مجلس سیزدهم : 31- السلام علیک یابن فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین:(الزهرا )) یکى از ستاره ها را بنام زهره نامیده اند بجهت آنست که نزدیک بزمین و نورانیت و روشنایى او بیش از ستاره هاى دیگر است .
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۳۲ ق.ظ
- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- مجلس سیزدهم: 31- السلام علیک یابن فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین:
- در روایتى که روز قیامت لواء احمد را بدست فاطمه میدهند جاى دیگر دارد که روز قیامت اول دیوان محاسباتیکه گشوده میشود دیوان حساب انتقام فاطمه از دشمنان اوست .
- در انوار نعمانیه است که در تفسیر آیه : و اذا المودة سئلت باى ذنب قتلت ، انتقام قتل محسن سقط شده است .
- شیخ صدوق مینویسد که روز قیامت لواء شفاعت بدست فاطمه زهرا داده میشود تا از ذرارى و دوستانش شفاعت کند در آنجا که میفرماید از ما نیست کسى که مسئله را انکار کند معراج . سئوال قبر، شفاعت کند و از شرایط عقد ازدواج فاطمه به على شفاعت امت بوده است .
- علامه مجلسى در احادیث معراج نقل میکند که پیغمبر فرمود: در شب معراج کاخى رفیع در بهشت دیدم که وصف فراوانى از آن میکنند، پرسیدم این کاخ از کیست ؟ گفتند مخصوص فاطمه دختر محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) است که پس از شفاعت دوستان به این کاخ نزول اجلال میفرماید.
- در علل الشرایع در حدیث مفصلى از اباذر نقل میکند که فاطمه قسیم بهشت و جهنم است و این بالاترین مقام براى فاطمه زهرا ( علیه السلام ) میباشد.
- ابن شهر آشوب مینویسد در ذیل سوره هل اتى وارد شده که فاطمه در باب بهشت مى ایستد و هفتاد هزار حوریه با او هستند و دوستان خود را به بهشت میبرد و با لواء شفاعت به بهشت وارد میگردد تا در بهشت نعیم ماوى گیرد و آنجا هم فاطمه زن منحصر بفرد امیرالمؤ منین علیه السلام است .
- وجه چهارم : چهارمین وجه تسمیه آن مخدره به فاطمه اینست که در بحار از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت میکند که حضرتش فرمود: اتدرى اى شى تفسیر فاطمة قال فطمت عن الشر و یقال انهاسمیت فاطمة لانها فطمت عن الطمث .
- یعنى فرمود آیا میدانى تفسیر فاطمه چیست عرض کردم بمن خبر دهید فرمود فاطمه شد بعلت آنکه از شر و بدیها بریده شد و عادت زنانگى هم مثل سایر زنان نداشت .
- معنى خیر و شر :چون اینحدیث شریف ذکر فطام فاطمه زهرا از شرور شده ما باید اول معنى شر را بفهمیم و بعد بگوئیم چگونه فاطمه از شر و بدیها بریده شد و خیر محض است .
- افعال و اعمال بشرى عنوان نیک و بد و خیر و شر و یا بعبارت دیگر خطا و صواب و یا حق و باطل دارد
- اینحکم بر تمام اعمال بزرگ و کوچک در هر زمانى جاریست و در طبقات مختلف مردم متداول و معمول است حتى اطفال در بازیهاى خود حرکات و اعمالى را به نیکى و بدى متصف مینمایند،
- بنابراین باید معنى نیک و بد و خیر و شر که برالسنه و افواه جارى است دانست و میزانى در دست داشت که اعمال و افعال از حیث حسن و قبح و خیر و شر و درجات مختلف با آن سنجیده شود معلوم گردد که فلان عمل خیر است یا شر.
- شیخ الرئیس در کتاب اشارات گوید: تمام موجوداتیکه مادر این عالم مشاهده میکنیم و به عقل خود مى سنجیم از پنج حال خارج نیست ، حالت اول آنکه شر محض باشد، حالت دوم خیر محض ، حالت سوم خیر او بر شرش غلبه داشته باشد، حالت چهارم آنکه شر او بر خیرش غلبه نماید، حالت پنجم آنکه خیر و شرش مساوى باشد، پس عقل هر انسانى غیر از این پنج صورت چیز دیگرى را تصور نمیکند.
- اما آن موجودیکه شر محض یا شرش بر خیرش غلبه داشته باشد و آنکه خیر و شرش با هم مساوى باشد اثرى در وجود ندارد و چنین چیزى را خدا خلق نکرده و اما آنچه محض یا خیرش بر شرش غلبه داشته باشد زیاد است ، بلکه بناء موجودات عالم بر این نهاده شده است .
- براى اینکه مطلب این دانشمند بزرگ خوب معلوم گردد مثالى میزنیم ، آفتاب که تمام موجودات عالم از آن استفاده میکنند و یا آب که خدا درباره آن میفرماید: و من الماء کل شى ء حى و امثال اینها موجوداتى هستند که خیر آنها بر شرشان غلبه دارد، پس اگر آفتاب سوزان صحراى افریقا انسانى را ناراحت کرده بلکه باعث هلاک او شود نمى شود گفت آفتاب شر و بد است و یا اگر کسى در کشتى نشست و در دریا غرق شد و یا جمعى هلاک شدند و یا باران اگر در موقع باریدن خانه هاى فقراء و ضعفا را خراب کرد و آنها زیر آوار ماندند نمیتوان گفت باران شر و بد است زیرا موجبات بیچارگى و هلاکت جمعى را فراهم آورده زیرا این ضررهاى قلیل در مقابل منافع کثیر آفتاب و دریا و یا باران بسیار ناچیز است .
- مثال دیگر: ما در دنیا اذیتهاى بسیارى از حشرات بالخصوص مگس و پشه مى بینیم و صدماتى از ناحیه حیوانات موذى مانند مار و عقرب متوجه ما میشود و این ناراحتیها ما را وادار میکند که بگوئیم فایده این حیوانات موذى چیست ؟ اینها جز ضرر نتیجه دیگرى ندارند و حال آنکه علما حشره شناس ثابت کرده اند که هر کدام از این حیوانات موذى کار بزرگى براى بشر انجام میدهند و اگر آنها نباشند امراضى براى انسان ایجاد میشود که منجر به هلاکت انسان میگردد و لذا جاى مگس و حشرات موذى در محل کثافات است ، تا کنون دیده نشده که مغازه عطرفروشى و یا مغازه پارچه فروشى مگس زیاد باشد همیشه این حیوانات را در دکان قصابى یا محل ریختن خاکروبه یا جائى که مردار افتاده باید دید
- و همین دلیل است که این حیوانات هوا را براى انسان تصفیه مى کنند و کثافات را از بین میبرند تا انسان بتواند در محیط سالمى زندگانى کند.
- یا اگر شما در مار و عقرب مى بینید که باعث اذیت انسانست و شما از آن میترسید و گریزان هستید در حقیقت شر نیست زیرا آلت دفاعى این حیوان است که در موقع خطر باید بوسیله این حربه از خود دفاع کند و لذا اسم این حیوانات وقتى کشنده است که دندان یا نیشش را در گوشت انسان یا حیوان فرو برد و آنرا مجروح کرده و زهر خود را در آنمحل جاى دهد، پس اگر مصادف با جرح نشود و بوسیله غذا وارد معده گردد صدمه اى براى انسان ندارد.
- این خود دلیل است که زهر آلت دفاعى این حیوانست و لذا در کوچک و بزرگ آنها هم هست پس اگر بنا باشد این آلت دفاعى در این حیوان بد باشد باید تفنگ برداشتن انسان هم در موقع عبور از خیابان و جنگل بد باشد، زیرا ممکنست حیوانى باو حمله کند و براى حفظ جان خود آن حیوان را با تیر بکشد.
- پس آنچه ما در این عالم شر تصور مى کنیم خیر محض است همین سرگین متعفنى که از آن گریزان میباشیم باعث میشود که چون پاى درخت ریخته شود آنمیوه شیرین و خوشبو را بشما تحویل دهد و چون پاى بوته گل ریخته شود گل یاس و رازقى خوش بو را بشما تحویل دهد.
- بنابراین کلمه خیر و شر را باید این قسم معنى کنیم که آنچه براى انسان مفید است اگر چه ملایم طبع هم نباشد خیر است مانند دواى تلخ که طبع انسان از آن منزجر است ولى چون براى انسان نفع دارد خیر است و آنچه موجب ضرر مقام انسانیت باشد اگر چه ملایم با طبع هم باشد شر است مانند زنا کردن و مال مردم خوردن و سایر معاصى ، پس بنابراین تعبیر که کردیم دنیاى ما آمیخته با خیر و شر است و بیشتر مردم طالب شرند چون ملایم طبع آنها است
- و بعثت انبیاء براى این بوده که طبع مردم را از شرور منصرف کرده متوجه خیرات نمایند ، منتهى بعضى از افراد این برنامه پیغمبران را پذیرفته خیر محض و مسلمان وقت شدند و بعضى زیر بار حرف انبیاء نرفته دنبال هواى نفسانى را گرفته شر محض شدند،
- پس نمى شود گفت که خدا ابوجهل و ابوسفیان و سایر منافقین را شر محض آفریده و یا سلمان و ابوذر و مقداد را خیر محض کرده ، یکى تمایلات شهوانى را دنبال کرده ابوسفیان شد، دیگرى با نفس و شهوت مبارزه کرد و سلمان شد، این درباره مردم عالمست
- اما انبیاء و اوصیاء مقام بالاترى داشته اند که آنرا مقام عصمت گفتند و باز اشتباه نشود مقام عصمت نه آنست که انبیاء نمى توانستند گناه بکنند زیرا اینمقام ملائکه است و براى انسان فضلى نیست پیغمبران میتوانند مانند ما گناه بکنند منتهى آن قوه ایمانى قوى مانع از گناه کردن ایشان میشود بلکه در کودکى هم مرتکب گناه نمى شوند و بالاتر آنکه فکر گناه را هم نمیکنند اینرا مقام عصمت میگویند.
- پس آنکه امام صادق ( علیه السلام ) باو میفرمود: اتدرى اى شى ء تفسیر فاطمة قال فطمت عن الشر .
بریدن و قطع شدن فاطمه از بدیها همان مقام عصمت است که آنمخدره داشته و دلیل بر این معنى آیه تطهیر است ، اگر کسى بگوید مریم هم مقام عصمت داشت ، فاطمه علیهاالسلام هم مقام عصمت داشت پس فرق ایندو چیست ؟ گوئیم خداوند مقام عصمت مریم را در قرآن معلوم نکرده ولى مقام عصمت زهرا معلومست چون آیه : تطهیر درباره پنج تن نازل شد، معلوم میشود بقدرى مقام عصمت زهرا بلند بوده که خداوند با پیغمبر و على و حسنین علیهم السلام ذکرش میفرماید، انشاءاله اگر مناسب باشد در جاى دیگر، در مقام عصمت این مخدره صحبت مى کنیم تا مطلب بهتر از این واضح شود. - معنى زهرا : یکى از القاب مشهور این مخدره زهرا علیهاالسلام است و در کتب اخبار و زیارات ائمه طاهرین مادر خودشان را به این لقب بسیار ذکر کرده اند.
- در کتب لغت میگویند: ((الزهرا )) المراءة المشرقة الوجه و یکى از ستاره ها را بنام زهره نامیده اند بجهت آنست که نزدیک بزمین و نورانیت و روشنایى او بیش از ستاره هاى دیگر است .
- علت نامیدن آنمخدره باین لقب : صدوق در علل الشرایع از جابر نقل میکند که از امام صادق ( علیه السلام ) سؤ ال کردند که چرا فاطمه را زهرا نامیدند، فرمود: چون خداوند او را از نور عظمت خود خلق کرد، از آن نور اهل آسمان و زمین را روشنایى داد بطوریکه نور وى چشمهاى ملائکه را پوشاند، و، همگى به رو افتادند و خدا را سجده کردند، عرض کردند پروردگار این چه نور است ؟ هذا رسید این نوریست از نور من که در آسمان ساکن نمودم و از عظمت خودم او را خلق کردم و او را از صلب پیغمبرى از پیغمبران خودم بیرون میآورم و آن پیغمبر را بر همه پیغمبران تفضیل میدهم و از این نور ائمه را بیرون میاورم که به امر من قیام نمایند و بحق من هدایت یابند و ایشانرا خلفاء خودم در زمین قرار میدهم .
- نور عبارت از روشنایى است که از خورشید و ماه و ستارگان بزمین میرسد و بشر از آن استفاده میکند و همچنین لفظ نور بر روشنایى که از آتش و سایر اجسام دیگر بدست میآید اطلاق میشود حال باید فهمید که خدا فاطمه را که از نور خود خلق فرموده یعنى چه ؟ آیا خدا هم مانند این اجسام داراى نور و روشنایى است که داراى حرارت باشد. خدا منزه است از اینگونه سخنان .
- مفسرین در معنى آیه : الله نور السموات و الارض بیاناتى نموده اند که بهترین آنها این است که خدا نور آسمانها و زمین است یعنى راهنماى اهل آسمان و زمین است و به هدایت او بندگان مهتدى شوند و به نور هدایت او راه سعادت را پیدا کرده و از راه ضلالت دورى کنند چنانکه انسان نابلد در شب تاریک در میان بیابان به روشنایى احتیاج دارد تا راه را پیدا کند همچنین مکلفین در این دنیا به نور هدایت الهى و الطاف توفیق او نیازمندند تا راه سعادت را از راه شقاوت تمیز دهند.
- و مؤ ید این قول است روایت کلینى در کافى از عباس بن بلال که گفت از حضرت رضا ( علیه السلام ) پرسیدم که معنى آیه شریفه الله نور السموات و الارض چیست ؟ فرمود: خدا هدایت کننده اهل سموات و هدایت کننده اهل زمین میباشد
- و روایات دیگرى هم باین مضمون از اهل بیت اطهار رسیده است ، پس این روایت کاملا روشن میکند که نور بودن خدا یعنى هدایت کردن بندگان خود بوسیله انبیاء و اوصیاء ایشان و علمایى که در عصر بودند و لذا در روایات مثل نوره کمشکوة را به وجود مبارک پیغمبر تاءویل فرموده اند.
- پس از آنکه معنى نور بودن خدا معلوم شد معنى خلقت نور فاطمه از نور خدا هم روشن میگردد باین بیان که همانطور که خدا منشاء نور هدایت است مظهر این نور هدایت را فاطمه قرار داد و فاطمه روشنایى به اهل زمین و آسمان داد، یعنى به واسطه فاطمه اهل آسمانها و زمین هدایت شدند.
- در ((کافى )) است که امام صادق ( علیه السلام ) به ((سماعه )) فرمود اول چیزیکه خدا را از مجردات خلق فرمود عقل بود آنهم از نور خودش . چون بواسطه عقل تمیز خوب و بد داده میشود و حقایق اشیاء را مى بیند در حقیقت بمنزله چشم و راهنماى انسانست که هدایت بسوى کارهاى خوب میکند خداوند فرمود اینرا هم از نور خودم خلق کردم یعنى چون من خودم نور هدایت هستم عقل را هم خلق کردم تا هادى مردم باشد.
پس معلوم شد اینکه خداوند خودش را در قرآن معرفى به نور میفرماید - یعنى خدا هادى اهل زمین و آسمانها است مثل نوره کمشکوة مثل نور حقتعالى که هدایت باشد مثل روزنه اى است در دیوارى که نهایت آن بخارج راه ندارد مانند طاقچه اى که در آن طاقچه ((فیها مصباح )) چراغى افروخته اند المصباح فى زجاجة که آن چراغ افروخته شده در قندیلیست از شیشه و بلور اگر چه اطراف چراغ را گرفته ولى بواسطه آن شفافیت که دارد مانع از آن نور چراغ نمیشود بلکه آن نور باطراف روشنایى میاندازد الزجاجة کانها کوکب درى آن شیشه و بلور از غایت صفا و لطافت مانند ستاره اى است که در کمال درخشندگى باشد یوقد من شجرة مبارکة یعنى این چراغ و مصباح افروخته شده از روغن درختى است که بسیار با برکت و نفع دهنده است زیتونة که زیتون باشد لاشرقیة و لاغربیة معانى بسیارى براى اینجمله شده که بهتر از همه اینست که این درخت زیتون از درختهاى دنیا نیست که در شرق و غرب عالم باشد یکاد زینتها یضى ء نزدیک است روغن آن درخت از غایت تلالو روشنى دهد قبل از آنکه در چراغ ریخته شود و لولم تمسسه نارا اگر چه بآن آتشى نرسیده باشد یعنى صفا و درخشندگى آن روغن به اندازه ایست که بدون آتش روشنایى بخشد و اگر در چراغ رود روشن شود نور على نور یک روشنى افزوده روى روشنى دیگر خواهد بود
- یعنى روشنایى زیت همدست با نور چراغ و لطافت زجاجة شده و در مشکوة که جامع انواراست آن نور بغایت روشنایى انداخته یهدى الله ل نوره من یشاء حقتعالى هر که را بخواهد به نور خود که هدایت و توفیق باشد هدایت میفرماید یعنى هر کس دنبال این نور برود و لیاقت پیدا کند حقتعالى نور را به او مرحمت فرماید این جمله از آیه خودش نور را معنى میکنند که نور بمعنى هدایت است و قبلا هم ما الله نور السموات را بمعنى هدایت معنى کردیم .
- و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شى ء علیم حقتعالى مثالهایى براى شما میزند یعنى مقولات را بصورت محسوسات براى شما بیان میکند تا آنکه مطلب را زود دریابید و مقصود زود هویدا گردد و خدا بر هر چیزى دانا است .
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۰۸/۳۰