پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

۰۵
بهمن
  1. شرح فارسی کفایه الاصول آخوند خراسانی محمدحسین نجفی دولت آبادی اصفهانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 

  1. مقصد رابع: عام  و خاص

مقصد رابع «کفایه» که این بحث خارج نیز بر طبق ترتیب کفایه است، بحث عام  و خاص و از مباحث مهم علم اصول است. مرحوم آخوند در این بحث، در سیزده فصل مطالبی را عنوان می‌فرمایند؛ در فصل اول چند مطلب ذکر می‌کنند؛ اولین مطلب آن است که تعریف عام  چیست؟ آیا عام  در اصطلاح معنایی غیر از آنچه در لغت و عرف می‌باشد، دارد؟

تعریف عام

  1. ایشان می فرمایند: اصولیین تعاریف متعددی برای عام  ذکر کرده‌اند که از نظر جامعیت و مانعیت دچار اشکال و ایراد است؛ اما می‌فرمایند طبق آن چه که مکرر گفته‌ایم، تعاریفی که اصولیین برای بیان می‌کنند، تعاریف حقیقیه نیست؛ بلکه این تعاریف، عنوان تعاریف لفظیه دارد. 
  2. بنابراین، چون در مقام تعریف حقیقی نیستند، دیگر وجهی ندارد که بحث کنیم این تعریف آیا جامع افراد و مانع اغیار است یا خیر؟ البته همان طور که در بحث‌های گذشته بر مرحوم آخوند اشکال شده است که مقصود ایشان از تعاریف لفظیه همان تعاریف شرح الاسمی است؛ در حالی که در منطق بین تعریف لفظی و تعریف شرح الاسمی فرق است.

 

  1. آن چه در جواب «ما» حقیقیه واقع می شود، تعریف حقیقی است؛ آن چه در جواب «ما» شارحه واقع می شود، عنوان تعریف شرح الاسمی دارد؛ و آن چه لغویین بیان می کنند، تعاریف لفظیه است. در اصطلاح منطق بین تعریف لفظی و شرح الاسمی فرق است؛ اما مرحوم آخوند این دو را تقریباً یکی گرفته‌اند و می فرمایند:

 

  1. تعاریفی که به عنوان عام  در کلمات اصولیین ذکر شده، تعاریفی است که در جواب «ما» شارحه واقع می‌شود و تعاریف لفظیه است. نتیجه این مطلب آن است که بگوییم عام  در لغت و عرف چه معنایی دارد؟ در لغت و عرف، عام  و عموم به معنای شمول، شامل شدن و فراگیرشدن است؛ در اصطلاح نیز همین‌طور است وعام  یعنی لفظی که به مفهومش دلالت بر جمیع مصادیق خودش دارد. این از نظر تعریف عام .
  2. نکته‌ای در کلام امام خمینی(ره)

امام رضوان الله علیه در جلد دوم کتاب «مناهج الاصول» نکته ای دارند که در کلمات دیگران نیست؛ می‌فرمایند: باید مقداری در تعریف عام  دقت کنیم. مراد مشهور از عام  این است که «ما دلّ علی شمول مفهومٍ لجمیع ما یصلحه أن ینطبق علیه» .

  1. امام رضوان الله علیه می‌فرمایند: این تعریف مشهور خالی از مسامحه نیست؛ چرا که لازمه این تعریف آن است که بگوییم یک طبیعت واحده از مصادیق خودش حکایت می‌کند؛ در حالی که طبیعت، حکایت از مصادیق خودش ندارد.  
  2. در توضیح مطلب می‌فرمایند: الفاظی که برای طبایع وضع شده است، مثل لفظ انسان که دلالت بر طبیعة الانسان و ماهیة الانسان دارد، ورای این، دلالت بر چیز دیگری ندارد. طبیعت انسان اگر بخواهد در عالم خارج موجود شود، تشخّص و تعیّن آن یا به نفس الوجود است و یا بالعوارض والمشخصات است؛ و این وجود یا عوارض و مشخصات وجودیه، چیزی غیر از طبیعت و مخالف با آن است. بعد می‌فرمایند: چطور می شود که بگوییم: طبیعت حاکی از مخالف خودش است؟
  3. نمی‌شود گفت شیء از چیزی که مخالفش است، حکایت دارد؛ مخالف یعنی مخالفت مفهومی. «طبیعت انسان»، یعنی: ماهیة الانسان (خودش و خودش) و دیگر این طبیعت و حقیقت بر مصادیق دلالت ندارد.

بپذیرد، دیگر مجالی برای این فرمایش امام (ره) نیست؛ اما اگر کسی این مبنا را نپذیرد، باید ملتزم به این فرمایش شود.

  1. تقسیمات عام

مطلب دوم این فصل آن است که مرحوم آخوند عام  را به سه قسم: عموم استغراقی، عموم مجموعی و عموم بدلی تقسیم کردند. در عام  استغراقی، انشاء و مقام اثبات حکم واحد است؛ اما ثبوتاً احکام متعدد است؛ و هر فرد فردی از افراد عام ، مستقلاً متعلق برای حکم است؛ وقتی می گوید «أکرم العلماء» ، یعنی هر عالمی خودش یک حکم مستقل دارد و اکرام او، تأثیری در اکرام یا عدم اکرام عالم دیگر ندارد.

  1. لذا، عام  استغراقی آن است که انشائاً و اثباتاً یک حکم است اما ثبوتاً و در مقام واقع به أحکام متعدد منحل می شود. اما در عام  مجموعی، هم اثباتاً و انشائاً یک حکم است و هم ثبوتاً حکم واحد است؛ اگر در «اکرم العلماء» قرینه‌ای قائم شد بر این که مجموع من حیث المجموع مراد است، اینجا اگر علما ده نفر باشند و مخاطب یک نفر از آنها را از دایره اکرام خارج کرد، اکرام نه نفر دیگر فایده ندارد. مقصود از عام  بدلی نیز آن است که یکی از افراد عام ، علی سبیل البدلیّه (بدلیت یعنی غیر معیّن بودن)، مشمول حکم گردد.
  2. در مثال: «أکرم عالماً» ، می‌گوییم «عالماً» عام  بدلی است؛ به این صورت که اگر مثلاً‌ زید عالم نشد، عمرو؛ اگر نشد، بکر و .... معنای دیگر بدلیت آن است که غیر معیّن است؛ یعنی یکی از اینها را اکرام کن. آن وقت بحث این است که برخی از بزرگان مانند مرحوم محقق نائینی، می گویند: چیزی به نام عام  بدلی نداریم؛ وعام  بدل، همان مطلق شمولی است و با مطلق شمولی فرقی ندارد. نظر ایشان را بعداً عرض می‌کنیم و توضیح می‌دهیم.
  3. منشأ اختلاف

بحث واقع شده که منشأ اختلاف چیست؟ مرحوم آخوند عبارتی دارند که مرحوم نائینی و بعضی دیگر نیز از ایشان تبعیت کرده‌انذ. آخوند فرموده است منشأ اختلاف در کیفیت تعلّق الاحکام است؛ یعنی نحوه تعلق حکم سبب می شود که یک عام ، عام  استغراقی شود و یا عام  مجموعی و یا عام  بدلی. این عبارت مرحوم آخوند، هم اشکال وجدانی دارد و هم اشکال برهانی.

  1. اشکال وجدانی‌اش این است که ما با قطع نظر از وجود احکام، اصلاً عام  استغراقی داریم؛ یک وقت می‌گویم «رأیت العلماء» مقصودم مجموع من حیث المجموع است، یک وقت می‌گویم «رأیت الجمیع العلماء» و مقصودم به نحو استغراقی است و حکمی هم اصلاً وجود ندارد. اشکال دیگر این عبارت مرحوم آخوند این است که با برهان نیز منافات دارد
  2. . عبارتی مرحوم محقق اصفهانی دارد که می‌فرمایند: محال است که در اختلاف متقدم بالطبع، متأخر بالطبع بخواهد تأثیر بگذارد. حکم متأخر از موضوع و متعلق است؛ چیزی که خودش طبعاً یا رتبتاً (که این رتبتاً را من اضافه می کنم) متأخر است، چطور می تواند در چیزی که متقدم است تأثیر بگذارد؟
  3. حال، اگر بفرمایید منشأ اختلاف اینها کیفیت تعلق حکم است، لازمه‌اش آن است که چیزی که متأخر است در چیزی که متقدم است، مؤثر باشد. لذا، مرحوم محقق اصفهانی در جلد دوم «نهایة الدرایة» صفحه 444، عبارت مرحوم آخوند را توجیه کرده‌اند.

 

  1. توجیه مرحوم اصفهانی نسبت به کلام آخوند

ایشان فرموده‌اند: «الاختلاف باعتبار کیفیة تعلق الاحکام، أی: باعتبار موضوعیته للحکم، یلاحظ علی نحوین، لا أنّ النحوین یتحقّقان بتعلق الحکم»، در این که چگونه موضوع برای حکم واقع شده، نگوییم حکم خودش می آید آن را استغراقی می کند و یا حکم می آید آن را عام  مجموعی می کند؛ حکم نمی تواند این کار را بکند.

  1. خود مرحوم اصفهانی بیانی دارند که در هر عامی، یک جهت وحدت وجود دارد و یک جهت کثرت؛ جهت کثرت از حیث مفهومش است که وقتی می گوییم «کل عالمٍ» این یک مفهوم واحد است و از نظر مفهومی وحدت دارد؛ اما بالنظر الی الذات کثرت دارد.
  2. می‌فرمایند: وقتی که در عامی مولا می خواهد موضوع را متعلق برای حکم قرار دهد، اگر جنبه کثرتش را لحاظ  و اعتبار کند، می شود عام  استغراقی. اما در عام  مجموعی آن چه اعتبار و لحاظ شده، جنبه وحدت است؛ وقتی در یک جایی مولا می خواهد موضوع را به نحو عام  مجموعی قرار دهد، عام  را که لحاظ می‌کند و آن را موضوع قرار می دهد؛ جنبه وحدتش است. شما وقتی که می گویید علمایی که در اینجا هستند مجموع من حیث المجموع، جنبه وحدت ملاک قرار داده شده است برای این که موضوع برای حکم قرار بگیرد.

 

  1. در حقیقت مرحوم محقق اصفهانی می فرمایند: در هر عامی این دو جهت، یعنی جهت وحدت و جهت کثرت، قابل انفکاک از عام  نیست؛ عام ی را پیدا نمی کنید که این وحدت و کثرت را نداشته باشد. وحدت و کثرت دو مقوّم برای هر عام ی هستند. اصل فرمایش مرحوم اصفهانی درست است؛

 

  1. یعنی اصل اشکالی که مرحوم اصفهانی به مرحوم آخوند دارند که ما نمی‌توانیم منشأ تقسیم را کیفیت تعلق حکم قرار دهیم؛ بلکه این موضوعی که برای حکم یا متعلق قرار داده شده است، باید ببینیم مولا قبل از آن که حکم را بیاورد، موضوع را به چه نحوی لحاظ کرده است.

 

  1. اما توضیحی که دادند که در هر عامی یک جهت وحدت است و یک جهت کثرت، و تقریباً از کلمات مرحوم آقای خوئی قدس سره در جلد پنجم کتاب «محاضرات» صفحه 152 استفاده می‌شود که ایشان در مواردی از مرحوم اصفهانی گرفته‌اند و در مواردی هم از مرحوم محقق نائینی. شما بیان مرحوم اصفهانی و مرحوم آقای خوئی را ببینید، تا روز شنبه إن شاء الله. و السلام.

 

یکشنبه 24 دی 1402 شمسی دوم رجب 1445 درس خارج اصول فقه مدرسه صدر بازاراصفهان –

    1. بسم الله الرحمن الرحیم –
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. تقریراستاد ابوالحسن مهدوی زید عزه   جلسه اول -- مقصد رابع «کفایه» بحث عام وخاص قسم اول همه علما حجیت در عدم خروج در محصص معتقد اند چه متصل وچه منفصل  -- یعنی مخصص حجیه ان درعام منعقد شده است. بین جمهور اصولین همین نظر را دارند. کسی خلاف این را نگفته ..

 

  1. قسم دوم  بحث عام وخاص - یک جا می بینیم ..احتمال می دهیم که متخصص حجیته عام رانداشته باشد—  احتمال دخول  جیته در منفصل را نمی دهیم – وحجیته آن درعام مشکوکه است .

 

  1. بیان ذالک .. در این جا که شک داریم نباید به شک عمل کنیم امروز گفت اکرم العلماء وفردا 10 نفر را بیرون  کرد مشکوک شد در این مورد شک حجیت ندارد .

 

  1. حال بعصی ها ایراد گرفتند که در مخصص منفصل حجیت نیست .. 10 تا را بیرون کرده مجاز می شود حقیقت نیست .  جواب وترجیح بلا مرجح است. حجیت نداریم ترجیح نیاز به مرجح دارد. استدلال اقایان بر خلاف مشهور است.
  2. دو اشکال حضرت استاد ابوالحسن مهدوی زید عزه  -- یک جواب نقصی ویک جواب حلی
    1. اما جواب نقضی – دلیل عام بر مدعاست ...
    2. اما جواب حلی –  اگر خاص ده نفر را بیرون کرد عام که مجاز نیت تعدد دال ومدلول است استعمال مجاز نیست . بلکه حقیقت است در هر کدام اگر 5 نفررا ا 100 نفر بیرون کرد کل افراد حقیقت است. درعام...
  3. جواب صاحب کفایه – درحجیت متصل تخصیصی نیست

چرا؟ - عدوات عموم در عام استعمال می شود – مثال کل رجل همه مردان عالم را استعمال می شود اگر گفت کل رجل عالم . بین این دوکل خیلی فاصله نیست بین این دوکل هر دو حقیقت است ادوات عموم است در مشکوک خراج نمی شود  اصا تخصیص در کار نیست..

  1. نظر استاد : دوابراد به حضرت آخود دارند اول تخصی است قطعا داریره آن کم وزیاد شده  ... دوم  تمثیل کل رجال موصوف وصفت است در صورتی که بحث مادر استثناء می باشد نه صفت!
  2. اما عدم حجیت در منفصل پس فردا ( فردا دوشنبه 3رجب المرجب شهادت حضرت امام علی النقی الهادی)  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

    1. ------------------------
    2. سه شنبه 26 دی 1402 شمسی-- چهارم رجب 1445 جلسه 2درس خارج اصول فقه مدرسه صدر بازاراصفهان –
    1. بسم الله الرحمن الرحیم –
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    3. تقریردرس خاج اصول الفقه  استاد ابوالحسن مهدوی زید عزه  --
    4. رسیدیم به این مطلب که آیا عام مخصص آیاحجت است یانه  --
    5. عام مخصص حجت است در دومورد --
  1. یقین داریم چه متصل وچه منفصل یقین داریم که یک سری افراد داخل خاص نیست وقطعا داخل عام است .

در آنجا که شک داریم باز در این مورد هم عام مخصص حجت است.نتیجه در مورد شک عدم حجیت عام مخصص چون زور ندارد عام مخصص از حجین خارج نمی شود .

  1. یک نظریه  شاژ - در این مورد شک  یک نظریه هست شاژ که یک مثال دارد  که می گویند - لایمکن خلاف هذا المطلب الی بعض اهل خلاف ..  این نظریه می گوید خاص که آمد عام را جلوبش را می گیرد وان افراد مشکوک هک معلوم نیست که حجت است یانه .. استدلال می کند که عام در معنی حقیقی خود استعمال نشده می شود مجاز- مثال 100 که 10آن فردا خارج شود.90 تعدد پیدا می کند می شود مجاز- می شود 90 احتمال همه اش می شود مجاز حتی یکی هم دلیل نداریم حجیت یکی  آن هم دلیل می خوهد – چون دیگر 100 نیست ودر مراتب هم حجیت نیست –

 

  1. جواب حضرت استاد ما دو جواب دادند تقضی وحلی –
    1. اما جواب نقضی – دلیل عام بر مدعاست .در اکرم العلماء الا نحویون 90 تا با 9 تا هیچ فرقی در متصل نمی کند حتی در منفصل هم ذکر شود اولی به حجیت کلام است وتعدد مراتب هم به درد متصل هم می خورد. 
    2. اما جواب حلی –  اگر خاص ده نفر را بیرون کرد عام که مجاز نیت تعدد دال ومدلول است استعمال مجاز نیست . بلکه حقیقت است در هر کدام اگر 5 نفررا 100 نفر بیرون کرد کل افراد حقیقت است. درعام. ومجاز نیست.. مجاز این است که . لفظ اسد را از موضوله خودش  خارج کنیم وبیایم در رجل شجاع استعمال کنیم که خارج موضوع له

 

  1. اما بحث ما عام در 100 استعمال شده . 10 تا را بیرون کردند با لفظ دوم بیرون کردند نه با لفظ عام فرقی بین متصل ومنفصل هم نمی کند. وتعدد دال ومدلول است. در مراتب مجاز این است که عام 100تا خاص10 تا با زور خارج شده این خاص قوی تر است پس مجاز نیست تعدد دال ومد لول است. که عام ما در 100تا است خاص آمد 10 تارا بیرون کرد دال اول خاص دال دوم است فرقی هم در متصل ویا منفصل نمی کند .-
  2. تعدد دال ومدلول - صاحب کفایه در تعدد دال ومدلول جواب دادند. در متصل گفتند حجیت پیدا نمرده و در مشکوک گفتند نمی دانیم ..
  3. مستشکل گوید: - در عام حجت است ودر خاص حجت نیست. آقای آخوند گوید: در متصل لا تخضیص اصلا..ما جواب دادیم: - جناب آخوند نگویید تخصیص در کارنیست وقی الا می آید قظعا تخصیص است.
  4. عدوات عموم - دلیل ایشان به عدوات عموم است – عدوات عموم در عموم جمع ک جمع است لکن دیکره سعه وذیق فرق می کند .جناب آخوند می فرماید: ادوات عموم در عموم استعمال شده ومثال کل را میزندد اما وقتی لفظ کل را می شود تخصیص است به کلمه الا..     
  5. ما دواشکال به آخوند می گیریم .1- شما می گویید تخصیص نیست احتمال تخصیص هست به کلمه  الا.

اشکال 2. این کل که که مثال زدید اشکال دارد. کل رجال ..کل عالم .. مبهم است لفظ کل اعتراضی است یا تصیحی ؟ .

  1. نکته بعدی .این عدوات عام در کل .. دایره کل کم وزیاد می شود کل علما .یا کل فقها . کل علما یا کل فقها موضوع له ان عوض نشده است پس تعدد مراتب اصلا نیست. در تخصیص متصل .. اما جواب آخوند در بحث منفصل : در مورد شک عام به حجیت خودش باقی است .
  2. مستشکل گوید : مجازات از حجیت خارج  است. جواب آخوند : منفصل 10 تا را بیرون کرد.باید دید اراده جدی او چیست در این جا مشخص نیست . بیرون کردن دلیل می خواهد. چون اراده استعمالی نداریم می گویم عام به حجیت خود باقی است.
    1. امکان قطعا : .     
    2. دلیل ما .   اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۲
بهمن
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

شنبه 9 دی 1402برابر 7رجب المرجب موانع بصیرت

  1. جلسه 52 بحث بصیرت وموانع رشد بصیرت در نهج البلاغه .. جاهل ؛عالم نما ؛ گمراه کنندگان   بحث خصلت ها خصلت های زشت وناروا خطاء واشتباه – شنبه 20 دی 1402 مطلبق 8 رجب 1445مدرسه صدر بازار ساعت هشت ونیم صبح حجره تفسیر قرآن ونهج البلاغه شنبه ها  استاد سالک زید عزه

وموانع رشد بصیرت خطاء و اشتباه در قرآن ونهج البلاغه 

  1. هیچ‏کس ‏نتواند گناه دیگرى را به عهده گیرد.در قرآن  : وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (العنکبوت/ 12)

منحرفان براى دعوت و تشویق دیگران به کار خلاف مى‏گویند: اگر این کار گناهى دارد به گردن ما. در حالى‏که هیچ‏کس نمى‏تواند گناه دیگرى را به عهده بگیرد. «وَ لْنَحْمِلْ‏ خَطایاکُمْ‏ وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِینَ‏»

  1. مى‏گویند: شما لااقل در عمل پیرو ما باشید. اتَّبِعُوا سَبیلَنا که اگر چنین نمودید، دیگرآزار و اذیّتى نمى‏شوید و ما تمام مسئولیّت ارتداد شما را بر عهده مى‏گیریم. «وَ لْنَحْمِلْ‏ خَطایاکُمْ‏»

دشمنان، از شما دست بر نمى‏دارند و اهداف خود را تبلیغ مى‏کنند. (مسلمانان هم گرفتار شکنجه و آزار جسمى کفّار بودند، «فِتْنَةَ النَّاسِ» و هم مورد تهاجم فرهنگى، تبلیغاتى و روانى آنان.) «وَ قالَ‏ الَّذِینَ‏ کَفَرُوا لِلَّذِینَ‏ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا» «وَ لْنَحْمِلْ‏ خَطایاکُمْ‏»

  1. در جهان‏بینى اسلام، هیچ‏کس بار کسى را به دوش نمى‏کشد. «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏»* ولى در تفکّر دیگران چنین نیست. «وَ لْنَحْمِلْ‏ خَطایاکُمْ‏» (هنوز کلیسا، گناهان دیگران را مى‏خرد!)

وعده‏هاى کفّار و شیطان، تو خالى و بى‏اساس است. «وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِینَ‏» (شیطان نیز به انسان دستور مى‏دهد کفر ورزد، ولى بعد از کفر ورزیدن، او را رها مى‏کند. «إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکَ»)

  1. در قرآن مى‏خوانیم که گروهى براى اغفال و فریب دیگران مى‏گویند: «اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ‏ خَطایاکُمْ‏» ما گناه شما را به دوش مى‏گیریم این آیه جواب آنها را مى‏دهد.

با توجه به خطا واشتباه آنها  که بی منطق و پوچ  وبی اساس مشرکین ومنافقین  می گویند اتَّبِعُوا سَبیلَنا  خطاء واشتباه و گناه شما را  به عهده  ودوش نخواهند گرفت .. «وَ لْنَحْمِلْ‏ خَطایاکُمْ‏» .. دعوت می کنند که از ما تبعیت کنید قرآن جواب متعدد می  دهد: تبعیت گناه.. قرآن مى‏گوید «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» (مائده/ 77)

  1. هشدار دعوت کفار : راه دعوت‏ کفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثر نکند، بشارت و وعده‏ها نیز اثر نخواهند کرد: «سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تُنذرهم»؛ یهود ونصرانی  و کفاردعوت می کنند  لا تبعیت آیین  یهود وانصار در قرآن‏ «لا تَتَّبِعْ» هم داریم. «لا تَتَّبِعْ» یعنى تبعیت‏ نکن، پیروى نکن. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین» (اعراف/ 142) (از مفسد پیروى نکن) «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ» (شعراء/ 151) (از مسرف و اسراف کار پیروى نکن) «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ‏ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» (مائده/ 77) «لا تَتَّبِعْوا» کسى که‏ «ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ»
  2. نکته اصلاح جامعه، منطق غقل ودرایت و تدبر واندیشه سالم - وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین (الأعراف : 142)

10- امامت و رهبرى مردم باید به سفارش خدا توسط پیامبر خدا، «اخْلُفْنِی‏ فِی‏ قَوْمِی‏» در مسیر اصلاح جامعه، «أَصْلِحْ‏» و به دور از انحراف باشد. «وَ لا تَتَّبِعْ‏ سَبِیلَ‏ الْمُفْسِدِینَ‏»

14- اگر مردم به فساد کشیده شدند و یا خواستار فساد بودند، رهبرى نباید از موضع اصلاح‏گرى دست بردارد. «وَ لا تَتَّبِعْ‏ سَبِیلَ‏ الْمُفْسِدِینَ‏»

15- تذکّر و یادآورى، در هر صورت مفید است. با آنکه هارون علیه السلام پیامبر و معصوم بود، امّا باز هم حضرت موسى او را به دو وظیفه عمده‏ى اصلاح و دورى از فساد توجّه داد. أَصْلِحْ‏ وَ لا تَتَّبِعْ‏ ...

16- اصلاح جامعه، با عوامل فاسد و پیروى از مفسدان، امکان‏پذیر نیست. «أَصْلِحْ‏ وَ لا تَتَّبِعْ‏ سَبِیلَ‏ الْمُفْسِدِینَ‏»

17- جامعه نیاز به رهبرى اصلاح‏گر دارد، «أَصْلِحْ‏» رهبرى که هرگز تسلیم نظرات و توطئه‏هاى مفسدان نشود. «وَ لا تَتَّبِعْ‏ سَبِیلَ‏ الْمُفْسِدِینَ‏»

2. عدم اطاعت مطلق از کافران، منافقان، مفسدان، گناهکاران، ظالمان و .... «وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ»*، «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً»، «لا تَتَّبِعْ‏ سَبِیلَ‏ الْمُفْسِدِینَ‏» درنتیجه باید دنبال منطق غقل ودرایت و تدبر واندیشه سالم و سلامت  قرآن واهل بیت رفت.

 

  1. نکته دیگر لفظ خطاءء واشتباه کردن در نامه 31 نهج البلاغه بند 113 مرحوم دشتی آمده

رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِیرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّکَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَه‏... بسا باشد که خطاء کند بینا از رشد خود، یعنى از آنچه راه درست باشد از براى او. و غرض ازین دو فقره این است که بمجرّد این که از کسى خطاها دیده شود حکم نباید کرد که آنچه او گفته و بآن رفته خطاء باشد بسیار باشد که کور بحسب اتفاق درست بمقصد خود برسد، و همچنین از این که اکثر أفکار کسى درست باشد حکم نتوان کرد بصحت و استقامت جمیع مذاهب و اقوال او، گاه هست که بینا خطا میکند و در مى‏گذرد از راه راست، پس در هر چیز آدمى خود باید تأمّل و تدبّر کند و بمجرّد این که خطاگوئى آن را گفته، ردّ نکند، و همچنین بمجرّد این که محققى آنرا گفته اعتقاد صحت آن نکند. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏4، ص: 80 –

خطاءء یعنی نادرست ؛ اشتباه ؛ سهل  انگاری در گناه  غیر عمد ...  اما خطیعه یعنی گناه به عمد.. انسان چهار چشم دارد دو چشم ظاهری در صورت و دو چشم قلبی باطنی ..

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) إن کلام الحکیم إذا کان صوابا کان دواء و إذا کان خطاء کان داء غررالحکم، ص 58. و قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (ع): الدولة ترد خطأ صاحبها صوابا و صواب ضده خطاء غررالحکم، ص 347.

  1. خطاء و اشتباه سه قسم است - خطأ: اشتباه. نا گفته نماند: خطاء و اشتباه سه قسم است. اوّل آنکه کارى ناشایست را از روى عمد و بى‏اعتنائى انجام دهند، اینگونه خطاء مسئولیّت آور و مورد باز خواست است و آن مثل جهالت عمدى است که در «جهل» گذشت مثل‏ وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ‏ خِطْأً کَبِیراً اسراء: 31 پیداست که مشرکان فرزندان خویش را از روى عمد و اراده میکشتند و علّت خطا بودن همان ناشایست بودن آن عمل است.

«خطاء» در آیه شریفه بکسرخاء و فتح آن هر دو خوانده شده است. و آنرا بکسر اوّل، گناه معنى کرده‏اند در قاموس گوید: آن بمعنى گناه یا گناه عمدى است در مجمع آمده: «خَطِئَ‏ یَخْطَأُ خطاء» آنگاه گویند که گناه از روى عمد باشد و خاطئ نیز از آن است یعنى آنکه از روى عمد خطا کار است راغب نیز در مفردات چنین گفته است.تمام گناهان که از آنها بخطاء و خطیئه و خطایا تعبیر شده همه از این قبیل‏اند مثل‏ بَلى‏ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ‏ خَطِیئَتُهُ‏ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ بقره: 81 مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ‏ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً نوح: 25 آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا ... طه: 73.

  1. دوّم آنکه کار شایسته‏اى اراده کند ولى خلاف آن واقع شود مثل آنکه میخواست پرنده‏اى شکار کند اشتباها انسانى را کشت. این خطاء قابل عفو و غیر مسئول است و فاعل آنرا مخطى‏ء گویند نه خاطئ مثل‏ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ‏ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً احزاب: 5 و مثل‏ وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ ... نساء: 92. خطاء و اخطاء هر دو بیک معنى است (اقرب).
  2. سوّم آنکه کار خلافى را اراده کند و اشتباها کار خوبى را انجام دهد. اینگونه شخص در باره اراده‏اش مذموم بوده و درباره فعلش نیز ممدوح نیست. راجع باین شقّ در قرآن مصداقى نیامده است. قسم اوّل چنانکه گفته شد خطاى مسئول است و در قسم دوّم اراده صواب و فعل خطاء و در قسم سوّم بعکس است. در تعیین این سه قسم از مفردات استفاده شده است. در اقرب الموارد هست: و گفته‏اند: خطاء بر سه معنى است گناه، ضدّ عمد و ضدّ صواب و در معنى اخیر اکثر با مدّ آید. بَلى‏ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ‏ بِهِ‏ خَطِیئَتُهُ‏ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏ بقره: 81 توجیه این آیه در «حوط» گذشت.
  3. بعضى از نسیان‏ها و خطاها مؤاخذه دارد - رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا ... بقره: 286 اگر مراد از آیه خطاء بمعنى دوّم باشد صریح است که بعضى از نسیان‏ها و خطاها مؤاخذه دارد مثل اینکه نسیان و خطا در اثر اهمال و بى‏اعتنائى باشد در این صورت هر چند عامل در موقع نسیان و خطاء غیر مختار است ولى سبب آند و اختیارى است در باره شخص مجرم آمده که روز قیامت میگوید: خدایا چرا مرا کور محشور کردى خطاب رسد کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها ... طه: 126 گر چه مراد از نسیان در این آیه بى‏اعتنائى و ترک عمل است. المنار در باره آیه ما نحن فیه توجیه متقنى دارد که قابل توجّه است. خاطئون و خاطئین پنج بار در قرآن مجید آمده و همه در باره کسانى است که عمدا خطا و گناه کرده‏اند مثل‏ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ‏ قصص: 8 و در سابق گفتیم: که خاطئ بگناهکار اطلاق میشود و مخطى‏ء بخطا کننده معذور. خاطئه مؤنّث خاطئ است مثل‏ ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ علق: 16 و در آیه‏ وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِکاتُ‏ بِالْخاطِئَةِ حاقّه: 9 بمعنى گناه است چنانکه راغب گفته. در مجمع آنرا مصدر گرفته و اسم مصدر معنى کرده است و در اقرب میگوید: مصدر است مثل عاقبت. وَ مَنْ یَکْسِبْ‏ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً نساء: 112 هر که خطا یا گناهى کند و آنرا بگردن بیگناهى افکند، بهتانى و گناهى آشکار بدوش گرفته است.
  4. بنظر میاید که مراد از خطیئة شقّ دوّم خطاست که خطاى معذور و غیر مسئول است. راغب نیز چنین معتقد است. در این صورت تردید میان خطیئة و اثم کاملا روشن است در المیزان خطیئة را بمعنى معصیت گرفته معصیتی که وبال آن از موردش تجاوز نمیکند مثل ترک روزه و خوردن خون، و اثم را بمعنى گناهى گرفته که وبال آن مستمرّ است مثل قتل نفس و سرقت. و در این باره تحقیق شایانى کرده است. ولى باید دانست که ذیل آیه در باره نسبت گناه بدیگرى است‏ «ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً» نسبت ترک روزه و خوردن خون مثلا بدیگرى، با مساق آیه چندان جور در نمیآید.
  5. گناهى بزرگ متحمل شده است.بهتر آنست که خطیئه را بمعنى خطاى معذور بگیریم چنانکه گفتیم آنوقت معنى آیه کاملا طبیعى و مطابق فهم میشود یعنى: هر که خطائى مرتکب شود مثلا کسى را باشتباه بکشد و یا گناهى مرتکب شود مثلا پولى بدزدد سپس آنرا بگردن بیگناهى افکند گناهى بزرگ متحمل شده است.

کلمه خطیئة بطور مفرد فقط سه بار در قرآن مجید آمده یکى آیه 81 بقره که گذشت و دیگرى آیه 82 شعراء و سوّمى آیه ما نحن فیه. اوّلى حتما در باره گناه و دوّمى محتمل است و سوّمى بنا بر آنکه گفته شد بمعنى خطاى معذور است. قاموس قران، ج‏2، ص: 261

  1. دل بستگی ها از خطاء - و رشد بصیرت - خطبه 28 نهج البلاغه  در بی اعتنایی دنیا می فرمایند: أَمَّا بَعْدُ أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنَ‏ الدُّنْیَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَظَلَّتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در طى خطبه‏ئى (نماز عید فطر) بعد از ستایش خدا فرموده: همانا دنیا پشت کرده باهلش و بجدائى آنها اعلان کرده و همانا آخرت رو آورده است و نزدیک شده  آگاه باشید شما در روزگار آرزو و امید باشید که پشت سر این روز مرگست و بس، پس هر کس در روزگار امیدواریش پیش از رسیدن مرگش کارى کرد کردارش او را بهره بخشد مرگش زیانى باو نرساند و هر کس در روزگار پیش از مرگ کوتاهى کند کردارش زیان آورد و هلاکش کند و مرگش زیان آورد.اد از این خطبه 28 یک دید دقت باید داشته باشیم در دل بستگی ها از خطاء که در این مورد رشد بصیرت لازم دارد ... باید گفت یارب کمرم شکسته از بار گناه ..... با موی سفید وقد خمیده و روی سیاه
  2.  چاره نجات خویش از امروز کنیم - دنباله خطبه 28 نهج البلاغه -  اَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةَ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةَ النَّار... آگاه باشید که امروز روز آماده شدن و فردا روز پیشى گرفتن، پیشى گرفتن بسوى بهشت و پایانش آتش است پس آیا توبه‏کننده‏اى از گناه پیش از مرگ نیست و آیا نیست کسى که پیش از رسیدن روز سختى و بدبختى براى نجات خویشتن چاره‏اى کند. فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیَّتِهِ أَ لَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسِهِ وَ حَسْرَتِهِ‏ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ عَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ عَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضُرَّهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ عَمَلِهِ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ أَلَا فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَةِ کَمَا تَعْمَلُونَ فِی الرَّهْبَة ... پس آیا توبه‏کننده‏اى از گناه پیش از مرگ نیست و آیا نیست کسى که پیش از رسیدن روز سختى و بدبختى براى نجات خویشتن چاره‏اى کند.

آگاه باشید شما در روزگار آرزو و امید باشید که پشت سر این روز مرگست و بس، پس هر کس در روزگار امیدواریش پیش از رسیدن مرگش کارى کرد کردارش او را بهره بخشد مرگش زیانى باو نرساند و هر کس در روزگار پیش از مرگ کوتاهى کند کردارش زیان آورد و هلاکش کند و مرگش زیان آورد.

  1. سهل انگاری ریشه خطاء است -  اشاهد مثال ما َائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ که ریشه آن سهل انگاری است که مطلع شیطان الی سبیلنا ... در قرآن مى‏خوانیم که گروهى براى اغفال و فریب دیگران مى‏گویند: «اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ» ما گناه شما را به دوش مى‏گیریم این آیه جواب آنها را مى‏دهد.  چاره کار در این است که فریب خودگان قبل از هرچیز توبه کنند توبه نصوح .حتی یک لحظه را هم از دست ندهیم ..که یک از نام های روز قیامت یوم الحسرت است که همه همه حسرت می خورند !!!
  2. به سهل انگاری یوم الحسرت گرفتارند - همه همه حسرت می خورند روز قیامت  !!! .. 2- در قیامت، چشم انسان حقیقت بین شده و بر کارهاى خود، حسرت‏ مى‏خورد. «یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ» کسانی نسبت به دعوت حق بی اعتنایی  و خطاء کرده اند. در قیامت با حسرت‏ تمام مى‏گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ» .. راه نجات از حسرت‏ آخرت، فکر و تعقّل است. یا حَسْرَتَنا ... أَ فَلا تَعْقِلُون‏
  3. عمل‏ خلاف‏ با گناه دو برابر - دعوت به عمل خلاف فراوان است - اما حیف وصد حیف که دعوت به عمل خلاف فراوان است  خطرناکتر از خود تخلّف (عمل‏ خلاف‏)، انگیزه و هدف و سوء قصد آگاهانه است. «مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً» گاهى در امور بیت المال با اسم‏هاى فریبنده نظیر هدیه، هبه، حقّ الزّحمة، پاداش و انعام، روى این عمل‏ خلاف‏ سرپوش مى‏گذارند فرد منصوب به اسلام و دین و جمهوری اسلامی ، تمام کارهایش زیر نظر مردم است. گناهش با گناه دیگران فرق دارد همانگونه که خداوند به زنان پیامبر مى‏فرماید: چون خانواده رسول خدایید عمل‏ خلاف‏ شما گناهش دو برابر زنان دیگر است. بنابراین مبلغ دین ومنسوب دولت باید کاملًا مواظب باشد و بخاطر سالم ماندن از خطرات به خدا پناه ببرد و از او کمک بجوید. در انجام دستورهاى الهى مقید باشد. در امور بیت المال  و امکانات دولتی .واموراقتصادی تورمزا –
  4. دروغ معقول وعقلی نیست - اینگه خطاء کا ر می گویند ما به عهده می گیریم دروغ می گویند  ومعقول وعقلی نیست احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً نساء: 112!!! خداوند  عادل است کسی را به جرم دیگری عغاب نمی کند... 1- خداوند عادل‏ است‏ ومجازات‏هاى او عکس‏العمل کردارهاى خودماست. إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ ...-
  5. عمل هر انسانى را به گردنش مى‏آویزیم -خداوند عادل‏ است‏ و پاداش و کیفرش بر اساس عمل است. «مَنْ یَعْمَلْ - خداوند، عادل‏ است‏ و مرتبه‏ى هر کس را طبق عملکرد خود او قرار مى‏دهد. وهر کس مسول عمل خودش است . جزاء غیراز عمل کرد باعدالت خداهم خوانی ندارد خداوند عادل‏ است‏، حتّى کسانى که براى او کار نکنند، پاداش آنها را بدون کم و کاست در دنیا مى‏دهد. نُوَفِّ إِلَیْهِمْ ... لا یُبْخَسُون‏ .براى هر فرد کتابى است که کارهاى شخصى او در آن ثبت است. «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً» فرموده ما عمل هر انسانى را به گردنش مى‏آویزیم و روز قیامت آن را به صورت کتابى در برابرش مى‏گشاییم و به او خطاب مى‏شود کتاب خود را بخوان. «اقْرَأْ کِتابَکَ‏» . شما در واقع خیالات خود را پرستش مى‏کردید. «فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ‏» به هر اظهار ارادت وادّعاى حمایت دل خوش نکنید. نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ... لَکاذِبُون‏
  6. دنیا محل مسابقه عقب بماند باخته - خطبه 28 قابل دقت است  وَ السَّبَقَةَ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةَ النَّار... امروز روز آماده شدن و فردا روز پیشى گرفتن، پیشى گرفتن بسوى بهشت و پایانش آتش است سبقت ومسابقه را می رساند که سبقت گرفتن به بهشت اول آورده بعد آتش وجهنم را . حضرت دنبال اموری می رود که مسرت بخش است که لازمه آن بهشتاست.  جناب صاحب بن عباد : بین سبقت وغایت باید فاصله گذاشته اند جنته وغایت النار  نکته ظریف وقابل تامل دارد وسر عجیبی وویژه ای در این دوکلمه است واختلافی عجیب دراین دومعنا وجود دارد ؛ که سبقت ومسابقه به سوی بهشت انسان ذاتا دوست دارد وپیشی می گیرد ولی این مورد در آتش نیست اگر برای خدا وشناخت زیر شکنجه چون بلال حبشی برود ویا در زمان ما زندان ها ابو حریره و...وشکنجه های ساوک برای بچه های مارا داشته باشد ارش دارد وبرنده اند.
  7. مرحوم سید رضى (قدس سره) در پایان این خطبه توضیحاتى به این شرح بیان فرموده : من مى گویم اگر سختى باشد که در دنیا مردم را با نهایت قوت، به سوى زهد بکشاند و به عمل کردن براى آخرت وادار سازد، همین گفتار (مولا امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این خطبه) است که مى تواند علاقه انسان را از آرزوهاى دراز قطع کند و جرقّه بیدارى و تنفّر از اعمال زشت را در دل ها برافروزد. نکته آقا جانمان جایز نمیدانند سبقت النار را نام ببرند  نکته  ای که در مفهوم غایت است بیان می کنند.که پایان کار سر انجام  بهشت است. ومسرت..
  8. سرچشمه‏ى شرک وانحراف - در قرآن داریم وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‏ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ‏ سَبِیلِهِ‏ قُلْ‏ تَمَتَّعُوا فَإِنَ‏ مَصِیرَکُمْ‏ إِلَى‏ النَّارِ «ابراهیم/30»

2- گاهى سرچشمه‏ى شرک وانحراف، طاغوت‏ها هستند. «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‏ أَنْداداً لِیُضِلُّوا» و گاهى جاذبه‏ى بت‏ها عامل انحرافند. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ»

3- خداوند افرادى را به حال خود رها مى‏کند. «قُلْ‏ تَمَتَّعُوا»

4- کافران در دنیا کامیابند، ولى آخرت ندارند. «تَمَتَّعُوا فَإِنَ‏ مَصِیرَکُمْ‏ إِلَى‏ النَّارِ»

5- هر رفاهى نشانه‏ى مهر نیست، شاید وسیله و مقدّمه‏ى قهر الهى باشد. «تَمَتَّعُوا»

  1. دعوت رهبران فاسد،- در آیات قبل سوره ابراهیم خواندیم که رهبران فاسد، مردم را به سوى غیر خدا دعوت مى‏کنند. «جَعَلُوا لِلَّهِ‏ أَنْداداً» این آیه مى‏گوید: با آنکه از غیر خدا هیچ کارى ساخته نیست و هر که هر چه دارد از آنِ خداست، ولى انسان، بى‏توجّه و ناسپاس است. نتیجه خطاء و خطیغه موانع رشد بصیرت است کسی انجام دهد در وادی انحراف کشانده می شود آخرکار هلاکت وناراست. نظیر آیه‏ى 30 سوره ابراهیم؛ «قُلْ‏ تَمَتَّعُوا فَإِنَ‏ مَصِیرَکُمْ‏ إِلَى‏ النَّارِ» براى خداوند رقیب تراشى مى‏کنند. «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‏ أَنْداداً»
  2. مبغوضترین مردم در پیشگاه خداوند - نقل است که حضرت أمیرعلیه السّلام فرموده: دو نفر در پیشگاه خداوند مبغوضترین مردمند: یکى آنکه خداوند او را به خود واگذارده است و از راه راست منحرف گشته، و بدون دانش و راهنما حرکت مى‏کند، به سخنان ساختگى و دور از حقّ و حقیقت و بدعتهاى خویش سخت دل بسته، و به سرعت در راه گمراه ساختن مردم گام بر مى‏دارد، و براى افرادى که فریبش را بخورند فتنه است، وى از مسیر هدایت پیشینیان گمراه گشته؛ و گمراه‏کننده کسانى است که در زندگى و پس از مرگش تابع او شوند، او بار گناهان کسانى را که گمراه ساخته به دوش مى‏کشد و همواره در گرو گناهان خویش نیز هست!. دوم کسى که مجهولاتى به هم بافته و به سرعت با حیله و تزویر در میان مردم نادان پیش مى‏رود، در تاریکیهاى فتنه و فساد به تندى قدم بر مى‏دارد، حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِیئَتِهِ وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا فَوُضِعَ فِی جُهَّالِ - خطبه 17- بند 3-  
  3. در نقاط منظومی حضرت  نکاتی دارد :

إِلٰهِى لَئِنْ جَلَّتْ وَجَمَّتْ خَطِیئَتِى‌ .....فَعَفْوُکَ عَنْ ذَنْبِى أَجَلُّ وَأَوْسَعُ- معبودم، اگر خطایم بزرگ و انبوه است پس گذشت تو از گناه من بزرگ‌تر و گسترده‌تر است

  1. وإِلٰهِى لَئِنْ أَعْطَیْتُ نَفْسِىَ سُؤْلَها..... فَهَا أَنَا فِى رَوْضِ النَّدَامَةِ أَرْتَعُ معبودم، اگر خواهش نفسم را به نفسم واگذاشتم اینک در مرغزار پشیمانی می‌گردم –
  2. إِلٰهِى تَرىٰ حَالِى وَفَقْرِى وَفاقَتِى‌ ......وَأَنْتَ مُنَاجاتِى الْخَفِیَّةَ تَسْمَعُ - معبودم، بدحالی و تهیدستی و نیازم را می‌بینی و تو مناجات پنهان مرا می‌شنوی
  3. إِلٰهِى فَلا تَقْطَعْ رَجَائِى وَلا تُزِغْ‌ فُؤُادِى...... فَلِى فِى سَیْبِ جُودِکَ مَطْمَعُ - معبودم، امیدم را قطع مکن و منحرف مسازقلبم را، که من به باران جودت طمع دارم
  4. إِلٰهِى لَئِنْ خَیَّبْتَنِى أَوْ طَرَدْتَنِى‌ .....فَمَنْ ذَا الَّذِى أَرْجُو وَمَنْ ذَا أُشَفِّعُ ؟ - معبودم، اگر محرومم کنی یا از پیشگاهت برانی - پس به چه کسی امیدوار شوم و چه کسی را شفیع گیرم؟
  5. إِلٰهِى أَجِرْنِى مِنْ عَذَابِکَ إِنَّنِى‌.....أَسِیرٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ لَکَ أَخْضَعُ - معبودم، از عذابت پناهم ده که من

اسیر و خوار و ترسانم و برایت فروتنی می‌کنم

  1. إِلٰهِى فَآنِسْنِى بِتَلْقِینِ حُجَّتِى‌ ..... إِذَا کَانَ لِى فِى الْقَبْرِ مَثْوَىً وَمَضْجَعُ- معبودم، با تلقین دلیل، همراهم باش در آن زمان که در قبر منزل و خوابگاهم باشد
  2. إِلٰهِى لَئِنْ عَذَّبْتَنِى أَلْفَ حِجَّةٍ ..... فَحَبْلُ رَجَائِى مِنْکَ لَایَتَقَطَّعُ - معبودم، اگر هزار سال مرا عذاب نمایی رشته امید من از تو قطع نمی‌شود
  3. إِلٰهِى أَذِقْنِى طَعْمَ عَفْوِکَ یَوْمَ لَا..... بَنُونَ وَلَا مالٌ هُنَالِکَ یَنْفَعُ - معبودم، مزه گذشتت را به من بچشان آنگاه که نه فرزندان و نه مال در آن زمان سود نرساند
  4. إِلٰهِى لَئِنْ لَمْ تَرْعَنِى کُنْتُ ضَائِعاً ...... وَ إِنْ کُنْتَ تَرْعَانِى فَلَسْتُ أُضَیَّعُ - معبودم، اگر مرا حمایت نکنی تباه شده‌ام و اگر حمایتم کنی، تباهی نپذیرم
  5. إِلٰهِى إِذَا لَمْ تَعْفُ عَنْ غَیْرِ مُحْسِنٍ‌ ...... فَمَنْ لِمُسِىءٍ بِالْهَوَىٰ یَتَمَتَّعُ - معبودم، اگرازغیر نیکوکاران نگذری پس امید کسی که با هوس کامروایی می‌کند کیست؟
  6. إِلٰهِى لَئِنْ فَرَّطْتُ فِى طَلَبِ التُّقَىٰ‌ ..... فَهَا أَنَا إِثْرَ الْعَفْوِ أَقْفُو وَأَتْبَعُ - معبودم، اگر در طلب تقوا کوتاهی کردم - پس اینک دنبال گذشت توأم و سراغ آن می‌روم
  7. إِلٰهِى لَئِنْ أَخْطَأْتُ جَهْلاً فَطَالَمَا ..... رَجَوْتُکَ حَتَّىٰ قِیلَ ما هُوَ یَجْزَعُ - معبودم، اگر از روی جهالت خطا کردم تا آنجا به تو امید بستم که درباره‌ام گفته شد باک ندارد
  8. إِلٰهِى ذُنُوبِى بَذَّتِ الطَّوْدَ وَاعْتَلَتْ‌ ..... وَصَفْحُکَ عَنْ ذَنْبِى أَجَلُّ وَأَرْفَعُ - معبودم، گناهم بلندتر و بزرگ‌تر از کوه‌های برافراشته شده ولی چشم‌ پوشی تو از گناه من بزرگ‌تر و برفرازتر است
  9. إِلٰهِى یُنَحِّى ذِکْرُ طَوْلِکَ لَوْعَتِى ..... وَذِکْرُ الْخَطَایَا الْعَیْنَ مِنِّى یُدَمِّعُ - معبودم، یاد عطای همیشگی‌ات آتش دلم را خنکی می‌بخشد و یاد گناهان، دیدگانم را اشک‌بار می‌کند
  10. پإِلٰهِى أَقِلْنِى عَثْرَتِى وَامْحُ حَوْبَتِى‌ - فَإِنِّى مُقِرٌّ خَائِفٌ مُتَضَرِّعُ  - معبودم، لغزشم را نادیده گیر و گناهم را پاک کن من اقرار به گناه دارم و هراسان و نالانم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده