پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۶۳ مطلب با موضوع «امیرالمومنین» ثبت شده است

۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. سرفصل امیرالمومنین متقین 31- 34- برنامه روزانه ..«و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» بردبار و دانشمند و نیکوکار و خداترس هستند، نه این که فقط در روز این صفات را دارند، بلکه روز جلوه‏گاه این صفات است. معمولا آثار و حالات انسان در اجتماع براى مردم ظاهر مى‏شود؛
  2. جاهل فریب دنیا خورد - داستان قارون بیانگر نصیحت علماى بنى‏اسرائیل به توده مردمى است
  3. علم ثمره وآگاهی به دنیا وآخرت - «أُوتُوا الْعلم » و جاودانگى آخرت و حقارت سرمایه‏هاى مادى
  4. علم بیشتر ؛ زهد بیشتر - «انَّ عبادِىَ الصّالحینَ زهدوا فیها بِقَدر علمهِم بى»:«بندگان صالح من به اندازه
  5.  دانش پیشرفت و منفعت جامعه - أَ وَ لَمْ یَعلم  أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً:.
  6. این تأئیدى ضمنى است که قارون علمى داشت که توانست ثروت عظیمى به آن وسیله جمع کند،.
  7. رابطه علم  مادّى و ثروت «لا غنى أَخصَبْ مِنَ العقل و لا فَقْرَ أحَط من الحُمْقْ»:«هیچ غنائى پربارتر از عقل.
  8. جهل مایه تعصب و لجاجت اذْجَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏:
  9. تعصب و خشم در دورن انسان - به این حالت «حمیت» گویند. در کتاب التحقیق فى کلمات القرآن الحکیم،.
  10. تعصب جاهلیت - مشرکان مکه مانع ورود پیامبر (صلى الله علیه وآله) تعصب جاهلیت به آنان اجازه نداد که
  11. علم و عاقبت‏اندیشى‏- را نداده و اجازه نمى‏دهد، که انسان فکر کند شاید اشتباه مى‏کند!
  12. اصل علم وخیر؛ جهل وشر - «العلم  اصْلُ کلِّ خیر ... و الجهلُ اصلُ کُلّ شَرّه»: «علم  ریشه هر خیر، و.
  13. جهل عامل تقلید کورکورانه است. إِذْ قَالَ لِابِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ- قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ- قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَال مُّبِین:.
  14. دلیل منطقی نه؛  تقلید کور کورانه - به همین دلیل ابراهیم (علیه السلام) آنها را در ضلال مبین و گمراهى آشکار مى‏شمرد.
  15. محاکمه جاهلانه -أُفٍّ لَکُمْ وَ لِماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏: «افّ بر شما و بر آنچه پرستش مى‏کنید،
  16. جاهل وعالم - الجاهِلُ صَغیر و ان کانَ شَیخاً و العالِمُ کَبیر و ان کان حَدَثاً»:«جاهل کودک است،
  17. سکوت جاهل خیر- «لو سَکَتَ الجاهِلُ مَا اخْتَلف النّاس»: «اگر جاهل سکوت اختیار مى‏کرد هرگز اختلافى.
  18. عالم غریب است . «العلماء غُرَباء لکثرة الجهال بینهم»: «دانشمندان غریب هستند، چون جاهلان در میان آنها .
  19. جاهل در افراط یا تفریط -«لاترى الجاهل الّا مُفْرطاً او مُفَرّطا»: «جاهل را نمى‏بینى، مگر در حال افراط یا تفریط».
  20. یک فقیه دانشمند - «فقیه واحد اشَدّ على ابلیس مِنْ الف عابد»: «یک فقیه دانشمند در برابر شیطان محکمتر از هزار عابد است».
  21. فساد علماء1-  آفة العامة العالم الفاجر یکى از آسیب‏هاى اجتماع این است که دانشمندان ما تقوا نداشته باشند. رابطه با علماء: مجالسة العلماء عبادة ؛ رابطه و نشستن با علماء عبادت است. بحارالانوار، ج 1، ص 204.
  22. نگاه به صورت عالم - النَّظَرُ فِی وَجْهِ الْعَالِمِ حُبّاً لَهُ عِبَادَةٌ رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:
  23. رابطه با بزرگان - المتقون سادة، و الفقهاء قادة، و الجلوس إلیهم عبادة. امالى طوسى مفید ... از اسحاق فرزند
  24. صفات علماء در قرآن‏ 1 دارای ایمان و صاحبان عقل: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلا أُولُوا الالْبابِ‏ :
  25.  دارای خشیت و ترس از خدا: ومِنَ النّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الانْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ
  26. 3 اهل تهجّد و مناجات شبانه : أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الاخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الالْبابِ‏ :
  27.  4 اهل سجده و گریه: وَ یَخِرُّونَ لِلاذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً - و گریه‏کنان بر چانه‏ها (به سجده) مى‏افتند
  28. 5 اهل دنیا نیستند: فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلا الصّابِرُونَ
  29. عالم ربانی - ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُوتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ آل عمران/ 79.
  30. عبادت علمی لازم «قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ» (بقره/ 32)
  31. بگو سبحان الله - «سُبْحانَکَ» - قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم‏ - البقرة : 32
  32. (2) َ 5- علم خداوند به تمام جزئیات است «کُلَّ شَىْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» «أَحْصَیْناهُ» «وَ لا حَبَّهٍ فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ» «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ»  أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُون‏
  33. (3) انبیا و اوصیا.دانشمندان، در کنار فرشتگان - «أُولُوا الْعِلْمِ‏» شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏
  34. (4)- بى‏سوادى و ناآگاهى، وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون
  35. (5) قیامت، روز آشکار شدن «سَیَعْلَمُونَ‏ غَداً مَنِ‏ الْکَذَّابُ‏ الْأَشِرُ» «یَعْلَمُونَ‏ ما تَفْعَلُونَ‏» «هَلْ‏ عَلِمْتُمْ‏ ما فَعَلْتُمْ‏»*
  36. آرى، عالم‏ مؤمن بر مؤمن عادى «هَلْ‏ یَسْتَوِی‏ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» «هل‏ یستوى‏ الّذین یعلمون والّذین لا یعلمون»
  37. جهل سرچشمه انحرافات - 14- در صدد به انحراف کشاندن دیگران، حتّى انبیا. تَأْمُرُونِّی‏ ...أَیُّهَا الْجاهِلُون
  38. جوانمردی در برابر خطاکار - (یوسف به برادران خطاکار گفت: کارهاى شما «إِذْأَنْتُمْ‏ جاهِلُونَ‏»
  39. ملایمت باجاهل -  وَ عِبادُ الرَّحْمنِ‏ الَّذِینَ‏ یَمْشُونَ‏ عَلَى‏ الْأَرْضِ‏ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ‏ الْجاهِلُونَ‏ قالُوا سَلاماً «عِبادُ الرَّحْمنِ‏» بیان شده که بعضى اعتقادى، بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى است.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  41. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 81
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امیرالمومنین متقین 31- 34- برنامه روزانه ..«و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» ترجمه: و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند. در این فراز حضرت به برنامه روزانه آنها اشاره مى‏فرمایند که بردبار و دانشمند و نیکوکار و خداترس هستند، نه این که فقط در روز این صفات را دارند، بلکه روز جلوه‏گاه این صفات است. معمولا آثار و حالات انسان در اجتماع براى مردم ظاهر مى‏شود؛ بازتاب آن اعمال شبانه، این صفات روزانه است، تا در اقیانوس جامعه شناور و شناگر نشوند، حالات روانى آنها شناخته نمى‏شود.
  2. جاهل فریب دنیا خورد - این آیه که در اواخر سوره قصص در داستان قارون آمده، و بیانگر نصیحت علماى بنى‏اسرائیل به توده مردمى است که وقتى نمایش ثروت قارون، آن ثروتمند خودخواه را دیدند، آرزو کردند اى کاش به جاى او بودند، آن عالمان وقتى دنیاپرستى مردم را دیدند فریاد زدند، واى بر شما دنیاپرستانى که زرق و برق دنیا شما را گرفته است! مبادا فریب دنیا خورید؛ اگر ایمان و عمل صالح داشته باشید، پاداشهاى الهى در دو جهان از همه اینها بهتر و برتر است؛ و لازمه آن صبر و شکیبائى و عدم تسلیم در برابر زر و زور است.
  3. علم ثمره وآگاهی به دنیا وآخرت - جمله‏ «أُوتُوا الْعلم » (علم  به آنها داده شده بود)، نشان دهنده رابطه علم  با زهد و وراستگى است، اگر آگاهى نسبت به ناپایدارى دنیا و جاودانگى آخرت و حقارت سرمایه‏هاى مادى در برابر عظمت پاداش الهى باشد، هرگز فریب زرق و برق جهان مادى، چشم انسان را خیره نکرده، و هرگز آرزوى ثروت قارونى نمى‏کند.
  4. علم بیشتر ؛ زهد بیشتر - امام صادق (علیه السلام) فرمود: از جمله سخنانى که خداوند به موسى بن عمران (علیه السلام) فرمود، این بود: «انَّ عبادِىَ الصّالحینَ زهدوا فیها بِقَدر علمهِم بى»:«بندگان صالح من به اندازه علم شان به من، زهد در دنیا را پیشه کرده‏اند». یعنى مقدار علم  رابطه مستقیم با مقدار زهد دارد.
  5.  دانش پیشرفت و منفعت جامعه - علم سرچشمه پیشرفتهاى مادّى است .قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ علم  عِنْدِی‏: قارون گفت: «این ثروت را بوسیله دانشى که نزد من است به دست آورده‏ام». این سخن قارون است، وقتى که آگاهان قوم موسى (علیه السلام) او را نصیحت کردند که ثروت را در راه منفعت جامعه بکار بند، و نصیب خویش را از دنیا فراموش منما، و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده است تو نیز به بندگان خدا نیکى کن، و این ثروت را مایه فساد در زمین قرار مده. او (که دیگر نصیحت در او اثرى نداشت) ثروت خود را مستند به علم  خود مى‏دانست و جالب توجه این که خدا این ادعاى او را نفى نمى‏کند بلکه بلافاصله مى‏فرماید: أَ وَ لَمْ یَعلم  أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً: «آیا او نمى‏دانست خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند».
  6. این تأئیدى ضمنى است که قارون علمى داشت که توانست ثروت عظیمى به آن وسیله جمع کند، (خواه علم  کیمیا بوده که بعضى مفسّران گفته‏اند، و یا آگاهى به اصول تجارت و فوت و فن کسب و کار): ولى این ادّعاى قارون مانع از آن نبود که ثروت خویش را در راههاى خیر اجتماعى به کار گیرد؛ زیرا این ثروت عظیم حتماً توسط همکارى یک جامعه به دست او رسیده بود، و به همین دلیل مدیون و مرهون جامعه و همکارى آنها بود.
  7. رابطه علم  مادّى و ثروت و پیشرفت مادى را نیز مى‏توان در ملل پیشرفته امروزى مشاهده کرد که چگونه در پرتو علم  و صنایع و پیشرفتهاى علمى به ثروت و تمدن عظیم مادى رسیده‏اند. البته در اینجا، کلام امام صادق (علیه السلام) بسیار قابل ملاحظه است که فرمودند: «لا غنى أَخصَبْ مِنَ العقل و لا فَقْرَ أحَط من الحُمْقْ»:«هیچ غنائى پربارتر از عقل نیست، و هیچ فقیرى بدتر از حماقت نیست.
  8. جهل مایه تعصب و لجاجت است». إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏: «به خاطر بیاورید هنگامى را که‏کافران در دلهاى خود تعصب و خشم جاهلیت پروراندند، در این هنگام خداوند سکینه و آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل فرمود (تا آرامش خویش را در مقابل آنها حفظ کنند».
  9. تعصب و خشم در دورن انسان - «حمیّة» از ماده‏ «حمى» (بر وزن حمد) چنانکه راغب در مفردات گوید: در اصل به معنى حرارتى است که از اشیائى همچون آتش و خورشید و نیروى درونى بدن تولید مى‏شود (حرارت درون ذاتى اشیاء) و به همین جهت به حالت تب «حمّى» (بر وزن کبرى) گویند و از آنجا که تعصب و خشم حرارت سوزانى در درون‏ انسان ایجاد مى‏کند، به این حالت «حمیت» گویند. در کتاب التحقیق فى کلمات القرآن الحکیم، نیز آمده که: «حمیت» به معنى شدت حرارت و علاقه و تعصب در دفاع از خود و تکبر و خود برتربینى است.
  10. تعصب جاهلیت - این آیه از آیاتى است که در جریان صلح حدیبیه نازل شده است، توضیح اینکه در سال ششم هجرت که پیامبر (صلى الله علیه وآله) به قصد عمره آماده زیارت خانه خدا شد، مشرکان مکه مانع ورود پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان به مکه شدند، و تعصب جاهلیت به آنان اجازه نداد که حتّى قوانین مسلّم خود را، دایر به آزادى زیارت خانه خدا براى همگان محترم شمارند، آنها با این عمل، هم احترام خانه خدا و هم سنتهاى خویش را زیر پاگذاردند.
  11. علم و عاقبت‏اندیشى‏- اضافه «حمیت» به «جاهلیت» از قبیل به اصطلاح اضافه «مسبب» به «سبب» است؛ زیرا همیشه تعصبها و لجاجتها و خشمهاى آتشین از جهل برمى‏خیزد، زیرا فرصت عاقبت‏اندیشى‏ را نداده و اجازه نمى‏دهد، که انسان فکر کند شاید اشتباه مى‏کند!
  12. اصل علم وخیر؛ جهل وشر - على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «العلم  اصْلُ کلِّ خیر ... و الجهلُ اصلُ کُلّ شَرّه»: «علم  ریشه هر خیر، و جهل ریشه هر شرّى است».
  13. جهل عامل تقلید کورکورانه است. إِذْ قَالَ لِابِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ- قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ- قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَال مُّبِین: «به خاطر بیاورید) هنگامى را که ابراهیم (علیه السلام) به پدرش (عمویش آزر) و قوم او گفت: این مجسمه‏هاى بى‏روحى را که شما پیوسته پرستش مى‏کنید، چیست؟ گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مى‏کنند. گفت: مسلماً شما و پدرانتان در گمراهى آشکارى‏بوده‏اید».
  14. دلیل منطقی نه؛  تقلید کور کورانه - «تمائیل» جمع «تمثال» به معنى موجود صورت دار است، و به مجسمه و عکسهاى نقاشى شده هر دو گفته مى‏شود. «عاکفون» از ماده «عکوف» به معنى توجه مستمر آمیخته به تعظیم است، و واژه «اعتکاف» براى عبادت مخصوصى که در مسجد انجام مى‏شود نیز از این ریشه مشتق شده است. آرى در حقیقت بت‏پرستان هیچ دلیل منطقى به جز تقلید کورکورانه از نیاکان خود نداشتند، و به همین دلیل ابراهیم (علیه السلام) آنها را در ضلال مبین و گمراهى آشکار مى‏شمرد.
  15. محاکمه جاهلانه - در ادامه همین آیات که بیانگر محاکمه تاریخى او در برابر بت‏پرستان بابل است، مى‏گوید: «آیا شما جز خدا موجوداتى را مى‏پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارند، و نه زیانى مى‏رسانند» و بعد مى‏افزاید: أُفٍّ لَکُمْ وَ لِماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏: «افّ بر شما و بر آنچه پرستش مى‏کنید، آیا اندیشه نمى‏کنید، و عقل و تعقل ندارید!» این نکات شمه‏اى کوچک از مطالبى بود که مى‏توان در مورد علم  و جهل گفت. در پایان چند حدیث جالب ذکر مى‏شود:
  16. جاهل وعالم - مولى على (علیه السلام) فرمودند: «الجاهِلُ صَغیر و ان کانَ شَیخاً و العالِمُ کَبیر و ان کان حَدَثاً»:«جاهل کودک است، هر چند پیر باشد، و عالم بزرگ است هر چند جوان‏ و کم سن و سال باشد».
  17. سکوت جاهل خیر- در عبارتى دیگر، مولى على (علیه السلام) فرمودند: «لو سَکَتَ الجاهِلُ مَا اخْتَلف النّاس»: «اگر جاهل سکوت اختیار مى‏کرد هرگز اختلافى در میان مردم نمى‏افتاد».
  18. عالم غریب است . و نیز فرمودند: «العلماء غُرَباء لکثرة الجهال بینهم»: «دانشمندان غریب هستند، چون جاهلان در میان آنها فراوانند».
  19. جاهل در افراط یا تفریط - و در جاى دیگر فرمود: «لاترى الجاهل الّا مُفْرطاً او مُفَرّطا»: «جاهل را نمى‏بینى، مگر در حال افراط یا تفریط».
  20. یک فقیه دانشمند - پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) نیز فرمودند: «فقیه واحد اشَدّ على ابلیس مِنْ الف عابد»: «یک فقیه دانشمند در برابر شیطان محکمتر از هزار عابد است» (یعنى زحمت آن دانشمند براى او بیشتر از هزار عابد است).
  21. فساد علماء1- قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام ): آفة العامة العالم الفاجر یکى از آسیب‏هاى اجتماع این است که دانشمندان ما تقوا نداشته باشند. دانشمند بى‏تقوا، دکتر است، دانشمند است، اما تقوا ندارد. مرض را تشخیص نداده، بى‏خود نسخه مى‏نویسد. (غررالحکم، ص 47).
  22. رابطه با علماء: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: مجالسة العلماء عبادة ؛ رابطه و نشستن با علماء عبادت است. بحارالانوار، ج 1، ص 204.
  23. نگاه به صورت عالم - قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه و آله): النَّظَرُ فِی وَجْهِ الْعَالِمِ حُبّاً لَهُ عِبَادَةٌ رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: نگاه به صورت عالم، که از روى محبّت انجام شود، عبادت است. بحارالانوار، ج 1، ص 205.
  24.  رابطه با بزرگان - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: المتقون سادة، و الفقهاء قادة، و الجلوس إلیهم عبادة. امالى طوسى مفید ... از اسحاق فرزند موسى بن جعفر از پدران بزرگوار خود از امیر مؤمنان علیه السّلام که گفت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: پرهیزگاران و اهل تقوى بزرگان و آقا هستند. فقها و دانشمندان راهنماى کاروان بشرند و نشستن نزد آنان عبادت است.کافى، ج 2، ص 226.
  25. صفات علماء در قرآن‏ 1 دارای ایمان و صاحبان عقل: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلا أُولُوا الالْبابِ‏ : او کسى است که این کتاب را بر تو نازل کرد. بخشى از آن، آیات محکم (روشن و صریح) است که اصل و اساس این کتاب را تشکیل مى‏دهد. (و هرگونه ابهامى در آیات دیگر، با مراجعه به این محکمات روشن مى‏شود) و بخشى از آن، آیات متشابه است (که احتمالات مختلفى در معناى آیه مى‏رود، ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها روشن مى‏شود.) امّا کسانى که در دلهایشان انحراف است، به جهت ایجاد فتنه (و گمراه کردن مردم) و نیز به جهت تفسیر آیه به دلخواه خود، به سراغ آیات متشابه مى‏روند، در حالى که تفسیر این آیات را جز خداوند و راسخان در علم نمى‏دانند. آنان که مى‏گویند: ما به آن ایمان آورده‏ایم همه‏ى آیات از طرف پروردگار ماست (خواه محکم باشد یا متشابه) و جز خردمندان پند نگیرند.آل عمران/ 7.
  26. دارای خشیت و ترس از خدا: ومِنَ النّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الانْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ و همچنین از مردم و جنبنده‏ها و چهار پایان به رنگ‏هاى گوناگون (آفریدیم)؛ از میان بندگان او تنها دانشمندان (ربّانى) خشیت الهى دارند، بى شک خداوند، عزیز و آمرزنده است. فاطر/ 28
  27. 3 اهل تهجّد و مناجات شبانه : أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الاخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الالْبابِ‏ : آیا (چنین کسى بهتر است یا) آن کس که در طول شب در حال سجده و قیام به اطاعت مشغول است (و) از آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: «آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟» تنها خردمندان متذکّر مى‏شوند (و پند مى‏پذیرند). زمر/ 9.
  28. 4 اهل سجده و گریه: وَ یَخِرُّونَ لِلاذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً - و گریه‏کنان بر چانه‏ها (به سجده) مى‏افتند و همواره بر خشوعشان افزوده مى‏شود. اسراء/ 109.
  29. 5 اهل دنیا نیستند: فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلا الصّابِرُونَ و (امّا) کسانى که علم و آگاهى (واقعى) به آنان داده شده بود، گفتند: واى بر شما! پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند (از این مال و ثروت)، بهتر است، و (البتّه) جز صابران، آن (پاداش) را دریافت نخواهند کرد .قصص/ 79 و 80.
  30. عالم ربانی - این معنی از برابری سخن این دو گروه استفاده می‏شود که کسی اگر دارای این صفات ارزنده باشد عالم ربانی است. ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُوتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ آل عمران/ 79.
  31. عبادت علمی لازم  -250 مرتبه کلمه علم در قرآن آمده .ده نمونه می آوریم . (1) خداوند عبادت خالى نمى‏خواهد علم هم مى‏خواهد از این آیه معلوم مى‏شود که هر کار مهمى را مشورت کنید و سؤالى که مى‏شود براى رفع ابهام است نه اعتراض‏ «قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ» (بقره/ 32)
  32. بگو سبحان الله - آدم ظرفیت دارد که همه علوم را بگیرد گفتند «سُبْحانَکَ» منزهى تو. هر کجا دسته گل آب دادید بگویید سبحان الله در ورودى تو به سبحان الله است ما خبر نداشتیم‏ - قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم‏ - البقرة : 32
  33. (2) َ 5- علم خداوند به تمام جزئیات است «کُلَّ شَىْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» هر چیزى اندازه‏گیرى شده‏ «أَحْصَیْناهُ» ریز مسائل را ما مى‏دانیم. برگ درخت مى‏افتد «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ» (انعام/ 59) مى‏دانیم‏ «وَ لا حَبَّهٍ فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ» دانه زیر زمین را عددش را مى‏دانیم. خورشید و ماه براى این است که‏ «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ» (اسراء/ 12) نمى‏شود عددها را جابجا کرد  ایمان به حضور و علم خداوند، انسان را از خطاها باز مى‏دارد. البقرة : 77 أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُون‏
  34. (3) انبیا و اوصیا.دانشمندان، در کنار فرشتگان - امام باقر علیه السلام فرمودند: «مراد از «أُولُوا الْعِلْمِ‏» در آیه، انبیا واوصیا هستند».دانشمندان، در کنار فرشتگان قرار مى‏گیرند آل‏عمران : 18 شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏
  35. (4)- بى‏سوادى و ناآگاهى، زمینه‏ى رشد خیالات وآرزوهاى نابجاست. البقرة : 78 وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون
  36. (5) قیامت، روز آشکار شدن حقایق و رسوا شدن کافران است. «سَیَعْلَمُونَ‏ غَداً مَنِ‏ الْکَذَّابُ‏ الْأَشِرُ» (قمر26) توجّه به ثبت اعمال توسط فرشتگان معصوم، سبب حیا و تقواى انسان مى‏شود. «یَعْلَمُونَ‏ ما تَفْعَلُونَ‏» پرونده خطاها و گناهان روزى گشوده خواهد شد. «هَلْ‏ عَلِمْتُمْ‏ ما فَعَلْتُمْ‏»*
  37. آرى، عالم‏ مؤمن بر مؤمن عادى برترى دارد، چنانکه مؤمن بر غیر مؤمن برترى دارد. قرآن در جاى دیگر مى‏فرماید: «هَلْ‏ یَسْتَوِی‏ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»ب. آیا عالم‏ با جاهل یکسان است. «هل‏ یستوى‏ الّذین یعلمون والّذین لا یعلمون»
  38. جهل سرچشمه انحرافات - 14- مرتبه در قرآن جاهل آمده - جهل، سرچشمه‏ى انحرافات است.  هرگز در برابر خواسته‏هاى نابخردان تسلیم نشویم. عبادت باید بر اساس معرفت معبود باشد. - نابخردان، در صدد به انحراف کشاندن دیگران، حتّى انبیا هستند. تَأْمُرُونِّی‏ ...أَیُّهَا الْجاهِلُون
  39. جوانمردی در برابر خطاکار - فتوّت در آن است که راه عذر به خطاکار تلقین شود. (یوسف به برادران خطاکار گفت: کارهاى شما در زمان بى توجّهى شما بوده نه اکنون.) «إِذْأَنْتُمْ‏ جاهِلُونَ‏»
  40. ملایمت باجاهل -  وَ عِبادُ الرَّحْمنِ‏ الَّذِینَ‏ یَمْشُونَ‏ عَلَى‏ الْأَرْضِ‏ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ‏ الْجاهِلُونَ‏ قالُوا سَلاماً «63» در این آیات، دوازده صفت از صفات ویژه‏ى «عِبادُ الرَّحْمنِ‏» بیان شده که بعضى اعتقادى، بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 81

  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمان الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. فهرست امیرالمومنین متقین 34- برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا»
  2. داستان عجیبى از حلم  و بردبارى ملامهدى نراقى صاحب جامع السعادات نقل مى‏کنند؛
  1. از قضا ملامهدى‏ نراقى نیز در آتش اشتیاق زیارت ائمه طاهرین (علیهم السلام) مى‏سوخت
  2. نراقى بزرگوار احوال سید را جویا شد، و نشانى خواست و به دیدار او شتافت ،
  3. بعداز چند روز بار دیگر مرحوم نراقى به دیدار سید شتافت، ولى باز به همان منوال و شاید
  4. پس از پایان مجلس، سبب برخورد اول و دوم را از او پرسیدند، آن جناب جواب داد،
  5. به سبب حلم  و بردبارى ذلیل نگردد - «ما اعَزَّ اللّهِ بَجهْلِ قَطُّ وَ لا اذَلّ بحلم  قطّ»:

نظر خواجه نصیرالدین طوسى در مسئله غضب‏

  1. غارکوهى ، مملوّ به حریق - خواجه نصیر «غضب (نقطه مقابل حلم ) حرکتى بود، نفس را
  2. عضب نقطه مقابل حلم - اگر به موعظت تمسک کنند، خشم بیشتر و اگر در تسکین حیله نمایند
  3. هیچ حیله در غضب نافع نیاید -  و چندان که وعظ و تضرّع و خضوع بیشتر بکار دارند،
  4. و اسباب غضب ده تا است»:1-عجب. 2- افتخار. 3- مراء. 4- لجاج. 5- مزاح. 6- تکبّر.
  5.  1-عجب از اسباب غضب است.  رضا العبد عن نفسه مقرون بسخط ربه‏ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ‏ اعراف/ 99.- .
  6. 10 مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است‏1. کار کثیر خود را کم بداند: 2 کار نیک خود را
  7. باز 10مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است  ارزش مادی عمل را در نظر گیرد: 12 توجه
  8. باز 6 مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است  من کجا و علی (علیه السلام ).من کجا و امام
  9. مورد  27- انتقاد کردن از خود درمان عجب که  اسباب غضب است عابدی چهل سال عبادت کرد
  10. 2-  افتخاری که سبب عجب و اسباب غضب شود! «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» «وَبَنِینَ شُهُودًا».
  11. 3- مراء.جدال : که سبب عجب و اسباب غضب شود! «فَتُمارُونَهُ» «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا» «و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ»  «و لا تجادلوا اهل الکتاب الّا بالّتى هى احسن»  «جادلهم بالتى هى احسن»
  12. 4- لجاج. اسباب غضب! لجّ: بَلْ‏ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ --لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ‏ مؤمنون: 75
  13. 5- مزاح. اسباب غضب! مازَحَ‏- مِزَاحاً و مُمَازَحَةً [مزح‏] هُ: با او شوخى کرد.- انسان دلقک معرفى.
  14. 6- تکبّر. اسباب غضب! 5. فرق تکبر وعجب بزرگ شمردن خود، یا بیخود و مغرور به کمال واقعی
  15. 7- استهزاء. اسباب غضب! - وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مالا وَ عَدَّدَهُ‏: من استذل مؤمنا أو حقره لفقره أو قلة ذات یده شهره الله یوم القیامة ثم یفضحه‏: فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِونَ‏:- قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّة..‏
  16. گرفتار شدن مسخره کننده - «ولاالضالین‏» وسواس داشت و در نماز بعد از «غیر المغضوب علیهم‏»
  17. 8- غدر (حیله و مکر). اسباب غضب! -«مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»: «مؤمن کالجبل الراسخ»
  18. 9- ضیم (ستم). اسباب غضب! «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ»
  19. - طلب نفایسى که از عزّت موجب مناقشه و محاسده شود و شوق به انتقام غایت این اسباب بود.که اسباب غضب است!
  20. حدود سى رقم گذشت داریم. گذشت از جان، گذشت از مال، گذشت از عنوان، گذشت از فرزند، گذشت
  21. أعراض از این مرض غضب 7 است.- ولواحق (ملحقات) غضب که أعراض این مرض بود
  22. أعراض از این مرض غضب :1-ندامت. إِنَّ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلا ثُمَّ عَمِلَ بِغَیْرِهِ‏ أَعُوذُ بِکَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُورِثُ النَّدَمَ‏ یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلا: قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِیها انعام/ 31.
  23. أعراض از این مرض غضب :2- توقع مجازات عاجل (سریع) و آجل (مؤخّر). چون قصّه هاروت
  24. أعراض از این مرض غضب : 3- هشت خصلت 1- با وقار باشد هنگام جنبانیدن بلاها 2و جنگها مردم
  25. أعراض از این مرض غضب :4- استهزاى اراذل. هیچ قدرت مادى از پیغمبر حمایت نمى‏کرد.
  26. صبر در شماتت اعداء 5- کسى که صبر کند یعنى در حقیقت مصیبتى باو نرسیده زیرا که از عهده
  27. تغییر مزاج منفی به مزاج مثبت-  6- استنابط نابجا، یدلّ على خلط الشی‏ء بغیره، المَزَّاج‏-.
  28. شفای درد های بدن - 7- «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِى قَلْبِهِ» سفره‏ى دلش را پهلوى کسى
  29. که قرآن، شفاى‏ دردهاى‏ فکرى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، خانوادگى و اقتصادى ماست.کتابى که «غضب نوعى از دیوانگى است :«الْحِدَّةُ نَوعٌ مِنَ الجُنُونِ لانَّ صاحِبَه یَنْدُم فِانْ لَمْ یَنْدُم فَجُنُونه مُسْتَحْکمٌ»: ،
  30. نوعى از دیوانگى عمیق است-(یعنى اگر از عمل و حالت خود پشیمان نشد، هنوز به حالت طبیعى
  31. خداوند ما را به این جنون مبتلا نگرداند سریعاً به هوش آئیم و خود او ما را در آن حال حفظ کند
  32. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 56
  33. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

          بسم الله الرحمان الرحیم

               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین متقین 34- برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا»
  2. داستان عجیبى از حلم  و بردبارى ملامهدى نراقى صاحب جامع السعادات نقل مى‏کنند؛ وقتى از نوشتن کتاب اخلاقى و پرارزش «جامع السعادات» فراغت یافت و نسخه‏هاى آن در اطراف پخش شد، نسخه‏اى به دست سید مهدى بحرالعلوم، آن مرد فاضل و عالم و کامل که در نجف اشرف محور علم و تقوا و زهد و عبادت و کیاست و مرجعیت بود، رسید؛ سید بسیار از این کتاب در شگفت شد، و آرزو کرد روزى به دیدار مؤلف آن گنجینه پرقیمت موفق شود،
  3. از قضا ملامهدى‏ نراقى نیز در آتش اشتیاق زیارت ائمه طاهرین (علیهم السلام) مى‏سوخت و از خدا مى‏خواست تا به اعتاب مقدسّه مشرف شود، و بالاخره حضرت حق این توفیق را نصیب او کرد، تا نجف و کربلا و کاظمین و سامرا را زیارت کند. وقتى وارد نجف شد طبق رسم آن زمان همه علماء به دیدن آن عارف و معلم اخلاق رفته و او هم به بازدید آنها رفت. تنها کسى که از او دیدن نکرد، سید مهدى بحرالعلوم بود.نجف از این واقعه شگفت زده شد، همه از هم مى‏پرسیدند، علت چیست که سید به دیدار ملامهدى نرفته است؟!
  1. نراقى بزرگوار احوال سید را جویا شد، و نشانى خواست و به دیدار او شتافت به طورى که همه از این که برخلاف رسم آن زمان ملامهدى به دیدار سید مى‏رفت در عجب بودند. وقتى نراقى (رحمهم الله) وارد مجلس شد، عده‏اى از علما و طلاب حضور داشتند، و به احترام او بلند شدند، ولى سید توجهى نکرده، و تا آخر رعایت ادب و احترام را نسبت به او بجا نیاورد!! نراقى بدون ناراحتى خداحافظى کرده به خانه بازگشت، قضیه برخورد سید با نراقى در نجف موجب تعجب همه علماء و طلاب شده بود،
  2. پس از چند روز بار دیگر مرحوم نراقى به دیدار سید شتافت، ولى باز به همان منوال و شاید سردتر مجلس طى شده، ولى باز مرحوم نراقى بدون ناراحتى و بدون اینکه خم به ابرو آورد بازگشت، کم‏کم سفر نراقى رو به پایان بود، و نجف در حیرت، در روزهاى آخر مرحوم نراقى براى خداحافظى به دیدار آن مرد الهى شتافت، وقتى وارد شد، حاضران این بار با کمال تعجب دیدند، سید با کمال خضوع تا نزدیک درب به استقبال نراقى آمد، و چون عبدى که مولایش را در آغوش مى‏گیرد، نراقى را در آغوش گرفت، بسیار به وى احترام کرد، و چون شاگردى در برابر استاد نشست.
  3. پس از پایان مجلس، سبب برخورد اول و دوم را از او پرسیدند، آن جناب جواب داد، من کتاب با عظمت جامع السعادات وى را مطالعه کردم، و آن را در نوع خود بى‏نظیر یافتم، آرزو داشتم مؤلف آن را ببینم و وى را آزمایش کنم، که آیا آنچه در کتاب در باب فضائل اخلاقى (مثل حلم  و عدم غضب) نوشته، در خود او هست یا نه، او را که در دو مجلس امتحان کردم، دیدم از ایمان و اخلاق و حلم  و تواضع و صبر و عاقبت بینى بالائى برخوردار است، و از این رو در مجلس سوم بسیار او را احترام کردم که او مرد دین و پیکره اخلاق و مجسمه عمل صالح است. از این نمونه سرگذشتها بسیار است که مى‏توانید در کتب مختلف اخلاقى مطالعه نمائید.
  4. به سبب حلم  و بردبارى ذلیل نگردد - اى عزیز! حلم  پیشه کن، و مگو که اگر پاسخ آن نادان را ندهم ذلیل مى‏شوم که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند : «ما اعَزَّ اللّهِ بَجهْلِ قَطُّ وَ لا اذَلّ بحلم  قطّ»: «خداوند هرگز کسى را به سبب جهل عزیز نکرد و کسى را هم به سبب حلم  و بردبارى ذلیل نکرد». نظر خواجه نصیرالدین طوسى در مسئله غضب‏
  5. غارکوهى ، مملوّ به حریق - خواجه نصیر در اخلاق ناصرى مى‏فرماید: «غضب (نقطه مقابل حلم ) حرکتى بود، نفس را که مبدأ آن شهوت و انتقام بود، و این حرکت چون به عنف بود، آتش خشم افروخته شود، و خون در غلیان آید، و دماغ و شریانات از دخانى مظلم ممتلى شود، تا عقل محجوب گردد، و فعل او ضعیف، چنانکه حکماء گفته‏اند که: بنیه انسانى مانند غارکوهى شود، مملوّ به حریق آتش و محتنق به لهب و دخان که از آن غار جز آواز و بانگ و مشغله و غلبه اشتغال چیزى دیگر معلوم نشود،
  6. عضب نقطه مقابل حلم - و در این حال معالجه این تغیر و اطفاى این نایره در غایت تعذّر بود، هر چه در اطفاى اشتعال استعمال کنند مادّه قوت‏ گیرد و سبب زیادت اشتعال شود. اگر به موعظت تمسک کنند، خشم بیشتر و اگر در تسکین حیله نمایند لهب و مشعله زیاده گردد».
  7. هیچ حیله در غضب نافع نیاید - بقراطیس حکیم گوید که: من به سلامت آن کشتى که باد سخت و شدت آشوب دریا به لجّه افکند که بر کوههاى عظیم مشتمل بود وبر سنگ هاى سخت زند، امیدوارترم از آن که به سلامت عضبان ملتهب، چه ملّاحان را در تخلیص آن کشتى مجال استعمال لطائف حیل باشد، و هیچ حیله در تسکین شعله غضبى که زبانه مى‏زند، نافع نیاید، و چندان که وعظ و تضرّع و خضوع بیشتر بکار دارند، مانند آتشى که هیزم خشک بر او افکنند، تیزى بیشتر نماید.
  8. و اسباب غضب ده تا است»:1-عجب. 2- افتخار. 3- مراء. 4- لجاج. 5- مزاح. 6- تکبّر. 7- استهزاء. 8- غدر (حیله و مکر). 9- ضیم (ستم). 10- طلب نفایسى که از عزّت موجب مناقشه و محاسده شود و شوق به انتقام غایت این اسباب بود.
  9. 1-عجب از اسباب غضب است. 1. معنای عجب - خودپسندی درونی است. درجات عجب‏ - بغض خدا: قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): رضا العبد عن نفسه مقرون بسخط ربه‏ غررالحکم، ص 308. 6. آثار عجب‏ بهترین فرصت برای شیطان: ایمنی از مکر خدا: فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ‏ اعراف/ 99.- .
  10. 10 مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است‏1. کار کثیر خود را کم بداند: 2 کار نیک خود را فراموش کند: 3 گناه خود را بزرگ شمارد: 4 همیشه گناه خود را مدّ نظر داشته باشد. 1 همیشه خود را مقصّر بداند: 2 خود را جزء بدان محسوب کند. 3 خود را بشناسد: 4 عیوب خود را بشناسد: 5 تفضّلات و نعم خدا را فراموش نکند: 6 توجه به اینکه از کجا معلوم که عاقبت به خیر شوم: 7 عمل نیک آنها را زیاد بشمارد: 8 آنها را مخلص‏تر از خود بداند: 9 راضی به رضای خدا باشد: 10 تکیه به هیچ یک از اعمالش نکند و بلد آن از بین برود:
  11. باز 10مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است  ارزش مادی عمل را در نظر گیرد: 12 توجه به پیشتازان: 13 توجه به سرنوشت کسانی که «أنا» گفتند: فرعون‏ها، ... بنی صدرها . 14 توجه به گذشته خود: 15 توجه به عظمت خداوند و پستی خود، و اینکه در هستی از پر کاه کمتر است. 16 فکر در ضعف‏های خود: 17 فکر در زوال نعمت‏ها: 18 فکر در تاریخ: 19 فکر در مسؤولیتهایی که داشته و عمل نکرده: 20 شک: از کجا کار من عبادت باشد. از کجا قبول شده باشد. از کجا حبط نشده باشد. از کجا وظیفه من همین بوده باشد. از کجا تا پایان عمرم در راه حق باشم.
  12. باز 6 مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است 21 نگاهی با اولیاء خدا: من کجا و علی (علیه السلام ).من کجا و امام حسین (علیه السلام ).22 یادی از گناهان و غفلت‏ها و ضعف‏ها. 23 ارزش گذاری عمل: مثلا 50 سال نماز در دنیا قیمت یک خانه صد متری نیست، سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الارْضِ‏ حدید/ 21.24 سرمایه اصلی که از تو نیست: چرا عجب مگر در نمازی که خواندی، توفیق ایمانش، توفیق بیدار شدنش، توفیق پاشدن، آبی که وضو گرفتی، حافظه‏ای که نمازت را یاد داشتی و ...25 نسبت عبادات، با ایام غفلت: در شبانه روز چند دقیقه توجه به خدا داشتی و نسبت آن دقائق با دقائقی که از خداوند غافل بودی چقدر است. چقدر پول داری و نسبت آن به مقداری که ندادی.چه حرفی زدی و نسبت آن با حرفهای خوبی که باید می‏گفتی و نگفتی.26 توجه به نیازها: اگر امروز ادرار تو دفع نشود. اگر حافظه‏ات گرفته شود.
  13. مورد  27- انتقاد کردن از خود درمان عجب که  اسباب غضب است امام رضا (علیه السلام ): عابدی چهل سال عبادت کرد و قبول نشد. از خود انتقاد کرد که تقصیر از تو است. خداوند وحی کرد، این انتقاد از خودت از چهل سال عبادت تو بهتر است. درمان عجب که اسباب غضب
  14. 2-  افتخاری که سبب عجب و اسباب غضب شود! 2- افتخار به مال و فرزند و تجارت‏ ابزار افتخار کردن گاهى مال است. «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» (همزه/ 2) گاهى فرزند است. «وَبَنِینَ شُهُودًا» (مدثر/ 13) 3- عبرت از مردگان بهتر از افتخار به آنان است‏..
  15. 3- مراء.جدال : که سبب عجب و اسباب غضب شود! «فَتُمارُونَهُ» از «مراء» به معناى جدال همراه با شک و تردید.. 269. جدال و انواع آن‏ «جدل‏» در لغت به معناى تاباندن طناب است و در اصطلاح به گفتگوهایى که طرفین مى‏خواهند یکدیگر را در پیچ و تاب‏هاى بحث شکست دهند، گفته مى‏شود.جدال دو نوع است: الف) جدال نیکو که سیره‏ى انبیاست و نوعى گفتگو و تلاش براى ارشاد مردم است. چنانکه‏ کفّار به حضرت نوح مى‏گفتند: تو براى ارشاد ما بسیار جدل و تلاش مى‏کنى. «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا» ب) جدال باطل که به منظور محو یا کم رنگ کردن حقّ، انواع طرح‏هاى انحرافى و باطل را به میان مى‏آورد. «و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ»  در مسایل علمى و عقیدتى باید از جدل پرهیز کرد مگر با روش نیکو؛ «و لا تجادلوا اهل الکتاب الّا بالّتى هى احسن»  «جادلهم بالتى هى احسن»
  16. 4- لجاج. اسباب غضب! لجّ: لجاج آنست که شخص در فعل منهىّ عنه اصرار ورزد بَلْ‏ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ ملک: 21. بلکه در طغیان و نفرت اصرار ورزیدند لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ‏ مؤمنون: 75 در طغیانشان اصرار میورزیدند و سرگردان مى‏ماندند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) فرمودند که از لجاج‏ بپرهیزید که انگیزه آن، نادانى و حاصل آن، پشیمانى است.
  17. 5- مزاح. اسباب غضب! مازَحَ‏- مِزَاحاً و مُمَازَحَةً [مزح‏] هُ: با او شوخى کرد. 1- انسان دلقک معرفى نشود. حدیث داریم: به شکلى شوخى نکنید که مردم بر علیه شما جرات پیدا کنند و مسخره کنند.
  18. 6- تکبّر. اسباب غضب! 5. فرق تکبر وعجب . عجب بزرگ شمردن خود است یا با حساب یا بیخود و مغرور به کمال واقعی باشد یا کمال خیالی و بزرگوار دانستن خود کافی است. در معنای عجب اگر این بزرگی را بر دیگری نیز می فروشد کبر است و اگر فقط پیش خود خود را بزرگ می دید عجب است پس پس فرق میان کبر و عجب معلوم شد. در کبر احتیاج به 2 نفر است به خلاف عجب. عجب وقتی است که کمال یا نعمت را منسوب به خود بداند،
  19. 7- استهزاء. اسباب غضب! استهزاء- 1. ریشه ها و عوامل استهزاء -1. خود برتر بینی:- 1. از جهت مالی‏ - وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مالا وَ عَدَّدَهُ‏ همزه/ 2- 1.- مسخره بخاطر فقر: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: من استذل مؤمنا أو حقره لفقره أو قلة ذات یده شهره الله یوم القیامة ثم یفضحه‏ عیون‏أخبارالرضا، ج 2، ص 33.- 2 از جهت علمی: فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِونَ‏ غافر/ 83.- 3 از جهت قدرت:- قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّة فصلت/ 15.-4. از جهت اجتماعی ؛‏ کیفر مسخره کردن..‏
  20. گرفتار شدن مسخره کننده - شخصى بود که در گفتن «ولاالضالین‏» وسواس داشت و در نماز بعد از «غیر المغضوب علیهم‏» مى‏گفت: ولاالض، ولاالض، ولاالض شخص دیگرى که پشت سرش بود او را مسخره کرده مى‏گفت: مرض، مرض، مرض. دیرى نگذشت که مسخره کننده به همین بلا مبتلا شد و در همین کلمه در نماز دچار وسواس شد.
  21. 8- غدر (حیله و مکر). اسباب غضب! - کسى که حیله و کلک بزند، مسلمان نیست‏ - «مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم» (وسائل الشیعه/ ج 16/ ص 337) کسى که حیله بزند، کسى که به یک مسلمان کلک بزند، مسلمان نیست.- اگر ایمان واقعى نباشد دروغ، حیله، کلاهبردارى توجیه مى‏شود امام مى‏گوید: «مؤمن کالجبل الراسخ» بعد مى‏گوید: کوه ریزش مى‏کند اما مؤمن ریزشى در ایمانش ندارد. مؤمن مثل‏کوه است. درختى که ریشه داشته باشد، بیرون نمى‏آید. اما اگر چیزى را روى خاک نشاندند، ریشه که نداشته باشد، یک باد آن را مى‏برد. چرا از پرستش خدا به سراغ گوساله رفتند؟ چون ایمانشان واقعى نبود. ایمانت ریشه دارد یا خیر. به چه مبلغ پول حاضر مى‏شوى ایمانت را بفروشى؟
  22. 9- ضیم (ستم). اسباب غضب! «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» خدایا! ما به خود ستم‏ کردیم و اگر تو ما را نیامرزى و مورد رحمت قرار ندهى، حتماً از زیانکاران خواهیم بود. و (بخاطر بیاورید) زمانى که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! شما با (به پرستش) گرفتن گوساله، به خود ستم‏ کردید.
  23. 10- طلب نفایسى که از عزّت موجب مناقشه و محاسده شود و شوق به انتقام غایت این اسباب بود.که اسباب غضب است! مى‏گویند: یا على، چرا اول او را نکشتى؟ فرمود: اگر اول او را مى‏کشتم، عقده بود. انتقام‏ بود. غضب بود. خودم بودم و خدا نبود. ولذا خیلى وقت‏ها انسان که مى‏خواهد حکم خدا را اجرا کند، در اجرایش مى‏بیند خودش هم مطرح است گذشت.
  24. حدود سى رقم گذشت داریم. گذشت از جان، گذشت از مال، گذشت از عنوان، گذشت از فرزند، گذشت از همسر، گذشت از آبرو، گذشت از خواب، از رفاه، از شهوت، گذشت از وطن، از ثروت، گذشت از حمد و ثنا، گذشت از فامیل، گذشت از انتقام‏، گذشت از شکم، گذشت از سرزنش، گذشت از شکنجه و اذیت، گذشت از دوست، گذشت از دشمن، گذشت از تهمت، گذشت از هیجان‏ها، گذشت از افتخار، گذشت از فتنه‏ها و تفرقه‏ها، اینها را همه . گذشت از نفس‏، گذشت از بلند پروازى و ... تمام اینها هم آیه و حدیث دارد. امیرالمؤمنین از همه چیز گذشت. خودتان مى‏دانید. من فقط اشاره مى‏کنم.
  25. أعراض از این مرض غضب 7 است.- ولواحق (ملحقات) غضب که أعراض این مرض بود هفت صنف باشد:1-ندامت. 2- توقع مجازات عاجل (سریع) و آجل (مؤخّر). 3- مشقّت دوستان. 4- استهزاى اراذل. 5- شماتت اعداء. 6- تغییر مزاج. 7- تألم ابدآن (ناراحتى بدن)
  26. أعراض از این مرض غضب :1-ندامت. 4. اسباب ندامت‏1. دوری از رهبران الهی‏2. مصرف نکردن مال برای خدا 3. افراط وتندروی‏ افراد تند رو و افراطى‏ فهرست غرر، ماده (ندم) 4. عدم کسب علم در عین قدرت‏ آنهاکه توانائى تحصیل علم داشتند و به دنبالش نرفتند. نهج الفصاحه، جمله 305 - 5. عالمی که به علم خود عمل نکرده است‏ : علمائى که مریدان با عمل آنهابه بهشت ولى خود به خاطر نداشتن عمل به جهنم. نهج الفصاحة، جمله 305 - 6. دم از عدالت زدن‏ آنها که دم از عدل مى‏زدند و به آن عمل نمى‏کردند. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام : إِنَّ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلا ثُمَّ عَمِلَ بِغَیْرِهِ‏ کافى، ج 2، ص 299. - 7. بیهوده گذراندن عمر آنها که جلسات خود را به حرفهاى بیهوده گذراندند. در دعا: قَالَ الرِّضَا ع: أَعُوذُ بِکَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُورِثُ النَّدَمَ‏ تهذیب‏الاحکام، ج 3، ص 95. - 8. دوست نااهل‏ یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلا فرقان/ 28. - 9. حرص برای ریاست دنیا - 10. حق الناس‏ آدم کشى و رها کردن بستگن و نداشتن وصیت و بى اعتنائى به حقوق مردم و نپرداختن زکات و... وسیله حسرت است - 11. تکذیب آیات الهی‏ تکذیب کنندگان آیات الهى: قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِیها انعام/ 31.
  27. أعراض از این مرض غضب :2- توقع مجازات عاجل (سریع) و آجل (مؤخّر). چون قصّه هاروت و ماروت که این دو از ملائکه بودند و از آنها گناه سرزد، و الّا خداوند آنها را مجازات نمیکرد چون آنها را مخیّر کرد میان عذاب دنیا و آخرت و آنها عذاب دنیاى عاجل را انتخاب کردند پس قرار داد آنها را در بابل، که از سر آویزان شده‏اند در چاهى تا روز قیامت و آنها مردم را جادو یاد میدادند و بجادوگرى آنها را دعوت میکردند و کسى آنها را نمیبیند مگر کسى که برود براى اینکه جادو یاد بگیرد. ..فبقصة هاروت و ماروت فإنهما ملکان و قد وجد منهما الذنب و إلا لما عاقبهما الله تعالى حیث خیرهما بین عذاب الدنیا و الآخرة فاختارا عذاب الدنیا عاجلا فجعلهما ببابل منکوسین فی بئر إلى یوم القیامة و هما یعلمان الناس السحر و یدعوان إلیه و لا یراهما أحد إلا من ذهب إلى ذلک لیعلم السحر. الألفین، ص: 328
  28. أعراض از این مرض غضب : 3- مشقّت دوستان. روایت شده از حضرت صادق (علیه السّلام) که فرمود سزاوار است که مؤمن داراى هشت خصلت باشد 1با وقار باشد هنگام جنبانیدن بلاها 2و جنگها مردم را صبر و شکیبائى داشته باشد 3هنگام بلا شکرکننده باشد 4در فراخى زندگانى و رخاء قانع باشد بآنچه خدا روزى او فرموده 5ستم نکند بر دشمنان 6تحمّل کند مشقّت‏ دوستان‏ را پیوسته 7بدنش در رنج و تعب باشد 8مردم از او در راحت باشند
  29. أعراض از این مرض غضب :4- استهزاى اراذل. هیچ قدرت مادى از پیغمبر حمایت نمى‏کرد. با این حال پیغمبر اکرم با همان تجهیزات معنوى که خداوند به او عنایت فرموده بود قیام کرد و از غوغا و شورش و استهزاى‏ مردم بیم نکرد و به انجام مأموریتى که خداوند به عهده‏اش گذاشته بود پرداخت. اخلاق و رفتار و گفتار پیغمبر و مخصوصا آیات کریمه قرآن که بر مردم مى‏خواند به قدرى مؤثر و جالب بود و افراد را مطیع و منقاد مى‏ساخت‏.
  30. صبر در شماتت اعداء 5- شماتت اعداء. ما أصیب من صبر. مصیبت زده نشده کسى که صبر کند یعنى در حقیقت مصیبتى باو نرسیده زیرا که از عهده مفاسد مصیبتها مثل شماتت اعداء و تعب و زحمت و سبکى و خفّت جزع و قلق و اضطراب فارغ باشد و بازاى اصل آن مصیبت و صبر بر آن چندان اجر و ثواب تحصیل کند که با وجود آن مصیبت او مصیبت نباشد بلکه رحمتى عظیم شمرده شود. شرح‏غررالحکم(خوانسارى)
  31. تغییر مزاج منفی به مزاج مثبت-  6- تغییر مزاج. اوّل- تغییر صورت چیزى بدون تغییر ذات آن مثل: غیّرت دارى: در وقتى که بنایى غیر از آنچه که بود در آن ساختم.دوّم- تغییر در معنى تبدیل به غیر آن، مثل عبارت:برداشت‏هاى غلط، مثلًا تفسیرهاى به رأى‏ها و برداشت‏هاى غلط باعث مى‏شود که هر کسى برداشتى را مى‏پسندد و آن برداشتى که با مزاج‏ او جور در بیاید، استنابط نابجا، مزج‏.. مقا- مزج: أصل صحیح یدلّ على خلط الشی‏ء بغیره، المَزَّاج‏- «رجُلٌ‏ مَزَّاجٌ‏»: مرد دو رنگ و دروغگو.
  32. شفای درد های بدن - 7- تألم ابدآن (ناراحتى بدن) ناراحتی بدن دوگونه است یک وقت این ناراحتی دردلش است ؛ اسلام اجازه نمى‏دهد که انسان حتى ناراحتى‏ هایش را به کسى بگوید. «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِى قَلْبِهِ» (نهج‏البلاغه، حکمت 333) نشانه‏ى مؤمن‏ این است که ناراحتیش در دل باشد و به کسى نگوید. سفره‏ى دلش را پهلوى کسى باز نکند. اما یک وقت در ناراحتی امراض بدن وغیره است  اگر ناراحتی فقط برای امراض جسمی است انسان ضمن اینکه به پژشک مراجعه می کند شفا از خداوند بخواهد و به قرآن تمسک کند.
  33. که قرآن، شفاى‏ دردهاى‏ فکرى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، خانوادگى و اقتصادى ماست.کتابى که سراسر شفاى‏ دردهاى‏ روحى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى و اقتصادى است.سوره حمد- همانند خود قرآن‏- مایه شفا است. هم شفاى‏ دردهاى‏ جسمانى و هم شفاى بیمارى‏هاى روحى.سوره حمد، همانند کلّ قرآن، مایه شفاست، شفاى‏ دردهاى‏ جسمانى و بیمارى‏هاى روحى. به اصل بحث برمی گردیم.   
  34. «غضب نوعى از دیوانگى است : و امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «الْحِدَّةُ نَوعٌ مِنَ الجُنُونِ لانَّ صاحِبَه یَنْدُم فِانْ لَمْ یَنْدُم فَجُنُونه مُسْتَحْکمٌ»: «غضب نوعى از دیوانگى است زیرا صاحب آن پشیمان مى‏شود (یعنى حالتى غیرعادى داشته و پس از مدتى عادى مى‏شود) و اگر پشیمان نشد،
  35. نوعى از دیوانگى عمیق است- پس دیوانگى غضب ریشه‏دار و عمیق است» (یعنى اگر از عمل و حالت خود پشیمان نشد، هنوز به حالت طبیعى بازنگشته و دیوانگى او عمیق است).
  36. خداوند ما را به این جنون مبتلا نگرداند و اگر خداى ناکرده دچار شدیم، سریعاً به هوش آئیم و خود او ما را در آن حال حفظ کند که دیوانه خود قادر بر کنترل خود نیست.
  37. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 56
  38. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. سر فصل امیر المومنین – متقین 33- برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» ترجمه: و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند.
  2. نیکی کردن و نیکوکارى - حضرت صفت سوم روزانه پرهیزکاران را نیکوکارى مى‏شمارد،
  3.  در این که ابرار جمع چیست؟ مفردات راغب ابرار را جمع بارّ و بررة را جمع برّ دانسته
  4. «ابرار» یا جمع «بَرّ» است، (همانند «ارباب» که جمع «رَبّ» است) یا جمع «بار» است
  5. بر ونیکی صفت حمیده -  برّ و نیکى را به صفت حمیده عفّت برگردانده که حد وسط بین خمودى شهوت و چگونه میتوان در زمره ابرار شد - مقام ابرار ؛ چه کسانى هستند؟ ؛ ابرار چیست، و چگونه مى‏توان در زمره آنها داخل شد؟
  6. مقام ابرار - در آیات مختلفى إِنَّ الْابرار لَفِی نَعِیمٍ- وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ‏: «نیکان در نعمت فراوانند و بدکاران در دوزخ».
  7. اعمال نیکان در علیین - إِنَّ کِتابَ الْابرار لَفِی عِلِّیِّینَ‏:. إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ‏:
  8. کتاب سجین دیوان بدی ها - «و فى التفسیر هو کتابٌ جامعٌ دیوانُ الشّر دوّن اللّهُ فیه اعْمالَ الکفرة و الفَسَقَة مِنَ الجِنِّ وَ الانس»:
  9. نیکان از جامی باعطر خوش می نوشند- إِنَّ الْابرار یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً- عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً:
  10. چشمه ای در خانه پیامبر اسلام - «هِىَ عَینٌ فى دارِ النّبى (صلى الله علیه وآله) تَفْجُر الى دوُر الانْبیاء و المؤمنین»:
  11. خداوند از ابرار قدر دانی می کند - این مقام به قدرى بلندمرتبه صاحبان عقل و خرد بر آنها غبطه خورند،
  12. اندیشه در اسرار آفرینش - (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ- رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ-
  13. پروردگارا گناهان مارا ببخش _ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْابرار* رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ):
  14. کار پیامبر شگفت انگیز بود - ولى از همه عجیب‏تر این که شبى از شبها که پیامبر (صلى الله علیه وآله)
  15. تا طلوع صبح منقلب وگریان بود- در جذبه خاص الهى اشک ریخت، که جلو «افَلا اکُونُ لِلّهِ عَبْداً شَکوراً ...»:
  16. وای برکسی قرآن بخواند ولى در آنها نیندیشد»- «وِیْلٌ لِمَنْ قَرأها و لم یتفَکّر فیها»: «واى به حال آن کسى که
  17. از امام على (علیه السلام) نیز نقل شده که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) هرگاه براى نماز شب برمى‏خاست،
  18. خوشا آنان که از چهار دیوار عالم بیرون پریدند - از «نوف بکّالى» که از یاران خاص مولى على (علیه السلام)
  19. از آیات فوق سوره آل عمران ؛ بلندى جایگاه ابرار روشن مى‏شود. کسانى که اولوالالباب و صاحب خرد هستند،
  20.  در این که چه فرق است بین خواسته اول و دوم صاحبان اندیشه، جوابهائى مفسرین ذکر کرده‏اند که:
  21. ممکن است «ذنوب» (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ)؛ اگر از کبائرى که نهى شده‏اید.
  22. نکته دیگر این که در آیه 195 که صاحبان خرد از خدا مى‏خواهند تا آن چه به رسولانش وعده داده به آنها.
  23. ابرار چه کسانى هستند؟ - «کُلَّما فى کِتابِ اللّه عَزَّوَجَلَّ مِنْ قَوله انَّ الابرابر فَوَاللّه ما ارادَ بِه الّا علىَّ بْن ابیطالِب وَ فاطِمة و انَا و الحُسَین:
  24. بدون شک خمسه طیبه و طاهره از ابرار و از مصادیق روشن و بارز آن هستند، و چنان که در تفسیر سوره دهر آمده،
  25. البته قابل ذکر است که گاهى ابرار و گاهى مقربین گفته مى‏شود، ظاهراً نسبت‏ این دو عموم و خصوص مطلق است،
  26. «کارهاى نیک ابرار سیئه  گوئى سیئه‏اى مرتکب شده و باید استغفار کنند، اعمال آنها خالص‏تر و پرقیمت‏تر از اعمال ابرار باید باشد.
  27. نشانه‏هاى ابرار - در آیات (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ). (یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً. اطعام مسکین و یتیم و اسیر (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ‏ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً). اخلاص إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً. و قیامت‏ إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً.
  28. على حبّه را اکثراً على حبّه اگر به خدا بر گردد همان اخلاص را مى فهماند و مطلب آیه بعد تکرار مى شود.
  29. ده علامت ابرار - در«امّا عَلامَةُ البارّ فَعَشرةَ: یُحِبُّ فِى اللّهِ وَ یُبْغِضُ فِى اللّهِ وَ یُصاحِبُ فِى اللّهِ وَ یُفارق فِى اللّه و یَغْضِبُ فِى اللّه و یَرضى فِى اللّه و یعملُ لِلّه و یطلُبُ الیه وَ یَخْشَعُ خائِفاً مَخُوفاً طاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْیِیاً مُراقِباً وَ یُحْسِنُ فِى اللّه»:
  30. گرچه ابرار انتظار پاداش ندارند ولى مردم نباید بى‏تفاوت باشند. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ»
  31. برادران نیکوکار - «اتَّقُوا اللّه و کُونُوا اخْوَةٌ بَرَرَة مُتَحابیّن فِى اللّه، متواصلین مُتَراحمین»: «پروا داشته باشید
  32. نیکی در خفاء وآشکار - «تَمامُ البِرّان تَعْمَل فى السرّ عملَ العلانیة»: «تمام (ظاهر و باطن تو یکسان باشد)».
  33. نیکان و ابرار مقامى دارند که خردمندان آرزوى آن را مى‏کند. «لِأُولِی الْأَلْبابِ ... تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»
  34. مقام ابرار بالاتر از متّقین است. «اتَّقَوْا، لَهُمْ جَنَّاتٌ، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ»
  35. وفاداران - خداوند ، وفاداران را با القاب: «مؤمنون» ، «متقین»، «أُولُوا الْأَلْبابِ» و «ابرار»، ستایش کرده،
  36. دوست و رفیق بد، انسان را به کجا مى‏توانست با ابرار هم‏نشین باشد، همراه و هم‏نشین شیطان «قَرِینُهُ»
  37. گاهى نگرانى به خاطر همسفران نادرست، ولى کسى‏که در دنیا همراه و همنشین ابرار بوده، نگران نیست.
  38. مقام فاطمه زهرا علیها السلام.-  امام علیه السلام فرمودند: به خاطر مقام فاطمه زهرا علیها السلام.
  39. با آنکه بهشت، فضل و لطف الهى است، امّا خداوند آن را مزد و اجر ابرار مى‏شمرد تا بهشتیان به کار خود ببالند. «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً»
  40. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 81
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فر جهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 33- برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» ترجمه: و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند.
  2. نیکی کردن و نیکوکارى - حضرت صفت سوم روزانه پرهیزگاران را نیکوکارى مى‏شمارد، و چنانکه از کتب لغت استفاده مى‏شود «برّ» (به فتح باء) در اصل به معناى وسعت و گستردگى است و از این رو صحراهاى وسیع را «برّ» گویند، در مقابل بحر، و از آنجا که افراد نیکوکار اعمالشان نتیجه گسترده‏اى در سطح جامعه دارد، این واژه بر آنها اطلاق مى‏شود، پس «برّ» به معنى شخص نیکوکار مى‏شود و «برّ» (به کسر یاء) به معنى نیکى کردن و نیکوکارى است. بعضى گفته‏اند «خیر» اعم از «برّ» است زیرا «برّ» نیکى با توجه است ولى خیر اعم است.‏
  3.  در این که ابرار جمع چیست؟ اختلاف است: مفردات راغب ابرار را جمع بارّ و بررة را جمع برّ دانسته و صحاح جوهرى عکس این گفته «ابرار جمع برّ» و بررة جمع بارّ و بعضى ابرار را جمع هر دو گرفته‏اند. برّ و بارّ، هر کدام باشد، معنى ابرار واضح است که به معنى نیکان است ..
  4. «ابرار» یا جمع «بَرّ» است، (همانند «ارباب» که جمع «رَبّ» است) یا جمع «بار» است (نظیر «اشهاد» که جمع «شاهد» است). به هر حال «بر» به معناى گستردگى است و بیابان را به خاطر گستردگى آن، «بر» مى‏گویند. انسان نیکوکار داراى روحى باز و گسترده است و هدف او از انجام کار نیک، رسیدن به مال و مقام نیست بلکه فکرى فراتر از مال و مقام دارد. دست نیکوکاران براى کمک به دیگران باز و اجر آنان نیز گسترده است‏ مفردات راغب
  5. بر ونیکی صفت حمیده - ابن‏میثم در شرح خود برّ و نیکى را به صفت حمیده عفّت برگردانده که حد وسط بین خمودى شهوت و فجور است و شاهد بر سخن خود این آورده است که به انسان بدکار «فاجر» گویند. نکته دیگر این که «فاجر» از ریشه «فجر» به معنى شکافتن وسیع است؛ خواه شکافتن زمین یا چیز دیگر و از آن‏جا که نور صبح پرده شب را مى‏شکافد «فجر» گویند و به «فاجر» هم «فاجر» گویند زیرا پرده حیا و پاکى را مى‏درد.
  6. چگونه میتوان در زمره ابرار شد - حال، اول به سراغ مقام ابرار مى‏رویم، و دوم این که ابرار چه کسانى هستند؟ و سوم این که نشانه ابرار چیست، و چگونه مى‏توان در زمره آنها داخل شد؟
  7. مقام ابرار - در آیات مختلفى از قرآن مجید، سخن از ابرار و مقام آنها است، همچنان که در بعضى آیات، سخن از فجّار و جایگاه آنها است. براى نمونه در سوره انفطار، آیات 13 و 14 مى‏خوانیم: إِنَّ الْابرار لَفِی نَعِیمٍ- وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ‏: «نیکان در نعمت فراوانند و بدکاران در دوزخ».
  8. اعمال نیکان در علیین - در سوره مطففین نیز فرموده: إِنَّ کِتابَ الْابرار لَفِی عِلِّیِّینَ‏: «نامه اعمال نیکان در علیین است». إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ‏: «نامه اعمال بدکاران در سجّین است». «سجّین» به تعبیر ساده، دفتر کلّى است که حساب همه بدکاران در آن است و «علیین» نیز چنین است، ولى فقط نامه اعمال و حساب هر یک از نیکان در آن‏ منعکس است.
  9. کتاب سجین دیوان بدی ها - «طریحى» در «مجمع البحرین» در ماده «سجن» درباره سجّین گوید: «و فى التفسیر هو کتابٌ جامعٌ دیوانُ الشّر دوّن اللّهُ فیه اعْمالَ الکفرة و الفَسَقَة مِنَ الجِنِّ وَ الانس»: «در تفسیر آمده است که سجین کتابى است جامع دیوان بدیها که خداوند اعمال کافران و فاسقان جنّ و انس را در آن تدوین کرده است». البته طریحى روشن نساخته که این تفسیر از معصوم است یا غیر او.
  10. نیکان از جامی باعطر خوش می نوشند- در سوره‏هاى انفطار و مطففین، به طور مجمل درباره ابرار و فجّار سخن آمده است و به طور مشروح، خصوصاً درباره ابرار در سوره دهر (انسان) بیان گردیده است. آنجا که مى‏فرماید: إِنَّ الْابرار یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً- عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً: «نیکان از جامى مى‏نوشند که با عطر خوشى آمیخهت است* از چشمه‏اى که بندگان خاص خدا از آن مى‏نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى‏سازند».
  11. چشمه ای در خانه پیامبر اسلام - در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) درباره این چشمه آمده: «هِىَ عَینٌ فى دارِ النّبى (صلى الله علیه وآله) تَفْجُر الى دوُر الانْبیاء و المؤمنین»: «این چشمه‏اى است در خانه پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله) که از آنجا به خانه سایر پیامبران و مؤمنان جارى مى‏شود».در ادامه این سوره، سخن از بهشت و حریر و تکیه زدن بر تختهاى زیبا زیر سایه درختان بهشتى و چیدن میوه‏هاى بهشت است
  12. خداوند از ابرار قدر دانی می کند - و این که گرداگرد ابرار ظرفهاى نقره و قدحهاى بلورین مى‏گردانند (کنایه از این که بهترین غذاها و نوشیدنى‏ها براى آنها آماده است)، از چشمه‏اى که «سلسبیل» نام دارد شراب بهشتى نوشند، نوجوانانى چون مروارید گرداگرد آنها به خدمت مشغولند، لباسهاى حریر نازک وسبز و دیباى ضخیم پوشیده و دستبندهائى از نقره به دست داشته و خدا از آنها قدردانى مى‏کند. این مقام به قدرى بلندمرتبه است، که صاحبان عقل و خرد بر آنها غبطه خورند، و از خدا جایگاه آنها را مى‏طلبند.
  13. اندیشه در اسرار آفرینش - در سوره آل‏عمران مى‏فرماید: (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ- رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ- «همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز، نشانه‏هاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است* همانها که خدا را در حال ایستادن و نشستن و آنگاه که به پهلو خوابیده‏اند یاد مى‏کنند (انسان معمولا از این سه حالت خالى نیست، یعنى در همه حال یاد خدا مى‏کنند): و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند (و مى‏گویند)، بارالها این را بیهوده نیافریده‏اى، منزّهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دارد* پروردگارا هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساخته‏اى و این چنین افراد ستمگر، یاورى ندارند*
  14. پروردگارا گناهان مارا ببخش _ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْابرار* رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ): پروردگارا ما صداى منادى توحید را شنیدیم که دعوت مى‏کرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، (اکنون که چنین است) پروردگارا گناهان ما را ببخش و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیرآن پروردگارا آنچه را که به وسیله پیامبران، ما را وعده فرمودى به ما مرحمت کن و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان، زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمى‏کنى». اهمیت آیات فوق‏ - در احادیث و روایات اهمیت بسزائى به این آیات داده شده است:
  15. کار پیامبر شگفت انگیز بود - «عطاء بن ابى ریاح» گوید: روزى نزد عایشه رفتم از او پرسیدم، شگفت انگیزترین چیزى که در عمرت از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) دیدى چه بود؟ او گفت: کار پیامبر (صلى الله علیه وآله) همه شگفت‏انگیز بود، ولى از همه عجیب‏تر این که شبى از شبها که پیامبر (صلى الله علیه وآله) در منزل من بود به استراحت پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود که از جا برخاست و لباس پوشید و وضو گرفت و به نماز ایستاد،
  16. تا طلوع صبح منقلب وگریان بود- و آن قدر در حال نماز و در جذبه خاص الهى اشک ریخت، که جلو لباسش از اشک چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد، و چندان گریست که زمین از اشک چشمش‏تر شد، و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود، هنگامى که «بلال» او را به نماز صبح خواند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) را گریان دید، عرض کرد چرا چنین گریانید؟! شما که مشمول لطف خدا هستید؟ فرمود: «افَلا اکُونُ لِلّهِ عَبْداً شَکوراً ...»: «آیا نباید بنده شکرگزار خدا باشم؟» چرا نگریم خداوند در شبى که گذشت آیات تکان دهنده‏اى بر من نازل کرده است، و سپس شروع به خواندن پنج آیه فوق کرد.
  17. وای برکسی قرآن بخواند ولى در آنها نیندیشد»- و در پایان فرمود:«وِیْلٌ لِمَنْ قَرأها و لم یتفَکّر فیها»: «واى به حال آن کسى که آنها را بخواند ولى در آنها نیندیشد». جمله اخیر که افراد را با تأکید فراوان به تفکر هنگام تلاوت این آیات امر مى‏کند، در روایات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است.
  18. از امام على (علیه السلام) نیز نقل شده که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) هرگاه براى نماز شب برمى‏خاست، نخست مسواک زده و سپس نظر به آسمان مى‏افکند و این آیات را زمزمه مى‏کرد، و در روایات اهل‏بیت (علیهم السلام) هم دستور رسیده هر که براى نماز شب برمى‏خیزد این آیات را تلاوت کند.
  19. خوشا آنان که از چهار دیوار عالم بیرون پریدند - از «نوف بکّالى» که از یاران خاص مولى على (علیه السلام) بود نیز رسیده که گفت: شبى در خدمتش بودم، هنوز چشم مرا خواب فرانگرفته بود که دیدم امام (علیه السلام) برخاست، و شروع به خواندن این آیات کرد، سپس مرا صدا زد و گفت: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم بیدارم و صحنه آسمان را تماشا مى‏کنم، فرمود: خوشا آنان که آلودگى‏هاى زمین را نپذیرفتند و به این راه آسمان پیش رفتند (از چهار دیوار عالم ماده بیرون پریده و روح بلند آنها ملکوت آسمانها را سیر مى‏کند).
  20. از آیات فوق سوره آل عمران ؛ بلندى جایگاه ابرار روشن مى‏شود. کسانى که اولوالالباب و صاحب خرد هستند، و همیشه در ذکر و یاد خدا به سر مى‏برند، از بارگاه الهى زندگى و مرگ چون ابرار مى‏طلبند، در آیه 194 دیدیم که صاحبان خرد و اندیشه سه چیز از خدا خواستند: 1- غفران ذنوب. 2- تکفیر سیئات. 3- قرار گرفتن و محشور شدن با ابرار.
  21.  در این که چه فرق است بین خواسته اول و دوم صاحبان اندیشه، جوابهائى مفسرین ذکر کرده‏اند که: جامعترین جواب، در تفسیر اطیب البیان، بیان شده است، صاحب این تفسیر سه وجه ذکر کرده است:
    1. غفران به معنى ستر و پوشیدن است، یعنى کسى جز ذات الهى خبر از گناهان من نداشته باشد، و تکفیر از بین بردن گناه است، یعنى خدایا گناهان مرا محو کن نه فقط بپوشان (در مقابل احباط که از بین بردن عبادت است مثل این که انسان اگر مشرک شود اعمال او حبط و نابود مى‏شود).
  22. ممکن است «ذنوب» گناهان کبیره و «سیئات» گناهان صغیره باشد؛ یعنى خدایا با اجتناب از کبائر، کبائرى را که مرتکب شده‏ایم، بپوشان و گناهان صغیره را محو نما و این احتمال به قرینه آیه 31 سوره نساء است: (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ)؛ اگر از کبائرى که نهى شده‏اید اجتناب کردید، سیئات شما را محو مى‏کنیم. ممکن است غفران، آمرزش گناه باشد، اگر بدون توبه از دنیا رود، یعنى اگر موفق به توبه نشدیم گناهان ما را ستر نما و تکفیر اشاره به این که اگر موفق به توبه شدیم آنها را محو نما.
  23. نکته دیگر این که در آیه 195 که صاحبان خرد از خدا مى‏خواهند تا آن چه به رسولانش وعده داده به آنها مرحمت کند؛ سؤالى مفسرین در اینجا مطرح کرده‏اند، که (بعد از علم  به این که خلف وعده قبیح و بر خدا محال است، این درخواست که خدا به وعده‏هایش عمل کند چه معنى دارد، مگر او عمل نمى‏کند!) در جواب این سؤال در مجمع البیان چهار وجه ذکر شده که صاحب اطیب البیان به این 4 جواب راضى نشده و خود جواب دیگرى ذکر کرده که مى‏توانید به ذیل همین آیات به این تفاسیر رجوع کنید .. تا به اینجا سخن از مقام ابرار بود، حال ببینیم ابرار چه کسانى هستند.
  24. ابرار چه کسانى هستند؟ -گفته شد که در آیات قرآن، مثل آیه 193 سوره آل‏عمران و آیات 5 تا 22 سوره دهر و آیه 13 سوره انفطار و آیات 19 به بعد سوره مطففین سخن از ابرار و مقامات والاى آنها است.در حدیثى از امام مجتبى (علیه السلام) است که مى فرماید: «کُلَّما فى کِتابِ اللّه عَزَّوَجَلَّ مِنْ قَوله انَّ الابرابر فَوَاللّه ما ارادَ بِه الّا علىَّ بْن ابیطالِب وَ فاطِمة و انَا و الحُسَین: «هر جا در قرآن مجید (إِنَّ الْابرار)* آمده، قسم به خدا، اراده نکرده مگر على بن ابیطالب و فاطمه و من و حسین (علیهم السلام) را».
  25. بدون شک خمسه طیبه و طاهره از ابرار و از مصادیق روشن و بارز آن هستند، و چنان که در تفسیر سوره دهر آمده، این سوره عمدتاً به على (علیه السلام) و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) اشاره دارد و 18 آیه آن اشاره به فضائل آنها است، گرچه شأن نزول مانع از عمومیت و گسترش مفهوم آیات نمى‏باشد.
  26. البته قابل ذکر است که گاهى ابرار و گاهى مقربین گفته مى‏شود، ظاهراً نسبت‏ این دو عموم و خصوص مطلق است، یعنى هر کسى که جزو مقربین بود، جزو ابرار است؛ ولى چنین نیست که هر کس جزو ابرار (نیکان) بود، به مقام مقربین رسیده باشد؛ گروه مقربین دسته‏اى خاص از مؤمنانند که برنامه اعمال نیکان و ابرار شاهد و ناظرند. و جمله معروف هم شاهد این مطلب است که‏ «حسنات الابرار سیئات المقرّبین»:
  27. «کارهاى نیک ابرار سیئه (کارهاى غیرنیک) مقربین است». یعنى مقربین به چنان مقامى رسیده‏اند که اگر اعمال نیک ابرار را انجام دهند، گوئى سیئه‏اى مرتکب شده و باید استغفار کنند، یعنى اعمال آنها خالص‏تر و پرقیمت‏تر از اعمال ابرار باید باشد.
  28. نشانه‏هاى ابرار - در آیات و روایات نشانه‏هائى از آنها ذکر شده است که به چندى از آنها اشاره مى‏کنیم: در سوره دهر (الانسان)، پنج نشانه براى آنها ذکر شده است که عبارتند از: وفاء به نذر (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ). خوف از روزى که عذابش فراگیر است (یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً. اطعام مسکین و یتیم و اسیر (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ‏ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً). اخلاص إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً. ترس و خوف از پروردگار در روز شدت و قیامت‏ إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً.
  29. على حبّه را اکثراً به خدا برگردانده اند، یعنى اطعام طعام مى کنند بر محبت و دوستى خدا ولى بعضى مثل آنچه در تفسیر نمونه است به طعام زده اند یعنى با اینکه طعام را دوست داشته و خود مى خواستند، انفاق کردند، و تقویت مى کند این قول دوم را ایه بعدى که اخلاص را مى فهماند (یعنى على حبّه اگر به خدا بر گردد همان اخلاص را مى فهماند و مطلب آیه بعد تکرار مى شود نه جمله جدید) ..
  30. ده علامت ابرار - در روایتى از رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) نیز چنین آمده است‏ «امّا عَلامَةُ البارّ فَعَشرةَ: یُحِبُّ فِى اللّهِ وَ یُبْغِضُ فِى اللّهِ وَ یُصاحِبُ فِى اللّهِ وَ یُفارق فِى اللّه و یَغْضِبُ فِى اللّه و یَرضى فِى اللّه و یعملُ لِلّه و یطلُبُ الیه وَ یَخْشَعُ خائِفاً مَخُوفاً طاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْیِیاً مُراقِباً وَ یُحْسِنُ فِى اللّه»: «اما نشانه فرد نیکوکار (و آن که جزو ابرار است) ده چیز است: 1- دوست مى‏دارد براى خدا 2- و دشمنى مى‏کند براى خدا 3- و مصاحبت مى‏کند براى خدا 4- و جدا مى‏شود براى خدا 5- و غضب مى‏کند براى خدا 6- و راضى مى‏شود براى خدا 7- و عمل مى‏کند براى خدا 8- و طلب و درخواست مى‏کند براى تقرب به خدا 9- و خشوع مى‏کند در حالى که ترسان، پاک و بااخلاص، حیا کننده و مراقب است 10- و احسان مى‏کند براى خدا».
  31. گرچه ابرار انتظار پاداش ندارند ولى مردم نباید بى‏تفاوت باشند. در آیه 25 سوره قصص مى‏خوانیم: حضرت شعیب دخترش را فرستاد تا پاداش سقّایى و آب دادن حضرت موسى را بپردازد. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ»
  32. برادران نیکوکار - در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) نیز آمده: «اتَّقُوا اللّه و کُونُوا اخْوَةٌ بَرَرَة مُتَحابیّن فِى اللّه، متواصلین مُتَراحمین»: «پروا داشته باشید از خدا، و برادران نیکى براى یکدیگر باشید، براى خدا به هم محبت کنید، و با یکدیگر رابطه برقرار کنید و به همدیگر ترحّم کنید». سه صفت اخیر بیانى از نشانه‏هاى برادران نیکوکار است.
  33. نیکی در خفاء وآشکار - در روایتى از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) آمده: «تَمامُ البِرّان تَعْمَل فى السرّ عملَ العلانیة»: «تمام نیکى آن است که در خفاء همان کنى که آشکارا مى‏کنى (ظاهر و باطن تو یکسان باشد)».
  34. نیکان و ابرار مقامى دارند که خردمندان آرزوى آن را مى‏کند. «لِأُولِی الْأَلْبابِ ... تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»
  35. مقام ابرار بالاتر از متّقین است. «اتَّقَوْا، لَهُمْ جَنَّاتٌ، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ»
  36. وفاداران - خداوند در قرآن، وفاداران را ستوده و پیمان‏شکنان را نکوهش کرده است. وفاداران را با القاب: «مؤمنون» «3»، «متقین» «4»، «أُولُوا الْأَلْبابِ» «5» و «ابرار» «6»، ستایش کرده است،
  37. دوست و رفیق بد، انسان را به کجا مى‏کشاند؛ انسانى که مى‏توانست با ابرار هم‏نشین باشد، همراه و هم‏نشین شیطان گردیده است. «قَرِینُهُ»
  38. گاهى نگرانى به خاطر همسفران ناشناس و نادرست است، ولى کسى‏که در دنیا همراه و همنشین ابرار بوده است، نگران نیست.
  39. مقام فاطمه زهرا علیها السلام.- از امام کاظم علیه السلام پرسیدند: چرا در این سوره انسان نامى از حورالعین در پاداش ابرار و اهل بیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مطرح نشده است؟ امام علیه السلام فرمودند: به خاطر مقام فاطمه زهرا علیها السلام.
  40. با آنکه بهشت، فضل و لطف الهى است، امّا خداوند آن را مزد و اجر ابرار مى‏شمرد تا بهشتیان به کار خود ببالند. «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً»
  41. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 81 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فر جهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

فهرست امیر المومنین متقین 31- 34- برنامه روزانه 2 «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» ترجمه: و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند

  1. 32- علماء سخن از علم ، علماء سخن از علم ،- حضرت دومین وصف روزانه پرهیزگاران
  2. علماء را اعم از علم  نظرى و عملى- «علم » از جنود عقل است که مقابل آن جهل است.
  3. خلیفة الله بودن رابطه مستقیم با دانش دارد -، فضیلت علم  همین بس که مقام جدّ ما آدم (علیه السلام) مدال افتخار آدم (علیه السلام)اید تصریح کرد و گفت بنازم به آئین حیاتبخش اسلام از محیط جهل
  4. کتاب مورد احترام یهودیت ومسیحیت - گفته شده تورات به بیش از 1000 زبان منتشر شده،
  5. کتاب مورد احترام آنها -«پس خداوند خدا آدم را از خاک زمین صورت داد،
  6. درتورات «و خداوند خدا آدم را آواز کرده وى را گفت که کجائى؟! او دیگر جواب گفت که آواز تو را
  7. افسانه در تورات - «و خدا به او گفت که:آیا از درختى که تو را امر کردم، نخورى و خوردى؟!
  8. تورات - گناه بزرگ آدم علم ودانش - همانطور که مشاهده فرمودید، این «افسانه زننده» که در تورات
  9. تورات-تجارت پر سود آدم - به این ترتیب مسلماً آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد،
  10. افسانه تورات درست در مقابل قرآن - بنابراین افسانه، تورات درست در نقطه مقابل قرآن
  11. نسبت دروغ به خداوند - از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبى درباره خداوند
  12. نسبت بخل به خداوند نمى‏خواست آدم و حوّا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند
  13. نسبت حسد به خداوند بر این علم  و دانشى که براى آدم پیدا شده بود رشک برد).
  14. نسبت جسم به خداوند صدا زد آدم کجایی- خداوند از حوادثى که در نزدیکى او مى‏گذرد بى‏خبر است
  15. مطلبى که ذکر آن خالى از لطف نیست،«شجره منهیه» (درختى که حضرت آدم (علیه السلام)
  16. تورات به جهاتى محرّف است (هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏) و ثانیاً اگر شجره خلد بود،
  17. طلب علم بر زن و مرد واجب -«طَلَبُ العلم  فَریضَةٌ عَلى کُل مُسْلم وَ مُسْلمة»«طلَبُ العلم  فِریضة على کل حال».)
  18. شرافت علم و دانش - «اغدُ عالماً او مُتَعلم ا او مستمِعاً او مُحِبّا و لا تکن الخامس»:
  19. نسبت علم خوشنودی و نسبت جهل برائت - «کَفَى بِالعلم  شَرَفاً ان یَدَّعیه مَن لا یُحسِنُه و یَفرَح اذا نُسِبَ الیه و کَفى بِالجَهْلِ ذَمّاً انْ یَبْرأ مَن هو فیه»«لَوَدَدتُ انَّ الصحابى ضُرِبَتْ رُؤُسهم باسیاط حتّى یتفَقّهوا»:
  20. علم مایه حیات اسلام - «العلم  حَیاةُ الاسلامِ وَ عِمادُ الایمان»: «علم  مایه حیات اسلام و ستون ایمان
  21. خداوند نخستین معلم  است، (وَ علم  آدَمَ‏ الْأَسْماءَ کُلَّها) علم  الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعلم الرَّحْمنُ- علم  الْقرآن- خَلَقَ الْإِنْسانَ- علمهُ الْبَیانَ‏ ،
  22. آدم ملائکه را آگاه کرد -:قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعلم  غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعلم  ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ‏:
  23. علم و دانش علت مسجود آدم -  آگاهى و دانش او را درک کردند، در برابر امر خداوند مبنى بر سجده
  24. قیمت آدمی به علم است - اکْثَرَ النّاسِ قیمةً اکْثَرُهُم علماً وَ اقَلُّ النّاس قیمَةً اقَلَّهُم علما  یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم  دَرَجاتٍ‏:
  25. درجات درجه بطرف پایین ؛ دراکات درکه بطرف پایین - چند دستور اخلاقى درباره آداب مجلس است،
  26. عدم تساوی علم وجهل- هلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعلمونَ وَ الَّذِینَ لا یَعلمونَ‏: «انَّ الثّوابَ بِقَدْر العَقْل»:
  27. علم  هیچ توقفگاهى ندارد- که از ما علم  بیشترى بخواه‏ «قُلْ رَبِّ زِدْنِی علم اً»:
  28. شاگردی ییامبر برای کسب دانش بیشتر - وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ علماً: (قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعلمنِ مِمَّا علمتَ رُشْداً):
  29. علم وآگاهی شرط اصلی مدیریت _ «العلم  میراث الانبیاء و المال میراث الفراعنه»:  اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ‏:
  30. رهبر و فرماندهى عالم - پیامبر آنها فهمید که آنها ملاک و شرایط فرماندهى را اشتباه گرفته‏اند،
  31. علم و قدرت و لایق فرماندهی- (قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعلم  وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ):
  32. حکومت دانشمندان بر زمامداران - «المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العلماء حُکّامٌ عَلَى المُلوک»:
  33. رابطه علم وایمان - وَ لِیَعلم  الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم  أَنَّهُ الْحَقُ‏ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ‏:
  34. رابطه بین علم  و ایمان - وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعلم  یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‏:
  35. کافر جاهل ؛ شهید عالم شد- م«کانُوا اوَّل النّهارِ کُفّاراً سَحَرة و آخِرَ النَّهارِ شُهَداء بَرَرَة»:
  36. رابطه بین علم  و تقوی - .إنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعلماء: «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او خشیت دارند».
  37. علم مقدمه برای تقوای - کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏: «خداوند این‏گونه آیاتش را براى مردم تبیین مى‏کند
  38. علم بیشتر ترس شدید تر -  «اعْظَمُ النّاسِ علم اً اشَدُّهم خَوف؛ مِنْ اللّه»: خدا ترسیش از همه شدیدتر
  39. علم  سرچشمه زهد است. وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم  وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ‏:
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

امیر ابمومنین متقین 31- 34- برنامه روزانه 2 «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» ترجمه: و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند.شرح: در این فراز حضرت به برنامه روزانه آنها اشاره مى‏فرمایند که بردبار و دانشمند و نیکوکار و خداترس هستند، نه این که فقط در روز این صفات را دارند، بلکه روز جلوه‏گاه این صفات است. معمولا آثار و حالات انسان در اجتماع براى مردم ظاهر مى‏شود؛ بازتاب آن اعمال شبانه، این صفات روزانه است، تا در اقیانوس جامعه شناور و شناگر نشوند، حالات روانى آنها شناخته نمى‏شود.

  1. 32- علماء سخن از علم ، علماء سخن از علم ،- حضرت دومین وصف روزانه پرهیزگاران که در مواجهه با مردم به مرحله بروز مى‏رسد، علم  معرفى مى‏کند، سخن از علم ، و نوشتن درباره آن وقت بسیار و اوراق بیشمار مى‏طلبد که تفصیل بیش از حدّ زیبنده این نوشتار نیست، ولذا به قدرى که موردنظر است، مى‏نگاریم
  2. علماء را اعم از علم  نظرى و عملى- مرحوم خوئى در شرح نهج‏البلاغه خود گوید: «علم » از جنود عقل است که مقابل آن جهل است. مراد از علم  چیست؟ مرحوم ابن میثم بحرانى علم  را علم  نظرى مثل شناخت صانع و صفات او گرفته، که بنابر نسخه وى بسى نیکو است، زیرا نسخه وى به جاى «حلماء» حکماء داشت و حکمت را علم  عملى و حکیم را دارنده کمال قوه نظرى و عملى نمود، و اگر نسخه را (حلماء علم اء) بگیریم و مثل مرحوم خوئى حلم  را حد وسط مهانة و افراط در غضب بدانیم، بهتر است؛ علماء را اعم از علم  نظرى و عملى بگیریم، چنانکه مى‏توان از شرح خوئى نیز استفاده کرد، علم  نظرى را که مثال زدیم و علم  عملى هم مثل معرفت تکالیف و احکام عملیه شرعیة.
  3. خلیفة الله بودن رابطه مستقیم با دانش دارد -،  در فضیلت علم  همین بس که مقام جدّ ما آدم (علیه السلام) و خلیفة الهى او بواسطه‏ علم  او بود، خواه علم  به حقائق و اسرار هستى باشد و خواه علم  به اسماء و صفات الهى، علم  اسماء که در آیه قرآن آمده: (علم  آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها) هر کدام باشد، دانش است و موجب شده آدم (علیه السلام) مسجود ملائکه شود، از آیات 30 به بعد سوره بقره که در مورد آفرینش آدم (علیه السلام) است، استفاده مى‏شود که: خلیفة الله بودن او رابطه مستقیم با دانش او دارد، هر چه دانش بیشتر این مقام بلندتر است.
  4. مدال افتخار آدم (علیه السلام)اید تصریح کرد و گفت بنازم به آئین حیاتبخش اسلام که از محیط جهل و نادانى برخاست، و مدال افتخار آدم (علیه السلام) را علم  و آگاهى او قرار داد. اگر قرآن را با تورات (تحریف شده) و نظر هر یک را راجع به دانش بررسى کنیم، خواهیم دید، اسلام علم  را در چه جایگاهى قرار داده و تورات در چه جایگاهى.
  5. کتاب مورد احترام یهودیت ومسیحیت - گفته شده تورات به بیش از 1000 زبان منتشر شده، و مورد احترام یهودیت و مسیحیت است، وقتى به فصل دوم و سوم سفر تکوین (پیدایش) مى‏رسیم، مى‏گویند: آدم را به خاطر این از بهشت راندند که از درخت علم  و معرفت خورد، و چشمش باز شد، و دید عریان است و پشت درخت پنهان شد، خدا پرسید کجائى؟ گفت پشت درخت، گفت چرا آنجا رفته‏اى؟ گفت برهنه‏ام، گفت از کجا فهمیدى زشت است، معلوم مى‏شود از آن درخت خورده‏اى و عقل به کله‏ات آمده، سپس دستور داد، بیرونش کنید، که بهشت جاى عاقلان نیست، البته این بیانى که کردیم بیان عامیانه به زبان خودمان بود، و حال ترجمه بعضى از مطالب فصل دوم و سوم سفر تکوین را بیان مى‏کنیم:
  6. کتاب مورد احترام آنها -  در فصل دوم آمده است: «پس خداوند خدا آدم را از خاک زمین صورت داد، و نسیم حیات را بر دماغش دمید، و آدم جان زنده شد؛ و خداوند خدا هر درخت خوش‏نما و به خوردن نیکو، از زمین رویانید، و هم درخت «حیات» در وسط باغ و درخت «داشتن نیک و بد» را ... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت که از تمامى درختان باغ مختارى که بخورى، اما از درخت «دانستن نیک و بد» مخور، چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مى‏شوى ...»
  7. درتورات «و خداوند خدا آدم را آواز کرده و در فصل سوم چنین آمده است: «و آواز خداوند را شنیدند که به هنگام نسیم روز در باغ مى‏خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. «و خداوند خدا آدم را آواز کرده وى را گفت که کجائى؟! او دیگر جواب گفت که آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا که برهنه‏ام، به جهت آن پنهان شدم.
  8. افسانه در تورات - «و خدا به او گفت که: تو را که گفت که برهنه‏اى؟ آیا از درختى که تو را امر کردم، نخورى و خوردى؟! و آدم گفت: زنى که از براى بودن با من دادى، او از آن درخت به من داد که خوردم؛ و خداوند خدا گفت که: اینک آدم نظر به دانستن نیک و بد چون یکى از ما شده، پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده هم از درخت حیات بگیرد، و خورده دائماً زنده ماند. پس از آن سبب خداوند خدا او را باغ عدن راند تا آنکه در زمینى که از آن گرفته شده بود فلاحت نماید».
  9. تورات - گناه بزرگ آدم علم ودانش - همانطور که مشاهده فرمودید، این «افسانه زننده» که در تورات کنونى به عنوان یک واقعیت تاریخى آمده است، علت اصلى اخراج آدم (علیه السلام) از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم  و دانش و دانستن نیک و بد مى‏داند. و چنانچه آدم (علیه السلام) دست به شجره «نیک و بد» دراز نمى‏کرد، و تا ابد در جهل باقى مى‏ماند، تا آنجا که حتى نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است، براى همیشه در بهشت باقى مى‏ماند.
  10. تورات-تجارت پر سود آدم -  به این ترتیب مسلماً آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد، زیرا از دست دادن بهشتى که شرط بقاى در آن ندانستن نیک و بد است، در برابر به دست آوردن علم و دانش تجارب پرسودى محسوب مى‏گردد، چرا آدم (علیه السلام) از این تجارب نگران و پشیمان باشد؟!
  11. افسانه تورات درست در مقابل قرآن - بنابراین افسانه، تورات درست در نقطه مقابل قرآن که ارزش مقام انسان و سرّ آفرینش او را در «علم  الاسماء» معرفى کره قرار دارد.
  12. نسبت دروغ به خداوند - از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبى درباره خداوند و یا مخلوقات او دیده مى‏شود که هر یک از دیگرى حیرت‏انگیزتر است، و آن عبارت است از: نسبت دروغ به خداوند (چنانکه در جمله شماره 17 فصل دوم مى‏گوید: «خداوند گفت از آن درخت نخورید که مى‏میرید، در حالى که نمى‏مردند بلکه دانا مى‏شدند).
  13. نسبت بخل به خداوند (چنانکه در جمله 22 فصل سوم مى‏گوید که خدا نمى‏خواست آدم و حوّا از درخت علم  و حیات بخورند و دانا شوند و زندگى جاویدان پیدا کنند).
  14. نسبت حسد به خداوند (چنانکه از همان جمله استفاده مى‏شود که خداوند بر این علم  و دانشى که براى آدم پیدا شده بود رشک برد).
  15. نسبت جسم به خداوند (چنانکه از جمله 8 فصل سوم استفاده مى‏شود که خداوند به هنگام صبح در خیابانهاى بهشت مى‏خرامید).خدا صدا زد آدم کجایی- خداوند از حوادثى که در نزدیکى او مى‏گذرد بى‏خبر است (چنانکه در جمله 9 مى‏گوید صدا زد آدم کجائى، و آنها در لابلاى درختان خود را از چشم خداوند پنهان کرده بودند).
  16. مطلبى که ذکر آن خالى از لطف نیست، این است که مراد از «شجره منهیه» (درختى که حضرت آدم (علیه السلام) از آن نهى شده بود) چیست؟ صاحب تفسیر «اطیب البیان» در ذیل این آیات گوید: «بعضى گفتند حنطه (گندم) و بعضى عنب (انگور) و بعضى زیتون، و بعضى کافور و بعضى شجره علم  خیر و شر و بعضى شجره خلد دانسته‏اند، و قائل به شجره علم خیر و شر، کلبى است و او از تورات رائج اخذ نموده، و قصه‏
  17. تورات به جهاتى محرّف است و قائل به شجره خلد ابن جذعان است، و این نیز قول باطلى است، براى اینکه اولا مأخوذ از قول شیطان است که گفت: (هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏) و ثانیاً اگر شجره خلد بود، باید آدم و حوّا در بهشت جاودان باشند نه اینکه خارج شوند؛ و اخبار در این باره مختلف است و در بعضى اخبار دارد که همه اینها حق است زیرا درخت بهشتى شامل همه انواع خوراکیها هست، و آنچه به نظر اقرب است، این که شجره از چیزهائى بوده که خوردن آن با ماندن در بهشت مناسبتى نداشته، و بعید نیست که همان حنطه (گندم) بوده است».
  18. طلب علم بر زن و مرد واجب -نکاتى در مورد علم  و جهل‏ - با توجه به خطاهاى‏ «اعلموا» در قرآن درمى‏یابیم که قرآن با این خطاب، مسائل مربوط به عقائد و اعمال و برنامه زندگى را متذکر شده است؛ علاوه بر این طلب علم  را در هر حال بر زن و مرد مسلمان واجب کرده است؛ در کلمات پیامبر (صلى الله علیه وآله) است‏ «طَلَبُ العلم  فَریضَةٌ عَلى کُل مُسْلم وَ مُسْلمة»[1] در کلمات امام صادق (علیه السلام)، نیز آمده‏ «طلَبُ العلم  فِریضة على کل حال».)
  19. شرافت علم و دانش - براى آگاهى از توجه اسلام به علم  و ارج نهادن به آن، کافى است به این حدیث بنگریم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «اغدُ عالماً او مُتَعلم ا او مستمِعاً او مُحِبّا و لا تکن الخامس»: «یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنوا از دانشمندان و یا دوستدار آنان، و هرگز نفر پنجمى نباش که هلاک خواهى شد!» «علم  و دانش آنقدر شرافت دارد..
  20. نسبت علم خوشنودی و نسبت جهل برائت - که هر کس آن را دارا نیست، ادعا مى‏کند عالم است، و اگر نسبت علم  به او داده شود، خشنود مى‏شود و اگر نسبت جهل به او داده شود، از آن تبرّى و برائت مى‏جوید،»«کَفَى بِالعلم  شَرَفاً ان یَدَّعیه مَن لا یُحسِنُه و یَفرَح اذا نُسِبَ الیه و کَفى بِالجَهْلِ ذَمّاً انْ یَبْرأ مَن هو فیه».چقدر فرق است بین آنچه از تورات کنونى نقل کردیم که طبق آن خداوند نمى‏خواست حضرت آدم (علیه السلام) عالم شود و بین قول امام صادق (علیه السلام) که فرمود: «لَوَدَدتُ انَّ الصحابى ضُرِبَتْ رُؤُسهم باسیاط حتّى یتفَقّهوا»: «من دوست دارم با تازیانه بر سر اصحابم زده شود تا عالم و فقیه شوند. یعنى حاضرم یارانم را با تازیانه بدنبال علم ودانش بفرستم!
  21. علم مایه حیات اسلام - و نیز چقدر فاصله است بین آنچه تورات کنونى و تحریف شده دارد، با قول مؤسس اسلام و نبىّ گرامى (صلى الله علیه وآله) که فرمود: «العلم  حَیاةُ الاسلامِ وَ عِمادُ الایمان»: «علم  مایه حیات اسلام و ستون ایمان است!» اسلام و ایمان بدون علم ، مرده‏اى بیش نیست، زیرا اسلام بدون علم  را هر لحظه که دشمن اراده کند، مى‏تواند از دست چنین شخصى بگیرد، زیرا تنها اسلحه‏اى که مى‏تواند این گوهر گرانبها یعنى اسلام را حفظ کند، علم  است و او از ابتدا خلع سلاح شده، و لذا گرفتن اسلام و ایمان او بسیار راحت است، چنان که گرفتن یک جواهر از درون مشت یک مرده چنین است! در اینجا به نکاتى در مورد علم  و جهل به طور اختصار توجه مى‏کنیم:
  22. خداوند نخستین معلم  است، در قرآن به آیاتى برمى‏خوریم که خداوند خود را به عنوان معلم  معرفى کرده گاه به آدم (علیه السلام) علم  اسماء مى‏آموزد (وَ علم  آدَمَ‏ الْأَسْماءَ کُلَّها) و گاه به نوع انسان آنچه را نمى‏داند از طریق تکوین و تشریع مى‏آموزد علم  الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعلم گاه قلم بدست او داده و نوشتن مى‏آموزد الَّذِی علم  بِالْقَلَمِ گاه یک حرف و دو حرف بر زبانش مى‏نهند و شیوه سخن گفتن به او تعلیم مى‏دهد الرَّحْمنُ- علم  الْقرآن- خَلَقَ الْإِنْسانَ- علمهُ الْبَیانَ‏ امتیاز انسان بر سائر موجودات به وسیله علم  است،
  23. آدم ملائکه را آگاه کرد - در قرآن چنین مى‏خوانیم:قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعلم  غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعلم  ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ‏: «فرمود، اى آدم، آنها را از اسامى و اسرار موجودات آگاه کن، و هنگامى که آدم (علیه السلام) آنها را آگاه ساخت، فرمود، نگفتم من غیب آسمانها و زمین را مى‏دانم، و نیز آنچه را شما (فرشتگان) آشکار مى‏کنید، یا پنهان مى‏داشتید».
  24. علم و دانش علت مسجود آدم - این سخن پس از این بود که جنبه فساد انسان را در نظر گرفته بودند، ولى پس از این که آگاهى و دانش او را درک کردند، در برابر امر خداوند مبنى بر سجده بر آدم (علیه السلام) خاضع شده و سر تسلیم فرود آوردند، و علتى بر مسجود بودن آدم (علیه السلام) نبود مگر علم  و دانش او که موجب امتیاز او شد و انسانها هم به نسبت علم  خود بر دیگرى برترى دارند،
  25. قیمت آدمی به علم است - پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اکْثَرَ النّاسِ قیمةً اکْثَرُهُم علماً وَ اقَلُّ النّاس قیمَةً اقَلَّهُم علما «آن کس که علمش از همه افزونتر باشد، قیمتش از همه بیشتر است، و آن کسى که علم ش از همه کمتر باشد، قیمتش کمتر». و وقتى مسجود ملائکه شد مسلماً بر سائر موجوداتى که این آگاهى را ندارند، تفوّق و برترى دارد. درجات قرب به خدا متناسب با درجات معرفت است:... یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم  دَرَجاتٍ‏: (اگر به دستورات الهى عمل کنید) «خداوند کسانى را که از میان شما ایمان آورده‏اند، و آنها که از علم  بهره دارند، به درجات عظیمى بالا مى‏برد.»
  26. درجات درجه بطرف پایین ؛ دراکات درکه بطرف پایین - در آغاز این آیه سخن از چند دستور اخلاقى درباره آداب مجلس است، و به دنبال آن درجات عالمان و مؤمنان را در پیشگاه‏ خداوند به عنوان نتیجه و پاداش کسانى که به این دستورات عمل کنند، ذکر مى‏کند.«درجات» جمع «درجه» به معنى پله‏هائى است که به طرف بالا مى‏رود، و در مقابل «درکات» جمع «درکه» به معنى پله‏هائى است که رو به پائین مى‏رود مانند پله‏هاى سرداب، تعبیر «درجات» به صورت «نکره» اشاره‏اى به عظمت ایندرجات و جمع بودن آن شاید اشاره‏اى به تفاوت میان عالمان در این درجات باشد.
  27. عدم تساوی علم وجهل- در تفسیر «المیزان» آمده که: از این آیه استفاده مى‏شود که مؤمنان دو گروهند: «مؤمنان عالم» و «مؤمنان غیرعالم» و مؤمنان عالم برترند، سپس به آیه‏ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعلمونَ وَ الَّذِینَ لا یَعلمونَ‏: «آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند یکسانند»، استناد کرده است.

در روایتى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏خوانیم: «انَّ الثّوابَ بِقَدْر العَقْل»:«پاداش هر کس به اندازه عقل (و دانش) او است». هر چه تعقل انسان عالمانه‏تر و آگاهانه‏تر باشد، ثواب عملش بیشتر است. انبیاء (علیهم السلام) خواهان علم  بیشترند.

  1. علم  هیچ توقفگاهى ندارد- درباره پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى‏خوانیم با اینکه او عقل کلّ بود ولى باز از طرف خداوند مورد خطاب قرار مى‏گیرد که از ما علم  بیشترى بخواه‏ «قُلْ رَبِّ زِدْنِی علم اً»: یعنى نسبت به علم  هیچ توقفگاهى براى هیچ کس و هیچ حالى نیست، باید تا آخرین لحظه به دنبال دانش رفت.
  2. شاگردی ییامبر برای کسب دانش بیشتر - در مورد حضرت موسى (علیه السلام) نیز مى‏خوانیم با این که شرح صدر پیدا کرده بود، رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی‏ و حکمت و دانش در سینه داشت‏ وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ علماً: «هنگامى که او نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او بخشیدیم». باز مأمور مى‏شود در برابر استادى چون حضرت «خضر (علیه السلام)» زانو زند، و همچون شاگردى از او درس گیرد «موسى (علیه السلام) به آن مرد عالم الهى (خضر) گفت: آیا من از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است، و مایه رشد و هدایت است به من بیاموزى؟(قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعلمنِ مِمَّا علمتَ رُشْداً):
  3. علم وآگاهی شرط اصلی مدیریت _ امیرمؤمنان نیز مى‏فرماید: «العلم  میراث الانبیاء و المال میراث الفراعنه»: «علم  میراث پیامبران و مال میراث فرعونها است.» شرط اصلى مدیریت و رهبرى علم  و شناخت است. حضرت «یوسف (علیه السلام)» هنگامى که پیشنهاد مقام مهمى در حکومت مصر به او شد، وى گفت مرا به سرپرستى خزائن بگمارید، و دو دلیل براى این مدیریت ذکر کرد: امانتدارى و عالم و آگاه بودن‏ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ‏: «مرا سرپرست خزائن این سرزمین قرار ده چرا که من امانتدار آگاهى هستم».
  4. رهبر و فرماندهى عالم - در داستان بنى‏اسرائیل نیز مى‏خوانیم هنگامى که آنان آمادگى خود را براى‏ پیکار با پادشاه ظالمى به نام جالوت اعلام کردند، و تقاضا نمودند، رهبر و فرماندهى براى آنان برگزیند تا با جالوت پیکار کنند، آن پیامبر طالوت را معرفى کرد، آنها اعتراض کردند که چگونه او بر ما فرماندهى‏کند، در حالى که ثروت زیادى ندارد، پیامبر آنها فهمید که آنها ملاک و شرایط فرماندهى را اشتباه گرفته‏اند،
  5. علم و قدرت و لایق فرماندهی- از این رو چنین فرمود: (قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعلم  وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ): «گفت: خداوند او را بر شما برگزیده، و علم و قدرت جسمى او را وسعت بخشیده و خداوند ملکش را به هر کس بخواهد (و لایق بداند) مى‏بخشد، و خداوند احسانش وسیع و (از شایستگیهاى افراد) آگاه است.»
  6. شرائط مدیریت علم و معرفت - از این آیه روشن شد که علم  و معرفت از اساسى‏ترین شرائط مدیریت است و «اشموئیل» پیامبر بنى‏اسرائیل وقتى «طالوت» را ملاقات نمود در حالى که روستازاده بود و در یکى از دهکده‏ها در ساحل رودخانه‏اى به صورت گمنام مى‏زیست، و چهارپایان پدر را به چرا مى‏برد، و کشاورزى مى‏کرد، قلب او را آگاه و جسم او را نیرومند یافت، او را به عنوان فرمانده و مدیر لشکر معرفى کرد؛ و توجهى به معیارهاى خون، ثروت و اسم و رسم و پدر و مادر و فامیل که مورد توجه سران بنى‏اسرائیل بود نکرد.
  7. حکومت دانشمندان بر زمامداران - در حدیث بسیار جالبى از امام صادق (علیه السلام) مى‏خوانیم: «المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العلماء حُکّامٌ عَلَى المُلوک»: «زمامداران بر مردم حکومت مى‏کنند، و دانشمندان بر زمامداران.» علم سرچشمه ایمان است.
  8. رابطه علم وایمان - در قرآن آیاتى مى‏بینیم که روشنگر رابطه علم  و ایمان و پیوند مستحکم این دو است، به عنوان نمونه به چند آیه اشاره مى‏کنیم: وَ لِیَعلم  الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم  أَنَّهُ الْحَقُ‏ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ‏:«هدف این است که آنها که داراى علمند بدانند این قرآن حقى است از سوى پروردگارت، و به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد».
  1. رابطه بین علم  و ایمان - وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعلم  یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‏: «راسخان در علم  گویند: ما به همه آیات الهى ایمان آورده‏ایم، همه از سوى پروردگار ما است، و تنها صاحبان عقل متذکّر مى‏شوند». از حوادث تاریخى که رابطه مستحکم بین علم  و ایمان را تأیید مى‏کند، داستان ساحران عصر فرعون است، که وقتى به خاطر آگاهى از فن سحر دریافتند، آنچه موسى (علیه السلام) نشان داد معجزه است، و علم به اعجاز پیدا کردند، ایمان آوردند و تهدیدهاى فرعون نیز مؤثر واقع نشد؛ و در جواب او گفتند: هرگز تو را بر «دلائل روشنى» که به سراغ ما آمده است مقدم نخواهیم داشت. فرعون سرانجام تهدید خود را عملى کرده و آنها را به شهادت رساند؛
  2. کافر جاهل ؛ شهید عالم شد- مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى درباره آنها مى‏نویسد: «کانُوا اوَّل النّهارِ کُفّاراً سَحَرة و آخِرَ النَّهارِ شُهَداء بَرَرَة»: «در آغاز آن روز، کافر و ساحر بودند، اما در پایان همان روز شهیدانى در زمره نیکان».
  3. رابطه بین علم  و تقوی - علم  سرچشمه تقوى و خشیت است.إنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعلماء: «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او خشیت دارند».«خشیت» به گفته راغب در مفردات: «خوف و ترسى است که آمیخته با تعظیم باشد و غالباً از علم  سرچشمه مى‏گیرد».
  4. علم مقدمه برای تقوای - در آیه دیگرى چنین مى‏خوانیم: کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏: «خداوند این‏گونه آیاتش را براى مردم تبیین مى‏کند تا پرهیزگارى پیشه کنند».این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که تبیین آیات مقدمه‏اى براى آگاهى، و آگاهى وسیله‏اى براى تقوا است. مسلماً هر جا علم  است، الزاماً تقوا نیست، چرا که عالم بى‏عمل نیز پیدا مى‏شود؛ ولى بدون شک علم  مقدمه‏اى مؤثر براى تقوا محسوب مى‏گردد.
  5. علم بیشتر ترس شدید تر - امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرمایند: «اعْظَمُ النّاسِ علم اً اشَدُّهم خَوف؛ مِنْ اللّه»: «آن کسى که علمش از همه بیشتر است، خدا ترسیش از همه شدیدتر مى‏باشد».
  6. علم  سرچشمه زهد است. وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم  وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ‏: «آنها که از علم  و دانش بهره داشتند، گفتند: واى بر شما! پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند، بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمى‏دارند».

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. فهرست شرح امیر المومنین متقین 31- 34- 1برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند.
  2. حکمت از جنود عقل است - مراد حکمت شرعى و کمال قوه علمیه و عملیه آن است
  3. حکمت حد وسط قوة فکریه - حکمت علم به حقائق اشیاء است، به قدر طاقت، و عمل بر طبق آن و هوى رأ
  4. 31- حلم  و بردبارى‏ - 1- «الحلم  ضَبْطُ النّفس عَنْ هَیَجانِ الغَضَب»  2- «الحلم  هو التَثَّبُّت فى الامور»:
  5. نه تصمیم، نه تنبیه، نه اقدام، - که بعداً پشیمانى دارد زیرا این سه در حال عصبانیت بى حساب است،
  6. دشنام دهنده را رها کن - «مَهلا یا قَنْبَر دَع شاتِمک مِهاناً ترضَ الرحمن و تسخَط الشیطان و تعاقب عدوَک فَوَ الذّى فَلَقَ الحبَّةَ وَ بَرءَ النَّسَمَة ما ارْضَى المؤمِنُ رَبَّه بمِثْل الحلم  و لا اسْخَط الشیطان بمثل الصمت و لا عوقب الاحمق بمثل السکوت»:.
  7. خوشنودتر از حلم  نمى‏شود - شیطان هم از هیچ چیزى به مثل سکوت در برابر نادان ملول و ناراحت نگردد.
  8. کارآئى و نقش بردبارى‏ دانشمند باید صبور و پرحوصله باشد؛ والا تمام برنامه‏هاى تعلیم و تربیت تعطیل مى‏شود.
  9. اول حلم ، بعد علم، - «و الذّى نفسى بِیَده ما جُمِعَ شى‏ءٌ الى شئٍ افْضَل من حلم  الى علم»:
  10.  درخت علم با آب حلم سیراب شود،-«عَلیکَ بِالحلم  فانّه رُکنُ العِلم»: حلم  رکن علم است». «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ»
  11. در اینجا سؤالى مطرح است،«فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ» ناآگاهان جهالت به مقابله برمى‏خیزند.
  12. این راه، حلم  و علم مى‏طلبد - باید نرمش نشان داد، مقابله به مثل سبب نابودى برنامه‏هاى تعلیم و تربیت است،
  13. اگر براى خدا تبلیغ مى‏کنید، «اللّهم اهْدِ قَومى فَانَّهُم لا یَعْلَمُون» مى‏گفت: «خدایا آنها را هدایت و فروغ خود را در دل آنها بیفکن».
  14. تسخیر قلبها - تاریخ فتح مکّه (الیوم یوم الملحمة الیوم تسبى الحرمة الیوم اذل الله قریشا)(اذهبوا انتم الطلقاء)
  15. بدل انتقام ؛ محبت است - (الیوم یوم المرحمة الیوم اعز الله قریشا) «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً)
  16. حلمش آتش غضبش را فرو نشاند،- حلمش آتش غضبش را فرو نشاند، و سپس براى رضاى حق سر از بدنش جدا کند،
  17. شاگردان مکتب پیامبر - «سَلُونى قَبْلَ انْ تَفْقِدُونى» آیا یک سرباز ما چنین است، چه رسد به سرلشکر ..؟!
  18. مبارزه با دشمنان نادان - (وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏- وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
  19. دگرگونى روحى و طوفانى درونى - من بد کنم و تو بد مکافات دهى ... پس فرق میان من و تو چیست بگوى
  20. حلم  و بردباری ناشی از صبر - در باب زخارف دنیوى زهد است، و در اجتناب از اموال شبهه‏ناک و حرام، ورع است،
  21. غیظ و غضب او را نگیرد، - (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)
  22. آموختن برخورد صحیح - «ادب الله نبیه فقال و لا تستوى الحسنة و لا السیئة ...» آداب مؤدّب ساخت
  23. دعا در مقابل اهانت و اذیت - (إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ‏
  24. اذیت و دشنام از مردم ؛ یاری از خدا - «الهى ما جَزاءُ مَنْ صَبَر عَلَى اذَى النّاسِ وَ شَتْمِهِم فیک قال اعینُه على اهوال یوم القیامة»
  25. اما برخورد با دسته اول که تعمّداً قصد ضربه زدن دارند، ترحّم بر پلنگ تیز دندان .....
  26.  حلم  را تحلم  و علم را تعلم  باید تا ملکه گردد : مراتب حلم ‏ : با تعلّم «انّما العُلم بالتعلّم و الحلم  بالتّحلم ».
  27. گاهی حلم  به صورت تحلم وسکوت - «خَیرُ الحلم  التَّحلم » ) «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
  28. درعقل بیشتر ؛ حلم  افزونتر باشد، - اگر عقل خلیل و رفیق انسان است، حلم  وزیر او است، حلم  لشکرى است
  29. ثمرات حلم عفو وگذشت ؛ سکوت‏ : ثمرات براى حلم: سیادت، سلامت، پیروزى بر خصم و مشکلات،
  30. معرفى نیک‏ترین افراد - نمونه‏هائى از سرگذشت بردباران (حلماء) قبلا نمونه‏هائى از حلم  بزرگان دین را
  31. الان به عنوان نیک‏ترین افراد شما رامعرفى مى‏کنم، در منزل حضرت و سر سفره آن حضرت بود.
  32. بیش از چهل سال حکومت شام - با دشمنى على (علیه السلام) به آرزوى خود رسیده و بیست سال دیگر خلیفه بود،
  33. مردم شام نام اسلام را با دشمنى على (علیه السلام) با هم قبول کرده بودند - به این جهات مردم شام از اولین.
  34. در احوالات خواجه نصیرالدین طوسى با بداندیش هم نکوئى کن‏ ..... دهن سگ به لقمه دوخته به
  35. هر که ریش شیخ را دوست دارد،- سید بى‏ادب، با کمال جسارت آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت،
  36. از صدف یادگیر نکته حلم ..-.. آن که بُرَّد سَرَت، گهر بَخشَش..... دریاى فراوان نشود تیره به سنگ..
  37. قاتل فرزند را هم عفو کرد.- «لا حول و لا قوة الا بالله» ضمن نقل کشته شدن پسر مرحوم سید اصفهانى گوید .
  38.  بردبارى و توجه به فقیر سید ابوالحسن اصفهانی - همان شب واقعه او در این حالت سخت در تعجب شدم!
  39. یک دستمال‏نامه فحش در آب ریخت - و آنقدر با عظمت بود، که ابداً لب برنمى‏آورد و عاملین را مورد عفو قرار مى‏داد، شبیه این داستان را خادم آیت الله العظمى بروجردى درباره ایشان نقل کره است.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ص 53
  • حسین صفرزاده
۱۹
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین متقین 31- 34- 1برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند.
  2. شرح: در این فراز حضرت به برنامه روزانه آنها اشاره مى‏فرمایند که بردبار و دانشمند و نیکوکار و خداترس هستند، نه این که فقط در روز این صفات را دارند، بلکه روز جلوه‏گاه این صفات است. معمولا آثار و حالات انسان در اجتماع براى مردم ظاهر مى‏شود؛ بازتاب آن اعمال شبانه، این صفات روزانه است، تا در اقیانوس جامعه شناور و شناگر نشوند، حالات روانى آنها شناخته نمى‏شود.
  3. حکمت از جنود عقل است - در بعضى از نسخ مثل نسخه ابن میثم به جاى حلماء، (حکماء) دارد و ابن میثم در شرح خود گوید مراد حکمت شرعى و کمال قوه علمیه و عملیه آن است و این‏گونه حکمت متعارف بین صحابه و تابعین است. مرحوم خوئى در ذیل این فراز از خطبه پس از این که مى‏گوید: در بعضى نسخ حکماء آمده، گوید حکمت هم از جنود عقل است و مقابل آن هوى است که از جنود جهل است، سپس مى‏گوید صدر المتألهین (رحمهم الله)
  4. حکمت حد وسط قوة فکریه - در شرح این حدیث درکافى مى‏گوید: حکمت علم به حقائق اشیاء است، به قدر طاقت، و عمل بر طبق آن و هوى رأى فاسد و پیروى نفس از شهوات باطل است و احتمال دارد، مراد از حکمت، حکمتى باشد که در کتب اخلاقى استعمال مى‏کنند، و آن حد وسط در قوة فکریة است که بین افراط (جربزة) و تفریط (بلاهة) است پس مراد به هوى جربزة و لوازم ان است که آراء فاسد و عقاید باطل است و هر دو معنى حکمت از صفات عقل و ملکات آن است و مقابل آن از صفات جهل و توابع آن است
  5. 31- حلم  و بردبارى‏ - اولین صفت حلم  و بردبارى شمرده شده، و حاکى از اهمیت این صفت است، ابتدا به تعریف و سپس به نقش سازنده این صفت در زندگى پرهیزگاران اشاره مى‏کنیم. براى «حلم » اهل لغت و اخلاق دو تفسیر ذکر کرده‏اند: 1- «الحلم  ضَبْطُ النّفس عَنْ هَیَجانِ الغَضَب» «حلم  کنترل کننده نفس از هیجان قوه غضب است». 2- «الحلم  هو التَثَّبُّت فى الامور»: «حلم  ثابت بودن در امور است». این تفسیر دوم نسبت به همه چیز است نه فقط غضب، یعنى اعتدال در امور که از اعتدال قواى نفس سرچشمه مى‏گیرد، ایستادن و حوصله کردن براى رسیدن به حقائق و عدم شتابزردگى و از جمله استقامت در مقام غضب است (نه سست شوى و نه از کوره در بروى) حلم  را فضیلت و صفت حمیده‏اى مى‏دانند، که حد وسط (مهانة) و (افراط در غضب) مى‏باشد، و این صفت از جنود عقل است، چنانکه مقابل این صفت (سفة) است که از جنود جهل است.
  6. نه تصمیم، نه تنبیه، نه اقدام، - در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) در کافى آمده است: حلم  نشانه عقل و عدم آن نشانه سفاهت و بیخردى است. گفته‏اند در حال عصبانیت نه تصمیم، نه تنبیه، نه اقدام، که بعداً پشیمانى دارد زیرا این سه در حال عصبانیت بى حساب است، و بدانید بعد کفاره آن را پس مى‏دهید. من بارها تجربه کرده‏ام که در حال عصبانیت عقل درست کار نمى‏کند، و تحت تأثیر غضب قرار مى‏گیرد و تصمیم‏گیرى براى آن مشکل است، باید صبر کرد تا از حوزه عصبانیت خارج شد و سپس تصمیم گرفت.
  7. دشنام دهنده را رها کن - در حدیثى از على (علیه السلام) آمده است که قنبر غلام حضرت روزى از طرف نادانى مورد اهانت واقع شد، قنبر ناراحت شد، آمد جواب دهد، مولى على (علیه السلام) فرمودند: «مَهلا یا قَنْبَر دَع شاتِمک مِهاناً ترضَ الرحمن و تسخَط الشیطان و تعاقب عدوَک فَوَ الذّى فَلَقَ الحبَّةَ وَ بَرءَ النَّسَمَة ما ارْضَى المؤمِنُ رَبَّه بمِثْل الحلم  و لا اسْخَط الشیطان بمثل الصمت و لا عوقب الاحمق بمثل السکوت»: «آهسته قنبر، دشنام دهنده خود را از روى بى‏اعتنائى رها کن تا پروردگار را خشنود و شیطان را غضبناک کنى، و دشمنت را عقوبت (زیرا عقوبتى براى او بهتر از بى‏اعتنائى نیست) قسم به خدائى که دانه را شکافت، و انسانها را خلق کرد، مؤمن راضى نمى‏کند، پروردگارش را به مثل حلم  و ناراحت نمى‏کند شیطان را به مثل سکوت، و احمق و نادان هم عقوبت نمى‏بینند به مثل سکوت».
  8. خوشنودتر از حلم  نمى‏شود - قسم حضرت به ایجاد کننده دو لحظه حساس که اوج قدرت و نمایش الهى است، حاکى از اهمیت مسئله است، باز شدن دانه و شکسته شدن دژ محکم پوسته توسط جوانه لطیف، و خلقت اعجاب‏آور انسان، بسیار پرمفهوم و پرمعنا است، یعنى آن خدائى که چنین قدرتى دارد، از هیچ چیز مثل حلم  خوشنودتر نمى‏شود؛ چنانکه دشمن او شیطان هم از هیچ چیزى به مثل سکوت در برابر نادان ملول و ناراحت نمى‏گردد.
  9. کارآئى و نقش بردبارى‏ معمولا انسان در تبلیغ و سخن و عمل مقابل نادانهاو بى خبرانى قرار مى‏گیرد که عکس العمل‏هاى ناشایسته دارند؛ اگر انسان بخواهد با آنها مقابله به مثل کند، باید تمام برنامه‏هاى تربیتى و اصلاحى و هدایتى را زمین گذارد، ولى دانشمند باید صبور و پرحوصله باشد؛ غیر از این باشد تمام برنامه‏هاى تعلیم و تربیت تعطیل مى‏شود.
  10. اول حلم ، بعد علم، - این که در خطبه و روایات مختلف اول حلم ، بعد علم، مورد توجه قرار گرفته براى این است که کارآئى علم و تربیت بدون حلم  امکان‏پذیر نیست؛ در روایتى از رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: «و الذّى نفسى بِیَده ما جُمِعَ شى‏ءٌ الى شئٍ افْضَل من حلم  الى علم»: «قسم به خدائى که جان من در دست قدرت او است جمع و ضمیمه نشده چیزى به چیزى که افضل از جمع شدن حلم  و علم باشد».
  11.  درخت علم با آب حلم سیراب شود،- امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: «عَلیکَ بِالحلم  فانّه رُکنُ العِلم»: «بر تو باد این که حلم  را پیشه خود سازى که رکن علم است». از این گونه روایات نقش دقیق حلم  روشن مى‏شود که درخت علم به ثمر نمى‏نشیند مگر این که با آب حلم  سیراب شود، پس بى‏جهت نیست در کتاب علم، حلم  قرار مى‏گیرد حتى در قرآن‏ «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ»
  12. در اینجا سؤالى مطرح است، آیا مقابل بدگوئیها و رفتار خصمانه باید سکوت کرد، یا مشت را با مشت جواب داد؟ از طرفى در دستورات اسلام مى‏خوانیم‏ «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ» اگر کسى شما را مورد تعدّى و تجاوز قرار داد شما هم به همان اندازه جواب گویید و از طرفى هم حلم  و بردبارى و حوصله مورد ترغیب است، این تضاد را چگونه برطرف کنیم؟! پاسخ: مردمى که در مقابل صلاح و اصلاح و ترقى جامعه مى‏ایستند دو دسته‏اند: مخالفانى که فهمیده با برنامه‏ریزى و تمام قدرت به مخالفت برمى‏خیزند.نادانان و ناآگاهانى که از روى جهالت به مقابله برمى‏خیزند.
  13. این راه، حلم  و علم مى‏طلبد - اما دسته دوم اگر عکس العمل منفى نشان مى‏دهند و اگر به روى طبیب تیغ مى‏کشند، و در برابر هدایت کننده، چراغ هدایت مى‏شکنند، باید در برابر آنها نرمش نشان داد، مقابله به مثل سبب نابودى برنامه‏هاى تعلیم و تربیت است، مبلّغین باید بدانند که این راه، حلم  و علم مى‏طلبد،
  14. اگر براى خدا تبلیغ مى‏کنید، در برابر نادانانى که جلو تبلیغ شما را مى‏گیرند، حلم  به خرج دهید، مگر بزرگترین مبلّغ بشریت، پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نبود که انبوه دشمن در احُد دور او را گرفته، پیشانى و دندان او را شکسته، و خون صورت او را گرفته بود، و مى‏فرمود: «اللّهم اهْدِ قَومى فَانَّهُم لا یَعْلَمُون» او هرگز نفرین نکرد، بلکه مى‏گفت: «خدایا آنها را هدایت و فروغ خود را در دل آنها بیفکن».
  15. تسخیر قلبها - تاریخ فتح مکّه بسیار دقائق و ریزه‏کارى دارد، بخوانید و ببینید با چه حلم  و حوصله‏اى این شهر را گرفت، و چگونه با فرمان عفو عمومى قلبها را تسخیر و به زیر نفوذ الله کشید، دشمنان توقع داشتند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) حمام خون راه اندازد، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابوسفیان کرده و شعار (الیوم یوم الملحمة الیوم تسبى الحرمة الیوم اذل الله قریشا) سردادند یعنى «امروز روز درگیرى شدید و انتقام است، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلّت و خوارى قریش است» ولى همه دیدند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) در وقت انتقام فرمود: (اذهبوا انتم الطلقاء) «بروید که شما آزادید»، همه را مشمول عفو قرار داد،
  16. بدل انتقام به محبت است - حتى رو به ابوسفیان کرده و شعار انتقامجویانه را به شعار محبت‏آمیز بدل کرد (الیوم یوم المرحمة الیوم اعز الله قریشا) و حتى به آنها این جمله پرمعنا را فرمود و رحمت و غفران الهى را نوید داد: من درباره شما همان گویم که یوسف (علیه السلام) درباره برادران خود گفت، برادرانى که به او ستم کردند، وى گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (امروز ملامتى بر شما نیست خدا شما را ببخشد و او ارحم الراحمین است). و همین برخورد موجب شد که دسته دسته و فوج فوج مشرکین مکه اسلام آورند (یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً)
  17. حلمش آتش غضبش را فرو نشاند،- او پیامبرى بود که شکمبه شتر و خاکروبه به سرش ریختند، و سنگ به قدمش زدند، و در برابر همه اذیتها فقط دعا مى‏کرد، او کسى بود که به دیدن و عیادت یهودى‏اى رفت که همه روزه خاکروبه به سرش مى‏ریخت، آرى باید شاگردان مکتب او هم مثل او باشند، مگر مولى على (علیه السلام) نبود که وقتى «عمرو بن عبدود» آب دهن به روى او انداخت، بلند شد، و مقدارى قدم زد تا با آب حلمش آتش غضبش را فرو نشاند، و سپس براى رضاى حق سر از بدنش جدا کند،
  18. شاگردان مکتب پیامبر - او بود که وقتى بر بالاى منبر صدا زد «سَلُونى قَبْلَ انْ تَفْقِدُونى» و از پائین منبر سؤالات بى‏ربطى از او کردند، حلم  پیشه کرد، و عقابى متوجه آنها نکرد، با آنکه خلیفه وقت بود، در حالى که اگر در جواب یکى از ما، چنین سؤالى مى‏شد، چقدر ناراحت مى‏شدیم، واقعاً بزرگترین درد عالمى چون على (علیه السلام) آن بود که در برابر چنین بى‏خردانى قرار گیرد.شاگرد مکتب این مولى و فرمانده لشکر او مالک اشتر را ببین، که وقتى در کوچه به او توهین مى‏شود به مسجد رفته و براى آن اهانت کننده دعا مى‏کند، آیا یک سرباز دعاى ما چنین است، چه رسد به سرلشکر و فرماندهان بالاى ما؟!
  19. مبارزه با دشمنان نادان - این گونه برخوردها از بزرگانى که سرمشق زندگى ما هستند، بسیار است، ولى باید به دنبال عبرت‏آموز گشت. قرآن کریم راه مبارزه با دشمنان نادان را چنین بیان‏ کرده است: (وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏- وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ) «هرگز نیکى و بدى یکسان نیست، بدى را با نیکى دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند و به این مرحله جز کسانى که داراى صبر و استقامتند نمى‏رسند، و جز کسانى که بهره عظیمى از ایمان و تقوى دارند، به آن نائل نمى‏گردند».
  20. دگرگونى روحى و طوفانى درونى - این‏گونه برخورد از ظریفترین و پربارترین روشهاى موفقیت‏آمیز در تبلیغ است و تحقیقات روانشناسان صحّت این امر را تأئید مى‏کند، زیرا هر کسى بدى کند، انتظار دارد، طرف مقابل هم طبق قانون مقابله به مثل، بدى کند، و معمولا انسانهاى پلید که خود جواب بد را با چند برابر بدى مى‏دهند، توقع دارند اگر به کسى بدى کردند همانگونه جواب دهد، ولى وقتى برخلاف توقع خود جواب خوب مى‏شنوند دگرگونى روحى و طوفانى درونى به آنها دست داده، و در اثر فشار وجدانشان بیدار مى‏شود و احساس حقارت کرده و تغییر رویه مى‏دهند؛ این طوفان موجب راندن کینه‏ها و جایگزینى محبّتها مى‏شود. به قول خیام: من بد کنم و تو بد مکافات دهى ..... پس فرق میان من و تو چیست بگوى
  21. حلم  و بردباری ناشی از صبر - خداوند متعال این چنین برخورد و حلم  و بردبارى را ناشى از مقام صبر مى‏داند که بصورت حلم  بروز کرده و این گونه افراد را صاحبان بهره‏هاى عظیم شمرده است، بهره تقوى، ایمان، علم، حلم ، استقامت و ... صاحب تفسیر «اطیب البیان» در ذیل آیات فوق چنین مى‏گوید: «صبر قوه تحمّل عشّاق است، و در هر مورد اسمى دارد، مثلا در مقابل اعداء دین در امر جهاد شجاعت است، در باب ترک هواهاى نفسانى و لذائذ معاصى، تقوى است، در باب زخارف دنیوى زهد است، و در اجتناب از اموال شبهه‏ناک و حرام، ورع است،
  22. غیظ و غضب او را نگیرد، - و در این مورد (یعنى در مقام اهانت دشمنان) حلم  است، که هر چه ناملایم از دشمنان ببیند به زبان ما از میدان در نرود، و از جا کنده نشود، و غیظ و غضب او را نگیرد، و با کمال ملایمت با آنها رفتار کند، چنان که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با کفار قریش رفتار فرمود، که در قرآن مى‏فرماید: (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)
  23. آموختن برخورد صحیح - از اهمیت خصلت حسنه حلم  همین بس که در حدیثى در تفسیر على بن ابراهیم در مورد آیات سوره فصلّت آمده: «ادب الله نبیه فقال و لا تستوى الحسنة و لا السیئة ...» خداوند پیامبرش را به این آداب مؤدّب ساخت یعنى روى برخورد صحیح را به او آموخت. این افتخار نیست که بگوئى فلانى یک فحش داد، من 10 تا روى آن گذاشته و به او پس دادم. فلانى که از او قرض‏ مى‏خاستم و به من نداد، امروز که بیچاره شده مقابله به مثل کردم. بسیار اشتباه کردى! این که هنر نیست! همه جا نمى‏توان قانون مقابله به مثل را جارى کرد، نمى‏توان به طور کلى گفت: «مردم را جز با زور نمى‏توان اصلاح کرد- خون را با خون باید شست، ترحم بر پلنگ تیزدندان ستمکارى بود بر گوسفندان» و مانند اینها.
  24. دعا در مقابل اهانت و اذیت - باید منطق ما منطق قرآن باشد، قرآن مى‏فرماید: (إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) «وقتى جاهلان مؤمنین را مخاطب قرار مى‏دهند، در پاسخ مى‏گویند سلام». یعنى با آنها درگیر نمى‏شوند، در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) مى‏خوانیم وقتى مردى او را مورد اهانت و اذیت قرار داد، حضرت در جواب فرمودند: «خدا تو را هدایت کند»، و دیگر جوابى به او نفرمودند. و بى جهت نیست که خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را ستوده مى‏فرماید: إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ‏
  25. اذیت و دشنام از مردم یاری از خدا - در مناجاتهاى حضرت موسى (علیه السلام) نوشته‏اند، سؤال کرد: «الهى ما جَزاءُ مَنْ صَبَر عَلَى اذَى النّاسِ وَ شَتْمِهِم فیک قال اعینُه على اهوال یوم القیامة» «خدایا، جزاء کسى که صبر مى‏کند بر اذیت و دشنام مردم در راه تو چیست؟ فرمود او را در وقت هراس و وحشت قیامت یارى مى‏کنم». این برخورد با قشر دوم، یعنى جاهلان و ناآگاهان بود،
  26. اما برخورد با دسته اول که تعمّداً قصد ضربه زدن دارند، و با برنامه ‏ریزى پیش رفته، و جاى برگشتى براى خود باقى نگذارده‏اند، به گونه دیگر است. گاهى کار به جائى مى‏رسد که باید جواب مشت را با مشت داد، و این در موقعى‏ است که دیگر قابلیت اصلاح از بین رفته است، چنانکه در فتح مکه با این که پیامبر (صلى الله علیه وآله) عفو عمومى دادند ولى چند نفرى را هم از عفو مستثنى کردند، که نام آنها در تاریخ آمده است‏ در این مورد است که مى‏توان گفت: ترحّم بر پلنگ تیز دندان ..... ستمکارى بود بر گوسفندان‏ ..... اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار ..... اشک کباب، باعث طغیان آتش است
  27.  حلم  را تحلم  و علم را تعلم  باید تا ملکه گردد : مراتب حلم ‏ : گاهى حلم  به صورت کظم غیظ است، که به آن (تَحلم ) گویند، یعنى شخصى ناراحت شده و غیظ مى‏کند، ولى خود را کنترل مى‏نماید. اگر انسان چنین شد، پس از مدّتى داراى ملکه حلم  مى‏شود در روایت از مولى على (علیه السلام) است‏: «مَنْ تَحلم  حلم »: «کسى که مُتِحلم  شد و سعى کرد حلم  را پیشه کند حلیم مى‏شود»، «تحلم » از باب تعفّل است یعنى کارى را با مشقت انجام دادن، مثل تکلّف، تَکَسُّب، تَعَلُّم. حلم  براى کسى نمى‏آید مگر با تحلم ، چنان که علم هم براى کسى نمى‏آید مگر با تعلّم «انّما العُلم بالتعلّم و الحلم  بالتّحلم ».
  28. گاهی حلم  به صورت تحلم وسکوت - در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده است: «خَیرُ الحلم  التَّحلم » ) بهترین حلم ، «تَحلم » است و وجه آن روشن است، زیرا تحلم  وسیله رسیدن به حلم  است و وقتى حلم  به صورت ملکه درآمده، آنقدرها مشکل نخواهد بود. گاهى نیز حلم  به صورت سکوت و بى اعتنائى به طرف مقابل است چنان که در داستان على (علیه السلام) و قنبر گذشت، و گاهى به صورت جمله‏اى کوتاه، چنان که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آن دشنام دهنده فرمودند: «خدا تو را هدایت کند» و یا در قرآن بود که مؤمنین در جواب جاهلین از روى بى‏اعتنائى گویند «سلام» و گاهى به صورت اخم کردن است، و گاهى به صورت جواب نیک و حَسَن و گاهى جواب نیک‏تر و احسن‏ «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
  29. درعقل بیشتر ؛ حلم  افزونتر باشد، - حال برادرم، حلم  را پیشه ساز که هر چه عقل بیشتر باشد، حلم  افزونتر است، حلم  عزّتى است که انفع و ارفع از آن نیست، اگر عقل خلیل و رفیق انسان است، حلم  وزیر او است، حلم  لشکرى است که انسان را از مردان جنگى «شجاع» در کارزار روزگار بى‏نیاز مى‏کند، حلم  جمال مرد و پوشاننده عیوب او است.
  30. ثمرات حلم عفو وگذشت ؛ سکوت‏ : در روایات ثمرات زیادى براى حلم  شمرده شده است که از جمله: سیادت، سلامت، پیروزى بر خصم و مشکلات، خاموشى آتش غضب، کثرت یاران، یارى مردم و طرفدارى آنها از حلیم در مقابل جاهل، مصاحبت نیکان، رفع ذلت و پستى، میل به امور خیر، نزدیک شدن به درجات عالى انسانیت، عفو و گذشت، سکوت و غیره.
  31. معرفى نیک‏ترین افراد - نمونه‏هائى از سرگذشت بردباران (حلماء) قبلا نمونه‏هائى از حلم  بزرگان دین را ذکر کردیم، و حال چند نمونه دیگر را متذکر مى‏شویم، شاید مایه درس‏آموزى ما غافلان باشد: در احوالات امام حسن (علیه السلام) آمده که روزى مردى از شام که تحت تأثیر تبلیغات بنى‏امیه قرار گرفته بود، در کوچه‏هاى مدینه به حضرت رسید، و بدون تأمل، شروع به دشنام دادن و ناسزا گفتن به حضرت کرد،2 حضرت سکوت کرده، تا خوب عقده‏هایش خالى شد،
  32. الان به عنوان نیک‏ترین افراد شما رامعرفى مى‏کنم، سپس فرمودند: «من فکر مى‏کنم تو در این شهر غریب‏ باشى، و امر بر تو مشتبه شده؛ اگر منزل ندارى، منزل ما متعلق به تو است، اگر بدهکارى من قبول مى‏کنم که بدهى تو را بدهم، اگر گرسنه‏اى تو را سیر مى‏کنم». چنان حضرت با او برخورد کردند که اصلا در فکرش خطور نمى‏کرد. چنان مجذوب شد که گفت یابن رسوالله اگر قبل از این ملاقات به من مى‏گفتند، بدترین افراد زیر این آسمان کیست، تو را و پدرت را معرفى مى‏کردم، ولى الان به عنوان نیک‏ترین افراد معرفى مى‏کنم، چنان فریفته اخلاق آن حضرت شد که تا در مدینه بود، در منزل حضرت و سر سفره آن حضرت بود.
  33. بیش از چهل سال حکومت شام - با دشمنى على (علیه السلام) - قابل توجه است که شام در زمان خلافت عمر فتح شد، نخستین کسى که حکومت شام را در اسلام به او دادند، یزید بن ابوسفیان بود، دو سال حکومت کرد، و مرد و پس از آن برادرش معاویة بن ابى‏سفیان متصدى حکومت این استان پرنعمت شد؛ بیست سال حکومت شام را او عهده‏دار بود، و حتى در زمان عمر که زود به زود عزل و نصبها صورت مى‏گرفت، او بر جاى خود ثابت بود، پس از بیست سال به فکر افتاد که خلافت کلّ مسلمین را بدست گیرد و پس از خونریزى‏هاى زیاد بالاخره به آرزوى خود رسیده و بیست سال دیگر خلیفه بود،
  34. مردم شام نام اسلام را با دشمنى على (علیه السلام) با هم قبول کرده بودند - به این جهات مردم شام از اولین روزى که چشم به جهان اسلام گشوده بودند، زیر دست امویان بودند، و عداوت و خصومت امویان با هاشمیان بر کسى پوشیده نیست، بنابراین مردم شام نام اسلام را با دشمنى على (علیه السلام) با هم قبول کردند و گویا دشمنى آل‏على (علیه السلام) از ارکان دین آنها بود و این بود که خلق و خوى شامیان اینگونه معروف شد ..
  35. در احوالات خواجه نصیرالدین طوسى آورده‏اند «وقتى شخصى به خدمت خواجه آمد، و نوشته‏اى از دیگرى تقدیم وى کرد، که در آن نوشته، به خواجه بسیار ناسزا گفته و دشنام داده شده بود و نویسنده نامه، خواجه را کلب بن کلب (سگ پسرسگ!) خوانده بود. خواجه در برابر ناسزاهاى وى، با زبان ملاطفت‏آمیزى این‏گونه پاسخ گفت: این که او مرا سگ خوانده است، درست نیست، زیرا که سگ از جمله چهارپایان، و عوعو کننده و پوستش پوشیده از پشم است، و ناخنهاى دراز دارد، این خصوصیات در من نیست. قامت من راست است و تنم بى‏پشم و ناخنم پهن است، و ناطق و خندانم و فصول و خواصى که مرا است، غیر از فصول و خواص سگ است، و آنچه در من است، مناقص است با آنچه صاحب نامه درباره من گفته است. و بدینگونه او را پاسخ گفت، با این زبان نرم، بى آن که کلمه درشتى بر زبان راند، یا فرستاده او را برنجاند». با بداندیش هم نکوئى کن‏ ..... دهن سگ به لقمه دوخته به
  36. هر که ریش شیخ را دوست دارد،-  آورده‏اند که روزى شیخ جعفر کاشف الغطاء مبلغى پول بین فقراى اصفهان تقسیم کرد، و پس از اتمام پول به نماز جماعت ایستاد، بین دو نماز که مردم مشغول تعقیب نماز بودند، سید فقیر بى‏ادبى وارد شد و آمد تا مقابل امام جماعت رسیده گفت: اى شیخ مال جدّم (یعنى خمس) را به من بده! شیخ فرمود: قدرى دیر آمدى، متأسفانه چیزى باقى نمانده است، سید بى‏ادب، با کمال جسارت آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت، آن حلیم عالم نه تنها هیچ‏گونه عکس العمل‏ خشونت‏آمیز از خود نشان نداد، بلکه برخاسته و در حالى که دامن خود را گرفته بود، در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به سید کمک کند.
  37. از صدف یادگیر نکته حلم ..- مردم که ناظر این صحنه بودند، اطاعت نموده دامن شیخ را پر از پول کردند، سپس همه پولها را آورده و به آن سید تقدیم کرد و سپس به نماز عصر ایستاد. از صدف یادگیر نکته حلم ..... آن که بُرَّد سَرَت، گهر بَخشَش..... دریاى فراوان نشود تیره به سنگ..... عارف که برنجد تنک آب است هنوز..... مفهوم شعر این است که همچون صدف حلیم باش که وقتى سر او را مى‏برند، بدون رنجشى گوهر تحویل کسى مى‏دهد که سر او را مى‏برد ..
  38. قاتل فرزند را هم عفو کرد.- در عصر زعامت مرحوم آیة الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (رحمهم الله) در شبى از شبها که ایشان در نجف اشرف نماز مغرب و عشا را به جماعت‏ مى‏خواندند، بین نماز، شخصى فرزند او را که حقّاً شایستگى داشت جانشین پدر شود، شهید کرد. این پیرمرد هفتاد ساله، وقتى از شهادت فرزند خود باخبر شد، به قدرى بردبارى و صبورى و بزرگوارى از خود نشان داد که فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله» و بلند شد نماز عشاء را خواند و قاتل فرزند را هم عفو کرد. سیماى فرزانگان، جلد 37 صفحه 336، به نقل از گنجینه دانشمندان، جلد 1، صفحه 221، صاحب کتاب عرفان اسلامى در جلد 10، صفحه 259، ضمن نقل کشته شدن پسر مرحوم سید اصفهانى مى‏گوید..
  39.  بردبارى و توجه به فقیر سید ابوالحسن اصفهانی - همان شب واقعه شهادت فرزند سید ابوالحسن اصفهانی طلبه فقیرى نزد سید آمده و کمک خواسته بود و سید به او وعده کمک داده بودند، این طلبه گفته بود فردا که تشییع جنازه مى‏کردیم در مسیر گذرم به سید افتاد، و سید در حالى که داغ بر جگرش بود، وقتى مرا دید، بدون این که کسى متوجه شود آن وعده‏اى را که به من داده بود، عملى کرد، و من از بردبارى و توجه او در این حالت سخت در عجب شدم!
  40. یک دستمال‏نامه فحش در آب ریخت - یکى از اساتید بزرگ اخلاق مى‏گفت: آیت الله اصفهانى هر ماه یک دستمال‏نامه فحش که برایش نوشته بودند، برداشته و به سوى دجله روانه مى‏شد، و در آب مى‏ریخت، و آنقدر با عظمت بود، که ابداً لب برنمى‏آورد و عاملین را مورد عفو قرار مى‏داد، شبیه این داستان را خادم آیت الله العظمى بروجردى درباره ایشان نقل کره است.
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ص 53
  • حسین صفرزاده