پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۷ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

۱۶
آبان

عوامل رشد بصیرت استاد سالک 2

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد بصیرت در کلام امیر المومنین 12 مورد وجود دارد

  1. فکر، یعنى‏ یک چیزى که جاذبه داشته باشد و انسان را به سوى خودش بکشاند و بتواند براى انسان هدفهاى عالى و متعالى غیر از هدفهاى مادى مشخص کند
  2. فکر یعنى‏ مواد به اصطلاح امروز ایدئولوژى؛
  3. فکر یعنى‏ نظریه.. فکر یعنى‏ چه؟... هر آن کس ز دانش برد توشه‏اى..... جهانى است بنشسته در گوشه‏اى
  4. کانون دیگرى که در وجود انسان سرچشمه کارها است تفکر و اندیشه است. فکر سالم محصول و بازده سالم و پاک دارد و فکر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت.
  5. فکر عامل نیکی ها
  6. فکر در گناهان، عامل توبه‏
  7. فکر در دنیا، عامل زهد
  8. فکر در نعمت ها، عامل حب الله‏
  9. فکر در حوادث، عامل تواضع‏
  10. فکر در مرگ، عامل کنترل هوس ها وشهوات‏
  11. فکر در احوال بزرگان، عامل مقایسه و رشد
  12. فکر در عواقب، عامل مصونیت‏
  13. فکر در عذاب عامل خوف‏
  14. فکر در گذشت عمر، عامل سعی و تلاش بیشتر
  15. فکر در الطاف الهی، عامل رجاء
  16. فکر در ضعفها، عامل ت‏وکل‏
  17. فکر در وسوسه‏ها، عامل اعتصام‏
  18. فکر در تاریخ، عامل عبرت و رشد
  19. فکر در مخلوقات، عامل ایمان‏
  20. 2. فکر مانع کج روی ها
  21. 3. فکر عامل هدایت‏
  22. مرز بین انسان و حیوان فکر است‏
  23. مطالعه براى بالا بردن فکر
  24. ارزش فکر کردن : یک ساعت فکر از سالها عبادت بهتر است‏
  25. باید به آثار کار فکر کرد: «وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ» (یس/ 12)
  26. 6- علم و فکر و وحى باید با هم باشد
  27. انسان فکر است نه شکم‏
  28. 18- آدم نباید خودش را به یک فکر بفروشد
  29. 4- یکى از انگیزه‏هاى شایعه عوض کردن فکر انسان ‏
  30. هم زیاد قرآن بخوانید و هم فکر و تدبر کنید..«قالَ یا بُنَىَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ» (یوسف/ 5)
  31. 4- بدترین خودفروشى، فروختن فکر و تخصص به جنایتکاران‏ : «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ» (بقره/ 90)
  32. نابود کردن عقل و فکر، هدف دشمن‏
  33. مى گوید بیگانگان براى شما چند تا برنامه دارند، زیرا، 1- «لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا» یعنى کوتاهى نمى‏کنند، از «خَبَال»، «خَبَال» یعنى ضربه عقلى و فکرى زدن، یعنى نابود کردن عقل و فکر،
  34. سلامت فکر و روح، از آغاز تا پایان‏ لازمه انسان اندیشمند است. قرآن راجع به حضرت یحیى و عیسى مى‏گوید «وَالسَّلَامُ عَلَىَّ» سلام بر من؛ «یَوْمَ وُلِدْتُ» (مریم/ 33) روزى که متولد شدم‏ «وَیَوْمَ أَمُوتُ»
  35. فکر و فرهنگ، مایه‏ى برترى انسان به حیوان‏ می باشد.
  36. پیروزى فکر و مکتب پیامبران در طول تاریخ‏ مبی باشد.
  37. نقش دعا در بالا بردن سطح فکر انسان‏ تاثیر به سزایی دارد.
  38. بیمه کردن فکر و عقیده نسل نو با توجه به نیازهاى فطرى آنان وظیفه همگانی خصوص مبلغین دین باشد.‏
  39. بهره‏گیرى از فکر و مشورت دیگران در جامعه‏ نمود رشد اجتماعی را به ارغوان می آورد .
  40. فکر پیامبر درونی انسان پشتیبانی میکند.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۶
آبان

 

رشد بصیرت در فرآن ونهج البلاغه 2 از جلسه1مطلب 589 استاد سالک مدرسه صدر بازار اصفهان      بسم الله الرحمن الرحیم  رشد بصیرت در قرآن ونهج البلاغه استاد سالک 2ازجلسه 1

https://blog.ir/panel/safarzade/post_edi/1

عوامل رشد بصیرت استاد سالک 2ازجلسه 1

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 

عوامل رشد بصیرت در کلام امیر المومنین 12 مورد وجود دارد  

  1. 1-تفکر واندیشه 2- تعقل 3 – التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن 5- تقوی 6- دکر ویا خدا 7- الاخلاص 8 – زهد وپارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10- الاستغبال الامور 11- المسموع وگرسنگی12- الدعا

     لایه  های فکری واندیشه که برای کسب یک معانی می توان رهنمود باشد...

  1. در آیات قرآن 19مورد درموضوع فکر آمده
  2. سوره ق 6 تا 8... افلم ینضروا الا سماء .. کیف ..وزیناها نگاه کنید
  3. (50) ق : 8 تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیب‏: باور بصیرت است .یاد آوری است .برای هرعبد ی که به درگاه خدا توبه وانابه می کند
  4. (7) الأعراف : 185 أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ء.. نگاه توام با تفکر
  5. تفکراز ریشه . فکر: (بفتح و کسر اول) اندیشه. تأمل. بعبارت دیگر فکر اعمال نظر و تدبّر است براى بدست آوردن واقعیات و عبرتهاى و غیره در قاموس گفته: «الْفکر: اعمال النّظر فى الشّى‏ء»
  6. کسی که هستی را درک کند «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» اهل یقین هرگاه به آفرینش آسمان‏ها و زمین نگاه عمیق کنند، شیرین است. انسان وقتى که ارتباط هستى‏ را درک‏ مى‏کند لذّت مى‏برد.
  7. در این آیات چند نکته وجود دارد 1- خداوند دعوت می کند به اندیشه  2- ما را به تفکرویک پارچگی آسمان دعوت می کند بدون ستون خلق کرده.
  8. نتیجه : رشد وبصیرت در سایه نهج البلاغه : تفکریک دستور العمل است .برای سیر مطلعاتی برآفاق  
  9. در آیات قرآن 19مورد درموضوع فکر آمده
  10. بقره 219 ... کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتفکرونَ
  11. البقرة : 266 کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفکرونَ‏
  12. (6) الأنعام : قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفکرون
  13. (7) الأعراف : 176 قصّه‏گویى جهت‏دار، کار انبیاست. «فَاقْصُصِ‏ الْقَصَصَ‏ لَعَلَّهُمْ‏ یَتَفکرونَ‏»
  14. (3) آل عمران/ 191 یَتَفکرونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الارْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا
  15. (7) الأعراف : 184 أَ وَ لَمْ یَتَفکروا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ‏
  16. (10) یونس : 24 ..کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  17. (13) الرعد : 3 ..یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  18. (16) النحل : 11 ..إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  19. (16) النحل : 44 ..ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفکرونَ‏
  20. (16) النحل : 69 ..إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  21. (30) الروم : 8 أَ وَ لَمْ یَتَفکروا فی‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ..
  22. (30) الروم : 21 .. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  23. (34) سبأ : 46 ..ثُمَّ تَتَفکروا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ ..
  24. (39) الزمر : 42.. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  25. (45) الجاثیة : 13.. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ
  26. (49) الحجرات : 12 ..مَیْتاً فکرهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ‏
  27. (59) الحشر : 21 ..تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفکرونَ‏
  28. المدثر : 18 إِنَّهُ فکر وَ قَدَّر..
  29. در نهج البلاغه 8 مورد روی کلیه مورد فکر بحث شده است .
  30. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): الفکر یهدی إلی الرشد غرر الحکم، ص 57.
  31. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): التروی فی القول یون الزلل‏ غرر الحکم، ص 211.
  32. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): من طال فکره حسن نظره‏ غرر الحکم، ص 57.
  33. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): من فکر قبل العمل کثر صوابه‏ غرر الحکم، ص 61.
  34. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام)لیه السلام): من طالت فکرته حسنت بصیرته‏ غرر الحکم، ص 57.
  35. قَالامِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): نَبِّهْ بِالتَّفکر قَلْبَکَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیْلِ جَنْبَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّکَ‏ کافی، ج 2، ص 54.
  36. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): من کثرت فکرته حسنت عاقبته‏ غرر الحکم، ص 57.
  37. 4. فکر روشن کننده عقل وقلب‏ : قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی التَّفکر وَ الْبُکَاءِ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173.
  38. فکر عاقبت کار سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ‏ آل عمران/ 180. فی الزهد و المواعظ، و التذکیر و الزواجر اذا تأمّله المتأمّل، و فکر فیه المتفکر، و خلع عن قلبه
  39. فکریعنی اندیشه .. [فکر] یعنى‏ مهندسى فکر چگونه باید باشد. فکر یعنى‏ شکل دادن به موادى که در ذهن وجود دارد.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۵
آبان

حضرت معصومه علیها السلام2-

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و محمد وعجل فرجهم

  1. عظمت حضرت معصومه‏ علیها السلام و این امر نشانه عظمت این بانو است

 

  1. 10. فضیلت زیارت:1 حضرت رضا (علیه السلام ) به سعد فرمود: قَالَ عَلِیُّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (علیه السلام ): یَا سَعْدُ عِنْدَکُمْ لَنَا قَبْرٌ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَبْرُ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى (علیه السلام ) (منظورتان قبر فاطمه موسى بن جعفر است) قَالَ نَعَمْ مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ بحارالانوار، ج 99، ص 265.
  2. حضرت زیارت نامه ای به دستور امام‏ سپس دستور زیارتى که مشهور است را دادند.
  3. 2 قَالَ الْجَوَادُ (علیه السلام ): من زار عمتی بقم فله الجنة بحارالانوار، ج 48، ص 316.
  4. 3 امام صادق (علیه السلام ) در ملاقات با اهالى رى چندین بار فرمود: مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ ع الْکَلامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ صل الله علیه وآله حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَةُ وَ إِنَّ لامِیرِ الْمُؤمِنِینَ (علیه السلام ) حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ أَوْلادِی تُسَمَّى فَاطِمَةَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ بحارالانوار، ج 57، ص 216.
  5. 11. کرامات:1 خاطره مرحوم نورى‏ : مرحوم نورى در دار السلام خاطره‏اى را که خودش شاهد بوده مى‏نویسد: در سال 1280 قمرى در زمانیکه در کاظمین بودم مردى فرانسوى مسیحى در بغداد به بیمارى سختى مبتلا شده بود که پزشکان از علاجش در ماندند تا اینکه شبى خواب سیدى نورانى را مى‏بیند که به او مى‏گوید اگر شفا مى‏خواهى بیا کاظمین پس از خواب قصه را براى مادرش تعریف مى‏کند او هم مى‏گوید این خواب شیطانى است و صلیب به گردنش مى‏آویزد. مجددا به خواب رفتم و خانمى نقاب بسته را در خواب دیدم. به من فرمود مگر پدرم با تو شرط نکرد که به زیارتش بروى تا ترا شفا دهد؟ پرسیدم پدر شما کیست؟ فرمود موسى بن جعفر. پرسیدم شما کیستى؟ فرمود: انا المعصومه اخت الرضا(علیه السلام )
  6. از خواب بیدار شدم متحیر بودم چه کنم، کجا بروم؟ بالاخره به خانه سید راضى بغدادى رفتم وقتى در زدم و صداى مرا شنید به دخترش گفت برو در را باز کن. یکى مسیحى آمده مسلمان شود. بعد از ورود شگفت زده پرسیدم شما از کجا شما شما از کجا مى‏دانید
  7. گفت: جدم موسى بن جعفر در خواب این خبر را به من داد.با هم به کاظمین آمدیم به زیاتر امام کاظم رفیتیم پس زیارت حالم بهم خورد و بر زمین خوردم. مثل اینکه کوهى بر پشتم سنگینى مى‏کرد و ناگهان سبک شدم رنگ زردم سرخ شد و تمام آثار مرض تمام شد. برگشتم به بغداد. خویشان و اقوام به محض اطلاع به خانه ما آمدندو همه مرا سرزنش مى‏کردند حتى سفیر دولت انگلیس به عمویم گفت او را به من بسپارید تا تنبیه کنم. چون کافر شده و بزودى همه طائفه ما را کافر خواهد کرد. سپس دستور داد مرا حبس کردند و به شدت با شلاق سیمى آن قدر مرا زدند که خون جارى شد.
  8. وقتى دیدند فایده‏اى ندارد به من گفتند هر کجا مى‏خواهى برو. من به کاظمین بازگشتم خدمت علامه شیخ عبد الحسین طهرانى رسیدم و اسلام آوردم. عصر آن روز والى بغداد نامه به شیخ نوشت که یک نفر از تبعه فرانسه نزد شما آمده باید تحویلش بدهید اما او مرا پنهان کرد و به کربلا فرستاد و پس از چند سال ازدواج کردم و فرزندانى دارم و ... دار السلام، ج 2، ص 169.
  9. 2- ملاصدرا شیرازى‏ : حاج شیخ عباس قمى در کتاب فوائد رضویه مى‏نویسد مرحوم ملاصدرا شیرازى بر اثر قضایایى که در شیراز پیش آمد مجبور شد به شهر قم عزیمت کند چون در حدیث آمده: قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام ): إذا عمت البلدان الفتن فعلیکم بقم و حوالیها و نواحیها فإن البلاء مدفوع عنها بحارالانوار، ج 57، ص 214.
  10. ملا صدرا در کهک قم (چهار فرسخى) مسکن گزید. هر گاه که در مشکلات علمى و فلسفى در مى‏ماند، قصد زیارت حضرت معصومه را مى‏کرد به محض بازگشت مشکلش حل مى‏شد. فوائد رضویه، ص 379.
  11. 3- علامه کلباسى‏ : علامه کلباسى که از عالمان اصفهان بود وقتى به زیارت حضرت معصومه (علیها السلام ) مى‏آمد به مسجد امام حسن عسکرى که مى‏رسید کفش از پاى خود بیرون مى‏آورد و مى‏فرمود حدود 700 تن از محدثین و عالمان احادیث خاندان پیامبر در این منطقه دفن هستند. حکیمى به نقل از آقا نجفى مرعشى‏.
  12. عنایت حضرت به زائران مرقدش : آقای شیخ عبدالله موسیانی از حضرت آیه الله مرعشی نجفی نقل کردند که:  شب زمستانی بود که من دچار بی خوابی شدم؛ خواستم حرم بروم، دیدم بی موقع است، آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم، در عالم خواب دیدم خانمی وارد اتاق شد (که قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی کنم) به من فرمودسید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عدّه ای از زایران من پشت در حرم، از سرما هلاک می شوند، آنها را نجات بده
  13. ایشان می فرمایند: من به طرف حرم راه افتادم، دیدم پشت درِ شمالیِ حرم (طرف میدان آستانه) عدّه ای زایران اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباس های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند می لرزند، در را زدم، حاج آقا حبیب (که جز خدّام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد، من از مقابل و آنها هم از پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند؛ من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجّد وضو ساختم.(17)
  14. حل مشکل شهریه طلاب : آیه الله العظمی سید صدرالدین صدر قدّس سرّه نقل می کند: بعد از مرحوم آیت الله العظمی حایری قدّس سرّه، مدتی من زمام امور حوزه را به دست گرفتم و شهریه طلبه ها را عهده دار بودم. (گویا فرمودند: ماهی سه تومان به هر طلبه شهریه می دادیم) تا این که یک ماه وجهی نرسید، مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه را بدهیم، ماه دوم نیز پولی نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را دادیم، ولی ماه سوم دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم.
  15. جمعی از طلبه ها، برای گرفتن شهریه به خانه آمدند. من هم اظهار کردم که در بساط نیست، مبلغ زیادی هم مقروض شده ام. یک مرتبه صدای گریه طلاب بلند شد، گفتند: “پس چه کنیم؟ نه در مدرسه تأمین امنیّت داریم (با توجّه به فشار و خفقان دوران رضاخان) و نه می توانیم به وطن برگردیم، اگر این جا هم خرجی نداشته باشیم، دقیقاً توهین هایی که می کنند صادق می شود”؛ خلاصه طوری صحبت کردند که من هم گریان شدم. گفتم: «آقایان! تشریف ببرید. ان شاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد».
  16. آنها رفتند و من تا شب هرچه فکر کردم، فکرم به جایی نرسید. تمام شب را هم فکر کردم و خوابم نبرد، بالأخره سحر برخاستم تجدید وضو کردم و به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شدم. حرم بسیار خلوت بود و کسی آمد و شد نداشت. بعد از ادای نماز صبح و مقداری تعقیب، با حالت ناراحتی شدیدی که همه اش منظره روز گذشته را در نظرم جلوه گر می کرد،
  17. پای ضریح مطهر آمدم و با حالت عصبانیّت و ناراحتی به حضرت معصومه علیها السلام عرض کردم: «عمه جان! این رسم نیست که عدّه ای از طلاب غریب در همسایگی شما و در کنار گوش شما از گرسنگی جان بسپارند. اگر می توانید اداره کنید بسم الله! و اگر توانش را ندارید به برادر بزرگوارتان حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام و یا به جدّ بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حواله فرمایید». (یعنی بساط حوزه را از قم برچینید و طلاب را به مشهد مقدّس و یا نجف اشرف اعزام نمایید). این را گفتم و با حالت قهر و عصبانیّت از حرم بیرون آمدم و وارد همین اتاق شدم (اتاقی است در بیت مرحوم آیت الله صدر، بین بیرونی و اندرونی) و نشستم.
  18. مرتباً منظره روز گذشته جلو چشمم می آمد و حالم منقلب می شد. برخاستم قرآن کریم را برداشتم که قرآن بخوانم بلکه مقداری از ناراحتیم کاسته شود، از شدّت پریشانی نتوانستم بخوانم. ناگهان دیدم درب اتاق را می زنند، گفتم: “بفرمایید”. در باز شد، کربلایی محمد (پیر مرد پیشخدمت) وارد شد و گفت: “آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدانی در دست می گوید: «همین الآن می خواهم خدمت آقا برسم و وقت ندارم که بعداً بیایم. من ترسیدم و گفتم: “نمی دانم آقا از حرم آمده یا نه، حالا چه می فرمایید؟»
  19. گفتم: “بگو بیاید، اگرچه راحتم کند.”کربلایی محمد برگشت، طولی نکشید که مردی موقّر و متشخّص، با کلاه شاپو بر سر و چمدانی در دست وارد شد. چمدان را گوشه اتاق گذاشت، شاپو را از سر برداشت و سلام کرد. جواب دادم. جلو آمد و دستم را بوسید. سپس عذرخواهی کرد و گفت: “ببخشید چون وقت نداشتم، بد موقع خدمت شما شرفیاب شدم. همین الآن که ماشین ما بالای گردنه سلام رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه علیها السلام افتاد، ناگهان به فکرم رسید که من با آتش و باد مسافرت می کنم و هر ساعت برایم احتمال خطر هست. با خود گفتم: اگر پیش آمدی شود و بمیرم و مالم تلف شود و دَین خدا و سهم امام علیه السلام در گردنم بماند چه خواهم کرد؟” (ظاهراً همان وقتی که مرحوم آیه الله صدر به حضرت معصومه علیها السلام عرض حاجت می کرده، این فکر به ذهن آن مرد مؤمن رسیده بود).
  20. وی افزود: «لذا وقتی که به قم رسیدیم از راننده خواستم که مقداری در قم صبر کند تا مسافرین به زیارت بروند و من هم خدمت شما برسمفرمود: اموالش را حساب کرد و مبلغ زیادی بدهکار شد. درِ چمدانش را باز کرد و به اندازه ای وجه پرداخت که علاوه بر ادای قرض ها و پرداخت شهریه آن ماه، تا یک سال شهریّه را از آن پول پرداخت نمودم. آنگاه به حرم مشرّف شدم و از حضرت معصومه علیها السلام تشکر کردم.(9)
  21. خلاص از مستأجری : آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدّس سرّه نقل می کند: «وقتی که از نجف اشرف به شهر قم مهاجرت کردیم، منزل محقّری را در پایین شهر اجاره کردیم و با نهایت فقر و قناعت روزگار می گذراندیم.
  22. زن صاحب خانه، بسیار زن بد اخلاق و سخت گیری بود و ایراد فراوانی می گرفت. حتی موقع شستن رخت و لباس با همسر من دعوا می کرد و می گفت: «رخت ها را ببرید در کنار رودخانه بشویید تا چاه منزل پُر نشود». یک روز بر سر این موضوع با همسرم دعوا و سر و صدای بسیار کرد، من حوصله ام سرآمد و دل تنگ شدم و قلبم پریشان شد.
  23. چاره ای نیافتم جز این که با آن حالت پریشان برخاسته، به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شوم و با آن حضرت راز و نیاز کنم. پس از سلام و زیارت و نماز، متوسّل به آن حضرت شده، آن بزرگوار را به درگاه خداوند شفیع قرار داده، عرض کردم: «بی بی جان! من میهمان تو هستم و به آستان تو پناه آورده ام، از خدا بخواه که مرا از این گرفتاری مستأجری خلاص کند.» دعا و گریه کرده، برگشتم.
  24. چند روزی نگذشته بود که نامه ای از عمویم، از شهر تبریز به دستم رسید؛ نامه را خواندم و دیدم نوشته: من نذر کرده بودم اگر حاجتم روا شود برای یک طلبه ای که در قم درس می خواند و خانه ندارد یک باب خانه بخرم، اکنون حاجتم روا شده، خواستم به نذرم وفا کنم و چون دیدم شما نیز خانه ندارید ترجیح دادم که پول خانه را به شما بدهم، لذا مبلغ ششصد تومان حواله دادم که بروید در بازار قم، از حاج محمد حسین یزدی، تحویل بگیرید. بدین وسیله خداوند از برکت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ما را از گرفتاری مستأجری خلاص کرد».(8)
  25. هلاکت مزدور گستاخ در عصر رضاخان و کشف حجاب : روزی رئیس شهربانی که مردی گستاخ و بد زبان بود، به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام وارد می شود و در همان جا به زنان با حجاب حمله می کند، تا چادر را از سرشان بگیرد، آه و ناله زنان بلند می شود، در همین وقت غیرت آیهالله مرعشی نجفی که در آن جا حضور داشت، به جوش می آید و به آن قسمت رفته، برای جلوگیری از آن، سیلی محکمی به صورت رئیس شهربانی می زند. او که از این سیلی، سخت یکّه خورده بود، آیه الله مرعشی را تهدید به قتل می کند؛ ولی روز بعد همین رئیس گستاخ وارد بازار قم می شود. از قضا قسمتی از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، در همان دم به هلاکت می رسد و می میرد.(10)
  26. رؤیای نورانی و حل مشکلات مالی : آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (متوفای شهریور 1369 ش.) می فرمود: روزگاری که جوانتر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله می خواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیّه تهیه کنم. با ناراحتی به حرم حضرت معصومه علیها السلام رفتم و با عتاب و خطاب در حالی که اشکهایم سرازیر بود گفتم: «ای سیّده و مولای من! چرا نسبت به امر زندگی من اهمیّت نمی دهی؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟» سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم،
  27. حالت غشوه مرا فرا گرفت. در همان حال شنیدم در می زنند. رفتم و در را باز کردم، شخصی را دیدم که در پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت: «سیّده تو را می طلبد.» با شتاب به حرم رفتم. وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند. از سبب آن پرسیدم. گفتند: اکنون سیّده می آید، پس از اندکی، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام آمد، در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا علیها السلام بود. (چون جدّه ام زهرا علیها السلام را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم) نزد عمّه ام حضرت معصومه علیها السلام رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود: «ای شهاب! کی ما در فکر تو نبوده ایم، که ما را مورد عتاب قرار داده، از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای
  28. وقتی که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حضرت معصومه علیها السلام اسائه ادب کرده ام. هماندم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت و مشکل زندگیم حل و آسان گردید».(11)
  29. شفای بیماری دست :آیه الله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی قدّس سرّه: دستم باد می کرد و زخم می شد، لذا همیشه باید خاک تیمم همراهم باشد و تیمّم کنم، چون وضو نمی توانستم بگیرم و معالجات هم تأثیر نمی کرد، تا این که به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شدم و ملهم شدم که دستکش دستم کنم و چنین کردم، خوب شد.(12)
  30. سفارش حضرت رضا علیه السلام به حضرت معصومه علیها السلام : آیه الله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی قدّس سرّه: آقای حاج شیخ حسنعلی تهرانی(ره) (جد مادری آقای مروارید، از علمای بزرگ، که اواخر عمر خود را در مشهد مقدّس ساکن شد و در همانجا فوت کرد و در بالاسر حرم حضرت رضا علیه السلام دفن شد، قریب پنجاه سال، در نجف اشرف، به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشته، از شاگردان فاضل میرزای بزرگ محسوب می شد)
  31.  برادری داشت به نام حاج علی شال فروش که از تجّار بازار بوده، در تمام مدتی که برادرش در نجف مشغول تحصیل بود هر ماه پنجاه تومان (که در آن موقع مبلغ قابل توجه ای بود) به او شهریه می داده، تخلّف هم نمی کرد تا این که آن برادر تاجر، فوت می کند و جنازه او را به قم حمل می کنند و در یکی از مقبره های طرف قبله صحن بزرگ دفن می شود که مقبره اختصاصی ایشان بود.
  32. آقای حاج شیخ حسنعلی تهرانی در آن موقع در مشهد سکونت داشته، طی تلگرافی از فوت برادر تاجرش مطلع می شود؛ پیش خود می گوید الآن وقت جبران خدمات برادر است. لذا به حرم امام رضا علیه السلام مشرّف می شود، می رود پای ضریح حضرت امام رضا علیه السلام و به حضرت عرض می کند که: برادرم در این همه مدّت که به من خدمت کرده، یک مرتبه هم نتوانستم جبران کنم، جز همین که بیایم این جا و به شما عرض کنم و از شما خواهش کنم اکنون که برادرم فوت شد، شما به خواهرتان حضرت معصومه علیها السلام سفارش برادر مرا بفرمایید تا به برادرم کمکی کند.
  33. همان شب، یکی از تجّار که از قضیّه اطلاع نداشته، خواب می بیند که به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شده، آن جا می گویند که: حضرت امام رضا علیه السلام هم تشریف فرما شده اند به قم، یکی به علت زیارت خواهرشان. و دیگر به علت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی تهرانی به حضرت معصومه علیها السلام. شخص خواب بیننده، معانی خواب را نمی فهمد و برای حاج شیخ حسنعلی خواب را نقل می کند و مرحوم حاج شیخ حسنعلی می گوید: «در همان شب که تو خواب دیدی، من متوسل شدم به امام رضا علیه السلام و به این صورت به خواب شما آمده، این از رؤیاهای صادقه است».
  34. مرحوم آیه الله العظمی آقا سید محمدتقی خوانساری(ره) پس از شنیدن این خواب فرمود: «ازا ین خواب استفاده می شود که قم در حریم حضرت معصومه علیها السلام است. باید حضرت امام رضا علیه السلام به قم تشریف بیاورند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی تهرانی را به حضرت معصومه علیها السلام بفرمایند، تا حضرتش بعد از سفارش حضرت امام رضا علیه السلام، در کار برادر حاج شیخ حسنعلی توجه کند. و الا خود حضرت امام رضا علیه السلام مستقیماً مداخله نمی کند در کار، چون این در محدوده حضرت معصومه علیها السلام است و مداخله در این محیط نمی شود(13)
  35. جرعه ای از کوثر1 حدیث فاطمیات‏ : حدیث فاطمیات که به حاشیه درب ضریح در پائین پاى حضرت نوشته شده به نقل از آیت الله مرعشى که در سلسله سند این حدیث نام 18 فاطمه مذکور است:... عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (علیه السلام ) عن فاطمة بنت الصادق (علیه السلام ) عن فاطمة بنت الباقر (علیه السلام ) عن فاطمة بنت السجاد (علیه السلام ) عن فاطمة بنت ابى عبد الله الحسین (علیه السلام )عن زینب بنت امیر المومنین (علیه السلام ) عن فاطمد بنت رسول الله (صلی الله علیه وآله) قالت قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) ألا من مات على حب آل محمد مات شهیدا کشف‏الغمة، ج 1، ص 107.
  36. 2- حدیث ولادت امام حسین علیه السلام : حدیثى از حضرت معصومه (علیها السلام ) که سلسله سند مى‏رسد به صفیه دختر عبد المطلب که مى‏فرماید: هنگامى که امام حسین (علیه السلام ) به دنیا آمد من قابله او بودم. پیامبر فرمودند اى عمه فرزندم را به نزد من بیاور. گفتم اى رسول خدا من هنوز او را تمیز نکرده‏ام. پیامبر فرمودند: اى عمه او را تمییز مى‏کنى؟ به درستى که خداوند او را تمیز و مطهر کرده است. حضرت معصومه، بانپور، ص 67.
  37. 3- حدیثى زیبا از فواطم: فاطمه دختر امام رضا (علیه السلام ) نقل مى‏کند از فاطمه معصومه دختر موسى بن جعفر (علیه السلام ) او از فاطمه دختر امام صادق (علیه السلام ) او از فاطمه دختر امام باقر (علیه السلام ) او از فاطمه دختر امام سجاد (علیه السلام )، او از فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام ) او از ام کلثوم دختر على (علیه السلام ) او از فاطمه زهرا (علیها السلام ) که فرمود: أ نسیتم قول رسول الله و بدأ بالولایة أنت منی بمنزلة هارون من موسى‏ دلائلالامامة، ص 39.
  38. شیخ صدوق به سند حسن کالصحیح از سعد بن سعد روایت کرده که: از حضرت امام رضا علیه السلام سؤال نمود از فاطمه بنت موسى بن جعفر علیهم السلام فرمود که هر که او را زیارت کند از براى او است بهشت) (562 و به سند معتبر دیگر از فرزند آن حضرت امام محمد تقى علیه السلام منقول است که: هر که عمه مرا در قم زیارت کند پس از براى او است بهشت) (562
  39. علامه مجلسى رحمة الله علیه از بعض کتب زیارات نقل کرده که على بن ابراهیم از پدرش از سعد اشعرى قمى از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: اى سعد نزد شما قبرى هست از ما سعد گفت گفتم فداى تو شوم قبر فاطمه دختر امام موسى علیهما السلام را مى‏فرمایى فرمود بلى‏ : مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ
  40. هر که او را زیارت کند و حق او را بشناسد از براى او است بهشت): چون به نزد قبر آن حضرت برسى نزد سرش رو به قبله بایست و سى و چهار مرتبه‏ اللَّهُ أَکْبَرُو سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللَّهِ* و سى و سه مرتبه‏ .الْحَمْدُ لِلَّهِ* بگو پس بگوالسَّلَامُ عَلَى آدَمَ صِفْوَةِ اللَّهِ .الی آخر زیارت ...عمه سادات سلام علیک / روح عبادات سلام علیک ..

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.  

  • حسین صفرزاده
۱۵
آبان

حضرت معصومه علیها السلام1-

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و محمد وعجل فرجهم

  1. عظمت حضرت معصومه‏ علیها السلام و این امور نشانه عظمت این بانو است
  2. حضرت آیت اللَّه فاضل لنکرانىهرکس فاطمه معصومه علیها السلام را در قم زیارت کند، بهشت بر او واجب مى‏شود.
  3. فرمودند: این حدیث از سه امام بزرگوار، امام رضا و امام کاظم و امام صادق علیهم السلام نقل شده و سندى بسیار محکم دارد.
  4. ولادت حضرت : سال 183 هجرى درمدینه بدنیا آمد با دیگر خواهر و برادرانش تحت ولایت و سرپرستى حضرت رضا (علیه السلام ) رشد یافت.
  5. زمانی که حضرت رضا به ایران تشریف آوردند در سال 200 فاطمه معصومه عزم ایران کرد و در شهر ساوه مریض شد.
  6. حضرت پرسیدند تا قم فاصله چقدر است گفتند 10 فرسخ. فرمود مرا به قم ببرید. مردم قم استقبال با شکوهى از حضرت کردند.
  7. میزبان حضرت معصومه‏ علیها السلام یکى از بزرگان شهر قم بود بنام موسى بن خزرج اشعرى. از بزرگان قم به استقبال رفتند.
  8.  در محله میدان میر در خانه‏اى که الان مدرسه ستّیه شده به نام خانه بیت النور مستقر شد و بعد از 17 روز از دنیا رفت‏
  9. شوق دیدارپس از ولایت عهدى امام رضا (علیه السلام ) علویان و سادات بى شمارى به شوق دیدار راهى ایران شدند دیگر به حجاز برنگشتند.
  10. حدود 444 امامزاده در قم و اطراف آن وجود دارد.که تحت تعقیب رژیم بنى امیه و بنى عباس بودند وبه ایران پناهنده وشهیدشدند.
  11. بیش از 72 عالم بزرگوار در مسجد بالاسر (برابر شهدای جنگ احد. وشهیدان کربلا .وحزب جمهورى اسلامی) قم دفن هستند.
  12. حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام ) به علت خفقان دوران عباسى نتوانست همسرى اختیار کند.28 ساله بودند که براى زیارت امام آمدند.
  13. با حدود 400 نفر بعد از یکسال براى زیارت امام رضا (علیه السلام ) که در مرو بودند شهر به شهر آمدند تا به ساوه رسیدند.ومریضه شدند.
  14. به فرمان خلیفه وقت به قافله حضرت حمله کردند وعده‏اى کشته عده‏اى فرارى که امام زاه‏هاى اطراف قم هستند حضرت معصومه یا مریض یا مسموم مى‏ پرسد تا قم فاصله چقدر است و چون در قم شیعیان بودند سفارش کرد مرا به قم ببرید.
  15. موسى بن خزرج از بزرگان قم به استقبال رفتند و افسار را گرفته و در محله میدان میر در خانه‏اى که الان مدرسه ستّیه شده به نام خانه بیت النور مستقر شد و بعد از 17 روز از دنیا رفت.
  16. 4. مدّت اقامت در قم‏: 17 روز حضرت در قم بودند تا دار فانى را وداع گفتند. و در همان خانه که امروز روضه آن بانوست دفن شدند. وفات آن حضرت در سال 201 هجرى. تاریخ قم، ص 213 و بحار الانوار، ج 57، ص 219.
  17. در بحار الانوار حدیثى آمده که هنگام دفن حضرت معصومه گروهى نقاب بسته آمدند و مراسم را انجام دادند و رفتند. بحار، ج 57، ص 219.
  18. موسى بن خزرج حضرت را در باغ خودش (محل کنونى) دفع مى‏کنند.
  19. 5. زیارتگاه عاشقان: سه نفر از دختران امام جواد ((علیه السلام )) به نام‏هاى زینب، ام محمد، میمونه و 2 نفر از دختران موسى مبرقع به نام‏هاى بریهیة و میمونة در تحت آن بقعه مبارکه مدفونند. بحار، ج 57، ص 220 و سیماى قم، ص 82.
  20. پس از خاک سپارى ابتدا پسران اشعرى روى قبر مطهر را با بوریا و حصیر پوشانیده و سایبانى براى آن درست کردند تا این که در سال 256 زینب دختر امام جواد (ع) قبه‏اى بر روى آن بنا نهادند.
  21. اولین بار توسط زینب دختر امام جواد (علیه السلام ) قبه‏اى بر قبر حضرت معصومه(علیها السلام ) نهاده شد.
  22. جنب قبر حضرت معصومه زیر همان قبه دو بانوى دیگر از اهل بیت مدفون هستند: یکى ام محمد دختر موسى مبرقع و یکى ام اسحاق جاریه محمد بن موسى. بحار، ج 57، ص 220.
  23. پس از دفن ایشان فرزندان امام جواد (علیه السلام ) بر مزار عمه خود گنبدى از خشت ساختند که الان مقدارى از خشت‏ها معلوم است. (در سراب فعلى.)
  24. . بارگاه ولایت‏ : بعد صفویه گنبد طلائى را حدود (سیصد سال) قبل ساختند.
  25. با روى کار آمدن سلسله صفویه در قرن دهم آثار مذهب تشیع در این عصر به شکوفایى رسید و توسط همسر شاه اسماعیل صفوى حرم توسعه یافته و ضریح فولادى روى قبر قرار دادند.
  26. در عصر فتح على شاه 1218 گنبد و ایوان طلا پوشش طلایى به خود گرفت و ضریح تبدیل به نقره و مسجد بالاسر و مدرسه فیضیه و دار الشفا و ایوان آینه آینه کارى شد. سیماى قم، ص 83-
  27. 7. تولیت حرم‏ : اولین تولیت قم را امام عسکرى (علیه السلام ) تعیین و به قم فرستاد.
  28. بعد آن تولیت مسجد امام حسن عسکرى را نیز به دستور امام ساخت که در کنار رودخانه محل بعضى افراد نا اهل بود که بواسطه مسجد اصلاح شد. به تدریج دولت‏ها و مردم موقوفاتى براى حضرت داشتند
  29. 8. موقوفات حرم‏. امام حسن عسکری (علیه السلام ) فرمود: املاکى که فعلا در شهر است و سابق زراعى بوده است که در اجاره مردم و ارگان‏هاى دولتى است.
  30. از نظر کشاورزى چند روستا شش دانگ و کمتر از شش دانگ دارد که یکى گازران در 40 کیلومترى قم و ساوه که شش دانگ وقف است که داراى چاه‏هاى عمیق و قنات است.
  31. کارمندان در تاریخ 10/ 1/ 76 حدود پانصد و پنجاه نفر درآمد بارگاه از طریق املاک و اجاره. از طریق هدایا که در ضریح ریخته مى‏شود  وهدایائى که براى دفن اموات گرفته مى‏شود.)از طریق هدایا که نقدى داده مى‏شود.
  32. آن چه در ضریح ریخته مى‏شود در سال حدود صد و پنجاه تا دویست میلیون تومان است.
  33. درآمد املاک حدود حدود صد میلیون و نذورات نقدى حدود صد میلیون تومان است.
  34. 9. در جوار بارگاه نور : حدود 72 عالم برجسته از مراجع تا علماى دیگر در مسجد بالاسر و اطراف حرم دفن هستند.
  35. چهار شاه دفن هستند. (مظفر الدین شاه- شاه سلطان حسین- محمد شاه- اتابک که از اطرافیان بوده است.)
  36. کتاب خانه حضرت 60000 جلد کتاب دارد حدود هزار جلد کتاب خطى نفیس دارد که تفسیر مجمع البیان با خط دستی در آن جاست.
  37. در موزه قرآن‏هاى نفیس یکی از آن‏ها در زمان امام هشتم نوشته شده است.
  38. در موزه و کتاب خانه وقف نامه هائى به خط علماء موجود است.
  39. در تابستان‏ها تا سه میلیون زائر ورود و خروج دارد.
  40. زکریا بن آدم از اصحاب امام رضا (علیه السلام ) در نزدیکی حرم مدفون است.
  41. نام چهار تن از دختران امام کاظم (علیه السلام ) فاطمه بوده است. ریاحین الشریعه، ج 5، ص 32. اللهم صل علی محمد و محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۴
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امام حسن عسکری  علیه السلام
  2. اصول عقاید ،خوبى‏ها و زیبایى‏ها را با هم ببینیم . امام‏ عسکری ‏ علیه السلام مى‏فرماید: «ما مِن بَلیَّة الّا و لِلّهِ فیها نِعمَة تُحیطُ بِها» اصول عقاید، سختى‏ها عامل رشد است . «البَلاء لِلظالِم ادَب و لِلمُؤمن امتحان وَلِلَاولیاءِ کرامة»
  3. راز نماز، اخلاص ، از سخنان امام‏ عسکری ‏ علیه السلام‏ ورود شرک و ریا به عمل انسان، طبق حدیث، از حرکت مورچه در شبى تاریک، روى سنگ سیاه و سفت، بى نمودتر و مخفى‏تر است!
  4. راز نماز ،قرائت،امام‏ عسکری ‏ علیه السلام‏ در تفسیر «اهدنا الصّراط المستقیم» مى‏فرماید: نمازگزار با بیان این جمله مى‏گوید:راه مستقیم، راهى است که از کوته فکرى بالاتر و از بلندپروازى و غلوّ، پایین‏تر باشد.
  5. (بنى العبّاس) که حاکم بر مسلمین شدند به ذریّه و اهل بیت پیامبر (صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله) امام باقر تا امام‏ عسکری ‏ (علیهم السلام) چه ظلمها کردند که در پیش بینى ها و اخبار غیبى رسول اکرم (صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله) به عموى خود آمده است.
  6. اطلاعات‏ وجاسوسی مخفی کاری . امام‏ عسگری‏ (علیه السلام) نامه هایی در میان عصای چوبی خود می‏نهادند و به شخصی می‏دهد و می‏فرماید: این چوب را به فلانی بدهد، وسط راه دعوا شد، عصا را زد و شکست و نامه‏ها بیرون آمد. او چوب را برداشت و برگشت: امام فرمود: چرا چوب را زدی؟
  7. امام‏حسن‏عسکری(علیه السلام)، شدت فشار و محدودیت خلفای عباسی: در سن 28 سالگی جام شهادت را در این دوران نوشیدند. لکن فشارها و محدودیتهای زمان امام‏ عسگری‏ (علیه السلام)به دو علت از دو پیشوای دیگر بیشتر بود:
  8. در زمان امام عسکری علیه السلام شیعه به صورت قدرتی عظیم در آمده بود و همه مردم می‏دانستند که شیعیان حکومت عباسیان را به رسمیت نمی‏شناسند.
  9. عباسیان می‏دانستند که مهدی موعود (عج) که طبق روایات و اخبار متواتر در هم کوبنده حکومتهای خودکامه است از نسل امام عسکری علیه السلام خواهد بود، لذا دررصد از بین بردن این مولود فرخنده بودند و به همین جهت سخت مراقب امام‏ عسگری‏ (علیه السلام) بودند تا جائی که امام (علیه السلام) مجبور بود روزهای دوشنبه و پنج شنبه هر هفته در دربار حاضر شود. بحار، ج 50، ص
  10. اولیا ومربیان، مسائل علمی آموزش قرآن: امام‏ عسگری‏ (علیه السلام): خداوند به پدر و مادری اجر کثیر می‏دهد؛ آنها می‏گویند: یَا رَبَّنَا أَنَّی لَنَا هَذِهِ وَ لَمْ تَبْلُغْهَا أَعْمَالُنَا؟ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مَعَ هَذَا تَاجُ الْکَرَامَةِ لَمْ یَرَ مِثْلَهُ الرَّاءُونَ وَ لَمْ یَسْمَعْ بِمِثْلِهِ لسَّامِعُونَ وَ لا یَتَفَکَّرُ فِی مِثْلِهِ الْمُتَفَکِّرُونَ فَیُقَالُ: هَذَا بِتَعْلِیمِکُمَا وَلَدَکُمَا الْقُرْآنَ وَ بِتَبْصِیرِکُمَا إِیَّاهُ بِدِینِ الاسْلامِ وَ بِرِیَاضَتِکُمَا إِیَّاهُ عَلَی حُبِّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ((صلی الله علیه وآله)) وَ عَلِیٍّ وَلِیِّ اللَّهِ (علیه السلام) تفسیر الامام العسکری، ص 449.
  11. حدیثشناسی. کتب حدیث ومحدثان . امامعسگری(علیه السلام) می‏فرماید:" زنی آمد نزد صدیقه کبرا، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و سؤالی کرد از مسائل نماز. حضرت جواب فرمودند. . . حضرت فرمود: من به ازاء هر مسئله‏ای که برای تو می‏گویم بیش از این که بین آسمان و زمین را پر از لؤلؤ کنند به من کرایه می‏دهند، آیا این بر من مشکل است؟"
  12. امام یازدهم امام‏ عسگری‏ (علیه السلام) هم به همراه پدر به سامرا احضار شده بود وضع شیعه در این زمان بسیار سخت بود.
  13. شیعه ومظلومیت . امامعسگری(علیه السلام) را در اسائه ادب و زندان و توهین و آنهم در پادگان نگاه داشتند تا مکتبش جلوه نکند.
  14. عاطفه ، نسبت به حیوانات. امام‏ عسکری ‏ پیام داد به شخصى که لِمَ ضَرَبْتَ الْبَغْلَ‏ المناقب، ج 4، ص 427
  15. کودکوتربیت ‏فرزند.بی ادبی فرزند . امامعسگری‏:" جرأت و بی اعتنائی کودک به حرف پدر و مادر در کوچکی باعث می‏شود که در بزرگی سرکش و نافرمان شود.
  16. لباس- آداب‏ وانواع .اهمیت لباس درقرآن و سنت . کامل بن ابراهیم وارد منزل امام‏ عسگری‏ (علیه السلام) شد. لباس های زیبا وگران و عالی در امام (علیه السلام) دید،
  17. جو خفقان :امام جواد و امام هادى و امام‏ عسکری ‏ هم در خفقان بنى عباس بودند. سه امام اینطرف، سه امام آنطرف در خفقان بودند. امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام در خفقان اموى و حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسکری  هم در خفقان عباسى‏
  18. از یتیم، یتیم ‏تر کسى است که دستش به امامش نرسد .امام‏ عسکری ‏ فرمود: «أَشَدُّ مِنْ یُتْمِ الْیَتِیمِ الَّذِى انْقَطَعَ عَنْ أَبِیه یُتْمُ یَتِیمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِه» (عوالى‏اللآلى، ج 1، ص 16)
  19. مرزبانان خاک و مکتب .امام‏ عسکری (علیه السلام) فرمود: ابلیس و شیطان افراد ضعیف را وسوسه مى‏کنند. علما هستند که با بیان و قولشان جلوى وسوسه‏ها را مى‏گیرند. پس آنها هم مرزبان هستند.
  20. امامزمان(علیه السلام)- اعتقاد به منجى در ادیان. امام‏ عسکری ‏ شهید شد امام را فقط باید امام نمازش را بخواند اینجا چند نفر آمدند براى نماز خواندن، اول دستگاه سلطنتى بنى عباس آمدند براى نماز خواندن، چون نماز خواندن بر امام خودش یک پُزى است، براى اینکه بگویند بر امام حسن عسکری  خلیفه وقت نماز خواند.
  21. عبد الله بن محمد اصفهانى گوید: أبو الحسن (علیه السلام) به من‏ فرمود: صاحب شما بعد از من کسى است که بر من نماز بخواند، گوید: ما پیش از آن روز ابو محمد (امام حسن عسکرى) را نمى شناختم، گوید: ابو محمد بیرون آمد و بر او نماز بخواند.
  22. اهمیت کعبه به چیست؟ .. در اینجا راه رفته‏اند. جز امام‏ عسکری ‏، تمام امامان ما به حج مشرف شده‏اند. البته امامى که شهید نشده نداریم، اما امامى که به حج نرفته داریم امام حسن عسکری  را در پادگان نگاه داشتند تا مکتبش جلوه نکند. نتوانست برای انجام حج به مکه مشرف شود.
  23. امامعسگری(علیه السلام) دراهمیت روز جمعه می فرمایند ..پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: 1- «یَوْمُ الْجمعه  یَوْمٌ خَلَقَ اللَّهُ فِیهِ آدَمَ (علیه السلام)» حضرت آدم روز جمعه  آفریده شد.
  24. تو جوینده و تشنه کمالات انسانى- فضل علوى- فخر حسنى- مقاومت حسینى- زهد زینى- علم باقرى- حدیث صادقى- حلم کاظمى- تفنن رضوى- معجزه جوادى- برهان هادوى همه از آن بزرگواران و از حسن عسکری  و فرزندش مهدى موعود علیهم السلام اجمعین، تمامیت کمال ممکن الوجود را سراغ بگیر که: هریک از امامى بعد از امامى و تعمیم ‏دهنده‏گان سیطره نفوذ نبوت در هر زمان و مکان و تنها برازنده‏گان و پوینده‏گان و راست‏ قامتان زینت ‏بخش راستاى تاریخ انسانیت، با پیراهن امامت و ناطقان به کرامتهایند- چنانکه ابو- نواس حسن ابن هانى گوید: على بن عمر نوفلى گوید: من با ابو الحسن (امام هادى علیه السلام) در صحن خانه‏اش بودم و پسرش محمد به ما گذشت، من گفتم: قربانت، بعد از شما صاحب و سرور ما این است؟ فرمود: نه، سرور و امام شما بعد از من حسن است.
  25. على بن جعفر گوید: من موقع وفات محمد فرزند امام على نقى ((علیه السلام)) خدمت آن حضرت بودم، به امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: پسر جانم، براى خدا تجدید شکرى کن که در باره تو امر خود را تجدید کرد.
  26. على بن مهزیار گوید: به ابو الحسن (امام هادى علیه السلام) گفتم: اگر پیش آمدى شد (پناه بر خدا مى‏برم) به چه کسى باید رجوع کرد؟ فرمود: عهد امامت از طرف من با بزرگ‏ترین پسرم بسته شده.
  27. 1امام‏ عسکری ‏ فرمود: بى ادبى است، اگر کسى نزد آدم دلگرفته بخندد تا اوحساب کند که من غمى ندارم. «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِیَهً فَقَدْ شَانَهُ» (تحف‏العقول، ص 489)
  28. صراط ومیزان ‏وحساب : اهمیت حق الناس در عبور از پل صراط .امامعسکرى‏ فرمود: تاجرى که خمس و زکات نمى‏دهد سارق است. گاهى وقت‏ها افرادى هستند که خمس و زکات نمى‏دهند اما افطارى مى‏دهند. امام به این آقا دزد گفته است. اگر کسى فکر مردم را بدزدد، دزد است.
  29. امامعسکرى‏ در این شرایط بود. صد تا شاگرد تربیت کرد. در مناطقى که شیعه‏ها بودند، نماینده مى‏گذاشت نماینده‏ها را به یک نماینده قوى‏تر وصل کرد. مثلًا به یک نفر گفته بود، تو نماینده من هستی  فرمود پولهایت را مى‏دهى، به فلانى، اون براى من بفرستد، یعنى همچنین سیستماتى و تشکیلاتى، رد و بدل، آنوقت از علم غیبش خیلى استفاده مى‏کرد، به آن گفتند: آقا فلانى، گفته است یک همچین خطرى در کار است. فرمود: مگر این شاه نمى‏خواهد، این خلیفه نمى‏خواهد، همچنین کارى بکند، ایشان شش روز دیگر از بین مى‏رود. به آن هدفى که دارد نمی رسد.
  30. نقش مسئولین در ایجاد انگیزه . شیعیان را به آنها خط مى‏دادند. خمس و سهم امام را نماینده‏ها جمع مى‏کردند، براى امامعسکرى‏ مى‏فرستادند و امام حسن عسکرى خط ولایت و خط رهبرى را ترویج مى‏کرد. صد تا شاگرد درجه یک داشت امام حسن عسکرى، اصلًا اسمش هم که مى‏گویند عسکری  چون در پادگان خانه‏اش بود، محله نظامى‏ها، برده بودنش در محله نظامى‏ها که تحت نظر باشد. کارهاى ‏ چریکى بود.
  31. امام‏ عسکری ‏ هم زندان بود. امام‏ عسکری ‏ مى‏دانید، سنش خیلى بیست و پنج سالش بود. اصلًا سه تا امام هاى ما هشتاد سال عمر کردند، سه تاى آنها، امام دهم، امام نهم، امام یازدهم، امام جواد، امام هادى، امام‏ عسکری ‏، سه تاى آنها، هشتاد سال عمر کردند. اگر اشتباه نکرده باشم. زیر صد سال، هشتاد، نود سال، یعنى همه جوان، بیست و پنج ساله و بیست و هشت ساله و چهل سال، جنایاتى که بنى عباس به اهل بیت کردند، کمتر از جنایات بنى امیه نبود، ولى در عین حال امام‏ عسکری ‏ حرکت خوبى کرد، اینکه در تمام مناطق شیعه، نماینده نصب مى‏کرد. مثلًا در نیشابور، نماینده داشت. در قم امام‏ عسکری ‏ نماینده داشت.
  32. امام‏ عسکری ‏ فرمود مى‏دانید چرا خداوند ابراهیم را گفت خلیل الرحمن؟ بخاطر صلواتهایى که داشت. «مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِىِّ وَ آلِهِ مَرَّهً وَاحِدَهً بِنِیَّهٍ وَ إِخْلَاصٍ مِنْ قَلْبِهِ قَضَى اللَّهُ لَهُ مِائَهَ حَاجَهٍ» (بحارالانوار، ج 91، ص 70) حدیث داریم اگر کسى صادقانه صلوات بفرستد، خدا حاجت او را برآورده مى‏کند. اتفاقاً به ما گفته‏اند اگر مى‏خواهید حاجتتان برآورده بشود قبل از دعا یک صلوات بفرستید بعد دعا کنید بعد از دعا هم یک صلوات بفرستید. با احترام اینکه اینطرف و آنطرف دعاى شما صلوات است. دعاى شما هم مستجاب مى‏شود چون اینطرف و آنطرفش دعاى مستجاب است. آن هم مستجاب مى‏شود.
  33. سرانجام معتمد به خلافت رسید، او نیز مانند اسلاف خود امام را تحت آزار و اذیّت قرار داد و آن حضرت را به زندان انداخت و او را با زهر جفا مسموم نمود، در اثر آن زهر امام در بستر بیمارى افتاد، در حالى که فقط 28 سال از سنّ مبارک آن حضرت مى‏گذشت،
  34. امامعسگری(علیه السلام) دراهمیت روز جمعه می فرمایند ..پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: 1- «یَوْمُ الْجمعه  یَوْمٌ خَلَقَ اللَّهُ فِیهِ آدَمَ (علیه السلام)» حضرت آدم روز جمعه  آفریده شد.
  35.  2- «یَوْمُ الْجمعه  یَوْمٌ أَسْجَدَ اللَّهُ مَلَائِکَتَهُ لآِدَمَ»  روزى که خدا به فرشته‏ها گفت: سجده کنید به آدم، جمعه  بود.
  36. محمد بن على بن بلال گوید: فرمانى از طرف امام حسن عسکرى (علیه السلام) دو سال پیش از وفاتش براى من صادر شد و در آن به من از جانشین خود خبر داده بود و باز هم سه روز پیش از وفاتش نامه‏اى به من رسید و به من از جانشین بعد از خودش خبر داده بود.
  37. از احمد بن محمد بن عبد اللَّه گوید: چون زبیرى لعنه اللَّه‏ کشته شد، از طرف امام حسن عسکرى(علیه السلام) صادر شد که: این است جزاى کسى که بر خدا در باره اولیاء او دلیرى مى‏کند، او گمان مى‏کرد که مرا مى‏کشد و نسلى نخواهد داشت، چطور نیروى حق را در باره خود دید؟ و براى آن حضرت پسرى آمد و نامش را (م ح م د) نهاد، ولادت او در سال 256 بود.
  38. ضوء بن على عجلى از مردى پارسى که نامش را برده، گوید: به سامراء آمدم و ملازم در خانه ابى محمد امام عسکرى(علیه السلام) شدم، مرا خواست و گفت: براى چه آمدى؟ گفتم: به شوق خدمت به شما، به من فرمود دربان باش، گوید: من با خدمتکاران در خانه بودم و سپس ناظر خرید بازار شدم و هر وقت در خانه مردانى بودند من بى‏اجازه وارد مى‏شدم.
  39. گوید: روزى من وارد خانه شدم آن حضرت در اطاق مردان بود و در اطاق حرکت و جنبشى بود، به من فریاد زد: به جاى خود باش و حرکت نکن، من جرأت نکردم درون یا بیرون آیم و کنیزى از اطاق خارج شد و با او چیز سر پوشیده‏اى بود، سپس به من فریاد زد: درون بیا، من وارد شدم و به آن کنیزک فریاد زد و برگشت به او فرمود: آنچه با خود دارى از پرده بر آور، روپوش از پسر بچه‏اى سپید و خوش رو بر گرفت و شکم مبارکش را گشود، موئى از گلو تا ناف در آن روئیده بود سبز نه سیاه، و فرمود: این سرور و امام شما است، و کنیزک او را برد و دیگر تا پس از وفات امام حسن عسکرى (علیه السلام) من او را ندیدم‏.
  40. نامه امام حسن عسکرى علیه السّلام به احمد بن اسحاق قمّى، و نظریّه منجّم‏ روایت شده: از طرف امام حسن عسکرى علیه السّلام نامه‏اى به احمد بن اسحاق قمّى «1» رسید که با خطّ مبارکش در آن نامه که توقیعات خود را روى آن مى‏نوشت، نوشته بود:ولد المولود فلیکن عندک مستورا ...: «مولود (حضرت مهدى علیه السّلام) متولّد شد، و این موضوع نزد تو پوشیده بماند، و آن را از عموم مردم مخفى بدار، و ما این حادثه را آشکار نمى‏کنیم مگر خویشان را به خاطر حقّ خویشى، و دوست را به خاطر حقّ دوستى، دوست داشتیم که آن را به اطّلاع تو برسانیم، تا خداوند تو را به این مولود، شاد سازد، چنانکه ما را شاد ساخت»- و السّلام.
  41. روایت شده: در قم یک نفر منجّم یهودى سکونت داشت، که در مهارت و زبردستى در فن خود، معروف بود. احمد بن اسحاق (ره) او را نزد خود طلبید و به او گفت: مولودى در چنان ساعت و چنین روزى، به دنیا آمده است، ببین طالع او چگونه است؟ منجّم، طالع او را از روى حساب نجوم گرفت و در آن اندیشید و سپس به احمد بن اسحاق گفت: «در حساب نجوم، چیزى نیست که بیان کند، این مولود از تو باشد، و مثل چنین مولودى جز پیامبر یا وصىّ پیامبر نخواهد بود، و دقّت در حساب نجوم بیانگر آن است که این مولود بر سراسر دنیا از شرق و غرب و خشکى و دریا و کوه و دشت را، حاکم مى‏گردد، تا آنجا که در سراسر زمین یک نفر باقى نمى‏ماند مگر اینکه پیرو دین او گردد، و تحت حکومت او درآید.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۳
آبان

                      بسم الله الرحمن الرحیم

                   اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                 السلام علیک یا عبد الصالح ..ای اهل حرم میر علمدار نیامد عباس نیامد عباس نیامد -1

  1. ابوالفضل j شفا دهد : شیخ عبدالرحیم شوشترى از شاگردان شیخ انصارى قدس سره، عربى بیابانى را دید که بچه فلجش را آورد کنار ضریح و گفت: یا ابوالفضل بچه‏ام را خوب کن، بچه شفا پیدا کرد و خوب شد و رفت.
  2. با ابوالفضل j گفت:چون حاجتم را ندادی یا ابوالفضل دیگر به حرمت نمى‏آیم. وحاجت اورا هم کسی اطلاع نداشت. وقتى وارد جلسه درس شد، استاد دو کیسه پول به او داد و گفت: براى خود خانه‏ بخر، امّا با ابوالفضل قهر نکن!
  3. ابوالفضل j ادب حضرت ابالفضل تا آخر عمر امام حسین j را با کلمات یا سیدی و مولای صدا می‏زد.
  4. ابوالفضل j قبل از شهادتش به برادرها فرمود شماقبل از من به میدان بروید تا براى شما نوحه سرایى کنم.
  5. ابوالفضل j چهار برادر افتخار ام البنین هستند.عبدالله، جعفر، عثمان،که سرور همه آنان عباس j باشد.
  6. ابوالفضل j القاب حضرت عباس، قمر بنى هاشم ،‌فقیه اهل بیت ، عبد الصالح، مستجار،صابر، مجاهد، حامى، ناصر.
  7. ابوالفضل j وکارهاى مهم ، فرمانده ، پرچمدار ، پاسدارخیمه‏ها، سقا ،حفاظت واطلاعات، مشکل گشای اهل حرم بود.
  8. ابوالفضل j باب الحوائج‏ هر گاه مشکلى روى مى‏داد، از او مى‏خواست که آن مشکل را برطرف نماید.برآورنده نیازها خوانند.
  9. ابوالفضل j امام زین العابدین j : ابوالفضل‏ مقامى دارد که تمام شهدا به آن قبطه‏ مى‏خورند.«یقبطه علیها جمیع الشهداء»
  10. ابوالفضل j عباس نزد خداى متعال منزلت‏ و درجه‏اى است که تمام شهدا درقیامت به آن درجه و منزلت غبطه مى‏خورند.
  11. تمام شهداء کربلا پیامبر فرمود: «کَأَنَّهُمْ نُجُومُ السَّمَاءِ» نیزدرقیامت به آن درجه و منزلت ابوالفضل j غبطه مى‏خورند.
  12. تمام شهداء دررکاب امام زمان عج الله نیزدرقیامت به آن درجه و منزلت ابوالفضل j غبطه مى‏خورند.
  13. تمام شهداء دررکاب صل الله علیه وآله نیزدرقیامت به آن درجه و منزلت ابوالفضل j غبطه مى‏خورند.
  14. ابوالفضل j رجزکربلا: والله‏ ان‏ قطعتموا یمینى، انّى احامى ابداً عن دینى، و عن امامٍ صادقٍ یقینى، نجل النبى الطّاهر الامینى،
  15. ابوالفضل j ماه درآسمان فقط از خورشید کسب نور‏کند، قمر بنى هاشم، از على بن ابیطالب j وهم از امام حسن مجتبى j وهم از امام حسین j. ماه در آسمان ولایت. ابوالفضل العباس j از سه خورشید کسب نور می نموند.
  16. ابوالفضل j سقّا مشهورترین لقب‏هاى حضرت عباس j که پس از واقعه کربلا به ایشان نسبت داده شد.  یکى از بى‏رحمانه‏ترین حربه‏هاى جنگى دشمن در واقعه کربلا، بستن آب به روى لشکر امام حسین j که از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد، اما حضرت عباس j ساقى تشنه، به همراه برخى دیگر از بنى‏هاشم، به فرات حمله مى‏برد و آب مى‏آورد. ساقی دشت کربلا ابوالفضل j ..
  17. ابوالفضل j یکى از مسئولیت‏هاى ابوالفضل در روز عاشورا این بود که مجروحین را به خیمه‏ها مى‏رساند وذاکربود.
  18. ابوالفضل j برای خفظ دین نبی اکرم دو دست داد.ابوالفضل چشمش را هم داد، اوسرش را هم داد.هستی خود داد.
  19. ابوالفضل j  یک حقیقت است که اگر دست عباس j در کربلا قطع نمى‏شد اصلًا ما اسلام ودین ناموسی نداشتیم.
  20. ابوالفضل j فرزند حضرت على  j وام‏البنین در روزچهارم شعبان سال 26 هجری دیده مبارک به جهان گشود.
  21. ابوالفضل j ام البنین، مادر دانشمند و شجاعى بود. حضرت على وقتى مى‏خواست که ازدواج کند فرمود: از خانواده‏اى براى من زن پیدا کنید،شجاع، دیندار، باتقوی، عفیف باشد. این خودش یک درس وملاک برای انتخاب . 
  22. ابوالفضل j متولد شد، امیرالمومنین دست‏هاى‏ او را بالا کرد ومی بوسید. نه تنها على بن ابیطالب بوسید، امام حسن مجتبى j هم بوسید. امام حسین j هم بوسید. تنها دستى که سه تا معصوم b آن را بوسیدند، دست ابوالفضل بود.
  23. ابوالفضل j وقتى به دنیا آمد، مکررحضرت على j قصه کربلا براىش مى‏گفت روزعاشورا تو وحسینم واهل عیال.
  24. ابوالفضل j نسبت با امام حسین j نسبت شمس و قمر بود. «وَالشَّمْسِ وَ ضُحاها(1) وَالْقَمَرِ إِذا تَلاها» (شمس/ 2)
  25. ابوالفضل j سه پرچمدار،جعفر طیار برادر حضرت على j و مصعب در جنگ موته اول کسى که در مدینه نماز جماعت خواند در جنگ احد، ابوالفضل j باب الحوایج در جنگ کربلا هرسه  دو دست خود را از دست دادند.
  26. ابوالفضل j در پیشانى جاى سجده بود، خیلى خوش استعداد و تیز هوش  و مشکل گشا بود. لقبش باب الحوائج است.
  27. ابوالفضل j  پسرم در کربلا دستت به آب رسید، تا زمانى که برادرت و بچه‏ها تشنه هستند، آب نخور.یاد تشنگى بچه‏ها باش‏
  28. ابوالفضل j مضجع مزین : بسم الله الرحمن الرحیم هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا (الإنسان/1)
  29. اباالفضل از مادرى شجاع متولد شد. خیلى خوش قیافه، خوش جاذبه و خوش اندام بود. به طوریکه به او ماه (قمر بنى‏ هاشم) مى‏گفتند. با اینکه جوان بود به خاطر سجده‏هاى طولانى جاى سجده به پیشانى‏اش بود.
  30. ابوالفضل j :در کربلا حضرت وقتى شهید شد، قاتلى که به او ضربت زده بود، بعداً پشیمان شد، گریه مى‏کرد و مى‏گفت جوانى را کشتم که جاى سجده در پیشانى‏اش پیدا بود.
  31. ابوالفضل j: زبان یک دو نمی گوید : یک روز حضرت امیر به بچه‏اش اباالفضل گفت بگو: «احد» گفت: «احد» گفت بگو: «اثنین». گفت: نه! با زبانى که یک گفتم دیگر دو نمى‏گویم. حضرت امیر از شیرینى این بچه خندید.
  32. ابوالفضل j : مى‏گویند: ما یک دست خود را دادیم، ابوالفضل (ع) دو دستش را داد. اگر ما یک دست نداریم، چشم داریم، ابوالفضل چشمش را هم داد، اوسرش را هم داد. ما هر چه فداکارى کنیم به کربلا نمى‏رسد.
  33. ابوالفضل j : قمر بنى‏ هاشم فقیه اهل بیت بسیار اهل عبادت و نماز..فرمانده پرچمدار پاسدار خیمه‏ها سقا..باب الحوائج‏..رجز او در کربلا: والله ان قطعتموا یمینى انى احامى ابدا" عن دینى‏
  34. ابوالفضل القابى دارد 1- قمر بنى‏ هاشم، قمر یعنى ماه منتهى فرق قمر بنى‏ هاشم با ماهى که در آسمان است این است که ماهى که در آسمان است، فقط از خورشید کسب نور مى‏کند، قمر بنى‏ هاشم، هم از على بن ابیطالب (ع) کسب نور کرد،
  35. ابوالفضل j : مولانا أبوالفضل العبّاس بن أمیرالمؤمنین علیّ علیهما السلام، وأمّه أم البنین فاطمة بنت حزام بن خالد الکلابیّ صلوات اللّه علیها، وهو أکبر أولادها، ولدته فی الرابع من شعبان سنة ستّ وعشرین من الهجرة، وکان عمره الشریف عند شهادته أربعاً وثلاثین سنة. «2»
  36. ابوالفضل j :  والحدیث حول هذه الشخصیّة الإسلامیّة المقدّسة الفذّة یستدعی بالضرورة أنْ یُفرد له کتاب مستقل، «3» وحیث لایسعنا ذلک فی إطار هذه الدراسة (مع الرکب الحسینی من المدینة الى المدینة)، فإننّا هنا- لکی لانُحرم من توفیق أداء بعض حقّه العظیم علینا- نقدّم تبرّکاً باقة من النصوص الواردة فی حقّه علیه السلام، الکاشفة عن عظمته وسموّ منزلته:
  37. ابوالفضل j :  قال الإمام زین العابدین علیّ بن الحسین علیهما السلام: «رحم اللّه العبّاس، فلقد آثر وأبلى‏ وفدى‏ أخاه بنفسه حتى‏ قُطعت یداه، فأبدله اللّه عزّ وجلّ بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکة فی الجنّة کما جعل‏
  38. ابوالفضل j : لجعفر بن أبی طالب! وإنّ للعباس عند اللّه تبارک وتعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة.». «1»
  39. ابوالفضل j :  وعن الإمام الصادق علیه السلام: «کان عمّنا العبّاس نافذ البصیرة، صلب الإیمان، جاهد مع أبی عبداللّه علیه السلام، وأبلى‏ بلاء حسناً ومضى‏ شهیداً ..». «2»
  40. ابوالفضل j : وفی زیارته الواردة عن الإمام الصادق علیه السلام من العبائر العجیبة الکاشفة عن جلالة رتبة مولانا أبی الفضل علیه السلام وعظمة منزلته ما یحیّر الألباب! فلنقرأ معاً: «قال الصادق علیه السلام: إذا أردت زیارة قبر العبّاس بن علیّ، وهو على‏ شطّ الفرات بحذاء الحائر، فقف على باب السقیفة وقل:

سلامُ اللّه، وسلام ملائکته المقرّبین، وأنبیائه المرسلین، وعباده الصالحین، وجمیع الشهداء والصدّیقین، والزاکیات الطیّبات فیما تغتدی وتروح، علیک یا ابن أمیرالمؤمنین.

أشهدُ لک بالتسلیم والتصدیق والوفاء والنصیحة لخلف النبیّ صلى الله علیه و آله المُرسل، والسبط المنتجب، والدلیل العالم، والوصیّ المبلّغ، والمظلوم المهتضم، فجزاک اللّه عن رسوله، وعن أمیرالمؤمنین، وعن الحسن والحسین صلوات اللّه علیهم، أفضل الجزاء بما صبرت واحتسبت وأعنت، فنعم عقبى‏ الدّار، لعن اللّه من قتلک، ولعن اللّه من جهل حقّک واستخفّ بحرمتک، ولعن اللّه من حال بینک وبین ماء الفُرات، أَشهدُ أنک قُتلت مظلوماً، وأنّ اللّه منجزٌ لکم ما وعدکم.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۳
آبان

                            خلاضه اربعین درکتاب الحَجّ تحریرالوسیله حضرت امام ره ص: 289 ‏

                 بسم الله الر                               بسم الله الرحمن الرحیم 

                      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. و هو من أرکان الدین، و ترکه من الکبائر، و هو واجب على کلّ من استجمع الشرائط الآتیة: حجّ از ارکان دین است و ترک آن از گناهان کبیره است و حج بر هر کسى که داراى شرایط آینده باشد، واجب است.
  2. (مسألة 1): لا یجب الحجّ طول العمر فی أصل الشرع إلّا مرّة واحدة، و وجوبه مع تحقّق شرائطه فوریّ؛ بمعنى‏ وجوب المبادرة إلیه فی العام الأوّل من الاستطاعة، و لا یجوز تأخیره، و إن ترکه فیه ففی الثانی و هکذا. مسأله 1- حج در اصل شرع مقدّس در طول عمر جز یک مرتبه واجب نیست، و وجوب آن با تحقّق شرایطش فورى است؛ به این معنى که در همان سال اول استطاعت باید به آن اقدام نماید و تأخیر آن جایز نیست و اگر در آن سال، آن را ترک نمود باید در سال دوم استطاعت بیاورد، و به همین منوال.(
  3. القول فی شرائط وجوب حجّة الإسلام و هی امور:  حدها: الکمال بالبلوغ و العقل، فلا یجب على الصبیّ و إن کان مراهقاً( نزدیک بلوغش باشد)، و لا على المجنون و إن کان أدواریّاً؛ إن لم یف دور إفاقته بإتیان تمام الأعمال مع مقدّماتها غیر الحاصلة، و لوحجّ الصبیّ الممیّز صحّ لکن لم یجز عن حجّة الإسلام، و إن کان واجداً لجمیع الشرائط عدا البلوغ. والأقوى‏ عدم اشتراط صحّة حجّه بإذن الولیّ؛ و إن وجب الاستئذان فی بعض الصور.اقوى آن است که صحت حج بچه ممیّز، یکى از آن‏ها: کامل بودن به سبب بلوغ و عقل است،پس بر بچه اگرچه نزدیک بلوغش باشد، واجب نیست، و بر دیوانه (هم) واجب نیست اگرچه ادوارى باشد در صورتى که دوران سالم بودنش براى به جا آوردن تمام اعمال حج با تحصیل آن مقدماتى که حاصل نیستند، کافى نباشد. و اگر بچه ممیّز حج به جا آورد صحیح است، و لیکن کفایت از حجةالاسلام نمى‏کند هرچند که غیر از بلوغ همه شرایط را دارا باشد. و اقوى آن است که صحت حج بچه ممیّز، مشروط به اذن ولىّ نیست؛ هرچند که در بعضى از صورت‏ها اذن گرفتن از ولىّ واجب است.
  4. دوم آن‏ها: حرّ بودن است.ثالثها: الاستطاعة من حیث المال، و صحّة البدن و قوّته، و تخلیة السرب و سلامته، وسعة الوقت و کفایته‏..سوم آن‏ها: استطاعت‏ از نظر مالى و سلامتى و توانمندى بدن و باز بودن راه و امنیت آن و وسعت داشتن وقت و کافى بودن آن (براى حج) است.
  5. القول فی الحجّ بالنذر و العهد و الیمین‏ ‏‏69- (مسألة 1): یشترط فی انعقادها البلوغ و العقل و القصد و الاختیار، فلا تنعقد من الصبیّ و إن بلغ عشراً و إن صحّت العبادات منه، و لا من المجنون و الغافل و الساهی و السکران و المکره، و الأقوى‏ صحّتها من الکافر المقرّ باللَّه تعالى‏، بل و ممّن یحتمل وجوده تعالى‏ و یقصد القربة رجاءً فیما یعتبر قصدها.گفتارى در مورد حج با نذر و عهد و قسم ..مسأله 1- در انعقاد آن‏ها (نذر و عهد و قسم) بلوغ و عقل و قصد و اختیار، شرط است، پس از بچه منعقد نمى‏شود اگرچه به ده سالگى رسیده باشد هرچند که عباداتش صحیح است. و از دیوانه و از کسى که غفلت و سهو و مستى دارد و از کسى که اکراه شده باشد منعقد نمى‏شود. ولى اقوى آن است که از کافرى که اقرار به خداى تعالى دارد، بلکه از کسى که وجود خداى متعال را احتمال مى‏دهد و در جایى که قصد قربت معتبر است رجاءً قصد قربت مى‏نماید صحیح مى‏باشد.
  6. القول فی الوصیّة بالحجّ‏..گفتارى درباره وصیت به حج‏..(مسألة 1): لو أوصى‏ بالحجّ اخرج من الأصل لو کان واجباً، إلّا أن یصرّح بخروجه من الثلث فاخرج منه، فإن لم یف اخرج الزائد من الأصل. و لا فرق فی الخروج من الأصل بین‏ حجّة الإسلام و الحجّ النذری و الإفسادی، و اخرج من الثلث لو کان ندبیّاً. و لو لم یعلم کونه واجباً أو مندوباً فمع قیام قرینة أو تحقّق انصراف فهو، و إلّا فیخرج من الثلث، إلّا أن یعلم وجوبه علیه سابقاً و شکّ فی أدائه فمن الأصل...مسأله 1- اگر وصیت به حج نماید در صورتى که حج واجب باشد از اصل مال پرداخت مى‏شود، مگر این‏که تصریح کند که حج از ثلث مال انجام شود، که از ثلث مال پرداخت مى‏شود، پس اگر ثلث مال براى حج کفایت نکرد، زیادى مخارج حج از اصل برداشت مى‏شود. و در جایى که باید از اصل مال برداشت شود بین حجةالاسلام و حج نذرى و حج افسادى (حجى که آن را فاسد کرده و باید جبران شود) فرق نمى‏کند. و اگر حج مستحبى باشد از ثلث مال برداشت مى‏شود. و اگر معلوم نباشد که واجب است یا مستحب، پس در صورتى که قرینه‏اى و یا انصرافى (به یکى از آن‏ها) باشد که همان باید عمل شود، وگرنه از ثلث مال برداشته مى‏شود، مگر این‏که وجوب حج بر او سابقاً معلوم باشد و شک در انجام آن باشد که از اصل مال مى‏باشد.                     
  7. القول فی الحجّ المندوب‏ ‏..گفتارى درباره حج مستحبى‏..(مسألة 1): یستحبّ لفاقد الشرائط من البلوغ و الاستطاعة و غیرهما أن یحجّ مهما أمکن، و کذا من أتى‏ بحجّه الواجب. و یستحبّ تکراره بل فی کلّ سنة، بل یکره ترکه خمس سنین متوالیة. و یستحبّ نیّة العود إلیه عند الخروج من مکّة، و یکره نیّة عدمه.مسأله 1- براى کسى که شرایط (حج) از قبیل بلوغ و استطاعت و غیر این‏ها را ندارد، مستحب است هر وقت که ممکن شود حج نماید و همچنین است کسى که حج واجبش را انجام داده باشد. و تکرار حج بلکه انجام آن در هر سال مستحب است، بلکه ترک حج در پنج سال پى در پى مکروه مى‏باشد. و مستحب است که در وقت خروج از مکه، نیّت برگشت به حج را داشته باشد و نیّت برنگشتن مکروه است.
  8. القول فی أقسام العمرة ..اقسام عمره‏..(مسألة 1): تنقسم العمرة کالحجّ إلى‏ واجب أصلیّ و عرضیّ و مندوب، فتجب بأصل الشرع على کلّ مکلّف- بالشرائط المعتبرة فی الحجّ- مرّة فی العمر. و هی واجبة فوراً کالحجّ، و لا یشترط فی وجوبها استطاعة الحجّ ، بل تکفی استطاعتها فیه و إن لم یتحقّق استطاعته، کما أنّ العکس کذلک، فلو استطاع للحجّ دونها وجب دونها...مسأله 1- عمره مانند حج، به واجب اصلى و واجب عرضى ومستحب تقسیم مى‏شود. پس عمره در اصل شرع (مقدس اسلام) با شرایطى که در حج معتبر است بر هر مکلّف در طول عمرش یک مرتبه واجب است. و عمره مانند حج، وجوب فورى دارد. و در وجوب عمره، استطاعت داشتن براى حج شرط نیست، بلکه استطاعت داشتن براى عمره در وجوب آن کفایت مى‏کند اگرچه استطاعت براى حج حاصل نشده باشد. چنان‏که عکس این مطلب هم، چنین است، که اگر براى حج استطاعت پیدا کرد و براى عمره مستطیع نبود، حج واجب مى‏شود و عمره وجوب پیدا نمى‏کند.
  9. القول فی أقسام الحجّ‏ ص: 315و هی ثلاثة: تمتّع و قران و إفراد، و الأوّل فرض من کان بعیداً عن مکّة، و الآخران فرض من کان حاضراً؛ أی غیر بعید. و حدّ البعد ثمانیة و أربعون میلًا من کلّ جانب- على الأقوى- من مکّة. و من کان على نفس الحدّ فالظاهر أنّ وظیفته التمتّع، و لو شکّ فی أنّ منزله فی الحدّ أو الخارج وجب علیه الفحص، و مع عدم تمکّنه یراعی الاحتیاط. ثمّ إنّ ما مرّ إنّما هو بالنسبة إلى‏ حجّة الإسلام. و أمّا الحجّ النذری و شبهه فله نذر أیّ قسم شاء، و کذاحال شقیقیه. و أمّا الإفسادی فتابع لما أفسده.اقسام حج ص: 460‏..حج سه قسم است: «تمتع» و «قران» و «افراد». و اوّلى بر کسى که از مکه دور است واجب مى‏باشد و دو تاى دیگر بر کسى که حاضر است یعنى دور نیست واجب مى‏باشد. و حد دورى از هر طرف مکه بنابر اقوى‏ چهل و هشت میل مى‏باشد، و کسى که در سر این حد است ظاهر این است که وظیفه‏اش تمتع است، و اگر در این‏که منزلش داخل حد یا خارج از آن است شک نماید، واجب است فحص نماید. و اگر متمکن از فحص نباشد باید مراعات احتیاط نماید. آنچه که گذشت نسبت به حجةالاسلام است و اما حج نذرى و مانند آن، پس شخص حق دارد هر نوع حجّى را که مى‏خواهد نذر نماید، و همچنین است‏ حال هر دو عِدل آن (یعنى قسم و عهد) و اما حج افسادى تابع حجّى است که آن را فاسد کرده است.
  10. القول فی صورة حجّ التمتّع إجمالًا ص: 316..و هی أن یحرم فی أشهر الحجّ من إحدى المواقیت بالعمرة المتمتّع بها إلى الحجّ، ثمّ یدخل مکّة المعظّمة فیطوف بالبیت سبعاً، و یصلّی عند مقام إبراهیم علیه السلام رکعتین، ثمّ یسعى بین الصفا و المروة سبعاً، ثمّ یطوف للنساء احتیاطاً سبعاً ثمّ رکعتین له، و إن کان الأقوى عدم وجوب طواف النساء و صلاته، ثمّ یقصّر فیحلّ علیه کلّ ما حرم علیه بالإحرام... صورت اجمالى حج تمتّع ص: 462..صورت آن این است که 1- در ماه‏هاى حج از یکى از میقات‏ها براى عمره تمتع جستن به حج، احرام مى‏بندد2-  سپس داخل مکه معظّمه شده و هفت دور بیت را طواف مى‏نماید و 3- نزد مقام ابراهیم علیه السلام دو رکعت نماز مى‏گزارد، 4- سپس هفت مرتبه بین صفا و مروه سعى مى‏نماید، سپس 5- احتیاطاً هفت دور طواف نساء به جا مى‏آورد، 6- پس از آن دو رکعت نماز طواف نساء مى‏خواند؛ اگرچه اقوى‏ آن است که طواف نساء و نماز آن واجب نیست.7- سپس تقصیر مى‏کند و در نتیجه همه آن چیزهایى که به واسطه احرام بر او حرام شده بود حلال مى‏شود
  11. (مسألة 1): یشترط فی حجّ التمتّع امور: ص: 317..مسأله 1- در حج تمتع چند چیز شرط است: ص: 463..أحدها: النیّة، أی قصد الإتیان بهذا النوع من الحجّ حین الشروع فی إحرام العمرة،اول آن‏ها: نیّت است؛ یعنى انجام این نوع حج را در وقت شروع در احرام عمره، قصد نماید، ثانیها: أن یکون مجموع عمرته و حجّه فی أشهر الحجّ، دوم آن‏ها: این است که مجموع عمره و حجش در ماه‏هاى حج باشد، ثالثها: أن یکون الحجّ و العمرة فی سنة واحدة، سوم آن‏ها: این است که حج و عمره در یک سال باشند؛ رابعها: أن یکون إحرام حجّه من بطن مکّة مع الاختیار، چهارم آن‏ها: این است که احرام حجش در صورت اختیار از داخل مکه باشد خامسها: أن یکون مجموع العمرة و الحجّ من واحد و عن واحد، پنجم آن‏ها: این است که مجموع عمره و حج توسط یک نفر و براى یک نفر باشد،(
  12. (مسألة 8): صورة حجّ الإفراد کحجّ التمتّع إلّا فی شی‏ء واحد، و هو أنّ الهدی واجب فی حجّ التمتّع و مستحبّ فی الإفراد.مسأله 8- کیفیت حج افراد مانند حج تمتع است مگر در یک چیز، و آن این است که قربانى در حج تمتع واجب است و در حج افراد مستحب است.
  13. القول فی المواقیت‏.ص: 319..و هی المواضع التی عُیّنت للإحرام، و هی خمسة لعمرة الحجّ:جاهایى است که براى احرام تعیین شده است؛ و براى عمره حج، پنج موضع است: الأوّل: ذو الحلیفة، و هو میقات أهل المدینة و من یمرّ على طریقهم، و الأحوط الاقتصار على نفس مسجد الشجرة، لا عنده فی الخارج، بل لا یخلو من وجه.اول: «ذوالحلیفه» و آن میقات اهل مدینه و کسى است که از راه آن‏ها عبور مى‏کند. و احتیاط (واجب) آن است که به خود مسجد شجره اکتفا شود نه آن‏که بیرون مسجد نزد آن محرم شود، بلکه (این مطلب) خالى از وجه نیست.
  14. الثانی: العقیق، و هو میقات أهل نجد و العراق و من یمرّ علیه من غیرهم، دوم: «عقیق»و آن میقات اهل نجد و عراق و کسى است که از غیر ایشان از آن عبور مى‏کند. الثالث: الجُحفة، و هی لأهل الشام و مصر و مغرب و من یمرّ علیها من غیرهم. سوم: «جحفه» و آن میقات اهل شام و مصر و مغرب و کسى است که از غیر ایشان از آن عبور مى‏کند...الرابع: یلملم، و هو لأهل یمن و من یمرّ علیه.چهارم: «یلملم» و آن میقات اهل یمن و کسى است که از آن عبور مى‏کند.الخامس: قرن المنازل، و هو لأهل الطائف و من یمرّ علیه.پنجم: «قرن المنازل»و آن میقات اهل طائف و کسى است که از آن عبور مى‏کند.
  15. القول فی أحکام المواقیت..گفتارى درباره احکام میقات‏ها..(مسألة 1): لا یجوز الإحرام قبل المواقیت، و لا ینعقد، و لا یکفی المرور علیها محرماً، بل لا بدّ من إنشائه فی المیقات، و یُستثنى من ذلک موضعان:

مسأله 1- احرام قبل از میقات‏ها جایز نیست و منعقد نمى‏شود و عبور از آن‏ها با حالت احرام کفایت نمى‏کند، بلکه باید در میقات، احرام را انشاء (با نیّت ایجاد) نماید و از این مطلب، دو مورد استثنا مى‏شود:

  1. القول فی کیفیة الإحرام‏ ..گفتارى درباره کیفیت احرام ..الواجبات وقت الإحرام ثلاثة:..واجبات وقت محرم شدن سه (چیز) است:..الأوّل: القصد، لا بمعنى‏ قصد الإحرام، بل بمعنى‏ قصد أحد النسک، فإذا قصد العمرة- مثلًا- و لبّى صار مُحرِماً و یترتّب علیه أحکامه. و أمّا قصد الإحرام فلا یعقل أن یکون محقّقاً لعنوانه، فلو لم یقصد أحد النسک لم یتحقّق إحرامه؛ سواء کان عن عمد أو سهو أو جهل، و یبطل نسکه أیضاً إذا کان الترک عن عمد، و أمّا مع السهو و الجهل فلا یبطل، و یجب علیه تجدید الإحرام من المیقات إن أمکن، و إلّا فمن حیث أمکن على التفصیل المتقدّم. اول: قصد است‏ نه به معناى قصد احرام، بلکه به معناى قصد یکى از عبادت‏ها (حج یا عمره)، پس وقتى مثلًا قصد عمره نماید و تلبیه بگوید محرم مى‏شود و احکام احرام بر او مترتب مى‏شود، و اما قصد احرام ممکن نیست که عنوان احرام را تحقق بخشد، بنا بر این اگر قصد یکى از عبادت‏ها را ننماید احرامش متحقق نمى‏شود؛ چه از روى عمد باشد یا اشتباه یا ندانستن. و عبادتش (حج یا عمره‏اش) هم در صورتى که عمداً ترک نموده باشد باطل مى‏شود. و اما در صورت اشتباه و ندانستن باطل نمى‏شود و در صورت امکان بر او واجب است که از میقات، تجدید احرام نماید، وگرنه از هرجا که ممکن است؛ بنابر تفصیلى که گذشت.
  2.    الثانی: من الواجبات: التلبیات الأربع، و صورتها على الأصحّ أن یقول: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، فلو اکتفى بذلک کان مُحرِماً و صحّ إحرامه، و الأحوط الأولى أن یقول عقیب ما تقدم: «إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، و أحوط منه أن یقول بعد ذلک: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»...دوم: از واجبات، لبّیک گفتن‏هاى چهارگانه است‏ و صورت آن‏ها بنابر قول اصح این است که مى‏گوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» پس اگر اکتفا به این کرد، محرم مى‏باشد و احرامش صحیح است و احوط اولى این است که به دنبال کلمات گذشته بگوید: «انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» و احتیاط بیشتر این است که بعد از آن بگوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ».
  3. الثانی: من الواجبات: التلبیات الأربع، و صورتها على الأصحّ أن یقول: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، فلو اکتفى بذلک کان مُحرِماً و صحّ إحرامه، و الأحوط الأولى أن یقول عقیب ما تقدم: «إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، و أحوط منه أن یقول بعد ذلک: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»...دوم: از واجبات، لبّیک گفتن‏هاى چهارگانه است‏ و صورت آن‏ها بنابر قول اصح این است که مى‏گوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» پس اگر اکتفا به این کرد، محرم مى‏باشد و احرامش صحیح است و احوط اولى این است که به دنبال کلمات گذشته بگوید: «انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» و احتیاط بیشتر این است که بعد از آن بگوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ».
  4. الثالث من الواجبات: لبس الثوبین بعد التجرّد عمّا یحرُم على المُحرِم لبسه؛ یتّزر بأحدهما و یتردّى بالآخر، و الأقوى‏ عدم کون لبسهما شرطاً فی تحقّق الإحرام، بل واجباً تعبّدیّاً. و الظاهر عدم اعتبار کیفیّة خاصّة فی لبسهما، فیجوز الاتّزار بأحدهما کیف شاء، و الارتداء بالآخر، أو التوشّح به، أو غیر ذلک من الهیئات، لکن الأحوط لبسهما على الطریق المألوف. و کذا الأحوط عدم عقد الثوبین و لو بعضهما ببعض، و عدم غرزهما بإبرة و نحوها، لکن الأقوى جواز ذلک کلّه ما لم یخرج عن کونهما رداءً و إزاراً. نعم لا یترک الاحتیاط بعدم عقد الإزار على عنقه. و یکفی فیهما المسمّى و إن کان الأولى- بل الأحوط- کون الإزار ممّا یستر السرّة و الرکبة، و الرداء ممّا یستر المنکبین...سوم از واجبات: پوشیدن دو جامه است بعد از آن‏که از آنچه که پوشیدنش بر محرم حرام است برهنه شود، که یکى از آن‏ها را لنگ و دیگرى را رداء قرار مى‏دهد (که به دوش مى‏اندازد). و اقوى آن است که پوشیدن آن‏ها در تحقق احرام شرط نیست، بلکه پوشیدن آن‏ها واجب تعبدى است. و ظاهر این است که در پوشیدن آن‏ها ترتیب خاصى معتبر نیست ؛ پس جایز است یکى از آن‏ها را به صورت لنگ به هر ترتیبى که مى‏خواهد ببندد و دیگرى را رداء نماید یا یک دوش خود را بپوشاند و دیگرى را برهنه نگاهدارد و یا غیر از این‏ها از کیفیت‏هاى دیگر (آن‏ها را بپوشد). لیکن احتیاط (مستحب) آن است که آن‏ها را به ترتیب متعارف بپوشد، و همچنین احتیاط (مستحب) آن است که آن‏ها را ولو این‏که قسمتى از آن‏ها را با قسمتى دیگر گره نزند، و همچنین با سوزن و مانند آن آن‏ها را به هم وصل نکند، لیکن اقوى آن است همه این‏ها مادامى‏که از عنوان لنگ و رداء بیرون نشوند جایز است. البته نباید احتیاط ترک شود که لنگ را به گردن گره نزند. و در آن‏ها آنچه بدان لنگ و رداء گفته شود کفایت مى‏کند اگرچه بهتر، بلکه احوط آن است که لنگ، چیزى باشد که ناف و زانو را بپوشاند، و رداء چیزى که هردو دوش را بپوشاند.
  5. القول فی تروک الإحرام‏ و المحرّمات منه امور:..گفتارى درباره تروک احرام‏ و محرمات آن چند چیز است:
  6. الأوّل: صید البرّ اصطیاداً و أکلًا- و لو صاده محلّ- و إشارة و دلالة و إغلاقاً و ذبحاً و فرخاً و بیضة، فلو ذبحه کان میتة على المشهور، و هو أحوط. و الطیور حتّى الجراد بحکم الصید البرّی. و الأحوط ترک قتل الزنبور و النحل إن لم یقصدا إیذاءه، و فی الصید أحکام کثیرة ترکناها لعدم الابتلاء بها.اول: شکار صحرا، از حیث شکار نمودن و خوردن- ولو این‏که کسى که محرم نیست آن را شکار کرده باشد- و اشاره کردن و راهنمایى نمودن و بستن و سربریدن و از جهت جوجه و تخم. پس اگر آن را سرببرد بنابر مشهور میته مى‏شود و احتیاط (واجب) همین است. و پرنده‏ها حتى ملخ در حکم شکار صحرایى مى‏باشند، و احتیاط (واجب) آن است که کشتن زنبور و زنبور عسل در صورتى که قصد اذیّت او را ندارند ترک شود. و در صید، احکام زیادى است و چون که مورد ابتلا نمى‏باشند آن‏ها را نیاوردیم.الثانی: النساء وطءاً و تقبیلًا و لمساً و نظراً بشهوة، بل کلّ لذّة و تمتّع منها.دوم: زنان، از حیث نزدیکى کردن و بوسیدن و لمس نمودن‏ و از روى شهوت نگاه نمودن، بلکه هر لذّت و تمتعى از ایشان بردن.ص: 477..الثالث: إیقاع العقد لنفسه أو لغیره سوم: عقد کردن براى خود یا براى دیگرى‏ ولو این‏که آن دیگرى در احرام نباشد. .الرابع: الاستمناء بیده أو غیرها- چهارم: استمناء (بیرون آوردن منى) با دستش یا غیر آن به هر وسیله‏اى که باشد؛ الخامس: الطِّیب بأنواعه پنجم: عطریات با همه اقسامش السادس: لبس المخیط للرجال،..ششم: پوشیدن (لباس) دوخته براى مردان، السابع: الاکتحال بالسواد إن کان فیه الزینة هفتم: سرمه کشیدن به سیاهى که در آن زینت باشد هرچند قصد زینت را نکند. التاسع: لبس ما یستر جمیع ظهر القدم ..نهم: پوشیدن چیزى که همه روى پا را مى‏پوشاند، العاشر: الفُسوق، و لا یختصّ بالکذب، دهم: «فسوق» است؛ و اختصاص به دروغ ندارد، الحادی عشر: الجدال، و هو قول: «لا و اللَّه» و «بلى‏ و اللَّه»، و کلّ ما هو مرادف لذلک فی أیّ‏ لغة کان؛ یازدهم: «جدال» است؛ و آن گفتن: «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» است و هر چیزى که در هر زبانى هم معناى آن باشد الثانی عشر: قتل هو امّ الجسد دوازدهم: کشتن جانوران بدن،..الثالث عشر: لبس الخاتم للزینة،..سیزدهم: انگشتر به دست کردن به جهت زینت؛ ..الرابع عشر: لبس المرأة الحلی للزینة، چهاردهم: پوشیدن زن زیور را براى زینت، الخامس عشر: التدهین ..پانزدهم: روغن مالیدن؛ السادس عشر: إزالة الشعر کثیره و قلیله- شانزدهم: ازاله (برطرف نمودن) مو؛ زیاد و کم آن حتى یک مو ..السابع عشر: تغطیة الرجل رأسه بکلّ ما یغطّیه؛.هفدهم: پوشاندن مرد است سر خود را با هرچه که آن را بپوشاند؛ حتى بنابر احتیاط (واجب) الثامن عشر: تغطیة المرأة وجهها بنقاب و برقع و نحوهما ..هجدهم: پوشاندن زن صورت خود را با نقاب و برقع و مانند این‏ها حتى بادبزن. و احتیاط (واجب) التاسع عشر: التظلیل فوق الرأس للرجال دون النساء، نوزدهم: تظلیل (سایه قرار دادن) بالاى سر براى مردان نه زنان؛ پس سایه قرار دادن بر سر، براى زن‏ها به هر کیفیتى باشد جایز است ..العشرون: إخراج الدم من بدنه و لو بنحو الخدش أو المسواک. بیستم: بیرون آوردن خون از بدنش‏ ولو با خراشیدن یا مسواک کردن باشد؛ ..الثانی و العشرون: قلع الضرس و لو لم یدم على الأحوط. و فیه شاة على الأحوط.بیست و دوم: کندن دندان است‏ و لو این‏که خون نیاید؛ بنابر احتیاط (واجب) و کفّاره‏اش بنابر احتیاط (واجب) یک گوسفند است.الثالث و العشرون: قلع الشجر و الحشیش النابتین فی الحرم بیست و سوم: کندن درخت و گیاهى که در حرم روییده‏اند و بریدن آن‏ها؛ الرابع و العشرون: لبس السلاح على الأحوط ..بیست و چهارم: بر تن کردن اسلحه بنابر احتیاط (واجب) مثل شمشیر و خنجر و تپانچه و مانند این‏ها از چیزهایى که اسباب جنگ محسوب مى‏شود مگر به خاطر ناچارى. و مکروه است سلاح را همراه بردارد در صورتى که بر تن نکند و ظاهر باشد، و احتیاط (مستحب) ترک آن است.
  7. القول فی الطواف..گفتارى درباره طواف‏..الطواف: أوّل واجبات العمرة، و هو عبارة عن سبعة أشواط حول الکعبة المعظّمة بتفصیل و شرائط آتیة، و هو رکن یبطل العمرة بترکه عمداً إلى‏ وقت فوته؛ سواء کان عالماً بالحکم أو جاهلًا. و وقت فوته ما إذا ضاق الوقت عن إتیانه و إتیان سائر أعمال العمرة و إدراک الوقوف بعرفات.ص: 335...طواف اوّلین واجبات عمره است و آن عبارت از هفت بار گشتن دور کعبه معظّمه است، با تفصیل و شرایطى که مى‏آید. و طواف رکن است که ترک عمدى آن تا وقت فوت آن، عمره را باطل مى‏کند چه حکم را بداند یا نداند، و وقت فوت آن وقتى است که براى آوردن آن و آوردن سایر اعمال عمره و رسیدن به وقوف عرفات وقت تنگ باشد...
  8. واجبات طواف‏: الأحوط لمن أبطل عمرته عمداً، الإتیان بحجّ الإفراد مسأله 1- براى کسى که عمداً عمره‏اش را باطل کرده است احتیاط (واجب) آن است که حج افراد ..لو ترک الطواف سهواً یجب الإتیان..اگر سهواً طواف را ترک کند واجب است هر وقتى که برایش ممکن شود ..لو لم یقدر على الطواف لمرض و نحوه ..اگر به خاطر بیمارى و مانند آن توانایى بر طواف نداشته باشد چنانچه ممکن باشد که او را طواف بدهند ولو به این‏که او را روى تخت بگذارند واجب است لو سعى قبل الطواف فالأحوط إعادته بعده. و لو قدّم الصلاة علیه یجب إعادتها بعده...اگر قبل از طواف، سعى نماید احتیاط (واجب) آن است که بعد از طواف سعى را اعاده نماید. و اگر نماز را بر طواف مقدم داشته است باید آن را بعد از طواف اعاده نماید.
  9. القول فی واجبات الطواف‏ و هی قسمان: الأوّل: النیّة بالشرائط المتقدّمة فی الإحرام..اول: نیّت؛ با همان شرایطى که در احرام گذشت.الثانی: الطهارة من الأکبر و الأصغر،..دوم: طهارت از حدث اکبر و اصغر؛: لو عرضه فی أثنائه الحدث الأصغر، اگر در اثناى طواف، حدث اصغرى از او سربزند؛ پس اگر بعد از تمام کردن شوط چهارم باشد باید وضو بگیرد و بقیه طواف را به جا آورد و صحیح است. لو کان له عذر عن المائیّة یتیمّم بدلًا عن الوضوء أو الغسل، ..اگر از طهارت با آب عذر داشته باشد باید بدل از وضو یا غسل، تیمّم نماید و احتیاط (واجب) آن است که در صورت امید داشتن به برطرف شدن عذر، تا تنگ شدن وقت صبر نماید.ص: 490..لو شکّ فی أثناء الطواف أنّه کان على وضوء، فإن کان بعد تمام الشوط الرابع توضّأ و أتمّ طوافه و صحّ، اگر در اثناى طواف در این‏که وضو داشته است شک کند؛ پس اگر بعد از تمام شدن شوط چهارم باشد باید وضو بگیرد و طوافش را تمام نماید و صحیح است، وگرنه احتیاط (واجب) آن است که آن را تمام کند سپس اعاده نماید.
  10. الثالث: طهارة البدن و اللباس، و الأحوط الاجتناب عمّا هو المعفوّ عنه فی الصلاة، کالدم الأقلّ من الدرهم، و ما لا تتمّ فیه الصلاة حتّى الخاتم. و أمّا دم القروح و الجروح فإن کان فی تطهیره حرج علیه لا یجب. و الأحوط تأخیر الطواف مع رجاء إمکان التطهیر بلا حرج؛ بشرط أن لا یضیق الوقت. کما أنّ الأحوط تطهیر اللباس أو تعویضه مع الإمکان.
  11. سوم: طهارت بدن و لباس؛ و احتیاط (واجب) آن است که از آنچه در نماز عفو شده- مثل خون کمتر از یک درهم و چیزى که نماز با آن تمام نیست حتى انگشتر- اجتناب نماید و اما خون قروح و جروح پس اگر تطهیر آن موجب حرج بر او باشد واجب نیست، و احتیاط (واجب) آن است که با امید این‏که تطهیر بدون حرج براى او ممکن شود، به شرطى که وقت ضیق نشود طواف را تأخیر بیندازد، چنان‏که احتیاط (واجب) آن است که در صورت امکان لباس را تطهیر یا تعویض کند.لو عرضته نجاسة فی أثناء الطواف أتمّه بعد التطهیر و صحّ... اگر در اثناى طواف نجاستى به او برسد باید بعد از این‏که آن را تطهیر نمود طوافش را تمام نماید و صحیح است ..لو نسی الطهارة و تذکّر بعد الطواف أو فی أثنائه فالأحوط الإعادة...اگر طهارت را فراموش کند و بعد از طواف یا در اثناى آن یادش بیاید، احتیاط (واجب) اعاده آن است... أن یکون مختوناً، و هو شرط فی الرجال لا النساء، این که ختنه شده باشد؛و این شرط در مردان است نه زنان ..ستر العورة، فلو طاف بلا ستر بطل طوافه... پوشاندن عورت؛پس اگر بدون ستر عورت طواف نماید طوافش باطل است ..الموالاة بین الأشواط عرفاً على الأحوط؛ ..بودن موالات عرفى بین شوطها بنابر احتیاط (واجب)
  12. القسم الثانی: ما عُدّ جزءاً لحقیقته، و لکن بعضها من قبیل الشرط، و الأمر سهل.ص: 337قسم دوم: (از واجبات طواف) چیزهایى است که جزء حقیقت طواف شمرده شده است ، ولیکن بعضى از آن‏ها از قبیل شرط مى‏باشند و مطلب سهل است. و هی امور: الأوّل: الابتداء بالحجر الأسود، و هو یحصل بالشروع من الحجر الأسود من أوّله أو وسطه أو آخره.اول: ابتدا نمودن به حجرالاسود، و این با شروع کردن از حجرالاسود چه از اول یا وسط یا آخر آن حاصل مى‏شود.الثانی: الختم به، و یجب الختم فی کلّ شوط بما ابتدأ منه، و یتمّ الشوط به. و هذان الشرطان یحصلان بالشروع من جزء منه، و الدور سبعة أشواط، و الختم بما بدأ منه، و لا یجب بل لا یجوز ما فعله بعض أهل الوسوسة و بعض الجهّال؛ ممّا یوجب الوهن على المذهب الحقّ، بل لو فعله ففی صحّة طوافه إشکال.دوم: خاتمه دادن به حجر الاسود، و در هر شوطى واجب است از همان جایى که شروع نموده به همان جا ختم نماید و به این صورت یک شوط تمام مى‏شود. و این دو شرط (اول و دوم) با شروع نمودن به طواف از جزئى از حجرالاسود و هفت شوط دور زدن و پایان دادن طواف در آن جایى که از آن‏جا شروع نموده بود حاصل مى‏شوند. و آنچه را که بعضى از وسواسى‏ها و بعضى از نادان‏ها از کارهایى که موجب وهن برمذهب حقّ مى‏شود به جا مى‏آورند واجب نیست، بلکه جایز نیست، بلکه اگر چنین کرد در صحیح بودن طوافش اشکال است. ص: 492..الثالث: الطواف على الیسار؛ بأن تکون الکعبة المعظّمة حال الطواف على یساره، و لا یجب أن یکون البیت فی تمام الحالات محاذیاً حقیقة للکتف، فلو انحرف قلیلًا حین الوصول إلى‏ حجر إسماعیل علیه السلام، صحّ و إن تمایل البیت إلى‏ خلفه، و لکن کان الدور على المتعارف، و کذا لو کان ذلک عند العبور عن زوایا البیت، فإنّه لا إشکال فیه بعد کون الدور على النحو المتعارف ممّا فعله سائر المسلمین..سوم: طواف نمودن با طرف چپ؛ به این‏که کعبه معظّمه در حال طواف در طرف چپ او قرار بگیرد. و واجب نیست که بیت شریف در تمام حالات طواف محاذى حقیقى دوش او باشد، پس اگر در وقتى که به حِجر اسماعیل علیه السلام مى‏رسد مختصرى انحراف پیدا کند، اگرچه بیت متمایل به پشت سر او شود ولیکن دور زدن او بر طبق متعارف باشد، طوافش صحیح است و همچنین است اگر این مختصر انحراف هنگام گذشتن از زاویه‏هاى بیت پیدا شود، به شرط آن‏که دور زدن به نحو متعارف باشد همان‏گونه که سایر مسلمین انجام مى‏دهند، اشکالى ندارد...الرابع: إدخال حجر إسماعیل علیه السلام فی الطواف، فیطوف خارجه عند الطواف حول البیت، فلو طاف من داخله أو على جداره «1» بطل طوافه و تجب الإعادة، و لو فعله عمداً فحکمه حکم من أبطل الطواف عمداً کما مرّ، و لو کان سهواً فحکمه حکم إبطال الطواف سهواً. و لو تخلّف فی بعض الأشواط فالأحوط إعادة الشوط، و الظاهر عدم لزوم إعادة الطواف و إن کانت أحوط. ص: 338..چهارم: داخل نمودن حجر اسماعیل علیه السلام در طواف؛ بنا بر این در طواف به دور بیت ازبیرون حجر اسماعیل طواف مى‏نماید، پس اگر از داخل حجر اسماعیل یا روى دیوار آن طواف نماید طوافش باطل و اعاده آن واجب است. و اگر عمداً چنین کند حکم آن مانند حکم کسى است که عمداً طواف را باطل نموده است، چنان‏که گذشت. و اگر سهواً باشد حکمش حکم کسى است که طواف را سهواً باطل نموده است. و اگر در بعضى از شوطها (از این شرط) تخلف نمود احتیاط (واجب) اعاده آن شوط است، و ظاهر این است که لازم نیست طواف را اعاده نماید اگرچه احوط (استحبابى) است.الخامس: أن یکون الطواف بین البیت و مقام إبراهیم علیه السلام، و مقدار الفصل بینهما فی سائر الجوانب، فلا یزید عنه. و قالوا: إنّ الفصل بینهما ستّة و عشرین ذراعاً و نصف ذراع، فلا بدّ أن لا یکون الطواف فی جمیع الأطراف زائداً على هذا المقدار. پنجم: این‏که طواف بین بیت و مقام ابراهیم علیه السلام و در بقیه اطراف بیت به مقدار فاصله بین آن دو باشد، پس فاصله را بیشتر از این مقدار نکند، و گفته‏اند که: فاصله بین مقام و بیت، بیست و شش ذراع و نیم است، پس باید طواف در همه اطراف در بیشتر از این مقدار نباشد.
  13. السابع: أن یکون طوافه سبعة أشواط...هفتم: لو قصد الإتیان زائداً علیها أو ناقصاً عنها بطل طوافه و لو أتمّه سبعاً، اگر قصد کند که بیشتر از هفت دور یا کمتر از آن طواف کند طوافش باطل است ولو این‏که آن را هفت دور تمام کند.
  14. القول فی صلاة الطواف‏..یجب بعد الطواف صلاة رکعتین له، و تجب المبادرة إلیها بعده على الأحوط. بعد از طواف، دو رکعت نماز براى طواف واجب است، و بنابر احتیاط (واجب) باید بعد از طواف به خواندن نماز شتاب کند.
  15. القول فی السعی‏: یجب بعد رکعتی الطواف السعی بین الصفا و المروة، و یجب أن یکون سبعة أشواط؛ من الصفا إلى المروة شوط، و منها إلیه شوط آخر. بعد از دو رکعت (نماز) طواف، سعى بین صفا و مروه واجب است. و واجب است که هفت شوط باشد که از صفا تا مروه یک شوط است، و از مروه تا صفا شوط دیگر. واجب است از صفا شروع و به مروه ختم شود،
  16. القول فی التقصیر: یجب بعد السعی التقصیر؛ أی قصّ مقدار من الظفر أو شعر الرأس أو الشارب أو اللحیة. و الأولى الأحوط عدم الاکتفاء بقصّ الظفر، واجب است بعد از سعى، تقصیر نماید؛ یعنى مقدارى از ناخن یا موى سر یا شارب یا ریش را بچیند و اولى و احوط آن است که به گرفتن ناخن اکتفا نکند،
  17. التقصیر عبادة تجب فیه النیّة بشرائطها، فلو أخلّ بها بطل إحرامه إلّا مع الجبران. تقصیر عبادتى است که در آن نیّت با شرایطش واجب است و اگر اخلالى به نیّت وارد آورد احرامش باطل است مگر این‏که جبران کند... لو ترک التقصیر عمداً و أحرم بالحجّ بطلت عمرته، و الظاهر صیرورة حجّه إفراداً، و الأحوط بعد إتمام حجّه أن یأتی بعمرة مفردة و حجّ من قابل. و لو نسی التقصیر إلى‏ أن أحرم بالحجّ صحّت عمرته، و یستحبّ الفدیة بشاة، بل هی أحوط. اگر عمداً تقصیر را ترک کند و براى حج مُحرم شود، عمره‏اش باطل است؛ و ظاهر این است که حجّش تبدیل به حج افراد مى‏شود، و احتیاط (واجب) آن است که بعد از تمام کردن حجّش، عمره مفرده‏اى به جا آورد و در سال آینده حج نماید. و اگر تقصیر را فراموش کند تا این‏که براى حج احرام ببندد، عمره‏اش صحیح است، و مستحب است که یک گوسفند فدیه بدهد، بلکه احوط (استحبابى) است. یحلّ بعد التقصیر کلّ ما حرم علیه بالإحرام حتّى النساء.- هر چیزى که به واسطه مُحرم شدن بر او حرام شده بود حتى زن‏ها، با تقصیر بر او حلال مى‏شود. لیس فی عمرة التمتّع طواف النساء، و لو أتى به- رجاءً و احتیاطاً- لا مانع منه. - در عمره تمتع، طواف نساء نیست و اگر به قصد رجاء و احتیاطاً طواف نساء را انجام دهد مانعى ندارد.
  18. القول فی الوقوف بعرفات‏ : یجب- بعد العمرة- الإحرام بالحجّ و الوقوف بعرفات بقصد القربة کسائر العبادات، و الأحوط کونه من زوال یوم عرفة إلى الغروب الشرعی. و لا یبعد جواز التأخیر .. واجب است بعد از عمره براى حج محرم شود و با قصد قربت- مانند بقیه عبادت‏ها- در عرفات وقوف نماید و احتیاط (واجب) آن است که وقوف از ظهر روز عرفه تا غروب شرعى آن باشد، و بعید نیست که به مقدار خواندن نماز ظهر و عصر که با هم بخواند جایز باشد از ظهر شرعى تأخیر بیندازد. و احتیاط (مستحب) آن است که تأخیر نیندازد، و تأخیر انداختن تا عصر جایز نیست.
  19. القول فی الوقوف بالمشعر الحرام : یجب الوقوف بالمشعر من طلوع الفجر- من یوم العید- إلى‏ طلوع الشمس، وهو عبادة یجب فیه النیّة بشرائطها، و الأحوط وجوب الوقوف فیه بالنیّة الخالصة لیلة العید بعد الإفاضة من عرفات إلى‏ طلوع الفجر، ثمّ ینوی الوقوف بین الطلوعین. ویستحبّ الإفاضة من المشعرقبل طلوع الشمس بنحولا یتجاوزعن وادی محسّر، و لو جاوزه عصى و لا کفّارة علیه، و الأحوط الإفاضة بنحو لا یصل قبل طلوع الشمس إلى‏ وادی محسّر. و الرکن هو الوقوف بین طلوع الفجر إلى‏ طلوع الشمس بمقدار صدق مسمّى الوقوف- و لو دقیقة أو،دقیقتین- فلو ترک الوقوف بین الطلوعین مطلقاً بطل حجّه بتفصیل یأتی. ص: 345..وقوف در مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع آفتاب روز عید، واجب است و این وقوف عبادتى است که در آن نیّت با شرایطش واجب است و احتیاط (واجب) آن است که بعد از کوچ کردن از عرفات، وقوف با نیّت خالص در مشعر از شب عید تا طلوع فجر واجب باشد سپس نیّت وقوف بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب را بنماید. و مستحب است که قبل از طلوع آفتاب از مشعر کوچ کند به طورى که از «وادى محسّر» نگذرد و اگر از آن گذشت، معصیت کرده ولى کفّاره ندارد و احتیاط (واجب) آن است که (از مشعر) طورى کوچ کند که قبل از طلوع آفتاب به وادى محسّر نرسد. و رکن، همان وقوف بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب است به مقدارى که نام وقوف بر آن صادق باشد ولو این‏که یک دقیقه یا دو دقیقه باشد، بنا بر این اگر وقوف بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب را به طور کلى ترک نماید حجش باطل است به تفصیلى که مى‏آید. ص: 503
  20. القول فی واجبات مِنى‏ و هی ثلاثة: الأوّل: رمی جمرة العقبة بالحصى‏؛ و المعتبر صدق عنوانها، فلا یصحّ بالرمل و لا بالحجارة و لا بالخزف و نحوها. و یشترط فیها أن تکون من الحرم، فلا تُجزی من خارجه، و أن تکون بِکراً لم یُرمَ بها و لو فی السنین السابقة، و أن تکون مباحة، فلا یجوزبالمغصوب، و لا بما حازها غیره بغیر إذنه. و یستحبّ أن تکون من المشعر. ص: 347اول: رمى نمودن جمره عقبه با حصى (ریگ) و معتبر است که عنوان 1- «حصى» صدق کند پس با ماسه و با سنگ درشت و خزف و مانند این‏ها جایز نیست. و در این سنگ‏ها شرط است که 2- از حرم باشند، بنا بر این سنگى که از خارج حرم است کافى نیست. 3- و این‏که بکر باشند که ولو در سال‏هاى قبل با آن‏ها رمى نکرده باشند، 4- و این‏که مباح باشند؛ بنا بر این با سنگ غصبى و سنگى که دیگرى آن را حیازت کرده بدون اذن او جایز نیست. و مستحب است که از مشعر باشند.
  21. الثانی من الواجبات: الهدی، و یجب أن یکون إحدى النعم الثلاث: الإبل و البقر و الغنم، و الجاموس بقر، و لا یجوز سائر الحیوانات. و الأفضل الإبل ثمّ البقر. و لا یجزی واحد عن اثنین أو الزیادة بالاشتراک حال الاختیار، و فی حال الاضطرار یُشکل الاجتزاء، فالأحوط الشرکة و الصوم معاً. و باید یکى از چهارپایان سه‏گانه: شتر و گاو و گوسفند باشد و گاومیش (جزء) گاو است و سایر حیوانات جایز نیست و افضل شتر، سپس گاو است. و یک قربانى از طرف دو نفر یا بیشتر به طور شریکى در حال اختیار، کفایت نمى‏کند، و در حال اضطرار، کفایت آن اشکال دارد، پس احتیاط (واجب) آن است که هم شرکت باشد و هم روزه (بگیرند).
  22. الثالث من واجبات منى: التقصیر.(مسألة 27): یجب بعد الذبح الحلق أو التقصیر و یتخیّر بینهما إلّا طوائف..مسأله 27- بعد از ذبح واجب است حلق (سر بتراشد) یا تقصیر نماید و بین آن دو مخیّر است، مگر چند دسته:..الاولى: النساء، فإنّ علیهنّ التقصیر لا الحلق، فلو حلقن لا یجزیهنّ.اول: زنان که بر عهده آن‏ها تقصیر است نه حلق؛ پس اگر حلق نمایند کفایتشان نمى‏کند.الثانیة: الصرورة؛ أی الذی کان أوّل حجّه، فإنّ علیه الحلق على الأحوط.دوم: صروره یعنى کسى که اوّلین حج او است؛ که بنابر احتیاط (واجب) بر عهده او حلق است.الثالثة: الملبّد، و هو الذی ألزق شعره بشی‏ء لزج کعسل أو صمغ؛ لدفع القمل و نحوه، فعلیه الحلق على الأحوط.سوم: ملبّد و او کسى است که موى سرش را- با چیز چسبنده‏اى مانند عسل یا صمغ به منظور جلوگیرى از شپش و مانند آن- چسبانده است که بنابر احتیاط (واجب) برعهده این شخص سرتراشیدن است. الرابعة: من عقص شعره- أی جمعه و لفّه و عقده- فعلیه الحلق على الأحوط.چهارم: کسى که موى خود را جمع نموده و پیچانده و گره زده است که بنابر احتیاط (واجب) برعهده این شخص سر تراشیدن است. الخامسة: الخنثى المشکل، فإنّه إذا لم یکن من إحدى الثلاثة الأخیرة یجب علیه التقصیر، و إلّا جمع بینه و بین الحلق على الأحوط...پنجم: خنثاى مشکل که اگر از این سه دسته اخیر نباشد بر او تقصیر واجب است وگرنه بنابر احتیاط (واجب) باید بین تقصیر و حلق جمع نماید.
  23. القول فیما یجب بعد أعمال منى ص: 353‏..و هو خمسة: طواف الحج، و رکعتاه، و السعی بین الصفا و المروة، و طواف النساء، و رکعتاه. و آن پنج چیز است: طواف حج و دو رکعت (نماز) آن و سعى بین صفا و مروه و طواف نساء و دو رکعت (نماز) آن.(مسألة 1): کیفیّة الطواف و الصلاة و السعی، کطواف العمرة و رکعتیه و السعی فیها بعینها إلّا فی النیّة، فتجب هاهنا نیّة ما یأتی به.مسأله 1- کیفیت طواف و نماز و سعى (حج) مانند طواف عمره و دو رکعت نماز آن و سعى عمره است به جز در نیّت که در اینجا واجب است نیّت عملى را که انجام مى‏دهد بکند (مثلًا طواف حج و نماز طواف حج).
  24. القول فی المبیت بمنى‏(مسألة 1): إذا قضى مناسکه بمکّة یجب علیه العود إلى‏ منى للمبیت بها لیلتی الحادیة عشرة و الثانیة عشرة، و الواجب من الغروب إلى‏ نصف اللیل. ص: 355مسأله 1- وقتى اعمالش را در مکه انجام داد بر او واجب است که جهت بیتوته (شب‏ماندن) دو شب یازدهم دوازدهم در منى، به منى‏ برگردد. و مقدار واجب (بیتوته) از غروب تا نصف شب است.
  25. القول فی رمی الجمار الثلاث‏ (مسألة 1): یجب رمی الجِمار الثلاث- أی الجمرة الاولى و الوُسطى‏ و العقبة- فی نهار اللیالی التی یجب علیه المبیت فیها حتّى الثالث عشر لمن یجب علیه مبیت لیله، فلو ترکه صحّ حجّه و لو کان عن عمد و إن أثم معه.مسأله 1- رمى «جمرات سه‏گانه» یعنى جمره اولى و وسطى و عقبه، در روز شب‏هایى که باید بیتوته کند، بر او واجب است، حتى روز سیزدهم براى کسى که بیتوته شب سیزدهم بر او واجب است، پس اگر رمى را ترک کند حجش صحیح است ولو این‏که عمداً ترک کرده باشد اگرچه گناه کرده است.
  26. القول فی الصدّ و الحصر(مسألة 1): المصدود: من منعه العدوّ أو نحوه عن العمرة أو الحجّ، و المحصور: من منعه المرض عن ذلک.مسأله 1- مصدود کسى است که دشمن و یا مانند آن، او را از عمره یا حج جلوگیرى کند و محصور کسى است که بیمارى او را از این جهت باز دارد.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ..

  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. فَقَالَ لَهُ مَا اثْنَانِ شَاهِدَانِ قَالَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ لَا یَغِیبَانِ سَاعَةً
  2. قَالَ فَمَا اثْنَانِ غَائِبَانِ قَالَ الْمَوْتُ وَ الْحَیَاةُ لَا یُوقَفُ عَلَیْهِمَا
  3. قَالَ فَمَا اثْنَانِ مُتَبَاغِضَانِ قَالَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ
  4. قَالَ فَمَا الْوَاحِدُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَمَا الِاثْنَانِ قَالَ آدَمُ وَ حَوَّاءُ
  5. قَالَ فَمَا الثَّلَاثَةُ قَالَ کَذَبَتِ النَّصَارَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالُوا ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ اللَّهُ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً
  6. قَالَ فَمَا الْأَرْبَعَةُ قَالَ الْقُرْآنُ وَ الزَّبُورُ وَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ
  7. قَالَ فَمَا الْخَمْسَةُ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ مُفْتَرَضَاتٍ
  8. قَالَ فَمَا السِّتَّةُ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّام‏
  9. قَالَ فَمَا السَّبْعَةُ قَالَ سَبْعَةُ أَبْوَابِ النَّارِ مُتَطَابِقَاتٌ
  10. قَالَ فَمَا الثَّمَانِیَةُ قَالَ ثَمَانِیَةُ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ
  11. قَالَ فَمَا التِّسْعَةُ قَالَ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ
  12. قَالَ فَمَا الْعَشَرَةُ قَالَ عَشَرَةُ أَیَّامِ الْعَشْرِ
  13. قَالَ فَمَا الْأَحَدَ عَشَرَ قَالَ قَوْلُ یُوسُفَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ
  14. قَالَ فَمَا الِاثْنَا عَشَرَ قَالَ شُهُورُ السَّنَةِ
  15. قَالَ فَمَا الْعِشْرُونَ قَالَ بَیْعُ یُوسُفَ بِعِشْرِینَ دِرْهَماً
  16. قَالَ فَمَا الثَّلَاثُونَ قَالَ ثَلَاثُونَ یَوْماً شَهْرُ رَمَضَانَ صِیَامُهُ فَرْضٌ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَنْ کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ
  17. قَالَ فَمَا الْأَرْبَعُونَ قَالَ کَانَ مِیقَاتُ مُوسَى ع ثلاثون [ثَلَاثِینَ‏] لَیْلَةً فَأَتَمَّهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً
  18. قَالَ فَمَا الْخَمْسُونَ قَالَ لَبِثَ نُوحٌ ع فِی قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً
  19. قَالَ فَمَا السِّتُّونَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کَفَّارَةِ الظِّهَارِ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً إِذَا لَمْ یَقْدِرْ عَلَى صِیَامِ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ قَالَ فَمَا السَّبْعُونَ قَالَ اخْتَارَ مُوسَى مِنْ قَوْمِهِ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
  20. قَالَ فَمَا الثَّمَانُونَ قَالَ قَرْیَةٌ بِالْجَزِیرَةِ یُقَالُ لَهَا ثَمَانُونَ مِنْهَا قَعَدَ نُوحٌ ع فِی السَّفِینَةِ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ أَغْرَقَ اللَّهُ الْقَوْمَ
  21. قَالَ فَمَا التِّسْعُونَ قَالَ الْفُلْکُ الْمَشْحُونُ اتَّخَذَ نُوحٌ ع فِیهِ تِسْعِینَ بَیْتاً لِلْبَهَائِمِ
  22. قَالَ فَمَا الْمِائَةُ قَالَ کَانَ أَجَلُ دَاوُدَ ع سِتِّینَ سَنَةً فَوَهَبَ لَهُ آدَمُ ع أَرْبَعِینَ سَنَةً مِنْ عُمُرِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْ آدَمَ الْوَفَاةُ جَحَدَ فَجَحَدَتْ ذُرِّیَّتُهُ
  23. فرمود اجل حضرت داود شصت سال بود چهل سال آدم به او از عمر خودش بخشید هنگام مرگ آدم که رسید انکار نمود فرزندان آدم نیز انکار مى‏نمایند.     
  24. فَقَالَ لَهُ یَا شَابُّ صِفْ لِی مُحَمَّداً کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ حَتَّى أُومِنَ بِهِ السَّاعَةَ فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع
  25. یهودى گفت اى جوان! برایم محمد صلى الله علیه و آله را چنان توصیف کن گویا او را مى‏بینم تا هم اکنون به او ایمان آورم. امیر المؤمنین علیه السلام در گریه شد
  26. ثُمَّ قَالَ یَا یَهُودِیُّ هَیَّجْتَ أَحْزَانِی کَانَ حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ ص صَلْتَ الْجَبِینِ مَقْرُونَ الْحَاجِبَیْنِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْنِ سَهْلَ الْخَدَّیْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ دَقِیقَ الْمَسْرُبَةِ
  27. و فرمود اندوه مرا سخت به هیجان درآوردى. فرمود عزیزم پیامبر چهره‏اى گشاده داشت، ابروان بهم پیوسته، چشمهاى درشت و سیاه و گونه‏هائى نرم، دماغى کشیده داشت،
  28. یهودی از خلیفه مسلمین سوال کرد عمررا نشانش دادند .عمر از جواب به یهودی عاجزشد.
  29. قَالُوا أَخْبِرْنَا عَنْ أَقْفَالِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَفَاتِیحِهَا
  30. وَ أَخْبِرْنَا عَنْ قَبْرٍ سَارَ بِصَاحِبِهِ
  31. وَ أَخْبِرْنَا عَمَّنْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ
  32. وَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَوْضِعٍ طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ وَ لَمْ تَعُدْ إِلَیْهِ
  33. وَ أَخْبِرْنَا عَنْ خَمْسَةٍ لَمْ یُخْلَقُوا فِی الْأَرْحَامِ
  34. وَ عَنْ وَاحِدٍ وَ اثْنَیْنِ وَ ثَلَاثَةٍ وَ أَرْبَعَةٍ وَ خَمْسَةٍ وَ سِتَّةٍ وَ سَبْعَةٍ وَ عَنْ ثَمَانِیَةٍ وَ تِسْعَةٍ وَ عَشَرَةٍ وَ حَادِیَ عَشَرَ وَ ثَانِیَ عَشَرَ
  35. قَالَ فَأَطْرَقَ عُمَرُ سَاعَةً ثُمَّ فَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ سَأَلْتُمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَمَّا لَیْسَ‏ لَهُ بِهِ عِلْمٌ وَ لَکِنِ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ یُخْبِرُکُمْ بِمَا سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ فَدَعَاهُ فَلَمَّا أَتَاهُ
  36. قَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ مَعْشَرَ الْیَهُودِ سَأَلُونِی عَنْ أَشْیَاءَ لَمْ أُجِبْهُمْ فِیهَا بِشَیْ‏ءٍ وَ قَدْ ضَمِنُوا لِی إِنْ أَخْبَرْتُهُمْ أَنْ یُؤْمِنُوا بِالنَّبِیِّ ص
  37. فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ اعْرِضُوا عَلَیَّ مَسَائِلَکُمْ فَقَالُوا لَهُ مِثْلَ مَا قَالُوا لِعُمَرَ
  38. فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ شَیْ‏ءٍ سِوَى هَذَا قَالُوا لَا یَا أَبَا شَبَّرَ وَ شَبِیرٍ
  39. فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع أَمَّا أَقْفَالُ السَّمَاوَاتِ فَالشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ مَفَاتِیحُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
  40. وَ أَمَّا الْقَبْرُ الَّذِی سَارَ بِصَاحِبِهِ فَالْحُوتُ سَارَ بِیُونُسَ فِی بَطْنِهِ الْبِحَارَ السَّبْعَةَ
  41. وَ أَمَّا الَّذِی أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ فَتِلْکَ نَمْلَةُ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ
  42. وَ أَمَّا الْمَوْضِعُ الَّذِی طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ فَلَمْ تَعُدْ إِلَیْهِ فَذَاکَ الْبَحْرُ الَّذِی أَنْجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ مُوسَى ع وَ غَرَّقَ فِیهِ فِرْعَوْنَ وَ أَصْحَابَهُ
  43. وَ أَمَّا الْخَمْسَةُ الَّذِینَ لَمْ یُخْلَقُوا فِی الْأَرْحَامِ فَآدَمُ وَ حَوَّاءُ وَ عَصَا مُوسَى وَ نَاقَةُ صَالِحٍ وَ کَبْشُ إِبْرَاهِیمَ ع
  44. وَ أَمَّا الْوَاحِدُ فَاللَّهُ الْوَاحِدُ لَا شَرِیکَ لَهُ
  45. وَ أَمَّا الِاثْنَانِ فَآدَمُ وَ حَوَّاءُ
  46. وَ أَمَّا الثَّلَاثَةُ فَجَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ
  47. وَ أَمَّا الْأَرْبَعَةُ فَالتَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ الزَّبُورُ وَ الْفُرْقَانُ
  48. وَ أَمَّا الْخَمْسُ فَخَمْسُ صَلَوَاتٍ مَفْرُوضَاتٍ عَلَى النَّبِیِّ ص
  49. وَ أَمَّا السِّتَّةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ
  50. وَ أَمَّا السَّبْعَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً
  51. وَ أَمَّا الثَّمَانِیَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ
  52. وَ أَمَّا التِّسْعَةُ فَالْآیَاتُ الْمُنْزَلَاتُ عَلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع
  53. وَ أَمَّا الْعَشَرَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ
  54. وَ أَمَّا الْحَادِیَ عَشَرَ فَقَوْلُ یُوسُفَ لِأَبِیهِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً
  55. وَ أَمَّا الِاثْنَا عَشَرَ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَى ع اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَالَ
  56. فَأَقْبَلَ الْیَهُودُ یَقُولُونَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى عُمَرَ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّ هَذَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَحَقُّ بِهَذَا الْمَقَامِ مِنْکَ وَ أَسْلَمَ مَنْ کَانَ مَعَهُمْ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُمْ «1»

 

  1. 4 ن، عیون أخبار الرضا ....قَالَ أَسْأَلُکَ عَنْ أَوَّلِ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ
  2. وَ أَوَّلِ عَیْنٍ نَبَعَتْ
  3. وَ أَوَّلِ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ
  4. قَالَ یَا یَهُودِیُّ أَنْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ أَوَّلَ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الْحَجَرُ الَّذِی فِی الْبَیْتِ الْمُقَدَّسِ وَ کَذَبْتُمْ هُوَ الْحَجَرُ الَّذِی نَزَلَ بِهِ آدَمُ ع مِنَ الْجَنَّةِ
  5. قَالَ وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ أَوَّلَ عَیْنٍ نَبَعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الْعَیْنُ الَّتِی بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ کَذَبْتُمْ هِیَ عَیْنُ الْحَیَاةِ الَّتِی غَسَلَ فِیهَا یُوشَعُ بْنُ نُونٍ السَّمَکَةَ «1» وَ هِیَ الْعَیْنُ الَّتِی شَرِبَ مِنْهَا الْخَضِرُ وَ لَیْسَ یَشْرَبُ مِنْهَا أَحَدٌ إِلَّا حَیَّ [حَیِیَ خ ل‏] قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى
  6. قَالَ وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ أَوَّلَ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الزَّیْتُونُ وَ کَذَبْتُمْ هِیَ الْعَجْوَةُ «2» الَّتِی نَزَلَ بِهَا آدَمُ ع مِنَ الْجَنَّةِ مَعَهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ع
  7. قَالَ وَ الثَّلَاثُ الْأُخْرَى کَمْ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ إِمَامٍ هُدًى لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ قَالَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى
  8. قَالَ فَأَیْنَ یَسْکُنُ نَبِیُّکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فِی أَعْلَاهَا دَرَجَةً وَ أَشْرَفِهَا مَکَاناً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ثُمَّ
  9. قَالَ فَمَنْ یَنْزِلُ مَعَهُ فِی مَنْزِلِهِ قَالَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ع
  10. ثُمَّ قَالَ السَّابِعَةَ فَأَسْلَمَ کَمْ یَعِیشُ وَصِیُّهُ بَعْدَهُ قَالَ ثَلَاثِینَ سَنَةً قَالَ ثُمَّ مَهْ یَمُوتُ أَوْ یُقْتَلُ قَالَ یُقْتَلُ یُضْرَبُ عَلَى قَرْنِهِ وَ تُخْضَبُ لِحْیَتُهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ع‏
  11. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. ثُمَّ قَالَ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَسْجِدِ مُتَوَکِّیاً عَلَى عُکَّازَةٍ «3» فَلَمْ یَزَلْ یَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى دَنَا مِنْهُ
  2. فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ نَجَّانِیَ اللَّهُ مِنَ النَّارِ فَقَالَ لَهُ اسْمَعْ یَا هَذَا ثُمَّ افْهَمْ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ قَامَتِ الدُّنْیَا بِثَلَاثَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لِعِلْمِهِ وَ بِغَنِیٍّ لَا یَبْخَلُ بِمَالِهِ عَلَى أَهْلِ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِفَقِیرٍ صَابِرٍ فَإِذَا کَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِیُّ وَ لَمْ یَصْبِرِ الْفَقِیرُ فَعِنْدَهَا الْوَیْلُ وَ الثُّبُورُ وَ عِنْدَهَا یَعْرِفُ الْعَارِفُونَ اللَّهَ «1» أَنَّ الدَّارَ قَدْ رَجَعَتْ إِلَى بَدْئِهَا أَیْ إِلَى الْکُفْرِ بَعْدَ الْإِیمَانِ «2» أَیُّهَا السَّائِلُ فَلَا تَغْتَرَّنَّ بِکَثْرَةِ الْمَسَاجِدِ وَ جَمَاعَةِ أَقْوَامٍ أَجْسَادُهُمْ مُجْتَمِعَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا النَّاسُ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ رَاغِبٌ وَ صَابِرٌ فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا أَتَاهُ وَ لَا یَحْزَنُ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ وَ أَمَّا الصَّابِرُ فَیَتَمَنَّاهَا بِقَلْبِهِ فَإِنْ أَدْرَکَ مِنْهَا شَیْئاً صَرَفَ عَنْهَا نَفْسَهُ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ سُوءِ عَاقِبَتِهَا وَ أَمَّا الرَّاغِبُ فَلَا یُبَالِی مِنْ حِلٍّ أَصَابَهَا أَمْ مِنْ حَرَامٍ
  3. قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا عَلَامَةُ الْمُؤْمِنِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَالَ یَنْظُرُ إِلَى مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ حَقٍّ فَیَتَوَلَّاهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى مَا خَالَفَهُ فَیَتَبَرَّأُ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ حَبِیباً قَرِیباً «3» قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ غَابَ الرَّجُلُ فَلَمْ نَرَهُ فَطَلَبَهُ النَّاسُ فَلَمْ یَجِدُوهُ فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ مَا لَکُمْ هَذَا أَخِی الْخَضِرُ ع
  4. ثُمَّ قَالَ ع سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَمْ یَقُمْ إِلَیْهِ أَحَدٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ ص ثُمَّ قَالَ لِلْحَسَنِ ع یَا حَسَنُ قُمْ فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ فَتَکَلَّمْ بِکَلَامٍ لَا یُجَهِّلُکَ قُرَیْشٌ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ الْحَسَنُ لَا یُحْسِنُ شَیْئاً قَالَ الْحَسَنُ ع یَا أَبَتِ کَیْفَ أَصْعَدُ وَ أَتَکَلَّمُ وَ أَنْتَ فِی النَّاسِ تَسْمَعُ وَ تَرَى قَالَ لَهُ بِأَبِی وَ أُمِّی أُوَارِی نَفْسِی عَنْکَ وَ أَسْمَعُ وَ أَرَى وَ لَا تَرَانِی «4»
  5. سلونى قبل ان تفقدونى‏
  6. دیگر کسى از جاى حرکت نکرد. خدا را ستایش نمود و صلوات بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرستاد. سپس فرمود حسن جان حرکت کن برو منبر سخن بگو تا قریش تو را بشناسند بعد از من و نگویند حسن نمى‏تواند کارى بکند. گفت پدر جان چگونه به منبر بروم و سخن بگویم با اینکه شما میان مردم هستى مى‏شنوى و مى‏بینى مرا. فرمود پدر و مادرم فدایت خودم را پنهان مى‏کنم از تو که بشنوم و ببینم ولى تو مرا نبینى.
  7. فَصَعِدَ الْحَسَنُ ع الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ بِمَحَامِدَ بَلِیغَةٍ شَرِیفَةٍ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ صَلَاةً مُوجَزَةً ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا وَ هَلْ تُدْخَلُ الْمَدِینَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا ثُمَّ نَزَلَتْ فَوَثَبَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ ع فَتَحَمَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ
  8. . امیر المؤمنین علیه السلام از جاى حرکت نمود و او را در آغوش گرفت‏.
  9. ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَیْنِ ع یَا بُنَیَّ قُمْ فَاصْعَدْ فَتَکَلَّمْ‏ بِکَلَامٍ لَا یُجَهِّلُکَ قُرَیْشٌ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَا یُبْصِرُ شَیْئاً وَ لْیَکُنْ کَلَامُکَ تَبَعاً لِکَلَامِ أَخِیکَ فَصَعِدَ الْحُسَیْنُ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ وَ آلِهِ صَلَاةً مُوجَزَةً
  10. ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّ عَلِیّاً ع مَدِینَةُ هُدًى فَمَنْ دَخَلَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ ع فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَهُ

 

  1. أبواب احتجاجات أمیر المؤمنین صلوات الله علیه و ما صدر عنه من جوامع العلوم‏
  2. باب 1 احتجاجه صلوات الله علیه على الیهود فی أنواع کثیرة من العلوم و مسائل شتى‏
  3. فَأَیُّکُمْ هَذَا النَّبِیُّ فَقَالَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ إِنَّ نَبِیَّنَا مُحَمَّداً ص قَدْ قُبِضَ فَقَالا الْحَمْدُ لِلَّهِ فَأَیُّکُمْ وَصِیُّهُ فَمَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیّاً إِلَى قَوْمٍ إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ یُؤَدِّی عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ یَحْکِی عَنْهُ مَا أَمَرَهُ رَبُّهُ فَأَوْمَأَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ فَقَالُوا هَذَا وَصِیُّهُ‏
  4. اینک بگوئید آن پیامبر کدامیک از شما است؟ مهاجرین و انصار گفتند پیامبر ما صلى الله علیه و آله از دنیا رفته. یهودان گفتند خدا را سپاس اینک وصیّ او کیست؟ زیرا خداوند هیچ پیامبرى را نمى‏فرستد مگر اینکه برایش جانشین تعیین مى‏کند که پس از او مبیّن دستورات دینى او باشد. مهاجرین و انصار اشاره به ابو بکر نموده گفتند وصیّ او این مرد است.                       
  5. فَقَالا لِأَبِی بَکْرٍ إِنَّا نُلْقِی عَلَیْکَ مِنَ الْمَسَائِلِ مَا یُلْقَى عَلَى الْأَوْصِیَاءِ وَ نَسْأَلُکَ عَمَّا تُسْأَلُ الْأَوْصِیَاءُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُمَا أَبُو بَکْرٍ أَلْقِیَا مَا شِئْتُمَا أُخْبِرْکُمَا بِجَوَابِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى
  6. یهودان به ابو بکر گفتند ما چند سؤال از تو مى‏کنیم از همان مسائلى که از اوصیاء باید پرسید. ابو بکر گفت هر چه مى‏خواهید بپرسید ان شاء الله جواب خواهم داد.
  7. فَقَالَ أَحَدُهُمَا مَا أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
  8. وَ مَا نَفْسٌ فِی نَفْسٍ لَیْسَ بَیْنَهُمَا رَحِمٌ وَ لَا قَرَابَةٌ
  9. وَ مَا قَبْرٌ سَارَ بِصَاحِبِهِ
  10. وَ مِنْ أَیْنَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ وَ فِی أَیْنَ تَغْرُبُ
  11. وَ أَیْنَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ لَمْ تَطْلُعْ فِیهِ بَعْدَ ذَلِکَ
  12. وَ أَیْنَ تَکُونُ الْجَنَّةُ وَ أَیْنَ تَکُونُ النَّارُ وَ رَبُّکَ یَحْمِلُ أَوْ یُحْمَلُ
  13. وَ أَیْنَ یَکُونُ وَجْهُ رَبِّکَ وَ مَا اثْنَانِ شَاهِدَانِ وَ اثْنَانِ غَائِبَانِ وَ اثْنَانِ مُتَبَاغِضَانِ
  14. وَ مَا الْوَاحِدُ وَ مَا الِاثْنَانِ وَ مَا الثَّلَاثَةُ وَ مَا الْأَرْبَعَةُ وَ مَا الْخَمْسَةُ وَ مَا السِّتَّةُ وَ مَا السَّبْعَةُ وَ مَا الثَّمَانِیَةُ وَ مَا التِّسْعَةُ وَ مَا الْعَشَرَةُ وَ مَا الْأَحَدَ عَشَرَ وَ مَا الِاثْنَا عَشَرَ وَ مَا الْعِشْرُونَ وَ مَا الثَّلَاثُونَ وَ مَا الْأَرْبَعُونَ وَ مَا الْخَمْسُونَ وَ مَا السِّتُّونَ وَ مَا السَّبْعُونَ وَ مَا الثَّمَانُونَ وَ مَا التِّسْعُونَ وَ مَا الْمِائَةُ قَالَ فَبَقِیَ أَبُو بَکْرٍ لَا یَرُدُّ جَوَاباً وَ تَخَوَّفْنَا أَنْ یَرْتَدَّ الْقَوْمُ عَنِ الْإِسْلَامِ .
  15. یکى از آنها پرسید: 1- من و تو در نزد خدا چگونه هستیم؟ 2- کدام شخص است که در درون دیگرى قرار گرفته با اینکه بین آن دو خویشاوندى نیست؟ 3- کدام قبر است که با صاحبش به راه افتاده؟ 4- از کجا خورشید طلوع مى‏کند و به کجا غروب مى‏نماید؟ 5- کجا خورشید تابید که بعد از آن دیگر نتابید؟ 6- بهشت کجا است و جهنم کجا؟ 7- خدا را کسى بر مى‏دارد یا او کسى را بر مى‏دارد؟ 8- وجه پروردگار کجا است؟ 9- دو شاهد کدامند و دو غائب و کینه‏توز؟ 10- واحد چیست و دو تا کدام است و سه تا و چهار تا و پنج تا و شش تا و هفت تا و هشت تا و نه تا و ده تا و یازده تا و دوازده تا و بیست تا و سى تا و چهل تا و پنجاه تا و شصت تا و هفتاد تا و هشتاد تا و نودتا و صدتا؟
  16. فَأَتَیْتُ مَنْزِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا عَلِیُّ إِنَّ رُؤَسَاءَ الْیَهُودِ قَدْ قَدِمُوا الْمَدِینَةَ وَ أَلْقَوْا عَلَى أَبِی بَکْرٍ مَسَائِلَ فَبَقِیَ أَبُو بَکْرٍ لَا یَرُدُّ جَوَاباً
  17. فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ ع ضَاحِکاً ثُمَّ قَالَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی وَعَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِ فَأَقْبَلَ یَمْشِی أَمَامِی وَ مَا أَخْطَأَتْ مِشْیَتُهُ مِنْ مِشْیَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص شَیْئاً حَتَّى قَعَدَ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ یَقْعُدُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْیَهُودِیَّیْنِ فَقَالَ ع یَا یَهُودِیَّانِ ادْنُوَا مِنِّی وَ أَلْقِیَا عَلَیَّ مَا أَلْقَیْتُمَاهُ عَلَى الشَّیْخِ
  18. امیر المؤمنین علیه السلام تبسّمى نمود فرمود امروز همان روزى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به من وعده داده از جاى حرکت کرد و پیش افتاد درست شبیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله راه مى‏رفت و رفت همان جایى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏نشست. آنگاه به آن دو نفر فرمود نزدیک من بیائید و آنچه از این پیر مرد پرسیدید از من سؤال کنید.
  19. فَقَالَ الْیَهُودِیَّانِ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لَهُمَا أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَخُو النَّبِیِّ ص وَ زَوْجُ ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ وَ أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ وَصِیُّهُ فِی حَالاتِهِ کُلِّهَا وَ صَاحِبُ کُلِّ مَنْقَبَةٍ وَ عِزٍّ وَ مَوْضِعُ سِرِّ النَّبِیِّ ص

 

  1. پرسیدند تو کیستى؟ فرمود من على بن ابى طالب پسر عبد المطلب و برادر پیامبر و همسر دختر او و پدر حسن و حسین و وصى او در تمام حالاتش هستم و صاحب هر منقبتى و عزتم و صاحب اسرار پیامبرم.
  2. فَقَالَ لَهُ أَحَدُ الْیَهُودِیَّیْنِ مَا أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ ع أَنَا مُؤْمِنٌ مُنْذُ عَرَفْتُ نَفْسِی وَ أَنْتَ کَافِرٌ مُنْذُ عَرَفْتَ نَفْسَکَ فَمَا أَدْرِی مَا یُحْدِثُ اللَّهُ فِیکَ یَا یَهُودِیُّ
  3. یکى از یهودان گفت من و تو در نزد خدا چگونه هستیم؟ فرمود من از وقتى خود را شناخته‏ام مؤمن هستم و تو از وقتى خود را شناخته‏اى کافرى اما بعد از این چه‏ در باره‏ات پیش آید نمى‏دانم‏
  4. بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ الْیَهُودِیُّ فَمَا نَفْسٌ فِی نَفْسٍ لَیْسَ بَیْنَهُمَا رَحِمٌ وَ لَا قَرَابَةٌ قَالَ ع ذَاکَ یُونُسُ ع فِی بَطْنِ الْحُوت  
  5. قَالَ لَهُ فَمَا قَبْرٌ سَارَ بِصَاحِبِهِ قَالَ یُونُسُ حِینَ طَافَ بِهِ الْحُوتُ فِی سَبْعَةِ أَبْحُر
  6. قَالَ لَهُ فَالشَّمْسُ مِنْ أَیْنَ تَطْلُعُ قَالَ مِنْ قَرْنَیِ الشَّیْطَانِ قَالَ فَأَیْنَ تَغْرُبُ قَالَ فِی عَیْنٍ حَامِئَةٍ قَالَ لِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تُصَلَّى فِی إِقْبَالِهَا وَ لَا فِی إِدْبَارِهَا حَتَّى تَصِیرَ مِقْدَارَ رُمْحٍ أَوْ رُمْحَیْنِ
  7. قَالَ فَأَیْنَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ لَمْ تَطْلُعْ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ قَالَ فِی الْبَحْرِ حِینَ فَلَقَهُ اللَّهُ لِقَوْمِ مُوسَى ع
  8. قَالَ لَهُ فَرَبُّکَ یَحْمِلُ أَوْ یُحْمَلُ قَالَ إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ یَحْمِلُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ بِقُدْرَتِهِ وَ لَا یَحْمِلُهُ شَیْ‏ءٌ
  9. قَالَ فَکَیْفَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ قَالَ یَا یَهُودِیُّ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‏ فَکُلُّ شَیْ‏ءٍ عَلَى الثَّرَى وَ الثَّرَى عَلَى الْقُدْرَةِ وَ الْقُدْرَةُ بِهِ تَحْمِلُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ
  10. قَالَ فَأَیْنَ تَکُونُ الْجَنَّةُ وَ أَیْنَ تَکُونُ النَّارُ قَالَ أَمَّا الْجَنَّةُ فَفِی السَّمَاءِ وَ أَمَّا النَّارُ فَفِی الْأَرْضِ
  11. قَالَ فَأَیْنَ یَکُونُ وَجْهُ رَبِّکَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ ائْتِنِی بِنَارٍ وَ حَطَبٍ فَأَتَیْتُهُ بِنَارٍ وَ حَطَبٍ فَأَضْرَمَهَا ثُمَّ قَالَ یَا یَهُودِیُّ أَیْنَ یَکُونُ وَجْهُ هَذِهِ النَّارِ قَالَ لَا أَقِفُ لَهَا عَلَى وَجْهٍ قَالَ فَإِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ هَذَا الْمَثَلِ وَ لَهُ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
  12. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 
  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. احتجاجات أمیر المؤمنین‏ -1
  2. 8 ما تفضل صلوات الله علیه به على الناس بقوله سلونی قبل أن تفقدونی و فیه بعض جوامع العلوم و نوادرها
  3. 1 ید، التوحید لی، الأمالی للصدوق الدَّقَّاقُ وَ الْقَطَّانُ وَ السِّنَانِیُّ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی السَّرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ الْکِنَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ
  4. قَالَ لَمَّا جَلَسَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فِی الْخِلَافَةِ وَ بَایَعَهُ النَّاسُ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ مُتَعَمِّماً بِعِمَامَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)
  5. اصبغ بن نباته گفت وقتى على علیه السلام به خلافت نشست و با او بیعت کردند به سوى مسجد آمد با عمامه پیامبر(صلی الله علیه وآله)
  6. لَابِساً بُرْدَةَ رَسُولِ اللَّهِ مُتَنَعِّلًا نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ مُتَقَلِّداً سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَجَلَسَ عَلَیْهِ مُتَمَکِّناً ثُمَّ شَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ
  7. و برد آن جناب را بر تن داشت نعلین پیامبر صلى الله علیه و آله را به پا داشت و شمشیر ایشان را بر کمر داشت بر منبر بالا رفت و در روى منبر نشست. سپس انگشتان دست خود را در هم فرو برد
  8. فَوَضَعَهَا أَسْفَلَ بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا مَعَاشِرَ النَّاسِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی هَذَا سَفَطُ الْعِلْمِ هَذَا لُعَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص
  9. و گذاشت به قسمت پائین شکم خود سپس فرمود مردم از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید اینجا گنجینه دانش است این آب دهان پیامبر است
  10. هَذَا مَا زَقَّنِی رَسُولُ اللَّهِ ص زَقّاً زَقّاً سَلُونِی فَإِنَّ عِنْدِی عِلْمَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
  11. این چینه‏ها و خوراکى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شخصا به من خورانده از من سؤال کنید که در نزد من علم اولین و آخرین است ‏
  12. أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِیَتْ لِی وِسَادَةٌ فَجَلَسْتُ عَلَیْهَا لَأَفْتَیْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ حَتَّى تَنْطِقَ التَّوْرَاةُ فَتَقُولَ صَدَقَ عَلِیٌّ مَا کَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیَّ
  13. اگر تشک براى من بر روى هم بنهند و بر روى آن بنشینم فتوا مى‏دهم براى اهل تورات از روى تورات خودشان بطورى که تورات به سخن درآید و بگوید على راست مى‏گوید و به آنچه خدا در من نازل کرده فتوا داد
  14. وَ أَفْتَیْتُ أَهْلَ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ حَتَّى یَنْطِقَ الْإِنْجِیلُ فَیَقُولَ صَدَقَ عَلِیٌّ مَا کَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیَّ
  15. و انجیلیان را به انجیل خودشان بطورى که انجیل بگوید على راست مى‏گوید دروغگو نیست به آنچه خدا در من نازل کرده فتوا داد و اهل قرآن را فتوا مى‏دهم
  16. وَ أَفْتَیْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى یَنْطِقَ الْقُرْآنُ فَیَقُولَ صَدَقَ عَلِیٌّ مَا کَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیَّ
  17. به وسیله قرآن بطورى که‏ قرآن سخن بگوید و بگوید على راست مى‏گوید و دروغگو نیست. فتوا داد به آنچه خدا در من نازل نموده
  18. وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْقُرْآنَ لَیْلًا وَ نَهَاراً فَهَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ یَعْلَمُ مَا نَزَلَ فِیهِ وَ لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِمَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ
  19. و حال اینکه شما شب و روز قرآن مى‏خوانید آیا در میان شما کسى هست که بداند چه نازل شده در آن اگر نباشد یک آیه در قرآن هر آینه خبر مى‏دهم به شما آنچه اتفاق افتاد و آنچه هست و به آنچه خواهد شد تا روز قیامت..
  20. وَ هِیَ هَذِهِ الْآیَةُ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی
  21. و آن این آیه است یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ سپس فرمود سلونى قبل ان تفقدونى
  22. فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْ أَیَّةِ آیَةٍ فِی لَیْلٍ أُنْزِلَتْ أَوْ فِی نَهَارٍ أُنْزِلَتْ مَکِّیِّهَا وَ مَدَنِیِّهَا سَفَرِیِّهَا وَ حَضَرِیِّهَا نَاسِخِهَا وَ مَنْسُوخِهَا وَ مُحْکَمِهَا وَ مُتَشَابِهِهَا وَ تَأْوِیلِهَا وَ تَنْزِیلِهَا لَأَخْبَرْتُکُمْ
  23. به آن خدائى که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر از من بپرسید از هر آیه قرآن در شب نازل شده یا در روز مکّى است یا مدنى در سفر نازل شد یا در حضر ناسخ است یا منسوخ و محکم است یا متشابه و تأویل و تنزیل آن چیست به شما خبر خواهم داد.
  24. فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ ذِعْلِبٌ «1» وَ کَانَ ذَرِبَ اللِّسَانِ «2» بَلِیغاً فِی الْخُطَبِ شُجَاعَ الْقَلْبِ فَقَالَ لَقَدِ ارْتَقَى ابْنُ أَبِی طَالِبٍ مِرْقَاةً صَعْبَةً لَأُخَجِّلَنَّهُ الْیَوْمَ لَکُمْ فِی مَسْأَلَتِی إِیَّاهُ .. مردى از جاى حرکت کرد که ذعلب نام داشت و بسیار زبان‏آور بود و سخنور و پر دل گفت پسر ابى طالب بر روى پله‏هاى منبرى دشوار بالا رفت. امروز با سؤالهاى خود او را شرمنده مى‏کنم.
  25. فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ فَقَالَ وَیْلَکَ یَا ذِعْلِبُ لَمْ أَکُنْ بِالَّذِی أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ فَکَیْفَ رَأَیْتَهُ صِفْهُ لَنَا قَالَ ع وَیْلَکَ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ .. گفت یا امیر المؤمنین آیا پروردگار خود را دیده‏اى؟ فرمود واى بر تو ذعلب خدائى را که ندیده باشم نمى‏پرستم. گفت چگونه دیده‏اى براى ما توصیف کن. فرمود واى بر تو. چشمها با مشاهده نمى‏بینند او را
  26. وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ وَیْلَکَ یَا ذِعْلِبُ إِنَّ رَبِّی لَا یُوصَفُ بِالْبُعْدِ وَ لَا بِالْحَرَکَةِ وَ لَا بِالسُّکُونِ وَ لَا بِقِیَامٍ قِیَامِ انْتِصَابٍ وَ لَا بِجَیْئَةٍ «3» وَ لَا بِذَهَابٍ لَطِیفُ اللَّطَافَةِ لَا یُوصَفُ بِاللُّطْفِ...
  27. ولى دلها با حقیقت ایمان او را مى‏بینند. واى بر تو ذعلب! خداى من به بعد و حرکت و سکون و قیام و ایستادن و آمدن و رفتن توصیف نمى‏شود. لطیف لطیف است اما به لطافت توصیف نمى‏شود.
  28. عَظِیمُ الْعَظَمَةِ لَا یُوصَفُ بِالْعِظَمِ کَبِیرُ الْکِبْرِیَاءِ لَا یُوصَفُ بِالْکِبَرِ جَلِیلُ الْجَلَالَةِ لَا یُوصَفُ بِالغِلَظِ رَءُوفُ الرَّحْمَةِ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّةِ مُؤْمِنٌ
  29. عظیم دارى عظمت است اما به عظمت توصیف نمى‏شود. رؤف بخشنده است اما به رقّت و دلسوزى توصیف نمى‏شود. مؤمن است.
  30. لَا بِعِبَادَةٍ مُدْرِکٌ لَا بِمَجَسَّةٍ «1» قَائِلٌ لَا بِلَفْظٍ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَةٍ فَوْقَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْ‏ءٌ فَوْقَهُ
  31. نه با عبادت مدرک است نه با حواس گوینده است نه با لفظ او در اشیاء است نه با ممزوج شدن خارج از اشیاء است نه با جدائى برتر
  32. أَمَامَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‏ءٍ فِی شَیْ‏ءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنْهَا لَا کَشَیْ‏ءٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ خَارِجٍ فَخَرَّ ذِعْلبٌ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ
  33. از هر چیز است داخل در اشیاء است نه چون اشیاء که در یک دیگر داخل مى‏شوند و خارج از اشیاء است نه مانند چیزها که از هم جدایند. ذعلب بر زمین افتاد و غش کرد..
  34. فَقَالَ تَاللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَ اللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَى مِثْلِهَا ثُمَّ قَالَ (علیه السلام)  
  35. و گفت به خدا قسم چنین جوابى نشنیده بودم دیگر به خدا قسم چنین کارى نمى‏کنم. سپس فرمود
  36. سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَقَامَ إِلَیْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَیْفَ تُؤْخَذُ مِنَ الْمَجُوسِ الْجِزْیَةُ وَ لَمْ یُنْزَلْ عَلَیْهِمْ کِتَابٌ وَ لَمْ یُبْعَثْ إِلَیْهِمْ نَبِیٌّ
  37. اشعث بن قیس از جاى حرکت کرده گفت یا امیر المؤمنین از مجوس چگونه جزیه و مالیات گرفته مى‏شود با اینکه کتابى بر آنها نازل نشده و پیامبرى نداشته‏اند؟
  38. فَقَالَ بَلَى یَا أَشْعَثُ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهِمْ کِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ نَبِیّاً «2» وَ کَانَ لَهُمْ مَلِکٌ سَکِرَ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَى فِرَاشِهِ فَارْتَکَبَهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَى بَابِهِ فَقَالُوا أَیُّهَا الْمَلِکُ دَنَّسْتَ عَلَیْنَا دِینَنَا فَأَهْلَکْتَهُ فَاخْرُجْ نُطَهِّرْکَ وَ نُقِمْ عَلَیْکَ الْحَدَّ فَقَالَ لَهُمُ اجْتَمِعُوا وَ اسْمَعُوا کَلَامِی فَإِنْ یَکُنْ لِی مَخْرَجٌ مِمَّا ارْتَکَبْتُ وَ إِلَّا فَشَأْنَکُمْ فَاجْتَمَعُوا فَقَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنْ أَبِینَا آدَمَ وَ أُمِّنَا حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ أَیُّهَا الْمَلِکُ قَالَ أَ فَلَیْسَ قَدْ زَوَّجَ بَنِیهِ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِیهِ قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّینُ فَتَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِکَ فَمَحَا اللَّهُ مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ الْکِتَابَ فَهُمُ الْکَفَرَةُ یَدْخُلُونَ النَّارَ بِلَا حِسَابٍ وَ الْمُنَافِقُونَ أَشَدُّ حَالًا مِنْهُمْ فَقَالَ الْأَشْعَثُ وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَ اللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَى مِثْلِهَا أَبَداً

 

  1. فرمود چرا اشعث خداوند بر آنها کتاب نازل کرد و پیامبر فرستاد. پادشاهى داشتند که شبى مست شد دختر خود را به بستر خویش فرا خواند و با او همبستر شد. صبح مردم شنیدند جلو قصر او جمع شدند و گفتند پادشاها دین ما را آلوده کردى و از بین بردى بیا بیرون تا حد بر تو جارى کنیم. به آنها گفت جمع شوید و سخن مرا بشنوید اگر توانستم شما را قانع کنم بهتر و گر نه هر چه خواستید بکنید. همه جمع شدند. به آنها گفت مگر نشنیده‏اید که خداوند خلقى را گرامى‏تر از آدم پدرمان نیافریده و مادرمان حوا؟ گفتند راست مى‏گوئى. گفت مگر او دختران خود را به ازدواج فرزندان خویش در نیاورد؟ گفتند راست مى‏گوئى همین اعتقاد ما است. به این کار معتقد شدند خداوند علم را از میان آنها برداشت و کتاب آنها را بالا برد. آنها کافرانى هستند که داخل آتش مى‏شوند بدون حساب. منافقین از آنها بدترند. اشعث گفت به خدا قسم چنین جوابى نشنیده بودم به خدا دیگر چنین کارى را نخواهم کرد.
  2. باز فرمود فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَسْجِدِ مُتَوَکِّیاً عَلَى عُکَّازَةٍ فَلَمْ یَزَلْ یَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى دَنَا مِنْهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ نَجَّانِیَ اللَّهُ مِنَ النَّارِ فَقَالَ لَهُ اسْمَعْ یَا هَذَا- ثُمَّ افْهَمْ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ قَامَتِ الدُّنْیَا بِثَلَاثَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لِعِلْمِهِ وَ بِغَنِیٍّ لَا یَبْخَلُ بِمَالِهِ عَلَى أَهْلِ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِفَقِیرٍ صَابِرٍ فَإِذَا کَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِیُّ وَ لَمْ یَصْبِرِ الْفَقِیرُ فَعِنْدَهَا الْوَیْلُ وَ الثُّبُورُ وَ عِنْدَهَا یُعْرَفُ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّ الدَّارَ قَدْ رَجَعَتْ إِلَى بَدْئِهَا أَیْ إِلَى الْکُفْرِ بَعْدَ الْإِیمَانِ أَیُّهَا السَّائِلُ فَلَا تَغْتَرَّنَّ بِکَثْرَةِ الْمَسَاجِدِ وَ جَمَاعَةِ أَقْوَامٍ أَجْسَادُهُمْ مُجْتَمِعَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا النَّاسُ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ رَاغِبٌ وَ صَابِرٌ فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا أَتَاهُ وَ لَا یَحْزَنُ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ وَ أَمَّا الصَّابِرُ فَیَتَمَنَّاهَا بِقَلْبِهِ فَإِنْ أَدْرَکَ مِنْهَا شَیْئاً صَرَفَ عَنْهَا نَفْسَهُ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ سُوءِ عَاقِبَتِهَا وَ أَمَّا الرَّاغِبُ فَلَا یُبَالِی مِنْ حِلٍّ أَصَابَهَا أَمْ مِنْ حَرَامٍ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا عَلَامَةُ الْمُؤْمِنِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَالَ یَنْظُرُ إِلَى مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ حَقٍّ فَیَتَوَلَّاهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى مَا خَالَفَهُ فَیَتَبَرَّأُ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ حَبِیباً قَرِیباً قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ غَابَ الرَّجُلُ فَلَمْ نَرَهُ وَ طَلَبَهُ النَّاسُ فَلَمْ یَجِدُوهُ فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ مَا لَکُمْ هَذَا أَخِی الْخَضِرُ ع ثُمَّ قَالَ ع سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَمْ یَقُمْ إِلَیْهِ أَحَدٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ صل الله علیه وآله.. مطلب ادامه دارد‏......
  3. اللهم صل علی محمد وآل محمد  وعجل فرجهم ..
  • حسین صفرزاده