امیرالمومنین 22- درمان طلبیدن از قرآن پرهیزگاران درمان درد هاى خود را از قرآن مىگیرند روشن مىشود همچنانکه درد حُزن متقیان بواسطه تلاوت قرآن تشدید مىشود،
جمعه, ۵ اسفند ۱۴۰۱، ۰۷:۰۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 691 امیر المومنین متقین 22- درمان طلبیدن از قرآن - و یستثیرون به دواء دائهم.1
- پرهیزگاران درمان درد هاى خود را از قرآن بهره مىگیرند.***: از توضیحاتى که داده شد، روشن مىشود همچنانکه درد حُزن متقیان بواسطه تلاوت قرآن تشدید مىشود، دواى آن هم از قرآن به دست مىآید، اگر حزن آنها از عواقب امور و جهل به آن باشد، با خواندن قرآن نور امید هر چه بیشتر در قلب آنها تجلّى کرده و هر چه بیشتر تلاش مىکنند، و بهره بر مىگیرند، و اگر حزن آنها بواسطه دورى و عدم وصال به محبوب باشد، قرآن به عنوان نامهاى امیدبخش و نوید دهنده در راه رسیدن به این وصال است، در آیات متعددى سخن از رضوان و لقاء الهى است به نحوى که خوانندگان مؤمن مىیابند. (إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً- وَ نَراهُ قَرِیباً) یعنى کافران و منافقان رسیدن به رضوان و نِعَم و لقاء الهى را دور مىپندارند، و ما قریب مىدانیم.
- داروخانه عظیم -آیات قرآن که ساکت و ساکن در بین الدّفتین (دو جلد آن) قرار دارد، به منزله داروخانه بسیار عظیمى است، که هر بیمارى به مقتضاى ظرفیّت علمى خود
- بیمار بی سواد وبیمار عالم - مىتواند توشه برگیرد، اگر این بیمارى عالم باشد و ظرفیت متناسبى براى برداشت دارو داشته باشد، بسیار استفاده مىکند، هر چه علم و وسیله برداشت بیشتر باشد، بیشتر برمىدارد، و طبیعى است که: فرق است بین بیمار عالم و بیمار بىسواد و بدون اطلاع که نیاز به دارو دارد، ولى متحیّر است چه بردارد، و با چه کمیت و کیفیتى استفاده کند، اگر عاقل باشد دست نمىزند زیرا چه بسا خوردن داروئى از روى جهل همان به دنبال آمدن مرگ همان. و نیز فرق است، بین بیمار عالمى که دست ندارد تا داروئى برگیرد، یا بیمار عالمى که علاوه بر اینکه دست دارد زنبیلى هم براى جمع کردن داروهاى مفید دارد.
- ائمه معصومین معرّف دارو- پس روشن شد که نعمت دارو فراهم است، فقط بیمار عالمى با وسیله حمل لازم است، تا به درون این داروخانه رود، و از داروها طَرْفى بندد، این در صورتى است که بیمار عالم باشد، اما اگر جاهل باشد نیاز به داروشناسى دارد، که در این داروخانه هم موجود است و آن ائمه معصومین علیهمالسّلام و هادیان دستگاه الهى است، که داروهاى مختلف را براى هر درد ى معرّفى مىکنند.
- داروخانه الهی بسته نیست- بنابراین مىتوان فرقهائى بین قرآن (داروخانه الهى) با داروخانههاى متعارف قائل شد، و درباره ویژگیهاى داروخانه الهى چنین گفت: داروخانه الهى در دسترس هر فردى است و اگر نباشد به راحتى قابل تهیّه است، به خلاف داروخانههاى متعارف. داروخانه الهى به روى هر مریضى باز است، و هیچ وقت بسته نیست.
- تحویل دارو بی معطّلى- هر مریض عالمى حق ورود و برداشت دارو و داروخانه الهى را دارد به خلاف داروخانههاى معمولى. بیمار در داروخانه الهى بدون معطّلى مىتواند دارو تحویل گیرد. در داروخانه الهى هرگونه داروئى یافت مىشود و هرگز جواب ردّ به بیمار داده نمىشود. داروخانه الهى بدون هیچ منّتى دارو تحویل مىدهد.در داروخانه الهى در قبال گرفتن دارو پولى پرداخت نمىشود. در داروخانه الهى به هیچ وجه داروى اشتباهى تحویل داده نمىشود.
- ریشهکن کردن بیمارى داروهاى داروخانه الهى بدون شک در صورت تشخیص دقیق آنها و بکارگیرى لازم، بیمارى را بهبود مىبخشد ولى داروهاى داروخانههاى متعارف که دکتر تجویز مىکند، ممکن است در اثر فهم ناقص او مؤثر واقع نشود یا تأثیر کامل و کافى براى ریشهکن کردن بیمارى را نداشته باشد.
- داروهاى داروخانه الهى به موازات بهبودى بیمار اثر سوئى ندارد در حالى که همه اطباء متخصّص تصریح مىکنند که داروهاى ما حتى یک آسپرین و مسکن ساده گرچه درد را تسکین مىدهد، ولى بر دستگاه گوارش و دیگر اعضاء تأثیر سوء مىگذارد.
- منظور مریض جسمى - درباره درد و درمان در ذیل فراز «مَشْیُهُم التواضع» مطالبى به عرض رسید، و حال نکاتى دیگر متذکر مىشویم: در قرآن از طرفى اشاره به مرض جسمى و روحى شده، و از طرفى اشاره به شفاء جسمى و روحى، در قرآن 10 مرتبه کلمه مریض که منظور مریض جسمى است استعمال شده، که دو نمونه آن را ذکر مىکنیم:
- مریض جسمی قضاء بیاورد ، تکلیف ندارد- (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ) خداوند متعال در این آیه روزه را بر همه مکلّفین واجب کرده، مگر اینکه کسى مریض یا در سفر باشد که او باید در صورت بهبودى و در حَضَر (یعنى در وقت حضور در وطن) قضاء آن را بجا آورد. (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ) در مورد افراد نابینا و گنگ و مریض که قادر به جنگ کردن و به جهاد رفتن یستند مىفرماید که هیچ حرجى و مشکلهاى بر آنها نیست.
- نمونه مرض روحى - و اما در مورد مرض روحى بسیار استعمال شده، و 12 مرتبه «فى قلوبهم مرض» یک مرتبه «فى قلبه مرض» که مجموعاً 13 مرتبه مىشود، در قرآن استعمال شده است، خطاب این آیات معمولا به منافقین و شهوتپرستان است، در اینجا هم سه نمونه ذکر مىکنیم:
- مرض روحى منا فقین - در آیات اول سوره بقره که حالات منافقین را بیان مىکند، چنین مىخوانیم: (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) آدم منافق انسان سالمى نیست، او بیمار دل است، خداوند انسان را بر فطرت واحد یگانهپرستى و یکرنگى آفریده، و کسى که شخصیت دوگانه پیدا کند، و هر وقتى به سوئى متمایل شود، و منافقانه عمل کند این انسان از فطرت سلیم خود به سقیم و از صحت به بیمارى افتاده است، چنانکه طبیعت سالم انسانى این است، که: با دو چشم خدادادى یک چیز را آنطورى که هست ببیند، پس اگر دوبین (لوچ) شد از مسیر صحت به مسیر بیمارى و از طبیعت سالم به غیر سالم روى آورده است، انسان در مسیر زندگى خود چنانکه بر فطرت واحد آفریده شده باید به سوى مقصد واحد که خداوند واحد است، حرکت کند و رضاى او را در نظر داشته باشد،
- منافق در بلاترین مرض روحی - خروج از فطرت ممکن نباشد، اگر این فطرت دستخوش حوادث گردیده، و از حوادث به اثنینیت (دوگانگى) رسید مسلماً هدف واحد او هم به وحدت خود ثابت نبوده، و هدفش ارضاء دو گروه است، نه خداوند یگانه. اگر در توحید ذاتى و صفاتى و عبادى مشرک نباشد (چنانکه منافقین صدر اسلام بودند) مسلّماً در توحید افعالى مشرک و ثَنَوى است، یعنى معتقد است که کارهاى او باید از طریق این دو گروهى باشد، که طالب رضاى آنها است، و اگر رضایت آنها جلب نشود، امور او بر زمین مىماند، پس دوگانه پرست در افعال است (ثنویه در افعال) و چه مرضى از این بالاتر.
- طمع مرض روحی قلب - درباره منافقین و شهوتپرستان در سوره احزاب مىخوانیم: (یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً): «اى زنان پیغمبر! شما مانند یکى از زنان دیگر نیستید، اگر خداترس و پرهیزگار شدید، پس با نرمى و نازکى سخن نگوئید، که کسى که در قلبش مرض است به شما طمع مىکند، بلکه متین و درست سخن گوئید».
- شایعه سازی مرض روحی قلب - همچنین در همین سوره مىفرماید: (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمنافقونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا): «اگر منافقین و آنانکه در دلهایشان مرض است و همچنین شایعه پراکنان دست از کارهایشان بر ندارند، ما هم تو را بر آنها برانگیزانیم، و مسلط کنیم تا از آن پس جز اندک زمانى در جوار تو زیست نکنند».
- سخنان ناروا مرض روحی قلب - در شأن نزول این آیه آمده که: شهوتپرستان و منافقین هنگام شب، موقعى که زنان مسلمان براى اقامه نماز در مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله) حاضر مىشدند، در بین راه مزاحم آنها شده، و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مىدادند، در این مواقع این آیات نازل شد.
- شک و نفاق بیماری منافق - چنانکه گذشت انسان منافق بیمار است، زیرا قلبى که با شک و نفاق آمیخته شد، همچون عضوى است که مورد حمله میکروبها قرار گرفته و بیمار است، و همچون میوه رسیده و لذیذى است که آفت زده باشد، و نیز انسان شهوتپرستى که از حالت اعتدال عفاف در اثر افراط به پرتگاه شَرّه و فجور افتاده، بیمار است، در ذیل فراز (و انفسهم عفیفه) ذکر شد که حالت تعادل قوه شهویه عفّت و حالت افراط آن شَرّه یا فجور و حالت تفریط آن خمود است.
- بیماری جنون جنسی- و چه بسا این بیمارى به حدّى مىرسد که (جنون جنسى) نامند و امروزه دانشمندان انواع این بیمارى را در کتابهاى خود توضیح دادهاند، که علاقمندان مىتوانند به آنجا رجوع نمایند. طبیعت آدمهاى شهوتپرست طورى است که با کوچکترین سخن تحریکآمیز تحریک مىشود، و چون روح آنها در مقابل این سخنان واکسینه نشده، سریعاً متأثر مىگردد، و حتى سخنى رقیق از زنى را چراغ سبزى براى آمال شهوى و تسلیم شدن در برابر تمایلات نفسانى خود، مىدانند باید از حالات آنها عبرت گرفت، و روح را ایمن کرد،
- ذکر مرض جسمانی و روحانی در قرآن - بنابر آنچه گذشت روشن شد، که هم مرض جسمانى و هم مرض روحانى در قرآن ذکر شده، و حال به سراغ موارد استعمال شفا مىرویم: در قرآن چهار مرتبه کلمه «شفاء» استعمال شده است، یک بار به معنى «شفاء جسمى» و سه بار شفاء روحى.
- شفاء جسمانی در قرآن - الف- شفاء جسمانى: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ): «خارج مىشود از شکم زنبور عسل ، عسل ى که داراى رنگهاى مختلف است، و در آن شفاء مردم است».
- نوشیدنى خاصّى که در آن شفاى مردم است- سوره النحل، آیه 69 (دو آیه و سورة النحل در مورد زنبورعسل است و- تمامى دو آیه چنین است: (وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ): «پروردگار تو به زنبور عسل وحى (الهام غریزى) فرستاد که از کوهها و درختان و داربستهائى که مردم مىسازند خانههائى برگزین سپس از تمام ثمرات تناول کن و راههائى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده به راحتى بپیما، از درون شکم آنها نوشیدنى خاصّى خارج مىشود، به رنگهاى مختلف که در آن شفاى مردم است در این امر نشانه روشنى است براى جمعیتى که اهل فکرند».
- نکاتى بسیار جالب درباره عسل و زنبور عسل - در اینجا مناسب دیدم نکاتى بسیار جالب درباره عسل و زنبور عسل متذکّر شوم: 1- عسل از چه ساخته مىشود- زنبور عسل معمولا از ماده قندى مخصوصى که بُن و بیخ گلها است استفاه مىکند، ولى زنبورشناسان مىگویند: احیاناً از تخمدان گلها و دمبرگها و میوهها نیز استفاده مىکنند و لذا قرآن مىفرماید: (مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ) یعنى از همه میوهها.
- یکصد هزار نوع گیاه و گلها - جمله عجیبى که از موریس مترلینگ دانشمند زیستشناس نقل شده، اهمیت این تعبیر قرآن را آشکار مىکند او مىگوید: «همین امروز اگر زنبور عسل (اعم از وحشى و اهلى) از بین برود یکصد هزار نوع از گیاهان و گلها و میوههاى ما از بین خواهد رفت، و از کجا که اصولا تمدّن ما از بین نرود» (اولین دانشگاه، جلد 5، صفحه 55) مراد او این است که زنبورهاى عسل در جابهجا کردن گردههاى نر و بارور کردن گیاهان ماده و به دنبال آن پرورش میوهها بسیار سهم عظیمى دارند، که بعضى از دانشمندان این عمل آنها را از عسل سازى آنها مهمتر مىدانند.
- مأمور شناسائى گلها - راههاى مطمئن و رام: قرآن مىفرماید خداوند به زنبور عسل وحى و الهام کرد که (فاسلکى سبل ربّک): «در جادههاى پروردگارت که رام و تسلیم تو است گام بردار» زنبورشناسان با مطالعاتى دریافتهاند که صبحگاهان زنبورهائى که مأمور شناسائى گلها هستند، از کندو خارج شده و مناطق پرگل را کشف کرده، و به کندو باز مىگردند و حتى سمت و جهت و فاصله محل را دقیقاً به دیگران اطلاع مىدهند، زنبورها براى گمراه نشدن، مناطق را با پراکنده بوهاى مختلف نشانهگذارى مىکنند، به طورى که امکان سرگردانى نیست و احتمالا آیه اشاره به این مطلب دارد.
- شهد گلها به عسل تبدیل گردیده - عسل در کجا ساخته مىشود: شاید هنوز بسیارى فکر کنند زنبور عسل ، شیره گلها را مکیده و در دهان خود جمع و در کندو ذخیره مىکند در حالى که چنین نیست، بلکه شیره گل را به بعضى از حفرههاى درون خود که زنبورشناسان چینهدان گویند مىفرستند، و در آنجا که حکم یک کارخانه کوچک مواد شیمیائى را دارد، تغییر و تحوّلهاى مختلفى پیدا کرده و شهد گلها به عسل تبدیل گردیده و مجدداً زنبور آن عسل را از بدن خود خارج مىکند، عجیب این که سوره نحل از سورههاى مکّى است و در منطقه مکّه نه گل و گیاهى وجود دارد، و نه زنبورهاى عسل ولى قرآن با این ظرافت از آنها سخن مىگوید: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
- رنگهاى مختلف عسل - رنگ عسل برحسب آنکه زنبور بر چه گل و ثمرهاى نشسته، متفاوت است، به همین جهت در پارهاى از موارد قهوهاى تیره، گاهى نقرهاى سفید، گاه بىرنگ، گاه زردرنگ، گاه شفاف زمانى تیره، گاه زرد طلائى، گاه خرمائى و حتى گاهى مایل به سیاهى است، این تنوع رنگها علاوه بر گویائى تنوع سرچشمه عسل ها، گویاى تنوع ذوقها و سلیقههاى مردم است، زیرا امروزه ثابت شده که رنگ غذا در تحریک اشتهاى انسان بسیار مؤثر است،
- گویائى تنوع رنگ - قدیمىها نیز گویت این مسئله روانى را درک کرده بودند که به غذاهاى خود زعفران، زردچوبه و مواد رنگى دیگر مىزدند، تا از طریق بصرى نیز میهمانها را بر سر اشتها درآورند. در کتب غذاشناسى هم بر این مطلب تأکید شده است.
- عسل مادهاى شفابخش: مىدانیم بسیارى از داروهاى اساسى در گیاهان نهفته است، که بسیارى از آنها هنوز براى ناشناخته است، دانشمندان مىگویند: زنبور عسل چنان دقّتى در مکیدن شیره گیاهان دارد که مواد داروئى در آنها را نیز جذب کرده، و بطور زنده در عسل حفظ مىکند، دانشمندان براى عسل خواص بسیار زیادى گفتهاند که: هم جنبه درمانى و هم پیشگیرى و هم نیروبخشى دارد و براى نمونه به آنها اشارهاى مىکنیم:
- خواص عسل - 1) عسل زود جذب خون شده و به همین جهت نیروبخش و در خونسازى مؤثر است. 2) عسل از ایجاد عفونت در معده و روده جلوگیرى مىکند. 3) عسل برطرف کننده پبوست است. 4) عسل براى افرادى که دیر به خواب مىروند مؤثر است (مشروط بر اینکه نوشیده شود زیرا زیادى آن خواب را کم مىکند). 5) عسل براى رفع خستگى و فشردگى عضلات مؤثر است. 6- عسل اگر به زنان باردار داده شود، شبکه عصبى فرزند آنها قوى خواهد شد. 7) عسل میزان کلسیم خون را بالا مىبرد. 8) عسل براى کسانى که دستگاه گوارش آنها ضعیف است مؤثر است خصوصاً که به نفخ شکم مبتلا باشند. 9) عسل به علت سرعت جذب آن، انرژىزا و ترمیم قوا مىکند. 10) عسل در تقویت قلب مؤثر است. 11) عسل براى درمان بیماریهاى ریوى کمک کننده خوبى است. 12) عسل به خاطر خاصیت میکربکشىاش براى مبتلایان به اسهال مفید است. 13) عسل در درمان زخم معده و اثنى عشر عامل مؤثرى شمرده شده است. 14) عسل به عنوان معالج رماتیسم، نقصان قوه نمو عضلات و ناراحتىهاى عصبى شناخته شده است. 15) عسل در رفع سرفه و صاف شدن صدا مؤثر است.
- عسل برای لطافت پوست - این نمونهاى از خواص درمانى عسل بود، علاوه بر این از عسل براى ساختن داروهاى لطافت پوست و زیبائى صورت، طول عمر، ورم دهان و زبان، ورم چشم، خستگى و ترکخوردگى پوست و مانند آن استفاده مىکنند.
- مواد و ویتامینهاى وجود در عسل بسیار است، از مواد معدنى مىتوان: آهن، فسفر، پتاسیم، ید، منیزیم، سرب، مس، سولفور، نیکل، روى و سدیم را براى نمونه نام برد، از مواد آلى نیز مىتوان: صمغ، پولن، اسیدلاکتیک، اسیدفورمیک، اسید سیتریک، اسید تاتاریک و روغنهاى معطّر و از ویتامینها مىتوان ویتامینهاى ششگانه (آ- ب- ث- د- کا- ا) را نام برد، بعضى نیز قائل بوجود ویتامین (پ ب) در عسل هستند و باید با صراحت گفت عسل در خدمت درمان بهداشت و زیبائى انسانها است.
- 72نوع شفا در عسل- در روایات اسلامى نیز بر روى خاصیت درمانى عسل تکیه شده است، در روایات متعددى از على (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) و بعضى دیگر از معصومین نقل شده که فرمودند: «ما اشْتَشْفى الناس بمثل عسل »: «مردم به چیزى مانند عسل استشفاء نمىکنند» و در تعبیرى دیگر فرمودند: «لم یستشفِ مریض بمثل شربة عسل »: «هیچ بیمارى به مانند شربت عسل درمان نکرده است» در تعبیرى دیگر آمده: «العسل شِفاء»: «عسل درمان است» در احادیث، عسل براى درمان دلدرد نیز توصیه شده است از پیامبر گرامى روایت شده که فرمود: «مَنْ شرب العسل فى کلّ شهر مرةٌ یرید ما جاء به القرآن عوفى من سبع و سبعین داء»: «کسى که (لااقل) هر ماه یکبار عسل بنوشد و شفائى را که قرآن از آن یاد کرده بطلبد، خدا او را از 72 نوع بیمارى شفا مىبخشد». البته از آنجا که هر حکم عامى، موارد استثنائى هم دارد، در موارد نادرى عسل مورد نهى قرار گرفته است.
- تلاش زنبور عسل براى انسانها است (للناس): از نکات جالب که زنبورشناسان ذکر مىکنند این است که زنبور عسل براى رفع گرسنگى خود، نیاز به دو یا سه گل دارد تا از آنها تغذیه کند در حالى که در هر ساعت بطور متوسط روى دویست و پنجاه گل نشسته و کیلومترها راه مىپیماید، و این همه فعالیت در واقع در راه زندگى انسانها و براى انسانها انجام مىگیرد.
- عدم فاسد شدن عسل : عسل از غذاهائى است که هرگز فاسد نمىشود و حتى ویتامینهاى آن هم به مرور زمان از دست نمىرود، دانشمندان علت این را وجود پتاسیم در عسل مىدانند که مانع رشد میکروبها مىشود و به علاوه داراى مقدارى مواد ضدعفونى کننده مانند اسید فورمیک است و لذا مصریان قدیم از این خاصیت استفاده کرده و مردگان خود را مومیائى مىکردند.
- نیش زنبور عسل خاصیت درمانى دارد: دانشمندان طبق برنامهاى که دارند پى بردهاند که نیش زنبور عسل براى بیماریهائى مانند رماتیسم، مالاریا، درد اعصاب و بعضى دیگر از امراض مؤثر است البته نیش زدن زنبور به عنوان خودکشى محسوب مىشود، زیرا با نیش زدن مىمیرد. قابل توجه است که گزش یک یا چند زنبور معمولا قابل تحمل است ولى گزش دویست تا سیصد عدد زنبور باعث فلج شدن دستگاه تنفسى و احتمالا مرگ است (بحثهاى فوق از تفسیر نمونه در ذیل آیه، جلد 11 با استفاده از کتابهاى اولین دانشگاه و آخرین پیامبر و زنبور عسل نوشته مترلینگ و شگفتیهاى عالم حیوانات و بعضى کتب دیگر نوشته شد).
- ب- شفاء روحانى و باطنى- (قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ): «موعظه و شفائى براى سینهها و قلبهاى شما و هدایت و رحمتى براى عالمیان از طرف پروردگارتان براى شما آمد (و آن قرآن بود)».
- قرآن شفا و رحمت -«نازل مىکنیم قرآنى را که شفاء و رحمت براى مؤمنین است».(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ):
- قرآن هدایت و شفا - «بگو اى پیامبر براى مؤمنین که قرآن هدایت و شفا است» تا به اینجا روشن شد که قرآن شفاء درد هاى بىدرمان معنوى و باطنى مؤمنین است و در مقابل افزاینده بیمارى کافرین و منافقان لجوجى است، که دیگر در برابر سخنان حق خاضع نمىشوند و همچون خفّاشانى از نور حقیقت قرآن گریزانند. (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ):
- قرآن داروئ روحهاى مستعدّ - ممکن است گفته شود، چرا قرآن شفاء و دواى درد باطنى مؤمنین است و افزاینده درد کافرین و ظالمین؟! (وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً) در جواب گوئیم: قرآن داروئى است که: با روحهاى مستعدّ داراى ایمان تناسب دارد، و براى این گونه بیماران مفید است، و امراض چنین بیمارانى را برطرف مىکند ولى با روحهاى کفار و منافقین و مشرکین لجوجى که قلب آنها سیاه شده تناسب ندارد، بلکه بیمارى آنها را تشدید مىکند، مثل اینکه بعضى بدنها با پنىسیلین سازگار نیست، و به همین جهت در موقع تزریق تست مىکنند، تا ببینند اثر سوء نداشته باشد، همین پنىسیلین در افرادى مفید و نابود کننده میکروب و شفابخش است. همین مطلب در امراض روحى هم هست، قرآن داروئى است که با ساختار روحى مؤمنین سازگار است، و لذا شفا حاصل مىشود ولى با ساختمان روحىمنافقین و کافرین لجوج نه.
- قرآن شفا بخش طالب درمان است-البته قرآن مایه هدایت و شفاء هر بیمارى است، که طالب شفا باشد، گرچه کافر باشد، ولى کافرى که طالب و در جستجوى حقیقت باشد، قرآن آن را هم هدایت کرده و درمانى براى درد هاى روحى او است، اما کافر و ظالم و منافقى قابل درمان نیست که لجاجت کرده و طالب شفا نباشد، چطور طبیب بیمارى را درمان کند، که خود طالب درمان نیست.
- حیات بخش چون قطرات باران - قرآن همچون قطرات حیاتبخش باران است که در باغ لاله روید و در شورهزار خس، گل را طراوتش افزاید و خس و خار را جانگدازى، به قول شاعر:
- درخت وجود ظالم ؛کافر؛ منافق – درخت آنها گرچه با آب حیات قرآن آبیارى شود چون سرشتى تلخ دارند، آب حیات و گوارا را هم در مسیر بار دادنِ میوه تلخ مصرف کنند، و لذا باید چنین درختانى از بیخ و بن ریشهکن شوند، نه اینکه بریده شوند.
- قرآن علاوه بر اینکه دواى درد مؤمنین است نسخه شفابخشى نیز براى کفار و منافقین و گمگشتگان وادى ضلالت است که طالب حقیقتند و نمىیابند.
درختى که تلخ است اندر سرشت |
گرش بَر نشانى به باغ بهشت |
|
و از جوى خُلْدَش به هنگام آب |
به بیخ انگبین ریزى و شهد ناب |
|
سرانجام گوهر به کار آورد |
همان میوه تلخ بار آورد |
للهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۱۲/۰۵