امیر المومنین – متقین 87- خونسردى در شدائد و مشکلات-88- در برابر ناگواریها شکیبا 89- در موقع نعمت سپاسگزار
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 87- خونسردى در شدائد و مشکلات «فى الزلازل و قور» : فرد پرهیزگار در زلزلهها و حوادث مضطرب کننده زندگى، سنگین و با وقار و خونسرد و آرام است. ***
- قار و تأنّى از نشانههاى عقل،- شرح: مولى على (علیه السلام) به صفتى دیگر که ویژگى پرهیزگاران است، اشاره مىکنند و آن آرامش و وقار است. وقار در مقابل خفّت و سبکى است وقار و تأنّى از نشانههاى عقل، و خفّت و سبکى و عجله در امور از نشانههاى جهل است.
- در زلزلههاى زندگى - پرهیزگاران در زلزلههاى زندگى سنگین و با اطمینان خاطر هستند، آنها همچون کوههاى سنگین و سر به فلک کشیده در برابر تندبادها و حرکتهاى تند روزگار مقاوم ایستادهاند، آنها چون مظهرى از حق هستند، پایدارند، از بین حق و باطل آنچه ماندنى و همیشگى است حق است، باطل همچون کف روى آب گذرا است، باطل همچون خس و خاشاکى بر روى آب در حرکت است. حق همچون صخرههاى سنگین در برابر آب است، که آب قدرت تکان دادن آنها را ندارد، و اگر حرکت آب تند، کُند و مانند اینها شود آن صخرهها همچنان باوقار و صلابت ایستادهاند به خلاف خس و خاشاک که سیل به هر طرف که بخواهد آنها را مىبرد.
- از مسیر حق خود منحرف نشوند- زلزلهها و حرکتهاى تند اجتماعى گرچه بتواند بر چهره آنها خراشى وارد کند، ولى آنها را نمىتواند از مسیر حق خود منحرف کند. در آنجا که زلزلهها همه چیز را تکان مىدهد، آنها استوارند، زیرا حق استوار است، آنها مانند بعضىها هر روز در زیر یک بیرق و در زمره یک دسته به خاطر مصالح شخصى یا گروهى قرار نمىگیرند، آنها از هر چه رنگ دارد آزادند و تعلق آنها به ذات حق، وابستگى نیست، بلکه گسستگى از هر چیز است، این عدم دلبستگى به غیر حق آنها را همچون ذات احدیت ثابتقدم نگاه مىدارد، همانگونه که ذات حق تحت تأثیر هیچ شىء قرار نمىگیرد، ذات پرهیزگاران واقعى که مجلاى تابش حق و نمایانگر ذات اویند، غیر متغیر است، و از مواضع ثابت خود عدول نمىکند.
- زیباترین خصلتهائ مرد - احمدبن عمر حَلَبى مىگوید از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد:
«اىّ الخِصال بالمرء اجْمَل؟ وقارٌ بِلامَهابة و سَماحٌ بِلا طَلبِ مُکافاة وَ تَشاغُلٌ بِغیر متاع الدنیا»:
«چه خصلتهائى براى مرد زیباتر است؟ وقارى که بدون هیبت و ترساندن باشد و بخششى که بدون توقع پاداش و جزاء باشد و مشغول شدن به غیر متاع دنیا (و به آخرت پرداختن)».
- حرکت با آرامش و وقار - امیرمؤمنان على (علیه السلام) براى کسانى که مأمورِ گرفتن زکات مىکردند، چنین مىنوشتند،
«فَاذا قَدِمتَ على الحَىّ فَانْزِل بِمائِهِم مِنْ غیر انْ تُخالِطَ ابْیاتهم ثُمَّ امْضِ الیهم بالسکینة و الوَقار حتّى تقومَ بینهم فَتُسَلِّمَ علیهم و لا تُخْدِج بالتحیّة لَهُم ...»: «وقتى به قبیلهاى وارد شدى، بر سر آب آنها (آنجا که از آن آب برمىدارند) پیاده شو بدون آن که به خانههاى آنها درآئى، سپس با آرامش و وقار به سوى آنها برو تا بین آنها بایستى و سلام بر آنها کنى، و از درود بر آنها بخل نورز (و کوتاهى مکن).
- نرمى و ملایمت عمل به وظیفه - مولى على (علیه السلام) از صفات عاملین و گیرندگان زکات «وقار» را مىشمرد، یعنى آرام و خونسرد باشد و اگر به او پرخاشگرى نیز شد، با وقار ایستادگى کند و با نرمى و ملایمت به وظیفه خود عمل نماید. وقار جمال انسان است! «جمال الرجل، الوقار»، نیکى و نیکوکارى انسان در خوشلباسى و خوش زندگى کردن نیست، بلکه در آرامش و وقار در همه حال و خصوصاً در مشکلات است. «لیس البرّ فى حُسْن اللباس و الزّى ولکن البّر فى السکینة و الوقار». وقار زیبائى عقل است «الوقار حلیة العقل»، وقار نور و زینت انسان است «وقار الرجل نورٌ و زینَةٌ».
- آرامش و وقار - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودهاند: «علیکم بالسکینة و الوقار»
مولى على (علیه السلام) مىفرماید: «المؤمن وَقُور عندَ الهَزاهِز، ثُبُوتٌ عند المَکارِه، صَبورٌ عندَ البلاء»:
«مؤمن در فتنههاى تکان دهنده سنگین و آرام است، در موقع ناملایمات و مکروهات ثابتقدم و در نزول بلا صابر است». امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سزاوار است که مؤمن هشت خصلت دارا باشد: باوقار در فتنهها و حوادثِ تکان دهنده، صبور در موقع نزول بلا، شاکر در رفاه و آسایش، قانع به آنچه خداوند روزى او کرده است، ظلم به دشمنان روا نمىدارد، زحمتى براى یاران ندارد، بدن او از دست او در زحمت و مردم از دست او در راحتى و آسایشند. در روایت آمده که سبب وقار و آرامش حلم و بردبارى است «سبب الوَقار الحلم» یا در روایت دیگر آمده «الوقار نتیجة الحلم» ) و این نشان مىدهد، نتیجه صفت حلم و استقامت در برابر مشکلات، آرامش و وقار است.
- از وقار مداومت برخیزد - در خبرى آمده است راهبى بنام شمعون بن لاوى از فرزندان یهودا که از حواریون عیسى (علیه السلام) بود، سؤالات زیادى از نبىاکرم (صلى الله علیه وآله) کرد و جواب شنید و در آخر به حضرت ایمان آورد، و مرحوم حسن بن شُعْبة الحرانى در تحت العقول قسمتى از سؤال و جوابها را آورده است و شاهد ما این چند جمله است که حضرت فرمودند از حیاء وقار حاصل شود و از وقار مداومت برخیزد و در مورد «رَزانَة» که همان وقار است، فرمودند: «از آن لطف و ثبات و اداء امانت و ترک خیانت و صدق زبان و محفوظ کردن شهوت و نیکوئى مال و استعداد و آمادگى براى مقابله با دشمن و نهى از منکر و ترک بیخردى و ترک بىصبر ى حاصل شود، و این چیزهائى است که عاقل با آرامش و وقار به آن دست مىیابد، پس خوشا به حال کسى که با وقار شد و سستى و جهالت در آن نبود و عفو و گذشت کرد».
- استقامت مومنان گر سر جدا شود - على (علیه السلام) مىفرمایند: « کُنْ فى الشَّدائِد صَبُوراً و فى الزَّلِازل وَقُورا»: «در سختیها صابر و در زلزلهها و حوادث تکان دهنده آرام و باوقار باش!» از خداوند آرامش و وقار و سکینت قلبى را بخواه که او کسى است که باران آرامش را بر زمین قلبهاى مؤمن فرو مىریزد «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» او است که استقامت را به مؤمنان مىدهد گرچه سر از بدن آنها جدا شود، در اینجا به واقعیتى اسفانگیز اشاره کنم و آن این که، حجاج بن یوسف ثقفى در خونریزى و ستمگرى از افرادى است که گوى سبقت را از همه ربوده است؛ حجاج مخصوصاً حرص عجیبى به کشتن دوستان علىبن ابیطالب (علیه السلام) داشت.
- حجاج خونریز ستمگر - یکى از روزها در مجلس نشسته بود و جمعى هم از یارن و متملقین دستگاه او از همانهائى که براى خوشگذرانى چند روزه دنیا به تمام فضائل و کمالات انسانى و مقدسات دینى پشتپا مىزنند و از انجام هیچ کار زشتى خوددارى نمىکنند، گرد او جمع شده بودند.
حجاج به آنان گفت: دوست دارم یکى از یاران و دوستان ابوتراب را به دست آورده، و با ریختن خون او به خدا تقرب جویم، منظور حجاج از ابوتراب على (علیه السلام) بود و این کلمه را براى تحقیر آن حضرت به زبان مىآورد.
اطرافیان وى گفتند: ما یار و دوست باسابقهترى از قنبر غلام او سراغ نداریم؛ حجاج بلافاصله دستور جلب و احضار او را صادر کرد، طولى نکشید، که قنبر بوسیله مأمورین حجاج مقابل میز محاکمه او قرار گرفت.
- قنبر (باوقار و آرامش)- حجاج گفت: تو قنبر هستى؟ گفت: بله. گفت: تو همان ابوهمدان مىباشى! گفت بله، گفت بنده على بن ابیطالب (علیه السلام) توئى، قنبر گفت: من بنده خدا هستم و على بى ابیطالب (علیه السلام) آقاى من ..حجاج گفت: از عقیده و مرام او بیزارى بجوى! گفت: اگر بیزارى جویم، مرا به عقیده و مرامى که بهتر از آن باشد، راهنمائى مىکنى؟! گفت: تو را خواهم کشت، اکنون اختیار طرز کشته شدن با تو است! قنبر (باوقار و آرامش) گفت: این اختیار با خود تو است، حجاج گفت: چطور؟ گفت براى این که هر طور مرا امروز بکشى، روزى مىرسد که من هم به همان طریق تو را خواهم کشت، ولى امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرا خبر داده است که مرا از روى ستم سر مىبرند! حجاج دستور داد او را سر بریدند.
و این چنین، قنبر که در همه عمر همچون مولایش على، آرامشى ویژه و و قارى عجیب داشت، با همان آرامش در برابر حجاج ستمگر دست از عقیده خود برنداشت و سر در راه معبود داد و اینگونه دیگر از اخبار غیبى على (علیه السلام) را با خون امضاء کرد!
- در مورد کمیل بن زیاد نیز رسیدهکه حجاج بعد از این که فرماندار کوفه شد، او را طلبید و او گریخت، حجاج که از گریختن وى آگاه شد، حقوق فامیل و قبیله او را از بیتالمال قطع کرد و کمیل که چنین دید با خود گفت: من پیرى سالخورد هستم و عمرم به سر آمده و روا نیست به خاطر من حقوق قبیله من قطع شود، و لذا با پاى خود به نزد حجاج رفت!
حجاج گفت بسیار دوست داشتم به تو دسترسى پیدا کنم، کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن، و مرا از مرگ نترسان، به خدا سوگند از عُمر من چیزى نمانده، جز باقى مانده غبار (که از نهایت سستى قادر به جلو رفتن نیست) پس هر چه خواهى درباره من انجام ده، زیرا میعادگاه من و تو نزد خدا است، و پس از کشتن حساب در کار است.
- درود براین راست قامتنان تایخ - امیرالمؤمنین على (علیه السلام) خبر داده مرا، که تو قاتل من خواهى بود! ... حجاج گفت تو همان کسى هستى که در زمره کشندگان عثمان بودى؟ دستور داد بزنید گردنش را! و گردن او را زدند. درود بر این راست قامتان تاریخ که با وقار خود برگهاى تاریخ را رقم زدند و نقاط عطف تاریخ شدند. درود بر این باوقارانى که چهره وقار از چهره آنها شرمنده شد.
- الهى، این عارف شیدا در ذیل این فراز (فى الزلازل و قور) چنین گوید:
- سپس حکایتى را چنین به نظم آورده است:
چو گیتى در زلازل باوقار است |
نه چون چرخ از فسون ناپایدار است |
|
دل پاکش چو کوه سخت بنیاد |
مصیبتهاى دوران چون سبکباد |
|
دلش دریا و امواج حوادث |
بر آن اندک غمى را نیست باعث |
|
به دریاى جهان نوح زمانست |
ز طوفان حوادث بى زیانست |
|
سفینه دین بر او رکن وثیق است |
چو نوحش کى غم از بحر عمیق است |
|
دهد یاد خدا در روزگارش |
زهر خوف و خطر و جد و وقارش |
|
به کوهى گفت مورى روز باران |
به سوراخى شو از آسیب طوفان |
|
به خنده گفت کوه سخت بنیاد |
به تو باران تواند کرد بیداد |
|
مرا باران برافشاند ز رخ گرد |
تو را سیلى شود پر حسرت و درد |
|
دلا چون کوه شو، ز آشوب دوران |
میندیش از جفاى باد و باران |
|
در آئین بهین ثابت قدم باش |
ز باد فتنه بى اندوه، و غم باش |
|
ز جان بگسل به زلف یار پیوند |
به هر فتنه که چشمش کرد دلبند |
|
به تار زلف جانان چون زنى چنگ |
تو دلشادى جهان صلح است یا جنگ |
|
شو ایمن در پناه آستانش |
سخن سر کن ز شیرین داستانش |
|
***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 501 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 88- در برابر ناگواریها شکیبا 89- در موقع نعمت سپاسگزار «و فى المکاره صبور و فى الرجاء شکور» : پرهیزگار در ناملایمات و ناگواریها شکیبا و در موقع نعمت سپاسگزار است. ***
- مقام صبر و شکر - شرح: این فراز اشاره به مقام صبر و شکر پرهیزگاران است. این مرتبه سومى است که به صبر و مرتبه دومى است که به شکر اشاره شده است ولى مولى هر مرتبه به لحاظى متفاوت با لحاظ مرتبه دیگر سخن مىگویند، در مرتبه اول در مورد مطلق صبر سخن گفتند که پرهیزگاران ایام کوتاهى را در این دنیا صبور هستند و سختى مىکشند و به دنبال آن در راحتى طولانى به سر خواهند برد «صبر وا ایاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة» و مرتبه دوم نظر به صبر در شدائد و سختیها بود
- صیر در امور عبادی - و این بار سخن از صبر در چیزهائى است که فرد کراهت دارد و فرق بین این صبر و صبر در شدائد واضح است، چه بسا صبر در مقابل امر شدیدى باشد ولى مکروه انسان نیست، فردى که عبادت خدا را مىکند، تا به بهشت او رسد، نیمههاى شب بلند مىشود و به نماز شب و دعا مشغول مىشود، یا صبح زود رختخواب گرم و نرم را رها کرده و به نماز مىایستد، سختى مىکشد، ولى آن عمل مکروه و مورد کراهت او نیست، و به طور کلى هر عبادتى اعم از نماز و روزه و پیاده به زیارت خانه خدا و قبور ائمه (علیهم السلام) رفتن سختى دارد و صبر بر آنها مىکند ولى مکروه نیست.
- صبر در برابر شداید و ناملایمات
پرهیزگاران نه فقط در برابر آنچه نفس آنها مىخواهد، صبر مىکنند، و به دنبال خواهشهاى نفسانى نمىروند، (صبر در معصیت) بلکه در برابر آنچه نفس آنها نیز کراهت دارد، صبر مىکنند (صبر در مصیبت) در برابر فقر و تنگدستى و اهانت دیگران و فشارهاى روحى و جنگ و اسارت و بیمارى و حوادث ناگوار طبیعى و غیرطبیعى، استقامت مىکنند و مىدانند که این حوادث از مَبدئى قادر و رحیم و رئوف صورت مىگیرد، که بر همه امور آگاه است، سررشته همه حوادث و تحرکات عالم به دست او است، چیزى از مقابل دید او مخفى نیست، همه چیز در محضر او است.
- صبردر امور مسابقه - و از طرفى مىداند که عالمى بعد از این عالَم هست که یکایک این مسائل مورد محاسبه قرار مىگیرد و در مقابل صبر ى که در برابر مشکلات کرده، پاداش مىگیرد، هر چه بیشتر تحمل کند، بیشتر مأجور و مثاب خواهد بود. مانند کسى که در مسابقه دو و میدانى استقامت مىکند، و رنج را تحمل مىکند و مىداند هرچه بیشتر رنج کشد و صبر کند، بیشتر پاداش مىگیرد.
- صبر در راهی هدف دار- این ایمان و اعتقاد به چنان مَبدئى و چنین معادى صبر را بر او آسان مىکند و در راهى که هدفدار است، بیشتر استقامت مىکند و از این رنج نمىرنجد، او مىداند که: صبر سرّ مکنون در روان عالم است، صبر گنجینهاى است که دسترسى به آن براى همه میسور نیست، صبر رمز موفقیت است، صبر راز پیروزى است، صبر کلید حلّ مشکلات است، صبر کلمهاى الهىدر کتاب آفرینش است، صبر موهبتى الهى است، صبر رساننده انسان به فلاح و رستگارى است، صبر برنده انسان به مقصد نهائى است، صبر اشعهاى از اشعههاى ذات الهى است، نورانیتى بر چهره تاریکى است، خورشیدى در آسمان جانها است، تابشى است که مشکلات را یکىیکى ذوب مىکند و نابود مىسازد.صبر است .
- صبر بر امور غیر موافق نفس - که رسول الله (صلى الله علیه و آله) درباره آن فرمودند: «در صبر بر مکروهات و ناملایمات و امور غیر موافق با نفس، خیر کثیر است» «فى الصبر عَلى ما تکره خیر کثیر».این نوع صبر دلیل ایمان است، در حدیثى از ابنعباس آمده است که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) بر انصار وارد شدند و فرمودند: آیا شما مؤمنید؟ و آنها همه ساکت شدند یکى از صحابه گفت بله یا رسول الله (صلى الله علیه و آله)، فرمود: علامت ایمان شما چیست؟ گفتند: «نَشْکُرُ عَلى الرّخاء وَ نَصبر عَلى البَلاء و نَرضى بِالقَضاء»: «در خوشى شاکریم و بر بلا صابریم و به قضاء الهى راضى».حضرت فرمودند:«مؤمنون و ربّ العکبة»:«قسم به صاحب کعبه که شما مؤمنید».
- ایمان بر چهار پایه است، - در جاى دیگر فرمودند: «ایمان بر چهار پایه است، یقین و صبر و جهاد و عدل». حضرت مسیح (علیه السلام) فرمود: «انّکم لا تُدرکُونَ ما تُحِبّونَ الّا بصبر کم على ما تکرهون»: «شما به آنچه دوست مىدارید نمىرسید، مگر به صبر و استقامت بر آنچه از آن کراهت دارید». مرحوم محدث قمى در سفینة البحار در ذیل ماده «جُعَل» حکایتى جالب و آموزنده را نقل مىکند، وى مىگوید از شیخ ابى الحجاج الاقصرى که مرد عارفى بود، روزى سؤال شد:
- نوعی سوسک استاد عارف شد - شیخ ابى الحجاج الاقصرى استاد تو کیست؟ گفت: شیخ من استاد من «ابوجِعران» است (ابوجعران نوعى سوسک کثافتخوار است). گمان کردند او شوخى و مزاح مى کند؛ پس گفت من مزاح نمى کنم، گفتند چگونه چنین چیزى ممکن است؟ گفت: شبى از شبها در زمستان بیدار بودم نا گهان دیدم ابوجِعران از مناره چراغ آن بالا مى رود و لیز میخورد و بر مى گردد شمارش کردم که هفتصد مرتبه لیز خورد و افتاد وخسته نشد، در خود تعجب کردم سپس براى نماز صبح بیرون رفتم وباز گشتم وناگهان دیدم که سر انجام بر بالاى مناره در کنار فتیله نشسته است من هرچه پیدا کردم از او پیدا کردم واز او صبر و ثبات و استقامت را با جدیّت فراگرفتم.
- حکمت و استقامت انبیاء و اولیاء - آرى یک سوسک معلم عارفى مىشود و به او درس استقامت مىدهد و از این معلمها زیاد است، ولى متعلّم کم است، آیا ما در کارها به اندازه این حیوان کوچک استقامت داریم، این حیوان طبق شمارش این عارف هفتصد مرتبه تلاش کرد و خدا مىداند، قبل و بعد از دیدن این عارف چند مرتبه دیگر این کار را تکرار کرده بود خداوند اگر توفیق فراگیرى حکمت و استقامت را از انبیاء و اولیاء خود به ما نمىدهد که داده است، توفیق فراگیرى آن را از سوسک و حیوانى دیگر به ما دهد، که آن را هم داده است و ما غافلیم و تنبل!
- خدایا نفس مرا مطمئن به مقدرات، - در دعاى امین الله امام سجاد (علیه السلام) وقتى جدّ خود مولى على (علیه السلام) را زیارت مىکنند، بر سر آن مزار شریف چنین دعا مىکنند: «اللهم اجْعَل نَفْسى مُطْمَئِنَّة بِقَدَرک راضِیةً بَقَضائک مُولَعَةً بذکرک و دُعائک مَحَبَّةً بِصَفوة اولیاءک مَحبوبةً فى ارْضِک وَ سَمائِک صابرةً على نزولِ بَلائِک شاکِرَةً بفواضل نَعمائک»: «خدایا نفس مرا مطمئن به مقدرات، راضى به قضاء، حریص به ذکر و خواندن خودت قرار ده، (خدایا نفس مرا) دوستدار برگزیدگان از دوستان خود، محبوب در زمین و آسمان، صبور بر نزول بلاء و شکرگزار بر نعمتهاى صادر شده از ناحیه خود قرار ده!»
- صبر بر مصائب و مکروهات و شاکر - امام سجاد (علیه السلام) صبر بر مصائب و مکروهات و شکر بر نعمتها که از صفات پرهیزگاران واقعى است را از خداوند براى خود در چنین مکان مقدس درخواست مىنماید. در روایت از على (علیه السلام) آمده است: «الجزع عند البلاء تمام المحنة»: «زارى در موقع بلا، تمامى رنج است».
- ثواب صابر- رشید الدین و طواط در کتاب «مطلوب کل طالب» در ذیل این روایت مىگوید: صبر در موقع نزول بلا از امورى است که ثواب را به طرف صابر مىکشاند و جزع و زارى در نزد بلا از موجبات عقوبت است و چه رنج و محنتى تمامتر از فقدان ثواب ابدى و دریافت عقوبت سرمدى است.
- دشوارتر از صبر- در روایتى دیگر از آن حضرت آمده: « الجَزَعُ اتْعَبُ مِنَ الصبر » (زارى سختتر و دشوارتر از صبر کردن است». در ذیل این روایت و طواط گوید جزع از صبر دشوارتر و اضطراب از سکون و آرامش سختتر است.
- زینت مومن - امام صادق (علیه السلام) چنین مىفرمایند: «بلا و گرفتارى زینت مؤمن و کرامت و عزت براى کسى است که صاحب عقل و تدبر است، زیرا در مباشرت و مصاحبت با بلا و صبر بر آن استقامت در برابر آن، ایمان از ناخالصها و تیرگیها پاک گشته و نسبت انسان با ایمانش تصحیح مىگردد و شخص مؤمنتر مىگردد،
- انبِیاء و شدیدترین بلاء - نبىاکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند: ما گروه انبیاء شدیدترین مردم از جهت بلاء و گرفتارى هستیم و سپس مؤمنین با درجاتى به ترتیب شبیه ما هستند (هر چه مؤمنتر باشند به ما شبیهترند) کسى که طعم بلاء را چشید، البته در زیر توجه و سایه مراقبت و حفظ پروردگار متعال، او التذاذ و خوشیش به بلاء بیشتر از تلذّذ او به نعمت است و وقتى بلا را از دست مىدهد، شوق به او میورزد و مشتاق آمدن اواست، زیرا در زیر آتشهاى ابتلاء و گرفتارى و سختى، انوار رحمت و نعمت فروزان است و به عکس در زیر انوار نعمت و وسعت مادى آتشهاى گرفتارى و ابتلاء گذاشته شده است.
- ابتداءهاى بلاء - و در این دو مرحله آنان که نجات و تخلّص پیدا کرده و نتیجه مطلوب بگیرند، بسیار کم هستند، و خداوند ثناگوى هیچ بندهاى از بندگان خود از زمان آدم (علیه السلام) تا (خاتم) محمد (صلى الله علیه وآله) نشد، مگر بعد از ابتلاء او و فاء حق عبودیت، کرامات خداوند در حقیقت نهایتا و نتائجى است که ابتداءهاى آن بلاء است و ابتداءهائى است که نهایت آنها بلا است «کراماتُ اللّه فى الحقیقة نهایاتٌ بدایاتُها البلاء و بدایاتٌ نهایاتُها البلاء».
- ابتلاء ؛ امتحان ؛ چراغ ایمان- کسى که از مرحله محدوده ابتلاء بیرون آمده (و بخوبى امتحان داد و قبول شد) چراغ اهل ایمان و یار و مونس مقربین و راهنماى کسانى مىشود که قصد سیر و سلوک معنوى و وصول به منزل نهائى را دارند و خیر و برکتى نیست، در بندهاى که شکایت کند از ابتلاء و ناراحتى و محنتى که هزاران رحمت و نعمت و گشایش قبل از آن بوده و هزاران نعمت و مرحمت دیگر بعد از آن است. کسى که حق صبر و استقامت را در ابتلائات بجا نیاورد، از شکرگزارى در نعمتها محروم مىشود و همچنین کسى که اداء حق شکر و سپاس در نعمتها نکند، از صبر در بلاء محروم مىشود، و هر کس از هر دو محروم شد، از رانده شدگان دستگاه ربوبى است.
- بلاء و گرفتارى مؤمن -حضرت ایوب (علیه السلام) در دعایش مىگفت: «خدایا هفتاد سال بر من در آسایش گذشت، تا هفتاد سال بر من در ابتلاء و گرفتارى بگذرد، (و من بر آنگونه زندگى نیز صابرم)». «وهب بن مُنَبَّه» گفت «البلاء للمؤمن کالشکال للدابة و العقال للابل»: «بلاء و گرفتارى براى مؤمن مثل چیزى است که دست و پاى چهارپا را مىبندند و مثل زانوبندى است که به شتر مىبندند (یعنى انسان را از آزادى مطلق و هوسرانى و سرکشى بازمىدارد)»
- گر بلاء نباشد صبر نیست - و امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرمودند: «صبر نسبت به ایمان، مثل سر نسبت به جسد است و سرِ صبر نیز بلاء است (اگر بلاء نباشد صبر نیست) و جز عالمان و اهل بصیرت این معنا را درک نمىکنند».
در بلیت جزع مکن که جزع |
به تمامى دلت کند رنجور |
|
هیچ رنجى تمامتر زان نیست |
کز ثواب خداى مانى دور |
|
در حوادث به صبر کوش، که صبر |
به رضاى خداى مقرون است |
|
تن مده در جزع، که رنج جزع |
صَد رَه از رنج صبر افزون است |
ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست |
عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد |
غم دنیاى دنى چند خورى باده بخور |
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد |
- معنای تکه کلام عارفان - مرحوم الهى در مقدمه دیوان خود چنین مىگوید: عشق و عاشقى: محبت کامل به حق و شهود و حُسن ازل. معشوق: معبود به حق و حُسن مطلق، یا روَنِگار و دوست نیز، حق و اولیاء حق و شؤون الهى مقصود است و نیز صَنَم و دلبر و امثاله. شوق: طلب و سفر به سوى معشوق. مى: اثرى که روح را به عالم حقیقت و توحید متوجه کند، یا فیضى که از نشئه ملکوت رسد، صهبا و باده و امثاله نیز به همین معنا است.ساقى: آن دم قدسى که روح را از علائق جسمانى پاک گرداند. مرغ سحر: نواى مرغان و ذکر بلبل و عندلیب و طوطى و امثاله: گویاى سخن عشق و اشتیاق به حق. مطرب و نى و چنگ ... سخن یا نوائى که روح را وَجد معنوى و نشاط روحانى بخشد و به یاد خدا آرد. چشم: توجه ذات احدیت، و چشم سیاه: ذات و مقام غیب الغیوبى. ابرو و زلف: صفاى جمال و جلال است که حاجب ذاتند. ناز و غمزه: التفات خاص معشوق به لطف یا به قهر و فتنه: انقلابات آسمانى است به سر ذات الهى ؛
لب شیرین و لب لعل و امثاله: اشاره به وحى و سخن آسمانى است که شیرینترین کلام وجود است. بوسه: اشاره به لطف خاص ازلى و عنایات مخصوص ربانى است. زلف و طره گیسو: حقائق ماهیات است، و زلف پریشان نظام عالم کون و کثرات ماهیات است. رِندى: بى نیازى و بى اعتنائى به عالم طبیعت. رخ: وجود منبسط و اضافه اشراقى حقیقت وجود. باغ و بستان و گل و گلستان و امثاله: مکان توجه قلب بنده به معشوق عالم. نغمه و نوا و ساز: آوازى که انسان را به یاد خدا و عالم روحانى آورد. خال: بساطت و وحدت ذات است. رقیب: نفس با فکرى که عاشق را از ذکر حق باز دارد.جفا، کرشمه، بلا، جور و امثاله: سبب محروم شدن عاشق یا سبب شدّت شوق او است و همه امتحان عشق است. هجر، فراق: غیب از حضور معشوق حقیقى یا شام هجر عالم طبیعت و صبح وصال عالم تجرّد مستى: اقبال به حق و حالتى که انسان را از شرک و ریا پاک سازد... مىطهور: آن تجلّى و اشراق که قلب عارف را از ما سوى الله پاک سازد. سپس مىافزاید: آنچه را که یاد آورد نشدیم هوشمندان با همین بیانات مىتوانند دریابند ..
- صبر در آئینه عرفان- صبر بر سه نوع باشد: اول صبر عام و آن حبس نفس باشد بر سبیل تَجَلُّد و اظهار ثبات در تحمّل تا ظاهر حال او به نزدیک عاقلان و عموم مردمان مرضّى باشد.دوم صبر زهّاد و عبّاد و اهل تقوى و ارباب حلم از جهت توقع ثواب آخرت.سیم صبر عارفان، چه بعضى از ایشان التذاذ یابند به مکروه از جهت تصور آن که معبود ایشان را به آن مکروه از دیگر بندگان، خاص گردانیده و ملحوظ نظر او شدهاند.
- و علامت صبر حبس نفس است و استحکام درس و مداومت بر طلب انس و محافظت بر طاعات و استقضاء در واجبات و صدق در معاملات و طول قیام در مجاهدات و اصلاح جنایات و ترک شکایات و فرو خوردن تلخىها و روى ترش ناکردن. و صبر آن است که فرق نکند، میان حال نعمت و محنت و سکون نفس در بلاء و بلا را به همت توان کشید. باید اگر بلاى کونین بر تو گمارند در آن آه نکنى و اگر محنت عالَمین بر تو فرود آید، به جز کوى صبر نجوئى و در بلا در آمدن همچنان باشى که از بلا بیرون آمدن.
|
تا تواند بر در شادى نشست |
|
گوشمال نفس تو صبر است و بس |
جوهر عقل است صبر اى بوالهوس |
|
صابر اندر صبر بودن مشکل است |
این سخن نى لایق هر غافل است |
|
گه مر او را صبر هست و گاه نیست |
|
در بلا صابر شده مردان خاص |
لکن از درگاه حق جسته خلاص |
|
خاص خاص از کار خود پرداخته |
با بد و نیک دو عالم ساخته |
|
راحت از میلى گرفته در بلا |
بى تغیر گفته غم را مرحبا |
|
صبر باید در همه رنج و بلا |
تا به ملک فقر گردى پادشا |
|
|
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۴/۰۲