پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۳۳ مطلب با موضوع «ادبیات + اصول» ثبت شده است

۰۶
مهر

           قواعد تجوید خلاضه 2

           بسم الله الرحمن الرحیم

            اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. رالف مــدی عده ای گویند خودش مستقل است ، وعده ای گویند همزه هم، بآء هم، تاء هم. الف مــدی است.
  2. نظراستاد: دونوع است مـدی وغیرمـدی شکل الف مـدی وغیرمـدی گاهی مشترکند، اما جنسشان با هم فرق کند.
  3. الف غیرمـدی را همزه گویند وهمزه تیزی دارد.الف مـدی: صداهای کشیده الف است مادرندارد ومستقل است.
  4. واومـدی همان واوساکنه است (مالِکِ یَوْمِ الدِّین) یای مـدی همان یای ساکنه است مادر دارند،درحقیقت یکی هستند.
  5. مخارج حروف غیر مشترک متفاوت : ث - ح - ذ - ص - ض - ط  - ظ  - ع - غ - و.صحیح ده حروف.
  6. ث = یک مقدارنوک زبان دیده شود، صوت  ندارد،
  7. ح = از وسط حلق  همراه باگرفتگی صدا دیوارها،پوسته تخمه درگلویش گیرکرده.
  8. ذ = نَوک زبان بدون پرکردن،باصدای نازک ، دهان خالی باشد،زبان صاف وپخش باشد، شبیه حرف ث سه نقطه.
  9. ص= س + پرحجمی صدا، گود کردن زبان ، زبان لوله نشود.
  10. ض = دقیقا دال + پرحجمی صدا، کناره زبان به دندانهای آسیا یک گرفتکی دارد که آن را ازظ جداکند.
  11. ط =  ت + پرحجمی صدا، زبان گود، کف زبان به سقف دهان. ت کشیده نشود تمرین کنید.
  12. ظ ذ+ پٌرحجمی صدا و نوک زبانی ونازک است.
  13. ع = ازمیان حلق برخلاف همزه به حالت صدای کشدار، نه سخت ونه شل ، نه سنگ ونه آب بلکه مثل عسل.
  14. غ = حرف سایشیْ حلق،آب غرغره غلغله دنباله دار، نه کسره نه فشار،حرف خاء یا قاف شدید وتک ضربه نشود.
  15. و = باحالت جمع شدن لبها ایجاد می شود  دندان دخالت ندارد.
  16. ک= آخرزبان به سقف دهان پهن باشد. استعلاء ریشه زبان به سوی سقف دهان.
  17. هفت حرف استعلاء ، ص ؛ ض؛ ط ؛ ظ ؛ غ ؛ خ ؛ ق ، با درشتی تفخیم گفته شود.
  18. صفت استفال : نازکی،21 حروف دارای صفت بمعنی نازکی ریشه زبان میل به کف دهان حالت نازکی پیداکند.
  19. قلقله: ازنظرتجویدی حرکت دادن به حرف ساکن،( قطب جد)
  20. تفخیم :راء ساکنه وما قبل ساکنه مفتوح یا مضموم، وما قبل همزه وصل(الف ناخوانا بیعلامت که خوانده نشود) تفخیم.
  21. تفخیم : راء ساکنه ما قبل الف مــدی وواو مـدی، و ماقبل یا ما بعد حرف استعلاء (دریک کلمه)،
  22. تفخیم راء وقتی که ما قبلش همزه وصل بیاید دیگر کسره بودن اثرنمی گذارد،
  23. تفخیم یا ترقیق راء تا وقتی حرکت داشته باشد ازخودش استفاده می کنیم،
  24. ترقیق حرف راء : با کسره سروکار دارد ویاء مـدی وحرف یاء وساکنه ما قبل ساکن ماقبل مکسور،
  25. ترقیق لام درلفظ جلاله الله :ما قبل آن کسره وفتحه یا ضمه باشد وغیرازلام الله هر کلمه ای که حرف لام داشته باشد،
  26. الف مدی تابع ماقبل خودش است ما قبل  الف حرف استعلاء بود درشت واگرحرف ترقیق بود نازک اداء شود،
  27. احکام نون ساکنه اظهاردرحرف حلق (ء،هـ، ع، ح، غ، خ ، آخرین حروف حلقی ابتدای حلق)ادغام : دریرملون ،
  28. اقلااب : درحرف باء قلب به میم، اخفاء : درما بقی ،
  29. 4 کلمه استثناء: ادغام نشوند اظهارمی کنیم ، دنیا ، بنیان ، صنوان ، قنوان،
  30. نون ساکنه به حرف میم می رسد باید باغنه همراه باشد وحکم غنه اش به اندازه دوحرکت کشش است،
  31. احکام میم ساکنه: سه حکم دارد، ادغام درخودش،اخفاءمیم ساکنه درنزدحرف باء ، اظهار درنزد بقیه حروف،
  32. دراظهار مکث زیاد نباید. گفتند اشد اظهارنباید میم را تکان بدهیم بدون فاصله حرف بعدی آماده باشد،مثل:وهم فیها
  33. حکم غنـــه: صدایی که از فضای بینی (خیشوم) بیرون آیدغنـــه گویند دوحرف ن وم دارای صفت ذاتی غنـــه اند،
  34. موارد غنـه، 1- ن وم مشدد درهرکجا پیداشد2-ادغام نون دریرملون3- کلیه اخفاعات که درتجوید یاد گرفتیم،
  35. اخفاء نون واخفاء میم ساکنه در15حرف ما بقی غنه دارد، میزان غنـه، به اندازه 2حرکت؛به اندازه یک الف مــدِی
  36. مواردمــــــد: 1- الف مــدی، 2- یاء مـــدی ، 3- واومـــدی مثل(َ آتُونی)‏
  37. مــد متصل،سبب آن همزه وحرف مــد دریک کلمه،گویند مـــد واجب حداقل مــد طبیعی دوبرابرباید کشیـده شود،
  38. مــد منفصل: سبب آن حرف مــد وهمزه درکلمه بعدی،   
  39. مــــــد لازم: سبب آن سکون لازم باشد، بیشترین مـــد لازم درحروف مقتعه است،
  40. مــــــد عارضی : بخاطر سکون عارضی وبخاطر وقف عارضی شود، میزان؛ طبیعی وهم دوبرابروهم سه برابر،
  41. صفت لین: نرمش، مــــــد ولین: واو ویای ساکنه ماقبل مفتوح سبب لین سکون است،
  42. انواع هاء آخر کلمه: سه نوع داریم 1- هاء جوهری جزء کلمه،
  43. هاء سکت: هاء ساکن ، قرآن هفت کلمه دارد، معنی ندارد جزء کلمه نیست، منظوراست اگروقف کنیم آخرکلمه نیفتد،
  44. هاء ضمیراشباع شود، یک جای قرآن فهی بخوانیم درسوره فرقان آیه 69 ، درسوره زمر بلااشباه بخوانیم(یربهولکم)
  45. یک استثناء : این دو کلمه هاء سکت نیستند، ارجه ، فا لقه، هاء ضمیرهستند وبیش از یک بار درقرآن تکرار نشده،
  46. تشخیص حرکت همزه وصل: یک الف ناخوانا برسربعضی کلمات،علامتی ندارد، بعضی قرآن ها ص کوچک گذارند،
  47. همزه وصل حرف: درقرآن یک مورد حرف همزه وصل دارد، درکلمه الشمس والقمر، وحرکت آن فتحه است،
  48. همزه وصل اسم درقرآن: مکسورخوانده می شود، مانند اِسم ،اِبن،اِبنته،اِمره،اِمرأتة،اِثنا، اِثنتا،اِثنین،اِثنین، اِثنتین،
  49. همزه وصل برسرکلمه فعل:اولین حرف متحرک ما ضمه همزه مضموم شود، کسره کسره، همزه وصل مفتوح نداریم
  50. علامات ورمزوقــف: آیات قرآن دراثروقف وابتدای بی مورد درمعنی اختلاف شود،
  51. رمزقجاوندی: 6 رمز دارد، م  = علامت وقف لازم وصل آن احتمال خلل درمعنی است،
  52. ط  = مطلق ج = جایز، زاء = وصل بهتر،ص = نفس قاری نرسد رخصت،لا = وقف غیرجایز،

علامات وقف متاخرین:قلی ، صلی ، و ... 3نقطه روی هم علامت وقف ، وقف معانقه ،           تنظیم سه شنبه 5شوال و23مرداد 1392 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

چکیده تجوید

  1. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم،...چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن .....به رخت نظاره کردن سخن خداشنیدن.
  2. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، دراول سورها واجب (مگرسوره برائت) ودرآیاتی که نام خدا ورحمت اوباشد برای شروع.
  3. تجوید= یعنی زیبایی = درست اداء کردن هرحرف ازنظرمخارج وصفات واحکام آن حرف،
  4. مخارج، صفات ، احکام ، این سه مورد را رعایت کنیم ودرست اداء کردد ، درهرحرف تجوید رعایت شده است.
  5. 1- مخارج: جمع مخرج است، مخرج حروف یعنی هر حرفی درتکلم به خودش اختصاص داده شود.
  6. 2- صفات حروف: هرحرفی را ازنظراستعلا، استعفال، ترقیق، درشتی، نرمی، تقلیل، رخفت و...شرح آنرابیان دارد.
  7. درالف مــدی اختلاف است بعضی گویند خودش مستقل است، وعده ای گویند همزه هم، بآء هم، تاء هم. الف مــدی است.
  8. نظراستاد: الف دونوع است مـدی وغیرمـدی شکل الف مـدی وغیرمـدی گاهی مشترکند، اما جنسشان با هم فرق می کند.
  9. الف غیرمـدی را همزه می گویند، أَحَدٌ، نَأْتِی، مُؤْمِن، مُؤْمِنٍ، خَطیئَةً، ْ سُوءٌ، سُوءٍ، أَرْبَعَةَ، أَشهْر،َ أَذَانٌ، همزه تیزی  دارد.
  10. الف مـدی: صداهای کشیده است قالَ ، صالِحین، وَ یَرَى ، حَیاة،  بَرَاءَة،ِ ءَامَنُواْ ، ءَابَاءَکُم ، أَوْلِیَاءَ ، کاَفَّةً، مادرندارد.
  11. واومـدی: همان واوساکنه است، یای مـدی همان یای ساکنه است مادردارند، ولی الف مــدی مادرندارد ومستقل است.
  12. مثال واومـدی همان واوساکنه مادر دارند، درحقیقت یکی هستند. (مالِکِ یَوْمِ الدِّین)
  13. مثال یای مـدی همان یای ساکنه مادر دارند، درحقیقت یکی هستند. (رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ)
  14. حروف غیر مشترک (با فارسی) ومتفاوت: ث - ح - ذ - ص - ض - ط  - ظ  - ع - غ و- ک. مخارج صحیح عربی
  15. مخارج صحیح عربی این یازده حرف  تقلیدی  شایع است به لحن فصیح عرب وبه معنا ی صحیح کلمه گفته شود،
  16. ث = مثل سین نیست نوک زبانی وآسان مثل بچه ای که زبانش میگیرد یک مقدارنوک زبان دیده میشود، صوت  ندارد،
  17. ح = از وسط حلق  همراه باگرفتگی صدا دیوارهای حلق به هم نزدیک شود،مثل کسی که پوسته تخمه درگلویش گیرک.
  18. ذ = نَوک زبان بدون پرکردن، نوک زبانی ، باصدای نازک ، دهان خالی باشد،زبان صاف وپخش باشد، شبیه حرف ث.
  19. ص= س + پرحجم است، گودکردن زبان ، زبان لوله نشود، با پرحجمی صدا تمرین کنید.
  20. ض = دقیقا دال + پرحجمی صدا است، کناره زبان به دندانهای آسیا یک گرفتکی دارد که آن را ازظ دسته دارجدا کند.
  21. ط =  ت + پرحجمی صدا، زبان گود، کف زبان به سقف دهان. ت کشیده نشود تمرین کنید.
  22. ظ =  ذ+ پٌرحجمی صدا و نوک زبانی ونازک است تمرین کنید.
  23. ع = ازمیان حلق برخلاف همزه به حالت صدای کشدار، نه سخت ونه شل ، نه سنگ است ونه آب بلکه مثل عسل است.
  24. غ = حرف سایشیْ حلق، چوآب غرغره درگلوغلغله دنباله دار،نه کسره نه فشار،حرفخاء یا قاف شدید وتک ضربه نشود.
  25. و = باحالت جمع شدن لبها ایجاد می شود  دندان  دخالت ندارد که فارسی شود، تمرین کنید.                                                     
  26. ک= بعضی ها درلحن فصیح مخرج ک را هم از مخرج زبان فارسی جدا دانسته که آخرزبان به سقف دهان پهن باشد،
  27. اهمیت صفات حروفی که حروف هم مخرج و یک مخرج را ازهم متمایزکنند، مثل دوحرف ب ، م  حروف س، ز، ص، 
  28. دوحرف ب ، م، جایشان دردستگاه تکلم دقیقا یکی است (بین دو لب ) چرا دو تا شدند؟ گویند درصفات با هم فرق کنند،
  29. سه حرف س، ز، ص، باهم از یک جا اداء می شوند، پس چرا ازهم جدا شدند ؟ گویند اینها درصفات با هم فرق می کنند،
  30. درمجموع ما با شناخت صفات حروف را کا مل اداء کنیم وبه این ترتیب درتلفظ حروف  درش مشکل نخواهیم داشت،
  31. شناخت صفات حرف به تعدادی از صفاتی که بیشترجنبه عملی دارند دراینجا پرداخته می شود وما بیان می کنیم،
  32. خوشبختانه اکثر صفات حروف با خود حرف می آیند، اگرچه ما هم ندانیم.      
  33. مهمیرین صفات حروف استعلاء : برتری طلبی ؛ درشتی که ضد آن صفت استفال یعنی نازکی ؛ یا ترقیب = پست آمده  
  34. استعلاء درقرائت  ریشه زبان به سوی سقف دهان است که دراثراین حالت حرف حالت درستی میل به بلندی پیدا کند.
  35. استعلاء به درستی صدای حرف است که در اصطلاح  قواعد تجوید تفخیم گفته می شود.
  36. صفت استفال : نازکی21 حروف دارای صفت استفال بمعنی نازکی ریشه زبان میل به کف دهان حالت نازکی پیداکند.
  37. استعلاء موجب تفخیم درشتی حرف شود. یعنی ریشه زبان به سقف دهان که دراثراین حالت حرف حالت درشتی پیداکند.
  38. هفت حروف استعلاء ، ص ؛ ض؛ ط ؛ ظ ؛ غ ؛ خ ؛ ق ،ریشه زبان به سقف دهان که حرف حالت درشتی تلفظ شوند،
  39. صفت لین: ازملیم، لینا، به معنی نرمش ،آن حالت نرمی که درصدای حرف باشد، (واو) و(یای ) ساکنه ماقبل مفتوح،
  40.  درس 9 صفت قلقله: حرکت دادن به حرف ساکن، درلغت تحرک ضد سکون وآرامش.ازصفات کاربردی.( قطب جد)
  41. شریط تفخیم حرف راء (درشت) شود:1- راء مفتوح ومضموم درشت بگوییم، 2- راء ساکنه ما قبل مفتوح یا مضموم :
  42. 3- راء ساکنه ما قبل ساکنه ماقبل مفتوح یا مضموم تفخیم : 4- راء ساکنه ما قبل همزه وصل (الف ناخوانا بی علامت) خوانده نمی شود راء تفخیم:5- راء ساکنه ما قبل الف مــدی وواو مـدی  تفخیم ، 6- راء ساکنه ما بعد حرف استعلاء (دریک کلمه باشد) راء تفخیم، کسره بودن ماقبل راء ساکنه وقتی که ما قبلش همزه وصل بیاید دیگر اثرنمی گذارد ، راء تفخیم (درشت) می شود، راء ساکنه اگرماقبلش حروف استعلاء
  43. شریط ترقیق حرف راء : اصل ترقیق با کسره سروکار دارد ویاء مـدی وحرف یاء ، کسره باعث ترقیق حرف راء شود،
  44. راء تا وقتی حرکت داشته باشد احتیاج نیست به ما قبلش یا ما بعدش نگاه کنیم  ازخودش تفخیم یا ترقیق استفاده می کنیم،
  45. راء ساکنه ما قبل مکسور ترقیق می شود: رِجالٌ، ،الاِرْبَةِ، راء ساکنه ما قبل ساکن ماقبل مکسور ترقیق می شود:
  46. احکام لام :غیرازلام الله هر کلمه ای که حرف لام داشته باشددرکلام به تقلیل اداء می شود،خلق ، ظلم ،ثلثا،،،،،،،،،،،،،،،
  47. درلفظ جلاله الله : لام درصورتی که ما قبل آن فتحه یا ضمه باشد تقلیل شود، اگرما قبل آن کسره باشد ترقیق می شود، لله،
  48. الف مدی تابع ماقبل خوداست اگرما قبل  الف حرف استعلاء بود درشت اداء می شود،اگرما قبل ترقیق بود نازک اداء شود،
  1. احکام نون ساکنه: حزء شیرین ترین وروان ترین احکام درمحاوره است درکلیه زبانها قانون نون ساکنه آمده است،
  2. احکام نون ساکنه: درحرف حلق اظهارکن، دریرملون ادغام،درنزد (با) قلب به میم درما بقی اخفا بیار،
  3. اظهار: تنوین ونون ساکنه درحروف خلقی (ء،هـ، ع، ح، غ، خ ) آخرین حروف حلقی ابتدای حلق) اظهارمی شود.
  4. ادغام : ادخال، تنوین ونون ساکنه رسیده به حرف یرملون  حرف ساکن حذف وحرف بعد را تشدید دهیم،
  5. اقلااب : یعنی تبدیل کردن مواردی که تنوین ونون  ساکنه رسیده به حرف ب قلب به میم می شود،
  6. اخفاء : مخفی کردن حالت بین اظهار وادغام ، مواردی که تنوین ونون ساکنه رسیده به حروف ما بقی اخفاء می شود.
  7. 4 کلمه استثناء: درقرآن داریم که شرایط یرملون را دارند ولی ادغام نباید شوند: دنـیا ، بنـــیان ، صنــــوان ، قـنـــــوان،
  8. درس14احکام نون ساکنه به حرف میم رسد باید باغنه همراه وحکم غنه اش اجراء وبه اندازه دوحرکت کشش داده شود،
  9. احکام میم ساکنه: سه حکم دارد، ادغام درخودش،اخفاءمیم ساکنه درنزدحرف باء ، اظهار درنزد بقیه حروف،
  10. ادغام: ادغام درخودش ,اخفاء: اخفاءمیم ساکنه درنزدحرف باء, اظهار: اظهار درنزد بقیه حروف،
  11. دراظهار مکث زیاد نمدهیم بدون کشش وبدون غنه اظهارمی کنیم دقت کنید اظهارتان درنزدحرف واو ویاءبا دقت انجام شودقدیمی ها می کفتند اشد اظهارنباید میم را تکان بدهیم بدون فاصله حرف بعدی آماده باشد، مثال : وهم فیها
  12. حکم غنـــه: تعریف صدایی که از فضای بینی (خیشوم) بیرون آیدغنـــه گویند دوحرف ن وم دارای صفت ذاتی غنـــه اند،
  13. موارد غنـه، 1- ن وم مشدد درهرکجا پیداشد غنه دارد،2- ادغام نون دریمون غنه دارد، 3- کلیه اخفاعات که درتجوید یاد گرفتیم غنه هم دارد، اخفاء نون ساکنه در15حرف ، ما بقی غنه دارد، اخفاء میم ساکنه در15حرف باء غنه دارد،
  14. 3- میزان غنـه، به اندازه 2حرکت عنـه بدهیم، یعنی کشش طبیعی دو حرکت به اندازه یک الف مــدِی
  15. مواردمــــــد:  رعایت موارد مـد به زیبایی  لحن کمک کند، دراهمیت مـد : رسول الله که چرا للفقراء را مــد ندادی!؟
  16. تعریف مــد: یعنی زیادت، افزونی ،امتداد بیش ازحد طبیعی، قطع : یعنی کوتاهی،1- الف2- یاء3- واو ، آتُونی)‏آمده،
  17. انواع مـــد: 1- مــد متصل، 2- مــد منفصل، 3- مــد لازم، 4- مــد عارضی، 5- مــد لین،
  18. 1- مــد متصل،سبب آن همزه وحرف مــد دریک کلمه ، گویند مـــد واجب حداقل مــد طبیعی دوبرابرباید کشیـده شود،   
  19. 2- مــد منفصل: سبب آن حرف مــد وهمزه است درکلمه بعدی، بیشترین مـــد لازم درحروف مقتعه است،
  20. درس17مــــــد لازم: سکون لازم همیشه درآن باشد،هروقت که وقف بکنیم نون ساکن شودمـــد لازم سبب آن سکون لازم باشد،
  21. مــــــد عارضی :بخاطر سکون عارضی وبخاطر وقف عارضی شود، میزان وقف عارضی هم طبیعی وهم دویا سه برابر،
  22. مــــــد ولین: درباب صفات آمده درده حرف واو ویای ساکنه ما قبل مفتوح بودکه سبب آن سکون است
  23. درس18انواع هاء آخر کلمه: سه نوع داریم 1- هاء جوهری مبادا با هاء ضمیر اشتباه بگیرید،
  24. 2- هاء سکت: هاء ساکن ، قرآن هفت کلمه دارد، معنی ندارد جزء کلمه نیست، منظوراست اگروقف کنیم آخرکلمه نیفتد،
  25. یک استثناء : این دو کلمه هاء سکت نیستند، ارجه ، فا لقه، هاء ضمیرهستند وبیش از یک بار درقرآن تکرار نشده،
  26. 3- هاء ضمیراشباع شود، یک جای قرآن فهی بخوانیم درسوره فرقان آیه 69 ، درسوره زمر بلااشباه بخوانیم ،(یربهولکم)
  27. همزه وصل : تشخیص حرکت همزه وصل: یک الف ناخوانا که برسربعضی کلمات قرآن می آید،بدون علامت است،
  28. نقش همزه وصل بدون علامت چیست !؟ درانگلیسی وفارسی، زیاد ازاین کلمات داریم،که با حرف ساکن شروع شوند،
  29. کلمه ای که اولش ساکن است نمی شود با همان سکون شروع کرد، یک همزه وصل به آن اضافه کرده اند تابشود بخوانیم،
  30.  همزه وصل علامت ندارد، دربعضی از قرآن ها (ص) کوچک گذارند، درابتداء کلمه همزه وصل چگونه است؟
  31. اسم وفعل وحرف: ما سه جور کلمه درقرآن داریم، همزه برسرسه جور کلمه می تواند بیاید،
  32. همزه وصل حرف: درقرآن یک مورد حرف همزه وصل، درکلمه الشمس والقمر،الف همزه وصل وحرکت آن فتحه است،
  33. همزه وصل اسم درقرآن: مکسورخوانده می شود، مانند پسر، دختر، مرد، زن ، خود کلمه اسم ، چهارکلمه که معنی دومذکر، معنی دو مونث می دهند ، این نُه کلمه در قرآن اسم محسوب می شوند که 1- ابن،2- ابنته،3- امره،4-امرأتة،5- اثنا،6- اثنتا،7-اثنین،8-اثنین،9- اثنتین، همزه این نُه اسم در قرآن مکسور خواهد بود.مانند– ابن مریم ،2- ابنته،3- مریم امره،4-امرأتة عمران،5- اثناعشره،6- اثنتا،7- اثنین،8-اثنین،9- اثنتین،
  34. همزه وصل برسرکلمه فعل: که جزء آن 9اسم نیست، اولین حرف متحرک ما ضمه داشت همزه وصل ما هم مضموم شود.
  35. همزه وصل برسرکلمه فعل: اولین حرف متحرک ما کسره داشت همزه وصل ما هم کسره گیرد، همزه وصل مفتوح نداریم.
  1. م  = علامت وقف لازم ،ط  = علامت وقف مطلق دلیل وصل ندارد،ج = علامت وقف جایز.زاء = علامت وقف مجوز،
  2. ص = علامت وقف مرخص ،لا = علامت وقف قبیح ، وقف پیوسته،اگربه اولی وقف کردید به دومی نتوانید وقف کنید،

تنظیم 21/12/ 1393

  • حسین صفرزاده
۲۶
شهریور

                      بسم الله  الرحمن الرحیم

         اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم  

                          مبادی عربی در صرف ونحو

  1. الشدة : تشدید چون مدد- مدّ - (-شدد/ شدّ. لمم/ لمّ/ . زلل / زلّ/ . ملل/ ملّ‏  شدّد/ حدد/ حدّ/ .بححل/ بجّل‏
  2. المدة : الف مـدی:  الألف ألفان نحو: اب- ااب- آب‏. صداهای کشیده دارد مادرندارد. مثل قالَ ، صالِحین، وَ یَرَى ، حَیاة،  بَرَاءَة ،ِ ءَامَنُواْ ، ءَابَاءَکُم ، أَوْلِیَاءَ ، کاَفَّةً،
  3. الهمزة : الف غیرمـدی را همزه می گویند، أَحَدٌ ، نَأْتِی ،  مُؤْمِن، مُؤْمِنٍ ،خَطیئَةً، ْ سُوءٌ ، سُوءٍ ، أَرْبَعَةَ ، أَشهْر،َ أَذَانٌ، همزه تیزی دارد.
  4. واومـدی ، درحقیقت همان واوساکنه است،(مالِکِ یَوْمِ الدِّین)
  5. یای مـدی همان یای  ساکنه است مادر دارند، (رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ) با واو مدی درحقیقت یکی هستند.
  6. همزة القطع : در اول کلمه نحو: أبی فرح‏ و در وسط  کلمه نحو: فرح أبی‏ میاید.
  7. همزه وصل فقط در اول کلمه میاید. نحو: أدرس یا صغیر لکنّنا نقول: یا صغیر درس‏. فاجتلبوا فی الماضی و الأمر همزة الوصل‏.
  8. فصل: [ابواب‏ فعل‏ ثلاثى مزید فیه‏] - فعل ثلاثى مزید فیه را ده باب مشهور است:
  9. 1-باب افعال، افعل یفعل افعالا چون اکرم یکرم اکراما. افراط، اسراف (مصدر باب‏ افعال‏) «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» کلمه «صلحاً» بنا بر قرائت باب‏ افعال‏ مفعول به است و بنا بر قرائت باب تفاعل نیز ممکن است مفعول به باشد زیرا این فعل متعدى هم استعمال شده است‏...اوفوا: وفا کنید. این کلمه، فعل امر از باب‏ افعال‏ است. «ایمن یؤیمن» بوده است از باب‏ افعال‏ که همزه آن در فعل مضارع باقى مانده، سپس قلب به هاء شده است. باب‏ افعال این فعل آمده است. مثل‏ «وَ ما أَنْسانِیهُ ...» آفکهم- از باب‏ افعال‏ است بر وزن (افعلهم) صعقهم، و أصعقهم‏ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ‏؛ به آنها مهلت داده نمى‏شود. از باب‏ افعال‏، نزل و أنزل به صیغه معلوم از باب‏ افعال‏ و تفعیل هر دو قرائت شده است. الْإِصْباحِ‏؛ این کلمه در اصل مصدر باب‏ افعال‏ است، افراط، اسراف (مصدر باب‏ افعال‏) «یورث» (بفتح راء و کسر راء) از باب‏ افعال‏...
  10. 2-باب تفعیل، فعّل یفعّل تفعیلا چون صرّف یصرّف تصریفا. «تسوى» (بضم تاء و فتح سین و تشدید واو) فعل مضارع از باب‏ تفعیل‏ است.«نزل و انزل» بصیغه مجهول از باب‏ تفعیل‏ و افعال «یراُّون» به تشدید همزه قرائت کرده است. و در این صورت از باب‏ تفعیل‏ و بمعناى «یبصّرون الناس» مى‏باشد. مکلبین: از باب‏ تفعیل‏ بدانیم‏ . طوّعت: فعل ماضى از باب‏ تفعیل‏ از ریشه «طوع»  «وَ ما أَنْسانِیهُ ...» (کهف 63) مع- الوصف همانطورى که ممکن است فعل را بباب افعال برد، ممکن است به باب‏ تفعیل‏ برد ترهبون: از یعقوب به تشدید هاء نقل شده است. در این صورت از باب‏ تفعیل‏ خواهد بود. لمنجوهم: اهل کوفه- بجز عاصم و یعقوب- بدون تشدید و دیگران به تشدید خوانده‏اند. به تشدید از باب‏ تفعیل‏ و بدون تشدید، از باب افعال است‏ تفجر: کوفیان و یعقوب بفتح تاء و ضم جیم و دیگران بضم تاء و تشدید جیم (از باب‏ تفعیل‏) خوانده‏اند. ترهبون: از یعقوب به تشدید هاء نقل شده است. در این صورت از باب‏ تفعیل‏ خواهد بود.تأثیم از باب‏ تفعیل‏ است‏. «تعلمون» از باب‏ تفعیل‏ نیز قرائت شده است. فعل با تشدید (باب تفعیل) مثل فعل ینجّیکم: و با تخفیف (باب‏ افعال‏)
  11. 3-باب مفاعله، فاعل یفاعل مفاعلة و فعالا و فیعالا چون ضارب یضارب مضاربة و ضرابا و ضیرابا و در ماضى هر یک از این سه باب یک حرف زاید است. مبالفه ؛ تاخم یتاخم، قاصص یقاصص قصاصا و مقاصّة.. «ضرار» مانند «قتال» مصدر باب‏ مفاعله‏ است‏.. «ما أراک یا سمرة الّا مضارّا» و مى‏دانیم که «مضار» اسم فاعل از باب‏ مفاعله‏ است‏. «ما أراک یا سمرة الّا مضارّا» و مى‏دانیم که «مضار» اسم فاعل از باب‏ مفاعله‏ است‏. «آتینا» با مدّ خوانده‏اند که باب‏ مفاعله‏ از مادّه «اتیان» است، به معناى مکافات‏... کتاب و مکاتبه، هر دو مصدر باب‏ مفاعله‏،... (تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ) الخ، کلمه (تظاهرون)، از مصدر مظاهره (باب‏ مفاعله‏)
  12. 4-باب افتعال، افتعل یفتعل افتعالا چون اکتسب‏ یکتسب اکتسابا. صیغه اجتهاد از باب‏ افتعال‏ است. المزدلفة.. اسم فاعل من باب‏ افتعال‏، و أصله، زلف یزلف زلفا و زلفا. و تزلّف و ازدلف: فقال: یا إبراهیم ازدلف الى المشعر الحرام، فسمّیت مزدلفة... لفظ «اتّفاق» من باب‏ افتعال‏ مجرّدة. وفق یفق وفقا: ضدّ المخالفة... فاتّبع با همزه وصل و باب‏ افتعال‏. «استکن» تبدیل به «استکان» «اضطرار» مصدر باب‏ افتعال.. " تختانون" از مصدر اختیان، و آن هم باب‏ افتعال‏ از خیانت است،..
  13. 5-باب انفعال، انفعل ینفعل انفعالا چون انصرف ینصرف انصرافا. انقضّ: بسرعت سقوط کرد باب‏ انفعال‏ مطاوعه قضض است‏. حب ذائقه و شامه و سامعه از مزه و بو و صداى خوش که همه از باب‏ انفعال‏ است).. در باب‏ انفعال‏ همزه و فاء مضموم شوند و عین مکسور... باب انفعال را یک معنى بیش نیست، و آن" مطاوعة" است و مطاوعة قبول اثر فعل فاعل است، و آن دو گونه میباشد: مطاوعه محسوس و غیرمحسوس، و باب انفعال براى مطاوعه محسوس است، یعنى اثر فاعل با حسّ ظاهر درک شود، و مطاوعه غیر محسوس در بعضى بابهاى دیگر میآید. و باب انفعال متعدّى نیست و مفعول نمیگیرد، زیرا فاعل فعل در این باب خودش درواقع مفعول است، زیرا قبول‏کننده اثر فعل خواهد بود، انصبّ، ینصبّ، انصبابا: ریخته شدن" مثال واوىّ:" انقاد، ینقاد، در باب‏ انفعال‏ میگوئى:" انطلق، انطلقا، انطلقوا الخ"
  14. 6-باب تفعّل، تفعّل یتفعّل تفعّلا چون تصرّف یتصرّف تصرّفا. مانند تخلق به فلان خلق مثلا مى‏گوییم: تمیز و تعلم و تطوع یعنى شروع کرد به تمیز دادن و آموختن و بطوع و رغبت خود عمل خیر کردن.تطوع در مى‏آید. معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى‏شود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت خدا هم هست، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، کلمه" توجس" که مصدر باب‏ تفعل‏ است .کلمه" تشقق" در اصل" تتشقق" و از باب‏ تفعل‏، از ماده" شق" بوده،َ" کلمه:" اطیرنا" در اصل" تطیرنا" بوده، که صیغه متکلم مع الغیر از باب‏ تفعل‏ است، یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ ..." کلمه" یتفطرن" از مصدر" تفطر" است که به معناى پاره پاره شدن است، چون کلمه" تفطر" که مصدر باب‏ تفعل‏ است، از" فطر" گرفته شده، که به معناى پاره شدن و شکافتن است.کلمه" نتقبل" متکلم مع الغیر از مضارع باب‏ تفعل‏ است،
  15. 7-باب تفاعل، تفاعل یتفاعل تفاعلا چون تضارب یتضارب تضاربا... «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» کلمه «صلحاً» بنا بر قرائت باب تفاعل نیز ممکن است مفعول به باشد زیرا این فعل متعدى هم استعمال شده است‏. کلمه" نتقبل" متکلم مع الغیر از مضارع باب‏ تفعل‏ است، در اصل متصدقین و متصدقات، و از باب‏ تفعل‏ هستند، " متزمل" بوده، اسم فاعل از باب‏ تفعل‏ (تزمل) است، و معنایش لفافه به خود پیچیده است.
  16. 8-باب افعلال، افعلّ یفعلّ افعالا چون احمرّ یحمرّ احمرارا و در ماضى.. «ابیضاض» مصدر باب‏ افعلال‏ از ماده «بیض» در قرآن فقط دو صیغه از باب‏ افعلال‏ آمده است: مانند: اعشیشاب." اخشوشن، یخشوشن، اخشیشانا: بسیار درشت و زبر شدن" ثلاثى مجردش" خشن، یخشن، خشونة: زبر و درشت شدن". شمعل: متفرّق شد" و" اشمعلّ: بسیار متفرّق شد"
  17. هریک از این پنج باب دو حرف زاید است.باب استفعال، استفعل یستفعل استفعالا چون استخرج یستخرج استخراجا.
  18. 9-باب افعیلال، افعالّ یفعالّ افعیلالا چون احمارّ یحمارّ احمیرارا و در ماضى هریک از این دو باب سه حرف زاید است.
  19. فصل: [بناى فعل رباعى مجرّد] فعل رباعى مجرّد را یک بناست چنانکه مذکور شد و مستقبل او نیز یکى است چون: فعلل یفعلل فعللة و فعلالا چون دحرج یدحرج دحرجة و دحراجا
  20. و مزید فیه وى سه باب است‏. باب تفعلل، تفعلل یتفعلل تفعللا چون تدحرج یتدحرج تدحرجا و در ماضى این باب یک حرف زاید است. تفعلل‏ کما جاء صلصل بمعنى تصلصل أی متذبذبین، باب «فعلل و تفعلل‏» شود که اصل آنها از «یطیقونه و ینطیوقونه» باشد
  21. 10-باب افعنلال، افعنلل یفعنلل افعنلالا چون احرنجم یحرنجم احرنجاما. درآِیات قرآن نیامده
  22. باب افعللال، افعللّ یفعللّ افعللالا چون اقشعرّ یقشعرّ اقشعرارا و در ماضى هر یک از این دو باب دو حرف زاید است. درآِیات قرآن نیامده
  23. «یورث» (بفتح را و تشدید آن) از ماده «ورث» و از باب تفعیل است‏ «یصالحا» از باب تفاعل مناسبتر است.

وَ ما أَنْسانِیهُ ...» (کهف 63) مع- الوصف همانطورى که ممکن است فعل را بباب افعال برد، ممکن است به باب تفعیل برد.ابلغکم: ابو عمرو به سکون باء و بدون تشدید خوانده است و دیگران بفتح باء و تشدید لام. در قرآن کریم باب‏ افعال‏ و تفعیل این فعل هر دو بکار رفته است. مثل: و اجبنى:

  1.  
  2. اسمهای مبنی : 1-ضمیر؛ 2-اسم اشاره ؛ 3-اسم موصول ؛ 4- اسماء شرط؛ 5-اسم استفهام ؛ 6-اسم فعل ؛7- کنایه ؛ 8-وبرخی از طروف ؛  9-اسماى‏ قرآن‏ مبنی است.  10-(حرف و شبهه) و هو المبنیّ‏ (من الصّرف‏11-الإعراب: «أقلی» فعل أمر مبنی‏ على حذف النون،12-منادى مبنی‏ على ضمة مقدرة على الألف منع من ظهورها13- أسمى: فعل ماض مبنی‏ على فتح-14-و الفعل ضربان: مبنیّ، و هو الأصل ، و معرب، و هو بخلافه.15-فالمبنیّ نوعان: [أحدهما: الماضی‏]16-(و الأصل فی المبنىّ‏) اسما کان أو فعلا أو حرفا (أن یسکّنا) لخفّة السّکون و ثقل المبنىّ‏.17- من المبنی‏ (ذو فتح و) منه (ذو کسر و) منه ذو (ضمّ)
  3. منصرف و غیر منصرف:
  4. اسم معرب منصرف اسمی است که تنوین می پذیرد و همه حرکات در آخر آن، راه دارد. به لفظ دیگر، اسمی است که جرّ و تنوین می پذیرد. مانند:    جاء صَدیقٌ حَمیمَّ، رأیتُ رجلاً فاضِلاً، مَررْتُ برجلٍ فاضِلٍ.
  5. اسم معرب غیر منصرف:
  6.  اسمی است که به سبب وجود موانعی در آن، از پذیرفتن جرو تنوین ناتوان است.   
  7. مانند:   قَدِمَ إبراهِیمُ و بِهْدادُ.      رَأیتُ زَینبَ فِی یَدِها زَهْرهٌ حَمْراءُ.        دَخلَ إلی عُثمانَ طَلْحهُ وزَبیرٌ فی فِتنَهٍ کُبْرَی
  8. افعال ناقصه : رفع‏ الاسم و نصب الخبر: «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «ظلّ» «لیس» اسم افعال‏ ناقصه‏ مرفوع مى‏باشد و ثانیا اسم افعال ناقصه هرگز مقدّم بر آنها نمى‏شود.. کان/ البیت/ نظیفا... . افعال «کان» و «صار» علاوه بر ماضى، مضارع، و امر نیز دارند. حکم همه آنها در رفع، به اسم و نصب، به خبر و در معناى ناقص آنها یکى است. براى مثال: کن متکلّما (گوینده باش).. کلمه" لا ابرح" به معناى" لا ازال" است، و این کلمه از افعال‏ ناقصه‏ است‏... لتعودن" از ماده" عاد" به معناى" صار" است، و به همین جهت، جزء افعال‏ ناقصه‏ است، و معنایش برگشتن از حالى به حال دیگر است،کلمه" فظلت" از" ظل" است که یکى از افعال‏ ناقصه‏ است‏.. فعل «جاءت» که از ملحقات افعال‏ ناقصه‏ است‏... ککان ظلّ بات اضحى اصبحا... امسى و صار لیس زال برحا... فتى‏ء و انفکّ و هذی الاربعة..
  9. موصول : الذی ؛ الذان ؛ الذین ؛ التی التان اللاتی . من.ما.ای.ال.الیک . أنّ أل الموصولة تدخل علی المضارع.  
  10.  صفت مشبهه ثلاثی مجرد وسماعی است : صعب؛ حسن ؛ فرح؛ یقظ ؛ صفر ؛ حلو ؛ سدی ؛ کفو ؛ حیدر ؛ طیب ؛ علیم ؛جبان ؛ شجاع ؛ صبور ؛ ابیض ؛ عطشان؛
  11.   اسم  مبالغه ثلاثی مجرد وسماعی است: فرار ؛ کبار ؛ صدیق ؛
  12. ما نافه : «ما» نافیة تعمل عمل‏ لیس.. وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (22).. َ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (41) .. ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (2).. ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (27)
  13. ما استفهامیه‏: ملغى از عمل‏ است، «ما جِئْتُمْ بِهِ»:بمعنى: أىّ شى‏ء جئتم به؟ أهو السّحر؟.. : «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ»*
  14.  ما مصدریه‏ : فعل بعد را تأویل به مصدر ببرد و این خود بر دو نوع است: 1- غیر زمانیه: ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ‏ (التوبة/ 118). 2- زمانیه:علاوه بر تأویل به مصدر بردن فعل بعد، یک کلمه دال بر وقت و مدت به آن مصدر اضافه شود،وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (مریم/ 31).
  15. -1«إذ» اسم زمان ماضى است.
  16. -2«إذ» اسماء زمان‏ : ظروف متصرف: مفعول فیه ؛ مبتدأ، خبر، فاعل و : مثل: یوم.
  17. -3«إذ» اسماء زمان‏ : ظروف غیر متصرف: تنها مفعول فیه واقع ، مانند: «عوض» و یا بعضا مجرور «فی»گردند.
  18. -4«إذ» اسمیه زمانیه ماضویه، از ظروف متصرف. شباهت وضعى به حرف مبنى است محلا منصوب باشد. فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا «التوبة/ 40»
  19. -5«إذ» زمانیه ماضویه، در کلام، مفعول به واقع مى‏شود، وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ‏ «الأعراف/ 86»
  20. -6«إذ» در اوائل قصص قرآن‏ ؛ براى فعل امر مقدّر که «اذکر» باشد. إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ‏ «البقرة/ 50»
  21. -7«إذ» اسمیه زمانیه ماضویه، بدل واقع شدن از مفعول به‏ : وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا «مریم/ 16»
  22. -8«إذ» اسمیه زمانیه ماضویه، صلاحیت دارد که حذف شود إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها ... یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها «الزلزال/ 1- 4».
  23. -9«إذ» اسم زمانى که صلاحیت حذف شدن را ندارد،: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا «آل عمران/ 8»
  24. -10«إذ» ظرفیه زمانیه مستقبله : یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها «الزلزلة/ 4»
  25. -11«إذ»، داراى معناى تعلیل: وَ لَنْ ینْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ‏ «الزخرف/ 39»‏
  26. -12«إذ» چهارمین صنف «إذ»، مفاجات و بمعناى ناگهانى: «إنّ أهل الدنیا کرکب بیناهم حلّوا، إذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا».
  27. «إذا» فجائیه که دلالت بر وقوع ناگهانى مابعد، فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعى‏ «طه/ 20»
  28. «إذا» غیر مفاجاة کثیر الاستعمال و «إذا» دوّم، فجائیه است ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ‏ «الروم/ 25»
  29. «إذا» در جواب «لو» مقدّره : مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ «المؤمنون/ 91»
  30. «إذا» عمل نکرده استوَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلَّا قَلِیلًا «الإسراء/ 76»«ألا» متن‏ «ألا» على خمسة أوجه: «ألا» تنبیهیه‏ ؛ مانند: «أما» و «ها» و معناى آن: آگاهانیدن و متوجّه نمودن مخاطب‏: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ «البقرة/ 13»
  31. «ألا» توبیخیه انکاریه ؛ «ألا» تمنییّه است که دلالت بر تمنّاى‏؛ استفهامى بودن «ألا»؛ «ألا» براى عرض و تحضیض است‏
  32. «ألا» عرضیه مانند این آیه شریفه که در بیان داستان پذیرایى حضرت ابراهیم علیه السّلام از ملائکه است مى‏باشد: فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ‏ «الذاریات/ 26 و 27»
  33. و «ألا» تحضیضیه، مانند این آیه شریفه که در بیان تحریک مسلمین بر جهاد است: أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ‏ «التوبة/ 13».
  34. (إن) المکسورة الخفیفة- ترد على أربعة أوجه‏.أحدها: أن تکون شرطیة ،(إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ) (وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ)
  35. الثانى: أن تکون نافیة ، و تدخل على الجملة الاسمیة، نحو (إِنِ الْکافِرُونَ‏ إِلَّا فِی غُرُورٍ) (إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ)
  36. الثالث: أن تکون مخففة من الثقیلة، فتدخل على الجملتین: فإن دخلت على الأسمیة جاز (أن) لمفتوحة الهمزة
  37. أن تکون نافیة] النفى کإن المکسورة أیضا، قاله بعضهم فى قوله تعالى‏ (أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ)
  38. الساکنة النون- على وجهین: اسم، على وجهین: ضمیر المتکلم «أنت، و أنت، و أنتما، و أنتم، و أنتنّ». اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده