پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۰۱ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۰۶
مهر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم

              اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

            2..درجات توحید

  1. ادلّه سه‏گانه‏ای برهان نظم، برهان امکان و برهان فطرت در فصل دوّم ، دلیل بر این است که مؤثّری جز خدا در جهان هستی نیست.
  2. توحید افعالی در عالم تشریع
  3. درتوحید افعالی توجّه به این نکته اساسی ضروری است که ما، تنها خداوند را مؤثّر در جهان هستی ‏دانیم و تأثیر دیگران را نیز به اذن خدا می‏دانیم و با عمق جان خود گوییم: فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ء«منزّه است خداوندی که مالکیّت و حاکمیّت همه چیز در دست اوست.
  4. باید به توحید افعالی در عالم تشریع نیز معتقد باشیم و بدانیم همانطور که ربوبیّت دردایره تکوین مختصّ به ذات اقدس اوست،ربوبیّت در عرصه تشریع نیز مختصّ به اوست: اِنِ الْحُکْمُ اِلّا للَّه« فرمانی نیست مگر ازخدا «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْک».بگو خدایا مالک حکومتها تویی.
  5. به عبارت دیگر، جعل قانون و حکومت که به آن «ربوبیّت تشریعی» می‏گوییم مختصّ به ذات احدیّت است، زیرا به ضرورت عقل، هیچ کس حقّ تسلّط بر دیگران را ندارد مگر مالک الملوک یا کسی که از طرف او حقّ تسلط و جعل قانون داشته باشد، نظیر انبیاء و اوصیاء.
  6. قرآن شریف افرادی را که چنین حقّی برای خود قائل هستند فاسق، ظالم و کافر می‏شمارد: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمی‏کنند فاسقند.
  7. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهْ فَاُولئِکَ هُمُ الْظَّالِمُون».آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمی‏کنند ستمگرند.
  8. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون«آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم ‏نکنند کافرند.اللَّه، مستجمع جمیع صفات کمال
  9. اللَّه، مستجمع جمیع صفات کمال
  10. شکّی نیست که ذات مقدّس خداوند - عزّ اسمه - «مستجمع جمیع صفات کمالیّه» یعنی دارای همه صفات کمال است و هر گونه برتری و حُسن و کمالی که تصوّر شود به نحو هر چه تمام‏تر و با عینیّت و بساطت، در ذات او موجود است. کلمه «اللَّه» اسمی است برای چنین ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است. بنابراین او «مطلق کمال» و بلکه «کمال مطلق» است.
  11.  دلیل این سخن نیز بدیهی است، زیرا کلیّه کمالات در جهان هستی از او سرچشمه می‏گیرد پس او باید به نحو اتمّ و اکمل و با عینیّت و بساطت، «مطلق کمال» و «کمال مطلق» باشد. ذاتی که خود کمالی نداشته باشد نمی‏تواند به دیگران آن کمال را اعطاء کند:
  12. ذات نایافته از هستی بخش        کی تواند که شود هستی بخش      «وَلِلّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها».«برای خدا نامهای نیک است پس خدا را با آن نامها بخوانید».
  13. صفات ذات و صفات فعل
  14. مقصود از صفات ذات، صفاتی است که در توصیف خداوند به آنها، به چیز دیگری نیاز نیست، مانند قدرت، علم و حیات.
  15. مقصود از صفات فعل، صفاتی است که در توصیف خداوند به آنها به چیز دیگری نیاز است، مانند خالقیّت و رازقیّت، زیرا تا فعلی به نام «خلقت» و «روزی دادن» از خداوند صادر نشود، نمی‏توان او را «خالق» و «رازق» نامید.
  16. البتّه همه صفات فعل نیز از ذات و کمالات ذاتی خداوند متعال سرچشمه می‏گیرد
  17. به عبارت دیگر صفات فعل، افعال پروردگار متعال هستند نه صفات او، ولی آن افعال از «ذات مستجمع جمیع صفات کمالیّه» نشأت و سرچشمه می‏گیرد،
  18. بنابراین همه صفات خداوند به طور عینیّت و بساطت در ذات او موجود است و کلیّه آنها صفات ذاتیّه‏اند ولی افعالی که از او همانند رحمت، رزق، خلقت، مغفرت و... صادر می‏شود در اصطلاح، صفات فعل می‏نامند.
  19. صفات جمال و صفات جلال
  20. در اصطلاح علم کلام و اعتقادات، صفات خداوند را در یک تقسیم بندی دیگر به «صفات جمال» و «جلال» یا «صفات ثبوتی» و «صفات سلبی» نیز تقسیم نموده‏اند.
  21. مراد از صفات جمال، صفاتی است که در ذات اقدس الهی به عینیّت موجود است، مانند علم،  قدرت، حیات و مانند آنها.
  22. مراد از صفات جلال، صفاتی است که خداوند متعال دارای آن صفات نیست و اجلّ و اقدس و برتر از آن است که متّصف به آن صفات باشد، مانند ترکیب، جسمانیّت، بودن در مکان و زمان و مانند آنها.
  23. البته این تقسیم بسیار نارساست، زیرا اطلاق صفت به امور عدمی صحیح نیست یعنی امور عدمی را نمی‏توان صفت دانست، مثلاً
  24. اگر درباره کسی که علم، قدرت و حیات دارد، بگوییم: «او شش صفت دارد: علم دارد، جهل ندارد، قدرت دارد، عجز ندارد، حیات دارد، ممات ندارد» نه تنها عقل چنین گفتاری را قبول نمی‏کند و بلکه در محاورات و گفتگوهای عادّیِ مردم، نیز آن را اشتباه می‏دانند.
  25. بنابراین تقسیم صفات حقّ تعالی به صفات جمال و جلال، تقسیم بندی دقیقی نیست، زیرا همه صفات الهی، صفات جمال است و پروردگار متعال از هر عیب و نقصی مبرّاست وچون جهل، جسمانیّت، ترکیب، احتیاج به مکان و زمان و مانند اینها عیب و نقص به شمار می‏آید؛
  26. صفات جمال از قبیل علم و قدرت و حیات و جود و رحمت، و
  27. صفات جلال از قبیل قدّوسیت، جباریت، منتقمیت و امثال اینها. ،
  28. مراتب و درجات توحید
  29. توحید، درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد.
  30. تا انسان همه مراحل توحید را طى نکند، موحّد واقعى نیست.
  31. [مراتب و درجات توحید] توحید ذاتى‏، توحید صفاتى‏، توحید افعالى‏ ، توحید درعبادت‏،
  32. توحید ذاتى یعنى شناختن ذات حق به وحدت و یگانگى. اولین شناختى که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بى‏نیازى اوست؛ یعنى ذاتى است که در هیچ جهتى به هیچ موجودى نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنى» است؛ همه چیز به او نیازمند است و از او مدد مى‏گیرد.
  33. غنى است‏ اوازهمه (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ)« فاطر/ 15» و به تعبیر حکما واجبالوجود است.
  34. «اوّلیّت» است یعنى مبدئیّت و منشئیّت و آفرینندگى اوست. او مبدأ و خالق موجودات دیگر است؛ موجودات همه «از او» هستند و او از چیزى نیست و به تعبیر حکما «علت اولى‏» است.
  35. توحید ذاتى یعنى این حقیقت «دویى» برداروتعدّد پذیر نیست، مثل و مانند ندارد (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ)( شورى/ 11)
  36. توحید ذاتى یعنى این حقیقت درمرتبه وجود او موجودى نیست‏ (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ).( توحید/ 4)
  37. اینکه موجودى فرد یک نوع شمرده مى‏شود، مثلًا حسن فردى از نوع انسان است- و قهراً براى انسان افراد دی گر قابل فرض است-
  38. نوع ازمختصات مخلوقات و ممکنات است؛ با وجود یک نوع افراد دیگری قابل فرض است؛
  39. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجه
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر
    1. بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

1..درجات توحید

معرفت دینی، هدف آفرینش انسان ، درکِ صحیحِ مسأله آفرینش و خلقت انسان نیز از رهگذر فهمِ درستِ ساختار دین درسه بخش، امکان‏پذیر خواهد شد،

  1. زیرا انسان - چنانکه آفریدگار او فرموده است - برای نیل به «کمال توحیدی»، آفریده شده است:  ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الْاِنْسَ إلاّ لِیَعْبُدُون».
  2. منظور از«بندگی» در این آیه شریفه را «معرفت» دانسته‏اند، چرا که «کمال توحیدی» همان «خدایی شدن» است و «خدایی شدن»، گوهر گرانبهایی است که جُز در صدف «معرفت» یافت نمی‏شود.
  3. بنابراین زیر بنای آفرینش انسان، رسیدن به کمالات توحیدی و به عبارت دیگر پیمودن و طی کردن وادی «معرفت دینی» است.
  4. از سوی دیگربرای دستیابی به کمالات توحیدی و درنتیجه الهی شدن، باید مُطالبات و خواسته‏های خداوند متعال از انسان یعنی فرامین و تکلیفات او که همان «واجبات، محرّمات، مستحبّات، مکروهات و مباحات» است، مورد عمل و اقدام، واقع شود.
  5. از سوی سوّم، عمل به این احکام و فرامین و مؤدّب شدن به این آدابِ تکلیفی نیز بدون «اخلاق» و تزکیه و تهذیب نفس، به صورت حقیقی، ممکن نیست، چرا که اگر در ظاهر نیز ممکن باشد، تنها یک ادب ظاهری و قشری است و در حقیقت، «پوسته‏ای بدون مغز» و «ظاهری خالی از باطن» خواهد بود و طبعاً آنچنان ارزشمند و قدرتمند نیست که بتوان با گذر از آن به مقام بلند «کمالات توحیدی»، نائل گشت.
  6. برهان فطرت : انسان همانگونه که در بن بستها اصلِ وجود خدا را می‏یابد و او را می‏خواند، همچنین در می‏یابد که او یکی است. شنیده نشده است کسی در حال اضطرار به دو مبدأ فیض دهنده و به دو پناهگاه پناه ببرد و به عبارت دیگر چنانکه خدا را در می‏یابد، وحدت مطلق آن ذات مقدّس را نیز درمی‏یابد: « فَاِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُون» «هنگامی که در کشتی سوار شوند ]و با خطرات مواجه گردند[ خدا را با اخلاص (و یکتایی) می‏خوانند و چون خدا ایشان را به ساحل نجات رساند دوباره دراثرغفلت مشرک می‏شوند»
  7. [اسلام و دین توحید فطرى است و مجاهده در راه دفاع از این دین نیز فطرى است‏] " فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ"(روم30).
  8. برهان نظم : این برهان دارای چندین بیان است، یک بیان این است که: اگر دو خداوند وجود داشته باشد باید هر یک مستقلاًّ در این جهان تأثیر داشته باشد که لازمه آن وارد شدن دو علّت بر معلول  واحد است و این محال است.
  9. برهان نظم : تقریر دیگر چنین است: شکّی نیست که در جهان هستی نظم واحدی حکم فرما است. به طوری که اگر ذرّه‏ای از این جهان جابجا شود در کلّ نظام آن اختلال پیش خواهد آمد. وقتی وحدت نظم قطعی باشد، شکّی باقی نمی‏ماند که نظم دهنده واحدی نیز بر جهان هستی حکم فرما است، زیرا اگر دو نظم دهنده بود، وحدتی در میان نبود و اگر وحدت نظم نبود این عالم نابود می‏شد، چنانکه قرآن شریف نیز می‏فرماید:  «لَو کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلّا اللَّهُ لَفَسَدَتا».«اگر خدایی غیر از اللَّه در آسمان و زمین بود، آسمان و زمین نابود می‏شدند».
  10. برهان امکان اگر دو خدا در این جهان بود هر دو محدود بودند، زیرا لازمه دوتا بودن، محدودیّت است و خدای محدود، خدا نیست، زیرا نتیجه محدود بودن، احتیاج و ناتوانی است. به اصطلاح فلسفی از تصوّر دو خدا تصدیق به اینکه هیچ یک خدا نباشند لازم می‏آید و به اصطلاح منطقی از تصوّر دو خدا، وجود دو ممکن الوجود لازم می‏آید، زیرا واجب الوجود وجودی است که محدود نباشد. همانگونه که قرآن شریف نیز می‏فرماید: وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُون».«معبود دیگری با خداوند نیست و اگر چنین بود هر معبودی مخلوق خود را تدبیر می‏کرد و بعضی بر بعضی دیگر برتری می‏جستند، منزّه است خدا از آنچه (کافران) وصف می‏کنند». بیان و تقریر دیگر این برهان چنین است: خدا موجودی است که وجود برای آن ضرورت دارد و ازلی، بدی و غیرمتناهی است. معلوم است که فرض چنین وجودی، موجب طرد و نفی خدای دیگر است و به عبارت فلسفی، تصوّر آن، وحدت آن و طرد هر واجب دیگری را لازم دارد، زیرا اگر واجب دیگری وجود داشته باشد، غیر متناهی نیست. هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْاخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیم» «اوّل و آخر و پیدا و پنهان، اوست و او به هر چیز آگاه است».
  11. توحید صفاتی
  12. ذات خداوند متعال بسیط است و هیچ ترکیبی در آن راه ندارد و صفات خداوند متعال نظیر علم و قدرت، عین ذات اوست، بر خلاف علم و قدرت ما که زاید بر ذات ما است. به عبارت دیگر ذات خداوند متعال درعین بساطت، همه کمالات را داراست و اگر مغایرتی هست، مغایرت مفهومی است نه مصداقی و ذاتی، یعنی صفات خدا گرچه از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند ولی از نظر مصداق و خارج، وحدت دارند. همچنانکه نسبت صفات با ذات مقدّس او نیز چنین است مثلاً آنچه از کلمه «عالِم» می‏فهمیم غیر از آن چیزی است که از کلمه «قادر» درک می‏کنیم و آنچه از این دو صفت، برداشت می‏کنیم غیر از آن چیزی است که از ذات مقدّس «اللَّه» می‏فهمیم، لکن از حیث مصداقی و خارجی، مغایرتی بین ذات مقدّس او و علم او و قدرت او وجود ندارد. دلیل این امر نیز بدیهی است، زیرا اگر ذات خداوند متعال بسیط نباشد و خداوند مرکّب از ذات و صفات باشد، لازم می‏آید که او محتاج باشد، در حالی که واجب الوجود، وجودی بی نیاز است و قرآن شریف نیز به این مطلب اشاره دارد
  13. توحید ذاتی
  14. ذات خداوند متعال بی همتاست و واجب الوجودی جز او نیست. در فصل دوّم درباره این قسم از توحید سخن گفتیم. قرآن شریف نیز می‏فرماید: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد»و مانندی برای خدا نیست. «قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَللَّهُ الصَّمَدُ». «بگو او خدای یکتا و بی نیاز است».
  15. امیرالمؤمنین علیه السلام می‏فرماید:  کَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلُّ صِفَةٍ اَنَّها غَیْرُ الْمَوصُوفِ وَ شَهادَةُ کُلُّ مَوصُوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَة» «کمال اخلاص خدا، آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته دارند زیرا هر صفتی گواهی می‏دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی شهادت می‏دهد که غیر از صفت است (و لازمه آن احتیاج موصوف به صفت است و خدای محتاج، خدا نیست)».
  16. توحید عبادی
  17. عبادت و پرستش، مخصوص خداوند متعال است و هیچ معبودی جز ذات پاک او وجود ندارد. این قسم از توحید از مهمترین اقسام توحید است و همه پیامبران بر آن تأکید کرده‏اند. کلمه توحید «لا اله الّا اللَّه» که شعار اسلام است نیز به همین قسم از توحید اشاره دارد: «وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیَعْبدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین». «و مردم مأمور نشده‏اند مگر اینکه خدا را به اخلاص کامل در دین (اسلام) بپرستند».
  18. دلیل بر توحید عبادی نیز واضح است چرا که عبادت و پرستش، یک امر اضافی میان بنده و خداوند است و در جایی که خداوند، نباشد، این تضایف و امر اضافی هم نخواهد بود و اگر این تضایف، بیاید ظلم در حقّ عابد و معبود شده است و از این جهت قرآن شریف می‏فرماید:
  19. «لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ اِنّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ». به خداوند شرک نورزید چرا که شرک، هر آینه، ستمی بزرگ است».
  20.  تذکّر دو نکته اوّل) تعظیم بندگان صالح خدا به امر خداوند متعال خلاف توحید و مصداق شرک نیست، بلکه امری مطلوب است.
  21. عبادت از نظر مفهوم غیر از تعظیم و تکریم است، زیرا معنای «عبادت» تعظیم خداوند متعال با توجّه به خدایی اوست، ولی معنای تعظیم و تکریم، احترام گذاشتن به عبد صالح به عنوان بنده‏ای از بندگان خداست.
  22. فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلاَّ اِبْلیسَ». نشان از تعظیم و تکریم ایشان دارد نه عبادت.
  23. وَرَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً».پدرومادر خود را بر تخت نشاند وهمگی به خاطر یوسف به سجده افتادند». نشان ازتعظیم آنان..
  24. نکته دوّم) توحید در عبادت دارای مراتبی است که بعضی از آن مراتب مربوط به علم فلسفه و کلام است و آن پرستش خداوند متعال و شریک نگرفتن در عبادت و پرستش اوست.
  25. مراتب دیگر آن نیز مربوط به علم اخلاق است که برای سیر و سلوک و پیمودن مراحل کمال لازم است.قرآن شریف متابعت از شیطان و نفس امّاره را شرک می‏داند: «اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنی ادَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ».
  26. اَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ».ازقرآن شریف و روایات اهل بیت علیهم السلام به خوبی استفاده می‏شود هرچیزی که دل را مشغول و از خداوند متعال دور کند، همان بت انسان استلا تُلْهِکُمْ اَمْوالُکُمْ وَ لا اَولادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ«اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند.
  27. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «کُلَّما شَغَلَکَ عَنِ اللَّهِ فَهُوَ صَنَمُکَ». هر چیزی که تو را از یاد خدا دور کند، همان بت توست».
  28. توحید افعالی :موثّری در جهان هستی جز خداوند متعال نیست. این مفهوم نیز از معانی کلمه «لا اله الّا اللَّه» است.
  29. تحقّق این قسم توحید بسیار مشکل،زیرا التزام عملی به این امر مشکل است: وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون» شریک می‏گیرند .
  30. به عبارت دیگر، هر فعلی و هر اثری که در جهان هستی پدید می‏آید، همه، از اراده حقّ تعالی است: «اَللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَی‏ء».
  31. «لَهُ مَقالیدُ السَّمواتِ وَ الْاَرْض».[3] . «کلیدهای آسمان و زمین از آن اوست». «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُون«منزّه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‏شوید.
  32. توحید افعالی به این معنی نیست که «واسطه فیض» در این جهان نباشد، بلکه عناصر جهان هستی در یکدیگر تأثیردارند و به اصطلاح فلسفی، نظام جهان بر پایه علّت و معلول استوار است. ابروباد و مه و خورشید و فلک در کارند .تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
  33. اِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَایاتٍ لِاُولِی الْاَلباب».همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز نشانه‏هایی برای عاقلان است.
  34. .اَللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاء«خداست کسی که بادها را می‏فرستد تا ابرهایی را به حرکت در آورند سپس آنها را در آسمان آنگونه که بخواهد می‏گستراند».
  35. بلکه توحید افعالی به این معنی است که همانگونه که خلقت جهان هستی ازناحیه خداست، تأثیر عناصر جهان هستی در یکدیگر از اوست،
  36. و به عبارت دقیق‏تر«هدایت تکوینی» جهان هستی نیز از خداست: «رَبُّنا الَّذی اَعْطی کُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی «پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفرید و آنگاه آن را هدایت فرمود (تأثیر و علیّت را به آن عطا نمود.
  37. همچنین توحید افعالی به این معنی نیست که انسان در اعمال خود اختیار نداشته باشد، بلکه مختار بودن انسان امری طبیعی و بدیهی است:
  38. «اِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمَّا شاکِراً وَ اِمَّا کَفُوراً«ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه بپذیرد یا نپذیرد».
  39. بلکه توحید افعالی به این معنی است که پروردگار عالم همانگونه که ما را خلق کرده، آزادی ما را نیز آفریده است .
  40. وبه عبارت دیگر خداوند اراده کرده که ما دراعمال خود آزاد باشیم و این همان چیزی است که شیعه ازامام صادق‏علیه السلام آموخته‏اند:لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ وَ لکِنْ اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَیْنِ». نه جبر و نه تفویض، چیزی میان این دو. یعنی خداوند اراده کرده است که ما اعمال خود را با آزادی و اختیار انجام دهیم.
  41. خلاصه توحید افعالی این است که ما پروردگار عالم را بی‏نیاز از همه کس و همه چیز بدانیم و چیزی و کسی را مستقل در امور نشماریم. اداره جهان هستی فقط به دست اوست و یک معنای «لا اِلهَ اِلَّا اللَّه» همان «لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا اَللَّه» است، یعنی هیچ تأثیرگذاری در عالَم هستی، چه در خلقت آن و چه در اداره و تدبیر آن غیر از خداوند متعال وجود ندارد . اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

    ورود کاروان اسرای کربلا به شام 4-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم           https://fa.wikishia.net/images/thumb/7/75/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg/300px-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

          ورود اهل بیت(ع) به شام

  1. با خبر رسیدن اسرای اهل بیت  (علیهم السلام )) به شهر دمشق، یزید احکامی را اجرا کرد از جمله آن‌ احکام این بود :  جارچیان در شهر جارزدند سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی به شهر وارد می‌شوند که دشمنان ما بوده و قصد براندازی حکومت عازم عراق بوده‌اند، که خلیفه زمان ابن زیاد آنها را کشته است. هرکس خلیفه را دوست دارد امروز باید شادی کند.
  2. شامیان نیز سنگ تمام گذاشتند وبه خوبی دستور حاکم را انجام دادند. بر فراز بام‌های خانه‌ها بیرق‌های رنگارنگ برافراشتند و در هرمعبری بساط شراب پهن شد. همه مردم به یکدیگر تبریک می‌گفتند. مردم شهر لباس‌های رنگارنگ پوشیدند و خود را آراستند.
  3. آواز شادی آوازخوانان بلند بود و مردم گروه گروه، شادی کنان به سوی دروازه شهرکوفه ‌رفتند و عده‌ای از شهر خارج شده بودند. در این روز بود که اهل بیت (علیهم السلام ) را که مصیبت زده و داغدار بودند، همراه با نیزه‌ دارانی که رأس مطهر شهدا را حمل می‌کردند، به دمشق وارد کردند.
  4. ام کلثوم به شمر لعنته الله علیه فرمود: مارا از دروازه ای وارد دمشق کنید که مردم کمتری انجا باشند تا چشم هایشان به نوامیس جلب نشود. شمر نیز برخلاف گفته آن حضرت، اسرا را به همراه نوامیس رسول خدا از شلوغ ترین دروازه شهر وارد دمشق کرد.
  5. مردم با دیدن خاندان نبوت، دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام به اسارت گرفته شده بودند را خارجی نامیدند. طبق برخی روایات، اهل بیت  (علیهم السلام ) را سه روز در دروازه شهر دمشق نگاه داشتند و سپس وارد شهر کردند.
  6. مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهاى مهم تاریخی به وقوع پیوست که از همه مهمتر می‌توان به درگذشت دختر خردسال امام حسین (علیه السلام ) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(سل الله علیه وآله) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا  (علیه السلام ) با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد(علیه السلام) در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى اشاره کرد.
  7. مدت اسارت:گزارش های تاریخی دربارة مدت اقا مت اهل‌بیت ـ علیهم السلام ـ در دمشق، مورد اتّفاق مورّخان نیست. برخی از آنان با تعبیر مجمل: «چند روز اقا مت داشتند» از مدّت اقامت اسرای کربلا، سخن گفته اند ،
  8. امّا برخی دیگر، به مدّت اقا مت یا عزاداری اهل‌بیت در دمشق تصریح کرده اند. در این میان اکثر مورّخان مدت برپاداشتن عزاداری توسّط اهل‌بیت و زنان خاندان معاویه در این شهر را سه روز دانسته‌اند.
  9. عمادالدّین طبری (نویسنده و عالم شیعه مذهب) مدّت حضور اهل‌بیت و عزاداری آنان در دمشق را هفت روز، سید ابن‌طاووس (نویسنده قدیمی و معروف کتاب در مورد وقایع عاشورا به نام: الملهوف علی قتلی الطفوف که بارها به فارسی ترجمه شده است)
  10. بنا به روایتی یک ماه، و قاضی نعمان مغربی، چهل و پنج روز نوشته‌اند. در جمع بندی این چند گزارش می‌توان گفت: صرف نظر از قول متفرد قاضی نعمان که قائل به اقا مت یک ماه و نیم اسرا در شام است و
  11. هم چنین دیدگا ه ابن‌طاووس که قول به یک ماه ماندن اهل‌بیت علیه السلام در شام را با تعبیر «قیل» بیان کرده است، وجه جمع بین عزاداری سه روزه زنان خاندان معاویه و سوگواری هفت روزه اهل‌بیت این است که؛ چون زنان خاندان معاویه عزاداری اهل‌بیت را مشاهده کردند و پی به حقّانیت آنان بردند، از روز پنجم با آنان هم سو شده و آنان نیز مشغول عزاداری شدند.
  12. بنابراین می توان نتیجه گرفت؛ با توجّه به مدّت حضور چند روزة اهل‌بیت در ساختمان مخروبه (خرابه شام) و هم‌چنین مدّت حضور آنان علیهم السلام در یکی از خانه‌های قصر، در مجموع، اهل‌بیت از آغاز ورود به شام حداکثر بیش از ده روز در شام اقامت نداشتند.
  13. به ویژه با توجّه به این امر که اقامت بیشتر آنان، به هیچ رو به سود یزید نبود، و سبب بروز نارضایتی افکار عمومی و انتقاد بیشتر، از دستگاه حاکم می شد، از این رو یزید با شتاب، درصدد استمالت و دلجویی از اهل‌بیت برآمد و آنان را رهسپار مدینه کرد.
  14. بر اساس قول مورد پذیرش ما جمع مدت ایام اسارت از کربلا تا زمان بازگشتشان از شام به سوی مدنیه: یک ماه و ده روز بوده است.
  15. بنا بر این گزارش‌ها، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بوده‌ است.[۳۳] در این روز اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی کرده بودند.[۳۴]و پانصد هزار نفر ازمردم در حالی که جامه نو پوشیده ودف وطبل وبوق ودهل می‌زدند به تماشای اسیران آمده بودند.[نیازمند منبع]
  16. پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع اموی، بر سکویی جای دادند.[۳۵] امروزه در این مسجد، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۶]
  17. حضور اهل بیت امام حسین علیه السلام در شام را برخی منابع دو روز،[۳۷] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند.[۳۸] شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۹]
  18. قول مشهور[نیازمند منبع] درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۴۰] اما هفت روز[۴۱] و یک ماه نیز نقل شده است.[۴۲]
  19.  برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از:
  20. تصویر محل استقرار اسرای کربلا در مسجد اموی دمشق.آمده است
  21. ورود اسرا به کاخ یزید: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۴۳] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده،
  22. بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۴] گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۵] در این هنگام
  23. فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۶]
  24. برخورد یزید با سر امام در حضور اسیران: یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(علیه السلام) را در ظرف طلا گذاشته[۴۷] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۴۸] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(علیه السلام )، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۹]
  25. بنابر روایتی از امام رضا(علیه السلام ) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد.
  26. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد.
  27. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۵۰]
  28. اعتراض حاضران: عده‌ای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۵۱]
  29. اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۵۲]
  30. خطبه‌خوان اسرا
  31. پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(علیه السلام)[۵۳]، و حضرت زینب(سل الله علیه وآله) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(علیه السلام)
  32. در ماجرای عاشورا سرزنش کرده‌اند.[۵۴] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبه‌هایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۵]
  33. خطبه‌هایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(علیه السلام)[۵۶] و ام‌کلثوم دختر امام علی(علیها السلام) نسبت داده شده است.[۵۷]
  34. امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سل الله علیه وآله)، درشام نیز خطبه ‌خواندند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(علیه السلام) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۸] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) و علی(علیه السلام) گزارش شده است.[۵۹] این سخنان، به خطبه امام سجاد(علیه السلام) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۶۰]
  35. بازگشت از شام  : سید بن طاووس در لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». پس هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند و با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند.[۶۹] سید بن طاووس تاریخ ورود به کربلا را ذکر نکرده است
  36. . سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) نیز در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا را اثبات کرده است.[نیازمند منبع]
  37. به گفته استاد مطهری در کتاب حماسه حسینی، بازگشت اسیران به کربلا تنها در لهوف سید بن طاووس آمده است و در هیچ کتاب دیگری نیست.[۷۰]
  38. بنابر نقل سید بن طاووس، هنگامی که کاروان اهل‌ بیت (علیهم السلام) به نزدیکی مدینه رسید و در بیرون شهر چادرها را برافراشتند،
  39. بشیر بن حذلم به دستور امام سجاد(علیه السلام )، به مدینه رفت و در کنار مسجد النبی، اشعاری را با گریه خواند و مردم را از شهادت امام حسین علیه السلام ) مطلع ساخت و ورود امام سجاد و اهل بیت امام حسین علیه السلام به مدینه را اعلام کرد.[۷۱] سید بن طاووس، آن روز را تلخ‌ترین روز برای مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) دانسته و نقل کرده است که همه زنان مدینه از خانه‌ها بیرون ریخته، فریاد سر دادند و هیچ روزی مثل آن روز، زنان و مردان، گریان دیده نمی‌شدند.[۷۲]
  40. طبق گفته نویسندگان دانشنامه امام حسین علیه السلام )، حرکت خانواده امام حسین علیه السلام ) از مدینه شروع و به مدینه ختم شد و حداقل مسیری که آنها در این مدت طی کردند (با فرض رفتن از کوتاه‌ترین مسیر و عدم بازگشت به کربلا) حدود ۴۱۰۰ کیلومتر بود: ۴۳۱ کیلومتر از مدینه به مکه، ۱۴۴۷ کیلومتر از مکه به کربلا، ۷۰ کیلومتر از کربلا به کوفه، ۹۳۲ کیلومتر از کوفه به دمشق و ۱۲۲۹ کیلومتر از دمشق به مدینه.[۷۳] است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

منازل کاروان اسرای ازکربلا  تا شام 3-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند(۵۶)
  2. انبیا و سر مطهر ابن لهیعه می‏‌گوید: طواف خانه خدا می‏‌کردم که ناگهان مردی را دیدم که پرده خانه را گرفته و می‏‌گوید: «اللهم اغفر لی و لا اراک فاعلا”» «خدآیا مرا بیامرز هر چند می‏‌دانم که از گناهی که کرده‏‌ام، نخواهی گذشت!».
  3. به او گفتم: ای بنده خدا! بترس و چنین (با خدا) سخن مگوی! که اگر گناهان تو بشماره دانه‏‌های باران و برگ درختان هم باشد، خداوند تو را ببخشاید که او آمرزنده مهربان است.
  4. گفت: نزدیک من آی تا داستان خود را برای تو بگویم. نزدیک او رفتم، گفت: ابن‌زیاد مرا با ۵۰ نفر بهمراه سر مطهر امام حسین علیه‏‌السلام به شام فرستاد و ما را عادت چنین بود که چون در منطقه‏‌ای فرود می‏‌آمدیم، آن سر مقدس را در صندوقی می‏‌نهادیم و در اطراف آن نشسته و شراب می‏‌خوردیم!!
  5. یکی از شب‌ها، همراهان من شراب نوشیدند و مست شدند ولی من آن شب شراب ننوشیدم، تاریک شب همه جا را گرفت و نیمه شب فرا رسید، نور شدیدی را مشاهده کردم و گویا درهای آسمان را دیدم که گشوده شد!
  6. حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، محمَد مصطفی صلی اللَه علیه و آله و سلَم و جبرئیل امین با گروهی از فرشتگان به زمین آمدند، ابتدا” جبرئیل نزدیک صندوق آمد و سر مقدس امام را بیرون آورد و در آغوش گرفت و بوسید و پیامبران نیز چنین کردند، و چون نوبت به رسول خدا (صل الله علیه وآله) رسید بشدت گریست و پیامبران علیه‏م‌السلام به او تسلیت گفتند،
  7. سپس جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! حکم باری تعالی چنین است که هر چه درباره این امت فرمان دهی، اطاعت کنم! اگر خواهی زمین را بلرزانم و همانگونه که با قوم لوط رفتار کردیم، با اینان نیز چنین کنم!
    پیامبر صلَی اللَه علیه و آله و سلم فرمود: نمی‌خواهم که کیفر اینان در این جهان باشد، که مرا با اینان در پیشگاه عدل خداوندی موقفی دیگر است و در روز رستاخیز با آنان دشمنی خواهم کرد.
  8. آنگاه دیدم که فرشتگان بسوی ما هجوم آوردند تا ما را بکشند، من فریاد کردم که: الامان! الامان! یا رسول الله!
    پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اذهب لا عفر الله لک» «برو که خدا تو را نیامرزد»(۵۸).
  9. ۲۰دمشق به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا صل الله علیه وآله) نگاه نکنند.
  10. شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(۶۱)
  11. در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.
  12. ۱- مشهور بر سر زبان‌ها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس می‏‌باشد.
  13. ۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیه‏‌السلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیه‏‌السلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده می‏‌شود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کرده‏‌اند، صحت این مطلب را تأیید می‏‌کند.
  14. ۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫
  15. همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیه‏‌السلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیه‏‌السلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.
  16. (ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است.
  17. و از این نقل چنین استفاده می‌‏شود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.
  18. منابع: ۴- الملهوف ۷۱٫ -۵- بحار الانوار ۴۵/۱۴۵٫ -۶- منتخب طریحی ۲/۴۸۰٫ -۷- قمقام زخار ۵۴۷٫
    ۸- آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!». -۹- بحار الانوار ۴۵/۳۰۵٫
    ۱۰- صواعق المحرقه ۱۹۲٫ -۱۱- قمقام زخار ۵۴۴٫ و مجلسی رحمه الله در بحار ۴۵/۲۳۶ از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام می‏‌رفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند: “ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛ شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده‏‌اید”.
    ۱۲- بی گمان فاطمه علیها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالی که پیراهن او به خون حسین آغشته است؛ وای بر کسی که شفیعان او دشمنانش باشند، هنگامی که روز قیامت در صور دمیده شود».
    ۱۳- تکریت بلده‏‌ای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد ۳۰ فرسخ می‏‌باشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع ۱/۲۶۸).
    ۱۴- حصاصه قریه‏‌ای است نزدیک قصر ابن هبیره و از نواحی کوفه است. (معجم البلدان ۲/۲۶۳).
    ۱۵- از این نقل چنین بر می‏‌آید که حاملان سر از معرفی سر مقدس امام علیه‏‌السلام بیم داشتند، لذا امام علیه‏‌السلام را خارجی یعنی کسی که بر یزید خروج کرده معرفی می‏‌کردند.
    ۱۶- قمقام زخار ۲/۵۴۷٫
    ۱۷- مقتل الحسین مقرم ۳۴۶٫
    ۱۸- وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع ۳/۱۳۶۳).
    ۱۹- قمقار زخار ۲/۵۴۸٫
    ۲۰- زنان جن از غصه و حزن می‏‌گریند، و برای زنان هاشمی نوحه می‏‌نمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبت‌ها ندبه می‏‌کنند و بر چهره خود لطمه می‏‌زنند؛ و جامه‏‌های سیاه بعد از لباس‌های کتانی در بر می‏‌کنند».
    ۲۱- بحار الانوار ۴۵/۲۳۶٫
    ۲۲- کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان ۴/۴۳۹).
    ۲۳- جهینه، به ضم جیم: منطق‌ه‏ای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع ۱/۳۶۳).
    ۲۴- موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع ۳/۱۳۳۳٫
    ۲۵- وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!».
    ۲۶- یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر می‏‌گویند، و آن قلعه‏‌ای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانه‏‌ای جاری است. (مراصد الاطلاع ۱/۲۶۸).
    ۲۷- سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار ۵۵۱).
    ۲۸- قمقام زخار ۵۴۸٫
    ۲۹- نصیبین: شهر آبادی است از بلاد جزیره، که در مسیر قافله‌هایی که از موصل به شام می‏‌روند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان ۵/۲۸۸).
    ۳۰- نفس المهموم ۴۲۶٫
    ۳۱- به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما می‏‌فرستاد؛ شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است؛ ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است».
    ۳۲- قمقام زخار ۵۴۸٫
    ۳۳- عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین ۱۵ فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم ۵۶۶ ؛ معجم البلدان ۴/۱۸۰).
    ۳۴- رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب می‏‌شود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع ۲/۶۲۶).
    ۳۵- جوسق، به مکان‌های بسیاری اطلاق می‏‌شود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریه‏‌ای از قریه‏‌های نهروان و به قریه‏‌ای از نواحی مصر و به قریه‏‌ای از قریه‏‌های ری و به قلعه‏‌ای در ری نیز اطلاق می‏‌شود. (مراصد الاطلاع ۱/۳۵۸).
    ۳۶- بسر – بضم باء و سکون سین – قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب می‏‌شود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع ۱/۱۹۶).
    ۳۷- در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است.
    ۳۸- ای کاش می‏‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». ۳۹- الدمعه الساکبه ۵/۶۵٫
    ۴۰- قمقام زخار ۲/۵۴۹٫
    ۴۱- قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که می‏‌گویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده می‏‌شود. (معجم البلدان ۴/۴۰۳).
    ۴۲- الله غافلا” عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است.
    ۴۳- معره النعمان: موضعی است بین حماه و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیه‏‌السلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان ۵/۱۶۵).
    ۴۴- شیزر: منطقه‏‌ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماه یک روز راه است. (مراصد الاطلاع ۲/۸۲۶).
    ۴۵- کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه‏‌ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمع‌آوری می‏‌گردد تأمین می‏‌شود. (معجم البلدان ۴/۴۷۰).
    ۴۶- سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده‏‌اند. (ریاض الاحزان ۸۳).
    ۴۷- آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکب‌های نجیب شوند ؟ (الدمعه الساکبه ۵/۶۷).
    ۴۸- حماه بن فتح: شهر بزرگ و دارای خیرات زیاد بوده و بازارها و اطراف آن را دیواری محکم احاطه نموده است، فاصله آن تا شهر حمص یک روز راه و تا دمشق برای قافله‏‌ها پنچ روز مسافت بوده است. (معجم البلدان ۲/۳۰۰).
    ۴۹- در ریاض الاحزان از یکی از کتب مقاتل روایت کرده است که مؤلف آن گفته است: به سفر حج رفتم تا به حماه رسیدم، در باغستان‌های آنجا مسجدی بود که آن را «مسجد العین» می‏‌گفتند، وارد مسجد شدم، در یکی از ساختمان‌های آن پرده‏‌ای از دیوار آویخته دیدم، آن را کنار زدم، سنگی دیدم که در دیوار مورب کار گذاشته شده بود و نشانه گردن در آن دیدم! و بر آن خون خشک شده‏‌ای مشاهده کردم، از یکی از خادمان مسجد پرسیدم که: آن سنگ و نشانه گردن و آن خون منجمد چیست ؟! گفت: این سنگ، جای سر مبارک حسین بن علی است که وقتی آن را به دمشق می‏‌بردند، بر این سنگ نهاده بودند. (ریاض الاحزان ۸۳).
    ۵۰- حمص: شهر بزرگی است بین دمشق و حلب، و( درکنارش قعله‌‏ای که بر تلی قرار دارد. و در حمص قبر خالد بن ولید و پسرش عبدالرحمن و عیاض بن غنم است. (مراصد الاطلاع ۱/۴۲۵).
    ۵۱- بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع ۱/۲۰۷).
    ۵۲- قمقام زخار ۵۵۰٫
    ۵۳- خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند».
    ۵۴- این، همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‏‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش می‏‌دانستم که مشغله‏‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‏‌کشاند و می‏‌بینی که ما او را به خود نمی‌کشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری می‏‌گردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‏‌کنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی می‏‌مانید که راهها را نمی‌شناسد».
    ۵۵- بحار الانوار ۴۵/۱۲۶٫
    ۵۶- واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله می‌‏نویسند و می‏‌گویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند.
    ۵۷- ترتیب منازل بین راه از کوفه تا به شام غالبا از قمقام زخار، با تلخیص نقل کرده‏‌ایم. (قمقام زخار ۵۴۷).
    ۵۸- الملهوف ۷۲٫
    ۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
    ۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
    ۶۱- الملهوف ۷۳ اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

اباعبدالله الحسین  : منازل اسرا ازکربلا  تا شام 2-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. ترتیب منازلی که اهل بیت در آن منازل فرود آمدند و یا بر آن‌ها گذشتند درست معلوم نیست و در مصادر معتبر نیامده است و در بیشتر آن‌ها کیفیت مسافرت ایشان مذکور نیست و ابن اثیر در کامل بعضی را ذکر کرده و در مقتل ابی مخنف هر یک را مرتبا” نوشته است.
  2. ۱ منزل اول  در اولین منزلی که در آن مأموران ابن‌زیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیه‏‌السلام بودند، از مرکب‌های خود فرود آمدند، مشغول می‌گساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت:  اترجو امه” قتلت حسینا شفاعه جده یوم الحساب(۸)
  3. با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند(۹).
    و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است(۱۰) و باز می‏‌گوید که: این شعر را ۳۰۰ سال قبل از بعثت خاتم النبیین صلی الله علیه وآله بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسه‏‌های رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟!(۱۱)
  4. و سلیمان بن یسار گفته است: سنگی را یافتند که بر آن نوشته شده بود: “لا بد ان ترد القیامه فاطمه و قمیصها بدم الحسین ملطخ ویل لمن شفعاؤه خصمائه و الصور فی یوم القیامه ینقخ(۱۲)”.
  5. ۲تکریت(۱۳)  در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیه‏‌السلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیه‏‌السلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت می‏‌کردند!
  6. ابومخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه»(۱۴) برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال می‏‌کرد، می‏‌گفتند: خارجی است!(۱۵)
  7. مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که می‏‌گویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوس‌ها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته‏‌اند، به تو پناه می‏‌بریم.
  8. کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!(۱۶)
  9. ۳مشهد النقطه حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطره‏‌ای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون می‏‌جوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع می‏‌کردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیه‏‌السلام برپا می‏‌داشتند.
  10. و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث ‏کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند(۱۷).
  11. ۴وادی النخله(۱۸) شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را می‌شنیدند(۱۹):
    نساء الجن یبکین من الحزن شجیات .....و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات
    و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات .....و یلطمن خدودا” کالدنانیر نقیات
    و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(۲۰)(۲۱)
  12. ۵موصل  : صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(۲۲) کرده جانب «جهینه»(۲۳) را در پیش گرفتند و والی «موصل»(۲۴) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد!
  13. مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه‏‌السلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ به روایتی گفتند: «تبا” لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلاله بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟»(۲۵) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(۲۶) و «جبل سنجار»(۲۷) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند(۲۸).
  14. ۶نصیبین(۲۹) و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینه‏‌ها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیه‏‌السلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است!
  15. ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا این‌که آن را شناخت و آن‌ها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد(۳۰) .
  16. و در قمقام زخار آمده است: در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد: انشهر مابین البریه عنوه و والدنا اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امه لکم فی لظی یوم المعاد عویل(۳۱)(۳۲)”.
  17. ۷عین الورده(۳۳) کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی می‏‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.
  18. ۸رقه(۳۴) آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیه‏‌السلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند.
  19. ۹جوسق(۳۵) هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر»(۳۶) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه‏‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!
  20. ۱۰ دعوات(۳۷) مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‏‌ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‏‌ایم.
  21. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‏‌ای که آن را اربعین می‏‌نامیدند وارد نموده و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‏‌کردند و می‏‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!
  22. پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیه‏‌السلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: .....لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی .....بات من فجعه الزمان یناجی .....انا نجل الامام ما بال حقی .....ضائع بین عصبه الاعلاج(۳۸)(۳۹)
  23. ۱۱حلب در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» می‏‌نامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها می‏‌فرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیه‏‌السلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیه‏‌السلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد.
  24. نوشته‏‌اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» می‏‌نامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیه‏‌السلام است(۴۰).
  25. ۱۲قنسرین(۴۱) منزل راهب نصرانی وداستان مسلمان شدن وی نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیه‏‌السلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است !
  26. راهب به نزد حاملان سر آمد و ۱۰ هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی می‏‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت.
  27. راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه می‏‌خواهی ؟!
  28. راهب گفت: تو کیستی ؟! آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمه الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد.
  29. آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمی‌دارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد.
  30. پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد.
    چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن ۱۰ هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(۴۲) - بحار الانوار ۴۵/۳۰۳٫
  31. ۱۳ معره النعمان (۴۳) چون حاملان سر به «معره النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.
  32. ۱۴ شیزر(۴۴) چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.
  33. ۱۵کفر طالب (۴۵) اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمی‌دهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده‏‌اید.
  34. ۱۶سیبور(۴۶) آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیه‏‌السلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده‏‌اند.
  35. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آن‌ها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد.
  36. از امام سجاد علیه‏‌السلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است:
    آل الرسول علی الاقتاب عاریه .....و آل مروان یسری تحتهم نجب(۴۷)
  37. ۱۷حماه (۴۸) از «سیبور» رهسپار «حماه» شدند، در آنجا نیز دروازه‏‌ها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند(۴۹).
  38. ۱۸حمص (۵۰) به ناگزیر، از «حماه» گذشته تا به «حمص» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولی در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایی کردند تا تنی چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقی شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و گفتند: «لا کفر بعد ایمان و لا ضلال بعد هدی» هرگز اجازه نخواهیم داد که سر مبارک امام را وارد این شهر کنید، و حاملان آن سر مقدس ار از آنجا دور کردند و آنان به جانب «بعلبک» حرکت کردند.
  39. ۱۹ بعلبک (۵۱) چون حاملان سر مقدس امام علیه‏‌السلام به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچم‌هایی را با خود حمل می‏‌کردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!(۵۲)
  40. و در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمه عنهم»!(۵۳) چون علی بن الحسین علیه‏‌السلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود:
  41. و هو الزمان فلا تفنی عجائبه.....من الکرام و ما تهدی مصائبه
    یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا.....فنونه و ترانا لم نجاذبه
    یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا.....و سائق العیس یحمی عنه غاربه
    کاننا من اساری الروم بینهم ......کان ما قاله المختار کاذبه
    کفرتم برسول الله و یحکم.....فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه(۵۴)(۵۵) اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

 

  1. اباعبدالله الحسین : منازل کاروان اسرای ازکربلا  تا شام 1-
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. روز یازدهم ماه محرّم الحرام: ا. حرکت کاروان اسراء از کربلا
  3. عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد.
  4. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.
  5. هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.
  6. 2. تشکیل مجلس ابن زیاد : روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .
  7. ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
  8. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.
  9. 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه
  10. عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.
  11.  3نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند.
  12. هنگام صبح دوازدهم عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.
  13. کنار کاروان اسیران کربلا، مأموران و نیروهای لشکر عمربن سعد حرکت می‌کردند تا به مردم فخر بفروشند که "ما بودیم که مقابل حسین ایستاده او را مظلومانه به شهادت رساندیم."
  14. دفن بدن‌های شهدای کربلا توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد :بدن‌های مطهر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت که در صحرای کربلا رها شده بود، در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد به خاک سپرده شد،
  15. خطبه حضرت زینب(سلام الله علیها) هنگام ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه پس از واقعه عاشورا در حضور مردم کوفه خوانده شد. زینب(س) در این خطبه، مردم کوفه را به سبب تقصیر در ماجرای عاشورا و کوتاهی در یاری امام حسین(علیه السلام) توبیخ کرد و از گناه بزرگ آنان سخن گفت.
  16. خطبه خواندن حضرت زینب : چون اسیران کربلا را آوردند، زنان اهل کوفه گریبان چاک زده و زاری می‌کردند و مردان هم با آنها می‌گریستند. زین العابدین(علیه السلام)که بیمار بود با صدایی ضعیف و آهسته گفت: «اینان بر ما گریه می‌کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟» آن گاه زینب دختر امام علی ( علیه السلام ) به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید! دم‌ها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد. روایت‌گر ماجرا گفته است: هرگز زنی پرده نشین را خوش سخن‌تر از وی ندیدم؛ گویی بر زبان علی سخن می‌راند.
  17. روزسیزدهم محرم اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد : پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند، آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(علیه السلام) در حالی که به طناب بسته بودند، وارد مجلس کرده،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند، در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.
  18. روز چهاردهم محرم : عبیدالله بن زیاد پس از مجلس خود دستور داد اسرا را در زندان کوفه حبس کنند که مدت زمان این حبس در تاریخ مشخص نیست ولی سختی‌هایی که اسرا در کوفه متحمل شدند بسیار دردناک بود ولی از این فرصت برای بازگو کردن قیام امام حسین(علیه السلام ) اصل و هدفشان بهره کامل را می‌بردند تا دست بنی امیه را به مردم بشناسانند.
  19. ازوقایع روز چهاردهم محرم‌الحرام سال 61 ه.ق - عبیدالله طی نامه‌ای به یزید، جریان کربلا را گزارش داد و از وى پرسید که با سرهاى بریده و اسراء چه کند؟
  20. پانزده محرم/ روز فرستادن سرهای شهدای کربلا به سوی شام : قدام دردناک ابن زیاد در هنگام حرکت اسراء : ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام )، اسراء را در ۱۵ محرم سال۶۱، با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد، آن ملعون به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد(علیه السلام ) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهازکرد.
  21. عبیدالله بن زیاد ملعون، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار، طوری که مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد. (لهوف سید بن طاووس)                              
  22. شب شانزده محرم ماجرای راهب مسیحی : حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت توقف کردند و با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند؛ به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ ،آیا گروهی که امام حسین(علیه السلام ) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟ ..
  23. راهب مسیحی صدای تسبیح شنید: در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیررسید که در آنجا زندگی می‌کرد؛ راهب خوب گوش داد و تسبیح الهی را شنید
  24. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان فوج فوج فرود می‌آیند و می‌گویند:
    السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله.
  25. راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. ازمنزل خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی! به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است!که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
  26. راهب باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صل الله علیه وآله ). راهب با تعجب پرسید: همان محمدی(صل الله علیه وآله) که پیغمبر خودتان است؟ خولی گفت: آری! راهب فریاد می‌زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
  27. خولی پاسخ داد: ده هزار درهم!راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد؛ راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد.
  28. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صل الله علیه وآله ) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده توهستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم.
  29. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم، آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از عبادتگاه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد.
  30. ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه‌های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است! بر روی آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
  31. روزشانزده محرم : سر‌های مبارک شهدای کربلا را به همراه سر مبارک «امام حسین (علیه السلام)» به سوی شام و دربار یزید بردند، این سر‌ها به گروهی با مدیریت فردی به نام زحر بن قیس جعفی سپرده و راهی شام شد.
  32. بعضی اخبار روزشانزده محرم گفته اند:   شهدای کربلا همواره از کنار شهر‌ها می‌گذشتند تا مبادا کسی سر‌ها را از آنان بگیرد، آن‌ها در اولین شبی در مسیر شام بودند در محلی اقامت کرده تا استراحت کنند و مقداری از شب را به خوشگذرانی بگذرانند، اما به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
  33. منازل عبوری کاروان اسرا از کوفه تا شام : بعد از واقعه عاشورا خانواده حضرت سیدالشهدا ((علیه السلام ) به اسارت درآمده وعبید الله‌ بن‌ زیاد سر بریده امام حسین (علیه السلام ) را به زحربن قیس داد و به شام فرستاد و بدنبال آنها زین العابدین ((علیه السلام ) را زیر غل و زنجیر قرار داده و دست به گردن بسته و اهل بیتش را بر شتران برهنه سوار کرده و روانه کرد.
  34. لشگر ابن زیاد کاروان اسرا را هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور دادند. منازل عبوری کاروان اسرا از کوفه تا شام بدین شرح است: قادسیه، شهرتکریت، منزل کحیله، منزل جهنیه، منزل موصل، منزل نصیبین،  شهر حلب،  شهر سرمدین، منزل حرّان، منزل اندرین، معرة النعمان، شیزر، قلعه کفر طاب، سیبور، منزل حماة، شهر حمص، شهربعلبک، صومعه راهب و شهر عسقلان. پس از این منازل اسرا به شهر شام رسیدند
  35. منازل کاروان اسرای کربلا از کوفه تا شام
  36. سید بن طاووس می‌‏گوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه‏‌السلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.
  37. ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک می‏‌پرداختند، به شام برد(۴).
  38. امام محمد باقر(علیه السلام ) فرموده است: از پدرم علی‌بن‌الحسین علیه‏‌السلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟!
  39. فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیه‏‌السلام را بر نیزه‏‌ای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما می‏‌گریست با نیزه به سر او می‏‌زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(۵).
  40. بیان منازلی که اهل بیت علیهم السلام) بین کوفه تا شام بر آن‌ها گذشتند و حوادث و اتفاقاتی که در این مسیر بر آنان گذشت، ازکربلا  تا شام 2-می‏‌پردازیم: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

زیارت اباعبدالله الحسین اشک برحسین 1-

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. داستان هایی درباره عظمت امام حسین(علیه السلام) و سرزمین کربلا آمده است
  2. ثواب گریستن بر امام حسین(علیه السلام) از زبان امام سجاد(علیه السلام) آمده است ***ـ
  3. محمّد بن مسلم از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده است که: پدرم علىّ بن الحسین علیه السّلام مى فرمود: هر مؤمنى که براى کشته شدن امام حسین علیه السّلام آن چنان بگرید تا قطرات اشک بر گونه اش جارى شود،خداوند او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد تا براى مدّتهاى طولانى در آن سکونت کند؛
  4. اشک  بر حسین : و هر مؤمنى که به خاطر آزار و اذیّتى که در دنیا به ما اهل بیت رسیده، بگرید و قطرات اشک او بر گونه اش جارى شود،خداوند او را در بهشت در جایگاه صدق جاى مى دهد؛
  5. اشک  بر حسین : و هر مؤمنى که به خاطر ما و دفاع از آرمانهاى مقدّس ما زحمت آن را ببیند و اشک او بر رخساره اش جارى شود،خداوند او را از اذیت و رنج دور مى سازد و او را در روز قیامت از خشم خود و آتش جهنم ایمن مى گرداند.
  6. زائر حسین اگر در آتش هم باشد نجات مى یابد***
  7. سید بن طاووس علیه الرّحمه از محمد بن احمد بن داوود نقل کرده است که مى گفت :
  8. پیاده روانه شدم ، من همسایه اى داشتم که او را على بن محمد مى گفتند. گفت که من هر ماه یک مرتبه به زیارت امام حسین (علیه السلام ) مى رفتم . و چون سنّم بالا رفت و جسمم ضعیف شد مدّتى به کربلا نرفتم ، و بعد از مدّتى پیاده روانه شدم ، و در مدّت چند روز به کربلا رسیدم
  9. زیارت کردم و نماز خواندم و چون به خواب رفتم دیدم که حضرت امام حسین (علیه السلام ) از قبر بیرون آمده و به من مى گوید: چرا مرا جفا کردى ؟ و قبل از این به من نیکوکار بودى !
  10. گفتم اى سیّد جسمم ضعیف شده است و پایم بى قوّت شده است و در این وقت ترسیدم که آخر عمر من باشد چند روز راه آمده ام تا به زیارتت رسیده ام و روایتى از شمابه من رسیده است مى خواهم از شما بشنوم ،
  11. فرمود: بگو! گفتم که روایت مى کنند که شما فرموده اید: هر که به زیارت من آید در حیات خود من او را بعد از وفاتش زیارت مى کنم .
  12. فرمود: که بلى من گفته ام و اگر او را در آتش جهنّم بیابم از آتش او را بیرون مى آورم.
  13. (بحارالانوار ج 101 ص 16)
  14. ثواب گریستن بر امام حسین(علیه السلام) از زبان امام سجاد(علیه السلام)***ـ
  15. محمّد بن مسلم از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده است که: پدرم علىّ بن الحسین علیه السّلام مى فرمود: هر مؤمنى که براى کشته شدن امام حسین علیه السّلام آن چنان بگرید تا قطرات اشک بر گونه اش جارى شود،خداوند او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد تا براى مدّتهاى طولانى در آن سکونت کند؛
  16. و هر مؤمنى که به خاطر آزار و اذیّتى که در دنیا به ما اهل بیت رسیده، بگرید و قطرات اشک او بر گونه اش جارى شود،خداوند او را در بهشت در جایگاه صدق جاى مى دهد؛
  17. و هر مؤمنى که به خاطر ما و دفاع از آرمانهاى مقدّس ما زحمت آن را ببیند و اشک او بر رخساره اش جارى شود،خداوند او را از اذیت و رنج دور مى سازد و او را در روز قیامت از خشم خود و آتش جهنم ایمن مى گرداند.
  18. زائر حسین اگر در آتش هم باشد نجات مى یابد***
  19. ثواب سلام دادن بر حسین(ع)***
  20. داود رقّی می گوید: من محضر امام صادق علیه السلام مشرف بودم. حضرت آب طلب کردند و همین که آب را نوشیدند؛ دیدم امام منقلب شد و حالت گریه پیدا کرد و دوچشم مبارکش پر از اشک شد.
  21. سپس به من فرمودند: ای داود خدا لعنت کند قاتل حسین را.
  22. بنده ای نیست که آب بنوشد و حسین علیه السلام را یاد نموده و قاتلش را لعنت کند مگر اینکه خدا
  23. صدهزار حسنه برایش می نویسد و
  24. صدهزار گناه از سیئات او را پاک می کند و او را
  25. صدهزار درجه معنوی بالا می برد و با این عمل گویی او
  26. صدهزار برده را آزاد کرده و
  27. خدای متعال روز قیامت او را با دلی شاد و آرام [در آن محشر سوزان با دلی بسیار خُنک -ثلج الفؤاد- و نه جگری تفدیده!] محشور می کند.
  28. تابوت مرد عاصى و غبار کربلا***
  29. مرحوم تاج الدّین حسن سلطان محمد( رضوان اللّه تعالى علیه ) در کتاب خود مینویسد :
  30. در بغداد مرد فاسقى بود که هنگام احتضار وصیّت کرده بود که مرا ببرید نجف اشرف دفن کنید شاید خداوند مرا بیامرزد و بخاطر حضرت امیر المومنین علیه السلام ببخشد
  31. چون وفات کرد قوم و خویشان او حسب الوصیّة او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتى گذاردند و بسوى نجف حمل کردند.
  32. شب حضرت امیر علیه السلام به خواب بعضى از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند: فردا صبح نعش یک فاسق را از بغداد مى آورند که در زمین نجف دفن کنند، بروید و مانع این کار شوید! و نگذارید او را در جوار من دفن کنند.
  33. فردا که شد خدّام حرم مطهّر یکدیگر را خبر کردند، رفتند و در بیرون دروازه نجف ایستادند، که نگذارند که نعش آن فاسق را وارد کنند، هر قدر انتظار کشیدند کسى را نیاوردند.
  34. شب بعد باز در خواب دیدند حضرت امیر علیه السلام را که فرمود: آن مرد فاسق را که شب گذشته گفتم نگذارید وارد شوند فردا میآیند، بروید و به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بیاورید و در بهترین جاها دفن کنید.
  35. گفتند: آقا شب قبل فرمودید نگذارید و حالا میفرمائید بهترین جا دفن شود!؟
  36. حضرت فرمود: آنهایى که نعش را مى آوردند، شب گذشته راه را گم کردند، و عبورشان به زمین کربلا افتاد، باد وزید خاک و غبار زمین کربلا را در تابوت او ریخته از برکت خاک کربلا و احترام فرزندم حسین علیه السلام خداوند از جمیع تقصیرات او گذشت او را آمرزید و رحمت خود را شامل حالش ‍ گردانیده است.
  37. مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.
  38. اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید.
  39. دومین عضو، لبهای آقا بود، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید.
  40. سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است.
  41. چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد»

هلال بن نافع می گوید،از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم ... . اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

 

زیارت اباعبدالله الحسین اربعین پیاده 2-

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. وَ عِنْدَهُ مُرَازِمٌ فَسَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : کسى که پیاده به زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السّلام برود  
  2. یَقُولُ مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ : خداوند متعال به هر گامى که برداشته و به هر قدمى که از زمین بلند نموده و بر آن نهاده
  3. وَ بِکُلِّ قَدَمٍ یَرْفَعُهَا وَ یَضَعُهَا عِتْقَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ : ثواب آزاد کردن بنده‏اى از اولاد حضرت اسماعیل را‏دهد.
  4. وَ مَنْ أَتَاهُ بِسَفِینَةٍ فَکَفَتْ بِهِمْ‏ سَفِینَتُهُمْ : و کسى که با کشتى به زیارت آن حضرت رود و در اثناء چپ شده و سرنشینانش را در آب بریزد
  5. نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ طِبْتُمْ وَ طَابَتْ لَکُمُ الْجَنَّةَ. : منادى از آسمان نداء مى‏کند: خوشا به حال شما و گوارا باد بر شما بهشت.
  6.  الباب الخمسون کرامة الله تبارک و تعالى لزوار الحسین بن علی علیه السلام : باب پنجاه کرامت خداوند تبارک وتعای بر زوار حسین بن علی علیه السلام
  7. یَقُولُ مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَیْنِ : احدى نیست درروز قیامت مگر آنکه آرزو مى‏کند از زوّار امام حسین علیه السّلام باشد
  8. لِمَا یَرَى مِمَّا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى‏ : زیرا مشاهده مى‏کند با ایشان چه معامله‏اى شده و چه کرامتى حق تبارک و تعالى در باره آنها منظور مى‏فرماید.
  9. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ‏: کَأَنِّی بِالْمَلَائِکَةِ :  فرموند گویا مى‏بینم که فرشتگان
  10. وَ اللَّهِ قَدْ ازْدَحَمُوا الْمُؤْمِنِینَ عَلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام : با مؤمنین بر سر قبر حضرت حسین بن على علیهما السّلام ازدحام کرده‏اند.
  11. قَالَ قُلْتُ فَیَتَرَاءَوْنَ لَهُ قَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ : راوى مى‏گوید: عرضه داشتم:آیا مؤمنین فرشته را مى‏بینند؟حضرت فرمودند:هرگز، هرگز،
  12. قَدْ لَزِمُوا وَ اللَّهِ الْمُؤْمِنِینَ : آنها به خدا قسم ملازم و همراه مؤمنین بودند
  13. حَتَّى إِنَّهُمْ لَیَمْسَحُونَ وُجُوهَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ : حتّى با دست‏هایشان به صورت‏هاى آنها مسح مى‏کشند.
  14. قَالَ وَ یُنْزِلُ اللَّهُ عَلَى زُوَّارِ الْحُسَیْنِ علیه السلام : سپس امام علیه السّلام فرمودند:خداوند منّان
  15. غُدْوَةً وَ عَشِیَّةً مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ : هر صبح و شام از طعام بهشت بر زوّار امام حسین علیه السّلام نازل فرماید
  16. وَ خُدَّامُهُمُ الْمَلَائِکَةُ لَایَسْأَلُ اللَّهَ عَبْدٌ حَاجَةً : و خدمتکاران ایشان فرشتگانند.هیچ بنده‏اى از بندگان خداوند حاجتى
  17. مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا أَعْطَاهَا إِیَّاهُ.: از حوائج دنیا و آخرت را از خداوند متعال در خواست ‏نکنند مگر آنکه خدا به او عطاء مى‏فرماید.
  18. قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ الْکَرَامَةُ قَالَ لِی یَا مُفَضَّلُ : راوى مى‏گوید: عرض کردم: به خدا قسم این کرامت مى‏باشد.امام علیه السّلام به من فرمودند:
  19. أَزِیدُکَ قُلْتُ نَعَمْ سَیِّدِی : اى مفضّل: برایت بیشتر بگویم؟عرضه کردم: بلى سرور من.
  20. قَالَ کَأَنِّی بِسَرِیرٍ مِنْ نُورٍ قَدْ وُضِعَ وَ قَدْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ قُبَّةٌ : حضرت فرمودند:گویا مى‏بینم تختى از نور را که گذارده‏اند و بر روى آن قبّه‏اى
  21. مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ مُکَلَّلَةٍ بِالْجَوَاهِرِ : ازیاقوت سرخ زده شده که با جواهرات آن را زینت نموده‏اند
  22. وَ کَأَنِّی بِالْحُسَیْنِ ع جَالِسٌ عَلَى ذَلِکَ السَّرِیرِ: و حضرت امام حسین علیه السّلام بر روى آن تخت نشسته‏اند
  23. وَ حَوْلَهُ تِسْعُونَ أَلْفَ قُبَّةٍ خَضْرَاءَ : و اطراف آن حضرت نود هزار قبه سبز زده‏اند
  24. وَ کَأَنِّی بِالْمُؤْمِنِینَ یَزُورُونَهُ وَ یُسَلِّمُونَ عَلَیْهِ : و مؤمنین آن حضرت را زیارت کرده و بر آن جناب سلام مى‏دهند،
  25. فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ أَوْلِیَائِی سَلُونِی- پس خداوند متعال به ایشان مى‏فرماید:اى دوستانم از من سؤال کنید.
  26. فَطَالَ مَا أُوذِیتُمْ وَ ذُلِّلْتُمْ وَ اضْطُهِدْتُمْ فَهَذَا یَوْمٌ : و بخواهید، پس زیاد اذیّت شدید و خوار و مقهور گردیدید امروز، روزى است
  27. لَا تَسْأَلُونِّی حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا قَضَیْتُهَا لَکُمْ : که حاجتى از حاجات دنیا و آخرتتان را از من در خواست نکرده مگر آن را روا مى‏نمایم،
  28. فَیَکُونُ أَکْلُهُمْ وَ شُرْبُهُمْ فِی الْجَنَّةِ فَهَذِهِ : پس خوردن و آشامیدنشان در بهشت ‏باشد،  
  29. وَ اللَّهِ الْکَرَامَةُ الَّتِی لَا انْقِضَاءَ لَهَا وَ لَا یُدْرَکُ مُنْتَهَاهَاَ.: پس به خدا قسم کرامت و احسانى که زوال نداشته و انتهاء آن را نمى‏توان درک کرد.
  30. قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام ) أَدْنَى مَا یُثَابُ بِهِ زَائِرُ الْحُسَیْنِ علیه السلام  کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السّلام .
  31. بِشَطِّ الْفُرَاتِ إِذَا عَرَفَ بِحَقِّهِ وَحُرْمَتِهِ وَ شطّ فرات مى‏دهند بشرطى که عارف به حقّ و حرمت
  32. وَلَایَتِهِ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَا : و ولایت آن جناب باشد این است که گناهان گذشته و آینده‏اش را حقتعالى مى‏آمرزد.
  33. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : قَالَ مَا بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا : گریه نکرد آسمان برای احدی بعد از یحیی بن زکریا
  34. إِلَّا عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام  فَإِنَّهَا بَکَتْ عَلَیْهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً : مگر بر حسین بن علی گریه کرد چهل روز
  35. عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام :  قَالَ إِنَّ السَّمَاءَ لَمْ تَبْکِ مُنْذُ وُضِعَتْ : آسمان بر احدى نگریست مگر بر این دو.
  36. إِلَّا عَلَى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ‏ علیه السلام : مگربر یحیی بن ذکریا وحسین بن علی علیه السلام .
  37. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ قَاتِلُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِنًا وَ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلَدَ زِناً: قاتل یحیى بن زکریا و حسین بن على علیهم السّلام زنا زاده بوده
  38. وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا عَلَیْهِمَا : و آسمان بر احدى نگریست مگر بر این دو.
  39. قَالَ قُلْتُ وَ کَیْفَ تَبْکِی قَالَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ فِی حُمْرَةٍ وَ تَغِیبُ فِی حُمْرَةَ : راوى مى‏گوید: عرض کردم: چگونه آسمان گریست؟حضرت فرمودند:طلوع خورشید و غروبش در سرخى بود 1392/9/16جمعه 2ماه صفر. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

زیارت اباعبدالله الحسین اربعین پیاده 1-

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کامل الزیارات- الباب التاسع و الأربعون ثواب من زار الحسین‏علیه السلام راکبا أو ماشیا و مناجاة الله لزائره
  2. مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ص إِنْ کَانَ مَاشِیاً : کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن على علیهما السّلام باشد اگر پیاده رود
  3. کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً : خداوند منّان به هر قدمى که برمى‏دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏فرماید
  4. حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ [الْمُفْلِحینَ الْمُنْجِحِینَ‏] تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مى‏دهد
  5. حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ : تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب مى‏فرماید تا زمانى که اراده مراجعت نماید در این وقت فرشته‏اى نزد او آمده و
  6. فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى‏ : مى‏گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سلام رسانده و به تو مى‏فرماید:از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشته‏ات آمرزیده شد
  7. مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ : کسى که پیاده به زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السّلام برود خداوند متعال به هر قدمى که بر مى‏دارد هزار حسنه برایش ثبت و هزار گناه از وى محو مى‏فرماید
  8. وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ فَإِذَا أَتَیْتَ الْفُرَاتَ فَاغْتَسِلْ وَ عَلِّقْ نَعْلَیْکَ وَ امْشِ حَافِیاً وَ امْشِ مَشْیَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ :
  9. و هزار درجه مرتبه‏اش را بالا مى‏برد سپس فرمودند: وقتى به فرات وارد شدى ابتداء غسل کن و کفش‏هایت را آویزان نما و پاى برهنه راه برو و مانند بنده ذلیل راه برو
  10. فَإِذَا أَتَیْتَ بَابَ الْحَائِرِ فَکَبِّرْ أَرْبَعاً ثُمَّ امْشِ قَلِیلًا ثُمَّ کَبِّرْ أَرْبَعاً ثُمَّ ائْتِ رَأْسَهُ فَقِفْ عَلَیْهِ فَکَبِّرْ أَرْبَعاً : و وقتى به درب حائر رسیدى چهار مرتبه تکبیر بگو سپس اندکى حرکت کن باز چهار بار تکبیر گفته بعد به طرف بالاى سر حضرت برو و در آنجا بایست و سپس چهار مرتبه تکبیر بگو
  11. [فَکَبِّرْ وَ صَلِّ عِنْدَهُ وَ اسْأَلْ‏] وَ صَلِّ أَرْبَعاً وَ اسْأَلِ اللَّهَ حَاجَتَک‏ و نزد قبر نماز بخوان و از خداوند متعال حاجت خود را بخواه.
  12. قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةُ ذُنُوبِهِ- شخصى که به زیارت قبر حضرت حسین بن على علیهما السّلام مى‏رود، زمانى که از اهلش جدا شد با اولین گامى که برمى‏دارد تمام گناهانش آمرزیده مى‏شود
  13. ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یُقَدَّسُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى : سپس با هر قدمى که برمى‏دارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد و هنگامى که به آنجا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات نموده و
  14. فَقَالَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ ادْعُنِی أُجِبْکَ اطْلُبْ مِنِّی أُعْطِکَ سَلْنِی حَاجَةً أقضیها [أَقْضِهَا] لَکَ : مى‏فرماید: بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء نمایم، من را بخوان اجابتت نمایم، از من طلب کن به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم.
  15. قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعْطِیَ مَا بَذَلَ. : راوى مى‏گوید، امام علیه السّلام فرمودند: و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را که بذل نموده اعطاء فرماید.
  16. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً مُوَکَّلِینَ‏ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام : خداوند متعال فرشتگانى دارد که موکّل قبر حضرت امام حسین علیه السّلام مى‏باشند  
  17. فَإِذَا هَمَّ بِزِیَارَتِهِ الرَّجُلُ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ ذُنُوبَهُ فَإِذَا خَطَا مَحَوْهَا : هنگامى که شخص قصد زیارت آن حضرت را مى‏نماید حق تعالى گناهان او را در اختیار این فرشتگان قرار مى‏دهد و زمانى که وى قدم برداشت فرشتگان تمام گناهانش را محو مى‏کنند.
  18. ثُمَّ إِذَا خَطَا ضَاعَفُوا لَهُ حَسَنَاتِهِ فَمَا تَزَالُ حَسَنَاتُهُ تَضَاعَفُ : و سپس قدم دوّم را که برداشت حسناتش مضاعف و دو چندان مى‏کنند
  19. حَتَّى تُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ اکْتَنَفُوهُ وَ قَدَّسُوهُ وَ یُنَادُونَ مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ أَنْ قَدِّسُوا زُوَّارَ حَبِیبِ اللَّهِ : و پیوسته با قدم‏هائى که برمى‏دارد حسناتش مضاعف مى‏گردد تا به حدّى مى‏رسد که بهشت برایش واجب و ثابت مى‏گردد، سپس اطرافش را گرفته و تقدیسش مى‏کنند و فرشتگان آسمان نداء داده و مى‏گویند: زوّار دوست دوست خدا را تقدیس نمائید.
  20. فَإِذَا اغْتَسَلُوا نَادَاهُمْ مُحَمَّدٌ  یَا وَفْدَ اللَّهِ أَبْشِرُوا بِمُرَافَقَتِی فِی الْجَنَّةِ : و وقتى زوّار غسل کردند حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ایشان را مورد نداء قرار داده و مى‏فرماید:اى مسافران خدا! بشارت باد بر شما که در بهشت با من هستید.
  21. ثُمَّ نَادَاهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ علیه السّلام أَنَا ضَامِنٌ لِقَضَاءِ حَوَائِجِکُمْ وَ دَفْعِ الْبَلَاءِ عَنْکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ : سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام به ایشان نداء نموده فرماید: من ضامنم که حوائج شما را برآورده نموده وبلاء را در دنیا و آخرت از شما دفع کنم،
  22. ثُمَّ الْتَقَاهُمْ [اکْتَنَفَهُمُ‏] النَّبِیُّ ص عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ حَتَّى یَنْصَرِفُوا إِلَى أَهَالِیهِم‏. سپس پیامبراکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم با ایشان ازطرف راست و چپ ملاقات نماید تا بالأخره به اهل خود بازگردند.
  23. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَدْنَى مَا لِزَائِرِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام : از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده، وى گفت:محضر امام علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم کمترین ثواب و اجرى که براى زائر قبر حضرت امام حسین علیه السّلام مى‏باشد چیست؟
  24. فَقَالَ لِی یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ أَدْنَى مَا یَکُونُ لَهُ أَنَّ اللَّهَ یَحْفَظُهُ فِی نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ حَتَّى یَرُدَّهُ إِلَى أَهْلِهِ : حضرت فرمودند: اى عبد اللَّه! کمترین پاداشى که براى او اینکه: خداوند متعال خود و اهلش را حفظ کرده تا به خویشانش باز گردد.
  25. فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ کَانَ اللَّهُ الْحَافِظَ لَهُ. : ووقتى روزقیامت شد خداوند متعال حافظ او خواهد بود.
  26. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ یَا عَلِیُّ زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ : آن حضرت فرمودند: اى على! قبر حسین علیه السّلام را زیارت کن و ترک مکن.
  27. قَالَ قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ : عرض کردم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟
  28. قَالَ مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً : حضرت فرمودند: کسى که پیاده زیارت کند خداوند بهر قدمى که برمىدارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏فرماید
  29. وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً فَإِذَا أَتَاهُ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ : و یک درجه مرتبه‏اش را بالا مى‏برد و وقتى به زیارت رفت حق تعالى دو فرشته را موکّل او مى‏فرماید
  30. مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِکَ : که آنچه خیر از دهان او خارج مى‏شود را نوشته و آنچه شر و بد مى‏باشد را ننویسند و
  31. فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَکَ : وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مى‏گویند:اى ولىّ خدا گناهانت آمرزیده شد.
  32. أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِهِ : و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیت رسولش مى‏باشى
  33. وَ اللَّهِ لَا تَرَى النَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لَا تَرَاکَ وَ لَا تَطْعَمُکَ أَبَدا. : و خداوند هرگز چشمانت را به آتش جهنم بینا نمى‏کند و آتش نیز تو را ابدا نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد نمود.
  34. قَالَ کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَذَکَرَ فَتًى قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام  : محضرابى جعفر علیه السّلام بودیم پس جوانى قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را متذکر شد. حضرت علیه السّلام بودم فرمود:
  35. مَا أَتَاهُ عَبْدٌ فَخَطَا خُطْوَةً إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ حَطَّ عَنْهُ سَیِّئَةً : بنده‏اى به زیارت حضرت نرفته و قدمى برنداشته مگر آنکه حقتعالى براى او یک حسنه نوشته و یک گناه از او پاک مى‏کند.
  36. قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع مِنْ شِیعَتِنَا لَمْ یَرْجِعْ : از شیعیان ما حسین علیه السّلام را زیارت کند از زیارت برنگشته
  37. حَتَّى یُغْفَرَ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ- وَ یُکْتَبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا : مگر آنکه تمام گناهانش آمرزیده و براى هر قدمى که بردارد
  38. وَ کُلِّ یَدٍ رَفَعَتْهَا دَابَّتُهُ أَلْفُ حَسَنَةٍ : و هر دستى که بالا مى‏رود و اسبش را حرکت داده و مى‏راند هزار حسنه ثبت،
  39. وَ مُحِیَ عَنْهُ أَلْفُ سَیِّئَةٍ- وَ تُرْفَعُ لَهُ أَلْفُ دَرَجَةَ. : وهزار گناه محو و هزار درجه مرتبه‏اش بالا ‏رود.
  40. قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عالیه السلام فِی غُرَیْفَةٍ لَهُ : خدمت حضرت امام صادق رسیدم در حالی که داخل غرفه کوچکی که داشتند بودند .. دنباله مطلب اربعین پیاده 2-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

بسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم : اهمیت آن‏ 5-

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» خداوند‏ فرماید وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ(شورا) یعنى آنچه از رنج و مصیبت بشما میرسد همه ازنتیجه اعمال زشت خود شماست در صورتى که خدا بسیارى از اعمال زشت شما را عفو میکند که در روز قیامت ثواب عبادات شما زیاد باشد
  2. و دشمنان ما در همین دنیا جزاى عبادات خود را دریابند، چه عبادات آنها چون داراى خلوص نیست وزن و قیمتى ندارد وزمانى که در قیامت وارد شوند گناهانشان را بر آنها وادارند و بعلت بغض و عداوتى که به آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داشته‏اند آنانرا در آتش جهنم بیفکنند.
  3.  1-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» ( جمله اسمی ) بنام خداوند بنام خدای . جمله ایست که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند
  4.  2 - «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» بفرمایید . بروید . پیش افتید .
  5. 3 - «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» بخورید . میل کنید .
  6. 4 - «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» بکنید . انجام دهید . (( گفتی کنمت بغمزه بسمل بسم الله اگر شتاب داری . )) ( امیر خسرو )
  7. 5- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» در موقع تعجب از چیزی و مخصوصا شنیدن سخنی شگفت آور گوین و بیشتر افاده انکار و ناباوری کند .
  8. 6 - «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» ( اصطلاحا ) بیا . بفرما. این گوی و این میدان : (( اگر این آرزو تزانه شهوت عنین است بسم الله بافتضاض اسن عذرت مشغول باش . ))
  9. 7- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏»چشم بد دور . بنامیزد . ماشائ الله . (( بسم الله امشب برنوی سوی عروسی می روی - داماد خوبان میشوی ای خوب شهر آرای ما . ))
  10. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» ( دیوان کبیر ) یا از بای بسم الله تا تای تمت . از اول تا آخر .
  11. یا بسم الله الرحمن الرحیم 0 بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر ( مهربان ) 0
  12. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» توضیح در آغاز همه سوره های قر آن - بجز سوره توبه آمده .
  13. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏»در آغاز قرائت قر آن و شروع کارها مسلمانان این آیه را خوانند . یا بسم اللهالملک الاعظم . بنام خداوند پادشاه بزرگتر :
  14.  (( بسم الله الملک الاعظم این نامه از من که مرزبان شاه ام .. ))
  15. بسم اله الملک العلام . بنام خداوند پادشاه بسیار دانا :
  16. (( بسم الله الملک العلام برنیکان وپاکان و برگزیدگان آفرین کرد ... ))
  17. ·  مخفف بسم الله الرحمن الرحیم که سورتهای قر آن بدان آغاز شود .
  18. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏»بنام خدا . یا لفظ مذکور بجای بسیاری از افعال مثل بکنید و بروید و بخورید و بگویید و غیر آنها استعمال میشود . امثال : ما غولیم و پول بسم الله پول از ما گریزانست . پول غول آمد و من بسم الله .
  19. مخفف چهل بسم الله . تعویذی از مس یا برنج که برگردن طفل آویزند دفع چشم زخم و عین الکمال را
  20. در روایتی از پیامبراکرم(ص) نقل شده است:اگر انسان هنگام سوار شدن ((بسم الله )) بگوید، ملکی پشت سر او سوار می شود و از او محافظت می کند، تا زمانی که پیاده شود. و اگر سوار شد و ((بسم الله )) نگفت ، شیطان پشتش سوار می شود و به او می گوید:آواز بخوان . اگر گفت :من آواز ندارم و نمی توانم بخوانم به او می گوید:مست و بی حال شو. او مست می شود، تا وقتی پیاده شود.
  21. حضرت علی (ع) در روایتی فرمودند: کل قرآن در سوره حمد است و کل سوره حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و کل بسم الله الرحمن الرحیم در با بسم الله است و کل با در نقطه زیر ب است . که آن حضرت در ادامه فرمودند (( من نقطه زیر ب هستم )).
  22. در روایتی از امام جعفرصادق (ع) به نقل از کلینی آمده است که می فرمایند :آغاز همه کتب آسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره های قرآن، جز سوره برائت (توبه) آمده است. همچنین سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحیم»، در برخی ادعیه، حاکی از ارزش این آیه است.
  23. امام صادق (ع) در روایتی از بسم الله به عنوان کلید درهای طاعت یاد کرده و فرموده اند:درهای گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهای طاعت را با بسم اللّه گفتن بگشایید.
  24. همچنین فرمودند :هرگاه یکی از شما وضو بگیرد و بسم اللّه الرحمن الرحیم نگوید، شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کاری که باید نام خدا را بر آن جاری سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است.
  25. علی بن اسباط از امام رضا (ع) روایت می کند: وقتی برای سفر یا غیر آن از منزل بیرون می روی بگو:((بسم الله امنت بالله توکلت علی الله ما شاء الله ، لا حول و لا قوه الا بالله )) زیرا اگر شیطان با تو ملاقات کرد ملائکه با تازیانه بر سر و صورت او می زنند و می گویند:بر او راهی نداری ؛ چون او نام خدا را برد و ایمان به او آورد و بر او توکل نمود.
  26. امام جعفر صادق (ع) فرمود: اگر کسی از شما موقع وضو نام خدا را بر زبان جاری نکند، شیطان در وضو او شرکت می کند و اگر انسان هنگام خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن ((بسم الله )) نگوید، شیطان در آن کارها شرکت می کند.
  27. ابوحمزه ثمالی از علی بن حسین علیه السلام روایت می کند که به او فرمود:ای ثمالی ! هنگامی که وقت نماز برسد، شیطان می آید و روی شانه می نشیند و می گوید:آیا نام خدا را برده ای ؟ اگر بگوید: بلی از او دور می شود و اگر بگوید:خیر، بر شانه او می نشیند تا این که نماز خوانده شود و مردم پراکنده گردند. ابوحمزه ثمالی می گوید:عرض کردم :آیا آنها قرآن نمی خوانند؟ آن حضرت فرمودند:چرا ولی آن چه تو فکر می کنی نیست .ای ثمالی ! مراد بلند گفتن ((بسم الله الرحمن الرحیم )) است که شیطان را دور می کند.
  28. خواص بسم الله الرحمن الرحیم : هر شخصی در خواند عبارت بسم الله الرحمن الرحیم مداومت کند ، هیبات عظیمی از او در دلهای اهل عالم پیدا شده و همواره مورد احترام همه مردم قرار می گیرد.
  29. خدای متعال برای اینکه به انسانها آموزش دهد تا کارهای خود را با نام خدا شروع کنند ، هم ابتدای قرآن و هم سوره های آن را با آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است .علمای شیعه و سنی حدیثی از پیامبر اکرم (ص)روایت کرده اند :«کل امر ذی بال لم یبدأ فیه به بسم الله فهو ابتر» ؛ «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند ، هرگز به مقصد نمی رسد و عبادتی که با نام خدا شروع نشود هم ابتر است.
  30. هر کاری که با بسم الله آغاز شود عاقبت آن کار واجب به ختم به خیر شدن است.
  31. ابجد بسم الرحمن الرحیم : ابجد بسم الله الرحمن الرحیم عدد 786 است.
  32. اگر حاجت شرعی دارید که خواستار اجابت سریع آن می باشید ،بسم الله الرحمن الرحیم را 786 مرتبه به همراه 132 صلوات ذکر کنید و سپس حاجت خود را از خداوند بخواهید.
  33. خدای متعال عامل مهم نجات انسان ، پیروزی ، فلاح و رستگاری او را در سه چیر می داند و پیروزی و نجات انسان را سه چیز می شمرد:قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی ، و ذکر اسم ربه فصلی مسلما رستگار می شود کسی که خود را تزکیه کند و نام پروردگارش را به یاد آورد و نماز بخواند.
  34. عبدالله بن مسعود می گوید:هر کس که بخواهد از شعله های نوزده گانه آتش دوزخ نجات یابد، بسم الله الرحمن الرحیم گوید، زیرا بسم الله الرحمن الرحیم نوزده حرف است و خداوند تعالی هر حرفی را سپری در برابر یکی از آن شعله های دوزخ قرار می دهد.
  35. پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: هر امر خطیری اگر با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز نشود، آن امر ناقص و ناتمام خواهد ماند. همچنین می فرمایند :هیچ کس به بهشت در نیاید مگر با جواز بسم الله الرحمن الرحیم به این گونه :بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ای است از سوی خداوند ویژه فلان پسر فلان ، او را در بهشت به جایگاه بلندی وارد سازید که شاخه های میوه آن آویخته و نزدیک و در دسترس ‍ باشد.
  36. امام رضا (ع) فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم (خداوند) از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیکتر است.
  37. ارتباط محتوای «بسم الله الرحمن الرحیم» با مضمون هر سوره در قرآن
  38. چنانچه در این بخش از دین و مذهب نمناک عنوان شده است بسیاری از مفسران معتقدند ، در هربار نزول «بسم الله الرحمن الرحیم»، معنای جدید و مصداق تازه ای را در برداشت ، این بدان معناست که محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون محتوا و مضمون سوره ها با یکدیگر متفاوت است ، بنابراین بسم الله هر سوره دارای مضمونی متفاوت خواهد بود و پایان هر سوره با نزول بسم الله دیگر تعیین می شد.
  39. بسم الله الرحمن الرحیم نشانه دین اسلام : پیامبرخدا (صل الله علیه آله) و امامان معصوم علاوه بر توصیه های عام نسبت به ذکر بسم الله ، بر روی مواردی خاص همچون زمان غذا خوردن ، نوشتن نامه ، رفتن به رخت خواب ، برخواستن از بستر ، تاکیری زیادی بر ذکر بسم الله داشتند.
  40. با این توصیفها ، ذکر نام خداوند به صورت یکی از نشانه های دینی است که ذکر آن با صدای بلند یکی از نشانه های ایمان محسوب می شود .زیرا پیامبر خدا حین قرائت قرآن ، بسم الله را با صدای بلند تلاوت می کردند و مشرکان از ایشان ، رو برمی گرداندند ،آیه 46 سوره اسراء نیز به همین موضوع اشاره می کند.

 

تنظیم صفرزاده یکشنبه 29محرم 2/9/1393 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده