پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۴۲ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

۰۲
تیر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 87- خونسردى در شدائد و مشکلات‏ «فى الزلازل و قور» : فرد پرهیزگار در زلزله‏ها و حوادث مضطرب کننده زندگى، سنگین و با وقار و خونسرد و آرام است. ***
  2. قار و تأنّى از نشانه‏هاى عقل،- شرح: مولى على (علیه السلام) به صفتى دیگر که ویژگى پرهیزگاران است، اشاره مى‏کنند و آن آرامش و وقار است. وقار در مقابل خفّت و سبکى است وقار و تأنّى از نشانه‏هاى عقل، و خفّت و سبکى و عجله در امور از نشانه‏هاى جهل است.
  3. در زلزله‏هاى زندگى - پرهیزگاران در زلزله‏هاى زندگى سنگین و با اطمینان خاطر هستند، آنها همچون کوههاى سنگین و سر به فلک کشیده در برابر تندبادها و حرکتهاى تند روزگار مقاوم ایستاده‏اند، آنها چون مظهرى از حق هستند، پایدارند، از بین حق و باطل آنچه ماندنى و همیشگى است حق است، باطل همچون کف روى آب گذرا است، باطل همچون خس و خاشاکى بر روى آب در حرکت است. حق همچون صخره‏هاى سنگین در برابر آب است، که آب قدرت تکان دادن آنها را ندارد، و اگر حرکت آب تند، کُند و مانند اینها شود آن صخره‏ها همچنان باوقار و صلابت ایستاده‏اند به خلاف خس و خاشاک که سیل به هر طرف که بخواهد آنها را مى‏برد.
  4. از مسیر حق خود منحرف نشوند-  زلزله‏ها و حرکتهاى تند اجتماعى گرچه بتواند بر چهره آنها خراشى وارد کند، ولى آنها را نمى‏تواند از مسیر حق خود منحرف کند. در آنجا که زلزله‏ها همه چیز را تکان مى‏دهد، آنها استوارند، زیرا حق استوار است، آنها مانند بعضى‏ها هر روز در زیر یک بیرق و در زمره یک دسته به خاطر مصالح شخصى یا گروهى قرار نمى‏گیرند، آنها از هر چه رنگ دارد آزادند و تعلق آنها به ذات حق، وابستگى نیست، بلکه گسستگى از هر چیز است، این عدم دلبستگى به غیر حق آنها را همچون ذات احدیت ثابت‏قدم نگاه مى‏دارد، همانگونه که ذات حق تحت تأثیر هیچ شى‏ء قرار نمى‏گیرد، ذات پرهیزگاران واقعى که مجلاى تابش حق و نمایانگر ذات اویند، غیر متغیر است، و از مواضع ثابت خود عدول نمى‏کند.
  5. زیباترین خصلتهائ مرد - احمدبن عمر حَلَبى مى‏گوید از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد:

«اىّ الخِصال بالمرء اجْمَل؟ وقارٌ بِلامَهابة و سَماحٌ بِلا طَلبِ مُکافاة وَ تَشاغُلٌ بِغیر متاع الدنیا»:

«چه خصلتهائى براى مرد زیباتر است؟ وقارى که بدون هیبت و ترساندن باشد و بخششى که بدون توقع پاداش و جزاء باشد و مشغول شدن به غیر متاع دنیا (و به آخرت پرداختن)».

  1. حرکت با آرامش و وقار - امیرمؤمنان على (علیه السلام) براى کسانى که مأمورِ گرفتن زکات مى‏کردند، چنین مى‏نوشتند،

«فَاذا قَدِمتَ على الحَىّ فَانْزِل بِمائِهِم مِنْ غیر انْ تُخالِطَ ابْیاتهم ثُمَّ امْضِ الیهم بالسکینة و الوَقار حتّى تقومَ بینهم فَتُسَلِّمَ علیهم و لا تُخْدِج بالتحیّة لَهُم ...»: «وقتى به قبیله‏اى وارد شدى، بر سر آب آنها (آنجا که از آن آب برمى‏دارند) پیاده شو بدون آن که به خانه‏هاى آنها درآئى، سپس با آرامش و وقار به سوى آنها برو تا بین آنها بایستى و سلام بر آنها کنى، و از درود بر آنها بخل نورز (و کوتاهى مکن).

  1. نرمى و ملایمت عمل به وظیفه - مولى على (علیه السلام) از صفات عاملین و گیرندگان زکات «وقار» را مى‏شمرد، یعنى آرام و خونسرد باشد و اگر به او پرخاشگرى نیز شد، با وقار ایستادگى کند و با نرمى و ملایمت به وظیفه خود عمل نماید. وقار جمال انسان است! «جمال الرجل، الوقار»، نیکى و نیکوکارى انسان در خوش‏لباسى و خوش زندگى کردن نیست، بلکه در آرامش و وقار در همه حال و خصوصاً در مشکلات است. «لیس البرّ فى حُسْن اللباس و الزّى ولکن البّر فى السکینة و الوقار». وقار زیبائى عقل است‏ «الوقار حلیة العقل»، وقار نور و زینت انسان است «وقار الرجل نورٌ و زینَةٌ».
  2. آرامش و وقار - رسول گرامى  (صلى الله علیه و آله) فرموده‏اند: «علیکم بالسکینة و الوقار»

مولى على (علیه السلام) مى‏فرماید: «المؤمن وَقُور عندَ الهَزاهِز، ثُبُوتٌ عند المَکارِه، صَبورٌ عندَ البلاء»:

«مؤمن در فتنه‏هاى تکان دهنده سنگین و آرام است، در موقع ناملایمات و مکروهات ثابت‏قدم و در نزول بلا صابر است». امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سزاوار است که مؤمن هشت خصلت دارا باشد: باوقار در فتنه‏ها و حوادثِ تکان دهنده، صبور در موقع نزول بلا، شاکر در رفاه و آسایش، قانع به آنچه خداوند روزى او کرده است، ظلم به دشمنان روا نمى‏دارد، زحمتى براى یاران ندارد، بدن او از دست او در زحمت و مردم از دست او در راحتى‏ و آسایشند. در روایت آمده که سبب وقار و آرامش حلم و بردبارى است‏ «سبب الوَقار الحلم» یا در روایت دیگر آمده‏ «الوقار نتیجة الحلم» ) و این نشان مى‏دهد، نتیجه صفت حلم و استقامت در برابر مشکلات، آرامش و وقار است.

  1. از وقار مداومت برخیزد - در خبرى آمده است راهبى بنام شمعون بن لاوى از فرزندان یهودا که از حواریون عیسى (علیه السلام) بود، سؤالات زیادى از نبى‏اکرم (صلى الله علیه وآله) کرد و جواب شنید و در آخر به حضرت ایمان آورد، و مرحوم حسن بن شُعْبة الحرانى در تحت العقول قسمتى از سؤال و جوابها را آورده است و شاهد ما این چند جمله است که حضرت فرمودند از حیاء وقار حاصل شود و از وقار مداومت برخیزد و در مورد «رَزانَة» که همان وقار است، فرمودند: «از آن لطف و ثبات و اداء امانت و ترک خیانت و صدق زبان و محفوظ کردن شهوت و نیکوئى مال و استعداد و آمادگى براى مقابله با دشمن و نهى از منکر و ترک بیخردى و ترک بى‏صبر ى حاصل شود، و این چیزهائى است که عاقل با آرامش و وقار به آن دست مى‏یابد، پس خوشا به حال کسى که با وقار شد و سستى و جهالت در آن نبود و عفو و گذشت کرد».
  2. استقامت مومنان گر سر جدا شود - على (علیه السلام) مى‏فرمایند: « کُنْ فى الشَّدائِد صَبُوراً و فى الزَّلِازل وَقُورا»: «در سختیها صابر و در زلزله‏ها و حوادث تکان دهنده آرام و باوقار باش!» از خداوند آرامش و وقار و سکینت قلبى را بخواه که او کسى است که باران آرامش را بر زمین قلبهاى مؤمن فرو مى‏ریزد «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِینَ» او است که استقامت را به مؤمنان مى‏دهد گرچه سر از بدن آنها جدا شود، در اینجا به واقعیتى اسف‏انگیز اشاره کنم و آن این که، حجاج  بن یوسف ثقفى در خونریزى و ستمگرى از افرادى است که گوى سبقت را از همه ربوده است؛ حجاج  مخصوصاً حرص عجیبى به کشتن دوستان على‏بن ابیطالب (علیه السلام) داشت.
  3. حجاج  خونریز ستمگر - یکى از روزها در مجلس نشسته بود و جمعى هم از یارن و متملقین دستگاه او از همانهائى که براى خوشگذرانى چند روزه دنیا به تمام فضائل و کمالات انسانى و مقدسات دینى پشت‏پا مى‏زنند و از انجام هیچ کار زشتى خوددارى نمى‏کنند، گرد او جمع شده بودند.

حجاج  به آنان گفت: دوست دارم یکى از یاران و دوستان ابوتراب را به دست آورده، و با ریختن خون او به خدا تقرب جویم، منظور حجاج  از ابوتراب على (علیه السلام) بود و این کلمه را براى تحقیر آن حضرت به زبان مى‏آورد.

اطرافیان وى گفتند: ما یار و دوست باسابقه‏ترى از قنبر غلام او سراغ نداریم؛ حجاج  بلافاصله دستور جلب و احضار او را صادر کرد، طولى نکشید، که قنبر بوسیله مأمورین حجاج  مقابل میز محاکمه او قرار گرفت.

  1. قنبر (باوقار و آرامش)- حجاج  گفت: تو قنبر هستى؟ گفت: بله. گفت: تو همان ابوهمدان مى‏باشى! گفت بله، گفت بنده على بن ابیطالب (علیه السلام) توئى، قنبر گفت: من بنده خدا هستم و على بى ابیطالب (علیه السلام) آقاى من‏ ..حجاج  گفت: از عقیده و مرام او بیزارى بجوى! گفت: اگر بیزارى جویم، مرا به عقیده و مرامى که بهتر از آن باشد، راهنمائى مى‏کنى؟! گفت: تو را خواهم کشت، اکنون اختیار طرز کشته شدن با تو است! قنبر (باوقار و آرامش) گفت: این اختیار با خود تو است، حجاج  گفت: چطور؟ گفت براى این که هر طور مرا امروز بکشى، روزى مى‏رسد که من هم به همان طریق تو را خواهم کشت، ولى امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرا خبر داده است که مرا از روى ستم سر مى‏برند! حجاج  دستور داد او را سر بریدند.

و این چنین، قنبر که در همه عمر همچون مولایش على، آرامشى ویژه و و قارى عجیب داشت، با همان آرامش در برابر حجاج  ستمگر دست از عقیده خود برنداشت و سر در راه معبود داد و این‏گونه دیگر از اخبار غیبى على (علیه السلام) را با خون امضاء کرد!

  1. در مورد کمیل بن زیاد نیز رسیده‏که حجاج  بعد از این که فرماندار کوفه شد، او را طلبید و او گریخت، حجاج  که از گریختن وى آگاه شد، حقوق فامیل و قبیله او را از بیت‏المال قطع کرد و کمیل که چنین دید با خود گفت: من پیرى سالخورد هستم و عمرم به سر آمده و روا نیست به خاطر من حقوق قبیله من قطع شود، و لذا با پاى خود به نزد حجاج  رفت!

حجاج  گفت بسیار دوست داشتم به تو دسترسى پیدا کنم، کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن، و مرا از مرگ نترسان، به خدا سوگند از عُمر من چیزى نمانده، جز باقى مانده غبار (که از نهایت سستى قادر به جلو رفتن نیست) پس هر چه خواهى درباره من انجام ده، زیرا میعادگاه من و تو نزد خدا است، و پس از کشتن حساب در کار است.

  1. درود براین راست قامتنان تایخ - امیرالمؤمنین على (علیه السلام) خبر داده مرا، که تو قاتل من خواهى بود! ... حجاج  گفت تو همان کسى هستى که در زمره کشندگان عثمان بودى؟ دستور داد بزنید گردنش را! و گردن او را زدند. درود بر این راست قامتان تاریخ که با وقار خود برگهاى تاریخ را رقم زدند و نقاط عطف تاریخ شدند. درود بر این باوقارانى که چهره وقار از چهره آنها شرمنده شد.
  2. الهى، این عارف شیدا در ذیل این فراز (فى الزلازل و قور) چنین گوید:
  3. سپس حکایتى را چنین به نظم آورده است:

چو گیتى در زلازل باوقار است‏

 

نه چون چرخ از فسون ناپایدار است‏

دل پاکش چو کوه سخت بنیاد

 

مصیبتهاى دوران چون سبکباد

دلش دریا و امواج حوادث‏

 

بر آن اندک غمى را نیست باعث‏

به دریاى جهان نوح زمانست‏

 

ز طوفان حوادث بى زیانست‏

سفینه دین بر او رکن وثیق است‏

 

چو نوحش کى غم از بحر عمیق است‏

دهد یاد خدا در روزگارش‏

 

زهر خوف و خطر و جد و وقارش‏

     

به کوهى گفت مورى روز باران‏

 

به سوراخى شو از آسیب طوفان‏

به خنده گفت کوه سخت بنیاد

 

به تو باران تواند کرد بیداد

مرا باران برافشاند ز رخ گرد

 

تو را سیلى شود پر حسرت و درد

دلا چون کوه شو، ز آشوب دوران‏

 

میندیش از جفاى باد و باران‏

در آئین بهین ثابت قدم باش‏

 

ز باد فتنه بى اندوه، و غم باش‏

ز جان بگسل به زلف یار پیوند

 

به هر فتنه که چشمش کرد دلبند

به تار زلف جانان چون زنى چنگ‏

 

تو دلشادى جهان صلح است یا جنگ‏

شو ایمن در پناه آستانش‏

 

سخن سر کن ز شیرین داستانش‏

     

***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 501 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 88- در برابر ناگواریها شکیبا  89- در موقع نعمت سپاسگزار «و فى المکاره صبور و فى الرجاء شکور» : پرهیزگار در ناملایمات و ناگواریها شکیبا و در موقع نعمت سپاسگزار است. ***
  2. مقام صبر  و شکر - شرح: این فراز اشاره به مقام صبر  و شکر پرهیزگاران است. این مرتبه سومى است که به صبر  و مرتبه دومى است که به شکر اشاره شده است ولى مولى هر مرتبه به لحاظى متفاوت با لحاظ مرتبه دیگر سخن مى‏گویند، در مرتبه اول در مورد مطلق صبر  سخن گفتند که پرهیزگاران ایام کوتاهى را در این دنیا صبور هستند و سختى مى‏کشند و به دنبال آن در راحتى طولانى به سر خواهند برد «صبر وا ایاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة» و مرتبه دوم نظر به صبر  در شدائد و سختیها بود
  3. صیر در امور عبادی - و این بار سخن از صبر  در چیزهائى است که فرد کراهت دارد و فرق بین این صبر و صبر در شدائد واضح است، چه بسا صبر  در مقابل امر شدیدى باشد ولى مکروه انسان نیست، فردى که عبادت خدا را مى‏کند، تا به بهشت او رسد، نیمه‏هاى شب بلند مى‏شود و به نماز شب و دعا مشغول مى‏شود، یا صبح زود رختخواب گرم و نرم را رها کرده و به نماز مى‏ایستد، سختى مى‏کشد، ولى آن عمل مکروه و مورد کراهت او نیست، و به طور کلى هر عبادتى اعم از نماز و روزه و پیاده به زیارت خانه خدا و قبور ائمه (علیهم السلام) رفتن سختى دارد و صبر  بر آنها مى‏کند ولى مکروه نیست.
  4. صبر  در برابر شداید و ناملایمات‏

پرهیزگاران نه فقط در برابر آنچه نفس آنها مى‏خواهد، صبر  مى‏کنند، و به دنبال خواهشهاى نفسانى نمى‏روند، (صبر  در معصیت) بلکه در برابر آنچه نفس آنها نیز کراهت دارد، صبر  مى‏کنند (صبر  در مصیبت) در برابر فقر و تنگدستى و اهانت دیگران و فشارهاى روحى و جنگ و اسارت و بیمارى و حوادث ناگوار طبیعى و غیرطبیعى، استقامت مى‏کنند و مى‏دانند که این حوادث از مَبدئى قادر و رحیم و رئوف صورت مى‏گیرد، که بر همه امور آگاه است، سررشته همه حوادث و تحرکات عالم به دست او است، چیزى از مقابل دید او مخفى نیست، همه چیز در محضر او است.

  1. صبردر امور مسابقه - و از طرفى مى‏داند که عالمى بعد از این عالَم هست که یکایک این مسائل مورد محاسبه قرار مى‏گیرد و در مقابل صبر ى که در برابر مشکلات کرده، پاداش مى‏گیرد، هر چه بیشتر تحمل کند، بیشتر مأجور و مثاب خواهد بود. مانند کسى که در مسابقه دو و میدانى استقامت مى‏کند، و رنج را تحمل مى‏کند و مى‏داند هرچه بیشتر رنج کشد و صبر  کند، بیشتر پاداش مى‏گیرد.
  2. صبر در راهی هدف دار- این ایمان و اعتقاد به چنان مَبدئى و چنین معادى صبر  را بر او آسان مى‏کند و در راهى که هدفدار است، بیشتر استقامت مى‏کند و از این رنج نمى‏رنجد، او مى‏داند که: صبر  سرّ مکنون در روان عالم است، صبر  گنجینه‏اى است که دسترسى به آن براى همه میسور نیست، صبر  رمز موفقیت است، صبر  راز پیروزى است، صبر  کلید حلّ مشکلات است، صبر  کلمه‏اى الهى‏در کتاب آفرینش است، صبر  موهبتى الهى‏ است، صبر  رساننده انسان به فلاح و رستگارى است، صبر برنده انسان به مقصد نهائى است، صبر  اشعه‏اى از اشعه‏هاى ذات الهى است، نورانیتى بر چهره تاریکى است، خورشیدى در آسمان جانها است، تابشى است که مشکلات را یکى‏یکى ذوب مى‏کند و نابود مى‏سازد.صبر  است .
  3. صبر بر امور غیر موافق نفس - که رسول الله  (صلى الله علیه و آله) درباره آن فرمودند: «در صبر  بر مکروهات و ناملایمات و امور غیر موافق با نفس، خیر کثیر است» «فى الصبر  عَلى ما تکره خیر کثیر».این نوع صبر دلیل ایمان است، در حدیثى از ابن‏عباس آمده است که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) بر انصار وارد شدند و فرمودند: آیا شما مؤمنید؟ و آنها همه ساکت شدند یکى از صحابه گفت بله یا رسول الله (صلى الله علیه و آله)، فرمود: علامت ایمان شما چیست؟ گفتند: «نَشْکُرُ عَلى الرّخاء وَ نَصبر  عَلى البَلاء و نَرضى بِالقَضاء»: «در خوشى شاکریم و بر بلا صابریم و به قضاء الهى راضى».حضرت فرمودند:«مؤمنون و ربّ العکبة»:«قسم به صاحب کعبه که شما مؤمنید».
  4. ایمان بر چهار پایه است، - در جاى دیگر فرمودند: «ایمان بر چهار پایه است، یقین و صبر  و جهاد و عدل». حضرت مسیح (علیه السلام) فرمود: «انّکم لا تُدرکُونَ ما تُحِبّونَ الّا بصبر کم على ما تکرهون»: «شما به آنچه دوست مى‏دارید نمى‏رسید، مگر به صبر و استقامت بر آنچه از آن کراهت دارید». مرحوم محدث قمى در سفینة البحار در ذیل ماده «جُعَل» حکایتى جالب و آموزنده را نقل مى‏کند، وى مى‏گوید از شیخ ابى الحجاج  الاقصرى که مرد عارفى بود، روزى سؤال شد:
  5. نوعی سوسک استاد عارف شد - شیخ ابى الحجاج  الاقصرى استاد تو کیست؟ گفت: شیخ من استاد من «ابوجِعران» است (ابوجعران نوعى سوسک کثافت‏خوار است). گمان کردند او شوخى و مزاح مى کند؛  پس گفت من مزاح نمى کنم، گفتند چگونه چنین چیزى ممکن است؟ گفت: شبى از شبها در زمستان بیدار بودم نا گهان دیدم ابوجِعران از مناره چراغ آن بالا مى رود و لیز میخورد و بر مى گردد شمارش کردم که هفتصد مرتبه لیز خورد و افتاد وخسته نشد، در خود تعجب کردم سپس براى نماز صبح بیرون رفتم وباز گشتم وناگهان دیدم که سر انجام بر بالاى مناره در کنار فتیله نشسته است من هرچه پیدا کردم از او پیدا کردم واز او صبر  و ثبات و استقامت را با جدیّت فراگرفتم.
  6. حکمت و استقامت انبیاء و اولیاء - آرى یک سوسک معلم عارفى مى‏شود و به او درس استقامت مى‏دهد و از این معلمها زیاد است، ولى متعلّم کم است، آیا ما در کارها به اندازه این حیوان کوچک استقامت داریم، این حیوان طبق شمارش این عارف هفتصد مرتبه تلاش کرد و خدا مى‏داند، قبل و بعد از دیدن این عارف چند مرتبه دیگر این کار را تکرار کرده بود خداوند اگر توفیق فراگیرى حکمت و استقامت را از انبیاء و اولیاء خود به ما نمى‏دهد که داده است، توفیق فراگیرى آن را از سوسک و حیوانى دیگر به ما دهد، که آن را هم داده است و ما غافلیم و تنبل!
  7. خدایا نفس مرا مطمئن به مقدرات، - در دعاى امین الله امام سجاد (علیه السلام) وقتى جدّ خود مولى على (علیه السلام) را زیارت مى‏کنند، بر سر آن مزار شریف چنین دعا مى‏کنند: «اللهم اجْعَل نَفْسى مُطْمَئِنَّة بِقَدَرک راضِیةً بَقَضائک مُولَعَةً بذکرک و دُعائک مَحَبَّةً بِصَفوة اولیاءک مَحبوبةً فى ارْضِک وَ سَمائِک صابرةً على نزولِ بَلائِک شاکِرَةً بفواضل نَعمائک»: «خدایا نفس مرا مطمئن به مقدرات، راضى به قضاء، حریص به ذکر و خواندن خودت قرار ده، (خدایا نفس مرا) دوستدار برگزیدگان از دوستان خود، محبوب در زمین و آسمان، صبور بر نزول بلاء و شکرگزار بر نعمتهاى صادر شده از ناحیه خود قرار ده!»
  8. صبر بر مصائب و مکروهات و شاکر - امام سجاد (علیه السلام) صبر بر مصائب و مکروهات و شکر بر نعمتها که از صفات پرهیزگاران واقعى است را از خداوند براى خود در چنین مکان مقدس درخواست مى‏نماید. در روایت از على (علیه السلام) آمده است: «الجزع عند البلاء تمام المحنة»: «زارى در موقع بلا، تمامى رنج است».
  9. ثواب صابر- رشید الدین و طواط در کتاب «مطلوب کل طالب» در ذیل این روایت مى‏گوید: صبر  در موقع نزول بلا از امورى است که ثواب را به طرف صابر مى‏کشاند و جزع و زارى در نزد بلا از موجبات عقوبت است و چه رنج و محنتى تمامتر از فقدان ثواب ابدى و دریافت عقوبت سرمدى است.
  10. دشوارتر از صبر- در روایتى دیگر از آن حضرت آمده: « الجَزَعُ اتْعَبُ مِنَ الصبر » (زارى سخت‏تر و دشوارتر از صبر  کردن است». در ذیل این روایت و طواط گوید جزع از صبر  دشوارتر و اضطراب از سکون و آرامش سخت‏تر است.
  11. زینت مومن - امام صادق (علیه السلام) چنین مى‏فرمایند: «بلا و گرفتارى زینت مؤمن و کرامت و عزت براى کسى است که صاحب عقل و تدبر است، زیرا در مباشرت و مصاحبت با بلا و صبر  بر آن استقامت در برابر آن، ایمان از ناخالص‏ها و تیرگیها پاک گشته و نسبت انسان با ایمانش تصحیح مى‏گردد و شخص مؤمن‏تر مى‏گردد،
  12. انبِیاء و شدیدترین بلاء - نبى‏اکرم  (صلى الله علیه و آله) فرمودند: ما گروه انبیاء شدیدترین مردم از جهت بلاء و گرفتارى هستیم و سپس مؤمنین با درجاتى به ترتیب شبیه ما هستند (هر چه مؤمن‏تر باشند به ما شبیه‏ترند) کسى که طعم بلاء را چشید، البته در زیر توجه و سایه مراقبت و حفظ پروردگار متعال، او التذاذ و خوشیش به بلاء بیشتر از تلذّذ او به نعمت است و وقتى بلا را از دست مى‏دهد، شوق به او میورزد و مشتاق آمدن اواست، زیرا در زیر آتش‏هاى ابتلاء و گرفتارى و سختى، انوار رحمت و نعمت فروزان است و به عکس در زیر انوار نعمت و وسعت مادى آتش‏هاى گرفتارى و ابتلاء گذاشته شده است.
  13. ابتداءهاى بلاء  - و در این دو مرحله آنان که نجات و تخلّص پیدا کرده و نتیجه مطلوب بگیرند، بسیار کم هستند، و خداوند ثناگوى هیچ بنده‏اى از بندگان خود از زمان آدم (علیه السلام) تا (خاتم) محمد (صلى الله علیه وآله) نشد، مگر بعد از ابتلاء او و فاء حق عبودیت، کرامات خداوند در حقیقت نهایتا و نتائجى است که ابتداءهاى آن بلاء است و ابتداءهائى است که نهایت آنها بلا است‏ «کراماتُ اللّه فى الحقیقة نهایاتٌ بدایاتُها البلاء و بدایاتٌ‏ نهایاتُها البلاء».
  14. ابتلاء ؛ امتحان ؛ چراغ ایمان- کسى که از مرحله محدوده ابتلاء بیرون آمده (و بخوبى امتحان داد و قبول شد) چراغ اهل ایمان و یار و مونس مقربین و راهنماى کسانى مى‏شود که قصد سیر و سلوک معنوى و وصول به منزل نهائى را دارند و خیر و برکتى نیست، در بنده‏اى که شکایت کند از ابتلاء و ناراحتى و محنتى که هزاران رحمت و نعمت و گشایش قبل از آن بوده و هزاران نعمت و مرحمت دیگر بعد از آن است. کسى که حق صبر  و استقامت را در ابتلائات بجا نیاورد، از شکرگزارى در نعمتها محروم مى‏شود و همچنین کسى که اداء حق شکر و سپاس در نعمتها نکند، از صبر  در بلاء محروم مى‏شود، و هر کس از هر دو محروم شد، از رانده شدگان دستگاه ربوبى است.
  15. بلاء و گرفتارى مؤمن -حضرت ایوب (علیه السلام) در دعایش مى‏گفت: «خدایا هفتاد سال بر من در آسایش گذشت، تا هفتاد سال بر من در ابتلاء و گرفتارى بگذرد، (و من بر آن‏گونه زندگى نیز صابرم)». «وهب بن مُنَبَّه» گفت‏ «البلاء للمؤمن کالشکال للدابة و العقال للابل»: «بلاء و گرفتارى براى مؤمن مثل چیزى است که دست و پاى چهارپا را مى‏بندند و مثل زانوبندى است که به شتر مى‏بندند (یعنى انسان را از آزادى مطلق و هوسرانى و سرکشى بازمى‏دارد)»
  16. گر بلاء نباشد صبر نیست - و امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرمودند: «صبر  نسبت به ایمان، مثل سر نسبت به جسد است و سرِ صبر  نیز بلاء است (اگر بلاء نباشد صبر نیست) و جز عالمان و اهل بصیرت این معنا را درک نمى‏کنند».

در بلیت جزع مکن که جزع‏

 

به تمامى دلت کند رنجور

هیچ رنجى تمامتر زان نیست‏

 

کز ثواب خداى مانى دور

     

در حوادث به صبر  کوش، که صبر

 

به رضاى خداى مقرون است‏

تن مده در جزع، که رنج جزع‏

 

صَد رَه از رنج صبر  افزون است‏

ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست‏

 

عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد

 

غم دنیاى دنى چند خورى باده بخور

 

حیف باشد دل دانا که مشوش باشد

  1. معنای تکه کلام عارفان - مرحوم الهى در مقدمه دیوان خود چنین مى‏گوید: عشق و عاشقى: محبت کامل به حق و شهود و حُسن ازل. معشوق: معبود به حق و حُسن مطلق، یا روَنِگار و دوست نیز، حق و اولیاء حق و شؤون الهى مقصود است و نیز صَنَم و دلبر و امثاله. شوق: طلب و سفر به سوى معشوق. مى: اثرى که روح را به عالم حقیقت و توحید متوجه کند، یا فیضى که از نشئه ملکوت رسد، صهبا و باده و امثاله نیز به همین معنا است.ساقى: آن دم قدسى که روح را از علائق جسمانى پاک گرداند. مرغ سحر: نواى مرغان و ذکر بلبل و عندلیب و طوطى و امثاله: گویاى سخن عشق و اشتیاق به حق. مطرب و نى و چنگ ... سخن یا نوائى که روح را وَجد معنوى و نشاط روحانى بخشد و به یاد خدا آرد. چشم: توجه ذات احدیت، و چشم سیاه: ذات و مقام غیب الغیوبى. ابرو و زلف: صفاى جمال و جلال است که حاجب ذاتند. ناز و غمزه: التفات خاص معشوق به لطف یا به قهر و فتنه: انقلابات آسمانى است به سر ذات الهى ؛

لب شیرین و لب لعل و امثاله: اشاره به وحى و سخن آسمانى است که شیرین‏ترین کلام وجود است. بوسه: اشاره به لطف خاص ازلى و عنایات مخصوص ربانى است. زلف و طره گیسو: حقائق ماهیات است، و زلف پریشان نظام عالم کون و کثرات ماهیات است. رِندى: بى نیازى و بى اعتنائى به عالم طبیعت. رخ: وجود منبسط و اضافه اشراقى حقیقت وجود. باغ و بستان و گل و گلستان و امثاله: مکان توجه قلب بنده به معشوق عالم. نغمه و نوا و ساز: آوازى که انسان را به یاد خدا و عالم روحانى آورد. خال: بساطت و وحدت ذات است. رقیب: نفس با فکرى که عاشق را از ذکر حق باز دارد.جفا، کرشمه، بلا، جور و امثاله: سبب محروم شدن عاشق یا سبب شدّت شوق او است و همه امتحان عشق است. هجر، فراق: غیب از حضور معشوق حقیقى یا شام هجر عالم طبیعت و صبح وصال عالم تجرّد مستى: اقبال به حق و حالتى که انسان را از شرک و ریا پاک سازد... مىطهور: آن تجلّى و اشراق که قلب عارف را از ما سوى الله پاک سازد. سپس مى‏افزاید: آنچه را که یاد آورد نشدیم هوشمندان با همین بیانات مى‏توانند دریابند ..

  1. صبر  در آئینه عرفان‏- صبر  بر سه نوع باشد: اول صبر  عام و آن حبس نفس باشد بر سبیل تَجَلُّد و اظهار ثبات در تحمّل تا ظاهر حال او به نزدیک عاقلان و عموم مردمان مرضّى باشد.دوم صبر  زهّاد و عبّاد و اهل تقوى و ارباب حلم از جهت توقع ثواب آخرت.سیم صبر  عارفان، چه بعضى از ایشان التذاذ یابند به مکروه از جهت تصور آن که معبود ایشان را به آن مکروه از دیگر بندگان، خاص گردانیده و ملحوظ نظر او شده‏اند.
  2. و علامت صبر حبس نفس است و استحکام درس و مداومت بر طلب انس و محافظت بر طاعات و استقضاء در واجبات و صدق در معاملات و طول قیام در مجاهدات و اصلاح جنایات و ترک شکایات و فرو خوردن تلخى‏ها و روى ترش ناکردن. و صبر  آن است که فرق نکند، میان حال نعمت و محنت و سکون نفس در بلاء و بلا را به همت توان کشید. باید اگر بلاى کونین بر تو گمارند در آن آه نکنى و اگر محنت عالَمین بر تو فرود آید، به جز کوى صبر  نجوئى و در بلا در آمدن همچنان باشى که از بلا بیرون آمدن.
  1. صبر  باید مرد را در هر چه هست‏
 

تا تواند بر در شادى نشست‏

گوشمال نفس تو صبر  است و بس‏

 

جوهر عقل است صبر  اى بوالهوس‏

صابر اندر صبر  بودن مشکل است‏

 

این سخن نى لایق هر غافل است‏

 

  1. مرد عامى چون زکار آگاه نیست‏
 

گه مر او را صبر  هست و گاه نیست‏

در بلا صابر شده مردان خاص‏

 

لکن از درگاه حق جسته خلاص‏

خاص خاص از کار خود پرداخته‏

 

با بد و نیک دو عالم ساخته‏

راحت از میلى گرفته در بلا

 

بى تغیر گفته غم را مرحبا

صبر  باید در همه رنج و بلا

 

تا به ملک فقر گردى پادشا

   

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۲
تیر

                                                                            بسم الله الرحمن الرحیم

                                                                  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1.  

  2. امیر المومنین – متقین 82-  83- 84- گفته‏هاى او ملایم است‏«لینا قوله (مى‏بینى پرهیزگار را که) قول و سخن او نرم و توأم با محبت است (نه خشن و تند)
  3. نرم سخن- شرح: از صفات دیگر پرهیزگاران نرم‏سخنى آنها است. مفردات گوید «لین» ضد «خَشن» است قول لین یعنى سخن با نرمى در مقابل سخن خَشن و ناراحت کننده که مانند لباسى‏ ناراحت کننده فرساینده روح است. اولًا پرهیزگاران با آرامى و ثانیاً بدون غلظت و درشتى سخن مى‏گویند و این از واجبات دعوت و هدایت است، خداوند نیز به موسى (علیه السلام) و برادرش هارون دستور مى‏دهد که با فرعون با نرمى سخن بگویند! «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏- فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏»: «اى موسى و هارون به سوى فرعون روید، زیرا او طغیان کرده و با او سخن به نرمى گویید، شاید متذکّر و ترسان شود».
  4. ارشاد صحیح - این درس قرآن به همه افراد بشر است، که در مقام هدایت تندى و درشتى‏ نکنید.
  5. بسیارى را دیده‏ایم که هدایت کردن و راهنمائى کردن آنها چون با شدت و تندى بوده نه اثر مطلوب گذاشته، بلکه عکس نتیجه منفى داده و این بیشتر در بین پیرمردها و پیرزنها مشهود است آنهائى که ادعاى علم و تدین مى‏کنند، بارها دیده شده وقتى مى‏بینند جوانى نو رسیده استحبابى را در وضو و نماز رعایت نمى‏کند به شدت اعتراض مى‏کنند و با تندى مى‏خواهند این مطلب را یاد او دهند در حالى که خودشان هنوز نفهمیده این عمل مستحب است، حتى اگر واجب هم بود، این طرزِ ارشاد نیست!

  6. مستحب را واجب نگماریم - تعجب نکنید که عملى را نمى‏دانند، مستحب است و واجب مى‏پندارند، براى نمونه دست بالا بردن براى تکبیرة الاحرام مستحب است ولى الان بطورى عادت شده که اگر کسى فقط بگوید (اللّه اکبر) و دست را تا نزدیک گوشش بالا نبرد، مى‏گویند نمازت باطل است و غیر این مستحب از مستحبات دیگر که فکر مى‏کنند واجب است.
  7. سخن جاذب باشد نه دافع -  یکى از خانمها روزى مى‏گفت: زن جوانى که تازه ازدواج کرده بود، در ماه رمضان به مسجد آمده بود و احکام نماز جماعت را درست نمى‏دانست، و اشتباهى کرد و خودش گفته بود پس از مدتى طولانى، براى اولین بار به مسجد آمده، بعد از نماز، پیرزنى که بى‏سواد بود و ادعاى تدین مى‏کرد، به او پرخاش کرد و گفت: چگونه زنى به سن و سال تو نباید نمازش را درست بخواند و همین‏گونه صحبت کردن پیرزن با او موجب شد که از مسجد برود و دیگر در آن مسجد دیده نشد. ما واقعاً مسؤولیم و باید در آخرت جوابگو باشیم، اگر از ما روز قیامت بپرسند چه کسى به شما گفته بود این‏گونه امر به معروف کنید چه داریم بگوئیم.
  8. سخن بجا وشوق انگیز - یک بار خودم شاهد بودم که جوانى دعائى مى‏خواند و آخر آن‏ «برحمتک یا ارحم الراحمین» نبود و او گفت یک وقت پیرمردى بلند شد و گفت آخر این دعا «برحمتک یا ارحم الراحمین» ندارد اگر غریبه‏اى بیاید و بشنود این طورى مى‏خوانى، مى‏گوید افرادى که در این مسجد مى‏آیند سواد ندارند، امام جماعت مسجد سواد ندارد که به تو تذکر دهد، تو که دقیق دعا را نمى‏توانى بخوانى نخوان، آن قدر بد برخورد کرد که خدا مى‏داند، من شرمنده شدم و گفتم این جوان که شاید 15 سال، هم نداشت عوض این که از او تقدیر شود، این‏گونه با او برخود مى‏شود در حالى که اگر هم اشتباه کرده بود باید درست تذکر به او داده مى‏شد.
  9. دانستن شرط دعوت - چقدر باید زحمت کشیده شود تا جوانى به مسجد کشیده شود و ما این‏گونه به راحتى آنها را از دست مى‏دهیم، بسیارى از مسجد راندگان و کسانى که به مکتبهاى الحادى روى آوردند، به واسطه همین برخوردها و این به اصطلاح مسلمانهائى‏ بوده که این چنین سخن گفتند، آنهائى که شروط دعوت را نمى‏دانستند.
  10. دعوت به حق با کیفیت بالا- ما اگر خود را پیرو ائمه (علیهم السلام) و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)مى‏دانیم چرا به چگونگى دعوت به حق و کیفیت برخورد و سخن آنها توجه و اقتدا نمى‏کنیم، مگر همین دو بزرگوار در سن کوچکى نبودند که وقتى مشاهده کردند پیرمردى وضوى اشتباه مى‏گیرد نزد او رفتند و گفتند شما مسن‏تر از ما هستید، ببینید کدام یک از ما بهتر وضو مى‏گیریم و شما قضاوت کنید، وقتى وضو گرفتند، پیرمرد اختلافى مشاهده نکرد و گفت متوجه اشتباه خود شدم شما هر دو بسیار خوب وضو گرفتید و مى‏خواستید مرا آگاه کنید و از این برخورد که دو کودک با او کردند، بسیار سپاسگزارى کرد، حال اگر آن دو بزرگوار مى‏خواستند با تندى و سرزنش کردن به او وضو گرفتن یاد دهند، شاید امکان نداشت از این طریق هدایت شود و او اینگونه مطلب را بپذیرد خصوصاً افراد مسن که عمرى این‏گونه وضو گرفته‏اند و عمرى به اشتباه رفته‏اند، تا بشود مى‏خواهند سعى کنند، عمل خد را تصحیح کنند، تا نمازهاى آنها صحیح شود.
  11. تندی وغلظت پذیرش ندارد- در قرآن نیز خواندیم اگر پیامبر اکرم  (صلى الله علیه و آله) مى‏خواستند با تندى و غلظت با مردم‏ برخورد کنند، مردم از گرد او پراکنده مى‏شدند، گرچه سخن حق باشد ولى کیفیت بیان و تبیین مطلب بسیار در پذیرش آن مؤثر است، نرم سخنى مایه جذب و انعطاف افراد است و این روش در برخورد ائمه (علیهم السلام) نیز بسیار مشاهده شد تاریخ نمایانگر آن است. در فراز قبل نیز گذشت که در صفات رسول الله  (صلى الله علیه و آله) فرموده‏اند، آن حضرت تندخود و خشن و فریادزن نبوده است.
    1. تاتوانی دلی بدست آور -متاب اى پارسا روى از گنهکار
     

    به بخشایندگى در وى نظر کن‏

    اگر من ناجوانمردم به کردار

     

    تو بر من چون جوانمردان گذر کن

    باید سعى کنیم این‏گونه برخورد نرم را در امر به معروف و نهى از منکر مراعات کنیم که تندگوئى و تندخوئى چیزى جز لجاجت طرف مقابل را به همراه ندارد.

    واعظ، اگر چه امر به معروف واجب است‏

     

    طورى بکن که قلب گنهکار نشکند

  12. حفظ آبرو و نگهدارى عزّت - مرحوم خوئى در شرح خود ذیل همین فراز از کتاب نفیس کافى نقل مى‏کند که امام صادق (علیه السلام) فرمودند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیار مى‏فرمودند: « لَیَجْتَمِعُ فى قلبِکَ الافتَقار الىَ النّاس و الاستغناء عنهم فیکون افتقارک الیهم فى لین کلامِک و حسن بشرک و یکون استغناؤک عنهم فى نزاهة عرضک و بقاء عزِّک»:
  13. «باید در دل تو نیاز به مردم و بى‏نیازى از آنها پیدا گردد پس نیاز تو به آنها در نرمى زبان و خوش‏روئى باشد و بى‏نیازى تو از آنها در حفظ آبرو و نگهدارى عزّت تو باشد». عالیترین دستور معاشرت و برخورد با مردم را على (علیه السلام) بیان کرده است و حاصل آن این است که: انسان باید در دل دو عقیده داشته باشد: یکى آنکه در معاشرت به همنوع محتاج است زیرا طبعاً اجتماعى آفریده شد و در بقاء خود به آنها احتیاج دارد؛

  14. نرم گفتار و خوش برخورد - پس لازم است نرم گفتار و خوش برخورد باشد، دیگر آنکه محتاج به نیازمند به آنها نیست و باید به خود اعتماد کند و خدا را روزى دهنده بندگان داند. پس نباید تملق و چاپلوسى کند و خود را پیش مردم خوار و زبور نماید؛ بلکه در عین خوشروئى و شیرین‏سخنى عزت نفس و مناعت طبع خویش را باید حفظ کند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  15. بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    امیر المومنین – متقین  83- 84- بدیهاى پنهان و نیکیهاى آشکار «غائبا منکره حاضرا معروفه» (مى‏بینى پرهیزگار را که) کار قبیح او پنهان و کار نیک او آشکار است.***

  16. منکر پنهان معروف آشکار-  شرح: به دو خصلت دیگر پرهیزگاران مى‏رسیم که کارهاى ناپسند و حرام آنها پنهان و مخفى و کارهاى پسندیده آنها آشکار است. مولى از عدم ارتکاب مُنکر تعبیر به غائب و از انجام معروف تعبیر به حاضر کرده‏اند. گویا در وجود آنها اعمال زشت غائب و پنهان هستند و اعمال نیکوى آنها حاضر و آشکارند، این غیبت هم غیبتى دائمى است، یعنى ملکه تقوى و ایمان آنها اجازه حضور به اعمال ناروا نمى‏دهد.
  17. احتمال دیگرى هم ممکن است داده شود و آن اینکه غائب به معنى معدوم و مفقود نباشد بلکه به معنى پنهان در مقابل آشکار باشد، یعنى اگر خطائى هم از آنها سر زند آشکار و علنى نیست که چهره جامعه اسلامى را زشت و ننگین کند و در واقع دو گناه کرده باشند یکى اصل گناه و دوم تجاهر به آن.

  18. گناه صغیره هم براى آنها کبیره است - البته این حرف صحیحى است که اگر کسى گناهى هم مى‏خواهد بکند، نباید در مقابل چشمان مردم و انظار عمومى باشد، زیرا اشاعه فاحشه و تجاهر به آن گناه دیگرى است ولى این براى امثال ما که افرادى معمولى هستیم صادق است نه در مورد کسانى که به مقام تقوا رسیده و از گناه دوری می کند.‏
  19. و حتى گناه صغیره هم براى آنها کبیره است، بله اگر مراد از منکر را کار خطا و زشتى بگیریم که به حدّ حرمت، نرسد درباره آنها نیز صادق است. زیرا آنها همه معصوم نیستند و ممکن است کارناپسندى کنند، ولى سعى مى‏کنند در جَلوَت و آشکار نباشد. در زبان مردم شنیده مى‏شود که مى‏گویند: از فلانى (که شخصاً خوب است) ما هیچ بدى ندیدیم، هر چه دیدیم خوبى بوده، اشاره به این که نمى‏توانیم بگوئیم معصوم است ولى: «غائباً منکره حاضراً معروفه».

  20. معروف و منکر - «معروف» از ماده عرف ؛ یعرف «عرفان» یعنى چیز شناخته شده و «منکر» از ماده نکر ؛ ینکر «انکار» یعنى چیز ناشناخته، راغب در مفردات مى‏گوید: معروف، اسم است براى هر فعلى که با عقل و شرع نیکى و «خوبى» آن شناخته مى‏شود و منکر اسم براى هر فعلى است که با این دو، حُسن و خوبى آن انکار مى‏شود.
  21. به عمل نیک، معروف و شناخته شده گویند، زیرا خدا روح انسان را چنان آفریده که صفات خوب براى او شناخته شده است؛ تقوى، ایثار، عدالت، سخاوت و دیگر فضائل، عناصر شناخته شده براى انسان است، گوئى مثلا در عالمى دیگر با آنها انس گرفته است و در مقابل کار زشت و بد را منکر گویند، زیرا چهره ظلم و بى‏عدالتى و تضییع حق مردم و اعمال شنیع چهره‏اى ناشناخته است.

  22. معروف در قرآن و روایات
  23. قرآن در هر زمینه‏اى دعوت به‏ «معروف» مى‏کند. «فَاتِّباعٌ‏ المعروف» «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ» «مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ» «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ» «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» «لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ» «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ».

    در روایات نیز معروف به آقائى و سیادت معرفى شده (المعروف سیاده) و در روایتى با شرافت‏ترین سیادت معرفى گردیده است (المعروف اشرف سیادة).

    عمل معروف تنها چیزى است که از آثار انسان باقى مى‏ماند، حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) به یارانش مى‏فرمود:

    «استکثروا مِن الشى‏ء الذى لا یأکله النار قالوا: و ماهو؟ قال: المعروف»:

    «زیاد کنید چیزى را که آتش آن را نمى‏خورد، و از بین نمى‏برد، گفتند: آن چیست؟ فرمود: معروف (عمل شایسته و نیک)».

  24. بهترین توشه - مولى نیز مى‏فرمایند: «المعروفُ ذَخیرةُ الأَبَد»: «عمل نیک ذخیره و توشه همیشگى است» آن است که در قیامت مى‏توان از آن استفاده برد.
  25. در جاى دیگر مى‏فرمایند: «علیکم بصنایع المعروف فانّها نِعْم الزاد الى المعاد»: «بر شما است کارهاى نیک انجام دهید، زیرا آنها بهترین توشه به سوى معاد و قیامت است!»

    امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اوّل مَنْ یدخل الجَنّة اهل المعروف»: «نخستین کسى که داخل بهشت مى‏شود اهل معروف هستند». مولى على (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ کَثُرَت عوارفُه کَثُرَت مَعارِفُه»:

    «کسى که کارهاى نیک و شایسته او زیاد شود، یاران او یاد زاید مى‏شود». «عوارف» جمع «عارفه» به معنى کار نیک و مَعارِفُ الرجل‏ یعنى دوستان و یاران آن مرد.

  26. مثل باران‏ پر برکت است -کار نیک را باید انجام داد و تا مى‏شود باید آن را به اهلش رساند، زیرا مولى على (علیه السلام) فرمودند: «
  27. لا خیر فى المعروف الى غَیر عَروف»

    «خیرى در کار نیک که براى غیر اهل آن انجام گیرد نیست» عَروف، به معنى عارف است، یعنى کسى که معروف را نمى‏شناسد و با عمل نیک آشنائى ندارد، اهل آن نیست و مستحق آن نیز نمى‏باشد.

    ولى باز کار نیک انسان گرچه به غیر اهلش برسد، از بین نرفته است فرد خیر ثواب خود را دارد، مردى در نزد امام حسین (علیه السلام) گفت: عمل نیک و معروف اگر به غیر اهلش برسد، ضایع مى‏شود؛ حضرت فرمودند:

    «لیسَ کذلک، ولکن تَکونُ الصَنیعة مثلَ وابِلِ المَطَر تُصیبُ البّرَ و الفاجِر»:

    «این طور نیست؛ لکن کار نیک مثل باران‏ پربرکت است که به نیک و بد مى‏رسد».

  28. خیر چون باران پر برکت است- عمل نیک نزد خداوند هرگز ضایع نمى‏شود، ابر کار خود را مى‏کند و در چمنزار و بیابان مى‏دهد، ولى در بیابان چیزى نمى‏روید، این نروئیدن نقصى براى باران و ابر نیست، نقص براى آن زمین است، عمل نیک انسان هم ضایع نمى‏شود گرچه تا مى‏شود نباید به انسانى که قلبش شوره‏زار است، برساند، چون خیرى در آن نیست، ولى اگر رساند هم ضررى نکرده است، مگر این که بداند عمل او عاملى بر کجروى و ازدیاد گمراهى او مى‏شود.
  29.  

  30. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
  31. «اصطبغ الخیر الى مَنْ اهلُه و الى مَنْ لیس هو مِن اهله فان لم تُصب مَنْ هو اهله فَانت اهْلُه»:

    «کار خیر را نسبت به کسى که اهل آن یا غیر اهل آن است انجام بده، اگر به فردى که اهل آن نبود رسید (ضرر نکرده‏اى) تو اهل خیر و معروف هستى».

    از امام هفتم (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «پدرم دست مرا گرفت و فرمود: اى فرزندم، پدرم محمدبن على (الباقر) (علیه السلام) دست مرا همین‏طور که من دست تو را گرفته‏ام گرفت و فرمود: پدرم على بن الحسین (السجاد) (علیه السلام) دست مرا گرفت و فرمود: و فرزندم کار خیر را نسبت به هر کسى که از تو طلب خیر کرد، انجام بده، اگر اهل خیر باشد به موضعش رسانده‏اى و اگر اهل آن نبود تو اهل آن هستى».

  32. تصدق حتی به نصرانی - «مُصادف» مى‏گوید: «با امام صادق (علیه السلام) در بین مکّه و مدینه عبور مى‏کردیم، به مردى که پاى درختى افتاده بود رسیدیم، حضرت فرمودند: با من بیا مى‏ترسم عطش به او رسیده باشد، به طرف او رفتیم، مردى بود از «قراشین» که بلندریش بود، از او پرسیدند، تشنه‏اى گفت بله: حضرت فرمودند: اى مصادف! پیاده شو و آب به او بده ؛‏
  33. و من چنین کردم، سپس سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم. به حضرت گفتم: این نصرانى بود، آیا به نصرانى هم تصدّق و یارى مى‏کنید؟! فرمودند: بله وقتى در این حال است چنین مى‏کنیم».

  34. عمل خیر بدون منت - نکته‏اى در اینجا قابل تذکر است این که اولا سعى کنید کار نیک خود را با منّت همراه نکنید، زیرا اساساً ملاک عمل نیک و معروف ترک منّت است‏ «ملاک المعروف ترک المَنّ به» اگر منت گذاشتى گویا که عملى انجام نداده‏اى. پس عمل نیک خود را با عدم اظهار آن زنده کنید، مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند:
  35. «احیوا المعروف باماتَتِه فَانّ المِنَّة تهدم الصنیعة»:

    «کار نیک خود را با میراندن آن زنده کنید (یعنى اظهار نکنید و منّت نگذارید) زیرا منّت، عمل انجام شده را نابود مى‏کند».

  36. عمل تمام بدون منت - و ثانیاً عمل نیک را نیمه کاره نگذارید، زیرا زیبائى عمل به اتمام آن است «
  37. جمال المعروف اتمامه» به پایان رساندن عمل بهتر از شروع آن است‏

    «اکمال المعروف احْسنْ مِنْ ابتدائه».) عمل باید همچون فرزند تربیت شود تا رشد کند، مولى على (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ لم یُرَبّ معروفَه فَقَد ضَیَّعَه»:

    «کسى که عمل نیک خود را تربیت و پرورش ندهد، آن را ضایع کرده است» و در روایتى دیگر فرمودند: گویا اصلا عملى انجام نداده‏ است‏ «مَنْ لم یُرَبّ معروفَه فَکانّه لم یَصْنَعْهُ».

  38. معروف به اتمام نرسد مگر به سه چیز - در روایتى امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
  39. «رایتُ المعروف لا یَتُمّ الّا بثلاث: تصغیره و ستره و تعجیله فانّک اذا صغّرتَه عظّمته عند مَنْ تَصنَعُه الیه و اذا سَتَرتَه تَمَّمتَهُ و اذا عجَّلتَه هَنَّأتَه و انْ کانَ غیر ذلک سخَّفته نَکّدته»:

    «عمل نیک و معروف به اتمام نمى‏رسد مگر به سه چیز: کوچک کردن آن، پوشاندن آن، تعجیل کردن در آن زیرا هنگامى که آن را کوچک کنى بزرگ کرده‏اى آن را نزد کسى که برایش این کار نیک را انجام داده‏اى، و وقتى آن را بپوشانى، تمام کرده‏اى آن را و زمانى که تعجیل در انجام آن کردى آن را مبارک گردانیده‏اى و اگر غیر این باشد آن عمل را ناقص و نامبارک گردانیده‏اى».

  40. عمل خیر را تعجیل ؛کوچک شمرید و بپوشانید - در روایتى دیگر از مولى على (علیه السلام) است:
  41. «قَضاء الحوائج الّا بثَلاث: بِاسْتِصْغارِها لِتُعْظَم و بِاستِکتامِها لِتُظْهَر و بِتَعجیلها لِتُهْنَأ»:

    «بر آورده شدن حاجتها کامل و تمام نمى‏شود مگر به سه چیز: کوچک شمردن آن تا بزرگ شود، پنهان کردن و کتمان آن تا ظاهر شود، تعجیل وتسریع در آن تا مبارک گردد».ثالثاً: کار نیک را گرچه کوچک باشد، حقیر مشمارید! رسول گرامى  (صلى الله علیه و آله) مى‏فرمودند: هیچ کار نیکى را کوچک نشمارید، گرچه به این باشد که برادر خود را ملاقات کنى و به او روى‏خوش نشان دهى!

  42. ثواب و حسنه عمل خیر - در جاى دیگر فرمود: «دَخَلَ عبدٌ الجنّة بِغُصْن من شوک کان على طریق المسلمین فَاماطَهُ عنه»:
  43. «یک بنده داخل بهشت مى‏شود، بواسطه شاخه تیغى که در راه مسلمانها بوده و او برداشته و آن را کنار گذاشته است».

    در روایتى دیگر فرمودند: «کسى که چیزى را از راه مسلمین که موجب آزار آنها مى‏شود، برداشت خداوند براى او پاداش قرائت کردن چهارصد آیه مى‏نویسد که هر حرفى ده ثواب و حسنه دارد».

  44. عمل خیر وحسنه وبهشت - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرمایند: «امام سجاد (علیه السلام) در جاده عبور مى‏کردند، تکه گلى در وسط راه بود از مَرکب خود پیاده شدند و آن را با دست خود از وسط راه دور کردند».
  45. معاذ با مردى با هم مى‏رفتند، معاذ سنگى را از وسط جاده برداشت، آن مرد گفت چرا چنین کردى؟ گفت از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى‏فرمود:

    «مَنْ رَفَعَ حجراً مِنَ الطریق کتبت له حسنةٌ وَ مَنْ کانَتْ له حَسَنَةٌ دَخَلَ الجنّة»:

    «کسى که سنگى را از راه بردارد، براى او حسنه‏اى نوشته مى‏شود و کسى که براى او حسنه باشد داخل بهشت مى‏شود».

    رسول گرامى  (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «کسى که از گروهى مسلمان دفع ضرر آب و آتش کند، بهشت بر او واجب است».

  46. پوششى از نور محشور - در جاى دیگر فرمودند: «کسى که ضرر آب و آتش یا ظلم دشمن معاند مسلمین را دور کند، خداوند گناه او را مى‏آمرزد».
  47. رسول گرامى  (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «کسى که در کنار راه جایگاهى بسازد که عابرین در آن جاى گیرند، خداوند عزوجل در روز قیامت او را پوششى از نور محشور مى‏کند»،

    در روایتى دیگر مى‏فرمایند: «بر پوششى از دُرّ و جواهر مبعوث و محشور مى‏شود و صورت او براى اهل محشر که جمع شده‏اند نور مى‏دهد».

    اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 489 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  48. امیر المومنین – متقین 85- 86- نیکى‏اش رو آورده و شرش رخ برتافته! «مقبلا خیره مدبرا شره» (پرهیزگار را مى‏بینى که) خیر و نیکى او روى کرده و شَرّ و پلیدى او پشت کننده است ... ***
  49. به خیرات نزدیکتر و دور از شرور - شرح: در فرازهاى قبل در مورد خیر و شرّ بحث شد و اینکه صدور کار نیک و خیر از آنها مورد انتظار است و کار بد و زشت و شرّ از آنها مورد انتظار نیست. مردم از ناحیه آنها در امنیت کامل هستند، و حال مولى على (علیه السلام) مى‏فرمایند: «نه اینکه کار خیر از آنها مورد انتظار است بلکه کارهاى نیک آنها پیوسته به سوى مردم روان است
  50. خیر نزدیکتر- و نه اینکه مردم از کار زشت آنها و شرور آنها در امانند، بلکه کارهاى پلید و ناپسند آنها از مردم پشت کرده و گریزان است خیرات آنها در روى کردن به مردم، زیاد و زیادتر مى‏شود و شرور آنها کم‏کم از مردم دور مى‏شود، نسبت خیر و شر عکس است هر چه خیر نزدیکتر مى‏شود، شرّ دورتر و کمرنگتر مى‏گردد، و هر چه شرّ نزدیکتر مى‏شود خیر دورتر مى‏گردد».
  51. خیرات چو رودخانه - انسان باید خیرش بدون درخواست به کسى برسد، انسان باید خیراتش مانند آب رودخانه‏اى باشد که، خود عبور مى‏کند تا مردم هر وقت بخواهند از آن استفاده‏ کنند نه اینکه وقتى آب خواهند آب دهد.
  52. اقدام در رفع نیاز - اگر نیازمندى را دیدى، مگذار شخصیت خود را به خاطر سؤال و طلب از تو خرد کند، مگذار سیلى ذلت صورت او را سیاه کند، تو خود در رفع نیازش اقدام کن.
  53. اقدام به دون درخواست - مردى به رسول اکرم  (صلى الله علیه و آله) گفت: یا رسول اللّه  (صلى الله علیه و آله) همسایه‏اى دارم که دیگ غذا بر بار مى‏گذارد و مرا از آن نمى‏دهد حضرت فرمودند: «آن کس به من ایمان نیاورده است»!
  54. اقدامى در راه حق - چرا باید همسایه اظهار عجز و گرفتارى و گرسنگى کند، تا به او کمک کنید، قبل از اینکه دست به این کار زند، شما که ادعا مى‏کنید، پیرو پیامبرید، اقدامى در حق او کنید.
  55. سرعت در کار خیر- قرآن از صفات مؤمنین، سرعت در خیرات و سبقت در آنها را مى‏شمارد «أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخیرات وَ هُمْ لَها سابِقُونَ»
  56. سرعت در کار نیک- در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»: «با انجام کارهاى نیک به سوى مغفرت و آمرزش از طرف پروردگارتان سرعت گیرید».
  57. نکویی بدون در خواست -در روایتى آمده است: «التبّرعُ بِالمَعْروُف و الاعطاءُ قَبلَ السّؤال مِن اکْبَر السُّؤدَد»:«نیکوئى کردن بدون درخواست و عطا کردن پیش از سؤال و درخواست، از بزرگترین کرامتها و آقائیها است».
  58. بزرگترین کرامت ها - از حکیمى پرسیدند: آقائى و سرورى چیست؟ گفت: نیکوئى با قوم خود و تحمّل گناه ؛ گفتند شرّ چیست؟ گفت: رنج بازداشتن و عطا دادن گفتند مجد و بزرگوارى چیست؟ گفت: غرامت کشیدن و مکارم اخلاقى را بنا نهادن. نگذارید زمانه چنان شود که پرهیزگاران واقعى فریاد غربت سر دهند، نگذارید که على گونه‏ها مانند على (علیه السلام) بر سر مردم فریاد زنند : «وَ قَد اصْبَحْتُم فى زَمَن لا یَزْدادُ الخیر فیه الّا ادباراً»: «شما در زمانى صبح کرده‏اید و زندگى مى‏کنید که خیر و نیکى جز عقب‏ماندگى چیزى ببار نمى‏آورد! و شر و بدى عامل پیشروى است!»
  59. خلاف صفات متقین - یعنى برخلاف حالات و صفات متقین عمل مى‏کنید، و این ننگ یک جامعه است که مرکزى براى شرور باشد.زشت است براى جامعه‏اى که مرکز اجحافها، ظلمها، تعدیها و خالى از نیکیها و درستیها و صداقتها و محبتها و صمیمیتها باشد.
  60. مرحوم الهى، این عارف سوخته،
  61. در ذیل این فراز (بَعیداً فُحشه لَیّناً قَولُه غائبا مُنْکَرهُ حاضِراً مَعْرُوفُه مُقبلا خیرهُ مُدبراً شرّه) چنین سروده است:

نیاید زشت حرفى بر زبانش‏

 

بود زیبا سخن شیرین دهانش‏

نهان از جان پاکش زشت رفتار

 

عیان از وى نکوئى در همه کار

هر آن خوبیت، باشد روبرویش‏

 

هر آن بد، پشت گرداند زکویش‏

درخت هستیش شیرین دهد بَر

 

کجا تلخى بر آرد ناى شکر

     

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده