پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
۰۷
مهر

               استرس تا آرامش 3-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. علائم استرس:  اعلائم استرس را می توان درجسم، روان، ورفتار مشاهده  کرد
  2. علائم  شایع استرس :
  1. علایم فیزیکی استرس : گرفتگی  عضلانی ، سردرد ، درد قفسه  سینه  ، ناراحتی  معده  ، اسهال  یا  یبوست، افزایش  ضربان  قلب  ، دستهای  سرد و مرطوب ، خستگی  ، تعریق  شدید، بثورات  ، تنفس  سریع ، لرز، تیک ، تحریک پذیری ، کم اشتهایی  یا بی اشتهایی ،  ضعف، احساس  خستگی ، گیجی  .
  2. علایم عاطفی استرس : عاطفی  :عصبانیت ، اعتماد به  نفس  پایین ، افسردگی  ، بی تفاوتی ، تحریک پذیری ، ترس  و پاسخهای  هراسی ، اشکال  در تمرکز، احساس  گناهکاری ، نگرانی ، بی قراری ، اضطراب  و وحشت 
  3. رفتاری  :سوءمصرف  الکل  یا مواد مخدر، افزایش  مصرف  سیگار، اختلالات  خواب  ،پرخوری ، کاهش  حافظه  و منگی .
  4. آزمون های  تشخیصی  ممکن  است  شامل  موارد زیر باشند : مشاهده  علایم  توسط  خود شما  شرح  حال  طبی و معاینه  فیزیکی  به وسیله  یک  پزشک  در صورت  لزوم
  5. ---- -  علائم جسمانی استرس :
  6. بسیار زیاد است، درافراد مختاف به صورت  گوناگون جلوه می کند.
  7. باانجام آزمایش ها،وآزمون ها که امروزه انجام می شود، می توان میزان ودرجه استرس هاراتعین کرد،  
  8. درتصادف باماشینی که از جاده منحرف شده است. برای راننده  استرس به صورت های گوناگون جلوه می کند درشما.
  9. -        استرس به خاطرشکستگی استخان پا.
  10. -        استرس تصادف.
  11. -        استرس به دلیلی که مورد تحدید واقع شدید.
  12. علائم ومراحل هشتار جسمانی زیر بروز وظهورمی کند.
  13. واکنش نشان می دهید.
  14. - قلب شماتند می زند. تنفس تند می شود.
  15. - مردمک چشم منبسط می شود.
  16. - به دلیل آسیب دید گی پا وکنش نشان می دهید، فریاد میکشید.
  17. - پس از عصبانیت زودگذر ، عضلات شما سفت می شود، احساس درد میکنید ،
  18. - ممکن است در معده خود احساس درد وسوزش کنید،
  19. - ممکن است حالت تهوع به شمادست دهد.
  20. بامورد بالا ممکن است حالت تنشزای فیزیلژی استرس درشماایجاد شود.که با انجام آزمایش تغیرات مذکور را می توان اندازهگیری کرد.
  21. از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس  برای همه ی ما اتفاق می افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما در مقابل استرس به صورت »جنگ و گریز« آشکار می شود. در این وضعیت، میزان تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)، ضربان قلب افزایش می یابد،
  22. فشارخون  بالا می رود،  قند   و چربی  بیشتری برای تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده، بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال می گردند و آدرنالین و کورتیزول به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد می شوند.
  23. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده و برای ما چون اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم.
  24. برای مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما با مشکلی مواجه شده اید.
  25. در مثال اول ،انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛ بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های مربوط به
  26. استرس  در سراسر بدنتان پراکنده می شوند لذا شما در تمام بدنتان حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید معده  زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
  27. علائم روانی ورفتاری استرس.
  28. رفتار واحساسات  انسان می تواند شاخص قوی بروجود استرس باشد.
  29. درعلائم رفتاری:
  30. بعضی ازاین رفتارها آشکار وعمومی وبعضی ازآنها اختصاصی اند.
  31. برای بعضی ازافراد درشرایط تنش زا،
  32. -        تند راه رفتن،
  33. -         تند حرف زدن،
  34. -         سیگارکشیدن،
  35. -         مصرف الکل ، پرخوری است.
  36. آیات اللهی  قرآنی ره گشای ماست : اخلاص‏ : وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلانْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ‏ بقره/ 272.
  37. 15. حسن خلق‏ : إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ‏ قلم/ 4.
  38. 16. ترجیح دیگران برخود : وَ یُوثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ حشر/ 9.
  39. 17. نرمی در گفتار: فَقُولا لَهُ قَوْلا لَیِّناً طه/ 44.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۰۷
مهر
    1. استرس تا آرامش 2
    2. بسم الله الرحمن الرحیم
    3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

1- انواع استرس  ........ 1-اعلام خطر................2-مقاومت..............3-فرسودگی

32- - سومین مرحله استرس فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.

  1. استرس درچار مشکل : هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً دچار مشکل اساسی و معضل شده است،
  2. حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح »اعلام خطر« در فرد به معنی شروع آمادگی آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم الزامی نیست،
  3. زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق بیفتد.
  4. 2-انواع استرس ومنابع آن :
  5. منابع استرس متعدداست ، بیرونی ، درونی ، مشاغل ، نقش های متعدد درجوامع پیچیده ، چند گانه اجتماعی ، ویژگی های اخنصاصی زندگی صنعتی است ، همه مارابه نوعی تحت سیطره خود قرار داده است،
  6. منابع تنش زا استرس :  را چه عوامل بیرونی بدانیم یادرونی وپیرو اصالت الوجود ، درهرصورت ، استرس جزئی از زندگی بشر واجتناب ناپذیر است ،  ودرسه بخش زندگی انسان وجود دارد
  7. - استرس شغل ، ایجاد روابط صمیمانه درمحیط ومحل کار، موثرخواهد بود،
  8. - استرس اجتماع ،  ایجاد روابط صمیمانه درمحیط جامعه واجتماع ، و بیرون ، موثرخواهد بود،.
  9. - استرس خانواده ، ایجاد روابط صمیمانه درمحیط خانه ، موثرخواهد بود،
  10. استرس دیدگاه برون سازمانی ودرون سازمانی
  11. استرس تنش های برون سازمانی : شامل تقیرات اجتماعی ، فناوری ،خانواده، جابه جائی ، شرایط اقتصادی ، تبقات اجتماعی، شرایط محیط اجتماعی میباشد، ومنابع استرس رابه صورت جامعه شناختی ارئه می دهند0
  12. استرس تنش های درون سازمانی : پیروان رفتار سازمانی ، فرد رادرون سازمانی میدانند ، ومنابع استرس را به درون وبرون تقسیم می کنند0  منابع تنش زا ......استرس های ناشی از شغل  بیش از نیمی از مردم اوقات خودرادرمحل کارخود به سرمیبرند. لذا محیط کار برآنهاتاثیر گدار است .
  13. دونوع استرس :تعارض نقش : هم زمان دویابیش از دو تقاضانقش های متفاوتی را ایجاب می کند.
  14. ابهام نقش : به سردرگمی فرد می انجامد.
  15. تعارض نقش و ابهام نقش ،هیجان های منفی ، احساس امنیت شغلی، مدیریت نامناسب ، با استرس های شغلی رابطه دارد
  16. منابع تنش زای استرس  -استرس های ناشی از مسائل اجتماعی :  شامل عوامل محیطی است، که شخص را احاطه کرده ، وبا اوسروکار دارد، معولاغیرقابل کنترل اند،
  17. منابع تنش زای استرس : داد وستد ها ، درصف ایستادن ، ازدست دادن کالا ، تاخیر، دربروز استرس ماثرند، قالبا اکثر این گونه استرسها از زندگی شهری ومدرن سرچشمه میگیرند، مانند رقابت ، شغل ، تحصیل ، هرچه در راستای فن آوری  زندگی بیشترباشد استرس آن به همان اندازه زیاد تر است، تغیرات ناگهانی زندگی درحقیقت مردم رادچار استرس میکند ،         منبع تنش زای استرس
  18. منابع تنش زای استرس : استرس های ناشی از شرایط خانواده،
  19. خانواده پایه واساس زندگی جامعه است ، درصورتی که خانواده منظم ومناسب باموقعیت های مختلف اعضاء باشد ،میتوان گفت بسیاری از مسائل روخ نمی دهد، وضعیت شغلی اعضاء برخانواده تاثیر دارد،
  20. منابع تنش زای استرس : همچنین وضعیت خانواده برشغل تاثیر دارد، چنانچه توازن مناسبی بین وقت  وانرژی مصرف شده درمحیط  درخانواده ، ودرمحیط کار وجود نداشته باشد ،سبب وبروز استرس خواهد شد، وبسیاری ازبحران ها ومشکلات خانوادگی نیز ازهمین مسئله است، وموجب تشدید استرس میشود،
  21. منابع تنش زای استرس : مهاجرت ونداشتن مسکن ، اجاره نشینی ، اتمام مدت اجاره ، ناهنجاری های اجتماعی ، محل جدید زندگی ،تفاوت های فرهنگی ، رفتاروآداب ورسوم جدید، موجب بروز استرس میشود،
  22. منابع تنش زای استرس : متاسفانه دربیشتر موارد تغیر فرهنگی با استرس ، تعارض ، کاهش عزت نفس ، سردرگمی هویتی بامشکلات درونی توام است ،  نوجوانان وجوانان درمقابل تغیر فرهنگ اسیب پدیرترند،
  23. دربخش انواع استرس به کارگیری آیات ورویات وارده دراین باب توصیه می شود.که برای نمونه درمنظر شما عزیزان قرار می گیرد0
  24. درمان استرس : آیات مربوط به ارتباط باحضرت حق درکسب  آرامش ودرمان استرس قابل توجه برای خواندن وبه کاربستن اوامر حضرت ایشان است که سعادت دارین رادربر دارد.ودلهوره واضطراب ونگرانی واسترس را از انسان دوروبا کنترل فشار روانی دنیائی همراه باآرامش رانوید می دهد.
  25. اعتماد درمان استرس : چراکه اکثر نابه سامانی های بشر به خاطر ارتباط ناصحیح وناصواب است.که انسان را درحیطه زندگی بشری به گمراهی می کشاند.
  26. دراین دنیای پرمخاطره تنهاکسی که قابل اعتماد واز ارتباطات صواب وصحیح است .اوست وافرادی که به اوبطور حقیقی وابسته وارتباط تنگاتنگ ومستقیم دارند.
  27. ارتباط درمان استرس : که راحت ترین ونزدیک ترین ارتباط باکتاب ومطالعه و قران مجید است .
  28. ارتباط باکتاب درمان استرس : که مارادراین راستا  رهنمود می نماید.وبه ما آرامش روحی وروانی می دهد.واز امراض مادی جسمی وروحی باز می دارد.تابه آرامش واقعی واطمینان قلبی واقعی انسان برسد.دراین جا نمونه های آرامش های اللهی را یک به یک مورد مطالعه قرارمی دهیم.تابه آنها تمسک کرده وعمل کنیم وبه دیگران آموزش عمل کردن هدیه نمائیم .
  29.  آیات اللهی  قرآنی ره گشای ماست3. تواضع‏ و برخورد سالم‏ با جاهلان‏ :وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الارْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً فرقان/ 63.
  30. 4. برخورد کریمانه با اهل لغو: وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً فرقان/ 72.
  31. 5. کظم غیض وعفو وبخشش‏ : أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ‏ آل عمران/ 134- 133.
  32. 6. اعتدال در انفاق‏: وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً فرقان/ 67.
  33. 7. پاسخ بهتر به اظهار محبت دیگران :‏ وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها نساء/ 86.
  34. 8. عدل و احسان‏ : إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسانِ‏ نحل/ 90.
  35. 9. رعایت عدالت در سخن گفتن : وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا انعام/ 152.
  36. 10. به نحو نیکو تر سخن گفتن‏ : قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏ اسراء/ 53.
  37. 11. رعایت امانت‏ : وَ الَّذِینَ هُمْ لاماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ‏ مومنون/ 8.
  38. 12. تسلیم در برابر قضا و قدر الهی‏ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ بقره/ 156- 155.                                             اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

 

          

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    3. سرفصلهای تحقیقی موضوع از استرس به آرامش :

           تعریف ......................................

  1. -انواع    ......................................
  2. -علائم               .....................................
  3. -تاثیرات .....................................
  4. -عوامل .....................................
  5. 6- پیشگیری  ................................
  6. -بیماری .....................................
  7. - درمان  ......................................
  8. -تن آرائی ..................................... 
  9. 1-تعریف استرس :
  10. هنگامی که فرد درمحیط کاریازندگی باشرایطی روبه رو می شود که این شرایط  با ظرفیت ها وامکانات کنونی وی هماهنگی ندارد، دچار عدم تعادل ، تعارض و کشمکش های درونی می شود که به آن استرس می گویند0
  11. استرس یعنی ناتوانی : وقتی فرد ازمقابله با این وضعیت ناتوان است ، به مشکلات روانی وجسمانی مبتلا می شود0
  12. استرس یعنی فشارهای جسمی : پیش رفت تمدن امروزوصنعتی شدن ، افزایش بی رویه جمعیت ، دگرگونی روابط اجتماعی ، فشارهای جسمی وروانی ناشی اززندگی درشهرهای بزرگ ، آلودگی وسروصدا وتاثیر آن بررفتار انسان منجربه تشدید استرس شده است 0
  13. استرس یعنی  فروپاشی سنت ها : شهرنشینی دگرگونی های زیادی درروابط زندگی اجتماعی ایجاد کرده وسبب فروپاشی بسیاری از سنت های اجتماعی حمایتی افراد از هم شده است0
  14. استرس مضر : وقتی مضر خواهد بودکه فرد آنرابرای زندگی خودخطرناک وتهدید کننده تلقی کند ومنابع رویائی آنرا دراختیارنداشته باشد0
  15. استرس و راهبردها : به کارگیری راهبردهای مناسب نقش مهمی درکاهش استرس دارد0
  16. یکی ازراهبردهای مناسب که نقش مهمی درکاهش استرس دارد وآرامش را برای انسان به ارمغان می آورد ارتباط واقعی باحضرت حق است،

 

استرس مفید: -----------------------------

  1. استرس مفیددر حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود ،بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس  نیز می گردد. نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری خود را دائماً بهبود بخشیم.
  2. استرس مفید : هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاوم تر می شویم، اما...
  3. استرس یعنی تأثیر منفی زیاد : زمانی که تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند و کاهش می یابد.
  4. استرس یعنی احساس ناراحتی : اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.
  5. استرس مفید ، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است.
  6. استرس در حد کم لازم و ضروری است.

     ------------------------------------

    چه چیزهایی استرس نامیده نمی شوند؟

  1. استرس نیست : عموماً استرس  ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است. منظور از »تغییرات« صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال ، اگر پس از مدت ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید،
  2. اما اگر این ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید شد.

 

  1. استرس مثبت  میتواند یک  انگیزش  دهنده  باشد در حالی  که استرس  منفی  میتواند در زمانی  که این  تغییرات  و نیازها، فرد را شکست  میدهند، ایجاد شود .
  2. استرس یعنی ایجاد توازن : همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم
  3. استرس یعنی مقاومت : تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد.
  4. اگرچه افرادی هستند که کارهای زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و با مسائل به خوبی کنار می آیند.
  5. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است.
  6. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند.
  7. استرس درسه مرحله : که عبارت اند از:1-  اعلام خطر،2-  مقاومت 3- و فرسودگی.طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
  8. استرس مداوم : بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند. استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود.
  9. استرس وسازگاری بهتر: متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های مخاطره آمیز کمک کنند.
  10. استرس وایجاد واکنش : حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس شود.
  11. استرس وایجاد توازن :  همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است،
  12. اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم..
  13. استرس زندگی : هانس سلیه (HANS SELYE ) در کتاب خود به نام استرس زندگی از عکس العمل ها به عنوان نشانه های انطباق عمومی (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می شود.
  14. اولین مرحله استرس ، اعلام خطر است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون ، ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده، می گردد.
  15. دومین مرحله استرس ، مقاومت (RESISTENCE STAGE ) نامیده می شود، که در طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند برای مقابله با عوامل استرس زا  آماده شود.
  16. البته هر فرد تا حد معینی قدرت تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد
  17. سومین مرحله استرس فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.
  18. استرس فرسودگی : تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار خواهید شد.
  19. استرس فرسودگی  اجباری : اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پور توقع رو به رو می شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ، نهایتاً از پای در خواهید آمد.
  20. استرس فرسودگی الزامی : اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد.
  21. استرس فرسودگی ظولانی : به طور کلی، اگر استرس برای مدت طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی می شود.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

           قواعد تجوید خلاضه 2

           بسم الله الرحمن الرحیم

            اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. رالف مــدی عده ای گویند خودش مستقل است ، وعده ای گویند همزه هم، بآء هم، تاء هم. الف مــدی است.
  2. نظراستاد: دونوع است مـدی وغیرمـدی شکل الف مـدی وغیرمـدی گاهی مشترکند، اما جنسشان با هم فرق کند.
  3. الف غیرمـدی را همزه گویند وهمزه تیزی دارد.الف مـدی: صداهای کشیده الف است مادرندارد ومستقل است.
  4. واومـدی همان واوساکنه است (مالِکِ یَوْمِ الدِّین) یای مـدی همان یای ساکنه است مادر دارند،درحقیقت یکی هستند.
  5. مخارج حروف غیر مشترک متفاوت : ث - ح - ذ - ص - ض - ط  - ظ  - ع - غ - و.صحیح ده حروف.
  6. ث = یک مقدارنوک زبان دیده شود، صوت  ندارد،
  7. ح = از وسط حلق  همراه باگرفتگی صدا دیوارها،پوسته تخمه درگلویش گیرکرده.
  8. ذ = نَوک زبان بدون پرکردن،باصدای نازک ، دهان خالی باشد،زبان صاف وپخش باشد، شبیه حرف ث سه نقطه.
  9. ص= س + پرحجمی صدا، گود کردن زبان ، زبان لوله نشود.
  10. ض = دقیقا دال + پرحجمی صدا، کناره زبان به دندانهای آسیا یک گرفتکی دارد که آن را ازظ جداکند.
  11. ط =  ت + پرحجمی صدا، زبان گود، کف زبان به سقف دهان. ت کشیده نشود تمرین کنید.
  12. ظ ذ+ پٌرحجمی صدا و نوک زبانی ونازک است.
  13. ع = ازمیان حلق برخلاف همزه به حالت صدای کشدار، نه سخت ونه شل ، نه سنگ ونه آب بلکه مثل عسل.
  14. غ = حرف سایشیْ حلق،آب غرغره غلغله دنباله دار، نه کسره نه فشار،حرف خاء یا قاف شدید وتک ضربه نشود.
  15. و = باحالت جمع شدن لبها ایجاد می شود  دندان دخالت ندارد.
  16. ک= آخرزبان به سقف دهان پهن باشد. استعلاء ریشه زبان به سوی سقف دهان.
  17. هفت حرف استعلاء ، ص ؛ ض؛ ط ؛ ظ ؛ غ ؛ خ ؛ ق ، با درشتی تفخیم گفته شود.
  18. صفت استفال : نازکی،21 حروف دارای صفت بمعنی نازکی ریشه زبان میل به کف دهان حالت نازکی پیداکند.
  19. قلقله: ازنظرتجویدی حرکت دادن به حرف ساکن،( قطب جد)
  20. تفخیم :راء ساکنه وما قبل ساکنه مفتوح یا مضموم، وما قبل همزه وصل(الف ناخوانا بیعلامت که خوانده نشود) تفخیم.
  21. تفخیم : راء ساکنه ما قبل الف مــدی وواو مـدی، و ماقبل یا ما بعد حرف استعلاء (دریک کلمه)،
  22. تفخیم راء وقتی که ما قبلش همزه وصل بیاید دیگر کسره بودن اثرنمی گذارد،
  23. تفخیم یا ترقیق راء تا وقتی حرکت داشته باشد ازخودش استفاده می کنیم،
  24. ترقیق حرف راء : با کسره سروکار دارد ویاء مـدی وحرف یاء وساکنه ما قبل ساکن ماقبل مکسور،
  25. ترقیق لام درلفظ جلاله الله :ما قبل آن کسره وفتحه یا ضمه باشد وغیرازلام الله هر کلمه ای که حرف لام داشته باشد،
  26. الف مدی تابع ماقبل خودش است ما قبل  الف حرف استعلاء بود درشت واگرحرف ترقیق بود نازک اداء شود،
  27. احکام نون ساکنه اظهاردرحرف حلق (ء،هـ، ع، ح، غ، خ ، آخرین حروف حلقی ابتدای حلق)ادغام : دریرملون ،
  28. اقلااب : درحرف باء قلب به میم، اخفاء : درما بقی ،
  29. 4 کلمه استثناء: ادغام نشوند اظهارمی کنیم ، دنیا ، بنیان ، صنوان ، قنوان،
  30. نون ساکنه به حرف میم می رسد باید باغنه همراه باشد وحکم غنه اش به اندازه دوحرکت کشش است،
  31. احکام میم ساکنه: سه حکم دارد، ادغام درخودش،اخفاءمیم ساکنه درنزدحرف باء ، اظهار درنزد بقیه حروف،
  32. دراظهار مکث زیاد نباید. گفتند اشد اظهارنباید میم را تکان بدهیم بدون فاصله حرف بعدی آماده باشد،مثل:وهم فیها
  33. حکم غنـــه: صدایی که از فضای بینی (خیشوم) بیرون آیدغنـــه گویند دوحرف ن وم دارای صفت ذاتی غنـــه اند،
  34. موارد غنـه، 1- ن وم مشدد درهرکجا پیداشد2-ادغام نون دریرملون3- کلیه اخفاعات که درتجوید یاد گرفتیم،
  35. اخفاء نون واخفاء میم ساکنه در15حرف ما بقی غنه دارد، میزان غنـه، به اندازه 2حرکت؛به اندازه یک الف مــدِی
  36. مواردمــــــد: 1- الف مــدی، 2- یاء مـــدی ، 3- واومـــدی مثل(َ آتُونی)‏
  37. مــد متصل،سبب آن همزه وحرف مــد دریک کلمه،گویند مـــد واجب حداقل مــد طبیعی دوبرابرباید کشیـده شود،
  38. مــد منفصل: سبب آن حرف مــد وهمزه درکلمه بعدی،   
  39. مــــــد لازم: سبب آن سکون لازم باشد، بیشترین مـــد لازم درحروف مقتعه است،
  40. مــــــد عارضی : بخاطر سکون عارضی وبخاطر وقف عارضی شود، میزان؛ طبیعی وهم دوبرابروهم سه برابر،
  41. صفت لین: نرمش، مــــــد ولین: واو ویای ساکنه ماقبل مفتوح سبب لین سکون است،
  42. انواع هاء آخر کلمه: سه نوع داریم 1- هاء جوهری جزء کلمه،
  43. هاء سکت: هاء ساکن ، قرآن هفت کلمه دارد، معنی ندارد جزء کلمه نیست، منظوراست اگروقف کنیم آخرکلمه نیفتد،
  44. هاء ضمیراشباع شود، یک جای قرآن فهی بخوانیم درسوره فرقان آیه 69 ، درسوره زمر بلااشباه بخوانیم(یربهولکم)
  45. یک استثناء : این دو کلمه هاء سکت نیستند، ارجه ، فا لقه، هاء ضمیرهستند وبیش از یک بار درقرآن تکرار نشده،
  46. تشخیص حرکت همزه وصل: یک الف ناخوانا برسربعضی کلمات،علامتی ندارد، بعضی قرآن ها ص کوچک گذارند،
  47. همزه وصل حرف: درقرآن یک مورد حرف همزه وصل دارد، درکلمه الشمس والقمر، وحرکت آن فتحه است،
  48. همزه وصل اسم درقرآن: مکسورخوانده می شود، مانند اِسم ،اِبن،اِبنته،اِمره،اِمرأتة،اِثنا، اِثنتا،اِثنین،اِثنین، اِثنتین،
  49. همزه وصل برسرکلمه فعل:اولین حرف متحرک ما ضمه همزه مضموم شود، کسره کسره، همزه وصل مفتوح نداریم
  50. علامات ورمزوقــف: آیات قرآن دراثروقف وابتدای بی مورد درمعنی اختلاف شود،
  51. رمزقجاوندی: 6 رمز دارد، م  = علامت وقف لازم وصل آن احتمال خلل درمعنی است،
  52. ط  = مطلق ج = جایز، زاء = وصل بهتر،ص = نفس قاری نرسد رخصت،لا = وقف غیرجایز،

علامات وقف متاخرین:قلی ، صلی ، و ... 3نقطه روی هم علامت وقف ، وقف معانقه ،           تنظیم سه شنبه 5شوال و23مرداد 1392 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

   

توحید          : حقیقت و ابعاد توحید         بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم               الله صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. فتوحید یعنى: ایمان به یگانگى خداوند ، یکتاپرستى یعنى وقتى دید، خدا کارى را دوست دارد دیگر به مردم و چیز دیگرى فکر نکند.
  2. توحید یعنى: نفى هوس‏ها. کسى که هوا پرست است، از مدارتوحید خارج است.«أفرأیتَ مَن إتّخَذ إلهَه هَواه» « جاثیه/ 23»
  3. توحید یعنى: نفى طاغوت‏ها. شعار و هدف تمام انبیا این بود: «أن اعبدوا اللّه و اجْتَنبوا الطّاغوت» «نحل/36»
  4. توحید یعنى: نفى نظام‏هاى طاغوتى. امام رضا علیه السلام ، شرط کرد که درنظام مأمون عزل و نصبى و دخالتى نکند.
  5. توحید: یعنى خطّ بطلان کشیدن بر تمام افکار التقاطى و ردّ تمام ایسم‏ها و مکتب‏هایى که از مغزهاى بشرى برخاسته است.
  6. توحید یعنى: قطع تمام روابطى که سبب سلطه وسرپرستى بیگانگان است.
  7. توحید یعنى: نفى فرمان کسى که دستورش با دستور خدا هماهنگ نباشد.
  8. توحید یعنى: قبول رهبرى کسانى که خدا رهبرى آنان را امضا کرده است.
  9. توحید یعنى: نق نزدن به دستورات خدا، تسلیم‏بودن وبندگى در پیشگاه او. ازمدار حقّ و پیروى از راه حقّ باز ندارد.
  10. توحید یعنى: آنچه مرا به قیام وامى‏دارد خدا باشد و آنچه مرا به سکوت فرا مى‏خواند رضاى خدا باشد.
  11. اقسام توحید : توحید ذاتى: یعنى براى خداوند شبیه و مانندى در ذات وجود ندارد.
  12. حلقه توحید : توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال، درعبادت. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»2باردرقرآن آمده، یعنی لیس کمثله شى‏ء،
  13. توحید صفاتى: صفات خدا مانند علم وقدرت وحیات، عین ذات اوست:«قل هواللّه احد. اللّه الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد»
  14. توحید عبادى: کسى به جز خداوند، شایسته پرستش نیست: «...من قبلک من رسول الّا نوحى الیه انّه لااله الّا أنا فاعبدون» «انبیاء/25»
  15. توحید افعالى: یعنى تمام کارها در جهان هستى به اذن خداوند صورت مى‏گیرد. که شامل توحید خلّاقیّت: توحید ربوبى ا ست
  16. توحید افعالى: خلّاقیّت: یعنى آفریننده همه موجودات خداوند است: «ذلکم اللّه ربّکم لااله الّا هو خالق کل شى» « انعام/ 102»
  17. توحید افعالى ربوبى: یعنى اداره و تدبیر جهان خلقت با خداوند است: «قل أغیر اللّه أبغى ربّاً و هو ربّ کلّ شى» « انعام/ 164»
  18. توحید ذات، یعنى یگانگى ذات مقدّس در مرتبه ذات و اینکه مثل و مانند ندارد: لیس کمثله شى‏ء هیچ چیز در مرتبه ذات او نیست،
  19. توحید ذات، یعنى همه چیز مخلوق و محتاج اوست و او خالق کل و غنّى بالذات است، درتوحید ذات، میان مسلمین اختلافى نیست.
  20. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوّت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد، و مقیاس سلامت اجتماع است.
  21. اصل «توحید مبدأ» است، ارتباط و پیوستگى قاطع و عمومى بین همه حوادث جهان استنباط مى‏گردد.
  22.  شفاعت با توحید عبادتى وبا توحید ذاتى منافات ندارد ، ورحمت شفیع چیزى جز پرتوى ازرحمت خدا نیست.
  23. اصول عقاید اسلامى بر حسب مذهب شیعه پنج اصل است: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد.
  24. توحید، درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. موحّد واقعى با طى همه مراحل توحید است.
  25. توحید نظرى بینش کمال است و توحید عملى جنبش در جهت رسیدن به کمال.
  26. توحید نظرى پى بردن به «یگانگىِ» خداست و توحید عملى «یگانه شدن» انسان است. توحید نظرى «دیدن» است و توحید عملى «رفتن».
  27. توحید عملى یا توحید در عبادت یعنى یگانه‏پرستى، به عبارت دیگر در جهت پرستش حق یگانه شدن.
  28. توحید ابراهیمى، توحید عملى اوست. کلمه طیبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» بیش از هر چیزى ناظر بر توحید عملى؛ یعنى جز خدا شایسته پرستش نیست.
  29. عامل توحید اخلاقى و اجتماعى انسان از نوع عوامل آموزشى و پرورشى معنوى است ،تکامل درونى انسان عامل توحید اوست‏.
  30. درآسمان توحید انسانى مى‏درخشد این آیه مانند ستاره. قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً.
  31. مرز توحید و شرک، وجود داشتن و وجود نداشتن شى‏ء دیگر- هرچند مخلوق خود او- نیست.
  32. دعوت به توحید نظرى و توحید عملى فردى؛ اما اقامه عدل و قسط در جامعه یعنى برقرار ساختن توحید عملى اجتماعى.
  33. الف. توحید، یعنى عدم تکثّر ذات و صفات. ب. عدل، یعنى خداوند عادل است و ظالم نیست.
  34. توحید که اصل اصول دین است- فطرى است» یعنى دین یا توحید یک ادراک فطرى دربشر است یا یک احساس و گرایش فطرى در بشر است؟.
  35. درمسأله توحید محدود بودن و نامحدود بودن مکان، اثر ندارد.آیه «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» به هرطرف که بایستید، رو به خدا ایستاده‏اید»
  36. توحید اسلام یک مفهوم بسیار ساده عوام [مى‏فهمند ‏] همان پیرزنى که گفتند «خدا را از کجا شناختى؟» گفت: «از این چرخ نخ‏ریسى خودم».
  37.  توحید وبرهان نظم : درعالم بزرگ ودربشر کوچک شعورونظم هست » واین نظم ناشى از علت غایى است‏ که البته تأییدى است براى توحید،
  38. درک توحید: کسى این حقیقت را به خوبى دریافت کند  فهمیده که هیچ موجودى درذات خودش چیز نیست مگراینکه خدا او را چیز کرده باشد،
  39. اولین سخن پیغمبر  قولوا لا الهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحوا است؛ چون مادر همه بدبختیها شرک است به انواع خودش، وتوحید پایه همه سعادتهاى بشر است.
  40.  حق، جان جهان است و جهان همچو بدن،اصناف ملائک چو قواى این تن‏، افلاک و عناصر و موالید،اعضا، توحید همین است ودگرها همه تن‏،
  41. خلاصه توحید یعنى: سرکوبى بت‏هاى درونى و بیرونى، بت عنوان، مدرک، بت مقام، بت مال، تا هیچ یک از آنها ما را از مدارحقّ باز ندارد.
  42. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم تنظیم 1/7/1393برابر27ذی القعده صفرزاده
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

چکیده تجوید

  1. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم،...چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن .....به رخت نظاره کردن سخن خداشنیدن.
  2. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، دراول سورها واجب (مگرسوره برائت) ودرآیاتی که نام خدا ورحمت اوباشد برای شروع.
  3. تجوید= یعنی زیبایی = درست اداء کردن هرحرف ازنظرمخارج وصفات واحکام آن حرف،
  4. مخارج، صفات ، احکام ، این سه مورد را رعایت کنیم ودرست اداء کردد ، درهرحرف تجوید رعایت شده است.
  5. 1- مخارج: جمع مخرج است، مخرج حروف یعنی هر حرفی درتکلم به خودش اختصاص داده شود.
  6. 2- صفات حروف: هرحرفی را ازنظراستعلا، استعفال، ترقیق، درشتی، نرمی، تقلیل، رخفت و...شرح آنرابیان دارد.
  7. درالف مــدی اختلاف است بعضی گویند خودش مستقل است، وعده ای گویند همزه هم، بآء هم، تاء هم. الف مــدی است.
  8. نظراستاد: الف دونوع است مـدی وغیرمـدی شکل الف مـدی وغیرمـدی گاهی مشترکند، اما جنسشان با هم فرق می کند.
  9. الف غیرمـدی را همزه می گویند، أَحَدٌ، نَأْتِی، مُؤْمِن، مُؤْمِنٍ، خَطیئَةً، ْ سُوءٌ، سُوءٍ، أَرْبَعَةَ، أَشهْر،َ أَذَانٌ، همزه تیزی  دارد.
  10. الف مـدی: صداهای کشیده است قالَ ، صالِحین، وَ یَرَى ، حَیاة،  بَرَاءَة،ِ ءَامَنُواْ ، ءَابَاءَکُم ، أَوْلِیَاءَ ، کاَفَّةً، مادرندارد.
  11. واومـدی: همان واوساکنه است، یای مـدی همان یای ساکنه است مادردارند، ولی الف مــدی مادرندارد ومستقل است.
  12. مثال واومـدی همان واوساکنه مادر دارند، درحقیقت یکی هستند. (مالِکِ یَوْمِ الدِّین)
  13. مثال یای مـدی همان یای ساکنه مادر دارند، درحقیقت یکی هستند. (رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ)
  14. حروف غیر مشترک (با فارسی) ومتفاوت: ث - ح - ذ - ص - ض - ط  - ظ  - ع - غ و- ک. مخارج صحیح عربی
  15. مخارج صحیح عربی این یازده حرف  تقلیدی  شایع است به لحن فصیح عرب وبه معنا ی صحیح کلمه گفته شود،
  16. ث = مثل سین نیست نوک زبانی وآسان مثل بچه ای که زبانش میگیرد یک مقدارنوک زبان دیده میشود، صوت  ندارد،
  17. ح = از وسط حلق  همراه باگرفتگی صدا دیوارهای حلق به هم نزدیک شود،مثل کسی که پوسته تخمه درگلویش گیرک.
  18. ذ = نَوک زبان بدون پرکردن، نوک زبانی ، باصدای نازک ، دهان خالی باشد،زبان صاف وپخش باشد، شبیه حرف ث.
  19. ص= س + پرحجم است، گودکردن زبان ، زبان لوله نشود، با پرحجمی صدا تمرین کنید.
  20. ض = دقیقا دال + پرحجمی صدا است، کناره زبان به دندانهای آسیا یک گرفتکی دارد که آن را ازظ دسته دارجدا کند.
  21. ط =  ت + پرحجمی صدا، زبان گود، کف زبان به سقف دهان. ت کشیده نشود تمرین کنید.
  22. ظ =  ذ+ پٌرحجمی صدا و نوک زبانی ونازک است تمرین کنید.
  23. ع = ازمیان حلق برخلاف همزه به حالت صدای کشدار، نه سخت ونه شل ، نه سنگ است ونه آب بلکه مثل عسل است.
  24. غ = حرف سایشیْ حلق، چوآب غرغره درگلوغلغله دنباله دار،نه کسره نه فشار،حرفخاء یا قاف شدید وتک ضربه نشود.
  25. و = باحالت جمع شدن لبها ایجاد می شود  دندان  دخالت ندارد که فارسی شود، تمرین کنید.                                                     
  26. ک= بعضی ها درلحن فصیح مخرج ک را هم از مخرج زبان فارسی جدا دانسته که آخرزبان به سقف دهان پهن باشد،
  27. اهمیت صفات حروفی که حروف هم مخرج و یک مخرج را ازهم متمایزکنند، مثل دوحرف ب ، م  حروف س، ز، ص، 
  28. دوحرف ب ، م، جایشان دردستگاه تکلم دقیقا یکی است (بین دو لب ) چرا دو تا شدند؟ گویند درصفات با هم فرق کنند،
  29. سه حرف س، ز، ص، باهم از یک جا اداء می شوند، پس چرا ازهم جدا شدند ؟ گویند اینها درصفات با هم فرق می کنند،
  30. درمجموع ما با شناخت صفات حروف را کا مل اداء کنیم وبه این ترتیب درتلفظ حروف  درش مشکل نخواهیم داشت،
  31. شناخت صفات حرف به تعدادی از صفاتی که بیشترجنبه عملی دارند دراینجا پرداخته می شود وما بیان می کنیم،
  32. خوشبختانه اکثر صفات حروف با خود حرف می آیند، اگرچه ما هم ندانیم.      
  33. مهمیرین صفات حروف استعلاء : برتری طلبی ؛ درشتی که ضد آن صفت استفال یعنی نازکی ؛ یا ترقیب = پست آمده  
  34. استعلاء درقرائت  ریشه زبان به سوی سقف دهان است که دراثراین حالت حرف حالت درستی میل به بلندی پیدا کند.
  35. استعلاء به درستی صدای حرف است که در اصطلاح  قواعد تجوید تفخیم گفته می شود.
  36. صفت استفال : نازکی21 حروف دارای صفت استفال بمعنی نازکی ریشه زبان میل به کف دهان حالت نازکی پیداکند.
  37. استعلاء موجب تفخیم درشتی حرف شود. یعنی ریشه زبان به سقف دهان که دراثراین حالت حرف حالت درشتی پیداکند.
  38. هفت حروف استعلاء ، ص ؛ ض؛ ط ؛ ظ ؛ غ ؛ خ ؛ ق ،ریشه زبان به سقف دهان که حرف حالت درشتی تلفظ شوند،
  39. صفت لین: ازملیم، لینا، به معنی نرمش ،آن حالت نرمی که درصدای حرف باشد، (واو) و(یای ) ساکنه ماقبل مفتوح،
  40.  درس 9 صفت قلقله: حرکت دادن به حرف ساکن، درلغت تحرک ضد سکون وآرامش.ازصفات کاربردی.( قطب جد)
  41. شریط تفخیم حرف راء (درشت) شود:1- راء مفتوح ومضموم درشت بگوییم، 2- راء ساکنه ما قبل مفتوح یا مضموم :
  42. 3- راء ساکنه ما قبل ساکنه ماقبل مفتوح یا مضموم تفخیم : 4- راء ساکنه ما قبل همزه وصل (الف ناخوانا بی علامت) خوانده نمی شود راء تفخیم:5- راء ساکنه ما قبل الف مــدی وواو مـدی  تفخیم ، 6- راء ساکنه ما بعد حرف استعلاء (دریک کلمه باشد) راء تفخیم، کسره بودن ماقبل راء ساکنه وقتی که ما قبلش همزه وصل بیاید دیگر اثرنمی گذارد ، راء تفخیم (درشت) می شود، راء ساکنه اگرماقبلش حروف استعلاء
  43. شریط ترقیق حرف راء : اصل ترقیق با کسره سروکار دارد ویاء مـدی وحرف یاء ، کسره باعث ترقیق حرف راء شود،
  44. راء تا وقتی حرکت داشته باشد احتیاج نیست به ما قبلش یا ما بعدش نگاه کنیم  ازخودش تفخیم یا ترقیق استفاده می کنیم،
  45. راء ساکنه ما قبل مکسور ترقیق می شود: رِجالٌ، ،الاِرْبَةِ، راء ساکنه ما قبل ساکن ماقبل مکسور ترقیق می شود:
  46. احکام لام :غیرازلام الله هر کلمه ای که حرف لام داشته باشددرکلام به تقلیل اداء می شود،خلق ، ظلم ،ثلثا،،،،،،،،،،،،،،،
  47. درلفظ جلاله الله : لام درصورتی که ما قبل آن فتحه یا ضمه باشد تقلیل شود، اگرما قبل آن کسره باشد ترقیق می شود، لله،
  48. الف مدی تابع ماقبل خوداست اگرما قبل  الف حرف استعلاء بود درشت اداء می شود،اگرما قبل ترقیق بود نازک اداء شود،
  1. احکام نون ساکنه: حزء شیرین ترین وروان ترین احکام درمحاوره است درکلیه زبانها قانون نون ساکنه آمده است،
  2. احکام نون ساکنه: درحرف حلق اظهارکن، دریرملون ادغام،درنزد (با) قلب به میم درما بقی اخفا بیار،
  3. اظهار: تنوین ونون ساکنه درحروف خلقی (ء،هـ، ع، ح، غ، خ ) آخرین حروف حلقی ابتدای حلق) اظهارمی شود.
  4. ادغام : ادخال، تنوین ونون ساکنه رسیده به حرف یرملون  حرف ساکن حذف وحرف بعد را تشدید دهیم،
  5. اقلااب : یعنی تبدیل کردن مواردی که تنوین ونون  ساکنه رسیده به حرف ب قلب به میم می شود،
  6. اخفاء : مخفی کردن حالت بین اظهار وادغام ، مواردی که تنوین ونون ساکنه رسیده به حروف ما بقی اخفاء می شود.
  7. 4 کلمه استثناء: درقرآن داریم که شرایط یرملون را دارند ولی ادغام نباید شوند: دنـیا ، بنـــیان ، صنــــوان ، قـنـــــوان،
  8. درس14احکام نون ساکنه به حرف میم رسد باید باغنه همراه وحکم غنه اش اجراء وبه اندازه دوحرکت کشش داده شود،
  9. احکام میم ساکنه: سه حکم دارد، ادغام درخودش،اخفاءمیم ساکنه درنزدحرف باء ، اظهار درنزد بقیه حروف،
  10. ادغام: ادغام درخودش ,اخفاء: اخفاءمیم ساکنه درنزدحرف باء, اظهار: اظهار درنزد بقیه حروف،
  11. دراظهار مکث زیاد نمدهیم بدون کشش وبدون غنه اظهارمی کنیم دقت کنید اظهارتان درنزدحرف واو ویاءبا دقت انجام شودقدیمی ها می کفتند اشد اظهارنباید میم را تکان بدهیم بدون فاصله حرف بعدی آماده باشد، مثال : وهم فیها
  12. حکم غنـــه: تعریف صدایی که از فضای بینی (خیشوم) بیرون آیدغنـــه گویند دوحرف ن وم دارای صفت ذاتی غنـــه اند،
  13. موارد غنـه، 1- ن وم مشدد درهرکجا پیداشد غنه دارد،2- ادغام نون دریمون غنه دارد، 3- کلیه اخفاعات که درتجوید یاد گرفتیم غنه هم دارد، اخفاء نون ساکنه در15حرف ، ما بقی غنه دارد، اخفاء میم ساکنه در15حرف باء غنه دارد،
  14. 3- میزان غنـه، به اندازه 2حرکت عنـه بدهیم، یعنی کشش طبیعی دو حرکت به اندازه یک الف مــدِی
  15. مواردمــــــد:  رعایت موارد مـد به زیبایی  لحن کمک کند، دراهمیت مـد : رسول الله که چرا للفقراء را مــد ندادی!؟
  16. تعریف مــد: یعنی زیادت، افزونی ،امتداد بیش ازحد طبیعی، قطع : یعنی کوتاهی،1- الف2- یاء3- واو ، آتُونی)‏آمده،
  17. انواع مـــد: 1- مــد متصل، 2- مــد منفصل، 3- مــد لازم، 4- مــد عارضی، 5- مــد لین،
  18. 1- مــد متصل،سبب آن همزه وحرف مــد دریک کلمه ، گویند مـــد واجب حداقل مــد طبیعی دوبرابرباید کشیـده شود،   
  19. 2- مــد منفصل: سبب آن حرف مــد وهمزه است درکلمه بعدی، بیشترین مـــد لازم درحروف مقتعه است،
  20. درس17مــــــد لازم: سکون لازم همیشه درآن باشد،هروقت که وقف بکنیم نون ساکن شودمـــد لازم سبب آن سکون لازم باشد،
  21. مــــــد عارضی :بخاطر سکون عارضی وبخاطر وقف عارضی شود، میزان وقف عارضی هم طبیعی وهم دویا سه برابر،
  22. مــــــد ولین: درباب صفات آمده درده حرف واو ویای ساکنه ما قبل مفتوح بودکه سبب آن سکون است
  23. درس18انواع هاء آخر کلمه: سه نوع داریم 1- هاء جوهری مبادا با هاء ضمیر اشتباه بگیرید،
  24. 2- هاء سکت: هاء ساکن ، قرآن هفت کلمه دارد، معنی ندارد جزء کلمه نیست، منظوراست اگروقف کنیم آخرکلمه نیفتد،
  25. یک استثناء : این دو کلمه هاء سکت نیستند، ارجه ، فا لقه، هاء ضمیرهستند وبیش از یک بار درقرآن تکرار نشده،
  26. 3- هاء ضمیراشباع شود، یک جای قرآن فهی بخوانیم درسوره فرقان آیه 69 ، درسوره زمر بلااشباه بخوانیم ،(یربهولکم)
  27. همزه وصل : تشخیص حرکت همزه وصل: یک الف ناخوانا که برسربعضی کلمات قرآن می آید،بدون علامت است،
  28. نقش همزه وصل بدون علامت چیست !؟ درانگلیسی وفارسی، زیاد ازاین کلمات داریم،که با حرف ساکن شروع شوند،
  29. کلمه ای که اولش ساکن است نمی شود با همان سکون شروع کرد، یک همزه وصل به آن اضافه کرده اند تابشود بخوانیم،
  30.  همزه وصل علامت ندارد، دربعضی از قرآن ها (ص) کوچک گذارند، درابتداء کلمه همزه وصل چگونه است؟
  31. اسم وفعل وحرف: ما سه جور کلمه درقرآن داریم، همزه برسرسه جور کلمه می تواند بیاید،
  32. همزه وصل حرف: درقرآن یک مورد حرف همزه وصل، درکلمه الشمس والقمر،الف همزه وصل وحرکت آن فتحه است،
  33. همزه وصل اسم درقرآن: مکسورخوانده می شود، مانند پسر، دختر، مرد، زن ، خود کلمه اسم ، چهارکلمه که معنی دومذکر، معنی دو مونث می دهند ، این نُه کلمه در قرآن اسم محسوب می شوند که 1- ابن،2- ابنته،3- امره،4-امرأتة،5- اثنا،6- اثنتا،7-اثنین،8-اثنین،9- اثنتین، همزه این نُه اسم در قرآن مکسور خواهد بود.مانند– ابن مریم ،2- ابنته،3- مریم امره،4-امرأتة عمران،5- اثناعشره،6- اثنتا،7- اثنین،8-اثنین،9- اثنتین،
  34. همزه وصل برسرکلمه فعل: که جزء آن 9اسم نیست، اولین حرف متحرک ما ضمه داشت همزه وصل ما هم مضموم شود.
  35. همزه وصل برسرکلمه فعل: اولین حرف متحرک ما کسره داشت همزه وصل ما هم کسره گیرد، همزه وصل مفتوح نداریم.
  1. م  = علامت وقف لازم ،ط  = علامت وقف مطلق دلیل وصل ندارد،ج = علامت وقف جایز.زاء = علامت وقف مجوز،
  2. ص = علامت وقف مرخص ،لا = علامت وقف قبیح ، وقف پیوسته،اگربه اولی وقف کردید به دومی نتوانید وقف کنید،

تنظیم 21/12/ 1393

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

           بسم الله الرحمن الرحیم

           اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

          کار ، کار ، کار ،...بروکارمی کن مگوچیست کار > که سرمایه جاودانیست کار       

          کار، تلاش، کوشش : رمز پیروزی مردان بزرگ است.

  1. ذوق کاری ـ درهر سری شوری است، خوشبخت کسی است که ذوق کاری خود را دریابد.
  2. شاگردی در درس تنبلی می‏کرد، پدر عصبانی نزد طبیب روانی رفت. در ضمن نصیحت به کار و تحصیل، دید شاگرد با ذغال که در دست دارد، همینطور که گوش به پند دکتر می‏دهد، با دست شاخه و درخت و حیوان می‏کشد. دریافت که ذوق آن جوان برای نقاشی است، به پدر اطلاع داد و او را به این راه واداشت، استاد لایقی در نقاشی شد.
  3. ذوق گالیله : در بچگی علاقه به ساختن ماشین‏آلات بچه گانه داشت. پدراو بر خلاف میل فرزند اورا وادار کرد به طب، ولی موفق نشد. به ریاضیات و فیزیک پرداخت وموفق شد و اول کسی شد که اثبات کرد زمین به دور خورشید میگردد.
  4. کاروتلاش پیغمبر)صلی الله علیه وآله وسلم) کارگری که آماس کرده بود را بلند کرد و فرمود: خدا آن را به آتش نمی‏سوزاند.
  5. زحمت کش وعابد: دو برادر بودند یکی عابد ودیگری متحمل،پیغمبر)صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:دومی ازعابد بهتراست.
  6. کاروعبادت : در مسجد کوفه مردمی را دید که می‏گفتند ما مردان خدا هستیم؛ پیدا کنیم می‏خوریم والا قناعت می کنیم،  حضرت فرمودند : سگان نیز چنین هستند حضرت علی (علیه السلام) فرمود پا شوید و بروید دنبال کار.
  7. کاروتخصص : لینه گیاه‏شناس معروف کفش‏دوز بود.
  8. کاروسربار: پیغمبر)صلی الله علیه وآله وسلم) دست کارگررا بوسه می زند وسربار جامعه را لعنت فرمود.
  9. امام باقر(علیه السلام) درهوای گرم و سوزان به زراعت مشغول بود وبه اعتراض‏کنندگان فرمود:کاریک نوع عبات است   
  10. کار ومطالعه : مخترع رادیو گاهی تا سحر که همه خوابند مطالعه می‏کرد.
  11. کارشبانه روزی: ادیسون شب‏ها و روزها در آزمایشگاه می‏ماند، برای آسانی استفاده از برق بهارها 2 تا 3 روز در آزمایشگاه بیرون نمی‏آمد و غذا خوردن را فراموش می‏کرد و به چند پاره نان خشک اکتفا می‏کرد.
  12. کارمردان بزرگ: شعار پاستور کار بود.
  13. سهم کار درزندگی : ناپلئون 5 ساعت بیشتر خواب نداشت.بیشتربه کاروتلاش بود.
  14. کارباموفقیت: نیوتن می‏گوید: من در اثر کار موفق شدم.
  15. کاروشکارزمان : دکتری کتابی را در بین راهی که برای عیادت‏ بیمارها می‏رفت نوشت.
  16. کارویاد گیری : دکتر بوزی زبان فرانسه و ایتالیائی را در رفت و برگشت به اداره یاد گرفت.
  17. کاروجهانگردی : افلاطون در سیاحت مصر مخارج سفر را از روغن ‏فروشی به دست آورد.
  18. کاروعلم طب : مسلمانی چون ابن سینا مردی پرکار بود.که درجامعه طبابت کاری کرد کارستان.
  19. کاربامطالعه : ابن رشد حتی یک روز را بدون مطالعه و تفکر نگذراند.
  20. کارصاحب جواهر: وقتی مجلدات جواهر را به اساتید دانشگاه مصرنشان دادند با تعجب گفتند همه اینها رایک نفرنوشته!
  21. کارصاحب القدیر: آقای سید عبدالهادی شیرازی در تقریظ ( الغدیر) نوشته اگر من امینی را نمی‏شناختم باور نداشتم این همه مطالعه و تتبّع از یک نفر باشد.
  22. روزی 18ساعت کار: آقای خزعلی می‏فرمود که علامه امینی 6 ماه که در هند بود، گرما و سرما را متوجه نشد و روزی 18 ساعت کار می‏کرد.
  23. کارسرجنازه: صاحب جواهر بعد از غسل پسرش که جنازه را در صحن گذاردند برای اینکه فردا تشییع شود،همان شب بعد از مقداری تلاوت قرآن بالای سر پسر شروع به مطالعه و کار هر شب خود کرد وپوابشرا به فرزندش هدیه کرد.
  24. کارواندیشه : آقای بروجردی در یک مسأله از شب فکر کرد، ناگهان صبح شد.
  25. کارعشق به هدف: آقای طاهری کنی می‏گفت: گاهی چنان غور در مطالعه بودم که صبح می‏شد و من نمی‏فهمیدم.
  26. غرق درمطالعه آقای حاج رحیم ارباب به من می‏فرمود: گاهی رختخواب مرا نوکر پهن کرده و من از مطالعه چنان لذّت می‏بردم، تا صبح دوباره نوکر رختخواب را برمی‏داشت بدون اینکه من خوابیده باشم.
  27. گنج کار: اینکه می گویند در زمین گنج‏ها است و روی هر گنجی اژدها است، مراد همین است که اگر ما در اثر کار بر مشکلات فائق آئیم آن گنج را می‏بریم.
  28. زندانی وکار: شهید اول لمعه را در زندان نوشت.
  29. کارنویسندگی:خواجه نصیر الدّین طوسی شرح اشارات را در وقت بازداشت شدنش نوشت.
  30. نظم درکار:قَالَ أَمِیرُالْمُومِنِینَ(ع):أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ[نهج‏البلاغه، نامه 47].
  31. کار، تلاش، نظم: رمز پیروزی مردان بزرگ است
  32. کار امروز را به فردانیفکن: وزیر لایقی رمز موفقیت خود را چنین گفت آنچه را امروز می‏توانستم به فردا نمی انداختم.
  33. کاروطلا: گاهی می‏نویسند وقت طلا است؛ غلط است، وقت بهتر از طلا است.
  34. استقامت: ابوجعرانه از دانشمندان بزرگ اسلام می گوید: من درس استقامت را از حشره‏ای به نام جعرانه فرا گرفتم.
  35. حشره وکار:در مسجد دمشق نشسته بودم، کنار ستونی صاف از شب تا صبح 700 بار بالا رفت و افتاد تا موفق شد.
  36. کارمغزمن: سکاکی در 30 سالگی شروع به تحصیل کرد. بسیار کم استعداد بود. امّا در بیابان از باریدن قطره قطره آبی که سنگی را گود کرده بود، درس گرفت و کار کرد تا از دانشمندان شد.
  37. کاروتمرکزفکرشیخ بهایی :با هر جامعی بحث کردم غالب شدم، ولی با هرمتخصصی که تمرکز فکرش در یک نقطه بود بحث کردم، مغلوب شدم.
  38. تمرکزدرکار:ذرّه ‏بین، چون حرارت را متمرکزکند، ‏سوزاند، اهرم چون تمرکز قدرت دریک نقطه است اثر زیادی دارد.
  39. شروع کارازصفرباید و ترقی باید سیر طبیعی باشد تا با ناملایمات روبرونشویم وکم کم پخته‏تربرای انجام کاری مهمتر.
  40. اول کاربعثت خداوند برپیغمبر)صلی الله علیه وآله وسلم)  فرمود: قُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ تُفْلِحُوا بگویید تا رستگار شوید.

درهر کارمهمی (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) و در حدیث معروفى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: کلّ امر ذى بال لم یذکر فیه اسم اللّه فهو ابتر: «هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است». اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم

                        اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

              3.. درجات توحید

  1. ذات واجب‏ الوجود از این معانى نوع  ومخلوقات وممکنات منزّه و مبرّاست.
  2. ذات واجبالوجود چون یگانه است، پس جهان از نظر مبدأ حرکت و منشأ مقصد از نظر مرجع و منتهى‏ یگانه است.
  3. جهان نه ازاصلهاى متعدد پدید آمده و نه به اصلهاى متعدد باز مى‏گردد؛ ازیک اصل و از یک حقیقت پدید آمده‏ (قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ)( رعد/16)
  4. جهان به همان اصل و همان حقیقت وجود به واجب الوجوب باز مى‏گردد. (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ)( شورى/ 53.)
  5. جهان هستى، یک قطبى و یک کانونى و تک‏محورى است.همه ازاویم وبه سوی اوباز گردیم. حقیقت وجود به واجب الوجوب باز مى‏گردد.
  6. رابطه خدا و جهان رابطه خالق با مخلوق یعنى رابطه علت (علت ایجادى) با معلول است، نه رابطه روشنایى با چراغ یا رابطه شعور انسانى با انسان. لَیْسَ عَنِ الْاشْیاءِ بِخارِجٍ وَ لا فیها بِوالِجٍ (نهج‏البلاغه).
  7. درست است که خدا از جهان جدا نیست‏ او با همه اشیاء است و اشیاء با او نیستند (هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ)« حدید/ 4» هر کجا باشید او با شماست،
  8. لازمه جدا نبودن خدا از جهان این نیست که پس خدا براى جهان مانند روشنایى براى چراغ و شعور براى اندام است. اگر اینچنین باشد خدا معلول جهان مى‏شود و نه جهان معلول خدا؛ چون روشنایى معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایى.
  9. لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا، جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات‏ دارند. همه اینها صفات مخلوق و ممکن است، خداوند از صفات مخلوقین منزه است‏ (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ) « صافّات/ 180».
  10. توحید صفاتى‏ : «قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَللَّهُ الصَّمَدُ».«بگو او خدای یکتا و بی نیاز است» یعنى درک و شناسایى ذات حق به یگانگى عینى با صفات و یگانگى صفات با یکدیگر. ونفى هرگونه کثرت و ترکیب از خود ذات است..
  11. توحید ذاتى به معنى نفى ثانى داشتن و نفى مثل و مانند داشتن است. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد».«مثل ومانندی برای خدا نیست».
  12. توحید عبادی :لا اله الّا اللَّه« وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیَعْبدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین».«لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ اِنّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ».
  13. توحید افعالی «لا اله الّا اللَّه« اَللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَی‏ء«لَهُ مَقالیدُ السَّمواتِ وَ الْاَرْض «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُون»
  14. توحید افعالی درعالم تشریع «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ء»
  15. «اللَّه» اسمی است برای چنین ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است. بنابراین او «مطلق کمال» و بلکه «کمال مطلق» است.
  16. صفات ذات صفات به طور عینیّت و بساطت در ذات او موجود است و کلیّه آنها صفات ذاتیّه‏اند
  17.  ولی افعالی که از او همانند رحمت، رزق، خلقت، مغفرت و... صادر می‏شود در اصطلاح، صفات فعل می‏نامند.
  18. توحید: توحید ذاتی، توحید صفاتى، توحید فعلی، توحیدعبادی، صفاتى
  19. کلمه توحید:التوحید للوجود، توحید الخالقیة ؛ توحید الربوبیة؛ توحید فی التفنین والتشریع،   التوحید فی المالکیة، التوحید الحاکمیة، التوحید الطاعة ، ازشاخه‏هاى پربار توحید است:
  20.  توحید خمیرمایه همه انبیاء ، توحید یک جازبه نیرومند درونی، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4) [سه برهان، که آیه شریفه براى اثبات وجود خدا و توحید اقامه کرده است‏]
  21. 1- دلائل توحید: توحید، یعنى یگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبیه براى او، گذشته ازدلائل نقلى و آیات قرآن مجید؛  با دلائل عقلى فراوان نیز قابل اثبات است که در اینجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مى‏آوریم:
  22.  شاخه های توحید افعالی: 1- توحید خالقیت- 2- توحید ربوبیت- 3- توحید در قانونگذارى و تشریع- 4- توحید در مالکیت- «مالکیت حقیقى» 5- توحید مالکیت- (مشروعیت حکومت) 6- توحید اطاعت-
  23. کلمه" احد" در" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" طورى استعمال شده که امکان فرض برعددى را در قبال آن دفع مى‏کند، زیرا وقتى گفته مى‏شود: احدى به سر وقت من نیامد آمدن یک نفر و دو نفر و همه ارقام بالاتر را نفى مى‏کند،
  24. بحث روایتى [ (شرح و تفسیر سخنانى از امیر المؤمنین (ع) در باره توحید خداى سبحان، نفى وحدت عددى و نفى حد از ذات اقدس الهى و ...)]1- بگوید خدا واحد عددی است،غلط است.2- خدا یکى است و مرادش همان باشد (فلانی یک مرداست)غلط است.3-خدا واحد است دراشیاعالم مانندی ندارد.صحیح است.4- دیگر اینکه گفته شود خداى عز و جل احدى المعنا است، یعنى نه در خارج و نه درعقل و نه در وهم قابل هیچگونه انقسامى نیست، این هم صحیح است.
  25. [اسلام سر تا پاى زندگى را داراى ادب نموده است و آن عبارت است از انجام دادن اعمال بر هیات توحید] آنکه به عمل عادت کند و به این وسیله اعتقادات بر خلافى که در زوایاى دلش هست به کلى از بین برود و تصدیق به آنچه که آموخته در دلش رسوخ نماید،
  26. [نتیجه توحید، استغفار و ایمان، زندگى خوب و حیات طیبه دنیوى، در پرتو علم و عمل صالح و بهره‏مندى همگان از نعمت‏هاى زمینى، مى‏باشد]
  27. [توحید خالص یوسف (علیه السلام) که از پاسخ او در مقابل در خواست همسر عزیز (مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ) نمایان است‏]
  28. رابطه قانون، اخلاق کریمه و توحید. و بیان اینکه قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون توحید نمى‏توانند منشا اثرى باشند]
  29. هیچ قانونى به ثمر نمى‏رسد مگر به وسیله ایمانى که آن ایمان به وسیله اخلاق کریمه حفظ و آن اخلاق هم به وسیله توحید ضمانت شود. بنا بر این، توحید اصلى است که درخت سعادت آدمى را رشد داده و شاخ و برگ اخلاق کریمه را در آن مى‏رویاند، و آن شاخه‏ها را هم بارور ساخته جامعه بشریت را از آن میوه‏هاى گرانبها بهره‏مند مى‏سازد، هم چنان که فرموده:
  30. " أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ"
  31. [جز توحید و اعتقاد به عالم دیگر، هیچ انگیزه‏اى موجب فداکارى و از خود گذشتگى نبوده نمى‏تواند از نقض قوانین و سنن اجتماعى جلوگیرى کند]
  32. دین توحید دین" قیم" است؟ (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ ...)] تنها دین توحید است که قادر بر اداره جامعه و سوقش به سوى سر منزل سعادت است، و آن تنها دین محکمى است که دچار تزلزل نگشته تمامى معارفش حقیقت است و بطلان در آن راه ندارد، و همه‏اش رشد است و ضلالتى در آن یافت نمى‏شود،
  33. توحید خالق به معناى توحید رب است و با اعتقاد به وحدانیت خالق، اعتقاد به ربوبیت ارباب و آله مورد ندارد] " أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ ... وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ".[نیکى کردن به والدین، از مهمترین واجبات بعد از توحید]
  34. این آیه آخرین آیه سوره است که غرض از بیان سوره را خلاصه مى‏کند، و در آن اصول سه‏گانه دین را که توحید و نبوت و معاد است جمع کرده. جمله" أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ" مساله توحید را، و جمله" إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ" و جمله" فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً ..." ثواب قرائت سوره توحید:
  35. مسلمانیکه سوره: توحید را بخواند گویا: یک سوم قرآن را خوانده باشد، و بشماره افرادیکه: بخدا، فرشتگان، کتب، پیامبران خدا و روز رستاخیز ایمان آورده باشند ده حسنه به وى عطا خواهد شد.
  36. ابو درداء مى‏گوید: پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى‏فرمود: آیا شما عاجزید از اینکه در یک شب یک سوم قرآن را بخوانید؟ گفتم: یا رسول اللّه! کیست که یک چنین طاقتى را خواهد داشت؟ فرمود: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را بخوانید- نیز آن بزرگوار میفرماید: مسلمانیکه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را یک مرتبه بخواند باو برکت داده میشود. کسیکه دو مرتبه آنرا بخواند بوى و اهل و عیالش برکت داده خواهد شد. و اگر سه مرتبه آنرا قرائت نماید باو و اهل و عیال و همسایگانش عموما برکت داده میشود. و اگر آنرا دوازده مرتبه تلاوت کند خداى مهربان دوازده قصر در بهشت برایش بنا میکند. بعدا فرشتگانى که نگهبان او هستند میگویند: ما را ببرید تا بقصر برادرمان نظر کنیم. اگر آنرا صد مرتبه بخواند کفاره گناه بیست و پنج سال وى خواهد شد. مگر آن خونهائى که بناحق ریخته، یا اموالى که بناحق برده باشد. و اگر آنرا چهار صد مرتبه تلاوت نماید کفاره گناه چهار صد سال او میباشد. اگر آنرا هزار مرتبه قرائت کند نخواهد مرد تا اینکه مکان خود را در بهشت بنگرد، یا اینکه بهشت به وى نشان داده شود.
  37. سهل بن سعد ساعدى میگوید: مردى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و از فقر و این سوره بدین لحاظ به سوره: توحید نامیده شده که مضمون و محتواى آن چیزى غیر از توحید نیست. کلمه توحید هم کلمه اخلاص نامیده مى‏شود. بنا بقولى بدین سبب به این نام نامیده شد که هر کسى به مضمون و محتواى آن معتقد و متمسک شود و اقرار کند انسانى مؤمن و مخلص خواهد بود طبق قولى کسى که این سوره را به جهت عظمت آن بخواند خداى مهربان او را از آتش دوزخ خلاص مى‏کند- مج
  38. تنگدستى بآن بزرگوار شکایت نمودم. پیامبر فرمود: هرگاه داخل خانه خود شدى در صورتى که کسى در آن باشد سلام کن. و اگر کسى در آن نباشد بازهم سلام کن و سوره: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را یک مرتبه بخوان: هنگامیکه آن مرد این عمل را انجام داد خدا بقدرى بوى رزق و روزى عطا کرد که همسایگانش هم از آن بهره‏مند میشدند.
  39. حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام میفرماید: هنگامى که سعد بن معاذ (بضم میم) از دنیا رفت و پیامبر بزرگوار بر جنازه‏اش نماز خواند تعداد هفتاد هزار فرشته که جبرئیل هم در میان آنان بود بر بدن سعد نماز خواندند. من بجبرئیل گفتم: براى چه بود که سعد شایستگى نماز شما را پیدا کرد!؟ گفت: بدین سبب که سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را در حال: نشستن، ایستادن، سواره، پیاده، رفتن و آمدن تلاوت میکرد- مج. اللهم صل علی محمد وآله وعجل فرجهم تنظیم رمضان 1394جهانتیغ بازنگری 17/5/1394
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم

              اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

            2..درجات توحید

  1. ادلّه سه‏گانه‏ای برهان نظم، برهان امکان و برهان فطرت در فصل دوّم ، دلیل بر این است که مؤثّری جز خدا در جهان هستی نیست.
  2. توحید افعالی در عالم تشریع
  3. درتوحید افعالی توجّه به این نکته اساسی ضروری است که ما، تنها خداوند را مؤثّر در جهان هستی ‏دانیم و تأثیر دیگران را نیز به اذن خدا می‏دانیم و با عمق جان خود گوییم: فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ء«منزّه است خداوندی که مالکیّت و حاکمیّت همه چیز در دست اوست.
  4. باید به توحید افعالی در عالم تشریع نیز معتقد باشیم و بدانیم همانطور که ربوبیّت دردایره تکوین مختصّ به ذات اقدس اوست،ربوبیّت در عرصه تشریع نیز مختصّ به اوست: اِنِ الْحُکْمُ اِلّا للَّه« فرمانی نیست مگر ازخدا «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْک».بگو خدایا مالک حکومتها تویی.
  5. به عبارت دیگر، جعل قانون و حکومت که به آن «ربوبیّت تشریعی» می‏گوییم مختصّ به ذات احدیّت است، زیرا به ضرورت عقل، هیچ کس حقّ تسلّط بر دیگران را ندارد مگر مالک الملوک یا کسی که از طرف او حقّ تسلط و جعل قانون داشته باشد، نظیر انبیاء و اوصیاء.
  6. قرآن شریف افرادی را که چنین حقّی برای خود قائل هستند فاسق، ظالم و کافر می‏شمارد: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمی‏کنند فاسقند.
  7. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهْ فَاُولئِکَ هُمُ الْظَّالِمُون».آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمی‏کنند ستمگرند.
  8. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون«آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم ‏نکنند کافرند.اللَّه، مستجمع جمیع صفات کمال
  9. اللَّه، مستجمع جمیع صفات کمال
  10. شکّی نیست که ذات مقدّس خداوند - عزّ اسمه - «مستجمع جمیع صفات کمالیّه» یعنی دارای همه صفات کمال است و هر گونه برتری و حُسن و کمالی که تصوّر شود به نحو هر چه تمام‏تر و با عینیّت و بساطت، در ذات او موجود است. کلمه «اللَّه» اسمی است برای چنین ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است. بنابراین او «مطلق کمال» و بلکه «کمال مطلق» است.
  11.  دلیل این سخن نیز بدیهی است، زیرا کلیّه کمالات در جهان هستی از او سرچشمه می‏گیرد پس او باید به نحو اتمّ و اکمل و با عینیّت و بساطت، «مطلق کمال» و «کمال مطلق» باشد. ذاتی که خود کمالی نداشته باشد نمی‏تواند به دیگران آن کمال را اعطاء کند:
  12. ذات نایافته از هستی بخش        کی تواند که شود هستی بخش      «وَلِلّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها».«برای خدا نامهای نیک است پس خدا را با آن نامها بخوانید».
  13. صفات ذات و صفات فعل
  14. مقصود از صفات ذات، صفاتی است که در توصیف خداوند به آنها، به چیز دیگری نیاز نیست، مانند قدرت، علم و حیات.
  15. مقصود از صفات فعل، صفاتی است که در توصیف خداوند به آنها به چیز دیگری نیاز است، مانند خالقیّت و رازقیّت، زیرا تا فعلی به نام «خلقت» و «روزی دادن» از خداوند صادر نشود، نمی‏توان او را «خالق» و «رازق» نامید.
  16. البتّه همه صفات فعل نیز از ذات و کمالات ذاتی خداوند متعال سرچشمه می‏گیرد
  17. به عبارت دیگر صفات فعل، افعال پروردگار متعال هستند نه صفات او، ولی آن افعال از «ذات مستجمع جمیع صفات کمالیّه» نشأت و سرچشمه می‏گیرد،
  18. بنابراین همه صفات خداوند به طور عینیّت و بساطت در ذات او موجود است و کلیّه آنها صفات ذاتیّه‏اند ولی افعالی که از او همانند رحمت، رزق، خلقت، مغفرت و... صادر می‏شود در اصطلاح، صفات فعل می‏نامند.
  19. صفات جمال و صفات جلال
  20. در اصطلاح علم کلام و اعتقادات، صفات خداوند را در یک تقسیم بندی دیگر به «صفات جمال» و «جلال» یا «صفات ثبوتی» و «صفات سلبی» نیز تقسیم نموده‏اند.
  21. مراد از صفات جمال، صفاتی است که در ذات اقدس الهی به عینیّت موجود است، مانند علم،  قدرت، حیات و مانند آنها.
  22. مراد از صفات جلال، صفاتی است که خداوند متعال دارای آن صفات نیست و اجلّ و اقدس و برتر از آن است که متّصف به آن صفات باشد، مانند ترکیب، جسمانیّت، بودن در مکان و زمان و مانند آنها.
  23. البته این تقسیم بسیار نارساست، زیرا اطلاق صفت به امور عدمی صحیح نیست یعنی امور عدمی را نمی‏توان صفت دانست، مثلاً
  24. اگر درباره کسی که علم، قدرت و حیات دارد، بگوییم: «او شش صفت دارد: علم دارد، جهل ندارد، قدرت دارد، عجز ندارد، حیات دارد، ممات ندارد» نه تنها عقل چنین گفتاری را قبول نمی‏کند و بلکه در محاورات و گفتگوهای عادّیِ مردم، نیز آن را اشتباه می‏دانند.
  25. بنابراین تقسیم صفات حقّ تعالی به صفات جمال و جلال، تقسیم بندی دقیقی نیست، زیرا همه صفات الهی، صفات جمال است و پروردگار متعال از هر عیب و نقصی مبرّاست وچون جهل، جسمانیّت، ترکیب، احتیاج به مکان و زمان و مانند اینها عیب و نقص به شمار می‏آید؛
  26. صفات جمال از قبیل علم و قدرت و حیات و جود و رحمت، و
  27. صفات جلال از قبیل قدّوسیت، جباریت، منتقمیت و امثال اینها. ،
  28. مراتب و درجات توحید
  29. توحید، درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد.
  30. تا انسان همه مراحل توحید را طى نکند، موحّد واقعى نیست.
  31. [مراتب و درجات توحید] توحید ذاتى‏، توحید صفاتى‏، توحید افعالى‏ ، توحید درعبادت‏،
  32. توحید ذاتى یعنى شناختن ذات حق به وحدت و یگانگى. اولین شناختى که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بى‏نیازى اوست؛ یعنى ذاتى است که در هیچ جهتى به هیچ موجودى نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنى» است؛ همه چیز به او نیازمند است و از او مدد مى‏گیرد.
  33. غنى است‏ اوازهمه (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ)« فاطر/ 15» و به تعبیر حکما واجبالوجود است.
  34. «اوّلیّت» است یعنى مبدئیّت و منشئیّت و آفرینندگى اوست. او مبدأ و خالق موجودات دیگر است؛ موجودات همه «از او» هستند و او از چیزى نیست و به تعبیر حکما «علت اولى‏» است.
  35. توحید ذاتى یعنى این حقیقت «دویى» برداروتعدّد پذیر نیست، مثل و مانند ندارد (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ)( شورى/ 11)
  36. توحید ذاتى یعنى این حقیقت درمرتبه وجود او موجودى نیست‏ (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ).( توحید/ 4)
  37. اینکه موجودى فرد یک نوع شمرده مى‏شود، مثلًا حسن فردى از نوع انسان است- و قهراً براى انسان افراد دی گر قابل فرض است-
  38. نوع ازمختصات مخلوقات و ممکنات است؛ با وجود یک نوع افراد دیگری قابل فرض است؛
  39. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجه
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

1..درجات توحید

معرفت دینی، هدف آفرینش انسان ، درکِ صحیحِ مسأله آفرینش و خلقت انسان نیز از رهگذر فهمِ درستِ ساختار دین درسه بخش، امکان‏پذیر خواهد شد،

  1. زیرا انسان - چنانکه آفریدگار او فرموده است - برای نیل به «کمال توحیدی»، آفریده شده است:  ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الْاِنْسَ إلاّ لِیَعْبُدُون».
  2. منظور از«بندگی» در این آیه شریفه را «معرفت» دانسته‏اند، چرا که «کمال توحیدی» همان «خدایی شدن» است و «خدایی شدن»، گوهر گرانبهایی است که جُز در صدف «معرفت» یافت نمی‏شود.
  3. بنابراین زیر بنای آفرینش انسان، رسیدن به کمالات توحیدی و به عبارت دیگر پیمودن و طی کردن وادی «معرفت دینی» است.
  4. از سوی دیگربرای دستیابی به کمالات توحیدی و درنتیجه الهی شدن، باید مُطالبات و خواسته‏های خداوند متعال از انسان یعنی فرامین و تکلیفات او که همان «واجبات، محرّمات، مستحبّات، مکروهات و مباحات» است، مورد عمل و اقدام، واقع شود.
  5. از سوی سوّم، عمل به این احکام و فرامین و مؤدّب شدن به این آدابِ تکلیفی نیز بدون «اخلاق» و تزکیه و تهذیب نفس، به صورت حقیقی، ممکن نیست، چرا که اگر در ظاهر نیز ممکن باشد، تنها یک ادب ظاهری و قشری است و در حقیقت، «پوسته‏ای بدون مغز» و «ظاهری خالی از باطن» خواهد بود و طبعاً آنچنان ارزشمند و قدرتمند نیست که بتوان با گذر از آن به مقام بلند «کمالات توحیدی»، نائل گشت.
  6. برهان فطرت : انسان همانگونه که در بن بستها اصلِ وجود خدا را می‏یابد و او را می‏خواند، همچنین در می‏یابد که او یکی است. شنیده نشده است کسی در حال اضطرار به دو مبدأ فیض دهنده و به دو پناهگاه پناه ببرد و به عبارت دیگر چنانکه خدا را در می‏یابد، وحدت مطلق آن ذات مقدّس را نیز درمی‏یابد: « فَاِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُون» «هنگامی که در کشتی سوار شوند ]و با خطرات مواجه گردند[ خدا را با اخلاص (و یکتایی) می‏خوانند و چون خدا ایشان را به ساحل نجات رساند دوباره دراثرغفلت مشرک می‏شوند»
  7. [اسلام و دین توحید فطرى است و مجاهده در راه دفاع از این دین نیز فطرى است‏] " فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ"(روم30).
  8. برهان نظم : این برهان دارای چندین بیان است، یک بیان این است که: اگر دو خداوند وجود داشته باشد باید هر یک مستقلاًّ در این جهان تأثیر داشته باشد که لازمه آن وارد شدن دو علّت بر معلول  واحد است و این محال است.
  9. برهان نظم : تقریر دیگر چنین است: شکّی نیست که در جهان هستی نظم واحدی حکم فرما است. به طوری که اگر ذرّه‏ای از این جهان جابجا شود در کلّ نظام آن اختلال پیش خواهد آمد. وقتی وحدت نظم قطعی باشد، شکّی باقی نمی‏ماند که نظم دهنده واحدی نیز بر جهان هستی حکم فرما است، زیرا اگر دو نظم دهنده بود، وحدتی در میان نبود و اگر وحدت نظم نبود این عالم نابود می‏شد، چنانکه قرآن شریف نیز می‏فرماید:  «لَو کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلّا اللَّهُ لَفَسَدَتا».«اگر خدایی غیر از اللَّه در آسمان و زمین بود، آسمان و زمین نابود می‏شدند».
  10. برهان امکان اگر دو خدا در این جهان بود هر دو محدود بودند، زیرا لازمه دوتا بودن، محدودیّت است و خدای محدود، خدا نیست، زیرا نتیجه محدود بودن، احتیاج و ناتوانی است. به اصطلاح فلسفی از تصوّر دو خدا تصدیق به اینکه هیچ یک خدا نباشند لازم می‏آید و به اصطلاح منطقی از تصوّر دو خدا، وجود دو ممکن الوجود لازم می‏آید، زیرا واجب الوجود وجودی است که محدود نباشد. همانگونه که قرآن شریف نیز می‏فرماید: وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُون».«معبود دیگری با خداوند نیست و اگر چنین بود هر معبودی مخلوق خود را تدبیر می‏کرد و بعضی بر بعضی دیگر برتری می‏جستند، منزّه است خدا از آنچه (کافران) وصف می‏کنند». بیان و تقریر دیگر این برهان چنین است: خدا موجودی است که وجود برای آن ضرورت دارد و ازلی، بدی و غیرمتناهی است. معلوم است که فرض چنین وجودی، موجب طرد و نفی خدای دیگر است و به عبارت فلسفی، تصوّر آن، وحدت آن و طرد هر واجب دیگری را لازم دارد، زیرا اگر واجب دیگری وجود داشته باشد، غیر متناهی نیست. هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْاخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیم» «اوّل و آخر و پیدا و پنهان، اوست و او به هر چیز آگاه است».
  11. توحید صفاتی
  12. ذات خداوند متعال بسیط است و هیچ ترکیبی در آن راه ندارد و صفات خداوند متعال نظیر علم و قدرت، عین ذات اوست، بر خلاف علم و قدرت ما که زاید بر ذات ما است. به عبارت دیگر ذات خداوند متعال درعین بساطت، همه کمالات را داراست و اگر مغایرتی هست، مغایرت مفهومی است نه مصداقی و ذاتی، یعنی صفات خدا گرچه از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند ولی از نظر مصداق و خارج، وحدت دارند. همچنانکه نسبت صفات با ذات مقدّس او نیز چنین است مثلاً آنچه از کلمه «عالِم» می‏فهمیم غیر از آن چیزی است که از کلمه «قادر» درک می‏کنیم و آنچه از این دو صفت، برداشت می‏کنیم غیر از آن چیزی است که از ذات مقدّس «اللَّه» می‏فهمیم، لکن از حیث مصداقی و خارجی، مغایرتی بین ذات مقدّس او و علم او و قدرت او وجود ندارد. دلیل این امر نیز بدیهی است، زیرا اگر ذات خداوند متعال بسیط نباشد و خداوند مرکّب از ذات و صفات باشد، لازم می‏آید که او محتاج باشد، در حالی که واجب الوجود، وجودی بی نیاز است و قرآن شریف نیز به این مطلب اشاره دارد
  13. توحید ذاتی
  14. ذات خداوند متعال بی همتاست و واجب الوجودی جز او نیست. در فصل دوّم درباره این قسم از توحید سخن گفتیم. قرآن شریف نیز می‏فرماید: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد»و مانندی برای خدا نیست. «قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَللَّهُ الصَّمَدُ». «بگو او خدای یکتا و بی نیاز است».
  15. امیرالمؤمنین علیه السلام می‏فرماید:  کَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلُّ صِفَةٍ اَنَّها غَیْرُ الْمَوصُوفِ وَ شَهادَةُ کُلُّ مَوصُوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَة» «کمال اخلاص خدا، آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته دارند زیرا هر صفتی گواهی می‏دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی شهادت می‏دهد که غیر از صفت است (و لازمه آن احتیاج موصوف به صفت است و خدای محتاج، خدا نیست)».
  16. توحید عبادی
  17. عبادت و پرستش، مخصوص خداوند متعال است و هیچ معبودی جز ذات پاک او وجود ندارد. این قسم از توحید از مهمترین اقسام توحید است و همه پیامبران بر آن تأکید کرده‏اند. کلمه توحید «لا اله الّا اللَّه» که شعار اسلام است نیز به همین قسم از توحید اشاره دارد: «وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیَعْبدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین». «و مردم مأمور نشده‏اند مگر اینکه خدا را به اخلاص کامل در دین (اسلام) بپرستند».
  18. دلیل بر توحید عبادی نیز واضح است چرا که عبادت و پرستش، یک امر اضافی میان بنده و خداوند است و در جایی که خداوند، نباشد، این تضایف و امر اضافی هم نخواهد بود و اگر این تضایف، بیاید ظلم در حقّ عابد و معبود شده است و از این جهت قرآن شریف می‏فرماید:
  19. «لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ اِنّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ». به خداوند شرک نورزید چرا که شرک، هر آینه، ستمی بزرگ است».
  20.  تذکّر دو نکته اوّل) تعظیم بندگان صالح خدا به امر خداوند متعال خلاف توحید و مصداق شرک نیست، بلکه امری مطلوب است.
  21. عبادت از نظر مفهوم غیر از تعظیم و تکریم است، زیرا معنای «عبادت» تعظیم خداوند متعال با توجّه به خدایی اوست، ولی معنای تعظیم و تکریم، احترام گذاشتن به عبد صالح به عنوان بنده‏ای از بندگان خداست.
  22. فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلاَّ اِبْلیسَ». نشان از تعظیم و تکریم ایشان دارد نه عبادت.
  23. وَرَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً».پدرومادر خود را بر تخت نشاند وهمگی به خاطر یوسف به سجده افتادند». نشان ازتعظیم آنان..
  24. نکته دوّم) توحید در عبادت دارای مراتبی است که بعضی از آن مراتب مربوط به علم فلسفه و کلام است و آن پرستش خداوند متعال و شریک نگرفتن در عبادت و پرستش اوست.
  25. مراتب دیگر آن نیز مربوط به علم اخلاق است که برای سیر و سلوک و پیمودن مراحل کمال لازم است.قرآن شریف متابعت از شیطان و نفس امّاره را شرک می‏داند: «اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنی ادَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ».
  26. اَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ».ازقرآن شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام به خوبی استفاده می‏شود هرچیزی که دل را مشغول و از خداوند متعال دور کند، همان بت انسان استلا تُلْهِکُمْ اَمْوالُکُمْ وَ لا اَولادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ«اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند.
  27. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «کُلَّما شَغَلَکَ عَنِ اللَّهِ فَهُوَ صَنَمُکَ». هر چیزی که تو را از یاد خدا دور کند، همان بت توست».
  28. توحید افعالی :موثّری در جهان هستی جز خداوند متعال نیست. این مفهوم نیز از معانی کلمه «لا اله الّا اللَّه» است.
  29. تحقّق این قسم توحید بسیار مشکل،زیرا التزام عملی به این امر مشکل است: وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون» شریک می‏گیرند .
  30. به عبارت دیگر، هر فعلی و هر اثری که در جهان هستی پدید می‏آید، همه، از اراده حقّ تعالی است: «اَللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَی‏ء».
  31. «لَهُ مَقالیدُ السَّمواتِ وَ الْاَرْض».[3] . «کلیدهای آسمان و زمین از آن اوست». «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُون«منزّه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‏شوید.
  32. توحید افعالی به این معنی نیست که «واسطه فیض» در این جهان نباشد، بلکه عناصر جهان هستی در یکدیگر تأثیردارند و به اصطلاح فلسفی، نظام جهان بر پایه علّت و معلول استوار است. ابروباد و مه و خورشید و فلک در کارند .تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
  33. اِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَایاتٍ لِاُولِی الْاَلباب».همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز نشانه‏هایی برای عاقلان است.
  34. .اَللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاء«خداست کسی که بادها را می‏فرستد تا ابرهایی را به حرکت در آورند سپس آنها را در آسمان آنگونه که بخواهد می‏گستراند».
  35. بلکه توحید افعالی به این معنی است که همانگونه که خلقت جهان هستی ازناحیه خداست، تأثیر عناصر جهان هستی در یکدیگر از اوست،
  36. و به عبارت دقیق‏تر«هدایت تکوینی» جهان هستی نیز از خداست: «رَبُّنا الَّذی اَعْطی کُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی «پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفرید و آنگاه آن را هدایت فرمود (تأثیر و علیّت را به آن عطا نمود.
  37. همچنین توحید افعالی به این معنی نیست که انسان در اعمال خود اختیار نداشته باشد، بلکه مختار بودن انسان امری طبیعی و بدیهی است:
  38. «اِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمَّا شاکِراً وَ اِمَّا کَفُوراً«ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه بپذیرد یا نپذیرد».
  39. بلکه توحید افعالی به این معنی است که پروردگار عالم همانگونه که ما را خلق کرده، آزادی ما را نیز آفریده است .
  40. وبه عبارت دیگر خداوند اراده کرده که ما دراعمال خود آزاد باشیم و این همان چیزی است که شیعه ازامام صادق‏علیه السلام آموخته‏اند:لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ وَ لکِنْ اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَیْنِ». نه جبر و نه تفویض، چیزی میان این دو. یعنی خداوند اراده کرده است که ما اعمال خود را با آزادی و اختیار انجام دهیم.
  41. خلاصه توحید افعالی این است که ما پروردگار عالم را بی‏نیاز از همه کس و همه چیز بدانیم و چیزی و کسی را مستقل در امور نشماریم. اداره جهان هستی فقط به دست اوست و یک معنای «لا اِلهَ اِلَّا اللَّه» همان «لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا اَللَّه» است، یعنی هیچ تأثیرگذاری در عالَم هستی، چه در خلقت آن و چه در اداره و تدبیر آن غیر از خداوند متعال وجود ندارد . اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده