- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
28- 29- رکوع و سجدههاى طولانى پرهیزگاران
«فهم حانون على اوساطهم مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم»
- براى خدا این اعضاء را بر خاک مىگذارند - ترجمه: متّقین در پیشگاه الهى به رکوع مىروند و جبین و دست و پا به هنگام سجده بر خاک مىسایند. شرح: وقتى آنگونه که ذکر شد آیات خدا را تلاوت مىکنند و مىشنوند، باید اینگونه نیز خضوع و خشوع کنند و به رکوع روند، و اعضاء بر خاک مالند، و گویا این اعضاء را فرش زمین مىکنند. اینان براى خدا این اعضاء را بر خاک مىگذارند و غیر او را در این عمل شریک او نمىگردانند؛ زیرا که خود فرمود: «ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا».
- روایت است که معتصم عباسى از امام جواد (علیه السلام) درباره این آیه سؤال کرد و حضرت فرمود:
«هِىَ الاعْضاءُ السِّبْعَة الَتّى یَسْجُدُ عَلَیها»: آن (مساجد) اعضاء هفتگانهاى هستند که سجده با آنها صورت مىگیرد. به مناسبت ذکر رکوع و سجود روایاتى درباره فضیلت آنها ذکر مىکنیم:
- طولانى کردن رکوع و سجود؛- امام صادق (علیه السلام) فرمود: «عَلَیکُم بِطُولِ الرکوع و السجود فَانَّ احَدَکُم اذا اطالَ الرکوع و السجود هَتَف ابْلیسُ مِن خَلفِه فَقال یا وَیلَه اطاعَ و عصیتُ وَ سَجَدَ وَ ابیتُ»: «بر شما باد به طولانى کردن رکوع و سجود؛ زیرا وقتى که یکى از شماکوع و سجده خود را طولانى کند، ابلیس ندا دهد از پشت سر او، واى برمن، اطاعت کرد و عصیان کردم، سجده کرد و إبا نمودم».
- با رکوع تمام وحشت قبر به او راه پیدا نکند» امام باقر (علیه السلام) نیز فرمود: «مَن اتَمَّ رکوع هَلم یَدخُله وَحْشَةُ القبر»: «کسى که رکوع خود را تماماً با جاى آورد و حق آن را ادا کند، وحشت قبر به او راه پیدا نکند». بیش از همه شیطان به مسئله سجده حساس است، زیرا او به وسیله همین سجده رانده شد، و در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده که سجده را طولانى کنید که عملى سنگینتر بر ابلیس نیست که ببیند انسانى در سجده است، زیرا او امر به سجده شد و عصیان کرد.
- سجده چو باد برگ درختان گناه می ریزد - را چنانکه در روایات آمده طولانى کردن سجده از آئین ائمه و سنّت توبهکنندگان است و سجده گناهان را مىریزد، چنانکه باد برگ درختان را سجده نهایت مرتبه عبادت فرزندان آدم است. در روایتى چنین آمده: «اقْرَبُ مایَکُون العَبْدُ الى اللّه وَ هُوَ ساجِدٌ»: «نزدیکترین حالت بنده به خدا وقتى است که به سجده مىرود».
- در سجده صاحب ثفنات نامیده مىشد - خاندانى که ما را امر به طول سجده کردهاند، خود به قدرى در سجده فرو مىرفتند که پیشانى و زانوهاى آنها پینه مىبست. امام باقر (علیه السلام) مىفرماید: در مواضع سجده پدرم آثار سجده و برآمدگى و تورم نمایان بود و هر سال دو مرتبه آنها را قیچى مىکرد، در هر مرتبه پنج ثَفِنات بود و او صاحب ثفنات نامیده مىشد.
- سجده امام سجاد (علیه السلام) - در جاى دیگر امام باقر (علیه السلام) فرمود: «پدرم هرگاه نعمتى ذکر مىشد، با آیهاى که در آن سجده بود قرائت مىگردید، یا خداوند دفع بلا و کید از او مىکرد، یا از نمازش فارغ مىشد، یا اصلاح بین دو نفر مىکرد، در همه اینها سجده مىکرد و اثر سجود در تمام مواضع سجدهاش نمایان بود؛ و از این رو او را «سجّاد» مىنامیدند».
- سجده جسمانى ؛ سجده نفسانی - امام سجاد (علیه السلام) گاهى در بیابان به سجده مىرفت و هزار مرتبه مىفرمود: «لا الهَ الّا اللّه حقّاً حقا لا اله الا اللّه تعبداًو رِقّا لا اله الله ایماناً و تصدقاً». اینها در مورد سجده جسمانى بود؛ البته سجده کامل، ضمیمه شدن سجده جسمانى با سجده نفساى است. در روایتى از مولى على (علیه السلام) آمده: «سجود جسمانى قرار دادن اعضاء هفتگانه با خشوع قلب و اخلاص بر زمین است ولى سجود نفسانى فراغت و دورى قلب از امور فانى و روى آوردن با آخرین همّت به سوى امور باقى و کندن لباس کبر و خودپسندى و قطع علائق دنیوى و مزّین شدن به اخلاق نبوى (صلى الله علیه وآله) است».
- آب کننده وزر و وبال و گناهان - پس اى عزیز! سعى کن لااقل از سجده جسمانى به معنى واقعى که مولى فرمود محروم نشویم که آن آب کننده وزر و وبال و گناهانى است که بر پشت ما سنگینى مىکند. رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) در خطبهاى که به مناسبت ماه رمضان ایراد فرمودند، چنین گویند: «ظُهُورُکُم ثَقیلةٌ مِنْ اوزارِکم فَخَففوا عنها بِطولِ سجودکم»: «پشتهاى شما از گناهان و اعمالى که وزر و وبال است، سنگین شده، پس با طول سجدههایتان از آنها بکاهید».
- اصل عبادت حضور قلب است، از این روایات استفاده مىشود که در نماز و عبادت خلوص و توجه لازم است، اصل عبادت حضور قلب است، نمازى که با گفتن تکبیرة الاحرام، طوفان افکار و تندباد اندیشهها ذهن را مشوش کند، میوهاى است که به جز پوسته، بهرهاى ندارد. این چه نماز و حضور قلبى است که در آن گمشدهها و فراموش شدهها را پیدا کرده و به ذهن مىآوریم! این نماز گرچه اداء وظیفه و تکلیف است ولى در مقبول بودنش جاى حرف است.
- اداء وظیفه تا نماز مقبول بسیار فاصله دارد. چه بسیار نمازهاى ما که صحیح است ولى مقبول نیست! ظاهراً با تمام ارکان و اجزاء و شرایط است ولى پوستهاى زیبا است که مغزى در درون ندارد. نماز مىخوانیم و مىگوئیم چرا در خود تغییرى نمىبینیم، در حالى که نمىدانیم نماز مؤثر و نمازى که ما را از فحشاء و منکر دور مىکند و به خدا نزدیک مىکند، نماز با لبّ و مغز است! الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ
- آیا نمازى که آلوده به ریا است، نماز است! آیا نمازى که به دنبال آن مىگوید عَجَب نمازى خواندم، عجب رکوع ى، عجب خلوصى، نماز است! منشاء این عَجَبْها، عُجْبْ است. آیا نماز ما نمازى است که در روایت فرمود همچون نهرى است که روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو مىدهید و مسلماً اگر کثافتى در بدن شما بود مرتفع مىشود. «قال الصادق (علیه السلام): لَوْ کانَ عَلى بابِ احَدِکُم نهرٌ فَاغتَسَل منه کلَّ یوم خَمْسَ مَرّات هَلْ کانَ یَبقى على جَسَده مِنَ الدَّرَن شىءٌ؟ انَّما مَثَلُ الصّلاةِ مَثَلُ النَّهرِ الّذى یَنْقى، کُلَّما صَلّى صَلاةَ کانَ کفارةٌ لِذُنُوبه الّا ذَنْبٌ اخرَجَه مِن الایمان مِقیمٌ عَلیه»:
- آیا نماز ما پاک کننده رذائل اخلاقى ما است - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اگر درب خانه یکى از شما نهرى بود که هر روز پنج مرتبه خود را در آن مىشست (یعنى پنج مرتبه از خانه خارج مىشد و از درون نهر باید مىگذشت) آیا چرکى بر بدن او باقى مىماند! همانا مَثَل نماز، مَثَل نهرى است که پاک مىکند (کثافات روحى را) هرگاه نمازگزار، نماز بخواند، آن نماز کفّاره گناهان او است مگر گناهى که بر او بماند و او را از ایمان خارج کند (مثل این که چیزى به بدن انسان باشد که با درون آب رفتن زایل نمىشود و انسان را از تمیز بودن خارج کرده است). آیا نماز ما چنین است، آیا نماز ما پاک کننده رذائل اخلاقى ما است یا موجب سیاهتر شدن و دورى از خدا، چنانکه براى بعضى چنین است»!
- آیا متوجه هستیم که اصل نماز خشوع و خضوع است، نزدیکترین حالتى که بنده به خدایش نزدیکتر است، حالتى است که بیشتر در خشوع است و آن سجده یعنى پائینترین حالت در نماز است که این پائینى خود، بزرگى است، زیرا پائین آمدن براى خدا، بزرگى در نزد او است، آیا مىدانیم علت عظمت سجده، خضوع آن است؟! آیا مىدانیم چرا باید بر زمین و خاک سجده کرد، هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) پرسید بر چه چیزى مىشود سجده کرد، فرمود: سجده جایز نیست مگر بر زمین یا آنچه از آن مىروید، الّا این که مَأکُول (خوردنى) و ملبوس (پوشیدنى) باشد»،
- گفتم فدایت شوم علّت چیست؟ فرمود: «سجود خضوع براى خداوند عزّوجل است، پس جایز نیست بر مأکول و ملبوس، زیرا فرزندان دنیا و دنیاپرستان بنده و عبید مأکول و ملبوسند (گویا بر آنها سجده کنند) و سجده کننده براى خدا، جایز نیست پیشانى خود را در سجده بر جاى سجده دنیاپرستانى گذارد که دنیا فریبشان داده است، و سجده بر زمین افضل است، زیرا نشان دهنده تواضع و
خضوع بیشتر براى خداوند است.
- آیا مىدانى مفهوم سجود چیست؟ سجودى که تنها در نمازهاى و اجب یومیه 34 بار انجام مىدهیم این سؤال را از مولى على (علیه السلام) کردند، فرمود: وقتى سر بر زمین مىنهى، یعنى (مِنْها خَلَقْتَنى) از این خاک خلقم کردى وقتى سرت را برمىدارى، یعنى (الَیْها تُعیدُنى) به سوى همین خاک مرا باز مىگردانى، و وقتى از سجده دوم برمىدارى، یعنى (مِنها أخرجتَنى) از همین خاک بیرون آوردى و سجده دوم را که مى کنى (وَ مِنها تَخْرُجُنى تارَة اخْرى) از همین خاک یکبار دیگر مرا خارج مىکنى.
- پس اى عزیز حال که این معارف آشکار شد، دقت کن در عظمت خداوند و کوچکى خود و این که نماز با خضوع و خشوع موجب استفاده تو است، نه افاده خدا، زیرا او خدائى است که آسمانها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و اشجار و تمامى جنبندگان ساجد او هستند،
- حتى از نظر تکوین ملائکه و جن و انس سجده کننده براى اویند. (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ) سجود، تفسیر شده به غایت خضوع و ذلّت و اطاعت، خواه، بااراده و یا بدون اراده.
- موجودات به دو دسته تقسیم مىشوند: 1- موجوداتى که داراى اراده و اختیار ناشى از تعقّل نیستند، مثل جمادات و گیاهان و حیوانات (جمادات و گیاهان اراده ندارند و حیوانات هم اراده و اختیار ناشى از تعقل، ندارند). اینها چون اراده ندارند که مخالفت پروردگار کنند، همگى خاضع و مطیع او هستند.
- 2- موجودات دارای اختیار وتعقل - موجوداتى که داراى اراده و اختیار ناشى از تعقّل، هستند مثل ملائکه و انسانها، اینها داراى دو جهت هستند: الف) جهت غیرارادى: مثل جریان خون در قلب و رگها یا پالایش خون در کلیهها، قلب و کلیه و دستگاه گوارش و امثال آن، از این نظر که موجودى تکوینى هستند، همانند جمادات و گیاهان و حیوانات، با زبان حال تسبیح و اطاعت خداوند مىکنند، حتى کافر هم از این نظر مطیع فرمان الهى است.
- ب) جهت ارادى: از این جهت، ملائکه، باز مطیع هستند؛ چون در ساختار وجودى آنها شهوت و غضب نیست، سرپیچى از فرمان الهى ندارند؛ ولى انسانها چون داراى شهوت و غضب هستند، دو قسم مىشوند: عدهاى مطیع و عدهاى نافرمان. و به همین جهت در آیهاى که ذکر شد مىفرماید: بسیارى از مردم
«کَثیرٌ مِنَ النّاس» مطیع و خاضع هستند و بسیارى (بواسطه سرپیچى) مستحق عذاب مىشوند «کثیرٌ حقَّ عَلَیه العَذابُ».
- جن ها هم اراده داشته ومکلفند- در آیه 49 «سوره نحل» نسبت به ملائکه تصریح مىکند که (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ). البته جنها هم مثل انسانها هستند، زیرا اراده داشته و مکلفّندو مطیع و عاصى دارند. حال به مناسبت این که این فراز خطبه اشاره به نماز شب پرهیزگاران و در رکوع و سجود بودن آنها است اشارهاى هم به فضیلت نماز شب کنم،
- در فضیلت نماز شب همین بس که صاحب میزان الحکمه هفت آیه از آیات قرآن را ذکر کرده که اشاره به نماز شب و فضیلت آن دارد، در کنار این آیات، روایات معصومین (علیهم السلام) مملوّ از فضائل این عبادت است، در وصایاى پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) به مولانا على بن ابیطالب (علیه السلام) آمده که چهار مرتبه فرمود: «عَلَیکَ بِصلاةِ اللّیل»: «بر تو باد نماز شب و لازم کن بر خود نماز شب را».
- جبرئیل مرا به نماز و عبادت شب - در جاى دیگر پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: آنقدر جبرئیل مرا به نماز و عبادت شب و شب زندهدارى سفارش کرد که گمان کردم بهترین افراد امت من هرگز نمىخوابند. یا در حدیث دیگر فرمود گمان کردم بهترین افراد امّت من شب را نمىخوابند مگر مقدار کمى را.
- نماز شب زینت آخرت - در روایتى امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند زینت حیات دنیوى را مال و فرزند قرار داد، و نماز شب که هشت رکعت است و بنده مؤمن در آخر شب مىخواند، زینت آخرت است.
- نماز شب شرف مؤمن و موجب مباهات و افتخار خداوند است، خداوند مباهات مىکند به کسى که نماز به تنهائى در شب مىخواند، و سجده مىکند و چه بسا در سجده به خواب مىرود، خداوند به ملائکه گوید: «انْظُروا الى عَبدى روُحُه عندى و جَسَدُه ساجدٌ لى»: «نگاه کنید بنده مرا که روحش نزد من و بدنش سجده کننده به من است».
- پشت سر او هفت صف از ملائکه - ابنعباس گفت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در ضمن حدیثى فرمود: هر مرد یا زنى موفق به اداى نماز شب شد براى خدا قیام کرد و وضوى شادابى گرفت، و نماز براى خدا به نیت صادق و قلب سلیم و بدن خاشع و چشم گریان خواند، خداوند پشت سر او هفت صف از ملائکه قرار دهد که تعداد هر صفى را غیر از خداوند احصاء نتواند کرد، یک طرف صف در شرق و طرف دیگر در مغرب است و زمانى که از نماز فارغ شد، خداوند به عدد آن ملائکه درجات براى این نمازگزار نویسد.
- دو رکعت نماز در شب بهتر است - در روایتى دیگر انس گوید شنیدم از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) که مىفرمود: «الرَّکعَتانِ فِى جَوفِ اللّیل احَبُّ الَىّ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فیها»: «دو رکعت نماز در شب بهتر است، نزد من، از دنیا و هر آن چه در آن است».
- اطعام و نماز شب- جابر بن عبدالله انصارى گفت شنیدم از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) که مىفرمود:
«ما اتَّخَذَ اللّهُ ابراهیمَ خلیلا الّا لِاطْعامِ الطَّعام و الصلاةِ باللیل و النّاسُ نیام»: «خداوند، ابراهیم (علیه السلام) را دوست و خلیل نگرفت مگر براى اطعامِ طعام و نماز شب در حالى که مردم در خواب بودند».
- دوست گرفتن حق تعالی - امام امّت در کتاب چهل حدیث خود در ذیل این حدیث چنین گویند: «اگر نبود براى نماز شب جز این یک فضیلت کفایت مىکرد، ولى براى اهلش و آن امثال من نیست، ماها نمىدانیم خَلعت خَلَّت چه خلعتى است، و دوست گرفتن حق تعالى بنده را چه مقامى است، تمام عقول عاجز است از تصوّر آن، تمام بهشتها را اگر به خلیل دهند، به آنها نظر نکند، تو نیز اگر محبوب عزیز یا صدّیق محبوبى داشته باشى و بر تو وارد شود، از هر ناز و نعمتى غفلت کنى، و به جمال محبوب و لقاء صدیق از آنها مستغنى گردى با آن که این مثل خیلى بى تناسب و فرق بین المشرقین است».
- ازجلوه دوست چه دانند - آرى بى خبران از این حالات چه ادراکى و بهرهاى دارند، بى خردان قیام در شب و با معشوق حقیقى راز و نیاز کردن را بىخردى مىپندارند، آنها را با این وادى چه کار، آنها در زندگى مادّى دنیوى غرقند و از راز عشق و رمز محبوب و جلوه دوست چه دانند، از آنها بگذریم و به سراغ خود آئیم،
- سخن با معشوق ازلی و ابدی - آیا ما درک نماز خلیل الرحمن را مىتوانیم بکنیم؟ آیا نماز او مثل نماز ما بود؟ او عرض حاجت به جبرئیل امین نفرمود و ما حاجات خود را از شیطان هم بشود مىطلبیم، ما وقتى با محبوب دنیوى سخن گوئیم از خود بى خود شویم، چگونه او با معشوق ازلى و ابدى از خود بىخود نشود، نماز شب به قدرى نزد خدا محبوب است که ثواب آن را خود داند و بس،
- ثواب نماز شب نزد خدا - امام صادق (علیه السلام) مىفرماید: «ما مِنْ عَمل حَسَن یَعْمَله العبدُ الّا و له ثوابٌ فى القرآن الّا صلاةَ اللیل فانَّ اللّه لم یُبَیّن ثوابَها لعَظیم خَطَره عندَه فقال: تَتجا فى جُنُوبُهم عن المَضاجِع یَدْعُونَ رَبَّهُم خوفاً و طَمَعاً و ممّا رزَقناهُم یُنْفِقوُن فلا تَعلمُ نَفْسٌ ما اخْفِىَ لَهُم مِنْ قُرّة اعیُن جزاءً بما کانوا یعملون».
(هیچ عمل نیکوئى نیست که بنده آن را انجام دهد مگر این که ثواب آن در قرآن آمده، الّا نماز شب، زیرا خداوند ثواب آن را به خاطر عظمت آن در نزد خودش بیان نفرمود و (در قرآن) فرمود: دور مىکنند پهلوهاى خود را از خوابگاهها (کنایهاز این که از رختخواب برمىخیزند) و با ترس و امید، پروردگار خود را مىخوانند، و از آنچه روزى آنها کردهایم انفاق مىکنند، پس هیچ کسى نمىداند،
- مایه سرور شب زندهدار - چه سرور و روشنى چشمى براى آنها در نظر گرفته شده است، (این) جزاى عملکرد آنها (و نماز و نیایش شب) آنها است». این «قرة العین» و روشنى دیده که مایه سرور شب زندهدار است چیستکه خداوند ذکر نکرده، اگر از ثوابها و باغهاى بهشتى است، که مىتوانست مثل جاهاى دیگر و اعمال دیگر بیان کند، معلوم مىشود پاداش آن از سنخ این پاداشها نیست که گوشزد کسى توان کرد، خصوصاً براى اهل دنیا، فهم ما از درک نعمتهاى آنجا کوتاه است و تمام این دنیا در مقابل تار موئى از حور العین بهشتى نیست، بلکه مقابل تارى از تارهاى حلههاى بهشتى که براى اهلش مهیا شده نیست.
- ما اهل غفلت تا آخر عمر از خواب برنمىخیزیم - امام امت در ذیل این روایت مىفرماید: «اى واى به حال ما اهل غفلت که تا آخر عمر از خواب برنمىخیزیم و در سُکر (و مستى) طبیعت باقى هستیم بلکه هر روز بر مستى و غفلت ما مىافزاید، جز مقام حیوانیت و مأکل و مشرب و منکح آنها چیز دیگرى نمىفهمیم، و هر چه مىکنیم گرچه از سنخ عبادات هم باشد باز براى اداره بطن و فرج مىکنیم ...
- ولى باز ناامید نباید شد، ممکن است پس از مدتى بیدارىِ شب و انس و عادت به آن، خداى تعالى کمکم دستگیرى فرماید و با یک لطف خفىّ، خلفع رحمت بر تو بپوشاند، ولى از سرّ عبادت مجملا غافل مباش و همه را به تجوید قراءات و تصحیح ظاهر فقط مپرداز، اگر نمىتوانى مُخَلَّص شوى، لااقل براى آن قرة العینى که حق تعالى مخفى فرموده بکوش و یادى از فقیر عاصىِ حیوان سیرت که از همه درجات به حیوانیت قناعت کرده- اگر مایل شدى- بکن،
- و با توجه به خلوص نیت بخوآن «اللّهُمَ ارْزُقْنى التَّجافِىَ عَنْ دارِ الغُرُور وَ الانابَةَ الى دارِ الخُلودِ و الاسْتِعْدادَ لِلموت قَبْلَ حُلُولِ الفَوت»: «خدایا دورى از دار فریب و (این دنیا) را روزى من گردان و رجوع به سوى خانه همیشگى و آخرت و آمادگى براى مرگ را قبل از رسیدن فوت نصیب من گردان.
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 23
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- جهاد با خلوص پیروزی است- ولى برادرم هنوز دیر نشده و هنوز صداى رساى قرآن بلند است و ما را به جهاد با خلوص که نتیجهاش پیروزى و سربلندى و عزّت است فرا مىخواند. هنوز نداى مولى على (علیه السلام
) «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»: «خصم ظالم و یار مظلوم باشید»
بلند است باید نهضت و قیام فلسطین تقویت شود، قیامى که تداوم بخش مبارزات صلاح الدین ایوبىها و عزّالدین قسامها است همین مبارزه و جهاد و کشته و زخمىهاى در فلسطین نشانه حیات مردم فلسطین است،
- گرچه بمیرند زنده اند - معلوم است هنوز روح اسلامى و غیرت در آنها نمرده، هنوز خود را ذلیل و خوار نمىپندارند، گرچه بمیرند زندهاند، به خلاف رؤسا و حکام و سلاطین بعضى کشورهاى عربى که ذلّت را پذیرفتهاند، و گرچه زنده باشند مردهاند.
- مسجدالاقصى (مسجد دورتر) - بیت المقدس مکانى است که در حدود هزار سال قبل از میلاد بنا شده است، در حکومت چهل ساله حضرت داود (علیه السلام) که بیمارى وبا یا بیمارى واگیردار دیگرى در آن منطقه آمد، حضرت مردم را به بیرون شهر در محلى فرستاد تا به دعا مشغول شوند و چنین کردند و بیمارى برطرف شد و به امر حضرت این محل را سنگچین کرده و معبد و مسجد نامیدند و چون از شهر دور بود مسجدالاقصى (مسجد دورتر) نامیدند.
- ذلیل از ظلم مردن است - و به قول شاعر: ان المرءُ میّتاً بانقضاء حیاته ..... ولکن بانْ یُبْعى علیه فیُخْذَلا .«مرد با سپرى شدن زندگى و مردن او نمىمیرد ولکن مرگ او وقتى است که بر او ظلم شده ذلیل شود». مجاهدین اسلامى در انحاء عالم باید بدانند غیر از خداوند یار و یاورى ندارند، و کشورهائى که ادعاى حمایت مىکنند، و با چهرهاى به ظاهر باز پذیراى آنانند،
- در آستین مار دارند- تا وقتى آستین بالا نزدهاند و به میدان نیامدهاند، در آستین مار دارند و لاف مىزنند و به قول شاعر عرب: وما کُلّ مَنْ یُبدى البَشاشَة کائناً ..... اخاک اذا لَم تُلفِه لک مُنْجِدا «هر کس که اظهار گشادهروئى کند، تا تو او را یاور نیافتهاى (و در مرحله عمل یاورى نکرد) برادر تو نیست»
- باید برادرى و برابرى حاصل شود - امام امت (ره) در یکى از رهنمودهاى خود چنین گویند: «و وصیت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است کمک کند خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مىبخشد، قیام کنید و علماء اعلام و خطباء محترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند،
- و با ملت خود تفاهم کنند در این صورت پیروزى را در آغوش خواهند کشید و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند و با برادران ایمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنها را برادر خوانده و اگر این برادرى ایمانى با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مىدهند به امید روزى که با خواست پروردگار عالم این برادرى و برابرى حاصل شود».
- خلوص در جهاد نفسانی - خلاصه مطلب اینکه از مجموع بیانات روشن شد تنها راه پیروزى جهاد با اخلاص و توجه است. اما جهاد نفس و درون هم که مهمتر از جهاد خارجى و برون است نیاز به کوششى و تلاشى خالصانه در راه خدا دارد که مجالى براى بسط آن در این مقام نیست. خلاصه مطلب اینکه وقتى به آیه مورد بحث مىرسیم
- باید میزان جهاد و خلوص خود را اندازهگیرى کنیم آن هم جهاد در همه ابعاد سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و مهمتر از همه جهاد نفسانى و خداوند ما و ملت ما را در تمام این میدانهاى جهاد با پیروزى و سرافرازى بیرون آورد.
- متقین و جهاد نفسانی - در سوره طور چنین مىخوانیم: (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (17) فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (18) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19) مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ): «همانا پرهیزکار ان در باغهاى بهشت و نعمتهاى بسیارند- آنها به نعمتى که خدا نصیب آنها کرده دلشادند، و خدا از عذاب دوزخ محفوظشان داشته است-، و خطاب شود بخورید و بیاشامید گوارایتان باد و این بخاطر اعمال شماست- آنها بر تختها تکیه زده اند و حور العین راى جفت آنها قرار دادیم).
- باغ فردوس شربتى براى مؤمنین است،- در سوره کهف هم چنین مىخوانیم: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا (107) خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا): «همانا براى کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت فردوس است و این به عنوان خوشامد اینهاست (و مقامات بالاترى به آنها داده مىشود، همیشه در بهشت ابدى هستند و طلب انتقال از آنجا نمىکنند). «فردوس» به طورى که بعضى مفسرین گویند: باغى است که نعمتها و مواهب در آن جمع باشد، پس
- فردوس بهترین و برترین باغهاى بهشت است. در سوره کهف این برترین باغهاى بهشت را تعبیر به «نُزُل» کرده است، «نُزُل» اولین چیز است که براى میهمان مىبرند ما در زمستان چائى و تابستان مثلا شربت مىبریم، این را عرب (نُزُل) تعبیر مىکند، و این به عنوان خوشامد است نه تمام پذیرائى، پس باغ فردوس به عنوان شربتى براى مؤمنین است،
- چندین هزار سال محو جمال حقند - معلوم مىشود جلوههاى مخصوص پروردگار و حالات روحانى عجیبى است، که ما را از درک آن بهرهاى نیست جز حسرت، مقاماتى است که به مغزى خطور نکند و بر زبانى نیاید، مقاماتى است که یک فرد بهشتى وقتى به آنها مىرسد توجّهى به باغ و میوه و حور العین نکند
- یکى از این مقامات رضوان الله است که (رضوان الله اکبر) یعنى وقتى مىبینند خداوند از آنها راضى شده احساسى دارند که با هیچ چیز معامله نکنند یکى از مقامات دیگر اینکه گاهى چندین هزار سال محو جمال حقند، و در جلوهاى از جلوات او غرقند، که تصویر و تصور آن براى ما ممکن نیست.
- چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو - و جالب توجه است که در آیه 102 همین سوره کهف مىفرماید: (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا): «ما دوزخ را براى کافرین به عنوان «نُزُل» مهیّا کردهایم» یعنى چنانکه بهشت فردوس و نعمتهاى آن (نُزُل) براى بهشتیان بود، جهنم و عذاب الهى براى کافرین هم (نُزُل) است، یعنى عذابهائى مافوق این آتش و جهنم دارند که قابل تصورّ براى ما نیست، در دعاى کمیل حتماً ملاحظه فرمودهاید که مولى بعد از اینکه اظهار ضعف در مقابل بلاهاى دنیوى و عقوبات و ناملایمات آن مىکند، و مىگوید: بلاء دنیا دوامش کم و مدتش کوتاه است مىفرماید: چگونه بر بلاء آخرتى که ناملایمات و دردش بیشتر و مدتش طولانى است مقاومت کنم،
- سپس کلام را به اینجا مىرساند که: «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک و هبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر عن النظر الى کرامتک»: «بر فرض اى معبود و آقا و مولاى و پروردگارم صبر کردم بر عذاب (دردناک و جانسوز تو) چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو و بر فرض صبر کردم بر سوزش آتش تو، چگونه صبر کنم بر چشمپوشى و دورى از کرامت و بزرگوارى تو».
- فراق بالا تر از عذاب جهنم - از این کلمات مولى در دعاى شریف کمیل فهمیده مىشود که: فراق و دورى از خداوند و عدم رضایت او از بندهاش و حرمان از لقاء و دورى از رحمت و کرامت او، از زمره عقوباتى است که بالاتر از عذاب جهنم و سوختن جسم است، زیرا مولى مىفرماید اگر بر عذاب صبر کنم، چگونه بر این امور صبر کنم؟!
- و به طور کلى مىتوان گفت هر نعمتى که مافوق بهشت براى بهشتیان بود ضد آن عذابى مافوق عذاب جهنم براى جهنمیان است. خداوند جرعهاى از حالات بهشتیان را به ما بنوشاند تا مست آن جمال شویم و ما را از حالات جهنمیان دور دارد تا فرحناک از این دورى شویم، بگذار این بهشتیان و جهنمیان را با این حالات تنها گذاریم که از درک آنها و جایگاههاى آنها عاجزیم و به سراغ چیزى رویم که لااقل درک کنیم.
- وقتى تلاوت کننده آیات به این آیات مىرسد، باید دقت کند، چه چیزى باعث شده متقین به این مقامات رسند، آیا چه بهائى به آن پرداختند؟ اگر قارى این آیات دقت در این آیات کند خود خواهد فهمید، به چه بهائى این نعمتها را دهند، به ایمان و عمل صالح، چرا که در سوره کهف فرمود این نعمتها پاداش کسانى است که
ایمان و عمل صالح داشته باشند. عمل صالح میوه ایمان است، چنانکه این تعبیر (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)* بسیار در قرآن دیده مىشود،
- لوازم و ابزار زندگى در آن جهان عمل صالح است، یعنى انجام مسؤولیتهائى که خداوند متعال در هر شرایطى بر دوش انسان گذارده است، ابزار زندگى این دنیا در این دنیا فراهم مىشود، ولى از آخرت در همین دنیا آن روز، روز حساب است نه عمل
- امروز روز عمل است نه حساب، کافرین هم مىدانند آن عالم، عالَم عمل نیست، لذا مىگویند خدایا ما را به دنیائى که بودیم فرست، تا عمل صالح بجاى آوریم، ولى با جواب «کَلّا» روبرو مىشوند، و به آنها جواب رد داده مىشود، آرى «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» این اعمال صالح مصالح ساختمانى آن قصور و وسائل آسایش آن بهشتها است، باید از رهگذر دنیا ساختمان آخرت را ساخت (الدنیا مزرعة الاخرة) و از این روى مولى على (علیه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند خود مىفرماید: (اصْلِح مَثْواک) اصلاح خانه آخرت کن، یعنى الان باید آخرت خود را اصلاح کنى محافظت بر عمل صالح پشت شیطان را شکسته و دست او را از انسان قطع مىکند،
- خلوص لُبّ و مغز عمل - این را پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) در ضمن حدیثى فرمودند: «المُؤازرة على العمل الصالح یقطع دابره»: «محافظت و استدامه بر عمل صالح پشت شیطان را مىشکند». عمل صالح دائره وسیعى دارد که از پوسته هندوانه از بین راه برداشتن براى اینکه انسانى بر زمین نخورد را مىگیرد تا شهادت در راه خدا و یارى ستمدیده و پوشاندن برهنه و احترام عالم، البته عمل صالحى مفید است که با خلوص نیت تحقق یابد، که خلوص لُبّ و مغز عمل است، عمل بدون اخلاص مانند گردوى بىمغز است فکر مىکنى بهشتى براى خود ساختى ولى آنجا که مىروى مىبینىچیزى آماده نشده است.
- آیا عمل خالصى انجام دادهاى؟ - در روایتى آمده که خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) فرمود: تاکنون عمل خالصى انجام دادهاى؟ گفت: آرى نماز خواندهام، روزه گرفتهام، ذکر گفتهام، فرمود نمازت جواز عبور از پل صراط است (یعنى وسیله شناختن است که او مؤمن و معتقد است، و از کافرین شناخته مىشود) و روزه سپر از آتش، و ذکر موجب ترفیع درجات در بهشت است، پس همه براى خودت بوده، موسى (علیه السلام) گریست و عرض کرد: خداوندا کارى به من بیاموز که فقط براى تو باشد، خطاب شد: ستمدیدهاى را یارى کردهاى؟! برهنهاى را پوشاندهاى؟ تشنهاى را سیراب نمودهاى؟ به عالمى احترام کردهاى؟ اینها اعمال خالص است.
- خداوند خود نفع مىدهد، - از این روایت استفاده مىشود، عمل خالص آن است که: قصد نفع بردن از آن نکنیم گرچه خداوند خود نفع مىدهد، باید قصد نفع رساندن به غیر در عمل لحاظ کنیم، گرچه عملى بسیار کوچک باشد، گاهى فردى عملى را انجام مىدهد و دیگرى ضد آن را ولى چون خود و نفع مردم را لحاظ کردهاند، هر دو عمل صالح انجام دادهاند،
- توفیق عمل صالح از خدا بخواهیم - آن داستان معروف است که کسى در راه میخى دید آن را در زمین فرو کرد به گمان اینکه اگر کسى با اسب یا حیوان دیگر عبور کرد، افسار اسب را به این میخ ببندد، و لختى بیارمد، دیگرى پس از آن آمد و میخ را بیرون آورده و به کنارى افکند، و گفت شاید کسى از اینجا عبور کند، و این میخ را نبیند پایش به آن بخورد و مجروح گردد، این دو هر دو عمل صالح انجام دادهاند گرچه برخلاف یکدیگر کار کردهاند. پس اى برادر ببین عمل صالح و وظیفهاى که امروز بر دوش تو است چیست، خداوند ما را در رسیدن به سطح مطلوب در همه زمینهها یارى، و توفیق انجام هرچه بیشتر عمل صالح را به ما عنایت فرماید. انشاءالله.
- بحث در تدبر و تفکر در آیات الهى بود و به مناسبت دو نمونه از آیات تهدید و دو نمونه از تشویق را متذکر شدیم با توضیحاتى که داده شد، روشن گردید که باید تلاش کرد تا در زمره کسانى نباشیم، که خداوند متعال فرمود: (أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا): «آیا در قرآن تدبّر نمىکنند؟ یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است» در خود بنگر مبادا بواسطه اعمال زشت و صفات ناپسند، قلب ما قفل خورده و نمىدانیم، چرا از قرآنى که نور است گریزانیم؟ (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ) چرا از کتابى که تماماً یادآورى و ذکر و برکت است غافلیم (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ) چرا از نسخه شفابخش و رحمت الهى بیزاریم (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ)
- هدایت بخاطر تقوی- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر جمله (أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها) چنین آمده است: «انّ لَکَ قلباً و مسامع و انّ الله اذا اراد ان یهدىَ عبداً فَتَحَ مسامع قَلبه و اذا اراد به غَیر ذلک خَتَم مسامع قلبه فلا یصلح ابداً و هو قول الله عزوجل (أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها ):
- «براى تو قلبى است و گوشهائى که (راه نفوذ در آن است) و خداوند هرگاه بخواهد بندهاى را (به خاطر تقوایش) هدایت کند، گوشهاى قلب او را مىگشاید، و هنگامى که غیر از این بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مىنهد، به گونهاى که هرگز اصلاح نخواهد شد، و این معنى سخن خداوند است»(أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها).
- معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى - سوره محمّد، آیه 24. تدبّر از ماده دَبر به معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى است به عکس تفکّر که بیشتر به بررسى علل و اسباب چیزى گفته مىشود و بکار بردن هر دو تعبیر در قرآن مجید پرمعنا است- اقْفال در آیه جمع قُقْل در اصل از ماده (قَفول) به معنى بازگشت کردن یا (قَفیل) به معنى اشیاء خشک است و از آنجا که وقتى در را ببندند و بر آن قفل زنند هر کس بیاید از آنجا باز مىگردد، و همانند موجود خشک و غیر قابل انعطاف چیزى در آن نفوذ نمىکند، به این ابزار مخصوص قفل گفته شده است (تفسیر نمونه، جلد 21، صفحه 469 ذیل همین آیه).
- قرآن براى هر کس قابل فهم است،- از آیاتى که امر به تدبّر مىکند به خوبى استفاده مىشود که قرآن براى هر کس قابل فهم است، ولى به مقدار بضاعت علمى، و اگر قابل فهم نبود، امر به تدبّر لغو بود و خداوند بزرگتر از آن است که سخن لغو گوید، پس آنچه بعضى فکر مىکنند قرآن قابل فهم ما نیست، و کتابى فوق فهم ما است، اینها یا عالمانه و یا جاهلانه قرآن را طرد مىکنند، و متوجّه نیستند، ما فکر مىکنیم به طرفدارى از این کتاب الهى سخن مىگویند، و ظاهر سخن آنها هم زیبا است،
- ولى اگر در سخن آنها دقت شود، مفهوم حرفشان این است که: قرآن را باید فقط خواند و از متن زندگى و جامعه کنار گذارد، زیرا فقط الفاظى مىفهمیم و معانى آن را درک نمىکنیم، آیا از خود نباید بپرسیم اگر قرآن قابل تدبّر و درک نیست چرا فقط در خود قرآن چهار مرتبه امر به تدبّر شده، و این غیر از مواردى است که امر به تفکر و تفقّه و غیره شده است یعنى فقط ماده (تدبّر) این قدر مورد تأکید قرار گرفته است. (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن) آیا نخواندهاند که خداوند غایت انزال قرآن را تدبّر در آیات آن و تذکر قرار داده است
- صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند»- . (کتابٌ انزلناه الیک مبارکٌ لیدّبّروا آیاته و لِیتذَکّرَ اوُلُوا الالباب): «این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کردهایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند» در پایان باید بگویم، بحث در مورد قرآن بسیار وسیع و گسترده است و قرآن بحرى است که هر چه از آن آب برداشته شود کمبودى در آن احساس نمىشود و از این روى بحث را به همین جا خاتمه مىدهیم و امید است در مجالهائى دیگر سخنان تازهاى از قرآن استفاده کنیم.
- مرحوم الهى در ذیل فراز (فاذا مرّوا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلّعت نفوسهم الیها شوقا و ظنّوا انها نصب اعینهم) چنین مىسراید:
چو آنان بگذرند از دفتر عشق ..... |
|
در آن آیت که ناز دلبر عشق |
به رحمت از پى تشویق دیدار |
|
نماید لطف و دلجوئى بسیار |
- کنند از دل فغان چون بلبل از شوق
|
|
طمع بندند بر وصل گل از شوق |
تو گوئى نزد آن آیات رحمت |
|
همى بینند باز ابواب جنّت |
- نوازشهاى آن آیات دلبر
|
|
قرار از دل رباید هوش از سر |
زعشق، افروزد آتش به دلها |
|
نماید گلستانها زآب و گلها |
|
|
|
- سپاه شوق را دلدار سازد
|
|
کُمِیت عقل را رهوار سازد |
نفوس پاک آن پرهیزکار ان |
|
بِوَجد آرد چو بلبل در بهاران |
- که گوئى در بهشتند آرمیده
|
|
ز دلهاشان گل رضوان دمیده |
الهى آتش عشقم برافروز |
|
بلطف خویش بختم ساز فیروز |
- به لطف خود چو آن آزاد مردان
|
|
دلم روشن بنور شوق گردان |
|
|
|
- و نیز در ذیل (و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم) چنین مىسراید:
بر آن آیات پر تخویف دلدار |
|
|
چه بگشایند گوش عقل هشیار |
تو گوئى بشنوند افغان دوزخ |
|
|
زفیر از شعله سوزان دوزخ |
|
|
|
|
جهنم را بگوش دل زفیرى است |
|
که گوئى اژدهاى خورده تیریست |
که هر بیداد و عصیان در جهانست |
|
شرار دوزخى در وى نهانست |
ولیکن جان مردان دل آگاه |
|
بدان فریاد و آن غوغا برد راه |
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص: 527 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم |
|
|