بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین (خطبه متقین)، 60- 2- پرهیزگاران در جهاد با نفس «ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب»
- مراقبت سه حال - صاحب کتاب عرفان اسلامى مىگوید: اهل مراقبت سه حال دارند:
- 1- خدا حاضر و ناظر- اول حال آن است که بواسطه معرفت و یقین بر اینکه خداوند مطلع بر ضمیر بنده است، این حال پیش مىآید که فکر بد و شیطانى به قلب او راه پیدا نمىکند، و چون خدا را حاضر و ناظر در همه جا مىبیند کمتر به دام هواى نفس مىافتد. این است مراد یکى از عرفاى عالى مقدار که فرمود: «المُراقَبَةُ استِدامَةُ علمِ العَبدِ باطّلاع الرّبِ فى جمیع احْوالِه» «یعنى مراقبت دوام علم بنده است به اینکه پروردگار از تمام احوال بنده مطلع است». حاصل آنکه اول حال، مراقبت آن است که حسن بن على دامغانى گفته: «علیکم بحفظ السرائر فانّه مطّلعٌ على الضمائر»: «بر شما است حفظ پنهانیها زیرا خدا آگاه بر ضمائر و مکنونات است».
- 2- حقاً مراقب حق - دوم حال مراقبت آن است که سالک، کائنات را فراموش کند، به طورى که وجود و عدم دنیا براى او یکسان باشد، و چنان مراقب باشد که جز خدا هیچ چیز در ذهن و فکر او نباشد. احمد بن عطا گفت « خیرُکُم مَنْ راقَبَ الحقَّ بالحق فى فَناء ما دُونَ الحق»: «بهترین شما کسى است که حقاً مراقب حق باشد، در این که غیر از وجود حق، فانى است».
- 3- بین او و خدا هیچ - حال سوم، حال بزرگان اهل مراقبت است که از خدا مىخواهند که آنها را در حال مراقبت رعایت فرماید، یعنى خداوند متولى امر آنها باشد، و به فضل خویش آنها را مصداق «و هو یتولّى الصالحین» فرماید. «سالک باید در این مقام طورى باشد که خود از میان برخیزد، و بین او و خدا هیچ حجابى باقى نماند».
- حجاب عام وحجاب حاص - به یکى از عرفا گفتند که مىگوئى حجاب سه است: نفس و خلق و دنیا، گفت: این سه حجاب عام است، حجاب خاص سه است: دید طاعت، و دید ثواب و دید کرامت، مقصود این است که در این مقام در بیخودى باید به مقامى برسد که خود به مراقبت خود واقف نباشد (و به تعبیر دیگر عمل خود را نبیند و نظر به ثواب و کرامت نکند، که دیدن علت غرور علّت انحطاط است) بقول عارف بزرگوار حکیم صفاى اصفهانى:
|
به جان دوست که از هر چه غیر اوست بریدم |
|
خلیل وقتم و فارغ ز آفتاب و ز ماهام |
رهین عشقم و بیگانه از سیاه و سپیدم |
|
نبوده ره که ز آفات جان برم به سلامت |
نداده بود اگر دل به وصل دوست نویدم |
|
ز دست این دل سودائى از تطاول زلفش |
چه اشکها که فشاندم چه آهها که کشیدم |
|
|
به فتنهاى که من از قامتش معاینه دیدم |
|
مرا که رفعت خورشید بود در افق دل |
به پیش ابروى آن ماه چون هلال خمیدم |
چه غم که هیکل من شد غبار و جزو هوا شد |
نسیم صبح سعادت شدم، به خلد وزیدم |
|
من آن کبوتر قدسم که از فضاى حقیقت |
به حبس این قفس افتادم و دوباره پریدم |
|
|
نشد زهستى موهوم خویش قطع امیدم |
|
زفیض پیر خرابات دوش در حرم دل |
به یک نماز که بردم هزار راز شنیدم |
|
بساط فقر به او رنگ سلطنت نفروشم |
به نقد عمر گرانمایه این بساط خریدم |
|
- محاسبه بعد از مراقبت محاسبه لازم است چنانکه هر تاجرى در پایان هر روز و آخر هر هفته یا ماه یا سال، حساب کار خود کند، و چه بسا دفتر روزانه، ماهانه و سالانه دارد، وقتى بنا است خداوند ما را محاسبه کند حتى ذره مثقال و حبه خردل را محاسبه کند، إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ چرا ما خود به محاسبه نفس نپردازیم، و چرا به دستورات بزرگان این راه گوش فرا ندهیم، که فرمودند: «حاسبوا ا نفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوا اعمالکم بمیزان الحیاء قبل ان توزنوا»: « نفسهاى خود را محاسبه کنید، قبل از اینکه خود محاسبه شوید، و اعمال خود را با میزان حیاء وزن کنید، قبل از این که وزن شوید».
- مؤمن مسافر است - ابوذر از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) نقل مىکند که فرمود: «لا یکون المؤمن ظاعِناً الّا فى ثلاث، تَزَوُّد لمعاد او مَرَمَّة لمعاش او لذَّة فى غیر مُحَرّم»:«مؤمن مسافر نمىباشد، مگر این که سه چیز داشته باشد: زادى براى معاد، و چیزى که تأمین معاش کند، و لذّتى که حرام نباشد».
- چهار وقت برای عاقل - و به همین معنا از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) روایت کرده: «عَلَى العاقِلِ انْ یَکُونَ لَهُ اربَعُ ساعات: ساعةٌ یُناجى فیها رَبَّه وَ ساعَةٌ یُحاسِبُ فیها نفسه و ساعَةٌ یتفکَّر فیها فى صُنْع اللّه و ساعَةٌ یَخْلُو فیها للمطعَمِ و المشرَب فَانَّ فى هذه الساعةِ عَوناً له على بَقیّة الساعات»: «بر عاقل است که چهار ساعت و چهار وقت براى خود گذارد، وقتى براى مناجات با پروردگارش و وقتى براى محاسبه نفسش، و وقتى براى تفکر در موجودات خداوند و دستگاه آفرینش، و ساعتى براى غذا خوردن و نوشیدن، و در این ساعت اخیر است که براى بقیه ساعات قدرت و نیرو مىگیرد، (و این اشاره است که توجه به جسم از مسائل مهمى است که مورد نظر اسلام و شارع مقدس است و بدون آن سه وقت دیگر دچار اختلال مىشود)».
- محاسبه با نفس - حقیقت محاسبه با شریک آن است که نظر در سرمایه و در سود ضرر کند تا زیاده و نقصان روشن شود، اگر زیادى آورده شکر و اگر خسران دیده و ضرر کرده از او مطالبهکند، اگر شریک دارد جبران خسار کند، و اگر ندارد به ذمّه بگیرد، و در آینده تدارک کند.در مورد محاسبه با نفس هم چنین است، در مقابل سرمایه باید به فرائض و واجبات عمل کرده باشد، و اگر به مستحبات عمل کرده، سود و ریح برده، و اگر معصیت کرده ضرر کرده است، در شامگاه باید دید نفس چه کرده، اگر رنج برده، باید از این شریک تشکر کرد، و اگر ضرر کرده باید با انجام نوافل و مستحبات و کارهاى خیر آن را جبران کند.
- محاسبه از خود - مرحوم کلینى در کافى از ابى الحسن الماضى (یعنى امام هفتم (علیه السلام)) نقل مىکند که فرمودند: «لیس منّا مَنْ لم یحاسب نفسه فى کلّ یوم فَانْ عمل حَسَناً استَزاد اللّه و انْ عمل سیّئا استَغْفر اللّه منه و تاب الیه»: «از ما نیست کسى که هر روز نفس خود را محاسبه نکند، اگر عمل نیکى انجام داده است از خداوند زیادى آن را خواهد و اگر گناه و کار بدى کرده در آن از خدا آمرزش خواهد و به سوى او بازگشت کند». از نفس خود آنچه را که خداوند از تو محاسبه مىکند، محاسبه کن،
- از چهار چیز سؤال شود - در روایتى از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) آمده: «لا تزول قَدَما عبد یوم القیامة حتّى یُسْأل عن اربع: عن عمره فیما افناه و شَبابه فیما ابلاه و عن مالِه مِنْ اینَ کسبهُ و فیما انفَقَه و عن حُبّنا اهل البیت»: «قدمهاى بندهاى روز قیامت حرکت نمىکند، مگر این که از چهار چیز سؤال مىشود: از عمرش که در چه چیزى فنا کرده و جوانیش که در چه چیزى گذرانده و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راه انفاق کرده و از دوستى ما اهلبیت».
- آماده براى جواب - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) نیز آمده که در مواعظ لقمان به فرزندش آمده است که: فرزندم! فردا وقتى در برابر خداوند عزوجل قرار گرفتى، از چهار چیز سؤال مىشوى: از جوانیت که در چه راهى گذراندى، و از عمرت که در چه ضایع کردى، و از مالت که از چه و کجا به دست آوردى، و در چه راه خرج کردى، پس آماده براى جواب آنها شو و جوابى آماده کن!
- سؤال شود از کمتری عمل - چگونه غافل نشستهایم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به «معاذ» فرمودند : «انّ العبدَ لیُسألُ عن کُحلِ عینیه و عن فَتّه الطّین بِاصْبَعیه و عَنْ لَمْسِه ثوبَ اخیه»: «بنده از سرمه چشمانش و از ریختن گل (و خاک دیوار مردم) با دو انگشتش (که از روى بازى به دیوار مىکشد) و از دست زدن به پیراهن برادرش سؤال مىشود».
- معاقبه بعد از محاسبه اگر معلوم شد که نفس تقصیر کرده، و دست به ارتکاب معاصى زده، باید به او مهلت نداد که مهلت دادن همان و ارتکاب معاصى و مانوس شدن با آن همان، و اگر مثل کودک به شیر مادر، به معصیت انس گرفته و از آن تغذیه کرد، جدا کردن آن از ارتکاب معصیت دشوار است. اگر لقمه مشتبهى از روى شهوت نفسانى خورده، باید با گرسنگى شکم را تنبیه کرد، و اگر به نامحرم نظر کرده، باید چشم را از نظر کردن منع کرد، و همین طور سائر اعضاء و جوارح!
- تنبیه نفس - طلحه نقل کرده که روزى مردى لباسش را کند و شروع کرد در هواى گرم (که زمین داغ بود) خود را در خاک مالیدن، و به نفس خود مىگفت: بچش که عذاب جهنم شدیدتر و گرمتر از این است! آیا مثل مردهاى در شب و فرد بیهودهاى در روز هستى! طلحه مىگوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله) در زیر درختى بودند، وقتى او را دیدند، نزدیک آمدند، آن مرد گفت نفس من بر من غلبه کرده است پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند «آیا چارهاى جز این نبود؟» (گویا مرد گفته باشد، نه، فقط به این صورت نفس من تنبیه مىشود) پیامبر فرمودند: «دربهاى آسمان به روى تو گشوده، و خداوند عزوجل به تو نزد ملائکه مباهات و افتخار مىکند، سپس به اصحاب فرمودند: «تزودّوا من اخیکم»: از برادرتان توشه برگیرید» و اینگونه در مقابل نفس مقاومت کنید، و از او حساب کشید و عقابش کنید.
- زندگى، زندگى آخرت - تعجب است اهل و فرزند و زیردستان خود را به خاطر کار زشتى که کردهاند مورد عتاب قرار مىدهى، از این مىترسى که اگر عقاب نکنى از تحت قدرت و امر تو خارج شوند، و بر تو طغیان کنند، ولى به نفس خود که بزرگترین دشمن تو است، مهلت مىدهى، به کسى که طغیانش و ضررش از طغیان و ضرر زیردستانت بیشتر است، نهایت ضررى که اهل تو در اثر نافرمانى به تو مىرسانند، این است که معیشت و زندگى تو را مشوش و دچار اختلال مىکنند، و اگر تعقل مىکردى مىیافتى که زندگى، زندگى آخرت است، و نعمت بهشت ماندنى است، و نفس تو چیزى است که عیش ابدى تو را منغّض و ناگوار مىکند، پس او اولى به معاقبة و تنبیه است!
- مجاهدت و معاقبه - بعضى همین چهار مرحله را شمردهاند، ولى بعضى دیگر مثل مرحوم فیض کاشانى در محجة البیضاء دو تاى دیگر یعنى مجاهدت و معاقبه (توبیخ) را هم اضافه کردهاند، که شاید بتوان به گونهاى این دو را در همان معاقبة ادغام کرد، ولى ما به تبع مرحوم فیض این دو را نیز شرح مىدهیم:
- مجاهدت وقتى محاسبه تمام شد و نفس را متضّرر و کاسب معاصى دانست، گفتیم عقاب باید کند، و اما اگر آن را سست و بىحوصله در بعضى فضائل یا اذکار یافت باید او را وارد به آنها کند، و با او مجاهدت نماید. در معاقبه، نفس را از چیزهائى که دوست داشت محروم مىکرد،
- و اینجا نفس را به کارهاى سنگین وامىدارد، به کارهائى که سستى برایش به خرج مىدهد، و این کار کسانى است که براى خدا عمل مىکنند، یکى از بزرگان وقتى نماز عصرش فوت مىشد، زمینى که قیمتش صدهزار درهم بود، براى جبران آن در راه خدا داد،
- و دیگرى نماز جماعتش در شب ترک شد و آن شب را به شبزندهدارى مشغول شد، دیگرى نماز مغرب را به تأخیر انداخت براى جبران آن دو بنده آزاد کرد و از ابن ربیعة دو رکعت نماز صبح قضا شد و بندهاى آزاد کرد. بعضى براى مجاهدت با نفس، روزه یک سال یا حج با پاى پیاده یا صدقه دادن تمامى مال را بر خود واجب مىکردند.
- خداوند با احسان - در روایتى در مصباح الشریعة از امام صادق (علیه السلام) آمده: «طوبى لعبد جاهد اللّه نفسه و هواه»: «خوش به حال بندهاى که با نفس و هواى خود مجاهدت کند!» خداوند هم فرمود: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ: «و کسانى که در راه ما مجاهدت کردند، راههاى خود را به آنها نشان داده، و هدایتشان مىکنیم، و خداوند با احسان کنندگان است».
- حکایت شده که عدهاى به عیادت عمر بن عبدالعزیز آمدند، و در بین آنها جوان لاغراندامى بود، عمر بن عبدالعزیز به او گفت: اى جوان چه به تو رسیده که این قدر لاغر و نحیف هستى؟ جواب داد: دچار بیمارى شدهام، گفت چه بیمارى به جان تو افتاده؟ گفت: اى امیرالمؤمنین شیرینى دنیا را چشیدم تلخ یافتم، و نزد من خوشى و زیبائى و شیرینى دنیا کوچک آمد، و طلا و سنگش مساوى آمد، و گویا به عرش پروردگارم به طور واضح نظر مىکنم، و مردم را مىبینم که به طرف بهشت و آتش مىروند،
- پس روزم را به تشنگى، و شبم را به شب زندهدارى به سر کردم، و هر چه در آن هستم کوچک است در کنار ثواب خداوند و عقاب او (و این بیمارى من است که شیرین را تلخ و چیز بزرگ را کوچک و شىء گرانقیمت و بىارزش، در نظرم یکى است).
- معاتبة (توبیخ نفس) دانستیم که دشمنترین دشمنان، نفس است، و امر کننده به پلیدیها و میل کننده به شر و فرار کننده از خیر است، و از طرفى امر به تزکیه و کشاندن آن به سوى عبادت پروردگار و خالقش، و به منع از شهواتش شدهایم، و اینکه آن را از لذاتش جدا کنیم، اگر در این کار اهمال کنیم، طغیان کرده، به طورى که دیگر قابل کنترل نمىباشد باید با تازیانه توبیخ و عتاب و ملامت هر لحظه برگرده آن زد، تا از مسیر خود منحرف نشود، اگر به این مقام ملامت رسید نفس «لوّامه» مىشود که اگر رشد کند به مقام عالى « نفس مطمئنه» مىرسد.
- نفس خود را پند ده - پس تا به پند و وعظ نفس خود مشغول نشدهاى، به پند دادن دیگران مپرداز، خداوند تعالى به حضرت عیسى (علیه السلام) وحى رساند که «یابن مریم عظ نفسک فان ا تعظت فعظ الناس و الا فاستحى منى»: «اى فرزند مریم، نفس خود را پند ده وقتى خود پند گرفتى آن وقت مردم را پنده ده وگرنه از من حیا کن!» وقتى خود را ساختى، مردیم سریعاً از خودسازى تو ساخته مىشوند: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ
- آرزوهاى (غیرمعقول - پس اى برادر متابعت از هواى نفس مکن، که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «الکَیِّس مَنْ دانَ نفسه وَ عَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ وَ الا حمقُ مَنْ اتْبَعَ نفسهُ هواها و تَمَنّى على اللّه الامانِىّ»: «دانا کسى است که نفسش ضعیف شده و براى بعد از مرگش عمل مىکند و احمق و نادان کسى است که متابعت هواى نفس کرده، و آرزوهاى (غیرمعقول و دور و دراز) از خدا تمنّا مىنماید».
- حصول رضایت - اگر این مراحل ششگانه به خوبى طى شد دیگر جاى صفات رذیله تقلّب و دزدى و تکبر و نخوت نیست و انسان چنان مىشود که در برابر حق مثل على بن یقطین صورت بر خاک سیاه مىگذارد، و از ابراهیم جمال ساربان مىخواهد تا کف کفش خود را بر صورت آن وزیر هارون گذارد، (داستانش گذاشت که در اثر بىاعتنائى به ابراهیم جمّال که یکى از دوستان امام هفتم (علیه السلام) بود، حضرت به او بىاعتنائى کردند، و گفتند: باید رضایت او را حاصل کنى،
- خاک درب خانه - و ابن یقطین براى رضایت ابراهیم جمّال صورت بر خاک درب خانه او گذارد، و از او خواست براى این که امام هفتم (علیه السلام) عذر او را بپذیرد، و خدا از او درگذرد ته کفش خود را روى صورت وىگذارد و آن ساربان با اصرار على بن یقطین چنین کرد و على بن یقطین مىگفت «اللّهم اشْهَدْ (خدایا تو شاهد باش) که بندهات از من گذشت.
- آرى دستورات اسلامى و گفتار اولیاء الهى اگر عمل شود، پشت وزیر را هم خم کرده، و صورتش را به خاک تقرب الهى مىگذارد، آن هم وزیر هارونى که به ابر مىگفت: هر کجا مىخواهى ببار، که از ملک و سطنت من خارج نیست! آرى با عمل به راهیان این راه، على بن یقطین تربیت مىشود
- صحابى رسول خدا -که طبق روایات، امام هفتم (علیه السلام) به اصحاب خود مىفرمودند: «اگر مىخواهید یکى از صحابى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را ببینید، در صورت او نظر کنید، و نیز مىفرمودند: من شهادت مىدهم که او اهل بهشت است».
- خداوند ما را در مسیر خود موفق و در عمل به مراحل ششگانه فوق مؤید فرماید! (ان شاء اللّه تعالى) «الهى» آن مست باده معارف در ذیل این فراز (ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب) چنین گوید:
اگر نفسش به طاعت سختى افزود |
ز نفس، او هم خوشیها دور بنمود |
|
دهد کیفر به کار نفس دونش |
کند هنگام خواهشها زبونش |
- ***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 305
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم