پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

 

safarzade.blog.ir/  ---   @nahjolbalaghehfarzad 

                  

                           بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیرالمومنین متقین  66 - کمى خطا و لغزش‏ «قلیلا زلله» ترجمه: (مى‏بینى پرهیزگاران را که) خطا و لغزش او قلیل، و اندک است.*** 67 ا- خشوع قلب‏ «خاشعا قلبه»  
  2. پایشان نلغزد - شرح: از صفات دیگر پرهیزگاران، کمى خطا و لغزش آنها است، گرچه در لغزشگاهها داخل شوند، ولى بسیار کم است که کنترل خود را از دست بدهند و پایشان بلغزد.هر انسانى به جز معصومین (علیهم السلام) خطاکار است آنها الگوها و اسوه‏هاى مردم هستند، اگر اینها هم خطا کنند، دیگر اعتمادى براى مردم نمى‏ماند، اساساً جلب اعتماد آنها بواسطه مصون بودن آنها از خطا است. در علم کلام نیز این بحث مطرح شده و اثبات شده است، باید رسول حق و خلفاى دوازده‏گانه او معصوم از هر خطائى باشند تا بتوانند به نحو احسن جلب اعتماد کرده و در نتیجه تبلیغ احکام کنند.
  3. تالى تلو ائمه (علیهم السلام) - اگر کسى به این درجه از عصمت رسید از لغزش مصون است ولى غیر از انبیاء و ائمه (علیهم السلام) معلوم نیست کسانى به این مقام رسند ولى تالى تلو آنها و در مسیر آنها یافت مى‏شوند و اینها همان پرهیزگاران هستند که مولى خطاى آنها را قلیل مى‏شمارد، زیرا آنها داراى ملکه عدالت هستند گناه کبیره نکرده و اصرار بر صغائر ندارند، اگر خطائى از آنها صادر شود بسیار کم است، برحسب درجه تقوى، خطا و لغزش متغیر است هر چه پرهیزگارى آنها بیشتر باشد لغزش آنها کمتر و اگر پرهیزگارى کمتر لغزش آنها بیشتر است.
  4. عوامل خطا و لغزش‏ - عوامل لغزش و گناه مختلف است، که به چند عامل آن اشاره مى‏کنیم:
  5. جهل به قانون واجراء - جهل- جهل به چه کنم یا چگونه کنم و یا به تعبیر دیگر جهل به اصل قانون که چه کنیم و جهل به نحوه اجراى آن که چگونه کنیم، موجب خطا و گمراهى است، هر فرد و جامعه‏اى براى این که بتواند کارى صحیح انجام دهد، اول نیاز به آگاهى به قانون و سپس به نحوه اجراء آن دارد، هر کدام نباشد، انسان دچار لغزش مى‏گردد و از آن جهت که پرهیزگاران در مسیر زندگى خود به سوى هدف عالى خود، عالم و آگاه هستند «علماء حلماء» پس از این جهت به خطا نمى‏افتند.
  6. حجابهای مانع تعقل - حجابهاى نفسانى که همانا رذائل اخلاقى هستند، هر یک راهى به سوى خطا در برابر انسان مى‏گشایند، هواپرستى، تکبر، لجاجت، حسادت هر یک مانعى براى تعقّل صحیح است اگر حجابها دریده شود، چهره حقائق آشکار مى‏گردد، من اگر خطا مى‏کنم چشم حقیقت‏بین ندارم، من حجاب افکنده‏ام: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «أقْرَبُ الآراء مِنَ النُّهى أبعدَها مِنَ الهَوى»: «نزدیکترین نظریه‏ها به عقل (و صواب) دورترین آنها از هواى نفسانى است».
  7. تکبر وحسادت مانع سخن حق - در جاى دیگر مى‏فرماید: «خیرُ الآراء أبَعدُها عن الهوى و أقْرَبها مِنَ السّداد» «بهترین آراء دورترین آنها از هواى نفسانى و نزدیکترین آنها به حق است که راه باطل را مسدود مى‏کند».کسى که تکّبر به او اجازه نمى‏دهد، به سخن حق دیگرى گوش کند، یا حسادت او نمى‏گذارد حرف حق دیگران را تصدیق کند، چنین کسى راهى به سر منزل صواب ندارد.
  8. پرده و حجاب لجاجت - کسى که پرده و حجاب لجاجت روى قلب او را پوشانده، اگر رأى و راه صحیحى هم به او ارائه شود، به آن توجه نمى‏کند، اگر خود نیز به فکر صحیحى دست یافت، لجاجت او اجازه نمى‏دهد در مرحله عمل بر طبق آن رفتار کند، چنان که دیدیم بسیارى از مشرکین و گمراهان با این که مى‏دانستند، سخنان پیامبر (صلى الله علیه و آله) حق است باز به او نگرویدند، چرا که لجاجت آنها با پیامبر (صلى الله علیه و آله)، اجازه نمى‏داد، لشکریان عمرسعد و امویان به خاطر لجاجت با امیرالمؤمنین على (علیه السلام) خون فرزندش حسین بن على (علیه السلام) را با این که بسیارى از آنها مى‏دانستند، امام است و سخنانش بر حق است، بر زمین ریختند.
  9. لجاجت درخت حق را بر کند- این است که مولى على (علیه السلام) مى‏فرماید: «اللّجاجة تَسُلّ الرّأى»:«لجاجت، رأى صواب و صحیح را از بیخ و بن همچون درختى پربار برمى‏کند و نابود مى‏کند».لجاجت همچون رهزنى بر راه سخن صواب نشسته و آن را مى‏رباید.
  10. تصمیم در حال غضب- از امورى که موجب خطا و اشتباه مى‏شود و خود حجابى از حجابهاى درونى است، تصمیم‏گیرى در موقع غضب است، در آن حالت انسان در حال‏ متعادل روحى نبوده و قواى ادراکى او بطور صحیح کار نمى‏کند، و چه بسا قواى تحریکى او نیز کارى کند که جز پشیمانى سودى ندارد، انسان باید چنان خود را بسازد که اگر فکر صحیحى و نظر مصابى داشت در حال غضب تحت تأثیر نفس امّاره قرار نگیرد امام حسن (علیه السلام) مى‏فرمایند «لا یُعرَف الرَأىُ الّا عِندَ الغَضَب»: «فکر و نظر صحیح شناخته نمى‏شود مگر در حالت غضب» اگر ثابت‏قدم بود آن رأى سلیم است اگر بر حق پا نگذاشت آن نظرى صواب است که به خطا منجر نمى‏شود.
  11. عدم تأمل در تصمیم‏گیرى- این نیز از عوامل لغزش است، در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده: «الرَأىُ مَعَ الأناةِ و بئسَ الظّهیرُ الرأى الفَطیر»(رأى و فکر صحیح با تأمل و دقّت است و فکر و نظر بدون تأمل و تصمیم‏گیرى با سرعت، بد پیشتیبانى براى انسان است).
  12. استبداد رأى و عدم مشورت در امور- استبداد رأى عامل دیگى براى لغزش انسان و به خطا رفتن او است و چه بسا ریشه آن نیز در هواپرستى باشد و انگیزه‏هاى هواپرستانه آن را ایجاب کند. مستبد کسى است که مى‏خواهد کارى را به تنهائى انجام دهد خواه انگیزه او تمایلات نفسانى باشد و خواه غیر آن و مسلم است که چنین شخص خطایش بیشتر از کسى است که در مقام مشاورت برآمده و از عقل دیگران استفاده کرده و از چراغ افکارشان نور مى‏گیرد. مولى مى‏فرمایند: «المستَبِدّ مُتَهَوّرٌ فى الخطاء و الغلط» «فرد مستبدى که به نظر خود متکى است نسبت به خطا و اشتباه بى‏باک و گستاخ است».
  13. مستبد به رأى خود- در جاى دیگر مى‏فرمایند: «خاطر من إستغنى برأیه»: «آن کس که به رأى خود قناعت  کند خود را به خطر افکنده».امام صادق (علیه السلام) نیز مى‏فرمایند: «المُستَبِدّ بِرَأیه موقوفٌ على مَداحض الزَّلَل» «فردى که فقط به فکر خود اتکاء مى‏کند، بر لغزشگاههاى خطا ایستاده است» و هر آن باید منتظر سقوط خود باشد فرد مستبدى که فقط رأى و فکر خود را مى‏پسندد و بر آن تکیه مى‏کند، از نظر مکتب اسلام هم‏نظر خودش صواب نیست و هم در مقام مشورت، از مشورت با او نهى شده است، امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند با مستبد خودرأى مشورت مکن‏ «لا تُشِرْ على المستَبِدّ برأیه».
  14. عالم به دنبال سخن بزرگ است - مولى على (علیه السلام) نیز مى‏فرمایند: رأى انسان منفرد و تک‏رو و انسانى که فقط به رأى و نظر خود خوشنود است در واقع رأى و نظر باارزشى نیست. «لا رأى لِمَن انفَرَد برأیه»، «لیس لِمُعْجِب رأىٌ» ) زیرا فکر و نظرى ارزش دارد که هدایت کننده انسان به راه راست و دور کننده انسان از پرتگاه باشد.
  15. منفرد و انسان تک رو- در مکتب مولى على (علیه السلام) چنین فردى، یک جاهل است: «ما أعْجَبَ برأیه الّا جاهل») «خودبینى نکند به رأى خود مگر جاهل»؛ و آدم جاهل قابل مشورت نیست، عالم همیشه به دنبال زیاد کردن علم و علم آموزى است، گرچه از فرد حقیر و کوچکى باشد، او به دنبال سخن بزرگ است، گرچه از کودک صادر شود، پس او خودرأى نیست، و چنین انسانى قابل مشورت است چون عالم است.
  16. هرسری یک عقلی دارد -  مولى فرمود: لا تُصَغِّرنَّ عندک الرأى الخَطیر اذا أتاک به الرجلُ الحقیر»«رأى بزرگ را نزد خود کوچک مشمار هنگامى که مرد حقیرى آن را به تو رساند». مولى در جاى دیگر مى‏فرمایند: مَنْ استَبزدّ برایه هَلَک و مَنْ شاوَرَ الرّجالَ‏ شارَکَها فى عُقُولها»:«کسى که مستبد و خودرأى شد، هلاک مى‏شود و کسى که با بزرگان مشورت کرد در عقلهایشان شریک شده است» و شریک از شریک دیگر استفاده مى‏کند و طبیعى است که اگر چند عقل به هم ضمیمه شوند کمتر به خطا مى‏افتد، تا یک عقل منفرد. از رسول گرامى سؤال شد:، «مَا الحَزْم»: «دوراندیشى و آینده‏نگرى و استوارى در امور چیست» فرمودند: «مُشاوَرةُ ذَوى الرّأى و أتِّباعهم» «مشورت با صاحبان فکر و اندیشه و متابعت کردن از آنها».
  17. مشورت در امور - به قول مولى نظر و فکر بسیار است ولى نظرى که مصاب و رساننده به هدف و ثابت باشد، بسیار کم است‏ ، «الرأىُ کثیرٌ و الحَزْمُ قلیل» ) ولى مى‏توان با سفارش پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به این قلیل دست یافت، کسى که در امور خود تن به مشورت دهد و آیات الهى را مدّنظر گیرد: وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ‏ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ به صلاح و سداد نزدیکتر است و حیران و پشیمان نخواهد شد.
  18. مشورت با صاحبان عقل - مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) مرا به سوى یمن فرستادند و سفارش کردند که:«یا علىّ ما حارَ مَنْ استخار و لانَدم مَنْ اسْتَشارَ» «اى على، کسى که طلب خیر کرد حیران نمى‏شو و کسى که مشورت کرد پشیمان نمى‏گردد».کسى که با صاحبان عقل مشورت کرد از انوار عقول آنها نور گرفته است: «من‏شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاد بِانْوارِ العُقُول».
  19. گره کار را مشورت باز کند- هیچ پشتیبانى، همچون مشاورت نیست: «لا ظَهیرَ کالمُشاورة».) ما از معصومین (علیهم السلام) بالاتر نیستیم، آنها در کارها با دیگران مشورت مى‏کردند، حتى امام هشتم (علیه السلام) در مورد پدر خود مى‏فرمایند، عقلها به مستواى عقل او نبود ولى چه بسا مى‏شد با غلام سیاهى از غلامان خود مشورت مى‏کرد، وقتى به ایشان گفته مى‏شد، آیا با مثل این مشورت مى‏کنید؟ مى‏فرمود «انَّ اللّهَ تَبارَک وَ تَعالى رُبَّما فَتَح عَلى لِسانِه ...» «خداوند تبارک و تعالى چه بسا با زبان او مشکل و گره کار مرا باز کند».
  20. فوائد مشورت- مشورت داراى فوائد بسیار است که به چند مورد آن اشاره مى‏کنیم: دفع خطا و یا به حداقل رساندن آن- این ثمره همان چیزى است که مورد بحث است و گفتیم که ضمیمه شدن چند عقل و رأى و انتخاب بهترین نظریه که زائیده چندین عقل و فکر است مسلماً به صواب نزدیکتر است تا یک عقل و رأى.
  21. مشورت جاذبه دارد- این از آثار اجتماعى مشورت است، اگر انسان با دیگران در کارها مشورت کرد، مردم هم براى کارهاى خود با او مشورت کرده و به رأى او ارزش‏ قائل مى‏شوند،
  22. طرف مشورت درکارها - این نکته را مى‏شود از آیه شریفه قرآن به دست آورد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ «اى پیامبر با رحمت خداوندى با مردم نرم‏گشتى و اگر سخت و تند با آنها برخورد مى‏کردى، از دور تو پراکنده مى‏شدند، پس از آنها درگذر و طلب مغفرت براى آنها کن و آنها را در کارها طرف مشورت قرار ده».
  23. مشورت عامل جزب مردم - به قرینه صدر آیه که اگر سخت و تندخوى بودى از دور تو پراکنده مى‏شدند، پس لازم است این سه کار (عفو و طلب مغفرت و مشاوره) را انجام دهى، مى‏توان استفاده کرد مشورت عاملى براى جذب مردم است.
  24. بهاء دادن به مردم - بهاء دادن به دیگرى و در نتیجه بها پیدا کردن خود. وقتى مردم دیدند، به آنها بهاء داده شده و طرف مشورت بودند، طبعاً به مشورت کننده در کارها بهاء داده و براى او ارزش قائلند این ثمره‏اى فردى و اجتماعى است.
  25. مدیریت با مشورت - خودکفائى مدیریت و ساخته شدن دیگران- این ثمره نیز از آثار اجتماعى مشورت است، ما فقط به خودکفائى اقتصادى و مادى نیاز نداریم، بلکه خودکفائى مدیریت و فکرى هم لازم است، اگر بنا باشد مدیران صنایع و کارخانه‏ها و ادارات ما تمام سرنخها را خود در دست داشته باشند، به طورى که اگر روزى در سر کار حاضر نشدند، کارها تعطیل شود، این مدیران، مدیران مدبّر و مدیر به معنى واقعى کلمه نیستند، باید افراد را پرورش دهند و این جز از راه مشورت و بها دادن به رأى زیردستان امکان‏پذیر نیست، باید با مشاورت آنها، رمز کار را به آنها آموخت، نه‏ تنها در اداره و کارخانه بلکه کاسب هم باید با شاگرد خود در امور مشورت کند و او را بسازد. که در بعضى موارد ساختنى بهتر از مشاورت نیست.
  26. خصوصیات شخص مشورت کننده (یا حدود مشورت)  امام صادق (علیه السلام) در روایتى اشاره به مطلب مى‏کنند، این روایت را مرحوم محدث قمى در سفینة البحار آورده است:«المَشوِرَةٌ لا یَکُونُ الّا بِحدُودِها فَمَن عَرِف بحُدُودها و الّا کانَتْ مَضَرّتُها على المُسْتِشیر اکثر مُن مَنْفعتها له فَأوَّلُها انْ یَکونَ الَّذى یُشاوِرُه عاقِلا وَ الثانیةُ أن یکونَ حُرّاً متدیّنا و الثالثةُ ان یکونَ صَدیقاً مُواخِیاً وَ الرابعة ان تُطَلَّعه على سرِّک فیکون عِلمُه به کعِلْمِک بَنَفْسک ثمّ یَستُر ذلک و یکتُمُه
  27. حدود و خصوصیات مشورت - «مشورت حاصل نمى‏شود مگر به حدود و خصوصیات آن، کسى که حدود آن را شناخت (به نتیجه رسیده نفع مى‏برد) وگرنه ضرر آن نسبت به مشورت کننده بیشتر از نفع آن است نخستین حدّ از آن حدود، این است که با انسان عاقل مشورت کند.
  28. اول این که کسى که مورد مشورت قرار مى‏گیرد عاقل باشد : فانّه اذا کانَ عاقلا انْتَفَعتْ بِمَشوِرَته
  29. دوم این که کسى که مورد مشورت قرار مى‏گیرد آزاده و متدین باشد: و اذا کانَ حُرّاً متدیّنا جَهَد نفسه فى النّصیحة لک
  30. سوّم این که دوست و برادر باشد. الثالثةُ ان یکونَ صَدیقاً مُواخِیاً
  31. چهارم این که کسى باشد که او را بر سرّ راز خود مطلع کنى و علمش به آن راز مثل علم تو به نفس خودت باشد و آن را مستور و کتمان کند. و اذا کان صَدیقاً مُواخیاً کَتَمَ سرِّک اذا اطَّلعتَه علیه و اذا اطّلعتَه على سِرَّک فکانَ عِلمُه بِه کعِلمِک تَمَّت المشورةٌ و کَمُلَتِ النَّصیحَة»:
  32. مشورت عاقل - پس اگر شخص مورد مشورت عاقل باشد، از مشورتش نفع مى‏برى، و اگر آزاده و متدین باشد، در نصیحت تو با نفس خود مجاهدت کرده و از راهنمائى تو مضایقه نمى‏کند و اگر دوست و برادر باشد کتمان سرّ تو کرده و عملش به راز تو مثل علم تو باشد در این صورت مشورت و نصیحت کامل مى‏شود». از روایت فوق
  33. خصوصیات و اوصاف شخص مورد مشورت، روشن شد و اینکه: عاقل، حرّ، متدین، صدیق، برادر و امین بر سرّ باشد.***
  34. امیر المومنین – متقین 67 ا- خشوع قلب‏ «خاشعا قلبه» ترجمه: (مى‏بینى پرهیزگاران را که) قلبش خاشع است.***
  35. خشوع قلب وخضوع اعضاء - شرح: در این فراز بار دیگر مولى سخن از خشوع متقیان مى‏فرماید، در مرتبه اول عبادت را متذکر شد و اینجا خشوع قلب و خاضع در برابر عظمت الهى است و این خشوع قلبى زائیده درک عمظمت الهى است و مسلماً خشوع قلب نیز سایر اعضاء را به خضوع وامى‏دارد.
  36. درباره خشوع قبلا به تفصیل بحث کرده‏ایم، در این جا به اختصار بیان مى‏کنیم امام صادق (علیه السلام) در روایتى مى‏فرمایند:
  37. پند گیری از مردگان - «خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) چنین وحى کرد: یا عیسى! از دیدگانت اشک بریز و قلبت را خاضع گردان و دو چشم خود را با میل اندوه و حزن سرمه بکش در هنگامى که اهل بطالت و خوشگذرآنهامى خندند، در کنار قبور مردگان بایست و آنها را با نداى بلند صدا زن، شاید از آنها پندگیرى و بگو من در زمره ملحق شوندگان به شما، ملحق خواهم شد».
  38. زینت دوستان خوشوع و خوف - در روایتى دیگر آمده که خداوند متعال به موسى و هارون (علیهم السلام) وحى رساند که: «انّما یَتَزَیّن لى اولیائى بالذُّلّ و الخُشُوعِ و الخوفِ الّذى یَنْبت فى قُلوبِهِم فَیَنظُر على أجْسادِهم»: «دوستان من با خشوع و ذلت‏ درونى و خوفى که در قلبهاى آنها مى‏روید خود را براى من زینت مى‏دهند، و سپس آثار آن بر بدنهاى آنها نیز نمودار مى‏شود.
  39. علامت خاشع‏ - در روایتى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) علامت خاشع را چهار چیز مى‏شمارند: «امّا عَلامَةُ الخاشِع فاربَعَةٌ: مُراقبة فى السرِّ العلانیة و رُکوبِ الجمیلِ و التفکّرُ لِیومِ القِیامَة و المناجاةُ للّه».
  40. مراقبت ؛کارنیک ؛ تفکر ؛ مناجات - «علامت خاشع چهار چیز است: 1- در پنهان و آشکار مراقبت مى‏کند که عملى برخلاف رضاى خداوند انجام ندهد. 2- همیشه بر پشت کارهاى نیک رسول شده و آنها را انجام مى‏دهد. 3- تفکر براى روز قیامت. 4- مناجات با خداوند متعال».
  41. گوهرى در درون - با علامات و نشانه‏هاى فوق که در چهره و قول و فعل او ظاهر است مى‏توان بر گوهرى در درون او به نام «قلب خاشع» اطلاع پیدا کرد و خوشا به چنین صدفهائى که چنین درّهائى در درون خود مى‏پرورانند که برق آن درّها در آسمان وجودشان و صفحه اعضاء و جوارحشان نمودار مى‏گردد.a

*** اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی