کتاب چرا...هجدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ..چرا نمیاندیشید !؟ : اعتقاد نادرست درباره قضا و قدر چه پیامدهایى در زندگى انسانها دارد؟ شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، توجّه داشته باشید.
دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۵۴ ق.ظ
بسم الله الرحمن ارحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- کتاب چرا...هجدهم . أَ فَلا تَعْقِلُونَ..چرا نمیاندیشید !؟
- پژوهش و اندیشه
- اعتقاد نادرست درباره قضا و قدر چه پیامدهایى در زندگى انسانها دارد؟
- شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهاى خود نیز توجّه داشته باشید. «ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا»
- در روایات آمده است که این آیه، عقیدهى یهود را نسبت به قضا و قدر و سرنوشت بیان مىکند. چون یهود مىپنداشتند در آغاز آفرینش دست خدا باز بود؛ امّا پس از آنکه همه چیز را آفرید، دست او بسته شد.
- نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى نسبت دادن، کارى شیطانى است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»
- البتّه بنابر مستفاد از روایات، همینکه ارادهى قطعى خداوند رسید، فرشتگانِ محافظ، مأموریّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمى الهى مىسپارند. بنابراین امر و فرمان خداوند دوگونه است، حتمى و غیرحتمى (قضا و قدر) و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غیر حتمى حفظ مىکنند، بدیهى است که این حفاظت باعث سلب اختیار از انسان نمىشود و سرنوشت انسانها و امتّها همچنان در اختیار خود آنهاست.
- معمولًا جهادگریزان، ترس را در قالب احتیاط، حرص و طمع را در قالب تأمین آینده، ضعف نفس را با شرم و حیا، سستى و بىعُرضگى را در قالب زهد و ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر الهى و رضایت به خواست خدا توجیه مىکنند.
- مثلًا ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگى، و تنپرورى و کوتاهىهاى خود را به عنوان قضا و قدر توجیه مىکند، و براستى چه مصیبت و دردى رنجآورتر از این که انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟!
- اعتقاد به «جبر و قضا و قدر» یکى از توجیهات عقیدتى است. وقتى به گنهکار مىگویى: چرا گناه کردى؟ چرا آلوده به مسکرات شدى؟ در پاسخ مىگوید: شانس من این بود، قضا و قدر من چنین بود، چه کنم پدران ما چنین کردند، ما هم چنین شدیم، عاقبت گرگزاده گرگ شود، تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال این مطالب که در گفتگوهاى روزانه بعضى از مردم، بسیار شنیده مىشود، که با این گونه گفتار از انجام مسئولیت و وظیفه فرار مىکنند.
- ضعف نفس را با شرم و حیا، سستى و بىعُرضگى را در قالب زهد، ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر و رضایت به خواست خدا توجیه مىکنند.
- تسلیم در برابر قضا و قدر الهی: شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهای خود نیز توجّه داشته باشید: ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا
- ابن زیاد خواست ماجرا را به گردن قضا و قدر بگذارد. در مجلسی به حضرت سجاد (علیه السلام) گفت: مگر خدا علی بن الحسین (علی اکبر) را نکشت؟ حضرت فرمود:" برادر بزرگی داشتم به نام علی اکبر، مردم او را در کربلا کشتند". با این سخن گناه را از قضا به دوش مردم و حکومت انداخت.
- از یک سو کتاب خانههای پزشکی، داروسازی، کیمیا (شیمی) از سریانی به عربی ترجمه شد و مواد اولیه در اختیار دانشمندان قرار گرفت، و آنان به بحث و تجربه در این علمها پرداختند. از سوی دیگر بحث در علوم عقلی و مساله قضا و قدر و صفات باری تعالی که سالیانی چند و پیش از آن در کوفه آغاز شده بود رو به کمال نهاد. درپایان سده نخست، مکتب کلام در بصره و کوفه رونق فراوان داشت و گفتگو درباره خدا و صفات او، از علم، قدرت و اراده، سخن روز به شمار میرفت. مدینه بیشتر مرکز تحقیق در علم فقه، قرآن و تفسیر بود.
- در قبل از مبعث پیامبر اکرم بت پرستان بتی داشتند بنام منات: خدای قضا و قدر و معبد اصلی آن سنگی سیاه بر سر راه مکه و مدینه بود و خدای دو قبیله اوس و خزرج بود.
- در نگرانی از سرنوشت باید ایمان به قضا و قدر و ایمان به اینکه او که مرا دوست دارد حکیم است، رحیم است، غفور است و ... داشت
- 3. قضا و قدر الهی : نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى نسبت دادن، کارى شیطانى است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»
- اصلاح قضا و قدر : قَالَ أَمِیرُ المُؤمِنینَ (علیه السلام ): الْمُومِنُ بَیْنَ نِعْمَةً وَ خَطِیئَةٍ لا یُصْلِحُهُمَا إِلا الشُّکْرُ وَ الاسْتِغْفَارُ غرر الحکم، ص 90.
- حضرت پرسید از او علامت ایمانتان چیست؟ عرض کرد: به هنگام بلا و گرفتاری، صبر می کنم و به قضا و قدر راضی هستم. حضرت (صلی الله علیه وآله ) فرمود:" به صاحب کعبه سوگند که شما مؤمن هستید." مسکن الفؤاد، ص 42
- 1. معنای تکوینی ؛ صحیح قضاوقدر : مراد این است که در نظام طبیعت هر حادثهاى بىعلت نیست. بلکه محکوم عللى است که به وجود حادثه حکم مىکند و چگونگى حادثه نیز اندازهگیرىِ دقیق شده است. پس قضا و قدر تکوینى یعنى پیوند حوادث را علل حساب شده و به رسمیت شناختن نظام خاص علل و معلولى. پس قضا فرمان آفرینش؛ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات فصلت/ 12. وَ اللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهار مزمل/ 20. وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ یس/ 39. پس ایمان به قضا و قدر تکوینى همان ایمان به نظام علّیّت است. هم اصل حادثه و هم مقدار و چگونگى آن بىعلّت نیست
- 2. معنای تشریعی امّا قضاى تشریعى حکم و فرمان به نماز و زکوة و قدر تشریعى تعداد رکعات نماز و نصاب زکوة. مثلا: وَ ما کانَ لِمُومِنٍ وَ لا مُومِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم احزاب/ 36. وَ قَضى رَبُّکَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیّاهُ اسراء/ 23. در مورد قدر تشریعى: قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً طلاق/ 3. حضرت على (علیه السلام ) در پاسخ کسى که گفت: «چرا از نشستن دیوار کج گریختى؟» فرمود: «از قضاى خدا به قدر خدا پناه بردم.» خرابى دیورا کج، جزء قانون علیّت است. عقل هم خود یک حلقه از سلسلههاى قانون علیّت است که من باید با آن، مسائل را اندازهگیرى کنم. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): أَفِرُّ مِنْ قضاء اللَّهِ إِلَى قَدَرِ اللَّه توحید صدوق، ص 369.
- انگیزه پناه به قضا و قدر: الف: آرام کردن وجدان. ب: آرام کردن مردم. ج: تن دادن به تنبلى و فرار از کار و تلاش و مسئولیّت. د: استعمار که اگر بنىعبّاس بر شما حکومت مىکند، تقدیر و خواست خدا است. ه: تحریف حقایق به دست دشمنان آگاه براى باز شدن زمینه انتقاد براى خودشان به اسلام.
- 6. رابطه قضا و قدر با اراده ما چیست؟ پاسخ: مقدّرات در جای خود و انتخاب ما در جای خود است. مثال: منبع آب دور از انتخاب ما ساخته شده، ولی باز کردن شیر آب در منزل که با اراده ماست. سؤال: آیا زمینههایی مثل جبن و ترس و فقر و دین نوعی جبر نیست؟ این زمینه علّت نیست. ممکن است ترس زمینه رو به خدا رفتن باشد، ولی رو به خدا رفتن غیر از اصل خداست. سؤال: گاهی اراده انسان با اراده خداوند تعارض دارد. پاسخ: خداوند انسان را آزاد آفریده، مثل اینکه شما فرزند خودتان را در خرید چیزی آزاد میگذارید ولی هر لحظه بخواهید میتوانید او را ممنوع کنید.
- صبر: زمانى مىگفتند صبر به معناى تسلیم در برابر زور است. تو سرى مىخورد، مىگفتند صبر کن! یعنى چه مىشودکرد، قضا و قدر است! خدا خواسته است! بنى امیه و بنى عباس از طریقى به مردم فهماندند که هر چه به سر شمامى آید، مقدرات خدا است یعنى هر چه دیدید، هیچ نگویید. روى حساب صبر تحریف شده است و حال آن که قرآن مىگوید: «قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/ 2) «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» (مدثر/ 7) یعنى اول بلند شو بعد مىگوید «اصْبِرْ» در کنار حرکت و قیام مىگوید صبر کن، مىگوید حرکت کن و صبر کن پس صبرى که در کنار حرکت است، معنایش تسلیم نیست بلکه معناى آن پشتکار است.
- یکى از مسائلى که در برخوردها مطرح است، وقتى است که امام حسین (علیه السلام ) از مکه مىخواهد به کوفه برود، یک برخوردهایى در راه و نیمه راه مىکند. افرادى مىرسند و چیزهایى مىگویند. یکى از افرادى که امام حسین را دید و صحبت کرد، شاعر معروف فرزدق است. فرزدق از شعراى مهم و معروف بود. ایشان به امام رسید و جملهاى گفت: بالاخره حسین بن على شما را مىکشند، جو با حاکم است، جو با رژیم یزید است. قدرت و پول و زور دست آنها است. و بالاخره آمادگى روحى نیز مردم ندارند که با شما باشند. حرف هایش راکه زد، امام جملهاى مىگوید که این جمله براى ما یک مکتب است، مکتب آدم مخلص است. فرمود که: «إِنْ نَزَلَ الْقضاء بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقضاء دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» (إرشادمفید، ج 2، ص 66) مىگوید: فرزدق، چرا جلوى من را گرفته و مىگویى نرو، تو را مىکشند. خوب اگر بروم و کشته شوم، راه من و خط من چه خطى است؟ اگر راه ما راه حق است، مسئلهاى نیست که پیروز شویم یا شکست بخوریم. ما علیه رژیم یزیدى قیام مىکنیم یا پیروز مىشویم و یا شکست مىخوریم. «إِنْ نَزَلَ الْقضاء بِمَا نُحِبُّ» اگر قضا و قدر تطبیق کرد به آن چه ما دوست داریم، اگر آنى که ما دوست داریم، یعنى اگر طاغوت کوبى انجام گرفت، اگر در جنگ پیروز شدیم «فَنَحْمَدُ اللَّهَ» حمد خدا را مىگوییمکه ما موفق شدیم و رژیم را واژگون کردیم. اما اگر رفتیم و موفق نشدیم «وَ إِنْ حَالَ الْقضاء دُونَ الرَّجَاءِ» اگر آن رجاء و امیدى که داریم، قضاء الهى با امید ما موافقت نکرد، به میل ما، به آرزوى خود نرسیدیم، اگر به خواست خود نرسیدیم، باز هم ناراحت نیستیم. زیرا «مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ» کسى که نیت او حق است «وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» کسى که در درونش جز تقوا و در نیت او جز اخلاص هدفى ندارد، این آدم متجاوزى نیست. غصه نمىخورد.
- امام کاظم (علیه السلام ) مىفرماید: اى انسان! حواست جمع باشد. خدا را بشناسید و خط خدا و قضا و قدر خدا وحلال و حرام خدا و رضاى و غضب خدا را بشناسید. و بدانید که خدا به شما و براى شما چه کرده است و بدانید در گذشته براى تو چه کرده است؟ و چه امکانات مادى و معنوى ظاهرى و باطنى در اختیار شما قرار داده است؟ و بدانى که خدا از تو چه خواسته است؟
- حدیث داریم: کسانى که با گناه مىمیرند، آمارشان بیش از کسانى است که با قضا و قدر و مرگ طبیعى مىمیرند. یعنى بسیارى از گناهان مرگ و میر را به دنبال خود مىکشند. مرگ و میر بسیارى به خاطر گناهانشان است. «فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» چه آیهى آسانى است. یعنى آنها را به خاطر گناهانشان هلاک کردیم. «فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/ 96) در قرآن مىفرماید: ایشان را به خاطر آن چه کسب کردند مؤاخذه کردیم و با قهر و غضب اینها را گرفتیم.
- بعضی ها توجیه عمل مىکنند : یزید و دار و دستهاش امام حسین (علیه السلام ) را کشتند و بعد گفتند: خدا خواسته است که ما عزیز شویم. عدهاى که به شانس پناه مىبرند، اینطور هستند. ما قضا و قدر داریم. به قضا و قدر هم معتقد هستیم اما وقتى معتقد هستیم که قضا و قدر هست. معتقد به اختیار و دخالت خود نیز هستیم. اینطورى نیست که وقتى مىگوییم خدا خواسته است، من هیچ نقشى نداشتهام. مسلوب الاراده که نیستم. ما اراده داریم. عدهاى که خلافى مىکنند، کوتاهى مىکنند و بعد مىگویند: چنین مقّدر بود. مقّدر بود که تو کوتاهى کنى؟ مقدر است که تو از غفلت استفاده کنى؟ مقدر نیست که عقل داشته باشى و از غفلت استفاده نکنى.
- منطق جبری قابل قبول نیست : اینکه که مىگوید: گرگ زاده عاقبت گرگ شود*** گرچه با آدمى بزرگ شود.مىخواهند بگویند: هرکس هر چه دارد، از پر قنداق دارد. مىگوید: گلیمى که سیاه است، آب زمزم هم آن را پاک نمىکند. یا مثلًا مىگویند: تربیت نا اهل را چون گردوان بر گنبد است. یعنى هرچه نا اهل را تربیت کنى مثل این است که گردوها را روى گنبد بگذارى. لیز مىخورد و پایین مىافتد. یعنى فایدهاى ندارد. اینها درست نیست. منطق این شعرها جبر است. ما چند دلیل داریم که انسان اراده دارد. منطق جبر باطل است.
- ثمره تملق دروغ : شخصى پهلوى یکى از شاهان آمد و شروع به گریه کردن کرد. او را پهلوى اعلى حضرت بردند و گفتند: چه اتفاقى براى تو افتاده است؟ چرا این چنین هستى؟ گفت: من دیشب خواب دیدم پدر بزرگوارتان به چشم من دست مالید و من شفا پیدا کردم. حالا من افتخار مىکنم در زمان کسى زندگى مىکنم که پدرش در خواب کور را شفا مىدهد. گفت: خیلى خوب، پدر من خر دزد بوده است، حالا از قضا و قدر آمدم و شاه شدهام. تو که حالا مىبینى من شاه شدم، براى خوشایند کردن من اینطور دروغ مىگویى، پس بگذار من چشمانت را در بیاورم و جناب پدرم بیاید و یک بار دیگر شفایت بدهد. آخر تملق تا کجا؟
- درجایی که چاره ای نداریم ؟ اگر یک کارى به ما تحمیل شد، قضا و قدر ما است. باید تسلیم خدا بشویم. حدیث داریم اگر شما تسلیم شدید در ناچاری و تحمل کردید «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/ 5) برایتان سختىها را به آسانى تبدیل مىکنیم.
- در جاى دیگر مىفرماید: «الَّذى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/ 4) قلم وسیله تعلیم شماست. بعد نمىگوید «ن وَ الْقَلَمِ» مىگوید «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» (قلم/ 1) قسم به قلم و سطرهایش. یعنى چه؟ من در تفسیر ندیدهام، ولى شاید این طور بتوان معنى کرد. یعنى قلمهاى بى کار ارزش سوگند ندارد. قلمى ارزش دارد که کنارش نوشتن هم باشد. انتقاد از کسانى که قلم دارند و چیزى براى جامعه نمىنویسند و لذا نمىگوید: «ن وَ الْقَلَمِ» مىگوید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ». قسم به قلم و قسم به سطرهایش. شرف قلم به سطرش است. قلم چند جور است: یکى قلمى که ما با آن مىنویسیم یکى قلم قضا و قدر.
- جاهایى که قرآن مىگوید: «کتب» آن هم یک قلمى دارد. وقتى مىگوید: «کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَه» (انعام/ 12) خداوند رحمت را براى خودش نوشته، با چه قلمى نوشته؟ قلم قضا و قدر چه قلمى است؟ «کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْإیمان» (مجادله/ 22) آن چه قلمى است، نمىدانیم.
- قلم تکوین، قلم شروع، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/ 7) بحث ما ارزش قلم بود. قرآن به قلم قسم خورده است. قلم تکوین، قلم شروع، قلم قضا و قدر و قلم آموزشى. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/ 4) اهل قلم ناز نکنند. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ» (بقره/ 282) اگر گفتند بنویس ناز نکنند. مختصر بنویسند. یکى از عللى که کاغذ در مملکت ما کم است گاهى به خاطر این است که مسائل مختصر را خیلى مفصل مىنویسند.
- آقا تاجر محترمى چکش برگشت خورده و زندان است او را پیش یک چاقوکش حرفهاى مىبرند بابا این شخصیت محترمى است حالا قضا و قدر او را به زندان آورده حسابش جداست و لذا روایت داریم آدمهاى محترمى که بى پول مىشوند زود براى اینها پول بفرستید. یک کسى که از اول فقیر بوده غصه نمىخورد چون از اول پول نداشته این آنچه نان فشار روحى ندارد.
- خود بنده وقتى مىخواستم داماد بشوم 50 خانه رفت مادرم! و گفتند: داماد چه کاره است؟ گفت: طلبه است. گفتند: درآمد؟ گفت: قضا و قدر. گفتند: ما به قضا و قدر دختر نمىدهیم. مادرم به من گفت: (خدا او را بیامرزد) گفت: برو شغلت را عوض کن بعد برویم خواستگارى. آقاجان! آیا مثلا همه درها بسته مىشود؟ همه شغلها قفل مىشود؟ مىگوید: آقا کار نیست در مملکت! مگر کار «میز» است؟ مگر عزت این است که داماد فلانى بشویم؟ مگر عزت این دختر در این است که شوهر فلان عنوان را داشته باشد؟ ما
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» قضا و قدر .. و باز از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده که فرمود: اگر چیزى باشد که بر قضا و قدر پیشى و سبقت گیرد همان چشم است.
- در قرآن کریم به این مطلب اشاره شدهاست که سرنوشت مردم و قضای الهی با اعمال بد و خوب مردم ارتباط دارد چنانکه میگوید «برای انسان مأمورانی است که پی درپی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا[= حوادث غیرحتمی] حفظ میکنند؛ و خداوند سرنوشت هیچ قومی (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در (وجود) خودشان است تغییر دهند؛
- دیدگاه اشاعره : در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۳] اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند، یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر اسلام روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشود در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.
- دیدگاه معتزله : معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمیگیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است: استدلال اول: افعال بندگان به قصد و انگیزۀ آنها وابسته است؛ اگر بخواهند، آن افعال را انجام میدهند و اگر نخواهند، آنها را ترک میکنند؛ چنین افعالی چگونه ممکن است فعل خداوند باشند؟ استدلال دوم: اگر این افعال، مخلوق خداوند باشند، بندگان به خاطر آن کارها استحقاق ثواب و عقاب پیدا نمیکنند. استدلال سوم: اگر همۀ افعال بندگان تحت قضا و قدر الهی باشد، لازم میآید خداوند از همه آنها خشنود باشد، حال آن که بعضی از رفتارها کفر و الحاد است. خشنودی به کفر نیز کفر است.[۴]
- دیدگاه شیعه : دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیدههای موجود در جهان هستی است و هیچ پدیدهای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی... زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت میکند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است.[۵] توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنعترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب میکند.
- به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر میزند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال میباشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار
- و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچکدام هیچگونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۰۳/۳۰