بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
امیر ابمومنین متقین 31- 34- برنامه روزانه 2 «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا» ترجمه: و امّا (پرهیزگاران) در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند.شرح: در این فراز حضرت به برنامه روزانه آنها اشاره مىفرمایند که بردبار و دانشمند و نیکوکار و خداترس هستند، نه این که فقط در روز این صفات را دارند، بلکه روز جلوهگاه این صفات است. معمولا آثار و حالات انسان در اجتماع براى مردم ظاهر مىشود؛ بازتاب آن اعمال شبانه، این صفات روزانه است، تا در اقیانوس جامعه شناور و شناگر نشوند، حالات روانى آنها شناخته نمىشود.
- 32- علماء سخن از علم ، علماء سخن از علم ،- حضرت دومین وصف روزانه پرهیزگاران که در مواجهه با مردم به مرحله بروز مىرسد، علم معرفى مىکند، سخن از علم ، و نوشتن درباره آن وقت بسیار و اوراق بیشمار مىطلبد که تفصیل بیش از حدّ زیبنده این نوشتار نیست، ولذا به قدرى که موردنظر است، مىنگاریم
- علماء را اعم از علم نظرى و عملى- مرحوم خوئى در شرح نهجالبلاغه خود گوید: «علم » از جنود عقل است که مقابل آن جهل است. مراد از علم چیست؟ مرحوم ابن میثم بحرانى علم را علم نظرى مثل شناخت صانع و صفات او گرفته، که بنابر نسخه وى بسى نیکو است، زیرا نسخه وى به جاى «حلماء» حکماء داشت و حکمت را علم عملى و حکیم را دارنده کمال قوه نظرى و عملى نمود، و اگر نسخه را (حلماء علم اء) بگیریم و مثل مرحوم خوئى حلم را حد وسط مهانة و افراط در غضب بدانیم، بهتر است؛ علماء را اعم از علم نظرى و عملى بگیریم، چنانکه مىتوان از شرح خوئى نیز استفاده کرد، علم نظرى را که مثال زدیم و علم عملى هم مثل معرفت تکالیف و احکام عملیه شرعیة.
- خلیفة الله بودن رابطه مستقیم با دانش دارد -، در فضیلت علم همین بس که مقام جدّ ما آدم (علیه السلام) و خلیفة الهى او بواسطه علم او بود، خواه علم به حقائق و اسرار هستى باشد و خواه علم به اسماء و صفات الهى، علم اسماء که در آیه قرآن آمده: (علم آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها) هر کدام باشد، دانش است و موجب شده آدم (علیه السلام) مسجود ملائکه شود، از آیات 30 به بعد سوره بقره که در مورد آفرینش آدم (علیه السلام) است، استفاده مىشود که: خلیفة الله بودن او رابطه مستقیم با دانش او دارد، هر چه دانش بیشتر این مقام بلندتر است.
- مدال افتخار آدم (علیه السلام) -باید تصریح کرد و گفت بنازم به آئین حیاتبخش اسلام که از محیط جهل و نادانى برخاست، و مدال افتخار آدم (علیه السلام) را علم و آگاهى او قرار داد. اگر قرآن را با تورات (تحریف شده) و نظر هر یک را راجع به دانش بررسى کنیم، خواهیم دید، اسلام علم را در چه جایگاهى قرار داده و تورات در چه جایگاهى.
- کتاب مورد احترام یهودیت ومسیحیت - گفته شده تورات به بیش از 1000 زبان منتشر شده، و مورد احترام یهودیت و مسیحیت است، وقتى به فصل دوم و سوم سفر تکوین (پیدایش) مىرسیم، مىگویند: آدم را به خاطر این از بهشت راندند که از درخت علم و معرفت خورد، و چشمش باز شد، و دید عریان است و پشت درخت پنهان شد، خدا پرسید کجائى؟ گفت پشت درخت، گفت چرا آنجا رفتهاى؟ گفت برهنهام، گفت از کجا فهمیدى زشت است، معلوم مىشود از آن درخت خوردهاى و عقل به کلهات آمده، سپس دستور داد، بیرونش کنید، که بهشت جاى عاقلان نیست، البته این بیانى که کردیم بیان عامیانه به زبان خودمان بود، و حال ترجمه بعضى از مطالب فصل دوم و سوم سفر تکوین را بیان مىکنیم:
- کتاب مورد احترام آنها - در فصل دوم آمده است: «پس خداوند خدا آدم را از خاک زمین صورت داد، و نسیم حیات را بر دماغش دمید، و آدم جان زنده شد؛ و خداوند خدا هر درخت خوشنما و به خوردن نیکو، از زمین رویانید، و هم درخت «حیات» در وسط باغ و درخت «داشتن نیک و بد» را ... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت که از تمامى درختان باغ مختارى که بخورى، اما از درخت «دانستن نیک و بد» مخور، چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مىشوى ...»
- درتورات «و خداوند خدا آدم را آواز کرده و در فصل سوم چنین آمده است: «و آواز خداوند را شنیدند که به هنگام نسیم روز در باغ مىخرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. «و خداوند خدا آدم را آواز کرده وى را گفت که کجائى؟! او دیگر جواب گفت که آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا که برهنهام، به جهت آن پنهان شدم.
- افسانه در تورات - «و خدا به او گفت که: تو را که گفت که برهنهاى؟ آیا از درختى که تو را امر کردم، نخورى و خوردى؟! و آدم گفت: زنى که از براى بودن با من دادى، او از آن درخت به من داد که خوردم؛ و خداوند خدا گفت که: اینک آدم نظر به دانستن نیک و بد چون یکى از ما شده، پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده هم از درخت حیات بگیرد، و خورده دائماً زنده ماند. پس از آن سبب خداوند خدا او را باغ عدن راند تا آنکه در زمینى که از آن گرفته شده بود فلاحت نماید».
- تورات - گناه بزرگ آدم علم ودانش - همانطور که مشاهده فرمودید، این «افسانه زننده» که در تورات کنونى به عنوان یک واقعیت تاریخى آمده است، علت اصلى اخراج آدم (علیه السلام) از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مىداند. و چنانچه آدم (علیه السلام) دست به شجره «نیک و بد» دراز نمىکرد، و تا ابد در جهل باقى مىماند، تا آنجا که حتى نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است، براى همیشه در بهشت باقى مىماند.
- تورات-تجارت پر سود آدم - به این ترتیب مسلماً آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد، زیرا از دست دادن بهشتى که شرط بقاى در آن ندانستن نیک و بد است، در برابر به دست آوردن علم و دانش تجارب پرسودى محسوب مىگردد، چرا آدم (علیه السلام) از این تجارب نگران و پشیمان باشد؟!
- افسانه تورات درست در مقابل قرآن - بنابراین افسانه، تورات درست در نقطه مقابل قرآن که ارزش مقام انسان و سرّ آفرینش او را در «علم الاسماء» معرفى کره قرار دارد.
- نسبت دروغ به خداوند - از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبى درباره خداوند و یا مخلوقات او دیده مىشود که هر یک از دیگرى حیرتانگیزتر است، و آن عبارت است از: نسبت دروغ به خداوند (چنانکه در جمله شماره 17 فصل دوم مىگوید: «خداوند گفت از آن درخت نخورید که مىمیرید، در حالى که نمىمردند بلکه دانا مىشدند).
- نسبت بخل به خداوند (چنانکه در جمله 22 فصل سوم مىگوید که خدا نمىخواست آدم و حوّا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگى جاویدان پیدا کنند).
- نسبت حسد به خداوند (چنانکه از همان جمله استفاده مىشود که خداوند بر این علم و دانشى که براى آدم پیدا شده بود رشک برد).
- نسبت جسم به خداوند (چنانکه از جمله 8 فصل سوم استفاده مىشود که خداوند به هنگام صبح در خیابانهاى بهشت مىخرامید).خدا صدا زد آدم کجایی- خداوند از حوادثى که در نزدیکى او مىگذرد بىخبر است (چنانکه در جمله 9 مىگوید صدا زد آدم کجائى، و آنها در لابلاى درختان خود را از چشم خداوند پنهان کرده بودند).
- مطلبى که ذکر آن خالى از لطف نیست، این است که مراد از «شجره منهیه» (درختى که حضرت آدم (علیه السلام) از آن نهى شده بود) چیست؟ صاحب تفسیر «اطیب البیان» در ذیل این آیات گوید: «بعضى گفتند حنطه (گندم) و بعضى عنب (انگور) و بعضى زیتون، و بعضى کافور و بعضى شجره علم خیر و شر و بعضى شجره خلد دانستهاند، و قائل به شجره علم خیر و شر، کلبى است و او از تورات رائج اخذ نموده، و قصه
- تورات به جهاتى محرّف است و قائل به شجره خلد ابن جذعان است، و این نیز قول باطلى است، براى اینکه اولا مأخوذ از قول شیطان است که گفت: (هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى) و ثانیاً اگر شجره خلد بود، باید آدم و حوّا در بهشت جاودان باشند نه اینکه خارج شوند؛ و اخبار در این باره مختلف است و در بعضى اخبار دارد که همه اینها حق است زیرا درخت بهشتى شامل همه انواع خوراکیها هست، و آنچه به نظر اقرب است، این که شجره از چیزهائى بوده که خوردن آن با ماندن در بهشت مناسبتى نداشته، و بعید نیست که همان حنطه (گندم) بوده است».
- طلب علم بر زن و مرد واجب -نکاتى در مورد علم و جهل - با توجه به خطاهاى «اعلموا» در قرآن درمىیابیم که قرآن با این خطاب، مسائل مربوط به عقائد و اعمال و برنامه زندگى را متذکر شده است؛ علاوه بر این طلب علم را در هر حال بر زن و مرد مسلمان واجب کرده است؛ در کلمات پیامبر (صلى الله علیه وآله) است «طَلَبُ العلم فَریضَةٌ عَلى کُل مُسْلم وَ مُسْلمة»[1] در کلمات امام صادق (علیه السلام)، نیز آمده «طلَبُ العلم فِریضة على کل حال».)
- شرافت علم و دانش - براى آگاهى از توجه اسلام به علم و ارج نهادن به آن، کافى است به این حدیث بنگریم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «اغدُ عالماً او مُتَعلم ا او مستمِعاً او مُحِبّا و لا تکن الخامس»: «یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنوا از دانشمندان و یا دوستدار آنان، و هرگز نفر پنجمى نباش که هلاک خواهى شد!» «علم و دانش آنقدر شرافت دارد..
- نسبت علم خوشنودی و نسبت جهل برائت - که هر کس آن را دارا نیست، ادعا مىکند عالم است، و اگر نسبت علم به او داده شود، خشنود مىشود و اگر نسبت جهل به او داده شود، از آن تبرّى و برائت مىجوید،»«کَفَى بِالعلم شَرَفاً ان یَدَّعیه مَن لا یُحسِنُه و یَفرَح اذا نُسِبَ الیه و کَفى بِالجَهْلِ ذَمّاً انْ یَبْرأ مَن هو فیه».چقدر فرق است بین آنچه از تورات کنونى نقل کردیم که طبق آن خداوند نمىخواست حضرت آدم (علیه السلام) عالم شود و بین قول امام صادق (علیه السلام) که فرمود: «لَوَدَدتُ انَّ الصحابى ضُرِبَتْ رُؤُسهم باسیاط حتّى یتفَقّهوا»: «من دوست دارم با تازیانه بر سر اصحابم زده شود تا عالم و فقیه شوند. یعنى حاضرم یارانم را با تازیانه بدنبال علم ودانش بفرستم!
- علم مایه حیات اسلام - و نیز چقدر فاصله است بین آنچه تورات کنونى و تحریف شده دارد، با قول مؤسس اسلام و نبىّ گرامى (صلى الله علیه وآله) که فرمود: «العلم حَیاةُ الاسلامِ وَ عِمادُ الایمان»: «علم مایه حیات اسلام و ستون ایمان است!» اسلام و ایمان بدون علم ، مردهاى بیش نیست، زیرا اسلام بدون علم را هر لحظه که دشمن اراده کند، مىتواند از دست چنین شخصى بگیرد، زیرا تنها اسلحهاى که مىتواند این گوهر گرانبها یعنى اسلام را حفظ کند، علم است و او از ابتدا خلع سلاح شده، و لذا گرفتن اسلام و ایمان او بسیار راحت است، چنان که گرفتن یک جواهر از درون مشت یک مرده چنین است! در اینجا به نکاتى در مورد علم و جهل به طور اختصار توجه مىکنیم:
- خداوند نخستین معلم است، در قرآن به آیاتى برمىخوریم که خداوند خود را به عنوان معلم معرفى کرده گاه به آدم (علیه السلام) علم اسماء مىآموزد (وَ علم آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها) و گاه به نوع انسان آنچه را نمىداند از طریق تکوین و تشریع مىآموزد علم الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعلم گاه قلم بدست او داده و نوشتن مىآموزد الَّذِی علم بِالْقَلَمِ گاه یک حرف و دو حرف بر زبانش مىنهند و شیوه سخن گفتن به او تعلیم مىدهد الرَّحْمنُ- علم الْقرآن- خَلَقَ الْإِنْسانَ- علمهُ الْبَیانَ امتیاز انسان بر سائر موجودات به وسیله علم است،
- آدم ملائکه را آگاه کرد - در قرآن چنین مىخوانیم:قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعلم غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعلم ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ: «فرمود، اى آدم، آنها را از اسامى و اسرار موجودات آگاه کن، و هنگامى که آدم (علیه السلام) آنها را آگاه ساخت، فرمود، نگفتم من غیب آسمانها و زمین را مىدانم، و نیز آنچه را شما (فرشتگان) آشکار مىکنید، یا پنهان مىداشتید».
- علم و دانش علت مسجود آدم - این سخن پس از این بود که جنبه فساد انسان را در نظر گرفته بودند، ولى پس از این که آگاهى و دانش او را درک کردند، در برابر امر خداوند مبنى بر سجده بر آدم (علیه السلام) خاضع شده و سر تسلیم فرود آوردند، و علتى بر مسجود بودن آدم (علیه السلام) نبود مگر علم و دانش او که موجب امتیاز او شد و انسانها هم به نسبت علم خود بر دیگرى برترى دارند،
- قیمت آدمی به علم است - پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اکْثَرَ النّاسِ قیمةً اکْثَرُهُم علماً وَ اقَلُّ النّاس قیمَةً اقَلَّهُم علما «آن کس که علمش از همه افزونتر باشد، قیمتش از همه بیشتر است، و آن کسى که علم ش از همه کمتر باشد، قیمتش کمتر». و وقتى مسجود ملائکه شد مسلماً بر سائر موجوداتى که این آگاهى را ندارند، تفوّق و برترى دارد. درجات قرب به خدا متناسب با درجات معرفت است:... یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم دَرَجاتٍ: (اگر به دستورات الهى عمل کنید) «خداوند کسانى را که از میان شما ایمان آوردهاند، و آنها که از علم بهره دارند، به درجات عظیمى بالا مىبرد.»
- درجات درجه بطرف پایین ؛ دراکات درکه بطرف پایین - در آغاز این آیه سخن از چند دستور اخلاقى درباره آداب مجلس است، و به دنبال آن درجات عالمان و مؤمنان را در پیشگاه خداوند به عنوان نتیجه و پاداش کسانى که به این دستورات عمل کنند، ذکر مىکند.«درجات» جمع «درجه» به معنى پلههائى است که به طرف بالا مىرود، و در مقابل «درکات» جمع «درکه» به معنى پلههائى است که رو به پائین مىرود مانند پلههاى سرداب، تعبیر «درجات» به صورت «نکره» اشارهاى به عظمت ایندرجات و جمع بودن آن شاید اشارهاى به تفاوت میان عالمان در این درجات باشد.
- عدم تساوی علم وجهل- در تفسیر «المیزان» آمده که: از این آیه استفاده مىشود که مؤمنان دو گروهند: «مؤمنان عالم» و «مؤمنان غیرعالم» و مؤمنان عالم برترند، سپس به آیه هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعلمونَ وَ الَّذِینَ لا یَعلمونَ: «آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند»، استناد کرده است.
در روایتى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) مىخوانیم: «انَّ الثّوابَ بِقَدْر العَقْل»:«پاداش هر کس به اندازه عقل (و دانش) او است». هر چه تعقل انسان عالمانهتر و آگاهانهتر باشد، ثواب عملش بیشتر است. انبیاء (علیهم السلام) خواهان علم بیشترند.
- علم هیچ توقفگاهى ندارد- درباره پیامبر (صلى الله علیه وآله) مىخوانیم با اینکه او عقل کلّ بود ولى باز از طرف خداوند مورد خطاب قرار مىگیرد که از ما علم بیشترى بخواه «قُلْ رَبِّ زِدْنِی علم اً»: یعنى نسبت به علم هیچ توقفگاهى براى هیچ کس و هیچ حالى نیست، باید تا آخرین لحظه به دنبال دانش رفت.
- شاگردی ییامبر برای کسب دانش بیشتر - در مورد حضرت موسى (علیه السلام) نیز مىخوانیم با این که شرح صدر پیدا کرده بود، رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی و حکمت و دانش در سینه داشت وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ علماً: «هنگامى که او نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او بخشیدیم». باز مأمور مىشود در برابر استادى چون حضرت «خضر (علیه السلام)» زانو زند، و همچون شاگردى از او درس گیرد «موسى (علیه السلام) به آن مرد عالم الهى (خضر) گفت: آیا من از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است، و مایه رشد و هدایت است به من بیاموزى؟(قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعلمنِ مِمَّا علمتَ رُشْداً):
- علم وآگاهی شرط اصلی مدیریت _ امیرمؤمنان نیز مىفرماید: «العلم میراث الانبیاء و المال میراث الفراعنه»: «علم میراث پیامبران و مال میراث فرعونها است.» شرط اصلى مدیریت و رهبرى علم و شناخت است. حضرت «یوسف (علیه السلام)» هنگامى که پیشنهاد مقام مهمى در حکومت مصر به او شد، وى گفت مرا به سرپرستى خزائن بگمارید، و دو دلیل براى این مدیریت ذکر کرد: امانتدارى و عالم و آگاه بودن اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ: «مرا سرپرست خزائن این سرزمین قرار ده چرا که من امانتدار آگاهى هستم».
- رهبر و فرماندهى عالم - در داستان بنىاسرائیل نیز مىخوانیم هنگامى که آنان آمادگى خود را براى پیکار با پادشاه ظالمى به نام جالوت اعلام کردند، و تقاضا نمودند، رهبر و فرماندهى براى آنان برگزیند تا با جالوت پیکار کنند، آن پیامبر طالوت را معرفى کرد، آنها اعتراض کردند که چگونه او بر ما فرماندهىکند، در حالى که ثروت زیادى ندارد، پیامبر آنها فهمید که آنها ملاک و شرایط فرماندهى را اشتباه گرفتهاند،
- علم و قدرت و لایق فرماندهی- از این رو چنین فرمود: (قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعلم وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ): «گفت: خداوند او را بر شما برگزیده، و علم و قدرت جسمى او را وسعت بخشیده و خداوند ملکش را به هر کس بخواهد (و لایق بداند) مىبخشد، و خداوند احسانش وسیع و (از شایستگیهاى افراد) آگاه است.»
- شرائط مدیریت علم و معرفت - از این آیه روشن شد که علم و معرفت از اساسىترین شرائط مدیریت است و «اشموئیل» پیامبر بنىاسرائیل وقتى «طالوت» را ملاقات نمود در حالى که روستازاده بود و در یکى از دهکدهها در ساحل رودخانهاى به صورت گمنام مىزیست، و چهارپایان پدر را به چرا مىبرد، و کشاورزى مىکرد، قلب او را آگاه و جسم او را نیرومند یافت، او را به عنوان فرمانده و مدیر لشکر معرفى کرد؛ و توجهى به معیارهاى خون، ثروت و اسم و رسم و پدر و مادر و فامیل که مورد توجه سران بنىاسرائیل بود نکرد.
- حکومت دانشمندان بر زمامداران - در حدیث بسیار جالبى از امام صادق (علیه السلام) مىخوانیم: «المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العلماء حُکّامٌ عَلَى المُلوک»: «زمامداران بر مردم حکومت مىکنند، و دانشمندان بر زمامداران.» علم سرچشمه ایمان است.
- رابطه علم وایمان - در قرآن آیاتى مىبینیم که روشنگر رابطه علم و ایمان و پیوند مستحکم این دو است، به عنوان نمونه به چند آیه اشاره مىکنیم: وَ لِیَعلم الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم أَنَّهُ الْحَقُ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ:«هدف این است که آنها که داراى علمند بدانند این قرآن حقى است از سوى پروردگارت، و به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد».
- رابطه بین علم و ایمان - وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعلم یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ: «راسخان در علم گویند: ما به همه آیات الهى ایمان آوردهایم، همه از سوى پروردگار ما است، و تنها صاحبان عقل متذکّر مىشوند». از حوادث تاریخى که رابطه مستحکم بین علم و ایمان را تأیید مىکند، داستان ساحران عصر فرعون است، که وقتى به خاطر آگاهى از فن سحر دریافتند، آنچه موسى (علیه السلام) نشان داد معجزه است، و علم به اعجاز پیدا کردند، ایمان آوردند و تهدیدهاى فرعون نیز مؤثر واقع نشد؛ و در جواب او گفتند: هرگز تو را بر «دلائل روشنى» که به سراغ ما آمده است مقدم نخواهیم داشت. فرعون سرانجام تهدید خود را عملى کرده و آنها را به شهادت رساند؛
- کافر جاهل ؛ شهید عالم شد- مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى درباره آنها مىنویسد: «کانُوا اوَّل النّهارِ کُفّاراً سَحَرة و آخِرَ النَّهارِ شُهَداء بَرَرَة»: «در آغاز آن روز، کافر و ساحر بودند، اما در پایان همان روز شهیدانى در زمره نیکان».
- رابطه بین علم و تقوی - علم سرچشمه تقوى و خشیت است.إنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعلماء: «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او خشیت دارند».«خشیت» به گفته راغب در مفردات: «خوف و ترسى است که آمیخته با تعظیم باشد و غالباً از علم سرچشمه مىگیرد».
- علم مقدمه برای تقوای - در آیه دیگرى چنین مىخوانیم: کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ: «خداوند اینگونه آیاتش را براى مردم تبیین مىکند تا پرهیزگارى پیشه کنند».این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که تبیین آیات مقدمهاى براى آگاهى، و آگاهى وسیلهاى براى تقوا است. مسلماً هر جا علم است، الزاماً تقوا نیست، چرا که عالم بىعمل نیز پیدا مىشود؛ ولى بدون شک علم مقدمهاى مؤثر براى تقوا محسوب مىگردد.
- علم بیشتر ترس شدید تر - امیرالمؤمنین (علیه السلام) مىفرمایند: «اعْظَمُ النّاسِ علم اً اشَدُّهم خَوف؛ مِنْ اللّه»: «آن کسى که علمش از همه بیشتر است، خدا ترسیش از همه شدیدتر مىباشد».
- علم سرچشمه زهد است. وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعلم وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ: «آنها که از علم و دانش بهره داشتند، گفتند: واى بر شما! پاداش الهى براى کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند، بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمىدارند».
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم