پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۵ مطلب با موضوع «مناسبتها.عتبات» ثبت شده است

۲۲
مهر

بسم الله الرجمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِى وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَهِ اللَّهِ أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَهٌ وَ عَمَلُکُمْ فِیهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُکُمْ فِیهِ مُسْتَجَابٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ بِنِیَّاتٍ صَادِقَهٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَهٍ أَنْ یُوَفِّقَکُمْ لِصِیَامِهِ وَ تِلَاوَهِ کِتَابِهِ‏ فَإِنَّ الشَّقِىَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِى هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِیمِ وَ اذْکُرُوا بِجُوعِکُمْ وَ عَطَشِکُمْ فِیهِ جُوعَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ عَطَشَهُ وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فُقَرَائِکُمْ وَ مَسَاکِینِکُمْ وَ وَقِّرُوا کِبَارَکُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَکُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَ غُضُّوا عَمَّا لَا یَحِلُّ النَّظَرُ إِلَیْهِ أَبْصَارَکُمْ وَ عَمَّا لَا یَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَیْهِ أَسْمَاعَکُمْ وَ تَحَنَّنُوا عَلَى أَیْتَامِ النَّاسِ یُتَحَنَّنْ عَلَى أَیْتَامِکُمْ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکُمْ» (عیون‏أخبارالرضا، ج 1، ص 295) ماه خدا دارد مى‏آید «بِالْبَرَکَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ»
  2. درغیر ماه رمضان هم ما همیشه میهمان خداهستیم..مادعوت خوان خدا هستیم ما اصلا به دعوت خدا میهمانی شدیم
  3. درین دنیا وهر چه داریم برسرسفره کرم اوست. ما ازخودمان چیزی نداریم. سرسفره کرم او عظمت انسانیت خود مان را داریم به سایر مخلوقات جهان عرضه میداریم
  4. وگل سر سبدهستی خودمان به  دنیا افتخار می فروشیم ، زندگی تقدیمی ما وزندگی تریعی ما تمامان نمک پرورده منعم اویم چه فرقی دارد ماه رمضان وماه غیر زمضان ؛ همیشه میهمان  ضیافته اویم از اول خلقت تا ای یوم القیامت.
  5. پس این کلمه ضِیَافَهِ اللَّهِ  به ما چه چیزی را می خواهد بفهماند؟. ضِیَافَهِ اللَّهِ. احترام خاص را برای میهمانان  خود قرارداده است فوق العاده
  6. در این ماه مبارک مورد احترام خدایند. مهمان خاض خداوند به صورت عام آمده یعنی انکه اهل گناه وتخطتی است دعوت به این . ضِیَافَهِ اللَّهِ. دعوت شده اند.
  7. حب الدنیا یکی از کاستی های انسان است وامیال دنیوی ما را از خدا دور می کند. اما در ماه مبارک رمضان خداوند باری تعالی کاستی های مارا ازما می پذیرد؛
  8. دردنیا خواب بودن وخوابیدن یکی از کاستی های دنیاست که انسان را به سستی وتنبلی ومثبت های مارا می گیرد ولی درماه مبارک رمضان همین خوابی در دیگر ماه ها تقبیح شده در این ماه مبارک رمضان خداوند باری تعالی عبادت محسوب می کند
  9. ودر ضِیَافَهِ اللَّهِ ومهیمان  خاص خود قرار میدهد.شما این روایت را معنا کنید بوی بد دهان آنقدر بد است که هنگام ورود به مسجد مسواک بزنید ودهانتان را خوش بو کنید وارد مسجد بشوید. هنگام خواندن قرآن بادهان خوشبو قرآن بخوانید وبرای خواندن دعا با دهان خوشبو دعا بخوانید. با دهان خوشبو دبا دیگران صحبت کنید . ملایکه  با دهان خوشبوی شما سروکار دارند. خوردن پیاز. خوردن سیر از برای افرادی که با مردم جامعه سر وکار دارند. نهی شده در شب جمعه خوردن پیاز برای افرد نهی شده چون شب جمعه ملایکه به دیدارتان می آیندن بوی دهانتان آنهارا آزار ندهد.
  10. ماه رمضان بوی دهان مومن خوشبو ترین عالم امکان نزد پروردگارعام است. درحالی که پروردگار عالم دراستشمام بوی دهان ما نیستند . خیلی در این ماه به ضِیَافَهِ اللَّهِ ومهیمانی خدا می رویم کاستی های مارا ازما می پذیرد؛
  11. وقتی پیامبر خدا می فرمایند دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ می خواهیم ببینیم چی تعبیر کرده.؟ احترام  افزایش کرده !! احترام  افزایش کرده .
  12. دعا می کنیم مستجاب است. دُعَاؤُکُمْ فِیهِ مُسْتَجَابٌ . گناهانمان در این ماه بخشوده ؛ می خواهد بگوید آی آدمها ! آدما در این ماه محترمند. وَ دُعَاؤُکُمْ فِیهِ  عزیز وگرامی هستید؛
  13. وبعد می فرماید: دُعِیتُمْ فِیهِ شمادعوت شدید. آدم حسابی ها را دعوت می کنند! بدهارا گوششان را می گیرند ومیبرند ! حیوانات راهی میکنند و با چوب جهت می دهند! ازکلمه دعوت استفاده می کنند ؛ حتی از کلمه امر استفاده نمی کنند که گفته شود امر اللهی است ؛ از کلمه دعوت استفاده می کنند ؛
  14. ما دعوت شدیم ؛ بفرمایید؛ شما باید قرآن زیاد بخوانید که ببینید خدا چه قدر بزرگه با پیامبران خودش چه قدر از موضع بلا برخورد می کنه!
  15. هدیته خدا را لمس می کنید آن وقت کرامتی که برای انسان قایل شده است خدا این را مزه اش را می چشید؛
  16. کسی که الله اکبرنماز را درست گفت وکبریی خدا براش جا افتاد! مثل سربازی که درپادگان نظامی دستورات فرمانده راخوب اطاعت می کنه تا نزد فرمانده عزیز بشود؛ وبه دلش بشیند که اگر فرمانده گفت زیر آتش برو او بتواند برود واز هیبت فرمانده تختی نکند
  17. همین طور هرروز خدا مارا روزی سه بار رست می کنه مثل سربان پادگان ها ما روزی یک بار صبگاه دارند ما در روز 5 بار صبگاه داریم؛ ظهرگاه صبگاه داریم! شامگاه هم صبگاه داریم! که چی برای ما جا به اندازد؟
  18. با ادب شو! حرف گوش بده ؟ وقتی کبریایی نماز را وباالله اکبرکه نماز حقیقتش الله اکبراست دل دلما جاافتاد بعد بما می گوید؛ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ  دعوت شدیم به  مهمانی خدا ؛ قوموا! 
  19. وای چقدر خدا مارا  تحویل گرفته !  آخر تو نمی دانی او چقدر بزرگ است.  اگر به ما برسد که یک بزرگی  پیام بدهد که بیا ببینمت ؟ما سراز پا نمی شناسیم!  میگند چه خبرته می گی آن بزرگ به من گفته بیا ببینمد ! دیگه سر از پانمی شناسی!
  20. کبریایی خدا اگر برای کسی جا افتاده باشه معنای این کلام پیامبرخدارا در وقت رمضان درک می کند! حرمت یا فته ای ؛ عظمت یافته ای؛ آی خدایا به آنها که بهشان احترام می گذاری آدم می شند؛
  21. آی آدمها ! آدما در این ماه محترمند. احترام که می کنی آدمتر می شوند؛ آی چقدر بی چشم وروند احترام به شان می گذاری خراب تر می شوند!
  22. لذا ماه رمضان ماه شقی وسعید است! ازماه رمضان در بیاید آدم شده باشد می شود سعید؛ از ماه رمضان در بیاید وآدم نشده با شد می شود شقی.
  23. ماه خطر ناکی هم هست باید موظب باشیم. درروایات داریم لا یتعلموا الا بضرب ؛ چهارپایان با جوب ادب می شوند؛ چهار پایان را باید با چوب وترکه باید ادب کرد ؛ اما آدم حسابیها چی ؟ آدم حسابی ها با احترام ادبمی شوند؛ بعضی ها پیشند بعضی ها میمانند ؛
  24. آقا در این ماه ثواب شما زیاد است خواب شما عبادت حساب می شوند؛ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَهٌ خوب در این ما میگیریم میخوابیم؛ در این مورد نمی خوام صبت کنم که من خودم یک از این آدمهام ؛
  25. بعضی ها به پله برقی که می رسند می ایستند؛ بدو بدو به پله برقی که می رسه وایمیسه برو؟ حلا که دارد پله دارد منا می بره حتی چند قدم هم عقب برمی گردد؛ حلا که پله برقی دارد منا می بره؛ چرا من دیگه تلاش کنم؛چند دقیقه بیشتر بمانیم ؛ بابا مگه تونمی خواستی به مقصد برسی؟ در پله برقی هم دوقدم توبرداری چند دقیقه تو زود ترمی رسی؟ 
  26. خوش به حال کسانی که در این ماه رمضان احساس احترام کنند ؛ خود احساس احترام خیلی مهم است.  احساس احتام !! کسی که احساس حقارت کند هر عملی از دستش برمیاد میکند. هرکاری را انجام می دهد.
  27. اینقدر در مورد همراهیانمان . درمورد اطرافیانمان احترام آمده . یکی از مورد احتام این است که می فرماید از دم نصیحت نکنید! آقا ما احترام می گذاریم نمی گیرد؟ حالا یک کارمی کنیم که با احترام بگیرد! با نیش زدن! با سر زنش کردن؛ سرزنش در جمع کردن؛ با سر زنش داغونش کردی! سرزنش کردی دیگه آدم نمی شه! چرا من سرزنش کردم خجالت کشید آدم شد؛ نه این آدم شدن دیگه به درد نمی خورد!
  28. خدا میگه بنده منا ذلیل کردی زدی توسرش می خوای رفتار خوب انجام بده؟ داغون شده رفته تو از او رفتار خوب از او می خوای؛ بچه هاتان را با احتام صدا بزنید؛ همسرنتان را با احترام صدا بزنید؛ هر کدام این خانم ها که مردشان بی احترامی می کند؛ احترام بگدارند به همسرانشان به احتمال نو ونه درصد آدمهای خوب می شوند؛
  29. بگو آقای من سرور من شما آن مورد را فکر می کنم یادت رفته ؟ آقاتان اگر خوب نشد من به شما می گم!  با احترام انسانها آدم بشوند؛
  30. این یکی از روش اللهی است. این یکی از روش اولیاء خداست ؛ این روشی است که اهلبیت معصومین به یا دادند؛
  31. رزمنده دفاع مقدس در اردوگاه اسارت اشکنجه گر بعصی را که شلاق می زد با احترام آدمش می کرد؛
  32. اسیربزرگوارمان ابوتربی سید علی  اکبر آقا؛ در اردوگاه آزادگان بیش از هشت سال، اگر می خواست کار تربیتی بکند با بد ترین شرایط با احترام گذاشتن؛ اشکنجه گر بعصی شلاق از دستش می افتاد زمین خم می شد با احترام می شد بهش می داد؛ آدمش می کرد؛ آقا دارد تورا می زنه؛ خودتم نگاه کن فقط دیگران احترام ندارند خودت هم احترام داری؛ آدمش می کرد؛ می افتا به پای ابو ترابی! خداهم دارد دارد احترام می گذارد؛ یک دقیقه پیش می دانی چی گفت ؟ گفت ما احترام می گذاریم آدم بشه آدم نمی شه! اینا نمی فهمند؛
  33. خدا می گوید بیا من اینهارا دعوت کردم به ضیافت ؛ من دارم احترام می گذارم! اینهانمی فهمند! خوب بیا بفهمیم همه بفهمیم؛ خدابه همه ما احترام گذاشته؛ دعوت کرده؛   باخودمان احساس کنیم ( احساس کردید؟)  دراین ماه مبارک رمضان  دعوت شدید! خداوند متعال برآن شده که درماه مبارک  احترام مضاعف برما گذارد؛
  34. این شاید شدید ترین نکته ای باشد که در ماه مبارک  وجود دارد؛ از باب احترام است که نعمت میدهد؛ از باب احترام است که مغفرت می دهد؛ از باب احترام است که رحمت دارد؛ از باب احترام است که  معرفت به انسان می د هد ؛  بحث مقدماتی ما درماه مبا رک  رمضان چی شد ؟
  35. احساس کنیم که خدا به ما احترام می گذارد؛ آدم محترم حرف چرند وحرف پرند نمی زند؛ ادمی که محترم است آدم محترم چون کیسه اش پر ا ست با بزرگواری با مساۀل برخوردمی کند؛ آدم به احترام برخوردمی کند که احترام به اش می گذارند آمادگی پیدامی کند با د یگران به احترام برخورد کند؛
  36.  می فرماید درماه مبارک رمضان باش مجادله می کرد؛ (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک من الحرام و القبیح ودع المراء و اذى الخادم و لیکن علیک و قار الصّائم و لا تجعل یوم صومک کیوم فطرک) مجادله یعنی حرفهای بی ربط زد ن ؛ تا فهمید که دارد مجادله می کند؛ گفت من روزه ام ؛ روزه ام والا جواب را می دادم؛
  37. معلوم است آدمی که روزه است بلاخره آدم را کنترل می کنه ؛ یعنی من آدم محترمی هستم ؛ والا متورت را می گذاشتم پایین روتا کم می کردم؛ داغونت می کردم ؛ اینهارا در روایت نیاوره ها من دارم توضیح می دهم، ما  روزه رمضان یعنی به ما احترام گذاشتند؛ تاحالا با شخص محترم؛ با شخصیت محترمی زندگی کردید؟ ان شالله خدا نصیبتان کند با یک انسان محترمی که بلد احترام بگذارد؛ خیلی عجیب اصلا وجوبش می شود ستارالعیوب؛ شما هر چه بدی می کنی او اخم نمی کنه اصلا فکر می کنه تو بدی نکرده ای؛
  38. در دعای ابو حمزه سمالی می گی خدایا آنقدر ندید گرفتی گناهان مرا که مثل اینکه ندیدی گناهان مرا؛ اصلا مثا اینکه متوجه گناهان من نمی شی؛ کسی که خیلی احترام به آدم می گذارد گناهان آدم را ندیده می گیرید؛ ماه مبارک رمضان همین طور است؛
  39. اصلا شانش همین طور است؛ که از این مناسبات را بگذارد کنار؛ ماشان نداریم پروردگارا؛ اما خود ماه مبارک رمضان خودش می شود یک شان؛
  40. اقا حضرت آیت الله بهاالدینی رضوان الله تعالی علیه: حضرت آیت الله بهجت ؛ حضرت امام رضوان الله تعالی علیه؛ شهداء  دفاع مقدس؛ هر کدام اینها یک شآنی دارند؛ شآن شهات؛ شآن معرفت؛ شآن تقوا... هر کسی دارای یک شآنی  است. ما چه شآنی داریم؟  هر کدامی از شما شآنی دارید که خود وخدا می داند؛ من که به خودم نگاه می کنم ؛ امروز شآنی پیداکردم میهمان خدام؛ پس حواستان باشد بمن هم احترام بگذارید من میهمان خدام؛ به آن فرد در خیابان هم احترام بگذارید مهمان خداست؛ بمن دربه داغون هم احترام بگذارید من مهمان خدام؛ به همه احترام  بگذارید؛ 
  41. حالا شما اگر احساکنی محترمی هر کاری نمی کنی! مثل آقاداماد در جلسه  خواستگاری ! همه دارند می گویند می خندد تخمه می شکنند این آقا داماد همین طور نشته ؛ خوب حرف بزن دیگه ؛ همین که مجلس برای توست برای تو کافی نیست؛ بعد چایی بهش تعارف می کنند ؛ باصدای نازک میگه نه بفرمایید آنچنان  صدایش را نازک می کند که تاحالا تو عمرش این جور حرف نزده؛  بانزدیکان با رفقا میگه بروبابا نمی خورم ؛ اما این جا فارسی هم حرف نمی زنه؛  چون محترم است داماد است نفر اول است ؛ جلسه برای ایشان تشکیل شده؛ حرکاتش حساب شده همه حرکتی نمی کنه؛ همه حرفی را نمی زند؛
  42. اگر باور کنید که محترمید زندگی تان در ماه مبارک رمضان این طور خواهد شد؛ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ  چه کسی درک می کند مهمانی خدا را؛ اگر گرسنگی ماه رمضان نبود ما یادمان می رفت که ما روزه ایم ؛ یاید کاری میکرد که ما متوجه بشیم که در ضیافتیم ؛
  43. یکی از بهترین هدایایی که خداوند باری تعالی می تواند به بنده بدهد چیست؟ معرفت است؛ بفهمد! خوب بفهمد! ای خدا نکنه ما دم مرگ چیزی بفهمیم که الآن نمی فهمیم؛ دم مرگ می گه عجب دنیا کوچک بود عجب لذتها نماند! خوبه که آن وقت نفهمم الآن بفهمم!
  44. ای خدا آنچه که من دم مرگ میخوام بفهمم حالا بفهمم؛ این طور نباشه چیزایی را من شب اول قبر بفهمم الآن بفهمم! چه حساب وچه کتاب دارد؛ کسی از دنیا رفته بود؛ یکی از رفقا که با او نزدیک بود تعریف می کرد: که به فلانی بگو اخلاقش را خوب کنه ! باخلاقت می شه به یک آدم یک موجودی که در این اطاق تا قیامت با این بد اخلاق سرکنی؛ الان توی این دنیای حکیمانه ای ! عصبی هستی؛ همی مرتب نیش می زند؛ قورقورو هستی! فقط این طور نباشه که فقط آنجا بفهمیم! چه خوبه اینجا بفهمیم؛ اینجا خودمان را درست کنیم؛
  45. در کارخانه وجود خودمان را اصلاح کنیم! تا وقتی رفتیم نزد ارباب وجود موتورمان ریپ نزند؛ نخواهند مارا ببرند برای بازیافت؛ چرا آدم آنجا بفهمد حیاط جاودانه اصل ؛ آدم زرنگ آن است که اینجا بفهمد! آی خدا یک کاری کن هرچی روز قیامت  بفهمم همین الان بفهمم؛               

                اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

    ورود کاروان اسرای کربلا به شام 4-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم           https://fa.wikishia.net/images/thumb/7/75/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg/300px-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

          ورود اهل بیت(ع) به شام

  1. با خبر رسیدن اسرای اهل بیت  (علیهم السلام )) به شهر دمشق، یزید احکامی را اجرا کرد از جمله آن‌ احکام این بود :  جارچیان در شهر جارزدند سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی به شهر وارد می‌شوند که دشمنان ما بوده و قصد براندازی حکومت عازم عراق بوده‌اند، که خلیفه زمان ابن زیاد آنها را کشته است. هرکس خلیفه را دوست دارد امروز باید شادی کند.
  2. شامیان نیز سنگ تمام گذاشتند وبه خوبی دستور حاکم را انجام دادند. بر فراز بام‌های خانه‌ها بیرق‌های رنگارنگ برافراشتند و در هرمعبری بساط شراب پهن شد. همه مردم به یکدیگر تبریک می‌گفتند. مردم شهر لباس‌های رنگارنگ پوشیدند و خود را آراستند.
  3. آواز شادی آوازخوانان بلند بود و مردم گروه گروه، شادی کنان به سوی دروازه شهرکوفه ‌رفتند و عده‌ای از شهر خارج شده بودند. در این روز بود که اهل بیت (علیهم السلام ) را که مصیبت زده و داغدار بودند، همراه با نیزه‌ دارانی که رأس مطهر شهدا را حمل می‌کردند، به دمشق وارد کردند.
  4. ام کلثوم به شمر لعنته الله علیه فرمود: مارا از دروازه ای وارد دمشق کنید که مردم کمتری انجا باشند تا چشم هایشان به نوامیس جلب نشود. شمر نیز برخلاف گفته آن حضرت، اسرا را به همراه نوامیس رسول خدا از شلوغ ترین دروازه شهر وارد دمشق کرد.
  5. مردم با دیدن خاندان نبوت، دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام به اسارت گرفته شده بودند را خارجی نامیدند. طبق برخی روایات، اهل بیت  (علیهم السلام ) را سه روز در دروازه شهر دمشق نگاه داشتند و سپس وارد شهر کردند.
  6. مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهاى مهم تاریخی به وقوع پیوست که از همه مهمتر می‌توان به درگذشت دختر خردسال امام حسین (علیه السلام ) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(سل الله علیه وآله) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا  (علیه السلام ) با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد(علیه السلام) در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى اشاره کرد.
  7. مدت اسارت:گزارش های تاریخی دربارة مدت اقا مت اهل‌بیت ـ علیهم السلام ـ در دمشق، مورد اتّفاق مورّخان نیست. برخی از آنان با تعبیر مجمل: «چند روز اقا مت داشتند» از مدّت اقامت اسرای کربلا، سخن گفته اند ،
  8. امّا برخی دیگر، به مدّت اقا مت یا عزاداری اهل‌بیت در دمشق تصریح کرده اند. در این میان اکثر مورّخان مدت برپاداشتن عزاداری توسّط اهل‌بیت و زنان خاندان معاویه در این شهر را سه روز دانسته‌اند.
  9. عمادالدّین طبری (نویسنده و عالم شیعه مذهب) مدّت حضور اهل‌بیت و عزاداری آنان در دمشق را هفت روز، سید ابن‌طاووس (نویسنده قدیمی و معروف کتاب در مورد وقایع عاشورا به نام: الملهوف علی قتلی الطفوف که بارها به فارسی ترجمه شده است)
  10. بنا به روایتی یک ماه، و قاضی نعمان مغربی، چهل و پنج روز نوشته‌اند. در جمع بندی این چند گزارش می‌توان گفت: صرف نظر از قول متفرد قاضی نعمان که قائل به اقا مت یک ماه و نیم اسرا در شام است و
  11. هم چنین دیدگا ه ابن‌طاووس که قول به یک ماه ماندن اهل‌بیت علیه السلام در شام را با تعبیر «قیل» بیان کرده است، وجه جمع بین عزاداری سه روزه زنان خاندان معاویه و سوگواری هفت روزه اهل‌بیت این است که؛ چون زنان خاندان معاویه عزاداری اهل‌بیت را مشاهده کردند و پی به حقّانیت آنان بردند، از روز پنجم با آنان هم سو شده و آنان نیز مشغول عزاداری شدند.
  12. بنابراین می توان نتیجه گرفت؛ با توجّه به مدّت حضور چند روزة اهل‌بیت در ساختمان مخروبه (خرابه شام) و هم‌چنین مدّت حضور آنان علیهم السلام در یکی از خانه‌های قصر، در مجموع، اهل‌بیت از آغاز ورود به شام حداکثر بیش از ده روز در شام اقامت نداشتند.
  13. به ویژه با توجّه به این امر که اقامت بیشتر آنان، به هیچ رو به سود یزید نبود، و سبب بروز نارضایتی افکار عمومی و انتقاد بیشتر، از دستگاه حاکم می شد، از این رو یزید با شتاب، درصدد استمالت و دلجویی از اهل‌بیت برآمد و آنان را رهسپار مدینه کرد.
  14. بر اساس قول مورد پذیرش ما جمع مدت ایام اسارت از کربلا تا زمان بازگشتشان از شام به سوی مدنیه: یک ماه و ده روز بوده است.
  15. بنا بر این گزارش‌ها، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بوده‌ است.[۳۳] در این روز اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی کرده بودند.[۳۴]و پانصد هزار نفر ازمردم در حالی که جامه نو پوشیده ودف وطبل وبوق ودهل می‌زدند به تماشای اسیران آمده بودند.[نیازمند منبع]
  16. پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع اموی، بر سکویی جای دادند.[۳۵] امروزه در این مسجد، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۶]
  17. حضور اهل بیت امام حسین علیه السلام در شام را برخی منابع دو روز،[۳۷] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند.[۳۸] شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۹]
  18. قول مشهور[نیازمند منبع] درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۴۰] اما هفت روز[۴۱] و یک ماه نیز نقل شده است.[۴۲]
  19.  برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از:
  20. تصویر محل استقرار اسرای کربلا در مسجد اموی دمشق.آمده است
  21. ورود اسرا به کاخ یزید: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۴۳] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده،
  22. بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۴] گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۵] در این هنگام
  23. فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۶]
  24. برخورد یزید با سر امام در حضور اسیران: یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(علیه السلام) را در ظرف طلا گذاشته[۴۷] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۴۸] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(علیه السلام )، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۹]
  25. بنابر روایتی از امام رضا(علیه السلام ) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد.
  26. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد.
  27. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۵۰]
  28. اعتراض حاضران: عده‌ای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۵۱]
  29. اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۵۲]
  30. خطبه‌خوان اسرا
  31. پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(علیه السلام)[۵۳]، و حضرت زینب(سل الله علیه وآله) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(علیه السلام)
  32. در ماجرای عاشورا سرزنش کرده‌اند.[۵۴] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبه‌هایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۵]
  33. خطبه‌هایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(علیه السلام)[۵۶] و ام‌کلثوم دختر امام علی(علیها السلام) نسبت داده شده است.[۵۷]
  34. امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سل الله علیه وآله)، درشام نیز خطبه ‌خواندند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(علیه السلام) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۸] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) و علی(علیه السلام) گزارش شده است.[۵۹] این سخنان، به خطبه امام سجاد(علیه السلام) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۶۰]
  35. بازگشت از شام  : سید بن طاووس در لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». پس هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند و با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند.[۶۹] سید بن طاووس تاریخ ورود به کربلا را ذکر نکرده است
  36. . سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) نیز در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا را اثبات کرده است.[نیازمند منبع]
  37. به گفته استاد مطهری در کتاب حماسه حسینی، بازگشت اسیران به کربلا تنها در لهوف سید بن طاووس آمده است و در هیچ کتاب دیگری نیست.[۷۰]
  38. بنابر نقل سید بن طاووس، هنگامی که کاروان اهل‌ بیت (علیهم السلام) به نزدیکی مدینه رسید و در بیرون شهر چادرها را برافراشتند،
  39. بشیر بن حذلم به دستور امام سجاد(علیه السلام )، به مدینه رفت و در کنار مسجد النبی، اشعاری را با گریه خواند و مردم را از شهادت امام حسین علیه السلام ) مطلع ساخت و ورود امام سجاد و اهل بیت امام حسین علیه السلام به مدینه را اعلام کرد.[۷۱] سید بن طاووس، آن روز را تلخ‌ترین روز برای مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) دانسته و نقل کرده است که همه زنان مدینه از خانه‌ها بیرون ریخته، فریاد سر دادند و هیچ روزی مثل آن روز، زنان و مردان، گریان دیده نمی‌شدند.[۷۲]
  40. طبق گفته نویسندگان دانشنامه امام حسین علیه السلام )، حرکت خانواده امام حسین علیه السلام ) از مدینه شروع و به مدینه ختم شد و حداقل مسیری که آنها در این مدت طی کردند (با فرض رفتن از کوتاه‌ترین مسیر و عدم بازگشت به کربلا) حدود ۴۱۰۰ کیلومتر بود: ۴۳۱ کیلومتر از مدینه به مکه، ۱۴۴۷ کیلومتر از مکه به کربلا، ۷۰ کیلومتر از کربلا به کوفه، ۹۳۲ کیلومتر از کوفه به دمشق و ۱۲۲۹ کیلومتر از دمشق به مدینه.[۷۳] است.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۶
مهر

منازل کاروان اسرای ازکربلا  تا شام 3-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند(۵۶)
  2. انبیا و سر مطهر ابن لهیعه می‏‌گوید: طواف خانه خدا می‏‌کردم که ناگهان مردی را دیدم که پرده خانه را گرفته و می‏‌گوید: «اللهم اغفر لی و لا اراک فاعلا”» «خدآیا مرا بیامرز هر چند می‏‌دانم که از گناهی که کرده‏‌ام، نخواهی گذشت!».
  3. به او گفتم: ای بنده خدا! بترس و چنین (با خدا) سخن مگوی! که اگر گناهان تو بشماره دانه‏‌های باران و برگ درختان هم باشد، خداوند تو را ببخشاید که او آمرزنده مهربان است.
  4. گفت: نزدیک من آی تا داستان خود را برای تو بگویم. نزدیک او رفتم، گفت: ابن‌زیاد مرا با ۵۰ نفر بهمراه سر مطهر امام حسین علیه‏‌السلام به شام فرستاد و ما را عادت چنین بود که چون در منطقه‏‌ای فرود می‏‌آمدیم، آن سر مقدس را در صندوقی می‏‌نهادیم و در اطراف آن نشسته و شراب می‏‌خوردیم!!
  5. یکی از شب‌ها، همراهان من شراب نوشیدند و مست شدند ولی من آن شب شراب ننوشیدم، تاریک شب همه جا را گرفت و نیمه شب فرا رسید، نور شدیدی را مشاهده کردم و گویا درهای آسمان را دیدم که گشوده شد!
  6. حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، محمَد مصطفی صلی اللَه علیه و آله و سلَم و جبرئیل امین با گروهی از فرشتگان به زمین آمدند، ابتدا” جبرئیل نزدیک صندوق آمد و سر مقدس امام را بیرون آورد و در آغوش گرفت و بوسید و پیامبران نیز چنین کردند، و چون نوبت به رسول خدا (صل الله علیه وآله) رسید بشدت گریست و پیامبران علیه‏م‌السلام به او تسلیت گفتند،
  7. سپس جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! حکم باری تعالی چنین است که هر چه درباره این امت فرمان دهی، اطاعت کنم! اگر خواهی زمین را بلرزانم و همانگونه که با قوم لوط رفتار کردیم، با اینان نیز چنین کنم!
    پیامبر صلَی اللَه علیه و آله و سلم فرمود: نمی‌خواهم که کیفر اینان در این جهان باشد، که مرا با اینان در پیشگاه عدل خداوندی موقفی دیگر است و در روز رستاخیز با آنان دشمنی خواهم کرد.
  8. آنگاه دیدم که فرشتگان بسوی ما هجوم آوردند تا ما را بکشند، من فریاد کردم که: الامان! الامان! یا رسول الله!
    پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اذهب لا عفر الله لک» «برو که خدا تو را نیامرزد»(۵۸).
  9. ۲۰دمشق به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا صل الله علیه وآله) نگاه نکنند.
  10. شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(۶۱)
  11. در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.
  12. ۱- مشهور بر سر زبان‌ها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس می‏‌باشد.
  13. ۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیه‏‌السلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیه‏‌السلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده می‏‌شود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کرده‏‌اند، صحت این مطلب را تأیید می‏‌کند.
  14. ۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫
  15. همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیه‏‌السلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیه‏‌السلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.
  16. (ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است.
  17. و از این نقل چنین استفاده می‌‏شود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.
  18. منابع: ۴- الملهوف ۷۱٫ -۵- بحار الانوار ۴۵/۱۴۵٫ -۶- منتخب طریحی ۲/۴۸۰٫ -۷- قمقام زخار ۵۴۷٫
    ۸- آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!». -۹- بحار الانوار ۴۵/۳۰۵٫
    ۱۰- صواعق المحرقه ۱۹۲٫ -۱۱- قمقام زخار ۵۴۴٫ و مجلسی رحمه الله در بحار ۴۵/۲۳۶ از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام می‏‌رفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند: “ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛ شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده‏‌اید”.
    ۱۲- بی گمان فاطمه علیها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالی که پیراهن او به خون حسین آغشته است؛ وای بر کسی که شفیعان او دشمنانش باشند، هنگامی که روز قیامت در صور دمیده شود».
    ۱۳- تکریت بلده‏‌ای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد ۳۰ فرسخ می‏‌باشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع ۱/۲۶۸).
    ۱۴- حصاصه قریه‏‌ای است نزدیک قصر ابن هبیره و از نواحی کوفه است. (معجم البلدان ۲/۲۶۳).
    ۱۵- از این نقل چنین بر می‏‌آید که حاملان سر از معرفی سر مقدس امام علیه‏‌السلام بیم داشتند، لذا امام علیه‏‌السلام را خارجی یعنی کسی که بر یزید خروج کرده معرفی می‏‌کردند.
    ۱۶- قمقام زخار ۲/۵۴۷٫
    ۱۷- مقتل الحسین مقرم ۳۴۶٫
    ۱۸- وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع ۳/۱۳۶۳).
    ۱۹- قمقار زخار ۲/۵۴۸٫
    ۲۰- زنان جن از غصه و حزن می‏‌گریند، و برای زنان هاشمی نوحه می‏‌نمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبت‌ها ندبه می‏‌کنند و بر چهره خود لطمه می‏‌زنند؛ و جامه‏‌های سیاه بعد از لباس‌های کتانی در بر می‏‌کنند».
    ۲۱- بحار الانوار ۴۵/۲۳۶٫
    ۲۲- کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان ۴/۴۳۹).
    ۲۳- جهینه، به ضم جیم: منطق‌ه‏ای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع ۱/۳۶۳).
    ۲۴- موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع ۳/۱۳۳۳٫
    ۲۵- وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!».
    ۲۶- یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر می‏‌گویند، و آن قلعه‏‌ای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانه‏‌ای جاری است. (مراصد الاطلاع ۱/۲۶۸).
    ۲۷- سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار ۵۵۱).
    ۲۸- قمقام زخار ۵۴۸٫
    ۲۹- نصیبین: شهر آبادی است از بلاد جزیره، که در مسیر قافله‌هایی که از موصل به شام می‏‌روند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان ۵/۲۸۸).
    ۳۰- نفس المهموم ۴۲۶٫
    ۳۱- به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما می‏‌فرستاد؛ شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است؛ ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است».
    ۳۲- قمقام زخار ۵۴۸٫
    ۳۳- عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین ۱۵ فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم ۵۶۶ ؛ معجم البلدان ۴/۱۸۰).
    ۳۴- رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب می‏‌شود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع ۲/۶۲۶).
    ۳۵- جوسق، به مکان‌های بسیاری اطلاق می‏‌شود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریه‏‌ای از قریه‏‌های نهروان و به قریه‏‌ای از نواحی مصر و به قریه‏‌ای از قریه‏‌های ری و به قلعه‏‌ای در ری نیز اطلاق می‏‌شود. (مراصد الاطلاع ۱/۳۵۸).
    ۳۶- بسر – بضم باء و سکون سین – قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب می‏‌شود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع ۱/۱۹۶).
    ۳۷- در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است.
    ۳۸- ای کاش می‏‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». ۳۹- الدمعه الساکبه ۵/۶۵٫
    ۴۰- قمقام زخار ۲/۵۴۹٫
    ۴۱- قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که می‏‌گویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده می‏‌شود. (معجم البلدان ۴/۴۰۳).
    ۴۲- الله غافلا” عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است.
    ۴۳- معره النعمان: موضعی است بین حماه و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیه‏‌السلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان ۵/۱۶۵).
    ۴۴- شیزر: منطقه‏‌ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماه یک روز راه است. (مراصد الاطلاع ۲/۸۲۶).
    ۴۵- کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه‏‌ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمع‌آوری می‏‌گردد تأمین می‏‌شود. (معجم البلدان ۴/۴۷۰).
    ۴۶- سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده‏‌اند. (ریاض الاحزان ۸۳).
    ۴۷- آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکب‌های نجیب شوند ؟ (الدمعه الساکبه ۵/۶۷).
    ۴۸- حماه بن فتح: شهر بزرگ و دارای خیرات زیاد بوده و بازارها و اطراف آن را دیواری محکم احاطه نموده است، فاصله آن تا شهر حمص یک روز راه و تا دمشق برای قافله‏‌ها پنچ روز مسافت بوده است. (معجم البلدان ۲/۳۰۰).
    ۴۹- در ریاض الاحزان از یکی از کتب مقاتل روایت کرده است که مؤلف آن گفته است: به سفر حج رفتم تا به حماه رسیدم، در باغستان‌های آنجا مسجدی بود که آن را «مسجد العین» می‏‌گفتند، وارد مسجد شدم، در یکی از ساختمان‌های آن پرده‏‌ای از دیوار آویخته دیدم، آن را کنار زدم، سنگی دیدم که در دیوار مورب کار گذاشته شده بود و نشانه گردن در آن دیدم! و بر آن خون خشک شده‏‌ای مشاهده کردم، از یکی از خادمان مسجد پرسیدم که: آن سنگ و نشانه گردن و آن خون منجمد چیست ؟! گفت: این سنگ، جای سر مبارک حسین بن علی است که وقتی آن را به دمشق می‏‌بردند، بر این سنگ نهاده بودند. (ریاض الاحزان ۸۳).
    ۵۰- حمص: شهر بزرگی است بین دمشق و حلب، و( درکنارش قعله‌‏ای که بر تلی قرار دارد. و در حمص قبر خالد بن ولید و پسرش عبدالرحمن و عیاض بن غنم است. (مراصد الاطلاع ۱/۴۲۵).
    ۵۱- بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع ۱/۲۰۷).
    ۵۲- قمقام زخار ۵۵۰٫
    ۵۳- خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند».
    ۵۴- این، همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‏‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش می‏‌دانستم که مشغله‏‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‏‌کشاند و می‏‌بینی که ما او را به خود نمی‌کشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری می‏‌گردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‏‌کنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی می‏‌مانید که راهها را نمی‌شناسد».
    ۵۵- بحار الانوار ۴۵/۱۲۶٫
    ۵۶- واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله می‌‏نویسند و می‏‌گویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند.
    ۵۷- ترتیب منازل بین راه از کوفه تا به شام غالبا از قمقام زخار، با تلخیص نقل کرده‏‌ایم. (قمقام زخار ۵۴۷).
    ۵۸- الملهوف ۷۲٫
    ۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
    ۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
    ۶۱- الملهوف ۷۳ اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

اباعبدالله الحسین  : منازل اسرا ازکربلا  تا شام 2-

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. ترتیب منازلی که اهل بیت در آن منازل فرود آمدند و یا بر آن‌ها گذشتند درست معلوم نیست و در مصادر معتبر نیامده است و در بیشتر آن‌ها کیفیت مسافرت ایشان مذکور نیست و ابن اثیر در کامل بعضی را ذکر کرده و در مقتل ابی مخنف هر یک را مرتبا” نوشته است.
  2. ۱ منزل اول  در اولین منزلی که در آن مأموران ابن‌زیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیه‏‌السلام بودند، از مرکب‌های خود فرود آمدند، مشغول می‌گساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت:  اترجو امه” قتلت حسینا شفاعه جده یوم الحساب(۸)
  3. با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند(۹).
    و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است(۱۰) و باز می‏‌گوید که: این شعر را ۳۰۰ سال قبل از بعثت خاتم النبیین صلی الله علیه وآله بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسه‏‌های رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟!(۱۱)
  4. و سلیمان بن یسار گفته است: سنگی را یافتند که بر آن نوشته شده بود: “لا بد ان ترد القیامه فاطمه و قمیصها بدم الحسین ملطخ ویل لمن شفعاؤه خصمائه و الصور فی یوم القیامه ینقخ(۱۲)”.
  5. ۲تکریت(۱۳)  در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیه‏‌السلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیه‏‌السلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت می‏‌کردند!
  6. ابومخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه»(۱۴) برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال می‏‌کرد، می‏‌گفتند: خارجی است!(۱۵)
  7. مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که می‏‌گویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوس‌ها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته‏‌اند، به تو پناه می‏‌بریم.
  8. کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!(۱۶)
  9. ۳مشهد النقطه حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطره‏‌ای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون می‏‌جوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع می‏‌کردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیه‏‌السلام برپا می‏‌داشتند.
  10. و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث ‏کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند(۱۷).
  11. ۴وادی النخله(۱۸) شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را می‌شنیدند(۱۹):
    نساء الجن یبکین من الحزن شجیات .....و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات
    و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات .....و یلطمن خدودا” کالدنانیر نقیات
    و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(۲۰)(۲۱)
  12. ۵موصل  : صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(۲۲) کرده جانب «جهینه»(۲۳) را در پیش گرفتند و والی «موصل»(۲۴) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد!
  13. مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه‏‌السلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ به روایتی گفتند: «تبا” لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلاله بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟»(۲۵) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(۲۶) و «جبل سنجار»(۲۷) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند(۲۸).
  14. ۶نصیبین(۲۹) و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینه‏‌ها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیه‏‌السلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است!
  15. ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا این‌که آن را شناخت و آن‌ها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد(۳۰) .
  16. و در قمقام زخار آمده است: در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد: انشهر مابین البریه عنوه و والدنا اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امه لکم فی لظی یوم المعاد عویل(۳۱)(۳۲)”.
  17. ۷عین الورده(۳۳) کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی می‏‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.
  18. ۸رقه(۳۴) آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیه‏‌السلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند.
  19. ۹جوسق(۳۵) هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر»(۳۶) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه‏‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!
  20. ۱۰ دعوات(۳۷) مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‏‌ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‏‌ایم.
  21. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‏‌ای که آن را اربعین می‏‌نامیدند وارد نموده و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‏‌کردند و می‏‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!
  22. پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیه‏‌السلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: .....لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی .....بات من فجعه الزمان یناجی .....انا نجل الامام ما بال حقی .....ضائع بین عصبه الاعلاج(۳۸)(۳۹)
  23. ۱۱حلب در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» می‏‌نامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها می‏‌فرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیه‏‌السلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیه‏‌السلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد.
  24. نوشته‏‌اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» می‏‌نامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیه‏‌السلام است(۴۰).
  25. ۱۲قنسرین(۴۱) منزل راهب نصرانی وداستان مسلمان شدن وی نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیه‏‌السلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است !
  26. راهب به نزد حاملان سر آمد و ۱۰ هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی می‏‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت.
  27. راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه می‏‌خواهی ؟!
  28. راهب گفت: تو کیستی ؟! آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمه الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد.
  29. آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمی‌دارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد.
  30. پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد.
    چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن ۱۰ هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(۴۲) - بحار الانوار ۴۵/۳۰۳٫
  31. ۱۳ معره النعمان (۴۳) چون حاملان سر به «معره النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.
  32. ۱۴ شیزر(۴۴) چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.
  33. ۱۵کفر طالب (۴۵) اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمی‌دهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده‏‌اید.
  34. ۱۶سیبور(۴۶) آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیه‏‌السلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده‏‌اند.
  35. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آن‌ها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد.
  36. از امام سجاد علیه‏‌السلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است:
    آل الرسول علی الاقتاب عاریه .....و آل مروان یسری تحتهم نجب(۴۷)
  37. ۱۷حماه (۴۸) از «سیبور» رهسپار «حماه» شدند، در آنجا نیز دروازه‏‌ها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند(۴۹).
  38. ۱۸حمص (۵۰) به ناگزیر، از «حماه» گذشته تا به «حمص» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولی در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایی کردند تا تنی چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقی شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و گفتند: «لا کفر بعد ایمان و لا ضلال بعد هدی» هرگز اجازه نخواهیم داد که سر مبارک امام را وارد این شهر کنید، و حاملان آن سر مقدس ار از آنجا دور کردند و آنان به جانب «بعلبک» حرکت کردند.
  39. ۱۹ بعلبک (۵۱) چون حاملان سر مقدس امام علیه‏‌السلام به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچم‌هایی را با خود حمل می‏‌کردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!(۵۲)
  40. و در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمه عنهم»!(۵۳) چون علی بن الحسین علیه‏‌السلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود:
  41. و هو الزمان فلا تفنی عجائبه.....من الکرام و ما تهدی مصائبه
    یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا.....فنونه و ترانا لم نجاذبه
    یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا.....و سائق العیس یحمی عنه غاربه
    کاننا من اساری الروم بینهم ......کان ما قاله المختار کاذبه
    کفرتم برسول الله و یحکم.....فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه(۵۴)(۵۵) اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
مهر

 

  1. اباعبدالله الحسین : منازل کاروان اسرای ازکربلا  تا شام 1-
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. روز یازدهم ماه محرّم الحرام: ا. حرکت کاروان اسراء از کربلا
  3. عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد.
  4. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.
  5. هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.
  6. 2. تشکیل مجلس ابن زیاد : روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .
  7. ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
  8. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.
  9. 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه
  10. عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.
  11.  3نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند.
  12. هنگام صبح دوازدهم عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.
  13. کنار کاروان اسیران کربلا، مأموران و نیروهای لشکر عمربن سعد حرکت می‌کردند تا به مردم فخر بفروشند که "ما بودیم که مقابل حسین ایستاده او را مظلومانه به شهادت رساندیم."
  14. دفن بدن‌های شهدای کربلا توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد :بدن‌های مطهر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت که در صحرای کربلا رها شده بود، در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد به خاک سپرده شد،
  15. خطبه حضرت زینب(سلام الله علیها) هنگام ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه پس از واقعه عاشورا در حضور مردم کوفه خوانده شد. زینب(س) در این خطبه، مردم کوفه را به سبب تقصیر در ماجرای عاشورا و کوتاهی در یاری امام حسین(علیه السلام) توبیخ کرد و از گناه بزرگ آنان سخن گفت.
  16. خطبه خواندن حضرت زینب : چون اسیران کربلا را آوردند، زنان اهل کوفه گریبان چاک زده و زاری می‌کردند و مردان هم با آنها می‌گریستند. زین العابدین(علیه السلام)که بیمار بود با صدایی ضعیف و آهسته گفت: «اینان بر ما گریه می‌کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟» آن گاه زینب دختر امام علی ( علیه السلام ) به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید! دم‌ها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد. روایت‌گر ماجرا گفته است: هرگز زنی پرده نشین را خوش سخن‌تر از وی ندیدم؛ گویی بر زبان علی سخن می‌راند.
  17. روزسیزدهم محرم اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد : پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند، آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(علیه السلام) در حالی که به طناب بسته بودند، وارد مجلس کرده،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند، در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.
  18. روز چهاردهم محرم : عبیدالله بن زیاد پس از مجلس خود دستور داد اسرا را در زندان کوفه حبس کنند که مدت زمان این حبس در تاریخ مشخص نیست ولی سختی‌هایی که اسرا در کوفه متحمل شدند بسیار دردناک بود ولی از این فرصت برای بازگو کردن قیام امام حسین(علیه السلام ) اصل و هدفشان بهره کامل را می‌بردند تا دست بنی امیه را به مردم بشناسانند.
  19. ازوقایع روز چهاردهم محرم‌الحرام سال 61 ه.ق - عبیدالله طی نامه‌ای به یزید، جریان کربلا را گزارش داد و از وى پرسید که با سرهاى بریده و اسراء چه کند؟
  20. پانزده محرم/ روز فرستادن سرهای شهدای کربلا به سوی شام : قدام دردناک ابن زیاد در هنگام حرکت اسراء : ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام )، اسراء را در ۱۵ محرم سال۶۱، با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد، آن ملعون به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد(علیه السلام ) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهازکرد.
  21. عبیدالله بن زیاد ملعون، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار، طوری که مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد. (لهوف سید بن طاووس)                              
  22. شب شانزده محرم ماجرای راهب مسیحی : حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت توقف کردند و با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند؛ به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ ،آیا گروهی که امام حسین(علیه السلام ) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟ ..
  23. راهب مسیحی صدای تسبیح شنید: در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیررسید که در آنجا زندگی می‌کرد؛ راهب خوب گوش داد و تسبیح الهی را شنید
  24. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان فوج فوج فرود می‌آیند و می‌گویند:
    السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله.
  25. راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. ازمنزل خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی! به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است!که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
  26. راهب باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صل الله علیه وآله ). راهب با تعجب پرسید: همان محمدی(صل الله علیه وآله) که پیغمبر خودتان است؟ خولی گفت: آری! راهب فریاد می‌زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
  27. خولی پاسخ داد: ده هزار درهم!راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد؛ راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد.
  28. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صل الله علیه وآله ) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده توهستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم.
  29. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم، آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از عبادتگاه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد.
  30. ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه‌های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است! بر روی آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
  31. روزشانزده محرم : سر‌های مبارک شهدای کربلا را به همراه سر مبارک «امام حسین (علیه السلام)» به سوی شام و دربار یزید بردند، این سر‌ها به گروهی با مدیریت فردی به نام زحر بن قیس جعفی سپرده و راهی شام شد.
  32. بعضی اخبار روزشانزده محرم گفته اند:   شهدای کربلا همواره از کنار شهر‌ها می‌گذشتند تا مبادا کسی سر‌ها را از آنان بگیرد، آن‌ها در اولین شبی در مسیر شام بودند در محلی اقامت کرده تا استراحت کنند و مقداری از شب را به خوشگذرانی بگذرانند، اما به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
  33. منازل عبوری کاروان اسرا از کوفه تا شام : بعد از واقعه عاشورا خانواده حضرت سیدالشهدا ((علیه السلام ) به اسارت درآمده وعبید الله‌ بن‌ زیاد سر بریده امام حسین (علیه السلام ) را به زحربن قیس داد و به شام فرستاد و بدنبال آنها زین العابدین ((علیه السلام ) را زیر غل و زنجیر قرار داده و دست به گردن بسته و اهل بیتش را بر شتران برهنه سوار کرده و روانه کرد.
  34. لشگر ابن زیاد کاروان اسرا را هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور دادند. منازل عبوری کاروان اسرا از کوفه تا شام بدین شرح است: قادسیه، شهرتکریت، منزل کحیله، منزل جهنیه، منزل موصل، منزل نصیبین،  شهر حلب،  شهر سرمدین، منزل حرّان، منزل اندرین، معرة النعمان، شیزر، قلعه کفر طاب، سیبور، منزل حماة، شهر حمص، شهربعلبک، صومعه راهب و شهر عسقلان. پس از این منازل اسرا به شهر شام رسیدند
  35. منازل کاروان اسرای کربلا از کوفه تا شام
  36. سید بن طاووس می‌‏گوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه‏‌السلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.
  37. ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک می‏‌پرداختند، به شام برد(۴).
  38. امام محمد باقر(علیه السلام ) فرموده است: از پدرم علی‌بن‌الحسین علیه‏‌السلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟!
  39. فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیه‏‌السلام را بر نیزه‏‌ای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما می‏‌گریست با نیزه به سر او می‏‌زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(۵).
  40. بیان منازلی که اهل بیت علیهم السلام) بین کوفه تا شام بر آن‌ها گذشتند و حوادث و اتفاقاتی که در این مسیر بر آنان گذشت، ازکربلا  تا شام 2-می‏‌پردازیم: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده