پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۸ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

۰۹
اسفند
  1. بسم الله الرحمان الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3. 30- طلب آزادى از عذاب رستاخیز
  4. «یطلبون الى الله تعالى فى فکاک رقابهم» 2- شاخه‏هاى اسارت و آزادى
  5. براى اسارت مى‏توان شاخه‏هاى بسیارى در حدّ هر صفت رذیله و روش نادرست به حساب آورد، از جمله اقسام اسارت مى‏تواند از اسارت در چنگال هوى و هوس و گناه و معصیت، تشریفات، آداب و رسوم غلط، قیود دست و پاگیر امور ازدواج دخترها و پسرها، اوهام و خرافات و صفات رذیله اخلاقى مثل طمع، بخل، حسد و غیره نام برد؛ و در مقابل آزادى از هر یک از اینها، شاخه‏اى از آزادى است، اینها امورى است که هر انسان در طول زندگى به خوبى با روح خود لمس مى‏کند.
  6. انسانهائى که به دنبال امیال نفسانى بوده، و نفس بر گردن آنها ریسمانى افکنده، و به هر سو مى‏کشد، یا فردى که در گرداب گناهان غوطهور است، چگونه ادعا مى‏کند، آزاد است، و طعم آزادى را چشیده است؟! آزاد آن است که اگر طوفان هوا و هوس و شهوات به او روى آورد او طوفان شکن باشد، نه طوفان شکننده او، باید چون یوسف (علیه السلام) تن به هوسهاى زلیخاها نداد، چنانکه یوسف (علیه السلام) تن به او و به مقاماتى که ممکن بود، بواسطه مراوده با او به دست آورد، نداد، او به بردگى رفت و به زندان افتاد ولى آزادى خود را به زندان نینداخت، زبان حال و قال او این بود که‏ « (رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»: «پروردگار من زندان محبوبتر است براى من از آنچه مرا به سوى آن مى‏خوانند»، زندانى تن بهتر از زندانى روح و حریّت است که آنها مى‏طلبند.
  7. در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده: «یُوسُفُ الصِّدیقُ الامین لم یَضْرُرْ حُریَّتَه أَنْ استُعِبدَ وَ قُهرَ وَ اسِر ...»:

«یوسف راستگو و امین، حرّیتش با بردگى و اسارت خدشه‏ دار نشد ...»

  1. ازشاخه‏هاى اسارت و آزادى‏ - خداوند این گونه افراد را به عنوان الگو براى ما معرفى کرد، تا حجّت بر ما تمام شود، و بدانیم مى‏توان چنین بود، نگوئید پیامبر بود زیرا تا چنین نشد پیامبر نشد، و نظیر یوسف صدیق (از این جهت) در افراد عادى هم براى اتمام حجت بوده و هستند و خواهند بود.
  2. نفسها درگرو اعمال- در خطبه‏اى از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) (که درباره ماه رمضان ایراد فرمودند) چنین مى‏خوانیم: «... ایها الناس ان انفسکم مرهونة باعما لکم ففکوها باستغفارکم ...»: «اى مردم روان ها و نفسهاى شما در گرو اعمال شما است، پس با استغفار و توبه رهایشان کنید ...».
  3. آرى نفس ما و حریت آن در گرو اعمال ما است، اعمال زشت و گناهان ما غل و زنجیرهاى دست و پاى نفس ما هستند که با استغفار باز مى‏شوند و نفس آزاد مى‏گردد.
  4. انسانهائى که دچار تشریفات و تجملات غلط و چشم و هم چشمیها شده‏اند، و اگر خانه آنها کذائى و مبلمان آن بهمانى نباشد، کسر شأن احساس مى‏کنند در حقیقت مرده‏اند و خود نمى‏دانند، آداب و رسوم غلط که مى‏گوید شأن من نیست به دیدن فلانى روم، زیرا بزرگترم یا با این سن و سال نمى‏شود به نزد کم‏ سنى رفت و علم آموخت، یا حتماً باید هدیه من که براى فلانى مى‏برم، بالاتر از هدیه او باشد، که منزل مبارکى من مى آورد هو غیره، زنجیر بردگى است که با دست خود به گردن خود افکنده‏ایم
  5. انسانهای دچار و شرایط سخت-  شرایط سخت ازدواج که خود پیش پاى خود گذارده‏ایم، و جامعه را از نعمت ازدواج محروم کرده و دخترها و پسرها را به مراکز فساد کشانده‏ایم، چیزى جز بند نیست که به دست و پاى خود بسته‏ایم، مهریه‏هاى سنگین و توقعات‏ زیاد و این که داماد حتماً دکتر و یا مهندس و داراى منزل و ماشین باشد یا عروس بسیار زیبا و از خانواده ثروتمند باشد،
  6. همین ها موجب شده به بدبختى بیفتیم و دختران و پسران ما به راه فساد روند و آبروى خانواده‏ها بر باد رود و تا این قیود دست و پاگیر در برابر ما باشد و توجه به صداقت و شرافت و دیانت و عفّت عروس یا داماد نشود و محور انتخاب جمال و ثروت باشد باید در این گرداب دست و پا زنیم و از این اوضاع بنالیم؛
  7. تا وقتى اوهام و خرافات و رمل و اسطرلاب و فال و فالگیر و کف‏بین سرنوشت ما را تعیین کند، باید جامعه‏اى عقب مانده باشیم، تا وقتى ضوابط و عقل بر ما حاکم نیست باید اسیر باشیم،
  8. تا زمانى که صفات رذیله مثل طمع و بخل و حسد و غیره حاکم بر ما باشد، عبد اینها هستیم، و چه خوش فرمود مولى الاحرار على (علیه السلام) «لا یَسْتَرِقَنّک الطمع و قد جَعَلک اللّه حُرّاً»: «مواظب باش طمع تو را برده خود نکند که خداوند تو را آزاد قرار داده است».
  9. سؤال: آیا انسان آزاد است یا مجبور؟ مرز آزادى تا کجاست؟ پاسخ: خداوند، انسان را آزاد آفریده است و به او اختیار داده تا کارهایش را انتخاب کند.
  10. بعضى گفته‏اند: انسان در کارهایش مجبور است و گمان مى‏کند که آزاد است، امّا دلایل بسیارى بر اختیار انسان وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
  11. الف) دلیل برانسان آزاد آفریده شده - هر انسانى در کارهاى خود گاهى دچار تردید و شک مى‏شود که آیا انجام دهد یا ندهد؟ همین شک، دلیل بر آزادى اوست که مى‏تواند کارى را انجام دهد و مى‏تواند انجام ندهد.
  12. ب) گاهى انسان‏ها به کار یکدیگر انتقاد دارند. انتقاد نیز دلیل آن است که کسى که کار را انجام داده، مى‏توانسته انجام ندهد.
  13. ج) هر انسانى در عمر خود بارها از گفتار و رفتار خود پشیمان شده است و همین پشیمانى دلیل آن است که مى‏توانسته انجام ندهد و لذا با خود مى‏گوید: اى کاش انجام نمى‏دادم!
  14. د) همه مردم فرزندان خود را تربیت مى‏کنند و یا به معلّم و مربّى مى‏سپارند و این دلیل آن است که فرزند انسان مى‏تواند مسیر کج را رها و به راه حق برود.
  15. بنابراین شک، انتقاد، پشیمانى و تربیت، دلیل آزدى انسان است. علاوه بر آنکه آزادى خواسته تمام انسان‏ها بلکه حیوانات است. شما اگر گربه‏اى را در قفس کنید، هر نوع غذا براى او در قفس قرار دهید، باز ناراحت است و ترجیح مى‏دهد در کوچه و خیابان ساده‏ترین غذا را بخورد امّا در قفس نباشد.
  16. در بهشت نیز اگر آزادى نباشد، مؤمن رنج مى‏برد و لذا مؤمنان هنکامى که وارد بهشت مى‏شوند، خدا را به خاطر آزادى در بهشت سپاس مى‏گویند: «ألحمدُ لِلّه الّذى نَتبَوّء من الجنّة حیث نشاء»
  17. با این همه، انسان بنده خداست و باید به دستورات او عمل کند و اگر آزادى مرز نداشته باشد و انسان اختیار خود را به نفس و تمایلات شخصى یا تمایلات دیگران بدهد او را به دره هلاکت سقوط خواهد داد.
  18. آزادى باید در چارچوب فرامین خدا و عقل باشد تا سبب سلب آزادى دیگران نشود.
  19. 1- انسان، آزاد است و حقّ انتخاب دارد. تمام آیاتى که مى‏فرماید: انسان دنیا را خرید و آخرت را فروخت، دلیل این هستند که انسان مجبور نیست، بلکه اختیار دارد و خود با فکر و مقایسه، مى‏سنجد و انتخاب مى‏کند. «اشْتَرَوُا»
  20. خداوند مردم را در پیمودن راه سعادت آزاد گذارده است،) ولى با هم اختلاف کردند پس برخى از آنان ایمان آورده و بعضى کافر شدند. (و باز) اگر خدا مى‏خواست (مؤمنان و کافران) با هم پیکار نمى‏کردند، ولى خداوند آنچه را اراده کند انجام مى‏دهد. (و اراده حکیمانه‏ى او بر آزاد گذاردن مردم است.)
  21. - سنّت و قانون خداوند، آزاد گذاشتن انسان است. او مى‏تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار کند، امّا رشد واقعى در سایه آزادى است. در این آیه دو بار مى‏خوانیم که اگر خدا مى‏خواست، اختلاف و نزاعى میان مردم ایجاد نمى‏شد. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ»
  22.  بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است. لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند وفریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت‏ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لا اله الّا اللّه» آشنا سازند«لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حراً»
  23.  بنده است ِیا آزاد - امام کاظم علیه السلام از در خانه‏ى شخصى بنام «بُشر» مى‏گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند که از خانه بلند بود. از کنیزى که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمى‏کرد. کنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تکانى خورد و توبه کرد. «6» از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است که انسان‏ خودش را مالک نداند.«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ»
  24. انسان در انتخاب راه خدا یا شیطان، آزاد است. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ ... وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ»
  25. (بیاد آور) هنگامى که همسر عمران گفت: پروردگارا! همانا من نذر کرده‏ام آنچه را در رحم دارم، براى تو آزاد باشد (و هیچ‏گونه مسئولیّتى به او نسپارم تا تمام وقت خود را صرف خدمت در بیت‏المقدّس کند،) پس از من قبول فرما، که براستى تو شنواى دانایى. » إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیم‏
  26. اندیشه‏ى آزاد و شخصیّت مستقل، شعار قرآن است. «لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً»
  27. حقّ واجب در آزادی - رسول‏خدا صلى الله علیه و آله درباره‏ى این آیه فرمودند: هیچ مرد وزن مسلمان، آزاد یا بنده‏اى نیست مگر آنکه حقّ واجبى از خداوند بر گردن اوست و آن اینکه قرآن را فراگیرد و در قرآن تفکّر کند.
  28. سنّت الهى، آزادى‏ دادن به همه است و گرنه خداوند مى‏توانست منافقان را کر و کور کند. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»
  29. آزادى‏ از سلطه‏ى طاغوت‏ها، از بزرگ‏ترین نعمت‏هاست. چنانکه خداوند از میان همه نعمت‏ها، نام آن را برده است. «نَجَّیْناکُمْ»
  30. آزادى‏ امروز - بیان سختى‏ها و تلخى‏هاى گذشته، لذّت آزادى‏ امروز را چندین برابر مى‏کند. «یَسُومُونَکُمْ ... یُذَبِّحُونَ ... یَسْتَحْیُونَ»
  31.  آزادى‏ خود را از دست دادند - بنى‏اسرائیل بعد از حضرت موسى علیه السلام، به خاطر قانون شکنى و رفاه طلبى، مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته، آزادى‏ و سرزمین خود را از دست دادند. آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زیر یوغ طاغوت، تصمیم به مبارزه گرفتند و از پیامبر خویش اشموئیل خواستند براى آنها فرمانده و امیرى را انتخاب کند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه کنند، ولى با همه این ادعاها وقتى دستور صادر شد، همه آنها جز اندکى به میدان نبرد پشت کرده و از آن دستور سرپیچى نمودند. بقره 246
  32.  
  33. آزادى و نجات - اگر مى‏خواهید به آزادى و نجات برسید، باید رهبر الهى را بپذیرید. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً»
  34. توبه در حال اختیار و آزادى‏ ارزش دارد، نه در حال اضطرار یا مواجهه با خطر. «إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ»
  35.  مرحوم الهى قمشه‏اى در ذیل سه فراز گذشته از خطبه‏ فَهُم حانُونَ عَلى اوساطهم مَفْتَرشُونَ لِجِباهِهم وَ اکُفِّهم وَ رُکَبِهم وَ اطْرافِ اقْدامِهِم یَطْلُبُونَ الى اللّهِ تَعالى فى فکاک رِقابِهم‏ چنین مى‏سراید:

کمان سازند آنان سرو قامت‏

 

ز شوق طاعت و خوف قیامت‏

جبین ماه را بر خاک سایند

 

به سجده ذات سبحان را ستایند

که ایزدشان به لطف خود کند شاد

 

شوند از آتش قهر وى آزاد

   

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

بسم الله الرحمان الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۹
اسفند

 

    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

    1. بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛  ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام  در دانش نامه علوی آمده است یا شروح دیگر؛ بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده تیتر موضوعی خطبه همام (متقین) را در نهج البلاغه (ح فرزاد) یا در نمایش پردازش اربعین حسینی  ملاحظه فرمایید لطفا نظر دهید متشکرم ؛. https://safarzade.blog.ir/  
    2. بسم الله الرحمن الرحیم
    3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. 30- طلب آزادى از عذاب رستاخیز 1-
  2. «یطلبون الى الله تعالى فى فکاک رقابهم» ترجمه: از خداوند متعال آزادى خویش را (از عذاب رستاخیز) طلب مى‏کنند. شرح: این عبارت گویاى نتیجه اعمال و عبادات شبانه پرهیزگارن است که همانا نجات و رهائى از آتش دوزخ و عذاب است، آنها این همه مشقّت و رنج شبانه را براى وصول به حق و نجات از غضب و خشم الهى انجام مى‏دهند، در یکى از دعاهاى ماه مبارک رمضان نیز مى‏خوانیم: «وَ مُنَّ عَلَىَّ فِکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّار «و بر من رهائى از آتش دوزخ را منّت گذار» و این لطفى است که به هر بى سر و پائى نشود.
  3. رهاید از چنگال گناه  « (فِکاک رَقَبَة یا فَکُ رَقَبَة» لازم است بحثى اجمالى از آزادى و رهائى از اسارتها و قیودِ در زندگى داشته باشیم. رهائى از اسارتهاى دنیوى که مقدمه‏اى براى رهائى از اسارتهاى اخروى و در آتش گرفتار شدن است و به عبارت دیگر رهائى از آتش دوزخ نمایانگر رهیدن از چنگال گناه و هوى و هوس و شیطان و خرافات و آداب و رسوم غلط و ظلم   و بیداد و استکبار است.
  4. طلب آزادی - در جاهاى بسیارى از قرآن تعابیر گوناگونى در رابطه با نفى اسارت و اثبات‏ آزادى وجود دارد که همگى نشان دهنده اهتمام قرآن بر رهائى و آزادى انسانها است، درباره‏ پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى‏فرماید: (وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْاغْلالَ الَّتِى کَانَتْ عَلَیْهِمْ»: «پیامبر بارهاى گران و زنجیرهائى که بر (دوش و گردن) آنها است برمى‏دارد».«اصْر» در اصل به معنى حبس است و اگر به بار سنگین اطلاق شده براى این است که بار سنگین، انسان را حبس و مانع از فعّالیت او مى‏شود و اگر به عهد و پیمان و یا مجازات و کیفر «اصْر» گفته مى‏شود به خاطر محدودیتى است که براى انسان ایجاد مى‏کند.
  5. ساز کنند، نغمه حرّیت را - پیامبران و جانشینان آنها آمدند، تا عوامل حبس و سلب آزادى را از بشر بردارند و با باز کردن غل و زنجیر اسارتها، نسیم آزادى را بر روانهاى فسرده و فرسوده بدمند، و نغمه حرّیت را ساز کنند، زنجیر جهل و نادانى، بت‏پرستى، تبعیضات و زندگى طبقاتى و غیره را از دست و پا و دوش و گردن این انسان بردارند. «اغْلال» جمع «غُلّ» و بنابر آنچه از موارد استعمال آن استنباط مى‏شود زنجیرها و قیدهائى بوده که گاهى بر دست و پا و گردن مى‏گذاشته‏اند، در قرآن در موارد مختلف استعمال شده است: غُلّت ایْدیهم- اذا الاغلال فى اعْناقهم- و لا تَجْعَل یَدَکَ مَغْلُولَةً الى عُنُقِک.
  6. اطعام کردن در روز گرسنگى - در سوره بلد که مواهب ظاهرى و باطنى خداوند را بیان مى‏کند مى‏فرماید: «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ* وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ* وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ* فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ* وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ* فَکُّ رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ* یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ* أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ»: «آیا براى او (انسان) دو چشم‏ و یک زبان و دو لب قرار ندادیم و او را به خیر و شرّ هدایت نکردیم، ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم بالا نرفت، و تو نمى‏دانى آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده است، یا اطعام کردن در روز گرسنگى، یتیمى از خویشاوندان یا مستمندى به خاک افتاده را».
  7. سه عنصر برای شناخت ومعرفت - خداوند سه عضو مهم براى شناخت و معرفت را نام برده، و سپس به نعمت باطنى و وجدان و فطرات اشاره کرده که به سبب آن از درون جان، خوبیها و بدیها را درک مى‏کنیم، و وجدان انسان گواه است که: «هدیناه النجدین». از این گردنه انسان با این وسائل نگذشت، چه میدانى منظور از گردنه «صعف العبور» چیست فکّ رقبه و آزاد ساختن گردنها از طوقهاست این هدف انبیاء (علیهم السلام) و اولیاء الهى بوده است، رهائى از این اسارتها و گردنه‏ها در دنیا، رهائى از گردنه آخرت را به دنبال دارد.
  8. امر به آزاد کردن برده است، -در حدیثى از پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) آمده‏ : «انَّ امامَکم عَقَبَة کَؤداً لا یَجوزها المُثَقَّلُون و انَا اریدُ انْ اخَفَّفَ عنکم تلک العَقَبَة»: «پیش روى شما گردنه صعب العبورى است که افراد سنگین بار از آن نمى‏گذرند، و من مى‏خواهم بار شما را براى عبور از این گردنه سبک کنم».آیا این فکّ رقبه در آیه فقط اشاره به بردگى است؟ ظاهر آیه چنانکه مفسّرین گفته‏اند، چنین است و جا دارد بگویم، چقدر بر ضد اسلام فریاد زدند که بردگى و برده‏دارى را تجویز کرده، و پیامبر (صلى الله علیه وآله) بردگى را نفى نکرده است، چقدر بى‏اطلاعى است اگر کسى کلمات پیامبر (صلى الله علیه وآله) را در ترغیب به آزادى برده‏ها ننگرد، و چقدر بى‏شرمى است که بنگرد و ساکت باشد، و یا انکار کند، کلمات پیامبر (صلى الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) مملوّ از امر به آزاد کردن برده است، حتى اسلام براى کفارات، آزادى برده را به عنوان کفاره ذکر کرده است و کسى که در تاریخ تتبع کند، بر او پوشیده نمى‏ماند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) از هر فرصتى براى برده‏زدائى و آزادى انسانها استفاده مى‏کرد که او براى این مبعوث شده بود.
  9. اقتصاد عربستان - در مورد این که چرا پیامبر (صلى الله علیه وآله) در ابتداء برده‏دارى را ممنوع نکرد، وجوهى ذکر کرده‏اند، از جمله این که اقتصاد عربستان در آن زمان روى برده مى‏گشت، و این امر به غیر از مختل کردن وضع مردم چیزى را به دنبال نداشت، مصلحت ایجاب مى‏کرد یک مرتبه چنین نکند، بلکه به تدریج برده‏دارى را نفى کند و
  10. نگهدارى بردگان - وجه دیگر این که اگر کسى شرایط عربستان را در آن زمان ملاحظه کند، هیچ راهى بهتر از عمل پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى نگهدارى بردگان نمى‏یافت، فقر حاکم بر مسلمانان و کمبود کار اجازه نمى‏داد که بردگان آزادانه عمل کنند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) هر چند نفرى را در اختیار ثروتمندى قرار مى‏داد، تا به ازاى کار، بردگان اداره شوند،  وجوه دیگرى نیز گفته شده که این مختصر گنجایش بحث گسترده را ندارد؛ امید است دوستداران این بحث به کتابهاى مبسوط و مستقلّى که در این زمینه نگاشته شده مراجعه کنند.
  11. برده هواى نفس بودن - البته اسلام نظرش به آزادى جسمى تنها نیست، اهتمام آن براى رهیدن از بردگى نفوس بسیار بیشتر از رهیدن از بردگى اشخاص است، برده هواى نفس بودن بسیار خطرناکتر از برده انسانى بودن، و رهیدن از آن مشکلتر از رهیدن از این است.
  12. بندگى بت نفس - مولى على (علیه السلام) در نامه 31 نهج‏البلاغه به فرزند خود امام حسن (علیه السلام) که عصاره اخلاق را به تمامى معنا بیان‏ مى‏کند چنین مى‏فرماید: «و لا تَکُنْ عَبدَ غَیرِک و قَد جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً: «و بنده غیر از خودت مباش در حالى که خداوند تو را آزاد قرار داده است». اطلاق کلام مولى بندگى بت نفس را هم شامل مى‏شود که بت نفس بسیار خطرناکتر از بت چوبى و سنگى است. هرچه مى‏کنیم خود به سر خود مى‏کنیم وگرنه خداوند ما را آزاد آفریده و مى‏خواهد آزاد باشیم و آزاد رویم، گذشتن از این گردنه و عقبه‏ها راحت نیست،
  13. آتش دوزخ پیچیده به شهوات - قرآن تعبیر به «اقتحام» فرموده‏ « (فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» «اقتحام» در اصل به معنى ورود در کار سخت و خوفناک است (مفردات راغب) یا داخل شدن وگذشتن از چیزى با شدّت و مشقت است، (تفسیر کشّاف) و این تعبیر خود گویاى سختى کار است و چه باید کرد که بهشت پیچیده به مشکلات است، و آتش دوزخ پیچیده به شهوات که این سخن مولى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) است که مى‏فرمود پیامبر (صلى الله علیه وآله) مکرراً چنین مى‏گفتند إنَّ الجنّة حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ وَ إنَّ النارَ حُفَّت بِالشَّهوات».
  14. بزرگترین ظالمها شیطان نفس آماره  : در فرازهاى قبلى اشاره شد که‏ (ارادتهم الدنیا فلم یریدوها) «دنیاى هوس براى آنها مى‏آید و آنها با صبر پذیراى اویند» دنیا دام بر سر راه آنها گذارده و مى‏خواهد آنها را اسیر کند ولى‏ (فَفَدَوا انْفُسَهم) براى آزادى خود فدیه مى دهند تا از بند اسارت نفس رهائى یابند آنها لحظ اى حریّت خود را، در زندان هوس نمى‏بینند نفس آنها در برابر هیچ ظالمى و بزرگترین ظالمها یعنى شیطان و نفس امّاره سرخم نمى‏کند گرچه جسم آنها به بردگى و زندان و اسارت کشیده شود، چنانکه دیدیم با یوسف صدیق (علیه السلام)، آن پیامبر خدا چه کردند ولى تن به اسارت هوى و هوس نداد، و در چنگال گناه گرفتار نشد، بردگى و زندان و اسارت را پذیرفت، ولى اسیر نشد..
  15. جسم زندان بهتر از روح زندان  - و زبان حال و مقال وى‏ چنین بود: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»: «خداى من زندان براى من بهتر است از آنچه مرا به آن دعوت مى‏کنند» (زیرا که زندان بودن جسم راحت‏تر از زندانى بودن روح و حرّیت، در چنگال هوى و هوس زنى مثل زلیخا است).
  16. اجرت اجیر - براى توجه دادن به اهمیت آزادى در مکتب آزادیبخش اسلام، دو حدیث از پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) و پرچمدارى آزادى ذکر مى‏کنم: «ان الله غافر کل ذنب الا من احدث دینا او اغتصب اجیرا او باع حرا؛ «خداوند هر گناهى را مى‏آمرزد، مگر کسى را که دین جدیدى از طرف خود بیاورد، یا اجرت اجیرى را غصب کند یا فرد آزادى را بفروشد». «ان الله غافر کل ذنب الا من جحد مهرا او اغتصب اجیرا اجره او باع‏ حَرًّا؛ «خداوند هر گناهى را مى‏آمرزد، مگر کسى که انکار مهریه کند، یا غصب اجرت اجیر و کارگرى کند یا فرد آزادى را بفروشد».
  17. سلب حقوق و آزادى - از ضمیمه کردن این دو روایت روشن مى‏شود که اولا: خداوند هر گناهى را مى‏آمرزد، مگر اینکه حقّى از کارگر یا حق همسر یا حق آزادى از کسى گرفته شود، و ثانیاً جُرم غصب این حقوق به منزله جرم کسى که دینى را از طرف خود بوجود آورده، و تشریع و بدعتى گذارد، و در برابر دین خدوند ابراز دینى کند. یعنى در نزد خداوند سلب حقوق و آزادى انسانها امرى نابخشودنى است.
  18. اهمیت مسئله آزادى - در روایت دیگرى از رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) آمده که خداوند فرمود سه نفرند که روز قیامت دشمن آنها هستم، یکى‏ از آنها کسى است که انسان آزادى را بفروشد و از بهاى آن استفاده کند. این‏گونه روایات بهترین دلیل بر اهمیت مسئله آزادى و نفرت اسلام از سلب آزادى است، آرى پیامبر (صلى الله علیه وآله) به مردم حرّیت داد و آنها را از گرداب فساد به ساحل فلاح رسانید، و کجایند آن کوردلانى که آن اتهامات را به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) زدند، خواستند و مُهر برده‏دارى و ظلم  ت اسارت را بر صحیفه نورانى وى زنند!
  19. فلسفه آزادى‏ - فلسفه و ریشه علاقه انسان به آزادى الهام گرفته از وجدانیات او است، گرچه برهانى و استدلالى نیز هست، انسان، علاقمند به آزادى است چنانکه علاقمند به زیبائى است، او دوستدار گلى زیبا مى باشد، و هرگز به دنبال استدلالى براى این دوستى نیست، یک مسئله فطرى و وجدانى است، این گرایش به آزادى نه تنها در انسان که در تمامى موجودات زنده نهفته است، حتى گیاه هم تمایل دارد آزادانه به هر سو رشد کند و محصور کردن آن در محیطى منافقات با طبیعت آن دارد، و چه بسیار دیده شده محصور کردن آن موجب پژمردگى و خشکى آن مى‏شود. شما اگر پرنده‏اى را در قفسى از طلا حبس کنید، و به او برسید و پرستارى کنید، باز مى‏بینید روز به روز پژمرده‏تر و ضعیف‏تر مى‏شود، و چه بسا خوانندگى خود را فراموش مى‏کند،
  20. خطر را در آزادی پزیر است - معروف است اگر پرنده‏اى آزاد باشد و حبس شود، خواندن را فراموش مى‏کند، اینها که مى‏بینید مى‏خوانند پرندگانى هستند که از ابتداء در قفس به دنیا آمده‏اند، شما در باغ وحش مى‏بینید همه چیز فراهم است، و مصونیت براى حیوانات وجود دارد، ولى آنها رنجوراند، و عمرشان کوتاه، در حالى که اگر در میان جنگل و در دسترس حیوانات درنده باشند و طعمه آنها قرار گیرند ولى باز چون آزاداند شاداب تر و قوی تر و چه بسا عمرشان طولانى‏تر است.
  21. گیاه از سلب آزادی رنجور شده - در داستانها مطالبى گفته‏اند که مؤید و شاهد این مطلب است، داستان آن بازرگانى که به هند رفت و طوطى را گرفته در قفس کرد معروف است، با این که بسیار به او توجه داشت ولى طوطى از اسارت رنج مى‏برد و در نهایت با یاد گرفتن درسى که دوستان او توسط آن بازرگان به او تعلیم کردند، خود را به مردن زده و رها شد. چرا حیوان با تمام خطرات جنگل پذیراى آزادى در جنگل است، و حاضر به حبس نیست، چرا انسان و حتّى گیاهى از سلب آزادى رنجور شده و مى‏میرد؟
  22. آزادی وسیله شکوفایی - نکته مهم این است که شکوفائى استعدادهاى هر موجودى در مسیر تکامل، هرگز با حبس شدن او حاصل نمى‏شود پیمودن این مسیر بدون آزادى ممکن نیست. آزادى هدر دادن نیروها و سرمایه‏ها نیست، بلکه وسیله شکوفائى و بارور شدن استعدادها است. از این جا آزادى منطقى و معقول از غیر منطقى و نامعقول جدا مى‏شود، تفاوت آزادى اسلامى با آزادى غربى روشن مى‏گردد؛ آزادى در منطق عقل و اسلام عبارت از آزاد بودن براى پیمودن مسیر تکامل و به فعلیت رسیدن استعدادها و شکوفائى خلاقیت ها است، اما آزادى شهوات و اسیر شدن انسان در چنگال هواها و پستیها که مایه هدر رفتن آب حیات و عمر و نیروهاى انسان در باتلاق رذالتها و بیچارگى‏ها است، نه جنبه منطقى، نه عقلى و نه اسلامى دارد.
  23. حد و مرز آزادی - آزادى در دنیاى امروز چنان توسعه پیدا کرده که شامل برهنگى زنان، ایجاد بدترین مراکز فساد و روابط نامشروع، تجاوزها، تعدیها و اهانتها شده است، و کار را به جائى رسانده‏اند و محدوده آزادى را به حدّى گسترش داده‏اند که به قلم نویسنده هم حق داده‏اند که در راستاى وقاحتها و زشتیها هر چه مى‏خواهد بنویسد، به مقدسات میلیونها مردم توهین کند و مبارزه بر ضد آن را مبارزه با آزادى تفکّر و اندیشه و قلم مى‏پندارند، مبارزه با سلمان رشدى را مبارزه با آزادى مى‏دانند، در حالى که او نه تنها به مسلمانان بلکه به تمام جهانیان اهانت کرده، زیرا او به حضرت ابراهیم (علیه السلام) که پدر همه ادیان آسمانى است توهین کرده، ابراهیمى که مورد احترام تمامى پیروان ادیان آسمانى است.
  24. آزادی وارزش ها - آنها نه تنها محکوم نکردند بلکه خود فیلمى به نام (آخرین وسوسه‏هاى مسیح) ساختند که خدا مى‏داند چه نسبتهاى نارواى ناموسى و غیرناموسى به این پیامبر الهى دادند، این چه آزادى است؟! آیا اگر چیزى به قیمت نابودى انسانیت و همه ارزش‏هاى وى تمام شود باز هم در محدوده آزادى است، آیا در محدوده اعلامیه حقوق بشر است که سازمان حقوق بشر حمایت از چنین آزادیهائى مى‏کند؟ جواب این سؤال را به هر آزاده‏اى وامى‏گذاریم که وجدان بهترین قاضى است.
  25. منطق آزادی - این گونه آزادى، آزادى نیست، این نابودى ارزشها است، این پایمال کردن نیروهائى است که مى‏تواند در پشت سدّ اراده جمع شده و آینده‏ساز فرد و جامعه باشد، اگر انسان مسؤولیت دارد و اگر وسائل ترقى براى او فراهم شده، و اگر فلسفه آزادى تکامل است، باید آزادى او محدود در چهارچوبه‏اى منطقى باشد، و به بیان دیگر دو نوع آزادى داریم: حیوانى و انسانى.
  26. تجاوز به حقوق دیگران به اسم آزادی - آزادى حیوانات جنگل و درندگان غیر از آزادى انسان است، و اى کاش آزادى بعضى از این انسان نماها به اندازه حیوان بود، کدام حیوان درنده و وحشى تا وقتى گرسنه نشده به حقوق دیگران تجاوز کرده، و حقوق دیگران را پایمال کرده است! حیوان تا گرسنه نباشد دیگرى را طعمه خود قرار نمى‏دهد، تا به او ظلم  ى نشود حمله نکرده و از خود دفاع نمى‏کند؛ اما متأسفانه بسیار مى‏بینیم افراد و حکومتهائى را که چگونه فقط براى ارضاء شهوات نفسانى و حبّ جاه و مقام و قدرت‏طلبى و زورگوئى به حق دیگران تجاوز کرده، و چه بسا در کشورى کودتا مى‏کنند، چنانکه دیدیم آمریکا وقیحانه در میان دیدگان مردم جهان پاناما را اشغال نظامى کرده و حکومتى را سرنگون مى‏کند، آیا حقیقت آزادى و حرّیت همین است، آیا حرمت حریم آزادى این است؟! نه هرگز!
  27. انواع اسارت به اسم آزادی - این آزادى غربى مشتمل بر انواع اسارتها است، شهوت را آزاد گذارده، و ثمره و محصولش فرزندان نامشروع، بیماریهاى آمیزشى خطرناک مثل سوزاک، سفلیس و بدتر از همه که بیمارى دنیاى صنعتى- شهوى، امروز باید نامید بیمارى ایذر است، بیمارى ناشى از روابط نامشروع، و کار به جائى رسید که ارمغان این آزادى قرن بیستم را دیدیم، و آن مشروعیت بخشیدن به اعمال زشت و پلید همجنسن‏بازان بود،
  28. روابط نامشروع به اسم آزادی - مدعیان آزادى بى‏شرمانه در مجلس قانون گذارى خود حق تشکیل خانواده به دو مرد را دادند، و اعلان کردند، چون این عمل رواج یافته و نمى‏توان این همه را از مزایاى خانواده محروم کرد، پس حق و مزایائى را که به یک زن و شوهر داده‏ایم، باید شامل این افراد (پست) هم بشود، و چه بى‏شرمانه آن روحانى نماى مسیحى (چنانکه در تلویزیون هم به نمایش گذاردند) خطبه عقد بین دو همجنسن‏باز را اجراء کرده!! آیا این دستورات و تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) است آیا او مجوّز عملى است که به سبب آن قوم لوط هلاک شدند، آیا او برخلاف فطرت  و طبیعت اصیل انسانى حکم کرده است؟!
  29. آرى باید غرب بپذیرد که دستاورد آزادیش پرونده‏هاى قطور در محاکم‏ قضائى باشد، چگونه انسانى که نمى‏داند پدر او کیست شخصیت و اصالت پیدا کند، چگونه این حقارت را جبران کند، باید حقارت خود را با قلدرى، هفت‏تیرکشى، چاقوزنى و آدمکشى و گانگسترى بدست آورد، و باید به دادگاه کشیده شود، باید ذلت نفس را با خودکشى‏ها و محرومیتها جبران کند و ...
  30. آزادی در مسیر تکامل نه در مسیر کج شدن- چگونه این موجودى که نام خود را انسان مى‏گذارد، حق به خود مى‏دهد چنین کند، در حالى که در منزل خود چنین حقّى را به گیاه نمى‏دهد، یک درخت را باغبان در مقابل نور، هوا، آب و مواد غذائى قرار مى‏دهد، و حتى زمین را شخم زده و نرم مى‏کند تا ریشه آن آزادانه حرکت کند، و گیاه آزادانه رشد کند، اگر باغبان دید که درخت کج شده، یا از لب دیوار به خانه همسایه مى‏خزد یا با درختان دیگر درگیرى پیدا کرده سریعاً او را مهار مى‏کند، با چوبى آن را مستقیم مى‏کند و شاخ و برگ زیادى آن را مى‏زند،
  31. زبان حال درخت این است که من آزادم هر جا بروم و کج شوم، ولى باغبان منطقى، این آزادى را حق درخت نمى‏داند با چوبى او را راست مى‏کند و گوید آزادى تو در مسیر تکامل تو است، نه در مسیر کج شدن و انحراف، هر وقت بخواهى سرمایه‏هاى خود را در مسیر کج مصرف کنى جلوى تو را مى‏گیرم، و اگر راست نشدى تو را با ارّه متوقف مى‏کنم، گویا این مسئله به این واضحى براى دنیاى امروز حل نشده،
  32. ظلم   در حق آزادی - به آنها گفته مى‏شود چرا شهوتها را رها کرده‏اید، گویند آزادى است، چرا ظلم   و ستم مى‏کنید گویند آزادى است و هزاران چرا، چرا را با کلمه زیبا و پرمفهموم آزادى جواب مى‏دهند، کلمه‏اى که اگر زبان داشت فریاد مى‏زد مرا هم به اسارت کشیدید، و از ظلم   در حق من هم فروگذار نکردید، این چه آزادى است که به قیمت فرو رفتن ملتى در منجلاب فساد است، مى‏گویند مسئله حجاب و آمیزش زن و مرد حلّ شد، با کدام الگو و معیار حل شد و با چه قیمتى؟!
  33. فریاد اسلام، فریاد آزادى است، همانگونه که نقل شده سرور آزادگان حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در زمین کربلا خطاب به لشکر عمرسعد فرمود: «ان لم یکن‏ لکم دین فکونوا احرارا فى دنیاکم»: «اگر دین هم ندارید و اعتقادى به مبدأ و معادى ندارید شما انسانید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید!»
  34. فقیرى از فقر رنج مى‏برد، و - فکر نکنید فساد و تباهى و اسارتهاى نفسانى امروز پیدا شده که اولیاء خدا و ائمه (علیهم السلام) ما هم از این‏گونه امور در زمان خود مى‏نالیدند؛ مولى على (علیه السلام) در خطبه 129 نهج‏البلاغه چنین مى‏فرماید: «هر جا به مردم مى‏خواهى نظر کن، آیا غیر از این مى‏بینى که فقیرى از فقر رنج مى‏برد، و شکیبائى ندارد، و از آنچه خدا به او داده راضى نیست، یا ثروتمندى که شکر نعمت به جا نیاورده، کفران نعمت مى‏کند، یا بخیلى که بخل به مال خدا میورزد یا متمرد و سرکشى که گویا گوش او براى شنیدن مواعظ الهى سنگین شده است»
  35. براى این مصیبت باید گفت - سپس مى‏فرماید: «کجایند نیکان و صالحان و آزادمردان و بخشندگان شما و کجایند مراعات کنندگان در کسب کارها و پاکان در کردارشان؟ آیا همگى کوچ نکردند، از این دنیاى پست و سراى‏ درد و رنجى که عیش‏ها را مى‏شکند و آیا شما افراد پست و کم‏مقدار جانشین آن بزرگواران نشدید، شما آنهائى هستید که لبها (و دهانها) نمى‏خواهند حتى شما را مذمّت کنند، یعنى آن قدر شما را خوار مى‏دانند که نمى‏خواهند ذکرى از شما شود حتى اگر مذمتى باشد (و براى این مصیبت باید گفت) إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «ایْنَ خِیارُکم و صُلَحاؤُکم و أینَ احْرارُکم و سُمَحاؤکم! و ایْنَ المُتَوَرّعون فى مَکاسِبهم و المُتَنَزّهوُنَ فى مَذاهِبِهم؟ الیسَ قَد ظَعَنُوا جمیعاً عن هذِه الدُّنیا الدّنیّة و العاجلَةِ المنغّصَة؟ و هل خُلِقْتُم الّا فى حثالة لا تَلْتَقى بذَمهّم الشّفتان اسْتِصْغاراً لِقَدرهم و ذِهاباً عَن ذِکْرِهم؟ فانّا للّه و انّا الیه راجعون»:

 

  1. از این کلمات مولى (علیه السلام) به خوبى روشن مى‏شود که: مسئله آزادى و حریت که ریشه بسیارى از صفات اخلاقى است و این که آزادگان در قید و بند این دنیا نمى‏توانند بمانند و از این رو به سرعت در صدد کوچ کردن به دار آزادگى هستند، از ویژگى فرد آزاده عدم توجه به این دنیا است. مولى على (علیه السلام) در جاى دیگر از نهج‏البلاغه مى‏فرماید:

«الا حُرٌّ یَدَعُ هذه اللُماظةَ لِاهلها؟ انّه لَیسَ لَانْفُسِکم ثَمَنٌ الّا الجنّة فلا تَبیعُوها الّا بها»: «آیا آزاده‏اى نیست که این دنیائى را که مانند ته‏مانده طعامى در دهان است دور انداخته، براى اهلش واگذارد؟ همانا براى روانهاى شما بهائى جز بهشت نیست، پس آنها را به غیر بهشت نفروشید». آرى رهائى از دنیا و جلوات آن انسان حرّ مى‏طلبد.

  1. و نیز از کلام مولى على (علیه السلام) واضح شد افرادى که نمى‏توانند در مسیر اخلاق انسانى سیر کنند، جانشینان ناخلفى براى احراراند که حتى لبها از ذکر و یاد آنها مضایقه دارند، کنایه از این که اینها برخلاف مسیر فطرت  خود شنا مى‏کنند، اینها برخلاف تکوین و آفرینش حرکت مى‏کنند، اینها کسانى هستند که شکوفه آزادى را به دست پژمردگى سپردند، اینها کسانى هستند که در آسمان حرّیت ستاره‏اى‏ ندارند، اینها کسانى هستند که سوسوى فطرت  را به خاموشى سپردند.
  2. خالق آزادى تکوینى به ما داد و در راستاى آن با تشریع خود آن آزادى را تداوم بخشید و از ما خواست تا تشریعاً آزادى در مسیر زندگى را تطبیق با آزادى تکوین و ابتداى خلقت کنیم، او آزادى را در جهت عبودیت و تکامل داد، یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ «اى بندگان مؤمن من، زمین من گسترده است هر جا مى‏خواهید بروید ولى در مسیر عبادت من، سرزمین من براى بر باد دادن نوامیس مردم و کشت و کشتار و فساد آزاد نیست!
  3. و چه زیبا است، عبودیتى که عین حریت است! چه تماشائى است «عبد» بودن براى آن مولى! چه عزّتى است بنده خدا بودن و چه فخرى است که او ارباب این بنده باشد « (الهى کِفى بى عزّا انْ أکونَ لک عبداً و کَفى بى فَخْراً انْ تکونَ لى ربّا» «این عزت و تاج سر براى‏ من بس که تو خداى منى و این افتخار براى من کافى است که من سر بر فرمان و عبد تو هستم».
  4. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
اسفند
    1. بسم الله الرحمن الرحیم
    2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

28- 29- رکوع  و سجده‏هاى طولانى پرهیزگاران‏

«فهم حانون على اوساطهم مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم»

  1. براى خدا این اعضاء را بر خاک مى‏گذارند - ترجمه: متّقین در پیشگاه الهى به رکوع  مى‏روند و جبین و دست و پا به هنگام سجده بر خاک مى‏سایند. شرح: وقتى آن‏گونه که ذکر شد آیات خدا را تلاوت مى‏کنند و مى‏شنوند، باید این‏گونه نیز خضوع و خشوع کنند و به رکوع  روند، و اعضاء بر خاک مالند، و گویا این اعضاء را فرش زمین مى‏کنند. اینان براى خدا این اعضاء را بر خاک مى‏گذارند و غیر او را در این عمل شریک او نمى‏گردانند؛ زیرا که خود فرمود: «ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا».
  2. روایت است که معتصم عباسى از امام جواد (علیه السلام) درباره این آیه سؤال کرد و حضرت فرمود:

«هِىَ الاعْضاءُ السِّبْعَة الَتّى یَسْجُدُ عَلَیها»: آن (مساجد) اعضاء هفت‏گانه‏اى هستند که سجده با آنها صورت مى‏گیرد. به مناسبت ذکر رکوع  و سجود روایاتى درباره فضیلت آنها ذکر مى‏کنیم:

  1. طولانى کردن رکوع  و سجود؛- امام صادق (علیه السلام) فرمود: «عَلَیکُم بِطُولِ الرکوع  و السجود فَانَّ احَدَکُم اذا اطالَ الرکوع  و السجود هَتَف ابْلیسُ مِن خَلفِه فَقال یا وَیلَه اطاعَ و عصیتُ وَ سَجَدَ وَ ابیتُ»: «بر شما باد به طولانى کردن رکوع  و سجود؛ زیرا وقتى که یکى از شماکوع  و سجده خود را طولانى کند، ابلیس ندا دهد از پشت سر او، واى برمن، اطاعت کرد و عصیان کردم، سجده کرد و إبا نمودم».
  2. با رکوع تمام وحشت قبر به او راه پیدا نکند» امام باقر (علیه السلام) نیز فرمود: «مَن اتَمَّ رکوع هَلم یَدخُله وَحْشَةُ القبر»: «کسى که رکوع  خود را تماماً با جاى آورد و حق آن را ادا کند، وحشت قبر به او راه پیدا نکند». بیش از همه شیطان به مسئله سجده حساس است، زیرا او به وسیله همین سجده رانده شد، و در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده که سجده را طولانى کنید که عملى سنگین‏تر بر ابلیس نیست که ببیند انسانى در سجده است، زیرا او امر به سجده شد و عصیان کرد.
  3. سجده چو باد برگ درختان گناه می ریزد - را چنانکه در روایات آمده طولانى کردن سجده از آئین ائمه و سنّت توبه‏کنندگان است و سجده گناهان را مى‏ریزد، چنانکه باد برگ درختان را سجده نهایت مرتبه عبادت فرزندان آدم است. در روایتى چنین آمده: «اقْرَبُ مایَکُون العَبْدُ الى اللّه وَ هُوَ ساجِدٌ»: «نزدیکترین حالت بنده به خدا وقتى است که به سجده مى‏رود».
  4. در سجده صاحب ثفنات نامیده مى‏شد - خاندانى که ما را امر به طول سجده کرده‏اند، خود به قدرى در سجده فرو مى‏رفتند که پیشانى و زانوهاى آنها پینه مى‏بست. امام باقر (علیه السلام) مى‏فرماید: در مواضع سجده پدرم آثار سجده و برآمدگى و تورم نمایان بود و هر سال دو مرتبه آنها را قیچى مى‏کرد، در هر مرتبه پنج ثَفِنات بود و او صاحب ثفنات نامیده مى‏شد.
  5. سجده امام سجاد (علیه السلام) - در جاى دیگر امام باقر (علیه السلام) فرمود: «پدرم هرگاه نعمتى ذکر مى‏شد، با آیه‏اى که در آن سجده بود قرائت مى‏گردید، یا خداوند دفع بلا و کید از او مى‏کرد، یا از نمازش فارغ مى‏شد، یا اصلاح بین دو نفر مى‏کرد، در همه اینها سجده مى‏کرد و اثر سجود در تمام مواضع سجده‏اش نمایان بود؛ و از این رو او را «سجّاد» مى‏نامیدند».
  6. سجده جسمانى ؛ سجده نفسانی -  امام سجاد (علیه السلام) گاهى در بیابان به سجده مى‏رفت و هزار مرتبه مى‏فرمود: «لا الهَ الّا اللّه حقّاً حقا لا اله الا اللّه تعبداًو رِقّا لا اله الله ایماناً و تصدقاً». اینها در مورد سجده جسمانى بود؛ البته سجده کامل، ضمیمه شدن سجده جسمانى با سجده نفساى است. در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده: «سجود جسمانى قرار دادن اعضاء هفتگانه با خشوع قلب و اخلاص بر زمین است ولى سجود نفسانى فراغت و دورى قلب از امور فانى و روى آوردن با آخرین همّت به سوى امور باقى و کندن لباس کبر و خودپسندى و قطع علائق دنیوى و مزّین شدن به اخلاق نبوى (صلى الله علیه وآله) است».
  7. آب کننده وزر و وبال و گناهان - پس اى عزیز! سعى کن لااقل از سجده جسمانى به معنى واقعى که مولى فرمود محروم نشویم که آن آب کننده وزر و وبال و گناهانى است که بر پشت ما سنگینى مى‏کند. رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) در خطبه‏اى که به مناسبت ماه رمضان ایراد فرمودند، چنین گویند: «ظُهُورُکُم ثَقیلةٌ مِنْ اوزارِکم فَخَففوا عنها بِطولِ سجودکم»: «پشتهاى شما از گناهان و اعمالى که وزر و وبال است، سنگین شده، پس با طول سجده‏هایتان از آنها بکاهید».
  8. اصل عبادت حضور قلب است، از این روایات استفاده مى‏شود که در نماز و عبادت خلوص و توجه لازم است، اصل عبادت حضور قلب است، نمازى که با گفتن تکبیرة الاحرام، طوفان افکار و تندباد اندیشه‏ها ذهن را مشوش کند، میوه‏اى است که به جز پوسته، بهره‏اى ندارد. این چه نماز و حضور قلبى است که در آن گمشده‏ها و فراموش شده‏ها را پیدا کرده و به ذهن مى‏آوریم! این نماز گرچه اداء وظیفه و تکلیف است ولى در مقبول بودنش جاى حرف است.
  9. اداء وظیفه تا نماز مقبول بسیار فاصله دارد. چه بسیار نمازهاى ما که صحیح است ولى مقبول نیست! ظاهراً با تمام ارکان و اجزاء و شرایط است ولى پوسته‏اى زیبا است که مغزى در درون ندارد. نماز مى‏خوانیم و مى‏گوئیم چرا در خود تغییرى نمى‏بینیم، در حالى که نمى‏دانیم نماز مؤثر و نمازى که ما را از فحشاء و منکر دور مى‏کند و به خدا نزدیک مى‏کند، نماز با لبّ و مغز است! الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ
  10. آیا نمازى که آلوده به ریا است، نماز است! آیا نمازى که به دنبال آن مى‏گوید عَجَب نمازى خواندم، عجب رکوع ى، عجب خلوصى، نماز است! منشاء این عَجَبْها، عُجْبْ است. آیا نماز ما نمازى است که در روایت فرمود همچون نهرى است که روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو مى‏دهید و مسلماً اگر کثافتى در بدن شما بود مرتفع مى‏شود. «قال الصادق (علیه السلام): لَوْ کانَ عَلى بابِ احَدِکُم نهرٌ فَاغتَسَل منه کلَّ یوم خَمْسَ مَرّات هَلْ کانَ یَبقى على جَسَده مِنَ الدَّرَن شى‏ءٌ؟ انَّما مَثَلُ الصّلاةِ مَثَلُ النَّهرِ الّذى‏ یَنْقى، کُلَّما صَلّى صَلاةَ کانَ کفارةٌ لِذُنُوبه الّا ذَنْبٌ اخرَجَه مِن الایمان مِقیمٌ عَلیه»:
  11. آیا نماز ما پاک کننده رذائل اخلاقى ما است - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اگر درب خانه یکى از شما نهرى بود که هر روز پنج مرتبه خود را در آن مى‏شست (یعنى پنج مرتبه از خانه خارج مى‏شد و از درون نهر باید مى‏گذشت) آیا چرکى بر بدن او باقى مى‏ماند! همانا مَثَل نماز، مَثَل نهرى است که پاک مى‏کند (کثافات روحى را) هرگاه نمازگزار، نماز بخواند، آن نماز کفّاره گناهان او است مگر گناهى که بر او بماند و او را از ایمان خارج کند (مثل این که چیزى به بدن انسان باشد که با درون آب رفتن زایل نمى‏شود و انسان را از تمیز بودن خارج کرده است). آیا نماز ما چنین است، آیا نماز ما پاک کننده رذائل اخلاقى ما است یا موجب سیاهتر شدن و دورى از خدا، چنانکه براى بعضى چنین است»!
  12. آیا متوجه هستیم که اصل نماز خشوع و خضوع است، نزدیکترین حالتى که بنده به خدایش نزدیکتر است، حالتى است که بیشتر در خشوع است و آن سجده یعنى پائین‏ترین حالت در نماز است که این پائینى خود، بزرگى است، زیرا پائین آمدن براى خدا، بزرگى در نزد او است، آیا مى‏دانیم علت عظمت سجده، خضوع آن است؟! آیا مى‏دانیم چرا باید بر زمین و خاک سجده کرد، هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) پرسید بر چه چیزى مى‏شود سجده کرد، فرمود: سجده جایز نیست مگر بر زمین یا آنچه از آن مى‏روید، الّا این که مَأکُول (خوردنى) و ملبوس (پوشیدنى) باشد»،
  13. گفتم فدایت شوم علّت چیست؟ فرمود: «سجود خضوع براى خداوند عزّوجل است، پس جایز نیست بر مأکول و ملبوس، زیرا فرزندان دنیا و دنیاپرستان بنده و عبید مأکول و ملبوسند (گویا بر آنها سجده کنند) و سجده‏ کننده براى خدا، جایز نیست پیشانى خود را در سجده بر جاى سجده دنیاپرستانى گذارد که دنیا فریبشان داده است، و سجده بر زمین افضل است، زیرا نشان دهنده تواضع و

خضوع بیشتر براى خداوند است.

  1. آیا مى‏دانى مفهوم سجود چیست؟ سجودى که تنها در نمازهاى و اجب یومیه 34 بار انجام مى‏دهیم این سؤال را از مولى على (علیه السلام) کردند، فرمود: وقتى سر بر زمین مى‏نهى، یعنى‏ (مِنْها خَلَقْتَنى) از این خاک خلقم کردى وقتى سرت را برمى‏دارى، یعنى‏ (الَیْها تُعیدُنى) به سوى همین خاک مرا باز مى‏گردانى، و وقتى از سجده دوم برمى‏دارى، یعنى‏ (مِنها أخرجتَنى‏) از همین خاک بیرون آوردى و سجده دوم را که مى کنى‏ (وَ مِنها تَخْرُجُنى تارَة اخْرى) از همین خاک یکبار دیگر مرا خارج مى‏کنى.
  2. پس اى عزیز حال که این معارف آشکار شد، دقت کن در عظمت خداوند و کوچکى خود و این که نماز با خضوع و خشوع موجب استفاده تو است، نه افاده خدا، زیرا او خدائى است که آسمانها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و اشجار و تمامى جنبندگان ساجد او هستند،
  3. حتى از نظر تکوین ملائکه و جن و انس سجده کننده براى اویند. (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ) سجود، تفسیر شده به غایت خضوع و ذلّت و اطاعت، خواه، بااراده و یا بدون اراده.
  4. موجودات به دو دسته تقسیم مى‏شوند: 1- موجوداتى که داراى اراده و اختیار ناشى از تعقّل نیستند، مثل جمادات و گیاهان و حیوانات (جمادات و گیاهان اراده ندارند و حیوانات هم اراده و اختیار ناشى از تعقل، ندارند). اینها چون اراده‏ ندارند که مخالفت پروردگار کنند، همگى خاضع و مطیع او هستند.
  5. 2- موجودات دارای اختیار وتعقل - موجوداتى که داراى اراده و اختیار ناشى از تعقّل، هستند مثل ملائکه و انسانها، اینها داراى دو جهت هستند: الف) جهت غیرارادى: مثل جریان خون در قلب و رگها یا پالایش خون در کلیه‏ها، قلب و کلیه و دستگاه گوارش و امثال آن، از این نظر که موجودى تکوینى هستند، همانند جمادات و گیاهان و حیوانات، با زبان حال تسبیح و اطاعت خداوند مى‏کنند، حتى کافر هم از این نظر مطیع فرمان الهى است.
  6. ب) جهت ارادى: از این جهت، ملائکه، باز مطیع هستند؛ چون در ساختار وجودى آنها شهوت و غضب نیست، سرپیچى از فرمان الهى ندارند؛ ولى انسانها چون داراى شهوت و غضب هستند، دو قسم مى‏شوند: عده‏اى مطیع و عده‏اى نافرمان. و به همین جهت در آیه‏اى که ذکر شد مى‏فرماید: بسیارى از مردم‏

«کَثیرٌ مِنَ النّاس» مطیع و خاضع هستند و بسیارى (بواسطه سرپیچى) مستحق عذاب مى‏شوند «کثیرٌ حقَّ عَلَیه العَذابُ».

  1. جن ها هم اراده داشته ومکلفند- در آیه 49 «سوره نحل» نسبت به ملائکه تصریح مى‏کند که‏ (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ). البته جن‏ها هم مثل انسانها هستند، زیرا اراده داشته و مکلفّندو مطیع و عاصى دارند. حال به مناسبت این که این فراز خطبه اشاره به نماز شب پرهیزگاران و در رکوع  و سجود بودن آنها است اشاره‏اى هم به فضیلت نماز شب کنم،
  2. در فضیلت نماز شب همین بس که صاحب میزان الحکمه هفت آیه از آیات قرآن را ذکر کرده که اشاره به نماز شب و فضیلت آن دارد، در کنار این آیات، روایات معصومین (علیهم السلام) مملوّ از فضائل این عبادت است، در وصایاى پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) به مولانا على بن ابیطالب (علیه السلام) آمده که چهار مرتبه فرمود: «عَلَیکَ بِصلاةِ اللّیل»: «بر تو باد نماز شب و لازم کن بر خود نماز شب را».
  3. جبرئیل مرا به نماز و عبادت شب - در جاى دیگر پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: آنقدر جبرئیل مرا به نماز و عبادت شب و شب زنده‏دارى سفارش کرد که گمان کردم بهترین افراد امت من هرگز نمى‏خوابند. یا در حدیث دیگر فرمود گمان کردم بهترین افراد امّت من شب را نمى‏خوابند مگر مقدار کمى را.
  4. نماز شب زینت آخرت - در روایتى امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند زینت حیات دنیوى را مال و فرزند قرار داد، و نماز شب که هشت رکعت است و بنده مؤمن در آخر شب مى‏خواند، زینت آخرت است.
  5. نماز شب شرف مؤمن و موجب مباهات و افتخار خداوند است، خداوند مباهات مى‏کند به کسى که نماز به تنهائى در شب مى‏خواند، و سجده مى‏کند و چه بسا در سجده به خواب مى‏رود، خداوند به ملائکه گوید: «انْظُروا الى عَبدى روُحُه عندى و جَسَدُه‏ ساجدٌ لى»: «نگاه کنید بنده مرا که روحش نزد من و بدنش سجده کننده به من است».
  6. پشت سر او هفت صف از ملائکه - ابن‏عباس گفت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در ضمن حدیثى فرمود: هر مرد یا زنى موفق به اداى نماز شب شد براى خدا قیام کرد و وضوى شادابى گرفت، و نماز براى خدا به نیت صادق و قلب سلیم و بدن خاشع و چشم گریان خواند، خداوند پشت سر او هفت صف از ملائکه قرار دهد که تعداد هر صفى را غیر از خداوند احصاء نتواند کرد، یک طرف صف در شرق و طرف دیگر در مغرب است و زمانى که از نماز فارغ‏ شد، خداوند به عدد آن ملائکه درجات براى این نمازگزار نویسد.
  7. دو رکعت نماز در شب بهتر است - در روایتى دیگر انس گوید شنیدم از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) که مى‏فرمود: «الرَّکعَتانِ فِى جَوفِ اللّیل احَبُّ الَىّ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فیها»: «دو رکعت نماز در شب بهتر است، نزد من، از دنیا و هر آن چه در آن است».
  8. اطعام و نماز شب- جابر بن عبدالله انصارى گفت شنیدم از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) که مى‏فرمود:

«ما اتَّخَذَ اللّهُ ابراهیمَ خلیلا الّا لِاطْعامِ الطَّعام و الصلاةِ باللیل و النّاسُ نیام»: «خداوند، ابراهیم (علیه السلام) را دوست و خلیل نگرفت مگر براى اطعامِ طعام و نماز شب در حالى که مردم در خواب بودند».

  1. دوست گرفتن حق تعالی - امام امّت در کتاب چهل حدیث خود در ذیل این حدیث چنین گویند: «اگر نبود براى نماز شب جز این یک فضیلت کفایت مى‏کرد، ولى براى اهلش و آن امثال من نیست، ماها نمى‏دانیم خَلعت خَلَّت چه خلعتى است، و دوست گرفتن حق تعالى بنده را چه مقامى است، تمام عقول عاجز است از تصوّر آن، تمام بهشت‏ها را اگر به خلیل دهند، به آن‏ها نظر نکند، تو نیز اگر محبوب عزیز یا صدّیق محبوبى داشته باشى و بر تو وارد شود، از هر ناز و نعمتى غفلت کنى، و به جمال محبوب و لقاء صدیق از آنها مستغنى گردى با آن که این مثل خیلى بى تناسب و فرق بین المشرقین است».
  2. ازجلوه دوست چه دانند - آرى بى خبران از این حالات چه ادراکى و بهره‏اى دارند، بى خردان قیام در شب و با معشوق حقیقى راز و نیاز کردن را بى‏خردى مى‏پندارند، آنها را با این وادى چه کار، آنها در زندگى مادّى دنیوى غرقند و از راز عشق و رمز محبوب و جلوه‏ دوست چه دانند، از آنها بگذریم و به سراغ خود آئیم،
  3. سخن با معشوق ازلی و ابدی - آیا ما درک نماز خلیل الرحمن را مى‏توانیم بکنیم؟ آیا نماز او مثل نماز ما بود؟ او عرض حاجت به جبرئیل امین نفرمود و ما حاجات خود را از شیطان هم بشود مى‏طلبیم، ما وقتى با محبوب دنیوى سخن گوئیم از خود بى خود شویم، چگونه او با معشوق ازلى و ابدى از خود بى‏خود نشود، نماز شب به قدرى نزد خدا محبوب است که ثواب آن را خود داند و بس،
  4. ثواب نماز شب نزد خدا - امام صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: «ما مِنْ عَمل حَسَن یَعْمَله العبدُ الّا و له ثوابٌ فى القرآن الّا صلاةَ اللیل فانَّ اللّه لم یُبَیّن ثوابَها لعَظیم خَطَره عندَه فقال: تَتجا فى جُنُوبُهم عن المَضاجِع یَدْعُونَ رَبَّهُم خوفاً و طَمَعاً و ممّا رزَقناهُم یُنْفِقوُن فلا تَعلمُ نَفْسٌ ما اخْفِىَ لَهُم مِنْ قُرّة اعیُن جزاءً بما کانوا یعملون».

(هیچ عمل نیکوئى نیست که بنده آن را انجام دهد مگر این که ثواب آن در قرآن آمده، الّا نماز شب، زیرا خداوند ثواب آن را به خاطر عظمت آن در نزد خودش بیان نفرمود و (در قرآن) فرمود: دور مى‏کنند پهلوهاى خود را از خوابگاهها (کنایه‏از این که از رختخواب برمى‏خیزند) و با ترس و امید، پروردگار خود را مى‏خوانند، و از آنچه روزى آنها کرده‏ایم انفاق مى‏کنند، پس هیچ کسى نمى‏داند،

  1. مایه سرور شب زنده‏دار - چه سرور و روشنى چشمى براى آنها در نظر گرفته شده است، (این) جزاى عملکرد آنها (و نماز و نیایش شب) آنها است». این‏ «قرة العین» و روشنى دیده که مایه سرور شب زنده‏دار است چیست‏که خداوند ذکر نکرده، اگر از ثوابها و باغهاى بهشتى است، که مى‏توانست مثل جاهاى دیگر و اعمال دیگر بیان کند، معلوم مى‏شود پاداش آن از سنخ این پاداشها نیست که گوشزد کسى توان کرد، خصوصاً براى اهل دنیا، فهم ما از درک نعمتهاى آنجا کوتاه است و تمام این دنیا در مقابل تار موئى از حور العین بهشتى نیست، بلکه مقابل تارى‏ از تارهاى حله‏هاى بهشتى که براى اهلش مهیا شده نیست.
  2. ما اهل غفلت تا آخر عمر از خواب برنمى‏خیزیم - امام امت در ذیل این روایت مى‏فرماید: «اى واى به حال ما اهل غفلت که تا آخر عمر از خواب برنمى‏خیزیم و در سُکر (و مستى) طبیعت باقى هستیم بلکه هر روز بر مستى و غفلت ما مى‏افزاید، جز مقام حیوانیت و مأکل و مشرب و منکح آنها چیز دیگرى نمى‏فهمیم، و هر چه مى‏کنیم گرچه از سنخ عبادات هم باشد باز براى اداره بطن و فرج مى‏کنیم ...
  3. ولى باز ناامید نباید شد، ممکن است پس از مدتى بیدارىِ شب و انس و عادت به آن، خداى تعالى کم‏کم دستگیرى فرماید و با یک لطف خفىّ، خلفع رحمت بر تو بپوشاند، ولى از سرّ عبادت مجملا غافل مباش و همه را به تجوید قراءات و تصحیح ظاهر فقط مپرداز، اگر نمى‏توانى مُخَلَّص شوى، لااقل براى آن قرة العینى که حق تعالى مخفى فرموده بکوش و یادى از فقیر عاصىِ حیوان سیرت که از همه درجات به حیوانیت قناعت کرده- اگر مایل شدى- بکن،
  4. و با توجه به خلوص نیت بخوآن‏ «اللّهُمَ ارْزُقْنى التَّجافِىَ عَنْ دارِ الغُرُور وَ الانابَةَ الى دارِ الخُلودِ و الاسْتِعْدادَ لِلموت قَبْلَ حُلُولِ الفَوت»: «خدایا دورى از دار فریب و (این دنیا) را روزى من گردان و رجوع‏ به سوى خانه همیشگى و آخرت و آمادگى براى مرگ را قبل از رسیدن فوت نصیب من گردان.
  5. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 23
  6. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

 

  1. جهاد با خلوص پیروزی است- ولى برادرم هنوز دیر نشده و هنوز صداى رساى قرآن بلند است و ما را به جهاد با خلوص که نتیجه‏اش پیروزى و سربلندى و عزّت است فرا مى‏خواند. هنوز نداى مولى على (علیه السلام‏

) «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»: «خصم ظالم و یار مظلوم باشید»

بلند است باید نهضت و قیام فلسطین تقویت شود، قیامى که تداوم بخش مبارزات صلاح الدین ایوبى‏ها و عزّالدین قسامها است همین مبارزه و جهاد و کشته و زخمى‏هاى در فلسطین نشانه حیات مردم فلسطین است،

  1. گرچه بمیرند زنده اند - معلوم است هنوز روح اسلامى و غیرت در آنها نمرده، هنوز خود را ذلیل و خوار نمى‏پندارند، گرچه بمیرند زنده‏اند، به خلاف رؤسا و حکام و سلاطین بعضى کشورهاى عربى که ذلّت را پذیرفته‏اند، و گرچه زنده باشند مرده‏اند.
  2.  مسجدالاقصى (مسجد دورتر) - بیت المقدس مکانى است که در حدود هزار سال قبل از میلاد بنا شده است، در حکومت چهل ساله حضرت داود (علیه السلام) که بیمارى وبا یا بیمارى واگیردار دیگرى در آن منطقه آمد، حضرت مردم را به بیرون شهر در محلى فرستاد تا به دعا مشغول شوند و چنین کردند و بیمارى برطرف شد و به امر حضرت این محل را سنگ‏چین کرده و معبد و مسجد نامیدند و چون از شهر دور بود مسجدالاقصى (مسجد دورتر) نامیدند.
  3. ذلیل از ظلم مردن است - و به قول شاعر: ان المرءُ میّتاً بانقضاء حیاته‏ ..... ولکن بانْ یُبْعى علیه فیُخْذَلا .«مرد با سپرى شدن زندگى و مردن او نمى‏میرد ولکن مرگ او وقتى است که بر او ظلم شده ذلیل شود». مجاهدین اسلامى در انحاء عالم باید بدانند غیر از خداوند یار و یاورى ندارند، و کشورهائى که ادعاى حمایت مى‏کنند، و با چهره‏اى به ظاهر باز پذیراى آنانند،
  4. در آستین مار دارند- تا وقتى آستین بالا نزده‏اند و به میدان نیامده‏اند، در آستین مار دارند و لاف مى‏زنند و به قول شاعر عرب: وما کُلّ مَنْ یُبدى البَشاشَة کائناً ..... اخاک اذا لَم تُلفِه لک مُنْجِدا «هر کس که اظهار گشاده‏روئى کند، تا تو او را یاور نیافته‏اى (و در مرحله عمل یاورى نکرد) برادر تو نیست»
  5. باید برادرى و برابرى حاصل شود - امام امت (ره) در یکى از رهنمودهاى خود چنین گویند: «و وصیت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است کمک کند خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مى‏بخشد، قیام کنید و علماء اعلام و خطباء محترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند،
  6. و با ملت خود تفاهم کنند در این صورت پیروزى را در آغوش خواهند کشید و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند و با برادران ایمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنها را برادر خوانده و اگر این برادرى ایمانى با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مى‏دهند به امید روزى که با خواست پروردگار عالم این برادرى و برابرى حاصل شود».
  7. خلوص در جهاد نفسانی - خلاصه مطلب اینکه از مجموع بیانات روشن شد تنها راه پیروزى جهاد با اخلاص و توجه است. اما جهاد نفس و درون هم که مهمتر از جهاد خارجى و برون است نیاز به کوششى و تلاشى خالصانه در راه خدا دارد که مجالى براى بسط آن در این مقام نیست. خلاصه مطلب اینکه وقتى به آیه مورد بحث مى‏رسیم
  8. باید میزان جهاد و خلوص خود را اندازه‏گیرى کنیم آن هم جهاد در همه ابعاد سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و مهمتر از همه جهاد نفسانى و خداوند ما و ملت ما را در تمام این میدانهاى جهاد با پیروزى و سرافرازى بیرون آورد.
  9. متقین و جهاد نفسانی - در سوره طور چنین مى‏خوانیم: (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (17) فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (18) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19) مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ): «همانا پرهیزکار ان در باغهاى بهشت و نعمتهاى بسیارند- آنها به نعمتى که خدا نصیب آنها کرده دلشادند، و خدا از عذاب دوزخ محفوظشان داشته است-، و خطاب شود بخورید و بیاشامید گوارایتان باد و این بخاطر اعمال شماست- آنها بر تختها تکیه زده اند و حور العین راى جفت آنها قرار دادیم).
  10. باغ فردوس شربتى براى مؤمنین است،- در سوره کهف هم چنین مى‏خوانیم: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا (107) خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا): «همانا براى کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت فردوس است و این‏ به عنوان خوشامد اینهاست (و مقامات بالاترى به آنها داده مى‏شود، همیشه در بهشت ابدى هستند و طلب انتقال از آنجا نمى‏کنند). «فردوس» به طورى که بعضى مفسرین گویند: باغى است که نعمتها و مواهب در آن جمع باشد، پس
  11. فردوس بهترین و برترین باغهاى بهشت است. در سوره کهف این برترین باغهاى بهشت را تعبیر به «نُزُل» کرده است، «نُزُل» اولین چیز است که براى میهمان مى‏برند ما در زمستان چائى و تابستان مثلا شربت مى‏بریم، این را عرب (نُزُل) تعبیر مى‏کند، و این به عنوان خوشامد است نه تمام پذیرائى، پس باغ فردوس به عنوان شربتى براى مؤمنین است،
  12. چندین هزار سال محو جمال حقند - معلوم مى‏شود جلوه‏هاى مخصوص پروردگار و حالات روحانى عجیبى است، که ما را از درک آن بهره‏اى نیست جز حسرت، مقاماتى است که به مغزى خطور نکند و بر زبانى نیاید، مقاماتى است که یک فرد بهشتى وقتى به آنها مى‏رسد توجّهى به باغ و میوه و حور العین نکند  
  13. یکى از این مقامات رضوان الله است که (رضوان الله اکبر) یعنى وقتى مى‏بینند خداوند از آنها راضى شده احساسى دارند که با هیچ چیز معامله نکنند یکى از مقامات دیگر اینکه گاهى چندین هزار سال محو جمال حقند، و در جلوه‏اى از جلوات او غرقند، که تصویر و تصور آن براى ما ممکن نیست.
  14. چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو - و جالب توجه است که در آیه 102 همین سوره کهف مى‏فرماید: (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا): «ما دوزخ را براى‏ کافرین به عنوان «نُزُل» مهیّا کرده‏ایم» یعنى چنانکه بهشت فردوس و نعمتهاى آن (نُزُل) براى بهشتیان بود، جهنم و عذاب الهى براى کافرین هم (نُزُل) است، یعنى عذابهائى مافوق این آتش و جهنم دارند که قابل تصورّ براى ما نیست، در دعاى کمیل حتماً ملاحظه فرموده‏اید که مولى بعد از اینکه اظهار ضعف در مقابل بلاهاى دنیوى و عقوبات و ناملایمات آن مى‏کند، و مى‏گوید: بلاء دنیا دوامش کم و مدتش کوتاه است مى‏فرماید: چگونه بر بلاء آخرتى که ناملایمات و دردش بیشتر و مدتش طولانى است مقاومت کنم،
  15. سپس کلام را به اینجا مى‏رساند که: «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک و هبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر عن النظر الى کرامتک»: «بر فرض اى معبود و آقا و مولاى و پروردگارم صبر کردم بر عذاب (دردناک و جانسوز تو) چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو و بر فرض صبر کردم بر سوزش آتش تو، چگونه صبر کنم بر چشم‏پوشى و دورى از کرامت و بزرگوارى تو».
  16. فراق بالا تر از عذاب جهنم - از این کلمات مولى در دعاى شریف کمیل فهمیده مى‏شود که: فراق و دورى از خداوند و عدم رضایت او از بنده‏اش و حرمان از لقاء و دورى از رحمت و کرامت او، از زمره عقوباتى است که بالاتر از عذاب جهنم و سوختن جسم است، زیرا مولى مى‏فرماید اگر بر عذاب صبر کنم، چگونه بر این امور صبر کنم؟!
  17. و به طور کلى مى‏توان گفت هر نعمتى که مافوق بهشت براى بهشتیان بود ضد آن عذابى مافوق عذاب جهنم براى جهنمیان است. خداوند جرعه‏اى از حالات بهشتیان را به ما بنوشاند تا مست آن جمال شویم و ما را از حالات جهنمیان دور دارد تا فرحناک از این دورى شویم، بگذار این بهشتیان و جهنمیان را با این حالات تنها گذاریم که از درک آنها و جایگاههاى آنها عاجزیم و به سراغ چیزى رویم که لااقل درک کنیم.
  18. وقتى تلاوت کننده آیات به این آیات مى‏رسد، باید دقت کند، چه چیزى باعث شده متقین به این مقامات رسند، آیا چه بهائى به آن پرداختند؟ اگر قارى این‏ آیات دقت در این آیات کند خود خواهد فهمید، به چه بهائى این نعمتها را دهند، به ایمان و عمل صالح، چرا که در سوره کهف فرمود این نعمتها پاداش کسانى است که‏

ایمان و عمل صالح داشته باشند. عمل صالح میوه ایمان است، چنانکه این تعبیر (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)* بسیار در قرآن دیده مى‏شود،

  1. لوازم و ابزار زندگى در آن جهان عمل صالح است، یعنى انجام مسؤولیتهائى که خداوند متعال در هر شرایطى بر دوش انسان گذارده است، ابزار زندگى این دنیا در این دنیا فراهم مى‏شود، ولى از آخرت در همین دنیا آن روز، روز حساب است نه عمل
  2. امروز روز عمل است نه حساب، کافرین هم مى‏دانند آن عالم، عالَم عمل نیست، لذا مى‏گویند خدایا ما را به دنیائى که بودیم فرست، تا عمل صالح بجاى آوریم، ولى با جواب «کَلّا» روبرو مى‏شوند، و به آنها جواب رد داده مى‏شود، آرى «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» این اعمال صالح مصالح ساختمانى آن قصور و وسائل آسایش آن بهشت‏ها است، باید از رهگذر دنیا ساختمان آخرت را ساخت (الدنیا مزرعة الاخرة) و از این روى مولى على (علیه السلام) در نامه‏اى خطاب به فرزند خود مى‏فرماید: (اصْلِح مَثْواک) اصلاح خانه آخرت کن، یعنى الان باید آخرت خود را اصلاح کنى محافظت بر عمل صالح پشت شیطان را شکسته و دست او را از انسان قطع مى‏کند،
  3. خلوص لُبّ و مغز عمل - این را پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) در ضمن حدیثى فرمودند: «المُؤازرة على العمل الصالح یقطع دابره»: «محافظت و استدامه بر عمل صالح پشت شیطان را مى‏شکند». عمل صالح دائره وسیعى دارد که از پوسته هندوانه از بین راه برداشتن براى اینکه انسانى بر زمین نخورد را مى‏گیرد تا شهادت در راه خدا و یارى ستمدیده و پوشاندن برهنه و احترام عالم، البته عمل صالحى مفید است که با خلوص نیت تحقق یابد، که خلوص لُبّ و مغز عمل است، عمل بدون اخلاص مانند گردوى بى‏مغز است‏ فکر مى‏کنى بهشتى براى خود ساختى ولى آنجا که مى‏روى مى‏بینى‏چیزى آماده نشده است.
  4. آیا عمل خالصى انجام داده‏اى؟ - در روایتى آمده که خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) فرمود: تاکنون عمل خالصى انجام داده‏اى؟ گفت: آرى نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، ذکر گفته‏ام، فرمود نمازت جواز عبور از پل صراط است (یعنى وسیله شناختن است که او مؤمن و معتقد است، و از کافرین شناخته مى‏شود) و روزه سپر از آتش، و ذکر موجب ترفیع درجات در بهشت است، پس همه براى خودت بوده، موسى (علیه السلام) گریست و عرض کرد: خداوندا کارى به من بیاموز که فقط براى تو باشد، خطاب شد: ستمدیده‏اى را یارى کرده‏اى؟! برهنه‏اى را پوشانده‏اى؟ تشنه‏اى را سیراب نموده‏اى؟ به عالمى احترام کرده‏اى؟ اینها اعمال خالص است.
  5. خداوند خود نفع مى‏دهد، - از این روایت استفاده مى‏شود، عمل خالص آن است که: قصد نفع بردن از آن نکنیم گرچه خداوند خود نفع مى‏دهد، باید قصد نفع رساندن به غیر در عمل لحاظ کنیم، گرچه عملى بسیار کوچک باشد، گاهى فردى عملى را انجام مى‏دهد و دیگرى ضد آن را ولى چون خود و نفع مردم را لحاظ کرده‏اند، هر دو عمل صالح انجام داده‏اند،
  6. توفیق عمل صالح از خدا بخواهیم - آن داستان معروف است که کسى در راه میخى دید آن را در زمین فرو کرد به گمان اینکه اگر کسى با اسب یا حیوان دیگر عبور کرد، افسار اسب را به این میخ ببندد، و لختى بیارمد، دیگرى پس از آن آمد و میخ را بیرون آورده و به کنارى افکند، و گفت شاید کسى از اینجا عبور کند، و این میخ را نبیند پایش به آن بخورد و مجروح گردد، این دو هر دو عمل صالح انجام داده‏اند گرچه برخلاف یکدیگر کار  کرده‏اند. پس اى برادر ببین عمل صالح و وظیفه‏اى که امروز بر دوش تو است چیست، خداوند ما را در رسیدن به سطح مطلوب در همه زمینه‏ها یارى، و توفیق انجام‏ هرچه بیشتر عمل صالح را به ما عنایت فرماید. انشاءالله.
  7. بحث در تدبر و تفکر در آیات الهى بود و به مناسبت دو نمونه از آیات تهدید و دو نمونه از تشویق را متذکر شدیم با توضیحاتى که داده شد، روشن گردید که باید تلاش کرد تا در زمره کسانى نباشیم، که خداوند متعال فرمود: (أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا): «آیا در قرآن تدبّر نمى‏کنند؟ یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است» در خود بنگر مبادا بواسطه اعمال زشت و صفات ناپسند، قلب ما قفل خورده و نمى‏دانیم، چرا از قرآنى که نور است گریزانیم؟ (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ) چرا از کتابى که تماماً یادآورى و ذکر و برکت است غافلیم‏ (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ) چرا از نسخه شفابخش و رحمت الهى بیزاریم‏ (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ)
  8. هدایت بخاطر تقوی- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر جمله‏ (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها) چنین آمده است: «انّ لَکَ قلباً و مسامع و انّ الله اذا اراد ان یهدىَ عبداً فَتَحَ مسامع قَلبه و اذا اراد به غَیر ذلک خَتَم مسامع قلبه فلا یصلح ابداً و هو قول الله عزوجل‏ (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها ):
  9. «براى تو قلبى است و گوشهائى که (راه نفوذ در آن است) و خداوند هرگاه بخواهد بنده‏اى را (به خاطر تقوایش) هدایت کند، گوشهاى قلب او را مى‏گشاید، و هنگامى که غیر از این بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى‏نهد، به گونه‏اى که هرگز اصلاح نخواهد شد، و این معنى سخن خداوند است»(أَمْ‏ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها).
  10.  معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى - سوره محمّد، آیه 24. تدبّر از ماده دَبر به معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى است به عکس تفکّر که بیشتر به بررسى علل و اسباب چیزى گفته مى‏شود و بکار  بردن هر دو تعبیر در قرآن مجید پرمعنا است- اقْفال در آیه جمع قُقْل در اصل از ماده (قَفول) به معنى بازگشت کردن یا (قَفیل) به معنى اشیاء خشک است و از آنجا که وقتى در را ببندند و بر آن قفل زنند هر کس بیاید از آنجا باز مى‏گردد، و همانند موجود خشک و غیر قابل انعطاف چیزى در آن نفوذ نمى‏کند، به این ابزار مخصوص قفل گفته شده است (تفسیر نمونه، جلد 21، صفحه 469 ذیل همین آیه).
  11. قرآن براى هر کس قابل فهم است،- از آیاتى که امر به تدبّر مى‏کند به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن براى هر کس قابل فهم است، ولى به مقدار بضاعت علمى، و اگر قابل فهم نبود، امر به تدبّر لغو بود و خداوند بزرگتر از آن است که سخن لغو گوید، پس آنچه بعضى فکر مى‏کنند قرآن قابل فهم ما نیست، و کتابى فوق فهم ما است، اینها یا عالمانه و یا جاهلانه قرآن را طرد مى‏کنند، و متوجّه نیستند، ما فکر مى‏کنیم به طرفدارى از این کتاب الهى سخن مى‏گویند، و ظاهر سخن آنها هم زیبا است،
  12. ولى اگر در سخن آنها دقت شود، مفهوم حرفشان این است که: قرآن را باید فقط خواند و از متن زندگى و جامعه کنار گذارد، زیرا فقط الفاظى مى‏فهمیم و معانى آن را درک نمى‏کنیم، آیا از خود نباید بپرسیم اگر قرآن قابل تدبّر و درک نیست چرا فقط در خود قرآن چهار مرتبه امر به تدبّر شده، و این غیر از مواردى است که امر به تفکر و تفقّه و غیره شده است یعنى فقط ماده (تدبّر) این قدر مورد تأکید قرار گرفته است. (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن) آیا نخوانده‏اند که خداوند غایت انزال قرآن را تدبّر در آیات آن و تذکر قرار داده است‏
  13. صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند»- . (کتابٌ انزلناه الیک مبارکٌ لیدّبّروا آیاته و لِیتذَکّرَ اوُلُوا الالباب): «این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده‏ایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند» در پایان باید بگویم، بحث در مورد قرآن‏ بسیار وسیع و گسترده است و قرآن بحرى است که هر چه از آن آب برداشته شود کمبودى در آن احساس نمى‏شود و از این روى بحث را به همین جا خاتمه مى‏دهیم و امید است در مجالهائى دیگر سخنان تازه‏اى از قرآن استفاده کنیم.
  14. مرحوم الهى در ذیل فراز (فاذا مرّوا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلّعت نفوسهم الیها شوقا و ظنّوا انها نصب اعینهم) چنین مى‏سراید:

چو آنان بگذرند از دفتر عشق .....‏

 

در آن آیت که ناز دلبر عشق‏

به رحمت از پى تشویق دیدار

 

نماید لطف و دلجوئى بسیار

  1. کنند از دل فغان چون بلبل از شوق‏
 

طمع بندند بر وصل گل از شوق‏

تو گوئى نزد آن آیات رحمت‏

 

همى بینند باز ابواب جنّت‏

  1. نوازش‏هاى آن آیات دلبر
 

قرار از دل رباید هوش از سر

زعشق، افروزد آتش به دلها

 

نماید گلستان‏ها زآب و گل‏ها

     

 

  1. سپاه شوق را دلدار سازد
 

کُمِیت عقل را رهوار سازد

نفوس پاک آن پرهیزکار ان‏

 

بِوَجد آرد چو بلبل در بهاران‏

  1. که گوئى در بهشتند آرمیده‏
 

ز دلهاشان گل رضوان دمیده‏

الهى آتش عشقم برافروز

 

بلطف خویش بختم ساز فیروز

  1. به لطف خود چو آن آزاد مردان‏
 

دلم روشن بنور شوق گردان‏

     
  1. و نیز در ذیل (و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم) چنین مى‏سراید:

بر آن آیات پر تخویف دلدار

 

 

چه بگشایند گوش عقل هشیار

تو گوئى بشنوند افغان دوزخ‏

 

 

زفیر از شعله سوزان دوزخ‏

   

 

 

 

جهنم را بگوش دل زفیرى است‏

 

که گوئى اژدهاى خورده تیریست‏

که هر بیداد و عصیان در جهانست‏

 

شرار دوزخى در وى نهانست‏

ولیکن جان مردان دل آگاه‏

 

بدان فریاد و آن غوغا برد راه‏

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 527 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم    
  • حسین صفرزاده
۰۵
اسفند

 

 

  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  1. 23- 27- واکنش پرهیزگاران* در برابر قرآن  مجید 3-
  2. جهاد با خلوص پیروزی است- ولى برادرم هنوز دیر نشده و هنوز صداى رساى قرآن بلند است و ما را به جهاد با خلوص که نتیجه‏اش پیروزى و سربلندى و عزّت است فرا مى‏خواند. هنوز نداى مولى على (علیه السلام‏

) «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»: «خصم ظالم و یار مظلوم باشید»

بلند است باید نهضت و قیام فلسطین تقویت شود، قیامى که تداوم بخش مبارزات صلاح الدین ایوبى‏ها و عزّالدین قسامها است همین مبارزه و جهاد و کشته و زخمى‏هاى در فلسطین نشانه حیات مردم فلسطین است،

  1. گرچه بمیرند زنده اند - معلوم است هنوز روح اسلامى و غیرت در آنها نمرده، هنوز خود را ذلیل و خوار نمى‏پندارند، گرچه بمیرند زنده‏اند، به خلاف رؤسا و حکام و سلاطین بعضى کشورهاى عربى که ذلّت را پذیرفته‏اند، و گرچه زنده باشند مرده‏اند.
  2.  مسجدالاقصى (مسجد دورتر) - بیت المقدس مکانى است که در حدود هزار سال قبل از میلاد بنا شده است، در حکومت چهل ساله حضرت داود (علیه السلام) که بیمارى وبا یا بیمارى واگیردار دیگرى در آن منطقه آمد، حضرت مردم را به بیرون شهر در محلى فرستاد تا به دعا مشغول شوند و چنین کردند و بیمارى برطرف شد و به امر حضرت این محل را سنگ‏چین کرده و معبد و مسجد نامیدند و چون از شهر دور بود مسجدالاقصى (مسجد دورتر) نامیدند.
  3. ذلیل از ظلم مردن است - و به قول شاعر: ان المرءُ میّتاً بانقضاء حیاته‏ ..... ولکن بانْ یُبْعى علیه فیُخْذَلا .«مرد با سپرى شدن زندگى و مردن او نمى‏میرد ولکن مرگ او وقتى است که بر او ظلم شده ذلیل شود». مجاهدین اسلامى در انحاء عالم باید بدانند غیر از خداوند یار و یاورى ندارند، و کشورهائى که ادعاى حمایت مى‏کنند، و با چهره‏اى به ظاهر باز پذیراى آنانند،
  4. در آستین مار دارند- تا وقتى آستین بالا نزده‏اند و به میدان نیامده‏اند، در آستین مار دارند و لاف مى‏زنند و به قول شاعر عرب: وما کُلّ مَنْ یُبدى البَشاشَة کائناً ..... اخاک اذا لَم تُلفِه لک مُنْجِدا «هر کس که اظهار گشاده‏روئى کند، تا تو او را یاور نیافته‏اى (و در مرحله عمل یاورى نکرد) برادر تو نیست»
  5. باید برادرى و برابرى حاصل شود - امام امت (ره) در یکى از رهنمودهاى خود چنین گویند: «و وصیت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است کمک کند خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مى‏بخشد، قیام کنید و علماء اعلام و خطباء محترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند،
  6. و با ملت خود تفاهم کنند در این صورت پیروزى را در آغوش خواهند کشید و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند و با برادران ایمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنها را برادر خوانده و اگر این برادرى ایمانى با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مى‏دهند به امید روزى که با خواست پروردگار عالم این برادرى و برابرى حاصل شود».
  7. خلوص در جهاد نفسانی - خلاصه مطلب اینکه از مجموع بیانات روشن شد تنها راه پیروزى جهاد با اخلاص و توجه است. اما جهاد نفس و درون هم که مهمتر از جهاد خارجى و برون است نیاز به کوششى و تلاشى خالصانه در راه خدا دارد که مجالى براى بسط آن در این مقام نیست. خلاصه مطلب اینکه وقتى به آیه مورد بحث مى‏رسیم
  8. باید میزان جهاد و خلوص خود را اندازه‏گیرى کنیم آن هم جهاد در همه ابعاد سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و مهمتر از همه جهاد نفسانى و خداوند ما و ملت ما را در تمام این میدانهاى جهاد با پیروزى و سرافرازى بیرون آورد.
  9. متقین و جهاد نفسانی - در سوره طور چنین مى‏خوانیم: (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (17) فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (18) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19) مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ): «همانا پرهیزکار ان در باغهاى بهشت و نعمتهاى بسیارند- آنها به نعمتى که خدا نصیب آنها کرده دلشادند، و خدا از عذاب دوزخ محفوظشان داشته است-، و خطاب شود بخورید و بیاشامید گوارایتان باد و این بخاطر اعمال شماست- آنها بر تختها تکیه زده اند و حور العین راى جفت آنها قرار دادیم).
  10. باغ فردوس شربتى براى مؤمنین است،- در سوره کهف هم چنین مى‏خوانیم: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا (107) خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا): «همانا براى کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت فردوس است و این‏ به عنوان خوشامد اینهاست (و مقامات بالاترى به آنها داده مى‏شود، همیشه در بهشت ابدى هستند و طلب انتقال از آنجا نمى‏کنند). «فردوس» به طورى که بعضى مفسرین گویند: باغى است که نعمتها و مواهب در آن جمع باشد، پس
  11. فردوس بهترین و برترین باغهاى بهشت است. در سوره کهف این برترین باغهاى بهشت را تعبیر به «نُزُل» کرده است، «نُزُل» اولین چیز است که براى میهمان مى‏برند ما در زمستان چائى و تابستان مثلا شربت مى‏بریم، این را عرب (نُزُل) تعبیر مى‏کند، و این به عنوان خوشامد است نه تمام پذیرائى، پس باغ فردوس به عنوان شربتى براى مؤمنین است،
  12. چندین هزار سال محو جمال حقند - معلوم مى‏شود جلوه‏هاى مخصوص پروردگار و حالات روحانى عجیبى است، که ما را از درک آن بهره‏اى نیست جز حسرت، مقاماتى است که به مغزى خطور نکند و بر زبانى نیاید، مقاماتى است که یک فرد بهشتى وقتى به آنها مى‏رسد توجّهى به باغ و میوه و حور العین نکند  
  13. یکى از این مقامات رضوان الله است که (رضوان الله اکبر) یعنى وقتى مى‏بینند خداوند از آنها راضى شده احساسى دارند که با هیچ چیز معامله نکنند یکى از مقامات دیگر اینکه گاهى چندین هزار سال محو جمال حقند، و در جلوه‏اى از جلوات او غرقند، که تصویر و تصور آن براى ما ممکن نیست.
  14. چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو - و جالب توجه است که در آیه 102 همین سوره کهف مى‏فرماید: (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا): «ما دوزخ را براى‏ کافرین به عنوان «نُزُل» مهیّا کرده‏ایم» یعنى چنانکه بهشت فردوس و نعمتهاى آن (نُزُل) براى بهشتیان بود، جهنم و عذاب الهى براى کافرین هم (نُزُل) است، یعنى عذابهائى مافوق این آتش و جهنم دارند که قابل تصورّ براى ما نیست، در دعاى کمیل حتماً ملاحظه فرموده‏اید که مولى بعد از اینکه اظهار ضعف در مقابل بلاهاى دنیوى و عقوبات و ناملایمات آن مى‏کند، و مى‏گوید: بلاء دنیا دوامش کم و مدتش کوتاه است مى‏فرماید: چگونه بر بلاء آخرتى که ناملایمات و دردش بیشتر و مدتش طولانى است مقاومت کنم،
  15. سپس کلام را به اینجا مى‏رساند که: «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک و هبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر عن النظر الى کرامتک»: «بر فرض اى معبود و آقا و مولاى و پروردگارم صبر کردم بر عذاب (دردناک و جانسوز تو) چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو و بر فرض صبر کردم بر سوزش آتش تو، چگونه صبر کنم بر چشم‏پوشى و دورى از کرامت و بزرگوارى تو».
  16. فراق بالا تر از عذاب جهنم - از این کلمات مولى در دعاى شریف کمیل فهمیده مى‏شود که: فراق و دورى از خداوند و عدم رضایت او از بنده‏اش و حرمان از لقاء و دورى از رحمت و کرامت او، از زمره عقوباتى است که بالاتر از عذاب جهنم و سوختن جسم است، زیرا مولى مى‏فرماید اگر بر عذاب صبر کنم، چگونه بر این امور صبر کنم؟!
  17. و به طور کلى مى‏توان گفت هر نعمتى که مافوق بهشت براى بهشتیان بود ضد آن عذابى مافوق عذاب جهنم براى جهنمیان است. خداوند جرعه‏اى از حالات بهشتیان را به ما بنوشاند تا مست آن جمال شویم و ما را از حالات جهنمیان دور دارد تا فرحناک از این دورى شویم، بگذار این بهشتیان و جهنمیان را با این حالات تنها گذاریم که از درک آنها و جایگاههاى آنها عاجزیم و به سراغ چیزى رویم که لااقل درک کنیم.
  18. وقتى تلاوت کننده آیات به این آیات مى‏رسد، باید دقت کند، چه چیزى باعث شده متقین به این مقامات رسند، آیا چه بهائى به آن پرداختند؟ اگر قارى این‏ آیات دقت در این آیات کند خود خواهد فهمید، به چه بهائى این نعمتها را دهند، به ایمان و عمل صالح، چرا که در سوره کهف فرمود این نعمتها پاداش کسانى است که‏

ایمان و عمل صالح داشته باشند. عمل صالح میوه ایمان است، چنانکه این تعبیر (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)* بسیار در قرآن دیده مى‏شود،

  1. لوازم و ابزار زندگى در آن جهان عمل صالح است، یعنى انجام مسؤولیتهائى که خداوند متعال در هر شرایطى بر دوش انسان گذارده است، ابزار زندگى این دنیا در این دنیا فراهم مى‏شود، ولى از آخرت در همین دنیا آن روز، روز حساب است نه عمل
  2. امروز روز عمل است نه حساب، کافرین هم مى‏دانند آن عالم، عالَم عمل نیست، لذا مى‏گویند خدایا ما را به دنیائى که بودیم فرست، تا عمل صالح بجاى آوریم، ولى با جواب «کَلّا» روبرو مى‏شوند، و به آنها جواب رد داده مى‏شود، آرى «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» این اعمال صالح مصالح ساختمانى آن قصور و وسائل آسایش آن بهشت‏ها است، باید از رهگذر دنیا ساختمان آخرت را ساخت (الدنیا مزرعة الاخرة) و از این روى مولى على (علیه السلام) در نامه‏اى خطاب به فرزند خود مى‏فرماید: (اصْلِح مَثْواک) اصلاح خانه آخرت کن، یعنى الان باید آخرت خود را اصلاح کنى محافظت بر عمل صالح پشت شیطان را شکسته و دست او را از انسان قطع مى‏کند،
  3. خلوص لُبّ و مغز عمل - این را پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) در ضمن حدیثى فرمودند: «المُؤازرة على العمل الصالح یقطع دابره»: «محافظت و استدامه بر عمل صالح پشت شیطان را مى‏شکند». عمل صالح دائره وسیعى دارد که از پوسته هندوانه از بین راه برداشتن براى اینکه انسانى بر زمین نخورد را مى‏گیرد تا شهادت در راه خدا و یارى ستمدیده و پوشاندن برهنه و احترام عالم، البته عمل صالحى مفید است که با خلوص نیت تحقق یابد، که خلوص لُبّ و مغز عمل است، عمل بدون اخلاص مانند گردوى بى‏مغز است‏ فکر مى‏کنى بهشتى براى خود ساختى ولى آنجا که مى‏روى مى‏بینى‏چیزى آماده نشده است.
  4. آیا عمل خالصى انجام داده‏اى؟ - در روایتى آمده که خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) فرمود: تاکنون عمل خالصى انجام داده‏اى؟ گفت: آرى نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، ذکر گفته‏ام، فرمود نمازت جواز عبور از پل صراط است (یعنى وسیله شناختن است که او مؤمن و معتقد است، و از کافرین شناخته مى‏شود) و روزه سپر از آتش، و ذکر موجب ترفیع درجات در بهشت است، پس همه براى خودت بوده، موسى (علیه السلام) گریست و عرض کرد: خداوندا کارى به من بیاموز که فقط براى تو باشد، خطاب شد: ستمدیده‏اى را یارى کرده‏اى؟! برهنه‏اى را پوشانده‏اى؟ تشنه‏اى را سیراب نموده‏اى؟ به عالمى احترام کرده‏اى؟ اینها اعمال خالص است.
  5. خداوند خود نفع مى‏دهد، - از این روایت استفاده مى‏شود، عمل خالص آن است که: قصد نفع بردن از آن نکنیم گرچه خداوند خود نفع مى‏دهد، باید قصد نفع رساندن به غیر در عمل لحاظ کنیم، گرچه عملى بسیار کوچک باشد، گاهى فردى عملى را انجام مى‏دهد و دیگرى ضد آن را ولى چون خود و نفع مردم را لحاظ کرده‏اند، هر دو عمل صالح انجام داده‏اند،
  6. توفیق عمل صالح از خدا بخواهیم - آن داستان معروف است که کسى در راه میخى دید آن را در زمین فرو کرد به گمان اینکه اگر کسى با اسب یا حیوان دیگر عبور کرد، افسار اسب را به این میخ ببندد، و لختى بیارمد، دیگرى پس از آن آمد و میخ را بیرون آورده و به کنارى افکند، و گفت شاید کسى از اینجا عبور کند، و این میخ را نبیند پایش به آن بخورد و مجروح گردد، این دو هر دو عمل صالح انجام داده‏اند گرچه برخلاف یکدیگر کار  کرده‏اند. پس اى برادر ببین عمل صالح و وظیفه‏اى که امروز بر دوش تو است چیست، خداوند ما را در رسیدن به سطح مطلوب در همه زمینه‏ها یارى، و توفیق انجام‏ هرچه بیشتر عمل صالح را به ما عنایت فرماید. انشاءالله.
  7. بحث در تدبر و تفکر در آیات الهى بود و به مناسبت دو نمونه از آیات تهدید و دو نمونه از تشویق را متذکر شدیم با توضیحاتى که داده شد، روشن گردید که باید تلاش کرد تا در زمره کسانى نباشیم، که خداوند متعال فرمود: (أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا): «آیا در قرآن تدبّر نمى‏کنند؟ یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است» در خود بنگر مبادا بواسطه اعمال زشت و صفات ناپسند، قلب ما قفل خورده و نمى‏دانیم، چرا از قرآنى که نور است گریزانیم؟ (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ) چرا از کتابى که تماماً یادآورى و ذکر و برکت است غافلیم‏ (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ) چرا از نسخه شفابخش و رحمت الهى بیزاریم‏ (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ)
  8. هدایت بخاطر تقوی- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر جمله‏ (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها) چنین آمده است: «انّ لَکَ قلباً و مسامع و انّ الله اذا اراد ان یهدىَ عبداً فَتَحَ مسامع قَلبه و اذا اراد به غَیر ذلک خَتَم مسامع قلبه فلا یصلح ابداً و هو قول الله عزوجل‏ (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها ):
  9. «براى تو قلبى است و گوشهائى که (راه نفوذ در آن است) و خداوند هرگاه بخواهد بنده‏اى را (به خاطر تقوایش) هدایت کند، گوشهاى قلب او را مى‏گشاید، و هنگامى که غیر از این بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى‏نهد، به گونه‏اى که هرگز اصلاح نخواهد شد، و این معنى سخن خداوند است»(أَمْ‏ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها).
  10.  معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى - سوره محمّد، آیه 24. تدبّر از ماده دَبر به معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى است به عکس تفکّر که بیشتر به بررسى علل و اسباب چیزى گفته مى‏شود و بکار  بردن هر دو تعبیر در قرآن مجید پرمعنا است- اقْفال در آیه جمع قُقْل در اصل از ماده (قَفول) به معنى بازگشت کردن یا (قَفیل) به معنى اشیاء خشک است و از آنجا که وقتى در را ببندند و بر آن قفل زنند هر کس بیاید از آنجا باز مى‏گردد، و همانند موجود خشک و غیر قابل انعطاف چیزى در آن نفوذ نمى‏کند، به این ابزار مخصوص قفل گفته شده است (تفسیر نمونه، جلد 21، صفحه 469 ذیل همین آیه).
  11. قرآن براى هر کس قابل فهم است،- از آیاتى که امر به تدبّر مى‏کند به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن براى هر کس قابل فهم است، ولى به مقدار بضاعت علمى، و اگر قابل فهم نبود، امر به تدبّر لغو بود و خداوند بزرگتر از آن است که سخن لغو گوید، پس آنچه بعضى فکر مى‏کنند قرآن قابل فهم ما نیست، و کتابى فوق فهم ما است، اینها یا عالمانه و یا جاهلانه قرآن را طرد مى‏کنند، و متوجّه نیستند، ما فکر مى‏کنیم به طرفدارى از این کتاب الهى سخن مى‏گویند، و ظاهر سخن آنها هم زیبا است،
  12. ولى اگر در سخن آنها دقت شود، مفهوم حرفشان این است که: قرآن را باید فقط خواند و از متن زندگى و جامعه کنار گذارد، زیرا فقط الفاظى مى‏فهمیم و معانى آن را درک نمى‏کنیم، آیا از خود نباید بپرسیم اگر قرآن قابل تدبّر و درک نیست چرا فقط در خود قرآن چهار مرتبه امر به تدبّر شده، و این غیر از مواردى است که امر به تفکر و تفقّه و غیره شده است یعنى فقط ماده (تدبّر) این قدر مورد تأکید قرار گرفته است. (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن) آیا نخوانده‏اند که خداوند غایت انزال قرآن را تدبّر در آیات آن و تذکر قرار داده است‏
  13. صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند»- . (کتابٌ انزلناه الیک مبارکٌ لیدّبّروا آیاته و لِیتذَکّرَ اوُلُوا الالباب): «این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده‏ایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند» در پایان باید بگویم، بحث در مورد قرآن‏ بسیار وسیع و گسترده است و قرآن بحرى است که هر چه از آن آب برداشته شود کمبودى در آن احساس نمى‏شود و از این روى بحث را به همین جا خاتمه مى‏دهیم و امید است در مجالهائى دیگر سخنان تازه‏اى از قرآن استفاده کنیم.
  14. مرحوم الهى در ذیل فراز (فاذا مرّوا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلّعت نفوسهم الیها شوقا و ظنّوا انها نصب اعینهم) چنین مى‏سراید:

چو آنان بگذرند از دفتر عشق .....‏

 

در آن آیت که ناز دلبر عشق‏

به رحمت از پى تشویق دیدار

 

نماید لطف و دلجوئى بسیار

  1. کنند از دل فغان چون بلبل از شوق‏
 

طمع بندند بر وصل گل از شوق‏

تو گوئى نزد آن آیات رحمت‏

 

همى بینند باز ابواب جنّت‏

  1. نوازش‏هاى آن آیات دلبر
 

قرار از دل رباید هوش از سر

زعشق، افروزد آتش به دلها

 

نماید گلستان‏ها زآب و گل‏ها

     

 

  1. سپاه شوق را دلدار سازد
 

کُمِیت عقل را رهوار سازد

نفوس پاک آن پرهیزکار ان‏

 

بِوَجد آرد چو بلبل در بهاران‏

  1. که گوئى در بهشتند آرمیده‏
 

ز دلهاشان گل رضوان دمیده‏

الهى آتش عشقم برافروز

 

بلطف خویش بختم ساز فیروز

  1. به لطف خود چو آن آزاد مردان‏
 

دلم روشن بنور شوق گردان‏

     
  1. و نیز در ذیل (و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم) چنین مى‏سراید:

بر آن آیات پر تخویف دلدار

 

 

چه بگشایند گوش عقل هشیار

تو گوئى بشنوند افغان دوزخ‏

 

 

زفیر از شعله سوزان دوزخ‏

   

 

 

 

جهنم را بگوش دل زفیرى است‏

 

که گوئى اژدهاى خورده تیریست‏

که هر بیداد و عصیان در جهانست‏

 

شرار دوزخى در وى نهانست‏

ولیکن جان مردان دل آگاه‏

 

بدان فریاد و آن غوغا برد راه‏

   

 

  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 527 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
اسفند

 

 

    1. 23- 27- واکنش پرهیزگاران* در برابر قرآن  مجید2-
  1. (فاذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم و اذا مروا بآیة فیها تخویف أصغوا مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم):
  2. دیندار دنیا بوی بهشت را احساس نخواهد کرد -  و نیز فقره اول را در آنجا از آن جناب به سند دیگر روایت کرده و شیخ فقیه محمدبن ادریس حلّى در کتاب سرائر از کتاب ابى القاسم جعفربن محمد بن قولویه نقل کرده که: او از جناب ابوذر روایت کرده که فرمود: «مَنْ تَعَلّم علما من عِلم الاخرة یرید به عرضا من عرض الدنیا لم یجد ریح الجنة»: «هر که بیاموزد علمى از علوم آخرت را و غرض او از آن یاد گرفتن، تحصیل متاعى باشد از متاعهاى دنیا، بوى بهشت را احساس نخواهد کرد» و شیخ ابن ابى جمهور احسائى در کتاب غوالى اللئالى روایت کرده از امیرالمؤمنین (علیه السلام) که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ اخَذَ العلم مِنْ اهله و عمل به نجى و من اراد به الدنیا فهو حَظَهُ»: «هر کس بستاند علم را از اهلش و به آن عمل کند نجات یافته، و هر که قصد کند به آن تحصیل دنیا را پس بهره او از آن علم همان است که قصد کرده و تحصیل نموده است»، یعنى دیگر از آخرت حظ و نصیبى ندارد .
  3. دین برای دنیا ؛ هلاکت آخرت است- و (سلیم بن قیس هلالى) از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) همین مضمون را در کتاب خود از آن جناب با زیادتى نقل کرده، که: «و من اراد به الدنیا هلک و هو حَظّه» و حاصل زیادتى آنکه علاوه بر نداشتن نصیبى در آخرت هلاک نیز شده، به جهت این معامله که علم دین داده و مال دنیا گرفته است و بر این مضمون اخبار بسیار است.
  4. قصد رضای خدا - مبلّغین دینى و روضه خوانها نباید در مقابل گفتن احکام و روضه خواندن قصد پول گرفتن داشته باشند، باید قصد را خالص کرده و براى رضاى خداى متعال کار  کنند، البته مردم باید بدانند مبلغین شیعه مانند مبلغین و علماء اهل تسنّن وابسته به مراکز دولتى نبوده و نیستند، و باید خود، آنها را تأمین کنند و بالاخره باید زندگى آنها اداره شود، گاهى شنیده مى‏شود مى‏گویند چرا روحانیون کار  نمى‏کنند مگر على (علیه السلام) کار  نمى‏کرد، اولا باید بگویم علم ائمه و از جمله آنها على (علیه السلام) علم لَدُّنى بود و نیاز به زحمت کشیدن و تحصیل کردن نداشتند و ثانیاً بزرگترین ظلم تاریخ در حق على (علیه السلام) این بود که بیل به دست على دادند تا در نخلستانها کار  کند، مگر على (علیه السلام) براى کشاورزى آمده بود، آن على (علیه السلام) که فرمود از من بپرسید قبل از اینکه از میان شما بروم، که به طُرُق آسمان آشناترم تا طرق زمین، آیا این على (علیه السلام) باید به کشاورزى مشغول شود، آیا او که عالم به حوادث گذشته و آینده بود، باید بیل بزند، او چراغ جامعه بود و باید در رأس حکومت کار  مى‏کرد، نه میان آب و گِل ثالثاً مگر تعلیم و تعلم و پرورش یک جامعه کار  نیست، مگر کار  فقط بیل به دست گرفتن است‏. رابعاً چرا این اشکال به تحصیل‏کرده‏هاى امروزى نمى‏شود کدام محصلى تا قبل از فارغ التحصیل شدن اگر بخواهد به مقامات عالى و به پیشرفتهاى علمى رسد، کار  مى‏کند، او که مى‏خواهد به درجات عالى رسد فقط فکرش در درسش است نه کار ،
  5. مردم هم باید زندگی مبلغین را تأمین کنند - چرا این اشکال را به معلمین عزیز و آموزگاران گرانقدر نمى‏کنند، مگر آنها باید حتماً بیل به دست‏ گیرند تا کار  کرده باشند، مگر کار  آنها عبادت نیست، پس مواظب باشید فریب کسانى که نداى اسلام بدون روحانیت را سر مى‏دادند نخورید، که اگر اینها نبودند همین مقدار احکام را هم نداشتیم، اگر شیخ مفیدها و شیخ طوسى‏ها و شیخ انصارى‏ها و صاحب جواهرها و مجلسى‏ها و شیخ بهائى‏ها و ... نبودند چه داشتیم؟!

مبلغین در عین اینکه توقعى براى دریافت وجه در مقابل تبلیغ نباید داشته باشند، مردم هم باید زندگى آنها را تأمین کنند تا بتوانند تحصیل کنند و در مقابل افکار  خطرناک الحادى و اشکالاتى که به ساحت مقدس قرآن و پیامبر (صلى الله علیه وآله) و امامان علیهم‏السّلام مى‏شود دفاع نمایند،

  1. البته مردم باید آن روحانى‏نماهائى که نه تحصیل کرده و نه درس مى‏خوانند و فقط براى امرار معاش لباس روحانى پوشیده‏اند و آبروى این قشر را مى‏برند شناخته و از سوء استفاده‏هاى آنها جلوگیرى کنند، باید این فکر از بین برود که وقتى مى‏گفتند روحانى یک مشت کَلّاش و دوره‏گرد و افرادى که بر سر قبور قرآن مى‏خواندند در ذهن مى‏آمد اینها روحانى نیستند. از مطلب دور نشوم که بحث در اخلاص در قرائت قرآن بود،
  2. اخلاص در قرائت قرآن - در روایت امام پنجم، قاریان قرآن را به سه دسته تقسیم مى‏کنند. عن ابى جعفر (علیه السلام) قال: «قرّاء القرآن ثلاثة: رَجُلٌ قرأ القرآن فاتّخذه بضاعةٌ و استَدَرَّ به الملوک و استطال به على الناس، و رَجُلٌ قَرَأ القرآن فحَفِظَ حروفَه وضَیَّعَ حدوده و اقامُه اقامة القَدَح، فلا کثّر الله هؤلاء من حملة القرآن، و رَجُلٌ قَرَأ القرآن فوضع دواء القرآن على داء قَلبِه فَأَسهَرَ به لیلَهُ و أظْمَأَ به نهارَه و قام به فى مساجده‏ وتجافى به عن فِراشِه، فَبِاولئک یدفَعُ الله العزیز الجَبّارُ البلاء و باولئک یُدیلُ الله منَ الاعداء و باولئک یَنزل الله الغیث من السماء فوالله لهؤلاء فى قُرّاء القرآن أَعَزّ مِنَ الکبریت الاحمَر»..
  3. قرآن خوانان سه گروه‏اند:- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «قرآن خوانان سه گروه‏اند: یکى آنکه قرآن خواند و آن را سرمایه کسب خود کند و پادشاهان را با آن بدوشد و به مردم بزرگى بفروشد. و دیگر مردى است که قرآن را بخواند و حدود آن را نگهدارى کند ولى حدود آن را ضایع سازد و آن را چون قدح (جام آب) نگهدارى کند. خداوند امثال اینان را در قرآن خوانان زیاد نکند. و دیگرى مردى است که قرآن خواند و داروى قرآن را بر دل دردمندش نهد و براى (خواندن و به کار  بستن و دقت در معانیش) شب زنده‏دارى کند و روزش را به تشنگى سپرى نماید و در محلهاى نمازش به قیام ایستد و از بستر خواب به خاطر آن دورى گزیند و به خاطر همین گروه است که خداوند عزیز و جبار بلا را بگرداند و به برکت ایشان است خداوند دشمنان را بازدارد و به سبب آنان است که خداى عزوجل از آسمان باران فرستد، پس به خدا سوگند اینها در میان قرآن خوانان از کبریت احمر کمیاب‏ترند».
  4. کسى که یاد گیرد قرآن و عمل نکند - در روایتى دیگر از رسول گرامى چنین آمده است: «کسى که یاد گیرد قرآن را و عمل به آن نکند و عوض آن اختیار کند حبّ دنیا و زینت آن را، مستوجب غضب خدا شود، و در درجه یهود و نصارى است که کتاب خدا را پشت سرشان انداختند. و کسى که قرائت قرآن کند و قصد سُمعه و خودنمائى داشته باشد و بوسیله آن دنیا را طلب کند ملاقات کند خدا را در روز قیامت در صورتى که روى او استخوان بى‏گوشت است و قرآن به پشت گردن او زند تا او را داخل آتش کند بیفتد در آن با آنها که افتادند.
  5. کسى که قرآن قرائت کند، برای خدا - و کسى که قرائت قرآن کند، ولى به آن عمل نکند، خداوند او را روز قیامت کور محشور فرماید، مى‏گوید «خداوندا من که بینا بودم، پس چرا مرا کور محشور کردى؟ مى‏فرماید: چنانچه تو نسیان آیات ما کردى که بر تو فرو فرستادیم، امروز نیز تو نسیان شدى» پس او را بسوى آتش فرستند.و کسى که قرائت قرآن کند براى خدا و خالص از ریا و براى یاد گرفتن معالم دین، ثواب او مثل ثوابى است که به جمیع ملائکه و انبیاء و مرسلین دهند، (یعنى از سنخ ثواب آنها به او مرحمت فرمایند).
  6. کسى که تعلّم قرآن کند و تواضع نماید، - و کسى که تعلّم کند قرآن را براى ریا و سمعه تا آنکه با جاهلان جدال کند و به علماء مباهات ورزد و دنیا را به آن طلب کند، خداوند استخوانهاى او را روز قیامت از هم پراکنده مى‏سازد و در آتش، کسى عذابش از او بیشتر نیست، و از شدت غضب و سخط خداوند به جمیع انواع عذاب او را معذّب کنند. و کسى که تعلّم قرآن کند و در علم تواضع نماید، و تعلیم بندگان خدا دهد، و از خداوند اجر طلبد، در بهشت از او کسى ثوابش بزرگتر نیست، و منزله‏اى از منزله او بالاتر نمى‏باشد
  7. کسی که خالصانه حق تلاوت قرآن را اداء کند - و هیچ منزل رفیع و درجه بلندى در بهشت نیست، مگر آنکه بزرگتر و وافرتر آن را او دارد» . این منازل عالى وقتى به دام مراد انسان افتد و به او داده شود که رنج کشیده و خالصانه حق تلاوت قرآن را اداء کند و به قول شاعر: گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید ..... که خدمتش چو نسیم سحر توانى کرد....خاصیت نسیم سحر را گفته‏اند این است که در شکفتن گلها مؤثر است. تو هم اگر خواهى گُل مرادت بشکفد و به مقصود رسى، باید مثل نسیم سحر در سحر، نسیم الفاظ پرمعناى قرآن را ایجاد کنى و با نسیم عبادت، گل ایمان خود را شکوفاتر سازى‏ (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ)
  8. متقین در ترس و امید - گفتیم که متقین به آیات تشویق و نعمتهاى بهشتى که مى‏رسند، امید و رجاء آن را دارند، و از طرفى به آیات تهدید و تخویف و عذاب که مى‏رسند، ترسیده و به خدا پناه مى‏برند، به این مناسبت ابتدا روایتى را از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل مى‏کنیم، که ترسناک‏ترین و امیدوارترین آیه در آن گنجانده شده، و سپس نمونه‏هائى از آیات تشویق و تهدید را ذکر مى‏کنیم:
  9. بزرگترین ؛ اعدل ترین ؛ ترسناکترین و امیدوارترین آیه -  رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) طبق این حدیث فرموده‏اند: «اعظم آیة فى القرآن آیة الکرسى و اعدل آیة فى القرآن (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ...) و اخوفُ آیة فى القرآن (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) و ارْجعى آیة فى القرآن (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ)
  10. آیات تخویف و تشویق - حال به سراغ نمونه‏هائى از آیات تخویف و تشویق رویم و از هر یک دو نمونه ذکر کنیم: اما آیات تخویف: 1- (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ): «اى کسانى که ایمان آورده‏اید چه شده است شما را که هرگاه گفته مى‏شود به جهاد در راه خدا روید سنگین شده، به زمین مى‏چسبید، آیا راضى شدید به زندگانى دنیا و ترک زندگى آخرت کردید پس متاع زندگى دنیا به نسبت آخرت بسیار قلیل است».2- (إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ): «اگر (به سوى میدان جهاد) حرکت نکنید شما را مجازات دردناکى کرده و گروه دیگرى غیز از شما به جاى شما قرار مى‏دهد، و هیچ زیانى به او نمى‏رسد، و خداوند بر هر چیزى توانا است».
  11. قصور در جهاد زبانی ؛ قلمی ؛ مالی ؛ جانی؛ -  مسلمان وقتى این آیات را مى‏خواند باید بداند در مقام جهاد اگر کوتاهى کند این خطاب قرآن متوجه او است، این آیه اگرچه در مورد جنگ تبوک‏ است، ولى مورد هیچگاه محصّص نیست، یعنى شمول این آیه نیست به ما هم هست و ما اگر در مقام جهاد زبانى، قلمى، مالى، جانى قصور کنیم، چطور مى‏توانیم در مقابل هجوم دشمن به مرزهاى کشورهاى اسلامى ساکت باشیم، چگونه مى‏توانیم ببینیم صهیونیسم با عِرض و آبروى مسلمانان چنین مى‏کند، مگر على (علیه السلام) نبود که وقتى شنید خلخالى از پاى زنى یهودى در حکومت اسلامى ربوده شد، فرمود: اگر براى این مصیبت کسى بمیرد مورد ملامت نیست، چگونه راضى شویم، با ناموس‏ مسلمین چنین کنند؟ باید جهاد زبانى، قلمى و مالى کرد و هزینه جهاد و دفع تبلیغات مسموم دشمن را تأمین کرد، باید جهاد بدنى و جانى کرد، نه فقط با کافران که با منافقان خطرناکتر از آنها که قابل اصلاح نیستند، باید جنگید، تا کى ببینیم، وهابیت بر علیه اسلام راستین تبلیغات کند وهابیتى که نه شیعه را قبول دارد نه سنّى را، وهابیتى که به طور نامشروع بوجود آمده و رشد کرده است،
  12. چگونه راضى شویم که به قرآن و پیامبر (صلى الله علیه وآله) و تمامى مسلمین اعم از شیعه و سنّى اهانت شود، و ساکت باشیم، چرا نباید فریادى به جز فریاد امام امت (ره) بر علیه شیطانى که کتاب آیات شیطانى را نگاشت کشیده شود، فریاد بر علیه سلمان رشدى خائن که خود را مسلمان مى‏پندارد، تا کى بشنویم به مقدسات ما توهین کنند، اگر قیام نکنیم مرده‏ایم، حیات ما به قیام ماست، مرگ ما به سکوت ما است، بین حق و باطل هرگز صلح برقرار نمى‏گردد این جنگ از سنّتهاى لایتغیّر الهى است، اگر فریاد زدیم و مقابله کردیم دشمن عقب‏نشینى مى‏کند چنانکه در فتواى امام امت در حمایت از قرآن و پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله دیدیم چه شد، فتوائى که حکم ارتداد سلمان رشدى و قتل او را صدر کرد، او گرچه کشته نشود ولى مرده است،
  13. ارتداد سلمان رشدی - مگر مى‏تواند از سوراختى که در آن خزیده است خارج شود، چندى پیش در جرائد نوشتند که در کنفرانسى که بنا بود او سخنرانى کند و دقیقاً محل مورد کنترل بود، نتوانست شرکت کند، زیرا مأموران امنیتى از شرکت او در جلسه جلوگیرى کردند و لذا متن سخنرانى او توسط دیگرى خوانده شد. حامیان چنین افرادى و بانیان چنین نقشه‏هائى باید بدانند به غیر از ضرر چیزى متوجه آنها نخواهد شد، فتواى امام چنان کرد که در کنفرانس اسلامى، عَلى‏رغم تمایل بعضى از کشورها به ارتداد او صحه گذاشته شد، گرچه درباره کشتن او سخنى گفته نشد، حامیان او گرچه تلاش کردند که این عمل را مخالف‏ آزادى قلم و بیان و عقیده جلوه دهند،
  14. آیات محرک برای رضای خدا - ولى جهانیان فهمیدند که مرز و محدوده آزادى آنها تا چه حدى است، تا کثیف‏ترین اهانت و دشنام به‏ عقیده یک میلیارد مسلمان و انسان، اگر میلیونها تومان خرج مى‏کردیم، تا این رسوائى را براى غرب اثبات کنیم، اینچنین که خود با دست خود اثبات کردند نمى‏شد، با دست خود سلمان رشدى پلید را به ظاهر بر ضد مسلمانان به صحنه کشیدند، و خود را از صحنه انسانیت خارج کردند. آرى این آیات تهدید و عذاب باید محرک ما در جهت تأمین رضاى الهى باشد، و هیچگاه براى دنیا و مال دنیا از مسیر او منحرف نشویم.
  15. پیکار به عشق خدا - امام سجاد (علیه السلام) در ضمن دعائى که براى مرزبانان کشورهاى اسلامى دارند، چنین گویند : «وَ انْسِهِم عند لقائهم العدّو، ذِکرَ دُنیاهُم الخَدّاعَة الغَرور وَامْحُ عَنْ قُلوبِهم خَطراتِ المالِ المفتون»:

«بارالها فکر این دنیاى فریبنده را به هنگامى که آنها در برابر دشمنان قرار مى‏گیرند از نظرشان دور فرما و اهمیت اموال فتنه‏انگیز و دلربا را از صفحه قلوبشان محور گردان». و این نیست جز براى اینکه با دلى لبریز و مالامال از عشق خدا پیکار  کنند.

  1. دنیا مانند نم یک انگشت و آخرت دریاست - در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله هم چنین مى‏خوانیم: «و الله ما الدنیا فى الآخرة الّا کم یجعل احدکم اصبعه فى الیم ثمّ یرفعها فلینظر بِمَ ترجع»:

«به خدا سوگند دنیا در برابر آخرت نیست مگر مثل اینکه یکى از شما انگشتش را به دریا زند و بردارد، و ببیند چه مقدار آب به آن است» یعنى دنیا، مثل، نَمى است که به انگشت است و آخرت چون دریاست که این دو قابل قیاس با هم نیستند، پس هدف را خدا قرار ده و در راهش مبارزه کن، و بدان اگر ما مبارزه نکردیم، مسلم خداوند کسان دیگرى را دارد، تا به جاى ما در حمایت از اهدافش در برابر دشمنانش بجنگند و خلاصه در یک کلام پیام این آیات چنین است: سربنلد زندگى کن و سربلند بمیر و تن به ذلت مده.

  1. وای بر کمفروشان - 2- (وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ (1) الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3) أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4) لِیَوْمٍ عَظِیمٍ (5) یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ): «واى بر کم فروشان- آنها که و قتى براى خود کیل مى کنند (و مى فروشند) حق خود راى به طور کامل مى گیرند- و هنگامى که خواهند براى دیگران کیل یا و زن کنند (و بخرند) کم مى گذارند- آیا آنها باور (یا گمان) ندارند که برانگیخته مى شوند- در روزى بزرگ- روزى که مردم در پیشگاه رب العالمین مى ایستند».
  2. دقت در اموال وکسب فعالیت - وقتى انسان این آیات را تلاوت مى‏کند باید در اعمال کسب و فعالیتش دقت کند، آیا کم‏فروش نیست، آیا به دنبال کلاه بر سر مردم گذاردن یا کلاه برداشتن از سر آنها نیست، معروف در بین مفسّرین این است که (یَظُنّ) را به معنى یقین و باور گرفته‏اند، یعنى آیا باور و یقین ندارند که در روز بزرگى برانگیخته مى‏شوند؟! آیا باور به معاد ندارند؟ ولى احتمالى‏ هم داده شده که (یَظُنّ) به معنى همان گمان عرفى باشد، یعنى آیا گمان ندارند و احتمال نمى‏دهند که روز قیامتى هست و برانگیخته مى‏شوند، یعنى کم‏فروشان یقین که ندارند، احتمال هم نمى‏دهند، و به تعبیر دیگر احتمال وجود معاد موجب جلوگیرى از ارتکاب جرم و کم‏فروشى است، اگر این صفت رذیله در ما است، بدانیم که گمان و احتمال هم نسبت به معاد نمى‏دهیم یا متوجه نیستیم که در قلبمان بى توجهیم.
  3. تورم چون شمشیر تیز و برنده - چگونه اعتقاد به معاد داریم و احتکار  و گرانفروشى مى‏کنیم، چرا تورم ایجاد مى‏کنیم، تورمى که شمشیر تیز و برنده‏ایاست که لبه آن متوجه مستضعیفین و محرومین جامعه است، خداوند در این آیات به کسانى که به حق مردم ظلم مى‏کنند، اعلان جنگ داده است، تا این باور به مبدأ و معاد در فرهنگ جامعه ما رشد نکند، این تخلفات بیداد مى‏کند، جریمه و زندان تا حدى و به صورت مقطعى مؤثر است، باید وجدان و ترمز درونى جلوگیرى کند، اگر هر مسلمانى تأمّل و تفکّر در این آیات کند و درک حقایق نماید و حتى گمان به روز قیامت پیدا کند حتماً خود را اصلاح کرده و جامعه رو به سعادت مى‏رود، زیرا جامعه مرکّبى و مجموعه‏اى اعتبارى از افراد است هر فردى اگر مؤظّف به اصلاح خود بود چنانکه هست جامعه اصلاح مى‏شد.
  4. کم‏فروشى و گرانفروشى حتی با وجدان سازگاری ندارد- باید فهمید خوشبختیها و بدبختیها به هم پیوسته است، بر فرض هم کسى با دزدى، کم‏فروشى و گرانفروشى ثروتى به دست آورد آیا در کاخى که در کنار کوخهاى محرومین مى‏سازد، مى‏تواند خوشبخت باشد بدون دردسر زندگى کند؟! چگونه در میان انبوهى بیچاره مى‏تواند در رفاه باشد؟! آیا اگر هنوز وجدانى داشته باشد مى‏تواند راحت زندگى نماید.
  5. خون مظلوم در شیشه نرود.- بعضى از این کم‏فروشان و ثروتمندانى که از راه نامشروع ثروت اندوخته‏اند مفاهیمى همچون ایثار و گذشت و کمک به محرومین و احسان در نظرشان بدون معناست، واژه‏اى بى محتوى است، اصلا آنها نظرى به جامعه ندارند، اگر توجهى هم به جامعه کنند و جامعه‏اى بخواهند براى این است که بیشتر منفعت شخصى برند، حال ما توقع هم داریم وجوه شرعیه مثل خمس و زکات و صدقه دهند، چه خیالى داریم، اگر مى‏دادند و بدهند که اینگونه تجمع ثروت نمى‏شود، و خون مظلومان در شیشه نمى‏رود.
  6. بسیارى از ما بر خود لعنت مى‏فرستیم - اینجا جاى تذکر است که بسیارى از ما زیارت عاشورا را مى‏خوانیم و این جمله را هم بسیار تکرار مى‏کنیم که‏ «الّلهم العَنْ اوّل ظالِمِ ظَلَمَ حقّ محمد و آل محمد و آخِرَ تابع له على ذلک» (خدایا لعنت کن اولین ظلم کننده بر حق محمد و آل محمد
  7. و لعنت کن آنانکه پس از او ظلم کرده و مى‏کنند در حق محمد و آل محمد» اگر دقّت کنیم بسیارى از ما بر خود لعنت مى‏فرستیم و متوجه نیستیم زیرا خمس که مشتمل بر حق سادات و حق امام است، اگر پرداخت نشود، به منزله دزدى از مال آنها و ظلم در حق آنها است، که: از عترت پیامبرند، پس دقّت کن از ظلم کنندگان بر آنها مباشى، خداوند همه ما را به راه مستقیم خود هدایت فرماید، و از لغزش در لغزشگاهها محافظت نماید.
  8. کاری بدون رشوه و پارتى باشد - این کم‏فروشى نه تنها در مغازه کَسَبه باشد، که: هر کس متناسب با شغلش مى‏تواند یک کم‏فروش باشد، آن کار گر و کارمند و معلم و .... که در مقابل حقوق معیّنى باید ساعت معینى کار  کند اگر کمتر کار  کند کم‏فروشى کرده، و مسؤول است، اگر واقعاً کارمندانى که باید 8 ساعت کار  کنند، فقط یک ساعت کار  مفید و براى خدا مى‏کردند، و کار مندان ما حتى 2 میلیون بودند، مى‏دانید در روز دو میلیون ساعت کار  مفید و ارزنده داشتیم، ولى حیف و صد حیف که در یک ساعت از 8 ساعت کار  مفید بسیارى از آنها براى خدا هم جاى تأمّل است، یک ساعت کار ى که بدون رشوه و پارتى باشد بسیار کم است!
  9. سراغ وسائل خارجى می رویم  -چرا باید هر وقت نیاز به وسیله‏اى داریم، سراغ وسائل خارجى و غیرایرانى را بگیریم، مگر خودمان از خودمان چه دیده‏ایم، که وسائل خود را بى‏بها مى‏دانیم، اى کاش مخلصانه کار  مى‏کردیم، نه براى خدا که براى وجدان خود، مگر آن کمونیست در کشورهاى صنعتى که اینقدر جنس عالى تحویل مى‏دهد براى خدا کار  مى‏کند نه براى راحتى وجدان خود یا حداقل براى حفظ حیثیت شرکت خود چنین مى‏کند.
  10. خیر و برکت را از خدا بخواهید - آرى اصلاح جامعه چون مولاى متقیان على (علیه السلام) را مى‏طلبد که هر روز صبح در بازار کوفه در حالى که تازیانه در دست داشت مى‏گشت و مى‏گفت: «اى گروه تجّار از خدا بترسید» وقتى بازاریان صداى على (علیه السلام) را مى‏شنیدند هر چه در دست‏ داشتند، بر زمین گذاشته به سخنانش گوش فرا مى‏دادند، سپس مى‏فرمود: «از خداوند خیر بخواهید و با آسان گرفتن کار بر مردم برکت بجوئید، و به خریداران نزدیک شوید، حلم را زینت خود قرار دهید، از سوگند بپرهیزید، از دروغ اجتناب کنید، از ظلم خوددارى نمائید، حق مظلومان را گرفته، با انصاف با آنها برخورد کنید، به ربا نزدیک نشوید، «أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»: «پیمانه و وزن را به طور کامل وفا کنید، و از اشیاء مردم کم نگذارید و در زمین فساد نکنید».
  11. کم فروشی قحظی میآورد - به این ترتیب در بازارهاى کوفه گردش مى‏کرد سپس به دار الاماره باز مى‏گشت، و براى دادخواهى مردم مى‏نشست. ضمن حدیثى از رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) آمده: «و لا طففوا الکیل الا منعوا النبات و اخذوا بالسنین»: «هیچ گروهى کم‏فروشى نکرد مگر اینکه زراعت آنها از بین رفته و قحطى آنها را فرا گرفت».
  12. قوم شعیب از کم فروشی نابود شدند- با بررسى تاریخ نیز مى‏بینیم که گناه بارز قوم شعیب (علیه السلام) که در (مَدْیَنْ) مى‏زیستند و با عذاب الهى نابود شدند، همین کم‏فروشى بود، داستان این قوم در سوره‏هاى مختلف مثل اعراف و شعراء و هود آمده، و بسیار جاى عبرت است که عاقبت آنها چه شد، در آیه 85 سوره هود حضرت شعیب (علیه السلام) بعد از امر به عبادت خداوند یگانه، انگشت روى کم‏فروشى آنها گذارده، مى‏فرماید: (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ) سپس در آیه 86 حضرت شعیب (علیه السلام) و خطیب الانبیاء به قوم خود مى‏گوید: (وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ): «اى قوم من پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب مگذارید و از حق آنان مکاهید و در زمین فساد مکنید».
  13. کلاه برسر گران فروش رفته است- باید در این آیات دقت کرد که یکى از عوامل نابودى جامعه کم‏فروشى و گرانفروشى است، عاملى است که موجب دوقطبى شدن جامعه مى‏گردد، آنها که با این روش ثروتى به هم مى‏زنند فکر مى‏کنند کلاه بر سر مردم گذارده‏اند، که در حقیقت کلاه بر سر خود گذارده‏اند، داستان معروفى است که یکى از علماى قم خطاب به بازاریها کرده مى‏گفت: اى اهل بازار مبادا دهاتى‏هائى که از اطراف براى خرید مى‏آیند کلاه بر سر شما گذارند بسیار مواظب باشید، یکى از آنها در جواب گفت: آقا شما ما را دست کم گرفته‏اید، که ما کلاه سر آنها گذارده و اجناس را به قیمت گران‏تر به آنها مى‏فروشیم، آن عالم در جواب فرموده بود من همین را مى‏گویم که شما خیال مى‏کنید کلاه سر آنها گذارده‏اید زیرا جلو شما را وقتى مى‏گیرند که قدرت ردّ کردن اموال آنها را ندارید، و آن موقع مى‏فهمید کلاه بر سر که رفته است!
  14. کم‏فروشى بوى کفر مى‏دهد،- قابل توجه است که در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده که خداوند «وَیْل» را درباره هیچکس در قرآن قرار نداده مگر اینکه او را کافر نام نهاده، همانگونه که مى‏فرماید: (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ): «واى بر کافران از مشاهده روز بزرگ» از این روایت استفاده مى‏شود که کم‏فروشى بوى کفر مى‏دهد، و اگر دقیق شویم مى‏توان فهمید که کم‏فروشى گرچه به زبان مى‏گویند به خدا معتقدم، ولى به رزّاقیت خداوند کافر است، وگرنه باید بداند کم‏فروشى و گرانفروشى در روزى او تأثیر ندارد!
  15. کم‏فروشى هم در نماز اثر می گذارد - کم‏فروشى نه فقط در کسب و شغل و حرفه و صنعت که به عبادت هم سرایت کرده و مى‏بینیم که در نماز نیز کم‏فروشى مى‏کنیم، تا بتوانیم از سر و ته نماز مى‏زنیم، و آنقدر سریع مى‏خوانیم، که گویا حیوان درنده‏اى براى دریدن ما به دنبال ماست، و حتى سلام نماز را اگر در صف جماعت باشیم داده و نداده از مسجد فرار مى‏کنیم، چرا این چنین مى‏کنیم، مگر نشنیده‏ایم آنچه از عبدالله بن مسعود صحابى معروف نقل شده که گفت: «نماز نیز قابل پیمانه است، کسى که کیل آن را بطور کامل اداء کند، خداوند پاداش او را کامل مى‏دهد، و هر کس از آن کم بگذارد درباره او همان جارى مى‏شود، که خداوند درباره «مطفّفین (کم‏فروشان)» فرموده است» اما از آیات تشویق نیز دو نمونه ذکر مى‏شود:
  16. مجاهدت و کوششى توأم به اخلاص - در آیه 69 سوره عنکبوت مى‏خوانیم‏ (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا): «و آنان که مجاهدت در راه ما (و براى ما) کردند آنها را به راههاى خود هدایت مى‏کنیم» وقتى قارى قرآن این آیه را قرائت مى‏کند، باید به دو نکته توجّه کند: 1- جهاد. 2- اخلاص. و اینکه این دو، شرط هدایت الهى است جهاد را از «جاهدوا» و اخلاص در نیت و اعتقاد و عمل را از کلمه «فینا» باید استفاده کند، یعنى اگر مجاهدت و کوششى در راهى توأم به اخلاص شد، خداوند با تأکید بسیار فرموده که من متکفّل هدایت و رسیدن به هدف او هستم، اطلاق این عبارت شامل جهاد نفسانى و خارجى و نیز معنوى و مادى مى‏شود، اگر کاسب در کسب و کار  خود، کار مند در کار  خود، محصل در تحصیل خود، براى رضاى خدا و با خلوص نیت تلاش کند بداند که خداوند وعده داده است که راهها را بر روى او مى‏گشاید، گاهى دیده مى‏شود فرد کاسبى زودتر از مغازه کنارى خود سرکار مى‏آید، و دیرتر مى‏بندد، ولى مى‏گوید نمى‏دانم چرا کسب من رونق ندارد، و کار هایم گره خورده است!؟
  17. اى برادر نیت را خالص کن، و در صدد کساد بازار دیگران مباش، و بدان که روزى دهنده به همه خداست و تو کوچکتر از آنى که مانع روزى کسى شوى، اگر خالصانه کار  کردى، خواهى دید که معنى: (یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) یعنى چه؟ و با تمام وجود آن را لمس مى‏کنى. اگر در جهاد با دشمن خارجى که بر سر مسلمانان مسلّط شده، و به حریم امن آنها تعدّى کرده، اخلاص را ضمیمه کنیم و هر دسته و فرقه‏اى براى منافع شخصى خود کار  نکند، و خدا را در نظر گیرد، دیرى نمى‏پاید که مسلمانان عظمت خود را باز مى‏یابند،
  18. عزت از خدا ورسول ومومنین است - شما ببینید اعراب با اسرائیل چقدر جنگ کردند، ولى همه آنها به نام اعراب و اسرائیل، نه اسلام و اسرائیل، عنوان عرب را عَلَم کردند، حاضر نشدند مسئله بیت المقدس را اسلامى کنند. سراغ 100 میلیون عرب رفتند و سراغ 1000 میلیون مسلمان نیامدند، گفتند: «العزّة للعرب»!! چه مى‏شد بگویند، العزّة لله و لرسوله ممالک و للمؤمنین؟ آخر چه کسى حاضر است، جان خود را براى سران و رؤساى ممالک عربى دهد؟! اگر شعار عوض شد و عنوان عنوان اسلام و خدا و رسول او شد همه حاضرند براى اینها جان دهند چنانکه در جنگ ایران و عراق دیدیم چگونه جوانان ما به نام اسلام و عشق امام حسین (علیه السلام) و اهل‏بیت علیهم‏السّلام جان باختند، خسارت مالى و جانى را باید جائى داد که ارزش آن را داشته باشد گرچه اساساً در راه خدا خسارت نیست.
  19. آرى این کشورهاى عربى باید چندین بار شکست بخورند، و به این روز افتند، تا بدانند شعار باید (العزّة لله) شود البته اینکه مى‏گویم شعار این باشد شعارى که حقیقتاً محتوایش هم، چنین باشد، نه شعار خالى. مى‏دانیم از حدود 16 میلیون یهودى 3 میلیون صهیونیسم‏ هستند ولى این‏ عده کم به سرزمینهائى که ادعاء مى‏کردند، قانع نیستند، و نقشه توسعه‏طلبى از نیل تا فرات را در اندیشه مى‏پرورانند، و
  20. همین عده کم، آن همه عرب را به ضعف کشانده‏اند، گویا همت و غیرت اسلامى که این همه اسلام روى آن تکیه دارد، آنها از اسلام به ارث برده‏اند آنها بیت‏المقدس‏ و مسجد الاقصى محل معراج پیامبر، الخلیل محل تولد حضرت ابراهیم (علیه السلام)، بیت اللحم محل تولد حضرت عیسى (علیه السلام)، غزّه محل دفن هاشم بن عبدمناف یکى از اجداد پیامبر (صلى الله علیه وآله) و بسیارى از اماکن مقدس را اشغال کردند، و قصد توسعه‏طلبى هم دارند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۰۵
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. 691 امیر المومنین متقین 22- درمان طلبیدن از قرآن - و یستثیرون به دواء دائهم.1
  2. پرهیزگاران درمان درد هاى خود را از قرآن بهره مى‏گیرند.***: ا (إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً- وَ نَراهُ قَرِیباً)
  3. داروخانه عظیم -آیات قرآن هر بیمارى به مقتضاى ظرفیّت علمى خود مى‏تواند توشه برگیرد،
  4. بیمار بی سواد وبیمار عالم - و بیمار بى‏سواد و بدون اطلاع که نیاز به دارو دارد، ولى متحیّر است
  5. ائمه معصومین معرّف دارو- و هادیان دستگاه الهى ، داروهاى مختلف را براى هر دردى معرّفى ‏کنند.
  6. داروخانه الهی بسته نیست- دردسترس هر فردى است و اگر نباشد به راحتى قابل تهیّه است،.
  7. تحویل دارو بی معطّلى- در داروخانه الهى به هیچ وجه داروى اشتباهى تحویل داده نمى‏شود.
  8. ریشهکن کردن بیمارى داروهاى داروخانه الهى بدون شک در صورت تشخیص دقیق آنها
  9. داروهاى داروخانه الهى به موازات بهبودى بیمار اثر سوئى ندارد
  10. منظور مریض جسمى - درباره درد و درمان در ذیل فراز «مَشْیُهُم التواضع»
  11. مریض جسمی قضاء بیاورد ، تکلیف ندارد-  (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ) (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ)
  12. نمونه مرض روحى - «فى قلوبهم مرض» یک مرتبه «فى قلبه مرض» که مجموعاً 13 مرتبه
  13. مرض روحى منا فقین - (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) آدم منافق انسان سالمى نیست، باشد،
  14. منافق در بلاترین مرض روحی -  خروج از فطرت ممکن نباشد، اگر این فطرت دستخوش حوادث گردیده،
  15. طمع مرض روحی قلب - (یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً):
  16. شایعه سازی مرض روحی قلب - (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمنافقونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا):
  17. سخنان ناروا مرض روحی قلب - آنها را آزار مى‏دادند، در این مواقع این آیات نازل شد.
  18. شک و نفاق بیماری منافق - انسان منافق بیمار است، زیرا قلبى که با شک و نفاق آمیخته شد،
  19. بیماری جنون جنسی- در برابر تمایلات نفسانى باید از حالات آنها عبرت گرفت، و روح را ایمن کرد،
  20. ذکر مرض جسمانی و روحانی در قرآن - هم مرض جسمانى و هم مرض روحانى در قرآن  ذکر شده، شفاء جسمانی در قرآن - الف-(یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ):
  21.  نوشیدنى خاصّى که در آن شفاى مردم است- (وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً.. نکاتى بسیار جالب درباره عسل  و زنبور عسل  -  نکاتى بسیار جالب درباره عسل (مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ)
  22. یکصد هزار نوع گیاه و گلها - جمله عجیبى که از موریس مترلینگ دانشمند زیست‏شناس نقل شده،
  23. مأمور شناسائى گلها -به زنبور عسل  وحى و الهام کرد که (فاسلکى سبل ربّک):
  24. شهد گلها به عسل  تبدیل گردیده - (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
  25. رنگهاى مختلف عسل - رنگ عسل   گاهى نقره‏اى سفید، گاه بى‏رنگ، گاه زردرنگ، گاه شفاف .گویائى تنوع رنگ  - قدیمى‏ها نیز گویت این مسئله روانى را درک کرده بودند که به غذاهاى.. عسل  ماده‏اى شفابخش: هم جنبه درمانى وهم پیشگیرى وهم نیروبخشى دارد
  26. خواص عسل  -  1) عسل  زود جذب خون شده و به همین جهت نیروبخش و در خونسازى مؤثر است.
  27. عسل برای لطافت پوست - طول عمر، ورم دهان و زبان، ورم چشم، خستگى و ترک ‏خوردگى ..
  28. مواد و ویتامینهاى وجود در عسل مواد معدنى : آهن، فسفر، پتاسیم، ید، منیزیم، سرب، مس، سولفور،
  29. 72نوع شفا در عسل- «ما اشْتَشْفى الناس بمثل عسل »«مردم به چیزى مانند عسل  استشفاء نمى‏کنند»
  30. تلاش زنبور عسل  براى انسانها است هر ساعت بطور متوسط روى دویست و پنجاه گل نشسته.
  31. عدم فاسد شدن عسل : ویتامینهاى آن هم به مرور زمان از دست نمى‏رود، اسید فورمیک است
  32. نیش زنبور عسل  خاصیت درمانى دارد: رماتیسم، مالاریا، درد اعصاب و بعضى دیگر از امراض .
  33. ب- شفاء روحانى و باطنى- (قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ):
  34. قرآن شفا و رحمت -«نازل مى‏کنیم (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن  ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ):
  35. قرآن  هدایت و شفا - قرآن  شفاء درد هاى بى‏درمان معنوى و باطنى (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ):
  36. قرآن  داروئ  روحهاى مستعدّ - (وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً) نه با روح‏ منافقین و کافرین لجوج نه
  37. قرآن شفا بخش طالب درمان است-البته قرآن  مایه هدایت و شفاء هر بیمارى است، که طالب شفا باشد،
  38. حیات بخش چون قطرات باران - قرآن در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس،
  39. درخت وجود ظالم ؛کافر؛ منافق – درخت آنها گرچه با آب حیات قرآن  آبیارى شود
  40. قرآن علاوه بر اینکه دواى درد  مؤمنین است نسخه شفابخشى نیز براى کفار و منافقین و گم‏گشتگان وادى ضلالت است که طالب حقیقتند و نمى‏یابند.
  41. 40- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

39- درختى که تلخ است اندر سرشت‏

 

گرش بَر نشانى به باغ بهشت‏

و از جوى خُلْدَش به هنگام آب‏

 

به بیخ انگبین ریزى و شهد ناب‏

سرانجام گوهر به کار آورد

 

همان میوه تلخ بار آورد

  • حسین صفرزاده
۰۵
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. 691 امیر المومنین متقین 22- درمان طلبیدن از قرآن - و یستثیرون به دواء دائهم.1
  1. پرهیزگاران درمان درد هاى خود را از قرآن بهره مى‏گیرند.***: از توضیحاتى که داده شد، روشن مى‏شود همچنانکه درد حُزن متقیان بواسطه تلاوت قرآن  تشدید مى‏شود، دواى آن هم از قرآن  به دست مى‏آید، اگر حزن آنها از عواقب امور و جهل به آن باشد، با خواندن قرآن  نور امید هر چه بیشتر در قلب آنها تجلّى کرده و هر چه بیشتر تلاش مى‏کنند، و بهره بر مى‏گیرند، و اگر حزن آنها بواسطه دورى و عدم وصال به محبوب باشد، قرآن  به عنوان نامه‏اى امیدبخش و نوید دهنده در راه رسیدن به این وصال است، در آیات متعددى سخن از رضوان و لقاء الهى است به نحوى که خوانندگان مؤمن مى‏یابند. (إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً- وَ نَراهُ قَرِیباً) یعنى کافران و منافقان رسیدن به رضوان و نِعَم و لقاء الهى را دور مى‏پندارند، و ما قریب مى‏دانیم.
  2. داروخانه عظیم -آیات قرآن  که ساکت و ساکن در بین الدّفتین (دو جلد آن) قرار دارد، به منزله داروخانه بسیار عظیمى است، که هر بیمارى به مقتضاى ظرفیّت علمى خود
  3. بیمار بی سواد وبیمار عالم - مى‏تواند توشه برگیرد، اگر این بیمارى عالم باشد و ظرفیت متناسبى براى برداشت دارو داشته باشد، بسیار استفاده مى‏کند، هر چه علم و وسیله برداشت بیشتر باشد، بیشتر برمى‏دارد، و طبیعى است که: فرق است بین بیمار عالم و بیمار بى‏سواد و بدون اطلاع که نیاز به دارو دارد، ولى متحیّر است چه بردارد، و با چه کمیت و کیفیتى استفاده کند، اگر عاقل باشد دست نمى‏زند زیرا چه بسا خوردن داروئى از روى جهل همان به دنبال آمدن مرگ همان. و نیز فرق است، بین بیمار عالمى که دست ندارد تا داروئى برگیرد، یا بیمار عالمى که علاوه بر اینکه دست دارد زنبیلى هم براى جمع کردن داروهاى مفید دارد.
  4. ائمه معصومین معرّف دارو-  پس روشن شد که نعمت دارو فراهم است، فقط بیمار عالمى با وسیله حمل لازم است، تا به درون این داروخانه رود، و از داروها طَرْفى بندد، این در صورتى است که بیمار عالم باشد، اما اگر جاهل باشد نیاز به داروشناسى دارد، که در این داروخانه هم موجود است و آن ائمه معصومین علیهم‏السّلام و هادیان دستگاه الهى است، که داروهاى مختلف را براى هر درد ى معرّفى مى‏کنند.
  5. داروخانه الهی بسته نیست- بنابراین مى‏توان فرقهائى بین قرآن  (داروخانه الهى) با داروخانه‏هاى متعارف قائل شد، و درباره ویژگیهاى داروخانه الهى چنین گفت: داروخانه الهى در دسترس هر فردى است و اگر نباشد به راحتى قابل تهیّه است، به خلاف داروخانه‏هاى متعارف. داروخانه الهى به روى هر مریضى باز است، و هیچ وقت بسته نیست.
  6. تحویل دارو بی معطّلى- هر مریض عالمى حق ورود و برداشت دارو و داروخانه الهى را دارد به خلاف داروخانه‏هاى معمولى. بیمار در داروخانه الهى بدون معطّلى مى‏تواند دارو تحویل گیرد. در داروخانه الهى هرگونه داروئى یافت مى‏شود و هرگز جواب ردّ به بیمار داده نمى‏شود. داروخانه الهى بدون هیچ منّتى دارو تحویل مى‏دهد.در داروخانه الهى در قبال گرفتن دارو پولى پرداخت نمى‏شود. در داروخانه الهى به هیچ وجه داروى اشتباهى تحویل داده نمى‏شود.
  1. ریشهکن کردن بیمارى داروهاى داروخانه الهى بدون شک در صورت تشخیص دقیق آنها و بکارگیرى لازم، بیمارى را بهبود مى‏بخشد ولى داروهاى داروخانه‏هاى متعارف که دکتر تجویز مى‏کند، ممکن است در اثر فهم ناقص او مؤثر واقع نشود یا تأثیر کامل و کافى براى ریشهکن کردن بیمارى را نداشته باشد.
  2. داروهاى داروخانه الهى به موازات بهبودى بیمار اثر سوئى ندارد در حالى که همه اطباء متخصّص تصریح مى‏کنند که داروهاى ما حتى یک آسپرین و مسکن ساده گرچه درد  را تسکین مى‏دهد، ولى بر دستگاه گوارش و دیگر اعضاء تأثیر سوء مى‏گذارد.
  1. منظور مریض جسمى - درباره درد و درمان در ذیل فراز «مَشْیُهُم التواضع» مطالبى به عرض رسید، و حال نکاتى دیگر متذکر مى‏شویم: در قرآن  از طرفى اشاره به مرض جسمى و روحى شده، و از طرفى اشاره به شفاء جسمى و روحى، در قرآن  10 مرتبه کلمه مریض که منظور مریض جسمى است استعمال شده، که دو نمونه آن را ذکر مى‏کنیم:
  2. مریض جسمی قضاء بیاورد ، تکلیف ندارد-  (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ) خداوند متعال در این آیه روزه را بر همه مکلّفین واجب کرده، مگر اینکه کسى مریض یا در سفر باشد که او باید در صورت بهبودى و در حَضَر (یعنى در وقت حضور در وطن) قضاء آن را بجا آورد. (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ) در مورد افراد نابینا و گنگ و مریض که قادر به‏ جنگ کردن و به جهاد رفتن‏ یستند مى‏فرماید که هیچ حرجى و مشکله‏اى بر آنها نیست.
  1. نمونه مرض روحى - و اما در مورد مرض روحى بسیار استعمال شده، و 12 مرتبه «فى قلوبهم مرض» یک مرتبه «فى قلبه مرض» که مجموعاً 13 مرتبه مى‏شود، در قرآن  استعمال شده است، خطاب این آیات معمولا به منافقین و شهوت‏پرستان است، در اینجا هم سه نمونه ذکر مى‏کنیم:
  2. مرض روحى منا فقین - در آیات اول سوره بقره که حالات منافقین را بیان مى‏کند، چنین مى‏خوانیم: (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) آدم منافق انسان سالمى نیست، او بیمار دل است، خداوند انسان را بر فطرت واحد یگانه‏پرستى و یکرنگى آفریده، و کسى که شخصیت دوگانه پیدا کند، و هر وقتى به سوئى متمایل شود، و منافقانه عمل کند این انسان از فطرت سلیم خود به سقیم و از صحت به بیمارى افتاده است، چنانکه طبیعت سالم انسانى این است، که: با دو چشم خدادادى یک چیز را آن‏طورى که هست ببیند، پس اگر دوبین (لوچ) شد از مسیر صحت به مسیر بیمارى و از طبیعت سالم به غیر سالم روى آورده است، انسان در مسیر زندگى خود چنانکه بر فطرت واحد آفریده شده باید به سوى مقصد واحد که خداوند واحد است، حرکت کند و رضاى او را در نظر داشته باشد،
  3. منافق در بلاترین مرض روحی -  خروج از فطرت ممکن نباشد، اگر این فطرت دستخوش حوادث گردیده، و از حوادث به اثنینیت (دوگانگى) رسید مسلماً هدف واحد او هم به وحدت خود ثابت نبوده، و هدفش ارضاء دو گروه است، نه خداوند یگانه. اگر در توحید ذاتى و صفاتى و عبادى مشرک نباشد (چنانکه منافقین صدر اسلام بودند) مسلّماً در توحید افعالى مشرک و ثَنَوى است، یعنى معتقد است که کارهاى او باید از طریق این دو گروهى باشد، که طالب رضاى آنها است، و اگر رضایت آنها جلب نشود، امور او بر زمین مى‏ماند، پس دوگانه پرست در افعال است (ثنویه در افعال) و چه مرضى از این بالاتر.
  4. طمع مرض روحی قلب - درباره منافقین و شهوت‏پرستان در سوره احزاب مى‏خوانیم: (یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً): «اى زنان پیغمبر! شما مانند یکى از زنان دیگر نیستید، اگر خداترس و پرهیزگار شدید، پس با نرمى و نازکى سخن نگوئید، که کسى که در قلبش مرض است به شما طمع مى‏کند، بلکه متین و درست سخن گوئید».
  5. شایعه سازی مرض روحی قلب - همچنین در همین سوره مى‏فرماید: (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمنافقونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا): «اگر منافقین و آنانکه در دلهایشان مرض است و همچنین شایعه پراکنان دست از کارهایشان بر ندارند، ما هم تو را بر آنها برانگیزانیم، و مسلط کنیم تا از آن پس جز اندک زمانى در جوار تو زیست نکنند».
  6. سخنان ناروا مرض روحی قلب - در شأن نزول این آیه آمده که: شهوت‏پرستان و منافقین هنگام شب، موقعى که زنان مسلمان براى اقامه نماز در مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله) حاضر مى‏شدند، در بین راه مزاحم آنها شده، و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى‏دادند، در این مواقع این آیات نازل شد.
  7. شک و نفاق بیماری منافق - چنانکه گذشت انسان منافق بیمار است، زیرا قلبى که با شک و نفاق آمیخته شد، همچون عضوى است که مورد حمله میکروبها قرار گرفته و بیمار است، و همچون میوه رسیده و لذیذى است که آفت زده باشد، و نیز انسان شهوت‏پرستى که از حالت اعتدال عفاف در اثر افراط به پرتگاه شَرّه و فجور افتاده، بیمار است، در ذیل فراز (و انفسهم عفیفه) ذکر شد که حالت تعادل قوه شهویه عفّت و حالت افراط آن شَرّه یا فجور و حالت تفریط آن خمود است.
  8. بیماری جنون جنسی- و چه بسا این بیمارى به حدّى مى‏رسد که (جنون جنسى) نامند و امروزه دانشمندان انواع این بیمارى را در کتابهاى خود توضیح داده‏اند، که علاقمندان مى‏توانند به آنجا رجوع نمایند. طبیعت آدمهاى شهوت‏پرست طورى است که با کوچکترین سخن تحریک‏آمیز تحریک مى‏شود، و چون روح آنها در مقابل این سخنان واکسینه نشده، سریعاً متأثر مى‏گردد، و حتى سخنى رقیق از زنى را چراغ سبزى براى آمال شهوى و تسلیم شدن در برابر تمایلات نفسانى خود، مى‏دانند باید از حالات آنها عبرت گرفت، و روح را ایمن کرد،
  9. ذکر مرض جسمانی و روحانی در قرآن - بنابر آنچه گذشت روشن شد، که هم مرض جسمانى و هم مرض روحانى در قرآن  ذکر شده، و حال به سراغ موارد استعمال شفا مى‏رویم: در قرآن  چهار مرتبه کلمه «شفاء» استعمال شده است، یک بار به معنى «شفاء جسمى» و سه بار شفاء روحى.
  1. شفاء جسمانی در قرآن - الف- شفاء جسمانى: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ): «خارج مى‏شود از شکم زنبور عسل ، عسل ى که داراى رنگهاى مختلف است، و در آن شفاء مردم است».
  2.  نوشیدنى خاصّى که در آن شفاى مردم است- سوره النحل، آیه 69 (دو آیه و سورة النحل در مورد زنبورعسل  است و- تمامى دو آیه چنین است: (وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ): «پروردگار تو به زنبور عسل  وحى (الهام غریزى) فرستاد که از کوهها و درختان و داربستهائى که مردم مى‏سازند خانه‏هائى برگزین سپس از تمام ثمرات تناول کن و راههائى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده به راحتى بپیما، از درون شکم آنها نوشیدنى خاصّى خارج مى‏شود، به رنگهاى مختلف که در آن شفاى مردم است در این امر نشانه روشنى است براى جمعیتى که اهل فکرند».
  3. نکاتى بسیار جالب درباره عسل  و زنبور عسل  - در اینجا مناسب دیدم نکاتى بسیار جالب درباره عسل  و زنبور عسل  متذکّر شوم: 1- عسل  از چه ساخته مى‏شود- زنبور عسل  معمولا از ماده قندى مخصوصى که بُن و بیخ گلها است استفاه مى‏کند، ولى زنبورشناسان مى‏گویند: احیاناً از تخمدان گلها و دمبرگها و میوه‏ها نیز استفاده مى‏کنند و لذا قرآن  مى‏فرماید: (مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ) یعنى از همه میوه‏ها.
  4. یکصد هزار نوع گیاه و گلها - جمله عجیبى که از موریس مترلینگ دانشمند زیست‏شناس نقل شده، اهمیت این تعبیر قرآن  را آشکار مى‏کند او مى‏گوید: «همین امروز اگر زنبور عسل  (اعم از وحشى و اهلى) از بین برود یکصد هزار نوع از گیاهان و گلها و میوه‏هاى ما از بین خواهد رفت، و از کجا که اصولا تمدّن ما از بین نرود» (اولین دانشگاه، جلد 5، صفحه 55) مراد او این است که زنبورهاى عسل  در جابه‏جا کردن گرده‏هاى نر و بارور کردن گیاهان ماده و به دنبال آن پرورش میوه‏ها بسیار سهم عظیمى دارند، که بعضى از دانشمندان این عمل آنها را از عسل  سازى آنها مهمتر مى‏دانند.
  5. مأمور شناسائى گلها - راههاى مطمئن و رام: قرآن  مى‏فرماید خداوند به زنبور عسل  وحى و الهام کرد که (فاسلکى سبل ربّک): «در جاده‏هاى پروردگارت که رام و تسلیم تو است گام بردار» زنبورشناسان با مطالعاتى دریافته‏اند که صبحگاهان زنبورهائى که مأمور شناسائى گلها هستند، از کندو خارج شده و مناطق پرگل را کشف کرده، و به کندو باز مى‏گردند و حتى سمت و جهت و فاصله محل را دقیقاً به دیگران اطلاع مى‏دهند، زنبورها براى گمراه نشدن، مناطق را با پراکنده بوهاى مختلف نشانه‏گذارى مى‏کنند، به طورى که امکان سرگردانى نیست و احتمالا آیه اشاره به این مطلب دارد.
  6. شهد گلها به عسل  تبدیل گردیده - عسل  در کجا ساخته مى‏شود: شاید هنوز بسیارى فکر کنند زنبور عسل ، شیره گلها را مکیده و در دهان خود جمع و در کندو ذخیره مى‏کند در حالى که چنین نیست، بلکه شیره گل را به بعضى از حفره‏هاى درون خود که زنبورشناسان چینه‏دان گویند مى‏فرستند، و در آنجا که حکم یک کارخانه کوچک مواد شیمیائى را دارد، تغییر و تحوّلهاى مختلفى پیدا کرده و شهد گلها به عسل  تبدیل گردیده و مجدداً زنبور آن عسل  را از بدن خود خارج مى‏کند، عجیب این که سوره نحل از سوره‏هاى مکّى است و در منطقه مکّه نه گل و گیاهى وجود دارد، و نه زنبورهاى عسل  ولى قرآن  با این ظرافت از آنها سخن مى‏گوید: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
  7. رنگهاى مختلف عسل - رنگ عسل  برحسب آنکه زنبور بر چه گل و ثمره‏اى نشسته، متفاوت است، به همین جهت در پاره‏اى از موارد قهوه‏اى تیره، گاهى نقره‏اى سفید، گاه بى‏رنگ، گاه زردرنگ، گاه شفاف زمانى تیره، گاه زرد طلائى، گاه خرمائى و حتى گاهى مایل به سیاهى است، این تنوع رنگها علاوه بر گویائى تنوع سرچشمه عسل ها، گویاى تنوع ذوقها و سلیقه‏هاى مردم است، زیرا امروزه ثابت شده که رنگ غذا در تحریک اشتهاى انسان بسیار مؤثر است،
  8. گویائى تنوع رنگ  - قدیمى‏ها نیز گویت این مسئله روانى را درک کرده بودند که به غذاهاى خود زعفران، زردچوبه و مواد رنگى دیگر مى‏زدند، تا از طریق بصرى نیز میهمانها را بر سر اشتها درآورند. در کتب غذاشناسى هم بر این مطلب تأکید شده است.
  9. عسل  ماده‏اى شفابخش: مى‏دانیم بسیارى از داروهاى اساسى در گیاهان نهفته است، که بسیارى از آنها هنوز براى ناشناخته است، دانشمندان مى‏گویند: زنبور عسل  چنان دقّتى در مکیدن شیره گیاهان دارد که مواد داروئى در آنها را نیز جذب کرده، و بطور زنده در عسل  حفظ مى‏کند، دانشمندان براى عسل  خواص بسیار زیادى گفته‏اند که: هم جنبه درمانى و هم پیشگیرى و هم نیروبخشى دارد و براى نمونه به آنها اشاره‏اى مى‏کنیم:
  10. خواص عسل  -  1) عسل  زود جذب خون شده و به همین جهت نیروبخش و در خونسازى مؤثر است.   2) عسل  از ایجاد عفونت در معده و روده جلوگیرى مى‏کند. 3) عسل  برطرف کننده پبوست است. 4) عسل  براى افرادى که دیر به خواب مى‏روند مؤثر است (مشروط بر اینکه نوشیده شود زیرا زیادى آن خواب را کم مى‏کند). 5) عسل  براى رفع خستگى و فشردگى عضلات مؤثر است. 6- عسل  اگر به زنان باردار داده شود، شبکه عصبى فرزند آنها قوى خواهد شد. 7) عسل  میزان کلسیم خون را بالا مى‏برد. 8) عسل  براى کسانى که دستگاه گوارش آنها ضعیف است مؤثر است خصوصاً که به نفخ شکم مبتلا باشند. 9) عسل  به علت سرعت جذب آن، انرژى‏زا و ترمیم قوا مى‏کند. 10) عسل  در تقویت قلب مؤثر است. 11) عسل  براى درمان بیماریهاى ریوى کمک کننده خوبى است. 12) عسل  به خاطر خاصیت میکرب‏کشى‏اش براى مبتلایان به اسهال مفید است. 13) عسل  در درمان زخم معده و اثنى عشر عامل مؤثرى شمرده شده است. 14) عسل  به عنوان معالج رماتیسم، نقصان قوه نمو عضلات و ناراحتى‏هاى عصبى شناخته شده است. 15) عسل  در رفع سرفه و صاف شدن صدا مؤثر است.
  11. عسل برای لطافت پوست - این نمونه‏اى از خواص درمانى عسل  بود، علاوه بر این از عسل  براى ساختن داروهاى لطافت پوست و زیبائى صورت، طول عمر، ورم دهان و زبان، ورم چشم، خستگى و ترک‏خوردگى پوست و مانند آن استفاده مى‏کنند.
  12. مواد و ویتامینهاى وجود در عسل  بسیار است، از مواد معدنى مى‏توان: آهن، فسفر، پتاسیم، ید، منیزیم، سرب، مس، سولفور، نیکل، روى و سدیم را براى نمونه نام برد، از مواد آلى نیز مى‏توان: صمغ، پولن، اسیدلاکتیک، اسیدفورمیک، اسید سیتریک، اسید تاتاریک و روغنهاى معطّر و از ویتامینها مى‏توان ویتامینهاى ششگانه (آ- ب- ث- د- کا- ا) را نام برد، بعضى نیز قائل بوجود ویتامین (پ ب) در عسل  هستند و باید با صراحت گفت عسل  در خدمت درمان بهداشت و زیبائى انسانها است.
  13. 72نوع شفا در عسل- در روایات اسلامى نیز بر روى خاصیت درمانى عسل  تکیه شده است، در روایات متعددى از على (علیه السلام)    و امام صادق (علیه السلام)    و بعضى دیگر از معصومین نقل شده که فرمودند: «ما اشْتَشْفى الناس بمثل عسل »: «مردم به چیزى مانند عسل  استشفاء نمى‏کنند» و در تعبیرى دیگر فرمودند: «لم یستشفِ مریض بمثل شربة عسل »: «هیچ بیمارى به مانند شربت عسل  درمان نکرده است» در تعبیرى دیگر آمده: «العسل  شِفاء»: «عسل  درمان است» در احادیث، عسل  براى درمان دل‏درد  نیز توصیه شده است از پیامبر گرامى روایت شده که فرمود: «مَنْ شرب العسل  فى کلّ شهر مرةٌ یرید ما جاء به القرآن  عوفى من سبع و سبعین داء»: «کسى که (لااقل) هر ماه یکبار عسل  بنوشد و شفائى را که قرآن  از آن یاد کرده بطلبد، خدا او را از 72 نوع بیمارى شفا مى‏بخشد». البته از آنجا که هر حکم عامى، موارد استثنائى هم دارد، در موارد نادرى عسل  مورد نهى قرار گرفته است.
  14. تلاش زنبور عسل  براى انسانها است (للناس): از نکات جالب که زنبورشناسان ذکر مى‏کنند این است که زنبور عسل  براى رفع گرسنگى خود، نیاز به دو یا سه گل دارد تا از آنها تغذیه کند در حالى که در هر ساعت بطور متوسط روى دویست و پنجاه گل نشسته و کیلومترها راه مى‏پیماید، و این همه فعالیت در واقع در راه زندگى انسانها و براى انسانها انجام مى‏گیرد.
  15. عدم فاسد شدن عسل : عسل  از غذاهائى است که هرگز فاسد نمى‏شود و حتى ویتامینهاى آن هم به مرور زمان از دست نمى‏رود، دانشمندان علت این را وجود پتاسیم در عسل  مى‏دانند که مانع رشد میکروبها مى‏شود و به علاوه داراى مقدارى مواد ضدعفونى کننده مانند اسید فورمیک است و لذا مصریان قدیم از این خاصیت استفاده کرده و مردگان خود را مومیائى مى‏کردند.
  16. نیش زنبور عسل  خاصیت درمانى دارد: دانشمندان طبق برنامه‏اى که دارند پى برده‏اند که نیش زنبور عسل  براى بیماریهائى مانند رماتیسم، مالاریا، درد اعصاب و بعضى دیگر از امراض مؤثر است البته نیش زدن زنبور به عنوان خودکشى محسوب مى‏شود، زیرا با نیش زدن مى‏میرد. قابل توجه است که گزش یک یا چند زنبور معمولا قابل تحمل است ولى گزش دویست تا سیصد عدد زنبور باعث فلج شدن دستگاه تنفسى و احتمالا مرگ است (بحثهاى فوق از تفسیر نمونه در ذیل آیه، جلد 11 با استفاده از کتابهاى اولین دانشگاه و آخرین پیامبر و زنبور عسل  نوشته مترلینگ و شگفتیهاى عالم حیوانات و بعضى کتب دیگر نوشته شد).
  17. ب- شفاء روحانى و باطنى- (قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ): «موعظه و شفائى براى سینه‏ها و قلبهاى شما و هدایت و رحمتى براى عالمیان از طرف پروردگارتان براى شما آمد (و آن قرآن  بود)».
  18. قرآن شفا و رحمت -«نازل مى‏کنیم قرآنى را که شفاء و رحمت براى مؤمنین است».(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن  ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ):
  19. قرآن  هدایت و شفا - «بگو اى پیامبر براى مؤمنین که قرآن  هدایت و شفا است» تا به اینجا روشن شد که قرآن  شفاء درد هاى بى‏درمان معنوى و باطنى مؤمنین است و در مقابل افزاینده بیمارى کافرین و منافقان لجوجى است، که دیگر در برابر سخنان حق خاضع نمى‏شوند و همچون خفّاشانى از نور حقیقت قرآن  گریزانند. (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ):
  20. قرآن  داروئ  روحهاى مستعدّ - ممکن است گفته شود، چرا قرآن  شفاء و دواى درد  باطنى مؤمنین است و افزاینده درد  کافرین و ظالمین؟! (وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً) در جواب گوئیم: قرآن  داروئى است که: با روحهاى مستعدّ داراى ایمان تناسب دارد، و براى این گونه بیماران مفید است، و امراض چنین بیمارانى را برطرف مى‏کند ولى با روحهاى کفار و منافقین و مشرکین لجوجى که قلب آنها سیاه شده تناسب ندارد، بلکه بیمارى آنها را تشدید مى‏کند، مثل اینکه بعضى بدنها با پنى‏سیلین سازگار نیست، و به همین جهت در موقع تزریق تست مى‏کنند، تا ببینند اثر سوء نداشته باشد، همین پنى‏سیلین در افرادى مفید و نابود کننده میکروب و شفابخش است. همین مطلب در امراض روحى هم هست، قرآن  داروئى است که با ساختار روحى مؤمنین سازگار است، و لذا شفا حاصل مى‏شود ولى با ساختمان روحى‏منافقین و کافرین لجوج نه.
  21. قرآن شفا بخش طالب درمان است-البته قرآن  مایه هدایت و شفاء هر بیمارى است، که طالب شفا باشد، گرچه کافر باشد، ولى کافرى که طالب و در جستجوى حقیقت باشد، قرآن  آن را هم هدایت کرده و درمانى براى درد هاى روحى او است، اما کافر و ظالم و منافقى قابل درمان نیست که لجاجت کرده و طالب شفا نباشد، چطور طبیب بیمارى را درمان کند، که خود طالب درمان نیست.
  22. حیات بخش چون قطرات باران - قرآن  همچون قطرات حیاتبخش باران است که در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس، گل را طراوتش افزاید و خس و خار را جانگدازى، به قول شاعر:
  23. درخت وجود ظالم ؛کافر؛ منافق – درخت آنها گرچه با آب حیات قرآن  آبیارى شود چون سرشتى تلخ دارند، آب حیات و گوارا را هم در مسیر بار دادنِ میوه تلخ مصرف کنند، و لذا باید چنین درختانى از بیخ و بن ریشه‏کن شوند، نه اینکه بریده شوند.
  24. قرآن علاوه بر اینکه دواى درد  مؤمنین است نسخه شفابخشى نیز براى کفار و منافقین و گم‏گشتگان وادى ضلالت است که طالب حقیقتند و نمى‏یابند.

درختى که تلخ است اندر سرشت‏

 

گرش بَر نشانى به باغ بهشت‏

و از جوى خُلْدَش به هنگام آب‏

 

به بیخ انگبین ریزى و شهد ناب‏

سرانجام گوهر به کار آورد

 

همان میوه تلخ بار آورد

للهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده
۰۵
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. نهج البلاغه متقین21 حزن در سایه قرآن‏...یحزنون به انفسهم‏: پرهیزکاران با خواندن قرآن جان خویش را محزون مى‏سازند. شرح: پروادارندگان و متّقیان با خواندن قرآن خود را محزون مى‏گردانند، «حزن» را علماى اخلاق مثل مرحوم نراقى در جامع السعادات چنین تعریف نموده است: الحزن هو التحسّر و التَّألّم لفقد محبوب او فوت مطلوب»: «حزن عبارت است از حسرت و ناراحتى براى از دست دادن شخصى که محبوب انسان است، یا از دست رفتن چیزى که مطلوب او است» حزن متقیان را مى‏شود، به دو گونه تفسیر کرد:
  2. حزن از وعده‏هاى عذاب الهى، و اینکه مبادا این وعیدها و وعده عقابها گریبان‏گیر آنها شود، زیرا اعمالى که انجام داده‏اند، گرچه فى نفسه زیاد است، ولى آنها به نظر قلیل به آن نگریسته، و از عاقبت خود بیم دارند، و از این رو با قرآن خواندن خود را متنبّه کرده و به یاد عذابها افتاده و محزون مى‏شوند. با خواندن قرآن به یاد طولانى بودن مسیر و کمى زاد و توشه مى‏افتند و نمى‏دانند در نهایت به چه وادى سر مى‏سپارند، با تلاوت قرآن به یاد فرصتهاى از دست رفته‏اى مى‏افتند، که مى‏توانستند بیشتر بهره برگیرند، ولى نگرفتند، آنها به یاد مرگ و قبر و سؤال نکیر و منکر و برزخ و عقبات و فراز و نشیب مسیر خود به طرف آخرت مى‏افتند، و اگرچه امیدوارند ولى مخزونند که چه مى‏شود آیا این مقدار طاعتها و عبادت‏هاى ما جوابگوى سؤالات دادگاه الهى خواهد بود یا نه؟!
  3. اینها حقیقتاً خدا ترسان روزگارند، اینها کسانى هستند که با مرور به قرآن به خود آمده، بر خود مى‏لرزند، و گویا پیامبر (صلى الله علیه وآله) را مى‏بینند که آیات را بر آنها مى‏خواند. چرا نترسند که خداوند به پیامبرش فرمود بگو:(وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقرآن لِانذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ):«این قرآن به سوى من وحى شد تا شما و کسانى را که این آیات به آنها مى‏رسد انذار کنم».
  4. این خداترسان نمونه‏هاى بارزى براى (مَنْ بَلَغ) هستند که قرآن بدانها رسید و آنها انذار خدا و رسولش را پذیرفتند، و به دنبال این ترس از جهل به عاقبت خویش محزون شدند، آنها نواى قرآن را در فضاى گوش جان، جاى دادند، و گویا قرآن با سکوتش با آنها سخن گفت، و امر و نهى کرد که این ویژگى قرآن است، چنانکه مولى على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه فرمود:«فالقرآن آمرٌ زاجر و صامِتٌ ناطِق» «قرآن امر کننده و نهى کننده و ساکت ناطق است» امر کننده نسبت به معروفات و نهى کننده نسبت به منکرات است، ساکت و بى‏صدا است، زیرا جز حروفى و کلماتى بیش نیست، و در عین حال ناطق است، زیرا گویاى ادلّه و براهین الهى‏است.
  5. آرى، چرا نترسند کسانى که با دل و جان کلام الهى و سخنان ائمه و هادیان راه را شنیدند، واقعاً جاى‏ لرزیدن و قالب تهى کردن است، براى کسى که درک حقیقى عقبات را کند، و قابلیّت فهم معارف الهى را داشته باشد.
  6. براى آگاهى از فراز و نشیب این راه پرخطر کلماتى از مولى را که در نهج‏البلاغه فرموده، بشنویم. خود مولى در خطبه 183 که در وصف قرآن و لزوم تحصیل ملکه تقوى است، چنین مى‏فرماید: «بترسید از خداوندى که شما در برابر نظر او هستید و زمام شما به دست اوست و حرکات و سکنات شما را در اختیار دارد. (و قدرتمند بر هر کارى است) ... شما در دنیا که جاى ماندنتان نیست، مسافر و رهگذرید، شما را به کوچ کردن از آن اعلام و به توشه برداشتن از آن امر فرموده‏اند، و بدانید این پوست نازک (بدن شما) طاقت آتش دوزخ را ندارد، پس (از ابتلاى به آن) به خودتان رحم کنید، که شما خود را در دنیا به مصیبتها و سختیها آزموده‏اید، (نتوانسته‏اید بر کوچکترین ناکامیهاى آن شکیبا باشید)
  7. آیا دیده‏اید یکى از خودتان که چگونه ناله و اظهار درد مى‏کند: از خارى که بدن او فرو رود و از لغزیدنى که او را خونین کند، و از ریگ گرم (بیابان) که او را بسوزاند، پس چه حالتى خواهد داشت، هرگاه بین دو طبقه از آتش باشد در حالى که همخوابه سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد،
  8. آیا مى‏دانید آنگاه که مالک (دوزخ) بر آتش غضب کند آتشها بر روى هم مى‏غلطند و یکدیگر را مى‏گویند؟ ... اى پیر سالخورده! که ناتوانى در وجودت رخنه کرده، چگونه خواهى بود زمانى که طوقهاى آتش به گردنها انداخته شود و غُل‏هاى جامعه به دست و گردن افتد؟ تا گوشتهاى بازوها را بخورد، (اگر بر اثر معاصى به این عذاب و سختیها گرفتار شوى چه مى‏کنى)، پس اى گروه بندگان از خدا بترسید، از خدا بترسید، در حالى که در تندرستى پیش از بیمارى (رسیدن مرگ) و در فراخى و آسایش (دنیا)پیش از تنگى و سختى (قبر) آسوده‏ هستید، (مى‏توانید رضا و خشنودى خدا و رسول را به دست آورده و از گرفتارى بعد از مرگ رهائى یابید)
  9. پس در راه آزادى خویش پیش از آنکه درهاى آزادى بر روى شما بسته شود (و رهائى ممکن نباشد) چشمهاى خود را بیدار نگاهدارید (شب زنده‏دار باشید) و شکمهاتان را لاغر سازید، (روزه بگیرید) و قدمهایتان را به کار برید، (در کار خیر قدم نهید) و اموالتان را (در راه خدا) ببخشید و اندامتان را فداى جانهایتان نمائید، و در این کار بخل نورزید (بدنها را که به زودى فانى گشته، زیر خاک مى‏پوسد، در راه عبادت و بندگى و جهاد با دشمنان دین به کار برید، تا از عذاب همیشگى برهید و در بهشت جاوید به سر برید».مگر مى‏شود کسى به این حقایق ایمان داشته باشد ولى بیمناک و هراسناک نباشد، بى‏جهت نیست که پیامبر گرامى اسلام (علیه السلام)    فرمود:«انى لَاعجب کیف لا اشیب اذا قَرأتُ القرآن»: «بسیار در عَجَبَم که چرا وقتى قرآن مى‏خوانم پیر نمى‏شوم»] چرا جاى تعجب نباشد که انسان این آیات عذاب و تهدید را بخواند، و از ناراحتى پیر نشود.به اصل بحث برگردیم،
  10. تا به اینجا تفسیر اول حزن بیان شد، که حزن متّقین از این است که احتمال مى‏دهند، (فوت مطلوب) شود، و به آنجائى که باید برسند نرسند، و از قافله بهشتیان عقب بمانند. از «ربیع بن خثیم» (خواجه ربیع معروف) پرسیدند:«مالَکَ مهموماً»:چرا همیشه محزون و غمناکى؟!» قال:لانّى مطلوب»:گفت: «زیرا من طلب شده و مطلوبم» یعنى طالبى دارم که تحت فرمان او هستم، و مرا مکلّف به تکالیف کرده، چنانکه سلطان به خادم خود دستوراتى داده و خادم با اینکه وظیفه خود را انجام داده، ولى باز نگران است، که شاید قصور و تقصیرى کرده باشد، پس چگونه مهموم نباشم؟!
  11. تفسیر دوم حزن متّقین – محزون به یاد محبوب - به خاطر فراق و هجران از محبوب و معشوق خود اندوه‏ناکند، آنها با خواندن قرآن و کلمات معشوق محزون شده و به یاد محبوب و محبتهاى او افتاده، و در فراق او مى‏نالند، این حزن، حزن فقد محبوب است. آنها در این دنیا خود را غریب احساس مى‏کنند که دور از یار و یاور مجبور به زندگى در آن هستند، آنها در غم فراق و دورى از محبوب و نعمتهاى همیشگى او مى‏سوزند، آنها در هجران غم عشق  گرفتارند، در اشعار شعرا بسیار سخن از غم عشق  گفته است، اما چه خوش است غم عشق ى که بر دل متقیان حاکم است این غم نه مثل غهم‏هاى عشّاق دیگر است، زیرا غم عشق  آنها غم عشق  خدا و غم عشق  اینها غم عشق  معشوق مجازى است.
  12. در اینجا جا دارد نظرى به عشق  حقیقى و مجازى کنیم، مراد از عشق  حقیقى آن است که معشوق حقیقتى ازلى و ابدى باشد و واقعیتى غیر از او در جهان نباشد، حقیقتى که بى‏نیاز از غیر است ذاتى که واجد جمیع صفات ثبوتیه و فاقد صفات سلبیه است، و در علم کلام و فلسفه اثبات شده که غیر از واجب الوجود (الله تبارک و تعالى) موجودى داراى این ویژگیها نیست، و برعکس عشق  مجازى تابع معشوق مجازى است. یعنى اگر معشوق مجازى شد عشق  وابسته به آن هم مجازى مى‏شود. زیرا عشق ، وابسته به معشوق است، و شاهد بر این مطلب این است که عاشق همیشه در صدد برآورده کردن مطلوبهاى معشوق است، تا او را راضى کند. بنابراین هر چه معشوقى که عشق  پایبند به او است، با دوام‏تر باشد، عشق  پر دوام‏تر و هر چه کمالات او بیشتر باشد عشق  کامل‏تر است و چه زیبا است عشق ى که به تعاشق رسد، یعنى از دو طرف باشد و محبت دو طرفى گردد و چه بهتر که این تعاشق در عشق  حقیقى باشد، یعنى خدا هم بر فرد مؤمن عاشق، عشق  ورزد کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد..... تا که از جانب معشوق نباشد کششى‏
  13. البته شآیان ذکر است که عشق  به موجودى که مظهر حقیقى خدا باشد، هم عشق  حقیقى است، و به همین جهت عشق  به مولى امام زمان (عج‏الله) هم از آن جهت که بقیّة الله و حجة خداوند بر مردم است، عشق  حقیقى است، و همینطور عشق  به یک‏یک ائمه چه در زمان خود آنها و چه در زمان بعد از آنها و نیز عشق  به اولیاء راستین الهى عشق  حقیقى خواهد بود. پس عاشق و معشوقهائى که مشاهده مى‏کنیم عاشق و معشوقهاى مجازیند حتى عشق  لیلى و مجنون و فرهاد و شیرین مجازى است، غم هجرانِ محبوب حقیقى است که به وصل دائمى منجر مى‏شود، زیرا این محبوب ازلى و ابدى است ودر نهایت، عاشق به او خواهد رسید، ولى در عشق ‏هاى مجازى غم هجران و دورى از محبوب در صورتى که وصل هم در پى داشته باشد، موقتى است و ناچار باید از هم جدا شوند و چه غم‏انگیز است دورى دو یار!.. و اللّه مفارقةُ الاحباب اصْعَبُ‏..... یقولون انّ الموتَ صعبٌ على الفتى‏..«گویند: مرگ براى جوان سخت و مشکل است؛
  14. ولى به خدا قسم مفارقت و دورى از دوستان مشکل‏تر است» فراق از یار مجازى دورى نهائى او را به دنبال دارد، و این سنّت الهى است، که قابل تغییر و تبدّل نیست، (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا)  باید از دنیاى مجازى رخت بربست و عشق  متعلّق به آن را هم به او واگذاشت و رفت، و دور شدن محبوب همان و به مصیبت و ناراحتى گرفتار شدن همان، و این نیست مگر اینکه عاشق، معشوق مجازى را به جاى حقیقى برگزیند، و به دنبال او برود، غم عشق  متّقیان غم عشق  خداوند باقى است، زیرا خود را دور از وصل او مى‏بینند ولى در عین حال راضى هستند، زیرا در این عشق  زمام وصل و هجران و درد و درمان عاشق به دست معشوق است چنانکه اصل عشق  به‏ یکى وصل و یکى هجران پسندد ..... یکى درد و یکى درمان پسندد ..... پسندم آنچه را جانان پسندد ..... من از درمان و درد و وصل و هجران‏..
  15. اما در عشق هاى مجازى قوام عشق  به دست طرفین است، گرچه ممکن است یکى آمال خود را در مسلخ دیگرى ذبح کند تا دعواى صداقت او بر دیگرى آشکار شود.حال روشن مى‏شود که غم عشق  پرهیزکاران غمى سازنده است زیرا که در صدد رسیدن به خواسته‏هاى معشوقى است که: بقاء دارد، و مجمع صفات کمالیه است، اما غم عشّاق مجازى چه بسا به زیر کشنده انسان از مسند فطرت  طبیعى است، که بر آن متولد شده، نه تنها سیر نکرده که به دنبال تحقق آرمانها و مطلوبهاى معشوق از درجه به زیر آمده، و در سرماى شدید رذایل منجمد شده، و دیگر تحرّکى ندارد،
  16. و در مقابل، عاشق الهى در حد معتدل و صراط مستقیم و حرارت مطلوب مشغول تحرّک و خودسازى است، اولى از نظر زندگى انسانى براى خود زمستانى سرد و غیرقابل زیست و مرگ‏آور آورده، و دومى تابستانى معتدل و نشاطآور و زنده کننده مشاعر انسانى اخلاقى، پس خوشا به حال آن غمدیدگان الهى که در وصول به وصال لحظه شمارى کرده، و واى به حال مَن که هنوز در آتش غفلت مى‏سوزم و از سوختن خود هم غافلم اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 467
  17. کسانى که به عشق امام حسین (علیه السلام ) خرج مى‏دهند، امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود خداوند روى کره زمین ما را انتخاب کرد و براى ما شیعه را انتخاب کرد و علامت شیعه یکى‏اش این است که‏ «یَنْصُرُونَنَا» ما را نصرت و یارى مى‏دهند. «وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا» براى ما جشن مى‏گیرند. «یَحْزَنُونَ‏ لِحُزْنِنَا» براى غم ما غمناکند. «یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ» روز عاشورا خرج مى‏دهند. عید غدیر خرج مى‏دهند، بذل مى‏کنند، مال خرج مى‏کنند. «أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ‏ فِینَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا» (بحارالانوار/ ج 44/ ص 287) در این جا چند آیه در موضوع ظلم   به نفس برای برای تنبه برای نمونه بیاوریم
  18. . تخلّف از فرامین الهى، ظلم بر خویشتن است. کفران نعمت کردید. بدانید که) آنها به ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم کردند.«أَنْفُسَهُمْ‏ یَظلم  ونَ»
  19. چه بد است آنچه که خویشتن را به آن بفروختند که از روى حسد، به آیاتى که خدا فرستاده بود کافر شدند (و گفتند:) که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد، (آیاتش را) نازل مى‏کند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى کافران، مجازاتى خوار کننده است.بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ‏ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ‏ -
  20. کسى که به سراغ تفرقه اندازى و سحر مى‏رود، انسانیّت خود را از دست مى‏دهد. «لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ‏»
  21. بسیارى از اهل کتاب (نه تنها خودشان ایمان نمى‏آورند، بلکه) از روى حسدى که در درونشان هست، دوست دارند شما را بعد از ایمانتان به کفر بازگردانند، با اینکه حقّ (بودن اسلام و قرآن،) براى آنان روشن شده است، ولى شما (در برابر حسادتى که مى‏ورزند، آنها را) عفو کنید و درگذرید تا خداوند فرمان خویش بفرستد، همانا خداوند بر هر کارى تواناست. «109» وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ
  22. و مَثل کسانى که اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مى‏کنند، همچون مَثل باغى است که در نقطه‏اى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ کافى بهره بگیرد) وباران‏هاى درشت به آن برسد ومیوه‏ى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، باران‏هاى ریز و شبنم (ببارد تا همیشه این باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید، بیناست.«265» وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ- «69»
  23. و‏ گروهى از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند، ولى جز خودشان را گمراه نمى‏کنند و (این را) نمى‏فهمند. َدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‏ وَ ما یَشْعُرُونَ
  24. کسانى که در صدد انحراف دیگران هستند، ابتدا خود مرتکب حیله، نفاق، کینه، تهمت وتوطئه مى‏شوند. «وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‏»
  25. میل به انحراف دیگران، خود یک انحراف بزرگ اخلاقى است. «وَدَّتْ ... وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
  26.  گناه، ظلم به خویشتن است. «ظلم  وا أَنْفُسَهُمْ‏»
  27. در بند خود بودن، مایه‏ى بد گمانى به وعده‏هاى الهى است. «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ‏ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ»
  28. خودمحورى و رفاه‏طلبى، انسان را از مدار رضاى خداوند خارج مى‏کند. «قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ‏ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ»
  29. مسلمانان رفاه طلب و خود محور، دائماً از درون نگرانند. «یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ‏ ما لا یُبْدُونَ لَکَ»
  30. حق نفس؛ حق خودت چیست؟ مى‏گوید: حق خودت این است که خودت را مفت نفروشى. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم‏» (زمر/ 15) خاسر کسى است که خودش را مفت داد. مفت فروخت. به چه؟ به یک سوتى، به یک کفى، به یک صلواتى، به یک مقامى، مدالى ... امیرالمؤمنین مى‏فرماید: «ثمنک الجنه» ارزش تو بهشت است. کمتر از بهشت بفروشى باختى. خدا به بهشت مى‏خرد، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ‏ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه» (توبه/ 111) «الدُّنْیَا سُوق» (بحارالانوار/ ج 46/ ص‏
  31. این هم یکى از عقوبت‏هاى معنوى است. خودفراموشى! اینها خدا را فراموش کردند، خدا هم یک کارى مى‏کند که اینها خودشان را فراموش کنند.«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ‏» (حشر/ 19) ا
  32. راهای شیطان - بسم الله الرحمن الرحیم. امام رضا پیام مى‏دهد. واسطه چه کسى است؟ عبدالعظیم حسنى. «أَبْلِغْ عَنِّى أَوْلِیَائِىَ [السَّلَام‏]» سلام مرا به شیعیان و دوستان ما برسان. «وَ قُلْ لَهُمْ» به آنها بگو «لَا یَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ‏ سَبِیلا» (مستدرک/ ج 9/ ص 102) راه شیطان را در خودشان باز نکنند. این ماهواره راه شیطان است. این سى‏دى راه شیطان است. این رفیق راه شیطان است. این کتابى که آمد راه شیطان است. این علایقى که با فلانى پیدا کردى این راه شیطان است. «لَا یَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ‏ سَبِیلا» یعنى شیطان را در روحشان نفوذ ندهند. از طریق علایق شخصى،
  33. آدم‏هاى بد که مى‏خواهند جان بدهند. قرآن مى‏گوید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمى أَنْفُسِهِم‏» ستمگران که مى‏خواهند، آن‏هایى که به خودشان ظلم   کردند، جوانى‏شان هدر رفت، مالشان هدر رفت، حرف زد و هدر رفت، فکرش هدر رفت، همه‏اش ول، ول، ول، همه چیزش را از دست داد، به خودش و به جامعه ظلم   کرد، تا فرشته‏ها مى‏آیند که جانش را بگیرند، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» یعنى خودش را تسلیم ارائه مى‏دهد. مى‏گوید: «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوء» نه من آدم خوبى هستم. این مى‏گوید که: «بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل/ 28) نمى‏خواهد بگویى که من خوب هستم. ما تو را مى‏شناسیم. «وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ»
  34. پیغمبر اگر بدانى ظالمین وقتى بخواهند جان بدهند، چگونه جان مى‏دهند، ملائکه به او مى‏گویند: «باسِطُوا أَیْدیهِم أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم» جان بده! «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُون» (انعام/ 93) عذاب توهین آمیز دریافت خواهى کرد. آیه‏ى دیگر مى‏فرماید: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ» (محمد/ 27) فرشته‏ها با سیلى به گوششان مى‏زنند، و به پشتشان مى‏کویند. ممکن است شما بگویى من ندیدم، ما وقتى خواب مى‏بینیم که عقرب ما را نیش مى‏زند، شما مى‏گویى چه راحت خوابیده است، او خودش مى‏داند که چه مى‏شود. سیلى خوردن از فرشته‏ها، به کمر کوبیدن از فرشته‏ها ..
  35. در قرآن از افرادى ستایش مى‏کند. مى‏گوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ‏ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه» (حشر/ 9) مردان خدا دیگران را بر خودشان ترجیح مى‏دهند، ولو خودشان نیاز دارند. خودش نیاز دارد ولى به دیگران مى‏دهد. بالاترین اوج ایثار این است که ... حضرت زهرا و حضرت امیر (صلوات الله علیهما) وقتى دیدند بچه‏شان مریض شده نذر کردند روزه بگیرند، امام حسن و امام حسین مریض شدند، کوچولو بودند. نذر کردند روزه بگیرند. این کوچولوها الحمدلله خوب شدند، روزه گرفتند. تا رفتند افطار کنند، دیدند کسى در مى‏زند. یک شب یتیم، یک شب مسکین، یک شب اسیر، افطارشان را به آنها دادند. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/ 8) یک سوره‏ى‏ «هَلْ أَتى» (انسان/ 1) آمد. یک سوره‏ى‏ «هَلْ أَتى» آمد، چقدر از اینها تجلیل کرد. به خاطر اینکه افطارشان را به فقیر دادند.
  36. ابالفضل آب را آورد، دم دهانش‏ «فذکر العطش الحسین» آب مى‏خورى، داداشت تشنه است. کل عمر آدم یک دقیقه به درد مى‏خورد. به این عمرهاى ما خیلى نگاه نکنید. حالا هشتاد سال، صد سال، ببین در کل عمرت، یک شب بنشینید ببینید در کل عمر کجا شیرین‏کارى کردیم. کل عمر حر آن یک دقیقه‏اى که برگشت نزد امام حسین، آن یک دقیقه توبه‏اش مهم است. یوسف اوج کارش همین بود که زلیخا همه‏ى درها را بست گفت: خلوت کنیم. فرمود: معاذ الله! آب را بیاورى و نخورى. اصلًا اصحاب امام حسین چقدر شیرین‏کارى کردند؟ از صبح تا ظهر چهار ساعت بیشتر نبود. یک خاطره بگویم.
  37. یک سرى گناهان را مى‏گوید: اگر پیغمبر در حق تو دعا کند، مى‏بخشمت. دیگر خودت کم هستى. باید با استغفار پیغمبر ببخشمت. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظلم  وا أَنْفُسَهُمْ‏ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول» (نساء/ 64) یک سرى گناه را مى‏گوید: پیغمبر معطل نشو! تو هم که پیغمبر هستى، هفتاد بار در حق این دعا کنى او را نمى‏بخشم. اوه! اوه! اوه! اوه! مگر چه کرده است؟ مى‏گوید: این مسلمان‏ها را دست مى‏انداخت. مسلمان‏ها را دست مى‏انداخت. مى‏خواستند جلسه‏شان خوشمزه شود،
  38. طنز درست مى‏کردند. لهجه او را درمى‏آوردند. این استان لهجه‏ى آن استان، این استان‏ لهجه‏ى این استان، اس ام اس، طنز، این یعنى فکاهى مى‏گفتند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهین» (مطففین/ 31) در قرآن داریم‏ «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ»، «فَکِهین»
  39. خودمان هم مى‏دانیم که چه کرده‏ایم. قرآن مى‏فرماید که‏ «شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا» (انعام/ 130) روز قیامت مى‏گویند آقا ما خودمان مى‏دانیم که چه کرده‏ایم. آیه‏ى دیگر مى‏گوید: «شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِم‏» (انعام/ 130) مى‏گویند مى‏فهمیم که چه کردیم. قرآن مى‏گوید که‏ «اقْرَأْ کِتابَک» (اسراء/ 14) روز قیامت به افرادى مى‏گویند که پرونده‏ات را بخوان. «وَ وُضِعَ الْکِتاب» (کهف/ 49) برنامه درسهایى از قرآن سال 88، آسیب‏هاى‏اجتماعى(1)، ص: 3
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده