پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۶۳ مطلب با موضوع «امیرالمومنین» ثبت شده است

۱۴
بهمن

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل غرجهم

  1. عوامل رشد بصیرت چشم دل 2.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل غرجهم

    1. موضوع جلسه برسی رشد بصیرت 12 عامل آوردند 1- تفکرو اندیشه یعنی اندیشیدن > عقل. 2- تعقل 3- التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن  5- تقوی 6-  ذکرویاد خدا 7-  پاکی واخلاص : پاکی 8-  زهد و پارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10 – الاستقبال الامور 11- المسموع وگرسنگی 12 – الدعا؛ 13- چشم بصیرت2

سیزدهم ماه رجب المرجب مولود آقاجانم امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام برهمه شیعیان مبارک باشد 

    1. عوامل رشد بصیرت  استاد سالک الدعا  دوازدهمین عوامل وبرسی رشد بصیرت

جلسه 23 عوامل وبرسی رشد بصیرت از دیدگاه قرآن ونهج البلاغه عوامل رشد بصیرت چشم دل 2

 

  1. هوی پرستی آفت الموعظه وبصیرت – میان شما و قبول پند و نصیحت، حجابى است از غرور و عجب. (بین شما و اندرزها پرده‏اى از غفلت‏ها وجود دارد) در مشاهدات برتری دارد حکمت 281 و قال علیه السّلام: بینکم و بین الموعظة حجاب من العزّة. اى: الغفلة و لفظ الحجاب: مستعار لها. (بین شما و اندرزها پرده‏اى از غفلت‏ها وجود دارد) 2-  هوا پرستى مانع پند پذیرى بینکم و بین الموعظة حجاب حکمت 282
  2. دنبا آفت الموعظه وبصیرت – د ر کلام آقا جانم امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند - دنیا طلبی حقیقه الدنیا - چشم بصیرت به دنیا - و من کلامه-  علیه الصّلوة و السّلام- : چه صفت کنم از خانه‏اى که اوّل او تعب است، و آخر او مردن «فی حلالها حساب، و فی حرامها عذاب.» در حلال او حساب است، و در حرام او عذاب. «ما أصف من دار أوّلها عناء، و آخرها فناء» در خطبه ۸۲
  3. چشم بصیرت به قیامت - سریره‏ها و باطنها خاضع شده بر اهل بصیرتها و قیامت پرده افکنده ازچهره خود. یعنى اهل بصیرت بواطن خویش را در راه سعادت به کار مى‏اندازند. البصائر... و اسفرت الساعة عن وجهها» 535مفردات‏نهج‏البلاغه 
  4. چشم بصیرت به دنیا - هر که با چشم بصیرت به آن نگاه کرد بینا و بیدار شد و هر که چشم به زر و زیور آن دوخت، کور گردید. سید رضى که رضوان خدا بر او باد مى‏گوید: به عقیده من اگر انسانى دوراندیش در کلام حضرت مولا (علیه السلام) دقت کند «و من ابصر بها بصّرته» در آن معنى عجیب و منظورى فوق العاده مى‏یابد که به پایان آن نمى‏توان رسید و عمق آن را نمى‏توان درک کرد. بالاخص اگر آن فرمایش حضرت که فرمود: «و من ابصر الیها أعمته» با آن قرین شود. که در این صورت فرق میان «ابصر بها» و «ابصر الیها» را به طور آشکار و روشن مى‏بیند. ... ز تقریبی ها قطع و من افسر و حقه و من افسر علیها چشم بصیرت به دنیا من ابصر بحق - ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) صفحة 245 
  5. چشم بصیرت افتخار بزرگ - آقاجانم على علیه السلام - به عنوان یک افتخار بزرگ مى‏فرماید: این من بودم که خطر بزرگى را که از ناحیه این خشکه مقدسان متوجه شده بود درک کردم؛ پیشانیهاى پینه‏بسته اینها و جامه‏هاى زاهدانه و زبانهاى دائم‏الذکرشان نتوانست چشم بصیرت‏ مرا کور کند؛ من بودم که دانستم اگر اینها پا بگیرند چنان اسلام را به جمود و تقشّر و تحجّر و ظاهرگرایى خواهند کشاند که دیگر کمر اسلام راست نشود. استاد مطهری
  6. چشم بصیرت دعای استاد مطهری - دعایبار دیگر قسم مى‏دهیم: خدایا تو را قسم مى‏دهیم به حقیقت پیغمبر اکرم، ما را به حقایق اسلام آشنا بفرما، چشم بصیرت‏ همه ما را باز بفرما، توفیق پیروى از تعلیمات مقدس رسول اکرم عنایت بفرما، حاجات مشروعه همه ما را برآور. استاد مطهری
  7. چشم بصیرت در راه صحیح - راست و مستقیم و درِ ورودى زندگى وارد زندگى شود و خوشبختى را جستجو نماید. این قاعده که: «مپیچ از ره راست بر راه کج- چو در هست حاجت به دیوار نیست» یک قاعده کلى است در زندگى بشر. چشم بصیرت‏ مى‏خواهد که راههاى صحیح ورود در محوطه زندگى را بشناسد و پشت دیوار و حصار زندگى معطل و متحیر نماند. استاد مطهری
  8. فکر با چشم بصیرت - اگر در شب تاریک مردم  را بر سر سفره‏اى بنشانند، تا چراغ را روشن نکنند دست به غذا دراز نمى‏کنند و اما اگر بر سر سفره فکرى بنشینند هیچ در اندیشه نمى‏شوند که چراغ عقل را روشن کنند تا با چشم بصیرت‏ ببینند این غذاى روحى که وارد روحشان مى‏شود چه نوع غذایى است؟. استاد مطهری
  9. بصیرت به توحید دل روشن امیدوار - عقیده توحید، گذشته از این که از جنبه علمى عالى‏ترین فکرى است که به دماغ بشر رسیده و شایسته‏ترین نظریه‏اى است که بشر از روى تحقیق و بصیرت (نه از روى تقلید کورکورانه) باید بپذیرد، از جنبه عملى اگر صحیح و بدون تحریف در مغز ما جا بگیرد، به دل روشنى و امیدوارى و به روح نیرو مى‏دهد، نظر را عالى و اراده را قوى مى‏کند، حیرت و تردید را که خطرناک‏ترین مرض روحى است زایل مى‏نماید. شخص موحد مى‏داند چشم بینایى مراقب اعمال و رفتار اوست، اندیشه‏ استاد مطهری
  10. چشم بصیرت به توحید - نظر را عالى و اراده را قوى مى‏کند، حیرت و تردید را که خطرناک‏ترین مرض روحى است زایل مى‏نماید. شخص موحد مى‏داند چشم بینایى مراقب اعمال و رفتار اوست، اندیشه‏ گناه را در دماغ خود راه نمى‏دهد؛ مى‏داند عدالت بر همه جهان حکمفرماست، هرج و مرج و بى‏حسابى نیست، استاد مطهری
  11. موانع وسلب چشم بصیرت - خودپسندى و طمع و تعصب و لجاج و خشم، همه دشمنان عقل مى‏باشند. یعنى چه دشمنان عقل مى‏باشند؟ یعنى اثر عقل را خنثى مى‏کنند، روح بشر را تاریک مى‏کنند، جلو بصیرت‏ و نور قلب را مى‏گیرند. این همان نمونه نزاع و تصادم جهان بزرگ است که در وجود آدمى موجود است. قرآن کریم عده‏اى را ذکر مى‏کند و مى‏گوید: چشم دارند و نمى‏بینند، گوش دارند و نمى‏شنوند، دل دارند و فهم نمى‏کنند. یا اینکه مى‏فرماید: چشمها نابینا نیست، بلکه دلها نابیناست. مقصود از همه اینها این است که در این مردم حالات و صفاتى روحى موجود است که اثر عقل و دانش و بینش را در آنها خنثى کرده است، در اینها میل به تقلید از روش پدران و مادران است، تعصب و حمیّت و لجاج دارند، منافع مادى و مطامع دنیوى آنها به آنها اجازه نمى‏دهد که در برابر حق تسلیم شوند. استاد مطهری
  12. کور دل در دو دنیا  - قرآن کریم این تعبیر خاص را دارد: وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبِیلًا هر کسى که در این دنیا کور باشد در آخرت هم کور است و گمراه‏تر. همان طور که در تفاسیر هم بیان شده، مقصود این نیست که هرکس که در این دنیا چشم ندارد در آن دنیا هم چشم ندارد (چون اینجا این محرومیت را دارد، آنجا هم باید داشته باشد)؛
  13. مقصود این است: کسى که در این دنیا چشم بصیرت‏ ندارد و چشم بصیرتش باز نشده، در آن دنیا هم کور محشور مى‏شود؛ چون چشم بصیرت‏ را نه در رحم ساختند و نه در آن دنیا به انسان مى‏دهند، چشم بصیرت‏ چیزى است که در همین دنیا باید ساخته شود. این اختصاص به چشم بصیرت‏ ندارد، گوش بصیرت‏ هم همین طور است، قلب بصیرت‏ هم همین طور است.
  14. انسان در حال ارتقاع  بصیرت است گفت (علیه السلام ) که دل مصحف دیده است یعنى آن چه را که دیده مى‏شود باید نوشت در صفحه دل و تامّل در ان کرد و خیر و شرّ را از ان یافت قال (علیه السلام ) القلب مصحف البصر ؛ و شرح‏غررالحکم(خوانسارى)ج 1 صفحة 273     
  15. دل مصحف ونوشته  فکراست-  یعنى آنچه بفکر دانسته شود باید در آنجا نوشته شود و ثبت شود تا در خاطر باشد. القلب مصحف الفکر.
  16. دل مصحف ونوشته  دیده است- و قال علیه السّلام: القلب مصحف البصر. «و فرموده است: دل مصحف دیده است.» یعنى همان گونه که چون آدمى در مصحف مى‏نگرد آنچه را که در آن است مى‏خواند هرگاه به دوست خود مى‏نگرد با دیدن چهره او آنچه را که در دل اوست مى‏بیند و مى‏داند که در دل او چه محبت یا چه کینه‏اى است، همان‏گونه که با دیدن خط مصحف آنچیر ه را که خط به آن دلالت مى‏کند مى‏فهمد، شاعرى در این مورد چنین سروده است: «چشمها در گردش خود آنچه از دوستى و کینه را که در دلهاست آشکار مى‏سازد.» ب البصیر.. جلوه‏تاریخ  ج 8 صفحة 205     
  17. ذو القلب بصیر- تعابیر شگفت آوراز حضرت آقایم علی علیه السلام  یاد شده، بیش از سیصد نام براى او شمرده‏اند، که مفهوم یا مفاهیم آن نامها در حدّ اعلا در وجود حضرتش تجلّى داشت: على-  امیر المؤمنین، سید الاوصیاء، وصى، امین، بطل، اسد، صادق، مصدق، متوکل، مجاهد، مؤمن ، شریف، کریم، محسن، عارف، ذو القلب ، اذن واعیه، یعسوب الدین، قائد الغرّ المحجلین، ابو تراب، ابو الحسن و... پیامبر اکرم از آن حضرت به عنوان حجت اللّه، باب اللّه، طریق الى اللّه، نبأ عظیم، صراط مستقیم، مثل اعلى یاد مى‏فرمود. او پس از پیامبر در میدان عبادت عابدترین مردم، و در عرصه زهد زاهدترین، و در معرکه پیکار شجاعترین، و در اخلاص خالص‏ترین، و در ورع پاکدامن‏ترین، و در دانش دانشمندترین، و در تهجّد و عبادت شبانه متهجّد ترین، و در عدالت عادلترین، و در جود و سخا سخاوتمندترین، و در تمام کمالات و فضائل برترین مردم روزگار، از اولین و آخرین بود. از جمله عین الله السلام علیک یا عین الله الناظرة
  18. عین الله السلام علیک یا عین الله الناظرة و یده الباسطة و اذنه الواعیة ، السلام على اسم الله الرضى و وجه المضى ء و جنبه العلى .پس اینکه میگوئیم على عین الله است نه آنکه خدا چشم دارد، یعنى همانطور که خدا بدون چشم در همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز نزد او آشکار میباشد على نیز مظهر این صفت خداست .
  19. حضرتش در مسجد کوفه بالاى منبر موعظه میفرمود، مردى برخاست و عرض کرد یا امیرالمؤ منین جبرئیل در کجاست ، حضرت یک نگاه به آسمان ، یک نگاه بزمین و یک نگاه باطراف نموده فرمود تو خودت جبرئیل هستى آن مرد ناپدید شد مردم از حضرت موضوع را سئوال کردند فرمود بیک نظر تمام آسمانها و تمام طبقات زمین را ملاحظه کردم و بیک نظر مغرب و مشرق عالم را دیدم ، در هیچ جاى عالم جبرئیل نبود دانستم که این مرد خودش جبرئیل است . پس دیدن على تمام زمین و آسمان را با این چشم ظاهرى نبود بلکه با چشم دیگرى بود که همان عین الله است
  20. چشم بصیرت در پرتو خاندان وحی - چشم و گوش خود را باز کنید؛ نکته هدایت در پرتو خاندان وحى ..من همواره منتظر عواقب پیمان‏شکنى شما بودم و نشانه فریب خوردگان را در شما مى‏دیدم ولى به خاطر استتار شما در لباس دین بود که از شما چشم پوشیدم (و راز شما را افشا نکردم) در حالى که صفاى دل، مرا از درون شما آگاهى مى‏داد (و از نیرنگهاى شما آگاه بودم). من در کنار جادّه‏هاى گمراه کننده ایستادم تا شما را به طریق حق رهنمون شوم، در آن هنگام که گرد هم جمع مى‏شدید و راهنمایى نداشتید و تشنه رهبر شایسته‏اى بودید و براى پیدا کردن این آب حیات تلاش مى‏کردید و به جایى نمى‏رسیدید. ..ما زلت انتظر بکم عواقب الغدر، و اتوسّمکم بحلیة المغترّین، حتّى سترنى عنکم جلباب الدّین، و بصّرنیکم صدق النّیّة. اقمت لکم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّة، حیث تلتقون و لا دلیل، و تحتفرون و لا تمیهون.  خطبه چهارم - احتمالا بعد از ماجراى «جنگ جمل» و قتل «طلحه و زبیر» ایراد شده است‏.
  21. قلب مومن و دید باطن - امام (علیه السلام ) در این جا به نکته مهمّى اشاره فرموده است و آن این که: «صفاى دل و صدق نیّت از اسباب بصیرت و روشن‏بینى است» مؤمنان پاکدل، مسائلى را مى‏بینند که از دیگران پنهان است و این حقیقتى است که هم در قرآن مجید به آن اشاره شده و هم در روایات اسلامى، قرآن مى‏گوید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا، اگر تقوا پیشه کنید خداوند وسیله شناخت حق از باطل را براى شما قرار مى‏دهد (و به وسیله نور تقوا مى‏توانید، حق و باطل را در پنهان‏ترین چهره‏هایش بشناسید)». پیام‏امام ج 1 ص 422
  22. بیعت بی بصیرت - کسانی که بعد از مدتی معروف می شوند چون چشم دل ندارند؛.. چو«طلحه و زبیر » به خاطر جاه‏ طلبى که داشتند پیمان مؤکّد خود را با امام شکستند و «زبیر» در توجیه این کار گفت: «من تنها با دست خود بیعت کردم، نه با دل » امام در این سخن پاسخ دندان‏شکنى به او مى‏دهد پاسخى که در تمام محافل حقوقى دنیاى دیروز و امروز مورد قبول است و یک اصل اساسى در مسائل قضایى محسوب مى‏شود، مى‏فرماید: «او ادّعا مى‏کند که با دست خود بیعت کرد و هرگز با قلبش بیعت ننموده است» (یزعم انّه قد بایع بیده، و لم یبایع بقلبه). پیام‏امام .ج 1.صفحة 470
  23. نابینایی دل - بدتر از نابینایى چشم، نابینایى دل‏ است که با پند گرفتن بینا نمى‏شود. براستى که از براى خردمندان و گیرندگان پند در هر چیز (از چیزهاى دنیا) پند و عبرتى است. إنّ فى کلّ شی‏ء موعظة و عبرة لذوى اللب و الإعتبار: ترجمه‏غرر(انصارى)
  24. همان بصیرت همچنان با من است و همچون چراغ پر فروغى فرا راه من قرار گرفته است. و این جمله را اشاره‏اى به آیه شریفه قرآن مى‏دانند که مى‏فرماید: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی، بگو این راه من است و من و پیروانم با بصیرت کامل مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنیم» پیام‏امام ج 1 صفحة 482
  25. چشم بصیرت بگشایند و در کلام على علیه السلام نیک بنگرند على علیه السلام با چشم بصیرت خویش صورتهاى الهى را مانند انوار الهى مشاهده فرمود.. (و انّ معى لبصیرتى: ما لبّست على نفسى، و لا لبسّ علىّ ).
  26. بصیرت در وصال یار - وصال، دل‏ پیر را زنده و نابینا را بینا مى‏کند. «فالقوه على وجه ابى یأت بصیراً»* «وَ أْتُونِی‏ بِأَهْلِکُمْ‏ أَجْمَعِینَ‏»»*(یوسف 93) وصال، دل‏ پیر را زنده و دیده نابینا را بینا مى‏کند. هر کس قدر وصال‏ را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. هذا فِراقُ بینی وبین یوسف زهراء ...... یوسف زهراء توبیا تا که شود غم زدلم برطرف ..... تاکه نصار توشود دست گل از هر طرف ..... نور رخت ازحرم کعبه اگر سرزند ..... مرغ دل از شوق تو در سینه ما پر زند ..... یا حجت اب الحسن عجل لنا ظهورک .. سینه‏ها را سانى سینا کنى‏..... چشم نابیناى دل‏ بینا کنى‏
  27. بصیرت از قرآن گرفتن _نقل شده است مرحوم آیت‏اللَّه‏العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى که براى معالجه از اراک به سمت تهران حرکت کرده بود، شبى را در قم ماندند. مردم از ایشان تقاضا کردند که حوزه علمیه خود را از اراک به قم منتقل کند، چون قم حرم اهل‏بیت علیهم السلام و مدفن حضرت معصومه علیها السلام است. ایشان استخاره کردند و این آیه آمد: «وَ أْتُونِی‏ بِأَهْلِکُمْ‏ أَجْمَعِینَ‏»
  28. چشم بصیرت  ودل تاریک - «و هرگز(کافر تاریک دل‏) کور و (مؤمن روشن روان) بینا یکسان نیستند و هیچ ظلمتى با نور مساوى نخواهد بود و هرگز آفتاب و سایه هم رتبه نباشند.» ..حضرت سید الشهداء علیه السّلام یاران خود را جمع کرد، علی بن الحسین زین العابدین گوید: من نزدیک شدم تا به بینم پدرم به آنان چه میگوید و من در این هنگام مریض بودم، پدرم به اصحاب چنین مى‏گفت: خدا را با بهترین وجهى ثنا مى‏گویم و او را در حال سختى و پریشانى و در وقت خوشى و خرمى ستایش میکنم، پروردگارا تو را سپاس میگزارم که ما را بنبوت گرامى داشتى، و قرآن را بما آموختى، و ما را در دین چشم بصیرت‏ دادى.
  29. بنگر به چشم بصیرت وتغذیه جان‏ فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ‏ (سوره 80 آیه 24).

البته لازمست آدمى غذاى خود را با دیده دقت و چشم بصیرت‏ بنگرد.تأمل در آیات و کاینات با فراگیرى عقلى، معرفت فطرى کمال مى‏پذیرد و در عین حال عمیقتر مى‏شود. این تأمل وفراگیرى، چشم بصیرت‏ و چشم قلب را باز مى‏کند.

  1. بصیرت در مهد کفر- همسر فرعون آسیه، او از بنى اسرائیل و زنى مؤمن و مخلص بود که خدا را در نهان عبادت مى‏کرد، تا وقتى که فرعون، همسر حزقیل، (همان زن مشّاطه) را به قتل رسانید و او به چشم بصیرت‏ مشاهده کرد که ملائکه روح او را به آسمان عروج مى‏دهند و لذا به یقین و اخلاصش افزوده شد و وقتى که فرعون به نزد او آمد تا او را از عمل خود باخبر کند، آسیه گفت: واى بر تو اى فرعون، چه چیز باعث جرأت تو بر پروردگار عزّ و جلّ شد؟! فرعون گفت: تو را چه شده، مثل اینکه همان جنونى که به او رسیده بود، به تو نیز اصابت کرده، آسیه گفت: من مجنون نشده‏ام، بلکه به خداى یگانه پروردگار خود و تو و پروردگار همه جهانیان ایمان آورده‏ام، آنگاه فرعون مادر او را فرا خواند و به او گفت: دخترت به من کافر شده، پس سوگند مى‏خورم اگر به معبود موسى کافر نشود، او را به قتل برسانم، لذا مادر آسیه با او خلوت کرد و از او در باره سخنان فرعون تحقیق نمود، امّا او فقط گفت: من هرگز به خداى واحد کفر نمى‏ورزم، سپس فرعون دستور داد تا او را به چهار میخ کشیدند و آنقدر در عذاب بود تا وقتى که شهید شد.
  2. چشم بصیرت متقین - آنان که دنیا را شناخته و با چشم بصیرت‏ بآن نگریسته‏اند مثل گروه مسافرانى هستند که در جایگاه بى‏آب و علفى گرفتار شده‏اند، پس بقصد رسیدن بمنزلگاه پر نعمتى از آنجا حرکت نمایند، و زحمت و مشقت مسافرت و پیمودن راه دور و دراز را بر خود هموار نمایند، فهم و الجنّة کمن قد رآها فهم فیها منعّمون‏ ایمانشان به بهشت چنانست که گوئى بهشت را دیده و سالها در او بخوشى آرمیده‏اند. عیان بینند با چشم بصیرت‏ ..... تو گوئى آن گروه عشق سیرت‏..... چو ارواح نهان غیب جهان را ..... مکان خود بهشت جاودان را.....

همه در شادى و عیش و تنعم‏

 

بد آن گلشن چو بلبل در ترنم‏

چه گلشن منظر زیباى دلبر

 

در آنجا خار گل خاشاک عنبر

چه گلشن ز انعکاس طلعت یار

 

هزاران باغ گل در هر سر خار

  1. خوشا آنان که با دل‏هاى مسرور
 

نشینند اندر آن گلزار پر نور

خوش آن آزاد مردان کز نکوئى‏

 

بهشتى گشته جانهاشان تو گوئى‏

خوش آن ارواح پاک عرش پرواز

 

در آن باغ بخرد نغمه پرداز

بگلزار حیات جاودانى‏

 

چو گل لیک ایمن از باد خزانى‏

نشسته روبروى یک دگر شاد

 

ز هر رنج و غم و اندیشه آزاد

   

 

گنج حکمت یا احادیث منظوم، ص: 258

  1. اگر به چشم‏ بصیرت‏ بنگرند، خواهند دانست که علم بر دو قسم است: علم به خدا و صفات حق تعالى و دیگرى علم به حلال و حرام و شناخت اخلاق ناپسند و پسندیده، و کیفیت معالجه اخلاق ناپسند، و هدف از اینها عمل است و اگر نیازى به عمل نبود، هیچ فایده‏اى نداشتند، پس هر علمى که هدف از آن عمل است، بدون عمل هیچ فایده‏اى ندارد،
  2. چشم ظاهرى قابل مقایسه با چشم بصیرت‏ باطنى نیست و کسى که چیزى از جمال و زیبایى‏هاى خدا را با چشم باطنى درک کند مبهوت و مدهوش مى‏گردد و غش مى‏کند. در بلا هم مى‏چشم لذات او ..... مات اویم مات اویم مات او..در نتیجه هر مصیبت و بلایى بر او وارد شود احساس نمى‏کند.
  3. خداى تعالى صاحبدلان را خطاب کرده و گفته: پس عبرت بگیرید، اى کسانى که چشم بصیرت‏ دارید و به دیده عقل، بینا هستید. و قال ایضا عزّ من قائل: «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، (حج- 46).
  4. و نیز خداوند عالم در قرآن عزیز، در حقّ کفّار و فجّار فرموده است، آنچه‏ ضمونش این است که: کور نیست چشمهاى ظاهرى ایشان، بلکه کور است چشمهاى باطنى و دلها که در سینه‏هاى ایشان است. فمن فتح اللَّه عین قلبه و بصر عینه بالاعتبار، فقد اعطاه اللَّه منزلة رفیعة و زلفى عظیما. یعنى: هر که گشود چشم دل خود را و بینا کرد دیده باطن خود را به عبرت گرفتن، پس به یقین که داده است او را خداوند عالم، مرتبه بلندى و نزدیکى عظیمى به جناب خودش.
  5. چشم بصیرت دنیا - چگونه خانه دنیا را توصیف کنم که ابتداى آن سختى و مشقّت، و پایان آن نابودى است؟ در حلال دنیا حساب، و در حرام آن عذاب است. کسى که ثروتمند گردد فریب مى‏خورد، و آن کس که نیازمند باشد اندوهناک است، و تلاش کننده دنیا به آن نرسد، و به رها کننده آن، روى آورد. کسى که با چشم بصیرت‏ به آن بنگرد او را آگاهى بخشد، و آن کس که چشم به دنیا دوزد کور دلش مى‏کند.
  6. آرزوها چشم‏ بصیرت‏ را کورکند، (اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: طمع به هلاکت مى‏کشاند و نجات نمى‏دهد، و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست، و بسا نوشنده آبى که پیش از سیراب شدن گلو گیرش شد، و ارزش آنچه که بر سر آن رقابت مى‏کنند، هر چه بیشتر باشد، مصیبت از دست دادنش اندوه بارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصیرت‏ را کور مى‏کند، و آنچه روزى هر کسى است بى جستجو خواهد رسید.
  7. بصیردر نکوهش دنیا فرماید: از این دنیا چه گویم که اولش رنج است و آخرش نیستى، حلالش حساب دارد و حرامش عقاب، بى‏نیاز در آن به رنج است و محتاج محزون، از آن که دنبالش رود گریزد و به آن که فرو نشیند رو آرد، هر که را چشم بصیرت‏ بگشاید بینا کند، و هر که را چشم بدان دوزد کور گرداند.
  1. شهید حججی چشم بصیرت داشت ولی چه بسا عالم دین چشم بصیرت ندارد؛           عاشقان را سرشوریده به پیکرعجب است ..... دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است... تن بی سر عجبی نیست که رود گر در خاک ..... سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۱۴
بهمن

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل غرجهم

    1. موضوع جلسه برسی رشد بصیرت 12 عامل آوردند 1- تفکرو اندیشه یعنی اندیشیدن > عقل. 2- تعقل 3- التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن  5- تقوی 6-  ذکرویاد خدا 7-  پاکی واخلاص : پاکی 8-  زهد و پارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10 – الاستقبال الامور 11- المسموع وگرسنگی 12 – الدعا؛ 13- چشم بصیرت1

سیزدهم ماه رجب المرجب مولود آقاجانم امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام برهمه شیعیان مبارک باشد 

    1. عوامل رشد بصیرت  استاد سالک الدعا  دوازدهمین عوامل وبرسی رشد بصیرت
  1. جلسه 23 عوامل وبرسی رشد بصیرت از دیدگاه قرآن ونهج البلاغه عوامل رشد بصیرت چشم دل 1
  2. در قرآن ؛ بصیر ایمان به عالم غیب دارد - الَّذِینَ‏ یُؤْمِنُونَ‏ بِالْغَیْبِ‏ وَ یُقِیمُونَ‏ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏ یُنْفِقُونَ‏  «بقره3» اساسى‏ترین اصل در جهان‏بینى الهى آن است که هستى، منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ‏ بِالْغَیْبِ‏»قرآن، هستى را به دو بخش تقسیم مى‏کند: عالم‏ غیب‏  و عالم شهود. متّقین به کلّ هستى ایمان دارند، ولى دیگران تنها آنچه را قبول مى‏کنند که برایشان محسوس باشد.
  3. بصیرت بشر با عالم غیب قطع نشد-  وحى نازل نمى‏شود ولى رابطه با غیب همچنان باقى است، امام معصوم علیه السلام حضور دارد و فرشتگان الهى بر او نازل مى‏شوند،  امدادهاى غیبى به انسان‏هاى شایسته مى‏رسد؛ حتّى افراد عادى اگر متّقى باشند نور الهى پیدا مى‏کنند و خداوند راه حقّ را به نحوى به آنان نشان مى‏دهد. اتَّقُوا اللَّهَ‏ ... یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً «حدید، 28»
  4. دل دادن به آیات خداوند بصیرت می آورد - و آنان که وقتى به آیات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت کرى و کورى نمى‏افتند، [بلکه با گوش شنوا و چشم بصیرت‏ به آن دل‏ مى‏دهند.] وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (فرقان 73)
  5. فساد کنندگان چشم بصیرت ندارند - آنان [که روى‏گردانند] کسانى هستند که فساد در زمین می کنند خدا لعنتشان کرده و گوش [دل‏] شان را کر و چشم [بصیرت‏] شان را کور کرده است. أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (محمد23)
  6. پند وعبرت با چشم دل - عذاب خدا از آنجا که گمان نمى‏بردند بسراغشان آمد و ترس و وحشت در دل‏ آنها راه انداخت تا اینکه خانه‏ها و منازل خود را بدست خود و با دست مؤمنین خراب میکردند. پس اى صاحبان چشم بصیرت‏ از این حوادث پند و عبرت بگیرید. َ... فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ (حشر2)
  7. رستگاری با چشم بصیرت - در بیان قرآن شریف عادت بر این جارى است که مردم را گاهى به تنذیر و گاهى به تبشیر به سوى علم و معارف مایل و راغب کرده و از ارتکاب قبایح بر حذر نماید حیف که چشم بصیرت‏ و گوش شنوا و دل‏ آگاه نداریم تا مقصود الهى را درک کرده در دنیا و آخرت رستگار شویم‏
  8. بنگرید با چشم بصیرت- و نیز در خود شما؛ پس چرا [به چشم بصیرت‏] نمى‏نگرید؟ در قرآن چراغهایى از هدایت، و منارى از حکمت است، براى هر نکته‏سنج عارف، راهنماى معرفت است، پس هر صاحب بصیرت‏ را سزد که براى درک معارف آن چشم بصیرت‏ بکار گیرد,
  9. عبرت گرفتن کار بصیرت‏ است، نه کار چشم و به هر حال فرق چندانى ندارد، براى اینکه خداى تعالى در کلامش کسانى را که از عبرت‏ها عبرت نمى‏گیرند کور نامیده است.
  10. به گفته صحاح اللغة هم معامله مذکر با آن مى‏شود و هم مؤنث. و دو کلمه‏" قَوْماً عَمِینَ" یکى وصف است و دیگرى موصوف، و" عمین" جمع" عمى" بر وزن" خشن"، صفتى است مشبه از ماده" عمى، یعمى" فرق" عمى" با" اعمى" بطورى که گفته‏اند این است که عمى تنها کسى را مى‏گویند که بصیرت‏ نداشته باشد، و اعمى به کسى اطلاق مى‏شود که بصر (چشم) نداشته باشد.
  11. بینش و بصیرت برای شما آمده - همانا از سوى پروردگارتان، مایه‏هاى بینش و بصیرت، (کتب آسمانى و دلائل روشن) براى شما آمده است. پس هر که بصیرت یافت، به سود خود اوست و هر کس کورى گزید، به زیان خویش عمل کرده است و من نگهبان و ضامن (ایمان شما به اجبار) نیستم. قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ «انعام104»
  12. در آیه وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها بصیرت اراده شده – و درسوره انعام آبه 104 کافى به سند خود از عبد اللَّه بن سنان از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه‏" لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ" فرمود. مقصود از" درک ابصار" احاطه اوهام است، مگر نمى‏بینى که در جمله‏" قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ" نیز معناى لغوى" بصائر" دیدن به چشم و همچنین در" وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها" کورى چشم اراده نشده، آرى، در همه این موارد مقصود از بصیرت‏ احاطه وهم است. عرب هم این کلمه را به همین معنا استعمال مى‏کند، مثلا مى‏گوید: فلانى بصیر به شعر و فلانى بصیر به فقه است و فلانى در شناختن پول‏ها بصیرت‏ دارد و فلانى بصیر به انواع لباسها و پارچه‏ها است. وقتى در بشر صحیح باشد که این کلمه به معناى احاطه استعمال شود در خداى تعالى چگونه صحیح نباشد و حال آنکه خداوند بزرگتر از آن است که به چشم‏ها دیده شود.
  13. اما عاقبت مفسدین در بصیرت -، این نیز براى کسانى که چشم بصیرت‏ داشته باشند موعظه و عبرت بزرگى است‏ مضاعف میشود از براى آنها عذاب ؛ نیستند اینها که استطاعت شنیدن داشته باشند و نیستند که چشم بصیرت داشته باشند. وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِین‏ (اعراف 86)
  14. کلمه لقاء به معنای بصیرت ..إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا ..(انفال 15) ادراک به حس و به چشم و بصیرت‏ استعمال مى‏شود، ادراک به حس مانند:" تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ‏- آرزوى مرگ مى‏کنید قبلا از آنکه آن را ملاقات نمایید"، و ادراک به چشم مانند:" لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً- راستى از این سفرمان چه ناراحتى دیدیم". و ملاقات خدا عبارت است از قیامت و بازگشت به سوى او، مانند:" وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ- بدانید که شما او را خواهید دید" و نیز مانند:" الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ- و آنان که مى‏پندارند که خدا را خواهند دید"، تفسیرالمیزان
  15. اهل بصیرت و عدم - در این آیه در تفسیر جمله‏" أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ ..." آورده و گفتیم: این آیات ما بین دو طایفه خاص از مردم مقایسه مى‏کند، یکى آنهایى که اهل بصیرت‏ الهى‏اند، و یکى آنهایى که چشم بصیرت خود را از دست داده‏اند. تفسیرالمیزان
  16. دعوت پیامبر به بصیرت - از پیغمبر خود توقع دارند نفى مى‏کند، و سپس تنها رسالت را براى رسول اثبات مى‏کند و آن گاه بدون درنگ، به اثبات نوعى فضیلت براى رسول پرداخته غیر آنچه عوام توقع دارند و آن فضیلت عبارت است از اینکه او به وسیله بصیرت‏ و بینایى خدایى داراى بصیرت است، ولى دیگران نسبت به ایشان، همانند کورانند نسبت به دارندگان چشم، و همین داشتن بصیرت است که پیروى کردن از رسول را بر مردم واجب مى‏سازد همانطور که افراد کور مجبورند به راهنمایى و دستگیرى بینایان راه بروند و هر جا آنها رفتند قدم بگذارند، و مجوز اینکه رسول، مردم خود را دعوت به پیروى از خود مى‏کند نیز همین است.
  17. گمراهى و بى‏بصیرتى در قیامت - مراد از کورى آخرت کورى چشم نیست، بلکه نداشتن بصیرت‏ و دیده باطنى است، و همچنین مقصود از کورى در دنیا هم همین است هم چنان که در جاى دیگر این کورى را، کورى بصیرت معنا کرده و فرموده‏" فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ" (حج 46)و نیز مؤید این معنا قرار گرفتن‏" أَضَلُّ سَبِیلًا" بعد از کورى آخرت است که مى‏رساند مقصود از آن گمراهى و بى‏بصیرتى است.
  18. بصیرت در دو عالم - مراد از کورى در دنیا نداشتن بصیرت‏ و مراد از کورى در آخرت کورى چشم است صحیح نیست و وجه بطلان هر دو از آنچه گذشت معلوم مى‏شود، علاوه بر این کورى چشم در آخرت چه بسا برگشتنش به کورى بصیرت‏ باشد، ‏
  19. عناد و انکار در بصیرت - موسى فرعون را مخاطب نموده گفت: تو خوب مى‏دانى که این معجزات روشن را غیر پروردگار آسمانها و زمین کسى نازل نکرده، و او به منظور بصیرت‏ یافتن مردم نازل کرده، تا چشم دلشان روشن گشته میان حق و باطل را تمیز دهند، و من گمان مى‏کنم که تو به خاطر عناد و انکارت سرانجام هلاک شوى اى فرعون.
  20. فرق عین به فتحه و عین به کسره - راغب در مفردات چنین گفته است:" عوج" به فتحه عین کجى‏هایى را گویند که با چشم به آسانى دیده مى‏شوند، مانند کجى چوبى که در زمین نصب شده باشد، ولى" عوج" به کسره عین در کجى‏هایى است که با فکر و بصیرت‏ تشخیص داده مى‏شوند، مانند انحراف و انحنایى که در زمین مسطح است که تنها متخصصین مى‏توانند آن را تشخیص دهند، و نیز مانند انحراف در دین و زندگى.
  21. عدم بصیرت درآخرت : چنین به نظر مى‏آید که کورى روز قیامت همان کورى حس باصره باشد، چون اعراض کننده از یاد خدا وقتى کور محشور مى‏شود مى‏پرسد: چرا مرا کور محشور کردید، با اینکه در دنیا چشم داشتم و بینا بودم؟ معلوم مى‏شود در آخرت آن چیزى را ندارد که در دنیا داشته، و آن حس باصره بود، نه بصیرت‏ که بینایى قلب است، آن وقت بر این معنا اشکال مى‏شود به ظاهر ادله‏اى که دلالت مى‏کند بر اینکه مجرمین صحنه‏هاى هول انگیز قیامت و آیات عظیمه آن و قهر خداى را مى‏بینند، مانند آیه‏" إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا" و آیه‏" اقْرَأْ کِتابَکَ".
  22. قوای اخلاقی با بصیرت است- " إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ" کلمه" خلق" به ضمه خاء و لام و یا سکون لام، خوانده مى‏شود، راغب گفته:" خلق و خلق"- به فتحه خاء و ضمه آن- در اصل یکى بوده، مانند شرب و شرب و صرم و صرم و لیکن خلق- به فتحه خاء- مختص به هیئت‏ها و اشکال و صور دیدنى است و خلق- به ضمه خاء- مختص به قوا و اخلاقیاتى است که با بصیرت‏ درک مى‏شود، نه با چشم، هم چنان که در قرآن کریم آمده:" إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ" و نیز بنا به قرائتى‏" إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ".
  23. دیدن بادقت بصیرت میاورد - باز دوباره به چشم بصیرت‏ دقت کن. ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیر(سوره ملک، آیه 4.)
  24. قبل از یوم الحسرت ؛ بینش چشم بصیرت - روزى- که همان روز تلاقى و دیدار باشد- فرا خواهد رسید که در آن روز دیگر حجابى بین خدا و مردم نمى‏ماند، روزى است که از جلو چشم و بصیرت‏ مردم کشف غطا مى‏شود و پرده‏ها کنار زده مى‏شود و در همان روز است که به دست خدا آسمانها...
  25. غفلت کنی حسرت خوری - و به همین جهت این طور خطاب مى‏شود:" لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا"  تو در دنیا از اینهایى که فعلا مشاهده مى‏کنى و به معاینه مى‏بینى در غفلت بودى، هر چند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمى‏شد، لیکن تعلق و دل‏بستگى‏ات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده و حائلى بین تو و این حقائق افکند، اینک ما آن پرده را از جلو درک و چشمت کنار زده‏ایم،" فبصرک" در نتیجه بصیرت‏ و چشم دلت" الیوم" امروز که روز قیامت است" حدید" تیزبین و نافذ شده، مى‏بینى آنچه را که در دنیا نمى‏دیدى.
  26. بصیرت کنار رفتن پرده ها -  اینکه آنچه خدا براى فرداى قیامت انسان تهیه دیده، از همان روزى تهیه دیده که انسان در دنیا بوده، چیزى که هست از چشم بصیرت‏ او پنهان بوده است و مخصوصا از همه بیشتر این حقیقت براى او پنهان بوده که روز قیامت روز کنار رفتن پرده‏ها، و مشاهده پشت پرده است. ) لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدید (ق : 22)
  27. در بصیرت عذر خواهی نباشد- و هر چند (پرده‏هاى) عذر بر (چشم بصیرت‏) خود بیفکند هر چند. آن روز انسان به آنچه پیش فرستاده و آنچه به جا گذاشته است خبر داده مى‏شود. با آن که انسان بر (نیک و بد) نفس خویش بینا است (که چه کرده و چه مى‏کند). اگر عذرهایى بتراشد. یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ «13» بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ «14» وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ‏ (قیامت/15).
  28. بصیرت‏ حجت است - بعضى از مفسرین گفته‏اند: مراد از بصیرت‏ حجت است، هم چنان که در آیه‏" ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ" به این معنا آمده، و انسان هم خودش حجتى است علیه خودش، در آن روز وقتى بازجویى مى‏شود، و از چشم و گوش و دلش سؤال مى‏شود، همان چشم و گوش و حتى پوست بدنش و دو دست و دو پایش به سخن آمده، علیه او شهادت مى‏دهند، هم چنان که درباره مورد سؤال قرار گرفتن گوش و چشم و دل فرموده:" إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا" و در مورد شهادت دادن گوش و چشم و پوست فرموده:" شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ"، و در باره سخن گفتن دست‏ها و شهادت دادن پاها فرموده:" وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ"" وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ"- کلمه" معاذیر" جمع معذرت است، و معذرت آن است که موانعى را که نگذاشته کارى را انجام دهى ذکر کنى.
  29. رؤیت قلبى قبل از قیامت - و این تفسیر مبنى بر این است که مراد از رؤیت جحیم، رؤیت آن در قیامت باشد، و آیه شریفه بخواهد به مضمون آیه‏" وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى‏" اشاره کند، و این خیلى مسلم نیست، بلکه از ظاهر کلام بر مى‏آید که مراد از دیدن جحیم، دیدن آن در دنیا و قبل از قیامت و به چشم بصیرت‏ است، منظور رؤیت قلب است، که به طورى که از آیه زیر استفاده مى‏شود خود از آثار علم الیقین است،" وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ"، و این رؤیت قلبى قبل از قیامت است، و براى مردمى که سرگرم مفاخرتند دست نمى‏دهد، بلکه در مورد آنان امرى ممتنع است، چون چنین افرادى ممکن نیست علم الیقین پیدا کنند.
  30. مشاهده با چشم بصیرت -مراد از" عین الیقین" خود یقین است، و معنایش این است که جحیم را با یقین محض مى‏بینند، و مراد از" علم یقین" در آیه قبل مشاهده دوزخ با چشم بصیرت‏ و در دنیا است، و به عین الیقین دیدن آن در قیامت با چشم ظاهر است، دلیلش آیه بعدى است که سخن از سؤال و بازخواست در قیامت دارد، مى‏فرماید: " ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ" " ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ".
  31. آرى آنها که چشم بصیرت‏ دارند، و حقیقت را آن چنان که هست مى‏بینند از این پیروزى همه جانبه افراد با ایمان درس عبرت مى‏گیرند و مى‏دانند سرمایه اصلى پیروزى ایمان است و ایمان. به چشم بصیرت ؛ چشم بصیرت دل و قلب است.
  32. چشمی که به ماورای عالم را می بیند چشم بصیر وچشم دل با اوست ؛ چوشهادت چیزی است که دردل فرد است.و دری که در دل غیر بصیر قرار ندارد وکسی که سرگرم مفاخر است را در دلش بصیرت قرار ندارد
  33. وحی ازچشم بصیرت یکی از آنها وحی است اموری است که برای تفسیر آن چشم بصیرت لازم دارد
  34. چشم بصیرت -  یک نمونه چیزی مقابل آن هم است ؛ همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند، (کسانى هستند که نسبت به شنیدن حقّ) کران (و نسبت‏به گفتن حقّ) لال‏هایند، آنها که تعقّل نمى‏کنند.إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ (انفال22)
  35. چشم بصیرت درعالم الغیب و شهادت - امام صادق علیه السلام درباره‏ى «عالِمُ‏ الْغَیْبِ‏ وَ الشَّهادَةِ» فرمودند: غیب آن است که هنوز نیامده و شهادت آنچه که بوده است مى‏باشد.، وخداوند به اسرار دلها آگاه است. «عَلِیمٌ‏ بِذاتِ‏ الصُّدُورِ» ِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیر (انعام /73)
  36. چشم بصیرت دل - خداى سبحان در باره ایشان فرموده: وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ‏. همانا شیعیان ما چهار چشم دارند: دو چشم در سر و دو چشم در دل. آگاه باشید که همه این گونه‏اند، ولى خداى سبحان چشمهاى شما را بینا کرده و چشمهاى آنان را بسته است. با دوچشم دل عالم دنیا وغیر دنیا را و آخرت را میتواند ببیند
  37. در بصیرت تمسک به اهل بصیرت باشد  – حضرت امیر اگر خدا کسی را به خودش واگذار کند گمراه می گردد ؛ کسی متکی به خود که لباس روحانیت داشت روحانی بود چون به خود متکی بود در اول انقلاب لباس روحانیت را کنار گذاشته با منافق همراه شده بود ,و شد آنچه که نباید بشود؛ بله برای چشم بصیرت لازم استکه از اهل بصیرت الگو پند موعظه گیرد..
  38. بصیرت عبرت گرفتن و پندپذیرى، نیازمند داشتن روحیّه‏ى تقواست..فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِین‏..«138» هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ‏
  39. بصیرت وهدایت - این (قرآن) براى همه‏ى مردم بیانى روشنگر، ولى براى متّقین (وسیله‏ى) هدایت و پندآموزى است.
  40. موعظه  و کلام با بصیرت - قرآن مى‏فرماید: هر گامى و کلامى باید بر اساس بصیرت‏ باشد «ادعوا الى اللَّه على بصیرة انا و مَن اتّبعنى» امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل و اصحاب علیهم السلام روز عاشورا ده سخنرانى کوتاه براى موعظه‏ و ارشاد مردم داشتند.
  41. کتاب های آسمانی سراسر بصیرت وموعظه ما به حضرت موسى کتاب (آسمانى تورات) را دادیم. تورات، وزنش از انجیل سنگین‏تر است. چون احکام و قانون و سیاست دارد، انجیل بیشتر موعظه‏ و نصیحت و تمثیل است. «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتاب» ما به موسى کتاب آسمانى دادیم. «مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولى» بعد از آنکه قرن‏هاى قبلى را هلاک کردیم باز به موسى کتاب دادیم. یعنى سنت ما این است که دائماً پیامبر را فرستاده و مردم را هدایت کنیم. «بَصائِرَ لِلنَّاس» بصائر جمع بصیر است، یعنى بینش و آگاهى. ما کتاب فرستاده‏ایم تا مردم بصیرت‏ پیدا کنند، دین افیون نیست. دین افیون نیست. مایه بصیرت است،«وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتاب» (قصص/ 43) اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل غرجهم

 

 

  • حسین صفرزاده
۰۷
بهمن

                   «اعوذ بالله من‏ الشیطان‏ الرجیم‏»           بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل غلی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

0- معاویه لعنت الله والعذاب آمده بود مدینه : وقتی آمد مدینه جاسوسان وجیره خورانش به او خبردادند معاویه چه نشته ای!

  1.    گفت ند   واقف هستی ؟ ابن عباس دارد تفسیر بین مردم می گوید!  گفت  بگوید هرچه باشد اینها اهل بنی هاشمند ! قران بین اینها نازل شده من که نمی توانم با اینها پنجه در پنجه کنم !
  2.    گفت ند   آقای معاویه ظاهرآ تفسیر قرآن میگوید اما در با طن امردرمدح ومنقبت وتبین وتشریع ولایت علی بن ابیطالب سخن می گوید!
  3.  گفت  عجب در پناه قرآن فضایل علی بن ابیطالب می گوید ؟    گفت ند   بله ؟
  4. گقت بگویید ابن عباس را  بیاورند؛ ابن عباس را آوردند؛ معاویه لعنت الله والعذاب یک نگاهی بهش کرد؛
  5.  گفت  ابن عباس چه کار دارد می کنی؟  گفت  هیچی ؛  تفسیرقرآن داریم برای مردم جلسات قرآن داریم ؛
  6.  گفت  تفسیر قرآن عیبی ندارد؛ اما حق نداری در تفسیر قرآنت اسمی از علی بیاوری حق نداری از فضایل علی بن ابیطالب حرفی بیاوری! جناب ابن عباس روکرد به معاویه
  7.  گفت  معاویه یک سوال ازت بپرسم ؟
  8.  گفت  بفرمایید!  گفت  این حدیث ازپیامبر شندیده ای که پیامبر فرمودند: هرکس قرآن را تفسیر به رای بکند خدا روز قیامت شکمش را پر از آتش می کنند ؟ 
  9.  گفت  آری این حدیث را حدیث معتبر میدانم خیلی ها از پیامبر نقل کردند؛
  10.  گفت  اگر این حدیث را قبول داری که هر کس قرآن را تفسیر به رای به خود بکند از خود چپزی به قرآن ببند خدا روز قیامت شکمش را پر از آتش می کند ! بگو ببینم آیا درقرآن بخواهم این آیه را معنا کنم؛ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ « الرعد/7» اگر بخواهم آین آیه را درست کنم باید چه جور معنا کنم  البته درست معنا کرده باشم؟ (روایت در نور الثقلین است که على (علیه السلام ) هادى است. بعد از من على بن ابیطالب هادى مردم است. این آیه نشان دهنده این است که على بن ابیطالب عاشق تحصیل بود)
  11. معاویه  گفت  چرا به این آیه گیر دادی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  12. ابن عباس  گفت : اگر خوندم «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذینَ‏ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (مائده/ 55)
  13. معاویه  گفت  انگشترش را که درنماز در راه خدا داد این آیه  نازل شد اما چه لزومی دارد که تواین آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟
  14. ابن عباس  گفت : إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرّجْسَ أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏ وَیُطَهّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب، 33)
  15. معاویه  گفت :  چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  16. ابن عباس  گفت قبول دارم قصیه طهارت علی از دل این قابل اثبات است. این آیه در شان علی ابیطالب  نازل شد اما چه لزومی دارد که تواین آیه رابرای مردم  بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  17. ابن عباس  گفت : وَ یُطْعِمُونَ‏ الطَّعامَ‏ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً «انسان/8»
  18. معاویه  گفت  قبول دارم نان سفره اش را یک شب به مسکین داد یک شب به اسیر داد این آیه در شان علی ابیطالب اماچرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را نمی خواد تو این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  19. ابن عباس  گفت : قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْکِتابِ «رعد/43»
  20. معاویه  گفت :  قبول دارم علم علی در دل این آیه قابل اثبات است این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی اما تو برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  21. ابن عباس  گفت : فَقُل تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَ أَبْنَآءَکُمْ وَ نِسَآءَنَا وَ نِسَآءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ‏ (آل‏عمران، 61)
  22. معاویه  گفت :  قبول دارم این آیه  این آیه درداستان مسیحیانِ نجران‏ علی از دل این آیه نفس پیامبر است! ازجان پیامبر نازل شد اما تو چه لزومی دارد که تواین آیه را برای مردم بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  23. ابن عباس:  روکرد به معاویه  گفت : عَمَّ یَتَساءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (2) الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (3)
  24. معاویه  گفت  قبول دارم نباء عظیم  به تعبیر پیامبرعلیست این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  25. ابن عباس  گفت : وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران- 103)
  26. معاویه  گفت :  قبول دارم این آیه را اما تو این آیه را برای مردم نخوان  برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  27. ابن عباس  گفت : یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ « المایده / 67»
  28. معاویه  گفت  قبول دارم این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  29. ابن عباس  گفت : الْیَوْمَ‏ أَکْمَلْتُ‏ لَکُمْ‏ دِینَکُمْ‏ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَیْکُمْ‏ نِعْمَتِی‏ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا(مایده/3)
  30. معاویه  گفت  این آیه را نخوان برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  31. ابن عباس  گفت : «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ» معاویه  گفت  این آیه را نخوان برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  32. ابن عباس  گفت : من کجای قرآن را بخوانم از فضیلت علی بن ابیطالب نباشد؟
  33. معاویه  گفت  : بخوان إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (زلزله/1)
  34. ابن عباس  گفت : ماسفم این آیه هم  شان ومنزلت علیست؛ فضیلت امیرالمومنین را اثبات می کند؛
  35.  گفت  چه تور؟
  36. ابن عباس   گفت : مگر نشنیدی بعد از فوت پیامبر چند سالی گذشته بود زمین مدینه دچار زلزله شد؛ می لرزید وآرام می شد یک مرتبه دیدند آقا امیرالمومنین به درآمد با دیدن امیر المومنین زمین شروع کرد به لرزیدن ؛ مرد م به وحشت افتاده بودند؛ امیرالمومنین این آیه را تلاوت کرد إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها بعد پایش را محکم کوبید برزمین فرمو زمین ابوتراب برتوآمر می کند آرام باش! ابوتراب برتوآمر می کند آرام باش! مردم مدیه از آن روز به بعد زمین لرزه مدینه را به خود ندیدن؛ واز آن روز به بعد هر کس این آیه را خوند این منقبت امیر المومنین را نقل کرد !
  37.  گفت معاویه که مثل مارگذیده به خود می پیچید  گفت : بلند شد روکرد به دور وری هاش  گفت  من مادر مرده آمده ام جلوی فضایل علی ابیطالب را بگیرم درحالی که قرآن مملوع از فضایل علی ایست من اگر بخواهم جلوی فضایل علی را بگیرم قرآن را باید از بین مردم بگیرم! فضایل علی در قرآن قابل جمع نیست باید قرآن را ازمیان مردم جمع کنیم؛ 
  38. قبول دارم این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  39. ابن عباس  گفت : : خداوند در قرآن مى‏فرماید: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ‏
  40. معاویه  گفت : قرآن را بخوانید و تأویل هم بکنید، ولى آن آیاتى را که در شأن شما نازل شده براى مردم روایت نکنید! موضوعات دیگرى را روایت کنید.
  41. ابن عباس  گفت : خدا میفرماید: میخواهند: نور خدا را خاموش کنند، اما خدا نور خود را کامل میکند و لو اینکه کفار را خوش نیاید.
  42. معاویه  گفت : اى ابن عباس! آرام باش، جلو زبان خود را بگیر! اگر هم میگوئى در خفا بگو، آشکارا مگو! موقعى که معاویه وارد منزل شد مبلغ صد هزار درهم (000، 100) براى ابن عباس فرستاد، تا شاید جلو زبان خود را بگیرد... سپس معاویه دستور داد تا منادیان ندا کردند: هر کس حدیثى در باره فضائل و مناقب على بن ابى طالب و اهل بیت او نقل کند در امان نخواهد بود.
  43. قال: سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: دعا رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله بطهور فلمّا فرغ أخذ بید علی فألزمها یده ثم قال: إِنَّما أَنْتَ‏ مُنْذِرٌ ثم ضمّ یده إلى صدره قال: وَ لِکُلِ‏ قَوْمٍ‏ هادٍ. ثم قال: یا علی أنت أصل الدین و منار الایمان و غایة الهدى و قائد الغرّ المحجّلین أشهد لک بذلک. انذار براى آن است که گمراهان از بیراهه به راه آیند، و در متن صراط مستقیم جاى گیرند ولى هدایت براى این است که مردم را پس از آمدن به راه به پیش ببرد. فرمود:" من منذرم و على هادى است" قال لعلى انا المنذر و انت الهادى بک یا على یهتدى المهتدون من بعدى" او برترین مصداق هادى بوده و چنین مطلبى جدا از ولایت و خلافت پیامبر ص نخواهد بود. اللهم صل غلی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۶
بهمن

 

              بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل غلی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. معاویه لعنت الله والعذاب آمده بود مدینه : وقتی آمد مدینه جاسوسان وجیره خورانش به او خبردادند معاویه چه نشته ای!
  2.    گفت ند   واقف هستی ؟ ابن عباس دارد تفسیر بین مردم می گوید!  گفت  بگوید هرچه باشد اینها اهل بنی هاشمند ! قران بین اینها نازل شده من که نمی توانم با اینها پنجه در پنجه کنم !
  3.    گفت ند   آقای معاویه ظاهرآ تفسیر قرآن میگوید اما در با طن امردرمدح ومنقبت وتبین وتشریع ولایت علی بن ابیطالب سخن می گوید!
  4.  گفت  عجب در پناه قرآن فضایل علی بن ابیطالب می گوید ؟    گفت ند   بله ؟
  5. گقت بگویید ابن عباس را  بیاورند؛ ابن عباس را آوردند؛ معاویه لعنت الله والعذاب یک نگاهی بهش کرد؛
  6.  گفت  ابن عباس چه کار دارد می کنی؟  گفت  هیچی ؛  تفسیرقرآن داریم برای مردم جلسات قرآن داریم ؛
  7.  گفت  تفسیر قرآن عیبی ندارد؛ اما حق نداری در تفسیر قرآنت اسمی از علی بیاوری حق نداری از فضایل علی بن ابیطالب حرفی بیاوری! جناب ابن عباس روکرد به معاویه
  8.  گفت  معاویه یک سوال ازت بپرسم ؟
  9.  گفت  بفرمایید!  گفت  این حدیث ازپیامبر شندیده ای که پیامبر فرمودند: هرکس قرآن را تفسیر به رای بکند خدا روز قیامت شکمش را پر از آتش می کنند ؟ 
  10.  گفت  آری این حدیث را حدیث معتبر میدانم خیلی ها از پیامبر نقل کردند؛
  11.  گفت  اگر این حدیث را قبول داری که هر کس قرآن را تفسیر به رای به خود بکند از خود چپزی به قرآن ببند خدا روز قیامت شکمش را پر از آتش می کند ! بگو ببینم آیا درقرآن بخواهم این آیه را معنا کنم؛ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ « الرعد/7» اگر بخواهم آین آیه را درست کنم باید چه جور معنا کنم  البته درست معنا کرده باشم؟ (روایت در نور الثقلین است که على (علیه السلام ) هادى است. بعد از من على بن ابیطالب هادى مردم است. این آیه نشان دهنده این است که على بن ابیطالب عاشق تحصیل بود)
  12. معاویه  گفت  چرا به این آیه گیر دادی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  13. ابن عباس  گفت : اگر خوندم «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذینَ‏ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (مائده/ 55)
  14. معاویه  گفت  انگشترش را که درنماز در راه خدا داد این آیه  نازل شد اما چه لزومی دارد که تواین آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟
  15. ابن عباس  گفت : إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرّجْسَ أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏ وَیُطَهّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب، 33)
  16. معاویه  گفت :  چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  17. ابن عباس  گفت قبول دارم قصیه طهارت علی از دل این قابل اثبات است. این آیه در شان علی ابیطالب  نازل شد اما چه لزومی دارد که تواین آیه رابرای مردم  بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  18. ابن عباس  گفت : وَ یُطْعِمُونَ‏ الطَّعامَ‏ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً «انسان/8»
  19. معاویه  گفت  قبول دارم نان سفره اش را یک شب به مسکین داد یک شب به اسیر داد این آیه در شان علی ابیطالب اماچرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را نمی خواد تو این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  20. ابن عباس  گفت : قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْکِتابِ «رعد/43»
  21. معاویه  گفت :  قبول دارم علم علی در دل این آیه قابل اثبات است این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی اما تو برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  22. ابن عباس  گفت : فَقُل تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَ أَبْنَآءَکُمْ وَ نِسَآءَنَا وَ نِسَآءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ‏ (آل‏عمران، 61)
  23. معاویه  گفت :  قبول دارم این آیه  این آیه درداستان مسیحیانِ نجران‏ علی از دل این آیه نفس پیامبر است! ازجان پیامبر نازل شد اما تو چه لزومی دارد که تواین آیه را برای مردم بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  24. ابن عباس:  روکرد به معاویه  گفت : عَمَّ یَتَساءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (2) الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (3)
  25. معاویه  گفت  قبول دارم نباء عظیم  به تعبیر پیامبرعلیست این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  26. ابن عباس  گفت : وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران- 103)
  27. معاویه  گفت :  قبول دارم این آیه را اما تو این آیه را برای مردم نخوان  برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  28. ابن عباس  گفت : یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ « المایده / 67»
  29. معاویه  گفت  قبول دارم این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  30. ابن عباس  گفت : الْیَوْمَ‏ أَکْمَلْتُ‏ لَکُمْ‏ دِینَکُمْ‏ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَیْکُمْ‏ نِعْمَتِی‏ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا(مایده/3)
  31. معاویه  گفت  این آیه را نخوان برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  32. ابن عباس  گفت : «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ» معاویه  گفت  این آیه را نخوان برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان؟
  33. ابن عباس  گفت : من کجای قرآن را بخوانم از فضیلت علی بن ابیطالب نباشد؟
  34. معاویه  گفت  : بخوان إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (زلزله/1)
  35. ابن عباس  گفت : ماسفم این آیه هم  شان ومنزلت علیست؛ فضیلت امیرالمومنین را اثبات می کند؛
  36.  گفت  چه تور؟
  37. ابن عباس   گفت : مگر نشنیدی بعد از فوت پیامبر چند سالی گذشته بود زمین مدینه دچار زلزله شد؛ می لرزید وآرام می شد یک مرتبه دیدند آقا امیرالمومنین به درآمد با دیدن امیر المومنین زمین شروع کرد به لرزیدن ؛ مرد م به وحشت افتاده بودند؛ امیرالمومنین این آیه را تلاوت کرد إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها بعد پایش را محکم کوبید برزمین فرمو زمین ابوتراب برتوآمر می کند آرام باش! ابوتراب برتوآمر می کند آرام باش! مردم مدیه از آن روز به بعد زمین لرزه مدینه را به خود ندیدن؛ واز آن روز به بعد هر کس این آیه را خوند این منقبت امیر المومنین را نقل کرد !
  38.  گفت معاویه که مثل مارگذیده به خود می پیچید  گفت : بلند شد روکرد به دور وری هاش  گفت  من مادر مرده آمده ام جلوی فضایل علی ابیطالب را بگیرم درحالی که قرآن مملوع از فضایل علی ایست من اگر بخواهم جلوی فضایل علی را بگیرم قرآن را باید از بین مردم بگیرم! فضایل علی در قرآن قابل جمع نیست باید قرآن را ازمیان مردم جمع کنیم؛ 
  39. قبول دارم این آیه در شان علی ابیطالب چرا به این آیه گیر دادی چه لزومی دارد که این آیه را بخوانی برو یک آیه دیگر برای مردم بخوان ؟  
  40. ابن عباس  گفت : : خداوند در قرآن مى‏فرماید: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ‏
  41. معاویه  گفت : قرآن را بخوانید و تأویل هم بکنید، ولى آن آیاتى را که در شأن شما نازل شده براى مردم روایت نکنید! موضوعات دیگرى را روایت کنید.
  42. ابن عباس  گفت : خدا میفرماید: میخواهند: نور خدا را خاموش کنند، اما خدا نور خود را کامل میکند و لو اینکه کفار را خوش نیاید.
  43. معاویه  گفت : اى ابن عباس! آرام باش، جلو زبان خود را بگیر! اگر هم میگوئى در خفا بگو، آشکارا مگو! موقعى که معاویه وارد منزل شد مبلغ صد هزار درهم (000، 100) براى ابن عباس فرستاد، تا شاید جلو زبان خود را بگیرد... سپس معاویه دستور داد تا منادیان ندا کردند: هر کس حدیثى در باره فضائل و مناقب على بن ابى طالب و اهل بیت او نقل کند در امان نخواهد بود.

قال: سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: دعا رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله بطهور فلمّا فرغ أخذ بید علی فألزمها یده ثم قال: إِنَّما أَنْتَ‏ مُنْذِرٌ ثم ضمّ یده إلى صدره قال: وَ لِکُلِ‏ قَوْمٍ‏ هادٍ. ثم قال: یا علی أنت أصل الدین و منار الایمان و غایة الهدى و قائد الغرّ المحجّلین أشهد لک بذلک. انذار براى آن است که گمراهان از بیراهه به راه آیند، و در متن صراط مستقیم جاى گیرند ولى هدایت براى این است که مردم را پس از آمدن به راه به پیش ببرد. فرمود:" من منذرم و على هادى است" قال لعلى انا المنذر و انت الهادى بک یا على یهتدى المهتدون من بعدى" او برترین مصداق هادى بوده و چنین مطلبى جدا از ولایت و خلافت پیامبر ص نخواهد بود.

  • حسین صفرزاده
۱۶
آبان

 

رشد بصیرت در فرآن ونهج البلاغه 2 از جلسه1مطلب 589 استاد سالک مدرسه صدر بازار اصفهان      بسم الله الرحمن الرحیم  رشد بصیرت در قرآن ونهج البلاغه استاد سالک 2ازجلسه 1

https://blog.ir/panel/safarzade/post_edi/1

عوامل رشد بصیرت استاد سالک 2ازجلسه 1

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 

عوامل رشد بصیرت در کلام امیر المومنین 12 مورد وجود دارد  

  1. 1-تفکر واندیشه 2- تعقل 3 – التعلم 4- الاعتبار وعبرت گرفتن 5- تقوی 6- دکر ویا خدا 7- الاخلاص 8 – زهد وپارسایی 9- قبول نصیحت پذیری 10- الاستغبال الامور 11- المسموع وگرسنگی12- الدعا

     لایه  های فکری واندیشه که برای کسب یک معانی می توان رهنمود باشد...

  1. در آیات قرآن 19مورد درموضوع فکر آمده
  2. سوره ق 6 تا 8... افلم ینضروا الا سماء .. کیف ..وزیناها نگاه کنید
  3. (50) ق : 8 تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیب‏: باور بصیرت است .یاد آوری است .برای هرعبد ی که به درگاه خدا توبه وانابه می کند
  4. (7) الأعراف : 185 أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ء.. نگاه توام با تفکر
  5. تفکراز ریشه . فکر: (بفتح و کسر اول) اندیشه. تأمل. بعبارت دیگر فکر اعمال نظر و تدبّر است براى بدست آوردن واقعیات و عبرتهاى و غیره در قاموس گفته: «الْفکر: اعمال النّظر فى الشّى‏ء»
  6. کسی که هستی را درک کند «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» اهل یقین هرگاه به آفرینش آسمان‏ها و زمین نگاه عمیق کنند، شیرین است. انسان وقتى که ارتباط هستى‏ را درک‏ مى‏کند لذّت مى‏برد.
  7. در این آیات چند نکته وجود دارد 1- خداوند دعوت می کند به اندیشه  2- ما را به تفکرویک پارچگی آسمان دعوت می کند بدون ستون خلق کرده.
  8. نتیجه : رشد وبصیرت در سایه نهج البلاغه : تفکریک دستور العمل است .برای سیر مطلعاتی برآفاق  
  9. در آیات قرآن 19مورد درموضوع فکر آمده
  10. بقره 219 ... کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتفکرونَ
  11. البقرة : 266 کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفکرونَ‏
  12. (6) الأنعام : قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفکرون
  13. (7) الأعراف : 176 قصّه‏گویى جهت‏دار، کار انبیاست. «فَاقْصُصِ‏ الْقَصَصَ‏ لَعَلَّهُمْ‏ یَتَفکرونَ‏»
  14. (3) آل عمران/ 191 یَتَفکرونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الارْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا
  15. (7) الأعراف : 184 أَ وَ لَمْ یَتَفکروا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ‏
  16. (10) یونس : 24 ..کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  17. (13) الرعد : 3 ..یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  18. (16) النحل : 11 ..إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  19. (16) النحل : 44 ..ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفکرونَ‏
  20. (16) النحل : 69 ..إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  21. (30) الروم : 8 أَ وَ لَمْ یَتَفکروا فی‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ..
  22. (30) الروم : 21 .. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  23. (34) سبأ : 46 ..ثُمَّ تَتَفکروا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ ..
  24. (39) الزمر : 42.. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ‏
  25. (45) الجاثیة : 13.. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفکرونَ
  26. (49) الحجرات : 12 ..مَیْتاً فکرهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ‏
  27. (59) الحشر : 21 ..تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفکرونَ‏
  28. المدثر : 18 إِنَّهُ فکر وَ قَدَّر..
  29. در نهج البلاغه 8 مورد روی کلیه مورد فکر بحث شده است .
  30. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): الفکر یهدی إلی الرشد غرر الحکم، ص 57.
  31. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): التروی فی القول یون الزلل‏ غرر الحکم، ص 211.
  32. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): من طال فکره حسن نظره‏ غرر الحکم، ص 57.
  33. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): من فکر قبل العمل کثر صوابه‏ غرر الحکم، ص 61.
  34. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام)لیه السلام): من طالت فکرته حسنت بصیرته‏ غرر الحکم، ص 57.
  35. قَالامِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): نَبِّهْ بِالتَّفکر قَلْبَکَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیْلِ جَنْبَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّکَ‏ کافی، ج 2، ص 54.
  36. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): من کثرت فکرته حسنت عاقبته‏ غرر الحکم، ص 57.
  37. 4. فکر روشن کننده عقل وقلب‏ : قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی التَّفکر وَ الْبُکَاءِ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173.
  38. فکر عاقبت کار سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ‏ آل عمران/ 180. فی الزهد و المواعظ، و التذکیر و الزواجر اذا تأمّله المتأمّل، و فکر فیه المتفکر، و خلع عن قلبه
  39. فکریعنی اندیشه .. [فکر] یعنى‏ مهندسى فکر چگونه باید باشد. فکر یعنى‏ شکل دادن به موادى که در ذهن وجود دارد.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. فَقَالَ لَهُ مَا اثْنَانِ شَاهِدَانِ قَالَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ لَا یَغِیبَانِ سَاعَةً
  2. قَالَ فَمَا اثْنَانِ غَائِبَانِ قَالَ الْمَوْتُ وَ الْحَیَاةُ لَا یُوقَفُ عَلَیْهِمَا
  3. قَالَ فَمَا اثْنَانِ مُتَبَاغِضَانِ قَالَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ
  4. قَالَ فَمَا الْوَاحِدُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَمَا الِاثْنَانِ قَالَ آدَمُ وَ حَوَّاءُ
  5. قَالَ فَمَا الثَّلَاثَةُ قَالَ کَذَبَتِ النَّصَارَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالُوا ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ اللَّهُ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً
  6. قَالَ فَمَا الْأَرْبَعَةُ قَالَ الْقُرْآنُ وَ الزَّبُورُ وَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ
  7. قَالَ فَمَا الْخَمْسَةُ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ مُفْتَرَضَاتٍ
  8. قَالَ فَمَا السِّتَّةُ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّام‏
  9. قَالَ فَمَا السَّبْعَةُ قَالَ سَبْعَةُ أَبْوَابِ النَّارِ مُتَطَابِقَاتٌ
  10. قَالَ فَمَا الثَّمَانِیَةُ قَالَ ثَمَانِیَةُ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ
  11. قَالَ فَمَا التِّسْعَةُ قَالَ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ
  12. قَالَ فَمَا الْعَشَرَةُ قَالَ عَشَرَةُ أَیَّامِ الْعَشْرِ
  13. قَالَ فَمَا الْأَحَدَ عَشَرَ قَالَ قَوْلُ یُوسُفَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ
  14. قَالَ فَمَا الِاثْنَا عَشَرَ قَالَ شُهُورُ السَّنَةِ
  15. قَالَ فَمَا الْعِشْرُونَ قَالَ بَیْعُ یُوسُفَ بِعِشْرِینَ دِرْهَماً
  16. قَالَ فَمَا الثَّلَاثُونَ قَالَ ثَلَاثُونَ یَوْماً شَهْرُ رَمَضَانَ صِیَامُهُ فَرْضٌ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَنْ کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ
  17. قَالَ فَمَا الْأَرْبَعُونَ قَالَ کَانَ مِیقَاتُ مُوسَى ع ثلاثون [ثَلَاثِینَ‏] لَیْلَةً فَأَتَمَّهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً
  18. قَالَ فَمَا الْخَمْسُونَ قَالَ لَبِثَ نُوحٌ ع فِی قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً
  19. قَالَ فَمَا السِّتُّونَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کَفَّارَةِ الظِّهَارِ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً إِذَا لَمْ یَقْدِرْ عَلَى صِیَامِ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ قَالَ فَمَا السَّبْعُونَ قَالَ اخْتَارَ مُوسَى مِنْ قَوْمِهِ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
  20. قَالَ فَمَا الثَّمَانُونَ قَالَ قَرْیَةٌ بِالْجَزِیرَةِ یُقَالُ لَهَا ثَمَانُونَ مِنْهَا قَعَدَ نُوحٌ ع فِی السَّفِینَةِ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ أَغْرَقَ اللَّهُ الْقَوْمَ
  21. قَالَ فَمَا التِّسْعُونَ قَالَ الْفُلْکُ الْمَشْحُونُ اتَّخَذَ نُوحٌ ع فِیهِ تِسْعِینَ بَیْتاً لِلْبَهَائِمِ
  22. قَالَ فَمَا الْمِائَةُ قَالَ کَانَ أَجَلُ دَاوُدَ ع سِتِّینَ سَنَةً فَوَهَبَ لَهُ آدَمُ ع أَرْبَعِینَ سَنَةً مِنْ عُمُرِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْ آدَمَ الْوَفَاةُ جَحَدَ فَجَحَدَتْ ذُرِّیَّتُهُ
  23. فرمود اجل حضرت داود شصت سال بود چهل سال آدم به او از عمر خودش بخشید هنگام مرگ آدم که رسید انکار نمود فرزندان آدم نیز انکار مى‏نمایند.     
  24. فَقَالَ لَهُ یَا شَابُّ صِفْ لِی مُحَمَّداً کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ حَتَّى أُومِنَ بِهِ السَّاعَةَ فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع
  25. یهودى گفت اى جوان! برایم محمد صلى الله علیه و آله را چنان توصیف کن گویا او را مى‏بینم تا هم اکنون به او ایمان آورم. امیر المؤمنین علیه السلام در گریه شد
  26. ثُمَّ قَالَ یَا یَهُودِیُّ هَیَّجْتَ أَحْزَانِی کَانَ حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ ص صَلْتَ الْجَبِینِ مَقْرُونَ الْحَاجِبَیْنِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْنِ سَهْلَ الْخَدَّیْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ دَقِیقَ الْمَسْرُبَةِ
  27. و فرمود اندوه مرا سخت به هیجان درآوردى. فرمود عزیزم پیامبر چهره‏اى گشاده داشت، ابروان بهم پیوسته، چشمهاى درشت و سیاه و گونه‏هائى نرم، دماغى کشیده داشت،
  28. یهودی از خلیفه مسلمین سوال کرد عمررا نشانش دادند .عمر از جواب به یهودی عاجزشد.
  29. قَالُوا أَخْبِرْنَا عَنْ أَقْفَالِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَفَاتِیحِهَا
  30. وَ أَخْبِرْنَا عَنْ قَبْرٍ سَارَ بِصَاحِبِهِ
  31. وَ أَخْبِرْنَا عَمَّنْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ
  32. وَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَوْضِعٍ طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ وَ لَمْ تَعُدْ إِلَیْهِ
  33. وَ أَخْبِرْنَا عَنْ خَمْسَةٍ لَمْ یُخْلَقُوا فِی الْأَرْحَامِ
  34. وَ عَنْ وَاحِدٍ وَ اثْنَیْنِ وَ ثَلَاثَةٍ وَ أَرْبَعَةٍ وَ خَمْسَةٍ وَ سِتَّةٍ وَ سَبْعَةٍ وَ عَنْ ثَمَانِیَةٍ وَ تِسْعَةٍ وَ عَشَرَةٍ وَ حَادِیَ عَشَرَ وَ ثَانِیَ عَشَرَ
  35. قَالَ فَأَطْرَقَ عُمَرُ سَاعَةً ثُمَّ فَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ سَأَلْتُمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَمَّا لَیْسَ‏ لَهُ بِهِ عِلْمٌ وَ لَکِنِ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ یُخْبِرُکُمْ بِمَا سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ فَدَعَاهُ فَلَمَّا أَتَاهُ
  36. قَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ مَعْشَرَ الْیَهُودِ سَأَلُونِی عَنْ أَشْیَاءَ لَمْ أُجِبْهُمْ فِیهَا بِشَیْ‏ءٍ وَ قَدْ ضَمِنُوا لِی إِنْ أَخْبَرْتُهُمْ أَنْ یُؤْمِنُوا بِالنَّبِیِّ ص
  37. فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ اعْرِضُوا عَلَیَّ مَسَائِلَکُمْ فَقَالُوا لَهُ مِثْلَ مَا قَالُوا لِعُمَرَ
  38. فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ شَیْ‏ءٍ سِوَى هَذَا قَالُوا لَا یَا أَبَا شَبَّرَ وَ شَبِیرٍ
  39. فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع أَمَّا أَقْفَالُ السَّمَاوَاتِ فَالشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ مَفَاتِیحُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
  40. وَ أَمَّا الْقَبْرُ الَّذِی سَارَ بِصَاحِبِهِ فَالْحُوتُ سَارَ بِیُونُسَ فِی بَطْنِهِ الْبِحَارَ السَّبْعَةَ
  41. وَ أَمَّا الَّذِی أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ فَتِلْکَ نَمْلَةُ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ
  42. وَ أَمَّا الْمَوْضِعُ الَّذِی طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ فَلَمْ تَعُدْ إِلَیْهِ فَذَاکَ الْبَحْرُ الَّذِی أَنْجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ مُوسَى ع وَ غَرَّقَ فِیهِ فِرْعَوْنَ وَ أَصْحَابَهُ
  43. وَ أَمَّا الْخَمْسَةُ الَّذِینَ لَمْ یُخْلَقُوا فِی الْأَرْحَامِ فَآدَمُ وَ حَوَّاءُ وَ عَصَا مُوسَى وَ نَاقَةُ صَالِحٍ وَ کَبْشُ إِبْرَاهِیمَ ع
  44. وَ أَمَّا الْوَاحِدُ فَاللَّهُ الْوَاحِدُ لَا شَرِیکَ لَهُ
  45. وَ أَمَّا الِاثْنَانِ فَآدَمُ وَ حَوَّاءُ
  46. وَ أَمَّا الثَّلَاثَةُ فَجَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ
  47. وَ أَمَّا الْأَرْبَعَةُ فَالتَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ الزَّبُورُ وَ الْفُرْقَانُ
  48. وَ أَمَّا الْخَمْسُ فَخَمْسُ صَلَوَاتٍ مَفْرُوضَاتٍ عَلَى النَّبِیِّ ص
  49. وَ أَمَّا السِّتَّةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ
  50. وَ أَمَّا السَّبْعَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً
  51. وَ أَمَّا الثَّمَانِیَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ
  52. وَ أَمَّا التِّسْعَةُ فَالْآیَاتُ الْمُنْزَلَاتُ عَلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع
  53. وَ أَمَّا الْعَشَرَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ
  54. وَ أَمَّا الْحَادِیَ عَشَرَ فَقَوْلُ یُوسُفَ لِأَبِیهِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً
  55. وَ أَمَّا الِاثْنَا عَشَرَ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَى ع اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَالَ
  56. فَأَقْبَلَ الْیَهُودُ یَقُولُونَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى عُمَرَ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّ هَذَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَحَقُّ بِهَذَا الْمَقَامِ مِنْکَ وَ أَسْلَمَ مَنْ کَانَ مَعَهُمْ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُمْ «1»

 

  1. 4 ن، عیون أخبار الرضا ....قَالَ أَسْأَلُکَ عَنْ أَوَّلِ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ
  2. وَ أَوَّلِ عَیْنٍ نَبَعَتْ
  3. وَ أَوَّلِ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ
  4. قَالَ یَا یَهُودِیُّ أَنْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ أَوَّلَ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الْحَجَرُ الَّذِی فِی الْبَیْتِ الْمُقَدَّسِ وَ کَذَبْتُمْ هُوَ الْحَجَرُ الَّذِی نَزَلَ بِهِ آدَمُ ع مِنَ الْجَنَّةِ
  5. قَالَ وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ أَوَّلَ عَیْنٍ نَبَعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الْعَیْنُ الَّتِی بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ کَذَبْتُمْ هِیَ عَیْنُ الْحَیَاةِ الَّتِی غَسَلَ فِیهَا یُوشَعُ بْنُ نُونٍ السَّمَکَةَ «1» وَ هِیَ الْعَیْنُ الَّتِی شَرِبَ مِنْهَا الْخَضِرُ وَ لَیْسَ یَشْرَبُ مِنْهَا أَحَدٌ إِلَّا حَیَّ [حَیِیَ خ ل‏] قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى
  6. قَالَ وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ أَوَّلَ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الزَّیْتُونُ وَ کَذَبْتُمْ هِیَ الْعَجْوَةُ «2» الَّتِی نَزَلَ بِهَا آدَمُ ع مِنَ الْجَنَّةِ مَعَهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ع
  7. قَالَ وَ الثَّلَاثُ الْأُخْرَى کَمْ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ إِمَامٍ هُدًى لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ قَالَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى
  8. قَالَ فَأَیْنَ یَسْکُنُ نَبِیُّکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فِی أَعْلَاهَا دَرَجَةً وَ أَشْرَفِهَا مَکَاناً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ثُمَّ
  9. قَالَ فَمَنْ یَنْزِلُ مَعَهُ فِی مَنْزِلِهِ قَالَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ع
  10. ثُمَّ قَالَ السَّابِعَةَ فَأَسْلَمَ کَمْ یَعِیشُ وَصِیُّهُ بَعْدَهُ قَالَ ثَلَاثِینَ سَنَةً قَالَ ثُمَّ مَهْ یَمُوتُ أَوْ یُقْتَلُ قَالَ یُقْتَلُ یُضْرَبُ عَلَى قَرْنِهِ وَ تُخْضَبُ لِحْیَتُهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى ع‏
  11. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. ثُمَّ قَالَ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَسْجِدِ مُتَوَکِّیاً عَلَى عُکَّازَةٍ «3» فَلَمْ یَزَلْ یَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى دَنَا مِنْهُ
  2. فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ نَجَّانِیَ اللَّهُ مِنَ النَّارِ فَقَالَ لَهُ اسْمَعْ یَا هَذَا ثُمَّ افْهَمْ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ قَامَتِ الدُّنْیَا بِثَلَاثَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لِعِلْمِهِ وَ بِغَنِیٍّ لَا یَبْخَلُ بِمَالِهِ عَلَى أَهْلِ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِفَقِیرٍ صَابِرٍ فَإِذَا کَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِیُّ وَ لَمْ یَصْبِرِ الْفَقِیرُ فَعِنْدَهَا الْوَیْلُ وَ الثُّبُورُ وَ عِنْدَهَا یَعْرِفُ الْعَارِفُونَ اللَّهَ «1» أَنَّ الدَّارَ قَدْ رَجَعَتْ إِلَى بَدْئِهَا أَیْ إِلَى الْکُفْرِ بَعْدَ الْإِیمَانِ «2» أَیُّهَا السَّائِلُ فَلَا تَغْتَرَّنَّ بِکَثْرَةِ الْمَسَاجِدِ وَ جَمَاعَةِ أَقْوَامٍ أَجْسَادُهُمْ مُجْتَمِعَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا النَّاسُ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ رَاغِبٌ وَ صَابِرٌ فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا أَتَاهُ وَ لَا یَحْزَنُ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ وَ أَمَّا الصَّابِرُ فَیَتَمَنَّاهَا بِقَلْبِهِ فَإِنْ أَدْرَکَ مِنْهَا شَیْئاً صَرَفَ عَنْهَا نَفْسَهُ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ سُوءِ عَاقِبَتِهَا وَ أَمَّا الرَّاغِبُ فَلَا یُبَالِی مِنْ حِلٍّ أَصَابَهَا أَمْ مِنْ حَرَامٍ
  3. قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا عَلَامَةُ الْمُؤْمِنِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَالَ یَنْظُرُ إِلَى مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ حَقٍّ فَیَتَوَلَّاهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى مَا خَالَفَهُ فَیَتَبَرَّأُ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ حَبِیباً قَرِیباً «3» قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ غَابَ الرَّجُلُ فَلَمْ نَرَهُ فَطَلَبَهُ النَّاسُ فَلَمْ یَجِدُوهُ فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ مَا لَکُمْ هَذَا أَخِی الْخَضِرُ ع
  4. ثُمَّ قَالَ ع سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَمْ یَقُمْ إِلَیْهِ أَحَدٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ ص ثُمَّ قَالَ لِلْحَسَنِ ع یَا حَسَنُ قُمْ فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ فَتَکَلَّمْ بِکَلَامٍ لَا یُجَهِّلُکَ قُرَیْشٌ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ الْحَسَنُ لَا یُحْسِنُ شَیْئاً قَالَ الْحَسَنُ ع یَا أَبَتِ کَیْفَ أَصْعَدُ وَ أَتَکَلَّمُ وَ أَنْتَ فِی النَّاسِ تَسْمَعُ وَ تَرَى قَالَ لَهُ بِأَبِی وَ أُمِّی أُوَارِی نَفْسِی عَنْکَ وَ أَسْمَعُ وَ أَرَى وَ لَا تَرَانِی «4»
  5. سلونى قبل ان تفقدونى‏
  6. دیگر کسى از جاى حرکت نکرد. خدا را ستایش نمود و صلوات بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرستاد. سپس فرمود حسن جان حرکت کن برو منبر سخن بگو تا قریش تو را بشناسند بعد از من و نگویند حسن نمى‏تواند کارى بکند. گفت پدر جان چگونه به منبر بروم و سخن بگویم با اینکه شما میان مردم هستى مى‏شنوى و مى‏بینى مرا. فرمود پدر و مادرم فدایت خودم را پنهان مى‏کنم از تو که بشنوم و ببینم ولى تو مرا نبینى.
  7. فَصَعِدَ الْحَسَنُ ع الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ بِمَحَامِدَ بَلِیغَةٍ شَرِیفَةٍ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ صَلَاةً مُوجَزَةً ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا وَ هَلْ تُدْخَلُ الْمَدِینَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا ثُمَّ نَزَلَتْ فَوَثَبَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ ع فَتَحَمَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ
  8. . امیر المؤمنین علیه السلام از جاى حرکت نمود و او را در آغوش گرفت‏.
  9. ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَیْنِ ع یَا بُنَیَّ قُمْ فَاصْعَدْ فَتَکَلَّمْ‏ بِکَلَامٍ لَا یُجَهِّلُکَ قُرَیْشٌ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَا یُبْصِرُ شَیْئاً وَ لْیَکُنْ کَلَامُکَ تَبَعاً لِکَلَامِ أَخِیکَ فَصَعِدَ الْحُسَیْنُ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ وَ آلِهِ صَلَاةً مُوجَزَةً
  10. ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّ عَلِیّاً ع مَدِینَةُ هُدًى فَمَنْ دَخَلَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ ع فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَهُ

 

  1. أبواب احتجاجات أمیر المؤمنین صلوات الله علیه و ما صدر عنه من جوامع العلوم‏
  2. باب 1 احتجاجه صلوات الله علیه على الیهود فی أنواع کثیرة من العلوم و مسائل شتى‏
  3. فَأَیُّکُمْ هَذَا النَّبِیُّ فَقَالَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ إِنَّ نَبِیَّنَا مُحَمَّداً ص قَدْ قُبِضَ فَقَالا الْحَمْدُ لِلَّهِ فَأَیُّکُمْ وَصِیُّهُ فَمَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیّاً إِلَى قَوْمٍ إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ یُؤَدِّی عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ یَحْکِی عَنْهُ مَا أَمَرَهُ رَبُّهُ فَأَوْمَأَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ فَقَالُوا هَذَا وَصِیُّهُ‏
  4. اینک بگوئید آن پیامبر کدامیک از شما است؟ مهاجرین و انصار گفتند پیامبر ما صلى الله علیه و آله از دنیا رفته. یهودان گفتند خدا را سپاس اینک وصیّ او کیست؟ زیرا خداوند هیچ پیامبرى را نمى‏فرستد مگر اینکه برایش جانشین تعیین مى‏کند که پس از او مبیّن دستورات دینى او باشد. مهاجرین و انصار اشاره به ابو بکر نموده گفتند وصیّ او این مرد است.                       
  5. فَقَالا لِأَبِی بَکْرٍ إِنَّا نُلْقِی عَلَیْکَ مِنَ الْمَسَائِلِ مَا یُلْقَى عَلَى الْأَوْصِیَاءِ وَ نَسْأَلُکَ عَمَّا تُسْأَلُ الْأَوْصِیَاءُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُمَا أَبُو بَکْرٍ أَلْقِیَا مَا شِئْتُمَا أُخْبِرْکُمَا بِجَوَابِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى
  6. یهودان به ابو بکر گفتند ما چند سؤال از تو مى‏کنیم از همان مسائلى که از اوصیاء باید پرسید. ابو بکر گفت هر چه مى‏خواهید بپرسید ان شاء الله جواب خواهم داد.
  7. فَقَالَ أَحَدُهُمَا مَا أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
  8. وَ مَا نَفْسٌ فِی نَفْسٍ لَیْسَ بَیْنَهُمَا رَحِمٌ وَ لَا قَرَابَةٌ
  9. وَ مَا قَبْرٌ سَارَ بِصَاحِبِهِ
  10. وَ مِنْ أَیْنَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ وَ فِی أَیْنَ تَغْرُبُ
  11. وَ أَیْنَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ لَمْ تَطْلُعْ فِیهِ بَعْدَ ذَلِکَ
  12. وَ أَیْنَ تَکُونُ الْجَنَّةُ وَ أَیْنَ تَکُونُ النَّارُ وَ رَبُّکَ یَحْمِلُ أَوْ یُحْمَلُ
  13. وَ أَیْنَ یَکُونُ وَجْهُ رَبِّکَ وَ مَا اثْنَانِ شَاهِدَانِ وَ اثْنَانِ غَائِبَانِ وَ اثْنَانِ مُتَبَاغِضَانِ
  14. وَ مَا الْوَاحِدُ وَ مَا الِاثْنَانِ وَ مَا الثَّلَاثَةُ وَ مَا الْأَرْبَعَةُ وَ مَا الْخَمْسَةُ وَ مَا السِّتَّةُ وَ مَا السَّبْعَةُ وَ مَا الثَّمَانِیَةُ وَ مَا التِّسْعَةُ وَ مَا الْعَشَرَةُ وَ مَا الْأَحَدَ عَشَرَ وَ مَا الِاثْنَا عَشَرَ وَ مَا الْعِشْرُونَ وَ مَا الثَّلَاثُونَ وَ مَا الْأَرْبَعُونَ وَ مَا الْخَمْسُونَ وَ مَا السِّتُّونَ وَ مَا السَّبْعُونَ وَ مَا الثَّمَانُونَ وَ مَا التِّسْعُونَ وَ مَا الْمِائَةُ قَالَ فَبَقِیَ أَبُو بَکْرٍ لَا یَرُدُّ جَوَاباً وَ تَخَوَّفْنَا أَنْ یَرْتَدَّ الْقَوْمُ عَنِ الْإِسْلَامِ .
  15. یکى از آنها پرسید: 1- من و تو در نزد خدا چگونه هستیم؟ 2- کدام شخص است که در درون دیگرى قرار گرفته با اینکه بین آن دو خویشاوندى نیست؟ 3- کدام قبر است که با صاحبش به راه افتاده؟ 4- از کجا خورشید طلوع مى‏کند و به کجا غروب مى‏نماید؟ 5- کجا خورشید تابید که بعد از آن دیگر نتابید؟ 6- بهشت کجا است و جهنم کجا؟ 7- خدا را کسى بر مى‏دارد یا او کسى را بر مى‏دارد؟ 8- وجه پروردگار کجا است؟ 9- دو شاهد کدامند و دو غائب و کینه‏توز؟ 10- واحد چیست و دو تا کدام است و سه تا و چهار تا و پنج تا و شش تا و هفت تا و هشت تا و نه تا و ده تا و یازده تا و دوازده تا و بیست تا و سى تا و چهل تا و پنجاه تا و شصت تا و هفتاد تا و هشتاد تا و نودتا و صدتا؟
  16. فَأَتَیْتُ مَنْزِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا عَلِیُّ إِنَّ رُؤَسَاءَ الْیَهُودِ قَدْ قَدِمُوا الْمَدِینَةَ وَ أَلْقَوْا عَلَى أَبِی بَکْرٍ مَسَائِلَ فَبَقِیَ أَبُو بَکْرٍ لَا یَرُدُّ جَوَاباً
  17. فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ ع ضَاحِکاً ثُمَّ قَالَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی وَعَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِ فَأَقْبَلَ یَمْشِی أَمَامِی وَ مَا أَخْطَأَتْ مِشْیَتُهُ مِنْ مِشْیَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص شَیْئاً حَتَّى قَعَدَ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ یَقْعُدُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْیَهُودِیَّیْنِ فَقَالَ ع یَا یَهُودِیَّانِ ادْنُوَا مِنِّی وَ أَلْقِیَا عَلَیَّ مَا أَلْقَیْتُمَاهُ عَلَى الشَّیْخِ
  18. امیر المؤمنین علیه السلام تبسّمى نمود فرمود امروز همان روزى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به من وعده داده از جاى حرکت کرد و پیش افتاد درست شبیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله راه مى‏رفت و رفت همان جایى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏نشست. آنگاه به آن دو نفر فرمود نزدیک من بیائید و آنچه از این پیر مرد پرسیدید از من سؤال کنید.
  19. فَقَالَ الْیَهُودِیَّانِ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لَهُمَا أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَخُو النَّبِیِّ ص وَ زَوْجُ ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ وَ أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ وَصِیُّهُ فِی حَالاتِهِ کُلِّهَا وَ صَاحِبُ کُلِّ مَنْقَبَةٍ وَ عِزٍّ وَ مَوْضِعُ سِرِّ النَّبِیِّ ص

 

  1. پرسیدند تو کیستى؟ فرمود من على بن ابى طالب پسر عبد المطلب و برادر پیامبر و همسر دختر او و پدر حسن و حسین و وصى او در تمام حالاتش هستم و صاحب هر منقبتى و عزتم و صاحب اسرار پیامبرم.
  2. فَقَالَ لَهُ أَحَدُ الْیَهُودِیَّیْنِ مَا أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ ع أَنَا مُؤْمِنٌ مُنْذُ عَرَفْتُ نَفْسِی وَ أَنْتَ کَافِرٌ مُنْذُ عَرَفْتَ نَفْسَکَ فَمَا أَدْرِی مَا یُحْدِثُ اللَّهُ فِیکَ یَا یَهُودِیُّ
  3. یکى از یهودان گفت من و تو در نزد خدا چگونه هستیم؟ فرمود من از وقتى خود را شناخته‏ام مؤمن هستم و تو از وقتى خود را شناخته‏اى کافرى اما بعد از این چه‏ در باره‏ات پیش آید نمى‏دانم‏
  4. بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ الْیَهُودِیُّ فَمَا نَفْسٌ فِی نَفْسٍ لَیْسَ بَیْنَهُمَا رَحِمٌ وَ لَا قَرَابَةٌ قَالَ ع ذَاکَ یُونُسُ ع فِی بَطْنِ الْحُوت  
  5. قَالَ لَهُ فَمَا قَبْرٌ سَارَ بِصَاحِبِهِ قَالَ یُونُسُ حِینَ طَافَ بِهِ الْحُوتُ فِی سَبْعَةِ أَبْحُر
  6. قَالَ لَهُ فَالشَّمْسُ مِنْ أَیْنَ تَطْلُعُ قَالَ مِنْ قَرْنَیِ الشَّیْطَانِ قَالَ فَأَیْنَ تَغْرُبُ قَالَ فِی عَیْنٍ حَامِئَةٍ قَالَ لِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تُصَلَّى فِی إِقْبَالِهَا وَ لَا فِی إِدْبَارِهَا حَتَّى تَصِیرَ مِقْدَارَ رُمْحٍ أَوْ رُمْحَیْنِ
  7. قَالَ فَأَیْنَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ لَمْ تَطْلُعْ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ قَالَ فِی الْبَحْرِ حِینَ فَلَقَهُ اللَّهُ لِقَوْمِ مُوسَى ع
  8. قَالَ لَهُ فَرَبُّکَ یَحْمِلُ أَوْ یُحْمَلُ قَالَ إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ یَحْمِلُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ بِقُدْرَتِهِ وَ لَا یَحْمِلُهُ شَیْ‏ءٌ
  9. قَالَ فَکَیْفَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ قَالَ یَا یَهُودِیُّ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‏ فَکُلُّ شَیْ‏ءٍ عَلَى الثَّرَى وَ الثَّرَى عَلَى الْقُدْرَةِ وَ الْقُدْرَةُ بِهِ تَحْمِلُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ
  10. قَالَ فَأَیْنَ تَکُونُ الْجَنَّةُ وَ أَیْنَ تَکُونُ النَّارُ قَالَ أَمَّا الْجَنَّةُ فَفِی السَّمَاءِ وَ أَمَّا النَّارُ فَفِی الْأَرْضِ
  11. قَالَ فَأَیْنَ یَکُونُ وَجْهُ رَبِّکَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ ائْتِنِی بِنَارٍ وَ حَطَبٍ فَأَتَیْتُهُ بِنَارٍ وَ حَطَبٍ فَأَضْرَمَهَا ثُمَّ قَالَ یَا یَهُودِیُّ أَیْنَ یَکُونُ وَجْهُ هَذِهِ النَّارِ قَالَ لَا أَقِفُ لَهَا عَلَى وَجْهٍ قَالَ فَإِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ هَذَا الْمَثَلِ وَ لَهُ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
  12. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 
  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. احتجاجات أمیر المؤمنین‏ -1
  2. 8 ما تفضل صلوات الله علیه به على الناس بقوله سلونی قبل أن تفقدونی و فیه بعض جوامع العلوم و نوادرها
  3. 1 ید، التوحید لی، الأمالی للصدوق الدَّقَّاقُ وَ الْقَطَّانُ وَ السِّنَانِیُّ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی السَّرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ الْکِنَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ
  4. قَالَ لَمَّا جَلَسَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فِی الْخِلَافَةِ وَ بَایَعَهُ النَّاسُ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ مُتَعَمِّماً بِعِمَامَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)
  5. اصبغ بن نباته گفت وقتى على علیه السلام به خلافت نشست و با او بیعت کردند به سوى مسجد آمد با عمامه پیامبر(صلی الله علیه وآله)
  6. لَابِساً بُرْدَةَ رَسُولِ اللَّهِ مُتَنَعِّلًا نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ مُتَقَلِّداً سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَجَلَسَ عَلَیْهِ مُتَمَکِّناً ثُمَّ شَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ
  7. و برد آن جناب را بر تن داشت نعلین پیامبر صلى الله علیه و آله را به پا داشت و شمشیر ایشان را بر کمر داشت بر منبر بالا رفت و در روى منبر نشست. سپس انگشتان دست خود را در هم فرو برد
  8. فَوَضَعَهَا أَسْفَلَ بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا مَعَاشِرَ النَّاسِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی هَذَا سَفَطُ الْعِلْمِ هَذَا لُعَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص
  9. و گذاشت به قسمت پائین شکم خود سپس فرمود مردم از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید اینجا گنجینه دانش است این آب دهان پیامبر است
  10. هَذَا مَا زَقَّنِی رَسُولُ اللَّهِ ص زَقّاً زَقّاً سَلُونِی فَإِنَّ عِنْدِی عِلْمَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
  11. این چینه‏ها و خوراکى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شخصا به من خورانده از من سؤال کنید که در نزد من علم اولین و آخرین است ‏
  12. أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِیَتْ لِی وِسَادَةٌ فَجَلَسْتُ عَلَیْهَا لَأَفْتَیْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ حَتَّى تَنْطِقَ التَّوْرَاةُ فَتَقُولَ صَدَقَ عَلِیٌّ مَا کَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیَّ
  13. اگر تشک براى من بر روى هم بنهند و بر روى آن بنشینم فتوا مى‏دهم براى اهل تورات از روى تورات خودشان بطورى که تورات به سخن درآید و بگوید على راست مى‏گوید و به آنچه خدا در من نازل کرده فتوا داد
  14. وَ أَفْتَیْتُ أَهْلَ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ حَتَّى یَنْطِقَ الْإِنْجِیلُ فَیَقُولَ صَدَقَ عَلِیٌّ مَا کَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیَّ
  15. و انجیلیان را به انجیل خودشان بطورى که انجیل بگوید على راست مى‏گوید دروغگو نیست به آنچه خدا در من نازل کرده فتوا داد و اهل قرآن را فتوا مى‏دهم
  16. وَ أَفْتَیْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى یَنْطِقَ الْقُرْآنُ فَیَقُولَ صَدَقَ عَلِیٌّ مَا کَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیَّ
  17. به وسیله قرآن بطورى که‏ قرآن سخن بگوید و بگوید على راست مى‏گوید و دروغگو نیست. فتوا داد به آنچه خدا در من نازل نموده
  18. وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْقُرْآنَ لَیْلًا وَ نَهَاراً فَهَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ یَعْلَمُ مَا نَزَلَ فِیهِ وَ لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِمَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ
  19. و حال اینکه شما شب و روز قرآن مى‏خوانید آیا در میان شما کسى هست که بداند چه نازل شده در آن اگر نباشد یک آیه در قرآن هر آینه خبر مى‏دهم به شما آنچه اتفاق افتاد و آنچه هست و به آنچه خواهد شد تا روز قیامت..
  20. وَ هِیَ هَذِهِ الْآیَةُ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی
  21. و آن این آیه است یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ سپس فرمود سلونى قبل ان تفقدونى
  22. فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْ أَیَّةِ آیَةٍ فِی لَیْلٍ أُنْزِلَتْ أَوْ فِی نَهَارٍ أُنْزِلَتْ مَکِّیِّهَا وَ مَدَنِیِّهَا سَفَرِیِّهَا وَ حَضَرِیِّهَا نَاسِخِهَا وَ مَنْسُوخِهَا وَ مُحْکَمِهَا وَ مُتَشَابِهِهَا وَ تَأْوِیلِهَا وَ تَنْزِیلِهَا لَأَخْبَرْتُکُمْ
  23. به آن خدائى که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر از من بپرسید از هر آیه قرآن در شب نازل شده یا در روز مکّى است یا مدنى در سفر نازل شد یا در حضر ناسخ است یا منسوخ و محکم است یا متشابه و تأویل و تنزیل آن چیست به شما خبر خواهم داد.
  24. فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ ذِعْلِبٌ «1» وَ کَانَ ذَرِبَ اللِّسَانِ «2» بَلِیغاً فِی الْخُطَبِ شُجَاعَ الْقَلْبِ فَقَالَ لَقَدِ ارْتَقَى ابْنُ أَبِی طَالِبٍ مِرْقَاةً صَعْبَةً لَأُخَجِّلَنَّهُ الْیَوْمَ لَکُمْ فِی مَسْأَلَتِی إِیَّاهُ .. مردى از جاى حرکت کرد که ذعلب نام داشت و بسیار زبان‏آور بود و سخنور و پر دل گفت پسر ابى طالب بر روى پله‏هاى منبرى دشوار بالا رفت. امروز با سؤالهاى خود او را شرمنده مى‏کنم.
  25. فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ فَقَالَ وَیْلَکَ یَا ذِعْلِبُ لَمْ أَکُنْ بِالَّذِی أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ فَکَیْفَ رَأَیْتَهُ صِفْهُ لَنَا قَالَ ع وَیْلَکَ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ .. گفت یا امیر المؤمنین آیا پروردگار خود را دیده‏اى؟ فرمود واى بر تو ذعلب خدائى را که ندیده باشم نمى‏پرستم. گفت چگونه دیده‏اى براى ما توصیف کن. فرمود واى بر تو. چشمها با مشاهده نمى‏بینند او را
  26. وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ وَیْلَکَ یَا ذِعْلِبُ إِنَّ رَبِّی لَا یُوصَفُ بِالْبُعْدِ وَ لَا بِالْحَرَکَةِ وَ لَا بِالسُّکُونِ وَ لَا بِقِیَامٍ قِیَامِ انْتِصَابٍ وَ لَا بِجَیْئَةٍ «3» وَ لَا بِذَهَابٍ لَطِیفُ اللَّطَافَةِ لَا یُوصَفُ بِاللُّطْفِ...
  27. ولى دلها با حقیقت ایمان او را مى‏بینند. واى بر تو ذعلب! خداى من به بعد و حرکت و سکون و قیام و ایستادن و آمدن و رفتن توصیف نمى‏شود. لطیف لطیف است اما به لطافت توصیف نمى‏شود.
  28. عَظِیمُ الْعَظَمَةِ لَا یُوصَفُ بِالْعِظَمِ کَبِیرُ الْکِبْرِیَاءِ لَا یُوصَفُ بِالْکِبَرِ جَلِیلُ الْجَلَالَةِ لَا یُوصَفُ بِالغِلَظِ رَءُوفُ الرَّحْمَةِ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّةِ مُؤْمِنٌ
  29. عظیم دارى عظمت است اما به عظمت توصیف نمى‏شود. رؤف بخشنده است اما به رقّت و دلسوزى توصیف نمى‏شود. مؤمن است.
  30. لَا بِعِبَادَةٍ مُدْرِکٌ لَا بِمَجَسَّةٍ «1» قَائِلٌ لَا بِلَفْظٍ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَةٍ فَوْقَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْ‏ءٌ فَوْقَهُ
  31. نه با عبادت مدرک است نه با حواس گوینده است نه با لفظ او در اشیاء است نه با ممزوج شدن خارج از اشیاء است نه با جدائى برتر
  32. أَمَامَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‏ءٍ فِی شَیْ‏ءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنْهَا لَا کَشَیْ‏ءٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ خَارِجٍ فَخَرَّ ذِعْلبٌ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ
  33. از هر چیز است داخل در اشیاء است نه چون اشیاء که در یک دیگر داخل مى‏شوند و خارج از اشیاء است نه مانند چیزها که از هم جدایند. ذعلب بر زمین افتاد و غش کرد..
  34. فَقَالَ تَاللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَ اللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَى مِثْلِهَا ثُمَّ قَالَ (علیه السلام)  
  35. و گفت به خدا قسم چنین جوابى نشنیده بودم دیگر به خدا قسم چنین کارى نمى‏کنم. سپس فرمود
  36. سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَقَامَ إِلَیْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَیْفَ تُؤْخَذُ مِنَ الْمَجُوسِ الْجِزْیَةُ وَ لَمْ یُنْزَلْ عَلَیْهِمْ کِتَابٌ وَ لَمْ یُبْعَثْ إِلَیْهِمْ نَبِیٌّ
  37. اشعث بن قیس از جاى حرکت کرده گفت یا امیر المؤمنین از مجوس چگونه جزیه و مالیات گرفته مى‏شود با اینکه کتابى بر آنها نازل نشده و پیامبرى نداشته‏اند؟
  38. فَقَالَ بَلَى یَا أَشْعَثُ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهِمْ کِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ نَبِیّاً «2» وَ کَانَ لَهُمْ مَلِکٌ سَکِرَ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَى فِرَاشِهِ فَارْتَکَبَهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَى بَابِهِ فَقَالُوا أَیُّهَا الْمَلِکُ دَنَّسْتَ عَلَیْنَا دِینَنَا فَأَهْلَکْتَهُ فَاخْرُجْ نُطَهِّرْکَ وَ نُقِمْ عَلَیْکَ الْحَدَّ فَقَالَ لَهُمُ اجْتَمِعُوا وَ اسْمَعُوا کَلَامِی فَإِنْ یَکُنْ لِی مَخْرَجٌ مِمَّا ارْتَکَبْتُ وَ إِلَّا فَشَأْنَکُمْ فَاجْتَمَعُوا فَقَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنْ أَبِینَا آدَمَ وَ أُمِّنَا حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ أَیُّهَا الْمَلِکُ قَالَ أَ فَلَیْسَ قَدْ زَوَّجَ بَنِیهِ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِیهِ قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّینُ فَتَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِکَ فَمَحَا اللَّهُ مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ الْکِتَابَ فَهُمُ الْکَفَرَةُ یَدْخُلُونَ النَّارَ بِلَا حِسَابٍ وَ الْمُنَافِقُونَ أَشَدُّ حَالًا مِنْهُمْ فَقَالَ الْأَشْعَثُ وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَ اللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَى مِثْلِهَا أَبَداً

 

  1. فرمود چرا اشعث خداوند بر آنها کتاب نازل کرد و پیامبر فرستاد. پادشاهى داشتند که شبى مست شد دختر خود را به بستر خویش فرا خواند و با او همبستر شد. صبح مردم شنیدند جلو قصر او جمع شدند و گفتند پادشاها دین ما را آلوده کردى و از بین بردى بیا بیرون تا حد بر تو جارى کنیم. به آنها گفت جمع شوید و سخن مرا بشنوید اگر توانستم شما را قانع کنم بهتر و گر نه هر چه خواستید بکنید. همه جمع شدند. به آنها گفت مگر نشنیده‏اید که خداوند خلقى را گرامى‏تر از آدم پدرمان نیافریده و مادرمان حوا؟ گفتند راست مى‏گوئى. گفت مگر او دختران خود را به ازدواج فرزندان خویش در نیاورد؟ گفتند راست مى‏گوئى همین اعتقاد ما است. به این کار معتقد شدند خداوند علم را از میان آنها برداشت و کتاب آنها را بالا برد. آنها کافرانى هستند که داخل آتش مى‏شوند بدون حساب. منافقین از آنها بدترند. اشعث گفت به خدا قسم چنین جوابى نشنیده بودم به خدا دیگر چنین کارى را نخواهم کرد.
  2. باز فرمود فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَسْجِدِ مُتَوَکِّیاً عَلَى عُکَّازَةٍ فَلَمْ یَزَلْ یَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى دَنَا مِنْهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ نَجَّانِیَ اللَّهُ مِنَ النَّارِ فَقَالَ لَهُ اسْمَعْ یَا هَذَا- ثُمَّ افْهَمْ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ قَامَتِ الدُّنْیَا بِثَلَاثَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لِعِلْمِهِ وَ بِغَنِیٍّ لَا یَبْخَلُ بِمَالِهِ عَلَى أَهْلِ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِفَقِیرٍ صَابِرٍ فَإِذَا کَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِیُّ وَ لَمْ یَصْبِرِ الْفَقِیرُ فَعِنْدَهَا الْوَیْلُ وَ الثُّبُورُ وَ عِنْدَهَا یُعْرَفُ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّ الدَّارَ قَدْ رَجَعَتْ إِلَى بَدْئِهَا أَیْ إِلَى الْکُفْرِ بَعْدَ الْإِیمَانِ أَیُّهَا السَّائِلُ فَلَا تَغْتَرَّنَّ بِکَثْرَةِ الْمَسَاجِدِ وَ جَمَاعَةِ أَقْوَامٍ أَجْسَادُهُمْ مُجْتَمِعَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا النَّاسُ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ رَاغِبٌ وَ صَابِرٌ فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا أَتَاهُ وَ لَا یَحْزَنُ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ وَ أَمَّا الصَّابِرُ فَیَتَمَنَّاهَا بِقَلْبِهِ فَإِنْ أَدْرَکَ مِنْهَا شَیْئاً صَرَفَ عَنْهَا نَفْسَهُ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ سُوءِ عَاقِبَتِهَا وَ أَمَّا الرَّاغِبُ فَلَا یُبَالِی مِنْ حِلٍّ أَصَابَهَا أَمْ مِنْ حَرَامٍ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا عَلَامَةُ الْمُؤْمِنِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَالَ یَنْظُرُ إِلَى مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ حَقٍّ فَیَتَوَلَّاهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى مَا خَالَفَهُ فَیَتَبَرَّأُ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ حَبِیباً قَرِیباً قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ غَابَ الرَّجُلُ فَلَمْ نَرَهُ وَ طَلَبَهُ النَّاسُ فَلَمْ یَجِدُوهُ فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ مَا لَکُمْ هَذَا أَخِی الْخَضِرُ ع ثُمَّ قَالَ ع سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَمْ یَقُمْ إِلَیْهِ أَحَدٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ صل الله علیه وآله.. مطلب ادامه دارد‏......
  3. اللهم صل علی محمد وآل محمد  وعجل فرجهم ..
  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

فضیلت علی بن ابیطالب علیه السلام در قرآن :1-

ابن عباس مفسر بزرگ قرآن قائل است که در قرآن کریم 300 آیه در شأن و فضائل علی بن ابیطالب و ائمه اطهار علیهم السلام وجود دارد برادران اهل سنت ما به 100 آیه آن اعتراف دارند از این 100 آیه ما 40 آیه را گلچین کرده و در اختیار برادران و خواهران ایمانی خود عرضه می کنیم امید است که مورد قبول پروردگار متعال قرار گیرد و ثواب آن را تقدیم پدر و مادر خود هدیه می فرستم .

1 - « فتَلَقی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحیمُ » 1

سیوطی در 2 تفسیر آیه : فتلقی آدم من ربه کلمات در سوره بقره می گوید : « ابن بخار از ابن عباس روایت کرده گفت : من از رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم )) پرسیدم این کلماتی که آدم از خدا تلقی کرد و خدا به احترام آن کلمات توبه اش را پذیرفت چه بود ؟ فرمود : سوگند به حق ، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین بود . »

2 - « وَ فِی الاَرضِ قَطِعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِن اَعناب » 3

« و در روی زمین ، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند ، ( و نیز ) باغهائی از انگور و زراعت و نخلها ، ( و درختان میوه گوناگون که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر و پایه ، ( و عجیب تر آنکه ) همه آنها از یک آب سیراب می شوند ، و یا این حال بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری می دهیم . در اینها نشانه هایی است برای گروهی که عقل خویش را بکار می گیرند . » على علیه السلام به قنبر فرمود: اى قنبر، خداوند تبارک و تعالى ولایت‏ ما را به اهل آسمان‏ها و زمین و هرآنچه در آن‏هاست؛ از انس و جن میوه‏ها عرضه‏ داشته است هر کدام ولایت ما را پذیرفته پاک و پاکیزه و مطبوع و گوارا گشته است و هر کدام نپذیرفته، پست و پلید و متعفن شده است. برخى او را از اصحاب على علیه السلام شمرده و در ردیف کسانى آورده‏اند که در گرایش به امیرالمؤمنین علیه السلام پیشقدم بوده‏اند. او به سبب مهر و محبت به‏ على علیه السلام به دست حجاج بن یوسف ثقفى- لعنت خدا بر او باد- به شهادت رسیده است.

3 – « اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّوُنَ عَلَی النَّبِیِّ یا اَیُها الَّذینَ امَنوا صَلّوُ عَلَیهِ وَ سَلِّموُا تَسلیماً » 4

« و خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند ، ای کسانی که ایمان آورده اید ، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم ( فرمان او ) باشید » صحیح مسلم بسند خود از ابن مسعود انصاری روایت کرد که گفت : روزی رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) بر ما وارد شد در حالیکه ما در مجلس سعد بن عباده نشسته بودیم ، بشیر پسر سعد عرضه داشت : یا رسول الله به حکم قرآن کریم مأمور شده ایم بر تو صلوات بفرستیم ، چگونه صلوات بفرستیم ؟

رسول خدا سکوت کرد تا آنجا که گفتم ای کاش بشیر این سوال را نکرده بود ، آنگاه رسول خدا فرمود : بگویید :

اَلَّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ بارِکَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارِکتَ عَلی اِبراهیمَ فیِ العالَمینَ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ . . قَالَ الصَّلَاةُ عَلَیْهِ وَ التَّسْلِیمُ لَهُ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ جَاءَ بِهِ. تصدیق رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم )  و التسلیم له .....  ص : 270

فَقَالَ جَعْفَرٌ [عل‏یه السلام ] یَا أَبَا هَاشِمٍ لَقَدْ قَالَ مَا لَا یَعْرِفُ تَفْسِیرَهُ قَالَ وَ سَلِّمُوا [الْوَلَایَةَ] لِعَلِیٍّ تَسْلِیما :تفسیر [سورة الأحزاب(33): آیة 56]

برسول خدا گفته شد که ما میدانیم چگونه بتو سلام دهیم اما کیفیت صلوات را بیان کن آن جناب فرمود بگوئید

الهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت و بارکت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید عیون أخبار الرضا علیه السلام /باب بیست و سیم«در ذکر مجلس آن جناب با مأمون ملعون در فرق میان عترت و امت است» .. ترجمه آقا نجفى       ج‏1       177      

از امام محمد باقر علیه السلام روایت است: به آن حضرت عرض کردم که: نماز بر پیغمبر صلى الله علیه و آله چگونه بود؟ حضرت فرمود که: «چون امیر المؤمنین علیه السلام آن حضرت را غسل داد و کفن کرد، پرده‏اى بر روى پیغمبر انداخت و او را پوشانید. پس ده نفر را بر او داخل گردانید و دور آن حضرت را گرفتند و امیر المؤمنین علیه السلام در میان ایشان ایستاد و فرمود: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ وَ مَلائِکَتَهُ‏ یُصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِیِ‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» «3»، یعنى: «به درستى که خدا و همه فرشتگانش رحمت و صلوات مى‏فرستند بر پیغمبر (که محمد) است. اى کسانى که ایمان آورده‏اید، صلوات فرستید بر او و سلام گویید؛ سلام گفتنى» (یا تسلیم نمایید خود را و انقیاد او را مرعى دارید). و آن گروه چنانچه حضرت امیر المؤمنین مى‏گفت، مى‏گفتند و این راکهمى‏خواند مى‏خواندند تا آن‏که اهل مدینه و اهل عوالى‏ «1» و اطراف آن بر آن حضرت نماز کردند». تحفة الأولیاء (ترجمه أصول کافى)

 

4 – وَ قَرنَ بُیُتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجنَ الجاهِلیَّهِ وَالاُولَی اَقِمنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکوةَ و اَطِعنَ اللهَ وَ رَسوُلَهُ اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً 5

« و در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین ( در میان مردم ) ظاهر نشوید ، و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید ، خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد . »   .....صحیح مسلم از صفیه دختر شیبه روایت کرد ، که گفت : عایشه گفت روزی بامدادان رسول خدا (ص) در حالیکه پتویی خال خال از مو بر دوش داشت در منزل نشسته بود که حسن بن علی و بعد از او حسین بن علی و بعد از او حسین و بعد از لحظه ای فاطمه و در آخر علی بر او آمدند . و آن جناب ایشان را در زیر آن پتو جای می داد وقتی همه جمع شدند این آیه ( ... انما یرید ... تطهیرا ) را تلاوت کرد .

5 – «اَفَمَن کانَ عَلی بَیَّنَهٍ مِن رَبِّهِ وَ یَتلوُهُ شاهِدٌ مِنهُ وَ مِن قَبلِهِ کِتابُ مُوسی اِماماً وَ رَحمَهً اولئِکَ یُومِنوُنَ بِهِ وَ مِن یَکفُر بِهِ مِنَ الاَحزابِ فَالنَّارُ مَوعِدُهُ فَلاتَکُ فی مِریَهٍ مِنهُ اِنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّکَ وَ لکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یُومِنوُنِ .6

« آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد و بدنبال آن شاهدی از سوی او می باشد و پیش از آن کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود ( گواهی بر آن می دهد همچون کسی است که چنین نباشد ) ؟ ! آنها ( حق طلبان  و حقیقت جویان ) به او ( که دارای این ویژگیهاست ) ایمان می آورند ! و هر کس از گروههای مختلف به او کافر شود ، آتش وعده گاه اوست ! پس تردیدی در آن نداشته باش که حق است از پروردگارت ولی بیشتر مردم ایمان نمی آوردند . »!

سیوطی در دُرّ منثور در ذیل این آیه می گوید : ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابونعیم در کتاب المعرفه  از علی بن  ابیطالب  (علیه السلام)  روایت  کرده  که فرمود :  هیچ مردی  از قریش  نیست  مـگر  آنکه درباره اش طائفه ای از آیات قرآن نازل شده :

مردی عرضه داشت : درباره تو چه نازل شده ؟ فرمود : مگر در سوره هود نخوانده ای ( افمن کان علی بینه ... ) رسول خدا (ص) بر بینه ای از پروردگارش بود ؛ و من شاهدی از خاندانش .

6 – اِن تَتُوبا اِلیَ اللهِ  فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَ اِن تَظاهَرا عَلَیهِ فَاِنَّ اللهَ هُوَ مَوَلاهُ وَ جِبریلُ وَ صالحُ المُومنینَ وَ المَلائِکَهُ بَعدَ ذلِکَ ظَهیرٌ .»7

« اگر شما ( همسران پیامبر ) از کار خود توبه کنید ( به نفع شماست ، زیرا ) دلهایتان از حق منحرف گشته ، و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید ، ( کاری از پیش نخواهید برد ) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند » . سیوطی در الدرمنثور در ذیل این آیه از ابن مردویه ، از اسماء بنت عمیس روایت کرده که در معنای جمله ( و صالح المومنین ) گفته : مراد علی بن ابیطالب است .

7 – «للنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَهٌ وَ تَعِیَهآ اُذُنٌ واعِیَهٌ .»8

« تا آن را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم و گوشهای شنوا آن را دریابد و بفهمد . »... ابن جریر طبری در تفسیرش بسند خود از مکحول روایت کرده که می گفت : رسول خدا (ص) بعد از آنکه این آیه را خواند ، رو کرد به علی (علیه السلام)  و فرمود : از خدا خواسته ام تا آن را گوش تو قرار دهد ، آنگاه علی (علیه السلام)  فرمود : از آن به بعد هیچ کلامی از رسول خدا (ص) نشنیدم که فراموشش کنم.

 8 – «اَلَّذینَ یُنفِقُونَ اَموالَهُم بِالَّلیلِ وَ النَّهارِ سِراً  وَ علانیهً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ .»9 البقر/274)

« آنها که اموال خود را شب و روز پنهان و آشکار انفاق می کنند مزدشان نزد پروردگارشان است نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند . » ابن اثیر جذری صاحب اسد الغابه به دو طریق از مجاهد از ابن عباس ، روایت کرده که در ذیل آیه فوق گفته : این آیه در حق علی بن ابیطالب (علیه السلام)  نازل شد ، چه آن جناب چهار درهم داشت که یکی را در شب و یکی را در روز ، یکی را سری و یکی را آشکار انفاق کرده بود .

9 – «اِنَّ الَّذینَ اَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ سَیَجعَلُ لَهُم الرَّحمنُ وُدّاً .»10=مریم 96

« مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند خداوند رحمان محبتی برای آنها در دلها قرار می دهد ! » .ریاض النضره می گوید و یکی از آنها – یعنی از آیاتی که در شأن علی (علیه السلام)  نازل شده آیه : ( سیجعل لهم الرحمن ودا ) می گوید که ابوحنیفه گفته : هیچ مؤمنی در دنیا باقی نمی ماند مگر آنکه در دلش محبتی از علی (علیه السلام)  و اهل بیت او خواهد بود .

10 – «اِنَّ الَّذینَ اَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُم خَیرُ البَریَّهِ . »11/بینه 7

« ( اما ) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، بهترین مخلوق ( خدا ) یند . »

سیوطی در درّ منثور در ذیل آیه مورد بحث از ابن عسا کراز جابربن عبدالله روایت کرده که گفت : نزد رسول خدا (ص) بودیم که علی (علیه السلام)  آمد و رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) به ما فرمود : به آن خدایی که جانم بدست اوست این که می آید و شیعیانش هر آینه و به یقین رستگاران در روز قیامتند آنگاه این آیه  ( ان الذین آمنوا .... خیرالبریه ) نازل شد و به همین جهت اصحاب رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم )) بهر وقت علی را می دیدند می گفتند خیرالبریه دارد می آید .

11 – «اَجعَلتُم سقایَهَ الحاجِّ وَ عِمارَهَ المَسجِدِ الحَرامِ کَمَن امَنَ بِاللهِ وَالیَومِ الاَخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللهِ وَ اللهُ لا یَهدی القَومَ الظّالِمینَ  .» (توبه/19)12

« آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند ( عمل ) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است ! ( این دو نزد خدا برتر است ؛ و آنها پیروز و رستگارند ! »

سیوطی ( در درّ منثور ) در ذیل آیه شریفه مورد بحث گفته ، ابونعیم در کتاب فضائل الصحابه و ابن عسا  کراز انس روایت کرده اند که گفت : عباس و شیبه صاحب اختیارات کعبه با یکدیگر افتخار می کردند ، عباس می گفت : من از تو شریفترم چون من امین خانه خدا و خزینه دار آنم ، آیا اگر تو از من شریفتر بودی چرا مردم تو را امین بر اینکار ندانستند و مرا امین دانستند ؟ علی (علیه السلام)  از این تفاخر خبردار شد و هر یک افتخار خود را بر آن جناب نقل کرد . داوری خواستند آن جناب فرمود : دعواتان نشود من از هر دوی شما شریفترم ، چه من اولین کسی هستم که ایمان آورده مهاجرت کرد ، پس آن دو نفر به اتفاق علی (علیه السلام)  خدمت  رسول خدا (صل الله علیه واله وسلم ) رفتند و داستان خود باز گفتند ، رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم )) چیزی در پاسخشان نفرمود لاجرم برگشتند ، بعد از چند روز آیه شریفه ( اجعلتم سقایه        الحاج ... ) بر پیامبر اسلام نازل شد .

12 - « وَ قِفوُهُم اِنَّهُم مَسئوُلُونَ .» " آیه 24 صافات 13

« آنها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند . »

صواعق المحرقه می گوید : چهارمین آیه که در شان علی بن ابیطالب نازل شد آیه ( وقفوهم انهم مسئولون ) است ، می گوید :دیلمی از ابن سعید خدری روایت کرده که رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم )) این آیه را خواند و فرمود : مسئول از ولایت علی (علیه السلام)  هستند ، آنگاه می گوید : مقصود واحدی هم که در تفسیر این آیه گفته :روایت شده که مسئول از ولایت علی و اهل بیت علیه السلام هستند همین روایت است چون خدای تعالی پیغمبر خود را فرماید تا به خلق اعلام کند : که در برابر تبلیغ رسالت به غیر از مودت قربای او مزدی نمی خواهد و معنای این آیه است که ایشان را می پرسند آیا اهل بیت پیغمبر را آنطور که می بایستی دوست داشتید یا نه ؟ و آنطور که رسول خدا (ص) درباره شان سفارش کرده بود عمل کردید یا خیر ، بلکه در عوض حق آنان را ضایع نموده از احقاقش مضاعقه کردید . پس منظور از سوال مطالعه آثار است .

13 – «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا مِن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینهِ فَسَوفَ یَاتِی بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّهٍ علَی المُومنینَ اَعِزَّه عَلَی الکافرینَ یُجاهِدوُنَ فیِ سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافوُنَ لَومَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتیهِ مَن یَشَاءُ اللهُ واسِعٌ علیمٌ .» (َمائده آیه 54.) 14.

« ای کسانی که ایمان آورده اید ! هر کس از شما ، از آئین خود باز گردد ، به خدا زیانی نمی رساند ، خداوند جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان ( نیز ) او را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع ، و در برابر کافران سر سخت و نیرومندند ؛ آنها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند . این فضل خداست که به هر کس بخواهد ( و شایسته ببیند ) می دهد و  ( فضل ) خدا وسیع ، و خداوند داناست .

فخر رازی در تفسیر کبیر در ذیل آیه فوق می گوید : جمعی گفته اند : این آیه درباره علی (علیه السلام)  نازل شده و دلیل بر آن 2 وجه است اول اینکه رسول خدا (ص) وقتی خواست رایت جنگ خیبر را بدست آن جناب بدهد روز قبلش فرمود : فردا رایت جنگ را به مردمی میدهم که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول او را دوست می دارند ، و این نشانی همان نشانی است که در آیه مورد بحث آمده پس قهراً مقصود از کلمه قوم در آیه شریفه کسی به غیر از علی (علیه السلام)  نمی تواند باشد.

دوم اینکه بعد از آیات مورد بحث آیه ولایت یعنی ( انَّما وَلیُّکم اللهُ وَ رَسولَهُ والذینَ اَمَنوُا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یؤتونَ الزَّکوهَ وَ هم راکِعوُنِ ) (المائدة /55)

قرار دارد که بدون هیچ تردیدی درباره علی (علیه السلام)  نازل شده پس بهتر است بگوئیم آیات قبل از آن نیز درباره آن جناب است .

14 «یا اَیِّهَا الَّذینَ امَنوُا اتَّقوا اللهَ وَ کوُنوُا مَعَ الصّادقینَ .» التوبة  آیة 119] 15

« ای کسانی که ایمان آورده اید از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید ! »

سیوطی ( در درّ منثور ) در ذیل آیه مورد بحث می گوید : ابن عباس روایت کرده که گفت : منظور از صادقین علی بن ابیطالب (علیه السلام)  است نیز می گوید : ابن عسا کرازابی جعفر (علیه السلام)  روایت کرده که در تفسیر آیه ( کونوا مع الصادقین ) فرمود : منظور این است که با علی بن ابیطالب باشید .

 15 – «وَ ما اَرسَلنا مِن قَبلَکَ اِلّا رِجالاً نُوحی اِلَیهِم فَاسئَوُا اَهلَ الذِّکرِ کُنتُم لا تَعلَموُن .» (نحل/ 43)

« و پیش از تو ، جز مردانی که به آنها وحی می کردیم نفرستادیم . نحل 14 / 34 16 .

اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید ( تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته

شده است ) !

تفسیر ابن جریر طبری در ج 17 ص 5 به سند خود از جابر جعفی روایت کرده که گفت : وقتی این آیه نازل شد علی (علیه السلام)  فرمود اهل ذکر مائیم .

16 – «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسوُلِهِ اِلیَ النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللهَ بریٌ مِنَ المُشرکینَ وَ رَسوُلُهُ فاِن تُبتُم فَهُوَ خَیرٌ وَ اِن تَوَلَّیتُم فَاعلَموُا اَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِیَ اللهِ وَ بَشِّرِ الَّذینَ کَفَروُا بِعَذابٍ اَلیمٍ .» ( توبه/3)17

« و این ، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به ( عموم ) مردم در روز حج اکبر ( روز عید قربان ) که : خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند ! با این حال توبه کنید برای شما بهتر است ! و اگر سرپیچی نمایید ، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید ( و از قلمرو قدرتش خارج شوید ) ! و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده ! »

سیوطی در درّ منثور در ذیل آیه شریفه می گوید : ابن ابی حاتم از حکیم بن حمید روایت کرده که گفت : علی بن حسین (علیه السلام)  به من فرمود : برای علی (علیه السلام)  در کتاب خدا نامی است که مردم آن را نمیدانند ، پرسیدم آن کدام است ؟ فرمود : مگر نشنیدی آیه ( و اذان من الله ... ) به خدا سوگند اذان همو است .

17 – «فَما یُکَذِّبُکُ بَعدُ بالّدینِ .» (تین/7)18.

« پس چه چیز سبب می شود که بعد از این همه ( دلایل روشن ) روز جزا را انکار کنی ؟! »

صاحب تاریخ بغداد ج دوم ص 97 سند خود از انس روایت کرده که سوره ( تین ) بر رسول خدا (ص) نازل شد سخت خوشحال شد به حدی که شدت شادمانیش بر همه ما معلوم گشت آنگاه بعدها از ابن عباس تفسیر سوره را پرسیدم گفت اما منظور از کلمه ( تین ) سرزمین شام است تا آنجا که گفت منظور از دین در جمله ( فما یکذب بعد بالدین ) علی بن ابیطالب است .

18 – «اِنَّ اللهَ اصطَفی آدَمَ وَ نُوحاً آلَ اِبراهیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالِمینَ .» (آل عمران /33)19

« خداوند ، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد . »

فخر رازی در تفسیر کبیر خود در ذیل آیه شریفه روایت کرده که علی (علیه السلام)  فرمود : رسول خدا (ص) هزار باب علم به من آموخت که خودم نیاز هربابی هزار باب دیگر استنباط کردم . ( استیعاب ج دوم ص 436 ) می گوید : معاویه همواره مسائلی که برایش پیش می آمد می نوشت و از علی (علیه السلام)  می پرسید و چون شنید که آن جناب را کشتند گفت : فقه و علم با مرگ پسر ابوطالب مُرد ؛ برادرش عتبه به او گفت : اهل شام این حرف را از تو نشنوند ، گفت : ول کن .

19 – «اَفَمَن وَعَدناهُ وَعداً حَسَناً فَهُوَ لاقیِه کَمَن مَتَّعناهُ مَتاعَ الحَیاهِ الدُّنیا ثُمَّ هُوَ یَومَ القِیامَهِ مِنَ   المُحضَرینَ .» (سوره قصص آیه 61) 20

« آیا کسی که به او وعده نیکو داده ایم و به آن خواهد رسید ، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم سپس روز قیامت ( برای حساب و جزا ) از احضار شدگان خواهد بود ؟! »

تفسیر ابن جریر طبری ج 2 ص 62 به سند خود از مجاهد روایت کرده که گفت : آیه ( افمن وعدناه ) درباره حمزه و علی بی ابیطالب و ابی جهل نازل شده و محب طبری در کتاب ریاض النضره ج دوم ص 207 آنرا آورده و مجاهد گفته است این آیه درباره علی (علیه السلام)  و حمزه و ابی جهل نازل شده است .

20 – «اَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلاِسلامِ فَهُوَ عَلَی نُورِ مِن رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلقاسِیَهِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللهِ اوُلئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ .» (زمر/22) 21

« آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته ( همچون کوردلان گمراه است ؟! ) وای بر آنان که قلمهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند ! آنها در گمراهی آشکاری هستند » .

( ریاض النضره ج 2 ص 207 ) می گوید و یکی از آیات نازله        در فضل علی (علیه السلام)  آیه ( افمن شرح الله      صدر ... ) است که در مقایسه میان علی و حمزه و ابوطالب و اولاد او که دچار قساوت بودند نازل شده است.

21 – «مِنَ المُؤمنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوُا تَبدیلاً .» (توبه/ 128) 22

« در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند ؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند ( و در راه او شربت شهادت نوشیدند ) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند » .

صواعق المحرقه می گوید : از علی (علیه السلام)  هنگامی که بر منبر کوفه قرار داشت از این آیه سوال شد ، فرمود : این آیه درباره من و عمویم حمزه و پسر عمویم عبیده بن حارث بن عبدالمطلب نازل شد ، چه عبیده در روز بدر شهید شد و حمزه در جنگ احد به شهادت رسید و من منتظرم تا شقی ترین امت این را با خون این رنگین کند ، آنگاه اشاره به ریش خود و سپس بسر خود نمود فرمود : این عهدی است که حبیب من ابوالقاسم به من سپرده است .

22 – «وَالَّذی جاءَ بِالصَّدقِ وَ صَدَّقَ بِهِ اوُلئِکَ هُمُ المُتَّقُونَ .» (زمر/33) 23

« اما کسی که سخن راست بیاورد و کسی که آن را تصدیق کند ، آنان پرهیزکارانند »

سیوطی در درّ منثور در ذیل این آیه شریفه می گوید : ابن مردویه ازابی هریره روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود : ( والذی جابالصدق ) منم و ( صدق به ) علی بن ابیطالب است .

23 –« مَرَجَ البَحرِینِ یَلتَقیِانِ بَینَهما بَرزَخٌ لا یَبغِیانِ . فَبِاَیَّ ءالاء رَبِّکُما تُکَذِّبانِ . یَخرُجُ مِنهُما اللُّؤلُوءُ وَ المَرجانُ .» (الرحمن /19/20/21/22)24

« دو دریای مختلف ( شور و شیرین – گرم و سرد ) را در کنار هم قرار داد ، در حالی که با هم تماس دارند » در میان آن دو برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند ( و به هم نمی آمیزند ) ! پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید ؟! از آن دو لؤلؤ خارج می شوید .

سیوطی در در منثور در تفسیر این آیه می گوید : ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که گفت : منظور از دو دریا در آیه ( مرج البحرین یلتقیان ... ) علی و فاطمه و منظور از برزخ در جمله ( بینهما برزخ لا یبغیان ) رسول خدا است و مراد از لؤلؤ و مرجان در جمله ( یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان ) حسن و حسین (علیه السلام)  است.

24 – «اِلَّا الَّذینَ امَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ وَ تَواصُوا بِالحَقِّ وَ تَواصوُا بِالصَّبرِ .»(والعصر1تا3)25

« مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند ، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند . » !

سیوطی در درّ منثور تفسیر سوره عصر می گوید : ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که منظور از  ( والعصر – ان الانسان لفی خسر ) اباجهل بن هشام و مقصود از جمله ( الا الذین امنوا و عملوا الصالحات ) علی (علیه السلام)  و سلمان است .

 25 – «وَهُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ المَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَبَاً وَ صِهراً وَ کانً رَبُّکَ قدیراً .» (فرقان/54) 26

« او کسی است که از آب ، انسانی را آفرید ، سپس او را نسب و سبب قرار داد ( و نسل او را از این دو طریق گسترش داد ) و پروردگار تو همواره توانا بوده است . »

شبلنجی صاحب نورالابصار می گوید : و از محمد بن سیرین روایت شده که گفت : این آیه درباره رسول خدا (ص) و علی بن ابیطالب که پسر عم و شوهر دختر او است نازل شده که هم از راه نسب مربوط به آن جناب است و هم از راه صهر یعنی دامادی .

26 – «وَ الَّذینَ یُؤذُونَ المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ بِغَیرِما اکتَسَبُوا فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً وَ اِثماً مُبیناً .»(احزاب/56)27

« و آنان که مردان و زنان با ایمان را به خاطر کاری که انجام نداده آزار میدهند ، بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند . »

زمخشری در کشّاف در تفسیر آیه شریفه می گوید : بعضی از مفسرین گفته اند : این آیه درباره پاره ای از منافقین نازل شده که علی (علیه السلام)  را اذیت نمودند ، واحدی هم در کتاب خود ( اسباب النزول ص 273 ) می گوید : مقاتل گفته این آیه درباره دشمنان علی بن ابیطالب نازل شده ، چه آنکه عده ای از منافقین همواره او را اذیت می کردند .

27 – «اِنَّ الَّذینَ اَجرَموُا کانوا مِنَ الَّذینَ امَنُوا یَضحَکوُنَ .»( مطففین آیه 29.)28

« بدکاران در دنیا پیوسته به مؤمنان می خندیدند . »

رمخشری در کشاف در تفسیر آیه نامبرده می گوید : بعضی گفته اند : روزی علی بن ابیطالب با چند

نفر از مسلمانان می آمد ، جمعی از منافقین که سر راه ایشان بودند به یکدیگر اشاره نموده خندیدند ، بعد که نزد رفقای خود رفتند گفتند : قه قه قه ما امروز اصلح ( کسی که جلوی سرش مو ندارد ) را دیدیم ، آنها نیز خنده را سر دادند و در این ماجرا هنوز علی (علیه السلام)  نزد رسول خدا نرسیده بود که این آیه بر آن حضرت نازل شد .

28 – «یا اَیُّها الرَّسوُلُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکِ مِنَ النّاسِ اَنَّ لا یَهدیِ القَومَ الکافِرینَ .»29

« ای پیامبر ! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً ( به مردم ) برسان ! و اگر نکنی ، رسالت او را انجام نداده ای ! خداوند تو را از ( خطرات احتمالی ) مردم ، نگاه می دارد ، و خداوند ، جمعیت کافران ( لجوج ) را هدایت نمی کند . »

( فخر رازی در تفسیر کبیر خود ) در ذیل آیه شریفه ( یا ایها الذین بلغ ما انزل ... ) میگوید : دهم یعنی وجه دهم از وجوهی که مفسرین در نزول این آیه ذکر کرده اند این است که در فضیلت علی بن ابیطالب نازل شد و همین که نازل شد رسول خدا (ص) دست او را گرفت و فرمود : هر که من مولای او بودم علی مولای اوست . بار الها  دوستی کن با کسی که با او دوستی کند و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند و بعد از آن عمر چون علی را دید گفت : گوارا باد برایت ای پسر ابیطالب که مولای من و مولای هر مومن و مومنه شدی . فخر رازی سپس میگوید : این قول ابن عباس و براءبن عازب و محمد بن علی است .

29 – «ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذینَ ءَامَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالحاتِ قُل لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجرَاً اِلّا المَوَدَّهَ فی القُربی وَمَن یَفتَرِف حَسَنَهٌ نَزِد لَهُ فیها حُسناً اِنَّ اللهَ غَفُورٌ شکُورٌ .»30

« این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نوید می دهد ! بگو : من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم ( اهل بیتم ) ؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد بر نیکیاش می افزایم ، چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است . »

مستدرک الصحیحین 31 به سند خود از علی بن الحسین (علیه السلام)  خطبه ای را روایت کرده که حسن بن علی (علیه السلام)  بعد از شهادت پدر بزرگوارش ایراد فرمود ، و در آن فضایل اهل بیت را بر شمرد تا آنجا که فرمود : من از اهل بیتی هستم که پروردگار عالم مودت ایشان را بر هر مسلمانی واجب کرده ، به پیامبرش دستور داده که ( ... قل لا اسئلکم علیه اجراً اِلا الموده فی القربی ... )

30 – «وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشریِ نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ و اللهُ رَؤُفٌ بِالعِباد .»32

« بعضی از مردم ( با ایمان و فداکار ، همچون علی (علیه السلام)  در « لیله المبیت » به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر (ص) ) ، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است .

حاکم در ص 4 جزء 3 مستدرک از ابن عباس آورده است که :علی جان خویش را به معرض فروش در آورده و لباس پیامبر را بر تن پوشیده و حاکم در همان صفحه 4 جزء 3 مستدرک از علی بن الحسین (علیه السلام)  نقل کرده ، نخستین کسی که جان خویش را به خاطر رضای خدا در معرض فروش قرار داد علی بن ابیطالب بود که در رختخواب پیامبر (ص) خوابید .

31 – «فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعٌ اَبناءَناَ وَ ابناءکُم وَ نِساءَنا و نِساءَ کُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتُ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ .»33

« هر گاه بعد از علم و دانشی که ( درباره مسیح ) به تو رسیده ( باز ) کسانی با توجه محاجه و ستیز برخیزند ، به آنها بگو : بیائید ما فرزندان خود را دعوت نمائیم ، شما هم فرزندان خود را ؛ ما زنان خویش را دعوت نمائیم ، شما هم زنان خود را ، ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم و لعنت بر دروغگویان قرار دهیم . »

32 – «سَلامُ عَلی ال یاسیِن . »34                          

ابن ماهیار در تفسیرش روایت کرده است از سلیم بن قیس هلالی که حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)  فرمود که : رسول خدا (ص) اسمش یاسین است و مائیم که خدا در شأن ما فرموده است سلام علی ال یاسین.

ابن حجر 35 از فخر رازی نقل کرده است که : اهل بیت حضرت رسول (ص) با آن حضرت مساویند در پنج چیز : در سلام و فرموده است درباره رسول (ص) السلام علیک ایها النبی و در باره اهل بیت که سلام علی ال یاسین و در صلوات بر او و بر ایشان در تشهد و فرمود : در حق رسول (ص) « طه » یعنی با طاهر و در شأن اهل بیت ( و یطهر کم تطهیراً ) و در حرمت تصدق و در محبت در شأن رسول (ص) فاتبعونی یحبکم الله و در شأن اهل بیت قل لا اسالکم علیه ...

33 – «وَالسّابِقوُنَ السّابِقوُنَ اوُلئکَ المُقَرَّبوُنَ .»36

« ( و سومین گروه ) پیشگامان پیشگامند ، آنها مقربانند ! »

دیلمی در حدیث 29 فصل دوم باب 9 صواعق ابن حجر نیز آمده است از عایشه و طبرانی و ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده اند که پیامبر (ص) فرمود : سبقت گیرندگان سه نفرند سبقت به موسی ، یوشع بن نون است و سبقت گیرنده به عیسی (علیه السلام)  صاحب یاسین است و سبقت گیرنده به محمد علی بن ابیطالب است موفق به احمد و فقیه بن معازلی نیز از ابن عباس آنرا نقل کرده است .

34 – «لا یَستوی اَصحاب النّار و اَصحاب الجنَّه اصحاب الجنَّه هُمُ الفائِزوُن .»37

« هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند ؛ اصحاب بهشت رستگار و پیروزند ! »

شیخ طوسی در کتاب امالی به سند صحیح از امیرالمومنین (علیه السلام)  نقل کرده که پیامبر (ص) این آیه را تلاوت کرد آنگاه فرمود : بهشتیان کسانی هستند که در اطاعت از من باشند و پس از من تسلیم فرمان علی (علیه السلام)  به ولایتش اقرار نمایند . پرسیده شد اصحاب نار ( دوزخیان ) کیانند ؟ فرمود کسی که نسبت به ولایت او خشم ورزد ، نقض عهد کند و با او از در جنگ درآید . ابوالمؤید موفق به احمد از جابر روایت کرد که پیامبر (ص) فرمود : سوگند به آنکه جانم در اختیار اوست این علی و شیعیانش در قیامت رستگارند .

35 – «وَ یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیراً و یعطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً .»38

« آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده می ترسند و غذای خود را با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند ، به « مسکین » و « یتیم » و « اسیر » می دهند ( و می گویند : ما شما را به خاطر خدا اطعام میکنیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی نمی خواهیم ! . »

36 – «یا ایها الذین ءامنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوده الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الا خسر ذلک خیر و احسن تأویلاً .»39

ای کسانی که ایمان آورده اید ! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و الوالامر ( اوصیای پیامبر ) را ! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید ( و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید ! این ( کار ) برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.»

عیالشی روایت کرده است از حضرت باقر در تفسیر آیه شریفه در شأن علی (علیه السلام)  و ائمه از فرزندان اوست ، خدا ایشان را به جای پیغمبران قرار داده است .

37 –« هوالذی انزل علیک الکتاب منه ایات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب .»40

« او کسی است که این کتاب ( آسمانی ) را بر تو نازل کرد که قسمتی از آن آیات « محکم ( صریح و روشن ) است ؛ که اساس این کتاب می باشد ؛ ( و هر گونه پپیچیدگی در آیات دیگر با مراجعه به اینها برطرف می شود ) » .

و قسمتی از آن « متشابه » است (  آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر در نگاه اول احتمالات مختلفی در آن می رود ، ولی با توجه به آیات محکم ، تفسیر آنها آشکار می گردد ) اما آنها که در قلوبشان انحراف است به دنبال متشابهانند تا فتنه انگیزی کنند ( و مردم را گمراه سازند ) ؛ و تفسیر ( نادرستی ) برای آنها می طلبند در حالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند ( آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرار در پرتو علم و دانش الهی ) می گویند : ما به همه آن ایمان آوردیم ؛ همه از طرف پروردگار ماست . و جز صاحبان عقل ، متذکر نمی شوند ( و این حقیقت را درک نمی کنند ) ( راسخان در علم میگویند ) : پروردگار دلهایمان را بعد از آن که ما را هدایت کردی ( از راه حق ) منحرف مگردان ! و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش ، زیرا تو بخشنده ای ! » 41  گفته اند  لا اولوا الالباب . راسخ  در علم همان علی بن ابیطالب (علیه السلام)است 

ثعلبی در تفسیر کبیر خود از جابر آورده که وقتی این آیه نازل شد علی (علیه السلام)  گفت : ما اهل ذکر هستیم ، این معنی از سایر ائمه هدی (علیه السلام)  نیز نقل شد . علامه بحرینی در غایه المرام باب 35 بیش از بیست حدیث صحیح به همین مضموم نقل کرده است. ثقه الاسلام کلینی طبق سند صحیح از اما صادق (علیه السلام)  نقل کرده که فرمود : ما قومی هستیم که خداوند اطاعت ما را بر مردم واجب ساخته ما راسخان در علم هستیم و ما محسود واقع شده ایم که خداوند فرمود با اینکه به مردم به خاطر آنچه خداوند از فضل خود به آنها بخشیده حسد می ورزند .

38 -  «الیوم الکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً .»42

« امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم ؛ و اسلام را به عنوان آئین ( جاودان ) شما پذیرفتم »

خیب بغدادی 43 بسند خود از ابی هریره روایت کرده که گفت : هر کس روز هجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد ثواب شصت ماه روزه را برایش می نویسد و این روز غدیر خم است که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود : آیا من ولی مؤمنین نبودم ؟ گفتند : بله یا رسول الله فرمود : هر که من مولای اویم علی مولای اوست ، پس عمربن خطاب گفت ؛ به به یابن ابیطالب به گوارایت باد ای پسر ابیطالب که مولای من و مولای هر مسلمان شدی . پس خدای تعالی این آیه ( الیوم ... ) را فرستاد .

39 - « و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه و ایه من ربه انما انت منذرو لکل قوم هاد »44

کسانی که کافر شدند می گویند : « چرا آیه ( و معجزه ای ) از پروردگارش بر او نازل نشد ؟ تو فقط بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است ، ( و اینها همه بهانه است نه برای جستجوی حقیقت ) » .

امام باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه فرمود : حضرت رسول صلی الله علیه و آله منذر است و علی علیه السلام هادی است و به خدا سوگند که هدایت کننده از میان ما برطرف نمی شود و پیوسته در میان ما هست تا روز قیامت .

40 - « اهدنا الصراط المستقیم »45 

« ما را به راه راست هدایت کن » معانی الاخبار به سند حسن از حضرت امام صادق (علیه السلام)  روایت کرده است . در تفسیر ( اهدنا الصراط المستقیم ) فرمود که : صراطمستقیم ، امیرالمومنین است و نشناختن او و دلیل بر این آنست که حق تعالی می فرماید : ( و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم ) یعنی امیرالمومنین (علیه السلام) در ام الکتاب که سوره حمد است مذکور است در آیه اهدنا الصراط المستقیم و صراط مستقیم علی (علیه السلام)  است که عالم است به حکم و معارف ربانی .

مدارک وتفصیل 40 آیه قرآن در شأن مناقب علی علیه السلام از دیدگاه اهل سنت درآخر فایل محرم بیت الحرم موجود است.     اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

  • حسین صفرزاده
۱۲
آبان
  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3. امتحان کردن خدا، اوصیاء پیامبران را در حال حیات پیامبران در هفت مورد و پس از وفاتشان در هفت مورد
  4. تعیین وصی : 58- جابر جعفى مى‏گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: بزرگ یهود نزد على بن ابى طالب (علیه السلام) آمد و آن هنگامى بود که آن حضرت از جنگ نهروان برگشته و در مسجد کوفه نشسته بود، پس گفت: یا امیر المؤمنین، من مى‏خواهم از تو از چیزهایى بپرسم که پاسخ آنها را جز پیامبر یا وصى پیامبر نمى‏داند، فرمود: اى برادر یهود، هر چه مى‏خواهى بپرس، گفت: ما در کتاب (آسمانى خود) چنین یافته‏ایم که هر گاه که خداوند پیامبرى برمى‏انگیزد، به او وحى مى‏کند که از خاندان خودش کسى را تعیین کند که به کار امّت او پس از او قیام کند و در این باره وصیتى به امت خود کند
  5. امتحان وصی : و امّت‏ پس از او به این وصیت عمل کنند، دیگر اینکه خداوند در زمان حیات پیامبران و هم پس از مرگشان، اوصیاء آنان را امتحان مى‏کند، به من خبر بده خداوند اوصیاء پیامبران را چند بار در زمان حیات پیامبران و چند بار پس از مرگشان امتحان مى‏کند و چون از این امتحان راضى شد، سرانجام کارشان به کجا مى‏کشد؟
  6. پاسخ امیر المومنین :على (علیه السلام) به او فرمود: سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست، همان خدایى که دریا را بر بنى اسرائیل شکافت و تورات را به موسى (علیه السلام) نازل فرمود، اگر به تو از حقیقت آنچه پرسیدى خبر دهم، به آن اقرار مى‏کنى؟ گفت: آرى، فرمود: سوگند به کسى که دریا را بر بنى اسرائیل شکافت و تورات را به موسى نازل کرد، اگر پاسخ دهم اسلام را مى‏پذیرى؟ گفت: آرى.
  7. امتحان درحیات پیامبران :على (علیه السلام) فرمود: همانا خداوند در زمان حیات پیامبران اوصیاء آنان را درهفت‏ مورد امتحان‏ مى‏کند تا میزان فرمانبردارى آنان را معلوم شود و چون از فرمانبردارى و امتحان‏ آنان راضى شد، پیامبران را دستور مى‏دهد که آنان را در زمان حیات خود، دوستان خود و در زمان مرگشان، اوصیاء خود قرار دهند و اطاعت از اوصیاء بر گردن آنهایى که پیامبران را قبول دارند ثابت مى‏گردد،
  8. امتحان پس مرگ پیامبران : آنگاه خداوند پس از مرگ پیامبران، اوصیا را در هفت‏ مورد امتحان مى‏کند تا میزان شکیبایى آنان معلوم گردد و چون از امتحان آنان راضى شد، سرانجام آنان را با سعادت همراه مى‏کند تا به پیامبران ملحق شوند در حالى که سعادت آنان کامل شده است.
  9. با اقراربزرگ یهود : به حضرت  گفت: راست گفتى یا امیرالمؤمنین، پس به من خبر بده که خداوند تو را در زمان حیات محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) و پس از مرگ او چند بار امتحان کرد و سرانجام کار تو چگونه خواهد بود؟ على (علیه السلام) دست او را گرفت و فرمود: با من بیا تا به تو خبر بدهم،
  10. گروهى از اصحاب آن حضرت هم بپا خاستند و گفتند: یا امیر المؤمنین، همراه او ما را هم خبر بده، فرمود: مى‏ترسم دلهاى شما تحمل آن را نداشته باشد، گفتند: چرا یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: به سبب کارهایى که در باره شما بر من آشکار شده است، مالک اشتر بلند شد و گفت: یا امیر المؤمنین به ما هم از آن خبر بده، سوگند به خدا که ما مى‏دانیم که در روى زمین وصىّ پیامبرى جز تو وجود ندارد و ما مى‏دانیم که خداوند پس از پیامبر ما، پیامبرى را نخواهد فرستاد و اطاعت تو بر گردن‏هاى ما با اطاعت پیامبرمان پیوند خورده است.
  11. فرمانبردار خدا :  پس على (علیه السلام) نشست و رو به آن یهودى کرد و فرمود: اى برادر یهودى، خداوند مرا در زمان حیات پیامبر ما محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) در هفت مورد امتحان کرد و مرا- بى‏آنکه بخواهم از خودم تعریف کنم- با نعمت خدا فرمانبردار یافت. گفت: کجاها بود یا امیرالمؤمنین؟
  12. نخستین امتحان : فرمود: نخستین آنها این بود که خداوند به پیامبر ما وحى نازل کرد ورسالت را به او اعطا نمود و این در حالى بود که من از نظر سنّ جوان‏ترین خانواده خود بودم و به پیامبر در خانه‏اش خدمت مى‏کردم و در انجام کارهاى او در مقابلش سعى مى‏نمودم، آن حضرت کوچک و بزرگ خاندان عبد المطلب را دعوت کرد که به یگانگى خداوند و رسالت او گواهى دهند ولى آنها خوددارى کردند و بر او انکار نمودند و از او جدا شدند و با او دشمنى کردند و از او کناره‏گیرى و دورى کردند و سایر مردم نیز با او به مخالفت برخاستند و آنچه را که او به آنان آورده بود، بدان جهت که تاب تحمل آن را نداشتند و عقل‏هایشان آن را درک نمى‏کرد، بزرگ شمردند. ولى من به تنهایى پیامبر را اجابت کردم و با شتاب و یقین و فرمانبردارانه دعوت او را پذیرفتم و در این باره هیچ شکى به دلم عارض نشد، ما سه سال بدین منوال درنگ نمودیم در حالى که بر روى زمین کسى که نماز بخواند و یا رسالت پیامبر را گواهى دهد به جز من و (خدیجه) دختر خویلد که خدا رحمتش کند، نبود و چنین بود. سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  13.  واما دومین امتحان : و اما دوّمین آنها، اى برادر یهودى، قریش در اندیشه کشتن پیامبر بودند و نقشه‏ها مى‏کشیدند، تا اینکه آخرین بار در یوم الدار و در محلى به نام دار الندوة اجتماع کردند و شیطان ملعون نیز به شکل مرد یک چشم از قبیله ثقیف (مغیرة بن شعبه) حاضر بود، آنها در این کار مشورت کردند و به طور جمعى به این نتیجه رسیدند که از طایفه‏اى از قریش مردى انتخاب شود و هر کدام از آنها شمشیر خود را بردارد و به سوى پیامبر در حالى که در رختخواب خود خوابیده است بروند و با شمشیرهاى خود او را بزنند به طورى که گویا یک نفر شمشیر زده است و او را بکشند و چون او را کشتند قریش این اشخاص را منع مى‏کند و تحویل نمى‏دهد و خون او به هدر مى‏رود، پس جبرئیل به پیامبر نازل و این جریان را به او خبر داد و شبى را که بنا بود این کار انجام شود و لحظه‏اى را که به سوى بستر او خواهند آمد خبر داد و به او دستور داد که در آن ساعت از خانه خارج شود و به سوى غار برود، پیامبر
  14. مرا از این موضوع باخبر ساخت و به من دستور داد که در رختخواب او بخوابم و جانم را سپر بلاى او کنم و من با شتاب و شادمانى به این کار اقدام کردم تا به جاى او کشته شوم، او رفت و من در رختخواب او خوابیدم و مردان قریش روى آوردند و یقین داشتند که پیامبر کشته مى‏شود و چون در آن خانه من و آنها روبروى هم قرار گرفتیم، من با شمشیر خودم بلند شدم و آنها را از خودم دور کردم به‏گونه‏اى که خدا و مردم مى‏دانند. سپس على (علیه السلام) رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  15. واما سومین امتحان : پس فرمود: و اما سومى اى برادر یهودى، این بود که دو پسر ربیعه و پسر عقبه از سوارکاران قریش بودند، آنها در روز بدر مبارز طلبیدند، و کسى از قریش به مبارزه با آنان حاضر نشد، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) مرا با دو تن از یارانم که رضوان خدا بر آنان باد برانگیخت و این در حالى بود که من جوان‏ترین اصحاب و کم تجربه‏ترین آنان در کار جنگ بودم، پس خداوند با دست من ولید و شیبه را کشت و این علاوه بر کسانى از سران قریش بود که در آن روز کشتم و علاوه بر کسانى بود که اسیر کردم و من بیشتر از یارانم کار کردم و در آن جنگ پسر عمویم که خدا رحمتش کند کشته شد، سپس به سوى اصحاب متوجه شد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  16. واما چهارمین امتحان : پس فرمود: و اما چهارمى اى برادر یهودى، این بود که اهل مکه همگى به سوى ما آمدند و قبایل عرب و قریش را هم با خود همراه داشتند، آنها مى‏خواستند انتقام خون کشته‏شدگان جنگ بدر را بگیرند، پس جبرئیل به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) نازل شد و از آن خبر داد، پس پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) حرکت کرد و با اصحاب خود در احد اردو زد و مشرکان به سوى ما آمدند و یک دل به ما حمله کردند و کسانى از مسلمانان به شهادت رسیدند و کسانى از شکست باقى ماندند و من همراه با پیامبر ماندم ولى مهاجران و انصار به خانه‏هاى خود در مدینه رفتند و همگى مى‏گفتند: که پیامبر و اصحابش کشته شدند، آنگاه خداوند بر صورت‏هاى مشرکان زد و من در خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) هفتاد و چند زخم برداشتم که از جمله آنها این و این است- سپس رداى خود را انداخت و دست به جاى زخمهایش کشید- و ان شاء الله ثواب خداوند بر من شامل شد، سپس رو به سوى اصحاب کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  17. واما پنجمین امتحان : پس فرمود: و اما پنجمى اى برادر یهودى، این بود که قریش و عرب اجتماع کردند و پیمان محکمى بستند که پیامبر و ما فرزندان عبد المطلب را بکشند تا به مدینه آمدند و به خود اطمینان داشتند، پس جبرئیل به پیامبر فرود آمد و از آن خبر داد، پیامبر خود و همراهانش از مهاجران و انصار خندقى کندند و سپاه قریش در کنار خندق اقامت‏ کرد و ما را محاصره نمود و خود را قوى و ما را ضعیف مى‏پنداشت و به شدت تهدید مى‏کرد و پیامبر آنان را به سوى خدا مى‏خواند و خویشاوندى خود را به آنان تذکر مى‏داد ولى آنان امتناع مى‏کردند و این کار بر طغیان آنان افزود، سوارکار آنان و سوارکار عرب در آن روز عمرو بن عبد ودّ بود که مانند شترى سرکش نعره مى‏زد و مبارز مى‏طلبید و رجز مى‏خواند و گاهى نیزه و گاهى شمشیر خود را بالا مى‏برد و کسى به سوى او نمى‏رفت و طمعى در او نداشت و در کسى غیرتى نبود که او را تحریک کند و بصیرتى نبود که او را وادار به جنگ او سازد، پس پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) مرا برانگیخت و با دست خود عمامه بر سر من نهاد و این شمشیر را که شمشیر خود او بود به من داد و دست خود را به ذو الفقار زد، پس من بیرون رفتم در حالى که زنهاى مدینه به جهت روبرو شدن من با عمرو بن عبد ودّ از روى ترحم به حال من گریه مى‏کردند، ولى خداوند او را به دست من کشت و عرب سوارکارى چون او نداشت و او این ضربت را بر من زد- با دست خود بر سر خود اشاره کرد- پس خداوند قریش و عرب را با این کار و با رنجى که من کشیدم شکست داد، سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  18. واما ششمین امتحان : پس فرمود: و اما ششمى اى برادر یهودى، این بود که ما همراه با پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) در شهر رفیقان تو یعنى خیبر بر مردانى از یهود و سواران آن از قریش و دیگران وارد شدیم، آنان با اسبان و مردان و شمشیرهایى چون کوه با ما روبرو شدند. آنان در خانه‏هاى محکم بودند و تعدادشان بسیار بود، هر کدامشان فریاد مى‏زد و مبارز مى‏طلبید و هیچ یک از اصحاب من به سوى آنان نرفت مگر اینکه او را کشتند و تنور جنگ داغ شد و همه به نبرد خوانده شدند و هر کسى به فکر جان خود بود. برخى از رفیقان من به برخى دیگر متوجه شدند و همگى مى‏گفتند: یا ابا الحسن برخیز، پس پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) مرا به سوى خانه‏هاى آنان روانه کرد و هیچ کدام از آنان با من مبارزه نکردند مگر اینکه او را کشتم و هیچ سوارکارى نبود مگر اینکه او را زمین زدم، سپس مانند حمله شیر به شکار خود به آنان حمله کردم تا آنان را به داخل خانه‏هایشان وارد نمودم، پس در قلعه آنان را با دست خود کندم و به تنهایى وارد شهر آنان شدم و هر مردى را که آشکار مى‏شد مى‏کشتم و هر یک از زن‏هاى آنان را که مى‏دیدم اسیر مى‏کردم و من به تنهایى آنجا را فتح کردم و کمکى جز خداوند نداشتم، سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبودم؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  19. واما هفتمین امتحان : سپس فرمود: و اما هفتمى اى برادر یهودى، این بود که چون پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) متوجه فتح مکه شد، دوست مى‏داشت که آنها را معذور بدارد و براى آخرین بار آنان را به سوى خدا بخواند، همان گونه که نخستین بار خوانده بود، پس به آنان نامه‏اى نوشت و در آن آنان را بر حذر داشت و از عذاب خدا بیمشان داد و به آنان وعده عفو داد و آمرزش خداوند را به آنان یادآور شد و در آخر آن نامه، سوره برائت را نوشت تا به آنان خوانده شود، سپس به همه اصحابش رفتن به مکه را پیشنهاد داد و همه از آن سرباز مى‏زدند، وقتى چنین دید مردى از آنان را خواست تا نامه را با او بفرستد، پس جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد، این مهم را انجام نمى‏دهد مگر تو و یا مردى از خاندان تو، پس پیامبر مرا از آن خبر داد و نامه‏اش را به وسیله من به سوى اهل مکه فرستاد، من به مکه رفتم در حالى که مردم چنان بود که شناختید، به‏گونه‏اى که هر یک از آنان اگر قدرت داشت هر تکه مرا بر روى کوهى مى‏گذاشت هر چند که در این راه جان و مال و خانواده و فرزندانش را بذل مى‏کرد، پس من نامه پیامبر را به آنان رسانیدم و آن نامه را به آنان خواندم و همه آنان مرا تهدید مى‏کردند و عداوت خود را نسبت به من آشکار مى‏ساختند و زنان و مردانشان با من دشمنى مى‏کردند و چنان شد که مى‏دانید، سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین.
  20. هفت امتحان در کنار پیامبر: پس فرمود: اى برادر یهودى، اینها مواردى بود که خداوند مرا در کنار پیامبرش امتحان کرد و در همه آنها با لطف مرا فرمانبردار یافت و در آنها هیچ کس مانند من نبود و اگر مى‏خواستم به توصیف آنها مى‏پرداختم، ولى خداوند از خودستایى نهى کرده است. گفتند: یا امیر المؤمنین! به خدا سوگند که راست گفتى، و خداوند بر تو فضیلت خویشاوندى با پیامبرمان را داده و تو را سعادتمند کرده بر اینکه تو را برادر او قرار داده است و تو نسبت به او مانند هارون از موسى هستى و تو را با آن موقف‏ها و خطرهایى که داشتى برترى داد و آنچه را که گفتى براى تو ذخیره کرد و بیشتر از آنها مواردى است که نگفتى و هیچ یک از مسلمانان مانند آنها را ندارند. این سخن را کسانى از ما که پیامبر را دیده بودند
  21. امتحان‏هایى که پس از پیامبر : و کسانى که پس از او همراه تو بودند مى‏گویند، یا امیر المؤمنین، حالا به ما خبر بده از امتحان‏هایى که پس از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) دادى و تحمل نمودى و صبر کردى، اگر بخواهیم این موارد را برشماریم مى‏توانیم چون به آنها آگاهى داریم و پیش ما روشن است ولى دوست داریم که از خود تو بشنویم همان گونه که مواردى را که در زمان حیات پیامبر، خدا تو را امتحان کرد و تو خدا را اطاعت نمودى، از زبان خودت شنیدیم.
  22. امتحان‏های پس از وفات پیامبر پس فرمود : اى برادر یهودى، خدا پس از وفات پیامبرش مرا در هفت مورد امتحان کرد و بى‏آنکه بخواهم خودستایى کنم، مرا به وسیله لطف و نعمت خودش شکیبا یافت.
  23. اما نخستین امتحان پس از وفات پیامبر : امام نخستین آنها اى برادر یهودى، این بود که در میان عموم مسلمانان جز پیامبر کسى نبود که من با او انس بگیرم و یا به او اعتماد کنم و یا با او آرامش بگیرم و یا به او نزدیک شوم و او بود که مرا در کوچکى تربیت کرد و در بزرگى پناه داد و از فقر کفایتم کرد و از یتیمى بدر آورد و از درخواست کردن بى‏نیازم نمود و از کسب باز داشت و خود و خانواده‏ام را کفایت کرد، اینها در باره کارهاى دنیا بود و علاوه بر آن، آن حضرت درجه‏هایى را به من اختصاص داد که مرا به راه‏هاى حق نزد خداوند کشانید، تا اینکه مصیبت وفات پیامبر بر من رسید به‏گونه‏اى که گمان نمى‏کنم کوه‏ها مى‏توانستند به زور آن را حمل کنند و خانواده خود را دیدم که برخى از آنان بى‏تابى مى‏کرد و مالک خود نبود و نمى‏توانست خودش را ضبط کند و قدرت تحمل سنگینى مصیبتى را که وارد شده بود نداشت و بى‏تابى صبر او را برده بود و عقل او را ربوده بود و میان او و فهمیدن و فهماندن و گفتنى و شنیدن فاصله انداخته بود، و سایر مردم از غیر فرزندان عبد المطلب برخى تسلیت مى‏گفتند و ما را امر به صبر مى‏کردند و برخى نیز چنین کمک مى‏کردند که با گریه خاندان عبد المطلب گریه مى‏کردند و با بى‏تابى آنان بى‏تابى مى‏نمودند و من خودم را به هنگام وفات آن حضرت وادار به صبر کردم و سکوت را پیش گرفتم و مشغول تجهیز و غسل دادن و حنوط کردن و کفن کردن و نماز خواندن و دفن او و جمع‏آورى کتاب خدا و پیمان او بر بندگان شدم، و هیچ نوع اشک چشمى که بى‏اختیار مى‏ریخت و هیجان آه و سوختن قلب و بزرگى مصیبت مرا به خود مشغول نکرد تا اینکه حقى را که از سوى خدا و پیامبرش بر من بود ادا کردم و آنچه را که به من امر شده بود رسانیدم و با شکیبایى و توجه به خدا آن را تحمل نمودم، سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین!
  24. اما دومین امتحان : پس فرمود: و اما دوّمى اى برادر یهودى، این بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) در زمان حیات خود مرا به جمیع امت خود امیر گردانید و از تمام حاضران بیعت گرفت و اینکه آنان باید سخن مرا بشنوند و از من اطاعت کنند و دستور داد که این موضوع را حاضران به غائبان برسانند و چنین بود که من وقتى در محضر پیامبر بودم دستور او را به مردم مى‏رسانیدم و چون از آن حضرت جدا مى‏شدم امیر کسانى بودم که همراه من بودند و هرگز به ذهنم خطور نمى‏کرد که کسى از مردم نه در زمان پیامبر و نه پس از مرگ او در این باره با من منازعه کند، سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمان داد که سپاهى با اسامة بن زید آماده شود و آن هنگامى بود که خداوند او را مریض کرد، همان مرضى که در آن از دنیا رفت و پیامبر هیچ کس از عرب و اوس و خزرج و دیگران از مردم که‏ بیم آن مى‏رفت آن پیمان را نقض کند و در آن منازعه نماید و نه کسى را از آنان که به من به جهت کشتن پدر یا برادر یا خویشانش به دیده دشمنى مى‏نگریستند، باقى نگذاشت مگر اینکه آنان را در این سپاه قرار داد و نیز کسى از مهاجران و انصار و مسلمانان و غیر آنان و کسانى که تألیف قلب شده بودند و منافقان باقى نگذاشت، تا دلهاى کسانى که در محضر او مى‏ماندند صاف باشد و کسى چیزى نگوید که مرا ناراحت کند و کسى مرا از ولایت و قیام به امور رعیت او پس از او باز ندارد و آخرین سخنى که با من در باره امت خود گفت، این بود که سپاه اسامه حرکت کند و کسى از آنان که با او همراه نموده است از آن تخلف نکنند و در این باره با شدیدترین نوعى پیش رفت و با رساترین بیان به آن سفارش داد و شدیدا بر آن تأکید نمود. ولى پس از آنکه پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) از دنیا رفت، مردانى از همراهان اسامه و اهل سپاه او را دیدم که مراکز خود را ترک کرده‏اند و پایگاه‏هایشان را خالى نموده‏اند و با دستور پیامبر که آنان را گسیل داشته بود و آنان را به ملازمت امیر خود و رفتن زیر پرچم او خوانده بود مخالفت کردند و از امیر خود که در میان لشکر بود جدا شدند و سواره آمدند تا آن پیمانى را که خداوند براى من و پیامبرش بر گردن آنها گذارده بود بگشایند که گشودند و تعهدى را که به پیامبر و خدا داده بودند نقض کنند، پس نقض کردند و براى خود پیمانى بستند که هیاهوى بسیار داشت و فقط به آراء خودشان اختصاص داده بودند، بدون آنکه با یکى از ما فرزندان عبد المطلب سخن گویند و یا در رأى دادن شرکت دهند و یا بخواهند که بیعت مرا که بر گردنشان بود باز نمایند. این کار را کردند در حالى که من به پیامبر و تجهیز او مشغول بودم و از کارهاى دیگر باز مانده بودم چون این کار مهم‏تر از همه و سزاوارتر از هر کار دیگر بود.
  25. اى برادر یهودى، این کار دل مرا بیشتر جریحه‏دار کرد، در حالى که من در مصیبتى بزرگ و فاجعه‏اى غمبار فرو رفته بودم و کسى را که جز خدا نمى‏توانست جاى او را پر کند، از دست داده بودم و من بر آن صبر کردم در حالى که مصیبت دیگرى بدون فاصله و متصل به آن به من رسید. سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین، پس فرمود:
  26. اما سومین امتحان : و اما سومى اى برادر یهودى، این بود که آنکه پس از پیامبر به جاى او قرار گرفته بود با من ملاقات مى‏کرد و هر روز عذرخواهى مى‏نمود و در گرفتن حق من و شکستن بیعت من کس دیگرى را سرزنش مى‏کرد و از من حلالى مى‏خواست و من مى‏گفتم: روزگار او به سر مى‏آید، آنگاه حقى که خداوند بر من قرار داده به آسانى به من مى‏رسد بى‏آنکه در اسلام که حکومت اسلامى تازه بود و به جاهلیت نزدیک بود در جهت منازعه در طلب حق من، حادثه‏اى به وجود آید، شاید فلانى بگوید: آرى و فلانى بگوید: نه. و این کار از سخن به مرحله عمل درآید و گروهى از خواص اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) که آنان را در نصیحت کردن به خاطر خدا و پیامبرش و کتاب و دینش مى‏شناختم، به طور مکرر و آشکار و نهان نزد من مى‏آمدند و مرا به گرفتن حقّ خود دعوت مى‏کردند و جان خود را در یارى من بذل مى‏نمودند تا بیعتى را که من بر گردن آنها داشتم ادا کنند و من مى‏گفتم: اندکى صبر کنید شاید خداوند به آسانى و بدون منازعه و بدون ریختن خون، آن را به من برساند.بسیارى از مردم پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) به شک افتادند و کسانى که لیاقت نداشتند در آن طمع کردند و هر قومى گفتند: از ما امیرى باشد و این طمع‏ها نبود مگر بدان جهت که غیر من کار را به دست گرفته بود و چون مرگ آن کسى که در جاى پیامبر قرار گرفته بود فرا رسید و روزگار او سپرى شد، کار خلافت را پس از خود به رفیقش واگذار کرد و این ناراحتى دیگر، همانند ناراحتى قبلى بود و جایگاه آن نسبت به من مانند جایگاه قبلى بود و آن دو نفر چیزى را که خدا براى من قرار داده بود از من گرفتند، پس گروهى از اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) از آنان که درگذشته‏اند و یا اکنون زنده هستند نزد من جمع شدند و به من همان را گفتند که در باره قبلى گفته بودند و سخن دوم من از سخن نخست تجاوز نکرد (و همان سخن را گفتم) و این به سبب شکیبایى و تقرب به خدا و داشتن یقین و به جهت ترس من از فانى شدن گروهى بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) آنان را گاهى با ملایمت و گاهى با شدّت و گاهى با بخشش و گاهى با شمشیر گرد هم آورده بود و به جهت گرد آمدن آنها چون در حال آمدن و فرار کردن بودند، آنان را سیر و سیراب مى‏کرد و لباس و فرش و روانداز مى‏داد و این در حالى بود که خانه‏هاى ما خاندان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم )، سقف و در و پیکرى جز شاخه‏هاى خرما و مانند آن نداشت و ما فرش و رواندازى نداشتیم و بیشتر ما در نماز از یک لباس استفاده مى‏کردیم و همه ما شب‏ها و روزها گرسنه مى‏ماندیم، گاهى از غنائمى که خدا براى ما قرار داده بود چیزى به ما مى‏رسید و ما در آن حالى بودیم که توصیف کردم ولى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) آن را به صاحبان نعمت‏ها و اموال مى‏داد تا دل‏هایشان را جلب کند، پس من شایسته‏ترم بر اینکه میان این امت که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) آنها را یک جا جمع نموده، تفرقه نیندازم و وادار به مشکلاتى نکنم که خلاصى از آنها نیست، مگر اینکه برسد و یا مدتش تمام گردد، چون اگر من خودم را (به امامت) نصب کنم و آنان را به یارى خود بخوانم، آنان در باره من یکى از دو حالت را خواهند داشت: یا پیروى مى‏کنند و به جنگ مى‏پردازند و اگر به جمع نپیوندند کشته مى‏شوند و یا خوار مى‏کنند که با این خوار کردن و قصور در یارى من و با خوددارى از اطاعت من کافر مى‏شوند، و خدا مى‏داند که من نسبت به پیامبر مانند هارون از موسى هستم و با مخالفت من و خوددارى از اطاعت من به آنان همان بلائى مى‏رسد که به قوم موسى به هنگام مخالفت با هارون رسید. من جرعه جرعه نوشیدن غصه و کشیدن آه و ملتزم شدن به صبر را انتخاب کردم تا خداوند فتحى برساند و یا آنچنان که دوست دارد قضاوتى کند که برخوردارى مرا بیشتر مى‏کند و به مردمى که حالشان را گفتم آسانتر باشد «و امر خدا مقدر و حتمى است.»
  27. اى برادر یهودى، اگر در این حالت خوددارى نمى‏کردم و حق خود را طلب مى‏نمودم، شایسته‏تر از کسى بودم که آن را طلب کرد؛ چون در گذشتگان از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) و آنها که اکنون در حضور تو هستند مى‏دانستند که من از نظر تعداد، بیشتر و از نظر قبیله، گرامى‏تر و از نظر نیرو، کارآمدتر و مطیع‏تر و از نظر دلیل، واضح‏تر و از نظر فضائل و مناقب دینى، بیشتر بودم و این همه به خاطر سوابق و نزدیکى من به پیامبر و وارث بودن من است، علاوه بر اینکه من به سبب وصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) که بندگان را خروج از آن جایز نیست و بیعتى که پیشتر بر گردن آنان بود، شایسته‏تر بودم. پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) از دنیا رفت در حالى که ولایت امت در دست او و در خاندان او بود نه در دست آنان که به آن دست یازیدند و نه در خانه‏هایشان. و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) که خداوند پلیدى را از آنان برداشته و آنان را پاک و پاکیزه کرده است، پس از پیامبر از هر نظر شایسته‏ترین افراد به این کار بودند.
  28. سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین،
  29. اما چهارمین امتحان پس فرمود:و اما چهارمى اى برادر یهودى، این بود که کسى که پس از رفیقش در جاى او قرار گرفت در کارها با من مشورت مى‏کرد و مطابق با نظر من کار مى‏کرد و در مشکلات با من مناظره مى‏کرد و مطابق با رأى من عمل مى‏نمود و من و اصحابم کسى را جز من نمى‏شناسیم که با او مشورت کند و کسى جز من انتظار خلافت را پس از او نمى‏کشید ولى چون مرگ ناگهانى او بدون بیمارى قلبى و بدون علتى در بدن او فرا رسید، من تردید نداشتم که حقّم به من باز پس داده خواهد شد، و این کار به آسانى و به همان منزلتى که من خواهان آن بودم و همان سرانجامى که من آن را طلب مى‏کردم، به من خواهد رسید و خداوند این امر را با بهترین صورتى که من امیدوار بودم و بهترین حالتى که آرزو داشتم به من خواهد داد، ولى آن شخص کار خودش را چنین پایان داد که او گروهى را نام برد که من ششمین آنها بودم و مرا با یکى از آنها مساوى قرار نداد و براى من حالتى در وراثت پیامبر و خویشاوندى و دامادى و نسبت با او ذکر نکرد در حالى که هیچ یک از آنان سابقه‏اى همانند سابقه من و اثرى مانند آثار من نداشت و خلافت را در شورایى متشکل از ما قرار داد و پسرش را در آن حاکم بر ما نمود و دستور داد که اگر این شش نفر امر او را اجرا نکردند همه را بکشد، شکیبایى بر این- اى برادر یهودى- سخت بود. این گروه روزهاى خود را گذرانیدند و هر کدام خود را نامزد مى‏کردند و من ساکت بودم تا اینکه از نظر من پرسیدند و من در باره روزهاى
  30. (گذشته) خودم و آنان و آثار خودم و آنان صحبت کردم و چیزهایى را در مورد شایسته‏تر بودن خودم نسبت به آنان توضیح دادم و پیمان گرفتن پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) از آنان و تأکید آن حضرت در بیعت براى من بر گردن آنها را تذکر دادم، ولى حبّ ریاست و باز شدن دست و زبان آنان در امر و نهى و نیز رغبت آنان به دنیا و پیروى نمودن آنان از درگذشتگان پیش از آنان، آنان را وادار کرد که چیزى را که خدا بر ایشان قرار نداده بود به دست گیرند، هر گاه که با یکى از آنان خلوت مى‏کردم و روزهاى خدا را به یاد او مى‏آوردم و او را نسبت به اقدامى که مى‏کند هشدار مى‏دادم، از من مى‏خواست و با من شرط مى‏کرد که خلافت را پس از خود به او بسپارم، اما چون در من جز راه روشن و عمل به کتاب خدا و وصیت پیامبر و دادن حق هر کس بدان گونه که خداوند براى او قرار داده، و منع او از آنچه خداوند براى او قرار نداده است، ندیدند، خلافت را از من گرفتند و به فرزند عفان دادند، با این طمع که به وسیله او از آن برخوردار باشند و پسر عفان مردى بود که با هیچ یک از آنان مساوى نبود تا چه رسد به پایین‏تر از آنان، نه در جنگ بدر که اوج افتخار آنان بود و نه در جاهاى دیگر از افتخاراتى که خداوند آنها را به پیامبرش و افراد خاصى از خاندان او اختصاص داده بود، شرکت نداشت، آنگاه گمان نمى‏کنم که همان روز به شب رسیده باشد که پشیمانى اهل شورا آشکار شد و کنار کشیدند و هر کدام، مسئولیت را به گردن دیگرى انداخت و هر کدام از آنان خود و یارانش را سرزنش نمود، سپس روزگارى طولانى بر پسر عفان که استبداد مى‏کرد نگذشت، تا اینکه او را تکفیر کردند و از او بیزارى جستند و او رو به سوى یاران خاص خود و سایر اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) آورد و درخواست استعفا کرد و از کارهاى بد خود از خداوند طلب توبه نمود، و این- اى برادر یهودى- بدتر و شدیدتر از قبلى بود. شایسته شکیبایى نبود، آن ناراحتى که از این طریق به من مى‏رسید قابل وصف نیست و نمى‏توان حدّ آن را تعیین کرد و من جز صبر بر مصیبتى شدیدتر از آن چاره‏اى نداشتم.
  31. بقیه آن شش نفر همان روز نزد من آمدند و از آنچه در حق من کرده بودند اظهار پشیمانى مى‏کردند و از من خلع پسر عفان و حمله به او و گرفتن حق خودم را طلب مى‏کردند و هر کدام با من بیعت مى‏کردند و پیمان مى‏بستند که در زیر پرچم من تا پاى مرگ حاضرند، تا اینکه خداوند حق مرا بر من برگردانید، به خدا سوگند اى برادر یهودى، مرا از این کار باز نداشت مگر همان چیزى که در زمان دو خلیفه قبلى باز داشت و دیدم که ماندن بقیه آن گروه براى من شادمانه‏تر و به قلب من مأنوس‏تر از نابودى آنهاست و دانستم که اگر من آنها را به سوى مرگ بخوانم مى‏پذیرند. و اما در باره نفس خودم، همه حاضرانى که تو مى‏بینى و غایبان از اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) مى‏دانند که مرگ در نظر من به منزله شربت خنکى در یک روز بسیار گرم براى یک‏
  32. شخص تشنه است و من با خدا و رسولش و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده به چیزى پیمان بسته‏ام که ما همگى به خاطر خدا به آن وفادار بوده‏ایم، یاران من بر من پیشى گرفتند و من پس از آنها بر اساس اراده خداوند زنده مانده‏ام و خداوند در باره ما این آیه را نازل فرموده است: «و از مؤمنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته‏اند صادقانه وفا کردند، پس برخى از آنان درگذشتند و برخى دیگر انتظار مى‏کشیدند و هرگز آن را تغییر ندادند»[1] حمزه و جعفر و عبیده، به خدا سوگند اى برادر یهودى، که من انتظار مى‏کشم و هرگز آن پیمان را تغییر نداده‏ام. مرا از پسر عفان چیزى باز نداشت و ساکت نکرد مگر اینکه از اخلاق او که آزمایش کرده بودم، دانستم که او را رها نخواهند کرد تا جایى که دور و نزدیک به کشتن و خلع او اقدام خواهند کرد و این در حالى خواهد بود که من در گوشه‏اى نشسته‏ام و من صبر کرده‏ام، تا این اتفاق واقع شد و من در باره او حتى یک سخن آرى یا نه به زبان نیاوردم، سپس آن قوم نزد من آمدند و خدا مى‏داند که من از قبول خلافت کراهت داشتم، چون به طمع آنان در جمع مال و خوش‏گذرانى در زمین، آگاه بودم و آنان مى‏دانستند که اینها را نزد من نخواهند یافت و این عادت شدید برچیده خواهد شد، پس چون آن را نزد من نیافتند، بهانه‏ها آوردند، سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین! پس فرمود:
  33. اما پنجمین امتحان : واما پنجمى اى برادر یهودى، این بود که وقتى تابعان من آنچه را مى‏خواستند در من نیافتند همراه یک زن (عایشه) بر من حمله کردند در حالى که من سرپرست آن زن بودم، او را سوار شترى کردند و وادار به سفر کردند و بیابان‏ها را با او طى کردند و سگ‏هاى «حوأب» بر آنها پاس کرد (پیامبر از آن خبر داده بود) و در هر ساعت و در هر حال آثار پشیمانى در آنان آشکار شده بود و آنان براى بار دوم با من بیعت کرده بودند، همان گونه که بار نخست در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) با من بیعت کرده بودند، تا اینکه آن زن به نزد مردم شهرى آمد که دستانشان کوتاه و ریش‏هایشان بلند و عقل‏هایشان اندک و رأى‏هایشان تباه بود و آنان همسایگان بیابانگردان و در کنار دریا بودند (منظور شهر بصره است). او آن مردم را وادار کرد که با شمشیرهایشان و نیزه‏هایشان بدون آگاهى خروج کنند و من در باره آنها در میان دو کار ناپسند مردّد شدم، اگر اقدامى نمى‏کردم از کار خود برنمى‏گشتند و عقل خود را به کار نمى‏انداختند و اگر ایستادگى مى‏کردم به همان چیزى کشیده مى‏شدم که از آن کراهت داشتم، پس با زبان عذر و تهدید با آنان محاجه کردم و آن زن را به باز گشتن به خانه‏اش دعوت نمودم و آن قوم را به سوى وفا کردن بر بیعت خود و به ترک شکستن پیمان الهى در باره من فرا خواندم و از خود، هر اقدامى را که مى‏توانستم انجام دادم و با برخى از آنان مناظره کردم و او برگشت و یادآورى کردم تا به یادش آمد و همین کار را در باره بقیه آنان کردم ولى جزبر نادانى و طغیان و گمراهى آنان نیفزود. چون آنان جز جنگ را نخواستند، من نیز به همان روى آوردم و نابودى و شکست و حسرت و فنا و کشته شدن نصیب آنان گشت و من خودم را به چیزى وادار نمودم که چاره‏اى جز آن نبود و من که این کار را کردم و سرانجام آن را اظهار نمودم، نتوانستم مانند بار نخست خوددارى کنم و دیدم که اگر خوددارى کنم آنان را در طمعى که در رسیدن به اهدافى که داشتند و در ریختن خون‏ها و قتل رعیت و حاکم کردن زنانى که در هر حال ناقص العقل و اندک بهره‏اند، کمک کرده‏ام و این همان عادت زردپوستان (مردم روم) و پادشاهان سبأ و امت‏هاى پیشین بود و در نتیجه به جایى مى‏رسیدم که اول و آخر آن را بد مى‏دانستم و کار آن زن و سپاهش را رها نمودم که آنچه را که توصیف کردم میان دو گروه از مردم انجام بدهند. من به آنان هجوم نبردم مگر پس از آنکه کارها را پس و پیش کردم و درنگ نمودم و بازگشتم و به آنان پیام فرستادم و مسافرت نمودم و عذر آنها را خواستم و تهدیدشان کردم و من به آن قوم هر گونه فرصتى را که مى‏خواستند دادم و حتى فرصت‏هایى که نمى‏خواستند به آنان عرضه کردم و چون جز جنگ چیزى را نخواستند، من نیز اقدام به آن نمودم و خداوند بر من و آنان آنچه را که اراده کرده بود پیش آورد و خداوند بر کارهایى که من در باره آنان انجام دادم گواه بود، سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین! پس فرمود:
  34. اما ششمین امتحان : و اما ششمى اى برادر یهودى، عبارت بود از قضیه حکمین و جنگ با پسر زن جگر خوار و او همان رهاشده‏اى است که از وقت بعثت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) تا زمان فتح مکه، دشمن خدا و پیامبر او و مؤمنان بود (یعنى معاویه) که پس از فتح مکه از او و پدرش در آن زمان و سه زمان دیگر براى من بیعت گرفته شد و پدر او دیروز نخستین کسى بود که بر من به عنوان امیر مؤمنان سلام کرد و همو بود که مرا براى گرفتن حق خودم در زمان خلفاى پیشین تحریک مى‏کرد و هر گاه که نزد من مى‏آمد بیعت خود را تجدید مى‏نمود و از شگفتى‏هاى بزرگ است که چون او دید که پروردگارم حق مرا به من برگردانید و آن را در جایگاه خود قرار داد و طمع او در اینکه چهارمین خلیفه باشد و در آن امانتى که به عنوان حکومت در اختیار ما بود، قطع شد تحمیل شد، او به سوى گنهکار پسر گنهکار (عمرو عاص) رفت و از او دلجوئى کرد و پس از آنکه او را به طمع مصر انداخت آمد در حالى که بر او حرام بود که بیشتر از سهم خودش درهمى را از بیت المال بگیرد و بر حاکم حرام است که درهمى بیش از حق او به او بپردازد و او آمد و شهرها را با ظلم پر کرد و با طغیان لگدمال نمود و هر کس با او بیعت کرد او را راضى نمود و هر کس بیعت نکرد او را دور نمود، سپس به سوى من متوجه شد در حالى که بیعت خود را نقض کرده بود و به شهرهاى شرق و غرب و راست و چپ‏ حمله کرد و خبرهاى آن به من مى‏رسید، پس یک چشم ثقیف (مغیرة بن شعبه) نزد من آمد و در مقام مشورت به من گفت که او را در شهرهایى که او در آنها نفوذ دارد والى و حاکم کنم تا با والى کردن او با او مدارا کنم آنچه او به عنوان مشورت گفته بود از نظر دنیا خوب بود، مشروط بر اینکه در والى قرار دادن او، براى خودم نزد خداوند عذرى داشته باشم، در این باره اندیشیدم و با کسانى که به آنان اطمینان دارم که به خاطر خدا و رسول و خودم و مؤمنان نصیحت مى‏کند، به مشورت پرداختم، و رأى او در باره پسر زن جگر خوار مانند رأى من بود و مرا از والى قرار دادن او نهى مى‏کرد و مرا از اینکه کار مسلمانان را به او بسپارم برحذر مى‏داشت و خداوند مرا ندیده است که گمراهان را یار و یاور خود قرار دهم.
  35. پس به سوى او (معاویه) یک بار جریر بجلى و یک بار ابو موسى اشعرى را فرستادم و هر دو نفر میل به دنیا کردند و از هواى نفس او در جهت خوشنودى او، از وى پیروى کردند. و چون دیدم که همواره دستورات الهى را بیش از پیش زیر پا مى‏گذارد، با آن گروه از اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) که با من بودند، از شرکت‏کنندگان در جنگ بدر و کسانى که خداوند از کار آنان راضى بود و پس از بیعتشان نیز از آنان خوشنود بود و جز آنها از صالحان مسلمانان و تابعان، مشورت کردم رأى همگى با رأى من در جنگ با او و باز داشتن او از آنچه تصرف کرده مطابق بود و من همراه با اصحابم به جنگ با او آماده شدم، از هر محلى به او نامه‏ها فرستادم و قاصدانى گسیل داشتم و او را به بازگشت از آن حالتى که در آن بود و وارد شدن به آنچه مردم همراه من در آن بودند دعوت کردم، پس او نامه نوشت و با من زورگویى کرد و مقاصد خود را آشکار نمود و شرطهایى را بر من پیشنهاد داد که خدا و رسولش و مؤمنان آن را نمى‏پذیرند و در برخى از نامه‏هایش با من شرط مى‏کرد که گروه‏هاى بى‏گناهى از اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) را به او تحویل دهم که از جمله آنان بود عمار یاسر و کجاست مانند عمار؟ به خدا سوگند هر گاه که با پیامبر بودیم، پنج نفر نبود مگر اینکه ششمى آنان عمار بود و چهار نفر نبود مگر اینکه پنجمى آنان عمار بود، او شرط کرد که آنان را به او تسلیم کنم تا آنها را بکشد و بر دار زند و به انتقام خون عثمان نسبت دهد، در حالى که به خدا سوگند که بر عثمان نشورید و مردم را بر کشتن او گرد نیاورد مگر خود او و افرادى مانند او از خاندانش که شاخه‏هاى درخت نفرین شده در قرآن بودند. چون به درخواست او پاسخ ندادم طغیانگرانه و ستمکارانه با قبیله «حمیر» که نه عقل داشتند و نه بینش، بر من هجوم کرد، او کار را بر آنان مشتبه کرد و آنان از وى پیروى نمودند و آنقدر از مال دنیا به آنان داد که آنان را با خود همراه نمود و به طرف خود کشید و ما پس از عذرها و تهدیدها خدا را داور قرار دادیم و چون این کار جز بر طغیان و ستم او نیفزود، با سنت الهى با او ملاقات نمودیم و ما به سنت الهى عادت داشتیم که همواره ما را به دشمنان خود و دشمن ما پیروز مى‏کرد و پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) در دست ما بود و همواره خداوند با آن پرچم حزب شیطان را شکست مى‏داد تا اینکه پیامبر از دنیا رفت و او پرچم‏هاى پدرش را که در همه موارد با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) با آنها جنگیده بودم همراه داشت و او چاره‏اى از مرگ ندید مگر فرار کردن را، پس سوار اسبش شد و پرچمش را برگردانید، نمى‏دانست چه حیله‏اى به کار بندد که از رأى عمرو عاص کمک گرفت و او اشاره کرد که مصحف‏ها را بر نیزه بالا برد و به سوى آن بخواند و گفت پسر ابو طالب و همراهانش اهل بصیرت و رحمت و تقوا هستند و آنان قبلا تو را به سوى کتاب خدا دعوت کرده‏اند و اکنون به تو در باره آن پاسخ خواهند داد و او از آنچه عمرو عاص اشاره کرد اطاعت نمود، چون دید که جز آن راه چاره براى کشته شدن یا فرار کردن ندارد، پس مصحفها را بر نیزه کرد و به گمان خود ما را به سوى آنچه در قرآن است دعوت نمود، پس کسانى از اصحاب من که باقى مانده بودند به آن مایل شدند و این پس از کشته شدن نیکان اصحابم و جهادشان با دشمنان خدا و دشمنان خود که از روى بصیرت انجام گرفت، اتفاق افتاد و آنان گمان کردند که پسر زن جگر خوار به آنچه دعوت مى‏کند وفادار است، پس به دعوت او گوش دادند و همگى به اجابت دعوت او رو آوردند و من به آنها گوشزد کردم که این فریبى از سوى او و عمرو عاص است و این دو نفر به شکستن پیمان نزدیک‏تر از وفادارى هستند، ولى سخن مرا نپذیرفتند و از دستور من پیروى نکردند و جز اجابت او را چه بخواهم چه نخواهم نخواستند، تا جایى که برخى از آنان به برخى دیگر گفتند که اگر (على) این کار را قبول نکند او را به عثمان ملحق کنید و یا به پسر هند تسلیم کنید.....من کوشش نمودم و خداوند از کوشش من آگاه است و از هیچ تلاشى فرو گذار نکردم که تا به رأى من عمل کنند ولى نکردند
  36. و از آنها خواستم که به اندازه دوشیدن شتر یا دویدن یک اسب مهلت دهند، ولى ندادند، جز این شخص- و با دست خود به مالک اشتر اشاره نمود- و افرادى از خانواده‏ام. پس به خدا سوگند چیزى باعث نشد که من مطابق تشخیص خودم عمل کنم جز این دو نفر- و با دست خود به حسن و حسین اشاره کرد- مبادا نسل پیامبر و ذریه او در میان امّتش قطع گردد و نیز ترسیدم این دو نفر کشته شوند- و با دست خود به عبد الله بن جعفر و محمد بن حنفیه اشاره کرد- چون مى‏دانستم که اگر من در این موقعیت قرار نمى‏گرفتم آنها به خطر نمى‏افتادند، به همین جهت بود که به آنچه آن قوم اراده کردند و در علم خدا گذشته بود، صبر نمودم. و چون ما شمشیرهاى خود را از آن قوم برداشتیم در کارها، خودشان را حکم قرار دادند (در حالى که قرار بود قرآن را حکم قرار دهند) و احکام الهى را به میل خود انتخاب کردند و قرآن‏ها و آنچه که ما را به سوى آن خوانده بودند، رها ساختند و من کسى را در دین خدا حکم قرار ندادم، چون حکم قرار دادن در آن خطائى بود که شکى در آن وجود نداشت ولى چون غیر از آن را قبول نکردند، خواستم مردى از خاندانم را و یا کسى را که عقل و فکر او را مى‏پسندم وبه خیرخواهى و دین او اطمینان دارم، حکم قرار دهم، ولى هر کس را که نام بردم، پسر هند او را قبول نکرد و او را به سوى هیچ حقى دعوت نکردم مگر اینکه به آن پشت نمود و همواره به ما ستم مى‏کرد و این نبود مگر به جهت اینکه اصحاب من در این مسأله از او پیروى کردند و چون جز این را نخواستند که در جریان تحکیم بر رأى من غلبه کنند، از آنها به سوى خدا بیزارى جستم و کار را به آنان واگذار نمودم و آنان مردى را انتخاب کردند که سرانجام عمرو عاص به او نیرنگ زد، نیرنگى که در شرق و غرب زمین آشکار شد و آنکه فریب خورده بود، خود پشیمان شد. سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین.
  37. واما هفتمین امتحان : پس فرمود: و اما هفتمى اى برادر یهودى، این بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) به من وصیت کرده بود که در اواخر عمرم با گروهى از اصحاب خودم بجنگم که روزها را روزه مى‏گیرند و شبها را به عبادت مى‏پردازند و همواره قرآن تلاوت مى‏کنند، ولى به جهت مخالفت و جنگ با من، همانند بیرون رفتن تیر از کمان از دین خارج مى‏شوند و در میان آنان «ذو الثدیه» هم بود، کشتن آنان براى من سرانجام سعادت بارى داشت، پس چون از این محل و پس از جریان حکمیت حرکت کردم، برخى از آنان در باره حکم قرار دادن آن دو نفر برخى دیگر را سرزنش مى‏کردند و خود را از این مخمصه بیرون نیافتند مگر اینکه گفتند: امیر ما نباید با کسى که خطا کرده است، بیعت مى‏کرد و باید به حقیقت رأى خود، عمل مى‏نمود هر چند به کشته شدن خود و یا مخالفانش از ما منجر مى‏شد، او با پیروى از ما و اطاعت از رأى خطاى ما کافر شده است و بنا بر این کشتن او و ریختن خون او بر ما حلال است، آنها به این اندیشه اجماع کردند و در حالى که از هوس‏هاى خود پیروى مى‏کردند، با صداى بلند فریاد مى‏زدند: ( «لا حکم الّا لله» حکم جز براى خدا نیست) سپس متفرق شدند، گروهى به نخیله و گروهى به حروراء رفتند و گروهى هم تابع هوس‏هاى خود بودند و به سوى شرق حرکت مى‏کردند تا از رود دجله گذشتند و به هر مسلمانى مى‏رسیدند او را امتحان مى‏کردند، بهر کس از آنان پیروى مى‏نمود او را زنده گذاشتند و هر کس با آنان مخالفت مى‏کرد، او را مى‏کشتند. من به سوى آن دو گروه اولى رفتم و آنان را به اطاعت از خداوند و بازگشت به سوى او دعوت کردم ولى آنان جز شمشیر چیز دیگرى را قبول نمى‏کردند و جز آن چیزى آنان را قانع نمى‏کرد و چون در باره آنان راه چاره بسته شد، آنان را تسلیم حکم خداوند کردم و خدا هر دو گروه را کشت، آنان اى برادر یهودى اگر چنین نمى‏کردند، رکنى نیرومند و سدّى محکم بودند و خدا نخواست جز اینکه آنان به آن راه بروند، سپس به
  38. گروه سوم نامه نوشتم و قاصدهاى خود را یکى پس از دیگرى به سوى آنان فرستادم و همگى از بزرگان اصحاب من و اهل زهد و بى‏اعتنا به دنیا بودند، ولى آن گروه نیز جز پیروى از دو گروه قبل را نخواستند و آنان مسلمانانى را که مخالف آنها بود با شتاب مى‏کشتند و گزارش‏هایى از عملکرد آنان به من مى‏رسید، پس من بیرون آمدم و راه دجله را بر آنان قطع کردم و خیرخواهان و سفیرانى به سوى آنان فرستادم و حسن‏ نیت و خیرخواهى خودم را گاهى با این، گاهى با آن- و با دست خود به مالک اشتر و احنف بن قیس و سعید بن قیس ارحبى و اشعث بن قیس کندى اشاره نمود- به آنان رساندم و چون قبول نکردند، به سوى آنان تاختم و خداوند همه آنان را اى برادر یهودى کشت و آنان بیش از چهار هزار نفر بودند به گونه‏اى که حتى یک نفر آنان که خبر بدهد، زنده نماند و من «ذو الثدیه» را از میان آنان در میان حاضران بیرون کشیدم، او پستانى همچون پستان زن داشت، سپس رو به اصحاب خود کرده و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى یا امیر المؤمنین.
  39. ناله و گریه بلند مردم : پس فرمود: اى برادر یهودى، من به آن هفت چیز و این هفت چیز وفا کردم و دیگرى مانده که به زودى آن نیز اتفاق خواهد افتاد. اصحاب على (علیه السلام) و رئیس یهودیان همگى گریه کردند و گفتند: یا امیر المؤمنین آن دیگرى چیست؟ فرمود: دیگرى این است که این- و به ریش خود اشاره نمود- از این- و به سر خود اشاره نمود- خضاب شود. مى‏گوید صداى مردم در مسجد جامع به ناله و گریه بلند شد به گونه‏اى که در کوفه خانه‏اى نماند مگر اینکه اهل آن سراسیمه بیرون شدند و آن یهودى به دست على (علیه السلام) در همان حال مسلمان شد و در آنجا مقیم گردید تا وقتى که امیر المؤمنین (علیه السلام) کشته شد و ابن ملجم دستگیر گردید،
  40. رئیس یهودیان نزد امام حسن (علیه السلام) آمد در حالى که مردم در اطراف او بودند و ابن ملجم روبروى آنان بود، پس گفت: یا ابا محمد، او را بکش که خدا او را بکشد، من در کتاب‏هایى که به موسى (علیه السلام) نازل شده دیده‏ام که جرم این شخص نزد خداوند از جرم فرزند آدم که برادرش را کشت و از «قدار» که ناقه ثمود را پى کرد، بیشتر است. خصال-ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 45... 19 اردیبهشت 1401 .. 7 شوال1443 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

 

 

[1] ( 1) سوره احزاب، آیه 23.

  • حسین صفرزاده