امیر المومنین (خطبه متقین)، 60- 1-پرهیزگاران در جهاد با نفس ترجمه: هرگاه نفس او در انجام وظائفى که خوش ندارد سرکشى کند، او هم از آنچه دوست دارد محرومش سازد.
شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ
- بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین (خطبه متقین)، 60- 1-پرهیزگاران در جهاد با نفس «ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب»
- ترجمه: هرگاه نفس او در انجام وظائفى که خوش ندارد سرکشى کند، او هم از آنچه دوست دارد محرومش سازد.
- شوق به حسنات - شرح: در این فراز مولى به مجاهدت نفسانى متقین مىپردازد که کراهت از معاصى و شوق به حسنات دارند، برخلاف نفس اماره که کراهت از حسنات و شوق به معاصى دارد.
- دشمنترین دشمنان - مخالفت متقین با امیال نفسانى به خاطر آگاهى آنها به این است که نفس دشمنترین دشمنان است (اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک) آنها مىدانند که دشمن به هیچ وجه خیر و صلاح آنها را نمىخواهد و از این رو با آن مبارزه مىکنند!
- رفیق و همنشین نیک - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که به مردى فرمودند: «اجعل قَلبک قریناً برّاً و ولداً واصلا و اجعل علمک والداً تبعه و اجعل نفسک عدوّاً تجاهده و اجعل مالک عاریة تردّها»: «قلب خود را رفیق و همنشین نیک و فرزند رسیده و (صالح) قرار ده، و علم خود را پدرى که متابعتش مىکنى قرار ده، و نفس خود را دشمنى که با آن مجاهدت مىکنى قرار ده، و آنچه از اموال و غیره به دست تو است عاریتى قرار ده که (به صاحب اصلیش) رد خواهى کرد».
- مگذار شکست خوری - پس مگذار در مبارزه با نفس امّاره شکست خورى که هم خود از بین روى هم قلب تو که همچون همنشینى نیک و پسرصالح تو است و هم علمى که چون پدرى براى تو است و هم سرمایهات از دست رود، و بدون جواب در برابر صاحب اصلى اموال و عاریه دهنده آن خواهى بود.
- انسان قوی ومحکم - و نیز مرحوم صدوق نقل کرده که از کلمات رسول الله (صلى الله علیه و آله) این بود: «الشّدید مَنْ غَلَبَ نفسه»: «انسان محکم و قوى کسى است که بر نفسش غلبه کند».
- مفضل بن عمر گفت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ لَمْ یکن لَهُ واعظٌ مِنْ قَلبه و زاجرٌ مِنْ نفسه و لَم یکنْ لَه قرینٌ مُرشد اسْتمکَنَ عَدُوُّ مِن عنقِه»: «کسى که براى او پند دهنده و واعظى از درون قلبش و نهى کنندهاى از درون نفسش نباشد، و راهنمائى مصاحب او نباشد دشمن او قدرت پیدا مىکند که گردنش را بگیرد».
- سخت تر از جهاد - و این جهاد و مبارزه نفسانى همان جهاد اکبر است که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که نبىّاکرم (صلى الله علیه و آله) لشکرى را به جنگى فرستادند وقتى بازگشتند، فرمودند: «مرحَباً بَقَوم قَضَوا الجهاد الاصغر وبقى علیهم الجهاد الاکبر فقیل: یا رسول الله (صلى الله علیه و آله) ما الجهاد الاکبر قال جهاد ال نفس»: «آفرین به گروهى که جهاد اصغر را تمام کردند و باقى ماند بر آنها جهاد و جنگ بزرگترى، پس گفته شد: یا رسول الله (صلى الله علیه و آله) (این همه سختى و مشقت و مجروح و کشته در جنگ است چه چیزى بالاتر از این است) جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: جهاد و مبارزه با نفس!»
- مالک نفس خود - در روایتى «شعیب عقرقوقى» از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که فرمودند:
«مَنْ ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتَهى، و اذا عضب و اذا رَضِىَ حَرَّم الله جَسَده على النّار»:«کسى که مالک نفس خود شد و وقتى او راده کرد یا ترسید یا اشتها و میل داشت یا غضبناک و راضى از چیزى شد، آن را کنترل کرد خداوند بدنش را بر آتش حرام کرده است».
- سهلانگارى و راه تاریک - مولى على (علیه السلام) در نهجالبلاغه مىفرمایند: «لا تُرَخِّصُوا لَا نفسکُم فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَص فیها مذاهَب الظُلمه»: «مسامحة و سهلانگارى در مورد نفوس خود نکنید که این سهلانگاریها در مورد نفس شما را به راههاى تاریک مىکشاند».
- آزدی از اسارت شهوت - در ذیل کلام فوق مرحوم خوئى در شرح خود این روایت را از امام صادق (علیه السلام) آورده است که: «اقْصِر نفسک عمّا یَضّرّها مِنْ قبل انْ تُفارقَک واسْعَ فى فِکاکها کما تسعى فى طلب معیشتک فَانّ نفسک رهینَةٌ»: « نفس خود را از آنچه ضرر به آن مىرساند (دور کن) قبل از این که از تو جدا شود، و در آزادى آن (از اسارت شهوات) تلاش کن، چنانکه در طلب روزى خود تلاش مىکنى، زیرا نفس تو مرهون و بسته به عمل تو است (اگر عمل تو صالح باشد، نفس تو سالم خواهد بود، و اگر عمل تو طالع و فاسد باشد نفس تو نیز ناسالم است)».
- ارتکاب شبهات - سپس مرحوم خوئى ادامه مىدهد که مراد از «ترخیص» براى نفس در کلام مولى ظاهراً مساهله و مسامحه است (چنانکه در ترجمه آن گفتیم) و احتمال دارد مراد رخصت دادن و اجازه دادن در ارتکاب شبهات باشد که منجر به فرو رفتن در هلکات است و آن وقت شبیه روایتى مىشود که مرحوم صدوق از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که حضرت فرمودند: امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در خطبهاى براى مردم فرمودند: «حَلال بَیِّنٌ و حرامٌ بَیِّنٌ و شُبَهاتٌ بَینَ ذلک فَمَن تَرَک ما اشْتَبَه عَلیه مِنَ الاثم فَهُوَ لِما استَبانَ له اترَک و المَعاصِى حِمَى اللّه فَمن یرتَع حَولَها یُوشَک ان یدخُلَها»:
- ترک گناهى مشتبه - «حلال آشکار و حرام آشکار و شبهاتى بین این دو (که به طور واضح حلیت و حرمت آن روشن نیست) پس کسى که ترک گناهى که مشتبه است کند، او براى آنچه حرام آشکار است آمادهتر است تا ترک کند، و گناهان غرقگاه خداوند است (که کسى نباید در آنها داخل شود) کسى که در اطراف آن گردش کند نزدیک است که وارد آنها شود».
- شکایت از نفس- اى برادر مبارزه با نفس امّاره را آسان مگیر، این موجودى است که بزرگان و مقربّان دستگاه ربوبى چون یوسف صدیق (علیه السلام) از آن به خدا پناه مىبرد: «انّ ال نفس الامّارة بالسوء الّا ما رَحِمَ ربّى»: این هیولائى است که امام سجاد (علیه السلام) در مناجات شاکین وقتى شروع به مناجات مىکند از آن مىنالد، و مىفرماید: «الهى الیک اشکوه نفساً بالسوء امّارة و الى الخطیئة مُبادرة و بمعاصیک مُولَعَة و لَسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةَ تَسْلُکُ بى مسالِکَ المهالک و تَجْعَلُنى عندکَ اهْوَنَ هالِک کثیرَة العِلَلِ طَویلةَ الامل انْ مَسَّهَا الشَّرُ تَجْزَع و انْ مَسَّهَا الخَیْرُ تَمْنَعُ مَیّالَةً الى الَّعْب و اللَّهو مَمْلُوَّةً بِالغَفْلَةِ و السهو تُسرعُ بى الى الحَوبَة و تُسَوِّفُنى بالتّوبَة»: «خداى من به تو شکایت نفسى را مىکنم که امر کننده به بدیها است و به خطا سبقت مىگیرد، و به معصیتها و گناهان حریص و در معرض سخط تو قرار مىگیرد، مرا به راههاى مهلک مىکشاند، و مرا در نزد تو خوارترین و پستترین هلاک شدگان قرار مىدهد، تعلّل او زیاد و آرزوى او بلند است،
- غفلت و خطا - اگر شرى به او رسد، جزع و فزع کند، و اگر خیرى به او رسد منع مىکند، بسیار میل کننده به بازى و لهو و اشتغال به امور بىفائده است، از غفلت و خطا پرگشته و مرا به سوى گناه سرعت مىدهد و از توبه عقب مىاندازد». از این سخان حضرت مىتوان به بزرگى این دشمن پى برد، دشمنى که بزرگان را راحت نمىگذارده چه رسد ما را! حضرت در ادامه این مناجات چنین گویند: خداى من از دشمنى به تو شکایت مىکنم که گمراهم مىکند و شیطانى که مرا فریب مىدهد، سینه من پر از وسوسه شده و اوهام آن قلبم را احاطه کرده و یارى هواى نفس مىکند، و دوستى دنیا را برایم زینت مىدهد، و بین من و اطاعت و مقام تقرب خداوندى حائل مىشود).
- جهاد با نفس از جهادهائى است که خداوند بر انسان واجب کرده است، در روایتى از امام حسین (علیه السلام) آمد که جهاد بر چهارگونه است: دو تا واجب و دو تا مستحب، و نخستین واجب را جهاد با نفس شمرده است. در اینجا به اختصار اشاره مىشود به چند جهت که چرا جهاد با نفس نسبت به جهاد با دشمن خارجى بزرگتر و اکبر است: از جهت مدّت- از جهت مدّت جهاد با نفس بیشتر است،
- جهاد ممتد داخلی - ظاهراً بعد از زمان امام زمان (علیه السلام) جنگى به عنوان جهاد اصغر نباشد، ولى جهاد با نفس هست و بر فرض هم که بعد از حضرت جهادى باشد، در هر زمان بطور ممتد جهاد خارجى نیست پس جهاد درونى از نظر مدّت بیشتر و اکبر است.از جهت عُدِّه- عدّه یعنى وسیله، وسیلههاى جنگى در هر زمان محدود است و به تناسب آن زمان باید اسحلههائى بدست گرفت ولى جنگ درونى و جهاد اکبر وسیله مخصوصى ندارد، باید از کلمات انبیاء (علیهم السلام) و اولیاء و تاریخ گذشتگان وسیله جنگى براى مبارزه با نفس امّاره استخدام کرد هر وسیلهاى که بود «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ».از جهت عِدّه- عدّه یعنى نفرات، در جنگ معمولا جوانها و در سن مخصوصى به جنگ دشمن خارجى مىروند مثلا از 50 میلیون 4 میلیون ولى در جنگ با دشمن درون از 50 میلیون، 50 میلیون جنگ مىکنند.
- دشمنترین دشمنان - جنگ با دشمن داخلى همیشه مشکل تر و بزرگتر از جنگ با دشمن خارجى است (همچنانکه در قرآن عتابها نسبت به منافقین که از داخل مبارزه مىکنند، بیشتر از کفّار است) و این همان است که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند دشمنترین دشمنان دشمنى است که بین دو پهلوى تو است یعنى دشمن داخلى که نفس است. جنگ با دشمن داخلى و جهاد نفسانى پشتوانه جهاد خارجى است، کسى که بر خصم درون پیروز است، مبارزه با خصم برون برایش آسانتر است، ولى کسى که اسیر لانه و دانه و همسر است، نمىتواند آن طور که باید و شاید با دشمن بجنگد.
- جهاد با نفس - در جنگ آمریکا با ویتنام، آمریکائیها 500 هزار سرباز کار کرده وارد عمل کردند، و براى روحیه دادن به آنها با هواپیماها مشروبات الکلى و زنهاى خواننده فرستادند، ولى در دوران جنگ تحمیلى با عراق دیدیم که چگونه نماز و دعا و جهاد با نفس به رزمندگان روحیه مىداد! آرى باید روحیه و پشتوانه از درون و از میدان مبارزه با نفس باشد نه از برون.
- رضایت خدا از بنده - اهمیت جهاد به اهمیت و قدرت دشمن است، جنگ با یک کشور کوچک آسانتر است تا با یک کشور بزرگ، زیرا دشمن هر چه قویتر باشد، جنگ با آن مشکلتر است، و نفس و همپیمان آن شیطان، قویترین دشمنان عالم هستند. از حیث نتیجه- نتیجه جهاد با دشمن خارجى یا پیروزى است یا شهادت که هر کدام باشد در مسیر الهى (احدى الحسنیین) است ولى نتیجه جهاد با نفس و پیروز در آن میدان رسیدن به نفس مطمئنه است و رضاى بنده از خدا و رضایت او از بنده یا أَیَّتُهَا ال نفس الْمُطْمَئِنَّةُ- ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً- فَادْخُلِی فِی عِبادِی- وَ ادْخُلِی جَنَّتِی: «اى نفس مطمئنه (و اى کسى که به این مقام رسیدهاى) به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که راضى هستى، و خدا از تو راضى است، پس داخل بندگان من شو و داخل بهشت من شو».
- التزام به آنها لازم - علماى اخلاق براى جهاد با نفس امورى را بیان کردهاند که التزام به آنها لازم است؛ مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاقبه، مجاهده، معاتبه ؛ مشارطه فرمودهاند عقل انسانى مثل تاجر است، عمر و وقت خود را مىدهد تا اعمال صالح و نیکو کسب کند، و این اعمال صالح با تزکیه نفس حاصل مىشود، ربح و سود او تزکیه نفساست، زیرا به سبب آن به فلاح و رستگارى مىرسد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها: «رستگار شد کسى که نفس را تزکیه و پاک کرد، و متضرّر شد کسى که آن را تباه کرد».
- نفس شریک عقل است- در این معامله عقل شریکى دارد به نام نفس و باید مثل شریکها در معاملات دنیوى با او برخود شود: اول از همه باید با او شروطى در نظر گرفته شود که مبادا خیانتى کند و سرمایه را به باد فنا دهد، چنانکه شریک جنایکار ممکن است در امور دنیوى چنین کند و این شرط کردن مشارطه است.
- تجارت پرسود -این تجارت سودش بهشت و رسیدن به «سدرة المنتهى» و بودن با انبیاء و شهدا است، پس دقت در محاسبه و دقت در کار این شریک نفسانى، باید بیشتر از دقت در ریح و سود دنیوى باشد، زیرا سودها قابل مقایسه نیست، ریح اخروى خیرى است که دوام دارد، و ریح دنیوى دوام ندارد، و گفتهاند: «لا خیرَ فى خیر لا یَدُوم بل شرٌّ لا یَدُوم خیرٌ مِنْ خیر لا یَدُوم»: «خیر و برکت در امر خیرى که دوام ندارد نیست، بلکه شرّى که دوام ندارد، بهتر از خیر است که دوام ندارد» زیرا شرّى که دوام ندارد وقتى قطع شد، شادى به همراه دارد، چون شرّ پشت سر گذاشته شد، ولى خیرى که دوام ندارد، تأسف را به خاطر انقطاعش به همراه دارد!
- گوهر گرانبهائ - پس هر صاحب نفسى نباید غافل باشد، که هر نفسى از عمر، گوهر گرانبهائى است که عوض ندارد، و ممکن است گنجى از گنجهاى بهشتى با آن به دست آید که نعمتش ابدى است. بنابراین هر شخصى باید وقتى از نماز صبح فارغ شد، ساعتى با نفسش خلوت کند، براى «مشارطه» آن چنانکه تاجر با شریکش مىکند و به نفس بگوید به جز کالاى عمر ندارم، و اگر آن از بین رود، سرمایهام از بین رفته، و از تجارت مأیوس مىشوم، و رنجى و سودى به دست نمىآورم، امروز را خدا به من مهلت داده، و اگر مىمردم از خدا مىخواستم مرا به دنیا به اندازه یک روز برگرداند، تا عمل صالح انجام دهم، پس فرض کن مردهاى و امروز برگشتهاى، و به تو مهلت داده شده، پس بپرهیز از اینکه این روز پرقیمت را ضایع کنى.
- به دنیا برگردانده شدى،- در احوال یکى از زهاد است که گویند قبرى کنده بود و صبحها در آن مىخوابید و آیه رَبِ ارجعونى- لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ»: «را مىخواند (یعنى سخن کسانى را که در قیامت از خدا مىخواهند به دنیا برگردند، و عمل صالح انجام دهند را مىگفت) و بلند مىشد، و به خود مىگفت: تو امروز به دنیا برگردانده شدى، برو ببینم چه مىکنى!
- حسرت مىخورد - در خبرى آمده «براى بنده در هر شبانه روز بیست و چهار خزانه پشت سر هم است که خزانهاى از آن باز مىشود، و مىبیند پر از نور است که در اثر اعمال صالح است که در آن موقع انجام داده، خوشحال مىشود، به قدرى که اگر آن خوشحالى را بین اهل آتش توزیع کنند، به وحشت مىافتند، سپس خزانه و جعبه دیگرى باز مىشود که سیاه و تاریک است، و بوى بد از آن بلند مىشود، و آن ساعتى است که عصیان خدا کرده و آنچنان ترسى و فزعى به او دست مىدهد که اگر بین اهل بهشت تقسیم شود، عیش آنها را از بین مىبرد، و جعبهاى دیگر باز مىشود که خالى است، نه مایه خوشحالى و نه ناراحتى است و آن ساعتى است که خوابیده و غافل بوده یا مشغول به مباحات دنیوى بوده، پس حسرت مىخورد و متضرّر مىشود.
- خزائن بیست و چهارگانه - به نفس بگو امروز خزائن بیست و چهارگانه را خالى مگذار، و مرا به کسالت و بیحالى مینداز و مغبون و حسرت بارم مکن، که خداوند فرموده: یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ: «روزى جمع مىکند شما را براى روز جمع شدن (که روز قیامت باشد) و آن روز خسران و ضرر است».
- اعضاء هفتگانه - این سفارشات براى خود نفس بود، سپس سفارشى به نفس در مورد اعضاء هفتگانه کند: چشم و گوش و زبان و شکم و فرج (کنایه از شهوت جنسى) و دست و پا به این که اینها خدمتکاران و رعیت تو هستند، که با اینها تجارت مىکنى، براى جهنم هفت درب است که براى هر دربى عدهاى از مردم مشخص شدهاند که وارد شوند، و این هفت درب براى کسانى است که با اعضاء هفتگانه عصیان کنند.
- مشارطه اعضاء - پس چشم را از نظر به نامحارم بپوشان و نظر احتقار به مؤمنى مکن، بلکه نظرى زائد بر ضرورت مکن، که خداوند همچنان که از کلام زیادى بازخواست کند، از نظر زیادى نیز سؤال کند، و همینطور براى هر عضوى خصوصاً زبان و شکم توصیه به نفس کند.
- مراقبت بعد از «مشارطة» و شرطگذارى با شریک، باید مراقب او بود، تا تخلف نکند، همانگونه که خدا مراقب بندههاى خود است: إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً ما هم باید مواظب بنده خود یعنى نفس خود باشیم او را بنده خود حساب کنیم، نه خود را بنده او، باید دقیقاً مراقب او بود. آن طور که باید بنده از مراقبت خدا بترسد، باید نفس هم از مراقبت ما بترسد، حکایت شده که وقتى زلیخا با یوسف (علیه السلام) خلوت کرد روى بت خود را پوشاند تا نبیند چه مىکند، یوسف (علیه السلام) گفت «مالَک اتَسْتَحینَ مِنْ مراقِبَة جماد و لا اسْتَحى مِنْ مراقبة الملک الجَبّار»: «چه مىکنى آیا از مراقب بودن سنگ (که شعورى ندارد) حیا مىکنى، ولى من از مراقب بودن خداوند قادر و قاهر حیا نکنم».
- خدائى که مراقب ما است - از جوانى حکایت شده که شبى قصد دست درازى به کنیزى را داشت، کنیز گفت آیا حیا نمىکنى؟ جوان گفت: از چه کسى حیا کنم؟ در حالى که غیر از کواکب و ستارگان کسى ما را نمىبیند. «مِمَّن استَحى و ما یَرانا الّا الکَواکِب»: آن کنیز گفت: «وَ ایْنَ مُکَوکَبها»: مراد زن این بود که کجا است خدائى که مراقب کواکب و ما هر دو هست.
- مراقبت ظاهر وباطن - مردى به یکى از عرفا گفت: از چه کسى بر چشمپوشى کمک جویم؟ گفت: به علم خود به این که نظر نظرکننده (یعنى خدا) زودتر است از نظر تو به آنچه نظر مىکنى، «بِعِلْمِکَ انّ نَظَر النّاظر الیک اسْبَقْ مِنْ نَظَرک الى المنظور الیه». روایت شده که خداوند عزوجل به ملائکه فرمود: «انتُم مُوَکِّلون بالظواهر و انَا رقیبٌ على البَواطِن»: «شما بر ظاهر مردم گماشته شدهاید، و من مراقب باطن آنها هستم».
- ضرورتى از ضروریات - عارف و فیلسوف بزرگوار «علامه طباطبائى» مىگوید: «یکى از اهم چیزهایى که در راه سیر و سلوک و در حکم ضرورتى از ضروریات آن است، همانا امر مراقبت است».سالک باید از اولین قدم که در راه مىگذارد، تا آخرین قدم، خود را از مراقبت خالى ندارد، و این از لوازم حتمى سالک است، باید دانست که مراقبت داراى درجات و مراتبى است: سالک در مراحل اولیه یک نوع مراقبهاى دارد، و در مراحل دیگر انواع دیگرى، هر چه رو به کمال مىرود و طىّ منازل و مراحل کند، مراقبت او دقیقتر و عمیقتر خواهد شد به طورى که آن درجات از مراقبت را اگر بر سالک مبتدى تحمیل کنند، از عهده آن برنیامده، یک باره، بارسلوک را به زمین مىگذارد، یا سوخته و هلاک مىشود، ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اولیه و تقویت در سلوک مىتواند مراتب عالیه از مراقبه را در مراحل بعدى به جاى آورد، و در این حالات حتى بسیارى از مباحات در منازل اولیه بر او حرام و ممنوع مىگردد.
- آثار حبّ و عشق - در اثر مراقبت شدید و اهتمام به آن آثار حبّ و عشق در ضمیر سالک هویدا مىشود، زیرا عشق به جمال و کمال على الاطلاق فطرى بشر بوده، و با نهاد او خمیر شده، و در ذات او به ودیعت گذارده شده است، لیکن علاقه به کثرات و حبّ به مادیات حجابهاى عشق فطرى مىگردند، و نمىگذارند که این پرتو ازلى ظاهر گردد. بواسطه مراقبت کمکم حجابها ضعیف شده، بالاخره از میان مىرود، و آن عشق و حبّ فطرى ظهور نموده، ضمیر انسان را به آن مبدأ جمال و کمال رهبرى مىکند، این مراقبت در اصطلاح عرفاء تعبیر به «مى» شده است.
-
- به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام «مى» و گفت راز پوشیدن
راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازین
«مى» خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم
- 36- چراغى افروخته - چون سالک در امر «مراقبه» مواظبت نمود، حق تعالى از باب مهر و عطوفت انوارى را بر او به عنوان طلایع ظاهر مىگرداند، در ابتداى امر این انوار مانند برق ظاهر گشته، ناگهان پنهان مىشوند، این انوار کمکم قوّت یافته، مانند ستاره ریز درخشان مىگردند، و سپس نیز قوّت یافته به صورت ماه و بعداً به صورت خورشید پدید مىآیند، و گاهى مانند چراغى که افروخته باشند یا قندیلى نمایان مىشوند، این انوار را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانى» (یعنى خواب عرفانى) نامند.
- 37- مرقبت صدیق وحیا - مرحوم فیض کاشانى مطالبى در باب مراقبت دارد که بطور خلاصه نقل مىکنیم: .... معرفت و علم به این که خداوند مطلع بر ضمائر عالم و پنهانیهاى آن است، و مراقب اعمال بندگان است و پنهانیهاى قلب در مقابل او ظاهر است، چنانکه ظاهر بدن انسان براى مخلوقات مکشوف است، وقتى این علم به حدّ یقین رسید، و شکى در آن یافت نشد، مراقبت که حالتى براى قلب است، حاصل مىشود که نتیجه آن در اعضاء و جوارح با انجام اعمال صالح آشکار مىشود.سپس مىافزاید اگر انسان به این حد رسید، موقن و به درجه یقین رسیده، و اینها اینها مقربین درگاه ربوبى هستند. و به دو قسمت تقسیم مىشوند: یکى مقرّب صدیق و یکى مقرب پرهیزگار که از اصحاب یمین و بهشتیان است. اوّلى مراقبتش از روى تعظیم و بزرگ شمردن خداوند است و هیبت الهیه موجب مراقبت او شده، و دوّمى به جهت حیا از او مراقبت مىکند، یعنى وقتى از بچه دو سالهاى که در اتاقى او را مشاهده مىکند، حیا مىکند و گناه نمىکند، از خداوند به طریق اولى حیا مىکند، و مراقبت از خود مىکند و مسلماً درجه دسته اول برتر از دسته دوم است.
- 38- پس اى برادر مراقب اعمال خود باش و ببین چه مىکنى و براى که مىکنى و چگونه مىکنى! در روایتى آمده: «براى بنده در هر حرکتى از حرکات او اگر چه کوچک باشد، سه دفتر و دیوان است: «الاوّلُ لِمَ و الثانى کیفَ و الثالث لِمَنْ»: معنى «لِمَ» یعنى براى چه انجام دادى، مقصودت از این عمل چه بود براى شهوت و هواى نفسانى بود، اگر جواب قانع کننده داد و عمل را براى مولایش انجام داده آن وقت از دیوان دومى سؤال مىشود که:«کَیفَ فَعَلتَ»: «چگونه عمل کردى؟» هر عملى داراى شرطى و جزئى و حکمى است، آیا از روى علم به احکام و اجزاء عمل کردى؟ یا از روى جهل و گمان، اگر به سلامتى از این دیوان گذشت، دیوان سوم باز شده، و از او مطالبه اخلاص مىشود که براى چه کسى این عمل را انجام دادى؟ آیا تنها براى خدا آن را انجام دادى، یا براى غیر، یا غیر را شریک کردى؟!
- 39- مراقبت دو مراقبت و نظر لازم است: یکى قبل از عمل که در قصد و حرکت اولیه مراقب باشد که براى خدا حرکت کند، نه براى هوا.دوم در موقع شروع در عمل که آن چه خدا مىخواهد از حیث حرکات و سکنات انجام دهد، و مراعات ادب مولى را کند، و مثلا اگر نشسته است رو به قبله نشیند، که رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمود: «خَیرُ المَجالِس ما اسْتَقْبِلَ بِه القِبْلة»: «بهترین مجالس آن است که رو به قبله انجام گیرد و چهارزانو ننشیند، زیرا در مجلس پادشاهان چنین ننشینند»، و مالک الملوک مطلع بر این مطلب است، اگر مىخواهد بخوابد بر دست راست رو به قبله با سائر آداب که در جاى خود بیان شده، بخوابد حتى در قضاء حاجت، آداب آن را (که در کتابها ذکر شده) مراعات کند، اسلام دین ادب و تربیت است، حتى در جاهاى پست انسان را مؤدب به آداب تربیت مىکند.40 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۳/۱۳