امیر المومنین – متقین 78- 80- بهترین اخلاق دنیا و آخرت - از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) در خطبهاى چنین فرمودند:
- بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 78-79- 80- سه صفت پسندیده از صفات پرهیزگاران«یعفو ا عمن ظلمه و یعطى من حرمه و یصل من قطعه»ترجمه: کسى را که به او ظلم کرده، مىبخشد و به آن که محرومش ساخته، عطا مىکند و با کسى که پیوندش را قطع کرده رابطه برقرار مىکند.
- عفو ؛ بخشش ؛ ارتباط - شرح: در این قسمت مولى به سه صفت دیگر اشاره مىکنند که هر کدام از مکرمتهاى اخلاقى و ارزشهاى پسندیده انسانى است، عفو ناشى از شجاعت، و اعطاء و بخشش به کسى که او را محروم ساخته ناشى از سخاوت، و ارتباط با کسى که از او بریده ناشى از رحمت است. در مورد این سه صفت و فضیلت آنها، روایات زیادى وارد شده است:
- بهترین اخلاق دنیا و آخرت - از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) در خطبهاى چنین فرمودند: «الا اخْبِرُکم بِخَیرِ خلایِقِ الدُّنیا و الآخرة: العفو عَمَّن ظَلَمَک و تَصِلُ مَنْ قَطَعَک و الاحسان الى مَن اساء الیک و اعطاء مَنْ حَرَمَک».«آیا بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ (بدانید که بهترین اخلاق) عفو و گذشت از کسى است که به تو ستم کرده و پیوستن به کسى که از تو بریده و نیکى با کسى که به تو بدى نموده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته است».
- کجایند اهل فضل - 2- از ابى حمزه ثمالى نقل شده که گفت شنیدم از امام سجاد (علیه السلام) که مىفرمود: وقتى روز قیامت شد، خداوند تبارک و تعالى اوّلین و آخرین را در یک جا جمع مىکند، سپس منادى ندا مىدهد «اینَ اهلُ الفضل»: «کجائید اهل فضیلت»، عدهاى از مردم بلند مىشوند و ملائکه با آنها روبرو شده و مىگویند فضل شما چه بود، مىگویند: کُنّا نَصِلُ مَنْ قَطعنا و نعطى مَنْ حَرَمنا و نعفوا عمّن ظَلَمَنا»: «با کسى که قطع ارتباط با ما کرده بود ارتباط برقرار مىکردیم و به کسى که ما را محروم ساخته بود، بخشش مىنمودیم. از کسى که به ما ستم نموده بود، درمىگذشتیم»، سپس به آنها گفته مىشود، راست گفتید داخل بهشت شوید.
- 3- جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل مىکند که فرمودند:«ثلاث لا یزد اللّه بِهِنّ المرء الّا عزّاً: الصفح عَمّن ظَلمَه و اعطاء مَن حَرَمَه و الصِّلة لِمَنْ قَطَعَه»: «سه چیز است که خداوند به سبب آنها به انسان عزت مىدهد: گذشت از کسى که به انسان ظلم و ستم کرده و اعطاء و بخشش به کسى که او را محروم ساخته و ارتباط با کسى که قطع ارتباط کرده است».
- مجاهدت نفسانی - اخبار در این معنا بسیار است و مرحوم کلینى در باب عفو در کافى آورده است. عفو از کسى که به انسان ستم نموده، و عنایت و رسیدگى به کسى که انسان را در وقت سختى دستگیرى نکرده و ارتباط با کسى که از انسان بریده و با او قهر کرده بسیار نیاز به مجاهدت نفسانى دارد، پیروزى در میدان نفس را نیاز دارد؛ حضرت عفو و اعطاء و ارتباط تنها را از صفات پرهیزگاران شمردند، بلکه اضافه به ظالم و محروم کننده و قاطع ارتباط ،کردند، تا شدت مجاهدت نفسانى و بلندى روح پرهیزگار واقعى را بفهمانند.
- شرافت اهل فضل - یکى از شارحان کتاب شریف کافى در مورد این روایات مىگوید: از صفات اهل کرم و عفو از کسى است که به آنها ستم روا داشته و از صفات لئام و پست طینتان انتقام و تشفّى و عقاب است تا غیظ و غضب درونى را که آفتى نفسانى است دفع کنند، این آفت نفسانى و بیمارى روانى، جُهّال و کسانى را که داراى نقص روحى هستند متغیر مىکند زیرا بسیار سریع در برابر هر چه مخالف هواى نفسانى آنها است متأثر مىشوند. و امّا معنى عطا کردن به کسى که انسان را در وقت تنگدستى از عطاى خود محروم کرده این است که وقتى احسان به کسى کردى و او مقابله به مثل کرد یا با بدى و کفران نعمت با شما برخورد کرد از احسان او روى گردان مشو، زیرا اگر او شکرگزارى از تو نکرد، دیگرى چنین مىکند و اگر هم احدى از تو سپاسگزارى و تقدیم نکرد، خداوند احسان کنندگان را دوست دارد، چنانکه در قرآن مجید فرمود، و در شرافت و فضل تو همین بس که تو مورد خطاب «ایْنَ اهلُ الفضل» در روز محشور شدن اوّلین و آخرین قرار مىگیرى.
- مقام غفو و مقام صبر- امّا مراد «صلةُ مَنْ قطعَک» این است که به هر وسیله ممکن با کسى که با تو قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار کن، خصوصاً اگر ارحام و بستگان نزدیک تو باشد. حال به طور جداگانه در مورد این سه فراز سخن گوئیم: «یَعفوا عمّن ظَلَمَه» از بهترین صفات، گذشت از کسى است که به انسان ظلم کرده است، عفو معمولا در وقتى است که انسان قدرت انتقام دارد وگرنه اگر این قدرت را نداشته باشد مقام، مقام صبر است نه عفو.
- انتقام : حسّ انتقام از نتائج غضب است،- انتقام آن است که شخص به مثل همان ظلمى که در حقش شده، یا بیشتر را مرتکب شود و ظالم را مؤاخذه نماید، انتقام اگر ازمقابله به مثل در مواردى که شرع اجازه داده تجاوز کند، خواه کمّا و خواه کیفاً حرام است و این حسّ انتقام از نتائج غضب است، هر انتقام ى جائز نیست، زیرا مقابله غیبت و تهمت و فحش و سخنچینى و امثال اینها جائز نیست، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: اگر کسى شما را به آنچه با شما است سرزنش و مسخره کرد شما به آنچه در اوست سرزنشش نکنید، در جاى دیگر فرمودند دو فردى که یکدیگر را سبّ و اهانت مىکنند، دو شیطان هستند که با اهانت به یکدیگر مقابله به مثل مىکنند و فکر مىکنند تلافى فحش فحش است.
- دشنام را ملایکه جواب می دهد - در روایتى آمده که مردى ابوبکر را در حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله) دشنام داد و ابوبکر ساکت بود وقتى شروع کرد، از خود دفاع کند رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) بلند شدند و به او فرمودند: «فرشته خداوند از جانب تو جواب مىداد، وقتى تو آغاز به سخن کردى او رفت و شیطان آمد و من در مجلسى که در آن شیطان باشد نمىنشینم!»
- برای عدم تجاوز از حد - پس هر فعلى یا سخنى که به صورت ظلم به انسان مىرسد، اگر در شریعت قصاص و غرامتى دارد، واجب است از آن حد تجاوز نشود، گرچه در اینجا عفو افضل و نزدیکتر به تقوى و پرهیزگارى است و علماى اخلاق فرمودهاند، در جائى که حدّ شرعى معین نشده، براى آرامش نفس مىتواند سخنى که حرام و دروغ نباشد بگوید، مثلا امثال فحش و مذمت و اذیتهاى دیگر را که حد شرعى معین ندارد، با کلماتى مثل کم حیا، بداخلاق، بىتربیت، و شبیه اینها جواب دهد، و اگر نادان و احمق بگوید نیز بلااشکال است، زیرا در هر فردى جهل و بىخردى یافت مىشود و به این اعتبار به او بگوید.
- سکوت و واگذار کردن بخدا - گرچه اینها جائز است، ولى بهتر از این، سکوت و واگذار کردن انتقام ، به ربّ الارباب و خداوند منتقم است، البته در صورتى که عدم جواب و سکوت منجر به سستى و بى غیرتى نشود. در روایتى از رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) آمده: «الا انّ بَنى آدَم خُلِقُوا عَلى طبقات شَتّى، مِنْهُم بَطىء الغَضَب سَریعُ الفِیئى و منهم سریع الغَضَب سَریعُ الفیىء فَتَلکَ تِبلک و مِنْهُم سَریعُ الغَضَبِ بَطىء الفَىء و متهم بَطىء الغَضَبِ بَطِىء الفِىء الا و انّ خیرَهم البَطىء الغَضَب السریعُ الفَىء و شَرّهم السریعُ الغَضَبِ البطىء الفَىء»: «بدانید فرزندان آدم بر طبقهها و انواع مختلفى خلق شدهاند؛ بعضى از آنها کُنْد غضب و تند بازگشت و زود راضى شونده هستند، و بعضى سریع غضب مىکنند و سریع آرام مىشوند و این سرعت فروکشى عوض از سریع غضبناک شدن آنها است (و به قول عوام این به آن در) و بعضى سریع غضب مىکنند و کُند بازگشت مىنمایند و بعضى کُند غضب و کُند بازگشت هستند، بدانید که بهترین آنها کسانى هستند که دیرغضب مىکنند و سریع بازگشت و زود راضى شونده هستند و بدترین آنها کسانى هستند که زود غضب مىکنند و دیر بازگشت مىکنند».
- دیرغضب وزود گذشت – تاج ارزشها - علماى اخلاق و پزشکان روح علاج ترک انتقام را اندیشیدن در بد عاقبتى در آینده دور و نزدیک دانستهاند و این که در فوائد ترک انتقام و عفو دقت کند و بداند که واگذار کردن انتقام به منتقم حقیقى بهتر و سزاوارتر است و این که انتقام و عفو او شدیدتر و قویتر است.پس فکر کن شاید روزى، تو به دست او گرفتار شوى و بخواهد از تو انتقام گیرد، عفو کن که گذشت تاج ارزشها و مکرمتهاى اخلاقى است. «العفو تاجُ المَکارم».
- عفو و گذشت - عفو - صفح - ضد انتقام است، و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است که آیات و روایات در مدح آن بسیار است خداوند متعال مىفرماید: «خُذِ الْ عفو وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»: «اى پیامبر گذشت را اتخاذ کن و به کار نیک و معروف امر نما» و نیز فرمود: «وَ لْیَ عفو ا وَ لْیَصْفَحُوا»: «باید عفو و گذشت کنند». راغب در مفردات مىگوید: «صَفْح» بالاتر و بلیغ تر از « عفو » است گاهى انسان عفو مىکند ولى به مرتبه «صفح» نمىرسد، شاید مرادش این باشد که انسان از مسئلهاى مىگذرد و گذشت مىکند ولى هنوز کدورتى از طرف در قلب او است، ولى «صَفْح» آن است که این مقدار کدورت نیز نباشد و با خلوص و طیب نفس گذشت کند، قرآن در جاى دیگر گوید: «وَ أَنْ تَ عفو ا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» «و اگرعفو کنید به تقوى نزدیکتر است».
- عزیزترین بندگان - رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) نیز فرمودند: عفو بر بنده نمىافزاید مگر عزّت، پس عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند. باز رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمودند: حضرت موسى (علیه السلام) به خداوند عرض کرد پروردگار من! کدام بندگانت عزیزترند بر تو، فرمود: آنکه وقتى قدرت مىیابد عفو مىکند. امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند«النَّدامةُ عَلَى العفو افْضَل وَ ایْسَر مِنَ الندامةِ عَلى العُقُوبة»: «پشیمانى برعفو و گذشت بهتر و راحتتر از پشیمانى بر عقوبت است».
- دستورمقابله به مثل،- در اینجا به نکتهاى اشاره مىکنیم و آن اینکه در اسلام دو نوع دستور داریم: دستور به مقابله به مثل، چنانکه در قرآن مىخوانیم: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ»: «کسى که بر شما تجاوز روا داشت، شما نیز بر او تجاوز کنید به مثل آن تجاوزى که بر شما رفت».
در جاى دیگر مىفرماید: وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ «و نوشتیم بر آنها (بنى اسرائیل) در تورات که نفس با نفس و چشم با چشم و بینى با بینى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مىشود و جراحتها نیز قصاص دارد».در جاى دیگر مىفرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ: «اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حیات و زندگى است».
- دستور به قصاص - عفو - که آیات و روایات زیادى در این باره ذکر کردیم.سؤال این است که جمع بین این دو دستور چگونه است آیا تضادى وجود ندارد از یک طرف امر به انتقام و قصاص و از سوى دیگر توصیه به عفو و گذشت!
-
جواب این است که براى جمع بین این دو دسته سه وجه ممکن است گفته شود: 1- باید توجه داشت که ما هم قانون داریم و هم یک سلسله مسائل اخلاقى قانون اسلام قصاص و انتقام شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر این قانون نباشد، جنایتکاران جسورتر مىشوند، این قانون عامل کنترل کنندهاى براى جنایت پیشهگان است، ضامن امنیت نظام است، ولى در کنارآن عفو را نیز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جایگاه این اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى که متخلق به این اخلاق شود جایگاهش بالاتر از کسى است که قدرت عفو ندارد، خداوند در قرآن مىفرماید: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ: «خداوند به عدل و احسان امر مىکند»، اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاقاست
اولى وظیفه و دومى انسانیت است، اگر کسى به من نیکى کرد عدالت به عنوان یک قانون حکم مىکند که به او همان قدر نیکى کنم، ولى اخلاق حکم مىکند که بیشترازآنچه به من نیکى کرده و به او احسان کنم.
- تکلیف قانونى - هِگل اخلاق را عبارت از پیروى و اطاعت از قوانین مىداند، ولى مىدانیم که این صحیح نیست، چه بسیارند افرادى که رفتارشان طبق مقررات و قوانین فردى و اجتماعى است و از مرز قانون قدمى فراتر نمىنهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بىگذشت و سختگیر، کینهتوز و انتقام جو هستند، این تفکیک قانون و اخلاق را «کانت» دیگر فیلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را منقسم به دو قسم کرده است، یکى تکلیف قانونى یعنى آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام مىشود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و دیوانخانهها مىگردد.
- دوّم تکالیف فضیلتى که الزامش درونى است و محاکمهاش با نفس انسان است.در تکالیف قانونى، نظر به عدل و داد است، داد هر عملى است که بنیادش بر این اصل استوار است: آزادى هر کس با آزادى دیگران سازگار بوده باشد.بنابراین حکم قانونى این است: چنان کن که آزادى تو بر طبق یک قاعده کلى با آزادى همه مردم سازگار شود، در تکالیف فضیلتى، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق براى هر کس کمال نفس خود او و خوشى دیگران است.
- انتقام ؛عدل و فضیلت - در مکتب آسمانى اسلام عملى ساختن قوانین دینى معیار دادگرى، و انصاف و تخلّق به مکارم اخلاق مایه کمال معنوى و فضیلت است. على (علیه السلام) مىفرمایند:«العَدلُ انّک اذا ظُلِمتَ انصَفْتَ و الفَضْل انّک اذا قَدَرتَ عفوتَ»:«عدل این است که اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم کننده خود منصفانه رفتار نمائى و براى کیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نکنى و فضیلت این است که اگر قدرت به دست آوردى از مجازاتش چشمپوشى کنى و او را مشمول عفووبخشش قرار دهى».انتقام در مقابل کسى است که قابل هدایت نیست، در مقابل فرد لجوجى است که اگر قصاص نشود، فردا چند نفر دیگر را نیز به قتل مىرساند، در مقابل انسانى است که نورانیت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاریکى گرائیده است، در مقابل فردى است که ریشه انسانیت و وجدان در درون او مرده است ؛
- عفو و گذشت اصل است - براى انسانى است که واقعاً نادم و پشیمان است و اگر هم قصاص نشود، زیر تازیانه وجدان قصاص مىشود و بیدار مىگردد. عفو اصل است و قصاص استثنائى در این اصل است، شاخه اصلى عفو و شاخه فرعى انتقام است، و عمل به اصل مقدم بر فرع است مگر اینکه خصوصیتى در مورد یافت شود، مثل همان که گفتیم فردى که قابل اصلاح نیست باید حتماً قصاص شود، یا اگر تازیانه نخورد حواسش جمع نمىشود.در زندگى عفو و گذشت داشته باش که تا سربلند شوى، چه بسیار جنایتکارانى که با گذشت به راه آمدند و جامعهاى را ساختند تو یک دعاى کمیل مىخوانى و مىخواهى خداوند همه گناهان و لغزشهاى هفتاد ساله تو را بیامرزد، ولى یک لغزش ازبرادرت را دَه سال است نبخشیدهاى چرا؟!
- عفو فتح قلبها - گذشت را سرلوحه زندگى قرارده و تاریخ عفو را در اسلام ملاحظه کن، که پیامبر (صلى الله علیه و آله) با همین عفو خصوصاً در فتح مکه چه کرد، ظاهراً مکه را لشکر ده هزار نفرى فتح کرد، ولى باطن آن را و قلب مردم آن را عفو فتح کرد، و زندگانى ائمه (علیهم السلام) را از لحاظ عفو و گذشت ملاحظه کن که چگونه آن را معلم جامعه قرار دادند و افراد را تربیت کردند. در کتاب شریف مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «گذشت به هنگام قدرت، روش و سیره انبیاء و از اسرار نهان پرهیزگاران است».
- حقیقت عفو وگذاشت - و تفسیر عفو این است که از شخص گناهکار چشمپوشى و اغماض کرده و به ظاهر او را مُلزَم به خطا و گناهش ننمائى و آنچه از اهانت و ضرر و ناراحتى به تو رسیده است، از صمیم قلب ببخشى و علاوه بر اینها به اواحسان و نیکى نیز بنمائى «تَفْسیرُ ال عفو انْ لا تَلزَم صاحِبَکَ فیما اجرم ظاهراً و تنسى مِنَ الاصل ما اصبتَ مِنه باطنا و تَزید على الاختیاراتِ احْساناً». و هرگز کسى به مقام حقیقى عفو نمىرسد، مگر آن که پروردگار متعال گناههاى گذشته و آینده او را عفو فرموده و او را به خلعت کرامت و برگزیدگى خود زینت داده، و از پرتو نور مبارک خود او را بپوشاند.
- ازصفات خداوند - آرى عفو وغفران از صفات خداوند عزیز است و آنها را در دلهاى بندگان مخصوص و انتخاب شده خود قرار مىدهد، تا مانند حق تعالى با بندگان و افراد مردم با بخشش وگذشت رفتار کرده و با صفات و اخلاق الهى متخلق گردند و به همین جهت خداوند عزوجل فرمود وَلْیَ عفوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ: «عفو و گذشت کنید، آیا دوست نمىدارید، خداوند شما را ببخشید خداوند بخشنده و آمرزنده و مهربان است».
- صدقه و وقف آبرو- در همان کتاب شریف حضرت صادق (علیه السلام) مىفرماید: «کسى که از بشرى مثل خودش گذشت نکند، چگونه امید به عفو خداوند جبّار دارد ...» رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) بسیار مىفرمود: «آیا ناتوان هستید که مثل «ابى ضَمْضَمْ» باشید»، گفتید یا رسول الله او که بود، فرمود: «مردى از امّتهاى گذشته بود، هنگامیکه صبح مىکرد مىگفت: (اللّهم انّى قَد تَصَدّقتُ بِعِرضى على النّاس عامَّة؛ خدایا من آبرو وعنوان خود را براى خدمت به مردم و بندگان تو صدقه دادم و وقف کردم».
- وصف نور عفو - آرى برادرم وصفت عفو نورى است که از جانب حق به قلب پاک بنده خاضع افاضه مىشود و پیوسته با این نور خود را در مقابل عظمت حق کوچک و نسبت به بندگان او مهربان مىگردد، وقتى این نور دل را منوّر کرد، از خلاف و عصیان دیگران چشمپوشى مىکند.
- قبول معذرت خواهی - کسى که به دیگرى بد مىگوید و با سخن زشت خود او را مورد هتک و تحقیر قرار مىدهد، با این عمل به دلش زخم مىزند و دل او را مجروح مىکند، اگر در ملأ عام ناسزا بگوید زخمش عمیقتر است و اگر تنها و بدون حضور کسى توهین کند، جراحتش خفیفتر خواهد بود، زخم ناسزاگوئى در محیط خصوصى براى روح، همانند بریدگى با خراش سطحى انگشت است.
-
هست امیدم که عَلى رَغْم عَدُوّ روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جُوى نفروشم
به خوارى منگر اى مُنعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گداى ره نشین دارد
چو بر روى زمین باشى توانائى غنیمت دان
که دوران ناتوانىها بسى زیر زمین دارد
بلا گردان جان و تن دعاى مستمندانست
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشهچین دارد
شخصى که مورد دشنام و اهانت واقع مىشود، اگر داراى سلامت فکر باشد در صورتى که اهانت کننده از او معذرت بخواهد و در واقع با پوزش طلبیدن مرهمى بر دل مجروح وى بگذارد، فوراً اعتذارش را مىپذیرد، با بزرگوارى و کرامت نفس او را مىبخشد و زخم دلش خیلى زود التیام مىیابد.از امام زین العابدین (علیه السلام) رسیده که فرمود
«انْ شَتَمَک رَجُلٌ عن یمینک ثمّ تَحَوَّلَ الى یسارک فاعتَذَر الیک فَاقْبَلْ منه»:
«اگر کسى از طرف راستت به تو ناسزا گفت و بلافاصله به سمت چپ آمد
و از تو پوزش طلبید، معذرت خواهى او را قبول کن»!
- کینه ودشمنی در دل نگیر- در صورتى که اهانت کننده معذرت نخواهد و بى اعتنا از وى جدا شود، چون شخص اهانت شده داراى سلامت فکر (وروح) است کینه و دشمنى در دل نمىگیرد، فکر انتقام جوئى در سر نمىپرورد این خاطره تلخ را فراموش مىکند و با گذشت چند روز یا چند هفته زخم دلش بهبود مىیابد.اگر شخص مورد اهانت، بر اثر خلق و خوى ناپسند گرفتار بیمارى اندیشه و فکر (و روان) باشد، زخم دلش نه خود به خود بهبود مىیابد و نه با مرهم معذرتخواهى درمان مىشود، او کینه اهانت کننده را در دل مىگیرد و به فکر انتقام جوئى مىافتد، اگر بتواند خیلى زود از خود عکس العمل نشان مىدهد و اگر نتواند به انتظار فرصت مىماند؛ تا موقع مناسبى به دست آورد و عمل موهن او را تلافى نماید.
- کینه وانتقام مانع علاج - فکر کینهتوز و انتقام جو، مانند خون کسى که بیمارى قند دارد، همانطور که زیادى قند خون مانع بهبودى زخم بدن مىشود و نمىگذارد بریدگى پوست و عضله التیام پیدا کند، همچنین حسّ کینه و تمایل شدید به انتقام ، مانع علاج زخم دل است و نمىگذارد خاطر مجروح درمان گردد، این قبیل افراد، تا از شخص مورد نظر انتقام نگیرند و عمل او را به دلخواه خود تلافى نکنند، شفاى دل نمىیابند؛ کسانى که به این بیمارى مبتلا هستند، اگر بخواهند مىتوانند با راهنمائى افراد دانا و اجراء برنامههاى اخلاقى، خویشتن را مداوا کنند و از این بدبختى و تیره روزى رهائى یابند و اگرنخواهند باید تمام عمرشان با رنج و ناراحتى سپرى شود و آتش کینه این و آن پیوسته در نهادشان مشتعل باشد. بعلاوه این گروه، با اندیشه ناسالم و فکر بیمار (و روح علیل) که دارند همواره در معرض درنده خوئى و اعمال ضدّ انسانى هستند و ممکن است در مواقعى براى تَشَفّى خاطر و اقناع تمایل انتقام ، به جنایات وحشتزا و خطرناکى دست بزنند.
- کینه وفرصت انتقام - در قرن ششم هجرى شخصى به نام (ابن سلّار) که از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در کمال قدرت بر مردم حکومت مىکرد، او از یک طرف مردى شجاع، فعّال، و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه، خشن و ستمکار. در دوران وزارت خود خدمت بسیار و ظلم فراوان کرد.موقعى که (ابن سلّار) یک فرد سپاهى بود، به پرداخت غرامتى محکوم شد، براى شکایت نزد (ابى الکرم) مستوفى دیوان رفت و پیرامون محکومیت خود توضیحاتى داد، (ابى الکرم) به حق یا به ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نشود، (ابن سلّار) از گفته وى خشمگین گردید، کینهاش را به دل گرفت موقعى که وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگیر نمود و فرمان داد میخ بلندى را در گوش وى فرو کوفتند تا از گوش دیگرش سر بیرون کرد. در آغاز کوبیدن میخ، هر بار که (ابى الکرم) فریاد مىزد ابن سلّار مىگفت اکنون سخن من در گوش تو فرو شد، سپس به دستور او پیکر بى جانش را با همان میخى که در سر داشت به دار آویختند. (ابى الکرم) با گفته خود خاطر (ابن سلّار) را مجروح نمود و به دل او زخم زد،
- بیماری فکر و روح - اگر (ابن سلّار) داراى سجایاى انسانى و سلامت فکر (و روح) مىبود، با گذشت چند هفته و حداکثرچند ماه، زخم دلش بهبود مىیافت، و آن خاطره تلخ را فراموش مىکرد ولى او گرفتار بیمارى فکر (و روح) و فساد اخلاق بود و بر اثر خودخواهى، به کینهتوزى و انتقام جوئى، جراحت خاطرش التیام پیدا نکرد به همین جهت پس از گذشت چند سال که به وزارت رسید و قدرت انتقام به دست آورد گفته او را تلافى نمود و به دل خویش شفا بخشید ولى در انتقام جوئى مرتکب عمل وحشیانه و غیر انسانى شد و مردى را به جرم گفتن یک جمله با وضع فجیع و دردناکى به هلاکت رساند. «و یُعطى مَنْ حَرَمَه» پرهیزگار به کسى که او را از بخشش خود محروم کرده، بخشش و اعطاء کند. سخاوت وجود و بخشش در مقابل بخل است، بخل آن است که شخص بخیل از نظر روانى به جائى رسیده که نمىتواند نسبت به دیگرى احسان و انفاق و تعلیم و راهنمائى داشته باشد و سخاوت نیز مانند بخل مواردى دارد، مانند انفاق مال، تعلیم علم، تربیت ادبى و اخلاقى، اعطاء شخصیت و عنوان و راهنمایى کردن کسى و هر بذل و بخشش ى که بدون غرض انجام گیرد، پس آنطور که بعضى فکر مىکنند، سخاوت در مال تنها نیست، اینکه مولى مىفرمایند پرهیزگار عطاء و بخش به کسى مىکند که او را محروم کرده، نه فقط از نظر مال بلکه از نظر تعلیم و تربیت و شخصیت بخشیدن و غیره چنین است، فردى که قلبش و روحش را ساخته از عمل ناشایست دیگرى سرخورده و ناراحت نمىگردد و سعى مىکند با عمل صحیح او را آگاه کند، این صفت از کرامتهاى نفسانى انسان است، احسان به غیر ذاتاً نیکو است و نیکوتر از آن هم احسان به کسى است که به انسان در وقت نیاز و تنگدستى کمک نکرده باشد.
- بخشش مایه بزرگى - بعضى انسانها را که بى مسؤولیت و بى احساس و بى درد هستند و درد مردم را مىبینند و متأثر نمىشوند و به تنگدستى مىافتند، باید اینگونه تنبیه کرد، کسى که روزى توسط فردى محروم شده، اگر در مقابل آن بى اعتنائىها به او خدمت کند، شرمندگى براى او بیشتر از این نیست، هر چه هم پست و رذل باشد، از احسان آنها که روزى محروم از کمک او بودندهاند، متأثر شده و به خود مىآید و اگر روزى بار دیگر متحول و با شخصیت شد به مردم رسیدگى و احسان مىکند.
- سخاوت پرتو نور یقین - شما نگویید چرا آن روز به درد من نرسید، اگر کار او ناشایسته بود، کار شما که از انتقام نشأت مىگیرد بدتر و ناشایستهتر است، احسان و بخشش شما به او، مایه بزرگى شما است، خود را در نزد خدا و کتاب و خلق بزرگ و بزرگوار کردهاى.از امام صادق (علیه السلام) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه رسیده که سخاوت از اخلاق انبیاء (علیهم السلام) است و ستون ایمان محسوب مىشود و مؤمنى نیست مگر اینکه سخى است و سخى نیست مگر اینکه صاحب مقام یقین به معارف الهى و داراى همتى عالى است، زیرا سخاوت پرتو و شعاع نور یقین است و کسى که مقصود و مقصد از سخاوت را که رسیدن به مقام قرب حق است شناخت، آنچه بذل مىکند گرچه زیاد باشد بر او آسان است.
- نشانه بخشندگى و سخاوت - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نیز فرمودند: فطرى و جِبِلِّى دوستدار خداوند نمىشود مگر سخاوت و سخاوت چیزى است که به هر چیز دوست داشتنى تعلق مىگیرد (نه هر چیزى که انسان علاقهاى به آن ندارد و به تعبیر قرآن کریم: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ و از علامت و نشانه بخشندگى و سخاوت این است که هرگز در فکر آن نیست که مال دنیا نصیب چه کسى هست یا مىشود و کدام فرد مالک یا حاکم مىشود خواه آن ثروتمند و مالک مؤمن باشد یا کافر، مطیع باشد یا معصیتکار، شریف باشد یا انسان پست، فرد سخاوتمند به دیگرى اطعام مىکند در حالى که خود گرسنه است و دیگرى را مىپوشاند در حالى که خود برهنه است، به دیگرى مىبخشد و از قبول بخشش دیگرى امتناع مىکند، از اعطاء دیگرى ممنون مىشود و از اعطاء خود منّتى برطرف نمىگذارد.
- فرد سخاوتمند،- اگر دنیا را مالک شود و کلید خزائن عالم در اختیار او باشد، خود را بیگانه مىبیند (خود را نسبت به آن اموال اجنبى مىبیند) و اگر بر فرض در راه خدا در ساعتى همه را انفاق و بخشش کند، ملول و متأثر نمىشود (زیرا علاقه و همبستگى بین خود و این اموال احساس نمىکند).امام صادق (علیه السلام) گویند: رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) فرمودند: آدم سخاوتمند به خدا و مردم و بهشت نزدیک است و از آتش دور، ولى برعکس آدم بخیل دور از خدا و مردم و بهشت و به آتش نزدیک است. سخاوتمند نامیده نمىشود مگر بخشنده در راه اطاعت خداوند و براى ذات او گرچه به گرده نانى یا مختصر آبى باشد. رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: سخاوتمند آن است که از مال خود براى رضایت خداوند بخشش کند،
- سخاوت نما - ولى انسان «مُتُسخّى» و کسى که تظاهر به سخاوت مىکند (سخاوتنما) او حمّال سخط و غضب الهى است و او بخیلترین مردم نسبت به خود است، چه رسد به غیر خود، زیرا متابعت هواى نفس و مخالفت امر خداوند عزوجل کرد، خداوند متعال نیز فرمود: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا: «و آنان سنگینى هاى بار خود را به دوش مىکشند و نیز سنگینى هاى دیگران را با سنگینى هاى بار خود عمل مىکنند»، آن که در راههاى باطل انفاق مىکند و در راه غیرخدا بخشش مىکند، گناهان دیگران را نیز که گمراه شده و به باطل رفتهاند همراه با گناهان خود به دوش مىگیرد.
- بذل و بخشش دو قسم است: یکى در راه خدا و براى کسب رضایت خدا و دوم از روى غرضهاى مادى و مقاصد دنیوى از کسب عنوان و اعتبار و ترویج باطل و اعانت به ظلم و فساد.آنچه داریم ومورد مدح و ستایش است، ازقسم اول است، انسان در قسم دوم گذشته از این که به او سخاوتمند گفته مىشود، عنوان بخل نیز درباره او صادق است، زیرا این شخص با این بذل، خود را از قرب خدا و از بهشت بر کنار کرده و به سوى آتش و غضب الهى کشانده است، او در رسیدن به این همه سعادت نسبت به خود بخل ورزیده است، و بدترین و بالاترین بخل آن است که خلاف صلاح و خیر و سعادت خود قدم بردارد.
ترک لذتها و شهوتها سخاست |
هر که در شهوت فرو شد بر نخاست |
|
مُرد مُحسن لیک احسانش نمرد |
تا نپندارى به مرگ، او جان سپرد |
|
مال در ایثار اگر گردد تلف |
در درون صد زندگى آید خلف |
|
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۳/۳۱