پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۴ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

۱۱
آذر

                                         بسم الله الرحمن الرحیم 

                               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. کلمه اللهم 1- در نهج البلاغه : شارح گوید: اصل  اللهم  در نزد علماى بصره یا اللّه بوده و میم (آخر آن) بجاى حرف ندا (یا) مى‏باشد، و لذا با هم جمع نمى‏شوند و آن (میم) از ویژگیهاى این اسم است . که نمونه ای از آن دریای بی کران عرضه بداریم  من دعا له علیه السّلام ... 
  2. اللهم   أنت أهل الوصف الجمیل، و التّعداد الکثیر، إن تؤمّل فخیر مؤمّل و إن ترج فأکرم مرجوّ.  یعنى بار خدایا توئى سزاوار ذکر صفت نیکو و سزاوار شماره بسیار نعمت و احسان ان تؤمّل فخیر مأمول و ان ترجّ فخیر مرجوّ یعنى اگر طمع داشته شدى پس بهترین طمع داشته شده و اگر امید داشته شدى پس بهترین امید داشته شده
  3. . اللهم   قد بسطت فیما لا امدح به غیرک و لا اثنى به على احد سواک و لا اوجّهه الى معادن الخیبة و مواضع الرّیبة و عدلت بلسانى عن مدائح الادمیّین و الثّناء على المربوبین المخلوقین یعنى بار خدایا بتحقیق که تو پهن ساختى از براى من ستایشى را که نمى‏توانم ستود باو غیر تو را و درودى را که نمى‏توانم سرود باو بر احدى سواى تو را و متوجّه نساخته‏ام آن ستایش را بمعدنهاى خیبت و خسران و جاهاى شبهه و بهتان و تو برگردانیدى زبان مرا از ستایشهاى مردمان و درود بر مربوبین مخلوقین یعنى بپرورش یافته‏گان آفریدگان
  4. .اللهم   و لکلّ مثنى على من اثنى علیه مثوبة من جزاء او عارفة من عطاء و قد رجوتک دلیلا على ذخائر الرّحمة و کنوز المغفرة یعنى بار خدایا و از براى هر ستایش‏کننده بر آن کس که او را ستوده است اجرى هست از اجرهاى بزرگ یا احسانى هست از بخششهاى بزرگ و من امیدوارم بتو راه نمودن بر توشهاى بخشش و گنجهاى آمرزش را یعنى راه نمائى بمن اسباب بخشش و آمرزش را
  5. . اللهم   و هذا مقام من افردک بالتّوحید الّذى هو لک و لم یر مستحقّا لهذه المحامد و الممادج غیرک یعنى بار خدایا و این مقام کسى است که یگانه گردیده است تو را بیگانه ساختنى که مختصّ از براى تست که توحید ذات و صفات و افعال باشد و ندیده است سزاوار از براى این حمدها و مدحها غیر تو را
  6. . اللهم   اعل على بناء البانین بنانه و اکرم لدیک نزله و شرّف عندک منزلته و اته الوسیلة و اعطه السّناء و الفضیلة یعنى بار خدایا بلند گردان بر بناى کمالات کاملین بناى کمالات او را و باکرامت گردان در نزد تو نعمتهائى را که مهیّا کرده از براى ضیافت او و بلندمرتبه گردان
  7. . اللهم   قد انصاحت جبالنا و اغبرت ارضنا و هامت دوابّنا و تحیّرت فى مرابضها و عجّت عجیج الثّکالى على اولادها و ملّت التردّد فى مراتعها و الحنین الى مواردها یعنى بار خدایا بتحقیق که شق گردید از خشکى کوههاى ما و گردآلود گردید زمین ما و تشنه گشتند چارپایان ما و سرگردان گشتند در خوابگاههاى خود و فریاد برآوردند مثل فریاد زنان فرزند مرده بر اولاد خود و ملول گشتند از تردّدکردن در چراگاههاى خود بتقریب بى‏علفى و از اشتیاق و دردمندى آبگاههاى خود از بى‏ابى
  8. . اللهم   فارحم حیرتها فى مذاهبها و انینها من موالجها : .. اللهم   فارحم حیرتها فى مذاهبها و أنینها فى موالجها، الانّة و حنین الحانّة . بار الها رحم بحیرت-  چهار پایان بنما در مذاهبش و انینها فى موالجها-  و بناله‏هاى آن در جایگاه خویش‏
  9.  . اللهم   خرجنا الیک حین اعتکرت علینا حدابیر السّنین و اخلفتنا مخائل الجود فکنت الرّجاء للمبتئس و البلاغ للملتمس. ندعوک حین قنط الأنام، و منع الغمام، و هلک السّوام أن لا تؤاخذنا بأعمالنا، و لا تأخذنا بذنوبنا، و انشر علینا رحمتک بالسّحاب المنبعق، و الرّبیع المغدق و النّبات المونق سحّا وابلا تحیى به ما قد مات و تردّ به ما قد مات یعنى بار خدایا پس رحم کن نالهاى گوسفندان را و ارزومندى شتران را بار خدایا پس رحم کن حیرت انها را در بیرون رفتن انها و نالهاى انها را در داخل شدن انها بار خدایا بیرون شدیم بسوى تو در وقتى که جمع‏شدن بر ما شتران لاغر سال قحط و مخالفت کرد با ما مواضع گمان باران پس باش تو امید از براى ناامیدان و کفایت از براى التماس‏کنندگان
  10. . اللهم   انت اهل الوصف الجمیل و التّعداد الکثیر یعنى بار خدایا توئى سزاوار ذکر صفت نیکو و سزاوار شماره بسیار نعمت و احسان ان تؤمّل فخیر مأمول و ان ترجّ فخیر مرجوّ یعنى اگر طمع داشته شدى پس بهترین طمع داشته شده و اگر امید داشته شدى پس بهترین امید داشته شده
  11. . اللهم   قد بسطت فیما لا امدح به غیرک و لا اثنى به على احد سواک و لا اوجّهه الى معادن الخیبة و مواضع الرّیبة و عدلت بلسانى عن مدائح الادمیّین و الثّناء على المربوبین المخلوقین یعنى بار خدایا بتحقیق که تو پهن ساختى از براى من ستایشى را که نمى‏توانم ستود باو غیر تو را و درودى را که نمى‏توانم سرود باو بر احدى سواى تو را و متوجّه نساخته‏ام آن ستایش را بمعدنهاى خیبت و خسران و جاهاى شبهه و بهتان و تو برگردانیدى زبان مرا از ستایشهاى مردمان و درود بر مربوبین مخلوقین یعنى بپرورش یافته‏گان آفریدگان
  12. . اللهم  و لکلّ مثنى على من اثنى علیه مثوبة من جزاء او عارفة من عطاء و قد رجوتک دلیلا على ذخائر الرّحمة و کنوز المغفرة یعنى بار خدایا و از براى هر ستایش‏کننده بر آن کس که او را ستوده است اجرى هست از اجرهاى بزرگ یا احسانى هست از بخششهاى بزرگ و من امیدوارم بتو راه نمودن بر توشهاى بخشش و گنجهاى آمرزش را یعنى راه نمائى بمن اسباب بخشش و آمرزش را
  13. . اللهم  و هذا مقام من افردک بالتّوحید الّذى هو لک و لم یر مستحقّا لهذه المحامد و الممادج غیرک یعنى بار خدایا و این مقام کسى است که یگانه گردیده است تو را بیگانه ساختنى که مختصّ از براى تست که توحید ذات و صفات و افعال باشد و ندیده است سزاوار از براى این حمدها و مدحها غیر تو را
  14. . اللهم   قد انصاحت جبالنا و اغبرت ارضنا و هامت دوابّنا و تحیّرت فى مرابضها و عجّت عجیج الثّکالى على اولادها و ملّت التردّد فى مراتعها و الحنین الى مواردها یعنى بار خدایا بتحقیق که شق گردید از خشکى کوههاى ما و گردآلود گردید زمین ما و تشنه گشتند چارپایان ما و سرگردان گشتند در خوابگاههاى خود و فریاد برآوردند مثل فریاد زنان فرزند مرده بر اولاد خود و ملول گشتند از تردّدکردن در چراگاههاى خود بتقریب بى‏علفى و از اشتیاق و دردمندى آبگاههاى خود از بى‏ابى
  15. . اللهم   فارحم أنین الآنّة، و حنین الحانّة. پس بار خدایا رحم کن بر ناله‏هاى ناله کنندگان و بر آرزومندى آرزومند شوندگان و فغان ایشان از جهت آن
  16. (اللّهمّ فارحم حیرتها فی مذاهبها و انینها فی موالجها بار خدایا پس رحم کن بر سرگشتگى ایشان در مواضع رفتن ایشان و رحمت فرماى بر ناله ایشان در جاهاى در آمدن ایشان.
  17. . اللهم سقیا منک محیته مرویة تامّة عامّة طیّبة مبارکة هنیئة مرئیة زاکیا نبتها ثامرا فرعها ناضرا ورقها تنعش بها الضّعیف من عبادک و تحیى بها المیّت من بلادک یعنى بار خدایا طلب مى‏کنیم باران دادنى را از تو که زنده کننده باشد سیراب‏کننده باشد تمام باشد بحسب نفع عموم داشته باشد بحسب مکان پاک باشد از امراض و اسقام با برکت باشد گوارا باشد فراخى آورنده باشد نموّ کننده باشد گیاه او میوه دهنده باشد شاخهاى او سبز و خرّم باشد برگهاى او بلند سازى تو بسبب ان ضعیفان از بندگان تو را و زنده گردانى مردگان از شهرهاى تو را
  18. . اللهم   سقیا منک تعشب بها نجادنا و تجرى بها رهادنا و تخصب بها جنابنا و تقبل بها ثمارنا و تعیش بها مواشینا و تندى بها اقاصینا و تستعین بها ضواحینا من برکاتک الواسعة و عطایاک الجزیلة على بریّتک المرملة و وحشک المهملة : بار خدایا مى‏خواهیم باران دادنى از تو که گیاه برارد بسبب ان زمین‏هاى بلند ما و جارى از اب گردد گودال هاى ما و بفراوانى برسد بسبب ان اطراف و جوانب ما و روى ارد بما بسبب ان میوهاى ما و زندگانى کنند بسبب ان چارپایان ما و منتفع گردند بان مردمان دور از ما و یارى جویند بان مردمان حوالى ما از جهة برکتهاى وسعت دارنده تو و بخششهاى بزرگ تو بر خلایق فقیر محتاج تو و حیوانات وحشى بى‏چوبان تو
  19. . اللهم قد ملّت اطبّاء هذا الدّاء الدّوىّ و کلّت النّزعة باشطان الزّکىّ :  بار خدایا ملول گشتند طبیبهاى این درد شدید ضلالت و خسته گردیدند کشنده‏هاى اب هدایت بریسمانهاى بلند چاههاى دورتک
  20. . اللهم  فان ردّوا الحقّ فافضض جماعتهم و شتّت کلمتهم و ابسلهم لخطایاهم : بار خدایا پس اگر ردّ کردند و قبول نکردند گفتار حقّ را پس پراکنده گردان جمعیّت ایشان را و از هم جدا ساز سخنان ایشان را و هلاک ساز ایشان را از جهة گناهان ایشان‏
  21. . اللهم انّک قد تعلم انّه لم یکن الّذى کان منّا منافسة فى سلطان و لا التماس شی‏ء من فضول الحطام و لکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک : بار خدایا بتحقیق که تو مى‏دانى که نبود آن چه که واقع شد از ما از مجاهده از جهة رغبت در سلطنت و پادشاهى و نه خواهش چیزى از زیادتیهاى متاع دنیوى و لیکن از براى این بود که برگردانم علامات دین تو را که برده‏اند و ظاهر سازم اصلاح در میان عباد را در شهرهاى تو تا ایمن گردند مظلومان بندگان تو از ظالمان و تا برپا داشته شود فروگذاشته شده از حدود و احکام تو
  22. . اللهم انّى اوّل من اناب و سمع و اجاب لم یسبقنی بالصّلوة الّا رسول اللّه (-  ص- ) و قد علمتم انّه لا ینبغی ان یکون على الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام و امامة المسلمین البخیل فیکون فى اموالهم لهمته و لا الجاهل فیضلّهم بجهله و لا الجانى فیقطعهم بجفائه و لا الخائف للدّول فیتّخذ قوما دون قوم و لا المرتشى فى الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بها دون المقاطع و لا المعطّل للسّنّة فیهلک الامّة : بار خدایا من اوّل کسى باشم که رجوع کردم بحقّ و شنیدم حقّ را و قبول کردم و پیشى نگرفت مرا بنماز احدى مگر رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) و بتحقیق که شما دانستید که سزاوار نیست این که قائم باشد بر فروج مسلمانان و خونهاى ایشان و غنیمتها و احکام و امامت مسلمانان شخصى بخیل تا این که واقع شود در اموال ایشان حرص او و نه جاهل تا این که گمراه گرداند ایشان را بنادانى خود و نه جورکننده تا این که مستأصل گرداند ایشان را بجور خود و نه ترسنده از دولتها تا این که بردارد بدوستى خود قومى دون قومى را و نه رشوه‏گیرنده در حکم کردن تا این که باطل کند حقوق را و بازایستد در حقوق پیش از مواضع جزم بان و نه واگذارنده طریقه پیغمبر (صلی الله علیه وآله ) تا این که هلاک سازد امّت را
  23.  . اللهم انّهما قطعانى و ظلمانى و نکثا بیعتى و البّ النّاس علىّ فاحلل ما عقدا و لا تحکم لهما ما ابرما و ارهما المسائة فیما املّا و عملا : بار خدایا بدرستى که طلحه و زبیر بریدند از من و ظلم کردند در حقّ و شکستند بیعت مرا و حریص گردانیدند مردم را بر جنگ من پس واکن آن چه را که بسته‏اند از تدبیر در جنگ با فتن و استوار مگردان از براى ایشان آن چه را که تابیدند از عزم مجادله با من و بنما ایشان را بدى در آن چیزى که ارزو کرده‏اند و عمل کرده‏اند
  24. . اللهم انّا خرجنا الیک من تحت الاستار و الاکنان و بعد عجیج البهائم و الولدان راغبین فى رحمتک و راجین فضل نعمتک و خائفین من عذابک و نقمتک : پروردگارا، ما خارج نشدیم به سوى تو مگر وقتى که سالهاى قحطى چون شتران لاغر، به گرد ما حلقه زدند (و ما دچار بدبختى و فلاکت شدیم) و آسمان با ما به کین توزى برخاست و ابرهایى که مى‏بارید، با ما به جفا پرداخت، پس تو که امید ناامیدان، و منتهاى آرزوى التماس کنندگانى، در این زمان، که مردم از همه جا مأیوس گشته، ابرها از باریدن منع شده، و چرندگان نزدیک به هلاکت رسیده‏اند، (به درگاهت پناه آورده، زارى مى‏کنیم:) بر ما به کردار نکوهیده و گناهان زشتمان مگیر، و رحمت خود را بر ما بباران،
  25. . اللهم   فاسقنا غیثک و لا تجعلنا من القانطین و لا تهلکنا بالسّنین و لا تؤاخذنا بما فعل السّفهاء منّا یا ارحم الرّاحمین : بار خدایا ما بیرون امدیم بسوى مرحمت تو از زیر سقفها و از خانها و بعد از فریاد و ناله چارپایان و اطفال در حالتى که در آورده‏ایم بسوى تو از جهة رحمت تو و امیدواریم بزیادتى نعمت تو و ترسناکیم از عذاب تو و عقوبت تو
  26. . اللهم   إنّک تعلم أنّه لم یکن الّذی کان منّا منافسة فى سلطان و لا التماس شی‏ء من فضول الحطام و لاکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک : بار خدایا تو مى‏دانى آنچه ما انجام دادیم نه براى این بود که ملک و سلطنتى بدست آوریم و نه براى این که از متاع دنیا چیزى تهیّه کنیم بلکه بخاطر این بود که نشانه‏هاى از بین رفته دینت را بازگردانیم و آثار اصلاح را در بلادت آشکار سازیم تا بندگان مظلومت در ایمنى قرار گیرند و قوانین و مقررّاتى که بدست فراموشى سپرده شده بار دیگر عملى گردد.
  27. اللهم  اجعلنى، اسوة من قد انهضته بتجاوزک من مصارع المجرمین، فاصبح طلیق عفوک من اسر سخطک «بار خدایا مرا، براى اشخاصى که توفیق دورى جستن، از جایگاه هلاکت گناه‏کاران را، داده‏اى الگو و پیشوا قرار بده آنان که شب را به صبح نابرده، از بند عذاب و خشمت، به آزادى گذشت عفوت رسیدند.»
  28.  . اللهم   إنّک سألتنى من نفسى ما لا أملکه إلّا بک، فاعطنی منها ما یرضیک عنّى یعنى: بار خدایا تو از من چیزى را خواسته‏اى که جز به یارى تو نمى‏توانم آن را داشته باشم، پس آنچه از آن تو را خشنود مى‏گرداند بر من ببخشاى.
  29. . اللهم  لا تؤاخذنی بما یقولون و اجعلنى افضل ممّا یظنّون. هرگاه سخن از پاکى یکى از مردمان با تقوا و پرهیزکار به میان آید، او از آنچه در باره‏اش گویند، مى‏ترسد و مى‏گوید: من خود آگاه‏ترم به حال خود از دیگران، و پروردگارم آگاه‏تر است به حال من از خودم، بار خدایا مرا بر آنچه اینان مى‏گویند مؤاخذه نفرما (و مگیر) و مرا برتر از آنچه اینان گمان دارند قرارم ده.
  30. . اللهم   افسح له مفسحا فی ظلّک، و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک. بار خدایا وسیع گردان از براى او مقام اتّساع در حضرت قدس و ظلّ جود تو.
  31. . اللهم   و أعل على بناء البانین بناءه، و أکرم لدیک منزلته، و أتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشّهادة، مرضیّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطبة فصل. بار خدایا بلند گردان بر بناى بنا کنندگان بناى او را که آن قواعد اسلام است و ارکان ایمان، یعنى غالب گردان دین او را بر سایر ادیان  و گرامى دار نزد خودت و فروغ نورش را کامل گردان. خداوندا، جزاى رسالت او را پذیرفتن گواهى [و رضایت به گفتارش‏] قرار ده، در حالى که منطقش عادلانه و گفتارش فاصل (حق و باطل) است. (3) خداوندا، در میان آسایش گوارایى عیش، و مستقر نعمت، و آخرین خوشیها، و آرزوهاى لذات، و خوشى آسایش، و منتهاى آرامش (نفس) و تحفه‏هاى کرامت، و آرزوهاى لذات، و خوشى آسایش، و منتهاى آرامش (نفس) و تحفه‏هاى کرامت، میان ما را با او جمع گردان. (4) [1] ما روی مثل هذا الفصل فی مصادر أخرى.
  32. . اللهم اجمع بیننا و بینه فی برد العیش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، بارخدایا  میان ما و رسولت را جمع کن در وسعت عیش و قرارگاه نعمت و نهایت آرامش و در تحفه‏هاى خوش آیند، (آمین ربّ العالمین)
  33. . اللهم   اغفر لی رمزات الألحاظ، و سقطات الألفاظ، و شهوات الجنان، و هفوات اللّسان - خدایا بر من ببخش اشاره‏هاى نگاههایم را و بیهوده‏هاى الفاظم را، و شهوتهاى قلبم را و لغزشهاى زبانم را. شهوت قلب امیال آنست به اشیاء فاقد فضیلت. بار خدایا آنچه را که تو از من به آن آگاه‏ترى بر من ببخشاى و اگر بار دیگر به سوى آن باز گردم، تو هم مغفرت خود را باز گردان
  34. اللّهم اغفر لى ما وأیت من نفسى و لم تجدله وفاء عندى» خداوندا آنچه را از کارهاى نیک که تصمیم گرفته‏ام و انجام نداده‏ام ببخش.
  35. اللّهمّ اغفر لی ما تقرّبت به إلیک بلسانی، ثمّ خالفه قلبی. اللّهمّ اغفر لی رمزات الألحاظ، و سقطات الألفاظ، و شهوات الجنان، و هفوات اللّسان : خداوندا آنچه را با زبان به تو تقرب مى‏جویم و قلبم با آن همآهنگ نیست مورد مغفرت خویش قرار ده الهى نگاههاى اشارت آمیز، سخنان بى فایده و خواسته‏هاى نابجاى دل و لغزشهاى زبان را بر من ببخش
  36. اللهمّ إنّی أعوذ بک من أن تحسّن فی لامعة العیون علانیتی، و تقبّح فیما أبطن لک سریرتی، محافظا على رئاء الناس«» من نفسی بجمیع ما أنت مطلع علیه منّی، فأبدی للناس حسن ظاهری، و أفضی إلیک بسوء عملی، تقرّبا إلى عبادک، و تباعدا من مرضاتک. بار خدایا به تو پناه مى‏برم اگر من در برابر دیدگان مردم ظاهرم را بیارایم، و باطنم را در پیش تو زشت بدارم، در حالى که خود را نگهدارى کنم نزد مردم بریا و خودنمائى به همه آنچه تو از من بدان آگاهى و باطن زشت خود را نزد تو آورم تا برضاى مردم نزدیک شوم و از خوشنودى تو دور گردم.
  37. . اللهم   و قد بسطت لی فیما لا أمدح به غیرک، و لا أثنی به على أحد سواک، و لا أوجّهه إلى معادن الخیبة و مواضع الرّیبة، و عدلت بلسانی عن مدائح الآدمیّین، خدایا جز تو را مدح نمى‏گویم جز تو را مدح نمى‏گویم چنان زبانى به من عطا فرمودى که جز به مدح و ثناى تو نگشایم و با آن زبان به موضع نومیدى و شک و بدگمانى رو نمى‏آورم. و تو از مدح آدمها و ستایش خلایق که دست پرورده تو هستند زبانم را نگاه داشتى
  38. اللّهمّ داحى المدحوّات، و داعم المسموکات، و حابل القلوب على فطرتها: شقیّها و سعیدها (خدایا اى گستراننده هر گسترده، اى نگهدارنده آسمانها اى آفریننده دلها بر فطرت خداجوئى در انسانهاى بد و خوب)‏
  39. . اللهم   و لکلّ مثن على من أثنى علیه مثوبة من جزاء، أو عارفة من عطاء، و قد رجوتک دلیلا على ذخائر الرّحمة و کنوز المغفرة. .
  40. اللّهمّ و لکلّ مثن على من أثنى علیه مثوبة من جزاء، أو عارفة من عطاء، و قد رجوتک دلیلا على ذخائر الرّحمة و کنوز المغفرة. و مر هر ثنا کننده‏اى را  بر آن کس که ثنا گفت بر او مثوبتى هست از پاداش آن  یا نیکویى از نعمت دادن و به تحقیق که امیدوارم به تو در آن حال که تو راهنما باشى  بر ذخیره‏هاى بخشش و گنج‏هاى مغفرت. یعنى آمرزش
  41. اللّهمّ و هذا مقام من أفردک بالتّوحید الّذی هو لک، و لم یر مستحقّا لهذه المحامد و الممادح غیرک، و بی فاقة إلیک لا یجبر مسکنتها إلّا فضلک، و لا ینعش من خلّتها إلّا منّک‏وجودک، فهب لنا فی هذا المقام رضاک، و أغننا عن مدّ الأیدی إلى سواک، «إنّک على کلّ شی‏ء قدیر»بار خدایا  این نوع ثنا گفتن، مقام و منصب کسى است که منفرد دانست تو را  به یگانگى که آن خاص است مر تو را و ندید کسى را که استحقاق داشته باشد مر این ستایش‏ها و ثناها را غیر از ذات بزرگوار تو و حاصل است مرا حاجتى به سوى جناب تو  که جبر و تلافى نمى‏کند مسکنت و مذلّت، آن حاجت را مگر فضل و احسان تو و بر نمى‏دارد فقر و فاقه آن احتیاج را  مگر عطا و بخشش تو  پس ببخش ما را  در این مقام و مرتبه خشنودى خود را و بى‏نیاز گردان ما را  از کشیدن دست‏ها  به سوى غیر تو  به درستى که تو بر آنچه که مى‏خواهى، توانایى‏

           اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم نظر دهید متشکرم 

  • حسین صفرزاده
۰۲
آذر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

نامه --45  از 79نامه و من کتاب له علیه السلام. إلى عثمان بن حنیف الأنصاری-  و کان عامله على البصرة.. در نهج البلاغه امده است. 1- ضرورت ساده  زیستی کارگزاران..2- امام الگوی ساده زیستی .3-  امام در تلخى‏هاى روزگار با مردم بودند . 4- امام ودنبا

  1. امام ودنیا :چهارمین وآخرین قسمت نامه حضرت به عثمان بن حنیف الأنصاری  
  2. اى دنیا از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگال‏هاى تو رهایى یافتم، إلیک عنّى یا دنیا فحبلک على غاربک، قد انسللت من مخالبک، و أفلتّ من حبائلک،
  3. و از دام‏هاى تو نجات یافته، و از لغزشگاه‏هایت دورى گزیده‏ام. و اجتنبت الذّهاب فى مداحضک.
  4. کجایند بزرگانى که به بازیچه‏هاى خود فریبشان داده‏اى : أین القوم الّذین غررتهم بمداعبک
  5. کجایند امت‏هایى که با زر و زیورت آنها را فریفتى که اکنون در گورها گرفتارند و درون لحدها پنهان شده‏اند. أین الأمم الّذین فتنتهم بز خارفک هاهم رهائن القبور،
  6. اى دنیا به خدا سوگند اگر شخصى دیدنى بودى، و قالب حس کردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى‏کردم، و مضامین اللّحود و اللّه لو کنت شخصا مرئیّا، و قالبا حسّیّا،
  7. به جهت بندگانى که آنها را با آرزوهایت فریب دادى، لأقمت علیک حدود اللّه فى عباد غررتهم بالأمانى،
  8. و ملّت‏هایى که آنها را به هلاکت افکندى، و أمم ألقیتهم فى المهاوى،
  9. و قدرتمندانى که آنها را تسلیم نابودى کردى، و ملوک أسلمتهم إلى التّلف
  10. و هدف انواع بلاها قرار دادى که دیگر راه پس و پیش و ندارند، و أوردتهم موارد البلاء، إذ لا ورد و لا صدر.
  11. امّا هیهات کسى که در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط خواهد کرد، هیهات من وطى‏ء دحضک زلق،
  12. و آن کس که بر امواج تو سوار شد غرق گردید، و من رکب لججک غرق،   
  13. کسى که از دام‏هاى تو رهائى یافت پیروز شد، و من ازورّ عن حبالک وفّق،
  14. آن کس که از تو به سلامت گذشت نگران نیست که جایگاهش تنگ است، و السّالم منک لا یبالى إن ضاق به مناخه،
  15. زیرا دنیا در پیش او چونان روزى است که گذشت. از برابر دیدگانم دورشو، و الدّنیا عنده کیوم حان انسلاخه. أعزبى عنّى،      
  16. سوگند به خدا، رام تو نگردم که خوارم سازى، فو اللّه لا أذلّ لک فتستذلّنى،
  17. و مهارم را به دست تو ندهم که هر کجا خواهى مرا بکشانى، و لا أسلس لک فتقودینى،
  18. به خدا سوگند، که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان، هر گاه بیابم شاد شود، و ایم اللّه-  یمینا برّة أستثنى فیها بمشیئة اللّه-  لأروضنّ نفسى ریاضة تهشّ معها إلى القرص إذا قدرت علیه مطعوما،
  19. و به نمک به جاى نان خورش قناعت کند، و تقنع بالملح مأدوما،
  20. و آنقدر از چشم‏ها اشک ریزم که چونان چشمه‏اى خشک در آید، و اشک چشمم پایان پذیرد. و لأدعنّ مقلتى کعین ماء نضب معینها مستفرغة دموعها.
  21. آیا سزاوار است که چرندگان، فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند، أ تمتلئ السّائمة من رعیها فتبرک و تشبع الرّبیضة من عشبها
  22. و على نیز [همانند آنان‏] از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند چشمش روشن باد که پس از سالیان دراز، چهارپایان رها شده، فتربض و یأکل علىّ من زاده فیهجع قرّت اذا عینه إذا اقتدى بعد السّنین المتطاولة بالبهیمة الهاملة،
  23. و گلّه‏هاى گوسفندان را الگو قرار دهد خوشا به حال آن کس که مسئولیّت‏هاى واجب را در پیشگاه خدا به انجام رسانده : و السّائمة المرعیّة طوبى لنفس أدّت إلى ربّها فرضها،
  24. و در راه خدا هر گونه سختى و تلخى را به جان خریده، و به شب زنده‏دارى پرداخته است، و عرکت بجنبها بؤسها، و هجرت فى اللّیل غمضها،
  25. و اگر خواب بر او چیره شده بر روى زمین خوابیده، حتّى إذا غلب الکرى علیها افترشت أرضها،
  26. و کف دست را بالین خود قرار داده، و در گروهى است که ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و توسّدت کفّها، فى معشر أسهر عیونهم خوف معادهم،
  27. و پهلو از بسترها گرفته، و لبهایشان به یاد پروردگار در حرکت و با استغفار طولانى گناهان را زدوده‏اند: و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذکر ربّهم شفاههم، و تقشّعت بطول استغفارهم ذنوبهم
  28. «آنان حزب خداوند، و همانا حزب خدا رستگار است» پس از خدا بترس اى پسر حنیف، و به قرص‏هاى نان خودت قناعت کن، تا تو را از آتش دوزخ رهائى بخشد. ‏نهج..(دشتى) ص 555(أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ، أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). فاتّق اللّه یا ابن حنیف، و لتکفک أقراصک، لیکون من النّار خلاصک. اقول: المأدبة بالضم: الطعام یدعى الیه. اختیارمصباح‏السالکین ص 531
  29. وداع از دنبا : در نخستین نکته به سپرى شدن دنیا و وداع کردن آن با اهل دنیا اشاره کرده مى‏فرماید: «اما بعد دنیا روى برگردانده و وداع خویش را اعلام داشته است، (أمّا بعد فإنّ الدّنیا قد أدبرت، و آذنت بوداع).
  30.  بىتوجّهى به دنیاى دنیا پرستان و انّ دنیاکم عندى لأهون خ 224 11 10- 
  31. عدم وابستگى به دنیا ما لعلّى و لنعیم یفنى خ 224 12 11- 
  32. عدم وابستگى به لذّتهاى ناپایدار ما لعلّى.. و لذّة لا تبقى خ 224 12
  33. عدم وابستگى بر موجودات و اللّه لو أعطیت الأقالیم السبعة خ 224 10 9-
  34. عدم وابستگى به  دشمنان : اسلام هرگز با برنامه‏ریزى براى آینده مخالف نیست، به خصوص براى کارهاى اجتماعى که مایه سربلندى جامعه مسلمانان و عدم وابستگى آنها به دشمنان اسلام است. چنین کارى، نه تنها مذموم نیست، که نوعى عبادت محسوب مى‏شود. در زندگى فردى نیز عاقبت اندیشى کار مقبولى است و همان چیزى است که در روایات به «حزم» تعبیر شده است. در خطبه 81، آن را رکن اصلى زهد مى‏شمرد و مى‏فرماید: «أیّها النّاس الزّهادة، قصر الأمل و الشّکر عند النّعم و التّورّع عند المحارم، پیام‏امام ج 2 ص 200
  35. عدم وابستگى به دنیا، : خطبه پنجاه و دوم در واقع از سه بخش تشکیل شده است، در بخش اوّل ارزش زهد وعدم وابستگى به دنیا، و توجه به این حقیقت که تمام مواهب دنیا زودگذر و سریع الزّوال است، و افراد با ایمان باید خود را براى سفر بزرگى که در پیش دارند از طریق ذخیره کردن اعمال صالح آماده بنمایند. و هى فی التزهید فی الدنیا و ثواب اللّه للزاهد، و نعم اللّه على الخلق‏ .. پیام‏امام ج 2 ص 583
  36. عدم وابستگی به مظاهر دنبا : حقیقت «زهد» که در برابر «رغبت» قرار دارد، همان بى‏اعتنایى نسبت به مواهب مادّى است و یا به تعبیر دیگر: «عدم وابستگى نسبت به دنیا و مظاهر دنیا مى‏باشد، هر چند امکانات وسیعى در اختیار داشته باشد.» کسى که نسبت به امور مادّى بى‏اعتنا است، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نیست (آرزوهاى دور و دراز مخصوص دنیاپرستان است) و کسى که چنین است در برابر نعمت‏ها سپاسگزار و در برابر گناهان خویشتن‏دار است، زیرا نعمت‏ها، او را به خود مشغول نمى‏دارد و از یاد خدا غافل نمى‏کند و گناهان، دل و دین او را نمى‏ربایند. «أیّها النّاس الزّهادة، قصر الأمل و الشّکر عند النّعم و التّورّع عند المحارم،  پیام‏امام .ج 3.ص 306
  37. نزاع  در دنیا : براى رسیدن به دنیاى فرومایه از هم سبقت مى‏گیرند و بر سر مردار گندیده با هم به نزاع مى‏پردازند، فى دنیا دنیّة، و یتکالبون على جیفة مریحة، و عن قلیل یتبرّأ التّابع من المتبوع،
  38.  دنیا وعلى (علیه السلام) همانا خداوند تو را به زینتى آراسته است که بندگان را به زینتى خوشتر از آن در نظر خود نیاراسته است و آن زینت نیکان و برگزیدگان پیشگاه الهى است و زهد در این جهان است و تو را چنان قرار داده است که تو از دنیا چیزى نمى‏گیرى و دنیا هم از تو چیزى نمى‏گیرد و محبت بینوایان را به تو ارزانى داشته است تو را چنان قرار داده است که شاد و خشنودى که ایشان پیروان تو باشند و آنان هم به امامت تو شادند».ما أنت فیه من دنیا قد تبهّجت بزینتها، و خدعت بلذّتها، دعتک فأجبتها، و قادتک فاتّبعتها، و أمرتک فأطعتها. و إنّه یوشک أن یقفک واقف على ما لا ینجیک منه مجنّ،
  39. دنیا پرست : درنامه‏ امام «علیه السلام» به معاویه نوشته است. راستى دنیا آدمى را از غیر خودش باز مى‏دارد دنیا پرست به چیزى از دنیا نمى‏رسد مگر آنکه دنیا در حرص و ولع بیشترى بسوى او مى‏گشاید، و هرگز به سبب آنچه در دنیا به آن رسیده از آنچه به آن نرسیده بى‏نیاز نمى‏گردد، و به دنبال این جمع‏آورى و استوار سازى، جدائى و شکست خواهد بود. کیف أنت صانع إذا تکشّفت عنک جلابیب ما أنت فیه من دنیا قد تبهّجت بزینتها، و خدعت بلذّتها، دعتک فأجبتها،
  40. آرى اهل دنیا : ، آنان لیاقت سربازىِ امام حق را نداشتند و از هدایت و حق فرار کردند و با سرعت در چاه کورى و نادانى در افتادند. اینان اهل دنیا و روى آورندگان به آنند که دل و دین به دنیا داده و تمام همّت و تلاش خود را وقف آن کرده‏اند. أهل دنیا مقبلون علیها، و مهطعون إلیها، و قد عرفوا العدل و رأوه و سمعوه و وعوه،..
  41. کسى که قصد اصلاح خود و حفظ دینش را دارد، باید از آمیزش با اهل دنیا بپرهیزد. «ینبغی لمن اراد صلاح نفسه و احراز دینه ان یجتنب مخالطة أبناء الدّنیا» هزارگوهر             ص 412      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                   

0--45 و من کتاب له علیه السلام. إلى عثمان بن حنیف الأنصاری-  و کان عامله على البصرة..که 79نامه در نهج البلاغه امده است. 1- ضرورت ساده  زیستی کارگزاران..2- امام الگوی ساده زیستی .3-  امام در تلخى‏هاى روزگار با مردم بودند .

  1. آیا به همین رضایت دهم که مرا امیر المؤمنین علیه السلام خوانند و در تلخى‏هاى روزگار با مردمشریک نباشم و در سختى‏هاى زندگى الگوى آنان نگردم : أ أقنع من نفسى بأن یقال أمیر المؤمنین و لا أشارکهم فى مکاره الدّهر أو أکون أسوة لهم فى جشوبة العیش،
  2. آفریده نشده‏ام که غذاهاى لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پروارى که تمام همّت او علف، و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده، و از آینده خود بى خبر است. فما خلقت لیشغلنى أکل الطّیّبات کالبهیمة المربوطة همّها علفها، أو المرسلة شغلها تقمّمها، تکترش من أعلافها، و تلهو عمّا یراد بها، أو أترک سدى و أهمل عابثا، أو أجرّ
  3. آیا مرا بیهوده آفریدند آیا مرا به بازى گرفته‏اند حبل الضّلالة، أو أعتسف طریق المتاهة.
  4. آیا ریسمان گمراهى در دست گیرم و یا در راه سرگردانى قدم بگذارم.
  5. گویا مى‏شنوم که شخصى از شما مى‏گوید: «اگر غذاى فرزند ابى طالب همین است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است». و کأنّى بقائلکم یقول: «إذا کان هذا قوت ابن أبى طالب فقد قعد به الضّعف عن قتال الأقران و منازلة الشّجعان»
  6. آگاه باشید درختان بیابانى، چوبشان سخت‏تر، و درختان کناره جویبار پوستشان نازک‏تر است. ألا و إنّ الشّجرة البریّة أصلب عودا، و الرّوائع الخضرة أرقّ جلودا،
  7. درختان بیابانى که با باران سیراب مى‏شوند آتش چوبشان شعله‏ورتر و پر دوام‏تر است. و النّباتات البدویة أقوى وقودا و أبطأ خمودا
  8. من و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چونان روشنایى یک چراغیم، یا چون آرنج به یک بازو پیوسته‏ایم، و أنا من رسول اللّه کالصّنو من الصّنو، و الذّراع من العضد.
  9. به خدا سوگند اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، از آن روى بر نتابم، و اللّه لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولّیت عنها،
  10. و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه مى‏شتابم، و لو أمکنت الفرص من رقابها لسارعت إلیها.
  11. و تلاش مى‏کنم که زمین را از این شخص مسخ شده «معاویه» و این جسم کج اندیش، پاک سازم. و سأجهد فى أن أطهّر الأرض من هذا الشّخص المعکوس،
  12. تا سنگ و شن از میان دانه‏ها جدا گردد. و الجسم المرکوس حتّى تخرج المدرة من بین حبّ الحصید اختیارمصباح‏السالکین   ص 531
  13. - «بِسْمِ اللَّهِ» کلامى که سخن خداوند با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مى‏شود.
  14. * اسلام هم نماز را سفارش مى‏کند که ارتباط با خالق است؛ «أَقِیمُوا الصَّلاةَ»* و هم زکات را توصیه مى‏کند که ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّکاةَ»
  15. جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان، احسان کنید و با مردم‏، به زبان خوش سخن بگویید بقره ایه 38
  16. اگر دیگران را سفارش به مراعات ادب مى‏کنیم، باید ابتدا خودمان در سخن با مردم‏، رعایت ادب را بکنیم. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» خطاب محترمانه است‏
  17. ارتباط با خدا در کنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعى در حوادث و گرفتارى‏ها مطرح است. «آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ... وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّه‏
  18. گرچه در آیه، قبض و بسط به خداوند نسبت داده شده است، ولى در روایات مى‏خوانیم: هر که با مردم گشاده دست باشد، خداوند به او بسط مى‏دهد و هر کس با مردم بخل ورزد، خداوند نسبت به او تنگ مى‏گیرد.
  19. رباخوار، گمان نکند با مردم محروم طرف است، بلکه خداوند به حمایت از محرومان برخاسته و از حقّ آنان دفاع مى‏کند. «بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ»
  20. خداوند از طریق پیامبران، با مردم اتمام حجّت مى‏کند. «فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ»ترجمه‏غررمحلاتى .ص 87     
  21. 1 375 مؤمن با مردم انس دارد و دیگران نیز با او انس گیرند، و با مردم مهربانى کند. ترج.‏غررمحلاتى ص 189     
  22.  خالطوا النّاس مخالطة، ان متم معها بکو علیکم، و ان عشتم حنّوا الیکم. (چنان با مردم سیر کنید که اگر مردید، بر شما گریه کنند، و اگر ماندید بپذیرند) که یک دنیا مکارم اخلاق در سطر کوتاهى جا داده شده است، با الفاظى ساده و بى تکلف و فصیح، و این جمله کوتاه هم نمونه دیگر: و همچون ظرفى را ماند که دریایى در آن گنجانده شده باشد.
  23. در حکومت حکام وضع مردم خوب و رضایت بخش نخواهد شد مگر آنکه رفتار آنان با مردم خوب باشد و همچنین وضع وحدت مردم و حکام خوب نمى‏شود مگر آنکه مردم تحت فرمانشان با استقامت و پایدارى حق را رعایت کنند و از دستور آنان اطاعت نمایند.
  24. هنگامى که برخاستى و خود را مهیا ساختى تا با مردم نمازگزارى، نماز را چندان طولانى مخوان که مردم را پراکنده سازى و سریع و تند هم مخوان که آن را تباه کنى.
  25. در اینجا ظاهرا امیر المؤمنین (علیه السلام) عقل را به دو قسمت تقسیم کرده‏اند: عقل ذاتى و فطرى، و عقل اکتسابى و تجربى. عقل ذاتى و فطرتى همان منبع درکى است که خداوند رحمان در بنى آدم قرار داده است براى این که از حیوانات و از جماد و نبات متمایز باشد. دیگرى، عقل اکتسابى و تجربى است. انسان در اثر رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افکار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربى و اکتسابى پیدا مى‏کند. یادنامه‏دومین‏کنگره  ص 112
  26. عهدى که انسان با مردم مى‏بندد. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا ...» توبه 75
  27. تفسیر نور(10جلدى) ج‏1 583 سوره آل‏عمران، آیه 112 ..... ص : 583
  28. (دشمنان شما به قدرى ترسو و زبون هستند که) هر کجا یافت شوند، مُهر ذلّت بر آنها خورده است، مگر آنکه به ریسمان (امان) الهى چنگ زنند (و از انحراف و فسق دست برداشته، ایمان آورند) و با مردم پیوندى برقرار
  29. مؤمنان، هم رابطه با خدا دارند. «قَوَّامِینَ لِلَّهِ» و هم در رابطه با مردم گواهى به‏ عدل مى‏دهند. «شُهَداءَ بِالْقِسْطِ»
  30. - جنگ با خلق خدا، جنگ با خداست وآنکه با مردم طرف شود، گویا با خداوند طرف است. «یُحارِبُونَ اللَّهَ»
  31. مربّى ومبلّغ، باید با برخوردى محبّت‏آمیز با مردم‏، به آنان شخصیّت دهد.«سَلامٌ عَلَیْکُمْ»     
  32. نحوه برخورد با مردم مسأله هشتم که از لحاظ اصولى یک مسأله ثانوى، اما از لحاظ عملى مسأله بسیار پرشور و پر اهمیتى است، نحوه برخورد دستگاه ادارى با مردم است. اجزاء و اعضاى حکومتى چگونه باید با مردم برخورد کنند آیا طلبکار از مردمند آیا بدهکار به مردمند اخلاق دستگاه حکومت با مردمچگونه است رفتار حاکم با خود مسأله نهم که باز از آن مسائل بسیار جالب است، رفتار حاکم نسبت به خویشتن است. آیا براى رفتار حاکم در جامعه، محدودیتى وجود دارد آیا مى‏توان به حسن رفتار او با مردمبسنده کرد یا نه، ما وراى نحوه ارتباط حاکم با مردم، بازگشت‏به‏نهج‏البلاغه ص 12
  33. داناى دین و بصیر به همه معارف اسلامى و قرآنى است و با دلى مالامال از معرفت، و روحى بزرگ و در مقامى پر مسئولیت، با مردم روبرو مى‏شود، با آنها حرف مى‏زند، و به سؤالات و استفهامات آنها پاسخ مى‏دهد. این است زمینه و موقعیت صدور نهج البلاغه، بازگشت‏به‏نهج‏البلاغه .ص 25
  34. قسمتى از نامه‏اى است که على «ع» به مأمورین مالیات نوشته است: با مردماز روى انصاف رفتار کنید و در برابر خواسته‏هایشان بردبار باشید، زیرا شما خزانه‏داران رعیت و نمایندگان ملت هستید. بخشى‏اززیبایى‏هاى‏نهج.. ص 170     
  35. نیکوکاران، نافرمانى گردنکشان، خوددارى از ستم، بزرگ شمردن خون‏ریزى، انصاف با مردم، فرو بردن خشم و دورى جستن از تبهکارى در زمین، تعصب به خرج دهید، و از کیفرهائى که در اثر بدرفتارى و اعمال ناپسند بر ملل پیش از شما فرود آمده بترسید و خوبى و بدى حالات آنان را بخاطر بیاورید و بترسید از این که مانند آنها باشید. بخشى‏اززیبایى‏هاى‏نهج..ص 252     
  36. عاصم گفت: اى امیر مؤمنان پس خود چرا در خوراک به غذاى ساده و در پوشاک به لباس خشن بسنده مى‏کنى. امام فرمود: واى بر تو، من مانند تو نیستم. خداوند بر امامان عادل واجب کرده است تا خویشتن را با مردم ناتوان برابر دارند تا فقر فقیران بر آنان سخت نیاید. عاصم از آن پس عباى خود را به سویى افکند و پیشه‏اى پیش گرفت و به سوى کسان خود بازگشت. ترجمه‏اعلام‏نهج‏البلاغه  ص 27     
  37. آنها مصداق آیات کریمه قرآن و گنجینه‏هاى علوم خداى رحمانند. هرگاه سخن گویند از در صدق گویند و هر گاه سکوت کنند کسى بر آنها سبقت نگیرد. پس رهبر هر ملّتى باید با مردمخود به راستى سخن گوید و آنچه مى‏گوید در اطرافش بیندیشد و بدون فکر حرف نزند و باید از فرزندان و دلدادگان جهان آخرت باشد. ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع)  ص 543
  38. با مردم فروتن باش و با نرمى با ایشان برخورد کن و هنگام تلاقى چهره‏ات را باز کن و گشاده‏رو باش و همه را با یک چشم بنگر تا این که بزرگان جهت ظلم به دیگران در تو طمع نکنند و انسانهاى ضعیف از عدالت تو مأیوس نگردند. ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) ص 975
  39.  از ناحیه خود با مردم از روى انصاف برخورد کنید و براى برآوردن حوائج ایشان شکیبا باشید چرا که شما خزانه‏داران رعیت و وکیلان و سفیران امامانید، پس حاجت کسى را روا نکرده نگذارید ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) ص 1079     
  40. با مردم در هنگام روبرو شدن و مجالست و اجراى حکم گشاده‏رو باش و بپرهیز از غضب که غضب پرشى از شیطان است و بدان که هر چه تو را به خدا نزدیک کند از آتش دوزخ دورت مى‏سازد و آنچه تو را از خدا دور کند به آتش دوزخ نزدیک سازد. ترجمه‏روان‏نهج..(ارفع) ص 1179

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                               

 

  • حسین صفرزاده
۰۱
آذر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. ساده زیستی در فرهنگ اسلام ، اهل بیت ، درنهج البلاغه  

    1. - آفات مهمانى‏ : به حساب مهمانى جمع مى‏شوند: 1- چشم چرانى مى‏کنند 2- اسراف 3- رقابت 4- تفاخر 5- ریا

    2. آدمى که خیلى خرج مى‏کند، خیلى باید کار کند و فرصت براى کار دیگر ندارد.

    3. آدمى که کم مصرف مى‏کند، هیچ وقت زیر بار منت دیگران نمى‏رود..  

    4.  اگر یک زمانى به ما مواد خارجى ندهند. روغن و صابون ندهند، از پا در مى‏آییم. زنان قدیم چه کار مى‏کردند؟ برگ درخت انجیر را مى‏کندند و با آن ظرف مى‏شستند.

    5. آدمى که بنا بگذارد ساده  زندگى کند، هیچ کس نمى‏تواند او را از پا در بیاورد.  

    6. اگر قرار باشد که مصرف زیاد شود و حدود ده روز به ما جنس و مواد ندهند، همه از پا در مى‏آییم.

    7. سماور آب جوش دارد، چاى مى‏خورى. چند استکان آب جوش در سماور مانده است. همان آب جوش سماور را در کاسه‏ى چرب مى‏ریزیم. ظرف چرب را با آب جوش مى‏شوییم. دیگر نیازى به صابون نیست، در صف هم نمى‏ایستیم.

    8. در یک آبادی به مهمانی رفتیم اکثر اهل آن  آبادی مردمانی سرفه جو بودند حصوصا در مصرف آب ظرفشوی آشپزخانه را با لوله به طرف یاغچه هدایت میکردند هم کشت محصول خانه گی  داشتند وهم آب مصرفی به هدر نمی رفت ومحصولشان با کمترین آب حاصل می داد.

    9. مى شود مصرف را کم کرد. حدیث داریم‏ «زهدک فى الدنیا ینجیک و رغبتک فیها تردیک» (غررالحکم، ص 139) اگر مصرف را کم کنى، مى‏توانى از دست ابرقدرت‏ها نجات پیدا کنى‏

    10. آدمى که به دنیا بچسبد، وقتى مى‏خواهند از آمریکا جدایش کنند، برایش خیلى سخت است. ولى اگر نچسبد و خواسته باشد که جدا بشود، راحت کنده مى‏شود.

    11. حدیث داریم که اگر مصرف تو کم باشد، همین سرمایه‏ى توست. از نظر معنوى خیلى فایده دارد.

    12. آدمى که مصرفش کم باشد درد گرسنه‏ها را بیش‏تر درک مى‏کند. آدمى که مصرفش کم باشد، دنبال درآمد حرام  نمى‏رود.

    13. آدمى که مصرفش کم باشد قدرت سخاوت دارد.

    14. آدمى که مصرفش کم است، از خدا راضى است. مى‏تواند سخاوت کند. کمبودها آن را از پا در نمى‏آورد. حرس نمى‏زند. تملق نمى‏کند.

    15. ازدواج را باید ساده  گرفت‏ ما دوست نداریم اما خدا قول داده است. قول داده است که اگر آمدید تو خط تقوى من کار تو را راه مى‏اندازم.

    16. اول دامادى خود بنده به بقال گفتم آقا ما آخر شب مى‏آییم دانه انگور مى‏خریم خواهش مى‏کنیم به کسى کارى نداشته باش. چون با عروس نشستیم صحبت کردم گفتم ببین خوشه انگور کیلو پنج تومان است. دانه‏اش کیلو یک تومان. ما هم که خوشه را درسته نمى‏خوریم باید کیلو پنج تومان بدهیم بعد دانه دانه کنیم بخوریم حالا این بقال تو جعبه‏اش دانه دانه شده است. مى‏رفتیم دانه انگور مى‏خریدیم و با عروس مى‏خوردیم و زندگى مى‏کردیم. بابا طورى نیست تو را به حضرت عباس همه خوشه‏ها براى خوردن باید دانه بشود.

    17. یک پزهایى مى‏دهیم. کمدش رنگ میزش نیست آخ چه خاکى بر سرمان کنیم. مى‏گوییم چه شد؟ کمد رنگ میز نیست. حالا چه کنیم به داماد بگوییم دو هفته صبر کن. براى چه براى این که رنگ کمد،...

    18. - ازدواج ساده  حضرت على (علیه السلام) با حضرت زهرا (سلام علیها) ازدواجش را بگم مى‏خواست داماد شود بالاخره آمد پهلو حضرت رسول گفت یا على چى دارى مى‏خواهى داماد شوى من مثلًا این لباس و زره دارم و اسبى دارم شمشیرى دارم و فرمود خب این چیز و مى‏خواى این چیز را مى‏خواى این نداشته باشى طورى هم نیست نداشته باشى هم طورى هم نیست.

    19.   سرمشق ما امام است : سرچشمه اختلافات و درگیرى‏ها و انحراف از اصل «ساده زیستى اسلامى» بود و سبب مى‏شد که مردم به تجمّل‏پرستى روى آورند و به ناز و نعمت عادت کنند و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند، به همین دلیل امام (علیه السّلام) از هر فرصتى براى بیدار ساختن مردم بهره مى‏گرفت، علاوه بر آنکه زندگانى خود او نیز سرمشق روشنى بر این امر بود.

    20. ساده زیستى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و لقد کان صلّى اللّه علیه و آله یأکل على الارض خ 160 26  

    21. نشستن بر زمین و یجلس جلسة العبد خ 160 27

    22. ب: دوختن کفش و نعلین خویش و یخصف بیده نعله خ 160 27

    23. ج: وصله زدن به پیراهن خویش و یرقع بیده ثوبه خ 160 27

    24. د: سوار شدن بر مرکب ساده و یرکب الحمار العارى خ 160 27

    25. ه: سوار کردن دیگران بر مرکب خویش و یردف خلفه خ 160 28

    26. و: عدم استفاده از پرده‏هاى رنگین و یکون السّتر على باب

    27. خ-  پاک کننده دل از جلوه‏هاى دنیا فاعرض عن الدّنیا بقلبه خ 160 29 و 30 20-

    28. ساده زیستى حضرت موسى لأنّه کان یأکل بقلة الأرض خ 160 17

    29. استفاده از سبزى و لقد کانت خضرة البقل خ 160 17 6- 

    30. پرهیز از شکمبارگى و لقد کانت خضرة البقل خ 160 17

    31. ساده زیستى و أمسک من المال بقدر ضرورتک ن 21 1 5- فرهنگ‏معارف

    32. ساده زیستى در پوشاک و خوراک و أن أمامکم.. و لا أعددت لبالى ثوبى طمرا ن 45

    33. عجز انسانها از پیروى ساده زیستى امام علیه السّلام الا و انکم لا تقدرون على ذلک ن 45 5 4-

    34. وظائف رهبرى قدرت و شجاعت بى‏مانند على علیه السّلام و اللّه لو تظاهرت العرب على قتالى ن 45 19 6-

    35. ساده زیستى در مسکن اولئک قوم اتّخذو الارض بساطا ق 104 1 4-  ساده زیستى در لوازم منزل و ترابها فراشا ق 104 1 5-  ساده زیستى در غذا و ماءها طیبا ق 104 1 6-

    36. ساده زیستى و کارگرى (با دست خود از لیف خرما زنبیل مى‏بافت) حضرت داود علیه السّلام فلقد کان یعمل سفائف الخوص بیده خ 160 18 و 19

    37. 4-  ساده زیستى حضرت عیسى علیه السّلام و إن شئت قلت فی عیسى بن مریم علیه السّلام خ 160 20 و 21 و 22

    38. ضرورت ساده زیستى (بیش از ظرفیّت خود چیزى را بر ندار) فلا تحملنّ على ظهرک فوق طاقتک نامه 31 59

    39. دعا براى فراوانى رزق و روزى(از خدا وسعت روزى بخواه) وسعة الأرزاق استقلال اقتصادى (آنچه را در دست دارى حفظ کن... که بى نیاز از انسان‏هاى فاسد باشى) و حفظ ما فى یدیک.. من الغنى مع الفجور نامه 31 91

    40. ضرورت ساده زیستى (آگاه باش هر جمعیّتى رهبرى دارند.. اگر بخواهم مى‏توانم لباس ابریشمى بپوشم) ألا و إنّ لکلّ مأموم إماما.. و نسائج هذا القزّ نامه 45 4 تا 11

    41. ساده زیستى و مظلومیت (در دست ما تنها فدک بود که آن را هم گرفتند) (سوگند بخدا، از دنیاى شما چیزى نیاندوختم) امام على علیه السّلام فو اللَّه ما کنزت من دنیاکم.. امام على علیه السّلام کانت فى أیدینا فدک.. نامه 45 7  نامه 45 5 تا 13 و 17 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                                لطفا نظر دهید متشکرم

  • حسین صفرزاده