پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۱۰ مطلب با موضوع «زیارت وگریه برحسن علیه السلام» ثبت شده است

۱۷
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. 85- مجلس چهل و سوم : و اسئل الله بحقکم و بالشاءن الذى لکم عنده ان یعطینى بمصابى بکم افضل ما یعطیى مصابا بمصیبة مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فى الاسلام و فى جمیع السموات و الاءرض
  3. و از خدا بحق شما و بشاءن و مقام قرب شما نزد خدا درخواست میکنم که ثواب غم و حزن و اندوه مرا بواسطه مصیبت بزرگ شما بهترین ثوابى قرار دهد که بهر مصیبت زده اى عطا میفرماید
  4. و مصیبت شما آل محمد در عالم اسلام بلکه در تمام عالم سماوات و ارض چقدر بزرگ بود و بر عزادارانش تا چه حد سخت ناگوار گذشت .
  5. معناى ولایت مطلقه آنستکه ما سوى الله بطور مطلق تحت نظر و مراقبت آنهاست و نقطه اى از آن استثناء نخورده دلیل ما بر این مدعا فراوانست .
  6. این زمین قبه آدمست فرمود آرى و خدا را قبه هاى زیادى است بدان که پشت این مغرب سى و نه مغرب دیگر قرار دارد و همه زمینهاى سفید مملو از مخلوقاتى است که از نور ما استفاده و استمداد میکنند البته منظور استمداد از نور آنان براى هر گونه رحمتى از جسمانى و روحانى است .
  7. خدا را دوازده هزار عالم است که هر عالمى بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین میباشد و اهل هیچیک از آن عوالم گمان ندارند که عالمى غیر از جهان خودشان باشد و من بر تمام آنها حجت هستم.
  8. هیچ پیغمبرى و انسان و جنى نیست و هیچ فرشته اى در آسمانها وجود ندارد مگر آنکه ما حجتهاى خدا بر آنها هستیم و خدا هیچ موجودى را نیافریده مگر آنکه ولایت ما را بر او عرضه نموده
  9. بهترین ثوابى که بهر مصیبت زده اى عطا میفرماید بواسطه غم و اندوهى که براى مصیبت بزرگ شما کشیدم بمن عطا فرماید.
  10. بدانکه فضیلت گریه کردن بر مصائب ایشان بدرجات بیشتر و مورد رحمت الهى واقع میشود در روایتى از پیغمبر صلى الله علیه و آله وارد شده که الا و صلى الله على الباکین على الحسین رحمة و شفقة و اللاعین لاعدائهم حق تعالى صلوات میفرستد بر گریه کنندگان حسین (علیه السلام ) از روى رحمت و شفقت و بر لعنت کنندگان بر دشمنان ایشان.
  11. اخبار زیادى دلالت دارد بر اینکه کلیه موجودات عالم در مصیبت جان گداز حضرت سیدالشهداء علیه السلام متاءلم و متاءثر شدند و هر یک بر وضع حال خود گریه کردند و ما موضوع گریه موجودات عالم را در آیه ان من شى الا یسبح بحمده و لکن لایفقهون مفصلا شرح دادیم منابرى از سوره هل اتى و مرسلات بانجا رجوع شود.
  12. مولایم امیرالمؤ منین علیه السلام مرا خبر داد که در کشتن بر مصیبت او تمام وحوش صحرا و ماهیان دریا و مرغان هوا و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آسمان و مؤ منهاى جن و انس و جمیع ملائکه آسمانها و رضوان و مالک و جمله عرش گریان میشوند.
  13. چون حسین بن على را یاد کنیم بگویم سه مرتبه بگوى صلى الله علیک یا ابا عبدالله آنگاه حضرت صادق روى بما کرد فرمود ان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) لما قتل بکت علیه السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و من ینقلب فى الجنة و النار و ما یرى و ما لا یرى الا ثلثة اشیاء فانها لم تبک علیه
  14. گاهى که حسین بن على علیه السلام کشته شد هفت آسمان و هفت زمین و آنچه در میان آنها است و آنکه در بهشت و دوزخ میباشد و آنچه دیده میشود و یا دیده نمى شود بر حسین علیه السلام گریستند
  15. مگر سه چیز که بر آنحضرت گریه نکرد حسین بن فاخته عرض کرد فداى تو گردم آن سه چیز کدام بود فرمود بصره و دمشق و اولاد حکم بن ابى عاص .
  16. عزادارى حیوانات در شب عاشوراى حسینى مرحوم حاج میرزا حسین  نورى در کتاب دارالسلام خود از مرحوم آقا آخوند حاج ملا زین العابدین سلماسى نقل میکند که در سفر مکه از عتبات به ایران میآمدم در کوه الوند که نزدیک شهر همدان است
  17. با عابدى که در آن کوه بود ملاقاتى نمودم و از آنشخص که معروف بزهد و تقوى بود سؤ ال کردم که در این مدتى که شما در این کوه هستید از عجائب و غرایب روزگار چه دیده اید.
  18. عابد گفت اول وقتى که من در این کوه آمدم و عزلت و کناره گیرى از خلق را اختیار نمودم اول ماه رجب بود ولى بواسطه ترک معاشرت با مردم حساب ماه و روز و هفته از خاطرم رفت اتفاقا شبى از شبها در وقت مغرب ناگاه ولوله عظیم و صداهاى عجیب شنیدم مرا خوف عجیبى گرفت و نماز را مخففا بجا آوردم چون نظر بصحرا نمودم آن را پر از حیوانات دیدم که همه بجانب من متوجه بودند
  19. اضطراب و ترس من زیاد شد و از اجتماع آن حیوانات تعجب نمودم چون بدقت ملاحظه نمودم دیدم در میان آنها حیوانات متضاد مثل آهو و شیر و خرس و گرگ و حیوانات دیگر همه با یک دیگر مؤ الف و مختلطاند بصورتهاى عجیب صداهاى خود را بلند نموده اند
  20. پس در جلوى من آمدند و سرهاى خود را بجانب من بلند نمودند و صیحه بروى من میزدند پس من با خود اندیشه نمودم که بسیار بعید است که اجتماع این حیوانات متضاد از وحوش و سباع به جهت پاره کردن و خوردن من باشد و حال آنکه هیچیک بدیگرى ضرر نمیرساند
  21. پس اجتماع اینها نیست مگر براى امر مهمى پس من متفکر شدم که اجتماع حیوانات در این شب براى چیست ناگاه بیادم که امشب شب عاشورا است و این اجتماع و غوغا و نوحه اینها از براى مصائب حضرت  سیدالشهدا ء علیه السلام است پس چون خاطر جمع شدم که سبب اجتماع این امر مهم است
  22. دست برده عمامه خود را از سر برداشته بر سر خود زدم و خودم را در میان آنها انداخته فریاد زدم حسین  ، حسین  شهید، حسین  مظلوم ، حسین  عطشان ، حسین  پس آنها کوچه دادند و حلقه وار اطرافم را گرفتند پس بعضى سرهاى خود را بزمین میزدند بعضى در میان خاک مى غلطیدند و تا طلوع فجر به همین حال بودند چون فجر طالع شد آنها از آه و فغان ساکت شدند و هر کدام بطرفى رفتند.
  23. در کتاب اسرارالشهاده دربندى نقل میکند که جمعى از ثقاب براى من نقل کردند که آقا سیدجعفر روضه خوان براى ما نقل کرد که من هر هفته شبى در خانه مرد صالحى از اهل کربلا روضه میخواندم تا شبى بمنزل او رفتم که روضه بخوانم کسى به خانه او نیامد من شروع به روضه خواندن کردم
  24. در اواسط روضه من در منزل را زدند صاحب خانه رفت در را باز کند در آنحال دیدم یک گربه اى بخانه آمد و پاى منبر من نشست او بروضه من گوش میداد و مثل زن بچه مرده گریه میکرد وقتى که من از روضه خواندن فارغ شدم گربه از نظر من غایب شد.
  25. آمدن خون از سنگى در شب عاشورا :در جلد دوم کتاب ریاض القدس نقل میکند از والد ماجدش در ریاض الاحزان که یکى از دوستان ما که کتاب مقتلى نوشته است نقل میکند در سفر مکه عبورم بشهر حماة افتاد که در میان باغات این شهر مسجد بنا نموده بودند که بنام مسجدالحسین  بود
  26. من وارد آن مسجد شدم در گوشه اى از آن مسجد پرده اى کشیده بودند چون پرده را عقب زدم دیدم که سنگى به دیوار نصب است و اثر گلوى بریده اى و شریان آن بر آن سنگ نقش شده است از خادم مسجد سؤ ال کردم که این سنگ چیست و این خونهاى خشکیده از که میباشد
  27. گفت این سنگى است که چون لشکر ابن زیاد از کوفه بدمشق میرفتند و سرهاى شهیدان و اسیران را میبردند باین شهر وارد شدند و سر مطهر حضرت  حسین  بن على علیه السلام را روى این سنگ گذاشتند رگهاى بریده آن حضرت  بر روى این سنگ نقش ‍ بست که مى بینى
  28. و گفت من سالهاست که خادم این مسجد میباشم و همیشه از میان ساختمان این مسجد صداى قرآن میآید ولى من کسى را نمى بینم و در هر سال شب عاشوراى حسین ى که میشود شب که از نصف میگذرد نورى از این سنگ ظاهر میشود که بدون چراغ مردم در مسجد جمع میگردند
  29. و در اطراف این سنگ گریه و عزادارى میکنند و در آخرهاى شب عاشورا از آنموقع خون ترشح میکند تا آن منجمد میشود و خشک میگردد که حال تو مى بینى و احدى جرات و جسارت نمیکند که آن خون را پاک کند پس ‍ آن خادم گفت آن خادمى که قبل از من در اینجا بود و خدمت میکرد او هم سالهاى سال این سنگ را بهمین حالت دیده بود
  30. و میگفت خادم قبل هم براى من این کیفیت را نقل کرده اند و پس از آنکه من از مسجد بیرون آمدم و از اهالى آن شهر کیفیت مسجد و سنگ را سؤ ال کردم همه این موضوع را تصدیق نمودند
  31. و در ریاض القدس است که در یکى از شهرهاى روم در کوهى شیرى از سنگ تراشیده شده و هر سال روز عاشورا از چشم آن شیر دو چشمه آب روان میشود و تا شب آب از چشمان آن شیر جاریست و مردم آن حوالى گرد او جمع میشوند و از آن آب مینوشند و یاد از لب تشنه عزیز زهرا میکنند و لعنت بر قاتلان آن حضرت  مینمایند.
  32. و در کتاب ریاض القدس است که در زرآباد قزوین درختى است کهن سال که همه ساله ظهر عاشورا ناله از آندرخت بلند میشود و از شاخه هاى آن خون میچکد و مردم از اطراف و نواحى در آن مکان بعزادارى و گریه و زارى مشغول میشوند.
  33. مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى در کتاب راحة الروح میگوید من اینداستان را از آقا محمود فرزند وحید بهبهانى شفاها شنیدم که خود ایشان دیده و با والد مرحومش از طهران بزیارت آندرخت رفته و آنرا دیده بودند
  34. مرحوم آقا سیدکاظم یزدى در عروة الوثقى در نجاست خون این مسئله را عنوان میکند که خونى در روز عاشورا از زیر سنگها و خاک بیرون میاید پاک است .
  35. از ابن سیرین نقل شده که چون حسین  علیه السلام شهید شد دنیا سه روز تاریک و آنگاه این حمرت نمودار شد و در سند دیگر از هلال بن ذکوان نقل میکند که حسین  علیه السلام کشته شد و دو تا سه ماه دیوارها چنان بود که گفتى از هنگام طلوع فجر تا غروب آفتاب ملطخ بخون بودند و به سفرى رفتم بارانى آمد که اثرش در جامه هاى ما مانند خون باقى ماند
  36. و از محمد بن سعد روایت کرده که سنگى در دنیا برداشته نشد مگر اینکه خون تازه زیر آن دیده شد و از آسمان بارانى آمد که اثر آن تا مدتى در جامه ها میماند
  37. و نیز از ابن سیرین نقل شده که سنگى یافتند که پانصد سال قبل از بعثت نبوى که به سریانى بر آن نوشته بودند و بعربى ترجمه کردند که چنین بود.
  38. اترجوا امة قتلت حسینا ..... شفاعة جده یوم الحساب
  39. کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان ..... سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک ..... جان جهانیان همه از تن برون شدی

  1. کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست ..... عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روزحشر ..... با این عمل معامله ی دهر چون شدی

        اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر
  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3.  84- مجلس چهل و سوم : و اسئل الله بحقکم و بالشاءن الذى لکم عنده ان یعطینى بمصابى بکم افضل ما یعطیى مصابا بمصیبة مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فى الاسلام و فى جمیع السموات و الاءرض
  4. و از خدا بحق شما و بشاءن و مقام قرب شما نزد خدا درخواست میکنم که ثواب غم و حزن و اندوه مرا بواسطه مصیبت بزرگ شما بهترین ثوابى قرار دهد که بهر مصیبت زده اى عطا میفرماید و مصیبت شما آل محمد در عالم اسلام بلکه در تمام عالم سماوات و ارض چقدر بزرگ بود و بر عزادارانش تا چه حد سخت ناگوار گذشت .
  5. دایره ولایت و سلطنت ائمه علیهم السلام  : و اسئل الله بحقکم بالشاءن الذى لکم عنده سؤ ال میکنم از خدا بحق شاءن و قربى که شما نزد حقتعالى دارید و این مقام بزرگیست که خدا به آنها داده یعنى سلطنتى با شاءن داده که در جمیع عوالم هستى یعنى عالم جماد و نبات و حیوان و انسان و جن و ملک و کلیه کرات سلطنت میکنند و ولایت آنان بر عالم انسانیت شامل انبیاء و رسل و اولیاء خدا هم میباشد
  6. و خلاصه ازلا و ابدا صاحب مقام مزبور میباشد گذشته و آینده و حال حاضر در کیفیت تصرفات آنان تغییرى نمیدهد و چنانکه امر این نشئه بدست آنهاست امر نشئه آخرت هم در اختیار آنان میباشد.
  7. پس در این مبحث سخن ما بدو قسمت خلاصه میشود قسمت اول اثبات سلطنت چهارده معصوم  بالخصوص سیدالشهدا ء علیهم السلام در آسمانها و زمین و استیلا حکومت آنان بر فرشتگان و ساکنین جمیع عوالم وجود و انواع مختلف آفرینش از جماد و نبات و حیوان و انسانست
  8. قسمت دوم اثبات فرماندهى و حکومتشان بر تمامت فرستادگان و انبیاء گذشته از اولى العزم و غیر اولوالعزم میباشد. ائمه علیهم السلام حجت بر جمیع عوالم امکان میباشند
  9. اما بیان مطلب بطور خلاصه آنکه ولایت چهارده معصوم  ولایت مطلقه است یعنى ولایت تام و عام و کلى میباشند در برابر ولایت مقیده که ولایت جزیى و خصوصى نسبت بیک یا چند مورد بر حسب تناسب وقت صلاحیت مکان بوده و براى سایر اولیاست معناى ولایت مطلقه آنستکه ما سوى الله بطور مطلق تحت نظر و مراقبت آنهاست و نقطه اى از آن استثناء نخورده دلیل ما بر این مدعا فراوانست .
  10. در مدینة المعاجر از اختصاص مفید نقل میکند که ابن مسعود گفت نزد فاطمه زهرا رفتم و گفتم على (علیه السلام ) کجاست فرمود جبرئیل او را بآسمان برد پرسیدم براى چه فرمود جمعى از فرشتگان در مسئله اى اختلاف کردند و حکمى از جنس بشر خواستند خدا به آنان وحى کرد کسى را انتخاب کنید آنان على علیه السلام را برگزیدند.
  11. در جلد هفتم بحارالانوار باب نهم الحجة على جمیع العوام از ابى صالح نقل میکند که گفت از حضرت  صادق علیه السلام پرسیدم آیا این زمین قبه آدمست فرمود آرى و خدا را قبه هاى زیادى است بدان که پشت این مغرب سى و نه مغرب دیگر قرار دارد و همه زمینهاى سفید مملو از مخلوقاتى است که از نور ما استفاده و استمداد میکنند البته منظور استمداد از نور آنان براى هر گونه رحمتى از جسمانى و روحانى است .
  12. و در همان کتاب از حضرت  باقر علیه السلام نقل میکند که در پشت این خورشید شما چهل چشمه خورشید وجود دارد که میان هر کدام چهل سال مسافت است و در آنها مخلوقات زیادى زندگى میکنند که از خلقت آدم ندارند و از پشت این ماه شما چهل چشمه ماه است که ما بین هر ماه تا ماه دیگر روز مسافت است و در آنها مخلوق بسیارى وجود دارد نمیدانند خدا آدمى را خلق کرده یا نکرده است ((الخبر))
  13. و از حضرت  صادق علیه السلام روایت شده که فرمود خدا را دوازده هزار عالم است که هر عالمى بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین میباشد و اهل هیچیک از آن عوالم گمان ندارند که عالمى غیر از جهان خودشان باشد و من بر تمام آنها حجت هستم
  14. در جلد چهارده بحار کمپانى از بصائرالدرجات نقل میکند که مردى بر حضرت  سجاد (علیه السلام ) وارد شد حضرت  باو فرمود تو کیستى گفت من مردى منجم هستم حضرت  باقر فرمود تو اعراف میباشى یعنى بامور آسمانها شناسایى دارى آیا کسى را بتو معرفى کنم که از وقتى که نزد من آمده اى تا کنون به چهارده عالم سرکشى کرده که هر یک سه برابر دنیا است و از جاى خود هم حرکت ننموده است
  15. منجم گفت او کیست حضرت  منم اگر خواسته باشى علم مرا بیازمایى بتو از آنچه خورده اى و آنچه در خانه ات ذخیره کرده اى خبر میدهم .
  16. و در پانزدهم بحار کمپانى باب هشتم همین خبر را از حضرت  چهارم نقل نموده و در آنجا عوض چهارده عالم هزار عالم ذکر کرده و بطور مسلم سرکشى حضرت  بمنظور سیاحت نیست بلکه بخاطر اجزاء و امور ولایتى و سرپرستى موجوداتست .
  17. در سرائر ابن ادریس از جامع بزنطى از سلیمان بن خالد نقل میکند که گفت از حضرت  صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ پیغمبرى و انسان و جنى نیست و هیچ فرشته اى در آسمانها وجود ندارد مگر آنکه ما حجتهاى خدا بر آنها هستیم و خدا هیچ موجودى را نیافریده مگر آنکه ولایت ما را بر او عرضه نموده و حجت را بوسیله ما بر او عرضه فرموده است
  18. پس جمعى بما ایمان آوردند و گروهى کافر شدند و ولایت ما را انکار کردند حتى آسمانها و زمینها و کوهها. اینحدیث شریف بر ولایت حضرت  علیهم السلام بر جمادات نیز دلالت دارد.
  19. ثواب غم و اندوه بجهت مصیبت حضرت  سیدالشهداء ان یعطینى بمصابى بکم افضل ما یعطى مصابا بمصیبة ما اعظمها . بهترین ثوابى که بهر مصیبت زده اى عطا میفرماید بواسطه غم و اندوهى که براى مصیبت بزرگ شما کشیدم بمن عطا فرماید.
  20. بدانکه خداوند متعال از لطف و کرم خود در دو مقام نفس کشیدن انسانرا که اضطرارى است ثواب تسبیح قرار داده یکى در مضیف خانه خود که ماه رمضانست که رسول اکرم صلى الله علیه و آله درباره آن فرمود شهرالله الاعظم تا آنجا که فرمود و انفاسکم فیه تسبیح
  21. و دیگر در مصیبت اهل عصمت بالخصوص مصیبت حضرت  سیدالشهدا  علیه السلام که فرمودند هر نفس کشیدن مهموم و مغمومى براى مصیبت و مظلومیت ایشان ثواب تسبیحى دارد
  22. پس همچنانکه در ماه رمضان در شب و روز آن و در خواب و بیدارى چندین هزار تسبیح بشخص صائم میدهند که هر یک آن بهتر از ملک سلیمان میباشد هم چنین از براى کسیکه در عزاء حضرت  سیدالشهدا ء محزون و مغموم شود اگر چه گریه هم ننماید ثواب چندین هزار تسبیح مقرر خواهد داشت .
  23. مرحوم شیخ ابوعلى حسن بن محمد طوسى رضوان اله در امالى از حضرت  صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود نفس ‍ المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة و کتمان سرنا جهاد فى سبیل الله ثم قال ابو عبدالله علیه السلام یجب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب یعنى نفس کشیدن شخص مهموم از براى ظلمى که بر ما وارد شده تسبیح است هم او از براى ما عبادت است و مخفى نمودن اسرار ما جهاد در راه خدا است بعد حضرت  فرمود واجب است که این حدیث بطلا نوشته شود.
  24. در فضیلت گریه بر مصیبت حضرت  سیدالشهدا ء چون فضیلت هم و غم درباره مصیبت و مظلومیت حضرت  حسین  علیه السلام را دانستى بدانکه فضیلت گریه کردن بر مصائب ایشان بدرجات بیشتر و مورد رحمت الهى واقع میشود
  25. در روایتى از پیغمبر صلى الله علیه و آله وارد شده که الا و صلى الله على الباکین على الحسین  رحمة و شفقة و اللاعین لاعدائهم حق تعالى صلوات میفرستد بر گریه کنندگان حسین  (علیه السلام ) از روى رحمت و شفقت و بر لعنت کنندگان بر دشمنان ایشان
  26. در کامل الزیارة از مسمع بن عبدالملک بن بصرى روایت کرده که حضرت  صادق علیه السلام بمن فرمود اى مستمع تو از اهل عراق هستى آیا بزیارت قبر حسین  علیه السلام میروى عرض کردم نه من در بصره معروف و سرشناسم و نزد جماعتى هستند که متابعت از خلفا را میکنند و دشمنان زیاد در قبائل داریم که ناصبى هستند و از آنها ایمن نیستم که بروند و حال ما را نزد اولاد سلیمان بگویند و از ایشان ضررهایى بر من وارد شود.
  27. فرمود آیا بخاطر میآورى مصیبتهاى او را گفتم بلى فرمود جزع هم میکنى گفتم آرى بخدا سوگند جزع میکنم و میگریم تا بقدرى که اهل بیت من اثر غم و اندوه مرا میبابند و از خوردن امتناع میکنم تا آثار حزن در من ظاهر شود.
  28. بعد حضرت  فرمود خدا رحمت کند اشک چشم ترا آگاه باش تو از اشخاصى شمرده میشوى که درباره ما جزع میکنند و تو از جمله اشخاصى خواهى بود که در شادى ما شاد میشوند و در اندوه ما خائف میشوند و اندوهناک میگردند براى خوف ما و خائف میشوند و در ایمنى ما ایمن میشوند
  29. و تو در وقت مرگ مى بینى که پدران من در نزد تو حاضر میشوند و سفارش ترا به ملک الموت میکنند و بتو بشارت خواهند داد و بدانکه ملائکه ملک الموت از مادر نسبت به فرزندانش بتو مهربانتر میشود پس حضرت  گریست منهم گریستم تا آخر خبر که زیاد است
  30. و اعظم رزیتها فى الاسلام و فى جمیع السموات و الارض یعنى مصیبت شما آل محمد بالخصوص مصیبت حضرت  سیدالشهدا ء علیه السلام در عالم اسلام بلکه در تمام آسمانها و زمین چقدر بزرگ بود.
  31. اخبار زیادى دلالت دارد بر اینکه کلیه موجودات عالم در مصیبت جان گداز حضرت  سیدالشهدا ء علیه السلام متاءلم و متاءثر شدند و هر یک بر وضع حال خود گریه کردند و ما موضوع گریه موجودات عالم را در آیه ان من شى الا یسبح بحمده و لکن لایفقهون مفصلا شرح دادیم منابرى از سوره هل اتى و مرسلات بانجا رجوع شود.
  32. شیخ صدوق در کتاب امالى خود سند حدیث را بحضرت  سیدالساجدین علیه السلام میرساند که روزى حضرت  حسین  علیه السلام بر حضرت  حسن علیه السلام داخل شد چون به آنجناب نظر کرد گریان شد فرمود گریه تو چه سبب دارد گفت میگریم بسبب آن مصیبتهایى که بر تو وارد میشود آنگاه حضرت  حسن علیه السلام کلماتى چند فرمودند که متضمن واقعه کربلاست که در کتاب امالى مذکور است و در ذیل خبر است که در آنهنگام یعنى بعد از شهادت تو لعنت خدا بر بنى امیه نازل میشود.
  33. بعضى از اخبار در گریستن تمامى موجودات در مصیبت حسین  علیه السلام آمده است .
  34. در امالى صدوق از جبله روایت کرده که میثم تمار بمن خبر داد که بخدا قسم این امت پسر پیغمبر خویش را روز دهم محرم بکشند و مولایم امیرالمؤ منین علیه السلام مرا خبر داد که در کشتن بر مصیبت او تمام وحوش صحرا و ماهیان دریا و مرغان هوا و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آسمان و مؤ منهاى جن و انس و جمیع ملائکه آسمانها و رضوان و مالک و جمله عرش گریان میشوند و از آسمان قطرات خون میبارد
  35. و تا آنجا که حضرت  فرمود اى جبله هر گاه آفتاب را سرخ رنگ به بینى که گویى خون تازه است بدانکه حضرت  شهادت یافته جبله میگوید روزى بیرون آمدم نور آفتاب را که بر دیوارها دیدم چنان سرخ شده بود که گویى چادر قرمزى بر دیوارها گسترده اند آنگاه فریاد برداشتم و بگریستم و گفتم قد قتل و الله سیدنا الحسین  بن على علیهماالسلام قسم بخدا که حسین  بن على (علیه السلام ) را شهید کردند
  36. و در کتاب امالى شیخ طوسى از حسین  بن ابى فاخته روایت میکند که گفت من و ابوسلمه سراج و یونس ‍ بن یعقوب و فضیل بن یسار خدمت حضرت  صادق علیه السلام رسیدیم عرض کردیم جان ما فداى شما گاهى در مجالس اهل سنت حاضر میشویم و شما را یاد مى کنیم چه بگوئیم فرمود اى حسین  در مجالس ایشان بگو اللهم ارنا الرخاء و السرور فانک تاءتى على ما ترید پروردگارا بنما ما را راحت و شادمانى چه تو قادرى و چه آنچه بخواهى مینمایى
  37. عرض کردم چون حسین  بن على را یاد کنم بگویم سه مرتبه بگوى صلى الله علیک یا ابا عبدالله آنگاه حضرت  صادق روى بما کرد فرمود ان ابا عبدالله الحسین  (علیه السلام ) لما قتل بکت علیه السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و من ینقلب فى الجنة و النار و ما یرى و ما لا یرى الا ثلثة اشیاء فانها لم تبک علیه
  38. گاهى که حسین  بن على علیه السلام کشته شد هفت آسمان و هفت زمین و آنچه در میان آنها است و آنکه در بهشت و دوزخ میباشد و آنچه دیده میشود و یا دیده نمى شود بر حسین علیه السلام گریستند
  39. مگر سه چیز که بر آن حضرت  گریه نکرد حسین  بن فاخته عرض کرد فداى تو گردم آن سه چیز کدام بود فرمود بصره و دمشق و اولاد حکم بن ابى عاص .
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1.   83- مجلس چهل و دوم : و اسئله ان یبلغنى المقام المحمود لکم عندالله و ان یرزقنى طلب ثارکم مع حضرت  مهدى ظاهر ناطق بالحق منکم
  2. و اینکه از خدا سئوال میکنم که مرا بمقام محمود برساند آن مقام محمودى که براى شما در نزد خدا است اینکه روزى من کند طلب خونخواهى شما را با حضرت  مهدى ظاهر و ناطق بحق از شماء یعنى خونخواه و منتقم از دشمنان شما باشم
  3. معنى مقام محمود : ظاهر لفظ مقام آن درجه کمالى است که از هر جهت مستوجب حمد هر کس شود و این نتیجه قرب نوافل مقام نبوى است و میشود که مراد مقامى باشد که حمد در آن واقع شود چنانچه دلالت بر آن دارد
  4. در توحید صدوق از حضرت  امیرالمؤ منین علیه السلام در ذکر اهل محشر نقل شده که میفرماید مجتمع میشوند در موطنى که در آن مقام محمد (صل الله علیه وآله وسلم ) است
  5. و آن مقام محمود است پس او بر خداى ثنا میکند نبوغى که احدى قبل از او چنان ستایش نکرده
  6. آنگاه ثنا میکند بر هر مؤ من و مؤ منه . ابتدا میکند به صدیقین و شهدا آنگاه صالحین چون چنین کند حمد میکنند او را اهل سماوات و اهل زمین و از اینروى خداى عز و جل میفرماید: عسى ان یبعثک ربک مقام محمودا، سوره اسرى آیه 79، فطوبى لمن کان له
  7. در مجمع البیان دعوى اجماع مفسرین را کرده که مراد از مقام محمود در کریمه و من الیل فتهجدیه نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا مقام شفاعت است
  8. و این معنى اگر چه به مقتضاى اخبار صحیح است ولى اجماع مفسرین بهیچوجه حجت نیست چه مرجع قول مفسرین مثل کلبى و سدى و حسن و عطا و قتاده و مجاهد که طبقه اول از مفسرین هستند با گفتار تفسیرى آنها بحسب سلیقه خودشانست
  9. و یا بعضى از اقوالشان روى هواى نفسانى و پاره اى به ادعاى سماع از مشایخ خود مثل ابن عباس و ابن مسعود و عکرمه و غیر ایشان میباشد که هیچیک براى ما حجتى ندارد
  10. و علاوه بر اینکه نقل و سائط ثابت نیست و بنا بر فرض نقل شرایط قبول در هیچیک محقق نیست .
  11. نام مخصوص حضرت  بقیة الله عجل الله تعالى فرجه  بنا بر مفاد بسیارى از اخبار خاصه و عامه اسم آنحضرت  ((محمد)) است و در جوار نامیدن این اسم در زمان غیبت در مجالس و محافل بین علماء اختلاف است شیخ نورى در نجم ثاقب در ذیل اسم محمد فرموده این اسم اصلى و نام اولى آن حضرت  است که حقتعالى آن حضرت  را به این اسم نامیده و در اخبار بسیارى از رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیده که فرمود مهدى این امت همنام منست
  12. و در خبر معروف لوح که جابر براى حضرت  باقر (علیه السلام ) نقل کرد که آنرا نزد صدیقه طاهره علیهاالسلام دیده بود در آنجا اسماء اوصیاى آن حضرت  ثبت شده بود بهمین نام گذشته ذکر شده بود
  13. و بروایت صدوق در اکمال الدین و عیون اخبارالرضا اسم آن حضرت  مهدى ذکر شده باین نحو ابوالقاسم محمد بن الحسن هو حجة الله القائم که مادر او کنیزى است باسم نرجس خاتون
  14. و بروایت شیخ طوسى در امالى نام آن حضرت  محمد ذکر شده که در آخرالزمان خروج میکند و بر بالاى سر او قطعه ابرى است که بر آن حضرت  سایه افکنده
  15. و بزبان فصیح ندا میکند که همه میشنوند که او است مهدى از آل محمد علیهم السلام که زمین را از عدل و داد پر میکند که پر از ظلم و جور شده باشد.
  16. و بنا بر مضمون اخبار کثیر و معتبر نامیدن این اسم در مجالس و محافل تا ظهور آن حضرت  حرمت دارد و این حکم در نزد قدماى حضرت یه از فقها و متکلمین و محدثین شیعه و مسلم بوده
  17. حتى آنکه شیخ اقدام ابومحمد بن حسن بن موسى نوبختى که از علماى غیبت صغرى بوده
  18. در کتاب فرق و مقالات در ذکر فرقه دوازدهم شیعه بعد از وفات حضرت  حسن عسکرى علیه السلام نقل میکند که عقیده و مذهب ایشان چنین است که و لا یجوز ذکر اسمه و لا السوال عن مکانه حتى یؤمن بذلک و ازین بیان معلوم میشود که نبردن نام آن حضرت  در زمان غیبت از خصایص شیعه است و از احدى خلافى نقل شده
  19. تا زمان خواجه نصیرالدین طوسى که ایشان را قائل بجواز شدند تا عصر شیخ بهایى علیه الرحمه که این مسئله مورد نظر در میان فضلا و علما شد تا آنکه مسائل زیادى در جواز و حرمت تاءلیف نمودند.
  20. اخبارى که دلالت بر حرمت ذکر نام آنحضرت  میکند و اما اخبارى که دلالت بر حرمت بردن نام آن حضرت  میکند
  21. حدیثى است که فضل بن شاذان در کتاب غیبت خود از جابر انصارى نقل میکند که جناده که از یهودیان خیبر بوده خدمت رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) آمد و از آن حضرت  نقل میکند که فرمود که اسم آنحضرت  برده نشود تا زمانیکه خدا او را ظاهر سازد.
  22. در دارالسلام عراقى از صدوق روایت میکند که حضرت  صادق علیه السلام فرمود صاحب الامر کسى است که نام نمیبرد او را مگر کافر، و روایت ریان بن صلت که گفت سئوال کرده شد
  23. از حضرت  رضا علیه السلام از حضرت  قائم عج الله تعالی فرجهم الشریف که عمر از حضرت  امیرالمؤ منین علیه السلام از مهدى پرسید حضرت  فرمود اما در اسم او،
  24. پس خلیل و حبیب من رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) از من عهد گرفت که خبر از نام او ندهم تا زمانیکه خدا او را مبعوث کند و از آن جمله اموریست که خدا از علم خود برسولش سپرده است .
  25. و روایت ابوهاشم جعفرى که گفت از حضرت  ابى الحسن عسگرى علیه السلام شنیدم که فرمود خلف بعد از من فرزندم حسن میباشد و حال شما در خلف بعد از خلف من چگونه باشد؟ عرض کردم فدا شما شوم از چه جهت ؟
  26. فرمود از آن جهت که شما شخص او را نمى بینید و ذکر نام او هم براى شما حلال نمیباشد عرض کردم پس چگونه نام او را ذکر کنیم فرمود بگوئید الحجة من آل محمد صلوات اله علیه .
  27. و از جمله روایت محمد بن همام است که گفت شنیدم که محمد بن عثمان عمروى میگفت که بیرون آمد توقیع بخط آن حضرت  که آنرا میشناختم که هر کس مرا بنام ذکر کند لعنت خدا بر او باد.
  28. اخبارى که دلالت بر جواز ذکر نام آن حضرت  میکند و از جمله اخبارى که دلالت بر جواز میکند روایت علان رازى که گفت بعضى از اصحابمان بمن خبر دادند که چون جاریه ابومحمد علیه السلام حامله شد آن حضرت  فرمود زود باشد که دارا شوى بفرزندیکه نام او محمد است و او قائم بعد از من است .
  29. ممکن است بگوئیم که این اسم در بین خود اهل بیت آن حضرت  ذکر میشده ولى براى دیگران جایز نبوده است و دیگر روایت عطار است که گفت خیزرانى از کنیز من که او را بابى محمد (علیه السلام ) هدیه داده بودم بمن خبر داد که او در ولایت حضرت  قائم علیه السلام حاضر شده بود ابومحمد (علیه السلام ) مادر آن حضرت  را بآن چیزهائیکه بر او وارد میشود خبر داده بود
  30. پس آنمخدره سئوال کرد در حیوة ابى محمد (علیه السلام ) بر قبر او لوحى گذاشتند که در آن مکتوب بود هذا قبر ام محمد.
  31. ممکن است بگوئیم نوشتن نام روى سنگ قبر غیر از ذکر کردن نام در مجالس و محافل است و دیگر روایت ابوغانم خادم که گفت از براى ابى محمد (علیه السلام ) فرزندى متولد شد پس او را محمد نام نهاد و روز سوم او را باصحاب خود معرفى نمود و فرمود که اینست صاحب شما بعد از من وظیفه من بر شما.
  32. نام گذاشتن فرزند را باین اسم و گفتن باصحاب دلیل نمیشود که اسم را در هیچ جا نباید گفت آنها که قائل بحرمت شده اند
  33. اخبار دسته دوم را که مربوط بجواز است رد کرده اند که صحت در سند ندارد و با صراحت مطلبت را نمى رساند و لذا عمل بآن جایز نیست .
  34. و اما آنهائیکه بجواز شده اند اخبار منع را حمل بر تقیه کرده اند و یا اینکه این مطلب اختصاص بزبان غیبت صغرى داشته که خلفا در صدد کشتن و اذیت کردن آن حضرت  بودند ولى در زمان غیبت کبرى این مخطور در کار نیست .
  35. معنى ظاهر : شیخ طوسى در کتاب غیبت از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده که در حدیثى فرمود ان الله اختار من الناس الانبیاء و اختار من الانبیاء الرسل و اختارنى على الرسل و اختار منى علیا و اختار من على الحسن و الحسین  و اختار من الحسین  الاوصیاء تاسعهم قائمهم و هو ظاهرهم و باطنهم
  36. بدرستیکه خدا از مردم پیغمبران را اختیار فرمود از پیغمبران رسولان را و مرا بر تمامى رسل اختیار نمود و از من على را و از على حسن و حسین  و اوصیایى را اختیار نمود که نهم ایشان قائم آنها است و او پیدا و پنهان ایشان است و
  37. بنا بنظر مرحوم مجلسى مقصود از ظهور غلبه و استیلاء و استعلاء بر اعادى و جمله کفار و مشرکین و غرض از بطون غیبت و اختفاء و استتار از انظار میباشد
  38. چه در میان حجج الهیه و ائمه راشدین حاوى این دو صفت و جامع این دو خصلت فقط ذات مقدس حضرت  حجة بن الحسن ارواحنا له الفداء است و این معنى بخاطر مرحوم علامه مجلسى رسیده است
  39. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر

 

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

82..مجلس چهل و یکم : فاسئل الله الذى اکرمنى بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنى البرائة من اعدائکم ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الاخرة و ان یثبت لى عندکم قدم صدق فى الدنیا و الاخرة .

  1. پس از کرم حقتعالى درخواست میکنم که بمعرفت و شناسایى شما و دوستان شما مرا گرامى سازد. و به من این کرامت را لطف کند که همیشه بیزارى از دشمنان شما را روزى من فرماید و مرا در دنیا و آخرت همنشین شما قرار دهد.
  2. در این جمله از زیارت به سه مطلب مهم اشاره میفرماید:
  3. 1 - فاسئل الله الذى اکرمنى بمعرفتکم و معرفة اولیائکم . از خداى تبارک و تعالى مسئلت مینمایم که مرا بمعرفت و شناسایى شما و دوستان شما گرامى سازد.
  4. 2 - و رزقنى البرائة من اعدائکم . بیزارى از دشمنان شما را روزى من فرماید.
  5. 3 - ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الاخره . مرا در دنیا و آخرت همنشین شما قرار دهد.
  6. مطلب اول : در معرفت و شناسایى ائمه علیهم السلام احاطه بمقام ایشان براى هر کس مقدور نیست .مردى خدمت حضرت حسین (علیه السلام ) عرض کرد یابن رسول الله پدر و مادرم فداى شما باد معرفت خدا چگونه است ؟ یعنى راه آن چیست حضرت  فرمودند: معرفة اهل کل زمان حضرت هم الذى یجب علیهم طاعته . (بحار و کنزالکراجى )
  7. یعنى معرفت و خداشناسى در هر زمان بستگى به آن دارد که حضرت  همان زمان را بشناسد چه اگر معرفت واقعى به حضرت  زمان خود پیدا کردى و مقام آن حضرت  را شناختى مسلما به مقام معرفت الهى خواهى رسید.
  8. در دعاى ماه رجب که از ناحیه مقدسه بر دست شیخ کبیر ابی جعفر محمد بن عثمان بن سعید رضى الله عنه بیرون آمده میخوانیم : فجعلنهم معادن لکلماتک و ارکانا لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک التى لا تعطیل لها فى کل مکان یعرفک بها من عرفک لا فرق بینک و بنیها الا انهم عبادک و خلقک .
  9. یعنى : آنها را که حضرتان باشند معدن اسرار کلمات و ارکان توحید و آیات و مقامات خود قرارشان دادى که در هر مکان در آن آیات ، تعطیلى نخواهد بود، هر که ترا شناسد به آن آیات شناسد و میان تو و آنها جدایى نیست جز آنکه تو خدا و آنان بنده و مخلوق تواند.
  10. پس مسلم است که این شناسایى براى هر کس میسر نیست اگر حضرت  را خوب شناختى و معرفت بحال او پیدا کردى خدا را شناخته اى .
  11. و در روایت دیگرى در بحارالانوار و مشارق الانوار نقل میکند که امیرالمؤ منین (علیه السلام ) به سلمان و جندب فرمود: یا سلمان و یا جندب قالا لبیک یا امیرالمؤ منین ، قال معرفتى بالنورانیة معرفة الله عز و جل و معرفة الله معرفتى بالنورانیة لانا کلنا واحد منا محمد و اخرنا محمد و اوسطنا محمد کلنا محمد فلا تفرقوا بیننا و نحن اذا شئنا شاء الله و اذا کرهناه کره الله . (مشارق الانوار، ص 160 بحارالانوار)
  12. ائمه هدى علیهم السلام نور الهى هستند و انتجبکم لنوره . و نوره و برهانه عندکم و ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة خلقکم الله انوارا . و اشرقت الارض بنورکم .
  13. در این قسمتها از زیارت براى روشن شدن این معنا که ائمه هدى علیهم السلام نور الهى هستند باید به آیات مربوطه قرآنى و روایاتى که در ذیل آنها آمده است نظر داشت .
  14. در این قسمت از زیارت که میفرماید: و نوره و برهانه شاید ارتباط مستقیم این فقره از زیارت به آیه شریفه اى باشد که ذکر هر دو کلمه در آن آمده است آنجا که میفرماید: یا ایها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا .
  15. یعنى اى مردم دلیل آشکارى از طرف پروردگارتان براى شما آمد و نور واضحى براى شما فرستادیم در تفاسیرى که رسیده برهان پیغمبر است و مراد از نور مبین ولایت و خلافت و حضرت على بن ابیطالب علیهم السلام است .
  16. و در روایات دیگرى نور بشخص امیرالمؤ منین و همه ائمه تفسیر شده است .
  17. و در آیه دیگرى که میفرماید: فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا .
  18. از تفسیر اهلبیت رسیده که مراد از نور ((قرآن ناطق )) است که آن امیرالمؤ منین و ائمه معصوم ین صلوات علیهم اجمعین میباشند.
  19. چنانچه ابوخالد کابلى میگوید که از حضرت  ابى جعفر علیه السلام معنى والنور الذى انزلنا را پرسیدم حضرت  فرمود اى ابا خالد بخدا قسم که مراد از نور در این آیه حضرتان از آل محمد صلوات الله علیهم هستند که حضرت  آنها تا روز قیامت ثابت است و خدا ایشان را فرو فرستاده و ایشان نور خداى تعالى هستند.
  20. و بخدا قسم که ائمه معصومین نور حقتعالى در آسمانها و زمین هستند و بخدا قسم ابى ابا خالد که هر آینه نور حضرت  در دلهاى مؤ منین روشنتر از نور آفتاب تابان در روز است و بخدا قسم که این حضرتان دلهاى مؤ منین را روشن میکنند و خدایتعالى روشنى ایشان را از جمعى که نمیخواهند میپوشاند، پس دلهاى آنها را تاریک میسازد و پیوسته در حجاب شبهه و شکوک مستور میمانند.
  21. مطلب دوم : بیزارى از دشمانان اهلبیت است که فرمود: و رزقنى البرائة من اعدائکم . این جمله در مجلس قبل شرح داده شد. ولى براى مبهم بودن مطلب مجبوریم چند جمله دیگر شرح اعداء آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین را بدهیم و بهتر است که شرح این جمله را از خود ایشان که در زیارت جامعه فرموده اند بیان کنیم .
  22. حضرت علیه السلام در آن زیارت میفرماید: و برئت الى الله عز و جل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین وخربهم الظالمین لکم و انجاحدین بحقکم و المارقین من ولایتکم و الغاصبین لارثکم الشاکین فیکم و المنحرفین عنکم .
  23. اول : یعنى اى آل محمد من نزد حقتعالى از دشمنان شما بیزارى میجویم .
  24. دوم : از جبت و طاغوت یعنى بت و سحر و از هر شخص بیخیر و منفعت که انکار ولایت شما را نمود و از طاغوت به معنى هر معبودى جز خدا.
  25. سوم : از شیاطین که با شما خانواده دشمنى دارند اگر به آیات قرآنى در این مورد توجه شود ارتباط بند مورد شرح به اصل موضوع روشن میگردد ببینید خداى تعالى در قرآن چه میفرماید: و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الانس و الجن . (انعام ، 112)
  26. یعنى و همچنین گردانیدیم از براى هر پیغمبرى دشمنى از شیاطین انس و جن و یا به اعتبار دیگر معنا چنین است که خدایتعالى از نظر آزمایش و منع لطف و توفیق خود نسبت به معاندین در برابر هر پیغمبرى دشمنانى از گردنکشان انس و جن قرار داده تا مردم را از پیروى آنان باز دارند.
  27. پس همانطور که پیغمبران در امر رسالت مواجه با دشمنان بسیارى بوده اند از اوصیاء ایشان که قائممقام آنان بوده اند دشمنانى داشته اند.
  28. چهارم : و الجاحدین بحقکم و آنها که حق شما را انکار نمودند.
  29. پنجم : و المارقین من ولایتکم و از ولایت شما بیرون رفته بودند.
  30. ششم : و الغاصبین لارثکم و غصب کننده ارث شما بودند که اول غصب خلافت و دوم غصب فدک بود که حق آل محمد را بردند و آنها را محروم ساختند.
  31. هفتم و هشتم : والشاکین فیکم و المنحرفین عنکم و از آنهائیکه شک و تردید در مقام ولایت و بزرگوارى شما داشتند و یا از مقام شما منحرف شدند و درباره مقام شما غلو کردند.
  32. پس خدایا روزى من گردان که بیزارى بجویم از دشمنان آنها که از دایره ولایت آنها خارح شدند و مقام خلافت آنان شک و تردید نمودند و یا از غیر ایشان اطاعت کردند که همه آنها از زیانکاران و اعداء ایشان در واقع غاصب اصلى میراث آن بزرگواران میباشند.
  33. مطلب سوم : که بآن اشاره میفرماید: ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الاخرة است .
  34. در این بند از زیارت زائر در مقام دعا بیان خود را بر این وجه ادامه میدهد که از خداى تعالى طلب استقامت و پایدارى در راه دوستى و محبت محبوبان خود کرده و چنین تقاضا دارد که این موهبت تا پایان عمر و زندگى از او سلب نشود و تقاضاى ثبات و پایدارى در دوستى با ائمه هدى کرده اشاره بمراتب دیگریست که موجب محبت و علاقه میباشد.
  35. عرض میکند خدایا مرا در دین این بزرگواران و پیروى کردن از فرمان ایشان ثابت و پایدار بدار و از بهترین دوستان آنان که اطاعت آنها را پذیرفته و به سوى حق دعوت میکنند قرار ده و همچنین توفیق طاعت و بهره مندى از شفاعت ایشان بر من عطا فرما.
  36. بهترین دعاها دعاى حسن عاقبت است انسان باید در همه اوقات از خداى تعالى حسن عاقبت بخواهد چه بسیار دیده شده که اشخاصى باایمان سالها عبادت کردند ولى عاقبت مبتلا به سوءخاتمه شدند و برعکس بسیارى سالهاى دراز عمرشان را در معصیت و نافرمانى خدا صرف کردند ولى آخر توفیق شامل حالشان شده با حسن عاقبت از دنیا رفتند.
  37. لذا در آخر دعاى عدیله میفرماید: اللهم یا ارحم الراحمین انى اودعتک یقینى هذا و ثبات دینى و انت خیر مستودع و قد امرتنا بحفظ الوادائع فرده على وقت حضور موتى برحمتک یا ارحم الراحمین .
  38. یعنى : پروردگارا، اى مهربانترین مهربانان ، من ایمان و یقین خود را که در این دعا اظهار نمودم و ثبات در دین و ایمانم را بتو امانت میسپارم و تو خودت مرا امر به حفظ امانت کردى ، پس این امانت مرا در وقت حضور مرگ بمن باز گردان ، به حق رحمتت اى مهربانترین مهربانان .
  39. بهترین شاهد در این مقام آیه مبارکه اى است که درباره بلعم باعور نازل شد: واتل علیهم نباء الذى اتیناه آیاتنا فانسلخ منها... (اعراف - 175)
  40. بلعم اسم اعظم را میدانست و با عاقبت بدى از دنیا رفت .اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. 81..مجلس مجلس چهلم : و بالبرائة من اشیاعهم و اتباعهم انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولى لمن والاکم و عدو لمن عاداکم
  2. و از پیروان آنها و همراهان آنها بیزارى جویم بدرستى که من مسالمت دارم با هر که مسالمت با شما دارد یعنى با هر کس که شما در صلحست و در جنگ و مخالفتم با هر کس که با شما در جنگ است
  3. حذیفة بن منصور گفت من خدمت حضرت  صادق (علیه السلام ) بودم مردى وارد شده عرض کرد فدایت شوم مرا برادرى هست که شیطان او را از لحاظ محبت و احترام و تعظیم شما خانواده نمیتواند بفریبد ولى عیبى که در او هست شراب میخورد. حضرت  صادق علیه السلام فرمود همانا این قسمت خیلى عظیم است که محبت و دوستدار ما شرابخوار باشد
  4. ولى ترا خبر دهم از کسى که از او هم بدتر است دشمن ما خانواده از چنین شخصى بدتر است پست ترین مؤمن با اینکه در میان مؤمنین پست وجود ندارد میتواند دویست نفر را شفاعت کند ولى اگر هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا درباره دشمن خانواده شفاعت کند پذیرفته نخواهد شد،
  5. این شخص را که ذکرى کردى از دنیا خارج نمى شود مگر اینکه توبه نماید و یا اینکه خداوند او را بلایى در بدنش مبتلا میکند که گناهانش از بین برود تا خداوند را بدون گناه ملاقات کند شیعیان ما همانا عاقبت به خیرند.
  6. آنگاه پدرم پیوسته میفرمود دوست بدار دوست آل محمد را گر چه فتنه جو و متبکر باشد و دشمن بدار دشمن آل محمد را اگر چه پیوسته روزه دار و شب زنده دار باشد.
  7. بدترین مردم کیانند؟ محمد بن سلیمان دیلمى از پدرش نقل کرد که سماعة بن مهران خدمت حضرت  صادق (علیه السلام ) رسید حضرت  ازو پرسید بدترین مردم کیانند؟ جواب داد ما هستیم . سماعة گفت آنجناب خشمگین گردید که دو گونه اش بر افروخته شد، تکیه داده بود حرکت کرده راست نشست فرمود سماعة بدترین مردم در نظر مردم کیانند؟
  8. گفتم سوگند بخدا شما دروغ نگفتم بدترین مردم در نظر مردم ما هستیم زیرا آنها ما را کافر و رافضى میدانند. درین هنگام بمن نگاهى کرده فرمود چگونه خواهید بود آنروز که شما را بسوى بهشت و آنها را به طرف آتش برند آن زمان بسوى شما نگاه کنند و بگویند چه شد کسانیکه از اشرار مى شمردیم اینک در جهنم نمى بینیم .
  9. سماعة اگر از هر یک از شما گناهى سر زند قیامت بپاى خود به پیشگاه خدا میرویم و براى او شفاعت میکنیم . شفاعت ما را قبول میفرماید، سوگند بخدا ده نفر از شما به جهنم وارد نمى شوند. به خدا سوگند پنج نفر هم وارد نمى شوند، بخدا قسم سه نفر از شما هم به جهنم وارد نمى شوند بخدا قسم یکنفر هم وارد نمى شود، کوشش و جدیت کنید در بدست آوردن درجه هاى بهشت و دشمنان خود را بوسیله ورع و پرهیزکارى به اندوه مبتلا کنید
  10. من میر ملک فقرم و عشق است عسکرم ..... ارض است سیرگاه و سماوات لشکرم

           آلوده ام اگر به کثافات معصیت ..... آسوده ام چو من از محبان حیدرم

           با دوستى حیدر و اولاد او مرا ..... کى خوف باشد ز مجازات محشرم

           زاهد تو با ولاى على از چه میکنى ..... تخویف از جهنم و احراق و آذرم

           وز رستخیز خوف نباشد مرا بدل ..... شافع على بود چو بدرگاه داورم

           امروز دلم چو بود مهر مرتضى ..... در روز حشر عرش شود سایه سرم

          فردا چو سر ز خاک برآرم من اى ودود ..... دستم رسان بدامن آل پیمبرم 

           یا رب گواه باش که از نسل فاطمة ..... هفت است و چار سرور و هادى رهبرم

          جز بر امام غائب و حى پور عسکرى ..... پیرى و مرشدى نبود، هیچ در برم

          یا رب ز جرم و معصیتم در گذر که نیست ..... غیر از امید عفو تو امید دیگرم

  1. همه ما ناگزیر در معرض امتحان قرار میگریم . خداوند متعال در سوره محمد آیه 31 میفرماید: و لنبلونکم حتى نعلم المجاحدین منکم و الصابرین و نبلوا اخبارکم .
  2. بعدی چرا خداوند مردم را آزمایش میکند؟  در زمینه مسئله آزمایش الهى بحث فراوانى شده ، نخستین سئوالى که پیش میآید اینست که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص ‍ چیزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسند و از میزان جهل و نادانى خود بکاهند پس اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون هر کس و همه چیز آگاه است چرا امتحان میکند مگر چیزى بر او مخفى است که با امتحان آشکار شود.
  3. پاسخ این سئوال مهم در اینجا باید جستجو کرد که مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاى ما بسیار متفاوت است آزمایشهاى ما همانست که در بالا گفته شد یعنى براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل ست اما آزمایش الهى در واقع همان پرورش و تربیت است .
  4. توضیح اینکه در قرآن متجاوز از بیست آیه ، مورد امتحان را بخدا نسبت داده است این یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه بفعل رساندن آنها و در نتیجه پرورش دادن بندگان آنان را میآزماید یعنى همانگونه که فولاد براى استحکام بیشتر در کوره میگذارند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش میدهند تا مقاوم گردد.
  5. در واقع امتحان خدا بکار باغبانى پرتجربه شبیه است که دانه هاى مستعد را در سرزمینهاى آماده میپاشد این دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به نمو و رشد میکند، تدریجا با مشکلات میجنگد و با حوادث پیکار مینماید، در برابر طوفانهاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان ایستادگى بخرج میدهد تا شاخه گلى زیبا و تا درختى تنومند و پرثمر ببار آید که بتواند بزندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
  6. سربازان را براى اینکه از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى میبرند و در برابر انواع مشکلات مانند: تشنگى ، گرسنگى ، گرما، سرما و حوادث دشوار و موانع سخت قرار میدهند تا ورزیده شوند و اینست رمز آزمایشهاى الهى .
  7. آزمایشهاى خدا همگانى است از آنجا که نظام حیات در جهان نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را میپمایند حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با میوه بروز میدهند همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى میبایست آزمایش شوند و استعدادات خود را شکوفا سازند،
  8. گر چه امتحانات الهى متفاوت ، یعنى بعضى مشکل و بعضى آسان است ، قهرا نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش ، براى همه است . قرآن مجید درین باره میفرماید: احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون . (عنکبوت - 1)
  9. پس از ذکر این مقدمه معلوم شد که برائت و بیزارى از دشمنان اهل بیت و مخالفت با آنها و صلح و مسالمت با اهلبیت و هر کس که با آنها در صلح است از امتحانات بزرگ الهى است که درین جمله از زیارت میخوانیم سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولى لمن والاکم و عدو لمن عاداکم
  10. و لذا در شب عاشورا اصحاب حضرت  سیدالشهدا ء بیش از هزار نفر بودند که از مدینه و مکه به کمک و یارى آن حضرت  آمده بودند ولى پس از خواندن آن خطبه و فرمایشات گهربار آن حضرت  همه رفتند و هفتاد و چند نفر باقى ماندند و از آن اطراف اشخاصى که بجنگ پسر پیغمبر از کوفه به کربلا آمده بودند شب عاشورا از لشکر پسر سعد جدا شده ملحق به لشکر پسر پیغمبر شدند که یکى از آنها حر بن یزید ریاحى بود.
  11. براى روشن شدن مطالب این مجلس خوب است که به مطالب مجلس بیست و چهارم رجوع شود.
  12. در تذکره سبط ابن جوزى از احمد بن حصیب روایت کرده که گفت من منشى سیده مادر مادر متوکل بودم پس روزى خادمى از جانب سیده نزد من آمد و کیسه اى آورده بود و هزار اشرفى در آن بود بمن گفت که خانم و سید من میگوید که این وجه را که از پاکیزه ترین مالهاى منست در بین مستحقین تقسیم کن و نام آنها را براى من بنویس که بعدا از مالهاى خوبم بین آنها تقسیم کنم .
  13. ابن حصیب گفت آمدم از رفقاى خودم نام مستحقین را پرسیدم و در نامه اى نوشتم و سیصد اشرفى از آنها را بین ایشان تقسیم کردم و بقیه اشرفیها نزد من باقى ماند. نصف شب صداى در خانه من بلند شد پرسیدم کیست ؟ گفت فلان مرد علوى هستم که منزلم در همسایگى خانه شما است او را اجازه ورود دادم به خانه ما آمد، پرسیدم چه کار دارى ؟ گفت گرسنه ام یک اشرفى باو دادم شکر خدا را کرد و از من ممنون شد و رفت زوجه ام بمن گفت این مرد چه کسى بود که در اینوقت شب بخانه ما آمد گفتم فلان مرد علوى که همسایه ما میباشد بمن اظهار گرسنگى کرد و من هم یک اشرفى باو دادم ،
  14. زوجه ام گریه کرد و گفت آیا حیا نکردى که مثل چنین مردى را که روى بتو آورده یک اشرفیها که باقى مانده باو بده ، سخن زن چنان بر من اثر کرد که فورى برخاستم و به در خانه او رفتم و بقیه پولها را باو دادم چون بخانه برگشتم پشیمان شدم که اگر این خبر به متوکل رسد از دشمنى که با علویین دارد مرا بقتل میرساند.
  15. زوجه ام بمن گفت مترس و توکل بر خدا کن و پناه به جد علوى ببر. درین سخن بودیم که در خانه ما را زدند و مشعلها و چراغها بدست غلامان ظاهر شد و گفتند سیده مادر متوکل ترا میطلبد، فورى نزد او حاضر شو. من ترسان برخاستم و روانه شدم چون اندکى راه رفتم رسولان در پى یکدیگر میآمدند تا رفتم پشت پرده سید
  16. و خادم بمن گفت سیده پشت پرده است با او صحبت کن ، من شنیدم که صداى گریه سیده بلند است بمن گفت اى احمد خدا بتو و زوجه ات جزاى خیر بدهد، در اینساعت خوابیده بودم ، خواب دیدم که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) نزد من آمد فرمود که خداوند به تو جزاى خیر دهد، معنى این کلام چه چیز است ؟
  17. احمد میگوید من قضیه را براى او نقل کردم و او گریه میکرد و بعد به غلامانش دستور داد که یکصد هزار اشرفى با لباسهاى فاخر آوردند و بمن گفت اینها را در بین سادات علوى و آن مرد که به او دادى و زوجه ات تقسیم کن آنها را گرفتم اول آوردم در خانه آن مرد علوى را کوبیدم از خانه بیرون آمد و گریه میکرد از سبب گریه اش پرسیدم گفت چون بمنزل خود آمدم زوجه ام پرسید که آیا چه کردى ؟
  18. آگاهش کردم بمن گفت برخیز دو رکعت نماز بخوانیم و در حق سیده و احمد و زوجه اش دعا کنیم ، پس نماز خواندیم و دعا کردیم و خوابیدیم رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) را در خواب دیدم که فرمود شکر خدا را بجا آورد درباره احسانى که بتو کردند و درین ساعت هم براى تو چیزى میآورند تو قبول کن .
  19. خیلى جاى تعجب است که متوکلى که قاتل حضرت  حضرت  على الهادى (علیه السلام ) بود چند مرتبه قبر حضرت  سیدالشهدا ء (علیه السلام ) را خراب کرد و آب بر آن بست ، مادرش بواسطه ولایت و دوستى اهلبیت این مقام را داشته باشد. اینست که در این جمله از زیارت میخوانیم : و بالبرائة من اشیاعهم و اتباعهم انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولى لمن والاکم و عدو لمن عاداکم .
  20. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:
  21. من مات على حب آل محمد مات شهیدا
  22. من مات على حب آل محمد مات تائبا
  23. من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستکمل الایمان الا و
  24. من مات على حب آل محمد بشره ملک الموت ثم منکر و نکیر الا و
  25. من مات على آل محمد یزف الى الجنة کما تزف العروس الى بیت زوجها الا و
  26. من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة الا و
  27. من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة الا و
  28. من مات على بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوبا بین عینیه ایس من رحمة الله الا و
  29. من مات على بغض آل محمد مات کافرا الا و
  30. من مات على بغض آل محمد لم یشم رایحة الجنة .
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر

80.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

80..مجلس سى و نهم : و اتقرب الى الله ثم الیکم بموالاتکم و موالاة ولیکم و بالبرائة من اعدائکم و الناصبین لکم الحرب

  1. و تقرب میجویم بسوى خدا و بعد به سوى شما بدوستى کردن با شما و دوستى کردن با دوستان شما و به بیزارى جستن از دشمنان و برپاکنندگان جنگ براى شما.
  2. موضوع تولى و تبرى :از اهم اصول دین بعد از توجه به نبوت اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام میباشد و قوام اصل مذکور به دو رکن مهم است که یکى تولى و دیگرى تبرى است و بقدرى این دو موضوع در اصول دین اهمیت دارد
  3. که در روایات اهلبیت وارد شده که اگر کسى در بین رکن و مقام که بهترین نقاط کعبه است عمر دنیا را عبادت کند و روزها روزه دار و شبها قائم الیل باشد ولى این دو موضوع در او نباشد خدا او را در جهنم میاندازد پس کمال ایمان بر تحصیل این دو رکن است که عبارت از برائت از اعداء اهلبیت و دوستدارى و ارادتمندى باین خاندان بزرگوار است و اجر و مزد عبادت او بقدر اعتقاد به این دو موضوع است .
  4. در زیارت جامعه کبیره که بهترین زیارات در مقام اهلبیت است میخوانیم : من والاکم فقد والى الله من عاداکم فقد عاد الله و من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله .
    یعنى اى آل محمد هر کس که شما را دوست بدار همانا که خدا را دوست داشته باشد و هر کس که با شما دشمنى کند در حقیقت با خدا دشمنى کرده و هر که بشما مهر ورزد بتحقیق که بخدا محبت و عشق ورزیده است و هر کس شما را ناخوش دارد و بشما کینه و عداوت ورزد همانا که خدا را ناخوش داشته و قهر او را برانگیخته است .
  5. دوستى با ائمه معصومین مساوى با دوستى و تقرب بخداست اتقرب الى الله ثم الیکم بموالاتکم و موالاة ولیکم .قبل از آنکه وارد این بحث شویم این موضوع قابل توجه است که دانسته شود خداى تعالى دوستى خود را براى چه کسانى بتثبیت فرموده است . در قرآن مجید آیات متعددى در این امر آمده است که در مرحله اول نشانگر آنست که کسانیکه بخداى تعالى ایمان دارند و اطاعت امرش را مینمایند حقتعالى یار و یاور و نگهبان و سرپرست آنهاست و این امر تحقق نمیپذیرد مگر آنکه ایمان بخدا توام با ایمان برسول و سپس به اوصیاء گرامى و ائمه معصومین باشد
  6. همچنانکه در آیه شریفه فرموده : الله ولى الذین آمنوا خداى تعالى متولى امور کسانى است که ایمان آورده اند و در بعضى از تفاسیر آمده که حقتعالى سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند و قبول ولایت ائمه معصومین (علیه السلام) را کرده اند.
  7. اما مکمل این معنا در همان آیه شریفه اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم ... میباشد که بعدا در جاى خود تفسیرش بیان خواهد شد.
  8. بنابراین کسى که اطاعت امر خدا و رسول و اولوالامر را بنماید پرواضح است که این از نظر دوستى با آنانست و بدون شک خدا و رسول و اولولامر هم او را دوست دارند و همچنین معلومست کسى که غیر از خدا را ولى خود قرار دهد به خدا کفر ورزیده و مورد دشمنى او قرار میگیرد.
  9. بطوریکه بعضى از دانشمندان روانشناس گفته اند مبداء و اساس همه چیز در عالم محبت است که باعث قرب بآن چیز میشود یعنى محبت جاذبه اى آسمانى و رمزى از رحمت و عنایت ربانى است و روى همین جهت کسانیکه خدا را دوست دارند دوستان خدا را هم دوست دارند و آنانکه دوستان خدا را دوست دارند چنانست که خدا را دوست داشته اند.
  10. پس مصداق این بند از زیارت روشن میگردد که زائر عرض میکند: اتقرب الى الله ثم الیکم بموالاتکم و موالاة ولیکم تقرب بسوى خدا و بعد بسوى شما بستگى بدوستى کردن با شما و دوستى کردن با دوستان شما دارد.
  11. این نکته را باید دانست که براى نجات و رهایى از ناملایمات در امر آخرت کسى چیزى ندارد که بخواهد بخدا دهد و متاعى در دست او نیست که بخواهد مبادله کند، تنها محبت و دوستى بخدا و اولیا خدا است که در مقام مبادله میتواند گره گشا باشد و میتواند واسطه بین خالق و مخلوق گردد و میتواند وسیله محو گناهان و خطاکاریها باشد.
  12. و این معنى بسیار روشن است که اگر کسى محبت با خدا و یا محبت با دوستان خدا در این دنیا نداشته باشد چگونه میتواند در آن جهان که کسى بفکر کسى نیست خود را از مهلکه نجات دهد چگونه میتواند با کسى که در دنیا بیگانه بوده و در آنجا همه کاره است تماس بگیرد و او را شفیع خود قرار دهد.
  13. آرى بلاشک تنها عوالم محبت و جاذبه مقام ولایت است که میتواند به این امر جامه عمل بپوشاند حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام ) از پدران خود از رسول خدا نقل میفرماید: روزى به بعض اصحاب خود فرمود در راه خدا دوستى و دشمنى داشته باشید، زیرا بدون این دوستى و دشمنى به ولایت خدا نمیرسید و هر کس هر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و بدون تولى و تبرى طعم و مزه ایمان را نمیچشد.
  14. کسى عرض کرد چگونه بدانم که دوستى و دشمنى در راه خدا را دارا هستم حضرت اشاره فرمودند به امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) و فرمودند مى بینى على را عرض کرد بلى فرمود او دوست دارد پس او را دوست بدار اگر چه کشنده پدرت و فرزندت باشد دوست او را نیز دوست بدار و دشمن او را اگر چه پدرت و فرزندت باشد. جلد 1 علل الشرایع و عیون اخبارالرضا و امالى صدوق .
  15. نمونه اى از تولى و دوستان واقعى ائمه : در روضه کافى از حکیم بن عتیبه روایت میکند که گفت خدمت امام باقر (علیه السلام ) بودم خانه پر از جمعیت بود، در این هنگام پیرمردى که تکیه بر عصاى آهنین خود داشت وارد شد بر در خانه ایستاده گفت : السلام علیک یابن رسول الله و رحمة الله و برکاته سکوت کرد حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: علیک السلام و رحمة الله و برکاته پیرمرد رو بطرف حضار مجلس نموده بر همه سلام کرد و آنها جواب سلامش را دادند آنگاه متوجه حضرت شده عرض کرد یابن رسول الله مرا نزد خود جاى ده بخدا قسم که من شما را دوست میدارم و دوستان شما را هم دوست میدارم این علاقه و محبت من نسبت به شما و دوستانتان نه براى طمع دنیاست بخدا قسم دشمنان شما را دشمن میدارم و از آنها بیزارم این دشمنى و بیزارى که نسبت بآنها ابراز میکنم خداى را شاهد میگیرم نه بواسطه کینه و خصومتى است که بین من و آنها باشد
  16. آنچه شما حلال بدانید حلال میدانم و آنچه شما حرام بدانید من هم حرام میدانم و انتظار فرج خانواده شما را میکشم یابن رسول الله (صل الله علیه وآله ) فدایت شوم با این خصوصیت آیا امید نجاتى برایم هست ؟
  17. حضرت باقر (علیه السلام ) فرمود: بیا جلو، بیا جلو او را پیش خواند تا در پهلوى خود نشانید آنگاه فرمود اى پیرمرد شخصى خدمت پدرم على بن الحسین (علیهم السلام ) رسید همین سؤ الى که تو کردى از ایشان نمود پدرم در جوابش فرمود اگر از دنیا بروى وارد بر پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) و على و امام حسن و امام حسین و على بن الحسین علیهم السلام میشوى قلبت خنک خواهد شد و دلت از التهاب میافتد و شاد خواهى شد
  18. آنگاه که جانت باینجا برسد در این هنگام با دست اشاره به گلوى خود نمود در زندگى نیز چیزهایى خواهى دید که باعث روشنى چشمت هست و با ما در مقامى بلند و ارجمند خواهى بود.
  19. پیرمرد از شنیدن این مقامات چنان غرق در شادى شد که خواست براى مرتبه دوم عین جملات را از زبان امام (علیه السلام ) شنیده باشد از اینرو عرض کرد یابن رسول الله چه فرمودید؟ حضرت باقر (علیه السلام ) سخنان خود را تکرار کرد پیرمرد عرض کرد اگر من بمیرم بر پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) و على و حسن و حسین و على بن الحسین (علیهم السلام ) وارد میشوم چشمم روشن و دلم شاد و قلبم خنک میشود و کرام الکاتبین را با شادى و خوشى ملاقات میکنم وقتى جانم بگلویم برسد اگر زنده بمانم خدا چشمم را روشن مینماید و با شما در درجه اى بلند خواهم بود.
  20. در این هنگام پیرمرد را چنان گریه اى گرفت که مانند ژاله اشک میریخت و با صداى بلند هاى هاى گریه میکرد آنقدر گریه کرد که بر زمین افتاد قطرات پیاپى اشک و ناله هاى جانگداز که حاکى از قلب پر از محبت و ولاى پیرمرد بود چنان اطرافیان را تحت تاءثیر قرار داد که همه با صداى بلند شروع به گریه کردند.
  21. حضرت باقر (علیه السلام ) رو بطرف پیرمرد نموده با دست مبارک قطرات اشک را از مژگانش میگرفت و میپاشید.
  22. پیرمرد سر بلند کرده عرض کرده یابن رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم  ) دست مبارکت را بمن بده حضرت دست خودش را بطرف او دراز کرد پیرمرد گرفته شروع به بوسیدن کرد و بر چشمهاى خود گذاشت و سینه و شکم خود را گشود دست آنحضرت را بر سینه و شکم خود گذاشت آنگاه از جاى حرکت کرد سلام داد و رفت .
  23. حضرت باقر (علیه السلام ) موقعى که پیرمرد در حال رفتن دیده میشد او را با توجه مخصوصى تماشا میکرد پس از آن روى به جمعیت نموده فرمود، هر کس مایل است مردى از اهل بهشت را ببیند به این شخص نگاه کند حکم بن عتیبه راوى حدیث میگوید هیچ مجلس ‍ عزایى را ندیده بودم که از نظر سوز و گداز و سیلاب اشک شباهت باین مجلس داشته باشد.
  24. سید حمیرى در حال احتضار چه دید؟ محدث قمى (ره ) در تتمه المنتهى نقل میکند که سید اسماعیل حمیرى مردى جلیل القدر و عظیم المنزلة و از مادحین اهلبیت (علیهم السلام ) بوده سابقه ندارد احدى از اصحاب ائمه علیهم السلام مانند سید حمیرى نشر فضایل امیرالمؤ منین و اهلبیت طاهرین علیهم السلام را نموده باشد.
  25. علامه آقاى امینى در جلد دوم الغدیر ص در فضیلت و مقام سید روایتى نقل میکند که مضمونش اینست .حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود در خواب دیدم نردبانى داراى صد پله در محلى گذاشته شده از آن بالا رفتم وقتى بآخر نردبان رسیدم وارد قبه سبزى شدم که خمسه طیبه علیهم السلام در آنجا نشسته بودند مردى در مقابل ایشان ایستاده بود و این قصیده را میخواند لام عمر و باللوى مربع..... طامسة اعلامها بلقع:
  26. پیغمبر اکرم (صل الله علیه و آله وسلم ) همینکه مرا مشاهده نمود مرحبا پسرجان على بن موسى الرضا (علیه السلام) بر پدرت على و مادرت فاطمه و بر حسن و حسین علیهم السلام کن منهم سلام کردم فرمود بر شاعر و مادح ما در دنیا سید حمیرى نیز سلام کن به او هم سلام کرده نشستم پیغمبر ((صل الله علیه و آله وسلم )) فرمود قصیده را بخوان سید شروع کرد بخواندن وقتى که به این شعر رسید: و رایة یقدمها حیدر ..... و وجهه کالشمس اذا تطلع
  27. پرچمى است بر دوش على (علیه السلام ) صورت آن آقا همچون خورشید درخشانست در این هنگام رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) و فاطمه زهرا و دیگران دانه هاى اشک از مژگان فرو ریختند باین قسمت از شعر که رسید قالوا له لو شئت اعلمتنا..... الى من الغایة و المفزع:
  28. مردم گفتند خوب است براى ما تعیین کنى پس از تو پناهگاه و دادرس کیست .پیغمبر دستها را بلند کرد و فرمود الهى انت الشاهد على و علیهم انى اعلمتنهم ان الغایة و المفزغ على بن ابیطالب
  29. خدایا تو بر من گواهى که اعلام کردم بر ایشان پناه و فریادرس على بن ابیطالب است .اشاره نمود به امیرالمؤ منین (علیه السلام) چون سید از خواندن قصیده فارغ شد حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) بمن فرمود على بن موسى این قصیده را حفظ کن و شیعیان ما را امر کن به حفظ آن بگو هر که آنرا حفظ کند و بخواندنش مداومت داشته باشد بهشت را براى اوبعهده میگیرم برایم تکرار نمود تا حفظ کردم .
  30. عون میگوید در همان مرضى که سید فوت کرد و به عیادتش رفتم عده اى از همسایگانش که عثمانى مذهب بودند حضور داشتند، سید مردى خوش صورت و گشاده پیشانى بود وقتى من وارد شدم در حال احتضار بود در اینموقع نقطه سیاهى در پیشانیش هویدا گشت کم کم زیاد شد تا تمام صورتش را فرا گرفت شیعیانى که حاضر بودند ازین پیشامد محزون شدند برعکس ناصبیها شادمان گردیدند
  31. و شروع به سرزنش کردند چیزى نگذشت که از همان محل یک نقطه سیاه یک روشنى پدید آمد رفته رفته زیاد شد و تمام صورت سید نورانى گشت زبان او باز شده شروع به لبخند نمود و این شعر را در همانحال گفت کذب الزاعمون ان علیا ..... لن ینجى محبه من هنات :  قد و ربى دخلت جنة عدن......  و عفى لى الا له من سیئاتى ..... فابشروا الیوم اولیاء على..... و تولوا على حتى الممات ...... ثم من بعده تولوا نبیه ...... واحدا بعد واحد بالصفات
  32. یعنى دروغ گفتند آنهائیکه خیال میکنند على (علیه السلام) دوستانش را در گرفتاریها نجات نمیدهد.سوگند به پروردگار که داخل بهشت شدم و بخشید گناهان مرا اینک اى دوستان على (علیه السلام ) شاد باشید و آن آقا را تا هنگام مرگ دوست بدارید پس از او فرزندش را یکایک با صفاتى که براى آنها معین شده تشخیص دهید و نسبت به آن بزرگواران نیز ولایت پیدا کنید.
  33. به نقل دیگرى در صفحه 273 الغدیر مینویسد وقتى که تمام صورتش سیاه شد سه مرتبه گفت : هکذا یفعل باولیائک یا على با دوستان تو اینطور معامله میشود علیجان در اینموقع نقطه سفید پیدا شد.
  34. ابراز تنفر و بیزارى از دشمنان آل محمد : قبلا گفتیم از اهم اصول دین اعتقاد به امامت و قوام این اصل بر دو رکن است که یکى تولى و دیگرى تبرى میباشد معین تولى و دوستى را قبلا شرح دادیم اینک معنى تبرى که بیزاى جستن از دشمنان آنانست شرح میدهیم که میفرماید: و بالبرائة من اعدائکم و الناصبین لکم الحرب .
  35. برى بمعنى خالص ، خالى ، بیزار و پاک از هر چیزى است .بعد از آنکه زائر با توجه خالص اشاره میکند که من با شما هستم و ایمان بشما دارم یا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله و الى رسوله و الى امیرالمؤ منین الخ و بدوستى و محبت شما و دیگر امامان سر سپرده ام
  36. سپس بیزارى و تنفر خود را از دشمنان ایشان و از برپاکنندگان جنگ کربلا و آنهایى که در آن جنگ به کمک پسر زیاد آمده بود و لعن ایشان به وجوه گوناگون بر میشمارد و ابتدا از مخالفان سرکش که غصب خلافت ایشان کردند بیان خود را آغاز کرده و تنفر خود را از آن قدرتهاى ستمکار و طغیان کنندگان نابکار که همانند بت مردم را بسوى پرستش خود دعوت مینمودند ابراز میدارد یعنى دشمنان آن بزرگواران همانند جبت و طاغوتى هستند که در زیارت جامعه بآن اشاره میفرماید:
  37. و برئت الى الله عز و جل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و خربهم الظالمین لکم و الجاهدین بحقکم و المارقین من ولایتکم و الغاصبین لارثکم الشاکین فیکم و المنحرفین منکم . یعنى نزد خداى تعالى بیزارم از دشمنان شما و بیزارم و متنفرم از معبودهاى ساختگى و قدرتهاى سرکش و اهریمنان و حزب آنها از ستم کنندگان بر شما که انکار حق شما را کردند و از متابعت شما بیرون رفتند و از دوستى و عهد ولایت شما روگردانیدند و خارج شدند و بیزارم از غصب کنندگان میراث شما و شک کنندگان در امامت و خلافت شما آنانکه منحرف شدند و سر از پیروى شما باز زدند.
  38. در جلد 15 بحار کمپانى روایتى از ابن ابى یعفور نقل میکند که گفت بحضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم من با مردم مراوده دارم بسیار در شگفتم ازین عده اى از مردم هستند ولایت نسبت بشما ندارند ولى فلانى و فلانى را دوست دارند اما امین و راست گو و باوفایند و نیز عده اى هستند که شما را دوست میدارند و داراى ولایتند ولى آن امامت و وفا و راستگویى را ندارند
  39. حضرت صادق (علیه السلام ) چون این سخن را شنید راست نشست و مانند شخص خشمناک روى بمن کرده فرمود: آنهائیکه نسبت به هر پیشواى ظالمى که از جانب خدا منصوب نشده دوستى دارند دین ندارند کسانى که نسبت به امام عادلى که از طرف خدا است ولایت دارند بر آنها سرزنش و عتابى نیست . عرض کردم آنها دین ندارند و اینها سرزنش نمى شوند فرمود آرى آنها دین ندارند و اینها سرزنش نمیشوند.
  40. سپس فرمود مگر این آیه را نشنیده اى الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور خدا پشتیبان کسانیست که ایمان آورده اند آنها را از تاریکیها بسوى نور میبرد یعنى به واسطه دوستى و ولایت با امام عادلى که از جانب خدا است از تاریکیهاى گناه بسوى نور توبه و مغفرت میبرد.
    و نیز میفرماید والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات
  41. ابن ابى یعفور میگوید عرض کردم مگر منظور از این آیه کفار نیستند بدلیل آنکه میفرماید والذین کفروا فرمود کفار در حال کفر نور دارند که از نور به تاریکیها برده شوند همانا منظور این اشخاصند که بواسطه دوست داشتن پیشوامان ستمگرى که از جانب خدا منصوب نشده اند از نور اسلام به تاریکیهاى کفر کشیده میشوند آتش بر آنها با کفار واجب شده ازین رو خداوند میفرماید اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون این دسته اهل آتشند و در آنجا همیشه خواهند بود.
  42. عبادت بدون تولى و تبرى مقبول نیست
    حاج شیخ ابوالفضل تهرانى در شفاءالصدور نقل میکند که حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمودند: یا على قسم بخدا که مرا به نبوت فرستاده و مرا بر تمام خلق برگزیده جبرئیل بمن خبر داده اگر بنده هزار سال به عبادت عالمیان را کند و ولایت تو و ائمه از فرزندانت را نداشته باشد و برائت از دشمنان شما را دارا نباشد خدا عملش را قبول ننماید خواه ایمان آورد خواه کفر ورزد.
    و نیز نقل میکند که خدمت امام صادق (علیه السلام ) عرض کردند فلانى شما را دوست دارد و در تبرى از دشمنان شما ضعیف است حضرت فرمودند کسى که محبت ما را ادعا دارد و بیزارى از دشمنان ما نجوید دروغ میگوید
          اللهم صل علی ومحمد و آل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر

 

 

                بسم الله الرحمن الرحیم

               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم .

  1. 79..مجلس سى و هشتم : یا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله و الى رسوله و الى امیرالمؤ منین و الى فاطمة و الى الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممن قاتلک و نصب لک الحرب .
  2. اى ابا عبدالله من بدرگاه خدا تقرب میجویم و بدرگاه رسولش و بنزد حضرت  امیرالمؤ منین علیه السلام و حضرت  فاطمه و حضرت  حسن و بحضرت  تو قرب میطلبم و بواسطه دوستى و محبت تو بیزارى میجویم از کسانى که با شماء خاندان عصمت بجنگ و مخالفت برخاستند و برپاکنندگان جنگ براى شما بودند.
  3. در معنى ابا عبدالله در مجلس چهارم مفصلا بحث شد
  4. و اما در معنى اتقرب از باب تفعل از قرب است و صیغه تفعل گاهى براى طلب ذکر میشود و گاهى براى مبالغه ولى معنى اول ظاهرتر است و در اینجا تقرب بمعنى قرب به جوار رحمت و درجات فضیلت و مقامات عالیه است .
  5. ائمه هدى مقربان درگاه الهى هستندآرى آنانند که اشراف مخلوقات و اقرب موجودات و نزدیکان بمقام قرب معنوى در درگاه پروردگار هستند آنانند که بوسیله طاعات و عبادات و از راه عشق و محبت خود را به ساحت قرب کبریائى نزدیک کرده از تمام مواهب و الطاف او در هر دو جهان برخوردارند چون آنچه در نزد پروردگار عالم موجب تقرب معنوى بسوى خداست همانا اشتغال دایم به ذکر و یاد اوست
  6. و این معنى بسیار مورد توجه ائمه معصوم ین علیهم السلام بوده که آنى از یاد خدا غافل نبوده اند و لذا در دعاى کمیل میخوانیم : اللهم انى اتقرب الیک بذکرک . خدایا من جدا و صمیمانه بوسیله اشتغال بذکر تو بسویت تقرب میجویم همین تقرب بذکر او تحصیل مقام قرب معنوى است .
    و در جاى دیگر با بیانى عرض میکند: و اسئلک بجودک تدنینى من قربک خدایا درخواست میکنم از توبه کرم و بخشش تو که مرا بقرب خود بسیار نزدیک گردانى .
  7. البته قرب خداى تعالى نسبت به بندگان و قرب بندگان نسبت بخداى تعالى دو موضوع است چنانچه در قرآن مجید تصریح شده است و جایى میفرماید: و نحن اقرب الیه من حبل الورید که او نزدیکتر است به بندگان از رگ گردن آنان به خود آنان و این قرب حقتعالى از نظر علم به حال بندگان و به اعمال و گفتار ایشان است نه از نظر مکان و جایگاه چنانکه در جاى دیگر میفرماید: و اذ اسئلک عبادى غنى فانى قریب
  8. و اما اینکه بندگان باید چگونه بسوى خدا تقرب جویند امریست که خدایتعالى خود به آن اشاره فرموده و آنرا عطف به قرب خود نسبت به بندگان داده است چنانکه در جایى میفرماید: فاستغفروه ثم توبو الیه ان ربى قریب مجیب یعنى پس از او آمرزش خواهید و از گناهان خود بسوى او باز گردید همانا که پروردگار من نزدیک و اجابت کننده است .
  9. اشاره بر اینکه مقام قرب حاصل نمیشود مگر آنکه بندگان توبه کنند و طلب آمرزش نمایند و اعمال صالح بجاى آورند و آنکس که در راه دوستى و محبت با خدا کردار شایسته و نیکو انجام دهد رحمت و عنایت حقتعالى شامل او شده و در نتیجه بمقام تقرب رسیده است پس از اینکه مقام قرب معلوم شد میگوئیم اى آقا حسین  جان مقام قرب به خدا و رسول و امیرالمؤ منین و فاطمه و حضرت  حسن صلوات الله علیهم دو چیز لازم دارد: یکى محبت و دوستى نسبت به شما و دیگر بیزارى از آن اشخاصى که بجنگ و مخالفت شما برخاستند و برپاکنندگان جنگ با شما بودند چه نصب لک الحرب به معنى برپا داشتن چیزى لازم است .
  10. حال باید ببینیم که چه اشخاصى پایه این جنگ با این خانواده را بنا نهادند و اساس ظلم و جور را براى این خانواده بنا نهادند تا قصه کربلا پیش آمد.
  11. و در نسخه دیگر این زیارت چنین است : و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه و جرى فى ظلمه و جوره علیکم على اشیاعکم برئت الى الله و الیکم منهم .
    و بیزارى میجویم از آن کسى که پایه گذارى نمود این را و بنا نهاد بر آن بناى خود را و ستم بیدادگرى خود را بر شما و بر شیعیان شما جارى ساخت و بسوى خدا و بسوى شما از آنان بیزارى میجویم .
  12. چه کسى پایه گذارى ظلم و ستم را بر این خانواده نمود :اى خواننده عزیز بهتر است درین موضوع مهم به سراغ تاریخ و تحقیق سند و مدرک برویم و ببینیم بنیان این ظلم و ستم در اسلام از کجا پیدا و پایه گذارى گشت که در این قسمت از زیارت میفرماید: بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه با یک نگاه به اسناد تاریخى و حقایق ذکر شده در کتب شیعه و سنى این مشکل براى ما حل میشود.
  13. اختلاف اول : در این امت از موقعى پیدا شد که رسول اکرم در بستر بیمارى لحظات آخر حیات را طى مینمود و این اختلاف متظاهرا بوقوع پیوست که چون آن حضرت  عازم خروج از این عالم فانى گردید. که بعضى گفته اند سه روز قبل از فوت آن حضرت  بود، در حالتى که عده اى از صحابه اطراف بستر آنحضرت  جمع بودند فرمودند: ایتونى بدوات و بیاض لاکتب لکم کتابا لا تضلوا بعدى . دواتى و چیز سفیدى براى من بیاورید تا براى شما بنویسم چیزى را که بعد از من گمراه نشوید.
  14. و بروایت حضرت  غزالى در مقاله چهارم کتاب سرالعالمین که یوسف سبط ابن جوزى هم در صفحه 63 تذکرة خواص الامة عین عبارات او را نقل نموده که رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) قبل از وفاتش فرمود: ایتونى بدوات و بیاض لا کتب لکم کتابا بالازیل عنکم اشکال الامر اذکر لکم من استحق لها بعدى . و در بعضى از اخبار وارده است که فرمود: لا کتب لکم کتابا لا تختلفون فیه بعدى . یعنى دوات وکاغذ سفیدى براى من بیاورید تا براى شما بنویسم چیزى را که اشکال امر شما را زایل کند و براى شما کتابى مینویسم که اختلاف پیدا نکند در آن کسى که به امر خلافت بعد از من مستحق تر است .
  15. گذشته از اجماع علما شیعه ، اکابر علما اهل سنت با عبارات و الفاظ مختلفى واقعه بیمارى آن حضرت  را هنگام مرگ و منع رسول خدا از وصیت و جسارت نمودن به آن حضرت  هنگام ارتحال از اینعالم را نقل نموده اند مانند محمد بن اسماعیل در صحیح بخارى و حمیدى در جمع بین الصحیحین و احمد بن حنبل و کرمانى در شرح صحیح بخارى و ابن ابى الحدید و دیگران که داستان منع وصیت را نوشته اند.
    و اما داستان چنین بود که عمر بن الخطاب براى جلوگیرى از امر وصیت گفت : دعو الرجل فانه لیهجر حسبنا کتاب الله فاختلف من فى البیت و اختصموا منهم من یقول قربوا یکتب لکم النبى صلى الله علیه و آله کتابا لن تضلوا بعده و منهم من یقول ما قال عمر فلما اکثر اللغو و الاختلاف عند النبى ، غضب علیهم فقال لهم صلى الله علیه و آله قوموا عنى و لاینبغى عندى التنازع .
  16. یعنى این مرد را ((رسول خدا)) واگذارید زیرا که او هذیان میگوید کتاب خدا ما را بس است پس اختلاف در میانه صحابه افتاد و مخاصمه شروع شد. بعضى از آنها گفتند کاغذ بیاورید تا پیغمبر براى شما کتابى بنویسد که هرگز گمراه نشوید و بعضى گفتند حرف عمر صحیح است چون اختلاف و گفتگوى لغو بین اصحاب در حضور آن حضرت  زیاد شد پیغمبر بر آنها غضب نمود و فرمود برخیزید تنازع و اختلاف نزد من سزاوار نیست .
  17. این قضیه اول فتنه و فسادى بود که بعد از بیست و سه سال زحمات رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) در حضور خود آن حضرت  واقع شد.چنانچه اکابر علماء عامه از قبیل حسین  میبدى در شرح دیوان و شهرستانى در مقدمه چهارم ملل و نحل و ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه تصدیق این معنى را نموده اند که اول فتنه و اختلافى که بین مسلمانان واقع شد در حضور خود رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم ) بود
  18. زمانى که عمر بن خطاب منع نمود از وصیت نمودن آنحضرت  بچیزى که اسباب هدایت امت و جلوگیر از اختلاف و نفاق بین امت بود. و همین عمل سبب فتح باب اختلاف در امت شد که کشش پیدا نمود تا شعب آن به زیاده از هفتاد فرقه رسید که خود آن حضرت  با علم الهى از این پیشامد و اختلافات خبر داد
  19. اگر میگذاشتند که پیغمبر وصیت خود را بنویسد و جانشین خود را تعیین کند این اختلافها پیدا نمیشد و حق آل محمد بدست اجانب و منافقین نمى افتاد و لذا در این قسمت از زیارت میفرماید: و بالبرائة ممن اسس اساس ‍ ذلک و بنى علیه بنیانه و جرى فى ظلمه و جوره علیکم .
  20. در صحیح بخارى در اوایل جزء دوم و مسلم بن حجاج در اواخر جزء دوم صحیح و دیگران نقل نموده اند که عبداله بن عباس پسرعم رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) پیوسته اشک میریخت و میگفت : یوم الخمیس و ما یوم الخمیس ثم بکى حتى خضب و معه الحصباء یعنى روز پنجشنبه چه روز پنجشنبه اى پس از آن گریست تا آنکه سنگ ریزه هاى زمین از اشک چشمش رنگین کردند.
  21. و به روایت مسلم در کتاب الوصیة صحیح و حضرت  احمد بن حنبل در مسند خود گفته : ثم جعل دموعة حتى رویت على خدیه کانها نظام اللولو پس از آن اشک چشمش جارى شد تا آنکه دیدم بر دو طرف صورتش مانند دانه هاى مروارید ریزش داشت
  22. و در جاى دیگر صحیح بخارى میگوید مصیبت چه مصیبت بزرگى که حایل و مانع شدند بین رسول خدا صلى الله علیه و آله و بین آنکه بنویسد براى آنها کتابى که جلوگیر از اختلافات و صداهاى بى جاى آنها گردد.
  23. براى اشخاص صالح غیرمتعصب بنیا، همین جملات و ناله هاى پى در پى ابن عباس پسرعم آنحضرت  کافیست که بدانند آنروزها چه انقلاباتى در کار بود که هر که زمانى که ابن عباس یاد آن میافتاد گریان میشد.
  24. اختلاف دوم : که در مرض آن حضرت  ظاهر گردید وقتى بود که رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) فرمود: براى لشکر و اردوگاه اسامه مهیا و آماده شوید لعنت خدا بر کسى که از لشکر اسامه تخلف نماید جمعى از امت گفتند بر ما واجب است که اطاعت و امتثال آن حضرت  را بکنیم گروه دیگرى از منافقین گفتند مرض رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) شدت یافته ما تاب مفارقت آن حضرت  را نداریم فلذا تخلف نموده و از لشکر اسامه دورى نمودند.
  25. اختلاف سوم : در موضع دفن رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) بود اهالى مکه از مهاجرین گفتند چون مسقطالراءس و مواطن اصلى آنحضرت  مکه معظمه بود باید بدن مبارکش به مکه برده شود اهالى مدینه از انصار عقیده داشتند چون مدینه مرکز مهاجرت آن حضرت  و محل نصرت و یارى خداوند بوده است البته باید در همینجا دفن گردد.
  26. و جماعتى میگفتند چون بیت المقدس محل دفن انبیاء و مقابر آنها در آنجا میباشد و رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) از آنجا بمعراج ملکوت رفته است مقتضى است بدن مبارکش بآنجا حمل گردد.
  27. عاقبت یکدسته از حاضران با بیان یک حدیث از پیغمبر که ، آن حضرت  فرموده : الانبیاء یدفنون حیث یموتون یعنى انبیاء هر جا وفات نمودند همانجا دفن میگردند پس متفقا حاضر بدفن در مدینه گردیدند. نمیدانم چرا کسى آنجا نگفت که یوسف که در مصر از دنیا رفت چرا آنجا دفن نکردند در شهر الخلیل در مقبره بنى اسرائیل دفن کردند و همچنین انبیاء بنى اسرائیل که همه را در شهر الخلیل دفن کردند
  28. عایشه میگوید که اول رسول خدا در خانه میمونه مریض شد چون روز بعد نوبت من بود از آنجا به خانه من آمد و بالاخره چون حال حضرت  سخت بود قرار بر این شد که همانجا باشند و همه زنان آن حضرت  اطراف بستر جمع و پرستارى از آن حضرت  بنمایند.
    اختلافات چهارم : در امر حضرت  و خلافت بعد از پیغمبر واقع شد و حقیقتا این بزرگترین اختلافى بود که بعد از وجود مبارک پیغمبر در اسلام پیدا شد و خلاصه آن چنین است که انصار در سقیفه بنى ساعده جمع شدند در حالیکه جنازه پیغمبر روى زمین و على (علیه السلام ) مشغول غسل دادن آن حضرت  است
  29. انصار به مهاجرین میگفتند: منا امیر و منکم امیر یعنى امیرى از ما و امیرى از شما باشد و اتفاق نمودند که سعد بن عباده که بزرگ قبیله خزرج و نقیب بنى ساعده و مردى بزرگوار و صاحب جود و سخاوت و در تمام جنگها پرچمدار انصار بوده رئیس ‍ آنها باشد.
  30. در این هنگام چون این خبر به ابوبکر و عمر و یارانشان رسید آنها هم با عجله تمام به سقیفه رفتند و بعد از کلماتى که ابوبکر گفت جاى شرح آن نیست عمر دستهاى خود را بلند کرده با ابوبکر بیعت کرد و فتنه و نزاع بین مهاجر و انصار خاموش گردید آنگاه عمر بن خطاب گفت : ان بیعة ابى بکر کانت فلتة وقى الله المسلمین شرها فمن عاد الى مثلها فاقتلوه فایما رجل بایع رجلا من غیر مشورة من المسلمین فانه لا یؤ مر واحد منهما تغرة یجب ان یقیلا . (20)
  31. یعنى بدانید که بیعت با ابوبکر بغتة و بدون مقدمه قبلى شد خداوند متعال حفظ کند ما را ز شر او و هر کس بعدها چنین عملى بنماید او را بکشید این بیان عمر در روز سقیفه صراحت دارد باینکه چون بیعت با ابى بکر بدون شور و مشورت عموم صحابه و امت ناگهانى و دفعة واقع شد و بخلافت برقرار گردید نظر و راءى عموم در آن بکار نرفت و بى تاءمل و فکر این نظر انجام گرفت خداوند ما را از شر آن نگهدارى کند.
  32. ولى بعدها امت نباید دچار چنین اشتباهى شوند و بدون مراجعه عمومى و اخذ راى تعیین خلیفه نمایند پس اگر چنین چیزى اتفاق افتاد او را بکشید ما نمیدانیم چرا ابوبکر بدون مشورت امت عمر را خلیفه و جانشین خود قرار داد.
  33. داستان چنین عملى است که ابوبکر در حال مرض موتش عثمان بن عفان را طلبید و گفت بنویس بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد ابوبکر ابى قحافة الى المسلمین اما بعد ثم اغمى علیه یعنى این عهدنامه ایست از ابى بکر بن ابى قحافه بسوى مسلمین در همان حال از شدت مرض بیهوش گردید و حالت اغماء به او دست داد
  34. عثمان از پیش خود نوشت فانى قد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب یعنى من عمر بن الخطاب را بر شما خلیفه دادم و در آنحال ابوبکر بهوش آمد و به عثمان گفت بخوان ببینم چه نوشتى عثمان چنین خواند بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد ابوبکر بن ابى قحافه الى المسلمین اما بعد فانى قد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب و لم لکم خیرا منه یعنى این عهدنامه ایست از ابوبکر بن ابى قحافه بسوى مسلمانان بدرستى که بر شما عمر بن الخطاب را خلیفه قرار دادم و تا کنون بر شما بهتر از او را والى نساختم .
  35. ابوبکر پس از شنیدن آن به عثمان گفت ترسیدى من در حال بیهوشى بمیرم و امت در اختلاف واقع شوند فلذا نام عمر را نوشتى عثمان گفت بلى ابوبکر گفت جزاک الله خیرا عن الاسلام و اهله یعنى خداوند تو را از اسلام و اهلش جزاى خیر دهد.
  36. همین عمل خلیفه ابى بکر در تعیین نمودن عمر بخلافت بدون رجوع به امت و اخذ راءى سبب شد که با اعتراض و مخالفت جمعى از امت روبرو شد و مقدمه و اساس دیکتاتورى در امر خلافت گردید که بعدها خلفاء و ملکوک اموى و عباسى ابدا اعتنایى به نظر و راءى امتها ننمودند.
  37. همین عمل باعث شد که معاویه براى جانشینى خود سفرها بکند و پایه خلافتش را براى یزید محکم سازد و جبرا از مردم بیعت مگیر و همین خلافت یزید باعث کشتار و تاریخ کربلا شد، پس جا دارد بگوئیم : و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه و جرى فى ظلمه و جوره علیکم و على اشیاعکم برئت الى الله و الیکم منهم .
  38. اختلاف پنجم : وصیت عمر بود که براى امر خلافت بعد از من باید مجلس شورایى تشکیل دهید ما شرح این مجلس شورا در مجلس دادیم به آنجا مراجعه شود.
  39. آنچه در اوراق این مجلس ذکر شد، خلاصه اى از معانى اختلافاتى بود که بعد از وفات پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) پیدا شد چه اگر خلاف و اختلاف اولى که موجب تفرقه و جدایى امت بود ظاهر نمیشد ایجاد شکافى در وحدت مسلمین پیدا نمیگشت .                                                  خشت اول گر نهد معمار کج..... تا ثریا میرود دیوار کج
  40. زیرا همانروز که پاى امتحان بمیان آمد و فرقه از اصحاب آن حضرت  مؤ منین و منافقین مرام و عقیده خود را ظاهر و آشکار نمودند صحابه مؤ منین و شیعیان و پیروان بیغرض و پاکدل به حمایت رسول خدا و اهلبیت او برخاستند و منافقین با غرض و سیاه دل که پیوسته عقب فرصت میگشتند تا مرام خود را در مخالفت رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم ) و اخلال کردن در عقاید پاک مسلمین آشکار سازند بطرفدارى گفتار عمر برخاستند. رگ رگ است این آب شیرین آب شور..... در خلایق میرود تا نفخ صور.

       اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۷
آذر

 

 

          بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

78..مجلس سى و هفتم : اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین  علیه السلام فى الدنیا و الاخرة .

    1. و از جمله فضایل زیارت آن حضرت  اینست که زائر آن حضرت  از جمله کسانى که در بالاى عرش الهى با خدا تکلم کند من که داراى این مقام نیستم ولى لااقل ممکنست طرف خطاب ملکى واقع شوم و یا به زائر حسینى گفته میشود تو ساقى کوثر باش و دیگران را آب بده پس من به همین قدر قانع هستم که از تشنگان محشر نیستم

    2. و از این آیه هم نیستم که در جهنم میگویند: ان افیضوا علینا من الماء اى بهشتى ها به ما آب دهید اگر چنانچه نمازهاى من قبول درگاه الهى نشود در روایات فضیلت زائر حسین  وارد شده که خداوند هفتاد هزار ملک موکل قبر آن حضرت  کرده که دائما نماز میخوانند و ثواب آن را براى زائرین قبر حسین  مینویسند نمازى را که ملک بخواند با نمازهاى ما خیلى فرق دارد پس ممکن است ثواب اینگونه نمازهاى درست دست مرا بگیرد.

    3. اگر چنانچه زکوة من قبول نشود یا به واسطه دیگرى قبول نشود زائر حسین ى زکوة دهنده را دارد چه در خبر است که زائر حسین  در هر زیارتش ثواب هزار زکوة مقبوله را دارد.

    4. و اما اگر حج من قبول نشود زائر حسین  را ثواب حج و عمره هاى متعدد باو میدهند در بعضى روایات حسین (علیه السلام ) مطابق یک عمره است و در بعضى از روایات مطابق یک حج و در بعضى روایات 22 حج و 80 حج و یکصد حج و در بعضى از روایات مطابق صدهزار حج .

    5. و در بعضى اخبار زیارت حسین  (علیه السلام ) هر قدمش ثواب یک حج را دارد و در روایت دیگر هر قدمى که بر زمین میگذارد و بر میدارد ثواب صد حج و عمره مقبوله در نامه عملش مینویسند

    6. و در بعضى از اخبار ثواب دو حج و در بعضى ثواب سى حج و در بعضى ثواب صد حج و در تمام اینها ثواب حجى که با پیغمبر بجا آورده باشد. بعد باز بالا میرود زائر حسین (علیه السلام ) ثواب حجى را دارد که خود پیغمبر بجا آورده باشد،

    7. بلکه در خبریست که پیغمبر فرمود هر که حسینم را زیارت کند ثواب نود حج و نود عمره ایکه من بجا آورده باشم باو خواهند داد این اختلافات روایات براى اختلاف معرفت زائرین خواهد بود.

    8. پس اگر تو هم قبول نشد ممکنست از راه زیارت حسین  (علیه السلام ) ثواب اینهمه حج در نامه اعمال تو نوشته و ثبت شود.

    9. اما صدقه : در روایت است که زیارت حضرت  حسین  (علیه السلام ) برابر ثواب هزار صدقه مقبوله است .

    10. اما روزه : ثواب زیارت حسین  (علیه السلام ) مقابل اجر هزار صائم و روزه دار را دارد.

    11. اما اعانت در راه خدا در خبر است هر که زیارت آنحضرت  را کند مثل کسى است که هزار اسب در راه خدا داده باشد که همه بازین و لجام بوده باشد.

    12. اما جهاد در راه خدا، در خبر است که زیارت حسین  (علیه السلام ) ثواب هزار شهید از شهداء بدر را دارد بلکه در خبر دیگریست که زیارت آنحضرت  ثواب هزار بنده آزاد کردن را دارد بلکه در بعضى از روایات هر قدمى ثواب یک بنده آزاد کردن از اولاد اسماعیل را خواهد داشت

    13. بلکه وارد شده که از هر قطره زائر خدا هفتاد هزار ملک خلق میکند که تسبیح و تقدیس خدا را کنند و ثوابش را در نامه عمل زائر بنویسند.

    14. حسین  نجات دهنده از آتش است : مرحوم حاج ملا محمدباقر بیرجندى در کتاب کبریت احمر نقل میکند که یکى از معاصرین ما که مدتى عمر خود را صرف حکومت دولتى نموده بعد از آنکه از آن شغل کناره گیرى نمود و توبه کرد براى من نقل نمود که در خواب دیدم به واسطه شغلم در عذابهاى سختى گرفتارم و درهاى آتش به روى من باز است بمن گفتند که براى خود شفیعى بجوى گفتم در اینجا از کجا شفیع بجویم گفتند بگو: یا حسین ، یا حسین ، چون این اسم را مکرر گفتم شخصى نورانى پیدا شد دست مرا گرفت و از آتش بیرون آورد و از آن وقت نذر کرده ام که مجلس روضه اى داشته باشم و حالا در هفته یکروز در منزل روضه خوانى دارم . بعدی 

    15. هر که حسین  را زیارت کند آنحضرت  هم بعد از وفات او را زیارت میکند.
      مرحوم علامه مجلسى در مزار بحار نقل میکند که مردى از مشایخ عرب که اسم او على بن محمد بود در هر ماه یکمرتبه بزیارت حسین  (علیه السلام ) میرفت ولى در زمان پیرى مدتى این زیارت را ترک کرد تا یکمرتبه به هر قسمى بود بزیارت آنحضرت  مشرف شد، شبى حضرت  سیدالشهدا ء را در خواب دیدم آن حضرت  فرمود

    16. اى على بن محمد تو که با ما خوب بودى چرا بما جفا کردى گفتم یا سیدى پیر شدم و دستم از مال دنیا تهى گشته نمى توانم مرکبى اجاره کنم آقا یک روایتى از شما بما رسیده میل دارم از خود شما بشنوم و آن اینست که شما فرموده اید هر که مرا در حیاتش زیارت کند من هم بعد از وفاتش او را زیارت میکنم صحیح است یا خیر فرمود صحیح است گفتم اگر او در آتش باشد فرمود اگر در آتش هم باشد او را نجات میدهم .

    17. اى خواننده عزیز مناسب دیدم که یکى از معجزات حضرت  حسین  علیه السلام را راجع باین موضوع ذکر کنم هر چند مطلب بطول میانجامد ولى نظر باینکه چشم دوستان حسینى را روشن میکند خوب و ارزنده است .

    18. مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى در کتاب راحة الروح از کتاب دارالسلام آقا شیخ محمود عراقى نقل میکند که شخص بزرگ وثقه و جلیل القدرى بنام حاج سید عبدالرحیم ((کرهرودى عراقى )) در اواسط سال 1350 به اراده حج بیت الله از قریه ((کرهرود)) بیرون رفت و در مراجعت از مکه معظمه با کشتى از راه بوشهر آمد و وقوف وى و همراهانش در کشتى طول کشید بطوریکه کسان ایشان از آمدنشان ماءیوس شدند بلکه خبر وفات ایشان رسید تا اینکه پس از زمانى طولانى کشتى ایشان بساحل دریا رسید. ((

    19. آقاى شیخ محمود عراقى صاحب کتاب دارالسلام )) میگوید من در آن زمان طفلى بودم که بحد بلوغ نرسیده بودم ولى بعد از آنکه به حد رشد رسیدم و مراتبى از علم و تحصیل نمودم اتفاقا شبى با سید مذکور در مجلسى بودیم و پس از تفرقه اکثر اهل مجلس با آن سید صحبت میکردیم تا اینکه یکى از غرائب و وقایعى که خود او مشاهده کرده بود براى ما ذکر نمود

    20. گفت در بازگشت از سفر مکه کشتى ما در اثر اختلاف هوا خراب شده از راه رفتن باز ماند تا اینکه ذخیره غذایى ما به آخر رسید و خوف گرسنگى و تلف شدن ما را اذیت میکرد تا اینکه به فضل خداوند و خوبى وضع هوا کشتى ما بساحل شهر مخا رسید که شهرى واقع در یکى از جزایر دریاست .

    21. چون اهل کشتى باین شهر رسیدند براى رفع خستگى و ذخیره غذا از کشتى بیرون آمده به شهر مخا رفتند و توقف کشتى در آنمکان تا سه روز طول کشید و اهل کشتى در این باب به نزد ملاح شکایت کردند که ما مدتى است در دریا مانده ایم و سایر حجاج بخانه هاى خود رفته اند و خبر مرگ ما را برده اند با اینحال این توقف براى ما خوب نیست ،

    22. ملاح کشتى دعوت ما را اجابت کرد شخصى را روانه شهر کرد بعد از اطلاع از شهر مخا دسته دسته بساحل دریا براى سوار شدن به کشتى آمدند باین ترتیب که اول خود را بکشتى کوچک سوار میکردند تا به کشتى بزرگ برسد و بآن کشتى سوار شوند تا آنکه از حجاج چند نفرى باقى ماندند که از جمله ایشان سیدى از اهل یکى از بلاد خراسان بود

    23. که حاج سیدحسین  نام داشت و مردى عالم و عابد و بزرگوار بود و با جمعى از ارحام و بزرگان خودش بود و بقدرى آن سید خوش اخلاق و مهربان بود که همه اهل کشتى فریفته اخلاق او شده بودند بعد از آنکه کشتى کوچک را سوار شدند دست ایشان از ساحل و کنار دریا دور شد، باد و طوفانى شدید درگرفت و کشتى کوچک را آورده چنان بر کشتى بزرگ زد که آن کشتى کوچک شکسته و افرادیکه در آن نشسته بودند و در دریا افتادند و غرق شدند

    24. در این حال ضجه و ناله کسان ایشان در کشتى بزرگ بلند شد و همه کشتى براى حاج سیدحسین  که با آن کشتى کوچک بود میگریستند و ناله میکردند در این هنگام ملاح کشتى به شاگردانى که براى نجات دادن غریق خیلى استاد و ماهر بودند دستور داد که براى نجات آن غریقها خود را در آب بیندازند و به هر وسیله که شده آن غریقها را نجات دهند ولى افسوس که بواسطه بدى هوا و کولاک دریا نشد که آنها را نجات دهند

    25. مگر یک نفر از ایشان که آن هم مرده بود ملاح و کشتى چون از نجات غریقها ماءیوس شدند کشتى را حرکت دادند، اتفاقا هوا هم موافقت کرده کشتى با کمال ملایمت روانه گردید لکن کسان سید مذکور و همراهانش از غصه و اندوه مفارقت او گریان و نالان بودند تا آنکه صبح صادق از افق دریا طالع گردید فریضه صبح را ادا کردیم و هوا که روشن گردید

    26. ملاح بر عرشه کشتى بالا آمد و شادان و خندان اهل کشتى را بشارت داد که اگر چه شب گذشته چند نفر از ما در دریا غرق شدند لکن در عوض این مصیب خداوند بر ما منت گذاشت و هوا موافقت نمود مسافت پیچیده روز را در مدت یک شب طى کردیم و اینک ساحل دریا و زمان خروج از کشتى نزدیک شده است

    27. اهل کشتى از این بشارت بسى خوشحال شدند و قدرى خواب کردند تا آفتاب بالا آمده ناگاه جلوى کشتى ما چند نفرى در کنار دریا نمایان شدند که پارچه اى بالاى نیزه زده بما اشاره میکردند و ملاح کشتى را بطرف آنها حرکت داد و نزدیکى آنها لنگر انداخت چون ملاحظه کردیم دیدیم سید جلیل القدر حاج سید حسین  مذکور که در شب گذشته در ساحل شهر مخا که تا اینجا هیجده منزل مسافت داشت غرق شده بود از میان آن جمعیت برخاست اهل کشتى از دیدار او بسى خوشحال شدند و گریه شوق چشمان آنها را فرا گرفت

    28. شرح حال را از آنها پرسیدیم با زبان عربى به ملاح گفتند که دیشب اوایل شب کنار دریا نشسته بودیم و آتشى بر افروخته ماهى کباب مینمودیم که ناگاه آوازى شنیدیم که میگفت هذا ودیعة للحسین  یعنى این امانت حسین  است این مرد را در حلقه ما گذاشت و دیگر کسى را ندیدیم چون مشاهده حال او و لباسش را کردیم دانستیم که او شخص غریق است پس از آنکه قدرى او را معالجه کردیم و بحال آوردیم از حالش پرسیدیم

    29. چون عربى زبان نبود فهمانید که اهل این کشتى بوده و در شب گذشته در ساحل شهر مخا غرق شده باو گفتیم غم مخور ما آن کشتى را میشناسیم و محل عبور او از همین جا میباشد چون بیاید ما ترا به آنها میرسانیم تا آنکه روز بعد بر آمد و این کشتى نمایان گردید و اگر چه این مسافت در ظرف یک شب بعید است لکن از مشاهده علامت دانستیم که همان کشتى است که او مسافر آن بوده است .

    30. پس اهل کشتى سید را نزد خود بردند و کسانش دور او جمع شدند و پس از خوشحالى زیاد حرکت کرد پس از آنکه اهل کشتى گریه شوق زیادى کردند از سید پرسیدند که پس از غرق شدن چه باعث نجات شما شد.

    31. گفت که چون آن کشتى کوچک در اثر طوفان و صدمه و سوراخ شدن در آب غرق شد من چون شناگرى میدانستم ماءیوس نشدم شروع به شنا کردم که خود را از آب بیرون آوردم دیدم که شاگردان ملاح جستجوى مرا میکنند لکن در غیر محل هستند و هوا هم قدرى تاریک شده و پس دست بلند کرده آواز دادم که مرا در این نقطه دریابید ناگاه موج دریا مرا فرو برد و دیگر بار غرقم نمود دوباره بازحمت زیاد خود را از آب بیرون آورده دیدم

    32. هوا تاریکتر شده است و خود را از کشتى دورتر دیدم باز نفس تازه کرده آواز برآوردم باز موج دریا مرا غرق کرد تا آنکه دفعه سوم خارج شدم و از مشاهده تاریکى هوا و دورى از یابندگان در جستجوى من بودند

    33. ماءیوس ‍ شده متوجه به سمت کربلا و عزیز زهرا حسین  بن على علیه السلام شدم عرض کردم یا جداه یا ابا عبدالله ادرکنى مرا دریاب و عیال و اطفال مرا چشم براه مخواه این بگفتم و دیگر بار صدمه موج غرق شده و دیگر حال خود را ندانستم تا آنکه خود را در میان حلقه اعراب دیدم پس اهل کشتى از این معجزه و امر غریب در حیرت شدند.

    34. حاج سید عبدالرحیم مذکور گفت که با حاج سیدحسین  بودیم تا آنکه از کشتى بیرون آمدیم و در شهر بوشهر تا شیراز و از شیراز تا اصفهان با او همخرج و همسفر بودیم و در اصفهان هم خواست که ما در مسافرت به خراسان از او دیدن نمائیم پس در اصفهان از ایشان جدا شدیم و توفیق مسافرت مشهد حضرت  رضا (علیه السلام ) هم هنوز نشده و بعدا هم خبرى از ایشان دانسته نشد.

    35. در مآثرالاثار است که آقا شیخ محمود عراقى از مجتهدین مسلم دارالخلافه تهران بود و در مسجد آغا بهرام به حضرت جماعت و ترویج احکام مشغول بوده و تقریرات درس شیخ انصارى را از فقه و اصول مفصلا نوشته و در این سنوات کتابى بنام دارالسلام کتابى که مرحوم نهاوندى اتفاق فوق را از آن نقل کرده است در احوالات حضرت  حجت نوشته که این کتاب بچاپ هم رسیده است .

    36. باز این چه شورش است که در خلق عالم است ..... باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

    37. باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین ..... بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

    38. این صبح تیره باز دمید از کجا کزو ..... کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

    39. گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب ...... کاشوب در تمامی ذرات عالم است

    40. گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست ..... این رستخیز عام که نامش محرم است

          در بارگاه قدس که جای ملال نیست ..... سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

                    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۶
آذر

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
      77..مجلس سى و هفتم : اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین  علیه السلام فى الدنیا و الاخرة .پروردگارا مرا بواسطه محبت و شفاعت حسین  علیه السلام نزد خودت در دو عالم وجیه و آبرومند گردان

    2. وجهى ، بفتح واو و کسر جیم ، مرد نیکوروى صاحب قدر و جاه و بزرگ قوم .وجیهه ، بفتح واو کسر جیم مؤ نث وجیه زن خود و داراى قدر و جاه و مقام فرهنگ عمید الوجیه ، مهمتر قوم ، خوشگل ، زیبا، فرهنگ لاروس .

    3. پس معنى عبارت چنین میشود: خدایا مرا بواسطه محبت و دوست داشتن حسین  در دو عالم صاحب قدر و جاه و مقام قرار بده .

    4. در اینجا میگوئیم خدایا فطرس در شب ولادت حسین  (علیه السلام ) خود را به قنداقه حسین  مالید خدا از تقصیرات او درگذشت و بمقام اولش ‍ رسید و میگفت کیست مثل من و حال آنکه من آزاد کرده حسینم خدایا ما هم یکعمر حسین  حسین  گفتیم و خود را به قبر و ضریح او مالیدیم نمیدانیم با ما چه معامله اى خواهى کرد.

    5. در دعایى که روز سوم شعبان میخوانیم میگوئیم : و عاد فطرس بمهده فنحن عائذون بقبره من بعده خدایا فطرس را بواسطه پناه بردنش به گاهواره حسین  بمقام اولش برگردانیدى ما هم بعد از فطرس بقبر حسین  پناهنده میشویم و میگوئیم : اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین  علیه السلام فى الدنیا و الاخرة .

    6. خدایا چه قدر و منزلت و چه مقام و آبرومندى بالاتر از این که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود:  اللهم انى احبهما و احب من یحبهما.یعنى پروردگار من دوست میدارم حسن و حسین  را و دوست میدارم آنکسى را که دوست میدارد آنها را

    7. و همچنین فرمود: احب الله من یحب حسینا. خداوند دوست میدارد هر کسى را که حسین  را دوست بدارد.

    8. در روایت است که روزى پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) از راهى میگذشت دید طفلى با حسین  نشسته اظهار محبت و ملاطفت باو میکند پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) آن طفل را گرفته اظهار مهربانى باو نمودند از آن حضرت  علت را سئوال کردند

    9. فرمودند: انى احبه لانه یحب ولدى الحسین  لانى راءیت انه یرفع التراب من تحت اقدامه و یضعه على وجهه و اخبرنى جبرئیل انه یکون من انصار فى دفعة کربلا .یعنى : من او را دوست میدارم بجهت آنکه او پسرم حسین  را دوست میدارد زیرا که دیدم خاک از زیر قدمهاى حسین  بر میداشت و بر چشمان خود میمالید و جبرئیل بمن خبر داد که این طفل در واقعه کربلا از یاران حسین  خواهد بود.

    10. پس ما امیدواریم زیرا که حسین  علیه السلام را دست داریم ، پیغمبر خدا هم دوست دار ما میگردد و باین سبب هم خدا دوست دار ما میگردد ((وسایل المحبین شیخ جعفر ص 97))

    11. محاسبه شیخ جعفر شوشترى با نفس خود : او در کتاب وسایل المحبین خود حساب دقیقى با نفس خود دارد که سرانجام بواسطه محبت حسین  در دنیا و آخرت نزد حقتعالى محترم و آبرومند میگردد.

    12. میگوید چنین یاد دارم که وقتى سنین عمرم به شصت سال رسید فکر کردم و به نفس خود خطاب نمودم که اى نفس شصت سال از عمر تو گذشت و سرمایه جوانى که اغراشیاء است بباد فنا دادى چه تحصیل زاد و توشه اى براى سفر آخرت خود ننمودى وقتى دوران جوانى چنین بگذرد در دوران پیرى و علیلى و ناتوانى چه خواهى کرد و چه متاعى از دنیا براى این سفر پرخطر خود برداشتى .

    13. امیرالمؤ منین علیه السلام همه شب در دوران خلافتش در کوفه با صداى بلند که همه مى شنیدند میفرمود: تجهز و ارحمکم الله فقد نودى بالرحیل .

    14. اى مردم بار سفر آخرت خود را ببندید که بانگ رحیل قافله بلند شد چه در این سفر عقبه هاى سختى در پیش است که خواه ناخواه باید از آن بگذرند.

    15. اى نفس آیا بگوشت نرسیده که حقتعالى در قرآن میفرماید: ان ربک لبا المرصاد.
      بدان اى نفس که به همین زودى تو را بر مرکب چوبین سوار کنند و بطرف خانه وحشتناک قبر ببرند آیا براى آن منزل پرخوف و خطر چه ص 737

    16. اى نفس اگر بگویى که داراى ایمانى هستم که شرط قبولى ، ص 737،میگویم که آیا ایمان لفظى را میگویى که خیلى از منافقین و مردم بد عمل هم این ایمان را دارند چه اکثر مردم میگویند ما مسلمان و باایمان هستیم و اگر کسى بآنها بگوید که شما مؤ من نیستید بدشان میآید.

    17. و اگر ایمان واقعى را میگویى حضرتان ما براى اینکه گول و فریب شیطان را نخوریم تمام علائم ایمان را براى ما تعیین فرمودند که کوچکتر و پست تر از همه آنها اینست که هر چه براى خودت میخواهى براى برادر دینى هم بخواهى و هر چه براى خودت نمیخواهى براى او نخواهى آیا این صفت در تو موجود است مسلما جواب منفى خواهى داد.

    18. قرآن میفرماید: اءلم یاءن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله .گویند فضل که یکى از قطاع الطریقها بود به واسطه شنیدن این آیه شخص خوبى شد که شرح آن مفصل است

    19. قرآن میفرماید: انما المؤ منون الذین اذ اذکر الله وجلت قلوبهم و اذ اتلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا على ربهم یتوکلون الذین یقمیون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤ منون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق کریم .

    20. اى نفس در موقع خواندن آیات الهى چقدر از خوف الهى ترسان میشوى و چقدر بر ایمان تو افزوده میشود تو که مثل آن مرده شویى هستى که اگر روزى صد مرده بشوید ابدا بفکر مرگ و عالم آخرت نیست بلکه بفکر پول گرفتن از صاحب مرده است چگونه آیات الهى بر تو اثر خواهد کرد مسلما اگر این آیات بتو اثر میکرد وضع روحیه تو بهتر از اینها میشد.

    21. اى نفس اگر بگویى که یکى از چیزهایى که باعث نجات قبر و قیامت من میشود اخلاق و صفات حسنه است مانند سخاوت و عدالت و امثال آن میگویم آنها هم در تو نیست زیرا که اى نفس وقتى بخواهى در راه خدا بدهى ده تومان را چند قسمت میکنى که به هر فقیرى پول کمى بدهى و لباسى که میخواهى به فقیرى بپوشانى بعد از آنکه کاملا استفاده کردى و دیگر پوشیدن او را خوش ندارى آنوقت بفقیر و محتاج میدهى و غذایى که مانده شد و دیگر مورد استفاده تو نیست به گرسنه اى میدهى این را سخاوت نمیگویند مگر نشنیده اى که خدا در قرآن میفرماید: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون .

    22. با وجود آنکه قرآن میخوانى و آیات آنرا روز و شب مى شنوى که میفرماید: مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سابل و فى کل سنبلة مائة حبة .

    23. مثل یک درهمى که تو در راه خدا انفاق کنى مانند دانه گندمى است که در زمین بکارى هفت خوشه بدهد که هر خوشه آن یکصد دانه داشته باشد معذلک آخر آیه میفرماید: والله یضاعف لمن یشاء باز هم خدا بیش از اینها بتو میدهد پس تو از صفت سخاوت چه بهره اى دارى

    24. سخاوت را حاتم طایى داشت که در قصرى می نشست که چهل در داشت اگر فقیرى از تمام درها میآمد و چیزى میخواست باو میداد و باو نمیگفت که من ساعتى پیش به تو اکرام کردم و بعد از آنکه از چهل در میآمد و میگرفت حاتم باو میگفت خجالت نکش اگر میخواهى مجددا این چهل در را تجدید کن او شخص مشرکى بود و این سخاوت را داشت تو که مسلمان و شیعه اثنى عشرى هستى چه مقدار از آن سخاوت در تو هست .

    25. اى نفس اگر بخواهى بگویى داراى اعمال صالحه هستم از قبیل نماز و روزه و حج و سایر اعمال دیگر جواب ترا خواهم داد که نماز و روزه و حج آنقدر شرایط سنگینى دارد که معلوم نیست یک نماز و حج ما قبول شود و در صورت قبولى آنقدر دیونى به مردم داریم چه مالى و چه اخلاقى مانند غیبت و تهمت که اعمال صالحه ما بین آنها تقسیم میشود و چیزى براى ما نمیماند بلکه گاهى که اعمال خوب ما تمام شد اعمال زشت آنها را بما میدهند و ما باید جزاى زشت آنها را ببریم .

    26. آیا چقدر اعمال صالحه داریم که در آن ریا و عجب نباشد بنابراین اى نفس نمى توانى بخودت وعده دهى و امیدوار باشى که یک عمل تو مورد قبول الهى واقع شده باشد.
      پس از آنکه نفسم ماءیوس شد و نتوانست جوابم را بگوید ناگاه بخود آمده گفت یکى از وسایل قرب الهى که امیدوارى برحمت او است در من هست و من امیدوارم که او دست گیرى از من کند و دیگر دوستى نبى اکرم و شیعه بودن ائمه اطهار میباشد که این هم خیلى امیدوار هستم که آنها شفاعتى از من بکنند چه آنها سبیل اعظم و صراط اقوم و کهف حصین اند و جواب آنها کشتى نجاتند که فردا از شیعیان خودشان دست گیرى کنند.

    27. من جواب او را دادم که امت پیغمبر و شیعه بودن فرع پیروى از احکام این پیغمبر و متابعت از ائمه معصومین میباشد پس تو در چه چیزى از امور زندگى پیروى از این پیغمبر را کردى و کدامیک از سنت این نبى گرامى و حضرتان را بجا آوردى تو که در تمام امور زندگى پیرو بیگانگان میباشى و تمام کردار و رفتارت را میخواهى مثل بیگانگان قرار دهى سنت پیغمبر در امور زندگى تو چه نقشى دارد گذشته از همه اینها اخبارى که در علامات شیعه به ما رسیده کدامیک از آنها در تو موجود است .

    28. بعد از آنکه دستم از همه جا کوتاه شد و نفسم را از هر درى مایوس گردانیدم خطاب باو کردم و گفتم اى نفس یک راه نجات براى تو میباشد که اگر توانستى ازین راه وارد شوى همه چیز براى تو خواهد بود و الا راهى براى تو باقى نیست و آن باب حسینى است زیرا که جدش پیغمبر فرمود: حسین  مصباح الهدى سفینة النجاة

    29. بلکه فرمود او بابى است از ابواب بهشت یعنى هر که دوست حسینم باشد باید ازین در وارد بهشت شود ناگفته نماند که همه حضرتان ما کشتى نجاتند که فرمود: مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجى و من تخلف عنها غرق .

    30. اى نفس آن نجات دهنده حسین  است که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) درباره اش فرمود: حسین  مصباح الهدى و سفینة النجاة پس در سفر دریا ما محتاج به کشتى هستیم که لاعلاج باید سوار شویم و آن کشتى اهل بیت پیغمبر میباشد که فرمود: اهل بیت من کشتى نوح هستند و عجب تشبیه خوبى پیغمبر فرموده چون کشتى نوح وقتى در آب افتاد که دنیاى مسکونى آنروز در آب بود فقط کشتى نوح با آنها که در کشتى بودند نجات یافتند

    31. امروز هم در دنیاى گمراهى و بدبختى فقط کشتى نجات از این مهالک اهل بیت پیغمبرند که فرمود: من رکب فیها بخى و تخلف عنها غرق بعد از این گفتگوها نفسم خطاب بمن کرده گفت این مطالبى که شما گفتید بسى مرا امیدوار کرد

    32. و بر خود لازم دانستم که خود را به کشتى نجات حسینى برسانم تا او مرا نجات دهد ازین غرقاب مهالک و گمراهى اگر چه همان قسم گفته شد هیچیک از علائم ایمان در من نیست ولى اگر از باب حسینى وارد شوم مسلما مؤ من خواهم بود زیرا آن بزرگوار فرمود: انا قتیل العبرة ما ذکرت عند مؤ من الا بکى و اغتم لمصابى .

    33. یعنى من کشته شده اشک چشمم نزد هیچ مؤ منى یادآور نمى شوم مگر آنکه مصائب من گریه میکند و مغموم میشود و این گریه مصائب حضرت  سیدالشهدا ء از صفات جمیع انبیاء بوده است .

    34. اول : چون اینرا در خود دیدم قدرى بخود امیدوار شدم و گفتم یک علامت از علائم ایمان در من پیدا شد، آنهم علامتى که در پیغمبران بوده است .

    35. دوم : علامت خوبى که در خود دیدم این بود که در ایام عاشورا حالت حزن و اندوه گریه اى براى من پیدا میشد که در سایر ایام سال این حالت در من پیدا نمیشد و دیدم که ائمه ما فرموده اند: شیعتنا خلقوا من فاضل طنینا و عخبوا بنور ولایتنا یفرحون بفرحنا و یحزنون بحزننا .پس یک صفت از صفات شیعیان در من پیدا شد و ممکنست از اینراه بگویم من شیعه هستم .

    36. سوم : وقتى که از باب حسینى وارد شدم در خودم کمال ایمان را ملاحظه کردم زیرا در باب زیارت آن حضرت  وارد شده که : من زاره کمن زار الله فى عرشه . البته که خدا جا و مکانى ندارد پس این عبارت کمال تقرب بخدا را میرساند و این مقام براى کسى که ایمان نداشته باشد و یا ایمانش مستودع باشد ممکن نخواهد بود

    37. و یا در اخبار زیارت آن حضرت  وارد شده وقتى که زائر مراجعت میکند ملکى از جانب پروردگار باو میگوید که خدایت سلام میرساند و میفرماید عملت را از سر بگیر که گذشته هایت را بخشیدم پس وقتى انسان را خدا سلام میرساند دیگر ممکن نیست که او بى ایمان باشد.

    38. چهارم : اگر چه در اعمال خود نظر کردم دیدم عملى ندارم که باعث نجات من شود و من را ببهشت رساند اما در اخبار باب حسینى که نظر کردم دیدم که فرموده اند: من بکى او ابکى او تباکى و حبت له الجنة و در خود دیدم که این حالات در من هست پس خداوند مرا بواسطه حضرت  حسین  به بهشت خواهد برد پس اگر عملى ندارم که تحویل خدا بدهم که موجب بهشت شود از راه گریه بر حسین  علیه السلام به بهشت میروم .

    39. پنجم : در باب زیارت حسین  علیه السلام دیدم وارد شده که زائر حسین  از شافعان روز محشر درباره ده نفر یا صد نفر پس من گیرم از آن اشخاصى نباشم که صد نفر را شفاعت کنم لااقل ممکنست که نجاتى براى من باشد.

    40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

  • حسین صفرزاده
۱۶
آذر

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. 76مجلس سى و ششم : ان یرزقنى طلب ثارک مع حضرت  منصور من اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله
  2. در سماء عالم بحار مجلسى است که جابر گفت خدمت رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) عرض کردم اول شى ء خلقه الله ما هو قال صلى الله علیه و آله نور نبیک یا جابر ثم خلق منه کل خیر .
  3. یعنى از رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) پرسیدم اولین مخلوق خدا چه بود؟ فرمود: اى جابر نور پیغمبرت بود سپس خداوند از آن نور تمام خیرات را آفرید.
  4. مراد از خیرات جمیع حیطه آفرینش است و این حدیث اگر چه پیغمبر را تنها واسطه فیض میگیرد اما بواسطه روایات دیگر دانسته میشود که تمام چهارده معصوم  در اینمقام شریکند
  5. ومؤ ید اینمطلب عبارتى از زیارت جامعه است که میفرماید: بکم فتح الله و بکم یختم یعنى فتح ابواب و ختم آنها بوسیله شما چهارده معصوم  بوده است
  6. و در قسمتى از حدیث دیگر که مفصل است حقتعالى به رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود: اى حبیبم و اى بزرگ رسولان و اول آفریدگان و آخر پیغمبرانم تو در قیامت صاحب مقام شفاعت خواهى بود .
  7. پس نور محمد (صل الله علیه وآله وسلم ) به سجده افتاد وقتى برخاست یکصد و بیست و چهار هزار قطره از نور وجودش چکید که از هر قطره اى خداى متعالى پیغمبرى را آفرید ((تا آخر روایت ))
  8. پس مقصود از ذکر این روایت اینست که تمام پیغمبران از نور وجود پیغمبر اسلام خلق شدند و در مقام گرفتن فیض هم باید از منبع فیض او کسب فیض کنند و چون انبیاء محتاج به گرفتن فیض از آن حضرت  میباشند پس ما بطریق اولى نمیتوانیم فیض را از مبداء حقتعالى بگیریم و محتاج بگرفتن فیض از آن حضرت  میباشیم چون سر تا پا ظلمت و تاریکى هستیم .
  9. چنانکه اگر آهنى را در کوره آهنگرى بگذارند تا صفات آتش بآن تاءثیر کند با آنکه ذات آهن با ذات آتش متفاوت است اما چون صفات آتش بآن سرایت نموده در این هنگام اگر آهن بگوید من سرخم ، من گرمم ، من میسوزانم ، من حرارت مى بخشم و تمام آثار و افعال آتش را بخود نسبت دهد صحیح است و دعوى باطلى نکرده است
  10. بنابراین ما هم وقتى اتصال خودمان را به محمد و آل او نزدیک کردیم کسب فیض الهى را بیش از پیش میتوانیم بکنیم .خداوند در قرآن هر یک از پیغمبران را به اسم خطاب کرد.
  11. یا آدم اسکن انت و زوجک فى الجنة .
  12. یا نوح اهبط بسلام منا و برکات .
  13. یا ابراهیم اعرض عن هذا.
  14. یا موسى فاخلع نعلیک .
  15. یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض .
  16. یا زکریا انا نبشرک بغلام .
  17. یا یحیى خذالکتاب .
  18. یا عیسى بن مریم اذکر نعمتى علیک .
  19. ولى درباره این پیغمبر او را باسم نخواند از بهر تعظیم بلکه با لقب خطاب میکند:
    یا ایها النبى ، یا ایها الرسول .
  20. و اگر در آیاتى هم اسم مبارک آن حضرت  برده شد غرض خطاب نبوده بلکه معرفى بدیگران بوده و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل در امم سابقه پیغمبران را باسم میخواندند و درباره این پیغمبر خدا منع فرمود تا او را باسم نخوانند لا تجعلوا دعا الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا اول آنحضرت  را یا محمد، یا اباالقاسم خطاب میکردند
  21. بعد از این آیه یا رسول الله ، یا بنى الله میگفتند. خداوند بجان هیچ پیغمبرى قسم نخورد مگر این پیغمبر که فرمود: لعمرک انهم لفى سکرتهم یعمهون بلکه به شهر و وطن پیغمبر هم قسم خورد لا اقسم بهذا البلد بالاتر از همه موجودات قرار داد و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین آنقدر مقام این پیغمبر بالا است که آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگان که تدبیر این جهان بفرمان حق بر عهده آنها گذارده شده بر او درود میفرستند
  22. اکنون که چنین است شما نیز با این پیام جهان هستى هماهنگ شوید اى کسانیکه ایمان آورده اید بر او درود بفرستید و سلام گوئید و در برابر فرمان او تسلیم باشید. ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما .
  23. او یک گوهر گرانقدر عالم آفرینش است و اگر بلطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشمارید و مبادا مقام او را در پیشگاه پروردگار در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش کنید او یک انسانست و از میان شما برخاسته ولى نه یک انسان عادى بلکه کسى است که یک جهان در وجودش خلاصه شده است .
  24. در اینجا به نکاتى باید توجه کرد:
  25. اولا: صلوات بر حضرت  رسالت باید به ضمیمه آل باشد چنانچه در امالى شیخ صدوق به اسناد خود از ابان بن تغلب از حضرت  باقر علیه السلام از آباء گرامش از حضرت  رسالت نقل فرموده که من صلى على و لم یصل على آلى لم یجدریح الجنة و ان ریحها الیوجد من مسیر خمسماة عام .
  26. ثانیا: صلوات بر آن حضرت  در تشهد نماز واجب است و بدون آن نماز باطل است مگر فراموش کند که اگر محلش نگذشته باید برگردد و اگر گذشته بعد از نماز قضا کند و سجده سهو هم واجب است و در موقع ذکر اسم مبارک او باید صلوات فرستاد چنانچه در کافى از آن حضرت  روایت کرده که فرمود: من ذکرت عنده فلم یصل على فدخل النار فابعده الله .
  27. و در ثواب صلوات اخبار بسیار وارد شده که در کافى از حضرت  صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: من صل على النبى صلوة واحدة صلى الله علیه الف صلوة فى الف صف من الملائکة لم یبق مما خلقه الله الا صلى على البعد لصلوة الله علیه و صلوة ملائکته فمن لم یرغب فى هذا جاهل مغرور قد برء الله منه و رسوله و اهل بیته .
  28. و نیز از آن حضرت  روایت فرموده : ما فى المیزان شى ء اثقل من الصلوة على محمد و آل محمد .در جامع الاخبار روایت میکند که رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) فرمود که جبرئیل مرا ملاقات نمود و بشارت داد که حقتعالى میفرماید هر که بر تو صلوات فرستد من بر او صلوات میفرستم و هر که بر تو سلام کند من بر او سلام میکنم و من براى این بشارت سجده شکر بجا
  29. آوردم کلینى از حضرت  صادق (علیه السلام ) روایت میکند که رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم  ) فرمود هر که بر من صلوات فرستد حقتعالى و ملائکه بر او صلوات میفرستند.
  30. و در روایت دیگر است که رسول خدا فرمود: هر کس بر من یکبار صلوات فرستد حق تعالى بر او ده بار صلوات فرستد و هر که بر من ده بار صلوات فرستد حقتعالى بر او صد بار صلوات فرستد و هر که بر من صد بار صلوات فرستد بر او هزار بار صلوات میفرستد و هر کس را که خدا بر او هزار بار صلوات فرستد هرگز او را به آتش عذاب نخواهد کرد.
  31. بخش دوم : در معنى آل  ریشه آل از اهل است و مصغر آن اهیل مانند رجل که مصغر آن رحیل میباشد پس در اصل اهل بوده ها را قلب به همزه کردند و همزه را باعتبار حرکت ما قتل قلب بالف نمودند آل شد بدلیل آنکه آل به اهیل تصغیر میشود و در تصغیر هر کلمه به اصل خود راجع میگردد.
  32. کلمه اهل شمول بیشترى از آل دارد زیرا هم بر اشراف صادق است و هم بر غیر اشراف معنى آل دودمان است و جز به شرفا و اعلام و زعماى قوم و طایفه اطلاق نمیگردد و مقید زمان و مکان هم نیست
  33. مانند آل رسول که خاندان پیغمبر اسلام (صل الله علیه وآله وسلم ) و آل على که خاندان و عترت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) میباشد. ((نقل از دائرة المعارف تشیع ))
  34. پس فرقى که میان آل و اهل در استعمال شده است آنست که آل در صاحبان شرافت خواه شرافت دنیوى باشد یا اخروى استعمال میشود مثل آل نبى (صل الله علیه وآله وسلم ) و آل فرعون ((لعنه اله )) و اهل بمطلق کسان اطلاق میشود مثل اهل سوق که در آنها شرافت منظور نیست و اهل بیت نبوت که در آنها شرافت منظور هست پس در استعمال آل اخص باشد و اهل اعم .
  35. صاحب بن عباد در کتاب معروف به المحیط فى علم اللغة آورده است که : آل الرجل قرابته و اهل بیته و تصغیر اهیل و اهل در لغت بمعنى کسان است و اهل بیت کسان خانه را گویند پس آل نبى و اهل بیت نبى یعنى کسان نبى و جمعیتى که رجوع و نسبتى باو داشته باشند.
  36. معنى اولاد..افضل المحققین شیخ زین الدین رحمة الله علیه در کتاب مسالک فرموده که جماعتى از اصحاب مثل شیخ ‌المحدثین شیخ مفید و قاضى بن براج و ابن ادریس را اعتقاد آنست که لفظ اولاد شامل اولاد اولاد و همچنین تا انقراض عالم میشود.
  37. لقوله تعالى یا بنى آدم - یا بنى اسرائیل که شامل جمیع بنى آدم و بنى اسرائیل میشود و از جهت اجماع بر تحریم حلیله ولد ولد لقوله تعالى و حلائل ابنائکم الذین من اصلابکم و از جهت دخول اولاد اولاد در قول خداى تبارک و تعالى یوصیکم الله فى اولادکم .
  38. بعد آنکه معنى آل و اولاد معلوم شد باید دانست صلواتى که در آن آل ذکر نشود خلاف شرع است
  39. در تفسیر حضرت  حسن عسکرى (علیه السلام ) وارد شده که حضرت  رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمودند که در شب معراج قصرهایى را در بهشت بمن نشان دادند که دیوارهاى آن از طلا و نقره ساخته شده بود و بجاى گل مشک و عنبر بکار برده بودند ولى بعضى از آن قصرها کنگره هاى رفیعى داشت و بعضى نداشت
  40. از جبرئیل سبب آنرا سئوال کردم گفت آن قصرهایى که کنگره ندارد از آن کسانى است که بعد از نماز بر تو و آل تو صلوات نمى فرستند تا نمایان باشد که آنها قصر جماعتى است که صلوات نفرستاده اند.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده