توحید، درجات و مراتب دارد، تا انسان همه مراحل توحید را طى نکند، موحّد واقعى نیست. [مراتب و درجات توحید] توحید ذاتى، توحید صفاتى، توحید افعالى ، توحید درعبادت،
سه شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۵:۵۹ ق.ظ
- بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
2..درجات توحید
- ادلّه سهگانهای برهان نظم، برهان امکان و برهان فطرت در فصل دوّم ، دلیل بر این است که مؤثّری جز خدا در جهان هستی نیست.
- توحید افعالی در عالم تشریع
- درتوحید افعالی توجّه به این نکته اساسی ضروری است که ما، تنها خداوند را مؤثّر در جهان هستی دانیم و تأثیر دیگران را نیز به اذن خدا میدانیم و با عمق جان خود گوییم: فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْء«منزّه است خداوندی که مالکیّت و حاکمیّت همه چیز در دست اوست.
- باید به توحید افعالی در عالم تشریع نیز معتقد باشیم و بدانیم همانطور که ربوبیّت دردایره تکوین مختصّ به ذات اقدس اوست،ربوبیّت در عرصه تشریع نیز مختصّ به اوست: اِنِ الْحُکْمُ اِلّا للَّه« فرمانی نیست مگر ازخدا «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْک».بگو خدایا مالک حکومتها تویی.
- به عبارت دیگر، جعل قانون و حکومت که به آن «ربوبیّت تشریعی» میگوییم مختصّ به ذات احدیّت است، زیرا به ضرورت عقل، هیچ کس حقّ تسلّط بر دیگران را ندارد مگر مالک الملوک یا کسی که از طرف او حقّ تسلط و جعل قانون داشته باشد، نظیر انبیاء و اوصیاء.
- قرآن شریف افرادی را که چنین حقّی برای خود قائل هستند فاسق، ظالم و کافر میشمارد: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمیکنند فاسقند.
- وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهْ فَاُولئِکَ هُمُ الْظَّالِمُون».آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمیکنند ستمگرند.
- وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون«آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نکنند کافرند.اللَّه، مستجمع جمیع صفات کمال
- اللَّه، مستجمع جمیع صفات کمال
- شکّی نیست که ذات مقدّس خداوند - عزّ اسمه - «مستجمع جمیع صفات کمالیّه» یعنی دارای همه صفات کمال است و هر گونه برتری و حُسن و کمالی که تصوّر شود به نحو هر چه تمامتر و با عینیّت و بساطت، در ذات او موجود است. کلمه «اللَّه» اسمی است برای چنین ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است. بنابراین او «مطلق کمال» و بلکه «کمال مطلق» است.
- دلیل این سخن نیز بدیهی است، زیرا کلیّه کمالات در جهان هستی از او سرچشمه میگیرد پس او باید به نحو اتمّ و اکمل و با عینیّت و بساطت، «مطلق کمال» و «کمال مطلق» باشد. ذاتی که خود کمالی نداشته باشد نمیتواند به دیگران آن کمال را اعطاء کند:
- ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش «وَلِلّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها».«برای خدا نامهای نیک است پس خدا را با آن نامها بخوانید».
- صفات ذات و صفات فعل
- مقصود از صفات ذات، صفاتی است که در توصیف خداوند به آنها، به چیز دیگری نیاز نیست، مانند قدرت، علم و حیات.
- مقصود از صفات فعل، صفاتی است که در توصیف خداوند به آنها به چیز دیگری نیاز است، مانند خالقیّت و رازقیّت، زیرا تا فعلی به نام «خلقت» و «روزی دادن» از خداوند صادر نشود، نمیتوان او را «خالق» و «رازق» نامید.
- البتّه همه صفات فعل نیز از ذات و کمالات ذاتی خداوند متعال سرچشمه میگیرد
- به عبارت دیگر صفات فعل، افعال پروردگار متعال هستند نه صفات او، ولی آن افعال از «ذات مستجمع جمیع صفات کمالیّه» نشأت و سرچشمه میگیرد،
- بنابراین همه صفات خداوند به طور عینیّت و بساطت در ذات او موجود است و کلیّه آنها صفات ذاتیّهاند ولی افعالی که از او همانند رحمت، رزق، خلقت، مغفرت و... صادر میشود در اصطلاح، صفات فعل مینامند.
- صفات جمال و صفات جلال
- در اصطلاح علم کلام و اعتقادات، صفات خداوند را در یک تقسیم بندی دیگر به «صفات جمال» و «جلال» یا «صفات ثبوتی» و «صفات سلبی» نیز تقسیم نمودهاند.
- مراد از صفات جمال، صفاتی است که در ذات اقدس الهی به عینیّت موجود است، مانند علم، قدرت، حیات و مانند آنها.
- مراد از صفات جلال، صفاتی است که خداوند متعال دارای آن صفات نیست و اجلّ و اقدس و برتر از آن است که متّصف به آن صفات باشد، مانند ترکیب، جسمانیّت، بودن در مکان و زمان و مانند آنها.
- البته این تقسیم بسیار نارساست، زیرا اطلاق صفت به امور عدمی صحیح نیست یعنی امور عدمی را نمیتوان صفت دانست، مثلاً
- اگر درباره کسی که علم، قدرت و حیات دارد، بگوییم: «او شش صفت دارد: علم دارد، جهل ندارد، قدرت دارد، عجز ندارد، حیات دارد، ممات ندارد» نه تنها عقل چنین گفتاری را قبول نمیکند و بلکه در محاورات و گفتگوهای عادّیِ مردم، نیز آن را اشتباه میدانند.
- بنابراین تقسیم صفات حقّ تعالی به صفات جمال و جلال، تقسیم بندی دقیقی نیست، زیرا همه صفات الهی، صفات جمال است و پروردگار متعال از هر عیب و نقصی مبرّاست وچون جهل، جسمانیّت، ترکیب، احتیاج به مکان و زمان و مانند اینها عیب و نقص به شمار میآید؛
- صفات جمال از قبیل علم و قدرت و حیات و جود و رحمت، و
- صفات جلال از قبیل قدّوسیت، جباریت، منتقمیت و امثال اینها. ،
- مراتب و درجات توحید
- توحید، درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد.
- تا انسان همه مراحل توحید را طى نکند، موحّد واقعى نیست.
- [مراتب و درجات توحید] توحید ذاتى، توحید صفاتى، توحید افعالى ، توحید درعبادت،
- توحید ذاتى یعنى شناختن ذات حق به وحدت و یگانگى. اولین شناختى که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بىنیازى اوست؛ یعنى ذاتى است که در هیچ جهتى به هیچ موجودى نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنى» است؛ همه چیز به او نیازمند است و از او مدد مىگیرد.
- غنى است اوازهمه (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ)« فاطر/ 15» و به تعبیر حکما واجبالوجود است.
- «اوّلیّت» است یعنى مبدئیّت و منشئیّت و آفرینندگى اوست. او مبدأ و خالق موجودات دیگر است؛ موجودات همه «از او» هستند و او از چیزى نیست و به تعبیر حکما «علت اولى» است.
- توحید ذاتى یعنى این حقیقت «دویى» برداروتعدّد پذیر نیست، مثل و مانند ندارد (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ)( شورى/ 11)
- توحید ذاتى یعنى این حقیقت درمرتبه وجود او موجودى نیست (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ).( توحید/ 4)
- اینکه موجودى فرد یک نوع شمرده مىشود، مثلًا حسن فردى از نوع انسان است- و قهراً براى انسان افراد دی گر قابل فرض است-
- نوع ازمختصات مخلوقات و ممکنات است؛ با وجود یک نوع افراد دیگری قابل فرض است؛
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجه
- ۰۰/۰۷/۰۶