52مجلس بیست و سوم :براى شما ثابت و استوار نموده شما را دور گردانیدند و حق شما را غصب کردند که همان خلافت و ریاست ظاهرى باشد چه مقام واقعى آل محمد را که علم و کمال و شجاعت و معجزات آنان چیز گرفتنى نیست
يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۳۴ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
- 52مجلس بیست و سوم : و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها .
خداى لعنت کند گروهى را که شما را از مقام خودتان دفع کردند و از مراتب ریاستى که خدا شما را در آنها ثبت داده دور نمودند. - شرح :معنى لعن در مجلس قبل گفته شد، دفعتکم ، دفع بمعنى راندن و دور کردنست مقام مکان ایستادن معنى دارد ولى درینجا بمعنى مکان و منزلت آل محمد است که خداوند به آنها عنایت فرموده است .ازالتکم : ازاله دورکردنست یعنى از آن مقام شما را دور کردند.
- مراتبکم التى رتبکم الله : در منتهى الارب گوید رتب رتوبا ثابت شد و بر جاى ایستاد رتبه ترتیبا ثابت و استوار گردانید او را.
- پس معنى این میشود که از آن مرتبه هایى که خدا براى شما ثابت و استوار نموده شما را دور گردانیدند و حق شما را غصب کردند که همان خلافت و ریاست ظاهرى باشد چه مقام واقعى آل محمد را کسى نمیتواند بگیرد مانند علم و کمال و شجاعت و معجزات آنان چیز گرفتنى نیست
- ریاستى که خدا در دنیا به آنها تفویض فرموده بود دشمنان آنها غصب کردند و بردند پس خلافت واقعى قابل غصب نیست و بالاتر از آنست که دست مخالفین بدان برسد چه آن منصبى است الهى و کمالیست نفسانى چنانچه علماء اهل سنت و جماعت و علما امامیه نقل کرده اند
- که در بسیارى از موارد که بعضى گفتند هفتاد مورد بوده عمر درمانده شد و على(علیه السلام ) او را نجات داد و عمر گفت : لولا على لهلک عمر او اگر على نبود من هلاک شده بودم .
- از جمله فقیه گنجى شافعى در کفایت الطالب فى مناقب على بن ابیطالب نقل میکند که روزى عمر به حذیفه گفت چگونه صبح کردى ؟
- گفت صبح کردم در حالتیکه از حق اکراه دارم و فتنه را دوست میدارم و به چیزى شهادیت میدهم که آنرا ندیده ام و حفظ مینمایم غیر مخلوق را و بدون وضو صلوات میفرستم و براى من در زمین چیزى است که براى خدا در آسمان نیست عمر از این کلمات غضبناک گردید و خواست او را اذیت کند و
- در همان بین امیرالمؤ منین (علیه السلام ) رسید آثار غضب را در صورت عمر ملاحظه نمود و فرمود از چه جهت غضبناکى عمر قضیه را نقل کرد، حضرت فرمود: مطلب مهمى نیست تمام را حذیفه صحیح گفته است .
- مراد از حق که از او کراهت دارد مرگست و مراد از فتنه که دوست میدارد و مال و اولاد است و اینک گفته شهادت میدهم بچیزى که ندیده ام یعنى شهادت میدهم به وحدانیت خدا و مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ و صراط که هیچکدام را ندیده است
- و اینکه گفته حفظ میکنیم غیرمخلوق را مرادش قرآنست که مخلوق نیست و اینکه گفته بدون وضو صلوات میفرستم یعنى صلوات بر رسول خدا که جایز است بى وضو صلوات فرستادن و اینکه گفته براى من در زمین چیزى است که براى خدا در آسمان نیست یعنى براى من زوجه اى است که خداى تعالى مبراى از زوجه و اولاد است .
- از اینگونه موارد بسیار است که جاى شرح آن نیست پس مقام واقعى خلافت را کسى نمیتواند بگیرد ولى مقام ظاهرى که ریاست عامه باشد گرفتند که شرح آن در مجلس قبل گذشت که چگونه در سقیفه جمع شدند و بنابراین وازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها
- همین مقام خلافت ظاهرى بود که اهلبیت را از آن دور کردند به این تفاهم اکتفا نکردند فدکى که حق فاطمه و اولاد فاطمه بود گرفتند که مردم بواسطه پول فدک نزد على و اولادش نزوند.
- بعدی کشتن معاویه عایشه را : در تاریخ کامل بهایى مینویسد که چون معاویه به مکه آمد که از براى یزید بیعت بگیرد همگى عراق و حجاز بر او و یزید بیعت کرده بودند
- عایشه به معاویه پیغام فرستاد و او را تهدید کرد که برادرم محمد بن ابى بکر را کشتى و حالا آمدى که براى یزید بیعت بگیرى بدانکه این کار نشدنى است و من نمیگذارم این کار بشود.
- عمروعاص به معاویه گفت اگر عایشه تشنیع زند خلق بر تو خروج کنند پس زودتر باید فکرى در این باب بنمایى .
- معاویه ، ابوهریره و ثبرحیل را با هدایاى بسیارى در چند نوبت نزد عایشه فرستاد و وعده هایى به او داد که با او صلح کند و برادرش عبدالرحمن بن ابى بکر را حکومت دهد تا آنکه روزى پیغام فرستاد میل دارم که ام المؤ منین ما را بتشرف خود ((در شام )) مشرف سازد.
- معاویه قبل از آمدن عایشه چاهى کند و با آهک پر کرد و فرشى گرانمایه آنجا پهن کرد و کرسى بر سر آن نهاد و وقت نماز خفتن عایشه را بخواند و گفت چنیدین هزار دینار نثار قدم عایشه خواهم کرد.
- عایشه با غلام خود که مردى هندى بود آمد بر خر مصرى سوار شده بود معاویه خیلى از او احترام کرد و او را اعزاز نمود و اشاره کرد که به آن کرسى بنشیند
- عایشه چون بر آن کرسى نشست فورى در چاه آهک افتاد معاویه دستور داد که غلام و خر را هم بکشند و در آنچاه اندازند و خاک بر روى آن ریخته پر کنند تا مردم از این داستان چیزى نفهمند
- لذا بعضى از مردم گفتند عایشه به مدینه و بعضى گفتند به یمن رفت ولى حسین علیه السلام و جمعى از خاصان معاویه مطلب را میدانستند حضرت ترکه او را بین وارثانش قسمت نمود. این در سال 57 هجرى اتفاق افتاد.
- پیغمبران ممات و محل دفنشان یکجا نبوده است : از مطلب دور افتادیم برگردیم بر سر مطلب خودمان ، این گفتار ابوبکر که پیغمبران ممات و دفنشان در یک محل بوده صحیح نیست
- بلکه بر خلاف آن نقل شده است تورات در سفر تکوین فصل 25 میگوید ابراهیم را در مغازه مکپیلاد در کشتزار عفرون دفن کردند در صورتیکه دفن کردند
- در صورتیکه مجلسى در حیوة القلوب در فصلى که راجع به مدت عمر حضرت ابراهیم است روایتى از امام باقر(علیه السلام ) و حضرت صادق(علیه السلام ) نقل میکند که حضرت ابراهیم در شام در خانه خود از دنیا رفت .
- و نیز در تورات اول ملوک فصل یازدهم میگوید سلیمان با پدران خویش خوابید و در شهر داود مدفون شد
- و در جاى دیگر توارت میگوید داود و اسحاق محل دفنشان در همان مقبره حضرت ابراهیم بوده پس قبر سلیمان هم نزد قبر حضرت ابراهیم میشود.در صورتیکه در قرآن بر خلاف این میگوید:
- فلما قضینا علیه الموت مادلهم على موته الا دابة الارض تاکل منساته فلما خر تبینت الجن ان لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فى العذاب المهین . (سبا، 14)
- با مراجعه به تفسیر این آیه معلوم میشود که مردن حضرت سلیمان در بالاى قصرى بوده که آنرا در شام ساخته و اولین مرتبه اى که بالاى آن رفت و تکیه بر عصاى خود نمود که این قصر را تماشا کند عزرائیل او را قبض روح کرد پس مطابق این آیه محل موت سلیمان غیر از محل دفن او بوده است .
- و نیز تورات در باب تکوین فصل 50 میگوید: یعقوب در مصر مرد یوسف بدن او را به کنعان برد و بخاک سپرد و نیز در همین فصل میگوید یوسف را پس از مرگ در تابوتى نهادند و در باب خروج فصل 13 میگوید: موسى استخوانهاى وى یعنى یوسف را به همراه خود به شام آورد.
- ازین قرار یعقوب و یوسف که به نص قرآن پیغمبر بودند و بصریح تورات و اخباریکه از ائمه معصومین رسیده جاى مرگشان محل دفنشان نبوده است .
- جواب فاطمه علیهاالسلام بر رد حدیث لانورث : از جمله دلائل بى بى در مقابل آن حدیث لانورث این بود که فرمود اگر این حدیث صحیح است و انبیاء ارث نداشتند پس این همه آیه ارث در قرآن مجید براى چیست ؟
- یکجا میفرماید و ورث سلیمان و داود میراث برد سلیمان از داود. و در قصه حضرت زکریا میفرماید: فهب لى من لدنک ولیا یرثنى و یرث من آل یعقوب از لطف خاص خود فرزند صالح و جانشینى شایسته بمن عطا فرما که او وارث من و همه آل یعقوب باشد.
- راجع بدعاى زکریا فرماید : و زکریا اذ نادى ربه رب لاتذرنى فردا و انت خیر الوارثین فاستجینا له و وهبنا له یحیى . یاد آر حال زکریا هنگامیکه خدا را ندا کرد که اى بارالها مرا تنها نگذار، و بمن فرزندى عطا فرما که تو بهترین وارث اهل عالم هستى ما هم دعاى او را مستجاب کردیم و یحیى را باو عطا فرمودیم .
- بعد فرمود اى پسر ابوقحافه آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم افتراء بزرگى بر خدا بسته اید آیا من فرزند پیغمبر نیستم که مرا از حقم محروم میکنید
- پس اینهمه آیات عموما للناس و خصوصا للانبیاء چیست که در قرآن درج گردیده آیا خداوند شما را به آیه اى مخصوص گردانیده که پدرم مرا از آن اخراج نموده آیا شما بعام و خاص قرآن از پدرم و ابن عمم على داناترید.
- چون در برابر این دلایل و فرمایشات حق تماما ساکت ماندند و جوابى نداشتند مگر مغلطه کارى و اهانت نمودن ... گفت فعلا شما اگر گواه و شاهدى دارید بیاورید و الا قول شما قبول نخواهد شد ما نمیدانیم اگر پیغمبر فرموده که ما از خود ارث نمگذاریم پس قول که شاهد طلبید یعنى چه ؟
- فاطمه(علیه السلام ) ام ایمن را حاضر ساخت و على و حسنین علیهم السلام شهادت دادند تعجب دار اینست که پیغمبر فرمود: اءلبینة على المدعى روى این قسمت فدک که در تصرف فاطمه بود... که میخواهد بگیرد باید شاهد براى گفتار خود بیاورد نه فاطمه .
- در خبر است که حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) بمسجد آمد و فرمود اى ... چرا فاطمه را از حق خودش منع کردى فدک را مضبوط ساختى ... گفت فدک فئى مسلمین است اگر فاطمه اقامه شهود کند حق خود را به ثبوت برساند به او خواهم داد
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۰۹/۱۴