پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
      1. بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. امیر المومنین – متقین 78-79- 80-  سه صفت پسندیده از صفات پرهیزگاران‏«یعفو ا عمن ظلمه و یعطى من حرمه و یصل من قطعه»ترجمه: کسى را که به او ظلم کرده، مى‏بخشد و به آن که محرومش ساخته، عطا مى‏کند و با کسى که پیوندش را قطع کرده رابطه برقرار مى‏کند.
  2.  عفو ؛  بخشش ؛ ارتباط  - شرح: در این قسمت مولى به سه صفت دیگر اشاره مى‏کنند که هر کدام از مکرمتهاى اخلاقى و ارزشهاى پسندیده انسانى است،  عفو  ناشى از شجاعت، و اعطاء و  بخشش  به کسى که او را محروم ساخته ناشى از سخاوت، و  ارتباط  با کسى که از او بریده ناشى از رحمت است. در مورد این سه صفت و فضیلت آنها، روایات زیادى وارد شده است:
  3. بهترین اخلاق دنیا و آخرت - از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) در خطبه‏اى چنین فرمودند: «الا اخْبِرُکم بِخَیرِ خلایِقِ الدُّنیا و الآخرة: العفو عَمَّن ظَلَمَک و تَصِلُ مَنْ قَطَعَک و الاحسان الى مَن اساء الیک و اعطاء مَنْ حَرَمَک».«آیا بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ (بدانید که بهترین اخلاق)  عفو و گذشت از کسى است که به تو ستم کرده و پیوستن به کسى که از تو بریده و نیکى با کسى که به تو بدى نموده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته است».
  4. کجایند اهل فضل - 2- از ابى حمزه ثمالى نقل شده که گفت شنیدم از امام سجاد (علیه السلام) که مى‏فرمود: وقتى روز قیامت شد، خداوند تبارک و تعالى اوّلین و آخرین را در یک جا جمع مى‏کند، سپس منادى ندا مى‏دهد «اینَ اهلُ الفضل»: «کجائید اهل فضیلت»، عده‏اى از مردم بلند مى‏شوند و ملائکه با آنها روبرو شده و مى‏گویند فضل شما چه بود، مى‏گویند: کُنّا نَصِلُ مَنْ قَطعنا و نعطى مَنْ حَرَمنا و نعفوا عمّن ظَلَمَنا»: «با کسى که قطع  ارتباط  با ما کرده بود  ارتباط  برقرار مى‏کردیم و به کسى که ما را محروم ساخته بود، بخشش مى‏نمودیم. از کسى که به ما ستم نموده بود، درمى‏گذشتیم»، سپس به آنها گفته مى‏شود، راست گفتید داخل بهشت شوید.
  5. 3- جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمودند:«ثلاث لا یزد اللّه بِهِنّ المرء الّا عزّاً: الصفح عَمّن ظَلمَه و اعطاء مَن حَرَمَه و الصِّلة لِمَنْ قَطَعَه»: «سه چیز است که خداوند به سبب آنها به انسان عزت مى‏دهد: گذشت از کسى که به انسان ظلم و ستم کرده و اعطاء و  بخشش  به کسى که او را محروم ساخته و  ارتباط  با کسى که قطع  ارتباط  کرده است».
  6. مجاهدت نفسانی - اخبار در این معنا بسیار است و مرحوم کلینى در باب عفو در کافى آورده است. عفو  از کسى که به انسان ستم نموده، و عنایت و رسیدگى به کسى که انسان را در وقت سختى دستگیرى نکرده و ارتباط  با کسى که از انسان بریده و با او قهر کرده بسیار نیاز به مجاهدت نفسانى دارد، پیروزى در میدان نفس را نیاز دارد؛ حضرت عفو و اعطاء و  ارتباط  تنها را از صفات پرهیزگاران شمردند، بلکه اضافه به ظالم و محروم کننده و قاطع ارتباط ،کردند،  تا شدت مجاهدت نفسانى و بلندى روح پرهیزگار واقعى را بفهمانند.
  7. شرافت اهل فضل - یکى از شارحان کتاب شریف کافى در مورد این روایات مى‏گوید: از صفات اهل کرم و عفو  از کسى است که به آنها ستم روا داشته و از صفات لئام و پست طینتان انتقام   و تشفّى و عقاب است تا غیظ و غضب درونى را که آفتى نفسانى است دفع کنند، این آفت نفسانى و بیمارى روانى، جُهّال و کسانى را که داراى نقص روحى هستند متغیر مى‏کند زیرا بسیار سریع در برابر هر چه مخالف هواى نفسانى آنها است متأثر مى‏شوند. و امّا معنى عطا کردن به کسى که انسان را در وقت تنگدستى از عطاى خود محروم کرده این است که وقتى احسان به کسى کردى و او مقابله به مثل کرد یا با بدى و کفران نعمت با شما برخورد کرد از احسان او روى گردان مشو، زیرا اگر او شکرگزارى از تو نکرد، دیگرى چنین مى‏کند و اگر هم احدى از تو سپاسگزارى و تقدیم نکرد، خداوند احسان کنندگان را دوست دارد، چنانکه در قرآن مجید فرمود، و در شرافت و فضل تو همین بس که تو مورد خطاب‏ «ایْنَ اهلُ الفضل» در روز محشور شدن اوّلین و آخرین قرار مى‏گیرى.
  8. مقام غفو و مقام صبر- امّا مراد «صلةُ مَنْ قطعَک» این است که به هر وسیله ممکن با کسى که با تو قطع رابطه کرده،  ارتباط  برقرار کن، خصوصاً اگر ارحام و بستگان نزدیک تو باشد. حال به طور جداگانه در مورد این سه فراز سخن گوئیم: «یَعفوا عمّن ظَلَمَه» از بهترین صفات، گذشت از کسى است که به انسان ظلم کرده است، عفو معمولا در وقتى است که انسان قدرت انتقام   دارد وگرنه اگر این قدرت را نداشته باشد مقام، مقام صبر است نه عفو.
  9. انتقام  : حسّ انتقام       از نتائج غضب است،- انتقام   آن است که شخص به مثل همان ظلمى که در حقش شده، یا بیشتر را مرتکب شود و ظالم را مؤاخذه نماید، انتقام   اگر ازمقابله به مثل در مواردى که شرع اجازه داده تجاوز کند، خواه کمّا و خواه کیفاً حرام است و این حسّ انتقام   از نتائج غضب است، هر انتقام  ى جائز نیست، زیرا مقابله غیبت و تهمت و فحش و سخن‏چینى و امثال اینها جائز نیست، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: اگر کسى شما را به آنچه با شما است سرزنش و مسخره کرد شما به آنچه در اوست سرزنشش نکنید، در جاى دیگر فرمودند دو فردى که یکدیگر را سبّ و اهانت مى‏کنند، دو شیطان هستند که با اهانت به یکدیگر مقابله به مثل مى‏کنند و فکر مى‏کنند تلافى فحش فحش است.
  10. دشنام را ملایکه جواب می دهد - در روایتى آمده که مردى ابوبکر را در حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله) دشنام داد و ابوبکر ساکت بود وقتى شروع کرد، از خود دفاع کند رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) بلند شدند و به او فرمودند: «فرشته خداوند از جانب تو جواب مى‏داد، وقتى تو آغاز به سخن کردى او رفت و شیطان آمد و من در مجلسى که در آن شیطان باشد نمى‏نشینم!»
  11. برای عدم تجاوز از حد - پس هر فعلى یا سخنى که به صورت ظلم به انسان مى‏رسد، اگر در شریعت قصاص و غرامتى دارد، واجب است از آن حد تجاوز نشود، گرچه در اینجا عفو افضل و نزدیکتر به تقوى و پرهیزگارى است و علماى اخلاق فرموده‏اند، در جائى که حدّ شرعى معین نشده، براى آرامش نفس مى‏تواند سخنى که حرام و دروغ نباشد بگوید، مثلا امثال فحش و مذمت و اذیتهاى دیگر را که حد شرعى معین ندارد، با کلماتى مثل کم حیا، بداخلاق، بى‏تربیت، و شبیه اینها جواب دهد، و اگر نادان و احمق بگوید نیز بلااشکال است، زیرا در هر فردى جهل و بى‏خردى یافت مى‏شود و به این اعتبار به او بگوید.
  12. سکوت و واگذار کردن بخدا - گرچه اینها جائز است، ولى بهتر از این، سکوت و واگذار کردن انتقام  ، به ربّ الارباب و خداوند منتقم است، البته در صورتى که عدم جواب و سکوت منجر به سستى و بى غیرتى نشود. در روایتى از رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) آمده:  «الا انّ بَنى آدَم خُلِقُوا عَلى طبقات شَتّى، مِنْهُم بَطى‏ء الغَضَب سَریعُ الفِیئى و منهم سریع الغَضَب سَریعُ الفیى‏ء فَتَلکَ تِبلک و مِنْهُم سَریعُ الغَضَبِ بَطى‏ء الفَى‏ء و متهم بَطى‏ء الغَضَبِ بَطِى‏ء الفِى‏ء الا و انّ خیرَهم البَطى‏ء الغَضَب السریعُ الفَى‏ء و شَرّهم السریعُ الغَضَبِ البطى‏ء الفَى‏ء»: «بدانید فرزندان آدم بر طبقه‏ها و انواع مختلفى خلق شده‏اند؛ بعضى از آنها کُنْد غضب و تند بازگشت و زود راضى شونده هستند، و بعضى سریع غضب مى‏کنند و سریع آرام مى‏شوند و این سرعت فروکشى عوض از سریع غضبناک شدن آنها است (و به قول عوام این به آن در) و بعضى سریع غضب مى‏کنند و کُند بازگشت مى‏نمایند و بعضى کُند غضب و کُند بازگشت هستند، بدانید که بهترین آنها کسانى هستند که دیرغضب مى‏کنند و سریع بازگشت و زود راضى شونده هستند و بدترین آنها کسانى هستند که زود غضب مى‏کنند و دیر بازگشت مى‏کنند».
  13. دیرغضب وزود گذشت – تاج ارزشها -  علماى اخلاق و پزشکان روح علاج ترک انتقام   را اندیشیدن در بد عاقبتى در آینده دور و نزدیک دانسته‏اند و این که در فوائد ترک انتقام   و عفو دقت کند و بداند که واگذار کردن انتقام   به منتقم حقیقى بهتر و سزاوارتر است و این که انتقام   و عفو او شدیدتر و قویتر است.پس فکر کن شاید روزى، تو به دست او گرفتار شوى و بخواهد از تو انتقام   گیرد، عفو کن که گذشت تاج ارزشها و مکرمتهاى اخلاقى است. «العفو تاجُ المَکارم».
  14.  عفو  و گذشت‏ - عفو - صفح - ضد انتقام است، و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است که آیات و روایات در مدح آن بسیار است خداوند متعال مى‏فرماید: «خُذِ الْ عفو  وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»: «اى پیامبر گذشت را اتخاذ کن و به کار نیک و معروف امر نما» و نیز فرمود: «وَ لْیَ عفو ا وَ لْیَصْفَحُوا»: «باید  عفو  و گذشت کنند». راغب در مفردات مى‏گوید: «صَفْح» بالاتر و بلیغ تر از « عفو » است گاهى انسان  عفو  مى‏کند ولى به مرتبه «صفح» نمى‏رسد، شاید مرادش این باشد که انسان از مسئله‏اى مى‏گذرد و گذشت مى‏کند ولى هنوز کدورتى از طرف در قلب او است، ولى «صَفْح» آن است که این مقدار کدورت نیز نباشد و با خلوص و طیب نفس گذشت کند، قرآن در جاى دیگر گوید: «وَ أَنْ تَ عفو ا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» «و اگرعفو  کنید به تقوى نزدیکتر است».
  15. عزیزترین بندگان - رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) نیز فرمودند:  عفو  بر بنده نمى‏افزاید مگر عزّت، پس  عفو  کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند. باز رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمودند: حضرت موسى (علیه السلام) به خداوند عرض کرد پروردگار من! کدام بندگانت عزیزترند بر تو، فرمود: آنکه وقتى قدرت مى‏یابد  عفو  مى‏کند. امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند«النَّدامةُ عَلَى العفو  افْضَل وَ ایْسَر مِنَ الندامةِ عَلى العُقُوبة»: «پشیمانى برعفو و گذشت بهتر و راحت‏تر از پشیمانى بر عقوبت است».
  16. دستورمقابله به مثل،- در اینجا به نکته‏اى اشاره مى‏کنیم و آن اینکه در اسلام دو نوع دستور داریم: دستور به مقابله به مثل، چنانکه در قرآن مى‏خوانیم: «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ‏ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ»: «کسى که بر شما تجاوز روا داشت، شما نیز بر او تجاوز کنید به مثل آن تجاوزى که بر شما رفت».
  17. در جاى دیگر مى‏فرماید: وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ‏ «و نوشتیم بر آنها (بنى اسرائیل) در تورات که نفس با نفس و چشم با چشم و بینى با بینى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مى‏شود و جراحتها نیز قصاص دارد».در جاى دیگر مى‏فرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ‏: «اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حیات و زندگى است».

  18. دستور به قصاص - عفو -  که آیات و روایات زیادى در این باره ذکر کردیم.سؤال این است که جمع بین این دو دستور چگونه است آیا تضادى وجود ندارد از یک طرف امر به انتقام   و قصاص و از سوى دیگر توصیه به عفو و گذشت!
  19. جواب این است که براى جمع بین این دو دسته سه وجه ممکن است گفته شود: 1- باید توجه داشت که ما هم قانون داریم و هم یک سلسله مسائل اخلاقى قانون اسلام قصاص و انتقام   شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر این قانون نباشد، جنایتکاران جسورتر مى‏شوند، این قانون عامل کنترل کننده‏اى براى جنایت پیشه‏گان است، ضامن امنیت نظام است، ولى در کنارآن عفو را نیز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جایگاه این اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى که متخلق به این اخلاق شود جایگاهش بالاتر از کسى است که قدرت عفو ندارد، خداوند در قرآن مى‏فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ: «خداوند به عدل و احسان امر مى‏کند»، اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق‏است

    اولى وظیفه و دومى انسانیت است، اگر کسى به من نیکى کرد عدالت به عنوان یک قانون حکم مى‏کند که به او همان قدر نیکى کنم، ولى اخلاق حکم مى‏کند که بیشترازآنچه به من نیکى کرده و به او احسان کنم.

  20. تکلیف قانونى - هِگل اخلاق را عبارت از پیروى و اطاعت از قوانین مى‏داند، ولى مى‏دانیم که این صحیح نیست، چه بسیارند افرادى که رفتارشان طبق مقررات و قوانین فردى و اجتماعى است و از مرز قانون قدمى فراتر نمى‏نهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بى‏گذشت و سختگیر، کینه‏توز و انتقام  جو هستند، این تفکیک قانون و اخلاق را «کانت» دیگر فیلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را منقسم به دو قسم کرده است، یکى تکلیف قانونى یعنى آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام مى‏شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و دیوانخانه‏ها مى‏گردد.
  21. دوّم تکالیف فضیلتى  که الزامش درونى است و محاکمه‏اش با نفس انسان است.در تکالیف قانونى، نظر به عدل و داد است، داد هر عملى است که بنیادش بر این اصل استوار است: آزادى هر کس با آزادى دیگران سازگار بوده باشد.بنابراین حکم قانونى این است: چنان کن که آزادى تو بر طبق یک قاعده کلى با آزادى همه مردم سازگار شود، در تکالیف فضیلتى، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق براى هر کس کمال نفس خود او و خوشى دیگران است.
  22. انتقام ؛عدل و فضیلت - در مکتب آسمانى اسلام عملى ساختن قوانین دینى معیار دادگرى، و انصاف و تخلّق به مکارم اخلاق مایه کمال معنوى و فضیلت است. على (علیه السلام) مى‏فرمایند:«العَدلُ انّک اذا ظُلِمتَ انصَفْتَ و الفَضْل انّک اذا قَدَرتَ عفوتَ»:«عدل این است که اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم کننده خود منصفانه رفتار نمائى و براى کیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نکنى و فضیلت این است که اگر قدرت به دست آوردى از مجازاتش چشم‏پوشى کنى و او را مشمول  عفووبخشش  قرار دهى».انتقام   در مقابل کسى است که قابل هدایت نیست، در مقابل فرد لجوجى است که اگر قصاص نشود، فردا چند نفر دیگر را نیز به قتل مى‏رساند، در مقابل انسانى است که نورانیت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاریکى گرائیده است، در مقابل فردى است که ریشه انسانیت و وجدان در درون او مرده است ؛
  23. عفو و گذشت اصل است - براى انسانى است‏ که واقعاً نادم و پشیمان است و اگر هم قصاص نشود، زیر تازیانه وجدان قصاص مى‏شود و بیدار مى‏گردد. عفو اصل است و قصاص استثنائى در این اصل است، شاخه اصلى عفو و شاخه فرعى انتقام است، و عمل به اصل مقدم بر فرع است مگر اینکه خصوصیتى در مورد یافت شود، مثل همان که گفتیم فردى که قابل اصلاح نیست باید حتماً قصاص شود، یا اگر تازیانه نخورد حواسش جمع نمى‏شود.در زندگى عفو و گذشت داشته باش که تا سربلند شوى، چه بسیار جنایتکارانى که با گذشت به راه آمدند و جامعه‏اى را ساختند تو یک دعاى کمیل مى‏خوانى و مى‏خواهى خداوند همه گناهان و لغزشهاى هفتاد ساله تو را بیامرزد، ولى یک لغزش ازبرادرت را دَه سال است نبخشیده‏اى چرا؟!
  24. عفو فتح قلبها - گذشت را سرلوحه زندگى قرارده و تاریخ عفو را در اسلام ملاحظه کن، که پیامبر (صلى الله علیه و آله) با همین عفو خصوصاً در فتح مکه چه کرد، ظاهراً مکه را لشکر ده هزار نفرى فتح کرد، ولى باطن آن را و قلب مردم آن را عفو فتح کرد، و زندگانى ائمه (علیهم السلام) را از لحاظ  عفو و گذشت ملاحظه کن که چگونه آن را معلم جامعه قرار دادند و افراد را تربیت کردند. در کتاب شریف مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «گذشت به هنگام قدرت، روش و سیره انبیاء و از اسرار نهان پرهیزگاران است».
  25. حقیقت عفو وگذاشت -  و تفسیر عفو این است که از شخص گناهکار چشم‏پوشى و اغماض کرده و به ظاهر او را مُلزَم به خطا و گناهش ننمائى و آنچه از اهانت و ضرر و ناراحتى به تو رسیده است، از صمیم قلب ببخشى و علاوه بر اینها به اواحسان و نیکى نیز بنمائى‏ «تَفْسیرُ ال عفو انْ لا تَلزَم صاحِبَکَ فیما اجرم ظاهراً و تنسى مِنَ الاصل ما اصبتَ مِنه باطنا و تَزید على الاختیاراتِ احْساناً». و هرگز کسى به مقام حقیقى عفو نمى‏رسد، مگر آن که پروردگار متعال گناههاى گذشته و آینده او را عفو فرموده و او را به خلعت کرامت و برگزیدگى خود زینت داده، و از پرتو نور مبارک خود او را بپوشاند.
  26. ازصفات خداوند - آرى عفو وغفران از صفات خداوند عزیز است و آنها را در دلهاى بندگان مخصوص و انتخاب شده خود قرار مى‏دهد، تا مانند حق تعالى با بندگان و افراد مردم با  بخشش وگذشت رفتار کرده و با صفات و اخلاق الهى متخلق گردند و به همین جهت خداوند عزوجل فرمود وَلْیَ عفوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏: «عفو و گذشت کنید، آیا دوست نمى‏دارید، خداوند شما را ببخشید خداوند بخشنده و آمرزنده و مهربان است».
  27. صدقه و وقف آبرو- در همان کتاب شریف حضرت صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: «کسى که از بشرى مثل خودش گذشت نکند، چگونه امید به عفو خداوند جبّار دارد ...» رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) بسیار مى‏فرمود: «آیا ناتوان هستید که مثل‏ «ابى ضَمْضَمْ» باشید»، گفتید یا رسول الله او که بود، فرمود: «مردى از امّتهاى گذشته بود، هنگامیکه صبح مى‏کرد مى‏گفت‏: (اللّهم انّى قَد تَصَدّقتُ بِعِرضى على النّاس عامَّة؛ خدایا من آبرو وعنوان خود را براى‏ خدمت به مردم و بندگان تو صدقه دادم و وقف کردم».
  28. وصف نور عفو - آرى برادرم وصفت عفو نورى است که از جانب حق به قلب پاک بنده خاضع افاضه مى‏شود و پیوسته با این نور خود را در مقابل عظمت حق کوچک و نسبت به بندگان او مهربان مى‏گردد، وقتى این نور دل را منوّر کرد، از خلاف و عصیان دیگران چشم‏پوشى مى‏کند.
  29. قبول معذرت خواهی - کسى که به دیگرى بد مى‏گوید و با سخن زشت خود او را مورد هتک و تحقیر قرار مى‏دهد، با این عمل به دلش زخم مى‏زند و دل او را مجروح مى‏کند، اگر در ملأ عام ناسزا بگوید زخمش عمیق‏تر است و اگر تنها و بدون حضور کسى توهین کند، جراحتش خفیف‏تر خواهد بود، زخم ناسزاگوئى در محیط خصوصى براى روح، همانند بریدگى با خراش سطحى انگشت است.
  30. هست امیدم که عَلى رَغْم عَدُوّ روز جزا

     

    فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم‏

    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت‏

     

    من چرا ملک جهان را به جُوى نفروشم‏

     

    به خوارى منگر اى مُنعم ضعیفان و نحیفان را

     

    که صدر مجلس عشرت گداى ره نشین دارد

    چو بر روى زمین باشى توانائى غنیمت دان‏

     

    که دوران ناتوانى‏ها بسى زیر زمین دارد

    بلا گردان جان و تن دعاى مستمندانست‏

     

    که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه‏چین دارد

     

     

    شخصى که مورد دشنام و اهانت واقع مى‏شود، اگر داراى سلامت فکر باشد در صورتى که اهانت کننده از او معذرت بخواهد و در واقع با پوزش طلبیدن مرهمى بر دل مجروح وى بگذارد، فوراً اعتذارش را مى‏پذیرد، با بزرگوارى و کرامت نفس او را مى‏بخشد و زخم دلش خیلى زود التیام مى‏یابد.از امام زین العابدین (علیه السلام) رسیده که فرمود

    «انْ شَتَمَک رَجُلٌ عن یمینک ثمّ تَحَوَّلَ الى یسارک فاعتَذَر الیک فَاقْبَلْ منه»:

    «اگر کسى از طرف راستت به تو ناسزا گفت و بلافاصله به سمت چپ آمد

    و از تو پوزش طلبید، معذرت خواهى او را قبول کن»!

  31. کینه ودشمنی در دل نگیر- در صورتى که اهانت کننده معذرت نخواهد و بى اعتنا از وى جدا شود، چون شخص اهانت شده داراى سلامت فکر (وروح) است کینه و دشمنى در دل نمى‏گیرد، فکر انتقام  جوئى در سر نمى‏پرورد این خاطره تلخ را فراموش مى‏کند و با گذشت چند روز یا چند هفته زخم دلش بهبود مى‏یابد.اگر شخص مورد اهانت، بر اثر خلق و خوى ناپسند گرفتار بیمارى اندیشه و فکر (و روان) باشد، زخم دلش نه خود به خود بهبود مى‏یابد و نه با مرهم معذرت‏خواهى درمان مى‏شود، او کینه اهانت کننده را در دل مى‏گیرد و به فکر انتقام  جوئى مى‏افتد، اگر بتواند خیلى زود از خود عکس العمل نشان مى‏دهد و اگر نتواند به انتظار فرصت مى‏ماند؛ تا موقع مناسبى به دست آورد و عمل موهن او را تلافى نماید.
  32. کینه وانتقام مانع علاج - فکر کینه‏توز و انتقام  جو، مانند خون کسى که بیمارى قند دارد، همانطور که زیادى قند خون مانع بهبودى زخم بدن مى‏شود و نمى‏گذارد بریدگى پوست و عضله التیام پیدا کند، همچنین حسّ کینه و تمایل شدید به انتقام ، مانع علاج زخم دل است و نمى‏گذارد خاطر مجروح درمان گردد، این قبیل افراد، تا از شخص مورد نظر انتقام   نگیرند و عمل او را به دلخواه خود تلافى نکنند، شفاى دل نمى‏یابند؛ کسانى که به این بیمارى مبتلا هستند، اگر بخواهند مى‏توانند با راهنمائى افراد دانا و اجراء برنامه‏هاى اخلاقى، خویشتن را مداوا کنند و از این بدبختى و تیره روزى رهائى یابند و اگرنخواهند باید تمام عمرشان با رنج و ناراحتى سپرى شود و آتش کینه این و آن پیوسته در نهادشان مشتعل باشد. بعلاوه این گروه، با اندیشه ناسالم و فکر بیمار (و روح علیل) که دارند همواره در معرض درنده خوئى و اعمال ضدّ انسانى هستند و ممکن است در مواقعى براى تَشَفّى خاطر و اقناع تمایل انتقام ، به‏ جنایات وحشت‏زا و خطرناکى دست بزنند.
  33. کینه وفرصت انتقام - در قرن ششم هجرى شخصى به نام (ابن سلّار) که از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در کمال قدرت بر مردم حکومت مى‏کرد، او از یک طرف مردى شجاع، فعّال، و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه، خشن و ستمکار. در دوران وزارت خود خدمت بسیار و ظلم فراوان کرد.موقعى که (ابن سلّار) یک فرد سپاهى بود، به پرداخت غرامتى محکوم شد، براى شکایت نزد (ابى الکرم) مستوفى دیوان رفت و پیرامون محکومیت خود توضیحاتى داد، (ابى الکرم) به حق یا به ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نشود، (ابن سلّار) از گفته وى خشمگین گردید، کینه‏اش را به دل گرفت موقعى که وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگیر نمود و فرمان داد میخ بلندى را در گوش وى فرو کوفتند تا از گوش دیگرش سر بیرون کرد. در آغاز کوبیدن میخ، هر بار که (ابى الکرم) فریاد مى‏زد ابن سلّار مى‏گفت اکنون سخن من در گوش تو فرو شد، سپس به دستور او پیکر بى جانش را با همان میخى که در سر داشت به دار آویختند. (ابى الکرم) با گفته خود خاطر (ابن سلّار) را مجروح نمود و به دل او زخم زد،
  34. بیماری فکر و روح - اگر (ابن سلّار) داراى سجایاى انسانى و سلامت فکر (و روح) مى‏بود، با گذشت چند هفته و حداکثرچند ماه، زخم دلش بهبود مى‏یافت، و آن خاطره تلخ را فراموش مى‏کرد ولى او گرفتار بیمارى فکر (و روح) و فساد اخلاق بود و بر اثر خودخواهى، به کینه‏توزى و انتقام  جوئى، جراحت خاطرش التیام پیدا نکرد به همین جهت پس از گذشت چند سال که به وزارت رسید و قدرت انتقام  به دست آورد گفته او را تلافى نمود و به دل خویش شفا بخشید ولى در انتقام  جوئى مرتکب عمل وحشیانه و غیر انسانى شد و مردى را به جرم گفتن یک جمله با وضع فجیع و دردناکى به هلاکت‏ رساند. «و یُعطى مَنْ حَرَمَه» پرهیزگار به کسى که او را از  بخشش  خود محروم کرده،  بخشش  و اعطاء کند. سخاوت وجود و  بخشش در مقابل بخل  است، بخل  آن است که شخص بخیل از نظر روانى به جائى رسیده که نمى‏تواند نسبت به دیگرى احسان و انفاق و تعلیم و راهنمائى داشته باشد و سخاوت نیز مانند بخل  مواردى دارد، مانند انفاق مال، تعلیم علم، تربیت ادبى و اخلاقى، اعطاء شخصیت و عنوان و راهنمایى کردن کسى و هر بذل و  بخشش ى که بدون غرض انجام گیرد، پس آنطور که بعضى فکر مى‏کنند، سخاوت در مال تنها نیست، اینکه مولى مى‏فرمایند پرهیزگار عطاء و بخش به کسى مى‏کند که او را محروم کرده، نه فقط از نظر مال بلکه از نظر تعلیم و تربیت و شخصیت بخشیدن و غیره چنین است، فردى که قلبش و روحش را ساخته از عمل ناشایست دیگرى سرخورده و ناراحت نمى‏گردد و سعى مى‏کند با عمل صحیح او را آگاه کند، این صفت از کرامتهاى نفسانى انسان است، احسان به غیر ذاتاً نیکو است و نیکوتر از آن هم احسان به کسى است که به انسان در وقت نیاز و تنگدستى کمک نکرده باشد.
  35. بخشش مایه‏ بزرگى - بعضى انسانها را که بى مسؤولیت و بى احساس و بى درد هستند و درد مردم را مى‏بینند و متأثر نمى‏شوند و به تنگدستى مى‏افتند، باید این‏گونه تنبیه کرد، کسى که روزى توسط فردى محروم شده، اگر در مقابل آن بى اعتنائى‏ها به او خدمت کند، شرمندگى براى او بیشتر از این نیست، هر چه هم پست و رذل باشد، از احسان آنها که روزى محروم از کمک او بودنده‏اند، متأثر شده و به خود مى‏آید و اگر روزى بار دیگر متحول و با شخصیت شد به مردم رسیدگى و احسان مى‏کند.
  36. سخاوت پرتو نور یقین - شما نگویید چرا آن روز به درد من نرسید، اگر کار او ناشایسته بود، کار شما که از انتقام   نشأت مى‏گیرد بدتر و ناشایسته‏تر است، احسان و بخشش  شما به او، مایه‏ بزرگى شما است، خود را در نزد خدا و کتاب و خلق بزرگ و بزرگوار کرده‏اى.از امام صادق (علیه السلام) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه رسیده که سخاوت از اخلاق انبیاء (علیهم السلام) است و ستون ایمان محسوب مى‏شود و مؤمنى نیست مگر اینکه سخى است و سخى نیست مگر اینکه صاحب مقام یقین به معارف الهى و داراى همتى عالى است، زیرا سخاوت پرتو و شعاع نور یقین است و کسى که مقصود و مقصد از سخاوت را که رسیدن به مقام قرب حق است شناخت، آنچه بذل مى‏کند گرچه زیاد باشد بر او آسان است.
  37.  نشانه بخشندگى و سخاوت - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله)  نیز فرمودند: فطرى و جِبِلِّى دوستدار خداوند نمى‏شود مگر سخاوت و سخاوت چیزى است که به هر چیز دوست داشتنى تعلق مى‏گیرد (نه هر چیزى که انسان علاقه‏اى به آن ندارد و به تعبیر قرآن کریم: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ و از علامت و نشانه بخشندگى و سخاوت این است که هرگز در فکر آن نیست که مال دنیا نصیب چه کسى هست یا مى‏شود و کدام فرد مالک یا حاکم مى‏شود خواه آن ثروتمند و مالک مؤمن باشد یا کافر، مطیع باشد یا معصیت‏کار، شریف باشد یا انسان پست، فرد سخاوتمند به دیگرى اطعام مى‏کند در حالى که خود گرسنه است و دیگرى را مى‏پوشاند در حالى که خود برهنه است، به دیگرى مى‏بخشد و از قبول بخشش دیگرى امتناع مى‏کند، از اعطاء دیگرى ممنون مى‏شود و از اعطاء خود منّتى برطرف نمى‏گذارد.
  38. فرد سخاوتمند،-  اگر دنیا را مالک شود و کلید خزائن عالم در اختیار او باشد، خود را بیگانه مى‏بیند (خود را نسبت به آن اموال اجنبى مى‏بیند) و اگر بر فرض در راه خدا در ساعتى همه را انفاق و  بخشش  کند، ملول و متأثر نمى‏شود (زیرا علاقه و همبستگى بین خود و این اموال احساس نمى‏کند).امام صادق (علیه السلام) گویند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمودند: آدم سخاوتمند به خدا و مردم و بهشت نزدیک است و از آتش دور، ولى برعکس آدم بخیل دور از خدا و مردم و بهشت و به آتش نزدیک است. سخاوتمند نامیده نمى‏شود مگر بخشنده در راه اطاعت خداوند و براى ذات او گرچه به گرده نانى یا مختصر آبى باشد. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: سخاوتمند آن است که از مال خود براى رضایت خداوند بخشش کند،
  39. سخاوت ‏نما - ولى انسان «مُتُسخّى» و کسى که تظاهر به سخاوت مى‏کند (سخاوت‏نما) او حمّال سخط و غضب الهى است و او بخیل‏ترین مردم نسبت به خود است، چه رسد به غیر خود، زیرا متابعت هواى نفس و مخالفت امر خداوند عزوجل کرد، خداوند متعال نیز فرمود: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا: «و آنان‏ سنگینى هاى بار خود را به دوش مى‏کشند و نیز سنگینى هاى دیگران را با سنگینى هاى بار خود عمل مى‏کنند»، آن که در راههاى باطل انفاق مى‏کند و در راه غیرخدا  بخشش مى‏کند، گناهان دیگران را نیز که گمراه شده و به باطل رفته‏اند همراه با گناهان خود به دوش مى‏گیرد.
  40. بذل و بخشش  دو قسم است: یکى در راه خدا و براى کسب رضایت خدا و دوم از روى غرضهاى مادى و مقاصد دنیوى از کسب عنوان و اعتبار و ترویج باطل و اعانت به ظلم و فساد.آنچه داریم ومورد مدح و ستایش است، ازقسم اول است، انسان در قسم دوم گذشته از این که به او سخاوتمند گفته مى‏شود، عنوان بخل  نیز درباره او صادق است، زیرا این شخص با این بذل، خود را از قرب خدا و از بهشت بر کنار کرده و به سوى آتش و غضب الهى کشانده است، او در رسیدن به این همه سعادت نسبت به خود بخل  ورزیده است، و بدترین و بالاترین بخل  آن است که خلاف صلاح و خیر و سعادت خود قدم بردارد.

ترک لذتها و شهوتها سخاست‏

 

هر که در شهوت فرو شد بر نخاست‏

مُرد مُحسن لیک احسانش نمرد

 

تا نپندارى به مرگ، او جان سپرد

مال در ایثار اگر گردد تلف‏

 

در درون صد زندگى آید خلف‏

     

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی