اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
0--45 و من کتاب له علیه السلام. إلى عثمان بن حنیف الأنصاری- و کان عامله على البصرة..که 79نامه در نهج البلاغه امده است. ضرورت ساده زیستی کارگزاران..امام الگوی ساده زیستی ..
- أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ- بعقله (بصیرته)هان اى عثمان مگر نمیدانى براى هر پیروى پیشوائى است که بایستى از او پیروى کرده،. آگاه باش هر پیروى را امامى است که از او پیروى مىکند،
- وَ یَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ- و بنور دانش وى روشنى جوید، و از نور دانشش روشنى مىگیرد،
- أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ- (بِطِمْرَیْهِ : به دو کهنه جامه که آن دستارى است و جامه پشمینه)مگر نمیدانى پیشواى شما از دنیایش (در پوشاک) بدو جامه کهنه، آگاه باش امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده،
- وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ -(از خوراک به دو قرص جو نابیخته خود) و از خوراک بدو قرص جوین پسنده کرده است و دو قرص نان رضایت داده است، (اگر شما مدّعى پیروى از على هستید، با وجود بودن این همه برهنگان و گرسنگان این نرم و نازک پوشیدن، و این چرب و شیرین خوردن و نوشیدن از چه و به پیروى از کیست)
- أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ- درست است که شما توانائى اینگونه زندگى کردن را ندارید . بدانید که شما توانایى چنین کارى را ندارید
- وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ- (سَدَادٍ، راستى و درستى)و لکن (این میتوانید که) مرا بر زاهد و پاکدامنى و کوشش (در راه حق) یارى دهید، پس (تا این اندازه کوتاهى نکنید)، امّا با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى، مرا یارى دهید.
- فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً-.. (ِبْراً.ترک)سوگند با خداى من از دنیاى شما طلائى نیندوخته، پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقرهاى نیندوخته،
- وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً- (وَفْراً، الوقرة ، وقور ، و ق ر، المعجم ،صرفه جویی) و از غنائم آن مالى فراوان گرد نکرده، و از غنیمتهاى آن چیزى ذخیره نکردهام،
- وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً.. (اعدت فعل ماضى مفرد مؤنث از باب افعال است.) (لِبَالِی در زهن خود) و مهیّا نکردم و آماده نساختم براى جامه پوسیده خود که پوشیدهام (طمرا کهنه ، پوسیده دیگر) و با کهنه جامهاى که در بر دارم جامه کهنه دیگرى آماده ننمودهام. بر دو جامه کهنهام جامهاى نیفزودم،
- وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً، (حزت الشیء) (شِبْراً، یک زره ) و از این دنیا بیش حتی یک وجب اختیار ننمودم و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم
- وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ، از خوراک مختصر و ناچیزى بر نگرفتهام. نگرفتم از دنبا مگر چو حیوانی که پشتش زخم شده وخورکش کم شده )
- وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَى .. این دنیا در چشم من بى ارزشتر.. و دنیاى شما در چشم من بی ارزشتر.
- وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ. (عَفْصَةٍ، میوه مخصوصى است که با آن دباغى میکنند مَقِرَةٍ ، تلخ) و خوارتر از دانه تلخى است که بر شاخه درخت بلوطى بروید. از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است. ترجمهنهج..(دشتى) ص 553
- بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، آرى از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک (484.) در اختیار ما بود
- فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، که آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزیدند
- وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، و گروه دیگرى آن را سخاوتمندانه رها کردند (و از دست ما خارج گردید)
- وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ.: و بهترین حاکم خدا است.
- وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ، : مرا با «فدک» و غیر فدک چکار مرا با فدک و غیر فدک چه کار.
- وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، در حالى که جایگاه فرداى هر کس قبر او است که در تاریکى آن آثارش محو، در حالى که جایگاه فرداى آدمى گور است، که در تاریکى آن، آثار انسان نابود
- وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا، و اخبارش ناپدید مىشود.و اخبارش پنهان مىگردد،
- وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا، قبر حفرهاى است که هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر کننده بازتر باشد، گودالى که اگر در میدانش بیفزایند گودالى که هر چه بر وسعت آن بیفزایند،
- وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا، لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ : و دست حفّارش پهناور سازد.. و دستهاى گور کن فراخش نماید،
- وَ الْمَدَرُ، وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ : (الْمَدَرُ، جمع مدرة: مثل قصب و قصبة و هو التراب المتلبد، أو قطع الطین.) سرانجام سنگ و کلوخ آنرا پر مىکند، و جاهاى خالى آنرا خاکهاى انباشته مسدود مىنماید سنگ و کلوخ آن را پر کرده، و خاک انباشته رخنههایش را مسدود کند.
- وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ، همانا منم و این نفس سرکشم که بوسیله تقوى و پرهیزکارى آنرا سوقان مىدهم تا بلکه در روز هراس بزرگتر در آسایش باشد . من نفس سرکش را با تقوا تمرین مىدهم و رام مىسازم، تا در آن روز بزرک و خوفناک با ایمنى وارد صحنه قیامت شود، در آنجا که همه مىلغزند او ثابت و بى تزلزل بماند.سنگ و کلوخش تنگ سازد و خاکهاى انباشته سوراخ و روزنش را مسدود سازد، من نفس خود را با پرهیزکارى مىپرورانم، تا در روز قیامت که هراسناکترین روزهاست در أمان،
- وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. (الْمَزْلَقْ: موضع الزّلل. هنا الصّراط.) (موضع الزّلل. هنا الصّراط. هو المکان الذی یخشى فیه أن تزل القدمان)و بر اطراف پرتگاه دوزخ پابرجا و استوار گذر کند. و در لغزشگاههاى آن ثابت قدم باشد.
- وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ، إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ،(فکر نکن من قادر بتحصیل لذتهاى دنیا نیستم، بخدا سوگند) اگر مىخواستم مىتوانستم از عسل مصفاغذا فراهم کنم من اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاک،
- وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ، (الْقَمْحِ، الحنطة : مغز گندم) و مغز این گندم، و از مغز گندم،
- وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ. بافتههاى این ابریشم براى خود خوراک و لباس تهیّه کنم و بافتههاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم،
- وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند، امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد،
- وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ- و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهاى لذیذ را برگزینم. و حرص و طمع مرا وا دارد که طعامهاى لذیذ بر گزینم،
- وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، در حالى که ممکن است در سرزمین «حجاز» یا «یمامه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد،
- وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ- حتى امید بدست آوردن یک قرص نان نداشته باشد.
- أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى : آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطرافم شکمهاى گرسنه و کبدهاى سوزانى باشند یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایى که از گرسنگى به پشت چسبیده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد،
- وَ أَکْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ:و آیا آن چنان باشم که آن شاعر گفته است : یا چنان باشم که شاعر گفت:
- و حسبک داء أن تبیت ببطنة.....و حولک أکباد تحنّ إلى القدآ..«این درد تو را بس که شب با شکم سیر بخوابى، در حالى که در اطراف تو شکمهائى گرسنه و به پشت چسبیده باشند»«این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو شکمهایى گرسنه و به پشت چسبیده باشند».
- خداوند ساده زیستى را براى خانواده رهبران دینى، امرى نیک و حَسَن مىداند. «أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ»
- آرى، این همرنگى و سادگى و بىآلایشى از ویژگىهاى مکتب انبیا و پیروان راستین آنان است. خداى متعال را سپاس مىگوییم که در عصر ما نیز بزرگمردى رهبرى ملّت ایران را به دست گرفت که پیامبرگونه زندگى کرد و ساده زیستى او دیگران را به تعجّب وامىداشت.
- ترویج فرهنگ ساده زیستى نیازمند ساده زیستى بزرگان و مسئولین : یک روز شما با کفش ساده بروید. رئیس فرهنگ وقتى با کفش ساده به مدرسه رفت، معلم هم با یک جفت گالش مىآید. شاگرد نیز با دمپایى مىآید. دیگر بین پدر و مادر و بچه در خانهها بین کفش شبرو داد و فریاد نیست. تمام شد و رفت. یک مقدار سادگى باشد، راحت مىشویم. من گیرم، شما هم گیرید زیرا با هم رودربایستى داریم. یک کسى باید بیاید و این بت را بشکند.
- - ثمرات ساده زیستى 1- ثمرات فکرى و فرهنگى دارد. چون آدمى که ساده زندگى مىکند و خرجش کم است، فرصت این که به کارهاى معنوى برسد را دارد.
- آدمى که ساده زندگى مىکند، مىتواند بگوید: مرگ بر آمریکا. وقتى مىتوانیم به مرگ بر آمریکا به معناى واقعى عمل کنیم که مصرف را پایین بیاوریم.
- آدمى که ساده زندگى مىکند، هیچ کس نمىتواند آن را از پا در بیاورد.
- آرى، این همرنگى و سادگى و بىآلایشى از ویژگىهاى مکتب انبیا و پیروان راستین آنان است. خداى متعال را سپاس مىگوییم که در عصر ما نیز بزرگمردى رهبرى ملّت ایران را به دست گرفت که پیامبرگونه زندگى کرد و ساده زیستى او دیگران را به تعجّب وامىداشت.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم لطفا نظر دهید