21- حزن در سایه قرآن21- یحزنون به انفسهم ترجمه: پرهیزکاران با خواندن قرآن جان خویش را محزون مىسازند.
جمعه, ۵ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۵۹ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- نهج البلاغه متقین21 حزن در سایه قرآن...یحزنون به انفسهم: پرهیزکاران با خواندن قرآن جان خویش را محزون مىسازند. شرح: پروادارندگان و متّقیان با خواندن قرآن خود را محزون مىگردانند، «حزن» را علماى اخلاق مثل مرحوم نراقى در جامع السعادات چنین تعریف نموده است: الحزن هو التحسّر و التَّألّم لفقد محبوب او فوت مطلوب»: «حزن عبارت است از حسرت و ناراحتى براى از دست دادن شخصى که محبوب انسان است، یا از دست رفتن چیزى که مطلوب او است» حزن متقیان را مىشود، به دو گونه تفسیر کرد:
- حزن از وعدههاى عذاب الهى، و اینکه مبادا این وعیدها و وعده عقابها گریبانگیر آنها شود، زیرا اعمالى که انجام دادهاند، گرچه فى نفسه زیاد است، ولى آنها به نظر قلیل به آن نگریسته، و از عاقبت خود بیم دارند، و از این رو با قرآن خواندن خود را متنبّه کرده و به یاد عذابها افتاده و محزون مىشوند. با خواندن قرآن به یاد طولانى بودن مسیر و کمى زاد و توشه مىافتند و نمىدانند در نهایت به چه وادى سر مىسپارند، با تلاوت قرآن به یاد فرصتهاى از دست رفتهاى مىافتند، که مىتوانستند بیشتر بهره برگیرند، ولى نگرفتند، آنها به یاد مرگ و قبر و سؤال نکیر و منکر و برزخ و عقبات و فراز و نشیب مسیر خود به طرف آخرت مىافتند، و اگرچه امیدوارند ولى مخزونند که چه مىشود آیا این مقدار طاعتها و عبادتهاى ما جوابگوى سؤالات دادگاه الهى خواهد بود یا نه؟!
- اینها حقیقتاً خدا ترسان روزگارند، اینها کسانى هستند که با مرور به قرآن به خود آمده، بر خود مىلرزند، و گویا پیامبر (صلى الله علیه وآله) را مىبینند که آیات را بر آنها مىخواند. چرا نترسند که خداوند به پیامبرش فرمود بگو:(وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقرآن لِانذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ):«این قرآن به سوى من وحى شد تا شما و کسانى را که این آیات به آنها مىرسد انذار کنم».
- این خداترسان نمونههاى بارزى براى (مَنْ بَلَغ) هستند که قرآن بدانها رسید و آنها انذار خدا و رسولش را پذیرفتند، و به دنبال این ترس از جهل به عاقبت خویش محزون شدند، آنها نواى قرآن را در فضاى گوش جان، جاى دادند، و گویا قرآن با سکوتش با آنها سخن گفت، و امر و نهى کرد که این ویژگى قرآن است، چنانکه مولى على (علیه السلام) در نهجالبلاغه فرمود:«فالقرآن آمرٌ زاجر و صامِتٌ ناطِق» «قرآن امر کننده و نهى کننده و ساکت ناطق است» امر کننده نسبت به معروفات و نهى کننده نسبت به منکرات است، ساکت و بىصدا است، زیرا جز حروفى و کلماتى بیش نیست، و در عین حال ناطق است، زیرا گویاى ادلّه و براهین الهىاست.
- آرى، چرا نترسند کسانى که با دل و جان کلام الهى و سخنان ائمه و هادیان راه را شنیدند، واقعاً جاى لرزیدن و قالب تهى کردن است، براى کسى که درک حقیقى عقبات را کند، و قابلیّت فهم معارف الهى را داشته باشد.
- براى آگاهى از فراز و نشیب این راه پرخطر کلماتى از مولى را که در نهجالبلاغه فرموده، بشنویم. خود مولى در خطبه 183 که در وصف قرآن و لزوم تحصیل ملکه تقوى است، چنین مىفرماید: «بترسید از خداوندى که شما در برابر نظر او هستید و زمام شما به دست اوست و حرکات و سکنات شما را در اختیار دارد. (و قدرتمند بر هر کارى است) ... شما در دنیا که جاى ماندنتان نیست، مسافر و رهگذرید، شما را به کوچ کردن از آن اعلام و به توشه برداشتن از آن امر فرمودهاند، و بدانید این پوست نازک (بدن شما) طاقت آتش دوزخ را ندارد، پس (از ابتلاى به آن) به خودتان رحم کنید، که شما خود را در دنیا به مصیبتها و سختیها آزمودهاید، (نتوانستهاید بر کوچکترین ناکامیهاى آن شکیبا باشید)
- آیا دیدهاید یکى از خودتان که چگونه ناله و اظهار درد مىکند: از خارى که بدن او فرو رود و از لغزیدنى که او را خونین کند، و از ریگ گرم (بیابان) که او را بسوزاند، پس چه حالتى خواهد داشت، هرگاه بین دو طبقه از آتش باشد در حالى که همخوابه سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد،
- آیا مىدانید آنگاه که مالک (دوزخ) بر آتش غضب کند آتشها بر روى هم مىغلطند و یکدیگر را مىگویند؟ ... اى پیر سالخورده! که ناتوانى در وجودت رخنه کرده، چگونه خواهى بود زمانى که طوقهاى آتش به گردنها انداخته شود و غُلهاى جامعه به دست و گردن افتد؟ تا گوشتهاى بازوها را بخورد، (اگر بر اثر معاصى به این عذاب و سختیها گرفتار شوى چه مىکنى)، پس اى گروه بندگان از خدا بترسید، از خدا بترسید، در حالى که در تندرستى پیش از بیمارى (رسیدن مرگ) و در فراخى و آسایش (دنیا)پیش از تنگى و سختى (قبر) آسوده هستید، (مىتوانید رضا و خشنودى خدا و رسول را به دست آورده و از گرفتارى بعد از مرگ رهائى یابید)
- پس در راه آزادى خویش پیش از آنکه درهاى آزادى بر روى شما بسته شود (و رهائى ممکن نباشد) چشمهاى خود را بیدار نگاهدارید (شب زندهدار باشید) و شکمهاتان را لاغر سازید، (روزه بگیرید) و قدمهایتان را به کار برید، (در کار خیر قدم نهید) و اموالتان را (در راه خدا) ببخشید و اندامتان را فداى جانهایتان نمائید، و در این کار بخل نورزید (بدنها را که به زودى فانى گشته، زیر خاک مىپوسد، در راه عبادت و بندگى و جهاد با دشمنان دین به کار برید، تا از عذاب همیشگى برهید و در بهشت جاوید به سر برید».مگر مىشود کسى به این حقایق ایمان داشته باشد ولى بیمناک و هراسناک نباشد، بىجهت نیست که پیامبر گرامى اسلام (علیه السلام) فرمود:«انى لَاعجب کیف لا اشیب اذا قَرأتُ القرآن»: «بسیار در عَجَبَم که چرا وقتى قرآن مىخوانم پیر نمىشوم»] چرا جاى تعجب نباشد که انسان این آیات عذاب و تهدید را بخواند، و از ناراحتى پیر نشود.به اصل بحث برگردیم،
- تا به اینجا تفسیر اول حزن بیان شد، که حزن متّقین از این است که احتمال مىدهند، (فوت مطلوب) شود، و به آنجائى که باید برسند نرسند، و از قافله بهشتیان عقب بمانند. از «ربیع بن خثیم» (خواجه ربیع معروف) پرسیدند:«مالَکَ مهموماً»:چرا همیشه محزون و غمناکى؟!» قال:لانّى مطلوب»:گفت: «زیرا من طلب شده و مطلوبم» یعنى طالبى دارم که تحت فرمان او هستم، و مرا مکلّف به تکالیف کرده، چنانکه سلطان به خادم خود دستوراتى داده و خادم با اینکه وظیفه خود را انجام داده، ولى باز نگران است، که شاید قصور و تقصیرى کرده باشد، پس چگونه مهموم نباشم؟!
- تفسیر دوم حزن متّقین – محزون به یاد محبوب - به خاطر فراق و هجران از محبوب و معشوق خود اندوهناکند، آنها با خواندن قرآن و کلمات معشوق محزون شده و به یاد محبوب و محبتهاى او افتاده، و در فراق او مىنالند، این حزن، حزن فقد محبوب است. آنها در این دنیا خود را غریب احساس مىکنند که دور از یار و یاور مجبور به زندگى در آن هستند، آنها در غم فراق و دورى از محبوب و نعمتهاى همیشگى او مىسوزند، آنها در هجران غم عشق گرفتارند، در اشعار شعرا بسیار سخن از غم عشق گفته است، اما چه خوش است غم عشق ى که بر دل متقیان حاکم است این غم نه مثل غهمهاى عشّاق دیگر است، زیرا غم عشق آنها غم عشق خدا و غم عشق اینها غم عشق معشوق مجازى است.
- در اینجا جا دارد نظرى به عشق حقیقى و مجازى کنیم، مراد از عشق حقیقى آن است که معشوق حقیقتى ازلى و ابدى باشد و واقعیتى غیر از او در جهان نباشد، حقیقتى که بىنیاز از غیر است ذاتى که واجد جمیع صفات ثبوتیه و فاقد صفات سلبیه است، و در علم کلام و فلسفه اثبات شده که غیر از واجب الوجود (الله تبارک و تعالى) موجودى داراى این ویژگیها نیست، و برعکس عشق مجازى تابع معشوق مجازى است. یعنى اگر معشوق مجازى شد عشق وابسته به آن هم مجازى مىشود. زیرا عشق ، وابسته به معشوق است، و شاهد بر این مطلب این است که عاشق همیشه در صدد برآورده کردن مطلوبهاى معشوق است، تا او را راضى کند. بنابراین هر چه معشوقى که عشق پایبند به او است، با دوامتر باشد، عشق پر دوامتر و هر چه کمالات او بیشتر باشد عشق کاملتر است و چه زیبا است عشق ى که به تعاشق رسد، یعنى از دو طرف باشد و محبت دو طرفى گردد و چه بهتر که این تعاشق در عشق حقیقى باشد، یعنى خدا هم بر فرد مؤمن عاشق، عشق ورزد کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد..... تا که از جانب معشوق نباشد کششى
- البته شآیان ذکر است که عشق به موجودى که مظهر حقیقى خدا باشد، هم عشق حقیقى است، و به همین جهت عشق به مولى امام زمان (عجالله) هم از آن جهت که بقیّة الله و حجة خداوند بر مردم است، عشق حقیقى است، و همینطور عشق به یکیک ائمه چه در زمان خود آنها و چه در زمان بعد از آنها و نیز عشق به اولیاء راستین الهى عشق حقیقى خواهد بود. پس عاشق و معشوقهائى که مشاهده مىکنیم عاشق و معشوقهاى مجازیند حتى عشق لیلى و مجنون و فرهاد و شیرین مجازى است، غم هجرانِ محبوب حقیقى است که به وصل دائمى منجر مىشود، زیرا این محبوب ازلى و ابدى است ودر نهایت، عاشق به او خواهد رسید، ولى در عشق هاى مجازى غم هجران و دورى از محبوب در صورتى که وصل هم در پى داشته باشد، موقتى است و ناچار باید از هم جدا شوند و چه غمانگیز است دورى دو یار!.. و اللّه مفارقةُ الاحباب اصْعَبُ..... یقولون انّ الموتَ صعبٌ على الفتى..«گویند: مرگ براى جوان سخت و مشکل است؛
- ولى به خدا قسم مفارقت و دورى از دوستان مشکلتر است» فراق از یار مجازى دورى نهائى او را به دنبال دارد، و این سنّت الهى است، که قابل تغییر و تبدّل نیست، (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا) باید از دنیاى مجازى رخت بربست و عشق متعلّق به آن را هم به او واگذاشت و رفت، و دور شدن محبوب همان و به مصیبت و ناراحتى گرفتار شدن همان، و این نیست مگر اینکه عاشق، معشوق مجازى را به جاى حقیقى برگزیند، و به دنبال او برود، غم عشق متّقیان غم عشق خداوند باقى است، زیرا خود را دور از وصل او مىبینند ولى در عین حال راضى هستند، زیرا در این عشق زمام وصل و هجران و درد و درمان عاشق به دست معشوق است چنانکه اصل عشق به یکى وصل و یکى هجران پسندد ..... یکى درد و یکى درمان پسندد ..... پسندم آنچه را جانان پسندد ..... من از درمان و درد و وصل و هجران..
- اما در عشق هاى مجازى قوام عشق به دست طرفین است، گرچه ممکن است یکى آمال خود را در مسلخ دیگرى ذبح کند تا دعواى صداقت او بر دیگرى آشکار شود.حال روشن مىشود که غم عشق پرهیزکاران غمى سازنده است زیرا که در صدد رسیدن به خواستههاى معشوقى است که: بقاء دارد، و مجمع صفات کمالیه است، اما غم عشّاق مجازى چه بسا به زیر کشنده انسان از مسند فطرت طبیعى است، که بر آن متولد شده، نه تنها سیر نکرده که به دنبال تحقق آرمانها و مطلوبهاى معشوق از درجه به زیر آمده، و در سرماى شدید رذایل منجمد شده، و دیگر تحرّکى ندارد،
- و در مقابل، عاشق الهى در حد معتدل و صراط مستقیم و حرارت مطلوب مشغول تحرّک و خودسازى است، اولى از نظر زندگى انسانى براى خود زمستانى سرد و غیرقابل زیست و مرگآور آورده، و دومى تابستانى معتدل و نشاطآور و زنده کننده مشاعر انسانى اخلاقى، پس خوشا به حال آن غمدیدگان الهى که در وصول به وصال لحظه شمارى کرده، و واى به حال مَن که هنوز در آتش غفلت مىسوزم و از سوختن خود هم غافلم اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص: 467
- کسانى که به عشق امام حسین (علیه السلام ) خرج مىدهند، امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود خداوند روى کره زمین ما را انتخاب کرد و براى ما شیعه را انتخاب کرد و علامت شیعه یکىاش این است که «یَنْصُرُونَنَا» ما را نصرت و یارى مىدهند. «وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا» براى ما جشن مىگیرند. «یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا» براى غم ما غمناکند. «یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ» روز عاشورا خرج مىدهند. عید غدیر خرج مىدهند، بذل مىکنند، مال خرج مىکنند. «أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا» (بحارالانوار/ ج 44/ ص 287) در این جا چند آیه در موضوع ظلم به نفس برای برای تنبه برای نمونه بیاوریم
- . تخلّف از فرامین الهى، ظلم بر خویشتن است. کفران نعمت کردید. بدانید که) آنها به ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم کردند.«أَنْفُسَهُمْ یَظلم ونَ»
- چه بد است آنچه که خویشتن را به آن بفروختند که از روى حسد، به آیاتى که خدا فرستاده بود کافر شدند (و گفتند:) که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد، (آیاتش را) نازل مىکند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى کافران، مجازاتى خوار کننده است.بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ -
- کسى که به سراغ تفرقه اندازى و سحر مىرود، انسانیّت خود را از دست مىدهد. «لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»
- بسیارى از اهل کتاب (نه تنها خودشان ایمان نمىآورند، بلکه) از روى حسدى که در درونشان هست، دوست دارند شما را بعد از ایمانتان به کفر بازگردانند، با اینکه حقّ (بودن اسلام و قرآن،) براى آنان روشن شده است، ولى شما (در برابر حسادتى که مىورزند، آنها را) عفو کنید و درگذرید تا خداوند فرمان خویش بفرستد، همانا خداوند بر هر کارى تواناست. «109» وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
- و مَثل کسانى که اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مىکنند، همچون مَثل باغى است که در نقطهاى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ کافى بهره بگیرد) وبارانهاى درشت به آن برسد ومیوهى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، بارانهاى ریز و شبنم (ببارد تا همیشه این باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مىدهید، بیناست.«265» وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ- «69»
- و گروهى از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند، ولى جز خودشان را گمراه نمىکنند و (این را) نمىفهمند. َدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
- کسانى که در صدد انحراف دیگران هستند، ابتدا خود مرتکب حیله، نفاق، کینه، تهمت وتوطئه مىشوند. «وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
- میل به انحراف دیگران، خود یک انحراف بزرگ اخلاقى است. «وَدَّتْ ... وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
- گناه، ظلم به خویشتن است. «ظلم وا أَنْفُسَهُمْ»
- در بند خود بودن، مایهى بد گمانى به وعدههاى الهى است. «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ»
- خودمحورى و رفاهطلبى، انسان را از مدار رضاى خداوند خارج مىکند. «قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ»
- مسلمانان رفاه طلب و خود محور، دائماً از درون نگرانند. «یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ»
- حق نفس؛ حق خودت چیست؟ مىگوید: حق خودت این است که خودت را مفت نفروشى. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم» (زمر/ 15) خاسر کسى است که خودش را مفت داد. مفت فروخت. به چه؟ به یک سوتى، به یک کفى، به یک صلواتى، به یک مقامى، مدالى ... امیرالمؤمنین مىفرماید: «ثمنک الجنه» ارزش تو بهشت است. کمتر از بهشت بفروشى باختى. خدا به بهشت مىخرد، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه» (توبه/ 111) «الدُّنْیَا سُوق» (بحارالانوار/ ج 46/ ص
- این هم یکى از عقوبتهاى معنوى است. خودفراموشى! اینها خدا را فراموش کردند، خدا هم یک کارى مىکند که اینها خودشان را فراموش کنند.«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر/ 19) ا
- راهای شیطان - بسم الله الرحمن الرحیم. امام رضا پیام مىدهد. واسطه چه کسى است؟ عبدالعظیم حسنى. «أَبْلِغْ عَنِّى أَوْلِیَائِىَ [السَّلَام]» سلام مرا به شیعیان و دوستان ما برسان. «وَ قُلْ لَهُمْ» به آنها بگو «لَا یَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلا» (مستدرک/ ج 9/ ص 102) راه شیطان را در خودشان باز نکنند. این ماهواره راه شیطان است. این سىدى راه شیطان است. این رفیق راه شیطان است. این کتابى که آمد راه شیطان است. این علایقى که با فلانى پیدا کردى این راه شیطان است. «لَا یَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلا» یعنى شیطان را در روحشان نفوذ ندهند. از طریق علایق شخصى،
- آدمهاى بد که مىخواهند جان بدهند. قرآن مىگوید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمى أَنْفُسِهِم» ستمگران که مىخواهند، آنهایى که به خودشان ظلم کردند، جوانىشان هدر رفت، مالشان هدر رفت، حرف زد و هدر رفت، فکرش هدر رفت، همهاش ول، ول، ول، همه چیزش را از دست داد، به خودش و به جامعه ظلم کرد، تا فرشتهها مىآیند که جانش را بگیرند، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» یعنى خودش را تسلیم ارائه مىدهد. مىگوید: «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوء» نه من آدم خوبى هستم. این مىگوید که: «بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل/ 28) نمىخواهد بگویى که من خوب هستم. ما تو را مىشناسیم. «وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ»
- پیغمبر اگر بدانى ظالمین وقتى بخواهند جان بدهند، چگونه جان مىدهند، ملائکه به او مىگویند: «باسِطُوا أَیْدیهِم أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم» جان بده! «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُون» (انعام/ 93) عذاب توهین آمیز دریافت خواهى کرد. آیهى دیگر مىفرماید: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ» (محمد/ 27) فرشتهها با سیلى به گوششان مىزنند، و به پشتشان مىکویند. ممکن است شما بگویى من ندیدم، ما وقتى خواب مىبینیم که عقرب ما را نیش مىزند، شما مىگویى چه راحت خوابیده است، او خودش مىداند که چه مىشود. سیلى خوردن از فرشتهها، به کمر کوبیدن از فرشتهها ..
- در قرآن از افرادى ستایش مىکند. مىگوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه» (حشر/ 9) مردان خدا دیگران را بر خودشان ترجیح مىدهند، ولو خودشان نیاز دارند. خودش نیاز دارد ولى به دیگران مىدهد. بالاترین اوج ایثار این است که ... حضرت زهرا و حضرت امیر (صلوات الله علیهما) وقتى دیدند بچهشان مریض شده نذر کردند روزه بگیرند، امام حسن و امام حسین مریض شدند، کوچولو بودند. نذر کردند روزه بگیرند. این کوچولوها الحمدلله خوب شدند، روزه گرفتند. تا رفتند افطار کنند، دیدند کسى در مىزند. یک شب یتیم، یک شب مسکین، یک شب اسیر، افطارشان را به آنها دادند. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/ 8) یک سورهى «هَلْ أَتى» (انسان/ 1) آمد. یک سورهى «هَلْ أَتى» آمد، چقدر از اینها تجلیل کرد. به خاطر اینکه افطارشان را به فقیر دادند.
- ابالفضل آب را آورد، دم دهانش «فذکر العطش الحسین» آب مىخورى، داداشت تشنه است. کل عمر آدم یک دقیقه به درد مىخورد. به این عمرهاى ما خیلى نگاه نکنید. حالا هشتاد سال، صد سال، ببین در کل عمرت، یک شب بنشینید ببینید در کل عمر کجا شیرینکارى کردیم. کل عمر حر آن یک دقیقهاى که برگشت نزد امام حسین، آن یک دقیقه توبهاش مهم است. یوسف اوج کارش همین بود که زلیخا همهى درها را بست گفت: خلوت کنیم. فرمود: معاذ الله! آب را بیاورى و نخورى. اصلًا اصحاب امام حسین چقدر شیرینکارى کردند؟ از صبح تا ظهر چهار ساعت بیشتر نبود. یک خاطره بگویم.
- یک سرى گناهان را مىگوید: اگر پیغمبر در حق تو دعا کند، مىبخشمت. دیگر خودت کم هستى. باید با استغفار پیغمبر ببخشمت. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظلم وا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول» (نساء/ 64) یک سرى گناه را مىگوید: پیغمبر معطل نشو! تو هم که پیغمبر هستى، هفتاد بار در حق این دعا کنى او را نمىبخشم. اوه! اوه! اوه! اوه! مگر چه کرده است؟ مىگوید: این مسلمانها را دست مىانداخت. مسلمانها را دست مىانداخت. مىخواستند جلسهشان خوشمزه شود،
- طنز درست مىکردند. لهجه او را درمىآوردند. این استان لهجهى آن استان، این استان لهجهى این استان، اس ام اس، طنز، این یعنى فکاهى مىگفتند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهین» (مطففین/ 31) در قرآن داریم «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ»، «فَکِهین»
- خودمان هم مىدانیم که چه کردهایم. قرآن مىفرماید که «شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا» (انعام/ 130) روز قیامت مىگویند آقا ما خودمان مىدانیم که چه کردهایم. آیهى دیگر مىگوید: «شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِم» (انعام/ 130) مىگویند مىفهمیم که چه کردیم. قرآن مىگوید که «اقْرَأْ کِتابَک» (اسراء/ 14) روز قیامت به افرادى مىگویند که پروندهات را بخوان. «وَ وُضِعَ الْکِتاب» (کهف/ 49) برنامه درسهایى از قرآن سال 88، آسیبهاىاجتماعى(1)، ص: 3
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۱۲/۰۵