا در اعمال عبادی ضعیف است. خب اعمال عبادی خیلی اهمّیّت دارد. نماز خیرالعمل است دیگر؛ از همه‌ی اعمال بالاتر است دیگر؛ فلاح است، خیرالعمل است؛ مثلاً فرض کنید از نماز گاهی غفلت میکند؛ از این قبیل داریم. [برای اینکه] چیزی بتواند این جوان را به اعمال عبادی و اجتناب از گناهان تشویق کند،
  36. عواملی، جاذبه‌هایی وجود دارد؛ یکی از این جاذبه‌ها مسجد است، یکی از این جاذبه‌ها هیئت است؛ اینها مهم است. آباد کردن مساجد، زنده نگه داشتن مساجد، یکی از کارهای واجب است. البتّه ما در سطح کشور نسبت به جمعیّت، مسجد که کم داریم امّا همانی هم که داریم، بعضی‌هایش یا شاید بسیاری‌اش، معمور نیست، آباد نیست. حدّاکثر [این است که] وقت نماز باز میکنند، نماز آنجا خوانده میشود، بعد درِ مسجد بسته میشود! این[طور] نمیشود. مسجد بایستی محلّ رفت ‌و آمد دائمی مردم باشد. البتّه هیئتها خوبند؛ هیئت هم یکی از چیزهایی است که مشوّق جوانها است.
  37. از موعظه هم غفلت نشود که من اوّل هم عرض کردم. همه احتیاج داریم به موعظه؛ همه، همه، بی‌استثنا! همه‌ی ما احتیاج داریم به موعظه. گاهی چیزهایی را میدانیم امّا گاهی در شنیدن، اثری هست که در دانستن نیست؛ باید بشنویم موعظه را، مواعظ حسنه را. خب حالا اینها مواردی بود که به ‌عنوان [موارد] کاربردی، عرض کردیم.
  38. نکته‌ی آخر ــ که به نظر من این نکته‌ی آخر، از جهاتی اهمّ نکات است ــ این است که چطور میشود ما این خواسته‌ها را عملی کنیم. خب حالا گفتیم؛ شما خودتان شاید همینهایی را که بنده گفتم، با دو برابر اضافه هم میدانستید، ما هم حالا گفتیم؛ خب اینها چه جور عملی بشود؟ مهم این است. بنده میبینم تبلیغات خوبی وجود دارد؛ چه مکتوب، چه مثلاً بیان و منبر و امثال اینها، تبلیغاتی هست که خوب است، و البتّه خیلی نسبت به آنچه باید باشد کم است، از لحاظ کمّیّت خیلی عقبیم. اگر ما بخواهیم به قدر ظرفیّت یا نزدیک به اندازه‌ی مورد نیاز ظرفیّت، عناصرِ تبلیغیِ با این خصوصیّات داشته باشیم،
  39. احتیاج داریم به کانونهای عظیم حوزوی. در حوزه، کانونهایی باید به وجود بیاید فقط برای همین: برای تربیت مبلّغ؛ و پشتوانه‌ی فکری و تحقیقی و علمی هم داشته باشد؛ یعنی اینکه میگوییم «ما روی تبلیغ  تکیه میکنیم»، بهانه نشود که بعضی‌ها بگویند بنابراین دیگر کفایه نمیخوانیم، درس خارج نمیرویم؛ نه، این پشتیبانی‌های علمی لازم است، منتها توجّه به این بخش قضیّه خیلی ضروری است؛ احتیاج داریم به یک کانون اساسی. مرکز هم در درجه‌ی اوّل، حوزه‌ی علمیّه‌ی قم است؛ وقتی در قم این کار انجام گرفت و تجربه‌ای شد، آن‌وقت در حوزه‌های بزرگ سراسر کشور هم این کار میتواند تکرار بشود؛ تشکیل
  40. کانونی با مأ‌موریّتِ اوّلاً «تهیّه‌ی موادّ تبلیغیِ به‌روز». یک چیزهایی هست که امروز مناسب است در منبر گفته بشود، فردا ممکن است از اثر بیفتد، بی‌فایده باشد؛ پارسال میگفتیم مناسب بود، امسال [نه]؛ یعنی دنیا این‌جوری دارد پیش میرود و حوادث، این‌جوری دارد پی‌درپی به وجود می‌آید. موادّ تبلیغیِ لازمِ به‌روز تولید بشود. در این زمینه، منابع کتاب و سنّت این‌قدر پُرعمق و پُرمغز است که هرگز تمام نخواهد شد. این‌قدر میتوانید از قرآن استفاده کنید، مطلب جدید و نو، سخن نو و متّکی به قرآن و حدیث میتوانید به دست بیاورید که همه‌ی این صحنه را اشباع خواهد کرد. پس یکی از مأ‌موریّتهای این کانون بزرگ، تهیّه‌ی مواد است.
  41. مأ‌موریّت دوّم، تنظیم شیوه‌های اثرگذار تبلیغی است. بالاخره شیوه‌های تبلیغ ی ما محدود است. ای ‌بسا شیوه‌های اثرگذار بهتری، بیشتری وجود داشته باشد؛ این شیوه‌ها در آن مرکز بایستی تنظیم بشود، تهیّه بشود. در این قضیّه غربی‌ها از ما جلویند؛ شیوه‌های نوبه‌نو، شیوه‌های اثربخش برای پیامها دارند؛ ما در این زمینه‌ها عقبیم. شیوه‌هایی را بایستی حتماً تنظیم کنیم، تولید کنیم، فنّ بیان را به معنای واقعی کلمه تعلیم بدهیم. این مأموریّت دوّم.
  42. بعد هم تربیت مبلّغ. در این کانون به معنای واقعی کلمه مبلّغ تربیت بشود. همچنان که مجتهد تربیت میکنیم، مبلّغ تربیت کنیم. خب حالا بحمدالله در قم آقایانِ مسئولان محترم یک حرکت جدید فقهی را شروع کردند، فقه معاصر را دارند تحقیق میکنند، مسائل موجود روز را از لحاظ فقهی دارند کار میکنند، بسیار باارزش است، باید هم ادامه پیدا کند؛ مثل همین باید مبلّغ تربیت کنیم، مبلّغینی که بتوانند اثرگذار باشند، بتوانند همه جا منتشر باشند و از لحاظ کمّیّت کفایت کنند. یک جاهایی را، یک مراکزی را انسان سراغ دارد ــ
  43. یعنی بنده سراغ دارم ــ که اینها از بودن یک روحانیِ فعّال بین مردم محرومند؛ یکی دو جا [هم] نیست، خیلی زیاد است؛ مثلاً در مرکز کشور، مِن‌باب‌مثال در خود تهران، مواردی از این قبیل داریم. کمبود معلّم، کمبود مبلّغ، کمبود پیام‌رسان روحانی بایستی در این کانون جبران بشود. بنابراین آنچه حتماً باید دنبال بشود و جزو کارهای اساسی است، و امروز که شما شروع کنید، ممکن است پنج سال دیگر یا بیشتر نتیجه بدهد، این است که یک ‌چنین کانونی به وجود بیاید با این چند مأموریّتی که گفته شد. خیلی خوشحالم از اینکه شما‌ها را دیدیم. سلام بر شهیدان، سلام بر روح مطهّر امام. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۶
مهر

منت

بسم الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. منت خدای عز وجل که طاعتش موجب قرب است وبه شکر اندرش مزید نعمت.
  3. هرنفسی که فرو می رود ممد حیات است وچون برمی آید مفرح ذات .پس درنفسی دونعمت موجود است وبرهر نعمتی شکری واجب  .. از دست و زبان که برآید ..... کز عهده‏ شکرش‏ بدر آید.

اعْمَلُواْ آلَ‏ دَاوُدَ شُکْراً وَقَلِیلٌ مّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ (سبأ،.....بنده همان به که زتقصیر.....  عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداوندیش ..... کس نتواند بجای آورد .ای کریمی که از خزانه غیب ..... گبر وترسا را  وظیفه خود داری

دوستان را کجا کنی محروم ..... توکه با دشمنان نظر داری… ابر وباد ومه وخورشید وفلک در کارند..... تا تو نانی بکف  آری به غفلت نخوری ..... همه ازبهر تو سر گشته وفرمانبردار ..... شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

  1. منت : جمع منن . احسان ونیکویی ...اهمیت بلای نعمت را منت گفته اند. آشکار کردن ..
  2. نعمت‏هاى با منت : با این‏که همه نعمت‏ها از جانب خداوند است وبندگان در هر نعمتى رهین منت او هستند، لیکن او در خصوص چند نعمت، تعبیر به منت فرموده که طبعاً از اهمیّت بالاى آنها حکایت دارد، از جمله:

الف: نعمت اسلام. «کذلک کنتم مِن قبل فمَنّ اللّه علیکم» «4»

ب: نعمت نبوّت. «لقد مَنّ اللّه على المؤمنین اذ بَعثَ فیهم رسولًا» «5»

ج: نعمت هدایت. «بل اللّه یمُنّ علیکم أن هَداکم» «6»

د: نعمت حاکمیّت مؤمنان. «و نُرید أن نمُنّ على الّذین استضعفوا فى الارض ...»

  1. نه منت است نه آزار : اندیشیدن در فضایل اخلاص: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صالِحاً کهف/ 110..  فاستعینوا بالصبر و الصلاة و الصدق فی النیة الارشاد، ج 1، ص 265 ..نه منت است نه آزار: ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً‏ بقره/ 262.
  2. بخل وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ‏ آل عمران/ 180. 11. منت گذاری و اذیت نمودن در صدقه‏ ..یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاذی‏ بقره/ 264.
  3. منت گذاری‏ : قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام ): شر النوال ما تقدمه المطل و تعقبه المن‏ غررالحکم، ص 389..بدترین احسان آن است که اوّل آن طفره و آخرش منت باشد. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع): شر المحسنین الممتن بإحسانه‏ غررالحکم، ص 389.. بدترین احسان‏کنندگان منت گزاران بعد از احسان‏اند.
  4. منت، مسقط شکر : قَالَ أَمِیرُ المُؤمِنینَ (ع): من مَنَّ بمعروفه أسقط شکره‏ غرر الحکم، ص 390.
  5. منت گذاشتن کارمندان : قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع): إِیَّاکَ وَ الْمَنَّ عَلَی رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ‏ نهج‏البلاغه، نامه 53.
  6. إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ‏ انسان/ 9.
  7. به دور از منت: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِ‏ بقره/ 264
  8. منت مثبت‏ ..منت خدا...لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُومِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ آل عمران/ 164....وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الارْض‏ قصص/ 5.
  9. منت پیامبر بر دشمن‏ : فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداء محمد/ 4. کنایه از اینکه اسیر بگیرید بعد یا منت بگذارید، مجّانی رها کنید یا با فدا آزاد کنید.
  10. منت منفی : منت بر خدا گذاشتن : 1 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه وآله ): یَا عَلِیُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَی رَبِّهِم‏ : اى على، مردم با مالهایشان آزموده مى‏شوند و به سبب آنکه دین اسلام را پذیرفته‏اند، بر پروردگارشان منّت مى‏نهند و در عین حال آرزومند رحمتش و خواهان امنیت از خشم او هستند، حرام او را با شبهه‏هاى دروغین و خواسته‏هاى غفلت‏آور، و شراب را به نام «نبیذ» و رشوه را به نام «هدیه» و ربا را به نام «بیع» حلال مى‏شمارند.نهج‏البلاغه، خطبه 156.
  11. منت درباره متّقین آمده: قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام ): لَمْ یَمُنُّوا عَلَی اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ یَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِی الْحَقِ‏ با شکیبایى که کردند، بر خدا منّت ننهادند، و جان باختن در راه حق را بزرگ نشماردند. پس چون قضاى آمده با پایان مدّت بلا ساز وار شد، شمشیرها در راه حقّ آختند، و بصیرتى را- که در کار دین داشتند- آشکار ساختند. طاعت‏ پروردگار خویش را پذیرفتند، و فرمان واعظ خود را شنفتند، نهج‏البلاغه، خطبه 150.
  12. منت برپیامبر (صل الله علیه وآله ) یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلایمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ‏ : با منّت گذاشتن به پیامبر، اعمال خود را تباه نکنید. چنانکه خداوند مى‏فرماید: حجرات/ 17. مؤمنان، به ایمان خود مغرور نشوند که اعمالشان در معرض خطر است. الَّذِینَ آمَنُوا ... لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُم‏
  13. منت برمردم‏1 قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): وَ إِیَّاکَ وَ الْمَنَّ عَلَی رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ أَوِ التَّزَیُّدَ فِیمَا کَانَ مِنْ فِعْلِکَ أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ فَإِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الاحْسَانَ وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون‏ : امام على «ع»- از عهد نامه اشترى: .. از منت نهادن بر مردم به سبب احسانى که کرده‏اى، و بزرگتر جلوه دادن کارى که انجام داده‏اى، و از خلف وعده کردن بپرهیز، زیرا که منت، احسان را باطل مى‏کند، و مبالغه و زیاد جلوه دادن چیزى حقیقت آن را تباه مى‏سازد، و خلف وعده خشم و غضب خدا را برمى‏انگیزد، خداى متعال گفته است: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ‏ خدا به سختى دشمن آن است که چیزى بگویید و به آن عمل نکنید».نهج‏البلاغه، نامه 53.
  14. منت گذاری  وآزار : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاذی‏ : 1- منّت گذارى و آزار فقیر، پاداش انفاق و صدقات را از بین مى‏برد. «لا تُبْطِلُوا» بقره/ 264.
  15. قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام ): اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِه ..... وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَن‏ : امام سجّاد «ع»- از دعاى معروف «مکارم الاخلاق»: خداوند! با دست من به مردمان خیر برسان، و این خیر (و خدمت) را با منّت‏گذارى از میان مبر (و بى‏اثر مساز). صحیفه سجادیه، دعای 20.
  16. وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ : 15- نه با عبادت و انفاق بر خداوند منت بگذار و اعمال خود را بسیار شمار، و نه بر خلق خدا منّت گذار. «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ»16- منّت گذاشتن و چشم داشتن در انفاق‏ها و عطایا، از مصادیق پلیدى روح است. «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ»17- دورى گزیدن از منّت و زیاده شمارى، یکى از شرایط موفقیّت رهبران و مبلّغان است. قُمْ فَأَنْذِرْ ... وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ18- رهبر دینى نباید از مردم توقّعى داشته باشد. «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ» مدثر/ 6.
  17. ای آشکار نکنید : ای لاتمنن امتثالک الله لکونک‏تری ذلک کثیرا : یعنی آرزوی اطاعت از خدا را نداشته باشید، زیرا این را بسیار می بینید (ای آشکار نکنید ). المیزان، ج 19، ص 82.
  18. إانفاق را آشکار نکنید : ِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً دهر/ 9. ائمه ما (علیهم السّلام) در هنگام انفاق خود را می‏پوشاندند.
  19. جلوه هایی از منت: اظهار انفاق‏ : توقّع جبران‏ : تعییر و اختفاف‏ : استخدام‏ : بدزبانی : ‏ پرده‏دری‏
  20. قَالَ الصَّادِقُ (علیه اسلام ): رَأَیْتُ الْمَعْرُوفَ لا یَصْلُحُ إِلا بِثَلاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَ تَسْتِیرِهِ وَ تَعْجِیلِهِ فَإِنَّکَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَ إِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَ إِنْ کَانَ غَیْرُ ذَلِکَ سَخَّفْتَهُ وَ نَکَّدْتَهُ‏ کافی، ج 4، ص 30. چنین دیدم که احسان جز با سه چیز به صلاح نگراید: کوچک شمردن، پوشاندن، و تعجیل کردن؛ چه اگر کوچکش شمارى در نظر طرف بزرگ جلوه کند، و اگر اظهار نکنى کامل شود، و اگر زودتر انجام دهى گواراتر گردد؛ اما در غیر این صورت ارزش و صفایى ندارد.
  21. انفاق بدون منت :وقف، انفاق بدون منت و آزار است. (چون نسل آینده را نمی‏بیند تا منت گذارد)
  22. - منّت گذارى و آزار فقیر، پاداش انفاق و صدقات را از بین مى‏برد. «لا تُبْطِلُوا» : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاذی‏ بقره/ 264.
  23. خمس عامل رشد به دور از منت و تحقیر : هدف گیرنده رشد دادن است و نمى‏خواهد خرج خودش کند. امام صادق (ع) فرمود: «إِنِّى لآَخُذُ مِنْ أَحَدِکُمُ الدِّرْهَمَ وَ إِنِّى لَمِنْ أَکْثَرِ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَالًا مَا أُرِیدُ بِذَلِکَ إِلَّا أَنْ تُطَهَّرُوا» (کافى، ج 1، ص 538) من براى منفعت شخصى‏ام از شما خمس نمى‏گیرم، بلکه به این دلیل است که شما را از دین پاک گردانم و دلیلش این است که آن چیزى را که مى‏گیرم، خرج خودم نمى‏کنم.
  24. منت دار بودن بعثت‏: خداوند نعمت‏هاى زیادى به ما داده است. اما فقط بعثت است که مى‏گوید: بر شما منت مى‏گذارم‏ «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (آل عمران/ 164) نعمت‏هاى خدا زیاد است اما آن نعمتى را که خدا منت مى‏گذارد و نام مى‏برد ومطرح است، منت بعثت است.
  25. زیر منت دیگران نروید : اسلام مى‏گوید: اگر آب ندارى، تیمم کن و نماز بخوان. با آبى که منت در آن است، وضو نگیر. به مردم تکیه ندهید.
  26. منت از غیر مسلمان منفی است : پیغمبر ما خسته بود، پاى دیوار افتاد. یک کسى از باغ بیرون آمد. گفت: این باغ کیست؟ گفتند: باغ یک یهودى است. تا دید بر باغ یک یهودى تکیه داده است، خودش را کنار کشید. رفت و به یک درخت دیگر تکیه داد. فرمود: یک مسلمان به دیوار یک یهودى تکیه نمى‏دهد.
  27. هدیه بدون منت : هدیه‏اى را که منت در آن است، قبول نکنید. اگر منتى در آن نبود قبول کنید. انفاق و جهاد مالى
  28. پدر شهید بدون منت و براى خدا - بى منت: مى‏توانست بنشیند تا بنیاد شهید خانه او را اداره کند، چون پیر است و پدر چهار شهید است ولى این کار را نمى‏کند و زحمت مى‏کشد و بر جمهورى اسلامى منت نمى‏گذارد. اما آدمهایى هستند که مرتب مى‏گویند: ما راهپیمایى کردیم. من آنقدر عصبانى شدم کسى مى‏گفت: ما شاه را بیرون کردیم. گفتم: شما چه کردى؟ گفت: راهپیمایى کردیم. گفتم: شما فوقش 10 بار راهپیمایى کردى هر کدام هم 4 ساعت طول کشیده است. ساعتى 100 تومان بگیر و برو و ما را رها کن. منت گذارى یکى از آفات‏ است..
  29. منت گذارى‏: اصولًا منت در اسلام آتشى است که خرمن برکات را مى‏سوزاند. قرآن مى‏فرماید: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» (بقره/ 264) یعنى صدقات خود را با منت و اذیت باطل نکنید. کسى نگوید اگر من نبودم یا سفارش تو را نمى‏کردم تو را در اداره راه نمى‏دادند و اگر این کار را بکنید اجرى نخواهید داشت و باطل است.
  30. نفرین و منت گذاران گناه زبان‏ :مسأله نفرین‏ : از گناهانى که با زبان در خانه مى‏شود، نفرین کردن است و به خصوص زنها بیشتر نفرین مى‏کنند. البته در قرآن نفرین داریم ولیکن چه کسى نفرین مى‏کند؟ حضرت نوح 950 سال تبلیغ کرد کسى گوش نداد. چند نفرى بیشتر ایمان نیاوردند. افرادى که ایمان آوردند نسبت به 950 سال حساب کردند ثابت شده هر 12 سال یک نفر ایمان آورده است.
  31. با رغبت و بدون منت باشد : در انفاق اگر مى‏خواهى بدهى با رغبت باشد و بدون اذیت باشد: قرآن مى‏گوید: «کسانى که در راه خدا انفاق مى‏کنند «ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/ 262) انفاق کنید ولى با میل و رغبت. اگر میدهی یک جور است، اگر مى‏برند یک جور دیگر. باید آدم با پاى خودش برود برای انفاق.
  32. منت گذاشتن‏ : منت: از چیزهایى که عمل را از بین مى‏برد، منت است. من بودم که شما را به اینجا رساندم. من بودم که براى شما وام گرفتم. من براى دختر شما جهیزیه خریدم. هرکس بگوید: من! خدا حال او را مى‏گیرد. «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» (نازعات/ 24) فرعون مى‏گفت: من پروردگار هستم. خدا حال او را گرفت. نمرود مى‏گفت: «أَنَا أُحْیى وَ أُمیتُ» (بقره/ 258) من هرکس را بخواهم اعدام مى‏کنم و هرکس را بخواهم زنده مى‏کنم. حتى فرشته‏ها گفتند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» (بقره/ 30) ما هستیم که اهل سبحان الله هستیم. این آدم خونریز و فاسد است. او را خلق نکن. خدا حال فرشته‏ها را هم گرفت و کارى کرد که فرشته‏ها گفتند: «لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا» (بقره/ 32) هر کارى مى‏خواهى بکنى بکن. تو درست مى‏گویى. اصلًا کسى که بگوید: من! خدا حال او را مى‏گیرد
  33. کمک‏هایتان با منت نباشد : مسئله دوم این است که کمکتان همراه با منت نباشد. خانم خیلى زحمت مى‏کشد. اما یک وقتى مى‏گوید: این همه زحمت مى‏کشم به چشمت نمى‏آید. آقا این همه زحمت مى‏کشد. یک مرتبه به خانم مى‏گوید: این همه من این لباس را خریدم. تو را به این سفر بردم. این عبادت شما را خراب مى‏کند. منت نگذاریم.
  34. منت باطل کننده صدقات‏ : اما در حدیثى از امام جواد (ع)، اینطور آمده که شخصى آمد خدمت آن حضرت و گفت: من به ده خانواده نان ولباس مى‏دهم. حضرت فرمود: همه ثوابهاى شما از بین رفت، گفت: چطور؟ حضرت فرمود: چون خداوند در قرآن مى‏فرماید: کارهایتان را با منت خراب نکنید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» (بقره/ 264) صدقات را با منت از بین نبرید. گفت: من به خودشان که نگفته‏ام به شما مى‏گویم. حضرت فرمود: فرق نمى‏کند بالاخره آبروى آنها رفت و چون من فهمیدم که آنها نان خور تو هستند، آنها تحقیر مى‏شوند.
  35. خدمت، بدون منت : بى منتى: ما منتى بر کسى نداریم، الآن مثلًا بنده حجةالاسلام منتى دارم بر کشاورز، او بر من حق دارد، چون عمامه من از پنبه است که از کشاورز است. کفش من از پوست گاو، که دامدارى از کشاورز است. در بدن من هم گندم و گوشت و شیر و لبنیّات اوست. کشاورز از مخ تا پا به گردن من حق دارد. من منتى ندارم که تحقیرش کنم. روستایى، دهاتى، پشت کوهى، او برگردن ما منت دارد. مثال: سوزن به نخ منت دارد نخ به سوزن منت دارد. که اگر من همراه تو نبودم هیچ کس تو را در فاستونى فرو نمى‏کرد. این دنباله روى من از توست که در فاستونى شیر جه مى‏روى من همراه تو نباشم هیچى. اینکه مردم با دید تحقیر نگاه نکنیم. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» (بقره/ 264) کمک کردید منت نگذارید. چون منت مثل سوزنى است که توى توپ فوتبال مى‏رود کل بازى بهم مى‏خورد یک سوزن بیشتر نیست ولى، منت خدمت را از بین مى‏برد. گرچه قصد قربت نباشد،
  36. انجام عبادت بدون پذیرش منت : اگر یک کسى گفت برو مکه، خرجى‏ات را من مى‏دهم، هزینه و خرج مکه‏ات را من مى‏دهم، حج بذلى مى‏گویند، یعنى من به تو بذل مى‏کنم، پول مى‏بخشم برو مکه، اگر این بذلش همراه منت است شما مستطیع نیستى. ببینید فقه ما چقدر، ضمن اینکه عبادت است مى‏گوید این عبادت هم باید همراه با عزت باشد. وضو عبادت است اما اگر مى‏بینى منت در آن است باید ناز بکشى تیمم کن. بابا حج، بله حج، اما اگر منت در آن است مستطیع نیستى.
  37. حق فقیر را بدهید، بر او منت نگذارید : «طَعَامِ الْمِسْکِینِ» پس در «طَعَامِ الْمِسْکِینِ» چند تا نکته هست. 1- بى پول‏ها هم مسؤولند. کلمه‏ «حضَّ» یعنى تشویق کنید، «حضَّ» یعنى تشویق، پول هم ندارى دیگران را تشویق کن. حداقل طعام، ابزار تولید. بعد هم مى‏گوید: «طَعَامِ الْمِسْکِینِ» از خودش است، حق اوست. وقتى مى‏گوید: «طَعَامِ الْمِسْکِینِ» به قول ما طلبه‏ها طعام اضافه شده به مسکین، این طعام مسکین، پولم را بده، عبام را، قلمم، کتم، شلوارم، لباسم، این مى‏گوید: «طَعَامِ الْمِسْکِینِ» یعنى این طعام حق مسکین است. قرآن مى‏گوید فقرا حق دارند در ... بگذار قرآن بخوانم، از خودم حرف نزنم. «وَآتُوا حَقَّهُ» (انعام/ 141) اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۴
تیر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. فضایل انسانی شعار با شعور ، ادراک ؛ فهم ؛ معرفت 2
  2. * نماز، تنها عبادتى است که سفارش شده قبل از آن، خوش صداترین افراد بر بالاى بلندى رفته و با صداى بلند، شعارِ «حى على الصلاة، حى على الفلاح، حى على خیرالعمل» را سر دهند، با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره شعور اندیشه‏هاى ناب اسلامى را اعلام و غافلان را بیدار کنند.
  3. نقش پیامبر در جنگ احزاب، الگوى فرماندهان است: هدایت لشکر، امید دادن، خندق کندن، شعار حماسى دادن، شعور به دشمن نزدیک بودن و استقامت نمودن. حضرت على علیه السلام فرمود: در هنگامه‏ى نبرد، خود را در پناه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله قرار مى‏دادیم و آن حضرت از همه‏ى ما به دشمن نزدیک‏تر بود. «اتقینا برسول الله صلى الله علیه و آله فلم یکن منا اقرب الى العدو منه»
  4. «مرگ بر منافق» یک شعار قرآنى است. الْمُنافِقُونَ‏ ... مَلْعُونِین .. «شعور» از ریشه‏ى «شَعر» به معناى مو مى‏باشد. کسى که داراى فهم دقیق و موشکافانه باشد، اهل درک و شعور است. بنابراین منافق گمان مى‏کند که دیگران را فریب مى‏دهد، زیرا درک درست ندارد. «ما یَشْعُرُونَ»
  5. خدعه و حیله، نشانه‏ى عقل و شعور نیست. «یُخادِعُونَ ... ما یَشْعُرُونَ» در روایات مى‏خوانیم: عقل واقعى آن است که توسط آن، انسان خداوند را بندگى نماید.
  6. شعار اهل بهشت، ستایش خداست. «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ» شعار وشعور ادراک ؛ فهم ؛ معرفت به هم آمیخته.
  7. شعار توحید را هم محکم بگوییم، هم زیبا و هم قبل از هر چیز دیگر. (با آهنگ زیبایى مطرح شده که به شعور نزدیکتر باشد) «إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ»
  8. سخنان پیامبر اسلام و شعار لا اله الا اللّه جاذبه شدیدى در فطرت‏ها و شعور ایجاد مى‏کرد. (تهمت شاعر به خاطر جذّابیّت سخنان حضرت بود). « وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (/36»  بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ « الصافات /37»
  9. موعظه‏هاى مؤمن آل فرعون مفید واقع شد. فرعونى که شعار «أَقْتُلْ مُوسى‏» سر مى‏داد و مى‏گفت من موسى را مى‏کشم و هیچ کس جز نظر من نباید نظرى دهد، «ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏» پس از تلاش‏هاى شعور مؤمن آل فرعون به جاى کشتن موسى به فکر ساختن برج براى یافتن خداى موسى افتاد.
  10. شعور «تفویض»، واگذار کردن کارها به خداست و این حالت بالاتر از توکّل است. چون در وکالت، موکّل مى‏تواند بر کار وکیل نظارت کند، ولى در تفویض همه‏ى کارها را به خدا مى‏سپاریم. «1» البتّه تفویض و سپردن کارها به خدا که شعار با شعور مؤمن آل فرعون بود، بعد از بکار بردن تمام تلاش خود در راه نجات موسى از قتل و بیدار کردن و هشدار دادن و تبلیغ کردن بود. این گونه تفویض است که انواع حمایت‏هاى الهى را به دنبال دارد. «فَوَقاهُ اللَّهُ»
  11. کسانى که با شعار بی شعوری «إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» «1»* انبیا را تحقیر مى‏کردند، در دنیا و آخرت خوار مى‏شوند. «الْخِزْیِ‏- أَخْزى‏»
  12. کیمیاى واقعى شعور ، آن نیست که مس را طلا کند، بلکه برخوردى است که دشمنى را به محّبت تبدیل نماید. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (روز فتح مکّه شعار بعضى از مسلمانان «انتقام، انتقام» بود ولى پیامبر اکرم فرمود: امروز روز انتقام نیست بلکه روز رحمت و مرحمت است) از محبت خارها گل مى‏شود ..... از محبت سرکه‏ها مُل مى‏شود
  13. با نگاهى به قرآن مى‏بینیم که شعار تمام انبیا این بود که ما جز از پروردگارمان پاداشى نمى‏خواهیم. در سوره شعراء از آیه 109 تا آیه 127، سخن حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعیب علیهم السلام و در سوره سبأ آیه 47، سخن پیامبر اسلام چنین است: مزد و پاداش من تنها بر خداوند است. «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ»*
  14. البتّه شکى نیست که مراد انبیا این بود که ما پاداش مادى نمى‏خواهیم، ولى شعور خدا خواهی و اطاعت کردن و هدایت شدن شما را مى‏خواهیم‏
  15. برائت از شرک یک شعار توحیدى است که شعور توحید و یکتا پرستی را برای ما هدیه می آورد. «إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ»
  16. شعار مرگ و مرده باد و تبرّى از دیگران، ریشه قرآنى دارد. «فَأَوْلى‏ لَهُمْ» که شعور خدا خواهی لا اله الا الله  در وجود ما شکوفا میکند.
  17. شیوه رفتار و شعار دشمن، تابع شرایط است و مدام در حال تغییر است. ابتدا قصد تغییر کلام اللّه را دارد، ولى همین که موفّق نمى‏شود، تغییر موضع داده و به مؤمنان نسبت حسادت مى‏دهد. فَسَیَقُولُونَ‏ ... ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ‏ ... فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا .شعور عدم تغییر کلام الله و تغییر موضع و عدم حسادت است.
  18. انتخاب‏ها و اولویّت‏ها، با شعار و توقع نیست، بلکه باید با شعور ، آگاهانه و عالمانه باشد. «کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً»
  19. به هر شعار و عنوان و لقبى، نباید توجّه کرد. «أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها» بلکه شعاری ملاک قرار میگیرد که همراه با شعور باشد . 
  20. گاهى تکرار، نشان دهنده وحدت هدف و شیوه است. در سوره شعراء بارها جمله‏ «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ»* از زبان پیامبران متعدد تکرار شده که بیانگر آن است که شعار و هدف همه آنان یکى بوده که شعور ، درک و فهم . انسانها را پرورش یکتا پرستی دهند.
  21. صداقت با شعور عملکرد روشن مى‏شود نه با شعار. یَنْصُرُونَ‏ ... الصَّادِقُون‏
  22. یکی از شباهت‏هاى منافقان با شیطان‏ این است که : هر دو با شعار خیرخواهى، اغفال مى‏کنند وشعوری در پی ندارد : «هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ»، «قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
  23. انتقاد از کسانى باشد که شعار جهاد و پیکار دادند، ولى به آن شعارها عمل نکردند، لذا خداوند فرمود: کسانى که عمل نکردند مورد غضب هستند یعنی شعار بی شعور ، «کَبُرَ مَقْتاً» امّا در این آیه از کسانى که به شعار و وعده خود عمل کردند، تمجید کرده و محبوب خدا دانسته یعنی شعار با شعور.‏
  24. شعار بی شعوری : در آیاتى از قرآن آمده است که یهود، خود را برتر از دیگران و حتى خود را فرزندان خدا مى‏دانستند و شعار «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ» سر مى‏دادند، با این که مردمى ثروت‏اندوز و دنیا دوست بودند، چنانکه قرآن مى‏فرماید: «أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَیاةٍ» این آیه گویا با آنان مباهله مى‏کند که اگر راست مى‏گویید که از اولیاى خدا هستید، باید به استقبال مرگ بروید. شما که مى‏گویید: تنها اهل بهشت ما هستیم، «لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏» ، پس چرا حاضر نیستید آرزوى مرگ کنید. «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» چرا از مرگ مى‏ترسیم؟ شعور شما کجاست؟
  25. کفار با این که استدلال ندارند و بر اساس خیال و پندار چیزى مى‏گویند، ولى محکم شعار مى‏دهند. زَعَمَ‏ ... لَنْ یُبْعَثُوا..شعور استدلال همراه دارد!
  26. هیچ چیز و هیچ کس نمى‏تواند مانع نزول قهر الهى بر کفّار شود. «فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ» (شعار بعضى از کافران، «وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» * بود، یعنى ما گرفتار عذاب نمى‏شویم ولى قرآن مى‏فرماید شعار بی شعور است. آنان به عذاب دچار مى‏شوند.)
  27. جوّ سازى و شعار و هیاهو، از ابزار فرعون‏هاست. «فَحَشَرَ فَنادى‏» چون شعور ندارد
  28. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از فتح مکه، عفو عمومى اعلام کردند و همه را بخشیدند و مکه بدون خونریزى فتح شد. حتى هنگامى که حضرت دید سعد بن عبادة شعار انتقام مى‏دهد و مى‏گوید «الیوم یوم الملحمة» یعنى امروز تلافى مى‏کنیم، حضرت پرچم را از او گرفت و به دست حضرت على علیه السلام داد و فرمود: شعار را عوض کنید و بگویید: «الیوم یوم المرحمة» امروز روز رحمت است نه انتقام. در اینجا شعار تلافی شعور ندارد ولی شعار رحمت با شعور است.
  29. توحید، مرز میان ایمان و کفر است و ورود به قلعه ایمان بدون اقرار به توحید ممکن نیست. اولین سخن پیامبر کلمه توحید بود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا». شعار توحیدى «لا اله الا الله» از سه حرف (الف، لام و ها) ترکیب شده و ذکرى است که در گفتنش حتى لب تکان نمى‏خورد ولى شعاع و شعور عملش تا اطاعت از رهبرى معصوم و جانشینان آنان ادامه دارد؛ زیرا شرط توحید طبق فرمایش امام رضا علیه السلام ایمان به امام معصوم و اطاعت از اوست. زیرا رمز ایمان به توحید شعور اطاعت از امام معصوم است.
  30. دین خوب مى‏گوید: اگر مى‏خواهى ورزش کنى، با این شعار ورزش کن. «امروز لذّت، فردا خدمت.» این معیار شعور ورزش در اسلام است که باید در امورى مثل شنا، قایقرانى، تیراندازى، موتورسوارى، اتومبیل‏رانى، آموزش‏هاى نظامى و ... به آن توجّه داشت.
  31. توحید یعنى: نفى طاغوت‏ها. شعار با شعور ادراک ؛ فهم ؛ معرفت هدف تمام انبیا این بود: «أن اعبدوا اللّه و اجْتَنبوا الطّاغوت»
  32. اگر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «قُولوا لاإله الّا اللّه تُفلِحوا» نباید با دید ساده به این جمله بنگریم، زیرا نتیجه توحید در این شعار پیامبر، شعور فلاح و رستگارى است. قرآن‏
  33. در حقیقت، شرک زدایى بر توحید مقدّم است، زیرا ظرف، تا از غذاى فاسد خالى نشود نمى‏توان در آن غذاى سالم ریخت، لذا در شعار با شعور توحید، کلمه «لااله‏» بر کلمه «الّا اللّه‏» مقدّم است. قرآن در این زمینه روى ریشه‏هاى پیدایش شرک دست مى‏گذارد و مى‏فرماید: اى انسان! این تکیه گاه‏هایى که براى خود گرفته‏اى و امید کمک و نفع و عزّت دارى، همچون تکیه بر تار عنکبوت است. در جاى دیگر مى‏فرماید: غیر خدا بر نفع وضرر خود قدرت ندارند تا چه رسد کمکى به تو کنند. لذا شعار با شعور توحید شرک را انسان دور می سازد.
  34. جنگ و جهاد، گرچه به ظاهر سخت و داراى عوارضى بد مى‏باشد، ولى استعدادها را شکوفا مى‏کند و لیاقت‏ها را بروز مى‏دهد و به فرموده امام خمینى قدس سره جوهره وجود انسان در جنگ رشد مى‏کند. در زمان جنگ و درگیرى صفوف افرادى که تنها شعار مى‏دهند از صفوف کسانى که اهل شعور عمل هستند جدا مى‏شوند. جنگ، نیروهاى همفکر و هدفدار را با هم منسجم و متّحد مى‏کند، جنگ به انسان ارزش و شرف مى‏دهد و اساساً نشانه حیات یک ملّت مبارزه با ستمگران است.
  35. برخى شعارهاى دهن پر کن وجود دارد که تا از ریشه‏اى اصیل مایه نگرفته باشد، از مرز شعار خارج نمى‏شود؛ «عدالت اجتماعى» از شعارهایى است که تمام رژیم‏ها از آن دم مى‏زنند و خود را طرفدار آن مى‏دانند ولى عملًا در هیچ نظام غیر الهى اثر چشم‏گیرى از آن مشاهده نمى‏کنید، زیرا این شعار به ریشه درست و صحیح شعور متّصل نیست.
  36. عدالت و برابرى شعار اسلام : قرن‏هاست که در دنیاى غرب، نژادپرستى حاکم است و سفید پوستان را نژاد برتر دانسته و به سیاه‏پوستان ظلم مى‏کنند، حتى مدرسه و کافه و پارک و بیمارستان و گورستان آنها از سفید پوستان جداست. اسلام با صراحت تمام این امتیازات را محکوم کرده و شعور تقوا را ملاک برترى مى‏داند: «انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ اتْقاکُمْ»  گرامى‏ترین افراد نزد خدا با تقواترین آنان است‏.
  37. چون شعار مکتب ما این است که هر چه مخالف صریح قرآن بود اگر چه از طرف دوستان ناآگاه به امامان معصوم علیهم السلام نسبت داده شود باید طرد شود.چون قرآن سراسر شعور است .
  38. انسانى که هدفش، خور و خواب و شهوت است حیوانى بیش نیست و مکتب‏هایى که شعار (خوراک، پوشاک، مسکن) مى‏دهند تمام استعدادهاى انسان را در مسیر زندگى حیوانى خلاصه مى‏کنند واهل شعور نیستند ! آرى، این مکتب‏ها بزرگ‏ترین توهین را به مقام جانشین خدا و انسانیت انسان نموده‏اند.
  39. به همه ما هشدار مى‏دهد که انقلابى بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. فریاد قوم بنى‏اسرائیل، مبارزه تا پیروزى بود اما در هر مرحله دسته‏اى کم شدند. این ماجرا تنها به تاریخ آن زمان مربوط نیست زیرا همیشه ع زیاد و عمل کم، شعار زیاد و شعور کم است گاهى هنگام شروع کارى مهم، بعضى گرم و پر از احساسند امّا عاقبت سرد مى‏شوند.
  40. مکتب و فرهنگ ما و روش و سیره رهبران ما، با کمال سربلندى این الگوها را به سراسر جهان عرضه مى‏کنیم تا اگر جهانیان از تساوى و حقوق خلق و عدالت دم مى‏زنند، بدانند که نه چیز تازه‏اى به ارمغان آورده‏اند و نه الگویى از رهبرانشان براى شعار خود دارند. شعور ما روشن ، عدالت ، سیره رهبران ما و الگو از آنها و سعادت  شفا بخش  دل  دردمندان برای تمام خلق جهان است .
  41. شعور زنبور براى قومى که فکر و تأمل داشته باشند وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ مکرر در آیات شریفه قرآن تصریحاتى دارد که جمیع موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات در حد خود شعور و ادراک و فهم و معرفت بالوهیت حق و رسالت رسول و ولایة ائمه اطهار دارند مثل تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسرى آیه 44 و مثل یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10 و مثل أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ حج آیه 18 و غیر اینها از آیات و در اخبار بسیارى داریم که عرض ولایت ائمه بر جبال و میاه و اشجار و حیوانات شده و اخبارى که بسیارى از حیوانات خدمت اینها عرض حاجت میکردند و غیر اینها پس مانعى ندارد که نحل مورد وحى الهى شود و مکلف بتکلیف باشد أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً از عجائب قدرت اینکه خانه‏هاى زنبور مسدس است بدون آنکه زاویه پیدا کند که مهندسین را حیران کرده آنهم در امکنه مرتفعه مثل کوه‏ها و من الشجر در اشجار طوال وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ امکنه مرتفعه در دیوارها و سقفها وا عجب از این دستور ثانوى براى نحل آمد ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ از ریاحین معطره و فواکه حلوه وا عجب از این اینکه امیر آنها در درب کند و با دو نیش طویل ایستاده اگر یکى از آنها روى نجاست یا شی‏ء کثیفى نشسته نمیگذارد وارد کند و شود و او را دو نیم میکند.

اللهم صل علی محمد وآل ومحمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۴
تیر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1.   فضایل انسانی ..شعار با شعور ، ادراک ، فهم ، معرفت 1
  2. در آغاز کتاب (قرآن) با نیایش به درگاه خداوند متعال، شعار«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» ‏گویند با شعور و ادراک و فهم و معرفت مؤمنان بستگی دارد. «شعور» از ریشه‏ى «شَعر» به معناى مو مى‏باشد. کسى که داراى فهم دقیق و موشکافانه باشد، اهل درک و فهم وشعور و معرفت است.
  3. بهشت به ادّعا و شعار به کسى داده نمى‏شود، بلکه شعور ایمان و عمل‏صالح لازم است. آیه علّت ورود به بهشت را، تسلیم فرمان خدا و نیکوکار بودن مى‏داند. بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِن ...‏( البقرة/112)
  4. شعار «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» است. در حدیث مى‏خوانیم: هرگاه با مصیبتى مواجه شدید، جمله‏ى‏ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را بگویید. گفتن‏ «إِنَّا لِلَّهِ» و یاد خدا به هنگام ناگوارى‏ها، آثار فراوان دارد: لکن شعور آن صبر صابران در برابر مواجه شدید با مصیبت است. ‏
  5. پیمان شکنان و شعار دهندگان بى‏عمل، ظالمند. «عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» اهل شعار باید همراه شعور درک و فهم و معرفت باشند.
  6. انقلابى بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. در ماجرا سپاهیان‏ طالوت، شعار دهنده بسیار بود، ولى آنان که با شعور در آزمایشات موفق شدند، اندک بودند. « ِفَشَرِبُوا مِنْه‏ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ»( البقرة/ 249)
  7. در آیه آیةالکرسى ، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیةالکرسى را شعار و پیام توحید دانسته‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات‏ گوناگون مطرح شده است، مانند: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» ، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» ، «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ» ، «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا» ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیةالکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است. به مناسبت وجود کلمه‏ى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه و آله این آیه را «آیةالکرسى» نامید.در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله‏ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است،  در شعور ومعرفت آیةالکرسى از على علیه السلام نقل کرده‏اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیةالکرسى را خوانده باشم.
  8. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز با همین جمله بود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» همچنان که فرمود: «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه بها ان تحجزه لا اله الاالله عما حرم الله» هرکس خالصانه این شعار توحید را با شعور خلوص سر دهد، وارد بهشت مى‏شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن «لا اله الا الله» وى را از حرامهاى الهى دور سازد.
  9. شفاعت کننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند ندارد، بلکه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص کسانى است که او بخواهد. لذا بی شعوری بت پرستان با شعار؛ «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا» «یونس/18» نباید خیال کنند که بهره‏مند از شفاعت خواهند شد.
  10. حکمت را به معنى معرفت و شناختِ اسرار و آگاهى از حقایق و رسیدن به حقّ دانسته‏اند که خداوند به بعضى از افراد با شعور به خاطر پاکى و تقوا و تلاش عطا مى‏کند، تا آنان وسوسه‏هاى شیطانى را از الهامات الهى باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخیص دهند و این خیر کثیر است.
  11. تکرار شعار توحید و پایدارى در برابر خرافات، لازم است.تا انسان به شعور برسد. «ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ»
  12. اندیشه‏ى آزاد و شخصیّت مستقل، شعار قرآن است. «لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً» شعور قرآن مرد میدان لازم دارد .
  13. شعار، کار ساز نیست، شعور و ادرک وفای به عهد در عمل و تقوا لازم است. «أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏»
  14. بهترین امّت بودن با شعار نیست، با شعور ایمان درک و فهم و معرفت باشند. و امر به معروف و نهى از منکر است. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ ... تَأْمُرُونَ ...»
  15. سال دوم هجرى، کفّار قریش با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر در جنگ بدر شکست خورده، به مکّه بازگشتند. ابوسفیان گفت: بر کشته‏ها گریه نکنید، تا عقده‏ها خالى نشود و کینه‏ها باقى بماند. همگى شعارِ انتقام سر دهید و من نیز تا انتقام نگیرم با همسرم همبستر نخواهم شد. بعدا علامت بی شعوری خود به عرصه نمایش گذاشت.
  16. به تخیلات و آرزوهاى خود دل نبندیم و به هر شعار و شعاردهنده‏اى اطمینان نکنید. که خیلی از تخیلات جایگاه  شعوری ندارد «وَ لَقَدْ کُنْتُمْ ... فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ ...»
  17. انقلابى بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. گاهى از شعار تا شعور عمل فاصله زیاد است. فَلَمَّا کُتِبَ‏ ... إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْن‏
  18. از دست‏دادن هدف وعقیده، ظلم به خویش است. (شعار «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» از نظر قرآن مردود است.)که جماعت منهای قرآن شعور نمی آورد
  19. پس از جنگ احد، ابوسفیان بالاى کوه احد رفت و شعار دادند: «انّ لنا العزّى و لا عزّى لکم» ما بت عُزّى داریم ولى شما ندارید، مسلمانان پاسخ شعور دادند:  «اللّه مولانا و لا مولى لکم» خداوند مولاى ماست ولى شما مولى ندارید.
  20. «سلام»، شعار اسلام است. بزرگ نیز به کوچک، سلام مى‏کند. «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» شعور سلام تکبر را از دل بیرون کردن است
  21. مومن با شعوری  کامل است که همراه با خوف الهى، توکّل، نماز وانفاق باشد. آرى، ایمان به شعار نیست، به عمل همراه شعور درک و فهم و معرفت است. «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»
  22. تأمین قدرت دفاعى، شعور آموزشی نظامی و بودجه لازم دارد، موعظه و شعار کافى نیست. «تُنْفِقُوا»
  23. شعار «واللّه مع الصابرین» باید در جبهه‏هاى جنگ و هرجا که نیاز به شعور مقاومت و صبر است، تلقین شود. «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»
  24. این آیات ویژگى‏هاى اولیاى خدا را بازگو مى‏کند. شعار آنان این است: إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا ... ونتیجه‏ى این خوف، شعور تقواست وثمره‏ى تقوا: «لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ»
  25. شعارِ «مرگ بر ستمگر»، یک شعار قرآنى است. «أَلا بُعْداً لِعادٍ» وشعور آن مبارزه است .
  26. سلام، یک شعار آسمانى و شیوه‏اى ملکوتى است. «قالُوا سَلاماً» که خاص افراد با شعور است.
  27. فرشتگان، در همه احوال در دنیا و آخرت (برزخ و قیامت) با انسان ارتباط دارند، گاهى بر انسان با شعور درود و صلوات مى‏فرستند، «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ» گاهى براى او استغفار و طلب بخشش مى‏کنند، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» و زمانى هم براى او دست به دعا برمى‏دارند، «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ» در هنگام مرگ و شروع عالم برزخ نیز با شعار و تلقین «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» و با جمله‏ «سَلامٌ عَلَیْکُمْ» جان آنها را مى‏گیرند. «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»  و در آخرت نیز از هر سو بر آنان سلام مى‏کنند.
  28. سلام، یکى از نام‏هاى خداوند، تهنیت خداوند بر پیامبران، تبریک الهى بر بهشتیان، زمزمه فرشتگان، کلام بین‏المللى تمام مسلمانان، شعار بهشتیان در این جهان و آن جهان، ذکر خالق و مخلوق، نداى وقت ورود و خروج، آغاز هر کلام در نامه و بیان است که هم بر مرده و زنده و هم بر بزرگ و کوچک گفته مى‏شود و پاسخ سلام  شعور است که در هر حال واجب است.
  29. گرچه معمولًا مردم بر دین و روش حاکمانشان هستند، «النّاس على دین ملوکهم» امّا در سیستم مدیریّت اسلامى، اطاعتِ مطلق از مدیر نداریم. بنابراین، شعار «المأمور معذور» صحیح نیست. بلکه صحیح شعور اطاعت از خالق لازم است «لاطاعة لمخلوق فى معصیة الخالق»
  30. دیندارى با شعار نیست بلکه اهل شعار باید همراه شعور درک و فهم و معرفت عمل و پیروى از دستورات باشد. «تَبِعَنِی»
  31. شعور در منطق مردانِ خدا، پیروزى از آنِ پرهیزکاران است، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى» و شعار ابرقدرت‏ها، برترى‏طلبى و سلطه‏جویى است، «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏» مى‏باشد.
  32. سیدبن طاووس قدس سره در بیان لطیفى مى‏فرماید: شیطان ابتدا با شعار راهنمایى و دلالت به سراغ آدم آمد، «هَلْ أَدُلُّکَ» وبعد او را تدلیه و وسوسه کرد، «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ»، پس واى‏ به حال ما که شیطان از ابتدا به قصد اغرا و فریب ما مى‏آید. «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»بنابر این هرشعاری شعور همراه ندارد
  33. مهم‏ترین و آخرین هدف دین اسلام در اوّلین شعار آن آمده است: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» به یگانگى خداوند ایمان آورید و «لا اله الا الله» بگویید تا رستگار شوید. و اولین شعور «لا اله الا الله» پزیرش ولایت است.
  34. برخى از شعارهاى لجوجانه یا فریبنده‏ى کافران وحقّ ستیزان است. آنان با تبلیغات گسترده، پیروى از پیامبران را خسارت مى‏دانند ولى هدفشان این است که مردم را مطیع خود سازند و با شعار آزادى، ملّت‏ها را به بردگى کشانند. هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ «المؤمنون/36» درحالی که شعار حق ستیزان شعوری در پی نخواهد داشت .
  35. اهل کفر، با شعار «حفظ حریم و قداست الهى» اولیا و وعده‏هاى الهى را رد مى‏کنند. «افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ» وشعور را زیر پا می گدارند.
  36. ساحران به فکر خودشان هستند که مزدى بگیرند وکارى به حقّ و باطل بودن آن ندارند. «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» شعار انبیا در تمام کارهایشان‏ «ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» * بود، ولى ساحران حتّى براى یک‏حرکت توقّع اجر داشتند. «لَنا لَأَجْراً» کار برای خدا کردن شعار را به شعور مبدل می کند.
  37. کافر از درون متزلزل است و در ظاهر شعار مى‏دهد. ساحران در پیروزى خود شک داشتند و در آیات قبل مى‏گفتند: «إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ» ولى در حضور فرعون، با خودشیرینى و تملّق گفتند: «بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ» وبه پیروزى تظاهر مى‏کردند و به اصطلاح جنگ‏روانى راه مى‏انداختند. «إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ» شعار کافران به شعور نمی رسد.
  38. روش دعوت تمام انبیا یکى است. در داستان نوح، هود، صالح، لوط و شعیب، همه‏ى آنان یک کلام و یک شعار داشتند:که به شعور و معرفت باشد. رسیده است.
  39. به همه‏ى کسانى که ادّعاى صداقت دارند و شعار صداقت مى‏دهند، اطمینان نکنید. لَنَقُولَنَ‏ ... إِنَّا لَصادِقُون ..شعار صداقت تضمین نشده و معلوم نیست که شعور بیاورد‏
  40. شعار مستکبران این است: هر چه را من نمى‏شناسم، پس وجود ندارد. ما عَلِمْتُ‏ ... تکه کلام افراد با شعور خدا می داند است که الله العالم و «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
  41. ایمان، تنها با زبان و شعار نیست، بلکه همراه با آزمایش شعور است. أَ حَسِبَ‏ ... هُمْ لا یُفْتَنُونَ‏ (ادّعا کافى نیست، باید عملکرد شعور را دید و قضاوت کرد.) سعدیا گرچه سخندان و نصحیت‏گویى ..... زعمل کار برآید به سخندانى نیست. شعور یعنی عمل خالص برای خدا..

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۳۰
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم  

  1. 1-از خواب دل کندند. «تَتَجافى جُنُوبُهُم» (سجده/ 16) نماز شب. از خواب دل بکن: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنْ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (سجده/ 16) نمى‏دانى چه چیزى به تو مى‏دهیم.
  2. 2- ازخوراک دل کندن: روزه. ببین ولى نخور. از شکم دل بکن: «مَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّى» (بقره/ 249) «وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى» (بقره/ 249) شکموها مرخص هستند
  3. آنهایى که توانستند دل بکنند ... مادر موسى از مقام مادرى دل کند و در کاخ فرعون نگفت که این را من به دنیا آورده‏ام چون اگر مى‏دانستند که او را چه کسى به دنیا آورده است او را مى‏کشتند. سالها این بچه در دل این مادر و در کاخ هم که بود این مارد جرأت نکرد که بگوید
  4. گاهى انسان باید از لقب خودش دل بکند.
  5. گاهى وقتها انسان باید از خواب دل بکند
  6. و گاهى وقتها هم باید از بچه اش دل بکند. اسماعیل را بکش. چشم مى‏کشم. گاهى باید از زن و بچه اش دل بکند: «أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوَادٍ غَیْرِ ذِى زَرْعٍ» (ابراهیم/ 37)
  7. در عمرت از چه چیزى دل کنده اى؟ «وَنَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى» (نازعات/ 40).
  8.  پست‏ها براى دل کندن است. مى‏گوید اگر مى‏خواهید که رشد کنید باید دل بکنید. خلاص.
  9. 3- از شهوت دل کندن: یوسف آن خانم خودش را آرایش کرد درها را هم بست خواست کام بگیرد گفت: «مَعاذَ اللَّه» (یوسف/ 23)
  10. 4-از مقام دل کندن: فرعون کنار دریا نشسته جعبه‏اى را مى‏گیرد باز مى کند مى‏بیند کودک است. اسم کودک موسى بود. همه دایه‏ها آمدند. نرفت طرف سینه دایه‏ها یک دختر کوچک بود خواهر موسى قصه را دنبال مى‏کرد، گفت بروم به یک خانمى بگویم بیاید گفت: برو بگو شاید طرف سینه او رفت، رفت به مادرش گفت.
  11. 5- دل کندن از عنوان مادری مادرش نگفت: من مادر او هستم، بچه رفت بغل مادر. اگر مى‏گفت مى‏کشتند یعنى سالها حتى مادر موسى حاضر نشد بگوید من مادرم. یعنى از لقب مادرى از عنوان مادرى
  12. 7- دل کندن از جان کندن: ابراهیم در آتش افتادن یعنى باید از یک چیزى دل کند تا به چیزى رسید باید دل بکنى.
  13. 8-  دل کندى از مال: فرق است بین مال داشتن و دل بستن به مال‏ فرق است بین، ممکن است کسى ماشین نداشته باشد دل به ماشینش نبندد، رفیقش نیاز داشته باشد، راحت سوییچ را بدهد. ممکن است کسى دوچرخه داشته باشد به دوچرخه‏اش، شما بگویید، دل ببندد، آنى که اسلام مى‏خواهد، دل نبسته باشیم، نه نداشته باشیم، اصل در زندگى فقر نیست. بابا، داشتن مهم نیست، دل بستن مهم است.
  14. 9-  دل کندن از اولاد بدترین اولاد قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): شر الاولاد العاق‏ غررالحکم، ص 407 بدترین اولاد کسی است که عاق والدین باشد. انسان خودش هم از دارایى‏اش بدهد. من یادم نمى‏رود در زمان شاه یک جوانى مرد. پدر محترمى داشت. وقتى آن جوان را در قبر گذاشتند، پدر گفت: خدایا این پسر من خیلى مرا اذیت کرد! خیلى گردن کلفتى کرد و مرا سوزاند. اما حالا دیگر مرده است، من از حقّ پدرى‏ام مى‏گذرم، تو هم از حقّ خدایى‏ات بگذر.
  15. 10- دل کندن از خویشان،  اقوام : در راه تحصیل علم و دانش  وکسب فضیلت درجه اللهی هدف دار.  
  16. 11- دل کندن از دوستان : امام صادق (علیه السلام)  فرمود: دوستان سه رقم هستند. سه رقم دوست داریم. دوستى که بلاست، دوستى که دواست، دوستى که غذاست. دوست بلا، احمق است و احمق هم چه کسى است، احمق نه اینکه خُل، افرادى که بى‏خودى، هى باد به آستین آدم مى‏کنند 2- دوستی که غذاست دوستى که مثل غذاست، عاقل است، 3- دوست سوم، لبیب است، لبیب که در قرآن داریم‏ «أُولُوا الْأَلْبابِ» (بقره/ 269) لب یعنى مغز، مؤمن مغز دارد، یعنى بند به جایى است. در مقابل کافر که قرآن مى‏گوید: «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» (ابراهیم/ 43) پوک است. دل کندن از دوست بلاء در ایت بحث مورد نظر است.
  17. - دل کندن از موانع‏ :اوج گرفتن و کوچکى دنیا و دل کندن از موانع‏ : افق دیدش چقدر است؟ در پرواز مادى هرچه بالا برویم زمین کوچک مى‏شود. در پرواز معنوى هرچه به خدا نزدیک شویم مادیت براى ما کوچک مى‏شود. اینکه در قرآن آیه‏هاى زیادى داریم‏ «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل» (نساء/ 77) دنیا قلیل است. کم است. آدم وقتى اوج گرفت مثل همان بچه‏ى شوشترى مى‏شود. 16 ساله است اسیر است. مى‏آیند با او مصاحبه کنند، مى‏گوید: اگر مى‏خواهى من با تو حرف بزنم باید حجاب داشته باشى. اصلًا به همه‏مى‏خندد. خودش را به خدا فروخت. اسارت و زجر و صدام همه برایش کوچک مى‏شود. کسى که بزرگ شد، همه چیز برایش کوچک مى‏شود.
  18. دل کندن از خیلى چیزها : انسان باید بفهمد که چقدر پوک است. ممکن است حافظه‏اش را از دست بدهد. فایده تلخى‏ها: 1- گریه و تضرع 2- شکوفایى استعدادها ... اینها براى این است که آدم دل بکند. بعضى وقت‏ها انسان به یک چیزى چسبیده دل نمى‏کند. یک حادثه‏اى رخ مى‏دهد دل مى‏کند مى‏گوید آقا ولش کن اصلًا من دیگر دل کندم. چند تا روایت هم دارد. درآثارسختى‏ها، «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» (انعام/ 42) حدیث داریم سختى‏ها را پیش مى‏آوریم هرکه مى‏خواهد توبه کند. بلاها را به آدم‏هاى خوب مى‏دهیم.
    1. هرکس در این درگه مقرب‏تر است*** دام بلا بیشترش مى‏دهند
  19. 7- نقش حوادث در دل کندن از دنیا قرآن مى‏گوید: «زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ» (صف/ 5) کج شوى کج‏ات مى‏کنم‏ «عُدْتُمْ عُدْنا» (اسراء/ 8) برگشتى من هم بر مى‏گردم‏ «تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» (محمد/ 7) تو خدا را یارى کردى من هم یارى‏ات مى‏کنم تواضع کنى بالایت مى‏برم تکبر کنى پایینت مى‏آورم کارهاى خدا بده و بستان است یکسرى کارها هم رشد است.
  20. 1- دل کندن از دنیا براى رسیدن به کمال‏ : اگر مى‏خواهید به اوج قلّه‏هاى کمال برسید باید از دل بکنید. قرآن بخوانم: در قرآن مى‏گوید هر کسى که به پستى رسیده دل کنده است. یوسف از شهوت دل کند، تا اینکه یوسف شد. «وَکَذَلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ» (انعام/ 84) تو هم اگر دل بکنى یک چیزهایى به تو هم مى‏دهیم‏
  21. 2- دل کندن از امام حسین (علیه السلام ) از همسر و فرزند . امام حسین از چه چیزى دل کند؟ از على اکبر، از على اصغر، از بچه هایش، از اصحابش، از خودش، دل کند. ابوالفضل آب را با لب تشنه آورد ولى دل کند. این دل کندن خیلى مهم است، امام سجاد در مسجد مى‏نشست. خطیب بنى امیه امام جمعه مدینه به امیرالمؤمنین فحش مى‏داد. امام سجاد فحش و ناسزا مى‏شنید و مى‏سوخت امّا دل کند. یعنى گاهى وقتها انسان سر تا پا سوز و شور است و سر تا پا عشق است خوب باید دل بکند. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» از چه چیزى تا به حالا دل کنده ایم؟
  22. 6- شیوه قرآن براى دل کندن از دنیا قرض الحسنه، براى قرض الحسنه اصولًا آدم‏هایى که پولدار هستند، خدا یازده‏تا آمپول به آنها زده است.
  23. دل‏ کندن‏ صاحب مال : هدف اسلام از انفاق، تنها سیر کردن گرسنگان نیست، بلکه دل‏ کندن‏ صاحب مال از مال نیز هست. «عَلى‏ حُبِّهِ»
  24. دل‏ کندن‏ از مادّیات : در مکتب اسلام در بخش اخلاقى قرآن به وفاى به عهد و دل‏ کندن‏ از مادّیات و ترحّم به فقرا اشاره شده است‏.
  25. دل‏ کندن‏ از محبوب‏هاى خیالى : در مکتب اسلام در بخش اخلاقى قرآن دل‏ کندن‏ از محبوب‏هاى خیالى وشکوفاشدن روح سخاوت، از مهم‏ترین آثار انفاق براى انفاق کننده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ»
  26. توجّه به پاداش بزرگ الهى، از اسباب دل‏ کندن‏ از دنیا و ترک خیانت است. «أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»
  27. - دل‏ کندن‏ از مال، آن قدر دشوار است که گاهى رزمندگان هم در آن مى‏مانند. غَنِمْتُمْ‏ ... إِنْ کُنْتُمْ‏ ...
  28. - دل‏ کندن‏ از مادیات و پیوسته به خدا و پایدارى بر تعهدات و وفاى به عهد، نیاز به صبر و مخالفت با هواى نفس دارد. «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا»
  29. 3- دل کندن از دنیا، محرومیّت نیست کامیابى است. «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا»
  30. - دل‏ کندن‏ از جاه و مقام، یکى از سخت‏ترین امتحانات است. «کَرَّمْتَ عَلَیَّ»
  31. دل‏ کندن‏ از دنیا، در داستان اصحاب کهف، مسأله قدرت و اراده‏ى الهى، شجاعت، دل‏ کندن‏ از دنیا، هجرت، تقیّه، امدادهاى الهى و تغذیه‏ى حلال مطرح است‏
  32. دل‏ کندن‏ از دو نگرانى در حدیثى مى‏خوانیم که مراد از کندن دو کفش، حضرت علیه السلام دل‏ کندن‏ از دو نگرانى است: یکى نگرانى از وضع همسر در آن سرما و دیگرى، نگرانى از شرّ فرعون. بعضى نیز آن را اشاره به همسر و فرزند و یا حبّ دنیا و آخرت دانسته‏اند. در تورات کنونى نیز عبارت‏ «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» به همین تعبیر آمده است‏
  33. دل‏ کندن‏ از خود؛ ابراهیم حاضر شد در آتش افتد.
  34. ب: دل کندن از همسر؛ ابراهیم همسرش را در مکّه‏ى بى‏آب و گیاه گذارد.
  35. ج: دل کندن از نوزاد؛ مادر موسى فرزند خود را در آب افکند.
  36. د: دل کندن از نوجوان؛ دل کندن ، ابرهیم از فرزنش اسماغیل برای اظاعت امر خدا و قربانی اسماعیل.  ابراهیم حاضر شد اسماعیل را قربانى کند.
  37. ه: دل کندن از شهوت؛ یوسف، درخواست کامیابى همسر عزیز مصر را نپذیرفت.
  38. و: دل کندن از خواب؛ ثواب نماز در دل شب را کسى جز خدا نمى‏داند. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ»
  39. دل‏ کندن‏ از مسکن و دل کندن از محل زندگی ودیار؛ که براى انسان سخت است و وسوسه مى‏شود که هجرت نکند، آیه 58 پاسخ مى‏دهد که به‏جاى مسکن دنیا به هجرت‏کنندگان، غرفه‏هاى بهشتى پاداش مى‏دهیم.سوره العنکبوت، آیه 56 یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ «56»
  40. دل کندن از غیر خدا.. در نتیجه سه روز تمام گرسنه ماندند و به جز آب چیزى نخوردند، هنگامى که پیامبر آنها را مشاهده کرد، دید از شدت گرسنگى مى‏لرزند فرمود: این حالى را که در شما مى‏بینم براى من بسیار گران است، سپس برخاست و با آنها حرکت کرد هنگامى که وارد خانه فاطمه شد دید در محراب عبادت ایستاده، در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده و چشمهایش به گودى نشسته، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم ناراحت شد. در همین هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: اى محمد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى‏گوید سپس سوره «هل اتى» را برخواند هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ تا آنجا که مى‏فرماید: لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (بعضى گفته‏اند که از آیه‏ «إِنَّ الْأَبْرارَ» تا آیه «کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» که مجموعا هیجده آیه است در این موقع نازل گشت).اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۸
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ‏ اى خدا تو مرا به خود شناسا کن که اگر تو شناسایم به خویش نفرمایى رسولت را نخواهم شناخت  
  2. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ‏ اى خدا تو رسولت را به من بشناسان و گرنه حجتت را نخواهم شناخت  
  3. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏ : خدایا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دین خود گمراه خواهم شد
  4. شرط انتظار ۱. ایجاد معرفت 
  5. [ م َ رِ ف َ  . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و آنکه در سایه ٔ رایت علما آرام گیرد تا به آفتاب کشف نزدیک افتد به مجرد معرفت   آن چندان شکوه در ضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت آن رادرنتواند یافت . (کلیله و دمنه ).
  6. و اختلاف میان ایشان در معرفت   خالق ... بی نهایت . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 48).
  7. و در معرفت   کارها و شناخت    مناظم آن رای ثاقب و فکرت صائب روزی کرد. (کلیله و دمنه ).
  8. زیرا که معرفت   قوانین سیادت و سیاست در جهانداری اصلی معتبر است . (کلیله و دمنه ).
  9. در معرفت  حق قرابت و اهتمام به مناظم احوال و قیام به مصالح او مبالغت نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391).
  10. اندیشه کردم که این پادشاه را هنوز بر احوال من وقوفی نیست و به معرفت   امانت و اعتماد من قریب العهد است
  11. کلمه : معرفت  معنی : (مَ رِ فَ) [ ع. معرفة ] (مص م.)۱- شناسایی.۲- علم، دانش.
  12. معرفت   یعنی چه؟ معرفت   مقاماتی دارد. مقام حداقلش که بدون او دیگر زیارت ارزش ندارد، این است که امام را خلیفه الهی بداند. یعنی بگوید: حرف امام حرف خداست. اطاعت فرمان او واجب است. از این مقام به ملک عظیم تعبیر شده است که کسی در یک مقامی باشد که حرفش حرف خدا
  13. در فلسفه ملاصدرا از فاخرترین عناصر معرفت   یعنی عقل منطقی، شهود عرفانی و وحی قرآنی در کنار هم بهره گرفته
  14. اوّل، معرفت شفّاف و بی ابهام؛ معرفت   نسبت به دین، معرفت   نسبت به احکام، معرفت   نسبت به جامعه، معرفت   نسبت به تکلیف، معرفت   نسبت به خدا، معرفت   نسبت به پیامبر، ...
  15. معرفت  به معنای شناخت   ، دارای مراتبی است .
  16. دو گونه شناخت   ، در نهاد بشر ریشه دارند و با مجاهدات علمى و عملى مى‌بالند و تعالى مى‌یابند. در خداشناسى عقلىِ فطرى، 
  17. انسان با عقل فطری بى‌آنکه به تلاش و اکتساب نیازمند شود، به وجود خدا پى مى‌برد؛
  18. امّا در خداشناسى قلبىِ فطرى، انسان، توجّه خویش‌ را از دنیا مى‌بُرد و دلبستگى‌اش را مى‌گسلد و گاه در حال اضطرار چنین مى‌شود و تعلّقات خویش را رها مى‌کند و در جان خود، خدا را مى‌یابد.
  19. بدین سان، توجّه به غیر خدا و دل بستن به زینت‌هاى دنیوى، مایه غفلت و قطع رابطه با خدا است. این گونه شناخت    کما بیش در همه انسان‌ها نهفته است و از گذر ذکر و فرمانبردارى خدا یا پیشامدهایى ویژه، ژرفا مى‌گیرد و گسترش پیدا مى‌کند.
  20. مراد از « رؤیت قلبی » که برخى روایات بر آن اشارت برده‌اند، همین معرفت   شهودی است. در برخى روایات نیز از شناخت   خدا به وساطت خود او- نه آفریدگان- سخن رفته است که مراد همین معرفت   است و همچنین، « معرفت   نفس »، که در روایات‌ بزرگان معصوم (علیه السلام ) نزدیک‌ترین راه به شناخت  خدا شمرده شده است، بر این پایه استوار است. 
  21. دوم معرفت   نفس» یعنی خود شناسی، خود شناسی اخلاقی بدان معناست که انسان به تامل درباره خود بپردازد و صفات، استعدادها و ملکات مثبت و منفی خود را در قدم اول بشناسد و در قدم دوم به یک سازندگی اصولی دست بزند. مسلم است که انسان تا از شناخت  صفات و ملکات خود غافل باشد، نمی­تواند به اصلاح خود بپردازد.
  22. در روایات، بر خودشناسی تاکید فراوانی شده است که به عنوان نمونه به چند روایت از حضرت علی علیه السلام که در کتاب درر و غرر آمده ، اشاره می­کنیم: «غایة المعرفة ان یعرف المرء  نفسه»: بالاترین حد شناخت ، خود شناسی است
  23. «اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه» : بزرگترین نادانی، جهل انسان نسبت به خود است. اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ، لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ، ضَلَلْتُ عَنْ دینى.
  24. سرّ توصیه به خواندن «أَللهُم عَرفْنی نَفْسَک...» در زمان غیبت اینکه در زمان غیبت به خواندن دعای «أَللهُم عَرفْنی نَفْسَک...» سفارش شده است، ظاهراً سرّی دارد. همچنین سفارش شده است که این دعا نیز خوانده شود: «یا الله یا رَحْمانُ یا رَحیمُ، یا مُقَلبَ الْقُلُوبِ، ثَبتْ قَلْبی عَلی دینِک». در کتاب «در محضر بهجت»، ج۱، ص ۱۲۴ با عنوان «دعا در زمان غیبت» آمده است:
  25. گفتند: در حرم سیدالشهداء علیه‌السلام شیخی را دیدند که نزد سید جلیلی۱ نشسته بود و او درباره ظهور امام زمان علیه‌السلام سخن می‌گفت. شیخ هم با ذهن خالی و بدون توجه گفت: بعضی منکر هستند.
  26. ایشان فرمود: بله به خدا قسم خواهد آمد و از آنها انتقام خواهد گرفت. شیخ گفت: آیا من ظهورش را درک می‌کنم؟ رگ‌های سید سرخ شد و فرمود: «إِنْ عَیشَک الله؛ اگر خدا عمرت دهد».
  27. اینکه در زمان غیبت به خواندن دعای «أَللهُم عَرفْنی نَفْسَک...»۲ سفارش شده است، ظاهراً سرّی دارد. همچنین سفارش شده است که این دعا نیز خوانده شود: «یا الله یا رَحْمانُ یا رَحیمُ، یا مُقَلبَ الْقُلُوبِ، ثَبتْ قَلْبی عَلی دینِک؛ ای رحمت‌گستر، ای مهربان، ای زیر‌وروکننده دل‌ها، دلم را بر دینت استوار بدار».۳
  28. ضرورت شناخت  خدا در قرآن :  معرفت   مفهومى و کلّى از اسماء و صفات خداوند نیست. هدف قرآن این است که انسان از درون با خدا آشنا گردد و به معرفت  حضورى و شهودى راه یابد.
  29. دیدگاه دانشمندان شیعه : برخى دانشمندان شیعه، مراتب شناخت  خدا را به مراتب شناخت  آتش تشبیه کرده‌اند. 1- پایین‌ترین مرتبه شناخت  آتش آن است که آدمى از وجود و اوصاف آتش آگاه شود و این همانند شناخت  کسى است که بى دلیل و از روى تقلید، وجود خدا را تصدیق مى‌کند.
  30. 2- مرتبه بالاتر این است که آدمى دود آتش را ببیند و از این طریق بر وجود آتش دلیل آورد. این همانند شناخت    کسى است که از گذر براهین و استدلال‌هاى عقلى به وجود خداوند پى مى‌برد.
  31. 3- مرتبه والاتر آن است که کسى کنار آتش رود و گرمایش را حس کند و با نور آن، دیگر موجودات را بیند و این همانند مرتبه کسى است که به خدا ایمان دارد و قلب او به وجود خدا اطمینان یافته و یقین کرده است که خدا، نور آسمان‌ها و زمین است.
  32. 4- برتر از این، مرتبه کسى است که در آتش مى‌سوزد و با همه هستى خویش، وجود آن را لمس مى‌کند و این همانند مرتبه اهل شهود است که در خداى متعال فانی گشته‌اند و از خود- جدا از خدا- هیچ ندارند. 
  33. 5- مراتب یقین : در عرفان اسلامی و بر اساس آیات قرآن کریم  یقین دارای سه درجه و مرتبه است که عبارتند از؛ علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین.
  34. 6- اولین و پایین‌ترین مرتبه، علم الیقین و بالاترین مرتبه حق الیقین است.[۷] ابن عربی معتقد است شناخت    انسان از خداوند، اگر از راه عقل و دلیل باشد، «علم الیقین» واگر از راه دل به دست آید «عین الیقین» و
    اگر با کشف و شهود به دست آید «حق الیقین» نام دارد.[۸] وی می‌گوید از راه عقل و با علم الیقین، تنها می‌توان خداوند را اثبات کرد، ولی با دو مرحله بالاتر یقین، می‌توان به خداوند رسید.[۹]
  35. شناخت .تقلیدی...شناخت    برهین عقلی.علم الیقین ...شناخت  ازراه دل عین الیقین....
  36. شناخت کشف وشهود حق الیقین در فروع دین تقلید ی آید ولی در اصول دین تقلید جایگاهی ندارد
  37. شناخت  خدا- به ویژه در مراتب بالا- تأثیر چشمگیرى در خُلق و خوى و رفتار انسان دارد و حالاتى همانند خوف، خشیت، محبت و شوق مى‌آفریند 
  38. شناخت  دوگونه است تاریخی و نورانیت... درفرازی از زیارت عاشورا ....فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمعرفتکُمْ، وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، درفرازی از زیارت جامعه صقیره ..اَلسَّلامُ عَلی اَنْصارِ اللهِ وَخُلَفآئِهِ، اَلسَّلامُ عَلی مَحآلِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، درفرازی از زیارت جامعه کبیره ..اَلسَّلامُ عَلی مَحآلِّ مَعْرِفَةِ اللهِ،
  39.  با خواندن دعای عهد یار حضرت می شوند با معرفت و آنان معرفت  و شناخت عمیقی از خداوند و امام دارند. امام علی(علیه السلام ) درباره‌آنان فرموده است: مردانی که خدا را چنان که شایسته است شناخته‌اند-. (منتخ الاثرعفصل ۸، ب۱، ح۲).
  40. چنین معرفت ...هر آینه، با دعاى شما، کوه‌ها از جاى کَنْده مى شدند. پدیدار شدن کرامات اولیاى خدا، دستاورد دیگر خداشناسان واقعى است: لَو عَرَفتُمُ اللّهَ حَقَّ معرفتهِ لَمَشَیتُم عَلَى البُحُورِ وَ لَزالَت بِدُعائِکُمُ الجِبالُ. [۲] اگر خدا را چنان که باید، مى شناختید، بر روى دریاها راه مى رفتید و با دعایتان، کوه‌ها از جا کَنْده مى شدند. «محالّ معرفة اللّه »، خداشناسى حقیقى است و این جایگاه، به مفهوم کامل و اتمّ آن در انحصار اهل بیت علیهم السلام است و براى شناخت  حقیقى خدا، راهى جز بهره گیرى از ره نمودهاى آنان نیست.
  41. دردعای امام زمان...اَللَّـهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِیَةِ. ...وَامْـلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ، ازشرط انتظار امام زمان محبت در مورد امام اول باید معرفت  پیدا کرد و بعد محبت و بعد اطاعت . خدا می فرماید محبت از من است اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۲
آذر

             بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد و جل فرجهم
  2.  بندگی خدا > کار برای  خدا ..۱..حجت الاسلام انصاریان با بیان اینکه حساب رسی اهل ایمان در قیامت، حساب یسیر است، گفت: عده ای از اهل ایمان اصلا حساب ندارند و بغیر حساب وارد بهشت می شوند.
  3. ۲.. گفتتند : ما می‌توانیم یک موجودی شویم که بدنمان بعد از مردن خاک شود،
  4. ۳..ولی شخصیت ، آثار، اخلاق و رفتارمان خاک نشود جسم مان در خاک رود واسم مان در خاک نشود.  
  5. ۴..و مرتب از افق های مختلف طلوع کند؛ آنچه موجب رشد، کمال، نور، اخلاق و ماندگاری انسان در این دنیا می شود،
  6. ۵..این است که انسان خدا را به درستی، به راستی و با اخلاص بندگی و عبادت کند. اگر اخلاق بندگی نباشد حتی کل پیکرهٔ نماز به صورت واجب شرعی تخریب و باطل می شود.
  7. ۶..محقق، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآنی در بیان استقبال بهشت از اهل ایمان
  8. ۷..به کلامی از قرآن مجید اشاره و اظهار کرد: قرآن میفرماید: «وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ» (سورهٔ ق، آیهٔ ۳۱)، بهشت را در قیامت پیش شما می آورم،
  9. ۸..نمی خواهد زحمت بکشید و رنج ببرید که خودتان را در آن صحرای عظیم به بهشت برسانید.
  10. 9..خدا بهشت را به شما می رساند و انسان کیفیت آن را در قیامت درک می کند؛ به همین خاطر نمو، رشد و میوه دهی دنیایش به حساب خیلی آسانی برخورد می کند یا اصلاً به حسابی برخورد نمی کند.
  11. ۱۰..دو نوع حسابرسی از اهل ایمان
  12. وی به حسابرسی اهل ایمان در قرآن اشاره و خاطرنشان کرد:۱۱..اولین حساب برای اهل ایمان «حساب یسیر» است، «حساب یسیر» یعنی پرونده رسی بسیار آسان. پروندهٔ انسان را از ابتدای تکلیف تا روز مرگش به آسان ترین صورت رسیدگی می کنند.
  13. ۱۲..این رسیدگی چقدر طول می کشد؟ پیغمبر(ص) می فرمایند: کمتر از زمان نماز عصرتان خواهد بود و بیشتر طول نمی کشد چرا که علم پروردگار چیرهٔ به پروندهٔ ماست.
  14. ۱۳..استاد اخلاق حوزه علمیه ادامه داد: خداوند نمی خواهد پروندهٔ ما را که خود ما هستیم، ورق بزند،
  15. ۱۴..این صفحه را ببیند و تمام کند، سپس صفحه بعد را ببیند. اینها کار ماست و علم پروردگار علم محیط است: «وَ کٰانَ اَللّٰه بِکلِّ شَیءٍ مُحِیط» (سورهٔ نساء، آیهٔ ۱۲۶)،
  16.  ۱۵..یعنی شما این عالم را با کل موجوداتش در نظر بگیرید، نزد پروردگار حاضر است: «وَ إِنْ کلٌّ لَمّٰا جَمِیعٌ لَدَینٰا مُحْضَرُونَ» (سورهٔ یس، آیهٔ ۳۲). مگر خدا صبح به صبح و شب به شب، موجودات زنده را می شمارد؟ مگر می نشیند و دریاها، صحراها، جنگل ها و پرندگان هوا را حساب می کند که هر کدام چقدر غذا می خواهند و چه می خواهند؟
  17. ۱۶..میلیون ها سال است موجودات زنده هر صبح و ظهر و شب بر سر این سفره اند و هیچ چیز هم از آنها کم گذاشته نمی شود، شماره هم نمی کند و معطل این هم نمی شود که موجود چه می خواهد؛ بلکه کار درجا و فعلی است و به عبارت خیلی لطیف، کار در پیشگاه مقدس او برای خود او اصلاً زمان ندارد.
  18. ۱۷..اقدام خداوند در گرو زمان نیست : انصاریان با بیان اینکه اگر بگوییم خداوند متعال در گرو زمان یا معطل زمان است یا اینکه معطل شمارش است، حرف باطلی است؛
  19. ۱۸..گفت: ظاهر و باطن جهان یک جا در محضر مقدس اوست و یک جا هم جهان را کارگردانی می کند و می چرخاند، یک جا به همهٔ موجودات عالم رسیدگی می کند. «حساب یسیر» یعنی یک جا رسیدن به پرونده، چون اوّلِ پرونده تا آخر پرونده در علم او حاضر است و حکم می کند،
  20. ۱۹.اما آنهایی که پرونده شان معطلی دارد، معطلی برای خودشان است؛ یعنی آنها خودشان را در دنیا نسبت به هر کار مثبتی معطل گذاشتند و نرفتند و به عبارت ساده تر، خودشان را تعطیل کردند؛ لذا رسیدگی به پرونده شان هم تعطیل است و به پرونده طول زمان می خورد تا از تعطیلی دربیاید و آنها را در جهنم بیندازند؛ ولی حساب اهل ایمان، «حساب یسیر» است.
  21. ۲۰..اقوامی در قیامت بدون حساب وارد بهشت می شوند وی به دومین حسابرسی اهل ایمان در قرآن اشاره و تصریح کرد: دومین حسابرسی برای اهل ایمان «بِغَیْرِ حِسَاب» است، عده ای از اهل ایمان اصلاً حساب ندارند و اگر در قرآن مجید دقت کرده باشید، می فرماید: «بِغَیْرِ حِسَابٍ» (سورهٔ زمر، آیهٔ ۱۰). اقوامی در قیامت بدون حساب وارد بهشت می شوند، یعنی اصلاً پرونده ای پیش پروردگار ندارند چون در قیامت همه می فهمند که آنها عین نور هستند و عین نور یک حقیقت اند؛ یعنی عمل، اخلاق، رفتار، کردار و گفتار آنها نور است و همواره یک حقیقت از آنها ظهور دارد.
  22. ۲۱..ما حقایق متعدده ایم؛ در قیامت یک بدن، روح، اخلاق، عمل، زبان و شنوایی داریم که در دنیا داشته ایم، یک غفلت داریم، یک توجه داریم. حال وقتی مؤمن باشیم، خداوند متعال خیلی حسابمان را آسان می گیرد و ما را به اندازهٔ یک نماز عصر معطل می کند؛ اما وجود آنها قطعه قطعه نیست که همهٔ قطعه ها را خدا نظر کند و بعد هم بگوید که شما بخشیده شده هستید و این هم بهشت در مقابلتان یا بهشتی که به استقبال شما آمده است. اینها نور محض اند و حساب ندارند؛ یعنی وجودشان، هم خودشان، هم قیامت و هم دل مردم را روشن می کند؛ آنها «یخرجون منک اقوام یدخلون الجنة بِغَیر حساب» هستند.
  23. ۲۲..آثار وجودی عده‌ای پس از مرگ همچنان ادامه دارد مبلغ عرصه بین الملل گفت: خداوند در سوره ابراهیم میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اَللّٰه مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ * تُؤْتِی أُکلَهٰا کلَّ حِینٍ» (سورهٔ ابراهیم، آیات ۲۴-۲۵)، بعضی ها می میرند، اما آثار وجودشان ادامه دارد.
  24. ۲۳..ابراهیم مُرد، اما آثار وجودش تاکنون ادامه دارد؛ هم ذریه اش که انبیای بعد از خودش بودند و هم فرهنگش و هم کل مناسک حج، همه آثار وجود یک نفر است. اکنون هم بالاترین اثر وجودی را همین لحظه در کرهٔ زمین دارد که وجود مبارک حضرت امام عصر(ع) است؛ ایشان ذریهٔ ابراهیم است و وقتی ظهور کند، با شش هزار روایتی که سنی و شیعه دربارهٔ ایشان دارند. یک روایت که با سندهای مختلف ذکر شده، این است: «یملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً» تمام زمین را در امور معنوی و مادی پر از قسط و عدل می کند. کل امور مادی، عملی، اخلاقی و معنوی مردم میزان می شود.
  25. ۲۴..محقق، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآنی به روشنایی بخشی از آثار انسان پس از مرگ اشاره و خاطرنشان کرد: ما می توانیم یک موجودی شویم که بدنمان بعد از مردن خاک شود، ولی شخصیت ، آثار، اخلاق و رفتارمان خاک نشود و مرتب از افق های مختلف طلوع کند.
  26. ۲۵..شما اگر ثروتمند شدی، در یک محلهٔ فقیرنشینی که از تشنگی می میرند، یک مسجد بساز. تو خودت خاک می شوی و این مسجد سرپا می ماند؛ حال چقدر نماز در این مسجد می خوانند، به پروندهٔ تو منتقل می شود؛ چقدر در آن مسجد منبر می روند و گمراه هدایت می شود، به پروندهٔ تو منتقل می شود. ما می توانیم ماندگار شویم، یعنی خداوند متعال همهٔ درهای ماندگار شدن را به روی ما باز گذاشته است.
  27. ۲۶..چه عامل موجب رشد، کمال، نور، اخلاق و ماندگاری انسان می شود؟وی ادامه داد: آنچه موجب رشد، کمال، نور، اخلاق و ماندگاری انسان می شود، این است که انسان خدا را به درستی، به راستی و با اخلاص بندگی و عبادت کند. اگر اخلاق بندگی نباشد، کل پیکرهٔ نماز به صورت واجب شرعی تخریب و باطل می شود. ما به صورت واجب شرعی در تشهد می گوییم: «عبده و رسوله»، اوّل بندگی و بعد نبوت؛ یعنی اگر آن بندگی واقعی نبود، محال بود که خورشید نبوت از افق وجود پیغمبر(ص) طلوع کند.
  28. 27-گاهى انسان گامى براى‏ خدا بر مى‏دارد و کارى را به نیکى شروع مى‏کند، ولى به خاطر عوارضى از قبیل غرور یا منّت یا توقّع و یا امثال آن ارزش کار را از بین مى‏برد. با منّت، اثر انفاق از بین مى‏رود، چون هدف از انفاق تطهیر روح از بخل است، ولى نتیجه‏ى منّت، آلوده شدن روح مى‏باشد. منّت‏گذار، یا در صدد بزرگ کردن خود و تحقیر دیگران است و یا مى‏خواهد نظر مردم را به خود جلب کند که در هر صورت از اخلاص بدور است. مگر خداوند به خاطر همه‏ى نعمت‏هایى که به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشیدن جزئى از آن بر

خلق او منّت بگذاریم.

  1. کسى که بدون منّت و آزار وفقط براى‏ خدا انفاق مى‏کند، از آرامشى الهى برخوردار است. «یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ... لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»سوره البقرة، آیه 263
  2. جز براى خداوند انفاق نکنید. زیرا تمام فوائد و آثار دنیایى آن، دیر یا زود از میان مى‏رود، ولى اگر انفاق براى‏ خدا باشد، تا ابد از برکات آن بهره‏مند خواهید بود. «إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ»
  3. هدف جنگ باید براى‏ خدا و دین خدا باشد. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»
  4. کسى که در راه خدا گام بر دارد، دنیاى او نیز تأمین مى‏شود. مادر مریم فرزندش را براى‏ خدا نذر کرد، خداوند در این آیه مى‏فرماید: هم جسم او را رشد دادیم و هم سرپرستى مانند زکریّا براى او قرار دادیم و هم مائده آسمانى بر او نازل کردیم.
  5. انبیا، مردم را براى‏ خدا مى‏خواهند، نه براى خود. «مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ ... نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ»
  6. در حدیث آمده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل پرسید: توکّل بر خدا چیست؟ جبرئیل گفت: این‏که بدانى مخلوق، سود و زیانى به تو نمى‏رساند و از غیر خدا کاملًا مأیوس شوى.
  7. اگر انسان به این درجه رسید، جز براى‏ خدا کار نمى‏کند و از غیر خدا نمى‏هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت توکّل است.
  8. . در آیات قرآن، سجده براى‏ خدا، به همه موجودات نسبت داده شده است. وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ ...
  9. مرگ و حیات مهم نیست، مهم آن است که آنها براى خدا و در راه خدا باشد.
  10. «مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ»  آنچه براى خدا باشد، رشد مى‏کند. «لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»
  11. اکنون که همه چیز براى‏ خدا روشن است و علم او به همه چیز و همه کار ما احاطه دارد باید در محضر او گناه نکنیم و در مخلوقات او جز طبق رضا و دستورات او تصرف نکنیم.در نزد خدا پنهان و آشکار معنا ندارد. «تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ»
  12. در مورد خلوص در بندگی به حکایتی از آقا شیخ عباسی قمی(ره) اشاره و اظهار کرد: مرحوم آقا شیخ عباس قمی(ره)، صاحب «مفاتیح الجنان» بیست سال مشهد بود و خیلی از او تقاضا کردند که در همین مسجد گوهرشاد نماز جماعت بخواند. شبستان پر هم می شد و دیگر قبل از نماز جا نبود. یک شب رو به قبله بلند شد، استغفرالله ربی و اتوب الیه گفت، دست هایش را برای تکبیر بالا برد، اما نگفت و دست هایش را پایین انداخت، کفش هایش را زیر بغلش گذاشت و از دَر بیرون رفت و نیامد. خیال کردند که برای تجدید وضو رفت، اما وقتی نیامد، به سراغش رفتند و گفتند آقا چرا نماز دوم را نخواندی؟ گفت: می‌خواستم بخوانم، اما وقتی بلند شدم که تکبیرة الإحرام بگویم، صدای همهمهٔ مردمِ پشت سرم دلم را قلقلک داد که چقدر جمعیت می‌خواهد به تو اقتدا کند! آن نماز در مردم و در شیطان و در هوای نفس بود، نماز در خدا و در بندگی نبود. آن خوردن در بندگی نبود، آن پوشیدن در بندگی نبود. «عبده و رسوله» یعنی اوّل همه چیز بندگی شود، بعد من مقام نبوت را به تو می دهم. نبوت، رسالت، پیغمبر و امام شدن طلوع بندگی است. مسئلهٔ عبودیت به گستردگی آفرینش باز است
  13. بندگی کن تا که سلطانت کنند ..... تن رها کن تا همه جانت کنند

خوی حیوانی سزاوار تو نیست  .... ترک این خو کن که انسانت کنند

چون نداری درد، درمان هم مخواه  ..... درد پیدا کن که درمانت کنند

بنده ی شیطانی و داری امید...... که ستایش همچو یزدانت کنند؟!

سوی حق نارفته چون داری طمع؟  .... همسر موسی بن عمرانت کنن

اللهم صل علی محمد وآل محمد و جل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۵
آبان

                    بسم الله الرحمن الرحیم

                    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                   باب چهل و چهارم- پرسش ابى ذر

                 از ابى ذر روایت شده که گفت روزى بر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و اله وارد شدم آن حضرت در مسجد تنها نشسته بود تنهائى آن حضرت را                     غنیمت شمردم سپس حضرت رسول فرمود : اى ابا ذر همانا براى مسجد تحیتى است

  1. من عرضکردم تحیت مسجد چیست؟ اى رسول خدا سپس فرمود: دو رکعت نماز است من دو رکعت نماز را خواندم بعد متوجه آن حضرت شدم پس
  2. عرضکردم اى رسول خدا مرا فرمان نماز دادى نماز چیست حضرت فرمود بهترین چیزهاست پس هر کس بخواهد زیاد بخواند و هر کس بخواهد کم بخواند.
  3. عرضکردم اى رسول خدا کدامیک از اعمال در نزد خدا دوست‏تراست؟ فرمود ایمان بخدا بعد جهاد در راه خدا
  4. عرضکردم اى رسول خدا کدامیک از مؤمنان ایمانشان از همه کاملتر است؟ فرمود آنکه خویش از همه نیکوتر است؟
  5. عرضکردم کدامیک از مؤمنان از همه برتر است؟ فرمود آنکه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند
  6. پرسیدم کدام هجرت برتر است: فرمود هجرت و دورى از بدى.
  7. پرسیدم چه وقت از شبها افضل است؟ فرمود نیمه‏ى آخر شب عرضکردم
  8. چه چیز از نماز افضل است؟ فرمود طول دادن دعاى دست
  9. پرسیدم چه قسم از صدقه افضل است؟ فرمود صدقه‏اى که پنهانى آنهم در حال فقر و تنگدستى داده شود.
  10. پرسیدم روزه چیست؟ فرمود واجبى است که هر کس آن را انجام دهد در پیش خدا چند برابر آن پاداش دارد
  11. عرضکردم چه بنده‏اى را در راه خدا آزاد کنم افضل است؟ فرمود آنکه قیمتش بالاتر است و ارزشش بیشتر است
  12. عرضکردم کدام قسم جهاد افضل است؟ فرمود آن جهادى که دست و پاى اسب قطع شود و صاحبش شهید گردد و خونش بریزد.
  13. پرسیدم از آیاتى که بر شما نازل شده کدامیک از همه افضل و اعظم است؟ فرمود آیة الکرسى تا سخن بدینجا رسید
  14. پرسیدم اى رسول خدا صحف ابراهیم چه بود؟ فرمود تمامش پند و امثال بود و قسمتى از آنها این است که اى پادشاه مغرور مسلط بر مردم من ترا برا اینکه دنیا را جمع آورى کنى نفرستادم بلکه ترا برانگیختم ناله مظلوم را از درگاه من برگردانى همانا من کسى را ناامید نمى‏کنم اگر چه کافر باشد یا فاجر من‏ نگاه بکفر و فجور آنها نمى‏کنم.
  15. و در آن صحف پند و اندرزهائى بود که بر خردمند سزاوار است که شکست خورده‏ى نفس نباشد شبانه‏روز خود را چهار قسمت نماید ساعتى براى نیایش و مناجات با پروردگار، ساعتى براى اینکه اندیشه کند در قدرت نمائى پروردگار، ساعتى که در آن ساعت نفسش را بازجوئى کند در کارهاى گذشته و آینده ساعتى که در آن ساعت خلوت میکند براى رسیدگى بحلال و حرام در خوردن و آشامیدنش.
  16. و بر شخص عاقل و خردمند است که سفر نکند مگر براى سه چیز اصلاح معاش، بدست آوردن زاد و توشه‏ى آخرت، خوشى در غیر حرام و
  17. بر خردمند است که بینا و داناى بعصر و زمانش و متوجه آبرویش باشد و زبانش را نگهدارد و هر کس که سخن گفتنش را حساب کند نسبت به عملش کمتر سخن میگوید مگر سخنانى که فایده‏اى بر آن بار شود.
  18. پرسیدم اى رسول خدا پس صحف موسى چه بود فرمود تمامش عبرت بود ازین قبیل مواعظ:
  19. شگفت است براى کسى که یقین بمرگ دارد چگونه خوشحال است، جاى تعجب است براى کسى که یقین بآتش دوزخ دارد چگونه مى‏خندد،
  20. شگفت است براى کسى که دنیا و دگرگونیش را باهلش دیده که از حالى بحالى میکند بعد او اطمینان بآن دنیا دارد تعجب است براى کسى که یقین بحساب فردا دارد چرا کردار نیک انجام نمیدهد.
  21. عرض کردم اى رسول خدا از آنچه که در صحف ابراهیم و موسى میباشد بر شما هم چیزى نازل شده فرمود بخوان اى ابا ذر: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏» مسلم رستگار شده آنکه زکاة فطره‏اش را داده، یاد کرده پروردگارش را سپس نماز خواند، ولى شما دنیا را بر آخرت مقدم میدارید با اینکه آخرت بهتر و جاویدان است، اینها در صحیفه‏هاى نخستین است، صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى است، یعنى این آیات در صحیفه‏هاى نخستین ابراهیم و موسى باشد.
  22. عرض کردم یا رسول اللَّه وصیت کن مرا فرمود وصیت میکنم ترا بپرهیزکارى زیرا که تقوى سرآمد همه‏ى کارهاست
  23. عرض کردم اى رسول خدا بیشتر بفرما، فرمود بر تو باد بخواندن قرآن و ذکر خدا زیرا ترا در آسمان یاد کنند و در زمین براى تو نوریست که ترا نورانى کند.
  24. عرض کردم اى رسول خدا بیشتر ازین بفرمائید فرمود بر تو باد بجهاد و جنگیدن در راه خدا زیرا که جهاد گوشه‏گیرى امت من است
  25. عرضکردم اى رسول خدا بیان بیشترى بفرمائید فرمود بر تو باد بخاموشى مگر از کلام خیر زیرا که کلام خیر دورکننده‏ى شیطانست‏ از تو و آن خیر یاور تو است براى کار دینت.
  26. عرض کردم اى رسول خدا باز هم بیان بیشترى بفرمائید فرمود زینهار بپرهیز از خنده‏ى زیاد زیرا که دل را مى‏میراند و نور صورت را میزداید
  27. عرضکردم اى رسول خدا بیشتر بفرمائید فرمود بزیر دستت نگاه‏ کن نه به بالا دستت تا اینکه نعمت خدا را بر خود ناچیز نشمارى.
  28. عرض کردم اى رسول خدا باز هم بیشتر بفرمائید فرمود پیوند خویشاوندى کن اگر چه آنان با تو قطع رابطه کنند، بینوایان را دوست بدار با آنان زیاد بنشین
  29. عرضکردم اى رسول خدا بیشتر بفرمائید فرمود از نکوهش سرزنش‏کننده بیمناک مباش.
  30. عرضکردم بیش ازین بفرمائید اى رسول خدا فرمود عمل زشتى که خودت انجام میدهى براى همان عمل بر دیگران تاسف مخور و کافى است در بدبختى مرد که عیبجویى مردم را بکند ولى از زشتى‏هاى خودش بیخبر باشد
  31. ابو ذر میگوید که بعد از این حرفها حضرت رسول به سینه‏ى من زد و فرمود خردى مانند دوراندیشى نیست و ورعى مانند خود دارى از حرام نیست و حسب و نسبى مانند خوش خوئى نباشد.
  32. گفتار پیغمبر به ابى ذر  :و از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام از پدر بزرگوارش روایت شده که آن حضرت فرمود که از جمله گفتار پیغمبر به ابى ذر این است که فرمود:
  33. اى دانشجو دنیا و مردم دنیا و آرزوهاى دنیا ترا سرگرم و غافل نسازد از آن روزى که از آنان جدا میشوى مانند مهمانى که شب را خوابیده در میان آنها و صبح هم از آنجا بجاى دیگر کوچ کرده دنیا و آخرت مانند منزلیست که از آنجا بجاى دیگرى کوچ کرده‏اى و فاصله‏اى نیست بین مردن و قیامت مگر بقدر خوابى که میخوابى بعد از آن خواب بیدار میشوى.
  34. اى نادان بیاموز دانش را زیرا دلى که در آن نور دانش نتابد مانند خانه‏ى خرابى است که کسى او را تعمیر نمى‏کند و
  35. نیز از ابى ذر روایت شده که اى طالب دانش پیش بفرست براى روز قیامت خود چیزى زیرا که تو در گرو کردارت باشى هر چه بدیگران کنى بتو همان معامله را خواهند کرد.
  36. اى دانشجو نماز بخوان پیش از آنکه قدرت نماز خواندن نداشته باشى همانا مثل نماز براى نماز گذار مانند مردیست که بر سلطان وارد شده ساکت در گوشه‏اى نشسته تا سلطان از کارهایش فارغ شود بعد خواسته‏اش را در میان گذارد همین طور است مرد مسلمان در اختیار پروردگار است تا وقتى که در نماز است تمام حواسش متوجه خداست خدا هم همیشه باو توجه دارد تا زمانى که از نماز فارغ شود.
  37. اى دانشجو انفاق کن پیش از آنکه ثروت از دستت برود و قدرت بر انفاق نداشته باشى همانا مثل صدقه براى صاحبش مانند مردیست که مردم اراده‏ى کشتن او را دارند او میگوید مرا مکشید و مرا مهلت بدهید تا بتوانم رضایت شما را جلب کنم.همین طور است مرد مسلمان بفرمان خداست بهر صدقه‏اى که میدهد گرهى بآن صدقه از گردنش باز میکند تا زمانى که خدا گروهى را بمیراند و خدا از آنان راضى بود پس از آتش دوزخ آزاد شده.
  38. اى دانشجو. این زبان هم کلید خیر است و هم کلید شر همان طورى که کیسه پولت را مهر مى‏زنى دهنت را هم مهر بزن.
  39. اى دانشجو این مثلها را خداى عز و جل براى مردم زده و فرموده است «وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‏» و نمیداند آنها را مگر دانایان.
  40. اى دانشجو آنچه که در دنیا باشد از دو حال خارج نیست یا عملى است نفعش خوبى میباشد یا شرى است که زیان میرساند مگر خدا رحم کند.
  41. اى دانشجو ترا زن و فرزند و مالت سرگرم و بیخبر نگرداند زیرا آنها ترا بى‏نیاز نمى‏کنند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۵
آبان

             بسم الله الرحمن الرحیم

             اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. پیامبران ومدفونین درنجف درجوارامیرالمومنین 2- ان شا الله خضرات را زیارت کنیم واز آنها بهره گیریم  التماس دعا
  2. حضرت آدم ( ع ) لقب : خلیفه الله ..معنای اسم : آفریده شده از سطح زمین..پدرومادر : خداوندمتعال آدم راازخاک آفریدوجان دراودمید.. تاریخ ولادت : قبل از هبوط آدم ..مدت عمر : ۹۳۰ سال ..محل هبوط : آن حضرت درکوه صفا وبنابه قول مشهور درکوه سراندیب فرود آمد..محل ذفن : نجف اشرف درکشورعراق..تعداد فرزندان : آن حضرت فرزندان زیادی داشت ..مختصری اززندگی نامه : خداوند متعال بعد از اینکه آدم وحوا راآفرید به آنها اجازه داد دربهشت زندگی وازتمامی نعمت های آن استفاده کنند به جزمیوه خاصی که آدم وحوا رااز خوردن آن نهی کرد وفرمود اگربه آن درخت نزدیک شوید واز میوه آن بخورید ازبهشت رانده خواهید شد ولی باوسوسه های شیطان از میوه آن خوردند وخداوند آنها را از بهشت بیرون راند و به زمین فرستاد. آدم و حوا ازعمل خود سخت پشیمان شدند وسال ها به درگاه خداوند متعال گریه و زاری و طلب آمرزش کردند خدای مهربان توبه آنها را پذیرفت واز خطایشان در گذشت.

 

  1. ۳- حضرت نوح (لقب : شیخ الانبیاء..معنای اسم : نوحه . این حضرت اسامی دیگری نیز دارد ازجمله عبدالغفار  عبدالملک  عبد السلام..پدر : لمک..مادر : قینوش..تاریخ ولادت : ۱۶۴۲ سال بعد از هبوط آدم..مدت عمر : مدت عمر ایشان را بیش از هزار سال نوشته اند..بعثت : پیامبری ایشان در بابل عراق و شام بود..محل دفن : نجف اشرف در کشور عراق..تعداد فرزندان : آن حضرت چهار پسر داشت. مختصری از زندگی نامه : حضرت نوح علیه السلام نخستین پیامبر اولوالعزم است که خداوند او را با کتاب وشریعت جدا گانه ای به سوی مردم آن روزگار مبعوث کرد هر چند آن حضرت سالیان دراز قوم خود را به یکتا پرستی دعوت کرد ولی نتیجه ای نبخشید تا اینکه به امر خداوند کشتی بزرگی ساخت و از هر نوع حیوان یک جفت درآن قرار داد وسپس خود و عده کمی از همراهان به علاوه سه فرزندش( سام.یافث.حام )درکشتی نشستند. پس از آن چهل شبانه روز باران سیل آسایی بارید وبعد از اینکه آب فرو نشست کشتی بر فله کوه جودی و به روایت تورات بر کوه آرارات یا آغاری به خشکی نشست.

 

 

  1. ۴- حضرت هود ( ع) معنای اسم : هدایت شده ( درزبان عبری نام آن حضرت عابر است )پدر : شالخ..مادر : بکیه..تاریخ ولادت : ۲۶۴۸ سال بعد از هبوط آدم..مدت عمر : ۴۶۰ سال..بعثت : برای هدایت قوم عاد مبعوث شد..محل دفن : نجف اشرف در کشور عراق..تعداد فرزندان : آن حضرت ۳ پسر داشت..مختصری از زندگی نامه : خداوند حضرت هوذ را برای هدایت قوم عاد مبعوث کرد.آن حضرت قوم خود را موعظه می کرد و می فرمود : <<ای قوم! اکنون من پیغمبر خدا هستم وبه راستی آمده ام تا شما را به پرستش خدای یگانه دعوت کنم.ای مردم ! بت پرستی را رها کنید تا سعادتمند شوید . >>آن قوم چون این سخنان را شنیدند بر سر وی ریختند و او را سخت زدند به طوری که بیهوش شد بعد از این واقعه باز هم از سوی خدا ندا رسید که قوم خود را موعظه کن به درستی که ما تو را فراموش نخواهیم کرد. حضرت هود دوباره مردم را به خداپرستی دعوت کرد ولی آنها ایمان نیاوردند و سرانجام بخاطر بی ایمانی مورد خشم خداوند قرار گرفتند و در اثر وزش بادهای مسموم همه بجز گروه مومنین هلاک شدند.

 

  1. ۵- حضرت صالح ( ع ) معنای اسم : نیک نیکوکار .پدر : جابر.تاریخ ولادت : ۲۹۷۳سال بعد از هبوط آدم.مدت عمر :  ۲۸۰ سال ..بعثت : برای هدایت قوم ثمود به پیامبری رسید. محل دفن : نجف اشرف واقع درکشور عراق.به روایتی نسب آن حضرت : صالح بن جابر بن ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح.مختصری اززندگی نامه : حضرت پیغمبر قوم ثمود بود وقوم خویش را از بت پرستی منع کرده وبه پرستش خدای یگانه دعوت می کرد ولی آنان او را تکذیب می کردند. عاقبت از آن حضرت معجزه ای خواستند وگفتند :<باید ازدل کوه شتری همراه با بچه بیرون بیاوری در آن صورت به تو ایمان می آوریم >. پس آن حضرت دعا کرد و خداوندنیز اجابت فرمود ولی قوم ثمود گفتند:<صالح سحر و جادو کرده سپس ناقه را کشتند>.حضرت صالح آنها را نفرین کرده وخداوند آن قوم را مورد خشم خود قرار داد و صدای وحشتناکی از آسمان به گوش آنها رساند که در نتیجه به جز گروه مومنین همه از ترس جان دادند.

 

  1. محمد بن حسن طوسی، در ماه مبارک رمضان 385 در طوس زاده شد. پس از گذراندن مراحل مقدماتی در طوس، در سن بیست و سه سالگی به حوزه علمیه بغداد که در آن زمان یکی از بهترین حوزه های شیعی بود، رهسپار گردید. در بغداد نزد شیخ مفید، زعیم حوزه، زانوی شاگردی زد و پس از مدتی به درجه اجتهاد رسید و کتاب وزین «تهذیب الاحکام» را به رشته تحریر درآورد.
    شیخ طوسی در سال 436هـ . ق. پس از فوت سید مرتضی، به مقام زعامت مردم و ریاست حوزه علمیه بغداد رسید و به راهنمایی مردم، تربیت شاگردان و اداره حوزه علیمه مشغول گردید. از محضر او عالمان زیادی کسب فیض کرده اند. در تاریخ آمده است که سیصد مجتهد در درس او حاضر می شدند؛ از جمله شاگردان مبرّز او: اسحاق بن بابویه قمی، ابن شهر آشوب، ابو الفتح کراجکی و دیگران را می توان نام برد.
    در سال 447هـ. ق. طغرل بیگ سلجوقی به بغداد حمله کرد و محله شیعه نشین این شهر را به خاک و خون کشید و اموال شیعیان را به غارت برد. او به کتابخانه ها هم رحم نکرد و آنها را به آتش کشید; از جمله کتابخانه بزرگ «ابونصر شاپوری» در سال 449هـ.ق. در آتش سوخت. مأموران حکومتی به منزل شیخ حمله کردند و کتابهای او را به آتش کشیدند. شیخ طوسی برای حفظ میراث شیعه و حوزه علمیه شیعه، از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد و سنگ بنای حوزه ای را بنیان نهاد که هزار سال است نورافشانی می کند
    . وی بیش از 51 اثر گرانسنگ نوشت که از آن جمله می توان به: «التبیان فی تفسیر القرآن» در 10 جلد، تهذیب، استبصار و... اشاره نمود.
    شیخ طوسی پس از 76 سال عمر پربرکت، در 22 محرم 460 به دیار باقی شتافت. پیکر پاکش را در منزل مسکونی وی دفن کردند و بنابر وصیت او، منزلش تبدیل به مسجد گردید. هم اکنون در سمت شمال بقعه علوی مسجد طوسی معروف و مرقدِ بدنِ مطهّر اوست.
  2.  علامه حلّی در شب 29 رمضان 648 هـ . ق. در شهر عالم پرور حلّه دیده به جهان گشود. در سنین کودکی به دانش اندوزی مشغول شد و به قدری پیش رفت که ملقّب به «جمال الدین» گردید. وی در زادگاهش که در آن روزگار از مراکز علمی ـ فرهنگی شیعی به شمار می رفت، از محضر بزرگانی چون: پدرش شیخ یوسف سدیدالدین، محقق حلّی، خواجه نصیرالدین طوسی و ابن میثم بحرانی استفاده کرد. علامه حلی پس از فوت محقق حلی در حالی که هنوز 28 سال از زندگیش گذشته بود، مرجعیت تقلید مردم را به عهده گرفت.
    همزمان با این اوضاع، در ایران سلطان محمد اولجایتو در نزدیکی شهر ابهر، شهری به نام «سلطانیه» بنا کرد و در آنجا به سراسر کشور پهناور ایران حکمرانی می کرد. سلطان روزی عصبانی شد و در حال عصبانیت زن خود را سه طلاقه کرد، ولی بعد پشیمان شد؛ لذا علمای اهل سنت را جمع کرد تا چاره ای بیندیشند. تمام علمای اهل سنت حکم به عدم زوجیت داده، گفتند: باید از همدیگر جدا شوید.* یکی از علما که ناراحتی سلطان را مشاهده کرد، به او گفت: عالمی در حلّه زندگی می کند که این نوع طلاق را قبول ندارد. سلطان محمد پیکی را به حلّه فرستاد تا علامه را به ایران بیاورند. پس از مدتی علامه حلّی به دربار سلطان محمد رفت و در جلسه ای با حضور علمای اهل سنت، با دلایل متقن ثابت کرد به این دلیل که دو شاهد هنگام اجرای طلاق حضور نداشته اند، طلاق باطل و زوجیت ثابت است. پس از این جلسه، شاه که به قدرت علمی علاّمه حلّی پی برده بود، جلسه مناظره میان علمای اهل سنت و علاّمه حلّی برگزار کرد که در نتیجه، علامه با دلایل متقن ولایت امام علی(علیه السلام) را به اثبات رساند.
    پس از این جلسه، سلطان محمد شیعه شد و به سلطان محمد خدابنده مشهور گردید. شاه دستور داد تشیع مذهب رسمی ایران باشد و نیز به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرهای ایران، به نام ائمه سکه بزنند و سر در مساجد و اماکن متبرکه را به نام ائمه مزیّن کنند. علاّمه حلّی 10 سال ملازم سلطان بود تا اینکه پس از ده سال در 716 سلطان فوت کرد و علامه به وطنش بازگشت.
    از عادات نیکوی او این بود که هر هفته روزهای پنج شنبه، از حلّه به زیارت امام حسین(علیه السلام) می رفت و این عادت تا پایان عمرش دوام داشت.
    علاّمه حلّی پس از عمری تلاش و گسترش فرهنگ تشیع در سن 78 سالگی و در 21 محرم 726 دار فانی را وداع گفت. مردم علاقمند به او، پیکر پاکش را از حلّه تا نجف اشرف تشییع کرده و در حرم مطهر امام علی(علیه السلام) به خاک سپردند. از شمال ایوان طلا دری به رواق علوی گشوده شده است. پس از ورود به سمت راست، حجره ای کوچک دارای پنجره فولادی، مقبره شریف علاّمه حلّی است.

 

  1. علامه بحرالعلوم  : محمدمهدی فرزند سید مرتضی طباطبایی، در شوال 1155 در شهر مقدس کربلا متولد شد. شبی که سید دیده به جهان گشود، پدرش در خواب دید که امام رضا(علیه السلام) به محمدبن اسماعیل بن ربیع از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) دستور داد شمعی بر فراز بام خانه سید مرتضی برافروزد. وقتی آن را روشن ساخت نوری از آن شمع به آسمان بالا رفت که نهایت نداشت.
    محمدمهدی، علوم مقدماتی حوزه را نزد پدرش فراگرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتی و سطح، از محضر بزرگانی چون: وحید بهبهانی، شیخ یوسف بحرانی و... استفاده کرد و موفق به کسب اجتهاد در سنین جوانی گردید. وی در سال 1186 به مشهد مقدس هجرت و هفت سال از عمرش را در کنار بارگاه منوّر امام رضا(علیه السلام) سپری کرد و در این مدت در درس میرزا مهدی اصفهانی خراسانی شرکت جست. همچنین در سال 1193 به حجاز سفر کرد و دو سال در مکه به درس و بحث اشتغال داشت. از آثار حضور علامه بحرالعلوم، شرکت طلاب اهل سنت در درس او بود که بر اثر همین روشنگریها، امام جمعه شهر مکه در سن هشتاد سالگی شیعه شد.
    علاّمه در طول حیات علمی خود، شاگردان زیادی را تربیت کرد؛ از جمله: شیخ جعفر کاشف الغطا، ملاّ احمد نراقی، حجة الاسلام سید محمد باقر شفتی و...
    علامه بحرالعلوم خدمات اجتماعی ارزنده ای نیز انجام داد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
    1. تعیین جایگاه مرقد هود و صالح در قبرستان وادی السلام.
    2. بنای مقام حضرت مهدی در صحن مسجد سهله.
    3. تعمیر مسجد شیخ طوسی.
    4. تأسیس کتابخانه خطی بحرالعلوم.
    5. اضافه کردن اراضی به حرم مطهر امام علی(علیه السلام) و... سرانجام علامه بحرالعلوم در 24 ذی حجه 1212 به دیار باقی شتافت. پیکر پاکش را پس از تشییع در کنار قبر شیخ طوسی به خاک سپردند.
    سید محمدمهدی بحرالعلوم(۱۱۵۵ ق ـ ۱۲۱۲ ق) آرامگاه سید محمدمهدی طباطبایی، معروف به بحرالعلوم، و فرزندان او کنار آستان شیخ طوسی قرار دارد. در حال حاضر این آستان دارای گنبد و عمارت بسیار زیبا و کاشی کاری شده است که در اواخر قرن چهاردهم ساخته شده است. 

  2. ابن طاووس(589 ـ 664ق)
    رضی الدین علی بن موسی مشهور به ابن طاووس، از عالمان و محدثان شیعی بود و تألیف مشهور اللهوف علی قتلی الطفوف از اوست. جنازه او را پس از فوت به نجف آوردند و در جوار امام علی(علیه السلام) به خاک سپردند.4
  3. شیخ محمّد جعفر کاشف الغطاء(ف1227ق)
    در محله عِماره، قبر یکی از فقیهان و بزرگان عرصه علم و سیاست، شیخ جعفر مشهور به کاشف الغطاء، قرار دارد که یکی از شاگردان و مریدان او به نام شیخ اکبر این مقبره را بنا کرد و خود نیز بعدها در همان جا دفن شد. مدرسة المعتمد مشهور به مدرسه کاشف الغطاء از بناهای باقی مانده اوست.

     
  4. از دیگر عالمان دفن شده در نجف اشرف:
    فخر الدین طریحی، صاحب کتاب مجمع البحرین، لغت شناس و ادیب معاصر که در 1075 ق فوت کرد و در محله براق دفن شد.
    محمد مهدی قزوینی عالم معاصر(1300 ق). قبر وی روبه روی مقبره شیخ محمد حسن صاحب جواهر است.
    مقداد بن عبدالله حلی، صاحب العرفان فی فقه القرآن،(741 ق).
    عبدالعال کرکی، معروف به محقق ثانی و شهید ثالث در عهد سلطان طهماسب اول صفوی. سید اسماعیل بهبهانی تهرانی.
  5. سید محمد باقر صدر که در وادی السلام دفن است.
  6. میرزا احمد مجتهد تبریزی، مقابل مقبره شیخ طوسی با گنبدی سبزرنگ.
  7. علامه محمد بن هلال صابی ملقب به غرس النعمه(664 هـ ق).
  8. جمال الدین محمد بن طاووس، برادر ابن طاووس مشهور(63 ق).
  9. عبدالکریم بن طاووس، برادر ابن طاووس(693 ق). او تألیفی در باب نجف با عنوان فرحة الغری دارد.
  10. میر محمد حسین، امام جمعه اصفهان در عصر قاجار.
  11. حاجی محمد مهدی، امام جمعه اصفهان در دوره قاجار.
  12. حاجی محمد ابراهیم قزوینی.
  13. شیخ احمد جزایری، صاحب آیات الاحکام(1251 ق).
  14. آقا محمد باقر بن محمد باقر هزار جریبی(1205 ق).
  15. میرزا فتح الله حسینی ابوالمظفر(1206 ق).
  16. علی نقی کمره ای فراهانی(1060 ق).
  17. عبدالرزاق کاشانی(1246 ق).
  18. سید رضا خان الهی کرمانی(1100 ق).
  19. ملا محمد مهدی نراقی.شرابیانی.
  20. سید محمد سعید حبوبی، از شاعران معاصر.
  21. ۲) مهدی رفیع شریعتمدار
  22. ۳) محمدعلی نجفی اصفهانی
  23. ۶) محمدجواد طباطبایی تبریزی
  24. ۷) محمدجواد بلاغی
  25. ۱۷) شیخ مشکور حولاوی
  26. ۱۷) محمدجواد مغنیه
  27. ۲۳) محمدعلی اردوبادی
  28. ۴۶) سید محمد فیروزآبادی
  29. ۴۶) میرزا ابوالحسن مشکینی
  30. ۴۷ ) سید محمدکاظم یزدی
  31. ۴۸) سید عبدالحسین شرف‌الدین عاملی
  32. ۴۸) سید اسماعیل صدر
  33. ۵۳) عبدالکریم زنجانی
  34. به گزارش سرویس دین و اندیشه «شیعه نیوز»، علمای بسیاری از بلاد اسلامی برای فراگیری علوم اهل بیت از مناطق مختلف به شهر مقدس نجف اشرف هجرت نمودند و تعدادی تا اخر عمر نجف را منزلگاه خویش قرار دادند

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده