پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۷ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

۳۰
آبان

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                

0--45 و من کتاب له علیه السلام. إلى عثمان بن حنیف الأنصاری-  و کان عامله على البصرة..که 79نامه در نهج البلاغه امده است. ضرورت ساده  زیستی کارگزاران..امام الگوی ساده  زیستی ..

    1. أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ- بعقله (بصیرته)هان اى عثمان مگر نمیدانى براى هر پیروى پیشوائى است که بایستى از او پیروى کرده،. آگاه باش هر پیروى را امامى است که از او پیروى مى‏کند،
    2. وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ- و بنور دانش وى روشنى جوید، و از نور دانشش روشنى مى‏گیرد،
    3. أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ-  (بِطِمْرَیْهِ : به دو کهنه جامه که آن دستارى است و جامه پشمینه‏)مگر نمیدانى پیشواى شما از دنیایش (در پوشاک) بدو جامه کهنه، آگاه باش امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده،
    4. وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ -(از خوراک به دو قرص جو نابیخته خود) و از خوراک بدو قرص جوین پسنده کرده است و دو قرص نان رضایت داده است، (اگر شما مدّعى پیروى از على هستید، با وجود بودن این همه برهنگان و گرسنگان این نرم و نازک پوشیدن، و این چرب و شیرین خوردن و نوشیدن از چه و به پیروى از کیست)
    5. أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ- درست است که شما توانائى اینگونه زندگى کردن را ندارید . بدانید که شما توانایى چنین کارى را ندارید
    6. وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ-  (سَدَادٍ، راستى و درستى)و لکن (این میتوانید که) مرا بر زاهد و پاکدامنى و کوشش (در راه حق) یارى دهید، پس (تا این اندازه کوتاهى نکنید)، امّا با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى، مرا یارى دهید.
    7. فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً-..  (ِبْراً.ترک)سوگند با خداى من از دنیاى شما طلائى نیندوخته، پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقره‏اى نیندوخته،
    8. وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً- (وَفْراً، الوقرة ، وقور ، و ق ر، المعجم ،صرفه جویی) و از غنائم آن مالى فراوان گرد نکرده، و از غنیمت‏هاى آن چیزى ذخیره نکرده‏ام،
    9. وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً.. (اعدت فعل ماضى مفرد مؤنث از باب افعال است.) (لِبَالِی در زهن خود) و مهیّا نکردم و آماده نساختم براى جامه پوسیده خود که پوشیده‏ام (طمرا کهنه ، پوسیده دیگر) و با کهنه جامه‏اى که در بر دارم جامه کهنه دیگرى آماده ننموده‏ام. بر دو جامه کهنه‏ام جامه‏اى نیفزودم،
    10. وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً، (حزت الشی‏ء) (شِبْراً، یک زره ) و از این دنیا بیش حتی یک وجب اختیار ننمودم و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم
    11. وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ، از خوراک مختصر و ناچیزى بر نگرفته‏ام. نگرفتم از دنبا مگر چو حیوانی که پشتش زخم شده وخورکش کم شده )
    12. وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَى .. این دنیا در چشم من بى ارزشتر.. و دنیاى شما در چشم من بی ارزشتر.  
    13. وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ. (عَفْصَةٍ، میوه مخصوصى است که با آن دباغى میکنند مَقِرَةٍ ، تلخ)  و خوارتر از دانه تلخى است که بر شاخه درخت بلوطى بروید. از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است. ترجمه‏نهج..(دشتى) ص 553    
    14. بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، آرى از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک (484.) در اختیار ما بود
    15. فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، که آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزیدند
    16. وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، و گروه دیگرى آن را سخاوتمندانه رها کردند (و از دست ما خارج گردید)
    17. وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ.: و بهترین حاکم خدا است.
    1. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ، : مرا با «فدک» و غیر فدک چکار مرا با فدک و غیر فدک چه کار.
    2. وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، در حالى که جایگاه فرداى هر کس قبر او است که در تاریکى آن آثارش محو، در حالى که جایگاه فرداى آدمى گور است، که در تاریکى آن، آثار انسان نابود
    1. وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا، و اخبارش ناپدید مى‏شود.و اخبارش پنهان مى‏گردد،
    2. وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا، قبر حفره‏اى است که هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر کننده بازتر باشد، گودالى که اگر در میدانش بیفزایند گودالى که هر چه بر وسعت آن بیفزایند،
    3. وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا، لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ : و دست حفّارش پهناور سازد.. و دست‏هاى گور کن فراخش نماید،
    4. وَ الْمَدَرُ، وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ : (الْمَدَرُ، جمع مدرة: مثل قصب و قصبة و هو التراب المتلبد، أو قطع الطین.) سرانجام سنگ و کلوخ آنرا پر مى‏کند، و جاهاى خالى آنرا خاکهاى انباشته مسدود مى‏نماید سنگ و کلوخ آن را پر کرده، و خاک انباشته رخنه‏هایش را مسدود کند.
    5. وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ، همانا منم و این نفس سرکشم که بوسیله تقوى و پرهیزکارى آنرا سوقان مى‏دهم تا بلکه در روز هراس بزرگتر در آسایش باشد . من نفس سرکش را با تقوا تمرین مى‏دهم و رام مى‏سازم، تا در آن روز بزرک و خوفناک با ایمنى وارد صحنه قیامت شود، در آنجا که همه مى‏لغزند او ثابت و بى تزلزل بماند.سنگ و کلوخش تنگ سازد و خاکهاى انباشته سوراخ و روزنش را مسدود سازد، من نفس خود را با پرهیزکارى مى‏پرورانم، تا در روز قیامت که هراسناک‏ترین روزهاست در أمان،
    6. وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. (الْمَزْلَقْ: موضع الزّلل. هنا الصّراط.) (موضع الزّلل. هنا الصّراط. هو المکان الذی یخشى فیه أن تزل القدمان)و بر اطراف پرتگاه دوزخ پابرجا و استوار گذر کند. و در لغزشگاه‏هاى آن ثابت قدم باشد.
    7. وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ، إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ،(فکر نکن من قادر بتحصیل لذتهاى دنیا نیستم، بخدا سوگند) اگر مى‏خواستم مى‏توانستم از عسل مصفاغذا فراهم کنم  من اگر مى‏خواستم، مى‏توانستم از عسل پاک،
    8. وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ، (الْقَمْحِ، الحنطة : مغز گندم) و مغز این گندم، و از مغز گندم،
    9. وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ. بافته‏هاى این ابریشم براى خود خوراک و لباس تهیّه کنم و بافته‏هاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم،
    10. وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند، امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد،
    11. وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ- و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهاى لذیذ را برگزینم. و حرص و طمع مرا وا دارد که طعامهاى لذیذ بر گزینم،
    12. وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، در حالى که ممکن است در سرزمین «حجاز» یا «یمامه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد،
    13. وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ-  حتى امید بدست آوردن یک قرص نان نداشته باشد.
    14. أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى : آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطرافم شکمهاى گرسنه و کبدهاى سوزانى باشند یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم‏هایى که از گرسنگى به پشت چسبیده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد،
    15. وَ أَکْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ:و آیا آن چنان باشم که آن شاعر گفته است : یا چنان باشم که شاعر گفت:
    16. و حسبک داء أن تبیت ببطنة.....و حولک أکباد تحنّ إلى القدآ..«این درد تو را بس که شب با شکم سیر بخوابى، در حالى که در اطراف تو شکمهائى گرسنه و به پشت چسبیده باشند»«این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو شکم‏هایى گرسنه و به پشت چسبیده باشند».  
    17. خداوند ساده ‏ زیستى‏ را براى خانواده رهبران دینى، امرى نیک و حَسَن مى‏داند. «أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ»
    18. آرى، این همرنگى و سادگى و بى‏آلایشى از ویژگى‏هاى مکتب انبیا و پیروان راستین آنان است. خداى متعال را سپاس مى‏گوییم که در عصر ما نیز بزرگ‏مردى رهبرى ملّت ایران را به دست گرفت که پیامبرگونه زندگى کرد و ساده ‏ زیستى‏ او دیگران را به تعجّب وامى‏داشت.
    19. ترویج فرهنگ ساده  زیستى نیازمند ساده ‏زیستى بزرگان و مسئولین‏ : یک روز شما با کفش ساده  بروید. رئیس فرهنگ وقتى با کفش ساده  به مدرسه رفت، معلم هم با یک جفت گالش مى‏آید. شاگرد نیز با دمپایى مى‏آید. دیگر بین پدر و مادر و بچه در خانه‏ها بین کفش شبرو داد و فریاد نیست. تمام شد و رفت. یک مقدار سادگى باشد، راحت مى‏شویم. من گیرم، شما هم گیرید زیرا با هم رودربایستى داریم. یک کسى باید بیاید و این بت را بشکند.
    20. - ثمرات ساده  زیستى‏ 1- ثمرات فکرى و فرهنگى دارد. چون آدمى که ساده  زندگى مى‏کند و خرجش کم است، فرصت این که به کارهاى معنوى برسد را دارد.
    21. آدمى که ساده  زندگى مى‏کند، مى‏تواند بگوید: مرگ بر آمریکا. وقتى مى‏توانیم به مرگ بر آمریکا به معناى واقعى عمل کنیم که مصرف را پایین بیاوریم.
    22. آدمى که ساده  زندگى مى‏کند، هیچ کس نمى‏تواند آن را از پا در بیاورد.
    23. آرى، این همرنگى و سادگى و بى‏آلایشى از ویژگى‏هاى مکتب انبیا و پیروان راستین آنان است. خداى متعال را سپاس مى‏گوییم که در عصر ما نیز بزرگ‏مردى رهبرى ملّت ایران را به دست گرفت که پیامبرگونه زندگى کرد و ساده ‏ زیستى‏ او دیگران را به تعجّب وامى‏داشت.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                                         لطفا نظر دهید

  • حسین صفرزاده
۳۰
آبان

 

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

0--45 و من کتاب له علیه السلام. إلى عثمان بن حنیف الأنصاری-  و کان عامله على البصرة..که 79نامه در نهج البلاغه امده است. ضرورت ساده زیستی کارگذاران

    1. عثمان بن حنیف از اصحاب پیامبر است او در جنگ احد و تمام نبردهاى بعد از آن شرکت داشته است. او در زمان عمر بن خطاب مسئول رسیدگى بزمینهاى عراق و گرفتن خراجهاى آن سرزمین بود. پس از قتل عثمان، على (علیه السلام) او را فرماندار بصره قرار داد. بعد از آنکه طلحه، زبیر و عایشه ببصره رفتند، او را از بصره بیرون کردند.  سپس هنگامى که امام (علیه السلام) در جنگ جمل پیروز شد عبد اللّه ابن عباس را والى قرار داد. و عثمان همراه آن حضرت بکوفه آمد و ساکن کوفه شد. وى همچنان در کوفه بود. و در زمان معاویه از دنیا رفت. (اسد الغابه جزء 3 ص 371)

    2. از نامههاى آنحضرت علیه السّلام است بعثمان ابن حنیف انصارى بهنگامیکه او فرماندار بصره بود و خبر بحضرت رسید که او بمهمانى گروهى از بصریان که بمهمانیش فراخوانده رفته است.  (عثمان ابن حنیف و برادرش سهل ابن حنیف از اصحاب رسولخدا (صلی الله علیه وآله ) و یاران و دوستان خالص حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و عثمان یکى از دوازده نفرى است که در مسجد بر له حضرت امیر علیه السّلام سخنرانى کردند رجالیّون احادیث این دو برادر را مورد اطمینان و عمل قرار داده‏اند. بهنگامیکه طلحه و زبیر بر بصره راه یافتند خزانه داران را بکشتند و جناب عثمان را موى سر و ریش و مژه و ابرو کنده و از شهر بیرونش کردند، وقتى که در بین راه بحضرت امیر المؤمنین علیه السّلام رسید حضرت بر حالش گریان شده فرمودند از نزد ما پیر رفته و جوان بازگشته ترجمه انصاری،.. اما ترجمه‏نهج..(دشتى)    (نامه به فرماندار بصره، عثمان بن حنیف انصارى که دعوت مهمانى سرمایه‏دارى از مردم بصره را پذیرفت در سال 36 هجرى). ترجمه‏ نهج .. (دشتى) ص 553

    3. القسم الأول من کتاب له : فمضى إلیها أَمَّا بَعْدُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ- بارى حضرت بوى نوشتند، اى فرماندار بصره) اى پسر حنیف.. پس از یاد خدا و درود اى پسر حنیف ،

    4. و قد بلغه أنه دعی إلى ولیمة قوم من أهلها، فمضى إلیها- و به او خبر دادند که او را به ضیافتی برای گروهی از اهل آن دعوت کردند، پس به سوی آن رفت، أَمَّا بَعْدُ ، آنچه که اتفاق افتاد  

    5. یَا ابْنَ حُنَیْفٍ- فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ-  . ای پسر حنیف - مرا رسیده است که مردی ازجوانان بصرى (شاید براى رسیدن بمقامى خوانى رنگین گسترده، و طعامهاى چرب و شیرین چیده و بدان طعام) به من گزارش دادند که مردى از سرمایه‏داران بصره،

    6. دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا-  تو را خوانده برای طعام  و تو هم شتابان رفته ، تو را به مهمانى خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى

    7. و قد بلغه أنه دعی إلى ولیمة قوم من أهلها،  (ولیمة، غذای مهمانی – جشن) بارى حضرت بوى نوشتند، اى فرماندار بصره) اى پسر حنیف تو را برای غدای مهمانی خوانده، و تو هم شتابان رفته،

    8. تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیْکَ الْجِفَانُ- تسْتَطابُ: یطلب طیبها. ای یقبل - الأَلْوان: (رنگارنگ - گوناگون) اصناف الطّعام. - الْجِفان: ج جفنة (پلک چشم )-  القصعة (کاسه ).  در آن مهمانى خورشهاى الوان و قدحهاى سرشار براى تو خواسته و بسویت آورده میشده است، قبول کرد ی . و (واو حالیه ) درحالی که پلک ها ی چشم به سمت شما حرکت میکند. خوردنى‏هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و کاسه‏هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند

    9. وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ-  در صورتیکه من این گمان را نداشتم که تو بمهمانى مردمى  (بى فکر و رحم و عاطفه) بر وى.. گمان نمى‏کردم مهمانى مردمى را بپذیرى

    10. عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ- مَجْفُوٌّ (جفا شده ، رانده پده)که در مهمانیها عیالمند تهى دست را به ستم برانند، و توانگرشان را بخوانند،  خانواده آنها خشک است و ثروتمندانشان دعوت شده اند که نیازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‏اند،

    11. .فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ-  مَا تَقْضَمُهُ (چی می خوری)( مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ از این نیش خور ؟)(مگر نمیدانى طعام چنین مردمى بحلال و حرام  آمیخته خوردنى، و دعوتشان پذیرفتنى نیست، اینان را بگذار همچون بهائم سر در آخور خویش باشند، اندیشه کن در کجایى و بر سر کدام سفره مى‏خورى

    12. فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ-( فَالْفِظْهُ پس بینداز آنرا از حیّز قبول)( پس آنچه بر تو مشکوک است علم اوست، پس آن را بیان کرد.) و در آخرت بسزاى خود برسند اى عثمان) پس آن غذایى که حلال و حرام  بودنش را نمى‏دانى دور بیفکن،

    13. وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وَجْهِهِ فَنَلْ مِنْهُ - (أَیْقَنْتَ :قطع، یقین تو) (ِطِیبِ ، بپاکی ) (فَنَلْ مِنْهُ پس کنارش بیانداز)در آنچه از این گونه خوراکیها که دندان مینهى نیک بنگر، هر آنچه دانشش بر تو پوشیده (و حلّ و حرمتش نزدت مجهول) است بفوریّتش از دست بنه، و آنچه میدانى از راه پاکیزه، و حلال بدست آمده (باندازه کفایت) تناول کن، ترجمه انصاری  .. و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن وهرچه که یقین نداری کنازش بینداز. ترجمه دشتی

    14. بیان حلال و حرام  : اسلام، به زندگى مادّى انسان توجّه کامل دارد و در رأس آنها نیازهاى غذایى است که در این مورد، دهها آیه و صدها حدیث آمده است. یکى از وظایف انبیا نیز بیان خوردنى‏ها و آشامیدنى‏هاى حلال‏ وحرام ‏ براى مردم است.

    15. لقمه حرام : امام حسین (علیه السلام ) روز عاشورا به طرفداران یزید فرمود: «دلیل آنکه نهى از منکر من در شما اثر نمى کند آن است که شکمهاى شما از حرام  پر شده است:

    16. لقمه حرام  مانع پذیرفتن حق مى‏شود؛ گرچه سخن از فرزند پیامبر و امام (علیه السلام) باشد.  قد ملئت بطونکم من الحرام  (بحار 45، ص 8)

    17. لقمه حرام  مانع مستجاب شدن دعاها مى‏شود.- اذا اراد احدکم ان یستجاب له فلیطیب کسبه (بحار، ج 93، ص 321)

    18. لقمه حرام  مانع از قبول شدن عبادت مى‏شود. - العبادة مع اکل الحرام  کالبناء على الرمل (بحار 100، ص 16)

    19. لقمه حرام  گرایش انسان را به گناه و طاغوت گرایى زیاد مى‏کند. - چه بسیارند افرادى در اثر مهمانیهاى کذائى تصمیمات خلافى گرفته اند، امضاى ناحق و تأیید ناحق کرده اند

    20. لقمه حرام  در نسل اثر منفى مى‏گذارد. - کسب الحرام  یبین فى الذریه (فروع کافى 5، ص 125)

    21. خوردن مال یتیم که لقمه حرام  است، در قیامت آتشى در درون بپا مى‏کند. انَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ امْوالَ الْیَتَامى ظُلْمَاً انَّمَا یَأْکُلُونَ فى بُطُونِهِم نَارَا (نساء 10)

    22. لقمه حرام  عامل سنگدلى و قساوت قلب است. - همان حدیث امام حسین که فرمود (قد ملئت بطونکم من الحرام  (بحار 45، ص 8)

    23. یکى از پیمان‏هاى الهى، توجّه به احکام حلال‏ وحرام ‏ در خوردنى‏هاست.

    24. اصل لقمه: از چیزهایى که خانواده‏ها خیلى باید دقت کنند لقمه حلال است، اگر لقمه حرام  باشد مربى امام حسین (علیه السلام) هم که باشد نمى‏شود تربیت کرد.

    25. اگر مواظب لقمه حرام  نباشیم، قاتل امام حسین مى‏شویم‏: امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا فرمود: دلیل اینکه من هر چه مى‏گویم در شما تأثیرى ندارد این است که لقمه حرام  در شکمهاى شماست. لقمه حرام  سیلى دارد،

    26. همه مواظب لقمه حرام  باشیم، على (علیه السلام ) فرمود: تمام اموالى که در زمان خلیفه قبل از من به نور چشمى‏ها داده شده همه را بر میگردانم حتى اگرآنها مهر خانمها شده باشد، چون از بیت المال است.

    27. اگر مواظب لقمه حرام  نباشیم قاتل امام حسین (علیه السلام ) مى‏شویم.

    28. ولایت فقیه در راستاى ولایت امام معصوم است. در مقبوله‏ى عمربن حنظله ازامام صادق علیه السلام مى‏خوانیم: «به آن کس که حدیث ما را روایت کند و در حلال‏ وحرام ‏ ما نظر کند و احکام ما را بشناسد، بنگرید. پس به حکومت او راضى باشید که من او را بر شما حاکم قرار دادم. فانّى قد جعلته علیکم حاکماً ....

    29. «ابو خدیجه» که یکى از یاران مورد اعتماد امام صادق علیه السلام است از طرف امام مأمور شد که به مردم اعلام کند: «اجعَلوا بَینَکُم رَجُلًا ممّن قَد عَرَفَ حلالنا وَ حرام نا فَانّى قَد جَعَلْتُهُ قاضِیاً» تنها به شخصى مراجعه کنید که به حلال‏ وحرام ‏ ما عمیقاً آگاه باشد که من چنین افرادى را به عنوان قاضى نصب مى‏کنم.

    30. توجه به حلالوحرام : یک سرى فقرها خوب است. یعنى بعضى‏ها زندگى ساده‏اى را پیش مى‏گیرند که نسبت به آن مدح شده است.

    31. بعضى از فقر انتخابى است، اما این نوع فقر انتخابى خوب است. چرا؟ اول اینکه: به خاطر عشق به خداست. وقتى خدا مى‏گوید: مى‏دهد. چیزى ندارد، براى این که آن چه داشته است به عشق خدا داده است. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً» (دهر/ 8)

    32. بنا بر یک تفسیر که به خاطر عشق به خدا هر چه دارند مى‏دهند، قرآن مى‏گوید: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ» (توبه/ 24) اگر مال و زن و خانه و تجارت و اموالى که جمع کردى را بیش از خدا دوست دارى، منتظر عذاب باش.

    33. بعضى به خاطر عشق به خدا، هر چه دارند مى‏دهند: «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (بقره/ 165)

    34. نقش لقمه حلال در تربیت فرزند : «لِتطیبَ ولادتهم» (بحارالانوار/ ج 53/ ص 180) یعنى براى اینکه بچه هایشان نسلشان پاک بشود،با مال خمس نداده، بچه تربیت نکنید، بالاخره که این لقمه که بچه مى‏خورد حق فقرا هم هست، ببینید قرآن را «لِلْیَتامى» (نساء/ 127) مال یتیمها هم است مساکین، مال مسکین هم است، ابن سبیل، از خمس هم نترسید،

    35. بشارت بهشت براى دورى از لقمه حرام : ضمانت امام براى قیمات، شخصى نزد امام باقر (علیه السلام) آمد و خمس مالش را داد به امام باقر (علیه السلام)، امام فرمود بر من و بر پدرم لازم است که بهشت را براى شما ضمانت کنیم، خلاصه مال پاک این کلید پاک شدن است‏

    36. لقمه حرام ، ریشه فسق و فجور و انکار حق‏ : خوب چرا کم‏فروشى مى‏کنى مثلًا حالا که چى؟ کلاهبردارى کرده‏اى که چى؟ آن وقت لقمه حرام  که خوردى مى‏دانى چه مى‏شود. قرآن مى‏گوید لقمه حرام  خورده‏اى. «بِسْمِ اللَّهِ»، «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/ 1) واى بر کم‏فروش، لقمه حرام  خور

    37. لقمه حرام ، عامل سنگ دلى‏ : سنگدلى چطور آدم سنگدل مى‏شود لقمه حرام ، به بچه هایمان لقمه حرام  ندهیم خودمان لقمه حرام  نخوریم این رباهایى که الآن مى‏دهند بعضى‏ها راحت مى‏گویند آقا یک میلیون ماهى اینقدر دو میلیون ماهى اینقدر اینها ربا است و لقمه حرام  است قطعاً حرام  است، ربا حرام  است، رشوه حرام  است اگر اسم رشوه را بگویند حق سرعت هدیه باز هم عوض نمى‏شود.

    38. اثر لقمه حرام  در نسل انسان‏ : زنهایى که حامله هستند هر فیلمى را نبینند، هر غذایى را نخورند، گاهى مى‏آیند مى‏گویند ما مى‏خواهیم بچه‏مان صالح باشد، لقمه حلال به او بدهید. اگر خمس بدهید، زکات بدهید، مالتان حلال باشد، بچه‏تان هم خوب درمى‏اید.

    39. تزکیه مال براى کسب لقمه حلال : «أَزْکَى» لقمه‏ى حلال اصحاب کهف گفتند: «أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا» (کهف/ 19) امام حسن مجتبى جمله‏اى دارد، مى‏فرماید: «و اعلم انّک لا تکسب من المال شیئاً فوق قوتک» بیش از قوت خود رزق ندارى «الا کنت فیه خازن لغیرک» هر چه جمع کنى گاو صندوق نسل آینده هستى، من انسان هستم گاو صندوق بچه هایم نیستم.

    40. لقمه حرام ، زمینه نفوذ شیطان‏ : مى‏گویند شاه ستمگرى از یک قاضى دعوت کرد که بیا و قاضى شو! گفت قاضى طاغوت گناه است. نمى‏شود! گفت: بیا معلم بچه‏هایم شو! گفت: گرگ زاده عاقبت گرگ شود. گفت بیا و یک ناهار با هم بخوریم. گفت حالا این طورى نیست. یک ناهار نزد شاه خورد، دید خیلى خوشمزه است، گفت اعلى حضرت اگر اجازه مى‏فرمایید هم قاضى مى‏شوم و هم معلم بچه‏هایت مى‏شوم. یعنى لقمه‏ى حرام  کار خودش را کرد. لقمه‏ى حرام  کلیدى است. لذا حضرت می فرمایند :َ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وَجْهِهِ فَنَلْ مِنْهُ -  آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن وهرچه که یقین نداری کنازش بینداز.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

عوامل رشد  بصیرت در قرآن ونهچ البلاغه جلسه 9 استاد سالک 

خوزه علمه اصفهان مدرسه صدر بازار  21 آبان 1401..گروه 5    3https://blog.ir/panel/safarzade/post_edit/61

عوامل رشد  بصیرت جلسه 10 استاد سالک  21 آبان 1401

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل.. بحث ما تعلم است
  2. موضوع برسی رشد : بصیرت  نهج البلاغه 12 عامل دارد 1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم 4- الاعتبار2
  3. چهارم عامل رشد یصیرت الاعتبار :  ارج ، ارزش ، پشتوانه ، پندگرفتن ، آبرو ، قدر، حیثیت ، شرف ، عرض ، منزلت ، پندگیری ، عبرت ،
  4. الاعتبار: إنّ فى کلّ شی‏ء موعظة و عبرة لذوى اللب و الاعتبار : براستى که از براى خردمندان و گیرندگان پند در هر چیز (از چیزهاى دنیا) پند و عبرتى است.
  5. بدرستى که درهر چیزى نصیحت و پندى است از براى صاحبان عقل و پند پذیرائى، یعنى هر که را عقلى باشد و پند پذیرد در هر چه تأمّل و تفکّر کند از براى او در آن موعظه و عبرتى باشد که بسبب آن معرفتى حاصل کند یا رغبت در کار خیرى یا انزجار از فعل بدى. انّ فى کلّ شی‏ء موعظة و عبرة لذوى الّلّب و الاعتبار .       
  6. الاعتبار در ابن موضوعات نهج البلاغه آمده : الامور بالتجربة -  الظفر بالحزم و الحزم بالتجارب -  الامور أشباه-  التجارب لا تنقضى-  الایام تفید التجارب -  الحزم حفظ التجربة -  التجارب علم مستفاد-  التجربة تثمر الاعتبار-  العاقل من وعظته التجارب-  المجرب احکم من الطبیب -  التجارب لا تنقضى و العاقل منها فى زیادة-  الحازم من حنکته التجارب و هذبته النوائب-  املک الناس لسداد الرأى کل مجرب-  انما العاقل من وعظته التجارب-  ثمرة التجربة حسن الاختیار-  حفظ التجارب رأس العقل-  خیر ما جربت ما وعظک-  رأى الرجل على قدر تجربته -  فی کل تجربة موعظة -  کفى عظة لذوى الالباب ما جربوا -  کفى بالتجارب مؤدبا-  من قلت تجربته خدع-  من کثرت تجربته قلت غرته-  من احکم التجارب سلم من المعاطب-  من یجرب یزدد حزما-  من غنى عن التجارب عمى عن العواقب-  من حفظ التجارب أصابت افعاله-  من الحزم حفظ التجربة
  7. کلمه الاعتبار بکار رفته : یثمر العصمة -  الزمان یریک العبر -  الاعتبار یفید الرشاد -  الاعتبار یقود الى الرشد -  المؤمن ینظر الى الدنیا بعین الاعتبار و یقتات فیها ببطن الاضطرار و یسمع. -  اعتبر تزدجر -  اعتبر تقتنع -  افضل العقل الاعتبار و افضل الحزم الاستظهار و اکبر الحمق الاغترار -  ابلغ العظات النظر الى مصارع الاموات و الاعتبار بمصائر. -  ان للباقین بالماضین معتبرا-  ان للاخرة بالاول مزدجرا -  ان فى کل شی‏ء موعظة و عبرة لذوى اللب و الاعتبار-  ان نظروا اعتبروا و ان اعرضوا لم یلهوا-  انما البصیر من سمع ففکر و نظر فابصر و انتفع بالعبر-  اذا احب اللّه عبدا وعظه بالعبر -  بالاستبصار یحصل الاعتبار -  خلف لکم عبر من اثار الماضین قبلکم لتعتبروا بها -  دوام الاعتبار یؤدى الى الاستبصار و یثمر الازدجار -  رحم اللّه امرء تفکر فاعتبر و اعتبر فابصر -  طول الاعتبار یحد و على الاستظهار -  فى کل اعتبار استبصار- ترجمه‏شرح‏نهج..(ابن‏میثم) ج 3 ص 29  
  8.  فرمود: به دنیا از روى زهد و بى‏رغبتى نگاه کنید و توجه خود را از آن بردارید. به خدا قسم به همین زودى‏ها ساکنین آن از آن کوچ خواهند کرد و مترفین و اهل طغیان ناگهان نیست و نابود مى‏گردند.انْظُرُوا إِلَى الدُّنْیَا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا - 
  9. قال علیه السّلام: ما أکثر العبر و أقلّ الاعتبار اراد بالعبر: مواضع الاعتبار. رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ-  وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ-  و قال علیه السّلام: مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الاعتبار عن الصادق علیه السّلام: کان أکثر عبادة أبی ذر التفکّر و الاعتبار.

 

  1. جهان را بچشم بى‏رغبتان و کوچندگان از آن بنگرید زیرا بخدا سوگند که بهمین نزدیکى جهان ساکن را از جاى بر میکند و آنکه در عیش و ایمنى است باندوه و درد دچار مى‏سازد.
  2. نظر کنید ودنیا چون نگرستن بى‏رغبتان در او، [و همچون‏] روندگان از دنیا، بدرستى که دنیا و بحقّ خدا از زمان اندک زایل کند مقیم شده آرام گرفته را، و دردمند گرداند دنه گرفته-  از جوانى و غیر آن-  ایمن را، باز نگردد آنچه پشت فرو کرد از جوانى و غیر آن پس پشت بداد، و ندانند آنچه آن آینده است از او تا منتظر باشند آن را. (1) شادى دنیا آمیخته است به اندوه، و جلدى مردان در دنیا وا ضعیفى و سستى است، پس فریفته نکناد شما را بسیارى آنچه شگفت آورد شما را در او براى اندکى آنچه صحبت دارد با شما از او. (2) رحمت خدا بر مردى که فکر کند پس عبرت گیرد، و عبرت گرفت پس بینا شد، ترجمه‏نهج..(قرن‏5و6) ج 1.ص 222
  3. 9 ما اکثر العبر و اقلّ الاعتبار: چه بسیار است پندها و چه کم است پذیرفتار پند.
  4. (و قال علیه السّلام: ما اکثر العبر ) چه بسیار است مواضع عبرت‏هاى روزگار (و ما اقلّ الاعتبار) و چه اندک است عبرت گرفتن و اعتبار پذیرفتن و این توبیخ سامعین است بر ترک اعتبار از تغیّرات و تبدّلات روزگار. و ما احسن ما قیل:
  5. ما اکثر العبر و اقل الاعتبار. «پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک.» این سخن چه موجز و چه پربهره است. تردید نیست که پندها به راستى بسیار است بلکه هر چیز که در وجود است، مایه پند و عبرت است و تردید نیست که پند گیرندگان چه اندک هستند و بر مردم نادانى و هوس چیره است. دوستى دنیا و باده آن ایشان را فرومایه و مست کرده است و یقین در نظر ایشان بسیار ضعیف است که اگر یقین ایشان ضعیف نبود احوالشان غیر از این مى‏بود.
  6. فرمول است که هم سویی نکنید با شیطان : چرا این فرمول چون این فرمول  اسان را  به فکر وامی دارد راهبرد ها را پیش پای ما می گذارد. راهبرد ها را که پیدا کردی وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ-  این فرمول است.
  7. دوام الاعتبار  یؤدى الى الاستبصار و یثمر الازدجار-  از حوادث اخیر کشورها یی که دشمن می خواسته زیر سلطه باشند چون سوریه ، افغانستان ، عراق ، و...
  8. گرفتاری ما همین است : حکمت 297..ما اکثر العبر واقل الاعتبار گرفتاری ما همین است : -1- ضعف علمی 2- ضعف   3- عدم همت 4- خلع دانشمندان  در فضای مجازی حکمت را عوض میکنند شیطان در وجود شان غلبه می کند می شود یک ما شین اراده ای از خودش ندارد.....
  9. ای علماء اسلام به داد اسلام برسید.- ما اکثر العبر واقل الاعتبار گرفتاری ما همین است حضرت امام در 15خرداد فریاد زدند ای علماء اسلام به داد اسلام برسید.
  10. 32 دوسال اندیشه اقتصادی برمبنای تعدیل اقتصادی در نتیجه 400 هزار میلیار بدهی به ما تحمیل شد.
  11. نتیجه سخن خلق  اعتبار در حوزه علمیه ودیگر مراکز تحقیق از مبانی فقهی پیاده شود تحرک عظیم رخ می دهد. اقتصاد شکوفا می شود ان شا الله ..
  12. باید تدبیر کرد برای هر فتنه های بین المللی  چون علیه ما علیه های خارجی. علیه ما علیه های  داخلی در مقابل اسلام ایستاده اند وصعف ما باید جبران شود  از اول تا تاحال..
  13. برای ما ممکن است با قدرت ولایت کاری کنیم که آیندگان برما افتخار کنند
  14. از واجب الواجبات است تفکر، تعقل، شناخت دشمن ودوست ، شناخت نیاز های ماندگار.. 
  15. بیان مقام معظم رهبری : تاریخى که ما در اینجا مى‏گوییم، باید براى عبرت‏ گرفتن‏ و استفاده کردن باشد. استفاده در چه جهتى؟ در جهت انسان‏سازى و استفاده‏ى مخاطبان شما در جهت کمال. کدام کمال؟ کمالى که جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى و اسلام همان اسلامى که خود شما برایش دارید زحمت مى‏کشید و جان‏فشانى مى‏کنید
  16. اسلام پیروان خود را به عبرت‏ گرفتن‏ عادت مى‏دهد. در قرآن آیات متعدّدى این نکته را متذکر مى‏شوند: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً» ، «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» و ... این یک درس زندگى است و فقط به معناى این نیست که انسان بتواند با این درس، معاش خود و حیات چند روزه را اصلاح کند و سامان بخشد. درس زندگى یعنى انسان بتواند با این درس هم حیاتِ این نشأه و هم- بالاتر از آن- حیات نشأه‏ى بعد را آباد کند؛
  17. قرآن که صادق مصدِّق است، ما را به عبرت‏ گرفتن‏ از تاریخ دعوت مى‏کند. عبرت‏ گرفتن‏ از تاریخ، یعنى همین نگرانى‏اى که الآن عرض کردم. چون در تاریخ چیزى هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید دغدغه داشته باشیم. این دغدغه، مربوط به آینده است. چرا و براى چه، دغدغه؟ مگر چه اتّفاقى افتاده است؟ اتّفاقى که افتاده است، در صدر اسلام است.
  18. از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه‏هاى ابلیس، عبرتبگیریم. تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محرومیّت از آنهاست. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ ... فَأَخْرَجَهُما»
  19. از عاقبت لجاجت، جسارت، بى‏ادبى و توقّعات نابجاى گذشتگان، عبرت‏ بگیرید. «لَنْ نُؤْمِنَ ... فَأَخَذَتْکُمُ»
  20. از دانستنى‏هاى تاریخ، عبرتبگیرید. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ» «نکال» عذابى است که اثر آن باقى وظاهر باشد تا دیگران ببینند و عبرت‏ بگیرند.
  21. عبرتگرفتن و پندپذیرى، نیازمند داشتن روحیّه‏ى تقواست. «مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»
  22. از عاقبت و سرانجام دیگران، عبرت‏ بگیرید. «کَما سُئِلَ مُوسى‏»
  23. توجّه به مشکلات دیگران، عامل تسکین است. از تاریخ، عبرت‏ و الگو بگیریم. «مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ» این آیه، پایان جزء دوّم قرآن است و مى‏فرماید: داستان‏ها و حوادثى که در آیات گذشته از آنها سخن به میان آمد، مایه‏ى عبرت‏ و درس آموزى است.
  24. به تمدنهاى ویران شده گذشته، باید به دیده عبرت‏ نگریست و درسهاى تازه گرفت. «مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ»
  25. به تاریخ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت‏ گرفته وبه خدا پناه ببریم. «کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا»
  26.  هدف از بیان تاریخ باید عبرت‏ و پندگیرى باشد. «لعبرة»
  27. گرچه حوادث براى همه مایه‏ى پند و عبرت‏ است؛ «کانَ لَکُمْ آیَةٌ» ولى درس گرفتن از نشانه‏ها، بصیرت وبینش مى‏خواهد. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ»
  28. حفظ آثار باستانى براى عبرت‏ آیندگان، لازم است. «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»
  29. محتواى آن، دعوت به ایمان و عدالت، عبرت‏ از امّت‏هاى پیشین، قطع رابطه‏ى دوستانه با دشمنان خدا، حمایت از یتیمان، احکام ازدواج و ارث، لزوم اطاعت از رهبر الهى، هجرت، جهاد در راه خدا و ... است.
  30. نه عمر انسان براى شنیدن همه‏ى تاریخ کافى است و نه نیازى به شنیدن همه‏ى تاریخ است. باید به مقدار عبرت‏ شنید. «رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ»
  31. از پیمانشکنى بنى‏اسرائیل و عواقب آن عبرت‏ بگیریم. فَبِما نَقْضِهِمْ ... لَعَنَّاهُم
  32. اینکه در سوره مایده با جمله‏ى «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» آغاز شده و ماجراى غدیر در آیه‏ى 67 مطرح شده و در این آیه پیمان‏شکنى و کشتن اولیاى خدا و تکذیب آنان مطرح شده، مى‏تواند ضمن افشاگرى از حالات بنى‏اسرائیل، مایه‏ى عبرت‏ و زنگ خطرى براى مسلمانان باشد تا پیام و پیمان غدیر خم را نادیده نگیرند.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

لطفا نظر دهید

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

عوامل رشد  بصیرت  9 استاد سالک  21 آبان 1401

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

رشعوامل د  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل.. بحث ما تعلم است

    1. موضوع برسی رشد  بصیرت  12 عامل 1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم 4- الاعتبار  
  1. الاعتبار  : عبرت گفتن ، پند گرفتن ، اثر پزیری ، مقیاس گرفتن ، سنجیدن ، درغرر حدیث 50. عبرت گرفتن، پند گرفتن ، تواوم پندگیری موجب  بصیرت  است.
  2. در قرآن سوره نور 42 یقلب الیل ونهار.. عتر ویا اولی الابصار..
  3. خدا خودش روز وشب را دگر گون می کند در ان عبرت وپند است برای صاحبان  بصیرت  
  4. روی کلمه دگرگونی مورد ی بحث کردند حضرت آیت الله مکارم شیرازی هم بیان کرده اند.
  5. عبرت وپند گرفتن از : شب و روز پشت سرهم در حال حرکت است
  6. عبرت وپند گرفتن از : مسأیله خورشید وماه وآثار خورشید در ماه خیلی موجب آثار است
  7. عبرت وپند گرفتن از : مسأ یله فضول که در سال به وجود می آید چهارفصل بهار وتابستان وپاییز وزمتتان
  8. عبرت وپند گرفتن از : بعد ازاین موارد به دگرگونی جامع در سطح جهان می رسیم در همین بحث است حرکت لیل ونهار وحرکت قمر یعنی ما یک نظمی در جهان هستی داریم کهبواسطه این نطم در سطح جهان می رسیم که دردل الاعتبار و  بصیرت  وآگاهی وژرف نگریستن است .
  9. پدیدههاى هستى عبرت ‏انگیز است، درباره آن تفکّر کنید. یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار النور : 44
  10. مشت، نمونه‏ى خروار است. قدرت وعلم خدا در تغییر شبانه روز، نشانه‏ى قدرت او بر نصرت بندگان است. : ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیر حج 61
  11. حالات عبرت آموزی 109/26..راههای عبرت عبرت آموزی  از گذشته گان 153/4..خ 18..خ 92..خ 157..
  12. الاعتبار  : در نهج البلاغه امیرالمومنین  بالای از 50 مورد ذکر کرده اند. چند نمونه جهت اطلاع  -   الاعتبار  یثمر العصمة 1،-  الزمان یریک العبر -  الاعتبار  یفید الرشاد-  الاعتبار  یقود الى الرشد-  المؤمن ینظر الى الدنیا بعین الاعتبار  و یقتات فیها ببطن الاضطرار و یسمع... -  اعتبر تزدجر-  اعتبر تقتنع -  افضل العقل الاعتبار  و افضل الحزم الاستظهار و اکبر الحمق الاغترار-  ابلغ العظات النظر الى مصارع الاموات و الاعتبار  بمصائر.-  ان للباقین بالماضین معتبرا -  ان للاخرة بالاول مزدجرا -  ان فى کل شی‏ء موعظة و عبرة لذوى اللب و الاعتبار  -  ان نظروا اعتبروا و ان اعرضوا لم یلهوا-  انما البصیر من سمع ففکر و نظر فابصر و انتفع بالعبر-  اذا احب اللّه عبدا وعظه بالعبر-  بالاستبصار یحصل الاعتبار -  خلف لکم عبر من اثار الماضین قبلکم لتعتبروا بها-  دوام الاعتبار  یؤدى الى الاستبصار و یثمر الازدجار-  رحم اللّه امرء تفکر فاعتبر و اعتبر فابصر-  طول الاعتبار  یحد و على الاستظهار-  فى کل اعتبار استبصار-  فى تصاریف الدنیا اعتبار-  فى تصاریف القضاء عبرة لاولى الالباب و النهى-  فى تعاقب الایام معتبر للانام -  فاز من کانت شیمته الاعتبار  و سجیته الاستظهار -  قد اعتبر من ارتدع -  قد اعتبر بالباقى من اعتبر بالماضى-  کفى مخبرا عما بقى من الدنیا ما مضى منها-  کفى معتبرا لاولى النهى ما عرفوا-  کسب العقل الاعتبار  و الاستظهار و کسب الجهل الغفلة و الاغترار-  للاعتبار تضرب الامثال-  لقد جاهرتکم العبر و زجرکم ما فیه مزدجر و ما بلغ عن اللّه بعد رسول اللّه مثل النذر -  لم ینل احد من الدنیا حبرة الا أعقبته عبرة -  لو اعتبرت بما اضعت من ماضى عمرک لحفظت ما بقى-  لاهل الاعتبار  تضرب الامثال-  من تأمل اعتبر -  من اعتبر حذر-  من جهل قل اعتباره -  من کثر اعتباره قل عثاره -  من اعتبر بتصاریف الزمان حذر غیره -  من اتعظ بالعبر ارتدع -  من لم یعتبر بغیره لم یستظهر لنفسه -  من اعتبر بعقله استبان -  من عقل کثر اعتباره -  من لم یعتبر بتصاریف الایام لم ینزجر بالملام -  من اعتبر بالغیر لم یثق بمسالمة الزمن -  من عقل اعتبر بامسه و استظهر لنفسه -  من عرف العبرة فکانما عاش فى الاولین-  من لم یعتبر بغیر الدنیا و صروفها لم تنجع فیه المواعظ-  من اعتبر الامور وقف على مصادقها-  من اعتبر بغیر الدنیا قلت منه الاطماع 5، 475 9542-  ما اکثر العبر و اقل الاعتبار -  لا فکر لمن لا اعتبار له-  لا اعتبار لمن لا ازدجار له .... شرح‏غررالحکم(خوانسارى)     
  13. دوام الاعتبار .. حضرت اول هر خطبه ذهنبت ایجاد می کند بعد بحث میکند. درغرر حدیث 50. عبرت گرفتن، پند گرفتن ،تواوم پندگیری موجب  بصیرت  است.
  14.  بصیرت  از گناه وخطا. در حقیقت یک دستوری درباره پند گرفتن است که باید لحظه به لحظه  باشد.
  15. پندگرفتن از گذشت عمر واین حالت را نباید از دست داد.
  16. عبرت از کسانی که اهل خیرند
  17. عبرت گری از حوادث روز گار
  18. قال علی علیه السلام دوم الاعتبار  یوید الااستبصار و..
  19. غرر الحکم حدیث 50 و51 پند گرفتن به صورت دایم باشد.
  20. ثمره این پند گرفتن پرهیز از گناه است .
  21. لحظه لحظه انسان باید عبرت آموز ی کند. از ستمگران ، جباران ، آنان که کشار بشریت را ونابوی انسان وانسانیت را خط مشی خود قرار داده اند. باید گعبرت گرفت .
  22. اگر به تاریخ گذشته گان تا توجه کنید . قال علی علیه السلام: اولیس کنتم فی آثار الاولین والآبایهم  الماضی المعبر البصیر هم پند آموزی درش هست هم  بصیرت  
  23. در کتاب مصباح المتحجبین : ص38 حدیث 508 مطلب ونکته که باید توجه داشت 1- عبرت آموزی انسان توسط گذشتگان به آیه سیرو فی الارض ...
  24. عبرت آموزی انسان در خلقت الی ما شا الله پر از عبرت است .
  25. عبرت آموزی انسان لحظه به لحظه فاعتبروا عبادالله وذکروا خطبه 89 اختیارمصباح‏السالکین ص 212     
  26. فاعتبروا عباد اللّه، بندگان خداى پند دهندهترین مردمان بخودش کسى است که فرمانبردارترین ایشان از پروردگارش باشد، و فریب دهنده‏ترین مردمان بخودش کسى است که نافرمان ترین مردمان از پروردگارش باشد (چون نافرمانى و فریفتن مردم و فرمانبردارى و پند گرفتن از مردم سود و زیانش در آخرت عاید خودش شخص گشته، و باعث سعادت و شقاوت او میشوند بنا بر این) زیانکار کسى است که بخود زیان وارد آورد، و خورسند کسى است که (مردم را نفریفته و) دین خود را سالمن نگه دارد، خوشبخت کسى است که از دیگرى پند گیرد، بدبخت کسى است که از هوا هوس خود فریب خورد، دانسته باشید ریا و خودنمائى (در عبادت دین) کمش هم شرک بخدا است،
  27. قبل از انقلاب چه قدر رضا خان ظلم کرد یک نمونه آن فاجعه مسجد گوهر شاد مشهد.
  28. آدمهای بی  بصیرت   درمیدانهای دشمن بازی می کنند .
  29. آدمهای بی  بصیرت   قدرت اندیشه آنها چه بلایی به نسل های گذشته وحال وآینده روا نداشته است
  30. آدمهای با  بصیرت  قدرت تشخیص حق وباطل را دارند.
  31. آدمهای با  بصیرت  دوست شناس هستند
  32. آدمهای با  بصیرت  قدرت فکرشان بلاست
  33. آدمهای با  بصیرت  در صرط توحید ویگانگی حرکت می کنند.
  34. آدمهای بی  بصیرت  تسخیر ذهن و عقل را می گیرند. فی کل الاعتبار
  35. آدمهای بی  بصیرت  در میدان شیطان و ایادی  شیطان بازی می کنند.
  36. مدیریت بیگانه با تسخیر اذهان به طرف امیال شیطانی خودشان حرکت می کنند!.
  37.  براستى که از براى خردمندان و گیرندگان پند در هر چیز (از چیزهاى دنیا) پند و عبرتى است. إنّ فى کلّ شی‏ء موعظة و عبرة لذوى اللب و الاعتبار  :
  38. بدرستى که در هر چیزى نصیحت و پندى است از براى صاحبان عقل و پند پذیرائى، یعنى هر که را عقلى باشد و پند پذیرد در هر چه تأمّل و تفکّر کند از براى او در آن موعظه و عبرتى باشد که بسبب آن معرفتى حاصل کند یا رغبت در کار خیرى یا انزجار از فعل بدى. انّ فى کلّ شی‏ء موعظة و عبرة لذوى الّلّب و الاعتبار  .
  39. فرمول  بصیرت  1- اندیشه کردن  به اضافه اعتبار وپند آموزی  بصیرت  را به همراه دارد.اما فکر را به کار نمی اندازیم !!! درصورتی که با تفکر واعتبار  بصیرت  حاصل می شود. خطبه 103 /3..رحم الله امری تفکر فاعتبروا ...
  40.  عدم الاعتباربخاطر 1-ضعف علمی ضعف 2- ضعف آگاهی 3- همت کم 4- بعید الهمه 5- القاعات دشمنان  باعث گردیده که ما اختیار خودمان را در این اتوبوس حرکت انقلاب نداشته باشیم .. اتوبوسی که جامعه را به انحراف می کشاند واز مسیر مستقیم منحرف می کند یا به دره سقوط و یا به سنگلاخ کوه برخورد کند.. حکمت 297..ما اکثر العبر واقل الاعتبار
  41. الاعتبار: حد اقل در امر اقتصاد 32 سال ریل گذاری براساس یک نوع اقتصاد بوده بنام تعدیل اقتصاد آقای نوربخش در دروران وزارت می گفت ما بدنبال تعدیل  اقتصاد هستیم  که از کشور های همچومالزی تعدیل اقتصادی کردند موفق بوده اند. گفته شد شما دنبال تعدیل اقتصادی وابسته اید سرمایه  دارآنچنان می خورد که تا حلقومش پرمی شود که آروق بزند   مردم از آروق  سرمایه دار ارتذاق  کنند. که نتیجه آن شکاف طبقاتی داردکه در کشور  ایجاد شده.که الان بانک مرکزی بخواهد ریل را عوض کند خون ریزی دارد.مورد دیگر استقراض از بانک مر کزی یعنی خلق پول رشد نقدینگی 400هزارمیلیارد ریال 500میلیارد ریال باید تامین کند. ما اکثرالاعبر واقل الاعتبار .. راه علاج  باید تدبیرکرد با هر گونه فتنه بین المللی .. فتنه هارا خنسا کرد.ما یکل المزون طراح فته هاست  حوشیاری مردم ، تمسک به قرآن و اهل بیت و که قدرت قرآن از اینا بلاتر است امروز انقلاب اسلامی امانت بزرگی است باید حفظش کنیم تفکر، تعقل، شناخت اسلام ناب اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

عوامل رشد  بصیرت   استاد سالک 8  ...14 آبان  1401.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل.. بحث ما تعلم است..

  1. موضوع برسی رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12 عامل دار  1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم
  2.  
  3. (فعالم ربّانى) اى منسوب الى الرب تعالى، لأنه تعلم و عمل للّه سبحانه (و متعلّم على سبیل نجات ) اى یتعلم العلم-  و لم یصل الى مرتبة العالم-  و تعلّم لنجاة نفسه لا للریاء و ما اشبه (و همج رعاع) المهج ذباب صغیر یقع على کل مکان، و الرعاع الأحداث الذین لا درایة لهم
  4. مردم سه دسته‏اند، دانشمند الهى، و آموزنده‏اى بر راه رستگارى، و پشّه‏هاى دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى‏روند، و با وزش هر بادى حرکت مى‏کنند، نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ‏ :
  5. اى کمیل: دانش بهتر از مال است، زیرا علم، نگهبان تو است، و مال را تو باید نگهبان باشى؛ مال با بخشش کاستى پذیرد امّا علم با بخشش فزونى گیرد، و مقام و شخصیّتى که با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى‏گردد. یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَالعلم یزکوا على الإنفاق، و صنیع المال یزول بزواله.
  6. ارزش‏هاى والاى دانش‏: اى کمیل بن زیاد! شناخت علم راستین (علم الهى) آیینى است که با آن پاداش داده مى‏شود، و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى‏کند، و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار گذارد. دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است. یاکُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ‏ ی
  7. 3- ارزش دانشمندان‏ :اى کمیل! ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده‏اند، امّا دانشمندان، تا دنیا برقرار است زنده‏اند، بدن‏هایشان گرچه در زمین پنهان امّا یاد آنان در دل‏ها همیشه زنده است. یا کُمَیْلُ [کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ] هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ
  8. اقسام دانش پژوهان‏ : بدان که در اینجا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانى انباشته است، اى کاش کسانى را مى‏یافتم که مى‏توانستند آن را بیاموزند؟ آرى تیز هوشانى مى‏یابم امّا مورد اعتماد نمى‏باشند، دین را وسیله دنیا قرار داده، و با نعمت‏هاى خدا بر بندگان، و با برهان‏هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى‏فروشند. َعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى [أُصِیبُ‏] أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ- 347
  9. یا گروهى که تسلیم حاملان حق مى‏باشند امّا ژرف اندیشى لازم را در شناخت حقیقت ندارند، که با اوّلین شبهه‏اى، شک و تردید در دلشان ریشه مى‏زند؛ پس نه آنها، و نه اینها، سزاوار آموختن دانش‏هاى فراوان من نمى‏باشند. َوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ
  10. یا فرد دیگرى که سخت در پى لذّت بوده، و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروت اندوزى حرص مى‏ورزد، هیچ کدام از آنان نمى‏توانند از دین پاسدارى کنند، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند، و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش مى‏میرد. أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْ‏ءٍ أَقْرَبُ شَیْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ‏
  11. ویژگى‏هاى رهبران الهى‏
  12. آرى! خداوند! زمین هیچ گاه از حجّت الهى خالى نیست، که براى خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه‏هایشان از میان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند! که تعدادشان اندک ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، که خدا به وسیله آنان حجّت‏ها و نشانه‏هاى خود را نگاه مى‏دارد، تا به کسانى که همانندشان هستند بسپارد، و در دل‏هاى آنان بکارد، اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ
  13. آنان که دانش، نور حقیقت بینى را بر قلبشان تابیده، و روح یقین را دریافته‏اند، که آنچه را خوشگذاران‏ها دشوار مى‏شمارند، آسان گرفتند، و با آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنیا با بدن‏هایى زندگى مى‏کنند، که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم! وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى (3148) نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 661
  14. 1-عالم بزمانه باشید به مردم درآن جواب دهید با این فضای مجازی 2- کتب علمی نهج البلاغه کتب فقهی 3- کیفیت انتقال ونشر 4- کیفیت انتقال ونشر 5- تبلیغ کنیم کلام حضرت را  6 –  خدمت شما خدمت به مردم است  7- رفع شبهه در جامعه
  15. برای امیال دنیا شبهه  انداختن چون شبهه ابوموسی اشعری  :  برای اینکه به اعتراضات و شورش‏هاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مى‏کردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شده‏ایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است.
  16. فرقه اشعرى- عادل بودن خدا را لازم نمى‏دانستند و مى‏گفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلًا مى‏گفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان على علیه السلام را به دوزخ و قاتل او- ابن ملجم- را به بهشت ببرد مانعى ندارد.
  17. علم داشتند ولی دنیا طلبی آنها باعث مخالف بود : ولید بن عبدالملک: یکى از مخالفین امیرالمومنین (ع) مى‏گوید: «مَا زَالَتْ أَصْحَابُنَا وَ أَهْلُنَا یَسُبُّونَ عَلِىَ‏ بْنَ أَبِى طَالِبٍ ع وَ یَدْفِنُونَ فَضَائِلَهُ وَ یَحْمِلُونَ النَّاسَ عَلَى شَنَئَانِهِ وَ لَا یَزِیدُهُ ذَلِکَ مِنَ الْقُلُوبِ إِلَّا قُرْباً» (إرشاد مفید، ج 1، ص 310) معاویه‏ بخشنامه کرد که در خطبه‏هاى نماز جمعه به على بن ابیطالب فحش بدهید و آن در کتابهاى شیعه و سنن نقل شده است و او مى‏گوید: که من این لعن‏ را بارها به گوش خود شنیدم. «وَ یَدْفِنُونَ فَضَائِلَهُ» و خوبیهاى او را دفن کرده و بدى در حق او گفتند. ولى نمى‏دانم چرا هر روز مردم به او بیشتر علاقمند مى‏شوند.
  18.  4000 نقر آمدند برای کشتن امام حسین : عُمر سعد در صبح عاشورا براى‏ کشتن‏ امام‏ حسین‏ علیه السلام به لشکرش گفت: «یا خیل الله ارکبى و أبشرى بالجنة» اى لشکر خدا بر اسبان سوار شوید و شما را به بهشت بشارت باد. براى‏ کشتن‏ امام‏ حسین‏ آمده بودند، همه تارک الصلوه نبودند، بلکه نماز جماعت میخواندند
  19. در زندان بامن هم سلول بود  آزاد شد فرار کرد با مناغقین
  20. جکمت 478 مسؤلیت عالم وجاهل : (خدا از جاهلان پیمان سوادآموزى نگرفت جز آنکه از عالمان پیمان آموزش گرفت)   عهد ومیثاق از عالم ...از عالم توقع است. مسؤلیت علما ودانشمندان زیاد است . مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا.
  21. جکومت مثل آب وعکسه بز است : قسم به آن کسى که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر گروه (بیعت کنندگان) حاضر نمى‏شدند و به وجود پشتیبان، حجت برقرار نمى‏شد و خدا با دانشمندان عهد نمى‏کرد که به پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده راضى نگردند، ریسمان خلافت را بر پشتش مى‏انداختم و آخر آن را به کاسه‏ى اولش سیراب مى‏کردم، آن گاه در مى‏یافتید که این دنیاى شما نزد من ناچیزتر از عطسه‏ى بز ماده است. «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء ألّا یُقارّوا على کِظّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم لألقَیتُ حَبلَها على غارِبها و لسقیتُ آخرها بکأس اوّلها و لألفیتُم دنیاکم هذه أزهَدَ عندى من عَفطَةِ عَنْز» آخرین قسمت خطبه 3 نهج البلاغه
  22. مجموعه فضیلت در احسان کردن به مردم آزاده و نیکى کردن به اهل خیر است. جماع الفضل فى اصطناع الحرّ و الاحسان الى اهل الخیر. 3 ترجمه‏غررمحلاتى -  376
  23. در دعای کمیل می خوانیم : هر جرمى را که مرتکب شده‏ام، و هر گناهى را که از من سر زده، و هر کار زشتى را که پنهان کرده‏ام، و هر نادانى که انجام دادم چه کتمان کردم و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عیان، و هر کار بدى را که به نویسندگان گرامیت دستور یاد داشت کردنش را دادى، همان نویسندگانى که آنها را موکل بر یاد داشت اعمال من کردى،کل قبیح‏ : کل جرم اجترمته و کل ذنب أذنبته و کل‏ قبیح‏ أسررته و کل جهل عملته کتمته أو أعلنته أخفیته أو أظهرته و کل سیئة أمرت بإثباتها الکرام الکاتبین‏  
  24. مانرفتیم سراغ جوانان ما مقصریم : مقام معظم رهبری فرمودند پیروزى‏هایى را که جوانان‏ شما در میدان‏هاى دشوار به دست آورده‏اند، نباید بگذارید فراموش شود؛ این پیروزى‏ها بسیار بزرگ است؛ فقط پیروزى در یک جنگ و پیروزى بر یک دشمن متجاوز نیست؛ پیروزى بر دنیاى استکبار قهار جبار جهانى است که وقتى مى‏بیند در یک نقطه‏ى حساس دنیا مثل ایران، ملتى به‏پاخاسته و استقلال خود را در زیر سایه‏ى دین به‏دست آورده است،
  25. بحث ما تعلم است :  درلغت الدَّوَّار- [دور]: آنکه بسیار دور زند یا رفت و برگشت داشته باشد؛ «بائعٌ‏ دَوَّارٌ»:
  26. سیره پیامبر با نگاهى به قرآن کریم 15 سیماى پیامبر اسلام : قرآن شفاست: «و شفاء لمافى الصدور» پیامبر نیز طبیب‏ است: «طبیب دوّار بطبّه» حضرت على علیه السلام در معرّفى پیامبر فرمود: «طبیبٌ‏ دوّارٌ بطبّه». نهج‏البلاغه، خطبه، 108.هم قرآن شفاست: «و شفاء لمافى الصدور» و هم پیامبر طبیب‏ است: «طبیب دّوار بطّبه» حضرت در تلاش وحرکت وتبلیغ از این کوی و برزن دیگر جای های دیگر برای  بصیرت  دادن و بینش مردم اجتماع را گسترش دادن پیامبر اکرم، قرآن مجسم .ص : 54
  27. صلاح علم : چشم وگوش وعقل ونفس است : کافى-  باسنادش: خداوند بعیسى (علیه السلام) مى‏فرماید: یا عیسى زبانت در نهان و آشکار یکى باشد، همچنان قلبت یکى باشد انّى احذّرک نفسک من مى‏ترسانم تو را از نفس خودت و کفى بى خبیر و کفایت است علم و خبر من، صلاح نپذیرد دو زبان در یک دهان و دو شمشیر در یک نیام و دو قلب در یک سینه، همچنان ذهن. شرح‏نهج..(نواب‏لاهیجى)     
  28. بالاترین کارها کارى است که وا داشته شوند نفسها بر آن (یعنى که بر خلاف میل و براى رضاى خدا باشد.. أفضل الأعمال ما أکرهت النّفوس علیها: 239
  29. ظلمات 21 مرتبه در قرآن بصورت جمع  ولیکن نور مفرد آمده که پشتبان علم است : (2) البقرة : 257 اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏
  30. نور که پشتیبان علم است : ما سه رقم علم داریم. الف: علم مفید ب: بى فایده (علومى که دانستنش جایى را نمى‏سازد وندانستن آن خراب نمى‏کند.) ج: مضرعلم‏..علم مفید باعث رشد انسان مى‏شود
  31. علم باید نفع به مردم و جامعه برساند و هچنین در دعاها «عِلْماً نَافِعا» (کافى، ج 2، ص 573)
  32. حضرت امام رحمه الله با نور علم انقلاب ایران جهانی کرد.. در صحیفه حضرت امام می فرمایند : سران کشورهایى هستند که تمام بشر را دارند به آتش مى‏کشند. این، براى این است که علم‏ را اینها دارند، علم سیاست دارند، علم صنایع دارند، همه چیز دارند، اما آنى که باید داشته باشند ندارند. آنى که براى بشر مفید است ندارند و آن، تهذیب نفس و معنویت. نه معنویت مسیح را آنها دارند و نه معنویت موسى کلیم را آن دسته دارند و نه معنویت اسلام را اینهایى که ادعاى اسلام مى‏کنند-
  33. «امام صادق علیه السلام فرمود: گروهى از علما دوست دارند دانش فراهم آورند و دوست ندارند آن را به دیگران یاد دهند، این دسته در اولین طبقه زیرین جهنم مى‏باشند.
  34. گروهى دیگر کسانى هستند که چون پند دهند نخوت و مباهات کنند، و چون دیگران به آنان پند دهند شدت و خشم نشان دهند، اینان در دومین طبقه آتش‏اند.
  35. طایفه‏اى دیگر کسانى‏اند که علم را در اختیار اشراف و ثروتمندان قرار دهند و در میان بینوایان جایى براى علم نمى‏بینند، این‏ها در طبقه سوم آتش هستند.
  36. جمعى دیگر از دانشمندان روش گردنکشان و پادشاهان را در پیش گرفته‏اند: اگر جواب ردّى به آنها داده شود و یا در خدمت به آنها قصور و تقصیرى روى دهد، خشمگین مى‏گردند، این دسته در طبقه چهارم دوزخ‏اند.
  37. عده‏اى دیگر کسانى‏اند که در پى گفتار یهود و نصارى مى‏روند تا علم و حدیث خود را با آن انبوه سازند، اینان در طبقه پنجم جهنم‏اند.
  38. گروهى دیگر عالمانى هستند که به مسند فتوى تکیه مى‏زنند و مى‏گویند: (هر چه مى‏خواهید) از من بپرسید. و چه بسا کلمه‏اى هم‏ نمى‏فهمند- و خدا کسانى را که ناشایسته امرى را به خود ببندد دوست ندارد- و این گروه در طبقه ششم آتش جاى دارند.
  39. طایفه‏اى دیگر کسانى هستند که علم را وسیله نخوت و فضل‏فروشى قرار مى‏دهند، جاى اینان در طبقه هفتم دوزخ است.» الخصال، ج 2، ص 352، باب 7، حدیث 33.
  40. پس، بر اهل‏ علم‏ خیلى لازم است که این مقامات را حفظ کنند و خود را کاملا از این مفاسد پاک کنند تا هم‏ اصلاح آنها شود و هم اصلاح جامعه را کرده وعظ آنها مؤثر گردد و پند آنها در قلوب موقعیت پیدا کند. فساد عالم موجب فساد امت شود، و معلوم است فسادى که ماده فسادهاى دیگر شود و خطیئه‏اى که خطیات دیگر زاید، بالاتر و بزرگتر است پیش ولىّ النعم از فساد جزئى غیر متعدى.همنشینی با علما انسان را به سحت و بصیرت  بالا می رساند.
  41. آخرین مطلب در باب علم اندوزی آخر دعای عالیه المظامتن آ مده : اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلا کَامِلا وَ لُبّا رَاجِحا وَ عِزّا بَاقِیا وَ قَلْبا زَکِیّا وَ عَمَلا کَثِیرا وَ أَدَبا بَارِعا وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لِی وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

عوامل رشد  بصیرت   استاد سالک7...14 آبان  1401.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل.. بحث ما تعلم است

  1. موضوع برسی رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12 عامل دار  1- تفکر 2- تعقل 3- تعلم
  2. خدا را باید شکر کرد که ما مردم فهیم ولایت مدار داریم که ولایت را قبول دارند که جای تشکردارد .جهت حضور پرشور چمعه 13 آبان ..
  3. نعمت فکر ، نعمت تعقل ، نعمت تعلم ، ولی دنبال تعلم نمی روند .. در برداشت اینجانب منظور تعلم استاد  درک درست باشد..داریم ؛ فقیه یعنى درک درست
  4. 1 34 وَ قَالَ علیه السلام: داناى تمام دانا کسى است که نومید نکند مردم را از رحمت خدا و نا امید نگرداند ایشان را از راحت خدا، زیرا که این معنى برترین گناهان است پس مردم را نباید چنان از حق تعالى ترسناک کرد که گنه کاران از رحمت او نومید گردند بلکه باید خاطر نشین ایشان کرد که کفر و هر گناهى که عظیم‏تر از آن نباشد هر گاه این کس ایمان آورد و توبه کند از آن و بازگشت کند بسوى خداى عزّ و جلّ، حق تعالى بیامرزد آنرا و خشنود شود از او، چنانکه آیات کریمه و احادیث شریفه در این باب زیاده از حدّ و حصر وارد شده. الْفَقِیهُ‏ کُلُ‏ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّه.
  5. در روایات مى‏خوانیم: یک ساعت تفکر ازعبادت‏هاى طولانى ارزشمندتر است، کدام تفکر و تفکر درچه چیزى‏ ارزشمند و سفارش شده است؟ تفکر در آفرینش ثمره‏اش ایمان آگاهانه است «یتفکرون فى خلق السموات و الارض ... تفکر در الطاف خدا، ثمره‏اش معرفت و عشق و محبت به خداست.تفکر در تاریخ و سرگذشت دیگران، ثمره‏اش عبرت و پند گرفتن است. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون» تفکر در زودگذرى دنیا و جلوه‏هاى آن، ثمره‏اش زهد و پارسایى است.تفکر در نعمت‏هاى الهى، ثمره‏اش شکر الهى است.تفکر در امدادهاى الهى، ثمره‏اش امید و دلگرمى است.تفکر در علم همه جانبه‏ى خداوند ثمره‏اش تقوا و حیاست.تفکر در عدالت خدا، ثمره‏اش عدالت و خوف الهى است.تفکر در قدرت الهى، ثمره‏اش استمداد و توکل بر اوست.
  6. تفکر الساغته افضل من تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة قال بعض‏ الأکابر إنما کان الفکر أفضل لأنه عمل القلب و هو أفضل من الجوارح فعمله أشرف من عملها
  7. عبادت و  بصیرت  : در اسلام تعقّل، تفکر، بصیرت‏ و معرفت، گام اول است و مناجات، گریه، انابه و عبادت‏ گام بعدى. «تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏» اول بصیرت بعد تذکّر
  8. عبادتبدون بصیرت‏ و فکر، بى ارزش است.«وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاه» عبادت‏ غیر خدا را نکن. اقبال پاکستانى حرف خوبى مى‏زند. دو شعر جالب دارد. مى‏گوید: انسان کارى مى‏کند که سگ نمى‏کند، چون انسان بصیرت‏ ندارد و خود را زود مى‏فروشد.
  9. اما جوانی است مخ او مشکل دارد. نمى‏فهمد. تحصیلاتش هم ممکن است عالى باشد. یعنى آدم تحصیل کرده‏اى است، اما درک درست ندارد. فقیه یعنى درک درست داشته باشد. یعنى بصیرت‏ داشته باشد. ما فکر مى‏کنیم هرکس الله اکبر گفت ثواب دارد. نخیر! الله اکبر! عبادت‏ نیست. کجا الله اکبر را گفتى؟ گفتن بعضى الله اکبرها حرام است.
  10. دو نفر نزد امام رضا (ع) آمدند گفتند: مسافر هستیم. فرمود: تو نمازت را درست بخوان. تو شکسته! گفت: آقا هردو برادر هستیم. از یکجا آمدیم. اگر شکسته، هردو شکسته. اگر چهار رکعتى، هردو چهار رکعتى! فرمود: نه نیت تو این است. تو براى زیارت امام رضا آمدى، سفرت حلال است. سفر حلال نماز چهار رکعتى دو رکعت مى‏شود. تو به قصد زیارت مأمون الرشید آمدى! آمدى خلیفه‏ى طاغوت را ببینى. وقتی تعلم  اتغاق افتاد کلاه سر جوان نمی رود
  11. تفکر صحیح : یعنی فقیه یعنى درک درست : ارزش فقیه در پیشگاه قرب اللهی یعنی ارزش بهی نهایت که حدف رشد فضیلت باشد.نهج‏السعادة  ج 7.ص 184     
  12. عن کنز الفوائد قال: قال النبی صلى اللّه علیه و آله: لکل شی‏ء آلة و عدة و آلة المؤمن و عدته العقل و لکل شی‏ء مطیة و مطیة المرء العقل، و لکل شی‏ء غایة و غایة العبادة العقل و لکل قوم راع و راعی العابدین العقل، و لکل تاجر بضاعة و بضاعة المجتهدین العقل، و لکل خراب عمارة و عمارة الاخرة العقل، و لکل سفر فسطاط یلجئون الیه و فسطاط المسلمین العقل.
  13. هرظرفی پر شدنی است الا ظرف علم  هر چی بریزی پرنمی شود .حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: هر ظرف و آنچه در آن چیزى نهند بوسیله آنچه در آن قرار میدهند تنگ مى‏شود جز ظرف‏ علم‏ و دانش (سینه و دل) که (چون علم در آن راه یافت) فراخ میگردد 1 82 وَ قَالَ ع‏ کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِع‏
  14. بزرگی وکوچکی : و آن حضرت (علیه السّلام) فرموده: جاهل و نادان کوچک است و اگر چه شیخ و پیرمرد باشد، و عالم و دانشمند بزرگ است و اگر چه جوان باشد. 85 وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ‏ الْجَاهِلُ صَغِیرٌ وَ إِنْ کَانَ شَیْخاً وَ الْعَالِمُ کَبِیرٌ وَ إِنْ کَانَ حَدَثاً
  15. گنج سودمند : و آن حضرت (علیه السّلام) فرموده: گنجى سودمندتر از دانش نیست و قرین و همنشین بدى بدتر از جهل و نادانى نمى‏باشد. قَالَ ع‏ لَا کَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لَا قَرِینَ سَوْءٍ شَرٌّ مِنَ الْجَهْلِ‏
  16. عقل و یادگیری :  آن حضرت (صلّى اللَّه علیه و آله) فرموده: هر که را مرگ برسد و او علم و دانشى را بطلبد (بخواهد یاد گیرد) که بوسیله آن اسلام را زنده گرداند (اصول یا فروع آن را به مردم یاد دهد) میان او و میان پیغمبران در بهشت یک درجه و پلّه است. 97 وَ قَالَ ص‏ مَنْ جَاءَهُ الْمَوْتُ وَ هُوَ یَطْلُبُ الْعِلْمَ لِیُحْیِیَ بِهِ الْإِسْلَامَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَاحِدَةٌ فِی الْجَنَّة
  17. اندکی علم و بندگی بسیار : و آن حضرت (صلّى اللَّه علیه و آله) فرموده: اندکى (یاد گرفتن) از علم و دانش بهتر است از (بجا آوردن) عبادت و بندگى بسیار. 14 104 وَ قَالَ ص‏ قَلِیلٌ مِنَ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعِبَادَة
  18. طلب علم بالعمل : حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: همانا مردم طلب علم و دانش را ترک کردند بواسطه آن چه که از دانشمند بى‏عمل دیدند. وَ قَالَ‏ لَا تَزِلُّ قَدَمُ عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ خَمْسِ خِصَالٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ عِلْمِهِ مَا ذَا عَمِلَ فِیمَا عَلِم‏
  19. طلب العلم : دانشجوئى واجب است بر هر مسلمان، بجوئید علم را از هر کجا که گمان دارید و بپذیرید آن را از اهلش زیرا آموختن دانش براى خدا حسنه است و کسب علم عبادت است مذاکره و مباحثه‏ى علمى تسبیح خداست و عمل کردن بعلم جهاد است و آموختن علم را بکسى که یاد ندارد صدقه است و بخشیدن علم را بکسى که یاد ندارد براى رضاى خدا سبب قرب بخداست‏ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ‏ طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ وَ الْمُذَاکَرَةَ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ وَ تَعَلُّمَهُ لِمَنْ لَا یَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى‏
  20. در باب تعلم علم : تعلم علم نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص 766 نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم«صل الله علیه وآله » با ترجمه فارسى : هر که از دنیا بگذرد خدایش بدون تعلم‏ علم‏ آموزد و بصیرت دهد.
  21. در باب تعلیم علم : تعلیم‏ علم‏ گرفتن از براى رضاى خدا حسنه است، و طلب آن عبادت است، مذاکره کردن آن با یک دیگر تسبیح پروردگار است، عمل کردن بآن جهاد در راه خدا است، یاد دادن آن بکسى که نمیداند تصدق کردن است، و رسانیدن به اهلش تقرب بخداست،
  22.  طلب علم برای  1-شناخت خدا  2- شناخت حق و باطل 3-  برای خدمت به خلق خدا 4- برای رضای خدا خضرت«علیه السلام »: هر که علم را براى رضاى خدا طلب کند، به هیچ بابى از آن دست نمى‏یابد مگر آنکه به سبب آن، در نفس خود، داراى فروتنیى افزونتر مى‏شود، و در میان مردم بیشتر به تواضع مى‏پردازد، و ترس او از خدا افزایش پیدا مى‏کند، و کوشش او در کار دین بیشتر مى‏شود. و این گونه کس همان است که از علم سود مى‏برد، و باید آن را بیاموزد . طلب‏ علم‏ براى‏ عموم موجب اختلال نظم باشد و واجب نباشد و بلکه حرام باشد،
  23. تواضع به نسبت العلم :  کلّ متعلّم لا بدّ له من التّواضع و الخشوع بالنّسبة الى العالم فانّ حقّ العالم على الجاهل و لا سیّما المعلّم على المتعلّم کثیر، فنتیجة هذا کون الأمام متواضعا لغیره و هو ینافی منصبه کیف لا و قد قال (ع) (من علّمنى حرفا فقد صیّرنى عبدا).
  24.  و قال علیه السّلام: أوضع العلم ما وقف على اللّسان، و أرفعه ما ظهر فى الجوارح و الأرکان. یرید بالعلم الأوّل: العلم الذى لا عمل معه، و ظهوره فى الوصف اللّسانی فقط. ترجمه‏غررمحلاتى.. 
  25. پست‏ترین علم آن است که به ایستد بر زبان (و در دل و اعضا و جوارح اثر نکند و به تنبّه و عمل نرسد).
  26. فقیه : ای خروج از وحشت تنهایى به جانب انس و دلگرمى و از حالت نادانى و بى‏خبرى به طرف علم و آگاهى و بدل ساختن فقر و نیاز به حالت غنا و بى‏نیازى و بالاخره دور شدن از خوارى و ذلّت و به دست آوردن عزّت و قدرت و یادآور شدیم که همه این غرضها از باب دفع ضرر و جلب منفعت است
  27. «هرگاه دانشمندى فاسد شد دنیایى فاسد شد»-  و خود حکیم که باید درمان مردم باشد مسبب درد آنان خواهد شد. بالاترین غلم آن است که به عمل در ارکان وجوارح نمود باشد. «اذا فسد العالم فسد العالم»-
  28. علم به زبان : ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود..... بى هنر گر دعوى بیجا کند رسوا شود. علم با هدف تکبر .حسادت . خود محوری .چپاول . استکباری . علم اخوش..
  29. عمل نکردن به گفتار، گاهى به خاطر ناتوانى است و گاهى از روى بى‏اعتنایى که این مورد توبیخ است.
  30. عالم بى‏عمل، به درخت‏ بى‏ ثمر، ابر بى باران، نهر بى آب، زنبور بدون عسل، سوزن بدون نخ و الاغى که کتاب حمل نجاتمى‏کند، تشبیه شده است.
  31. در احادیث مى‏خوانیم: «علم بلا عمل حجة الله على العبد» «2» علم بدون عمل، حجّتى بر علیه انسان است.«العلم الذى لا یعمل به کالکنز الذى لا ینفق منه» «3» علمى که به آن عمل نشود، مانند گنجى است که از آن انفاق و استفاده نشود.
  32. کسى که از عدالت سخن بگوید ولى عادل نباشد، سخت‏ترین حسرت را در قیامت خواهد داشت. «ان اشد الناس حسرة یوم القیامة الذى و صفوا العدل ثم خالفوه»
  33. حضرت عیسى علیه السلام فرمود: «أشقى الناس من هو معروف عند الناس بعلمه مجهول بعمله» «5» کسى‏که نزد مردم به علم معروف است، ولى به عمل معروف نیست، شقى‏ترین مردم است.
  34. امام صادق علیه السلام فرمود: «من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم» «6» کسى‏که کارهایش تأکیدکننده‏ى گفتارش نباشد، عالم نیست.
  35. علم فاسد بدترین علم، دانشی است که رشد و هدایت آدمی را تباه کند. :قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع): شر العلم ما أفسدت به رشادک‏ غررالحکم، ص 48
  36. جمع بندی حدیث داریم پیغمبر وارد مسجد شد دید دور یک کسى شلوغ است گفتند این کیه؟ گفتند علامه است فرمود چه علمى دارد؟ گفتند فلان و فلان، فرمود اینها علم‏ نیست‏ اینها سرگرمى است. فرهنگ استعمارى معنایش این است که گاهى مطالبى را در کتابها مى خوانیم که هیچ نیازى به آن نداریم مثلًا یک دختر در دبیرستان مى خواند که کوه هیمالیا چند متر است و حال آنکه اطلاع از کوه هیمالیا ضرورت ندارد اما روانشناسى کودک براى دخترى که فردا مادر مى شود ضرورت دارد روانشناسى کودک، چه کنیم بچه ترسو مى شود، چه کنیم بچه عقده اى مى شود، چه کنیم بچه شجاع بشود، روانشاسى کودک را بلد نیست اما کوه هیمالیا را بلد است.روضه کافى-ترجمه کمره‏اى ج‏1 123
  37. آرى چنین است وضع حکومت‏ها و اجتماعهاى فاسد که امروزه زیر یوغ استعمار قرار دارند و مستعمره‏چیان زبر دست آن‏ها را باین روز سیاه افکنده‏اند آرى مولا میدانست و این آینده نکبت بار را پیش بینى میکرد و بحساب اسفل درکات یک ملت تقریر کرده است و آه سرد کشیده.
  38. (حدیثى از امیر المؤمنین(علیه السلام ) در وصف آخر الزمان) (حدیثى از امیر المؤمنین(علیه السلام) در وصف آخر الزمان) هر گاه سپرده را غنیمت شمارند و نپردازند و زکاة را سود گیرند و بمستحق ندهند و عبادت را وسیله گردن فرازى کنند وصله و دستگیرى بمستمندان را منت‏گذارى دانند فرمود: باو گفته شد این در چه زمانى است؟ در پاسخ فرمود: هر گاه زن‏ها تسلط یابند و کارها را بکنیزان سپارند و کودکان را فرمان روا گیرند.. روضه کافى-ترجمه کمره‏اى، ج‏1، ص: 122
  39. امام باقر (علیه السلام ) فرمود: زکات‏ علم‏ این است که آن را به بندگان یاد بدهى. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ‏ زَکَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّه‏..زکات علم .الإمام على «ع»: زکاة العلم‏، نشره، و بذله لمستحقّه، و إجهاد النّفس فی العمل به. الکافی   باب بذل العلم ..... ص : 41
  40. امام على «علیه السلام »: زکات علم، یاد دادن آن به شایستگان، و وادار کردن خود به عمل به آن است. آموزش وخود سازی وتکیه به خود سازی
  41. جمع بندی آموزش : عالم زبانی . «فرو مایه‏ترین علم آن است که زبانى باشد و بلندترین آن چیزى است که در دل و جان ظاهر مى‏شود.» این موضوع کاملا بر حق و درست است زیرا هر گاه علم عالم فقط در حد گفتن به زبان باشد و عبادت و عملى از او آشکار نشود، آن شخص دانشمندى ناقص است. اما هر گاه مردم را با زبان و سخنان بهره رساند و مردم او را در حال عبادت استوار ببینند بهره‏اش تمامتر و عامتر خواهد بود و مردم مى‏گویند: اگر به آنچه مى‏گوید به حقیقت معتقد نباشد، خود را در عبادت به چنین زحمتى نمى‏اندازد. اوضع العلم ما وقف على اللسان، و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الارکان.توضیح‏نهج‏البلاغة      ج 4          صفحه‏ى 333      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

 

عوامل رشد  بصیرت استاد سالک جلسه 6     

بسم الله الرحمن الرحیم .                                                       

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.                           

قسمت 5 مطلب 609 جلسه 6

عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل

  1. واژههاى‏ نهج‏  البلاغه  درموضوع عقل : خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکى عقل و دیگرى انبیاء. عقل ، حفظ و نگهدارى تجربه‏هاست. از بین رفتن عقل و درک ..با آرامى حرکت کنید، با فکر و عقل اقدام نمائید ..تاریکى شدید، آنکه عقل و فهم ندارد، بچهار پا هم بهیمه گویند .. غائب، عقل عازب: عقل اکتسابى.. بفهم، عقل خود را بکار انداز..بخواب رفتن عقل ، تعطیل شدن عقل ..دیوانه و کم عقل شده است  ..هوی نفس بر باید عقل ساده او را .. عقل با باطن ماکاردارد..تعریف عقل از منظر بزرگان ..فکر یعنی اندیشه ..عقل نیروی قوی است که راه را از چاه می توان تشخیص داد...عفل حق را می پزیرد برای استفاده کردن عقل نیرویی است که به وسیله آن حقیقت اشیاء را درک میکند ..عقل سالم نیرویی است که به وسیله آن جلوی انحرافات انسانی گرفته می شود.
  2. العقل حفظ التجارب : العقل حاصل تجربه هاست  آنچه که انسان در زندگی بدست آورده است حاصل عقل خدادی است .
  3. حضرت علی علیه السلام : نامه 31-  با رهنمود های حضرت ما نیازی به ساختار های آموزش وپرورش نداردیم چون نامه 31 نهج البلاغه را داریم .
  4. سرفصل های نامه 31-نهج البلاغه .1- انسان وحوادث الایام 2- اخلاق اجتماعی 3- مبادرت تربیت اطفال 4- روش تربیت فرزند 5-ضرورت توجه به معنویات 6- ضرورت آخرت گرایی 7- معیارهای روابط اجتماعی  8- تاش وتوشه 9- رحمت الهی 10- شرایط دعا 11- ضرورت یاد مرک 12- شناخت دنیا 13- ضرورت واقع نگری 14- حقوق دوستان 15- ارزشهای اخلاقی 16- جایگاه زن وفرهنگ  وخلاصه جمع این نامه عقل گریی را به ما نمود می دهد 
  5. حکمت 113... و قال علیه السّلام: لا مال أعود من العقل، و لا وحدة أوحش من العجب، و لا عقل کالتّدبیر، و لا کرم کالتّقوى، و لا قرین کحسن الخلق، و لا میراث کالأدب، و لا قائد کالتّوفیق، و لا تجارة کالعمل الصّالح، و لا ربح کالثّواب، و لا ورع کالوقوف عند الشّبهة، و لا زهد کالزّهد فى الحرام، و لا علم کالتفکر،
  6. حکمت 113.ارزش‏هاى والاى اخلاقى . درود خدا بر او، فرمود: سرمایه‏اى از عقل سودمندتر نیست، و تنهایى ترسناک‏تر از خودبینى، و عقلى چون دوراندیشى، و بزرگوارى چون تقوى، و همنشینى چون اخلاق خوش، و میراثى چون ادب، و رهبرى چون توفیق الهى، و تجارتى چون عمل صالح، و سودى چون پاداش الهى، و پارسائى چون پرهیز از شبهات، و زهدى چون بى‏اعتنایى به دنیاى حرام، و دانشى چون اندیشیدن، و عبادتى چون انجام واجبات، و ایمانى چون حیاء و صبر، و خویشاوندى چون فروتنى، و شرافتى چون دانش، و عزّتى چون بردبارى، و پشتیبانى مطمئن‏تر از مشورت کردن نیست.
  7. بحث عقل ؛ عقول ؛ عاقل درترجمه محمد دشتی 32 مورد در نهج البلاغه آورده است.که سرمایه ای سودمند تر از عقل نیست..
  8. بحث عقل وجهل اصول کافی : الکافی ق: از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: دوست هر انسانى عقل او است‏ و دشمن او جهلش. َالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ‏ صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏
  9. امام صادق علیه السلام فرمود: هر که عاقل است دین دارد و کسى که دین دارد ببهشت میرود (پس هر که عاقل است ببهشت میرود).قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام :‏ مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّة
  10. پیغمبر فرمود: خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر است‏ َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ‏اَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل‏
  11. دسیور العمل خاتمیت است ازبرای حاکمیت کشور ما : خدا پیغمبر و رسول را جز براى تکمیل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدین بالاتر است. َ
  12. حدیث خاتمیت : لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ وَ مَا یُضْمِرُ النَّبِیُّ ص فِی نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ الْمُجْتَهِدِین‏
  13. عقل با ظلم سازگار نیست :حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرماید که: بر شما باد که خویشتن را از ظلم کردن باز دارید که ظلم و ستم دلها را ویران کند، و هر کردارى که نفس [نه‏] بجاى خویشتن کند آن ظلم و ستم باشد و عجب‏ از ظالم‏ که پیوسته قرآن میخواند و بدان امید نیکى میدارد و نداند که بر خویشتن لعنت میکند قال اللَّه تعالى: أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ‏.
  14. ظلم از عجب وخودبزرگ بینی : هیچ تنهایی.خطر ناک تر از عجب است .ظالمین عالم دچار این خود بر تر بینی هست من عامل النّاس فلم یظلمهم، و حدّثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم فهو ممّن کملت مروّته‏ و ظهرت عدالته و وجبت‏ أخوّته، و حرمت غیبته‏
  15. تدبیر ماثر است در امور عقلی : تدبیربرتربیت ماثر است : لا عقل کالتدبیر : أراد بالعقل تصرّف العقل العملىّ فأطلق علیه اسمه مجازا إطلاقا لاسم السبب على المسبّب. و ظاهر أنّ جملة تصرّفاته التدبیر و استخراج الآراء المصلحیّة فی الامور، و لمّا کان المقصود منه التدبیر لا جرم لم یکن له تصرّف یشبهه فلا عقل مثله. لا عقل  کلا تدبر .
  16. مقام معظم رهبری تدبیر و تبحرفرمودند : جمهورى اسلامى مى‏تواند بزرگتر از این کارها را انجام دهد. ما نظام طاغوتى را از بین بردیم و ده سال با امریکا و شوروى و قدرتهاى شرقى و غربى جنگیدیم. ما مى‏توانیم آینده را بسازیم و با همت و تدبیر مدیران قوى این کشور، براى مردم زندگى مناسبى به وجود آوریم.
  17.  عقل وبرد باری : برد باری پرده ای است پوشاننده  پس کم بود های اخلاقی خود را با برد باری بپوشانید هوای نفس را با شمشیر عقل بکش على علیه السّلام فرموده: عقل شمشیر برّانى است از آن استفاده کنید و با هواى نفس خود بجنگید. حکمت قال علىّ علیه السّلام: و العقل‏ حسام قاطع‏، و قاتل هواک بعقلک.
  18. عقل وعیب جویی : عیب جویی از حود بکن خود سازی کن  تا  در دیگران  اثر داشته باشد  وبتوانی دیگران را هدایت کنی . جلوه‏هاى‏حکمت  صفحه‏ى 436       من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره.  
  19. هر که در عیب خود نگرد عیب جویى دیگران از نظرش برود. 1. سرچشمه همه گناهان و زشتی ها: (عیب جوئی، غیبت، تهمت، تحقیر، قتل، غارت، نزاع‏های خانوادگی و قبیله‏ای و کشوری و بین المللی سوء ظن به خدا أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ نساء/ 54.)
  20. 2. استفاده از عیب جویی دشمن‏: از عیب جویی دشمن استفاده کنید، عیب را برطرف کنید و به جای اینکه از کار او ناراحت شوید، به کار خود بپردازید،
  21. عیب‏جویی دشمن راه و رمز موفقیت است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/ 1) فرق «همزه» و «لمزه» چیست؟ «همز» عیب‏ جویى‏ کم رنگ است «لمز» عیب‏ جویى‏ سخت است اگر پشت سر کسى متلک گفتى و غیبتش را کردى «همز» است چون پشت سر آسان است که آدم فحش بدهد توى رو سخت‏ «وَیْلٌ» واى‏ «وَیْلٌ لِکُلِّ» واى به هرکس که چه نیش بزند پشت سر و چه نیش بزند رو به‏ رو. نیش خیلى مهم است مسخره خیلى مهم است‏
  22. دین مردم دست روحانیت است : واجب است که عالم دینى به همه آنچه بدان اشاره کردیم، به صورتى فراگیر و هشیارانه، آگاهى داشته باشد.این علم فراگیر جامع، همان است که فقیه صاحب فتوى نیز باید آن را دارا باشد، و همان است که اگر بدون آن فتوى دهد، آنچه از دین‏ مردم‏ تباه مى‏کند بیش از آن چیزى است که اصلاح مى‏کند.پس فقیهى که شایسته است اجتماع از او تقلید کند، و زمام امور خود را در همه امور و مسائل به دست او بسپارد، لازم است که عالم و دانشمند نیز باشد، یعنى نماینده همه تعلیمات اسلامى در عبادت، و معامله، و سیاست، و فرهنگ، و جامعه، و اخلاق، و دفاع، و حکومت، و اقتصاد، و مدیریت، و آنچه به این امور پیوسته است. الامام الباقر «علیه السلام»: إنّ الفقیه، الزاهد فی الدنیا، الراغب فی الآخرة، المتمسّک بسنّة النبی «صلی الله علیه وآله »
  23. در قضیه بوسف وزلیخا آن چیزی حضرت یوسف را پیروز کرد عقل یوسف بود.. نقل مى‏کند، وقتى که امانتدارى و کفایت و عقل‏ یوسف‏ بر پادشاه ثابت شد و عذر او را در باره زندانى شدن متوجّه گشت، فرمان داد (او را به نزد من بیاورید تا او را خاصّ خود گردانم‏.. و قال فی العرائس‏ فلما تبین للملک عذر یوسف و عرف أمانته و کفایته و عقله قال‏ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی‏ ... فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ‏ قال أجب الملک الآن فخرج یوسف و دعا لأهل السجن بدعاء یعرف إلى الیوم و ذلک‏
  24. عقل حجر بن عدی : یک سطر راجع به حجر بن عدى، به حجر بن عدی گفتد تبری پیدا کن نسبت علی بن ابیطالب ، حجربن عدی گفت «قال» گفت‏ «اقطعوا رأسى» گردنم را قطع کنید «فولله لا أتبرا من على بن ابى طالب» والله قسم، دست از امام على بر نمى‏دارم
  25. حالا حکم قتل سلمان رشدی  : این کار راجع به حضرت امام (ره) هم بود امام دستور داد سلمان رشدى را اعدام کنید هر کس او را دید او را بکشد یک نامردى مثل سلمان رشدى به ولى تو جسارت کرده یک مرد خدایى مثل حضرت امام فتواى قتل او را داده‏
  26. رهنمودهاى علم و عقل : اسلام به عقل و علم اهمیت بسیار مى‏دهد تا جایى که عقل را پیامبر درونى مى‏داند و کیفر و پاداش انسان‏ها را براساس مقدار عقل آنان قرارداده است.
  27. قرآن همگان را به تعقل و اندیشیدن فرا مى‏خواند و در بسیارى از آیات تنها اهل فکر و عقل را مخاطب قرارداده است.
  28. اسلام در معرفى عقل بهترین تعبیرها را بکار برده و مى‏فرماید: عقل، وسیله بندگى خداست.
  29. در سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام به آن اندازه که از عقل و فکر تجلیل شده شاید از کمتر موضوعى قدردانى شده باشد.
  30. زمانى در خدمت امام صادق علیه السلام از شخصى سخن به میان مى‏آید که بسیار عبادت مى‏کند، حضرت مى‏پرسد: «کیف عقله» «1» او چگونه مى‏اندیشد و عقلش تا چه اندازه است؟
  31. لشکر عقل و جهل‏ : براى شناخت بیشتر گناهان، حدیث معروفى که در آن، لشکر عقل و جهل شمرده شده راهنماى بسیار خوبى است که مارا در این راستا کمک خواهد کرد.
  32. جمعى در محضر امام صادق علیه السلام بودند، سخن از عقل و جهل به میان آمد. امام صادق علیه السلام فرمود: عقل و لشکرش و همچنین جهل و لشکرش را بشناسید تا هدایت گردید.
  33. نشانه عقل وقلب سالم:قال الصادق (علیه السلام): إن کنت عاقلا فقدم العزیمة الصحیحة و النیة الصادقة مصباح‏الشریعة، ص 11.
  34. 1. عقل محتاج ادب است‏ : قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) کل شی‏ء یحتاج إلی العقل و العقل یحتاج إلی الادب‏ غررالحکم، ص 248.
  35. 1- قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) نعم قرین العقل الادب‏ غررالحکم، ص 248. عاقل و عالم زمانی محبوب می‏شوند که ادب داشته باشند.
  36. 2- بدرستى که بصاحبان عقلهاست از حاجت بسوى ادب چنانکه تشنه مى‏شود کشت بسوى باران یعنى چنانکه کشت و زرع محتاج بباران است و بى آن پژمرده و خشک مى‏شود صاحبان عقلها نیز چنان محتاج بآموختن آداب و کاربردن آنهایند و بى آن پژمرده و فاسد گردند و مراد آدابى است که در شرایع مقدّسه در هر باب مقرّر شده و ممکن است که شامل آداب نیکو که میانه مردم شایع باشد نیز باشد. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) إن بذوی العقول من الحاجة إلی الادب کما یظمأ الزرع إلی المطر غررالحکم، ص 52.
  37.  ادب محبوبیت می‏آورد و این ادب رسول الله (صلی الله علیه وآله ) بود که مردم را جمع کرد.اگر ادب نباشد علم هم فایده‏ای ندارد. ارزش عالم به ادب او است و الا کمر علی را می‏شکند.
  38. رابطة العقل و العلم‏437 عقل و خرد مرکب علم و دانش است یعنى بى آن نمى‏باشد چنانکه مرکب بى راکب نباشد پس هر که را عقل و فطنت باشد کم است که علم و دانش تحصیل نکند.الْعَقْلُ مَرْکَبُ الْعِلْمِ‏ (205/ 1).
  39. عقل و خرد اصل و بیخ علم و دانش است و خواننده بفهم و دریافت، زیرا که کسى را که عقل و شعور باشد کم است که بفکر تحصیل علم و دانش و فهم و دریافت نیفتد و مشغول آن نشود.439 الْعَقْلُ أَصْلُ الْعِلْمِ وَ دَاعِیَةُ الْفَهْمِ‏ (91/ 2).
  40. بعقلها رسیده مى‏شود باوج علمها یعنى بعقلها که حق تعالى ببندگان عطا کرده‏ مى‏توان بمراتب عالیه علوم و معارف رسید پس آدمى نباید که بکاهلى و تقصیر خود را از آن درجات محروم سازد و در بعضى نسخه‏ها «الامور» بدل «العلوم» است موافق فقره بعد، و بنا بر این مراد این است که: بعقلها رسیده مى‏شود باوج امرها یعنى کارها یا چیزها یعنى بکارهاى بلند یا مرتبه‏هاى بلند مى‏توان رسید، پس آدمى نباید که بکاهلى و تقصیر آن را عبث و بى فایده کند و خود را از ثمره آن محروم سازد.440 إِنَّکَ مَوْزُونٌ بِعَقْلِکَ فَزَکِّهِ بِالْعِلْمِ‏ (57/ 3).
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

مطلب 608 استاد سالک –  بسم الله الرحمن الرحیم .. عوامل رشد بصیرت  در قرآن ونهج البلاغه جلسه  5-                                        

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                                     

      1. عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل
  1. اندیشیدن خاصیتش موفقیت روابط اجتماعی است . کسی که بدون اندیشه و  بصیرت   به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود و او هر قدر بر سرعت مسیر خود می افزاید به همان نسبت از جاده اصلی دورتر می شود.
  2. عوامل رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12مورد آمده اول قکراست  دوم تعقل ؛ عقل..سوره مبارکه ملک  وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ (10)
  3. عده ای در برابر خردمندانى که دعوت به ایمان را اجابت کرده، مى‏گویند: «سَمِعنا»،
  4. و افرادى هستند که نسبت به این دعوت بى‏اعتنایى مى‏کنند و در قیامت با حسرت تمام مى‏گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  5. آرى، انسان‏هایى که هویّت انسانى خود را از دست داده‏اند، جایگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعقلونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» چنانکه خود آنان نیز اعتراف مى‏کنند که اگر دستورات الهى را شنیده بودند و تعقل مى‏کردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  6. گروهى در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمى‏دادند ویا در آن تعقل نمى‏کردند و این سبب دوزخى شدن آنان شده است. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ» اگر گوش شنوا داشتیم، یا تعقل مى‏کردیم، از دوزخیان نبودیم.
  7. در سوره ملک مى‏خوانیم: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ در این آیه تعقل در کنار شنیدن و در آیه مورد بحث، قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است.
  8. گاهى به بى‏توجّهى و کم فکرى خود عذر مى‏آورند: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ... اگر به نداى انبیا گوش مى‏دادیم یا تعقل مى‏کردیم بدبخت نمى‏شدیم.
  9. قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ «9» وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ «10» فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ «11»
  10. ب) اعتراف به عدم تعقل و استماع سخن حق. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏»
  11. مخالفان مىگفتند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» در آیه 26 سوره فصّلت مى‏خوانیم که به این قرآن گوش فرا ندهید ولى در آن روز خواهند گفت: اى کاش گوش مى‏دادیم! «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏»
  12. - ریشه تکذیب، عدم تعقل است. فَکَذَّبْنا ... لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ (تعالیم اسلام مطابق با عقل است، اگر تعقل مى‏کردیم مؤمن مى‏شدیم.)
  13. 5- عقل واقعى آن است که انسان حق را بشنود، بپذیرد و پیروى کند تا از قهر الهى خود را نجات دهد. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  14. درقلب جای دارد- البصیر قد سمع فتفکر ونظر فابصر درقلب جای دارد
  15. عامل بد بختی انسان 1- عدم توجه به پیامبر درون 2- عدم توجه به پیامبر برون
  16. بی توجهی اصحاب سعیر  1- گوش دارد ولیشنوایی ندارد 2- چشم دارد ولی بینایی ندارد 3- فهم دارد ولی اندیشه ندارد.
  17. خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏ آیه 7 بقره
  18. ابزار شناخت : هوى پرستى ابزار شناخت‏ را از کار مى‏اندازد، نه چشم حقیقت را مى‏بیند و نه گوش حقّ را مى‏شنود و نه دل درک صحیح دارد.
  19. کسى که راه استفاده از ابزار شناخت‏ را تعطیل کرده، تأثیرپذیرى ندارد. «سواء علیهم ...» (بر سیه دل چه سود خواندن وعظ، نرود میخ آهنین در سنگ.)
  20. ابزار شناخت‏ انسان، محدود به حسّ و عقل نیست، بلکه وحى نیز یکى از راه‏هاى شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانى مى‏شود. باید انبیا دست او را بگیرند و با سخن منطقى و سیره عملى خویش، او را به‏سوى سعادت واقعى رهنمون شوند.
  21. ارزش والای خرد وتعقل : 1- ارزش‏ چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمه‏ى تعقل‏ باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعقلونَ»
  22. 2- ارزشانسان به خردورزى اوست، اگر تعقل‏ نکند، بدترین جنبندگان مى‏شود.
  23. آیه‏ى 22، «شَرَّ الدَّوَابِّ» را کسانى دانست که نمى‏اندیشند، این آیه آنان را کسانى مى‏داند که ایمان نمى‏آورند وکفر مى‏ورزند. پس ریشه‏ى کفر، عدم تعقل‏ صحیح است. قرآن، ارزش‏ انسان را در گرو عقل و ایمان مى‏داند که اگر تعقل نکند، یا کفر ورزد، از مدار انسانیّت خارج مى‏شود. انسان واقعى، کسى است که عاقل و مؤمن باشد.
  24. اسلام اساس خدا شناسی را به عقل داده است : 13- عبادت باید بر اساس‏ تعقل و تشکّر باشد. «أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ» خدا یافتنى است، نه بافتنى، «أَبْغِیکُمْ» و پرستش غیر خدا، با عقل‏ و روحیّه‏ى‏ سپاسگزارى ناسازگار است.
  25. ایمان بر اساسفکر و عقل‏ است و بر روى موج حرکت نمى‏کند. ایمانش خالص است به هر کس و ناکسى بله قربان نمى‏گوید، اعمالش صالح است  کمبودی ندارد،
  26. فکر در آفرینش زمین و ستاره‏ها و آسمانها آیاتى است‏ «لأُوْلِى الْأَلْبَابِ». «الَّذِینَ»، «یَتفکرونَ» (آل‏عمران/ 191) «أُوْلِى الْأَلْبَابِ» کسانى هستند که در عالم هستى فکر مى‏کنند. بعد که فکر کردند، بر اساس این فکر مى‏گویند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» (آل‏عمران/ 191)
  27. گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس‏ رهنمود عقل‏ و فطرت مخالفند، مى‏گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب‏هاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت واهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است. «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم‏ والّذین اوتوا العلم درجات» ، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»
  28. روی  سخن خداوند روی اولی الالباب است. 3- عقل‏ و ایمان سبب تقواست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا» 4- عقل و ایمان از یکدیگر جدا نیست. «أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»5- براى تشویق مردم به انجام تکلیف الهى، از کمالات آن‏ها نام ببرید. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»
  29. روی سخن خداوند اولی الابصاره است . 4- عقل‏، گوش و چشم از ابزار شناخت است. یَعقلونَ ... آذانٌ ... ابصار.. کلمه‏ «بصائر» جمع‏ «بَصَر» به معناى چشم.. جمع‏ آن «بَصیرت» به معناى بینش و آگاهى و کلمه‏ى‏ «أبصار» است.
  30. تعریف عقل درک کردن وفهمیدن است : ، عقل‏ یعنى‏ نگرش داشت و مهارش کرد، نگذاشت توى دام بیفتد، این معناى عقل است. مى‏گویند فلانى عاقل است یعنى مهار دارد، عقل ندارد یعنى افسار گسیخته است. یعنى ماشین بى ترمز است یعنى کنترل ندارد، در مورد عقل خیلى حرف داریم، اول جایگاه عقل، بعد راه شناسایى عقل، سیما وصفات عاقل. کلمه عقل‏، یعنى‏ مهار، و یکى از راه‏هاى عاقل شدن فکر کردن است، انسان فکر کند، حدیث داریم از امام کاظم شب به شب که مى‏خوابید که امروز جوانى‏ام را چه کردم؟ چطور شما حساب پولت را مى‏کنى چرا حساب خودت را نمى‏کنى؟
  31. عاقل است. عقل‏ یعنى‏ قدرتى که آدم را از لغزش حفظ مى‏کند. عقیله مثل بصیره‏ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ» (قیامت/ 14) یعنى خیلى بصیر است به قول ما طلبه‏ها (ه) آن براى مبالغه است‏
  32. عقل یعنی مهار : اطاعت به معناى این نیست که: کر شو و کور شو. گاهى وقتها مى‏گویند: به ما گفته‏اند خط قرمز. بله ما خط قرمز داریم. گفته‏اند: اینجا نباید حرکت کنى. کلمه عقل‏ یعنى‏ خط قرمز کلمه عقل‏ یعنى‏ مهار، مى‏گوید شتر را عِقال کن، یعنى‏افسارش را به خط قرمز میخکوب کن، یعنى در زمین فلانى حق ندارى بروى. در این چراگاه بچر و خارج نشو. اگر بگوییم خط قرمز نمى‏خواهیم یعنى مهار عقل نمى‏خواهیم، آن هم براى انسانى که غرق نفسانیات است.
  33. امیر المؤمنین (علیه السلام) عقل را به دو قسمت تقسیم کرده‏اند: عقل ذاتى و فطرى، و عقل اکتسابى و تجربى. عقل ذاتى و فطرتى همان منبع درکى است که خداوند رحمان در بنى آدم قرار داده است براى این که از حیوانات و از جماد و نبات متمایز باشد. دیگرى، عقل اکتسابى و تجربى است. انسان در اثر رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افکار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربى و اکتسابى پیدا مى‏کند.
  34. مقوى عقل ، آنچه که عقل را تقویت میکند. حضرت در جمله‏اى مى‏فرماید: التّودّد نصف العقل. معاشرت با مردم و تبادل افکار و مباحثه، نصف عقل است.
  35. از امیر المؤمنین (علیه السلام ) پرسیده شد، عاقل را براى ما تعریف کنید (آن حضرت یک تعریف فلسفى و جامع و مانع فرمود که از این بهتر نمى‏شود.) فرمود: عاقل کسى است که هر چیزى را، هر امرى را، در موضع مناسب خودش مى‏گذارد. در موضع مناسب خودش از لحاظ طبیعت و خلقت، از لحاظ شرع، از لحاظ عقل که نا مناسب بودن مشروبات الکلى براى انسان یک نمونه است و میلیونها مثال دیگر مى‏توانید پیدا کنید که این کلمه جامع امیر المؤمنین همه آنها را شامل مى‏شود. عاقل موقع شناس است، موضع شناس است، اهمیت‏ها و اولویت‏ها را مى‏شناسد.
  36. پیغمبران آمدند تا پرده‏هاى حرص و کبر و شهوتى را که روى عقل انسانها کشیده شده است بدرند. پیغمبران آمدند تا حجاب هواى نفس را که روى عقل مردم است کنار بزنند و عقل فطرى آنها را مصفا، نورانى و پاک سازند، تا حقایق را آن چنان که هست به آنها نشان دهند تا آنها ببینند و قضاوت کنند. معناى شکوفائى عقل این است. براى این که بحث ما در این مدت محدود حدود روشنى داشته باشد آن را به پنج قسمت تقسیم کرده‏ایم: اول: تعریف عقل در نهج البلاغه دوم: نشانه‏هاى عاقل و جاهل در نهج البلاغه سوم: امورى که موجب تقویت عقل مى‏شود.
  37. در مورد عقل ، باز ما معانى مختلفى مى‏بینیم که در استعمالات منظور مى‏شود. نخست از عقل ، مبدأ ادراک و حیات فکرى انسان منظور مى‏شود. گفته مى‏شود عقل یعنى آن مبدایى که ادراک انسان، تفکر انسان از آن مى‏جوشد. گاه به معناى اثر این مبدأ، به معناى مصدرى، آن تفکر و تعقل و ادراکى را که خاصیت این مبدأ انسانى و مبدأ شعور او است عقل مى‏نامند. گاه نیز مسئله عقل به معناى پیامدهاى تفکر است، آن حالت‏هایى که براى انسان بر اساس تفکر و بر اساس تعقل پیش مى‏آید.
  38. واژههاىنهجالبلاغه  درموضوع عقل : خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکى عقل و دیگرى انبیاء. عقل ، حفظ و نگهدارى تجربه‏هاست. از بین رفتن عقل و درک ..با آرامى حرکت کنید، با فکر و عقل اقدام نمائید ..تاریکى شدید، آنکه عقل و فهم ندارد، بچهار پا هم بهیمه گویند .. غائب، عقل عازب: عقل اکتسابى.. بفهم، عقل خود را بکار انداز..بخواب رفتن عقل ، تعطیل شدن عقل ..دیوانه و کم عقل شده است ..هوی نفس بر باید عقل ساده او را .. عقل با باطن ماکاردارد..تعریف عقل از منظر بزرگان ..فکر یعنی اندیشه ..عقل نیروی قوی است که راه را از چاه می توان تشخیص داد...عفل حق را می پزیرد برای استفاده کردن عقل نیرویی است که به وسیله آن حقیقت اشیاء را درک میکند ..عقل سالم نیرویی است که به وسیله آن جلوی انحرافات انسانی گرفته می شود
  39. حضرت آیت الله مشکینى ره ..سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۲۷
آبان

                                       

عوامل رشد  بصیرت 4

           بسم الله الرحمن الرحیم

          اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم   

عوامل رشد بصیرت در قرآن ونهج البلاغه استاد سالک جلسه 4   تفکر

  1. تفکر مثل آینه -عوامل رشد  بصیرت   در کلام امیر المومنین درنهج البلاغه  12 مورد وجود دارد. تفکر روایت شده تفکر مانند آیینه است که گناهان و حسنات تو را بخوبى نشان مى‏دهد. وَ أَرْوِی‏ التفکر مِرْآتُکَ تُرِیکَ سَیِّئَاتِکَ وَ حَسَنَاتِک‏ :
  2. پرهیز از دنیاى حرام : مردم سه دسته‏اند، دانشمند الهى، و آموزنده‏اى بر راه رستگارى، و پشّه‏هاى دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى‏روند، و با وزش هر بادى حرکت مى‏کنند، نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. .النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیق‏..
  3. لا عبادة کالتفکیر6، 348...لا رشد کالفکر6، 350....لا بصیرة لمن لا فکر له‏..6، 401 کسی که اندیشه ندارد  بصیرت   ندارد. لا بصیرت   عن لا فکر له
  4. اندیشه بصیرت : درنهج البلاغه عبرت آموزی را به ارمقان می آورد . هدیه می آورد. تفکرکَ یُفِیدُکَ الِاسْتِبْصَارَ وَ یَکْسِبُکَ الاعتبار  (316/ 3).
  5. یک ساعت فکر کن ،کلید در بهای حکمت است فکر : آگاهی های حکیم محکم هستند. بکم الفکر فانه حیات القلب البصر .مفاتیح ابواب الحکم :
  6. امام کاظم : التفقه فی الدین العرفان الفقه البصر و تمام العبادت  این روایت را پیدا نکردم
  7. خوشا از براى کسى که مشغول سازد دل خود را بفکر، و زبان خود را بذکر، یعنى فکر در حقایق و معارف و اصلاح حال خود و ذکر حق تعالى. 548 طُوبَى لِمَنْ شَغَلَ قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ لِسَانَهُ بِالذِّکْرِ (239/ 4).
  8. فکر کردن ساعتى کوتاه بهترست از عبادتى دراز، مراد فکرى است که در مسئله از علوم دینیه شود و «بهتر بودن آن از عبادت» باعتبار مزیّت علم است بر عمل چنانکه أخبار متواتر است بآن. 549 فِکْرُ سَاعَةٍ قَصِیرَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَا دَةٍ طَوِیلَةٍ (414/ 4).
  9. زیادتى فکر و فهمیدن سودمندترست از زیادتى تکرار کردن و خواندن، یعنى فکر زیاد کردن در مباحثه علمیه تا این که خوب بفهمد آنها را بهترست از این که سرسرى یاد گیرد آنها را و تکرار کند و بخواند.550 فَضْلُ فِکْرٍ وَ تَفَهُّمٍ أَنْجَعُ مِنْ فَضْلِ تَکْرَارٍ وَ دِرَاسَةٍ (423/ 4).
  10. هر که تأمّل کند عبرت گیرد، یعنى هر که تأمّل کند در موجودات پى برد از آنها بوجود مبدأ آنها و علم و قدرت او بلکه بأکثر أحوال مبدأ و معاد، یا این که هر که تأمّل کند در سوانح دنیا و وقایع آن پى برد ببى اعتبارى دنیا و این که سعى و اهتمام در آن نباید داشت.مَنْ تَأَمَّلَ اعتبر (138/ 5).
  11. هر که بیدار دارد چشم فکرت خود ..... برسد بنهایت همّت خود، مراد به «بیدار داشتن چشم فکرت خود» بیدار داشتن چشم خودست در شبها از براى فکر و تأمّل در مسائل و غیر آنها از آنچه اصلاح حال او کند، یا این که کنایه است از کار فرمودن فکر و بیکار نگذاشتن آن، چه هرگاه بکار رود بمنزله شخصى است که بیدار باشد، و هرگاه بکار نرود گوئیا که شخصیست که در خوابست و مراد به «همّت او» عزم و قصد اوست، یعنى برسد بنهایت آنچه عزم و قصد آن دارد.552 مَنْ أَسْهَرَ عَیْنَ فکرتهِ بَلَغَ کُنْهَ هِمَّتِهِ (368/ 5).
  12. بکار مفرمائید رأى و اندیشه را در آنچه در نمى‏یابد آنرا چشم، و داخل نمى‏شود در آن فکرتها، مراد منع از کار فرمودن رأى و اندیشه  خودست در معارف الهیّه و اعتماد بر آن بلکه باید رجوع در آنها بأخبار انبیاء و اوصیاء علیهم السلام، و مراد فکر و اندیشه ‏ایست که دلیل و برهان عقلى قایم نشود بر آن بلکه بناى آن بر ظنّ و تخمین و قیاس باشد. لَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ فِیهِ الْفِکَرُ (308/ 6).
  13. خالى مگذار نفس خود را از فکرى که زیاد کند ترا حکمتى، و از عبرتى که عطا کند ترا عصمتى. «فکرت» اسمیست بمعنى تفکر و تأمّل، و «حکمت» چنانکه مکرّر مذکور شد علم راست درست را گویند، یا هر گاه با عملى درست نیز باشد، و «عبرت» بمعنى پى بردن از چیزیست بچیز دیگر و استنباط آن از آن، و «عصمت» بمعنى نگهداریست یعنى عبرتى که باعث نگهدارى تو شود از بلائى یا بدیى در اخلاق یا اعمال‏554 لَا تُخْلِ نَفْسَکَ مِنْ فِکْرَةٍ تُزِیدُکَ حِکْمَةً وَ عِبْرَةٍ تُفِیدُکَ عِصْمَةً (295/ 6).
  14. بدرستى که اندیشه  تو گنجایش ندارد از براى هر چیز پس فارغ گردان آن را از براى آنچه مهمّ باشد یعنى آدمى نمى‏تواند که بهمه مطالب پرداخت و سعى در همه کرد پس باید که قصد و اندیشه  خود را فارغ سازد از براى آنچه مهمّ باشد از امور دنیا و آخرت و مشغول نسازد بکارهاى دیگر که باعث محرومى او شود از آن مهمّات حتّى این که کسى که طلب علوم کند نیز ممکن نیست او را تحصیل همه آنها پس باید که مشغول نسازد خود را مگر به آن چه مهمّ باشد از آنها.555 إِنَّ رَأْیَکَ لَا یَتَّسِعُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمِّ (606/ 2).
  15. هر که ضایع کند رأى را در گل فرو رود، مراد ترغیب در سعى در درست کردن رأى و تدبیرست در کارها، و این که هر که چنین نکند و رأى او ضایع باشد نمى‏شود که در زیان و خسران نیفتد و فرو نرود..556 مَنْ أَضَاعَ الرَّأْیَ ارْتَبَکَ (187/ 5).
  16. هر که کار فرماید رأى و تدبیر را در کارها غنیمت برد. مَنْ أَعْمَلَ الرَّأْیَ غَنِمَ (188/ 5).
  17. فکر تو در معصیت میراند ترا بر افتادن در آن، مراد ازین دو فقره مبارکه اینست که اندیشه  هر چیز و فکر در آن بسیارست که سبب میل بآن مى‏شود پس باید که همواره اندیشه  طاعت کرد و فکر در آن تا باعث عمل بآن شود و اجتناب نمود از اندیشه  معصیت و فکر در آن که مبادا سبب وقوع در آن گردد.558 فکرکَ [ذِکْرُکَ‏] فِی الْمَعْصِیَةِ یَحْدُوکَ عَلَى الْوُقُوعِ فِیهَا (424/ 4).
  18. بفکر بصلاح مى‏آید رویّت، پوشیده نیست که «رویّت» چنانکه از کتب لغت ظاهر مى‏شود بمعنى فکر است و ظاهر این است که در اینجا مجازا بمعنى رأى و اندیشه  باشد یعنى هر رأى و اندیشه  که از روى فکر باشد صالح و محلّ اعتماد تواند بود، و هر رأى و اندیشه  که از روى فکر نباشد فاسد باشد و بر آن اعتماد نتوان کرد. بالفکر تصلح الرویة559 بِالْفکر تَصْلُحُ الرَّوِیَّةُ (206/ 3).
  19. بفکر گشوده مى‏شود تاریکیهاى کارها.560 بِالْفِکْرِ تَنْجَلِی غَیَاهِبُ الْأُمُورِ (234/ 3).
  20. درستى راى بجولان دادن فکرهاست، یعنى راى و اندیشه  درست در کارها باین حاصل شود که مشورت با عقلا بشود و فکرها در آن جولان داده شود تا از میان آنها راى درست ظاهر گردد.561 صَوَابُ الرَّأْیِ بِإِجَالَةِ الْأَفْکَارِ (201/ 4).
  21. فراگیر فکر را پس بدرستى که آن راه یافتن است از گمراهى، و بصلاح آورنده عملهاست. «راه یافتن است از گمراهى» یعنى سبب یافتن راه راست و بیرون آمدن از گمراهى مى‏شود.562 عَلَیْکَ بِالْفکر فَإِنَّهُ رُشْدٌ مِنَ الضَّلَالِ وَ مُصْلِحُ الْأَعْمَالِ (294/ 4).
  22. فکر مرد یا آدمى آئینه‏ایست که مى‏نماید او را نیکوئى عمل او را از زشتى آن، یعنى مى‏نماید باو نیکوئى و زشتى عمل او را، و جدا و ممتاز مى‏سازد از براى او هر یک از آنها را از دیگرى، تا بداند که چه کار خوب است و چه کار زشت، و مرتکب‏[1] آنها گردد و اجتناب از اینها نماید.563 فکر الْمَرْءِ مِرْآةٌ تُرِیهِ حُسْنَ عَمَلِهِ مِنْ قُبْحِهِ (415/ 4).
  23. هر که بکارد برد فکر خود را درست باشد جواب او، یعنى جوابى که بگوید از سؤالى که از او کنند.مَنْ ضَعُفَتْ فکرتهُ قَوِیَتْ غِرَّتُهُ (280/ 5).
  24. هرگاه روان کنى امرى را پس روان کن آنرا بعد از فکر و نظر و رجوع کردن بمشورت، و پس مینداز کار روزى را بسوى فردا، و روان کن از براى هر روزى کار آن روز را. مراد این است که هرگاه خواهى که روان کنى کارى را یعنى بکنى آن را پس مکن آن را مگر بعد از فکر و تأمل در آن و رجوع‏کردن بمشورت یعنى مشورت کردن با عقلا، و پس مینداز یعنى اهمال و کاهلى در کارهاى ضرورى مکن و هر کارى را از کارهاى اخروى یا دنیوى که در وقتى باید کرد پس تأخیر مکن و مینداز بوقت دیگر بلکه در هر وقت بکن کارى را که در آن وقت باید کرد. 566 إِذَا أَمْضَیْتَ أَمْراً فَأَمْضِهِ بَعْدَ الرَّوِیَّةِ وَ مُرَاجَعَةِ الْمَشُورَةِ وَ لَا تُؤَخِّرْ عَمَلَ یَوْمٍ إِلَى غَدٍ وَ امْضِ لِکُلِّ یَوْمٍ عَمَلَهُ (159/ 3).
  25.  بمکرّرشدن فکر بریده شود شکّ یعنى باید در مسائل و غیر آنها از مطالب مکرّر فکر کرد تا راه شک بریده شود.حسن تکرر الفکر و طوله‏567 بِتَکَرُّرِ الْفکر یَنْجَابُ الشَّکُّ (220/ 3).
  26. درازى فکر ستوده مى‏گرداند عاقبتها را، و باز یافت میکند فساد کارها را. مراد به «درازى فکر» فکر بسیار کردن است و این که هیچ کارى بىفکر نشود. و «بازیافت میکند فساد کارها را» یعنى بآن تدارک و اصلاح فساد کارهائى که شده باشد نیز مى‏توان کرد مانند تدارک گناهان بتوبه و پشیمانى. بِتَکْرَارِ الْفکر تَسْلَمُ الْعَوَاقِبُ (239/ 3). طُولُ الْفکر یَحْمَدُ الْعَوَاقِبَ وَ یَسْتَدْرِکُ فَسَادَ الْأُمُورِ (252/ 4).
  27. و ممکن است که «یعدّل» بتشدید دال خوانده شود و ترجمه این باشد که تعدیل میکند راى اندیشه  کننده را، و مراد این باشد که: هر گاه کسى در مطلبى فکر درازى کرده باشد و بعد از آن مشورت کند با عقلا، درازى فکر او حکم میکند باین که راى کدام یک از ایشان عدل و صواب است و از آن مى‏توان یافت که راى درست راى کدام یک است.570 طُولُ التَّفْکِیرِ یَعْدِلُ رَأْیَ الْمُشِیرِ (259/ 4).
  28. هر که دراز کشد فکر او نیکو شود بینائى او.571 مَنْ طَالَ فکرهُ حَسُنَ نَظَرُهُ (155/ 5).
  29. هر که بسیار باشد فکرت او یعنى تفکر و تدبّر او، نیکو باشد عاقبت او.572 مَنْ کَثُرَتْ فکرتهُ حَسُنَتْ عَاقِبَتُهُ (214/ 5).
  30. هر که بسیار کند فکر را در آنچه آموخته محکم کند علم آنرا و بفهمد آنچه را نبود که بفهمد، این نیز مضمون فقره سابقست. مَنْ أَکْثَرَ الْفکر فِیمَا تَعَلَّمَ [یَعْلَمُ‏] أَتْقَنَ عِلْمَهُ وَ فَهِمَ مَا لَمْ یَکُنْ یَفْهَمُ (397/ 5).
  31. فکر کن تا بینا گردى574 مَنْ طَالَتْ فکرتهُ حَسُنَتْ بَصِیرَتُهُ‏
  32. فکر کردن تو مى‏بخشد بتو بینائى را، و کسب مى‏فرماید ترا عبرت گرفتن.الفکر رأس الاستبصار575 أَفکر تَسْتَبْصِرْ. (171/ 2).
  33. بدیده ورى و نظر از روى بینائى حاصل مى‏شود عبرت گرفتن. مراد بعبرت و اعتبار پند است و اصل آنها مشتق از عبور است بمعنى گذشتن و پند را که عبرت و اعتبار گویند باعتبار این است که در حقیقت استدلال کردن بامرى است بر امرى پس گذشتن از چیزى است بسوى چیز دیگر.577 بِالاسْتِبْصَارِ یَحْصُلُ الاعتبار  (239/ 3).
  34. سر بینائى فکرت و تأمّل است، چه ظاهرست که بینائى در هر باب بتفکر و تأمّل در آن حاصل شود.578 رَأْسُ الِاسْتِبْصَارِ الْفکرةُ (48/ 4).
  35. هر که استقبال کند کارها را بینا گردد، مراد به «استقبال آنها» آنست که پیش از کردن آنها تأمّل و تدبّر کند در عواقب آنها.579 مَنِ اسْتَقْبَلَ الْأُمُورَ أَبْصَرَ (166/ 5).
  36. نیست بصیرتى از براى کسى که نباشد فکرى از براى او.580 لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَهُ (401/ 6).
  37.  فکر و تأمّل کردن در کارها سبب یافتن راه حق است، و غفلت و تأمّل نکردن موجب نیافتن حق.
  38. الفکر رشد، الغفلة فقد. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم
  39. ژرف نگری وغواص در دین خدا. اخذ امر علی العلماء ان لا یقادر و اعلی1- تفکر مسولیت می آورد 2- تفکر برنامه وتنظیم کننده است . برنامه ریزی ثمره تفکر واندیشه است.3- تفکر پیگیر اجرا ی برنامه ای است .4- تفکر اندیشیدن وشکوفایی می آورد واستعداد های درون انسان را نمایان می کند5- تفکر اندیشه انسان ردر برابر ومحضر خداوند قرار می گیرد. یصر وذکری6- سستی در این مسءولیت مواخذه دارد.7- اندیشیدن خاصیتش موفقیت روابط اجتماعی است . کسی که بدون اندیشه و  بصیرت  به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود و او هر قدر بر سرعت مسیر خود می افزاید به همان نسبت از جاده اصلی دورتر می شود.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۸
آبان

 

 

عوامل رشد بصیرت استاد سالک 3

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. عوامل رشد بصیرت در کلام امیر المومنین 12 مورد وجود دارد
  2. فکر، یعنى‏ یک چیزى که جاذبه داشته باشد و انسان را به سوى خودش بکشاند و بتواند براى انسان هدفهاى عالى و متعالى غیر از هدفهاى مادى مشخص کند.
  3. .پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله )فرمودند : الفکر حیاه القلب والبصر.... ازرسیدن به حیات بخش قلب است مانند کسی که چراغی به دست گرفته ..
  4. در فکر سعادت خود بودن و اندیشه کردن، متوقف است به فراغت قلب‏. و فراغت قلب، بزرگترین اساسش زهد است. و حقیقت و تمامیت زهد و ترک دنیا، با پرهیزگارى و تقوى حاصل مى‏شود.
  5. خصوصیات نیت تابع خصوصیات و دقایق معارف است، و معارف الهى هر چه در قلب‏ متجلى گردد، در چگونگى و خصوصیات فکر و نیت آدمى تأثیر خواهد بخشید، یعنى نیت محکمتر و مستدلتر و دقیقتر و عمیقتر گشته، و جهات ضعف و سستى آن کمتر خواهد بود.
  6. - تزکیه فکر: یعنى افکار و عقایدى را که با نورانیت قلب‏ شهود نکرده است، مى‏باید به میزان فرموده‏هاى خداوند متعال و رسول اکرم (صل الله علیه وآله ) مطابقه کرد.
  7. به یارى فکر و تعقل و تدبر، اشارات و نتائجى بگیرند. و چون محیط بینایى وسیعتر شده، و از جهان ما وراى ماده و از عالم برزخ نیز آگاهى یافت: خواهد توانست مفاهیم دقیق و معانى لطیف و رقیقتر از ماده را درک کرده، و از مطالب مربوط به این قسمت که در قرآن مجید است، استفاده کند. و در صورتى که بینایى به حد کامل رسیده و چشم قلب‏ شاهد حقائق اشیاء و مدک معارف الهى که از ما وراى برزخ است، گردید: معاینة این حقائق مشهود خواهد شد.
  8. فرمودند برای صاف شدن فکر به قرآن مراجعه شود : قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ غلیه السلام‏ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ فِیهِ مَصَابِیحُ النُّورِ وَ شِفَاءُ الصُّدُورِ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ‏ وَ لْیُلْحِمِ الصِّفَةَ فِکْرَهُ‏ فَإِنَّ التفکّر حَیَاةُ قَلْبِ‏ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ.
  9. فرازی از دعای آل یاسین : فِکْرِی‏ نُورَ النِّیَّاتِ وَ عَزْمِی نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِی نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِی نُورَ الصِّدْقِ وَ دِینِی نُورَ الْبَصَائِرِ مِنْ عِنْدِکَ وَ بَصَرِی‏ نُورَ الضِّیَاءِ وَ سَمْعِی نُورَ الْحِکْمَةِ وَ مَوَدَّتِی نُورَ الْمُوَالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَام.. و فکرم را به نور ثبات، و عزم و اراده‏ام را به نور علم، و نیرو و توانم را به نور عمل، و زبانم را به نور صدق و راستى و دین و عقیده‏ام را به نور بصائرى که نزد خودت مى‏باشد منوّر فرمایى، و دیدگانم را به نور ضیاء، و گوشم را به گرفتن حکمت، و مودّت و محبّتم را به نور دوستى و موالات محمّد و آل او
  10. در دعا قراةتِ قرآن آمده : اللَّهُمَّ إِنِّی نَشَرْتُ عَهْدَکَ وَ کِتَابَکَ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَظَرِی فِیهِ عِبَادَةً وَ قِرَاءَتِی تفکّراً وَ فِکْرِی اعْتِبَاراً وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَتَّعِظُ بِبَیَانِ مَوَاعِظِکَ فِیه‏.. از دعایى که هنگام به دست گرفتن قرآن و پیش از خواندن آن مى‏خواند: .. خدایا! پیمان نامه و کتابت را گشودم. خدایا! نگریستن مرا در آن عبادت قرار ده، و خواندنم را اندیشیدن، و اندیشیدنم را مایه عبرت؛ و چنان کن که از پندهاى تو در آن پند گیرم، و از گناهانت دورى جویم، و هنگام خواندن آن بر دل و گوشم مهر مزن، و بر چشمم پرده میفکن، و خواندنم را خواندنى بى‏تدبر قرار مده،
  11. خلاصه : رهایی ونجات یافتن انسان به تدبر وتالم وتفکراست اگر تفکر را از ایشان بگیرند هیچ است . و راه نجات‏ از حسرت آخرت هم ، فکر و تعقّل است. یا حَسْرَتَنا ... أَ فَلا تَعْقِلُون
  12. قصرت ألس البلغاء عن اداء مدحته، و کیفیّة صفته و شهدت مع ذلک بدایة العقول بربوبیّته، و جلال الوهیته، و اقرّت کثرة ما عداه باحدیّته و وحدانیّته، و اعترفت حاجتها الیه،.. لسان بلاغت از انجام مدح و چگونگى وصف او کوتاهى کرد و با وجود آن آغاز عقول را با ربوبیت او شاهد بودند. نسخه های مکتوب آن وجود دارد که در فصل ویژه ای از مقدمه درباره آن صحبت کردیم.
  13. فتفکّروا ایّها النّاس و تبصّروا و اعتبروا و اتّعظوا و تزودّوا للاخرة تسعدوا: الا اى مردم نیکو بیندیشید درست بنگرید پند گیرید و موعظت را بپذیرید براى آخرت توشه برگیرید تا نیکبخت گردید.
  14. حضرت علی علیه السلام : فتفکروا  و التبصروا و اعتبروا و اتعفوا وتزاودوا لیصره
  15. نامه 31- لا یتزایلون، و مسبّحون لا یسأمون. لا یغشاهم نوم العیون، و لا سهو العقول ، و لا فترة الأبدان، و لا غفلة النّسیان. و منهم أمناء على وحیه،... ناامید نمی شوند و مداحان خسته نمی شوند. نه خواب چشم ها بر آنها سایه افکنده و نه غفلت عقل ها و نه دوره تن ها و نه غفلت فراموشی. و برخی از آنها به وحی او وفادارند.
  16. من تفکر وبصر.. کسی که به اندیشد بینایی شود.
  17. توانایی تفکر را دشمنان بوسیله موبایل از ما گرفتند.. بیان مقام معظم رهبری : با این مجموعه‌ی خصوصیّات وقتی که نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در سلسله‌ی قدرت نرم نظام اسلامی، نماز جمعه یک حلقه‌ی بسیار مهم است، چون امروز آن چیزی که راه‌گشا است و تأثیرگذار است قدرت نرم است؛ قدرت سخت، تیر و تفنگ و مانند اینها، امروز در درجه‌ی بعد قرار گرفته. قدرت نرم، تأثیرگذاری بر دلها و ذهنها و روحیه‌ها، این مهم است. البتّه زنجیره‌ی قدرت نرم ما زنجیره‌ی طولانی و مفصّلی است؛ نماز جمعه یکی از مهم‌ترین حلقه‌های این زنجیره‌ی قدرت نرم محسوب میشود؛ وقتی این خصوصیّات را نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم.۱۴۰۱/۰۵/۰۵
  18. و عن الرضا علیه السّلام: لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، انما العبادة التفکر فی أمر اللَّه تعالى.
  19. «فانهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، و فکّروا کما أنت مفکّر» کان علیه السّلام یقول: التفکّر یدعو إلى البرّ و العمل به، و کان علیه السّلام یقول: نبّه بالتفکّر قلبک، و جاف عن اللیل جنبک، و اتّق اللّه ربک. امیر المؤمنین (ع) مى‏فرمود: با تفکّر دل خود را بیدار ساز، و پهلو از خواب تهى کن، و پرواى از خدا که پروردگار توست پیش گیر.
  20. «و أکثر أن تنظر إلى من فضّلت علیه فإنّ ذلک من أبواب الشّکر» یمکن أن یراد بإکثار النظر إلى المفضّل علیه التفکّر فی نعمة اللّه علیک بتفضیلک فتشکره تعالى على ذلک، و یمکن أن یراد به إکثار مساعدته لیکون شکرا لنعمته تعالى علیه.  
  21. - 1147 التّفکّر فى آلاء اللّه نعم العبادة. فکر کردن در نعمتهاى خدا خوب عبادتى است یعنى فکر کردن در آنها از براى تحصیل معارف إلهیّه و استدلال به آنها بر وجود حقّ تعالى و کمال علم و قدرت او و سائر آنچه از آنها استنباط توان نمود از احوال مبدأ و معاد، و ظاهرست که چنین تفکّر خوب عبادتى است زیرا که وسیله معرفت شود که بهترین عبادات است و باعث اداى شکر نعمت نیز گردد چه شکر فعلى است که منبى‏ء از تعظیم صاحب نعمت باشد خواه بزبان باشد و خواه بدل و خواه بأرکان، و ظاهرست که تفکّر مذکور باعث اعتقاد عظمت و بزرگوارى حقّ تعالى گردد پس شکر جنانى بعمل آید هر چند دو قسم دیگر آن از آن تخلّف تواند نمود. شرح‏غررالحکم (خوانسارى)صفحه‏ى 49  
  22. الحکمة (297) و قال علیه السّلام: مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ عن الصادق علیه السّلام: کان أکثر عبادة أبی ذر التفکّر و الاعتبار.
  23. «و رویّة الارتیاد» فی (الصحاح): الرّویّة: التفکّر فی الأمر جرت فی کلامهم غیر مهموز. تفکر برامور بدون نگرانی صورت پذیرد.
  24. «بفکرته» لأن الفکرة، توجب العبرة و العبرة توجب الفوز و السعادة، و فی (الخبر)، سئل الصادق علیه السّلام عمّا روى «ان تفکّر ساعة خیر من قیام لیلة» کیف قال: یمر بالخربة فیقول این ساکنوک أین بانوک، و عنه علیه السّلام أفضل العبادة ادمان التفکّر فی اللَّه و فی قدرته.
  25. تفکر در قرآن و روى فضل قرآن (الکافی) عن الصادق علیه السلام، قال: ان هذا القرآن فیه منار الهدى، و مصابیح الدجى، فلیجل جال بصره، و یفتح للضیاء نظره، فان التفکّر حیاة قلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور. هر کسى مى‏بایست مراقبت کند، بصیرت و دقّت نظر خویش را به کار گیرد، تا از هلاکت و گرفتارى نجات یابد، زیرا، تفکّر مایه حیات شخص بصیر است، همان طور که شخصى که چراغ دارد، در شب ظلمانى حرکت مى‏کند، و «نور» رهایى را آسان، و انتظار را اندک و راحت مى‏گرداند.
  26. «و لا علم کالتفکر» فی (الکافی) عن الصادق علیه السّلام: أفضل العبادة إدمان التفکّر فی اللَّه و فی قدرته. یکى از راویان از امام صادق علیه السّلام روایت مى‏کند که فرمود: بهترین عبادت آن است که آدمى همواره در تفکر باشد، و در مخلوقات خدا بیاندیشد و قدرت او را دریابد و از اسرار کائنات آگاه شود.
  27. و عن أمیر المؤمنین علیه السّلام: التفکّر یدعو إلى البر و العمل به، نبّه بالتفکّر قلبک و جاف عن الناس جنبک و اتّق اللَّه ربّک. 5- ربعى گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: على علیه السّلام فرمودند: تفکر آدمى را به نیکوکارى و عمل به آن دعوت مى‏کند.
  28. و فی الخبر: التفکر مرآتک تریک سیئاتک و حسناتک. روایت شده تفکر مانند آیینه است که گناهان و حسنات تو را بخوبى نشان مى‏دهد.
  29.  کان سکوت النبیّ صلى اللّه علیه و آله على أربع: على الحلم و الحذر و التقریر و التفکّر ، فأمّا تقریره ففی تسویة النظر و الاستماع من الناس، و أمّا تذکّره أو تفکّره ففی ما یبقى و یفنى، و جمع الحلم.
  30. فاتّقوا اللّه عباد اللّه تقیّة ذى لبّ شغل التفکّر قلبه، ص 77، س 16.
  31. یقرؤونه سرا للاعتبار بمواعظه و التفکّر فی دقائقه، و أصل الشعار: ما یلی البدن من الثیاب.
  32. «فاتّقوا اللّه تقّیّة ذى لبّ شغل التفکّر قلبه،» پس بترسید از خداى ترسیدن صاحب مغز عقل که مشغول کرده باشد تفکّر در مقدورات قلب او را.
  33. خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً-  الآیة-  «لیس إلّا النظر و التفکّر فى ذلک، لتعرف من أوجدک. فإنّه أحالک علیک فى قوله تعالى: وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ و فى قول رسوله-  علیه الصلاة و السلام- : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». أحالک علیک بالتفصیل، و أخفى عنک بالإجمال لتنظر و تستدلّ. فقال فى التفصیل: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ و هو آدم-  علیه السلام-  هنا
  34. ثم حث على استعمال العقل و التفکر و التأمل، فان السمع و البصر و الفؤاد انما ینتفع من استعملها. و أشار بذلک الى أن من خالفه من هؤلاء الفرق لا یستعملون العقول و لا یتبعون أثر نبى.
  35. (الحزم) هو التفکّر فی العواقب و ما یترتّب على العمل من النتائج،
  36. و التفکّر استعمال العلم الحاصل فی تحصیل ما یجهل، فهو أنفع من العلم و بعبارة اخرى التفکّر علم نامی یتولّد منه العلوم، فهو أشرف العلم.
  37. و التفکّر ، قال تعالى: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتفکّرونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران: 192)،
  38. فإنّهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، و فکّروا کما أنت مفکّر،
  39. بنفسه إن کان صادقا على ما یجنّ ضمیره، فإنّما البصیر من سمع و تفکّر، و نظر و أبصر، و انتفع بالعبر، و سلک جددا واضحا یتجنّب فیه الصّرعة فی الهوى، و یتنکّب طریق العمى، و لا یعین على فساد نفسه الغواة، بتعسّف فی حقّ، أو تحریف فی نطق، أو تغییر فی صدق، و لا قوّة إلّا باللّه.
  40. من سلک طریقه إلى اللَّه أحیا عقله و أمات نفسه 337...راس الاستبصار الفکره ..راس بصیرت اندیشه است .
  41. قال علی علیه السلام : من طالب فکر ترحصت بصیرته . ترجمه‏غرر(انصارى): هر که دور اندیش باشد خوش بینش است (و در اثر فکر بسیار دیده بصیرتش باز گردد).

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده