نهج البلاغه - امیر المومنین – خطبه متقین 1- 110 صفت متقین (خطبه همام ) [مقدمه آیت الله مکارم شیرازی] نقش اخلاق در زندگى انسانها نمىدانم چرا هنگامى که سخن از «اخلاق» به میان مىآید
سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۶ ب.ظ
بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛ ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام در دانش نامه علوی آمده است یا شروح دیگر؛ بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده تیتر موضوعی خطبه همام (متقین) را در نهج البلاغه (ح فرزاد) یا در نمایش پردازش اربعین حسینی ملاحظه فرمایید لطفا نظر دهید متشکرم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
نهج البلاغه - امیر المومنین – خطبه متقین 1-
- امیر المومنین نهج البلاغه 110 صفت متقین (خطبه همام ) [مقدمه آیت الله مکارم شیرازی]
- نقش اخلاق در زندگى انسانها نمىدانم چرا هنگامى که سخن از «اخلاق» به میان مىآید بسیارى از مردم، حتى بعضى از اهل فضل و دانش، آن را یک امر مستحبى، و در حاشیه زندگى مىدانند، درحالى که غالب مشکلات فردى و اجتماعى که با آن دست به گریبان هستیم، دقیقاً و مسلماً ناشى از ضعفهاى اخلاقى مااست، مشکلات و گرفتاریها و بن بستهاى جهانى نیز درست از فقر اخلاقى جامعهها و مخصوصاً سران بسیارى از کشورهاى جهان سرچشمه مىگیرد، و این سخن تحلیلهاى روشنى دارد که شرح آن را از حوصله این مقدمه کوتاه خارج است.
- آرى اخلاق سرمایه اصلى اقوام و ملتهااست. اخلاق کلید حل مشکلات مهم اجتماعى است. اخلاق خمیرمایه تمدن و ستون فقرات یک زندگى اجتماعى سالم است و اخلاق بهترین وسیله انسان در سیر الهى است؛ به همین دلیل تا مسائل اخلاقى در جوامع انسانى حل نشود هیچ مسألهاى حل نخواهد شد.
- «تهذیب نفوس» - و باز به همین دلیل «تهذیب نفوس» و «تزکیه قلوب» و «تکمیل مکارم اخلاق» به عنوان یکى از اهداف اصلى بعثت پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه وآله) در کتاب آسمانى ما قرآن و روایات اسلامى شمرده شده است، و پیشوایان اسلام و بزرگان دین قسمت عمده عمر پربرکت خود را وقف این کار کردند.
- در همین راستا توفیق الهى شامل حال نگارنده شده که چند سال متوالى «ماه مبارک رمضان» درس اخلاقى از دیدگاه نهجالبلاغه على (علیه السلام) یا به تعبیر دیگر درس نهجالبلاغهاى در زمینه اخلاق و تقوى، در حوزه علمیه قم براى طلاب و فضلاى محترم داشته باشیم، شاید وسیلهاى براى اصلاح اخلاق «خویش» و «آنها که خود را نیازمند به این امر مهم مىبینند» فراهم سازم.
- این درسها که از سیماى جمهورى اسلامى نیز مرتباً پخش مىشد بحمدالله اثر عمیقى داشت، و جمعى از رهروان راه حق را در این مسیر به حرکت درآورد، و گروهى اصرار داشتند که جمعآورى شود و به صورت کتابى درآید تا فائده آن بیشتر گردد. توفیق این کار شامل حال فاضل محترم حجةالاسلام آقاى اکبر خادمى اصفهانى دامت تأییداته شد که مرتباً در درسها شرکت داشته و مطالب را با دقت جمعآورى مىکرد. نامبرده به این نیز بسنده نکرد بلکه با ذوق و سلیقه ویژه خود و مطالعاتى که در کتب اخلاقى بزرگان پیشین داشت مطالب قابل ملاحظهاى بر آن افزود و به صورت پربارترى درآمد.
- اینجانب به مقدارى که وقت اجازه مىداد قسمتهایى از این مجموعه را مطالعه کردم و از زحماتى که براى این کار مهم کشیده بود، خوشوقت و متشکر شدم، و با نشر آن موافقت نمودم. در اینجا چند نکته را قابل ذکر مىدانم:
- 1- جامع ترین خطبه نهج البلاغه در زمینه اخلاق - مجموعه حاضر که در دو جلد تهیه شده و هماکنون جلد اول آن انتشار مىیابد شرح و تفسیرى است بر خطبه همّام)) یا خطبه متقین (خطبه شماره 193 نهجالبلاغه) که جامعترین خطب نهجالبلاغه در زمینه اخلاق و تقوى است، و دقت در آن مىتواند بزرگترین مددکار ما در «سیر و سلوک الى الله» و «تهذیب نفس» باشد.
- 2- یکصد و ده صفت - جالب اینکه در این خطبه شریفه یکصد و ده صفت از صفات برجسته پرهیزگاران مطابق نام على (علیه السلام) به حروف ابجد است که تجسّمى براى این صفات بود، صفاتى که هریک از دیگرى مهمتر و سازندهتر است، و هر یک از این صفات یکصد و دهگانه به طور تفصیل در این کتاب مورد بحث و بررسى قرار گرفته (27 صفت در جلد اول، و 83 صفت در جلد دوم).
- 3- روح ودل روشن - یقین داشته باشید هرکس بتواند این اوصاف را در خود زنده کند و به آن متخلّق گردد، نور ایمان و حقیقت بر قلب او تابنده خواهد شد، و از این سرچشمه نور و هدایت امیرمؤمنان على (علیه السلام) روح و دل او روشن خواهد گشت، و شخصیتى تازه همراه با آرامش و روحانیتى بىنظیر در وجود خود احساس خواهد کرد.
- لذا مطالعه دقیق این خطبه نورانى را در زمینه صفات متقین که آئین تمام نماى اخلاق اسلامى است به همه خوانندگان گرامى و پویندگان راه تهذیب نفس مخصوصاً جوانان عزیز توصیه مىکنم. و موفقیت آنها را در به کار بستن اندرزهاى مولاى متقیان على (علیه السلام) از خدا خواهانم.و نیز صمیمانه از آنها مىخواهم که دعا کنند نگارنده را نیز توفیق الهى یار و مددکار شود تا این راه پرافتخار را همراه شما بپوید. واللّه ولى التوفیق..قم- حوزه علمیه- ناصر مکارم شیرازى - آبانماه 1370
- [مقدمه مولف] - بسم اللّه الرحمن الرحیم [مقدمه مولف] الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة والسلام على خیر خلقه محمّد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّمابن عمّه و وصیه اسداللّه الغالب على بن ابیطالب ولعنة اللّه على اعدائهم اجمعین الى قیام یوم الدّین. سپاس خالقى را که به مخلوقاتش لباس وجود پوشانید؛ و انسان را از میان آنهابا این که مقتضاى (ُخلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً) در نهایت ضعف بود، اشرف موجودات و گل سرسبد دستگاه آفرینش قرار داد و در کتاب تشریعش تقوى را ملاک برترى و کرامت او معرفى نمود (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ) و با فرمان «اتقوا» امر کرد که آن را با قلم اراده از مرحله ذهنیّت به مرحله عینیّت رسانند و در متن صفحات کتاب تکوین بنگارند تا زمینه مصاحبت با حق جل و علا را فراهم نمایند که (أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمتقین) سپس خود را به این وصف ستود (هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ) و با همینمعیار پیامبرانش را از میان مخلوقاتش برگزید، بعد از آن که ملبّس بهلباس تقوى بودند (وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ) و از میان آنها پیامبر خاتم محمد بن عبدالله (صلى الله علیه وآله) را به عنوان اسوه برگزید (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)
- و دگر بار با همین سنجش، سیره نبویه را با ولایت علویه استمرار بخشید تا با ارتباط عالم مُلک و مَلَکوت منقطع نگردد و زمین و زمان از اسوه و حجّت خالى نشود که «لو لا الحجة لساخت الارض باهلها».و شکر خداى را که بهترین زاد را در این سفر الهى که روح سوار بر مرکب جسمانى طى طریق مىکند تقوى قرار داد (فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى) تا به غایت قصوى و آخرین مرحله، یعنى لقاى الله برسد (یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ) و بالاخره سند مالکیت بهشتش را هم به نام صاحبان این زاد و توشه یعنى متقین ثبت و صادر نمود و فرمود: (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نورثها مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا) و چه جایگاه پر نعمتى که خودش فرموده: (وَ لَنِعْمَ دارُ الْمتقین)
- اینجانب از سابق علاقه عجیبى نسبت به خطبه متقین نهجالبلاغه داشتم، به طورى که همیشه در خاطرم این خطبه بر تارک خطب نهجالبلاغه مىدرخشید، و به نظرم در میان سلسله خطبههاى این تالى تِلو قرآن که فرش کلام خالق و عرش کلام مخلوق است، خطبه متقین بارزترین گوهر این سلسله در تهذیب نفوس و تصفیه ارواح است. به همین جهت، تصمیم گرفته بودم که جزوهاى مشتمل بر جامع گفتار شارحین و ناظرین به کلام على (علیه السلام) در این خطبه مهیّا کنم؛ و با همینانگیزه، در سفرى تبلیغى رزمى که به جبهههاى نور علیه ظلمت داشتم، مقدارى از خطبه را در جمع یاران به بحث گذاشتم، و از آنجا که علم وحشى و گریزان است و نیاز به پاىبند کردن آن به کتابت دارد، اقدام به نگارش آن مطالب مورد بحث نمودم، ولى متأسفانه موفّق به تکمیل آن نشدم و کار ناتمام ماند
- تا این که در ماه مبارک رمضان 1408 ه-. ق حُسن انتخاب استاد عزیز و بزرگوارم و محقق عظیمالشأن حضرت آیة الله مکارم شیرازى (دام ظله الوارف) که همین خطبه را براى درس نهجالبلاغه برگزیده بودند انگیزه این کار مهم شد؛ دامن همّت به کمر زده و روزهاى ماه مبارک رمضان در جلسه درس ایشان در مدرسه امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، که جمع کثیرى از طلاب و فضلاى حوزه علمیه شرکت داشتند، و حقّاً حوزه درس با برکتى بود، شرکت کردم؛ و مطالب ایشان را که آمیخته با نکات بدیع و تحلیلهاى تازه فراوانى بود، جمعآورى نمودم.
- سپس با مطالعه کتب و منابع مختلف در این زمینه، (که در فهرست منابع ذکر خواهد شد) نکات مهم و بخشهاى گوناگونى براى مزید فایده بر آنها افزوده؛ و مجموع را به نظر ایشان رساندم؛ پس از بررسى اجمالى و تذکرات مختلف اصلاحى، امر به چاپ آن فرمودند. امیدوارم این نوشتار که از دریاى بیکران بیانات مولى امیرمؤمنان على (علیه السلام) مایه مىگیرد براى تمام سالکان راه حق و پویندگان طریق تهذیب نفس، مفید و مؤثر افتد.گرچه حسن آغاز این خطبه با برخورد به رحلت جانگداز رهبر انقلاب اسلامى آیة الله العظمى امام خمینى (ره) انجامى اسفانگیز داشت و بحث استاد ناتمام ماند ولى با اشارت استاد و زیر نظر ایشان، باقیمانده خطبه نیز شرح و پس از قریب دو سال و نیم، بحمدالله به پایان رسید و لطف الهى مراحل تکمیلى تا آماده شدن براى چاپ چنان که اشاره کردم پیموده شد.***
- از رسول گرامى اسلام (صل الله علیه وآله) روایت شده «قیّدو العلم بالکتاب»؛ علم را با نوشتن در بند و قید کنید (کنزالعمال، خبر 29332).- در شعرى منسوب به علىعلیهالسّلام است: «کلّ علم لیس فى القرطاس ضاع کلّ حرف جاوز الاثنین ذاع»؛ هر علمى که در کاغذ نباشد ضایع و هر حرفى که از دو نفر تجاوز کنید شایع مىشود.
- علم امام متقین امیر المومنین - بارى خطبه همّام)) یا خطبه متقین، قطرهاى زلال و درخشان از دریاى متلاطم و بیکران علم مولى المتقین امیرالمؤمنین على (علیه السلام) است، آن امام هُمامى که نورى بر منار طریقت و نگاهبانى بر مسیر شریعت بود. امامى که در خانه حق (کعبه) چشم به جهان گشود تا از ابتدا بیننده حق باشد؛ نوجوانى که در مکتب نبوت در برابر استادى چون نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) زانو زد و کتاب وحى را ورق ورق مطالعه نمود تا تاریخ جهان را رقم زند.
- آن شاگردى که در این مکتب قلم به دست گرفت تا دست قلم زنان باطل را قلم کند، و آن سخنآموزى که در این مدرسه سخن گفتن آموخت تا پرچم فریاد را در سرزمین زشتیها برافرازد؛ آن دست پرورده نبوت هر آنچه لازم بود فراگرفت و هر آنچه لازم بود در صحیفه خود به یادگار گذاشت.
- او به جایى رسید که به فرموده خودش: «ینحدر عنى السیل و لا یرقى إلى الطیر» : «سیر دانش از کوه فکرتم روان، و مرغ اندیشه بر فراز آن پرواز نتواند کرد»! او به مقامى رسید که گرچه در وصف وى دانشمندان و سخنوران بزرگ تازى و فارسى مانند: حسان، ابوفراس، ابوتمام، متنبّى، حکیم سنایى، فردوسى و غیره - سخن بسیار گفته و سرودهاند، ولى هیچ یک به اداى حق مقام او نرسیدهاند؛ و حقیقت او، و صفاى او همچنان براى غیر حضرت حق و صاحبان علم حقیقى، مستور مانده است.
- او در مکتب نبوى به درجه استادى رسید تا درس ارزشهاى انسانى اسلامى دهد، او آمد تا هادى افکار پریشان در وادى خیال، و ساقى معارف دقیقه در جام الفاظ رقیقه و لطیفه باشد، او قیام کرد تا نهج و طریق مستقیم حق را در سایه نهجالبلاغه خود ترسیم کند.
- او آمد تا باغبانى براى به ثمر رساندن شکوفههاى انسانیت باشد.او آمد تا شکوه شکفتن شکوفههاى سفید فطرت را به نمایش گذارد. او آمد تا بگوید هرچه نپاید، دلبستگى نشاید.او آمد تا بگوید از بیگانه به حضرت یگانه پناه باید برد.او آمد تا آمدن را آموزد و رفت تا رفتن را. او زیست تا چگونه زیستن آموزد و در ماه خدا، در خانه خدا، سر به سجده شهادت در محراب خونین عبادت نهاد تا چگونه مردن آموزد. او با آمدنش در کعبه، و با رفتنش از محراب مسجد کوفه، عملًا نشان داد که (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).او آمد تا توشه این راه تقوى و رهروانى که به هدف و لقاى الهى مىرسند متقین را معرفى کند؛ و در همین راستا خطبه متقین را بیان فرمود و در ان حدود 110 صفت براى آنان گنجاند.
- «خطبه همّام)) » دستورالعملى است بارى آنان که مىخواهند به مقصود رسند، آئینهاى است تمامنما براى پروا دارندگانى که طالبند به سرچشمه زلال حقیقت دست یابند، آنان که دوستدار آراستگىاند و آراستگى را در باطن آراسته مىبینند.
- «خطبه همّام)) » صحنهاى از تأثیر یک معلم حقیقى در شاگردى حقیقى است تأثیرى که رخت بر بستن جانى از کالبدى را به همراه دارد! تاریخ بسیار نشان داده که سخن گویان بزرگ توانستهاند به تأثیر سخن، مستمع را بگریانند، یا بخندانند، یا سپاهى را براى جنگ و دفاع (یا صلح و سازش) بشورانند، یا گروهى را به اندرز و نصیحت از خلق و خوئى زشت دور و به اخلاق و عاداتى نیکو نزدیک سازند، یا در نهایت شنونده را از خود بیخود ساخته و به تأثیر سخن بیهوش نمایند؛ ولى تاریخ نشان نداده که خطیبى در طىّ سخنرانى خود، مستمع را براى همیشه مدهوش کند و به جهان جاودانش رهسپار سازد و تنها
- «خطبه همّام)) » است که مقام تأثیر سخن را به درجه اعجازى رسانده و خارج از طرق بشرى تأثیر کرده که جان شنونده «همام» را از قفس طبیعت آزاد و به گلشن راز به پرواز درآورد.
- «خطبه همّام)) » از معروفترین خطب مولى على (علیه السلام) است که در کتب معتبر «شیعه و سنة» با کمى اختلاف، نقل شده و پیوسته علماى بزرگ حفظ آن را مانند حفظ قرآن لازم دانسته و به شاگردان خود سفارش مىنمودهاند.
- «خطبه همّام)) » در هر یک از قرون اسلامى، نزد اهل دانش، بزرگترین کتاب از نظر اخلاقى به شمار مىرفته و حتى بعضى همانند تلاوت قرآن، مقیّد به خواندن آن بودهاند. یکى از اساتید بزرگوار مىفرمود استادى داشتم که وضو مىگرفت و رو به قبله مىنشست و به من مىفرمود این خطبه را بخوان و در وقت خواندن مىگریست و ناله مىکرد. آرى ناله مىکرد و ناله دارد، و چرا آنان که مىفهمند ناله نکنند!
- «خطبه همّام)) » - آنان که در حصرت صیحهاى همّامى مىسوزند، چرا آه نکشند! و چرا غمگین نیستیم، چرا کلامى که کالبدى را از جان تهى مىکند، در قلب ما تأثیرى نمىکند! کلام همان کلام است، پس عیب از کجاست!
- «خطبه همّام)) » - به هر حال امید است با مطالعه سخنان مولى و برداشت صحیح از «خطبه همّام)) » به سر منزل مقصود رهنمون گشته و زندگى خود را سامان دهیم. (غفرالله لنا و لکم انشاء الله تعالى).
- «خطبه همّام)) » - لازم به ذکر است که در آخر هر فراز، یا هر چند فراز، اشعار عارف بزرگوار مرحوم الهى قمشهاى را که در شرح خطبه «همام» سروده است، آوردهایم، به امید این که خوانندگان هرچه بیشتر استفاده کنند.
- «خطبه همّام)) » - از آنجا که انسان در معرض اشتباه و خطاست، امیدوارم خوانندگان عزیز خطاها را عفو و این حقیر را از راهنمایى و ارشادات خود بىبهره ننمایند.
- حقیقت تقوى ومنْ خُطْبِة لُه (علیه السلام) یَصفُ فیها المتقین رُوىَ انّ صاحِباً لَامیرِالمؤمنین علیه السلام یُقالُ لَهُ همّام)) کان رَجلًا عابداً فقالَ لَهُ یا امیرالمؤمنین صِفْ لِىَ المتقین حتّى کَکَنّى انظُرُ الیهِم. فَتَثاقَلَ علیه السلام عن جوابه ثُمَّ قالَ: یا همّام)) (اتّقِ اللهَ وَاحْسِنْ فَانّ اللّه مَعَ الذّینَ اتَّقوا والّذینَ هُم مُحسِنُون). فَلَمْ یَقْنَعْ همّام)) بِهذَا القَولِ حَتّى عَزَم علیه فَحَمِدَ االلّه وَاثْنى عَلَیه وَصلّى على النّبی- صلّى اللّه علیه وآله- ثم قالَ (علیه السلام):***
- (همّام)) ) که مردى عابد - ترجمة: روایت شده که یکى از اصحاب على (علیه السلام) به نام (همّام) که مردى عابد بود به على (علیه السلام) عرض کرد یا امیرالمؤمنین براى من پرهیزکاران را چنان توصیف کن گویا آنها را با لعیان مىبینم. حضرت در پاسخش درنگ کرده فرمودند: «اى همّام) از خدا بترس و نیکى کن زیرا «خداوند با کسانى است که داراى تقوا هستند و احسان مىکنند».
- ولى همّام) به این جواب مجمل قانع نشد و همچنان اصرار ورزید لذا حضرت حمد خدا را به جا آورد و بر پیامبرش درود فرستادند (شروع به جواب تفصیلى کرد) فرمودند:
- شرح: همّام) یکى از یاران پرهیزکار على (علیه السلام) بود و چه نام با مُسمّایى داشت، زیرا (همام) به معنى بسیار غمگین است، او همّ و غمّ بسیار داشت ولى همّ و غمّ او به خاطر دنیا نبود. اختلاف است که این همّام) کیست؟ ابن ابى الحدید معتزلى مىگوید: همّام) بن شریح است و مرحوم مجلسى در بحارالانوار مىگوید: اظهر این است که همّام) بن عبادة بن خثیم است یکى از عُبّاد هشتگانه مىباشد.
- درباره علت- تامّل على (علیه السلام) در جواب همّام) وجوهى گفتهاند که: ما چهار وجه آن را ذکر مىکنیم:
- 1. در آن مجلس افراد بیگانه و اغیارى بودهاند که حضرت صلاح نمىدیدند این گوهر عظیم و گرانبها و این کلمات پرمحتوى در اختیار بیگانگان قرار گیرد به همین جهت تأمل فرمود، تا مجلس از اغیار خالى شود، زیرا (گوش نامحرم نباشد جاى پیغام سروش).
- 2. شوق و عطش همّام) با تأمّل خود بیشتر کردند، تا طالب بهتر در ژرفاى جان او تجاى گیرد، و این طریقه را در تعلیم مطالب باید از مولى على (علیه السلام) آموخت، زیرا انسان تشنه را اگر دیرتر آبش دهند هم بیشتر مىنوشد و هم بیشتر لذت مىبرد.
- 3. ادب سؤال و جواب ایجاب مىکرد که: حضرت تأمل کنند، یعنى حضرت با درنگ خود، به ارزش و لزوم ارج نهادن به علم توجه مىدهد نه این که در جواب گفتن نیازى به تأمل داشته باشد چنان که در روایتى آمده که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در جواب سؤالى تأمل کردند، عرض شد آیا مىخواستید فکر کنید، فرمودند نه، سکوت و تأمل من براى ارج نهادن به علم بود (توقیراً للحکمة) و بنابراین که (فى رسول اللّه اسوة حسنة) باید این برخورد رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) در این روایت و برخورد وصىّ بلا فصلشان على بن ابیطالب (علیه السلام) در این خطبه، خطمشى عملى ما باشد و اگرچه مسئله سادهاى را مىدانیم سریعاً جواب ندهیم بلکه یک بازنگرى در پیرامونش و اندیشهاى در اطرافش بکنیم در این صورت انسان حسابگر و عاقلى هستیم، زیرا (لسانُ العاقِلِ وَراء قَلْبَه وَ قَلْبُ المُنافِقِ وَراء لِسانه) منافق اوّل مىگوید و سپس اندیشه مىکند، و مؤمن اول اندیشه مىکند، و سپس سخن مىگوید و به عبارت دیگر شعار عملى عاقل تکلّم بعد از تعقل، و شعار عملى منافق و غیر عاقل، تعقل بعد از تکلم است.
- 4. برای هر اجلی وقتی هست- حضرت با این که متوجّه قابلیت همّام) بودند، ول یخوف داشتند که نتواند تحمل درک این صفات را بکند و در نتیجه جان خود را از دست دهد ولى وقتى با اصرار و علاقه او روبرو شدند، شروع به ذکر آنها کردند، و مؤیّد این وجه هم آخر خطبه است که همّام) وقتى سخنان حضرت را شنید، با توجه به این که شاید هنوز شمردن صفات تمام نشده بود، صیحهاى عاشقانه زد و روحش به ملأ اعلى پیوست و حضرت فرمودند: (امّا واللّه لَقَد کُنتُ اخافُها علیه) یعنى به خدا قسم خوف چنین پیش آمدى را داشتم، و وقتى به مولى اعتراض شد که چرا باعث مرگ او شدید؟ باشدّت و حدّت به معترض فرمودند: براى هر اجلى وقتى تعیین شده است این اعتراضات را شیطان بر لسانت جارى مىکند.
- مرحوم خوئى به متابعت از ابن میثم بحرانى، این احتمال اخیر را برگزیده است ولى به نظر مىرسد همان طور که استاد بر این عقیدهاند اشکالى در جمع چهار احتمال نباشد، به این معنى هر کدام از این وجوه به عنوان جزء العلة براى تأمّل حضرت محسوب مىشود. بعد از این که حضرت تثاقل و سنگینى در جواب نمودند، جوابى اجمالى به همّام)) دادند شاید احتیاجى به تفصیل نباشد. فرمود: (اتّق اللّه واحسن فان اللّه مع الذین اتقوا والذین هم محسنون) یعنى خداوند ولىّ و مُعین آنهاست در دنیا و آخرت، ولى همّام)) به این جواب اجمالى و مختصر قناعت نکرد، زیرا او تشنهاى است که از دریاى وجودى و عملى على (علیه السلام) طلب آب نموده است و حضرت با قطره چکانى قطرهاى از این معارف را به دهان جان او چکاندند و جا دارد به این جواب بسنده نکند، لذا بار دیگر اصرار ورزید اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
- ۰۲/۰۴/۲۰