پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۷ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

۳۱
خرداد

                                           بسم الله الرحمن الرحیم

      1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امیر المومنین – متقین 76- در میان غافلان از ذاکران است‏ 77- و در میان ذاکران       از غافلان نیست‏
  2.  «ان کان فى الغافلین کتب فى الذاکرین و ان کان فى الذاکرین لم یکتب من الغافلین» ترجمه‏: پرهیزگار اگر در بین غافلان و اهل غفلت  باشد، از ذاکران محسوب مى‏گردد و اگر در میان ذاکران باشد از غافلان محسوب نمى‏شود.
  3. ذکر قلبی متقین - شرح: مرحوم خوئى در شرح خود مى‏گوید: شارح معتزلى (ابن ابى الحدید) و ابن میثم بحرانى و غیر این دو در شرح فراز اول گفته‏اند اگر فرد متقى با غافلانِ از ذکر خدا و در مجلس آنها باشد، در زمره ذاکرین و اهل توجه نوشته مى‏شود، زیرا گرچه با زبان ذکر خدا نگوید ولى با قلب متوجه او هست و قلبش به یاد او مى‏تپد.
  4. سپس ادامه مى‏دهد: ولى اظهر نزد من این است که مراد و غرض از این فراز، تداوم ذکر پرهیزگار است یعنى با اینکه بین اهل غفلت  و در مجلس آنها است، مانند آنها غافل از یاد الهى نیست و مداومت بر ذکر دارد، زیرا آگاه است که ذکر در میان‏اهل غفلت  موجب زیاد شدن پاداش است. سپس در تأیید نظر خود چهار روایت نقل مى‏کند: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «الذّاکِرُ لِلّه عَزّوجلَّ فِى الغافلین کالمُقاتِلِ فى المُحارِبین»:ذاکر درمیان غافلان - «ذاکر خداوند عزوجل در میان غافلان مثل جهادگر در راه خدا در بین جنگجویان است».
  5. در حدیثى دیگر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «یاد کننده و ذاکر خداوند در میان اهل غفلت  مثل جنگ کننده در راه خدا در میان فرار کنندگان است و جنگ کننده در میان آنها براى او بهشت است». رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) به ابوذر نیز شبیه این را فرمودند که: «اى اباذر ذاکر خداوند در میان اهل غفلت  مثل مجاهد در راه خداوند در میان فرار کنندگان است».
  6. در روایتى دیگر رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «کسى که در بازار با خلوص یاد خداوند کند، در موقعى که مردم غافل هستند، و مشغول به اجناس دنیوى در بازار هستند، خداوند براى او هزار حسنه مى‏نویسد و خداوند او را در قیامت مى‏آمرزد، آمرزیدنى که بر قلب بشرى خطور نکرده است».
  7. غافلان درمیان ذاکر - و در فراز دوم مولى مى‏فرمایند: اگر در ذاکرین باشند جزو غافلان نام آنها نوشته نمى‏شود، زیرا وقتى با غافلان در زمره آنها نوشته نشدند به طریق اولى با ذاکرین که باشند در زمره غافلان نوشته نمى‏شوند، آنها اگر با زبان در میان غافلان ذاکر نبودند، در میان ذاکرین و با آنها با زبان هم ذاکرند.
  8. و ممکن است این فراز اشاره به خلوص پرهیزگاران باشد، که در میان دیگر ذاکرین بواسطه درجه خلوصشان همچون ستاره مى‏درخشند و در زمره غافلان نامشان ثبت نمى‏گردد و طورى حضور قلب دارند که گویا دیگر ذاکران در برابر مقام اینها غافل محسوب مى‏شوند.
  9. ذکر با خلوص - خداوند درباره منافقین مى‏فرماید: منافقان با خداوند خدعه مى‏کنند و او هم‏ با خدعه پاداششان دهد و هنگامى که‏ به نماز مى‏ایستند، با حالت کسالت مى‏ایستند و براى مردم ریا مى‏کنند و ذکر خدا نمى‏کنند، مگر کم‏ یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذکرونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا ..بعضى از مفسرین گفته‏اند: خداوند ذکر آنها را قلیل شمرده، زیرا خداوند سبحان ذکر آنها را قبول نمى‏کند و هر چه را خداوند ردّ کند، آن قلیل است، ذکر باید با خلوص باشد وگرنه انسان ریاکار مشرک است،
  10. خدعه و نیرنگ با خدا - مرحوم خوئى روایتى را آورده که امام صادق (علیه السلام) از پدرانشان نقل مى‏کنند که از رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) سؤال شده درباره اینکه نجات در روز قیامت در چیست؟ فرمودند در اینکه خدعه نکنند خداوند را، که با آنها خدعه مى‏کند ... گفته شد: چگونه با خدا خدعه و نیرنگ مى‏شود، فرمود به اینکه عمل مى‏کند بر طبق امر خداوند و غیر او را با این عمل اراده مى‏کند و براى خدا انجام نمى‏دهد، پس از ریا بپرهیزید، زیرا شرک به خدا است، ریاکننده روز قیامت با چهار نام خوانده مى‏شود. اى کافر، اى فاجر، اى غادر (نیرنگ زننده و حیله کننده) اى خاسر (زیانکار) عمل تو نابود شد و اجر و پاداش تو باطل گشت و براى تو امروز بهره‏اى نیست؛ از کسى اجر خود را بگیر که براى او عمل کردى.
  11. ذاکرِ ریائى در میان غافلین -  نه اینکه نامش در دفتر غافلان است بلکه در دفتر محرومان و زیانکاران است و خداوند ما را از شرّ ریا مصون دارد.
  12. آرى از صفات پرهیزگاران این است که در میان غافلین نیز در یاد خدا هستند و در میان افراد خواب بیدارند. بسیارى را مى‏بینیم که براى توجیه کار باطل خود مى‏گویند، نمى‏شود در میان بى نمازها نمازخوان بود، نمى‏شود
  13. در جامعه من چه کنم - در میان افراد «متمدن و امروزى»، «امّل» بود، چگونه مى‏شود در جائى که پر از فساد است آلوده نباشم چطور در خانواده‏اى که پدر و مادرم بى‏نماز و غیرمقید به شریعت هستند، صالح و با تربیت باشم، چطور در جامعه‏اى که پر از نیرنگ و حیله و کلاه سر مردم گذاردن است‏
  14. من سالم باشم، چطور در بازارى که غِش در معامله و دروغ رواج دارد من از این کارها نکنم؟! آرى عزیزم! مى‏شود؛ پرهیزگاران چنین کردند و شد، نه امّل شدند و نه فاسد و نه نیرنگ زن، آنها نمى‏گویند «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو» بلکه به قول آن شاعر «همرنگى تو مایه رسوائى توست».
  15. گرچه محیط و عوامل اجتماعى مؤثر است ولى علت تامه براى انحراف نیست، و اینها عذرى نیست که در روز محشر مورد پذیرش قرار گیرد، آرى در هر لحظه مى‏توان به یاد خدا بود و چنان کرد که غافلان نیز متذکر شوند، چرا من تحت تأثیر آنها قرار گیرم، آنها تحت تأثیر من باشند، چرا آنها بر باطل خود این قدر استقامت کنند و من بر حق خود استقامت نکنم!
  16. به یاد خدا باش و غفلت  مَوَرز که خداوند فرمود: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذکر الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ‏: «کسى که از یاد خداوند رحمان روى گردان شد، براى او شیطانى مى‏گماریم که همواره قرین او باشد».
  17. براى ذکر سه مرحله گفته‏اند: 1- با زبان، که زبان دائماً مشغول به اوراد و اذکار شرعى باشد، تا هر آن، غفلت  را از خود دور کند. 2- با قلب- باتوجه و ذکر قلبى که در اثر تکرار و تداوم ذکر زبانى نیز حاصل مى‏شود، دل به یاد الطاف و نعمت و نقمت خدا مى‏افتد و مواظب و مراقب است تا دلش نلغزد. 3- با عمل، که عمل او عملى است براى خدا و هر کس ببیند متذکر خداوند مى‏گردد.
  18. در سفارشاتى که رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) به مولى على (علیه السلام) فرمودند، آمده: یا على سه چیز است که این امّت طاقت انجام آن را ندارند: 1- مواسات و برادرى. 2- انصاف و حق دادن از صمیم قلب به مردم. 3- ذکر خداوند در هر حالى و ذکر تنها سبحان اللّه الحمدللّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه این است که به حرامى از حرامهاى‏ الهى برخورد کند و از خداوند عزوجل بترسد و ترکش کند.
  19. عوامل تذکر: دقت در حوادث سخت روزگار و مصائب روزمره افراد و مشاهده آثار گذشتگان و سرزمینهاى بلا دیده و ویرانه‏هاى آنها و اشیاء باقیمانده در موزه‏ها موجب ازدیاد ذکر و رفع غفلت  است، تأمل در کلام مولى که فرمودند:«ما رَأَیْتُ شَیئاً الّا وَ رأیتُ اللّه قَبْلَه وَ بَعْدَه وَ مَعَه؛ «چیزى را ندیدم مگر اینکه خدا را قبل و بعد و با او دیدم» به انسان درس تذکر مى‏دهد، ببینیم هر چیزى خالقى و حافظى و نگه دارنده‏اى دارد که پس از نابودى آن باقى است. ذکر وغفلت - چرا این همه به مسئله ذکر اهمیت داده شده است، فلسفه آن چیست؟ دو نکته را اجمالا در جواب این سؤال مى‏توان گفت:
  20. عالم دنیا طبیعتش غفلت‏زا است، لذا از پیامبر (صلى الله علیه و آله) نقل شده، که روزى هفتاد مرتبه استغفار مى‏فرمود، زیرا طبیعت پرداختن به این عالم مادى موجب گرایش و توجه به ماده است موجب وابستگى و دلبستگى به عالم فانى است و موجب روى گرداندن از عالم باقى است، دست به هر کارى بزنیم ما را به خود مشغول مى‏کند، خانه ساختن، کسب و کار، نوشتن، بذر افشاندن، مطالعه کردن، با دیگرى سخن گفتن همه و همه عاملى براى توجه به امرى دنیوى است، که باید در هر کارى متوجه خدا بود، در محضر بزرگ خطا کردن موجب شرمسارى است، باید به یاد دادگاه او و محاسبه مثقال ذره باشیم، این توجه در این عالم آثار بسیارى، چون آثارى تربیتى، اخلاقى، اجتماعى و سازندگى دارد.
  21. ذکر و یاد محبوب، محبت آفرین است، هر چه بیشتر دوستم را یاد کنم، محبت او در اعماق دل من عمیق‏تر مى‏شود، هر چه از خدا بیشتر یاد کنم، حبّ او در قلبم ریشه دارتر مى‏شود تا جائى که وابستگى به او پیراستگى از همه چیز است و مسلماً دوستى و عشق به محبوب مانع از خطائى است که موجب ناراحتى او مى‏گردد چه رسد به خطا در حضور و محضر او این همه خصوصیات براى ذکر، مسلماً تنها ذکر لفظى و لقلقه زبان نیست، بلکه باید قلب و عمل را نیز متوجه یاد خدا کرد، باید اطاعت مولى و ترک محرمات را در همه حال مراعات کرد.
  22. اصبغ بن نباته گفت، امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمود:«الذکر ذکران: ذکر اللّه عند ما حرم الله عزَّوَجَلَّ عِند المُصیبة وَ افْضَلُ مِن ذلِکَ ذکر اللّهَ عَلَیک فیکونُ حاجِزاً»: «ذکر دو نوع ذکر است: ذکر و یاد خداوند عزوجل در مصیبت، و افضل از آن ذکر خداوند است نزد آنچه خداوند بر تو حرام کرده است، پس آن ذکر و یاد، مانعى براى ارتکاب حرام است».
  23. ذکر و غافل - حسن بصرى در حدیثى گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) روزى وارد بازار بصره شدند و مردم را مشغول خرید و فروش دیدند، از دیدن آن وضع به شدت گریه کردند، سپس فرمودند: اى بندگان دنیا و عمله‏هاى دنیاپرستان، اگر روز را به خرید و فروش‏
  24. و قسم خوردن و معاهده (در امر معاش) مشغولید و در شب در رختخواب خود استراحت مى‏کنید و در خلال این امور از آخرت غافل هستید، پس چه زمانى براى آخرت زاد و توشه برمى‏دارید، و چه وقتى در مورد معاد تفکّر مى‏کنید؟
  25. 4 علامت غافل - مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «مَن غَفَل غَرَّته الامانِى وَ اخَذَتْهُ الحسرةُ اذا انکشَفَ الغِطا وَ بَدالَهُ من اللّه مالَم یَکُنْ یَحْتَسِب»:«انسان غافل، آرزوهایش او را مغرور مى‏کند و ندامت او را فرا مى‏گیرد وقتى که روز قیامت آشکار شد و پرده‏ها کنار رفت براى او از طرف خداوند ظاهر مى‏شود آنچه که به حساب نمى‏آورد» (چیزهائى در پرونده او نوشته شده که فکر نمى‏کرد در پرونده او ثبت باشد) اگر مى‏خواهید بدانید در یاد خدا هستید و یا از آن غافلید، پیامبر (صلى الله علیه و آله) چهار علامت براى غافل فرمودند: یکى کوردلى، دوم اشتباه کارى و سهو، سوم بازیگرى و مشغول به امورات باطل و چهارم فراموشى از حق.
  26. ازخدا غافل نباشید - شیخ (ابوسعید ابى الخیر) را گفتند که فلان کس بر روى آب مى‏رود گفت سهل است بَزَغى (وَزغى و قورباغه‏اى) و صعوه‏اى (گنجشک‏ و هر پرنده‏اى شبیه آن) نیز بر روى آن مى‏بِرَوَد گفتند که فلان کس در هوا مى‏پرد گفت زغنى (پرنده‏اى کوچکتر از کلاغ) و مگسى نیز در هوا بپرد گفتند فلان کس در یک لحظه از شهرى به شهرى مى‏بِرَود شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب مى‏شود، این‏ چنین چیزها بس قیمتى نیست مرد آن بُوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بِخُسبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.
  27. بنده خاص خدا،- شاعرى در مورد عدم غفلت  چنین سروده است
  28. آن بنا کز عمل خیر، یکى کاخ بلند

     

    و آن بنا کز عمل زشت، یکى غار بلاست‏

    نفس را با همه بیمى که مرگش باشد

     

    آرزوهاى درازیست که خبط است و خطاست‏

    کار ما چیدن و آئین فلک بر چیدن‏

     

    عمر، وا کردن و پیچیدن طومار قضاست‏

    خانه ما شود آخر، به خدا لانه جغد

     

    سهم میراث خور است آنچه که در خانه ماست‏

    بنده خاص خدا، زندگیش در رنج است‏

     

    بهر او، جام شراب اجلش جام شفاست‏

    شب که سر مى‏نهد آشفته به بالین، گوئى‏

     

    صبح فرداست، که غوغاى قیامت برپاست‏

    ترسَمَت فرصت توفیق به فردا ندهند

     

    بارى، امروز کن آن توبه که طوق فرداست‏

    در سکوت ابدى وحشت گورستان بین‏

     

    گوئى از هر طرفش ناله و فریاد به پاست‏

    که هَلّا، روى زمین پاى به غفلت  ننهید

     

    که سر پادشهان زیر کف پاى شماست‏

  29. فرق منزل تفکّر و تذکر: بدان که تذکر از نتائج تفکّر است، و از همین روى منزل تفکّر را بر منزل تذکر مقدّم دانسته‏اند. خواجه عبداللّه انصارى این عارف بزرگ مى‏فرماید:«التَّذکر فَوقَ التّفکر فَانّ التّفکر طَلَبٌ و التّذکر وُجُودٌ»: «تذکر فوق تفکّر است، زیرا که تفکّر طلب محبوب است و تذکر، حصول مطلوب». تا انسان در سختى طلب، و رنج جستجو است از مطلوب محجوب است و وقتى به وصال محبوب رسید آرام مى‏گیرد.
  30. تفکر صحیح - معرفت و تذکر از تفکّر صحیح پدیدار مى‏شود. از این رو فرمودند، یک ساعت تفکّر بهتر از هفتاد سال عبادت است، چه بسا یک ساعت تفکّر دریچه‏هائى از معارف به روى مالک بگشاید که عبادت هفتاد سال نگشاید، یا انسان را چنان متذکر محبوب نماید که از مشقت‏ها و زحمت‏هاى چندین‏ساله این مطلوب حاصل نشود.
  31. ذکر حقیقى و یاد تمام و کمال آن است که به تمام مملکت وجود انسان نفوذ کند و ظاهر و باطن و سرّ و علن را فرا گیرد.اگر قلب به یاد حق تپید، حرکت و سکون این کشتى که هر آن در تلاطم طوفانها است به دست خداوند مى‏شود که‏ «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها».
  32. عارف عامل امام خمینى (رحمه الله) در کتاب چهل حدیث خود مى‏فرمایند «شیخ عارف کامل ما جناب شاه‏آبادى- روحى فداه- مى‏فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده مى‏خواهد تعلیم کلمه را کند، تکرار مى‏کند تا اینکه او به زیان مى‏آید و کلمه را اداء مى‏کند ...».آرى آن قدر باید ذکر لفظى بگوید تا زبان قلب گشوده شود، وقتى زبان قلب گشوده شد، در این مرحله زبان از قلب تبعیت مى‏کند و کار ذکر براحتى انجام مى‏پذیرد.
  33. فوائد ذکر: ذکر، کلید نیکو شدن قلب است- مولى فرمودند: «اصْلُ صَلاح القَلب اشْتِغالُه بِذکر اللّه»:«اصل و ریشه نیکو شدن قلب مشغول بودن آن به یاد خدا است». در جاى دیگر فرمودند: «مُداوَمَة الذکر قُوتُ الارواح و مِفْتاحُ الصَّلاح»:«دوام ذکر و یاد حق طعام و غذاى روحها و کلید نیکوئى است». ذکر، حیات قلبها است. مولى على (علیه السلام) فرمودند: «فى الذکر حیاة القلوب»: «در یاد خداوند حیات و زندگى قلبها است» رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نیز فرمودند:«بذکر اللّه تَحیى القلوبُ و بِنسیانهِ مَوتُها»: به یاد خدا قلبها زنده مى‏شود و به فراموشى از یادخدا مى‏میرند».
  34. ذکر، غذاى نفوس است؛ مولى فرمودند:«ذکر اللّه قُوت النُفُوس و مُجالَسةُ المحبوب»: « یاد خدا غذاى نفوس و همنشینى محبوب است». در جاى دیگر فرمودند: «مداومُة الذکر قُوت الارواح»:«دوام ذکر غذاى روحها است».ذکر، نور قلبها است، مولى فرمودند: «ثمرُ الذکر استنارة القلوب»: «  فائده و میوه ذکر نورانیت قلبها است».ذکر برطرف کننده زنگار قلبها است.
  35. باذکر حق قلب می شنود- على (علیه السلام) فرمودند: «انّ اللّه سبحانه جعل، الذکر جلاءً للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تُبْصَرُ به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعانده ...»: «خداوند یاد خود را جلا دهنده قلبها قرار داد، (بعد از برطرف شدن زنگار غفلت ) با ذکر حق قلبها مى‏شنوند، بعد از اینکه گوش آنها سنگین بود و مى‏بینند بعد از اینکه خوب نمى‏دیدند و رام مى‏شوند بعد از اینکه عناد میورزیدند ...».
  36. ذکر شفاء قلبها است: رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند:«ذکر اللّه شِفاء القُلوب» و در دعاى کمیل مولى است:«یا مَنْ اسْمُهُ دَواء وَ ذکرهُ شِفا»:«اى کسى که اسم او دواء و یادش شفا است».
  37. ذکر کلید انس - در جاى دیگر رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمایند: «بر شما است که به یاد خدا باشید که شفاء است و بپرهیزید از یاد کردن مردم و (دلبستن به آنها) که مَرَض و بیمارى است». ذکر کلید انس است- مولى فرمودند: «الذکر مِفتاحُ الانس»
  38. ذکر دوری شیطان - در جاى دیگر فرمودند: هنگامى که دیدى خداوند تو را با یاد خود مأنوس مى‏کند، تو را دوست داشته است هنگامى که دیدى خداوند تو را به مخلوق و خلقش مأنوس مى‏کند و تو را از یاد خودش به وحشت مى‏اندازد تو را دشمن داشته است. ذکر دور کننده شیطان است مولى فرمودند: «ذکر اللّه مَطْردة الشَّیطان»: «یاد خداوند دور کننده و طرد کننده شیطان است»
  39. ذکر سرمایه هر مومن - در جاى دیگر فرمودند: «ذکر اللّه رأس مال کلّ مؤمن و ربحُهُ السلامةُ مِنَ الشّیطان»: «یاد خداوند سرمایه هر مؤمن و سود آن سلامتى از شیطان است». ذکر امان از نفاق و دوروئى است، در ضمن بحث گذشت که منافقین با خدا خدعه مى‏کنند و«لا یذکرون اللّه الّا قلیلا»: «یاد خداوند نمى‏کنند یا بسیار کم مى‏کنند»، ولى از آنها پذیرفته نیست. مولى نیز مى‏فرمایند:«مَنْ اکَثَرَ ذکر اللّه فَقَد بَرى‏ء مِنَ النّفاق»: «کسى که یاد خدا را زیاد کند از نفاق دور مى‏شود و از آن در امان است». ذکر باعث محبت به خدا مى‏شود- رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ اکثَرَ ذکر اللّه احَبَّه»: «کسى که یاد خدا را زیاد کند، او را دوست دارد» (زیرا یاد کردن محبوب از روى محبت است و زیاد کردن یاد او بر محبت مى‏افزاید)».
  40. ذکر مایه مصون بودن از اشتباه و خطا است. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: خداوند سبحان مى‏فرماید: «وقتى دانستم در اکثر مواقع بنده من، مشغول به من و ذکر من است درخواست و او را به خود بیشتر مشغول مى‏کنم و وقتى بنده‏اى چنین شد اگر بخواهد بین او و بین خطاى او مانع مى‏شوم، آنها اولیاء حقیقى من هستند، آنها قهرمانان حقیقى هستند ...» ذکر اطمینان و آرامش قلبها است ... قرآن مى‏فرماید أَلا بِذکر اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ مولى نیز مى‏فرمایند: «ذکر اللّه جلاء الصدور و طمأنینة القلوب»:«یاد خدا جلاء سینه‏ها و آرامش قلبها است».
  41. ذکر آرامش قلب - در مناجات ذاکرین امام سجاد (علیه السلام) مى‏فرمایند: «فَلا تطمئن القلوب الّا بِذکراک»:«قلوب آرامش نمى‏یابند مگر به یاد تو» در مناجات عارفین نیز مى‏فرمایند: «الهى فاجْعَلْنا من الذّین تَوَشَحت (تَرَسَّخَت) اشجار الشوق الیک فى حدائق صدورهم ... وَ اطمأنَّت بالرجوع الى ربّ الارباب انْفُسُهُم وَ تَیَقَّنَتْ بالفوز و الفلاح ارواحُهُم؛ خداى من قرار بده ما را از کسانى که درختهاى شوق به سوى تو در باغهاى سینه‏هایشان رسوخ کرده ... و نفْسهاى آنها به رجوع به ربّ الارباب آرامش پیدا کرده و ارواح آنها به رستگارى و سعادت یقین پیدا کرده‏ است».
  42. ذکر مایه شرح صدر است؛ مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «الذکر یشرح الصدر»: «یاد خدا موجب وسعت سینه و شرح صدر است» (و از مشکلات استقبال کرده و ناراحت نمى‏شود). مرحوم الهى در ذیل این دو فراز (ان کان فى الغافلین کتب فى الذاکرین و ان کان فى الذاکرین لم یکتب من الغافلین) چنین گوید:
  43. اگر با غافلان یک عمر بنشست‏

     

    بیاد روى جانان بود پیوست‏

    و گر با ذاکران آمیخته جانش‏

     

    نَبُد غافل زیار مهربانش‏

    که نامش از وفاداران نگارند

     

    به راه دین زهشیاران نگارند

     

    اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 435

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

     

     

     

     

  • حسین صفرزاده
۳۱
خرداد
      1. بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امیر المومنین – متقین 78-79- 80-  سه صفت پسندیده از صفات پرهیزگاران‏«یعفو ا عمن ظلمه و یعطى من حرمه و یصل من قطعه»ترجمه: کسى را که به او ظلم کرده، مى‏بخشد و به آن که محرومش ساخته، عطا مى‏کند و با کسى که پیوندش را قطع کرده رابطه برقرار مى‏کند.
  2.  عفو ؛  بخشش ؛ ارتباط  - شرح: در این قسمت مولى به سه صفت دیگر اشاره مى‏کنند که هر کدام از مکرمتهاى اخلاقى و ارزشهاى پسندیده انسانى است،  عفو  ناشى از شجاعت، و اعطاء و  بخشش  به کسى که او را محروم ساخته ناشى از سخاوت، و  ارتباط  با کسى که از او بریده ناشى از رحمت است. در مورد این سه صفت و فضیلت آنها، روایات زیادى وارد شده است:
  3. بهترین اخلاق دنیا و آخرت - از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) در خطبه‏اى چنین فرمودند: «الا اخْبِرُکم بِخَیرِ خلایِقِ الدُّنیا و الآخرة: العفو عَمَّن ظَلَمَک و تَصِلُ مَنْ قَطَعَک و الاحسان الى مَن اساء الیک و اعطاء مَنْ حَرَمَک».«آیا بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ (بدانید که بهترین اخلاق)  عفو و گذشت از کسى است که به تو ستم کرده و پیوستن به کسى که از تو بریده و نیکى با کسى که به تو بدى نموده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته است».
  4. کجایند اهل فضل - 2- از ابى حمزه ثمالى نقل شده که گفت شنیدم از امام سجاد (علیه السلام) که مى‏فرمود: وقتى روز قیامت شد، خداوند تبارک و تعالى اوّلین و آخرین را در یک جا جمع مى‏کند، سپس منادى ندا مى‏دهد «اینَ اهلُ الفضل»: «کجائید اهل فضیلت»، عده‏اى از مردم بلند مى‏شوند و ملائکه با آنها روبرو شده و مى‏گویند فضل شما چه بود، مى‏گویند: کُنّا نَصِلُ مَنْ قَطعنا و نعطى مَنْ حَرَمنا و نعفوا عمّن ظَلَمَنا»: «با کسى که قطع  ارتباط  با ما کرده بود  ارتباط  برقرار مى‏کردیم و به کسى که ما را محروم ساخته بود، بخشش مى‏نمودیم. از کسى که به ما ستم نموده بود، درمى‏گذشتیم»، سپس به آنها گفته مى‏شود، راست گفتید داخل بهشت شوید.
  5. 3- جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمودند:«ثلاث لا یزد اللّه بِهِنّ المرء الّا عزّاً: الصفح عَمّن ظَلمَه و اعطاء مَن حَرَمَه و الصِّلة لِمَنْ قَطَعَه»: «سه چیز است که خداوند به سبب آنها به انسان عزت مى‏دهد: گذشت از کسى که به انسان ظلم و ستم کرده و اعطاء و  بخشش  به کسى که او را محروم ساخته و  ارتباط  با کسى که قطع  ارتباط  کرده است».
  6. مجاهدت نفسانی - اخبار در این معنا بسیار است و مرحوم کلینى در باب عفو در کافى آورده است. عفو  از کسى که به انسان ستم نموده، و عنایت و رسیدگى به کسى که انسان را در وقت سختى دستگیرى نکرده و ارتباط  با کسى که از انسان بریده و با او قهر کرده بسیار نیاز به مجاهدت نفسانى دارد، پیروزى در میدان نفس را نیاز دارد؛ حضرت عفو و اعطاء و  ارتباط  تنها را از صفات پرهیزگاران شمردند، بلکه اضافه به ظالم و محروم کننده و قاطع ارتباط ،کردند،  تا شدت مجاهدت نفسانى و بلندى روح پرهیزگار واقعى را بفهمانند.
  7. شرافت اهل فضل - یکى از شارحان کتاب شریف کافى در مورد این روایات مى‏گوید: از صفات اهل کرم و عفو  از کسى است که به آنها ستم روا داشته و از صفات لئام و پست طینتان انتقام   و تشفّى و عقاب است تا غیظ و غضب درونى را که آفتى نفسانى است دفع کنند، این آفت نفسانى و بیمارى روانى، جُهّال و کسانى را که داراى نقص روحى هستند متغیر مى‏کند زیرا بسیار سریع در برابر هر چه مخالف هواى نفسانى آنها است متأثر مى‏شوند. و امّا معنى عطا کردن به کسى که انسان را در وقت تنگدستى از عطاى خود محروم کرده این است که وقتى احسان به کسى کردى و او مقابله به مثل کرد یا با بدى و کفران نعمت با شما برخورد کرد از احسان او روى گردان مشو، زیرا اگر او شکرگزارى از تو نکرد، دیگرى چنین مى‏کند و اگر هم احدى از تو سپاسگزارى و تقدیم نکرد، خداوند احسان کنندگان را دوست دارد، چنانکه در قرآن مجید فرمود، و در شرافت و فضل تو همین بس که تو مورد خطاب‏ «ایْنَ اهلُ الفضل» در روز محشور شدن اوّلین و آخرین قرار مى‏گیرى.
  8. مقام غفو و مقام صبر- امّا مراد «صلةُ مَنْ قطعَک» این است که به هر وسیله ممکن با کسى که با تو قطع رابطه کرده،  ارتباط  برقرار کن، خصوصاً اگر ارحام و بستگان نزدیک تو باشد. حال به طور جداگانه در مورد این سه فراز سخن گوئیم: «یَعفوا عمّن ظَلَمَه» از بهترین صفات، گذشت از کسى است که به انسان ظلم کرده است، عفو معمولا در وقتى است که انسان قدرت انتقام   دارد وگرنه اگر این قدرت را نداشته باشد مقام، مقام صبر است نه عفو.
  9. انتقام  : حسّ انتقام       از نتائج غضب است،- انتقام   آن است که شخص به مثل همان ظلمى که در حقش شده، یا بیشتر را مرتکب شود و ظالم را مؤاخذه نماید، انتقام   اگر ازمقابله به مثل در مواردى که شرع اجازه داده تجاوز کند، خواه کمّا و خواه کیفاً حرام است و این حسّ انتقام   از نتائج غضب است، هر انتقام  ى جائز نیست، زیرا مقابله غیبت و تهمت و فحش و سخن‏چینى و امثال اینها جائز نیست، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: اگر کسى شما را به آنچه با شما است سرزنش و مسخره کرد شما به آنچه در اوست سرزنشش نکنید، در جاى دیگر فرمودند دو فردى که یکدیگر را سبّ و اهانت مى‏کنند، دو شیطان هستند که با اهانت به یکدیگر مقابله به مثل مى‏کنند و فکر مى‏کنند تلافى فحش فحش است.
  10. دشنام را ملایکه جواب می دهد - در روایتى آمده که مردى ابوبکر را در حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله) دشنام داد و ابوبکر ساکت بود وقتى شروع کرد، از خود دفاع کند رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) بلند شدند و به او فرمودند: «فرشته خداوند از جانب تو جواب مى‏داد، وقتى تو آغاز به سخن کردى او رفت و شیطان آمد و من در مجلسى که در آن شیطان باشد نمى‏نشینم!»
  11. برای عدم تجاوز از حد - پس هر فعلى یا سخنى که به صورت ظلم به انسان مى‏رسد، اگر در شریعت قصاص و غرامتى دارد، واجب است از آن حد تجاوز نشود، گرچه در اینجا عفو افضل و نزدیکتر به تقوى و پرهیزگارى است و علماى اخلاق فرموده‏اند، در جائى که حدّ شرعى معین نشده، براى آرامش نفس مى‏تواند سخنى که حرام و دروغ نباشد بگوید، مثلا امثال فحش و مذمت و اذیتهاى دیگر را که حد شرعى معین ندارد، با کلماتى مثل کم حیا، بداخلاق، بى‏تربیت، و شبیه اینها جواب دهد، و اگر نادان و احمق بگوید نیز بلااشکال است، زیرا در هر فردى جهل و بى‏خردى یافت مى‏شود و به این اعتبار به او بگوید.
  12. سکوت و واگذار کردن بخدا - گرچه اینها جائز است، ولى بهتر از این، سکوت و واگذار کردن انتقام  ، به ربّ الارباب و خداوند منتقم است، البته در صورتى که عدم جواب و سکوت منجر به سستى و بى غیرتى نشود. در روایتى از رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) آمده:  «الا انّ بَنى آدَم خُلِقُوا عَلى طبقات شَتّى، مِنْهُم بَطى‏ء الغَضَب سَریعُ الفِیئى و منهم سریع الغَضَب سَریعُ الفیى‏ء فَتَلکَ تِبلک و مِنْهُم سَریعُ الغَضَبِ بَطى‏ء الفَى‏ء و متهم بَطى‏ء الغَضَبِ بَطِى‏ء الفِى‏ء الا و انّ خیرَهم البَطى‏ء الغَضَب السریعُ الفَى‏ء و شَرّهم السریعُ الغَضَبِ البطى‏ء الفَى‏ء»: «بدانید فرزندان آدم بر طبقه‏ها و انواع مختلفى خلق شده‏اند؛ بعضى از آنها کُنْد غضب و تند بازگشت و زود راضى شونده هستند، و بعضى سریع غضب مى‏کنند و سریع آرام مى‏شوند و این سرعت فروکشى عوض از سریع غضبناک شدن آنها است (و به قول عوام این به آن در) و بعضى سریع غضب مى‏کنند و کُند بازگشت مى‏نمایند و بعضى کُند غضب و کُند بازگشت هستند، بدانید که بهترین آنها کسانى هستند که دیرغضب مى‏کنند و سریع بازگشت و زود راضى شونده هستند و بدترین آنها کسانى هستند که زود غضب مى‏کنند و دیر بازگشت مى‏کنند».
  13. دیرغضب وزود گذشت – تاج ارزشها -  علماى اخلاق و پزشکان روح علاج ترک انتقام   را اندیشیدن در بد عاقبتى در آینده دور و نزدیک دانسته‏اند و این که در فوائد ترک انتقام   و عفو دقت کند و بداند که واگذار کردن انتقام   به منتقم حقیقى بهتر و سزاوارتر است و این که انتقام   و عفو او شدیدتر و قویتر است.پس فکر کن شاید روزى، تو به دست او گرفتار شوى و بخواهد از تو انتقام   گیرد، عفو کن که گذشت تاج ارزشها و مکرمتهاى اخلاقى است. «العفو تاجُ المَکارم».
  14.  عفو  و گذشت‏ - عفو - صفح - ضد انتقام است، و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است که آیات و روایات در مدح آن بسیار است خداوند متعال مى‏فرماید: «خُذِ الْ عفو  وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»: «اى پیامبر گذشت را اتخاذ کن و به کار نیک و معروف امر نما» و نیز فرمود: «وَ لْیَ عفو ا وَ لْیَصْفَحُوا»: «باید  عفو  و گذشت کنند». راغب در مفردات مى‏گوید: «صَفْح» بالاتر و بلیغ تر از « عفو » است گاهى انسان  عفو  مى‏کند ولى به مرتبه «صفح» نمى‏رسد، شاید مرادش این باشد که انسان از مسئله‏اى مى‏گذرد و گذشت مى‏کند ولى هنوز کدورتى از طرف در قلب او است، ولى «صَفْح» آن است که این مقدار کدورت نیز نباشد و با خلوص و طیب نفس گذشت کند، قرآن در جاى دیگر گوید: «وَ أَنْ تَ عفو ا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» «و اگرعفو  کنید به تقوى نزدیکتر است».
  15. عزیزترین بندگان - رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) نیز فرمودند:  عفو  بر بنده نمى‏افزاید مگر عزّت، پس  عفو  کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند. باز رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمودند: حضرت موسى (علیه السلام) به خداوند عرض کرد پروردگار من! کدام بندگانت عزیزترند بر تو، فرمود: آنکه وقتى قدرت مى‏یابد  عفو  مى‏کند. امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند«النَّدامةُ عَلَى العفو  افْضَل وَ ایْسَر مِنَ الندامةِ عَلى العُقُوبة»: «پشیمانى برعفو و گذشت بهتر و راحت‏تر از پشیمانى بر عقوبت است».
  16. دستورمقابله به مثل،- در اینجا به نکته‏اى اشاره مى‏کنیم و آن اینکه در اسلام دو نوع دستور داریم: دستور به مقابله به مثل، چنانکه در قرآن مى‏خوانیم: «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ‏ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ»: «کسى که بر شما تجاوز روا داشت، شما نیز بر او تجاوز کنید به مثل آن تجاوزى که بر شما رفت».
  17. در جاى دیگر مى‏فرماید: وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ‏ «و نوشتیم بر آنها (بنى اسرائیل) در تورات که نفس با نفس و چشم با چشم و بینى با بینى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مى‏شود و جراحتها نیز قصاص دارد».در جاى دیگر مى‏فرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ‏: «اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حیات و زندگى است».

  18. دستور به قصاص - عفو -  که آیات و روایات زیادى در این باره ذکر کردیم.سؤال این است که جمع بین این دو دستور چگونه است آیا تضادى وجود ندارد از یک طرف امر به انتقام   و قصاص و از سوى دیگر توصیه به عفو و گذشت!
  19. جواب این است که براى جمع بین این دو دسته سه وجه ممکن است گفته شود: 1- باید توجه داشت که ما هم قانون داریم و هم یک سلسله مسائل اخلاقى قانون اسلام قصاص و انتقام   شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر این قانون نباشد، جنایتکاران جسورتر مى‏شوند، این قانون عامل کنترل کننده‏اى براى جنایت پیشه‏گان است، ضامن امنیت نظام است، ولى در کنارآن عفو را نیز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جایگاه این اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى که متخلق به این اخلاق شود جایگاهش بالاتر از کسى است که قدرت عفو ندارد، خداوند در قرآن مى‏فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ: «خداوند به عدل و احسان امر مى‏کند»، اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق‏است

    اولى وظیفه و دومى انسانیت است، اگر کسى به من نیکى کرد عدالت به عنوان یک قانون حکم مى‏کند که به او همان قدر نیکى کنم، ولى اخلاق حکم مى‏کند که بیشترازآنچه به من نیکى کرده و به او احسان کنم.

  20. تکلیف قانونى - هِگل اخلاق را عبارت از پیروى و اطاعت از قوانین مى‏داند، ولى مى‏دانیم که این صحیح نیست، چه بسیارند افرادى که رفتارشان طبق مقررات و قوانین فردى و اجتماعى است و از مرز قانون قدمى فراتر نمى‏نهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بى‏گذشت و سختگیر، کینه‏توز و انتقام  جو هستند، این تفکیک قانون و اخلاق را «کانت» دیگر فیلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را منقسم به دو قسم کرده است، یکى تکلیف قانونى یعنى آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام مى‏شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و دیوانخانه‏ها مى‏گردد.
  21. دوّم تکالیف فضیلتى  که الزامش درونى است و محاکمه‏اش با نفس انسان است.در تکالیف قانونى، نظر به عدل و داد است، داد هر عملى است که بنیادش بر این اصل استوار است: آزادى هر کس با آزادى دیگران سازگار بوده باشد.بنابراین حکم قانونى این است: چنان کن که آزادى تو بر طبق یک قاعده کلى با آزادى همه مردم سازگار شود، در تکالیف فضیلتى، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق براى هر کس کمال نفس خود او و خوشى دیگران است.
  22. انتقام ؛عدل و فضیلت - در مکتب آسمانى اسلام عملى ساختن قوانین دینى معیار دادگرى، و انصاف و تخلّق به مکارم اخلاق مایه کمال معنوى و فضیلت است. على (علیه السلام) مى‏فرمایند:«العَدلُ انّک اذا ظُلِمتَ انصَفْتَ و الفَضْل انّک اذا قَدَرتَ عفوتَ»:«عدل این است که اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم کننده خود منصفانه رفتار نمائى و براى کیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نکنى و فضیلت این است که اگر قدرت به دست آوردى از مجازاتش چشم‏پوشى کنى و او را مشمول  عفووبخشش  قرار دهى».انتقام   در مقابل کسى است که قابل هدایت نیست، در مقابل فرد لجوجى است که اگر قصاص نشود، فردا چند نفر دیگر را نیز به قتل مى‏رساند، در مقابل انسانى است که نورانیت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاریکى گرائیده است، در مقابل فردى است که ریشه انسانیت و وجدان در درون او مرده است ؛
  23. عفو و گذشت اصل است - براى انسانى است‏ که واقعاً نادم و پشیمان است و اگر هم قصاص نشود، زیر تازیانه وجدان قصاص مى‏شود و بیدار مى‏گردد. عفو اصل است و قصاص استثنائى در این اصل است، شاخه اصلى عفو و شاخه فرعى انتقام است، و عمل به اصل مقدم بر فرع است مگر اینکه خصوصیتى در مورد یافت شود، مثل همان که گفتیم فردى که قابل اصلاح نیست باید حتماً قصاص شود، یا اگر تازیانه نخورد حواسش جمع نمى‏شود.در زندگى عفو و گذشت داشته باش که تا سربلند شوى، چه بسیار جنایتکارانى که با گذشت به راه آمدند و جامعه‏اى را ساختند تو یک دعاى کمیل مى‏خوانى و مى‏خواهى خداوند همه گناهان و لغزشهاى هفتاد ساله تو را بیامرزد، ولى یک لغزش ازبرادرت را دَه سال است نبخشیده‏اى چرا؟!
  24. عفو فتح قلبها - گذشت را سرلوحه زندگى قرارده و تاریخ عفو را در اسلام ملاحظه کن، که پیامبر (صلى الله علیه و آله) با همین عفو خصوصاً در فتح مکه چه کرد، ظاهراً مکه را لشکر ده هزار نفرى فتح کرد، ولى باطن آن را و قلب مردم آن را عفو فتح کرد، و زندگانى ائمه (علیهم السلام) را از لحاظ  عفو و گذشت ملاحظه کن که چگونه آن را معلم جامعه قرار دادند و افراد را تربیت کردند. در کتاب شریف مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «گذشت به هنگام قدرت، روش و سیره انبیاء و از اسرار نهان پرهیزگاران است».
  25. حقیقت عفو وگذاشت -  و تفسیر عفو این است که از شخص گناهکار چشم‏پوشى و اغماض کرده و به ظاهر او را مُلزَم به خطا و گناهش ننمائى و آنچه از اهانت و ضرر و ناراحتى به تو رسیده است، از صمیم قلب ببخشى و علاوه بر اینها به اواحسان و نیکى نیز بنمائى‏ «تَفْسیرُ ال عفو انْ لا تَلزَم صاحِبَکَ فیما اجرم ظاهراً و تنسى مِنَ الاصل ما اصبتَ مِنه باطنا و تَزید على الاختیاراتِ احْساناً». و هرگز کسى به مقام حقیقى عفو نمى‏رسد، مگر آن که پروردگار متعال گناههاى گذشته و آینده او را عفو فرموده و او را به خلعت کرامت و برگزیدگى خود زینت داده، و از پرتو نور مبارک خود او را بپوشاند.
  26. ازصفات خداوند - آرى عفو وغفران از صفات خداوند عزیز است و آنها را در دلهاى بندگان مخصوص و انتخاب شده خود قرار مى‏دهد، تا مانند حق تعالى با بندگان و افراد مردم با  بخشش وگذشت رفتار کرده و با صفات و اخلاق الهى متخلق گردند و به همین جهت خداوند عزوجل فرمود وَلْیَ عفوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏: «عفو و گذشت کنید، آیا دوست نمى‏دارید، خداوند شما را ببخشید خداوند بخشنده و آمرزنده و مهربان است».
  27. صدقه و وقف آبرو- در همان کتاب شریف حضرت صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: «کسى که از بشرى مثل خودش گذشت نکند، چگونه امید به عفو خداوند جبّار دارد ...» رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) بسیار مى‏فرمود: «آیا ناتوان هستید که مثل‏ «ابى ضَمْضَمْ» باشید»، گفتید یا رسول الله او که بود، فرمود: «مردى از امّتهاى گذشته بود، هنگامیکه صبح مى‏کرد مى‏گفت‏: (اللّهم انّى قَد تَصَدّقتُ بِعِرضى على النّاس عامَّة؛ خدایا من آبرو وعنوان خود را براى‏ خدمت به مردم و بندگان تو صدقه دادم و وقف کردم».
  28. وصف نور عفو - آرى برادرم وصفت عفو نورى است که از جانب حق به قلب پاک بنده خاضع افاضه مى‏شود و پیوسته با این نور خود را در مقابل عظمت حق کوچک و نسبت به بندگان او مهربان مى‏گردد، وقتى این نور دل را منوّر کرد، از خلاف و عصیان دیگران چشم‏پوشى مى‏کند.
  29. قبول معذرت خواهی - کسى که به دیگرى بد مى‏گوید و با سخن زشت خود او را مورد هتک و تحقیر قرار مى‏دهد، با این عمل به دلش زخم مى‏زند و دل او را مجروح مى‏کند، اگر در ملأ عام ناسزا بگوید زخمش عمیق‏تر است و اگر تنها و بدون حضور کسى توهین کند، جراحتش خفیف‏تر خواهد بود، زخم ناسزاگوئى در محیط خصوصى براى روح، همانند بریدگى با خراش سطحى انگشت است.
  30. هست امیدم که عَلى رَغْم عَدُوّ روز جزا

     

    فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم‏

    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت‏

     

    من چرا ملک جهان را به جُوى نفروشم‏

     

    به خوارى منگر اى مُنعم ضعیفان و نحیفان را

     

    که صدر مجلس عشرت گداى ره نشین دارد

    چو بر روى زمین باشى توانائى غنیمت دان‏

     

    که دوران ناتوانى‏ها بسى زیر زمین دارد

    بلا گردان جان و تن دعاى مستمندانست‏

     

    که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه‏چین دارد

     

     

    شخصى که مورد دشنام و اهانت واقع مى‏شود، اگر داراى سلامت فکر باشد در صورتى که اهانت کننده از او معذرت بخواهد و در واقع با پوزش طلبیدن مرهمى بر دل مجروح وى بگذارد، فوراً اعتذارش را مى‏پذیرد، با بزرگوارى و کرامت نفس او را مى‏بخشد و زخم دلش خیلى زود التیام مى‏یابد.از امام زین العابدین (علیه السلام) رسیده که فرمود

    «انْ شَتَمَک رَجُلٌ عن یمینک ثمّ تَحَوَّلَ الى یسارک فاعتَذَر الیک فَاقْبَلْ منه»:

    «اگر کسى از طرف راستت به تو ناسزا گفت و بلافاصله به سمت چپ آمد

    و از تو پوزش طلبید، معذرت خواهى او را قبول کن»!

  31. کینه ودشمنی در دل نگیر- در صورتى که اهانت کننده معذرت نخواهد و بى اعتنا از وى جدا شود، چون شخص اهانت شده داراى سلامت فکر (وروح) است کینه و دشمنى در دل نمى‏گیرد، فکر انتقام  جوئى در سر نمى‏پرورد این خاطره تلخ را فراموش مى‏کند و با گذشت چند روز یا چند هفته زخم دلش بهبود مى‏یابد.اگر شخص مورد اهانت، بر اثر خلق و خوى ناپسند گرفتار بیمارى اندیشه و فکر (و روان) باشد، زخم دلش نه خود به خود بهبود مى‏یابد و نه با مرهم معذرت‏خواهى درمان مى‏شود، او کینه اهانت کننده را در دل مى‏گیرد و به فکر انتقام  جوئى مى‏افتد، اگر بتواند خیلى زود از خود عکس العمل نشان مى‏دهد و اگر نتواند به انتظار فرصت مى‏ماند؛ تا موقع مناسبى به دست آورد و عمل موهن او را تلافى نماید.
  32. کینه وانتقام مانع علاج - فکر کینه‏توز و انتقام  جو، مانند خون کسى که بیمارى قند دارد، همانطور که زیادى قند خون مانع بهبودى زخم بدن مى‏شود و نمى‏گذارد بریدگى پوست و عضله التیام پیدا کند، همچنین حسّ کینه و تمایل شدید به انتقام ، مانع علاج زخم دل است و نمى‏گذارد خاطر مجروح درمان گردد، این قبیل افراد، تا از شخص مورد نظر انتقام   نگیرند و عمل او را به دلخواه خود تلافى نکنند، شفاى دل نمى‏یابند؛ کسانى که به این بیمارى مبتلا هستند، اگر بخواهند مى‏توانند با راهنمائى افراد دانا و اجراء برنامه‏هاى اخلاقى، خویشتن را مداوا کنند و از این بدبختى و تیره روزى رهائى یابند و اگرنخواهند باید تمام عمرشان با رنج و ناراحتى سپرى شود و آتش کینه این و آن پیوسته در نهادشان مشتعل باشد. بعلاوه این گروه، با اندیشه ناسالم و فکر بیمار (و روح علیل) که دارند همواره در معرض درنده خوئى و اعمال ضدّ انسانى هستند و ممکن است در مواقعى براى تَشَفّى خاطر و اقناع تمایل انتقام ، به‏ جنایات وحشت‏زا و خطرناکى دست بزنند.
  33. کینه وفرصت انتقام - در قرن ششم هجرى شخصى به نام (ابن سلّار) که از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در کمال قدرت بر مردم حکومت مى‏کرد، او از یک طرف مردى شجاع، فعّال، و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه، خشن و ستمکار. در دوران وزارت خود خدمت بسیار و ظلم فراوان کرد.موقعى که (ابن سلّار) یک فرد سپاهى بود، به پرداخت غرامتى محکوم شد، براى شکایت نزد (ابى الکرم) مستوفى دیوان رفت و پیرامون محکومیت خود توضیحاتى داد، (ابى الکرم) به حق یا به ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نشود، (ابن سلّار) از گفته وى خشمگین گردید، کینه‏اش را به دل گرفت موقعى که وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگیر نمود و فرمان داد میخ بلندى را در گوش وى فرو کوفتند تا از گوش دیگرش سر بیرون کرد. در آغاز کوبیدن میخ، هر بار که (ابى الکرم) فریاد مى‏زد ابن سلّار مى‏گفت اکنون سخن من در گوش تو فرو شد، سپس به دستور او پیکر بى جانش را با همان میخى که در سر داشت به دار آویختند. (ابى الکرم) با گفته خود خاطر (ابن سلّار) را مجروح نمود و به دل او زخم زد،
  34. بیماری فکر و روح - اگر (ابن سلّار) داراى سجایاى انسانى و سلامت فکر (و روح) مى‏بود، با گذشت چند هفته و حداکثرچند ماه، زخم دلش بهبود مى‏یافت، و آن خاطره تلخ را فراموش مى‏کرد ولى او گرفتار بیمارى فکر (و روح) و فساد اخلاق بود و بر اثر خودخواهى، به کینه‏توزى و انتقام  جوئى، جراحت خاطرش التیام پیدا نکرد به همین جهت پس از گذشت چند سال که به وزارت رسید و قدرت انتقام  به دست آورد گفته او را تلافى نمود و به دل خویش شفا بخشید ولى در انتقام  جوئى مرتکب عمل وحشیانه و غیر انسانى شد و مردى را به جرم گفتن یک جمله با وضع فجیع و دردناکى به هلاکت‏ رساند. «و یُعطى مَنْ حَرَمَه» پرهیزگار به کسى که او را از  بخشش  خود محروم کرده،  بخشش  و اعطاء کند. سخاوت وجود و  بخشش در مقابل بخل  است، بخل  آن است که شخص بخیل از نظر روانى به جائى رسیده که نمى‏تواند نسبت به دیگرى احسان و انفاق و تعلیم و راهنمائى داشته باشد و سخاوت نیز مانند بخل  مواردى دارد، مانند انفاق مال، تعلیم علم، تربیت ادبى و اخلاقى، اعطاء شخصیت و عنوان و راهنمایى کردن کسى و هر بذل و  بخشش ى که بدون غرض انجام گیرد، پس آنطور که بعضى فکر مى‏کنند، سخاوت در مال تنها نیست، اینکه مولى مى‏فرمایند پرهیزگار عطاء و بخش به کسى مى‏کند که او را محروم کرده، نه فقط از نظر مال بلکه از نظر تعلیم و تربیت و شخصیت بخشیدن و غیره چنین است، فردى که قلبش و روحش را ساخته از عمل ناشایست دیگرى سرخورده و ناراحت نمى‏گردد و سعى مى‏کند با عمل صحیح او را آگاه کند، این صفت از کرامتهاى نفسانى انسان است، احسان به غیر ذاتاً نیکو است و نیکوتر از آن هم احسان به کسى است که به انسان در وقت نیاز و تنگدستى کمک نکرده باشد.
  35. بخشش مایه‏ بزرگى - بعضى انسانها را که بى مسؤولیت و بى احساس و بى درد هستند و درد مردم را مى‏بینند و متأثر نمى‏شوند و به تنگدستى مى‏افتند، باید این‏گونه تنبیه کرد، کسى که روزى توسط فردى محروم شده، اگر در مقابل آن بى اعتنائى‏ها به او خدمت کند، شرمندگى براى او بیشتر از این نیست، هر چه هم پست و رذل باشد، از احسان آنها که روزى محروم از کمک او بودنده‏اند، متأثر شده و به خود مى‏آید و اگر روزى بار دیگر متحول و با شخصیت شد به مردم رسیدگى و احسان مى‏کند.
  36. سخاوت پرتو نور یقین - شما نگویید چرا آن روز به درد من نرسید، اگر کار او ناشایسته بود، کار شما که از انتقام   نشأت مى‏گیرد بدتر و ناشایسته‏تر است، احسان و بخشش  شما به او، مایه‏ بزرگى شما است، خود را در نزد خدا و کتاب و خلق بزرگ و بزرگوار کرده‏اى.از امام صادق (علیه السلام) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه رسیده که سخاوت از اخلاق انبیاء (علیهم السلام) است و ستون ایمان محسوب مى‏شود و مؤمنى نیست مگر اینکه سخى است و سخى نیست مگر اینکه صاحب مقام یقین به معارف الهى و داراى همتى عالى است، زیرا سخاوت پرتو و شعاع نور یقین است و کسى که مقصود و مقصد از سخاوت را که رسیدن به مقام قرب حق است شناخت، آنچه بذل مى‏کند گرچه زیاد باشد بر او آسان است.
  37.  نشانه بخشندگى و سخاوت - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله)  نیز فرمودند: فطرى و جِبِلِّى دوستدار خداوند نمى‏شود مگر سخاوت و سخاوت چیزى است که به هر چیز دوست داشتنى تعلق مى‏گیرد (نه هر چیزى که انسان علاقه‏اى به آن ندارد و به تعبیر قرآن کریم: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ و از علامت و نشانه بخشندگى و سخاوت این است که هرگز در فکر آن نیست که مال دنیا نصیب چه کسى هست یا مى‏شود و کدام فرد مالک یا حاکم مى‏شود خواه آن ثروتمند و مالک مؤمن باشد یا کافر، مطیع باشد یا معصیت‏کار، شریف باشد یا انسان پست، فرد سخاوتمند به دیگرى اطعام مى‏کند در حالى که خود گرسنه است و دیگرى را مى‏پوشاند در حالى که خود برهنه است، به دیگرى مى‏بخشد و از قبول بخشش دیگرى امتناع مى‏کند، از اعطاء دیگرى ممنون مى‏شود و از اعطاء خود منّتى برطرف نمى‏گذارد.
  38. فرد سخاوتمند،-  اگر دنیا را مالک شود و کلید خزائن عالم در اختیار او باشد، خود را بیگانه مى‏بیند (خود را نسبت به آن اموال اجنبى مى‏بیند) و اگر بر فرض در راه خدا در ساعتى همه را انفاق و  بخشش  کند، ملول و متأثر نمى‏شود (زیرا علاقه و همبستگى بین خود و این اموال احساس نمى‏کند).امام صادق (علیه السلام) گویند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمودند: آدم سخاوتمند به خدا و مردم و بهشت نزدیک است و از آتش دور، ولى برعکس آدم بخیل دور از خدا و مردم و بهشت و به آتش نزدیک است. سخاوتمند نامیده نمى‏شود مگر بخشنده در راه اطاعت خداوند و براى ذات او گرچه به گرده نانى یا مختصر آبى باشد. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: سخاوتمند آن است که از مال خود براى رضایت خداوند بخشش کند،
  39. سخاوت ‏نما - ولى انسان «مُتُسخّى» و کسى که تظاهر به سخاوت مى‏کند (سخاوت‏نما) او حمّال سخط و غضب الهى است و او بخیل‏ترین مردم نسبت به خود است، چه رسد به غیر خود، زیرا متابعت هواى نفس و مخالفت امر خداوند عزوجل کرد، خداوند متعال نیز فرمود: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا: «و آنان‏ سنگینى هاى بار خود را به دوش مى‏کشند و نیز سنگینى هاى دیگران را با سنگینى هاى بار خود عمل مى‏کنند»، آن که در راههاى باطل انفاق مى‏کند و در راه غیرخدا  بخشش مى‏کند، گناهان دیگران را نیز که گمراه شده و به باطل رفته‏اند همراه با گناهان خود به دوش مى‏گیرد.
  40. بذل و بخشش  دو قسم است: یکى در راه خدا و براى کسب رضایت خدا و دوم از روى غرضهاى مادى و مقاصد دنیوى از کسب عنوان و اعتبار و ترویج باطل و اعانت به ظلم و فساد.آنچه داریم ومورد مدح و ستایش است، ازقسم اول است، انسان در قسم دوم گذشته از این که به او سخاوتمند گفته مى‏شود، عنوان بخل  نیز درباره او صادق است، زیرا این شخص با این بذل، خود را از قرب خدا و از بهشت بر کنار کرده و به سوى آتش و غضب الهى کشانده است، او در رسیدن به این همه سعادت نسبت به خود بخل  ورزیده است، و بدترین و بالاترین بخل  آن است که خلاف صلاح و خیر و سعادت خود قدم بردارد.

ترک لذتها و شهوتها سخاست‏

 

هر که در شهوت فرو شد بر نخاست‏

مُرد مُحسن لیک احسانش نمرد

 

تا نپندارى به مرگ، او جان سپرد

مال در ایثار اگر گردد تلف‏

 

در درون صد زندگى آید خلف‏

     

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۳۱
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. امیر المومنین – متقین 78-79--2- سه صفت پسندیده از صفات پرهیزگاران‏-- «یعفوا عمن ظلمه و یعطى من حرمه و یصل من قطع ه»ترجمه: کسى را که به او ظلم کرده، مى‏بخشد و به آن که محرومش ساخته، عطا مى‏کند و با کسى که پیوندش را قطع  کرده رابطه برقرار مى‏کند.
  2. سخاوت مندی سرور آزادگان - در روایتى آمده که بخشنده کسى است که واجبات الهى را اداء کند و بخیل کسى است که نسبت به آنها بخل  کند و انجام ندهد. از سرور آزادگان و سخاوتمندان که نه از مال بلکه از جان و عرض و آبرو و شرفش در راه خدا گذشت،
  3. چنین رسیده است:
    1. اذا جادَتِ الدّنیا علیک فَجُد بِها
 
    1. على الناس طُرّاً قبل انْ تَتَفَّلَتْ‏
    1. فَلا الجود یفْنیها اذا هى اقْبَلَتْ‏
 
    1. وَ لا البخل  یبقیها اذا ما تَوَلَّتْ‏
  1. -3یعنى: زمانى که دنیا بر تو کرامت و بخششى کرد، آن را بر همه مردم ببخش قبل از اینکه از دست برود. نه جُود از بین برنده دنیا است اگر روى آورد، و نه بخل  نگهدارنده آن است اگر پشت کند.
  2. -4 شجاع ترین مردم - در روایتى از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) چنین آمده:«انّ السخاء شجرةٌ مِنْ اشجار الجنّة لَها اغصانٌ مُتدَلّیةٌ فى الدنیا فَمَنْ کانَ سخیّاً تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْ اغْصانها فَساقَه ذلک الغُصْن الى الجنّة؛
  3. «سخاوت درختى از درختان بهشت است، براى آن شاخه‏هائى است که در دنیا آویزان است، کسى که سخى شد به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن چنگ انداخته و آن شاخه او را بسوى بهشت مى‏کشاند».سخاوت پیشه کن که شجاعترین مردم سخاوتمندترین آنها است‏«اشْجَعُ‏ النّاسِ اسخاهُم» زیرا مبارزه با نفس و پیروزى بر آن را لازم دارد و این از پیروزیهاى جهاد اکبر است.
  4. سخاوت میوه عقل و قناعت دلیل ذکاوت و فضیلت است‏ «السَّخاءُ ثَمَرةُ العقل و القَناعَةُ برهانُ النّبل») پس قانع باشد و به مردم رسیدگى کن که این رسیدگى و سخاوت موجب نزدیکى و صمیمت است‏ «السِّخاء قُربَة») و در مقابل عدم توجه و بخشنده ورزیدن و تلافى این که‏ روزى او محرومم کرد، مایه غُربت و دورى است، سخاوت محبت را در دل دیگران مى‏نشاند، «السخاء یَزْرَعُ المحبّة») سخاوت مایه صفا و صمیمت است‏«السخاءُ یُثمر الصفاء».
  5. بخشنده طائفه را گردن مزن )- در روایت است که عده‏اى از کفار را نزد رسول الله (صلى الله علیه و آله) آوردند و به خاطر جنایتى که آنها مرتکب شده بودند
  6. حضرت به امیرالمؤمنین على (علیه السلام) امر فرمودند گردن آنها را بزن، سپس یکى از آنها را دستور دادند از بقیه جدایش کن و گردن او را مزن آن مرد گفت چرا مرا از یارانم جدا کردید در حالى که جنایت ما یکى بود و همه مشترک بودیم فرمود: خداوند تبارک و تعالى به من وحى رساند که تو بخشنده طائفه خود بودى
    1. و لذا تو را نمى‏کشم، مرد گفت‏: «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّک محمّد رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) ...». (و ایمان آورد).
  7. از دوکس خداوند ناراحت است. درروایتى آمده که رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: خداوند از بخیل از این که زنده است ناراحت است و از بخشنده در وقت مرگش.
  8. مولى على (علیه السلام) در روایتى مى‏فرمایند: «افْضَلُ السخاء انْ تکون بِما لَکَ مُتَبَرّعاً و عن مال غیرک مُتورِّعاً»؛ «بهترین سخاوت این است که مال خود را ببخشى و از مال دیگرى پرهیز کنى».
  9. قاطع رحم به بهشت نرود، «یَصِلُ مَنْ قطع ه» «پرهیزگار با کسى که او قطع   ارتباط  برقرار مى‏کند». او مى‏داند که قطع  ارتباط  با مردم خصوصاً با خویشاوندان و ارحام مبغوض خداوند است، او مى‏داند که‏ قاطع رحم به بهشت نمى‏رود،
  10. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ثَلاثَةُ لا یَدْخُلُونَ الجنّة: مُدمنُ خمر و مُؤمِنُ سِحر و قاطِعُ رحم»؛«سه کس به بهشت نمى‏رود: دائم الخمر و مؤمن به سِحر و جادو و قطع  کننده رحم با خویشاوند».او مى‏داند که قطع  ارتباط  موجب کوتاهى عمر است و صله رحم موجب زیادتى در عمر، در
  11. مبدل عمر سه سال به سی سال- روایت از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) آمده مَرد صله رحم مى‏کند در حالى که سه سال از عمرش باقى مانده و خداوند سى سال مى‏کند
  12. و نیز قطع  رحم مى‏کند و سى سال از عمرش مانده و خداوند به سه سال مبدل مى‏کند، سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»: «خداوند محو مى‏کند آنچه را مى‏خواهد و اثبات مى‏کند و نزد او ام الکتاب است».
  13. مُیسّرى گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «چندین مرتبه اجل تو رسیده است و هر مرتبه خداوند بواسطه صله رحم تو و نیکى به نزدیکانت آن را به تأخیر انداخته است».
    1. بعضى فکر مى‏کنند رحم وخویش که قطع ارتباط  با آن این قدرنکوهیده شده پدرو مادر و برادر و خواهر است خیر این چنین نیست
  14. مرحوم نراقى در جامع السعادات مى‏گوید: «مراد از رحمى که قطع  ارتباط  با آن حرام و  ارتباط  با آن واجب است و اگر چیزى به او بخشیدى نمى‏توانى در آن رجوع کنى و پس گیرى، تمام افرادى هستند که از طریق نَسَبى با تو آشنا هستند. گرچه نسبت آنها دور باشد و ازدواج با آنها جائز باشد (نه فقط برادر و خواهر که ازدواج با آنها حرام است)
  15. و مراد به قطع  ارتباط  این است که با قول و فعل او را اذیت کنى، یا سختى و مشکلى در زندگى دارند و تو از کمک به آنها امتناع کنى، یا بتوانى دفع ظلمى از آنها کنى ولى نکنى ... و آنچه مقابل اینها است از کمک و یارى با زبان و دست و پا و وِجهه اگر انجام دهى صِله و ارتباط  است (که ممدوح است)».
  16. پس طبق نظر این عالم بزرگوار تمام خویشاوندان نَسَبى اعم از برادر و خواهر و پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ و هر چه بالاتر روى مثل جد و جده و برادرزاده و خواهرزاده و عمه و خاله و دائى و عمو و فرزندان و نوه‏ها و نتیجه‏هاى اینها همه رحم محسوب مى‏شوند، بله خویشاوندان سببى که از طریق ازدواجها بوجود مى‏آیند، مثل عروس و داماد و پدر و مادر آنها و خویشاوندان آنها اگر خویشاوندى نسبى نداشته باشند رحم محسوب نمى‏شوند ولى باز ارتباط  با آنها از ویژگیها و خصائص اهل ایمان و تقوى است و بسیار ضرورى است.
  17. حق خویشاونی وحق مسلمانی - او روایات ائمه (علیهم السلام) را شنیده است که فرمودند: حقّ خویشاوندى و رحم را هیچ چیزى از بین نمى‏برد ابى‏بصیر مى‏گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم، مردى از خویشاوندان و نزدیکانش که عارف به حق و اسلام حقیقى نیستند آیا مى‏تواند کناره بگیرد، حضرت فرمودند: «لا ینبغى لَهُ انْ یصرمَه»؛ «هرگز جائز نیست قطع  رابطه کند»
  18. جهم بن حمید گفت، به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که خویشاوندانى دارم، که همفکر من نیستند یعنى مسلمان‏ نمى‏باشند آیا حقى بر من دارند؟ فرمودند: بله حقّ رحم و خویشاوندى را چیزى قطع  نمى‏کند و اگر مثل تو مسلمان بودند، دو حق داشتند: « حقّ الرحم و حق الاسلام»:«حق خویشاوندى و حق اسلام».
  19. ترک رحم ترک خدا - مردى به خدمت نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول اللّه (صلى الله علیه و آله)، من داراى اهلى و خویشاوندانى هستم و آنها مرا اذیت مى‏کنند،
  20. و قصد کرده‏ام آنها را ترک گویم، حضرت فرمودند:«اذَنْ یرفَضُکم اللّه جمیعا»: «دراین موقع خداوند همه شما را ترک مى‏کند و دست رحمتش را از سر همه شما برمى‏دارد»، سؤال کرد پس چه کنم؟ فرمودند:«تُعطى مَن حرمَک و تَصل مَنْ قطعک و تَعفوا عمّن ظَلمک فاذا فَعَلَتَ ذلک کان اللّه عزَّوَجلَّ عَلَیهم ظَهیرا»: «به کسى که تو را محروم کرد احسان کن و کسى که ارتباطش را با تو قطع  کرد تو با او  ارتباط  برقرار نما و از خطاى کسى که به تو ظلم کرد درگذر، اگر چنین کردى، خداوند عزوجل یاور تو بر ضد آنها مى‏شود».
  21. ارتباط و قطع  ارتباط - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) در روایتى دیگر که امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏کنند فرمودند: «لا تَقطع  رحمک و ان قطع تْک»: «قطع  ارتباط  با ارحام خود مکن گرچه آنها با تو قطع   ارتباط  کردند!»
  22. ابى‏ذر گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) سفارش به من کردند: «ان اصِلَ رحمى و انْ ادبَرِت»: « ارتباط  با ارحام خود داشته باشم، گرچه آنها به من پشت کردند».
    1. خداوند نیز در قرآن کسانى را که قطع  رحم کرده‏اند و مى‏کنند لعنت فرستاده و جایگاهشان را دوزخ معرفى کرده‏ است: «وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقطع ونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»: «و آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مى‏شکنند و پیوندهائى را که خداوند دستور برقرارى آن را داده، قطع  مى‏کنند و در روى زمین فساد مى‏نمایند، لعنت براى آنهاست و براى آنها بدخانه و سرائى است». در سوره بقره شبیه این آیه را دارد و در آخر مى‏فرماید آنها از زیانکارانند «أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ‏»
  23. کسانی که خدا آنها را لعنت کرده - در مورد صاحبان خرد خداوند مى‏فرماید: «یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»: «پیوندهائى را که خدا به آنها امر کرده برقرار مى‏دارند»، در ذیل این آیه از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد فرمودند قرابتک؛ منظور خویشاوندان تو است.
  24. در سوره محمد (صلى الله علیه وآله) نیز خداوند مى‏فرماید: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقطع وا أَرْحامَکُمْ* أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ»: «اگر به دستورات الهى پشت کردید، آیا جز این انتظار مى‏رود که در زمین فساد کنید و قطع  رحم نمائید* آنها کسانى هستند که خداوند لعنت کرده، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است».
  25. در روایتى از امام سجاد (علیه السلام) مى‏خوانیم که به فرزندشان امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ایّاک و مصاحبة القاطع لِرحمة فَانّى‏ وجَدتُه ملعوناً فى کتاب الله عزوجل فى ثلاث مواضع: قال اللّه عزوجل فهل عَسَیْتُم ...»:
    1. «از مصاحبت با قطع  کننده رحمش بپرهیز، زیرا او در قرآن خداوند عزوجل در سه موضع ملعون و دور از رحمت الهى یافتم ...» یکى همین آیه فوق را فرمودند و دو آیه دیگر را یکى آیه 25 سوره رعد که‏ صریحاً لعنت شده و یکى آیه 27 سوره بقره که کنایتاً شده ذکر فرمودند. (و هر دو را ما قبلا ذکر کردیم).
  26. حرمت همسایه و مادر - بعضى از این روایات گرچه در مورد ارحام و بستگان نزدیک بود، ولى بعضى دیگر از روایات و آیات عنوانى اعم داشتند و از انسانها خواسته بود که پیوندها را نگسلید، گرچه طرف مقابل چنین کند.
  27. بعضى را مى‏بینیم همسایه دیوار به دیوار هستند ولى سال به سال رفت و آمد نمى‏کنند بلکه اگر یکدیگر را نیز ببینند به هم حتى سلامى نمى‏کنند، در حالى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند:«حُرْمَة الجارِ عَلى الجارِ کَحِرمَةِ أمّة»: «حرمت و احترام همسایه بر همسایه مانند احترام مادر است». همانگونه که باید به او احترام گذارى و نیز بین مهاجرین و انصار نوشتند: «الجار کالنفس»: «همسایه مثل نَفْس خود انسان است».
  28. سه حق همسایه - و در روایتى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) همسایه‏ها را سه قسمت کردند: یکى آنها که سه حق دارند: حق همسایگى و حق اسلام و حق خویشاوندى، دوم آنها که دو حق دارند: حق اسلام و حق همسایگى، و سوم آنکه یک حق دارد، و آن کافر است که فقط حق همسایگى دارد،پیامبر (صلى الله علیه و آله) حتى براى کافر نیز حق همسایگى قائل شده که باید مراعات شود گرچه او از شما ببرد،
  29. مگر پیامبر (صلى الله علیه و آله) به سراغ آن یهودى که خاکستر بر سر حضرت مى‏ریخت، نرفتند و چه بسا آنها با این مراودات و رفت و آمدها و اینگونه اخلاق مسلمان شوند.
  30. و بالاتر از همسایه -  چه بسا دو برادر و دو خویش که رحم محسوب مى‏شوند، سال به سال به سراغ هم نمى‏روند از بعضى سؤال مى‏کنى چرا با برادر یا خواهر و حتى پدر و مادرت رفت و آمد نمى‏کنى؟ مى‏گوید آنها با من قهر هستند من هم قهرکرده‏ام.
  31. اصلا کلمه قهر با وجود انسان و دستگاه آفرینش کلمه نامأنوسى است، روح انسانى با دوستى و صمیمیت آشنائى دارد، با میل به دیگران و پیوند با آنها و زندگى غیرفردى هماهنگ است، انسان میل به زندگى اجتماعى دارد و مى‏خواهد با هر موجودى انْس بگیرد، قهر کردن خلاف این طبیعت و سرشت انسانى است. کلمه نامأنوسى در کتاب تکوین و خلقت انسان است، رابطه با برادران و خواهران دینى نوعى رابطه با خالق آنها است، چنانکه کمک به آنها و توجه و محبت به آنها، محبت ورزیدن به خداوند آنها است
  32. دوست خداوندی - آیا دوست نمى دارید دوست خداوند باشید قهر کردن و دورى و قطع  رابطه با مردم، قهر خداوندى و دورى از رحمت او را به همراه دارد، دورى از مخلوق دورى از اسم خدا است زیرا هر مخلوقى کلمه و اسمى و نشانه‏اى از او است و جلوه‏اى از جلوات او است.
  33. چه بسیار کارها که با ارتباط  و همبستگى با افراد اصلاح مى‏شود و چه بسیار مشکلات که با مساعى آنها حل مى‏شود و چه بسیار مشکلات که با دورى از افراد و گسستن از آنها به وجود مى‏آید، مضاعف مى‏شود.
  34. چرا باید حکومت صفا و صمیمیت از بین دو برادر دینى رخت بربندد، و قیچى قهر و غضب، علقه و ارتباط  آن دو را قطع  کند، چه بدى از صفا دیدیم که به بى صفائى روى آوردیم، اگر کسى نیز به بى‏صفائى روى آورد تو سعى کن یکطرفه صفاد دهى تا نظر طرف مقابل را برگردانى، اگر کسى قطع   ارتباط  با تو کرد سعى کن قطع  نکنى، تو پیشقدم شو براى وصل و آشتى و فکر نکن سبک و کم قدر مى‏شوى،
  35. پیش قدم در ارتباط - این تجربه در جامعه به اثبات رسیده که هر که در این امور پیشقدم شود، محبوب‏تر است، هم نزد خداوند به مقتضاى روایات و هم نزد مردم به حکم تجربه، مردم با چشمى دیگر به او مى‏نگرند و براى او احترامى دیگر قائلند.
  36. گاهى مى‏گوئى برو رابطه برقرار کن و مگذار دوستى چند ساله و خویشى تو ازبین برود، مى‏گوید: «دورى و دوستى» این حرف همه جا صحیح نیست بلکه «نزدیکى و دوستى» در بعضى مواقع شعارى زیباتر و نزدیکتر به شعور است.
  37. مرحوم الهى قمشه‏اى در مورد سه فرازى که ذکر شد عفو  عمّن ظَلَمَه و یُعطى مَنْ حَرَمَه و یَصِلُ مَنْ قطع ه) چنین مى‏سراید:

ببخشد هر که را بر وى ستم کرد

 

که آن بیچاره حال خود دژم‏ کرد

ندارد از کسى کین در دل پاک‏

 

نماید شاد هر کس ساخت غمناک‏

بپویدند اگر از وى گسستند

 

نگه دارد اگر عهدش شکستند

چو گل خندد به روى هر خس و خار

 

ندارد خار جُور آن طُرفه‏ گلزار

     

-اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 461

-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۹
خرداد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. عوامل رشد بصیرت  - موانع بصیرت غفلت  استاد بزرگوار سالک در مدرسه صدر بازار اصفهان جلسه 33 سی و سومین  جلسه ای که خدمت شما هستیم در27 خرداد 1402 پیرامون موضوع بصیرت دارد.
  2. ما ادامه دادیم و رسیدیم به موانع بصیرت چه چیزهایی مانع رشد بصیرت انسان می شود سه محور را بیان کردیم حال مهور چهارم موانع رشد بصیرت غفلت در زندگی دنیا
  3. غفلت در زندگی دنیا  -امروز محور چهارمین مانع رشد بصیرت عبارت است از غفلت  در قرآن آیات متعددی داریم غافل و غافلین ها دارای نکات بسیار دقیقی دراین آیات وسیر تاریخی دارد با توجه به آثار وضعی غفلت  میاورد .
  4. زندگی دنیا  و غفلت  آخرت -آیات قابل توجه هست به تعداد زیادی ؛ تعدادی را یادداشت کردم خدمتتون عرض می کنم یکی از آیات که در بین این آیات  انتخاب کرده برای جلسه امروز این سوره رم آیه هفتم قرآن می فرماید: یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (رم7)
  5. دنیا  نگری وغفلت  - از دیدگاه قرآن، دنیاطلبى و دنیاگرایى اگر سبب غفلت  از آخرت و انحصار خواسته‏ها در دنیا باشد، نکوهیده است. این نکته در آیات فراوانى مطرح شده است،  این مردم کوتاه فکر کوتاه بین قدرت آینده نگری ندارند
  6. این آیه از دوبخش تشکیل شده است ۱ حیات دنیا  این دو روز و سه است  2- مکمل  آیه می فرماید از آخرت غافلند
  7. غفلت  در دنیا -  درنکته اول 50  مورد مطلب دارد چند مورد انتخاب کردم خدمت شما عرضه بدارم . نکات بسیار دقیقی در این آیه عْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا هست که 6 مورد آن را آماده کرده ام خدمت شما عرضه بدارم.
  8. مطلب اول غفلت  در دنیا  – مردم کم بین کوتاه بین از زندگی فقط ظاهر آنرار می بنند وتوجهی به باطن دنیا  ندارند
  9. مطلب دوم غفلت  در دنیا  – مردم کم بین وعدم بصیرت قدرت جهانی بینی لطفی ندارند. از عمق 80 متری دریا .10 متری دریا می بینند موج وسطح دریا را می بینند ؛ کوتا بین  وزود گول می خورند ؛ آدم باید عمیق بین باشد بسیار عمیق ؛ الأعراف : 196 إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحین‏.. - خداوند، صالحان متّقى را تحت ولایت قرار مى‏دهد، چنانکه در آیات قبل خواندیم، إِنَ‏ وَلِیِّیَ‏ اللَّهُ‏ ... وَ هُوَ یَتَوَلَّى‏ الصَّالِحِینَ‏ ولى بى‏تقوایان، گرفتار اخوّت شیطانى مى‏شوند. «إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ»
  10. مطلب  سوم غفلت  در دنیا - : انسانی که ظاهری  می بیند دیگر دنبال درک وفهم بیشری بمی باشد . 
  11. مطلب چهارم غفلت  در دنیا ..... در گیر لذت های زود گذر- بد بینی ها خیالها باطل با مشکلات دست وپنجه نرم می کند گرفتار یک وقت بی قراری دارد آن هم لحظه مرگ ؛ عاقبت این آدم طاهر بین به آن ناکجا آباد است.   
  12. مطلب پنجم  مقام انسان در دنیا  – زندگی تشکیل شده از حلقه هایی از هنگام تشکیل نطفه  دررحم مادر ؛ دوران کودکی ؛ نوجوانی ؛ ازدواج ؛ تشکیل خانواده ؛ کهن سالی ؛  که در هرکدام معرف دینی درش هست با بکارگیری معارف در این دوران وعدم  بکارگیری ؛ بصیرت وعدم آن که انسان ظاهر بین نگاه می کند سنجیده می شود .. بلکه در سوره الحجر 29 و ص : 72در دو جا ی قرآن می فرماید  : فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدین‏..که تکریم  وتمجید وسجد خداوند بستگی به بصیرت وعدم بصیرت دارد .
  13. اما مادی گراها نمی بینند چرا که خلاقیت وخلقت انسان در زندگی حلیقیه ای پیوسته که بصیرت وشناخت الهی لازمه جهان بینی آن است که فهیم وبصیرت این حلقه زندگی در دنیا  را درک می کند چون ازدواج که رشد انسان را در پی دارد!!..
  14. مطلب ششم غفلت   وغافلون در دنیا  ازحقیقت دنیا  غافلند  علت این بی خبری  تاکید بر این نکته وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (رم7)
  15. مطلب هفتم غفلت  تفاوت فاحش مسلمانان با یک عنصر کافر ؛ ایمان ؛ توحید وجهان نگری نصرت الهی به این مجموعه با نگاه وبینش بصیرت است ؛ با یک انسان کافروبی دین تفاوت  می داند ؛ گاهی هم درمیدان دشمن
  16. مطلب هشتم غفلت  انسان کوتاه بین فردی از نوعی جهلی برخورداراست که عدم توجه به ماورای مادیات وقدرت الهی  دارد که 11آیه در قرآن برای افراد کوته بین  آمده وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏،  
  17. مطلب نهم افراد اهل بصیرت - در آیه 110 سوره کهف خدای متعال می فرماید کسانی که امید و ایمان وامید به لقاء الله دارند وبه این عقیده ماند فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا .. یعنی امید به ملاقات با حضرت حق دارند و عمل صالح انجام میدهند ؛ اینها اهل بصیرتند،   ولیکن  افراد غافلین واهل غفلت  اصلا امیدی و ایمان به ملاقات با خدا را وداده های خدا را قبول ندارند و قبول ندارند بعد مرگ  حیات  اخروی هست.
  18. سوال..آیا دنیا  خوب است یا بد ؟!! جواب دنیا  بد نیست غفلت  در دنیا  بد است !! دنیا  برای رشد بصیرت است 1-انسان باید ژرف‏نگر و عمیق باشد، نه ظاهربین و غافل. ‏2- دنیا بد نیست، غفلت  از آخرت بد است. 3- علم به ظواهرِ دنیاى مادّى بدون توجّه به آخرت، مورد انتقاد است. - دنیا ظاهر و باطنى دارد و آخرت، باطن دنیاست. - توجّه به ظواهر دنیا، سبب غفلت  از آخرت است. قرآن می فرماید : یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (الرم 7) پس دنیا  بد نیست غفلت  در دنیا  بد است.
  19. غفلت  در دنیا - همانا مثل‏ دنیا مثل زهریست که شخص بى‏خبر آن را مى‏خورد. ْ فَإِنَّمَا مَثَلُ‏ الدُّنْیَا مَثَلُ‏ السَّمِّ یَأْکُلُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُه‏...امام صادق علیه السّلام روایت مى‏کند که فرمود: مثل‏ دنیا مانند آب دریا مى‏باشد، تشنه هر چه از آن بخورد بر تشنگى او افزوده مى‏گردد و تا آنگاه که او را مى‏کشد. یَا هِشَامُ مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ- کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَهُ-
  20. غفلت  در دنیا - امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: مثل‏ دنیا مانند مار است خوش خط وخال ظاهری زیبا بدنش نرم  ولى باطن گزیدنش سخت مى‏باشد، از هر چه در دنیا خوشت آمد از آن دورى کن چون اندکى با او خواهى بود، هر چه بیشتر از آن خوشت مى‏آید بیشتر از آن بترس، زیرا هر کس از متاع دنیا خوشش بیاید و به آن مطمئن گردد همان متاع او را بد حال خواهد کرد. یإِنَّ مَثَلَ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ- مَسُّهَا لَیِّنٌ وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ- یَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ- وَ یَهْوِی إِلَیْهَا الصِّبْیَانُ بِأَیْدِیهِمْ- مار خوش
  21. غفلت  در دنیا - رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: مثل من و مثل‏ دنیا مانند سوارى است که در یک روز گرم حرکت میکند، و در زیر یک درختى اندکى در سایه آن استراحت مینماید، و بعد از آن بار دیگر سوار مى‏شود و به سیر خود ادامه میدهد. فَقَالَ صلى اللَّه علیه و آله مَا لِی وَ لِلدُّنْیَا وَ مَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا إِلَّا کَرَاکِبٍ سَارَ فِی یَوْمٍ صَائِفٍ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَهَا
  22. صاحب دنیا  مثل ناخدا وکشتی - و مثل‏ دنیا و صاحب دنیا مثل دریا و ناخدا و کشتى است و لقمان حکیم به پسر خود فرمود: اى فرزند من بدرستى که دنیا دریائى است عمیق و بتحقیق که هلاک شده‏اند در آن عالمى فراوان پس تو کشتى خود را در آن ایمان بخداوند قرار ده و توشه خود را در آن تقواى خدا نما و بادبان آن کشتى را در این دریا توکل بر خداوند کن، پس اگر نجات یافتى برحمت خدا بوده و اگر هلاک شدى بگناهان خودت هلاک‏شده‏اى‏.. و مثل الدنیا و صاحبها کمثل البحر و الملاح و السفینة.وَ قَالَ لُقْمَانُ- عَلَیْهِ السَّلَامُ- لِابْنِهِ: «یَا بُنَیَّ، إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ وَ قَدْ هَلَکَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ، فَاجْعَلْ سَفِینَتَکَ فِیهَا الْإِیمَانَ بِاللَّهِ، وَ اجْعَلْ زَادَکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ، وَ اجْعَلْ شِرَاعَهَا التَّوَکُّلَ عَلَى اللَّهِ. فَإِنْ نَجَوْتَ فَبِرَحْمَةِ اللَّهِ، وَ إِنْ هَلَکْتَ فَبِذُنُوبِکَ».
  23. دل بستن به دنیا - آقا جانم امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند - دنیا  جازبه های زیبا دارد دنبال عشق وجوانی وجمع کردن مال وسروت وجاه ومقام پست ومنیت و ریاست وسلطه از این دنیا ی به این زیبایی اعراض کن  - وَ قَالَ علی علیه السلام -‏ یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ لِی تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی‏ لَا حَاجَةَ لِی فِیهَا قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِد..
  24.  اما خوبی های دنیا  – 8 محوردارد که حضرت آقا جانم امیر المومنین علی علیه السلام برای کسی که مذمت دنیا می کرد فرمودند - قد سمع رجلا بذم الدنیا  -ایها الذم للدنیا  ..ان الدنیا  دارصدق لمن صدقها
  25. وَ مِنْ ذَلِکَ قَوْلُهُ علی علیه السلام:  الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ‏ لِمَنْ عَرَفَهَا وَ مِضْمَارُ الْخَلَاصِ ... و سراى پند گفتن است از براى کسى که پند پذیرد بآن، بتحقیق که اعلام کرده است بجدائى خود، و ندا کرده بمفارقت خود، و خبر داده از مرگ خود و اهل خود، پس تصویر کرده و تمثیل نموده از براى ایشان ببلاى خود بلا را، و آرزومند گردانیده ایشان را بشادى خود بسوى شادمانى، شام کرده بعافیت و بامداد آمده‏
  26. وَ مِنْ ذَلِکَ کَلَامُهُ علیه السلا-  لِرَجُلٍ سَمِعَهُ یَذُمُّ الدُّنْیَا مِنْ غَیْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَا یَجِبُ أَنْ یَقُولَ فِی مَعْنَاهَا الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا - بدرستى که دنیا خانه راستى است از براى کسى که تصدیق کند آن را،دنیا  آنقدر زیباست که عاشق او می شوند.
  27. وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا - و سراى‏ عافیت است از براى کسى که بفهمد از آن، وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا - و خانه توانگریست از براى کسى که توشه برگیرد از آن، مَسْجِدُ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ – دنیا  محل سجده گاه انبیاء خداست وَ مَهْبِطُ وَحْیِهِ – جایگاه نزول وحی است (چو انجیل زبور وقرآن) وَ مُصَلَّى مَلَائِکَتِهِ – جایگاه نماز ملایکه الله است .
  28. وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَائِهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ - تجارتخانه اولیاى خداست که رحمت او را کسب مى‏نمایند و در قبال این اکتساب، وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ فَمِنْ ذَا یَذُمُّهَا؛ بهشت را به عنوان سود تجارت خویش به دست مى‏آورند

وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا - پس کیست این کس که دنیا را نکوهش کند وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا و در حالى که دنیا مردم را بدورى خود (از ایشان) آگاه ساخت، و بجدائى خویش آواز داد، و به نیستى خود خبر داد،

  1. نَعَتْ نَفْسَهَا فَشَوَّقَتْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ- و بوسیله شادى خویش آنان را بشادى آخرت آرزومند کرد، و بسبب بلاء و گرفتارى خود از..وَ بِبَلَائِهَا إِلَى الْبَلَاءِ تَخْوِیفاً وَ تَحْذِیراً وَ تَرْغِیبا.. بلاء و گرفتارى آخرت ترسانید، براى بیم دادن و بر حذر داشتن و ترغیب و ترساندن‏
  2. دنیا  و مسابقه  = الحدید : 21 سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ
  3. جمع بندی 8 محور برای فضیلت های دنیا  برای راستی وصداقت برای کسانی که اهل راستگوی وصادق باشند دنیا  هم برای راستگویان وصادقین است .
  4. نکته 1-دنیا خانه برای عاقبت خواهان وتندرستی وسلامت است. برای دنیا  شناسان ؛ پس سرسری با دنیا  برخورد نکنیم دنیا  شناس قوی خوب برایش هدایت در دنیا  نقش مهم وفراوان دارد..دنیا  2-خانه بی نیازی تقوی است وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ و تَزوَّدَ من الدُّنْیا للآخرة. یخچالها را دردنیا  پر از تقوی کنید برای فردای برزخ وقیامت در بهشت . 3-دنیا خانه‏ خوبى است در صورتى که دل به آن نبندى و آن را جاى اقامت ندانى. 4-دنیا خانه‏ صداقت است براى کسى که با دنیا صداقت داشته باشد، و خانه عافیت میباشد براى آنهائى که فهم داشته باشند خانه توانگرى است براى کسى که از آن زاد و توشه تهیه کند، و خانه پند و اندرز میباشد براى آنهائى که موعظه پیدا کنند و پند گیرند.5-دنیا مسجد می شودبرای خدا ..حضرت آیت الله خزعلی میفرمودند مسجد سید اصفهان 40 متهجد داشت . شب را بیدار و متهجد بودند و نماز شب به جای می آوردند که خدایشان به مقام محمود (شفاعت) مبعوث گرداند.-6دنیا  جای نماز فرشته گان است . در جلسه روضه نگوید کسی نیامده یک نفر هم آمده با آن یک نفر شروع کن ملایکته الله در آن جلسه روضه شرکت می کنند .7-. دنیا فرود گاه وحی الهی است. برای پیمبران ؛ حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله)، حضرت فاطمه الزهرا(علیها السلام)8 - دنیا مسجع  وخانه شهادت اولباء الله
  5. دنیا رحمت و فضل - بانگاه امیر المومنین علی (علیه السلام) چقدر زیبا برای کسی که مذمت دنیا می کرد  شروع کرد که حالا توجه کن که دنیا  این است ؛ به این زیبایی ؛ چون الدنیا  مزرعته الآخره است. جمع بندی حضرت َمی فرمایند: اعْتَصَمُوا بِهِ، فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ، کسانى را که به خدا ایمان آوردند و به او متمسّک شدند، به زودى در رحمت و فضل خود در خواهد آورد، و در راه راست به سوى خود راهبریشان خواهد کرد*
  6. تجارت پرسود در دنیا - قرآن درآیه 111توبه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ..میدان می دهد در دنیا  وعده می دهد در اعمال پسندیده در دنیا  می فرماید تجارت پرسود مطرح می کند؛ حضرت می فرماید دنیا همه اش رحمت است ونعمت الله است که به ما ازرانی داشته خداوند باری تعالی در دنیا  غفلت  نداشت باشیم که بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ.. آیه 111توبه
  7.  بصیرت و پاداش بهشت؛ ِ- در هر معامله ای 5مطلب است بایع فروشنده ؛ مشتری خریدار؛ ثمن کلا ؛ مثمن عوض؛ قیمت غ در این آیه هر 5 مورد با خدا معامله کردن آمده که بایع بنده خدا؛ مشتری وخریدارخداوند ؛ جنس وکالا نفس وجان ؛ پاداش بهشت؛ ِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا هِیَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَائِهِ اتَّجَرُوا فَرَبِحُوا الْجَنَّةَ..
  8. حقیقت دنیا  - حضرت علی (علیه السلام) [و در صفت دنیا فرمود:] مى‏فریبد و زیان مى‏رساند و مى‏گذرد. خدا دنیا را پاداشى نپسندید براى دوستانش و نه کیفرى براى دشمنانش. مردم دنیا چون کاروانند، تا بار فکنند کاروانسالارشان بانگ بر آنان زند تا بار بندند و برانند.
  9. فریب دنیا برای غافلین - وَ قَالَ علی (علیه السلام) الدُّنْیَا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ بَیْنَا هُمْ حُلُولٌ إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا ..خطبه415..دنیا  فریب می دهد؛ 1-کیفیت فریب دنیا  را در دعای مکیل می فرماید؛ 2- زیان آور است از برای غافلین غفلت  زده ها آنسان را از آخرت غافل می کند؛ 3-تَغُرُّ – تند با حوادث دنیا  را از شما می گیرد؛
  10. 4- عمل در دنیا وکیفر دشمنان -  را پادش خود قرار مده بلکه قیامت را پاداش قرار ده ومزد زحمات خود را برای قیامت توشه برگیر. در دنیا  برای خود دوست جاهل مگیر خیلی ها مثل شارون جنایت کار ویا مثل صدام شیعه های عراق را در مکان جمع کرد از چهار طرف بر آنها عرصه را برآنها تنگ نمود ؛ بعد از هلکوپتر آمد پایین همه را به شهادت رساند. و همچون چنگ  8 ساله را برملت ایران تحمیل کرد؛ چه کسی می تواند کیفر این دشمن نا بکار در دنیا  قرار بدهد؟   خدا می فرمایند دنیا را پاداشى نپسندید براى دوستانش و نه کیفرى براى دشمنانش. مردم دنیا چون کاروانند، تا بار فکنند کاروان سالارشان بانگ بر آنان زند تا بار بندند و برانند. فقط حسرتش برای اهل دنیا  می ماند وبس!!
  11. دنیا محل رحمت برای اهل بصیرت - این نگاه حضرت آقا جانم امیر المومنین (علیه السلام) است برای دنیا ..                   الف - فریبنده وسمی خطر ناک وکشنده چو مار خوش خط وخال ..                                                 باء - از نگاه امیر المومنین در مقابل کسانی که نکوهش دنیا  می کنند – اجرای صداقت؛ اجرای بهتر عافیت وسلامت ..پایگاه پند آموزی عبرت های دنیا  در دنیا  8 سال چنگ وانقلاب ایران که حضرت امام فرمودند مومن از یک سوراخ  دو بار گزیده نمی شود؛ نتیجه و نکته دنیا  محل رحمت است از برای اهل بصیرت ؛ غفلت  کردی زیبایی های دنیا  برایت نکبت خواهد بود !!   
  12. اهل بصیرت و رحمت در دنیا - حصرت باری تعالی برای کسی که اهل بصیرت باشد زحمتی در دنیا  نباشد چون آفرینش، براساس لطف ورحمت الهى است. «کتب‏ على‏ نفسه‏ الرحمة» براى مقرّبان، زمینه‏ساز سه‏ رحمت‏ است: 1-رهایى از غصّه‏ها و سختى‏هاى دنیا 2-«فَرَوْحٌ»، رسیدن به الطاف الهى «رَیْحانٌ» 3-و رسیدن به کامیابى ابدى. «جَنَّةُ نَعِیمٍ» فرمود؛ من نکردم خلق تا سودى کنم‏..... بلکه تا بر بندگان جودى کنم‏. ما خودرا باید به ارحم الراحمین بست بزنیم.. هر که هستی با خدا وبا بسم الله الرحمن الرحیم با رحمت واسعه حضرت حق باشد دنیا   برایش بهشت را مطرح می کند آینجا وانجا.. واگر خدا نباشدغفلت  است و جهنم اینجا وآنجا..
  13.  بصیرت بهشت قرین - نکته آخر با اهل بصیرت بهشت قرین است وماهیت ومصداق بارز رحمت الهی ! پس غفلت  بی بصیرت درهستی  آلودگی وضلالت وگمراهی است والسلام .. اللهم صل علی محمد وآله محمد وعجل فرجهم

   

  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

امیر المومنین – متقین 74- 75- همگان به خیر ش امیدوار و از شرش در امانند «الخیر  منه مأمول و الشر منه مأمون» ترجمه: از او (متّقى) امید خیر  است و امنیت از شر.***

  1. متقّین واقعى تا بتوانند سعى مى‏کنند، منبع صدور خیر ات باشند و از شر بپرهیزند، از تجاوز و ظلم و تعدى اجتناب کنند، از غیبت و تهمت و دروغ مبرّا باشند، راستى در اجتماعى که همه به همه دروغ مى‏گویند، چگونه مى‏شود زندگى کرد، اعتماد سرمایه بزرگ زندگى است که در سایه صدق و صفا و راستى امکان‏پذیر است، رذائل اخلاقى و شرور ، جامعه را متلاشى مى‏کند.
  2. مسلمان راستین آن است که براى مردم منشأ خیر  باشد و همیشه مردم از او توقع خیر  داشته باشند، مسلمان واقعى آن است که همّتش مصروف مردم است و براى خیر  و صلاح جامعه تلاش مى‏نماید.
  3. داستان طنزآمیزى گفته‏اند که نمایانگر حقیقتى بزرگ است: امیرى، داروغه جوانى را انتخاب کرد تا دزدهاى شهر را بگیرد یعنى مملکت را آباد کند و سر و صداى مردم را که اعتراض مى‏کردند، دزد فراوان شده بخواباند، این داروغه جوان با مهارتى خاص پس از اندک زمانى دزدها را گرفت و به امیر گزارش کرد که من مملکت را امنیت دادم و دزدها را دستگیر کردم،
  4. امیر گفت تمام آنها را دستگیر کردى، گفت: آرى، گفت بسیار کار بدى کردى، جوان تعجب کرد و گفت چرا؟ گفت تو منافع ما را با گرفتن آنها از دستمان گرفتى، اگر دزد نباشد کسى به سراغ ما نمى‏آید و توجهى به ما نمى‏شود درآمد ما در این است که لااقل همیشه چند سارق و دزد و متقلّب در اجتماع باشند، بسیارى از هدیه‏ها و رشوه‏ها که به ما مى‏رسید به خاطر ناامنى مردم بود، اگر مردم به سراغ ما آیند براى ما نفع دارد.
  5. این گرچه طنز است ولى حقیقتى را مى‏فهماند، که بعضى مردم راضى به ضرر مردم و اجتماعند، تا از آن نفع شخصى و سود شخصى برند. در روایتى که در فرازهاى سابق، نقل کردیم آمده بود که پیامبر (صلى الله علیه و آله) دیدند مردم به دور مردى جمع شده‏اند، فرمودند کیست؟ گفتند دیوانه است، حضرت فرمودند: او دیوانه نیست او مریض است .
  6. مجنون ودیوانه - بیائید تا دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم و خصوصیاتى ذکر فرمودند و از جمله فرمودند: «الَّذى لا یُؤمَنُ شره و لا یُرجى خیر ه فذلک المجنون»:

«کسى که مردم از شر او در امان نیستند و خیر  و نیکى او را امید ندارند، او مجنون و دیوانه است».

  1. به خیر  و نیکى او امید نیست- آرى دیوانه از دید این بزرگترین پیامبر الهى که سخنى گزاف نمى‏گوید چنین شخصى است.
  2. اولین اقدام کننده به خیر ات - خداوندا از وجود پر برکت خودت که خیر  محض است خیر  محض به ما عنایت فرما و همچون انبیاء و اوصیاء (علیهم السلام) خود که درباره آنها فرمودى‏ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ وجود ما را نیز منبع خیر  گردان تا همچون راهیان راهت اولین اقدام کنندگان به خیر ات باشیم «ان ذکر الخیر  کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماواه و منتها»:
  3. اول و اصل و فرع و معدن خیر ات - «اگر نام خیر  و نیکى برده شود شما (ائمه و معصومین (علیهم السلام)) اول و اصل و فرع و معدن و جایگاه و منتهاى آن هستید».
  4. جلوه شر به خیر   - حبّ دنیا، شرور  را نزد انسان خیر  جلوه مى‏دهد. «لا یَحْسَبَنَّ ... هو خیر »
  5. بیان مکافات عمل - خداوند متعادل به موسى وحى کرد: من به خاطر تلاش پدران به فرزندان لطف مى‏کنم. اگر پدران نیکوکار باشند، به فرزندانشان خیر  و برکت مى‏رسد؛ اما اگر شرور باشند، به فرزندانشان شر مى‏رسد. سپس فرمود: زنا نکنید تا به زنان شما زنا نشود.
  6. سلطه شرور  بر جامعه - حضرت على علیه السلام فرمود: «اگر امر به معروف و نهى از منکر ترک شود، کارهاى نیک و خیر  تعطیل و انسانهاى شرور  و بد بر جامعه مسلّط مى‏شوند».
  7. از بازی بچه ها منع نکنید - پدر و مادرها عنایت کنند و بچه هایشان را از بازى منع نکنند و اتفاقاً حدیت داریم که خودشان هم بازى کنند. «من کان له صبى فلیتصاب له» (عوالى‏اللآلى/ ج 3/ ص 311) کسى که بچه دارد، خودش بچه شود. بخاطر اینکه پدر حوصله ندارد و یا مادر حوصله ندارد، هر چه بچه بازى بکند و شرور  باشد، او را از بازى منع نکنند،
  8. بچه ها نابغه اند به خیر  راهنمایی کنید - چون آدم شرور براى شیطنت فکر مى‏کند و فکر وقتى در راه شیطنت راه افتاد در راه خیر  هم راه مى‏افتد. به امید اینکه در راه شیطنت نماند. آن‏ها که خیلى شیطان‏اند، خیلى نابغه هستند. منتها مسیرشان عوض شده است.
  9. هر چه خیر  است در خداست - در هر آفریده‏اى احتمال شرور  هست‏ «مِنْ شر ما خَلَقَ» هر چه خیر  است در خداست شرها در ما است مثلًا کره زمین همینطور که دور خورشید مى‏گردد یک طرفش نور است و یک طرفش تاریک. هر جا روشن است از خورشید است و هر جا تاریک است از خودش به زمین مى‏شود
  10. تاریکی از خودت است-گفت زمین پزنده هر جا روشن است مال خورشید و هر جا که تاریک است مال خودت است‏ «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ» (نحل/ 53)، «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً» (نساء/ 79) تاریکیت از خودت است نورت از خورشید چیزهایى که خدا خلق کرده خوب است
  11. آهن خوب است ولی خنجر - آهن خوب است منتهى وقتى خنجر مى‏شود مى‏آید دست شمر ... باران خوب است توى جوى‏ها که راه افتاد جوبها کثیف است آب تمیز مى‏آید لجن مى‏شود در هر آفریننده‏اى ممکن است شر باشد حتى کمالات.
  12. خدایا ما ظلم کردیم به خودمان‏ - «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» (اعراف/ 23) خدایا ما ظلم کردیم به خودمان‏ «فَاغْفِرْ لَنا» مثلًا خوب‏ «مِنْ شر مَا خَلَقَ» من راجع به شرور  انشاءا ... صحبتى خواهم کرد که این شرور  فلسفه شرور  چیه. بسیارى از قضاوت‏هایى که مى‏گوییم چرا این شره مى‏بینیم این خیر  بوده ما ازش استفاده شر کردیم
  13. خیلی چیز های شر می تواند خیر  باشد - یا یک جمع بندى باید حساب بکنیم خیلى چیزها به دید ما شره واقعا خیر  مى‏تواند باشد این هم هست مثلا یک سفره‏اى که پهن است بچه دو ساله دست مى‏کند شیرینى بخورد مى‏بیند خوشمزه است دو مرتبه بر مى‏دارد بخورد شیرینى پهلوى بچه دو ساله توى سفره خیر  است اما دست مى‏زند به فلفل‏ ..
  14. چگونه به خیر  و برکت گسترده برسیم؟ راهکار قرآن براى رسیدن به خیر  و ارزشهاى والا گذشت از چیزهاى مورد علاقه است: «لن نتالوا البر حتى تنفقوا ممّا تحبّون»، «لن تنالوا» هرگز به آن برکت نمى‏رسید مگر از این راه، یعنى یک راه براى رسیدن به خیر  کثیر وجود دارد و آن نظیر ندارد. اولین برندگان این راه، شهدا هستند که جان عزیز خود را در راه خدا هدیه کردند.
  1. آخرین گفتار . آنها که عاقبت به خیر  شدند:
  2. 1. ابوریحان‏ : ابوریحان در حال جان دادن بود گفت: این مسأله را بدانم و بمیرم بهتر است یا جاهل درگذرم. مسأله را گفت و از خانه خارج شد و صدای شیون از خانه بلند شد. آخرین گفتارها، محمد راجی، ص 412
  3. 2. ابن یمین‏ : ابن یمین از شعرای معروف خراسان در لحظات جان دادن بعد از تلاوت قرآن این شعر را گفت و جان داد: منگر که دل ابن یمین پر خون شد.....بنگر که از این سرای فانی چون شد.....مصحف به کف و روی به ره چشم به دوست‏.....با یک اجل خنده زنان بیرون شد..آخرین گفتارها، محمد راجی، ص 306
  4. 3. ابوایوب انصاری‏ .-ابوایوب انصاری در جنگ با روم شرکت کرد نزدیک قسطنطنیه بیمار شد و تب کرد. تنها وصیت او به رزمندگان این بود که بدن مرا در صندوقچه‏ای بگذارید و پای دیوار قسطنطنیه دفن کنید، زیرا از پیامبر (صلی الله علیه وآله ) شنیدم: یُدفن عند سور القسطنطنیه رجل صالح من اصحابی‏ امیدوارم که من باشم. همین وصیت رمز پیروزی و فتح روم شد آخرین گفتارها، محمد راجی، ص 318
  5. 4. از عرفا- 1. محمد بن احمد اسکاف- محمد بن احمد اسکاف یکی از عرفای قرن سوم، سی سال هر روز روزه بود و بالاخره با زبان روزه از دنیا رفت. در آن لحظه پرسیدند دنیا را چگونه یافتی؟ گفت: پر از درد و رنج به زحمت مال و ثروت به دست آورند و با حسرت بگذارند.
  6. 5. ابوبکر کنانی - از ابوبکر کنّانی (از مشاهیر عرفاست) در لحظات جان دادن پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت: چهل سال دیده‏بان دل بودم هر چه غیر خدا بود از دل به در کردم تا چنان شد که هیچ نداشت غیر از خدا. این بگفت و جان داد. آخرین گفتارها، محمد راجی، ص 352
  7. 6. حضرت آمنه مادر نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) گویند: آمنه مادرنبی اکرم (صلی الله علیه وآله) در دم مرگ در حالی که به صورت فرزندش رسول خدا نگاه می کرد این اشعار را می سرود..بارک فیک الله من غلام یا بن الذی من حومه الحمام! خداوند به تو ای فرزند عزیز! خیر  وبرکت مرحمت کند، ای فرزند! کسی که خدا به فضل و کرمش او را از چنگال مرگ خلاصی بخشید در آن روزی که بین او (عبد الله) و شتران قرعه کشیدند و به صد شتر گران قیمت فدا داده شد.
  8. پس فرمود:" کل حی میت و کل جدید بال و کل کثیر نفیی و انا میت وذکری باقی و قد ترکت خیر ا وولدت طهرا" یعنی هر زنده ای می میرد، هر نو وتازه ای کهنه می شود و هر زیاده ای روبه کاستی رفته وفانی می شود. من می میرم ولی نام من جاودان می ماند چون از خود خیر ی و فرزند پاکیزه ای یادگار گذاشته ام‏ (آخرین گفتارها ص 168 تا 170)
  9. 7. ابوالحسن غالب اندلسی‏ - ابوالحسن غالب اندلسی زمان فوتش رسید. به اطرافیانش گفت: دور من بگردید و هفتاد هزار مرتبه تهلیل بگوئید و ثوابش را هدیه به من کنید. چون پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: این فدیه یک مؤمن است و برای نجات بسیار نافع است. همین کار را کردند. آخرین گفتارها، محمد راجی، ص 378
  10. 8. ابن هیثم‏ - ابن هیثم (ملقّب به بطلمیوس ثانی) ریاضی دان و طبیب و حکیم حدود 200 کتاب تألیف کرده به اسهال خونی دچار شد. معالجات بی‏اثر در حال مرگ می‏گفت: ضاعت الهندسه و بطلب المعالجة و علوم الطّب ... خود را به طرف قبله کشید و گفت:" خدایا برگشت همه به سوی توست. به تو توکل می‏کنم و به سوی تو می‏آیم." آخرین گفتارها،  ص 302
  11. 9. آسیه زن فرعون‏ - آسیه، زن فرعون در حالی که دست و پایش میخکوب شده بود و در چند قدمی شهادت بود، گفت: رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّة تحریم/ 11. آخرین گفتارها، ص 165
  12. 9. ابان بن سعید :ابان بن سعید از کاتبان وحی است و از کسانی است که از بیعت با ابی‏بکر تخلف کرد و از خاندان پیغمبر (صل الله علیه وآله ) تبعیت کرد. در جبهه شام به شهادت رسید. قبل از شهادت همین که خواست روح از بدنش مفارقت کند گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُون این جمله را گفت و جان داد. آخرین گفتارها، محمد راجی، ص 174
  13. 10. ابن عباس‏ - حدود 30 نفر از شیوخ به عیادت ابن عباس رفتند و در وقت احتضار و از اختلاف امت درباره حضرت علی (علیه السلام ) پرسیدند. او گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ هُوَ الامَامُ وَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِی فَمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ فَازَ وَ نَجَا آخرین گفتارها، ص 242
  14. «الهى» این عارف وارسته در ذیل این دو فراز (الخیر  منه مأمول و الشر منه مأمون) گوید:

از او غیر از نکوئى کس در آفاق‏

 

ندارد چشم زیر چرخ نه طاق‏

  1. نباشد غیر نیکى از وى امید
 

بد از وى کسى نخواهد دید جاوید

جمالش آینه کل الکمال است‏

 

زکل الخیر  فعال شر محال است‏

  1. ز شاخ نخل کس حنظل‏ نچپده است‏
 

شرنگ‏ از شکرستان ناپدیدست‏

حنظل : میوه‏اى به شکل هندوانه بسیار کوچک، طعمش تلخ، گیاه آن نیز شبیه بوته هندوانه است و در جاهاى خشک مى‏روید، در فارسى هندوانه ابوجهل و خربزه روباه گفته مى‏شود (فرهنگ فارسى عمید).

 

نکوئى کن تو نیز اى مرد هشیار

 

بگرد شر، مگرد اندیش بسیار

چنان شود کز تو جز خوبى نبینند

 

جهانى غیر محبوبى نبینند

  1. ز تو چون خیر  دارد گیتى امید
 

به خوبى تو گردد ماه و خورشید

شتابد گردش گردون به کامت‏

 

شود مه مشترى انجم غلامت‏

  1. به هر آئینه سازد خوب رویت‏
 

که نیک و بدهمى بیند نکویت‏

نیازارد به جور این آسمانت‏

 

نگه دارد ز اطوار زمانت‏

نکو شو گر نکوئى دارى امید

 

که باید بد کند بهرام و ناهید

چو آن نیکو نهادان پاکدین باش‏

 

ز زشتى دور و با خوبى قرین باش‏

  1. بدان خوبى که خورشید سپهر است‏
 

که با سرتاسر گیتى به مهر است‏

ز خیر  اندیشى انسان باش بارى‏

 

که جز خیر  از تو نبود انتظارى‏

ز شر آن سان منزّه دار خود را

 

که ایمن سازى از خود نیک و بد را

40 اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 421 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                 

 امیر المومنین – متقین 74- 75- همگان به خیر ش امیدوار و از شرش در امانند «الخیر  منه مأمول و الشر منه مأمون» ترجمه: از او (متّقى) امید خیر  است و امنیت از شر.***

  1. شرح: دو ویژگى بارز متقین صدور خیر  از آنها و عدم صدور شر از آنها است، یا اگر شرى به آنها نسبت داده شود، شرى نسبى است چون خیر  و نیکى، بسیار از پرهیزکاران صادر مى‏شود، مردم امید آن را از آنها دارند، و چون داراى ملکه تقوى هستند، شرى از آنها صادر نمى‏شود و مردم از شر آنها کاملا در امان هستند.
  2. مسئله خیر  و شر را در ذیل فراز «شرور هم مأمونة» توضیح دادیم و اینجا نیز اضافه مى‏کنیم:
  3. تعریف خیر  و شر
  4. تعریف شر: بدی، زیان، ضرر مقابل خیر  وجمع آن شرور .
  5. کمال وعدم - تفسیر خیر  و شر از دید یک فرد معتقد به مبدأ و معاد این است که هر چه مایه تکامل بشر و سوق او به طرف اللّه شود خیر  و هر چه باعث تنزّل و انحطاط و دورى از خدا شود، شر است. هر کمالى خیر  و هر عدم کمالى شر است، خداوند خیر  و شر کتاب تکوین را با فرستادن قرآن بیان فرمود، مولى على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه‏
  6. تبین خیر   وشر- مى‏فرماید: «ان الله سبحانه انزل کتابا هادیا بین فیه الخیر  و الشر فخذوا نهج الخیر  تهتدوا و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا»: «خداوند سبحان کتاب هدایت کننده‏اى را فرستاد و خیر  و شر را در آن تبیین فرمود، پس راه خیر  را پیش بگیرید که هدایت‏ مى‏شوید و از جانب شر متمایل به منصرف شوید تا در مسیر مستقیم قرار گیرید».
  1. بدست آوردن واعراض - مفسّر این کتاب على (علیه السلام) نیز تأکید مى‏کند:

          «اذا رأیتم الخیر  فَخُذوا به و اذا رایتمُ الشر فأَعرضُوا عنه»: «هنگامى که خیر  را دیدید آن را بگیرید و وقتى شر را ملاحظه کردید، از آن اعراض کنید»!

  1. امورى عدمى - در ذیل فراز «شرور هم مامونة» گذشت که عالم ترکیبى از خیر  محض و شر محض نیست بلکه از نظر ما هر چه در عالم است خیر  است و شرور  یا امورى عدمى هستند، مانند جهل و مرگ و فقر که عدم علم و عدم حیات و عدم ثروت است و یا شرور ى نسبى هستند، مثل نیش عقرب و زنبور یا سمّ مار و میکروبهاى موذى بیمارى‏زا، اینها گرچه امرى وجودى هستند، ولى شر محض نیستند،
  2. فى نفسه شر نیست - نیش عقرب و زنبور و مار همانند سلاحهائى است که در دست یک سرباز براى دفاع از خود و مرز و بوم و ناموس او است، اینها فى نفسه شر نیست اگر عقرب این نیش را به انسانى براى دفاع از خود زند، براى او شر نیست،
  3. لازمه نظام احسن - خیر  محض است گرچه براى مضروب و آن که نیش خورده شر است، میکروبهائى را نیز که ما موذى و بى‏فائده مى‏پنداریم در این عالم مأمورانى براى انجام کارى هستند و لازمه نظام احسن مى‏باشند گرچه در مواردى براى فردى مضرّ باشند.
  4. خار سپر حفاظتى گل - بله اگر خود را محور قرار دادیم، و خود محور شدیم مى گوئى این امور براى من شر است، یا خار کنار گل شر است ولى خود خار سپر حفاظتى گل است تا حیوانات را از حریم گل دور کنند آنها مایه حفاظت حیثیت گل هستند ولى گلچین خود را مى‏نگرد.
  1. باد حیاتبخش  - بارانى که مى‏ریزد و قبلش بادى که میوزد، حیاتبخش زمین و گیاهند، زنده شدن زمینها با باران و گرده‏افشانى گلها خیر  است گرچه آن باد لانه ى پرنده‏اى را خراب و او را بى‏خانمان کند و آن باران خانه مورى را پر کند و خانه مستضعفى را خراب کند، باید مجموع را مطالعه کرد و نتیجه مطالعه این است که عالم خیر  محض است و شر محض با آن جمع نمى‏شود.
  2. خیر   وشرور  نسبى  - پس آنچه پرهیزکاران انجام مى‏دهند، خیر  است و شرى ندارند، و اگر باشد مثل این شرور  نسبى است، پرهیزکارى که در مقام استغاثه یک مؤمن به نفع او شهادت مى‏دهد، مسلماً براى طرف دیگر مخاصمه شر است ولى نسبت به ظالم شر است و این طبیعى مسئله است، در مقام قضاوت اگر حق را براى صاحب حق تشخیص داد به نظر طرف دیگر که ناحق است، شر محسوب مى‏شود ولى در درون اعمال قلب آن طرف هم که ناحق ادعا کرده و ظلم کرده، این عملِ قاضى خیر  است، گرچه ظاهراً از آن ابراز ناراحتى کند چون فطرت سلیم انسانى خیر  و تصدیق کننده خیر  است.
  3. متقّى منبع خیر است - مولى در این فراز نمى‏فرمایند: فرد متقّى کار خیر  مى‏کند یا عمل نیک انجام مى‏دهد، بلکه مى‏فرماید مردم از او انتظار خیر  دارند یعنى او منبع خیر  است نه تنها مصدر خیر ، حال به چند مصداق از مصادیق خیر  که مردم امید صدور آن را از متّقیان دارند و
  4. پرهیزکاران در امنیت - چند مصداق شر که مردم از آنها نسبت به پرهیزکاران در امنیت هستند، از آیات و روایات ذکر کنیم، تا کاملا مراد از خیر  و شر در این دو فراز مشخص شود:
  5. ثروت فى نفسه خیر  و نیک است - قرآن مال و ثروت را خیر  دانسته است: کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خیر اً الْوَصِیَّةُ: خداوند در این آیه مى‏فرماید: «دستور داده شد که‏ چون یکى از شما را مرگ فرا رسد اگر داراى متاع دنیا است وصیت کند»، مفسّرین از خیر  در این آیه تفسیر به مال و ثروت کرده‏اند و این نشان مى‏دهد ثروت فى نفسه خیر  و نیک است و باید در راه شرعى از آن استفاده شود.
  1. جهاد برای خیر   است - قرآن جهاد را خیر  معرفى کرده است: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خیر  لَکُمْ‏: «حکم جهاد بر شما نوشته شده و حال آنکه بر شما ناگوار و ناپسند است و چه بسا با شما چیزى را ناپسند مى‏پندارید و آن براى شما خیر  است».
  2. روزه خیر   است.- روزه از دیدگاه قرآن خیر  است: أَنْ تَصُومُوا خیر  لَکُمْ‏: «اینکه روزه‏دار باشید براى شما بهتر است».
  3. تقوى خیر  است: لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خیر : «لباس پرهیزگارى بهتر است».
  4. توبه خیر  است: فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خیر  لَکُمْ‏: «اگر توبه کنید براى شما بهتر است».
  5. اسلام خیر   است.- قرآن امت اسلام را بهترین امت و «خیر » معرفى مى‏کند و هر کس در زمره این امت باشد خیر  است: کُنْتُمْ خیر  أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ: «شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدید».
  6. امربه معروف ونهی از منکر خیر  است- در ادامه درباره علت و ملاک خیر  مى‏فرماید: زیرا امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنید و ایمان به خدا دارید، کسى خیر  است که این خصوصیات و ملاکها در اوباشد
  7. طلوع ملاک های خیر  - و همین نیز ملاک خیر  بودن جامعه است، هر جامعه‏اى نورانیت امر به معروف و نهى از منکر و ایمان به خدا از آن‏ غروب کند، بیچارگى و بدبختى بر آن جامعه طلوع کند
  8. مقدم بر ایمان - و نکته دقیق این است که در قرآن امر به‏ معروف و نهى از منکر، بر ایمان به خدا مقدم داشته شده
  9. ایمان ریشه دار- و شاید به خاطر اینکه ایمان وقتى ریشه‏دار است که دو اصل امر به معروف و نهى از منکر حاکم باشد.بهترین مردم نافع ترین آنها براى مردم است-
  10. نفع رساندن به مردم - مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند:«خیر  النّاس مَنْ نَفَعَ النّاس»:«بهترین مردم کسى است که به مردم نفع رساند».
  1. نافع برای مردم- در روایتى دارد که مردى به نبىّ اکرم (صلى الله علیه و آله) گفت، دوست دارم بهترین مردم باشم، فرمودند: «خیر ا النّاس مَنْ یَنْفَعُ النّاس فکُنْ نافِعاً لَهم»: « بهترین مردم کسى است که نفع به مردم رساند، پس نافع براى آنها باش».
  1. بهترین مردم- در روایتى دیگر مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «بهترین مردم کسى است که تحمل سختى و مشقت زندگى مردم را کند» «خیر  النّاس مَنْ تَحَمَل مَؤُونَةَ النّاس».
  2. عصیان هوانى نفسان - بهترین مردم کسى است که حرص را از قلب خود بیرون کند و به خاطر اطاعت پروردگارش عصیان هوانى نفسانى خود نماید. مولى على (علیه السلام) فرمودند: «خیر  النّاس مَنْ اخرَجَ الحِرْص عَنْ قَلْبِه وَ عَصى هَواه فِى طاعَةِ ربّه»
  1. بهترین مردم رضای پروردگار است) در روایتى دیگر کلّى‏تر فرمودند: «که بهترین مردم کسى است که نفس خود را از شهوات تطهیر کند (و از جمله ناپاکیهاى نفس حرص است) و غضب خود را نابود کند و پروردگارش را راضى گرداند».
  2. بخل از مصادیق شر: قرآن بخل را از شرور  شمرده است: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خیر اً لَهُمْ بَلْ هُوَ شر: «کسانى که بخل میورزند به آنچه خداوند از فضل و رحمتش به آنها داده، گمان نکنند براى آنها خیر  است، بلکه  شر براى آنها است». افراد بخیل فکر مى‏کنند اگر از اعطاء مال به دیگرى امساک کنند، براى آنها بهتر است و مال بیشترى روى هم انباشته مى‏کنند، ولى  او که این اموال از اوست و برکت به آنها مى‏دهد، این بخل را خیر  نمى‏داند، بلکه شر مى‏شمارد.
  1. عدم تعقل از مصادیق شر است: افرادى که تعقل نمى‏کنند، شر هستند، قرآن مى‏فرماید: إِنَّ شر الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ‏: «بدترین جنبندگان نزد خداوند، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمى‏کنند». کسانى که تعقل نمى‏کنند و گوشهاى آنها از سخنان الهى ناشنوا و از گفتن حق امتناع میورزد بدترین مخلوقات از نظر کتاب الهى هستند.
  1. از مصادیق این عدم تعقل کنندگان کافرانى هستند که از روى آگاهى کفر ورزیدند: إِنَّ شر الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏: «همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند کسانى هستند که کفر ورزیدند و آنها ایمان نمى‏آورند».
  2. پیشوای ظلم از مصادیق شراست: پیشواى ظالم و جائرى که گمراه شد و گمراه مى‏کند از مصادیق شر است، مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند:«انّ شر النّاسِ عِنْدَ اللّه امامٌ جائرٌ ضَلّ و ضُلّ به»: «بدترین مردم نزد خداوند، رهبر و پیشواى ظالمى است که گمراه شد و به وسیله او مردم گمراه مى‏شوند».
  1. بدترین مردم مصادیق شر: کسى که از ترس شرش اکرام شود، خود شر است، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمایند: «شر النّاس عنداللّه یوم القیامة الذین یُکرَمُونَ اتّقاءَ شرهم»: بدترین مردم نزد خداوند، روز قیامت، کسانى هستند که به خاطر پرهیز از شرشان اکرام و احترام مى‏شوند.
  1. ظالم وستم مصادیق شراست : ظالم شر است: مولى على (علیه السلام) فرمودند: «شر النّاس من یظلِمُ النّاس»: «بدترین مردم کسى است که مردم را ظلم و ستم مى‏کند».
  1. عذر و عفو قبول نکند مصادیق شراست : کسى که عذر و عفو قبول نمى‏کند، شر است. مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «شر النّاس مَن لا یَقبل العُذر و لا یُقیل الذنب»: «بدترین مردم کسى است که عذر نمى‏پذیرد و گذشت از گناه دیگرى نمى‏کند».
  1. از خدا نمی ترسد از مردم می ترسد مصادیق شراست: کسى که از مردم مى‏ترسد و از خدا نمى‏ترسد مصداق شر است. مولى على (علیه السلام) فرمودند: «شر النّاسِ مَنْ یَخْشَى النّاس فى رَبّه و لا یَخْشى رَبّه فى الناس»: «بدترین مردم کسى است که از مردم در برابر فرامین خداوند مى‏ترسد و از پروردگارش در مورد رضایت مردم نمى‏ترسد».
  1. 8 به مردم سوء ظن و اعتماد ندارد از مصادیق شراست: - کسى که نسبت به مردم سوءظن دارد و به آنها اعتماد نمى‏کند، و احَدى هم به خاطر عملکرد بدش به او اعتماد نمى‏کند از مصادیق شر است  مولى فرمودند:«شر النّاس مَنْ لا یَثَقُ بِاحَد لسوء ظَنِّه و لا یَثِقُ به احَدٌ لسوء فِعله»
  1. هزاران خیر  و شر - اینها نمونه‏هاى مختصرى از صدها بلکه هزاران خیر  و شرى است که ما به آن برخورد مى‏کنیم و این نوشته جاى ذکر همه آنها نیست.
  2. مصادیق رسیدن به کمال وعدم تکامل - این مصادیقى که از خیر  و شر شمرده شد، تعدادى از وسائل رسیدن به کمال و تعدادى از وسائل سقوط و عدم تکامل است. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین73- مهار کردن قوه غضب‏ مکظوما عیظه‏ ترجمه: (مى‏بینى براى فرد پرهیزکار که) خشم او فرو نشسته است.***

  2. علاج غضب ‏الف- براى علاج غضب در همان حالت غضب و اشتعال آن، امورى علمى و عملى را علماء اخلاق و روانپزشکان ذکر کرده‏اند:
  3. علاج علمى- آن که در مفاسد غضب فکر کند که موجب هتک حرمت و نوامیس مردم مى‏شود، گاه موجب قتل یا به خاک مذلت نشاندن مظلومى مى‏گردد، گاهى باعث کینه‏توزى و حسد و غیره مى‏شود و این مفاسد هر یکى براى هلاکت انسان کافى است.
  4. علاج عملى- عمده آن انصراف و منحرف کردن نفس در ابتداى پیدایش این حالت است، زیرا که آتش را در مراحل ابتدائى به راحتى مى‏توان مهار کرد، تا این شعله بیشتر مشتعل نشده خود را به وسائلى منصرف کند، یا به رفتن از آن محل، یا به تغییر حالت، اگر نشسته است برخیزد و اگر ایستاده است بنشیند، یا به ذکر خداى مشغول شود، بلکه بعضى ذکر خدا را در حال غضب واجب دانسته‏اند.
  5. موجب رفتن وسوسه  - در نزد امام باقر (علیه السلام) سخن از غضب به میان آمد، فرمودند: «همانا انسان غضبناک مى‏شود و راضى نمى‏شود تا داخل آتش شود، پس هر کسى که غضب بر کسى کرد و ایستاده است زود بنشیند، زیرا این عمل موجب رفتن وسوسه شیطان از او مى‏شود ...».
  6. ب- براى معالجه اساسى غضب نیز فرموده‏اند: باید ریشه غضب را جستجو کرده و با آن مبارزه نمود، گاهى عجب، افتخار، تکبر، لجاجت، مزاح، و غیره است ولى عمده آنها به دو چیز برمى‏گردد:
  7. یکى حبّ نفس است، که از آن حبّ مال و جاه و شرف و حبّ نفوذ اراده و بسط قدرت تولید مى‏شود، و اینها نوعاً اسباب هیجان آتش غضب مى‏گردد، زیرا انسانى که داراى این چنین محبتهائى است، به این امور خیلى اهمیت مى‏دهد، و موقعیت اینها در قلبش بزرگ است و اگر مختصر مزاحمتى در یکى از اینها برایش پیش آمد کند و یا احتمال مزاحمت دهد، بى موقع غضب کند و جوش و خروش نماید و مالک نفس خود نشود ولى اگر تمایلش چندان شدید نباشد، به این امور اهمیت ندهد
  8. وسکونت نفس و طمأنینه حاصل از ترک حبّ جاه و شرف و سایر شُعَبات آن نگذرد نفس برخلاف رویه و عدالت قدمى گذارد. و انسان بى تکلّف و زحمت در مقابل ناملایمات بردبارى کند و عنان صبرش گسیخته نشود و اگر حبّ دنیا از دلش ریشه‏کن شود و قلع این ماده فساد بکلّى شود، تمام مفاسد نیز از قلب‏ هجرت کند و تمام محاسن اخلاقى در مملکت روح وارد گردد.
  9. و سبب دیگر از مهیجات غضب آن است که انسان غضب و مفاسد حاصل از آن را که از اعظم قبائح و نقایص و رذائل است، به واسطه جهل و نادانى، کمال گمان کند و از محاسن شمرد، چنانچه بعضى از جهّال آنها را از جوانمردى و شجاعت و شهامت و بزرگى دانند و از خود تعریف‏ها و توصیفها کنند که ما چنین و چنان کردیم و شجاعت را که از اعظم صفات مؤمنین است، با این صفت زشت اشتباه کند باید بداند که شجاعت غیر از این رذیله است و موجبات و مبادى و آثار و خواص آن نیز غیر آن است.
  10. مبدأ شجاعت قوت نفس و طمأنینه آن و اعتدال و ایمان و قلّت مبالات به زخارف دنیا و پست و بلند آن است ولى غضب از ضعف نفس و سستى ایمان و عدم اعتدال مزاج و محبت دنیا و خوف از دست رفتن لذائذ دنیوى است و در مورد آثار نیز، فردِ غضبناک در حال شدت و فوران غضب مثل دیوانه‏ها، عنان گسیخته شده و چون حیوانات درنده گشته
  11. آئینه به دست او بدهند،-و بدون ملاحظه عواقب امور و بدون رویه و حکم عقل حمله کند و افعال و اطوار زشت و قبیح از او صادر شود، مالک زبان و دست و پا و سائر اعضاى خود نباشد چشم و لب و دهن را به طورى زشت و بدترکیب کند که اگر در آن حال آئینه به دست او بدهند، از زشتى صورت خود خجل و شرمسار گردد.
  12. شخص شجاع در تمام این موارد - بعضى از اینها به حیواناتى بى شعور بلکه به جمادات غضب کنند هوا و زمین و برف و باد و باران و سائر حوادث را سبّ کنند، اگر خلاف مطلوب آنها جریان پیدا کند، گاهى بر قلم و کتاب و کاسه و کوزه غضب کنند، آنها را درهم شکنند یا پاره کنند، ولى شخص شجاع در تمام این موارد برخلاف عمل کند،
  13. به موقع غضب کند - کارهایش از روى رویه و میزان عقل و طمأنینه نفس است، به موقع غضب کند و در موقع خود حلم پیشه کند، هر چیزى او را به غضب در نیاورد، و موقع غضب به کلى از کنترل خارج نمى‏شود و با تمیز و عقل انتقام کشد، مى‏فهمد از که انتقام کشد و به چه اندازه و به چه کیفیت‏کند و از که عفو و اغماض نماید و بطور کلى کارى کند که پشیمانى ندارد.
  14. به ذلت معذرت‏خواهى - یکى از حکماء جمله بسیار ارزنده‏اى دارد که قابل توجه است، او مى‏گوید:«لا یَفى عِزُّ الفضبِ بَذِلّة الاعتذار»: «عزت غضب به ذلت معذرت‏خواهى برابرى نمى‏کند».
  15. ذلت نزد ارباب بصیرت - یعنى فرد غضبناک فکر مى‏کند با این عمل عزّتى براى خود کسب کرده و خود را مى‏گیرد و به خود مى‏بالد، ولى این عزّت در برابر ذلّت پشیمانى و عذرخواهى قابل مقایسه نیست، اصلا در این عمل هر چه هست ذلت است و نزد ارباب بصیرت عزّتى نیست.
  16. شیطان دشمن خدا - مردى به نزد ربیع بن زیاد حارثى آمد و گفت فلانى غیبت تو را کرده، و به تو دشنام داده، گفت: به خدا قسم من از کسى که به او امر کرده خشمگین و غضبناکم، مرد گفت چه کسى به او امر کرده است؟ گفت شیطان، دشمن خدا، گمراه کرد او را تا به گناهش وادارد و اراده کرد تا مرا بر ضد اوغضبناک کند و مجازاتش کنم
  17. خداوند آن مرد را بیامرزد - و به خدا آنچه را دوست دارد به او ندهم، خداوند گناهان ما و آن مردى را که پشت سر من غیبت کرد و ناسزا گفت، بیامرزد.
  18. آب سرد حلم - پس برادر کظم غیظ کن و شعله خشم خود را با آب سرد حلم فرو نشان.
  19. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ما تَجَرَّع عبدٌ جرعَةً افضَلْ عند اللّه مِنْ جرعة غیظ کَظَمَها لِلّه ابتغاء وجه اللّه»:
  20. جرعه ای با فضلیت - «هیچ بنده‏اى جرعه‏اى نخورد که با فضیلت‏تر باشد نزد خداوند از جرعه غیظى که آن را براى خدا و رسیدن به رضاى او خورد و کظم غیظ نمود».
  21. درون پر ایمان - در جاى دیگر فرمودند: کسى که کظم غیظ نمود، خداوند درون او را پر از ایمان گرداند.
  22. جرعه خشم بنوشید - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هیچ جرعه‏اى بنده ننوشد نزد خداى عزوجل که محبوبتر باشد از جرعه خشمى که هنگام غیظ در دل بنوشد، بوسیله صبر یا خویشتن دارى.
  23. محبوب ترین دوجرعه - در جاى دیگر فرمودند: از محبوبترین راهها به سوى خداوند عزوجل دو جرعه است: یکى جرعه غضبى که با حلم رد کنى و دیگرى مصیبتى که با صبر دفع کنى.
  24. برای رضای خدا - متّقین محکوم غرایز نیستند، آنان حاکم ومالک خویشتن‏اند. «الْکاظِمِینَ‏ الْغَیْظَ» هنگام خشم، براى رضاى او خود را نگاه مى‏دارد. «وَ الْکاظِمِینَ‏ الْغَیْظَ» - وَ الْکاظِمِینَ‏ الْغَیْظ. (آل عمران/ 134)
  25. پاداش فروبردن غیض - امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بنده‏اى نیست که خشم خود را فرو ببرد، مگر آنکه خداوند عزّت او را در دنیا و آخرت فزونى بخشد. خداوند فرمود: «و الکاظمینَ‏ الغَیظِ ... و اللّه یُحبّ المحسنین» این پاداش فروبردن آن خشم است.
  26. گیرم شما روى دلیلى هم غیظ کردید، مسلمان باید غیظ خودش را فرو نشاند. اصلًا پهلوان کیست؟ ما پهلوان به کسى مى‏گوئیم که یک ماشین بارى را سردست بلند کند. على ابن ابیطالب مى‏گوید پهلوان کسى است که هنگام غیظ کردن بتواند خودش را نگه دارد.
  27. یکی از انسان صفات مومن این است که غیظش را فروکش کند گذشته‏ها را به رخ نکشد «وَ الْکاظِمینَ‏ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس» (آل عمران/ 134) انسان ممکن است تصمیم خطرناک بگیرد پشیمان بشود ولى خیلى کم احتمال دارد که آدم از عفو پشیمان بشود چرا بخشیدم در بخشیدن پشیمانى نیست گذشته را بروى خودمان نیاوریم‏
  28. مرحوم الهى در ذیل فرازهاى‏ (تراه قریباً امله قلیلا زلله خاشعاً قلبه قانعة نفسه منزوراً کله سهلا امره حریزاً دینه میتة شهوته مکظوما غیظه) گوید:
    1. تو چون آن پاک گوهر باز بینى‏
     

    بدین اوصاف خوش دمساز بینى‏

    امل نزدیک و لغزش اندک و باز

     

    دل خاشع به مهر دوست دمساز

    1. قناعت پیشه و کم خوار و آسان‏
     

    همه کارش در آئین سخت بنیان‏

    به دست قدرت روحانى خویش‏

     

    سپرده شهوت نفس بد اندیش‏

    1. فرو بنشانده شعله آتش خشم‏
     

    نه چینش در جبین نى خیره در چشم‏

         
  29. حکایت‏
  30. شنیدستم کنیز شاه سجاد

     

    که بر حلمش ز ایزد آفرین باد

    فتاد ابریقش از کف بر رخ شاه‏

     

    که گلگون گشتى از خون روى آن ماه‏

    1. شه دین بر کنیزک دیده بگشود
     

    نگاهى خوش به چشم قهر فرمود

     

    1. کنیز (الکاظمین الغیظ) برخواند
     

    هماندم خشم و قهر شاه بنشاند

    ز قرآن باز خواند او آیت عفو

     

    شه سجاد برزد رایت عفو

    1. به ذکر محسنین آمد که سجاد
     

    به جاى قهر کرد از لطفش آزاد

    الهى شو زنیکان جو نشانه‏

     

    وز آن شه بشنو آن شیرین ترانه‏

    1. از آنشه بردبارى را بیاموز
     

    چراغ معرفت جان را بیفروز

    که با نیکى و حلم و بردبارى‏

     

    رهى از جور خلق و قهر بارى‏

  31. حکایت‏
  32. شنیدستم ز عیساى مجرّد

     

    یکى پرسید کى روح مؤید

    چه باشد سخت‏تر در هر دو عالم‏

     

    بگفتا خشم ایزد دان مسلّم‏

    بگفت آن کیست کز خشم خدا رست‏

     

    بگفت آن کس که چشم از خشم خود بست‏

         

     

    1. تو با هر نیک و بد گر هوشیارى‏
     

    رها کن خشم و بگزین بردبارى‏

    به دام خشم و شهوت تا اسیرى‏

     

    اگر شاهى یکى مسکین فقیرى‏

    1. الهى خشم خود بنشان چو خواهى
     

    که ایمن باشى از خشم الهى‏

         
  33. *** اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 411
  34. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

 @nahjolbalaghehfarzad  یا https://safarzade.blog.ir

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین - متقین -72-  خاموش کردن شعله‏هاى شهوت ‏ «میتة شهوت ه» ترجمه: (مى‏بینى براى پرهیزکار که) شهوت  او مرده است.***
  2. مرگ شهوت ، - شرح: از ویژگیهاى دیگر پرهیزکاران خاموش کردن شعله‏هاى شهوت  است، مراد از مرگ شهوت ، کنترل و اعتدال آن و عدم سرکشى آن است، نه این که واقعاً این غریزه خدادادى را نابود کنند که این نیز طبق روایات عملى نکوهیده و غیر جائز است، حضرت، موت را کنایه از فروشى شهوت  و عدم طغیان گرفته‏اند، زیرا مرده نیز بعد از مرگ دیگر قدرت طغیانگرى ندارد، شهوت  دشمنى است که اگر رها شود، انسان را به هلاکت مى‏اندازد.
  3. بعد معرفت وشناخت - امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) نقل کردند که: «ثلاث اخافهن على امتى بعدى: الضلالة بعد المعرفته و مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج»: «سه چیز است که بعد از خود بر امت خود مى‏ترسم: گمراهى بعد از معرفت و شناخت، و گمراهى در آزمایشها و امتحانات، و شهوت  شکم و فرج» (اشاره به شهوت  جنسى).
  4. عبادتی با فضیلت - امام باقر (علیه السلام) مى‏فرمایند: «عبادتى با فضیلت‏تر از پاکدامنى شکم و فرج نیست». امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیار فرمودند که:
  5. «افْضَلُ العبادةِ العِفاف»: «بهترین عبادت، عفاف و پاکدامنى و کنترل شهوات است».
  6. رشد و هدایت - مولى على (علیه السلام) در وصیتى به فرزند خود محمدبن حنفیه، مى‏فرمایند: مَنْ لَم یُعطِ نفسه شهوت ها اصابَ رُشْدَه؛ «کسى که خواهش‏هاى نفس را در اختیارش نگذاشت و به خواسته‏ها و تمایلات آن جواب مثبت نداد، به رشد و هدایت رسیده است».
  7.  پست‏ترین مردگان - میلها و خواسته‏ها در هر زمینه‏اى که باشد، براى پرهیزکاران واقعى قابل کنترل است، و هیچگاه اسیر و برده شهوت  نمى‏شوند. زیرا برده شهوت  پست‏ترین مردگان است‏ «عبدالشهواة اذلُّ من عبدالرّق»
  8. اسارت بی پایان - و کسى که اسیر شهوت  شد، اسارتش پایان نپذیرد، مگر با مرگ‏ «عبدُ الشّهوة اسیرٌ لا ینفک أسْرهُ» ) و پرهیزکاران به مقتضاى علم (و ایمانى) که دارند به بردگى شهوت  کشیده نمى‏شوند
  9. جاهل برده شهوت  - که‏ «الجاهلُ عَبدُ شهوت ه»: «جاهل برده شهوت  خود است» و اساساً خواهشهاى نفسانى جاهلان را اسیر مى‏کند «الشهواتُ تَسْتَرِقُّ الجُهُول» و اگر شهوت  کنترل شد یعنى عقل حاکم شده است:
  10. لجام نفس خودت - نیکى از عرفا گفته است: چه حیوان چموشى محتاج‏تر است به لجام محکم، از نفس خودت.
  11. سه دشمن - یکى از زاهدان گفته: دشمنان انسان سه چیز است: دنیا، شیطان و نفس او، خود را از دنیا با زهد و بى‏اعتنائى به آن و از شیطان با مخالفت با آن و از نفس با ترک شهوات آن، حفظ کن.
  12. قبرهاى حیوانات - سقراط حکیم مریض بود به او گفتند: براى شما مرغى ذبح کنیم، گفت: دلهاى کسانى که در باب معرفت حقایق غرق باشند، منبرهاى فرشتگان و ملائکه است و شکم‏هاى کسانى که از شهوات لذت برند، قبرهاى حیوانات هلاک شده است.
  13. پرهیز از دودسته مردم - یکى از حکماى هند گفت: از دو دسته از مردم باید پرهیز کرد و دورى گزید، یکى کسى که بگوید: نه ثوابى، نه عقابى، نه معادى و نه نیکى و نه گناهى است (منکر این امور باشد و خداشناس نباشد) و دیگر آنکه مالک شهوت  خود نباشد و قادر بر گرداندن قلب و دیده‏اش از شهوت  نباشد.
  14. زندگی جاودانه - در روایتى آمده است: «اسْتَهِینُوا بِالموت کیلا تَمُوتوا و امِیْتُوا الشهواتِ تَخْلُدُوا»:
  15. «مرگ را خوار و حقیر شمارید تا نمیرید و شهوات را بمیرانید تا زندگى جاودانه یابید».
  16. حفظ شکم  عدم پر خوری - یکى از عوامل خاموش کردن شعله‏هاى خانمان‏سوز شهوات، حفظ شکم و عدم پرخورى است که حضرت در فراز قبل متذکر شده‏اند و گویا این فراز معلول فراز قبلى است و حضرت پس از آن ذکر کردند.
  17. مولى فرمودند: - خداوند ما را از همنشینى شهوت  دور گرداند که مولى فرمودند:
  18. «قَرین الشَهوة مریضُ النفس مَعْلُولُ العقل»:«همنشین شهوت  و تمایلات نفسانى، داراى نفس مریض و عقل علیل است».
  19. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 401
  20. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  21. ========
  22. بسم الله الرحمن الرحیم
  23. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  24. امیر المومنین – متقین73- علاج غضب امیر المومنین – متقین73-مهار کردن قوه غضب‏ مکظوما عیظه‏ ترجمه: (مى‏بینى براى فرد پرهیزکار که) خشم او فرو نشسته است.***
  25. مهار قوه غضب، - شرح: در فراز قبل اشاره به مهار کردن قوه شهوت  بود و حال اشاره به مهار کردن قوه غضب، دو قوه‏اى که مى‏تواند، تحت نفوذ عقل عمل کند، و انسان را مثل دو بال به عالم ملکوت پرواز دهد.
  26. محل خروج نفس - مفردات راغب گوید «کظم» محل خروج نفس را گویند و در موارد سکوت استعمال مى‏شود (انسان ساکت کسى است که گویا محل خروج کلمات را بسته است).
  27. فوران خون قلب - در مورد «غیظ» نیز مى‏گوید: شدیدترین حالت غضب است و آن حرارتى است که انسان از فوران خون قلبش احساس مى‏کند.
  28. بستن مشک - در لغت وقتى سقّا دهنه مشک را بعد از پر شدن آب مى‏بندد «کظم السقّاء»
  29.   بستن غیظ -گویند دهنه مشک را مى‏بندد تا آبهاى جمع شده در درون آن بیرون نریزد، فردى که در حالت عصبانت به سر مى‏برد کوره‏اى از آتش مى‏شود، اگر خود را کنترل کند کظم غیظ کرده است، بسیارى از جنایتها، قتلها و کشتارها، از این آتش درونى (غضب) سرچشمه مى‏گیرد.
  30. صداى غیظآلود جهنم  - انسان در حال غضب، تجلى‏گاه جهنم است، اگر خود را کنترل نکرد، زبانه و شراره این آتش به بیرون سرایت مى‏کند و در روز قیامت با همین آتش مى‏سوزد، صداى تنفس و ناله انسان غضب کرده، صداى غیظآلود جهنم است‏ (سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً): براى جهنم ناله غیظآلود و رفت و برگشت تنفس او را مى‏شنوند گویى جهنم مثل موجودى زنده است.
  31. نه تصمیم، نه اقدام! - چنانکه در روایت است، از جاهائى که شیطان بسیار به انسان نزدیک مى‏شود حال عصبانت است، پس در این حالى که محدوده قدرت شیطانى است، نه تصمیم گیر و نه عملى انجام ده، که هر دو شیطانى است و همیشه این شعار را مدّ نظر داشته باش، که در حال عصبانت نه تصمیم، نه اقدام!
  32. محدوده قدرت شیطان - محقق بزرگ، احمدبن محمد، معروف به ابن مسکویه در کتاب «طهارة الاعراق» که از کتب کم‏نظیر و گرانقدر در نیکوئى ترتیب و حسن بیان است، درباره غضب سخنى دارد که حاصل ترجمه‏اش قریب به این مضمون است:
  33. آتش فروزنده وخفه کنند - «غضب» در حقیقت عبارت از حرکتى نفسانى است که بواسطه آن، جوشش در خون قلب براى شهوت  انتقام حادث شود. پس وقتى که این حرکت تند شود، آتش غضب را افزون کند و بر افروخته‏تر سازد و شریانهاى مغز را پر کند از یک دود تیره و تاریکى به واسطه آن خود عقل کم و ناچیز شود و کار او ضعیف گردد و مَثَل انسان در این هنگام،
  34. غاری با دود خفه کننده - چنانچه حکما گویند، مَثَل غارى شود که در آن آتش افروزند و از دود خفه کننده پر گردد. پس علاج آن سخت شود و خاموش نمودن آن مشکل گردد و چنان شود که هر چه بر وى افکنند که او را فرو نشاند خود او نیز جزء آن شود
  35. از رشد وهدایت باز ماند - و بر ماده آن افزاید و سبب ازدیاد آن شود، پس از این سبب است که انسان در این حال از رشد و هدایت باز مى‏ماند.
  36. نفس شعله ور - پس از آن فرماید: و امّا بقراط (حکیم) گوید که من از کشتى‏اى که دچار بادها و طوفان‏هاى سخت شود و آن را موج‏هاى دریا متلاطم سازد، امیدوارترم از شخص غضبناک برافروخته، زیرا ممکن است کشتى را در این حال، ملّاحان با لطائف الحیل به ساحل نجات هدایت کنند و امّا نفس وقتى آتش در آن شعله ور گردد، امید نجات براى او نیست ... زیرا که هر چه حیله به خرج دهى از قبیل مواعظ و نصائح و هر چه با او فروتنى و زارى نمائى بر شعله و مایه آن افزاید.
  37. قوه غضب در اصل یکى از نعمتهاى بزرگ الهى است که بوسیله آن انسان مى‏تواند بقاى خود را حفظ کند و مدخلیتى بزرگ در تشکیل مدینه فاضله و نظام برتر دارد.
  38. نباید قوه غضبیه کشته شود - این قوه مایه أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ: است که از اوصاف مؤمنین است، اشتباه کردند کسانى که فکر کردند، باید قوه غضبیه کشته شود و خاموش کردن آن از کمالات و معارج نفس است، آنها از مقام اعتدال و حدّ کمال غافلند، نفهمیدند که در جمیع سلسله حیوانى خداوند این قوه را عبث و بیهوده نیافریده است، این سرمایه زندگانى را بى‏جهت نداده است، جهاد با دشمنان دین و دفع دشمن از مال و ناموس و دیگر نوامیس مبتنى بر این قوه است.
  39. مذمت جنبه افراط - آنچه مذمت شده، جنبه افراط آن است که امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل کردند: «الغضب یُفْسِدُ الایمان کما یُفْسد الخَلّ العَسَل»:
  40. تکه آتشی از شیطان - «غضب ایمان را فاسد مى‏کند، چنانکه سرکه عسل را». امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند: «این غضب تکه آتشى از شیطان است که در قلب فرزند آدم افروخته شده‏
  41. نگه داشتن غضب -  در حدیثى دیگر فرمودند: در تورات در خطابهائى که به موسى (علیه السلام) شده، نوشته است: اى موسى غضب خود را از کسى که تو را بر او مسلط کرده‏ام، نگاه دار، من نیز غضب خود را از تو باز مى‏دارم».
  42. غضب بر زیردست - این حدیث نشان مى‏دهد که غضب بر زیردست مظلوم، غضب الهى را به دنبال دارد.
  43. جامع‏ترین کلمات - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند از پدرم شنیدم که مى‏فرمود: مردى بادیه نشین نزد رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) آمد و گفت: من در بیابان زندگى مى‏کنم، جامع‏ترین کلمات را (که کوتاه و پرمعنا) باشد به من تعلیم کن! حضرت فرمودند: «آمرک ان لا تغضب»: تو را امر مى‏کنم که غضب نکنى»!
  44.  سخت تر از غضب نیست - سپس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: پدرم مکرّر مى‏فرمود: چه چیزى سخت‏تر از غضب است؟ همانا مرد غضب مى‏کند و نفس محترمه‏اى را که خداوند ریختن خون آن را حرام کرده، مى‏کشد و افتراء و نسبت ناروا به زن عفیفه و پاکدامنى مى‏دهد.
  45. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۶
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    1. عوامل رشد بصیرت جلسه 12 دومین عامل رشد عبارت است ازعقل
  1. در قرآن = وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیر - و مى‏گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل مى‏کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» الملک : 10
  2. نکات = عامل بد بختی انسان چیست ؟ عدم توجه به دو مسأله مهم.
  3. الف = عدم توجه به به پیامبر درونی یعنی عقل وهوش
  4. باء  = عدم توجه به به پیامبررونی  یعنی انبیاء اللهی ورسول اکرم صلی الله علیه وآله  با توجه  به این دومبعث که موجب سعادت ورستگاری انسان است؛
  5. حال – هنگامی که انسان گوش دارد ؛ اما با آن نمی شنود
  6. هنگامی که انسان چشم دارد ؛ اما با آن نمی بیند.
  7. هنگامی که انسان عقل  دارد ؛ اما نی اندیشد ؛
  8. اگر تمام پیامبران الهی وکتب آسمانی به سراغ او آیند اثری ندارد ؛  چون ابزار شناخت ندارد!! خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏ . البقرة : 7. قرآن در وصف عذاب قیامت، چندین تعبیر دارد: «أَلِیمٌ»، «شَدِیدُ»، «غَلِیظٌ»، «عَظِیمٌ‏» که همه اشاره به شدت و عظمت عذاب دارد.
  9. ارزش ولای عقل وخرد = اسلام اساس خداشناسی وسعادت ونجات را به عقل وخرد می دهد وروی سخن در همه جا با  أُولُوا الْأَلْباب‏ والوا الابصار  است ؛ واندیشمندان و عاقلان جامعه است ؛
  10. قرآن مجید در مورد عفل ..22 مرتبه یعقلون.. 8 مرتبه ..لِقَوْمٍ یَعْقِلُون‏ ...12مرتبه.لا یعقلون آیه آورده ؛
  11. در نهج البلاغه آقا جانم امیرالمومنین علی علیه السلام در باب عقل وعقول وعاقل در32 موضوع  آورده
  12. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ. اینان عقل‏ ندارند، چشم بصیرت‏ ندارند. اینها گوش شنوا و زبان گویا ندارد. لذا اینها دیوانه‏اند.
  13. قرآن مجید  درباب عبرت می فرماید : به اهل عقل‏ و خرد، و دارندگان مغز و بصیرت‏ و در نهایت به همه‏ى انسانها دستور مى‏دهد که از تمام امور، جهت رشد و کمال خود، و خوددارى از پلیدى و آلودگى عبرت بگیرید:
  14. در آثار اخلاص - عقل‏ وجدان و معلومات ذهنى و بصیرت‏ باطنى و چشم دل جلوه و جلاى بیشترى پیدا مى‏کند.
  15. طلب دانش - دانش: چراغ راه، حرارت عقل‏، بینایى و بصیرت‏، ارزش و قیمت و شرافت و کرامت است.
  16. باب العقل (خرد) غرر الحکم و درر الکلم، - العقل زین، الحمق شین‏ = زیرکى زینتى است از براى این کس، و حماقت عیبى و ننگى از براى او.
  17. العقل شفاء = خرد شفاست از امراض جهالت، چه کسى را که خرد باشد بتحصیل علوم علاج همه آنها تواند کرد.
  18. الانسان بعقله - العقل فضیلة الانسان - العقل رسول الحق‏ - العقل داعى الفهم - العاقل یطلب الکمال، الجاهل یطلب المال‏ - العاقل اذا علم عمل و اذا عمل اخلص ‏ - بالعقل یستخرج غور الحکمة - - ثلاثة تدل على عقول اربابها: الرسول و الکتاب و الهدیة - ضلال العقل اشد ضلة و ذلة الجهل اعظم ذلة - قیمة کل امرء عقله‏ درعقل بصیرت آید..
  19. در کلام حضرت علی علیه السلام  الف – ارزش عقل ح 113-2 ارزش هاوروایات اخلاقی
  20. لا مال اعود من العقل – ولا وعده اوحسن والعجب  - ولا عقل کا تدبیر – ولا علم کالیفکر –
  21. سرمایه ای سود مند تر از عقل نیست  - عقلی نیست چون در آن اندیشه نیست – پس عقل رشد بصیرت است.
  22. باء  – ارزش عقل وبرد باری  ح2-24
  23. الحلم غطاء ساتر – والعمل حسام القاطع
  24. فاستر خلل خلقک  بحلمک وقایل .....بعلمک
  25. عقل شمشیری است بران – پس کم بود های اخلاقی خود رابا برد باری بپوشان وهوای نفس خود را با شمشیر عقل
  26. مثل حضرت یوسف علیه السلام وذلیخا – مثل حضرت موسی وفرعون – مثل حضرت امام رحمه ا.. وآمریکا  که فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی تواند یکند ومثل امام خامنه ای وفتنه  های متعدد متعدد با نیروهای فراخوان
  27. ارزش عقل وتجربه – و به آنچه پیمان به ستم وفا دارم، هر چند تو دگرگون شده، و همانند روزى که از من جدا شدى نباشى. همانا تیره روز کسى است که از عقل و تجربه‏اى که نصیب او شده، محروم ماند، و من از آن کس که به باطل سخن گوید - وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی‏ وَ إِنْ‏ تَغَیَّرْتَ‏ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِل‏... نامه 78/4
  28. در موضوع عقل می فرمایند - نامه 78- (1) جواب نامه ابو موسی اشعری پیرامون حکمیت است. (2) این نامه از دوقسمت از دوقسمت تشکیل شده .
  29. الف- دررابطه  با موضوع حکمیت وسقوط جامعه رابیان می فرماید. فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُم‏ – همانا بسیاری ازمردم تغیر کرده اند.
  30. باء – نقش امام علیه السلام در تحقق وحدت جامعه اسلامی فرمودند : پس بدان در امت اسلام هیچ کس همانند من وجود ندارد به وحدت امت محمد صلی الله علیه وآله وبه انس گرفتن آنها با هم دیگر دلسوز تر باشد. اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ وَ أَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ [یَعُودَ عَلَقاً یَعُودُ] یَکُونَ عَلَقاً وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ‏] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ
  31. همانا بازنده -  کسی است که از عقل وتجربه ای که نصیب او شده محروم ماند . فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ  =
  32. نکته = در قرن 19 یورش به عقل از طرف پوتینهاور ؛ وگرویدن به واپس گرایی رواج پیداکرد یعنی سر پوش به عقل یعنی بی بصری ؛
  33. دال – نقش عقل در سعادت ورستگاری – نشانه عقل سالم نهج 4212 قال علی علیه السلام
  34. عقل ترا کفایت می کند که راه گمراهی  را از رستگاری نشانت دهد. نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام‏ کفاف [کَفَاکَ‏] مِنْ‏ عَقْلِکَ‏ مَا أَوْضَحَ لَکَ سَبِیلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِک‏
  35.  نشانه کمال - قال علی علیه اسلام – نشانه کمال عقل است . چون عقل عامل شده سخن اندک گردد.- کَمَا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ إِذَا تَمَ‏ الْعَقْلُ‏ نَقَصَ‏ الْکَلَام - نامه 71
  36. سه جرء عقل وخرد - حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله ) فرمودند: عقل وخرد سه جزء تقسیم شده است؛  پس هر کس این سه جزء را در او باشد خردش کامل است ؛ ودرهرکس نباشد از خرد بی بهره است . – 1- بفکر شناخت خداوند جل ذکره    2-نیکو فرمان بردن از او 3-بصیرت نیکو داشتن در کاراو..قال رسول الله (صلی الله علیه وآله ) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ قُسِمَ‏ الْعَقْلُ‏ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ کَمَلَ عَقْلُهُ وَ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ فَلَا عَقَلَ لَهُ حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُسْنُ الطَّاعَةِ لَهُ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلَى أَمْرِه‏
  37. خرمند باید به زمان خود بصیرت وبینش داشته باشد. – علی العالم ان یکون بصیرا بزمانه بحار انوار – خصال ص 102 ج8
  38. خرمند با چشم دل - عنه - خرمند با چشم دل پایان کار خویش را می بیند ونشیب وفراز آنرا می شناسد؛ قال علی علیه السلام = ناظر القلب المنیب به یبصر امده ویعرف عوره ونجده. حصال ج 13
  39. -اهم مطالب 1-باید نعمت عقل را که موهبت الهی است بشناسیم. 2- قدربدانیم ودر زندگی بکارببندیم - آدم عاقل با بصیرت است وبصیرت او سبب کمال او می باشد . 40- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۵
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. جلسه 11موضوع عوامل رشد بصیرت حوزه علمیه صدر بازار اصفهان استاد سالک 30/ 7/ 1401
  2. مقدمه = برسی عوامل رشد بصیرت به دوازده عامل می رسیم که عبارت است از1-تفکر واندیشه 2- تعقل 3 – التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن 5- تقوی 6- دکر ویا خدا 7- الاخلاص 8 – زهد وپارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10- الاستغبال الامور 11- المسموع وگرسنگی12- الدعا به ترتیب بحث عوامل قویآ در شرایط کنونی  به این مقولات نیاز مندیم .
  3. اول در موضوع تفکرفکر درلغت بمعنی اندیشه ؛ جمع افکار ؛ متفکریعنی اندیشه کردن ؛  در کتاب لغت فرهنگ فارسی معین ص 924 آمده الفکر ترددالخاطر بالتامل والتدبر یطلب المعانی
  4. در کتاب المنجد ص 634 آمده ک ما یلخطه بالقلب من المعانی ؛
  5. در قرآن 7 مورد در پیرامون فکر مطلب دارد: البقرة : 219- البقرة : 266- انعام 50- اعراف 184- نور 46- رم 8- مدثر 18
  6. در نهج البلاغه امیرالمومنین علی علیه السلام 8 مورد در پیرامون فکر مطلب دارد .خطبه های 9/1؛ 27/91؛ 1/90؛ 1/108؛ 13؛ 2/179؛ 26/193؛ 180؛ 1/29؛ حکمت 365و 281   
  7. فکر در احادیث - در این رابطه رجوع می کنیم به کلمات نورانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وایمه معصومین (علیهم السلام) که باید توام با پژوهش صورت پذیرد.
  8. فکر در کلام بزرگان - البته نقطه نظر علماء ؛ دانشمندان؛ بزرگان ؛ سیاسیون ؛ تدبر شود در فهم مطلب بهترخواهد بود
  9. بحث ما پیرامون عوامل زشد بصیرت است؛
  10. توجه شما عزیزان را به سوره ق آیه 6 تا 8جلب می کنم : أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ (7) تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (8)
  11. آیا آنها به آسمانى که بالاى سرشان است نگاه نکردند که چگونه ما آنرا بنا کرده‏ایم و چگونه به‏وسیله ستارگان زینت بخشیده‏ایم و هیچ شکاف و ناموزونى در آن نیست. و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههاى عظیمى افکندیم و از هرگونه گیاه بهجت‏انگیز رویاندیم. این خلقت‏ها که گفته شد تا وسیله بینائى و بیدارى براى هربنده توبه‏کارى باشد
  12. نگاه توام با اندیشه - ا فَلَمْ یَنْظُرُوا = عنیی نگاه توام با اندیشه انسان را بقدرت خالق میرساند؛ ن
  13. این آیه مبارک مارا به تفکرواندیشه در آسمانه رهنمود می نماید ودعوت می کند؛
  14. این آیه مبارک نظر مارا به وسایل رینت آسمانها دعوت می کند؛
  15. این آیه مبارک مارا دعوت می نماید مارابه یک پارچگی آسمانها بدون شکاف ؛
  16. این آیه مبارک مارا دعوت می کند به جلب نظر واندیشه وتفکر به گسرش زمین وگیاهان متنوع  
  17. این آیه مبارک مارا دعوت  به نتیجه 1-مهم اولا رشد فکری وبینایی ودرک قلبی وتدبر وذکر ویاآوری وبازگست
  18. نتیجه 2-مهم توجه وتفکر در آسمان وزمین در حقیقت یک دستور اللهی ویک نگاه مطلعاتی  که در آفاق است؛ وسپس دستور تفکر در انفس را می دهد؛
  19. حدیث قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) ان التفکر حیات القلب کما یخشی المستکبر فی الضالمات بالنور – فعلیکم بحسن النملق وقله والتربص اصول کافی ص 599
  20. اندیشیدن حیات بخش دل شخص مارا بصیرت می دهد ؛ همان گونه که شخص چراغ به دست در تاریکی ها در پرتونور (چراغ) راه میرود؛ پس برشما نیک رسیدن وکمتر درنگ کردن وخلاصی یافتن ورهایی است،
  21. حدیث قال علی علیه السلام فَتَفَکَّرُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ تَبَصَّرُوا وَ اعْتَبِرُوا وَ اتَّعِظُوا وَ تَزَوَّدُوا لِلْآخِرَةِ تَسْعَدُوا ، غررالجکم ح 6589
  22. دربین مردم بزیستید وبینا شوید(بابصیرت) عبرت گیرید؛پند آموزید؛ برا آخرت توشه برگیرید؛وسعادتمند شوید ؛ نامه 31 نهج البلاغه
  23. قال علی (علیه السلام)  مَنْ‏ تَفَکَّرَ أَبْصَر هرکه بیندیشد بینا شود.
  24. قال علی (علیه السلام) مَنْ‏ فَکَّرَ أَبْصَرَ الْعَوَاقِب‏ غرروالحکم ج 1577 -هرکس بیندیشد فرجامها وعواقب را می بیند وقدر آینده نگری پیدا می کند ؛
  25. قال علی (علیه السلام) فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ‏ سَمِعَ‏ وَ تَفَکَّرَ وَ نَظَرَ وَ أَبْصَرَ- وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ وَ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً- یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْهَوَى‏ تحف العقول ص 155
  26. قال علی (علیه السلام) بینا وبصیر کسی است که بشنود وبیندیشد ؛ بنگرد وبینا شود واز عبرتها بهره گیرد وراه هموارو آشکار به پوید ؛ واز فورو افتادن در مسیر پرتگاه ها بپرهیزد ؛  
  27. قال علی (علیه السلام) افکر تسبصر بیندیش تا بیشتر یابی؛
  28. قال علی (علیه السلام) رَأْسُ‏ الِاسْتِبْصَارِ الْفِکْرَة -ج 5232 اساس بصیرت اندیشیدن است ؛
  29. قال علی (علیه السلام) من طالب فکرته حسنت؛ کسی که بسیار اندیشه کند بصیرت نیکویی می یابد ؛
  30. قال علی (علیه السلام) لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ‏ لَا فِکْرَ لَه‏..ح 10774 کسی که اندیشه ندارد بصیرت ندارد؛
  31. قال علی (علیه السلام) تفکّرک یفیدک الإستبصار، و یکسبک الإعتبار.؛ اندیشیدن تو به تو بصیرت می دهد عبرت آموزی می بخشد
  32. قال الحسن (علیه السلام)
  33. وَ مِنْ کَلَامِهِ (علیه السلام)  أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ فِیهِ مَصَابِیحُ النُّورِ- وَ شِفَاءُ الصُّدُورِ- فَلْیَجْلُ جَالٍ بِضَوْئِهِ وَ لْیُلْجِمِ الصِّفَةَ- فَإِنَّ التَّلْقِینَ حَیَاةُ الْقَلْبِ‏ الْبَصِیرِ- کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّور؛ برشما باد اندیشیدن زیرا که آن زندگی بخش دل شخص؛ بصیرت وکلید های در های حکمت است؛بحار ج 78- ص 115 ج 12
  34. نتیجه 1-تفکر مسولیت آفرین است؛
  35. 2- قدرت برنامه ریزی را در انسان احیاء می کند برای فعالیتهای روز مره خانواده وجامعه وحکومت ؛
  36. 3- با اندیشه توجه شکوفایی استعداد وبکارگیری نعمت های درمان انسان است در رشته هاای مختلف؛
  37. تفکر وبصیرت موجب تقویت در ارتباطات ؛ ارتباطات خانواده ؛ جامعه ؛ حکومت ؛ وجهان است؛
  38. تفکر صحیح  که موجب رشد بصیرت گردد انسان را مطیع خدوند ؛ پیامبر وابییمه وپی بردن به قدرت لا یزال اللهی ورسیدن به اینکه جهان هستی مدیر ومدبر وناظم خالق دارد ؛
  39. انسان با تفکر وبصیرت خودرا با ستمگران اللهی ومردم میداند وتلاش می کند از عمرش بهره ببرد؛
  40. تعامل وتدبر و اندیشه  وسعی وکوشش  موجب رشد عملکرد جامعه وجکومت در راستای پیشرفت وعدالت عمل می کند ؛
  41. متفکرین جامعه قدرت طراحی وبرنامه ریزی برای آینده روشن وامید آفرینند؛  
      1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده