پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۰ مطلب با موضوع «زیارت وگریه برحسن علیه السلام» ثبت شده است

۱۴
آذر

                 بسم الله الرحمن الرحیم

                  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

  1. 54مجلس بیست و چهارم : و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم برئت الى الله و الیکم منهم و من اتباعهم و اشیاعهم واولیائهم خدا لعنت کند گروهى را که تمهید کشتن شما را کردند و براى دست یافتن بر جنگ شما مهیا شدند بیزارى میجویم بسوى خدا و شما از آنها و پیروان و همراهان و دوستانشان
  2. شرح تمهید ماءخوذ از مهاد بمعنى بساط و فراش و گهواره میباشد ولى در اینجا بمعنى توطئه و تسهیل امر و یا آماده و فراهم نمودن است .
  3. تمکین در فارسى بمعنى جا دادان ، پابرجا کردن ، قدرت دادن ، دست یافتن فرمانبردارى و پذیرفتن آمده و در اینجا بمعنى دست یافتن است .
  4. قتال بمعنى جنگ کردن و کشتار نمودنست . پس این چند کلمه را باین قسم باید معنى نمود، که خدا لعنت کند آن جماعت و گروهى را که توطئه و تسهیل امر نمودند براى دست یافتن و اعمال قدرت بجهت جنگ و کشتن شما خانواده و آنان کسانى بودند که در سقیفه جمع شدند و غصب خلافت نمودند
  5. اگر چه آنان به این راه نمیرفتند ظلم به آل محمد نمى شد و واقعه کربلائى بوجود نمیآمد و لذا درباره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام )  گفته اند: المقتول فى یوم الجمعة و الاثنین چه عاشورا روز جمعه و سقیفه در روز دوشنبه بود.
  6. بر از باب سمع یعنى بیزار شد و تبرى بمعنى بیزارى جستن است .ضمیر در منهم راجع به جمیع طوائف غاصبین و ظالمین حق محمد و آل محمد از سقیفه گرفته تا به کربلا برسد.
  7. تبع بر وزن فرس بمعنى تابع است که از پى کسى راه رفتن باشد و این لفظ تابع بر مفرد و جمع اطلاق میشود، مثل : انا کنا لکم تبعا و جمع او اتباع است .
  8. اشیاع جمع شیع است که شیع هم جمع شیعه میباشد و شیعه بمعنى انصار و اتباع است و اشتقاق آن از مشایعت بمعنى متابعت و همراه کسى رفتن باشد و لفظ مشایعت و تشییع اموات از همین باب است .
  9. اولیاء جمع ولى است که بمعنى دوست میباشد چون ولى معانى دیگرى هم دارد ولى اینجا مراد دوست است
  10. پس خلاصه معنى چنین میشود که بیزارى میجویم بسوى خدا و شما آل محمد از غاصبین حق شما و ظالمین نسبت بشما و همچنین بیزارى میجویم
  11. از هر کسى که دوست آنان باشد و مرام و مسلک آنان را متابعت و پیروى کرده باشد پس مطابق این جمله از زیارت دوست آل محمد باید هم با دشمنان آنها بد باشد و هم با کسانیکه دوست دشمنان آل محمداند و پیروى از آنان میکنند.
    اولین ثمرى که از ایمان پیدا میشود دو چیز است یکى برائت و بیزارى از دشمنان خدا و اولیاء دشمنان او و دیگر محبت بدوستان خدا و اولیاء دوستان او
  12. اقسام دوست و دشمن : انسان منحصرا سه قسم دوست دارد و سه قسم دشمن اما دوستان او:
    1 -
    دوست خود او
    2 - دوست دوست او و هر چه بالا رود
    3 - دشمن دشمن تو و هر چه بالا رود
  13. پس دشمن دشمن انسان هم تا مرتبه اى دوست انسان میشود و اما دشمنان انسان
    دشمن خود انسان
    دشمن دوست انسان
    دوست دشمن انسان
  14. البته قابل انکار نیست که طبقات دوستى و دشمنى که ذکر شد با هم تفاوت دارد ولى در اصل دوستى و دشمنى فرقى ندارد مثلا کسى که شما را دوست دارد با آنکه دوست دوست شماست قرق دارد ولى در اصل دوستى فرقى ندارد و همچنین است در طبقات دشمنى .
  15. بنابراین اگر کسى واقعا شما را دوست داشته باشد باید آنچه را که بستگى با شما دارد دوست داشته باشد و لذا چون مردم قبر امام خود را دوست دارند چون به زیارت آن امام روند در و دیوار و ضریح آن امام را میبوسند احترام فوق العاده اى نسبت به آنها مینمایند این در و تخته و فولاد و نقره تا قبل از آنکه به حرم امام وصل شود براى ما ارزشى نداشت و به آن اعتنایى نمیکردیم ولى چون نزدیک قبر امام شد و انتساب به آنحضرت پیدا کرد ما آن را دوست میداریم .
  16. و نیز اگر مادرى جوانش بمیرد و لباسهاى آن جوان نزد آن مادر خیلى مورد اهمیت است چون انتساب و بستگى این لباس به جوان محبوبش بوده
  17. لذا لباس را هم دوست دارد و همچنین اگر کسى دشمن جوانش بوده و اگر چه با این مادر تماسى نداشته ولى چون مادر او را ببیند و بیزارى جوید در صورتیکه ابدا دشمنى با این مادر ندارد.
  18. پس چگونه میشود کسى ادعاى دوستى امام را بکند ولى دوست آن امام را دشمن بدارد و یا دشمنان آنحضرت را دوست خود گرداند.
  19. حقتعالى در آخره سوره مجادله میفرماید: لا تجد قوما یؤ منون بالله و الیوم لاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا ابائهم او انبائهم او اخوانهم او عشرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون .
  20. یعنى : اى رسول ما هرگز نخواهى یافت کسانیکه بخدا و روز قیامت ایمان دارند با دشمنان خدا و رسولش دوستى و مراودت کنند هر چند آن دشمنان پدران و یا فرزندان و برادران و خوایشان آنها باشند چه ممکن نیست دوستى کفار با ایمان جمع شود خداوند ایمان را بر دل اینگونه مؤ منین ثبت کرده
  21. یعنى ایمانشان ثابت و برقرار مانند نقش بر سنگ است و آنها را به بصیرتى قوى مؤ ید و منصور گردانیده است و ایشان را در بهشت داخل کند که زیر درختانش نهرها جاریست در آنجا جاوید بمانند خداوند از آنها خشنود و آنها نیز از خدا خشنود باشند اینان به حقیقت حزب خدا هستند و تنها حزب خدا رستگارند.
  22. نیز در آیه دیگر میفرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تتخدوا الیهود و النصارى اولیاء بعضهم اولیاء بعض و منهم یتولهم منکم فهو منهم ان الله لا یهدى القوم الظالمین . (مائده ، 56)
  23. یعنى : اى اهل ایمان یهود و نصارى را بدوستى نگیرید آنان بعضى دوستدار بعضى دیگرند و هر که از شما مؤ منان با آنها دوستى کند از آنها خواهد بود همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.
  24. در آیه بعد میفرماید: فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة گروهى منافق و مسلمان ظاهرى که دلهاشان ناپاک و ناخوشست خواهى دید که در راه دوستى ایشان یعنى یهود و نصارى میشتابند و میگویند ما از آن میترسیم که مبادا در گردش روزگار آسیبى از آنها بما برسد این آیات و آیات دیگرى که جاى ذکر آن نیست نهى صریح است که مسلمان مؤ من نباید دشمنان خدا و رسول خدا را دوست داشته باشد چه دوستى آنان با دوستى خدا و رسولش سازش ندارد.
  25. در کتاب لنالى الاخبار روایتى نقل میکند از امام(علیه السلام )  که حقتعالى خطاب به یکى از پیغمبران نمود که : قل للمؤ منین لاتلبسوا ملا بس اعدایى و لاتلبسوا مسالک اعدانى فتکونوا اعدایى کما هم اعدایى .
  26. یعنى : اى پیغمبر بگو به مؤ منین که نپوشید آنچه را که اعداء و دشمنان من میپوشند و نخورید آنچه را که دشمنان من میخورند و نروید راههایى را که دشمنان من میروند یعنى اطوار و اعمال و آداب خود را مثل آنها قرار ندهید پس اگر متابعت ایشان را نمودید از دشمنان من خواهید بود همچنانکه آنان دشمنان من هستند.
  27. پس بدا بحال آن مردمیکه افتخار میکنند که تمام اعمال و کردار خود را مثل ملت یهود و نصارى قرار دهند بلکه گفتار خود را هم میخواهند مثل گفتار آنان قرار دهند و هر لفظى که آنها در گفتارشان استعمال میکنند
  28. اینها هم همان را استعمال میکنند غافل از آنکه معصوم فرموده : من تشبه بقوم فهو منهم .
  29. اسلام نماز خواندن با لباس سیاه را منع فرموده چه خود را با بنى عباس شبیه میکند که لباس سیاه را شعار خود قرار دادند و همچنین که نماز خواندن در محلى که صورت عکسى یا مجسمه اى در مقابل او باشد نهى فرموده
  30. چه این عبادت شبیه عبادت بت پرستان خواهد بود و همچنین منع فرموده که در مقابل آتش نماز بخوانید چه این عمل شبیه آتش پرستان خواهد بود.
  31. پس اگر نماز در لباس سیاه ممنوع و مکروه باشد پس نماز با قلب سیاه و خالى از علم و معرفت چگونه خواهد بود و هر گاه نماز در مقابل تمثال رد شده باشد نمازگزاردنى که در آن سگ نفس اماره یا تمثالات خیالات باطل دنیایى در جلو مقابل شخص نمازگزار باشد
  32. چگونه خواهد بود و هر گاه نماز خواندن در مقابل آتش ممنوع باشد پس نمازگزاردن صاحب قلب پر از نیران و خشم و غضب بر مظلومان چگونه خواهد بود.
  33. شبیه دوست خدا در دنیا هلاک نمیشود : بقدرى شبیه دوست خدا بودن مؤ ثر است که خداوند او را در دنیا عذاب نکند سید جزایرى در کتاب انوارنعمانیه روایتى باین مضمون نقل میکند که فرعون مسخره اى داشت که بسیار نزد او مقرب بود وقتى که موسى و هارون بسوى فرعون مبعوت شدند و به مصر آمدند مدتى بر در قصر فرعون ایستاده دربان آنها را راه نمیدادند با فرعون ملاقات کنند
  34.  روزى بر در قصر ایستاده بودند مسخره چى فرعون که هر روزه نزد فرعون میرفت و او را میخوانید خواست وارد قصر بشود چشمش به موسى و هارون افتاد چون پس لباس آنها آنها را غیر شهرى دید با خود گفت خوبست امروز خودم را شبیه این دو نفر کرده نزد فرعون بروم لذا لباسى مثل آنها بر تن خود پوشاند و ضمنا از هارون و موسى سئوال کرد که شما چه کسى هستید گفتند ما پیغمبر آمدیم تا فرعون و اتباعش را بسوى خدا دعوت کنیم .
  35. مسخره چى با لباسى مانند هارون بر فرعون وارد شد و اتفاقا آنروز فرعون بسیار خندید گفت این چه لباسى است که در بر نمودى
  36. گفت دو نفر با این هیئت و لباس در در قصر تو ایستاده اذن دخول میطلبیدند و میگویند ما دو پیغمبریم از جانب خدا مبعوث شده ایم که فرعون را به راه نجات دعوت نمائیم فرعون از شنیدن این کلام بسیار خائف و منقبض شد و به آنها اذن دخول داد
  37. و اول دعوت موسى و هارون از اینجا شروع شد تا آنکه خدا فرعون و فرعونیان را در رودئیل غرق و هلاک نمود ولى این مسخره چى عرق نشد و نجات یافت موسى چون او را دید بار خدایا این مرد مرا مسخره نمود و در هیئت لباس من شد چگونه او را هلاک ننمودى
  38. خطاب رسید اى موسى چگونه من کسى را که خود را شبیه دوست من کرده در دنیا هلاک کنم .
  39. پس همانطور که دوستى با دوستان خدا مثمرثمر است شباهت با دوستان خدا هم مثمرثمر است اگر چه محبتى هم نسبت به آنها نداشته باشد و همچنین است اگر دوستى با دشمنان خدا نمودى یا شبیه آنان شدى آنهم مثمرثمر خواهد بود که آن هم مثمرثمرى خواهد بود که آن دشمنى با محمد و آل محمد خواهد بود.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۴
آذر

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
  1. 52مجلس بیست و سوم : و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها .
    خداى لعنت کند گروهى را که شما را از مقام خودتان دفع کردند و از مراتب ریاستى که خدا شما را در آنها ثبت داده دور نمودند.
  2. شرح :معنى لعن در مجلس قبل گفته شد، دفعتکم ، دفع بمعنى راندن و دور کردنست مقام مکان ایستادن معنى دارد ولى درینجا بمعنى مکان و منزلت آل محمد است که خداوند به آنها عنایت فرموده است .ازالتکم : ازاله دورکردنست یعنى از آن مقام شما را دور کردند.
  3. مراتبکم التى رتبکم الله : در منتهى الارب گوید رتب رتوبا ثابت شد و بر جاى ایستاد رتبه ترتیبا ثابت و استوار گردانید او را.
  4. پس معنى این میشود که از آن مرتبه هایى که خدا براى شما ثابت و استوار نموده شما را دور گردانیدند و حق شما را غصب کردند که همان خلافت و ریاست ظاهرى باشد چه مقام واقعى آل محمد را کسى نمیتواند بگیرد مانند علم و کمال و شجاعت و معجزات آنان چیز گرفتنى نیست
  5. ریاستى که خدا در دنیا به آنها تفویض فرموده بود دشمنان آنها غصب کردند و بردند پس خلافت واقعى قابل غصب نیست و بالاتر از آنست که دست مخالفین بدان برسد چه آن منصبى است الهى و کمالیست نفسانى چنانچه علماء اهل سنت و جماعت و علما امامیه نقل کرده اند
  6. که در بسیارى از موارد که بعضى گفتند هفتاد مورد بوده عمر درمانده شد و على(علیه السلام )  او را نجات داد و عمر گفت : لولا على لهلک عمر او اگر على نبود من هلاک شده بودم .
  7. از جمله فقیه گنجى شافعى در کفایت الطالب فى مناقب على بن ابیطالب نقل میکند که روزى عمر به حذیفه گفت چگونه صبح کردى ؟
  8. گفت صبح کردم در حالتیکه از حق اکراه دارم و فتنه را دوست میدارم و به چیزى شهادیت میدهم که آنرا ندیده ام و حفظ مینمایم غیر مخلوق را و بدون وضو صلوات میفرستم و براى من در زمین چیزى است که براى خدا در آسمان نیست عمر از این کلمات غضبناک گردید و خواست او را اذیت کند و
  9. در همان بین امیرالمؤ منین (علیه السلام ) رسید آثار غضب را در صورت عمر ملاحظه نمود و فرمود از چه جهت غضبناکى عمر قضیه را نقل کرد، حضرت فرمود: مطلب مهمى نیست تمام را حذیفه صحیح گفته است .
  10. مراد از حق که از او کراهت دارد مرگست و مراد از فتنه که دوست میدارد و مال و اولاد است و اینک گفته شهادت میدهم بچیزى که ندیده ام یعنى شهادت میدهم به وحدانیت خدا و مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ و صراط که هیچکدام را ندیده است
  11. و اینکه گفته حفظ میکنیم غیرمخلوق را مرادش قرآنست که مخلوق نیست و اینکه گفته بدون وضو صلوات میفرستم یعنى صلوات بر رسول خدا که جایز است بى وضو صلوات فرستادن و اینکه گفته براى من در زمین چیزى است که براى خدا در آسمان نیست یعنى براى من زوجه اى است که خداى تعالى مبراى از زوجه و اولاد است .
  12. از اینگونه موارد بسیار است که جاى شرح آن نیست پس مقام واقعى خلافت را کسى نمیتواند بگیرد ولى مقام ظاهرى که ریاست عامه باشد گرفتند که شرح آن در مجلس قبل گذشت که چگونه در سقیفه جمع شدند و بنابراین وازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها
  13. همین مقام خلافت ظاهرى بود که اهلبیت را از آن دور کردند به این تفاهم اکتفا نکردند فدکى که حق فاطمه و اولاد فاطمه بود گرفتند که مردم بواسطه پول فدک نزد على و اولادش نزوند.
  14. بعدی کشتن معاویه عایشه را  : در تاریخ کامل بهایى مینویسد که چون معاویه به مکه آمد که از براى یزید بیعت بگیرد همگى عراق و حجاز بر او و یزید بیعت کرده بودند
  15. عایشه به معاویه پیغام فرستاد و او را تهدید کرد که برادرم محمد بن ابى بکر را کشتى و حالا آمدى که براى یزید بیعت بگیرى بدانکه این کار نشدنى است و من نمیگذارم این کار بشود.
  16. عمروعاص به معاویه گفت اگر عایشه تشنیع زند خلق بر تو خروج کنند پس زودتر باید فکرى در این باب بنمایى .
  17. معاویه ، ابوهریره و ثبرحیل را با هدایاى بسیارى در چند نوبت نزد عایشه فرستاد و وعده هایى به او داد که با او صلح کند و برادرش ‍ عبدالرحمن بن ابى بکر را حکومت دهد تا آنکه روزى پیغام فرستاد میل دارم که ام المؤ منین ما را بتشرف خود ((در شام )) مشرف سازد.
  18. معاویه قبل از آمدن عایشه چاهى کند و با آهک پر کرد و فرشى گرانمایه آنجا پهن کرد و کرسى بر سر آن نهاد و وقت نماز خفتن عایشه را بخواند و گفت چنیدین هزار دینار نثار قدم عایشه خواهم کرد.
  19. عایشه با غلام خود که مردى هندى بود آمد بر خر مصرى سوار شده بود معاویه خیلى از او احترام کرد و او را اعزاز نمود و اشاره کرد که به آن کرسى بنشیند
  20. عایشه چون بر آن کرسى نشست فورى در چاه آهک افتاد معاویه دستور داد که غلام و خر را هم بکشند و در آنچاه اندازند و خاک بر روى آن ریخته پر کنند تا مردم از این داستان چیزى نفهمند
  21. لذا بعضى از مردم گفتند عایشه به مدینه و بعضى گفتند به یمن رفت ولى حسین علیه السلام و جمعى از خاصان معاویه مطلب را میدانستند حضرت ترکه او را بین وارثانش قسمت نمود. این در سال 57 هجرى اتفاق افتاد.
  22. پیغمبران ممات و محل دفنشان یکجا نبوده است  : از مطلب دور افتادیم برگردیم بر سر مطلب خودمان ، این گفتار ابوبکر که پیغمبران ممات و دفنشان در یک محل بوده صحیح نیست
  23. بلکه بر خلاف آن نقل شده است تورات در سفر تکوین فصل 25 میگوید ابراهیم را در مغازه مکپیلاد در کشتزار عفرون دفن کردند در صورتیکه دفن کردند
  24. در صورتیکه مجلسى در حیوة القلوب در فصلى که راجع به مدت عمر حضرت ابراهیم است روایتى از امام باقر(علیه السلام )  و حضرت صادق(علیه السلام )  نقل میکند که حضرت ابراهیم در شام در خانه خود از دنیا رفت .
  25. و نیز در تورات اول ملوک فصل یازدهم میگوید سلیمان با پدران خویش خوابید و در شهر داود مدفون شد
  26. و در جاى دیگر توارت میگوید داود و اسحاق محل دفنشان در همان مقبره حضرت ابراهیم بوده پس قبر سلیمان هم نزد قبر حضرت ابراهیم میشود.در صورتیکه در قرآن بر خلاف این میگوید:
  27. فلما قضینا علیه الموت مادلهم على موته الا دابة الارض تاکل منساته فلما خر تبینت الجن ان لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فى العذاب المهین . (سبا، 14)
  28. با مراجعه به تفسیر این آیه معلوم میشود که مردن حضرت سلیمان در بالاى قصرى بوده که آنرا در شام ساخته و اولین مرتبه اى که بالاى آن رفت و تکیه بر عصاى خود نمود که این قصر را تماشا کند عزرائیل او را قبض روح کرد پس مطابق این آیه محل موت سلیمان غیر از محل دفن او بوده است .
  29. و نیز تورات در باب تکوین فصل 50 میگوید: یعقوب در مصر مرد یوسف بدن او را به کنعان برد و بخاک سپرد و نیز در همین فصل میگوید یوسف را پس از مرگ در تابوتى نهادند و در باب خروج فصل 13 میگوید: موسى استخوانهاى وى یعنى یوسف را به همراه خود به شام آورد.
  30. ازین قرار یعقوب و یوسف که به نص قرآن پیغمبر بودند و بصریح تورات و اخباریکه از ائمه معصومین رسیده جاى مرگشان محل دفنشان نبوده است .
  31. جواب فاطمه علیهاالسلام بر رد حدیث لانورث : از جمله دلائل بى بى در مقابل آن حدیث لانورث این بود که فرمود اگر این حدیث صحیح است و انبیاء ارث نداشتند پس این همه آیه ارث در قرآن مجید براى چیست ؟
  32. یکجا میفرماید و ورث سلیمان و داود میراث برد سلیمان از داود. و در قصه حضرت زکریا میفرماید: فهب لى من لدنک ولیا یرثنى و یرث من آل یعقوب از لطف خاص خود فرزند صالح و جانشینى شایسته بمن عطا فرما که او وارث من و همه آل یعقوب باشد.
  33. راجع بدعاى زکریا فرماید : و زکریا اذ نادى ربه رب لاتذرنى فردا و انت خیر الوارثین فاستجینا له و وهبنا له یحیى . یاد آر حال زکریا هنگامیکه خدا را ندا کرد که اى بارالها مرا تنها نگذار، و بمن فرزندى عطا فرما که تو بهترین وارث اهل عالم هستى ما هم دعاى او را مستجاب کردیم و یحیى را باو عطا فرمودیم .
  34. بعد فرمود اى پسر ابوقحافه آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم افتراء بزرگى بر خدا بسته اید آیا من فرزند پیغمبر نیستم که مرا از حقم محروم میکنید
  35. پس اینهمه آیات عموما للناس و خصوصا للانبیاء چیست که در قرآن درج گردیده آیا خداوند شما را به آیه اى مخصوص گردانیده که پدرم مرا از آن اخراج نموده آیا شما بعام و خاص قرآن از پدرم و ابن عمم على داناترید.
  36. چون در برابر این دلایل و فرمایشات حق تماما ساکت ماندند و جوابى نداشتند مگر مغلطه کارى و اهانت نمودن ... گفت فعلا شما اگر گواه و شاهدى دارید بیاورید و الا قول شما قبول نخواهد شد ما نمیدانیم اگر پیغمبر فرموده که ما از خود ارث نمگذاریم پس قول که شاهد طلبید یعنى چه ؟
  37. فاطمه(علیه السلام )  ام ایمن را حاضر ساخت و على و حسنین علیهم السلام شهادت دادند تعجب دار اینست که پیغمبر فرمود: اءلبینة على المدعى روى این قسمت فدک که در تصرف فاطمه بود... که میخواهد بگیرد باید شاهد براى گفتار خود بیاورد نه فاطمه .
  38. در خبر است که حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) بمسجد آمد و فرمود اى ... چرا فاطمه را از حق خودش منع کردى فدک را مضبوط ساختى ... گفت فدک فئى مسلمین است اگر فاطمه اقامه شهود کند حق خود را به ثبوت برساند به او خواهم داد
  39. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۴
آذر

               بسم الله الرحمن الرحیم

              اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. 51. چون بین دو قبیله اوس و خزرج سالهاى متمادى رقابت موجود بود براى ربودن گوى ریاست و امارت گفتگو طولانى شد هر یک از دو قبیله میخواستند بنفع قبیله خود بهره بردارى نمایند و هر یک از دو قبیله امارت را براى خود مسلم میدانند در آنمحفل بقول امروزیها امارت و ریاست توجه به قبیله خزرج داشت چه آنکه سعد بن عباده شخصیتى بزرگ و باجود و سخاوت ، و جاهت بسیار نیکویى در میان انصار داشت .
  2. و قبیله اوس چون چنین مرد شایسته اى نداشتند که بامارت برگزینند و مایل هم نبودند که زیر پرچم امارت و ریاست خزرجیها بروند عقب فرصتى میگشتند که این پرچم امارت و ریاست را از دست خزرجیها بربایند.
  3. در همان ساعات مشورت انصار در سقیفه عمر بن الخطاب باخبر شد بنابر آنچه که طبرى در صفحه 208 جلد سوم تاریخ ((چاپ اول )) و ابن اثیر در صفحه 222 جلد دوم کامل و دیگران نوشته اند به در خانه رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم )رفت ولى وارد منزل آنحضرت نشد ((براى آنکه دیگران از کبار صحابه و بنى هاشم  باخبر نشوند)) براى ابوبکر پیغام داد که بیرون بیاید کار دارم ابى بکر جواب داد مشغولیاتى دارم نمیتوانم بیرون بیایم دو مرتبه پیغام داد حادثه اى پیش آمده که حضور تو تنها لازمست
  4. ابى بکر بیرون آمد گفت چه خبر است عمر گفت مگر نمیدانى انصار در سقیفه جمع شده اند که امر امارت را به سعد بن عباده واگذار نمایند لازمست به آنجا برویم و اخذ نتیجه نمائیم .پس بدون آنکه مهاجرین حاضر در منزل رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم )و بنى هاشم  را خبر بنمایند دو نفرى محرمانه به سقیفه رفتند.
  5. در بین راه ابوعبید جراح گورکن قدیم مکه که یکى از همفکران آنان بود ملاقات نمودند و با خود بردند و سه نفرى وارد مجلس ‍ سقیفه شدند.به اتفاق جمیع ارباب سیر و تاریخ و خبر در سقیفه بنى ساعده از مهاجرین فقط همین سه نفر حاضر بود آنهم بطریقى که گفته شد.
  6. ما قبلا گفتیم که سالها بین قبیله اوس و خزرج عداوت و دشمنى بود، در آن موقعى هم که در سقیفه جمع بودند خزرجیها میخواستند امیر از آنها باشد اوسیها هم این نظر را داشتند که امیر از قبیله خودشان باشد ولى خزرجیها براى رسیدن به هدف خودشان سعد بن عباده را که مریض بود و داراى وجهه اى هم بود در سقیفه حاضر نمودند
  7. اوس هم بزرگان قبیله خود را به سقیفه آوردند که یکى از آنها عبدالله بن ابى بود بزرگان هر قبیله بر نفع خود سخنرانى کردند بیشتر سخنرانى هم بر نفع سعد بن عباده شده قبیله اوسیها چون فرد لایقى نداشتند که بدرد ریاست بخورد و ازین پیشامد هم بسیار ناراحت بودند و ابدا زیربار خزرجیها نمیرفتند
  8. متحیرانه باطراف مینگریستند و در پى فرصت بودند که بهانه بدست آورند و خزرجیها را مغلوب کنند که ناگاه عمر و ابوبکر و ابوعبیده وارد مجلس با نطقهاى کوتاه مسیر گفتار انصار را عوض نموده و بسمت مهاجرین برگردانیدند.
  9. فرصتى بدست اوسیها آمد و با پیشنهاد مهاجرین موافقت کردند تا دست خزرجیها را کوتاه نمایند در این هنگام عمر گفت چگونه راضى میشوید کسى را که پیغمبر مقدم داشته شما او را جلو نیندازید. اشاره به اینکه اهل سنت میگویند پیغمبر به ابوبکر فرمود برو و بجاى من نماز بخوان پیش رفت و با ابوبکر بیعت کرد
  10. و چون بعضى از انصار اینرا دیدند گفتند با بغیر از على با کسى بیعت نمى کنیم ولى بالاخره مردم قبیله اوس با ابوبکر بیعت کردند ولى خزرجیها زیربار نرفتند بزرگ خود سعد بن عباده را برداشته بمنزل رفتند و یکنفر از آنها هم با ابوبکر بیعت نکردند.
  11. سلمان میگوید که على(علیه السلام )  مشغول غسل دادن بدن پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم )بود که خبر سقیفه بما رسید من به على(علیه السلام )  عرض کردم همه اکنون در سقیفه بنى ساعده اجتماع کردند و با ابوبکر بیعت کردند حضرت فرمود متوجه شدى اول چه کسى بیعت کرد عرض کردم نه ولى پیرمردیرا دیدم که پیشانیش اثر سجود بود با حالت گریه  خود را به ابوبکر رسانید و با او بیعت کرد، سپس از منبر بزیر آمده از مسجد خارج شد حضرت فرمود او را شناختى نه فرمود او... خدا او را... کند.
  12. کار خلافت تمام شد نقشه هاى پیش بینى شده قبل از غیر سعد بن عباده کم کم بفکر على بن ابیطالب افتادند قرار شد على را براى بیعت حاضر کنند زیرا بزرگان بنى هاشم  و سران اصحاب پیغمبر از قبیل سلمان و مقداد و اباذر با او هماهنگ بودند و از بیعت امتناع داشتند و آنچه نباید بشود، شد
  13. که در این زیارت میفرماید: و لعن الله امة اسست اءساس الظلم و الجور علیکم .
    خدا... کند آن کسانیرا که در روز اول در سقیفه پایه ظلم را قرار دادند و حق شما خانواده را غضب کردند.
  14. حق تعالى در قرآن میفرماید: و لا تکونوا اءول کافر و لا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا و اءیاى فاتقون و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتمو الحق . (بقره ، 41)
    یعنى : اول کافر بقرآن نباشید و آیات مرا به بهاى اندک نفروشید و از قهر من بپرهیزید و حق را با باطل مپوشانید تا حقیقت را پنهان سازد.
  15. کسى که اول پایه ظلم و یا عمل بدى را بنیان گذارد تا روز قیامت هر کس بآن عمل نماید و یا به او ظلم کرده شود آن شخص اول بقدر همه ظلم کنندگان و عمل بدکنندگان مسئول خواهد بود و همچنین است اگر عمل خوبى را به مردم یاد دهد و یا پایه کار خوبى را در دنیا بنا بگذارد تا قیامت هر کس از آن بهره مند گردد او را در تمام اجرها شرکت خواهد داشت .
  16. فصل دوم : نظر قرآن و منابع درباره ستم بر محمد و آل محمد(صل الله علیه وآله وسلم  ) در فصل قبل شرح حال آنانیکه پایه ظلم را در اسلام بنا نهادند بیان کردیم اینک بخواست خدا ثابت مى کنیم که باید بر آنها لعن نمود.حقتعالى در سوره احزاب آیه 57 و 58 میفرماید: ان اءلذین یؤ ذن الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و اءعد لهم عذابا مهینا و الذین یؤ ذون المؤ منین و المؤ منات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اءثما مبینا .آنانکه خدا و رسول را بعصیان و مخالفت اذیت و آزار میکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده و از رحمت خود دور فرموده و براى آنان عذابى باذلت و خوارى مهیا ساخته است و آنانکه مردان و زنان باایمان و بى تقصیر و گناه را بیازارند دانسته گناه و تهمت بزرگى را مرتکب شده اند.
  17. اذیت کردن رسول خدا بر دو قسمت یا قولیست چنانچه سخنان نالایق و ناسزا به آنحضرت میگفتند مثل شاعر و کذاب و ساحر و یا فعلیست مثل شکستن دندان یا شکمبه گوسفند بر سر او ریختن یا او را سنگ زدن بطوریکه خون از پاهاى آنحضرت جارى میگشت و گاهى اذیت رسول به اینست که اهلبیت آنحضرت را اذیت کنند به طوریکه خود آنحضرت آزرده گردد و پس هر سه قسم را اذیت رسول گویند اگر چه قسم سوم بخود آنحضرت آسیبى نرسیده ولى ناراحتى آنحضرت در قسم سوم بیشتر از آن دو قسمست .
  18. اذیت على علیه السلام اذیت پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم )است در صحیح بخارى و مسند احمد بن حنبل و سایر کتب عامه و از کتب شیعه تفسیر مجمع البیان و منهج الصادقین روایت میکند که امیرالمؤ منین موى مبارک خود را بدست گرفت فرمود رسول خدا موى خود را بدست مبارک خود گرفته فرمود اى على هر که بمویى از موهاى تو ایذاء رساند بمن ایذا رسانیده و هر که بمن ایذاء رساند بخدا ایذاء رسانیده .
  19. پس از این حدیث بخوبى استفاده میشود که اذیت به مولا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) اذیت برسول و اذیت به رسول اذیت بخدا است و این در روایت شیعه و سنى متواتر است که پیغمبر فرمود: انا و على من نور واحد یا على دمک من دمى و لحمک من لحمى و من اءبغضک و ابغضبنى ابغض الله . و همچنین از آیه مبارکه مباهله معلوم میگردد که نفس على نفس پیغمبر است پس چون مطابق آیه مباهله پیغمبر و على نفس واحد شدند اذیت هر کدام اذیت دیگریست و اذیت آن دو اذیت خداست و کسى که خدا را اذیت کند مطابق آیه صریح قرآن ((لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة )) مستوجب لعن خدا واقع خواهد شد.
  20. اذیت فاطمه (سل الله علیها ) اذیت پیغمبر است اخبار زیادى از پیغمبر رسیده و شیعه و سنى نقل کرده اند که هر کس فاطمه علیهاالسلام را اذیت کند پیغمبر را اذیت کرده و هر که پیغمبر را اذیت کند خدا را اذیت کرده است منجمله خبر معروفى است که امام احمد در مسند و شیخ سلیمان در ینابیع المودة و میر سیدعلى همدانى در مودة القربى و ابن حجر در صواعق نقل کرده اند که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم )فرمود: فاطمة بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤ ادى و روحى التى بین حبنى من اءذاها فقد آذانى و من اءذانى فقد آذى الله و من اغضبها فقد اغضبنى یودینى ما آذاها .
  21. فاطمه پاره تن منست و میوه دل من و نور چشم من و روحیست بین دو پهلوى من کسیکه فاطمه را اذیت کند مرا اذیت نموده و کسیکه مرا اذیت نماید خدا را اذیت نموده و کسیکه فاطمه را بغضب درآورد مرا بغضب درآورده اذیت میکند مرا کسى که او را اذیت نماید.
  22. بخارى و مسلم که دو عالم و محدث بزرگ عامه میباشند در صیحیحین خود نوشته اند: فاطمه(علیه السلام )  در حال خشم و غضب ... را ترک نمود و بر او غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات
  23. آنگاه امیرالمؤ منین على(علیه السلام )  بر او نماز گذارد و شبانهه دفنش نمود و ابوبکر را اذن و اجازه نداد که بر جنازه او حاضر شود و بر جنازه بى بى نماز بخواند.
  24. و نیز عبدالله مسلم بن قتیبه دینورى در صفحه 14 الامامه و السیاسة نقل میکند که فاطمه سلام الله علیها در بستر بیمارى به ... فرمود خدا و ملائکه را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا بسخط آورید و رضایت مرا فراهم نیاورید اگر پیغمبر را ملاقات کنم شکایت شما را خواهم کرد.
  25. خداوند در قرآن میفرماید: و ما کان لکم ان تؤ ذوا رسول الله نباید هرگز رسول را چه در حیات و چه در ممات بیازارید. نمیدانم اهل سنت و جماعت بین این آیات و اخبار خودشان را چگونه میکنند؟
  26. در روضات نقل میکند که یکروز، اعلم علما شافعى گفت آیا شیعه حجت قاطعى بجهت حقانیت خود دارد، شیخ بهایى فرمود زیاد است یکى آنکه در صحیح بخارى از حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم  ) روایت کرده که آنحضرت فرمود: فاطمة بضعة منى من اذاها فقذ اذانى و من اغضبها فقد اغضبنى ،
  27. و بعد از چهار ورق همان کتاب روایت میکند انها خرجت من الدنیا و هى غاضبة علیهما یعنى فاطمه از دنیا رفت در صورتیکه بر...غضبناک بود بواسطه حقى که از او غضب کردند
  28. آن عالم سنى گفت این حرف دروغست و نمیشود بخارى این دو حدیث را نقل کند من خودم باید این کتاب را رسیدگى کنم و فردا بشما جواب میدهم چون صبح شد آن عالم سنى به شیخ بهایى گفت من صحیح را دیدم و بین ایندوحدیث زیاده از پنج ورق فاصله دارد چگونه شیعه میگویند حق با ما است .
  29. ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه گوید خدمت استاد خودم ابوجعفر نقیب گفتم که در اخبار صحیح بما رسیده که همیار بن اسود که بهودج زینب دختر پیغمبر حمله کرد و طفلى که در رحم داشت از ترس سقط کرد پیغمبر خون ، او را هدر ساخت پس کسیکه طفل فاطمه را سقط کرد اگر پیغمبر حیات میداشت با او چه معامله اى میکرد ابوجعفر نقیب قول ابن ابى الحدید را تصدیق کرد ولى گفت از من حدیث مکن و بطلان این خبر را هم بمن منسوب مدار.
  30. خود ابن ابى الحدید میگوید اینمطلب بر ما روشن است که فاطمه از دنیا رفت و از... رنجیده بود و وصیت کرد که آنها بر جنازه اش ‍ نماز نگذارند.
  31. گذشته از اینها در آیه بعد میفرماید: والذین یؤ ذون المؤ منین و المؤ منات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا آیا اهل بیت پیغمبر جز مؤ منین که اینهمه آنان را اذیت کردند.
  32. بدانکه همان قسم که صلوات باعث بالارفتن مقام آل محمد میشود لعن کردن بر دشمنان ایشان هم زیادى عذاب بر ایشان و ثواب براى ما خواهد بود بعلت آنکه هر چه ظلم و جور و ستم بر مردم روزگار میشود براى آنست که در صدر اسلام پایه ظلم بنا نهادند و نگذاشتند خلافت به على و اولادش برسد.
  33. از بعضى علماء نقل شده که ما هر وقت در مسئله اى از مسائل مشکل مراجعه کنیم و براى ما حل نشود و لعن بر غاصبین آل محمد را بر خود لازم میدانیم چه اگر آنها گذاشته بودند امام زمان از ما غایب نمیشد و با بودن امام مشکلى براى ما باقى نمیماند.
  34. و نیز ایشان در کتاب انوار یغمانیه خود از جابر از حضرت باقر(علیه السلام )  روایت نموده که آن بزرگوار فرمودند که
  35. عقب این آفتاب شما چهل چشمه آفتاب دیگر است ما بین هر قرص آفتاب تا آفتاب دیگر چهل سال راه است و در آنها خلق بسیارى است که نمیدانند خدا آدمى را خلق فرموده یا نه و در
  36. عقب این قرص ماه شما چهل قرص ماه دیگر است که فاصله هر کدام با دیگرى چهل روز است و در میان آنها خلق بسیارى میباشند که نمیدانند خدا آدمیرا خلق کرده ولى به آنها الهام شده
  37. همچنانکه بزنبور عسل الهام شده که اولى و دومى را در همه اوقات لعن کنند و خداوند ملائکه اى را موکل بر آنها نموده که هر گاه کوتاهى و در مسامحه در لعنت آنها نمایند آنان را عذاب کنند.
  38. و نیز سید جزایرى از حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام )  روایت نموده آنحضرت از امام صادق(علیه السلام )  نموده است که مردى خدمت آن بزرگوار عرض کرد یابن رسول الله من از یارى کردن شما بدست خود عاجز هستم این عبارت دو احتمال دارد یکى آنکه مال ندارم که به آن نصرت شما نمایم و دیگر قوت و قدرت ندارم که با دشمنان شما جنگ کنم ، عرض میکند چیزى را مالک نیستیم مگر لعن نمودن بر دشمنان شما و بیزارى چستن از آنها پس حال من چگونه است
  39. حضرت صادق(علیه السلام )  در جواب فرمود پدرم مرا خبر داد از پدرانش از رسول خدا که آن بزرگوار فرمودند هر که در یارى نمودن ما اهلبیت ضعیف باشد پس در نمازش بر دشمنان ما لعنت کند خداوند صداى او را بجمیع ملائکه میرساند از ملائکه ساکنین زمین و آسمان تا عرش و آنها در لعن با او همراهى و مساعدت مینمایند و بر او ثنا میفرستند
  40. و میگویند بار خدایا بر این بنده خودت صلوات و رحمت فرست چه آنکه در خشنودى اولیاء تو را که وسعت داشت و مقدورش بود از لعنت بر اعداء محمد و آل محمد مبذول داشت پس از جانب حضرت احدیت خطاب میرسد که اى ملائکه من او را از احبار خود قرار دادم .
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۴
آذر
      1. بسم الله الرحمن الرحیم
      2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس بیست و یکم : گریه  اهل آسمانها و زمین و تمام موجودات عالم بر حسین علیه السلام
    در مجلس قبل شرح گریه  ملائکه و جن و طیور را مفصلا بیان کردیم و اینک در این مجلس گریه  آسمانها و زمین و اهل آنها را نقل خواهیم کرد:
    در کامل الزیاره از امیرالمؤ منین (علیه السلام ) روایت میکند که در رحبه کوفه این آیه مبارکه را تلاوت میفرمود: فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین .
  2. ناگاه حسین علیه السلام از درى از درهاى مسجد وارد شد فرمود: اما اءن هذا سیقتل و یبکى علیه السماء و الارض . آیه شریفه فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین درباره هلاکت قبطیان و قوم فرعون است که فوت ایشانرا تحقیر مینماید به اینکه آسمان و زمین بر ایشان گریه  نکرد و اعتنایى بر مرگ ایشان ننمود از مفهوم این آیه استفاده میشود که اگر کسى مؤ من و خداپرست باشد آسمان و زمین بر مرگ او گریان  شود.
  3. در مجمع البیان نقل میکند که از ابن عباس نقل کردند که آیا آسمان و زمین بر فوت کسى گریه  میکند گفت بلى چون مؤ من از دنیا میرود و محل عبادت او در زمین و مصعد عمل او در آسمان که محل بالا بردن عمل او باشد بر او گریه  میکنند.
    انس بن مالک از حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم  ) روایت میکند که حضرتش فرمود: ما من مؤ من الا وله باب یصعد منه عمل و باب ینزل منه رزقه فاذا مات بکیا علیه .
  4. یعنى هیچ بنده مؤ من نباشد مگر آنکه براى او دو در باشد یکى از آن عملش بالا برود و دیگرى روزى او برایش نازل میگردد و چون این بنده بمیرد این دو در از عروج عمل نزول رزق محروم مانند و بر او بگریند.
  5. مرحوم ((سید مهدى تبریزى )) ((صاحب خلاصة الاخبار)) در کتاب ((ریاض المصائب )) گوید که ابن عباس در تفسیر آیه شریفه فما بکت علیهم السماء و الارض گفته چون پیغمبرى از دنیا میرود آسمان و زمین چهل سال بر او گریه  میکنند و در رحلت امام چهل ماه و در فوت عالم عامل چهل روز اما در شهادت امام حسین علیه السلام آسمان و زمین همیشه گریه  میکنند و دلیل اینمطلب آنکه روز قتل آنحضرت از آسمان خون بارید و حمره آسمانى در روز عاشورا ظاهر شد و قبل از آن مشهود نبود و در روز قتل حسین علیه السلام هیچ سنگى را از جایش حرکت ندادند مگر آنکه در زیر آن خون بود.
    در امالى و علل الشرایع از ((میثم تمار)) نقل میکنند که به جبله گفت : اى جبله بدان که حسین بن على علیه السلام شهید میشود و سید شهیدان خواهد بود و همچنین اصحاب او که در کربلا شهید میشوند بر سایر شهدا برترى و مقام خواهند داشت .
  6. اى جبله هر وقت نظر بر آفتاب کردى و آنرا چون خون سرخ دیدى بدانکه حسین بن على (علیه السلام ) کشته میشود جبله گفت روزى از حجره خود بیرون آمدم آفتاب را بر دیوار قرمز دیدم چون بر خورشید نظر کردم رنگ او را غیرمعمولى دیدم گریه  کردم و گفتم بخدا قسم که حسین امروز کشته شد.
  7. در امالى و عیون از ((ریان بن شبیب )) نقل میکند که حضرت رضا(علیه السلام )  فرمود که آسمانهاى هفتگانه و زمینها بر حسین علیه السلام گریستند.
  8. ((قرطبى اندلسى )) در کتاب عقد از محمد بن شهاب زهرى نقل میکند که گفت وقتى شام نزد عبدالملک مروان آمدم جمعى آنجا بودند، عبدالملک از آنان سئوال کرد که آیا شما میدانید که روزیکه حسین بن على کشته شد در بیت المقدس چه واقع شد، حاضرین جواب ندادند تا نوبت بمن رسید از من سئوال کرد گفتم اى خلیفه شنیده ام که در روز شهادت حسین بن على(علیه السلام )  در بیت المقدسهیچ سنگى از زمین برداشته نشد مگر آنکه در زیر آن خون تازه اى یافتند.
  9. ((ابن حجر)) در ((صواعق )) پس از نقل گفتار زهرى میگوید که عبدالملک مرا خواست و بمن گفت که مردم اینموضوع را نمیدانند فعلا من بدانم و تو به کسى نباید بگویى زهرى میگوید تا عبدالملک زنده بود جراءت نکردم اینموضوع را بکسى بگویم .
  10. جارى شدن خون از سنگ و درخت در روز عاشورا : در کتاب ریاض الشهاده نقل میکند که در یک فرسخى و موصل محلى است که آنرا مشهد نقطه گویند و باین علت این نام را بر آنمحل نهاده اند که چون سرهاى شهیدان را با اسراء شام میبردند بهر بلد و منزلى که میرسیدند پیش از ورود خود خبر میدادند که شهر را آذین بندند و با استقبال بیایند در هر منزل که میرسید این برنامه را اجرا میشد ولى به موصل که رسید بعادت معهود خبر بحاکم موصل دادند که شهر را آذین بندند حاکم جمعى از عقلا و پیرمردان را جمع کرده و در این امر با آنها مشورت کرد و بالاخره قرار شد که آنها را بشهر راه ندهند و در یک فرسخى شهر از آنها پذیرایى کنند.
  11. در محل پذیرایى سرها را بر نیزه ها نصب کرده بودند در پاى یک سنگ بزرگى سر مطهر منور حضرت ابى عبدالله الحسین ارواح العالمین له الفداء را بر سر نیزه زده در کنار آن سنگ بر زمین زدند در کنار آن خونى از سر مطهر بر آن سنگ چکید و از آن تاریخ تا مدتهاى مدید هر ساله روز عاشورا از آن سنگ خون تازه میجوشد و در آنجا مسجدى بنا نهاده و هر سال در روز عاشورا جماعتى زیاد از شیعیان در آن محل جمع میشوند و عزادارى مفصلى مینمایند تا در زمان عبدالملک مروان آن سنگ را از آنجا بردند و دیگر اثرى از آن ظاهر نشد.
  12. دوم جناب فاضل متتبع آقا میرزا صدرالدین در جلد دوم کتاب ریاض القدس نقل نموده از والد در ریاض الاحزان از بعضى از معاصرین خود که در کتب مقتل نقل کرده که در سفر مکه عبورم بشهر حماة افتاد در میان آن باغها مسجدى دیدم که نام آن مسجدالحسین بود وارد آن شدم در گوشه اى از آن مسجد پرده اى کشیده بودند آن پرده بدیوار آویخته بود چون پرده را عقب زدم دیدم سنگى بدیوار آویخته و اثر موضع گلوى بریده و شریان در آن سنگ نقش است و خون خشکیده اى هم در آن سنگ موجود میباشد.
  13. من از خدام مسجد پرسیدم که این سنگ چیست و چرا خون دارد و خون که نجس است نباید در میان مسجد باشد گفتند این سنگى است که چون لشکر ابن زیاد از کوفه به دمشق میفرتند و سرهاى شهیدان را با اسیران میبردند چون باین شهر وارد شدند سر بریده حسین علیه السلام را روى این سنگ نهادند
  14. و از آن وقت اثر بریده بر این سنگ مانده چنانکه میبینى یکى از خدام دیگر گفت من سالها است خادم این مسجد میباشم خیلى اتفاق میافتد که از میان عمارت مسجد صداى قرائت قرآن میشنوم و کسى را نمى بینیم
  15. و در هر سال که شب عاشوراى حسین علیه السلام میشود شب که از نصف میگذرد نورى از این سنگ ظاهر میشود که بدون چراغ مردم مسجد دیده میشوند
  16. و عده اى از مردم اینجا جمع میشوند و در اطراف این سنگ گریه  و عزادارى میکنند و در آخر شب عاشورا از آن سنگ خون بیرون میآید که این خون خشکیده که میبینى از اثر ترشح همان خونست
  17. بعد آن خادم گفت آن خادمیکه قبل از من درین مسجد بود میگفت منهم سالها درین مسجد خدمت میکردم و این سنگ را به همین کیفیت در شبهاى عاشورا دیده ام .
  18. ناقل میگوید چون از مسجد بیرون آمدم از هر کس در شهر از این مسجد و سنگ پرسیدم مثل گفتار خادم را براى من گفتند.
  19. سوم : در کتاب الریاض القدس مینویسد که در یکى از شهرهاى روم کوهى شیرى است که از سنگ تراشیده شده و هر سال روز عاشورا از چشمهاى آن شیر دو چشمه آب جارى میشود تا شب چون شب گردد آن آب قطع میگردد و مردم آن حوالى از آن آب میخورند و یادى از لب تشنه حسین علیه السلام میکنند و بر قاتلان آنحضرت لعنت مینمایند.
  20. و در کتاب ریاض الشهاده نقل میکند که در بلدى از بلاد روم از سنگ شیرى ساخته اند که در روزهاى عاشورا از دو چشم او خون جارى میشود تا شب گردد و اهل آن بلد دور آن شیر جمع شده عزادارى میکنند.
  21. چهارم  : در کتاب الریاض الشهاده نقل میکند که در زمان ما شایع شده است که در بلاد روم درختى است که در روز عاشورا نزدیک ظهر یکى از شاخه هاى آندرخت سرازیر شده از برگهاى آن قطرات خون میچکد تا غروب آفتاب و بعد آن شاخه خشک میشود و سال آینده شاخه دیگرى از آن درخت بهمین کیفیت میگردد و هر سال جمع کثیرى از خلایق بزیارت آندرخت میروند بعد میگوید قصه این درخت را جمع از تجار که به آن سرزمین رفته بودند و خودشان مشاهده کرده بودند براى من نقل کردند که بحد تواتر رسید.
  22. مرحوم دربندى در اسرارالشهاده نقل میکند که در ((زرآباد قزوین )) درخت چنارى است کهنسال که همه ساله ظهر عاشورا ناله اى از آن درخت بر میآید و از شاخه اى از آندرخت خون میریزد و مردم از اطراف و نواحى در آن مکان آمده و به عزادارى و گریه  و زارى اشتغال دارند.
  23. مرحوم ((حاج شیخ على اکبر نهاوندى )) نقل میکند که قضیه این درخت را من از عالم جلیل جناب آقا یحیى که از نواده هاى مرحوم ((وحید بهبهانى )) بود شنیدم میفرمودند من خودم آن درخت را دیدم و روز عاشورا بزیارت آن رفتم .
  24. پنجم  : در ((دارالسلام )) عراقى نقل میکند که وقتى عالم جلیل آقاى سیدمهدى پسر مرحوم آقا سیدعلى صاحب ریاض در کربلا مریض شد دو نفر از علما را که یکى ((شیخ محمد بن صاحب )) فصول و دیگرى ((حاج ملاجعفر استرآبادى )) که هر از فحول علماء کربلا بودند
  25. در سرداب مقدس حسینى فرستاد که قدرى از خاک قبر آنحضرت برداشته براى استفشاء آنمرحوم بیاورند آن دو عالم جلیل غسل کرده لباس احرام پوشیدند وارد سرداب شده قدرى از تربت با آداب آن برداشته آوردند قدرى از آنخاک را یکى از محترمین کربلا گرفته در میان کفن مادرش گذشت
  26. گفت اتفاقا در یکى از روزهاى عاشورا به آن کفن نظر کردم دیدم رطوبتى دارد کفن را باز کردم دیدم آنخاک خون شده و کفن را خونابه نموده است روز یازدهم باز نظر کردم بحالت اول درآمده و ابدا اثر رطوبتى در آن نیست .
  27. معنى گریه  موجودات بر حسین علیه السلام : از آیات و روایات و حکایاتى که تا کنون ذکر شد معلوم گشت که ملائکه و زمین و آسمان و اهل آن بر حسین علیه السلام گریان  شدند
  28. بلکه حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه در دعاى سوم شعبان میفرماید: اءللهم انى اسئلک بحق المولود فى هذا الیوم الموعود بشهادته قتل الستهلاله و ولادته بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها و لما یطاء لابتبها قتیل العبرة و سید الاسرة .
  29. یعنى : خدایا سؤ ال میکنم از تو بحق مولود امروز که وعده شهادت او رسیده قبل از آنکه مادرش او را بزاید زمین و آسمان و هر که در آنها میباشد بر آنحضرت گریه  کردند حتى آنهائیکه هنوز قدم بعرصه دنیا نگذاشته اند چه آنحضرت کشته شده گریه  است .
  30. پس همه موجودات عالم چه آنهایى را که ما بچشم ببینیم و چه نبینیم بر آنحضرت گریان  شده اند حال باید فهمید که به چه قسم بر آنحضرت گریه  کرده اند.
    نظر بگفتار: کلم الناس على قدر عقولهم  چونکه با کودک سر و کارت فتاد...... پس زبان کودکى باید گشاد
  31. مکالمه اولیاء خدا با مردم باندازه عقول و افهام مخاطبین است و غالبا از باب استعمال الفاظ در معانى کلى میباشد.
  32. در خبرى از امام صادق(علیه السلام )  وارد شده که به راوى فرمود: از کسانى مباش که لفظى را بشنوند و بر یک معنى حمل نمایند و اکثر تاویلات که در احادیث امامیه وارد است مبنى بر این قاعده استعمال لفظ در معنى کلى میباشد لفظ صراط و میزان که یکى از عقاید مسلم شیعه است در معنى کلى خود که گذشتن و عبور نمودن از جهنم به بهشت و سنجش اعمال باشد استعمال شده ولى شخص ‍ بى اطلاع گمان میکند که مراد از میزان همان معنوى لغوى آنست که ترازو باشد
  33. لذا عده اى قائل شده اند که اعمال را با ترازو میکشد قهرا این اشخاص بفکر افتاده اند که قدر این ترازو چه مقدار است و نامه عمل چیست و طریقه کشیدن به چه نحو خواهد بود و یا صراط را بمعنى پل گرفته اند که پلى روى جهنم است قهرا بفکر میروند که ساختمان این پل از چیست و به چه نحو خواهد بود
  34. بنابراین اگر از اول لفظ بر یک معنى کلى حمل شود به این اشکالات برخورد نمیشود لذا شارع مقدس هم از ما اعتقاد بصراط و میزان را خواسته نه حقیقت و چگونگى آنرا و براى همین است که از چگونگى و جزئیات این امور در قرآن و احادیث چیزى نمییابیم .
  35. پس از ذکر این مقدمه میگوئیم گریستن یک معنى عام دارد که عبارت از اظهار اندوه و حزن و غمناک بودنست و این معنى در انسان به ریختن اشک از چشم و بانقباض جبهه ، و در حیوان بصداى بلند است چنانچه وقتى او را بزنند با بچه او را بگیرند یک حال تحسر و تاءسفى براى او پیدا شده که قهرا صداى خود را بلند میکند
  36. و در ملائکه فقط حزن و اندوه است نه اشک ریختن چون آنان داراى جسم نیستند و در نباتات به پژمردگى برگ و زرد شدن و خشک شدن آنست .
  37. و یا مثلا معنى در اسماء الهى که بر ذات حضرت بارى اطلاق میشود غیر از اسمایى است که بر ما نام میگذارند مثلا اسم رحیم که یکى از اسماء خداست معنیش این نیست که در اثر رقت قلب صنوبرى با بودن قواى جسمانى حالت ترحمى به او دست دهد
  38. مثل رحم کردن ما به زیردستان منزه است خدا ازین گفتار پس وصف خدا بصفت رحمت از قبیل سبب بر مسبب باشد یعنى سبب که رحمت است مجاز باشد از انعام که اسباب است و از قبیل مجازات در قرآن و اخبار زیاد وارد شده است .  
  39. نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک......زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان..... خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند..... خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می­رسد ..... فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم ..... کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۳
آذر

 

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس بیستم شرح زیارت عاشورا 48 و جلت و عظمت مصیبتک فى السموات على جمیع اهل السموات
  2. درین اثناء على بن ابیطالب ( علیه السلام ) از دور نمایان شد حضرت فرمود یاران من سقاى تشنه لبان و نجات دهنده پیر و جوان آمد استقبال على روید و از او آب بخواهید که بغیر از او کسى شما را سیراب نخواهد کرد
  3. اصحاب به استقبال على ( علیه السلام ) رفتند شرح تشنگى خود و کشته شدن ابوالعاص ‍ گریان شد و خدمت وجود مبارک پیغمبر آمدند، حضرت رسول الله  ((صل الله علیه وآله وسلم ) على را استقبال نمود و او را بغل گرفت پهلوى خود نشانید.
  4. امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) عرض کرد یا رسول الله  اله اذن میدهى بروم از چاه ذات العلم آب بیاورم پیغمبر فرمود برو انشاءاله بسلامت باشى آنگاه دست مبارک را بگردن على انداخت و گریست و رو بطرف آسمان نموده عرض کرد الهى داغ را بر دل من مگذار چون على ( علیه السلام ) به امر و اجازه پیغمبر بئر ذات العلم شد ده نفر از شجاعان لشکر با بیست شتر متوجه چاه شدند و از قفاى امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) تکبیرگویان میآمدند چون حضرت بنزدیکى چاه رسید با صداى بلند از ته دل فریاد زد: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا .
  5. از صداى رعدآساى امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) گویى زمین و زمان به لرزه درآمد آنگاه دیدیم همان عفریت جنى که ابوالعاص را کشته بود سر از چاه بیرون آورده دهن باز کرده گفت کیستى تو مگر ندانستى که احدى اینجا قدم ننهاده مگر آنکه هلاک شده و بخاک تیره افتاده مگر این کله ها و سرهاى انسانى را نمى بینى که در اطراف چاه افتاده چرا عبرت نمیگیرى و بر جان خود رحم نمى نمایى
  6. حضرت فرمود اى شیطان مردود و اى جنى مطرود من از کسانى نیستم که تو دیده اى من نورى هستم که از نار تو خاموش نمى شوم آن جنى گوش بحرف حضرت نداده خواست همان کارى را که ابوالعاص کرده بود با على بنماید
  7. که ناگاه على صیحه اى بر او زده قبل از آنکه خودش را به آنحضرت برساند چنان ذوالفقار را بر کمرش نواخت که مانند کوه دو نیمش کرد و در میان چاه انداخت و ما را صدا زد که مشکها را بیاورید و در میان چاه انداخته آب بردارید سعید بن عباده گفت به آن خدائیکه ما را جان داده ما با دلو و ریسمان و مشک خدمت آنحضرت آمدیم دیدیم که عرق غیرت و شدت غضب چنان بر چهره آنحضرت ظاهر شده که زهره شیر از دیدن آنحضرت آب میشود،
  8. در این اثنا صورتهاى مختلف و بلندى از چاه متصاعد شد و طایفه جن از چاه بیرون آمدند و شعله هاى آتش از دهانه چاه فوران میکرد بطوریکه تمام بیابان را دود فرا گرفت و در میان دود سیاه صورتهاى جن و شیاطین مثل آتش شعله ور بود بقدرى ما از دین آن صورتها هول و وحشت نمودیم که نزدیک بود جان از تن ما بیرون رود
  9. امیرمؤ منان ( علیه السلام ) با صداى بلند فرمود که یا معشرالجن و الشیاطین بر ولى خدا سرکشى مینمائید آیا خدا بشماها گفته شد که باین صور درآئید و با من ستیزگى کنید و یا افترا بخدا بندید پسحضرت شروع نمود بدعا خواندن و بایشان دمیدن .قیس بن سعد گوید بخدا قسم که آنقدر حضرت بر آنها دعا و سور قرآنى خواند و بر آنها دمید که دیدم دود آتش ساکن شده و صورتهاى اجنه معدوم شدند و بسیارى از صورتهاى سوخته و هیاکل افروخته بر روى خاک افتادند
  10. آنگاه حضرت ما را بر سر چاه طلبید و دلو و ریسمان را با دست مبارک خود گرفت و در چاه افکند هنوز بوسط چاه نرسیده بود که ریسمان را قطع کردند و دلو خالى را بیرون انداختند حالت غضب از صورت آنحضرت نمایان شد سر مبارک خود را میان چاه کرد فرمود اى جنى که دلو خدا را از ریسمان بریدى و بیرون انداختى خودت بیرون بیا تا سزاى ترا هم بدهم که ناگاه جنى با صورت عبوس و چشمهاى برافروخته از چاه بیرون آمد
  11. حضرت او را فرصت نداد که حمله کند فورى بر کمرش زد و او را دو نیمه ساخت پس دلو دیگرى در چاه افکند و بصوت و صداى بلند این رجز را خواند:
  12. انا على النزع البطین ..... اضرب هامات العدى بالسیف.                              ان تقطع الدلولنا ثانیا.....اءضربکم ضربا بغیر حیف.....

                  منم شیر یزدان على ولی.....منم شیر خونخوار دشت یلى

  1. اگر بار دیگر شما جنیان......بریدید دلو مرا ریسمان                                برآرم ز جان همه جنیان......دمارى که یک تن نماند ز جان
  2. عفریتى از جن از میان چاه بصداى مهیبى جواب داد که اى صاحب صدا چه از جان ما و چاه میخواهى ما بشما آدمیان آب نخواهیم داد خود را زحمت مده پیش از آنکه بر سرت بریزیم و پیکرت را بخاک اندازیم تا وحوش و طیور طعمه خود سازند.حضرت فرمود اى ملعون مرا بکشتن تهدید میکنى هر آینه تو بدست من کشته خواهى شد اگر مرا نمیشناسى بشناس من على ولى آنکه در تمام حروب بزرگان کفر بدست من کشته شدند اگر بار دیگر دلو مرا بر گردانى با ذوالفقار وارد چاه میشوم دمار از روزگار شما برآورم
  3. پس حضرت دلو را در میانچاه انداخت هنوز بمیان چاه نرسیده بود که دلو را بریدند و بیرون انداختند و عفریتى از جن میانچاه فریاد کرد که اى صاحب عظیم الشاءن دلو خود را که از عدنان میشمارى اگر راست میگویى ما که دلو ترا از چاه بیرون میاندازیم تو هم خود را بچاه انداز
  4. که ناگاه غضب از سیماى آنحضرت نمایان شده فرموده اى گروه جن و شیاطین آیا مرا از آمدن به چاه میترسانید، مهیاى کشته شدن باشید که با ذوالفقار آمدم و رو بطرف همراهان و یاران خود کرده فرمود مرا میان چاه فرو برید
  5. مسلمانان بناله و آه درآمدند که قربانت گردیم کجا میخواهى بروى چرا خودت را بدست خود تلف میکنى اینچاه قعرش نمایان نیست و طایفه جن ترا خواهند کشت آنوقت ما جواب رسول الله  خدا را چه دهیم
  6. و بصورت حسنین نگاه کنیم حضرت آنها را بحق رسول الله  خدا قسم داد که مرا بچاه بفرستید اصحاب ریسمانى به کمر آنحضرت بستند و در میان چاه فرو بردند.
    قیس بن سعد گوید هنوز حضرت بوسط چاه نرسیده بود که ریسمان را بریدند و آنحضرت را در میان چاه انداختند ما چون چنین دیدیم صدا بناله بلند کردیم که آه پیغمبر خدا بى پسرعم و حسنین یتیم شدند
  7. هر چه گوش دادیم که صدایى از آنحضرت بشنویم جز صداى اجنه و شیاطین چیز دیگرى بگوش نمیآمد یقین بهلاکت آنحضرت نمودیم رو بطرف آسمان کرده عرض کردیم خدایا آل پیغمبر خودت را و دل ما را بمرگ على مسوزان
  8. ناگاه صداى رعدآساى على از ته چاه بگوش ما رسید که میفرمود: الله اکبر جاء الحق و زهق الباطل .
    چون آمدن حضرت بطول انجامید رسول الله  خدا ناراحت شده جبرئیل بر پیغمبر نازل شده عرض کرد یا رسول  اله چندین هزار ملائکه بحمایت و نصرت و حفظ و حراست پسرعمت گماشته که آسیبى باو نرسد
  9. و اکنون خودت برخیز و بر سر چاه رو پیغمبر فورى سوار شده بااصحاب و انصار خود بطرف چاه حرکت کرد.
    قیس بن سعد گوید که ما در کنار چاه ایستاده بودیم و بر على گریه میکردیم چه صداى آنحضرت بگوش ما نمیرسید و صداى جنیان را مى شنیدیم که ناگاه از دور دیدیم پیغمبر با اصحاب نمایان شدند چون بر سر چاه رسیدند جبرئیل بر آنحضرت نازل شد عرض کرد خدا میخواهد فتح اینچاه و قتل متمردان جن بنام مقدس على ( علیه السلام ) باشد و الا خدا میتواند ملکى را ماءمور کند که در آن واحد همه را هلاک کند
  10. على را بخوان تا جواب دهد حضرت على را صدا زد جواب لبیک على از ته چاه شنیده شد که ناگاه دیدیم على ( علیه السلام ) بر سر چاه آمد پیغمبر پیشانى على ( علیه السلام ) را بوسید بعد فرمود یا على تو خبر میدهى که درین چاه چه کردى یا من بگویم ،
  11. على ( علیه السلام ) عرض کرد یا رسول الله  اله چیزى از شما پوشیده نیست و لکن شنیدن آن از دو لب مبارک شما بهتر است .
    وجود مبارک پیغمبر فرمود: یا على بیست هزار جن را کشتى و ما بقى جنیان بتو ایمان آوردند و به آنها گفتى امان نیست مگر براى اهل ایمان که از روى صدق و اخلاص و ایمان بگویند: لا اله الا الله محمد رسول الله
  12. و دیگر با من عهد کنید که احدى را از این چاه ممانعت نکنید و هر که بیاید آب بردارد او را آزار نرسانید قبول نمودند
  13. و بیست و چهار هزار قبیله از قبایل جن مسلمان شدند و ایمان بخدا آوردند چون تو سلطان آنانرا کشته بودى پسر ویرا خواستى و تاج و سلطنت را بر سر او نهادى و نام او را زعفر زاهد گذاشتى و حدود و شرایع اسلام را تعلیم آنان نمودى آنگاه از چاه بیرون آمدى .عرض کرد چنین است یا رسول اله آنگاه رسول الله  خدا اصحاب را اجازه داد که از چاه آب برداشتند چهارپایان و خودشانرا سیراب کردند و یک شبانه روز آنجا بودند و بعدا حرکت کردند و متوجه مدینه شدند.
  14. بعدی آمدن زعفر جنى به کربلا : سالها گذشت تا اینکه زعفر جنى در بئرالعلم مجلس عیش و عروسى بجهت خود مهیا کرد و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادى و عیش نشسته که ناگاه شنید از زیر تختش صداى گریه و زارى میآید
  15. زعفر گریست که در موقع شادى من چنین گریه میکند ایشان را خواست دو جن حاضر شدند سبب گریه آنها را پرسید گفتند اى امیر چون تو ما را بفلان شهر فرستادى از قضا عبور ما بشط فرات که عرب آنرا نینوا میگویند و کربلا
  16. افتاد دیدیم در آنجا لشکر زیادى جمع شده و مشغول قتال و جدال هستند چون نزدیک آن دو لشکر شدیم دیدیم میان معرکه جنگ  حسین  بن على ( علیه السلام ) پسر آن آقاى بزرگوار که ما را مسلمان کرده یکه و تنها ایستاده و اعوان و انصارش تماما کشته شده
  17. و خود آن بزرگوار غریب تکیه بر نیزه بیکسى داده و نظر به یمین و یسار مینمود و میفرمود: اما من ناصر ینصرنا اءما من معین یعیننا، و مى شنیدیم که اهل و عیال آن بزرگوار صداى العطش بلند کرده اند چون اینواقعه را دیدیم فورى خود را به بئر ذات العلم رسانیدیم تا ترا خبر کنیم که اگر دعوى مسلمانى میکنى پسر پیغمبر را الان مى کشند.
  18. زعفر تا این سخنان را شنید تاج شاهى را از سر بدور افکند لباس دامادى را از بدن بدور انداخت طوایف جن را با حربه هاى آتشین برداشت و با عجله بطرف کربلا روان شدند خود زعفر براى طلبه اى از علوم دینیه که در بندى مفصلا شرح حال او را میدهد نقل میکند که وقتى ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ از چهار فرسخ را لشکر دشمن فرا گرفته
  19. و صفوف ملائکه بسیارى را دیدیم که منصور ملک با چندین هزار ملک از یک طرف نصر ملک با چندین هزار ملک از طرف دیگر جبرئیل با چندین هزار ملک و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار ملک و از طرف دیگر اسرافیل ملک ریاح ملک بحار ملک جبال ملک دوزخ ملک عذاب هر کدام با لشکریان خود منتظر اذن و فرمانند.
  20. ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده مات و متحیرند خاتم انبیاء آغوش گشوده میفرماید: ولدى العجل العجل انا مشتاقون ، ولى خامس آل عبا یکه و تنها میان میدان با زخمهاى فراوان و جراحات بى پایان ایستاده پیشانیش شکسته سر مجروح  سینه سوزان دیده گریان ، هر نفس که میکشد خون از حلقه هاى زره میجوشد اصلا اعتنایى به هیچیک از ملائکه نمیکند
  21. و مرا هم کسى راه نمیدهد که خدمت آنحضرت برسم همانطور که از دور نظاره میکردم و در کار آنحضرت حیران بودم ناگاه دیدم آقا سر غربت از نیزه همه ملائکه بسوى من نظر افکندند و کوچه دادند تا من خودم را خدمت آنحضرت رسانیدم و عرض کردم که من با سى و ششهزار جن آمده ایم تا یارى شما را بکنیم
  22. حضرت فرمود زعفر زحمت کشیدى خدا و رسولش از تو راضى باشند خدمت تو قبول درگاه باشد ولى لازم نیست برگردید. گفتم قربانت گردم چرا اذن نمیدهى ؟ فرمود شما آنها را مى بینید ولى آنها شما را نمى بینند و این از مروت دور است .
  23. زعفر گفت اجازه بفرما ما همه شبیه آدم میشویم اگر کشته شویم در راه رضاى خدا کشته شدیم حضرت فرمود زعفر اصلا دیگر مایل بزندگانى نیستم و آرزوى ملاقات پروردگار را دارم .یعنى زعفر بعد از کشته شدن على اکبر و عباس و قاسم ماندن در دنیا چه فایده اى دارد شما بجاى خود برگردید و بجاى نصرت و یارى من گریه و عزادارى براى من بکنید که اشک عزاداران من مرهم زخمهاى منست .
  24. زعفر میگوید من به امر امام مایوس برگشتم چون بمحل خود رسیدیم بساط عیش برچیدیم و اسباب عزا فراهم آوردیم مادرم بمن گفت پسرم چه میکنى و کجا رفتى که اینطور ناراحت برگشتى گفتم مادر پسر آن پدرى که ما را مسلمان کرد حالش در کربلا چنین و چنانست رفتم یاریش کنم اذن نداد چون امر امام واجب بود برگشتم ،
  25. مادر چون این بشنید گفت اى فرزند ترا عاق میکنم فرداى قیامت من جواب مادرش فاطمه را چه بگویم ؟ زعفر گفت مادر من خیلى آرزو داشتم که جانم را فداى او کنم ولى اجازه نداد، مادر گفت بیا من به همراه تو میآیم و دامنش را میگیرم و التماس میکنم شاید اذن بدهد که تو در رکابش شهید شوى ، مادر از پیش و من با لشکریان از عقب بطرف کربلا روان شدیم چون رسیدیم صداى تکبیر از لشکر شنیدیم چون نظر کردیم دیدیم سر آقا  حسین  بالاى نیزه و دود و آتش از خیام حرم  حسین ى بلند است
  26. مادرم خدمت امام سجاد رسید اذن خواست تا با دشمنان جنگ کند حضرت اذن نداد و فرمود در این سفر همراه ما باشید اطفال ما را در بالاى شتران شبها نگهدارى کنید آنان قبول کردند تا شهر شام با اسراء بودند تا حضرت آنها را مرخص کرد.
  27. در بارگاه قدس که جای ملال نیست......سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

              جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند......گویا عزای اشرف اولاد آدم است

              خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین......پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

              کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا.......در خاک و خون طپیده میدان کربلا

              گر چشم روزگار به رو زار می گریست......خون می گذشت از سر ایوان کربلا

              40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۳
آذر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس بیستم شرح زیارت عاشورا  47: و جلت و عظمت مصیبتک فى السموات على جمیع اهل السموات .
     
  2. گریه وحوش صحرا در شب عاشورا: محدث نورى در کتاب دارالسلام از آخوند ملازین العابدین سلماسى که از شاگردان برجسته سید بحرالعلوم بوده نقل میکند که سالى از عراق عرب بقصد زیارت خراسان حرکت کردیم تا به اسدآباد همدان جهان رسیدیم و در نقطه خوش آب و هوایى که گوسفندان زیادى هم در آنجا بود منزل کردیم
  3. در آخر شب که براى نماز شب شب برخاستم دیدم مردى باعجله زیادى حرکت میکند و چون بمن رسید اعتنایى نکرده گذشت من او را صدا زدم که گیستى و این وقت شب کجا میروى گفت کار فورى دارم انجام میدهم و بر میگردم قدرى که گذشت آمد و نزد من نشست گفتم شما چه کسى هستید و کجا رفتید گفت من اهل عالم همدانم شب در بستر خود خوابیده بودم على ( علیه السلام ) را در خواب دیدم بمن فرمود که بر میخیزى و بفلان خانه میروى و میگویى که على ( علیه السلام ) میگوید که آن دو من جو که نزد تو دارم بده ، آنرا میگیرى و فورى به آن پیرمردى که در فلان موضع کوه اسدآباد میباشد میدهى من حسب الامر مولا برخاسته جو را گرفته و بردم نزد آن پیرمرد باو دادم .
  4. آخوند ملازین العابدین میگوید از محل و شخصیت این پیرمرد سئوال کردم گفت نمیدانم اینقدر میدانم که مردیست که درین کوه خزیده و از مردم عزلت گریده اگر میخواهى خودت برود از حالش بپرس و مکان او را بمن نشان داده رفت .
  5. من برخاستم و به آن مکان رفتم پیرمردى را در محراب عبادت دیدم بر او سلام کرده جواب شنیدم از حالش پرسیدم گفت شخصى از اهل همدانم در آخر عمر صلاح خود را درین دیدم که اموال خود را در میان ورثه تقسیم کنم و درین گوشه کوه بعبادت مشغول کردم
  6. گفتم روزى تو از کجا میرسد گاهى این گوسفند دارها بمن میکنند و گاهى از جاى دیگر میرسد، دیروز آمدند که اگر حاجتى باشد برآوریم گفتم نان امشب را که دارم فردا اگر نرسید بشما خبر میدهم و شب صبح نشده دومن جو براى من رسید بعد هم خدا رزاق است ، گفتم در این مدت عزلت خود در این کوه از غرائب روزگار چه دیدى ؟ گفت غرائب بسیار است لکن براى تو یکى را نقل میکنم .
  7. در سال اول که من در اینمکان آمدم مدتى درینجا بودم و بجهت ترک معاشرت با مردم حساب ماه روز هم از خاطر من رفته بود اتفاقا از شبها که هوا خوب و مهتاب بود منهم در جلوى این غار نشسته بودم و بعبارت مشغول بودم
  8. ناگاه صدایى مهیب از دامنه کوه بلند شد طولى نکشید که شیرى عظیم وارد گردید و درین سعه که مى بینى ایستاد، از مهابت آن حالتى بمن دست داد که بى اختیار ماندم و لرزه بر اندامم افتاد و گمان کردم که قصد خوردن مرا دارد،
  9. طولى نکشید که صداى مهیب دیگرى آمد دیدم پلنگى از کوه آمد نزد شیر ایستاد
  10.  زمانى نگذشت که آواز گرگى آمد و او هم نزد پلنگ ایستاد و همچنین آوازهاى مختلف حیوانات مختلف النوع متضادالطبع مختلف الخلقه مانند گرگ و آهو و درنده و چرنده یکیک میآمدند و در پهلوى یکدیگر میایستادند تا آنکه عده زیادى از حیوانات جمع شدند
  11. ناگاه صداى ضجه و ناله آنها بلند شد بطوریکه قطرات اشکهاى آنها فرو میریخت و خود را بر زمین میزدند و بعضى خاک زمین را با چنگال خود کنده بر سر میریختند و بعضى خود را بخاک میمالیدند
  12. من متحیر و مبهوت مانده که این چه اوضاع است و چرا این حیوانات اینگونه مینمایند ناگاه بنظرم آمد که امشب شب عاشوراى  حسین  است و این حیوانات براى آنحضرت عزادارى میکنند و تا صبح بهمین عزادارى میکردند چون صبح شد ساکت شده پراکنده گشتند و تا کنون شب عاشورایى نگذشته که این حیوانات در این محل جمع نشوند عزادارى نکنند.
  13. گریه طیور بر  حسین  علیه السلام  : شیخ طریحى در منتخب از طریق اهلبیت روایت کرده که وقتى  حسین  ( علیه السلام ) شهید شد و جسم شریفش بر خاک کربلا افتاد و خون بدنش بروى زمین ریخت مرغى سفید آمد پر و بال خود را بخون آنحضرت آلوده کرد و پرواز نمود در شاخه درختى جماعتى از مرغان را دید که از دانه و علف و آب میکنند به آنها گفت واى بر شما به لهو و لعب مشغولید و در طلب دنیا میباشید و حال آنکه  حسین  ( علیه السلام ) در زمین کربلا در این هواى کرم بروى زمین افتاده و خون از بدنش جارى گشته
  14. چون مرغان اینرا شنیدند همگى هم آواز شده بجانب کربلا پرواز کردند و چون رسیدند دیدند  حسین  ( علیه السلام ) سر بر بدن ندارد بى غسل و کفن بروى خاک و خاشاک کربلا افتاده مرغان چون این منظره را دیدند صیحه زده و آغاز گریه و زارى نمودند و خودشانرا بر خون حضرت مالیدند و سر تا پاى خود را خون آلود کرده و هر کدام بجانب شهرى رفتند تا اهل عالم را از فاجعه مولمه آگاهى دهند
  15. آن مرغى که بمدینه آمد قبر پیغمبر را طواف کرد قطرات خون ازو میچکید و میگفت : الا قد قتل الحسین  بکربلا، مرغان دیگر اطراف او جمع شدند و بانگ نوحه برآوردند آنگاه آن مرغ خون آلود در شاخ درختى از باغ مرد یهودى بنشست و آن مرد یهودى دخترى داشت کور و کر و زمین گیر و جذامى آن دختر را زیر درختى در آن باغ گذاشته و از براى انجام امرى با مادر او بشهر مدینه رفته بودند اتفاقا شب نتوانستند از مدینه مراجعت کنند چون قدرى از شب گذشت ناله آن مرغ بلند شد دختر یهودى خود را کشان کشان روى زمین کشانید تا بزیر آن درخت رسیده با آن مرغ هم ناله گشت ناگاه قطره اى از خون بال او بر یک چشم دختر و قطره اى دیگر بر چشم دیگرش افتاد و آن دو چشم کور بینا گشت و همچنین دو دست و دو پایش ببرکت آن قطره خون شفا یافت
  16. و بکلى چون صبح پدر و مادر او از مدینه آمدند دخترى دیدند که در میان باغ گردش میکند و قدم میزند، گفتند تو کیستى و از کجا آمده اى ؟ ما دختر بیمارى درین باغ داشتیم که اکنون او را نمى بینیم ، گفت اى پدر قسم بخدا که من همان دخترم ، مرد یهودى چون این بشنید افتاده بیهوش گشت
  17. چون بهوش آمد دختر پدر را زیر آن درخت برد و مرغ خون آلود را بر او نشان داد مرد یهودى گفت اى مرغ ترا به آن کسى که آفریده قسم میدهم که با من سخن گویى و ازین قصه مرا آگهى دهى بقدرت الهى مرغ بسخن آمد و قصه خود را از اول تا اخر براى مرد یهودى شرح داد.
  18. مرد یهودى گفت اگر این  حسین  نزد خدا داراى مقام رفیعى نبود خون او شفاء دختر نمیشد، پس او با خانواده اش و پانصد تن از یهودى ها مسلمان شدند.
  19. همین خونیکه یک قطره او شفاء دختر یهودى است در مجلس ابن زیاد یک قطره خون از سر مطهر حضرت بر زانوى ابن زیاد میچکد زانوى او را سوراخ میکند و بوى تعفنى میگیرد که همیشه ابن زیاد عطرهاى زیادى استعمال میکرد که بوى او را مردم نشنوند ابراهیم پسر مالک اشتر چون ابن زیاد را در جنگ کشت از بوى بد او دانست که این باید ابن زیاد باشد.
  20. و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤ منین و لا یزید الظالمین الا خسارا. ((الاسرا -80))
  21. گریه جنیان بر  حسین  علیه السلام : در کامل الزیاره از ابونصیر و از او از حضرت باقر ( علیه السلام ) روایت میکند که فرمود: آدمیان و جنیان و مرغان و وحوش بر  حسین  ( علیه السلام ) گریستند بطوریکه اشک از چشمان آنها فرو ریخت .
  22. در روایت محفوظ بن منذر است که گفت مردى از بنى هاشم در ((رابیه )) که اسم محلى است بمن خبر داد که گفت از پدرم شنیدم که میگفت ما کشته شدن  حسین  ( علیه السلام ) را ندانستیم تا شب یازدهم محرم با چند نفر نشسته بودیم صدایى شنیدیم که کسى اشعارى میخواند و راجع به کشتن  حسین  ( علیه السلام ) در کربلا گریه میکند ولى او را نمیدیدیم به او گفتم خدا ترا رحمت کند تو کیستى ؟ گفت من از جنهاى نصیبین هستم از حج و مراجعت کردم و براى یارى کردن آن حضرت به کربلا رفتم ولى رسیدم که آنحضرت را شهید کرده بودند.
  23. اشعاریکه در مصیبت حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) از جن نقل شده و صداى گریه آنان را شنیده اند زیاد است به کتب مراجعه شود.
  24. واقعه بئرذات العلم در کتاب ریاض القدس از ((ابوسعید)) و ((خذیفه یمانى )) که از اصحاب رسول الله  خدا (ص ) هستند نقل میکند که در یکى از غزوات که فتح و نصرت با مسلمین بود مراجعت میکردند بزمین شوره زار و بى آب و علفى رسیدند که بسیار گرم و سوزان و شنزار بود و راه عبور از آن بسیار دشوار مینمود اصحاب آنحضرت بواسطه حرارت آفتاب و وزیدن بادهاى گرم و سوزان تشنه شده بقسمى که صداى آنها بلند شد شکایت اینموضوع را خدمت حضرت نمودند حضرت باصحاب خود فرمود کسى بین شما هست که معرفت باین سرزمین داشته باشد؟
  25. یکى از اصحاب عرض کرد یا رسول الله  اله من آشنایى کامل به این سرزمین دارم و مکرر ازین بیابان عبور کرده ام این وادى را وادى ((کشیب ارزاق )) نامند چه بساد لیلان که درین بیابان گمراه شده و هر سواره اى که در وادى قدم نهاد شترش ‍ از رفتار بازمانده و هیچ لشکرى به این وادى نیامده مگر اینکه هلاک شدند زیرا اینجا مقام جنیان و مسکن شیاطین و لشکر ابلیس ‍ است . مسلمانان چون این سخنان شنیدند یقین به هلاکت نموده پناه برسول الله  خدا ((صل الله علیه وآله وسلم ) بردند و گریه زارى نمودند و ساعت بساعت بشدت گرماى هوا افزوده میشد
  26. پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم  ) فرمود: هر کس در این بیابان خبرى از آب بمن بدهد من براى او بهشت را ضمانت میکنم همان کسیکه گزارش این سرزمین را بحضرت داده بود عرض کرد در این بیابان چاهى است که عرب آنرا بئرذات العلم میخوانند و در آنجا آب سرد شیرین گوارایى وجود دارد ولى چه فایده که کسى قدرت رفتن سر آن چاره را ندارد زیرا آن چاه محل جن و شیاطین است که از سلیمان تمرد نموده اند و دود سیاهى از آنچاه بلند میشود و نمیگذارند کسى از آنچاه آب بردارد و اگر کسى بر سر آن چاه برود سوخته و مثل ذغال سیاه میشود، قوم تبع یمانى با لشکر زیادى که داشت چون بر سر این چاه رسیدند و خواستند آب بردارند ده هزار لشکر او هلاک شدند؛ ((
  27. برهام فارس )) با لشکرى بیحد و کثیر چون بر سر آنچاه رسیدند و خواستند آب بردارند خلقى کثیر از آنها هلاک شدند. ((سعدبن یرزق )) با لشکرى فراوان بر سر این چاه آمدند بیست هزار آنان هلاک شدند و اکنون سرهاى آدمیان و استخوانهاى آنها در کنار چاه ریخته است .
    رسول الله  اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم ، آنگاه فرمود اى اصحاب من آیا میان شما کسى هست که دامن همت بر کمر زند و مشک و دلوى بر دارد و بر سر این چاه رود براى مسلمین بیاورد تا بهشت را براى من او ضامن شوم ؟
  28. ابوالعاص بن الربیع که برادر رضاعى آنحضرت بود عرض کرد: جعلت فداک یا رسول الله مرا مرخص فرماى تا من فرمان شما را بجا آورم زیرا که من یک مرتبه دیگر هم با جماعتى بر سر این چاه رفته چون بر سر این چاه رسیدیم عفریت جنى بزرگ از چاه نمودار شد و همراهان مرا هلاک کرد فقط من با یکنفر دیگر که اسب تندرو داشتیم نجات یافتیم
  29. یا رسول الله آنروز من مسلمان نبودم ولى امروز مسلمان هستم و امیدوارم از برکت اسلام آسیبى بمن نرسد، حضرت دعاى خیر درباره او نمود و دو نفر دیگر از شجاعان را همراه او نمود با جمعى دیگر
  30. که یکى ((قیس بن سعدبن عباد)) و یکى ((سعد بن معاذ)) و ((سعد بن بشر)) و ((ثابت بن اخنس )) و دیگران که همه با شمشیر و سپر و تیر و کمان چون شیر شکارى و بیست شتر با دلو و ریسمان براه افتاده بسوى چاه رفتند و چاه بسیار بزرگى دیدند که نظیر آنرا ندیده بودند چون نزدیک چاه شدند جنى از میان چاه بیرون آمد مانند نخله سیاه و چشمهایى چون طشت پر از آتش و دهانى مانند غار گشوده و بجاى نفس شعله آتش از دهان او بیرون میآمد و در آن واحد تمام بیابان پر از دود آتش شد و صدایى مانند رعد بر کشید که زمین از صداى او به لرزه در آمد
  31. مسلمانان از ترس خواستند فرار کنند ابوالعاص بن ربیع گفت اى برادران مسلمان آیا از مرگ فرار میکنید کجا میروید بایستید که من با این عفریت جن در آویزم و بر او ظفر مییابم و اگر کشته شدم سلام مرا به پیغمبر خدا برسانید
  32. پس ابوالعاص شمشیر کشید و قدم جراءت پیش نهاد که یکى از جنیان فریاد کرد که کیستید؟
    و براى چه اینجا آمده اید مگر نمیدانید که اینجا مکان پادشاهان و متمردین از فرمان سلیمان و داود است آنکه قوم عاد را کشتند و بسى دلیران را خون آغشته اند در این مکان میباشند
  33. ابوالعاص گفت ما از اصحاب و انصار رسول خدائیم اگر اطاعت ما را کردید که ما با شما کارى نداریم و الا قهرا و جبرا شما را وادار میکنیم که ما را اطاعت کنید هنوز کلام ابوالعاص باتمام نرسیده بود
  34. که ناگاه جنى صدایى زد و خود را بر روى ابوالعاص انداخت و ابوالعاص را مانند گنجشکى در چنگال باز دیدیم و صداى او را شنیدیم که میگفت برادران دینى من سلام مرا خدمت پیغمبر برسانید ما از ترس فرار کردیم دیدیم که جنى بچاه فرو رفت برگشتیم
  35. ابوالعاص را مانند ذغال سیاه دیدیم نشستیم بر سر او گریه کردیم ، دیدیم ، از میان چاه غلغله و ولوله بلند شد انواع و اقسام صورتهاى عجیب و غریب از چاه بیرون آمد ما از ترس همگى فرار نمودیم و بسوى پیغمبر و اصحابش دویدیم چون خدمت حضرت رسیدیم دیدیم رسول خدا نشسته و بر مرگ ابوالعاص که جبرئیل بر آنحضرت خبر داده بود میگرید
  36. پیش آمدیم و عرض کردیم خدا در مرگ ابوالعاص بشما صبر عنایت فرماید، پیغمبر فرمود به آن خدایى که جان من در ید قدرت اوست الان روح  ابوالعاص در بهشت متنعم است همه اصحاب طلب رحمت و تمناى مقام ابوالعاص را کردند ولى از حرارت آفتاب و عطش در پیچ و تاب افتاده بودند . هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند..... هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
  37. هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید...... هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

               شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت...... چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

  1. هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد...... بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

          ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان ..... بر پیکر شریف امام زمان فتاد

           بی اختیار نعره ی هذا حسین زود ..... سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۳
آذر

 

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس بیستم شرح زیارت عاشورا  46: و جلت و عظمت مصیبتک فى السموات على جمیع اهل السموات .
    بزرگ و عظیم شد بلاها و صدمات شما در آسمانها و بر همه اهل آسمانها
  2. در دو فصلى که در مجلس بیان کردیم معلوم شد که موجودات عالم با شعور و مسلما هم درین کرات آسمانى موجوداتى از عقلا و غیرعقلا زندگى میکنند و آیات و اخبارى براى اثبات این معنى ذکر کردیم و اینک مطالبى که علم امروز راجع با ثبات عقلا در این کرات کشف کرده براى آقایان ذکر مى کنیم .
  3. اثبات علمى موجودات زنده در کرات آسمانى : در مجله دانشمند سال چهارم آبانماه 1345 در صفحه 29 خلاصه مطلبى که مینویسد چنین است : از پیامى که موجودات یک ستاره دور که چندین سال نورى با زمین فاصله دارد مخابره کرده اند چنین بدست میآید که یک مرد و یک زن و یک کودک که قد مرد 31/3 متر بوده با دستگاهى در 41 سطر و 31 علامت بزمین مخابره نموده اند
  4. و تصویر آنها در روى دستگاه کاملا نمایان بوده که عکس آن در آنمجله ثبت است که در بالاى سر آنها خورشیدى واقع شده و در دست راست مرد ستاره اى را نشان میدهد که بدین طریق میخواهد نشان دهد که ساکن ستاره فوق در منظومه شمسى ناشناسى است .
  5. موضوع جالب توجه آنست که چگونه ساکنان یک کره از کهکشان وجود خود را با امواج و طریقه ساده و منطقى به کرات دیگر اطلاع میدهد.
  6. دانشمندان عقیده دارند که پاسخ باین علامات خطراتى همراه دارد چه امکان آن هست که ساکنان این کره که میلیونها سال از حیث تمدن از ما جلوترند در صدد حمله به کره زمین و اشتغال آن برآیند. زمان لازم براى رسیدن جواب باین کره چندین سال است
  7. زیرا سال نورى یک فاصله به اندازه 5/9 بیلیون کیلومتر است و امواج رادیویى که با سرعت سیر صوت حرکت میکند چندین سال در راه خواهد بود.
  8. از طرف دیگر باید دانست چنانچه ساکنان کره دیگرى خارج از منظومه شمسى ما با راکت و ناو فضایى بسوى کره زمین روانه شوند مسافرت آنها لااقل نیم قرن بطول خواهد انجامید.
  9. بشقابهاى پرنده از کرات دیگر میآیند : در روزنامه اطلاعات 16 آبانماه 1346 صفحه 2 مینویسد:
  10. 6 نوامبر خبرگزارى فرانسه - پروفسور آلبرت کارشناس موشک و استاد سابق ((وانرفون بردون )) در هفتمین کنگره بین المللى کارشناسان پرنده گفت بشقابهاى پرنده از جهان دیگر میآیند، وى تاءکید کرد آنچه تا کنون در مورد بشقابهاى پرنده گفته شده باید بر این استوار گردد که آنها از جهان دیگر میآیند.
  11. درین کنگره بسیارى از دانشمندان اظهارنظر کردند که بشقابهاى پرنده از جهان دیگر میآیند.
  12. در کهکشان آثار زندگى کشف شد.در روزنامه اطلاعات 14 فروردین 1348 صفحه 9چنین مینویسد:
  13. اخیرا در کهکشان ((خط شیرى )) که میلیاردها کیلومتر از زمین فاصله دارد ابرهاى مخصوصى که از یک ماده شیمیایى تشکیل میشود کشف شده است .
    در سه ماه اخیر این سومین کشف دانشمندان ازین نوع است ازینرو کارشناسان بعید نمیدانند که روزى در میان ستارگان کهکشان موادیکه بزندگى خیلى نزدیک باشند مانند اسیدها و پروتئین ها کشف شود این مسئله ثابت خواهد کرد که زندگى یک ماجراى منحصر بزمین خاکى ما نیست بلکه ممکنست در ستارگان دیگر مثلا مریخ یا ستارگان بسیار دوردست وجود داشته است .
  14. گروهى از دانشمندان آمریکایى وجود آمونیاک را در کهکشان کشف کردند آنها با تجزیه امواج رادیو الکترونیک از اعماق فضا بزمین میرسد باین نتیجه رسیده اند که در فاصله سى هزار سال نورى از زمین نور سرعتى برابر 300 کیلومتر در ثانیه دارد، منابع هیدروژن و آمونیاک وجود دارد، این مسئله فرضیه اى را دایر بر اینکه زندگى منحصر به کره زمین نیست بلکه در ستارگان دیگر نیز یک نوع زندگى وجود دارد تائید میکند.
  15. فصل سوم : گریه اهل آسمانها و زمین و موجودات دیگر بر  حسین  علیه السلام : یکى از برجسته ترین آثار عاشورا عزادارى و گریه بر  حسین  ( علیه السلام ) است که اینموضوع کم کم لباس مذهبى پوشیده و داراى اهمیت زیادى شده بلکه میتوان گفت رکن اعظم مسایل اسلامى گردیده و ثواب و نتایجى که در سایه این عمل نصیب مسلمین میگردد در هیچکارى براى آنها میسر نیست .
  16. وقتى به صفحات تاریخ نگاه میکنیم با آنکه تعداد فرقه شیعه خیلى کمتر از سایر فرق مسلمین بوده ولى در نتیجه همین محافل عزادارى  حسینى ترقیات شگفتى کرده و بافتخار اینمجالس در دنیا مورد توجه خاص و روح انیت و معنویت واقع شده اند.
  17. وقتى به صفحات تاریخ نگاه میکنیم با آنکه تعداد فرقه شیعه خیلى کمتر از سایر فرق مسلمین بوده ولى در نتیجه همین محافل و مجالس عزادارى  حسینى ترقیات شگفتى کرده و بافتخار اینمجالس در دنیا مورد توجه خاص و روح انیت معنویت واقع شده اند.
  18. آیا در دنیا جایى هست که دو نفر مسلمان شیعه گرد هم جمع شوند مراسم عزادارى را در موقع خود برپا نکنند و اشکى نریزند.
  19. یکى از مورخین اروپا مینویسد: در مهمانخانه مارس یکنفر شیعه را دیدم نشسته یکه و تنها چیزى میخواند و گریه میکند و آنچه سر میز نهار او بود تمام را به فقرا تقسیم نمود چون بموضوع رسیدگى کردم دانستم که امروز عاشورا است و این مرد کتاب مقتل میخواند و براى  حسین  گریه میکند و میز ناهار خود را براى خاطر  حسین  ( علیه السلام ) بفقرا داد و چیزى نخورد.
  20. نویسنده غربى میگوید: بذل مال در هر سال بنابر آنچه ما اطلاع داریم از طرف شیعه در راه عزادارى  حسینى از میلیاردها فرانک تجاوز میکند و گذشته ازین واقعیاتى که براى اینراه تعیین کرده اند از حساب ما بدور است .
  21. در کتاب قرب الاسناد از بکربن محمد و او از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت کرده :
    قال للفضیل تحلسبون و تتحدثون قلت نعم ، قال ان تلک المجالس احبها فاحیوا امرنا فرحم الله من احیا امرنا یافضیل من ذکرنا او ذکرنا عنده ففاضت عیناه و لو مثل جناح الذباب غفرالله له ذنوبه و لو کانت مثل زبد البحر .
  22. یعنى : حضرت فرمود اى فصیل آیا مى نشینید و مجالسى ترتیب میدهید که در آن مجالس از فضائل و مصائب ما ذکر شود؟ گفتم آرى فرمود: من اینمجالس را دوست میدارم و شما امر مرا در اینگونه مجالس احیاء و خدا رحمت کند کسى را که امر مرا احیاء کند. اى فضیل هر کس ذکر ما را کند و یا در نزد او ذکر شویم یعنى از مصیبت ما ذکرى شود و اشکى از چشمان او بیرون آید اگر چه بقدر بال پشه اى باشد خداوند گناهان او را میبخشد اگر چه بقدر کف دریاها باشد.
  23. در هر حال اخبار زیادى راجع به فضیلت گریه بر  امام  حسین   ( علیه السلام ) و مجالس عزاى آنحضرت وارد شده که جاى شرح آن نیست بخواست خدا در مجالس آینده بعضى از آنها را بعرض آقایان عزیز برسانیم .
  24. گریه ملائکه بر  حسین  علیه السلام : گفتیم همه موجودات و اهل آسمان و زمین بر آنحضرت گریان شدند از جمله گریه ملائکه بر آنحضرت است که بعضى از اخبار آن ذکر میشود.
  25. صدوق در علل الشرایع از ابوحمزه ثمالى روایت میکند که گفت : خدمت امام باقر عرض کردم یابن رسول الله  آیا همگى شما قائم بحق نیستید؟ فرمود: بلى . گفتم : پس جهت چیست که فقط یکنفر از شما ملقب به قائم است ؟ فرمود: لما قتل جدى الحسین  علیه السلام ضجت الملائکة الى الله عز و جل بالبکاء و النحیب ... الخ زمانیکه جد من  حسین  ( علیه السلام ) شهید شد ملائکه بدرگاه خداوند نالیدند و بگریه بانگ و فریاد آوردند
  26. و عرض کردند بارالها آیا از کسى که خاصه و پسر پیغمبر تو را که بهترین خلق تو میباشد کشت دست بازداشتى ؟ خطاب آمد اى فرشتگان من آسوده باشید بعزت و جلال خودم قسم که ازین جماعت انتقام میکشم اگر چه از پس امروز باشد آنگاه امامانى که از صلب  حسین  ( علیه السلام ) باید بیایند به ملائکه نشان داد و از جمله قایم آنان که امام دوازدهمین باشد، را به آنها بنمود در حالیکه آنحضرت ایستاده بود پس فرمود بدین قائم از آنها انتقام خواهم کشید بدین جهت آنحضرت را قائم گویند.
  27. منظور ما از نقل این روایت این بود که چون  حسین  ( علیه السلام ) شهید شد ملائکه گریان شدند و در درگاه الهى نالیدند و بانگ و فریاد برآوردند.
  28. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود که روز عاشورا چهار هزار ملک نازل شدند تا یارى حضرت  حسین  ( علیه السلام ) را بنماید حضرت به آنها اذن نداده مراجعت کردند تا تکلیف خود را معلوم کنند ولى مجددا نازل شدند دیدند حضرت شهید شده آنگاه گردآلوده نزد قبر آنحضرت ماندند و پیوسته تا روز قیامت بر آنحضرت گریه میکنند و رئیس آنها ملکى است منصور است منصور نام هر کس امام را زیارت کند آنها ازاو استقبال میکنند و چون وداع حضرت کنند او را مشایعت نمایند و اگر مریض شود ازو عیادت کنند و چون بمیرد و نماز بر او خوانند طلب مغفرت براى او کنند.
  29. در کامل الزیاره از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که بعد از شهادت حضرت  امام  حسین   ( علیه السلام ) لشکر پسر سعد شخصى را دیدند که با صداى بلند ناله و فریاد میکند، گفتند این مرد کیست و چرا ناله و فریاد میکند؟ گفت چگونه صیحه نزنم و فریاد نکنم و حال آنکه رسول الله  خدا را مینگرم که ایستاده زمانى بسوى زمین نگران میشود و زمانى خرگاه شما را نظاره مینماید و من میترسم که خدا را بخواند نفرین کند و همه اهل زمین هلاک شوند لشکر بیکدیگر گفتند این مردیست دیوانه بعضى دیگر گفتند بد عملى کردیم که آنحضرت را شهید کردیم ،
  30. راوى خبر میگوید خدمت  امام صادق ( علیه السلام ) عرض کردم که آن شخص گریه کننده چه کسى بود، حضرت فرمود او جبرئیل بود و اگر از طرف خدا ماءذون بود صیحه اى بر ایشان میزد و همه آنها را هلاک مینمود.
  31. در کامل الزیاره حدیث مفصلى نقل میکند مشتمل بر اینکه ملائکه حائر  حسین ى شب و روز گریه بر آنحضرت میکنند و فتور و سستى درین امر ندارند مگر در دو وقت یکى وقت زوال و دیگر وقت طلوع فجر که در این دو وقت با ملائکه آسمان که بزیارت قبر  حسین  میآیند و گفتگو میکنند و از اخبار آسمان پرسش مینمایند.
  32. و نیز در کامل الزیاره از ابن عباس نقل میکند که اول ملکى که خبر قتل  حسین  ( علیه السلام ) را براى حضرت رسالت آورد جبرئیل بود که با بالهاى گشوده گریه کنان و صیحه زنان آمد و این خبر را داد و قدرى از تربت  حسین ى را حمل کرده بود که بوى مشک ازو بر میخاست و فضا را معطر کرده بود.
  33. گریه و ناله وحوش بر  حسین  علیه السلام : در کامل الزیاره از حارث اعور روایت میکند که امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) فرمود: پدر و مادرم فداى  حسین  باد که در بیرون شهر کوفه کشته خواهد شد، بخدا قسم گویاى مى بینم که جانوران بیابان از انواع وحوش بر سر قبر او گردن کشیده و بر او میگریند و از شب تا صبح براى او مرثیه میخوانند.
  34. در علل الشرایع و امالى از میثم تمار نقل میکند که گفت بخدا قسم این امت پسر پیغمبر خود را در دهم ماه محرم میکشند و دشمنان خدا آنروز را روز مبارکى میدانند و اینکار شدنى است و در علم خداى سبقت گرفته و اینموضوع را من از عهدى که مولایم امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) با من کرده میدانم
  35. و آنحضرت بمن خبر داد که بر  حسینم میگریند همه چیز حتى وحوش در صحراها و ماهیان در دریاها و مرغان در میان زمین و آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و مؤ منین انس و جن و تمام ملائکه و آسمان و زمین و رضوان و حاملان عرش الهى تا آخر حدیث
  36. محتشم کاشانی در باره قیام کربلا گوید  باز این چه شورش است که در خلق عالم است

                             باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

                           باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

                           بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

  1. این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

                          کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

                          گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

                         کاشوب در تمامی ذرات عالم است

  1. گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

                          این رستخیز عام که نامش محرم است

                       40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۲
آذر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس نوزدهم - 45
  2. آیه دوم : و من آیاته خلق السموات و الارض و مابث فیهما من دابة و هو على جمعهم اذا یشاء قدیر . (الشورى - 29) یعنى : و از جمله آیات قدرت خدا خلقت زمین و آسمانست و هم آنچه در آنها از انواع جنبندگان پراکنده است و او بر جمع آورى موجوداتیکه در آسمانها و کرات عالم هر وقت که بخواهد قادر است .
  3. این آیه بدلالتى روشنتر وجود موجودات زنده و ظاهرا عاقل را در آسمانها و زمین اثبات مینماید و گواه بر اینکه جنبندگان مذکور عاقلند ضمیر هم در جمعهم میباشد که از لحاظ استعمال در انحصار خردمندان ذوى العقول است و در مواردى که افرادى از موجودات بى عقل در جمع عاقلان یکجا آورده شوند بطور مجاز اینگونه ضمایر بعنوان تغلیب در مجموع هر دو دسته بکار میروند.
  4. آیه فوق اضافه بر اینکه ما را از وجود موجوداتى عاقل و مکلف در سایر ستارگان آگاه میسازد از مسافرتهاى متقابل کیهانى نیز بطورى لطیف پیش بینى میکند زیرا نخست با جمله ((بث فیهما)) دلالت بر پراکندگى آنها را در زمین و آسمانها نمود که این آفریدگان از آغاز مبتلاى به فراق و جدایى بوده و هیچگونه خبرى از یکدیگر ندارند نه انسانهاى زمینى از آسمانیان و نه بالعکس
  5. سپس با جمله و هو على جمعهم روزنه امیدى درباره جمع این پراکندگان بروى ما باز کرده که این پراکندگى ابدى نیست دیرى نپاید که به اراده الهى این غریبان از غربت بیرون آیند و بنزدیکى و خویشاوندى برسند.
  6. پس آنگاه این روزنه امید را با جمله ((اذا یشاء)) وسیعتر نموده نه آنکه اذا شاء زیرا یشاء خبر از آینده اى محقق الوقوع میدهد ولى شاء باین معنى است که اگر خواست بنابراین ممکنست بگوئیم بشریت را به آینده اى درخشان نوید میدهد که با پیشرفت روزافزون علم به مشیت و لطف الهى این فاصله هاى دور و نزدیک و این هجرانها مبدل بوصال میگردد.
    و ممکنست ((و هو على جمعهم اذا یشاء قدیر)) راجع به قیامت باشد که هر وقت مشیت الهى تعلق گرفت که قیامتى برپا شود همگى این موجودات را جمع کرده و بحساب آنان رسیدگى نماید.
  7. سئوال : آیا اصولا قرآن درباره کاوش کردن در آسمان و ستارگان و خلاصه دقت و نظر درباره کیهان پهناور و موجودات آن سخن بمیان آورده تا اینگونه استدلالات و انتظارات را از آیات مقدسات قرآنى داشته باشیم ؟
  8. جواب : پاسخ ما دو آیه زیر است که میفرماید:
    قل انظروا ماذا فى السموات و الارض و ما تغنى الایات و النذرعن قوم لا یؤ منون . (یونس - 100)اى پیغمبر به مردمان تاکید کن که کاوش کنند و دقت نظر بکار برند تا بدانند چه بسیار آیات حق و دلائل توحید را مشاهده میکنند گر چه هرگز مردمى را که بدیده عقل و ایمان ننگرند دلایل و آیات الهى بى نیاز نخواهد کرد و چیزى بر علم و معرفتشان نخواهد افزود.
  9. از این قبیل آیات قرآنى که بشریت را به تفکر و کاوش در آسمانها و زمین و موجودات آنها واداشته بسیار است و آیه فوق بعنوان نمونه ذکر شد.
  10. ولى اینراهم که اینگونه اوامر و تاءکیدات قرآنى تنها براى کشف این کرات و جسم و جهان نیست بلکه تا ازین رهگذر معرفت انسانى به آفریدگار بزرگ جهان یابد و بدانش آنها در خداشناسى افزوده گردد.گیرم که بشر به سایر کرات آسمانى مسافرت کرد اگر ازین رهگذر معرفتش بخالق عالم بیشتر نشود چه فایده ؟!
  11. و کان من آیة فى السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون . (یوسف - 105)
    دور نیست که آیه فوق هم نیز پیش بینى از مسافرتهاى آینده و کیهانى باشد که چه بسا از نشانه هاى بزرگ علم و قدرت که در آسمانها و زمین است و بشر بر آنها عبور میکند ولى بهره اى بجز اعراض از خدا عایدش نمیشود.
  12. بدیهیست که عبور از این کرات آسمانى نمیتوان نمود مگر بوسیله این موشکهاى محیرالعقول کیهانى و با جمله ((یمرون )) که باصطلاح صیغه مضارع است تمامى مراتب ضعیف و قوى عبور و مرور بر کرات آسمانى را از زمان قرآن تا انقراض جهان شامل میشود.
  13. در یک زمان بشر تنها با چشم میتوانست ستارگان را همچون شمعهایى فروزان در قعر آسمان بنگرد و درباره آنها بیندیشد
  14. سپس با وسایل تلسکوپها و عدسیهاى قوى توفیق کاملترى را در اینراه بدست آورد اکنون هم باین خیال افتاده که با سفینه هاى فضانورد از نزدیک با کرات همسایه خود آشنا شود اگر چه میتوان گفت تمامى این مراتب در جمله ((یمرون علیها)) است ولى حقیقت مرور بر اجرام آسمانى همین مرحله اخیر است که مرور از نزدیک باشد.
  15. ولى موضوع مهم جمله ((و هم عنها معرضون )) است که هر چه بشر باین کرات آسمانى نزدیکتر شود و بیشتر آیات بزرگ الهى را بچشم ببیند اعراض او از خدا بیشتر میشود بلکه میگوید ما که در آسمانها خدا را ندیدیم و یا فرشتگان دروغ است .
  16. اگر کاروان مسافرتهاى آسمانى از خداپرستان ما شد سوغات آنها در بازگشت افزایش معرفت خدا و ایمان به اوست ولى اینگونه مسافرتها براى شوره زار دلهاى خودپرستان و منکران خدا جز تیغها و حربه هاى منحرف کننده ایمان سوغاتى همراه نخواهد آورد.و تنزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤ منین و لا یزید الظالمین الا خسارا . بعدی 
  17. شواهدى دیگر از اخبار بر وجود عقلا در کرات آسمانى : در بحارالانوار از رسول الله  خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) روایت میکند که حضرتش به امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) فرمود: یا على خدا هفت موطن را با تو به من نشان داد تا اینکه میفرماید: موطن دوم معراج بود که جبرئیل مرا بعالم بالا صعود داد تمام آسمانها و زمینهاى هفتگانه براى من نمودار شد بطوریکه ساکنان و آبادکنندگان آنها را دیدم .مسلما ساکنان و آبادکنندگان آسمان غیر از ملائکه میباشند.
  18. و نیز در بحار از ابونصیر و او از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که حضرت نوح شرح معراج پیغمبر را میفرماید تا اینکه فرمود: خدا پیغمبر را به آسمان صعود داد سپس گزارشهاى معراج را از رسول الله  خدا اینگونه نقل فرماید که ...
  19. سپس مرا به آسمان ششم بالا برد که ناگهان خلق بسیارى دیدم که همچون امواج دریا موج میزند و درین آسمان فرشتگان مقرب نیز بودند سپس مرا به آسمان هفتم برد که در آنجا نیز خلق و فرشتگان را دیدم .
  20. از اینکه در دو جاى اینحدیث خلق و فرشتگان ذکر شده معلوم میشود غیر از فرشتگان مخلوقاتى در آسمان زندگى میکنند که تعداد آنها هم زیاد است .
  21. و نیز در بحار و کافى و بصائرالدرجات از عجلان بن ابى صالح مرویست که مردى در خدمت حضرت صادق ( علیه السلام ) از روى استعلام اشاره به آسمان نموده عرض کرد، این قبله آدم ( علیه السلام ) است ؟ حضرت فرمود آرى و بعلاوه خدا را قبه هاى بسیارى است چه در عقب این مغرب شما 39 مغرب یعنى زمینهاى سپیدى است مملو از مخلوقات که از نور شمس کسب روشنى میکند و طرقة العینى مرتکب معصیت خدا نشده و نمیدانند که خدا آدمى آفریده است یا نه
  22. شاهزاده اعتضاد السلطنه پسر فتحعلیشاه قاجار در کتاب ((فلک السعاده )) میگوید: این خبر را براى یکى از دانشمندان اروپا نقل کردم خیلى تعجب کرد و گفت اگر یقین داشتم که اینخبر از ناحیه وحى پیغمبر شما است حتما مسلمان میشدم .
  23. متاسفانه فاضل مزبور چون احاطه به اسناد اخبار نداشته از اثبات صحت سند خبر عاجز شده و با اینکه در کتب معتبره باسناد قوى مضبوط است فقط از یک کتاب غیرمعروف آنرا نقل کرده
  24. میگوید: این حدیث را در کتاب نظام الدین احمد گیلانى شاگرد میرداماد دیده ام و هر گاه میدانست اینخبر در کتابى مثل کافى نقل شده براى اتمام حجت او کافى بود زیرا کتاب کافى از کتب معتبره شیعه و نسخ قدیمه این کتاب در کتابخانه هاى دنیا بسیار است و اخبار مندرج در آن براى اثبات هر مطلبى حجت قاطع است .
  25. و نیز در کتاب مناقب شیخ رجب برسى ((سال 800 هجرى )) و در کتاب شیخ ابراهیم کفعمى ((قرن دوم هجرى )) و در کتاب بحارالانوار مجلسى از حضرت موسى بن جعفر علیهاالسلام مروى است که جبرئیل خدمت حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) عرض کرد: سوگند بخداوندى که پیغمبرى چون تو برگزیده که در پشت این مغرب زمینى است سفید و در آن یک نوع از مخلوقات خداست که او را میپرستند و نافرمانى وى را نمینمایند و بس که از ترس خدا گریه کرده اند گوشت از روى آنها فروریخته است .
  26. حضرت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) را عرض کرد آیا ابلیس و بنى آدم را در میان آنها راهى هست ؟ فرمود بخدا قسم که آنها نه ابلیس را میشناسند و نه آدم را وعده آنها را جز خدا کسى نمیداند.این حدیث هم دلالت دارد بر وجود بشر در سایر سیارات زیرا که گریه از خصایص انسان و گوشت از خصایص حیوان و عبادت و عدم معصیت و عدم علم بوجود ابلیس و آدم از اوصافى است که متفرع بر عقل است یعنى هر گاه مخلوقات آن کرات زنده و عاقل نبودند از خوف خدا گریه نمیکردند.
  27. و بر حسب اخبار مسلم است که مبدا بشر منحصر به آدم نیست هر چند مبداء ما آدم است و او پدر ما است ولى مطابق اخباریکه در دست است خدا آدمهاى بسیارى آفریده است که هر یک مبداء پدر سلسله اى بوده اند و همه آنها هم در زمین ما نبوده بلکه در کرات دیگر بوده اند.
  28. در بصائرالدرجات از حضرت باقر ( علیه السلام ) روایت میکند که فرمود: خداوند هزار هزار عالم ((یکمیلیون )) و هزار هزار آدم خلق کرده اینکه میفرماید هزار هزار عالم که یک میلیون میشود من باب مثال است مثل اینکه ما میگوئیم خداوند هزاران بنده دارد و یا ممکنست میخواهد بفرماید آن کراتى که آدم در آنها هست و مشمول تکالیف میباشند یک میلیون عالم است .
    در بحارالانوار و تفسیر قمى روایت صحیحى از حضرت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) نقل میکند باین مضمون که : هذا النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض مربوطه کل مدینه بعمود من نور طول ذلک العمود فى السما مسیرة ماءتین و خمسین سنة .
  29. در مجمع لبحرین در لغت کوکب بجاى ((بعمود)) ((بعمودین )) ذکر کرده است .معنى حدیث این میشود که : این ستارگان که در آسمان میباشند شهرهایى هستند مانند شهرهایى که در زمین است و هر شهرى بسته شده به دو عمود از نور که طول این عمود دویست و پنجاه سال راه است .
    این عمود نور همان قوه جاذبه و دافعه ایست که بین کرات میباشند که اگر این دو قوه نبود این کرات در یک مدار معینى نمیماندند و بهم دیگر میخوردند و ممکنست 250 سال فاصله نورى باشد.
  30. و نیز امام سجاد ( علیه السلام ) فرمود: پشت این نطاق ، راوى عرض کرد: نطاق چیست ؟ فرمود: هذه القبة سبعین الف عوالم کل واحد منها اوسع من الدنیا فیها خلایق کثیرة لایعلمون ان الله خلق آدم و ابلیس ام لاوقال علیه السلام و الله انهم اطوع لنا منکم .
  31. یعنى : پشت این قبه یعنى آسمان شما هفتاد هزار عالم است که هر یک از آنها وسیعتر از دنیاى شماست و در آنها خلایق بسیارى است که نمیدانند خداوند آدم و شیطانى هم خلق کرده یا نه بعد حضرت فرمود بخدا قسم که آنها ما را بیشتر از شما اطاعت میکنند.
  32. ازین روایت معلوم میشود که معروفیت آل محمد و شناسایى آنها مخصوص بزمین نیست بلکه مخلوقات این کرات هم معرفت بحال ایشان دارند بلکه معرفت آنها بیشتر از ماست و لذا از ما امام را اطاعت میکنند.
  33. حدیث بساط : حدیث بساط از احادیثى است که شیعه و سنى آنرا نقل کرده و از معجزات بزرگ امیرالمومنین ( علیه السلام ) بشمار میرود و مقدس اردبیلى در کتاب حدیقة الشیعه در صفحه 388 نقل نموده و چون خیلى مفصل است از ذکر آن خوددارى میکنیم فقط یک قسمت آن که مورد حاجت ما است ذکر میکنیم .
  34. سلمان گفت : ما پرسیدیم یا امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) شما را علمى به آنچه در عقب کوه قاف است میباشد حضرت فرمود که خلاق عالم در عقب کوه قاف چهل عالم آفریده که هر عالمى برابر دنیاى شماست و علم من بماوراى قاف همچون علم منست بحال ایندنیا و آنچه در دنیاست و بعد از رسول الله  خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) منم حافظ و نگهدارنده عالمها و همچنین بعد از من اولاد من حافظ شریعت نبوى و وارث علوم مصطفوى خواهند بود و من داناترم براههائیکه در آسمانهاست از راههایى که در زمین است
  35. و مائیم محزون مکنون الهى و مائیم اسماء حسنى که چون خدا را با آن نام بخوانند اجابت کند و مائیم صاحب آن نامهائیکه بر عرش و کرسى نوشته است و مائیم قسمت کننده بهشت و دوزخ تا آخر روایت که مفصل است .
  36. ازین اخبار زیاد است که ذکر آن باعث طول کلام میشود اگر اخبارى هم از پیشوایان وین درین باب بما نرسیده بود ما خودمان میدانستم که خداوند درین کرات موجوداتى دارد چه شخص عاقل کار لغو و بیهوده نمیکند و اگر بنا باشد که خداوند این کرات باعظمت را که حساب آنرا جز خودش کسى نمیداند خلق فرماید و کسى در آن نباشد مسلما این کار لغو است و چنین عملى از خدا بدور است لذا میفرماید: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولى الباب الذین یذکرون الله قیاما و على جنبوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار .
  37. در دعاى افتتاح که در شبهاى ماه مبارک رمضان خوانده میشود میفرماید: الحمدالله الذى من خشیته عدالسما و سکانها و ترجف الارض و عمارها و تموج البحار و من یسبح فى غمراتها .
    سکنه آسمانها کیست که از خوف و خشیت الهى میلرزاند اگر گویى ملائکه هستند جواب گوئیم که ملائکه جسم لطیفند و احتیاج به سکنى و مکان ندارند سکنه یک محل باید مثل ما باشد و لذا میگوئیم سکنه بلاد.
  38. بهترین دلیلى که سکنه آسمانها ملائکه نیستند دعایى است که شیخ حر محمد بن حسن عاملى در صحیفه ثانیه سجادیه در ضمن دعایى است از حضرت على بن ال حسین  امام سجاد ( علیه السلام ) نقل میکند.
  39. فصل علیه انت ملائکتک و سکان سمواتک و ارضک .
    از اینکه جمله سکان سمواتک و ارضک راعطف بر ملائکه گرفته ، مسلمست که معطوف غیر از معطوف علیه است پس مراد از انسان همان انسانست که باید در این سیارات باشد.
    در یکى از زیارتهاى عاشورا ذکر شده که : فلقد عظمت بک الزریة و جلت فى المؤ منین و المسلمین و فى اهل السموات و اهل الارضین اجمعین .
    اى  حسین  عزیز مصیبت تو در میان مؤ منین و مسلمین اهل آسمانها و اهل زمینها بسى بزرگ بود، پس اهل آسمان باید عاقل باشند تا شهادت آنحضرت بر آنها گران باشد
    1. . اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۰۲
آذر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس نوزدهم44 : و جلت و عظمت مصیبتک فى السموات على جمیع اهل السموات
    و بزرگ و عظیم شد بلاها و صدمات شما در آسمانها و بر همه اهل آسمانها
  2. در مجلس هجدهم شرح دادیم که فرمود: و جلت المصیبة بک علینا و على جمیع اهل الاسلام .
    یعنى مصیبات شما نه فقط براى ما دشوار است بلکه براى جمیع مسلمین سخت است اگر چه شیعه نباشد در جمله فوق میفرماید: نه فقط مصیبت شما بر اهل اسلام و ایمان سخت است بلکه براى آسمانها و اهل آن سخت است که آنها را گریان و ناراحت نموده است .
  3. در جمله ایکه بعدا در زیارت خواهد آمد میفرماید: و اعظم رزیتها فى الاسلام على جمیع اهل السموات و الارض . پس در این عبارت اهل زمین اضافه شده ازین چند عبارت نتیجه میشود که مصیبت شما بر اهل زمین و آسمان سخت و مشکل بوده که آنها را بحالت تاثر و سوگوارى در آورده است بیان اینمطلب در سه فضل ذکر خواهد شد.
  4. فضل اول : در اثبات شعور براى موجودات عالم : از آیات و اخبار بسیارى استفاده میشود که براى موجودات عالم شعور و فهم میباشد که بسیارى از مطالب را درک میکنند.
  5. حقتعالى میفرماید: و لقد اتینا داود منا فضلا یا جبال اوبى معه والطیر . (سبا - 10)بکوهها و طیور گفتیم که با داود تسبیح بگویند ما از فضل و کرم خود به داود نبى عطایاى بسیارى بخشیده از جمله به کوهها و پرندگان امر نمودیم که با نعمه هاى داودى هماهنگ شوند
  6. و هر وقت او به تسبیح و استغفار مشغول شود شما نیز با او موافقت کنید هر زمان داود در بیابانى عبور مینمود زبور را با لحن خوش داودى میخواند تمام پرندگان و درندگان تحت تاثیر صوت او واقع شده با او همنوا گشته به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول میشدند
  7. و نیز میفرماید: و سخرنا مع داود الجبال یسبحن و الطیر و کنا فاعلین . (انبیاء - 79) کوهها و مرغان را مسخر داود گردانیدیم و با او تسبیح گفتند اگر بنا باشد که براى کوه و پرندگان شعور و فهم و استعداد نباشد چگونه با داود پیغمبر تسبیح میگویند معلوم میشود آنها هم خدا را شناخته اند.
  8. در آیه دیگر میفرماید: یسبح الله ما فى السموات و ما فى الارض الملک القدوس العزیز الحکیم . (الجمعه - 1)
  9. در آیه دیگر میفرماید:  یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض له ملک و له الحمد و هو على کل شى قدیر . (التغابن - 1)
  10. در آیه دیگر میفرماید: یسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شى ء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم . (الاسراء - 44)
  11. در این آیه حقتعالى بر سبیل تعظیم و اجلال و ثناى برخود میفرماید: آسمانهاى هفتگانه و زمین و هر که در آسمانها و زمینست به تنزیه و تسبیح پروردگار مشغول میباشند و هیچ چیزى نیست مگر آنکه بذکر و تقدیس و تنزیه خداوند و ستایش حضرت حق اشتغال دارد ولى مردم تسبیح موجودات را نمى فهمند.
  12. در کافى از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که فرمود: براى حیوانات بر گردن صاحبانش شش حقست :
    1 -
    آن حیوان را ما فوق توانایى بار نکنند.
    2 -
    پشت آنها را محل سکونت و گفتگو قرار ندهند.
    3 -
    هر وقت پیاده شدند قبل از آنکه خودشان طعام بخورند به آنها علوفه بدهند.
    4 -
    آنها را سیراب کنند.
    5
    و 6 - به سر و صورت آنها نزنند چه آنان براى پروردگار تسبیح میکنند.
  13. در آیه دیگر میفرماید: کل قد صلوته و تسبیحه و لله علیمم بما تفعلون . (النور - 41) جناب امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: بانگ خروس نماز اوست بال برهم زدن او رکوع و سجود میباشد.
  14. شعور و فهم و استعداد  از جمله زبان حال خروس در شب اینست : اذکروا الله ایها الغافلون .
    اى مردم غافل عمر گذشت خواب بس است برخیزید و خدا را یاد کنید.
  15. هنگام سپیده دم خروس سحرى..... دانى که چرا همى کند نوحه گرى.....                          یعنى که نموده اند رآینه صبح....... از عمر شبى گذشت و تو بیخبرى
  16. فى البحار عن الصادق ( علیه السلام ) ما یصاد من الطیر الا ما ضیع التسبیح .موریس مترلینگ در کتاب زنبور عسل خود در صفحه میگوید: در عالم جمادات به ویژه مواد معروف به متبلور ((بلورى شکل )) نیز حرکاتى دیده میشود.
  17. دانشمند انگلیسى روسکین میگوید: جمادات متبلور نه فقط داراى حرکات هستند بلکه با هم میجنگند. و اگر یک شى خارجى وارد آنها شود آنرا از خود میرانند و گاهى اقویاء نسبت به ضعفا گویى ترحم بخرج میدهند و آنها را مجاز میدانند که مقام و جاى آنها را بگیرند.
  18. در نقاطى که سنگهاى آهن با مواد متبلور مجاور هستند میکوشند که سنگهاى آهن را از خود دور کنند که مبادا بر اثر اختلاط با آنها آلوده شوند و حتى وقتى مواد متبلور مجروح  میشوند در صدد معالجه خود بر میآیند و زخمهاى آنها مداوا میشود.
  19. تکلیف ما در اینجا چیست این اعمال جمادات را به چه باید منسوب نمائیم اینها در کدام دانشگاه درس خوانده اند که در موقع جراحى خود را معالجه کنند آیا چه کسى به آنها علم جنگ آموخت چه کسى به آنها فهمانید که باید با غیر خود آمیزش نکنند و آنها را از خود دور نمایند آیا غیر از خدا میتوان گفت کس دیگرى است .
  20. این قبیل دانشمندان بما میفهماند که موجودات اگر چه از جمادات باشند داراى شعور میباشند. لذا قرآن میفرماید: ان من شى لا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون بسبیحهم .
  21. البته این شعور درباره نباتات بیشتر و در حیوانات خیلى بیشتر میباشند خداوند درباره هدهد میفرماید: وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان و اعمالهم فصدهم عن السبیل فهم لا یهتدون . (النمل - 24)
  22. یعنى : هدهد بحضرت سلیمان گفت بلقیس را با تمام رعیتش یافتم که خدا را از یاد برده و بجاى خدا خورشید را میپرستند و شیطان اعمال زشت آنانرا در نظرشان زیبا جلوه داده و آنها را بکلى از راه خدا بازداشته تا هرگز بحق هدایت نشوند.
  23. عجب اینست که این حیوان بقدرى داراى شعور است که وقتى انسان را مى بیند که غیر از خدا را سجده میکنند و اطاعت شیطان را مینماید تعجب میکند و بحضرت سلیمان گوید: الا یسجدوالله الذى یخرج الخباء فى السموات و الارض و یعلم ما تخفون و تعلنون الله لا اله الا هو رب العرش العظیم . (النمل - 26) یعنى چرا پرستش نکنند خدایى را که پنهان را بعرصه ظهور آورده و بر نهان و آشکار خلق آگاه است در صورتیکه آن خداى یکتا که جز او هیچ خدایى نیست پروردگار عرش با عظمت است و بینهایت سزوار پرستش است .
  24. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود: آنچه در آسمان و زمینست تا ماهیان دریا طلب آمرزش براى طالب علم و و دانش آموز مینمایند. ((یعنى علم دین ))
  25. در ثواب الاعمال از رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) مرویست که انگشتر عقیق در دست کنید زیرا که آن اول کوهى است که به وحدانیت خدا و به نبوت من و به وصایت تو یا على و براى شیعه تو و به بهشت اقرار کرده .
  26. از این قبیل روایات بسیار است و ذکر آن موجب تطویل کلام میگردد و در معجزات ائمه بسیار وارد شده که حیوانات عرض حاجت خدمت امامان دقت میکردند و معرفت کامل درباره ایشان داشته اند.
  27. فصل دوم : مصیبت اهل آسمان ها از این عبارت زیارت معلوم میشود که این کرات باعظمت که در جو در حرکت هستند و از آنها تعبیر به آسمانها میشود داراى مخلوقاتى هستند که تعبیر به اهل نموده و
  28. در جمله دیگرى ، بعدا شرح آن خواهد آمد، دارد که على جمیع اهل السموات و الارض ‍ پس از ایندو عبارت معلوم میشود که مصیبت حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) بقدرى بزرگست که همه اهل آسمانها و زمین را ناراحت نموده است
  29. بطوریکه آسمان و زمین و موجوداتیکه در این دو زندگى میکنند گریان میشوند.
    بعدا گریه آسمان و زمین را شرح خواهیم داد.
  30. آیات قرآن راجع به اهل آسمانها در سوره نحل میفرماید: ولله یسجد ما فى السموات و ما فى الارض من دابة و الملائکة و هم لا یستکبرون یخافون من فوقهم و یفعلون ما یؤ مرون .
    یعنى هر چه در آسمانها و زمین است از جنبندگان و فرشتگان همه بى هیچ تکبر و باکمال تذلل به عبادت خدا مشغولند و تمام موجودات از خدا که فوق آنها است میترسند و به هر چه ماءمورند اطاعت میکنند.
  31. راغب در مفردات القرآن گوید: لغت دابه در تمامى حیوانات استعمال میشد گر چه در تعریفات دیگر به اسب اختصاص داده شده و روى هم رفته باید گفت دابه نام هر موجودیست که راه میرود، در مجمع البحرین گوید: اختصاص دابه به اسب عرفى است عارض و جدید و ریشه لغوى آن شامل تمامى حیواناتى است که راه میروند.
  32. از این آیه استفاده میشود که خداوند در این کرات آسمانى موجودات زنده اى دارد که در حرکتند و مسلما انسان هم جز و دابه میباشد زیرا او هم راه میرود.
  33. و در آیه دیگر میفرماید: و ما من دابه الا على الله رزقها. مسلما انسان جزو دابة فى الارض میباشد زیرا او هم روزى میخورد بلکه فرد شاخص دابه همى انسانست پس معلوم میشود درین کرات آسمانى موجوداتى از قبیل انسان و غیرانسان زندگى میکنند.
  34. و مراد از سجده خضوع و خشوع است نه این سجده ایکه ما در نمازیکه بجا میآوریم پس معلوم میگردد که تمام موجودات آسمانى در برابر خداى بزرگ خاضع و خاشعند و ممکنست بگوئیم چون در آیه ضمیر هم آورده و افعال ((لایستکبرون ))، ((یخافون ))، ((یفعلون ))، ((یومرون ))، استفاده نموده تمامى آنها در مورد خردمندان آورده میشود.
  35. پس معلوم میشود که مراد ازین جنبندگان اشخاص عاقل مکلفند و یا ناگزیر برخى از آنها به زیور عقل و در نتیجه به بار تکلیف زینت یافته اند.
  36. گر ترا از غیب چشمی باز شد.....با تو ذرات جهان همراز شد
    نطق خاک و نطق آب و نطق گل......هست محسوس حواس اهل دل
    هر جمادی با تو می گوید سخن.....کو ترا آن گوش و چشم ؟ ای بوالحسن !
    گر نبودی واقف از حق ، جان باد.....فرق کی کردی میان قوم عاد؟
    جمله ذرات در عالم نهان.....با تو می گویند روزان و شبان
    ما سمیعیم و بصیر و باهشیم.....با شما نامحرمان ، ما خاموشیم
    از جمادی ، سوی جان جان شوید.....غلغل اجزای عالم بشنوید!
    فاش ، تسبیح جمادات آیدت.....وسوسه تاءویلها بفزایدت
    چون ندارد جان تو قندیلها.....بهر بینش کرده ای تاءویلها
  37. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم...
  • حسین صفرزاده
۰۲
آذر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس هیجدهم :42 یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة بک علینا و على جمیع اهل الاسلام
  2. یعنى : یا ابا عبدالله هر آینه سوگوارى تو بزرگ شد و مصیبت تو بر ما و بر جمیع اهل اسلام عظیم شد.
  3. شرح عظم بمعنى بزرگ است .در سوره حج آیه 30 میفرماید: و من یعظم حرمات الله فهو خیر له : یعنى کسى که محرمات الهى را بزرگ بشمارد پس برایش بهتر است .
  4. و در آیه 32 همین سوره میفرماید: و من یعطم شعائر الله فانها من تقوى القلوب .
    لغت جلت هم بمعنى بزرگى ذکر شده .
  5. و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام . ذوالجلال بمعنى صاحب عظمت و بزرگیست .بنابراین هر دو لغت بیک معنى آمده و دو لفظ بیک معنى خواهند بود.
  6. الزیارة بالتشدید الصله الززیتة بالهمزة لانه مهمور مشتق من الزره فخفف الهمزه با القلب و الادغام .
  7. در قاموس رزیه را بمعنى مصیبت معنى کرده پس جمله لقد عظمت الرزیة با جمله جلت المصیبة بیک معنى است و فرقى در معنى با هم ندارند.
  8. مصیبت در اصل بمعنى رسیدن است لکن در بلاها و صدماتى که در دنیا بشما رسیده بقدرى بزرگ است که مثل اینکه بر ما وارد شده بلکه همه اهل اسلام وارد گردیده است .
  9. و على جمیع اهل اسلام بما میفهماند کسى که در مصیبت آنحضرت مهموم و مغموم نگردد و حالت تاثرى به او روى ندهد اهل اسلام نیست و چگونه ممکنست کسى مسلمان باشد و در ایام عاشورا آن مصایب را بشنود و حالت تاثرى به او دست ندهد و لذا چون مصیبت آنحضرت بسیار بزرگ و مورد اهمیت بود خداوند پیغمبران گذشته را به کربلا آورد و داستان کشته شدن آنحضرت را بجهت آنان نقل فرمود و آنها گریه کرده و ناراحتى در آنزمین دیدند.
  10. آمدن آدم علیه السلام بزمین کربلا ((شیخ طریحى )) در ((منتخب )) نقل میکند که چون حضرت آدم بزمین هبوط کرد و حوا را ندید در طلب او طى طریق بزمین کربلا افتاد بدون آنکه واقعه اى براى او پیش آمد کند به اندوهى بزرگ در افتاد و سینه اش تنگى گرفت و چون بمقتل  حسین  ( علیه السلام ) رسید لغزشى در وى پدید آمد که خون از پاى وى جارى گشت ،
  11. سر بسوى آسمان کرده و گفت پروردگارا آیا من مرتکب گناه دیگرى شدم که اینک مرا کیفر دادى چه من در روى زمین عبور کردم به چنین حادثه اى گرفتار نشدم .
  12. حقتعالى وحى فرستاد که اى آدم جرم تازه اى از تو صادر نشده ولى فرزندت  حسین  در این زمین ظلم کشته میشود اینک خون تو بموافقت وى ریخته شد، آدم عرض کرد پروردگارا  حسین  پیغمبر است ؟
  13. خطاب آمد که پیغمبر نیست ولى فرزندزاده پیغمبر من محمد صلى الله علیه و آله میباشد، عرض کرد قاتل او کیست ؟ خطاب آمد قاتلش یزید است که ملعون اهل آسمانها و زمین است .
  14. آدم روى بجبرئیل آورده گفت چه کار کنم گفت لعن  بر یزید کن آدم چهار مرتبه یزید را لعن  نمود و چند قدمى برداشت تا بکوه عرفات رسید و حوا را دریافت .
  15. آمدن حضرت نوح علیه السلام بزمین کربلا :و نیز در ((منتخب )) روایت میکند چون حضرت نوح سوار کشتى شد و دنیا را آب گرفت در روى آب حرکت میکرد تا بکربلا رسید، در آنجا کشتى ایستاد و حرکت نکرد نوح از غرق شدن کشتى ترسید عرض کرد الهى در روى آب همه جا گردیدم مرا خوفى مثل این زمین نرسید
  16. جبرئیل نازل شد عرض کرد یا نوح در اینزمین  امام  حسین   ( علیه السلام ) شهید میشود که سبط خاتم انبیاء محمد مصطفى میباشد حضرت نوح پرسید قاتل او کیست ؟ جبرئیل گفت لعین هفت آسمان و زمین میباشد حضرت نوح چهار مرتبه او را لعن  کرد کشتى حرکت کرد تا بکوه جودى رسید.
  17. آمدن حضرت ابراهیم علیه السلام بزمین کربلا .((طریحى )) نقل میکند که وقتى حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) سواره بصحراى کربلا گذر نمود اسب او بسر در آمده و آنحضرت از پشت اسب بزمین افتاد و سر مبارکش شکست و خون جارى شد پس زبان باستغفار گشود و گفت الهى از من چه گناهى سر زده که بدون جهت بزمین خورده خون از سرم جارى شد؟ جبرئیل نازل شده گفت اى ابراهیم گناهى از تو صادر نگشته ولى این سرزمینى است که در آن سبط خاتم الانبیاء و پسر خاتم الاوصیا کشته میشود پس خون تو بموافقت خون او ریخته شد.
  18. ابراهیم گفت اى جبرئیل قاتل او چه کسى خواهد بود؟ جبرئیل گفت او ملعون اهل آسمانها و زمینها است و قلم بر لوح بلعن  آن پلید بدون اذن پروردگار جارى شد. حقتعالى بقلم وحى نمود که بنگارش این لعن  مستحق ثنا و ستایش گشتى آنگاه ابراهیم دست بدعا برداشت و بسیار یزید را لعن  کرد و اسب آنحضرت بزبان فصیح آمین گفت .
  19. ابراهیم خطاب به اسب نموده فرمود چگونه بدى یزید بر تو معلوم شد که آمین گفتى ؟ اسب گفت اى ابراهیم من همیشه فخر میکردم که تو بر پشت من سوار میشوى و چون بسر فرود آمدم و تو از پشت من بزمین افتادى خجلت و شرمسارى من زیاد شد و دانستم که این بواسطه پلیدى یزید است لذا آمین گفتم .
  20. مرحوم شوشترى میفرماید ممکنست این محلى که حضرت ابراهیم بزمین خورد همان محلى باشد که روز عاشورا  حسین  علیه السلام از روى اسب بزمین افتاد.
  21. راقم این اوراق گوید که از اسب افتادن حضرت ابراهیم در زمین کربلا با افتادن  حسین  ( علیه السلام ) بسیار فرق داشته است ، حضرت ابراهیم سرش شکست و قدرى خون آمد و برخاست
  22. ازین بیابان بیرون رفت ولى  حسین  ( علیه السلام ) بواسطه نیزه اى که صالح بن وهب بر پهلوى نازنین آنحضرت زد از اسب بزمین افتاد و بعضى نوشتند بواسطه تیرى که بر گلوى نازنین آنحضرت فرود آمد حضرت بر زمین افتادند
  23. و ممکنست صحیح همان باشد که اکثر ارباب مقاتل ذکر کرده اند چون آن تیر سه شعبه بر قلب نازنین آقا وارد آمد حضرت نتوانست که تیر را از جلو بیرون آورد بلکه از عقب بیرون آورد و خون چون ناودان جارى شد حضرت نتوانست طاقت سوارى از روى اسب بزمین افتاد.
  24. بلند مرتبه شاهى ز صد رزین افتاد...... اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
  25. صدوق نقل میکند که روزى حضرت رسول الله  خدا صلى الله علیه و آله در محضر اصحاب نشسته بودند که  حسین  ( علیه السلام ) وارد شد چون پیغمبر چشمش بحسین  افتاد اشکش جارى شد فرمود هر وقت  حسین  را مى بینم گویا آنروزى را مشاهده میکنم که تیرى باو رسیده و از زین بزمین واژگون شده و بعد از افتادن بخاک آن پاره پاره بدن را مانند گوسفندى سر میبرند در صورتیکه  حسین  من هیچ گناهى ندارد.
  26. ورود حضر اسماعیل علیه السلام بزمین کربلا : حضرت اسماعیل با گوسفندانى که داشت در کنار شط فرات عبور میکرد و گوسفندان چرا مینمودند روزى شبان آنحضرت خبر آورد که این گوسفندان چند روز است که از فرات آب نمیخورند حضرت اسماعیل سبب را از خدا سئوال نمود
  27. جبرئیل نازل شد عرض کرد که جهت را از خود گوسفندان بپرس حضرت اسماعیل به گوسفندى فرمود چرا آب نمیخورید؟
  28. گوسفند بزبان فصیح عرض کرد که بما رسیده فرزند تو  حسین  که سبط محمد است در این سرزمین تشنه شهید میشود و ما بواسطه حزنى که داریم از این آب نمیخوریم .
  29. ورود حضرت موسى علیه السلام بزمین کربلا وقتى ((حضرت موسى علیه السلام  )) با ((یوشع بن نون )) بزمین کربلا رسیدند بند نعلین موسى پاره شد و خارى سخت بر دو پاى مبارکش فرو رفت و خون جارى شد عرض کرد الهى چه گناهى از من صادر شده که بدین کیفر مبتلا شدم حقتعالى وحى فرستاد که در اینموضع خون  حسین  ریخته میشود و خون تو بموافقت خون وى جارى گردید
  30. عرض کرد خدایا  حسین  کیست ؟ خطاب آمد که سبط محمد مصطفى و پسر على مرتضى است ، عرض کرد قاتل او کیست ؟ خطاب آمد که او لعین ماهیهاى دریا و وحوش صحرا و طیور هوا است موسى دست بدعا برداشته یزید لعین را لعن  کرد و یوشع بن نون گفت .
  31. عبور حضرت عیسى بزمین کربلا : روایت شده که حضرت عیسى ( علیه السلام ) در ایام سیاحت خود با حواریون گذارش بزمین کربلا افتاد ناگاه شیر غرانى بر سر راه ایشان آمد راه را بر ایشان مسدود کرد حضرت عیسى پیش رفت و فرمود چرا را ه بر ما گرفته اى و نمیگذارى عبور کنیم شیر بزبان فصیح گفت نمیگذارم شما ازین بگذرید مگر آنکه یزید را کشنده  حسین  است لعن  کنید، عیسى فرمود  حسین  کیست ؟
  32. شیر گفت سبط محمد النبى الامى و پسر على که وصى او است ، فرمود قاتل او کیست ؟ شیر گفت ملعون وحوش بیابانها و گرگان و درندگان صحراها بالخصوص در روز عاشورا آنگاه حضرت عیسى دست بدعا برداشت و یزید را لعن  فرمود، حواریون آنحضرت آمین گفتند شیر دور شده آنها رفتند.
  33. آمدن پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله بزمین کربلا: ((شیخ مفید)) در کتاب ارشاد باسناد خود از ((ام سلمه )) نقل میکند که گفت شبى پیغمبر خدا (صل الله علیه وآله وسلم) از نزد ما بیرون رفت و مدت زمان طویلى از ما غایب بود بعد از مدتیکه باز آمد آنحضرت را پریشانحال و گرد و غبارآلوده دیدیم که دست مبارکش را بهم گذاشته و بسته بود عرض کردم یا رسول الله  الله چرا شما را گرد و غبارآلوده و پریشانحال مى بینم
  34. فرمود در این ساعت مرا بعراق بزمینى که کربلا نام داشت بردند و مقتل  حسین  و جماعتى از فرزندان و اهلبیت مرا بمن نشان دادند و من خون ایشانرا همى جستم و اینک خاک آن سرزمین در دست نیست
  35. آنگاه حضرتش دست خود را بگشود که میان دستش خاک قرمز رنگى بود بمن داد و فرمود این خاک را محفوظ بدار من آنخاک را در شیشه کردم و سر آنرا محکم بستم و چون حضرت  حسین  ( علیه السلام ) از مدینه متوجه عراق شد هر روز و هر شب آنرا میدیدم و چون آخر روز عاشورا آنرا دیدم تبدیل بخون تازه شده بود
  36. صداى ناله بلند شد و گریه بسیارى کردم و دانستم که  حسین  ( علیه السلام ) کشته شده ولى اینمطلب را بکسى نگفتم تا خبر شهادت آنحضرت رسید.
  37. و در ارشاد از ام سلمه نقل نموده که گفت شب یازدهم محرم با کمال و غم خوابیدم رسول الله  خدا را در خواب دیدم با حالت حزن و ناله و گریان و غبارآلوده و تا آن شب آنحضرت را خواب ندیده بودم من مشغول پاک کردن آن گرد و غبار عرض کردم یا رسول الله  الله جانم قربانت چرا گریه میکنى و این گرد و غبار چیست که بر سر و محاسن شما مى بینم فرمود اى ام سلمه امشب مشغول کندن قبر براى  حسینم و اصحابش بودم و الان از کندن آنها فارغ شدم.
  38. زینت دوش نبی روی زمین جای تونیست ..... خاک و خاشاک زمین منزل معای تو نیست                                 خاک  عالم  به  سرم  بر اثر تیر و ثنان  .....  جای یک بوسه زینب برهمه اعضای تونیست .                                    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده