پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

 

  1. اباعبدالله الحسین : منازل کاروان اسرای ازکربلا  تا شام 1-
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. روز یازدهم ماه محرّم الحرام: ا. حرکت کاروان اسراء از کربلا
  3. عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد.
  4. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.
  5. هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.
  6. 2. تشکیل مجلس ابن زیاد : روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .
  7. ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
  8. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.
  9. 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه
  10. عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.
  11.  3نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند.
  12. هنگام صبح دوازدهم عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.
  13. کنار کاروان اسیران کربلا، مأموران و نیروهای لشکر عمربن سعد حرکت می‌کردند تا به مردم فخر بفروشند که "ما بودیم که مقابل حسین ایستاده او را مظلومانه به شهادت رساندیم."
  14. دفن بدن‌های شهدای کربلا توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد :بدن‌های مطهر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت که در صحرای کربلا رها شده بود، در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد به خاک سپرده شد،
  15. خطبه حضرت زینب(سلام الله علیها) هنگام ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه پس از واقعه عاشورا در حضور مردم کوفه خوانده شد. زینب(س) در این خطبه، مردم کوفه را به سبب تقصیر در ماجرای عاشورا و کوتاهی در یاری امام حسین(علیه السلام) توبیخ کرد و از گناه بزرگ آنان سخن گفت.
  16. خطبه خواندن حضرت زینب : چون اسیران کربلا را آوردند، زنان اهل کوفه گریبان چاک زده و زاری می‌کردند و مردان هم با آنها می‌گریستند. زین العابدین(علیه السلام)که بیمار بود با صدایی ضعیف و آهسته گفت: «اینان بر ما گریه می‌کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟» آن گاه زینب دختر امام علی ( علیه السلام ) به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید! دم‌ها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد. روایت‌گر ماجرا گفته است: هرگز زنی پرده نشین را خوش سخن‌تر از وی ندیدم؛ گویی بر زبان علی سخن می‌راند.
  17. روزسیزدهم محرم اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد : پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند، آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(علیه السلام) در حالی که به طناب بسته بودند، وارد مجلس کرده،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند، در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.
  18. روز چهاردهم محرم : عبیدالله بن زیاد پس از مجلس خود دستور داد اسرا را در زندان کوفه حبس کنند که مدت زمان این حبس در تاریخ مشخص نیست ولی سختی‌هایی که اسرا در کوفه متحمل شدند بسیار دردناک بود ولی از این فرصت برای بازگو کردن قیام امام حسین(علیه السلام ) اصل و هدفشان بهره کامل را می‌بردند تا دست بنی امیه را به مردم بشناسانند.
  19. ازوقایع روز چهاردهم محرم‌الحرام سال 61 ه.ق - عبیدالله طی نامه‌ای به یزید، جریان کربلا را گزارش داد و از وى پرسید که با سرهاى بریده و اسراء چه کند؟
  20. پانزده محرم/ روز فرستادن سرهای شهدای کربلا به سوی شام : قدام دردناک ابن زیاد در هنگام حرکت اسراء : ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام )، اسراء را در ۱۵ محرم سال۶۱، با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد، آن ملعون به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد(علیه السلام ) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهازکرد.
  21. عبیدالله بن زیاد ملعون، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار، طوری که مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد. (لهوف سید بن طاووس)                              
  22. شب شانزده محرم ماجرای راهب مسیحی : حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت توقف کردند و با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند؛ به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ ،آیا گروهی که امام حسین(علیه السلام ) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟ ..
  23. راهب مسیحی صدای تسبیح شنید: در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیررسید که در آنجا زندگی می‌کرد؛ راهب خوب گوش داد و تسبیح الهی را شنید
  24. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان فوج فوج فرود می‌آیند و می‌گویند:
    السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله.
  25. راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. ازمنزل خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی! به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است!که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
  26. راهب باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صل الله علیه وآله ). راهب با تعجب پرسید: همان محمدی(صل الله علیه وآله) که پیغمبر خودتان است؟ خولی گفت: آری! راهب فریاد می‌زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
  27. خولی پاسخ داد: ده هزار درهم!راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد؛ راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد.
  28. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صل الله علیه وآله ) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده توهستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم.
  29. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم، آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از عبادتگاه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد.
  30. ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه‌های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است! بر روی آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
  31. روزشانزده محرم : سر‌های مبارک شهدای کربلا را به همراه سر مبارک «امام حسین (علیه السلام)» به سوی شام و دربار یزید بردند، این سر‌ها به گروهی با مدیریت فردی به نام زحر بن قیس جعفی سپرده و راهی شام شد.
  32. بعضی اخبار روزشانزده محرم گفته اند:   شهدای کربلا همواره از کنار شهر‌ها می‌گذشتند تا مبادا کسی سر‌ها را از آنان بگیرد، آن‌ها در اولین شبی در مسیر شام بودند در محلی اقامت کرده تا استراحت کنند و مقداری از شب را به خوشگذرانی بگذرانند، اما به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
  33. منازل عبوری کاروان اسرا از کوفه تا شام : بعد از واقعه عاشورا خانواده حضرت سیدالشهدا ((علیه السلام ) به اسارت درآمده وعبید الله‌ بن‌ زیاد سر بریده امام حسین (علیه السلام ) را به زحربن قیس داد و به شام فرستاد و بدنبال آنها زین العابدین ((علیه السلام ) را زیر غل و زنجیر قرار داده و دست به گردن بسته و اهل بیتش را بر شتران برهنه سوار کرده و روانه کرد.
  34. لشگر ابن زیاد کاروان اسرا را هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور دادند. منازل عبوری کاروان اسرا از کوفه تا شام بدین شرح است: قادسیه، شهرتکریت، منزل کحیله، منزل جهنیه، منزل موصل، منزل نصیبین،  شهر حلب،  شهر سرمدین، منزل حرّان، منزل اندرین، معرة النعمان، شیزر، قلعه کفر طاب، سیبور، منزل حماة، شهر حمص، شهربعلبک، صومعه راهب و شهر عسقلان. پس از این منازل اسرا به شهر شام رسیدند
  35. منازل کاروان اسرای کربلا از کوفه تا شام
  36. سید بن طاووس می‌‏گوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه‏‌السلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.
  37. ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک می‏‌پرداختند، به شام برد(۴).
  38. امام محمد باقر(علیه السلام ) فرموده است: از پدرم علی‌بن‌الحسین علیه‏‌السلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟!
  39. فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیه‏‌السلام را بر نیزه‏‌ای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما می‏‌گریست با نیزه به سر او می‏‌زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(۵).
  40. بیان منازلی که اهل بیت علیهم السلام) بین کوفه تا شام بر آن‌ها گذشتند و حوادث و اتفاقاتی که در این مسیر بر آنان گذشت، ازکربلا  تا شام 2-می‏‌پردازیم: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی