پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن ارحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کتاب چرا...هجدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏..چرا نمیاندیشید !؟
  2. پژوهش و اندیشه‏
  1. اعتقاد نادرست درباره قضا و قدر چه پیامدهایى در زندگى انسان‏ها دارد؟
  2. شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهاى خود نیز توجّه داشته باشید. «ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا»
  3. در روایات آمده است که این آیه، عقیده‏ى یهود را نسبت به قضا و قدر و سرنوشت بیان مى‏کند. چون یهود مى‏پنداشتند در آغاز آفرینش دست خدا باز بود؛ امّا پس از آنکه همه چیز را آفرید، دست او بسته شد.
  4. نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى نسبت دادن، کارى شیطانى است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»
  5. البتّه بنابر مستفاد از روایات، همینکه اراده‏ى قطعى خداوند رسید، فرشتگانِ محافظ، مأموریّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمى الهى مى‏سپارند. بنابراین امر و فرمان خداوند دوگونه است، حتمى و غیرحتمى (قضا و قدر) و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غیر حتمى حفظ مى‏کنند، بدیهى است که این حفاظت باعث سلب اختیار از انسان نمى‏شود و سرنوشت انسان‏ها و امتّ‏ها همچنان در اختیار خود آنهاست.
  6. معمولًا جهادگریزان، ترس را در قالب احتیاط، حرص و طمع را در قالب تأمین آینده، ضعف نفس را با شرم و حیا، سستى و بى‏عُرضگى را در قالب زهد و ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر الهى و رضایت به خواست خدا توجیه مى‏کنند.
  7. مثلًا ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگى، و تن‏پرورى و کوتاهى‏هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجیه مى‏کند، و براستى چه مصیبت و دردى رنج‏آورتر از این که انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟!
  8. اعتقاد به «جبر و قضا و قدر» یکى از توجیهات عقیدتى است. وقتى به گنهکار مى‏گویى: چرا گناه کردى؟ چرا آلوده به مسکرات شدى؟ در پاسخ مى‏گوید: شانس من این بود، قضا و قدر من چنین بود، چه کنم پدران ما چنین کردند، ما هم چنین شدیم، عاقبت گرگ‏زاده گرگ شود، تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال این مطالب که در گفتگوهاى روزانه بعضى از مردم، بسیار شنیده مى‏شود، که با این گونه گفتار از انجام مسئولیت و وظیفه فرار مى‏کنند.
  9. ضعف نفس را با شرم و حیا، سستى و بى‏عُرضگى را در قالب زهد، ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر و رضایت به خواست خدا توجیه مى‏کنند.
  10. تسلیم در برابر قضا و قدر الهی‏:  شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهای خود نیز توجّه داشته باشید: ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا
  11. ابن زیاد خواست ماجرا را به گردن قضا و قدر بگذارد. در مجلسی به حضرت سجاد (علیه السلام) گفت: مگر خدا علی بن الحسین (علی اکبر) را نکشت؟ حضرت فرمود:" برادر بزرگی داشتم به نام علی اکبر، مردم او را در کربلا کشتند". با این سخن گناه را از قضا به دوش مردم و حکومت انداخت.
  12. از یک سو کتاب خانه‏های پزشکی، داروسازی، کیمیا (شیمی) از سریانی به عربی ترجمه شد و مواد اولیه در اختیار دانشمندان قرار گرفت، و آنان به بحث و تجربه در این علم‏ها پرداختند. از سوی دیگر بحث در علوم عقلی و مساله قضا و قدر و صفات باری تعالی که سالیانی چند و پیش از آن در کوفه آغاز شده بود رو به کمال نهاد. درپایان سده نخست، مکتب کلام در بصره و کوفه رونق فراوان داشت و گفتگو درباره خدا و صفات او، از علم، قدرت و اراده، سخن روز به شمار می‏رفت. مدینه بیشتر مرکز تحقیق در علم فقه، قرآن و تفسیر بود.
  13. در قبل از مبعث پیامبر اکرم بت پرستان بتی داشتند بنام منات: خدای قضا و قدر و معبد اصلی آن سنگی سیاه بر سر راه مکه و مدینه بود و خدای دو قبیله اوس و خزرج بود.
  14. در نگرانی از سرنوشت باید ایمان به قضا و قدر و ایمان به اینکه او که مرا دوست دارد حکیم است، رحیم است، غفور است و ... داشت
  15. 3. قضا و قدر الهی‏ : نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى‏ نسبت دادن، کارى شیطانى است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»
  16. اصلاح قضا و قدر : قَالَ أَمِیرُ المُؤمِنینَ (علیه السلام ): الْمُومِنُ بَیْنَ نِعْمَةً وَ خَطِیئَةٍ لا یُصْلِحُهُمَا إِلا الشُّکْرُ وَ الاسْتِغْفَارُ غرر الحکم، ص 90.
  17. حضرت پرسید از او علامت ایمانتان چیست؟ عرض کرد: به هنگام بلا و گرفتاری، صبر می کنم و به قضا و قدر راضی هستم. حضرت (صلی الله علیه وآله ) فرمود:" به صاحب کعبه سوگند که شما مؤمن هستید." مسکن الفؤاد، ص 42
  18. 1. معنای تکوینی‏ ؛ صحیح قضاوقدر : مراد این است که در نظام طبیعت هر حادثه‏اى بى‏علت نیست. بلکه محکوم عللى است که به وجود حادثه حکم مى‏کند و چگونگى حادثه نیز اندازه‏گیرىِ دقیق شده است. پس قضا و قدر تکوینى یعنى پیوند حوادث را علل حساب شده و به رسمیت شناختن نظام خاص علل و معلولى. پس قضا فرمان آفرینش‏؛ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات‏ فصلت/ 12. وَ اللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهار مزمل/ 20. وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ‏ یس/ 39. پس ایمان به قضا و قدر تکوینى همان ایمان به نظام علّیّت است. هم اصل حادثه و هم مقدار و چگونگى آن بى‏علّت نیست
  19. 2. معنای تشریعی‏ امّا قضاى تشریعى حکم و فرمان به نماز و زکوة و قدر تشریعى تعداد رکعات نماز و نصاب زکوة. مثلا: وَ ما کانَ لِمُومِنٍ وَ لا مُومِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم‏ احزاب/ 36. وَ قَضى رَبُّکَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیّاهُ‏ اسراء/ 23. در مورد قدر تشریعى: قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً طلاق/ 3. حضرت على (علیه السلام ) در پاسخ کسى که گفت: «چرا از نشستن دیوار کج گریختى؟» فرمود: «از قضاى خدا به قدر خدا پناه بردم.» خرابى دیورا کج، جزء قانون علیّت است. عقل هم خود یک حلقه از سلسله‏هاى قانون علیّت است که من باید با آن، مسائل را اندازه‏گیرى کنم. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): أَفِرُّ مِنْ قضاء اللَّهِ إِلَى قَدَرِ اللَّه‏ توحید صدوق، ص 369.
  20. انگیزه پناه به قضا و قدر: الف: آرام کردن وجدان. ب: آرام کردن مردم. ج: تن دادن به تنبلى و فرار از کار و تلاش و مسئولیّت. د: استعمار که اگر بنى‏عبّاس بر شما حکومت مى‏کند، تقدیر و خواست خدا است. ه: تحریف حقایق به دست دشمنان آگاه براى باز شدن زمینه انتقاد براى خودشان به اسلام.
  21. 6. رابطه قضا و قدر با اراده ما چیست؟ پاسخ: مقدّرات در جای خود و انتخاب ما در جای خود است. مثال: منبع آب دور از انتخاب ما ساخته شده، ولی باز کردن شیر آب در منزل که با اراده ماست. سؤال: آیا زمینه‏هایی مثل جبن و ترس و فقر و دین نوعی جبر نیست؟ این زمینه علّت نیست. ممکن است ترس زمینه رو به خدا رفتن باشد، ولی رو به خدا رفتن غیر از اصل خداست. سؤال: گاهی اراده انسان با اراده خداوند تعارض دارد. پاسخ: خداوند انسان را آزاد آفریده، مثل این‏که شما فرزند خودتان را در خرید چیزی آزاد می‏گذارید ولی هر لحظه بخواهید می‏توانید او را ممنوع کنید.
  22. صبر: زمانى مى‏گفتند صبر به معناى تسلیم در برابر زور است. تو سرى مى‏خورد، مى‏گفتند صبر کن! یعنى چه مى‏شودکرد، قضا و قدر است! خدا خواسته است! بنى امیه و بنى عباس از طریقى به مردم فهماندند که هر چه به سر شمامى آید، مقدرات خدا است یعنى هر چه دیدید، هیچ نگویید. روى حساب صبر تحریف شده است و حال آن که قرآن مى‏گوید: «قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/ 2) «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» (مدثر/ 7) یعنى اول بلند شو بعد مى‏گوید «اصْبِرْ» در کنار حرکت و قیام مى‏گوید صبر کن، مى‏گوید حرکت کن و صبر کن پس صبرى که در کنار حرکت است، معنایش تسلیم نیست بلکه معناى آن پشتکار است.
  23. یکى از مسائلى که در برخوردها مطرح است، وقتى است که امام حسین (علیه السلام ) از مکه مى‏خواهد به کوفه برود، یک برخوردهایى در راه و نیمه راه مى‏کند. افرادى مى‏رسند و چیزهایى مى‏گویند. یکى از افرادى که امام حسین را دید و صحبت کرد، شاعر معروف فرزدق است. فرزدق از شعراى مهم و معروف بود. ایشان به امام رسید و جمله‏اى گفت: بالاخره حسین بن على شما را مى‏کشند، جو با حاکم است، جو با رژیم یزید است. قدرت و پول و زور دست آنها است. و بالاخره آمادگى روحى نیز مردم ندارند که با شما باشند. حرف هایش راکه زد، امام جمله‏اى مى‏گوید که این جمله براى ما یک مکتب است، مکتب آدم مخلص است. فرمود که: «إِنْ نَزَلَ الْقضاء بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقضاء دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» (إرشادمفید، ج 2، ص 66) مى‏گوید: فرزدق، چرا جلوى من را گرفته و مى‏گویى نرو، تو را مى‏کشند. خوب اگر بروم و کشته شوم، راه من و خط من چه خطى است؟ اگر راه ما راه حق است، مسئله‏اى نیست که پیروز شویم یا شکست بخوریم. ما علیه رژیم یزیدى قیام مى‏کنیم یا پیروز مى‏شویم و یا شکست مى‏خوریم. «إِنْ نَزَلَ الْقضاء بِمَا نُحِبُّ» اگر قضا و قدر تطبیق کرد به آن چه ما دوست داریم، اگر آنى که ما دوست داریم، یعنى اگر طاغوت کوبى انجام گرفت، اگر در جنگ پیروز شدیم‏ «فَنَحْمَدُ اللَّهَ» حمد خدا را مى‏گوییم‏که ما موفق شدیم و رژیم را واژگون کردیم. اما اگر رفتیم و موفق نشدیم‏ «وَ إِنْ حَالَ الْقضاء دُونَ الرَّجَاءِ» اگر آن رجاء و امیدى که داریم، قضاء الهى با امید ما موافقت نکرد، به میل ما، به آرزوى خود نرسیدیم، اگر به خواست خود نرسیدیم، باز هم ناراحت نیستیم. زیرا «مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ» کسى که نیت او حق است‏ «وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» کسى که در درونش جز تقوا و در نیت او جز اخلاص هدفى ندارد، این آدم متجاوزى نیست. غصه نمى‏خورد.
  24. امام کاظم (علیه السلام ) مى‏فرماید: اى انسان! حواست جمع باشد. خدا را بشناسید و خط خدا و قضا و قدر خدا وحلال و حرام خدا و رضاى و غضب خدا را بشناسید. و بدانید که خدا به شما و براى شما چه کرده است و بدانید در گذشته براى تو چه کرده است؟ و چه امکانات مادى و معنوى ظاهرى و باطنى در اختیار شما قرار داده است؟ و بدانى که خدا از تو چه خواسته است؟
  25. حدیث داریم: کسانى که با گناه مى‏میرند، آمارشان بیش از کسانى است که با قضا و قدر و مرگ طبیعى مى‏میرند. یعنى بسیارى از گناهان مرگ و میر را به دنبال خود مى‏کشند. مرگ و میر بسیارى به خاطر گناهانشان است. «فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» چه آیه‏ى آسانى است. یعنى آن‏ها را به خاطر گناهانشان هلاک کردیم. «فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/ 96) در قرآن مى‏فرماید: ایشان را به خاطر آن چه کسب کردند مؤاخذه کردیم و با قهر و غضب این‏ها را گرفتیم.
  26. بعضی ها توجیه عمل مى‏کنند :  یزید و دار و دسته‏اش امام حسین (علیه السلام ) را کشتند و بعد گفتند: خدا خواسته است که ما عزیز شویم. عده‏اى که به شانس پناه مى‏برند، اینطور هستند. ما قضا و قدر داریم. به قضا و قدر هم معتقد هستیم اما وقتى معتقد هستیم که قضا و قدر هست. معتقد به اختیار و دخالت خود نیز هستیم. اینطورى نیست که وقتى مى‏گوییم خدا خواسته است، من هیچ نقشى نداشته‏ام. مسلوب الاراده که نیستم. ما اراده داریم. عده‏اى که خلافى مى‏کنند، کوتاهى مى‏کنند و بعد مى‏گویند: چنین مقّدر بود. مقّدر بود که تو کوتاهى کنى؟ مقدر است که تو از غفلت استفاده کنى؟ مقدر نیست که عقل داشته باشى و از غفلت استفاده نکنى.
  27. منطق جبری قابل قبول نیست : اینکه که مى‏گوید: گرگ زاده عاقبت گرگ شود*** گرچه با آدمى بزرگ شود.مى‏خواهند بگویند: هرکس هر چه دارد، از پر قنداق دارد. مى‏گوید: گلیمى که سیاه است، آب زمزم هم آن را پاک  نمى‏کند. یا مثلًا مى‏گویند: تربیت نا اهل را چون گردوان بر گنبد است. یعنى هرچه نا اهل را تربیت کنى مثل این است که گردوها را روى گنبد بگذارى. لیز مى‏خورد و پایین مى‏افتد. یعنى فایده‏اى ندارد. این‏ها درست نیست. منطق این شعرها جبر است. ما چند دلیل داریم که انسان اراده دارد. منطق جبر باطل است.
  28. ثمره تملق دروغ : شخصى پهلوى یکى از شاهان آمد و شروع به گریه کردن کرد. او را پهلوى اعلى حضرت بردند و گفتند: چه اتفاقى براى تو افتاده است؟ چرا این چنین هستى؟ گفت: من دیشب خواب دیدم پدر بزرگوارتان به چشم من دست مالید و من شفا پیدا کردم. حالا من افتخار مى‏کنم در زمان کسى زندگى مى‏کنم که پدرش در خواب کور را شفا مى‏دهد. گفت: خیلى خوب، پدر من خر دزد بوده است، حالا از قضا و قدر آمدم و شاه شده‏ام. تو که حالا مى‏بینى من شاه شدم، براى خوشایند کردن من اینطور دروغ مى‏گویى، پس بگذار من چشمانت را در بیاورم و جناب پدرم بیاید و یک بار دیگر شفایت بدهد. آخر تملق تا کجا؟
  29. درجایی که چاره ای نداریم ؟ اگر یک کارى به ما تحمیل شد، قضا و قدر ما است. باید تسلیم خدا بشویم. حدیث داریم اگر شما تسلیم شدید در ناچاری و تحمل کردید «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/ 5) برایتان سختى‏ها را به آسانى تبدیل مى‏کنیم.
  30. در جاى دیگر مى‏فرماید: «الَّذى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/ 4) قلم وسیله تعلیم شماست. بعد نمى‏گوید «ن وَ الْقَلَمِ» مى‏گوید «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» (قلم/ 1) قسم به قلم و سطرهایش. یعنى چه؟ من در تفسیر ندیده‏ام، ولى شاید این طور بتوان معنى کرد. یعنى قلمهاى بى کار ارزش سوگند ندارد. قلمى ارزش دارد که کنارش نوشتن هم باشد. انتقاد از کسانى که قلم دارند و چیزى براى جامعه نمى‏نویسند و لذا نمى‏گوید: «ن وَ الْقَلَمِ» مى‏گوید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ‏». قسم به قلم و قسم به سطرهایش. شرف قلم به سطرش است. قلم چند جور است: یکى قلمى که ما با آن مى‏نویسیم یکى قلم قضا و قدر.
  31. جاهایى که قرآن مى‏گوید: «کتب» آن هم یک قلمى دارد. وقتى مى‏گوید: «کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَه» (انعام/ 12) خداوند رحمت را براى خودش نوشته، با چه قلمى نوشته؟ قلم قضا و قدر چه قلمى است؟ «کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْإیمان» (مجادله/ 22) آن چه قلمى است، نمى‏دانیم.
  32. قلم تکوین، قلم شروع، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/ 7) بحث ما ارزش قلم بود. قرآن به قلم قسم خورده است. قلم تکوین، قلم شروع، قلم قضا و قدر و قلم آموزشى. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/ 4) اهل قلم ناز نکنند. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ» (بقره/ 282) اگر گفتند بنویس ناز نکنند. مختصر بنویسند. یکى از عللى که کاغذ در مملکت ما کم است گاهى به خاطر این است که مسائل مختصر را خیلى مفصل مى‏نویسند.
  33. آقا تاجر محترمى چکش برگشت خورده و زندان است او را پیش یک چاقوکش حرفه‏اى مى‏برند بابا این شخصیت محترمى است حالا قضا و قدر او را به زندان آورده حسابش جداست و لذا روایت داریم آدمهاى محترمى که بى پول مى‏شوند زود براى اینها پول بفرستید. یک کسى که از اول فقیر بوده غصه نمى‏خورد چون از اول پول نداشته این آنچه نان فشار روحى ندارد.
  34. خود بنده وقتى مى‏خواستم داماد بشوم 50 خانه رفت مادرم! و گفتند: داماد چه کاره است؟ گفت: طلبه است. گفتند: درآمد؟ گفت: قضا و قدر. گفتند: ما به قضا و قدر دختر نمى‏دهیم. مادرم به من گفت: (خدا او را بیامرزد) گفت: برو شغلت را عوض کن بعد برویم خواستگارى. آقاجان! آیا مثلا همه درها بسته مى‏شود؟ همه شغلها قفل مى‏شود؟ مى‏گوید: آقا کار نیست در مملکت! مگر کار «میز» است؟ مگر عزت این است که داماد فلانى بشویم؟ مگر عزت این دختر در این است که شوهر فلان عنوان را داشته باشد؟ ما
  35. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» قضا و قدر .. و باز از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده که فرمود: اگر چیزى باشد که بر قضا و قدر پیشى و سبقت گیرد همان چشم است.
  36. در قرآن کریم به این مطلب اشاره شده‌است که سرنوشت مردم و قضای الهی با اعمال بد و خوب مردم ارتباط دارد چنان‌که می‌گوید «برای انسان مأمورانی است که پی درپی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا[= حوادث غیرحتمی] حفظ می‌کنند؛ و خداوند سرنوشت هیچ قومی (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در (وجود) خودشان است تغییر دهند؛
  37. دیدگاه اشاعره  : در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۳] اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان می‌دانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آورده‌اند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد می‌کنند، یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کرده‌اند که از پیامبر اسلام روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق می‌شود و آنچه نخواهد محقق نمی‌شود در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسان‌ها به گونه‌ای است که استناد آن افعال به قدرت و اراده‌ای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر می‌دانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی می‌کنند.
  38. دیدگاه معتزله  : معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمی‌گیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است: استدلال اول: افعال بندگان به قصد و انگیزۀ آنها وابسته است؛ اگر بخواهند، آن افعال را انجام می‌دهند و اگر نخواهند، آنها را ترک می‌کنند؛ چنین افعالی چگونه ممکن است فعل خداوند باشند؟ استدلال دوم: اگر این افعال، مخلوق خداوند باشند، بندگان به خاطر آن کارها استحقاق ثواب و عقاب پیدا نمی‌کنند. استدلال سوم: اگر همۀ افعال بندگان تحت قضا و قدر الهی باشد، لازم می‌آید خداوند از همه آنها خشنود باشد، حال آن که بعضی از رفتارها کفر و الحاد است. خشنودی به کفر نیز کفر است.[۴]
  39. دیدگاه شیعه : دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیده‌های موجود در جهان هستی است و هیچ پدیده‌ای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی... زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت می‌کند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است.[۵] توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنع‌ترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب می‌کند.
  40. به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر می‌زند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال می‌باشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار
  41. و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچ‌کدام هیچ‌گونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی