پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۳۷ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

۳۱
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...بیست ویکم   . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟
  1. پژوهش و اندیشه‏
    1. آثار ایمان‏ را در زندگى انسان بررسى نمایید.
  2. آثار ایمان‏ به خدا * ایمان به خالق هستى، در جامعه اسلامى، برابرى و برادرى ایجاد مى‏کند.
  3. * ایمان به خداى یکتا، تمامى امتیازات پوشالى را در هم مى‏ریزد، همه انسان‏ها را بنده یک خدا و همه را در برابر قانون یکسان مى‏داند.
  4. * با یاد خدا و حاکمیّت قانون الهى بر دلها، مصالح جامعه در اولویّت قرار مى‏گیرد.
  5. فدا کردن مصالح فردى به خاطر جامعه، زمانى منطقى است که انسان باور کند این فدا شدن‏ها به هدر نمى‏رود و خداوند جبران مى‏کند و این باور در سایه ایمان به خدا به دست مى‏آید.
  6. * ایمان به خدا همبستگى ملّت‏ها را به دنبال دارد. بهترین وسیله همبستگى ملّت‏ها، ایمان به خداست، همان گونه که بهترین اهرم فشار بر طاغوت‏ها ایمان و توحید است.
  7. کسى که به خدا ایمان دارد: * احساس عشق ودلگرمى مى‏کند. کسى که مى‏داند تمام کارهاى او زیر نظر است وهیچ عملى نابود نمى‏شود وخریدار تلاش او خداست، آن هم با قیمت بهشت و رضوان الهى، و حتّى گاهى بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نیّت، به او اجر و پاداش مرحمت مى‏کند؛ چنین شخصى با عشق و دلگرمى زندگى مى‏کند.
  8. * همه کارهایش را براى خدا انجام مى‏دهد و در فکر خودنمایى و ریاکارى نیست.
  9. از حیله و حُقّهبازى دورى مى‏کند. زیرا کسى که خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مى‏داند، نمى‏تواند اهل مکر و حیله باشد.
  10. * عزّتمند است. کسى که بندگى او را پذیرفته، در برابر هیچ قدرت و مقامى جز خدا تسلیم نمى‏شود و همه را بندگانى همچون خود مى‏داند. لذا از احدى جز خدا نمى‏ترسد. «و لا یخشون احداً الّا اللّه»
  11. * به همه انسان‏ها به عنوان آفریده‏هاى خدا به یک چشم مى‏نگرد. على علیه السلام در تقسیم بیت المال بین عرب و عجم فرقى نمى‏گذاشت و در پاسخ فردى که پرسید: چرا فرقى نمى‏گذارید؟ فرمود: خداى همه آنها یکى است.
  12. * عدالت و حقوق دیگران را مراعات مى‏کند. انسان موحّد، به هیاهوهاى دیگران توجّهى ندارد و فقط به وظیفه شرعى خود عمل مى‏کند
  13. * ترس از فقر او را به کارهاى ناشایسته سوق نمى‏دهد. کسى که به خدا ایمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مى‏داند، بنابراین، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمى‏کند. «ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله»  وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمى‏کند و یا نمى‏کشد. «نحن‏نرزقهم وایّاکم»
  14. * هرگز زیانکار نیست. چون در برابر کار فانى خود، بهایى پایدار و جاودان مى‏گیرد. و به جاى هر نوع تکیه گاهى تنها به او تکیه مى‏کند. لذا از آرامش خاصى برخوردار است.
  15. اکنون عوامل دلهره و اضطراب را بیان مى‏کنیم تا روشن شود که ایمان به خدا چگونه به انسان آرامش مى‏دهد.
  16. آثار ایمان‏ به عدل خدا : ایمان به عدالت خداوند، از جهات مختلف اثر عجیبى در سازندگى انسان دارد:
  17. از جهت کنترل خود در برابر گناهان. اگر انسان بداند که گفتار و کردارش زیر نظر است و جزاى هر نیک و بدى را خواهد دید، خود را در این جهان رها و بى قید و شرط نمى‏داند.
  18. خوش‏بینى و دورى از یأس و ناامیدى. انسانِ معتقد به عدل الهى، به نظام آفرینش خوش‏بین است و چون خداى جهان را عادل مى‏داند، حوادث تلخ نیز برایش شیرین است و در هیچ حالى گرفته خاطر و مأیوس نیست.
  19. استقرار عدالت در زندگى فردى و اجتماعى. کسى که به عدل خداوند عقیده دارد آماده پذیرفتن عدالت در زندگى شخصى و اجتماعى خویش است.
  20. آثار ایمان‏ و یاد خدا : نگرانى خوب است در حد وسط، نه افراط و نه تفریط. باید بین خوف و رجا باشد. پس اگر مسأله‏اى باعث نگرانى از گناه است با وجود خداى غفار نگرانى رفع مى‏شود.
  21. اگر نگرانى از پوچى است، ما در جهان بینى الهى پوچ نیستیم، جهان بینى مارکسیسم، آقاى مارکس باید نگران باشد. یک آدم مارکسیسم مى‏گوید: دنیا آن طرفش هیچ است. قبل هیچ، دو سه روز دیگر نیز چند لیتر آب مى‏خوریم و چند کیلوغذا بعد نیز هیچ.
  22. این جهان بینى مادى است. مادى مى‏گوید: انسان که مرد، سقط مى‏شود. انسان که مرد، نیست مى‏شود.
  23. در دید الهى یک مؤمن به خدا براى خودش بقاء قائل است. خودش را هر لحظه زیر نظر خدا مى‏داند و بعد از مرگ نیز خانه عوض مى‏کند. نیست نمى‏شود. پوچى در جهان بینى الهى راه ندارد پس‏ «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» (رعد/ 28)
  24. اگر نگرانى از اینکه چراپوچى، ایمان به خدا و جهان بینى خدایى، پوچى در آن وجود ندارد «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزال/ 7) کارت محو نمى‏شود «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» (حدید/ 4) تنها نیستید و خدا با شماست. کارهایت پوچ نیست، هر کارى انجام بدهى ضبط مى‏شود. هر اجرت برابر پاداش داده مى‏شود، گناهت بخشیده مى‏شود، آینده‏ات روشن است. پس در این وادى تحیر نیست.
  25. اگر مردم قهر کردند. مؤمن به خدا کار به قهر و رضاى مردم ندارد. همه مردم بگویند زنده باد یا مرده باد، او تنها دلش به یک چیز خوش است و آن رضاى خداست.
  26. بنابر این این ما هستیم که با یک قاشق ماست سردى مى‏کنیم و با یک خرما گرمى مى‏کنیم. مؤمن به خدا وصل به کُر شده است. وصل به بى نهایت شده است.
  27. بنایراین نگرانى از این است که مردم قهر هستند. مؤمن به خدا همین که وظیفه شرعى خود را انجام داد کار ندارد بلندگوهاى آمریکا و رادیو آمریکا واسرائیل چه گفتند، کارى به آنها ندارد. مى‏گوید: وظیفه اسلامى ما این است که الآن این چنین کنیم و فقط «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/ 91) بگو خدا و بقیه را بریز دور. بنابراین مؤمن به خدا قهر مردم و صلح مردم کارى به او ندارد.
  28. آثار ایمان‏ به معاد : ببینید ایمان به معاد را. کسى که ایمان به معاد دارد: در مقابل طاغوت مى‏ایستد «فَاقْضِ» طاغوت فرعون‏ «فَاقْضِ» قضاوت کن دستور بده. «ما أَنْتَ قاضٍ» هر چه مى‏خواهى دستور بده دستور بده الآن ما را به رگبار ببندند کسى که ایمان به معاد دارد محکم است. کسى که ایمان به معاد دارد از جبهه فرار نمى‏کند. کسى که ایمان به معاد دارد، غذایش را به یتیم و مسکین و اسیر مى‏دهد. کسى که ایمان به معاد دارد «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً».
  29. این سیماى کسى است که ایمان دارد. کسى که ایمان به معاد دارد. بندگى خدا را مى‏کند. عبادت‏ «وَ ما لِىَ لا أَعْبُدُ الَّذى فَطَرَنى وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (یس/ 22)، «وَ ما لِىَ» چرا من این کار را نکنم؟ «لا أَعْبُدُ»، «وَ ما لِىَ لا أَعْبُدُ» چیست که من عبادت نکنم؟ «الَّذى» خدایى را عبادت مى‏کنم که‏ «فَطَرَنى» من را خلق کرد بعد مى‏گوید «وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» به سمت او بر مى‏گردیم کسى که ایمان به معاد دارد عبادت هم مى‏کند. آیا دروغ مى‏گوید؟ آیا کسى که مى‏گوید معاد هست نماز نمى‏خواند؟ خب اگر معاد هست چرا نمى‏خوانى؟ خب یکى از جاها در قیامت مى‏پرسند نماز خواندى یا نه؟ اگر معاد هست چرا تجاوز مى‏کنى؟ دروغ مى‏گوید.
  30. پس ببینید این سیماى کسى است که آگاه است.
  31. اما برویم سراغ آنهایى که ایمان ندارند: این خط سیماى آدمهاى غافل و آدمهایى که غافل از قیامتند مى‏باشد. وقتى جبهه پیش مى‏آمد مى‏گفتند: یا رسول الله! ببخشید شما مى‏شود یک هفته به ما مرخصى بدهید. تا جبهه مى‏شد مى‏آمدند مرخصى بگیرند. آیه نازل شد مى‏گوید «إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ» (توبه/ 45) مى‏آیند مرخصى بگیرند «إِنَّما» یعنى فقط «یَسْتَأْذِنُکَ» یعنى استاذان اجازه‏ «إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ» اجازه مى‏گیرند براى اینکه در بروند چه کسانى؟ «الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» «الَّذینَ» چه کسانى اجازه مى‏گیرند؟ کسانى که‏ «لا یُؤْمِنُونَ» ایمان ندارند به چه کسى‏ «بِاللَّهِ». به خدا ایمان ندارند «وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» و به قیامت هم ایمان ندارند.
  32. 2- آدمى که ایمان به معاد ندارد اصلا کار به گرانى و ارزانى ندارد. مردم له شدند. ایام عید بچه من چه لباسهایى، چه کفشهایى، حالا بچه شما سوپردولوکس شد بچه همسایه‏ها به درک!! این غافل است. چون قرآن مى‏گوید: «أَ رَأَیْتَ الَّذى یُکَذِّبُ بِالدِّینِ» (ماعون/ 1)، «یُکَذِّبُ بِالدِّینِ» مى‏دانى چه کسى‏ «یُکَذِّبُ بِالدِّینِ» دین یعنى قیامت‏ «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/ 4) یعنى مالک روز قیامت‏ «وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ» (انفطار/ 17) بعد مى‏گوید «یَوْمِ الدِّینِ» روز قیامت.
  33. خوف از خداوند، یکى از آثار ایمان‏‏ به ربوبیّت همه جانبه اوست. «إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ»
  34. اى پیامبر! مؤمنان را بر پیکار (با کفّار) تشویق کن، اگر بیست نفر از شما پایدار باشند، بر دویست نفر پیروز مى‏شوند واگر از شما صد نفر (مقاوم) باشند، بر هزار نفر از کافران غلبه مى‏یابند، زیرا آنان گروهى هستند که (آثار ایمان‏‏ را) نمى‏فهمند.
  35. در جامعه‏ى اسلامى باید روحیه‏ى حسن ظن حاکم باشد. «ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً» (حسن ظن، یکى از آثار ایمان‏‏ است)
  36. آثار ایمان‏‏ و تقوا، مخصوص آخرت نیست؛ اهل تقوا، در دنیا نیز نتیجه‏ى کار خود را مى‏بینند. «وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ»
  37. یکى از آثار ایمان‏‏، بهبود زندگى مادى است. یُرْسِلِ السَّماءَ ... یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ ..
  38. آثار ایمان‏‏ تنها در آخرت نیست، بلکه در دنیا نیز ظاهر مى‏شود. «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»
  39. یکى دیگر از آثار ایمان‏‏ به خدا عزت نفس است. مومن به خدا چون بند است به خدا اصلًا عارش مى‏آید که گردن خم کند پهلوى کس دیگر. خوشم آمد از یکى طلبه‏ها، در زندان گفتند: بنویس ریاست محترم، گفت نمى‏نویسم. گفتند: زندان را اضافه مى‏کنیم. گفت: اضافه کنید من به کسى که محترم نیست، محترم نمى‏گویم در زمان طاغوت، در زندان ماند و به نامحترم، محترم نگفت.
  40. از آثار ایمان‏‏ عزت از خدا می گیرد . بندگان دیگر، قرآن مى‏گوید: «عِبادٌ أَمْثالُکُمْ» (اعراف/ 194) اینها یک نفرند مثل من. چرا من گردنم خم شود پهلوى کسى که مثل خودم است. کسى که مى داند الحمدلله و تشکر مال خدا ست، دیگه بله‏ قربان گوى هر کس و ناکسى نیست.
  41. کسى که مى‏گوید بسم الله بنام خدا، بنام کس دیگرى شروع نمى‏کند. عزت نفس هم از آثار ایمان‏ به خداست. «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته» اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۳۰
خرداد

 

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...بیستم  . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟
  1. پژوهش و اندیشه‏

 

    1. آیا نزول فرشتگان در   شب قدر هنوز استمرار دارد؟
  1. پذیرایى، شب قدر به گونه‏اى است که در آن نیاز یک سال میهمانان تأمین مى‏شود و زمین با نزول‏ فرشتگان‏ در شب قدر مزیّن مى‏گردد
  2. نماز، زمینه‏ى نزول‏ فرشتگان‏ است. «فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ»
  3. یکى از اسباب امدادهاى الهى در جبهه‏ها، نزول‏ فرشتگان‏ است. «یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ»
  4. استقامت وتقوا، عامل نزول‏ فرشتگان‏ وامدادهاى غیبى است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا ... یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ»
  5. و خداوند این (نزول‏ فرشتگان‏) را جز مژده و بشارتى براى شما قرار نداد، تا دلهاى شما بدان آرام گیرد و (بدانید که) هیچ پیروزیى نیست مگر از جانب خداوند عزیز و حکیم.
  6. یکى از درخواست‏هاى مشرکان، نزول‏ فرشتگان‏ و سخن گفتن مردگان با آنان بوده است، غافل از آنکه این مشرکان به قدرى لجوجند که حتّى اگر امور غیبى مثل فرشتگان براى آنان محسوس شود باز هم ایمان نخواهند آورد. سعدى نیز مى‏گوید: چون بود اصل گوهرى قابل..... تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد ..... آهنى را که بد گهر باشد

سگ به دریاى هفتگانه مشوى ..... چون شود تر، پلیدتر باشد

خر عیسى گرش به مکّه برى‏ ..... چون بیاید هنوز خر باشد

  1. در قرآن بارها نزول‏ فرشتگان‏ امدادگر براى یارى مؤمنان مطرح شده است. حتّى هنگام جان دادن هم خداوند فرشتگان را مى‏فرستد تا با القاى حقّ، مؤمن را از وسوسه‏هاى شیطان حفظ کند
  2. با نزول‏ فرشتگان‏ بر قلب پیامبر و امام معصوم در شب قدر، ارتباط زمین با آسمان، مُلک با ملکوت و طبیعت با ماوراء طبیعت برقرار مى‏شود.
  3. با نزول‏ فرشتگان‏ بر قلب پیامبر و امام معصوم در شب قدر، ارتباط زمین با آسمان، مُلک با ملکوت و طبیعت با ماوراء طبیعت برقرار مى‏شود.
  4. شب قدر شب تقدیر امور و نزول‏ فرشتگان : شب قدر چه شبى است. در آیه‏ى دیگرى مى‏فرماید: شب قدر شبى است که‏ «فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» (دخان/ 4)، شب قدر همه کارها برنامه ریزى مى‏شود. شب قدر برنامه یکسال تنظیم مى‏شود و لذا شب بسیار مهمى است.
  5. خدا وقتى مى‏خواست انسان را بیافریند آفرینش را با فرشته‏ها در میان گذاشت گفت من مى‏خواهم موجودى خلق کنم بنام انسان فرشته‏ها گفتند این انسان خونریزى مى‏کند فساد مى‏کند از خیرش بگذر ما «سُبْحَانَ اللَّهِ» مى‏گوییم تسبیح مى‏گوییم فرمود نه، من یک‏ چیزهایى مى‏دانم که شماها نمى‏دانید توى انسانها یک انسانهاى وارسته‏اى هستند انسانهایى هستند که یکى از آنها به یک دنیا مى‏ارزد من یک چیزهایى مى‏دانم که شما نمى‏دانید بعد که انسان را آفرید فرشته به ما سجده کردند.
  6. پیغمبر السلام (ص) و سلم، از خلیفه اول و دوم که یک روز بغلش نشسته بودند پرسید که فرشتگان شب قدر بر کى نازل مى‏شوند؟ به ابى بکر و عمر گفت فرشته‏ها کجا مى‏روند؟ اینها گفتند که بر شما نازل مى‏شوند. فرمود: خیلى خوب. بعد از من بر چه کسى نازل مى‏شوند؟ گفتند نمى‏دانیم. حضرت فرمود: بعد از من بر على بن ابیطالب نازل مى‏شود. فرشته باید بر بنده‏اى نازل شود که با حکمت خدا سازگار است. چون آیه دیگرى داریم. مى‏فرماید که: «یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ» (نحل/ 2)
  7. نزول‏ فرشتگان‏ بر حضرت مهدى (علیه السلام) در شب قدر ارتباط بین آسمان و زمین برقرار مى‏شود. فرشته‏ها نازل مى‏شوند. در زمان پیغمبر بر پیغمبر نازل مى‏شدند. هرسال شب قدر است. الآن هم باید فرشته‏ها نازل شوند. بنابراین باید بر کسى نازل شوند که حال و هوا و خلق و خو و خصلت پیغمبر را داشته باشد و او الآن حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است.
  8. بنابراین به ما گفتند: شما با سوره‏ى قدر مى‏توانید با دیگران مباحثه کنید. به دیگران بگویید: آقا، شب قدر براى یکسال است یا براى هر سال؟ مى‏گویند: شب قدر براى هر سال است. بگو: «تَنزَّلُ الْمَلَئکَهُ» براى یک سال است یا هر سال؟ مى‏گوید: هر سال که شب قدر است نزول ملائکه هم هست. مى‏گویى: خوب زمان پیغمبر ملائکه، کجا مى‏رفتند؟ همه مى‏گویند: محضر پیغمبر! بگو: الآن بر چه کسى نازل مى‏شوند؟ ملائکه بر ما نازل مى‏شود یا بر شما؟ هیچ کدام. باید در کره‏ى زمین شخصى باشد فتوکپى پیغمبر، تمام کمالات پیغمبر را داشته باشد، که همینطور که شب قدر زمان پیغمبر فرشته‏ها بر پیغمبر نازل مى شدند، الآن هم فرشته‏ها بر او نازل شوند، و الآن جز حضرت مهدى کسى نیست.
  9. نزول‏ فرشتگان‏ امدادگر پیاپى و ادامه‏دار است. در آیه‏ى 124 سوره‏ى آل‏عمران، از سه هزار فرشته‏ى یارى کننده یاد شده‏ «بِثَلاثَةِ آلافٍ» و در آیه‏ى بعد، سخن از پنج هزار فرشته‏ى‏
  10. نشاندار است. این اختلاف رقم‏ها شاید به میزان مقاومت آنان بوده است. یعنى هر چه مقاومت مسلمانان بیشتر مى‏شد، امداد غیبى خداوند نیز بیشتر مى‏شد. بنابراین «مردفین» یعنى این هزار فرشته، فرشتگان دیگرى را در پى دارند.
  11. و خداوند، آن (پیروزى و نزول‏ فرشتگان‏) را جز براى بشارت و اینکه دلهایتان با آنان آرامش یابد قرار نداد و نصرت و پیروزى، جز از سوى خدا نیست، (به قدرت خود و امداد فرشته هم تکیه نکنید.) همانا خداوند، شکست‏ناپذیر حکیم است.
  12. فرشتگان بر خودشان را داشتند. این آیه پاسخ مى‏دهد: که نزول‏ فرشتگان‏ براست و حقّ آن است که فرشته بر افراد لایق نازل شود و نزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حقّ انجام نمى‏دهیم. «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ»
  13. نزول‏ فرشتگان‏ بر اساس هوس این و آن نیست، بلکه بر اساس حقّ است. «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ»
  14. مستکبرانى بود که امیدى به قیامت نداشته و توقّع نزول‏ فرشتگان‏ را داشتند، در این آیه مى‏فرماید: فرشته بر آنان نازل خواهد شد، امّا به جاى آنکه حامل نور و وحى باشند، حامل سخت‏ترین تهدیدات خواهند بود و آن روز به فرموده‏ى امام باقر علیه السلام روز مرگ آنان است که خداوند به ملک الموت فرمان گرفتن روح کافران را مى‏دهد و او جان آنان را مى‏گیرد و همین که جان به گلویشان رسید، فرشتگان بر صورت و پشت آنها مى‏زنند، سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند. یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً «فرقان/22»
  15. مستکبرانى که توقّع نزول‏ فرشتگان‏ را بر خود داشتند، هیچ‏گونه بشارتى از هیچ ناحیه‏اى دریافت نمى‏کنند. «لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ»
  16. از کلمه‏ى‏ «نُزِّلَ» استفاده مى‏شود که نزول‏ فرشتگان‏ در روز قیامت، غیر منتظره و نزول خاصّى است.
  17. گاهى با امدادهاى غیبى و نزول‏ فرشتگان‏، «أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ»
  18. . در حفر خندق نیز، اوّلین کلنگ را خود رسول اللّه به زمین زد و هر بار که بر اثر اصابت کلنگ به سنگ برقى مى‏جهید، پیامبر پیروزى اسلام بر منطقه‏اى از جهان را بشارت مى‏داد. خداوند در این نبرد به وسیله‏ى وزش باد و نزول‏ فرشتگان‏ مسلمانان را یارى کرد.
  19. نمونه‏ى روشن نزول‏ فرشتگان‏ بر مؤمنان را در سوره‏ى آل عمران آیه‏ى 125 مى‏خوانیم که مى‏فرماید: «بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ» آرى، اگر شما رزمندگان جنگ بدر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان نشاندار یارى مى‏کند.
  20. در مواردى، فرشتگان به شکل انسان ظاهر شده‏اند که نمونه‏هایى از آن در قرآن آمده است، همچون: نزول جبرئیل بر حضرت مریم‏ ، حضور هاروت و ماروت در حکومت‏ سلیمان‏  و نزول‏ فرشتگان‏ بر حضرت ابراهیم‏.
  21. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا روح همان جبرئیل است؟ فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح برتر از ملائکه است. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ ...
  22. با نزول‏ فرشتگان‏ بر قلب پیامبر و امام معصوم در شب قدر، ارتباط زمین با آسمان، مُلک با ملکوت و طبیعت با ماوراء طبیعت برقرار مى‏شود.
  23. روح انواعى دارد: در حدیثى از امام صادق علیه السلام نقل شده است که این نزول‏ فرشتگان‏ و بشارت‏ها، به هنگام مرگ است.
  24. «الّذینَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِکَةُ طَیّبینَ یَقُولونَ سَلامٌ عَلَیکُم ادخُلوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلون» «2» ملائکه‏اى که مسئول گرفتن جان مؤمنان هستند به آن پاکانِ با تقوا مى‏گویند: سلام بر شما، بخاطر آنکه اعمال نیکویى داشتید، داخل بهشت شوید.
  25. اخلاق مرد و چگونگى برخورد او با خانواده در خانه به قدرى مهم است که جزاى بد اخلاقى آن حتّى با نزول‏ فرشتگان‏ و توجه خاص رسول اللّه صلى الله علیه و آله قابل جبران نیست.
  26. * عبادت زمینه نزول‏ فرشتگان‏ را فراهم مى‏کند: «نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا»  وحى (را بواسطه فرشتگان) بر بنده‏مان نازل کردیم.
  27. هر کمک ناپیدا و پیش‏بینى نشده‏اى را مى‏توان امداد غیبى دانست؛ مثلًا: گاهى نزول‏ فرشتگان‏، امداد غیبى است. گاهى الهاماتى که به دل مى‏شود، امداد غیبى است‏
  28. چگونگى پذیرایى، شب قدر به گونه‏اى است که در آن نیاز یک سال مهمانان تأمین مى‏شود و زمین با نزول‏ فرشتگان‏ در شب قدر مزیّن مى‏گردد.
  29. با نزول‏ فرشتگان‏ بر قلب پیامبر و امام معصوم در شب قدر، ارتباط زمین با آسمان، مُلک با ملکوت و طبیعت با ماوراء طبیعت برقرار مى‏شود.
  30. اصحاب امام حسین (علیه السلام) امداد غیبی و نزول‏ فرشتگان‏ نداشتند ولی اصحاب پیامبر (ص) داشتند.
  31. قابل شکست نیست (مسئله نزول‏ فرشتگان‏ بر مومنان بارها در قران مطرح شده است حتى در لحظه جان دادن که شیطان انواع وسوسه‏ها را به‏
  32. انسان القاء مى‏کند خداوند اولیاء خود را با فرستادن فرشته و القاء حق انسان را رهائى مى‏بخشد)
  33. 1- نزول‏ فرشتگان‏ بر حضرت مهدى (علیه السلام) در شب قدر خوب شب قدر چه شبى است؟ مى‏گوید: «تَنزَّلُ الْمَلَئکَهُ» شب قدر ارتباط بین آسمان و زمین برقرار مى‏شود. فرشته‏ها نازل مى‏شوند. در زمان پیغمبر بر پیغمبر نازل مى‏شدند. هرسال شب قدر است. الآن هم باید فرشته‏ها نازل شوند. بنابراین باید بر کسى نازل شوند که حال و هوا و خلق و خو و خصلت پیغمبر را داشته باشد و او الآن حضرت مهدى (ع) است. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 
  • حسین صفرزاده
۳۰
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...نوزدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟
  1. پژوهش و اندیشه‏
  2. آیا   شب قدر در مناطق مختلف، یکى است؟
  3. طول   شب قدر، یک   شب کامل کره زمین است که 24 ساعت مى‏شود، نه آنکه مخصوصِ مکان خاصّى همچون مکّه و آن هم به میزان 8 ساعت   شب آن منطقه باشد. چنانکه مراد از روز عید فطر، یک روز کامل کره زمین است که شامل همه نقاط و مناطق‏ مى‏شود.
  4. تقارن   شب تقدیر بشر با   شب نزول قرآن، شاید رمز آن باشد که سرنوشت بشر، وابسته به قرآن است. اگر پیرو قرآن باشد، سعادت و رستگارى و اگر دور از قرآن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مى‏خورد.
  5. ابوذر مى‏گوید: به رسول خدا عرضه داشتم آیا   شب قدر در عهد انبیا بوده و امر بر آنان نازل مى‏شده و پس از آنکه از دنیا مى‏رفتند، نزول امر در آن   شب تعطیل مى‏شده است؟ حضرت فرمودند:   شب قدر تا قیامت هست.
  6. شاید رمز اینکه   شب قدر مخفى است، آن باشد که مردم   شب‏هاى متعدّد را به عبادت بپردازند، کسانى که یک   شب آنرا درک کردند مغرور نشوند و کسانى که آنرا درک نکردند، از باقى   شب‏ها مأیوس نشوند.
  7. در روایات آمده است: «العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر»  کار نیک در   شب قدر، بهتر از کار نیک در هزار ماه بدون   شب قدر است.
  8. 1- براى امور مقدّس، زمان مقدّس انتخاب کنید. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»
  9. 2- زمان‏ها یکسان نیست، بعضى زمان‏ها بر بعضى دیگر برترى دارد. «لَیْلَةِ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»
  10. سوره القدر، آیه 4 تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ «4»
  11. در آن   شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان براى انجام هر کارى فرود آیند.
  12. طول   شب قدر، یک   شب کامل کره زمین است که 24 ساعت مى‏شود، نه آنکه مخصوصِ مکان خاصّى همچون مکّه و آن هم به میزان 8 ساعت   شب آن منطقه باشد. چنانکه مراد از روز عید فطر، یک روز کامل کره زمین است که شامل همه نقاط و مناطق‏ مى‏شود.
  13. تقارن   شب تقدیر بشر با   شب نزول قرآن، شاید رمز آن باشد که سرنوشت بشر، وابسته به‏ قرآن است. اگر پیرو قرآن باشد، سعادت و رستگارى و اگر دور از قرآن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مى‏خورد.
  14. شاید رمز اینکه   شب قدر مخفى است، آن باشد که مردم   شب‏هاى متعدد را به عبادت‏
  15. بپردازند، کسانى که یک   شب آن را درک کردند مغرور نشوند و کسانى که آن را درک نکردند، از باقى   شب‏ها مأیوس نشوند.
  16. در روایات آمده است: «کار نیک در   شب قدر، بهتر از کار نیک در هزار ماه بدون   شب قدر است.»
  17. کلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به کار رفته است: الف) مقام و منزلت. چنانکه مى‏فرماید: «و ما قدروا اللّه حقّ قدره»  آن گونه که باید، مقام و منزلت الهى را نشناختند.
  18. ب) تقدیر و سرنوشت. چنانکه مى‏فرماید: «جئت على قدر یا موسى»  اى موسى تو بنا بر تقدیر (الهى به این مکان مقدّس) آمده‏اى.
  19. ج) تنگى و سختى. چنانکه مى‏فرماید: «و من قدر علیه رزقه ...»  کسى که رزق و روزى بر او تنگ و سخت شود ...
  20. دو معناى اول در مورد «لیلة القدر» مناسب است، زیرا شب قدر، هم شب با منزلتى است و هم شب تقدیر و سرنوشت است.
  21. هستى، حساب و کتاب و قدر و اندازه دارد. «و ان مِن شى‏ء الّا عندنا خزائنه و ما ننزّله الّا بقدر معلوم»  هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه آن نزد ماست و جز به مقدار تعیین شده فرونمى‏فرستیم. حتّى مقدار نزول باران از آسمان حساب شده است. «و انزلنا من السماء ماء
  22. بقدر»  نه تنها باران، بلکه هر چیز نزد او اندازه دارد. «و کلّ شى‏ء عنده بمقدار»  چنانکه خورشید و ماه، از نظر حجم و وزن و حرکت و مدار آن حساب و کتاب دقیق دارد. «و الشمس و القمر بحسبان»
  23. خداوند در شب قدر، امور یک سال را تقدیر مى‏کند، چنانکه قرآن در جایى دیگر مى‏فرماید:
  24. «فیها یفرق کلّ امر حکیم»  در آن شب، هر امر مهمّى، تعیین و تقدیر مى‏شود. بنابراین، شب قدر منحصر به شب نزول قرآن و عصر پیامبر نیست، بلکه در هر رمضان، شب قدرى هست که امور سال آینده تا شب قدر بعدى، اندازه‏گیرى و مقدّر مى‏شود.
  25. بیدار بودن شب قدر و احیاى آن با دعا و نماز و قرآن، مورد سفارش پیامبر و اهل بیت آن حضرت بوده است و در میان سه شب، بر شب بیست و سوم تأکید بیشترى داشته‏اند.
  26. چنانکه شخصى از پیامبر پرسید: منزل ما از مدینه دور است، یک شب را معیّن کن تا به شهر بیایم. حضرت فرمود: شب بیست و سوم به مدینه داخل شو.
  27. امام صادق علیه السلام در حالى که بیمار بودند، خواستند که شب بیست و سوم ایشان را به مسجد ببرند و حضرت زهرا علیها السلام در این شب، با پاشیدن آب به صورت بچه‏ها، مانع خواب آنها مى‏شدند.
  28. در روایات آمده است که دهه آخر ماه رمضان، پیامبر بستر خواب خود را جمع نموده و ده شب را احیا مى‏داشت.
  29. در حدیثى طولانى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم که حضرت موسى علیه السلام به خدا عرض کرد:
  30. خدایا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: «قُرْبى لِمَن اسْتَیْقَظَ لَیْلَةَ الْقَدْر»، قرب من، در بیدارى شب قدر است.
  31. عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم. پاسخ آمد: «رَحْمَتى لِمَنْ رَحمَ الْمَساکِینَ لَیلةَ الْقَدر»، رحمت من در ترحّم بر مساکین در شب قدر است.
  32. گفت: خدایا، جواز عبور از صراط مى‏خواهم. پاسخ آمد: «ذلِکَ لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ لَیْلَةَ الْقَدْر»، رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است.
  33. عرض کرد: خدایا بهشت و نعمت‏هاى آن را مى‏طلبم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبیحَة فى لیلةِ القدر»، دستیابى به آن، در گرو تسبیح گفتن در شب قدر است.
  34. عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ اسْتَغْفَرَ فِى لَیلةِ الْقَدْر»، رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است.
  35. در پایان گفت: خدایا رضاى تو را مى‏طلبم. پاسخ آمد: «رِضاىَ لِمَنْ صَلّى‏ رَکْعَتَینِ فِى لَیلةِ الْقَدْر»، کسى مشمول رضاى من است که در شب قدر، نماز بگذارد.
  36. از وقایع عجیب تاریخى، ضربت خوردن حضرت على علیه السلام در شب قدر، در محراب عبادت و به هنگام نماز است. آرى، اشرف خلق خدا، در اشرف مکان‏ها و اشرف زمان‏ها، در اشرف حالات، شهید شد.
  37. چهار شب در آن احیا و بیداری مستحب است 1- شب اول ماه رجب 2- شب نیمه شعبان 3- شب عید فطر 4-  شب عید قربان‏
  38. 1. سیمای شب قدر1. شبی بهتر از هزار ماهقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه وآله ): ... أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا الشَّهْرَ قَدْ خَصَّکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ حَضَرَکُمْ وَ هُوَ سَیِّدُ الشُّهُورِ لَیْلَةٌ فِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تُغْلَقُ فِیهِ أَبْوَابُ النَّارِ وَ تُفَتَّحُ فِیهِ أَبْوَابُ الْجِنَانِ فَمَنْ أَدْرَکَهُ وَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَدْرَکَ وَالِدَیْهِ وَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ‏ الکافی، ج 4، ص 67
  39. 6. روز قدر مثل شب قدر : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَیْلَةُ الْقَدْرِ فِی کُلِّ سَنَةٍ وَ یَوْمُهَا مِثْلُ لَیْلَتِهَا تهذیب الاحکام، ج 4، ص 331
  40. مناسبت های شب قدر 1. نزول سوره قدر پیامبر (صل الله علیه وآله ) در خواب دید که بنی امیه روی منبرش بالا می روند و مردم را گمراه می کنند. صبح بسیار ناراحت بود. جبرئیل نازل شد و سبب را پرسید، پیامبر (صلی الله علیه وآله ) ماجرا را بیان کرد. جبرئیل بالا رفت و برگشت و این آیات را آورد: أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ‏ ..ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ‏ شعراء/ 205- 207..«بگو اگر چند سالى آنها را بهره‏مند کردیم، سپس‏ بر سرشان آمد آنچه وعده‏شان کردیم، سودى ندهدشان آنچه بدان بهره‏مندند، 206- الشعراء) و بر او فروآورد
  41. «البته که آن را در شب قدر فروآوردیم و ندانى شب قدر چیست؟ شب قدر به از هزار ماه است، القدر) خدا شب قدر را به پیغمبرش صلى اللَّه علیه و آله و سلم داد که به از هزار ماه پادشاهى بنى امیه است (ر ک کافی ج 4 ص 159).

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۳۰
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...هجدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟
  2. پژوهش و اندیشه‏
  1. اعتقاد نادرست درباره قضا و قدر چه پیامدهایى در زندگى انسان‏ها دارد؟
  2. شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهاى خود نیز توجّه داشته باشید. «ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا»
  3. در روایات آمده است که این آیه، عقیده‏ى یهود را نسبت به قضا و قدر و سرنوشت بیان مى‏کند. چون یهود مى‏پنداشتند در آغاز آفرینش دست خدا باز بود؛ امّا پس از آنکه همه چیز را آفرید، دست او بسته شد.
  4. نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى نسبت دادن، کارى شیطانى است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»
  5. البتّه بنابر مستفاد از روایات، همینکه اراده‏ى قطعى خداوند رسید، فرشتگانِ محافظ، مأموریّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمى الهى مى‏سپارند. بنابراین امر و فرمان خداوند دوگونه است، حتمى و غیرحتمى (قضا و قدر) و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غیر حتمى حفظ مى‏کنند، بدیهى است که این حفاظت باعث سلب اختیار از انسان نمى‏شود و سرنوشت انسان‏ها و امتّ‏ها همچنان در اختیار خود آنهاست.
  6. معمولًا جهادگریزان، ترس را در قالب احتیاط، حرص و طمع را در قالب تأمین آینده، ضعف نفس را با شرم و حیا، سستى و بى‏عُرضگى را در قالب زهد و ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر الهى و رضایت به خواست خدا توجیه مى‏کنند.
  7. مثلًا ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگى، و تن‏پرورى و کوتاهى‏هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجیه مى‏کند، و براستى چه مصیبت و دردى رنج‏آورتر از این که انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟!
  8. اعتقاد به «جبر و قضا و قدر» یکى از توجیهات عقیدتى است. وقتى به گنهکار مى‏گویى: چرا گناه کردى؟ چرا آلوده به مسکرات شدى؟ در پاسخ مى‏گوید: شانس من این بود، قضا و قدر من چنین بود، چه کنم پدران ما چنین کردند، ما هم چنین شدیم، عاقبت گرگ‏زاده گرگ شود، تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال این مطالب که در گفتگوهاى روزانه بعضى از مردم، بسیار شنیده مى‏شود، که با این گونه گفتار از انجام مسئولیت و وظیفه فرار مى‏کنند.
  9. ضعف نفس را با شرم و حیا، سستى و بى‏عُرضگى را در قالب زهد، ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر و رضایت به خواست خدا توجیه مى‏کنند.
  10. تسلیم در برابر قضا و قدر الهی‏:  شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهای خود نیز توجّه داشته باشید: ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا
  11. ابن زیاد خواست ماجرا را به گردن قضا و قدر بگذارد. در مجلسی به حضرت سجاد (علیه السلام) گفت: مگر خدا علی بن الحسین (علی اکبر) را نکشت؟ حضرت فرمود:" برادر بزرگی داشتم به نام علی اکبر، مردم او را در کربلا کشتند". با این سخن گناه را از قضا به دوش مردم و حکومت انداخت.
  12. از یک سو کتاب خانه‏های پزشکی، داروسازی، کیمیا (شیمی) از سریانی به عربی ترجمه شد و مواد اولیه در اختیار دانشمندان قرار گرفت، و آنان به بحث و تجربه در این علم‏ها پرداختند. از سوی دیگر بحث در علوم عقلی و مساله قضا و قدر و صفات باری تعالی که سالیانی چند و پیش از آن در کوفه آغاز شده بود رو به کمال نهاد. درپایان سده نخست، مکتب کلام در بصره و کوفه رونق فراوان داشت و گفتگو درباره خدا و صفات او، از علم، قدرت و اراده، سخن روز به شمار می‏رفت. مدینه بیشتر مرکز تحقیق در علم فقه، قرآن و تفسیر بود.
  13. در قبل از مبعث پیامبر اکرم بت پرستان بتی داشتند بنام منات: خدای قضا و قدر و معبد اصلی آن سنگی سیاه بر سر راه مکه و مدینه بود و خدای دو قبیله اوس و خزرج بود.
  14. در نگرانی از سرنوشت باید ایمان به قضا و قدر و ایمان به اینکه او که مرا دوست دارد حکیم است، رحیم است، غفور است و ... داشت
  15. 3. قضا و قدر الهی‏ : نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى‏ نسبت دادن، کارى شیطانى است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»
  16. اصلاح قضا و قدر : قَالَ أَمِیرُ المُؤمِنینَ (علیه السلام ): الْمُومِنُ بَیْنَ نِعْمَةً وَ خَطِیئَةٍ لا یُصْلِحُهُمَا إِلا الشُّکْرُ وَ الاسْتِغْفَارُ غرر الحکم، ص 90.
  17. حضرت پرسید از او علامت ایمانتان چیست؟ عرض کرد: به هنگام بلا و گرفتاری، صبر می کنم و به قضا و قدر راضی هستم. حضرت (صلی الله علیه وآله ) فرمود:" به صاحب کعبه سوگند که شما مؤمن هستید." مسکن الفؤاد، ص 42
  18. 1. معنای تکوینی‏ ؛ صحیح قضاوقدر : مراد این است که در نظام طبیعت هر حادثه‏اى بى‏علت نیست. بلکه محکوم عللى است که به وجود حادثه حکم مى‏کند و چگونگى حادثه نیز اندازه‏گیرىِ دقیق شده است. پس قضا و قدر تکوینى یعنى پیوند حوادث را علل حساب شده و به رسمیت شناختن نظام خاص علل و معلولى. پس قضا فرمان آفرینش‏؛ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات‏ فصلت/ 12. وَ اللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهار مزمل/ 20. وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ‏ یس/ 39. پس ایمان به قضا و قدر تکوینى همان ایمان به نظام علّیّت است. هم اصل حادثه و هم مقدار و چگونگى آن بى‏علّت نیست
  19. 2. معنای تشریعی‏ امّا قضاى تشریعى حکم و فرمان به نماز و زکوة و قدر تشریعى تعداد رکعات نماز و نصاب زکوة. مثلا: وَ ما کانَ لِمُومِنٍ وَ لا مُومِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم‏ احزاب/ 36. وَ قَضى رَبُّکَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیّاهُ‏ اسراء/ 23. در مورد قدر تشریعى: قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً طلاق/ 3. حضرت على (علیه السلام ) در پاسخ کسى که گفت: «چرا از نشستن دیوار کج گریختى؟» فرمود: «از قضاى خدا به قدر خدا پناه بردم.» خرابى دیورا کج، جزء قانون علیّت است. عقل هم خود یک حلقه از سلسله‏هاى قانون علیّت است که من باید با آن، مسائل را اندازه‏گیرى کنم. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): أَفِرُّ مِنْ قضاء اللَّهِ إِلَى قَدَرِ اللَّه‏ توحید صدوق، ص 369.
  20. انگیزه پناه به قضا و قدر: الف: آرام کردن وجدان. ب: آرام کردن مردم. ج: تن دادن به تنبلى و فرار از کار و تلاش و مسئولیّت. د: استعمار که اگر بنى‏عبّاس بر شما حکومت مى‏کند، تقدیر و خواست خدا است. ه: تحریف حقایق به دست دشمنان آگاه براى باز شدن زمینه انتقاد براى خودشان به اسلام.
  21. 6. رابطه قضا و قدر با اراده ما چیست؟ پاسخ: مقدّرات در جای خود و انتخاب ما در جای خود است. مثال: منبع آب دور از انتخاب ما ساخته شده، ولی باز کردن شیر آب در منزل که با اراده ماست. سؤال: آیا زمینه‏هایی مثل جبن و ترس و فقر و دین نوعی جبر نیست؟ این زمینه علّت نیست. ممکن است ترس زمینه رو به خدا رفتن باشد، ولی رو به خدا رفتن غیر از اصل خداست. سؤال: گاهی اراده انسان با اراده خداوند تعارض دارد. پاسخ: خداوند انسان را آزاد آفریده، مثل این‏که شما فرزند خودتان را در خرید چیزی آزاد می‏گذارید ولی هر لحظه بخواهید می‏توانید او را ممنوع کنید.
  22. صبر: زمانى مى‏گفتند صبر به معناى تسلیم در برابر زور است. تو سرى مى‏خورد، مى‏گفتند صبر کن! یعنى چه مى‏شودکرد، قضا و قدر است! خدا خواسته است! بنى امیه و بنى عباس از طریقى به مردم فهماندند که هر چه به سر شمامى آید، مقدرات خدا است یعنى هر چه دیدید، هیچ نگویید. روى حساب صبر تحریف شده است و حال آن که قرآن مى‏گوید: «قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/ 2) «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» (مدثر/ 7) یعنى اول بلند شو بعد مى‏گوید «اصْبِرْ» در کنار حرکت و قیام مى‏گوید صبر کن، مى‏گوید حرکت کن و صبر کن پس صبرى که در کنار حرکت است، معنایش تسلیم نیست بلکه معناى آن پشتکار است.
  23. یکى از مسائلى که در برخوردها مطرح است، وقتى است که امام حسین (علیه السلام ) از مکه مى‏خواهد به کوفه برود، یک برخوردهایى در راه و نیمه راه مى‏کند. افرادى مى‏رسند و چیزهایى مى‏گویند. یکى از افرادى که امام حسین را دید و صحبت کرد، شاعر معروف فرزدق است. فرزدق از شعراى مهم و معروف بود. ایشان به امام رسید و جمله‏اى گفت: بالاخره حسین بن على شما را مى‏کشند، جو با حاکم است، جو با رژیم یزید است. قدرت و پول و زور دست آنها است. و بالاخره آمادگى روحى نیز مردم ندارند که با شما باشند. حرف هایش راکه زد، امام جمله‏اى مى‏گوید که این جمله براى ما یک مکتب است، مکتب آدم مخلص است. فرمود که: «إِنْ نَزَلَ الْقضاء بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقضاء دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» (إرشادمفید، ج 2، ص 66) مى‏گوید: فرزدق، چرا جلوى من را گرفته و مى‏گویى نرو، تو را مى‏کشند. خوب اگر بروم و کشته شوم، راه من و خط من چه خطى است؟ اگر راه ما راه حق است، مسئله‏اى نیست که پیروز شویم یا شکست بخوریم. ما علیه رژیم یزیدى قیام مى‏کنیم یا پیروز مى‏شویم و یا شکست مى‏خوریم. «إِنْ نَزَلَ الْقضاء بِمَا نُحِبُّ» اگر قضا و قدر تطبیق کرد به آن چه ما دوست داریم، اگر آنى که ما دوست داریم، یعنى اگر طاغوت کوبى انجام گرفت، اگر در جنگ پیروز شدیم‏ «فَنَحْمَدُ اللَّهَ» حمد خدا را مى‏گوییم‏که ما موفق شدیم و رژیم را واژگون کردیم. اما اگر رفتیم و موفق نشدیم‏ «وَ إِنْ حَالَ الْقضاء دُونَ الرَّجَاءِ» اگر آن رجاء و امیدى که داریم، قضاء الهى با امید ما موافقت نکرد، به میل ما، به آرزوى خود نرسیدیم، اگر به خواست خود نرسیدیم، باز هم ناراحت نیستیم. زیرا «مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ» کسى که نیت او حق است‏ «وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» کسى که در درونش جز تقوا و در نیت او جز اخلاص هدفى ندارد، این آدم متجاوزى نیست. غصه نمى‏خورد.
  24. امام کاظم (علیه السلام ) مى‏فرماید: اى انسان! حواست جمع باشد. خدا را بشناسید و خط خدا و قضا و قدر خدا وحلال و حرام خدا و رضاى و غضب خدا را بشناسید. و بدانید که خدا به شما و براى شما چه کرده است و بدانید در گذشته براى تو چه کرده است؟ و چه امکانات مادى و معنوى ظاهرى و باطنى در اختیار شما قرار داده است؟ و بدانى که خدا از تو چه خواسته است؟
  25. حدیث داریم: کسانى که با گناه مى‏میرند، آمارشان بیش از کسانى است که با قضا و قدر و مرگ طبیعى مى‏میرند. یعنى بسیارى از گناهان مرگ و میر را به دنبال خود مى‏کشند. مرگ و میر بسیارى به خاطر گناهانشان است. «فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» چه آیه‏ى آسانى است. یعنى آن‏ها را به خاطر گناهانشان هلاک کردیم. «فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/ 96) در قرآن مى‏فرماید: ایشان را به خاطر آن چه کسب کردند مؤاخذه کردیم و با قهر و غضب این‏ها را گرفتیم.
  26. بعضی ها توجیه عمل مى‏کنند :  یزید و دار و دسته‏اش امام حسین (علیه السلام ) را کشتند و بعد گفتند: خدا خواسته است که ما عزیز شویم. عده‏اى که به شانس پناه مى‏برند، اینطور هستند. ما قضا و قدر داریم. به قضا و قدر هم معتقد هستیم اما وقتى معتقد هستیم که قضا و قدر هست. معتقد به اختیار و دخالت خود نیز هستیم. اینطورى نیست که وقتى مى‏گوییم خدا خواسته است، من هیچ نقشى نداشته‏ام. مسلوب الاراده که نیستم. ما اراده داریم. عده‏اى که خلافى مى‏کنند، کوتاهى مى‏کنند و بعد مى‏گویند: چنین مقّدر بود. مقّدر بود که تو کوتاهى کنى؟ مقدر است که تو از غفلت استفاده کنى؟ مقدر نیست که عقل داشته باشى و از غفلت استفاده نکنى.
  27. منطق جبری قابل قبول نیست : اینکه که مى‏گوید: گرگ زاده عاقبت گرگ شود*** گرچه با آدمى بزرگ شود.مى‏خواهند بگویند: هرکس هر چه دارد، از پر قنداق دارد. مى‏گوید: گلیمى که سیاه است، آب زمزم هم آن را پاک  نمى‏کند. یا مثلًا مى‏گویند: تربیت نا اهل را چون گردوان بر گنبد است. یعنى هرچه نا اهل را تربیت کنى مثل این است که گردوها را روى گنبد بگذارى. لیز مى‏خورد و پایین مى‏افتد. یعنى فایده‏اى ندارد. این‏ها درست نیست. منطق این شعرها جبر است. ما چند دلیل داریم که انسان اراده دارد. منطق جبر باطل است.
  28. ثمره تملق دروغ : شخصى پهلوى یکى از شاهان آمد و شروع به گریه کردن کرد. او را پهلوى اعلى حضرت بردند و گفتند: چه اتفاقى براى تو افتاده است؟ چرا این چنین هستى؟ گفت: من دیشب خواب دیدم پدر بزرگوارتان به چشم من دست مالید و من شفا پیدا کردم. حالا من افتخار مى‏کنم در زمان کسى زندگى مى‏کنم که پدرش در خواب کور را شفا مى‏دهد. گفت: خیلى خوب، پدر من خر دزد بوده است، حالا از قضا و قدر آمدم و شاه شده‏ام. تو که حالا مى‏بینى من شاه شدم، براى خوشایند کردن من اینطور دروغ مى‏گویى، پس بگذار من چشمانت را در بیاورم و جناب پدرم بیاید و یک بار دیگر شفایت بدهد. آخر تملق تا کجا؟
  29. درجایی که چاره ای نداریم ؟ اگر یک کارى به ما تحمیل شد، قضا و قدر ما است. باید تسلیم خدا بشویم. حدیث داریم اگر شما تسلیم شدید در ناچاری و تحمل کردید «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/ 5) برایتان سختى‏ها را به آسانى تبدیل مى‏کنیم.
  30. در جاى دیگر مى‏فرماید: «الَّذى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/ 4) قلم وسیله تعلیم شماست. بعد نمى‏گوید «ن وَ الْقَلَمِ» مى‏گوید «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» (قلم/ 1) قسم به قلم و سطرهایش. یعنى چه؟ من در تفسیر ندیده‏ام، ولى شاید این طور بتوان معنى کرد. یعنى قلمهاى بى کار ارزش سوگند ندارد. قلمى ارزش دارد که کنارش نوشتن هم باشد. انتقاد از کسانى که قلم دارند و چیزى براى جامعه نمى‏نویسند و لذا نمى‏گوید: «ن وَ الْقَلَمِ» مى‏گوید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ‏». قسم به قلم و قسم به سطرهایش. شرف قلم به سطرش است. قلم چند جور است: یکى قلمى که ما با آن مى‏نویسیم یکى قلم قضا و قدر.
  31. جاهایى که قرآن مى‏گوید: «کتب» آن هم یک قلمى دارد. وقتى مى‏گوید: «کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَه» (انعام/ 12) خداوند رحمت را براى خودش نوشته، با چه قلمى نوشته؟ قلم قضا و قدر چه قلمى است؟ «کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْإیمان» (مجادله/ 22) آن چه قلمى است، نمى‏دانیم.
  32. قلم تکوین، قلم شروع، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/ 7) بحث ما ارزش قلم بود. قرآن به قلم قسم خورده است. قلم تکوین، قلم شروع، قلم قضا و قدر و قلم آموزشى. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/ 4) اهل قلم ناز نکنند. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ» (بقره/ 282) اگر گفتند بنویس ناز نکنند. مختصر بنویسند. یکى از عللى که کاغذ در مملکت ما کم است گاهى به خاطر این است که مسائل مختصر را خیلى مفصل مى‏نویسند.
  33. آقا تاجر محترمى چکش برگشت خورده و زندان است او را پیش یک چاقوکش حرفه‏اى مى‏برند بابا این شخصیت محترمى است حالا قضا و قدر او را به زندان آورده حسابش جداست و لذا روایت داریم آدمهاى محترمى که بى پول مى‏شوند زود براى اینها پول بفرستید. یک کسى که از اول فقیر بوده غصه نمى‏خورد چون از اول پول نداشته این آنچه نان فشار روحى ندارد.
  34. خود بنده وقتى مى‏خواستم داماد بشوم 50 خانه رفت مادرم! و گفتند: داماد چه کاره است؟ گفت: طلبه است. گفتند: درآمد؟ گفت: قضا و قدر. گفتند: ما به قضا و قدر دختر نمى‏دهیم. مادرم به من گفت: (خدا او را بیامرزد) گفت: برو شغلت را عوض کن بعد برویم خواستگارى. آقاجان! آیا مثلا همه درها بسته مى‏شود؟ همه شغلها قفل مى‏شود؟ مى‏گوید: آقا کار نیست در مملکت! مگر کار «میز» است؟ مگر عزت این است که داماد فلانى بشویم؟ مگر عزت این دختر در این است که شوهر فلان عنوان را داشته باشد؟ ما
  35. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» قضا و قدر .. و باز از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده که فرمود: اگر چیزى باشد که بر قضا و قدر پیشى و سبقت گیرد همان چشم است.
  36. در قرآن کریم به این مطلب اشاره شده‌است که سرنوشت مردم و قضای الهی با اعمال بد و خوب مردم ارتباط دارد چنان‌که می‌گوید «برای انسان مأمورانی است که پی درپی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا[= حوادث غیرحتمی] حفظ می‌کنند؛ و خداوند سرنوشت هیچ قومی (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در (وجود) خودشان است تغییر دهند؛
  37. دیدگاه اشاعره  : در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۳] اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان می‌دانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آورده‌اند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد می‌کنند، یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کرده‌اند که از پیامبر اسلام روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق می‌شود و آنچه نخواهد محقق نمی‌شود در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسان‌ها به گونه‌ای است که استناد آن افعال به قدرت و اراده‌ای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر می‌دانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی می‌کنند.
  38. دیدگاه معتزله  : معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمی‌گیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است: استدلال اول: افعال بندگان به قصد و انگیزۀ آنها وابسته است؛ اگر بخواهند، آن افعال را انجام می‌دهند و اگر نخواهند، آنها را ترک می‌کنند؛ چنین افعالی چگونه ممکن است فعل خداوند باشند؟ استدلال دوم: اگر این افعال، مخلوق خداوند باشند، بندگان به خاطر آن کارها استحقاق ثواب و عقاب پیدا نمی‌کنند. استدلال سوم: اگر همۀ افعال بندگان تحت قضا و قدر الهی باشد، لازم می‌آید خداوند از همه آنها خشنود باشد، حال آن که بعضی از رفتارها کفر و الحاد است. خشنودی به کفر نیز کفر است.[۴]
  39. دیدگاه شیعه : دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیده‌های موجود در جهان هستی است و هیچ پدیده‌ای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی... زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت می‌کند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است.[۵] توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنع‌ترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب می‌کند.
  40. به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر می‌زند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال می‌باشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار
  41. و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچ‌کدام هیچ‌گونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۲۸
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...هفدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟

پژوهش و اندیشه‏

    1. بر اساس قرآن ، چه کسانى براى خداوند فرزند قائل شده‏اند؟
  1. مى‏گفت: عُزَیر فرزند خداست. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ» «1» مسیحیان نیز حضرت عیسى را فرزند خدا معرّفى مى‏کردند، «وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» «2» و مشرکان، فرشتگان را فرزندان خدا مى‏دانستند. «یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» «3» این آیه ردّى است بر این توهّم غلط ونابجا، وذات خداوند را از چنین نسبتى‏هایى منزّه مى‏داند.
  2. خدا را با خود مقایسه نکنیم. اگر انسان نیاز به فرزند دارد بخاطر موارد ذیل است:
  3. 1. عمرش محدود است و میل به بقاى خویش و نسل خویش دارد.
  4. 2. قدرتش محدود است و به معاون و کمک کننده نیاز دارد.
  5. 3. نیازمند محبّت و عاطفه است و لازم است مونسى داشته باشد.
  6. ولى خداوند از همه‏ى این کمبودها و نیازها منزّه است، بلکه هرچه در آسمان‏ها و زمین است، همه در برابر او متواضعند.
  7. تهدید و هشدارهاى قرآن نسبت به پیامبر، به منظور جلوگیرى از بروز و رشد غلّوگرایى و نسبت نارواى خدایى به اولیاست. آنگونه که در ادیان دیگر، مردم به غلّو، عیسى علیه السلام را فرزند خدا و فرشتگان را دختران خدا مى‏دانستند.
  8. 8- حضرت عیسى نشانه‏اى از قدرت خداست، نه فرزند خدا. «بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ»
  9. عیسى فرزند خدا نیست، مخلوق خداست، ولى مخلوقى بس بزرگ و ناشناخته. «بِکَلِمَةٍ مِنْهُ» ( «کلمة» به صورت نکره آمده که رمز عظمت و ناشناختگى است.)
  10. کسى که از انسان متولّد و دوران جنینى را طى کرده است، چگونه مى‏تواند فرزند خدا باشد؟ «عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ»
  11. این آیه نازل شد وجواب آنان را چنین بیان نمود: اگر تولّد بدون پدر، دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم که مهم‏تر است، چون نه پدر داشت و نه مادر. پس چرا شما حضرت آدم را خدا یا فرزند خدا نمى‏دانید؟!
  12. با آنکه شما زندگى طبیعى حضرت عیسى ونیاز او به غذا ومسکن ولباس را دیده‏اید، ولى باز هم در مورد او به گفتگو نشسته‏اید. گروهى او را دروغگو وگروهى فرزند خدا مى‏پندارید. و یا در شناخت محمّد صلى الله علیه و آله که نشانه‏هایش در تورات وانجیل آمده وبراى شما شناخته شده است، به بحث وگفتگو مى‏پردازید. شما که درباره معلومات، اهل جدال و بحث هستید و به نقطه‏ى توافقى نمى‏رسید، دیگر چه کار به مسأله‏اى دارید که در مورد آن هیچ علمى ندارید؟ مثل این‏که مذهب حضرت ابراهیم چه بوده است؟
  13. در قرآن 17 بار، عیسى به مریم نسبت داده شده تا فرزند خدا بودن را نفى کند. در اناجیل هم از او به عنوان فرستاده خدا یاد شده، نه خدا. در اناجیل، حضرت عیسى علیه السلام 80 بار خود را بنده و رسول خدا معرّفى کرده است.
  14. 1- غلوّ نشانه‏ى تعصّب نابجا است و در همه‏ى ادیان ممنوع مى‏باشد. یهود، «عُزیر» را فرزند خدا مى‏دانستند و مسیحیان «عیسى» را. «لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ»
  15. 5- در قرآن و انجیل واقعى، حضرت عیسى پیامبر خدا معرفى شده است، نه خدا یا فرزند خدا. «عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ»
  16. 1- در امور دینى، کاسه‏ى داغ‏تر از آش نباشید. عیسى خود را بنده‏ى خدا مى‏داند، چرا شما او را فرزند خدا مى‏شناسید؟! «لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ»
  17.  ادّعاى فرزند خدا و دوست خدا بودن، در انجیل یوحنّا، باب 8، جمله 41 نیز آمده است. تفسیر نمونه.
  18. البتّه یهودیان امروز، عُزیر را فرزند خدا نمى‏دانند، ولى در زمان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، چنین عقیده‏اى داشته و در مقابل سؤال پیامبر که «با اینکه مقام موسى بالاتر است، چرا او را فرزند خدا نمى‏دانید؟» جوابى نداشتند.
  19. با آنکه فقط گروهى از یهود، عُزیر را فرزند خدا مى‏دانستند، ولى چون دیگران نیز سکوت کردند، نسبتِ انحراف به همه داده است. «قالَتِ الْیَهُودُ»
  20. غلوّ و زیاده‏روى درباره‏ى انبیا، پرستش انبیا و یا آنان را فرزند خدا دانستن، شرک است. «سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»
  21. آنان که افرادى را به امید شفاعت، فرزند خدا مى‏دانند، به هدفشان نمى‏رسند.
  22. با توجّه به آیات دیگر قرآن، اتّهام فرزند داشتن خدا، تهمتى بزرگ و شایع میان مشرکان بوده است. مسیحیان هم «أب، ابن و روح القدس» مى‏گفتند. یهودیان نیز «عُزَیْرٌ» را فرزند خدا مى‏دانستند و مشرکان، فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند. در حالى که این عقیده نه موافق با واقعیّت است و نه منطبق با عقل.
  23. با اینکه اوّلین سخن عیسى علیه السلام درباره‏ى بندگى خدا بود، ولى پیروان او غلوّ کرده، او را خدا و فرزند خدا دانسته‏اند!
  24. عیسى را فرزند خدا دانستن، تحریف در دین و مایه‏ى کفر است. «اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ»
  25. ب: یهود، که عُزیر را فرزند خدا مى‏پنداشتند. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ»
  26. ج: نصارى، که مسیح را فرزند خدا مى‏شمردند. «قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ»
  27. 7- آنان که مسیح را فرزند خدا مى‏دانند، همانند مشرکانى هستند که فرشتگان را فرزند خدا مى‏پنداشتند. «لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ»
  28. ج) فرشتگان را فرزند خدا دانستن.
  29. اصرار قرآن بر اینکه حضرت عیسى را فرزند مریم معرّفى کند، براى جلوگیرى از غلّو و فرزند خدا دانستن اوست.
  30. این آیه، هم عقیده مسیحیّت که عیسى را فرزند خدا مى‏دانند و هم عقیده یهود که عُزیر را فرزند خدا مى‏دانستند و هم عقیده مشرکان جاهلى که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند، رد مى‏کند.
  31. این جمله، نفى عقاید کسانى مثل مسیحیان و یهودیان است که «عیسى» و «عُزیر» را فرزند خدا مى‏دانستند، یا مشرکین، که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند.
  32. یکى رهبران آسمانى را همچون مردم عادى مى‏داند و دیگرى آنها را در حدّ خدایى بالا مى‏برد و مسیح را فرزند خدا و بلکه خود خدا مى‏شمرد!
  33. این جمله در مقابل عقیده مسیحیان است که عیسى را فرزند خدا مى‏پندارند و براى او همانند خداوند، خدائى قائلند. همچنین این آیه اعتقاد مشرکان، که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند نفى مى‏کند و مى‏گوید: او فرزندى نزائیده است چه پسر و چه دختر! از چیزى زاده نشده است تا زاینده مقدّم بر او و برتر از او باشد.
  34. برخلاف مسیحیان که «عیسى‏» را فرزند خدا مى‏پندارند و مشرکان که فرشتگان را دختران خدا مى‏شناسند، خداى متعال بى زاد و ولد است. نه فرزندى دارد، نه فرزند کسى است.
  35. بیش از صد مرتبه، قرآن از توجه به غیر خدا با بیان" دون اللّه، و دونه" انتقاد کرده است. در قرآن از منکرات عقیدتى نسبت فرزند به خدا دادن، بعضى از پیامبران را فرزند خدا دانستن، فرشتگان را دختران خدا پنداشتن، خدا را فقیر و یا دست خدا را بسته دانستن، بشدت انتقاد شده است. در میان واژه‏هاى تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح بیش از هر چیز به کلمه مبارکه «سبحان اللّه» تکیه شده است؛" سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ"؛ منزه است خداوند از تعبیرات و عقاید ناروایى که منحرفان دارند.
  36. مثال: خود را فرزند خدا دانستن؛ کتمان حقایق کردن (با اینکه از بشارتهاى کتب پیشین نام و نشان پیامبر اسلام را چنان فهمیده بودند که حضرت را مثل فرزندشان مى‏شناختند، ولى همین که رسول خدا آمد منکر او شدند)؛ افترا بستن بر خدا؛ تحریف کردن کتب آسمانى؛ نوشته‏هاى خود را به خدا نسبت دادن؛ تقلید کردن از نیاکان؛ سوء استفاده بعضى علماى دین از دین؛ تحریف و تبدیل قانون خدا و غلو کردن درباره بندگان خدا.
  37. امام رضا علیه السلام فرمود: پس اگر عبادت مى‏کرد بنده خدا بود نه فرزند خدا زیرا عبادت یعنى بندگى.
  38. 3. از آنجا که گاهى طرفداران انبیا، آنان را فرزند خدا و یا در ردیف او مى‏دانند، این توبیخ و تهدیدها مانع غلوّ طرفداران افراطى مى‏شود تا آنان درباره‏ى پیامبر مبالغه نکنند و بدانند که او نیز مورد عتاب و توبیخ است.
  39. پاسخ: گروهى از انصار وارد مدینه شدند و به پیامبر اسلام گفتند: تولد حضرت عیسى بدون پدر نشانه‏ى خدایى و الوهیت اوست! آیه نازل شد، اگر تولد بدون پدر دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم مهم‏تر است؛ چون او نه پدر داشت و نه مادر؛ پس چرا آدم را خدا یا فرزند خدا نمى‏دانید؟ «انّ مثل عیسى عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»
  40. «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» چرا «لَمْ یَلِدْ» جلو افتاده؟ چون آنچه بیشتر مى‏گفتند، مى‏گفتند فرزند خدا. «لَمْ یَلِدْ» زاد و ولدى ندارد. خداوند فرزندى ندارد اگر مولودى هست آنکه والده اوست باید مقدم بر او باشد. او از چیزى زائیده نشده که زاینده مقدم بر او باشد. وجود او وجود استثنایى است. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ» (شورى/ 11) ..اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۸
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...شانزده . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟

پژوهش و اندیشه‏

    1. ویژگى‏هاى معبود واقعى کدام است؟
  1. بایسته‏هاى معبود واقعى‏
  2. وَ إِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى‏ لَایَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لَایُبْصِرُونَ‏ (اعراف، 198)
  3. و اگر آنان (بت‏پرستان یا بت‏ها) را به هدایت فراخوانى، نمى‏شنوند و مى‏بینى که آنان به تو نگاه مى‏کنند، و حال آنکه نمى‏بینند (گویا به تو مى‏نگرند، ولى نگاهشان خالى از هرگونه شعور و دقّت است).
  4. از مجموع آیات گذشته بر مى‏آید که معبود و ربّ، باید:
  5. الف) خالق و مالک باشد. «أیشرکون ما لایخلق شیئاً و هم یخلقون»
  6. ب) ناصر و یاور باشد. «لایستطیعون نصرکم»
  7. ج) به خواسته‏ها و دعاها ترتیب اثر دهد. «سواء علیکم أدعوتموهم أم ...»
  8. د) توانگر و قدرتمند باشد. «أم لهم أید یبطشون بها ...»
  9. ه) شنوا و بینا باشد. «أم لهم آذان یسمعون بها، أم لهم أعین یبصرون بها» و) قدرت خنثى کردن مکر دشمن را داشته باشد. «ادعوا شرکاءکم ثمّ کیدون»
  10. ز) کتاب و قانون عرضه کند. «نزل الکتاب»
  11. ح) خوبان و شایستگان را حمایت کند. «یتولّى الصالحین»
  12. 5- معبود واقعى‏ کسى است که هم برنامه مشخّصى مى‏دهد، «نَزَّلَ الْکِتابَ» هم در اجرا، رهروان را سرپرستى مى‏کند. «یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ» (صدور قانون باید همراه‏
  13. آیات ناتوانى غیر خدا را از آفرینش و بى‏خبرى آنها را از آینده مطرح ساخت این آیه مى‏فرماید، معبود واقعى‏ شما خداى یکتاست.
  14. 5- فطرت همه‏ى انسان‏ها بر خداپرستى است، انبیا علیهم السلام راه صحیح و معبود واقعى‏ را نشان مى‏دهند، امّا سامرى‏ها، کج راهه و گوساله‏ها را. «هذا إِلهُکُمْ»
  15. 4- معبود واقعى‏ چند شرط دارد:
  16. الف: فناپذیر نباشد. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»
  17. ب: بر هستى فرمانروا باشد. «لَهُ الْحُکْمُ»
  18. ج: فرجام همه به دست او باشد. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
  19. 5- مرگ، نابودى نیست، بازگشت به مبدأ است. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
  20. پروردگارا! مزه‏ى تلاوت، تدبّر و پندگیرى از قرآن را به ما بچشان.
  21. معبود واقعى‏، وجودى است که علم و رحمت و قداست و عزّت و قدرت و عظمت و احاطه کامل را داشته باشد و چون این صفات مخصوص خداوند است، پس معبودى جز او نیست.
  22. آیه الکرسى از این جا شروع مى‏شود. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ» (بقره/ 255). نیست معبودى جز او، جز او معبودى نیست. معبود ارزشمندى.
  23. بله معبود خیلى است. براى بعضى‏ها پول معبود است براى بعضى‏ها شکل و زیبایى معبود است براى بعضى‏ها... هر دلى را یک چیزى مى‏کشد
  24. اما همه مى‏گذرد و مى‏پرد پول مى‏رود، زیبایى مى‏رود قدرت‏ها سلطنت‏ها امکانات همه مى‏پرد. آن معبودى که دائمى باشد نیست جز او. معبود واقعى‏ معبود به حق. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ». حّى هست و قیوم. زنده است.
  25. منتها ما هم زنده هستیم. خدا هم زنده است. فرق مى‏کند. گفت که: کریم شیره‏اى کریم است، کریم خان زند هم کریم است. خداوند هم کریم است. یک ریال هم پول است. هزار تومان هم پول است. میلیارد هم پول است. یک قطره آب است اقیانوس هم آب است. حىّ، حىّ است. منتها خداوند، «یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ» (المصباح کفعمى/ میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
  26. بایسته‏هاى معبود واقعى 1. معبود اللّهُ لا إِلهَ إِلا هُوَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُومِنُونَ‏ تغابن/ 13.آنکه شایسته پرستش است شایسته تکیه گاه بودن نیز است.
  27. 2. هدایت گر: وَ ما لَنا أَلا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا ابراهیم/ 12.
  28. 3. قاطع‏ : به کسی باید تکیه نمود که بتواند به اختلافات پایان دهد. وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‏ شوری/ 10.
  29. 4. همیشه می باشد: وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً فرقان/ 58. با داشتن تکیه گاه وسرپرستی که همیشه زنده است نه نیازی به اجر و پاداش دیگران داری و نه وحشتی از ضرر و زیان و توطئه آنان)
  30. 5. شکست ناپذیر : وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏ شعراء/ 217.
  31. 6. ولی عادل‏:عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏ هود/ 56. نمونه، ج 15، ص 134.
  32. 7. تسلط برهمه عالم‏: إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها هود/ 56.
  33. 1. آینده نگر : عمیق اندیشمند و آینده نگر: فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‏ شوری/ 36.
  34. 2. صراحت لهجه وقاطعیت در گفتار : قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآوا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّی تُومِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ إِلا قَوْلَ إِبْراهِیمَ لابِیهِ لاسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ ممتحنه/ 4.
  35. 2- باید به رب و معبود پناه برد : بیش از 100 آیه و حدیث داریم که وقت ترس باید به کى پناه برد
  36. بعضى کشورها به قرص خواب به تریاک به شراب یا به اسلحه پناه مى‏برند دنیا به این چیزها پناه مى‏برد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (ناس/ 1)
  37. اگر مى‏خواهى پناه ببرى پناه به خدایى ببر که هم قادر است هم رحیم است و هم قیوم به کس دیگرى پناه نبر.
  38. قرآن مى‏فرماید تو که به کس دیگرى پناه مى‏برى تمام قدرتها مثل تار عنکبوتند «کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ» (عنکبوت/ 41) همه قدرتها خواستند شاه را نگه دارند نشد 43 رادیو از امام (ره) بدگویى مى‏کرد و از صدام ستایش مى‏کرد الان ذلیل ترین کشورها کدام است ؟ توى شرق و غرب بى آبرو ترین کدام است ؟و عزیزترین افراد امام (ره) است حتى در غرب براى ایشان حریم قائلند.
  39. به کسى پناه ببر که رب است و معبود است و ملک است. کسى پناه مى‏برد که بفهمد.
  40. در این آیه مى‏فرماید: اگر شیطان تو را وسوسه کرد که با دشمن برخورد خشن داشته باش به خدا پناه‏ ببر. پناه بردن در هر حال لازم است، خواه آنجا که خطر باشد: «شَرِّ ما خَلَقَ» خواه دریافت کمال باشد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» هرگاه قرآن تلاوت مى‏کنى از شرّ شیطان به خداوند پناه‏ ببر.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۸
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

کتاب چرا...پانزدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟

    1. پژوهش و اندیشه‏

تاثیرات و پیامدهاى اعتقاد به یکتایى خدا را در زندگى فردى و اجتماعى انسان بررسى کنیم ؟

  1. براى آنان (اولیاى خدا) در زندگى‏ دنیا و آخرت بشارت است. تبدیل و تغییرى در سخنان (و وعده‏هاى) الهى نیست و آن همان رستگارى بزرگ است. لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «سوره یونس/64»
  2. در برخورد با واسطه‏ها و ابزار و وسایل، همیشه خدا را اصل و ناظر بدانیم. با آنکه در زندگى‏ یوسف اسباب و عللى دست به هم دادند که او به این مقام رسید، ولى باز مى‏فرماید: «قَدْ أَحْسَنَ بِی»
  3. وجود گناه در زندگى‏ افراد که باعث تغییراتى در رزق آنها مى‏گردد. چنانکه در دعاى کمیل مى‏خوانیم: «اللهم اغفرلى الذنوب التى تغیر النعم» خداوندا! ببخشاى بر من آن گناهانى که نعمت‏ها را دگرگون مى‏سازد.
  4. تفاوت نقش خدا و غیر خدا در زندگى‏ انسان‏ : الف: نقش خدا در زندگى انسان‏
  5. 1. آفریدگارِ اوست. «خَلَقَ الْإِنْسانَ»
  6. 2. پروردگار او و همه جهانیان است. «رَبِّ الْعالَمِینَ»
  7. 3. او را بسیار دوست دارد. «بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ»
  8. 4. دعاى او را مى‏شنود. «سَمِیعُ الدُّعاءِ»
  9. 5. فریادرس اوست. «یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ»
  10. 6. او را به خوبى راهنمایى مى‏کند. «الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»
  11. 7. او را حمایت و سرپرستى مى‏کند. «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ»
  12. 8. به او رشد و تکامل مى‏دهد. «یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ»
  13. 9. به او آرامش و اطمینان مى‏دهد. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
  14. 10. به او آموزش مى‏دهد. «الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»
  15. 11. به او وسعت و فزونى مى‏دهد. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»
  16. 12. بیماریش را شفا مى‏دهد. «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»
  17. 13. امید آینده‏ى اوست. «وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ»
  18. ب: نقش غیر خدا در زندگى انسان‏ : 1. قدرتى در آفرینش ندارند. «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً»
  19. 2. از خواسته‏هاى انسان بى‏خبرند. «وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ»
  20. 3. دعاى او را نمى‏شنوند. «لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ»
  21. 4. توان پاسخگویى ندارند. «یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ» (احقاف، 5)
  22. 5. دشمن انسان‏اند. «کانُوا لَهُمْ أَعْداءً» (احقاف، 6)
  23. 6. در برابر حوادث ناتوان‏اند. «فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ»
  24. 7. نه قدرت نفع‏رسانى دارند و نه از ضرر جلوگیرى مى‏کنند. «ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ»
  25. و خلاصه به قول حضرت یوسف علیه السلام: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» آیا خدایان پراکنده و گوناگون بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟
  26. «براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز قیامت دارند.»
  27. معرفى الگو در قرآن کریم منحصر به رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیست بلکه خداى بزرگ پیامبران و اولیاى قبل از رسول خدا صلى الله علیه و آله را نیز بعنوان الگوى خوب معرفى مى‏کند؛«قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الّذین معه» «براى شما مؤمنان، ابراهیم و یارانش الگوى خوبى هستند.»
  28. حتى کسانى که عمرى در محیط فساد بوده و در مقابل فساد ایستادگى کرده اند و تسلیم نشده‏اند، به عنوان الگو به دیگران معرفى مى‏شوند مانند همسر فرعون؛«ضرب اللَّه مثلًا للّذین امنوا امرأت فرعون»
  29. نقش ایمان به صفات خدا : ایمان به هر یک از صفات خدا نقش مثبت و ارزنده‏اى در گفتار، روش و منش انسان و بالطبع در زندگى‏ فردى‏ و اجتماعى او دارد.
  30. ایمان به اینکه خداوند عزیز و نفوذناپذیر است، «انّ العزّة للّه جمیعاً»  و همه قدرت‏ها و توانایى‏ها از اوست، «انّ القوّة للّه جمیعاً»  و پدید آورنده و برگشت دهنده همه اوست، «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون»  به انسان اعتماد، وقار و امید مى‏دهد و او را از خود برتربینى، خود کم‏بینى و ترس و وحشت از آینده نجات مى‏دهد.
  31. انسان در زندگى‏ خویش باید رنگى را بپذیرد، امّا در میان همه رنگ‏ها، رنگ خدایى بهتر است. ناگفته پیداست که تا رنگ نژاد وقبیله وهوسها را کنار نگذاریم، رنگ وحدت و برادرى و تسلیم امر خدا بودن را نخواهیم گرفت. همه‏ى رنگ‏ها به مرور زمان کم رنگ وبى‏رنگ مى‏شود. امّا رنگ خدایى همیشگى و پایدار است. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»  و چه رنگى بهتر از رنگ خدا که او را عبادت و بندگى مى‏کنیم. بگذریم که یهود، کودکان خود را با آبى مخصوص شستشو داده و بدینوسیله به او رنگ مذهبى مى‏دهند.
  32. 4- اگر رفاه در زندگى‏ اصل شد، انسانیّت سقوط مى‏کند و سبب دورى از خدا ورسول است وقهر و غضب نامعلومى را در انتظار دارد. «یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»
  33. زرنگى نکنید. فکر نکنید اگر این نباشد، زندگى‏تان خوش است. نباشد خدا یک تلخى دیگرى در زندگى‏ شما مى‏گذارد. گاهى به خاطر اینکه یک آب جوش در دهان این پیرزن گذاشتى، نفسش زندگى تو را آباد مى‏کند. همینکه مى‏گویند: انشاء الله خیر ببینى، خیر مى‏بینى. از دعاهایى که مستجاب است، دعاى پدر در حق پسر، و دختر و دعاى پسر و دختر در حق پدر.
  34. از خطرات اعتقادى از خدا راضى نبودن است . نارضایتى از خدا.  بدترین حالت است. قرآن تعریف افراد را که مى‏کند، مى‏گوید: «رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه» هم خدا از اینها راضى است. هم اینها از خدا راضى هستند. آدمى که ولخرجى مى‏کند از خدا راضى نیست. چون دائم نگاهش به بالاترها است. در کمالات نگاهت را به بالاتر کن. در زندگى‏ نگاهت را به پایین‏ترها کن.
  35. 1- نظم و زندگى اجتماعى‏، مخصوص انسان‏ها نیست، بلکه در زندگى‏ حیوانات هم مشاهده مى‏شود. «أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ»
  36. 3- در زندگى‏ اجتماعى‏، وجود رهبر و پیروى از او لازم است. «عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا»
  37. 3- استقرار عدالت در زندگى‏ فردى و اجتماعى‏. کسى که به عدل خداوند عقیده دارد آماده پذیرفتن عدالت در زندگى‏ شخصى و اجتماعى‏ خویش است.
  38. انسان در زندگى‏ اجتماعى‏ خود نیاز به دوست دارد و نقش مثبت یا منفى دوست در زندگى انسان بر کسى پوشیده نیست. مسجد بهترین مرکز دوست‏یابى است.
  39. چون نماز خیر العمل است، پس مى‏تواند الگوى تمام کارها باشد اگر آداب نماز انجام شود و به اسرار نماز توجه شود، علاوه بر برکات معنوى به طور طبیعى در زندگى‏ روزمره و روابط اجتماعى‏ و اقتصادى ما آثار .. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا... شانزدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟

              «مغضوب ین» در قرآن  چه کسانى هستند؟

  1. پژوهش و اندیشه‏
  2. مغضوبین در قرآن‏  در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت‏هایى همچون قوم عاد، ثمود و بنىاسرائیل، به عنوان غضب‏شدگان معرّفى شده‏اند.
  3. در آیات متعدّدى از قرآن ویژگى‏هاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است که براى نمونه به موارد ذیل اشاره مى‏شود:
  4. 1. منافقان و مشرکان و بدگمانان به خداوند.
  5. 2. کافران به آیات الهى و قاتلان انبیاء الهى.
  6. 3. اهل کتاب که در برابر دعوت به حقّ سرکشى کرده‏اند.
  7. 4. فراریان از جهاد.
  8. 5. پذیرندگان و جایگزین کنندگان کفر با ایمان.
  9. 6. پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطه‏ى با دشمنان خدا.
  10. بنىاسرائیل که داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانى بر مردم روزگار خویش برترى داشتند؛ «فَضّلتُکم على العالَمین»  لیکن بعد از این فضیلت و برترى، به خاطر کردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند؛ «و باؤوا بغضب من اللّه»
  11.  این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است‏ «انّ اللّه مایغیّر بقوم حتى یغیّروا ما بأنفسهم»
  12. دانشمندان یهود، دستورات وقوانین آسمانى تورات را تحریف کردند، «یحرّفون الکلم»
  13. و تجّار وثروتمندان آنان نیز به ربا وحرامخوارى و رفاه‏طلبى روى آوردند، «اخذهم الرّبا»  
  14. و عموم مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تن‏پرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فاذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهُنا قاعدون»  به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگى مبتلا ساخت.
  15. ما در هر نماز، از خداوند مى‏خواهیم که مانند غضب‏شدگان نباشیم؛ یعنى نه اهل تحریف‏
  16. آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ. همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مى‏روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده، یا از هوى و هوس خود یا دیگران پیروى مى‏کنند. «قل یا أهل الکتاب لاتَغلوا فى دینکم غیرالحقّ و لاتتّبعوا أهواء قوم قد ضَلّوا من قبل و أضلّوا من قبل و أضلّوا عن سواءالسبیل» بگو: اى اهل‏کتاب! در دینتان به ناحقّ غلوّ نکنید وبه دنبال خواهش‏هاى گمراهانِ پیش از خود نروید، که آنان افراد زیادى را گمراه کرده و از راه راست گمراه شده‏اند.
  17. آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ. همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مى‏روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده، یا از هوى و هوس خود یا دیگران پیروى مى‏کنند. «قل یا أهل الکتاب لاتَغلوا فى دینکم غیرالحقّ و لاتتّبعوا أهواء قوم قد ضَلّوا من قبل و أضلّوا من قبل و أضلّوا عن سواءالسبیل» بگو: اى اهل‏کتاب! در دینتان به ناحقّ غلوّ نکنید وبه دنبال خواهش‏هاى گمراهانِ پیش از خود نروید،
  18.  آنان که افراد زیادى را گمراه کرده و از راه راست گمراه شده‏اند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ»؛  تو و پروردگارت بروید و بجنگید که ما اینجا نشسته‏ایم. به‏سبب این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگى مبتلا ساخت.
  19. ما در هر نماز، از خداوند مى‏خواهیم که مانند غضبشدگان نباشیم؛ یعنى اهل تحریف آیات و گرفتن ربا و فرار از جهاد نباشیم، و همچنین از گمراهان که حق را رها کرده و به‏سراغ باطل مى‏روند و یا در دین الهى غلوّ و افراط کرده و یا از هوا و هوس خود و دیگران پیروى مى‏کنند، نباشیم.
  20. انسان در سوره حمد، تولّاى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان، برائت و دورى مى‏جوید و این مصداق بارز تولّا و تبرّا است.
  21. چهره غضب شدگان تاریخ را در نظر آورید، اقوام و ملّت‏هایى که با عذاب‏هاى آسمانى یا بلاهاى زمینى به قهر خدا گرفتار شدند و تار و مار گشتند. منافقانى که در قرآن از مغضوب ین‏ به‏شمار آمده‏اند. گمراهانى که از راه حقّ، راستى و توحید، به بیراهه باطل وانحراف فکرى وفساد عملى افتاده‏اند.
  22. مغضوب  چه کسى است، که شما مى‏گویى من با آنها بد هستم. مغضوب  چه کسى است که شما مى‏گویید «غَیْرِ الْمغضوب » مغضوب  یعنى غضب شده و اینجا از نظر ادبیات عرب یک لطیفه‏اى هم هست، حالا برایتان بگویم، در نعمت خدا مى‏گوید «أَنْعَمْتَ» ولى در غضب نمى‏گوید «غَضِبْتَ»، نمى‏گوید خدایا تو لطف کردى، تو غضب کردى، نعمت از خداست ولى اینها را نمى‏گوید «غَضِبْتَ» تو غضب کردى، خودشان یک کارى کردن که مورد، چى؟ خودشان مغضوب  هستند. حالا چه کسانى مغضوب  هستند که شما سر نماز ده مرتبه شعار مى‏دهى و مى‏گویى مرگ بر اینها، قرآن مغضوبین‏ را گفته است:
  23. 1- خدا فرعون را غضب کرد، در آب غرقش کرد. قرآن مى‏گوید «فَأَغْرَقْناهُ» (اسراء/ 103) یعنى ما غرقش کردیم. خدا قارون را هم غضب کرد، قارون را خدا غضب کرد، در زمین غضبش کرد. قرآن درباره قارون مى‏گوید «خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ» (عنکبوت/ 40) یعنى در خاک غرقش کردیم. دیگر چه کسانى را غضب کرده است؟ ابولهب، ابولهب عموى پیغمبر است ولى قرآن مى‏گوید «تَبَّتْ یَدا أَبى لَهَبٍ» (مسد/ 1) بریده باد دو دست ابولهب، چون ابولهب کار شکنى مى‏کرد، چوب لاى چرخ اسلام مى‏گذاشت. هر کجا پیغمبر براى تبلیغ مى‏رفت این ... «تَبَّتْ یَدا أَبى لَهَبٍ» قاتل، مغضوب  است، قرآن مى‏گوید «مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْه» (نساء/ 93) کسى که یک مومنى را به قتل برساند جزایش خلود در جهنم بوده و خدا غضبش مى‏کند.
  24. در قرآن مى‏خوانیم آدمهاى دو رو هم، آدم‏هاى منافق، دو رو، منتها دو رو گاهى کمرنگ است و گاهى پررنگ. یک دو روى کمرنگ‏ها را برایتان بگویم، آنوقت خودتان پررنگ‏ها را مى‏شناسید. حضرت موسى بن جعفر (علیهما السلام) داشت مى‏رفت، امام رضا (علیه السلام ) هم پسر کوچولویى بود، با باباش بود، شخص سومى ملحق شد، حضرت رفت در خانه و بفرما به این طرف نگفت. امام رضا (علیه السلام ) فرمود: باباجان چرا به آن بفرما نگفتى؟ گفت: من الان آمادگى پذیرایى ندارم. کسى که آمادگى پذیرایى ندارد بگوید بفرمایید خدمت باشیم، مى‏ترسم این یک نفاق کمرنگى باشد، حالا این در حد نازکش، مانده تا نفاقش، منافق هم‏ «غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» (فتح/ 6)
  25. عده‏اى از یهودیها گوش به حرف حضرت موسى نمى‏دادند، خداوند درباره آن یهودى که گوش به حرف حضرت موسى نداد مى‏گوید «باؤُ بِغَضَبٍ» (بقره/ 61) گروه یهود که چى؟ که هر چه حضرت موسى مى‏گفت بلند شوید و بروید جنگ کنید، مى‏گفتند «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» (مائده/ 24) ما حالش را نداریم. آن عده از یهود، تن پرور، درباره رباخوار هم همینطور است (غضب)، پس اینها گروهى از مغضوبین هستند و شما در نماز روزى ده مرتبه شعار مى‏دهى، من را هدایت کن و راه راست، راه کسانى که به آنها لطف کرده‏اى و گروهى که به آنها لطف کرده‏اى اینها هستند، من را هدایت کن به آن راه. من هم همچون انبیاء باشم، من هم همچون صدیقین و شهدا باشم.
  26. «غَیْرِ الْمغضوب » اینها مغضوب  هستند، اینها مورد غضب هستند و من غیر از آنها هستم، یک مسلمان روزى ده مرتبه مى‏گوید من ضد هستم با قدرتهاى غیر صحیح، ضد هستم با پولهاى ورم کرده نا خالص، ضد هستم با افرادى که توطئه مى‏کنند و کارشکنى مى‏کنند. مخالف هستم با قاتل و مخالف هستم با افراد دو رو و افراد تن پرور و ربا خوار، اینها همه مغضوب  هستند و من غیر از اینها هستم، اینها مغضوب  هستند و من غیر از این مغضوبین هستم.
  27. ضد هستم با پولهاى ورم کرده نا خالص، ضد هستم با افرادى که توطئه مى‏کنند و کارشکنى مى‏کنند. مخالف هستم با قاتل و مخالف هستم با افراد دو رو و افراد تن پرور و ربا خوار، اینها همه مغضوب  هستند و من غیر از اینها هستم، اینها مغضوب  هستند و من غیر از این مغضوبین هستم.
  28. و من با افراد گمراه هم نیستم. نماز خیلى اسرار دارد، خواسته باشیم نماز را بگوئیم، بحثهاى دیگر، ... اصولًا بحث ما بحث اصول عقاید است، به مناسبت بحث توحید و رابطه با خدا بحث نماز را مطرح کردیم‏ «وَ لَا الضَّالِّینَ» من با ضالین و گمراهان نیستم.
  29. «غَیْرِ الْمغضوب  علیهم وَ لَا الضَّالِّینَ» (فاتحه/ 7) یعنى مرگ بر ضالین مرگ بر مغضوبین. حالا مغضوب ین چه کسانى هستند؟ قارون مغضوب  است. چون خدا او را به خاک فرو برد. فرعون مغضوب  است، چون خدا او را در آب فرو برد. ابولهب مغضوب  است چون فرمود: «تَبَّتْ یَدا أَبى لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/ 1) منافق، قاتل، عالم بى عمل، رباخوار مغضوب  است. باید بگویى من غیر مغضوب ین هستم،
  30. نکته سوره مبارکه حمد : استتار وصف غضب در الله و الرحمن با فعل مجهول چون رحمت خدا هم بیشتر از غضب اوست و هم پیشتر از آن: سبقت رحمته غضبه (762)، تسعى رحمته اءمام غضبه (763)، از این رو وصف غضب الهى هم در نام شریف الله و هم در وصف جامع الرحمن مستور شد، نه مشهور و همان استتار غضب باعث شد تا از غضب شدگان با فعل مجهول یاد شود نه به صورت معلوم ؛ یعنى گفته شود: (مغضوب  علیهم )، نه غضبت علیهم و اگر هیچ گونه قهر و غضبى در اسم الله یا در وصف الرحمن نمى بود، هرگز مجالى براى طرح مغضوب  علیهم نبود.
  31. -عامل مغضوب  شدن و ضلالت کسانى که در برابر نعمت یافتگان قرار گرفته اند، همان نعمتهاى ظاهرى است. قرآن کریم سر طغیان گروهى از کافران را برخوردارى از مال و فرزند مى داند: اءن کان ذامال و بنینَ اذا تتلى علیه ایاتنا قال اءساطیر الاءولین. (1172)
  32. همچنین به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: وذرنى و المکذبین اءولى النعمة و مهلهم قلیلا (1173). نیز از نعمتى سخن مى گوید که انسان را به اعراض و استکبار مى کشاند: اذا اءنعمنا على الانسان اءعرض وناء بجانبه (1174) و قوم بنى اسرائیل را با این که نعمتهاى فراوانى به آنان داده شده بود: یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى اءنعمت علیکم (1175) ذلیل و مغضوب  معرفى مى کند: ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باءوا بغضب من الله. (1176) درباره برخى از هلاک شدگان نیز مى فرماید: از نعمتهاى فراوانى بهره مند بودند: و اترک البحر رهوا انهم جند مغرقونَ کم ترکوا من جنات و عیونَ و زروع و مقام کریمَ و نعمة کانوا فیها فاکهین (1177)
  33. به هر تقدیر، مراد از صراط، خصوص راه است و راه راست هرگز رهروى غیر از منعم علیه نخواهد داشت ؛ یعنى ممکن نیست مغضوب  علیه و یا ضال داراى صراط مستقیم باشد تا نمازگزار هدایت به صراط مستقیم گروه اول، یعنى نعمت یافتگان را از خدا بخواهد، نه صراط مستقیم مغضوب  علیه و ضال را؛ گذشته از آن که ضلالت که گمراهى است هرگز با داشتن صراط مستقیم جمع نمى شود. از این رو همان طور که برخى از قدماى اهل تفسیر گفته اند: غیر المغضوب  علیهم و لا الضالین تنزیه (الذین اءنعمت علیهم ) است (1189)؛ چنانکه شاهد لفظى که همان مجرور بودن کلمه غیر است مطلب فوق را تاءیید مى کند؛ گرچه برخى آن را به نصب قرائت کرده اند.
  34. البته منعم علیه هرگز مغضوب  یا ضال نخواهد بود، لیکن کلمه غیر در این گونه موارد ضمن تفهیم معناى مغایرت، تاءکید مطلب سابق را در بر دارد؛ مانند: یقتلون النبیین بغیر الحق، (1190) (یقتلون الاءنبیاء بغیر حق ) (1191)، (محصنین غیر مسافحین ) (1192)؛ زیرا کشتن انبیا(علیهم السلام ) حتما ناحق است و محصن و حافظ عفاف حتما غیر مسافح و غیر زانى است. بنابراین، در چنین مواردى جهت تاءکید مضمون سابق از عنوان غیر استفاده مى شود. گذشته از آن که ممکن است ناظر به حال دوام نعمت معنوى و عدم تبدل آن به نقمت و غضب و نیز ضلالت باشد.
  35. بنابراین، آنچه به عنوان نعمت در قرآن مطرح است سه قسم است: الف: نعمتهاى معنوى و باطنى، که همان توفیقات الهى و زمینه ساز سعادت انسان است. ب: نعمتهاى ظاهرى، که گاه ابزار خدمت به دین و گاهى عامل مغضوب  شدن و گمراهى از دین است. ج: نعمتهاى کاذب و پندارى، مانند مصونیت از آسیبهاى جبهه هاى جنگ حق با باطل.
  36. عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): کل من کفر بالله فهو مغضوب  علیه و ضال عن سبیل الله (1245) عن الرضا (علیه السلام ): من تجاوز باءمیرالمؤ منین (علیه السلام ) العبودیة فهو من المغضوب  علیهم و من الضالین. (1246) اشاره: همان طور که تطبیق وصف کمال بر اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) از باب جرى مصداقى است، نه تفسیر مفهومى، تطبیق وصف نقص بر مخالفان و معاندان و غاصبان حقوق آنان نیز از باب جرى مصداقى است، نه تفسیر مفهومى ؛ زیرا قرآن کریم گروهى را مغضوب  و ضال مى شمارد که قبل از نزول قرآن رخت بربستند.
  37. تقسیم انسانها به منعم علیهم، مغضوب علیهم و ضالین اثبات غضب و ضلالت براى کافران و اهل غلو در این احادیث نشانه آن است که تقسیم انسانها به منعم علیهم، مغضوب علیهم و ضالین در آیه پایانى سوره حمد، مقتضى تقابل نیست، بلکه هر منحرف از حقى، هم ضال است و هم مغضوب.
  38. از هم جدا نیستد،هر دو گروه هم مورد غضبند و هم گمراه ؛ عن الصادق (علیه السلام ): المغضوب علیهم النصاب، و الضالین الشکاک الذین لا یعرفون الامام (1250) اشاره: معرفى یهود به عنوان مغضوب علیهم و مسیحیان به عنوان ضالین در روایات از باب جرى و تطبیق است، نه تفسیر؛ چون هر دو گروه هم مورد غضبند و هم گمراه ؛ گرچه در هر کدام، یکى از آن دو صفت بارزتر است اما این دو از هم جدا نیستد، بلکه هر گمراهى به میزان گمراهیش گرفتار غضب الهى است و هر مغضوبى به اندازه مغضوب بودنش گمراه است.
  39. خدایا زنده باد انبیاء و شهدا و صدیقین، «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ» مرگ بر مغضوبین‏ «وَ لَا الضَّالِّینَ» مرگ برضالین، آنهایى که مورد غضب خدا هستند، آنهایى که منحرف هستند، آنهائى که مورد تنفر من هستند امّا انبیاء و شهدا مورد عشق من هستند و من آنها را دوست دارم، و گمراهان و غضب شده هارا دوست ندارم. «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ» (فاتحه/ 7).
  40. در نماز این مطرح است شما در آخر نماز که مى‏گویید «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ»، درود بر بندگان خدا، یعنى من طرفدار بندگان صالح هستم. «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ» یعنى بندگان خوب خدا را دوست دارم.
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
خرداد

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...پانزدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟

پژوهش و اندیشه‏

  1. حمد و تسبیح سایر موجودات چگونه است؟
  2. دسته‏اى گنجشک جیک‏جیک‏کنان از مقابل امام سجاد علیه السلام عبور کردند، حضرت رو به اطرافیان کرده و فرمودند: مرغان هر صبح خدا را تسبیح گویند و قوت روزشان را مسألت بنمایند. 
  3. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مرگ حیوانات زمانى است که تسبیح خدا را ضایع کنند. 
  4. بعضى گفته‏اند: مراد از تسبیح و سجده موجودات، معناى مجازى است نه حقیقى. همانگونه که یک تابلو زیبا بر ذوق سرشار نقاش و یک دیوانِ شعر، بر قریحه شاعر شهادت مى‏دهد، ساختمان اسرارآمیز موجودات بر علم و قدرت و حکمت و دقت خداوند گواهى مى‏دهند و او را از هر عیب و نقصى بدور مى‏دارند، و این همان معناى تسبیح موجودات است‏ زیرا آنها در حال تسبیح‏اند.
  5. گر تو را از غیب چشمى باز شد ..... با تو ذرّات جهان همراز شد

                             نطق آب و نطق خاک و نطق گل ..... هست محسوس حواس اهل دل

                             جمله ذرّات عالم در نهان ..... با تو مى‏گویند روزان و شبان

                           ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم‏ .... با شما نامحرمان ما خاموشیم‏

  1. دسته‏اى گنجشک جیک‏جیک‏کنان از مقابل امام سجاد علیه السلام عبور کردند، حضرت رو به اطرافیان کرده و فرمودند: مرغان هر صبح خدا را تسبیح گویند و قوت روزشان را مسألت بنمایند. «2»
  2. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مرگ حیوانات زمانى است که تسبیح خدا را ضایع کنند. «3»
  3. بعضى گفته‏اند: مراد از تسبیح و سجده موجودات، معناى مجازى است نه حقیقى. همانگونه که یک تابلو زیبا بر ذوق سرشار نقاش و یک دیوانِ شعر، بر قریحه شاعر شهادت مى‏دهد، ساختمان اسرارآمیز موجودات بر علم و قدرت و حکمت و دقت خداوند گواهى مى‏دهند و او را از هر عیب و نقصى بدور مى‏دارند، و این همان معناى تسبیح موجودات است‏. 5. خشوع موجودات‏
  4. مثنوی مولوی : در جلد 6 شرح مثنوی آقای جعفری اشعاری آمده است درباره مارگیری که اژدهایی را در کوهسار مرده دید آنرا به بغداد آورد تا معرکه‏ای بگیرد همینکه آفتاب گرم عراق به او خورد بیدار شد و مارگیر را بلعید. مثنوی می‏گوید اژدها در نظر مارگیر مرده بود ولی در حقیقت زنده بود سپس می‏گوید همه هستی نزد ما مرده است ولی در واقع زنده هستند..
  5. شعور یکتایی :انسانی که حرف حقّ برایش تلخ وسبب تعجّب است. چند خداى بى شعوررا پذیرفته.«قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی »«مریم/46» «اى ابراهیم! اگر (از این کار) دست برندارى، تو را سنگسار مى‏کنم!
  6. شعور  آتش دنیوی:هستى شعور  دارد ومخاطب قرارمى‏گیرد. آثار آتش به خواست و اراده‏ى الهى سرد وسلامت شود. «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً»
  7. شعور  پرندگان :همه موجودات ازجمله کوه‏ها و پرندگان بهره‏اى ازشعور دارند و به تسبیح خداوند مشغولند :.« یُسبّحن‏ ربّهن عز و جلّ وقُوَت یومهن»
  8. صدای گنجشکان:ثمالى گوید با امام چهارم علیه السّلام بودم در خانه‏اش که درآن گنجشکها آواز میکردند بمن فرمود: میدانى این گنجشکها چه یگویند؟
  9. گنجشکها قبل از طلوع وبعد از طلوع خورشید پروردگار خود را تقدیس کنند و از او خوراک روز خود را خواهند
  10. کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع فَقَالَ لِی أَ تَدْرِی مَا تَقُولُ هَذِهِ الْعَصَافِیرُ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ طُلُوعِهَا قَالَ فَإِنَّهُنَّ یُقَدِّسْنَ رَبَّهُنَّ وَ یَسْأَلْنَهُ قُوتَ یَوْمِهِن‏،
  11. من نوعی امرواجب ،حتمی ،یقینی، عینی باری تعالی پروردگارعالمیان را زیرپا گذارم وگناه کبیره مورد لعن ونفرین رابرای خودم میخرم بی انصافی نیست!
  12. من نوعی: اضافه براینکه نمازم را سبک می شمارم وبه پانزده بلا گرفتارام ودرعالم دنیا وعالم برزخ وعالم قیامت تمامی ندارد، نمازرا هم به وقت نمی خوانم.
  13. بادها نیزشعور  دارند وفرمان خداوند و اولیاى او را درک واجرا ‏کنند. تحت فرمان حضرت سلیمان شدند و به یک شب و روز راه یک ماهه مى‏پیمود. ابر و باد و باران، به فرمان خداوند هستند. «ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ»
  14. شعور بادها منّت و آزار بعد از انفاق، همچون باد سوزانى است بر باغى سرسبز، و آتشى بر بوستانى خرّم. «فَاحْتَرَقَتْ»
  15. رحمت فرگیرموجودات الهی همان گونه که آفریده‏هاى خدا دردنیا (مثل: باد، باران، روز و شب، گیاهان..) رحمت قرار داده ازبرای ما، معاد هم رحمت است. «لَیَجْمَعَنَّکُمْ»
  16. ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند .. تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى ..
  17. همه از بهر تو سرگسته وفرمان بردار.. شرط انصاف نباشد که توفرمان نبری.
  18. شعور تمام هستى براى خداوند سجده و خضوع مى‏کند. «یَسْجُدُ» و شعور ، سجده مخصوص انسان نیست. «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»
  19. همرنگ شعور (اگر بدانیم همه هستى تسلیم خدا هستند ما نیز وصله ناهمرنگ نخواهیم بود. شرک و تکبّر مخالف نظام هستى است)
  20. شعور  اعضاء گواهى‏ درک و شعور  نیاز دارد. واعضاى بدن آنچه را انجام‏ ‏دهند درک کنند، گرچه ما نفهمیم.«تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ»
  21. شعور  آگاهی: همه‏ى موجودات، شعور  دارند ونماز و تسبیح آنها، آگاهانه است. «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ»
  22. شعور کلاغ : چه بسا لیاقت بعضی از حیوانات از بعض انشانها بیشتر است. مثلا شعور ی که دربعضی از پرندگان آمده .مثلا کلاغ: شعور کلاغ : فرزند آدم از کلاغ آموزش مى‏بیند،
  23. گفته اند رفاقت کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش، کلاغ اولین معلم انسان قرار گرفت ، ما خیلی چیزها رو باید از حیوانات یاد بگیریم.
  24. شعور هدهد: اطلاع از کفر مردم سبأ با خبر دادن هدهد به حضرت سلیمان..
  25. زنده شدن ماهى، در ماجراى ملاقات این دو پیامبر، و راه دریا راگرفتن.
  26. شعور نقش عنکبوت در حفاظت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در غار و..
  27. شعور عنکبون : توطئه‏ى کفّار مکّه با عنکبوتى خنثى شود. اینها همه براى نشان دادن نهایت ضعف و ناتوانى بشر دربرابر قدرت بى‏پایان الهى است. لیاقت :آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد..هرکه راهرچه لایق بود داد.
  28.  شعورسگ: نقش حفاظتى سگ براى اصحاب کهف. وفای سگ برای صاحبش.
  29. شعور هدهد: به او می‏گوید: أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ‏ نمل/ 22 شعور  هدهد : انحراف مردم را تشخیص مى‏داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد.هدهد می‏تواند احاطه علمی به خبری پیدا کند که انبیاء ندارند.
  30. کوردلانی که نطق نمل و طیر را نمی‏توانند تحمل کنند چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمان‏ها و زمین است که خالق آنان می‏فرماید: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏ اسراء/ 44
  31. شعور موریانه: مرگ سلیمان با موریانه کشف مى‏شود،
  32. شعور هد هد: بلقیس با هدهد دعوت مى‏شود،
  33. شعور  ابابیل: فیل سواران ابرهه، با پرندگان کوچکى به نام‏ ابابیل و..
  34. شعور پشه : نمرود با پشه نابود مى‏شوند،
  35. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۷
خرداد

 

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...چهار ده . أَ فَلا تَعْقِلُونَ نمیاندیشید !؟
  2. 21- وَ إِذَا صَاحَ الْعُصْفُورُ یَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا یُسْخِطُ اللَّهَ - گنجشک مى‏گوید: طلب آمرزش مى‏کنم از گناهانى که خدا را به خشم آورد.
  3. 22- وَ إِذَا صَاحَ الْبُلْبُلُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً- بلبل مى‏گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ حقّا حقّا».حقاً خدایی جز الله نیست.
  4. 23- وَ إِذَا صَاحَتِ الْقَبْجَةُ تَقُولُ قَرُبَ الْحَقُّ قَرُبَ - کبک مى‏گوید: قیامت نزدیک است. کبک می گوید:حق نزدیک شد،نزدیک شد.
  5. 24- وَ إِذَا صَاحَتِ السُّمَانَاةُ تَقُولُ یَا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْفَلَکَ عَنِ الْمَوْتِ - بلدرچین مى‏گوید: اى فرزند آدم! چه چیز تو را از مرگ غافل کرده است.
  6. 25- وَ إِذَا صَاحَ السَّنَوْذَنِیقُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَآلُهُ خِیَرَةُ اللَّهِ،مرغ شکارى:جزالله خدایی نیست.محمدواهل بیتش برگزیدگان خدایند.
  7. 26- وَ إِذَا صَاحَتِ الْفَاخِتَةُ تَقُولُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ- فاخته مى‏گوید: «یا واحد یا احد یا فرد یا صمد».
  8. 27- وَ إِذَا صَاحَ الشَّقِرَّاقُ یَقُولُ مَوْلَایَ أَعْتِقْنِی مِنَ النَّارِ- دارکوب مى‏گوید: خداى من! مرا از آتش نجات بده.
  9. 28- وَ إِذَا صَاحَتِ الْقُنْبُرَةُ تَقُولُ مَوْلَایَ تُبْ عَلَى کُلِّ مُذْنِبٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ - چکاوک مى‏گوید: خدایا! گناهان مؤمنین را ببخش.
  10. 29- وَ إِذَا صَاحَ الْوَرَشَانُ یَقُولُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ ذَنْبِی شَقِیتُ- کبوتر صحرایى مى‏گوید: خدایا! اگر مرا نبخشى، بدبخت مى‏شوم.
  11. 30- وَ إِذَا صَاحَ الشِّفْنِینُ یَقُولُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ- مرغ عشق ‏گوید: نیرویى جز به [قدرت‏] خدا نیست و او بلندمرتبه بزرگ است.
  12. 31- وَ إِذَا صَاحَتِ النَّعَامَةُ تَقُولُ لَا مَعْبُودَ سِوَى اللَّهِ - شتر مرغ مى‏گوید: معبودى به غیر از خدا نیست.
  13. 32- وَ إِذَا صَاحَتِ الْخُطَّافَةُ فَإِنَّهَا تَقْرَأُسُورَةَ الْحَمْدِ وَتَقُولُ یَا قَابِلَ تَوْبَةِ التَّوَّابِینَ یَا اللَّهُ لَکَ الْحَمْدُ- پرستو،سوره حمد خواند وگوید:اى قبول‏کننده توبه‏کنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست.
  14. 33- وَ إِذَا صَاحَتِ الزَّرَافَةُ تَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ - زرّافه مى‏گوید: « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ «خدایى جزخداى یگانه نیست ».
  15. 34- وَ إِذَا صَاحَ الْحَمَلُ یَقُولُ کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً - میش مى‏گوید: مرگ بهترین پند دهنده است.
  16. 35- وَ إِذَا صَاحَ الْجَدْیُ یَقُولُ عَاجَلَنِی الْمَوْتُ فَقَلَّ ذَنْبِی - بزغاله مى‏گوید: (خدایا!) مرگم را برسان تا گناهانم کم باشد.
  17. 36- وَ إِذَا زَأَرَ الْأَسَدُ یَقُولُ أَمْرُ اللَّهِ مُهِمٌّ مُهِمٌّ - وقتى که شیر غرش مى‏کند؛ یعنى امر خداوند مهم است مهم.
  18. 37- وَ إِذَا صَاحَ الثَّوْرُ یَقُولُ مَهْلًا مَهْلًا یَا ابْنَ آدَمَ أَنْتَ بَیْنَ یَدَیْ مَنْ یَرَى وَ لَا یُرَى وَ هُوَ اللَّهُ - گاونر‏گوید: اى فرزند آدم! صبر کن. تو در مقابل کسى هستى که تو را مى‏بیند و دیده نمى‏شود و آن خداست.
  19. 38- وَ إِذَا صَاحَ الْفِیلُ یَقُولُ لَا یُغْنِی عَنِ الْمَوْتِ قُوَّةٌ وَ لَا حِیلَةٌ - فیل مى‏گوید: از مرگ، گریزى نیست.
  20. 39- وَ إِذَا صَاحَ الْفَهْدُ یَقُولُ یَا عَزِیزُ یَا جَبَّارُ یَا مُتَکَبِّرُ یَا اللَّهُ - یوز پلنگ مى‏گوید: «یا عزیز یا جبّار یا متکبّر یا اللَّه!».
  21. 40- وَ إِذَا صَاحَ الْجَمَلُ یَقُولُ سُبْحَانَ مُذِلِّ الْجَبَّارِینَ سُبْحَانَهُ‏- شتر مى‏گوید: منزّه است خدایى که خوارکننده ستمکاران است.
  22. 41- وَ إِذَا صَهَلَ الْفَرَسُ یَقُولُ سُبْحَانَ رَبِّنَا سُبْحَانَهُ - اسب ‏گوید: سبحان ربّنا سبحانه!-
  23. 42- وَ إِذَا صَاحَ الذِّئْبُ یَقُولُ مَا حَفِظَ اللَّهُ فَلَنْ یَضِیعَ أَبَداً- گرگ مى‏گوید: کسى را که خدا حفظ کند، هرگز ضایع نمى‏گردد.
  24. 43- وَ إِذَا صَاحَ ابْنُ آوَى یَقُولُ الْوَیْلُ الْوَیْلُ الْوَیْلُ لِلْمُذْنِبِ الْمُصِرِّ- شغال گوید: واى! واى! واى! برگناهکارى که درگناه کردن، اصرارنماید.
  25. 44- وَ إِذَا صَاحَ الْکَلْبُ یَقُولُ کَفَى بِالْمَعَاصِی ذُلًّا - سگ مى‏گوید: گناهان، باعث خوارى است.
  26. 45- وَ إِذَا صَاحَ الْأَرْنَبُ یَقُولُ لَا تُهْلِکْنِی یَا اللَّهُ لَکَ الْحَمْدُ - خرگوش مى‏گوید: خدایا! مرا هلاک نکن و حمد و ستایش براى توست.
  27. 46- وَ إِذَا صَاحَ الثَّعْلَبُ یَقُولُ الدُّنْیَا دَارُ غُرُورٍ- روباه مى‏گوید: دنیا خانه غرور است.
  28. 47- وَ إِذَا صَاحَ الْغَزَالُ یَقُولُ نَجِّنِی مِنَ الْأَذَى- غزال مى‏گوید: خدایا! مرا از آزار و اذیت نجات بده.
  29. 48- وَ إِذَا صَاحَ الْکَرْکَدَّنُ یَقُولُ أَغِثْنِی وَ إِلَّا هَلَکْتُ یَا مَوْلَایَ- کرکدن مى‏گوید: (خدایا) به فریادم برس و الّا هلاک مى‏گردم.
  30. 49- وَ إِذَا صَاحَ الْأُیَّلُ یَقُولُ حَسْبِیَ‏ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ حَسْبِی - گوزن مى‏گوید: خداوند مرا کفایت مى‏کند و بهترین وکیل است.
  31. 50- وَ إِذَا صَاحَ النَّمِرُ یَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ سُبْحَانَهُ - پلنگ مى‏گوید: پاک و منزه است خدایى که با قدرت، عزیز شده است.
  32. 51- وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْحَیَّةُ تَقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَاکَ یَا رَحْمَانُ- مار‏گوید: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است کسى که تو را معصیت مى‏کند.
  33. 52- وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْعَقْرَبُ تَقُولُ الشَّرُّ شَیْ‏ءٌ وَحْشٌ-- عقرب مى‏گوید: بدى، چیز وحشتناکى وموحشی است
  34. ثُمَّ قَالَ ع مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ تَسْبِیحٌ یَحْمَدُ بِهِ رَبَّهُ پس حضرت فرمود هیچ چیز نیست مگر آنکه تسبیحی است آن را،
  35. ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏
  36. 53- (آهو) می گوید:مرا از آزار واذیت برهان، جابر ازامام باقر- علیه السّلام- روایت مى‏کند که فرمود:
  37. وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الارْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الاصالِ‏ رعد/ 15
  38. وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ‏ نحل/ 49
  39. وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ‏ الرحمن/ 6
  40. وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الارْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ‏ روم/ 26
  41. وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ‏ بقره/ 74
  42. إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ فاطر/ 28
  43. ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلارْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ‏ فصلت/ 11
  44. حَتّی إِذا ما جاوها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ فصلت/ 20
  45. شهادت زمین «این زمین را گر نبودی چشم و جان***از چه قارون را فرو خورد آن چنان»
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده