پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۰ مطلب با موضوع «زیارت وگریه برحسن علیه السلام» ثبت شده است

۰۲
آذر

 

                          بسم الله الرحمن الرحیم

  1.                          1-  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. مجلس هفدهم : 41-علیکم منى جمیعا سلام الله و ابدا ما بقیت و بقى الیل و النهار ..اغنیاء باید همه ساله بزیارت بروند.
  3. چهارم : چون زائر  حسینى به کربلا نزدیک شود چند صف از ملائکه او را استقبال کنند که از جمله آنها چهار هزار ملکى است که براى یارى آنحضرت روز عاشورا به کربلا آمدند
  4. و پس از شهادت آنحضرت رسیدند و ماءمور شدند که مجاورت قبر آنحضرت را اختیار کنند.
  5. و چون آنحضرت را زیارت نمود آنحضرت نظر مرحمت بسوى او کند و براى او دعا فرماید و از جد بزرگوار و پدر عالیمقام خود مسئلت نماید که از براى وى طلب مغفرت نمایند
  6. و پس از آنهمه انبیاء و رسل براى او دعا کنند و ملائکه با او مصافحه کنند و چون از کربلا به وطن خود مراجعت نماید ملائکه او را مشایعت کنند و مخصوصا میکائیل و جبرائیل و اسرافیل در مشایعت او باشند
  7. و اگر در آنسال و یا در سال بعد از دنیا برود همان ملائکه بر سر جنازه او حاضر شوند و براى او طلب مغفرت نمایند و در روایت وارد شده که آنحضرت فرمود:
  8. من زار نى زرته بعد موته یعنى هر کس مرا زیارت کند منهم او را بعد از موتش زیارت میکنم .
  9. بعدی عمل خیر اثراتى دارد اگر موانعى در پیش نباشد: اقتضاى ثوابهائیکه براى جمیع اعمال خیر ذکر شده اینست که موانعى پیش نیاید و آن اثر ثواب را از بین نبرد
  10. مثلا اثر سکنجبین قطع کردن صفراست و براى کسیکه صفرا در بدن او زیاد است باید سکنجبین بخورد تا دفع صفرا بشود و چه زن باشد یا مرد، کوچک باشد یا بزرگ ، پس اگر کسى این سکنجبین را خورد و صفرا قطع نشد مسلما مانعى در بین بوده که اگر نگذاشته آن سکنجبین اثر و خاصیت خود را بدهد
  11. شاید قبلا و یا بعدا چیزى خورده که مانع از اثر آن شده و یا بجهت انقلابى که در مزاج بوده اثر آنرا از بین برده ، پس این عوارض منافات ندارد و با اینکه سکنجبین قاطع صفراست .
  12. پس از ذکر این مقدمه کوتاه میگوئیم آنچه در اثرات ادعیه و اذکار و اعمال وارد شده اثر آنها تا وقتى که مانعى در پیش نباشد ولى اگر مانع یا موانعى پیش آمد عمل اثرى نخواهد داشت
  13. البته این نه از باب آنست که اثر عمل من از بین رفته و یا نخواسته اند مزد عمل مرا به من بدهند بلکه بواسطه آن مانعى است که در بین آمد و اثر عمل مرا از بین برد.
  14. مثلا فرداى قیامت نامه عمل بنده اى را بدستش بدهند چون در آن نظر کند اعمال بدى ببیند که در جمیع مرتکب آن نشده بود و ضمنا اعمال خوبى که در دوران زندگى انجام داده بود در نامه عمل خود نمى بیند میگوید خدایا نامه عمل من نیست و اشتباه شده ،
  15. خطاب رسد اى بنده من اشتباه در کار ما نیست نامه عمل تست ولى بواسطه آن غیبت نهایى که در پشت سر برادران دینى خود نمودى اعمال خیر تو در دیوان عمل آنها منتقل شد و اعمال بد آنان به دیوان عمل تو.
  16. پس عمل خوب اثر خود را دارد ولى وقتى که غیبت آمد اثر آنرا نابود میکند پس ما نباید بگوئیم اعمال خوب اثر ندارد بلکه باید بگوئیم اثرات آنها محو میشود.
  17. تنها عمل خیرى که اثر آن از بین نمیرود زیارت حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) است چه اگر از یک طرف برود از جهات دیگر باقى میماند
  18. و لذا قبلا گفتیم تنها عملى که جامع همه ثوابها میباشد زیارت آنحضرت است و مانند دارویى است که داراى صد خاصیت است اگر موانع در وجود من باشد که صد مانع نیست
  19. و ممکن است پنجاه یا شصت مانع باشد که جلوى پنجاه یا شصت خاصیت را بگیرد غیرممکنست که صد مانع در بدن من باشد که اثر صدخاصیت را از بین ببرد.
  20. دلیل بر اینکه اثرات زیارت حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) بکلى از بین نمیرود فرمایش جابر بن عبدالله انصارى است در روز اربعین بر سر قبر  حسین  ( علیه السلام ) که فرمود: انه اذا زلت قدم محبیه و زائره من الذنوب فى مقام ثبت له قدم آخر فى مقام آخر .
  21. یعنى : هر گاه قدم محب و زائر آنحضرت از گناهان لغزید براى وى قدم دیگر در مقام دیگر ثابت میشود. ما میگوئیم که اگر خداى نخواسته گناهان ما مانع شد که اثر زیارت آنحضرت بما برسد از راههاى دیگرى امید نجات براى ما خواهد بود،
  22. گیرم ثواب حج و نماز و روزه و زکوة و تسبیح و صدقه بما ندادند ولى مشمول این روایت خواهیم شد که فرداى قیامت منادى حق ندا میکند: این شیعة آل محمد، کجایند شیعیان آل محمد؟ پس جمع کثیرى که عدد آنها را جز خدا نداند برخیزند پس از آن ندا کنند: این زوار الحسین  بن على کجایند
  23. زائران قبر  حسین  ( علیه السلام ) پس جمعى بایستند و به آنها گفته شود که دست هر کسى را که دوست دارید بگیرید و داخل بهشت کنید، پس شخص زائر دست دوستان خود را گرفته داخل بهشت کند تا اینکه کسى به او میگوید که من در فلان روز بجهت تو عملى نمودم ، دست او را هم میگیرد و داخل بهشت میگرداند.
  24. ممکن است بگوید که شاید ما جز، ایندسته نباشیم و عمل بد ما مانع شد که صداى این منادى بما برسد، جواب گوئیم در روایت وارد شده که بر پیشانى زائر  حسین  ( علیه السلام ) در قیامت نوشته میشود: هذا زائر قبر خیر الشهداء
  25. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود که در روز قیامت منادى حق ندا کند که کجایند زوار  حسین  بن على ( علیه السلام ) پس جماعتى بر میخیزند که عدد آنها را جز خدا کسى نداند،
  26. بعد بآنها گویند چه چیز باعث شد که شما آنحضرت را زیارت کردید؟ گویند پروردگارا دوستى برسول الله  خدا و على و فاطمه و ترحمى که به آنحضرت داشتیم بسبب مصایبى که بآنحضرت وارد آمده بود،
  27. پس به آنها میگویند: اینها محمد و على و فاطمه و حسن و  حسین  صلوات الله علیهم اجمعین هستند به آنها ملحق شوید شما با آنها هم درجه هستید و به لواى رسول الله  خدا الا حق شوید، پس میروند در زیر لوایى که در دست على ( علیه السلام ) میباشد.
  28. نتیجه : اگر تمام اعمال ما مردود شود و گناهان ما نگذارد که ثوابهاى زائر  حسینى را ببریم آیا چیزى پیدا میشود که جلوى دوستى را بگیرد، وقتى ما بگوئیم خدایا دوستى این خانواده ما را به قبر آنحضرت کشانید مانع از این دوستى چه خواهد شد؟
  29. فرمود: حب على حسنة لا یضر معها سیئة پس هیچ گناهى نمى تواند دوستى را از بین ببرد و کسى هم نمیتواند در قیامت بگوید این شخص دوست این خانواده نیست بلکه میگوید دوست گنه کار است .
  30. نمک پرورده ی این خاندانم .....به جز این در، در دیگر ندارم
  31. خوشا بر من، که دلدارم حسین است .....به محشر، یاور و یارم حسین است
  32. کجا ارباب من، فردا گذارد .....غلام او در آتش، پا گذارد
  33. گرفتم اینکه برندم سوی نار ......به جرم آنکه من، هسنم گنهکار
  34. بود در موج آتش این شعارم ......خدایا، من حسین را دوست دارم
  35. ارادتمند میر عالمینم ......عزا دارم، عزادار حسینم
  36. شب و روز از برایش سوگوارم ......به جز عشق حسین، چیزی ندارم
  37. در اینجا مرثیه خوان حسینم ......در آنجا هم، سر خوان حسینم
  38. شب تنهائیم یارم حسین است
  39.  ..امید قلب بیمارم حسین است
  40. از صبح ازل تاروز محشر....گریم زغم حسین بی سر ...اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۲
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. مجلس هفدهم : 40علیکم منى جمیعا سلام الله و ابدا ما بقیت و بقى الیل و النهار ..اغنیاء باید همه ساله بزیارت بروند
  2. اخباریکه درباره اغنیاء وارد شده اینست که سالى دو مرتبه یا چهار ماه یکمرتبه بروند ولى فقراء سالى یک مرتبه را ترک نکنند...امام صادق ( علیه السلام ) فرمود بمن خبر رسیده که بعضى از شیعیان ما یکسال و دوسال بر آنها میگذرد که بزیارت  امام  حسین   ( علیه السلام ) نمیروند، بخدا قسم که به نصیب خودشان خطا کرده اند و از ثواب خدا بیمیل شده اند و از جوار پیغمبر دور افتاده اند،
  3. عرض کردم در چه مدت باید آنحضرت را زیارت نمود؟ فرمود: هر گاه مقدر بشود در هر ماه یک مرتبه آنحضرت را زیارت کن ، عرض کردم دستم نمیرسد زیرا کارگرى هستم که باید با دسترنج خود نان بخورم و یک روز هم نمیتوانم کارم را ترک کنم ؟ حضرت فرمود تو و امثال تو معذورند قصه من آن کسانى بود که با دسترنج خودکار نمیکنند و اگر بخواهند هر جمعه به زیارت آنحضرت بروند و براى آنها سهل است از براى چنین کسى که در روز جزا نزد خدا و رسول الله ش عذرى نیست .
  4. جامع بودن زیارت آنحضرت : خداوند تبارک و تعالى روى حکم و مصالحى اعمالى از وجوب و مستحب و حرام و مکروه بر بندگان خود تکلیف فرمود و از براى هر یک از آنها اثرات خاصى قرار داد مانند اغذیه که هر کدام اثر مخصوص براى بدن دارد و باید همه آنها براى سلامتى بدن استفاده کنیم ، پس همانطور که بجهت سلامتى مزاج باید از همه غذاهاى دنیا استفاده کرد، همچنین براى سلامتى روح  هم باید از همه اعمال واجب و مستحب استفاده کرده و از حرام و مکروه پرهیز نمود.
  5. امروز مى بینیم که بعضى قرص و شربتها درست کرده اند که اثر تمام ویتامینها در آنها یافت میشود و اگر از آنها بخوریم از خوردن بسیارى از قرصها و شربتها مستغنى میگردیم .درست است که خداى متعال بجهت هر عملى اثرى در روح  و انسانى قرار داده ولى در بین اعمال عملى قرار داده که اثر تمام اعمال در آن موجود است و آن زیارت حضرت  حسین  ( علیه السلام ) میباشد.
  6. شرح بیان مطلب : اول رکن دین اسلام نمازست که فرق بین مسلمان و کافر همین است که فرمود: من ترک الصلوة متعمدا فقد کفر. زیارت حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) ثواب نماز به این مهمى را دارد.
  7. در روایت است که خداوند هفتاد هزار ملک قرار داده که اطراف قبر  حسین  ( علیه السلام ) نماز میخوانند و نماز هر یک از آنها معادل نماز هزار نفر از آدمیان میباشد، خداوند ثواب نماز آن ملائکه را براى زائرین قبر  حسین  ( علیه السلام ) قرار میدهد.
  8. پس زیارت  حسین  ( علیه السلام ) ثواب و خاصیت نماز را دارد، آنهم نمازیکه ملائکه بخوانند، آنهم نمازیکه معادل یک میلیون نماز بشر است .
  9. یکى از ارکان دین اسلام روزه است که اهمیت زیادى در اسلام دارد و فقها در کتب فقهى خود دستوراتى براى آن ذکر کرده اند، زیارت حضرت سیدالشهداء ثواب روزه را دارد در روایت وارد شده که زیارت آنحضرت ثواب هزار صائم و روزه دار را دارد.
  10. یکى دیگر از ارکان اسلام جهاد است که زیارت  حسین  ( علیه السلام ) ثواب جهاد را هم دارا میباشد، در روایت است که فضل زیارت آنحضرت اجر هزار شهداى بدر خواهد بود، بلکه ثواب آن شهیدى را باو میدهند که در راه خدا بخون آغشته شده باشد، ناگفته نماند که بعد از شهداء کربلا به هیچیک از شهداء مقام شهداء بدر را ندادند اگر بتاریخ جنگ بدر مراجعه شود مطلب معلوم میگردد.
  11. یکى دیگر از ارکان اسلام زکوة است که به زیارت حضرت  حسین  ( علیه السلام ) ثواب زکوة را هم دارد، در روایت وارد شده که زائر  حسینى در هر زیارتش ثواب هزار زکوة مقبوله در نامه عملش ثبت میگردد.
  12. یکى دیگر از ارکان اسلام حج است که بسیار در اسلام تاکید در آن شده که فرمودند تارک آن یا یهودى و یا نصرانى از دنیا خواهد رفت ، زیارت حضرت  حسین  ( علیه السلام ) ثواب حج و عمره را دارد، آنهم نه یکى بلکه بیش از هفتاد هزار حج و عمره .
  13. در بعضى از اخبار است که زیارت حضرت  امام  حسین   ( علیه السلام ) معادل یک حج و یک عمره است ، در بعضى دیگر معادل دوازده حج و بعضى بیست و دو حج و بعضى بیست و هشت حج و بعضى هشتاد و بعضى صد حج و در بعضى از روایات ثواب هر قدم زائر  حسینى ثواب یک حج و یک عمره میباشد.
  14. در روایت بیشتر ازآن در خصوص زیارت روز عرفه است که میفرماید: ان الرجل منکم لنعتیسل على شاطى الفرات ثم یاتى قبرال حسین  عارفا بحقه فیعطیه الله بکل قدم یرفغها و یضعها ماءة حجة مقبولة و ماءة عمرة مبرورة .
  15. مردى از شما غسل میکند در نهر فرات بعد مشرف میشود به زیارت قبر  حسین  ( علیه السلام ) در حالتى که عارف است بحق آنحضرت ، خداوند عطا میفرماید به هر قدمى که بر زمین میگذارد و بر میدارد ثواب صد حج مقبوله و صد عمره مبروره .
  16. در بعضى از روایات اضافه از اینهم وارد شده که ثواب حجى میدهند که با رسول الله  خدا بجا آورده باشد و در بعضى دیگر است : حجة مع الرسول الله  مقبولة راکیه . یعنى ثواب حجى میدهند که با رسول الله  خدا بجا آورده و قبول و پاکیزه باشد.
  17. مهمتر از همه اینها در یکدسته از روایات فضیلت زیارت آنحضرت را به ثواب حج پیغمبر میرساند که خود آنجناب کرده باشد، نه اینکه با او بجا آورده باشند، آنهم نه ثواب یک حج از حجهاى آنحضرت بلکه زیاد میکند تا میفرماید:
  18. من زاره کتب الله تسعین حجة من حجى باعمارها.: یعنى هر کس زیارت کند آن مظلوم را خداى تعالى مینویسد براى وى ثواب نود حج از حجهاى من با عمره هایش
  19. و این اختلافات روایات در ثواب زیارت آنحضرت محمولست بر اختلاف بمراتب معرفت و ایمان زیارت کنندگان و محبت آنان نسبت به خاندان عصمت و طهارت .
  20. تا اینجا جامعیت زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام نسبت به واجبات و ارکان دین معلوم گشت اینک جامعیت زیارت آنحضرت نسبت به مستحبات بیان میشود.
  21. در روایت وارد شده که : من زاره کمن حمل على الف فرس فى سبیل الله مسرجة تلحمة .
    یعنى : کسى که آنحضرت را زیارت نمود مثل کسى است که هزار راس اسب در راه خدا داده باشد که همه آنها بازین و لجام باشد.
  22. در روایت دیگر ثواب زیارت آنحضرت ثواب آزاد کردن هزار بنده وارد شده که همه آنها براى رضاى خدا باشد.
  23. روایت دیگر: انه من زار قبر ال حسین  علیه السلام ماشیا کتب الله بکل قدم یرفعها و کل قدم یضعها عتق رقبة من ولد اسماعیل .
  24. یعنى : هر کس پیاده قبر  حسین  ( علیه السلام ) را زیارت کند هر قدمیکه بر زمین میگذارد و بر میدارد ثواب آزاد کردن یک بنده از اولاد حضرت اسماعیل را دارد.
  25. در خبر است که : ان الله یخلق من عرق زوار ال حسین  کل عرفة سبعون الف ملک یسبحون الله و یقدسونه .
  26. یعنى : خدایتعالى از هر قطره عرق زوار  حسین  ( علیه السلام ) هفتاد هزار ملک خلق میفرماید که تسبیح و تقدیس او را کند.
  27. خواص و فضایل زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام براى زائر : زیارت ابا عبدالله ال حسین  ارواح العالمین له الفداء خواص زیادى براى شخص زائر در دنیا و آخرت دارد که از احادیث صحیح استفاده میشود و ما به نقل چند خاصیت از آن اکتفا کرده و از بقیه صرف نظر مینمائیم .
  28. اول :  امام صادق ( علیه السلام ) فرمود: زمانیکه زائر قبر  حسین  ( علیه السلام ) قصد کرد که بزیارت آنحضرت رود: ان الله ملائکة موکلین بقبر الحسین  ( علیه السلام ) فاذا اهم الرجل بزیارته اعطاهم الله ذنوبه فاذا خطا محوها ثم خطاضا عفو اله حسناته فلم تزال تضاعف حتى توجب له الجنة .
  29. براى خدا ملائکه هایى هست که به قبر  حسین  ( علیه السلام ) موکلند، پس وقتى شخص زائر زیارت آنحضرت را قصد نمود، حقتعالى گناهانش ‍ را بوى ببخشد و زمانیکه براه افتاد قدم گذاشت گناهانش را محو فرماید و پس از آنکه قدم میگذارد مضاعف فرماید حسنات او را و بقدرى حسنات او را مضاعف فرماید که به مقامى رسد که بهشت براى او واجب میگردد.
  30. در این روایت سه مرتبه براى شخص زائر ذکر شده است :
  31. مرتبه اول آنکه چون قصد زیارت کند گناهانش بخشیده شود.
  32. مرتبه دوم چون براه افتاد آنها را محو فرماید، چه بخشیدن غیر از محو شدن است مثل اینکه یک نفر زندانى که حکم زندانش را دادگاه داده کسى میآید از او شفاعت میکند و او را از زندان نجات میدهند بعد پرونده او را برداشته پاره میکند و از بین میبرد که یکروزى دست دیگران نیفتد تا بدانند این شخص زندانى و مقصر بوده و عفوش نموده اند.
  33. پس بعد از آنکه حقتعالى گناهان این بنده را محو کرد که از یاد ملائکه هم برود تا نزد آنان خجل و شرمنده نشود، آنگاه بجاى آن گناهان حسنات بنویسد و بقدرى آنها را مضاعف فرماید تا به مرتبه و مقامى رسد که بهشت بر او واجب گردد.
  34. دوم : چون زائر  حسینى در سفر زیارت خود انفاق نماید خداوند به هر درهمى که انفاق نموده بقدر کوه حسنات به او عوض دهد و به هر درهمى که درین راه مصرف نموده به اضعاف مضاعف عوض دهد و آن بلاهایى که بر او نازل گردیده و باید به او برسد از او دور میگرداند.
  35. در روایت از ابن سنان است که : یجب لهم بالدرهم الف و الف و الف حتى عد عشرة .
    یعنى : واجب میشود براى آنها بعوض یک درهم هزار و هزار و هزار تا ده مرتبه . بعد فرمود: و رضا الله خیر له و دعا محمد و دعا امیرالمؤ منین و دعا الائمة خیر له .
  36. یعنى : رضا و خشنودى خدایتعالى براى او خیر است و دعاى محمد (صل علی محمد وآله وسلم ) و دعاى امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) و دعاى سایر ائمه صلوات الله علیهم اجمعین براى او خیر است .
  37. سوم : چون شخص زائر  حسین ى از منزل خود بیرون آید ششصد ملک از شش جهت او را مشایعت کنند
  38. و چون آفتاب بر او بتابد گناهانش را محو کند همچنانکه آتش هیزم را محو سازد.
  39. و چون از حرارت هوا و یا زحمت راه عرق کند خداوند از هر قطره عرق او هفتاد هزار ملک خلق کند که همه خدا را تسبیح میکنند و زوار  حسین  ( علیه السلام ) طلب مغفرت میکنند.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۲
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. مجلس هفدهم :39علیکم منى جمیعا سلام الله و ابدا ما بقیت و بقى الیل و النهار
    سلام و رحمت خداى تعالى همیشه و مستمر مادامیکه من زنده باشم و شب و روز پاینده باشد از من به همه شما باد
  2. شرح : علیکم خبر مقدم ، سلام الله مبتدا مؤ خر منى ظرف لغو متعلق به عامل مقدر، جمیعا حامل از براى ضیمر جمع .
  3. این چند جمله مقام دوستى و محبت شخص زائر را نسبت به  امام  حسین   و شهداء دشت کربلا میرساند و میگوید:  حسین  جان سلام و رحمت خدا بر شما و اصحاب و یارانت باد همیشه تا مادامیکه این شب و روز برقرار است ،
  4. یعنى اگر خدا عمرى بمن بدهد تا آخر دنیا همیشه در شب و روز از خدا طلب رحمت و درود براى شما مینمایم . ازین عبارت معلوم میشود که شیعه و سنى دوست اهلبیت نباید زیارت آنحضرت را ترک کند باید هر شب و روزى خدمت آنحضرت و یارانش سلام بنماید.
  5. کسیکه آنحضرت را زیارت نکند ناقص الایمان است : در ((کامل الزیاره )) از  امام صادق ( علیه السلام ) روایت میکند فرمود: هر کسى بمیرد و قبر  حسین  علیه السلام را زیارت نکند ناقص الدین و ناقص الایمان از دنیا رفته و هر گاه بهشت رود درجه او پائین درجه مؤ منین خواهد بود. و در خبر دیگر است که ، کسیکه آنحضرت را زیارت نکند اگر اهل بهشت باشد از مهمانان اهل بهشت خواهد بود.
  6. ((دربندى )) در ((اسرارالشهاده )) از ((منصور بن هازم )) نقل میکند که گفت از  امام صادق ( علیه السلام ) شنیدم که میفرمود هر که سالى بر او بگذرد و بزیارت قبر  حسین  ( علیه السلام ) نرود خدایتعالى یکسال از عمر او کم میکند
  7. و اگر بگویم که از شماها کسى هست که سى سال قبل از اجل خود میمیرد راست گفته ام زیرا زیارت قبر  حسین  ( علیه السلام ) را ترک میکند پس زیارت آنحضرت را ترک نکنید تا خدا عمر شما را طولانى کند و روزى شما را زیاد فرماید. الخبر
  8. فضیلت زیارت  حسین  علیه السلام در شب جمعه  ((طریحى )) در منتخب از ((سلیمان ابن اعمش )) نقل میکند که گفت من در کوفه منزل داشتم و در همسایگى من شخصى بود که با او ماءنوس بودم و نزد او میرفتم و با وى صحبت میکردم ، یک شب جمعه بمنزل او رفتم و در بین حرفها و صحبتها باو گفتم چه میگویى در خصوص زیارت  حسین  ( علیه السلام ) جوابداد که بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر پیرو و ضلالت در آتش خواهد بود. ((
  9. سلیمان ) ابن اعمش )) گوید من غضبناک شدم و از نزد او برخاسته و بیرون آمدم و با خود گفتم که وقت صبح میروم و او را قدرى نصیحت میکنم و از فضایل زیارت  حسین  ( علیه السلام ) براى او نقل میکنم اگر قبول نکرد و بر اعتقاد خود باقى ماند او را میکشم .
  10. ((سلیمان )) گوید: وقت صبح بخانه او آمدم دق الباب نمودم و او را صدا کردم زوجه اش جوابداد که دیشب عازم زیارت کربلا شد و بزیارت آنحضرت رفت ،
  11. سلیمان گوید منهم عازم زیارت  حسین  گشتم و وقتى که بزیارت قبر مطهر مشرف شدم دیدم همان شخص ‍ سر بسجده گذاشته و در سجده اش گریه میکند و دعا مینماید و از خدا طلب مغفرت مینماید بعد از مدتى که سر از سجده برداشت مرا نزد خود دید،
  12. گفتم اى شیخ دیشب تو میگفتى زیارت  حسین  ( علیه السلام ) بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر پیرو ضلالت در آتش ‍ خواهد بود و حال خودت آنحضرت را زیارت میکنى ؟
  13. گفت اى سلیمان مرا ملامت مکن ، شب گذشته در خواب شخص ‍ جلیل القدرى را در کمال بزرگى و جلال و کمال و بهاء دیدم که قادر به وصف او ینستم دور او را جماعتى گرفته بودند و با سرعت او را میاورند و در پیش روى او سوارى بود که تاجى بر سر نهاده بود که چهار رکن داشت و در هر رکن جواهرى بود که از مسافت سه روزه میدرخشید،
  14. بیکى از خدام او گفتم این شخص کیست ؟ گفت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفتم این دیگرى کیست ؟ گفت على مرتضى علیه السلام وصى رسول الله  خدا، پس از آن نگاه کردم شترى از نور دیدم که در او هودجى از نور بود و در میان وى دو نفر نشسته و آن ناقه میان زمین و آسمان طیران میکرد
  15. پرسیدم این شتر از براى کیست ؟ گفت از براى خدیجه کبرى و فاطمه زهرا(سل الله علیها) گفتم این جوان کیست ؟ گفت حسن بن على علیه السلام ، پس از آن نزد هودج فاطمه زهرا((سل الله علیها)) رفته دیدم که رقعه هایى نوشته شده از آسمان نازل میشود،
  16. پرسیدم اینها چیست ؟ گفت این رقعه هایى است که در آنها برات آزادى از آتش براى کسى که  حسین  ( علیه السلام ) را در شب جمعه زیارت کند نوشته شده است ، منهم رقعه اى طلب نمودم ، بمن گفتند تو میگویى زیارت  حسین  ( علیه السلام ) بدعت است تا تو بزیارت آنحضرت مشرف نشوى ازین رقعه ها بتو نمیرسد، پس از خواب بیدار شدم و در همانساعت عازم زیارت قبر آنحضرت شدم و ازین قبر جدا نمى شوم تا جان از تنم بیرون رود.
  17. زیارت کردن موسى بن عمران حضرت سیدالشهداء را در کتاب ((کامل الزیارة )) از ((ابى حمزه ثمالى )) نقل میکند در پایان زمان دولت ((بنى مروان )) قصد زیارت قبر  حسین  بن على ( علیه السلام ) را نمودم ، مخفى از اهل شام رفتم تا به کربلا رسیدم
  18. و در گوشه اى پنهان شدم تا نصف شب گذشت ، طرف قبر آمدم چون نزدیک قبر رسیدم مردى بطرف من آمد و گفت برگرد که به قبر مطهر نمیرسى ، من خوفناک برگشتم تا نزدیک صبح شد
  19. باز قصد قبر مطهر را نمودم تا به قبر نزدیک شدم همان مرد نزد من آمد و بمن گفت اى مرد نمیتوانى بزیارت قبر برسى گفتم خدا ترا عافیت بدهد چرا نمى توانم بزیارت قبر مشرف شوم با اینکه از کوفه بقصد زیارت این قبر آمده ام مانع من مباش میترسم صبح شود و اهل شام مرا دیده بکشند،
  20. جوابداد قدرى صبر کن موسى بن عمران از خدا اذن خواسته که بزیارت  حسین  ( علیه السلام ) مشرف شود خدا هم به وى اذن داده با هفتاد هزار ملک از آسمان نازل شده اند و انتظار طلوع صبح را دارند که تا به آسمان عروج کنند گفتم تو کیستى ؟ گفت من از آن ملائکه اى هستم که بحفظ قبر  حسین  ( علیه السلام ) ماءمور شده ام و براى زوار او استغفار مینمایم ،
  21. پس برگشتم و چون صبح شد بسوى قبر آمدم و کسى مانع من نشد زیارت کردم و نماز صبح خواندم با تعجیل تمام برگشتم تا کسى از اهل شام مرا نبیند.
    تارک زیارت  حسین  ( علیه السلام ) عاق رسول الله  (صل الله علیه وآله وسلم ) در ((اسرارالشهاده )) از ((عبدالرحمن ابن کثیر)) از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود اگر یکى از شما تمام عمر خود را حج کند و بزیارت  حسین  ( علیه السلام ) مشرف نشود حقى از حقوق رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) را ترک کرده زیرا که حق  حسین  ( علیه السلام ) از جانب خدا بر هر مسلمى فریضه است .
  22. ((حلبى )) گوید که خدمت حضرت صادق ( علیه السلام ) عرض کردم چه میفرمائید در حق کسیکه قدرت داشته و ترک زیارت  حسین  ( علیه السلام ) را کرد فرمود او عاق رسول الله  خدا گشته است .
  23. اخباریکه دلالت بر وجوب زیارت دارد: اخبار زیادى وجود دارد که دلالت بر وجوب زیارت سیدالشهداء دارد و ما بعضى از آنها را ذکر مى کنیم .
  24. ((محمد بن مسلم )) از حضرت باقر ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: شیعیان ما را بزیارت قبر  حسین  ( علیه السلام ) امر کنید زیرا زیارت آنحضرت بر هر مؤ منى که اقرار به امامت آنحضرت دارد واجبست .
  25. و در خبر دیگر فرمود: زیارت آنحضرت روزى را زیاد میکند و عمر طولانى و بلا را دفع میکند و هر مؤ منى که اقرار به امامت آنحضرت دارد زیارت آنحضرت بر او واجبست
  26. در ارشاد مفید از  امام صادق ( علیه السلام ) روایت نموده که فرمود: زیارة الحسین  ابن على علیهماالسلام واجبة على کل مؤ من تقر للحسین  علیه السلام بالامامة من الله عز و جل .
  27. مرحوم ((دربندى )) در ((اسرارالشهاده )) پس از نقل اخبار وجوب میفرماید: اگر چه سند این اخبار به اصطلاح متاءخرین صحیح نیست ولى صاحب وسایل ایندسته اخبار را از کتب معتبرى جمع کرده که نزد متقدمین و متوسطین علماى ما معتبر است و همچنین نزد جمعى از متاءخیرین نظر به قواعد رجالیه سند بعضى ازین اخبار از درجه اعتبار ساقط نیست ،
  28. گذشته از اینمطالب ما علم و یقین داریم که در بین اخبار وجوب ممکنست یکى از آنها از معصوم صادر شده باشد و همچنین در بین اخباریکه بعنوان منطوق یا فحوى بر حرمت ترک زیارت در همه عمر دلالت دارد یک خبر آن اقلا از امام صادر شده باشد و همین ما را کفایت میکند.
  29. بعد میفرماید: قائل به وجوب و حرمت هم در بین علماء بوده اند مانند صاحب وسائل و مرحوم مجلسى و والد ایشان و کسانیکه قریب العصر آنها بوده اند بعد میفرماید: اقوى در نزد من حرمت ترک کلى زیارت است براى کسانیکه توانایى رفتن داشته باشد.
  30. زیارت در حال خوف و امن فرق ندارد: اخبارى وارد شده بر اینکه زیارت حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) در حالت امن و خوف فرق نمیکند. در روایتى از زراره وارد شده که میگوید:
  31. خدمت امام باقر ( علیه السلام ) عرض کردم ما تقول فیمن زار ابائک على خوف قال یومیه الله یوم الفزع الاکبر و تلقاه الملائکة بالبشارة و یقال له لاتخف لاتحزن هذا یومک الذى فیه فوزک .
  32. چه میفرمائید درباره کسى که با حالت خوف پدران تو را زیارت کند؟ حضرت فرمود: خداوند او را از عذاب روز قیامت امان میدهد و ملائکه او را ملاقات میکنند در حالتى که به او بشارت میدهند که مترس و محزون مباش ، این همانروزیست که در آن رستگار خواهى شد.
  33. ((ابن کثیر)) میگوید خدمت  امام صادق ( علیه السلام ) عرض کردم که میلى قلبى مرا بزیارت قبر پدرت حرکت میدهد از وقتى که بیرون میآیم تا وقت مراجعت از سلطان و از اطرافیان او دلم خائف است ،
  34. حضرت فرمود: یابن بکیر آیا دوست نمیدارى که خدا ترا در راه ما ترسان ببیند؟ آیا نمیدانى کسى که در راه ما به او ترسى روى دهد خدا او را در سایه عرش جاى دهد و در زیر عرش با حضرت  حسین  ( علیه السلام ) مصاحب شود و از فزعهاى روز قیامت در امان باشد و اگر خوفى به او روى دهد ملائکه به او تسکین قلب و بشارت دهند.
  35. ((محمد بن مسلم )) میگوید حضرت صادق بمن فرمود: آیا قبر  حسین  ( علیه السلام ) را زیارت میکنى ؟ عرض کردم بلى با ترس و خوف . حضرت فرمود: هر قدر سختتر باشد ثوابش بقدر خوفست هر کس در راه او خوفى ببیند در روز قیامت خائف نمیشود و خدا او را امان میدهد و بر میگردد و در حالتى که گناهان او بخشیده شده و ملائکه بر او سلام و پیغمبر او را زیارت میکند.
  36. مرحوم ((دربندى )) پس از ذکر این رویات میفرماید: عموم اخباریکه گذشت اطلاق آنها به همه اقسام خوف شامل است ، مثل خوف شماتت دشمنان و ناسزا گفتن آنها به زوار و غارت کردن اموال و انواع اذیت کردن از چوب زدن و حبس نمودن و همچنین از جهت ناامنى راهها از دزدان و راهزنان و امثال اینها، پس همه این خوفها را شامل میشود.
  37. و همچنین اخبار شامل است باینکه خوف مظنون به هر نوع ظن باشد یا نباشد و آیا این حکم شامل یقین به خوف از اینگونه اموریکه اشاره بآنها شد، میشود یا خیر؟ ظاهرا اخبار هم شمول دارد بلى
  38. ممکن است گفته شود در صورتیکه خوف بمرتبه یقین رسید اخبار شامل آن صورت نیست و آیا خوف تلف بعضى از اعضا مثل چشم و گوش و دست و پا و امثال اینها حکم هلاکت نفس را دارد یا نه ؟ در آن اشکال است و حکم به عدم الحاق و اجراى حکم اطلاق اخبار در نظر اقوى میباشد.
  39. و مؤ ید گفته ما است آنچه در زمانهاى دولت بنى امیه و دولت بنى عباس واقع مى گشت
  40. مخصوصا در عهد متوکل عباسى که بحکم آنملعون دست و پاى زوار را قطع میکردند و چشمهاى ایشانرا در میآوردند با وجود این امام علیه السلام و وکلا اومناى او مردم را ازین عمل منع نمیکردند. از صبح ازل تاروز محشر.... گریم زغم حسین بی سر
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس شانزدهم :38 السلام علیک و على الارواح التى حلت بفنائک
  2. در آیه دیگر میفرماید: الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها فنمسیک التى علیها الموت و یرسل الاخرى الى اجل مسمى ان فى ذلک الایات لقوم یتفکرون .
  3. یعنى خداست که وقت مرگ ارواح خلق را میگیرد و آنرا که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض میکند سپس ‍ آنرا که حکم بمرگش کرده جانش را نگاه میدارد و آنرا که نکرده به بدنش میفرستد تا وقت معین مرگ ، در این کار نیز ادله قدرت الهى براى متفکران پدیدار است .
  4. در بحار از  امام صادق ( علیه السلام ) نقل میکند که خداوند روح  مؤ منین را پس از گرفتن در بهشت جاى دهد بصورتیکه در دنیا بودند میخورند و مینوشند اگر کسى بر آنها وارد شود آنها را به همان صورت دنیایى که داشتند مى شناسند.
  5. و نیز از  امام صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که فرمود: مؤ منین وقتیکه خوابیدند خداوند روح  آنان را بالا میبرد، روحیرا که مردانش حکم شده و اجلش رسیده در بهشت جاى میدهد و اگر اجلش باقى باشد به ابدان برگرداند، و نیز سؤ ال شد که ارواح یکدیگر را ملاقات میکنند؟ فرمود: بلى با هم انس میگریند و از یکدیگر پرسش میکنند.
  6. داستان ملامهدى عراقى در وادى السلام : در وادى السلام عراقى ، از جانب ملامهدى عراقى نقل میکند که وقتى در نجف اشرف قحطى شدیدى واقع شد که بر من و عیال و اطفالم بسیار سخت میگذشت
  7. روزى براى زیارت اهل قبور و دفع هم و غم به وادى السلام رفتم ناگاه در حالت بیدارى دیدم که جماعتى جنازه اى را به وادى السلام آوردند، دیدم جنازه را در باغ وسیعى که بزبان توصیف آنرا نتوان نمود داخل نمودند، بعد او را در قصر عالى داخل کردند که از همه چیز تمام بود،
  8. منهم عقب او داخل آن قصر شدم دیدم جوانى بزى سلاطین بالاى کرسى مرصعى نشسته چون نظرش بر من افتاد سلام کرد و مرا به اسم صدا کرد و بسوى خود دعوت نمود و بجهت تعظیم من از جاى خود حرکت نمود، دست مرا گرفته پهلوى خود نشانید گفت شما مرا نمى شناسید من صاحب آن جنازه هستم که الان او را داخل وادى السلام نمودند، اسم من فلان و از فلان بلد هستم و این جماعت که با من بودند ملائکه نقاله میباشند که مرا از بلدم به این بهشت برزخ آوردند.
  9. چون این سخنان را از او شنیدم حزن و المم برطرف شد و میل بگردش نمودن در باغ را نمودم ناگاه دیدم و مادرم و بعضى از حامم در میان قصور نشسته اند و با سرور و فرح از من استقبال نمودند و از حال بعضى از ارحام سئوال کردند و من در بین جواب دادن از فقر و گرسنگى اطفالم براى آنان ذکر کردم
  10.  آنگاه پدرم به اطاقى که در آن برنج بود اشاره کرد، بمن گفت هر چه میخواهى از این برنجها بردار، من خشنود شدم و عبایم را پهن کرده آنرا پر از برنج کرد و به نجف اشرف آمد و آن منظره از نظرم محو شد تا مدتى طولانى با آن برنج زندگانى میکردیم و تمام نمیشد، آخرالامر عیالم مرا مجبور کرد تا قصه برنج را بگویم من هم براى او قصه را نقل کردم ولى چون بسراغ برنج رفتیم دیگر آنرا ندیدیم و تمام آنها از بین رفت .
  11.  از این بحث نتیجه میگیریم که روح  ، جسم لطیفى است که پس از مرگ از بین نمیرود و در قالب مثالى بدن میباشد یا متنعم است یا معذب گر چه بدن خاک و پوسیده شده و از بین میرود ولى روح  و قالب مثالى باقى خواهد بود تا روز قیامت که به همان بدن پوسیده متصل شده به قیامت خواهد آمد.
  12.  احتمالاتیکه در معنى حلت بفنائک میرود: حلول رحل محل فرود آمدن است ، فناء به کسر فاء، بر وزن کساء بمعنى گشادگى در اطراف خانه است که مردم و شتران در آنجا استراحت میکنند و به اصطلاح قدیم فضاى جلوى خانه هاى بزرگ که ((جلوخان )) میگفتند! ناخه که از باب افعال از اجوف واوى است فر و خوابانیدن شتر است . رحل جاى گذاردن لباس و اسبابست ، در معنى    اینعبارت چند احتمال داده میشود:
  13.  احتمال اول : اینکه مراد از این ارواح ملائکه اطراف قبر آنحضرت هستند که رحل اقامت خود را بر در خانه آنحضرت انداخته و شب و روز بر آنحضرت گریان میباشند.
  14.  امام صادق ( علیه السلام ) فرمود که حقتعالى بقبر آنحضرت چهار هزار ملک غبارآلوده و پریشان حال موکل فرمود که تا روز قیامت بر آنحضرت گریه میکنند و هر کس آنحضرت را عارفا بحقه زیارت کند این ملائکه او را مشایعت میکنند تا آنکه آن زائر را به وطنش برسانند و اگر مریض گردد و هر صبح و شامى به عیادت او میروند و اگر بمیرد بجنازه او حاضر شوند تا روز قیامت براى او استغفار کنند.
  15.  در روایت دیگرى که ((دربندى )) در ((اسراراشهاده )) نقل میکند حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود: هفتاد هزار ملک موکل قبر  حسین  ( علیه السلام ) هستند که همه آنها متغیر و گردآلوده از روزیکه آنحضرت شهید شده تا روز قیام حضرت قائم ((عج )) بر آنحضرت صلوات میفرستد و زوار آنحضرت را دعا میکنند و میگویند پروردگارا اینها زائر  حسینند بر ایشان احسان نما.
  16.  در خبر ((ابن تغلب )) از حضرت صادق ( علیه السلام ) است که چهار هزار ملک روز عاشورا نازل شده تا یارى حضرت  حسین  ( علیه السلام ) را بنمایند حضرت بآنها اذن نداده مراجعت کردند تا تکلیف خود را بدانند، دوباره نازل شدند دیدند حضرت  حسین  بدرجه شهادت رسیده ، پس ایشان گردآلوده نزد قبر آنحضرت هستند و گریه بر او میکنند تا روز قیامت
  17.  و رئیس آنها ملکى است منصور نام و هیچ زائرى آنحضرت را زیارت نمیکند مگر آنکه آن ملائکه او را استقبال میکنند و چون وداع آنحضرت را نمود و او را مشایعت میکنند و چون وداع آنحضرت را نمود او را مشایعت میکنند و چون مریض شود عیادت او کنند و چون بمیرد نماز بر او بخوانند و طلب مغفرت بجهت او نمایند.

  18. احتمال دوم آنکه مراد از ارواح ، دوستان و محبین آنحضرت از مؤ منین و مومنات باشد مراد از فناء و رحل خطیرة القدس و محل قرب و محفل ملکوت که بزم انس آنجناب است باشد و مسلما شهدا کربلا در مرتبه اول ایندسته واقع خواهند بود.

  19. در روایات بسیارى آمده که در روز قیامت براى آنحضرت مجلسى در زیر سایه عرش میباشد که مخصوص آنحضرتست و گریه کنندگان و زیارت کنندگان در آنمجلس جمع میشوند که در حالت امن و خاطرجمعى باشند و بحدیث آنحضرت استیناس و اشتغال میورزند و در آن حین که در خدمت آنحضرت مشغول صحبت هستند از بهشت از اوج آنها رسول اللهى میفرستند که ما مشتاق شمائیم نزد ما بیائید، آنها از رفتن اباء و امتناع مینمایند و گفتگو و صحبت  حسین  ( علیه السلام ) را اختیار میکنند و لذت مجلس آنحضرت را بر لذت حوران بهشتى مقدم میدارند.
  20.  زائران و گریه کنندگان حضرت  حسین  در بهشت همسایه آنحضرت خواهند بود
    ابن عباس روایتى نقل میکند که در ذیل آن دارد که وقتى حضرت  حسین  ( علیه السلام ) جزاى زائران و گریه کنندگان را از جد و پدر و مادر شنید عرض کرد اى جد برزگوار بحق خدا و بحق تو قسم تا آنها داخل بهشت نشوند من وارد نشوم و از خدا میخواهم که در آخرت قصور آنها را پهلوى قصر من قرار دهد.

  21. این روایت مورد اشکال شده که چگونه ممکن است تمام گریه کنندگان و زائرین آنحضرت در بهشت همجوار آنحضرت باشند؟ جوابش اینست که ما بهشت را چون بدنیا قیاس میکنیم این اشکال پیش میآید ولى حقتعالى بقدرى خانه آنحضرت را وسیع قرار میدهد که همه زائرین و گریه کنندگان همسایه او را باشند.

  22. و جواب دیگر اینکه آنحضرت بقدرى قصور متعده دارد که جز خدا نداند.
    در کافى خبرى نقل میکند که پیغمبر به امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) فرمود: خدا آنقدر از را میداند که عقل و اوهام خلق به آن نرسد و بآن احاطه ننماید، هزار و هفتصد را در مثل خود ضرب میکند. 2890000 1700*1700 و حاصلضرب را در مثل خود یعنى 8343100000000=2890000*2890000 و همچنین ضرب مینماید این عدد را در مثل خود و حاصل او را در مثل خود و همچنین تا هزار مرتبه پس آن عدد حاصل را ضرب میکند در مثل خود و همچنین حاصلضرب را در مثل خود تا هزار مرتبه دیگر، پس آخر عددیکه ازین ضربها حاصل شود عدد قصرهائیست که حقتعالى بتو عنایت فرماید.
  23.  پس اى خواننده عزیز به  حسین ى فکر کن که هر چه داشت در راه خدا داد و یک طفل شیرخواره هم براى خود باقى نگذاشت ، خدا باو چه خواهد داد، پس اگر بگویند زائرین و گریه کنندگان بر  حسین  ( علیه السلام ) در بهشت همسایه آنحضرت خواهند بود استعباد مکن و بدان که واقعا همجوار آنحضرت خواهند بود.
  24.  بقدرى مقام زائرین و گریه کنندگان بر  حسین  ( علیه السلام ) بلند است که  امام صادق ( علیه السلام ) در دعاى سجده میفرمود: الهم اغفرلى و لاخوانى و زوار قبرال حسین  الذین انفقوا اموالهم اللهم فارحم تلک الوجوه التى غیرتها الشمس و تلک الوجوه التى تتقلب على قبر ابى عبدالله . آن صورتهایى که بر قبر  حسین  مالیده میشود و ارحم تلک الاغین الاتى جرت دموعها رحمة لنا و ارحم تلک القلوب التى جزعت و احترقت لنا و ارحم الصرخة التى کانت لنا .
  25.  احتمال سوم آنکه مراد از ارواح همان اصحاب و خویشان آنحضرت باشند که در کربلا بدرجه رفیع شهادت نایل شدند همانطور که در احتمال دوم گفتیم که دوستان و محبین آنحضرت با او میباشد مسلما شهداء کربلا مقام قربشان بانحضرت از دیگران بیشتر است و بنابراین فناء و رحل بهشت و محل قرب در محفل ملکوت که بزم انس آنجناب است خواهد بود.
  26.  ممکن است مراد از ارواح همان اجساد طیبه شهداء کربلا باشد زیرا روح  به جسد هم گفته شده و قرآن هم میفرماید: و لا تحسبن الذین قتلو فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون .(آل عمران 169)
  27.  و مراد از فناء و رحل همان قبر و حایر است که شیخ مفید در ارشاد میفرماید که ما شک نداریم که اصحاب آنحضرت از حایر بیرون نیستند اگر چه خصوصیات قبور آنها را ندانیم و قبر حضرت عباس اگر چه دور است ولى داخل در فناء و رحل سیدالشهداء است .
  28. یاران و اقوام آن حضرت : مورخین و محدثین تعداد اقوام و یاران آنحضرت را که در کربلا شهید شدند مختلف ذکر کرده اند در شفاءالصدر مینویسد: مشهور بین مورخین که شیخ مفید در کتاب ارشاد فرموده و ابن اثیر در کامل 72 نفر بودند، 32 نفر سواره ، 40 نفر پیاده .
  29. در عقدالفرید، 72 نفر، در فصول المهمه 78 نفر و در بحار از محمدبن ابیطالب نقل کرده که عدد سرها 78 بودهه و از عبارت کشى در ترجمه حبیب چنان ظاهر میشود که 70 مرد بوده اند.
  30.  سید بن طاووس در اقبال زیاراتى از ناحیه مقدسه نقل میکند که اسامى شهدا و قتله آنها در آن زیارت ذکر شده که جمع آنها 82 نفر میشود. از تمام این عده 19 نفر کسانى بودند که در مکه بحضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) ملحق شدند و 21 نفر در بین راه مکه و کربلا بآنحضرت ملحق شدند و ما بقى در کربلا به لشکر آنحضرت ملحق گردیدند که بیشتر آنها در شب عاشورا بود که از لشکر پسر سعد به یارى پسر پیغمبر آمدند و تعداد آنها 32 نفر بوده است .
     
  31.  سید بن طاووس در لهوف میفرماید: روى عن الباقر ( علیه السلام ) انهم کانوا خمسة و اءربعین فارسا و ماءته راجل نقل کرده اند همراهان حضرت وقت ورودشان بزمین کربلا بیش از هزار نفر بودند ولى در شب عاشورا رفتند و آنهائیکه بدرجه شهادت رسیدند همان 72 نفر بوده اند.
  32.  عدد شهداء بنى هاشم اختلاف است که شهدا بنى هاشم در کربلا چند نفر بودند در امالى از ابن عباس روایت کرده که امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) هنگامیکه بصفین تشریف میرد وارد زمین کربلا شد فرمود: هذه ارض کرب و بلا یدفن فیهاال حسین  ( علیه السلام ) و
  33.  سبعة عشر رجلا من ولدى و ولد فاطمة .مسلما این عده که کشته شدند از اولاد على و فاطمه نبودند پس احتمال دارد من باب تغلیب باشد و محتملست که مراد این باشد که بعضى از اولاد من هستند و بعضى از اولاد فاطمه بنت اسد و در زیارت ناحیه هم اسم 17 نفر از بنى هاشم غیر از حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) ذکر شده که پنج نفر از اولاد امیرالمؤ منین علیه السلام که جناب ابن عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان و محمد و سه نفر از اولادهاى امام حسن مجتبى ، قاسم ، عبدالله و ابوبکر و دو نفر از اولاد حضرت سیدالشهداء على اکبر و عبدالله رضیع المسمى بعلى الصغر و دو نفر از اولاد جناب عبدالله بن جعفر بن ابیطالب ، جناب عون و محمد و دو نفر از اولاد عقیل بن ابیطالب جناب جعفر و عبدالرحمن و دو نفر از اولاد جناب مسلم بن عقیل عبدالله و ابى عبداله و یک نفر از اولاد ابى سعید بن عقیل محمد بوده اند.
  34.  فضائل حواریین حضرت سیدالشهداء : اگر ما در بین اصحاب و یاران پیغمبران و امامان جستجو کنیم اصحابى باوفاتر از اصحاب حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) در دنیا نیامده و نخواهد آمد دلیل بر این گفتار ما فرمایش خود حضرت  امام  حسین   ( علیه السلام ) است چنانچه در ارشاد مفید از حضرت امام سجاد ( علیه السلام ) روایت کرده
  35.  که نزدیک مغرب روز تاسوعا حضرت سیدالشهداء اصحاب خود را جمع کرد و فرمود بعد از حمد و ثناى الهى : اما بعد فانى لا اغلم اصحابا اوفى و لا خیر من اصحابى و لا اهل بیت ابر و لا اوصل من اهل بیتى فجزاکم الله خیرا .
    از این فرمایش حضرت استفاده میشود که شهداء کربلا بر همه اصحاب و امم گذشته و آینده افضیلت دارند و مثل آنان باوفا نخواهد آمد.
  36.  در تهذیب از  امام صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که حضرت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) گذارش به کربلا افتاد فرمود: مناخ رکاب و مصارع شهدا لایسبقه من قبلهم و لایلحقهم من کان بعدهم .
  37.  و در بحار از حضرت باقر علیه السلام روایت میکند که فرمود: مناخ رکاب و مصارع عشاق شهداء لایسبقهم من کان قبلهم و لایلحقهم من بعدهم .
  38.   بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند.....اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

                                                   نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید .....ز آن ضربتی که بر سر شیرِ خدا زدند

                                         آن در که جبرئیل امین بود محرمش.....اهل ستم به پهلوی خیرالنّسا زدند

                                                بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ ه .....افروختند و بر جگر مجتبی زدند

  1. وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود.....کندند از مدینه و در کربلا زدند

                                       پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید.....بر حلق تشنه ی خلفِ مرتضی زدند

                                     اهل حرم ، دریده گریان ، گشوده مو.....فریاد بر در حرم کبریا زدند

                                   پس با زبان پر گله آن بضعه ی بتول.....رو بر مدینه کرد که یا ایهاالرسول

                                این کشته ی فتاده به هامون حسین توست.....این صید دست و پا زده در خون حسین توست

                                  40 .        اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. مجلس شانزدهم : السلام علیک و على الارواح التى حلت بفنائک
  2. ((سلام بر تو و آن روانهایى که در آستان تو جا گرفته و در ساحت قرب تو فرود آورده اند)) ارواح جمع روح ست و اصل لغت روح  بمعنى طیب و طهارت است و ازین جهت روح  انسانى را روح  گویند و ملائکه مظهرین را روح  نامند و جبرئیل را روح  القدس نامند و ملک اعظم را که در آیه کریمه یوم یقوم الروح  مذکور شده روح  و عیسى را روح  الله گویند.
  3. در تعریف روح  انسانى نظریه و آراء دانشمندان بسیارست و ما قول سه دسته آنها را نقل میکنیم
    1 - عقیده مادیون
    2 - فلاسفه و عرفا  
    3 - قرآن و روایات
  4. عقیده مادیون در مورد روح   : بطور کلى مادیون بوجود روح ى که جدا از بدن وجود داشته باشد و براى او حیات و بقائى قبل از تشکیل یا بعد از فناء بدن باشد عقیده ندارند و میگویند ما جز بآنچه محسوس بحواس گردد معتقد نیستیم و ماوراى امور حسى را قبول نداریم ،
  5. لذا با مختصر اختلافاتى روح  و آثار آنرا متولد از ساختمان بدن و مزاج میدانند چنانکه
  6. بعضى گفته اند روح  جسم لطیفى است که از اجزاء لطیف غذا تکوین شده و
  7. جمعى دیگر گفته اند روح  حاصل از دوران خونست
  8. و دسته دیگر گفته اند هوائى است سیال در بدن
  9. و گروهى گفته اند روح  نوریست که از حرارت طبیعى مزاج حاصل گردد
  10. و جمعى از مادیون عصر ما برآنند که ادراک و شعور و فهم و حیات و بطور کلى همه اموریکه بنام آثار روح ى نامیده میشوند متولد از اجزاء دماغ هستند یعنى همانطور که هر یک از اجزاء بدن مانند قلب و جگر و کلیه داراى وظایف خاصه و آثار معین میباشند اجزاء و سلولهاى دماغى هم داراى آثارى میباشند در حقیقت آثار روحى هم مثل نور و حرارت و الکتریسته آثار جسمانى میباشند و کلیه اموریکه الهیون آثار روحى مینامند آثار ماده هستند و نیازى بوجود روح  دیگر و قواى آن نیست .
  11. جواب : براى اینکه روشن سازیم که نفس غیر از ماده و جسم غیر از روح ست و از اختصار کلام و فن منبر هم خارج نشویم میگوئیم که شخص در حال خواب لذائذ و آلامى را درک میکند که گاهى شدیدتر از حال بیداریست و گاهى مطالبى در خواب بر او کشف میشود که مشکلهاى بیدارى او را حل میکند.
  12. مثلا یکى از دوستان براى من نقل کرد که وقتى یک مطلب علمى در جواهر دیده بودم و فراموش کرده بودم که در چه جلد و چه صفحه اى بوده مدتها عقب آن میگشتم و پیدا نمیکردم تا اینکه شبى پدرم را در خواب دیدم و بمن گفت فرزند مطلبى را که میخواهى در فلان جلد جواهر و فلان صفحه و فلان سطر میباشد از خواب بیدار شده فورى چراغ را روشن نمودم و کتاب را برداشتم ، همانطور که او نشان داده بود یافتم .
  13. باید به این مادیون گفت جواب این خواب را چه میگویید اگر روح  و جسم یکى است پس چگونه این جسم در بیدارى هر چه کوشش کرد نتوانست آن مطلب را پیدا کند ولى در خواب به او گفتند آیا آن پدرى را که در خواب دید جسم بود یا روح  ؟
  14. جواب دیگر آنکه نزد دانشمندان امروز مسلمست که اجزاء بدن بواسطه جریان خون و تنفس و تغذیه در تبدیل میباشد یعنى پیوسته قسمتى از سلولهاى بدن میمیرند و از بین میروند و سلولهاى دیگر جانشین آنها میشوند ولى با این تبدیل دائمى در همه احوال شخصیت انسان باقیست و هر کس خود را در همان شخص ده یا بیست یا پنجاه سال قبلى میشناسد در صورتیکه شاهد قسمت اعظم بدن او تبدیل شده باشد.
  15. اگر قواى روحى متولد از بدن باشد باید پس از آنکه شخص در نتیجه بیمارى قسمتى از بدنش تحلیل رفت معلومات و محفوظات او هم زائل شود و پس از بهبودى ناچار شود که تمام آنرا دو مرتبه تحصیل و کسب نماید در صورتیکه بر خلاف آن مى بینم بعضى اشخاص با داشتن بنیه ضعیف و ناتوان داراى روحى قوى یا معلوماتى فراوان میباشند و در حال بیمارى جسمى قواى روحى را از دست نمیدهند
  16. و بفرض اینکه چندى هم روح  آنان بواسطه ضعف بدن کار خود را کاملا انجام ندهد پس از بهبودى بدون اینکه مجددا تحصیلى کند آنچه دانسته بودند دوباره میدانند و با تبدیل اجزاء بدن تجدید مکتسبات لازم نمیگردد ولى آثار اجسام پس از زائل شدن باید تجدید شود.
  17. بعدی خوب مغناطیسى یا هیپنوتیزم و اثبات روح  : ادله عقیله و نقلیه اى که براى اثبات روح  اقامه نموده اند امروز جمعى از مردم باور ندارند مگر با آنکه با دلیل حسى همراه باشد زیرا امروز فلسفه هاى عقلى پیشینیان را پست و فرومایه دانسته و سر تسلیم بقول آنها فرمود نمیآورند لذا ما مجبوریم که براى ادعاى خود ادله حسى اقامه کنیم تا براى خوانندگان عزیز جاى شک و تردیدى درباره جاودانى بودن روح  باقى نماند.
  18. از جمله آن خواب مغناطیسى است که همان خواب ساختگى باشد که دارندگان اینکار برخى را بخواب میکنند و از آنها کارهاى شگفت آورى مى بینند که شخص بیننده یقین میکند که انسان غیر از بدن داراى چیز دیگریست که آن روح  است که کارهاى مهمى انجام میدهد ((
  19. شارکو)) یکى از بزرگترین پزشکان جهان میگوید: خواب مغناطیسى جهان بیمناکى است و در آن چیزهایى دیده دیده میشود که مایه شگفتى و برتر از دانشهاى حسى است .
  20. ((ببو)) در کتاب مغناطیس حیوانى گوید: خواب مغناطیسى هستى و جاودانى بودن روح  را ثابت میکند بپایه اى که دو گوهر مجرد یعنى روح  دو نفر میتواند با هم آمیخته بى آنکه نیازى بماده داشته باشد.
  21. اگر بخواهیم اقوال علماء این فن را نقل کنیم مثنوى هفتاد من کاغذ شود و فقط آزمایشهائیکه درین فن نموده اند بعضى از آنها را مختصرا مینمائیم .
  22. قبلا این سخن را هم باید متذکر شد که شخص خواب رفته رام شخص خواب کننده است و میتواند چیزهایى بچشم او نمودار کند که فعلا هستى ندارد و چیزهایى حس کند که جز در خزانه و هم حقیقت ندارد و به اندازه اى این بدن خواب از خود بیخودست که اگر قطعه اى از گوشت بدن او را ببرند آزرده نشوند و حس ننمایند.
  23. مثلا اگر جوهر نشادر نزد بینى او برند کمترین اثرى در او ایجاد نمیکند در صورتیکه اگر نزدیک بینى آدم بیدار برند هماندم بمیرد و بزرگترین فریادها او را از خواب بیدار نکند و تنها خواب کننده میتواند به اندک صدایى او را بخود متوجه سازد.
  24. دو نفر طبیب نامدار فرانسوى ((مارچ واسکرول )) در بیمارستان مشغول آزمایش این امر شدند در نتیجه ثابت کردند که خواب رفته هاى مغناطیس حس خود را گم میکنند یکى از آزمایشهاى آن این بود که یک اندازه جوهر نشادر در جلوى بینى خواب رفته گرفتند و چند بار این عمل را تکرار کردند، کوچکترین اثرى دیده نشد، یکى از دانشمندان که این امر را باور نمیداشت نزدیک آمده و براى آزمایش و آرامى دل جوهر را نزدیک بینى خود برد و در هماندم جان سپرد.
  25. شخص خواب رفته نه تنها بیحس میشود بلکه کارهایى شگفت آور از او سر میزند مانند دیدن چیزها از جاى دور و آگاهى از کارها ناپیدا و آگاهى از اندیشه مردمى که گرد او هستند.
  26. ((اگزاکوف )) دانشمند روح  شناس روسى میگوید: یکى از آزمایشهایى که بخوبى وجود روح  جداگانه را در آدمى ثابت میکند و بما میفهماند که روح  از ماده جداست و خود میتواند کارهاى شگفت آورى بى کمک ماده کند
  27. داستان مادام لویس است که زنى را بخواب کرد و در جلوى گروهى از تماشاچیان بآن شخص جواب فرمان داد که بخانه خواب کننده یعنى مادام لویس برود و ببیند که افراد خانه او در چه حالى میباشند بعد از اندک زمانى شخص خواب رفته گفت رفتم دیدم دو نفر بکارهاى خانه مشغولند.
  28. لویس گفت : دست خود را به یکى از آنها بزن در آن هنگام شخص خواب رفته خندید و گفت دست به یکى از آنها زدم ولى بسیار ترسید
  29. آنگاه مادام لویس از تماشاچیان پرسید آیا کسى خانه ما را میداند چند تن بلند شدند به آنها گفت بروید بخانه من و از آنها بپرسید آیا چیز تازه اى در منزل اتفاق افتاده است ؟
  30. آن چند نفر رفتند و زود برگشتند و همگى گفتند در خانه شور و غوغاى عجیبى بود سبب را پرسیدیم گفتند ناشناسى را دیدیم که در آشپزخانه راه میرود و همینکه نزدیک یکى از ما رسید دست خود را به یکى از ما زده و دیگر او را ندیدیم بدین سبب بیم و هراسى بر ما غلبه نموده است .
  31. قال الفیض فى الوافى فى الجزو الثالث عشر بعد ذکر فى قبض روح  المومن قال : المراد بالروح  هنا ما یشیرالیه الانسان بقوله انا اعنى النفس الناطقه و قد تحیر العقلاء فى حقیقتها و المستفاد من الاخبار عن الائمة الاطهار سلام الله علیهم انها شبح مثالى على صورة البدن و کذلک عرفها المتالهون بمجاهداتهم و حققها المحققون بمشاهداتهم فهى لیست بجسمانى محض و لا بعقلائى صرف بل برزخ بین الامرین متوسط بین النشاتین من عالم الملکوت و للانبیاء و الاوصیاء صلوات الله علیهم روح  آخر فوق ذلک هى عقلانیه صرفة و جبروتیة محضة .
  32. اخبارى که در باب قالب مثالى وارد شده که میت پس از مرگش با اوست و حکایات و مقاماتى که درین باب رسیده زیادست که جاى بحث آن نیست و از مطالب منبر خارجست . ما در جلد دوم شرح اصول کافى در صفحه 232 در حدیث 540 مفصلا درینموضوع نموده ایم بحث نموده ایم ، طالبین بانجا رجوع فرمایند.
  33. مختار فلاسفه و عرفا در باب روح  فلاسفه گویند روح  گوهریست بسیط و مجرد از ماده و لوازم ماده و تعلق آن به بدن تعلق تدبیرى است ، مانند تعلق سلطان به مملکت و ناخدا به کشتى ، روح  به فناى بدن فانى نشود پس از مرگ متنعم یا معذب بنعم و عذاب روح انى است .
  34. گروهى از آنان بقدم ارواح و برخى بحدوث آن و دسته اى بتناسخ قائل شده اند و گفته اند که روح  در اجسام و ابدان تردد دارد و بعضى گفته اند که روح  یک حقیقتند و اختلاف آنها بعوارض و مشخصات است و این قول به ارسطو نسبت داده شده است .
  35. و مختار ملاصدرا اینست که نفس در ابتداء حدوث صورت جسمى است و بحرکت در ذرات و جوهر خود بمرتبه حس و ادراک و خیال و عقل میرسد تا اینکه بعقل فعال منتهى میشود و عرفا همین قول را قبول کرده اند.
  36. گفتار آیات و اخبار در روح  : حقتعالى در قرآن میفرماید: فاذا ستویته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین .
  37. در دو سوره قرآن کریم این آیه ذکر شده یکى سوره (ص ) و دیگر سوره الحجر آیه 29 و این آیه مبارکه دلالت دارد که خلقت بشر بستگى بدو چیز دارد
  38. یکى تسویه که ساختمان جسد است که از گوشت و خون و استخوان تشکیل شده
  39. و دیگر روح  است که از او تعبیر به نفس ناطقه میکنند و چون حقتعالى روح  را بخود اضافه نمود و ((نفخت فیه من روحى )) دلالت میکند بر اینکه این روح  جوهر بسیار شریفى است که از عالم علوى و قدسى در این بدن نهاده شده است .

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر

            بسم الله الرحمن الرحیم

           1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

           2. مجلس پانزدهم :36 السلام علیک یا ثارالله  وابن ثاره
 3. دلیل از اخبار : اما اخبار و روایاتیکه در این باب رسیده زیاد است منجمله در ((حوایج )) نقل میکند که یکى از طایفه انصار بزغاله اى داشت او را ذبح نمود به عیال خود گفت نصف از گوشت این حیوانرا بپز و نصف دیگر آن را کباب کن تا حضرت رسول را امشب براى افطار دعوت کنیم

  1. 4. شب در مسجد حاضر شده از پیغمبر دعوت نمود این مرد انصارى دو پسر داشت که در وقت صبح ذبح بزغاله حاضر بودند و تماشا میکردند چون پدرشان از منزل بیرون رفت یکى از آن دو پسر بدیگرى گفت بیا تا ترا سر ببرم چنانچه پدرمان بزغاله را سر برید پس کاردى را برداشته سر برادر خود را برید چون مادر آن کیفیت را دید صیحه زده در صدد گرفتن آن برادر برآمد بچه خود را از بالاى بام بزیر انداخت و فورى جان بداد،
  2. 5. مادر نعش آندو فرزند را پنهان کرد و مشغول پختن غذا شد تا آنکه حضرت رسول (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) وارد شد جبرئیل نازل شده گفت یا رسول الله بصاحب منزل بگو که دو فرزند خود را براى صرف غذا حاضر کند چون حضرت بآن مرد گفت صاحب منزل بیرون آمد دو فرزند خود را طلبید مادر گفت حاضر نیستند
  3. .6 صاحب منزل خدمت پیغمبر رسید و گفت حاضر نیستند حضرت فرمود چاره اى جز حاضر کردن آنها نیست صاحب منزل نزد عیالش آمد و گفت باید پسرها را حاضر کنى تا حضرت غذا تناول کنند تا بالاخره نعش آن دو بچه را نزد حضرت حاضر کردند حضرت دعا کرد خدا آنها را زنده نمود و سالها در دنیا زندگى میکردند تا مردند.
  4. نظیر این معجزه از سایر ائمه بسیار است که جاى شرح آن نیست .و باید دانست که این از ضروریات مذهب است نه ضروریات دین و امریست سمعى یعنى با احادیث اهلبیت و اجماع علماء ثابت میشود و عقل را بر اثبات آن مدخلیتى نیست اگر چه بر امتناع آنهم نیز دلالت نمیکند.
  5. .7 باید دانست که اگر انسان علائم مرگ را ببیند دیگر توبه قبول نمیشود، در موقع رجعت هم جاى توبه نیست خداوند مؤ من و کافر را زنده میکند تا سلطنت مؤ من را در دنیا بکافر نشان دهد ولى منکرین رجعت تمام آیات و اخبارى که در اثبات رجعت وارد شده هر کدام را بنحوى توجیه میکنند. مثلا آیه : و اذ قلتم یا موسى لن حتى نرى الله جهرة فاخذتکم الصاعقة و انتم تنظرون ثم بعثنا کم من بعد موتکوم لعلکم تشکرون . (بقره - 56،55)
  6. .8 این آیه صریح است که آن هفتاد نفر بموسى گفتند ما میخواهیم خدا را ببینیم پس از موت زنده شدند، لذا بلفظ بعثنا گفت که جاى هیچگونه شبهه نباشد و همه مردم آنزمان هم اینموضوع را مشاهده کردند مطلب بر کسى مخفى نبود لذا میفرماید: و انتم تنظرون .
  7. .9 ولى منکر رجعت مثل ((شریعت سنگلجى )) میگوید مراد از موت غشوه است نه موت حقیقى و دلیل میآورد به آیه : و یاءتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت . (ابراهیم - 17)
  8. 10. باید باین مرد بیچاره گفت این آیه مربوط بعالم آخرت است نه در دنیا چون در آخرت موتى نیست علایم موت را مى بیند از سختى عذاب ولى موتى براى آنان نیست .و میگوید مراد از بعث بهوش آمدنست بعد از بیهوشى و نیز میگوید ممکنست مراد از موت نادانى و جهالت باشد ولى بر دانایان واضحست که اینگونه مطالب بی مغز را هیچ عاقلى قبول نمیکند.
  9. 11-اى مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست..... عرض خود میبرى و زحمت ما میدارى

12. باید به منکرین رجعت گفت بنظر شما رجعت محالست یا خدا قدرت بر آن ندارد.

13. اگر بگویى محالست باید معاد را هم انکار کنى اگر بگویى خدا قدرت ندارد که در مسئله توحید شک دارى ، اگر میگویى دلیلى بر اثبات آن نداریم اینهم دروغست چه دلیلى ازین آیات قرآنى بهتر و واضحتر است و بیش از دویست خبر ائمه طاهرین در اینموضوع رسید که مفاد همه آنها اینست که باید مردگان در دنیا زنده شوند.

14.شخصى از معصوم پرسید که من پیر شده ام قواى من تحلیل رفته دلم میخواهد که درین آخر عمرى در رکاب شما کشته شوم تا از شهداء محسوب گردم ، حضرت فرمود شهادت در رکاب مخصوص دنیا نیست در عالم رجعت هم ممکن میشود که ملازمت ما را اختیار کرده شهید شوید.

15.و اخبارى از طریق شیعه و سنى وارد شده که هر چه در امم سابقه اتفاق افتاده درین امت هم باید باشد یکى از چیزهائیکه در امم سابقه بوده ، همین رجعت بدنیا بوده که بسیارى بدنیا برگشتند و پس از زندگانى زیادى مردند پس باید در این امت هم باشد.
16. اگر این اخبار تواتر لفظى نباشد مسلما تواتر معنوى هست و آنهم حجت است و این شخص منکر رجعت میگوید شیخ صدوق در ((نهایه )) فرموده که رجعت مذهب قومى از عرب در زمان جاهلیت ست .
17. در صورتیکه این عبارت صدوق نیست بلکه عبارت یکى از علماء عامه است که در مجمع البحرین نسبت باو داده و خود صدوق در رساله اعتقادیات خود میگوید اعتقاد امامیه اینست که مسئله رجعت حق است و بزودى کتابى در کیفیت رجعت خواهیم نوشت .
18. دلیل از اجماع و عقل : گفتیم بادله اربعه میتوان اثبات رجعت را نمود، آیات و اخبار گذشت اما اجماع که در بین علماء امامیه محقق است .

19. و اما عقل : چون درین دنیا مردم ظلم کردند و یا نیکى نمودند و یا اعمال زشتى انجام دادند مقتضى عدل الهى اینست که در همین دنیا مختصرى از نتیجه اعمال خود را مشاهده کرده و مفصل آنرا در عالم آخرت ببینند، پس عقل هر عاقلى حکم میکند که باید در رجعتى در دین دنیا باشد.
20. ابوحنیفه ((بمومن طاق )) گفت تو که قایل برجعت هستى پانصد دینار بمن بده تا در عالم رجعت بتو بدهم گفت تو هم التزامى بمن بده که بصورت انسان برگردى تا این وجه را بتو دهم .

21. ما در سوره حمد در مبحث معاد ذکر کردیم حیواناتى هستند که بعد از مردن زنده میشوند و مجددا زندگى را از سر میگیرند پس ‍ بوسیدن بدن مورد اشکال نیست همانطور که در مبحث معاد اینمطلب را ثابت نمودیم .
22. زیارات و دعاها در موضوع رجعت : در زیارات جامعه است و یکر فى رجعتکم خدا مرا در رجعت شما برگرداند و یملک فى دولتکم و در دولت شما مالک شوم و یشرف فى عافتیکم و یمکن فى ایامکم و تقر عینه غدا برؤ تیکم .
23. در زیارت وداع ائمه دارد که و مکنى فى دولتکم و احیانى فى رجعتکم مرا در ایام دولت شما متمکن و صاحب قدرت نماید.
24. در زیارت اربعین  حسین  ( علیه السلام ) که امام صادق ( علیه السلام ) بصفوان جمال دستور میفرماید که بخواند یکى از فقرات آنها اینست که : اشهد انى بکم مؤ من و بایابکم موقن .
25. زیارت حضرت عباس : انى بکم و بایابکم من الموقنین .

26. سید بن طاووس در مصباح الزائر در اعمال سرداب مقدس این جمله را ذکر نموده : و وفقنى یا رب للقیام بطاعته و المکث فى دولته فان توفیتنى قبل ذلک فاجعلنى یا رب فیمن تکر فى رجعته و یملک فى دولته و تیمکن فى ایامه و تسیظل تحت اعلامه و یحشیر فى زمرته و تقر عینه برؤ یته .
27. در دعاى عهدى که از حضرت صادق ( علیه السلام ) منقولست که هر کس چهل صباح این دعا را بخواند از باوران قائم ما باشد

28. و اگر پیش از ظهور آنحضرت بمیرد خداوند او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آنحضرت باشد و حقتعالى بهر کلمه ازین دعا هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه ازو محو نماید، یکى از فقرات آن اینست :
29. اللهم ان حال بینى و بینه الموت الذى جعلته على عبادک حتما مقتضیا فاخرجنى من قبرى مؤ تزرا کفنى شاهرا سیفى مجردا قناتى دعوة الداعى فى الحاضر و البادى .

30. یعنى : خدایا اگر حایل شده است بین من و امام زمان من مرگ آنچنان مرگى که بر بندگان خود حتم فرموده اى پس در موقع ظهور آنحضرت مرا از قبر بیرون آورد در حالیکه کفن خود را بکمر بسته و شمشیر کشیده و نیزه افراشته داعى دعوت حق را اجابت کنم .
31. ازین قبیل ادعیه و زیارت بسیار است که مجال ذکر آن نیست و بهمین چند جمله اکتفا شد پس معلوم شد که چون امام زمان ( علیه السلام ) براى خونخواهى جد غریبش  حسین  ( علیه السلام ) بیاید خوب و بد و دوست و دشمن زنده خواهند شد تا آنحضرت و یارانش تقاص خود را از بنى امیه بنمایند.
32. و اما ولى دم و خونخواهى خدا در قیامت است چون امام زمان انتقام دنیوى میکشد و جزاى کلى آنست که در قیامت باشد.
33. در ((اسرارالشهاده )) در بندى از کتاب ((عقاب الاعمال )) مسند از ((محمدبن سنان )) از بغض اصحاب خود از حضرت صادق ( علیه السلام ) و آنحضرت از وجود مبارک پیغمبر خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) روایت نموده که چون روز قیامت شود قبه اى از  نور براى فاطمه  ( علیه السلام ) نصب شود، فرزندم  حسین  بمحشر آید در حالیکه سر مبارکش در دستش باشد چون فاطمه   حسین  را به آن حالت ببیند شهقه اى میزند که همه انبیاء مرسل و ملائکه مقربین و مؤ منین صداى آن بانو را بشنود و به سبب ناله فاطمه  ناله نمایند،

34. پس خدایتعالى امام  حسین  ( علیه السلام ) را با صورت خوب برانگیزاند که با قاتلان خود مخاصمه نماید و سر مبارکش در دستش باشد.
35. آنگاه حقتعالى قاتلان و شرکت کنندگان در قتل آنحضرت را جمع فرماید پس خود خدا آنها را کشته و بعد زنده شوند پس امام  حسین  ( علیه السلام ) آنها را کشته باز زنده میشوند، پس فرمود کسى از ذریه ما باقى نماند مگر اینکه یکدفعه ایشان را میکشند تا آخر روایت .
36. و در روایت دیگر در ((اسرارالشهاده )) است که قاتل امام  حسین  ( علیه السلام ) در تابوتى است که در قعر جهنم که دست و پاهایش بزنجیرهاى آتشین بسته شده در حالیکه در قعر جهنم سرنگونست و نصف عذاب تمام اهل جهنم براى او میباشد و براى او بوى گندیست که اهل آتش بخدا پناه میبرند از بوى بد آن ، و او در جهنم مخلد است و عذاب دردناک میکشد.
37. معنى والوتر و الموتور : وتر عطف است بر ثار که مناداى مضاف منصوب است ، وتر در لغت بمعنى فرد و طاق آمده و بمعنى کینه و خون هم ذکر شده و همچنین بمعنى جنایت و کشتن نزدیکان هم آمده ولى بیشتر بمعنى اول ذکر میشود که فرد باشد و لذا نماز وتر را براى وتر میگویند که بین نمازها فرد و طاق است چه نماز یک رکعتى غیر از آن نداریم و اگر بمعنى کشتن نزدیکان هم آمده ، براى آنست که کسیکه نزدیکان او کشته شوند قهرا تنها میماند باین لحاظ به او وتر میگویند، و اگر بمعنى خون گرفتیم آن هم بمعنى فرد است چه اگر در بین کسى کشته شود او را فرد وتر میگویند یعنى بین ده یا صد نفر یکى کشته شده و بناحق خونش ریخته گشت .
38. موتور هم در لغت بچند معنى استعمال شده : 1- طاق و فرد شده .2 - کسى که کسى از او کشته شده باشد.3 - کسى که کشته شود و حق خون او گرفته نشود. بنابراین معانى که در لغت ذکر شد این عبارت از زیارت را سه قسم میتوان معنى کرد:
39. 1 - وتر بمعنى یگانه و فرد باشد و موتور هم تاکید معنى سابق شود مثل حجر محجور و این معنى را در بحار و مشکلات نراقى ذکر نموده اند.2 -  وتر بمعنى فرد باشد، موتور هم بمعنى آن کسیکه کسانى ازو کشته شده باشد، یعنى اى  حسین  یگانه اى که اقرباء و یاران تو کشته شدند.3 - وتر بمعنى خون ریخته باشد یعنى اى قتیلى که اقرباء و اصحاب ترا کشتند.
40. در بین این سه معنى دومى بهتر است زیرا حقیقتا  حسین  وتر است از حیث اینکه در مقام امامت مثل و مانندى ندارد و همچنین در مقام شهادت هم نظیر ندارد چه از اول دنیا تا کنون مثل او کسى مظلوم کشته نشده و اینهمه مصیبت ندید و همچنین چیزهائیکه خدا به او مرحمت فرموده است مثل شفاء در تربت ، اجابت تحت قبه ، بودن ائمه از نسل او، ثواب زیارت او و چیزهاى دیگرى که خداوند در مقابل شهادت فقط با آنحضرت مرحمت فرموده است .
و کسان او هم همگى در کربلا کشته شدند حتى طفل شیرخواره او و اگر على بن الحسین  امام سجاد ( علیه السلام ) کشته نشد براى آن بود که نسل امامت از بین نرود پس آنحضرت موتور است باینمعنى که همه اصحاب و یارانش در کربلا روز عاشورا کشته شدند.
مجلس شانزدهم : السلام علیک و على الارواح التى حلت بفنائک درادامه اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر
  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2.  
  3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم .
  4. مجلس چهاردهم : 34-  السلام علیک یا ثارالله  و ابن ثاره  
  5. اینجا بى مناسبت نیست که بعضى از مواد صلحنامه حضرت با معاویه ذکر شود تا معلوم گردد معاویه چه کارهاى ناروایى در دوران خلافت خود انجام داده است .
  6. معاویه توقع نداشته باشد که حضرت باو امیرالمؤ منین خطاب نماید
  7. امام را براى اداء شهادتى نخواند که پذیرفته نخواهد شد.
  8. معاویه شیعه و دوستدار على ( علیه السلام ) را اذیت نکند و حقوق و مقررى آنها را بدهد و خون و ناموس آنان در پناه باشد.
  9. شیعیانى که در جنگ جمل در رکاب على ( علیه السلام ) کشته شده اند یک میلیون درهم به بازماندگان آنها بپردازد و این مبلغ را از خراج ، داراب ، اطراف فارس تاءدیه نمایند.
  10. در قنوت نماز سب على بن ابیطالب ( علیه السلام ) نکنند و دیگران را از این عمل باز دارد
  11.  همه ساله معاویه پنجاه هزار درهم از بیت المال به آنحضرت بپردازد و مثل این مبلغ را ببرادرش ( علیه السلام ) بپردازد.
  12. پنج میلیون درهمى که در بیت المال کوفه موجود بود با صدهزار دینار نقدا معاویه به آن حضرت بپردازد.
  13.  خلافت را در خانواده خود موروثى نکرده و یزید را جانشین خود قرار ندهد.
  14. معاویه اگر چه در اول این شرایط را قبول کرد ولى بعدا به هیچیک از اینها عمل ننمود بلکه طورى مردم شام را تربیت نمود که لعن شیطانرا متروک ساخته و به سبب على ( علیه السلام ) و اهلبیت او پرداختند
  15. بطوریکه سب آن بزرگوار را جزء نماز جمعه قرار دادند و کار بجایى رسید که یکى از شامیان در نماز جمعه سب امیرالمؤ منین را فراموش کرد، پس از فراغت از نماز به سفرى روان شد، در بیابان متذکر شد که در نماز جمعه سب حضرت را ننموده در همانجا نمازجمعه را قضا کرده مشغول به شب شد و در آن محل مسجدى بنا کرد تا کفاره تاءخیر سب او شد و آن مسجد را ((مسجدالذکر)) نامید.
  16. کار سب على ( علیه السلام ) بجایى رسید که اگر به کسى اسناد کفر و زندقه میدادند یا آنکه علانیه شراب میخورد و یا زنا و لواط میکرد و قماربازى مینمود و او را تکریم و تعظیم مینمودند
  17. و اگر سهوا یا غفلتا اسم على بر زبانش جارى میشد و سب نمیکرد یا آن اسنادهاى مجعول را نمیداد او را تهمت تشیع میزدند و مى کشتند و انواع اذیتها به او مینمودند
  18. در تمام شهرها مخصوصا کوفه و بصره چنین بود و اگر کسى طلب ریاست و حکومتى مینمود کتابى به او میدادند که مشتمل بر سبب و طعن على ( علیه السلام ) و اهلبیت بود تا آنرا در منابر و محافل ذکر به اطفال تعلیم دهد و هر که نام على ( علیه السلام ) میبرد و یا طفلى را على نام میگذارد و زبانش را قطع میکردند.
  19. گویند در زمان عبدالملک روزى یکى از علماء در مسجد دمشق وعظ میکرد ناگاه در اثناى سخن از روى غفلت کلمه اى از فضایل على بر زبانش جارى شد، عبدالملک حکم کرد تا زبانش را بریدند و گفت و اعجبا هنوز مردم نام على را فراموش نکرده اند.
  20. سب على ( علیه السلام ) هشتاد سال میان این مردم استمرار داشت تا آنکه عمر بن عبدالعزیز به حیله و تدبیر آن رسم زشت را برطرف ساخت .
  21. در ((تاریخ روضة الصفا)) مینویسد که یکى از اطباء در محفلى که اعیان و اشراف بنى امیه و اکابر و معاریف شام حاضر بودند به تعلیم عمربن عبدالعزیز دختر او را خواستگارى نمود عمر گفت این وصلت بهیچ وجه ممکن نیست زیرا ما مسلمانیم و تو کافر،
  22. طبیب گفت پس چرا پیغمبر شما دختر به على بن ابیطالب داد، عمر بن عبدالعزیز گفت او یکى از بزرگان دین اسلام بود
  23. طبیب گفت اگر او مسلمان بوده پس ‍ چرا او را لعن میکنید، عمر بن عبدالعزیزروى بحاضرین مجلس نموده گفت جواب این مرد را بگوئید، همه ساکت شدند و سر بزیر انداختند. از آنوقت سب را برداشت و در خطبه بجاى امیرالمؤ منین این آیه را تلاوت نمود: ان الله یاءمر بالعدل و الاحسان و ایتا ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى یعطکم لعلکم تذکرون .
  24. این مذهب باطل و عقیده فاسد را چنان در میان مردم رایج و در لباس حق در دلهاى خلق راسخ و نافذ و محکم نمودند که دین خدا و رضاى حق و نجات درین را در این طریق و عقیده میدانستند، کسانیکه در لباس زهد و تقوى و تدین مواظب و مراقب خود بودند و در همه حرکات و رفتار خود از شرع پیروى مینمودند و از خون پشه و کشتن مگسى سئوال میکردند
  25. از سب على ( علیه السلام ) و کشتن شیعه و دوست على هر چند هزار و صدهزار هم که باشد پروا نداشتند و احتمال نقص و عیبى در آن نمیدادند که در مقام سئوال و استفسار از حکم آن برآیند.
  26. علت خانه نشستن امیرالمؤ منین و امام حسن علیهماالسلام : چون خلفاء حق امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) را غصب کردند حضرت چهل شب فاطمه  علیهاالسلام را روى استر نشانید و دست حسن و  حسین  علیهماالسلام را گرفت در خانه مهاجر و انصار برده و براى احقاق حق خود طلب نصرت از آنها کرد
  27. و فرمود اگر چهل نفر از شما با من بیعت کنند من حق خود را خواهم گرفت ، آنها وعده میدادند که فردا خواهیم داد و چون صبح میشد جز سلمان و ابوذر و بعضى دیگر جمع نمى شدند، خلاصه چون آن حضرت تنها بود و معین و یاورى نداشت اگر شمشیر میکشید باید همه را بقتل میرسانید و درینوقت اسلام یکباره از میان میرفت چاره جز تمکین نبود،
  28. لذا بحکم اجبار چیزى نفرمود و در خانه نشست و ضمنا میدان امتحانى هم براى مسلمانان بود که چه کسى مسلم حقیقى و چه کسى مسلم واقعى است خلفاء در کارهایى که نمیدانستند بآنحضرت رجوع میکردند و اگر کسى از چیزى سئوال میکرد و نمیدانستند از آنحضرت میپرسیدند پس در عین حالیکه حضرت خانه نشین بود ولى حفظ دین را مینمود.
  29. ظلم و جور معاویه در دوران امام مجتبى علیه السلام : بعد از شهادت على ( علیه السلام ) مردم با امام حسن ( علیه السلام ) بیعت کردند و بعدا به طمع مال دنیا و ریاست به تطمیع معاویه لعین از آنحضرت بازگشتند و سجاده از زیرپایش کشیدند و عبا از دوش مبارکش برداشتند و خنجر بر ران مبارکش زدند. اطرافیان و اصحاب آنحضرت بمعاویه نامه نوشتند که اگر اجازه بدهى حضرت حسن ( علیه السلام ) را گرفته تحویل تو خواهیم داد،
  30. معاویه آن نامه ها را خدمت آن حضرت میفرستاد که با این اشخاص میخواهى با من جنگ کنى تا کار بجایى رسید که مثل ابن عباس شخصى لشکر حسن را ترک کرده بود بواسطه یک میلیون درهمى که از معاویه گرفت بمعاویه ملحق شد
  31. و لذا آنحضرت بجهت نداشتن یار و یاور مجبور شد که تحت شرایطى با معاویه صلح کند و بعد از صلح هم قبلا گفتیم که معاویه با آنحضرت و شیعیان آنحضرت چه کرد تا بالاخره آن حضرت را مسموم و شهید کردند.
  32. در دوران امامت حضرت امام  حسین  علیه السلام کار بی دینى و ظلم امیه شدت پیدا کرد و خانه نشینى على ( علیه السلام ) و صلح امام مجتبى باتمام رسید دیگر جاى هیچگونه مدارا با این مردم نمانده بود از هر گوشه و کنارى درصد و قتل  حسین  ( علیه السلام ) برآمدند حضرت مجبور شد که شبانه از مدینه بطرف کوفه حرکت کند در آنجا هم درصدد و قتل آنحضرت برآمدند،
  33. لذا حضرت باحترام خانه خدا که خونش آنجا ریخته نشود بطرف کربلا حرکت کرد تا آنجا که شربت شهادت را نوشید و مظلومیت خود را بر اهل عالم ثابت نمود،
  34. کشته شدن ابا عبدالله علیه السلام ، کم کم مردم را از خواب غفلت بیدار نموده و پى مظلمومیت خانواده  عصمت  و ظلم بنى امیه بردند.
  35. پس معلوم شد که واقعا آنحضرت فجر است ، چه هر گاه فجر طالع شد و صبح ظاهر گردید دیگر قابل انکار نیست و مردم از تاریکى شب نجات مییابند و چنین بود که فجر  حسینى مردم را از گرداب ضلالت و گمراهى و بدبختى نجات داد.
  36. و اما به عنوان فجر بودن آنحضرت در عالم آخرت آنست که گناهان و معاصى خلایق را از بین میبرد و چه فرداى قیامت مردم احتیاج بکسى دارند که دست آنها را گرفته نجات دهد و نجات دهندگان قیامت زیاد هستند ولى هیچکدام مانند امام حسین ( علیه السلام ) نیستند.
  37. در حدیث است که بعد از آنکه جبرئیل در عالم ظاهر خبر شهادت حضرت ابى عبدالله ال حسین  ( علیه السلام ) را براى رسول اکرم آورد آنحضرت زیاد مهموم و مغموم شد و گریان گردید،
  38.  جبرئیل عرض کرد از جهت شهادت  حسین  دلتنگ میباشد، از خدا مسئلت نمائید که این تقدیر را مرتفع سازد ولى یا رسول الله اگر چنین شود امر شفاعت ناقص میماند، حضرت فرمود اى جبرئیل اگر چه من  حسین  را دوست میدارم ولى امت من زیاد گناه کارند من بجهت نجات امتم بشهادت او راضى شدم .
  39. و همچنین وقتى که پیغمبر خبر شهادت فرزندش  حسین  را به فاطمه  داد و حضرت صدیقه طاهره بسیار گریست ، عرض کرد اى پدر چگونه طاقت بیاورم که فرزند مرا با لب تشنه شهید نمایند و بدن او را مجروح کنند پیغمبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود اى فاطمه  اگر راضى نشوى امر شفاعت ناتمام میماند، عرض کرد راضى شدم .
  40. نجات یافتن زوار قبر  حسین  ( علیه السلام ) از آتش جهنم  در بحار از کتاب ((فلاح السائل )) از ((محمدبن احمدبن داودبن عقبه )) نقل میکند که گفت من همسایه اى داشتم معروف و اسمش ‍ على بن محمد بود. گفت من هر ماه یک مرتبه از کوفه بزیارت قبر حضرت امام  حسین  علیه السلام میرفتم و چون پیر شدم و جسمم ضعیف شد یک نوبت هم نزفتم بعد از مدتى که گذشت یکبار پیاده بزیارت آنحضرت مشرف شدم ، پس از زیارت و نماز خوابیدم در خواب دیدم که آنحضرت از قبر بیرون شد، فرمود یا على چرا بمن جفا کردى و حال آنکه مهربان بودى عرض کردم اى آقاى من جسمم ضعیف شده و قوه از پاهایم رفته و عمرم به آخر رسیده چند روز از کوفه تا کربلا در راه بودم تا بزیارت شما مشرف شدم از شما روایتى نقل میکنند که میل دارم از خودتان بشنوم فرمود بگو عرض کردم روایت کرده اند که شما فرموده اید: من زارنى فى حیاته زرته بعد وفاته یعنى هر کس در زنده بودنش مرا زیارت کند من هم بعد از مرگش او را زیارت خواهم کرد، حضرت فرمود بلى من گفته ام و اگر ببینم که زائرین قبر من در میان جهنم میسوزند آنها را از آتش جهنم بیرون میآورم .احتمال دارد که زیارت از زائرش در قبر باشد. چنانکه در حکایت زوجه استاد اشرف آهنگر در مجلس همین کتاب گذشتاللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 
  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم .

مجلس چهاردهم : 33-  السلام علیک یا ثارالله  و ابن ثاره  سلام بر تو اى کسیکه خدا خونخواهى او میکند و پسر کسیکه خدا خونخواهى او میکند.

1 . شرح ثارالله  :ثار در لغت بمعنى خون و بمعنى طالب خون آمده که مخفف ثائر بر وزن طالب باشد مثل شاک که مخفف شائک است .

  1. یا لثارات ال حسین  یعنى بیائید اى طلب کنندگان خون  حسینى .
  2. ((مروان حمار)) آخرین خلیفه بنى امیه بود وقتى که در ((حران )) ((ابراهیم )) عموى ((منصور دوانیقى )) را گرفت سر او را میان انبان آهک گذاشت آنقدر دست و پا زد تا جان داد، صالح بن على با جمعى در طلب خون ابراهیم برآمدند و با ((مروان حمار)) جنگ کردند تا او را کشتند روزیکه طبل جنگ را مینواختند نداى یا لثارات ابراهیم آنها بلند بود تا آخر مطلب که مفصل است چون معنى آثار دانسته شد این جمله را چند معنى میتوان نمود.
  3. معنى اول ثار: اگر گفتیم که ((ثار)) خون ریخته شده از روى ظلمست ، معنى چنین میشود که سلام بر تو اى کسیکه خون خدا هستى البته خدا جسم نیست که داراى خون باشد بلکه باید گفت اى  حسین  تو آنقدر بزرگوار و در خانه خدا با آبرو هستى که اگر بنا بود خدا خون داشته باشد، خون تو همان خون خدا بود، در زیارت آنحضرت میخوانى : السلام علیک یا من ثاره ثارالله  .
  4. نظایر اینگونه عبارات در زیارت امیرالمؤ منین علیه السلام بسیار است مانند: عین الله ، یدالله ، وجه الله ، جنب الله چنانچه میگویى :السلام علیک یا عین الله الناظرة و یده الباسطة و اذنه الواعیة ، السلام على اسم الله الرضى و وجه المضى ء و جنبه العلى .
  5. پس اینکه میگوئیم على عین الله است نه آنکه خدا چشم دارد، یعنى همانطور که خدا بدون چشم در همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز نزد او آشکار میباشد على نیز مظهر این صفت خداست .
  6. حضرتش در مسجد کوفه بالاى منبر موعظه میفرمود، مردى برخاست و عرض کرد یا امیرالمؤ منین جبرئیل در کجاست ، حضرت یک نگاه به آسمان ، یک نگاه بزمین و یک نگاه باطراف نموده فرمود تو خودت جبرئیل هستى آن مرد ناپدید شد مردم از حضرت موضوع را سئوال کردند فرمود بیک نظر تمام آسمانها و تمام طبقات زمین را ملاحظه کردم و بیک نظر مغرب و مشرق عالم را دیدم ، در هیچ جاى عالم جبرئیل نبود دانستم که این مرد خودش جبرئیل است . پس دیدن على تمام زمین و آسمان را با این چشم ظاهرى نبود بلکه با چشم دیگرى بود که همان عین الله است .
  7. على ( علیه السلام ) یده الباسطة است که از کوفه دست دراز میکند و نصف سبیل معاویه را در شام گرفته میکند. مردى در موقع مرگ سلمان در مدائن بالاى سر او بود ازو پرسید که بعد از مرگ چه کسى شما را غسل دهد و کفن نماید، فرمود آن کسیکه رسول خدا را دفن کرد
  8. آنمرد گفت سلمان تو در مدائن هستى و او در مدینه است چگونه مرتکب این افعال خواهد شد سلمان گفت چون روح از بدن من مفارقت نماید هنوز مرا درست نخوابانیده باشى که آنحضرت حاضر شود بر او سلام کن هر چه دستور دهد انجام ده آن مرد گفت چون سلمان از دنیا رفت من او را بچادرى پوشیده
  9. ناگاه دیدم امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) حاضر شد، سلام کردم دیدم که آنحضرت چادر از روى سلمان برداشت ، سلمان تبسمى کرد، آنحضرت فرمود مرحبا اى سلمان ، چون بخدمت رسول خدا برسى آنچه اصحاب او بعد از او با من کرده اند عرضه خواهى داشت آنگاه چادر روى سلمان کشیده متوجه غسل و کفن او شد و مجددا بمدینه برگشته نماز ظهر را در مدینه خواندند.
  10. در قرآن میفرماید: و قالت الیهود یدالله علت اءیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان (مائده - 64) پس امام مظهر صفات خداست ، عین الله و اذن الله و وجه الله میباشد.
  11. ما در همین کتاب در ذیل آیه قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤ منون . (توبه 105)گفتیم که دانستن اعمال مردم توسط امام شرطش بودن در آنمحل نیست همانطور که خدا همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز را مى بیند و میداند امام هم قلب عالم امکان بوده همه کردار و رفتار مردم را میداند، خواه بچشم ببیند یا نبیند.
  12. در کتاب کافى از امام باقر ( علیه السلام ) روایت میکند: قال لما اءسرى بالنبى (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) قال یا رب ما حال و المؤ من عندک قال یا محمد من اءهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة و انا اسرع شى الى نصرة اولیائى و ما ترددت عن شى ء انا فاعله کترددى عن وفاة المؤ من یکره المؤ من و اکره مسائته و ان من عبادى المؤ منین من لایصلحه الا الغنى و لو صرفته الى غیر ذلک لهلک و اءن من عبادى المؤ منین من لا یصلحه الا الفقر و لو صرفته الى غیر ذلک لهلک و ما یتقرب الى من عبادى بشى ء احب الى مما افترضت علیه و انه لیتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا اءحبتبه اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى بها ان دعانى اءجتبه و ان ساءلنى اءعطیته .
  13. چون پیغمبر را به معراج بالا بردند گفت : پروردگارا حال مؤ من در نزد تو چون است ؟ فرمود: اى محمد هر که بیک دوست من اهانت کند محققا آشکارا با من بجنگ برخاسته است ، من بیارى دوستانم پیش از همه چیز مى شتابم من درباره چیزى آن اندازه درنگ ندارم که درباره قبض روح مؤ من ، او از مرگ بدش آید و منهم از بدى کردن باو بدم میآید براستى برخى از بندگان مؤ منم را جز توانگرى نشاید و نیکو نساز و اگر بجز آتش بگردانم نابود و هلاک شود و براستى برخى از بندگان مؤ منم باشند که جز با درویشى و فقر به نشوند و اگر بجز آنش بگردانم نابود و هلاک شوند، هیچ بنده اى تقرب نجوید به عملیکه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کرده ام و براستى که او با عمل نافله بمن تقرب جوید تا آنکه دوستش بدارم و چون دوستدارش شدم در اینصورت گوش او شوم با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبانش شوم که با آن بگوید و دستش شوم که با آن بگیرد اگر دعا کند اجابتش کنم و اگر از من خواهشى کند به او عطا نمایم . از اینحدیث چند مطلب استفاده میگردد:
  14. واجبات اهمیتش بیشتر از مستحبات است .نوافل جمیع مستحبات را شامل میشود و اختصاصى به نوافل یومیه ندارد.
  15. تردید خدا نه مثل ما نیست که در امرى مردد باشیم و ندانیم کدامیک صلاح کار ماست که آنرا انجام دهیم در حقیقت در کلام مقدریست باین تعبیر که اگر تردیدى بر من روا بود چنین بود.
  16. ((فاذا اءجتبه کنت سمعه الذى یسمع به )) سمع و بصر معمولى انسان ضعیف و ناتوان است و چون متوجه امور ظاهرى و مادى گردد و صرف شهوت نفس و هواپرستى شود به زودى از میان رود و نابود گردد و ازین جهت خداوند در آیات قرآن مخالفان حق را کر و کور خوانده است ولى اگر متوجه خدا شوند و طاعت او را کنند
  17. تا محبوب او گردند چشم و گوش معنوى و روحانى دایم و ابدى به آنها عطا فرماید تا همیشه حقایق را بشنوند و ببینند و در ماده شنیدن و دیدن چون خداوند باقى گردند،
  18. هر چند ناتوان شوند تا بمیرند و تن از میان برود گوش و چشم دل معنوى آنها بجا ماند و ادراک حقایق جهان درک کند و هیچگاه از کار نیفتد و فعالیت روح آنها برجا و استوار باشد.
  19. اراده بنده مؤ من اراده خداست : در حدیث قدسى میفرماید: یابن آدم انا ملک لا اءزول اذا اقلت لشى ء کن فیکون اءطعنى فیما اءمرتک و انته عما نهننیک حتى تقول لشى ء کن فیکون .
  20. اى پسر آدم من پادشاهى هستم که هرگز سلطنتم زوال نیابد هر گاه بچیزى بگویم باش فورا خلق میگردد تو هم امر مرا اطاعت کن و آنچه ترا نهى کرده ام ترک کن ، تا مثل من بچیزى بگویى باش و خلق گردد، این حدیث مطلب بزرگى را بما میفهماند که در اثر اطاعت کردن خدا، بنده بجایى میرسد که اراده او اراده خدا میشود و منصب خلاقیت پیدا میکند.
  21. این مسلم است که اگر بنده اى اینقدر بخدا نزدیک شد که اراده او اراده حق گردد پس هر چه از خدا بخواهد دعایش به هدف اجابت رسد.
  22. حکایت : در کتاب ((لئالى الاخبار)) نقل میکند که وقتى سلمان والى مدائن بود روزى مهمانى بر او وارد شد از شهر مدائن بیرون آمد آهوهایى دید که در بیابان میروند و طیورى را دید که در آسمان طیران مینمایند سلمان صدا زد که یک آهوى فربه و یک مرغ پرنده از بین شماها نزد من حاضر شود که براى من مهمانى رسیده و اراده اکرام او را دارم ، یک آهو و یک مرغ از آنها در نزد سلمان حاضر شدند، مهمان سلمان از آن کیفیت تعجب کرد، سلمان ملتفت تعجب او شده گفت آیا ازین کیفیت تعجب میکنى ، آیا نه چنین است که هر کس اطاعت مولاى خود را بنماید همه چیز اطاعت او را مینماید، آیا ممکنست که بنده اطاعت خدا را بنماید و خدا از خواسته هاى آن بنده تجاوز کند.
  23. حکایت : در کتاب لئالى الاخبار است که ((عبدالواحد بن زید)) گفت من و ((ابو ایوب سجستانى )) در راه شام میرفتیم ناگاه غلام سیاهى را دیدم که هیزم بر دوش دارد بطرف ما میآید چون بما رسید من ازاو سؤ ال کردم من ربک چون اینرا از من شنید گفت چنین سؤ الى از من میکنى پس صورت خود را بجانب آسمان نموده عرض کرد خدایا این هیزم را تبدیل به طلا نما ناگاه تمام هیزم طلاى احمر شد رو بما کرده گفت دیدید آنگاه گفت بارخدایا اینرا تبدیل به هیزم نما فورا هیزم شد ابو ایوب میگوید من ازو خجل و شرمنده شدم باو گفتم تو طعامى همراه دارى که بما بخورانى اشاره اى کرد ناگاه جامى از عسل که از برف سفیدتر و از مشک خوشبوتر بود پیش چشم ما حاضر شد گفت بخورید قسم به آن خدائى که جز او خدایى نیست این عسل از شکم زنبور خارج نشده است چون خوردیم چیزى از آن شیرین تر و خوشبوتر و بهتر نخورده بودیم .
  24. حکایت  : عبدالوهاب میگوید قصد تشرف به بیت المقدس را نمودم در بیابان راه را گم کردم و متحیر بودم که چه کنم ناگاه دیدم پیرزنى میآید، باو گفتم غریبم در این صحرا راه را گم کرده ام پیرزن گفت چگونه غریب است کسى که خدا دارد و چگونه گم میشود کسى که خدا با اوست و دوستش دارد گفت سر عصاى مرا بگیر و با من بیا چون چنین کردم و چند قدمى با او رفتم خود را در بیت المقدس دیدم ولى اثرى از آن پیرزن نبود.
  25. حکایت :یکى از عارفین گوسفند میچرانید، پس گرگى در میان گله گوسفندانش وارد شده ولى گوسفندان او را اذیت نرسانید، مردى از آنجا عبور نمود چون این منظره را دید گفت : متى اصلح الذئب و الغنم آن مرد عارف در جوابش گفت من حین اصلح الراعى مع الله .
  26. قصه گوسفندان ابوذر که گرگها مواظبت آنها را میکردند معروفست بمحلش مراجعه شود.
  27. از این اخبار و حکایات معلوم میشود که ممکنست انسان در اثر عبادت و بندگى بجایى رسد که چشم و گوش و اراده خدا شود، بنابراین چه مانعى دارد که بگوئیم  حسین  ( علیه السلام ) ثارالله  ((خون خدا)) است ، یعنى اگر بنا بود که خدا خونى داشته باشد خون  حسین  خون خدا بود همچنانکه درباره پدر بزرگوارش میگوئیم عین الله ، یدالله ، اذن الله
  28. بعدی علت اینکه  حسین  ثارالله  شد: علت اینکه  حسین  ( علیه السلام ) بمنزله خدا و پدرش على ( علیه السلام ) بمنزله چشم و گوش خدا شد اینست که ارزش و قیمت خون در بدن از تمام اعضاء بیشتر است چه انسان بدون چشم و گوش و دست میتواند زندگانى کند ولى بدون خون نمیتواند نماید بلکه اگر از آنمقدار معمولى که باید در بدن باشد کمتر شود موجب مرض و انحراف مزاج میشود.
  29.  حسین  ( علیه السلام ) در این دنیا بمنزله خون الهى است باین معنى که رواج اسم خدا از خون  حسین  است عبادت و پرستش خدا بواسطه شهادت  حسین  ( علیه السلام ) است
  30. اگر بواسطه شهادت آنحضرت نبود بنى امیه طورى نقشه کشیده بودند که مردم را زیر لواء کلمه توحید به وادى بى دینى و ضلالت و گمراهى بکشانند، پس اگر فهمید نقشه اى کشیده شده که سفره توحید و اسم خدا از روى زمین برچیده شود و علاجى ندارد مگر با ریخته شدن خون خودش و جوانان و اسارت اهل بیتش در اینصورت اگر نکند نزد عقلاء عالم مورد ندمت خواهد بود
  31. مثل کسى که در جایى ایستاده باشد و ببیند که آتشى در خانه مسلمانى افتاده میسوزد و اگر او آتش را خاموش نکند یک محله و یک شهر در خطر سوختن است پس اگر با امکان علاج تعلل نماید اگر چه در ظاهر شرع ضامن نیست ولکن عاصى هست و در عالم معنى هم خالى از ضمانت نیست .
  32. پس اگر  حسین  ( علیه السلام ) قیام نمى نمود ما هم بر کفروالحاد بودیم مؤ ید اینمطلب فقره شریفه زیارت اربعین است که شیخ در ((تهذیب )) و ((مصباح المجتهد)) نقل نموده : و بذل مهجته فیک لیستنقد عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة یعنى : درباره تو ((این خدا)) جان بخشى کرد تا بندگانت را از نادانى و سرگردانى و گمراهى نجات دهد.
  33. این تاریکى غصب خلافت و ظلم و جور در زمان معاویه و یزید بحد اعلاى خود رسید در چنین تاریکى سختى صبح عدالت  حسین ى قیام نمود و مردم را متوجه ساخت که اى مردم عالم شما در تاریکى عمیقى فرو رفته اید و باید ازین تاریکى نجات یابید
  34. و لذا  حسین  ( علیه السلام ) را فجر نامیدند و خداوند سوره فجر را به اسم  حسین  ( علیه السلام ) نازل فرمود والفجر و لیال عشر به فجر  حسین  و قسم به شبهاى دهه اول محرم ، این فجر که طلوع کردم کم کم مردم از خواب غفلت بیدار شوند و فهمیدند که بنى امیه چه بلایى به سر آنها آورده اند و هنگامیکه اهل عالم بیدار شوند و خود را در زیر کلمه توحید و ولایت اهلبیت در آورند
  35. روزیست که فرزند  حسین  مهدى موعود ظهور فرماید و دنیا را از ظلم و جور پاک کرده پر از عدل و داد نماید و لذا آیه والنهار اءذا تجلى به قیام حضرت ولى عصر ( علیه السلام ) تعبیر شده است .
  36. سیاست معاویه پس از شهادت على ( علیه السلام ) بعد از شهادت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) که معلویه خلافت را غصب کرد چنان تضییع دین و تخریب شریعت سیدالمرسلین و ترویج زندقه و باطل را نمود که اکثر خلق را از شاهراه هدایت منحرف نمود ، بطوریکه اگر واقعه کربلا اتفاق نمى افتاد و چند سالى دیگر بر آن منوال میگذشت نه از اسلام رسمى و نه آئین اثرى باقى میماند.
  37. مثلا معاویه پس از صلح با امام مجتبى ( علیه السلام ) از شام به کوفه آمد و در نخیله کوفه بر بالاى منبر رفت و گفت اى مردم بخدا قسم این جنگهایى که در اینمدت با شما نمودم براى آن نبود که شما نماز نمیخواندید روزه نمى گرفتید یا حج بجا نمى آوردید و یا زکوة نمیدادید چه همه اینها از شما صادر میشد بلکه مقصود من سلطنت و حکومت بر شما بود
  38. که اینک به آن رسیدم و حال آنکه شما راضى بحکومت من نبودید و اینک شرطهائیکه در قرارداد صلح با امام مجتبى ( علیه السلام ) امضا کردم همه را باطل کرده زیر پا میگذارم و بهیچ یک از وعده هاى خود وفا نمى کنم
  39. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۳۰
آبان

                               بسم الله الرحمن الرحیم

                               اللهم صل علی محمد وآله محمد وعجل فرجهم

                               مجلس سیزدهم : سیدة نساءالعالمین

  1. خداوند تبارک و تعالى بدلائل و جهاتى در زندگانى دنیا مرد را بر زن ترجیح داده ، بلکه بواسطه آیه مبارکه الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض ، مرد را والى و غالب بر زن قرار داد یعنى مردان مرتبه تسلط و تغلب بر زنان دارند از دو وجه :
  2. اول - از جهت آنکه خدا تفضیل داده مردان را بر زنان بقوت بدن و کمال حسن تدبیر و به اختصاص نبوت و امامت و ولایت و اقامه حدود و شعایر اسلامى و جهاد وارث که زن نصف مرد میبرد و شهادت که چهار زن مطابق دو مرد است و دیه که دیه زن نصف مرد میباشد و امام جماعت که زن حق ندارد براى مرد امام جماعت شود و مرجع تقلید و قاضى که باید از جنس مرد باشد نه زن اگر چه زن خیلى عالمه و در علمش برتر از مرد هم باشد.
  3. دوم - و بما انفقوا اموالهم بواسطه آنکه مردان از مال خود بزنان نفقه و کسوه و مهر میدهند.
  4. نظر علم در تفاوتهاى جسمى مرد و زن
  5. امروز با دقت تمام حساب کرده اند و مغز زن را صد الى دویست گرم کمتر از مرد یافته اند البته این محاسبه کردن پس از رسیدگى کردن یازده هزار مغز زن و مرد اروپایى بوده که حد متوسط مغز مرد را ((1361)) گرم و حد متوسط مغز زن را ((1200)) گرم معین نموده اند.
  6. نکته اى در جمجه : البته معلومست که جمجمه مرد و زن به نسبت مغزایند و متفاوتست ، یعنى جمجه زن در حدود 15 از جمجمه مرد کوچکتر است ، اما نکته مرموز و لطیف آنکه دانشمندان فن معتقدند هر قدر علم و مدنیت در بشر افزونتر میشود وسعت جمجمه مرد بیشتر میگردد و اما در زن رو به تنزل است و لذا ((گوستاولوبون )) فرانسوى در کتاب ((تمدن اسلام و عرب )) مینویسد طبق تحقیق دانشمندان فن حجم جمجمه زنان امروز از حجم زنان غیرمتمدن قدیم کمتر و در مرد قضیه کاملا برعکس میباشد.
  7. حواس خمسه زنان : طبق تحقیقات فیزیولوژیستها گرچه مردم قاره ها و مناطق مختلف بر حسب احتیاج به حاسه مخصوصى نسبت بیکدیگر متفاوت هستند، مثلا اهالى آندامان ((یعنى ساکنین جزایر بین شبه جزیره مالاکا و سیلان )) با حس شامه از مسافت دورى بوى میوه را حس ‍ میکنند و مردم ((کالموک )) که از قبایل آلتایى در مغولستان غربى هستند نوعا قوه باصره آنها قویتر از سایر مناطق است اما در همه جا زنان از این حواس نصیب کمترى دارند.
  8. ((صدوق )) در ((علل الشرایع )) از ((محمد بن سنان )) نقل میکند که گفت من نامه اى خدمت حضرت رضا  (علیه السلام) نوشتم و از علت قبول نشدن شهادت زن در طلاق و روایت هلال سئوال کردم حضرت فرمودند زیرا که قوه بینایى ضعیف و در احساسات و جانبدارى مفرط هستند.
  9. حتى قوه لامسه که در مناطق مختلف تا حدودى نزدیک بهم است ولى در زنان بعلت ضعف همین قوه است که میتوانند درد سخت زایمان را کمتر درک کنند و این اختلاف در حیوانات نر و ماده نیز تجربه شده است .
  10. ضربان نبض زن و مرد : قلب زن شصت گرم کمتر از قلب مرد است و لذا در ضربان نبض ما سنجشهائیکه بعمل آمده حد متوسط در میان اروپائیان 72 ضربه در هر دقیقه و بین سیاههاى آتازونى 74 ضربه در هر دقیقه و بین هندوهاى امریکا 76 ضربه در هر دقیقه اندازه گیرى شده ولى در هر نقطه جهان سرعت ضربان نبض زن بعلت ضعف قواى او نسبت به مرد بیشتر است و این اختلاف در هر دقیقه بین 10 تا 14 ضربه است
  11. چنانکه در حیوانات ماده نیز ضربات نبض سریعتر است . مثلا در شیر ماده 7 ضربه بیشتر از شیر نر و در گاو ماده 20 ضربه بیشتر از نر میباشد.
  12. تنفس زن و مرد : براى تنفس نیز مطالعاتى شده ، در ایران در هر یک دقیقه معمولا 8 الى 20 و در فوئرثهیا 16 تا 20 و در میان گیرگیزها که ملل شمالى و غربى چنین هستند معمولا 19 و در اروپا 14 تا 18 بار در یک دقیقه تنفس میکنند.
  13. در تنفس بعلت ضیق و ضعف جهاز تنفسى زیرا گنجایش هوا در جهاز تنفسى مرد به اندازه نیم لیتر بیش از زن است و نیز مرد در هر ساعت 11 گرم کربن میسوزاند و بهمین سبب اکسیژن بیشترى وارد ریه اش میشود، در صورتیکه زن در هر ساعت 7 گرم بیشتر نمى سوزاند، زن سریعتر نفس میکشد اگر چه با این سرعت نتیجه کمترى از لحاظ اکسیژن نصیبش میشود.
  14. قامت زن و مرد : قامت زن بطور متوسط 12 سانتى متر از قامت مرد کوتاهتر است و این تفاوت از هنگام ولادت کاملا مشهود است و اختصاص به زن و مرد متمدن هم ندارد بلکه این اختلاف چون روى قوانین طبیعى و ساختمان قواى جسمانى است در میان قبایل وحشى به همین نسبت دیده میشود.
  15. وزن زن و مرد : وزن اختلاف زن و مرد از همان آغاز تولد معلومست و معدل نسبت تفاوت و زن آنها در همه جا پنج کیلوگرم است ، یعنى وزن بدن مرد بطور متوسط 47 کیلوگرم و وزن متوسط زن 42 کیلوگرم است و همچنین استخوان بندى زن معمولا کوچکتر و سبکتر از استخوان بندى مرد است و استخوان مرد محکمتر از استخوان زن است .
  16. و نیز عضلات و ماهیچه زن ضعیفتر و ظریفتر از مرد است و حجم عضلات زن به اندازه یک ثلث کمتر از مرد میباشد و بهمین جهت اندام زن لاغرتر و حرکاتش از مرد کندتر است و همچنین حجم ریه زن 1300 ولى حجم ریه مرد 1600 سانتیمتر مکعب است و نیز خون زن از لحاظ رنگ و وزن و هم از جهت ترکیب با خون مرد تفاوت دارد یعنى خون زن کم رنگتر و سبکتر از خون مرد است و گلبولهاى سفید در خون مرد بیشتر است و مقدار هموگلوبین ((ماده آهنى رنگین خون )) و مواد ازتى و آلبومین ، ((سفیده تخم مرغ )) در خون زن کمتر است .
  17. این مسلم است که فعالیتهاى روانى محققا با فعالیتهاى فیزیولوژیکى بدن بستگى دارد جان با جسم مانند شکل یک مجسمه با سنگ مرمر بهم آمیختگى دارد و لذا در کتاب ((انسان موجود ناشناخته )) میگوید متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوى و روانى جنس مرد و زن را در نظر داشته باشند و توجه باین نکته اساسى در بناى آینده تمدن حائز کمال اهمیت است .
  18. در کتاب ((حقوق زن )) مینویسد: در اینکه میان روح و جسم بطور کلى همبستگى و تناسب دقیقى برقرار است و فعالیتهاى روانى با فعالیتهاى فیزیولوژى نسبت و بستگى تام دارد، تردیدى نیست مثلا اخته کردن خواجه سراهاى سابق که یک عمل جسمانى است آنچنان تاءثیر فورى در تغییر روحیات و اخلاق مردانگى آنها داشت که کاملا محسوس بود و حتى در صدا و بشره آنان نیز تغییرات کلى داده میشود و نیز بیرون آوردن تخمدانهاى زنان در روحیات آنان تغییرات کلى میدهد که افسردگى بیحد، اختلال و تشویش افکار سوء خلق کم حوصلگى و امثال آنرا میتوان از آثار آن شمرد.
  19. نیروى تعقل و عواطف زن و مرد : نیروى جسمانى و اعصاب قوى و قدرت دماغى مرد او را براى مجاهدت و مبارزه دامنه دارترى در امور زندگى آماده میسازد. خواه این مبارزه در میدانهاى جنگ باشد یا در برابر درندگان جنگل براى تهیه صید یا در راه تاءسیس نظامات حکومت و شئون اقتصاد و یا براى تحصیل غذا و معیشت خود و زن و فرزندش . ولى در موضوعات عاطفى مانند کودکان غالبا دستخوش تحول و تبدیل میشود،
  20. بر عکس زن در موضوعات عاطفى بسیار نیرومند است و در کارهاى محتاج به فکر یا نیروى جسم استقرار و ثبات ندارد، مگر کارهائیکه با عواطف زنانه او ملایم باشد، مانند پرستارى و سرپرستى اطفال و گلسازى و تدبیر منزل و خیاطى و غیره و این تفضیلى که خداوند براى مردان قائل شده دلیل بر حقارت و سلب احترام از زن نیست
  21. بلکه این اختلاف طبق مصلحت و حکمت آفریننده حکیمى است که براى ترقى و تکامل نوع بشر لازم دانسته است . ربناالذى اعطى کل شى خلقه ثم هدى ، پس اگر یک جراح نمى تواند چون یک مهندس ساختمان نقشه ساختمانى را طرح کند و یا یک دانشمند علم اخلاق نباید در مسائل علوم سیاسى و اقتصاد اظهار نظر کند و خلاصه هر متخصصى حق دارد در رشته خود اظهار نظر کند و در رشته هاى تخصصى دیگران دخالت نکند این کوچکى و حقارت او را نمیرساند و بمقام او لطمه اى وارد نمیکند.
  22. بنابراین براى زن و مرد یک سلسله وظایف معینى طبق ساختمان جسمى و روحى آنها تعیین شده است اگر چه در بعضى از امور مرد بر زن حق تقدم داشته باشد و بقول پروین اعتصامى :
  23. وظیفه زن و مرد اى حکیم دانى چیست.....یکیست کشتى و آن دیگریست کشتى بان.....چو ناخداست خردمند و کشتى اش محکم.....دگر چه باک ز امواج ورطه طوفان
  24. بدیهى است که کشتى و ناخدا هر یک موقعیت و وظیفه جداگانه اى دارند، نه ناخدا میتواند کار کشتى را بکند و نه کشتى کار ناخدا، ولى در عین حال هر کدام باید وظیفه خود را انجام دهند پس اگر بنا شود در امور اجتماعى زن و مرد در وظایف یکدیگر دخالت کنند آنروزیست که کشتى زندگى و سرنشینان آن گرفتار طوفان بلا خواهد شد،
  25. ((پس از شیر حمله خوش بود و از غزال رم )) از گفتار ما معلوم شد که زن از حیث دستگاه خلقت مانند مغز و قلب و حواس خمسه و عقل و فهم و استعداد و سایر چیزهاى دیگر با مرد تفاوتهایى دارد.
  26. در عین حال زنهاى بزرگى در دنیا پیدا شده اند که باعث فخر و سربلندى زنان عالم میباشند، یکى از آنها مخدره مکرمه آمنه بیگم دختر ملا محمدتقى مجلسى است که بسیار فاضله و عالمه و متقى بوده است .
  27. روزى ملا محمدتقى بخانه آمد و بدخترش گفت من اراده کردم که شما را بمردى تزویج کنم که در غایت فقر و منتهاى فضل و صلاح است و این موقوف به اذن شماست ، مخدره عرض کرد فقر عیب مرد نیست ، جناب ملا محمدتقى مخدره را به ملا محمدصالح مازندرانى شارح اصول کافى تزویج نمود، چون شب زفاف شد جناب ملا محمدصالح داخل اتاق شد و برقع از صورت مخدره برداشت و جمال مخدره را دید بگوشه اطاق حمد و شکر الهى را بجاى آورد و مشغول مطالعه شد، اتفاقا مسئله اى بر او مشکل شد هر قدر فکر کرد نتوانست آنرا حل کند،
  28. مخدره آمنه بیگم بفراستى که داشت ملتفت شد وقتى که ملا محمدصالح بجهت تدریس ‍ رفت آنمخدره مسئله را در کمال خوبى حل نمود و نوشت و گذارد محل مطالعه شوهرش ، چون شب شد ملا محمدصالح بجهت مطالعه نشست دید اشکال شب گذشته او در کمال خوبى حل شده و بر روى کاغذ نوشته شده ، دانست که کار آمنه بیگم است ، به شکرانه این نعمت تا صبح مشغول عبادت شد و در بسیارى از اوقات ملا محمدصالح اشکالات علمى خود را از اینمخدره سؤ ال میکرد و او جواب میداد.
  29. و از جمله مخدره فاطمه دختر شهید اول است که خدمت پدر بزرگوارش درس خواند تا مجتهده شد و پدرش زنان را در یاد گرفتن مسایل و احکام به او ارجاع میفرمود و بسیار او را مدح میفرمود بدرجه اى رسید که استاد شهید به او اجازه فتوا داد.
  30. یکى از زنهائیکه هم از حیث خلقت جسمى و هم از حیث خلقت روحى باتمام زنهاى عالم فرق دارد فاطمه دختر پیغمبر است . اما از جهت خلقت جسمى فاطمه علیه السلام عادت زنانگى نداشت ، امام باقر  (علیه السلام) فرمود: لما ولدت فاطمة اءوحى الله تعالى الى ملک فانطلق به لسان محمد فسماها فاطمة ثم قال انى فطمتک بالعلم و فطمتک عن الطمث .
  31. قال  (علیه السلام) والله لقد فطمها الله تبارک و تعالى بالعلم و عن الطمث بالمیثاق .نکته مهم در این حدیث آنست که میفرماید: فطمتک عن الطمث ما ترا اى فاطمه از دماء ثلاثه که زنان مى بینند پاک و پاکیزه آفریدیم اگر چه دستگاه خون حیض در زن نباشد حاملگى هم براى او نیست و چون از عادت زنانگى بیفتد دیگر حامله نمى شود ولى فاطمه علیهاالسلام با آنکه خون حیض نمیدید پنج پچه تحویل جامعه داد که هر کدام آنها با دنیا و مافیها برابرى میکرد پس این یک معجزه براى آن بانو بوده است .
  32. فاطمه سیده نساء است فاطمه  (علیها السلام) از جهت خلقت روحى هم با زنان دیگر فرق داشته بلکه برتر و بالاتر از مریم هم بوده است چه خداوند درباره مریم میفرماید: ان الله اصطفیک و طهرک على نساءالعالمین مراد از برترى مریم بر زنان عالم فقط در زمان خودش بوده ، قرینه بر این مدعى آیه مبارکه بنى اسرائیل است که میفرماید: یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و انى فضلتکم على العالمین ،
  33. بدیهیست که هرگز بنى اسرائیل را بر مؤ منین زمان پیغمبر ما و امت او ترجیح نداده بلکه افضلیت بنى اسرائیل تا زمانى است که عیسى نیامده باشد، اگر در زمان عیسى افضلیتى براى بنى اسرائیل باشد باید ایمان به عیسى نیاورند و همچنین در زمان پیغمبر خاتم ملت یهود باید از ایمان آوردن باین پیغمبر استثناء شوند و این بدلیل عقل و نقل باطل است ، پس مریم بزرگ زنان زمان خود بوده است .
  34. ولى پیغمبر درباره فاطمه اش فرمود: فاطمة سیدة نساءالعالمین من الاولین و الاخرین و آنها لتقوم فى محرابها فیسلم علیها سبعون الف ملک من المقربین و نیاد و نها بمانادت به الملائکة مریم فیقولون یا فاطمة ان الله اصطفیک و طهرک على نساءالعالمین .
  35. در علل الشرایع از حضرت صادق  (علیه السلام) روایت میکند که فرمود فاطمه را محدثه نامیدند براى آنکه ملائکه از آسمان بر وى نازل شده او را ندا میکردند چنانکه مریم را ندا میکردند و میگفتند ان الله الصطفیک و طهرک على نساءالعالمین ،
  36. پس فاطمه با ایشان و ایشان با فاطمه حدیث میکردند، حتى شبى آنمخدره از ملائکه سئوال کرد، آیا مریم افضل زنان عالمیان نیست ؟ عرض کردند مریم افضل زنان عالم خود بود، ولى خدا ترا سیده زنان عالم او و عالم خودت و بلکه سیده نساءالعالمین اولین و آخرین قرار داد.
  37. شرایع گذشته معرفت به فاطمه داشته اند
  38. در بحار در روایتى از حضرت رسول ( صل الله علیه وآله وسلم )نقل میکند که آنحضرت درباره فاطمه  (علیها السلام) فرمود: فاطمة هى الصدیقة الکبرى و على معرفتها دارت القرون الاولى .
  39. صاحب کتاب ((خصایص الفاطمیه )) میگوید: قرن داراى چند معنى میباشد: اول هفتاد یا هشتاد یا سى یا صد سال . دوم مراد از قرن اهل هر زمانند که در آن پیغمبرى باشد مثل زمان حضرت موسى زمان حضرت عیسى و غیره سوم مراد از قرن عمر غالب مردم است .
  40. اما معنى ((دارت )) در حدیث است که : اولوالعزم من الرسل سادة المرسلین و النبیین علیهم دارت الرحى ، یعنى پیغمبران اولوالعزم آقایان پیغمبرانند آسمانها و زمین بواسطه بودن آنها دور میزنند یعنى به تصدق سر آنها گردش میکنند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۳۰
آبان

 

      1. بسم الله الرحمن الرحیم
      2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. مجلس سیزدهم: 31- السلام علیک یابن فاطمة  الزهرا  سیدة نساءالعالمین:
  2. در روایتى که روز قیامت لواء احمد را بدست فاطمه  میدهند جاى دیگر دارد که روز قیامت اول دیوان محاسباتیکه گشوده میشود دیوان حساب انتقام فاطمه  از دشمنان اوست .
  3. در انوار نعمانیه است که در تفسیر آیه : و اذا المودة سئلت باى ذنب قتلت ، انتقام قتل محسن سقط شده است .
  4. شیخ صدوق مینویسد که روز قیامت لواء شفاعت بدست فاطمه  زهرا  داده میشود تا از ذرارى و دوستانش شفاعت کند در آنجا که میفرماید از ما نیست کسى که مسئله را انکار کند معراج . سئوال قبر، شفاعت کند و از شرایط عقد ازدواج فاطمه  به على شفاعت امت بوده است .
  5. علامه مجلسى در احادیث معراج نقل میکند که پیغمبر فرمود: در شب معراج کاخى رفیع در بهشت دیدم که وصف فراوانى از آن میکنند، پرسیدم این کاخ از کیست ؟ گفتند مخصوص فاطمه  دختر محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) است که پس از شفاعت دوستان به این کاخ نزول اجلال میفرماید.
  6. در علل الشرایع در حدیث مفصلى از اباذر نقل میکند که فاطمه  قسیم بهشت و جهنم است و این بالاترین مقام براى فاطمه  زهرا  ( علیه السلام ) میباشد.
  7. ابن شهر آشوب مینویسد در ذیل سوره هل اتى وارد شده که فاطمه  در باب بهشت مى ایستد و هفتاد هزار حوریه با او هستند و دوستان خود را به بهشت میبرد و با لواء شفاعت به بهشت وارد میگردد تا در بهشت نعیم ماوى گیرد و آنجا هم فاطمه  زن منحصر بفرد امیرالمؤ منین علیه السلام است .
  8. وجه چهارم : چهارمین وجه تسمیه آن مخدره به فاطمه  اینست که در بحار از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که حضرتش فرمود: اتدرى اى شى تفسیر فاطمة  قال فطمت عن الشر و یقال انهاسمیت فاطمة  لانها فطمت عن الطمث .
  9. یعنى فرمود آیا میدانى تفسیر فاطمه  چیست عرض کردم بمن خبر دهید فرمود فاطمه  شد بعلت آنکه از شر و بدیها بریده شد و عادت زنانگى هم مثل سایر زنان نداشت .
  10. معنى خیر و شر :چون اینحدیث شریف ذکر فطام فاطمه  زهرا  از شرور شده ما باید اول معنى شر را بفهمیم و بعد بگوئیم چگونه فاطمه  از شر و بدیها بریده شد و خیر محض است .
  11. افعال و اعمال بشرى عنوان نیک و بد و خیر و شر و یا بعبارت دیگر خطا و صواب و یا حق و باطل دارد
  12. اینحکم بر تمام اعمال بزرگ و کوچک در هر زمانى جاریست و در طبقات مختلف مردم متداول و معمول است حتى اطفال در بازیهاى خود حرکات و اعمالى را به نیکى و بدى متصف مینمایند،
  13. بنابراین باید معنى نیک و بد و خیر و شر که برالسنه و افواه جارى است دانست و میزانى در دست داشت که اعمال و افعال از حیث حسن و قبح و خیر و شر و درجات مختلف با آن سنجیده شود معلوم گردد که فلان عمل خیر است یا شر.
  14. شیخ ‌الرئیس در کتاب اشارات گوید: تمام موجوداتیکه مادر این عالم مشاهده میکنیم و به عقل خود مى سنجیم از پنج حال خارج نیست ، حالت اول آنکه شر محض باشد، حالت دوم خیر محض ، حالت سوم خیر او بر شرش غلبه داشته باشد، حالت چهارم آنکه شر او بر خیرش غلبه نماید، حالت پنجم آنکه خیر و شرش مساوى باشد، پس عقل هر انسانى غیر از این پنج صورت چیز دیگرى را تصور نمیکند.
  15. اما آن موجودیکه شر محض یا شرش بر خیرش غلبه داشته باشد و آنکه خیر و شرش با هم مساوى باشد اثرى در وجود ندارد و چنین چیزى را خدا خلق نکرده و اما آنچه محض یا خیرش بر شرش غلبه داشته باشد زیاد است ، بلکه بناء موجودات عالم بر این نهاده شده است .
  16. براى اینکه مطلب این دانشمند بزرگ خوب معلوم گردد مثالى میزنیم ، آفتاب که تمام موجودات عالم از آن استفاده میکنند و یا آب که خدا درباره آن میفرماید: و من الماء کل شى ء حى و امثال اینها موجوداتى هستند که خیر آنها بر شرشان غلبه دارد، پس اگر آفتاب سوزان صحراى افریقا انسانى را ناراحت کرده بلکه باعث هلاک او شود نمى شود گفت آفتاب شر و بد است و یا اگر کسى در کشتى نشست و در دریا غرق شد و یا جمعى هلاک شدند و یا باران اگر در موقع باریدن خانه هاى فقراء و ضعفا را خراب کرد و آنها زیر آوار ماندند نمیتوان گفت باران شر و بد است زیرا موجبات بیچارگى و هلاکت جمعى را فراهم آورده زیرا این ضررهاى قلیل در مقابل منافع کثیر آفتاب و دریا و یا باران بسیار ناچیز است .
  17. مثال دیگر: ما در دنیا اذیتهاى بسیارى از حشرات بالخصوص مگس و پشه مى بینیم و صدماتى از ناحیه حیوانات موذى مانند مار و عقرب متوجه ما میشود و این ناراحتیها ما را وادار میکند که بگوئیم فایده این حیوانات موذى چیست ؟ اینها جز ضرر نتیجه دیگرى ندارند و حال آنکه علما حشره شناس ثابت کرده اند که هر کدام از این حیوانات موذى کار بزرگى براى بشر انجام میدهند و اگر آنها نباشند امراضى براى انسان ایجاد میشود که منجر به هلاکت انسان میگردد و لذا جاى مگس و حشرات موذى در محل کثافات است ، تا کنون دیده نشده که مغازه عطرفروشى و یا مغازه پارچه فروشى مگس زیاد باشد همیشه این حیوانات را در دکان قصابى یا محل ریختن خاکروبه یا جائى که مردار افتاده باید دید
  18. و همین دلیل است که این حیوانات هوا را براى انسان تصفیه مى کنند و کثافات را از بین میبرند تا انسان بتواند در محیط سالمى زندگانى کند.
  19. یا اگر شما در مار و عقرب مى بینید که باعث اذیت انسانست و شما از آن میترسید و گریزان هستید در حقیقت شر نیست زیرا آلت دفاعى این حیوان است که در موقع خطر باید بوسیله این حربه از خود دفاع کند و لذا اسم این حیوانات وقتى کشنده است که دندان یا نیشش را در گوشت انسان یا حیوان فرو برد و آنرا مجروح کرده و زهر خود را در آنمحل جاى دهد، پس اگر مصادف با جرح نشود و بوسیله غذا وارد معده گردد صدمه اى براى انسان ندارد.
  20. این خود دلیل است که زهر آلت دفاعى این حیوانست و لذا در کوچک و بزرگ آنها هم هست پس اگر بنا باشد این آلت دفاعى در این حیوان بد باشد باید تفنگ برداشتن انسان هم در موقع عبور از خیابان و جنگل بد باشد، زیرا ممکنست حیوانى باو حمله کند و براى حفظ جان خود آن حیوان را با تیر بکشد.
  21. پس آنچه ما در این عالم شر تصور مى کنیم خیر محض است همین سرگین متعفنى که از آن گریزان میباشیم باعث میشود که چون پاى درخت ریخته شود آنمیوه شیرین و خوشبو را بشما تحویل دهد و چون پاى بوته گل ریخته شود گل یاس و رازقى خوش بو را بشما تحویل دهد.
  22. بنابراین کلمه خیر و شر را باید این قسم معنى کنیم که آنچه براى انسان مفید است اگر چه ملایم طبع هم نباشد خیر است مانند دواى تلخ که طبع انسان از آن منزجر است ولى چون براى انسان نفع دارد خیر است و آنچه موجب ضرر مقام انسانیت باشد اگر چه ملایم با طبع هم باشد شر است مانند زنا کردن و مال مردم خوردن و سایر معاصى ، پس بنابراین تعبیر که کردیم دنیاى ما آمیخته با خیر و شر است و بیشتر مردم طالب شرند چون ملایم طبع آنها است
  23. و بعثت انبیاء براى این بوده که طبع مردم را از شرور منصرف کرده متوجه خیرات نمایند ، منتهى بعضى از افراد این برنامه پیغمبران را پذیرفته خیر محض و مسلمان وقت شدند و بعضى زیر بار حرف انبیاء نرفته دنبال هواى نفسانى را گرفته شر محض شدند،
  24. پس نمى شود گفت که خدا ابوجهل و ابوسفیان و سایر منافقین را شر محض ‍ آفریده و یا سلمان و ابوذر و مقداد را خیر محض کرده ، یکى تمایلات شهوانى را دنبال کرده ابوسفیان شد، دیگرى با نفس و شهوت مبارزه کرد و سلمان شد، این درباره مردم عالمست
  25. اما انبیاء و اوصیاء  مقام بالاترى داشته اند که آنرا مقام  عصمت  گفتند و باز اشتباه نشود مقام  عصمت  نه آنست که انبیاء نمى توانستند گناه بکنند زیرا اینمقام ملائکه است و براى انسان فضلى نیست پیغمبران میتوانند مانند ما گناه بکنند منتهى آن قوه ایمانى قوى مانع از گناه کردن ایشان میشود بلکه در کودکى هم مرتکب گناه نمى شوند و بالاتر آنکه فکر گناه را هم نمیکنند اینرا مقام  عصمت  میگویند.
  26. پس آنکه امام صادق ( علیه السلام ) باو میفرمود: اتدرى اى شى ء تفسیر فاطمة  قال فطمت عن الشر .
    بریدن و قطع شدن فاطمه  از بدیها همان مقام  عصمت  است که آنمخدره داشته و دلیل بر این معنى آیه تطهیر است ، اگر کسى بگوید مریم هم مقام  عصمت  داشت ، فاطمه  علیهاالسلام هم مقام  عصمت  داشت پس فرق ایندو چیست ؟ گوئیم خداوند مقام  عصمت  مریم را در قرآن معلوم نکرده ولى مقام  عصمت  زهرا  معلومست چون آیه : تطهیر درباره پنج تن نازل شد، معلوم میشود بقدرى مقام  عصمت  زهرا  بلند بوده که خداوند با پیغمبر و على و حسنین علیهم السلام ذکرش میفرماید، انشاءاله اگر مناسب باشد در جاى دیگر، در مقام  عصمت  این مخدره صحبت مى کنیم تا مطلب بهتر از این واضح شود.
  27. معنى زهرا : یکى از القاب مشهور این مخدره زهرا  علیهاالسلام است و در کتب اخبار و زیارات ائمه طاهرین مادر خودشان را به این لقب بسیار ذکر کرده اند.
  28. در کتب لغت میگویند: ((الزهرا )) المراءة المشرقة الوجه و یکى از ستاره ها را بنام زهره نامیده اند بجهت آنست که نزدیک بزمین و  نورانیت و روشنایى او بیش از ستاره هاى دیگر است .
  29. علت نامیدن آنمخدره باین لقب : صدوق در علل الشرایع از جابر نقل میکند که از امام صادق ( علیه السلام ) سؤ ال کردند که چرا فاطمه  را زهرا  نامیدند، فرمود: چون خداوند او را از  نور عظمت خود خلق کرد، از آن  نور اهل آسمان و زمین را روشنایى داد بطوریکه  نور وى چشمهاى ملائکه را پوشاند، و، همگى به رو افتادند و خدا را سجده کردند، عرض کردند پروردگار این چه  نور است ؟ هذا رسید این  نوریست از  نور من که در آسمان ساکن نمودم و از عظمت خودم او را خلق کردم و او را از صلب پیغمبرى از پیغمبران خودم بیرون میآورم و آن پیغمبر را بر همه پیغمبران تفضیل میدهم و از این  نور ائمه را بیرون میاورم که به امر من قیام نمایند و بحق من هدایت یابند و ایشانرا خلفاء خودم در زمین قرار میدهم .
  30. نور عبارت از روشنایى است که از خورشید و ماه و ستارگان بزمین میرسد و بشر از آن استفاده میکند و همچنین لفظ  نور بر روشنایى که از آتش و سایر اجسام دیگر بدست میآید اطلاق میشود حال باید فهمید که خدا فاطمه  را که از  نور خود خلق فرموده یعنى چه ؟ آیا خدا هم مانند این اجسام داراى  نور و روشنایى است که داراى حرارت باشد. خدا منزه است از اینگونه سخنان .
  31. مفسرین در معنى آیه : الله  نور السموات و الارض بیاناتى نموده اند که بهترین آنها این است که خدا  نور آسمانها و زمین است یعنى راهنماى اهل آسمان و زمین است و به هدایت او بندگان مهتدى شوند و به  نور هدایت او راه سعادت را پیدا کرده و از راه ضلالت دورى کنند چنانکه انسان نابلد در شب تاریک در میان بیابان به روشنایى احتیاج دارد تا راه را پیدا کند همچنین مکلفین در این دنیا به  نور هدایت الهى و الطاف توفیق او نیازمندند تا راه سعادت را از راه شقاوت تمیز دهند.
  32. و مؤ ید این قول است روایت کلینى در کافى از عباس بن بلال که گفت از حضرت رضا ( علیه السلام ) پرسیدم که معنى آیه شریفه الله  نور السموات و الارض چیست ؟ فرمود: خدا هدایت کننده اهل سموات و هدایت کننده اهل زمین میباشد
  33. و روایات دیگرى هم باین مضمون از اهل بیت اطهار رسیده است ، پس این روایت کاملا روشن میکند که  نور بودن خدا یعنى هدایت کردن بندگان خود بوسیله انبیاء و اوصیاء  ایشان و علمایى که در عصر بودند و لذا در روایات مثل  نوره کمشکوة را به وجود مبارک پیغمبر تاءویل فرموده اند.
  34. پس از آنکه معنى  نور بودن خدا معلوم شد معنى خلقت  نور فاطمه  از  نور خدا هم روشن میگردد باین بیان که همانطور که خدا منشاء  نور هدایت است مظهر این  نور هدایت را فاطمه  قرار داد و فاطمه  روشنایى به اهل زمین و آسمان داد، یعنى به واسطه فاطمه  اهل آسمانها و زمین هدایت شدند.
  35. در ((کافى )) است که امام صادق ( علیه السلام ) به ((سماعه )) فرمود اول چیزیکه خدا را از مجردات خلق فرمود عقل بود آنهم از  نور خودش . چون بواسطه عقل تمیز خوب و بد داده میشود و حقایق اشیاء را مى بیند در حقیقت بمنزله چشم و راهنماى انسانست که هدایت بسوى کارهاى خوب میکند خداوند فرمود اینرا هم از  نور خودم خلق کردم یعنى چون من خودم  نور هدایت هستم عقل را هم خلق کردم تا هادى مردم باشد.
    پس معلوم شد اینکه خداوند خودش را در قرآن معرفى به  نور میفرماید
  36. یعنى خدا هادى اهل زمین و آسمانها است مثل  نوره کمشکوة مثل  نور حقتعالى که هدایت باشد مثل روزنه اى است در دیوارى که نهایت آن بخارج راه ندارد مانند طاقچه اى که در آن طاقچه ((فیها مصباح )) چراغى افروخته اند المصباح فى زجاجة که آن چراغ افروخته شده در قندیلیست از شیشه و بلور اگر چه اطراف چراغ را گرفته ولى بواسطه آن شفافیت که دارد مانع از آن  نور چراغ نمیشود بلکه آن  نور باطراف روشنایى میاندازد الزجاجة کانها کوکب درى آن شیشه و بلور از غایت صفا و لطافت مانند ستاره اى است که در کمال درخشندگى باشد یوقد من شجرة مبارکة یعنى این چراغ و مصباح افروخته شده از روغن درختى است که بسیار با برکت و نفع دهنده است زیتونة که زیتون باشد لاشرقیة و لاغربیة معانى بسیارى براى اینجمله شده که بهتر از همه اینست که این درخت زیتون از درختهاى دنیا نیست که در شرق و غرب عالم باشد یکاد زینتها یضى ء نزدیک است روغن آن درخت از غایت تلالو روشنى دهد قبل از آنکه در چراغ ریخته شود و لولم تمسسه نارا اگر چه بآن آتشى نرسیده باشد یعنى صفا و درخشندگى آن روغن به اندازه ایست که بدون آتش روشنایى بخشد و اگر در چراغ رود روشن شود  نور على  نور یک روشنى افزوده روى روشنى دیگر خواهد بود
  37. یعنى روشنایى زیت همدست با  نور چراغ و لطافت زجاجة شده و در مشکوة که جامع انواراست آن  نور بغایت روشنایى انداخته یهدى الله ل نوره من یشاء حقتعالى هر که را بخواهد به  نور خود که هدایت و توفیق باشد هدایت میفرماید یعنى هر کس دنبال این  نور برود و لیاقت پیدا کند حقتعالى  نور را به او مرحمت فرماید این جمله از آیه خودش  نور را معنى میکنند که  نور بمعنى هدایت است و قبلا هم ما الله  نور السموات را بمعنى هدایت معنى کردیم .
  38. و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شى ء علیم حقتعالى مثالهایى براى شما میزند یعنى مقولات را بصورت محسوسات براى شما بیان میکند تا آنکه مطلب را زود دریابید و مقصود زود هویدا گردد و خدا بر هر چیزى دانا است .
  39. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده