شخصی : حجّ از ارکان دین است و ترک آن از گناهان کبیره است و حج بر هر کسى که داراى شرایط آینده باشد، واجب است.
جمعه, ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۰۰ ب.ظ
خلاضه اربعین درکتاب الحَجّ تحریرالوسیله حضرت امام ره ص: 289
بسم الله الر بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- و هو من أرکان الدین، و ترکه من الکبائر، و هو واجب على کلّ من استجمع الشرائط الآتیة: حجّ از ارکان دین است و ترک آن از گناهان کبیره است و حج بر هر کسى که داراى شرایط آینده باشد، واجب است.
- (مسألة 1): لا یجب الحجّ طول العمر فی أصل الشرع إلّا مرّة واحدة، و وجوبه مع تحقّق شرائطه فوریّ؛ بمعنى وجوب المبادرة إلیه فی العام الأوّل من الاستطاعة، و لا یجوز تأخیره، و إن ترکه فیه ففی الثانی و هکذا. مسأله 1- حج در اصل شرع مقدّس در طول عمر جز یک مرتبه واجب نیست، و وجوب آن با تحقّق شرایطش فورى است؛ به این معنى که در همان سال اول استطاعت باید به آن اقدام نماید و تأخیر آن جایز نیست و اگر در آن سال، آن را ترک نمود باید در سال دوم استطاعت بیاورد، و به همین منوال.(
- القول فی شرائط وجوب حجّة الإسلام و هی امور: حدها: الکمال بالبلوغ و العقل، فلا یجب على الصبیّ و إن کان مراهقاً( نزدیک بلوغش باشد)، و لا على المجنون و إن کان أدواریّاً؛ إن لم یف دور إفاقته بإتیان تمام الأعمال مع مقدّماتها غیر الحاصلة، و لوحجّ الصبیّ الممیّز صحّ لکن لم یجز عن حجّة الإسلام، و إن کان واجداً لجمیع الشرائط عدا البلوغ. والأقوى عدم اشتراط صحّة حجّه بإذن الولیّ؛ و إن وجب الاستئذان فی بعض الصور.اقوى آن است که صحت حج بچه ممیّز، یکى از آنها: کامل بودن به سبب بلوغ و عقل است،پس بر بچه اگرچه نزدیک بلوغش باشد، واجب نیست، و بر دیوانه (هم) واجب نیست اگرچه ادوارى باشد در صورتى که دوران سالم بودنش براى به جا آوردن تمام اعمال حج با تحصیل آن مقدماتى که حاصل نیستند، کافى نباشد. و اگر بچه ممیّز حج به جا آورد صحیح است، و لیکن کفایت از حجةالاسلام نمىکند هرچند که غیر از بلوغ همه شرایط را دارا باشد. و اقوى آن است که صحت حج بچه ممیّز، مشروط به اذن ولىّ نیست؛ هرچند که در بعضى از صورتها اذن گرفتن از ولىّ واجب است.
- دوم آنها: حرّ بودن است.ثالثها: الاستطاعة من حیث المال، و صحّة البدن و قوّته، و تخلیة السرب و سلامته، وسعة الوقت و کفایته..سوم آنها: استطاعت از نظر مالى و سلامتى و توانمندى بدن و باز بودن راه و امنیت آن و وسعت داشتن وقت و کافى بودن آن (براى حج) است.
- القول فی الحجّ بالنذر و العهد و الیمین 69- (مسألة 1): یشترط فی انعقادها البلوغ و العقل و القصد و الاختیار، فلا تنعقد من الصبیّ و إن بلغ عشراً و إن صحّت العبادات منه، و لا من المجنون و الغافل و الساهی و السکران و المکره، و الأقوى صحّتها من الکافر المقرّ باللَّه تعالى، بل و ممّن یحتمل وجوده تعالى و یقصد القربة رجاءً فیما یعتبر قصدها.گفتارى در مورد حج با نذر و عهد و قسم ..مسأله 1- در انعقاد آنها (نذر و عهد و قسم) بلوغ و عقل و قصد و اختیار، شرط است، پس از بچه منعقد نمىشود اگرچه به ده سالگى رسیده باشد هرچند که عباداتش صحیح است. و از دیوانه و از کسى که غفلت و سهو و مستى دارد و از کسى که اکراه شده باشد منعقد نمىشود. ولى اقوى آن است که از کافرى که اقرار به خداى تعالى دارد، بلکه از کسى که وجود خداى متعال را احتمال مىدهد و در جایى که قصد قربت معتبر است رجاءً قصد قربت مىنماید صحیح مىباشد.
- القول فی الوصیّة بالحجّ..گفتارى درباره وصیت به حج..(مسألة 1): لو أوصى بالحجّ اخرج من الأصل لو کان واجباً، إلّا أن یصرّح بخروجه من الثلث فاخرج منه، فإن لم یف اخرج الزائد من الأصل. و لا فرق فی الخروج من الأصل بین حجّة الإسلام و الحجّ النذری و الإفسادی، و اخرج من الثلث لو کان ندبیّاً. و لو لم یعلم کونه واجباً أو مندوباً فمع قیام قرینة أو تحقّق انصراف فهو، و إلّا فیخرج من الثلث، إلّا أن یعلم وجوبه علیه سابقاً و شکّ فی أدائه فمن الأصل...مسأله 1- اگر وصیت به حج نماید در صورتى که حج واجب باشد از اصل مال پرداخت مىشود، مگر اینکه تصریح کند که حج از ثلث مال انجام شود، که از ثلث مال پرداخت مىشود، پس اگر ثلث مال براى حج کفایت نکرد، زیادى مخارج حج از اصل برداشت مىشود. و در جایى که باید از اصل مال برداشت شود بین حجةالاسلام و حج نذرى و حج افسادى (حجى که آن را فاسد کرده و باید جبران شود) فرق نمىکند. و اگر حج مستحبى باشد از ثلث مال برداشت مىشود. و اگر معلوم نباشد که واجب است یا مستحب، پس در صورتى که قرینهاى و یا انصرافى (به یکى از آنها) باشد که همان باید عمل شود، وگرنه از ثلث مال برداشته مىشود، مگر اینکه وجوب حج بر او سابقاً معلوم باشد و شک در انجام آن باشد که از اصل مال مىباشد.
- القول فی الحجّ المندوب ..گفتارى درباره حج مستحبى..(مسألة 1): یستحبّ لفاقد الشرائط من البلوغ و الاستطاعة و غیرهما أن یحجّ مهما أمکن، و کذا من أتى بحجّه الواجب. و یستحبّ تکراره بل فی کلّ سنة، بل یکره ترکه خمس سنین متوالیة. و یستحبّ نیّة العود إلیه عند الخروج من مکّة، و یکره نیّة عدمه.مسأله 1- براى کسى که شرایط (حج) از قبیل بلوغ و استطاعت و غیر اینها را ندارد، مستحب است هر وقت که ممکن شود حج نماید و همچنین است کسى که حج واجبش را انجام داده باشد. و تکرار حج بلکه انجام آن در هر سال مستحب است، بلکه ترک حج در پنج سال پى در پى مکروه مىباشد. و مستحب است که در وقت خروج از مکه، نیّت برگشت به حج را داشته باشد و نیّت برنگشتن مکروه است.
- القول فی أقسام العمرة ..اقسام عمره..(مسألة 1): تنقسم العمرة کالحجّ إلى واجب أصلیّ و عرضیّ و مندوب، فتجب بأصل الشرع على کلّ مکلّف- بالشرائط المعتبرة فی الحجّ- مرّة فی العمر. و هی واجبة فوراً کالحجّ، و لا یشترط فی وجوبها استطاعة الحجّ ، بل تکفی استطاعتها فیه و إن لم یتحقّق استطاعته، کما أنّ العکس کذلک، فلو استطاع للحجّ دونها وجب دونها...مسأله 1- عمره مانند حج، به واجب اصلى و واجب عرضى ومستحب تقسیم مىشود. پس عمره در اصل شرع (مقدس اسلام) با شرایطى که در حج معتبر است بر هر مکلّف در طول عمرش یک مرتبه واجب است. و عمره مانند حج، وجوب فورى دارد. و در وجوب عمره، استطاعت داشتن براى حج شرط نیست، بلکه استطاعت داشتن براى عمره در وجوب آن کفایت مىکند اگرچه استطاعت براى حج حاصل نشده باشد. چنانکه عکس این مطلب هم، چنین است، که اگر براى حج استطاعت پیدا کرد و براى عمره مستطیع نبود، حج واجب مىشود و عمره وجوب پیدا نمىکند.
- القول فی أقسام الحجّ ص: 315و هی ثلاثة: تمتّع و قران و إفراد، و الأوّل فرض من کان بعیداً عن مکّة، و الآخران فرض من کان حاضراً؛ أی غیر بعید. و حدّ البعد ثمانیة و أربعون میلًا من کلّ جانب- على الأقوى- من مکّة. و من کان على نفس الحدّ فالظاهر أنّ وظیفته التمتّع، و لو شکّ فی أنّ منزله فی الحدّ أو الخارج وجب علیه الفحص، و مع عدم تمکّنه یراعی الاحتیاط. ثمّ إنّ ما مرّ إنّما هو بالنسبة إلى حجّة الإسلام. و أمّا الحجّ النذری و شبهه فله نذر أیّ قسم شاء، و کذاحال شقیقیه. و أمّا الإفسادی فتابع لما أفسده.اقسام حج ص: 460..حج سه قسم است: «تمتع» و «قران» و «افراد». و اوّلى بر کسى که از مکه دور است واجب مىباشد و دو تاى دیگر بر کسى که حاضر است یعنى دور نیست واجب مىباشد. و حد دورى از هر طرف مکه بنابر اقوى چهل و هشت میل مىباشد، و کسى که در سر این حد است ظاهر این است که وظیفهاش تمتع است، و اگر در اینکه منزلش داخل حد یا خارج از آن است شک نماید، واجب است فحص نماید. و اگر متمکن از فحص نباشد باید مراعات احتیاط نماید. آنچه که گذشت نسبت به حجةالاسلام است و اما حج نذرى و مانند آن، پس شخص حق دارد هر نوع حجّى را که مىخواهد نذر نماید، و همچنین است حال هر دو عِدل آن (یعنى قسم و عهد) و اما حج افسادى تابع حجّى است که آن را فاسد کرده است.
- القول فی صورة حجّ التمتّع إجمالًا ص: 316..و هی أن یحرم فی أشهر الحجّ من إحدى المواقیت بالعمرة المتمتّع بها إلى الحجّ، ثمّ یدخل مکّة المعظّمة فیطوف بالبیت سبعاً، و یصلّی عند مقام إبراهیم علیه السلام رکعتین، ثمّ یسعى بین الصفا و المروة سبعاً، ثمّ یطوف للنساء احتیاطاً سبعاً ثمّ رکعتین له، و إن کان الأقوى عدم وجوب طواف النساء و صلاته، ثمّ یقصّر فیحلّ علیه کلّ ما حرم علیه بالإحرام... صورت اجمالى حج تمتّع ص: 462..صورت آن این است که 1- در ماههاى حج از یکى از میقاتها براى عمره تمتع جستن به حج، احرام مىبندد2- سپس داخل مکه معظّمه شده و هفت دور بیت را طواف مىنماید و 3- نزد مقام ابراهیم علیه السلام دو رکعت نماز مىگزارد، 4- سپس هفت مرتبه بین صفا و مروه سعى مىنماید، سپس 5- احتیاطاً هفت دور طواف نساء به جا مىآورد، 6- پس از آن دو رکعت نماز طواف نساء مىخواند؛ اگرچه اقوى آن است که طواف نساء و نماز آن واجب نیست.7- سپس تقصیر مىکند و در نتیجه همه آن چیزهایى که به واسطه احرام بر او حرام شده بود حلال مىشود
- (مسألة 1): یشترط فی حجّ التمتّع امور: ص: 317..مسأله 1- در حج تمتع چند چیز شرط است: ص: 463..أحدها: النیّة، أی قصد الإتیان بهذا النوع من الحجّ حین الشروع فی إحرام العمرة،اول آنها: نیّت است؛ یعنى انجام این نوع حج را در وقت شروع در احرام عمره، قصد نماید، ثانیها: أن یکون مجموع عمرته و حجّه فی أشهر الحجّ، دوم آنها: این است که مجموع عمره و حجش در ماههاى حج باشد، ثالثها: أن یکون الحجّ و العمرة فی سنة واحدة، سوم آنها: این است که حج و عمره در یک سال باشند؛ رابعها: أن یکون إحرام حجّه من بطن مکّة مع الاختیار، چهارم آنها: این است که احرام حجش در صورت اختیار از داخل مکه باشد خامسها: أن یکون مجموع العمرة و الحجّ من واحد و عن واحد، پنجم آنها: این است که مجموع عمره و حج توسط یک نفر و براى یک نفر باشد،(
- (مسألة 8): صورة حجّ الإفراد کحجّ التمتّع إلّا فی شیء واحد، و هو أنّ الهدی واجب فی حجّ التمتّع و مستحبّ فی الإفراد.مسأله 8- کیفیت حج افراد مانند حج تمتع است مگر در یک چیز، و آن این است که قربانى در حج تمتع واجب است و در حج افراد مستحب است.
- القول فی المواقیت.ص: 319..و هی المواضع التی عُیّنت للإحرام، و هی خمسة لعمرة الحجّ:جاهایى است که براى احرام تعیین شده است؛ و براى عمره حج، پنج موضع است: الأوّل: ذو الحلیفة، و هو میقات أهل المدینة و من یمرّ على طریقهم، و الأحوط الاقتصار على نفس مسجد الشجرة، لا عنده فی الخارج، بل لا یخلو من وجه.اول: «ذوالحلیفه» و آن میقات اهل مدینه و کسى است که از راه آنها عبور مىکند. و احتیاط (واجب) آن است که به خود مسجد شجره اکتفا شود نه آنکه بیرون مسجد نزد آن محرم شود، بلکه (این مطلب) خالى از وجه نیست.
- الثانی: العقیق، و هو میقات أهل نجد و العراق و من یمرّ علیه من غیرهم، دوم: «عقیق»و آن میقات اهل نجد و عراق و کسى است که از غیر ایشان از آن عبور مىکند. الثالث: الجُحفة، و هی لأهل الشام و مصر و مغرب و من یمرّ علیها من غیرهم. سوم: «جحفه» و آن میقات اهل شام و مصر و مغرب و کسى است که از غیر ایشان از آن عبور مىکند...الرابع: یلملم، و هو لأهل یمن و من یمرّ علیه.چهارم: «یلملم» و آن میقات اهل یمن و کسى است که از آن عبور مىکند.الخامس: قرن المنازل، و هو لأهل الطائف و من یمرّ علیه.پنجم: «قرن المنازل»و آن میقات اهل طائف و کسى است که از آن عبور مىکند.
- القول فی أحکام المواقیت..گفتارى درباره احکام میقاتها..(مسألة 1): لا یجوز الإحرام قبل المواقیت، و لا ینعقد، و لا یکفی المرور علیها محرماً، بل لا بدّ من إنشائه فی المیقات، و یُستثنى من ذلک موضعان:
مسأله 1- احرام قبل از میقاتها جایز نیست و منعقد نمىشود و عبور از آنها با حالت احرام کفایت نمىکند، بلکه باید در میقات، احرام را انشاء (با نیّت ایجاد) نماید و از این مطلب، دو مورد استثنا مىشود:
- القول فی کیفیة الإحرام ..گفتارى درباره کیفیت احرام ..الواجبات وقت الإحرام ثلاثة:..واجبات وقت محرم شدن سه (چیز) است:..الأوّل: القصد، لا بمعنى قصد الإحرام، بل بمعنى قصد أحد النسک، فإذا قصد العمرة- مثلًا- و لبّى صار مُحرِماً و یترتّب علیه أحکامه. و أمّا قصد الإحرام فلا یعقل أن یکون محقّقاً لعنوانه، فلو لم یقصد أحد النسک لم یتحقّق إحرامه؛ سواء کان عن عمد أو سهو أو جهل، و یبطل نسکه أیضاً إذا کان الترک عن عمد، و أمّا مع السهو و الجهل فلا یبطل، و یجب علیه تجدید الإحرام من المیقات إن أمکن، و إلّا فمن حیث أمکن على التفصیل المتقدّم. اول: قصد است نه به معناى قصد احرام، بلکه به معناى قصد یکى از عبادتها (حج یا عمره)، پس وقتى مثلًا قصد عمره نماید و تلبیه بگوید محرم مىشود و احکام احرام بر او مترتب مىشود، و اما قصد احرام ممکن نیست که عنوان احرام را تحقق بخشد، بنا بر این اگر قصد یکى از عبادتها را ننماید احرامش متحقق نمىشود؛ چه از روى عمد باشد یا اشتباه یا ندانستن. و عبادتش (حج یا عمرهاش) هم در صورتى که عمداً ترک نموده باشد باطل مىشود. و اما در صورت اشتباه و ندانستن باطل نمىشود و در صورت امکان بر او واجب است که از میقات، تجدید احرام نماید، وگرنه از هرجا که ممکن است؛ بنابر تفصیلى که گذشت.
- الثانی: من الواجبات: التلبیات الأربع، و صورتها على الأصحّ أن یقول: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، فلو اکتفى بذلک کان مُحرِماً و صحّ إحرامه، و الأحوط الأولى أن یقول عقیب ما تقدم: «إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، و أحوط منه أن یقول بعد ذلک: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»...دوم: از واجبات، لبّیک گفتنهاى چهارگانه است و صورت آنها بنابر قول اصح این است که مىگوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» پس اگر اکتفا به این کرد، محرم مىباشد و احرامش صحیح است و احوط اولى این است که به دنبال کلمات گذشته بگوید: «انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» و احتیاط بیشتر این است که بعد از آن بگوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ».
- الثانی: من الواجبات: التلبیات الأربع، و صورتها على الأصحّ أن یقول: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، فلو اکتفى بذلک کان مُحرِماً و صحّ إحرامه، و الأحوط الأولى أن یقول عقیب ما تقدم: «إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»، و أحوط منه أن یقول بعد ذلک: «لَبَّیکَ اللّهمَّ لَبَّیک، إنَّ الحمدَ و النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک»...دوم: از واجبات، لبّیک گفتنهاى چهارگانه است و صورت آنها بنابر قول اصح این است که مىگوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» پس اگر اکتفا به این کرد، محرم مىباشد و احرامش صحیح است و احوط اولى این است که به دنبال کلمات گذشته بگوید: «انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» و احتیاط بیشتر این است که بعد از آن بگوید: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ انَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ».
- الثالث من الواجبات: لبس الثوبین بعد التجرّد عمّا یحرُم على المُحرِم لبسه؛ یتّزر بأحدهما و یتردّى بالآخر، و الأقوى عدم کون لبسهما شرطاً فی تحقّق الإحرام، بل واجباً تعبّدیّاً. و الظاهر عدم اعتبار کیفیّة خاصّة فی لبسهما، فیجوز الاتّزار بأحدهما کیف شاء، و الارتداء بالآخر، أو التوشّح به، أو غیر ذلک من الهیئات، لکن الأحوط لبسهما على الطریق المألوف. و کذا الأحوط عدم عقد الثوبین و لو بعضهما ببعض، و عدم غرزهما بإبرة و نحوها، لکن الأقوى جواز ذلک کلّه ما لم یخرج عن کونهما رداءً و إزاراً. نعم لا یترک الاحتیاط بعدم عقد الإزار على عنقه. و یکفی فیهما المسمّى و إن کان الأولى- بل الأحوط- کون الإزار ممّا یستر السرّة و الرکبة، و الرداء ممّا یستر المنکبین...سوم از واجبات: پوشیدن دو جامه است بعد از آنکه از آنچه که پوشیدنش بر محرم حرام است برهنه شود، که یکى از آنها را لنگ و دیگرى را رداء قرار مىدهد (که به دوش مىاندازد). و اقوى آن است که پوشیدن آنها در تحقق احرام شرط نیست، بلکه پوشیدن آنها واجب تعبدى است. و ظاهر این است که در پوشیدن آنها ترتیب خاصى معتبر نیست ؛ پس جایز است یکى از آنها را به صورت لنگ به هر ترتیبى که مىخواهد ببندد و دیگرى را رداء نماید یا یک دوش خود را بپوشاند و دیگرى را برهنه نگاهدارد و یا غیر از اینها از کیفیتهاى دیگر (آنها را بپوشد). لیکن احتیاط (مستحب) آن است که آنها را به ترتیب متعارف بپوشد، و همچنین احتیاط (مستحب) آن است که آنها را ولو اینکه قسمتى از آنها را با قسمتى دیگر گره نزند، و همچنین با سوزن و مانند آن آنها را به هم وصل نکند، لیکن اقوى آن است همه اینها مادامىکه از عنوان لنگ و رداء بیرون نشوند جایز است. البته نباید احتیاط ترک شود که لنگ را به گردن گره نزند. و در آنها آنچه بدان لنگ و رداء گفته شود کفایت مىکند اگرچه بهتر، بلکه احوط آن است که لنگ، چیزى باشد که ناف و زانو را بپوشاند، و رداء چیزى که هردو دوش را بپوشاند.
- القول فی تروک الإحرام و المحرّمات منه امور:..گفتارى درباره تروک احرام و محرمات آن چند چیز است:
- الأوّل: صید البرّ اصطیاداً و أکلًا- و لو صاده محلّ- و إشارة و دلالة و إغلاقاً و ذبحاً و فرخاً و بیضة، فلو ذبحه کان میتة على المشهور، و هو أحوط. و الطیور حتّى الجراد بحکم الصید البرّی. و الأحوط ترک قتل الزنبور و النحل إن لم یقصدا إیذاءه، و فی الصید أحکام کثیرة ترکناها لعدم الابتلاء بها.اول: شکار صحرا، از حیث شکار نمودن و خوردن- ولو اینکه کسى که محرم نیست آن را شکار کرده باشد- و اشاره کردن و راهنمایى نمودن و بستن و سربریدن و از جهت جوجه و تخم. پس اگر آن را سرببرد بنابر مشهور میته مىشود و احتیاط (واجب) همین است. و پرندهها حتى ملخ در حکم شکار صحرایى مىباشند، و احتیاط (واجب) آن است که کشتن زنبور و زنبور عسل در صورتى که قصد اذیّت او را ندارند ترک شود. و در صید، احکام زیادى است و چون که مورد ابتلا نمىباشند آنها را نیاوردیم.الثانی: النساء وطءاً و تقبیلًا و لمساً و نظراً بشهوة، بل کلّ لذّة و تمتّع منها.دوم: زنان، از حیث نزدیکى کردن و بوسیدن و لمس نمودن و از روى شهوت نگاه نمودن، بلکه هر لذّت و تمتعى از ایشان بردن.ص: 477..الثالث: إیقاع العقد لنفسه أو لغیره سوم: عقد کردن براى خود یا براى دیگرى ولو اینکه آن دیگرى در احرام نباشد. .الرابع: الاستمناء بیده أو غیرها- چهارم: استمناء (بیرون آوردن منى) با دستش یا غیر آن به هر وسیلهاى که باشد؛ الخامس: الطِّیب بأنواعه پنجم: عطریات با همه اقسامش السادس: لبس المخیط للرجال،..ششم: پوشیدن (لباس) دوخته براى مردان، السابع: الاکتحال بالسواد إن کان فیه الزینة هفتم: سرمه کشیدن به سیاهى که در آن زینت باشد هرچند قصد زینت را نکند. التاسع: لبس ما یستر جمیع ظهر القدم ..نهم: پوشیدن چیزى که همه روى پا را مىپوشاند، العاشر: الفُسوق، و لا یختصّ بالکذب، دهم: «فسوق» است؛ و اختصاص به دروغ ندارد، الحادی عشر: الجدال، و هو قول: «لا و اللَّه» و «بلى و اللَّه»، و کلّ ما هو مرادف لذلک فی أیّ لغة کان؛ یازدهم: «جدال» است؛ و آن گفتن: «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» است و هر چیزى که در هر زبانى هم معناى آن باشد الثانی عشر: قتل هو امّ الجسد دوازدهم: کشتن جانوران بدن،..الثالث عشر: لبس الخاتم للزینة،..سیزدهم: انگشتر به دست کردن به جهت زینت؛ ..الرابع عشر: لبس المرأة الحلی للزینة، چهاردهم: پوشیدن زن زیور را براى زینت، الخامس عشر: التدهین ..پانزدهم: روغن مالیدن؛ السادس عشر: إزالة الشعر کثیره و قلیله- شانزدهم: ازاله (برطرف نمودن) مو؛ زیاد و کم آن حتى یک مو ..السابع عشر: تغطیة الرجل رأسه بکلّ ما یغطّیه؛.هفدهم: پوشاندن مرد است سر خود را با هرچه که آن را بپوشاند؛ حتى بنابر احتیاط (واجب) الثامن عشر: تغطیة المرأة وجهها بنقاب و برقع و نحوهما ..هجدهم: پوشاندن زن صورت خود را با نقاب و برقع و مانند اینها حتى بادبزن. و احتیاط (واجب) التاسع عشر: التظلیل فوق الرأس للرجال دون النساء، نوزدهم: تظلیل (سایه قرار دادن) بالاى سر براى مردان نه زنان؛ پس سایه قرار دادن بر سر، براى زنها به هر کیفیتى باشد جایز است ..العشرون: إخراج الدم من بدنه و لو بنحو الخدش أو المسواک. بیستم: بیرون آوردن خون از بدنش ولو با خراشیدن یا مسواک کردن باشد؛ ..الثانی و العشرون: قلع الضرس و لو لم یدم على الأحوط. و فیه شاة على الأحوط.بیست و دوم: کندن دندان است و لو اینکه خون نیاید؛ بنابر احتیاط (واجب) و کفّارهاش بنابر احتیاط (واجب) یک گوسفند است.الثالث و العشرون: قلع الشجر و الحشیش النابتین فی الحرم بیست و سوم: کندن درخت و گیاهى که در حرم روییدهاند و بریدن آنها؛ الرابع و العشرون: لبس السلاح على الأحوط ..بیست و چهارم: بر تن کردن اسلحه بنابر احتیاط (واجب) مثل شمشیر و خنجر و تپانچه و مانند اینها از چیزهایى که اسباب جنگ محسوب مىشود مگر به خاطر ناچارى. و مکروه است سلاح را همراه بردارد در صورتى که بر تن نکند و ظاهر باشد، و احتیاط (مستحب) ترک آن است.
- القول فی الطواف..گفتارى درباره طواف..الطواف: أوّل واجبات العمرة، و هو عبارة عن سبعة أشواط حول الکعبة المعظّمة بتفصیل و شرائط آتیة، و هو رکن یبطل العمرة بترکه عمداً إلى وقت فوته؛ سواء کان عالماً بالحکم أو جاهلًا. و وقت فوته ما إذا ضاق الوقت عن إتیانه و إتیان سائر أعمال العمرة و إدراک الوقوف بعرفات.ص: 335...طواف اوّلین واجبات عمره است و آن عبارت از هفت بار گشتن دور کعبه معظّمه است، با تفصیل و شرایطى که مىآید. و طواف رکن است که ترک عمدى آن تا وقت فوت آن، عمره را باطل مىکند چه حکم را بداند یا نداند، و وقت فوت آن وقتى است که براى آوردن آن و آوردن سایر اعمال عمره و رسیدن به وقوف عرفات وقت تنگ باشد...
- واجبات طواف: الأحوط لمن أبطل عمرته عمداً، الإتیان بحجّ الإفراد مسأله 1- براى کسى که عمداً عمرهاش را باطل کرده است احتیاط (واجب) آن است که حج افراد ..لو ترک الطواف سهواً یجب الإتیان..اگر سهواً طواف را ترک کند واجب است هر وقتى که برایش ممکن شود ..لو لم یقدر على الطواف لمرض و نحوه ..اگر به خاطر بیمارى و مانند آن توانایى بر طواف نداشته باشد چنانچه ممکن باشد که او را طواف بدهند ولو به اینکه او را روى تخت بگذارند واجب است لو سعى قبل الطواف فالأحوط إعادته بعده. و لو قدّم الصلاة علیه یجب إعادتها بعده...اگر قبل از طواف، سعى نماید احتیاط (واجب) آن است که بعد از طواف سعى را اعاده نماید. و اگر نماز را بر طواف مقدم داشته است باید آن را بعد از طواف اعاده نماید.
- القول فی واجبات الطواف و هی قسمان: الأوّل: النیّة بالشرائط المتقدّمة فی الإحرام..اول: نیّت؛ با همان شرایطى که در احرام گذشت.الثانی: الطهارة من الأکبر و الأصغر،..دوم: طهارت از حدث اکبر و اصغر؛: لو عرضه فی أثنائه الحدث الأصغر، اگر در اثناى طواف، حدث اصغرى از او سربزند؛ پس اگر بعد از تمام کردن شوط چهارم باشد باید وضو بگیرد و بقیه طواف را به جا آورد و صحیح است. لو کان له عذر عن المائیّة یتیمّم بدلًا عن الوضوء أو الغسل، ..اگر از طهارت با آب عذر داشته باشد باید بدل از وضو یا غسل، تیمّم نماید و احتیاط (واجب) آن است که در صورت امید داشتن به برطرف شدن عذر، تا تنگ شدن وقت صبر نماید.ص: 490..لو شکّ فی أثناء الطواف أنّه کان على وضوء، فإن کان بعد تمام الشوط الرابع توضّأ و أتمّ طوافه و صحّ، اگر در اثناى طواف در اینکه وضو داشته است شک کند؛ پس اگر بعد از تمام شدن شوط چهارم باشد باید وضو بگیرد و طوافش را تمام نماید و صحیح است، وگرنه احتیاط (واجب) آن است که آن را تمام کند سپس اعاده نماید.
- الثالث: طهارة البدن و اللباس، و الأحوط الاجتناب عمّا هو المعفوّ عنه فی الصلاة، کالدم الأقلّ من الدرهم، و ما لا تتمّ فیه الصلاة حتّى الخاتم. و أمّا دم القروح و الجروح فإن کان فی تطهیره حرج علیه لا یجب. و الأحوط تأخیر الطواف مع رجاء إمکان التطهیر بلا حرج؛ بشرط أن لا یضیق الوقت. کما أنّ الأحوط تطهیر اللباس أو تعویضه مع الإمکان.
- سوم: طهارت بدن و لباس؛ و احتیاط (واجب) آن است که از آنچه در نماز عفو شده- مثل خون کمتر از یک درهم و چیزى که نماز با آن تمام نیست حتى انگشتر- اجتناب نماید و اما خون قروح و جروح پس اگر تطهیر آن موجب حرج بر او باشد واجب نیست، و احتیاط (واجب) آن است که با امید اینکه تطهیر بدون حرج براى او ممکن شود، به شرطى که وقت ضیق نشود طواف را تأخیر بیندازد، چنانکه احتیاط (واجب) آن است که در صورت امکان لباس را تطهیر یا تعویض کند.لو عرضته نجاسة فی أثناء الطواف أتمّه بعد التطهیر و صحّ... اگر در اثناى طواف نجاستى به او برسد باید بعد از اینکه آن را تطهیر نمود طوافش را تمام نماید و صحیح است ..لو نسی الطهارة و تذکّر بعد الطواف أو فی أثنائه فالأحوط الإعادة...اگر طهارت را فراموش کند و بعد از طواف یا در اثناى آن یادش بیاید، احتیاط (واجب) اعاده آن است... أن یکون مختوناً، و هو شرط فی الرجال لا النساء، این که ختنه شده باشد؛و این شرط در مردان است نه زنان ..ستر العورة، فلو طاف بلا ستر بطل طوافه... پوشاندن عورت؛پس اگر بدون ستر عورت طواف نماید طوافش باطل است ..الموالاة بین الأشواط عرفاً على الأحوط؛ ..بودن موالات عرفى بین شوطها بنابر احتیاط (واجب)
- القسم الثانی: ما عُدّ جزءاً لحقیقته، و لکن بعضها من قبیل الشرط، و الأمر سهل.ص: 337قسم دوم: (از واجبات طواف) چیزهایى است که جزء حقیقت طواف شمرده شده است ، ولیکن بعضى از آنها از قبیل شرط مىباشند و مطلب سهل است. و هی امور: الأوّل: الابتداء بالحجر الأسود، و هو یحصل بالشروع من الحجر الأسود من أوّله أو وسطه أو آخره.اول: ابتدا نمودن به حجرالاسود، و این با شروع کردن از حجرالاسود چه از اول یا وسط یا آخر آن حاصل مىشود.الثانی: الختم به، و یجب الختم فی کلّ شوط بما ابتدأ منه، و یتمّ الشوط به. و هذان الشرطان یحصلان بالشروع من جزء منه، و الدور سبعة أشواط، و الختم بما بدأ منه، و لا یجب بل لا یجوز ما فعله بعض أهل الوسوسة و بعض الجهّال؛ ممّا یوجب الوهن على المذهب الحقّ، بل لو فعله ففی صحّة طوافه إشکال.دوم: خاتمه دادن به حجر الاسود، و در هر شوطى واجب است از همان جایى که شروع نموده به همان جا ختم نماید و به این صورت یک شوط تمام مىشود. و این دو شرط (اول و دوم) با شروع نمودن به طواف از جزئى از حجرالاسود و هفت شوط دور زدن و پایان دادن طواف در آن جایى که از آنجا شروع نموده بود حاصل مىشوند. و آنچه را که بعضى از وسواسىها و بعضى از نادانها از کارهایى که موجب وهن برمذهب حقّ مىشود به جا مىآورند واجب نیست، بلکه جایز نیست، بلکه اگر چنین کرد در صحیح بودن طوافش اشکال است. ص: 492..الثالث: الطواف على الیسار؛ بأن تکون الکعبة المعظّمة حال الطواف على یساره، و لا یجب أن یکون البیت فی تمام الحالات محاذیاً حقیقة للکتف، فلو انحرف قلیلًا حین الوصول إلى حجر إسماعیل علیه السلام، صحّ و إن تمایل البیت إلى خلفه، و لکن کان الدور على المتعارف، و کذا لو کان ذلک عند العبور عن زوایا البیت، فإنّه لا إشکال فیه بعد کون الدور على النحو المتعارف ممّا فعله سائر المسلمین..سوم: طواف نمودن با طرف چپ؛ به اینکه کعبه معظّمه در حال طواف در طرف چپ او قرار بگیرد. و واجب نیست که بیت شریف در تمام حالات طواف محاذى حقیقى دوش او باشد، پس اگر در وقتى که به حِجر اسماعیل علیه السلام مىرسد مختصرى انحراف پیدا کند، اگرچه بیت متمایل به پشت سر او شود ولیکن دور زدن او بر طبق متعارف باشد، طوافش صحیح است و همچنین است اگر این مختصر انحراف هنگام گذشتن از زاویههاى بیت پیدا شود، به شرط آنکه دور زدن به نحو متعارف باشد همانگونه که سایر مسلمین انجام مىدهند، اشکالى ندارد...الرابع: إدخال حجر إسماعیل علیه السلام فی الطواف، فیطوف خارجه عند الطواف حول البیت، فلو طاف من داخله أو على جداره «1» بطل طوافه و تجب الإعادة، و لو فعله عمداً فحکمه حکم من أبطل الطواف عمداً کما مرّ، و لو کان سهواً فحکمه حکم إبطال الطواف سهواً. و لو تخلّف فی بعض الأشواط فالأحوط إعادة الشوط، و الظاهر عدم لزوم إعادة الطواف و إن کانت أحوط. ص: 338..چهارم: داخل نمودن حجر اسماعیل علیه السلام در طواف؛ بنا بر این در طواف به دور بیت ازبیرون حجر اسماعیل طواف مىنماید، پس اگر از داخل حجر اسماعیل یا روى دیوار آن طواف نماید طوافش باطل و اعاده آن واجب است. و اگر عمداً چنین کند حکم آن مانند حکم کسى است که عمداً طواف را باطل نموده است، چنانکه گذشت. و اگر سهواً باشد حکمش حکم کسى است که طواف را سهواً باطل نموده است. و اگر در بعضى از شوطها (از این شرط) تخلف نمود احتیاط (واجب) اعاده آن شوط است، و ظاهر این است که لازم نیست طواف را اعاده نماید اگرچه احوط (استحبابى) است.الخامس: أن یکون الطواف بین البیت و مقام إبراهیم علیه السلام، و مقدار الفصل بینهما فی سائر الجوانب، فلا یزید عنه. و قالوا: إنّ الفصل بینهما ستّة و عشرین ذراعاً و نصف ذراع، فلا بدّ أن لا یکون الطواف فی جمیع الأطراف زائداً على هذا المقدار. پنجم: اینکه طواف بین بیت و مقام ابراهیم علیه السلام و در بقیه اطراف بیت به مقدار فاصله بین آن دو باشد، پس فاصله را بیشتر از این مقدار نکند، و گفتهاند که: فاصله بین مقام و بیت، بیست و شش ذراع و نیم است، پس باید طواف در همه اطراف در بیشتر از این مقدار نباشد.
- السابع: أن یکون طوافه سبعة أشواط...هفتم: لو قصد الإتیان زائداً علیها أو ناقصاً عنها بطل طوافه و لو أتمّه سبعاً، اگر قصد کند که بیشتر از هفت دور یا کمتر از آن طواف کند طوافش باطل است ولو اینکه آن را هفت دور تمام کند.
- القول فی صلاة الطواف..یجب بعد الطواف صلاة رکعتین له، و تجب المبادرة إلیها بعده على الأحوط. بعد از طواف، دو رکعت نماز براى طواف واجب است، و بنابر احتیاط (واجب) باید بعد از طواف به خواندن نماز شتاب کند.
- القول فی السعی: یجب بعد رکعتی الطواف السعی بین الصفا و المروة، و یجب أن یکون سبعة أشواط؛ من الصفا إلى المروة شوط، و منها إلیه شوط آخر. بعد از دو رکعت (نماز) طواف، سعى بین صفا و مروه واجب است. و واجب است که هفت شوط باشد که از صفا تا مروه یک شوط است، و از مروه تا صفا شوط دیگر. واجب است از صفا شروع و به مروه ختم شود،
- القول فی التقصیر: یجب بعد السعی التقصیر؛ أی قصّ مقدار من الظفر أو شعر الرأس أو الشارب أو اللحیة. و الأولى الأحوط عدم الاکتفاء بقصّ الظفر، واجب است بعد از سعى، تقصیر نماید؛ یعنى مقدارى از ناخن یا موى سر یا شارب یا ریش را بچیند و اولى و احوط آن است که به گرفتن ناخن اکتفا نکند،
- التقصیر عبادة تجب فیه النیّة بشرائطها، فلو أخلّ بها بطل إحرامه إلّا مع الجبران. تقصیر عبادتى است که در آن نیّت با شرایطش واجب است و اگر اخلالى به نیّت وارد آورد احرامش باطل است مگر اینکه جبران کند... لو ترک التقصیر عمداً و أحرم بالحجّ بطلت عمرته، و الظاهر صیرورة حجّه إفراداً، و الأحوط بعد إتمام حجّه أن یأتی بعمرة مفردة و حجّ من قابل. و لو نسی التقصیر إلى أن أحرم بالحجّ صحّت عمرته، و یستحبّ الفدیة بشاة، بل هی أحوط. اگر عمداً تقصیر را ترک کند و براى حج مُحرم شود، عمرهاش باطل است؛ و ظاهر این است که حجّش تبدیل به حج افراد مىشود، و احتیاط (واجب) آن است که بعد از تمام کردن حجّش، عمره مفردهاى به جا آورد و در سال آینده حج نماید. و اگر تقصیر را فراموش کند تا اینکه براى حج احرام ببندد، عمرهاش صحیح است، و مستحب است که یک گوسفند فدیه بدهد، بلکه احوط (استحبابى) است. یحلّ بعد التقصیر کلّ ما حرم علیه بالإحرام حتّى النساء.- هر چیزى که به واسطه مُحرم شدن بر او حرام شده بود حتى زنها، با تقصیر بر او حلال مىشود. لیس فی عمرة التمتّع طواف النساء، و لو أتى به- رجاءً و احتیاطاً- لا مانع منه. - در عمره تمتع، طواف نساء نیست و اگر به قصد رجاء و احتیاطاً طواف نساء را انجام دهد مانعى ندارد.
- القول فی الوقوف بعرفات : یجب- بعد العمرة- الإحرام بالحجّ و الوقوف بعرفات بقصد القربة کسائر العبادات، و الأحوط کونه من زوال یوم عرفة إلى الغروب الشرعی. و لا یبعد جواز التأخیر .. واجب است بعد از عمره براى حج محرم شود و با قصد قربت- مانند بقیه عبادتها- در عرفات وقوف نماید و احتیاط (واجب) آن است که وقوف از ظهر روز عرفه تا غروب شرعى آن باشد، و بعید نیست که به مقدار خواندن نماز ظهر و عصر که با هم بخواند جایز باشد از ظهر شرعى تأخیر بیندازد. و احتیاط (مستحب) آن است که تأخیر نیندازد، و تأخیر انداختن تا عصر جایز نیست.
- القول فی الوقوف بالمشعر الحرام : یجب الوقوف بالمشعر من طلوع الفجر- من یوم العید- إلى طلوع الشمس، وهو عبادة یجب فیه النیّة بشرائطها، و الأحوط وجوب الوقوف فیه بالنیّة الخالصة لیلة العید بعد الإفاضة من عرفات إلى طلوع الفجر، ثمّ ینوی الوقوف بین الطلوعین. ویستحبّ الإفاضة من المشعرقبل طلوع الشمس بنحولا یتجاوزعن وادی محسّر، و لو جاوزه عصى و لا کفّارة علیه، و الأحوط الإفاضة بنحو لا یصل قبل طلوع الشمس إلى وادی محسّر. و الرکن هو الوقوف بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس بمقدار صدق مسمّى الوقوف- و لو دقیقة أو،دقیقتین- فلو ترک الوقوف بین الطلوعین مطلقاً بطل حجّه بتفصیل یأتی. ص: 345..وقوف در مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع آفتاب روز عید، واجب است و این وقوف عبادتى است که در آن نیّت با شرایطش واجب است و احتیاط (واجب) آن است که بعد از کوچ کردن از عرفات، وقوف با نیّت خالص در مشعر از شب عید تا طلوع فجر واجب باشد سپس نیّت وقوف بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب را بنماید. و مستحب است که قبل از طلوع آفتاب از مشعر کوچ کند به طورى که از «وادى محسّر» نگذرد و اگر از آن گذشت، معصیت کرده ولى کفّاره ندارد و احتیاط (واجب) آن است که (از مشعر) طورى کوچ کند که قبل از طلوع آفتاب به وادى محسّر نرسد. و رکن، همان وقوف بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب است به مقدارى که نام وقوف بر آن صادق باشد ولو اینکه یک دقیقه یا دو دقیقه باشد، بنا بر این اگر وقوف بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب را به طور کلى ترک نماید حجش باطل است به تفصیلى که مىآید. ص: 503
- القول فی واجبات مِنى و هی ثلاثة: الأوّل: رمی جمرة العقبة بالحصى؛ و المعتبر صدق عنوانها، فلا یصحّ بالرمل و لا بالحجارة و لا بالخزف و نحوها. و یشترط فیها أن تکون من الحرم، فلا تُجزی من خارجه، و أن تکون بِکراً لم یُرمَ بها و لو فی السنین السابقة، و أن تکون مباحة، فلا یجوزبالمغصوب، و لا بما حازها غیره بغیر إذنه. و یستحبّ أن تکون من المشعر. ص: 347اول: رمى نمودن جمره عقبه با حصى (ریگ) و معتبر است که عنوان 1- «حصى» صدق کند پس با ماسه و با سنگ درشت و خزف و مانند اینها جایز نیست. و در این سنگها شرط است که 2- از حرم باشند، بنا بر این سنگى که از خارج حرم است کافى نیست. 3- و اینکه بکر باشند که ولو در سالهاى قبل با آنها رمى نکرده باشند، 4- و اینکه مباح باشند؛ بنا بر این با سنگ غصبى و سنگى که دیگرى آن را حیازت کرده بدون اذن او جایز نیست. و مستحب است که از مشعر باشند.
- الثانی من الواجبات: الهدی، و یجب أن یکون إحدى النعم الثلاث: الإبل و البقر و الغنم، و الجاموس بقر، و لا یجوز سائر الحیوانات. و الأفضل الإبل ثمّ البقر. و لا یجزی واحد عن اثنین أو الزیادة بالاشتراک حال الاختیار، و فی حال الاضطرار یُشکل الاجتزاء، فالأحوط الشرکة و الصوم معاً. و باید یکى از چهارپایان سهگانه: شتر و گاو و گوسفند باشد و گاومیش (جزء) گاو است و سایر حیوانات جایز نیست و افضل شتر، سپس گاو است. و یک قربانى از طرف دو نفر یا بیشتر به طور شریکى در حال اختیار، کفایت نمىکند، و در حال اضطرار، کفایت آن اشکال دارد، پس احتیاط (واجب) آن است که هم شرکت باشد و هم روزه (بگیرند).
- الثالث من واجبات منى: التقصیر.(مسألة 27): یجب بعد الذبح الحلق أو التقصیر و یتخیّر بینهما إلّا طوائف..مسأله 27- بعد از ذبح واجب است حلق (سر بتراشد) یا تقصیر نماید و بین آن دو مخیّر است، مگر چند دسته:..الاولى: النساء، فإنّ علیهنّ التقصیر لا الحلق، فلو حلقن لا یجزیهنّ.اول: زنان که بر عهده آنها تقصیر است نه حلق؛ پس اگر حلق نمایند کفایتشان نمىکند.الثانیة: الصرورة؛ أی الذی کان أوّل حجّه، فإنّ علیه الحلق على الأحوط.دوم: صروره یعنى کسى که اوّلین حج او است؛ که بنابر احتیاط (واجب) بر عهده او حلق است.الثالثة: الملبّد، و هو الذی ألزق شعره بشیء لزج کعسل أو صمغ؛ لدفع القمل و نحوه، فعلیه الحلق على الأحوط.سوم: ملبّد و او کسى است که موى سرش را- با چیز چسبندهاى مانند عسل یا صمغ به منظور جلوگیرى از شپش و مانند آن- چسبانده است که بنابر احتیاط (واجب) برعهده این شخص سرتراشیدن است. الرابعة: من عقص شعره- أی جمعه و لفّه و عقده- فعلیه الحلق على الأحوط.چهارم: کسى که موى خود را جمع نموده و پیچانده و گره زده است که بنابر احتیاط (واجب) برعهده این شخص سر تراشیدن است. الخامسة: الخنثى المشکل، فإنّه إذا لم یکن من إحدى الثلاثة الأخیرة یجب علیه التقصیر، و إلّا جمع بینه و بین الحلق على الأحوط...پنجم: خنثاى مشکل که اگر از این سه دسته اخیر نباشد بر او تقصیر واجب است وگرنه بنابر احتیاط (واجب) باید بین تقصیر و حلق جمع نماید.
- القول فیما یجب بعد أعمال منى ص: 353..و هو خمسة: طواف الحج، و رکعتاه، و السعی بین الصفا و المروة، و طواف النساء، و رکعتاه. و آن پنج چیز است: طواف حج و دو رکعت (نماز) آن و سعى بین صفا و مروه و طواف نساء و دو رکعت (نماز) آن.(مسألة 1): کیفیّة الطواف و الصلاة و السعی، کطواف العمرة و رکعتیه و السعی فیها بعینها إلّا فی النیّة، فتجب هاهنا نیّة ما یأتی به.مسأله 1- کیفیت طواف و نماز و سعى (حج) مانند طواف عمره و دو رکعت نماز آن و سعى عمره است به جز در نیّت که در اینجا واجب است نیّت عملى را که انجام مىدهد بکند (مثلًا طواف حج و نماز طواف حج).
- القول فی المبیت بمنى(مسألة 1): إذا قضى مناسکه بمکّة یجب علیه العود إلى منى للمبیت بها لیلتی الحادیة عشرة و الثانیة عشرة، و الواجب من الغروب إلى نصف اللیل. ص: 355مسأله 1- وقتى اعمالش را در مکه انجام داد بر او واجب است که جهت بیتوته (شبماندن) دو شب یازدهم دوازدهم در منى، به منى برگردد. و مقدار واجب (بیتوته) از غروب تا نصف شب است.
- القول فی رمی الجمار الثلاث (مسألة 1): یجب رمی الجِمار الثلاث- أی الجمرة الاولى و الوُسطى و العقبة- فی نهار اللیالی التی یجب علیه المبیت فیها حتّى الثالث عشر لمن یجب علیه مبیت لیله، فلو ترکه صحّ حجّه و لو کان عن عمد و إن أثم معه.مسأله 1- رمى «جمرات سهگانه» یعنى جمره اولى و وسطى و عقبه، در روز شبهایى که باید بیتوته کند، بر او واجب است، حتى روز سیزدهم براى کسى که بیتوته شب سیزدهم بر او واجب است، پس اگر رمى را ترک کند حجش صحیح است ولو اینکه عمداً ترک کرده باشد اگرچه گناه کرده است.
- القول فی الصدّ و الحصر(مسألة 1): المصدود: من منعه العدوّ أو نحوه عن العمرة أو الحجّ، و المحصور: من منعه المرض عن ذلک.مسأله 1- مصدود کسى است که دشمن و یا مانند آن، او را از عمره یا حج جلوگیرى کند و محصور کسى است که بیمارى او را از این جهت باز دارد.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ..
- ۰۱/۰۸/۱۳